امام حسین در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۷: خط ۷:
{{سوگواری امام حسین}}
{{سوگواری امام حسین}}


'''[[امام حسین]]{{ع}}''' فرزند [[امام علی]]{{ع}} و [[حضرت زهرا]]{{س}} سوم [[شعبان]] [[سال]] چهارم متولد شد. در شأن نزول آیات مختلفی امام حسین{{ع}} قرار گرفته است. آیاتی که درباره امام حسین{{ع}} نازل شده، دو دسته هستند؛ دسته اول آیاتی هستند که درباره [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} و از جمله امام حسین{{ع}} نازل شد و دسته دوم آیاتی است که به طور خاص درباره آن حضرت نازل شده است. [[دست]] اول مانند [[سوره انسان]]، [[آیه مباهله]] و [[آیه تطهیر]] و دسته دوم مانند [[آیه]] ۱۵ احقاف و [[آیات]] پایانی [[سوره فجر]].
'''[[امام حسین]] {{ع}}''' فرزند [[امام علی]] {{ع}} و [[حضرت زهرا]] {{س}} سوم [[شعبان]] [[سال]] چهارم متولد شد. در شأن نزول آیات مختلفی امام حسین {{ع}} قرار گرفته است. آیاتی که درباره امام حسین {{ع}} نازل شده، دو دسته هستند؛ دسته اول آیاتی هستند که درباره [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} و از جمله امام حسین {{ع}} نازل شد و دسته دوم آیاتی است که به طور خاص درباره آن حضرت نازل شده است. [[دست]] اول مانند [[سوره انسان]]، [[آیه مباهله]] و [[آیه تطهیر]] و دسته دوم مانند [[آیه]] ۱۵ احقاف و [[آیات]] پایانی [[سوره فجر]].


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[ابو عبدالله]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب]]، دومین [[فرزند]] [[حضرت علی]] و [[فاطمه]] [[دختر پیامبر]]{{ع}}، [[تولد]] وی نزدیک دو سال و اندی پس از [[ازدواج]] آن دو و در [[منابع روایی شیعه]]، سوم<ref>مصباح المتهجد، ص۸۲۶، ۸۲۸؛ اقبال الاعمال، ج۳، ص۳۰۳.</ref> یا پنجم<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۷؛ اللهوف، ص۱۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.</ref> [[شعبان]] [[سال]] چهارم یاد شده است<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷؛ مصباح المتهجد، ص۸۵۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.</ref>؛ ولی بیشتر منابع [[اهل تسنن]] چند [[شب]] گذشته از [[شعبان]] [[سال]] چهارم<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۳۶۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۵.</ref> و برخی آن را پنجم [[شعبان]]<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷.</ref> همان سال دانسته‌اند.
[[ابو عبدالله]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب]]، دومین [[فرزند]] [[حضرت علی]] و [[فاطمه]] [[دختر پیامبر]] {{ع}}، [[تولد]] وی نزدیک دو سال و اندی پس از [[ازدواج]] آن دو و در [[منابع روایی شیعه]]، سوم<ref>مصباح المتهجد، ص۸۲۶، ۸۲۸؛ اقبال الاعمال، ج۳، ص۳۰۳.</ref> یا پنجم<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۷؛ اللهوف، ص۱۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.</ref> [[شعبان]] [[سال]] چهارم یاد شده است<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷؛ مصباح المتهجد، ص۸۵۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.</ref>؛ ولی بیشتر منابع [[اهل تسنن]] چند [[شب]] گذشته از [[شعبان]] [[سال]] چهارم<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۳۶۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۵.</ref> و برخی آن را پنجم [[شعبان]]<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷.</ref> همان سال دانسته‌اند.


[[حسین بن علی]]{{ع}} بسیار به [[پیامبر]]{{صل}} شباهت داشت<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۳۱.</ref> و آن حضرت وی را [[حسین]] نامید و برایش [[عقیقه]] کرد و به مناسبت‌های گوناگونی در [[مسجد]] [[نبوی]] و برابر [[مؤمنان]]، علاقه خود را به [[حسین]] که در آن اوان [[کودک]] بود، نشان می‌داد و از [[گریه]] او بسیار آزرده خاطر می‌شد. [[پیامبر]]{{صل}} در بیان [[احساس]] خود به [[حسین]]{{ع}} آن را به بوییدن گل خوشبو مانند کرده<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۵۶.</ref> و از [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} می‌خواست مراقب وی باشد<ref>الامالی، ص۱۹۸؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۷۶.</ref> و برای دفع [[حسادت]] دیگران به [[امام حسین]] و [[امام حسن]]{{عم}} از دعاهایی بهره می‌گرفت<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص۴۲۱؛ الکافی، ج۲، ص۵۶۹.</ref>.
[[حسین بن علی]] {{ع}} بسیار به [[پیامبر]] {{صل}} شباهت داشت<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۳۱.</ref> و آن حضرت وی را [[حسین]] نامید و برایش [[عقیقه]] کرد و به مناسبت‌های گوناگونی در [[مسجد]] [[نبوی]] و برابر [[مؤمنان]]، علاقه خود را به [[حسین]] که در آن اوان [[کودک]] بود، نشان می‌داد و از [[گریه]] او بسیار آزرده خاطر می‌شد. [[پیامبر]] {{صل}} در بیان [[احساس]] خود به [[حسین]] {{ع}} آن را به بوییدن گل خوشبو مانند کرده<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۵۶.</ref> و از [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} می‌خواست مراقب وی باشد<ref>الامالی، ص۱۹۸؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۷۶.</ref> و برای دفع [[حسادت]] دیگران به [[امام حسین]] و [[امام حسن]] {{عم}} از دعاهایی بهره می‌گرفت<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص۴۲۱؛ الکافی، ج۲، ص۵۶۹.</ref>.


[[رسول خدا]]{{صل}} فراوان به حسنین{{عم}} علاقه داشت و آن دو را [[فرزندان]] خود می‌خواند<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۶؛ سنن النسائی، ج۵، ص۱۴۹.</ref>. نسبت دادن [[فرزندان]] دختر به خود، برخلاف عرف پدر سالارانه [[نظام]] [[شبانی]] آن زمانه [[عرب]] بود؛ لکن [[آیات الهی]] نیز بر این انتساب تأکید داشتند.
[[رسول خدا]] {{صل}} فراوان به حسنین {{عم}} علاقه داشت و آن دو را [[فرزندان]] خود می‌خواند<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۶؛ سنن النسائی، ج۵، ص۱۴۹.</ref>. نسبت دادن [[فرزندان]] دختر به خود، برخلاف عرف پدر سالارانه [[نظام]] [[شبانی]] آن زمانه [[عرب]] بود؛ لکن [[آیات الهی]] نیز بر این انتساب تأکید داشتند.


در رویداد مشهور [[مباهله]]، [[مسیحیان]] [[نجران]] در رویارویی با [[آیین اسلام]]، ابتدا پذیرفتند که با [[مسلمانان]] [[مباهله]] کنند و برپایه [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> که در آن هنگام نازل شد، [[پیامبر]]{{صل}} از [[مسیحیان]] خواست که برای [[مباهله]]، [[همسر]] و [[فرزندان]] را همراه خود بیاورند؛ سپس حضرت همراه با [[علی بن ابی‌طالب]]، [[فاطمه]] و [[حسنین]]{{عم}} برای [[مباهله]] حاضر شدند. [[مسیحیان]] [[نجران]]، با دیدن چهره‌های [[نورانی]] همراهان [[پیامبر]]{{صل}} از [[مباهله]] خودداری و به پرداخت [[جزیه]] [[رضایت]] دادند. پس {{متن قرآن|أَبْنَاءَنَا}} اشاره به [[حسنین]]{{عم}} است. [[مفسران]]<ref>اسباب النزول، ص۶۷ - ۶۸؛ التبیان، ج۲، ص۴۸۴؛ زادالمسیر، ج۱، ص۳۳۹.</ref> و [[محدثان]]<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ - ۱۲۱؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ السنن الکبری، ج۷، ص۶۳.</ref> در [[تفسیر]] این [[آیه]] آن را بیانگر [[روابط]] [[پدر]] و [[فرزندی]] ایشان و [[پیامبر]]{{صل}} دانسته‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۰۴ - ۱۰۵؛ البحرالمحیط، ج۳، ص۱۸۹.</ref>. این امر در عرصه [[سیاسی]] می‌تواند نتایج درخور توجهی داشته باشد.
در رویداد مشهور [[مباهله]]، [[مسیحیان]] [[نجران]] در رویارویی با [[آیین اسلام]]، ابتدا پذیرفتند که با [[مسلمانان]] [[مباهله]] کنند و برپایه [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> که در آن هنگام نازل شد، [[پیامبر]] {{صل}} از [[مسیحیان]] خواست که برای [[مباهله]]، [[همسر]] و [[فرزندان]] را همراه خود بیاورند؛ سپس حضرت همراه با [[علی بن ابی‌طالب]]، [[فاطمه]] و [[حسنین]] {{عم}} برای [[مباهله]] حاضر شدند. [[مسیحیان]] [[نجران]]، با دیدن چهره‌های [[نورانی]] همراهان [[پیامبر]] {{صل}} از [[مباهله]] خودداری و به پرداخت [[جزیه]] [[رضایت]] دادند. پس {{متن قرآن|أَبْنَاءَنَا}} اشاره به [[حسنین]] {{عم}} است. [[مفسران]]<ref>اسباب النزول، ص۶۷ - ۶۸؛ التبیان، ج۲، ص۴۸۴؛ زادالمسیر، ج۱، ص۳۳۹.</ref> و [[محدثان]]<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ - ۱۲۱؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ السنن الکبری، ج۷، ص۶۳.</ref> در [[تفسیر]] این [[آیه]] آن را بیانگر [[روابط]] [[پدر]] و [[فرزندی]] ایشان و [[پیامبر]] {{صل}} دانسته‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۰۴ - ۱۰۵؛ البحرالمحیط، ج۳، ص۱۸۹.</ref>. این امر در عرصه [[سیاسی]] می‌تواند نتایج درخور توجهی داشته باشد.


هرچند در [[باور]] [[شیعه]]، [[جانشینی]] را [[خدا]] و [[نماینده]] او [[تعیین]] می‌کنند و انتخابی نیست، [[تعیین]] [[امامان]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} با [[فرهنگ]] [[سیاسی]] [[عرب]] نیز هماهنگی داشت که بستگان نزدیک [[حاکم]] ([[برادر]]، [[فرزند]]) [[جانشین]] او می‌شدند. ضمن آنکه جانشینی در میان [[انبیای بنی‌اسرائیل]] نیز برپایه چنین [[فرهنگی]] بود<ref>ر.ک: جانشینی حضرت محمد، ص۳۱ - ۴۸.</ref>، از این‌رو [[قبایل عرب]] برابر [[فرهنگ]] مشترکشان، [[اولویت]] بیشتری برای [[جانشینی]] [[حسین بن علی]]{{ع}} [[باور]] داشتند؛ به ویژه که سفارش‌های [[پیامبر]]{{صل}} و ویژگی‌های شخصی وی، او را در این عرصه بی‌رقیب می‌ساخت.
هرچند در [[باور]] [[شیعه]]، [[جانشینی]] را [[خدا]] و [[نماینده]] او [[تعیین]] می‌کنند و انتخابی نیست، [[تعیین]] [[امامان]] پس از [[پیامبر]] {{صل}} با [[فرهنگ]] [[سیاسی]] [[عرب]] نیز هماهنگی داشت که بستگان نزدیک [[حاکم]] ([[برادر]]، [[فرزند]]) [[جانشین]] او می‌شدند. ضمن آنکه جانشینی در میان [[انبیای بنی‌اسرائیل]] نیز برپایه چنین [[فرهنگی]] بود<ref>ر. ک: جانشینی حضرت محمد، ص۳۱ - ۴۸.</ref>، از این‌رو [[قبایل عرب]] برابر [[فرهنگ]] مشترکشان، [[اولویت]] بیشتری برای [[جانشینی]] [[حسین بن علی]] {{ع}} [[باور]] داشتند؛ به ویژه که سفارش‌های [[پیامبر]] {{صل}} و ویژگی‌های شخصی وی، او را در این عرصه بی‌رقیب می‌ساخت.


افزون بر [[آیه]] {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ...}} که برپایه آن [[امام حسین]]{{ع}} [[فرزند پیامبر]] دانسته شده [[آیات]] {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم -نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۵.</ref> همچنین [[حضرت عیسی]] را از تبار [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} دانسته، و چون [[عیسی]]{{ع}} پدر نداشت، قطعاً رابطه وی با [[ابراهیم]]{{ع}} از طرف مادر است. این [[آیه]] نیز ناقض اصلی است که تنها [[فرزندان]] پسر را [[فرزندان]] هر شخص می‌شمرد، در نتیجه [[مفسران شیعه]]<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۲۰۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۹۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۱.</ref> و [[سنی]]<ref>التفسیر الکبیر، ج۵، ص۵۲ - ۵۳؛ تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۱؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.</ref> از این [[آیه]] برای [[اثبات]] رابطه [[پدر]] و [[فرزندی]] [[پیامبر]]{{صل}} با [[امام حسین]]{{ع}} استفاده کرده‌اند. به‌گزارشی، [[حجاج بن یوسف ثقفی]]، [[والی]] [[امویان]] بر [[عراق]] [[امام حسین]] را از [[ذریه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} نمی‌دانست و [[امام باقر]]{{ع}}<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۳ - ۵۴؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.</ref> براساس همین [[آیات]] به وی پاسخ داد.
افزون بر [[آیه]] {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ...}} که برپایه آن [[امام حسین]] {{ع}} [[فرزند پیامبر]] دانسته شده [[آیات]] {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم -نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۵.</ref> همچنین [[حضرت عیسی]] را از تبار [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} دانسته، و چون [[عیسی]] {{ع}} پدر نداشت، قطعاً رابطه وی با [[ابراهیم]] {{ع}} از طرف مادر است. این [[آیه]] نیز ناقض اصلی است که تنها [[فرزندان]] پسر را [[فرزندان]] هر شخص می‌شمرد، در نتیجه [[مفسران شیعه]]<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۲۰۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۹۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۱.</ref> و [[سنی]]<ref>التفسیر الکبیر، ج۵، ص۵۲ - ۵۳؛ تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۱؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.</ref> از این [[آیه]] برای [[اثبات]] رابطه [[پدر]] و [[فرزندی]] [[پیامبر]] {{صل}} با [[امام حسین]] {{ع}} استفاده کرده‌اند. به‌گزارشی، [[حجاج بن یوسف ثقفی]]، [[والی]] [[امویان]] بر [[عراق]] [[امام حسین]] را از [[ذریه]] [[رسول اکرم]] {{صل}} نمی‌دانست و [[امام باقر]] {{ع}}<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۳ - ۵۴؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.</ref> براساس همین [[آیات]] به وی پاسخ داد.


همچنین [[حجاج]] به [[یحیی بن یعمر]]، [[فقیه]] و [[قاضی]] [[خراسان]]، [[نامه]] نوشت که من با [[قرائت قرآن]] از آغاز تا پایانش آیه‌ای که برساند [[حسین]]{{ع}} از [[ذریه]] [[پیامبر]]{{صل}} است نیافتم، در حالی‌ که تو بدان [[باور]] داری و [[یحیی بن یعمر]] نیز [[آیات]] یاد شده را پایه [[اعتقاد]] خود دانست<ref>انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۶۵ - ۲۶۶؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.</ref>. به [[روایت]] [[شعبی]]، [[یحیی بن یعمر]] را دست بسته نزد [[حجاج]] آوردند و حجاج او را [[تهدید]] کرد چنانچه دلیلی روشن برای [[اثبات]] [[باور]] خود نیاورد، همه اعضای [[بدن]] او را خواهد برید؛ ضمناً [[حجاج]] از وی خواست که به [[آیه مباهله]] استناد نکند؛ در این هنگام، [[یحیی بن یعمر]] به [[آیات]] مذکور اشاره کرد که تعجب [[حجاج]] را برانگیخت و اظهار داشت که گویا این [[آیات]] را تاکنون نخوانده است و سپس [[دستور]] داد بندهای [[یحیی]] را باز کرده و به او [[صله]] دهند<ref>التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۱۲.</ref>.
همچنین [[حجاج]] به [[یحیی بن یعمر]]، [[فقیه]] و [[قاضی]] [[خراسان]]، [[نامه]] نوشت که من با [[قرائت قرآن]] از آغاز تا پایانش آیه‌ای که برساند [[حسین]] {{ع}} از [[ذریه]] [[پیامبر]] {{صل}} است نیافتم، در حالی‌ که تو بدان [[باور]] داری و [[یحیی بن یعمر]] نیز [[آیات]] یاد شده را پایه [[اعتقاد]] خود دانست<ref>انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۶۵ - ۲۶۶؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.</ref>. به [[روایت]] [[شعبی]]، [[یحیی بن یعمر]] را دست بسته نزد [[حجاج]] آوردند و حجاج او را [[تهدید]] کرد چنانچه دلیلی روشن برای [[اثبات]] [[باور]] خود نیاورد، همه اعضای [[بدن]] او را خواهد برید؛ ضمناً [[حجاج]] از وی خواست که به [[آیه مباهله]] استناد نکند؛ در این هنگام، [[یحیی بن یعمر]] به [[آیات]] مذکور اشاره کرد که تعجب [[حجاج]] را برانگیخت و اظهار داشت که گویا این [[آیات]] را تاکنون نخوانده است و سپس [[دستور]] داد بندهای [[یحیی]] را باز کرده و به او [[صله]] دهند<ref>التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۱۲.</ref>.


[[فخر رازی]] نیز در [[تفسیر]] این [[آیه]] افزوده که گفته شده [[محمد بن علی باقر]]{{ع}} نیز بر اساس این [[آیه]] ضد [[حجاج]] [[دلیل]] آورد<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۴.</ref>.
[[فخر رازی]] نیز در [[تفسیر]] این [[آیه]] افزوده که گفته شده [[محمد بن علی باقر]] {{ع}} نیز بر اساس این [[آیه]] ضد [[حجاج]] [[دلیل]] آورد<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۴.</ref>.


[[عباسیان]] نیز که از قاعده [[ارث]] بردن از [[پیامبر]]{{صل}}، جد خود، [[عباس]] را [[وارث]] حضرت و [[شایسته]] [[خلافت]] می‌دانستند، با [[وارث]] بودن [[حسنین]]{{عم}} [[مخالفت]] می‌کردند.
[[عباسیان]] نیز که از قاعده [[ارث]] بردن از [[پیامبر]] {{صل}}، جد خود، [[عباس]] را [[وارث]] حضرت و [[شایسته]] [[خلافت]] می‌دانستند، با [[وارث]] بودن [[حسنین]] {{عم}} [[مخالفت]] می‌کردند.


در گفت و گوی [[امام کاظم]]{{ع}} با [[هارون الرشید]] [[خلیفه عباسی]] نیز از این [[آیات]] برای [[اثبات]] این مدعا بهره‌گیری شده بود<ref>عیون الاخبار، ج۲، ص۷۹ - ۸۲؛ الاختصاص، ص۵۶.</ref>. به گزارشی، [[ابوالجارود]] در پاسخ به [[پرسش]] [[امام باقر]]{{ع}} در مقابله با کسانی که رابطه [[پدر]] و [[فرزندی]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام حسین]]{{ع}} را [[انکار]] می‌کنند، چگونه [[استدلال]] می‌کنی، گفت: در مباحث خود از این دو [[آیه]] برای [[اثبات]] این پیوند استفاده می‌کنم<ref>الکافی، ج۸، ص۳۱۷ - ۳۱۸.</ref>.
در گفت و گوی [[امام کاظم]] {{ع}} با [[هارون الرشید]] [[خلیفه عباسی]] نیز از این [[آیات]] برای [[اثبات]] این مدعا بهره‌گیری شده بود<ref>عیون الاخبار، ج۲، ص۷۹ - ۸۲؛ الاختصاص، ص۵۶.</ref>. به گزارشی، [[ابوالجارود]] در پاسخ به [[پرسش]] [[امام باقر]] {{ع}} در مقابله با کسانی که رابطه [[پدر]] و [[فرزندی]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[امام حسین]] {{ع}} را [[انکار]] می‌کنند، چگونه [[استدلال]] می‌کنی، گفت: در مباحث خود از این دو [[آیه]] برای [[اثبات]] این پیوند استفاده می‌کنم<ref>الکافی، ج۸، ص۳۱۷ - ۳۱۸.</ref>.


[[فخر رازی]] از علمای [[متعصب]] [[اهل تسنن]] در ادامه [[تفسیر]] [[آیه مباهله]] گفته که پس از [[مباهله]]، [[پیامبر]]{{صل}} [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} را گرد آورده و آنان را [[اهل بیت]] خود دانست که [[آیه تطهیر]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. وی [[درستی]] این سخن را به همه [[محدثان]] و [[مفسران]] نسبت داده است<ref>ر.ک: التفسیر الکبیر، ج۸، ص۲۴۷.</ref>.
[[فخر رازی]] از علمای [[متعصب]] [[اهل تسنن]] در ادامه [[تفسیر]] [[آیه مباهله]] گفته که پس از [[مباهله]]، [[پیامبر]] {{صل}} [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} را گرد آورده و آنان را [[اهل بیت]] خود دانست که [[آیه تطهیر]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. وی [[درستی]] این سخن را به همه [[محدثان]] و [[مفسران]] نسبت داده است<ref>ر. ک: التفسیر الکبیر، ج۸، ص۲۴۷.</ref>.


[[علامه حلی]] نیز طُرق اختصاص [[آیه تطهیر]] به [[اهل بیت]] را بیش از ۱۰۰ طریق دانسته است<ref>کشف الیقین، ص۴۰۵.</ref>. برپایه این [[آیه]]، [[پاک]] شدن [[اهل بیت]] از هر گونه [[پلیدی]] همواره [[خواست الهی]] است.
[[علامه حلی]] نیز طُرق اختصاص [[آیه تطهیر]] به [[اهل بیت]] را بیش از ۱۰۰ طریق دانسته است<ref>کشف الیقین، ص۴۰۵.</ref>. برپایه این [[آیه]]، [[پاک]] شدن [[اهل بیت]] از هر گونه [[پلیدی]] همواره [[خواست الهی]] است.


نظیر این [[آیه]] برای دیگران نازل نشده است<ref>نک: اعلام الوری، ج۱، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ الفصول المختاره، ص۵۴؛ منهاج الکرامه، ص۱۲۰ - ۱۲۱.</ref>، پس می‌توان آن را یکی از [[ادله]] متنی و [[قاطع]] در [[اثبات عصمت]] [[سیدالشهداء]] و دیگر [[اهل بیت]]{{عم}} دانست. قرار گرفتن [[امام حسین]]{{ع}} در گردونه مفهوم "[[اهل بیت]]" از افتخارات دیگر [[سالار شهیدان]] است و آن، هنگامی بود که [[پیامبر]]{{صل}} پس از استراحت در [[خانه]] همسرش [[ام‌سلمه]]، [[حضرت فاطمه]]، [[علی]] و [[حسنین]]{{عم}} را فرا خواندند و پوششی روی آنان نهادند و رو به [[آسمان]] [[دعا]] کرده و از [[خدا]] خواستند تا آنان را از ناپاکی‌ها [[پاک]] گرداند و در این هنگام، [[آیه تطهیر]] نازل شد<ref>مسند احمد، ج۶، ص۲۹۲؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴؛ اسباب النزول، ص۲۳۹.</ref>.
نظیر این [[آیه]] برای دیگران نازل نشده است<ref>نک: اعلام الوری، ج۱، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ الفصول المختاره، ص۵۴؛ منهاج الکرامه، ص۱۲۰ - ۱۲۱.</ref>، پس می‌توان آن را یکی از [[ادله]] متنی و [[قاطع]] در [[اثبات عصمت]] [[سیدالشهداء]] و دیگر [[اهل بیت]] {{عم}} دانست. قرار گرفتن [[امام حسین]] {{ع}} در گردونه مفهوم "[[اهل بیت]]" از افتخارات دیگر [[سالار شهیدان]] است و آن، هنگامی بود که [[پیامبر]] {{صل}} پس از استراحت در [[خانه]] همسرش [[ام‌سلمه]]، [[حضرت فاطمه]]، [[علی]] و [[حسنین]] {{عم}} را فرا خواندند و پوششی روی آنان نهادند و رو به [[آسمان]] [[دعا]] کرده و از [[خدا]] خواستند تا آنان را از ناپاکی‌ها [[پاک]] گرداند و در این هنگام، [[آیه تطهیر]] نازل شد<ref>مسند احمد، ج۶، ص۲۹۲؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴؛ اسباب النزول، ص۲۳۹.</ref>.


برپایه گزارش‌ها [[امام حسین]]{{ع}} در دوره [[پیامبر]]{{صل}} در امور خیر شرکت می‌کرد؛ برای نمونه شبی وی و دیگر اعضای [[خانواده]]، سهم خود از نان جوی را که [[پدر]] از آبیاری باغ خرمایی گرفته بود، به یک [[فقیر]]، یک [[یتیم]] و یک [[اسیر]] هدیه کردند؛ به این‌گونه که نخست از یک سوم جوها، خمیری تهیه و چند قرص نان پخته شد؛ اما با در خواست [[فقیر]] نان‌ها را به او دادند و در همان [[شب]]، دو سوم دیگر جو در دو مرحله پخته شد؛ ولی بر اثر درخواست [[یتیم]] و سپس [[اسیر]] به آنها [[انفاق]] گردید و در پی آن، [[آیه]] {{متن قرآن|وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا}}<ref>«و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند» سوره انسان، آیه ۸.</ref> نازل شد و [[کار خیر]] آنان را برخاسته از [[عشق الهی]]<ref>زاد المسیر، ج۸، ص۱۴۵؛ تفسیر بغوی، ج۵، ص۱۹۱ - ۱۹۲.</ref> و در کمال [[اخلاص]]<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۷.</ref> دانست. بر اساس [[روایت]] دیگری از این رخداد، [[اهل بیت]]{{عم}} سه روز [[روزه]] گرفتند و به جهت انفاق‌هایشان در این سه [[شب]] نانی نخوردند و تنها با آب [[افطار]] کردند<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۷۴۶ - ۷۴۷؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۳۷.</ref>. برپایه ادامه [[سوره]] تا [[آیه]] ۲۴ ایشان از [[پروردگار]] از روز عبوسی سخت، در هراس‌اند؛ [[خدا]] [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه و [[شادابی]] و [[شادمانی]] به آنان ارزانی داشت و به [پاس] صبرشان [[بهشت]] و پرنیان [[پاداش]] داد. آنها در آن [[بهشت]] بر تخت‌ها [ی خویش] تکیه می‌زنند؛ نه آفتابی بینند و نه سرمایی؛ سایه‌ها به آنان نزدیک است و میوه‌ها برایشان آماده و ظروف سیمین و جام‌های بلورین، پیرامون آنان گردانده می‌شوند؛ جام‌هایی از سیم که درست به اندازه ساخته شده‌اند؛ از جامی که آمیزه زنجبیل دارد به آنان می‌نوشانند و از چشمه‌ای به نام "سلسبیل" و بر گردِ آنان پسرانی همچون مرواریدهای پراکنده می‌چرخند؛ آنجا [[نعمت]] و سلطنتی پهناور می‌بینی؛ [[بهشتیان]] را جامه‌های ابریشمی سبز، دیبای ستبر، دستبندهای سیمین پوشیده‌اند؛ پروردگارشان باده‌ای [[پاک]] به آنان می‌نوشاند؛ این [[پاداش]] آنهاست و کارشان پذیرفته شده است.
برپایه گزارش‌ها [[امام حسین]] {{ع}} در دوره [[پیامبر]] {{صل}} در امور خیر شرکت می‌کرد؛ برای نمونه شبی وی و دیگر اعضای [[خانواده]]، سهم خود از نان جوی را که [[پدر]] از آبیاری باغ خرمایی گرفته بود، به یک [[فقیر]]، یک [[یتیم]] و یک [[اسیر]] هدیه کردند؛ به این‌گونه که نخست از یک سوم جوها، خمیری تهیه و چند قرص نان پخته شد؛ اما با در خواست [[فقیر]] نان‌ها را به او دادند و در همان [[شب]]، دو سوم دیگر جو در دو مرحله پخته شد؛ ولی بر اثر درخواست [[یتیم]] و سپس [[اسیر]] به آنها [[انفاق]] گردید و در پی آن، [[آیه]] {{متن قرآن|وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا}}<ref>«و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند» سوره انسان، آیه ۸.</ref> نازل شد و [[کار خیر]] آنان را برخاسته از [[عشق الهی]]<ref>زاد المسیر، ج۸، ص۱۴۵؛ تفسیر بغوی، ج۵، ص۱۹۱ - ۱۹۲.</ref> و در کمال [[اخلاص]]<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۷.</ref> دانست. بر اساس [[روایت]] دیگری از این رخداد، [[اهل بیت]] {{عم}} سه روز [[روزه]] گرفتند و به جهت انفاق‌هایشان در این سه [[شب]] نانی نخوردند و تنها با آب [[افطار]] کردند<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۷۴۶ - ۷۴۷؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۳۷.</ref>. برپایه ادامه [[سوره]] تا [[آیه]] ۲۴ ایشان از [[پروردگار]] از روز عبوسی سخت، در هراس‌اند؛ [[خدا]] [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه و [[شادابی]] و [[شادمانی]] به آنان ارزانی داشت و به [پاس] صبرشان [[بهشت]] و پرنیان [[پاداش]] داد. آنها در آن [[بهشت]] بر تخت‌ها [ی خویش] تکیه می‌زنند؛ نه آفتابی بینند و نه سرمایی؛ سایه‌ها به آنان نزدیک است و میوه‌ها برایشان آماده و ظروف سیمین و جام‌های بلورین، پیرامون آنان گردانده می‌شوند؛ جام‌هایی از سیم که درست به اندازه ساخته شده‌اند؛ از جامی که آمیزه زنجبیل دارد به آنان می‌نوشانند و از چشمه‌ای به نام "سلسبیل" و بر گردِ آنان پسرانی همچون مرواریدهای پراکنده می‌چرخند؛ آنجا [[نعمت]] و سلطنتی پهناور می‌بینی؛ [[بهشتیان]] را جامه‌های ابریشمی سبز، دیبای ستبر، دستبندهای سیمین پوشیده‌اند؛ پروردگارشان باده‌ای [[پاک]] به آنان می‌نوشاند؛ این [[پاداش]] آنهاست و کارشان پذیرفته شده است.


در گفتمان [[کلامی]] [[شیعه]] برای [[اثبات]] [[اولویت]] [[ائمه]] برای [[خلافت]]، این‌گونه از این [[آیه]] استفاده شده که [[ائمه]]{{عم}} در [[صفات اخلاقی]]، اشخاصی برجسته هستند و این [[آیات]] بیانگر [[انفاق]] و [[سخاوت]] بسیار فراوان آنان است<ref>مناهج الیقین، ص۳۹۳ - ۳۹۷.</ref>، چنان که [[علی]]{{ع}} پس از [[مرگ]] [[عمر]]، از [[مردم]] پرسید: شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا جز من در میان شما کسی هست که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ}}<ref>«نیکان از پیاله‌ای می‌نوشند که آمیخته به بوی خوش است» سوره انسان، آیه ۵.</ref> تا پایان [[سوره]] درباره او و فرزندانش نازل شده باشد؟ گفتند نه<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۳۲۶؛ الفرقان، ج۲۹، ص۳۰۶.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
در گفتمان [[کلامی]] [[شیعه]] برای [[اثبات]] [[اولویت]] [[ائمه]] برای [[خلافت]]، این‌گونه از این [[آیه]] استفاده شده که [[ائمه]] {{عم}} در [[صفات اخلاقی]]، اشخاصی برجسته هستند و این [[آیات]] بیانگر [[انفاق]] و [[سخاوت]] بسیار فراوان آنان است<ref>مناهج الیقین، ص۳۹۳ - ۳۹۷.</ref>، چنان که [[علی]] {{ع}} پس از [[مرگ]] [[عمر]]، از [[مردم]] پرسید: شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا جز من در میان شما کسی هست که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ}}<ref>«نیکان از پیاله‌ای می‌نوشند که آمیخته به بوی خوش است» سوره انسان، آیه ۵.</ref> تا پایان [[سوره]] درباره او و فرزندانش نازل شده باشد؟ گفتند نه<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۳۲۶؛ الفرقان، ج۲۹، ص۳۰۶.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==[[امام حسین]]{{ع}} پس از [[پیامبر]]{{صل}}==
== [[امام حسین]] {{ع}} پس از [[پیامبر]] {{صل}} ==
به استناد محاسبات تقویمی، [[حسین بن علی]]{{ع}} هنگام [[وفات پیامبر]]{{صل}} نزدیک ۷ سال داشت. آن حضرت هنگام به [[قدرت]] رسیدن [[عمر]]، ۱۰ ساله، زمان [[انتخاب عثمان]] ۲۰ ساله، تا ۳۲ سالگی در [[مدینه]] و از ۳۲ - ۳۷ سالگی یعنی از [[خلافت]] پدرش [[امیرمؤمنان]] تا [[صلح]] برادرش [[حسن بن علی]]{{ع}}، در [[کوفه]] بود. حدود ۴۷ سالگی‌اش [[برادر]] خود، [[امام حسن]]{{ع}} را از دست داد و خود به [[امامت]] رسید و در ۵۷ سالگی به [[شهادت]] رسید. روی هم ۲۰ سال در دوره [[معاویه]] و چند ماه در روزگار [[یزید]]، در [[مدینه]] زیست.
به استناد محاسبات تقویمی، [[حسین بن علی]] {{ع}} هنگام [[وفات پیامبر]] {{صل}} نزدیک ۷ سال داشت. آن حضرت هنگام به [[قدرت]] رسیدن [[عمر]]، ۱۰ ساله، زمان [[انتخاب عثمان]] ۲۰ ساله، تا ۳۲ سالگی در [[مدینه]] و از ۳۲ - ۳۷ سالگی یعنی از [[خلافت]] پدرش [[امیرمؤمنان]] تا [[صلح]] برادرش [[حسن بن علی]] {{ع}}، در [[کوفه]] بود. حدود ۴۷ سالگی‌اش [[برادر]] خود، [[امام حسن]] {{ع}} را از دست داد و خود به [[امامت]] رسید و در ۵۷ سالگی به [[شهادت]] رسید. روی هم ۲۰ سال در دوره [[معاویه]] و چند ماه در روزگار [[یزید]]، در [[مدینه]] زیست.


بیشترین گزارش‌ها از ایشان در دوره پس از [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[فضائل]] او، مسائل [[سیاسی]] آن دوره و [[شهادت]] وی در کربلاست و از زندگانی شخصی حضرت اطلاعات کمتری در دست است؛ یکی از آنها درخواست از [[خلیفه دوم]] است که از [[منبر]] پدرش [[پیامبر]]{{صل}} پایین آید تا وی بر [[منبر]] [[پدر]] خود بنشیند<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۸ - ۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۵.</ref> که بسا در [[نوجوانی]] حضرت و آغاز دوره [[خلافت عمر]] انجام گرفته است؛ همچنین در [[ثبت]] [[میزان]] دریافتی [[حسین بن علی]]{{ع}} در [[دیوان]] عطا که در سال‌های پایانی [[خلافت]] عمربن خطاب تأسیس گردید، سهم آن حضرت به جهت نسبتشان با [[رسول خدا]]{{صل}} ۵ هزار درهم [[تعیین]] شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۹۷؛ فتوح البلدان، ص۴۳۶.</ref>. در [[نبرد جمل]]، [[فرماندهی]] بخش چپ [[سپاه امام علی]]{{ع}} را ضد [[طلحه]] و [[زبیر]] به عهده داشت<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۱۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
بیشترین گزارش‌ها از ایشان در دوره پس از [[پیامبر]] {{صل}} درباره [[فضائل]] او، مسائل [[سیاسی]] آن دوره و [[شهادت]] وی در کربلاست و از زندگانی شخصی حضرت اطلاعات کمتری در دست است؛ یکی از آنها درخواست از [[خلیفه دوم]] است که از [[منبر]] پدرش [[پیامبر]] {{صل}} پایین آید تا وی بر [[منبر]] [[پدر]] خود بنشیند<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۸ - ۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۵.</ref> که بسا در [[نوجوانی]] حضرت و آغاز دوره [[خلافت عمر]] انجام گرفته است؛ همچنین در [[ثبت]] [[میزان]] دریافتی [[حسین بن علی]] {{ع}} در [[دیوان]] عطا که در سال‌های پایانی [[خلافت]] عمربن خطاب تأسیس گردید، سهم آن حضرت به جهت نسبتشان با [[رسول خدا]] {{صل}} ۵ هزار درهم [[تعیین]] شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۹۷؛ فتوح البلدان، ص۴۳۶.</ref>. در [[نبرد جمل]]، [[فرماندهی]] بخش چپ [[سپاه امام علی]] {{ع}} را ضد [[طلحه]] و [[زبیر]] به عهده داشت<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۱۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==[[امام حسین]]{{ع}} در دوره [[معاویه]]==
== [[امام حسین]] {{ع}} در دوره [[معاویه]] ==
[[امامت امام حسین]]{{ع}} تقریبا با ۱۰ سال پایانی [[حکومت معاویه]] معاصر بود؛ [[امام حسن]] در سال ۴۹<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ عقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰.</ref> یا ۵۰ به [[شهادت]] رسید<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۹؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۴۰ - ۴۱.</ref>. زمانی که [[شیعیان کوفه]] در [[اعتراض]] ضد [[معاویه]]، نزد [[امام حسن]]{{ع}} در [[مدینه]] رفته، تا ایشان را به [[قیام]] [[ترغیب]] کنند و [[امام]]{{ع}} اوضاع را نامناسب دانست، آنها که بر [[قیام]] خود پای می‌فشردند، [[خدمت]] [[امام حسین]]{{ع}} رسیدند و ایشان نیز تأکید کردند تا [[معاویه]] بر سر [[قدرت]] است، [[شیعیان]] در [[خانه]] خود بمانند<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۰ - ۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰ - ۲۹۱.</ref>. نامه‌نگاری [[شیعیان کوفه]] با [[امام]]{{ع}} پس از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} نیز ادامه یافت؛ ولی [[امام حسین]]{{ع}} می‌بایست تا زمان [[مرگ]] [[معاویه]] به مفاد [[پیمان]] [[صلح]] [[وفادار]] می‌ماند<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. در چنین اوضاعی، [[معاویه]] کوشید [[روابط]] خود با [[امام حسین]]{{ع}} را بهبود بخشد، از این‌رو از [[والی]] خود در [[مدینه]] خواست [[ام کلثوم]]، دختر [[زینب]]{{س}} [[خواهر]] [[امام حسین]] را برای [[یزید]] خواستگاری کند و این [[ازدواج]] را عامل زدودن ناراحتی‌های پیشین و گشودن فصلی نو دانست؛ ولی [[امام]]{{ع}} با این خواستگاری [[مخالفت]] کرده و [[ام کلثوم]] را به [[عقد]] [[قاسم بن محمد]] بن [[جعفر]] درآورد و یکی از زمین‌های زراعی خود را به آنان بخشید<ref>سیره ابن اسحاق، ج۵، ص۲۳۵ - ۲۳۶؛ مناقب، ج۳، ص۱۹۹ - ۲۰۰.</ref>.
[[امامت امام حسین]] {{ع}} تقریبا با ۱۰ سال پایانی [[حکومت معاویه]] معاصر بود؛ [[امام حسن]] در سال ۴۹<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ عقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰.</ref> یا ۵۰ به [[شهادت]] رسید<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۹؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۴۰ - ۴۱.</ref>. زمانی که [[شیعیان کوفه]] در [[اعتراض]] ضد [[معاویه]]، نزد [[امام حسن]] {{ع}} در [[مدینه]] رفته، تا ایشان را به [[قیام]] [[ترغیب]] کنند و [[امام]] {{ع}} اوضاع را نامناسب دانست، آنها که بر [[قیام]] خود پای می‌فشردند، [[خدمت]] [[امام حسین]] {{ع}} رسیدند و ایشان نیز تأکید کردند تا [[معاویه]] بر سر [[قدرت]] است، [[شیعیان]] در [[خانه]] خود بمانند<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۰ - ۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰ - ۲۹۱.</ref>. نامه‌نگاری [[شیعیان کوفه]] با [[امام]] {{ع}} پس از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} نیز ادامه یافت؛ ولی [[امام حسین]] {{ع}} می‌بایست تا زمان [[مرگ]] [[معاویه]] به مفاد [[پیمان]] [[صلح]] [[وفادار]] می‌ماند<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. در چنین اوضاعی، [[معاویه]] کوشید [[روابط]] خود با [[امام حسین]] {{ع}} را بهبود بخشد، از این‌رو از [[والی]] خود در [[مدینه]] خواست [[ام کلثوم]]، دختر [[زینب]] {{س}} [[خواهر]] [[امام حسین]] را برای [[یزید]] خواستگاری کند و این [[ازدواج]] را عامل زدودن ناراحتی‌های پیشین و گشودن فصلی نو دانست؛ ولی [[امام]] {{ع}} با این خواستگاری [[مخالفت]] کرده و [[ام کلثوم]] را به [[عقد]] [[قاسم بن محمد]] بن [[جعفر]] درآورد و یکی از زمین‌های زراعی خود را به آنان بخشید<ref>سیره ابن اسحاق، ج۵، ص۲۳۵ - ۲۳۶؛ مناقب، ج۳، ص۱۹۹ - ۲۰۰.</ref>.


[[معاویه]] پیش‌تر حتی پیش از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} بسا [[تصمیم]] گرفته بود [[یزید]] را [[جانشین]] خود سازد<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۱.</ref>؛ ولی بر اثر برخی موانع چنین نکرد؛ [[تعهد]] [[معاویه]] در [[پیمان]] صلحش در سال ۴۱ به واگذاری [[جانشینی]] به [[امام حسن]]{{ع}}<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ تاریخ طبری، ج۵،ص ۱۶۷.</ref>، [[مخالفت]] [[زیاد بن ابیه]] با [[جانشینی]] [[یزید]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۳؛ المنتظم، ج۵، ص۲۸۵ - ۲۸۶.</ref> و بسا [[نوجوانی]] و سن اندک [[یزید]]، برخی از این موانع بودند.
[[معاویه]] پیش‌تر حتی پیش از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} بسا [[تصمیم]] گرفته بود [[یزید]] را [[جانشین]] خود سازد<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۱.</ref>؛ ولی بر اثر برخی موانع چنین نکرد؛ [[تعهد]] [[معاویه]] در [[پیمان]] صلحش در سال ۴۱ به واگذاری [[جانشینی]] به [[امام حسن]] {{ع}}<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ تاریخ طبری، ج۵،ص ۱۶۷.</ref>، [[مخالفت]] [[زیاد بن ابیه]] با [[جانشینی]] [[یزید]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۳؛ المنتظم، ج۵، ص۲۸۵ - ۲۸۶.</ref> و بسا [[نوجوانی]] و سن اندک [[یزید]]، برخی از این موانع بودند.


[[خرسندی]] [[معاویه]] از [[شهادت امام حسن]]{{ع}}، در منابع بازتاب یافته است<ref>العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۰.</ref>. وی در قدم دوم در پی حذف [[مخالفان]] [[شیعی]] خود در [[کوفه]] برآمد، زیرا در میان شهرهایی که [[اقامتگاه]] [[قبایل]] [[مهاجر]] [[عرب]] شده بودند، [[کوفه]]، گرایش‌های [[شیعی]] درخور توجهی داشته و [[کوفیان]] برای هرگونه [[اقدام]]، با [[امام حسین]]{{ع}} مکاتبه می‌کردند. [[حجر بن عدی کندی]]، [[رهبر]] [[شیعیان کوفه]] در آن دوره، اعتبار و [[نفوذ]] فراگیری داشت<ref>الطبقات، ج۶، ص۲۴۱ - ۲۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۵۴.</ref>، به گونه‌ای که [[قتل]] او [[اعتراض]] [[عایشه]] و دیگران را برانگیخت <ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.</ref>. [[معاویه]] در سال ۵۱ [[دستور]] داد [[حجر بن عدی کندی]] و دیگر سران [[شیعه]] پیرو او را دستگیر کرده و به [[شام]] بیاورند و در آنجا به [[قتل]] برسانند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۴ - ۲۷۵.</ref>. دیگر سران [[شیعه]] [[کوفه]]، از جمله [[عمرو بن حمق]] نیز که از آنجا گریختند، گرفتار شده و به [[شهادت]] رسیدند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷۹ - ۲۸۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۵.</ref>. این‌گونه [[معاویه]] [[سعی]] کرد زمینه‌های [[قیام]] [[شیعیان کوفه]] به [[رهبری امام]] [[حسین]]{{ع}} را از میان ببرد. از نگاه [[معاویه]]، حذف نشدن [[حجر بن عدی]] می‌توانست به [[قیام]] و درگیری و کشتن ۱۰۰۰۰۰ نفر انجامد<ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.</ref>.
[[خرسندی]] [[معاویه]] از [[شهادت امام حسن]] {{ع}}، در منابع بازتاب یافته است<ref>العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۰.</ref>. وی در قدم دوم در پی حذف [[مخالفان]] [[شیعی]] خود در [[کوفه]] برآمد، زیرا در میان شهرهایی که [[اقامتگاه]] [[قبایل]] [[مهاجر]] [[عرب]] شده بودند، [[کوفه]]، گرایش‌های [[شیعی]] درخور توجهی داشته و [[کوفیان]] برای هرگونه [[اقدام]]، با [[امام حسین]] {{ع}} مکاتبه می‌کردند. [[حجر بن عدی کندی]]، [[رهبر]] [[شیعیان کوفه]] در آن دوره، اعتبار و [[نفوذ]] فراگیری داشت<ref>الطبقات، ج۶، ص۲۴۱ - ۲۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۵۴.</ref>، به گونه‌ای که [[قتل]] او [[اعتراض]] [[عایشه]] و دیگران را برانگیخت <ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.</ref>. [[معاویه]] در سال ۵۱ [[دستور]] داد [[حجر بن عدی کندی]] و دیگر سران [[شیعه]] پیرو او را دستگیر کرده و به [[شام]] بیاورند و در آنجا به [[قتل]] برسانند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۴ - ۲۷۵.</ref>. دیگر سران [[شیعه]] [[کوفه]]، از جمله [[عمرو بن حمق]] نیز که از آنجا گریختند، گرفتار شده و به [[شهادت]] رسیدند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷۹ - ۲۸۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۵.</ref>. این‌گونه [[معاویه]] [[سعی]] کرد زمینه‌های [[قیام]] [[شیعیان کوفه]] به [[رهبری امام]] [[حسین]] {{ع}} را از میان ببرد. از نگاه [[معاویه]]، حذف نشدن [[حجر بن عدی]] می‌توانست به [[قیام]] و درگیری و کشتن ۱۰۰۰۰۰ نفر انجامد<ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.</ref>.


در سال ۵۶ [[معاویه]] از [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] سخن گفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۱.</ref> و همه [[مردم]] [[شهرها]] با وی [[بیعت]] کردند و تنها [[اهل]] [[مدینه]]<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹.</ref> به ویژه تنی چند از بزرگان [[صحابه]] که عموما از [[قریش]] بودند، از این [[بیعت]] سرباز زدند؛ [[امام حسین]]{{ع}} و [[ابن‌عباس]] از [[بنی‌هاشم]]، [[عبدالله بن زبیر]] از [[بنی‌اسد]]، [[عبدالله بن عمر]] از [[بنی‌عدی]] و [[عبدالرحمن بن ابوبکر]] از [[بنی‌تمیم]]<ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹ - ۸۰.</ref>.
در سال ۵۶ [[معاویه]] از [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] سخن گفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۱.</ref> و همه [[مردم]] [[شهرها]] با وی [[بیعت]] کردند و تنها [[اهل]] [[مدینه]]<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹.</ref> به ویژه تنی چند از بزرگان [[صحابه]] که عموما از [[قریش]] بودند، از این [[بیعت]] سرباز زدند؛ [[امام حسین]] {{ع}} و [[ابن‌عباس]] از [[بنی‌هاشم]]، [[عبدالله بن زبیر]] از [[بنی‌اسد]]، [[عبدالله بن عمر]] از [[بنی‌عدی]] و [[عبدالرحمن بن ابوبکر]] از [[بنی‌تمیم]]<ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹ - ۸۰.</ref>.


[[معاویه]] در مرحله نخست به [[مخالفان]] [[جانشینی]] [[یزید]] [[نامه]] نوشت؛ به [[امام حسین]]{{ع}} نگاشت که کارهایی را از شما به من گزارش داده‌اند که [[گمان]] ندارم شما انجام داده باشی؛ شما با هر که [[بیعت]] کنید، [[مردم]] به او روی می‌آورند، زیرا [[خدا]] [[ارزش]] و [[برتری]] و [[جایگاه]] تو را بالا برده است، پس [[تقوای الهی]] پیشه کرده و [[مردم]] را به [[فتنه]] نیفکن و خود، [[دین]] و [[امت]] [[محمد]]{{صل}} را در نظر داشته باش و مراقب باش دیگران تو را [[زبون]] نکنند<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۰ - ۲۰۱.</ref>.
[[معاویه]] در مرحله نخست به [[مخالفان]] [[جانشینی]] [[یزید]] [[نامه]] نوشت؛ به [[امام حسین]] {{ع}} نگاشت که کارهایی را از شما به من گزارش داده‌اند که [[گمان]] ندارم شما انجام داده باشی؛ شما با هر که [[بیعت]] کنید، [[مردم]] به او روی می‌آورند، زیرا [[خدا]] [[ارزش]] و [[برتری]] و [[جایگاه]] تو را بالا برده است، پس [[تقوای الهی]] پیشه کرده و [[مردم]] را به [[فتنه]] نیفکن و خود، [[دین]] و [[امت]] [[محمد]] {{صل}} را در نظر داشته باش و مراقب باش دیگران تو را [[زبون]] نکنند<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۰ - ۲۰۱.</ref>.


[[امام]] در پاسخ، طرفداران [[معاویه]] را گروه [[شیطان]]، بیرون از [[دین]] و [[ستمکار]] خواند و او را به جهت [[قتل]] مؤمنانی چون [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]] و حضرمی، همچنین [[برادر]] خواندن [[زیاد بن ابیه]] و اینکه بسیار [[مسلمانان]] را می‌کشت و دست و پای آنها را می‌برید، [[سرزنش]] کرد و بیرون از [[اسلام]] دانست. [[امام]] [[حکومت معاویه]] را بزرگ‌ترین [[فتنه]] و [[جهاد]] بر ضد آن را [[برترین]] [[امر]] دانست و سپس او را از [[عذاب الهی]] در [[قیامت]] برحذر داشت و فرجام [[جانشینی]] [[یزید]] را نابودی کار دنیای خود و ضایع کردن [[رعیت]] دانست<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۱ - ۲۰۳.</ref>؛ ولی اعلام کرد که قصد ندارد با او [[جنگ]] کند<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲۸ - ۱۳۰.</ref>. براین اساس، [[معاویه]] در [[رجب]] سال ۵۶ به قصد [[عمره]]، همراه ۱۰۰۰ [[جنگجو]] به [[حجاز]] آمد و سپس به [[مدینه]] رفت و در بدو ورود با [[امام حسین]]{{ع}} رویارو شد؛ ولی گفت و گویی میان آن دو درنگرفت. رایزنی‌های [[معاویه]] با [[مخالفان]] [[جانشینی]] [[یزید]] پس از آن آغاز شد و او کوشید آنان را [[راضی]] کند؛ ولی هریک [[خشنودی]] خود را به [[رضایت]] دیگران وابسته دانست، تا اینکه این برنامه بی‌نتیجه به پایان رسید.
[[امام]] در پاسخ، طرفداران [[معاویه]] را گروه [[شیطان]]، بیرون از [[دین]] و [[ستمکار]] خواند و او را به جهت [[قتل]] مؤمنانی چون [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]] و حضرمی، همچنین [[برادر]] خواندن [[زیاد بن ابیه]] و اینکه بسیار [[مسلمانان]] را می‌کشت و دست و پای آنها را می‌برید، [[سرزنش]] کرد و بیرون از [[اسلام]] دانست. [[امام]] [[حکومت معاویه]] را بزرگ‌ترین [[فتنه]] و [[جهاد]] بر ضد آن را [[برترین]] [[امر]] دانست و سپس او را از [[عذاب الهی]] در [[قیامت]] برحذر داشت و فرجام [[جانشینی]] [[یزید]] را نابودی کار دنیای خود و ضایع کردن [[رعیت]] دانست<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۱ - ۲۰۳.</ref>؛ ولی اعلام کرد که قصد ندارد با او [[جنگ]] کند<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲۸ - ۱۳۰.</ref>. براین اساس، [[معاویه]] در [[رجب]] سال ۵۶ به قصد [[عمره]]، همراه ۱۰۰۰ [[جنگجو]] به [[حجاز]] آمد و سپس به [[مدینه]] رفت و در بدو ورود با [[امام حسین]] {{ع}} رویارو شد؛ ولی گفت و گویی میان آن دو درنگرفت. رایزنی‌های [[معاویه]] با [[مخالفان]] [[جانشینی]] [[یزید]] پس از آن آغاز شد و او کوشید آنان را [[راضی]] کند؛ ولی هریک [[خشنودی]] خود را به [[رضایت]] دیگران وابسته دانست، تا اینکه این برنامه بی‌نتیجه به پایان رسید.


[[معاویه]] در روز دوم، [[امام حسین]]{{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] را که هر دو از [[بنی‌هاشم]] بودند فراخواند و ضمن اعتراف به [[فضیلت]] آنها، ادعا کرد که [[یزید]] می‌تواند [[مردم]] را [[هدایت]] کند. [[امام حسین]]{{ع}} در پاسخ به او گفت که [[یزید]] به معرفی نیازی ندارد و شناخته شده است و ضمن نزدیک دانستن [[مرگ]] [[معاویه]]، از وی خواست [[نیکوکار]] گردد. گفت و گوی [[معاویه]] با دیگر [[مخالفان]] نیز نتیجه‌ای نداشت و آن‌گاه بود که وی سه روز در [[خانه]] ماند و ملاقاتی با [[مردم]] نداشت و روز بعد به دستورش همه [[مردم]] در [[مسجد]] گرد آمدند و او سخنان خود را با این عبارت آغاز کرد که "همه روستاها باید با [[یزید]] [[بیعت]] کنند" و سپس [[دلیل]] این امر را [[برتری]] [[یزید]] از همه [[مسلمانان]] دانست. در این هنگام، [[امام حسین]]{{ع}} به [[اعتراض]] برخاست و فرمود کسان دیگری از [[یزید]] بهترند. [[معاویه]] که مراد [[امام]] را می‌دانست، پاسخ داد برای [[امت]] [[محمد]]{{صل}} [[یزید]] بهتر است؛ آن‌گاه [[امام]] به شرابخواری و [[لهو و لعب]] [[یزید]] اشاره کرد.
[[معاویه]] در روز دوم، [[امام حسین]] {{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] را که هر دو از [[بنی‌هاشم]] بودند فراخواند و ضمن اعتراف به [[فضیلت]] آنها، ادعا کرد که [[یزید]] می‌تواند [[مردم]] را [[هدایت]] کند. [[امام حسین]] {{ع}} در پاسخ به او گفت که [[یزید]] به معرفی نیازی ندارد و شناخته شده است و ضمن نزدیک دانستن [[مرگ]] [[معاویه]]، از وی خواست [[نیکوکار]] گردد. گفت و گوی [[معاویه]] با دیگر [[مخالفان]] نیز نتیجه‌ای نداشت و آن‌گاه بود که وی سه روز در [[خانه]] ماند و ملاقاتی با [[مردم]] نداشت و روز بعد به دستورش همه [[مردم]] در [[مسجد]] گرد آمدند و او سخنان خود را با این عبارت آغاز کرد که "همه روستاها باید با [[یزید]] [[بیعت]] کنند" و سپس [[دلیل]] این امر را [[برتری]] [[یزید]] از همه [[مسلمانان]] دانست. در این هنگام، [[امام حسین]] {{ع}} به [[اعتراض]] برخاست و فرمود کسان دیگری از [[یزید]] بهترند. [[معاویه]] که مراد [[امام]] را می‌دانست، پاسخ داد برای [[امت]] [[محمد]] {{صل}} [[یزید]] بهتر است؛ آن‌گاه [[امام]] به شرابخواری و [[لهو و لعب]] [[یزید]] اشاره کرد.


[[مخالفت]] [[امام]] و اعتراض‌های دیگران سبب شدند [[معاویه]] از [[منبر]] پایین آمده و [[دستور]] دهد تارکان [[بیعت]] را نزد او بیاورند و به نیروهای خود [[فرمان]] داد [[شب]] هنگام که عازم [[مکه]] هستند، [[شایعه]] کنند که همه [[بیعت]] کرده‌اند و چنانچه کسی سخنی گفت، گردن او را بزنند. وی همچنین در کنار هر فرد مخالفی دو نفر مسلح گمارد، تا چنانچه در برابر سخنان او [[اعتراض]] کردند، در دم گردن او را بزنند؛ همچنین از سرباز زنندگان از [[بیعت]] با [[یزید]] خواست [[مخالفت]] خود را به دیگران سرایت ندهند. [[ترس]] از کشته شدن به دست نیروهای شامی سبب شد در آن [[شب]] هیچ‌کس در برابر این ادعا که [[مخالفان]] نیز به [[بیعت]] تن داده‌اند، سخنی نگوید؛ ولی پس از رفتن [[سپاهیان]] [[شام]]، مشخص شد که اینان [[بیعت]] نکرده‌اند<ref>العقد الفرید، ج۵، ص۱۲۳؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴ - ۲۰۷؛ الکامل، ج۳، ص۵۰۳ - ۵۱۲.</ref>. اقدامات [[معاویه]] در [[مدینه]] به گونه‌ای بود که گفته شد [[معاویه]] با [[تهدید]] به [[قتل]] از [[مردم]] [[بیعت]] گرفت<ref>نک: تاریخ خلیفه، ص۱۳۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۱۰ - ۵۱۱.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
[[مخالفت]] [[امام]] و اعتراض‌های دیگران سبب شدند [[معاویه]] از [[منبر]] پایین آمده و [[دستور]] دهد تارکان [[بیعت]] را نزد او بیاورند و به نیروهای خود [[فرمان]] داد [[شب]] هنگام که عازم [[مکه]] هستند، [[شایعه]] کنند که همه [[بیعت]] کرده‌اند و چنانچه کسی سخنی گفت، گردن او را بزنند. وی همچنین در کنار هر فرد مخالفی دو نفر مسلح گمارد، تا چنانچه در برابر سخنان او [[اعتراض]] کردند، در دم گردن او را بزنند؛ همچنین از سرباز زنندگان از [[بیعت]] با [[یزید]] خواست [[مخالفت]] خود را به دیگران سرایت ندهند. [[ترس]] از کشته شدن به دست نیروهای شامی سبب شد در آن [[شب]] هیچ‌کس در برابر این ادعا که [[مخالفان]] نیز به [[بیعت]] تن داده‌اند، سخنی نگوید؛ ولی پس از رفتن [[سپاهیان]] [[شام]]، مشخص شد که اینان [[بیعت]] نکرده‌اند<ref>العقد الفرید، ج۵، ص۱۲۳؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴ - ۲۰۷؛ الکامل، ج۳، ص۵۰۳ - ۵۱۲.</ref>. اقدامات [[معاویه]] در [[مدینه]] به گونه‌ای بود که گفته شد [[معاویه]] با [[تهدید]] به [[قتل]] از [[مردم]] [[بیعت]] گرفت<ref>نک: تاریخ خلیفه، ص۱۳۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۱۰ - ۵۱۱.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==[[امام حسین]] در دوران [[یزید]]==
== [[امام حسین]] در دوران [[یزید]] ==
[[معاویه]] در نیمه [[رجب]] سال ۶۰ از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴.</ref>. در پی رسیدن [[نامه]] [[یزید]] و [[دیدار]] شبانه [[امام]] با [[والی مدینه]]، [[عمرو بن سعید]] [[اموی]]، [[امام]] دو [[شب]] مانده به پایان [[رجب]] (۲۷ یا ۲۸ [[رجب]]) همان سال از راه اصلی عازم [[مکه]] شد و این مسیر ۵۰۰ کیلومتری را با شتاب و در ۵ روز پیمود، تا در [[حرم مکه]] بیشتر [[مصونیت]] یابد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴، ۳۸۱.</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} در ماه‌های [[‌شعبان]]، [[رمضان]]، [[شوال]]، [[ذی قعده]] برنامه‌های خود را پی گرفت. نزدیک ۴۰ روز طول کشید تا نخستین [[دعوت]] نامه‌های اهالی [[کوفه]]، در [[مکه]] به [[امام]] برسد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.</ref> و [[دعوت]] نامه‌های دیگر [[کوفیان]] اندکی پس از آن به [[امام]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.</ref>؛ گویا نامه‌های دریافتی از [[کوفه]] به گونه‌ای نبودند که [[امام]] [[عزم]] [[کوفه]] کند. به هر روی، خلأ [[رهبران]] و شخصیت‌های با [[نفوذ]] برای [[بسیج]] کردن [[قبایل]] [[کوفه]] پس از [[قتل]] [[عمرو بن حمق]] و [[حجر بن عدی]] مشهود بود و [[امام]]{{ع}} برای دریافت جزئیات بیشتر و مطمئن تر، پسر عموی خود [[مسلم بن عقیل]] را در [[نیمه رمضان]]، حدود ۵۰ روز پس از حرکت از [[مدینه]]، به [[کوفه]] فرستاد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۵۴.</ref>. [[مسلم بن عقیل]] بر اثر رخدادهایی در مسیر [[کوفه]]، مدتی از حرکت بازایستاد و پس از مکاتبه با [[امام]]، دوباره عازم [[کوفه]] شد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.</ref>. به گزارشی، ۵ [[شوال]] به [[کوفه]] رسید؛ نزدیک ۲۰ روز پس از اعزامش از [[مکه]] و ۷۰ روز پس از حرکت [[امام]] از [[مدینه]]<ref>الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.</ref>. روشن نیست که [[مسلم بن عقیل]] پس از چند روز اقامت در [[کوفه]]، از [[حمایت]] [[قبایل]] [[کوفه]] [[اطمینان]] یافت و آن را در نامه‌ای برای [[امام]]{{ع}} فرستاد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵.</ref>. به گزارشی، ۲۷ [[شب]] پس از [[نوشتن]] و فرستادن [[نامه]] به [[امام]]{{ع}} مسلم در [[کوفه]] به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵.</ref>. همزمان با حرکت [[امام]] از [[مکه]]، در ۸ [[ذی‌حجه]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱، ۳۹۵ – ۳۹۷.</ref> یا ۹ [[ذی‌حجه]]<ref>الارشاد، ج۲، ص۶۶.</ref> - روز [[عرفه]] -[[سال]] ۶۰ قمری. بر این اساس، مسلم باید تقریبا در ۱۱ [[ذی‌قعده]] یعنی ۳۵ روز پس از آمدن به [[کوفه]] و ۱۰۵ روز پس از حرکت [[امام]] از [[مدینه]]، به وی [[نامه]] نوشته باشد که همه [[کوفیان]] با اویند و [[دل]] در گرو [[بنی‌امیه]] ندارند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵، ۳۹۵.</ref>. در [[ذی‌حجه]] همان سال حوادثی در [[مکه]] روی دادند که [[امام]]{{ع}} ادامه ماندن در آنجا را مناسب ندانست. [[یزید]] برای کنترل اوضاع [[حجاز]]، [[حکم]] [[ولایت]] [[مدینه]]، [[مکه]] و [[امارت]] [[حج]] را در [[رمضان]] همان سال برای [[عمرو بن سعید]] [[اموی]] صادر کرد <ref>تاریخ خلیفه، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۳.</ref>. [[پدر]] عمرو در دوره [[معاویه]] مدت‌ها [[والی مدینه]]<ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۵، ۶۱، ۶۷.</ref> و جدش عاص از [[دشمنان پیامبر]]{{صل}} بود که در [[نبرد]] [[بدر]] به دست [[امام علی]]{{ع}} کشته شد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰۸.</ref>. به محض آمدن [[عمرو بن سعید]] به [[مکه]]، [[امام]] آنجا را ترک گفت، زیرا با حضور وی، [[حرم]] مکی برای او [[امن]] نبود؛ ولی [[عمرو بن سعید]] کوشید [[امام]] را به [[مکه]] بازگرداند. با وجود درگیری دو طرف و آسیب دیدن برخی، همراهان [[امام حسین]]{{ع}} کوتاه نیامده و [[ایستادگی]] [[سختی]] از خود نشان دادند و [[عمرو بن سعید]] نیز نتوانست بر اثر فشار جوّ عمومی [[حاجیان]]، [[سختگیری]] بیشتری از خود نشان دهد و پس از آن [[امام]]{{ع}} به حرکت خود ادامه داد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۶.</ref>. آن حضرت تقریبا ۱۳۲ روز پس از حرکتشان از [[مدینه]] از [[مکه]] بیرون رفت.
[[معاویه]] در نیمه [[رجب]] سال ۶۰ از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴.</ref>. در پی رسیدن [[نامه]] [[یزید]] و [[دیدار]] شبانه [[امام]] با [[والی مدینه]]، [[عمرو بن سعید]] [[اموی]]، [[امام]] دو [[شب]] مانده به پایان [[رجب]] (۲۷ یا ۲۸ [[رجب]]) همان سال از راه اصلی عازم [[مکه]] شد و این مسیر ۵۰۰ کیلومتری را با شتاب و در ۵ روز پیمود، تا در [[حرم مکه]] بیشتر [[مصونیت]] یابد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴، ۳۸۱.</ref>. [[امام حسین]] {{ع}} در ماه‌های [[‌شعبان]]، [[رمضان]]، [[شوال]]، [[ذی قعده]] برنامه‌های خود را پی گرفت. نزدیک ۴۰ روز طول کشید تا نخستین [[دعوت]] نامه‌های اهالی [[کوفه]]، در [[مکه]] به [[امام]] برسد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.</ref> و [[دعوت]] نامه‌های دیگر [[کوفیان]] اندکی پس از آن به [[امام]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.</ref>؛ گویا نامه‌های دریافتی از [[کوفه]] به گونه‌ای نبودند که [[امام]] [[عزم]] [[کوفه]] کند. به هر روی، خلأ [[رهبران]] و شخصیت‌های با [[نفوذ]] برای [[بسیج]] کردن [[قبایل]] [[کوفه]] پس از [[قتل]] [[عمرو بن حمق]] و [[حجر بن عدی]] مشهود بود و [[امام]] {{ع}} برای دریافت جزئیات بیشتر و مطمئن تر، پسر عموی خود [[مسلم بن عقیل]] را در [[نیمه رمضان]]، حدود ۵۰ روز پس از حرکت از [[مدینه]]، به [[کوفه]] فرستاد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۵۴.</ref>. [[مسلم بن عقیل]] بر اثر رخدادهایی در مسیر [[کوفه]]، مدتی از حرکت بازایستاد و پس از مکاتبه با [[امام]]، دوباره عازم [[کوفه]] شد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.</ref>. به گزارشی، ۵ [[شوال]] به [[کوفه]] رسید؛ نزدیک ۲۰ روز پس از اعزامش از [[مکه]] و ۷۰ روز پس از حرکت [[امام]] از [[مدینه]]<ref>الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.</ref>. روشن نیست که [[مسلم بن عقیل]] پس از چند روز اقامت در [[کوفه]]، از [[حمایت]] [[قبایل]] [[کوفه]] [[اطمینان]] یافت و آن را در نامه‌ای برای [[امام]] {{ع}} فرستاد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵.</ref>. به گزارشی، ۲۷ [[شب]] پس از [[نوشتن]] و فرستادن [[نامه]] به [[امام]] {{ع}} مسلم در [[کوفه]] به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵.</ref>. همزمان با حرکت [[امام]] از [[مکه]]، در ۸ [[ذی‌حجه]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱، ۳۹۵ – ۳۹۷.</ref> یا ۹ [[ذی‌حجه]]<ref>الارشاد، ج۲، ص۶۶.</ref> - روز [[عرفه]] -[[سال]] ۶۰ قمری. بر این اساس، مسلم باید تقریبا در ۱۱ [[ذی‌قعده]] یعنی ۳۵ روز پس از آمدن به [[کوفه]] و ۱۰۵ روز پس از حرکت [[امام]] از [[مدینه]]، به وی [[نامه]] نوشته باشد که همه [[کوفیان]] با اویند و [[دل]] در گرو [[بنی‌امیه]] ندارند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵، ۳۹۵.</ref>. در [[ذی‌حجه]] همان سال حوادثی در [[مکه]] روی دادند که [[امام]] {{ع}} ادامه ماندن در آنجا را مناسب ندانست. [[یزید]] برای کنترل اوضاع [[حجاز]]، [[حکم]] [[ولایت]] [[مدینه]]، [[مکه]] و [[امارت]] [[حج]] را در [[رمضان]] همان سال برای [[عمرو بن سعید]] [[اموی]] صادر کرد <ref>تاریخ خلیفه، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۳.</ref>. [[پدر]] عمرو در دوره [[معاویه]] مدت‌ها [[والی مدینه]]<ref>البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۵، ۶۱، ۶۷.</ref> و جدش عاص از [[دشمنان پیامبر]] {{صل}} بود که در [[نبرد]] [[بدر]] به دست [[امام علی]] {{ع}} کشته شد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰۸.</ref>. به محض آمدن [[عمرو بن سعید]] به [[مکه]]، [[امام]] آنجا را ترک گفت، زیرا با حضور وی، [[حرم]] مکی برای او [[امن]] نبود؛ ولی [[عمرو بن سعید]] کوشید [[امام]] را به [[مکه]] بازگرداند. با وجود درگیری دو طرف و آسیب دیدن برخی، همراهان [[امام حسین]] {{ع}} کوتاه نیامده و [[ایستادگی]] [[سختی]] از خود نشان دادند و [[عمرو بن سعید]] نیز نتوانست بر اثر فشار جوّ عمومی [[حاجیان]]، [[سختگیری]] بیشتری از خود نشان دهد و پس از آن [[امام]] {{ع}} به حرکت خود ادامه داد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۶.</ref>. آن حضرت تقریبا ۱۳۲ روز پس از حرکتشان از [[مدینه]] از [[مکه]] بیرون رفت.


از [[مکه]] تا [[کوفه]] حدود ۲۷ - ۳۰ منزل راه است<ref>المسالک والممالک، ص۱۸۵؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۷۴ - ۱۷۷؛ البلدان، ص۱۵۰.</ref>. در منزلگاه الحاجر (منزل دوازدهم یا سیزدهم) [[امام]]{{ع}} نامه‌ای به [[اهل کوفه]] فرستادند و در آن به [[تاریخ]] حرکت خود اشاره کردند، تا برای آنها زمان احتمالی رسیدن ایشان مشخص گردد <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۴ - ۳۹۵.</ref> و در توقفگاه [[ثعلبیه]] (منزل هفدهم یا نوزدهم) خبر [[شهادت]] مسلم به [[امام]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.</ref>. پس از آنکه اوضاع برای [[امام]] روشن شد، در زباله (منزل بیست و یکم یا بیست و دوم و ۷ منزل مانده به [[کوفه]]) در سخنانی برای همراهان خود، وضعیت را به اطلاع آنان رساند و اجازه داد او را ترک گویند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸ - ۳۹۹.</ref> و بیشتر کسانی که در راه به او پیوسته بودند، جدا شدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۹.</ref>. گذر کردن [[امام]] از منزل شَراف می‌نمایاند که پس از پیمایش مسافتی نزدیک به ۱۴۰۰ کیلومتر، حدود سه منزل و ۵۷ میل (معادل یکصد و اندی کیلومتر) تا [[کوفه]] فاصله داشتند.
از [[مکه]] تا [[کوفه]] حدود ۲۷ - ۳۰ منزل راه است<ref>المسالک والممالک، ص۱۸۵؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۷۴ - ۱۷۷؛ البلدان، ص۱۵۰.</ref>. در منزلگاه الحاجر (منزل دوازدهم یا سیزدهم) [[امام]] {{ع}} نامه‌ای به [[اهل کوفه]] فرستادند و در آن به [[تاریخ]] حرکت خود اشاره کردند، تا برای آنها زمان احتمالی رسیدن ایشان مشخص گردد <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۴ - ۳۹۵.</ref> و در توقفگاه [[ثعلبیه]] (منزل هفدهم یا نوزدهم) خبر [[شهادت]] مسلم به [[امام]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.</ref>. پس از آنکه اوضاع برای [[امام]] روشن شد، در زباله (منزل بیست و یکم یا بیست و دوم و ۷ منزل مانده به [[کوفه]]) در سخنانی برای همراهان خود، وضعیت را به اطلاع آنان رساند و اجازه داد او را ترک گویند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸ - ۳۹۹.</ref> و بیشتر کسانی که در راه به او پیوسته بودند، جدا شدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۹.</ref>. گذر کردن [[امام]] از منزل شَراف می‌نمایاند که پس از پیمایش مسافتی نزدیک به ۱۴۰۰ کیلومتر، حدود سه منزل و ۵۷ میل (معادل یکصد و اندی کیلومتر) تا [[کوفه]] فاصله داشتند.


پس از آن بود که نیروهای حر آن حضرت را محاصره کردند، تا نزد [[ابن زیاد]]، [[والی کوفه]] ببرند؛ ولی [[امام]] [[تسلیم]] خواسته حر نشد و توافق شد حضرت{{ع}} جز مسیر [[کوفه]] یا [[مدینه]]، به هر سمت که می‌خواهد برود، تا حر پاسخ‌نامه خود به [[ابن زیاد]] را دریافت کند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.</ref>. مسیر [[کوفه]] در جهت شمال بود و [[امام]]{{ع}} مسیر خود را به سمت شمال با اندکی [[انحراف]] به سمت [[غرب]] ادامه داد و از [[غرب]] [[کوفه]] [[گذشت]] تا آنکه در هفتاد و اندی کیلومتر شمال [[کوفه]] و در پی آمدن پیک [[ابن زیاد]] از حرکت باز ایستاد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.</ref>. به [[دستور]] [[ابن زیاد]]، حضرت در دوم [[محرم]]، ۲۴ روز پس از حرکت کاروان در منطقه‌ای خشک و دور از قلعه‌ها و برج‌هایی که روستاها از آن برخوردار بودند متوقف شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.</ref>. [[ابن‌سعد]] و ۴۰۰۰ نیروی او که عازم [[ری]] بودند، برپایه [[مأموریت]] جدیدشان، در سوم [[محرم]] به [[نینوا]] آمدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۰.</ref> و در روز هفتم و به [[دستور]] [[والی]] [[اموی]] [[کوفه]] و به [[انتقام]] [[خون عثمان]] که [[تشنه]] کشته شد، از دسترسی کاروان [[امام حسین]]{{ع}} به آب جلوگیری کردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲.</ref>. [[ابن‌سعد]]، [[فرمانده]] [[سپاهیان]] [[اموی]]، در پی گفت و گوهای چند باره خود با [[امام]]{{ع}} بارها با [[ابن‌زیاد]] [[والی]] [[اموی]] [[کوفه]] مکاتبه کرد، تا شاید به درگیری پایان دهد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴.</ref>؛ ولی وی جز به [[تسلیم امام]] [[رضایت]] نداد و در برابر [[تسلیم]] ایشان هیچ تعهدی را نپذیرفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.</ref>. اگر [[امام]] خود را [[تسلیم]] می‌کرد، او را به [[جرم]] [[قیام]]، [[ناامنی]] و [[آشوب]] [[محاکمه]] کرده و می‌کشتند و بسا همین شد که [[امام]] به [[نبرد]] تن داد، زیرا در آن وضعیت [[تسلیم]]، [[زبونی]] شمرده می‌شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵ - ۴۲۶.</ref>. در روز [[نبرد]] در ۱۰ [[محرم]]، چند تن از [[سپاهیان]] [[اموی]]، مانند [[حر بن یزید ریاحی]] و [[یزید بن زیاد مهاصر]]، به حضرت پیوستند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷، ۴۴۵.</ref>. [[امام]] و یارانش تا بعدازظهر روز ۱۰ [[محرّم]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.</ref>. [[رفتار]] [[سپاهیان]] [[اموی]] با جنازه [[شهدا]] و اسرای بازمانده بسیار خصمانه و کینه‌توزانه بود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳ - ۴۵۵.</ref>. [[ابن سعد]]، ۱۱ [[محرم]] نیز در اردوگاه خود ماند و سپس همراه [[اسرا]] و ۷۲ سر از [[شهدای کربلا]] به [[کوفه]] بازگشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲ - ۴۵۳؛ تاریخ الطوال، ص۲۵۹.</ref>. این رخداد از بزرگ‌ترین حوادث [[جهان اسلام]] به شمار می‌آید و روایت‌های گوناگونی از آن به دست داده شده است.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
پس از آن بود که نیروهای حر آن حضرت را محاصره کردند، تا نزد [[ابن زیاد]]، [[والی کوفه]] ببرند؛ ولی [[امام]] [[تسلیم]] خواسته حر نشد و توافق شد حضرت {{ع}} جز مسیر [[کوفه]] یا [[مدینه]]، به هر سمت که می‌خواهد برود، تا حر پاسخ‌نامه خود به [[ابن زیاد]] را دریافت کند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.</ref>. مسیر [[کوفه]] در جهت شمال بود و [[امام]] {{ع}} مسیر خود را به سمت شمال با اندکی [[انحراف]] به سمت [[غرب]] ادامه داد و از [[غرب]] [[کوفه]] [[گذشت]] تا آنکه در هفتاد و اندی کیلومتر شمال [[کوفه]] و در پی آمدن پیک [[ابن زیاد]] از حرکت باز ایستاد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.</ref>. به [[دستور]] [[ابن زیاد]]، حضرت در دوم [[محرم]]، ۲۴ روز پس از حرکت کاروان در منطقه‌ای خشک و دور از قلعه‌ها و برج‌هایی که روستاها از آن برخوردار بودند متوقف شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.</ref>. [[ابن‌سعد]] و ۴۰۰۰ نیروی او که عازم [[ری]] بودند، برپایه [[مأموریت]] جدیدشان، در سوم [[محرم]] به [[نینوا]] آمدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۰.</ref> و در روز هفتم و به [[دستور]] [[والی]] [[اموی]] [[کوفه]] و به [[انتقام]] [[خون عثمان]] که [[تشنه]] کشته شد، از دسترسی کاروان [[امام حسین]] {{ع}} به آب جلوگیری کردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲.</ref>. [[ابن‌سعد]]، [[فرمانده]] [[سپاهیان]] [[اموی]]، در پی گفت و گوهای چند باره خود با [[امام]] {{ع}} بارها با [[ابن‌زیاد]] [[والی]] [[اموی]] [[کوفه]] مکاتبه کرد، تا شاید به درگیری پایان دهد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴.</ref>؛ ولی وی جز به [[تسلیم امام]] [[رضایت]] نداد و در برابر [[تسلیم]] ایشان هیچ تعهدی را نپذیرفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.</ref>. اگر [[امام]] خود را [[تسلیم]] می‌کرد، او را به [[جرم]] [[قیام]]، [[ناامنی]] و [[آشوب]] [[محاکمه]] کرده و می‌کشتند و بسا همین شد که [[امام]] به [[نبرد]] تن داد، زیرا در آن وضعیت [[تسلیم]]، [[زبونی]] شمرده می‌شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵ - ۴۲۶.</ref>. در روز [[نبرد]] در ۱۰ [[محرم]]، چند تن از [[سپاهیان]] [[اموی]]، مانند [[حر بن یزید ریاحی]] و [[یزید بن زیاد مهاصر]]، به حضرت پیوستند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷، ۴۴۵.</ref>. [[امام]] و یارانش تا بعدازظهر روز ۱۰ [[محرّم]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.</ref>. [[رفتار]] [[سپاهیان]] [[اموی]] با جنازه [[شهدا]] و اسرای بازمانده بسیار خصمانه و کینه‌توزانه بود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳ - ۴۵۵.</ref>. [[ابن سعد]]، ۱۱ [[محرم]] نیز در اردوگاه خود ماند و سپس همراه [[اسرا]] و ۷۲ سر از [[شهدای کربلا]] به [[کوفه]] بازگشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲ - ۴۵۳؛ تاریخ الطوال، ص۲۵۹.</ref>. این رخداد از بزرگ‌ترین حوادث [[جهان اسلام]] به شمار می‌آید و روایت‌های گوناگونی از آن به دست داده شده است.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==گفتمان جبرگرا==
== گفتمان جبرگرا ==
گفتمان جبرگرا در گذشته، همواره از راه‌های کسب [[مشروعیت]] [[حاکمان]] بوده است و براساس آن، همه اقدام‌های [[حاکم]] بر اساس [[مشیت الهی]] انجام و [[رضایت خدا]] به این تعلق گرفته که آن رویداد رخ دهد و [[آیات]] و [[روایات]] این باب را در راستای تضمین صیانت [[مقبولیت]] و [[مشروعیت]] وی [[تفسیر]] می‌کردند. این در حالی است که برپایه [[قرآن]]، مانند {{متن قرآن|وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ}}<ref>«و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید» سوره انسان، آیه ۳۰.</ref> و [[روایات]]<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref>، تمام حوادث [[جهان]] از جمله [[افعال]] [[انسان]] متأثر از تقدیر و [[مشیت]] الهی‌اند؛ لکن [[اعتقاد]] به تقدیر هرگز نافی [[اختیار انسان]] و [[تدبیر]] وی در امور نخواهد بود. گفتمان جبرگرا پیشینه داشت، چنان‌که [[معاویه]] نیز [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] را که بسیاری آن را [[مخالف]] [[اصول اسلامی]] می‌دانستند، به [[مشیت الهی]] نسبت داد که [[مردم]] در آن نقش ندارند<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۵.</ref>. نخستین گزارش‌ها پس از [[حادثه عاشورا]] در گفتمان جبرگرا، اندکی پس از این رویداد و پس از انتقال [[اسرا]] به [[کوفه]] بود: [[والی]] آنجا رو به [[زینب دختر امام علی]]{{ع}} خدایی را [[سپاس]] گفت که مایه [[بی‌آبرویی]]، [[قتل]] و [[رسوایی]] [[امام حسین]]{{ع}} شده بود و خطاب به [[امام سجاد]]{{ع}} [[شهادت]] [[علی بن الحسین]] ([[علی اکبر]]) را خواست [[خدا]] دانست <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۷ - ۴۵۸.</ref>. او در نخستین [[سخنرانی]] عمومی‌اش پس از [[عاشورا]] نیز با تکیه بر ایده [[مشیت]]، [[حادثه عاشورا]] را [[حمایت]] [[الهی]] از [[یزید]] و خواست [[خدا]] برای [[پیروزی]] [[حقیقت]] دانست. در [[شام]] و در مجلس [[یزید]] نیز سخن از [[مشیت]] به میان آمد و [[یزید]] [[سرنوشت]] [[امام حسین]]{{ع}} را [[خواست الهی]] برای ایشان دانست که بر اثر به چالش کشیدن [[حکومت اموی]] مقدّر شده بود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.</ref>. به نظر، [[روایت]] رسمی [[نظام]] [[اموی]] که چه بسا بتوان آن را [[روایت]] [[عثمانی]] [[تاریخ]] در برابر [[روایت]] [[شیعی]] از [[تاریخ]] دانست، گفتمان جبرگرا را چنان فراگیر به تصویر کشیده، به گونه‌ای که برداشت [[نادرست]] خود را به [[سخنان امام حسین]]{{ع}} نیز مستند می‌کردند. به [[روایت]] دینوری [[امام]] در پاسخ به ابن [[مطیع]] که [[سعی]] داشت [[امام]] را از رفتن به [[کوفه]] بازدارد، کار را به [[قضای الهی]] و [[سرنوشت]] محتوم خود سپرد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹.</ref>؛ همچنین برپایه [[روایت]] دیگری، [[امام حسین]]{{ع}} در پاسخ به واکنش یکی از [[زنان]] [[انصاری]] به نام [[عمره]]، پاسخ دادند که از [[سرنوشت]] چاره‌ای نیست<ref>تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.</ref>. حضرت در گزارش دیگری، در پاسخ به برخی دیگر، علت حرکت خود را رؤیایی می‌دانست که در همین اواخر دیده بود<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
گفتمان جبرگرا در گذشته، همواره از راه‌های کسب [[مشروعیت]] [[حاکمان]] بوده است و براساس آن، همه اقدام‌های [[حاکم]] بر اساس [[مشیت الهی]] انجام و [[رضایت خدا]] به این تعلق گرفته که آن رویداد رخ دهد و [[آیات]] و [[روایات]] این باب را در راستای تضمین صیانت [[مقبولیت]] و [[مشروعیت]] وی [[تفسیر]] می‌کردند. این در حالی است که برپایه [[قرآن]]، مانند {{متن قرآن|وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ}}<ref>«و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید» سوره انسان، آیه ۳۰.</ref> و [[روایات]]<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref>، تمام حوادث [[جهان]] از جمله [[افعال]] [[انسان]] متأثر از تقدیر و [[مشیت]] الهی‌اند؛ لکن [[اعتقاد]] به تقدیر هرگز نافی [[اختیار انسان]] و [[تدبیر]] وی در امور نخواهد بود. گفتمان جبرگرا پیشینه داشت، چنان‌که [[معاویه]] نیز [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] را که بسیاری آن را [[مخالف]] [[اصول اسلامی]] می‌دانستند، به [[مشیت الهی]] نسبت داد که [[مردم]] در آن نقش ندارند<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۵.</ref>. نخستین گزارش‌ها پس از [[حادثه عاشورا]] در گفتمان جبرگرا، اندکی پس از این رویداد و پس از انتقال [[اسرا]] به [[کوفه]] بود: [[والی]] آنجا رو به [[زینب دختر امام علی]] {{ع}} خدایی را [[سپاس]] گفت که مایه [[بی‌آبرویی]]، [[قتل]] و [[رسوایی]] [[امام حسین]] {{ع}} شده بود و خطاب به [[امام سجاد]] {{ع}} [[شهادت]] [[علی بن الحسین]] ([[علی اکبر]]) را خواست [[خدا]] دانست <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۷ - ۴۵۸.</ref>. او در نخستین [[سخنرانی]] عمومی‌اش پس از [[عاشورا]] نیز با تکیه بر ایده [[مشیت]]، [[حادثه عاشورا]] را [[حمایت]] [[الهی]] از [[یزید]] و خواست [[خدا]] برای [[پیروزی]] [[حقیقت]] دانست. در [[شام]] و در مجلس [[یزید]] نیز سخن از [[مشیت]] به میان آمد و [[یزید]] [[سرنوشت]] [[امام حسین]] {{ع}} را [[خواست الهی]] برای ایشان دانست که بر اثر به چالش کشیدن [[حکومت اموی]] مقدّر شده بود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.</ref>. به نظر، [[روایت]] رسمی [[نظام]] [[اموی]] که چه بسا بتوان آن را [[روایت]] [[عثمانی]] [[تاریخ]] در برابر [[روایت]] [[شیعی]] از [[تاریخ]] دانست، گفتمان جبرگرا را چنان فراگیر به تصویر کشیده، به گونه‌ای که برداشت [[نادرست]] خود را به [[سخنان امام حسین]] {{ع}} نیز مستند می‌کردند. به [[روایت]] دینوری [[امام]] در پاسخ به ابن [[مطیع]] که [[سعی]] داشت [[امام]] را از رفتن به [[کوفه]] بازدارد، کار را به [[قضای الهی]] و [[سرنوشت]] محتوم خود سپرد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹.</ref>؛ همچنین برپایه [[روایت]] دیگری، [[امام حسین]] {{ع}} در پاسخ به واکنش یکی از [[زنان]] [[انصاری]] به نام [[عمره]]، پاسخ دادند که از [[سرنوشت]] چاره‌ای نیست<ref>تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.</ref>. حضرت در گزارش دیگری، در پاسخ به برخی دیگر، علت حرکت خود را رؤیایی می‌دانست که در همین اواخر دیده بود<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==گفتمان مصلحت‌اندیش==
== گفتمان مصلحت‌اندیش ==
همراه با روایت‌های گفتمان جبرگرا، گفتمان دیگری در منابع سده‌های نخست به تولید [[روایت]] پرداخته و [[اقدام]] [[امام حسین]]{{ع}} را عملی [[نادرست]]، ناقض [[وحدت]] و قدرت‌طلبانه می‌نمایاند که می‌توان آن را گفتمان مصلحت‌اندیش نامید. بخشی از [[مصلحت‌اندیشی]] انجام گرفته در این [[روایات]]، درباره تهدیدهایی است که [[حاکمیت]] [[قریش]] در آن دوره با آن روبه رو شده بود که برجسته‌ترین آنها [[تهدید]] [[خوارج]] بود که ضمن رد شرط [[قریشی بودن]] [[حاکم]]، دنبال انتقال [[قدرت]] به غیر [[قریشیان]] بودند و بدین [[هدف]]، قیام‌های خود را بیش از دو دهه پیش از [[قیام امام حسین]]{{ع}} آغاز کردند. قیام‌های [[عبدالله بن وهب راسبی]] در [[حروراء]] در سال ۳۷ ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۷۵.</ref>، [[هلال بن علفه]] در ماسبذان در سال ۳۸ق<ref>الکامل، ج۳، ص۳۷۲.</ref>، [[مستورد بن علفه]] در [[کوفه]] در سال ۴۳ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸۱.</ref>، [[یزید بن مالک]] و [[سهم بن غالب]] در سال ۴۶<ref>الکامل، ج۳، ص۴۵۴.</ref>، [[زیاد بن خراش عجلی]] در [[عراق]] در سال ۵۲ ق<ref>الکامل، ج۳، ص۴۹۱.</ref>، [[عروة بن ادیه]] در [[کوفه]] در سال ۵۸ ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۲.</ref> و [[مرداس بن حدیر]] در [[اهواز]] در سال ۵۸ ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۴.</ref> نمونه‌ای از این اعتراضات بودند. در چنین اوضاعی، [[قیام امام حسین]]{{ع}} در سال ۶۱ [[هجری]] برای [[امویان]] و هواداران آنها نزاعی درونی و نابود کننده [[انسجام]] [[قریش]] بود.
همراه با روایت‌های گفتمان جبرگرا، گفتمان دیگری در منابع سده‌های نخست به تولید [[روایت]] پرداخته و [[اقدام]] [[امام حسین]] {{ع}} را عملی [[نادرست]]، ناقض [[وحدت]] و قدرت‌طلبانه می‌نمایاند که می‌توان آن را گفتمان مصلحت‌اندیش نامید. بخشی از [[مصلحت‌اندیشی]] انجام گرفته در این [[روایات]]، درباره تهدیدهایی است که [[حاکمیت]] [[قریش]] در آن دوره با آن روبه رو شده بود که برجسته‌ترین آنها [[تهدید]] [[خوارج]] بود که ضمن رد شرط [[قریشی بودن]] [[حاکم]]، دنبال انتقال [[قدرت]] به غیر [[قریشیان]] بودند و بدین [[هدف]]، قیام‌های خود را بیش از دو دهه پیش از [[قیام امام حسین]] {{ع}} آغاز کردند. قیام‌های [[عبدالله بن وهب راسبی]] در [[حروراء]] در سال ۳۷ ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۷۵.</ref>، [[هلال بن علفه]] در ماسبذان در سال ۳۸ق<ref>الکامل، ج۳، ص۳۷۲.</ref>، [[مستورد بن علفه]] در [[کوفه]] در سال ۴۳ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸۱.</ref>، [[یزید بن مالک]] و [[سهم بن غالب]] در سال ۴۶<ref>الکامل، ج۳، ص۴۵۴.</ref>، [[زیاد بن خراش عجلی]] در [[عراق]] در سال ۵۲ ق<ref>الکامل، ج۳، ص۴۹۱.</ref>، [[عروة بن ادیه]] در [[کوفه]] در سال ۵۸ ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۲.</ref> و [[مرداس بن حدیر]] در [[اهواز]] در سال ۵۸ ق<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۴.</ref> نمونه‌ای از این اعتراضات بودند. در چنین اوضاعی، [[قیام امام حسین]] {{ع}} در سال ۶۱ [[هجری]] برای [[امویان]] و هواداران آنها نزاعی درونی و نابود کننده [[انسجام]] [[قریش]] بود.


در این گفتمان و در واکنش به [[اقدام]] [[امام حسین]]{{ع}} سه گونه [[روایت]] در [[اختیار]] است:
در این گفتمان و در واکنش به [[اقدام]] [[امام حسین]] {{ع}} سه گونه [[روایت]] در [[اختیار]] است:
#روایاتی که [[اقدام]] [[امام]] را [[تفرقه‌افکنی]] شناسانده است؛ مانند [[روایت]] [[عمره انصاریه]] که وی حضرت را از [[تفرقه‌افکنی]] باز داشت و به [[فرمانبرداری]] از [[یزید]] فراخواند<ref>تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.</ref>. این [[روایت]] در منابع متقدم نیست و برای نخستین بار در [[تاریخ]] [[دمشق]] [[ثبت]] شده است که از منابع سده ششم است؛ همچنین [[عبدالله بن مطیع عَدوی قریشی]] (از [[طایفه]] [[عمر بن خطاب]]) که در مسیر [[امام]] از [[مدینه]] به [[مکه]] با او روبه رو شد، به [[امام]] توصیه کرد که با رها کردن [[قیام]]، [[حرمت]] [[عرب]] را پاس دارد<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۷ - ۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵. الارشاد، ج۲، ص۷۲.</ref>. مرادش از [[عرب]]، [[قریش]] بود. [[نهی]] از [[تفرقه]] افکنی در دو [[روایت]] از بزرگان [[انصار]] چون [[جابر بن عبدالله انصاری]]<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref> و [[ابوسعید خدری]]<ref>الطبقات الکبری، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref> نیز [[نقل]] شده است؛ ولی این سخنان را نمی‌توان به آنها نسبت داد، زیرا آنان قرشی نبودند تا نگران انشعاب در درون [[قریش]] یا لرزش [[حاکمیت]] [[قریش]] باشند. افزون بر این، [[انصار]] از [[امویان]] ([[قریش]]) ستم‌های فراوانی دیده بودند و نمی‌توان آنان را [[هوادار]] [[حکومت اموی]] دانست، چنان‌که در [[نبرد صفین]] در کنار [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ضد [[معاویه]] [[جنگ]] کردند<ref>الاخبار الطوال، ص۱۸۲، ۱۸۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۷۲.</ref> و [[انتقام]] از [[انصار]]، خواست [[معاویه]] از [[یزید]] بود<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۲؛ تاریخ خلیفه، ص۱۴۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۲۱.</ref> که به [[نبرد حره]] در سال ۶۳ و [[قتل]] و [[غارت]] اهالی آن انجامید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۷، ۴۹۴.</ref>؛ همچنین سال‌ها بعد [[حجاج ثقفی]] بر [[بدن]] بسیاری از آنان داغ نهاد<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۳۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۹.</ref>؛
# روایاتی که [[اقدام]] [[امام]] را [[تفرقه‌افکنی]] شناسانده است؛ مانند [[روایت]] [[عمره انصاریه]] که وی حضرت را از [[تفرقه‌افکنی]] باز داشت و به [[فرمانبرداری]] از [[یزید]] فراخواند<ref>تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.</ref>. این [[روایت]] در منابع متقدم نیست و برای نخستین بار در [[تاریخ]] [[دمشق]] [[ثبت]] شده است که از منابع سده ششم است؛ همچنین [[عبدالله بن مطیع عَدوی قریشی]] (از [[طایفه]] [[عمر بن خطاب]]) که در مسیر [[امام]] از [[مدینه]] به [[مکه]] با او روبه رو شد، به [[امام]] توصیه کرد که با رها کردن [[قیام]]، [[حرمت]] [[عرب]] را پاس دارد<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۷ - ۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵. الارشاد، ج۲، ص۷۲.</ref>. مرادش از [[عرب]]، [[قریش]] بود. [[نهی]] از [[تفرقه]] افکنی در دو [[روایت]] از بزرگان [[انصار]] چون [[جابر بن عبدالله انصاری]]<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref> و [[ابوسعید خدری]]<ref>الطبقات الکبری، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.</ref> نیز [[نقل]] شده است؛ ولی این سخنان را نمی‌توان به آنها نسبت داد، زیرا آنان قرشی نبودند تا نگران انشعاب در درون [[قریش]] یا لرزش [[حاکمیت]] [[قریش]] باشند. افزون بر این، [[انصار]] از [[امویان]] ([[قریش]]) ستم‌های فراوانی دیده بودند و نمی‌توان آنان را [[هوادار]] [[حکومت اموی]] دانست، چنان‌که در [[نبرد صفین]] در کنار [[امیرمؤمنان]] {{ع}} ضد [[معاویه]] [[جنگ]] کردند<ref>الاخبار الطوال، ص۱۸۲، ۱۸۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۷۲.</ref> و [[انتقام]] از [[انصار]]، خواست [[معاویه]] از [[یزید]] بود<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۲؛ تاریخ خلیفه، ص۱۴۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۲۱.</ref> که به [[نبرد حره]] در سال ۶۳ و [[قتل]] و [[غارت]] اهالی آن انجامید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۷، ۴۹۴.</ref>؛ همچنین سال‌ها بعد [[حجاج ثقفی]] بر [[بدن]] بسیاری از آنان داغ نهاد<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۳۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۹.</ref>؛
#روایاتی که در گفتمان مصلحت‌اندیشانه درباره [[مصلحت]] [[قریش]] در ارتباطش با دیگر [[قبایل عرب]] نیستند، بلکه در مورد رقابت [[سیاسی]] طوایف [[قریش]] با یکدیگرند؛ برای نمونه [[مصلحت‌اندیشی]] و [[مخالفت]] [[عبدالله بن عمر]] با [[قیام امام]]<ref>مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۲۶۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۲۴.</ref> را باید نسبت به سهم [[طایفه]] بنی عَدی، [[طایفه]] [[عبدالله بن عمر]] در اداره [[حکومت اسلامی]] در نظر گرفت. [[طایفه]] [[بنی‌عدی]] یک بار در دوره [[عمر بن خطاب]] [[قدرت]] را به دست آورده بود، در حالی‌که [[طایفه]] [[بنی‌هاشم]] دو بار (در دوره [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}}) به [[قدرت]] رسید و در صورت موفقیت [[امام حسین]]{{ع}} [[بنی‌هاشم]] برای سومین بار به [[قدرت]] می‌رسیدند و بسا پس از آن نیز [[قدرت]] در میان [[بنی‌هاشم]] می‌ماند، از این رو [[عبدالله بن عمر]] در سخنان خود به [[امام]]{{ع}} روایتی از [[پیامبر]] [[نقل]] کرد که در آن [[پیشگویی]] شده بود [[خدا]] [[مصلحت]] نمی‌داند [[دنیا]] را بهره آنها کند<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۴.</ref>. دیدگاه ابن‌عمر درباره [[قدرت]] یافتن [[بنی‌هاشم]] در این گزارش، شبیه سخنان [[معاویه]] است که [[معتقد]] بود [[پیامبری]] به [[بنی‌هاشم]] رسید؛ ولی [[جانشینی]] به آنان نمی‌رسد<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۵۱.</ref>. هرچند [[عبدالله بن عمر]] از [[طایفه]] [[بنی عدی]] بود، [[سخن]] او بیانگر [[مصلحت اندیشی]] و خواسته دیگر طوایف [[قریشی]] رقیب با [[بنی‌هاشم]] نیز هست؛
# روایاتی که در گفتمان مصلحت‌اندیشانه درباره [[مصلحت]] [[قریش]] در ارتباطش با دیگر [[قبایل عرب]] نیستند، بلکه در مورد رقابت [[سیاسی]] طوایف [[قریش]] با یکدیگرند؛ برای نمونه [[مصلحت‌اندیشی]] و [[مخالفت]] [[عبدالله بن عمر]] با [[قیام امام]]<ref>مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۲۶۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۲۴.</ref> را باید نسبت به سهم [[طایفه]] بنی عَدی، [[طایفه]] [[عبدالله بن عمر]] در اداره [[حکومت اسلامی]] در نظر گرفت. [[طایفه]] [[بنی‌عدی]] یک بار در دوره [[عمر بن خطاب]] [[قدرت]] را به دست آورده بود، در حالی‌که [[طایفه]] [[بنی‌هاشم]] دو بار (در دوره [[پیامبر]] {{صل}} و [[امام علی]] {{ع}}) به [[قدرت]] رسید و در صورت موفقیت [[امام حسین]] {{ع}} [[بنی‌هاشم]] برای سومین بار به [[قدرت]] می‌رسیدند و بسا پس از آن نیز [[قدرت]] در میان [[بنی‌هاشم]] می‌ماند، از این رو [[عبدالله بن عمر]] در سخنان خود به [[امام]] {{ع}} روایتی از [[پیامبر]] [[نقل]] کرد که در آن [[پیشگویی]] شده بود [[خدا]] [[مصلحت]] نمی‌داند [[دنیا]] را بهره آنها کند<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۴.</ref>. دیدگاه ابن‌عمر درباره [[قدرت]] یافتن [[بنی‌هاشم]] در این گزارش، شبیه سخنان [[معاویه]] است که [[معتقد]] بود [[پیامبری]] به [[بنی‌هاشم]] رسید؛ ولی [[جانشینی]] به آنان نمی‌رسد<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۵۱.</ref>. هرچند [[عبدالله بن عمر]] از [[طایفه]] [[بنی عدی]] بود، [[سخن]] او بیانگر [[مصلحت اندیشی]] و خواسته دیگر طوایف [[قریشی]] رقیب با [[بنی‌هاشم]] نیز هست؛
#روایت‌های مصلحت‌اندیشانه هاشمی ‌تباران که واکنش‌هایی براساس [[حدس]] و [[گمان]] نسبت به فرجام این [[قیام]] بود. برپایه این رویکرد، بهتر آن بود که [[امام حسین]]{{ع}} [[قیام]] نکند و از عرصه [[حیات اجتماعی]] و [[علمی]] حذف نشود؛ همان اقدامی که خود انجام داده بودند؛ یعنی [[بیعت]] با [[حاکم]] جدید و [[حفظ]] وضع موجود. در این باره می‌توان از توصیه‌های تنی چند از [[بنی‌هاشم]] چون [[ابن‌عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۷۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۳.</ref> و [[عبدالله بن جعفر]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۷؛ الفتوح، ج۵، ص۶۷.</ref> یاد کرد. [[محمد حنفیه]] [[برادر]] [[امام]] در این گفتمان قرار ندارد، زیرا وی ایشان را از [[قیام]] بازنداشت<ref>تجارب الامم، ج۲، ص۳۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۱ - ۳۴۲.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
# روایت‌های مصلحت‌اندیشانه هاشمی ‌تباران که واکنش‌هایی براساس [[حدس]] و [[گمان]] نسبت به فرجام این [[قیام]] بود. برپایه این رویکرد، بهتر آن بود که [[امام حسین]] {{ع}} [[قیام]] نکند و از عرصه [[حیات اجتماعی]] و [[علمی]] حذف نشود؛ همان اقدامی که خود انجام داده بودند؛ یعنی [[بیعت]] با [[حاکم]] جدید و [[حفظ]] وضع موجود. در این باره می‌توان از توصیه‌های تنی چند از [[بنی‌هاشم]] چون [[ابن‌عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۷۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۳.</ref> و [[عبدالله بن جعفر]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۷؛ الفتوح، ج۵، ص۶۷.</ref> یاد کرد. [[محمد حنفیه]] [[برادر]] [[امام]] در این گفتمان قرار ندارد، زیرا وی ایشان را از [[قیام]] بازنداشت<ref>تجارب الامم، ج۲، ص۳۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۱ - ۳۴۲.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==گفتمان [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}}==
== گفتمان [[پیامبر]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} ==
گفتمان سوم، رویکرد [[شیعی]] است: شواهد و نشانه‌های فراوانی در [[سخنان پیامبر]]{{صل}} نشان می‌دهند ایشان می‌خواسته [[جایگاه امام]] [[حسین]]{{ع}} را نزد [[خدا]] و پیامبرش مشخص کند و از وی الگویی برای [[پیروی]] و هواداری بسازد. [[امام]]{{ع}} [[فرزند]] [[رسول اکرم]]{{صل}} و از [[اهل بیت]] ایشان بود که از هرگونه [[ناپاکی]] پیراسته شده بود. [[رسول خدا]]{{صل}} [[امام حسین]]{{ع}} را از شاخص‌های [[درستی]] و [[راستی]] خواند تا در روزگار سردرگمی [[مؤمنان]]، راهنمایشان باشد و بر بهشتی بودن آن حضرت تأکید ورزید و او و برادرش [[امام حسن]]{{ع}} را [[سرور]] [[جوانان]] [[بهشت]] دانست<ref>سنن النسائی، ج۵، ص۸۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۱۲ - ۴۱۳؛ البدایة والنهایه، ج۲، ص۵۱.</ref>؛ همچنین [[امام حسین]]{{ع}} را یکی از ۴ تنی دانست که پیش از همه وارد [[بهشت]] می‌شوند و در [[قیامت]] در کنار پیامبرند<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۱؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۲.</ref>. این در حالی بود که [[حسین بن علی]]{{ع}} در دوره [[رسول اکرم]]{{صل}} چند سال بیشتر نداشت که به چنین امتیازهایی دست یافته بود.
گفتمان سوم، رویکرد [[شیعی]] است: شواهد و نشانه‌های فراوانی در [[سخنان پیامبر]] {{صل}} نشان می‌دهند ایشان می‌خواسته [[جایگاه امام]] [[حسین]] {{ع}} را نزد [[خدا]] و پیامبرش مشخص کند و از وی الگویی برای [[پیروی]] و هواداری بسازد. [[امام]] {{ع}} [[فرزند]] [[رسول اکرم]] {{صل}} و از [[اهل بیت]] ایشان بود که از هرگونه [[ناپاکی]] پیراسته شده بود. [[رسول خدا]] {{صل}} [[امام حسین]] {{ع}} را از شاخص‌های [[درستی]] و [[راستی]] خواند تا در روزگار سردرگمی [[مؤمنان]]، راهنمایشان باشد و بر بهشتی بودن آن حضرت تأکید ورزید و او و برادرش [[امام حسن]] {{ع}} را [[سرور]] [[جوانان]] [[بهشت]] دانست<ref>سنن النسائی، ج۵، ص۸۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۱۲ - ۴۱۳؛ البدایة والنهایه، ج۲، ص۵۱.</ref>؛ همچنین [[امام حسین]] {{ع}} را یکی از ۴ تنی دانست که پیش از همه وارد [[بهشت]] می‌شوند و در [[قیامت]] در کنار پیامبرند<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۱؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۲.</ref>. این در حالی بود که [[حسین بن علی]] {{ع}} در دوره [[رسول اکرم]] {{صل}} چند سال بیشتر نداشت که به چنین امتیازهایی دست یافته بود.


در عرصه [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] نیز [[پیامبر]]{{صل}} [[عنایت]] ویژه‌ای به [[حسین]]{{ع}} داشت: براساس مفاهیم [[اجتماعی]] روزگار خود، [[حسین]]{{ع}} را از خود دانست و خود را از [[حسین]]{{ع}}<ref>المصنف، ج۷، ص۵۱۵؛ صحیح ابن حبان، ۱۵، ص۴۲۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۰۶.</ref>. این عبارت به [[حریم]] مشترکی اشاره دارد که آن دو بزرگوار در آن قرار می‌گیرند و به سخن دیگر، [[تجاوز]] به [[حریم]] [[امام حسین]]{{ع}}، [[تعدی]] به [[حریم]] [[رسول اکرم]]{{صل}} است. با این حال، [[پیامبر]]{{صل}} به این سخن بسنده نکرد و به صراحت فرمود هرکه با [[حسین]]{{ع}} [[پیکار]] کند، با [[پیامبر]]{{صل}} [[نبرد]] کرده و هرکه با [[حسین]]{{ع}} [[روابط]] دوستانه داشته باشد، با [[پیامبر]]{{صل}} دوستانه [[رفتار]] کرده است<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۱۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۳۶.</ref>؛ همچنین [[محبت]] و [[دشمنی]] با [[حسین]]{{ع}} را با [[محبت]] و [[دشمنی]] با خود برابر شمرد<ref>سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۵۱؛ المستدرک، ج۳، ص۱۶۶، ۱۷۱؛ السنن الکبری، ج۴، ص۲۹.</ref>. افزون بر [[سخنان رسول اکرم]]{{صل}} [[آیات قرآنی]] نیز برای [[احترام]] و ابراز [[محبت به اهل بیت]] از جمله [[امام حسین]]{{ع}} نازل شدند: [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> [[مؤمنان]] را به ابراز [[محبت]] به [[حسین بن علی]]{{ع}} در ازای [[سختی‌ها]] و تلاش‌های [[پیامبر]]{{صل}} در دوره رسالتش فراخوانده است<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۷۶؛ التبیان، ج۹، ص۱۵۸ - ۱۵۹؛ زادالمسیر، ج۷، ص۷۹.</ref>. به نظر، [[روایات نبوی]] و [[آیات قرآنی]] برای [[تربیت]] مخاطبان خود، ضمن ارائه ارزش‌های [[اسلامی]]، در پی آن هستند از وی شخصیتی [[برتر]] و [[الگو]] بسازند و از انگیزه‌های [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] برای رویارویی با [[حسین بن علی]]{{ع}} بکاهند.
در عرصه [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] نیز [[پیامبر]] {{صل}} [[عنایت]] ویژه‌ای به [[حسین]] {{ع}} داشت: براساس مفاهیم [[اجتماعی]] روزگار خود، [[حسین]] {{ع}} را از خود دانست و خود را از [[حسین]] {{ع}}<ref>المصنف، ج۷، ص۵۱۵؛ صحیح ابن حبان، ۱۵، ص۴۲۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۰۶.</ref>. این عبارت به [[حریم]] مشترکی اشاره دارد که آن دو بزرگوار در آن قرار می‌گیرند و به سخن دیگر، [[تجاوز]] به [[حریم]] [[امام حسین]] {{ع}}، [[تعدی]] به [[حریم]] [[رسول اکرم]] {{صل}} است. با این حال، [[پیامبر]] {{صل}} به این سخن بسنده نکرد و به صراحت فرمود هرکه با [[حسین]] {{ع}} [[پیکار]] کند، با [[پیامبر]] {{صل}} [[نبرد]] کرده و هرکه با [[حسین]] {{ع}} [[روابط]] دوستانه داشته باشد، با [[پیامبر]] {{صل}} دوستانه [[رفتار]] کرده است<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۱۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۳۶.</ref>؛ همچنین [[محبت]] و [[دشمنی]] با [[حسین]] {{ع}} را با [[محبت]] و [[دشمنی]] با خود برابر شمرد<ref>سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۵۱؛ المستدرک، ج۳، ص۱۶۶، ۱۷۱؛ السنن الکبری، ج۴، ص۲۹.</ref>. افزون بر [[سخنان رسول اکرم]] {{صل}} [[آیات قرآنی]] نیز برای [[احترام]] و ابراز [[محبت به اهل بیت]] از جمله [[امام حسین]] {{ع}} نازل شدند: [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> [[مؤمنان]] را به ابراز [[محبت]] به [[حسین بن علی]] {{ع}} در ازای [[سختی‌ها]] و تلاش‌های [[پیامبر]] {{صل}} در دوره رسالتش فراخوانده است<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۷۶؛ التبیان، ج۹، ص۱۵۸ - ۱۵۹؛ زادالمسیر، ج۷، ص۷۹.</ref>. به نظر، [[روایات نبوی]] و [[آیات قرآنی]] برای [[تربیت]] مخاطبان خود، ضمن ارائه ارزش‌های [[اسلامی]]، در پی آن هستند از وی شخصیتی [[برتر]] و [[الگو]] بسازند و از انگیزه‌های [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] برای رویارویی با [[حسین بن علی]] {{ع}} بکاهند.


[[پیامبر]]{{صل}} با وجود [[علم]] به [[شهادت امام حسین]]{{ع}} نمی‌توانست جبرگرا باشد، زیرا به [[تربیت]] و شکل‌گیری [[شخصیت]] [[انسان‌ها]] و رفتارهای [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] برخاسته از آن فراوان اهتمام داشت و چنانچه [[خواست الهی]] را منافی با [[اراده انسان]] و امری تغییرناپذیر می‌دانست، نیازی به بیان چنین سخنانی نبود، زیرا [[سرنوشت]] [[حسین]]{{ع}} مشخص شده بود و گریزی از آن نداشت و [[تشویق]] و [[تنبیه]] [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[مؤمنان]] نمی‌توانست اثر داشته باشد؛ همچنین اگر [[پیامبر]]{{صل}} مصلحت‌اندیش بود، به [[حسین]]{{ع}} سفارش می‌کرد که خود را در برابر [[منافع]] [[قریش]] یا طوایف آن قرار ندهد.
[[پیامبر]] {{صل}} با وجود [[علم]] به [[شهادت امام حسین]] {{ع}} نمی‌توانست جبرگرا باشد، زیرا به [[تربیت]] و شکل‌گیری [[شخصیت]] [[انسان‌ها]] و رفتارهای [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] برخاسته از آن فراوان اهتمام داشت و چنانچه [[خواست الهی]] را منافی با [[اراده انسان]] و امری تغییرناپذیر می‌دانست، نیازی به بیان چنین سخنانی نبود، زیرا [[سرنوشت]] [[حسین]] {{ع}} مشخص شده بود و گریزی از آن نداشت و [[تشویق]] و [[تنبیه]] [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[مؤمنان]] نمی‌توانست اثر داشته باشد؛ همچنین اگر [[پیامبر]] {{صل}} مصلحت‌اندیش بود، به [[حسین]] {{ع}} سفارش می‌کرد که خود را در برابر [[منافع]] [[قریش]] یا طوایف آن قرار ندهد.


سخنان [[امام علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} با یکی از سپاهیانش در [[نبرد صفین]]، بیست و اندی سال پیش از [[قیام]] [[حسین]]{{ع}} نیز بیانگر [[مخالفت]] آشکار او با تقدیرگرایی منتهی به [[جبرگرایی]] است: در پاسخ به یکی از جنگجویانش که از [[صفین]] باز می‌گشت و رفتن به [[جبهه]] [[جنگ]]، [[نبرد]] با [[دشمن]] و بازگشت از [[جنگ]] را نتیجه [[جبر]] و [[تقدیر الهی]] دانسته بود، فرمود که اگر [[قضایی]] لازم و قَدَری محتوم همه امور را پیش می‌برد و [[اختیار انسان]] نادیده گرفته می‌شد، [[ثواب]] و [[عقاب]]، [[نهی]] و [[پیشگیری]] [[نادرست]] بود و [[توبیخ]] عصیان‌گر و [[تأیید]] [[پرهیزکار]] معنایی نداشت؛ [[گناهکار]] بیش از [[نیکوکار]] [[شایسته]] [[احسان]] بود و [[نیکوکار]] شایسته‌تر به [[تنبیه]]. آن حضرت این نگرش را [[شیطانی]] و برخاسته از باورهای [[بت‌پرستان]] دانست<ref>الکافی، ج۱، ص۱۵۵.</ref>. [[امام سجاد]]{{ع}} در پاسخ به سخنان [[والی کوفه]] - که می‌پنداشت آن حضرت در [[کربلا]] کشته شده و در [[حمایت]] از [[نظام]] [[اموی]] کشتن وی را به [[خدا]] نسبت داد - فرمود: [[برادری]] داشتم که او نیز نامش [[علی بن الحسین]] بود؛ اما [[مردم]] ([[یزید]]، [[ابن‌زیاد]]، [[ابن‌سعد]]، [[شمر]]،...) - او را کشتند؛ سپس در ارائه تعریف خود از [[اراده الهی]] به دو [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا...}}<ref>«و هیچ کس جز به اذن خداوند نخواهد مرد؛ که سرنوشتی است با هنگا»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۴۵.</ref> و {{متن قرآن|اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى...}}<ref>«خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن می‌گیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه می‌دارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها می‌کند» سوره زمر، آیه ۴۲.</ref> استناد کردند و [[اراده الهی]] را فراتر از خواست [[امویان]] دانست. در پی این سخنان، [[والی کوفه]] خواست وی را بکشد که با دخالت [[زینب]] [[خواهر]] [[امام حسین]]{{ع}} ایشان [[جان]] سالم به در برد <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۸.</ref>. [[امام سجاد]]{{ع}} در پاسخ به [[یزید]] نیز شبیه همین سخنان را بازگو کرد <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.</ref> و [[اقدام]] او برای به [[شهادت]] رساندن [[حسین]]{{ع}} را [[مخالفت]] با [[قرآن]] و [[آیه مودّت]] دانست که برپایه آن، [[مؤمنان]] بایستی به [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} [[احترام]] بگذارند<ref>جامع البیان، ج۲۵، ص۱۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۱۸۳؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۷.</ref>. [[ادعیه]] و زیارت‌نامه‌های موجود نیز درون همین گفتمان تولید شده‌اند و بر عامل شخصیت‌های مؤثر این رویداد تأکید دارند: در [[زیارت]] [[امام حسین]]{{ع}} در [[روز عاشورا]] [[معاویه]] و فرزندش [[یزید]]، [[حاکمان جائر]] [[اموی]] یاد شده‌اند و از [[عبیدالله بن زیاد]] [[والی کوفه]] و [[عمر بن سعد]] [[فرمانده]] [[نظامیان]] اعزامی از [[کوفه]] [[اعلان برائت]] و از [[خدا]] خواسته شده که از [[رحمت الهی]] محرومشان سازد<ref>کامل الزیارات، ص۳۲۸ - ۳۲۹.</ref>.
سخنان [[امام علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} با یکی از سپاهیانش در [[نبرد صفین]]، بیست و اندی سال پیش از [[قیام]] [[حسین]] {{ع}} نیز بیانگر [[مخالفت]] آشکار او با تقدیرگرایی منتهی به [[جبرگرایی]] است: در پاسخ به یکی از جنگجویانش که از [[صفین]] باز می‌گشت و رفتن به [[جبهه]] [[جنگ]]، [[نبرد]] با [[دشمن]] و بازگشت از [[جنگ]] را نتیجه [[جبر]] و [[تقدیر الهی]] دانسته بود، فرمود که اگر [[قضایی]] لازم و قَدَری محتوم همه امور را پیش می‌برد و [[اختیار انسان]] نادیده گرفته می‌شد، [[ثواب]] و [[عقاب]]، [[نهی]] و [[پیشگیری]] [[نادرست]] بود و [[توبیخ]] عصیان‌گر و [[تأیید]] [[پرهیزکار]] معنایی نداشت؛ [[گناهکار]] بیش از [[نیکوکار]] [[شایسته]] [[احسان]] بود و [[نیکوکار]] شایسته‌تر به [[تنبیه]]. آن حضرت این نگرش را [[شیطانی]] و برخاسته از باورهای [[بت‌پرستان]] دانست<ref>الکافی، ج۱، ص۱۵۵.</ref>. [[امام سجاد]] {{ع}} در پاسخ به سخنان [[والی کوفه]] - که می‌پنداشت آن حضرت در [[کربلا]] کشته شده و در [[حمایت]] از [[نظام]] [[اموی]] کشتن وی را به [[خدا]] نسبت داد - فرمود: [[برادری]] داشتم که او نیز نامش [[علی بن الحسین]] بود؛ اما [[مردم]] ([[یزید]]، [[ابن‌زیاد]]، [[ابن‌سعد]]، [[شمر]]،...) - او را کشتند؛ سپس در ارائه تعریف خود از [[اراده الهی]] به دو [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا...}}<ref>«و هیچ کس جز به اذن خداوند نخواهد مرد؛ که سرنوشتی است با هنگا»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۴۵.</ref> و {{متن قرآن|اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى...}}<ref>«خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن می‌گیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه می‌دارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها می‌کند» سوره زمر، آیه ۴۲.</ref> استناد کردند و [[اراده الهی]] را فراتر از خواست [[امویان]] دانست. در پی این سخنان، [[والی کوفه]] خواست وی را بکشد که با دخالت [[زینب]] [[خواهر]] [[امام حسین]] {{ع}} ایشان [[جان]] سالم به در برد <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۸.</ref>. [[امام سجاد]] {{ع}} در پاسخ به [[یزید]] نیز شبیه همین سخنان را بازگو کرد <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.</ref> و [[اقدام]] او برای به [[شهادت]] رساندن [[حسین]] {{ع}} را [[مخالفت]] با [[قرآن]] و [[آیه مودّت]] دانست که برپایه آن، [[مؤمنان]] بایستی به [[اهل بیت پیامبر]] {{عم}} [[احترام]] بگذارند<ref>جامع البیان، ج۲۵، ص۱۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۱۸۳؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۷.</ref>. [[ادعیه]] و زیارت‌نامه‌های موجود نیز درون همین گفتمان تولید شده‌اند و بر عامل شخصیت‌های مؤثر این رویداد تأکید دارند: در [[زیارت]] [[امام حسین]] {{ع}} در [[روز عاشورا]] [[معاویه]] و فرزندش [[یزید]]، [[حاکمان جائر]] [[اموی]] یاد شده‌اند و از [[عبیدالله بن زیاد]] [[والی کوفه]] و [[عمر بن سعد]] [[فرمانده]] [[نظامیان]] اعزامی از [[کوفه]] [[اعلان برائت]] و از [[خدا]] خواسته شده که از [[رحمت الهی]] محرومشان سازد<ref>کامل الزیارات، ص۳۲۸ - ۳۲۹.</ref>.


عملکرد [[امام حسین]]{{ع}} نیز با گفتمان [[جبرگرایی]] ناهمخوان است: برپایه گزارش‌های موجود، باوجود [[علم امام]]{{ع}} به شهادتش عامل [[قیام]] وی یک [[اندیشه]] و [[برنامه‌ریزی]] برای عمل به [[تکلیف]] بوده است و چنانچه [[اراده]] و [[اختیار]] در حرکت ایشان مؤثر نبود، نیازی به برخی [[تدابیر]] در [[قیام]] ایشان نبود؛ برای نمونه هنگامی که خبر به [[قدرت]] رسیدن [[یزید]] به [[مدینه]] رسید و [[والی مدینه]] شبانه [[امام]]{{ع}} را فرا خواند، ایشان جماعتی از هواداران را با خود همراه کردند، تا مانع شوند که [[والی مدینه]] وی را به [[جرم]] [[بیعت نکردن]] دستگیر کرده یا به [[قتل]] برساند؛ همچنین پیمایش مسیر ۵۰۰ کیلومتری [[مدینه]] به [[مکه]] در ۵ روز، [[انتخاب]] [[شهر]] [[مکه]] و [[حرمت]] آن، نیز [[حرمت]] [[ماه‌های حرام]] برای صیانت از خود، نامه‌نگاری با [[مردم کوفه]] و [[بصره]]، فرستادن [[نماینده]] به [[کوفه]]، همگی می‌نمایانند که [[امام]]{{ع}} امور خود را به [[تدبیر]] انجام می‌دادند و تقدیر را مانع از [[تدبیر]] و عمل به [[تکلیف]] نمی‌دانستند.
عملکرد [[امام حسین]] {{ع}} نیز با گفتمان [[جبرگرایی]] ناهمخوان است: برپایه گزارش‌های موجود، باوجود [[علم امام]] {{ع}} به شهادتش عامل [[قیام]] وی یک [[اندیشه]] و [[برنامه‌ریزی]] برای عمل به [[تکلیف]] بوده است و چنانچه [[اراده]] و [[اختیار]] در حرکت ایشان مؤثر نبود، نیازی به برخی [[تدابیر]] در [[قیام]] ایشان نبود؛ برای نمونه هنگامی که خبر به [[قدرت]] رسیدن [[یزید]] به [[مدینه]] رسید و [[والی مدینه]] شبانه [[امام]] {{ع}} را فرا خواند، ایشان جماعتی از هواداران را با خود همراه کردند، تا مانع شوند که [[والی مدینه]] وی را به [[جرم]] [[بیعت نکردن]] دستگیر کرده یا به [[قتل]] برساند؛ همچنین پیمایش مسیر ۵۰۰ کیلومتری [[مدینه]] به [[مکه]] در ۵ روز، [[انتخاب]] [[شهر]] [[مکه]] و [[حرمت]] آن، نیز [[حرمت]] [[ماه‌های حرام]] برای صیانت از خود، نامه‌نگاری با [[مردم کوفه]] و [[بصره]]، فرستادن [[نماینده]] به [[کوفه]]، همگی می‌نمایانند که [[امام]] {{ع}} امور خود را به [[تدبیر]] انجام می‌دادند و تقدیر را مانع از [[تدبیر]] و عمل به [[تکلیف]] نمی‌دانستند.


[[سخنان امام]]{{ع}} در راه [[کوفه]] نیز درون گفتمان [[اهل بیت]] ارائه شده است: در پاسخ به حر و همراهانش، درخواست آنان ([[کوفیان]] از جمله حرّ و [[سپاهیان]] او) را برای [[رهبری]] [[اهل کوفه]]، [[دلیل]] حرکتشان به سمت [[کوفه]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۱ - ۴۰۲.</ref>؛ همچنین پس از [[اقامه نماز]] برای [[یاران]] حر، [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} را [[شایسته]] [[خلافت]] دانست و به [[بی‌عدالتی]] و [[دشمنی]] [[حاکمان]] [[اموی]] با [[اهل کوفه]] اشاره کردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲.</ref>. در منزلگاه دیگری، خطاب به همان‌ها نخست از [[عذاب الهی]] برای کسانی سخن گفت که در برابر [[سلطان جائر]] تماشاچی بمانند و [[حاکمان]] [[اموی]] را پیرو [[شیطان]]، رها کنندگان [[پرستش]] [[الله]]، [[تغییر]] دهندگان [[حلال و حرام]] و عاملان [[تباهی]] خواند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۳.</ref>. [[امام]]{{ع}} تأکید کرد که شما [[نامه]] نوشتید و در [[نامه]] خود به [[بیعت]] با من اشاره کردید <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.</ref>؛ اگر بر [[بیعت]] خود بمانید، من [[حسین]] [[فرزند علی]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} هستم و خودم با شما و خانواده‌ام با [[خانواده]] شمایند. ایشان سپس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند؛ دست خداوند بالای دست‌های آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش می‌شکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref> را قرائت کردند که بدین معناست: اگر [[بیعت]] خود با من را بشکنید، به خود بد کرده‌اید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.</ref>. [[امام]] در این سخنان به صراحت به [[مسئولیت]] فردی [[کوفیان]] در برابر [[حاکمان]] [[نامشروع]] [[بنی‌امیه]] اشاره دارد.
[[سخنان امام]] {{ع}} در راه [[کوفه]] نیز درون گفتمان [[اهل بیت]] ارائه شده است: در پاسخ به حر و همراهانش، درخواست آنان ([[کوفیان]] از جمله حرّ و [[سپاهیان]] او) را برای [[رهبری]] [[اهل کوفه]]، [[دلیل]] حرکتشان به سمت [[کوفه]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۱ - ۴۰۲.</ref>؛ همچنین پس از [[اقامه نماز]] برای [[یاران]] حر، [[اهل بیت پیامبر]] {{عم}} را [[شایسته]] [[خلافت]] دانست و به [[بی‌عدالتی]] و [[دشمنی]] [[حاکمان]] [[اموی]] با [[اهل کوفه]] اشاره کردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲.</ref>. در منزلگاه دیگری، خطاب به همان‌ها نخست از [[عذاب الهی]] برای کسانی سخن گفت که در برابر [[سلطان جائر]] تماشاچی بمانند و [[حاکمان]] [[اموی]] را پیرو [[شیطان]]، رها کنندگان [[پرستش]] [[الله]]، [[تغییر]] دهندگان [[حلال و حرام]] و عاملان [[تباهی]] خواند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۳.</ref>. [[امام]] {{ع}} تأکید کرد که شما [[نامه]] نوشتید و در [[نامه]] خود به [[بیعت]] با من اشاره کردید <ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.</ref>؛ اگر بر [[بیعت]] خود بمانید، من [[حسین]] [[فرزند علی]] {{ع}} و [[فاطمه]] {{س}} هستم و خودم با شما و خانواده‌ام با [[خانواده]] شمایند. ایشان سپس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند؛ دست خداوند بالای دست‌های آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش می‌شکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref> را قرائت کردند که بدین معناست: اگر [[بیعت]] خود با من را بشکنید، به خود بد کرده‌اید<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.</ref>. [[امام]] در این سخنان به صراحت به [[مسئولیت]] فردی [[کوفیان]] در برابر [[حاکمان]] [[نامشروع]] [[بنی‌امیه]] اشاره دارد.


[[امام]]{{ع}} در پاسخ [[فرزدق]] که گفته بود این [[مشیت الهی]] است که از [[آسمان]] فرود می‌آید، کوشید دید وی را به [[مشیت]] تصحیح کند و این‌گونه میان [[مشیت]] و برنامه و [[تکلیف]] خود سخن گفت: چنانچه [[مشیت الهی]] مطابق خواست ما بود، سپاسگزار [[خدا]] هستیم و از او برای [[سپاس]] از نعمت‌هایش کمک می‌گیریم و اگر [[مشیت الهی]] با خواست ما هماهنگی نداشت، [[اهل]] [[تقوا]] و کسانی که با [[نیت]] درست کار می‌کنند (خود [[امام]])، کار خطایی نکرده‌اند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۶.</ref>. [[امام]] در این سخن به خوبی نشان داده‌اند که بر اساس [[ایمان]]، [[اندیشه]] و باورهای اصولی، شایست را از ناشایست تشخیص داده و اهمیت و [[اولویت]] [[اقدام]] بر ضد [[نادرستی]] را سنجیده و براساس [[فرصت‌ها]] و امکانات خود، قیامی را [[مدیریت]] می‌کند و این‌گونه نیست که [[اعتقاد]] به [[مشیت الهی]] او را از انجام [[تکلیف]] باز دارد.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
[[امام]] {{ع}} در پاسخ [[فرزدق]] که گفته بود این [[مشیت الهی]] است که از [[آسمان]] فرود می‌آید، کوشید دید وی را به [[مشیت]] تصحیح کند و این‌گونه میان [[مشیت]] و برنامه و [[تکلیف]] خود سخن گفت: چنانچه [[مشیت الهی]] مطابق خواست ما بود، سپاسگزار [[خدا]] هستیم و از او برای [[سپاس]] از نعمت‌هایش کمک می‌گیریم و اگر [[مشیت الهی]] با خواست ما هماهنگی نداشت، [[اهل]] [[تقوا]] و کسانی که با [[نیت]] درست کار می‌کنند (خود [[امام]])، کار خطایی نکرده‌اند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۶.</ref>. [[امام]] در این سخن به خوبی نشان داده‌اند که بر اساس [[ایمان]]، [[اندیشه]] و باورهای اصولی، شایست را از ناشایست تشخیص داده و اهمیت و [[اولویت]] [[اقدام]] بر ضد [[نادرستی]] را سنجیده و براساس [[فرصت‌ها]] و امکانات خود، قیامی را [[مدیریت]] می‌کند و این‌گونه نیست که [[اعتقاد]] به [[مشیت الهی]] او را از انجام [[تکلیف]] باز دارد.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==روایات تفسیری در گفتمان [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}}==
== روایات تفسیری در گفتمان [[پیامبر]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} ==
گفتمان [[اهل بیت]]{{عم}} افزون بر [[روایات]] [[تاریخی]]، [[روایات تفسیری]] نیز ارائه کرده است. این [[روایات]]، ضمن [[تطبیق]] برخی [[آیات قرآنی]] بر عوامل [[انسانی]] [[حادثه عاشورا]]، در پی [[تأیید]] [[قیام امام حسین]]{{ع}} و محکوم دانستن و [[نکوهش]] [[حاکمان]]، [[والیان]] و عاملان [[نظام]] [[اموی]] برآمده‌اند.
گفتمان [[اهل بیت]] {{عم}} افزون بر [[روایات]] [[تاریخی]]، [[روایات تفسیری]] نیز ارائه کرده است. این [[روایات]]، ضمن [[تطبیق]] برخی [[آیات قرآنی]] بر عوامل [[انسانی]] [[حادثه عاشورا]]، در پی [[تأیید]] [[قیام امام حسین]] {{ع}} و محکوم دانستن و [[نکوهش]] [[حاکمان]]، [[والیان]] و عاملان [[نظام]] [[اموی]] برآمده‌اند.


[[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید»؛ سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> به [[مؤمنان]] [[دستور]] داده که امانت‌های خود را به صاحبان آن بازگردانند و بر اساس روایتی، صاحبان [[امانت]]، [[اهل بیت]]{{عم}} [[پیامبر]] هستند و [[امانت]] در این [[آیه]]، واگذاری [[اداره امور]] و [[رهبری]] [[جامعه]] به ایشان است که [[امام حسین]]{{ع}} نیز از آنان است<ref>نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۱؛ التبیان، ج۳، ص۲۳۴.</ref>. بر اساس این [[روایت]]، [[مؤمنان]] می‌بایست [[قدرت]] را به [[امام حسین]]{{ع}} بازمی‌گرداندند. برداشت [[سیاسی]] از این [[آیه]] در میان [[تفاسیر]] [[اهل‌تسنن]] نیز دیده می‌شود و آنان [[آیه]] مذکور را به [[اولی‌الامر]] مرتبط دانسته‌اند<ref>المصنف، ج۷، ص۵۷۱؛ جامع‌البیان، ج۵، ص۹۲؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۹۸۶.</ref>.
[[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید»؛ سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> به [[مؤمنان]] [[دستور]] داده که امانت‌های خود را به صاحبان آن بازگردانند و بر اساس روایتی، صاحبان [[امانت]]، [[اهل بیت]] {{عم}} [[پیامبر]] هستند و [[امانت]] در این [[آیه]]، واگذاری [[اداره امور]] و [[رهبری]] [[جامعه]] به ایشان است که [[امام حسین]] {{ع}} نیز از آنان است<ref>نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۱؛ التبیان، ج۳، ص۲۳۴.</ref>. بر اساس این [[روایت]]، [[مؤمنان]] می‌بایست [[قدرت]] را به [[امام حسین]] {{ع}} بازمی‌گرداندند. برداشت [[سیاسی]] از این [[آیه]] در میان [[تفاسیر]] [[اهل‌تسنن]] نیز دیده می‌شود و آنان [[آیه]] مذکور را به [[اولی‌الامر]] مرتبط دانسته‌اند<ref>المصنف، ج۷، ص۵۷۱؛ جامع‌البیان، ج۵، ص۹۲؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۹۸۶.</ref>.


در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> [[خدا]] از [[مؤمنان]] خواسته است که از [[خدا]]، [[پیامبر]]{{صل}} و [[صاحبان امر]] [[اطاعت]] کنند و برپایه [[روایات تفسیری]]، [[امام حسین]]{{ع}} از مصادیق [[اولی‌الامر]] و [[اطاعت]] از وی [[واجب]] بوده است<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۵۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۱؛ التبیان، ج۳، ص۲۳۶ - ۲۳۷.</ref>.
در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> [[خدا]] از [[مؤمنان]] خواسته است که از [[خدا]]، [[پیامبر]] {{صل}} و [[صاحبان امر]] [[اطاعت]] کنند و برپایه [[روایات تفسیری]]، [[امام حسین]] {{ع}} از مصادیق [[اولی‌الامر]] و [[اطاعت]] از وی [[واجب]] بوده است<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۵۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۱؛ التبیان، ج۳، ص۲۳۶ - ۲۳۷.</ref>.


[[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ...}}<ref>«همان کسانی که ناحق از خانه‌های خود بیرون رانده شدند»؛ سوره حج، آیه ۴۰.</ref> به کسانی اشاره دارد که ناعادلانه از [[سرزمین]] خود رانده شدند که به فرموده [[امام محمد باقر]]{{ع}} [[امام حسین]]{{ع}} را می‌توان یکی از آنان دانست<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص۲۷۳؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۸۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۲۱.</ref>.
[[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ...}}<ref>«همان کسانی که ناحق از خانه‌های خود بیرون رانده شدند»؛ سوره حج، آیه ۴۰.</ref> به کسانی اشاره دارد که ناعادلانه از [[سرزمین]] خود رانده شدند که به فرموده [[امام محمد باقر]] {{ع}} [[امام حسین]] {{ع}} را می‌توان یکی از آنان دانست<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص۲۷۳؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۸۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۲۱.</ref>.


[[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ}}<ref>«به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.</ref> به کسانی که ناچار به [[جنگ]] شده‌اند، اجازه [[جهاد]] می‌دهد و روایاتی [[تفسیری]]، این [[آیه]] را بر [[امام حسین]]{{ع}} [[تطبیق]] کرده‌اند که پس از محاصره در میان [[سپاه]] [[دشمن]]، ناگزیر به [[جنگ]] شد<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۹۴؛ نورالثقلین، ج۳، ص۵۰۱؛ الصافی، ج۳، ص۳۸۱.</ref>.
[[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ}}<ref>«به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.</ref> به کسانی که ناچار به [[جنگ]] شده‌اند، اجازه [[جهاد]] می‌دهد و روایاتی [[تفسیری]]، این [[آیه]] را بر [[امام حسین]] {{ع}} [[تطبیق]] کرده‌اند که پس از محاصره در میان [[سپاه]] [[دشمن]]، ناگزیر به [[جنگ]] شد<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۹۴؛ نورالثقلین، ج۳، ص۵۰۱؛ الصافی، ج۳، ص۳۸۱.</ref>.


در [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا...}}<ref>«و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۳۳.</ref>، به [[حق]] [[انتقام]] از [[قاتلان]] اشاره شده است و برپایه [[روایت]] [[امام محمد باقر]]{{ع}} [[حق]] [[انتقام]] از [[خون امام حسین]]{{ع}} برای صاحبان آن محفوظ است<ref>تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۹۰؛ کنزالدقائق، ج۷، ص۴۰۴.</ref>. همچنین براساس روایاتی، زمانی که [[قائم]] [[ظهور]] کند، آن دسته از [[ذریه]] [[قاتلان حسین]]{{ع}} را که به [[قتل]] او [[خشنود]] بوده و بدان [[افتخار]] کنند، بر اساس مفاد [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ}}<ref>«و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند و تنها دین خداوند بر جای ماند، پس اگر دست از (جنگ) بازداشتند (شما نیز دست باز دارید که) جز با ستمگران دشمنی نباید کرد» سوره بقره، آیه ۱۹۳.</ref>، به [[قتل]] می‌رساند<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۸۶؛ الصافی، ج۱، ص۲۲۹.</ref>.
در [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا...}}<ref>«و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۳۳.</ref>، به [[حق]] [[انتقام]] از [[قاتلان]] اشاره شده است و برپایه [[روایت]] [[امام محمد باقر]] {{ع}} [[حق]] [[انتقام]] از [[خون امام حسین]] {{ع}} برای صاحبان آن محفوظ است<ref>تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۹۰؛ کنزالدقائق، ج۷، ص۴۰۴.</ref>. همچنین براساس روایاتی، زمانی که [[قائم]] [[ظهور]] کند، آن دسته از [[ذریه]] [[قاتلان حسین]] {{ع}} را که به [[قتل]] او [[خشنود]] بوده و بدان [[افتخار]] کنند، بر اساس مفاد [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ}}<ref>«و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند و تنها دین خداوند بر جای ماند، پس اگر دست از (جنگ) بازداشتند (شما نیز دست باز دارید که) جز با ستمگران دشمنی نباید کرد» سوره بقره، آیه ۱۹۳.</ref>، به [[قتل]] می‌رساند<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۸۶؛ الصافی، ج۱، ص۲۲۹.</ref>.


[[آیه]] {{متن قرآن|لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا}}<ref>«تا آنان را در آن بیازماییم و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند او را به عذابی بسیار دشوار گمارد» سوره جن، آیه ۱۷.</ref> به [[امتحان]] [[انسان‌ها]] اشاره دارد و می‌فرماید که هرکس به یاد [[پروردگار]] خود نباشد، [[خدا]] از او روی‌گردان خواهد شد. و براساس روایاتی، [[شهادت امام حسین]]{{ع}} از امتحان‌های [[الهی]] بود<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۸۹؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۱؛ نورالثقلین، ج۵، ص۴۳۹.</ref>.
[[آیه]] {{متن قرآن|لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا}}<ref>«تا آنان را در آن بیازماییم و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند او را به عذابی بسیار دشوار گمارد» سوره جن، آیه ۱۷.</ref> به [[امتحان]] [[انسان‌ها]] اشاره دارد و می‌فرماید که هرکس به یاد [[پروردگار]] خود نباشد، [[خدا]] از او روی‌گردان خواهد شد. و براساس روایاتی، [[شهادت امام حسین]] {{ع}} از امتحان‌های [[الهی]] بود<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۳۸۹؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۱؛ نورالثقلین، ج۵، ص۴۳۹.</ref>.


[[آیه]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا}}<ref>«و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.</ref> در پی بیان اهمیت [[اطاعت از خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}} است و جزای آن را [[همنشینی]] با کسانی می‌داند که [[خدا]] به آنان [[نعمت]] بخشیده است؛ اعم از [[پیامبران]]، [[صدّیقان]]، [[شهدا]] و [[نیکوکاران]]. در برخی [[تفاسیر]] [[شیعه]]، [[امام حسین]]{{ع}} جزو شهدای اشاره شده در [[آیه]] است و کسانی که فرمانبر [[خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}} باشند، در [[آخرت]] با او همنشین خواهند شد<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۲؛ مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۱؛ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۱۹۷ - ۱۹۹.</ref>.
[[آیه]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا}}<ref>«و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.</ref> در پی بیان اهمیت [[اطاعت از خدا]] و [[پیامبر]] {{صل}} است و جزای آن را [[همنشینی]] با کسانی می‌داند که [[خدا]] به آنان [[نعمت]] بخشیده است؛ اعم از [[پیامبران]]، [[صدّیقان]]، [[شهدا]] و [[نیکوکاران]]. در برخی [[تفاسیر]] [[شیعه]]، [[امام حسین]] {{ع}} جزو شهدای اشاره شده در [[آیه]] است و کسانی که فرمانبر [[خدا]] و [[پیامبر]] {{صل}} باشند، در [[آخرت]] با او همنشین خواهند شد<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۲؛ مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۱؛ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۱۹۷ - ۱۹۹.</ref>.


[[آیه]] {{متن قرآن|وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ...}}<ref>«و بر آن پشته‌ها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهره‌شان باز می‌شناسند» سوره اعراف، آیه ۴۶.</ref> در [[وصف]] [[بهشت]] به مردانی اشاره می‌کند که بر بلندی نشسته و همگان را بر اساس چهره می‌شناسند و براساس [[روایات تفسیری]]، این مردان [[ائمه اهل بیت]]{{عم}} و از جمله [[امام حسین]]{{ع}} هستند که [[دوستان]] و [[کینه‌توزان]] خود را به چهره می‌شناسند؛ [[محبّان]] آنها وارد [[بهشت]] شده و [[کینه‌توزان]] راهی [[جهنم]] می‌گردند<ref>تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۸؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۳۱؛ التبیان، ج۴، ص۴۱۱ - ۴۱۲.</ref>.
[[آیه]] {{متن قرآن|وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ...}}<ref>«و بر آن پشته‌ها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهره‌شان باز می‌شناسند» سوره اعراف، آیه ۴۶.</ref> در [[وصف]] [[بهشت]] به مردانی اشاره می‌کند که بر بلندی نشسته و همگان را بر اساس چهره می‌شناسند و براساس [[روایات تفسیری]]، این مردان [[ائمه اهل بیت]] {{عم}} و از جمله [[امام حسین]] {{ع}} هستند که [[دوستان]] و [[کینه‌توزان]] خود را به چهره می‌شناسند؛ [[محبّان]] آنها وارد [[بهشت]] شده و [[کینه‌توزان]] راهی [[جهنم]] می‌گردند<ref>تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۸؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۳۱؛ التبیان، ج۴، ص۴۱۱ - ۴۱۲.</ref>.


[[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ...}}<ref>«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند - چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد» سوره نور، آیه ۵۵.</ref> به [[مؤمنان]] [[نیکوکار]] [[وعده]] می‌دهد که [[زمین]] را به آنان می‌سپارد و این کار را پیش از این نیز انجام داده است و به استناد [[روایات تفسیری]]، [[خدا]] به [[حسین بن علی]]{{ع}} و [[شیعیان علی]]{{ع}} [[وعده]] داده که [[دین]] مقبول ایشان را در [[زمین]] [[حاکم]] گرداند و [[زمین]] را به امامی از [[نسل]] او می‌سپارد. در این [[آیه]] [[خدا]] به [[مؤمنان]] و [[نیکوکاران]] [[وعده]] می‌دهد که [[قدرت]] را به آنان بازخواهد گرداند<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۱۰۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۹ - ۲۴۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۳۷.</ref>.
[[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ...}}<ref>«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند - چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد» سوره نور، آیه ۵۵.</ref> به [[مؤمنان]] [[نیکوکار]] [[وعده]] می‌دهد که [[زمین]] را به آنان می‌سپارد و این کار را پیش از این نیز انجام داده است و به استناد [[روایات تفسیری]]، [[خدا]] به [[حسین بن علی]] {{ع}} و [[شیعیان علی]] {{ع}} [[وعده]] داده که [[دین]] مقبول ایشان را در [[زمین]] [[حاکم]] گرداند و [[زمین]] را به امامی از [[نسل]] او می‌سپارد. در این [[آیه]] [[خدا]] به [[مؤمنان]] و [[نیکوکاران]] [[وعده]] می‌دهد که [[قدرت]] را به آنان بازخواهد گرداند<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۱۰۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۹ - ۲۴۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۳۷.</ref>.


[[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي}}<ref>«ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد! * آنگاه، در جرگه بندگان من درآی! * و به بهشت من پا بگذار!» سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰.</ref> "نفس مطمئن" و در کمال آرامشی را با بیانی سرشار از [[لطف]] و [[محبت]] مخاطب ساخته و وی را به سوی پروردگارش می‌خواند، در حالی که هم او از پروردگارش [[راضی]] و هم [[خدا]] از وی [[خشنود]] است، پس او را در جمع [[بندگان]] ویژه خود به [[بهشت]] فرا می‌خواند. [[روایات تفسیری]]، [[سوره فجر]] را "سورة الحسین{{ع}}" و این [[آیات]] را درباره [[امام حسین]]{{ع}} و [[پیروان]] آن حضرت می‌دانند <ref>ثواب الاعمال، ص۱۲۳؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۳۰؛ البرهان، ج۵، ص۶۵۸.</ref>.
[[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي}}<ref>«ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد! * آنگاه، در جرگه بندگان من درآی! * و به بهشت من پا بگذار!» سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰.</ref> "نفس مطمئن" و در کمال آرامشی را با بیانی سرشار از [[لطف]] و [[محبت]] مخاطب ساخته و وی را به سوی پروردگارش می‌خواند، در حالی که هم او از پروردگارش [[راضی]] و هم [[خدا]] از وی [[خشنود]] است، پس او را در جمع [[بندگان]] ویژه خود به [[بهشت]] فرا می‌خواند. [[روایات تفسیری]]، [[سوره فجر]] را "سورة الحسین {{ع}}" و این [[آیات]] را درباره [[امام حسین]] {{ع}} و [[پیروان]] آن حضرت می‌دانند <ref>ثواب الاعمال، ص۱۲۳؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۳۰؛ البرهان، ج۵، ص۶۵۸.</ref>.


[[آیات]] فراوان دیگری نیز بر [[امام حسین]]{{ع}} [[تطبیق]] یا [[تأویل]] شده‌اند؛ نمونه‌اش [[آیه]] {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا...}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است» سوره احقاف، آیه ۱۵.</ref> که مقصود از [[انسان]] در آن [[امام حسین]]{{ع}} دانسته شده که ۶ ماهه به [[دنیا]] آمد<ref>الکافی، ج۱، ص۴۶۴؛ نورالثقلین، ج۵، ص۱۳ - ۱۴؛ البرهان، ج۵، ص۳۹.</ref>؛ همچنین مقصود از [[نهار]]<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۳۲.</ref> در [[آیه]] {{متن قرآن|وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا}}<ref>«و به روز چون آن (زمین) را روشن گرداند» سوره شمس، آیه ۳.</ref> و یکی از مصادیق {{متن قرآن|كَلِمَات}}<ref>الکافی، ج۸، ص۳۰۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۰۰؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۶۱.</ref>.
[[آیات]] فراوان دیگری نیز بر [[امام حسین]] {{ع}} [[تطبیق]] یا [[تأویل]] شده‌اند؛ نمونه‌اش [[آیه]] {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا...}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است» سوره احقاف، آیه ۱۵.</ref> که مقصود از [[انسان]] در آن [[امام حسین]] {{ع}} دانسته شده که ۶ ماهه به [[دنیا]] آمد<ref>الکافی، ج۱، ص۴۶۴؛ نورالثقلین، ج۵، ص۱۳ - ۱۴؛ البرهان، ج۵، ص۳۹.</ref>؛ همچنین مقصود از [[نهار]]<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۳۲.</ref> در [[آیه]] {{متن قرآن|وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا}}<ref>«و به روز چون آن (زمین) را روشن گرداند» سوره شمس، آیه ۳.</ref> و یکی از مصادیق {{متن قرآن|كَلِمَات}}<ref>الکافی، ج۸، ص۳۰۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۰۰؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۶۱.</ref>.


در [[آیه]] {{متن قرآن|فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.</ref> آن حضرت دانسته شده است.
در [[آیه]] {{متن قرآن|فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.</ref> آن حضرت دانسته شده است.


حروف مقطعه {{متن قرآن|كهيعص}}<ref>«کاف،‌ها، یا، عین، صاد» سوره مریم، آیه ۱.</ref> در آغاز [[سوره مریم]] نیز به [[امام حسین]]{{ع}} و رخدادهای [[کربلا]] [[تأویل]] شده است<ref>کمال الدین، ج۲، ص۴۶۱؛ نورالثقلین، ج۳، ص۳۱۹ - ۳۲۰؛ البرهان، ج۳، ص۶۹۸.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
حروف مقطعه {{متن قرآن|كهيعص}}<ref>«کاف، ‌ها، یا، عین، صاد» سوره مریم، آیه ۱.</ref> در آغاز [[سوره مریم]] نیز به [[امام حسین]] {{ع}} و رخدادهای [[کربلا]] [[تأویل]] شده است<ref>کمال الدین، ج۲، ص۴۶۱؛ نورالثقلین، ج۳، ص۳۱۹ - ۳۲۰؛ البرهان، ج۳، ص۶۹۸.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حسین بن علی (مقاله)|مقاله «حسین بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>


==[[آیات]] نازل شده درباره [[امام حسین]]{{ع}}==
== [[آیات]] نازل شده درباره [[امام حسین]] {{ع}} ==
آیاتی که درباره [[امام حسین]]{{ع}} نازل شده، دو دسته هستند؛ دسته اول آیاتی هستند که درباره [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} و از جمله [[امام حسین]]{{ع}} نازل شد، و دسته دوم آیاتی است که به طور خاص درباره آن حضرت نازل شده است.
آیاتی که درباره [[امام حسین]] {{ع}} نازل شده، دو دسته هستند؛ دسته اول آیاتی هستند که درباره [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} و از جمله [[امام حسین]] {{ع}} نازل شد، و دسته دوم آیاتی است که به طور خاص درباره آن حضرت نازل شده است.
===دسته اول===
=== دسته اول ===


[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} فرمود: "به [[خدا]] قسم هر جای [[قرآن]] که عبارت {{متن قرآن|إِنَّ الْأَبْرَارَ}} آمده [[خداوند]] از آن، غیر از [[علی بن ابی طالب]] و [[فاطمه]] و من و [[حسین]] را [[اراده]] نکرده است؛ زیرا [[ابرار]] و [[نیکان]]، ما و [[پدران]] و مادرمان هستیم و قلب‌های ما پر است از [[خدا]] و [[نیکوکاری]] و از [[دنیا]] و [[دوست]] داشتنی‌های آن بیزاریم و [[خداوند]] را در تمامی واجباتش [[اطاعت]] میکنیم و به [[یگانگی]] او و رسولش [[ایمان]] آوردیم<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.
[[امام حسن مجتبی]] {{ع}} فرمود: "به [[خدا]] قسم هر جای [[قرآن]] که عبارت {{متن قرآن|إِنَّ الْأَبْرَارَ}} آمده [[خداوند]] از آن، غیر از [[علی بن ابی طالب]] و [[فاطمه]] و من و [[حسین]] را [[اراده]] نکرده است؛ زیرا [[ابرار]] و [[نیکان]]، ما و [[پدران]] و مادرمان هستیم و قلب‌های ما پر است از [[خدا]] و [[نیکوکاری]] و از [[دنیا]] و [[دوست]] داشتنی‌های آن بیزاریم و [[خداوند]] را در تمامی واجباتش [[اطاعت]] میکنیم و به [[یگانگی]] او و رسولش [[ایمان]] آوردیم<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.


[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: "منظور از [[آیه]] {{متن قرآن|كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ}}<ref>«نه چنین است؛ کارنامه نیکان در «علّیین» است.و تو چه دانی که «علّیین» چیست؟کارنامه‌ای است نگاشته، که مقرّبان (درگاه خداوند) در آن می‌نگرند» سوره مطففین، آیه ۱۸-۲۱.</ref>، [[رسول خدا]] و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{عم}} است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.
[[امام باقر]] {{ع}} فرمود: "منظور از [[آیه]] {{متن قرآن|كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ}}<ref>«نه چنین است؛ کارنامه نیکان در «علّیین» است. و تو چه دانی که «علّیین» چیست؟ کارنامه‌ای است نگاشته، که مقرّبان (درگاه خداوند) در آن می‌نگرند» سوره مطففین، آیه ۱۸-۲۱.</ref>، [[رسول خدا]] و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{عم}} است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.


[[ابن عباس]] می‌گوید: "[[آیه]] {{متن قرآن|وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا}}<ref>«و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) داده‌اند و از کسانی که شرک ورزیده‌اند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید» سوره آل عمران، آیه ۱۸۶.</ref>، درباره [[رسول الله]] و [[اهل بیت]]{{عم}} است و فقط درباره آنها نازل شده است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.
[[ابن عباس]] می‌گوید: "[[آیه]] {{متن قرآن|وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا}}<ref>«و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) داده‌اند و از کسانی که شرک ورزیده‌اند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید» سوره آل عمران، آیه ۱۸۶.</ref>، درباره [[رسول الله]] و [[اهل بیت]] {{عم}} است و فقط درباره آنها نازل شده است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.


[[امام باقر]]{{ع}} [[آیه]] {{متن قرآن|كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان می‌آوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.</ref> را به این صورت می‌خواند: {{متن حدیث|أَنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ}} و می‌فرمود: "[[جبرئیل]] این [[آیه]] را (به [[امر خداوند]]) آورد و مقصود او تنها [[محمد]] و [[علی]] و اوصیای بعد ایشان - که [[فرزندان رسول خدا]] هستند - است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۱.</ref>.
[[امام باقر]] {{ع}} [[آیه]] {{متن قرآن|كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان می‌آوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.</ref> را به این صورت می‌خواند: {{متن حدیث|أَنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ}} و می‌فرمود: "[[جبرئیل]] این [[آیه]] را (به [[امر خداوند]]) آورد و مقصود او تنها [[محمد]] و [[علی]] و اوصیای بعد ایشان - که [[فرزندان رسول خدا]] هستند - است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۱.</ref>.


[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "[[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزنده‌ای سپاس‌پذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> درباره [[اصحاب کساء]] و ما [[اهل بیت]]{{عم}} نازل شده است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۱.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۲۵-۴۲۶.</ref>
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "[[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزنده‌ای سپاس‌پذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> درباره [[اصحاب کساء]] و ما [[اهل بیت]] {{عم}} نازل شده است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۱.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۲۵-۴۲۶.</ref>


====[[آیه تطهیر]]====
==== [[آیه تطهیر]] ====
{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>؛
{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>؛


از [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[نزول]] این [[آیه]] درباره [[پنج تن آل عبا]] (از جمله [[امام حسین]]{{ع}}) [[روایات]] زیادی [[نقل]] شده است که در اینجا به ذکر برخی از این [[روایات]] می‌پردازیم:
از [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[نزول]] این [[آیه]] درباره [[پنج تن آل عبا]] (از جمله [[امام حسین]] {{ع}}) [[روایات]] زیادی [[نقل]] شده است که در اینجا به ذکر برخی از این [[روایات]] می‌پردازیم:


'''[[روایت]] [[عشق]]:''' از [[عایشه]] [[نقل]] شده که می‌گوید: "صبح روزی [[پیامبر خدا]] (از [[خانه]]) خارج شد و بر سر ایشان کسایی مویین و رنگارنگ و [[براق]] بود که از موی سیاه بافته شده بود و روی آن نقشی بود. در این هنگام [[حسن بن علی]]{{ع}} نزد او آمد؛ [[رسول خدا]]{{صل}} او را در زیر کساء داخل کرد. سپس [[حسین]]{{ع}} آمد؛ حضرت او را نیز در کساء داخل کرد. پس از او [[فاطمه]]{{س}} آمد؛ [[پیامبر]]{{صل}} او را نیز به زیر کساء وارد کرد و بعد از اینها [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} آمد و حضرت ایشان را نیز به زیر کساء وارد کرد. سپس این [[آیه]] را خواند: [[خداوند]] [[اراده]] کرده که [[رجس]] و [[پلیدی]] را از شما [[اهل بیت]] دور فرموده و شما را [[پاک]] و [[پاکیزه]] قرار دهد"<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۴، ص۱۸۸۳؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۵۹.</ref>.
'''[[روایت]] [[عشق]]:''' از [[عایشه]] [[نقل]] شده که می‌گوید: "صبح روزی [[پیامبر خدا]] (از [[خانه]]) خارج شد و بر سر ایشان کسایی مویین و رنگارنگ و [[براق]] بود که از موی سیاه بافته شده بود و روی آن نقشی بود. در این هنگام [[حسن بن علی]] {{ع}} نزد او آمد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} او را در زیر کساء داخل کرد. سپس [[حسین]] {{ع}} آمد؛ حضرت او را نیز در کساء داخل کرد. پس از او [[فاطمه]] {{س}} آمد؛ [[پیامبر]] {{صل}} او را نیز به زیر کساء وارد کرد و بعد از اینها [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} آمد و حضرت ایشان را نیز به زیر کساء وارد کرد. سپس این [[آیه]] را خواند: [[خداوند]] [[اراده]] کرده که [[رجس]] و [[پلیدی]] را از شما [[اهل بیت]] دور فرموده و شما را [[پاک]] و [[پاکیزه]] قرار دهد"<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۴، ص۱۸۸۳؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۵۹.</ref>.


'''[[روایت]] [[ام المؤمنین]] [[ام‌سلمه]]:''' [[ام سلمه]] می‌گوید: "[[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} در [[خانه]] من نازل شد. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} به دنبال [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] که [[رضوان]] [[خدا]] بر آنها باد، فرستاد و فرمود: " خداوندا! اینان [[اهل بیت]] من هستند". من گفتم: ای [[رسول خدا]] آیا من از [[اهل بیت]] نیستم؟ حضرت فرمود: " تو [[خانواده]] و [[اهل]] و عیال من و بر خیر و [[نیکی]] هستی ولی اینها [[اهل بیت]] من هستند و [[آیه]] درباره آنها است"<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۴۵۱. او در ذیل این حدیث میگوید: {{عربی|حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه}}. این حدیث مطابق شروطی که بخاری برای صحت حدیث دارد، صحیح است اما نه بخاری و نه مسلم هیچ کدام آن را نقل نکرده‌اند.</ref>.
'''[[روایت]] [[ام المؤمنین]] [[ام‌سلمه]]:''' [[ام سلمه]] می‌گوید: "[[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} در [[خانه]] من نازل شد. سپس [[رسول خدا]] {{صل}} به دنبال [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] که [[رضوان]] [[خدا]] بر آنها باد، فرستاد و فرمود: " خداوندا! اینان [[اهل بیت]] من هستند". من گفتم: ای [[رسول خدا]] آیا من از [[اهل بیت]] نیستم؟ حضرت فرمود: " تو [[خانواده]] و [[اهل]] و عیال من و بر خیر و [[نیکی]] هستی ولی اینها [[اهل بیت]] من هستند و [[آیه]] درباره آنها است"<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۴۵۱. او در ذیل این حدیث میگوید: {{عربی|حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه}}. این حدیث مطابق شروطی که بخاری برای صحت حدیث دارد، صحیح است اما نه بخاری و نه مسلم هیچ کدام آن را نقل نکرده‌اند.</ref>.


[[ام سلمه]] در [[روایت]] دیگری نیز [[نقل]] کرده که این [[آیه]] درباره [[رسول خدا]]{{صل}} و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{ع}} نازل شده است.
[[ام سلمه]] در [[روایت]] دیگری نیز [[نقل]] کرده که این [[آیه]] درباره [[رسول خدا]] {{صل}} و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{ع}} نازل شده است.


'''[[روایت]] [[ابوسعید خدری]]:''' [[طبری]] و [[ابن ابی حاتم]] و [[طبرانی]] از [[ابوسعید خدری]] [[نقل]] کرده‌اند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} درباره پنج نفر نازل شده: من و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]"<ref>جامع البیان، طبری، ج۲۲، ص۲۶؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۶۰۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۴۷.</ref>.
'''[[روایت]] [[ابوسعید خدری]]:''' [[طبری]] و [[ابن ابی حاتم]] و [[طبرانی]] از [[ابوسعید خدری]] [[نقل]] کرده‌اند که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "[[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} درباره پنج نفر نازل شده: من و [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]"<ref>جامع البیان، طبری، ج۲۲، ص۲۶؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۶۰۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۴۷.</ref>.


'''[[روایت]] [[عامر بن سعد]]:''' [[عامر بن سعد]] می‌گوید: "وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ...}} نازل شد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را صدا زد و فرمود خداوندا اینها [[اهل بیت]] من هستند"<ref>مشکل الآثار، طحاوی، ج۲، ص۲۳۵.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷.</ref>
'''[[روایت]] [[عامر بن سعد]]:''' [[عامر بن سعد]] می‌گوید: "وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ...}} نازل شد، [[رسول خدا]] {{صل}} [[علی]] و [[فاطمه]] و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را صدا زد و فرمود خداوندا اینها [[اهل بیت]] من هستند"<ref>مشکل الآثار، طحاوی، ج۲، ص۲۳۵.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷.</ref>


====[[سوره دهر]] یا [[انسان]]====
==== [[سوره دهر]] یا [[انسان]] ====
[[امام صادق]]{{ع}} در این باره می‌فرماید: "[[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} [[بیمار]] شدند و جد ایشان به همراه دو نفر دیگر به عیادتشان آمدند. یکی از آن دو نفر به [[حضرت علی]]{{ع}} گفت: "ای [[ابوالحسن]]، اگر برای فرزندانت نذری کنی [[خداوند]] آنان را [[شفاء]] می‌دهد". [[علی]]{{ع}} فرمود: "به شکرانه [[الهی]] سه روز [[روزه]] می‌گیرم". [[فاطمه]]{{س}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} و فضه، خدمتکار آنها نیز همین [[نذر]] را کردند. [[خداوند]] [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} را [[شفا]] بخشید؛ [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} طبق [[نذر]] خود [[روزه]] گرفتن را آغاز کردند اما هیچ غذایی در [[خانه]] [[آل محمد]]{{صل}} نبود. پس [[علی]]{{ع}} پیش [[همسایه]] یهودی‌اش که [[شمعون]] نام داشت و پشم‌ریس بود، رفت و از او پرسید: "آیا پشمی دارد که بدهد [[فاطمه]]{{س}}، دختر [[محمد]]{{صل}} آن را بریسد و در مقابل، سه پیمانه جو مزد بگیرد یا نه؟" آن [[یهودی]] پذیرفت، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پشم و جو را پیش [[فاطمه]]{{س}} آورد و داستان را برای [[حضرت زهرا]]{{س}} شرح داد. [[حضرت فاطمه]]{{س}} نیز این [[قرارداد]] را پذیرفت و از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[اطاعت]] کرد.
[[امام صادق]] {{ع}} در این باره می‌فرماید: "[[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} [[بیمار]] شدند و جد ایشان به همراه دو نفر دیگر به عیادتشان آمدند. یکی از آن دو نفر به [[حضرت علی]] {{ع}} گفت: "ای [[ابوالحسن]]، اگر برای فرزندانت نذری کنی [[خداوند]] آنان را [[شفاء]] می‌دهد". [[علی]] {{ع}} فرمود: "به شکرانه [[الهی]] سه روز [[روزه]] می‌گیرم". [[فاطمه]] {{س}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} و فضه، خدمتکار آنها نیز همین [[نذر]] را کردند. [[خداوند]] [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} را [[شفا]] بخشید؛ [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} طبق [[نذر]] خود [[روزه]] گرفتن را آغاز کردند اما هیچ غذایی در [[خانه]] [[آل محمد]] {{صل}} نبود. پس [[علی]] {{ع}} پیش [[همسایه]] یهودی‌اش که [[شمعون]] نام داشت و پشم‌ریس بود، رفت و از او پرسید: "آیا پشمی دارد که بدهد [[فاطمه]] {{س}}، دختر [[محمد]] {{صل}} آن را بریسد و در مقابل، سه پیمانه جو مزد بگیرد یا نه؟" آن [[یهودی]] پذیرفت، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} پشم و جو را پیش [[فاطمه]] {{س}} آورد و داستان را برای [[حضرت زهرا]] {{س}} شرح داد. [[حضرت فاطمه]] {{س}} نیز این [[قرارداد]] را پذیرفت و از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اطاعت]] کرد.


سپس [[حضرت زهرا]]{{س}} از جا برخاست و یک سوم پشم‌ها را ریسید و سپس یک صاع از جو را آرد و با آن خمیر درست کرد و پنج گرده نان برای [[اهل]] [[خانه]] پخت. [[علی]]{{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]]{{صل}} خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که حضرت{{ع}} می‌خواست اولین لقمه را بردارد، درمانده‌ای بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "[[سلام]] بر شما [[اهل بیت]] [[محمد]]{{صل}}؛ درمانده‌ای از درماندگان مسلمانم؛ از غذایی که می‌خورید به من نیز بدهید تا [[خدا]] از غذاهای بهشتی نصیب‌تان کند". [[علی]]{{ع}} نان خود را به وی داد و سپس به [[فاطمه]]{{س}} فرمود: " ای [[فاطمه]] که بزرگوار هستی و (به [[بهشت]] و نعمت‌های آن) [[یقین]] داری و ای دختر [[بهترین]] [[انسان‌ها]]، آیا نمی‌بینی مسکینی را که به در [[خانه]] ما آمده و سوز و گداز دارد (تقاضای کمک دارد). او از فقرش به [[خداوند]] [[شکایت]] میبرد و گرسنه و ناراحت به سوی ما آمده است. هر [[انسانی]] در گرو [[اعمال]] خود است و هر شخصی هم که [[کار نیک]] انجام دهد روز [[جزا]] (در موقف [[قیامت]]) با [[دست]] پر ([[اعمال صالح]]) نزد [[خداوند]] حاضر می‌شود و [[جایگاه]] او در [[بهشت]] [[خداوند]] [[رحیم]] است و [[خداوند]]، [[آتش]] را بر او [[حرام]] می‌گرداند.
سپس [[حضرت زهرا]] {{س}} از جا برخاست و یک سوم پشم‌ها را ریسید و سپس یک صاع از جو را آرد و با آن خمیر درست کرد و پنج گرده نان برای [[اهل]] [[خانه]] پخت. [[علی]] {{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]] {{صل}} خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که حضرت {{ع}} می‌خواست اولین لقمه را بردارد، درمانده‌ای بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "[[سلام]] بر شما [[اهل بیت]] [[محمد]] {{صل}}؛ درمانده‌ای از درماندگان مسلمانم؛ از غذایی که می‌خورید به من نیز بدهید تا [[خدا]] از غذاهای بهشتی نصیب‌تان کند". [[علی]] {{ع}} نان خود را به وی داد و سپس به [[فاطمه]] {{س}} فرمود: " ای [[فاطمه]] که بزرگوار هستی و (به [[بهشت]] و نعمت‌های آن) [[یقین]] داری و ای دختر [[بهترین]] [[انسان‌ها]]، آیا نمی‌بینی مسکینی را که به در [[خانه]] ما آمده و سوز و گداز دارد (تقاضای کمک دارد). او از فقرش به [[خداوند]] [[شکایت]] میبرد و گرسنه و ناراحت به سوی ما آمده است. هر [[انسانی]] در گرو [[اعمال]] خود است و هر شخصی هم که [[کار نیک]] انجام دهد روز [[جزا]] (در موقف [[قیامت]]) با [[دست]] پر ([[اعمال صالح]]) نزد [[خداوند]] حاضر می‌شود و [[جایگاه]] او در [[بهشت]] [[خداوند]] [[رحیم]] است و [[خداوند]]، [[آتش]] را بر او [[حرام]] می‌گرداند.


و کسی که [[بخیل]] است، [[روز قیامت]] ناراحت و [[غمگین]] در [[محضر الهی]] حاضر می‌شود، و او به [[آتش]] و [[جهنم]] کشیده می‌شود. و نوشیدنی ([[خوراک]]) او چرک و [[خون]] است (چرک و خونی که از [[بدن]] [[کفار]] می‌ریزد)".
و کسی که [[بخیل]] است، [[روز قیامت]] ناراحت و [[غمگین]] در [[محضر الهی]] حاضر می‌شود، و او به [[آتش]] و [[جهنم]] کشیده می‌شود. و نوشیدنی ([[خوراک]]) او چرک و [[خون]] است (چرک و خونی که از [[بدن]] [[کفار]] می‌ریزد)".


(در این هنگام) [[حضرت فاطمه]]{{س}} روی به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کرد و فرمود: "ای [[پسر عمو]] با تمام وجود [[گوش به فرمان]] شما هستم و هیچ‌گونه [[سرزنش]] و سخت‌گیری در این امر نمی‌کنم. من با [[خرد]] و [[نیکی]] [[رشد]] یافته‌ام (وجودم با [[نیکی]] و [[خرد]] [[رشد]] یافته است) و امیدوارم در روز [[گرسنگی]] [[مردم]] ([[قیامت]]) [[سیر]] باشم و در آن روز به [[بهترین]] [[بندگان]] [[خداوند]] و [[نیکان]] پیوندم، و با [[شفاعت]]، در [[بهشت]] داخل شوم". [[خاندان وحی]] تمامی غذایی را که در سفره بود به آن [[مسکین]] بخشیدند و آن [[شب]] گرسنه خوابیدند و جز آب چیزی نخوردند و فردای آن روز [[حضرت زهرا]]{{س}} قسمت دوم پشم‌ها را ریسید و سپس قسمت دوم جو را آرد کرد و پنج گرده نان برای افراد [[خانه]] پخت. [[علی]]{{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]]{{صل}} در [[مسجد]] خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند؛ در لحظه‌ای که [[علی]]{{ع}} میخواست لقمه اول را بخورد [[یتیمی]] بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "[[سلام]] بر شما [[اهل بیت]] [[محمد]]{{صل}}؛ [[یتیمی]] از [[یتیمان]] [[مسلمانان]] هستم؛ از غذایی که میخورید به من نیز بدهید تا [[خدا]] از غذاهای بهشتی نصیب‌تان کند". [[علی]]{{ع}} نان خود را به وی داد و سپس به [[فاطمه]]{{س}} فرمود: "[[فاطمه]] ای دختر آقای [[بخشنده]]! ای دختر [[پیامبری]] که [[خشن]] و بدخو نبود و همه چیز را فقط برای خودش نمی‌خواست! [[خداوند]] این [[یتیم]] را به در [[خانه]] ما فرستاده؛ هر کسی امروز رحم کند، [[بخشنده]] است و (شخص [[بخشنده]]) جایگاهش در [[بهشت]] است؛ بهشتی که [[خداوند]] آن را بر انسان‌های [[پست]] [[حرام]] گردانیده است. و [[انسان]] [[بخیل]] [[روز قیامت]]، سرزنش شده در پیشگاه [[خداوند]] حاضر می‌شود، و به سوی [[آتش جهنم]] میل پیدا می‌کند (به سوی [[آتش جهنم]] کشیده می‌شود). (و) نوشیدنی او چرک و خونی است که از [[بدن]] [[گناهکاران]] و [[کفار]] سرازیر می‌شود".
(در این هنگام) [[حضرت فاطمه]] {{س}} روی به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} کرد و فرمود: "ای [[پسر عمو]] با تمام وجود [[گوش به فرمان]] شما هستم و هیچ‌گونه [[سرزنش]] و سخت‌گیری در این امر نمی‌کنم. من با [[خرد]] و [[نیکی]] [[رشد]] یافته‌ام (وجودم با [[نیکی]] و [[خرد]] [[رشد]] یافته است) و امیدوارم در روز [[گرسنگی]] [[مردم]] ([[قیامت]]) [[سیر]] باشم و در آن روز به [[بهترین]] [[بندگان]] [[خداوند]] و [[نیکان]] پیوندم، و با [[شفاعت]]، در [[بهشت]] داخل شوم". [[خاندان وحی]] تمامی غذایی را که در سفره بود به آن [[مسکین]] بخشیدند و آن [[شب]] گرسنه خوابیدند و جز آب چیزی نخوردند و فردای آن روز [[حضرت زهرا]] {{س}} قسمت دوم پشم‌ها را ریسید و سپس قسمت دوم جو را آرد کرد و پنج گرده نان برای افراد [[خانه]] پخت. [[علی]] {{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند؛ در لحظه‌ای که [[علی]] {{ع}} میخواست لقمه اول را بخورد [[یتیمی]] بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "[[سلام]] بر شما [[اهل بیت]] [[محمد]] {{صل}}؛ [[یتیمی]] از [[یتیمان]] [[مسلمانان]] هستم؛ از غذایی که میخورید به من نیز بدهید تا [[خدا]] از غذاهای بهشتی نصیب‌تان کند". [[علی]] {{ع}} نان خود را به وی داد و سپس به [[فاطمه]] {{س}} فرمود: "[[فاطمه]] ای دختر آقای [[بخشنده]]! ای دختر [[پیامبری]] که [[خشن]] و بدخو نبود و همه چیز را فقط برای خودش نمی‌خواست! [[خداوند]] این [[یتیم]] را به در [[خانه]] ما فرستاده؛ هر کسی امروز رحم کند، [[بخشنده]] است و (شخص [[بخشنده]]) جایگاهش در [[بهشت]] است؛ بهشتی که [[خداوند]] آن را بر انسان‌های [[پست]] [[حرام]] گردانیده است. و [[انسان]] [[بخیل]] [[روز قیامت]]، سرزنش شده در پیشگاه [[خداوند]] حاضر می‌شود، و به سوی [[آتش جهنم]] میل پیدا می‌کند (به سوی [[آتش جهنم]] کشیده می‌شود). (و) نوشیدنی او چرک و خونی است که از [[بدن]] [[گناهکاران]] و [[کفار]] سرازیر می‌شود".


در این هنگام [[صدیقه طاهره]]{{س}} به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رو کرد و گفت: "غذای خود را به این [[یتیم]] عطا می‌کنم و ترسی ندارم و [[رحمت]] و [[بخشش خداوند]] شامل خانواده‌ام می‌شود. فرزندانم [[شب]] را تا به صبح گرسنه گذراندند و [[فرزند]] کوچک‌ترم ([[امام حسین]]{{ع}}) در [[جنگی]] (که [[دشمنان]] علیه [[خاندان رسالت]] ترتیب می‌دهند) کشته خواهد شد. او را در [[کربلا]] به [[شهادت]] می‌رسانند است؛ وای بر کشندگان او و [[عذاب]] ([[خداوند]]) بر آنان باد! جایگاه‌شان، قعر [[دوزخ]] است؛ آنان را با زنجیرها و طناب‌ها به بند می‌کشند که [[خداوند]] اسارت‌شان را افزون کند".
در این هنگام [[صدیقه طاهره]] {{س}} به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} رو کرد و گفت: "غذای خود را به این [[یتیم]] عطا می‌کنم و ترسی ندارم و [[رحمت]] و [[بخشش خداوند]] شامل خانواده‌ام می‌شود. فرزندانم [[شب]] را تا به صبح گرسنه گذراندند و [[فرزند]] کوچک‌ترم ([[امام حسین]] {{ع}}) در [[جنگی]] (که [[دشمنان]] علیه [[خاندان رسالت]] ترتیب می‌دهند) کشته خواهد شد. او را در [[کربلا]] به [[شهادت]] می‌رسانند است؛ وای بر کشندگان او و [[عذاب]] ([[خداوند]]) بر آنان باد! جایگاه‌شان، قعر [[دوزخ]] است؛ آنان را با زنجیرها و طناب‌ها به بند می‌کشند که [[خداوند]] اسارت‌شان را افزون کند".


سپس [[حضرت زهرا]]{{س}} از جا برخاست و تمامی آنچه را که در سفره بود به [[یتیم]] بخشید و آن [[شب]] نیز گرسنه خوابیدند و جز آب چیزی نخوردند.
سپس [[حضرت زهرا]] {{س}} از جا برخاست و تمامی آنچه را که در سفره بود به [[یتیم]] بخشید و آن [[شب]] نیز گرسنه خوابیدند و جز آب چیزی نخوردند.


فردای آن روز [[حضرت فاطمه]]{{س}} یک سوم آخر پشم‌ها را ریسید، و آخرین صاع از جوها را آرد و با آن خمیر درست کرد و پنج گرده نان برای [[اهل]] [[خانه]] پخت. [[علی]]{{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]]{{صل}} خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند. همان لحظه‌ای که حضرت میخواست اولین لقمه را بخورد، اسیری از اسرای [[مشرکان]] بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "[[سلام]] بر شما [[اهل بیت]] [[محمد]]{{صل}}؛ ما را [[اسیر]] کردید و به ما [[غذا]] نمی‌دهید؟" [[علی]]{{ع}} نان خود را در [[دست]] او گذاشت؛ سپس فرمود: "[[فاطمه]] ای [[دختر پیامبر]] [[برگزیده]] و ای دختر [[پیامبری]] آقا و بزرگ! بر در [[خانه]] تو اسیری آمده که به [[اسلام]] [[هدایت]] نشده و ([[دست]] و پایش) با زنجیر بسته شده است. او از [[گرسنگی]] به سوی ما [[شکایت]] آورده در حالی که آواره است و هر کسی امروز (به او) [[غذا]] دهد در [[قیامت]] نتیجه‌اش را میبیند. هر چه که کشاورز ([[مؤمن]]) نزد [[خداوند]] بلند مرتبه و [[یکتا]]، بکارد فردا ([[قیامت]]) درو می‌کند. پس به من عطا کن و محرومم مکن".
فردای آن روز [[حضرت فاطمه]] {{س}} یک سوم آخر پشم‌ها را ریسید، و آخرین صاع از جوها را آرد و با آن خمیر درست کرد و پنج گرده نان برای [[اهل]] [[خانه]] پخت. [[علی]] {{ع}} [[نماز]] [[مغرب]] را با [[پیامبر]] {{صل}} خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند. همان لحظه‌ای که حضرت میخواست اولین لقمه را بخورد، اسیری از اسرای [[مشرکان]] بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "[[سلام]] بر شما [[اهل بیت]] [[محمد]] {{صل}}؛ ما را [[اسیر]] کردید و به ما [[غذا]] نمی‌دهید؟" [[علی]] {{ع}} نان خود را در [[دست]] او گذاشت؛ سپس فرمود: "[[فاطمه]] ای [[دختر پیامبر]] [[برگزیده]] و ای دختر [[پیامبری]] آقا و بزرگ! بر در [[خانه]] تو اسیری آمده که به [[اسلام]] [[هدایت]] نشده و ([[دست]] و پایش) با زنجیر بسته شده است. او از [[گرسنگی]] به سوی ما [[شکایت]] آورده در حالی که آواره است و هر کسی امروز (به او) [[غذا]] دهد در [[قیامت]] نتیجه‌اش را میبیند. هر چه که کشاورز ([[مؤمن]]) نزد [[خداوند]] بلند مرتبه و [[یکتا]]، بکارد فردا ([[قیامت]]) درو می‌کند. پس به من عطا کن و محرومم مکن".


[[حضرت فاطمه]]{{س}} به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گفت: "از جوها غیر از صاعی باقی نمانده و دیگر چیزی در دستانم نیست. به [[خدا]] قسم هر دو فرزندم گرسنه‌اند؛ خداوندا! آنها را زنده نگه دار و نمیران. [[پدر]] آنها [[اهل]] خیر و [[نیکی]] به دیگران است و دستان بخشنده‌ای دارد. بر سرم مقنعه‌ای نیست (مقنعه‌ای ندارم که بر سر کنم) جز عبایی که آن را در مقابل پیمانه‌ای بافته‌ام". سپس [[اهل بیت]]{{عم}} تمامی آنچه را که در سفره داشتند به [[اسیر]] دادند و [[شب]] را تا به صبح گرسنه خوابیدند و فردای آن روز نیز [[روزه]] گرفتند در حالی که هیچ غذایی نداشتند.
[[حضرت فاطمه]] {{س}} به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گفت: "از جوها غیر از صاعی باقی نمانده و دیگر چیزی در دستانم نیست. به [[خدا]] قسم هر دو فرزندم گرسنه‌اند؛ خداوندا! آنها را زنده نگه دار و نمیران. [[پدر]] آنها [[اهل]] خیر و [[نیکی]] به دیگران است و دستان بخشنده‌ای دارد. بر سرم مقنعه‌ای نیست (مقنعه‌ای ندارم که بر سر کنم) جز عبایی که آن را در مقابل پیمانه‌ای بافته‌ام". سپس [[اهل بیت]] {{عم}} تمامی آنچه را که در سفره داشتند به [[اسیر]] دادند و [[شب]] را تا به صبح گرسنه خوابیدند و فردای آن روز نیز [[روزه]] گرفتند در حالی که هیچ غذایی نداشتند.


[[شعیب]] می‌گوید: "سپس [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} به نزد [[رسول خدا]] رفتند در حالی که مانند پرنده‌ای کوچک (جوجه) از شدت [[گرسنگی]] به خود می‌لرزیدند، زمانی که چشم [[رسول خدا]]{{صل}} به آنها افتاد، فرمود: "ای [[ابوالحسن]]! چرا شما را در این وضعیت سخت می‌بینم؟! برویم پیش دخترم [[فاطمه]]". همگی پیش [[حضرت زهرا]]{{س}} رفتند؛ ایشان در [[محراب]]، مشغول [[عبادت]] بود و از شدت [[گرسنگی]]، شکم ایشان به کمرش چسبیده و چشم‌های ایشان گود افتاده و پای چشم‌هایش کبود شده بود.
[[شعیب]] می‌گوید: "سپس [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} به نزد [[رسول خدا]] رفتند در حالی که مانند پرنده‌ای کوچک (جوجه) از شدت [[گرسنگی]] به خود می‌لرزیدند، زمانی که چشم [[رسول خدا]] {{صل}} به آنها افتاد، فرمود: "ای [[ابوالحسن]]! چرا شما را در این وضعیت سخت می‌بینم؟! برویم پیش دخترم [[فاطمه]]". همگی پیش [[حضرت زهرا]] {{س}} رفتند؛ ایشان در [[محراب]]، مشغول [[عبادت]] بود و از شدت [[گرسنگی]]، شکم ایشان به کمرش چسبیده و چشم‌های ایشان گود افتاده و پای چشم‌هایش کبود شده بود.


وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[حضرت فاطمه]]{{س}} را به این حال دید، ایشان را در آغوش گرفت و فرمود: "[[پناه]] بر [[خدا]]! شما سه روز است این گونه‌اید ([[غذا]] نخورده‌اید!)" در این هنگام [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: "ای [[محمد]] دریافت کن آن فضیلتی را که [[خداوند]] برای [[اهل بیت]] تو قرار داده است". حضرت فرمود: "آن چیست؟" [[جبرئیل]] این [[آیات]] را برای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خواند<ref>درباره نزول این آیات در شأن اهل بیت{{عم}} در مصادر دیگر همچون تفسیر قمی حدیث صحیحی وارد شده است اما از آنجایی که در آن روایت، از فضه نامی برده نشده است، از نقل روایت در متن، خودداری کردیم. روایت این‌گونه است: {{متن حدیث|حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ: كَانَ عِنْدَ فَاطِمَةَ{{س}} شَعِيرٌ فَجَعَلُوهُ عَصِيدَةً، فَلَمَّا أَنْضَجُوهَا وَ وَضَعُوهَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ جَاءَ مِسْكِينٌ، فَقَالَ الْمِسْكِينُ: رَحِمَكُمُ اللَّهُ، أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ، فَقَامَ عَلِيٌّ{{ع}} فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ يَتِيمٌ فَقَالَ الْيَتِيمُ: رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ، فَقَامَ عَلِيٌّ{{ع}} فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا الثَّانِيَ، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ أَسِيرٌ فَقَالَ الْأَسِيرُ: يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ فَقَامَ عَلِيٌ{{ع}} فَأَعْطَاهُ الثُّلُثَ الْبَاقِيَ، وَ مَا ذَاقُوهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةَ إِلَى قَوْلِهِ {{متن قرآن|وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا}} (و تلاشتان را سپاس می‌نهند) سوره انسان، آیه ۲۲. فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}}...}} ([[تفسیر قمی]]، [[علی بن ابراهیم قمی]]، ج۲، ص۳۹۸-۳۹۹، ذیل [[آیات سوره دهر]]).</ref>: {{متن قرآن|هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا}}<ref>«آیا بر آدمی پاره‌ای از روزگار گذشت که چیزی سزیده یادکرد نبود؟ بی‌گمان این پاداش شماست و تلاشتان را سپاس می‌نهند» سوره انسان، آیه ۱-۲۲.</ref><ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۳۲۹-۳۳۲؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۰۳ (با مقداری تفاوت).</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۲۸-۴۳۲.</ref>
وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[حضرت فاطمه]] {{س}} را به این حال دید، ایشان را در آغوش گرفت و فرمود: "[[پناه]] بر [[خدا]]! شما سه روز است این گونه‌اید ([[غذا]] نخورده‌اید!)" در این هنگام [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: "ای [[محمد]] دریافت کن آن فضیلتی را که [[خداوند]] برای [[اهل بیت]] تو قرار داده است". حضرت فرمود: "آن چیست؟" [[جبرئیل]] این [[آیات]] را برای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} خواند<ref>درباره نزول این آیات در شأن اهل بیت {{عم}} در مصادر دیگر همچون تفسیر قمی حدیث صحیحی وارد شده است اما از آنجایی که در آن روایت، از فضه نامی برده نشده است، از نقل روایت در متن، خودداری کردیم. روایت این‌گونه است: {{متن حدیث|حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} قَالَ: كَانَ عِنْدَ فَاطِمَةَ {{س}} شَعِيرٌ فَجَعَلُوهُ عَصِيدَةً، فَلَمَّا أَنْضَجُوهَا وَ وَضَعُوهَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ جَاءَ مِسْكِينٌ، فَقَالَ الْمِسْكِينُ: رَحِمَكُمُ اللَّهُ، أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ، فَقَامَ عَلِيٌّ {{ع}} فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ يَتِيمٌ فَقَالَ الْيَتِيمُ: رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ، فَقَامَ عَلِيٌّ {{ع}} فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا الثَّانِيَ، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ أَسِيرٌ فَقَالَ الْأَسِيرُ: يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ فَقَامَ عَلِيٌ {{ع}} فَأَعْطَاهُ الثُّلُثَ الْبَاقِيَ، وَ مَا ذَاقُوهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةَ إِلَى قَوْلِهِ {{متن قرآن|وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا}} (و تلاشتان را سپاس می‌نهند) سوره انسان، آیه ۲۲. فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ {{ع}}...}} ([[تفسیر قمی]]، [[علی بن ابراهیم قمی]]، ج۲، ص۳۹۸-۳۹۹، ذیل [[آیات سوره دهر]]).</ref>: {{متن قرآن|هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا}}<ref>«آیا بر آدمی پاره‌ای از روزگار گذشت که چیزی سزیده یادکرد نبود؟ بی‌گمان این پاداش شماست و تلاشتان را سپاس می‌نهند» سوره انسان، آیه ۱-۲۲.</ref><ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۳۲۹-۳۳۲؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۰۳ (با مقداری تفاوت).</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۲۸-۴۳۲.</ref>


====[[آیه مباهله]]====
==== [[آیه مباهله]] ====
[[نقل]] شده، بعد از اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[مسیحیان]] [[نجران]] را با [[دلایل]] محکم به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و آنان بر [[جهل]] و [[نادانی]] خود [[اصرار]] ورزیدند این [[آیه]] در [[شأن]] [[پنج تن آل عبا]] نازل شد: {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به آنها فرمود: "[[خداوند]] به من امر فرموده که اگر [[دلیل]] مرا نپذیرید با شما [[مباهله]] کنم (یکدیگر را [[نفرین]] کنیم)؛" [[مسیحیان]] [[نجران]] گفتند: "ای ابالقاسم، ما برمی‌گردیم و درباره کار خود ([[پذیرفتن]] یا نپذیرفتن [[اسلام]]) [[فکر]] می‌کنیم و سپس باز می‌گردیم".
[[نقل]] شده، بعد از اینکه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[مسیحیان]] [[نجران]] را با [[دلایل]] محکم به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد و آنان بر [[جهل]] و [[نادانی]] خود [[اصرار]] ورزیدند این [[آیه]] در [[شأن]] [[پنج تن آل عبا]] نازل شد: {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} نیز به آنها فرمود: "[[خداوند]] به من امر فرموده که اگر [[دلیل]] مرا نپذیرید با شما [[مباهله]] کنم (یکدیگر را [[نفرین]] کنیم)؛" [[مسیحیان]] [[نجران]] گفتند: "ای ابالقاسم، ما برمی‌گردیم و درباره کار خود ([[پذیرفتن]] یا نپذیرفتن [[اسلام]]) [[فکر]] می‌کنیم و سپس باز می‌گردیم".


زمانی که آنها برگشتند به عاقب، که تصمیم‌گیرنده اصلی بود، گفتند: "ای عبدالمسیح نظر تو چیست؟" عاقب گفت: "به [[خدا]] قسم، ای گروه [[مسیحیان]] شما می‌دانید [[محمد]] فرستاده خداست، و درباره [[پیامبر]] شما، [[عیسی بن مریم]] [[کلام]] حقی گفت؛ قسم به [[خدا]] که هیچ قومی با [[پیامبری]] [[مباهله]] نکرد مگر اینکه بزرگشان زنده نماند و کوچکشان [[رشد]] نکرد. اگر شما چنین کنید، بی‌شک نابود می‌شوید. حال اگر شما چیزی را جز [[انس]] با دین‌تان و بر پاداشتن [[رسوم]] کنونی خود نمی‌پذیرید، با این مرد، خداحافظی کنید ([[صلح]] کنید) و به سرزمین‌هایتان بازگردید".
زمانی که آنها برگشتند به عاقب، که تصمیم‌گیرنده اصلی بود، گفتند: "ای عبدالمسیح نظر تو چیست؟" عاقب گفت: "به [[خدا]] قسم، ای گروه [[مسیحیان]] شما می‌دانید [[محمد]] فرستاده خداست، و درباره [[پیامبر]] شما، [[عیسی بن مریم]] [[کلام]] حقی گفت؛ قسم به [[خدا]] که هیچ قومی با [[پیامبری]] [[مباهله]] نکرد مگر اینکه بزرگشان زنده نماند و کوچکشان [[رشد]] نکرد. اگر شما چنین کنید، بی‌شک نابود می‌شوید. حال اگر شما چیزی را جز [[انس]] با دین‌تان و بر پاداشتن [[رسوم]] کنونی خود نمی‌پذیرید، با این مرد، خداحافظی کنید ([[صلح]] کنید) و به سرزمین‌هایتان بازگردید".


پس [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[مباهله]] خارج شد در حالی که بر دوش ایشان عبایی از موی سیاه بود و [[امام حسین]]{{ع}} را در آغوش و [[دست]] [[امام حسن]]{{ع}} را گرفته بود، و [[حضرت فاطمه]]{{س}} پشت سر ایشان [[راه]] می‌رفت. [[علی]]{{ع}} پشت سر [[فاطمه]]{{س}} [[راه]] می‌رفت، و [[رسول خدا]]{{صل}} به آنها می‌فرمود: "زمانی که من [[دعا]] کردم شما آمین بگویید".
پس [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[مباهله]] خارج شد در حالی که بر دوش ایشان عبایی از موی سیاه بود و [[امام حسین]] {{ع}} را در آغوش و [[دست]] [[امام حسن]] {{ع}} را گرفته بود، و [[حضرت فاطمه]] {{س}} پشت سر ایشان [[راه]] می‌رفت. [[علی]] {{ع}} پشت سر [[فاطمه]] {{س}} [[راه]] می‌رفت، و [[رسول خدا]] {{صل}} به آنها می‌فرمود: "زمانی که من [[دعا]] کردم شما آمین بگویید".


[[اسقف]] [[نجران]] به همراهان خود گفت: "ای گروه [[مسیحیان]]، من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از [[خداوند]] بخواهند که کوهی را از جا بر کَند، [[خداوند]] به خاطر آنها این کار را خواهد کرد. با آنان [[مباهله]] نکنید وگرنه هلاک می‌شوید و تا [[روز قیامت]] هیچ [[نصرانی]] بر روی [[زمین]] باقی نخواهد ماند". سپس به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: "ما [[صلاح]] را در آن دیدیم که با تو [[مباهله]] نکنیم و تو را بر دینت پایدار بداریم".[[پیامبر]]{{صل}} به آنها فرمود: "اگر از [[مباهله]] خودداری می‌کنید، پس [[اسلام]] بیاورید تا آنچه برای [[مسلمانان]] است، برای شما نیز باشد و هر چه بر ایشان است، بر شما نیز باشد"<ref>یعنی: خون و مال شما همانند مسلمانان، محترم باشد و شما نیز مانند مسلمانان، موظف هستید که در مملکت اسلامی در حضور مردم احکام اسلامی را محترم بشمارید (و مثلا، به طور آشکارا شراب ننوشید).</ref>.
[[اسقف]] [[نجران]] به همراهان خود گفت: "ای گروه [[مسیحیان]]، من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از [[خداوند]] بخواهند که کوهی را از جا بر کَند، [[خداوند]] به خاطر آنها این کار را خواهد کرد. با آنان [[مباهله]] نکنید وگرنه هلاک می‌شوید و تا [[روز قیامت]] هیچ [[نصرانی]] بر روی [[زمین]] باقی نخواهد ماند". سپس به [[پیامبر]] {{صل}} گفتند: "ما [[صلاح]] را در آن دیدیم که با تو [[مباهله]] نکنیم و تو را بر دینت پایدار بداریم".[[پیامبر]] {{صل}} به آنها فرمود: "اگر از [[مباهله]] خودداری می‌کنید، پس [[اسلام]] بیاورید تا آنچه برای [[مسلمانان]] است، برای شما نیز باشد و هر چه بر ایشان است، بر شما نیز باشد"<ref>یعنی: خون و مال شما همانند مسلمانان، محترم باشد و شما نیز مانند مسلمانان، موظف هستید که در مملکت اسلامی در حضور مردم احکام اسلامی را محترم بشمارید (و مثلا، به طور آشکارا شراب ننوشید).</ref>.


آنها از [[پذیرش اسلام]] خودداری کردند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "پس ما با شما [[نبرد]] می‌کنیم". آنها گفتند: "ما توان [[جنگیدن]] با [[عرب]] را نداریم، ولی با شما [[صلح]] می‌کنیم که اگر با ما نجنگید و ما را از دینمان باز ندارید، سالانه دو هزار [[جامه]] فاخر به شما بدهیم، که هزار تای آنها را در ماه صفر و هزار تای دیگر را در [[ماه رجب]]، به همراه سی [[زره]] آهنی عادی (منسوب به [[قوم عاد]]) به شما می‌دهیم". [[پیامبر خدا]]{{صل}} با این شرط با آنها [[صلح]] کرد و فرمود: "[[سوگند]] به آنکه [[جان]] من در [[دست]] اوست، نابودی بر سر [[مردم]] [[نجران]] آویخته شده بود و اگر [[مباهله]] می‌کردند، به میمون و خوک، تبدیل می‌شدند و این وادی، بر سر آنان [[آتش]] می‌افروخت و [[خداوند]]، [[نجران]] و [[مردم]] آن را ریشه‌کن می‌کرد به طوری که حتی پرنده‌ای بر روی درخت نمی‌ماند؛ و بر [[نصرانیان]] سالی نمی‌گذشت، مگر آنکه همه آنها از بین می‌رفتند"<ref>التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج۸، ص۸۵.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۳۲-۴۳۴.</ref>
آنها از [[پذیرش اسلام]] خودداری کردند. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "پس ما با شما [[نبرد]] می‌کنیم". آنها گفتند: "ما توان [[جنگیدن]] با [[عرب]] را نداریم، ولی با شما [[صلح]] می‌کنیم که اگر با ما نجنگید و ما را از دینمان باز ندارید، سالانه دو هزار [[جامه]] فاخر به شما بدهیم، که هزار تای آنها را در ماه صفر و هزار تای دیگر را در [[ماه رجب]]، به همراه سی [[زره]] آهنی عادی (منسوب به [[قوم عاد]]) به شما می‌دهیم". [[پیامبر خدا]] {{صل}} با این شرط با آنها [[صلح]] کرد و فرمود: "[[سوگند]] به آنکه [[جان]] من در [[دست]] اوست، نابودی بر سر [[مردم]] [[نجران]] آویخته شده بود و اگر [[مباهله]] می‌کردند، به میمون و خوک، تبدیل می‌شدند و این وادی، بر سر آنان [[آتش]] می‌افروخت و [[خداوند]]، [[نجران]] و [[مردم]] آن را ریشه‌کن می‌کرد به طوری که حتی پرنده‌ای بر روی درخت نمی‌ماند؛ و بر [[نصرانیان]] سالی نمی‌گذشت، مگر آنکه همه آنها از بین می‌رفتند"<ref>التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج۸، ص۸۵.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۳۲-۴۳۴.</ref>


===دسته دوم===
=== دسته دوم ===
[[ابی خدیجه]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمود: "وقتی [[حضرت فاطمه]]{{ع}} به [[امام حسین]]{{ع}} باردار شد، [[جبرئیل]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد و گفت: "[[فاطمه]]{{س}} به زودی [[فرزندی]] به [[دنیا]] می‌آورد که [[امت]] تو او را بعد از تو می‌کشند". از این‌رو وقتی که [[حضرت زهرا]]{{س}} به [[امام حسین]]{{ع}} حامله شد، ناراحت بود و هنگامی که او را به [[دنیا]] آورد، از زادن او، [[اندوهگین]] بود".
[[ابی خدیجه]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمود: "وقتی [[حضرت فاطمه]] {{ع}} به [[امام حسین]] {{ع}} باردار شد، [[جبرئیل]] بر [[رسول خدا]] {{صل}} نازل شد و گفت: "[[فاطمه]] {{س}} به زودی [[فرزندی]] به [[دنیا]] می‌آورد که [[امت]] تو او را بعد از تو می‌کشند". از این‌رو وقتی که [[حضرت زهرا]] {{س}} به [[امام حسین]] {{ع}} حامله شد، ناراحت بود و هنگامی که او را به [[دنیا]] آورد، از زادن او، [[اندوهگین]] بود".


[[امام صادق]]{{ع}} در ادامه فرمود: "در [[دنیا]] دیده نشده است که [[مادری]] از به [[دنیا]] آوردن پسری ناراحت باشد اما [[حضرت فاطمه]]{{س}} به خاطر اینکه می‌دانست در [[آینده]] فرزندش کشته خواهد شد، از این بارداری و زایمان ناراحت بود و در همین باره این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است -و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است-» سوره احقاف، آیه ۱۵.</ref><ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۴.</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} در ادامه فرمود: "در [[دنیا]] دیده نشده است که [[مادری]] از به [[دنیا]] آوردن پسری ناراحت باشد اما [[حضرت فاطمه]] {{س}} به خاطر اینکه می‌دانست در [[آینده]] فرزندش کشته خواهد شد، از این بارداری و زایمان ناراحت بود و در همین باره این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است -و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است-» سوره احقاف، آیه ۱۵.</ref><ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۴.</ref>.


همچنین [[ابی بصیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که آن حضرت فرمود: "منظور از [[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً}}<ref>«ای روان آرمیده! به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.</ref> [[حسین بن علی]]<ref>امام صادق{{ع}}، این آیه را درباره امام حسین{{ع}} دانسته‌اند، زیرا این سوره به شهادت آیات آن، مکی است و نزول آن قبل از تولد ظاهری امام حسین{{ع}} است. کما اینکه علما به مکی بودن این سوره اعتراف کرده‌اند. (تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قریشی، ج۱۲، ص۲۰۷).</ref> است"<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۴۲۲؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج۵، ص۵۷۷، ح۲۸؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ج۵، ص۶۵۷.</ref>.
همچنین [[ابی بصیر]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که آن حضرت فرمود: "منظور از [[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً}}<ref>«ای روان آرمیده! به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.</ref> [[حسین بن علی]]<ref>امام صادق {{ع}}، این آیه را درباره امام حسین {{ع}} دانسته‌اند، زیرا این سوره به شهادت آیات آن، مکی است و نزول آن قبل از تولد ظاهری امام حسین {{ع}} است. کما اینکه علما به مکی بودن این سوره اعتراف کرده‌اند. (تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قریشی، ج۱۲، ص۲۰۷).</ref> است"<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۴۲۲؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج۵، ص۵۷۷، ح۲۸؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ج۵، ص۶۵۷.</ref>.


[[ابوهریره]] نیز می‌گوید: "از [[رسول خدا]]{{صل}} درباره [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ}}<ref>«و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد» سوره زخرف، آیه ۲۸.</ref> پرسیدم". ایشان فرمود: "[[خداوند]] [[امامت]] را در [[نسل حسین]] قرار داده است، نُه نفر از [[ائمه]] از [[نسل]] او هستند که [[مهدی این امت]]، جزء آنان است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۶.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۳۴-۴۳۵.</ref>
[[ابوهریره]] نیز می‌گوید: "از [[رسول خدا]] {{صل}} درباره [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ}}<ref>«و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد» سوره زخرف، آیه ۲۸.</ref> پرسیدم". ایشان فرمود: "[[خداوند]] [[امامت]] را در [[نسل حسین]] قرار داده است، نُه نفر از [[ائمه]] از [[نسل]] او هستند که [[مهدی این امت]]، جزء آنان است"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۶.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۳۴-۴۳۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۶

امام حسین (ع) فرزند امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) سوم شعبان سال چهارم متولد شد. در شأن نزول آیات مختلفی امام حسین (ع) قرار گرفته است. آیاتی که درباره امام حسین (ع) نازل شده، دو دسته هستند؛ دسته اول آیاتی هستند که درباره اهل بیت پیامبر (ص) و از جمله امام حسین (ع) نازل شد و دسته دوم آیاتی است که به طور خاص درباره آن حضرت نازل شده است. دست اول مانند سوره انسان، آیه مباهله و آیه تطهیر و دسته دوم مانند آیه ۱۵ احقاف و آیات پایانی سوره فجر.

مقدمه

ابو عبدالله، حسین بن علی بن ابی طالب، دومین فرزند حضرت علی و فاطمه دختر پیامبر (ع)، تولد وی نزدیک دو سال و اندی پس از ازدواج آن دو و در منابع روایی شیعه، سوم[۱] یا پنجم[۲] شعبان سال چهارم یاد شده است[۳]؛ ولی بیشتر منابع اهل تسنن چند شب گذشته از شعبان سال چهارم[۴] و برخی آن را پنجم شعبان[۵] همان سال دانسته‌اند.

حسین بن علی (ع) بسیار به پیامبر (ص) شباهت داشت[۶] و آن حضرت وی را حسین نامید و برایش عقیقه کرد و به مناسبت‌های گوناگونی در مسجد نبوی و برابر مؤمنان، علاقه خود را به حسین که در آن اوان کودک بود، نشان می‌داد و از گریه او بسیار آزرده خاطر می‌شد. پیامبر (ص) در بیان احساس خود به حسین (ع) آن را به بوییدن گل خوشبو مانند کرده[۷] و از علی بن ابی‌طالب (ع) می‌خواست مراقب وی باشد[۸] و برای دفع حسادت دیگران به امام حسین و امام حسن (ع) از دعاهایی بهره می‌گرفت[۹].

رسول خدا (ص) فراوان به حسنین (ع) علاقه داشت و آن دو را فرزندان خود می‌خواند[۱۰]. نسبت دادن فرزندان دختر به خود، برخلاف عرف پدر سالارانه نظام شبانی آن زمانه عرب بود؛ لکن آیات الهی نیز بر این انتساب تأکید داشتند.

در رویداد مشهور مباهله، مسیحیان نجران در رویارویی با آیین اسلام، ابتدا پذیرفتند که با مسلمانان مباهله کنند و برپایه آیه ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۱۱] که در آن هنگام نازل شد، پیامبر (ص) از مسیحیان خواست که برای مباهله، همسر و فرزندان را همراه خود بیاورند؛ سپس حضرت همراه با علی بن ابی‌طالب، فاطمه و حسنین (ع) برای مباهله حاضر شدند. مسیحیان نجران، با دیدن چهره‌های نورانی همراهان پیامبر (ص) از مباهله خودداری و به پرداخت جزیه رضایت دادند. پس ﴿أَبْنَاءَنَا اشاره به حسنین (ع) است. مفسران[۱۲] و محدثان[۱۳] در تفسیر این آیه آن را بیانگر روابط پدر و فرزندی ایشان و پیامبر (ص) دانسته‌اند[۱۴]. این امر در عرصه سیاسی می‌تواند نتایج درخور توجهی داشته باشد.

هرچند در باور شیعه، جانشینی را خدا و نماینده او تعیین می‌کنند و انتخابی نیست، تعیین امامان پس از پیامبر (ص) با فرهنگ سیاسی عرب نیز هماهنگی داشت که بستگان نزدیک حاکم (برادر، فرزند) جانشین او می‌شدند. ضمن آنکه جانشینی در میان انبیای بنی‌اسرائیل نیز برپایه چنین فرهنگی بود[۱۵]، از این‌رو قبایل عرب برابر فرهنگ مشترکشان، اولویت بیشتری برای جانشینی حسین بن علی (ع) باور داشتند؛ به ویژه که سفارش‌های پیامبر (ص) و ویژگی‌های شخصی وی، او را در این عرصه بی‌رقیب می‌ساخت.

افزون بر آیه ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ... که برپایه آن امام حسین (ع) فرزند پیامبر دانسته شده آیات ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ[۱۶] همچنین حضرت عیسی را از تبار حضرت ابراهیم (ع) دانسته، و چون عیسی (ع) پدر نداشت، قطعاً رابطه وی با ابراهیم (ع) از طرف مادر است. این آیه نیز ناقض اصلی است که تنها فرزندان پسر را فرزندان هر شخص می‌شمرد، در نتیجه مفسران شیعه[۱۷] و سنی[۱۸] از این آیه برای اثبات رابطه پدر و فرزندی پیامبر (ص) با امام حسین (ع) استفاده کرده‌اند. به‌گزارشی، حجاج بن یوسف ثقفی، والی امویان بر عراق امام حسین را از ذریه رسول اکرم (ص) نمی‌دانست و امام باقر (ع)[۱۹] براساس همین آیات به وی پاسخ داد.

همچنین حجاج به یحیی بن یعمر، فقیه و قاضی خراسان، نامه نوشت که من با قرائت قرآن از آغاز تا پایانش آیه‌ای که برساند حسین (ع) از ذریه پیامبر (ص) است نیافتم، در حالی‌ که تو بدان باور داری و یحیی بن یعمر نیز آیات یاد شده را پایه اعتقاد خود دانست[۲۰]. به روایت شعبی، یحیی بن یعمر را دست بسته نزد حجاج آوردند و حجاج او را تهدید کرد چنانچه دلیلی روشن برای اثبات باور خود نیاورد، همه اعضای بدن او را خواهد برید؛ ضمناً حجاج از وی خواست که به آیه مباهله استناد نکند؛ در این هنگام، یحیی بن یعمر به آیات مذکور اشاره کرد که تعجب حجاج را برانگیخت و اظهار داشت که گویا این آیات را تاکنون نخوانده است و سپس دستور داد بندهای یحیی را باز کرده و به او صله دهند[۲۱].

فخر رازی نیز در تفسیر این آیه افزوده که گفته شده محمد بن علی باقر (ع) نیز بر اساس این آیه ضد حجاج دلیل آورد[۲۲].

عباسیان نیز که از قاعده ارث بردن از پیامبر (ص)، جد خود، عباس را وارث حضرت و شایسته خلافت می‌دانستند، با وارث بودن حسنین (ع) مخالفت می‌کردند.

در گفت و گوی امام کاظم (ع) با هارون الرشید خلیفه عباسی نیز از این آیات برای اثبات این مدعا بهره‌گیری شده بود[۲۳]. به گزارشی، ابوالجارود در پاسخ به پرسش امام باقر (ع) در مقابله با کسانی که رابطه پدر و فرزندی پیامبر (ص) و امام حسین (ع) را انکار می‌کنند، چگونه استدلال می‌کنی، گفت: در مباحث خود از این دو آیه برای اثبات این پیوند استفاده می‌کنم[۲۴].

فخر رازی از علمای متعصب اهل تسنن در ادامه تفسیر آیه مباهله گفته که پس از مباهله، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را گرد آورده و آنان را اهل بیت خود دانست که آیه تطهیر نازل شد: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۵]. وی درستی این سخن را به همه محدثان و مفسران نسبت داده است[۲۶].

علامه حلی نیز طُرق اختصاص آیه تطهیر به اهل بیت را بیش از ۱۰۰ طریق دانسته است[۲۷]. برپایه این آیه، پاک شدن اهل بیت از هر گونه پلیدی همواره خواست الهی است.

نظیر این آیه برای دیگران نازل نشده است[۲۸]، پس می‌توان آن را یکی از ادله متنی و قاطع در اثبات عصمت سیدالشهداء و دیگر اهل بیت (ع) دانست. قرار گرفتن امام حسین (ع) در گردونه مفهوم "اهل بیت" از افتخارات دیگر سالار شهیدان است و آن، هنگامی بود که پیامبر (ص) پس از استراحت در خانه همسرش ام‌سلمه، حضرت فاطمه، علی و حسنین (ع) را فرا خواندند و پوششی روی آنان نهادند و رو به آسمان دعا کرده و از خدا خواستند تا آنان را از ناپاکی‌ها پاک گرداند و در این هنگام، آیه تطهیر نازل شد[۲۹].

برپایه گزارش‌ها امام حسین (ع) در دوره پیامبر (ص) در امور خیر شرکت می‌کرد؛ برای نمونه شبی وی و دیگر اعضای خانواده، سهم خود از نان جوی را که پدر از آبیاری باغ خرمایی گرفته بود، به یک فقیر، یک یتیم و یک اسیر هدیه کردند؛ به این‌گونه که نخست از یک سوم جوها، خمیری تهیه و چند قرص نان پخته شد؛ اما با در خواست فقیر نان‌ها را به او دادند و در همان شب، دو سوم دیگر جو در دو مرحله پخته شد؛ ولی بر اثر درخواست یتیم و سپس اسیر به آنها انفاق گردید و در پی آن، آیه ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا[۳۰] نازل شد و کار خیر آنان را برخاسته از عشق الهی[۳۱] و در کمال اخلاص[۳۲] دانست. بر اساس روایت دیگری از این رخداد، اهل بیت (ع) سه روز روزه گرفتند و به جهت انفاق‌هایشان در این سه شب نانی نخوردند و تنها با آب افطار کردند[۳۳]. برپایه ادامه سوره تا آیه ۲۴ ایشان از پروردگار از روز عبوسی سخت، در هراس‌اند؛ خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه و شادابی و شادمانی به آنان ارزانی داشت و به [پاس] صبرشان بهشت و پرنیان پاداش داد. آنها در آن بهشت بر تخت‌ها [ی خویش] تکیه می‌زنند؛ نه آفتابی بینند و نه سرمایی؛ سایه‌ها به آنان نزدیک است و میوه‌ها برایشان آماده و ظروف سیمین و جام‌های بلورین، پیرامون آنان گردانده می‌شوند؛ جام‌هایی از سیم که درست به اندازه ساخته شده‌اند؛ از جامی که آمیزه زنجبیل دارد به آنان می‌نوشانند و از چشمه‌ای به نام "سلسبیل" و بر گردِ آنان پسرانی همچون مرواریدهای پراکنده می‌چرخند؛ آنجا نعمت و سلطنتی پهناور می‌بینی؛ بهشتیان را جامه‌های ابریشمی سبز، دیبای ستبر، دستبندهای سیمین پوشیده‌اند؛ پروردگارشان باده‌ای پاک به آنان می‌نوشاند؛ این پاداش آنهاست و کارشان پذیرفته شده است.

در گفتمان کلامی شیعه برای اثبات اولویت ائمه برای خلافت، این‌گونه از این آیه استفاده شده که ائمه (ع) در صفات اخلاقی، اشخاصی برجسته هستند و این آیات بیانگر انفاق و سخاوت بسیار فراوان آنان است[۳۴]، چنان که علی (ع) پس از مرگ عمر، از مردم پرسید: شما را به خدا سوگند! آیا جز من در میان شما کسی هست که آیه ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ[۳۵] تا پایان سوره درباره او و فرزندانش نازل شده باشد؟ گفتند نه[۳۶][۳۷]

امام حسین (ع) پس از پیامبر (ص)

به استناد محاسبات تقویمی، حسین بن علی (ع) هنگام وفات پیامبر (ص) نزدیک ۷ سال داشت. آن حضرت هنگام به قدرت رسیدن عمر، ۱۰ ساله، زمان انتخاب عثمان ۲۰ ساله، تا ۳۲ سالگی در مدینه و از ۳۲ - ۳۷ سالگی یعنی از خلافت پدرش امیرمؤمنان تا صلح برادرش حسن بن علی (ع)، در کوفه بود. حدود ۴۷ سالگی‌اش برادر خود، امام حسن (ع) را از دست داد و خود به امامت رسید و در ۵۷ سالگی به شهادت رسید. روی هم ۲۰ سال در دوره معاویه و چند ماه در روزگار یزید، در مدینه زیست.

بیشترین گزارش‌ها از ایشان در دوره پس از پیامبر (ص) درباره فضائل او، مسائل سیاسی آن دوره و شهادت وی در کربلاست و از زندگانی شخصی حضرت اطلاعات کمتری در دست است؛ یکی از آنها درخواست از خلیفه دوم است که از منبر پدرش پیامبر (ص) پایین آید تا وی بر منبر پدر خود بنشیند[۳۸] که بسا در نوجوانی حضرت و آغاز دوره خلافت عمر انجام گرفته است؛ همچنین در ثبت میزان دریافتی حسین بن علی (ع) در دیوان عطا که در سال‌های پایانی خلافت عمربن خطاب تأسیس گردید، سهم آن حضرت به جهت نسبتشان با رسول خدا (ص) ۵ هزار درهم تعیین شد[۳۹]. در نبرد جمل، فرماندهی بخش چپ سپاه امام علی (ع) را ضد طلحه و زبیر به عهده داشت[۴۰][۴۱]

امام حسین (ع) در دوره معاویه

امامت امام حسین (ع) تقریبا با ۱۰ سال پایانی حکومت معاویه معاصر بود؛ امام حسن در سال ۴۹[۴۲] یا ۵۰ به شهادت رسید[۴۳]. زمانی که شیعیان کوفه در اعتراض ضد معاویه، نزد امام حسن (ع) در مدینه رفته، تا ایشان را به قیام ترغیب کنند و امام (ع) اوضاع را نامناسب دانست، آنها که بر قیام خود پای می‌فشردند، خدمت امام حسین (ع) رسیدند و ایشان نیز تأکید کردند تا معاویه بر سر قدرت است، شیعیان در خانه خود بمانند[۴۴]. نامه‌نگاری شیعیان کوفه با امام (ع) پس از شهادت امام حسن (ع) نیز ادامه یافت؛ ولی امام حسین (ع) می‌بایست تا زمان مرگ معاویه به مفاد پیمان صلح وفادار می‌ماند[۴۵]. در چنین اوضاعی، معاویه کوشید روابط خود با امام حسین (ع) را بهبود بخشد، از این‌رو از والی خود در مدینه خواست ام کلثوم، دختر زینب (س) خواهر امام حسین را برای یزید خواستگاری کند و این ازدواج را عامل زدودن ناراحتی‌های پیشین و گشودن فصلی نو دانست؛ ولی امام (ع) با این خواستگاری مخالفت کرده و ام کلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن جعفر درآورد و یکی از زمین‌های زراعی خود را به آنان بخشید[۴۶].

معاویه پیش‌تر حتی پیش از شهادت امام حسن (ع) بسا تصمیم گرفته بود یزید را جانشین خود سازد[۴۷]؛ ولی بر اثر برخی موانع چنین نکرد؛ تعهد معاویه در پیمان صلحش در سال ۴۱ به واگذاری جانشینی به امام حسن (ع)[۴۸]، مخالفت زیاد بن ابیه با جانشینی یزید[۴۹] و بسا نوجوانی و سن اندک یزید، برخی از این موانع بودند.

خرسندی معاویه از شهادت امام حسن (ع)، در منابع بازتاب یافته است[۵۰]. وی در قدم دوم در پی حذف مخالفان شیعی خود در کوفه برآمد، زیرا در میان شهرهایی که اقامتگاه قبایل مهاجر عرب شده بودند، کوفه، گرایش‌های شیعی درخور توجهی داشته و کوفیان برای هرگونه اقدام، با امام حسین (ع) مکاتبه می‌کردند. حجر بن عدی کندی، رهبر شیعیان کوفه در آن دوره، اعتبار و نفوذ فراگیری داشت[۵۱]، به گونه‌ای که قتل او اعتراض عایشه و دیگران را برانگیخت [۵۲]. معاویه در سال ۵۱ دستور داد حجر بن عدی کندی و دیگر سران شیعه پیرو او را دستگیر کرده و به شام بیاورند و در آنجا به قتل برسانند[۵۳]. دیگر سران شیعه کوفه، از جمله عمرو بن حمق نیز که از آنجا گریختند، گرفتار شده و به شهادت رسیدند[۵۴]. این‌گونه معاویه سعی کرد زمینه‌های قیام شیعیان کوفه به رهبری امام حسین (ع) را از میان ببرد. از نگاه معاویه، حذف نشدن حجر بن عدی می‌توانست به قیام و درگیری و کشتن ۱۰۰۰۰۰ نفر انجامد[۵۵].

در سال ۵۶ معاویه از ولایت‌عهدی یزید سخن گفت[۵۶] و همه مردم شهرها با وی بیعت کردند و تنها اهل مدینه[۵۷] به ویژه تنی چند از بزرگان صحابه که عموما از قریش بودند، از این بیعت سرباز زدند؛ امام حسین (ع) و ابن‌عباس از بنی‌هاشم، عبدالله بن زبیر از بنی‌اسد، عبدالله بن عمر از بنی‌عدی و عبدالرحمن بن ابوبکر از بنی‌تمیم[۵۸].

معاویه در مرحله نخست به مخالفان جانشینی یزید نامه نوشت؛ به امام حسین (ع) نگاشت که کارهایی را از شما به من گزارش داده‌اند که گمان ندارم شما انجام داده باشی؛ شما با هر که بیعت کنید، مردم به او روی می‌آورند، زیرا خدا ارزش و برتری و جایگاه تو را بالا برده است، پس تقوای الهی پیشه کرده و مردم را به فتنه نیفکن و خود، دین و امت محمد (ص) را در نظر داشته باش و مراقب باش دیگران تو را زبون نکنند[۵۹].

امام در پاسخ، طرفداران معاویه را گروه شیطان، بیرون از دین و ستمکار خواند و او را به جهت قتل مؤمنانی چون حجر بن عدی و عمرو بن حمق و حضرمی، همچنین برادر خواندن زیاد بن ابیه و اینکه بسیار مسلمانان را می‌کشت و دست و پای آنها را می‌برید، سرزنش کرد و بیرون از اسلام دانست. امام حکومت معاویه را بزرگ‌ترین فتنه و جهاد بر ضد آن را برترین امر دانست و سپس او را از عذاب الهی در قیامت برحذر داشت و فرجام جانشینی یزید را نابودی کار دنیای خود و ضایع کردن رعیت دانست[۶۰]؛ ولی اعلام کرد که قصد ندارد با او جنگ کند[۶۱]. براین اساس، معاویه در رجب سال ۵۶ به قصد عمره، همراه ۱۰۰۰ جنگجو به حجاز آمد و سپس به مدینه رفت و در بدو ورود با امام حسین (ع) رویارو شد؛ ولی گفت و گویی میان آن دو درنگرفت. رایزنی‌های معاویه با مخالفان جانشینی یزید پس از آن آغاز شد و او کوشید آنان را راضی کند؛ ولی هریک خشنودی خود را به رضایت دیگران وابسته دانست، تا اینکه این برنامه بی‌نتیجه به پایان رسید.

معاویه در روز دوم، امام حسین (ع) و عبدالله بن عباس را که هر دو از بنی‌هاشم بودند فراخواند و ضمن اعتراف به فضیلت آنها، ادعا کرد که یزید می‌تواند مردم را هدایت کند. امام حسین (ع) در پاسخ به او گفت که یزید به معرفی نیازی ندارد و شناخته شده است و ضمن نزدیک دانستن مرگ معاویه، از وی خواست نیکوکار گردد. گفت و گوی معاویه با دیگر مخالفان نیز نتیجه‌ای نداشت و آن‌گاه بود که وی سه روز در خانه ماند و ملاقاتی با مردم نداشت و روز بعد به دستورش همه مردم در مسجد گرد آمدند و او سخنان خود را با این عبارت آغاز کرد که "همه روستاها باید با یزید بیعت کنند" و سپس دلیل این امر را برتری یزید از همه مسلمانان دانست. در این هنگام، امام حسین (ع) به اعتراض برخاست و فرمود کسان دیگری از یزید بهترند. معاویه که مراد امام را می‌دانست، پاسخ داد برای امت محمد (ص) یزید بهتر است؛ آن‌گاه امام به شرابخواری و لهو و لعب یزید اشاره کرد.

مخالفت امام و اعتراض‌های دیگران سبب شدند معاویه از منبر پایین آمده و دستور دهد تارکان بیعت را نزد او بیاورند و به نیروهای خود فرمان داد شب هنگام که عازم مکه هستند، شایعه کنند که همه بیعت کرده‌اند و چنانچه کسی سخنی گفت، گردن او را بزنند. وی همچنین در کنار هر فرد مخالفی دو نفر مسلح گمارد، تا چنانچه در برابر سخنان او اعتراض کردند، در دم گردن او را بزنند؛ همچنین از سرباز زنندگان از بیعت با یزید خواست مخالفت خود را به دیگران سرایت ندهند. ترس از کشته شدن به دست نیروهای شامی سبب شد در آن شب هیچ‌کس در برابر این ادعا که مخالفان نیز به بیعت تن داده‌اند، سخنی نگوید؛ ولی پس از رفتن سپاهیان شام، مشخص شد که اینان بیعت نکرده‌اند[۶۲]. اقدامات معاویه در مدینه به گونه‌ای بود که گفته شد معاویه با تهدید به قتل از مردم بیعت گرفت[۶۳][۶۴]

امام حسین در دوران یزید

معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ از دنیا رفت[۶۵]. در پی رسیدن نامه یزید و دیدار شبانه امام با والی مدینه، عمرو بن سعید اموی، امام دو شب مانده به پایان رجب (۲۷ یا ۲۸ رجب) همان سال از راه اصلی عازم مکه شد و این مسیر ۵۰۰ کیلومتری را با شتاب و در ۵ روز پیمود، تا در حرم مکه بیشتر مصونیت یابد[۶۶]. امام حسین (ع) در ماه‌های ‌شعبان، رمضان، شوال، ذی قعده برنامه‌های خود را پی گرفت. نزدیک ۴۰ روز طول کشید تا نخستین دعوت نامه‌های اهالی کوفه، در مکه به امام برسد[۶۷] و دعوت نامه‌های دیگر کوفیان اندکی پس از آن به امام رسید[۶۸]؛ گویا نامه‌های دریافتی از کوفه به گونه‌ای نبودند که امام عزم کوفه کند. به هر روی، خلأ رهبران و شخصیت‌های با نفوذ برای بسیج کردن قبایل کوفه پس از قتل عمرو بن حمق و حجر بن عدی مشهود بود و امام (ع) برای دریافت جزئیات بیشتر و مطمئن تر، پسر عموی خود مسلم بن عقیل را در نیمه رمضان، حدود ۵۰ روز پس از حرکت از مدینه، به کوفه فرستاد[۶۹]. مسلم بن عقیل بر اثر رخدادهایی در مسیر کوفه، مدتی از حرکت بازایستاد و پس از مکاتبه با امام، دوباره عازم کوفه شد[۷۰]. به گزارشی، ۵ شوال به کوفه رسید؛ نزدیک ۲۰ روز پس از اعزامش از مکه و ۷۰ روز پس از حرکت امام از مدینه[۷۱]. روشن نیست که مسلم بن عقیل پس از چند روز اقامت در کوفه، از حمایت قبایل کوفه اطمینان یافت و آن را در نامه‌ای برای امام (ع) فرستاد[۷۲]. به گزارشی، ۲۷ شب پس از نوشتن و فرستادن نامه به امام (ع) مسلم در کوفه به شهادت رسید[۷۳]. همزمان با حرکت امام از مکه، در ۸ ذی‌حجه[۷۴] یا ۹ ذی‌حجه[۷۵] - روز عرفه -سال ۶۰ قمری. بر این اساس، مسلم باید تقریبا در ۱۱ ذی‌قعده یعنی ۳۵ روز پس از آمدن به کوفه و ۱۰۵ روز پس از حرکت امام از مدینه، به وی نامه نوشته باشد که همه کوفیان با اویند و دل در گرو بنی‌امیه ندارند[۷۶]. در ذی‌حجه همان سال حوادثی در مکه روی دادند که امام (ع) ادامه ماندن در آنجا را مناسب ندانست. یزید برای کنترل اوضاع حجاز، حکم ولایت مدینه، مکه و امارت حج را در رمضان همان سال برای عمرو بن سعید اموی صادر کرد [۷۷]. پدر عمرو در دوره معاویه مدت‌ها والی مدینه[۷۸] و جدش عاص از دشمنان پیامبر (ص) بود که در نبرد بدر به دست امام علی (ع) کشته شد[۷۹]. به محض آمدن عمرو بن سعید به مکه، امام آنجا را ترک گفت، زیرا با حضور وی، حرم مکی برای او امن نبود؛ ولی عمرو بن سعید کوشید امام را به مکه بازگرداند. با وجود درگیری دو طرف و آسیب دیدن برخی، همراهان امام حسین (ع) کوتاه نیامده و ایستادگی سختی از خود نشان دادند و عمرو بن سعید نیز نتوانست بر اثر فشار جوّ عمومی حاجیان، سختگیری بیشتری از خود نشان دهد و پس از آن امام (ع) به حرکت خود ادامه داد[۸۰]. آن حضرت تقریبا ۱۳۲ روز پس از حرکتشان از مدینه از مکه بیرون رفت.

از مکه تا کوفه حدود ۲۷ - ۳۰ منزل راه است[۸۱]. در منزلگاه الحاجر (منزل دوازدهم یا سیزدهم) امام (ع) نامه‌ای به اهل کوفه فرستادند و در آن به تاریخ حرکت خود اشاره کردند، تا برای آنها زمان احتمالی رسیدن ایشان مشخص گردد [۸۲] و در توقفگاه ثعلبیه (منزل هفدهم یا نوزدهم) خبر شهادت مسلم به امام رسید[۸۳]. پس از آنکه اوضاع برای امام روشن شد، در زباله (منزل بیست و یکم یا بیست و دوم و ۷ منزل مانده به کوفه) در سخنانی برای همراهان خود، وضعیت را به اطلاع آنان رساند و اجازه داد او را ترک گویند[۸۴] و بیشتر کسانی که در راه به او پیوسته بودند، جدا شدند[۸۵]. گذر کردن امام از منزل شَراف می‌نمایاند که پس از پیمایش مسافتی نزدیک به ۱۴۰۰ کیلومتر، حدود سه منزل و ۵۷ میل (معادل یکصد و اندی کیلومتر) تا کوفه فاصله داشتند.

پس از آن بود که نیروهای حر آن حضرت را محاصره کردند، تا نزد ابن زیاد، والی کوفه ببرند؛ ولی امام تسلیم خواسته حر نشد و توافق شد حضرت (ع) جز مسیر کوفه یا مدینه، به هر سمت که می‌خواهد برود، تا حر پاسخ‌نامه خود به ابن زیاد را دریافت کند[۸۶]. مسیر کوفه در جهت شمال بود و امام (ع) مسیر خود را به سمت شمال با اندکی انحراف به سمت غرب ادامه داد و از غرب کوفه گذشت تا آنکه در هفتاد و اندی کیلومتر شمال کوفه و در پی آمدن پیک ابن زیاد از حرکت باز ایستاد[۸۷]. به دستور ابن زیاد، حضرت در دوم محرم، ۲۴ روز پس از حرکت کاروان در منطقه‌ای خشک و دور از قلعه‌ها و برج‌هایی که روستاها از آن برخوردار بودند متوقف شد[۸۸]. ابن‌سعد و ۴۰۰۰ نیروی او که عازم ری بودند، برپایه مأموریت جدیدشان، در سوم محرم به نینوا آمدند[۸۹] و در روز هفتم و به دستور والی اموی کوفه و به انتقام خون عثمان که تشنه کشته شد، از دسترسی کاروان امام حسین (ع) به آب جلوگیری کردند[۹۰]. ابن‌سعد، فرمانده سپاهیان اموی، در پی گفت و گوهای چند باره خود با امام (ع) بارها با ابن‌زیاد والی اموی کوفه مکاتبه کرد، تا شاید به درگیری پایان دهد[۹۱]؛ ولی وی جز به تسلیم امام رضایت نداد و در برابر تسلیم ایشان هیچ تعهدی را نپذیرفت[۹۲]. اگر امام خود را تسلیم می‌کرد، او را به جرم قیام، ناامنی و آشوب محاکمه کرده و می‌کشتند و بسا همین شد که امام به نبرد تن داد، زیرا در آن وضعیت تسلیم، زبونی شمرده می‌شد[۹۳]. در روز نبرد در ۱۰ محرم، چند تن از سپاهیان اموی، مانند حر بن یزید ریاحی و یزید بن زیاد مهاصر، به حضرت پیوستند[۹۴]. امام و یارانش تا بعدازظهر روز ۱۰ محرّم به شهادت رسیدند[۹۵]. رفتار سپاهیان اموی با جنازه شهدا و اسرای بازمانده بسیار خصمانه و کینه‌توزانه بود[۹۶]. ابن سعد، ۱۱ محرم نیز در اردوگاه خود ماند و سپس همراه اسرا و ۷۲ سر از شهدای کربلا به کوفه بازگشت[۹۷]. این رخداد از بزرگ‌ترین حوادث جهان اسلام به شمار می‌آید و روایت‌های گوناگونی از آن به دست داده شده است.[۹۸]

گفتمان جبرگرا

گفتمان جبرگرا در گذشته، همواره از راه‌های کسب مشروعیت حاکمان بوده است و براساس آن، همه اقدام‌های حاکم بر اساس مشیت الهی انجام و رضایت خدا به این تعلق گرفته که آن رویداد رخ دهد و آیات و روایات این باب را در راستای تضمین صیانت مقبولیت و مشروعیت وی تفسیر می‌کردند. این در حالی است که برپایه قرآن، مانند ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ[۹۹] و روایات[۱۰۰]، تمام حوادث جهان از جمله افعال انسان متأثر از تقدیر و مشیت الهی‌اند؛ لکن اعتقاد به تقدیر هرگز نافی اختیار انسان و تدبیر وی در امور نخواهد بود. گفتمان جبرگرا پیشینه داشت، چنان‌که معاویه نیز ولایت‌عهدی یزید را که بسیاری آن را مخالف اصول اسلامی می‌دانستند، به مشیت الهی نسبت داد که مردم در آن نقش ندارند[۱۰۱]. نخستین گزارش‌ها پس از حادثه عاشورا در گفتمان جبرگرا، اندکی پس از این رویداد و پس از انتقال اسرا به کوفه بود: والی آنجا رو به زینب دختر امام علی (ع) خدایی را سپاس گفت که مایه بی‌آبرویی، قتل و رسوایی امام حسین (ع) شده بود و خطاب به امام سجاد (ع) شهادت علی بن الحسین (علی اکبر) را خواست خدا دانست [۱۰۲]. او در نخستین سخنرانی عمومی‌اش پس از عاشورا نیز با تکیه بر ایده مشیت، حادثه عاشورا را حمایت الهی از یزید و خواست خدا برای پیروزی حقیقت دانست. در شام و در مجلس یزید نیز سخن از مشیت به میان آمد و یزید سرنوشت امام حسین (ع) را خواست الهی برای ایشان دانست که بر اثر به چالش کشیدن حکومت اموی مقدّر شده بود[۱۰۳]. به نظر، روایت رسمی نظام اموی که چه بسا بتوان آن را روایت عثمانی تاریخ در برابر روایت شیعی از تاریخ دانست، گفتمان جبرگرا را چنان فراگیر به تصویر کشیده، به گونه‌ای که برداشت نادرست خود را به سخنان امام حسین (ع) نیز مستند می‌کردند. به روایت دینوری امام در پاسخ به ابن مطیع که سعی داشت امام را از رفتن به کوفه بازدارد، کار را به قضای الهی و سرنوشت محتوم خود سپرد[۱۰۴]؛ همچنین برپایه روایت دیگری، امام حسین (ع) در پاسخ به واکنش یکی از زنان انصاری به نام عمره، پاسخ دادند که از سرنوشت چاره‌ای نیست[۱۰۵]. حضرت در گزارش دیگری، در پاسخ به برخی دیگر، علت حرکت خود را رؤیایی می‌دانست که در همین اواخر دیده بود[۱۰۶][۱۰۷]

گفتمان مصلحت‌اندیش

همراه با روایت‌های گفتمان جبرگرا، گفتمان دیگری در منابع سده‌های نخست به تولید روایت پرداخته و اقدام امام حسین (ع) را عملی نادرست، ناقض وحدت و قدرت‌طلبانه می‌نمایاند که می‌توان آن را گفتمان مصلحت‌اندیش نامید. بخشی از مصلحت‌اندیشی انجام گرفته در این روایات، درباره تهدیدهایی است که حاکمیت قریش در آن دوره با آن روبه رو شده بود که برجسته‌ترین آنها تهدید خوارج بود که ضمن رد شرط قریشی بودن حاکم، دنبال انتقال قدرت به غیر قریشیان بودند و بدین هدف، قیام‌های خود را بیش از دو دهه پیش از قیام امام حسین (ع) آغاز کردند. قیام‌های عبدالله بن وهب راسبی در حروراء در سال ۳۷ ق[۱۰۸]، هلال بن علفه در ماسبذان در سال ۳۸ق[۱۰۹]، مستورد بن علفه در کوفه در سال ۴۳ق[۱۱۰]، یزید بن مالک و سهم بن غالب در سال ۴۶[۱۱۱]، زیاد بن خراش عجلی در عراق در سال ۵۲ ق[۱۱۲]، عروة بن ادیه در کوفه در سال ۵۸ ق[۱۱۳] و مرداس بن حدیر در اهواز در سال ۵۸ ق[۱۱۴] نمونه‌ای از این اعتراضات بودند. در چنین اوضاعی، قیام امام حسین (ع) در سال ۶۱ هجری برای امویان و هواداران آنها نزاعی درونی و نابود کننده انسجام قریش بود.

در این گفتمان و در واکنش به اقدام امام حسین (ع) سه گونه روایت در اختیار است:

  1. روایاتی که اقدام امام را تفرقه‌افکنی شناسانده است؛ مانند روایت عمره انصاریه که وی حضرت را از تفرقه‌افکنی باز داشت و به فرمانبرداری از یزید فراخواند[۱۱۵]. این روایت در منابع متقدم نیست و برای نخستین بار در تاریخ دمشق ثبت شده است که از منابع سده ششم است؛ همچنین عبدالله بن مطیع عَدوی قریشی (از طایفه عمر بن خطاب) که در مسیر امام از مدینه به مکه با او روبه رو شد، به امام توصیه کرد که با رها کردن قیام، حرمت عرب را پاس دارد[۱۱۶]. مرادش از عرب، قریش بود. نهی از تفرقه افکنی در دو روایت از بزرگان انصار چون جابر بن عبدالله انصاری[۱۱۷] و ابوسعید خدری[۱۱۸] نیز نقل شده است؛ ولی این سخنان را نمی‌توان به آنها نسبت داد، زیرا آنان قرشی نبودند تا نگران انشعاب در درون قریش یا لرزش حاکمیت قریش باشند. افزون بر این، انصار از امویان (قریش) ستم‌های فراوانی دیده بودند و نمی‌توان آنان را هوادار حکومت اموی دانست، چنان‌که در نبرد صفین در کنار امیرمؤمنان (ع) ضد معاویه جنگ کردند[۱۱۹] و انتقام از انصار، خواست معاویه از یزید بود[۱۲۰] که به نبرد حره در سال ۶۳ و قتل و غارت اهالی آن انجامید[۱۲۱]؛ همچنین سال‌ها بعد حجاج ثقفی بر بدن بسیاری از آنان داغ نهاد[۱۲۲]؛
  2. روایاتی که در گفتمان مصلحت‌اندیشانه درباره مصلحت قریش در ارتباطش با دیگر قبایل عرب نیستند، بلکه در مورد رقابت سیاسی طوایف قریش با یکدیگرند؛ برای نمونه مصلحت‌اندیشی و مخالفت عبدالله بن عمر با قیام امام[۱۲۳] را باید نسبت به سهم طایفه بنی عَدی، طایفه عبدالله بن عمر در اداره حکومت اسلامی در نظر گرفت. طایفه بنی‌عدی یک بار در دوره عمر بن خطاب قدرت را به دست آورده بود، در حالی‌که طایفه بنی‌هاشم دو بار (در دوره پیامبر (ص) و امام علی (ع)) به قدرت رسید و در صورت موفقیت امام حسین (ع) بنی‌هاشم برای سومین بار به قدرت می‌رسیدند و بسا پس از آن نیز قدرت در میان بنی‌هاشم می‌ماند، از این رو عبدالله بن عمر در سخنان خود به امام (ع) روایتی از پیامبر نقل کرد که در آن پیشگویی شده بود خدا مصلحت نمی‌داند دنیا را بهره آنها کند[۱۲۴]. دیدگاه ابن‌عمر درباره قدرت یافتن بنی‌هاشم در این گزارش، شبیه سخنان معاویه است که معتقد بود پیامبری به بنی‌هاشم رسید؛ ولی جانشینی به آنان نمی‌رسد[۱۲۵]. هرچند عبدالله بن عمر از طایفه بنی عدی بود، سخن او بیانگر مصلحت اندیشی و خواسته دیگر طوایف قریشی رقیب با بنی‌هاشم نیز هست؛
  3. روایت‌های مصلحت‌اندیشانه هاشمی ‌تباران که واکنش‌هایی براساس حدس و گمان نسبت به فرجام این قیام بود. برپایه این رویکرد، بهتر آن بود که امام حسین (ع) قیام نکند و از عرصه حیات اجتماعی و علمی حذف نشود؛ همان اقدامی که خود انجام داده بودند؛ یعنی بیعت با حاکم جدید و حفظ وضع موجود. در این باره می‌توان از توصیه‌های تنی چند از بنی‌هاشم چون ابن‌عباس[۱۲۶] و عبدالله بن جعفر[۱۲۷] یاد کرد. محمد حنفیه برادر امام در این گفتمان قرار ندارد، زیرا وی ایشان را از قیام بازنداشت[۱۲۸][۱۲۹]

گفتمان پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)

گفتمان سوم، رویکرد شیعی است: شواهد و نشانه‌های فراوانی در سخنان پیامبر (ص) نشان می‌دهند ایشان می‌خواسته جایگاه امام حسین (ع) را نزد خدا و پیامبرش مشخص کند و از وی الگویی برای پیروی و هواداری بسازد. امام (ع) فرزند رسول اکرم (ص) و از اهل بیت ایشان بود که از هرگونه ناپاکی پیراسته شده بود. رسول خدا (ص) امام حسین (ع) را از شاخص‌های درستی و راستی خواند تا در روزگار سردرگمی مؤمنان، راهنمایشان باشد و بر بهشتی بودن آن حضرت تأکید ورزید و او و برادرش امام حسن (ع) را سرور جوانان بهشت دانست[۱۳۰]؛ همچنین امام حسین (ع) را یکی از ۴ تنی دانست که پیش از همه وارد بهشت می‌شوند و در قیامت در کنار پیامبرند[۱۳۱]. این در حالی بود که حسین بن علی (ع) در دوره رسول اکرم (ص) چند سال بیشتر نداشت که به چنین امتیازهایی دست یافته بود.

در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز پیامبر (ص) عنایت ویژه‌ای به حسین (ع) داشت: براساس مفاهیم اجتماعی روزگار خود، حسین (ع) را از خود دانست و خود را از حسین (ع)[۱۳۲]. این عبارت به حریم مشترکی اشاره دارد که آن دو بزرگوار در آن قرار می‌گیرند و به سخن دیگر، تجاوز به حریم امام حسین (ع)، تعدی به حریم رسول اکرم (ص) است. با این حال، پیامبر (ص) به این سخن بسنده نکرد و به صراحت فرمود هرکه با حسین (ع) پیکار کند، با پیامبر (ص) نبرد کرده و هرکه با حسین (ع) روابط دوستانه داشته باشد، با پیامبر (ص) دوستانه رفتار کرده است[۱۳۳]؛ همچنین محبت و دشمنی با حسین (ع) را با محبت و دشمنی با خود برابر شمرد[۱۳۴]. افزون بر سخنان رسول اکرم (ص) آیات قرآنی نیز برای احترام و ابراز محبت به اهل بیت از جمله امام حسین (ع) نازل شدند: آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۳۵] مؤمنان را به ابراز محبت به حسین بن علی (ع) در ازای سختی‌ها و تلاش‌های پیامبر (ص) در دوره رسالتش فراخوانده است[۱۳۶]. به نظر، روایات نبوی و آیات قرآنی برای تربیت مخاطبان خود، ضمن ارائه ارزش‌های اسلامی، در پی آن هستند از وی شخصیتی برتر و الگو بسازند و از انگیزه‌های سیاسی و اجتماعی برای رویارویی با حسین بن علی (ع) بکاهند.

پیامبر (ص) با وجود علم به شهادت امام حسین (ع) نمی‌توانست جبرگرا باشد، زیرا به تربیت و شکل‌گیری شخصیت انسان‌ها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از آن فراوان اهتمام داشت و چنانچه خواست الهی را منافی با اراده انسان و امری تغییرناپذیر می‌دانست، نیازی به بیان چنین سخنانی نبود، زیرا سرنوشت حسین (ع) مشخص شده بود و گریزی از آن نداشت و تشویق و تنبیه رسول خدا (ص) بر مؤمنان نمی‌توانست اثر داشته باشد؛ همچنین اگر پیامبر (ص) مصلحت‌اندیش بود، به حسین (ع) سفارش می‌کرد که خود را در برابر منافع قریش یا طوایف آن قرار ندهد.

سخنان امام علی بن ابی‌طالب (ع) با یکی از سپاهیانش در نبرد صفین، بیست و اندی سال پیش از قیام حسین (ع) نیز بیانگر مخالفت آشکار او با تقدیرگرایی منتهی به جبرگرایی است: در پاسخ به یکی از جنگجویانش که از صفین باز می‌گشت و رفتن به جبهه جنگ، نبرد با دشمن و بازگشت از جنگ را نتیجه جبر و تقدیر الهی دانسته بود، فرمود که اگر قضایی لازم و قَدَری محتوم همه امور را پیش می‌برد و اختیار انسان نادیده گرفته می‌شد، ثواب و عقاب، نهی و پیشگیری نادرست بود و توبیخ عصیان‌گر و تأیید پرهیزکار معنایی نداشت؛ گناهکار بیش از نیکوکار شایسته احسان بود و نیکوکار شایسته‌تر به تنبیه. آن حضرت این نگرش را شیطانی و برخاسته از باورهای بت‌پرستان دانست[۱۳۷]. امام سجاد (ع) در پاسخ به سخنان والی کوفه - که می‌پنداشت آن حضرت در کربلا کشته شده و در حمایت از نظام اموی کشتن وی را به خدا نسبت داد - فرمود: برادری داشتم که او نیز نامش علی بن الحسین بود؛ اما مردم (یزید، ابن‌زیاد، ابن‌سعد، شمر،...) - او را کشتند؛ سپس در ارائه تعریف خود از اراده الهی به دو آیه ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا...[۱۳۸] و ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى...[۱۳۹] استناد کردند و اراده الهی را فراتر از خواست امویان دانست. در پی این سخنان، والی کوفه خواست وی را بکشد که با دخالت زینب خواهر امام حسین (ع) ایشان جان سالم به در برد [۱۴۰]. امام سجاد (ع) در پاسخ به یزید نیز شبیه همین سخنان را بازگو کرد [۱۴۱] و اقدام او برای به شهادت رساندن حسین (ع) را مخالفت با قرآن و آیه مودّت دانست که برپایه آن، مؤمنان بایستی به اهل بیت پیامبر (ع) احترام بگذارند[۱۴۲]. ادعیه و زیارت‌نامه‌های موجود نیز درون همین گفتمان تولید شده‌اند و بر عامل شخصیت‌های مؤثر این رویداد تأکید دارند: در زیارت امام حسین (ع) در روز عاشورا معاویه و فرزندش یزید، حاکمان جائر اموی یاد شده‌اند و از عبیدالله بن زیاد والی کوفه و عمر بن سعد فرمانده نظامیان اعزامی از کوفه اعلان برائت و از خدا خواسته شده که از رحمت الهی محرومشان سازد[۱۴۳].

عملکرد امام حسین (ع) نیز با گفتمان جبرگرایی ناهمخوان است: برپایه گزارش‌های موجود، باوجود علم امام (ع) به شهادتش عامل قیام وی یک اندیشه و برنامه‌ریزی برای عمل به تکلیف بوده است و چنانچه اراده و اختیار در حرکت ایشان مؤثر نبود، نیازی به برخی تدابیر در قیام ایشان نبود؛ برای نمونه هنگامی که خبر به قدرت رسیدن یزید به مدینه رسید و والی مدینه شبانه امام (ع) را فرا خواند، ایشان جماعتی از هواداران را با خود همراه کردند، تا مانع شوند که والی مدینه وی را به جرم بیعت نکردن دستگیر کرده یا به قتل برساند؛ همچنین پیمایش مسیر ۵۰۰ کیلومتری مدینه به مکه در ۵ روز، انتخاب شهر مکه و حرمت آن، نیز حرمت ماه‌های حرام برای صیانت از خود، نامه‌نگاری با مردم کوفه و بصره، فرستادن نماینده به کوفه، همگی می‌نمایانند که امام (ع) امور خود را به تدبیر انجام می‌دادند و تقدیر را مانع از تدبیر و عمل به تکلیف نمی‌دانستند.

سخنان امام (ع) در راه کوفه نیز درون گفتمان اهل بیت ارائه شده است: در پاسخ به حر و همراهانش، درخواست آنان (کوفیان از جمله حرّ و سپاهیان او) را برای رهبری اهل کوفه، دلیل حرکتشان به سمت کوفه[۱۴۴]؛ همچنین پس از اقامه نماز برای یاران حر، اهل بیت پیامبر (ع) را شایسته خلافت دانست و به بی‌عدالتی و دشمنی حاکمان اموی با اهل کوفه اشاره کردند[۱۴۵]. در منزلگاه دیگری، خطاب به همان‌ها نخست از عذاب الهی برای کسانی سخن گفت که در برابر سلطان جائر تماشاچی بمانند و حاکمان اموی را پیرو شیطان، رها کنندگان پرستش الله، تغییر دهندگان حلال و حرام و عاملان تباهی خواند[۱۴۶]. امام (ع) تأکید کرد که شما نامه نوشتید و در نامه خود به بیعت با من اشاره کردید [۱۴۷]؛ اگر بر بیعت خود بمانید، من حسین فرزند علی (ع) و فاطمه (س) هستم و خودم با شما و خانواده‌ام با خانواده شمایند. ایشان سپس آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا[۱۴۸] را قرائت کردند که بدین معناست: اگر بیعت خود با من را بشکنید، به خود بد کرده‌اید[۱۴۹]. امام در این سخنان به صراحت به مسئولیت فردی کوفیان در برابر حاکمان نامشروع بنی‌امیه اشاره دارد.

امام (ع) در پاسخ فرزدق که گفته بود این مشیت الهی است که از آسمان فرود می‌آید، کوشید دید وی را به مشیت تصحیح کند و این‌گونه میان مشیت و برنامه و تکلیف خود سخن گفت: چنانچه مشیت الهی مطابق خواست ما بود، سپاسگزار خدا هستیم و از او برای سپاس از نعمت‌هایش کمک می‌گیریم و اگر مشیت الهی با خواست ما هماهنگی نداشت، اهل تقوا و کسانی که با نیت درست کار می‌کنند (خود امام)، کار خطایی نکرده‌اند[۱۵۰]. امام در این سخن به خوبی نشان داده‌اند که بر اساس ایمان، اندیشه و باورهای اصولی، شایست را از ناشایست تشخیص داده و اهمیت و اولویت اقدام بر ضد نادرستی را سنجیده و براساس فرصت‌ها و امکانات خود، قیامی را مدیریت می‌کند و این‌گونه نیست که اعتقاد به مشیت الهی او را از انجام تکلیف باز دارد.[۱۵۱]

روایات تفسیری در گفتمان پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)

گفتمان اهل بیت (ع) افزون بر روایات تاریخی، روایات تفسیری نیز ارائه کرده است. این روایات، ضمن تطبیق برخی آیات قرآنی بر عوامل انسانی حادثه عاشورا، در پی تأیید قیام امام حسین (ع) و محکوم دانستن و نکوهش حاکمان، والیان و عاملان نظام اموی برآمده‌اند.

خدا در آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۱۵۲] به مؤمنان دستور داده که امانت‌های خود را به صاحبان آن بازگردانند و بر اساس روایتی، صاحبان امانت، اهل بیت (ع) پیامبر هستند و امانت در این آیه، واگذاری اداره امور و رهبری جامعه به ایشان است که امام حسین (ع) نیز از آنان است[۱۵۳]. بر اساس این روایت، مؤمنان می‌بایست قدرت را به امام حسین (ع) بازمی‌گرداندند. برداشت سیاسی از این آیه در میان تفاسیر اهل‌تسنن نیز دیده می‌شود و آنان آیه مذکور را به اولی‌الامر مرتبط دانسته‌اند[۱۵۴].

در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۵۵] خدا از مؤمنان خواسته است که از خدا، پیامبر (ص) و صاحبان امر اطاعت کنند و برپایه روایات تفسیری، امام حسین (ع) از مصادیق اولی‌الامر و اطاعت از وی واجب بوده است[۱۵۶].

آیه ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ...[۱۵۷] به کسانی اشاره دارد که ناعادلانه از سرزمین خود رانده شدند که به فرموده امام محمد باقر (ع) امام حسین (ع) را می‌توان یکی از آنان دانست[۱۵۸].

خدا در آیه ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[۱۵۹] به کسانی که ناچار به جنگ شده‌اند، اجازه جهاد می‌دهد و روایاتی تفسیری، این آیه را بر امام حسین (ع) تطبیق کرده‌اند که پس از محاصره در میان سپاه دشمن، ناگزیر به جنگ شد[۱۶۰].

در آیه ﴿وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا...[۱۶۱]، به حق انتقام از قاتلان اشاره شده است و برپایه روایت امام محمد باقر (ع) حق انتقام از خون امام حسین (ع) برای صاحبان آن محفوظ است[۱۶۲]. همچنین براساس روایاتی، زمانی که قائم ظهور کند، آن دسته از ذریه قاتلان حسین (ع) را که به قتل او خشنود بوده و بدان افتخار کنند، بر اساس مفاد آیه ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ[۱۶۳]، به قتل می‌رساند[۱۶۴].

آیه ﴿لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا[۱۶۵] به امتحان انسان‌ها اشاره دارد و می‌فرماید که هرکس به یاد پروردگار خود نباشد، خدا از او روی‌گردان خواهد شد. و براساس روایاتی، شهادت امام حسین (ع) از امتحان‌های الهی بود[۱۶۶].

آیه ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۱۶۷] در پی بیان اهمیت اطاعت از خدا و پیامبر (ص) است و جزای آن را همنشینی با کسانی می‌داند که خدا به آنان نعمت بخشیده است؛ اعم از پیامبران، صدّیقان، شهدا و نیکوکاران. در برخی تفاسیر شیعه، امام حسین (ع) جزو شهدای اشاره شده در آیه است و کسانی که فرمانبر خدا و پیامبر (ص) باشند، در آخرت با او همنشین خواهند شد[۱۶۸].

آیه ﴿وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ...[۱۶۹] در وصف بهشت به مردانی اشاره می‌کند که بر بلندی نشسته و همگان را بر اساس چهره می‌شناسند و براساس روایات تفسیری، این مردان ائمه اهل بیت (ع) و از جمله امام حسین (ع) هستند که دوستان و کینه‌توزان خود را به چهره می‌شناسند؛ محبّان آنها وارد بهشت شده و کینه‌توزان راهی جهنم می‌گردند[۱۷۰].

خدا در آیه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ...[۱۷۱] به مؤمنان نیکوکار وعده می‌دهد که زمین را به آنان می‌سپارد و این کار را پیش از این نیز انجام داده است و به استناد روایات تفسیری، خدا به حسین بن علی (ع) و شیعیان علی (ع) وعده داده که دین مقبول ایشان را در زمین حاکم گرداند و زمین را به امامی از نسل او می‌سپارد. در این آیه خدا به مؤمنان و نیکوکاران وعده می‌دهد که قدرت را به آنان بازخواهد گرداند[۱۷۲].

آیات ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي[۱۷۳] "نفس مطمئن" و در کمال آرامشی را با بیانی سرشار از لطف و محبت مخاطب ساخته و وی را به سوی پروردگارش می‌خواند، در حالی که هم او از پروردگارش راضی و هم خدا از وی خشنود است، پس او را در جمع بندگان ویژه خود به بهشت فرا می‌خواند. روایات تفسیری، سوره فجر را "سورة الحسین (ع)" و این آیات را درباره امام حسین (ع) و پیروان آن حضرت می‌دانند [۱۷۴].

آیات فراوان دیگری نیز بر امام حسین (ع) تطبیق یا تأویل شده‌اند؛ نمونه‌اش آیه ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا...[۱۷۵] که مقصود از انسان در آن امام حسین (ع) دانسته شده که ۶ ماهه به دنیا آمد[۱۷۶]؛ همچنین مقصود از نهار[۱۷۷] در آیه ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا[۱۷۸] و یکی از مصادیق ﴿كَلِمَات[۱۷۹].

در آیه ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۱۸۰] آن حضرت دانسته شده است.

حروف مقطعه ﴿كهيعص[۱۸۱] در آغاز سوره مریم نیز به امام حسین (ع) و رخدادهای کربلا تأویل شده است[۱۸۲][۱۸۳]

آیات نازل شده درباره امام حسین (ع)

آیاتی که درباره امام حسین (ع) نازل شده، دو دسته هستند؛ دسته اول آیاتی هستند که درباره اهل بیت پیامبر (ص) و از جمله امام حسین (ع) نازل شد، و دسته دوم آیاتی است که به طور خاص درباره آن حضرت نازل شده است.

دسته اول

امام حسن مجتبی (ع) فرمود: "به خدا قسم هر جای قرآن که عبارت ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ آمده خداوند از آن، غیر از علی بن ابی طالب و فاطمه و من و حسین را اراده نکرده است؛ زیرا ابرار و نیکان، ما و پدران و مادرمان هستیم و قلب‌های ما پر است از خدا و نیکوکاری و از دنیا و دوست داشتنی‌های آن بیزاریم و خداوند را در تمامی واجباتش اطاعت میکنیم و به یگانگی او و رسولش ایمان آوردیم[۱۸۴].

امام باقر (ع) فرمود: "منظور از آیه ﴿كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ[۱۸۵]، رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) است"[۱۸۶].

ابن عباس می‌گوید: "آیه ﴿وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا[۱۸۷]، درباره رسول الله و اهل بیت (ع) است و فقط درباره آنها نازل شده است"[۱۸۸].

امام باقر (ع) آیه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۸۹] را به این صورت می‌خواند: «أَنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» و می‌فرمود: "جبرئیل این آیه را (به امر خداوند) آورد و مقصود او تنها محمد و علی و اوصیای بعد ایشان - که فرزندان رسول خدا هستند - است"[۱۹۰].

امام صادق (ع) فرمود: "آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ[۱۹۱] درباره اصحاب کساء و ما اهل بیت (ع) نازل شده است"[۱۹۲][۱۹۳]

آیه تطهیر

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۹۴]؛

از رسول خدا (ص) درباره نزول این آیه درباره پنج تن آل عبا (از جمله امام حسین (ع)) روایات زیادی نقل شده است که در اینجا به ذکر برخی از این روایات می‌پردازیم:

روایت عشق: از عایشه نقل شده که می‌گوید: "صبح روزی پیامبر خدا (از خانه) خارج شد و بر سر ایشان کسایی مویین و رنگارنگ و براق بود که از موی سیاه بافته شده بود و روی آن نقشی بود. در این هنگام حسن بن علی (ع) نزد او آمد؛ رسول خدا (ص) او را در زیر کساء داخل کرد. سپس حسین (ع) آمد؛ حضرت او را نیز در کساء داخل کرد. پس از او فاطمه (س) آمد؛ پیامبر (ص) او را نیز به زیر کساء وارد کرد و بعد از اینها علی بن ابی طالب (ع) آمد و حضرت ایشان را نیز به زیر کساء وارد کرد. سپس این آیه را خواند: خداوند اراده کرده که رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور فرموده و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد"[۱۹۵].

روایت ام المؤمنین ام‌سلمه: ام سلمه می‌گوید: "آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا در خانه من نازل شد. سپس رسول خدا (ص) به دنبال علی و فاطمه و حسن و حسین که رضوان خدا بر آنها باد، فرستاد و فرمود: " خداوندا! اینان اهل بیت من هستند". من گفتم: ای رسول خدا آیا من از اهل بیت نیستم؟ حضرت فرمود: " تو خانواده و اهل و عیال من و بر خیر و نیکی هستی ولی اینها اهل بیت من هستند و آیه درباره آنها است"[۱۹۶].

ام سلمه در روایت دیگری نیز نقل کرده که این آیه درباره رسول خدا (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) نازل شده است.

روایت ابوسعید خدری: طبری و ابن ابی حاتم و طبرانی از ابوسعید خدری نقل کرده‌اند که رسول خدا (ص) فرمود: "آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا درباره پنج نفر نازل شده: من و علی و فاطمه و حسن و حسین"[۱۹۷].

روایت عامر بن سعد: عامر بن سعد می‌گوید: "وقتی آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ... نازل شد، رسول خدا (ص) علی و فاطمه و حسن و حسین را صدا زد و فرمود خداوندا اینها اهل بیت من هستند"[۱۹۸][۱۹۹]

سوره دهر یا انسان

امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید: "امام حسن و امام حسین (ع) بیمار شدند و جد ایشان به همراه دو نفر دیگر به عیادتشان آمدند. یکی از آن دو نفر به حضرت علی (ع) گفت: "ای ابوالحسن، اگر برای فرزندانت نذری کنی خداوند آنان را شفاء می‌دهد". علی (ع) فرمود: "به شکرانه الهی سه روز روزه می‌گیرم". فاطمه (س) و امام حسن و امام حسین (ع) و فضه، خدمتکار آنها نیز همین نذر را کردند. خداوند امام حسن و امام حسین (ع) را شفا بخشید؛ اهل بیت پیامبر (ص) طبق نذر خود روزه گرفتن را آغاز کردند اما هیچ غذایی در خانه آل محمد (ص) نبود. پس علی (ع) پیش همسایه یهودی‌اش که شمعون نام داشت و پشم‌ریس بود، رفت و از او پرسید: "آیا پشمی دارد که بدهد فاطمه (س)، دختر محمد (ص) آن را بریسد و در مقابل، سه پیمانه جو مزد بگیرد یا نه؟" آن یهودی پذیرفت، امیرالمؤمنین (ع) پشم و جو را پیش فاطمه (س) آورد و داستان را برای حضرت زهرا (س) شرح داد. حضرت فاطمه (س) نیز این قرارداد را پذیرفت و از امیرالمؤمنین (ع) اطاعت کرد.

سپس حضرت زهرا (س) از جا برخاست و یک سوم پشم‌ها را ریسید و سپس یک صاع از جو را آرد و با آن خمیر درست کرد و پنج گرده نان برای اهل خانه پخت. علی (ع) نماز مغرب را با پیامبر (ص) خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که حضرت (ع) می‌خواست اولین لقمه را بردارد، درمانده‌ای بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "سلام بر شما اهل بیت محمد (ص)؛ درمانده‌ای از درماندگان مسلمانم؛ از غذایی که می‌خورید به من نیز بدهید تا خدا از غذاهای بهشتی نصیب‌تان کند". علی (ع) نان خود را به وی داد و سپس به فاطمه (س) فرمود: " ای فاطمه که بزرگوار هستی و (به بهشت و نعمت‌های آن) یقین داری و ای دختر بهترین انسان‌ها، آیا نمی‌بینی مسکینی را که به در خانه ما آمده و سوز و گداز دارد (تقاضای کمک دارد). او از فقرش به خداوند شکایت میبرد و گرسنه و ناراحت به سوی ما آمده است. هر انسانی در گرو اعمال خود است و هر شخصی هم که کار نیک انجام دهد روز جزا (در موقف قیامت) با دست پر (اعمال صالح) نزد خداوند حاضر می‌شود و جایگاه او در بهشت خداوند رحیم است و خداوند، آتش را بر او حرام می‌گرداند.

و کسی که بخیل است، روز قیامت ناراحت و غمگین در محضر الهی حاضر می‌شود، و او به آتش و جهنم کشیده می‌شود. و نوشیدنی (خوراک) او چرک و خون است (چرک و خونی که از بدن کفار می‌ریزد)".

(در این هنگام) حضرت فاطمه (س) روی به امیرالمؤمنین (ع) کرد و فرمود: "ای پسر عمو با تمام وجود گوش به فرمان شما هستم و هیچ‌گونه سرزنش و سخت‌گیری در این امر نمی‌کنم. من با خرد و نیکی رشد یافته‌ام (وجودم با نیکی و خرد رشد یافته است) و امیدوارم در روز گرسنگی مردم (قیامت) سیر باشم و در آن روز به بهترین بندگان خداوند و نیکان پیوندم، و با شفاعت، در بهشت داخل شوم". خاندان وحی تمامی غذایی را که در سفره بود به آن مسکین بخشیدند و آن شب گرسنه خوابیدند و جز آب چیزی نخوردند و فردای آن روز حضرت زهرا (س) قسمت دوم پشم‌ها را ریسید و سپس قسمت دوم جو را آرد کرد و پنج گرده نان برای افراد خانه پخت. علی (ع) نماز مغرب را با پیامبر (ص) در مسجد خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند؛ در لحظه‌ای که علی (ع) میخواست لقمه اول را بخورد یتیمی بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "سلام بر شما اهل بیت محمد (ص)؛ یتیمی از یتیمان مسلمانان هستم؛ از غذایی که میخورید به من نیز بدهید تا خدا از غذاهای بهشتی نصیب‌تان کند". علی (ع) نان خود را به وی داد و سپس به فاطمه (س) فرمود: "فاطمه ای دختر آقای بخشنده! ای دختر پیامبری که خشن و بدخو نبود و همه چیز را فقط برای خودش نمی‌خواست! خداوند این یتیم را به در خانه ما فرستاده؛ هر کسی امروز رحم کند، بخشنده است و (شخص بخشنده) جایگاهش در بهشت است؛ بهشتی که خداوند آن را بر انسان‌های پست حرام گردانیده است. و انسان بخیل روز قیامت، سرزنش شده در پیشگاه خداوند حاضر می‌شود، و به سوی آتش جهنم میل پیدا می‌کند (به سوی آتش جهنم کشیده می‌شود). (و) نوشیدنی او چرک و خونی است که از بدن گناهکاران و کفار سرازیر می‌شود".

در این هنگام صدیقه طاهره (س) به امیرالمؤمنین (ع) رو کرد و گفت: "غذای خود را به این یتیم عطا می‌کنم و ترسی ندارم و رحمت و بخشش خداوند شامل خانواده‌ام می‌شود. فرزندانم شب را تا به صبح گرسنه گذراندند و فرزند کوچک‌ترم (امام حسین (ع)) در جنگی (که دشمنان علیه خاندان رسالت ترتیب می‌دهند) کشته خواهد شد. او را در کربلا به شهادت می‌رسانند است؛ وای بر کشندگان او و عذاب (خداوند) بر آنان باد! جایگاه‌شان، قعر دوزخ است؛ آنان را با زنجیرها و طناب‌ها به بند می‌کشند که خداوند اسارت‌شان را افزون کند".

سپس حضرت زهرا (س) از جا برخاست و تمامی آنچه را که در سفره بود به یتیم بخشید و آن شب نیز گرسنه خوابیدند و جز آب چیزی نخوردند.

فردای آن روز حضرت فاطمه (س) یک سوم آخر پشم‌ها را ریسید، و آخرین صاع از جوها را آرد و با آن خمیر درست کرد و پنج گرده نان برای اهل خانه پخت. علی (ع) نماز مغرب را با پیامبر (ص) خواند و به منزل آمد؛ سفره پهن شد و هر پنج نفر سر سفره نشستند. همان لحظه‌ای که حضرت میخواست اولین لقمه را بخورد، اسیری از اسرای مشرکان بر آستانه در ظاهر شد و گفت: "سلام بر شما اهل بیت محمد (ص)؛ ما را اسیر کردید و به ما غذا نمی‌دهید؟" علی (ع) نان خود را در دست او گذاشت؛ سپس فرمود: "فاطمه ای دختر پیامبر برگزیده و ای دختر پیامبری آقا و بزرگ! بر در خانه تو اسیری آمده که به اسلام هدایت نشده و (دست و پایش) با زنجیر بسته شده است. او از گرسنگی به سوی ما شکایت آورده در حالی که آواره است و هر کسی امروز (به او) غذا دهد در قیامت نتیجه‌اش را میبیند. هر چه که کشاورز (مؤمن) نزد خداوند بلند مرتبه و یکتا، بکارد فردا (قیامت) درو می‌کند. پس به من عطا کن و محرومم مکن".

حضرت فاطمه (س) به امیرالمؤمنین (ع) گفت: "از جوها غیر از صاعی باقی نمانده و دیگر چیزی در دستانم نیست. به خدا قسم هر دو فرزندم گرسنه‌اند؛ خداوندا! آنها را زنده نگه دار و نمیران. پدر آنها اهل خیر و نیکی به دیگران است و دستان بخشنده‌ای دارد. بر سرم مقنعه‌ای نیست (مقنعه‌ای ندارم که بر سر کنم) جز عبایی که آن را در مقابل پیمانه‌ای بافته‌ام". سپس اهل بیت (ع) تمامی آنچه را که در سفره داشتند به اسیر دادند و شب را تا به صبح گرسنه خوابیدند و فردای آن روز نیز روزه گرفتند در حالی که هیچ غذایی نداشتند.

شعیب می‌گوید: "سپس امام حسن و امام حسین (ع) به نزد رسول خدا رفتند در حالی که مانند پرنده‌ای کوچک (جوجه) از شدت گرسنگی به خود می‌لرزیدند، زمانی که چشم رسول خدا (ص) به آنها افتاد، فرمود: "ای ابوالحسن! چرا شما را در این وضعیت سخت می‌بینم؟! برویم پیش دخترم فاطمه". همگی پیش حضرت زهرا (س) رفتند؛ ایشان در محراب، مشغول عبادت بود و از شدت گرسنگی، شکم ایشان به کمرش چسبیده و چشم‌های ایشان گود افتاده و پای چشم‌هایش کبود شده بود.

وقتی پیامبر اکرم (ص) حضرت فاطمه (س) را به این حال دید، ایشان را در آغوش گرفت و فرمود: "پناه بر خدا! شما سه روز است این گونه‌اید (غذا نخورده‌اید!)" در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: "ای محمد دریافت کن آن فضیلتی را که خداوند برای اهل بیت تو قرار داده است". حضرت فرمود: "آن چیست؟" جبرئیل این آیات را برای پیامبر اکرم (ص) خواند[۲۰۰]: ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا[۲۰۱][۲۰۲][۲۰۳]

آیه مباهله

نقل شده، بعد از اینکه پیامبر اکرم (ص) مسیحیان نجران را با دلایل محکم به اسلام دعوت کرد و آنان بر جهل و نادانی خود اصرار ورزیدند این آیه در شأن پنج تن آل عبا نازل شد: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۲۰۴]. رسول خدا (ص) نیز به آنها فرمود: "خداوند به من امر فرموده که اگر دلیل مرا نپذیرید با شما مباهله کنم (یکدیگر را نفرین کنیم)؛" مسیحیان نجران گفتند: "ای ابالقاسم، ما برمی‌گردیم و درباره کار خود (پذیرفتن یا نپذیرفتن اسلام) فکر می‌کنیم و سپس باز می‌گردیم".

زمانی که آنها برگشتند به عاقب، که تصمیم‌گیرنده اصلی بود، گفتند: "ای عبدالمسیح نظر تو چیست؟" عاقب گفت: "به خدا قسم، ای گروه مسیحیان شما می‌دانید محمد فرستاده خداست، و درباره پیامبر شما، عیسی بن مریم کلام حقی گفت؛ قسم به خدا که هیچ قومی با پیامبری مباهله نکرد مگر اینکه بزرگشان زنده نماند و کوچکشان رشد نکرد. اگر شما چنین کنید، بی‌شک نابود می‌شوید. حال اگر شما چیزی را جز انس با دین‌تان و بر پاداشتن رسوم کنونی خود نمی‌پذیرید، با این مرد، خداحافظی کنید (صلح کنید) و به سرزمین‌هایتان بازگردید".

پس رسول خدا (ص) برای مباهله خارج شد در حالی که بر دوش ایشان عبایی از موی سیاه بود و امام حسین (ع) را در آغوش و دست امام حسن (ع) را گرفته بود، و حضرت فاطمه (س) پشت سر ایشان راه می‌رفت. علی (ع) پشت سر فاطمه (س) راه می‌رفت، و رسول خدا (ص) به آنها می‌فرمود: "زمانی که من دعا کردم شما آمین بگویید".

اسقف نجران به همراهان خود گفت: "ای گروه مسیحیان، من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از خداوند بخواهند که کوهی را از جا بر کَند، خداوند به خاطر آنها این کار را خواهد کرد. با آنان مباهله نکنید وگرنه هلاک می‌شوید و تا روز قیامت هیچ نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند". سپس به پیامبر (ص) گفتند: "ما صلاح را در آن دیدیم که با تو مباهله نکنیم و تو را بر دینت پایدار بداریم".پیامبر (ص) به آنها فرمود: "اگر از مباهله خودداری می‌کنید، پس اسلام بیاورید تا آنچه برای مسلمانان است، برای شما نیز باشد و هر چه بر ایشان است، بر شما نیز باشد"[۲۰۵].

آنها از پذیرش اسلام خودداری کردند. پیامبر (ص) فرمود: "پس ما با شما نبرد می‌کنیم". آنها گفتند: "ما توان جنگیدن با عرب را نداریم، ولی با شما صلح می‌کنیم که اگر با ما نجنگید و ما را از دینمان باز ندارید، سالانه دو هزار جامه فاخر به شما بدهیم، که هزار تای آنها را در ماه صفر و هزار تای دیگر را در ماه رجب، به همراه سی زره آهنی عادی (منسوب به قوم عاد) به شما می‌دهیم". پیامبر خدا (ص) با این شرط با آنها صلح کرد و فرمود: "سوگند به آنکه جان من در دست اوست، نابودی بر سر مردم نجران آویخته شده بود و اگر مباهله می‌کردند، به میمون و خوک، تبدیل می‌شدند و این وادی، بر سر آنان آتش می‌افروخت و خداوند، نجران و مردم آن را ریشه‌کن می‌کرد به طوری که حتی پرنده‌ای بر روی درخت نمی‌ماند؛ و بر نصرانیان سالی نمی‌گذشت، مگر آنکه همه آنها از بین می‌رفتند"[۲۰۶][۲۰۷]

دسته دوم

ابی خدیجه از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمود: "وقتی حضرت فاطمه (ع) به امام حسین (ع) باردار شد، جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و گفت: "فاطمه (س) به زودی فرزندی به دنیا می‌آورد که امت تو او را بعد از تو می‌کشند". از این‌رو وقتی که حضرت زهرا (س) به امام حسین (ع) حامله شد، ناراحت بود و هنگامی که او را به دنیا آورد، از زادن او، اندوهگین بود".

امام صادق (ع) در ادامه فرمود: "در دنیا دیده نشده است که مادری از به دنیا آوردن پسری ناراحت باشد اما حضرت فاطمه (س) به خاطر اینکه می‌دانست در آینده فرزندش کشته خواهد شد، از این بارداری و زایمان ناراحت بود و در همین باره این آیه نازل شد: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا[۲۰۸][۲۰۹].

همچنین ابی بصیر از امام صادق (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: "منظور از آیات ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[۲۱۰] حسین بن علی[۲۱۱] است"[۲۱۲].

ابوهریره نیز می‌گوید: "از رسول خدا (ص) درباره تفسیر آیه ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ[۲۱۳] پرسیدم". ایشان فرمود: "خداوند امامت را در نسل حسین قرار داده است، نُه نفر از ائمه از نسل او هستند که مهدی این امت، جزء آنان است"[۲۱۴][۲۱۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مصباح المتهجد، ص۸۲۶، ۸۲۸؛ اقبال الاعمال، ج۳، ص۳۰۳.
  2. الارشاد، ج۲، ص۲۷؛ اللهوف، ص۱۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.
  3. المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷؛ مصباح المتهجد، ص۸۵۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.
  4. الطبقات، خامسه ۱، ص۳۶۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۵.
  5. مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷.
  6. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۳۱.
  7. صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۵۶.
  8. الامالی، ص۱۹۸؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۷۶.
  9. صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص۴۲۱؛ الکافی، ج۲، ص۵۶۹.
  10. مسند احمد، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۶؛ سنن النسائی، ج۵، ص۱۴۹.
  11. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  12. اسباب النزول، ص۶۷ - ۶۸؛ التبیان، ج۲، ص۴۸۴؛ زادالمسیر، ج۱، ص۳۳۹.
  13. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ - ۱۲۱؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ السنن الکبری، ج۷، ص۶۳.
  14. تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۰۴ - ۱۰۵؛ البحرالمحیط، ج۳، ص۱۸۹.
  15. ر. ک: جانشینی حضرت محمد، ص۳۱ - ۴۸.
  16. «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم -نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۵.
  17. تفسیر قمی، ج۱، ص۲۰۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۹۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۱.
  18. التفسیر الکبیر، ج۵، ص۵۲ - ۵۳؛ تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۱؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.
  19. التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۳ - ۵۴؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.
  20. انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۶۵ - ۲۶۶؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.
  21. التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۱۲.
  22. التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۴.
  23. عیون الاخبار، ج۲، ص۷۹ - ۸۲؛ الاختصاص، ص۵۶.
  24. الکافی، ج۸، ص۳۱۷ - ۳۱۸.
  25. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  26. ر. ک: التفسیر الکبیر، ج۸، ص۲۴۷.
  27. کشف الیقین، ص۴۰۵.
  28. نک: اعلام الوری، ج۱، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ الفصول المختاره، ص۵۴؛ منهاج الکرامه، ص۱۲۰ - ۱۲۱.
  29. مسند احمد، ج۶، ص۲۹۲؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴؛ اسباب النزول، ص۲۳۹.
  30. «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند» سوره انسان، آیه ۸.
  31. زاد المسیر، ج۸، ص۱۴۵؛ تفسیر بغوی، ج۵، ص۱۹۱ - ۱۹۲.
  32. مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۷.
  33. التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۷۴۶ - ۷۴۷؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۳۷.
  34. مناهج الیقین، ص۳۹۳ - ۳۹۷.
  35. «نیکان از پیاله‌ای می‌نوشند که آمیخته به بوی خوش است» سوره انسان، آیه ۵.
  36. الاحتجاج، ج۱، ص۳۲۶؛ الفرقان، ج۲۹، ص۳۰۶.
  37. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  38. تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۸ - ۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۵.
  39. الطبقات، ج۳، ص۲۹۷؛ فتوح البلدان، ص۴۳۶.
  40. تاریخ خلیفه، ص۱۱۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.
  41. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  42. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ عقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰.
  43. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۹؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۴۰ - ۴۱.
  44. الاخبار الطوال، ص۲۲۰ - ۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰ - ۲۹۱.
  45. الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۱.
  46. سیره ابن اسحاق، ج۵، ص۲۳۵ - ۲۳۶؛ مناقب، ج۳، ص۱۹۹ - ۲۰۰.
  47. الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۱.
  48. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ تاریخ طبری، ج۵،ص ۱۶۷.
  49. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۳؛ المنتظم، ج۵، ص۲۸۵ - ۲۸۶.
  50. العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۰.
  51. الطبقات، ج۶، ص۲۴۱ - ۲۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۵۴.
  52. البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.
  53. تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۴ - ۲۷۵.
  54. انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷۹ - ۲۸۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۵.
  55. البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.
  56. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۱.
  57. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹.
  58. البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹ - ۸۰.
  59. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۰ - ۲۰۱.
  60. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۱ - ۲۰۳.
  61. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲۸ - ۱۳۰.
  62. العقد الفرید، ج۵، ص۱۲۳؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴ - ۲۰۷؛ الکامل، ج۳، ص۵۰۳ - ۵۱۲.
  63. نک: تاریخ خلیفه، ص۱۳۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۱۰ - ۵۱۱.
  64. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  65. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴.
  66. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴، ۳۸۱.
  67. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.
  68. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.
  69. مروج الذهب، ج۳، ص۵۴.
  70. الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.
  71. الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.
  72. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵.
  73. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵.
  74. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱، ۳۹۵ – ۳۹۷.
  75. الارشاد، ج۲، ص۶۶.
  76. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵، ۳۹۵.
  77. تاریخ خلیفه، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۳.
  78. البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۵، ۶۱، ۶۷.
  79. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰۸.
  80. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۶.
  81. المسالک والممالک، ص۱۸۵؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۷۴ - ۱۷۷؛ البلدان، ص۱۵۰.
  82. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۴ - ۳۹۵.
  83. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.
  84. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸ - ۳۹۹.
  85. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۹.
  86. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
  87. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.
  88. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.
  89. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۰.
  90. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲.
  91. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴.
  92. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.
  93. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵ - ۴۲۶.
  94. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷، ۴۴۵.
  95. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.
  96. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳ - ۴۵۵.
  97. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲ - ۴۵۳؛ تاریخ الطوال، ص۲۵۹.
  98. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  99. «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید» سوره انسان، آیه ۳۰.
  100. الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
  101. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۵.
  102. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۷ - ۴۵۸.
  103. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.
  104. الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹.
  105. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
  106. الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
  107. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  108. تاریخ طبری، ج۵، ص۷۵.
  109. الکامل، ج۳، ص۳۷۲.
  110. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸۱.
  111. الکامل، ج۳، ص۴۵۴.
  112. الکامل، ج۳، ص۴۹۱.
  113. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۲.
  114. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۴.
  115. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
  116. انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۷ - ۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵. الارشاد، ج۲، ص۷۲.
  117. الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
  118. الطبقات الکبری، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
  119. الاخبار الطوال، ص۱۸۲، ۱۸۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۷۲.
  120. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۲؛ تاریخ خلیفه، ص۱۴۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۲۱.
  121. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۷، ۴۹۴.
  122. انساب الاشراف، ج۷، ص۱۳۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۹.
  123. مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۲۶۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۲۴.
  124. الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۴.
  125. اخبار الدولة العباسیه، ص۵۱.
  126. انساب الاشراف، ج۳، ص۳۷۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۳.
  127. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۷؛ الفتوح، ج۵، ص۶۷.
  128. تجارب الامم، ج۲، ص۳۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۱ - ۳۴۲.
  129. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  130. سنن النسائی، ج۵، ص۸۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۱۲ - ۴۱۳؛ البدایة والنهایه، ج۲، ص۵۱.
  131. المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۱؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۲.
  132. المصنف، ج۷، ص۵۱۵؛ صحیح ابن حبان، ۱۵، ص۴۲۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۰۶.
  133. المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۱۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۳۶.
  134. سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۵۱؛ المستدرک، ج۳، ص۱۶۶، ۱۷۱؛ السنن الکبری، ج۴، ص۲۹.
  135. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  136. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۷۶؛ التبیان، ج۹، ص۱۵۸ - ۱۵۹؛ زادالمسیر، ج۷، ص۷۹.
  137. الکافی، ج۱، ص۱۵۵.
  138. «و هیچ کس جز به اذن خداوند نخواهد مرد؛ که سرنوشتی است با هنگا»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۴۵.
  139. «خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن می‌گیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه می‌دارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها می‌کند» سوره زمر، آیه ۴۲.
  140. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۸.
  141. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.
  142. جامع البیان، ج۲۵، ص۱۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۱۸۳؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۷.
  143. کامل الزیارات، ص۳۲۸ - ۳۲۹.
  144. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۱ - ۴۰۲.
  145. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲.
  146. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۳.
  147. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
  148. «بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند؛ دست خداوند بالای دست‌های آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش می‌شکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.
  149. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
  150. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۶.
  151. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  152. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید»؛ سوره نساء، آیه ۵۸.
  153. نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۱؛ التبیان، ج۳، ص۲۳۴.
  154. المصنف، ج۷، ص۵۷۱؛ جامع‌البیان، ج۵، ص۹۲؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۹۸۶.
  155. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  156. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۵۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۱؛ التبیان، ج۳، ص۲۳۶ - ۲۳۷.
  157. «همان کسانی که ناحق از خانه‌های خود بیرون رانده شدند»؛ سوره حج، آیه ۴۰.
  158. تفسیر فرات الکوفی، ص۲۷۳؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۸۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۲۱.
  159. «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
  160. تفسیر قمی، ج۲، ص۹۴؛ نورالثقلین، ج۳، ص۵۰۱؛ الصافی، ج۳، ص۳۸۱.
  161. «و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۳۳.
  162. تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۹۰؛ کنزالدقائق، ج۷، ص۴۰۴.
  163. «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند و تنها دین خداوند بر جای ماند، پس اگر دست از (جنگ) بازداشتند (شما نیز دست باز دارید که) جز با ستمگران دشمنی نباید کرد» سوره بقره، آیه ۱۹۳.
  164. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۸۶؛ الصافی، ج۱، ص۲۲۹.
  165. «تا آنان را در آن بیازماییم و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند او را به عذابی بسیار دشوار گمارد» سوره جن، آیه ۱۷.
  166. تفسیر قمی، ج۲، ص۳۸۹؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۱؛ نورالثقلین، ج۵، ص۴۳۹.
  167. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  168. تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۲؛ مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۱؛ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۱۹۷ - ۱۹۹.
  169. «و بر آن پشته‌ها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهره‌شان باز می‌شناسند» سوره اعراف، آیه ۴۶.
  170. تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۸؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۳۱؛ التبیان، ج۴، ص۴۱۱ - ۴۱۲.
  171. «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند - چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد» سوره نور، آیه ۵۵.
  172. تفسیر قمی، ج۲، ص۱۰۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۹ - ۲۴۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۵۳۷.
  173. «ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد! * آنگاه، در جرگه بندگان من درآی! * و به بهشت من پا بگذار!» سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰.
  174. ثواب الاعمال، ص۱۲۳؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۳۰؛ البرهان، ج۵، ص۶۵۸.
  175. «و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است» سوره احقاف، آیه ۱۵.
  176. الکافی، ج۱، ص۴۶۴؛ نورالثقلین، ج۵، ص۱۳ - ۱۴؛ البرهان، ج۵، ص۳۹.
  177. تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۳۲.
  178. «و به روز چون آن (زمین) را روشن گرداند» سوره شمس، آیه ۳.
  179. الکافی، ج۸، ص۳۰۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۰۰؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۶۱.
  180. «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.
  181. «کاف، ‌ها، یا، عین، صاد» سوره مریم، آیه ۱.
  182. کمال الدین، ج۲، ص۴۶۱؛ نورالثقلین، ج۳، ص۳۱۹ - ۳۲۰؛ البرهان، ج۳، ص۶۹۸.
  183. اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  184. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.
  185. «نه چنین است؛ کارنامه نیکان در «علّیین» است. و تو چه دانی که «علّیین» چیست؟ کارنامه‌ای است نگاشته، که مقرّبان (درگاه خداوند) در آن می‌نگرند» سوره مطففین، آیه ۱۸-۲۱.
  186. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.
  187. «و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) داده‌اند و از کسانی که شرک ورزیده‌اند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید» سوره آل عمران، آیه ۱۸۶.
  188. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۰.
  189. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان می‌آوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  190. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۱.
  191. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزنده‌ای سپاس‌پذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.
  192. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۱.
  193. روستایی، اکبر، مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۲۵-۴۲۶.
  194. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  195. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۴، ص۱۸۸۳؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۵۹.
  196. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۴۵۱. او در ذیل این حدیث میگوید: حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه. این حدیث مطابق شروطی که بخاری برای صحت حدیث دارد، صحیح است اما نه بخاری و نه مسلم هیچ کدام آن را نقل نکرده‌اند.
  197. جامع البیان، طبری، ج۲۲، ص۲۶؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۶۰۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۴۷.
  198. مشکل الآثار، طحاوی، ج۲، ص۲۳۵.
  199. روستایی، اکبر، مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷.
  200. درباره نزول این آیات در شأن اهل بیت (ع) در مصادر دیگر همچون تفسیر قمی حدیث صحیحی وارد شده است اما از آنجایی که در آن روایت، از فضه نامی برده نشده است، از نقل روایت در متن، خودداری کردیم. روایت این‌گونه است: «حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: كَانَ عِنْدَ فَاطِمَةَ (س) شَعِيرٌ فَجَعَلُوهُ عَصِيدَةً، فَلَمَّا أَنْضَجُوهَا وَ وَضَعُوهَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ جَاءَ مِسْكِينٌ، فَقَالَ الْمِسْكِينُ: رَحِمَكُمُ اللَّهُ، أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ، فَقَامَ عَلِيٌّ (ع) فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ يَتِيمٌ فَقَالَ الْيَتِيمُ: رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ، فَقَامَ عَلِيٌّ (ع) فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا الثَّانِيَ، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ أَسِيرٌ فَقَالَ الْأَسِيرُ: يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ فَقَامَ عَلِيٌ (ع) فَأَعْطَاهُ الثُّلُثَ الْبَاقِيَ، وَ مَا ذَاقُوهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةَ إِلَى قَوْلِهِ ﴿وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا (و تلاشتان را سپاس می‌نهند) سوره انسان، آیه ۲۲. فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع)...» (تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۳۹۸-۳۹۹، ذیل آیات سوره دهر).
  201. «آیا بر آدمی پاره‌ای از روزگار گذشت که چیزی سزیده یادکرد نبود؟ بی‌گمان این پاداش شماست و تلاشتان را سپاس می‌نهند» سوره انسان، آیه ۱-۲۲.
  202. الأمالی، شیخ صدوق، ص۳۲۹-۳۳۲؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۰۳ (با مقداری تفاوت).
  203. روستایی، اکبر، مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۲۸-۴۳۲.
  204. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  205. یعنی: خون و مال شما همانند مسلمانان، محترم باشد و شما نیز مانند مسلمانان، موظف هستید که در مملکت اسلامی در حضور مردم احکام اسلامی را محترم بشمارید (و مثلا، به طور آشکارا شراب ننوشید).
  206. التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج۸، ص۸۵.
  207. روستایی، اکبر، مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۲-۴۳۴.
  208. «و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است -و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است-» سوره احقاف، آیه ۱۵.
  209. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۴.
  210. «ای روان آرمیده! به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.
  211. امام صادق (ع)، این آیه را درباره امام حسین (ع) دانسته‌اند، زیرا این سوره به شهادت آیات آن، مکی است و نزول آن قبل از تولد ظاهری امام حسین (ع) است. کما اینکه علما به مکی بودن این سوره اعتراف کرده‌اند. (تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قریشی، ج۱۲، ص۲۰۷).
  212. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۴۲۲؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج۵، ص۵۷۷، ح۲۸؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ج۵، ص۶۵۷.
  213. «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد» سوره زخرف، آیه ۲۸.
  214. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۶.
  215. روستایی، اکبر، مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۴-۴۳۵.