سوء استفاده از قدرت و ثروت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ضرورت حفظ و صیانت از اموال عمومی از نگاه قرآن و امام علی(ع)

بیت‌المال شامل مجموعه‌ای از اموال عمومی است که در اختیار نظام اسلامی قرار گرفته تا در مصارف عامه هزینه شود. کارگزاران بیت‌المال باید به عنوان امانتداران، تمام تلاش خود را بکنند تا این اموال حفظ و در موارد خاص خود مصرف شود. هرگونه تصرف مالکانه در این اموال حرام بوده و مجازات دنیوی و اخروی به دنبال دارد. نویسنده در مطلب حاضر اهمیت بیت‌المال را از دیدگاه قرآن و امام علی(ع) به اختصار بررسی کرده است.[۱]

اموال عمومی، امانت الهی

از نظر قرآن، اموال به چند قسمت تقسیم می‌شود که شامل اموال خصوصی، اموال عمومی و اموال تعاونی می‌شود؛ زیرا مالکیت بر این سه قسم است. البته می‌توان اموال تعاونی که در مالکیت تعاونی قرار می‌گیرد به عنوان اموال خصوصی قرار داد؛ زیرا این اموال به شکل سهامی خاص در قالب مشارکت به شکل مشاء در آمده است. در حقیقت اموال تعاونی از اموال گروهی از مردم است که در امری سرمایه‌گذاری مشترک دارند. مراد از اموال عمومی، اموالی است که در مالکیت شخص یا اشخاصی نیست، بلکه همانند انفال از سرمایه‌های همگانی به شمار می‌رود. اما عمومی بودن این اموال به این معنا نیست که هر کسی هر طوری که بخواهد بتواند در آن تصرف کند، بلکه چارچوب‌های مشخص و معینی برای تصرف در این اموال وجود دارد که باید مراعات شود.

به عنوان نمونه انفال که در اصطلاح فقه اسلامی ثروت‌های عمومی است که مالکیت و چگونگی مصارف آن در اختیار پیامبر(ص) و جانشینان وی است، از اموال عمومی است و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به حکم منصب ولایت الهی بر این اموال مالکیت نصب دارند و باید در مصارف معینی این اموال را هزینه کنند. این اموال شامل اراضی موات، جنگل‌ها، قله کوه‌ها، معادن، زمین‌های به دست آمده از دشمن بدون جنگ، زمین‌های مربوط به پادشاهان، ارث بدون و ارث، غنیمت‌های به دست آمده بدون اذن امام، مراتع و کف دره‌ها است.[۲].

خداوند بصراحت مالکیت حقیقی و اعتباری آن را به خود و در طول به پیامبر(ص) به عنوان ولی‌الله نسبت می‌دهد که پس از آن حضرت در اختیار اولیای دیگر الهی قرار می‌گیرد که جانشین به حق آن حضرت(ص) هستند. خداوند می‌فرماید: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ[۳] این اموال در دست کارگزاران نظام اسلامی به عنوان امانت الهی قرار می‌گیرد؛ زیرا مالکیت آن برای خدا و رسول‌الله(ص) و امامانی است که اولوا الامر هستند. بر این اساس، تصرفاتی که از سوی کارگزاران انجام می‌گیرد باید در چارچوب‌های قانونی مشخصی باشد که خداوند جواز تصرف و هزینه کرد را در آن موارد صادر کرده است. بر همین اساس در ادامه آیه نخست سوره انفال درباره مالکیت و نیز تقسیم و هزینه کرد این اموال، بر اطاعت از خدا و پیامبر(ص) تاکید شده تا معلوم شود موارد مصرف و میزان آن در چارچوب‌های شریعتی است که پیامبر(ص) و امامان(ع) ابلاغ می‌کنند.[۴]

بیت‌المال، خزانه عمومی و اموال ملی

از نظر آموزه‌های قرآن، اموال عمومی در اختیار دولت اسلامی، شامل اموال منقول و غیرمنقول است. اموال غیرمنقول با مجوزهای خاصی از سوی حاکم اسلامی قابل تصرف در محدوده مشخص و معینی است. بنابراین، این حاکم اسلامی است که مجوزهای خاص را برای بهره‌برداری از مراتع و جنگل‌ها و معادن‌ آب‌ها و رودها و دریاها صادر می‌کند. اما اموال منقول در بیت‌المال و خزانه عمومی گردآوری می‌شود تا در چارچوب مشخصی هزینه و مصرف شود. واژه بیت‌المال مرکب از دو کلمه «بیت» و «مال»، به معنای خانه اموال در حقیقت همان خزانه نظام اسلامی، محل نگهداری اموال عمومی، مرکز محاسبات و مانند آن است. مراد از بیت‌المال در حقیقت همان «بیت‌‌المال للمسلمین» است؛ زیرا این اموال به عنوان اموال عمومی مسلمانان در اختیار ولی‌الله از معصومان و ولایت‌فقیه از غیرمعصوم قرار می‌گیرد تا در مصارف مشخصی هزینه شود. درصدر اسلام «بیت‌‌مال المسلمین» مکانی بود که در آن اموال عمومی و منقول دولت اسلامی گرد می‌آمد. سپس تعبیر «بیت‌المال» جانشین آن شد و همان معنی را افاده کرد. این اصطلاح به تدریج بر «اموال عمومی مسلمانان» اطلاق شد که شامل اموال منقول نقدی، چیزهای غیر منقول و نیز اراضی و غیر اینها می‌شد. امروزه در زبان فارسی، بیت‌المال نه به معنی جای اموال، بلکه به معنی هر مالی است که همه مردم در آن سهم دارند و غالباً به اموال دولتی گفته می‌شود؛ اما گهگاه نیز بیت‌المال به مال بی‌صاحب یا مالی اطلاق می‌شود که می‌توان در آن دست برد.

در طول تاریخ همواره، دو شاخصه «عمومی» و «امانت‌ بودن» با مفهوم بیت‌المال همراه بود؛ به گونه‌ای که هرگاه واژه بیت‌المال به کار برده می‌شد، اموال عمومی مسلمانان که نزد حاکم و والی امانت بود به ذهن تبادر می‌کرد.[۵] امروزه وقتی از «بیت‌المال» در عباراتی مانند: «در حفظ بیت‌المال بکوش» و «به بیت‌المال ضرر نزن»، سخن گفته می‌شود به معنای اموالی است که همه اقشار جامعه در آن سهم دارند و مسئول نگهداری آن هستند و مالک خصوصی ندارد. به عبارت دیگر، بیت‌المال از معنای «مکان خاص اموال عمومی» انصراف پیدا کرد و به معنای نهادی اجتماعی-اقتصادی که تمام اموال عمومی مسلمانان را دربر می‌گرفت، رواج یافت.

پس وقتی سخن از بیت‌المال می‌شود می‌تواند شامل همه اموالی باشد که انفال و خزانه دولت بخشی از آن است؛ زیرا مالی که مالک خصوصی ندارد جزو بیت‌المال شمرده می‌شود. سوءاستفاده از بیت‌المال، محاربه با خدا در آیات قرآنی برخی از تصرفات انسانی در حوزه اقتصادی به عنوان فسادگری در زمین و محاربه با خدا مطرح است. به عنوان نمونه خداوند رباخواری را از مصادیق محاربه و جنگ با خود دانسته است. پس کسی که رباخواری می‌کند همانند کسی است که به جنگ خدا رفته و بر آن است تا خداوند را نادیده گرفته و از مالکیت و حاکمیت بر هستی منع کند و خود را جایگزین خدا نماید و سلطه و اقتدار خویش را به نمایش گذارد. از دیگر کسانی که در قالب جنگ اقتصادی به جنگ خدا می‌روند، کسانی هستند که در اموال عمومی و بیت‌المال تصرفات مالکانه و خودسرانه دارند. از نظر قرآن هر کسی که به هر شکلی در زمین فساد می‌کند با خداوند اعلام رسمی جنگ داده و به محاربه با خدا برخاسته است. خداوند می‌فرماید: سزای کسانی که با دوستداران خدا و پیامبر او می‌جنگند و در زمین به فساد می‌کوشند،‌ جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید شود. این، رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.[۶] از نظر قرآن، کسانی که به هر شکلی در زمین فساد می‌کنند به جنگ خدا رفته‌اند و باید با آنان جنگید و آنان را با توجه به نوع عملکردشان مجازات کرد.[۷]

مراعات امانت بیت‌المال، واجب اسلامی

به حکم فطرت و عقل و شریعت، هر کسی باید امانتی که در اختیار اوست مراعات کرده و بر حفاظت آن اهتمام ورزد. کسانی که در امانت خیانت کنند از نظر عقل و شرع خائن شمرده و مجازاتی برای آنان در نظر گرفته می‌شود. از نظر قرآن از صفات مؤمن آن است که در امانت خیانت نمی‌ورزد و رعایت امانت می‌کند. وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ[۸] پس کسی که بیت‌المال در اختیار اوست باید به عنوان امین در بیت‌المال آن را به گونه‌ای مراعات کند که هیج تصرف سوء و نادرستی در آن انجام نگیرد.[۹]

چریدن علف بهاری و تازه بیت‌المال

اما برخی از مردم به جای حفظ و مراعات امانت در آن خیانت می‌کنند و مسئولان و کارگزارانی هستند که بیت‌المال را همانند علف بهاری تازه چون شتر می‌چرند. امیرمؤمنان امام علی(ع) می‌فرماید: «يَخْضَمُونَ مَالَ اللهِ خِضْمَةَ الاِْبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ»؛ بعضی از افراد مثل شتری که به علف تازه بهاری رسیده است، مال خدا و بیت‌المال را می‌خورند.[۱۰] برخی از کارگزاران نظام اسلامی بر این باورند که باید مدیران و افرادی را حفظ کرد و برخلاف قانون یا با سوءاستفاده از خلأ قانونی و دور زدن قانون و مانند آن زمینه را برای سوءاستفاه خود و دیگران فراهم می‌آورند. این افراد با سوءاستفاده از اختیارات قانونی خود، برای خویش و همکاران اموالی را از بیت‌المال تخصیص می‌دهند که حق آنان نیست. وقتی به رفتار آنان با بیت‌المال از منظر قانونی نگاه می‌شود، هیچ اشکال و عیب قانونی در عملکرد آنان یافت نمی‌شود، ولی هیچ کسی شک نمی‌کند که آنان از اختیارات خود سوءاستفاده کرده‌اند. این رویه همانند کاری است که اصحاب سبت انجام می‌دادند. اصحاب سبت به ظاهر، کاری غیرقانونی و خلاف شریعت انجام نداده‌اند؛‌ زیرا حکم الهی، ممنوعیت ماهیگیری در روز شنبه بود که روز تعطیلی و عبادت یهودیان بود. آنان در روز شنبه تنها کاری که می‌کردند بستن راه بازگشت ماهی‌ها به دریا بود و در روز یکشنبه اقدام. به صید ماهی‌های دربند می‌کردند. اما از نظر قرآن چنین شیوه‌ای دور زدن قانون و کلاه شرعی است که مجازات آن در دنیا بوزینه شدن و خواری و ذلت و در آخرت عذاب عظیم است.[۱۱] برخی از مسئولان برای حفظ قدرت و یا همکاری برخی از افراد با سوءاستفاده از اختیارات خود در مصرف بیت‌المال به نوعی باج‌دهی اقدام می‌‌کنند که خود خلاف شریعت و نوعی فساد در زمین است. دوستان آنان به امیرمؤمنان علی(ع) نیز چنین پیشنهادهایی می‌دادند که آن حضرت(ع) با آن مخالفت ورزیده و می‌فرماید: شما می‌گوئید باج بدهم و با پای شرک به سراغ توحید بروم و پایه‌های حکومت اسلامی را با رشوه قوی‌ کنم. حتی اگر اموال برای خودم هم بود، آن را به طور مساوی تقسیم می‌‌کردم، حال آنکه اموال برای خداوند است، من هرگز پایه توحید را با رشوه محکم نمی‌کنم،؛ چراکه دادن مال در غیر حقش تبذیر و اسراف است و این خداست که هر کسی را که بخواهد در دنیا بالا برد و در آخرت فرود آورد و در میان مردم گرامی می‌دارد و در نزدش خوار می‌گرداند[۱۲]

از نظر آن حضرت(ع) بخشیدن مال در غیر حق و باطل از مصادیق تبذیر و اسراف است و شکی نیست که تبذیر و اسراف از گناهان کبیره است.[۱۳] اگر کسی بخواهد، با پول ارج و منزلت یابد و با سوءاستفاده از بیت‌المال قدرت و حاکمیت خویش را تثبیت کرده و دولت فانی خویش را باقی دارد، گناهی بزرگ کرده است. البته کسی که بخواهد با پول، مردم را از خود راضی کند ممکن است که تعدادی را دردنیا از خودش راضی کند، اما در آخرت باید جواب دهد و نزد خدا پایین می‌آید. امام علی(ع) بر اساس اصل امانتداری هرگز حاضر نبود هیچ‌گونه تصرفی برخلاف حق و شریعت در بیت‌المال داشته باشد؛ زیرا از نظر آن حضرت(ع):‌راس الاسلام الامانهْ؛ اساس اسلام، امانتداری است؛ بنابراین حاضر نمی‌شود تا سر اسلام را برای تنه آن کنار بگذارد؛ زیرا با فقدان سر، تنه ارزشی ندارد. کسی که امانتدار نیست، اصولا از اسلام بهره‌ای نبرده و نباید او را مسلمان دانست. در روایت است که امام علی(ع) در برابر درخواست برادرش عقیل که خواسته بود قدری به سهمیه او از گندم بیت‌المال بیفزاید، آهن را در آتش گذارد و نزدیک دست برادر برد و در برابر اعتراض و فریاد و ناله عقیل فرمود: «عقیل! از آهن تفتیده‌ای که انسانی آن را به بازی، سرخ کرده ناله می‌کنی، اما مرا به سوی آتشی می‌کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است».[۱۴]

امام علی(ع) در نامه‌ای به یکی از کارگزارانش که اموال بیت‌المال را به غارت برده بود، نوشت: «همانا من تو را در امانت خود شرکت دادم و همراز خود گرفتم و هیچ یک از افراد خاندانم بر یاری و مددکاری و امانتداری (اموال بیت‌المال) مانند تو مورد اعتمادم نبود. آن هنگام که دیدی روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته و دشمن به او هجوم آورده و امانت مسلمانان تباه گردیده… همگام با دیگران دست از یاری‌اش کشیدی و با دیگر خیانت‌کنندگان خیانت کردی… پس از خدا بترس و اموال آنان (بیت‌المال) را بازگردان و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم تو را کیفر خواهم کرد و با شمشیری تو را می‌زنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گردید. سوگند به خدا، اگر حسن و حسین چنان می‌کردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمی‌دیدند و به آرزو نمی‌رسیدند تا آنکه حق را از آنان باز پس گرفته و باطلی را که به ستم پدید آمده، نابود سازم».[۱۵] امام علی(ع) در مقابل برده پیری که برای آزادی خویش از بیت‌المال استمداد می‌طلبید، فرمود: «به خدا قسم، این مال نه دست رنج خودم و نه میراث پدری من است، بلکه امانت است. پس من آن را به اهلش تحویل می‌دهم».[۱۶] آن حضرت در نامه‌ای به یکی از فرماندارانش نوشت:‌ «همانا گزارشی از تو به من رسیده که اگر درست باشد پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی نموده و در امانت خود خیانت کرده‌ای. به من خبر رسیده که کشت زمین‌ها را برداشته و آنچه را که می‌توانستی گرفته‌ای و آنچه را در اختیار داشتی به خیانت خورده‌ای. پس هر چه زودتر حساب اموال را برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت‌تر است».[۱۷]

امام باقر(ع) می‌فرماید: «بیت‌المال برای عموم مسلمانان است نه افراد خاص».[۱۸] امام علی(ع) پس از پذیرش خلافت، اقدام به بازگرداندن عطایای بی‌حساب و کتاب از بیت‌المال کرد و فرمود: «به خدا قسم اگر «این اموال» را بیابم به بیت‌المال باز می‌گردانم؛ هر چند مهر زنان شده باشد یا کنیزی با آن خریده باشند؛ چون عدالت سبب گشایش و پیشرفت جامعه است و آنکه عدالت به او گران آید، تحمل جور برای او گران‌تر است».[۱۹] «عبدالله جعفر»، داماد و برادرزاده امام علی(ع) که دچار مشکل مالی شده بود نزد آن حضرت آمد و درخواست کمک کرد. امام به او فرمود: «نه به خدا قسم، چیزی برای تو نمی‌یابم، مگر اینکه به عمویت دستور سرقت دهی تا به تو کمک کند (کنایه از اینکه برداشت بدون حساب و کتاب از بیت‌المال، دزدی است)».[۲۰] امام باقر(ع) از رسول اکرم(ص) نقل می‌کند که ایشان فرمودند: پنج کس هستند که من و هر پیامبر مستجاب‌الدعوه‌ای، آنان را لعنت کرده است: آن کس که در کتاب خدا، آیه‌ای را زیاد گرداند و کسی که سنت و روش مرا، رها کند و کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند و کسی که حرمت اهل بیت مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد و کسی که اموال عمومی را، به خود منحصر سازد و با تصرف در] آن را [به نفع خود]حلال شمارد.[۲۱] درباره بخشش از بیت‌المال حضرت علی(ع) فرموده است: جواد الولاهً بفیء المسلمین، جور و ختر؛ بخشش نا به جای حکمرانان از اموال عمومی مسلمانان، ستم و خیانت است.[۲۲].[۲۳]

رازهای شخصی و اجتماعی

انسان دارای رازها و اسراری است که دوست نمی‌دارد کسی دیگر از آن آگاه و مطلع شود. البته این دلیل بر نفاق شخص نیست، بلکه نیازی نیست تا هر کسی از هر چیز آدمی آگاه باشد؛ چراکه آگاه یابی آنان مثلا از نقص شخص موجب سوء استفاده آنان از آن می‌‌شود. امروز خرید و فروش اسرار و رازها، در کنار خرید و فروش اطلاعات یک منبع درآمد برای بسیاری شده است. برخی از افراد، گروه‌ها، جناح‌ها و احزاب برای دست یابی به قدرت و ثروت و یا از میدان به در کردن دیگران، تلاش می‌‌کنند تا به اسرار و رازهای آنان از جمله وضعیت حقوقی و درآمدی، مشکلات حقوقی و کیفری، برنامه و طرح‌های در حال اجرا و مانند آنها دست یافته و از آن برای مقاصد خود بهره‌گیری کنند.

البته همان طوری که هر شخصی دارای اسرار و رازهایی است، هر جامعه ای نیز دارای رازهایی است که تلاش می‌‌کند تا آن را از دیگران به ویژه رقیبان و دشمنان خود نهان دارد؛ زیرا آگاهی آنان موجب می‌‌شود تا نقاط ضعف جامعه دانسته و شناخته شود و راه‌های نفوذ و رخنه و اختلال در امنیت و آسایش آن جامعه فراهم آید و جامعه آسیب پذیر شود. بنابراین، آگاهی دیگران نسبت به رازهای هر فرد و جامعه موجب آسیب‌پذیری آن فرد و جامعه می‌‌شود و شخص و جامعه تمام تلاش خود را مصروف این معنا می‌‌کنند تا اسرار و رازهای خود را حفظ و صیانت کنند و اجازه افشای آن را نمی‌دهند.[۲۴]

افشای عیوب اشخاص

از نظر قرآن، هر کسی عیب و نقصی دارد و کسی نباید دنبال کشف عیوب دیگری باشد؛ چه رسد که آن را افشا کرده و برملا سازد. خداوند در آیه ۱۴۸ سوره نساء افشاگری نسبت به عیب و نقص دیگری را حرام و گناه دانسته و فرموده است: لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ[۲۵] در این آیه به صراحت از حرمت و گناه بودن، افشای بدی‌ها دیگران سخن به میان آمده است. به این معنا که اگر کسی عیبی دارد نباید آشکار کرد و او را به سخنانی بلند رسوا نمود؛ چراکه ناخشنودی خداوند در عبارت لَا يُحِبُّ اللَّهُ کنایه از نهی الهی و جعل حرمت نسبت به این امور است. پس وقتی خداوند از عدم علاقه‌مندی و محبت خویش به این شخص یا امور سخن می‌‌گوید به معنای نهی از آن کار و رفتاری است که شخص انجام می‌‌دهد.

همچنین در آیه به افشاکنندگان عیوب مردم و هتک‌کنندگان حرمت آنان هشداری سخت می‌‌دهد؛ زیرا در این آیه خداوند به «سمیع» و «علیم» وصف شده است و این وصف پس از اعلام عدم علاقه‌مندی خدا به جهر و آشکارسازی به سوء و بدی دیگری است و این خود می‌تواند بیانگر تهدید الهی به کیفر باشد. این که خداوند همه این امور را می‌‌شنود و می‌‌داند و می‌‌بیند به معنای علمی است که بر اساس آن مواخذه و مجازات انجام می‌‌شود. از آن جایی که از نظر قرآن همسران لباس یک دیگر هستند، باید نه تنها عیوب یک دیگر را بپوشانند، بلکه باید زینت و زیبایی برای یک دیگر باشند.[۲۶] این در حالی که برخی از همسران حتی همسران پیامبران(ع) چنین نبوده و به افشاگری می‌‌پرداختند و اسرار و رازهای همسران را آشکار می‌‌کردند؛ چنان که همسران لوط(ع) و نوح(ع) این گونه بودند[۲۷] و به جای امانت داری به خیانت رو آوردند.[۲۸]

خداوند در قرآن بیان می‌‌کند که حتی برخی از زنان و همسران پیامبر(ص) این گونه بودند و رازهای ایشان را برملا و آشکار می‌‌کردند و خداوند ایشان را از این جهت گناهکار دانسته است.[۲۹] در این آیات افشای راز پیامبر(ص) از سوی برخی همسرانش با نوعی توطئه و همدستی بر ضدّ حضرت ایشان تعبیر شده است. از این رو، از همسران ایشان خواسته شده تا توبه کنند و از گناهی که کردند با توبه و استغفار خود را از تبعات و پیامدهای آن رها سازنند. البته در این آیه تنها یک مورد از افشاگری عیب و بدی دیگران مجاز دانسته شده و آن موردی است که شخص مظلوم واقع شده باشد. در این صورت می‌‌تواند تنها در باره همان موردی که ظالم در حق مظلوم ظلم و ستمی روا داشته افشاگری صورت گیرد نه نسبت به همه عیوب و بدی ظالم که هیچ ارتباطی با ظلم به مظلوم ندارد.

در این آیه چند نکته مورد تاکید است: ۱. حرمت افشای بدی‌های دیگری؛ ۲. جواز افشای بدی ظالم، نه وجوب آن؛ ۳. جواز افشای بدی تنها نسبت به مورد خاص نه همه بدی‌های شخص؛ زیرا شخص ممکن است بدی‌ها و عیوبی دیگری داشته باشد که هیچ ارتباطی با ظلم ظالم نسبت به مظلوم ندارد. پس وقتی مظلوم دادخواهی می‌‌کند نباید رازها و اسرار و عیوب ظالم نسبت به مسایل دیگر را بیان کند؛ زیرا چنین جوازی به او داده نشده تا متعرض سایر عیوب شخص ظالم شود که هیچ ارتباطی با مسأله ظلم و مظلومیت مظلوم ندارد. پس اگر ظالم ظلمی کرده، متعرض عیوب زن و بچه او شدن، خود گناهی نابخشودنی و حرام است. بر اساس همین اصل کلی جواز افشای ظلم ظالم است که حضرت یوسف(ع) به افشای راز همسر عزیز مصر پرداخت و از از تمنّای نامشروع زلیخا از او خبر داد و افشاگری کرد.[۳۰] پس افشای تصمیم زلیخا مبنی بر کامجویی و مراوده با یوسف(ع) از سوی حضرت از باب مواردی است که خداوند مجاز دانسته شخص مظلوم به افشای ظلم بپردازد و شخص ظالم را در آن مورد رسوا سازد.

از نظر قرآن، تنها زمانی افشای گناه دیگری برای دفع اتّهام از خود جایز و روا است؛ چنان که حضرت یوسف(ع) این گونه عمل کرد.[۳۱]

افشای رازها و اسرار جامعه

همان‌گونه که افشای رازها و اسرار شخصی جایز نیست، بلکه حرام و گناه است؛ همچنین افشاگری نسبت به رازهای جامعه حرام و گناهی نابخشودنی است؛ بلکه باید گفت به سبب زیان فراگیر و تاثیرپذیری گروه بسیاری از افراد بشر، افشای رازهای جامعه بدتر و عقاب و عذاب آن بیش‌تر و شدیدتر خواهد بود. خدا به صراحت در آیه ۱۱۸ سوره آل عمران و آیه ۱۶ سوره توبه، افشا و بازگویی رازهای مسلمانان به بیگانگان را حرام دانسته است. بنابراین، حتی اگر افشای رازهای مسلمانان هیچ ارتباطی به حوزه نظامی و امنیتی نداشته باشد، باز به دلیل این که بیان اسرار شهروندان امت اسلام است، حرام و گناه است.

پس با این احوال، باید گفت افشای رازهای نظامی و امنیتی جامعه از سوی شهروندان به بیگانگان به هر عنوانی چه جاسوسی و چه غیر آن مجاز نیست، بلکه حرام و گناهی بزرگ است. خدا در قرآن فاش ساختن اطّلاعات نظامی و امینتی مسلمین را امری حرام و ممنوع دانسته و افشاکنندگان را مورد سرزنش قرار داده است.[۳۲] کسانی که به افشای اخبار نظامی و امنیتی از جامعه و امت اسلامی برای دشمنان رو می‌‌آورند، شامل منافقان و سست ایمان‌ها می‌‌شود. از این رو، به امت اسلام هشدار داده می‌‌شود تا مراقب این دو گروه باشند که در قالب جاسوسی یا ایجاد دوستی و مودت با دشمنان، به افشای اخبار امنیّتی مسلمانان می‌‌پردازند.[۳۳]

از نظر قرآن، افشای اسرار جامعه اسلامی پیش از ارجاع به پیامبر و اولواالامر و رهبران امت اسلام، کاری شیطانی است.[۳۴] بنابراین هر کسی به هر انگیزه ای به افشای اسرار نظامی و امنیتی مسلمانان و جامعه اسلامی مبادرت ورزد، در زمره گمراهان قرار می‌‌گیرد و از اسلام و هدایت الهی دور می‌‌شود.[۳۵] همچنین از نظر قرآن، افشای اسرار نظامی و امنیتی جامعه اسلامی و مسلمانان، خیانت به خدا، رسول(ص) و مؤمنان است.[۳۶] کسانی که آگاهانه به این کار اقدم می‌‌کنند، از نظر شرعی و عرفی باید پاسخ گو باشند و بدانند که در دنیا در برابر دادگاه صالحه و آخرت در برابر خداوند باید کیفر رفتار خویش را ببیند.

خدا در آیه ۲۷ سوره انفال بیان می‌‌کند که برخی مسلمانان، به‌رغم آگاهی به خیانت بودن، افشاگری اسرار، دست به افشاگری می‌‌زنند که بسیار خطرناک و زیانبار برای خود ایشان و جامعه است. بنابراین، از نظر قرآن، افشای رازهای مسلمانان و جامعه اسلامی، از مصادیق گمراهی، خیانت و گناه است و شخص و یا اشخاص باید پاسخ گوی خیانت خویش در دنیا و آخرت باشند. کیفر خائن بر اساس احکام شرعی انجام می‌‌گیرد.

از نظر قرآن خط نفاق در امت اسلام، حرکت‌هایی را انجام می‌‌دهد تا اسرار و رازهای جامعه اسلامی در اختیار دشمنان اسلام قرار گیرد.[۳۷] این خط و جریان خزنده اجتماعی، بر آن است تا با استفاده از حضور خویش در جامعه و کسب اطلاعات از جامعه و امت اسلام، زمینه نفوذ و تاثیرگذاری خود را فراهم کرده و بسترهای تفرقه را شناسایی و با به‌کارگیری از نقاط ضعف مسلمانان، آنان را دچار تفرقه کرده و از وحدت و آثار آن دور دارد.[۳۸] بسیاری از حرکت‌های منافقان در تظاهر به اسلام و مسلمانی و همکاری با امت و رهبران، حرکت‌هایی است که آنان برای رهایی از اتهام و قرار گرفتن در محیطی آرام و بی‌دغدغه برای کسب اطلاعات و جاسوسی و استفاده از فرصت‌هایی مناسب برای ضربه زدن است. پس حضور و نیز رخصت‌خواهی منافقان برای عدم شرکت در جهاد با استفاده از دروغ و بهانه جویی، تنها برای اهداف شوم و خیانت بار آنان است.[۳۹]

خدا در آیات ۴۷ و ۴۸ سوره توبه بیان می‌‌کند که منافقان بر آن هستند تا با حضور در میان شما و مشارکت در جهاد و رزم، اطلاعات نظامی کسب کرده و در میان شما فتنه و آشوب ایجاد کنند تا به مقاصد خویش برسند. بنابراین نباید به حضور و سوگند دروغ ایشان دل بست و آن را باور کرد.[۴۰] آنان تلاش می‌‌کنند تا در نشست‌های شبانه و محافل و انجمن‌های خویش برنامه‌هایی را برای ضربه زدن به وحدت اجتماعی امت اسلام تدوین کرده و راهکارهای همکاری با دشمن و انجام مأموریت‌ها را بررسی و اجرایی کنند.[۴۱]

منافقان نمازی را که به پا می‌‌دارند و می‌‌گزارند، نمازی صحیح و مقبول نیست و حتی در مسایل عبادی ریا می‌‌ورزند و نباید به عبادت آنان توجه کرده و آن را مبنایی برای درستی اعمال و رفتار ایشان در دیگر حوزه‌ها و عرصه‌های فکری و عملی دانست.[۴۲] غیر از منافقان، امت اسلام باید مراقب و مواظب اهل کتابی باشند که به عنوان شهروندان امت اسلام پذیرفته شده‌اند و در جامعه اسلامی زندگی می‌‌کنند؛ زیرا آنان نیز به نوبه خود بر آن هستند تا نظام اسلامی و امت اسلام از مسیر بالندگی و رشد دور شده و از وحدت و آثار آن بی‌بهره شوند. از این روست که جاسوسانی را به کار می‌‌گیرند تا اهداف ایشان را برآورده سازد.[۴۳]

به هر حال، از نظر قرآن، جاسوسی و افشای اسرار مسلمانان و جامعه اسلامی گناهی نابخشودنی و دارای کیفر و مجازات دنیوی و اخروی و از مصادیق خیانت است؛ زیرا هر یک از شهروند امت اسلام از مؤمنان واقعی گرفته تا سست ایمان‌ها، و منافقان و اهل کتاب، باید خود را امانت دارانی بدانند که اسرار جامعه و مسلمانان در اختیار آنان است. پس اگر کسی آن را در اختیار دشمن قرار دهد، خیانت ورزیده و باید مجازات شود. البته امت اسلام و رهبران دینی باید مواظب سست ایمان‌ها، منافقان و اهل کتاب باشند تا خدای نکرده با ارتباط گری با دشمن و بیان اسرار نظامی و امنیتی، بحران امنیتی برای جامعه ایجاد نکنند و جامعه را با خطر مواجه نسازند.[۴۴]

قدرت

قدرت به ویژه در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی، مسأله و دغدغه همگانی است؛ چراکه از سویی جامعه تنها در سایه آن می‌‌تواند شکل درست به خود بگیرد و قدرت مولفه اصلی جوامع اجتماعی را تشکیل می‌‌دهد و از سویی دیگر، همین قدرت، مهم‌ترین مانع در سر راه اجتماعات برای رسیدن به اهداف وجودی جامعه است. این گونه است که سخن گفتن از جامعه بی‌قدرت همانند سخن گفتن از دریای بی‌آب، روغن بی‌چربی و نمک غیر شور است؛ در حالی که همین قدرت است که جوامع را به تباهی و فروپاشی می‌‌کشاند و نابود می‌‌سازد. دانشمندان و اندیشمندان برای رهایی از این تناقض، راهکارهای چندی را برای استفاده درست از قدرت و مهار آن ارایه کردند و با تقسیم آن به اقتدار مشروع و قانونی و زور و خشونت غیر قانونی و مانند آن، کوشیده‌اند تا هم جامعه ای قدرتمند داشته باشند و هم از آثار سوء استفاده از قدرت در امان مانند.

شاید بتوان گفت که بیش‌ترین تلاش فیلسوفان و اندیشمندان در طول تاریخ به این جهت مصروف شده است که چگونه می‌‌توان قدرت را از فساد دور داشت و برای تعالی و تکامل جامعه از آن سود برد. بی‌گمان آثاری چون جمهوریت افلاطون راهکاری برای برونرفت از معضل و دشواری بود که جوامع در طول تاریخ بدان دچار بوده‌اند. تلاش‌های دوره بازگشت به عصر طلایی یونانی در اروپای پس از قرون وسطی، همواره در محور ایجاد تعادل در این زمینه بوده است و اصولا تأکید بر آزادی چیزی جز محدودیت قدرت و مهار آن نیست تا این گونه با ایجاد تعادل از قدرت خوب بهره گیرند و جامعه‌ای متمدن و با اقتدار بسازند. قرآن نیز به قدرت خوب و بد توجه دارد و از سوء استفاده از قدرت توسط برخی از گروه‌ها و طبقات اجتماعی سخن به میان آورده و راهکارهایی برای ایجاد تعادل و بهره‌مندی جوامع از قدرت خوب ارایه نموده است. نویسنده در این نوشتار بر آن است تا نگره قرآن را نسبت به قدرت و قدرتمندان فاسد تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می‌‌گذرانیم.[۴۵]

قدرت خوب و قدرت بد

قدرت توانایی انسانی بر انجام یا ترک کاری است. به این معنا که اگر بخواهد و اراده کند بتواند آن را انجام دهد یا از انجام آن سرباز زند. در عمل اجتماعی و سیاسی، قدرت به توانایی وادار کردن دیگران و تسلیم آنان به انجام کاری بر اساس خواست خود است. به نظر می‌‌رسد که تفاوت معناداری در قدرت فردی و اجتماعی وجود دارد؛ چراکه در قدرت فردی، توانایی ذاتی شخص در بعد مادی و معنوی به انجام و یا ترک کاری ملاک و معیار می‌‌باشد؛ در حالی که در قدرت اجتماعی، توانایی وادار کردن دیگران به انجام و یا ترک کاری قدرت گفته می‌‌شود.

در عرصه سیاسی، دولت‌ها نماد قدرت اجتماعی هستند؛ چراکه جوامع را به سویی که بخواهند هدایت و مدیریت می‌‌کنند و به اقتدار و زور مشروع، مردمان را به انجام و یا ترک کاری وادار می‌‌سازند. قدرت در بعد مادی و معنوی مطلوب هر عاقل و خردمندی است. بنابراین می‌‌توان گفت که قدرت دارای ارزش عقلایی است و خردمندان آن را نیک و خوب ارزیابی می‌‌کنند. از این روست که خداوند با توجه به حکم عقل و خرد، مطلوب بودن و ارزشی بودن آن را مورد توجه قرار می‌‌دهد و از انسان‌ها می‌‌خواهد تا آن را در جای درست بیابند و در جای درست به کار گیرند. از این روست که در آیاتی از جمله ۷۵ سوره نحل با اشاره به نیکو بودن قدرت در نزد خردمندان ایشان را به تدبر در امور خود می‌‌خواند و از ایشان می‌‌خواهد تا قدرت را از خاستگاه درست آن بخواهند. همچنین خداوند در آیاتی از جمله ۸۰ سوره اسراء و ۳۵ سوره ص، قدرت را تنها زمانی سودمند می‌‌شمارد که برای تحقق هدف‌های الهی باشد.

از نظر قرآن همچنین همه انواع و اقسام قدرت از بدنی[۴۶]، علمی مادی و معنوی حالتی ارزشمند است و تلاش برای کسب آن یا کوشش برای افزایش آن امری شایسته است.[۴۷] با این همه، خداوند در آیاتی از جمله ۵۱ و ۵۲ سوره زخرف و ۷۶ و ۷۹ سوره قصص، قدرت به ویژه دنیوی و مادی آن را ملاک ارزش‌گذاری نمی‌شمارد و از کسانی که قدرت و ثروت را هم چون فرعون، تنها ملاک ارزش انسان می‌‌دانند انتقاد می‌‌کند و به عالمان بنی اسرائیل هشدار می‌‌دهد که به جای قدرت و ثروت دنیوی به پاداش‌های اخروی الهی توجه یابند.[۴۸]

بنابراین، در قرآن سخن از قدرت خوب و قدرت بد است. از جمله در آیه ۱۷ سوره قصص، به‌کارگیری قدرت در جهت تقویت مجرمان را قدرت بد ارزیابی می‌‌کند و در آیه ۴۱ سوره حج به‌کارگیری آن را برای اقامه نماز و امر به معروف و احقاق حق نیازمندان و پرداخت زکات را به عنوان قدرت خوب شناسایی و تشویق می‌‌کند. اصولا بر مؤمنان است تا در اندیشه قدرت باشند و با افزایش آن، در راه بندگی خداوند گام بردارند[۴۹] و به دیگران در این مسیر کمک کنند. از جمله خداوند در آیات ۸۳ تا ۹۵ سوره کهف، شایسته بودن استفاده از قدرت خدادادی در خدمت به خلق و دفع فساد در زمین را به عنوان قدرت خوب بیان کند.

به هر حال، از نظر قرآن، قدرت خوب، قدرتی است که برای جهاد در راه خدا و دفاع از مظلومان[۵۰]، ایجاد زندگی سالم برای خود و دیگران[۵۱]، مبارزه با طغیانگران و علیه فساد[۵۲] و نهی از منکر و ناپسندها و زشت کاری‌ها به کار گرفته شود. آیات ۲۴ تا ۳۱ سوره طه این معنا را مورد تاکید قرار می‌‌دهد که قدرت و نیرومندی شرط لازم برای مبارزه با فساد و طغیان گری است. بنابراین قدرت خوب، قدرتی است که هر خردمند و مؤمنی می‌‌بایست در جست و جوی آن باشد و آن را تحصیل نماید. خداوند در آیه ۸۰ سوره اسراء درخواست قدرت از خداوند را امری شایسته ارزیابی می‌‌کند و حتی به پیامبرش فرمان می‌‌دهد که از خداوند قدرت را درخواست نماید. این درحقیقت اموزش غیر مستقیم مؤمنان است که از خداوند قدرت خوب را برای انجام اهداف الهی و تحصیل آن در خواست نمایند. از درخواست حضرت سلیمان(ع) چنین بر می‌‌آید که درخواست قدرت بی‌مانند نیز مطلوب می‌‌باشد. شاید برای بسیاری این قدرت بی‌مانند و اقتدار مطلق، نوعی درخواست فساد باشد؛ چراکه در اندیشه بسیاری این معنا لانه کرده است که اقتدار مطلق به معنای فساد مطلق است، در حالی که انسان‌های مؤمن، چون قدرت خویش را از منشای الهی می‌‌جویند و به دست می‌‌آورند، همواره قدرت را برای اهداف متعالی و کمالی خود و جامعه به کار می‌‌گیرند. بنابراین، هرگز قدرت مطلق به معنای فساد یا فساد مطلق نیست، چنان که درخواست حضرت سلیمان(ع) از خداوند به معنای فسادخواهی نبوده است.[۵۳].[۵۴]

سوء استفاده کنندگان از قدرت

با این همه، نمی‌توان از سوء استفاده از قدرت از سوی کسانی که تزکیه نفس و خودسازی نکرده‌اند، چشم پوشی کرد. با نگاهی به آیات قرآنی می‌‌توان گروه‌ها و افراد بسیاری را برشمرد که از قدرت سوء استفاده کرده و آن را در راه‌های خواسته‌های پست و شیطانی خود به کار گرفته‌اند. از آیاتی از جمله آیات ۵۰ و ۵۲ سوره هود می‌‌توان دریافت که همواره گروه‌ها و افرادی در جامعه از قدرت سوء استفاده می‌‌کردند. از این روست که حضرت هود(ع) مأموریت می‌‌یابد تا مردمان خویش را از سوء استفاده از قدرت برحذر دارد و نهی کند. با این همه گروه‌های مردمی و طبقات اجتماعی حاضر به تمکین نمی‌شوند و با سوء از قدرت به جرم و جنایت و گناه اقدام می‌‌کنند و زمینه هلاکت خویش و دیگران را فراهم می‌‌آورند.[۵۵]

خداوند در آیه ۲۵۸ سوره بقره، تبیین می‌‌کند که سوء استفاده نمرود از قدرت موجب شد تا وی در زمره ظالمان قرار گیرد و از هدایت الهی محروم گردد. این در حالی است که منشا و خاستگاه هر قدرتی خداوند است و نمرود نیز با سوء استفاده از قدرت الهی خود را در مسیر زیانکاری و خسران قرار داد[۵۶] و زمینه زوال و نابودی قدرت خویش را فراهم آورد؛ چراکه هر گونه سوء استفاده از قدرت و به‌کارگیری این نعمت بزرگ الهی در مسیر نادرست می‌‌تواند موجبات زوال آن را فراهم کند.[۵۷] از نظر قرآن، هر گونه سوء استفاده آدمی از قدرت عامل زیانکاری و نیز حبط اعمال خوب و نیک وی می‌‌شود و آن چه را به کار خیر و خوب برای خود ساخته و ذخیره نموده با سوء استفاده از قدرت از دست می‌‌دهد و چیزی برای او باقی و برقرار نخواهد ماند.[۵۸]

با نگاهی به آیات ۲۵ تا ۲۹ سوره حاقه این معنا اثبات می‌‌شود که بسیاری از کسانی که به عنوان اصحاب شمال در دوزخ وارد می‌‌شود، کسانی بودند که در دنیا از قدرت و توانمندی بسیاری برخوردار بودند ولی با سوء استفاده خود را بدبخت کرده و در دوزخ افکندند. امت‌های پیشین که از سوی خداوند گرفتار عذاب استیصال شده و ریشه کن گردیدند، امت‌های با قدرت و توانمندی بسیار بالا بودند. ازاین روست که خداوند از مردمان می‌‌خواهد تا با گذر و گردشگری در این آثار باستانی به جا مانده از ایشان، از قدرت و شکوه آنان آگاه شوند و بدانند که چگونه ایشان با آن همه قدرت و شوکت، به سبب سوء استفاده از قدرت، نابود و هلاک شدند.[۵۹]

خداوند با اشاره به قوم بسیار قدرتمند و شگفت انگیز عاد که دارای ساختمان با شکوه سنگی و عظیم بودند، به مردمان هشدار می‌‌دهد که این مردمان با همه شکوه و جلال و قدرت خود به سبب سوء استفاده از این قدرت و توان، دچار عذاب استیصال شده و از صفحه روزگار ریشه کن شدند. آنان مردمانی بودند که همانند ایشان از نظر قدرت و شوکت، ملت و امتی خلق نشده است.[۶۰] اهل قدرت با سوء استفاده خود از قدرت چنان از سوی خداوند خوار و ذلیل می‌‌شوند که هیچ پناهی برای خود نمی‌یابند[۶۱] و این گونه در اوج قدرت سقوط می‌‌کنند و نابود می‌‌شوند.[۶۲]

از جمله کسانی که از قدرت خود سوء استفاده کرد، سرمایه دار بزرگ و معروف قوم یهود، قارون است. وی چنان در قدرت و ثروت خود غرق شده بود که خدا را بنده نبود و با تکبر و تفاخر مردمان را خوار و ذلیل می‌‌کرد و ریشه تباهی و فساد در جامعه یهودی شد. از این روست که خداوند وی را به سبب سوء استفاده از قدرت و ثروت، چنان به زمین فرو برد که هیچ اثری از خود و ثروت و کاخ وی بر جا نماند تا دیگران وسوسه قدرت و ثروتی از این دست را نداشته باشند.[۶۳] داستان باغدار متکبری که در سایه افراد بیش‌تر و ثروت زیادتر احساس قدرت می‌‌کرد و همین ثروت و قدرت وی را به انکار قیامت کشاند، از جمله داستان‌های قرآنی است که در آیات ۳۲ تا ۳۷ سوره کهف به آن اشاره شده است. خداوند در این آیات تبیین می‌‌کند که چگونه وی را به سبب سوء استفاده از قدرت و ثروت به هلاکت رساند و در برابر چشمش او را خوار و ذلیل کرد.

داستان برادران یوسف(ع) و سوء استفاده ایشان از قدرت نیز از جمله داستان‌های قرآنی است که در آن به مسأله حسادت و غرور و تکبر پرداخته شده و این که چگونه قدرت موجب می‌‌شود تا حسادت نسبت به دیگران ریشه بداوند و رفتارهای نابخردانه ای را سبب شود به گونه ای که شخص دست به جنایت بزنند.[۶۴] علت فساد انگیزی یهودیان در فلسطین در دو نوبت گذشته و آینده، قدرت و توانمندی جنگاوری و قدرت نظامی است که در آیات ۴ تا ۶ سوره اسراء بیان شده است. در حقیقت بازگشت قدرت و توان نظامی بنی اسرائیل و دست یابی یهودیان به ثروت و قدرت نظامی عامل مهمی در تباهی ایشان و فساد انگیزی در زمین است که خداوند در این آیات بیان می‌‌کند.

همین یهودیان به سبب باورهای نادرست خویش، در عصر پیامبر(ص) نیز به قدرت قلعه‌ها و دژهای خود در برابر قدرت الهی چسبیدند و به جنگ پیامبرخدا(ص) رفتند و احساس قدرت و شکست ناپذیری در پناه دژ ایشان را فریفت؛ چنان که خداوند در آیاتی از جمله ۲ و ۳ سوره حشر به تفکر و نگرش بنی نضیر اشاره می‌‌کند که از قدرت خدا غافل شدند و بر دژ و قدرت خود غره گشتند. اصولا دولتمردان فاسد به دژ و قدرت مادی و سپاه قدرتمند خویش غره می‌‌شوند و فریب می‌‌خورند. این مسأله ای که بارها در طول تاریخ تکرار شده است. خداوند در آیات ۱۱ تا ۱۳ سوره صو ۱۷ و ۱۸ سوره بروج به سپاه قدرتمند ثمود و فرعون اشاره می‌‌کند که ایشان را فریفت و از قدرت مطلق خداوند غافل ساخت و زمینه نابودی ایشان را فراهم آورد.

قوم ثمود که دارای قدرت مادی و انسانی بسیار بالا بودند[۶۵] و در دل کوه‌های سنگی کاخ‌ها و خانه‌های استوار می‌‌ساختند و به نیروی جسمی و بدنی خود تکیه می‌‌کردند، به سبب سوء استفاده از قدرت چنان از صفحه روزگار محو و نابود شدند که تنها آثار آن سازه‌هایشان برای عبرت دیگران باقی ماند. فرعون نیز که مدعی داشتن قدرت برتر نسبت به موسی(ع) و قوم بی‌چیزش بود[۶۶] و از قدرت در راه تباهی و فساد بهره می‌‌جست و شرک و گناه را ترویج و افکار خرافی و پوچ را برای حفظ حکومت خود تبلیغ می‌‌کرد و پسران را می‌‌کشت و زنان را زنده نگه می‌‌داشت تا به بهره‌گیری جنسی از آنان بپردازند، در نهایت به سبب همین سوء استفاده از قدرت خود، در دام مکر الهی افتاد و در دریا وی و سپاهانش غرق شدند.

به گمان قدرتمندان سوء استفاده گر، هیچ قدرتی برتر از قدرت ایشان نیست و همسن تصور و تصویر نادرست است که ایشان را به غفلت می‌‌افکند و از قدرت خداوند که منشا و خاستگاه همه قدرت هاست غافل می‌‌سازد و در نهایت به سبب سوء استفاده و بی‌توجهی به قدرت برتر الهی، در دام مکر الهی گرفتار می‌‌شوند و نیست و نابود می‌‌گردند.[۶۷] خداوند در آیات ۲۱ تا ۲۶ سوره احقاف با اشاره به سوء استفاده کردن قوم عاد از قدرت و امکانات اهدایی از سوی خداوند، روشن می‌‌سازد که چگونه این عمل نادرست ایشان آنان را به هلاکت افکند. از این رو، خداوند در پی سوء استفاده ایشان از قدرت در راه طغیان و فساد، عذابی را نازل کرد تا آنان را نابود سازد[۶۸]

به نظر قرآن، سوء استفاده کافران از قدرت و امکانات مادی آزمایشی درباره ایشان است که موجبات خسران و زیان دنیوی و اخروی آنان را فراهم می‌‌آورد[۶۹]؛ چراکه اصولا قدرت یکی از مهم‌ترین آزمون‌های بشر است که بد و خوب بدان آزموده می‌‌شوند تا دانسته شود که چه کسی با قدرت چگونه برخورد می‌‌کند، بد یا خوب؟[۷۰] در این میان تنها مؤمنان واقعی با استفاده درست از قدرت به شکر و سپاس از این نعمت بزرگ خداوندی اقدام می‌‌کنند ولی دیگران از کافران و مشرکان و منافقان با سوء استفاده از قدرت به کفران این نعمت می‌‌پردازند. از این روست که خداوند در آیات ۲۰۴ و ۲۰۵ سوره بقره، در اختیار گرفتن قدرت از سوی منافقان را عامل فسادگری ایشان معرفی می‌‌کند. از آیات ۶۸ تا ۷۰ سوره توبه نیز به دست می‌‌آید که منافقان قدرتمند، مردمانی ظالم و ستمگر هستند و همین سوء استفاده است که خسران و زیان ابدی را برایشان رقم می‌‌زند.

اما مؤمنان با به قدرت رسیدن آن را برای برقراری امنیت و برچیدن هر گونه شرک و ظلم و بی‌عدالتی استفاده می‌‌کنند[۷۱] قدرت در دست مؤمنان عامل از میان برداشته شدن فتنه هاست[۷۲] چنان که در دستان کافران و مشرکان و منافقان عامل اصلی ناامنی، بی‌عدالتی و ظلم و ایجاد فتنه هاست. با آن چه بیان شد دانسته می‌‌شود که قدرتمندان فاسد چه کسانی و با چه اهدافی به قدرت دست می‌‌یابند و چگونه خود و جامعه بشری را به سوی فساد و تباهی و نابودی سوق می‌‌دهند. بنابراین می‌‌بایست به این نکته توجه داد تا قدرت در دستان اهل آن قرار گیرد و به دست طاغوت نیافتد تا زمینه تباهی عمومی و جمعی بشر را فراهم آورند.[۷۳]

آثار زیانبار رفاه زدگی مسئولان از نظر قرآن

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، رفاه زدگی حالتی است که انسان را از حالت اعتدال و تعادل خارج می‌‌کند و برخورداری از امکانات بسیار، نوعی احساس غنا و بی‌نیازی را موجب می‌‌شود که خود موجب بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی است. در این میان رفاه زدگی مسئولان دارای مخاطرات سهمگینی است؛ زیرا رفاه زدگی آنان موجب می‌‌شود تا نظام سیاسی ولایی گرفتار مشروعیت‌زدایی سیاسی و مقبولیت‌زدایی شود و مردم اعتماد خویش را به آنان از دست بدهند. در آیات قرآنی آثار زیانباری برای رفاه زدگی از جمله رفاه زدگی مسئولان بیان شده که در این جا به مهم‌ترین آنها اشاره می‌‌شود:

  1. سستی در جهاد و ترک آن: مسئولانی که گرفتار رفاه زدگی هستند، از مدیریت جهادی دور می‌‌شوند، در حالی که بدون مدیریت جهادی نمی‌توان بسیاری از اهداف نظام سیاسی ولایی را تحقق بخشید و برآورده ساخت و تمدن اسلامی را ایجاد و در عرصه‌های گوناگون به پیشرفت دست یافت. خدا در آیات قرآنی می‌‌فرماید کسانی که گرفتار رفاه زدگی هستند، از حضور در عرصه‌های جهاد اجتناب می‌‌کنند؛ زیرا به گونه ای در رفاه غرق شدند که نمی‌توانند فقدان امکانات را در میادین جنگی تحمل کنند یا تاب تحمل فشارها و زخم‌ها یا دیگر پیامدهای جهادی را داشته باشند. از همین روست که ثروتمندان رفاه طلب از حضور در میادین جهادی سر باز می‌‌زنند یا خواهان عدم حضور با اذن رهبری می‌‌شوند.[۷۴] بنابراین، نمی‌توان از مسئولان رفاه زده، انتظار حضور در میادین جهادی از جمله مدیریت جهادی را داشت. از این رو، چنین مسئولانی نمی‌توانند در شرایط سخت و بحرانی چون شرایط جنگی، تحریم اقتصادی، آشوب‌ها و فتنه‌ها و نیز بحران‌ها و بلایای طبیعی چون زلزله و سیل و مانند آنها انتظار کارآمدی و مدیریت جهادی داشت؛ زیرا در چنین شرایطی مدیریت معمولی و عادی نمی‌تواند کارساز و کارآمد باشد و بدون تلاش و مدیریت جهادی هیچ چیز به سامان نمی‌رسد. بر همین اساس با نگاهی به تاریخ معاصر می‌‌توان دریافت که چرا و چگونه بسیاری از نهادهای دولتی در بحران‌ها و بلایا ناتوان از انجام مسئولیت‌ها و وظایف بوده و نه تنها از رنج مردم چیزی نکاستند، بلکه به گونه ای عمل کردند که بر رنج مردم افزوده شد و مردم نسبت به دولت و مسئولان و نظام سیاسی دلسرد و نومید شده و اعتماد خویش را به نظام سیاسی ولایی از دست داده یا دست کم اعتماد شده‌اند.
  2. وعده‌های پوچ و دروغین: از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، رفاه زدگی از جمله رفاه زدگی مسئولان موجب می‌‌شود که گرفتار نوعی نفاق شوند، به طوری که در زمان‌های عادی وعده‌های بسیار می‌‌دهند که در مقام عمل و شرایط بحرانی همانند جنگ و جهاد و تحریم از انجام آن سرباز می‌‌زنند. به عنوان نمونه پیش از حکم جهاد هیاهوی بسیار دارند و در هنگامه جهاد از حضور سر باز می‌‌زنند؛ زیرا رفاه زدگی آنان موجب می‌‌شود تا تاب تحمل حضور در شرایط سخت را نداشته باشند. از همین روست که نفاق ایشان آشکار می‌‌شود؛ زیرا منافق کسی که بر خلاف قول خویش عمل و رفتار می‌‌کند و هیچ تطابقی میان قول و فعلش نیست و فعلش قولش را تصدیق نمی‌کند. مسئولانی که گرفتار رفاه زدگی هستند به چنین نفاقی دچار می‌‌شوند و وعده حضور در میادین جهادی و مدیریت جهادی را می‌‌دهند، و در گفتار از اقتصاد مقاومتی حمایت می‌‌کنند، ولی در عمل به مقابله با اقتصاد مقاومتی می‌‌روند که نیازمند جهاد و صبر و مقاومت و دست برداری از رفاه و امکانات رفاهی بسیار است. کسی که در کاخ‌های آن چنانی زیسته و غذاهای مفت و مجانی آن چنانی خورده و در استخرهای فرح شنا کرده است، نمی‌تواند در میادین جهادی و مدیریت جهادی حضور یابد و نقش مثبتی را داشته باشد. از همین روست که تنها قول و وعده‌های پوچ و دروغین می‌‌دهد و در مقام عمل از انجام کوچک‌ترین کار طفره می‌‌رود و مجاهدان واقعی را تنها می‌‌گذارد. از نظر قرآن، اگر شرایط عادی و معمولی باشد، از رهبری اطاعت می‌‌کنند، اما همین که شرایط بحرانی و مشقت آور شد به سبب همان رفاه زدگی از اطاعت از رهبری سر باز می‌‌زنند. همچنین وقتی از کم کاری و ناکارآمدی ایشان سخنی به میان می‌‌آید و بازخواست می‌‌شوند، سوگندهای بسیار به خدا می‌‌خورند که ما تمام توان خویش را به کار گرفته ایم و اگر استطاعت داشتیم بهتر عمل می‌‌کردیم ولی استطاعت و توانی نبود تا کارآمدی خویش را در عرصه‌های جهادی و مدیریت جهادی به نمایش بگذاریم، در حالی که اینان منافقانی دروغگو هستند که رفاه زدگی کارآمدی و مدیریت جهادی را از ایشان سلب کرده است و خداوند این دروغگویان را خوب می‌‌شناسد؛ زیرا قلوب ایشان مختوم است و تبیین‌ها و تحلیل‌ها و توصیه‌هایی که نیز ارایه می‌‌دهند همه غیر واقعی است.[۷۵]
  3. مخالفت با مدیریت جهادی: از نظر قرآن، مسئولانی که گرفتار رفاه زدگی هستند نه تنها خود در عرصه جهاد کاری نمی‌کنند و موافق جهاد و مدیریت جهادی نیستند؛ بلکه هر کاری می‌‌کنند تا در برابر جهاد و مدیریت جهادی که لازم و ضروری نظام سیاسی ولایی است، سنگ اندازی کنند. بیماردلی آنان موجب می‌‌شود تا به سبب بسته شدن قوه ادارکی، تحلیل‌ها و تبیین‌های نادرست و غیر واقعی ارایه دهند و توصیه‌های آنان برخلاف حقیقت باشد. واقع‌گرایی آنان موجب می‌‌شود تا علیه حقیقت‌گرایی موضع‌گیری کنند و به جای واقع بینی دنبال واقع‌گرایی بروند و به اصطلاح خود عمل‌گرایی را مبنای عمل و کار خویش قرار می‌‌دهند. این گونه است که حقیقت را در برابر واقعیت ذبح می‌‌کنند و اجازه نمی‌دهند تا اهل حقیقت و حقیقت گرایان با جهاد و مدیریت جهادی واقعیت‌های باطل هم چون ظلم و ستم را از میان بردارند و دفع دشمن و فساد و رفع آنها نمایند. پس هر توصیه ای که می‌‌دهند بر خلاف حقایق است و مخالفت با مدیریت جهادی و جهادگری نیز در همین رابطه قابل تحلیل و تامل است.[۷۶]
  4. تحلیل نادرست: رفاه زدگی مسئولان موجب می‌‌شود تا شرایط واقعی مردم و امت را نشناسند. وقتی مسئولان در میان مردم نیستند و هیچ خرید و فروشی ندارند و همه نیازهای خانه را دیگران فراهم می‌‌آورند و کارپردازی می‌‌کنند، هیچ از قیمت‌ها و تورم‌ها آگاهی نمی‌یابند. نیازی به وام و قرض و مانند آنها ندارند و شرایط سخت دیگران را درک نمی‌کنند و در شرایط بحرانی چون زلزله و سیل و جنگ گرفتار نبودند و اگر در میادین جهاد حاضر شدند در سنگرهای بتونی دور از تیر رس گلوله و خط مقدم جبهات بودند، هرگز نمی‌توانند تحلیل درستی از شرایط ارایه دهند و توصیه‌های مبتنی بر واقعیت‌ها و در راستای حقایق داشته باشند. از همین روست که قرآن رفاه زدگی را عاملی مهم در ضلالت و گمراهی افراد می‌‌داند. مسئولانی که شرایط سخت و ناگوار را درک نکرده‌اند، چگونه می‌‌توانند تحلیل درست و توصیه و راهکار راست و درست ارایه دهد و مردم را از مشکلات برهاند و به آنان کمک کند؟![۷۷]
  5. تحقیر مردم: مسئولان رفاه زده، به سبب فلسفه و سبک زندگی، همان طوری که گرفتار نفاق می‌‌شوند و قلب‌هایشان قوه ادراکی را از دست می‌‌دهد و تحلیل‌ها و توصیه‌های نادرست و ناروا ارایه می‌‌دهد، همچنین گرفتار نوعی خودبرتربینی و خودبزرگ بینی می‌‌شوند و توده‌های مردم را تحقیر کرده و فهم و شعور ایشان را به تمسخر می‌‌گیرند. این گونه است که رای خویش را برتر از رای توده‌های مردم می‌‌دانند و به عنوان مدعیان انقلاب و نظام سیاسی، به شعور مردم اهانت روا می‌‌دارند و خود را تافته ای جدا بافته از مردم می‌‌دانند و برای خود حقوق‌های نجومی وضع می‌‌کنند و آن را حق طبیعی خویش می‌‌شمارند. از بیت المال سوء استفاده می‌‌کنند و با امکانات مردمی به خود مردم تفاخر می‌‌فروشند. در کاخ‌های آن چنانی زندگی می‌‌کنند و کوخ‌های ویران مردم را سامان نمی‌دهند. در جامعه با تفاخر رفت و آمد می‌‌کنند و خیابان‌ها را برای عبور و مرور خویش می‌‌بندند و قوانین را زیر پا می‌‌گذارند و برای آن پشیزی ارزش قایل نیستند؛ زیرا خود را اهل رشد می‌‌دانند و دیگران را غیر رشید و سفیه و سبک مغز می‌‌شمارند.[۷۸]
  6. استکبارورزی: رفاه زدگی مسئولان مهم‌ترین عامل رفتار استکباری آنان است؛ زیرا بر اساس تحلیل نادرستی که دارند، ثروت و امکانات را نشانه کرامت الهی نسبت به خویش می‌‌دانند، چنان که فقر مردم را نشانه ای از عدم کرامت الهی و اهانت خدا نسبت به توده‌های مردم می‌‌شمارند.[۷۹] بر همین اساس، خیال بافی کرده و گمان می‌‌کنند که حق دارند تا مردم را به استضعاف بکشانند و حقوق آنان را نادیده بگیرند و آزادی‌های آنان را سلب کنند.[۸۰] همین روحیه تکبر و رویه استکباری موجب می‌‌شود تا مردم را تحقیر کرده و آنان را آدم حساب نکنند و اهانت‌های گوناگون نسبت به ایشان روا دارند و فکر و قول و رای ایشان را کم ارزش یا بی‌ارزش شمارند و از پذیرش توصیه‌های دیگران حتی دانشمندان و اندیشمندان از توده‌های مردم سرباز زنند و تنها به فکر و رای خویش عمل کنند.
  7. اسلام گریزی و شریعت گریزی: از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، رفاه زدگی از جمله رفاه زدگی مسئولان موجب می‌‌شود تا اسلام گریز و شریعت گریز باشند و در زندگی فردی و اجتماعی خویش به احکام و قوانین اسلامی وقعی ننهند و حتی به مخالفت با احکام صریح و نصوص قرآنی بپردازند و جهاد و قصاص و نماز و حج را به بازی بگیرند و مردم را نسبت به آن بی‌توجه و بیزار کنند و علیه آن موضع‌گیری نمایند. این افراد ممکن است به ظاهر از قوم و قبیله مسلمانان و امت اسلام باشند، چنان که قارون از قوم بنی اسرائیل بود، ولی علیه شرایع اسلامی و احکام و قوانین آن موضع‌گیری می‌‌کند و به نفع فرعون و استکبار جهانی و شیطانی وارد عمل می‌‌شود.[۸۱]
  8. طغیان و تجاوزگری: مسئولان رفاه زده، نسبت به حدود و قوانین از جمله قوانین شریعت مخالفت می‌‌ورزند و به هر شکلی شده آن را دور زده یا بستر تعطیلی احکام را فراهم می‌‌آورند. از نظر آنان عقل و شعور ایشان برتر از دیگران بوده و اگر موضع‌گیری دارند مبتنی بر اصلاح‌گری عقلانی است، در حالی که دیگران بر اساس سفاهت موضع گیری‌های فاسد و مفسدانه ای دارند. بر همین اساس، در بسیاری از موارد قانون را نادیده می‌‌گیرند و علیه حدود شرعی و قانونی عمل و رفتار می‌‌کنند. موضع گیری‌های مسئولان رفاه زده هماره علیه قوانین و به ضرر امت و ملت آنان است و به سبب تکبر هرگز حاضر به پذیرش اشتباه و خطا و گناه خویش نیستند.[۸۲]
  9. تزیین منکرات: مسئولان رفاه زده، ضد ارزش‌ها عمل می‌‌کنند و معروف را منکر و منکر را معروف جلوه می‌‌دهند. آراستن منکرات و زشتی‌ها و ارزش بخشی به آنها از جمله تلاش‌هایی است که آنان در راستای توجیه طغیانگری و تجاوزگری خویش انجام می‌‌دهند. برای آنان بی‌حجابی و بدحجابی به عنوان یک منکر معنا و مفهومی ندارد، بلکه خود به آن دامن می‌‌زنند چنان که در اختلاس اموال و غارت بیت المال به عنوان حقوق و در قالب حقوق‌های نجومی از یک دیگر سبقت می‌‌گیرند و به آن افتخار می‌‌کنند. مدیریت ضد جهادی خویش را خوب جلوه می‌‌دهند و مدیریت جهادی را هرج و مرج و عبوراز قانون معرفی می‌‌کنند. علیه آتش به اختیار موضع‌گیری می‌‌کنند و در همان حال در فسادی علیه قوانین خود آتش به اختیار عمل می‌‌کنند. در بیت المال اسراف می‌‌کنند و اموال عمومی را این گونه به جای پیشرفت و رشد اقتصادی به تباهی می‌‌دهند. بودجه‌های هنگفت برای مصارف شخصی یا تشریفاتی می‌‌گیرند و از تصویب بودجه‌ها برای مصارف عمومی و خدماتی و عمرانی و بهبود وضعیت معیشتی مردم جلوگیری می‌‌کنند و بدان افتخار می‌‌کنند؛ زیرا برای آنان حرکت‌های چشم پر کن و مظاهر مادی دنیوی ارزشی‌تر از هر کاری دیگر است.[۸۳]
  10. فرحناکی مستانه: رفاه زدگی مسئولان موجب می‌‌شود تا گرفتار غرور شوند و در خیال بافی خویش خود را چنان برتر و بالا بیابند که شادی‌های مستانه داشته باشند و در مراسم و محیط‌های اجتماعی مستانه و مغرورانه با مردم مواجه شوند. با تفاخر و تکبر و تبختر با مردم برخورد می‌‌کنند و برای مردم ارزشی قایل نیستند هر چند که در ظاهر مدعی مردم‌مداری و مردم داری هستند. برای آنان زندگی دنیوی چیزی جز ظواهر دنیا پسند و مردم پسندی نیست که می‌‌توانند مستانه برقصند و بر گرده مردم سوار شوند و از آنان بهره کشی نمایند.[۸۴]
  11. فسادگری: رفاه زدگی مسئولان عاملی است که آنان را دچار فساد و افساد در زمین می‌‌کند. مردم عادی کم‌تر دچار مسأله ای به نام افساد در زمین هستند و مفسدین فی الارض از جماعت مسئولانی هستند که گرفتار رفاه زدگی می‌‌شوند؛ زیرا عجب و غرور و تکبر و خودبربینی و خودپسندی آنان موجب می‌‌شود تا نسبت به قوانین بی‌اعتنا یا کم اعتنا باشند و از حدود قانونی تجاوز کرده و نسبت به آن طغیان می‌‌ورزند. این گونه است که در بیت المال اختلاس می‌‌کنند و حقوق نجومی می‌‌گیرند و اموال بیت المال را به نام خود می‌‌زنند و انفال را به غارت می‌‌برند و سند به نام خویش جعل می‌‌کنند و با همکاری دیگر مفسدان از نهاد دولت، زمین‌های دولتی را ثبت شخصی می‌‌دهند و هر گونه فسق و فجور و فسادی را در میان امت گسترش می‌‌دهند.[۸۵]
  12. ناکارآمدی نظام سیاسی: رفاه زدگی مسئولان موجب می‌‌شود تا از انجام مسئولیت‌ها به ویژه در عرصه جهادی بر نیایند و شکست بر نظام سیاسی و امت تحمیل شود. همین امر موجب می‌‌شود تا ناکارآمدی نظام از نظر مردم به چشم بیاید و مردم نسبت به نظام سیاسی دلسرد شده و بحران مقبولیت و مشروعیت ایجاد شود.[۸۶] از نظر قرآن، هنگامی که لازم است تا همگان برای جهاد به میدان بیایند و جلوی دشمن قرار گیرند تا از حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی امت حمایت کنند، اگر گروهی رفاه زده هم چون مسئولان منافق در میدان نیایند یا تظاهر به آمدن کنند و در عمل بر خلاف آن کاری را انجام دهند، آن حرکت جهادی با شکست مواجه خواهد شد و تبعات بد آن دامنگیر امت و نظام سیاسی ولایی می‌‌شود؛ زیرا هدف از هر گونه حرکت جهادی در عرصه‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی و علمی عبور از مشکلات و رفع و دفع بحران‌ها است؛ اما عدم همکاری مسئولان رفاه زده که بر خلاف حکم الهی و قوانین پیامبر(ص) عمل می‌‌کنند موجب می‌‌شود تا نه تنها مشکلی حل نشود بلکه مشکلی بر مشکلات افزوده شود و منافقان زبان به طعنه بگشایند که در نظام طاغوتی مثلا اوضاع بهتر از زمان نظام سیاسی ولایی است و نه تنها مشکل مردم کم نشده بلکه یا همان طوری مانده یا بدتر شده است؛ چنان که به حضرت موسی(ع) گفتند: قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا[۸۷][۸۸]

منابع

پانویس

  1. منصوری، خلیل، سوء استفاده از بیت المال محاربه با خدا.
  2. وسائل الشیعه، ج۹، ص۵۲۳، ابواب الانفال و ما یختص بالامام
  3. «از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
  4. منصوری، خلیل، سوء استفاده از بیت المال محاربه با خدا.
  5. دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر: غلامعلی حداد عادل، ج ۵، ص۸۵؛ دائره‌المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج‌سید‌جوادی، کامران فانی و بهاءالدین خرمشاهی، ج۳، ص۵۵۶
  6. إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
  7. منصوری، خلیل، سوء استفاده از بیت المال محاربه با خدا.
  8. «و آنان که سپرده‌های نزد خویش و پیمان خود را پاس می‌دارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.
  9. منصوری، خلیل، سوء استفاده از بیت المال محاربه با خدا.
  10. نهج‌البلاغه، خطبه ۳
  11. اعراف، آیات ۱۶۴ تا ۱۶۶
  12. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۶
  13. اسراء، آیه ۲۷
  14. نهج‌البلاغه،‌خطبه ۲۲۴
  15. نهج‌البلاغه، نامه ۴۱
  16. مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص۱۱۰
  17. نهج‌البلاغه، نامه ۴۰
  18. الحکومهً الاسلامیهً و ما یتعلق بها فی احادیث الشیعه الامامیهً، حسین مظاهری و دیگران، ص۱۰۱.
  19. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵.
  20. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص۵۲۱.
  21. الکافی، ج ۲، ص۲۹۳
  22. میزان الحکمهًْ، ج ۱۰، ص۷۴۵
  23. منصوری، خلیل، سوء استفاده از بیت المال محاربه با خدا.
  24. منصوری، خلیل، شرایط و احکام افشای اسرار.
  25. «خداوند بانگ برداشتن به بدگویی را دوست نمی‌دارد مگر (از) کسی که بر او ستم رفته است و خداوند شنوایی داناست» سوره نساء، آیه ۱۴۸.
  26. بقره، آیه ۱۸۷
  27. تحریم، آیه ۱۰
  28. مجمع البیان، ذیل آیه
  29. تحریم، آیات ۳ و ۴
  30. یوسف، آیات ۲۴ تا ۲۶
  31. منصوری، خلیل، شرایط و احکام افشای اسرار.
  32. ممتحنه، آیه ۱؛ نساء، آیه ۸۳
  33. نساء، آیه ۸۳
  34. همان
  35. ممتحنه، آیه ۱
  36. همان
  37. محمد، آیه ۱۶؛ توبه، آیه ۱۰۱
  38. توبه، آیه ۱۰۷
  39. توبه، آیات ۴۵ و ۴۶
  40. توبه، آیه ۵۶
  41. توبه، آیات ۴۴ تا ۵۶ و آیه ۸۳؛ نساء، آیه ۸۱
  42. نساء، آیه ۱۴۲
  43. بقره، آیات ۷۵ و ۷۹؛ مائده، آیات ۱۱ و ۱۳ و ۴۱ و ۸۲
  44. منصوری، خلیل، شرایط و احکام افشای اسرار.
  45. منصوری، خلیل، قدرت و قدرتمندان فاسد در نگاه قرآن.
  46. وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  47. وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.
  48. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۰
  49. يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ * خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ «(یاد کن) روزی را که سختی آشکار شود و آنان را به سجده کردن فرا خوانند اما نتوانند، * در حالی که دیدگانشان (از شرم و ترس) بر زمین دوخته است (گرد) خواری (چهره) آنان را می‌پوشاند و (پیش‌تر هم) در حالی که تندرست بودند به سجده کردن فرا خوانده می‌شدند (و سجده نمی‌کردند)» سوره قلم، آیه ۴۲-۴۳.
  50. بقره،آیات ۲۴۶ و ۲۴۷
  51. اعراف، آیه ۱۰
  52. طه، آیات ۲۴ تا ۳۱
  53. قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ «گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بی‌گمان این تویی که بسیار بخشنده‌ای» سوره ص، آیه ۳۵.
  54. منصوری، خلیل، قدرت و قدرتمندان فاسد در نگاه قرآن.
  55. أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ «آیا در نیافته‌اند که پیش از آنان چه بسیار مردم یک دوره را نابود کردیم که به آنان در زمین توانمندی داده بودیم (و) به شما آن توانمندی را نداده‌ایم؟ و بر آنها بارانی یکریز فرو فرستادیم و رودها را در دسترس آنان روانه ساختیم، آنگاه ایشان را برای گناهانشان نابود کردیم و پس از آنان مردم دوره‌ای دیگر را پدید آوردیم» سوره انعام، آیه ۶.
  56. توبه، آیه ۶۹
  57. کهف،آیات ۳۴ تا ۴۲
  58. كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلَاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ «(حال و روز شما منافقان) همانند پیشینیانتان (است) که نیرومندتر و داراتر و پرفرزندتر از شما بودند؛ آنان بهره خویش بردند شما نیز بهره خویش گرفتید همچون کسانی که پیش از شما به بهره خویش رسیدند و (در یاوه گویی) فرو رفتید چنانکه آنان فرو رفتند؛ آنانند که کردارهاشان در این جهان و در جهان واپسین تباه است و آنانند که زیانکارند» سوره توبه، آیه ۶۹.
  59. قصص، ایه ۷۸ و روم، ایه ۹ و غافر، آیه ۸۲ و محمد، آیه ۱۳ و آیات دیگر
  60. فجر،آیات ۶ تا ۱۳
  61. ق، آیات ۳۶ و ۳۷
  62. فجر، آیات ۶ و ۱۲ و آیات دیگر
  63. إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ * وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن ‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد * و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶-۷۷.
  64. لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ * إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ «به راستی در (داستان) یوسف و برادران وی برای پرسشگران نشانه‌هاست * (یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی)‌اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۷-۸.
  65. توبه، آیات ۶۹ و ۷۰
  66. وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ «و سرکردگان قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را وا می‌نهی تا در این سرزمین تبهکاری کنند و (موسی) تو و خدایانت را رها کند؟ گفت: پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را زنده باز خواهیم نهاد و بی‌گمان ما بر آنان چیره‌ایم» سوره اعراف، آیه ۱۲۷.
  67. فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ «و اما (قوم) عاد در زمین به نادرستی گردنکشی کردند و گفتند: چه کسی از ما توانمندتر است؟ و آیا ندیدند که خداوندی که آنان را آفریده از آنان توانمندتر است؟ و آنان آیات ما را انکار می‌کردند» سوره فصلت، آیه ۱۵.
  68. فجر، آیات ۶ تا ۱۳
  69. توبه، آیات ۶۸ و ۶۹
  70. نمل،آیات ۳۶ تا ۴۰
  71. وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند -چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می‌گرداند؛ (آنان) مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نمی‌گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند» سوره نور، آیه ۵۵.
  72. سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا «دسته دیگری خواهید یافت که می‌خواهند هم از شما و هم از قوم خود در امان باشند؛ هر بار به سوی (چاه) فتنه بازگردانده شوند در آن سرنگون می‌گردند؛ پس، اگر از شما کناره نجستند و به سازش با شما رو نیاوردند و دست (از شما) باز نداشتند هر جا بر آنان دست یافتید بکشید و آنانند که ما شما را بر آنها چیرگی آشکاری داده‌ایم» سوره نساء، آیه ۹۱.
  73. منصوری، خلیل، قدرت و قدرتمندان فاسد در نگاه قرآن.
  74. توبه، آیات ۴۲ و ۹۳
  75. توبه، آیات ۴۲ و ۳۸ و ۹۳
  76. توبه، آیات ۴۲ و ۳۸ و۹۳
  77. اعراف، آیات ۹۴ و ۹۵
  78. کهف، آیات ۳۲ و ۳۴؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۸۳؛ غافر، آیه ۲۹
  79. فجر، ایات ۱۵ تا ۱۷
  80. هود، آیه ۱۰؛ اسراء، آیه ۸۳؛ کهف، آیات ۳۲ تا ۳۴؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۸۳؛ فصلت، آیه ۵۱؛ فجر، آیه ۱۵
  81. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۳؛ حجر، آیات ۲ و ۳
  82. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۳؛ شوری، آیه ۲۷؛ بقره، آیات ۷ تا ۱۵؛ علق، آیات ۶ و ۷؛ توبه، آیه ۷۴؛ مؤمنون، آیات ۷۴ و ۷۵
  83. یونس، آیه ۱۲؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۸۳
  84. انعام، آیه ۴۴؛ هود، آیات ۹ و۱۰؛ رعد، آیه ۲۶؛ روم، آیه ۳۶؛ شوری، آیه ۴۸؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۸۳
  85. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۳؛ اسراء، آیه ۱۶؛ اعراف، آیات ۱۳۰ و ۱۳۱؛ یونس، آیات ۸۸ و ۸۹؛ و آیات دیگر
  86. توبه، آیات ۲۴ و ۳۸ و ۹۳ و آیات دیگر
  87. «گفتند: ما پیش از آنکه تو نزد ما بیایی و پس از آنکه آمدی آزار دیده‌ایم، (موسی) گفت: امید است پروردگارتان دشمنتان را نابود گرداند و شما را در زمین جانشین سازد آنگاه در نگرد که چگونه رفتار می‌کنید» سوره اعراف، آیه ۱۲۹.
  88. منصوری، خلیل، رفاه‌طلبی مسئولان و ناکار آمدی نظام.