خلافت الهی در قرآن: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
==[[موانع بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی]]== | ==[[موانع بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی]]== | ||
== | ==آثار [[ولایت]] [[خلیفه الهی]]== | ||
[[پذیرفتن]] [[ولایت]] [[خلیفه الهی]]، دو نوع آثار دارد: آثار [[دنیوی]] و [[اخروی]] و مهمتر آثار [[اخروی]] آن است، اگرچه آثار [[دنیوی]] نیز [[ارزشمند]] است؛ زیرا اگر فردی اندکی [[تفکر]] و [[تعقل]] کند، آن را [[تصدیق]] خواهد نمود: نسبت [[دنیا]] به [[آخرت]]، نسبت فرع با اصل و ناچیز در برابر همه چیز، زودگذر در مقابل ماندگار است: | [[پذیرفتن]] [[ولایت]] [[خلیفه الهی]]، دو نوع آثار دارد: آثار [[دنیوی]] و [[اخروی]] و مهمتر آثار [[اخروی]] آن است، اگرچه آثار [[دنیوی]] نیز [[ارزشمند]] است؛ زیرا اگر فردی اندکی [[تفکر]] و [[تعقل]] کند، آن را [[تصدیق]] خواهد نمود: نسبت [[دنیا]] به [[آخرت]]، نسبت فرع با اصل و ناچیز در برابر همه چیز، زودگذر در مقابل ماندگار است: | ||
{{متن قرآن|كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا}}<ref>«آنان روزی که آن را ببینند، چنان است که (در دنیا) جز در پایان روزی یا نیمروزی درنگ نکرده بودهاند» سوره نازعات، آیه ۴۶.</ref>؛ | {{متن قرآن|كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا}}<ref>«آنان روزی که آن را ببینند، چنان است که (در دنیا) جز در پایان روزی یا نیمروزی درنگ نکرده بودهاند» سوره نازعات، آیه ۴۶.</ref>؛ |
نسخهٔ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۰۳
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث خلافت الهی است. "خلافت الهی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل خلافت الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
خلافت به معنای نیابت از غیر است، به جهت غیبت منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب[۱]. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمیشود، جز اینکه خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد[۲]. در این مدخل، معنای اصطلاحی خلافت الهی مقصود است و آنچه به امامت و رهبری مربوط میشود، در جایگاه خود آمده است. در اینجا از واژه «خلف»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی آیات با توجّه به شأن نزول و روایات مربوط استفاده شده است[۳].
مقدمه
- واژه خلیفه در دو مورد به شکل مفرد و در باقی موارد به صورت جمع "خلائف" و "خلفا" در قرآن کریم به کار رفته است. خلیفه در لغت به معنای کسی است که جانشین و قائم مقام کسی میشود.
- واژه خلیفه با برشمردن اشتقاقهای آن در قرآن کاربرد فراوان دارد که در مجموع بیشتر آیات به معنای کنار رفتن گروهی و جانشین شدن گروهی دیگر آمده است که به نمونههایی از این آیات اشاره میشود:
- ﴿وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا يَشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ﴾[۴]؛
- ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۵]؛
- ﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۶]؛
- ﴿فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ...﴾[۷].
- در این آیات مراد، خلافت و جانشینی عامه مردم است که از طرف خداوند برای آبادانی زمین و بهره بردن از نعمت در آن اذن داده شده است.
- علامه طباطبایی درباره این نوع از خلافت میفرماید: "خلیفه بودن مردم در زمین به این معنا است که هر لاحقی از ایشان جانشین سابق شود و سلطه و توانایی بر دخل و تصرف و انتفاع از زمین داشته باشد، همانطور که سابقین بر این کار توانایی و تسلط داشتند"[۸].
- در تفسیر تبیان در این زمینه آمده است: "خلفا در این آیات جمع خلیفه است و معنایش این است که گروهی بر جای گروهی دیگر به تدبیر امور اقدام نمایند"[۹].
- بنابراین یک دسته از آیات نشان دهنده خلافت عامه مردم در استفاده از نعمتهای الهی است که بنابر حکمت الهی از نعمتهای خداوند در زمین استفاده میبرند[۱۰].
- در برابر آیاتی که بیان شد یک سری آیات در قرآن مسئله خلافت و جانشینی را به معنای خاص مطرح کردهاند که دانشمندان از آن آیات، شأن ولایت خاصه و تصرف در امور را برای آن خلفا استفاده کردهاند که به دو نمونه از آیات که صراحت بیشتری در این زمینه دارند اشاره میشود:
- آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ میگوید: "مقام آدمیت که شخصیت حقوقی انسان کامل است محور خلافت الهی است؛ زیرا بیان خلافت در قالب جمله اسمیه مفید استمرار است"[۱۳].
- صدرالمتالهین شیرازی با استفاده از آیه: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾ میگوید: "مراد از خلافت آدم در زمین، مقام ولایت است و این مقام بزرگترین منصب است که با آن حق تصرف در امور و مصالح دیگران پیدا میکند"[۱۴].
- حسن مصطفوی در التحقیق مینویسد: أما الخليفة: فهو كالخلف صفة، الا انه إذا انتسب إلى الله المتعال فيراد منه التأخر من جهة الكيفية، وهذا المعنى من أشرف الأوصاف الروحانية و أعلى المقامات الربانية، ولا يتصور مقام أعلى وأفضل منه[۱۵].
- بنابراین آنچه تا به حال بیان شد رهیافتی بود برای این مطلب که واژه خلیفه به معنای جانشینی خداوند در قرآن به دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای جانشینی عام و برای استفاده از نعمتهای خداوند در زمین و دوم به معنای جانشینی خاص و دارای مقام و منصب الهی که از آثار آن داشتن ولایت و حق تصرف در امور دیگران است تا در سایه رهبری آنان احکام و قوانین الهی از تغییرو تحریف محفوظ ماند و بر این اساس است که وجود آن خلفای الهی برای همیشه در روی زمین به عنوان حجت الهی و هدایتگر انسانها لازم است و از طرف دیگر برای همه واجب است که با آنان مخالفت نورزیده و فرمانبردار آنان باشند[۱۶][۱۷]
معنای خلیفه در کاربردهای قرآنی
- خلیفه از مادّه "خلف" مشتق بوده، که با مشتقاتش در قرآن مجید، ۱۱۶ بار استعمال شده است و خود لفظ "خلیفه" از آن تعداد، دو بار بیشتر استعمال نشده است؛
- یک مورد در سوره بقره: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۱۸].
- و دیگری در سوره ص: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾[۱۹].
- آنچه اهل لغت و مفسران و همه بر آن اتفاق دارند، خلیفه به معنای جانشین است؛ اما در اینکه کدام انسان خلیفه است و جانشینِ چه کسی؟ نظریههای مختلفی بیان شده است:
- در آیه اول، جانشینی از موجودات سابق و ساکن روی زمین، مانندِ ملائکه یا جن و در آیه دوم، جانشینی از انبیای سابق[۲۰]، و علت انتخاب این نظریه را، ممتنع بودن جانشینی از خدای متعال بیان کردهاند؛ زیرا او حاضر و شاهد است، غایب نیست تا نیاز به جانشین داشته باشد.
- جانشینی از خداوند متعال، که مخصوص حضرت آدم(ع) بوده؛ چنانکه از ظاهر تفسیر برخی مفسران استفاده میشود[۲۱].
- آن جانشینی اختصاصی نبوده و شامل همه افرادی میشود که قوّه و استعداد دریافت اسما را به فعلیت درآورده و انسانهایی مؤمن و وارسته باشند[۲۲].
- آن جانشینی به طور مساوی شامل مجموع آدم(ع) و ذریه او میشود[۲۳]؛ و جهت خلافت انسانها، به دلیل داشتن علم و توانایی بر هرگونه تصرف در روی زمین و عُمران آن و بهرهبرداری از منافع گوناگون آن و ابداع و اختراع اشیای مختلف است. به عبارت دیگر: ابتکار و خلاقیت انسانها مظهر خالقیت، اختیار، حاکمیت و قدرت مطلق خدای متعال است[۲۴].
- بررسی نظریه اول:
- نظریه اول مردود است؛ به دلیل اینکه زمینه و سیاق آیه شریفه به دو نکته اشاره دارد، اول اینکه منظور از خلافت، جانشینی خدا در زمین بوده، نَه اینکه انسان جانشین ساکنان قبلی زمین شوند، که در آن ایام منقرض شده بودند، و خدا خواسته انسان را جانشین آنها کند. برخی بنابراین نظریه، گفتهاند: موجودات قبلی ملائکه بودهاند و همانها نیز اعتراض کردهاند، آن محلّ اشکال است که چگونه موجود مجرد در زمین مادّی، ساکن بوده است، و دیگر اینکه خدای سبحان اسما را به آدم(ع) تعلیم داده و او را به آن مفتخر کرده و مشمول کرامت ویژه الهی شده، کرامتی که ملائکه زمینه دریافت آن را نداشتند، چنین کمال و کرامتی در صورتی تصور دارد که آدم(ع) خلیفه خدای متعال باشد؛ اما جانشینی از قومی به نام جن، کرامتی برای آن حضرت نمیآورد و نیازمند به علم به اسما، یا برخورداری از مقام تسبیح و تقدیس نیست، تا موجب سؤال فرشتگان شود. افزون بر آن، ظاهر جمله ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾، این است که گوینده برای خود، خلیفه تعیین میکند، نَه برای دیگران و دیگر اینکه جریان سَجده برای خلیفه نیز نشان میدهد او جانشین خداست، نَه خلیفه شخص دیگر.
- از آن گذشته، نسلهای فراوانی یکی پس از دیگری آمدند و هر کدام جانشین دیگری بودند و آفریدگار همه آنها خدای سبحان بود، ولی هنگام آفریدن هیچ یک از آنان، فرشتگان را در جریان آفرینش قرار نداد و از آن به عنوان خلیفه یاد نکرد، وگرنَه فرشتگان، سابقه ذهنی از جعل خلافت داشتند و دیگر سؤال نمیکردند و از این گونه جعل خلافت تعجب نمیکردند. آنچه سبب انتخاب نظریه جانشینی از موجودات قبلی شده، امتناع و اشکال بر جانشینی از خداوند متعال است؛ در ردّ تعلیل و اشکال جانشینی، باید گفت: آن امتناع و اشکال در صورتی وارد است که مراد از جانشینی، تفویض و واگذاری حضور و تدبیر امور باشد و چنین معنایی نَه مورد تأیید عقل است و نَه مستفاد از نقل و آیات قرآنی. آنچه درباره جانشینی از خداوند متعال تصور دارد، مظهریت خاص و مرآتیت ویژه است؛ یعنی مراد از خلافت از پروردگار متعال، این است که او مظهر صفات و افعال اوست؛ خدا اصل است و خلیفه، آیت و مرآت او.
- به عبارت دیگر: نَه خالی شدن صحنه وجود از خداوند مراد است و نَه واگذاری مقام ربوبیت و تدبیر به جانشین؛ زیرا نَه غیبت و محدودیت خداوند متعال، قابل تصور صحیح است و نه استقلال انسان در تدبیر امور، قابل قبول؛ چون موجود ممکن و فقیر، ذاتاً و مستقلاً از اداره امور خود عاجز است، چه رسد به تدبیر دیگران. پس خلیفه خدا، همان یدالله است که به صورت آدمی کار میکند و در واقع خود خداوند است که آن فعل را انجام میدهد و خلیفه خدا، مجرای صدور فعل و محلّ نزول اراده پروردگار است: «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»[۲۵]؛ لذا انسان کامل و خلیفه خدا، تنها آستینی است که دست قدرت خدا از آن بیرون میآید و در او ظهور میکند: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۲۶].
- بنابراین، محیط مطلق و حاضر محض خلیفه ندارد، لذا اگر خداوند که محیط بر همه چیز است، کسی را جانشین خود معرفی کرد، مقصود این است که دست خدا از آستین او ظهور یافته: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ﴾[۲۷]؛ ظاهر معنای خلافت از مستخلفٌعنه این است، چنان که خداوند متعال، شاهد و قادر بر هر چیزی است، خلیفه او نیز چنین است؛ تنها تفاوت در این است که خداوند، آن صفات را بالاصاله و بالذات دارد و خلیفه او بالتَّبَع و بالعَرَض.
- اشکال دیگری مطرح میشود که: چرا خداوند برای عمارت زمین و تدبیر انسانها و تکمیل نفوس و اهداف دیگر، بیواسطه اقدام نمیکند و برای خود جانشین نصب میکند؟
- در پاسخ اشکال مزبور باید گفت: نصب خلیفه یا به دلیل قصور فاعل است یا قصور قابل، قِسم اول در جایی تصور دارد که مستخلف عنه، بر اثر غیبت یا ناتوانی یا ضعف نتواند به کارهای خود رسیدگی کند و چنین چیزی نسبت به خداوندی که دائمالحضور و بر همه چیز احاطه دارد: ﴿أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾[۲۸] و ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۲۹]، و هیچگونه ضعفی درباره او تصور نمیشود، معنا ندارد. پس آنچه در مورد خلافت از خدا متصور است، قِسم دوم، یعنی قصور قابل است؛ با این توضیح که فیض خدای سبحان گرچه نسبت به همه موجودات، دائم است، غالب آنها به ویژه موجودات زمینی توان آن را ندارند که بیواسطه، فیض، احکام، علوم و معارف الهی را دریافت کنند، بلکه نیازمند به واسطهای هستند که با زبان آنان آشنا و برایشان محسوس و ملموس باشد. بنابراین، علت جعل خلیفه و نصب واسطه، قصور مردم و کامل نبودن قابلیت آنان از تلقی بیواسطه فیض است[۳۰]
- بررسی نظریه دوم:
- نظریه دوم نیز مردود است؛ زیرا مراد از خلیفه شخص حقیقی آدم(ع) نیست، بلکه مراد شخصیت حقوقی آدم و مقام شامخ انسانیت به کمال رسیده است و دلیل بر آن، اولاً: بیان جعل خلیفه به صورت جمله اسمیه که مفیدِ استمرار است و ثانیاً: پرسش استفهامی فرشتگان است: ﴿قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾[۳۱]
- چون ظاهر آیه شریفه خصوصاً به قرینه تقابل بین ﴿مَنْ يُفْسِدُ﴾ و ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾، افساد یک نوع در مقابل اصلاح نوع دیگر از موجودات همانند فرشتگان است. پس اعتراض به فرد نبوده، بلکه به نوع انسان بوده که در بین آنان افساد و خونریزی تحقق مییابد و آن سؤال، حاکی از درک فرشتگان از استمرار خلافت و عدم انحصار آن در خصوص آدم(ع) بوده است. دلیل دیگر، جعل خلافت برای حضرت داوود(ع) است:﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾[۳۲]؛ از آیه مذکور، عدم اختصاص خلافت برای حضرت آدم(ع) استفاده میشود.
- برای ردّ دو نظریه اول، افزون بر قراین متصل سیاق آیه شریفه که ذکر شد، قراین منفصل در قالب روایات نیز وجود دارد که اولاً: مستخلفٌعنه ذات اقدس خداوند است و از آدم(ع) تعبیر به خلیفةالله شده است؛ و ثانیاً: از انسانهای کامل از ذریه او تعبیر به خلفا میشود که دلالت بر عدم اختصاص خلافت بر حضرت آدم(ع) دارد. در زیارات ائمه اطهار(ع) از آنان نیز تعبیر به خلیفةالله[۳۳]، و در روایات نیز تعبیر به خلفاءالله[۳۴] شده است و در بعضی روایات آمده: بعد از آنکه آدم(ع)، فرشتگان را از اسما با خبر ساخت، آنان دانستند که آن حضرت و انسانهای کامل از ذریه او به مقام خلافت شایستهترند:«فَعَلِمُوا أَنَّهُمْ أَحَقُّ بِأَنْ يَكُونُوا خُلَفَاءَ الله فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى بَرِيَّتِهِ...»[۳۵]. و نظیر آن، حدیث امیرالمؤمنین(ع) است: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: ... إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ أَنْبِيَاءَ وَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَ عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...»[۳۶]. این روایت به ضمیمه روایت دیگری که در ذیل آیه خلافت حضرت آدم(ع) وارد شده و در آن از او نیز به اولین خلیفةالله تعبیر شده است: «فَكَانَ آدَمُ أَوَّلَ خَلِيفَةِ اللَّهِ»[۳۷]؛ نتیجه میدهد که مجعول در آیه خلافت، آدم(ع) و هر انسان کامل دیگری است[۳۸]
- بررسی نظریه سوم و چهارم:
- نظریه سوم و چهارم نیز با توجه به مطالب پیشین، مردود است. افزون بر آن، مقتضای سنخیت میان خلیفه و مستخلفعنه در آن لحاظ نشده است، چگونه انسانهای غیر کامل، همانند افراد عادی مؤمن و وارسته یا کافر و فاسق میتوانند. خلیفه خدای متعال بوده و حاکی و مظهر صفات ثبوتی او باشند؟ و دیگر اینکه هدف از خلقت و جعل خلافت، آبادی و عُمران زمین نبوده؛ با توجه به اینکه در فرهنگ قرآنی، دنیا متاعی ناچیز معرفی شده است؛ بلکه طبق آیه شریفه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۳۹]، هدف از آن، شناخت و معرفت که در پیِ آن بندگی است، میباشد؛ و اگر هدف عمران بوده، پیامبران(ع) به جای صَرف اکثر اوقاتشان در تبلیغ توحید و تربیت نفوس، آن را صَرف آبادانی زمین میکردند.
- بنابراین، خلیفه در آیات شریفه، خلافت در روی زمین از جانب پروردگار متعال است که انسانهای کامل برگزیده بتوانند در عالَم مادّی، ارتباط و وساطت در میان خالق و مخلوق، پیدا کنند و به این اعتبار انوار معارف و فیضهای غیبی را به دیگران رسانیده، و احکام تشریعی و قوانین الهی را بیان کنند. در حقیقت هدف از جعل خلافت، برای تأمین زندگی سعادتمند روحی و بیان کردن مصالح، مفاسد، خیر و شر در حیات انسان است[۴۰]
- منظور از خلیفه:
- بنابر آنچه در معنای خلیفه اصطلاحی در قرآن کریم با استفاده از نظریههای مفسرین شیعه و سُنّی مطرح شد، چهار نظریه ارائه گردید.
- البته اگر آیات قرآن با دقت قرائت شود، ملاحظه میشود در بعضی از آنها، اطاعت از فرستادهگان خدا، اطاعت از خود خدای متعال لحاظ شده است و بیعت با آنان، بیعت با خدای متعال یا ایمان به خدای متعال توأم با ایمان به پیامبران(ع) دانسته شده است که از آن آیات استفاده میشود آنان جایگاهی بس مهم در صحنه عالَم دارند و به عنوان جانشین خدای متعال مطرح هستند، که در بخش اول در ذیل عنوان ولایت خلیفه الهی، به آیات اشاره خواهد شد.
- لذا خلیفه، فقط انبیا و اوصیا(ع) یعنی انسانهای کامل[۴۱]، که آن را تفسیر و معنا کردهاند؛ روحالمعانی، ج۱، ص۲۲۰ و ۲۲۱ و ج۲۳، ص۱۸۶.</ref> هستند؛ و نحوه خلافت آنان به صورت مراتب تشکیکی است که بعضی از آنان صبغه خلافتشان نسبت به بعضی دیگر، کاملتر است؛ و مؤید آن آیه شریفه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ﴾[۴۲]؛ و آیه دیگر: ﴿وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾[۴۳] است.
- بنابراین، همه مفسرینی که خلیفه را به معنای جانشینی از خدای متعال تفسیر کردهاند، خلیفه اعظم را، پیغمبر اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) میدانند[۴۴].
فرق خلافت با امامت، نبوت و رسالت
- در قرآن کریم هر چهار کلمه خلیفه، امام، نبوت و رسالت یا مشتقات آن، استعمال شده است که آیات دارای کلمه خلیفه در ذیل عنوان مفهوم خلیفه در قرآن مطرح شد.
- اما کلمه امام، در قرآن مجید، بر مصادیق مختلفی استعمال شده است که به دو دسته تقسیم میشود:
- مصادیق غیر بشری، مانند لوح محفوظ: ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۴۵]
- کتاب آسمانی: ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً﴾[۴۶].
- مصادیق بشری که از جهت حقانیت و بطلان، به دو دسته تقسیم میشود:
- امام حق: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۴۷]
- امام باطل: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾[۴۸] و ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۴۹].
- امّا امامت در اصطلاح دینی به دو صورت عام و خاص است که در معنای عام، شامل نبوت و رسالت به عنوان مقتدا و اسوه میشود و در معنای خاص، شامل آنها نشده و در بعضی موارد بعد از تحقق مقام نبوت و رسالت است﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۵۰]. یا مقام ویژهای است که از طرف خدای سبحان به اوصایای پیامبران(ع)، عنایت میشود.
- اما کلمه نبوت، ۵ بار ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[۵۱]؛ ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[۵۲]؛ ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ﴾[۵۳]؛ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ [۵۴]؛ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ﴾[۵۵] در قرآن استعمال شده و در اصل و ریشه آن، اختلاف است. بعضی گفتهاند: از نَبَأ به معنای خبر مشتق شده[۵۶] و برخی دیگر نوشتهاند: از نبوه (بر وزن نغمه) به معنای رفعت و بلندی مقام، مشتق شده است[۵۷]؛ لذا با لحاظ ریشه، ترجمه آیه شریفه ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۵۸] دو گونه میشود؛ ای پیامبر! در کتاب قرآن از موسی یاد کن که او بنده مخلَص و فرستاده حق و پیامآور برای خَلق بود.
- ای پیامبر! در کتاب قرآن از موسی یاد کن که او بنده مخلَص و فرستادهای والامقام بود.
- اما کلمه رسالت فقط یک بار﴿فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ﴾[۵۹] و جمع آن "رسالات"، ۸ بار در قرآن مجید استعمال شده است؛ و معنای رسالت این است که مأموریتی بر عهده کسی بگذارند و او موظف به تبلیغ و ادای آن شود[۶۰].
کاربرد واژه "خلیفه" و مشتقات آن در قرآن کریم
- در قرآن کریم بارها از واژه خلیفه و مشتقات آن، که به نوعی در معنای جانشینی به کار رفتهاند، سخن به میان آمده است. پرداختن به تمام این آیات، خود پژوهشی مستقل میطلبد، اما آن چه در این مقام شایان توجه است، تفکیک میان آیات مختلف در این باره است. این آیات را میتوان در چهار محور و معنای کلی دستهبندی کرد:
- جانشینی غیر انسان از غیر انسان: واژه خلیفه و مشتقات آن، گاه درباره جانشینی غیر انسان برای غیر انسان به کار رفته است: ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا﴾[۶۱]. بر اساس این آیه، شب و روز به اراده خداوند متعال به جای یکدیگر میآیند و جانشین هم میشوند.
- جانشینی انسان به جای انسان: واژه خلیفه در قرآن کریم، بارها در مواردی به کار رفته است که انسانها به جای یکدیگر آمدهاند. به آیات زیر توجه کنید: ﴿فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ﴾[۶۲]. در این آیه، از سرنوشت قوم حضرت نوح(ع) سخن به میان آمده است. براساس این آیه، نجاتیافتگان از طوفان حضرت نوح(ع) خلیفه معرفی شدهاند. به نظر میرسد، این نامگذاری به این اعتبار باشد که آنها بازمانده قوم نوح (ع) بودند، پس از آنکه طوفان تکذیبکنندگان آن پیامبر را غرق کرد. ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۶۳]. خداوند متعال در این آیه، خطاب به قوم عاد، حضرت هود(ع) از جانشینی آنها پس از قوم حضرت نوح(ع) سخن به میان آورده است و به نظر میرسد که مقصود از جانشینی و خلافت در این آیه، آمدن آن قوم پس از قوم حضرت نوح(ع) است[۶۴]. ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا﴾[۶۵]. در این آیه نیز خداوند متعال خطاب به قوم ثمود، قوم حضرت صالح(ع) آنها را جانشینان قوم عاد معرفی میکند. به نظر میرسد، مقصود از جانشینی و خلافت در این آیه نیز همان آمدن افرادی پس از افراد دیگر است. ﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا﴾[۶۶]. پس از آنکه خداوند متعال از پیامبران الهی و پیروان راستین آنها در قوم بنی اسرائیل به نیکی یاد میکند، در آیه فوق از جانشینان ناشایست آنها سخن به میان میآورد که به پیروی از شهوات روی آوردند. به نظر میرسد در این آیه نیز، واژه “خَلف” در معنای لغوی خود، یعنی آمدن چیزی پس از چیز دیگر، به کار رفته است. ﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ﴾[۶۷]. در این آیه، از سرنوشت شوم فرعون سخن به میان آمده است. بر اساس ظاهر این آیه، بدن او نجات داده میشود تا عبرتی برای آیندگان باشد که پس از او میآیند.
- جانشینی ملائکه به جای انسان: تتبع در آیات روشن میسازد که دست کم در یک آیه، جانشینی ملائکه به جای انسان نیز مطرح شده است: ﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ﴾[۶۸].
- جانشینی انسان به جای خدا: در آیات معدودی از قرآن کریم، مسئله جانشینی و خلافت انسان از طرف خداوند مطرح شده است. آیاتی که از جانشینی انسان برای خدا سخن به میان آوردهاند، یک سیاق ندارند؛ چنانکه در برخی از آنها، واژه خلیفه به طور مفرد به کار رفته است و بر اصل بحث جعل خلیفه تأکیده شده است؛ فارغ از آنکه تمام انسانها یا برخی از آنها خلیفه باشند. مهمترین این آیات همان آیه سی ام سوره بقره است: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۶۹]. در این آیه، خداوند متعال از تصمیم خود، مبنی بر قرار دادن خلیفه بر روی زمین، خبر داده است. در منابع تفسیری، دیدگاههای متفاوتی راجع به این آیه به چشم میخورد؛ چنانکه برخی مقصود از خلافت را در این آیه، خلافت و جانشینی از ملائکه دانستهاند؛ بدین دلیل که آنها پیشتر ساکن زمین بودند[۷۰]؛ برخی دیگر نیز مقصود از خلافت را در این آیه، آمدن انسان پس از جنیان دانستهاند[۷۱]؛ بعضی دیگر از مفسران نیز گفتهاند، منظور از خلافت در این آیه، آمدن انسان به جای انسانهای نخستین است[۷۲] و سرانجام، گروهی نیز بر جانشینی انسان از خداوند، البته در قلمرویی خاص، تأکید کردهاند[۷۳]. با وجود این، حق آن است که روشنترین تفسیر از خلافت در این آیه، همان جانشینی خداوند است[۷۴]؛ چرا که اوّلاً، دلیلی برای دیگر احتمالات بیان نشده است؛ ثانیاً، با توجه به آیات پس از آن، میتوان گفت سیاق این آیات تناسبی با احتمالات یاد شده ندارد؛ بدین بیان که خداوند متعال در پاسخ شگفتی ملائکه، اسماء را به آدم(ع) آموخت، آنگاه که آنها را بر ملائکه عرضه کرد. این کار، تناسبی ندارد با این تفسیر که مقصود از خلافت انسان، خلافت از انسانهای پیشین است[۷۵]، بلکه ناظر بر ابراز توانایی و استعداد برای جانشینی خداوند است؛ چیزی که ملائکه تکویناً از آن محروم بودند[۷۶]. آیه دیگری که به بحث جعل خلیفه مربوط میشود، آیه خلافت حضرت داوود(ع) است: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ﴾[۷۷].
- برخی معتقدند که مقصود از خلافت حضرت داوود(ع) در این آیه، جانشینی ایشان از پیامبران پیشین است[۷۸]؛ برخی دیگر معنای خلافت داوود(ع) را، جانشینی وی از خداوند متعال[۷۹]، در تدبیر امر بندگان دانستهاند[۸۰].
- به نظر میرسد، فارغ از محدوده خلافت حضرت داوود(ع) روشنترین معنایی که از خلافت آن حضرت، در این آیه بر آن تأکید شده است، همان معنای خلافت و جانشینی از خداوند در زمین است. این مدعا با توجه به آنکه مقیدی در بین نیست، مستحکمتر میشود؛ ضمن آنکه تعابیری همچون ﴿إِنَّا﴾ و ﴿جَعَلْنَاكَ﴾ روشن میسازد که خداوند در پی اعطای شأن و مقامی ویژه به حضرت داوود(ع) است که همان خلافت است. در این آیه، خداوند پس از تأکید بر خلیفه بودن حضرت داوود(ع) به او فرمان میدهد تا در میان مردم حکم کند، در حالی که در منظومه بینش اسلامی، حکم کردن تنها حق خداوند است: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۸۱]. بنابراین، تأکید بر شأن حکم کردن برای آن حضرت که متفرع بر خلافت او شده است، روشن میسازد که جانشینی داوود(ع) جانشینی از خداوند، و نه از پیشینیان، است[۸۲].
- در برخی دیگر از آیات قرآن کریم، خلافت و جانشینی از خداوند به تمام انسانها نسبت داده شده است؛ چنانکه میخوانیم: ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۸۳].
- برخی مفسران بر این باورند که مقصود از خلافت در این آیه، همان جانشینی از اقوام پیشین است[۸۴]؛ برخی دیگر نیز گفتهاند، جانشینی انسانها از جنیان منظور است[۸۵].
- با وجود این، با نگاهی گذرا به آیاتی که در مقام جانشینی قومی از قوم دیگر است، میتوان به این نتیجه رسید که خداوند متعال در تمامی این آیات، مقصود خود را با واژگانی همچون “بعد” یا “بعدهم” به صراحت روشن ساخته است؛ از اینرو در آیاتی که چنین واژگانی نیامده است، باید به دنبال قرینهای گشت تا مقصود و مراد روشن شود. از سوی دیگر، جانشینی و خلافت انسانها تنها به دو صورت تصور میشود؛ یکی، جانشینی انسانها از یکدیگر و دیگری، جانشینی انسانها از طرف خداوند هنگامی که خداوند متعال به طور مطلق و بدون قید، از جعل خلیفه به وسیله خود سخن میگوید، این آیه ظاهر در خلافت از جانب خود اوست. در اینجا نیز به نظر میرسد، با توجه به آنکه سیاق خود این آیه و نیز آیات قبل و بعد از آن، بر جانشینی از اقوام پیشین دلالتی ندارد، میتوان مدعی شد که ظاهر این آیه، بر جانشینی انسانها از خداوند تأکید میکند[۸۶]؛ با این حال، چنانکه در این آیه آمده است، میان این جانشینان تساوی برقرار نیست، بلکه برخی از آنها بر بعضی دیگر، برتری و فضیلت دارند.
- نکته دیگری که توجه به آن، ما را در تشخیص مفهوم و مدلول آیه یاری میکند، آمدن ترکیب ﴿خَلَائِفَ الْأَرْضِ﴾، ﴿خُلَفَاءَ الْأَرْضِ﴾ و مانند آن، در خطابهای قرآنی است. چنین ترکیبهایی نیز در نگاه نخست، همانند تعبیر ﴿خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾ که راجع به خلافت حضرت آدم(ع) از خداوند است، در جانشینی عالم هستی، از جانب خداوند، ظهور دارد؛ در حالی که در تمام آیاتی که بر جانشینی قومی از قوم دیگر تأکید شده، صرفاً مسئله در پی هم آمدن آنها مطرح شده و خلافت مقید به روی زمین نشده است.
- آیه دیگری که از جانشینی انسانها از خداوند سخن به میان آورده است، آیه ۶۲ سوره نمل است: ﴿أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۸۷].
- برخی مفسران بر این عقیدهاند که مقصود از خلافت در این آیه، جانشینی هر قومی از قوم دیگر است[۸۸]. با توجه به آن چه در توضیح آیه پیشین عرضه شد، میتوان گفت: در این آیه نیز تمام انسانها، خلیفه روی زمین معرفی شدهاند و قرینهای بر معنای جانشینی از اقوام دیگر وجود ندارد[۸۹].
تبیین مقام خلیفة اللهی انسان در قرآن کریم
- از نمونههای کاربرد واژه خلیفه در قرآن کریم، چنین به دست آمد که خداوند متعال انسان را، خلیفه و جانشین خود، روی زمین قرار داده است. این گزاره، بیگمان روشنترین و محکمترین آموزهای است که راجع به آیات یاد شده، میتوان ابراز کرد. برای پی بردن به رابطه میان خلافت و امامت در قرآن کریم، پرسشهای چندی راجع به دیگر مسائل مربوط به این آموزه پیش روی ماست که مهمترین آنها، که به حوزه بحث ما مربوط میشود، عبارتاند از:
- دلیل اینکه خداوند از میان سایر موجودات، انسان را خلیفه خود قرار داده است، چیست؟
- آیا تمام انسانها یا تعداد محدودی از آنها، خلیفه خداوند هستند؟
- اگر تعداد محدودی از انسانها خلیفه خداوند هستند، ملاک انتخاب آنها چیست؟
- آیا سنت وجود خلیفه در زمین، مستمر و همیشگی یا محدود به عصر خاصی است؟
- قلمرو خلافت انسان از جانب خداوند، تا به کجاست؟
- چه ارتباطی میان مقام خلافت در مفهوم قرآنیِ آن و مقام نبوت و امامت وجود دارد؟
- راز برگزیده شدن انسان برای جانشینی خدا: تأمل و اندیشهورزی در آیه ۳۰ سوره بقره و آیات پس از آن، ما را به این نتیجه میرساند که وجه برتری انسان از ملائکه یا همان ملاک خلافت انسان، علم او به اسماء بوده است؛ چیزی که ملائکه، شایستگی، شأنیت و استعداد پذیرش آن را، به گونهای که انسان داشت، نداشتند. به دیگر سخن، آن چه موجب برتری انسان بر ملائکه شد، توانایی پذیرش این اسماء به گونه حضوری و تکوینی بود، در حالی که ملائکه تکویناً قابلیت پذیرش این اسماء را نداشتند[۹۰].
- اگرچه تبیین حقیقت اسماء، از مسائل بسیار پردامنه و اختلافانگیز میان مفسران شیعه و سنی بوده است[۹۱]، در اینکه ملاک انتخاب انسان برای مقام خلافت، همان علم وی به اسماء بوده است، نمیتوان تردید کرد[۹۲]؛ چرا که خداوند متعال در پاسخ سخن ملائکه که از انتخاب انسان برای مقام خلیفة اللهی شگفتزده شده بودند، فرمود: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۹۳]؛ آنگاه خداوند اسماء را به حضرت آدم(ع) تعلیم داد و پس از آنکه ملائکه نتوانستند از آن اسماء خبر دهند، حضرت آدم(ع) به دستور خداوند، به ملائکه از آنها خبر داد؛ آنگاه خداوند فرمود: ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾[۹۴]. با توجه به آنچه گذشت، روشن میشود که علم حضرت آدم(ع) به اسماء یا استعداد پذیرش آنها، همان چیزی بود که خداوند از آن خبر داشت، اما ملائکه خبر نداشتند. به دیگر بیان، ملائکه از دلیل و ملاک انتخاب انسان برای مقام خلیفة اللهی آگاه نبودند و به همین دلیل، اظهار شگفتی کردند، اما پس از آگاهی از این حقیقت، همگی سرِ تعظیم فرود آوردند: ﴿فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[۹۵].
- خلافت تمام انسانها یا برخی از آنها: پس از آنکه روشن شد راز خلافت انسان از خدا، توانایی او برای دریافت علم به اسماء بوده است، اینک پرسشی که مطرح میشود این است که آیا خداوند چنین علمی را به همگان داده است یا میدهد؟ به دیگر بیان، آیا تمام انسانها قابلیت و استعداد دریافت این علم را دارند؟ اگر پاسخ منفی است، باید دانست که خداوند این علم را چرا و به چه کسانی ارزانی میدارد؟ چنانکه گذشت، بر اساس ظاهر برخی از آیات، این مقام به گروه خاصی از انسانها اختصاص ندارد و تمامی آنها بهره مند از این منصب الهیاند. حال پرسش اینجا است که آیا میتوان به این ظاهر، ملتزم شد و پیامبران، تکذیب کنندگان و سایر جنایت کاران را خلیفه خدا به شمار آورد؟ هنگامی که به سایر آیات قرآن کریم مراجعه میکنیم، این حقیقت روشن میشود که در مقام تحقق و وقوع و فعلیت، تمام انسانها نزد خداوند یکسان نستند؛ تا آنجا که خداوند نسبت به کسانی که پیامبران را تکذیب میکنند، با نهایت انزجار میفرماید: ﴿قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا﴾[۹۶].
- بیاعتنایی انسان به دعوت پیامبران، چنان او را از خداوند دور میکند که از مرتبه انسانیت تنزل میدهد و چنین کسی حتی در میان چهارپایان نیز جایگاهی نخواهد داشت: ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾[۹۷].
- اینک، آیا میتوان تصور کرد که خداوند علم به اسماء را به چنین کسانی نیز عطا کرده باشد؟ آیا میان اسمائی که ملائکه شایستگی دریافت آن را نداشتند، و چنین انسانهایی، میتوان سنخیتی تصور کرد تا بر اساس آن، بتواند احتمال داد که آنها نیز چنین علمی را دارایند؟
- با توجه به آن چه گذشت، میتوان به این نتیجه رسید که اولاً، تنها تعداد محدودی هستند که عملاً، مقام دریافت علم به اسماء را دارایند و در نتیجه، خلیفه خدایند؛ ثانیاً، مقصود از آیاتی که به طور عام انسانها را خلیفه خدا بر روی زمین معرفی میکند، میتواند این باشد که نوع انسان به طور بالقوه، میتواند به جایی برسد که شایستگی دریافت علم به اسماء را داشته باشد.
- اینک باید دید چه کسانی شایستگی دریافت علم به اسماء و در نتیجه مقام خلیفة اللهی را دارند؟ برای یافتن پاسخ این مسئله میتوان به آیاتی مراجعه کرد که متضمن فلسفه و حکمت آفرینش جهان و انساناند. خداوند متعال در آیات متعددی، با یادآوری نعمتهایی که به انسان داده است، در مقام بیان این امر است که تمام جهان و موجودات آن، برای انسان آفریده شدهاند تا در خدمت او باشند؛ برای نمونه، آفرینش حیوانات برای سواری دادن به انسانها استفاده از گوشت آنهاست[۹۸]؛ باران و میوههای روی درختان، برای بهرهمندی انسان است[۹۹]؛ ستارگان درخشان آفریده شدهاند تا انسانها را در تاریکی شب راهنمایی کنند[۱۰۰].
- خداوند متعال سرانجام در آیهای، به طور کلی تصریح میکند که تمام موجودات برای انسان آفریده شدهاند: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۱۰۱].
- تأمل در این آیات، از سویی ما را به مقام والای "انسان" آگاه میسازد و از سوی دیگر، اهمیت و عظمت مأموریت و مسئولیت او در این جهان، یادآور میشود. از اینرو، بر تمام انسانها لازم است با تتبع در متون دینی، از جمله قرآن کریم، به رسالت خود در این دنیا آگاه شوند. خداوند متعال راجع به هدف خود از آفرینش انسان، میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۰۲].
- بنابر این آیه، هدف از آفرینش انسان، عبادت کردن است؛ البته روشن است که عبادت کردن هدف جن و انس است، نه اینکه معبود شدن هدف خداوند باشد[۱۰۳] تا گفته شود، خداوند در پی رفع نقص خود بوده است.
- عبودیت، اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است؛ البته عبودیت نیز، خود مراتبی دارد و عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی، یعنی کمال مطلق، نیندیشد و بدین ترتیب، به تکامل انسانی برسد[۱۰۴]؛ از همین روست که برخی مراد از ﴿يَعْبُدُونِ﴾ و هدف نهایی آفرینش را همان شناخت خداوند دانستهاند[۱۰۵].
- همچنین، بر اساس این آیه، هر کاری که بشر انجام میدهد، اگر متن عبادت خداوند یا مقدمه عبادت او نباشد، زاید و باطل و بیرون از حوزه هدف آفرینش است. بنابراین هدف مخلوق باید آن باشد که تمام شئون عملی و علمی خود را بر اسا عبادت خداوند قرار دهد تا آن چه در آیه مبارکه ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۰۶] بیان شده، محقق گردد[۱۰۷].
- با وجود این، چنانکه برخی مفسران گفتهاند با نگاهی کلانتر و دقیقتر به آیات قرآن کریم، میتوان به این نتیجه رسید که حتی عبادت کردن انسان نیز هدف متوسط آفرینش اوست و هدف نهایی، همان لقای خداوند است؛ چنانکه آیه ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى﴾[۱۰۸] بر این معنا دلالت دارد[۱۰۹].
- به دیگر بیان عبادت مقدمهای برای تکامل است. هنگامی که انسان به تکامل رسید، چنین مرحلهای همراه با لقای پروردگار است. بدین ترتیب، تکامل انسان و لقای خداوند، هر دو در یک رتبه هستند.
- با توجه به آن چه گذشت، روشن میشود که هدف از آفرینش انسان، رساندن او به تکامل حقیقی است که مساوق با قرب الهی و لقای حضرت دوست است. حال میتوان گفت، آفرینش نخستین انسان، حضرت آدم(ع) مقارن با جعل خلیفه روی زمین بوده است؛ پس مقام خلافت الهی نمیتواند بی ارتباط با هدف آفرینش او باشد. به دیگر بیان، انسان آفریده شده است تا به هدفی دست یابد و در سایه رسیدن به آن هدف، مقام خلیفة اللهی را کسب کند. بنابراین، میتوان گفت کسانی به مقام خلیفة اللهی دست مییابند که بیشترین تناسب را با هدف آفرینش داشته باشند؛ از اینرو، میتوان تصور کرد که میان خود خلفای الهی نیز تفضیل و برتری وجود داشته باشد و برترین خلیفه کسی باشد که به طور کامل، به هدف آفرینش دست یافته است[۱۱۰].
- به دیگر بیان، چنانکه برخی محققان گفتهاند، خلیفه خدا کسی است که بیشترین مناسبت و سنخیت را با خداوند داشته باشد[۱۱۱].
- استمرار یا انقطاع جانشینی انسان از خدا: اکنون نوبت به پاسخ دادن به این پرسشها رسیده که آیا قرار دادن خلیفه بر روی زمین، قانونی مستمر و پایدار است یا آنکه محدود به عصر و دورانی خاص بوده است؟ و آیا خداوند در هر دوره، تنها یک خلیفه دارد یا میتواند خلفای متعددی هم داشته باشد؟
- مروری دگربار بر آیه ۳۰ سوره بقره خالی از لطف نیست: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۱۱۲].
- چنانکه برخی مفسران شیعه و اهل سنت تصریح کردهاند، سنت جعل خلیفه در زمین، سنتی همیشگی و مداوم است و نمیتوان عصری را تصور کرد که خالی از خلیفه باشد[۱۱۳]. برخی دیگر از مفسران اگر چه به این امر تصریح نکردهاند، تحلیل آنها از دلیل جعل خلیفه به گونهای است که ناگزیر باید نظریه وجود خلیفه در تمام عصور را بپذیرند؛ چرا که آنها در تحلیل خود، بر نقص عالم از توان دریافت مستقیم فیض خداوند و نیاز به واسطه فیض، که امری دائمی است، تأکید کردهاند[۱۱۴]. افزون بر آن، میتوان گفت که مفهوم “جعل” به صورت اسم فاعل بیان شده که مقتضی استمرار است[۱۱۵].
- البته اینکه لازم باشد در هر دوره زمانی، تنها یک خلیفه در زمین باشد، از این آیه برداشت نمیشود [۱۱۶]، اما روشن است که در هر عصری، دست کم یک نفر باید به چنین مقامی دست یابد. اکنون باید دانست که میان مقام خلافت و مقام نبوت و امامت، چه ارتباطی وجود دارد.
- در پاسخ به این پرسش میتوان گفت، اگر بناست خداوند در هر دوره دست کم یک خلیفه داشته باشد، لازم است که او کسی باشد که بیشترین نزدیکی را به هدف آفرینش داشته و در نتیجه، برترین انسانها باشد؛ در غیر این صورت، قبح تقدیم مفضول بر افضل لازم میآید؛ پس خلیفه خدا و کسی که علم به اسماء را دارد، باید با فضیلتترین انسانها نیز باشد.
- در فرهنگ دینی مسلمانان، پیامبران نه تنها برترین انسانها به شمار میآیند، بلکه بر اساس دیدگاه اغلب مکاتب و مذاهب فکری، مقام آنها از ملائکه نیز برتر است[۱۱۷]؛ از اینرو، چنان که مفسران اهل سنت نیز اذعان کردهاند[۱۱۸]، میتوان مدعی شد که تمام پیامبران، خلفای خداوند بر روی زمیناند. البته، چنانکه گذشت، بر اساس ظاهر آیات نورانی قرآن کریم، اینکه دو نفر، به طور هم زمان علم به اسماء را داشته باشند، منتفی نیست[۱۱۹] و این مدعا بر واقعیت خارجی نیز منطبق است؛ چنانکه حضرت ابراهیم و حضرت لوط(ع) هم زمان بودند و حضرت یحیی(ع) نیز با حضرت عیسی(ع) در یک دوره زمانی حکم نبوت داشتند.
- قلمرو خلافت خلیفه خدا: پرسش مهم دیگری که در این عرصه وجود دارد و در تعیین شئون و وظایف خلیفة الله بسیار حائز اهمیت است، این است که خلافت خلیفه خداوند در چه محدودهای است؟ آیا خلیفة الله در همه امور، حتی اموری که مانند حیات دادن به کائنات و اعطای روزی به آنها نیز، خلیفه خداوند است؟ آیا انسان خلیفه خداوند برای جمادات، نباتات و حیوانات نیز به شمار میآید؟
- پاسخ به این پرسشها میتواند نقش مؤثری در شناخت مقام خلیفه و امام داشته باشد؛ از اینرو، لازم است این موضوع، با دقت بیشتری بررسی شود.
- مفسران شیعه و سنی در اینباره نظریاتی متفاوت مطرح کردهاند؛ چنانکه برخی تصرف در هستی، تدبیر شئون آن و برپایی عدل را در حیطه خلافت دانستهاند[۱۲۰]؛ برخی دیگر تأکید کردهاند که جاری ساختن احکام خداوند و هدایت بندگان، در حوزه خلافت خلیفة الله است[۱۲۱]؛ عدهای دیگر نیز آباد ساختن زمین، حکومت میان مردم، به کمال رساندن آنها و اجرا کردن احکام خداوند را از شئون خلیفه دانستهاند[۱۲۲].
- به نظر میرسد، برای پاسخ دادن به پرسشهایی که پیشتر مطرح شد، باید دلیل و حکمت جعل خلیفه از جانب خداوند را دانست.
- به راستی، چرا خداوند به انتخاب خلیفه برای خود، بر روی زمین دست میزند؟
- هنگامی که به عرف و سیره عقلا مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که انسانها عرفاً و عقلاً، هنگامی به انتخاب جانشین و خلیفه برای خود اقدام میکنند که به هر دلیلی، خود نمیخواهند یا نمیتوانند، کاری را انجام دهند؛ آنگاه کسی را جانشین خود قرار میدهند تا به آن کار رسیدگی کند.
- چنین تصویری از جعل خلیفه از جانب خداوند، شایسته ذات ربوبی او نیست؛ از اینرو، باید اذعان کرد که ممکن است ما نتوانیم به حکمت اصلی این کار پی ببریم، چنانکه ملاصدرا، فیلسوف بزرگ جهان اسلام، سر و راز خلافت انسان از جانب خداوند را از امور پیچیدهای دانسته است که انسانها به آن دست نمییابند، مگر آنکه خداوند، خود آن را بازگوید[۱۲۳]. برخی دیگر از مفسران نیز حقیقت خلافت را در حق خداوند متعال، ممتنع دانستهاند[۱۲۴].
- برخی مفسران اهل سنت بر این باورند که خداوند متعال، به دلیل قصور عالم هستی از قبول فیض، جانشین و خلیفهای در زمین قرار داد تا واسطه فیض باشد[۱۲۵]. اگر چه اذعان به چنین حقیقتی، ما را به ارزش والای خلیفه آشناتر میسازد، میتوان در تبیین بهتر حکمت جعل خلیفه، چنین گفت که بیگمان، خداوند متعال و حکیم برنامهای بر روی زمین داشته که با توجه به اینکه خودش با این دنیای مادی سنخیت نداشته است، میبایست برای اجرای کردن آن برنامهها، جانشینی برای خود انتخاب میکرد. همچنین میتوان حدس زد که آن برنامه، همان تکامل انسان بوده است. روشن است که برای رسیدن به این هدف، به وجود راهنمایانی نیاز است که خود هدایت شده باشند و زمینه هدایت دیگران را نیز فراهم آورند. بنابراین، هدف با یکی از اهداف خداوند از جعل خلیفه بر روی زمین، همان هدایت انسانهاست. افزون بر آن، یکی از وظایف خلیفة الله به کمال رساندن بندگان خداست؛ با چنین تحلیلی میتوان مدعی شد که جعل خلیفه از سوی خداوند، نه تنها امری جایز و واقع شده است، بلکه امری ضروری به شمار میرود. البته، این سخن به آن معنا نیست که خلیفه خدا تنها در امر هدایت انسانها، از جانب خداوند حکم و اذن خلافت دارد؛ به دیگر سخن، این تحلیل دست کم یکی از حوزههای خلافت خلیفة الله را تبیین میکند، اما اینکه خلیفه خدا در امور دیگری غیر از راهنمایی انسانها نیز شأن و اذن خلافت را داشته باشد، امری عجیب و ناسازگار با روح آیات قرآن کریم نیست.
- به نظر میرسد، توجه به قواعد ادبی و عرفی محاوره نیز میتواند ما را به محدوده خلافت خلیفة اللّهی آگاه کند. اصول محاوره و گفت و گو میان عقلای عالم حاکی از آن است که وقتی فردی، فرد دیگری را به جانشینی خود منصوب میکند، و این جانشینی را با قراین حالیه و مقالیه، به امر خاصی مقید نمیکند، دلیلی بر تقید کلام او وجود ندارد. در قرآن کریم، به ویژه آیه سی ام سوره بقره، خداوند انسان را به طور مطلق، به جانشینی خود منصوب کرده است و تا زمانی که مقیّدی عرضه نشده باشد، نمیتوان از این اطلاق دست برداشت. از اینرو، خلیفه را میتوان جانشین خداوند در تمام کارهای او و به اذن او دانست؛ چنانکه حضرت عیسی(ع) با گِل کبوتر میسازد و با دمیدن در آن، به اذن خداوند، موجب حیات او میشود، بیماران را شفا میدهد و حتی مرده را به اذن خداوند زنده میکند ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۱۲۶]. حضرت داوود و سلیمان(ع) کلام پرندگان را میفهمند ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[۱۲۷]. سلیمان پیامبر(ع) با هُدهُد سخن میگوید ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ * فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ * إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ * أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ * اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ * قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ﴾[۱۲۸] و کلام مور را میفهمند ﴿حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۲۹]؛ همچنین، باد به فرمان او حرکت میکند[۱۳۰] و....[۱۳۱]
ویژگیهای ولایت خلیفه الهی
عوامل بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی
موانع بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی
آثار ولایت خلیفه الهی
پذیرفتن ولایت خلیفه الهی، دو نوع آثار دارد: آثار دنیوی و اخروی و مهمتر آثار اخروی آن است، اگرچه آثار دنیوی نیز ارزشمند است؛ زیرا اگر فردی اندکی تفکر و تعقل کند، آن را تصدیق خواهد نمود: نسبت دنیا به آخرت، نسبت فرع با اصل و ناچیز در برابر همه چیز، زودگذر در مقابل ماندگار است:
﴿كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا﴾[۱۳۲]؛
و هر کس چه فقیر و چه ثروتمند، روزی باید یکه و تنها به ملاقات پروردگارش برود:
﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[۱۳۳]؛
﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا﴾[۱۳۴].
مفسری درباره آیه اخیر مینویسد:
“در روز قیامت، ناصر و اعوانی با فرد نخواهد بود، چون هر کس مشغول به خودش است و به هیچکس (حتّی فرزند یا پدر و مادر خود) اعتنا نمیکند”[۱۳۵].
اما کسانی که از اهل ایمان به یگانگی خدای متعال و حقانیت خلفای الهی باشند و به دستورهای دینی عمل کنند، در عالَمِ آخرت تنها نیستند؛ زیرا خدای مهربان برای آنان دوستدارانی در دنیا و آخرت قرار داده است:
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا﴾[۱۳۶].
۲۶۴
تأثیر اصلی و اساسی ولایت خلیفه الهی، مربوط به عالم آخرت است، اما تأثیر دنیوی آن نیز مهم و مقدمه برای آخرت است. تأثیر دنیوی، عبارت از داشتن برنامه زندگی هدفمند، داشتن بهداشت جسمی بر اثر استفاده کردن از مأکولات طیب و پرهیز از مصرف خبایث، و داشتن بهداشت روانی، به دلیل داشتن آرامش روحی و آیندهای امیدوار و داشتن تکیهگاه مطمئن و توکل بر پروردگار خویش، ترقی و تکامل روحی و عدم برخورد به بُنبَستِ در امور زندگی و نداشتن ترس، حزن و اندوه و اجتناب از عوامل مخرّب روحی، امثالِ تندخویی، حرص، طمع، حسادت، کینه و سوءظن و دیگر صفات رذیله اخلاقی است.
اما تأثیر اخروی آنکه از همه مهمتر بلکه هدف اصلی است، لقا و ملاقات با مِهر و جمال و رضوان الهی است که نخست، خلفای خودش را همچون پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) او را، هنگامه جان دادن انسان ولایتمدار و ورود به عالَمِ آخرت، برای خوش آمدگویی و استقبال میفرستد و ملائک مکرّم از هر سو با سلام و تبریک، زمینه پذیرایی را فراهم میکنند و بعد پذیرایی با خانه مجلل و با شکوه بهشتی با انواع شرابهای طهور و میوههای رنگارنگ و اقسام غذاهای لذیذ با پیشخدمتهای حورعینی که چشمها را اسیر خود میکنند؛ زیرا همچون دیگر نعمتها، حکایت از مهر و جمال و مهر الهی دارد، میکند و بر اثر آن، به هیچ وجه احساس غریبی و تنهایی نمیکند. البته این در صورتی است که مدعی ولایتمداری، ولایت عملی ظاهری و باطنی داشته باشد و صِرفِ ادعا نباشد.
البته این ثمرات نباید برای طالبان ولایت حق، به عنوان مقصد و مطلوب اصلی مطرح باشد، بلکه آنچه باید مَدِّنظر قرار گیرد، همان قرب و رضوان الهی است و حلاوت و شیرینی دیگر ثمرات، وابسته به تحقق آن است.
رضوان الهی
﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۱۳۷].
۲۶۵
رضای الهی طبق مستفاد از آیه مذکور، فوز بزرگی است که قابل وصف و درک برای افراد در دنیا نیست، بلکه باید به عاَلمِ آخرت بروند تا اهمیت و عظمت آن را دریابند؛ رضای الهی هم در عالم دنیاست و هم در عاَلمِ آخرت، اما در آخرت، برای فرد مؤمن و پیرو حقیقی ولایت خلیفه الهی، ظاهر میشود و با خوشحالی وصفناپذیر آن را میبیند و بر اثر عظمت ارزشی آن، از بهشت و نعمتهای آن غافل و غرق در مِهر لقای الهی و رضای او میشود.
کسانی که در پی کسب رضای الهی باشند، آثار دنیوی آن را در دنیا درک میکنند و آن وعده قرآنی است که به افراد طالب رضای الهی داده شده است:
﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۳۸]؛
یکی از ثمرات آن، ﴿سُبُلَ السَّلَامِ﴾ است، یعنی راههایی که سبب سلامت و نجات از هر چیزی که موجب بدبختی شود و موجب اختلال سعادتمندی دنیوی یا اخروی گردد. بنابراین، کسی که در مسیر رضای الهی و در پی کسب آن باشد، خدای متعال او را وارد راههایی میسازد که وی را از شقاوت دنیا و آخرت و هر چه باعث تیرگی زندگی سعادتمندانه است، نجات میدهد.
جلب محبت الهی
﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۳۹].
یکی از آثار مهمّ دیگر برای پیروان واقعی خلفای الهی(ع) محبوبیت داشتن نزد پروردگار متعال است و آیه مذکور صریحاً آن را باز میگوید و نیازی به توضیح و تبیین ندارد. اما به نکتهای اشاره شود که افراد مطیع ولایت ولی حق متصّف به صفاتی نیک، همچون: تقوا، احسان، صبر، توکل و... میشوند و خدای مهربان، در کتابش اعلان کرده است که دوستدارشان بوده و آنان محبوب درگاه الهی هستند:
۲۶۶
﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۱۴۰]؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۱۴۱]؛ ﴿وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾[۱۴۲].
بعد از آیه مذکور در ذیل عنوان، آیه بعدی میفرماید:
افرادی که از اطاعت خدای سبحان و خلیفه او، روبگردانند، محبوب الهی نیستند:
﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۱۴۳].
بنابراین، محبوبیت در پیشگاه الهی، مخصوص کسانی است که پیرو واقعی جانشین او باشند و افرادی که فقط ادعای ولایتمداری بدون عمل را دارند، بنابر مستفاد از آیه اخیر، جزو گناهکاران و کافران عملی محسوب شده، لذا مطرود درگاه الهی هستند و حدیث منقول در ذیل عنوان عوامل بهرهمندی، از جهتی مبین و مفسّر آیه شریفه است.
داشتن برنامه زندگی مطمئن و هدفمند
﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[۱۴۴].
از آیه شریفه استفاده میشود افراد مؤمنی که ایمانشان کامل بوده و به همه خلفای الهی و کتابهای آسمانی ایمان دارند، توفیق بهرهمندی از هدایت به سوی زندگی مطمئن و هدفمند الهی شامل حالشان میشود.
بنابراین، هنگامی که ادیان متصّف به حقانیت الهی بررسی شوند، تصدیق میشود که دارای کتاب آسمانی متضمن قوانین فردی و اجتماعی بوده[۱۴۵] که ملاک وضع آنها، برای
۲۶۷
هدایت جوامع بشری به سوی رشد و کمال فردی و اجتماعی، در امور ماّدی و معنوی بوده است. قوانینی که تدوینکننده آنها، پروردگار عالمیان، حکیم و علیم مطلق و محیط بر همه چیز از جمله زمان و مکان بوده، لذا قوانین وضع شده او، عاری از هر نقص و عیب است و اگر افراد مؤمن به نحو صحیح بدون افراط و تفریط و با خلوص نیت و به قصد قرب الهی، آنها را عملی و اجرا کنند، از برنامه زندگی مطمئن و هدفمند همراه با رشد و تکامل، بهرهمند خواهند شد.
در این برهه نیز دین اسلام، دارای کتاب برنامه زندگی به نام قرآن حکیم بوده که اگر اهلایمان به دستورها و سفارشهای آن عمل کنند، دارای زندگی مطمئن و هدفمند، همراه با ترقی و تکامل خواهند بود.
زندگی پاکیزه
﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۴۶].
ثمره ولایت ولی حق و عمل صالح، برای افراد مؤمن، بهرهمندی از حیات طیب است، هنگامی که زندگی دنیوی انسان از خبایث مادّی، مأکولات مؤثر در خبایث روحی، ولایت باطل، گناه، آلودگیهای معنوی و شرک پاک باشد، خدای مهربان به او زندگی پاکیزه مادّی که بر اثر استفاده از مأکولات طیب[۱۴۷] حاصل میشود و زندگی طیب معنوی که ناشی از قناعتطبعی و خشنودی به آنچه خدا روزی او گردانیده، میدهد، و بعد از مردن با روح طیب
۲۶۸
و پاک به سوی ملاقات پروردگارش میرود و موجب خوشحالی و خوشآمدگویی ملائک با آنان میشود و آنها را به سوی بهشت با تمام امکانات پذیرایی، دعوت میکنند:
﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۱۴۸].
شِفای جسمی و روحی
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾[۱۴۹].
کلمه “شِفاء”[۱۵۰]، در آیه شریفه مطلق و بدون قید استعمال شده که شامل امراض روحی و جسمی میشود، اما عدهای از مفسرین آن را به امراض روحی تفسیر کردهاند[۱۵۱] و مفسری آن را مطلق دانسته و مینویسد:
“ما هُوَ شِفاءٌ للأبدانِ وَ الأرواح مِن كلِ آفَة وَ داء”[۱۵۲].
اما بنابر بررسی آیات قرآن مجید، قرآن کتابی است که در آن افراد مؤمن را به انواع خوراکیها و آشامیدنیهای طیب و مفید برای بدن راهنمایی میکند و به اعتدال و میانهرَوی
۲۶۹
در استفاده از آنها توصیه میکند و از اسراف و پرخوری که موجب بسیاری از امراض بدنی است[۱۵۳]، نهی میکند:
﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا﴾[۱۵۴]
یا به خوراکی راهنمایی میکند که دوای فراوانی از امراض بدنی است، مانندِ عسل: ﴿فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ﴾[۱۵۵].
و نیز شِفا از امراض روحی و رذایل اخلاقی است که در آن، همچون طبیب دلسوز، از کارهایی که موجب بیماریهای روحی است، سفارش به پرهیز از آنها میکند، لذا حضرت علی(ع) درباره درمان امراض روحی به وسیله قرآن مجید میفرمایند:
«فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِكُمْ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلَالُ»[۱۵۶].
کتاب الهی، نسخه جامع آسمانی است که دارای شِفا و درمان آنچه در سینههاست، از امراض قلبی و صفات ناپسند روحی، مانندِ شک، غفلت، حیرت، جهل و رذایل اخلاقی و نیز شفای جسمی افراد است و کسی که خواستار سلامت روحی و جسمی است، رجوع به کتاب آسمانی کند و از ارشادها و راهنماییهای آن بهرهمند شود و در مسیر زندگی، آن را عملی سازد. بله، از جهت روحی، قرآن افراد را به همه مراتب حقایق و مراحل کمالات انسانی بدون حد و مرزی راهنمایی میکند و تنها شرط آن، داشتن صفای باطنی است.
افزایش قوّت روحی، جسمی و مادّی
یکی از دعوتهای خلفای الهی، دعوت به استغفار و شُکر بود و افرادی که به آن دعوت، پاسخ مثبت داده و استغفار و شُکر حقیقی که دوری و انزجار از گناهان و عمل صالح خالصانه
۲۷۰
است، کنند که اگر گروهی باشد، موجب نزول برکات آسمانی میشود و اگر فردی باشد، موجب ازدیاد قوت روحی و جسمی که عبارت از صحت بدن و سلامت آن از انواع بیماریها و فزونی اموال و اولاد خواهد شد. یک نمونه از آن، دعوت حضرت هود(ع) از قومش به استغفار و توبه است:
﴿وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ﴾[۱۵۷].
یا حضرت نوح(ع) خطاب به خدای سبحان میفرماید: قومم را مدت طولانی و با روشهای گوناگون علنی و سرّی هدایت کردم و به آنان گفتم: استغفار کنید تا از ثمرات آن از جمله بخشش گناهان و نزول برکات آسمانی و فزونی در مال و اولاد بهرهمند شوید:
﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا *...يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا... * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا﴾[۱۵۸].
یا درباره دعوت به شُکر و تأثیر آن در ازدیاد نعمتهای الهی، حضرت موسی(ع) به قوم یهود میفرماید:
﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾[۱۵۹].
بنابراین، اگر مؤمنان و مسلمانان به دعوتهای خلفای الهی(ع) پاسخ عملی دهند و شُکرگزار و از اهل استغفار باشند، از ثمرات معنوی، (قوّت روحی در کسب توفیقات الهی) و ماّدی (قوّت و صحت بدن و نیرومندی آن در انجام وظایف دینی و کسب روزی حلال و برکت در آن) بهرهمند میشوند.
۲۷۱
آرامش
﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱۶۰].
آرامش روحی وسیلهای کارآمد برای رسیدن به آرزوهای مادّی و معنوی است و کسی که از آن بیبهره باشد، از رسیدن به مقاصد خود، محروم خواهد ماند. و در این میان آنچه باید به عنوان یک مقصد اساسی برای یک دوراندیش مطرح باشد، مقصدی ماندگار و ابدی است و آن قرب و رضوان الهی که با ایمان و اصلاح خویشتن حاصل میشود و ایمانی صحیح و حقیقی است که کامل باشد و هیچ نقصی و تبعیضی در آن نباشد و آن، ایمان به حقانیت خلفای الهی و پیروی از دستورهای الهیگونه آنان است که موجب آرامش حقیقی روحی میشود و شخص در لوای ولایت حق، دیگر ترس و اندوهی نخواهد داشت و با عنایت ولی حق به سوی و تکامل پیش میرود تا به مقصد اصلی که اعلا مراتب قرب الهی است، برسد. در این بین، اگر اجل مهلت نداد، همچون مجاهد فی سبیل الله، دارای اجر شهید بوده و با شفاعت اولیای حق در عالَمِ آخرت به مقصدش انشاءالله نایل خواهد آمد.
درباره نفی خوف و حزن، اینکه مطلق است که شامل دنیا و آخرت باشد یا مختصّ عالَمِ آخرت است.
در تفسیر آیه سوره بقره:
﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱۶۱]
بین مفسران اختلاف شده، لذا عدهای نوشتهاند: آن مختص عالَمِ آخرت بوده و خوف و حزن از مؤمنین در دنیا جداشدنی نیست:
۲۷۲
“﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ﴾ أي اقتدى برسلي و احتذى أدلتي فلا يلحقهم خوف من أهوال يوم القيامة من العقاب و لا هم يحزنون على فوات الثواب فأما الخوف و الحزن في الدنيا فإنه يجوز أن يلحقهم لأن من المعلوم أن المؤمنين لا ينفكون منه”[۱۶۲].
برخی دیگر از مفسرین مینویسند:
مراد، نفی خوف و حزن از مردن است که از مردن، حزن و ترسی ندارند[۱۶۳].
مفسری در اشکال وارده شده درباره نفی خوف و حزن از برای مؤمنین در برخی آیات و اثبات خوف در آیات و احادیث دیگر مینویسد:
“خوف در علم اخلاق بر دو قِسم است: خوف ممدوح و خوف مذموم. خوف ممدوح بر سه قِسم است:
اول: خوف از خدا که بعد از معرفت بهعظمت و کبریایی او حاصل میشود و آیات و اخبار در مدح آن بسیار است.
قرآن کریم میفرماید:
﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى﴾[۱۶۴].
و نیز میفرماید:
﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[۱۶۵]؛
... و غیر اینها از آیات دیگر. و از رسول خدا(ص) روایت شده:
«رَأْسُ الْحِكْمَةِ مَخَافَةُ الله»[۱۶۶].
۲۷۳
و نیز روایت شده که فرمود: «أتمكم عقلا أشدكم لله خوفا»[۱۶۷]... و غیر اینها از اخبار دیگر.
دوم: خوف از معصیت و مضرّات آن.
سوم: خوف از سوء عاقبت،... و اشکالی که متوجه آیه شده این استکه اگر مراد از نفی خوف در آیه شریفه خوف از امور دنیوی است که اهل ایمان در دنیا بیشتر گرفتار ابتلائات هستند و اگر مراد خوف دینی ممدوح است که با آیات و اخبار مذکور منافات دارد؛ جواب این است که: مراد مطلق خوف است، اما در دنیا چون مؤمن و پیرو هدایت حق، معرفت دارد، بلیاتی که از جانب حق است، موافق حکمت و مصلحت و موجب ارتقای رتبه و درجه اوست، به قضای الهی راضی و دربرابر به اوامر او تسلیم بوده و خوف و اضطرابی ندارد.
و اما خوف از خدا برای این است که مبادا تقصیر و کوتاهی در اطاعت اوامر او و وظیفه بندگی خود کرده باشد. همچنین خوف از معصیت و سوء عاقبت برای ارتکاب اموری است که سبب این خوف میشود، و چون در آیه شریفه عدم خوف را بر متابعت هدایت پروردگار مترتب کرده و خوف مؤمن که در آیات و اخبار مدح شده، مترتب بر ترک متابعت، یا احتمال تقصیر و کوتاهی در آن است، با یکدیگر مخالفتی ندارد. به بیان دیگر: خداوند مقرر فرموده: کسی که متابعت هدایت او را بکند از خوف و حزن مصون است و مؤمن میترسد که مبادا کوتاهی در پیروی از هدایت حق کرده باشد و موجب سلب مصونیت او شود و واضح است که این دو معنا منافاتی ندارند.
جمله چهارم در ﴿وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾. حزن به واسطه فوت منافع و وارد شدن مکاره و مضارّ است و کسی که هدایت پروردگار را پیروی کند، منفعتی از او فوت نمیشود و ضرری نیز بر او وارد نمیگردد. و اما منافع دنیوی آنچه به او نرسد، در حقیقت صلاح او نبوده و اگر صلاحش بود، بهاو میرسید و منافع اخروی نیز از او منع نخواهد شد، بلکه قبل از مرگ، بشارت سعادت به او داده میشود و موت اول راحت اوست و تمام مثوبات الهی در همه مراحل بعد از مرگ به او خواهد رسید. بنا بر این، هیچ حزنی برای او نیست”[۱۶۸].
۲۷۴
مفسری دیگر اختصاراً در این باره مینویسد:
“اولیای خدا از هیچ چیز نمیترسند و برای هیچ چیز نگران نمیگردند، نَه در دنیا و نَه در آخرت، مگر در مواردی که خدا بخواهد. خدا خواسته که از پروردگار خویش بترسند و از اینکه کرامت [و توفیقی] از دستشان برود، غمگین گردند، چنین ترس و حزنی، تسلیم در برابر خداست، فافهم”[۱۶۹].
اما اصل مطلب اینکه آرامش روحی، یعنی انسان در عزم و اراده خود استقرار و آرامش داشته و هیچ اضطراب و نگرانی به خود راه ندهد، چنان که حال شخص حکیم، یعنی کسی که دارای مَلَکه حکمت باشد، در کارهای خودش چنین بوده و پروردگار آن را از خواص ایمان و مواهب بزرگ خود بیان کرده است، شخص با ایمان بر تکیهگاهی استوار تکیه زده و امور خود را بر معارف حَقّه و اعتقادات غیر قابل شک قرار داده است و در کارهایش طبق فرمان الهی اقدام میکند و چیزی را متعلق خودش نمیداند تا از فوت شدنش بترسد یا از نداشتن آن، اندوهناک باشد.
اما اینکه در اسلام چرا هیچ کس نباید در آرامش و اطمینان کامل، و باید میان حالت خوف و رجا باشد؟!
در جواب، باید گفت: آرامش به دو قِسم تقسیم میشود: دنیوی، و معنوی و اخروی.
در دنیا، عوامل اضطراب و نگرانی یا برای آینده تاریک یا گذشته تاریک و ارتکاب گناهان یا ضعف و ناتوانی و احساس پوچی و بیهدفی در زندگی یا عدم قدردانی از زحمات و اعمال نیک یا حُبّ دنیا و ترس از مرگ است. با کمی دقت در آن عوامل، امکان دفع و رفع آنها به راحتی وجود دارد و آن توکل و اعتماد و امید به رحمت واسعه الهی و قدرت بیانتهای او و ایمان به او و داشتن مقصد و هدف عالی (قرب الهی) و اعتقاد به پاداش اخروی و داشتن روحیه زهد که نه از داشتن چیزی خوشحال است و نه از دست دادن آن، ناراحت میشود.
بنابراین، مؤمن حقیقی و در لوای ولایت حق از هیچ یک از عوامل اضطراب دنیوی، ترس و اضطرابی ندارد، اما در برابر مسؤولیتهای خویش تا هنگامی که در دنیا است، بین ترس و امید است، ترس از اینکه مبادا در انجام وظایف کوتاهی کند یا پایش در برابر وسوسههای
۲۷۵
درونی و شیطانی بلغزد و منحرف شود یا اینکه اعمال عبادیاش، دارای نقص و عیب باشند. البته آن نگرانیها، سازنده هستند و موجب مراقبت بیشتر و اظهار عجز و ناتوانی در پیشگاه الهی میشوند.
بر همین اساس خوف نسبت به موارد آن، مختلف میشود که نفی خوف در آیه کریمه مطلق نبوده، لذا آنچه در آیات و اخبار برای مؤمن اثبات شده، نسبت به برخی موارد بوده است؛ حتّی ملائک نیز دارای خوف هستند و تسبیح آنان بر اثر خوف از عظمت و کبریای پروردگار سبحان است:
﴿وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ﴾[۱۷۰].
لذا خوف و حزنی که موجب سلب آرامش روحی برای کسب کمالات معنوی بوده، از مؤمنان حقیقی نفی شده و مواردی که دارای نقش سازنده برای ترقی و تکامل بوده، اثبات گردیده است.
داشتن نور برای حرکت در ظلمات
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ﴾[۱۷۱].
یکی از اهداف خلفای الهی و نزول کتابهای آسمانی، بیرون آوردن افراد از ظلمات، گمراهیها و باطلگرایی که در معتقدات و آداب و رسوم جاهلانه آنان نمود دارد به سوی صراط مستقیم، حق و شناخت صحیح از خود و خدای خود است.
نور در آیه شریفه بدون قید بوده، لذا شامل امور دنیوی و اخروی خواهد بود و بنابر مستفاد از ظاهر آیه، آن را نباید مختص به عالَمِ دنیا یا مختصّ عالَمِ آخرت لحاظ نمود، همچنان که برخی مفسران مراد از آن را، نور در روز قیامت تفسیر و ترجمه کردهاند[۱۷۲].
۲۷۶
آن آیه شریفه، دارا بودن نور برای پیمودن راه را، مشروط به داشتن تقوای الهی و ایمان و ولایتپذیری عملی از پیامبر اسلام(ص) مینماید که ثمره داشتن آن دو شرط، منوّر شدن به نور علم و درک باطنی است که با آن میتواند به راحتی حق را از باطل، نورانیت و حقانیت امری را از ظلمت و بطلان آن تشخیص بدهد و از موارد ظلمانی مؤثر در ایجاد ظلمت معنوی و روحی دوری کند و در برخورد با مسائل زندگی، بتواند به آنچه جذابیت حقیقی دارد، عمل کند و از موارد جذابیت کاذب و گمراهکننده بپرهیزد.
هدایت و تکامل معنوی
﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا﴾[۱۷۳].
معنای هدایت، دلالت و راهنمایی است که مطلق بوده و شامل دلالت به سوی صراط مستقیم و گمراهی میشود و منظور از هدایت در آیه شریفه طبق آیات دیگر، هدایت به سوی صراط مستقیم بوده:
﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۷۴].
و مراد از صراط مستقیم، راه پسندیده و زیبنده یک انسان عاقل[۱۷۵]؛ صراطی که موجب جلب نعمتهای خداوند و مصونیت از غضب الهی شدهخطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد، صراطی که صراط و راه پروردگار آسمانها و زمین است[۱۷۶] و حاکی از آن، دینی است که توسط پیامبرانش(ع) برای مردم تبیین شده است.
۲۷۷
بنابراین، راههای دیگر که بر اثر سلیقه و عقل ناقص بشر، ایجاد و تبیین میشوند، صراط مستقیم نیستند، بلکه صراط انحرافی هستند که به جای رساندن افراد به کمال مطلوب انسانی، آنان را از آن، دور کرده و در گرفتاریهای گوناگون وارد میسازد.
﴿وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى﴾[۱۷۷].
و با لحاظ آن آیه و آیه مذکور، کسانی که اطاعت همهجانبه از حجت خدای متعال داشته باشند، هدایت یافتهاند که پروردگار متعال به آنان توفیق بیشتر اعطا کرده و موجب رشد معنوی، تکامل و وصول به مقامات بالاتر برای آنان میشود، لذا الطاف خفیه الهی شامل حال آنان شده و به مراتب و درجات عالی ایمان ترقی میکنند و در مسیر سِیر و سلوک معنوی، خدای متعال آنان را یاری کرده و راههای سخت پیمودن آن را، برای افراد ولایتمدار ولی حق آسان میکند و اضطراب و دلهرههای شیطانی را از دلهای آنان برطرف ساخته و بر قلب آنان آرامش را قرار میدهد تا بتوانند به مراحل عالی ایمان برسند:
﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾[۱۷۸].
داشتن تقوا و بهرهمندی از ثمرات آن
در ویژگیهای ولایت خلیفه الهی مطرح شد که یکی از خصوصیات آنان، دعوت به تقوا و به داشتن آن بود که اگر افراد به آن، عمل کنند و متّصف به تقوای الهی شوند، از ثمرات معنوی آن بهرهمند میشوند. از جمله اینکه در هیچ یک از امور زندگی به بُنبَست برخورد نمیکنند و همواره راه نجاتی در پیشرو خواهند داشت:
﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾[۱۷۹].
۲۷۸
رزق حلال و طیب از جایی که توقع و گمان به آن ندارند، نصیب آنان میگردد:
﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ﴾[۱۸۰].
امور از عُسر و سختی با عنایت ویژه الهی به یسر و آسانی تبدیل میشود:
﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا﴾[۱۸۱].
از همه آنها مهمتر، بهرهمندی از توانایی تشخیص حق از باطل است:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا﴾[۱۸۲][۱۸۳].
تأخیر اجَل مقدّر به اجَل مسمّی
﴿قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى﴾خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد.
اجَل و مردن، طبق مستفاد از آیات شریفه به دو قِسم، اجَل مقدّر و مسمّی (حتمی) تقسیم شده است. اجَل مقدّر، آن است که در صورت تحقق بعضی امور و شرایط آن، مثل گناهان، قطع صله رَحِم یا عاقّ والدین، محقَّق میشود، در این صورت از مدت عمر حتمی و مسمّی کمتر خواهد بود. اما اجَل مسمّی، اجَلی است که مدت آن در لوح محفوظ و قضای الهی، تعیین شده است و بستگی به شرایط انتخابی فرد در روش زندگی ندارد.
گناهان و عدم تبعیت از قوانین حکیمانه دین الهی، نقش اصلی در تعیین هر یک از آن دو را دارند.
۲۷۹
لذا در حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده است:
«مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالْآجَالِ»[۱۸۴]؛ آنان که به سبب گناهان میمیرند، بیشتر از کسانی هستند که به مرگ حتمی از دنیا میروند.
انجام گناه یا گناهانی، موجب ابتلا به انواع بلا میشود و یکی از آنها، مصیبت مرگ ناگهانی و اجَل مقدّر است:
﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۱۸۵].
آیه شریفه، دلالت بر تأثیر گناه در اجرام سمایی میکند که فراوانی نزول برکات آسمانی و عدم آن، وابسته به ایمان و تقوا شده است؛ وقتی اثر آن در آسمان چنین است، پس تأثیر آن به طریق اولی در جسم فردی که مرتکب گناه یا گناهانی میشود، بیشتر خواهد بود.
بنابراین، با توجه به آیه شریفه و حدیث منقول، گناهان موجب تعجیل در مرگ افراد میشود و در صورتی که افراد دارای ایمان حقیقی و در لوای ولی حق بوده و از گناهان اجتناب ورزند، مرگ آنان به تأخیر افتاده و به مرگ حتمی از دنیا میروند و افراد بدان وسیله فرصت کافی برای رشد و تکامل معنوی، تهیه زاد و توشه مناسب و آمادگی لازم برای سفر به سوی عاَلِم ابدی آخرت را بهدست میآورند. به هر حال، هر دو اجَل در اختیار خدای متعال است.
۲۸۰
رستگاری
در قرآن کریم برای رستگاری، واژگان “فلاح” و “فوز” بهکار رفته است؛ لذا به معنای هر دو اشاره میشود؛ ﴿لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۸۶].
کلمه “فلح” با مشتقات آن، ۴۰ بار در قرآن مجید استعمال شده و به معنای رستگاری و پیروزی است.
محققی درباره معنای اصلی آن مینویسد:
“فلاح عبارت از نجات از شرور و ادارک خیر و صلاح است و در فارسی با کلمه پیروزی از آن تعبیر میشود و فوز بعد از فلاح است”[۱۸۷].
پس بنابر آن تعریف، “حی علی الفلاح” در اذان و ### 313###، یعنی: بشتابید به سوی بهرهمند شدن از خیر محض که موجب نجات از شروری مانندِ فحشا و منکرات میشود:
﴿إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾[۱۸۸].
اما بنابر تعریف دیگر، بین معنای فَلَح و فَلْح فرق گذاشته شده و دومی به شکافتن و جداکردن معنا گردیده است:
و الفَلْحُ: الشَّقُّ و القطع. فَلَح الشيءَ يَفْلَحُه فَلْحاً: شَقَّه[۱۸۹].
پس طبق تعریف دوم، به کشاورز “فّلاح” میگویند؛ زیرا زمین را میشکافد و دانه در آن قرار میدهد و مراقبت و آبیاری میکند تا به ثمر برسد و بدان وسیله خود و دیگری از آن بهرهمند شوند. سپس به هر نوع پیروزی، رسیدن به مطلوب و خوشبختی اطلاق شده است. در حقیقت افراد پیروزمند و خوشبخت، موانع را از سر راه برمیدارند و راه خود را به سوی
۲۸۱
مقصد میشکافند تا به آن برسند، لذا کسی که صفات رذیله را از درون و برون خود بیرون کند و گوهر نَفْس انسانی را با صفات نیک بروز دهد، مشمول آیه شریفه:
﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۱۹۰] میشود.
پس مستفاد از آیه شریفه مذکور در ذیل عنوان، این است که کسانی که مؤمن به حقانیت ولی حق بوده و در حال مجاهده نفسانی و مالی باشند، به فلاح و رستگاری رسیدهاند.
﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا﴾[۱۹۱].
کلمه “فوز”، طبق نوشته اهل لغت، به معنای پیروزی و نجات پیدا کردن است: فَازَ يَفُوزُ فَوْزاً: ظفر و نجا[۱۹۲].
واژه “فوز” با مشتقاتش ۲۷ بار در قرآن مجید استعمال شده و با بررسی آیاتی که در آنان کلمه فوز یا مشتقات آن، مطرح شده، متوجه میشویم که فوز مختصّ ورود به بهشت نبوده: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾[۱۹۳]، اگر چه در بیشتر آیات، کلمه فوز به معنای بهشت و ورود به آن مطرح شده، در معانی دیگری نیز مطرح شده که شامل رضا و خشنودی خدا از بندهاش[۱۹۴]، تقرب به او[۱۹۵]، داشتن مقام و مرتبت بزرگ در پیشگاه الهی[۱۹۶]،
۲۸۲
مشمول رحمت ویژه خدا شدن[۱۹۷] و داشتن ایمان و تقوای الهی و به تَبَع آن: بشارت دنیوی و اخروی[۱۹۸] میشود.
البته کلمه فلاح با فوز با بررسی آیات متضمن آن دو، از جهت معنا در بعضی موارد مترادف هستند[۱۹۹]، - لذا برخی گفتهاند: فلاح یعنی فوز[۲۰۰]؛ - و در برخی موارد دیگر، فلاح قبل از فوز قرار دارد که پیمودن راه حق و صراط مستقیم موجب فلاح و رسیدن به مقصد و نتیجه پیمودن صراط مستقیم که بهشت بوده، فوز است[۲۰۱]. به عبارت دیگر: فلاح، پیروزی است و فوز، بهرهمندی از ثمرات پیروزی.
رحمت ویژه الهی
﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا﴾[۲۰۲].
رحمت به معنای مهربانی و رقّت قلب است، “ولی رحمت در خدا فقط به معنای احسان و نعمت است که خدا با رقّت و انفعال وصف نمیشود و در نهج البلاغه، خطبه ۱۷۷، فرموده: «رَحِيمٌ لَا يُوصَفُ بِالرِّقَّةِ»”[۲۰۳].
۲۸۳
کلمه رحیم در قرآن مجید ۱۱۵ بار استعمال شده است که ۷۲ مورد همراه غفور و ۹ مورد با التواب و ۹ مورد نیز با رؤوف و بعد از کلمات وَدود، العزیز، الرحمان و البرّ نیز استعمال شده است و در همه موارد استعمال، مرجِع آن به توبهپذیری از بندگان، بخشش گناهان و آنچه به امور معنوی است، باز میگردد. رحمت به دو صورت قابل تحقق است: رحمت عامه، رحمت خاصه و ویژه.
مفسری درباره آن دو، مینویسد:
“رحمت عامه که مؤمن، کافر، برّ و فاجر و باشعور و بیشعور، همه به وسیله آن، به وجود آمده و از ابتدای هستی و در مسیر وجودشان تا هنگامی که وجود دارند به وسیله آن، روزی میخورند. و یکی رحمت خاصه که خود عطیهای است که خداوند آن را تنها به کسانی میدهد که دارای ایمان و عبودیت باشند، مانندِ حیات طیبه و زندگی نورانی در دنیا، بهشت و رضوان الهی در آخرت که کفار و گناهکاران به دلیل جُرمشان از آن بهره ندارند[۲۰۴].
بنابراین، اطاعت از پروردگار و خلفای او موجب رحمت ویژه میشود: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[۲۰۵].
همه نعمتهای پروردگار متعال، رحمت او هستند، اما بعضی از آنها، رحمت ویژه و مخصوص افراد مؤمن است، از جمله آنها در روز محشر قیامت، هنگامی که افراد با اعمالشان تنها و از مکتوب بودن همه اعمال در حیرانی هستند، و هر کس از شدت ترس و وحشت بر زانو نشسته و هر فردی بهسوی کتابش خوانده میشود، و به آنان میگویند: امروز جزای آنچه را انجام میدادید به شما میدهند! در چنین حالتی رحمت ویژه شامل حال مؤمنین میشود و آنان را از وحشت و ترس بیرون میآورد:
﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ﴾[۲۰۶].
۲۸۴
بر همین اساس خدای متعال دارای رحمت ویژهای است که از جهت کمّی، سعه در آن نیست و شامل افراد کافر و فاسق نمیشود، بلکه مخصوص مؤمنین و ولایتمداران ولی حق است.
بخشش گناهان
﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ﴾[۲۰۷].
کلمه “غفر”، پوشاندن و مستورکردن گناهان است و آیه شریفه به گناهانی که جنبه حقالله دارند با کلمه “مِن” متضمن معنای تبعیض، اشاره میکند. پس مراد از بخشوده شدن گناهان، مطلق گناهان نبوده، بلکه گناهانی که مربوط به حقالله هستند، اما حقوق مردم، در صورتی بخشیده میشود که جبران شوند یا حقوق تضییع شده افراد به آنان برگردانده یا رضای آنان تحصیل شود.
آمرزش گناهان، نقش اساسی در توفیق در امور معنوی همچون ترقی و تکامل دارد و موجب بهرهمندی بیشتر از موهبتهای الهی میشود؛ زیرا گناهان، حجاب و مانع بزرگی برای کسب فیضهای الهی، با وساطت ولی حق، میشوند. لذا هر مؤمنی نخست باید ایمن از عذاب خدای سبحان شود و وجود درونیاش نورانی گردد تا با آن نور ایمان و تقوا، راه خویش را بیابد و با رحمت ویژه و مضاعف الهی به هدف کمال و قرب الهی نایل گردد.
کلمه “یغفر” که به صورت مضارع استعمال شده، دلالت بر استمرار و بخشش گناهان آینده نیز دارد، اما مفسری وعده بخشش گناهان آینده را رد کرده و مینویسد:
“آیه کریمه شامل گناهان گذشته قبل از ایمان آوردن است، اما گناهان آینده را شامل نمیشود، چون مغفرت و آمرزش چیزی که هنوز تحقق نیافته، معنا ندارد. و اینکه باز معنا ندارد که وعده مغفرت، برای گناهان آینده باشد، زیرا مستلزم الغای تکالیف دینی یا الغای مجازات بر مخالفت آنها میشود[۲۰۸].
۲۸۵
اولاً: بر آن مفسر محقّق، یک نقض وارد میشود که خدای متعال در آیهای فرموده: اگر از گناهان بزرگ اجتناب شود، گناهان کوچک را میبخشد و با توجه به سیاق آیه، آن وعده برای زمان آینده است:
﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا﴾[۲۰۹].
ثانیاً: آیه شریفه به آمرزش گناهان گذشته قبل از ایمان اطلاق دارد، اما درباره بخشش گناهان بعد از ایمان، مقید به شرایطی است که ناشی از جهالت باشد، یا در صورت علم و تعمد، اصرار بر آن نشود و همراه با توبه و استغفار باشد:
﴿وَمَنْ يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۲۱۰].
نصرت الهی
﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾[۲۱۱].
کلمه “نَصَرَ” به معنای تقویت کردن و نیرومند ساختن برای غلبه بر مشکلات و رسیدن به آرزوها و مقاصد است، وقتی آن را به خدای متعال نسبت میدهیم، نصرت الهی برای افراد مؤمن، در اهداف و مقاصدی است که موجب حفظ دین و تکامل و رشد در کمالات معنوی میشود و یکی از موارد بارز آن، تقویت روحی و جسمی مؤمنین در برابر دشمنان مخالف دین و پیروزکردن و غلبه دادن مؤمنین بر آنان است. نصرت الهی یکی از مصادیق بارز رحمت ویژه الهی است که به لحاظ اهمیت آن، در عنوان مستقلی مطرح شد.
بنابر مستفاد از آیه شریفه، نصرت الهی مطلق بوده و شامل دنیا و آخرت و امور دنیوی، مانند کسب رزق حلال و امور معنوی، مانندِ تقویت روحی برای عمل به احکام و دستورهای دینی میشود.
۲۸۶
در قرآن کریم، در آیاتی نصرت و نجات مؤمنین، از حقوق لازم بر خدای سبحان مطرح شده است:
﴿ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۱۲].
همنشینی با انبیا، اوصیا، شهدا و اولیا
﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا﴾[۲۱۳].
از آیه شریفه استفاده میشود، کسی که واقعاً در لوای ولایت ولی باشد، جزء او میشود و با او معیت روحی و معنوی در دنیا خواهد داشت و در آخرت آن معیت روحی، ظهور مییابد و با او در عالَم آخرت همنشین میشود. عدهای از مفسرین، آن معیت را در دنیا نفی کرده و برای عالَم آخرت ثابت میکنند[۲۱۴].
و برخی دیگر مینویسند:
“جمله آیه ﴿فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ﴾ دلالت بر لحوق دارد نَه اینکه با آنان یکی میگردد و مانندِشان میشود، پس افراد مطیع، ملحق به افراد منعم علیهم میشوند”[۲۱۵]؛ ولی آن نظریهها خلاف ظاهر آیات و اخبار وارد شده در این باره است. اما آیه:
﴿فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي﴾[۲۱۶]؛
۲۸۷
و در روایتی از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است:
«فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[۲۱۷].
ظاهر آیه و روایت، بدون قید بوده که شامل دنیا و آخرت میشود و اینکه ظاهر آن دو، دلالت بر معیت بوده، بله اثبات معیت در همه جهات و صفات و مقامات معنوی مشکل است، ولی نفی هرگونه معیت نیز طبق ظواهر آیات و روایات، مشکل خواهد بود.
همنشینی و انس با انبیا، اوصیا، صدیقین، شهدا و صالحان، چنان ارزشی دارد که خدای متعال، آن را یکی از نعمتهای بزرگ برای پیروان واقعی خلفای الهی بیان میکند که انس روحی و معنوی با ولی حق صاحب زمان(ع) برای طالبان کمالات معنوی و روحی در دنیا، یکی از آرزوهای بزرگ است که هماره در فراق از آن انس، دلگیر و غمگین هستند و تلاش و مراقبت همهجانبه در اعمال و افکارشان میکنند تا شاید برای لااقل چند صباحی آن را بیابند. این در دنیاست و در عالم آخرت، طالبان قرب و جمال الهی برای وصال و دیدار از جمال دلربای الهی، تنها در پی، همنشینی با چهرههایی هستند که حکایت از جمال الهی دارند و آنان همان کسانی هستند که وصفشان در آیه شریفه بیان شد.
حدیثی درباره حالات مؤمنین عامل و غیر عامل نقل شده است:
«عَنْ خَضِرِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِي عَبْدِ الله(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنَانِ مُؤْمِنٌ وَفَی لِلَّهِ بِشُرُوطِهِ الَّتِي شَرَطَهَا عَلَيْهِ فَذَلِكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً وَ ذَلِكَ مَنْ يَشْفَعُ وَ لَا يُشْفَعُ لَهُ وَ ذَلِكَ مِمَّنْ لَا تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ لَا أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ مُؤْمِنٌ زَلَّتْ بِهِ قَدَمٌ فَذَلِكَ كَخَامَةِ الزَّرْعِ كَيْفَمَا كَفَأَتْهُ الرِّيحُ انْكَفَأَ وَ ذَلِكَ مِمَّنْ تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يُشْفَعُ لَهُ وَ هُوَ عَلَی خَيْرٍ»[۲۱۸]؛
۲۸۸
بنابر مستفاد از حدیث شریف، بیشتر گرفتاری دنیوی و اخروی مؤمنان به دلیل ترک عمل بوده است و حال آنکه مدت گرفتاری آخرت، معلوم نیست تا اینکه مورد شفاعت قرار میگیرند[۲۱۹].
بهشت ابدی همراه با سلام خدای مهربان و ملائک
﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۲۲۰].
با توجه به زودگذر بودن دنیا و متاع ناچیز آن و جاودانگی عالَمِ آخرت که دارای دو مکان متفاوت برای افراد مختلف و متضاد یکدیگر دارد، جهنم و عذابهای گوناگون و بهشت با نعمتها و انواع تمتعات و لذتهای مختلف. اما بهشت برای کسانی است که پیرو واقعی دین الهی بوده و احکام نورانی و حکیمانه آن را در همه مراحل زندگی فردی و اجتماعی رعایت کنند، در این صورت به محض مردن، وارد آن خواهند شد:
۲۸۹
﴿يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ * مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[۲۲۱].
و از منظره زیبا و دلنشین آن استفاده کرده و از انواع خوراکیها و آشامیدنیهای لذیذ آن از جمله حورعین بهرهمند میشوند:
﴿مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ * وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ﴾[۲۲۲].
اصولاً بهشت “دارالسلام” است: ﴿وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ﴾[۲۲۳]. خدای سبحان، مردم را دعوت به خانه و سرزمین سلامت و آرامش میکند و گاه ساکنان بهشتی، آنان را ندا میکنند و میگویند: سلام بر شما: ﴿وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ﴾[۲۲۴]. گاه پس از ورود در بهشت با سلام و تحیت فرشتگان روبهرو میشوند و گاه هنگام قبض روح، این سلام از ناحیه فرشتگان مرگ به آنان نثار میشود و میگویند: سلام بر شما مؤمنین! وارد بهشت شوید برای اعمال صالح خالصانهای که انجام میدادید:
﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۲۲۵].
و اصولاً تحیت آنان در آنجا همان سلام است: ﴿تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ﴾[۲۲۶].
۲۹۰
و برتر و بالاتر از همه اینها، سلام پروردگار است: ﴿سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ﴾[۲۲۷]. در عالَمِ آخرت و هنگام مردن یا روز قیامت یا هنگام ورود به بهشت یا در آن، به عنوان پیام از پروردگار مهربان به مؤمنان ابلاغ سلام میشود و برای آنان سلام و تهنیت الهی میرسد. سلام الهی چنان روح انسان را در خود غرق میکند، و به او لذت، شادی و معنویت میبخشد، که با هیچ نعمتی برابر نیست. آری، شنیدن ندای محبوب، ندایی آمیخته با محبت، و آکنده از لطف، سر تا پای بهشتیان را غرق سُرور میکند، که یک لحظه آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برتری دارد! جذبه شهود محبوب، و دیدار لطف یار، چندان لذتبخش و شوقانگیز است که دَمی از آن با هیچ نعمتی حتّی با تمام جهان برابر نیست. و عاشقان دیدار او آن چنان هستند که اگر این افاضه معنوی از آنان قطع شود، قالب تهی میکنند، آنهم سلامی که از رحمت خاصّه او، یعنی مقام رحیمیتش سرچشمه میگیرد و تمام الطاف و کرامات در آن جمع است!
در حدیثی انواع سلامهایی که بر مؤمنین در عالَمِ آخرت و هنگام ورود در آن به آنان گفته میشود، تبیین شده است:
«وَ فِي الْخَبَرِ... فَيُبْلِغُهُمُ السَّلَامَ فِي خَمْسَةِ مَوَاطِنَ الْأَوَّلُ يَوْمَ الْمَوْتِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَی ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ﴾[۲۲۸] وَ الثَّانِي فِي بَابِ الْجَنَّةِ ﴿وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ﴾[۲۲۹] وَ الثَّالِثُ فِي الْجَنَّةِ فِي قَوْلِهِ ﴿وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ * سَلَامٌ عَلَيْكُمْ﴾[۲۳۰] وَ الرَّابِعُ فِي الْغُرُفَاتِ ﴿سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ﴾[۲۳۱] وَ الْخَامِسُ عِنْدَ الله تَعَالَی ﴿تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ﴾[۲۳۲]»[۲۳۳].
در بهشت نَه سخن لغوی شنیده میشود و نَه کلام بیهودهای، تنها سلام و کلماتی است که موجب نشاط شده و کلماتی که موجب سلب نشاط و آرامش باشد، در آنجا مطرح
۲۹۱
نمیشود: ﴿لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا * إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا﴾[۲۳۴]؛ اما نَه سلامی که تنها در لفظ باشد، بلکه سلامی که اثر آرامبخش آن در اعماق روح و جان انسانهای مؤمن نفوذ میکند، و آنان را غرق در آرامش و سلامت میسازد.
ایمنی از پیشآمدهای ترسناک عالَمِ آخرت
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾[۲۳۵].
انسان وقتی میمیرد، با عالَمِ تازهای به نام عالَمِ آخرت مواجه میشود و مسائلی جدید و عجیب را میبیند که از آن میترسد. اولین مسأله، سَکرات مرگ و در حین جان دادن است و بعد از آن، ورود به تنهایی به عالَمِ برزخ است و در آنجا نیز مسائل و منظرههای جدید و عجیبی را میبیند و بعد از برزخ که مدت آن از اسرار غیبی است، محشورشدن در روز قیامت است که نحوه حشر و نفخ صور آن، چنان ترسناک است که مادر طفل شیرخوار که از هیچگونه توجه و فداکاری در حقّ او دریغ نمیکند، غافل شده و او را فراموش میکند[۲۳۶]. آیه مذکور در ذیل عنوان بعد از آیاتی است که میفرماید: همه افراد و موجودات از نفخ صور به وحشت میافتند و یک عده از آن حادثه ترسناک در امان هستند، آنان که با ولایت حسنه متبلور در ولایت حق و عمل حسنه به پیشگاه الهی بروند، از فزع نفخ صور ایمناند.
۲۹۲
حدیثی درباره تفسیر آیه مذکور از امام صادق(ع) نقل شده است:
«عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَی السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ الله(ع) إِنَّ أَبَا أُمَيَّةَ يُوسُفَ بْنَ ثَابِتٍ حَدَّثَ عَنْكَ أَنَّكَ قُلْتَ لَا يَضُرُّ مَعَ الْإِيمَانِ عَمَلٌ وَ لَا يَنْفَعُ مَعَ الْكُفْرِ عَمَلٌ فَقَالَ إِنَّهُ لَمْ يَسْأَلْنِي أَبُو أُمَيَّةَ عَنْ تَفْسِيرِهَا إِنَّمَا عَنَيْتُ بِهَذَا أَنَّهُ مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ع) وَ تَوَلَّاهُ ثُمَّ عَمِلَ لِنَفْسِهِ بِمَا شَاءَ مِنْ عَمَلِ الْخَيْرِ قُبِلَ مِنْهُ ذَلِكَ وَ ضُوعِفَ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً فَانْتَفَعَ بِأَعْمَالِ الْخَيْرِ مَعَ الْمَعْرِفَةِ فَهَذَا مَا عَنَيْتُ بِذَلِكَ وَ كَذَلِكَ لَا يَقْبَلُ الله مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِي لَيْسَ مِنَ الله تَعَالَی فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الله بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ أَ لَيْسَ الله تَعَالَی قَالَ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ فَكَيْفَ لَا يَنْفَعُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ مِمَّنْ تَوَلَّی أَئِمَّةَ الْجَوْرِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ الله(ع) وَ هَلْ تَدْرِي مَا الْحَسَنَةُ الَّتِي عَنَاهَا الله تَعَالَی فِي هَذِهِ الْآيَةِ هِيَ وَ الله مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُهُ وَ قَدْ قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِالسَّيِّئَةِ إِنْكَارَ الْإِمَامِ الْخَبَرَ»[۲۳۷].
خلاصه حدیث، این است که مراد از “حسنه” در آیه شریفه، شناخت امام حق و پیروی از اوست و کسی در امان از اهوال عالَمِ آخرت از ابتدای ورود به آن تا روز قیامت خواهد بود که امامش را بشناسد و عملاً در لوای ولایت حَقّه او قرار گیرد.
۲۹۳
برخورداری از طلب آمرزش و دعای فرشتگان
﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ * رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ﴾[۲۳۸].
آیات شریفه حاکی از شدت علاقه، دلسوزی، رأفت و مهربانی فرشتگان به مؤمنین به خدا و خلیفه او هستند، به افرادی که طبق دین و آنچه رضای الهی در آن است، رفتار کردهاند و آنچه برای فرشتگان، اهمیت دارد، ایمان افراد بوده که به برخی صفات آنان اشاره میکنند: اهل توبه واقعی هستند و پیروی عملی به سبیل الهی که متجلی در رفتار و گفتار خلیفه خداست، دارند.
تثبیت الهی
﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ﴾[۲۳۹].
کلمه “یثبّت”، از “ثبت” مشتق شده و به معنای “استقرار و استمرار و ادامه دادن گذشته در مقابل زوال است[۲۴۰] بنابراین، معنای تثبیت، عبارت از نگهداشتن ایمان افراد و جلوگیری از زوال آن است.
پس: خداوند متعال به افرادی که به خلیفهاش ایمان آورند، توفیق حفظ و پایداری بر ایمان داده و آنان را موفق به مقاومت در برابر حوادث گوناگون دنیا میکند، به طوری که حتّی اگر به دلیل ایمانشان، شکنجه یا کشته شوند و بدنهایشان تکه تکه گردد، آن را حفظ
۲۹۴
کرده و مقاومت میکنند و در عالَمِ آخرت از نخستین منزل آنکه قبر باشد، هنگام پرسش و سؤال یا در روز قیامت و حسابرسی اعمال، زبانشان نگرفته و از سخن گفتن و پاسخ دادن، باز نمانند.
مفسری در ذیل آیه شریفه مینویسد:
“خدای متعال، تثبیت را به عنوان پاداش ذکر میکند و نوید میدهد در حوادث زندگی دنیا و آخرت، آنان از لغزش و انحراف حفظ میکند. در نتیجه: معنای آیه به این برگشت میکند: کسانی که ایمان آوردهاند، اگر بر ایمان خود، ثابت بمانند و استقامت ورزند، خداوند نیز ایشان را در دنیا و آخرت، بر همان ایمانشان ثابت قدم میکند؛ زیرا اگر مشیت الهی نباشد، ثَبات خودشان سودی نخواهد داشت و نمیتوانند در برابر حوادث گوناگون زندگی دنیا و صحنههای سَکرات مرگ و عالَمِ آخرت، ایمانشان را حفظ کنند”[۲۴۱].
بشارتها
﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۲۴۲].
بشارتهای مختلف از طرق گوناگون، پیامبران(ع)[۲۴۳] و فرشتگان به افراد با ایمان داده میشود، بشارت به رحمت ویژه پروردگار جهان[۲۴۴]، نصرت و یاری آنان[۲۴۵]، فضل بزرگ خدای متعال[۲۴۶]، پاداش و اجر عظیم الهی[۲۴۷]، مغفرت و آمرزش و پاداش کریمانه[۲۴۸] و باغهای بهشتی با
۲۹۵
آنچه میلشان میخواهد[۲۴۹] و از همه مهمتر، نزول ملائک بر آنها و رفع خوف و حزن از آنها و بشارت به بهشت و انواع لذایذ آن و بشارت به همراهی آنان در دنیا و آخرت است:
﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ﴾[۲۵۰].
درباره اینکه بشارت ملائک و نزول آنان بر مؤمنان در دنیا، چگونه است؟ عدهای از مفسرین آن را هنگام مردن دانستند، لذا نوشتهاند:
تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ الْمَلائِكة عند ما يواجهون موقف يوم القيامة أَلّا تَخافُوا من أهوال الحشر و من سوء العذاب[۲۵۱].
و عدهای دیگر با نقل نظریه نحوه نزول مینویسند:
و قيل البشرى في ثلاثة مواضع: عند الموت، و في القبر، و في البعث... و تفيد الآية وجوب اعتقاد تردد[۲۵۲] الملائكة إلى من كان مستقيماً على طاعاته. و فيها حجة على شرف الاستقامة بالطاعة على كل ما عداه من أعمال العباد يتولي الملائكة لصاحبه من اجله[۲۵۳].
۲۹۶
اما حدیثی تصریح میکند: نزول ملائک قبل از مردن و در زمان طی مدت زندگی دنیوی در صورت استقامت عملی و روحی افراد مؤمن است:
«عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فَدَخَلَ عَلَيْهِ حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَمَّا هَمَّ حُمْرَانُ بِالْقِيَامِ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) أُخْبِرُكَ أَطَالَ الله بَقَاءَكَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِكَ أَنَّا نَأْتِيكَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّی تَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا عَنِ الدُّنْيَا وَ يَهُونَ عَلَيْنَا مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاسِ وَ التُّجَّارِ أَحْبَبْنَا الدُّنْيَا قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) إِنَّمَا هِيَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةً تَسْهُلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ(ص) قَالُوا يَا رَسُولَ الله نَخَافُ عَلَيْنَا النِّفَاقَ قَالَ فَقَالَ وَ لِمَ تَخَافُونَ ذَلِكَ قَالُوا إِذَا كُنَّا عِنْدَكَ فَذَكَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا وَجِلْنَا وَ نَسِينَا الدُّنْيَا وَ زَهِدْنَا حَتَّی كَأَنَّا نُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَكَ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ وَ دَخَلْنَا هَذِهِ الْبُيُوتَ وَ شَمِمْنَا الْأَوْلَادَ وَ رَأَيْنَا الْعِيَالَ وَ الْأَهْلَ يَكَادُ أَنْ نُحَوَّلَ عَنِ الْحَالِ الَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا عِنْدَكَ وَ حَتَّی كَأَنَّا لَمْ نَكُنْ عَلَی شَيْءٍ أَ فَتَخَافُ عَلَيْنَا أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ نِفَاقاً فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ الله(ص) كَلَّا إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّيْطَانِ فَيُرَغِّبُكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الله لَوْ تَدُومُونَ عَلَی الْحَالَةِ الَّتِي وَصَفْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِهَا لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَی الْمَاءِ»[۲۵۴].
در جمعبندی از آیات و روایات، استفاده میشود، اگر مدعیان ولایتمدار ولی حق، در ادعایشان صداقت داشته و در ایمانشان استقامت و مخلصانه انجام وظیفه شرعی کنند، در برخی مواقع در عالَمِ رؤیا یا در حالت مکاشفه، از راهنماییها و بشارتهای ملائک بهرهمند میشوند.
منابع
پانویس
- ↑ مفردات راغب، ص ۲۹۴، «خلف».
- ↑ المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.
- ↑ فرهنگ قرآن، واژه «خلافت».
- ↑ «و پروردگار تو بینیاز دارای بخشایش است؛ اگر بخواهد شما را باز میبرد و آنچه را بخواهد پس از شما جانشین میگرداند به همانگونه که شما را از نسل گروه دیگری پدید آورد» سوره انعام، آیه ۱۳۳.
- ↑ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایههایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بیگمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵.
- ↑ «آیا شگفت میدارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا بیمتان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که پس از قوم نوح شما را جانشین کرد و در آفرینش بر گستره (توانمندی) شما افزود، بنابراین نعمتهای خداوند را به یاد آورید باشد که رستگار گردید» سوره اعراف، آیه ۶۹.
- ↑ «او را دروغگو دانستند، ما هم او و کسانی را که با او بودند در کشتی رهایی بخشیدیم و آنان را جانشین (پیشینیان) گرداندیم»... سوره یونس، آیه ۷۳.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۱۷، ص۷۵.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۴۴.
- ↑ حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم»... سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۲۹۱.
- ↑ محمد بن ابراهیم صدرالمتالهین شیرازی، تفسیر القرآن الحکیم، ج۳، ص۵۱.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۷.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۲۵-۲۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۱۳۱؛ التفسیرالکبیر، ج۱، ص۳۸۸ و ج۹، ص۳۸۶؛ تفسیرالطبری، ج۱، ص۲۳۸ و ج۱۰، ص۵۷۵؛ روح البیان، ج۱، ص۹۳؛ روضالجنان، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۱۲۴؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۱۶۰؛ برای عمومیت خلافت، استشهاد به آیاتی (سوره اعراف، آیه ۶۸؛ سوره یونس، آیه ۱۴؛ سوره نمل، آیه ۶۲) مینماید که قابل مناقشه بوده، زیرا از سیاق آن آیات برمیآید، مقصود در آنها، خلافت و جانشینی امتها از امتهای پیشین است، نه خلافت نوع انسان از خداوند متعال.
- ↑ الکاشف، ج۱، ص۸۰؛ المنار، ج۱، ص۲۵۹، در منبع اخیر آمده: المراد بالخليفة آدم و مجموع ذريته.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۴۹-۵۰.
- ↑ مفاتیح الجنان، زیارت اول از زیارات مطلق امام حسین(ع).
- ↑ «و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ «بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند» سوره فتح، آیه ۱۰.
- ↑ «آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۴.
- ↑ «بیگمان خداوند بر هر چیزی گواه است» سوره حج، آیه ۱۷.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۱-۵۳.
- ↑ «گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ البلدالامین، ص۲۸۵ و ۲۹۴؛ مصباح الکفعمی، فصل ۴۱، ص۴۸۷؛ بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۱۶، باب ۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۹۳، باب ان الائمة(ع) خلفاء الله عزوجل فی ارضه...؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷.
- ↑ برهان، ج۱، ص۷۳، ح۲؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۸۴، باب ۶، ح۳۸.
- ↑ نورالثقلین، ج۱، ص۵۲، ح۸۰.
- ↑ برهان، ج۱، ص۷۵، ح۱۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۳-۵۴.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۴-۵۵.
- ↑ یکی از علمای اهل سنّت بر خلاف روش دیگر عالمان آن فرقه، در کتاب تفسیرش در ذیل آیه سوره بقره مینویسد: "خلیفه یعنی جانشین خدای متعال در زمینش و هر نبی جانشین خدای متعال است، برای آباد کردن زمین، سیاست مردم، تکمیل نفوس آنان و به اجرا درآوردن امر خدای متعال در بین مردم، البته نَه به علت نیاز به آن جانشین، بلکه برای ناتوانی و قصور مردم از دریافت فیض مستقیم پروردگار سبحان، پس ناچار به واسطه قرار دادن بین خود و مردم است تا فیضش را با واسطه به مردم برساند". سپس جملههایی مینویسد که عامپسند است که خلیفه به معنای جانشین از افراد ساکن قبل از آدم(ع) و ذریهاش است و در ادامه آورده: "در نزد اهل الله (آنان که عارف حقیقی هستند)، خلیفه خود حضرت آدم(ع) است که دارای قدرت الهی است، چنانکه از باب کنایه، هر دو دست خدای متعال راست است، دو دست آدم(ع) نیز راست و دارای توان و قدرت الهی است و کسی جز او که دارای سعه حق باشد، در موجودات دیگر نیست و به وسیله اوست که اضداد جمع شده و نشأه وجود (خَلق)، کامل شده و حق ظاهر شده و همیشه آن خلافت (الهی) در انسان کامل تا قیامت (متجلی) است، بلکه هر موقع آن انسان کامل، از این عالَم (دنیا) رفت، عالَم هم میرود و برچیده میشود، برای اینکه او (دارای) روحی است که به سبب آن، قوام و قیام عالَم است و انسان کامل ستون معنوی آسمانها و دارِ دنیا است، مانند: این است که عالَم، جسد و روح آن، انسان کامل باشد، و چون او قابلیت ذاتی دارد، مستحقّ خلافت الهی و تدبیر عالم شده است، و خدای سبحان هر چه بخواهد، میتواند انجام دهد و فاعل حقیقی و اصلی نیست مگر خدای متعال. سپس مینویسد: اینجا جای بحث و تحقیق طولانی نیست و منکران خلافت به آن معنا نیز زیاد هستند و کمک حقیقی نیست مگر خدای عزّوجلّ". و در ذیل آیه ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶. درباره خلافت داوود(ع) دو قول نقل میکند، یکی جانشینی از انبیای قبل از او و قولی نیز به معنای جانشینی از خدای متعال، که قول دوم را انتخاب، و مینویسد: "پس داوود(ع) جانشین خدای متعال است، به همان معنای جانشینی که قبلاً نام بردم" و اشاره میکند به کلمه خلیفه در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم ؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاههای برخی از ایشان را بالا برد» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ «و پروردگار تو به هر کس که در آسمانها و زمین است داناتر است و بیگمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم و به داود، زبور دادیم» سوره اسراء، آیه ۵۵.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۵-۵۶.
- ↑ «و هر چیزی را در نوشتهای روشن بر شمردهایم» سوره یس، آیه ۱۲.
- ↑ «و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷؛ سوره احقاف، آیه ۱۲.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد» سوره آل عمران، آیه ۷۹.
- ↑ «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۹.
- ↑ «و ما به او اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
- ↑ «و به راستی ما به بنی اسرائیل کتاب (آسمانی) و داوری و پیامبری دادیم» سوره جاثیه، آیه ۱۶
- ↑ «و نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آنان پیامبری و کتاب (آسمانی) نهادیم» سوره حدید، آیه ۲۶.
- ↑ تبیان، ج۷، ص۱۳۳؛ کنزالدقائق، ج۸، ص۲۳۲؛ المیزان، ج۲، ص۱۳۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۸۰۰؛ کشف الاسرار، ج۶، ص۵۴.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «(صالح) از آنان روی گردانید و گفت: ای قوم من! بیگمان پیام پروردگارم را به شما رساندهام و برای شما خیرخواهی کردهام امّا شما خیرخواهان را دوست نمیدارید» سوره اعراف، آیه ۷۹.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۶-۵۸.
- ↑ «و اوست که شب و روز را پی سپر یکدیگر قرار داد برای آن کس که بخواهد در یاد گیرد یا بخواهد سپاس گزارد» سوره فرقان، آیه ۶۲.
- ↑ «او را دروغگو دانستند، ما هم او و کسانی را که با او بودند در کشتی رهایی بخشیدیم و آنان را جانشین (پیشینیان) گرداندیم و آنهایی را که آیات ما را دروغ شمردند غرق کردیم پس بنگر که سرانجام بیمدادهشدگان چگونه بود» سوره یونس، آیه ۷۳.
- ↑ «آیا شگفت میدارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا بیمتان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که پس از قوم نوح شما را جانشین کرد و در آفرینش بر گستره (توانمندی) شما افزود، بنابراین نعمتهای خداوند را به یاد آورید باشد که رستگار گردید» سوره اعراف، آیه ۶۹.
- ↑ گفتنی است، مرحوم علامه طباطبایی مقصود از خلافت در این آیه را همان خلافت و جانشینی از خداوند دانسته است. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ «و یاد کنید آنگاه را که شما را جانشینانی پس از (قوم) عاد قرار داد و در این سرزمین جای داد که در هامون آن کاخها میسازید و کوهها را برای خانهسازی میتراشید» سوره اعراف، آیه ۷۴.
- ↑ «و از پس آنان جانشینانی جایگزین شدند که نماز را تباه کردند و شهوتها را پی گرفتند و زودا که با (کیفر) گمراهی روبهرو گردند» سوره مریم، آیه ۵۹.
- ↑ «بنابراین امروز تو را با کالبد بیجانت بر ساحل میافکنیم تا برای آیندگانت نشانهای باشی و بیگمان بسیاری از مردم از نشانههای ما غافلند» سوره یونس، آیه ۹۲.
- ↑ «و اگر میخواستیم به جای شما در زمین فرشتگانی میگماشتیم که جانشین گردند» سوره زخرف، آیه ۶۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبرسی، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۵۶ و ۱۵۷؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۳۱؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۷۶؛ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۳۶؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، ج۱، ص۳۷ و ۵۰؛ محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط فی تفسیر، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷.
- ↑ ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۸۸-۳۸۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، محمد بن یوسف اندلسی، بحر المحیط فی التفسیر؛ حسن بن محمد نیشابوری، تفسیر غرائب الفرقان، ج۱، ص۲۱۵ و ۲۱۶؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱، ص۱۲۷-۱۳۲.
- ↑ ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، محمدجواد بلاغی، آلاءالرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۸۲-۸۴؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۳۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ ر.ک: علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۳۶؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴؛ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۳۶ و ۳۷؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۲۸-۳۰؛ محمدبن یوسف اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۱، ۱۴۰-۱۴۲؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ سیدعبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۴۶؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۵؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱، ص۲۲۷؛ ناصر مکارشیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹؛ احمد بن محمد بن عجبیة، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ محمد ثناء الله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۵۶؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۸۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۷۳۷؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۸، ص۴۹.
- ↑ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱۲، ص۱۷۸ و ۱۷۹؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۱۹۴؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱، ص۲۲۷ و ج۱۹، ص۲۵۳.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طوسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۵۶۹؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۸۲۱.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷؛ و نیز ر.ک: سوره یوسف، آیه ۴۰ و ۶۷.
- ↑ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱-۳، ص۳۶۳.
- ↑ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایههایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بیگمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۳۸؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۳۸۴؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۰۷؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۸، ص۱۱۶؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۱۵۸؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۳، ص۵۰۰؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۶۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان.
- ↑ ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۴، ص۱۹۲؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القران العظیم و السبع المثانی؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۹۶.
- ↑ «یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ میدهد و بلا را (از او) میگرداند؟ و شما را جانشینان زمین میگرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند میپذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۱۱۰؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۳۷۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۵۸؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۵، ص۶۵؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۳، ص۱۷۸۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۶۵؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۱۸۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۲۱۸؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط، ج۱۰، ص۳۴۷.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶ و ج۱۵، ص۳۸۳؛ احمد بن محمد بن عجبیة، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۹۳-۹۴.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۲۸-۳۰؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۴۶؛ احمد بن محمد بن عجبیة، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۹۳ و ۹۴؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۷۹-۸۱؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر المبین، ص۸؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۲؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۲.
- ↑ ر.ک: ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱-۳، ص۳۶۵.
- ↑ «من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.
- ↑ «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند» سوره ص، آیه ۷۳ و سوره حجر، آیه ۳۰؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴؛ ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ﴾ «و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهرهنگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود» سوره اعراف، آیه ۱۱؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریدهای؟» سوره اسراء، آیه ۶۱؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد» سوره طه، آیه ۱۱۶.
- ↑ «بگو: اگر دعای شما نباشد پروردگارم به شما بهایی نمیدهد که (حقّ را) دروغ شمردید پس به زودی (عذاب) گریبانگیر (شما) خواهد شد» سوره فرقان، آیه ۷۷.
- ↑ «آیا گمان میکنی که بیشتر آنان میشنوند یا خرد میورزند؟ آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراهترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.
- ↑ ﴿اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ «خداوند همان است که چارپایان را برای شما پدید آورد تا از برخی از آنها سواری بگیرید و از (گوشت) برخی از آنها میخورید» سوره غافر، آیه ۷۹.
- ↑ ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ﴾ «از آسمان، آبی فرو فرستاد که با آن از میوهها برای شما روزییی برآورد» سوره بقره، آیه ۲۲.
- ↑ ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ «و او همان است که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکیهای خشکی و دریا بدانها راه جویید؛ به راستی این آیات را برای گروهی که دانشورند روشن (بیان) داشتهایم» سوره انعام، آیه ۹۷.
- ↑ «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید آنگاه به (آفرینش) آسمان (ها) رو آورد و آنها را (در) هفت آسمان، سامان داد و او به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۸۶؛ عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص۳۹۱.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۳۸۷-۳۸۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۱۹۴؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۳۹۶؛ سیدمحمد طنطاوی، التفسیر الوسیط، ج۱۴، ص۲۹؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۷، ص۱۳؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۸۸.
- ↑ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص۳۹۲.
- ↑ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن.
- ↑ قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایههایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بیگمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸. گفتنی است، ملاصدرا خود، تبیین فلسفی زیبایی از این مسئله عرضه کرده است. وی موجودات را به موجود بالفعل از تمام وجوه و موجود بالفعل از بعضی وجوه و بالقوه نسبت به برخی وجوه، تقسیم میکند. قسم اول را مشتمل بر ذات باری تعالی و برخی ملائکه مقرب میداند و قسم دوم را نیز بر دو نوع تقسیم میکند؛ قسمی که برای آن انتقال از صورتی به صورت دیگر ممکن نیست که همان اجرام آسمانی هستند؛ قسم دوم، که برای آن انتقال از صورتی به صورت دیگر ممکن است. قسم دوم نیز یا به گونهای است که انتقال یاد شده برای آن به آسانی صورت میگیرد که این قسم مشتمل بر انسان، حیوان و نبات است. قسم اخیر نیز یا به گونهای است که انتقال آن، انتقالی محدود، نه بی نهایت، است یا آنکه انتقال یاد شده، همیشگی و نامحدود است. قسم اول، انسان و قسم دو، حیوان است. انسان نیز یا استعدادهای بالقوه خود را در نهایت به فعلیت میرساند یا آنکه به دلیل موانع، به این مرحله نمیرسد. نوع نخست، همان خلیفه خدا در عالم است و قسم دوم یا از اهل سلامت یا از اهل شقاوت هستند. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۱۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲؛ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱-۳، ص۳۶۷.
- ↑ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱، ص۱۲۷؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ص۲۲۲-۲۲۳.
- ↑ گفتنی است، برخی متکلمان امامیه برای اثبات تداوم سنت جعل خلیفه و منحصر نبودن آن در سلسله نبوت، به آیه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ [«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند چنانکه کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید» سوره نور، آیه ۵۵] استناد کردهاند. بر اساس این آیه، از میان این امت نیز کسانی برای خلافت انتخاب میشوند و اگر بنا بود، خلفای این امت نیز همگی از پیامبران باشند، ختم نبوت واقع نمیشد. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۵.
- ↑ یادکرد این نکته ضروری است که برخی متکلمان با اشاره به واژه «خلیفة» در آیه یاد شده، بر نظریه لزوم وحدت خلیفه در هر عصر تأکید کردهاند. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۹-۱۰.
- ↑ یادکرد دو نکته در اینباره ضروری به نظر میرسد: اوّلاً، شیعیان با توجه به تأکید بر قبح تقدیم مفضول بر افضل، برتر بودن پیامبران را نسبت به مردم عصر خود، از امور مسلّم میدانند و بر همین اساس، به افضلیت مقام نیز قائل شدهاند. در متون کلامی و تفسیری اهل سنت، به این مطلب چندان پررنگ تصریح نشده است، اما با توجه به آنکه آنها نیز همچون شیعیان بر این باورند که پیامبران از ملائکه برترند، میتوان گفت که از نظر ایشان نیز پیامبران به طریق اولی از مردم عصر خود برترند. (ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیة، ص۸۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۴۹-۵۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، المحصل، ص۵۳۱؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۸۸؛ حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۴). افزون بر آن، این که شأن هدایتی به پیامبران میدهند یا آنها از موجب رفع نزاع میام مردم میدانند نیز میتواند قرینهای بر مسلّم داشتن برتری پیامبران بر سایر مردم زمان خود باشد. (قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص۵۶۸؛ محمد بن محمد ابومنصور ماتریدی، التوحید، ص۱۳۵-۱۳۶). با وجود این، برخی از اندیشمندان ماتریدی، به گونهای در اینباره سخن راندهاند که نظریه برتری پیامبر بر دیگر انسانهای عصر خود را میتوان به آنها نسبت داد. ر.ک: احمد البیاضی، اشارات المرام، ص۳۲۹؛ در این بیان فخر رازی در عبارتی تصریح به افضلیت پیامبران میکند. وی مینویسد: النبوّة منصب إلهي لا يتحمّله إلّا الأمثل؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۲۶۴. ثانیاً، برتر بودن پیامبران از سایر انسانهای عصر خود، مطلبی است که افزون بر آنکه پشتوانه عقلی و نقلی دارد، فلاسفه معروف جهان اسلام نیز آن را پذیرفتهاند؛ چنانکه فارابی (۲۵۹-۳۳۹ق) انسان کامل را برترین انسان عصر خود دانسته و آن را بر پیامبر منطبق کرده است. (ابونصر محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص۱۲۱. برای توضیحات بیشتر در این باره، ر.ک: عبدالله نصری، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص۱۶۹؛ مجید محمدی، «فارابی و فلسفه نبوت»، کیهان اندیشه، شماره ۴۰، ص۱۵۸-۱۶۷). سهروردی نیز کاملترین انسانها را کسی میداند که ویژگیهایی فراتر از نفوس دیگر حاصل کند، سخن خدای را بشنود و فرشتگان را به چشم ببیند؛ به عقیده چنین شخصی همان نبی است. شهابالدین سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۹۵ و ج۳، ص۷۵ و نیز، ر.ک: ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۱۱۵-۱۱۶؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص۴۹۱.
- ↑ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰ و ۵۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج۱، ص۹۲.
- ↑ گفتنی است برخی مفسران اهل سنت بر این باورند که در هر عصر، تنها یک خلیفه میتواند وجود داشته باشد. ر.ک: اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴.
- ↑ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۲-۸۳.
- ↑ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱.
- ↑ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۲؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط الکریم، ج۱، ص۹۲.
- ↑ واعلم إنّ سرّ خلافة الإنسان للّه من غوامض العلوم التي لم يمكن الإطّلاع عليها إلا بتوقيف اللّه عباده عليها بالوحي أو ما ينتمي إليه. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۹. ملاصدرا، خود را تبیین سرّ خلافت انسان برای خداوند چنین میگوید: هنگامی که صفات خداوند اقتضای بسط مملکت الوهی او را کرد، تحقق چنین امری به آفرینش مخلوقات، تسخیر اشیا و تدبیر ممالک بود و از آنجا که مباشرت ذات قدیم وی به چنین امور حادثی، جداً بعید بود، به جعل خلیفهای برای خود دست زد. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۲؛ و نیز ر.ک: احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ محمد عزت دروزة، التفسیر الحدیث، ج۶، ص۱۵۷.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۳۸۶.
- ↑ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱، ص۱۲۷. گفتنی است که این آموزه را بزرگان عرفان نیز پذیرفتهاند. ر.ک: رضا نوروزی، خلافت الهی از دیدگاه شریعت و عرفان، پایاننامه کارشناسی ارشد، ص۵۵-۵۷.
- ↑ «من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ * او را سخت عذاب خواهم کرد یا سرش را خواهم برید مگر آنکه حجّتی آشکار برای من بیاورد * آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافتهای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بیگمانی آوردهام * من زنی یافتهام که بر آنان پادشاهی میکند و از همه چیز برخورداری یافته است و اورنگی سترگ دارد * او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده میبرند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافتهاند * (شیطان چنان کرد) تا برای خداوند سجده نبرند، همان (خداوند) که نهان آسمانها و زمین را آشکار میگرداند و آنچه پنهان میکنید یا آشکار میدارید، میداند * خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) * (سلیمان) گفت: به زودی خواهیم دید که راست گفتهای یا از دروغگویان بودهای؟ * این نامه مرا ببر و نزد آنان فرو افکن، آنگاه از آنان رو بگردان و (گوشهای کمین کن و) بنگر چه پاسخی میدهند» سوره نمل، آیه ۲۰-۲۸.
- ↑ «تا آنکه به درّه موران رسیدند، موری گفت: ای موران! به خانههای خود درآیید تا سلیمان و سپاهش شما را ناآگاهانه فرو نکوبند * (سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۸-۱۹.
- ↑ ﴿فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ﴾ «پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا میخواست به نرمی روان میشد» سوره ص، آیه ۳۶.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۲۳-۱۴۶.
- ↑ «آنان روزی که آن را ببینند، چنان است که (در دنیا) جز در پایان روزی یا نیمروزی درنگ نکرده بودهاند» سوره نازعات، آیه ۴۶.
- ↑ «و به راستی یگانه (و تنها) همانگونه که نخست بار آفریده بودیمتان نزد ما آمدید» سوره انعام، آیه ۹۴.
- ↑ «و همه آنان در رستخیز نزد او، تنها میآیند» سوره مریم، آیه ۹۵.
- ↑ التبيان، ج۷، ص۱۵۴.
- ↑ «به زودی (خداوند) بخشنده برای آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، (در دلها) مهری خواهد نهاد» سوره مریم، آیه ۹۶.
- ↑ «خداوند به مردان و زنان مؤمن، بوستانهایی، نوید داده است که از بن آنها جویباران روان است؛ در آنها جاودانند، نیز جایگاههایی پاک در بوستانهای جاودان (نوید داده است) و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است؛ این همان رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ «خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند و آنان را به اراده خویش از تیرگیها به سوی روشنایی بیرون میآورد و آنها را به راهی راست رهنمون میگردد» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «بیگمان خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۷۶.
- ↑ «خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۴۲.
- ↑ «و خداوند شکیبایان را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
- ↑ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ «و به راستی برای آنان کتابی آوردیم، آن را با دانشی (گسترده) روشن داشتیم که رهنمود و بخشایشی است برای گروهی که ایمان دارند» سوره اعراف، آیه ۵۲.
- ↑ دليل بر آن، اين آيه شريفه است كه حاكی از بعثت پيامبران(ع) ذهمراه با كتاب آسمانی است: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام میدادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ...﴾ «از تو میپرسند که چه بر آنها حلال است؟ بگو (همه) چیزهای پاکیزه بر شما حلال است..». سوره مائده، آیه ۴.
- ↑ «همان کسانی که در حال پاکی، فرشتگان جانشان را میگیرند؛ (و به آنان) میگویند:» سوره نحل، آیه ۳۲.
- ↑ «و از قرآن آنچه برای مؤمنان شفا و بخشایش است فرو میفرستیم و بر ستمکاران جز زیان نمیافزاید» سوره اسراء، آیه ۸۲.
- ↑ درباره معنای اصلی شفا، محققی مینويسد: أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو آخر نقطة مشرف على انحطاط أو أوّل نقطة تخلّص منه مادّيّا كان أو معنويّا... و من مصاديق المادّة: آخر نقطة مشرف على محلّ أو بئر أو غروب أو هلاك أو سقم أو ضلال أو موت. و كذلك أوّل نقطة يتخلّص فيه من مرض بحصول السلامة و العافية، أو أوّل حالة بعد التأثّر الشديد و الألم و السخط. فيظهر الفرق بين قولنا- شفي من المرض، و قولنا برئ من المرض: فانّ الشِّفَاءَ أوّل مرحلة يتحصّل بالتخلّص. و البراءة هو التباعد و تحقّقه؛ التحقيق، ج۶، ص۹۲، كلمه شفی.
- ↑ مجمع البيان، ج۶، ص۶۷۳؛ من وحي القرآن، ج۱۴، ص۲۱۲؛ كشف الأسرار، ج۴، ص۳۱۴؛ المنير، ج۱۱، ص۲۰۱؛ تفسير، ج۱۲، ص۲۴۰؛ تفسير موضوعی قرآن كريم ۳۲.
- ↑ بيان السعادة، ج۲، ص۴۵۲.
- ↑ در اين باره مفسری مینويسد: قيل: لقد جمع الله الطب في نصف آية؛ اقول: هو اسراف ناظر الى الافراط في الاكل؛ الاصفی فی تفسير القرآن، ج۱، ص۳۶۸.
- ↑ «بخورید و بیاشامید و گزافکاری نکنید» سوره اعراف، آیه ۳۱.
- ↑ «در آن برای مردم درمانی است» سوره نحل، آیه ۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶؛ از اين قرآن، برای بيماریهای خود شفا بخواهيد و برای حل مشكلاتتان [روحی] از آن ياری بطلبيد، چون كه در اين كتاب درمان و داروی بزرگترين دردهای كفر، نفاق، پوچگرايی و گمراهی است.
- ↑ «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.
- ↑ «و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است *... از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد... * و شما را با داراییها و پسران، یاوری کند و برایتان بوستانها پدید آورد و جویبارها پدیدار گرداند» سوره نوح، آیه ۱۰-۱۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
- ↑ «و ما پیامبران را جز نویدبخش و بیمدهنده نمیفرستیم پس کسانی که ایمان آورند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره انعام، آیه ۴۸.
- ↑ «کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ التبيان، ج۱، ص۱۷۷؛ مجمع البيان، ج۱، ص۲۰۴؛ التفسير الكبير، ج۱، ص۴۷۳؛ كشف الأسرار، ج۱، ص۱۵۸ و زبدة التفاسير، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ «و اما آنکه از ایستادن در پیشگاه پروردگارش پروا کرده و روان خود را از خواهش (ناروا) بازداشته باشد * تنها بهشت جایگاه اوست» سوره نازعات، آیه ۴۰-۴۱.
- ↑ «و برای آن کس که از ایستادن در برابر پروردگار خویش هراسیده است دو بهشت خواهد بود» سوره الرحمن، آیه ۴۶.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۲۲۱، باب ۱۴، ح۲۰۳۲۷؛ الخصال، ج۱، ص۱۱۱، ح۸۳؛ کنزالفوائد، ج۱، ص۲۱۶ و مشکاةالانوار، ص۱۲۰، الفصلالرابع.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج۱۰، ص۱۴۷.
- ↑ أطیب البیان، ج۲، ص۵ و ۶.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۹۱.
- ↑ «و تندر به سپاس او، او را پاک میخواند و فرشتگان نیز از بیم وی (او را پاک میخوانند)» سوره رعد، آیه ۱۳.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید» سوره حدید، آیه ۲۸.
- ↑ الکبیر، ج۱۰، ص۴۷۵؛ ترجمه فیض الاسلام، در ذیل آیه شریفه.
- ↑ «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهادهاند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهادهاند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب میشوید» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ «و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
- ↑ ﴿وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ﴾ «و به گفتار پاک و راه خداوند ستوده راهنمایی شدهاند» سوره حج، آیه ۲۴؛ ﴿وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾ «و کسانی که آنان را از دانش بهره دادهاند میبینند که آنچه از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده، راستین است و به راه (خداوند) پیروز ستوده، رهنمون میگردد» سوره سبأ، آیه ۶.
- ↑ ﴿صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾ «راه خداوندی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ آگاه باشید که همه کارها به سوی خداوند باز میگردد» سوره شوری، آیه ۵۳.
- ↑ «و خداوند بر راهیابی رهیافتگان میافزاید» سوره مریم، آیه ۷۶.
- ↑ «اوست که آرامش را در دل مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره فتح، آیه ۴.
- ↑ «و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری میگشاید» سوره طلاق، آیه ۲.
- ↑ «و به او از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد» سوره طلاق، آیه ۳.
- ↑ «و هر که از خداوند پروا کند برای او در کار وی آسانی پدید میآورد» سوره طلاق، آیه ۴.
- ↑ «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی مینهد» سوره انفال، آیه ۲۹.
- ↑ بنابراین، اگر افراد جامعه، گرفتار مشکلات مادّی و معنوی هستند و حق را از باطل به درستی تشخیص نمیدهند، یا در کسب رزق حلال موفق نیستند، یا در انجام وظایف دینی احساس سختی میکنند، معلوم میشود که دارای تقوای خالصانه و ناب محمدی(ص) نیستند.
- ↑ سفینةالبحار، ج۱، ص۴۸۸، کلمه ذنب.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ «اما پیامبر و کسانی که با وی ایمان آوردهاند با مال و جان جهاد کردهاند و آنانند که نیکیها از آن آنهاست و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۸۸.
- ↑ التحقیق، ج۹، ص۱۳۳، کلمه فلح.
- ↑ «نماز از کار زشت و کار ناپسند باز میدارد» سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
- ↑ لسان العرب، ج۲، ص۵۴۷، کلمه فلح.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بیگمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱.
- ↑ التحقیق، ج۹، ص۱۵۵، کلمه فوز.
- ↑ «هر کسی مرگ را میچشد و جز این نیست که در رستخیز پاداشهایتان تمام داده خواهد شد؛ آنگاه هر که را از دوزخ دور کنند و به بهشت درآورند به راستی رستگار است و زندگی دنیا جز مایه نیرنگ نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۵.
- ↑ ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ «خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند؛ این است رستگاری سترگ» سوره مائده، آیه ۱۱۹؛ ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ «و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است؛ این همان رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ «همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و داراییهاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار میکنند، میکشند و کشته میشوند بنا به وعدهای راستین که بر عهده او در تورات و انجیل و قرآن است و وفادارتر از خداوند به پیمان خویش کیست؟ پس به داد و ستدی که کردهاید شاد باشید و آن است که رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۱۱۱.
- ↑ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ «آنان که ایمان آوردهاند و هجرت کردهاند و در راه خداوند با مال و جان خود، جهاد ورزیدهاند، نزد خداوند بلند پایگاهترند و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۲۰.
- ↑ ﴿وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَنْ تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ «و آنان را از کیفرها (ی گناهان در روز رستخیز) نگاه دار و هر که را در آن روز از کیفرها نگاه داری بدو بخشایش آوردهای و این است که رستگاری سترگ است» سوره غافر، آیه ۹؛ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ﴾ «امّا آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند پروردگارشان آنان را در (کنف) بخشایش خویش درمیآورد؛ این همان رستگاری آشکار است» سوره جاثیه، آیه ۳۰.
- ↑ ﴿لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ «در زندگی این جهان و در جهان واپسین نوید آنان راست. هیچ دگرگونی در کلمات خداوند نیست، این است که رستگاری سترگ است» سوره یونس، آیه ۶۴.
- ↑ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ «آنان که ایمان آوردهاند و هجرت کردهاند و در راه خداوند با مال و جان خود، جهاد ورزیدهاند، نزد خداوند بلند پایگاهترند و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۲۰.
- ↑ لسان العرب، ج۲، ص۵۴۷، کلمه فلح: الفَلَح و الفَلاحُ: الفوز و النجاة و البقاء في النعيم و الخير؛ النهایة، ج۳، ص۴۶۹: الفَلَاح: البقاء و الفوز و الظّفر؛ مجمع البحرین، ج۲، ص۴۰۱: الْفَلَحُ محركة: الفوز و النجاة و البقاء في الخير، و الْفَلَاحُ مثله، و هو ضربان دنيوي و أخروي: فالأول الظفر بما تطيب به الحياة الدنيا، و الثاني ما يفوز به الرجل في دار الآخرة.
- ↑ ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ «هر کسی مرگ را میچشد و جز این نیست که در رستخیز پاداشهایتان تمام داده خواهد شد؛ آنگاه هر که را از دوزخ دور کنند و به بهشت درآورند به راستی رستگار است و زندگی دنیا جز مایه نیرنگ نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۵.
- ↑ «اوست آنکه بر شما درود میفرستد- و فرشتگانش (نیز)- تا شما را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون برد و با مؤمنان بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۴۳.
- ↑ قاموس قرآن، ج۳، ص۷۱، کلمه رحم.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۲۸۸.
- ↑ «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲.
- ↑ «امّا آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند پروردگارشان آنان را در (کنف) بخشایش خویش درمیآورد؛ این همان رستگاری آشکار است» سوره جاثیه، آیه ۳۰.
- ↑ «ای قوم! پاسخ فراخواننده به خداوند را بدهید و به او ایمان آورید تا (خداوند) پارهای از گناهانتان را بیامرزد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد» سوره احقاف، آیه ۳۱.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۵۱.
- ↑ «اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شدهاید دوری گزینید از گناهان (کوچک) تان چشم میپوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در میآوریم» سوره نساء، آیه ۳۱.
- ↑ «و هر کس کار بدی کند یا بر خود ستم روا دارد سپس از خداوند آمرزش بخواهد خداوند را آمرزندهای بخشاینده خواهد یافت» سوره نساء، آیه ۱۱۰.
- ↑ «ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری میکنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
- ↑ «سپس پیامبرانمان و مؤمنان را رهایی میبخشیم؛ بدینگونه بنا به حقّی که بر عهده ماست مؤمنان را رهایی میبخشیم» سوره یونس، آیه ۱۰۳.
- ↑ «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۶۱.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۴۰۷.
- ↑ «پس هر که از من پیروی کند از من است» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۸، ص۱۹، باب ۶، ح۴۵.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۲۴۸؛ بحارالانوار، ج۶۴، ص۱۹۲، ح۲، باب ۱۱.
- ↑ درباره شفاعت، حدیثی نقل شده که فردی حدود چندین سال، در عالم برزخ گرفتار عواقب اعمال و رفتار بدش است تا اینکه مورد شفاعت قرار گیرد. در این باره ابنبابویه حدیثی نقل میکند: “خدمت جناب امیر(ع) عرض شد که: صفت مرگ را برای ما بیان فرمایید. آن جناب فرمودند: با فرد آگاه مواجه شدید! مرگ یکی از سه امر است که بر شخص وارد میشود، یا بشارت است بهعیش ابدی یا بشارت است بعذاب ابدی یا ترسانیدن و در هول و هراس بودن که نمیداند از کدام فرقه است. اما دوست ما که مطیع فرمان ما است پس آن است که بشارت عیش ابد یافته و اما دشمن ما که مخالف امر ما است پس آن است که بشارت عذاب ابد شنیده. و اما کسی که نمیداند حالش چیست آن مؤمنی است که ستم و اسراف بر خود کرده، نمیداند کارش به کجا میرسد و خبر مبهم ترسناک بر او وارد میشود و باز حق تعالی او را هرگز که مساوی دشمنان ما نمیکند ولی بیرونش میآورد از آتش به شفاعت ما، پس بدانید و فرمان ببرید و اعتماد مکنید و عقوبت الهی را کوچک مدانید که بعضی از اسرافکارانند که شفاعت ما به ایشان نمیرسد؛ مگر بعد از عذاب الهی در سیصد هزار سال”؛ اعتقادات الإمامیة، ج۱، ص۵۲.
- ↑ «و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.
- ↑ «ای قوم من! زندگی این جهان، تنها بهرهای (اندک) است و جهان واپسین است که سرای ماندگاری است * کسانی که گناهی کنند جز همانند آن کیفر نمیبینند و کسانی که کاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند چه مرد چه زن به بهشت درمیآیند؛ در آن بیحساب (و شمار) روزی داده میشوند» سوره غافر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «در حالی که در آن (بر تختها) پشت دادهاند، خواستار میوه فراوان و نوشیدنی میشوند * و نزد آنان دوشیزگان شرمگین (چشم فروهشته) همسالاند» سوره ص، آیه ۵۱-۵۲.
- ↑ «و خداوند به بهشت فرا میخواند» سوره یونس، آیه ۲۵.
- ↑ «و به بهشتیان که هنوز به آن (بهشت) در نیامدهاند ولی (آن را) امید میبرند ندا میدهند که: درود بر شما!» سوره اعراف، آیه ۴۶.
- ↑ «همان کسانی که در حال پاکی، فرشتگان جانشان را میگیرند؛ (و به آنان) میگویند:» سوره نحل، آیه ۳۲.
- ↑ «و درودشان، «سلام»» سوره یونس، آیه ۱۰.
- ↑ ««درود» سخنی است (که) از (سوی) پروردگاری بخشاینده (میشنوند)» سوره یس، آیه ۵۸.
- ↑ «همان کسانی که در حال پاکی، فرشتگان جانشان را میگیرند؛ (و به آنان) میگویند: درود بر شما!» سوره نحل، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنان را که از پروردگارشان پروا کردند دستهدسته به سوی بهشت گسیل میکنند تا چون به آن رسند و درهای آن گشوده شود و نگهبانان آن به آنان بگویند: درود بر شما» سوره زمر، آیه ۷۳.
- ↑ «و فرشتگان از هر دری بر آنان درمیآیند * درود بر شما» سوره رعد، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ ««درود» سخنی است (که) از (سوی) پروردگاری بخشاینده (میشنوند)» سوره یس، آیه ۵۸.
- ↑ «درودشان روزی که به لقای او رسند «سلام» است» سوره احزاب، آیه ۴۴.
- ↑ مستدرکالوسائل، ج۷، ص۴۶۰، ح۸۶۵۷-۱۵.
- ↑ «در آن سخن یاوه و گناهآلودی نمیشنوند * (هیچ سخنی نشنوند) جز گفته: درود، درود» سوره واقعه، آیه ۲۵-۲۶.
- ↑ «آنان که کار نیک آورند (پاداشی) بهتر از آن خواهند داشت و آنان در آن روز از هر بیمی در امانند» سوره نمل، آیه ۸۹.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، که لرزه رستخیز چیزی سترگ است * روزی که آن را میبینید، هر زنی که شیر میدهد، نوزاد شیریاش را از یاد میبرد و هر آبستنی بار خود فرو مینهد و مردم را مست میبینی و مست نیستند اما عذاب خداوند سخت است» سوره حج، آیه ۱-۲.
- ↑ الامالی للطوسی، ص۴۱۷، مجلس ۱۴، ح۹۳۹-۸۷؛ مستدرکالوسائل، ج۱، ص۱۵۴، باب ۲۷، ح۲۴۱-۱۶ و بحارالانوار، ج۲۷، ص۱۷۱، باب ۷، ح۱۱.
- ↑ «کسانی که عرش خداوند را برمیدارند و پیرامونیان آن، با سپاس پروردگارشان را به پاکی میستایند و بدو ایمان میآورند و برای مؤمنان آمرزش میخواهند که: پروردگارا! بخشایش و دانش تو همه چیز را فراگیر است پس، آنان را که توبه آورده و از راه تو پیروی کردهاند بیامرز و از عذاب دوزخ باز دار * پروردگارا! و آنان و شایستگان از پدران و همسران و فرزندانشان را در آن بهشتهای جاودان که به آنان وعده فرمودهای درآور که بیگمان این تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره غافر، آیه ۷-۸.
- ↑ «خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
- ↑ التحقیق، ج۲، ص۳، کلمه ثبت.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۵۴.
- ↑ «آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند * در زندگی این جهان و در جهان واپسین نوید آنان راست. هیچ دگرگونی در کلمات خداوند نیست، این است که رستگاری سترگ است» سوره یونس، آیه ۶۳-۶۴.
- ↑ ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ...﴾ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور برانگیخت» سوره بقره، آیه ۲۱۳؛ ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ...﴾ «پیامبرانی نویدبخش» سوره نساء، آیه ۱۶۵؛ ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ...﴾ «و ما پیامبران را جز نویدبخش نمیفرستیم» سوره انعام، آیه ۴۸؛ ﴿أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ﴾ «آیا برای مردم شگرف است به مردی از آنان وحی کنیم که به مردم هشدار بده و مؤمنان را آگاه ساز که نزد پروردگارشان پایگاهی راستین دارند؛ کافران میگویند: بیگمان این جادوگری آشکار است» سوره یونس، آیه ۲؛ ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ...﴾ «و ما فرستادگان را جز نویدبخش نمیفرستیم» سوره کهف، آیه ۵۶.
- ↑ ﴿يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ﴾ «پروردگارشان آنان را به بخشایش و خشنودی از سوی خویش و بوستانهایی که ایشان را در آنها نعمتی پایدار است نوید میدهد» سوره توبه، آیه ۲۱.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ «و بیگمان پیش از تو پیامبرانی به سوی قوم آنان فرستادیم که برای آنها برهانها (ی روشن) آوردند و ما از گناهکاران انتقام گرفتیم و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷؛ ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾ «ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری میکنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
- ↑ ﴿وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا﴾ «و به مؤمنان مژده بده که آنان را از سوی خداوند بخششی بزرگ خواهد بود» سوره احزاب، آیه ۴۷.
- ↑ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا﴾ «بیگمان این قرآن به آیین استوراتر رهنمون میگردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام میدهند مژده میدهد که پاداشی بزرگ دارند» سوره اسراء، آیه ۹.
- ↑ ﴿إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ﴾ «تو تنها به آن کس میتوانی بیم دهی که از این قرآن پیروی میکند و از (خداوند) بخشنده در نهان بیم دارد پس او را به آمرزش و پاداشی ارزشمند نوید ده» سوره یس، آیه ۱۱.
- ↑ ﴿ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾ «این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند مژده میدهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود میآیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده میدادند مژده باد! * ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم و در آنجا هر چه دلتان بخواهد هست و هر چه درخواست کنید دارید» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۱.
- ↑ من وحی القرآن، ج۲۰، ص۱۱۶.
- ↑ کلمه “تردد”، در بعضی چاپها به صورت “تودد” آمده، ولی با توجه به صریح آیه شریفه به دوستی و نصرت، نیاز به ذکر تودد نبوده، بلکه شاید شیخ توسی، به دلیل فرهنگ حاکم در بین اهل سنّت که بعد از پیامبر اسلام(ص) نزول ملائکه قطع شده، با توجه به سکونت شیخ در میان آنان، به نحوی نوشته است که در صورت اشکال بر او، بتواند توجیه کند که تودد است نه تردد.
- ↑ التبیان، ج۹، ص۱۲۵.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۴۲۴، ح۱؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۱۱۰، ح۳۲۷؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۲۱۱؛ بحارالانوار، ج۶، ص۴۲، باب ۲۰، ح۷۸ و ج۶۷، ص۵۷، باب ۴۴، ح۲۸.