عدل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۹۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<onlyinclude>{{درجه‌بندی
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = اصول دین| عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عدل در لغت]] - [[عدل در قرآن]] - [[عدل در نهج البلاغه]] - [[عدل در معارف دعا و زیارات]] - [[عدل در کلام اسلامی]] - [[عدل در فقه اسلامی]] - [[عدل در فقه سیاسی]] - [[عدل در اخلاق اسلامی]] - [[عدل در جامعه‌شناسی اسلامی]] - [[عدل در معارف و سیره نبوی]] - [[عدل در معارف و سیره علوی]] - [[عدل در معارف و سیره سجادی]] - [[عدل در معارف و سیره رضوی]] - [[عدل در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| لینک‌دهی دستی = <!--ندارد، دارد-->ندارد
| پرسش مرتبط  = }}
| رده = <!--ندارد، دارد-->دارد
| جعبه اطلاعات = <!--نه، ندارد، دارد-->نه
| عکس = <!--نه، ندارد، دارد-->نه
| ناوبری = <!--ندارد، دارد-->
| رعایت شیوه‌نامه ارجاع = <!--ندارد، دارد-->
  | کپی‌کاری = <!--از چند منبع ، از تک منبع، ندارد-->
| استناد به منابع مناسب = <!--ندارد، ناقص، کامل-->
| ارزیابی=<!--نشده، اولیه، نهایی-->نشده
| شناسه = <!--ندارد، ناقص، کامل-->ناقص
| رسا بودن = <!--ندارد، دارد-->
| جامعیت = <!--ندارد، دارد-->
| زیاده‌نویسی = <!--دارد، ندارد-->
| تاریخ خوبیدگی =<!--{{subst:#time:xij xiF xiY}}-->
| تاریخ برتر شدن =<!--{{subst:#time:xij xiF xiY}}-->
| توضیحات =
}}</onlyinclude>
{{خرد}}
{{شیعه}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عدل در قرآن]] | [[عدل در حدیث]] | [[عدل در نهج البلاغه]] | [[عدل در معارف دعا و زیارات]] | [[عدل در کلام اسلامی]] | [[عدل در اخلاق اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[عدل (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


[[عدالت]] و [[دادگری]] به معنای [[رفتار]] برابر نسبت به [[حقوق]] دیگران است، چه از سوی یک [[حاکم]] نسبت به [[مردم]]، یا از سوی [[قاضی]] نسبت به دو طرف [[نزاع]] و دعوا، یا از سوی داور در یک مسابقه یا [[آزمون]]. [[خداوند]] در [[قرآن]] [[فرمان]] به [[عدالت]] می‌‌دهد. [[عدالت]]، به معنای [[پرهیز]] از [[ظلم]] و [[تعدی به حقوق دیگران]] نیز به کار می‌‌رود. در بعضی موارد، مثل [[قاضی]]، پیشنماز، [[شاهد]]، "[[عدالت]]" شرط است و در اینگونه امور به معنای نداشتن [[هوای نفس]] و [[اهل]] [[گناه]] و معصیبت نبودن و رعایت [[تقوا]] است و حالتی است که کمال [[نفس انسان]] را می‌رساند و از والاترین [[فضایل]] است.در [[مباحث اعتقادی]]، "عدل" یکی از [[اصول دین]] و [[مذهب]] است، یعنی [[خدا]] را [[عادل]] دانستن و اینکه [[خداوند]]، براساس [[بدی‌ها]] و خوبی‌های [[بندگان]] و [[استحقاق]] آنان [[کیفر]] و [[پاداش]] می‌دهد و در [[حکم]] و حساب و [[پاداش]] او کم‌ترین ظلمی به [[بندگان]] انجام نمی‌شود. بر اساس این بحث‌ها فرقه‌هایی به نام [[معتزله]] و [[اشاعره]] پدید آمد. به [[پیروان]] [[عقیده]] به عدل [[خدا]] "[[عدلیه]]" هم می‌گویند. [[عدل و قسط]] گاهی با هم به کار برده می‌شود. در [[حکومت جهانی]] [[امام زمان]]{{ع}} [[عدالت اجتماعی]] در عالم تحقق کامل خواهد یافت و در آن دوران به کسی [[ظلم]] نخواهد شد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>.
'''عدل''' یا '''عدالت''' مفهومی کلی است که در معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود، اعطای حق هرکس به او آنطور که شایسته است، مساوات، انصاف و اعتدال بکار رفته است. عدل نقطه مقابل [[ظلم]] است.


==مقدمه==
== معناشناسی ==
* [[راغب اصفهانی]] در معنای لغوی عدل می‌گوید: "العدالة والمعادلة، لفظی است که در [[حکم]] و معنی نزدیک [[مساوات]] است و به اعتبار نزدیک بودن معنی عدل به [[مساوات]] در آن مورد هم به کار می‌رود.
عدالت از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده و هست<ref>اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».</ref>. ارسطو عدالت را سه قسم کرده است: وظیفه مردم نسبت به [[خداوند]]، [[حقوق]] افراد نسبت به یکدیگر و حقوق انسان نسبت به پدران و گذشتگان<ref>ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.</ref>. مرحوم نراقی بین عدالت شخصی و فردی تفکیک قائل شده و معتقد است: در عدالت شخصی فرد به دنبال [[برقراری عدالت]] میان قوای درونی خود است و در [[عدالت فردی]] انسان به دنبال دفع [[ظلم]] از خود و دیگران<ref>نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.</ref>. اکثر اندیشمندان [[مسلمان]] بیشتر به عدالت فردی ([[تعادل]] قوای درونی) نظر داشته‌اند تا [[عدالت اجتماعی]]، ولی در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر بوده است<ref>ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.</ref>.
* [[عَدل]] و عِدل در معنی به هم نزدیکند، ولی عدل، در چیزهایی است که با [[بصیرت]] و [[آگاهی]] [[درک]] می‌شود و به کار می‌رود، مثل [[احکام]]. ولی واژه‌های – عِدل و عدیل – در چیزهایی است که با [[حواس]] [[درک]] می‌شوند، مثل اوزان، اعداد و پیمانه‌ها، پس عدل، تقسیط براساس [[راستی]] و کمال است<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ماده عدل.</ref>.
* [[ظلم]] در اصل لغت به معنی کار بی‌جا کردن است و [[تعدی]] نمودن از [[حد وسط]] و [[ظلم]] به این معنی، جامع همه [[رذایل]] و ارتکاب هر یک از [[قبایح]] شرعیه و عقلیه را شامل است و این [[ظلم]] به معنی اعم است. [[ظلم]] به معنی اخص این است که ضرر و [[اذیت]] رسانیدن به غیر از کشتن و یا زدن و یا [[دشنام]] و [[فحش]] دادن یا [[غیبت]] او کردن یا [[مال]] او را به غیر [[حق تصرف]] کردن و گرفتن یا غیر اینها از کرداز یا گفتاری که باعث [[اذیت]] غیر باشد<ref>احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص۳۴۹.</ref>.
* [[عدالت]]، شیواترین و دلکش‌ترین لفظی است که تاکنون [[گوش]] [[بشریت]] آنها را شنیده است و برای [[انسان]] [[متعهد]] و با [[احساس]]، چیزی گواراتر از [[اجرای عدالت]] و برقراری آزادی‌های [[انسانی]] نیست.
*در مقابل، [[هواپرستی]] سرچشمه وسیعی برای [[ظلم و ستم]] است که گاهی به صورت [[حفظ]] [[منافع]] شخصی و احیاناً به خاطر [[حب]] و [[بغض]] دیگران جلوه می‌کند.
*از جمله مهم‌ترین مفاهیم در زمینه [[اخلاق اجتماعی]]، و قطعی‌ترین ارزش‌های [[اخلاق اجتماعی]]، مفهوم و [[ارزش]] "عدل" است که در مقابل آن، "[[ظلم]]" قرار می‌گیرد و مشابه این دو، مفاهیم "[[صلاح]]" و "[[افساد]]" خواهد بود<ref>ر.ک: اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.</ref>.
*یکی از مفاهیمی که از ابتدای [[تاریخ]] تاکنون همواره مورد توجه [[مردم]] عادی و [[اندیشمندان]] بوده است مفهوم "[[عدالت]] و [[ظلم]]" است. در اینکه همه [[انسان‌ها]] برای [[عدالت]]، [[جایگاه]] ویژه و [[ارزش]] والایی قائل‌اند، شکی نیست و تنها سوفسطائیان، در این زمینه شبهه‌ای [[القا]] کرده، کلیت آن را نپذیرفته‌اند<ref>اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».</ref>.
* [[عدالت]] و [[ظلم]] از مفاهیمی است که [[اندیشمندان]] [[مسلمان]] و غربی از زوایای مختلف و از جنبه‌های گوناگون درباره آن بررسی و [[تحقیق]] کرده‌اند.
* عدل در وسیع‌ترین مفهوم، شامل "[[حقوق خدا]] بر [[انسان]]"، "[[حقوق]] [[انسان]] بر [[انسان]]"، "[[حق]] [[انسان]] بر خودش" و حتی "[[حق]] اعضا و جوارح [[انسان]] بر او" هم می‌شود؛ یعنی در این صورت، مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزش‌های مثبت است<ref>اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص۳۵۰.</ref>.
* [[حکیم]] [[ارسطو]] [[عدالت]] را سه قسم دانسته است:
# نخستین [[وظیفه]] [[مردم]] نسبت به [[حق تعالی]] و آنچه بین آنها و [[خالق]] آنهاست که واهب الخیرات و منشأ فیوضات است و [[عدالت]] اقتضاء می‌کند که هر فردی به [[قدر]] [[طاقت]] و وسع بین خود و مولای خود با آنچه [[وظیفه]] [[بندگی]] است، عمل نماید.
# [[حقوقی]] که بعضی افراد نسبت به یکدیگر دارند که بایستی مراعات گردد.
# [[حقوقی]] که بایستی نسبت به آباء و گذشتگان مراعات کرد<ref>ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.</ref>.
*ملا [[احمد نراقی]] میان [[عدالت]] فردی و شخصی تمایز نهاده است. وی در یک تقسیم‌بندی این دو نوع [[عدالت]] را از هم متمایز می‌سازد که عبارتند از: [[عدالت]] به معنای اخص و [[عدالت]] به معنای اعم. [[عدالت]] به معنای اعم شرکت در طریقه میانه و [[حد وسط]] است، اما [[عدالت]] به معنای اخص، بازداشتن خود از [[ستم]] به [[مردم]] و دفع [[ظلم]] از دیگران در حد امکان و نگه‌داشتن هرکسی بر [[حق]] [[شایسته]] اوست.
*در اینجا میان [[عدالت]] شخصی و [[عدالت]] فردی تفکیک شده است. در نوع اول شخص به دنبال [[برقراری عدالت]] میان قوای موجود در خود است، اما در [[عدالت]] فردی و انواع بالاتر آن، یعنی [[عدالت]] گروهی و [[اجتماعی]]، شخص [[سعی]] می‌کند تا این [[عدالت]] را در مورد دیگران نیز به کار ببندد. این مسئله یکی از مفروضات اغلب [[دانشمندان]] و [[علمای اسلامی]] است که [[عدالت]] شخصی را بر [[عدالت اجتماعی]] [[اولویت]] می‌دهند و بر این اعتقادند که [[عدالت]]، زمانی در [[جامعه]] تحقق می‌یابد که نخست در وجود اشخاص، به ویژه شخص [[حاکم]] تحقق یابد<ref>ر.ک: نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸.</ref>.
* [[نظریه]] [[عدالت]] یکی از مهم‌ترین مباحث در [[فلسفه]] [[اخلاق]] و [[سیاست]] است. عموماً بر این عقیده‌اند که هر فرد لازم است در [[معاشرت]] خود با دیگران دارای این [[فضیلت]] باشد و نهادهای [[اجتماعی]] نیز در [[ارتباط]] خود [[نیازمند]] این فضیلت‌اند. بنابراین، [[عدالت]] فضیلتی فردی و [[اجتماعی]] است<ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص۳۵۱.</ref>.
*در نظر [[مک اینتایر]]، [[افلاطون]] [[عدالت]] فردی را مستقل و مقدم بر [[عدالت]] در [[شهر]] می‌داند، ولی [[ارسطو]] [[عدالت]] دولت‌شهر را ضرورتی اساسی برای پرورش [[فضایل]] [[نفسانی]] می‌داند؛ به طوری که بدون آن تحقق [[فضایل]] فردی از جمله [[عدالت]] ممکن نیست<ref>السدیر مک اینتایر، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، ترجمه حمید شهریاری، ص۸۷ – ۸۸.</ref>.
* [[عدالت]] از مباحث و اصول بسیار مهم در [[شریعت]] [[مقدس]] [[اسلام]] است و گستره آن از [[آفرینش]] [[زمین]] و [[آسمان]] و دیگر پدیده‌ها گرفته تا رابطه [[خدا]] و [[مردم]]، [[مردم]] با [[خدا]] و [[مردم]] با [[مردم]] را دربرمی‌گیرد. دو نوع نخست به عنوان عدل [[تکوینی]] و [[تشریعی]] از اصول [[عقاید اسلامی]] است و نوع سوم [[عدالت]] فردی نام گرفته و بخش چهارم که "[[عدالت اجتماعی]]" است.
*موضوع دیگر آنکه مقابل "عدل"، "[[جور]]" قرار می‌گیرد؛ همچنان‌که [[امام صادق]]{{ع}} در [[تبیین]] [[جنود]] [[عقل]] و [[جهل]] می‌فرمایند: "[[عدالت]] که ضد آن [[جور]] است". آن [[حضرت]] [[عدالت]] را از [[جنود]] [[عقل]] و [[جور]] را از [[جنود]] [[جهل]] برشمرده‌اند"<ref>ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص۳۵۲.</ref>.
* عدل یا [[عدالت]] از مهم‌ترین [[ویژگی‌های حکومت علوی]] [[عدالت]] بود. [[عدالت]] در اندیشۀ [[سیاسی]] [[اسلام]] و شیوۀ [[حکومت]]، [[جایگاه]] مهمّی دارد و قلمرو آن در [[حکومت]]، [[قضاوت]]، [[بیت‌المال]] و... گسترده است و نام [[امام علی|علی]]{{ع}} هم در [[تاریخ]]، قرین با [[عدالت]] است.
*به تعبیر[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} [[عدالت]]، هرچیز را در [[جایگاه]] خودش قرار می‌دهد {{متن حدیث|الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹</ref>. رعایت [[عدالت]]، در [[جامعه]] [[تعادل]] و [[امید]] و خلاقیّت می‌آفریند و ریشۀ [[فساد]] را [[قطع]] می‌کند. [[خداوند]] به [[عدالت]] [[فرمان]] داده است، آن [[حضرت]] هم به [[فرمان خدا]]، مجری [[قاطع]] عدل در [[جامعه]] بود و [[قضات]] و ولات را به عدل [[دستور]] می‌داد و [[مردم]] را به [[گردن نهادن]] به [[عدالت]] فرامی‌خواند و [[عدالت]] را [[میزان]] و ترازوی [[الهی]] در میان [[مردم]] می‌دانست: {{متن حدیث|إِنَّ الْعَدْلَ مِيزَانُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ الَّذِي وَضَعَهُ فِي الْخَلْقِ وَ نَصَبَهُ لِإِقَامَةِ الْحَقِّ فَلَا تُخَالِفْهُ فِي مِيزَانِهِ وَ لَا تُعَارِضْهُ فِي سُلْطَانِه}}<ref>غرر الحکم، ج ۲ ص ۵۰۸</ref>، نیز آن [[حضرت]]، [[عدالت]] را در رأس [[دینداری]] و [[ایمان]] و [[نیکی]] دانسته، می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ وَ أَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِيمَان‏}}<ref>میزان الحکمه، ج ۶ ص ۸۱</ref>. نقطه مقابل آن، [[استبداد]]، [[حق‌کشی]]، [[تبعیض]] و خودکامگی و تن ندادن به [[انصاف]] و [[حق]] است که ریشه در [[غرور]] و [[خودپسندی]] و [[تکبّر]] دارد و حکایت از سلطۀ نفسانیات بر [[انسان]] می‌کند.
*در کلمات [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}}، تعابیر و توصیف‌های گوناگون و فراوان و نغزی دربارۀ [[عدالت]] است و آن را مایۀ [[آبادانی]] [[کشور]] می‌داند: {{متن حدیث|مَا عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ}}<ref>غرر الحکم، ج ۶ ص ۶۸، مستدرک الوسائل، باب جهاد النفس، باب ۳۷ ح ۸</ref> سرزمین‌ها به چیزی همچون [[عدالت]]، آباد نمی‌گردد. این [[حقیقت]] [[ناب]] از [[کلام]] [[پیامبر]]{{صل}} باقی است که [[حکومت]] با [[کفر]] می‌ماند، ولی با [[ستم]]، برجا نمی‌ماند<ref>{{متن حدیث|الْمُلْكُ يَبْقَى مَعَ الْكُفْرِ وَ لَا يَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ}}</ref>.
* [[عدالت]]، هم از [[صفات]] [[خداوند]] است، هم در [[شاهد]] و [[قاضی]] و [[امام]] ### [[313]]### معتبر و شرط است، هم در [[پیشوا]] و [[رهبر]] باید باشد، تا بتواند [[قسط]] و [[عدالت]] را در [[جامعه]] نیز تحقّق بخشد. [[عدالت]] به معنای ملکۀ [[نفسانی]] در [[انسان]]، نتیجۀ [[تهذیب نفس]] و پاکسازی قوۀ عملیه و ایجاد [[تعادل]] میان قوّۀ عاقله، عامله، شهویّه و غضبیّه است، یعنی [[انقیاد]] [[عقل]] عملی در برابر [[خرد]] و [[عقل]] نظری<ref>تعبیر از مرحوم نراقی در «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۸۳.</ref>.


==واژه‌شناسی لغوی==
در [[شریعت اسلام]] عدالت چهار نوع است:
*[[عدالت]] در لغت، به معنای [[استواری]] و [[استقامت]] است؛ چنانکه در برخی کتاب‌های لغوی به همین معنا آمده است. [[ابن اثیر]] می‌نویسد: {{عربی|هو الذي لا يَمِيلُ به الهوى فيَجورَ في الحكم}}؛ [[انسان]] [[عادل]] کسی است که [[هوای نفس]] او را از [[حق]] روی‌گردان نمی‌کند و او را در [[داوری]] به [[ستم]] وا نمی‌دارد<ref>النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰؛ و ر.ک: لسان العرب، ابن‌منظور، ج۹ (واژه عدل).</ref>.
#[[عدل تکوینی]] ([[آفرینش]] مخلوقات)،
*معانی اصطلاحی [[عدالت]] چنین‌اند:
#[[عدل تشریعی]](رابطه خدا ومردم، مردم با خدا و مردم با مردم)،
#[[عدالت]] در برابر [[ستم]]؛ به معنای رعایت [[انصاف]] و [[ادای حقوق]] کسانی که [[شایستگی]] آن [[حقوق]] را دارند.
#عدالت فردی
#[[عدالت]] در برابر [[سرکشی]] و [[فسق]]؛ به معنای [[پرهیز از گناه]] و به سخن دیگر، رعایت [[تقوای الهی]] در ابعاد گوناگون است.
#عدالت اجتماعی<ref>حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶ص۸۰.</ref>.<ref>ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.</ref>
#[[عدالت]] به معنای وجود [[ملکه]] و نیرویی که [[پرهیز]] از [[سرکشی]] و نابهنجاری را در پی دارد.
#[[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] در [[نقل روایت]] و ایجاد [[انحراف]] در آن است؛ به عبارت دیگر، [[پرهیز]] از آنچه که موجب نپذیرفتن [[نقل روایت]] می‌شود<ref>پاورقی تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، جلال‌الدین سیوطی، ص۳۷۸.</ref>.
*[[غزالی]] می‌نویسد: [[عدالت]]؛ عبارت از مستقیم بودن در [[رفتار]] و [[دین]] است که سرانجام به حالت و نیروی [[نفسانی]] باز می‌گردد و آن نیروی [[نفسانی]] به گونه‌ای در نفس پا برجا است که [[تقوا]] و [[اطمینان]] [[نفسانی]] را در پی دارد؛ از این رو به گفتار کسی که از [[خدا]] ترسی ندارد، اعتمادی نیست<ref>المستصفی، ج۱، ص۱۵۷؛ و ر.ک: الاحکام، آمدی، ج۲، ص۲۴۵.</ref>.
*اما مقصود [[پیروان]] [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] کدام یک از معانی مذکور می‌باشد؟
*[[محدثان]] [[اهل سنت]] می‌گویند، مراد از [[عدالت]]: [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی در هنگام [[روایت]] کردن و ایجاد [[انحراف]] در آن به وسیله انجام آنچه موجب نپذیرفتن [[روایت]] می‌شود، است<ref>تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸. </ref>.
*[[ابن انباری]] می‌گوید: مراد از [[عدالت صحابه]] [[پذیرش]] [[روایت]] آنان می‌باشد، بدون آنکه از اسباب [[عدالت]] و [[تزکیه]] [[راویان]] بحث و درباره آنها [[تحقیق]] شود؛ جز آن کسانی که خلافی کرده باشند و این ثابت نشده است<ref>تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸.</ref>.
*[[محمد محزون]] می‌نویسد: مقصود از [[عدالت صحابه]]، دوری از [[دروغ‌گویی]] در [[نقل روایات]] است وگرنه [[راویان]] از انجام دیگر [[گناهان]] [[معصوم]] نمی‌باشند<ref>تحقیق مواقف الصحابة الفتنه، ج۱، ص۱۲۹.</ref>.
*اما از گفتار برخی علمای [[اهل سنت]] در تعریف [[عدالت]] و [[فسق]] دانسته می‌شود که آنان [[عدالت]] را گسترده‌تر از [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] در [[نقل روایت]] دانسته‌اند. [[نووی]] در تعریف [[عدالت]] می‌نویسد:[[عادل]] است و ضابط به این معنا که [[مسلمان]] و بالغ و [[عاقل]] است و از اسباب و عوامل [[فسق]] و از بین برنده [[مروت]] به دور می‌باشد<ref>التقریب (مقدمه ج۱).</ref>.<ref>مقصود از عدل و ضابط، عادل بودن راوی است و اینکه او اگر از حفظ حدیث را میگوید، آن را فراموش نکند و یا کتابش را مصون از تحریف و تصحیف و غلط بدارد و بداند که چه عواملی موجب اخلال به معنا می‌شود و از آنها پرهیز کند. (مقباس الهدایه، مامقانی، ج۲، ص۴۳)</ref>
*[[حافظ ابن حجر عسقلانی]] می‌نویسد: مقصود از [[عدل]]، [[ملکه]] و نیرویی است که [[انسان]] را بر [[پایبندی]] به [[تقوا]] و [[مروت]] وا میدارد و مقصود از [[تقوا]] [[پرهیز]] از [[گناهان]] شرک‌آمیز یا [[فسق]] یا [[بدعت]] است<ref>نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ص۳۲.</ref>.
*از گفتار [[دانشمندان شیعه]] درباره [[عدالت]] دانسته می‌شود که [[عدالت]]، نیرویی است که [[انسان]] را بر [[پایبندی]] به [[تقوا]] وا داشته و او را از رفتارهای نابهنجار باز می‌دارد. از برخی [[روایات شیعه]] دانسته می‌شود که [[عدالت]] به چهار چیز محقق می‌شود: داشتن [[ورع]] و [[پاکی]]، [[امانت داری]]، [[وثوق]] و داشتن [[تقوا]].
*از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیده شد که [[عدالت]] [[مسلمانان]] به چه چیز شناخته می‌شود تا در [[پذیرش]] [[شهادت]] آنان به کار رود؟ [[امام]] فرمود: اینکه [[راوی]] را به ویژگی‌هایی مانند [[عیب‌پوشی]] و [[پاکدامنی]] و [[پرهیز]] از شکم بارگی و [[مردم]] آزاری (با [[دست]] و زبان) و نیز به [[پرهیز]] از [[گناهان کبیره]] که [[خداوند]] [[وعده]] [[آتش]] درباره آنها داده است، بشناسید<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۲۴ (باب ۱۷ العداله، ح۱)؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۲؛ التهذیب، همو، ج۶، ص۲۴۱؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج۲۷، ص۳۹۱.</ref>. این [[روایت]]، معیار شناسایی افراد [[عادل]] را معروف بودن آنان در بین [[مردم]] به [[عفت]] و [[پرهیز از گناه]] و [[حقیقت]] [[عدالت]] را [[عفاف]] اندام‌ها و [[پرهیز]] از [[گناهان]] بزرگی که [[خداوند]] درباره آنها [[وعده]] [[آتش دوزخ]] داده است، می‌داند.
*اگر مقصود از [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] آن مفهومی باشد که [[محدثان]] [[اهل سنت]] گفته‌اند؛ یعنی [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] در [[نقل روایت]]؛ با ادعای ایشان درباره همه [[صحابه]] ناسازگار است. آنچه [[مقام]] همه [[صحابه]] را نزد [[اهل سنت]] بالا برده و آنان را الگوی [[مسلمانان]] قرار داده، [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از هر [[گناه]] و [[فسق]] است و نه [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی در [[نقل روایت]] [[پیامبر]]{{صل}}؛ زیرا [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی نمی‌تواند شخص را الگوی [[مردم]] کند. و [[عدالت]] به معنای [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی، در بسیاری از [[راویان احادیث]] وجود دارد (از این جهت [[روایت‌ها]] به صحیح، [[حسن]]، موثّق و... دسته‌بندی شده است) و برای [[الگو]] شدن، افزون بر [[دروغ]] نگفتن، شرایط دیگری نیز لازم است.
*و اگر مقصود از [[عدالت]]، افزون بر [[پرهیز]] از [[دروغ‌گویی]] عمدی، [[پرهیز]] از دیگر [[گناهان]] نیز باشد، در این صورت، واژه [[عدالت]] با واقعیت [[تاریخی]] و [[سیره]] و روش همه [[صحابه]] مطابقت ندارد؛ زیرا جمعی از [[صحابه]] نه [[عدالت]] به معنای رعایت [[انصاف]] و رساندن [[حقوق]] به اهلش را داشتند و نه [[پرهیز از گناه]] و نه از [[ملکه]] و نیرویی برخوردار بودند که خود را [[حفظ]] کنند و حوادث تلخ [[تاریخی]] و [[گناهان]] گروهی از [[صحابه]]، [[گواه]] بر مطلب بیان شده است که در [[قرآن]] و [[روایات]] و [[تاریخ]] آمده است. البته برخی از آنان [[توبه]] کردند ولی [[توبه]] گروهی از آنان ثابت نشده است. افزون بر این، [[توبه]] [[دلیل]] [[عدالت]] دائمی آنان نیست؛ چرا که برخی از [[صحابه]] پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} [[اعمال]] ناپسندی داشته‌اند و [[توبه]] آنان ثابت نشده است.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵-۲۸.</ref>


==دیدگاه‌ها درباره [[عدالت صحابه]]==
عدل در معنای عام خود به قرار دادن هر چیز به جای خود، اعطای [[حق]] هرکسی به او آن‌طور که شایسته آن است<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.</ref>، [[مساوات]]، [[انصاف]]، [[میانه‌روی]] و رعایت حد [[اعتدال]] در هر امری معنا شده است<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.</ref>.
#[[یاران پیامبر]]{{صل}} را هم‌چون شخص [[پیامبر]]{{صل}}، [[معصوم]] از [[گناه]] بدانیم و [[معتقد]] باشیم که آنان از هرگونه لغزشی [[پاک]] بوده‌اند. چنین دیدگاهی با [[آیات قرآن]] و [[کردار]] [[صحابه]] در تضاد است و در واقع، [[معصوم]] دانستن [[مسلمانان]] پس از [[پیامبر خاتم]] است.
#شمار اندکی از [[اصحاب]] را [[عادل]] دانسته و [[معتقد]] باشیم که بقیه [[اصحاب]] در زندگی‌شان بر خلاف [[احکام اسلامی]] [[رفتار]] کرده و گناهانی داشته‌اند؛ تا آنجا که بتوان آنان را [[مرتد]]، [[منافق]] یا [[فاسق]] خواند!
#[[عدالت]] [[اصحاب]] را به دو بخش [[عدالت]] [[روایی]] و [[عدالت]] [[اخلاقی]] تقسیم کنیم.
#[[اصحاب]] از نظر [[ایمان]] و [[رفتار]] بر دیگر [[مسلمانان]] [[برتری]] داشته‌اند؛ زیرا آنان نخستین کسانی بودند که [[دعوت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را پذیرفتند و در سخت‌ترین شرایط در [[یاری]] [[دین اسلام]] کوشیدند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۸.</ref>


==پیشینه [[نظریه]] "[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]"==
عدل نقطه مقابل [[ظلم]] است<ref>اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.</ref>. غزالی عدل را به معنای اعطای [[حق]] به صاحبش و کار عادلانه را خلاف [[ستمگری]] می‌داند و معتقد است عدالت قانونی [[اخلاقی]] و طبیعی است<ref>فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ ۳۱۸.</ref>.
*از پایه‌های [[مذهب]] [[اهل سنت]]، موضوع "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" است و باید بررسی شود که آیا این نظریه در زمان [[پیامبر]]{{صل}}، [[خلفا]] و [[صحابه]] بوده یا در روزگار بعد شکل گرفته است و آیا [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]] این نظریه را [[تأیید]] می‌کنند؟ در پاسخ باید گفت: از [[آیات]] و [[روایات]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" آن هم به عنوان مبنای [[اعتقاد]] [[اهل سنت]] به [[دست]] نمی‌آید، تا گفته شود که در روزگار [[پیامبر]]{{صل}} همه [[اصحاب]]، [[عادل]] بوده‌اند.
*در [[سیره]] [[صحابه]] نیز جایی برای این نظریه وجود ندارد؛ زیرا اگر چنین نظریه‌ای در میان [[صحابه]] مطرح بود، در [[اختلافات]] و [[اجرای حدود الهی]]، در بین [[صحابه]] از این نظر استفاده می‌شد تا [[مشکلات]] و [[فتنه‌ها]] برطرف شود. در جریان [[قتل عثمان]]، [[جنگ جمل]]، [[صفین]]، [[نهروان]]، [[قتل]] [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عمار یاسر]] و [[اجرای حدود الهی]] بر برخی [[صحابه]] نیز نشانی از این نظریه وجود ندارد. چنانکه در [[سیره پیامبر]]{{صل}} نیز این نظریه جایگاهی ندارد. بنابراین، اگر این نظریه در زمان [[پیامبر]]{{صل}} و [[صحابه]] وجود داشت، [[نقل]] می‌شد. روزی [[همسر پیامبر]]{{صل}} - [[عایشه]] - درباره فراوانی حدیث‌های [[ابو هریره]] اشکال کرد و گفت: ای [[ابو هریره]]! این [[حدیث‌ها]] چیست که از [[رسول خدا]]{{صل}} برای ما [[روایت]] می‌کنی؟ آیا تو بیشتر از آنچه ما شنیده‌ایم شنیده‌ای و آیا جز آنچه ما دیده‌ایم، تو دیده‌ای؟<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۶۴؛ الصحبة و الصحابه، حسن بن فرحان مالکی، ص۲۳۲.</ref>
*این [[روایت]]، روشن می‌سازد که [[عایشه]] از [[آیات قرآن]]، [[عدالت صحابه]] را استفاده نکرده است و اگر چنین بود [[عایشه]] بر او اشکال نمی‌کرد و خود [[ابوهریره]] نیز در [[دفاع]] از خود [[استدلال]] نکرد که [[قرآن]] و یا [[سنت]] او را [[عادل]] قرار داده است. همچنین هنگامی که [[عبیدالله بن زیاد]] - از جنایت‌کاران در [[کربلا]] - [[زید بن ارقم]] [[صحابی]] را به [[دروغ‌گویی]] متهم کرد، [[زید]] نیز به "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" [[استدلال]] نکرد، بلکه تنها به این [[حدیث]] استناد کرد که [[پیامبر]] فرمود: هر کس از روی عمد بر من نسبت [[دروغ]] بدهد مقعدش را از [[آتش]] پر خواهند کرد. سپس گفت: من نسبت دروغی به [[رسول خدا]] نداده‌ام<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ص۷۷۱؛ ذهبی نیز این حدیث را صحیح دانسته است.</ref>.
*بنابراین، مسئله [[عدالت]] از زمانی به صورت عقیده‌ای مهم در [[تاریخ]] مطرح می‌شود که [[مذاهب]] و گروه‌های [[اسلامی]] پدید آمد و هر چه بر [[قدرت]] آنها افزوده می‌شد، دیدگاه‌ها نیز بیشتر شکل می‌گرفت. مسائلی مانند [[جبر و اختیار]]؛ اینکه آیا [[ایمان]] جزو [[عمل صالح]] است؛ آیا فردی که [[گناه کبیره]] کند، [[کافر]] است و [[حدوث و قدم]] [[کلام الهی]] در این عصر مطرح شد. یکی از مسائل مطرح شده در این عصر، [[نظریه]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" است که از [[اختلافات]] مهم بین [[معتزله]] و [[اهل حدیث]] بوده است. بنابراین، این نظریه مانند [[برتری]] [[خلفاء]] براساس خلافتی که به ظاهر اتفاق افتاد، دست‌آورد [[اختلاف]] [[مذاهب]] [[اهل سنت]] در آن عصر بود و در [[عصر رسالت]] و اندکی پس از [[رحلت رسول خدا]] مطرح نبوده است. از شواهد این مطلب، آن است که برخی از [[اهل سنت]] نوشته‌اند [[منکران]] [[عدالت]] همه [[صحابه]]، [[زندیق]] یا کافرند. در حالی که برخی [[صحابه]]، [[عقیده]] و [[رفتار]] برخی دیگر را قبول نداشتند و گاهی علیه یکدیگر سخنان [[تندی]] گفته، بلکه یکدیگر را به [[قتل]] می‌رساندند و در هیچ [[تاریخ]] و سیره‌ای نیامده است که از سوی سایر [[صحابه]] به طور صریح [[کافر]] دانسته شوند.
*باید از صاحبان [[فتوا]] بپرسد که چرا منکر [[عدالت صحابه]]، [[کافر]] یا [[زندیق]] است و آیا چنین فتوایی خود [[صحابه]] را نیز شامل می‌شود؟ زیرا برخی از آنان، برخی دیگر را [[عادل]] نمی‌دانستند. برای نمونه، [[خلیفه دوم]] درباره [[حاطب بن ابی بلتعه]] گفته است: ای [[رسول خدا]] اجازه بده تا گردن این [[منافق]] را بزنم!<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب فضائل اهل بدر و قصة حاطب بن ابی بلتعه.</ref> در حالی که [[حاطب بن ابی بلتعه]] از [[صحابه]] بدری بود. همچنین [[خلیفه دوم]] بر برخی [[صحابه]] حد [[شرعی]] جاری کرد. اگر [[عمر بن خطاب]] آنان را [[عادل]] می‌دانست، چرا بر آنان حدّ [[الهی]] جاری کرد؟ برای نمونه، [[خلیفه دوم]] درباره [[خالد بن ولید]] گفت: ای [[دشمن خدا]]! تو [[مسلمانی]] را کشتی و با [[همسر]] او هم بستر شدی! من تو را سنگسار خواهم کرد <ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۲۹۵. ابن اثیر در شرح حال مالک مینویسد: هیچ نشانه‌ای درباره ارتداد وی یافت نمی‌شد، بلکه نشانه‌ها بر مسلمان بودن وی گواه بوده است؛ مانند نماز خواندن در شبی که به قتل رسید. سخن عمر درباره خالد که مسلمانی را به قتل رساندی! اقرار مالک و همراهان بر اینکه ما مسلمان هستیم و چهارمین نشانه، پرداخت دیه مالک از بیت المال است. نکته دیگر در اسدالغابه این است که خالد پس از کشتن مالک با همسر وی ازدواج کرد!</ref>. اگر این نظریه در روزگار [[صحابه]] مطرح بود، بایستی خود [[اصحاب]] یکدیگر را به خاطر چنین ناسزاهایی [[کیفر]] دهند و به تعبیر ابوزرعه باید [[حکم]] [[زندیق]] را [[اجرا]] می‌کردند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲، فصل سوم مقدمه.</ref>.
*نکته مهم آنکه نمی‌توان نقش [[حکام]] [[بنی‌امیه]]، به ویژه [[معاویه]] را در پیدایش این دیدگاه‌ها نادیده گرفت. پس [[خلیفه]] شدن [[عثمان]]، [[نفوذ]] [[مروانیان]] در اطراف [[خلیفه]]، [[نفوذ]] [[بنی امیه]] در [[سرزمین]] [[شام]]، [[قتل عثمان]]، جنگ‌های [[مروانیان]] و [[امویان]] در [[صفین]] و [[جمال]] و [[نهروان]] علیه{{ع}} و بسیاری از [[صحابه]] پیرامون آن [[حضرت]] و [[شهادت امام علی]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}} را می‌توان نقطه شروع این نظریه دانست که به مرور زمان به عنوان یک [[عقیده]] مطرح شد.
*یکی از ویژگی‌های این دوره که به [[سلطنت]] [[بنی‌امیه]] انجامید، این بود که [[بنی‌امیه]] و طرفداران آنان از این [[تفکر]] بهره می‌گرفتند تا در برابر [[مخالفان]] خود پایه‌های [[سلطنت]] خویش را [[استوار]] کنند. چنانکه معتقدان به [[عدالت]] همه [[صحابه]]، رفتارهای [[معاویه]]، مانند [[مسموم]] کردن [[امام حسن]]{{ع}} و [[مالک اشتر]]، و کشتن [[حجر بن عدی]]، [[محمد بن ابی‌بکر]] و ده‌ها تن دیگر، جنگ‌های او با [[امام علی]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}} را با [[توسل]] به [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] توجیه کردند و [[معاویه]] نیز در این رهگذر در مقابل [[انتقاد]] برای [[بنی‌امیه]] برای خویش نوعی [[مصونیت]] قائل بود. هیچ نقشه‌ای همچون این نظریه نمی‌توانست چنین مصونیتی را برای [[صحابه]] ایجاد کند، هم‌چنانکه هیچ نظریه‌ای مانند این نظریه نمی‌توانست [[جایگاه]] [[صحابه]] را هم‌طراز [[جایگاه اهل‌بیت]]{{عم}} قرار دهد. به طور مثال اگر [[خاندان پیامبر]] اکرم{{صل}} بگویند، ما افرادی هستیم که [[خدا]] [[پلیدی]] و [[آلودگی]] را از ما زدوده است، لذا [[انکار]] و [[دروغ]] شمردن ما جایز نیست، آنان [[بنی‌امیه]] - می‌گویند ما نیز [[یاران پیامبر]] هستیم که [[عدالت]] پیشه‌ایم و همگی [[مردمان]] بهشتی هستیم؛ بنابراین، [[دروغ]] شمردن ما جایز نیست. اگر [[خاندان پیامبر]]{{صل}} بگویند هر کسی با ما [[دشمنی]] کند با [[خدا]] [[دشمنی]] کرده است، [[معاویه]] و پیروانش نیز مدعی می‌شوند که [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[صحابه]] فرموده است: هر کس به فردی از [[صحابه]] [[آزار]] رساند، به من [[آزار]] رسانده است. به این صورت، [[حق و باطل]]، درست کار و نابکار و [[سرکش]] و [[فرمان]] بردار با هم برابر می‌شوند. برخی [[محدثان]] و مؤرخان مانند ابن [[عرفه]] مشهور به نَفطَویه (از بزرگان [[اهل سنت]]) مطلب مذکور را [[تأیید]] می‌کند؛ او می‌گوید: بیشتر [[احادیث]] درباره [[فضایل]] [[صحابه]]، در روزگار [[بنی‌امیه]] به منظور دل‌بسته کردن [[مردم]] به [[بنی‌امیه]] و برای ضربه زدن به [[بنی‌هاشم]] گفته شده است<ref>آراء علما المسلمین فی الشیعة و الصحابه، سید مرتضی رضوی، ص۸۵.</ref>.
*[[محمد عبده]] درباره کارهای [[معاویه]] برای [[پیشرفت]] امور خود می‌گوید: او گروهی از [[صحابه]] و [[تابعان]] را وادار کرد [[اخبار]] [[زشت]] و ناپسندی را درباره [[علی]]{{ع}} [[جعل]] کنند تا به وسیله این [[احادیث]] [[شخصیت علی]]{{ع}} را خدشه‌دار کند و خود را منزه جلوه دهد. [[معاویه]] برای این کار [[پاداش]] بسیار مناسبی در نظر گرفت که باعث [[طمع]] و روی آوردن جعل‌کنندگان [[حدیث]] به سوی او شد و جعل‌کنندگان [[حدیث]] برای کسب [[خشنودی]] او یکی پس از دیگری به نزد او می‌رفتند که یکی از آنان [[ابوهریره]] بود<ref>رسالة التوحید، ص۷-۸؛ و ر.ک: شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۲۰.</ref>. مانند این سخن را [[احمد]] أمین [[مصری]] بیان می‌کند<ref>ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۳.</ref>.
*[[عباس محمود عقاد مصری]] در [[کتاب]] "[[معاویة بن ابی‌سفیان]] فی [[المیزان]]" می‌نویسد: اگر از [[اخبار]] این روزگار چیزی جز آن خبری که [[درستی]] آن مسلّم است، یعنی اینکه [[معاویه]] [[دستور]] [[لعن علی]] را بر فراز [[منبرها]] داده است، [[ثابت]] نشود، برای ترجیح [[علی]]{{ع}} بر [[معاویه]] کافی است<ref>بررسی نظریه عدالت صحابه، احمد حسین یعقوب أردنی (ترجمه: مالک محمودی)، ص۱۱۸.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۹-۳۳.</ref>


==[[اهل سنت]] و [[نظریه]] "[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]"==
[[عدالت در قرآن]] هم ناظر به بُعد سلبی و هم ناظر به بُعد ایجابی است، یعنی هم نباید [[ظلم و ستم]] کرد و هم هر چیزی باید در جای خود قرار گیرد. در قرآن نه تنها بر تحقق عدالت در [[جامعه]] تأکید شده، بلکه برپایی [[قسط و عدل]]، [[فلسفه]] [[رسالت]] همه [[پیامبران]] و از اهداف اساسی [[دعوت]] [[پیامبران]] معرفی شده است<ref>نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.</ref>: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. [[وظیفه پیامبر]] از طرف [[خداوند]]، [[قضاوت]] عادلانه اعلام شده است: {{متن قرآن|وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}<ref>«و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲.</ref>. بخشی از [[آیات قرآن]] بیانگر [[جهان]] بینی بر محور عدالت هستند، از جمله: {{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.</ref> و در [[آیه]] دیگر می‌‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ}}<ref>«خداوند همسنگ ذرّه‌ای ستم نمی‌ورزد» سوره نساء، آیه ۴۰.</ref>. دسته‌ای از [[آیات]] نیز [[دعوت]] به برپایی و تحقق عدالت می‌کنند مانند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref>.<ref>سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.</ref>.
*برخی ادعا کرده‌اند که همه [[اهل سنت]] این نظریه را پذیرفته‌اند؛ زیرا [[اصحاب]] (با وجود تخلفات فراوان گروهی از آنان) بدون استثناء و به طور مطلق، [[عادل]] هستند، و چون این افراد، [[مجتهد]] بوده و بر مبنای [[اجتهاد]] خود عمل کرده‌اند، به همین [[دلیل]]، از [[عدالت]] ساقط نمی‌شوند!
*سرچشمه این مبنا آن است که [[اهل سنت]] بعد از [[قرآن کریم]]، [[احادیث]] و [[سنت]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[کردار]] [[اصحاب]] را نیز پایه [[اعتقادات]] و [[احکام دین]] می‌دانند؛ از این رو [[موثق]] بودن و [[عدالت]] [[اخلاقی]] و [[روایی]] [[اصحاب]]، اصلی مهم است.
*اما آیا تمام [[فرقه‌ها]] و گروه‌های [[اهل سنت]] این نظریه را [[باور]] دارند؟ برخی نویسندگان [[اهل سنت]] می‌نویسند: [[عدالت]] این گروه ([[صحابه]]) از [[معتقدات]] [[مورد اتفاق]] [[اهل سنت]] می‌باشد و [[ابوالعز حنفی]] در شرح [[فقه اکبر]] می‌نویسد: جمهور [[علما]] در [[عدالت]] همه [[صحابه]] [[اتفاق نظر]] دارند. اشکالی که در این ادعا وجود دارد و نویسنده متوجه آن نشده است، ناسازگاری در این مطلب است؛ چون بین [[عقیده]] [[مورد اتفاق]] و [[عقیده]] جمهور، تفاوت اساسی وجود دارد. در [[عقیده]] [[مورد اتفاق]]، هیچ اختلافی نیست؛ در صورتی که واژه جمهور درباره [[اکثریت]] [[مردم]] به کار برده می‌شود. بنابراین در برابر آن [[اکثریت]]، گروهی وجود دارند که به [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] [[اعتقادی]] ندارند. پس ادعای [[اتفاق]] [[اهل سنت]] بر [[عدالت]] [[صحابه]] با گفته کتاب شرح [[فقه اکبر]] که تعبیر جمهور را دارد، [[اثبات]] نمی‌شود. البته [[ابن حجر]] گفته است: [[اهل سنت]] بر اینکه جمیع [[صحابه]] [[عدالت]] دارند، [[اتفاق نظر]] دارند و مخالفی در این مورد مگر افراد نادری از مبتدعه وجود ندارد<ref>الاصابه، فصل سوم از مقدمه، ج۱، ص۱۶۲.</ref>. ولی [[ابن حزم]]، [[خطیب بغدادی]] و [[ابن اثیر]] تنها به بیان اصل نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] و بهشتی بودن آنان پرداخته‌اند و تعبیر [[اتفاق]] [[اهل سنت]] را ندارند، بلکه [[ابن اثیر]]، تعبیر {{عربی|و ذلك المشهور}} را دارد<ref>المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷.</ref>.
*[[ابن حاجب]] پس از آنکه می‌گوید بیشتر [[اهل سنت]] به [[عدالت صحابه]] معتقدند، می‌نویسد: کسانی این نظریه را نپذیرفته‌اند و برخی معتقدند که [[صحابه]] پیش از ورود در [[فتنه‌ها]] عادل‌اند و در آن هنگام (ورود به [[فتنه‌ها]]) [[عادل]] نیستند؛ زیرا [[فاسق]] شناخته نمی‌شود. [[معتزله]] می‌گویند جز کسانی که با [[علی]]{{ع}} جنگیدند [بقیه [[مسلمانان]]] [[عادل]] هستند<ref>المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷. </ref>.
*با بررسی کتاب‌های [[اهل سنت]]، روشن می‌شود که برخی از علمای [[اهل سنت]]، نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] را نپذیرفته‌اند. در اینجا به برخی از آنان اشاره می‌کنیم:
#[[سعدالدین تفتازانی]]، از علمای بزرگ [[کلامی]] [[اشاعره]]، می‌نویسد: رویدادها، [[جنگ‌ها]] و مشاجراتی که بین [[صحابه]] پدید آمد - چنانکه در کتاب‌های [[تاریخی]] آمده است و افراد قابل [[اطمینان]] یاد کرده‌اند - حاکی از این واقعیت است که برخی [[صحابه]] از [[راه]] [[حق]] [[منحرف]] گشته تا جایی که دچار [[ستم]] و [[فسق]] شدند و ریشه این [[انحراف]] و [[ستم]] آنان [[کینه]] و [[دشمنی]]، [[حسادت]] و [[خصومت]]، حکومت‌خواهی، [[ریاست‌طلبی]] و [[تمایل]] به [[لذت‌ها]] و [[شهوت‌ها]] بوده است<ref>شرح المقاصد، تفتازانی، ص۴-۵؛ تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۷.</ref>.
#[[سیوطی]] در ذیل بحث [[عدالت صحابه]] می‌نویسد: گفته شده که در [[پذیرش]] نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] جستجو و [[تحقیق]] لازم است. برخی دیگر گفته‌اند: [[عدالت]] همه [[صحابه]] پس از پدید آمدن [[فتنه‌ها]] باید بررسی شود و گروه [[معتزله]] (از مهم‌ترین فرقه‌های [[اهل سنت]] در [[قرن دوم]] و سوم) می‌گویند: همه [[اصحاب]]، [[عادل]] هستند جز کسانی که با [[علی]] جنگیدند.
#[[طه حسین]] درباره [[فتنه]] روزگار [[خلافت عثمان]] می‌نویسد: [[مردم]] دیدگاه‌های ناهماهنگ و متضادی دارند؛ گروهی خود را راحت کرده و گفته‌اند: بسیاری از این پدیده‌ها ساختگی است. برخی رخدادها نیز پذیرفتنی و قابل توجیه و [[تأویل]] است؛ زیرا آنان [[[صحابه]]] بر پایه [[اجتهاد]] [[رفتار]] کرده و جز [[خیر و خوبی]] برای [[مسلمانان]] چیزی دیگر را در نظر نداشته‌اند. این گروه از این جهت، به چنین باوری [[گرایش]] پیدا کرده‌اند که آن زمان را با [[قداست]] ویژه‌ای می‌نگرند و [[دوست]] ندارند که [[باران]] [[پیامبر]]{{صل}} را به روی آوردن به [[دنیا]] و امور [[نفسانی]] متهم کنند. پس امکان ندارد [[صحابه]] [[رسول خدا]]{{صل}} که برای برپایی [[دولت اسلامی]] با [[خون]] و [[دارایی]] خویش [[جهاد]] کردند، در [[گناهان کبیره]] فرو روند؛ البته [[یاران پیامبر]]{{صل}} [[اهل]] [[خطا]] و صوابند، ولی همواره در اجتهادند. گروه دیگری، خویش را آسوده خاطر کرده و می‌گویند: بسیار بعید است که این [[فتنه‌ها]] و [[بدعت‌ها]] را [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} به پا کرده باشند، بلکه این [[آشوب‌ها]] حیله‌های [[دشمنان اسلام]] و افرادی مانند [[عبدالله بن سبا]] و برخی [[اهل کتاب]] و غیر آنان بود.
*[[طه حسین]] در ادامه می‌نویسد: ما نمی‌توانیم این نظریه را بپذیریم و خود را آسوده خاطر سازیم؛ زیرا این اندازه [[زیاده‌روی]] در [[تقدیس]] و قداست ‌بخشی را بعید دانسته و روا نمی‌دانیم. خود [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} نیز این نگاه و [[باور]] را نسبت به خود نداشتند، بلکه خودشان را بشری دانسته‌اند که مانند دیگر [[مردم]] از [[خطا]] و [[گناه]] [[پاک]] نیستند. [[روابط]] [[صحابه]] با یکدیگر نشان می‌دهد که برخی [[صحابه]] به یکدیگر نسبت‌های ناروا و [[کفر]] و [[فسق]] داده‌اند. [[روایت]] شده که [[عمار بن یاسر]] به [[عثمان]] نسبت [[کفر]] داده، به گونه‌ای که [[خون]] او را [[مباح]] شمرده و او را "[[نعثل]]" نامیده است. چنانکه [[روایت]] شده [[ابن مسعود]] نیز [[خون عثمان]] را [[حلال]] شمرده و در روزگار اقامتش در [[کوفه]] در خطبه‌اش می‌گفت: بدترین [[کارها]] رویدادهای جدید است و هر رویداد جدیدی، [[بدعت]] و هر بدعتی [[گمراهی]] و هر [[گمراهی]] نتیجه‌اش [[آتش]] است، و مقصود او [[عثمان]] و فرماندارش [[ولید]] بود.
*[[روایت]] شده، [[عبدالرحمن بن عوف]] در هنگام [[بیماری]] که به مرگش انجامید، به برخی از [[اصحاب]] خود گفت: پیش از آنکه [[عثمان]] در [[حکومت]] خود [[طغیان]] کند، در امر او بشتابید (او را به [[قتل]] رسانید) و از سویی [[اصحاب]] [[یاور]] [[عثمان]] بر این [[باور]] بودند که [[صحابه]] [[مخالف]] آنان از [[دین]] بیرون رفته‌اند و بدین جهت [[جنگ]] با آنان را [[حلال]] شمردند؛ چنانکه در [[صفین]] و [[جمل]] برخی [[صحابه]] با برخی دیگر جنگیدند، جز گروه اندکی مانند سعد و [[یاران]] او.
*بنابراین، هنگامی که [[اصحاب پیامبر]] بین خود [[اختلاف]] داشته و [[گناهان کبیره]] را به یکدیگر نسبت می‌دادند و با هم می‌جنگیدند، [[شایسته]] نیست که [[باور]] ما درباره آنان بهتر از [[باور]] خودشان درباره خودشان باشد و یا باید [[رفتار]] آنان را توجیه کرده و [[فتنه‌ها]] را به [[بیگانگان]] و دیگران نسبت داد یا به طور کلی همه آن رویدادها را نپذیریم. سپس می‌نویسد: اگر ما چنین کنیم، [[تاریخ اسلام]] را از هنگام [[بعثت پیامبر]]{{صل}} [[دروغ]] شمرده‌ایم؛ چون کسانی این [[اخبار]] را [[نقل]] کرده‌اند که [[اخبار]] [[جنگ‌ها]]، [[سیره پیامبر]]{{صل}} و [[خلفا]] را [[روایت]] کرده‌اند. از این‌رو سزاوار نیست که برخی سخنان آنان را پذیرفته و برخی دیگر را نپذیریم. در صورتی که هیچ انگیزه‌ای برای این کار وجود ندارد، جز آنکه برخی [[اخبار]]، مورد پسند ما و برخی برای ما [[ناپسند]] بوده و از سویی [[شایسته]] نیست که همه [[روایت‌ها]] را بپذیریم و با همه آنها را [[انکار]] کنیم؛ چرا که [[راویان]]، جزو [[مردم]] هستند و کار [[اشتباه]] و درست و [[راست‌گویی]] و [[دروغ‌گویی]] بر همه آنان نیز جایز است...<ref>الفتنة الکبری، طه حسین، ص۱۷۰-۱۷۳؛ و ر.ک: اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص۳۶۰.</ref>.
*[[احمد امین]] دیدگاه [[زیدیه]] و [[معتزله]] درباره [[عدالت]] همه [[صحابه]] را چنین شرح می‌دهد: بررسی [[زندگی]] و [[رفتار صحابه]] نشان می‌دهد که آنان از یکدیگر [[انتقاد]] کرده، بلکه یکدیگر را [[نفرین]] می‌کردند، و اگر [[صحابه]] در نزد خودشان مقامی داشتند که [[انتقاد]] و [[لعن]] درباره آنان صحیح نبود، به طور حتم آن را می‌گفتند؛ زیرا آنان یکدیگر را بهتر از [[مردم]] روزگار ما می‌شناختند. [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عایشه]] و [[پیروان]] آنان در برابر [[علی]] ایستادند، چنانکه [[معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] نیز چنین بودند.
*[[صحابه]] گروهی از [[مردم]] بودند که مانند دیگر [[مردم]]، [[رفتار]] درست یا نادرست‌شان به حساب خودشان می‌باشد، و ما هر کس از [[صحابه]] را که [[رفتار]] [[بدی]] را به جا آورد، [[نکوهش]] و هر کسی را که [[رفتار]] [[نیکی]] به جا آورد، [[ستایش]] می‌کنیم و آنان جز امتیاز [[دیدار]] [[پیامبر]]، [[امتیاز]] دیگری نداشتند. چه بسا [[گناهان]] آنان بزرگ‌تر از [[گناهان]] دیگران بود؛ چون آنان بیننده [[معجزات]] و نشانه‌های [[پیامبری]] [[پیامبر]]{{صل}} بودند. بنابراین، [[گناهان]] ما سبک‌تر از آنان خواهد بود؛ چون عذر ما پذیرفته‌تر است.
*بنابر آنچه [[نقل]] شد، دانسته می‌شود که در میان [[اهل سنت]] هرگز [[وحدت]] نظری درباره [[عدالت]] همه [[صحابه]] نبوده است<ref>ضحی الاسلام، ج۳، ص۷۶ – ۷۵.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۳-۳۷.</ref>


==[[مخالفت]] [[رفتار]] معتقدان به نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] با این نظریه==
در [[نهج البلاغه]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مفهوم گسترده‌ای برای عدالت بیان فرموده است:
*آیا [[پیروان]] این نظریه به این [[عقیده]] و لوازم آن پایبند هستند؟ با نگاهی به زندگانی [[صحابه]] و بررسی نوشته‌های [[کلامی]] و [[اعتقادی]] [[اهل سنت]] می‌فهمیم که این نظریه‌پردازان به تضاد و [[آشفتگی]] شگفت‌انگیزی گرفتار شده‌اند و گاه توجیهات [[سستی]] را مطرح می‌کنند. این ناسازگاری بین گفتار و [[رفتار]] آنان، گویای این واقعیت است که [[پیروان]] این نظریه نمی‌توانند به آثار و لوازم آن پایبند باشند. اکنون بخشی از این گونه تضادها را بیان می‌کنیم.
#قرار دادن هر چیزی در جای خود: «عدالت کارها را بدان‌جا می‌نهد که باید باشند»<ref>{{متن حدیث|الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷</ref>.
*[[ابو جعفر طحاوی]] درباره این نظریه می‌نویسد: ما همراهان [[رسول خدا]]{{صل}} او را [[دوست]] داریم، و در این [[دوستی]] درباره هیچ یک، [[زیاده‌روی]] نمی‌کنیم، و از هیچ یک [[بیزاری]] نمی‌جوییم. و [[کینه]] هر کسی را که [[کینه]] آنان را در [[دل]] داشته باشد، در [[دل]] داریم و از [[صحابه]] جز به خوبی یاد نمی‌کنیم. [[دوستی]] آنان همان [[دین]]، [[ایمان]] و [[احسان]] است و [[دشمنی]] آنان موجب [[کفر]] و [[نفاق]] و [[سرکشی]] می‌شود <ref>شرح عقاید طحاوی، ابوعز حنفی، ص۴۶۶.</ref>.
#[[انصاف]]: در موارد متعددی حضرت علی {{ع}} انصاف را به معنای عدل به کار برده است؛ «عدالت یعنی انصاف»<ref>{{متن حدیث|الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱؛ نیز نک: کلام ۱۳۶ و نامه‌های ۵۱ و ۵۹</ref>.
*[[ابوالعز حنفی]] در شرح گفتار [[طحاوی]] می‌نویسد: از [[اعتقادات]] ما [[دوستی]] عدالت‌ پیشگان و امانتداران، و [[دشمنی]] و [[کینه]] ستم‌پیشگان و خیانتکاران است. و این [[عقیده]] نشان کمال [[ایمان]] و کامل بودن [[بندگی]] است؛ زیرا [[عبادت]]، کمال [[محبت]] و نهایت آن را در بردارد.
#[[مساوات]]: در حقوق عمومی به معنای [[برابری]] و در [[حقوق]] شخصی به معنای تفاوت و تناسب حق‌هاست<ref>{{متن حدیث|فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۵۹؛ نیز نک: کلام ۱۲۶ و نامه‌های {{متن حدیث|وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ}}؛ ۲۷؛ {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْه}}؛ ۴۳ و {{متن حدیث|وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ}}؛ ۴۶</ref>.
*پس [[دوستی]] فرستادگان [[الهی]] و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] از [[دوستی خدا]] سرچشمه می‌گیرد.... و هر عاشقی آنچه را [[معشوق]] او [[دوست]] می‌دارد، و آنچه را او [[دشمن]] می‌دارد، [[دشمن]] می‌داند. [[عاشق]] با [[خشنودی]] [[معشوق]]، [[خشنود]] و با آزردگی [[معشوق]] آزرده می‌شود. [[عاشق]] [[دستور]] می‌دهد به آنچه [[معشوق]] [[دستور]] داده و [[نهی]] می‌کند از آنچه او [[نهی]] کرده است. و چون [[خداوند]] والامقام، [[نیکوکاران]]، [[پرهیزکاران]]، توبه‌کنندگان و پاکیزگان دور از [[گناه]] را [[دوست]] دارد، ما هم آنان را [[دوست]] می‌داریم. و [[خداوند]] خیانتکاران، فسادکنندگان و کبرورزان را [[دوست]] ندارد پس ما هم آنان را [[دوست]] نداریم... *بنابراین، [[دوستی]] کامل آن است که آنچه [[محبوب]] [[دوست]] دارد [[عاشق]] نیز [[دوست]] داشته باشد و آنچه را [[محبوب]] [[ناپسند]] دارد [[عاشق]] نیز [[ناپسند]] بدارد.
#رعایت حقوق و رساندن حق به صاحب آن به تناسب مقدار آن<ref>{{متن حدیث|فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶؛ نیز نک: کلام ۳۷ و حکمت ۱۶۶</ref>.
*این [[عقیده]] ما برخاسته از [[قرآن]] و [[سنت پیامبر]] و مورد [[پذیرش]] [[عقل]] و [[فطرت]] است و کسی نمی‌تواند آن را [[انکار]] کند. از این‌رو هر کس از بستگان [[پیامبر]]{{صل}} یا [[نزدیکان]] و [[صحابه]] یا دیگر [[مؤمنان]] [[شیوه]] خود را [[تغییر]] داده، [[خیانت]] یا [[ستم]] و [[فساد]] و [[فتنه]] را پیشه خود سازد، منفور و مبغوض [[مؤمنان]] خواهد بود. نیز هر یک از [[نزدیکان]] و [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[تقوا]]، [[احسان]] و [[عمل صالح]] را پیشه خود سازد، [[محبوب]] [[خداوند بزرگ]] قرار خواهد گرفت و [[مسلمانان]] نیز او را [[دوست]] خواهند داشت. این [[عقیده]] همگانی است و هیچ دلیلی در [[قرآن]] و [[سنت]] وجود ندارد که [[گناه‌کاران]] هر چند از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} می‌باشند، [[محبوب]] [[خداوند]] شوند؛ بلکه هیچ [[خردمندی]] نمی‌پذیرد که [[خداوند]] فلان [[صحابه]] را که [[گناه کبیره]] به جا آورده و حد [[الهی]] بر او جاری شده، یا جاری نشده را [[دوست]] بدارد. و بر اساس [[روایات]] و [[تاریخ]]، گروهی از [[صحابه]] دچار [[گناه]]، [[خیانت]]، [[قتل]]، [[دروغ]]، [[فتنه]] و... شدند<ref>شرح عقاید طحاوی، ص۳۷۰.</ref>.
#[[اعتدال]] و [[میانه‌روی]] در [[روابط]] و مناسبات شخصی، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]]<ref>{{متن حدیث|عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ}}؛ غررالحکم، ۲ / ۳۱۵</ref>.<ref>ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶.</ref>.
*حال باید پرسید که معتقدان به این نظریه چگونه این [[عقیده]] را با [[عقیده]] نخست که صرف [[صحابی]] بودن را موجب [[محبت]] و [[دوستی]] آنان می‌دانند، جمع می‌کنند؟ از سویی می‌گویند، هر کس [[دشمنی]] و [[کینه]] آنان را در [[دل]] داشته باشد، ما [[دشمن]] او بوده و از او [[کینه]] خواهیم داشت و [[دوستی]] آنان به طور مطلق جزو [[دین]] و [[ایمان]] است. اگر [[دوستی]] [[صحابه]] [[گناه]] کار جزو [[ایمان]] است، این [[دوستی]] چگونه با [[دوستی خدا]] جمع می‌شود؟
*بنابراین، اگر [[خداوند]]؛ [[خیانت‌کاران]]، [[ستم]] پیشگان و [[گناه‌کاران]] را [[دوست]] ندارد، چرا [[دوست داشتن]] [[صحابه]] [[خیانت‌کار]]، [[گناه‌کار]] و [[ستم‌کار]] جزو [[ایمان]] باشد؟ آیا این دو [[دوستی]] با یکدیگر جمع می‌شود؟!
*افزون بر این، اگر [[دشمنی]] کردن با [[صحابه]] برابر با [[کفر]] و [[نفاق]] است، آیا خود [[صحابه]] نسبت به یکدیگر [[دشمنی]] و [[کینه]] نداشته‌اند؟ روشن است که [[صحابه]] نسبت به یکدیگر [[دشمنی]] و [[کینه]] داشته‌اند و [[بهترین]] [[گواه]] این سخن، کشتن یکدیگر در [[جنگ‌ها]] است.
*آیا خود [[اهل سنت]] همه [[صحابه]] را [[ستایش]] می‌کنند؟ آیا آنان به برخی از [[صحابه]] نسبت‌های ناروا نمی‌دهند؟
*ما نمونه‌هایی از [[کشمکش]] [[صحابه]] را با یکدیگر یادآور می‌شویم، تا [[مخالفت]] این دو [[عقیده]] با یکدیگر روشن شود. و نیز روشن شود که خود [[پیروان]] این نظریه نمی‌توانند به لوازم آن پایبند باشند.
#[[ابن قتیبه]]، [[ابوالطفیل]] را که از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} است، از روافض دانسته است<ref>المعارف، ص۶۲۴.</ref>. [[ذهبی]]<ref>شمس الدین محمد ذهبی از بزرگان اهل سنت است و نوشته‌های فراوانی در علم رجال و تاریخ دارد. همچنین ابن‌حجر از معروف‌ترین علمای اهل سنت است که بهترین شرح را بر صحیح بخاری و درباره رجال نیز کتاب‌های لسان المیزان و تهذیب التهذیب را نوشته است.</ref> نیز می‌نویسد: [[دروغ]]، شعار و [[نفاق]]، [[پوشش]] روافض است. بر اساس گفته [[ذهبی]]، [[ابوالطفیل]]، [[دروغگو]] و [[منافق]] بود<ref>میزان الاعتدال، ج۱، ص۶.</ref>.
#[[ذهبی]] در کتاب دیگرش می‌نویسد: ما [[دوست]] دار [[علی]]، [[عثمان]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] هستیم و چهار نفری که اینها را کشتند، [[دشمن]] می‌داریم<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶۲.</ref>. در صورتی که کشندگان [[عثمان]] جزو [[صحابه]] بودند. کسانی که در کشتن [[عثمان]] [[دست]] داشتند، عبارت‌اند از: [[کنامة بن بشر]]، [[عبدالرحمن بن عدیس]]، [[عمرو بن حمق]]، [[حکیم بن جبله]]، [[محمد بن ابی‌بکر]]، [[عمرو بن بدیل]] و [[عبد الله بن بدیل]]. چگونه می‌توان به گفته [[ذهبی]]، از کشندگان [[عثمان]] [[بیزاری]] جست در حالی که آنان از [[اصحاب پیامبر]] بودند و [[پیروان]] این نظریه تمام آنان را [[دوست]] می‌دارند؟!
#[[عمار یاسر]] از بزرگان [[صحابه]] و از نخستین گروندگان به [[اسلام]] است که در جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]]، [[خندق]] و [[بیعت رضوان]] همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده است. پس از [[رفتار]] [[خشن]] [[خالد بن ولید]] با [[عمار]]، [[پیامبر]]{{صل}} به خالد فرمود: {{متن حدیث|مَنْ عَادَى عَمَّاراً عَادَاهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَ عَمَّاراً أَبْغَضَهُ اللَّهُ}}؛ کسی که با [[عمار]] [[دشمنی]] کند، [[خدا]] [[دشمن]] او خواهد بود و کسی که [[کینه]] [[عمار]] را در [[دل]] داشته باشد [[خداوند]] نسبت به او [[کینه]] خواهد داشت.
#دو تن از کشندگان [[عمار]] از [[صحابه]] بودند که عبارت‌اند از: [[عقبة بن عامر]] و [[ابو الغادیه مزنی]]. [[ذهبی]] درباره [[عقبة بن عامر]] می‌نویسد: [[عقبه]] پیش از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} از [[مکه]] به [[مدینه]] در [[عقبه]] اولی با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کرد و پیش از [[فتح مکه]] [[اسلام]] را پذیرفت و در همه [[جنگ‌های پیامبر]] [[شرکت]] داشته است<ref>تاریخ الاسلام، ج۲، ص۷۱.</ref>. اما وی یکی از [[صحابه]] بزرگ [[پیامبر]]{{صل}} یعنی [[عمار]] را می‌کشد و مصداق سخن [[رسول خدا]] می‌شود که به [[عمار]] فرمود: "ای [[عمار]]! تو را گروه [[ستمگر]] خواهند کشت"<ref>صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۲۲۵.</ref>. و همچنین [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[عمار]] فرمود: "کشنده و برنده [[لباس]] او در [[آتش]] است"<ref>{{متن حدیث|قَاتِلُهُ وَ سَالِبُهُ فِي النَّارِ}}؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۴۲۰.</ref>؛ .
#[[ذهبی]] درباره [[ابوموسی اشعری]] [[نقل]] می‌کند که [[حذیفة بن یمان]]، او را جزو [[منافقان]] دانسته است <ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. [[حذیفه]] از کسانی بوده که [[رسول خدا]]{{صل}} نام [[منافقان]] را به او گفته بود و او از رازداران [[حضرت]] بوده است. از این رو، روزی [[عمر بن خطاب]] به [[حذیفه]] گفت: "تو را به [[خدا]] [[سوگند]]، بگو آیا من جز [[منافقان]] هستم یا نه؟" همچنین هرگاه [[حذیفه]] بر پیکر [[مسلمانی]] [[نماز]] می‌خواند و در [[خاکسپاری]] او شرکت می‌کرد [[عمر بن خطاب]] نیز مانند [[حذیفه]] [[رفتار]] می‌کرد و اگر [[حذیفه]] در [[آیین]] [[خاکسپاری]] [[مسلمانی]] [[شرکت]] نمی‌کرد، [[عمر]] هم شرکت نمی‌کرد و می‌گفت اینها جزو منافقان‌اند<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۴۹۴؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref>. [[ذهبی]] از [[عمار یاسر]] [[روایت]] می‌کند که [[حذیفه]] به [[عمار]] گفته است: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "[[دوازده نفر]] از [[اصحاب]] من منافق‌اند، که هشت تن از ایشان به [[بهشت]] نمی‌روند، مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن وارد شود (یعنی بعضی [[صحابه]] به [[بهشت]] نمی‌روند)"<ref>{{متن حدیث|فِي أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقاً فَمِنْهُمْ ثَمَانِيَةٌ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ}}؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۴۹؛ صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۷۰، کتاب صفات المنافقین و احکامهم.</ref>؛ .
#[[دشنام]] دادن [[خالد بن ولید]]: [[بخاری]] [[نقل]] می‌کند: میان [[خالد بن ولید]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] [مجادله‌ای] بود که سبب شد، [[خالد بن ولید]] به [[عبدالرحمن بن عوف]] [[دشنام]] دهد<ref>صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵.</ref>.
#[[طبری]] از [[ابی عمار]] [[نقل]] می‌کند: من نزد [[واثلة بن اسقع]] بودم که درباره [[علی]]{{ع}} گفته شد. پس کسانی به آن [[حضرت]] [[دشنام]] دادند. پس از آنکه بلند شدند، واثله به من گفت: بنشین تا درباره [[مقام]] کسی که به او [[دشنام]] دادند. تو را [[آگاه]] کنم. روزی در نزد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بودم که [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند. [[پیامبر]]{{صل}} کسایی را بر روی آنان انداخت و گفت: [[خدا]] اینها [[اهل بیت]] من هستند...<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ...}}؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ج۱۰، ص۲۹۷.</ref>.
#[[بخاری]] درباره رویداد [[سقیفه]] می‌نویسد: پس از [[بیعت]] [[عمر]] با [[ابوبکر]]، کسانی که در آنجا حضور داشتند با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند جز [[سعد بن عباده]] که به [[مخالفت]] پرداخت. فردی گفت: "شما سعد را کشتید" [[عمر]] گفت: "[[خداوند]] او را کشت"<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی.</ref>.
#[[ترمذی]]، از [[محدثان]] [[اهل سنت]] به [[نقل]] از [[عمران بن حصین]] [[روایت]] می‌کند: چهار تن از [[صحابه]] [[رسول خدا]] هم [[پیمان]] شدند تا پس از [[دیدار]] با آن [[پیامبر]]، رویداد سفری را که همراه [[علی]] بودند، گزارش دهند. پس از ورود به حضور [[پیامبر]]{{صل}} و [[سلام]] بر آن [[حضرت]] یکی از چهار نفر بلند شد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا نمی‌دانی که [[علی بن ابی طالب]] فلان [[رفتار]] را انجام داده است؟" [[رسول خدا]] از او روی گرداند. سپس نفر دوم و سوم به ترتیب ایستادند و همان سخن را تکرار کردند. [[پیامبر]] از آنان نیز روی گردانید تا اینکه نفر چهارم برخاست و همان سخن را گفت. آن‌گاه [[خشم]] و [[ناراحتی]] در چهره [[رسول خدا]] [[آشکار]] شد. سپس دو مرتبه فرمود: "شما از [[علی]] چه می‌خواهید؟" و در ادامه فرمود: "[[علی]] از من است و من از [[علی]] هستم؛ او پس از من، [[رهبر]] هر مؤمنی است<ref>سنن ترمذی، ترمذی، ج۵، ص۳۷۱۲.</ref>.
#[[ابن أعثم کوفی]]، [[تاریخ‌نگار]] معروف، می‌نویسد: [[ولید بن عقبه]] [[دشمن]] [[علی]]{{ع}}، بود؛ زیرا [[علی]]{{ع}} به [[عثمان]] فرمود: "حدّ شراب‌خواری را باید بر [[ولید]] جاری کنی؛ زیرا او در [[کوفه]] شراب نوشیده است". [[ولید]] در حالی که مست بود، [[نماز صبح]] را چهار رکعت خواند و به [[مردم]] گفت: آیا [[نماز]] را زیادتر بخوانم؟!
*سپس می‌نویسد: پیش از این نیز در هنگام [[زندگانی رسول خدا]]{{صل}} بین [[ولید]] و [[علی]]{{ع}} [[گفتگو]] پیش آمده بود که [[علی]]{{ع}} در پاسخ [[ستایش]] [[ولید]] از خودش، فرمود: ساکت باش، تو مردی [[فاسق]] هستی.<ref>{{متن حدیث|اسْكُتْ! فَإِنَّمَا أَنْتَ فَاسِقٌ}}</ref>؛ [[ولید]] [[خشمگین]] شد و به [[رسول خدا]] [[شکایت]] کرد، آن‌گاه این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ}}<ref>«آیا آنکه مؤمن است همگون کسی است که نافرمان است؟ (هرگز) برابر نیستند» سوره سجده، آیه ۱۸.</ref><ref>تفسیر قرطبی، قرطبی، ج۱۴، ص۱۹۵.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۸-۴۴.</ref>


==آیا ردّ [[نظریه]] "[[عدالت صحابه]]" باعث نابودی [[اسلام]] است؟==
از نهج البلاغه برداشت می‌شود که [[امام علی]] {{ع}} عدالت را تدبیرکننده‌ای عمومی و فراگیر می‌داند که در پرتو آن همه انسان‌ها می‌توانند از سامانِ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و فرهنگی برخوردار می‌شوند. عدالت ملازمات و ضروریاتی دارد که بدون آنها محقق نمی‌شود؛ [[آزادی]]، [[اخلاق]]، [[حقوق]] و [[قانون]]. آن [[حضرت]] هرگز در پی تحقق عدالت [[آزادی]]، [[اخلاق]]، [[حقوق]] و [[قانون]] را زیر پا نگذاشته، بلکه برای [[اجرای عدالت]]، آنها را به تمام معنا پاس داشته است<ref>نهج البلاغه، خطبه‌های {{متن حدیث|أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا}}؛ خطبه ۵۵؛ {{متن حدیث|وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ}}؛ خطبه ۹۲ و {{متن حدیث|فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ}}؛ ۲۱۶، کلام‌های ۱۲۶، ۲۰۶ و {{متن حدیث|وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ}}؛ ۲۲۴ و نامه‌های ۱؛ {{متن حدیث|و یشرع أمثلة العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها}}؛ ۲۵؛ {{متن حدیث|لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع}}؛ ۵۳ و ۵۴</ref>.<ref>ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۸.</ref>. ایستادگی امام بر محور عدالت تا جایی بود که حاضر نبود در ازای همه عالم ذره‌ای [[بی‌عدالتی]] کند و پوست جوی را از مورچه‌ای به [[ظلم]] بگیرد<ref>ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۷- ۵۵۸.</ref>.
*[[اهل سنت]] می‌گویند: اگر این نظریه را نپذیریم و [[صحابه]] را (معاذ [[الله]]) [[فاسق]] و [[فاجر]] بنامیم قطعاً در همه [[عقاید اسلامی]]، [[احکام دینی]]، [[قرآن]] و همه [[دین]] تردید ایجاد خواهد شد؛ زیرا [[درستی]] همه این امور بر [[عقیده]] {{عربی|الصحابة كلّهم عدول}} وابسته است...<ref>قرطبی در تفسیر آیه: {{متن قرآن|وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ...}} «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند.».. سوره حجرات، آیه ۹ می‌نویسد: با توجه به دلایلی که در جهت نقد عدالت صحابه بیان شد، به طرفداران این نظریه می‌گوییم که اگر دین اسلام، خاتم همه ادیان الهی، و پیامبر اسلام، آخرین پیامبر الهی نبود و اگر مدعیان این نظریه بر این مطلب پافشاری نداشتند که دین، مذهب و عقائد خود را از تمامی صحابه با همه اختلاف‌هایی که در میان خود آنان وجود داشت می‌گیرند، جای طرح چنین مطلبی بود وگرنه با وجود این دلایل، هیچ دلیلی بر سکوت در برابر رفتار و گفتار صحابه وجود ندارد. اگر سخن گفتن از صحابه و پرسش از رفتار ناهماهنگ آنان گناه است، باید سخن گفتن از سایر مسلمانان نیز گناه باشد! آیا صرف دیدن پیامبر میتواند دلیل سکوت باشد؟!</ref>.
*با بررسی این نظریه این نکته روشن می‌شود که [[نگرانی]] علمای [[اهل سنت]] از آن است که نپذیرفتن این نظریه موجب نابودی [[قرآن]] و [[سنت]] شود؛ زیرا [[دین]] به وسیله [[صحابه]] به [[مسلمانان]] بعدی رسیده است. اما این نکته قابل نقد است:
*'''اول:''' ریشه این [[نظریه]] [[اهل سنت]] به زمانی باز می‌گردد که [[نظریه]] [[جرح و تعدیل]] در [[قرن دوم]] پدید آمد؛ یعنی پس از پیدایی [[مذاهب]] گوناگون و استناد به گفتار [[صحابه]]، [[جرح و تعدیل]] [[صحابه]] آغاز شد؛ چنانکه از سخن علمای [[اهل سنت]] چنین فهمیده می‌شود.
*[[خطیب بغدادی]] به [[نقل]] از [[ابوزرعه]] می‌نویسد: همانا [[رسول خدا]] و [[قرآن]] نزد ما حق‌اند و [[قرآن]] و [[احادیث]] از طریق [[اصحاب]] به ما رسیده است. و کسانی که می‌خواهند این [[شهود]] را مورد [[جرح]] قرار دهند، می‌خواهند [[قرآن]] و [[سنت پیامبر]] را [[باطل]] کنند و خود آنها به [[جرح]] سزاوارترند<ref>کفایه، خطیب بغدادی، ص۴۹؛ و ر.ک: مقدمه الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۸.</ref>.
*[[تفتازانی]] با وجود اینکه به [[ظالم]] و [[فاسق]] بودن [[صحابه]] اعتراف می‌کند، می‌گوید: [[حسن ظن]] ما به [[صحابه]] چنین اقتضا می‌کند که به [[تأویل]] مناسب [[رفتار]] آنان بپردازیم تا [[عقاید]] [[مسلمانان]] از [[گمراهی]] دور بماند. او به این مطلب نیز اشاره دارد که: بر کسی پوشیده نیست که [[یزید بن معاویه]] [[شایستگی]] [[لعن]] را دارد، اما [[راز]] آنکه پیشینیان از [[لعن]] کردن به [[اصحاب]] دوری می‌کردند آن بود که سدّ [[راه]] [[لعن]] کردن دیگر افراد شوند<ref>شرح مقاصد، ج۵، ص۳۱۰.</ref>.
*'''دوم:''' این نظریه بر خلاف [[قرآن]] است؛ زیرا [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.</ref>.
*این [[آیه]] این نظریه را [[نفی]] می‌کند؛ زیرا این نظریه، اجازه [[جرح و تعدیل]] را در [[سلسله]] [[روایات]] [[صحابه]] نمی‌دهد. در حالی که [[آیه]] [[دستور]] [[تحقیق]] و بررسی درباره سخن افراد را می‌دهد. بنابراین، بررسی درباره [[صحابه]] نه تنها موجب [[تزلزل]] در [[دین]] نمی‌شود، بلکه به فرموده [[قرآن]] موجب [[نجات]] است. با توجه به مفهوم این [[آیه]] دانسته می‌شود که بایستی درباره افراد، هر چند [[صحابه]] باشند، [[تحقیق]] شود؛ چون این [[آیه]] درباره یکی از [[صحابه]] به نام [[ولید بن عقبه]] نازل شده است<ref>تفسیر قرطبی ذیل آیه مذکور.</ref>.
*بدین جهت [[قرطبی]] می‌نویسد: این [[آیه]] [[دلیل]] بر [[باطل]] بودن سخن کسانی است که می‌گویند: همه [[مسلمانان]] [[عادل]] هستند تا وقتی که [[جرح]] و ضعفی درباره آنان ثابت شود. البته [[قرطبی]] این سخن را درباره همه [[مسلمانان]] گفته است و این [[آیه]]، [[صحابه]] را نیز شامل می‌شود. [[بهترین]] [[دلیل]] بر این مطلب، [[نزول]] [[آیه]] ششم حجرات است که به همه [[دستور]] میدهد در [[پذیرفتن]] گزارش‌ها و [[اخبار]]، [[تحقیق]] صورت گیرد.
*'''سوم:''' [[نگرانی]] از نابودی و [[تزلزل]] [[قرآن]] و [[سنت]] در صورتی درست است که همه [[اصحاب]] [[جرح]] شوند امّا اگر برخی از آنان را به داشتن [[عدالت]] بلکه [[عصمت]] بپذیریم، جای این [[نگرانی]] وجود ندارد؛ زیرا از طریق [[صحابه]] [[عادل]] به کتاب و [[سنّت]] [[دست]] می‌یابیم. بنابراین، [[راه]] نگهداری [[قرآن]] و [[سنت نبوی]] منحصر به [[پذیرش]] این نظریه نیست؛ زیرا بسیار روشن است که حتی [[پیروان]] این نظریه [[دین]] را از گروه اندکی از [[صحابه]] فرا گرفته‌اند نه از همه آنها. اگر [[روایات]] موجود در [[صحاح]] [[اهل سنت]] مطالعه شود، این مطلب روشن می‌شود که بیشتر آنها را گروه اندکی از [[صحابه]] مانند [[ابوهریره]] بازگو کرده‌اند نه همه آنها. افزون بر این، در بین خود [[اهل سنت]] نیز همه روایت‌های [[صحابه]] پذیرفته نمی‌شود؛ چنانکه [[مالک بن انس]] در پاسخ [[اختلاف]] آرای [[صحابه]] می‌گوید: در [[روایات]] [[صحابه]] هم [[اشتباه]] وجود دارد و هم سخن درست. برای رسیدن به [[حق]] و دوری از [[اشتباه]] [[تحقیق]] و بررسی کنند<ref>جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبر، ج۲، ص۸۱.</ref>.
*از [[شافعی]] [[نقل]] شده است که به "[[ربیع]]" از [[یاران]] خود گفت: [[شهادت]] چهار تن از [[صحابه]] پذیرفته نمی‌شود: [[معاویه]]، [[عمروعاص]]، [[مغیره]] و [[زیاد]]<ref>المختصر فی اخبار البشر، ابی الفداء، ج۱، ص۲۱۴.</ref>. [[ابن خلدون]] می‌نویسد: همه [[صحابه]] دارای [[قوة]] [[فتوا]] نبودند و نمی‌توان [[دین]] را از همه آنان فرا گرفت بلکه تنها [[دین]] را از گروه حامل [[قرآن]] و آشنا به [[ناسخ و منسوخ]]، [[متشابه]] و محکم و دیگر جهات میتوان فرا گرفت<ref>مقدمه ابن خلدون، ص۴۴۶ (الفصل السابع فی علم الفقه)؛ تاریخ التشریع، مناع القطان، ص۲۶۵.</ref>.
*'''چهارم:''' [[نگرانی]] از نابودی [[قرآن]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} در صورتی درست است که [[خداوند]] و [[پیامبر]]{{صل}} برای رفع [[نگرانی]]، [[راه]] اساسی را نگفته باشند؛ در صورتی که [[قرآن]] و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[بهترین]] [[راه]] [[حفظ]] [[کتاب و سنت]] را به [[امت اسلامی]] گفته‌اند. [[پیامبر]]{{صل}} در [[روایت]] [[ثقلین]] فرموده است: {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي، لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً}}<ref>من در میان شما ([[مسلمانان]]) دو چیز گرانبها به جای می‌گذارم: [[قرآن]] و خاندانم. آنان از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه نزد [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند و اگر شما به آن دو چنگ بزنید، هرگز [[گمراه]] نخواهید شد؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱، ص۱۷۲، ح۸۷۰، ۸۷۳، ۸۹۸، ۹۴۲، ۹۵۱، ۹۵۳؛ مشابه این روایت: سنن دارمی، عبدالله دارمی؛ کتاب فضائل قرآن، ح۳۳۱۷؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب الفضائل، باب فضائل علی بن ابی طالب، ح۲۴۰۸.</ref>؛
*[[علمای شیعه]] با توجه به این [[حدیث]]، [[تفسیر قرآن]] و [[سنت نبوی]] را از [[راه]] [[عترت]] و [[اهل بیت]]{{عم}} فرا می‌گیرند و [[روایات]] [[صحابه]] [[عادل]] سازگار با [[روایات]] [[اهل‌بیت]]{{عم}} را نیز می‌پذیرند.
*از این رو [[دانشمندان شیعه]]، بسیاری از [[صحابه]] را در کتب رجالی قابل [[اطمینان]] دانسته‌اند. بنابراین بقای [[قرآن]] و [[سنت]] به این نظریه وابسته نیست.
*'''پنجم:''' گاهی [[نگرانی]] شدید درباره [[تزلزل]] [[دین]] موجب [[تزلزل]] و ویرانی [[دین]] می‌شود، چون گاهی برخی [[مسلمانان]] [[نادان]]، با نسبت دادن [[روایات]] جعلی به [[پیامبر]]{{صل}} به [[دین]] آسیب جبران ناپذیری زده‌اند. بنابراین، طرفداران این نظریه باید بدانند که با [[پذیرش]] نظریه مذکور نیز باید بیشتر نگران نابودی [[دین]] باشند؛ چون تشخیص [[روایت]] درست از [[نادرست]] جز از [[راه]] [[جرح و تعدیل]] امکان‌پذیر نیست.
*بررسی زندگانی [[صحابه]] و [[جرح و تعدیل]] [[راویان حدیث]] برای [[حفظ دین]] و [[الگوگیری]] انجام می‌شود نه برای ناقص دانستن آن افراد، چنانکه خود [[اهل سنت]] [[سلسله]] [[سند]] [[روایات]] را [[جرح و تعدیل]] می‌کنند.
*پس اگر [[جرح و تعدیل]] [[راویان]] غیر [[صحابی]] به قصد ناقص دانستن آنان باشد، این کار درباره هیچ [[راوی]] جایز نیست و اگر [[جرح و تعدیل]] [[راویان]] برای ناقص دانستن نباشد همان گونه که [[جرح و تعدیل]] درباره غیر [[صحابه]] جایز است، درباره [[صحابه]] نیز جایز خواهد بود.
*'''ششم:''' روش [[تبلیغی]] [[پیامبر]]{{صل}} برای [[مسلمانان]] به گونه‌ای جذاب بوده که هرگز [[یاران]]، آن [[حضرت]] را رها نمی‌کردند؛ زیرا هر یک می‌توانستند به [[راحتی]] ایشان را دیده و مسایل خود را فراگیرند. گرچه [[یاران]] آن [[حضرت]] هرگز در یک سطح نبودند.
*[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} که دانای به [[قرآن]] و [[سنت]] و [[آگاه]] به همه احوال [[صحابه]] بوده است، در خطابه‌ای با توجه به [[احادیث]] [[جعل]] شده و [[روایات]] رایج در بین [[مردم]]، [[صحابه پیامبر]]{{صل}} را این گونه تقسیم‌بندی کرده است: "احادیثی که در دسترس [[مردم]] قرار دارد، هم [[حق]] است هم [[باطل]]، هم راست هم [[دروغ]]، هم [[ناسخ]] هم [[منسوخ]]، هم عام هم خاص، هم محکم هم [[متشابه]]، هم احادیثی که بدرستی ضبط گردیده و هم احادیثی که با [[ظن]] و [[گمان]] [[روایت]] شده. در روزگار [[پیامبر]] آنقدر [[دروغ]] به آن [[حضرت]] نسبت داده شد که ایستاد و [[خطابه]] ایراد کرد و فرمود: هر کس از روی عمد به من [[دروغ]] نسبت دهد [[جایگاه]] او پر از [[آتش]] است. افرادی که [[حدیث]] [[نقل]] میکنند چهار دسته‌اند، که پنجمی ندارد.
*'''اول: [[منافقان]] نفوذی:''' نخست منافقی که [[تظاهر]] به [[ایمان]] می‌کند، و نقاب [[اسلام]] بر چهره دارد، نه از [[گناه]] می‌ترسد و نه از آن دوری می‌جوید و از روی عمد [[دروغ]] به [[پیامبر]] نسبت می‌دهد. اگر [[مردم]] می‌دانستند که او [[منافق]] [[دروغگو]] است، از او نمی‌پذیرفتند و گفتار دروغین او را [[تصدیق]] نمی‌کردند، اما با [[ناآگاهی]] می‌گویند او از [[اصحاب پیامبر]] است، [[رسول خدا]] را دیده و از او [[حدیث]] شنیده، و از او گرفته است، پس [[حدیث]] دروغین او را قبول می‌کنند. در صورتی که [[خدا]] تو را از [[منافقین]] آنگونه که لازم بود [[آگاه]] کرد، و [[وصف]] آنان را برای تو بیان داشت. آنان پس از [[پیامبر]] باقی ماندند و به [[پیشوایان]] [[گمراهی]] و دعوت‌کنندگان به [[آتش]] با [[دروغ]] و [[تهمت]] نزدیک شده پس به آنان [[ولایت]] و [[حکومت]] بخشیدند، و بر گردن [[مردم]] سوار گردیدند، و به وسیله آنان به [[دنیا]] رسیدند، همانا [[مردم]] هم با [[سلاطین]] و [[دنیا]] هستند، مگر آن کس که [[خدا]] او را [[حفظ]] کند، این یکی از آن چهار گروه است.
*'''دوم: [[اشتباه]] کار:''' دوم کسی که از [[پیامبر]] چیزی را به [[اشتباه]] شنیده، امّا سخن آن [[حضرت]] را درست [[حفظ]] نکرده است، و با توهّم چیزی را گرفته، امّا از روی عمد [[دروغ]] نمی‌گوید، آنچه در [[اختیار]] دارد [[روایت]] کرده و به آن عمل می‌کند و می‌گوید من از [[پیامبر]] آن را شنیده‌ام. اگر [[مسلمانان]] بدانند که او [[اشتباه]] کرده، و غیر واقعی پنداشته، از او نمی‌پذیرفتند، خودش هم اگر [[آگاهی]] می‌یافت که [[اشتباه]] کرده آن را رها می‌کرد.
*'''سوّم: ناآگاهانی که [[حدیث]] شناس نیستند:''' و سومی شخصی که شنیده [[پیامبر]] به چیزی امر فرمود. (امّا) سپس از آن [[نهی]] کرد و او نمی‌داند، یا شنید که چیزی را [[نهی]] کرد، سپس به آن امر فرمود و او [[آگاهی]] ندارد، پس [[نسخ]] شده را [[حفظ]] کرد ولی [[ناسخ]] را نمی‌داند. اگر بداند که [[حدیث]] او [[منسوخ]] است ترکش می‌کند، و اگر [[مسلمانان]] نیز می‌دانستند [[روایت]] او [[نسخ]] شده، آن را ترک می‌کردند.
*'''چهارم: حافظان [[راست گفتار]]:''' دسته چهارم، آنکه نه به [[خدا]] [[دروغ]] می‌بندد و نه به پیامبرش [[دروغ]] نسبت می‌دهد. [[دروغ]] را از [[ترس]] [[خدا]]، و [[حرمت]] نگهداشتن از [[رسول خدا]] دشمن دارد. در آنچه از [[پیامبر]] شنیده [[اشتباه]] نکرده، بلکه آن را با تمام جوانبش [[حفظ]] کرده است، و آن چنانکه شنیده بدون کم و کاست [[نقل]] می‌کند. پس او [[ناسخ]] را دانسته و به آن عمل کرده، و [[منسوخ]] را فهمیده و از آن دوری جسته، خاص و عام، [[محکم و متشابه]]، را شناخته، هر کدام را در جای خویش قرار داده است.
*گاهی سخنی از [[رسول خدا]] دارای دو معنا بود، سخنی عام، و سخنی خاص، کسی آن را می‌شنید که مقصود [[خدا]] و پیامبرش را از آن [[کلام]] نمی‌فهمید، پس به معنای دلخواه خود [[تفسیر]] می‌کرد، و بدون آنکه معنای واقعی آن را بداند، که برای چه هدفی صادر شد، و چرا چنین گفته شد، [[حفظ]] و [[نقل]] می‌کرد. همه [[یاران پیامبر]] چنان نبودند که از او چیزی بپرسند و معنای واقعی آن را درخواست کنند تا آنجا که عدّه‌ای [[دوست]] داشتند [[عربی]] بیابانی یا سؤال کننده‌ای از آن [[حضرت]] چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم می‌گذشت می‌پرسیدم، و [[حفظ]] می‌کردم، پس این است [[علل]] [[اختلاف]] روایاتی که در میان [[مردم]] وجود دارد، و [[علل]] [[اختلاف روایات]] در [[نقل حدیث]]<ref>{{متن حدیث|إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ [وَهَماً] وَهْماً وَ [قَدْ] لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ‏: (المنافقون): رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَة. (الخاطئون): وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ فَوَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدَيْهِ وَ يَرْوِيهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِيهِ لَمْ يَقْبَلُوهُ مِنْهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ كَذَلِكَ لَرَفَضَهُ! ([[اهل]] الشبهه): وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ وَ لَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ. (الصادقون الحافظون): وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ لَمْ يَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ [سَمْعِهِ‏] لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ فَهُوَ حَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ وَ عَرَفَ الْخَاصَّ وَ الْعَامَّ وَ الْمُحْكَمَ وَ الْمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مَوْضِعَهُ وَ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} الْكَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ فَكَلَامٌ خَاصٌّ وَ كَلَامٌ عَامٌّ فَيَسْمَعُهُ مَنْ لَا يَعْرِفُ مَا عَنَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ وَ لَا مَا عَنَى رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَيَحْمِلُهُ السَّامِعُ وَ يُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ وَ مَا [قَصَدَ] قُصِدَ بِهِ وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِي‏ءَ الْأَعْرَابِيُّ وَ الطَّارِئُ فَيَسْأَلَهُ{{ع}}حَتَّى يَسْمَعُوا وَ كَانَ لَا يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ النَّاسُ فِي اخْتِلَافِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ‏}}؛ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۲۱۰.</ref>.
*از بیان [[حضرت علی]]{{ع}} دانسته می‌شود که [[راویان]] [[صحابی]] باید [[جرح و تعدیل]] شوند، چنانکه از [[آیات]] بیان شده نیز [[جرح و تعدیل]] [[صحابه]] فهمیده می‌شود. پس چگونه است که [[ابوزرعه]] و مانند او می‌گویند: کسانی که [[صحابه]] را [[جرح]] و نقد کنند، هدف‌شان [[باطل]] کردن [[کتاب و سنت]] است؟
*بنابراین، نپذیرفتن این نظریه موجب [[نگرانی]] درباره نگهداری [[قرآن]] و [[سنت]] نیست، بلکه [[پذیرش]] آن و قبول صحت گفتار و [[کردار]] همه [[صحابه]] موجب [[نگرانی]] است. [[یادآوری]] این نکته ضروری است که اگر همه [[صحابه]] [[عدالت]] دارند، نباید پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[فتنه]]، [[اختلاف]] و [[فساد]] در میان [[امت]] پدید میآمد. در صورتی که بر اساس شواهد [[تاریخی]] هنوز جنازه [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] نشده بود که آثار زیان‌بار [[اختلاف]] بین [[مسلمانان]] [[آشکار]] شد.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴-۵۲.</ref>


==جستارهای وابسته==
در [[صحیفه سجادیه]]، [[امام زین العابدین]] {{ع}} [[توفیق]] [[گسترش عدل]] در عرصه‌های مختلف را از [[خداوند]] مسئلت می‌کنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن [[ظلم|ظلم و جور]] به دست فرزندشان، [[حضرت مهدی]] {{ع}} کاملاً نابود شود، بیان می‌نماید. ایشان در جای جای صحیفه سجادیه به موضوع عدل پرداخته است که به چند نمونه از آنها اشاره می‎‌شود:
{{فهرست اثر}}
#«بارخدایا بر [[حضرت محمد|محمد]] و [[آل محمد|آل او]] درود فرست؛ و مرا به [[میانه‌روی]] بهره‌مند گردان (که در گفتار و [[کردار]] از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درست‌کاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری [[قیامت]] و رهایی از [[دوزخ]] را روزی‌ام فرما»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ}}؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.</ref>.
{{ستون-شروع|7}}
#«و آن ([[قرآن]]) را نوری قرار داده‌ای که ما با [[پیروی]] از آن از تاریکی‌های [[گمراهی]] و [[نادانی]] راه می‌یابیم، و [[شفا]] و بهبودی برای کسی که فهمیدن آن را از روی [[تصدیق]] و [[باور]] نمودن بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانه‌اش از [[حق]] و [[درستی]] برنمی‌گردد؛ و [[نور هدایت]] و راهنمایی که [[حجت]] و دلیل آن از [[گواهان]] خاموش نمی‌شود و نشانه رهایی (از بدبختی‌ها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمی‌گردد؛ و به هر که خود را به دست‌آویز [[عصمت]] و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهی‌ها بر او دست نیابد»<ref>{{متن حدیث|وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لَا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ}}؛ صحیفه سجادیه، دعای چهل و دوم:</ref>.
 
[[امام سجاد]] {{ع}} علت عدالت [[خداوند]] را [[قدرت]] بی‌انتهای [[خدا]] ذکر می‌داند و می‌فرمایند: «و به فراهم شدن اسباب کار و راهنمایی‌ات به [[راه حق]] کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاری‌ام کن؛ و بی‌آنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار»<ref>{{متن حدیث|وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ‌، وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّةِ، وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ}}؛ صحیفه سجادیه، دعای ششم:</ref>.<ref>ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.</ref>.
 
عدل و [[عدالت]] که به معنای قرار گرفتن هر چیز در [[جایگاه]] خود است، مقابلِ معنای [[ظلم]] می‌باشد. عدل یک مفهوم ارزشی و موافق طبع و [[فطرت بشر]] محسوب می‌شود. عدالت، یکی از مهم‌ترین اهداف بلند و آرمان‌های [[انبیا]] و [[اوصیای الهی]] دارای جایگاه ویژه‌ای در [[زندگی فردی]] و به‌ویژه [[اجتماعی]] می‌باشد {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} <ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.
 
همه [[اولیای الهی]] از [[آدم]] تا خاتم برای دست یافتن به این آرزوی دیرینه و [[نقطه کمال]] [[جوامع بشری]]، [[وظیفه]] داشتند با [[بسیج عمومی]] [[مردم]] با تمام نمادهایِ ظلم، اعم از فردی، عمومی و اجتماعی [[مبارزه]] نمایند. {{متن قرآن|وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا}}<ref>«و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی‌کنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.</ref>. {{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ}}<ref>«به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.</ref>. بنابراین برای دست‌یابی به [[عدالت فراگیر]] در همه زمینه‌ها لازم است معنای متضاد آن و مصادیق و عواقب ظلم شناخته شود. باید با اجتناب از موارد ظلم و برچیدن بسترهایِ آن به عدالت واقعی دست یافت و از [[برکات]] عدل و عدالت - که [[انسان]] را به [[سعادت]] و [[ایمان کامل]]<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ {{ع}}: الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ وَ أَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِيمَانِ‏}} (تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۴۶)؛ امام علی {{ع}} فرمودند: عدل سرچشمه و آغاز ایمان و همه خوبی‌ها و برترین درجات ایمان است.</ref> نائل خواهد کرد - استفاده نمود<ref>[[علی رضا آزادی|آزادی، علی رضا]]، [[ظلم‌شناسی با تکیه بر آیات و روایات (کتاب)|ظلم‌شناسی با تکیه بر آیات و روایات]]</ref>.
 
=== رابطه عدل و انصاف ===
[[عدالت]] رعایت [[حقوق]] است، کسی که [[حق]] دیگری را بدون کم و کاست میدهد به [[عدالت]] [[رفتار]] کرده است؛ خواه این [[حق]] را از خویشتن بگیرد، خواه از دیگران؛ ولی [[انصاف]] عبارت است از دادن [[حق دیگران]] در صورتی که آن را از خویشتن گرفته باشی. به همین [[دلیل]] در کتب لغت آمده است: [[تفسیر]] [[انصاف]] این است که [[حق دیگران]] را چنان بدهی که [[حق]] خویش را میستانی<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۷، ص۱۳۳؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۳۳؛ زبیدی؛ تاج العروس، ج۱۲، ص۵۰۲.</ref> و نیز به همین [[دلیل]] [[شیخ طوسی]] نوشته است: [[انصاف]] در مقابل [[ظلم]] است و عدل در برابر [[جور]]<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۲، ص۵۳۳.</ref> و [[انصاف]]، دادن [[حق]] کامل است<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۲، ص۵۳۳.</ref>. چنان‌که ملاحظه می‌کنید در همه این تعاریف عنصر اساسی، دادن [[حق]] است، که مستلزم ستاندن آن از خویشتن است. و باز به همین [[دلیل]] واژه [[انصاف]] همیشه با قید {{عربی|"من النّفس"}} به معنای «از خویشتن» [[مقید]] می‌شود؛ بنابراین [[انصاف]] نوعی از [[عدالت]] است که یک طرف آن خود [[انسان]] باشد<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۵۴.</ref>.
=== رابطه عدل و احسان ===
[[قرآن کریم]] عدل و [[احسان]] را در کنار هم قرار داده می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>.
 
در [[روایت]] است که روزی [[اصحاب امیرالمؤمنین]] {{ع}} درباره [[جوانمردی]] بحث میکردند. [[امیرالمؤمنین]] فرمود: چرا از [[کتاب خدا]] کمک نمی‌گیرید؟ گفتند یا [[امیرالمؤمنین]] این موضوع در کجای [[قرآن]] آمده است؟ فرمود: در آنجا که [[خدا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>. عدل همان [[انصاف]] است و [[احسان]]، بیشتر دادن<ref>محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۳۴.</ref>. طبق این [[تفسیر]] عدل در این [[آیه کریمه]] به معنی [[انصاف]] به کار رفته است و عدل و [[انصاف]] هر دو به معنی مراعات [[حق]] به کار می‌روند؛ بنابراین تفاوت [[احسان]] با [[عدالت]] این است که [[عدالت]]، دادن [[حق]] است و [[احسان]] از [[حق]] خویش گذشتن است. کسی که [[حق]] دیگری را میدهد، اگر آن را از دیگری میستاند و به صاحبش میرساند به [[عدالت]] [[رفتار]] کرده و اگر آن را از خویشتن میستاند به [[انصاف]] [[رفتار]] کرده است؛ ولی کسی که [[حق]] خویش را به دیگری میدهد و در برابر دیگران از [[حق]] خویشتن صرف نظر می‌کند، [[احسان]] کرده است.
 
[[رسول خدا]] {{صل}} در سخنی آسمانی سه نمونه بارز [[احسان]] را به [[امت]] خویش [[آموزش]] داده است. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: مردی [[خدمت]] [[رسول خدا]] آمد و عرض کرد: یا [[رسول‌الله]] [[خاندان]] من جز حمله و [[ناسزا]] و [[قطع]] رابطه با من [[رفتاری]] نمی‌کنند. آیا به من [[رخصت]] می‌دهید آنها را ترک کنم؟ [[رسول خدا]] فرمود: اگر چنین کنی، [[خدای متعال]] نیز همه شما را رها خواهد کرد. عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمود با هرکس که رابطه‌اش را بریده، رابطه برقرار کن، به هرکس تو را [[محروم]] کرده، عطا کن و هرکس را به تو [[ستم]] کرده ببخش که اگر چنین کنی، [[خداوند]] در برابر آنها [[پشتیبان]] تو خواهد بود<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۵۲.</ref>. [[امام سجاد]] {{ع}} در [[دعا]] از [[پروردگار]] [[متعال]] درخواست می‌کند که او را به این‌گونه [[احسان]] موفق کند: خدایا بر [[محمد]] و [[آل محمد]] [[درود]] فرست و مرا [[یاری]] کن تا برای آن‌که با من [[نادرستی]] می‌کند، [[خیرخواهی]] کنم و کسی را که ترکم کرده، به [[نیکی]] [[پاداش]] دهم و به آن کسی که محرومم کرده، عطا کنم و با آن‌که از من بریده رابطه برقرار کنم و از کسی که غیبتم کرده به [[نیکی]] یاد کنم<ref>صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.</ref>.
 
[[عدالت]] هر چند [[پسندیده]] و [[انسانی]] است، ولی [[احسان]] رتبه [[برتری]] دارد؛ برای صعود به مراتب عالی [[انسانیت]]، مراعات [[عدالت]] کافی نیست؛ [[انسان]] والا کسی است که به دیگران [[احسان]] کند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۵۵.</ref>.
 
=== رابطه عدل و مساوات ===
[[مساوات]] به معنی [[برابری]] است. [[مساوات]] بین دو چیز به معنی برابر قرار دادن آن دو است<ref>لوئیس معلوف، المنجد، ص۳۶۶.</ref>. پیش از این دانستیم که [[عدالت]] به معنی رعایت استحقاق‌ها و نهادن هر چیز در جای مناسب خویش است؛ بنابراین در مفهوم [[عدالت]] دو عنصر اساسی [[استحقاق]] و جای مناسب وجود دارد که هیچ‌یک در مفهوم [[مساوات]] حضور ندارند. کسی که چیزی را به طور برابر بین دو یا چند نفر تقسیم می‌کند، [[مساوات]] را رعایت کرده است؛ ولی ممکن است [[حقوق]] آنها را رعایت نکرده و گرفتار [[ستم]] شده باشد؛ بنابراین، [[عدالت]] نه تنها به معنی [[مساوات]] و [[برابری]] نیست، بلکه مستلزم آن هم نیست. در اکثر موارد و [[مقامات]]، [[عدالت]] با [[نابرابری]] محقق می‌شود؛ برای نمونه، اگر [[ثروت]] ملی به طور یکسان بین [[آحاد]] [[جامعه]] تقسیم شود، بی‌گمان خالی از [[ستم]] نیست؛ چراکه [[حق]] همه یکسان نیست، [[عدالت]] [[رفتاری]]، صفت فعل است، خود، حق‌آفرین نیست. [[حقوق انسان‌ها]] با ملاک‌ها و میزان‌های دیگر و در مقامی پیش از [[مقام]] [[اجرای عدالت]] [[تعیین]] می‌شود. هنگامی که [[حق]] هرکسی معین شود، با مراعات آن [[حقوق]]، [[عدالت]] [[اجرا]] می‌شود. در [[جامعه انسانی]]، برخی با کار بیشتر و برخی دیگر با هوش سرشارتر، خدمات بیشتر و و بهتری به دیگران ارائه می‌کنند و در برابر آن [[استحقاق]] چیزی را پیدا می‌کنند که دیگران پیدا نکرده‌اند. برخی دیگر به خاطر سوابق و خدمات خود که آن هم به نوعی کار محسوب می‌شود، [[حقوقی]] بر عهده [[جامعه]] پیدا می‌کنند، و... [[بدیهی]] است که اگر بدون مراعات این [[حقوق]] به همه این افراد به طور یکسان [[پاداش]] دهیم، در [[حق]] آنها [[ستم]] روا داشته‌ایم؛ بنابراین به طور طبیعی [[اجرای عدالت]] مستلزم نوعی تفاوت است. این تفاوت نه تنها [[بی‌عدالتی]] نیست، بلکه لازمه [[عدالت]] است<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۵۶.</ref>.
 
=== رابطه عدل و صبر ===
[[صبر]] در اصطلاح علمای [[اخلاق]] عبارت است از [[مقاومت]] در برابر انگیزه‌های مرزشکنی. توضیح اینکه [[انسان]] در سه [[مقام]] به شکستن مرز و گذر از حدود الاهی [[تمایل]] پیدا می‌کند [[مقام]] اول [[مقام]] روبه‌رویی با [[گناهان]] است. وقتی که [[انسان]] بر سر دو راهی [[گناه]] و [[ترک گناه]] قرار می‌گیرد، نفس تحت تأثیر جاذبه‌های [[گناه]] [[تمایل]] به [[گناه]] پیدا می‌کند. [[مقام]] دوم [[مقام]] [[اطاعت]] است. وقتی که [[انسان]] با [[تکلیف]] الاهی مواجه می‌شود از آنجا که انجام [[تکلیف]] مشکل است و [[نفس انسان]] [[راحتی]] و [[رهایی]] را بر [[تحمل]] زحمات و [[مشکلات]] [[تکالیف]] ترجیح می‌دهد [[تمایل]] دارد [[امر خداوند]] را ندیده گرفته مرزشکنی کند و [[تکلیف]] به جا نیاورد. [[مقام]] سوم [[مقام]] [[مصیبت]] است. وقتی که [[انسان]] دچار [[مصیبت]] می‌شود، از آنجا که [[مصیبت]] بر [[نفس انسان]] گران و [[تحمل]] آن مشکل است نفس میل دارد [[بی‌تابی]] کند، از [[رسوم]] [[بندگی]] خارج شود و.... بنابراین [[انسان]] در سه [[مقام]] در معرض خطر [[سقوط]] از [[مقام]] [[بندگی]] است. چیزی که [[انسان]] را از این خطر بزرگ [[نجات]] میدهد، [[ایستادگی]] در برابر [[تمایلات]] نفس است. این [[ایستادگی]] همان [[صبر]] است؛ بنابراین در [[مقام]] مقایسه می‌توان گفت: [[عدالت]]، مرزنگه‌داری است و [[صبر]]، [[ایستادگی]] در برابر میل به مرزشکنی. [[انسان]] بدون [[صبر]] به [[عدالت]] نمی‌رسد. [[امام امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ رَكِبَ مَرْكَبَ الصَّبْرِ اهْتَدَى إِلَى مَيْدَانِ النَّصْرِ}}<ref>ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۵۸.</ref>؛ کسی که بر مرکب [[صبر]] و [[شکیبایی]] سوار شود به میدان [[پیروزی]] [[راه]] می‌یابد. و می‌فرماید: {{متن حدیث|مِفْتَاحُ الظَّفَرِ لُزُومُ الصَّبْرِ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۸۸.</ref>؛ کلید [[پیروزی]] [[همراهی]] با [[صبر]] است. بنا بر آنچه گذشت [[صبر]] مقدم بر [[عدالت]] است و می‌توان گفت یکی از ملکاتی که ما را برای رسیدن به [[عدالت]] [[نفسانی]] و [[رفتاری]] آماده می‌کند، [[صبر]] است<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۹۱، ۹۲.</ref>.
 
=== رابطه عدل و [[حیا]] ===
[[حیا]] به معنی [[شرم]] صفتی است که [[انسان]] را از انجام کارهای [[زشت]] و [[تقصیر]] در [[ادای حقوق]] دیگران باز می‌دارد<ref>محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، ص۲۷۰. </ref>. در کتب [[اخلاق]] در تعریف [[حیا]] آمده است: عبارت است از باز نشستن و [[انفعال]] نفس از [[ارتکاب محرمات]] [[شرعی]]، [[عقلی]] و عرفی از [[ترس]] [[نکوهش]] و [[سرزنش]]<ref>محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۳، ص۴۶.</ref>. در [[حدیث]] [[جنود]] [[عقل]]، [[حیا]] یکی از [[سپاهیان]] [[عقل]] به شمار آمده و نقطه مقابل آن [[خلع]] - به معنی دریدگی و [[بی‌شرمی]] - یکی از [[سپاهیان]] [[جهل]] شمرده است<ref>احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۹۷؛ صدوق، خصال، ص۵۹۰.</ref>. [[انسان]] به طور طبیعی خود را [[دوست]] دارد. [[غریزه]] [[حبّ]] ذات (خوددوستی) اگر [[تهذیب]] شود و در [[اختیار]] [[عقل]] قرار گیرد [[انسان]] را به [[راه کمال]] می‌برد و در این [[راه]] از [[حیا]] به عنوان [[یاری]] شفیق و [[مهربان]] کمک می‌گیرد و در این صورت نه تنها [[محرمات]] [[شرعی]] و [[عقلی]]، بلکه کارهایی را که [[مردم]] [[زشت]] می‌شمرند نیز انجام نمی‌دهد؛ ولی در صورتی که این [[غریزه]] رها شود و به جای [[عقل]] تحت [[سرپرستی نفس]] قرار گیرد، [[وقاحت]] و [[بی‌شرمی]] را به عنوان [[یار]] خود [[انتخاب]] می‌کند و برای رسیدن به لذت‌های زودگذر [[دنیوی]] و [[کمالات]] خیالی موهوم به هر عمل [[زشتی]] تن می‌دهد. [[حیا]] در زبان [[روایات]] یکی از صفات برجسته ایشانی است. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْحَيَاءُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.</ref>؛ [[حیا]] از [[ایمان]] سرچشمه می‌گیرد و [[ایمان]] ره به [[بهشت]] می‌برد. این [[حدیث شریف]] سرچشمه و مقصد [[حیا]] را نشان می‌دهد؛ و می‌فرماید: {{متن حدیث|الْحَيَاءُ وَ الْإِيمَانُ مَقْرُونَانِ فِي قَرَنٍ، فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.</ref>؛ [[حیا]] و [[ایمان]] به یک ریسمان بسته شده‌اند، اگر یکی از آن دو برود دیگری هم در پی آن می‌رود. به همین [[دلیل]] می‌فرمود: {{متن حدیث|لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَاحَيَاءَ لَهُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.</ref>؛ [[ایمان]] ندارد کسی که [[حیا]] ندارد.
 
[[عدالت]]، مراعات [[حقوق]] و حدود است و [[حیا]] ملکه‌ای است که [[انسان]] را از شکستن حدود و ندیدن [[حقوق]] باز می‌دارد؛ بنابراین [[حیا]] در نسبت با [[عدالت]] [[جایگاه]] مبنایی دارد و می‌توان آن را یکی از زیرساخت‌های [[عدالت]] [[نفسانی]] و [[رفتاری]] به شمار آورد. در ذیل این بحث اشاره به دو مطلب لازم است: نخست آنکه [[انسان]] در صورتی که کسی را حاضر و ناظر بداند، [[حیا]] می‌کند؛ بنابراین اصل پیدایش [[حیا]] به [[اعتقاد]] به وجود ناظر، منوط است؛ ولی با دو شرط دیگر [[حیا]] گسترده‌تر و نهادینه‌تر می‌شود. شرط اول آنکه برای شخص حاضر اهمیت و جایگاهی قائل باشد. [[انسان]] از ناظر کم اهمیت کمتر [[حیا]] می‌کند به همین [[دلیل]] در حضور افراد بالغ بیش از حضور [[کودکان]] [[حیا]] می‌کند. شرط دوم آنکه شخص ناظر را [[دوست]] داشته باشد، چون [[انسان]] از [[دوستان]] خود بیش از [[دشمنان]] [[حیا]] می‌کند. دوم آنکه: [[حیا]] بر دو نوع است. یک قسم مستند به [[عقل]] و [[آگاهی]] است و قسمی دیگر ناشی از [[جهل]] و [[حماقت]] است. ترک کارهای [[زشت]] از [[عقل]] ناشی می‌شود، ولی خودداری از تعاملات [[اجتماعی]] و شرکت در گفت‌و‌گوها از [[ضعف نفس]] سرچشمه میگیرد. از این قسم است که برخی از پرسیدن [[احکام شرعی]] سر باز می‌زنند و همیشه در [[جهل و نادانی]] می‌مانند. این ویژگی هر چند. در ظاهر شبیه حیاست و بسا که [[حیا]] نامیده می‌شود، در [[حقیقت]] [[حیا]] نیست، بلکه نوعی [[حماقت]] است [[رسول خدا]] {{صل}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.</ref>؛ [[حیا]] بر دو قسم است: [[حیای عقل]] و [[حیای حماقت]]، [[حیای عقل]] [[دانایی]] و [[آگاهی]] است و [[حیای حماقت]] [[جهل و نادانی]] است<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۹۲-۹۴.</ref>.
 
== گستره عدل ==
اصل عدالت یک اصل عقلایی و فرادینی است که ارزش ذاتی داشته و عمومیت دارد، یعنی هیچ شرط و محدودیت زمانی و مکانی ندارد<ref>ر. ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.</ref>. گسترۀ عدالت، چنان است که همه‌کس و همه‌چیز را دربر می‌گیرد و آباد می‌سازد<ref>ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶- ۵۵۷.</ref>.
 
عدل در وسیع‌ترین مفهوم، شامل: «[[حقوق خدا]] بر [[انسان]]»، «[[حقوق انسان]] بر [[انسان]]»، «حق انسان بر خودش» و حتی «[[حق]] اعضا و جوارح انسان بر او» هم می‌شود؛ در واقع مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزش‌های مثبت است<ref>اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.</ref>، همچنان که نقطه مقابل آن، [[ظلم]] به معنای کار بیجا و [[تعدی]]، همه [[رذایل]] را شامل می‌شود<ref>احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.</ref>.<ref>ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.</ref> عدالت هم از [[صفات خداوند]] است، هم در [[شاهد]] و [[قاضی]] و [[امام]]، شرط است، هم در [[پیشوا]] و [[رهبر]] باید باشد، تا بتواند [[قسط]] و عدالت را در [[جامعه]] تحقّق بخشد<ref>نراقی «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱</ref>.<ref>ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.</ref> [[امام علی]] {{ع}} [[عدالت‌خواهی]] را از هر [[کار نیک]] و هر تلاش در [[راه خدا]]، برتر و والاتر می‌داند. در آموزه‌های آن حضرت، عدالت، محکم‌ترین بنیاد و مایۀ [[سلامت]] و بهروزی مردمان است و هیچ چیز به اندازه عدالت و [[عدالت‌خواهی]] ارزش و قیمت ندارد<ref>ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.</ref>. بر همین اساس عدالت در [[اندیشۀ سیاسی اسلام]] و شیوۀ [[حکومت]]، نیز جایگاه مهمّی دارد<ref>ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.</ref>، چنانچه فلسفه [[بعثت پیامبران]] {{صل}} برپایی [[قسط و عدل]] بوده است<ref>ر. ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.</ref>.
 
== اقسام عدل ==
عدل را می‌توان از یک منظر به دو قسم تقسیم کرد: [[عدل الهی]] و [[عدل بشری]].
# '''[[عدل الهی]]''': عدل یکی از [[صفات خداوند متعال]] و از مهم‌ترین [[اهداف بعثت انبیاء]] است {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} <ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. اهمیت عدل در [[دین مبین اسلام]] به قدری است که یکی از اصول پنج‌گانه [[مذهب تشیع]] را تشکیل می‌دهد. بی‌تردید [[خدا]] [[عادل]] است و [[جهان آفرینش]]، [[مظهر]] تام [[عدل الهی]] است: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> و [[پیامبر]] {{صل}} می‌فرماید: {{متن حدیث|بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ}}<ref>ابن ابی الجمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۰۳.</ref>.
# '''[[عدل بشری]]''': در این نوع از عدل، محور، [[انسان]] [[عادل]] است و رعایت عدل از سوی او در دو [[جایگاه]] فردی (نسبت به خود) و [[اجتماعی]] (نسبت به دیگران) مطرح می‌شود<ref>صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۸۶.</ref>. مراد از [[عدل فردی]]، تلاش [[فرد]] در جهت ایجاد [[توازن]] و [[اعتدال]] درونی است. در [[روایات اسلامی]] از این نوع از عدل، به عنوان بزرگ‌ترین عدل نام برده‌اند: {{متن حدیث|غَايَةُ الْعَدْلِ أَنْ يَعْدِلَ الْمَرْءُ فِي نَفْسِهِ}}<ref>آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص۲۳۶، ش۴۷۵۷.</ref> (نهایت عدل آن است که [[آدمی]] عدل را در وجود خود برقرار سازد). وجود چنین [[توازن]] درونی، مقدمه و لازمه [[برقراری عدل]] در سطحی وسیع‌تر یعنی [[اجتماع]] می‌باشد<ref>[[سلیمان خاکبان|خاکبان، سلیمان]]، [[رقیه یوسفی|یوسفی، رقیه]]، [[عدل اسلامی (مقاله)|عدل اسلامی]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]</ref>.
 
[[عدالت]] دارای اقسامی است که از تقسیمات مختلفی به دست می‌آید. نخستین و اصلی‌ترین تقسیم در این زمینه، تقسیم [[عدالت]] به ملاحظه موصوف است که سایر تقسیم‌ها بر مبنا و در پی آن صورت می‌گیرد؛ بنابراین، ما نخست به شرح این تقسیم و اقسامی که از آن پدید می‌آید، می‌پردازیم.
 
'''اقسام [[عدالت]] به ملاحظه موصوف''': [[عدالت]] یک صفت است و بسته به اینکه موصوف آن چیست؟ اقسامی پیدا می‌کند. پیش از این دانستیم که موصوف [[عدالت]] گاهی نفس و گاهی فعل [[انسان]] است؛ بنابراین طبق این تقسیم، [[عدالت]] دارای دو قسم است: [[عدالت]] [[نفسانی]] و [[عدالت]] [[رفتاری]].
# '''[[عدالت]] [[نفسانی]]''': [[عدالت]] [[نفسانی]] عبارت از آن است که همه قوای [[نفسانی]] در حالت [[اعتدال]] قرار گرفته، تحت [[فرمان]] [[عقل عملی]] فعالیت کنند. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} درباره این [[قسم]] [[عدالت]] می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً}}<ref>شریف رضی، نهج‌البلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۸.</ref>؛ [[عدالت]] دارای چهار شاخه است: [[فهم]] دقیق، [[دانش]] عمیق، حکست شکوفا و [[حلم]] [[استوار]]. کسی که بفهمد، [[عشق]] [[دانش]] را در می‌یابد و هرکسی عمق [[دانش]] را دریابد از سرچشمه‌های [[حکمت]] [[سیراب]] بر می‌گردد و هرکس [[بردباری]] کند در کار خویش [[افراط]] نمی‌کند و در میان [[مردم]] ستوده می‌زید.
# '''[[عدالت رفتاری]]''': [[عدالت]] در این اصطلاح، به معنی مراعات [[حقوق]] و قرار دادن هر چیز در جای مناسب خویش است. [[عدالت]] [[رفتاری]] را می‌توان با سه ملاحظه تقسیم کرد، نخست به ملاحظه حوزه اجرایی [[عدالت]]، دوم به ملاحظه عامل ایجاب‌کننده [[عدالت]] و سوم به ملاحظه طرفین [[عدالت]].
## '''اقسام [[عدالت]] [[رفتاری]] به ملاحظه حوزه تأثیر''':
### [[عدالت درونی]]: [[عدالت]] [[رفتاری]] گاهی مربوط به [[رفتار انسان]] در حوزه نفس خویش است، در این صورت [[عدالت]] درونی نامیده می‌شود.
### [[عدالت شخصی]]: گاهی [[انسان]] [[عدالت]] را در خارج از حوزه نفس [[اجرا]] می‌کند، ولی تنها در خصوص [[رفتار شخصی]]، در این صورت [[عدالت]] شخصی نامیده می‌شود.
### [[عدالت اجتماعی]]: گاهی [[انسان]] [[عدالت]] را در خارج از حوزه نفس و فراتر از [[رفتار شخصی]]، یعنی [[رفتار]] با سایر [[انسان‌ها]] [[اجرا]] می‌کند. در این صورت [[عدالت اجتماعی]] نامیده می‌شود.
## '''اقسام [[عدالت]] [[رفتاری]] به ملاحظه عامل ایجاب‌کننده''': عاملی که [[عدالت]] را موجب می‌شود و [[انسان]] را به [[اجرای عدالت]] ملزم می‌کند گاهی در [[درون انسان]] قرار دارد و گاهی در بیرون از وجود [[انسان]]. قسم اول [[عدالت]] خودخواسته و اختیاری نامیده می‌شود و قسم دوم [[عدالت]] تحمیلی.
### [[عدالت اختیاری]]: [[عدالت]] اختیاری به [[رفتار]] عادلانه‌ای گفته می‌شود که بدون [[تحمیل]] و فشار خارجی با [[انگیزه]] و سائقه درونی صورت گیرد. در [[جوامع انسانی]] فراوانند کسانی که بدون توجه به عوامل خارجی، [[حقوق]] دیگران را ادا و حدود الاهی را مراعات می‌کنند، [[امانت]] را بر می‌گردانند، دیون خود را به هنگام ادا می‌کنند، با دست و زبان کسی را نمی‌آزارند، با هرکه [[معاشرت]] کنند، اگر [[یار]] شاطر نباشند، بار خاطر نمی‌شوند، مطابق [[شریعت]] [[معامله]] می‌کنند و مطابق [[فرمان]] الاهی، [[عبادت]]؛ به [[حق]] [[قضاوت]] می‌کنند، به [[راستی]] [[شهادت]] می‌دهند و... به این‌گونه رفتارها که چون جوشش چشمه از [[درون انسان]] سرچشمه می‌گیرند، [[عدالت]] اختیاری یا درون‌خیز می‌گوییم. [[رفتار عادلانه]] درون‌خیز حامل سه خبر از درون [[جان آدمی]] است: نخست آنکه فاعل آن از [[عدالت]] [[نفسانی]] بهره‌مند است، چون در غیر این صورت نمی‌توانست بدون هیچ [[انگیزه]] خارجی [[عدالت‌ورزی]] کند؛ دوم آنکه عقلش با [[سلامت]] و [[اقتدار]] بر دیگر قوای نفسش [[حکومت]] می‌کند. در غیر این صورت، [[شهوت]] و [[غضب]] [[فرصت]] [[رفتار عادلانه]] را از او می‌گرفتند؛ و سه دیگر آنکه، علقه [[ایمان به خدا]] چنان در قلبش [[استوار]] شده که پیوسته او را در [[صراط مستقیم]] نگاه می‌دارد. موانع [[عدالت]] اختیاری: [[فطرت انسان]] به خودی خود طرفدار [[عدالت]] است، اگر [[فطرت انسان]] تحت تأثیر عوامل خارجی [[بیمار]] و [[منحرف]] نشود، بی هیچ دعوتی مجذوب [[عدالت]] می‌شود تا آنجا که [[انسان]] حاضر می‌شود [[جان]] خود را در [[راه]] [[اجرای عدالت]] [[فدا]] کند. با این حال در همه حوزه‌ها با رفتارهایی مواجه می‌شویم که بر خلاف [[عدالت]] صورت می‌گیرند و انسان‌های فراوانی را می‌بینیم که با [[اختیار]] خود عادلانه [[رفتار]] نمی‌کنند. آنچه این‌گونه افراد را از [[عدالت‌ورزی]] باز میدارد ممکن است یکی از این سه باشد: نخست توجه به [[منافع]] شخصی مادی، دوم [[پیروی]] از [[امیال]]، [[هوس‌ها]] و [[هواهای نفسانی]] و سوم، بی‌مبالاتی. [[عدالت]] هر چند در نهایت به نفع همه [[آحاد]] انسان‌هاست و حتی [[منافع]] کلی اجراکننده خود را نیز تأمین می‌کند، گاهی در موارد جزئی با [[منافع]] شخصی ناسازگار است. گاهی [[التزام]] به [[عدالت]] مستلزم آن است که [[مالی]] را از کف دهیم و از منفعتی چشم بپوشیم. به همین [[دلیل]] کسی که عقلش به کمال نرسیده و ایمانش محکم نباشد، [[عدالت]] را نقض می‌کند. گاهی نیز [[اجرای عدالت]] هوس‌های ما را محدود و از [[اعمال]] بی‌حد و مرز [[شهوت]] و [[غضب]] جلوگیری می‌کند، به همین [[دلیل]] کسانی که تحت [[سیطره]] قوای تحریکی خود قرار دارند و نمی‌توانند با [[غضب]] و [[شهوت]] خود [[مخالفت]] کنند، برخلاف [[عدالت]] قدم برمی‌دارند. و گاهی هم نه این است و نه آن؛ ولی [[اجرای عدالت]] [[نیازمند]] دقت و به تلاش و قبول زحمت منوط است و [[انسان]] بر اثر بی‌مبالاتی در این مورد، کوتاهی می‌کند، چنان‌که یک [[قاضی]] بدون تحقیق در ابعاد مختلف یک پرونده حکمی بر خلاف [[عدالت]] صادر می‌کند.
### [[عدالت]] تحمیلی: گاهی ممکن است [[انسان]] با آنکه خود میلی به [[رفتار عادلانه]] ندارد تحت تأثیر عوامل خارجی مثل [[ترس]] از [[حکومت]]، مراعات انظار [[مردمان]]، [[هراس]] از بدنامی و... عادلانه [[رفتار]] کند. کم نیستند کسانی که از درون خود فرمانی برای مراعات [[حقوق مردم]] و [[امتثال اوامر الهی]] دریافت نمی‌کنند و اگر از این قبیل عوامل بیرونی نیز تأثیر نپذیرند، حدود و [[حقوق]] را یکسره در می‌نوردند. [[رفتار عادلانه]] در چنین فضایی با نوعی از فشار و [[تحمیل]] صورت می‌گیرد و به همین [[دلیل]] آن را [[عدالت]] تحمیلی نام نهادیم. در مواردی که برخی [[انسان‌ها]] با میل و [[اراده]] خود [[راه]] [[عدالت]] نمی‌روند بر سایر [[انسان‌ها]] لازم است آنها را وادار به [[اجرای عدالت]] کنند [[تحمیل]] [[عدالت]] بر حسب مورد گاهی [[وظیفه]] [[آحاد]] [[مردم]] و گاهی [[تکلیف]] [[حاکمیت]] است. مراتب [[امر به معروف و نهی از منکر]] نیز به همین معنی است که به وسیله [[مردم]] برخی [[احکام]] قابل [[اجرا]] و پاره‌ای از [[حقوق]] قابل استیفاست و برخی دیگر تنها با دخالت [[حکومت]]، عملی و [[احیا]] می‌شوند. با توجه به اینکه همیشه افراد فراوانی یافت می‌شوند که به [[اختیار]] خود عادلانه [[رفتار]] نمی‌کنند و افراد و [[آحاد]] [[جامعه]] نیز نمی‌توانند آنها را وادار به [[عدالت]] کنند، [[جامعه انسانی]] محتاج [[حکومت]] عادله می‌شود. [[حکومت]] عادله به [[حکومتی]] می‌گوییم که هم [[قوانین]] عادلانه داشته باشد و هم حاکمی [[عادل]] که خود از [[اجرای قوانین]] سر باز نزند. چنین [[حکومتی]] میتواند از باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] [[قانون]] خود را بر [[جامعه]] [[تحمیل]] کند.
## '''اقسام [[عدالت]] به ملاحظه طرفین''': [[عدالت]] با دو رکن محقق می‌شود: نخست کسی که [[عدالت]] می‌ورزد و دیگر کسی که مشمول [[عدالت]] می‌شود. از [[تغییر]] این دو رکن برای [[عدالت]] اقسامی پیدا می‌شود<ref>ر. ک: احمد نراقی، معراج السعادة، ج۱، ص۸۲.</ref>.
### [[عدالت]] بین [[بندگان]] و [[حضرت]] [[خالق]]: [[حضرت حق]] [[بخشنده]] [[حیات]] و عطاکننده همه [[کمالات]] است و همه [[نعمت‌ها]] از آن سو به جانب [[بندگان]] سرازیر می‌شود؛ بنابراین بر [[بندگان]] لازم است در برابر این همه [[لطف]] و [[احسان]]، خدمتی به جا آورند؛ چون کسی که نعمتی دریافت کند و در صدد جبران برنیاید، [[ظالم]] شمرده می‌شود. جبران [[احسان]] نسبت به اشخاص مختلف، تفاوت پیدا می‌کند. اگر کسی که هم‌شأن و رتبه ماست [[احسان]] کند، جبران احسانش به این است که در موقع مناسب حداقل به همان مقدار به او [[احسان]] کنیم، ولی اگر سلطانی [[مقتدر]] عطایی فرستد، جبران آن عطا به فرستادن عطایی مشابه نیست؛ چراکه اولاً، [[رعیت]] از عهده عطایی چون عطای [[سلطان]] برنمی آید؛ و ثانیاً، [[سلطان]] را به آن نیازی نیست. بنابراین، برای جبران [[لطف]] شاهانه باید بقای دولتش را از [[خدا]] خواست و [[فضایل]] و محامدش را در مجامع بازگفت. [[خداوند متعال]] از [[خدمت]] و عطای [[بندگان]]، [[بی‌نیاز]] است و از [[شکر]] و ثنای ایشان مستغنی است؛ ولی با این حال بر [[بندگان]] [[واجب]] است در [[خداشناسی]] و [[خدادوستی]] بکوشند و برای [[امتثال]] [[فرامین]] الامی تلاش کنند و در [[التزام]] به [[دین]] و [[آیین]] و [[شریعت]] [[استواری]] کنند هرچند که همه اینها نیز از جمله نعمت‌های او به شمارند. بنده‌ای که در پیشگاه [[پروردگار]] خویش از این تلاش و کوشش فرو نگذارد و در [[اطاعت]] [[فرمان]] آن یکتای یگانه کوتاهی نکند، در رابطه با [[پروردگار]] خویش به [[عدالت]] [[رفتار]] کرده و هر چه از این [[صراط مستقیم]] فاصله گیرد گرفتار [[ظلم و جور]] شده است
### [[عدالت]] بین [[انسان‌ها]]: [[خداوند متعال]] برای هریک از [[انسان‌ها]] [[حقوقی]] مقرر و برای [[روابط]] بین [[انسان‌ها]] [[قوانین]] و مقرراتی وضع فرموده است. در [[روابط انسانی]] [[عدالت]] این است که هرکسی به [[حق]] خویش برسد و در [[جایگاه]] [[شایسته]] خود قرار گیرد. [[انسان]] [[عادل]] در این [[روابط]] کسی است که [[امانت]] را به صاحبش بر می‌گرداند، در معاملات به [[انصاف]] [[رفتار]] می‌کند، بزرگان را ارج می‌نهد، به فریاد [[مظلومان]] می‌رسد، [[ضعیفان]] و درماندگان را [[دستگیری]] و با سرکشان و [[ستمگران]] مقابله می‌کند.
### [[عدالت]] بین [[بندگان]] و [[مردگان]]: پاره‌ای از [[روابط]] [[حقوقی]] بین [[انسان‌ها]]، حتی پس از [[مرگ]] یکی از طرفین باقی میماند؛ به همین [[دلیل]] برخی [[مردگان]] همانند افراد زنده دارای [[حقوقی]] هستند؛ از جمله [[پدر]] و [[مادر]]، [[خویشان]] و [[نزدیکان]]، [[همسایگان]]، [[دوستان]] و در نهایت همه [[اهل]] [[ایمان]]، اگرچه با تفاوت بسیار، پس از [[مرگ]]، نسبت به ما [[حقوقی]] دارند. به همین [[دلیل]] [[انسان]] می‌تواند با [[تغییر]] رویه نسبت به [[پدر]] و [[مادر]] در گذشته خویش موقعیت خود را در [[مقام]] [[فرزندی]] [[تغییر]] دهد مثلاً کسی که در زمان [[حیات]] [[والدین]] به هر [[دلیل]] از [[خدمت]] به آنها کوتاهی کرده و از آثار و [[برکات]] [[خدمت]] و [[مهربانی]] به [[والدین]] [[محروم]] مانده پس از [[مرگ]] ایشان می‌تواند با مراعات [[حقوق]] آنها گذشته را جبران کند و خود را از این [[محرومیت]] [[نجات]] دهد<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۶۲-۶۹.</ref>.
 
=== نمونه‌هایی از رفتار عادلانه ===
# '''[[شهادت به حق]]''': [[قرآن کریم]] به ما آموخته است که چون [[مسلمانان]] [[نیازمند]] [[شاهد]] باشند و ما را برای حضور در محل واقعه و [[تحمل]] [[شهادت]] [[دعوت]] کنند دعوتشان را بپذیریم و برای [[تحمل]] [[شهادت]] حاضر شویم {{متن قرآن|...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ}}<ref> «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بی‌گمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳.</ref>؛ برای نمونه، اگر دو نفر با هم معامله‌ای مثل [[خرید و فروش]]، اجاره و [[قرض]] انجام می‌دهند یا [[عقد]] نکاحی خوانده می‌شود و از ما می‌خواهند در آن مجلس حاضر شویم و [[شاهد]] واقعه باشیم تا در صورت [[ضرورت]] [[شهادت]] دهیم، قبول این [[دعوت]] [[واجب]] می‌شود<ref>ر. ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۰۸.</ref>. پس از [[تحمل]] [[شهادت]]<ref>تحمل شهادت، در مقابل ادای شهادت (شهادت دادن) به این معنی است که انسان برای دیدن واقعه حاضر شود لزوم ادای شهادت کند.</ref>، در صورتی که از ما برای ادای [[شهادت]] در [[دادگاه]] [[دعوت]] شود و [[شهادت]] ما برای احقاق [[حق]] مفید باشد و زیانی به ما نرساند، ادای [[شهادت]] نیز [[واجب]] {{متن قرآن|...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ}}<ref> «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بی‌گمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳؛ ابن براج، المهذب، ج۲، ص۵۶۱.</ref> و [[کتمان شهادت]] [[حرام]] می‌شود<ref>مفید، مقنعه، ص۷۲۸.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} می‌فرماید: کسی که شهادتی را [[کتمان]] کند، در [[روز قیامت]] [[خداوند متعال]] در حضور خلایق گوشت تنش را به خوردش می‌دهد. ادای [[شهادت]] به قصد احقاق [[حق]] از چنان جایگاهی برخوردار است که اگر [[معتکف]] برای اقامه [[شهادت]] در [[دادگاه]] از محل [[اعتکاف]] خارج شود به اعتکافش زیانی نمی‌رسد<ref>علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۲۹۳.</ref>. مهم‌ترین نکته در این زمینه این است که [[شهادت]] باید از روی [[علم]] و [[آگاهی]] باشد. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: در مورد چیزی [[گواهی]] مده مگر آنکه همانند کف دستانت از آن [[آگاه]] باشی<ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۱.</ref>. [[کتمان شهادت]] اگر از روی غرض و به قصد [[ابطال حق]] باشد از [[گناهان کبیره]] به شمار می‌رود. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: کسی که شهادتی را [[کتمان]] می‌کند تا [[خون]] [[مسلمانی]] ریخته شود یا [[مال]] [[مسلمانی]] از دستش برود [[روز قیامت]] در حالی می‌آید که صورتش را به اندازه یک میدان دید چشم، [[تاریکی]] فراگرفته و در صورتش خراش عمیقی است که باعث می‌شود [[مردم]] او را با نام و [[نسب]] بشناسند و کسی که شهادتی به [[حق]] دهد تا [[حق]] [[مسلمانی]] را زنده کند، [[روز قیامت]] در حالی می‌آید که از صورتش به اندازه یک میدان دید چشم، [[نور]] می‌درخشد و [[مردم]] او را با نام و [[نسب]] می‌شناسند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸۰.</ref>.
# '''[[قضاوت]] به [[حق]]''': یکی از نمونه‌های [[رفتار عادلانه]] با [[مردمان]] [[قضاوت]] به [[حق]] است. ما هرچند در [[مقام]] [[قضاوت]] رسمی نباشیم گاه و بی‌گاه ممکن است به [[داوری]] خوانده شویم، مانند [[داوری]] بین دو [[همسایه]]، دو همکار، دو [[فرزند]] و [[زن]] و شوهر. در این‌گونه موارد [[عدالت]] [[حکم]] می‌کند که بدون در نظر گرفتن هیچ عاملی به [[حق]] [[حکم]] کنیم. چنین کاری ممکن است به نظر آسان بنماید؛ ولی به هنگام عمل، بسیار مشکل است؛ به ویژه اگر با یک طرف دعوا علقه‌ای داشته باشیم. [[رسول خدا]] {{صل}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْحَقُّ ثَقِيلٌ مُرٌّ وَ الْبَاطِلُ خَفِيفٌ حُلْوٌ}}<ref>طوسی، امالی، ص۵۵۳؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۶۵.</ref>؛ [[حق]] سنگین و تلخ است و [[باطل]] سبک و شیرین. ولی اگر کسی این بار را [[تحمل]] کند و تلخی آن را به [[جان]] بخرد از [[برترین]] [[انسان‌ها]] خواهد بود چنان‌که [[امیرالمؤمنین]] می‌فرماید: {{متن حدیث|أَفْضَلُ الْخَلْقِ اقضا بالحق}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۲۵.</ref>؛ [[برترین]] [[مردم]] کسی است که بیشتر به [[حق]] [[داوری]] کند.
# '''[[حق‌طلبی]]''': یکی از نمونه‌های بارز [[رفتار عادلانه]] با [[مردمان]] [[حق‌طلبی]] است، به این معنی که [[انسان]] [[حق دیگران]] را به ایشان برساند و بیش از [[حق]] خود از دیگران مطالبه نکند. کسی که بیش از [[حق]] خود می‌خواهد و می‌گیرد، همانند کسی که از دادن [[حق دیگران]] استنکاف می‌کند، [[عدالت]] را نقض کرده است و [[ارزش]] و نوع حقی که ضایع می‌شود در [[صدق]] نام [[ظلم]] هیچ تأثیری ندارد. کسی که [[حق]] کوچکی را ضایع کند همانند کسی که [[حقوق]] بزرگ را ندیده می‌گیرد [[ظالم]] است. کسی که [[حقوق]] [[دینی]]، [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مردمان]] را تباه می‌کند به همان اندازه [[عدالت]] را خدشه‌دار می‌کند که با ندیده گرفتن [[حقوق مالی]] و [[اقتصادی]] خدشه‌دار می‌شود. در اینجا [[تذکر]] این نکته ضروری است که همان‌طور که مطالبه [[حق]] خویش با [[عدالت]] منافات ندارد، اگر کسی از سرِ [[کرم]] و [[بزرگواری]] از [[حق]] خویش بگذرد به طوری که مصداق [[ستم‌پذیری]] نباشد، برخلاف [[عدالت]] نیست، وگرنه خود موجب [[نقض]] [[عدالت]] می‌شود. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در نامه‌ای که به سران [[سپاه]] خویش نوشته، پس از آنکه [[حقوق]] متقابل خود و ایشان را یادآور شده، می‌فرماید: {{متن حدیث|فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ}}<ref>شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، نامه ۵۰، ج۳، ص۸۰.</ref> [[حقوق]] خویش را از [[امیران]] و [[فرمانروایان]] خود بگیرید و آن حقی را که (ایشان بر شما دارند همان که) [[خدا]] با آن کارتان را به [[صلاح]] می‌آورد به ایشان بدهید.
# '''[[احترام به حقوق]] و [[اموال]] دیگران''': یکی دیگر از رفتارهای عادلانه با [[مردمان]] [[احترام]] به [[مال]]، [[جان]]، [[آبرو]] و [[حقوق]] [[دینی]]، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] ایشان است؛ بنابراین [[سهل‌انگاری]] پزشک در [[نجات]] [[جان]] [[بیمار]]، کوتاهی [[نیروی نظامی]] و انتظامی در [[حفظ]] [[امنیت]] داخلی و خارجی، [[سستی]] [[قاضی]] در [[اعمال]] [[قانون]]، کم‌کاری نیروی [[اداری]] در حیطه [[مسئولیت]] خود، سست‌کاری کارگر در تولید کالا، بی‌دقتی نیروی فنی و مهندسی در اجرای پروژه‌ها و... همگی بر خلاف [[عدالت]] و از مصداق‌های [[رفتار]] ظالمانه به شمار می‌روند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۶۲-۶۹.</ref>.
 
== مراتب عدالت ==
[[عدالت]] دارای مراتب فراوانی است که همه آنها قابل شمارش نیست، ولی مهم‌ترین مراتبی که بر اثر [[ضعف]] و شدت این نهاد [[نفسانی]] پدید می‌آید، پنج مرتبه است.
# '''[[رهایی از ظلم]]''': اولین مرتبه [[عدالت]] آن است که [[انسان]] از رفتارهای ظالمانه دست بردارد و به [[حقوق]] [[مردمان]] و [[احکام الهی]] توجه پیدا کند، این مرتبه از آن نظر اهمیت دارد که دروازه ورود [[انسان]] به وادی [[عدالت]] است، وگرنه خود از [[عدالت]] بهره‌ای ندارد. مرتبه‌ای است در مرز [[ظلم]] و [[عدالت]] کسی که در این مرتبه قرار می‌گیرد، اگر خود را به مراتب بالاتر نرساند، خیلی زود در ورطه [[ظلم]] می‌افتد.
# '''مراعات گزینشی [[احکام]] و [[حقوق]]''': در این مرتبه [[انسان]] نه تنها از رفتارهای ظالمانه دست برداشته، بلکه پاره‌ای از رفتارهایش نیز بر [[سیاق]] [[عدالت]] است، علاوه بر آنکه به [[احکام]] و [[حقوق]] توجه پیدا کرده برخی از آنها را نیز مراعات می‌کند. کسی که در این مرتبه قرار دارد، به [[حقیقت]] [[عادل]] نیست و اگر [[ترقی]] نکند و به مراتب بالاتر [[راه]] نیابد، زیانکار است؛ ولی از آن رو که رسیدن به این مرتبه گامی به جلو محسوب شود، حائز اهمیت و شایان ذکر است.
# '''رعایت حدود [[واجب شرعی]]''': در این مرتبه [[انسان]] موفق می‌شود [[حقوق]] سایر [[انسان‌ها]] را ادا کند و [[واجبات]] و [[محرمات]] [[شرعی]] را نیز به طور کامل مراعات نماید. [[انسان]] در این مرتبه مراقب است که هیچ واجبی را ترک نکند و هیچ حرامی را مرتکب نشود. کسی که به این مرتبه نائل می‌شود، به [[حقیقت]] [[عدالت]] [[دست]] یافته و [[شایسته]] عنوان [[عادل]] است، ولی هنوز هم مراتب بالاتری باقی است که او می‌تواند به آنها دست یابد.
# '''رعایت [[مستحبات]]''': [[احکام الهی]] دارای دو مرتبه [[واجب]] و [[مستحب]] است. مراعات [[واجبات]] چنان‌که از نامشان پیداست مهم و ضروری است. کسی که به [[واجبات]] ملتزم نباشد، از مرتبه [[عدالت]] [[سقوط]] می‌کند؛ ولی مراعات [[مستحبات]] [[ارزشمند]] و ارزش‌آفرین است. [[انسان]] به خاطر ترک [[مستحبات]] از [[مقام]] [[انسانی]] [[سقوط]] نمی‌کند و از دایره [[بندگی]] خارج نمی‌شود؛ ولی به خاطر عمل به [[مستحبات]] به [[مقامات]] بالایی دست می‌یابد که به [[وهم]] و [[گمان]] نمی‌گنجد و [[عقل]] از [[درک]] آن عجز است. در [[روابط اجتماعی]] نیز [[حقوق انسان‌ها]] در دو مرتبه قرار می‌گیرد یک مرتبه [[حقوقی]] که ادای آنها [[واجب]] است و ادا نکردن آنها پیگرد [[حقوقی]] و قانونی دارد، و مرتبه دیگر [[حقوقی]] که اداکردن آنها مفید و ثمربخش است، ولی ترک آنها نیز مجاز است و هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را مطالبه کند؛ برای نمونه، کسی که از راهی می‌گذرد خودداری از ایجاد مزاحمت بر او [[واجب]] است؛ بنابراین نمی‌تواند به صورتی رانندگی کند که موجب [[ترس]] و [[وحشت]] رهگذران شود یا محیط [[امن]] و آرام آنها را با صداهای [[ناهنجار]] آشفته کند و در صورتی که مراعات نکند سایر [[شهروندان]] می‌توانند [[حق]] خود را از او مطالبه کنند، ولی [[سلام کردن]] به پیادگان حقی است که اگر مراعاتش نکند، نمی‌توان او را [[سرزنش]] و از نظر [[حقوقی]] تعقیب کرد. کسی که [[حقوق]] [[واجب]] دیگران را مراعات می‌کند [[عادل]] است، ولی کسی که [[حقوق]] [[مستحب]] را نیز ادا می‌کند در مرتبه والایی از [[عدالت]] قرار دارد. بنابراین، مرتبه چهارم [[عدالت]] آن است که [[انسان]] علاوه بر مراعات [[احکام]] و [[حقوق]] [[واجب]] به [[مستحبات]] نیز پایبند باشد.
# '''[[عدالت]] همه‌جانبه''': آخرین مرتبه [[عدالت]] عبارت از آن است که [[انسان]] در تمام مراتب وجود خویش به [[اعتدال]] می‌رسد؛ از جمله در زمینه [[صفات]] [[نفسانی]] هیچ صفتی خارج از [[اعتدال]] در وجود او یافت نمی‌شود، در [[مقام عمل]] هیچ گفتار و کرداری بر خلاف [[میزان]] [[عقل]] و [[شرع]] - نه در مرتبه [[واجبات]] و [[محرمات]] و نه در مرتبه [[مستحبات]] و مکروهات - از او صادر نمی‌شود. در [[مقام]] [[فکر]] و [[اندیشه]] از هر [[فکری]] جز کسب رضای [[حضرت حق]] و رسیدن به [[مقام قرب]] او تهی می‌شود و در [[مقام]] [[قلب]] و [[روح]] از هر تعلقی جز [[وابستگی]] به [[ذات اقدس الهی]] [[آزاد]] می‌شود. این مرتبه از [[عدالت]] مخصوص [[اولیا]] و [[پیامبران الهی]] است<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۷۰، ۷۱.</ref>.
 
== مبانی عدالت ==
[[عدالت]] بر چهار پایه [[استوار]] است: [[فطرت]]، [[عقل]]، [[دین]] و [[ایمان]].
# '''[[فطرت]]''': [[انسان]] به گونه‌ای [[آفریده]] شده که اگر به حال خود رها شود، به جانب [[خوبی‌ها]] و [[فضایل]] می‌رود. [[عدالت]] چه به معنی عام و چه به معنی خاص، از زیباترین پدیده‌های [[جهان]] است؛ بنابراین طبیعی است که [[انسان]] به طور [[فطری]] و ذاتی به [[عدالت]] [[گرایش]] داشته باشد. علاوه بر این [[گرایش‌های فطری]] [[انسان]] دارای ویژگی‌هایی است که همه آن ویژگی‌ها را می‌توانیم در میل به [[عدالت]] ببینیم. ویژگی‌های [[تمایلات فطری]] عبارت‌اند از:
## '''فراگیری''': [[گرایش‌های فطری]] [[انسان]] فراگیر است، به زمان یا مکان خاصی اختصاص ندارد، در مرزهای جغرافیایی محدود نمی‌شود، [[ملیت]]، نژاد، رنگ، [[دین]] و... هیچ‌یک در اصل آن اثرگذار نیستند. [[گرایش]] به [[عدالت]] نیز همگانی است.
## '''خودجوشی''': [[گرایش‌های فطری]] از [[درون انسان]] سرچشمه میگیرد؛ بنابراین هر [[انسانی]] آنها را [[احساس]] می‌کند و برای [[شناخت]] آنها نیاز به [[آموزش]] ندارد. [[ادیان آسمانی]] هم که همسو با [[فطرت انسانی]] حکمی صادر میکنند، تنها برای [[ارشاد]] [[انسان]] به همان [[حکم]] [[فطری]] است. چنین احکامی را نمی‌توان [[حکم]] [[مولوی]] تلقی کرد. [[گرایش]] به [[عدالت]] نیز ریشه در درون [[آدمی]] دارد و اگر مانعی بر سر [[راه]] آن نباشد، [[انسان]] را به سوی [[عدالت]] می‌برد.
## '''دیرپایی''': از ویژگی‌های [[گرایش فطری]] این است که در شرایط بازدارنده، ریشه‌کن نمی‌شود و برای همیشه از وجود [[انسان]] رخت برنمی‌بندد، اگر چه ممکن است به‌سان شرایط تشویق‌کننده از [[شکوفایی]] برخوردار نباشد و حتی از نظر مصداقی دچار [[انحراف]] شود؛ برای نمونه، [[نیاز انسان]] به [[پرستش]] یک نیاز [[فطری]] است، به همین [[دلیل]] در هیچ زمان و مکانی، [[قوم]]، [[قبیله]] یا ملتی یافت نشده که هیچ‌گونه آیینی برای [[پرستش]] نداشته باشند. هر [[انسانی]] بدون نیاز به [[آموزش]] [[احساس]] می‌کند که باید به مبدئی متعالی روی آورد، او را بستاید و در برابرش [[کرنش]] کند. به همین [[دلیل]] به‌رغم همه سخت‌گیری‌ها و شرایط بازدارنده این [[گرایش فطری]] از وجود [[انسان‌ها]] ریشه‌کن نشده است، اگرچه در بیشتر موارد به [[علل]] مختلف، [[انسان‌ها]] از تشخیص [[معبود]] [[حقیقی]] باز مانده و معبودهای دروغین را پرستیده‌اند. نکته چشمگیر در این [[مقام]] این است که وجود نمونه دروغین و بدلی از هر چیز نشانه میل [[فطری]] [[انسان]] به نمونه اصیل و [[راستین]] آن است. بدل‌سازی و [[تحریف]]، نشانه عجز از ریشه‌کنی است. اگر دین‌ستیزان در طول [[تاریخ]] [[انسان]] میتوانستند [[گرایش]] [[خداپرستی]] [[انسان]] را ریشه‌کن کنند، نیاز به ساختن این همه [[دین]] [[باطل]] و دروغین نداشتند. [[گرایش]] به [[عدالت]] نیز یک میل [[فطری]] است؛ چراکه در همه زمان‌ها و مکان‌ها [[انسان‌ها]] به [[عدالت]] [[گرایش]] داشته و هیچ عاملی نتوانسته است این میل را از وجود ایشان ریشه‌کن کند. حتی کسانی که در عمل، با [[عدالت]] میجنگند در ذات خویش [[عدالت]] را [[دوست]] دارند. ادعای دروغین [[عدالت‌گستری]] از جانب [[حکومت‌های ستمگر]]، نشانه [[فطری]] بودن [[عدالت‌خواهی]] است؛ بنابراین یکی از مبانی [[عدالت]]، [[فطرت انسان]] است.
# '''[[عقل]]''': [[عقل]] در وجود [[انسان]] نام دو نیرو است: [[عقل عملی]] و [[عقل نظری]]، [[عقل عملی]] خود همپایه [[عدالت]] است، ولی [[عقل نظری]] نیرویی است که [[خیر و شر]] و [[نیکی]] و [[بدی]] را باز میشناسد و [[حق و باطل]] را تشخیص میدهد. [[رسول خدا]] {{صل}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَقْلُ نُورٌ فِي الْقَلْبِ يُفَرَّقُ بِهِ بَيْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ}}<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ۲۰/۴۰.</ref>؛ [[عقل]] نوری است در وجود [[انسان]] که [[حق]] را از [[باطل]] جدا می‌کند. و می‌فرماید: {{متن حدیث|مَثَلُ الْعَقْلِ فِي الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي وَسَطِ الْبَيْتِ}}<ref>صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۹۸.</ref>؛[[عقل]] در وجود [[آدمی]] همانند چراغی است که در وسط اتاق نهاده می‌شود. بر این اساس، [[عقل]] با [[درک]] [[ارزش]] و [[جایگاه]] [[عدالت]]، یکی از مبانی [[گرایش]] [[انسان]] به [[عدالت]] است.
# '''[[دین]]''': [[اجرای عدالت]] در نفس و [[جامعه انسانی]] به دو چیز منوط است: نخست آشنایی با [[فضایل]] و [[رذایل]] و خوبی و [[بدی]] و دیگر [[توانایی]] درمان [[رذیلت]] و ترک [[بدی]] از یک سو و کسب [[فضیلت]] و انجام خوبی از سوی دیگر. بدون [[شک]] [[انسان]] به وسیله [[عقل]] خود بسیاری از صفات [[نیک]] و بد و کارهای [[زشت]] و [[زیبا]] را میشناسد و در کسب خوبی و [[مبارزه]] با [[بدی‌ها]] نیز [[ناتوان]] نیست؛ ولی با این حال همه [[خوبی‌ها]] را نمی‌شناسد و از همه [[بدی‌ها]] با خبر نیست و در میدان کسب و [[مبارزه]]، محتاج انگیزه‌ای [[قوی]]، برنامه‌ای حساب شده و [[حمایت]] دستی [[برتر]] است. [[دین]] میتواند همه این نیازها را پاسخ دهد؛ بنابراین [[دین]] در تحقق و [[اجرای عدالت]] چهار کارکرد مهم دارد. کارکردهای [[دین]] در [[اجرای عدالت]] عبارت‌اند از:
## '''[[کشف]] و معرفی [[فضائل]] و [[رذایل]]''': اصول [[فضایل]] و [[رذایل]] به وسیله [[عقل]] شناسایی می‌شود، ولی [[فروع]] و مصداق‌های آن از حیطه [[ادراک]] [[عقل]] خارج است. یکی از [[کارکردهای دین]]، معرفی [[فروع]] و مصادیق [[فضایل]] و [[رذایل]] است؛ برای نمونه، [[انسان]] به وسیله [[عقل]] میداند که [[جوان‌مردی]] [[فضیلت]] است و کسب آن لازم و [[پستی]] و [[دنائت]] رذیلتی است که ترک آن ضروری است، ولی تشخیص اینکه چه کاری [[جوان‌مردی]] و چه کاری [[دنائت]] است؟ از عقل ساخته نیست. در اینجا چراغ [[شرع]] است که [[راه]] را به [[انسان]] نشان میدهد. برای آشنایی با شیوه [[دین]] در معرفی [[فروع]] مصداق‌های [[فضایل]] و [[رذایل]]، چند [[روایت]] [[نقل]] میکنیم. [[علی]] {{ع}} می‌فرماید: [[انسان]] دوگونه [[جوان‌مردی]] دارد یکی مخصوص حَضَر و دیگری مخصوص [[سفر]]. [[جوان‌مردی]] در حَضَر، [[قرائت قرآن]]، [[هم‌نشینی]] است با [[دانشمندان]]، مطالعه [[فقه]] و کسب [[آگاهی]] و شرکت در [[نماز جماعت]] است و [[جوان‌مردی]] در [[سفر]] آن است که از توشه خود ببخشی با همسفرت کمتر [[مخالفت]] کنی و در هر فراز و در هر منزلی و [[قیام]] و قعودی فراوان [[خدا]] را یاد کنی<ref>صدوق، خصال، ص۵۴.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: برخی [[گمان]] میکنند: [[جوانمردی]] با [[فسق]] و [[فجور]] است [[جوانمردی]]، سفره گسترده، هدایای ارسالی و خودداری از [[آزار دیگران]] است<ref>صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۹۴.</ref>. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|كُفْرُ النِّعْمَةِ لُؤْمٌ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۴.</ref>؛ [[کفران نعمت]]، [[پستی]] است. و فرمود: [[بدی]] در [[حق]] آن‌که با تو [[نیکی]] کرده، [[پستی]] است<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۷۶.</ref>. [[امام سجاد]] {{ع}} فرمود: امروز و فرداکردن کسی که می‌تواند [[دین]] خود را بپردازد، [[پستی]] است<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۶۸.</ref>. [[امام هادی]] {{ع}} می‌فرماید: [[خشم]] گرفتن بر زیردستان، [[پستی]] است<ref>حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۶۸.</ref>.
## '''پرورش [[فضایل]] و احیای [[کرامت انسانی]]''': یکی از روش‌های [[دین]] برای اجرای برنامه و تحقق اهداف [[دینی]]، توجه دادن [[انسان]] به [[جایگاه]] خود در [[نظام آفرینش]] است. [[قرآن کریم]] [[انسان]] را موجودی [[شریف]] و بزرگوار معرفی می‌کند {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا}} <ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref> که از [[روح خدا]] بهره‌ای برده {{متن قرآن|وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي}}<ref> «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref>، [[شایسته]] [[جانشینی خدا]] در [[زمین]] شده {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..}} <ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم»... سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>، بار [[امانت]] او را که [[زمین]] و [[آسمان]] و کوه‌ها از [[تحمل]] آن درمانده‌اند، به دوش گرفته {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ}}<ref> «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و به همین [[دلیل]] مخاطب [[تکالیف الهی]] شده است. تصویر چنین جایگاهی، مسیر [[انسان]] را به سمت [[ارزش‌ها]] و [[فضایل اخلاقی]] [[تغییر]] میدهد و در این مسیر است که کسب [[عدالت]] [[نفسانی]] و [[اجرای عدالت]] [[رفتاری]] برای [[انسان]] میسر می‌شود.
## '''[[راهنمایی]] و [[همراهی]] [[انسان]] در [[تهذیب نفس]] و [[تعدیل غرایز]] [[سرکش]]''': به تصریح [[قرآن کریم]]، یکی از [[اهداف بعثت انبیا]]، [[تهذیب]] و [[تزکیه]] [[انسان‌ها]] از [[رذایل اخلاقی]] است {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}} <ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref>. به همین [[دلیل]] برخی از [[تکالیف]] به گونه‌ای طراحی شده است که [[رذایل اخلاقی]] را [[سرکوب]] و ریشه‌کن میسازد؛ مثلاً [[انفاق]]، [[بخل]] را [[نماز]]، [[تکبر]] را و [[روزه]] [[شکم‌بارگی]] را درمان می‌کند؛ بنابراین یکی از [[کارکردهای دین]] علاوه بر معرفی [[رذایل]] و پیامدهای شوم آنها [[برنامه‌ریزی]] عملی برای دفع و درمان آنهاست.
## '''ضمانت اجرایی تحقق بخشیدن به [[ارزش‌ها]]''': [[شناخت]] [[فضائل]] و [[رذایل]] اگر چه برای [[تهذیب نفس]] و حرکت در مسیر [[عدالت]]، ضروری است، کافی نیست. [[انسان]] معمولاً تحت تأثیر جاذبه‌های [[دنیوی]] و [[امیال نفسانی]] از دانسته‌های خود چشم میپوشد و با آنکه خوب و بد را میشناسد، برای رسیدن به خوبی تلاش نمی‌کند. یکی از [[کارکردهای دین]] در مسیر تحقق [[عدالت]] این است که با تصویر [[زندگی]] [[اخروی]] و [[کیفر]] و [[پاداش]] در [[بهشت و جهنم]] [[انسان]] را به تلاش و تکاپو وامی‌دارد.
# '''[[ایمان]]''': رابطه [[ایمان]] و [[عدالت]] یک رابطه مستقیم است، هر چه [[ایمان]] محکم‌تر باشد، [[رفتار انسان]] عادلانه‌تر است. هیچ‌کس بدون برخورداری از [[ایمان به خدا]] و [[معاد]]، نمی‌تواند به معنی دقیق [[عادل]] باشد. ممکن است کسی تحت تأثیر [[عواطف]] [[انسانی]] یا عواملی دیگر در پاره‌ای از امور عادلانه [[رفتار]] کند، اما [[اجرای عدالت]] کامل محتاج به [[ایمان]] است. پیش از این درباره [[ارتباط]] [[عدالت]] و [[ایمان]] چند [[روایت]] [[نقل]] کردیم. بر آنچه گذشت این نکته را میافزاییم که رابطه [[ایمان]] و [[عدالت]] چنان نزدیک و محکم است که در [[روایات معصومین]]، [[عدالت]] نشانه [[ایمان]] به شمار آمده است. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ وَاسَى الْفَقِيرَ مِنْ مَالِهِ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>؛ کسی که از [[مال]] خویش به [[نیازمندان]] کمک کند و در [[روابط]] خویش با [[مردم]] [[انصاف]] کند، [[مؤمن حقیقی]] است. [[رسول خدا]] {{صل}} نیز [[انصاف]] با [[مردم]] را از [[حقیقت ایمان]] شمرده است<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۸.</ref>؛ بنابراین یکی از مبانی [[عدالت]]، [[ایمان به خدا]] و [[معاد]] است. این رابطه محکم ناشی از آن است که پیدایش [[عدالت]] به کنترل [[غرایز]] [[نفسانی]] منوط است. کسی که [[غرایز]] [[سرکش]] را مهار نکرده باشد، در نفس خویش به [[عدالت]] [[دست]] نمی‌یابد و در [[اجتماع]] نیز به مراعات و [[اجرای عدالت]] موفق نمی‌شود. از طرفی [[ایمان به خدا]] و [[قیامت]]، مهم‌ترین عامل کنترل [[غرایز]] است. به همین [[دلیل]]، [[جوامع]] با [[ایمان]] که قلب‌ها به [[نور]] [[خدا]] روشن شده، [[مفاسد]] و جنایت‌ها به مراتب کمتر است. کسی که به [[خدا]] و [[قیامت]] [[ایمان]] پیدا نکند، معبودی جز [[هوا و هوس]] خویش ندارد. {{متن قرآن|أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.</ref>. ناگفته پیداست که [[انسان]] در چنین شرایطی نمی‌تواند از کنترل [[غریزه]] [[سخن]] بگوید؛ بنابراین هرگز به کسب و [[اجرای عدالت]]، موفق نخواهد شد<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۷۲-۷۷.</ref>.
 
== ارزش و جایگاه [[عدالت]] ==
[[عدالت]] چه به عنوان یک صفت [[نفسانی]] و چه به عنوان یک [[رفتار اجتماعی]] در [[قرآن]] و [[روایات]] [[ستایش]] شده است. [[عدالت اجتماعی]] از نظر [[اسلام]] چنان [[ارزشمند]] است که [[قرآن کریم]] به عنوان [[هدف بعثت انبیا]] و [[انزال کتب]] و [[شرایع آسمانی]] از آن یاد می‌کند. {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. به همین [[دلیل]] [[خداوند متعال]] خود به [[عدالت]] [[فرمان]] داده، می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>. و به [[انسان‌ها]] [[یادآوری]] می‌کند که [[منافع]] شخصی و [[روابط خانوادگی]] و [[خویشاوندی]] نباید مانع [[رفتار عادلانه]] شود. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref>. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[عدالت]] را ستون [[جامعه انسانی]] و مایه [[پیشرفت]] و [[سرافرازی]] [[اسلام]] شمرده می‌فرماید: {{متن حدیث|جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۲۳.</ref>؛ [[خداوند]] [[پاک]] [[عدالت]] را مایه [[استواری]] [[مردمان]]، [[پاکی]] از [[ستم‌ها]] و [[گناهان]] و [[سرافرازی]] [[اسلام]] قرار داده است. [[عدالت]] جاذبه‌ای [[فطری]] دارد و در پیشگاه [[وجدان]] عمومی [[بشر]] [[ارزشمند]] و گرانقدر است. در سایه [[عدالت]] است که هرکسی به [[حق]] خویش می‌رسد، تعدّی و [[تجاوز]] از [[جامعه]] رخت برمی‌بندد و [[امنیت]] و [[آرامش]] [[حاکم]] می‌شود، به همین [[دلیل]] با [[سرشت]] اولیه [[انسانی]] سازگار است. [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَطْيَبُ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>؛ [[عدالت]] از عسل شیرین‌تر از کره نرم‌تر و از مشک خوش‌بوتر است. و باز می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ يُصِيبُهُ الظَّمْآنُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۸۸.</ref>؛ [[عدالت]]، شیرین‌تر از آب زلالی است که [[تشنه]] کامی به آن دست می‌یابد. به همین [[دلیل]]، [[گریز]] از [[عدالت]]، [[گریز]] از [[سرشت]] [[پاک]] [[انسانی]] و برای [[انسان]] [[عیب]] است و حتی آنان که خود از [[عدالت]] سر باز میزنند، به این نقصان واقفند.
* [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْدِلُوا فَإِنَّكُمْ تَعِيبُونَ عَلَى قَوْمٍ لَا يَعْدِلُونَ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۹۳.</ref>؛ از [[خدا]] [[پروا]] کنید و به [[عدالت]] [[رفتار]] کنید، زیرا شما خود به کسانی که [[عدالت]] نکنند خرده می‌گیرید. [[امام سجاد]] {{ع}} [[عدالت]] را یکی از سه رکن اصلی [[قوانین]] [[دین]] شمرده<ref>صدوق، خصال، ص۱۱۳.</ref> و [[امیرالمؤمنین]] [[ثواب]] [[عدالت]] را غیر قابل سنجش معرفی کرده، می‌فرماید: {{متن حدیث|شَيْئَانِ لَا يُوزَنُ ثَوَابُهُمَا: الْعَفْوُ وَ الْعَدْلُ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۹۷.</ref>؛ دو چیز است که پاداششان به سنجش نمی‌آید: گذشت و [[عدالت]]. [[عدالت]] [[نفسانی]] نیز به عنوان یکی از انواع اصلی [[فضایل]]، [[برترین]] [[خصلت]]، نافع‌ترین خو، صفتی [[ایمانی]] و مجمع همه [[خوبی‌ها]] ستوده شده است. امیرالمؤمنین علی {{ع}} می‌فرماید: [[فضایل]] [[انسانی]] چهار نوع است... چهارمین نوع آن عدل است که بر پایه [[اعتدال]] قوای [[نفسانی]] است<ref>محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱.</ref>. و می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ أَفْضَلُ سَجِيَّةٍ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.</ref>؛ عدل، [[برترین]] [[خوی]] [[انسانی]] است. و می‌فرماید: {{متن حدیث|أَكْرَمُ الْأَخْلَاقِ السَّخَاءُ وَ أَعَمُّهَا نَفْعاً الْعَدْلُ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۲۲.</ref>؛ ارزشمندترین [[اخلاق]] [[سخاوت]] است و نافع‌ترین [[اخلاق]] عدل است. و می‌فرماید: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۰؛ صدوق، خصال، ص۲۳۱.</ref>؛ [[ایمان]] بر چهار پایه [[استوار]] است: [[صبر]] و [[یقین]] و عدل و [[جهاد]]. و می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۹.</ref>؛ عدل اصل [[ایمان]] و مجمع همه خوبی‌هاست. و می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ زِينَةُ الْإِيمَانِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۳۱؛ ابوالفتح اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۳۹.</ref>؛ [[عدالت]] [[زینت]] [[ایمان]] است. و می‌فرماید: {{متن حدیث|غَايَةُ الْعَدْلِ أَنْ يَعْدِلَ الْمَرْءُ فِي نَفْسِهِ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۴۹.</ref>؛ آخرین مرتبه [[عدالت]] آن است که [[انسان]] در نفس خویش برقرار کند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۵۹، ۶۰.</ref>.
== آثار و نتایج عدالت ==
* [[عدالت]] در [[زندگی دنیوی]] و [[اخروی]] و فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] آثار و نتایج فراوانی دارد. پیش از آنکه [[آثار عدالت]] را یاد کنیم، [[تذکر]] این نکته ضروری است که منظور از [[عدالت]] در این [[مقام]] [[عدالت]] [[رفتاری]] است چون نتیجه [[عدالت]] [[نفسانی]] که همان مراعات حدود و [[احکام الهی]] است نیاز به گفتن و شمردن ندارد. کسی که [[احکام خدا]] را مراعات کند، در [[دنیا]] و [[آخرت]] مشمول [[لطف]] و [[رحمت]] [[پروردگار]] می‌شود و به همه [[اهداف]] [[دین‌مداری]] [[دست]] می‌یابد.
 
'''آثار فردی [[عدالت]]''':
# '''بالارفتن [[منزلت اجتماعی]]''' [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ عَدَلَ عَظُمَ قَدْرُهُ}}<ref>آمدی، غررالحکم، ص۱۹۳.</ref>؛ هرکس [[عدالت]] کند [[ارزش]] و منزلتش بالا می‌رود.
# '''رسیدن به [[حکومت]]''': [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|اعْدِلْ تَحْكُمْ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.</ref> [[عدالت پیشه]] کن تا به [[حکومت]] برسی. و می‌فرماید: {{متن حدیث|اعْدِلْ تَمْلِكْ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.</ref>؛ [[عدالت‌ورزی]] کن تا به [[سلطنت]] برسی. و می‌فرماید: {{متن حدیث|اعْدِلْ تَدُمْ لَكَ الْقُدْرَةُ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.</ref>؛ به [[عدالت]] [[رفتار]] کن تا قدرتت دوام یابد.
# '''برخورداری از [[رحمت خدا]]''': [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ عَدَلَ فِي الْبِلَادِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۵، ص۲۳۷.</ref>؛ کسی که در [[شهرها]] (بین [[مردمان]]) به [[عدالت]] [[رفتار]] کند مشمول [[رحمت خدا]] می‌شود.
* '''آثار [[اجتماعی]] [[عدالت]]''': بیشتر [[آثار عدالت]]، آثاری است که در [[جامعه انسانی]] [[ظهور]] می‌کند و همه [[آحاد]] [[جامعه]] از آن بهره‌مند می‌شوند. آنچه به عنوان آثار فردی نام بردیم، در [[حقیقت]] ثمراتی است که [[مجری عدالت]] علاوه آثار [[اجتماعی]] به طور ویژه از آن بهره‌مند می‌شود.
# [[اصلاح جامعه]]: یکی از ثمرات [[عدالت]] در [[جامعه]] این است که [[مفاسد]] فردی و [[اجتماعی]] درمان می‌شوند. با [[اجرای عدالت]]، هرکس به [[حق]] خود نائل و [[راه]] [[پیشرفت]] و [[ترقی]] به طور یکسان به روی همه باز می‌شود و [[زندگی]] [[مردم]] سامان می‌یابد و زمینه [[رشد]] [[فضایل اخلاقی]] فراهم می‌آید و جز انسان‌های [[بیمار]] که در [[قیاس]] با توده [[مردمان]] به حساب نمی‌آیند، کسی به سمت [[نقض]] [[قانون]] نمی‌رود. [[امیرالمؤمنین]] [[علی]] {{ع}} به بیان‌های مختلف به مطلب تصریح فرموده‌اند که تنها [[راه]] [[اصلاح]] [[مردمان]]، [[اجرای عدالت]] است؛ از جمله می‌فرماید: {{متن حدیث|فِي الْعَدْلِ إِصْلَاحُ الْبَرِيَّةِ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.</ref>؛ [[اصلاح]] [[انسان‌ها]] در [[اجرای عدالت]] است. و {{متن حدیث|الرَّعِيَّةُ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا الْعَدْلُ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۹.</ref>؛ [[رعیت]] را جز [[عدالت]] چیزی [[اصلاح]] نمی‌کند. و {{متن حدیث|بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ}}<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم، ج۳، ص۲۰۶.</ref>؛ فقط با [[عدالت]] [[مردمان]] [[اصلاح]] می‌شوند.
# '''[[پایداری]] [[اجتماع]]''': اجتماعات [[انسانی]] محصول [[نیاز انسان‌ها]] به یکدیگر است؛ به همین [[دلیل]] یک [[جامعه]] تا زمانی دوام می‌آورد که در آن، [[منافع]] متقابل [[آحاد]] [[انسان‌ها]] تأمین و شرایط [[زندگی]] سالم [[انسانی]] فراهم شود و این مهم تنها در سایه [[عدالت]] صورت می‌گیرد، بنابراین، بقا و دوام [[جامعه بشری]] به [[اجرای عدالت]] منوط است. در صورتی که [[ستم]] بر [[جامعه]] [[حاکم]] شود، برخی از [[مردم]] به [[منافع]] خود یا بیش از آن دست می‌یابند و برخی دیگر از [[منافع]] خود [[محروم]] می‌شوند و از [[موهبت]] [[زندگی]] [[انسانی]] بی‌بهره می‌مانند. به همین [[دلیل]]، [[اجتماعی]] که [[روابط]] عادلانه بر آن [[حاکم]] نباشد، متلاشی و از صفحه روزگار محو می‌شود. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ قِوَامُ الْبَرِيَّةِ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.</ref>؛ [[عدالت]] مایه [[پایداری]] و [[انتظام]] [[مردمان]] است. و می‌فرماید: {{متن حدیث|جَعَلَ اللَّهُ الْعَدْلَ قِوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً عَنِ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةَ الْإِسْلَامِ}}<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۳، ص۳۷۴.</ref> [[خداوند]] [[عدالت]] را برای [[پایداری]] و [[انتظام]] [[جامعه]] و [[پاکی از گناهان]] و [[ستم‌ها]] و مایه [[پیشرفت]] و [[سربلندی]] [[اسلام]] قرار داد.
# '''آبادی و [[برکت]]''': [[خداوند متعال]] به عنوان یک [[سنت]] مقرر فرموده است که اگر در دیاری [[عدالت]] جاری شود [[برکات]] [[زمین]] و [[آسمان]] را به [[مردم]] آن دیار ارزانی کند. {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}}<ref>«و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.</ref>. افزون بر این می‌توان ثابت کرد که [[عدالت]] از طریق علیت طبیعی نیز موحجب [[عمران]] و آبادی فراوانی است. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَا عُمِرَتِ الْبِلَادُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ}}<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۶، ص۶۸؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.</ref>؛ هیچ‌چیز مثل [[عدالت]] در آبادی [[شهرها]] مؤثر نیست. و می‌فرماید: {{متن حدیث|بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَاتُ}}<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم، ج۲، ص۲۰۵.</ref>؛ به وسیله [[عدالت]]، [[برکات]] فزونی می‌یابد.
# '''[[پایداری]] [[حکومت]]''': دانستیم که رسیدن به [[قدرت]] و [[دولت]]، [[ملک]] یکی از [[آثار عدالت]] است. [[علی]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|لِيَكُنْ مَرْكَبُكَ الْعَدْلَ فَمَنْ رَكِبَهُ مَلَكَ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.</ref>؛ باید بر مرکب [[عدل]] سوار شوی که هرکس بر آن سوار شد، [[سلطنت]] یافت. بر این مطلب اضافه می‌کنیم که بقای [[قدرت]] و [[حکومت]] نیز به [[اجرای عدالت]] منوط است. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|ثَبَاتُ الدُّوَلِ بِإِقَامَةِ سُنَنِ الْعَدْلِ}}<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۳، ص۳۵۳.</ref>؛ [[پایداری]] و [[ثبات]] [[دولت‌ها]] به اقامه روش‌های عادلانه بستگی دارد. [[امام رضا]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|إِذَا جَارَ السُّلْطَانُ هَانَتِ الدَّوْلَةُ}}<ref>مفید، امالی، ص۳۱۰.</ref>؛ هنگامی که [[سلطان]] [[ظلم]] کند، حکومتش [[سست]] می‌شود.
# '''[[نشاط]] [[قانون]]''': یکی از [[آثار عدالت]]، [[نشاط]] و جریان [[قانون]] است. در جوامعی که [[عدالت حاکم]] نیست، [[قانون]]، اسمی بی‌مسمی و عنوانی بی‌معنون و در [[حقیقت]] بازیچه‌ای است که [[حاکمان ظالم]] برای توجیه [[مظالم]] و [[تأمین منافع]] خود به آن استناد می‌کنند، ولی در [[جوامع]] عدالت‌مدار، همان‌طور که برای [[تأمین منافع]] قدرتمندان به [[قانون]] استناد می‌شود، برای گرفتن [[حق]] [[مظلومان]] و توده‌های [[مردم]] از ایشان نیز [[قانون]] [[حکومت]] می‌کند. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ حَيَاةُ الْأَحْكَامِ}}<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.</ref>؛ [[عدالت]]، موجب [[زندگی]] [[احکام]] است<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۷۹-۸۴.</ref>.
 
== راه‌های دستیابی به [[عدالت]] ==
برای دستیابی به [[عدالت]] همانند سایر [[فضایل]]، از دو [[راه]] می‌توان رفت: [[راه]] [[علمی]] و [[راه]] عملی.
 
'''[[راه]] [[علمی]] دستیابی به [[عدالت]]''': برای دستیابی به [[عدالت]] از این [[راه]]، [[انسان]] باید در دو حوزه بیندیشد: نخست [[ارزش]] ذاتی [[عدالت]] از یک سو و [[زشتی]] و ناپسندی [[ظلم]] از سوی دیگر، دوم، نتایج و ثمرات [[عدالت]] و عواقب و پیامدهای [[ظلم]].
 
[[ارزش]] و [[جایگاه]] [[عدل]] و [[ظلم]]: یکی از راه‌های رسیدن به [[عدالت]] این است که [[انسان]] درباره [[ارزش]] ذاتی و [[جایگاه]] [[علم]] و [[ظلم]] [[فکر]] کند. با [[تفکر]] است که [[انسان]] پی میبرد [[عدالت]] در بین رفتارهای [[انسان]] چه [[ارزش]] و جایگاهی دارد و [[ستم]] تا چه مایه [[زشت]] و [[ناپسند]] است. پیش از این در [[ستایش عدالت]] تعدادی از [[نصوص دینی]] را [[نقل]] کردیم. در اینجا تعدادی از [[روایات]] را که در صدد [[نکوهش]] [[ظلم]] صادر شده از نظر میگذرانیم. پیش از هر چیز توجه به این نکته ضروری است که [[ظلم]] ناشی از [[ضعف]] و [[ناتوانی]] است و درست به همین [[دلیل]] [[ذات اقدس الهی]] از [[ظلم]] منزه و [[بی‌نیاز]] است<ref>صحیفه سجادیه، تحقیق: سید محمدباقر موحد ابطحی، ص۱۰۷ و ۳۵۲.</ref>. [[ظلم]] در [[مقام]] یک صفت، [[پست‌ترین]] [[رذیلت]]، بزرگ‌ترین [[گناه]] و زشت‌ترین [[راه]] و رسم است. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|الظُّلْمُ أَلْأَمُ الرَّذَائِلِ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۱.</ref>؛ [[ظلم]]، [[پست‌ترین]] [[رذایل]] است. و میفرماید: {{متن حدیث|أَقْبَحُ السَّيْرِ الظُّلْمُ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۸.</ref>؛ زشت‌ترین [[راه]] و روش [[ظلم]] است. و می‌فرماید: {{متن حدیث|ابْعُدُوا عَنِ الظُّلْمِ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ الْجَرَائِمِ وَ أَكْبَرُ الْمَآثِمِ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۹۰.</ref>؛ از [[ستم]] دوری کنید که [[ستم]] بزرگ‌ترین [[جرم]] و زشت‌ترین [[گناه]] است. به [[دلیل]] این همه [[زشتی]] است که در [[سیره رهبران الهی]] اثری از [[ظلم]] به چشم نمی‌خورد و [[اهل]] [[ستم]] را با ایشان نسبتی نیست. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ أَخَذَ غَيْرَ حَقِّهِ وَ لَا مَنْ ظَلَمَ النَّاسَ وَ لَا مَنْ تَنَاوَلَ مَا لَيْسَ لَهُ}}<ref>قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۵۶.</ref>؛ از [[شیعیان]] ما نیست کسی که بستاند آنچه را حقش نیست و کسی که به [[مردم]] [[ستم]] کند و کسی که در دست بگیرد چیزی را که [[حق]] ندارد.
 
'''[[راه]] عملی دستیابی به [[عدالت]]''': [[بهترین]] [[راه]] کسب [[ملکات نفسانی]]، تمرین و تکرار است؛ چراکه [[انسان]] وقتی عملی را به طور مکرر و مرتب انجام میدهد حتی اگر تحت فشار عوامل خارجی باشد، تکرار آن عمل بر نفس تأثیر میگذارد، به نفس حالت میدهد و در نفس، [[راسخ]] و به [[ملکه نفسانی]] تبدیل می‌شود. [[عدالت]] در بعد [[نفسانی]] یک [[ملکه]] به شمار است و در بعد عملی، ناشی از آن [[ملکه]] است؛ بنابراین، [[راه]] عملی رسیدن به [[عدالت]]، تمرین مرتب و مکرر [[رفتار عادلانه]] است.
 
تمرین و ممارست: بدون [[شک]] تمرین و تکرار یک عمل، آن عمل را در [[نفس انسان]] نهادینه می‌کند، ولی نفس هوس‌باز و [[سرکش]] [[انسان]] تمرین را برنمی تابد و تن به ناملایم نمی‌دهد؛ بنابراین برای واداشتن نفس به تمرین نیز راهکاری لازم است که نسبت به غیر و خویشتن متفاوت می‌شود. اگر [[انسان]] به عنوان مربی در صدد است، افراد تحت [[تربیت]] خود را به تمرین [[عدالت]] وادارد باید از دو عامل [[قانون]] و [[تشویق]] بهره بگیرد؛ به این معنی که در وهله اول آنها را در محدوده [[شرع]] نگه دارد و [[رخصت]] ندهد به [[مال]]، [[جان]] و آبروی دیگران تعرضی کنند؛ در وهله دوم لازم است هر کس را که به خوبی [[مرزداری]] می‌کند، بنوازد و [[پاداش]] دهد و آن را که مرز میشکند، [[مجازات]] کند. ولی در صورتی که [[انسان]] در صدد [[تربیت نفس]] خویش است، برای وادار کردن نفس به تمرین [[عدالت]] باید از اصل [[تربیتی]] «[[تغییر]] [[جایگاه]]» بهره بگیرد. اگر [[انسان]] بخواهد در برخورد با دیگران عادلانه [[رفتار]] کند، باید خودش را به جای ایشان بگذارد و آنگاه کاری را که در [[حق]] خویش میپسندد در [[حق دیگران]] نیز انجام دهد. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[وصیت]] به [[امام حسن مجتبی]] نوشته است: پسرم در [[ارتباط]] با دیگران، آنها را با خودت بسنج؛ آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را برای خود نمی‌پسندی برای آنها نیز مپسند، [[ستم]] نکن چنان‌که [[دوست]] نداری کسی به تو [[ستم]] کند و [[نیکی]] کن چنان‌که [[دوست]] داری دیگران به تو [[نیکی]] کنند هر کاری را که از دیگران [[زشت]] می‌دانی از خودت نیز [[زشت]] بدان و به آنچه خود میپسندی در [[حق]] آنها کنی از آنها در [[حق]] خودت [[راضی]] باش، بیش از دانسته‌هایت. مگو هر چند که دانسته‌هایت کم باشند. چیزی که [[دوست]] نداری به تو بگویند به دیگران مگوی<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه ۳۱، ص۹۲۱.</ref>. اگر [[انسان]] از اصل [[تغییر]] [[جایگاه]] استفاده نکند، [[عقل عملی]] [[فریب]] میخورد و در مواقعی که [[انسان]] به دیگری [[ظلم]] می‌کند، [[قبح]] کار او را به [[درستی]] دریافت نمی‌کند و بسا که بر [[ظلم]] او مهر [[تأیید]] می‌زند، ولی با استفاده از این اصل، [[زشتی]] عمل به خوبی آشکار می‌شود و [[عقل عملی]] با [[درک]] این [[زشتی]] به نفس نهیب می‌زند و او را از [[ستم]] باز میدارد. در روایتی است که [[رسول خدا]] {{صل}} برای غزوه‌ای در حال حرکت بود. یک [[اعرابی]] رکاب [[اسب حضرت]] را گرفت<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۴.</ref> و به [[حضرت]] گفت: {{متن حدیث|يَا رَسُولَ اللَّهِ! عَلِّمْنِي عَمَلًا أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ}}؛ ای [[رسول خدا]] چیزی به من یاد بده که با عمل به آن به [[بهشت]] بروم. [[پیغمبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْكَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَ مَا كَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ إِلَيْكَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ}}؛ آن‌گونه که [[دوست]] داری [[مردم]] با تو [[رفتار]] نمایند با دیگران [[رفتار]] نما، و آن‌چنان که [[دوست]] نداری با تو [[رفتار]] کنند با آنها [[رفتار]] نکن. در [[روایت]] دیگری است که مردی شامی [[خدمت]] [[حضرت علی]] {{ع}} رسید و خواست که [[حضرت]] چیزی به او یاد دهد. [[حضرت]] در ضمن سخنی طولانی فرمود: {{متن حدیث|يَا شَيْخُ ارْضَ لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِكَ وَ ائْتِ إِلَى النَّاسِ مَا تُحِبُّ أَنْ يُؤْتَى إِلَيْكَ}}<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۱.</ref>؛ ای پیرمرد آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و آن‌گونه که [[دوست]] داری با تو [[رفتار]] کنند با ایشان [[رفتار]] کن<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۸۴-۸۷.</ref>.
== موانع دستیابی به [[عدالت]] ==
مهم‌ترین مانع بر سر [[راه]] دستیابی و [[اجرای عدالت]]، [[پیروی]] از [[تمایلات نفسانی]] است. ما برخی از تمایلاتی را که [[انسان]] را از مراعات [[عدالت]] باز می‌دارد و به [[ظلم]] منتهی می‌شود، نام می‌بریم. از آنجا که اکثر موانع [[عدالت]] در آیه‌ای از [[قرآن کریم]] آمده، پیش از ورود به نام بردن موانع، این [[آیه کریمه]] را ملاحظه می‌کنیم. [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا}}<ref>«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو‌گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بی‌گمان خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref>.
# '''[[سودجویی]]''': [[اجرای عدالت]]، در نهایت به نفع همگان است و حتی آنکه با [[اجرای عدالت]]، به ظاهر چیزی را از دست می‌دهد، از [[عدالت]] بهره‌مند می‌شود. در مقابل، [[ظلم و ستم]] به زیان همه انسان‌هاست و حتی آنکه از [[راه]] [[ستم]] سودی می‌برد، به عنوان یک [[انسان]] از [[ستم]] زیان می‌بیند. با این حال، [[انسان]] ظاهربین که چشمش به سود حاضری دوخته شده، [[فکر]] می‌کند در یک رابطه ناعادلانه سودی به دست می‌آورد، به همین [[دلیل]] از [[اجرای عدالت]] سر باز می‌زند. [[قرآن کریم]] در آیه‌ای که ملاحظه شد [[انسان]] را از این خطر [[آگاه]] کرده می‌فرماید: به [[عدالت]] [[رفتار]] کنید و [[گواهی]] به [[حق]] بدهید، حتی اگر به زبان شما باشد.
# '''جانبداری''': [[انسان]] همیشه از کسانی که به آنها تمایلی دارد، جانبداری می‌کند. این [[تمایل]] از [[علل]] گوناگونی ناشی می‌شود که رابطه [[خویشاوندی]]، از مهم‌ترین آنهاست. [[قرآن کریم]] در صدد هشدار این خطر به مخاطبان می‌فرماید: {{متن قرآن|أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ}} [[شهادت به حق]] دهید، حتی اگر به زبان [[پدر]] و [[مادر]] یا خویشانتان باشد.
# '''[[ترس]] و [[طمع]]''': از موانع [[عدالت]] [[ترس]] از قدرتمندان و [[طمع]] به [[ثروت]] [[ثروتمندان]] است.
# '''[[مصلحت‌اندیشی]] خودسرانه''': یکی دیگر از موانع [[عدالت]] مصلحت‌اندیشی‌های فرادینی است. بدون [[شک]] [[خداوند متعال]] در [[تشریع احکام]] [[دینی]] [[مصلحت]] همه [[انسان‌ها]] را در نظر داشته و در صورتی که همه بر [[میزان]] [[احکام شرعی]] عمل کنند به بالاترین [[درجه]] ممکن [[مصلحت]] [[دست]] مییابند؛ با این حال برخی انسان‌های [[ناآگاه]] به ذوق و سلیقه و با [[آگاهی]] محدود خود به بهانه مراعات [[مصلحت]] بر خلاف [[احکام شرع]] عمل می‌کنند. نمونه‌ای که در [[آیه کریمه]] مورد بحث اشاره شده، این است که یکی از طرفین دعوا [[فقیر]] است و [[شاهد]] به [[خیال]] آنکه به نفع او کار می‌کند به ناحق به نفع او [[شهادت]] می‌دهد. [[قرآن کریم]] با طرح این مثال به مخاطبان یادآور می‌شود که [[سرپرست]] همه [[انسان‌ها]] چه ثروتمند، چه [[فقیر]] [[خالق]] آنهاست؛ پس او سزاوارتر است که به [[فکر]] [[بنده]] [[فقیر]] خود باشد؛ بنابراین [[بنده]] باید به [[وظیفه]] خود که همان حرکت در راستای [[عدالت]] است، عمل کند. می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا}}.
# '''انتقام‌جویی''': [[قرآن کریم]] به ما [[رخصت]] داده است تا در صورتی که از کسی [[ستم]] دیدیم، [[حق]] خود را به همان [[میزان]] استیفا کنیم {{متن قرآن|الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ}} <ref>«(این) ماه حرام در برابر (آن) ماه حرام است و حرمت شکنی‌ها قصاص دارد پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۴.</ref>؛ بنابراین [[انتقام]] نابرابر از نظر [[قرآن]] مجاز نیست. [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref>. ولی گاهی [[انسان]] چون بر حریف دست مییابد و راهی برای [[انتقام]] پیدا می‌کند، به [[حق]] خود قانع نیست و از سر [[بغض]] و [[کینه]] یا عوامل دیگر کمر به نابودی او میبندد. در چنین فضایی است که اگر بنا باشد بر مطلبی [[گواهی]] دهد که به او مربوط می‌شود، بدون توجه به [[عدالت]]، چنان [[گواهی]] می‌دهد که او را زیان‌بار کند، بنابراین انتقام‌جویی یکی از موانع [[عدالت]] است.
# '''تکیه بر [[حدس]] و [[گمان]]''': [[احکام شرعی]] بر اساس [[علم]] و [[اطمینان]] ثابت می‌شود؛ همچنین با [[علم]] و [[اطمینان]] است که می‌توان حکمی [[قضایی]] صادر کرد تا حقی از کسی سلب و به دیگری داده شود؛ ولی از آنجا که [[تحصیل علم]] و [[اطمینان]] همیشه ممکن نیست و اگر [[راه]] دیگری نباشد بسیاری از [[احکام]] تعطیل و بساط [[قضاوت]] در [[جامعه]] برچیده می‌شود، [[شارع مقدس]] [[رخصت]] داده است که برخی از گمان‌ها [[علم]] تلقی شده و بر مبنای آنها عمل شود، برای نمونه، اگر [[انسان]] [[عادل]] درستکاری از [[امام]] [[معصوم]] خبر بیاورد، ما می‌توانیم به آن خبر عمل کنیم، هرچند که به مفاد آن، [[یقین]] کامل نداشته باشیم؛ همچنین به [[قاضی]] اجازه داده است که اگر [[شاهد]] [[عادل]]، به چیزی [[گواهی]] داد، بر مبنای [[شهادت]] او [[حکم]] صادر کند، هر چند که به مفاد [[شهادت]] او [[علم کامل]] نداشته باشد. گمانی که از [[راه]] خبر و [[شهادت]] [[عادل]] پیدا می‌شود یک [[گمان]] خاص است که [[خداوند متعال]] اجازه داده آن را جایگزین [[علم]] کرده، بر مبنای آن عمل کنیم؛ بنابراین معلوم می‌شود که [[شارع مقدس]] [[راضی]] نیست ما در مورد [[احکام شرعی]] و [[حقوقی]] [[مردمان]] به هرگمانی عمل کنیم. اگر [[قاضی]] بدون در نظر گرفتن این [[میزان]] طبق [[گمان]] خود [[حکم]] صادر کند، [[بی‌عدالتی]] کرده است، هرچند احیاناً حکمش [[مطابق واقع]] باشد. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} می‌فرماید:{{متن حدیث|لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ}}<ref>شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۴۹، حکمت ۲۲۰؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۷۹.</ref>؛ از [[عدالت]] نیست که [[انسان]] با تکیه بر [[گمان]] [[قضاوت]] کند.
# '''[[بی‌تابی]]''': [[اجرای عدالت]] در آنجا که برای [[انسان]] نفعی ظاهری و ملموس ندارد، مشکل و [[نیازمند]] پایمردی و [[استواری]] است. از این میدان فقط مردان آزموده سربلند خارج می‌شوند. مشکل‌تر از این [[مقام]]، مقامی است که علاوه بر این امر [[قضاوت]] به دست خود [[انسان]] باشد. [[رسول خدا]] {{صل}} می‌فرماید: سه چیز است که [[مردم]] تاب آن را ندارند. با [[مردم]] به [[انصاف]] رفتارکردن...<ref>صدوق، خصال، ص۱۲۵.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} نیز [[انصاف]] با [[مردم]] را در زمره سخت‌ترین [[تکالیف الهی]] به شمار آورده است<ref>صدوق، خصال، ص۱۲۵.</ref>؛ بنابراین یکی از موانع [[اجرای عدالت]] [[بی‌تابی]] [[انسان]] است<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۸۸-۹۰.</ref>.
 
== نشانه‌های [[عدالت]] ==
نشانه‌هایی که در [[روایات]] برای [[عدالت]] آمده، پاره‌ای مربوط به [[عدالت]] [[نفسانی]]، پاره‌ای مربوط به [[عدالت]] [[رفتاری]] و برخی هم نشانه هر دو [[قسم]] [[عدالت]] میباشند.
# '''[[رفتار]] منصفانه''': آشکارترین نشانه [[عدالت]] [[رفتار]] منصفانه با [[مردم]] است. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ}}<ref>محمد بن الفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۶۵.</ref>؛ عادل‌ترین [[مردمان]] کسی است که برای [[مردم]] همان را بپسندد که برای خویش میپسندد و آنچه را برای خود نمی‌پسندد برای ایشان هم نپسندد. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ أَنْصَفَ مَنْ ظَلَمَهُ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۶.</ref>؛ عادل‌ترین [[مردمان]] کسی است که با آنکه بر او [[ستم]] کرده به [[انصاف]] [[رفتار]] کند. و میفرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ أَنَّكَ إِذَا ظُلِمْتَ أَنْصَفْتَ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۶۵؛ آمدی، غرر الحکم، ح۴۴۶، ح۱۰۲۰۷.</ref>؛ عدل آن است که چون بر تو [[ستم]] رود، [[انصاف]] کنی.
# '''خودداری از [[گناه]]''': یکی از [[نشانه‌های عدالت]] آن است که [[انسان]] از هر گناهی خودداری کند. [[امام صادق]] {{ع}} در توصیف [[عادل]] میفرماید: {{متن حدیث|إِذَا غَضَّ طَرْفَهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لِسَانَهُ عَنِ الْمآثِمِ وَ كَفَّهُ عَنِ الْمَظَالِمِ}}<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۶۵؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۷.</ref>؛ [[عادل]] کسی است که چشم از [[حرام]] [[خدا]] ببندد، [[زبان]] از [[گناهان]] بدارد و دست از [[ستم]] بر دارد. [[امام رضا]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غَيْبَتُهُ}}<ref>صدوق، خصال، ص۲۰۸؛ ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.</ref>؛ کسی که در معاملات، بر [[مردم]] [[ستم]] نکند، در سخن به آنها [[دروغ]] نگوید و در وعده‌های خود با آنها خلاف نکند جوانمردیش کامل و عدالتش آشکار است.
# '''یکرنگی''': از [[نشانه‌های عدالت]]، یکرنگی در گفتار و [[کردار]] است. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|مَنْ طَابَقَ سِرُّهُ عَلَانِيَتَهُ وَ وَافَقَ فِعْلُهُ مَقَالَتَهُ فَهُوَ الَّذِي أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ عِبَادَتَهُ}}<ref>آمدی، غرر الحکم، ص۲۲۱، ح۴۰۶۹.</ref>؛ هرکس نهانش با آشکارش مطابق و کردارش با گفتارش موافق باشد، [[امانت]] را ادا کرده و عدالتش آشکار است.
# '''[[پرهیز]] از [[تبعیض]] با زیردستان''': از [[نشانه‌های عدالت]]، خودداری از [[تبعیض]] با زیردستان است. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}در نامه‌ای به یکی از [[کارگزاران]] خود مینویسد: {{متن حدیث|وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ}}<ref>شریف رضی، نهج‌البلاغه، نامه ۴۶، شرح محمد عبده، ۳/۷۶.</ref>؛ با [[رعیت]]، [[فروتن]]، [[گشاده‌رو]] و ملایم باش. گردش چشم، نگاه، اشاره و [[سلامت]] را بین آنها به [[مساوات]] تقسیم کن تا فرادستان به [[ظلمت]] [[طمع]] نبندند و فرودستان از [[عدالت]] [[ناامید]] نشوند<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۷۸، ۷۹.</ref>.
 
== [[عدل الهی]] ==
 
=== [[عدل تکوینی]] ===
 
=== [[عدل تشریعی]] ===
 
=== عدل الهی در دنیا ===
 
==== مجری عدل الهی در دنیا ====
 
=== عدل الهی در آخرت ===
 
== ساحت‌های عدل بشری ==
 
=== نخست: [[عدل فردی]] ===
گاهی [[انسان]] [[عدالت]] را در خارج از حوزه نفس [[اجرا]] می‌کند، ولی تنها در خصوص [[رفتار شخصی]]، در این صورت [[عدالت]] شخصی نامیده می‌شود<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۶۲.</ref>.
 
==== [[عدل فقهی]] ====
 
==== [[عدل اخلاقی]] ====
 
==== [[عدل عاطفی]] ====
 
=== دوم: [[عدالت اجتماعی]] ===
گاهی [[انسان]] [[عدالت]] را در خارج از حوزه نفس و فراتر از [[رفتار شخصی]]، یعنی [[رفتار]] با سایر [[انسان‌ها]] [[اجرا]] می‌کند. در این صورت [[عدالت اجتماعی]] نامیده می‌شود<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص۶۲.</ref>.
 
==== [[عدالت فرهنگی]] ====
===== [[عدالت آموزشی]] =====
===== [[عدالت تبلیغاتی]] =====
==== [[عدالت علمی]] ====
==== [[عدالت سیاسی]] ====
==== [[عدالت اقتصادی]] ====
==== [[عدالت اداری]] ====
==== [[عدالت قضایی]] ([[عدالت حقوقی]]) ====
===== [[عدالت کیفری]] =====
===== [[عدالت جزایی]] =====
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[عدل خداوند]] ([[عدل الهی]])
* [[عدل خداوند]] ([[عدل الهی]])
* [[عدل نبوی]]
* [[عدل نبوی]]
* [[عدل علی]]
* [[عدل علی]]
* [[عدالت‌محوری]]
* [[عدلیه]]
* [[عدلیه]]
* [[عدالت صحابه]]
* [[عدالت صحابه]]
خط ۱۷۶: خط ۲۱۷:
* [[وفا]]
* [[وفا]]
* [[آثار عدالت]]
* [[آثار عدالت]]
* [[برقراری عدل]]
* [[اجرای عدالت]]
* [[اجرای عدالت]]
* [[احتیاج به عدالت]]
* [[احتیاج به عدالت]]
خط ۲۱۳: خط ۲۵۵:
* [[فاسق]]
* [[فاسق]]
* [[فسوق]]
* [[فسوق]]
{{پایان}}
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
{{پایان}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
{{منابع}}
* [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
* [[پرونده:1379218.jpg|22px]] [[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|'''مکارم اخلاق در صحیفه''']]
# [[پرونده:1379218.jpg|22px]] [[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|'''مکارم اخلاق در صحیفه''']]
# [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم''']]
# [[پرونده:1100254.jpg|22px]] [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|'''اخلاق الاهی ج14''']]
# [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۲''']]
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|'''چلچراغ حکمت''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


 
[[رده:اصول دین اسلام]]
{{خداشناسی}}
[[رده:عدل]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:فضایل اخلاقی]]
[[رده:فضایل اخلاقی]]
[[رده:مدخل اخلاقی نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل اخلاقی نهج البلاغه]]
[[رده:مقاله‌های اولویت یک]]
[[رده:مقاله‌های اولویت یک]]
{{عدالت}}
{{ارزش‌های اجتماعی}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۳

عدل یا عدالت مفهومی کلی است که در معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود، اعطای حق هرکس به او آنطور که شایسته است، مساوات، انصاف و اعتدال بکار رفته است. عدل نقطه مقابل ظلم است.

معناشناسی

عدالت از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده و هست[۱]. ارسطو عدالت را سه قسم کرده است: وظیفه مردم نسبت به خداوند، حقوق افراد نسبت به یکدیگر و حقوق انسان نسبت به پدران و گذشتگان[۲]. مرحوم نراقی بین عدالت شخصی و فردی تفکیک قائل شده و معتقد است: در عدالت شخصی فرد به دنبال برقراری عدالت میان قوای درونی خود است و در عدالت فردی انسان به دنبال دفع ظلم از خود و دیگران[۳]. اکثر اندیشمندان مسلمان بیشتر به عدالت فردی (تعادل قوای درونی) نظر داشته‌اند تا عدالت اجتماعی، ولی در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر بوده است[۴].

در شریعت اسلام عدالت چهار نوع است:

  1. عدل تکوینی (آفرینش مخلوقات)،
  2. عدل تشریعی(رابطه خدا ومردم، مردم با خدا و مردم با مردم)،
  3. عدالت فردی
  4. عدالت اجتماعی[۵].[۶]

عدل در معنای عام خود به قرار دادن هر چیز به جای خود، اعطای حق هرکسی به او آن‌طور که شایسته آن است[۷]، مساوات، انصاف، میانه‌روی و رعایت حد اعتدال در هر امری معنا شده است[۸].

عدل نقطه مقابل ظلم است[۹]. غزالی عدل را به معنای اعطای حق به صاحبش و کار عادلانه را خلاف ستمگری می‌داند و معتقد است عدالت قانونی اخلاقی و طبیعی است[۱۰].

عدالت در قرآن هم ناظر به بُعد سلبی و هم ناظر به بُعد ایجابی است، یعنی هم نباید ظلم و ستم کرد و هم هر چیزی باید در جای خود قرار گیرد. در قرآن نه تنها بر تحقق عدالت در جامعه تأکید شده، بلکه برپایی قسط و عدل، فلسفه رسالت همه پیامبران و از اهداف اساسی دعوت پیامبران معرفی شده است[۱۱]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۱۲]. وظیفه پیامبر از طرف خداوند، قضاوت عادلانه اعلام شده است: ﴿وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۱۳]. بخشی از آیات قرآن بیانگر جهان بینی بر محور عدالت هستند، از جمله: ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۱۴] و در آیه دیگر می‌‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ[۱۵]. دسته‌ای از آیات نیز دعوت به برپایی و تحقق عدالت می‌کنند مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ[۱۶].[۱۷].

در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مفهوم گسترده‌ای برای عدالت بیان فرموده است:

  1. قرار دادن هر چیزی در جای خود: «عدالت کارها را بدان‌جا می‌نهد که باید باشند»[۱۸].
  2. انصاف: در موارد متعددی حضرت علی (ع) انصاف را به معنای عدل به کار برده است؛ «عدالت یعنی انصاف»[۱۹].
  3. مساوات: در حقوق عمومی به معنای برابری و در حقوق شخصی به معنای تفاوت و تناسب حق‌هاست[۲۰].
  4. رعایت حقوق و رساندن حق به صاحب آن به تناسب مقدار آن[۲۱].
  5. اعتدال و میانه‌روی در روابط و مناسبات شخصی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی[۲۲].[۲۳].

از نهج البلاغه برداشت می‌شود که امام علی (ع) عدالت را تدبیرکننده‌ای عمومی و فراگیر می‌داند که در پرتو آن همه انسان‌ها می‌توانند از سامانِ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و فرهنگی برخوردار می‌شوند. عدالت ملازمات و ضروریاتی دارد که بدون آنها محقق نمی‌شود؛ آزادی، اخلاق، حقوق و قانون. آن حضرت هرگز در پی تحقق عدالت آزادی، اخلاق، حقوق و قانون را زیر پا نگذاشته، بلکه برای اجرای عدالت، آنها را به تمام معنا پاس داشته است[۲۴].[۲۵]. ایستادگی امام بر محور عدالت تا جایی بود که حاضر نبود در ازای همه عالم ذره‌ای بی‌عدالتی کند و پوست جوی را از مورچه‌ای به ظلم بگیرد[۲۶].

در صحیفه سجادیه، امام زین العابدین (ع) توفیق گسترش عدل در عرصه‌های مختلف را از خداوند مسئلت می‌کنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن ظلم و جور به دست فرزندشان، حضرت مهدی (ع) کاملاً نابود شود، بیان می‌نماید. ایشان در جای جای صحیفه سجادیه به موضوع عدل پرداخته است که به چند نمونه از آنها اشاره می‎‌شود:

  1. «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانه‌روی بهره‌مند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درست‌کاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزی‌ام فرما»[۲۷].
  2. «و آن (قرآن) را نوری قرار داده‌ای که ما با پیروی از آن از تاریکی‌های گمراهی و نادانی راه می‌یابیم، و شفا و بهبودی برای کسی که فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانه‌اش از حق و درستی برنمی‌گردد؛ و نور هدایت و راهنمایی که حجت و دلیل آن از گواهان خاموش نمی‌شود و نشانه رهایی (از بدبختی‌ها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمی‌گردد؛ و به هر که خود را به دست‌آویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهی‌ها بر او دست نیابد»[۲۸].

امام سجاد (ع) علت عدالت خداوند را قدرت بی‌انتهای خدا ذکر می‌داند و می‌فرمایند: «و به فراهم شدن اسباب کار و راهنمایی‌ات به راه حق کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاری‌ام کن؛ و بی‌آنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار»[۲۹].[۳۰].

عدل و عدالت که به معنای قرار گرفتن هر چیز در جایگاه خود است، مقابلِ معنای ظلم می‌باشد. عدل یک مفهوم ارزشی و موافق طبع و فطرت بشر محسوب می‌شود. عدالت، یکی از مهم‌ترین اهداف بلند و آرمان‌های انبیا و اوصیای الهی دارای جایگاه ویژه‌ای در زندگی فردی و به‌ویژه اجتماعی می‌باشد ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ [۳۱].

همه اولیای الهی از آدم تا خاتم برای دست یافتن به این آرزوی دیرینه و نقطه کمال جوامع بشری، وظیفه داشتند با بسیج عمومی مردم با تمام نمادهایِ ظلم، اعم از فردی، عمومی و اجتماعی مبارزه نمایند. ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا[۳۲]. ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[۳۳]. بنابراین برای دست‌یابی به عدالت فراگیر در همه زمینه‌ها لازم است معنای متضاد آن و مصادیق و عواقب ظلم شناخته شود. باید با اجتناب از موارد ظلم و برچیدن بسترهایِ آن به عدالت واقعی دست یافت و از برکات عدل و عدالت - که انسان را به سعادت و ایمان کامل[۳۴] نائل خواهد کرد - استفاده نمود[۳۵].

رابطه عدل و انصاف

عدالت رعایت حقوق است، کسی که حق دیگری را بدون کم و کاست میدهد به عدالت رفتار کرده است؛ خواه این حق را از خویشتن بگیرد، خواه از دیگران؛ ولی انصاف عبارت است از دادن حق دیگران در صورتی که آن را از خویشتن گرفته باشی. به همین دلیل در کتب لغت آمده است: تفسیر انصاف این است که حق دیگران را چنان بدهی که حق خویش را میستانی[۳۶] و نیز به همین دلیل شیخ طوسی نوشته است: انصاف در مقابل ظلم است و عدل در برابر جور[۳۷] و انصاف، دادن حق کامل است[۳۸]. چنان‌که ملاحظه می‌کنید در همه این تعاریف عنصر اساسی، دادن حق است، که مستلزم ستاندن آن از خویشتن است. و باز به همین دلیل واژه انصاف همیشه با قید "من النّفس" به معنای «از خویشتن» مقید می‌شود؛ بنابراین انصاف نوعی از عدالت است که یک طرف آن خود انسان باشد[۳۹].

رابطه عدل و احسان

قرآن کریم عدل و احسان را در کنار هم قرار داده می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۴۰].

در روایت است که روزی اصحاب امیرالمؤمنین (ع) درباره جوانمردی بحث میکردند. امیرالمؤمنین فرمود: چرا از کتاب خدا کمک نمی‌گیرید؟ گفتند یا امیرالمؤمنین این موضوع در کجای قرآن آمده است؟ فرمود: در آنجا که خدا می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۴۱]. عدل همان انصاف است و احسان، بیشتر دادن[۴۲]. طبق این تفسیر عدل در این آیه کریمه به معنی انصاف به کار رفته است و عدل و انصاف هر دو به معنی مراعات حق به کار می‌روند؛ بنابراین تفاوت احسان با عدالت این است که عدالت، دادن حق است و احسان از حق خویش گذشتن است. کسی که حق دیگری را میدهد، اگر آن را از دیگری میستاند و به صاحبش میرساند به عدالت رفتار کرده و اگر آن را از خویشتن میستاند به انصاف رفتار کرده است؛ ولی کسی که حق خویش را به دیگری میدهد و در برابر دیگران از حق خویشتن صرف نظر می‌کند، احسان کرده است.

رسول خدا (ص) در سخنی آسمانی سه نمونه بارز احسان را به امت خویش آموزش داده است. امام صادق (ع) می‌فرماید: مردی خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: یا رسول‌الله خاندان من جز حمله و ناسزا و قطع رابطه با من رفتاری نمی‌کنند. آیا به من رخصت می‌دهید آنها را ترک کنم؟ رسول خدا فرمود: اگر چنین کنی، خدای متعال نیز همه شما را رها خواهد کرد. عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمود با هرکس که رابطه‌اش را بریده، رابطه برقرار کن، به هرکس تو را محروم کرده، عطا کن و هرکس را به تو ستم کرده ببخش که اگر چنین کنی، خداوند در برابر آنها پشتیبان تو خواهد بود[۴۳]. امام سجاد (ع) در دعا از پروردگار متعال درخواست می‌کند که او را به این‌گونه احسان موفق کند: خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا یاری کن تا برای آن‌که با من نادرستی می‌کند، خیرخواهی کنم و کسی را که ترکم کرده، به نیکی پاداش دهم و به آن کسی که محرومم کرده، عطا کنم و با آن‌که از من بریده رابطه برقرار کنم و از کسی که غیبتم کرده به نیکی یاد کنم[۴۴].

عدالت هر چند پسندیده و انسانی است، ولی احسان رتبه برتری دارد؛ برای صعود به مراتب عالی انسانیت، مراعات عدالت کافی نیست؛ انسان والا کسی است که به دیگران احسان کند[۴۵].

رابطه عدل و مساوات

مساوات به معنی برابری است. مساوات بین دو چیز به معنی برابر قرار دادن آن دو است[۴۶]. پیش از این دانستیم که عدالت به معنی رعایت استحقاق‌ها و نهادن هر چیز در جای مناسب خویش است؛ بنابراین در مفهوم عدالت دو عنصر اساسی استحقاق و جای مناسب وجود دارد که هیچ‌یک در مفهوم مساوات حضور ندارند. کسی که چیزی را به طور برابر بین دو یا چند نفر تقسیم می‌کند، مساوات را رعایت کرده است؛ ولی ممکن است حقوق آنها را رعایت نکرده و گرفتار ستم شده باشد؛ بنابراین، عدالت نه تنها به معنی مساوات و برابری نیست، بلکه مستلزم آن هم نیست. در اکثر موارد و مقامات، عدالت با نابرابری محقق می‌شود؛ برای نمونه، اگر ثروت ملی به طور یکسان بین آحاد جامعه تقسیم شود، بی‌گمان خالی از ستم نیست؛ چراکه حق همه یکسان نیست، عدالت رفتاری، صفت فعل است، خود، حق‌آفرین نیست. حقوق انسان‌ها با ملاک‌ها و میزان‌های دیگر و در مقامی پیش از مقام اجرای عدالت تعیین می‌شود. هنگامی که حق هرکسی معین شود، با مراعات آن حقوق، عدالت اجرا می‌شود. در جامعه انسانی، برخی با کار بیشتر و برخی دیگر با هوش سرشارتر، خدمات بیشتر و و بهتری به دیگران ارائه می‌کنند و در برابر آن استحقاق چیزی را پیدا می‌کنند که دیگران پیدا نکرده‌اند. برخی دیگر به خاطر سوابق و خدمات خود که آن هم به نوعی کار محسوب می‌شود، حقوقی بر عهده جامعه پیدا می‌کنند، و... بدیهی است که اگر بدون مراعات این حقوق به همه این افراد به طور یکسان پاداش دهیم، در حق آنها ستم روا داشته‌ایم؛ بنابراین به طور طبیعی اجرای عدالت مستلزم نوعی تفاوت است. این تفاوت نه تنها بی‌عدالتی نیست، بلکه لازمه عدالت است[۴۷].

رابطه عدل و صبر

صبر در اصطلاح علمای اخلاق عبارت است از مقاومت در برابر انگیزه‌های مرزشکنی. توضیح اینکه انسان در سه مقام به شکستن مرز و گذر از حدود الاهی تمایل پیدا می‌کند مقام اول مقام روبه‌رویی با گناهان است. وقتی که انسان بر سر دو راهی گناه و ترک گناه قرار می‌گیرد، نفس تحت تأثیر جاذبه‌های گناه تمایل به گناه پیدا می‌کند. مقام دوم مقام اطاعت است. وقتی که انسان با تکلیف الاهی مواجه می‌شود از آنجا که انجام تکلیف مشکل است و نفس انسان راحتی و رهایی را بر تحمل زحمات و مشکلات تکالیف ترجیح می‌دهد تمایل دارد امر خداوند را ندیده گرفته مرزشکنی کند و تکلیف به جا نیاورد. مقام سوم مقام مصیبت است. وقتی که انسان دچار مصیبت می‌شود، از آنجا که مصیبت بر نفس انسان گران و تحمل آن مشکل است نفس میل دارد بی‌تابی کند، از رسوم بندگی خارج شود و.... بنابراین انسان در سه مقام در معرض خطر سقوط از مقام بندگی است. چیزی که انسان را از این خطر بزرگ نجات میدهد، ایستادگی در برابر تمایلات نفس است. این ایستادگی همان صبر است؛ بنابراین در مقام مقایسه می‌توان گفت: عدالت، مرزنگه‌داری است و صبر، ایستادگی در برابر میل به مرزشکنی. انسان بدون صبر به عدالت نمی‌رسد. امام امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «مَنْ رَكِبَ مَرْكَبَ الصَّبْرِ اهْتَدَى إِلَى مَيْدَانِ النَّصْرِ»[۴۸]؛ کسی که بر مرکب صبر و شکیبایی سوار شود به میدان پیروزی راه می‌یابد. و می‌فرماید: «مِفْتَاحُ الظَّفَرِ لُزُومُ الصَّبْرِ»[۴۹]؛ کلید پیروزی همراهی با صبر است. بنا بر آنچه گذشت صبر مقدم بر عدالت است و می‌توان گفت یکی از ملکاتی که ما را برای رسیدن به عدالت نفسانی و رفتاری آماده می‌کند، صبر است[۵۰].

رابطه عدل و حیا

حیا به معنی شرم صفتی است که انسان را از انجام کارهای زشت و تقصیر در ادای حقوق دیگران باز می‌دارد[۵۱]. در کتب اخلاق در تعریف حیا آمده است: عبارت است از باز نشستن و انفعال نفس از ارتکاب محرمات شرعی، عقلی و عرفی از ترس نکوهش و سرزنش[۵۲]. در حدیث جنود عقل، حیا یکی از سپاهیان عقل به شمار آمده و نقطه مقابل آن خلع - به معنی دریدگی و بی‌شرمی - یکی از سپاهیان جهل شمرده است[۵۳]. انسان به طور طبیعی خود را دوست دارد. غریزه حبّ ذات (خوددوستی) اگر تهذیب شود و در اختیار عقل قرار گیرد انسان را به راه کمال می‌برد و در این راه از حیا به عنوان یاری شفیق و مهربان کمک می‌گیرد و در این صورت نه تنها محرمات شرعی و عقلی، بلکه کارهایی را که مردم زشت می‌شمرند نیز انجام نمی‌دهد؛ ولی در صورتی که این غریزه رها شود و به جای عقل تحت سرپرستی نفس قرار گیرد، وقاحت و بی‌شرمی را به عنوان یار خود انتخاب می‌کند و برای رسیدن به لذت‌های زودگذر دنیوی و کمالات خیالی موهوم به هر عمل زشتی تن می‌دهد. حیا در زبان روایات یکی از صفات برجسته ایشانی است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «الْحَيَاءُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ»[۵۴]؛ حیا از ایمان سرچشمه می‌گیرد و ایمان ره به بهشت می‌برد. این حدیث شریف سرچشمه و مقصد حیا را نشان می‌دهد؛ و می‌فرماید: «الْحَيَاءُ وَ الْإِيمَانُ مَقْرُونَانِ فِي قَرَنٍ، فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ»[۵۵]؛ حیا و ایمان به یک ریسمان بسته شده‌اند، اگر یکی از آن دو برود دیگری هم در پی آن می‌رود. به همین دلیل می‌فرمود: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَاحَيَاءَ لَهُ»[۵۶]؛ ایمان ندارد کسی که حیا ندارد.

عدالت، مراعات حقوق و حدود است و حیا ملکه‌ای است که انسان را از شکستن حدود و ندیدن حقوق باز می‌دارد؛ بنابراین حیا در نسبت با عدالت جایگاه مبنایی دارد و می‌توان آن را یکی از زیرساخت‌های عدالت نفسانی و رفتاری به شمار آورد. در ذیل این بحث اشاره به دو مطلب لازم است: نخست آنکه انسان در صورتی که کسی را حاضر و ناظر بداند، حیا می‌کند؛ بنابراین اصل پیدایش حیا به اعتقاد به وجود ناظر، منوط است؛ ولی با دو شرط دیگر حیا گسترده‌تر و نهادینه‌تر می‌شود. شرط اول آنکه برای شخص حاضر اهمیت و جایگاهی قائل باشد. انسان از ناظر کم اهمیت کمتر حیا می‌کند به همین دلیل در حضور افراد بالغ بیش از حضور کودکان حیا می‌کند. شرط دوم آنکه شخص ناظر را دوست داشته باشد، چون انسان از دوستان خود بیش از دشمنان حیا می‌کند. دوم آنکه: حیا بر دو نوع است. یک قسم مستند به عقل و آگاهی است و قسمی دیگر ناشی از جهل و حماقت است. ترک کارهای زشت از عقل ناشی می‌شود، ولی خودداری از تعاملات اجتماعی و شرکت در گفت‌و‌گوها از ضعف نفس سرچشمه میگیرد. از این قسم است که برخی از پرسیدن احکام شرعی سر باز می‌زنند و همیشه در جهل و نادانی می‌مانند. این ویژگی هر چند. در ظاهر شبیه حیاست و بسا که حیا نامیده می‌شود، در حقیقت حیا نیست، بلکه نوعی حماقت است رسول خدا (ص) می‌فرماید: «الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»[۵۷]؛ حیا بر دو قسم است: حیای عقل و حیای حماقت، حیای عقل دانایی و آگاهی است و حیای حماقت جهل و نادانی است[۵۸].

گستره عدل

اصل عدالت یک اصل عقلایی و فرادینی است که ارزش ذاتی داشته و عمومیت دارد، یعنی هیچ شرط و محدودیت زمانی و مکانی ندارد[۵۹]. گسترۀ عدالت، چنان است که همه‌کس و همه‌چیز را دربر می‌گیرد و آباد می‌سازد[۶۰].

عدل در وسیع‌ترین مفهوم، شامل: «حقوق خدا بر انسان»، «حقوق انسان بر انسان»، «حق انسان بر خودش» و حتی «حق اعضا و جوارح انسان بر او» هم می‌شود؛ در واقع مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزش‌های مثبت است[۶۱]، همچنان که نقطه مقابل آن، ظلم به معنای کار بیجا و تعدی، همه رذایل را شامل می‌شود[۶۲].[۶۳] عدالت هم از صفات خداوند است، هم در شاهد و قاضی و امام، شرط است، هم در پیشوا و رهبر باید باشد، تا بتواند قسط و عدالت را در جامعه تحقّق بخشد[۶۴].[۶۵] امام علی (ع) عدالت‌خواهی را از هر کار نیک و هر تلاش در راه خدا، برتر و والاتر می‌داند. در آموزه‌های آن حضرت، عدالت، محکم‌ترین بنیاد و مایۀ سلامت و بهروزی مردمان است و هیچ چیز به اندازه عدالت و عدالت‌خواهی ارزش و قیمت ندارد[۶۶]. بر همین اساس عدالت در اندیشۀ سیاسی اسلام و شیوۀ حکومت، نیز جایگاه مهمّی دارد[۶۷]، چنانچه فلسفه بعثت پیامبران (ص) برپایی قسط و عدل بوده است[۶۸].

اقسام عدل

عدل را می‌توان از یک منظر به دو قسم تقسیم کرد: عدل الهی و عدل بشری.

  1. عدل الهی: عدل یکی از صفات خداوند متعال و از مهم‌ترین اهداف بعثت انبیاء است ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ [۶۹]. اهمیت عدل در دین مبین اسلام به قدری است که یکی از اصول پنج‌گانه مذهب تشیع را تشکیل می‌دهد. بی‌تردید خدا عادل است و جهان آفرینش، مظهر تام عدل الهی است: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ[۷۰] و پیامبر (ص) می‌فرماید: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»[۷۱].
  2. عدل بشری: در این نوع از عدل، محور، انسان عادل است و رعایت عدل از سوی او در دو جایگاه فردی (نسبت به خود) و اجتماعی (نسبت به دیگران) مطرح می‌شود[۷۲]. مراد از عدل فردی، تلاش فرد در جهت ایجاد توازن و اعتدال درونی است. در روایات اسلامی از این نوع از عدل، به عنوان بزرگ‌ترین عدل نام برده‌اند: «غَايَةُ الْعَدْلِ أَنْ يَعْدِلَ الْمَرْءُ فِي نَفْسِهِ»[۷۳] (نهایت عدل آن است که آدمی عدل را در وجود خود برقرار سازد). وجود چنین توازن درونی، مقدمه و لازمه برقراری عدل در سطحی وسیع‌تر یعنی اجتماع می‌باشد[۷۴].

عدالت دارای اقسامی است که از تقسیمات مختلفی به دست می‌آید. نخستین و اصلی‌ترین تقسیم در این زمینه، تقسیم عدالت به ملاحظه موصوف است که سایر تقسیم‌ها بر مبنا و در پی آن صورت می‌گیرد؛ بنابراین، ما نخست به شرح این تقسیم و اقسامی که از آن پدید می‌آید، می‌پردازیم.

اقسام عدالت به ملاحظه موصوف: عدالت یک صفت است و بسته به اینکه موصوف آن چیست؟ اقسامی پیدا می‌کند. پیش از این دانستیم که موصوف عدالت گاهی نفس و گاهی فعل انسان است؛ بنابراین طبق این تقسیم، عدالت دارای دو قسم است: عدالت نفسانی و عدالت رفتاری.

  1. عدالت نفسانی: عدالت نفسانی عبارت از آن است که همه قوای نفسانی در حالت اعتدال قرار گرفته، تحت فرمان عقل عملی فعالیت کنند. امیرالمؤمنین (ع) درباره این قسم عدالت می‌فرماید: «الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً»[۷۵]؛ عدالت دارای چهار شاخه است: فهم دقیق، دانش عمیق، حکست شکوفا و حلم استوار. کسی که بفهمد، عشق دانش را در می‌یابد و هرکسی عمق دانش را دریابد از سرچشمه‌های حکمت سیراب بر می‌گردد و هرکس بردباری کند در کار خویش افراط نمی‌کند و در میان مردم ستوده می‌زید.
  2. عدالت رفتاری: عدالت در این اصطلاح، به معنی مراعات حقوق و قرار دادن هر چیز در جای مناسب خویش است. عدالت رفتاری را می‌توان با سه ملاحظه تقسیم کرد، نخست به ملاحظه حوزه اجرایی عدالت، دوم به ملاحظه عامل ایجاب‌کننده عدالت و سوم به ملاحظه طرفین عدالت.
    1. اقسام عدالت رفتاری به ملاحظه حوزه تأثیر:
      1. عدالت درونی: عدالت رفتاری گاهی مربوط به رفتار انسان در حوزه نفس خویش است، در این صورت عدالت درونی نامیده می‌شود.
      2. عدالت شخصی: گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس اجرا می‌کند، ولی تنها در خصوص رفتار شخصی، در این صورت عدالت شخصی نامیده می‌شود.
      3. عدالت اجتماعی: گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس و فراتر از رفتار شخصی، یعنی رفتار با سایر انسان‌ها اجرا می‌کند. در این صورت عدالت اجتماعی نامیده می‌شود.
    2. اقسام عدالت رفتاری به ملاحظه عامل ایجاب‌کننده: عاملی که عدالت را موجب می‌شود و انسان را به اجرای عدالت ملزم می‌کند گاهی در درون انسان قرار دارد و گاهی در بیرون از وجود انسان. قسم اول عدالت خودخواسته و اختیاری نامیده می‌شود و قسم دوم عدالت تحمیلی.
      1. عدالت اختیاری: عدالت اختیاری به رفتار عادلانه‌ای گفته می‌شود که بدون تحمیل و فشار خارجی با انگیزه و سائقه درونی صورت گیرد. در جوامع انسانی فراوانند کسانی که بدون توجه به عوامل خارجی، حقوق دیگران را ادا و حدود الاهی را مراعات می‌کنند، امانت را بر می‌گردانند، دیون خود را به هنگام ادا می‌کنند، با دست و زبان کسی را نمی‌آزارند، با هرکه معاشرت کنند، اگر یار شاطر نباشند، بار خاطر نمی‌شوند، مطابق شریعت معامله می‌کنند و مطابق فرمان الاهی، عبادت؛ به حق قضاوت می‌کنند، به راستی شهادت می‌دهند و... به این‌گونه رفتارها که چون جوشش چشمه از درون انسان سرچشمه می‌گیرند، عدالت اختیاری یا درون‌خیز می‌گوییم. رفتار عادلانه درون‌خیز حامل سه خبر از درون جان آدمی است: نخست آنکه فاعل آن از عدالت نفسانی بهره‌مند است، چون در غیر این صورت نمی‌توانست بدون هیچ انگیزه خارجی عدالت‌ورزی کند؛ دوم آنکه عقلش با سلامت و اقتدار بر دیگر قوای نفسش حکومت می‌کند. در غیر این صورت، شهوت و غضب فرصت رفتار عادلانه را از او می‌گرفتند؛ و سه دیگر آنکه، علقه ایمان به خدا چنان در قلبش استوار شده که پیوسته او را در صراط مستقیم نگاه می‌دارد. موانع عدالت اختیاری: فطرت انسان به خودی خود طرفدار عدالت است، اگر فطرت انسان تحت تأثیر عوامل خارجی بیمار و منحرف نشود، بی هیچ دعوتی مجذوب عدالت می‌شود تا آنجا که انسان حاضر می‌شود جان خود را در راه اجرای عدالت فدا کند. با این حال در همه حوزه‌ها با رفتارهایی مواجه می‌شویم که بر خلاف عدالت صورت می‌گیرند و انسان‌های فراوانی را می‌بینیم که با اختیار خود عادلانه رفتار نمی‌کنند. آنچه این‌گونه افراد را از عدالت‌ورزی باز میدارد ممکن است یکی از این سه باشد: نخست توجه به منافع شخصی مادی، دوم پیروی از امیال، هوس‌ها و هواهای نفسانی و سوم، بی‌مبالاتی. عدالت هر چند در نهایت به نفع همه آحاد انسان‌هاست و حتی منافع کلی اجراکننده خود را نیز تأمین می‌کند، گاهی در موارد جزئی با منافع شخصی ناسازگار است. گاهی التزام به عدالت مستلزم آن است که مالی را از کف دهیم و از منفعتی چشم بپوشیم. به همین دلیل کسی که عقلش به کمال نرسیده و ایمانش محکم نباشد، عدالت را نقض می‌کند. گاهی نیز اجرای عدالت هوس‌های ما را محدود و از اعمال بی‌حد و مرز شهوت و غضب جلوگیری می‌کند، به همین دلیل کسانی که تحت سیطره قوای تحریکی خود قرار دارند و نمی‌توانند با غضب و شهوت خود مخالفت کنند، برخلاف عدالت قدم برمی‌دارند. و گاهی هم نه این است و نه آن؛ ولی اجرای عدالت نیازمند دقت و به تلاش و قبول زحمت منوط است و انسان بر اثر بی‌مبالاتی در این مورد، کوتاهی می‌کند، چنان‌که یک قاضی بدون تحقیق در ابعاد مختلف یک پرونده حکمی بر خلاف عدالت صادر می‌کند.
      2. عدالت تحمیلی: گاهی ممکن است انسان با آنکه خود میلی به رفتار عادلانه ندارد تحت تأثیر عوامل خارجی مثل ترس از حکومت، مراعات انظار مردمان، هراس از بدنامی و... عادلانه رفتار کند. کم نیستند کسانی که از درون خود فرمانی برای مراعات حقوق مردم و امتثال اوامر الهی دریافت نمی‌کنند و اگر از این قبیل عوامل بیرونی نیز تأثیر نپذیرند، حدود و حقوق را یکسره در می‌نوردند. رفتار عادلانه در چنین فضایی با نوعی از فشار و تحمیل صورت می‌گیرد و به همین دلیل آن را عدالت تحمیلی نام نهادیم. در مواردی که برخی انسان‌ها با میل و اراده خود راه عدالت نمی‌روند بر سایر انسان‌ها لازم است آنها را وادار به اجرای عدالت کنند تحمیل عدالت بر حسب مورد گاهی وظیفه آحاد مردم و گاهی تکلیف حاکمیت است. مراتب امر به معروف و نهی از منکر نیز به همین معنی است که به وسیله مردم برخی احکام قابل اجرا و پاره‌ای از حقوق قابل استیفاست و برخی دیگر تنها با دخالت حکومت، عملی و احیا می‌شوند. با توجه به اینکه همیشه افراد فراوانی یافت می‌شوند که به اختیار خود عادلانه رفتار نمی‌کنند و افراد و آحاد جامعه نیز نمی‌توانند آنها را وادار به عدالت کنند، جامعه انسانی محتاج حکومت عادله می‌شود. حکومت عادله به حکومتی می‌گوییم که هم قوانین عادلانه داشته باشد و هم حاکمی عادل که خود از اجرای قوانین سر باز نزند. چنین حکومتی میتواند از باب امر به معروف و نهی از منکر قانون خود را بر جامعه تحمیل کند.
    3. اقسام عدالت به ملاحظه طرفین: عدالت با دو رکن محقق می‌شود: نخست کسی که عدالت می‌ورزد و دیگر کسی که مشمول عدالت می‌شود. از تغییر این دو رکن برای عدالت اقسامی پیدا می‌شود[۷۶].
      1. عدالت بین بندگان و حضرت خالق: حضرت حق بخشنده حیات و عطاکننده همه کمالات است و همه نعمت‌ها از آن سو به جانب بندگان سرازیر می‌شود؛ بنابراین بر بندگان لازم است در برابر این همه لطف و احسان، خدمتی به جا آورند؛ چون کسی که نعمتی دریافت کند و در صدد جبران برنیاید، ظالم شمرده می‌شود. جبران احسان نسبت به اشخاص مختلف، تفاوت پیدا می‌کند. اگر کسی که هم‌شأن و رتبه ماست احسان کند، جبران احسانش به این است که در موقع مناسب حداقل به همان مقدار به او احسان کنیم، ولی اگر سلطانی مقتدر عطایی فرستد، جبران آن عطا به فرستادن عطایی مشابه نیست؛ چراکه اولاً، رعیت از عهده عطایی چون عطای سلطان برنمی آید؛ و ثانیاً، سلطان را به آن نیازی نیست. بنابراین، برای جبران لطف شاهانه باید بقای دولتش را از خدا خواست و فضایل و محامدش را در مجامع بازگفت. خداوند متعال از خدمت و عطای بندگان، بی‌نیاز است و از شکر و ثنای ایشان مستغنی است؛ ولی با این حال بر بندگان واجب است در خداشناسی و خدادوستی بکوشند و برای امتثال فرامین الامی تلاش کنند و در التزام به دین و آیین و شریعت استواری کنند هرچند که همه اینها نیز از جمله نعمت‌های او به شمارند. بنده‌ای که در پیشگاه پروردگار خویش از این تلاش و کوشش فرو نگذارد و در اطاعت فرمان آن یکتای یگانه کوتاهی نکند، در رابطه با پروردگار خویش به عدالت رفتار کرده و هر چه از این صراط مستقیم فاصله گیرد گرفتار ظلم و جور شده است
      2. عدالت بین انسان‌ها: خداوند متعال برای هریک از انسان‌ها حقوقی مقرر و برای روابط بین انسان‌ها قوانین و مقرراتی وضع فرموده است. در روابط انسانی عدالت این است که هرکسی به حق خویش برسد و در جایگاه شایسته خود قرار گیرد. انسان عادل در این روابط کسی است که امانت را به صاحبش بر می‌گرداند، در معاملات به انصاف رفتار می‌کند، بزرگان را ارج می‌نهد، به فریاد مظلومان می‌رسد، ضعیفان و درماندگان را دستگیری و با سرکشان و ستمگران مقابله می‌کند.
      3. عدالت بین بندگان و مردگان: پاره‌ای از روابط حقوقی بین انسان‌ها، حتی پس از مرگ یکی از طرفین باقی میماند؛ به همین دلیل برخی مردگان همانند افراد زنده دارای حقوقی هستند؛ از جمله پدر و مادر، خویشان و نزدیکان، همسایگان، دوستان و در نهایت همه اهل ایمان، اگرچه با تفاوت بسیار، پس از مرگ، نسبت به ما حقوقی دارند. به همین دلیل انسان می‌تواند با تغییر رویه نسبت به پدر و مادر در گذشته خویش موقعیت خود را در مقام فرزندی تغییر دهد مثلاً کسی که در زمان حیات والدین به هر دلیل از خدمت به آنها کوتاهی کرده و از آثار و برکات خدمت و مهربانی به والدین محروم مانده پس از مرگ ایشان می‌تواند با مراعات حقوق آنها گذشته را جبران کند و خود را از این محرومیت نجات دهد[۷۷].

نمونه‌هایی از رفتار عادلانه

  1. شهادت به حق: قرآن کریم به ما آموخته است که چون مسلمانان نیازمند شاهد باشند و ما را برای حضور در محل واقعه و تحمل شهادت دعوت کنند دعوتشان را بپذیریم و برای تحمل شهادت حاضر شویم ﴿...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ[۷۸]؛ برای نمونه، اگر دو نفر با هم معامله‌ای مثل خرید و فروش، اجاره و قرض انجام می‌دهند یا عقد نکاحی خوانده می‌شود و از ما می‌خواهند در آن مجلس حاضر شویم و شاهد واقعه باشیم تا در صورت ضرورت شهادت دهیم، قبول این دعوت واجب می‌شود[۷۹]. پس از تحمل شهادت[۸۰]، در صورتی که از ما برای ادای شهادت در دادگاه دعوت شود و شهادت ما برای احقاق حق مفید باشد و زیانی به ما نرساند، ادای شهادت نیز واجب ﴿...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ[۸۱] و کتمان شهادت حرام می‌شود[۸۲]. رسول خدا (ص) می‌فرماید: کسی که شهادتی را کتمان کند، در روز قیامت خداوند متعال در حضور خلایق گوشت تنش را به خوردش می‌دهد. ادای شهادت به قصد احقاق حق از چنان جایگاهی برخوردار است که اگر معتکف برای اقامه شهادت در دادگاه از محل اعتکاف خارج شود به اعتکافش زیانی نمی‌رسد[۸۳]. مهم‌ترین نکته در این زمینه این است که شهادت باید از روی علم و آگاهی باشد. امام صادق (ع) می‌فرماید: در مورد چیزی گواهی مده مگر آنکه همانند کف دستانت از آن آگاه باشی[۸۴]. کتمان شهادت اگر از روی غرض و به قصد ابطال حق باشد از گناهان کبیره به شمار می‌رود. رسول خدا (ص) فرمود: کسی که شهادتی را کتمان می‌کند تا خون مسلمانی ریخته شود یا مال مسلمانی از دستش برود روز قیامت در حالی می‌آید که صورتش را به اندازه یک میدان دید چشم، تاریکی فراگرفته و در صورتش خراش عمیقی است که باعث می‌شود مردم او را با نام و نسب بشناسند و کسی که شهادتی به حق دهد تا حق مسلمانی را زنده کند، روز قیامت در حالی می‌آید که از صورتش به اندازه یک میدان دید چشم، نور می‌درخشد و مردم او را با نام و نسب می‌شناسند[۸۵].
  2. قضاوت به حق: یکی از نمونه‌های رفتار عادلانه با مردمان قضاوت به حق است. ما هرچند در مقام قضاوت رسمی نباشیم گاه و بی‌گاه ممکن است به داوری خوانده شویم، مانند داوری بین دو همسایه، دو همکار، دو فرزند و زن و شوهر. در این‌گونه موارد عدالت حکم می‌کند که بدون در نظر گرفتن هیچ عاملی به حق حکم کنیم. چنین کاری ممکن است به نظر آسان بنماید؛ ولی به هنگام عمل، بسیار مشکل است؛ به ویژه اگر با یک طرف دعوا علقه‌ای داشته باشیم. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «الْحَقُّ ثَقِيلٌ مُرٌّ وَ الْبَاطِلُ خَفِيفٌ حُلْوٌ»[۸۶]؛ حق سنگین و تلخ است و باطل سبک و شیرین. ولی اگر کسی این بار را تحمل کند و تلخی آن را به جان بخرد از برترین انسان‌ها خواهد بود چنان‌که امیرالمؤمنین می‌فرماید: «أَفْضَلُ الْخَلْقِ اقضا بالحق»[۸۷]؛ برترین مردم کسی است که بیشتر به حق داوری کند.
  3. حق‌طلبی: یکی از نمونه‌های بارز رفتار عادلانه با مردمان حق‌طلبی است، به این معنی که انسان حق دیگران را به ایشان برساند و بیش از حق خود از دیگران مطالبه نکند. کسی که بیش از حق خود می‌خواهد و می‌گیرد، همانند کسی که از دادن حق دیگران استنکاف می‌کند، عدالت را نقض کرده است و ارزش و نوع حقی که ضایع می‌شود در صدق نام ظلم هیچ تأثیری ندارد. کسی که حق کوچکی را ضایع کند همانند کسی که حقوق بزرگ را ندیده می‌گیرد ظالم است. کسی که حقوق دینی، سیاسی و اجتماعی مردمان را تباه می‌کند به همان اندازه عدالت را خدشه‌دار می‌کند که با ندیده گرفتن حقوق مالی و اقتصادی خدشه‌دار می‌شود. در اینجا تذکر این نکته ضروری است که همان‌طور که مطالبه حق خویش با عدالت منافات ندارد، اگر کسی از سرِ کرم و بزرگواری از حق خویش بگذرد به طوری که مصداق ستم‌پذیری نباشد، برخلاف عدالت نیست، وگرنه خود موجب نقض عدالت می‌شود. امیرالمؤمنین (ع) در نامه‌ای که به سران سپاه خویش نوشته، پس از آنکه حقوق متقابل خود و ایشان را یادآور شده، می‌فرماید: «فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ»[۸۸] حقوق خویش را از امیران و فرمانروایان خود بگیرید و آن حقی را که (ایشان بر شما دارند همان که) خدا با آن کارتان را به صلاح می‌آورد به ایشان بدهید.
  4. احترام به حقوق و اموال دیگران: یکی دیگر از رفتارهای عادلانه با مردمان احترام به مال، جان، آبرو و حقوق دینی، اجتماعی و سیاسی ایشان است؛ بنابراین سهل‌انگاری پزشک در نجات جان بیمار، کوتاهی نیروی نظامی و انتظامی در حفظ امنیت داخلی و خارجی، سستی قاضی در اعمال قانون، کم‌کاری نیروی اداری در حیطه مسئولیت خود، سست‌کاری کارگر در تولید کالا، بی‌دقتی نیروی فنی و مهندسی در اجرای پروژه‌ها و... همگی بر خلاف عدالت و از مصداق‌های رفتار ظالمانه به شمار می‌روند[۸۹].

مراتب عدالت

عدالت دارای مراتب فراوانی است که همه آنها قابل شمارش نیست، ولی مهم‌ترین مراتبی که بر اثر ضعف و شدت این نهاد نفسانی پدید می‌آید، پنج مرتبه است.

  1. رهایی از ظلم: اولین مرتبه عدالت آن است که انسان از رفتارهای ظالمانه دست بردارد و به حقوق مردمان و احکام الهی توجه پیدا کند، این مرتبه از آن نظر اهمیت دارد که دروازه ورود انسان به وادی عدالت است، وگرنه خود از عدالت بهره‌ای ندارد. مرتبه‌ای است در مرز ظلم و عدالت کسی که در این مرتبه قرار می‌گیرد، اگر خود را به مراتب بالاتر نرساند، خیلی زود در ورطه ظلم می‌افتد.
  2. مراعات گزینشی احکام و حقوق: در این مرتبه انسان نه تنها از رفتارهای ظالمانه دست برداشته، بلکه پاره‌ای از رفتارهایش نیز بر سیاق عدالت است، علاوه بر آنکه به احکام و حقوق توجه پیدا کرده برخی از آنها را نیز مراعات می‌کند. کسی که در این مرتبه قرار دارد، به حقیقت عادل نیست و اگر ترقی نکند و به مراتب بالاتر راه نیابد، زیانکار است؛ ولی از آن رو که رسیدن به این مرتبه گامی به جلو محسوب شود، حائز اهمیت و شایان ذکر است.
  3. رعایت حدود واجب شرعی: در این مرتبه انسان موفق می‌شود حقوق سایر انسان‌ها را ادا کند و واجبات و محرمات شرعی را نیز به طور کامل مراعات نماید. انسان در این مرتبه مراقب است که هیچ واجبی را ترک نکند و هیچ حرامی را مرتکب نشود. کسی که به این مرتبه نائل می‌شود، به حقیقت عدالت دست یافته و شایسته عنوان عادل است، ولی هنوز هم مراتب بالاتری باقی است که او می‌تواند به آنها دست یابد.
  4. رعایت مستحبات: احکام الهی دارای دو مرتبه واجب و مستحب است. مراعات واجبات چنان‌که از نامشان پیداست مهم و ضروری است. کسی که به واجبات ملتزم نباشد، از مرتبه عدالت سقوط می‌کند؛ ولی مراعات مستحبات ارزشمند و ارزش‌آفرین است. انسان به خاطر ترک مستحبات از مقام انسانی سقوط نمی‌کند و از دایره بندگی خارج نمی‌شود؛ ولی به خاطر عمل به مستحبات به مقامات بالایی دست می‌یابد که به وهم و گمان نمی‌گنجد و عقل از درک آن عجز است. در روابط اجتماعی نیز حقوق انسان‌ها در دو مرتبه قرار می‌گیرد یک مرتبه حقوقی که ادای آنها واجب است و ادا نکردن آنها پیگرد حقوقی و قانونی دارد، و مرتبه دیگر حقوقی که اداکردن آنها مفید و ثمربخش است، ولی ترک آنها نیز مجاز است و هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را مطالبه کند؛ برای نمونه، کسی که از راهی می‌گذرد خودداری از ایجاد مزاحمت بر او واجب است؛ بنابراین نمی‌تواند به صورتی رانندگی کند که موجب ترس و وحشت رهگذران شود یا محیط امن و آرام آنها را با صداهای ناهنجار آشفته کند و در صورتی که مراعات نکند سایر شهروندان می‌توانند حق خود را از او مطالبه کنند، ولی سلام کردن به پیادگان حقی است که اگر مراعاتش نکند، نمی‌توان او را سرزنش و از نظر حقوقی تعقیب کرد. کسی که حقوق واجب دیگران را مراعات می‌کند عادل است، ولی کسی که حقوق مستحب را نیز ادا می‌کند در مرتبه والایی از عدالت قرار دارد. بنابراین، مرتبه چهارم عدالت آن است که انسان علاوه بر مراعات احکام و حقوق واجب به مستحبات نیز پایبند باشد.
  5. عدالت همه‌جانبه: آخرین مرتبه عدالت عبارت از آن است که انسان در تمام مراتب وجود خویش به اعتدال می‌رسد؛ از جمله در زمینه صفات نفسانی هیچ صفتی خارج از اعتدال در وجود او یافت نمی‌شود، در مقام عمل هیچ گفتار و کرداری بر خلاف میزان عقل و شرع - نه در مرتبه واجبات و محرمات و نه در مرتبه مستحبات و مکروهات - از او صادر نمی‌شود. در مقام فکر و اندیشه از هر فکری جز کسب رضای حضرت حق و رسیدن به مقام قرب او تهی می‌شود و در مقام قلب و روح از هر تعلقی جز وابستگی به ذات اقدس الهی آزاد می‌شود. این مرتبه از عدالت مخصوص اولیا و پیامبران الهی است[۹۰].

مبانی عدالت

عدالت بر چهار پایه استوار است: فطرت، عقل، دین و ایمان.

  1. فطرت: انسان به گونه‌ای آفریده شده که اگر به حال خود رها شود، به جانب خوبی‌ها و فضایل می‌رود. عدالت چه به معنی عام و چه به معنی خاص، از زیباترین پدیده‌های جهان است؛ بنابراین طبیعی است که انسان به طور فطری و ذاتی به عدالت گرایش داشته باشد. علاوه بر این گرایش‌های فطری انسان دارای ویژگی‌هایی است که همه آن ویژگی‌ها را می‌توانیم در میل به عدالت ببینیم. ویژگی‌های تمایلات فطری عبارت‌اند از:
    1. فراگیری: گرایش‌های فطری انسان فراگیر است، به زمان یا مکان خاصی اختصاص ندارد، در مرزهای جغرافیایی محدود نمی‌شود، ملیت، نژاد، رنگ، دین و... هیچ‌یک در اصل آن اثرگذار نیستند. گرایش به عدالت نیز همگانی است.
    2. خودجوشی: گرایش‌های فطری از درون انسان سرچشمه میگیرد؛ بنابراین هر انسانی آنها را احساس می‌کند و برای شناخت آنها نیاز به آموزش ندارد. ادیان آسمانی هم که همسو با فطرت انسانی حکمی صادر میکنند، تنها برای ارشاد انسان به همان حکم فطری است. چنین احکامی را نمی‌توان حکم مولوی تلقی کرد. گرایش به عدالت نیز ریشه در درون آدمی دارد و اگر مانعی بر سر راه آن نباشد، انسان را به سوی عدالت می‌برد.
    3. دیرپایی: از ویژگی‌های گرایش فطری این است که در شرایط بازدارنده، ریشه‌کن نمی‌شود و برای همیشه از وجود انسان رخت برنمی‌بندد، اگر چه ممکن است به‌سان شرایط تشویق‌کننده از شکوفایی برخوردار نباشد و حتی از نظر مصداقی دچار انحراف شود؛ برای نمونه، نیاز انسان به پرستش یک نیاز فطری است، به همین دلیل در هیچ زمان و مکانی، قوم، قبیله یا ملتی یافت نشده که هیچ‌گونه آیینی برای پرستش نداشته باشند. هر انسانی بدون نیاز به آموزش احساس می‌کند که باید به مبدئی متعالی روی آورد، او را بستاید و در برابرش کرنش کند. به همین دلیل به‌رغم همه سخت‌گیری‌ها و شرایط بازدارنده این گرایش فطری از وجود انسان‌ها ریشه‌کن نشده است، اگرچه در بیشتر موارد به علل مختلف، انسان‌ها از تشخیص معبود حقیقی باز مانده و معبودهای دروغین را پرستیده‌اند. نکته چشمگیر در این مقام این است که وجود نمونه دروغین و بدلی از هر چیز نشانه میل فطری انسان به نمونه اصیل و راستین آن است. بدل‌سازی و تحریف، نشانه عجز از ریشه‌کنی است. اگر دین‌ستیزان در طول تاریخ انسان میتوانستند گرایش خداپرستی انسان را ریشه‌کن کنند، نیاز به ساختن این همه دین باطل و دروغین نداشتند. گرایش به عدالت نیز یک میل فطری است؛ چراکه در همه زمان‌ها و مکان‌ها انسان‌ها به عدالت گرایش داشته و هیچ عاملی نتوانسته است این میل را از وجود ایشان ریشه‌کن کند. حتی کسانی که در عمل، با عدالت میجنگند در ذات خویش عدالت را دوست دارند. ادعای دروغین عدالت‌گستری از جانب حکومت‌های ستمگر، نشانه فطری بودن عدالت‌خواهی است؛ بنابراین یکی از مبانی عدالت، فطرت انسان است.
  2. عقل: عقل در وجود انسان نام دو نیرو است: عقل عملی و عقل نظری، عقل عملی خود همپایه عدالت است، ولی عقل نظری نیرویی است که خیر و شر و نیکی و بدی را باز میشناسد و حق و باطل را تشخیص میدهد. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «الْعَقْلُ نُورٌ فِي الْقَلْبِ يُفَرَّقُ بِهِ بَيْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ»[۹۱]؛ عقل نوری است در وجود انسان که حق را از باطل جدا می‌کند. و می‌فرماید: «مَثَلُ الْعَقْلِ فِي الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي وَسَطِ الْبَيْتِ»[۹۲]؛عقل در وجود آدمی همانند چراغی است که در وسط اتاق نهاده می‌شود. بر این اساس، عقل با درک ارزش و جایگاه عدالت، یکی از مبانی گرایش انسان به عدالت است.
  3. دین: اجرای عدالت در نفس و جامعه انسانی به دو چیز منوط است: نخست آشنایی با فضایل و رذایل و خوبی و بدی و دیگر توانایی درمان رذیلت و ترک بدی از یک سو و کسب فضیلت و انجام خوبی از سوی دیگر. بدون شک انسان به وسیله عقل خود بسیاری از صفات نیک و بد و کارهای زشت و زیبا را میشناسد و در کسب خوبی و مبارزه با بدی‌ها نیز ناتوان نیست؛ ولی با این حال همه خوبی‌ها را نمی‌شناسد و از همه بدی‌ها با خبر نیست و در میدان کسب و مبارزه، محتاج انگیزه‌ای قوی، برنامه‌ای حساب شده و حمایت دستی برتر است. دین میتواند همه این نیازها را پاسخ دهد؛ بنابراین دین در تحقق و اجرای عدالت چهار کارکرد مهم دارد. کارکردهای دین در اجرای عدالت عبارت‌اند از:
    1. کشف و معرفی فضائل و رذایل: اصول فضایل و رذایل به وسیله عقل شناسایی می‌شود، ولی فروع و مصداق‌های آن از حیطه ادراک عقل خارج است. یکی از کارکردهای دین، معرفی فروع و مصادیق فضایل و رذایل است؛ برای نمونه، انسان به وسیله عقل میداند که جوان‌مردی فضیلت است و کسب آن لازم و پستی و دنائت رذیلتی است که ترک آن ضروری است، ولی تشخیص اینکه چه کاری جوان‌مردی و چه کاری دنائت است؟ از عقل ساخته نیست. در اینجا چراغ شرع است که راه را به انسان نشان میدهد. برای آشنایی با شیوه دین در معرفی فروع مصداق‌های فضایل و رذایل، چند روایت نقل میکنیم. علی (ع) می‌فرماید: انسان دوگونه جوان‌مردی دارد یکی مخصوص حَضَر و دیگری مخصوص سفر. جوان‌مردی در حَضَر، قرائت قرآن، هم‌نشینی است با دانشمندان، مطالعه فقه و کسب آگاهی و شرکت در نماز جماعت است و جوان‌مردی در سفر آن است که از توشه خود ببخشی با همسفرت کمتر مخالفت کنی و در هر فراز و در هر منزلی و قیام و قعودی فراوان خدا را یاد کنی[۹۳]. امام صادق (ع) می‌فرماید: برخی گمان میکنند: جوانمردی با فسق و فجور است جوانمردی، سفره گسترده، هدایای ارسالی و خودداری از آزار دیگران است[۹۴]. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «كُفْرُ النِّعْمَةِ لُؤْمٌ»[۹۵]؛ کفران نعمت، پستی است. و فرمود: بدی در حق آن‌که با تو نیکی کرده، پستی است[۹۶]. امام سجاد (ع) فرمود: امروز و فرداکردن کسی که می‌تواند دین خود را بپردازد، پستی است[۹۷]. امام هادی (ع) می‌فرماید: خشم گرفتن بر زیردستان، پستی است[۹۸].
    2. پرورش فضایل و احیای کرامت انسانی: یکی از روش‌های دین برای اجرای برنامه و تحقق اهداف دینی، توجه دادن انسان به جایگاه خود در نظام آفرینش است. قرآن کریم انسان را موجودی شریف و بزرگوار معرفی می‌کند ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا [۹۹] که از روح خدا بهره‌ای برده ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[۱۰۰]، شایسته جانشینی خدا در زمین شده ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً.. [۱۰۱]، بار امانت او را که زمین و آسمان و کوه‌ها از تحمل آن درمانده‌اند، به دوش گرفته ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ[۱۰۲] و به همین دلیل مخاطب تکالیف الهی شده است. تصویر چنین جایگاهی، مسیر انسان را به سمت ارزش‌ها و فضایل اخلاقی تغییر میدهد و در این مسیر است که کسب عدالت نفسانی و اجرای عدالت رفتاری برای انسان میسر می‌شود.
    3. راهنمایی و همراهی انسان در تهذیب نفس و تعدیل غرایز سرکش: به تصریح قرآن کریم، یکی از اهداف بعثت انبیا، تهذیب و تزکیه انسان‌ها از رذایل اخلاقی است ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ [۱۰۳]. به همین دلیل برخی از تکالیف به گونه‌ای طراحی شده است که رذایل اخلاقی را سرکوب و ریشه‌کن میسازد؛ مثلاً انفاق، بخل را نماز، تکبر را و روزه شکم‌بارگی را درمان می‌کند؛ بنابراین یکی از کارکردهای دین علاوه بر معرفی رذایل و پیامدهای شوم آنها برنامه‌ریزی عملی برای دفع و درمان آنهاست.
    4. ضمانت اجرایی تحقق بخشیدن به ارزش‌ها: شناخت فضائل و رذایل اگر چه برای تهذیب نفس و حرکت در مسیر عدالت، ضروری است، کافی نیست. انسان معمولاً تحت تأثیر جاذبه‌های دنیوی و امیال نفسانی از دانسته‌های خود چشم میپوشد و با آنکه خوب و بد را میشناسد، برای رسیدن به خوبی تلاش نمی‌کند. یکی از کارکردهای دین در مسیر تحقق عدالت این است که با تصویر زندگی اخروی و کیفر و پاداش در بهشت و جهنم انسان را به تلاش و تکاپو وامی‌دارد.
  4. ایمان: رابطه ایمان و عدالت یک رابطه مستقیم است، هر چه ایمان محکم‌تر باشد، رفتار انسان عادلانه‌تر است. هیچ‌کس بدون برخورداری از ایمان به خدا و معاد، نمی‌تواند به معنی دقیق عادل باشد. ممکن است کسی تحت تأثیر عواطف انسانی یا عواملی دیگر در پاره‌ای از امور عادلانه رفتار کند، اما اجرای عدالت کامل محتاج به ایمان است. پیش از این درباره ارتباط عدالت و ایمان چند روایت نقل کردیم. بر آنچه گذشت این نکته را میافزاییم که رابطه ایمان و عدالت چنان نزدیک و محکم است که در روایات معصومین، عدالت نشانه ایمان به شمار آمده است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَنْ وَاسَى الْفَقِيرَ مِنْ مَالِهِ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً»[۱۰۴]؛ کسی که از مال خویش به نیازمندان کمک کند و در روابط خویش با مردم انصاف کند، مؤمن حقیقی است. رسول خدا (ص) نیز انصاف با مردم را از حقیقت ایمان شمرده است[۱۰۵]؛ بنابراین یکی از مبانی عدالت، ایمان به خدا و معاد است. این رابطه محکم ناشی از آن است که پیدایش عدالت به کنترل غرایز نفسانی منوط است. کسی که غرایز سرکش را مهار نکرده باشد، در نفس خویش به عدالت دست نمی‌یابد و در اجتماع نیز به مراعات و اجرای عدالت موفق نمی‌شود. از طرفی ایمان به خدا و قیامت، مهم‌ترین عامل کنترل غرایز است. به همین دلیل، جوامع با ایمان که قلب‌ها به نور خدا روشن شده، مفاسد و جنایت‌ها به مراتب کمتر است. کسی که به خدا و قیامت ایمان پیدا نکند، معبودی جز هوا و هوس خویش ندارد. ﴿أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ[۱۰۶]. ناگفته پیداست که انسان در چنین شرایطی نمی‌تواند از کنترل غریزه سخن بگوید؛ بنابراین هرگز به کسب و اجرای عدالت، موفق نخواهد شد[۱۰۷].

ارزش و جایگاه عدالت

عدالت چه به عنوان یک صفت نفسانی و چه به عنوان یک رفتار اجتماعی در قرآن و روایات ستایش شده است. عدالت اجتماعی از نظر اسلام چنان ارزشمند است که قرآن کریم به عنوان هدف بعثت انبیا و انزال کتب و شرایع آسمانی از آن یاد می‌کند. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۱۰۸]. به همین دلیل خداوند متعال خود به عدالت فرمان داده، می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۱۰۹]. و به انسان‌ها یادآوری می‌کند که منافع شخصی و روابط خانوادگی و خویشاوندی نباید مانع رفتار عادلانه شود. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ[۱۱۰]. امیرالمؤمنین (ع) عدالت را ستون جامعه انسانی و مایه پیشرفت و سرافرازی اسلام شمرده می‌فرماید: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ»[۱۱۱]؛ خداوند پاک عدالت را مایه استواری مردمان، پاکی از ستم‌ها و گناهان و سرافرازی اسلام قرار داده است. عدالت جاذبه‌ای فطری دارد و در پیشگاه وجدان عمومی بشر ارزشمند و گرانقدر است. در سایه عدالت است که هرکسی به حق خویش می‌رسد، تعدّی و تجاوز از جامعه رخت برمی‌بندد و امنیت و آرامش حاکم می‌شود، به همین دلیل با سرشت اولیه انسانی سازگار است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَطْيَبُ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ»[۱۱۲]؛ عدالت از عسل شیرین‌تر از کره نرم‌تر و از مشک خوش‌بوتر است. و باز می‌فرماید: «الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ يُصِيبُهُ الظَّمْآنُ»[۱۱۳]؛ عدالت، شیرین‌تر از آب زلالی است که تشنه کامی به آن دست می‌یابد. به همین دلیل، گریز از عدالت، گریز از سرشت پاک انسانی و برای انسان عیب است و حتی آنان که خود از عدالت سر باز میزنند، به این نقصان واقفند.

آثار و نتایج عدالت

آثار فردی عدالت:

  1. بالارفتن منزلت اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «مَنْ عَدَلَ عَظُمَ قَدْرُهُ»[۱۲۵]؛ هرکس عدالت کند ارزش و منزلتش بالا می‌رود.
  2. رسیدن به حکومت: امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «اعْدِلْ تَحْكُمْ»[۱۲۶] عدالت پیشه کن تا به حکومت برسی. و می‌فرماید: «اعْدِلْ تَمْلِكْ»[۱۲۷]؛ عدالت‌ورزی کن تا به سلطنت برسی. و می‌فرماید: «اعْدِلْ تَدُمْ لَكَ الْقُدْرَةُ»[۱۲۸]؛ به عدالت رفتار کن تا قدرتت دوام یابد.
  3. برخورداری از رحمت خدا: امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «مَنْ عَدَلَ فِي الْبِلَادِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ»[۱۲۹]؛ کسی که در شهرها (بین مردمان) به عدالت رفتار کند مشمول رحمت خدا می‌شود.
  1. اصلاح جامعه: یکی از ثمرات عدالت در جامعه این است که مفاسد فردی و اجتماعی درمان می‌شوند. با اجرای عدالت، هرکس به حق خود نائل و راه پیشرفت و ترقی به طور یکسان به روی همه باز می‌شود و زندگی مردم سامان می‌یابد و زمینه رشد فضایل اخلاقی فراهم می‌آید و جز انسان‌های بیمار که در قیاس با توده مردمان به حساب نمی‌آیند، کسی به سمت نقض قانون نمی‌رود. امیرالمؤمنین علی (ع) به بیان‌های مختلف به مطلب تصریح فرموده‌اند که تنها راه اصلاح مردمان، اجرای عدالت است؛ از جمله می‌فرماید: «فِي الْعَدْلِ إِصْلَاحُ الْبَرِيَّةِ»[۱۳۰]؛ اصلاح انسان‌ها در اجرای عدالت است. و «الرَّعِيَّةُ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا الْعَدْلُ»[۱۳۱]؛ رعیت را جز عدالت چیزی اصلاح نمی‌کند. و «بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ»[۱۳۲]؛ فقط با عدالت مردمان اصلاح می‌شوند.
  2. پایداری اجتماع: اجتماعات انسانی محصول نیاز انسان‌ها به یکدیگر است؛ به همین دلیل یک جامعه تا زمانی دوام می‌آورد که در آن، منافع متقابل آحاد انسان‌ها تأمین و شرایط زندگی سالم انسانی فراهم شود و این مهم تنها در سایه عدالت صورت می‌گیرد، بنابراین، بقا و دوام جامعه بشری به اجرای عدالت منوط است. در صورتی که ستم بر جامعه حاکم شود، برخی از مردم به منافع خود یا بیش از آن دست می‌یابند و برخی دیگر از منافع خود محروم می‌شوند و از موهبت زندگی انسانی بی‌بهره می‌مانند. به همین دلیل، اجتماعی که روابط عادلانه بر آن حاکم نباشد، متلاشی و از صفحه روزگار محو می‌شود. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «الْعَدْلُ قِوَامُ الْبَرِيَّةِ»[۱۳۳]؛ عدالت مایه پایداری و انتظام مردمان است. و می‌فرماید: «جَعَلَ اللَّهُ الْعَدْلَ قِوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً عَنِ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةَ الْإِسْلَامِ»[۱۳۴] خداوند عدالت را برای پایداری و انتظام جامعه و پاکی از گناهان و ستم‌ها و مایه پیشرفت و سربلندی اسلام قرار داد.
  3. آبادی و برکت: خداوند متعال به عنوان یک سنت مقرر فرموده است که اگر در دیاری عدالت جاری شود برکات زمین و آسمان را به مردم آن دیار ارزانی کند. ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۱۳۵]. افزون بر این می‌توان ثابت کرد که عدالت از طریق علیت طبیعی نیز موحجب عمران و آبادی فراوانی است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «مَا عُمِرَتِ الْبِلَادُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ»[۱۳۶]؛ هیچ‌چیز مثل عدالت در آبادی شهرها مؤثر نیست. و می‌فرماید: «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَاتُ»[۱۳۷]؛ به وسیله عدالت، برکات فزونی می‌یابد.
  4. پایداری حکومت: دانستیم که رسیدن به قدرت و دولت، ملک یکی از آثار عدالت است. علی (ع) می‌فرماید: «لِيَكُنْ مَرْكَبُكَ الْعَدْلَ فَمَنْ رَكِبَهُ مَلَكَ»[۱۳۸]؛ باید بر مرکب عدل سوار شوی که هرکس بر آن سوار شد، سلطنت یافت. بر این مطلب اضافه می‌کنیم که بقای قدرت و حکومت نیز به اجرای عدالت منوط است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «ثَبَاتُ الدُّوَلِ بِإِقَامَةِ سُنَنِ الْعَدْلِ»[۱۳۹]؛ پایداری و ثبات دولت‌ها به اقامه روش‌های عادلانه بستگی دارد. امام رضا (ع) می‌فرماید: «إِذَا جَارَ السُّلْطَانُ هَانَتِ الدَّوْلَةُ»[۱۴۰]؛ هنگامی که سلطان ظلم کند، حکومتش سست می‌شود.
  5. نشاط قانون: یکی از آثار عدالت، نشاط و جریان قانون است. در جوامعی که عدالت حاکم نیست، قانون، اسمی بی‌مسمی و عنوانی بی‌معنون و در حقیقت بازیچه‌ای است که حاکمان ظالم برای توجیه مظالم و تأمین منافع خود به آن استناد می‌کنند، ولی در جوامع عدالت‌مدار، همان‌طور که برای تأمین منافع قدرتمندان به قانون استناد می‌شود، برای گرفتن حق مظلومان و توده‌های مردم از ایشان نیز قانون حکومت می‌کند. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «الْعَدْلُ حَيَاةُ الْأَحْكَامِ»[۱۴۱]؛ عدالت، موجب زندگی احکام است[۱۴۲].

راه‌های دستیابی به عدالت

برای دستیابی به عدالت همانند سایر فضایل، از دو راه می‌توان رفت: راه علمی و راه عملی.

راه علمی دستیابی به عدالت: برای دستیابی به عدالت از این راه، انسان باید در دو حوزه بیندیشد: نخست ارزش ذاتی عدالت از یک سو و زشتی و ناپسندی ظلم از سوی دیگر، دوم، نتایج و ثمرات عدالت و عواقب و پیامدهای ظلم.

ارزش و جایگاه عدل و ظلم: یکی از راه‌های رسیدن به عدالت این است که انسان درباره ارزش ذاتی و جایگاه علم و ظلم فکر کند. با تفکر است که انسان پی میبرد عدالت در بین رفتارهای انسان چه ارزش و جایگاهی دارد و ستم تا چه مایه زشت و ناپسند است. پیش از این در ستایش عدالت تعدادی از نصوص دینی را نقل کردیم. در اینجا تعدادی از روایات را که در صدد نکوهش ظلم صادر شده از نظر میگذرانیم. پیش از هر چیز توجه به این نکته ضروری است که ظلم ناشی از ضعف و ناتوانی است و درست به همین دلیل ذات اقدس الهی از ظلم منزه و بی‌نیاز است[۱۴۳]. ظلم در مقام یک صفت، پست‌ترین رذیلت، بزرگ‌ترین گناه و زشت‌ترین راه و رسم است. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «الظُّلْمُ أَلْأَمُ الرَّذَائِلِ»[۱۴۴]؛ ظلم، پست‌ترین رذایل است. و میفرماید: «أَقْبَحُ السَّيْرِ الظُّلْمُ»[۱۴۵]؛ زشت‌ترین راه و روش ظلم است. و می‌فرماید: «ابْعُدُوا عَنِ الظُّلْمِ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ الْجَرَائِمِ وَ أَكْبَرُ الْمَآثِمِ»[۱۴۶]؛ از ستم دوری کنید که ستم بزرگ‌ترین جرم و زشت‌ترین گناه است. به دلیل این همه زشتی است که در سیره رهبران الهی اثری از ظلم به چشم نمی‌خورد و اهل ستم را با ایشان نسبتی نیست. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ أَخَذَ غَيْرَ حَقِّهِ وَ لَا مَنْ ظَلَمَ النَّاسَ وَ لَا مَنْ تَنَاوَلَ مَا لَيْسَ لَهُ»[۱۴۷]؛ از شیعیان ما نیست کسی که بستاند آنچه را حقش نیست و کسی که به مردم ستم کند و کسی که در دست بگیرد چیزی را که حق ندارد.

راه عملی دستیابی به عدالت: بهترین راه کسب ملکات نفسانی، تمرین و تکرار است؛ چراکه انسان وقتی عملی را به طور مکرر و مرتب انجام میدهد حتی اگر تحت فشار عوامل خارجی باشد، تکرار آن عمل بر نفس تأثیر میگذارد، به نفس حالت میدهد و در نفس، راسخ و به ملکه نفسانی تبدیل می‌شود. عدالت در بعد نفسانی یک ملکه به شمار است و در بعد عملی، ناشی از آن ملکه است؛ بنابراین، راه عملی رسیدن به عدالت، تمرین مرتب و مکرر رفتار عادلانه است.

تمرین و ممارست: بدون شک تمرین و تکرار یک عمل، آن عمل را در نفس انسان نهادینه می‌کند، ولی نفس هوس‌باز و سرکش انسان تمرین را برنمی تابد و تن به ناملایم نمی‌دهد؛ بنابراین برای واداشتن نفس به تمرین نیز راهکاری لازم است که نسبت به غیر و خویشتن متفاوت می‌شود. اگر انسان به عنوان مربی در صدد است، افراد تحت تربیت خود را به تمرین عدالت وادارد باید از دو عامل قانون و تشویق بهره بگیرد؛ به این معنی که در وهله اول آنها را در محدوده شرع نگه دارد و رخصت ندهد به مال، جان و آبروی دیگران تعرضی کنند؛ در وهله دوم لازم است هر کس را که به خوبی مرزداری می‌کند، بنوازد و پاداش دهد و آن را که مرز میشکند، مجازات کند. ولی در صورتی که انسان در صدد تربیت نفس خویش است، برای وادار کردن نفس به تمرین عدالت باید از اصل تربیتی «تغییر جایگاه» بهره بگیرد. اگر انسان بخواهد در برخورد با دیگران عادلانه رفتار کند، باید خودش را به جای ایشان بگذارد و آنگاه کاری را که در حق خویش میپسندد در حق دیگران نیز انجام دهد. امیرالمؤمنین (ع) در وصیت به امام حسن مجتبی نوشته است: پسرم در ارتباط با دیگران، آنها را با خودت بسنج؛ آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را برای خود نمی‌پسندی برای آنها نیز مپسند، ستم نکن چنان‌که دوست نداری کسی به تو ستم کند و نیکی کن چنان‌که دوست داری دیگران به تو نیکی کنند هر کاری را که از دیگران زشت می‌دانی از خودت نیز زشت بدان و به آنچه خود میپسندی در حق آنها کنی از آنها در حق خودت راضی باش، بیش از دانسته‌هایت. مگو هر چند که دانسته‌هایت کم باشند. چیزی که دوست نداری به تو بگویند به دیگران مگوی[۱۴۸]. اگر انسان از اصل تغییر جایگاه استفاده نکند، عقل عملی فریب میخورد و در مواقعی که انسان به دیگری ظلم می‌کند، قبح کار او را به درستی دریافت نمی‌کند و بسا که بر ظلم او مهر تأیید می‌زند، ولی با استفاده از این اصل، زشتی عمل به خوبی آشکار می‌شود و عقل عملی با درک این زشتی به نفس نهیب می‌زند و او را از ستم باز میدارد. در روایتی است که رسول خدا (ص) برای غزوه‌ای در حال حرکت بود. یک اعرابی رکاب اسب حضرت را گرفت[۱۴۹] و به حضرت گفت: «يَا رَسُولَ اللَّهِ! عَلِّمْنِي عَمَلًا أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ»؛ ای رسول خدا چیزی به من یاد بده که با عمل به آن به بهشت بروم. پیغمبر (ص) فرمود: «مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْكَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَ مَا كَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ إِلَيْكَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ»؛ آن‌گونه که دوست داری مردم با تو رفتار نمایند با دیگران رفتار نما، و آن‌چنان که دوست نداری با تو رفتار کنند با آنها رفتار نکن. در روایت دیگری است که مردی شامی خدمت حضرت علی (ع) رسید و خواست که حضرت چیزی به او یاد دهد. حضرت در ضمن سخنی طولانی فرمود: «يَا شَيْخُ ارْضَ لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِكَ وَ ائْتِ إِلَى النَّاسِ مَا تُحِبُّ أَنْ يُؤْتَى إِلَيْكَ»[۱۵۰]؛ ای پیرمرد آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و آن‌گونه که دوست داری با تو رفتار کنند با ایشان رفتار کن[۱۵۱].

موانع دستیابی به عدالت

مهم‌ترین مانع بر سر راه دستیابی و اجرای عدالت، پیروی از تمایلات نفسانی است. ما برخی از تمایلاتی را که انسان را از مراعات عدالت باز می‌دارد و به ظلم منتهی می‌شود، نام می‌بریم. از آنجا که اکثر موانع عدالت در آیه‌ای از قرآن کریم آمده، پیش از ورود به نام بردن موانع، این آیه کریمه را ملاحظه می‌کنیم. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۱۵۲].

  1. سودجویی: اجرای عدالت، در نهایت به نفع همگان است و حتی آنکه با اجرای عدالت، به ظاهر چیزی را از دست می‌دهد، از عدالت بهره‌مند می‌شود. در مقابل، ظلم و ستم به زیان همه انسان‌هاست و حتی آنکه از راه ستم سودی می‌برد، به عنوان یک انسان از ستم زیان می‌بیند. با این حال، انسان ظاهربین که چشمش به سود حاضری دوخته شده، فکر می‌کند در یک رابطه ناعادلانه سودی به دست می‌آورد، به همین دلیل از اجرای عدالت سر باز می‌زند. قرآن کریم در آیه‌ای که ملاحظه شد انسان را از این خطر آگاه کرده می‌فرماید: به عدالت رفتار کنید و گواهی به حق بدهید، حتی اگر به زبان شما باشد.
  2. جانبداری: انسان همیشه از کسانی که به آنها تمایلی دارد، جانبداری می‌کند. این تمایل از علل گوناگونی ناشی می‌شود که رابطه خویشاوندی، از مهم‌ترین آنهاست. قرآن کریم در صدد هشدار این خطر به مخاطبان می‌فرماید: ﴿أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ شهادت به حق دهید، حتی اگر به زبان پدر و مادر یا خویشانتان باشد.
  3. ترس و طمع: از موانع عدالت ترس از قدرتمندان و طمع به ثروت ثروتمندان است.
  4. مصلحت‌اندیشی خودسرانه: یکی دیگر از موانع عدالت مصلحت‌اندیشی‌های فرادینی است. بدون شک خداوند متعال در تشریع احکام دینی مصلحت همه انسان‌ها را در نظر داشته و در صورتی که همه بر میزان احکام شرعی عمل کنند به بالاترین درجه ممکن مصلحت دست مییابند؛ با این حال برخی انسان‌های ناآگاه به ذوق و سلیقه و با آگاهی محدود خود به بهانه مراعات مصلحت بر خلاف احکام شرع عمل می‌کنند. نمونه‌ای که در آیه کریمه مورد بحث اشاره شده، این است که یکی از طرفین دعوا فقیر است و شاهد به خیال آنکه به نفع او کار می‌کند به ناحق به نفع او شهادت می‌دهد. قرآن کریم با طرح این مثال به مخاطبان یادآور می‌شود که سرپرست همه انسان‌ها چه ثروتمند، چه فقیر خالق آنهاست؛ پس او سزاوارتر است که به فکر بنده فقیر خود باشد؛ بنابراین بنده باید به وظیفه خود که همان حرکت در راستای عدالت است، عمل کند. می‌فرماید: ﴿إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا.
  5. انتقام‌جویی: قرآن کریم به ما رخصت داده است تا در صورتی که از کسی ستم دیدیم، حق خود را به همان میزان استیفا کنیم ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ [۱۵۳]؛ بنابراین انتقام نابرابر از نظر قرآن مجاز نیست. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[۱۵۴]. ولی گاهی انسان چون بر حریف دست مییابد و راهی برای انتقام پیدا می‌کند، به حق خود قانع نیست و از سر بغض و کینه یا عوامل دیگر کمر به نابودی او میبندد. در چنین فضایی است که اگر بنا باشد بر مطلبی گواهی دهد که به او مربوط می‌شود، بدون توجه به عدالت، چنان گواهی می‌دهد که او را زیان‌بار کند، بنابراین انتقام‌جویی یکی از موانع عدالت است.
  6. تکیه بر حدس و گمان: احکام شرعی بر اساس علم و اطمینان ثابت می‌شود؛ همچنین با علم و اطمینان است که می‌توان حکمی قضایی صادر کرد تا حقی از کسی سلب و به دیگری داده شود؛ ولی از آنجا که تحصیل علم و اطمینان همیشه ممکن نیست و اگر راه دیگری نباشد بسیاری از احکام تعطیل و بساط قضاوت در جامعه برچیده می‌شود، شارع مقدس رخصت داده است که برخی از گمان‌ها علم تلقی شده و بر مبنای آنها عمل شود، برای نمونه، اگر انسان عادل درستکاری از امام معصوم خبر بیاورد، ما می‌توانیم به آن خبر عمل کنیم، هرچند که به مفاد آن، یقین کامل نداشته باشیم؛ همچنین به قاضی اجازه داده است که اگر شاهد عادل، به چیزی گواهی داد، بر مبنای شهادت او حکم صادر کند، هر چند که به مفاد شهادت او علم کامل نداشته باشد. گمانی که از راه خبر و شهادت عادل پیدا می‌شود یک گمان خاص است که خداوند متعال اجازه داده آن را جایگزین علم کرده، بر مبنای آن عمل کنیم؛ بنابراین معلوم می‌شود که شارع مقدس راضی نیست ما در مورد احکام شرعی و حقوقی مردمان به هرگمانی عمل کنیم. اگر قاضی بدون در نظر گرفتن این میزان طبق گمان خود حکم صادر کند، بی‌عدالتی کرده است، هرچند احیاناً حکمش مطابق واقع باشد. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید:«لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ»[۱۵۵]؛ از عدالت نیست که انسان با تکیه بر گمان قضاوت کند.
  7. بی‌تابی: اجرای عدالت در آنجا که برای انسان نفعی ظاهری و ملموس ندارد، مشکل و نیازمند پایمردی و استواری است. از این میدان فقط مردان آزموده سربلند خارج می‌شوند. مشکل‌تر از این مقام، مقامی است که علاوه بر این امر قضاوت به دست خود انسان باشد. رسول خدا (ص) می‌فرماید: سه چیز است که مردم تاب آن را ندارند. با مردم به انصاف رفتارکردن...[۱۵۶]. امام صادق (ع) نیز انصاف با مردم را در زمره سخت‌ترین تکالیف الهی به شمار آورده است[۱۵۷]؛ بنابراین یکی از موانع اجرای عدالت بی‌تابی انسان است[۱۵۸].

نشانه‌های عدالت

نشانه‌هایی که در روایات برای عدالت آمده، پاره‌ای مربوط به عدالت نفسانی، پاره‌ای مربوط به عدالت رفتاری و برخی هم نشانه هر دو قسم عدالت میباشند.

  1. رفتار منصفانه: آشکارترین نشانه عدالت رفتار منصفانه با مردم است. رسول خدا (ص) فرمود: «أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ»[۱۵۹]؛ عادل‌ترین مردمان کسی است که برای مردم همان را بپسندد که برای خویش میپسندد و آنچه را برای خود نمی‌پسندد برای ایشان هم نپسندد. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ أَنْصَفَ مَنْ ظَلَمَهُ»[۱۶۰]؛ عادل‌ترین مردمان کسی است که با آنکه بر او ستم کرده به انصاف رفتار کند. و میفرماید: «الْعَدْلُ أَنَّكَ إِذَا ظُلِمْتَ أَنْصَفْتَ»[۱۶۱]؛ عدل آن است که چون بر تو ستم رود، انصاف کنی.
  2. خودداری از گناه: یکی از نشانه‌های عدالت آن است که انسان از هر گناهی خودداری کند. امام صادق (ع) در توصیف عادل میفرماید: «إِذَا غَضَّ طَرْفَهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لِسَانَهُ عَنِ الْمآثِمِ وَ كَفَّهُ عَنِ الْمَظَالِمِ»[۱۶۲]؛ عادل کسی است که چشم از حرام خدا ببندد، زبان از گناهان بدارد و دست از ستم بر دارد. امام رضا (ع) میفرماید: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غَيْبَتُهُ»[۱۶۳]؛ کسی که در معاملات، بر مردم ستم نکند، در سخن به آنها دروغ نگوید و در وعده‌های خود با آنها خلاف نکند جوانمردیش کامل و عدالتش آشکار است.
  3. یکرنگی: از نشانه‌های عدالت، یکرنگی در گفتار و کردار است. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «مَنْ طَابَقَ سِرُّهُ عَلَانِيَتَهُ وَ وَافَقَ فِعْلُهُ مَقَالَتَهُ فَهُوَ الَّذِي أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ عِبَادَتَهُ»[۱۶۴]؛ هرکس نهانش با آشکارش مطابق و کردارش با گفتارش موافق باشد، امانت را ادا کرده و عدالتش آشکار است.
  4. پرهیز از تبعیض با زیردستان: از نشانه‌های عدالت، خودداری از تبعیض با زیردستان است. امیرالمؤمنین (ع)در نامه‌ای به یکی از کارگزاران خود مینویسد: «وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ»[۱۶۵]؛ با رعیت، فروتن، گشاده‌رو و ملایم باش. گردش چشم، نگاه، اشاره و سلامت را بین آنها به مساوات تقسیم کن تا فرادستان به ظلمت طمع نبندند و فرودستان از عدالت ناامید نشوند[۱۶۶].

عدل الهی

عدل تکوینی

عدل تشریعی

عدل الهی در دنیا

مجری عدل الهی در دنیا

عدل الهی در آخرت

ساحت‌های عدل بشری

نخست: عدل فردی

گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس اجرا می‌کند، ولی تنها در خصوص رفتار شخصی، در این صورت عدالت شخصی نامیده می‌شود[۱۶۷].

عدل فقهی

عدل اخلاقی

عدل عاطفی

دوم: عدالت اجتماعی

گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس و فراتر از رفتار شخصی، یعنی رفتار با سایر انسان‌ها اجرا می‌کند. در این صورت عدالت اجتماعی نامیده می‌شود[۱۶۸].

عدالت فرهنگی

عدالت آموزشی
عدالت تبلیغاتی

عدالت علمی

عدالت سیاسی

عدالت اقتصادی

عدالت اداری

عدالت قضایی (عدالت حقوقی)

عدالت کیفری
عدالت جزایی

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  2. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  3. نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.
  4. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.
  5. حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  6. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  7. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
  8. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.
  9. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  10. فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ – ۳۱۸.
  11. نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.
  12. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  13. «و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲.
  14. «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
  15. «خداوند همسنگ ذرّه‌ای ستم نمی‌ورزد» سوره نساء، آیه ۴۰.
  16. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  17. سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  18. «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷
  19. «الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱؛ نیز نک: کلام ۱۳۶ و نامه‌های ۵۱ و ۵۹
  20. «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۹؛ نیز نک: کلام ۱۲۶ و نامه‌های «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ»؛ ۲۷؛ «أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْه»؛ ۴۳ و «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ»؛ ۴۶
  21. «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶؛ نیز نک: کلام ۳۷ و حکمت ۱۶۶
  22. «عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»؛ غررالحکم، ۲ / ۳۱۵
  23. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶.
  24. نهج البلاغه، خطبه‌های «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»؛ خطبه ۵۵؛ «وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»؛ خطبه ۹۲ و «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»؛ ۲۱۶، کلام‌های ۱۲۶، ۲۰۶ و «وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ»؛ ۲۲۴ و نامه‌های ۱؛ «و یشرع أمثلة العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»؛ ۲۵؛ «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ ۵۳ و ۵۴
  25. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۸.
  26. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۷- ۵۵۸.
  27. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
  28. «وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لَا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای چهل و دوم:
  29. «وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ‌، وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّةِ، وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ»؛ صحیفه سجادیه، دعای ششم:
  30. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.
  31. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  32. «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی‌کنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
  33. «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
  34. «قَالَ عَلِيٌّ (ع): الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ وَ أَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِيمَانِ‏» (تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۴۶)؛ امام علی (ع) فرمودند: عدل سرچشمه و آغاز ایمان و همه خوبی‌ها و برترین درجات ایمان است.
  35. آزادی، علی رضا، ظلم‌شناسی با تکیه بر آیات و روایات
  36. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۷، ص۱۳۳؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۳۳؛ زبیدی؛ تاج العروس، ج۱۲، ص۵۰۲.
  37. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۲، ص۵۳۳.
  38. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۲، ص۵۳۳.
  39. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۵۴.
  40. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  41. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  42. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۳۴.
  43. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۵۲.
  44. صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.
  45. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۵۵.
  46. لوئیس معلوف، المنجد، ص۳۶۶.
  47. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۵۶.
  48. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۵۸.
  49. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۸۸.
  50. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۹۱، ۹۲.
  51. محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، ص۲۷۰.
  52. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۳، ص۴۶.
  53. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۹۷؛ صدوق، خصال، ص۵۹۰.
  54. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
  55. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
  56. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
  57. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
  58. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۹۲-۹۴.
  59. ر. ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  60. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶- ۵۵۷.
  61. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  62. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  63. ر. ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
  64. نراقی «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  65. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  66. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.
  67. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  68. ر. ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  69. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  70. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  71. ابن ابی الجمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۰۳.
  72. صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۸۶.
  73. آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص۲۳۶، ش۴۷۵۷.
  74. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، عدل اسلامی، منظومه فکری امام خمینی
  75. شریف رضی، نهج‌البلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۸.
  76. ر. ک: احمد نراقی، معراج السعادة، ج۱، ص۸۲.
  77. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۶۲-۶۹.
  78. «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بی‌گمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳.
  79. ر. ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۰۸.
  80. تحمل شهادت، در مقابل ادای شهادت (شهادت دادن) به این معنی است که انسان برای دیدن واقعه حاضر شود لزوم ادای شهادت کند.
  81. «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بی‌گمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳؛ ابن براج، المهذب، ج۲، ص۵۶۱.
  82. مفید، مقنعه، ص۷۲۸.
  83. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۲۹۳.
  84. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۱.
  85. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸۰.
  86. طوسی، امالی، ص۵۵۳؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۶۵.
  87. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۲۵.
  88. شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، نامه ۵۰، ج۳، ص۸۰.
  89. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۶۲-۶۹.
  90. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۷۰، ۷۱.
  91. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ۲۰/۴۰.
  92. صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۹۸.
  93. صدوق، خصال، ص۵۴.
  94. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۹۴.
  95. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۴.
  96. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۷۶.
  97. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۶۸.
  98. حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۶۸.
  99. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  100. «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.
  101. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم»... سوره بقره، آیه ۳۰.
  102. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  103. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  104. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۷.
  105. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۸.
  106. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.
  107. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۷۲-۷۷.
  108. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  109. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  110. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  111. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۲۳.
  112. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۷.
  113. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۸۸.
  114. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۹۳.
  115. صدوق، خصال، ص۱۱۳.
  116. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۹۷.
  117. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱.
  118. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
  119. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۲۲.
  120. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۰؛ صدوق، خصال، ص۲۳۱.
  121. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۹.
  122. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۳۱؛ ابوالفتح اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۳۹.
  123. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۴۹.
  124. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۵۹، ۶۰.
  125. آمدی، غررالحکم، ص۱۹۳.
  126. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.
  127. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.
  128. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.
  129. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۵، ص۲۳۷.
  130. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
  131. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۹.
  132. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم، ج۳، ص۲۰۶.
  133. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
  134. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۳، ص۳۷۴.
  135. «و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
  136. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۶، ص۶۸؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.
  137. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم، ج۲، ص۲۰۵.
  138. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.
  139. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۳، ص۳۵۳.
  140. مفید، امالی، ص۳۱۰.
  141. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
  142. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۷۹-۸۴.
  143. صحیفه سجادیه، تحقیق: سید محمدباقر موحد ابطحی، ص۱۰۷ و ۳۵۲.
  144. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۱.
  145. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۸.
  146. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۹۰.
  147. قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۵۶.
  148. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه ۳۱، ص۹۲۱.
  149. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۴.
  150. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۱.
  151. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۸۴-۸۷.
  152. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو‌گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بی‌گمان خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  153. «(این) ماه حرام در برابر (آن) ماه حرام است و حرمت شکنی‌ها قصاص دارد پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۴.
  154. «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
  155. شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۴۹، حکمت ۲۲۰؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۷۹.
  156. صدوق، خصال، ص۱۲۵.
  157. صدوق، خصال، ص۱۲۵.
  158. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۸۸-۹۰.
  159. محمد بن الفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۶۵.
  160. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۶.
  161. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۶۵؛ آمدی، غرر الحکم، ح۴۴۶، ح۱۰۲۰۷.
  162. ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۶۵؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۷.
  163. صدوق، خصال، ص۲۰۸؛ ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.
  164. آمدی، غرر الحکم، ص۲۲۱، ح۴۰۶۹.
  165. شریف رضی، نهج‌البلاغه، نامه ۴۶، شرح محمد عبده، ۳/۷۶.
  166. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۷۸، ۷۹.
  167. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۶۲.
  168. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص۶۲.