دشمنی با امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از دشمنان امام علی)

انگیزه‌های دشمنی با امام علی(ع)

کینه‌توزی‌ها

امام علی (ع) فرمودند: "قریش، تمام کینه‌هایی را که از پیامبر خدا در دل داشتند، با من آشکار کردند و پس از من نیز آن را درباره فرزندانم، آشکار خواهند کرد. مرا چه با قریش؟! من فقط به امر خدا و پیامبرش به مبارزه با آنان برخاستم. اگر مسلمان بودند، آیا این، پاداش کسی است که خدا و پیامبرش را اطاعت می‌کند؟![۱].

در کتاب معرفة الصحابة به نقل از ابن عباس آمده است: عثمان به علی (ع) گفت: گناه من چیست که قریش، تو را دوست ندارند؟ تو هفتاد نفر از مردانشان را که چهره‌هایشان مانند شمشیرهای طلایی بود، کشته‌ای[۲].

حسادت و نادانی‌

در شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید در تفسیر این سخنِ خداوند متعال: "آیا مگر به آنچه خداوند از لطف خویش [به بعضی از] مردمان بخشیده، رشک می‌برند؟"[۳]، آمده است که این آیه، درباره‌ علی (ع) و دانشی که به وی اختصاص یافته، نازل شده است[۴].

امام علی (ع)‌ در نامه‌اش به عقیل می‌نویسند: "بدان که عرب، امروز برای جنگ با برادرت گرد آمده‌اند، همان گونه که پیش از این [نیز] برای مبارزه با پیامبر (ص) گرد آمده و به حق وی، جاهل و برتری‌هایش را منکر شده بودند"[۵].[۶]

ویژگی‌های دشمنان امام علی

پلیدزادگی‌

پیامبر خدا (ص)‌ خطاب به علی (ع) فرمودند: "از عرب، کسی جز متهم به حرامزادگی و از انصار، کسی جز یهودی و از سایر مردم، کسی جز بدبخت، با تو دشمنی نمی‌کند"[۷].

نفاق‌

پیامبر خدا (ص) فرمودند: "علی را دشمن نمی‌دارد، مگر منافق، یا تبهکار، یا دنیاطلب"[۸].

امام علی (ع) نیز فرمودند: پیامبر امی (ص) با من عهد کرده است که جز مؤمن، تو را دوست نمی‌دارد و جز منافق، با تو دشمنی نمی‌کند"[۹].

همچنین آن حضرت فرمودند: "سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، این، پیمان پیامبر امی با من است که جز مؤمن، مرا دوست نمی‌دارد و جز منافق، با من دشمنی نمی‌کند"[۱۰].

نگون‌بختی‌

رسول اکرم(ص) فرمودند: "حق با علی است و علی با حق. هر که از علی اطاعت کند، به راه راست هدایت می‌گردد؛ و هر که علی را نافرمانی کند، به هلاکت می‌افتد. دوستدار او سعادتمند و دشمنش نگون‌بخت است"[۱۱].[۱۲]

کینه‌ورزی با امام علی

پیامبر خدا (ص): هر کس مرا دوست دارد، باید علی را دوست داشته باشد و کسی که علی را دشمن بدارد، با من دشمنی کرده است و دشمنی با من، دشمنی با خدای عز و جل است و هر کس با خدا دشمنی ورزد، خداوندْ او را وارد جهنم می‌سازد[۱۳].

پیامبر خدا (ص): ای علی! خوشا به حال کسانی که تو را دوست دارند با تو از در راستی درآیند؛ و بَدا به حال کسانی که با تو دشمنی می‌ورزند و با تو از درِ ناراستی درآیند![۱۴]

پیامبر خدا (ص): بدانید که جبرئیل به من از خداوند عز و جل خبر داد... که می‌فرماید: "هر که با علی دشمنی ورزد و از وی پیروی نکند، نفرین و خشم من بر اوست"[۱۵].

پیامبر خدا (ص): ای مردم! کسی که علی را دوست بدارد، دوستش می‌دارم و کسی که او را دشمن بدارد، دشمنش می‌دارم؛ به کسی که به علی بپیوندد، می‌پیوندم و از کسی که از او ببُرد، می‌بُرم و از کسی از او روی‌گردان باشد، روی‌گردانم و کسی که از علی حمایت کند، حمایتش می‌کنم و با کسی که دشمن علی باشد، دشمنی می‌ورزم[۱۶].

پیامبر خدا (ص)‌- در حَجة الوداع، در حالی که بر شترش نشسته و دستش بر شانه علی (ع) بود-: خداوندا! آیا ابلاغ کردم؟ خداوندا! آیا ابلاغ کردم؟ این، پسر عموی من و پدر فرزندان من است. خداوندا! دشمنانش را در آتش، واژگون ساز[۱۷].

پیامبر خدا (ص): هر کس به علی حسد ورزد، به من حسد ورزیده است و کسی که به من حسد ورزد، کافر شده است[۱۸].

مسند ابن حنبل‌- به نقل از عمرو بن شاسِ اسلمی-: همراه علی به سوی یمنْ روانه شدیم. در این سفر، علی با من قهر کرد، به طوری که در قلبم نسبت به علی کدورتی حاصل شد. هنگامی که برگشتم، در مسجد، گله‌ام را مطرح کردم، تا این که این مطلب به پیامبر خدا رسید. بامدادی به مسجد رفتم و پیامبر خدا در بین گروهی از یارانش بود. وقتی چشمش به من افتاد، به من خیره شد و با تندی به من نگریست تا این که نشستم. فرمود: "ای عمرو! به خدا سوگند، مرا آزردی". گفتم؛ ای پیامبر خدا! از آزردن شما به خدا پناه می‌برم. فرمود: "آری. هر کس علی را بیازارد، مرا آزرده است"[۱۹].

پیامبر خدا (ص): دوست داشتن علی ایمان و دشمنی با او کفر است[۲۰].

پیامبر خدا (ص): ای علی! کسی که بمیرد و با تو دشمن باشد، فرقی ندارد که یهودی مرده باشد یا نصرانی[۲۱].[۲۲]

قصه دشمنی‌ها با علی(ع)

پیامبر بسیار می‌کوشید حب امیرمؤمنان(ع) را، مهم‌ترین و مقدس‌ترین معارف دینی بشناساند و کینه و دشمنی‌اش را از مهلک‌ترین گناهان به شمار آورد؛ گناهی که آدمی را به دشمنان خدا و رسول(ص) ملحق می‌سازد و به دوزخ می‌برد. اما گویی گوش‌ها سنگین بودند و این سخنان را نشنیدند؛ زیرا هشدارهای پیامبر بی‌ثمر ماند و بسیاری از مردمان آنچه را پیامبر مهم شمرده بود، بی‌مقدار شمردند و آنچه را گناه دانسته بود، به سویش شتافتند و چونان پیش رفتند که علی(ع) با آن شخصیت آسمانی و با پشتوانه آیات الهی و آن همه حدیث نبوی و کارنامه جهادی و عبادی از مظلوم‌ترین چهره‌های تاریخ شد. حدیث مظلومیت علی(ع) شهره آفاق است و کسی را توان انکارش نیست. پیامبر از آن بسیار گفته و خبر داده و بر آن گریسته است[۲۳]، و هم علی(ع) غمگینانه از آن سخن رانده[۲۴]، و هم تاریخ آن را نگاشته است. این همه، در حضور اصحابی بود که از پیامبر آن سخنان را شنیده بودند، ولی برخی از همانان سردمداری دشمنی با علی(ع) را بر عهده گرفتند. البته بسیاری از صحابه نیز به پشتیبانی و یاری علی(ع) پرداختند و حاضر نشدند حتی به بهای جان خویش از او دست بردارند. علی(ع) اگرچه دشمنانی پرشمار و سرسخت داشت، در برابر، دوستداران و فداییانی بزرگ نیز داشت که هر یک در افق تاریخ چون چلچراغی می‌درخشند[۲۵]؛ کسانی که هم در ارزش‌های ذاتی ممتاز بودند و هم در عشق‌ورزی به محبوب خود؛ آنان که حتی بر چوبه دار و در چنگال مرگ از عشق خود دست برنداشتند و به تمجید امام پرداختند: عمار، میثم، رشید هجری، محمد بن ابی‌بکر، حجر بن عدی، مالک اشتر و....

اکنون برای کشف بیش‌تر چگونگی و علت کین‌ورزی‌ها، مناسب می‌دانیم باری دیگر به حدیث غدیر بپردازیم و این بار از زاویه‌ای نو بدان بنگریم. چنانکه گذشت، علمای اهل سنت کلمه «مولی» و «ولی» را در حدیث غدیر با کوشش بسیار بر معنای محبت و مانند آن حمل می‌کنند. باید بدانیم که علت اصلی این تلاش، دفاع از صحابه و تصحیح رفتار آنان است. اهل سنت می‌گویند: ممکن نیست پیامبر در واقعه غدیر رهبری و خلافت علی(ع) را اعلام کرده باشد و هزاران نفر از صحابه آن را شنیده باشند؛ ولی در فاصله اندکی (کمتر از سه ماه) با رحلت پیامبر به یکباره فراموشش کنند و به کنار نهند. از این‌رو، حدیث غدیر را به معنای دوست داشتن و مانند آن می‌گیرند و از معنای اولی‌الامری و حاکمیت برمی‌گردانند. جواب تفصیلی به این مسئله و اینکه چه موانعی در پیش راه عمل به حدیث غدیر بوده و صحابه به فرمان‌های پیامبر چقدر پایبند بوده‌اند، از موضوع بحث ما خارج است، ولی در اینجا تنها به یک پاسخ نقضی می‌پردازیم که به مسئلۀ حب و بغض کاملاً مرتبط است. ما مدعی هستیم این توجیه که برای تصحیح عملکرد صحابه، حدیث غدیر بر محبت و مانند آن حمل شود راه به جایی نمی‌برد و همچنان مشکل عمل نشدن به حدیث غدیر بر جای می‌ماند. به عبارت دیگر، به حدیث غدیر پس از پیامبر عمل نگردید؛ حال به هر معنایی که آن را بگیریم؛ چراکه اگر ماجرای غدیر، با همه بزرگی و بار معنایی که داشت، برای تأکید بر محبت علی(ع) بود، برای عمل به آن بایستی محبت و عنایتی خاص و استثنایی در حق علی(ع) صورت می‌گرفت؛ درحالی‌که نه تنها چنین نشد، بلکه بی‌مهری‌های بسیار صورت گرفت که به برخی اشاره می‌گردد.

پس از پیامبر، در موضوعی بس مهم چون انتخاب خلیفه، نه از امام علی(ع) مشورت خواستند و نه او را از ماجرا آگاه ساختند و حتی احدی از بنی‌هاشم را برای شورا به کار نگرفتند. بدتر آن‌که بر علی(ع) و هواخواهانش تکلیف کردند که باید رأی آنان را بپذیرند و در این راه از انواع فشارها و تهدیدها سود بردند، و به علی(ع) گفتند: «رهایت نمی‌کنیم مگر بیعت کنی!»[۲۶]. به نقل طبری: عمر بن خطاب به در خانه علی(ع) آمد. در خانه، طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران بودند. گفت: «به خدا سوگند که یا خانه را با شما به آتش می‌کشم، یا باید برای بیعت بیرون آیید!»[۲۷]. و ابوبکر خود به هنگام مرگ با تأسف گفت: «کاش خانه فاطمه را نگشوده و بر آن هجوم نبرده بودم؛ اگر چه برای جنگ درش را بسته بودند»[۲۸]. بخاری نیز می‌گوید: تا فاطمه زنده بود، برای علی قدر و ارجی بود، اما چون درگذشت، علی رفتار مردم را با خود ناشایست دید و از این‌رو، به مصالحه و بیعت با ابوبکر تن داد و در این ماه‌ها، بیعت نکرده بود[۲۹].

علی(ع) که در زمان پیامبر مهم‌ترین کارهای نظامی و سیاسی و... را بر عهده داشت، در ساله روزگار بیست و پنج پس از رحلت رسول خدا(ص) کشاورزی می‌کرد و قنات حفر می‌کرد و از هرگونه مقام حکومتی معزول بود. شاید اگر مردمان به تنگنا و سختی نمی‌افتادند و و آن ستم و فساد را نمی‌دیدند، هرگز به سراغش نمی‌رفتند و او را چهارمین خلیفه نیز نمی‌شماردند. ابوبکر، عمر را منصوب کرد و عمر برای انتخاب خلیفه، شورایی تشکیل داد و به گونه‌ای اعضای شورا را سامان داد که علی(ع) برگزیده نشود[۳۰]. و عثمان، روزی بیمار شد و وصیت‌نامه‌ای نوشت و در آن عبدالرحمان بن عوف را که عثمان با رأی او به خلافت رسیده بود، برای پس از خود به خلافت نصب کرد[۳۱]. با تنشهایی که میان علی(ع) و عثمان و بنی‌امیه بود، هرگز عثمان، علی(ع) را به جانشینی خود منصوب نمی‌کرد. بنابراین خلافت امام علی(ع) در پی شورش و بر هم خوردن بدعتی بود که پس از پیامبر برای خلافت و تعیین خلیفه بر نهاده بودند. آن‌گاه نیز که حضرت به حکومت رسید، سردمدارانی از صحابه، پرچم کارشکنی و مخالفت برداشتند و نبردهای خونین به راه انداختند و علی(ع) که بایستی بر همه مولی می‌بود، چنان در فشارها و بی‌مهری‌ها قرار گرفت که از درگاه الهی طلب مرگ می‌کرد و حتی پس از شهادت، برخی از صحابه چنان کردند که نام علی(ع) و محبت او و نقل فضیلت‌هایش جرمی نابخشودنی گردید[۳۲]؛ یاران و محبان علی(ع) را تحت تعقیب قرار دادند و غارت و شکنجه کردند و چه بسیار کسان که در این راه زیر تیغ جلادان رفتند و بالای چوبه دارها. در برابر، سب و لعن علی(ع) وظیفه‌ای عمومی و رسمی و اجباری شد و بر هزاران منبر و در هزاران مجلس، نام علی(ع) را می‌بردند و دشنامش می‌دادند.

به راستی، چرا با این فضیلت‌ها و کرامت‌های علی(ع) و آن همه سفارش‌های پیامبر مردمان چنین کردند و راه پیمان‌شکنی و ستمکاری پیش گرفتند؟ پاره‌ای از آن دلایل و عوامل، بدین قرارند[۳۳]:

دشمنی با پیامبر

امام می‌فرماید: «هر کینه‌ای که قریشیان از رسول خدا داشتند بر من ظاهرش ساختند و زودا که پس از من به فرزندانم رسانند»[۳۴]. همچنین به درگاه الهی عرضه می‌دارد: خدایا، از تو یاری می‌جویم که از قریش انتقام گیری. آنان برای پیامبرت نقشه‌هایی خیانت‌آمیز کشیدند، ولی نتوانستند و تو نگذاشتی. آن‌گاه، بر من فرو افتاد و مرا در میان گرفت. خدایا، حسن و حسین را حفظ کن و تا من زنده‌ام، بزهکاران قریش را بر آنان مسلط مساز و چون جان مرا گرفتی، خود مراقب آنان باش و تو بر هر چیز گواهی[۳۵].

گفتنی است که همواره قریش سهمی بسیار مهم و تعیین‌کننده در تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حجاز داشت و از پیامبر نیز در این‌باره احادیثی رسیده است[۳۶]. از جمله می‌فرماید: «مردم در خوبی و بدی پیرو قریشند»[۳۷]. روشن است که ناسازگاری قریشیان - مانند ابولهب و ابوسفیان - با پیامبر از سر تردید در حقانیت و یا شبهه‌های علمی نبود؛ بلکه هوس‌های نفسانی و دنیاطلبی، آنان را از ایمان بازداشت. بنی‌امیه نمی‌پسندیدند که پیامبری از خاندان رقیب آنان (بنی‌هاشم) ظهور کند و ریاست را به دست گیرد و همه را پیرو خویش کند. زیان‌هایی که از تعطیل شدن بت‌خانه‌ها و بر افتادن فرهنگ جاهلی به آنها رسید، عاملی دیگر بود. تاریخ گواه است که بیشتر سران قریش بیست سال در برابر آیین حق و دعوت پیامبر ایستادند. در این راه از مسلمانان کشتند و خود کشته‌ها دادند، و این ماجرا تا فتح مکه - در سال هشتم هجری - ادامه یافت و تنها آن‌گاه که مکه را در دست مسلمانان یافتند و مقاومت را چیزی جز مرگ و خواری ندیدند، به زمره مسلمانان درآمدند.

بی‌گمان، عوامل این مبارزه طولانی با اسلام و کینه‌های ناشی از نبردهای بدر و احد و خندق و... در دل بسیاری باقی مانده بود و ساده لوحی است اگر بپنداریم این مردمان عنود و لجوج به یکباره، به مسلمانانی پاک و بی‌آلایش مبدل شدند. اندک اندک، اسلام و شخص پیامبر چنان محبوبیتی در جامعه یافتند که مبارزه علنی با آنان یا اظهار دشمنی به ایشان ممکن نبود، اما از همان زمان پیامبر بی‌مهری‌ها و گاه اظهار کینه‌ها به خاندان پیامبر کم و بیش به چشم می‌آمد. امام فرقه حنبلی از عباس، عموی پیامبر نقل می‌کند: گفتم: «ای رسول خدا، قریشیان هنگامی که یکدیگر را می‌بینند چهره‌هایی باز و بشاش دارند؛ اما چون ما -بنی هاشم - را می‌بینند، گرفته و ناخشنودند». پیامبر به خشم آمد و فرمود: «سوگند به آن‌که جانم در دست او است، ایمان به قلب کسی درنمی‌آید مگر اینکه شما را برای خدا و رسولش دوست بدارد»[۳۸]. بی‌مهری قریشیان به بنی‌هاشم و اهل‌بیت پیامبر چنان مشهور بود که مبدل به ضرب المثل شده است. زمخشری ضرب المثلی نقل می‌کند که در آن چهار خصلت محال و ناممکن را برای چهار طایفه برمی‌شمرد و خصلت محال قریش را چنین می‌آورد: «و قریشی‌ای که آل محمد را دوست بدارد»[۳۹].

اینکه پس از رحلت پیامبر، آن گروه همچنان بر اسلام ماندند، به دلیل مصلحت‌اندیشی و تأمین منافع مادی خود بود. آنان می‌دانستند که اکنون با نام اسلام می‌توانند بر مردم حکومت کنند و ثروت و قدرت پیشین خویش را بازیابند. نقل است که از امام علی(ع) پرسیدند: آیا اگر پیامبر پسری داشت، عرب و قریش پس از پیامبر به ریاستش تن می‌دادند؟» حضرت فرمود: «اگر آن فرزند پسر، همان نمی‌کرد که من کردم [[[سازش]] و تسلیم]، او را می‌کشتند». در بخشی دیگر از پاسخ می‌فرماید: اگر قریشیان نام پیامبر و اسلام را مرکبی تیز رو برای رسیدن به ریاست و نردبانی برای رسیدن به امارت نمی‌یافتند، حتی یک روز پس از رحلت پیامبر، خدا را عبادت نمی‌کردند[۴۰].

ابن ابی الحدید معتزلی می‌گوید: هر خونی را که رسول خدا با شمشیر علی و دیگران بر زمین ریخت، عرب از علی مطالبه کرد؛ زیرا سنت آنان بود که چون کسی خونی از آنان می‌ریخت، نخست به سراغ قاتلش می‌رفتند، و اگر قاتل از دنیا می‌رفت، یا نمی‌توانستند بدو دست یابند، به سراغ نزدیک‌ترین کسانش می‌رفتند. نیز همو می‌گوید: «به استادم ابو جعفر گفتم: در شگفتم که چگونه علی(ع) این همه سال پس از رسول خدا زنده ماند و چگونه او را نکشتند با آن همه کینه‌ها که از او داشتند». ابو جعفر گفت: علی از همه کارها کناره گرفت و منزوی شد و به کشاورزی و عبادت مشغول گشت و شمشیر را کنار گذاشت و حاکمان برای کشتنش دلیلی نمی‌دیدند و اگر چنین نمی‌شد، بی‌درنگ او را می‌کشتند[۴۱].[۴۲]

دشمنی با علی(ع)

بسیاری از مسلمان نمایان کینه و دشمنی امام علی(ع) را در دل داشتند؛ زیرا در جنگ‌های صدر اسلام بسیاری از کسانشان با شمشیر علی(ع) به هلاکت رسیده بودند. نقل است که مردی از امام زین العابدین(ع) می‌پرسد: «چرا قریشیان علی را دوست نمی‌داشتند؟» حضرت فرمود: «زیرا او گروه نخستشان را کشت و به دوزخ فرستاد و گروه دیگرشان را رسوا ساخت و به شکست واداشت»[۴۳]. نیز آمده است که عثمان در زمان خلافتش به علی(ع) گفت: گناه من چیست که قریشیان دوستت نمی‌دارند؟ تو هفتاد مردشان را کشته‌ای؛ کسانی که چهره‌هایشان مانند شمشیرهای زرین می‌درخشید[۴۴].

از این گفتار برمی‌آید که عثمان نیز که مردی قریشی و اموی بود، برای این کشتگان کینه‌ای ژرف از علی(ع) در دل داشته است و این موضوع وجود تعصب خویشاوندی و قبیله‌ای در قریش را حتی پس از اسلام آشکار می‌سازد. ممکن است این پرسش به ذهن آید که مردمی که اسلام را پذیرفته بودند و می‌دانستند که علی(ع) به فرمان پیامبر جنگیده و بستگانشان را به حق کشته است، چرا از او ناخرسند بودند. ابن ابی الحدید پاسخی نغز بدین پرسش می‌دهد که خلاصه آن چنین است: قریشیان کینه‌ای ژرف از علی در دل داشتند و این به دلیل جنگ‌ها و کشته‌ها بود. به فرض که کسی مسلمان نباشد و کسانش در جنگ با اسلام کشته شوند، آیا چون مسلمان شود، می‌تواند کینه و خشم خویش را به قاتلان کسانش از میان برد؟ آیا وقتی قاتل کسانش را می‌بیند، به خشم و کینه درنمی‌آید؟ این سخن درباره کسانی است که به راستی و از دل و جان مسلمان شوند؛ ولی ما می‌دانیم که بسیاری از مردم عرب از روی تقلید و برای منافع مادی و برخی دیگر از روی ترس و ناچاری و تعصبات خویشاوندی، اسلام آورده بودند[۴۵].[۴۶]

حق‌جویی و عدالت علی(ع)

در هر جامعه‌ای کسانی وجود دارند که طالب امتیازها و بهره‌های ویژه‌اند و خویشتن را از دیگر مردم برتر می‌دانند و حقی فزون‌تر می‌خواهند. اگر کسی رویاروی اینان باز ایستد و حق را بر جای خویش بنشاند و منافع مادی و معنوی جامعه را به عدالت میان مردم پخش کند، بی‌گمان همین گروه در برابر او می‌ایستند و چه بسا به جفا و ستم از کارش برکنار می‌کنند، یا اگر نتوانند قصد جانش می‌کنند. چنین کسانی زندگی و حیات خویش را در گرو بهره‌مندی از امتیازها و بهره‌های ویژه می‌دانند و به هیچ رو به حق تن در نمی‌دهند. اینان، بیشتر، توانگران و سران قبیله‌ها و خاندان‌های بزرگ و زورمندند که قرآن بر آنان نام «مترفین» و مانند آن نهاده است. عواملی دیگر نیز هست که بر ناسازگاری و پرخاشگری اینان می‌افزاید؛ مثلاً با حاکم عادل کینه‌ای دیرینه داشته باشند و یا دارای گرایش‌های ریاست‌طلبانه باشند. رویارویی با چنین کسانی آن‌گاه سخت‌تر می‌شود که مدتی از این امتیازها برخوردار گردند و بدان خو کنند. این دلیل نیز از مهم‌ترین دلایل رویارویی قریشیان با امام علی(ع) است.[۴۷]

زیان‌های دشمنی با امام علی

پیامبر خدا (ص): هر کس علی را، چه در دوران حیات او و چه پس از رحلتش، دوست بدارد، خداوند عز و جل تا زمانی که خورشیدْ طلوع و غروب می‌کند، آسایش (امنیت) و ایمان را برای وی رقم می‌زند و هر کس علی را، چه در دوران حیاتش و چه پس از رحلتش، دشمن بدارد، مرگ او جاهلی خواهد بود و به خاطر آنچه در دوران اسلامْ انجام داده [نیز] مؤاخذه خواهد شد[۴۸].

پیامبر خدا (ص): آتش جهنم برای دشمنان علی افروخته است و زبانه می‌کشد، در حالی که آنان هنوز در دنیا هستند و وارد جهنم نشده‌اند[۴۹].

امام علی (ع): به خاطر من، سه کس نابود می‌شوند و سه کس رستگار می‌گردند: لعنت‌کننده من، شنونده‌ای که بر آن، صحه می‌گذارد و گناهکاری که بار گناه را به دوش می‌کشد، یعنی پادشاه خوش‌گذرانی که به واسطه ناسزاگویی به من، به وی نزدیکی می‌جویند و در نزد وی، از دین من بیزاری می‌جویند و بزرگی تبارِ مرا خوار می‌شمارند، نابود می‌شوند. ریشه من، ریشه پیامبر (ص) است و دین من، همان دین پیامبر (ص). و سه کس به خاطر من، رستگار می‌شوند: دوستدار پیرو، دشمنِ آنکه با من دشمن است، و دوستدار آنکه دوستدار من است. هر گاه بنده‌ای مرا دوست بدارد، دوستدار مرا نیز دوست می‌دارد و با دشمن من دشمنی می‌کند و از من پیروی می‌کند. هر کس باید قلب خویش را بیازماید؛ زیرا خداوند در وجود هیچ کس، دو قلب قرار نداده تا با یک قلب دوست بدارد و با قلب دیگر، دشمنی کند. هر که قلبش از مِهر غیر ما سیراب شده، بر ضد ما تبانی کرده است. پس بداند که خداوند عز و جل و جبرئیل و میکائیلْ دشمن اویند، و خداوندْ دشمن کافران است[۵۰].[۵۱]

جستارهای وابسته

  1. آخرین خطبه امام علی
  2. شهادت آرزوی امام علی
  3. پدر امام علی
  4. از ذو قار تا بصره‌
  5. ازدواج امام علی
  6. امارت امام علی در حدیث
  7. امامت امام علی در حدیث
  8. انواع دانش‌های امام علی
  9. انگیزه‌های دشمنی با امام علی
  10. ایثار امام علی در شب هجرت
  11. بازگشت خورشید برای امام علی
  12. اقدامات امام علی در جنگ بدر
  13. بیعت با امام علی
  14. اقدامات امام علی در جنگ تبوک
  15. ترور امام علی
  16. توطئه برای ترور امام علی
  17. جایگاه علمی امام علی
  18. اقدامات امام علی در جنگ احد
  19. اقدامات امام علی در جنگ بنی قریظه
  20. اقدامات امام علی در جنگ بنی نضیر
  21. اقدامات امام علی در جنگ حنین
  22. خبر دادن پیامبر از شهادت علی
  23. خلافت امام علی در حدیث
  24. اقدامات امام علی در جنگ خندق
  25. اقدامات امام علی در جنگ خیبر
  26. داوری‌های امام علی
  27. دشمنان امام علی
  28. دعاهای پیامبر خاتم برای امام علی
  29. دلایل تنهایی امام علی
  30. حب امام علی
  31. رویارویی امام علی با ناکثین
  32. زیان‌های دشمنی با امام علی
  33. سیاست‌های اجتماعی امام علی
  34. سیاست‌های اداری امام علی
  35. سیاست‌های اقتصادی امام علی
  36. سیاست‌های امنیتی امام علی
  37. سیاست‌های جنگی امام علی
  38. سیاست‌های حکومتی امام علی
  39. سیاست‌های فرهنگی امام علی
  40. سیاست‌های قضایی امام علی
  41. سیمای امام علی
  42. شکست بت‌ها توسط امام علی
  43. شکایت امام علی از نافرمانی یارانش
  44. عصمت امام علی در حدیث
  45. علم امام علی در حدیث
  46. امام علی از زبان اهل بیت
  47. امام علی از زبان دشمنانش
  48. امام علی از زبان قرآن
  49. امام علی از زبان همسران پیامبر
  50. امام علی از زبان پیامبر
  51. امام علی از زبان یارانش
  52. امام علی از زبان یاران پیامبر
  53. امام علی از زبان خودش
  54. غلو در دوست داشتن امام علی
  55. اقدامات امام علی در ماجرای فتح مکه
  56. فرزندان امام علی
  57. لقب‌های امام علی
  58. مأموریت امام علی
  59. محبوبیت امام علی
  60. محدودیت‌های امام علی در انتخاب کارگزاران
  61. هشدار امام علی به یارانش درباره نافرمانی
  62. نافرمانی سپاه امام علی
  63. نام‌های امام علی
  64. نسب امام علی
  65. نیرنگ‌های دشمنان امام علی
  66. هدایت امام علی در حدیث
  67. وراثت امام علی در حدیث
  68. وصایت امام علی در حدیث
  69. ولادت امام علی
  70. ولایت امام علی در حدیث
  71. ویژگی‌های اخلاقی امام علی
  72. ویژگی‌های اعتقادی امام علی
  73. ویژگی‌های امام علی
  74. ویژگی‌های جنگی امام علی
  75. ویژگی‌های دشمنان امام علی
  76. ویژگی‌های دوستداران امام علی
  77. ویژگی‌های سیاسی امام علی
  78. ویژگی‌های عملی امام علی
  79. پذیرفته شدن دعاهای امام علی
  80. پرورش امام علی
  81. پس از شهادت امام علی
  82. پیشگویی امام علی
  83. کارگزاران امام علی
  84. کنیه‌های امام علی
  85. کین‌ورزی به امام علی
  86. یاران امام علی
  87. یاری خواستن امام علی از کوفیان‌
  88. یوم‌الدار

منابع

پانویس

  1. «الإمام علی (ع): کل حِقدٍ حَقَدَتهُ قُرَیشٌ عَلی‌ رَسولِ اللهِ (ص) أظهَرَتهُ فِی، وسَتُظهِرُهُ فی وُلدی مِن بَعدی. ما لی ولِقُرَیشٍ! إنما وَتَرتُهُم بِأَمرِ اللهِ وأمرِ رَسولِهِ، أفَهذا جَزاءُ مَن أطاعَ اللهَ ورَسولَهُ إن کانوا مُسلِمینَ؟»، شرح نهج البلاغة، ج ۲۰، ص ۳۲۸، ح ۷۶۴.
  2. معرفة الصحابة، ج ۱، ص ۸۶، ح ۳۳۸.
  3. نساء، آیه ۵۴.
  4. شرح نهج البلاغة، ج ۷، ص ۲۲۰.
  5. «الإمام علی (ع)- مِن کتابٍ لَهُ إلی‌ عَقیلٍ-: ألا وإن العَرَبَ قَدِ اجتَمَعَت عَلی‌ حَربِ أخیک الیومَ اجتِماعَها عَلی‌ حَربِ النبِی (ص) قَبلَ الیومِ، فَأَصبَحوا قَد جَهِلوا حَقهُ وجَحِدوا فَضلَهُ»، الغارات، ج ۲، ص ۴۳۱.
  6. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۷۸۱.
  7. «رسول الله (ص)- لِعَلِی (ع)-: لا یبغِضُک مِنَ العَرَبِ إلادَعِی، ولا مِنَ الأَنصارِ إلایهودِی، ولا مِن سائِرِ الناسِ إلاشَقِی»، المناقب، خوارزمی، ص ۳۲۳، ح ۳۳۰.
  8. «عنه (ص): لا یبغِضُ عَلِیاً إلامُنافِقٌ أو فاسِقٌ أو صاحِبُ دُنیا»، تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۲۸۵، ح ۸۸۱۷.
  9. «الإمام علی (ع): لَقَد عَهِدَ إلَی النبِی الامی (ص) أنهُ لا یحِبک إلامُؤمِنٌ، ولا یبغِضُک إلامُنافِقٌ»، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۴۳، ح ۳۷۳۶.
  10. «عنه (ع): وَالذی فَلَقَ الحَبةَ وبَرَأَ النسَمَةَ، إنهُ لَعَهدُ النبِی الامی (ص) إلَی: ألا یحِبنی إلامُؤمِنٌ، ولا یبغِضَنی إلامُنافِقٌ»، صحیح مسلم، ج ۱، ص ۸۶، ح ۷۸.
  11. «رسول الله (ص): الحَق مَعَ عَلِی وعَلِی مَعَ الحَق؛ مَن أطاع عَلِیاً رَشِدَ، ومَن عَصی‌ عَلِیاً فَسَدَ، ومَن أحَبهُ سَعِدَ، ومَن أبغَضَهُ شَقِی»، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۴۲.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۷۸۷.
  13. «رسول الله (ص): مَن أحَبنی فَلیحِب عَلِیاً؛ ومَن أبغَضَ عَلِیاً فَقَد أبغَضَنی، ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللهَ عَز وجَل، ومَن أبغَضَ اللهَ أدخَلَهُ النارَ» (تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۲ ش ۶۹۸۸).
  14. «عنه (ص): یا عَلِی، طوبی‌ لِمَن أحَبک وصَدَقَ فیک، ووَیلٌ لِمَن أبغَضَک وکذَبَ فیک» (المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۴۵، ح ۴۶۵۷).
  15. «عنه (ص): ألا إن جَبرَئیل خَبرَنی عَنِ اللهِ تَعالی‌... ویقولُ: مَن عادی‌ عَلِیاً ولَم یتَوَلهُ فَعَلَیه لَعنَتی وغَضَبی» (الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۶، ح ۳۲).
  16. «عنه (ص): مَعاشِرَ الناسِ، مَن أحَب عَلِیاً أحببَتُهُ، ومَن أبغَضَ عَلِیاً أبغَضتُهُ، ومَن وَصَلَ عَلِیاً وَصَلتُهُ، ومَن قَطَعَ عَلِیاً قَطَعتُهُ، ومَن جَفا عَلِیاً جَفَوتُهُ، ومَن والی‌ عَلِیاً والَیتُهُ، ومَن عادی‌ عَلِیاً عادَیتُه» (الأمالی، صدوق، ص ۱۸۸، ح ۱۹۷).
  17. «رسول الله (ص)- فی حِجةِ الوَداعِ وهُوَ عَلی‌ ناقَتِهِ ویدُهُ عَلی‌ مَنکبِ عَلِی (ع)-: اللهُم هَل بَلغتُ؟ اللهُم هَل بَلغتُ؟ هذَا ابنُ عَمی وأبو وُلدی، اللهُم کب مَن عاداهُ فِی النارِ!» (المعجم الأوسط، ج ۶، ص ۳۰۰، ح ۶۴۶۸).
  18. «عنه (ص): مَن حَسَدَ عَلِیاً حَسَدَنی، ومَن حَسَدَنی دَخَلَ النارَ» (الأمالی، طوسی، ص ۶۲۳، ح ۱۲۸۷).
  19. مسند ابن حنبل، ج ۵، ص ۴۰۵، ح ۱۵۹۶۰.
  20. «رسول الله (ص): حُب عَلِی إیمانٌ، وبُغضُهُ کفرٌ» (الخصال، ص ۴۹۶، ح ۵).
  21. «عنه (ص): یا عَلِی، لا یبالی مَن ماتَ وهُوَ یبغِضُک؛ ماتَ یهودِیاً أو نَصرانِیاً» (المناقب، ابن مغازلی، ص ۵۱، ح ۷۴).
  22. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۷۸۳.
  23. ر.ک: تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۴۱۵-۴۰۸.
  24. ر.ک: تاریخ مدینه دمشق، ج۹، ص۴۱۹-۴۱۵.
  25. ر.ک: مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی(ع).
  26. دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۲۹.
  27. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۰۲.
  28. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۳۰.
  29. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۵۴۹، ح۳۹۹۸.
  30. چنان‌که خود علی(ع) این نکته را پیش‌بینی کرده بود. (ر.ک: طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۲۹)
  31. ر.ک: یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۹.
  32. ر.ک: موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۱۱، ص۳۴۳.
  33. طباطبایی نژاد، سید محمود، مقاله «حب امام علی»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۶۲.
  34. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۲۸، ح۷۶۴.
  35. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۹۸، ح۴۱۳.
  36. ر.ک: مسلم، صحیح مسلم، ج۳، ص۴۵۱، باب الناس تبع لقریش و الخلافه فی قریش.
  37. مسلم، صحیح مسلم، ج۳، ص۴۵۱، ح۱۸۱۹.
  38. احمد بن حنبل، المسند، ج۱، ص۴۴۳، ح۱۷۷۲.
  39. زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، ج۳، ص۴۲۲.
  40. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۹۸، ح۴۱۴.
  41. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۹۹.
  42. طباطبایی نژاد، سید محمود، مقاله «حب امام علی»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۶۵.
  43. تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۹۰.
  44. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، ج۱، ص۸۶.
  45. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۹۹.
  46. طباطبایی نژاد، سید محمود، مقاله «حب امام علی»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۶۸.
  47. طباطبایی نژاد، سید محمود، مقاله «حب امام علی»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۶۹.
  48. «رسول الله (ص): مَن أحَب عَلِیاً مَحیاهُ ومَماتَه، کتَبَ اللهُ تَعالی‌ لَهُ الأَمنَ وَالإیمانَ ما طَلَعَتِ الشمسُ وما غَرَبَت؛ ومَن أبغَضَ عَلِیاً مَحیاهُ ومَماتَه، فَمیتَتُهُ جاهِلِیةٌ، وحوسِبَ بِما أحدَثَ فِی الإِسلامِ» (اسد الغابة، ج ۵، ص ۴۳۸ ش ۵۵۱۵).
  49. «عنه (ص): إن النارَ لَتَغیظُ ویشتَد زَفیرُها عَلی‌ أعداءِ عَلِی (ع) وهُم فِی الدنیا قَبلَ أن یدخُلوها» (ثواب الأعمال، ص ۲۴۷، ح ۲).
  50. «الإمام علی (ع): یهلِک فِی ثَلاثَةٌ، وینجو فِی ثَلاثَةٌ؛ یهلِک اللاعِنُ، وَالمُستَمِعُ المُقِر، وَالحامِلُ لِلوِزرِ وهُوَ المَلِک المُترَفُ یتَقَربُ إلَیهِ بِلَعنی، ویبرَأُ عِندَهُ مِن دینی، وینتَقَصُ عِندَهُ حَسَبی؛ وإنما حَسَبی حَسَبُ النبِی (ص)، ودینی‌دینُهُ. وینجو فِی ثَلاثَةٌ: المُحِب المُوالی، وَالمُعادی مَن عادانی، وَالمُحِب مَن أحَبنی. فَإِذا أحَبنی عَبدٌ أحَب مُحُبی، وأبغَضَ مُبغِضی، وشایعَنی. فَلیمتَحِنِ الرجُلُ قَلبَهُ؛ إن اللهَ لَم یجعَل لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جَوفِهِ فَیحِب بِهذا ویبغِضَ بِهذا، فَمَن اشرِبَ قَلبُهُ حُب غَیرِنا فَأَلبَ عَلَینا فَلیعلَم أن اللهَ عَدُوهُ وجِبریلَ ومیکالَ، وَاللهُ عَدُو لِلکافِرینَ» (الغارات، ج ۲، ص ۵۸۹).
  51. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۷۸۵.