بحث:آیه ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==مقدمه==
==آیه ولایت==
یکی از آیاتی که علی{{ع}} را «[[مؤمن]]» خوانده و [[ولایت]] او را در طول [[ولایت پیامبر]]{{صل}} دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که [[ولیّ]] و [[رهبر]] شما تنها خداست و [[رسول]] او و آنان که [[ایمان]] آورده‌اند و [[نماز]] را بر پا می‌دارند و در [[رکوع]] [[زکات]] می‌پردازند»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳.</ref>
==دیدگاه اهل سنت==
{{اصلی|آیه ولایت از دیدگاه اهل سنت}}
===شأن نزول===
{{اصلی|شأن نزول آیه ولایت از دیدگاه اهل سنت}}
علمای بزرگ [[اهل سنت]]<ref>شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبی‌طالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.</ref>، همچون [[قاضی]] عبدالعضد [[ایجی]]<ref>شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.</ref>، [[شریف]] [[جرجانی]]<ref>شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.</ref>، [[سعدالدین تفتازانی]]<ref>شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.</ref> و [[علاء]] الدین قوشجی [[سمرقندی]]<ref>شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.</ref>، به [[اجماع]] [[مفسران]] در این‌باره اعتراف کرده‌اند.
 
این خبر نزد [[محدثان]] و [[راویان]] بسیار معروف است. توضیح بیشتر در این‌باره از چارچوب این نوشتار فراتر می‌رود. بنابراین تنها سخن [[آلوسی]] گزارش می‌شود. او می‌گوید: {{عربی|غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه}}<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.</ref>؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این [[آیه]] درباره علی{{ع}} نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان [[راوی]] این رویداد، به معنای [[مخالفت]] برخی از راویان مخالف با این [[شأن نزول]] نیست، بلکه [[اختلاف]] در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها [[استوار]] است؛ یعنی مفسران در [[سیر]] کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و [[اتقان]] و [[قطعی]] بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما [[اهل حدیث]] چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه [[حدیثی]] خود از این رویداد سخن به میان نیاورده‌اند.
 
[[علامه حلی]] از [[علمای شیعه]]، در اشتهار این [[سبب نزول]] میان علمای [[امت]] می‌نویسد:
[[علمای اسلام]] بر [[نزول]] این آیه درباره علی{{ع}} اجماع کرده‌اند و این در [[صحاح]] [[اهل سنت]] نیز مذکور است. هنگامی که علی{{ع}} در [[نماز]] خویش و پیش روی [[صحابه]] [[انگشتر]] خود را به [[مسکین]] [[صدقه]] داد، این آیه فرود آمد<ref>نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.</ref>.
[[سید مرتضی]] می‌نویسد: «[[اهل]] نقل اتفاق کرده‌اند بر اینکه [[زکات]] دهنده در [[رکوع]] نماز، علی{{ع}} است»<ref>الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.</ref>. [[شیخ مفید]] می‌گوید:
ثابت شد که [[ولایت]] یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچ‌کس از اهل [[قبله]]، چنین کاری را جز برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، [[امام علی]]{{ع}} است<ref>المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.</ref>.
[[ابن شهر آشوب]] نیز می‌گوید: «[[امت]] [[اجماع]] کرده‌اند بر اینکه این [[آیه]] درباره علی{{ع}} فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در [[رکوع]] [[صدقه]] داد و در این‌باره خلافی میان [[مفسران]] نیست»<ref>مناقب آل أبی‌طالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.</ref>.
‌راضی می‌نویسد:
[[نزول آیه]] درباره علی{{ع}} از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کرده‌اند و این اجماع را جمعی از اَعلام [[اهل سنت]]، همچون [[امام]] قوشجی، در مبحث [[امامت]] از شرح تجرید آورده‌اند<ref>المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.</ref>.
 
[[امام هادی]]{{ع}} در نامه‌ای به [[اهل]] [[اهواز]] در پاسخ به مسئله [[جبر و تفویض]] فرمود:
اهل [[دانش]] بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی{{ع}} نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس [[خداوند]] این عمل او را [[سپاس]] گزارد و این آیه را نازل فرمود<ref>الاحتجاج، أبی‌منصور أحمد بن علی بن أبی‌طالب الطبرسی، ص۴۵۰.</ref>.
 
[[روایات]] فراوانی در منابع [[فریقین]] بر [[نزول]] [[آیه ولایت]] درباره امام علی{{ع}} دلالت می‌کنند.
 
۱. [[سلمة بن کهیل]] [[روایت]] کرده است: {{متن حدیث|حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>}}<ref>تفسیر ابن أبی‌حاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبی‌حاتم محمد بن إدریس ابن أبی‌حاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.</ref>؛ «علی{{ع}} انگشتری خود را در رکوع [[نماز]] صدقه داد و آن، گاه آیه: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} نازل شد».
#[[ابن ابی‌حاتم]]؛ [[ذهبی]] درباره او می‌گوید: «ابن ابی‌حاتم، [[حافظ]] معروف، ناقد شهیر، صاحب [[تفسیر]]، شیخ [[محدثان]] و در متن و سند [[روایات]] بسیار [[خبره]] و [[آگاه]] بوده است»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.</ref>.
#[[ابوسعید اشج]]؛ [[ذهبی]] می‌گوید: [[ابوحاتم]] درباره او گفته است: «او [[موثق]] و [[امام]] [[اهل]] [[زمان]] خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظه‌تر ندیدم»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.</ref> و [[ابن حجر]] درباره او گفته است: «او موثق است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.</ref>.
#[[فضل بن دکین]]؛ [[ابن ابی‌حاتم]] می‌گوید: «از پدرم درباره [[ابونعیم]]، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»<ref>الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.</ref>. ذهبی می‌گوید: «[[بخاری]] و [[ابوزرعه]] و گروه‌های دیگری از او [[روایت]] نقل کرده‌اند»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.</ref>. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از [[اساتید]] بخاری بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.</ref>.
#[[موسی بن قیس حضرمی]]؛ ابن ابی‌حاتم به نقل از [[یحیی بن معین]] می‌گوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»<ref>الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.</ref>. ذهبی می‌گوید: «او موثق، اما [[شیعه]] است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.</ref>. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... [[انسانی]] راست‌گو و متهم به [[تشیع]] است»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.</ref>.
#[[سلمة بن کهیل]]؛ ذهبی گفته او از علمای موثق [[کوفه]] بوده است...<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.</ref>. ابن حجر: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.</ref>.
 
۲. {{متن حدیث|حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌}}<ref>تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.</ref>؛ «[[عتبة]] بن ابی‌حکیم نقل کرده است: [[آیه]] درباره [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} نازل شده است».
#[[وثاقت]] [[ابن ابی‌حاتم]]، گذشت<ref>تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۴۲۳.</ref>.
#[[ربیع بن سلیمان مرادی]]، [[ذهبی]] می‌گوید: «او [[مؤذن]]، [[فقیه]] و [[حافظ]] بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.</ref>. [[ابن حجر]] نیز می‌گوید: «او [[موثق]] بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.</ref>.
#[[ایوب بن سوید]] را [[ابن حبان]]، [[حاکم نیشابوری]]، [[ابن حجر عسقلانی]] و [[البانی]] [[توثیق]] کرده‌اند<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.</ref>.
#[[عتبه بن ابی‌حکیم همدانی ابوالعباس]]، [[مزی]] گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابی‌حکیم [[ثقه]] است... و [[ابوالقاسم طبرانی]] می‌گوید: «عتبه بن ابی‌حکیم از [[ثقات]] [[مسلمانان]] است»<ref>تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. {{عربی|قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين}}.</ref>. ابن حبان او را در ثقات آورده است<ref>الثقات، ج۷ ص۲۷۱.</ref>.
ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «[[صالح]] است و اشکالی بر او وارد نیست»<ref>الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.</ref>.
[[حاکم]] [[روایت]] عتبه بن ابی‌حکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.</ref>.
 
۳. {{متن حدیث|حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} قال علي بن أبي طالب{{ع}}}}<ref>جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.</ref>؛ [[ابن جریر طبری]] از عتبه ابن ابی‌حکیم روایت کرده است: «[[اسماعیل بن اسرائیل رملی]]، از [[ایوب بن سوید]]، از [[عتبة بن ابی‌حکیم]] درباره آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابی‌طالب{{ع}} نازل شده است».
#[[ابن جریر طبری]]؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، [[حافظ]]، سرشناس در [[تفسیر]] و [[امام]] در [[فقه]] بود.»..<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. {{عربی|كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف...}}.</ref>.
#[[اسماعیل بن اسرائیل رملی]]؛ رازی<ref>الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. {{عربی|كتبنا عنه و هو صدوق}}.</ref>: «ما از او [[روایت]] نمودیم و او راست‌گوست»<ref>الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابی‌حاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راست‌گوست».</ref>.
#[[ایوب بن سوید]] که پیش‌تر درباره او سخن رفت.
#[[عتبه بن ابی‌حکیم]] که شرح حال او گفته شد.
 
۵. {{متن حدیث|حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} فخرج [[رسول الله]] و دخل المسجد و [[الناس]] يصلون بين راكع و [[قائم]] فصلى؛ فإذا [[سائل]]، قال: يا سائل أعطاك [[أحد]] شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً}}<ref>معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.</ref>؛ «[[حاکم]] گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبی‌طالب{{ع}} روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبی‌طالب{{ع}} روایت کرده است: [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}} بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد و آن حضرت به [[مسجد]] رفت؛ در حالی که [[مردم]] مشغول [[نماز]] بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای [[سائل]]! آیا کسی چیزی به تو [[بخشش]] نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال [[رکوع]] است؛ یعنی [[علی بن أبی‌طالب]]{{ع}} و به من انگشتری عطا فرمود».
#[[محمد بن عبدالله صفار]]؛ [[ذهبی]] او را استاد [[امام]]، [[محدث]]، [[اسوه]]، [[زاهد]] خوانده است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. {{عربی|الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد}}.</ref>. [[سمعانی]]: «او زاهد، خوش‌سیرت، با [[ورع]] و خیر بوده است»<ref>الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. {{عربی|كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير...}}.</ref>.
#[[ابویحیی عبد الرحمان بن محمد]]؛ [[ابن حبان]]: «او از [[محدثان]] [[اصفهان]] با احادیثی مقبول، بوده است»<ref>طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: {{عربی|كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث}}.</ref>. ذهبی: «او [[حافظ]] و از ذخایر [[علم]] است»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. {{عربی|الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك}}.</ref>.
#[[محمد بن یحیی بن ضریس]]؛ رازی: «او راست‌گو بوده است»<ref>الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. {{عربی|سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق}}.</ref>.
#[[عیسی بن عبدالله علوی]]؛ ابن حبان او را در [[ثقات]] آورده است<ref>الثقات، ج۸، ص۴۹۲.</ref>.
#عبدالله؛ ذهبی او را [[موثق]] دانسته است<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.</ref>.
#[[محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.</ref>. [[ابن حجر]] درباره او گفته است: «او راست‌گوست»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.</ref>.
#[[عمر بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.</ref>. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.</ref>.
 
'''نتیجه''': بر اساس [[اجماع]] [[مفسران]] و نقل محدثان، علی{{ع}} در رکوع [[انگشتر]] خود را به سائل داد و این [[آیه]] در [[شأن]] وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای [[سرپرست]] عام [[امت]] به کار رفته است و بر [[ولایت کلی]] [[الهی]] دلالت می‌کند و از دید [[تکوینی]] و [[تشریعی]] برای [[رسول]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳-۲۰۰.</ref>
 
===دلالت آیه===
نقطه مهم [[استدلال بر ولایت]] الهی علی{{ع}} در این [[آیه کریمه]]، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما [[مفسران]] درباره‌اش مفاهیمی را چون [[امامت]]، [[دوستی]] یا [[نصرت]] [[گمان]] زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای [[ولایت امر]] و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ [[یتیم]]، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ [[زن]]، آن کسی است که [[اختیار]] [[عقد]] نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون [[اجازه]] او، به این کار بپردازد.»..<ref>لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. {{عربی|و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه...}}.</ref>. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و [[کفالت]] امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند:
به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر [[حصر]] دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: [[ولایت]] اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به [[شأن نزول آیه]] که درباره علی{{ع}} است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: [[یاور]] یا [[دوست]] شما تنها [[خدا]]، [[رسول]] او و [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} است. آن‌گاه این [[پرسش]] مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز [[پیامبر]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} نمی‌توان [[دوست]] و [[یاور]] [[مؤمنان]] دانست؟ با این فرض، [[آیه]] دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور [[اهل]] ایمانند. حتی اگر «انّما» بر [[حصر]] دلالت نکند، به چه دلیلی پس از [[نهی]] مؤمنان از دوست گرفتن و [[یاری خواستن]] از [[کافران]] در آیه پیشین<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ}} «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>، تنها [[خداوند]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی [[بدیهی]] را [[انکار]] کند و [[نزول آیه]] را در [[شأن]] حضرت [[امیران]] نپذیرد و بگوید مقصود این است که [[خدا]] و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند.
باری، [[ولایت]] درباره خداوند، پیامبر{{صل}} و [[امام]]، با یک سبک و [[سیاق]] و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول{{صل}}، همان [[ولایت خداوند]] و [[ولایت امام علی]]{{ع}}، همان ولایت رسول{{صل}} است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به [[جایگاه معنوی]] خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، [[شایستگی]] ندارد که در این [[مقام]] باشد و بر [[مقدرات]] [[بندگان خدا]] ولایت داشته باشد. در [[حقیقت]] فرد باید نخست در [[مقام ولایت]] [[حقیقی]] جای گیرد، تا [[خدای متعال]] [[راضی]] شود [[اختیار]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در [[تقوا]] و [[ملکات نفسانی]] [[برتر]] و کامل‌تر باشد تا [[ولایت عام]] یابد و بر [[سرنوشت]] [[مردم]] مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها [[خداوند]] دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای [[حقیقی]] شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان [[صاحب اختیار]] و [[سرپرست]] است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۰.</ref>
 
==آیه ولایت در کلام امامیه==
*از دیدگاه [[مفسران]] و [[متکلمان امامیه]]، [[آیه ولایت]] یکی از روشن‌ترین [[دلایل امامت]] بلافصل [[علی]]{{ع}} است، زیرا اگر چه ولی در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: [[رب]]، مالک، [[سید]]، [[منعم]]، معتق، [[محب]]، [[ناصر]] و [[متصرف]] در امور دیگران<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.</ref>، ولی به [[دلایل عقلی]] و نیز به [[اجماع]] [[مسلمانان]] غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا می‌تواند در این [[آیه]] مقصود باشد. [[دلایل]] این مطلب بدین قرار است:  
*از دیدگاه [[مفسران]] و [[متکلمان امامیه]]، [[آیه ولایت]] یکی از روشن‌ترین [[دلایل امامت]] بلافصل [[علی]]{{ع}} است، زیرا اگر چه ولی در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: [[رب]]، مالک، [[سید]]، [[منعم]]، معتق، [[محب]]، [[ناصر]] و [[متصرف]] در امور دیگران<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.</ref>، ولی به [[دلایل عقلی]] و نیز به [[اجماع]] [[مسلمانان]] غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا می‌تواند در این [[آیه]] مقصود باشد. [[دلایل]] این مطلب بدین قرار است:  
*۱. کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ادات حصر است و مفاد آن [[اثبات]] و نفی است، زیرا کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} در بردارنده معنای ما و الا (نفی و استثنا) است؛ یعنی [[حکم]] را بر آنچه پس از {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ذکر شده [[اثبات]]، و از آنچه ذکر نشده، نفی می‌کند<ref>تلخیص المفتاح.</ref>. بنابراین کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر [[ولایتی]] خاص دلالت می‌کند؛ [[ولایتی]] که اولاً و بالذات به [[خداوند]] اختصاص دارد و برای دیگران با [[اذن]] و [[مشیت الهی]] [[ثابت]] می‌شود<ref>مجمع البیان، ج۴-۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹- ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>، اما [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] اختصاصی نیست، زیرا [[لزوم]] [[یاری]] کردن و [[محبت]] [[مؤمنان]] به همدیگر، از لوازم [[بدیهی]] [[ایمان]] و مورد [[اجماع]] [[مسلمانان]] است؛ چنان که [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> نیز بر آن دلالت می‌کند.
*۱. کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ادات حصر است و مفاد آن [[اثبات]] و نفی است، زیرا کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} در بردارنده معنای ما و الا (نفی و استثنا) است؛ یعنی [[حکم]] را بر آنچه پس از {{متن قرآن|إِنَّمَا}} ذکر شده [[اثبات]]، و از آنچه ذکر نشده، نفی می‌کند<ref>تلخیص المفتاح.</ref>. بنابراین کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر [[ولایتی]] خاص دلالت می‌کند؛ [[ولایتی]] که اولاً و بالذات به [[خداوند]] اختصاص دارد و برای دیگران با [[اذن]] و [[مشیت الهی]] [[ثابت]] می‌شود<ref>مجمع البیان، ج۴-۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹- ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>، اما [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] اختصاصی نیست، زیرا [[لزوم]] [[یاری]] کردن و [[محبت]] [[مؤمنان]] به همدیگر، از لوازم [[بدیهی]] [[ایمان]] و مورد [[اجماع]] [[مسلمانان]] است؛ چنان که [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> نیز بر آن دلالت می‌کند.
خط ۶۰: خط ۱۲۰:


==آیه ولایت==
==آیه ولایت==
یکی از آیاتی که علی{{ع}} را «[[مؤمن]]» خوانده و [[ولایت]] او را در طول [[ولایت پیامبر]]{{صل}} دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که [[ولیّ]] و [[رهبر]] شما تنها خداست و [[رسول]] او و آنان که [[ایمان]] آورده‌اند و [[نماز]] را بر پا می‌دارند و در [[رکوع]] [[زکات]] می‌پردازند»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳.</ref>
یکی از آیاتی که علی{{ع}} را «[[مؤمن]]» خوانده و [[ولایت]] او را در طول [[ولایت پیامبر]]{{صل}} دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که [[ولیّ]] و [[رهبر]] شما تنها خداست و [[رسول]] او و آنان که [[ایمان]] آورده‌اند و [[نماز]] را بر پا می‌دارند و در [[رکوع]] [[زکات]] می‌پردازند»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳.</ref>


===[[شأن نزول آیه]]===
===[[شأن نزول آیه]]===
خط ۱۱۰: خط ۱۷۰:
#[[عمر بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.</ref>. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.</ref>.
#[[عمر بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.</ref>. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.</ref>.


'''نتیجه''': بر اساس [[اجماع]] [[مفسران]] و نقل محدثان، علی{{ع}} در رکوع [[انگشتر]] خود را به سائل داد و این [[آیه]] در [[شأن]] وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای [[سرپرست]] عام [[امت]] به کار رفته است و بر [[ولایت کلی]] [[الهی]] دلالت می‌کند و از دید [[تکوینی]] و [[تشریعی]] برای [[رسول]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳-۲۰۰.</ref>
'''نتیجه''': بر اساس [[اجماع]] [[مفسران]] و نقل محدثان، علی{{ع}} در رکوع [[انگشتر]] خود را به سائل داد و این [[آیه]] در [[شأن]] وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای [[سرپرست]] عام [[امت]] به کار رفته است و بر [[ولایت کلی]] [[الهی]] دلالت می‌کند و از دید [[تکوینی]] و [[تشریعی]] برای [[رسول]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳-۲۰۰.</ref>


===دلالت آیه===
===دلالت آیه===
نقطه مهم [[استدلال بر ولایت]] الهی علی{{ع}} در این [[آیه کریمه]]، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما [[مفسران]] درباره‌اش مفاهیمی را چون [[امامت]]، [[دوستی]] یا [[نصرت]] [[گمان]] زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای [[ولایت امر]] و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ [[یتیم]]، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ [[زن]]، آن کسی است که [[اختیار]] [[عقد]] نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون [[اجازه]] او، به این کار بپردازد.»..<ref>لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. {{عربی|و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه...}}.</ref>. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و [[کفالت]] امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند:
نقطه مهم [[استدلال بر ولایت]] الهی علی{{ع}} در این [[آیه کریمه]]، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما [[مفسران]] درباره‌اش مفاهیمی را چون [[امامت]]، [[دوستی]] یا [[نصرت]] [[گمان]] زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای [[ولایت امر]] و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ [[یتیم]]، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ [[زن]]، آن کسی است که [[اختیار]] [[عقد]] نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون [[اجازه]] او، به این کار بپردازد.»..<ref>لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. {{عربی|و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه...}}.</ref>. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و [[کفالت]] امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند:
به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر [[حصر]] دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: [[ولایت]] اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به [[شأن نزول آیه]] که درباره علی{{ع}} است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: [[یاور]] یا [[دوست]] شما تنها [[خدا]]، [[رسول]] او و [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} است. آن‌گاه این [[پرسش]] مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز [[پیامبر]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} نمی‌توان [[دوست]] و [[یاور]] [[مؤمنان]] دانست؟ با این فرض، [[آیه]] دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور [[اهل]] ایمانند. حتی اگر «انّما» بر [[حصر]] دلالت نکند، به چه دلیلی پس از [[نهی]] مؤمنان از دوست گرفتن و [[یاری خواستن]] از [[کافران]] در آیه پیشین<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ}} «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>، تنها [[خداوند]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی [[بدیهی]] را [[انکار]] کند و [[نزول آیه]] را در [[شأن]] حضرت [[امیران]] نپذیرد و بگوید مقصود این است که [[خدا]] و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند.
به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر [[حصر]] دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: [[ولایت]] اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به [[شأن نزول آیه]] که درباره علی{{ع}} است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: [[یاور]] یا [[دوست]] شما تنها [[خدا]]، [[رسول]] او و [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} است. آن‌گاه این [[پرسش]] مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز [[پیامبر]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} نمی‌توان [[دوست]] و [[یاور]] [[مؤمنان]] دانست؟ با این فرض، [[آیه]] دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور [[اهل]] ایمانند. حتی اگر «انّما» بر [[حصر]] دلالت نکند، به چه دلیلی پس از [[نهی]] مؤمنان از دوست گرفتن و [[یاری خواستن]] از [[کافران]] در آیه پیشین<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ}} «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>، تنها [[خداوند]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} و علی بن ابی‌طالب{{ع}} یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی [[بدیهی]] را [[انکار]] کند و [[نزول آیه]] را در [[شأن]] حضرت [[امیران]] نپذیرد و بگوید مقصود این است که [[خدا]] و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند.
باری، [[ولایت]] درباره خداوند، پیامبر{{صل}} و [[امام]]، با یک سبک و [[سیاق]] و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول{{صل}}، همان [[ولایت خداوند]] و [[ولایت امام علی]]{{ع}}، همان ولایت رسول{{صل}} است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به [[جایگاه معنوی]] خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، [[شایستگی]] ندارد که در این [[مقام]] باشد و بر [[مقدرات]] [[بندگان خدا]] ولایت داشته باشد. در [[حقیقت]] فرد باید نخست در [[مقام ولایت]] [[حقیقی]] جای گیرد، تا [[خدای متعال]] [[راضی]] شود [[اختیار]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در [[تقوا]] و [[ملکات نفسانی]] [[برتر]] و کامل‌تر باشد تا [[ولایت عام]] یابد و بر [[سرنوشت]] [[مردم]] مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها [[خداوند]] دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای [[حقیقی]] شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان [[صاحب اختیار]] و [[سرپرست]] است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۰.</ref>
باری، [[ولایت]] درباره خداوند، پیامبر{{صل}} و [[امام]]، با یک سبک و [[سیاق]] و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول{{صل}}، همان [[ولایت خداوند]] و [[ولایت امام علی]]{{ع}}، همان ولایت رسول{{صل}} است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به [[جایگاه معنوی]] خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، [[شایستگی]] ندارد که در این [[مقام]] باشد و بر [[مقدرات]] [[بندگان خدا]] ولایت داشته باشد. در [[حقیقت]] فرد باید نخست در [[مقام ولایت]] [[حقیقی]] جای گیرد، تا [[خدای متعال]] [[راضی]] شود [[اختیار]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در [[تقوا]] و [[ملکات نفسانی]] [[برتر]] و کامل‌تر باشد تا [[ولایت عام]] یابد و بر [[سرنوشت]] [[مردم]] مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها [[خداوند]] دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای [[حقیقی]] شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان [[صاحب اختیار]] و [[سرپرست]] است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۰.</ref>


==[[ضعف سند]] [[شأن نزول آیه]]==
==[[ضعف سند]] [[شأن نزول آیه]]==
خط ۱۲۱: خط ۱۸۱:


پاسخ این است که ابن کثیر از همه طرق روایت یاد نمی‌کند، اما [[روایات]] معتبری در این‌باره وجود دارد که شماری از آنها گزارش شد. آن روایات از دید سندی مشکلی ندارند و اشکال ابن کثیر پذیرفتنی نیست. با فرض [[ضعف]] برخی از روایات، مجموعه یادشده یکدیگر را تقویت و [[پشتیبانی]] می‌کنند.
پاسخ این است که ابن کثیر از همه طرق روایت یاد نمی‌کند، اما [[روایات]] معتبری در این‌باره وجود دارد که شماری از آنها گزارش شد. آن روایات از دید سندی مشکلی ندارند و اشکال ابن کثیر پذیرفتنی نیست. با فرض [[ضعف]] برخی از روایات، مجموعه یادشده یکدیگر را تقویت و [[پشتیبانی]] می‌کنند.
[[سیوطی]] گفته است: «اینها پنج طریق روایت در [[نزول]] این [[آیه کریمه]]، درباره [[صدقه دادن]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} در [[مسجد]] به سائلند که برخی از آنها، دسته دیگر را تقویت می‌کنند»<ref> الحاوی للفتاوی فی الفقه و علوم التفسیر و الحدیث و الاصول و النحو و الاعراب و سائر الفنون، جلال الدین عبد الرحمان بن أبی‌بکر السیوطی، ص۱۰۷. {{عربی| فهذه خمس طرق لنزول الآية الكريمة في التصدق علي السائل في المسجد يشدّ بعضها بعضاً}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۵.</ref>
[[سیوطی]] گفته است: «اینها پنج طریق روایت در [[نزول]] این [[آیه کریمه]]، درباره [[صدقه دادن]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} در [[مسجد]] به سائلند که برخی از آنها، دسته دیگر را تقویت می‌کنند»<ref> الحاوی للفتاوی فی الفقه و علوم التفسیر و الحدیث و الاصول و النحو و الاعراب و سائر الفنون، جلال الدین عبد الرحمان بن أبی‌بکر السیوطی، ص۱۰۷. {{عربی| فهذه خمس طرق لنزول الآية الكريمة في التصدق علي السائل في المسجد يشدّ بعضها بعضاً}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۵.</ref>


==عدم [[نزول آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}}==
==عدم [[نزول آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}}==
خط ۱۳۶: خط ۱۹۶:
# [[جرجانی]] بیش از ده سند برای این روایت نقل می‌کند: {{متن حدیث|... عن علي{{ع}}، أنه [[تصدق]] بخاتمه و هو راكع، فنزلت فيه هذه الآية: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}}}}<ref>کتاب الأمالی و هی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الجرجانی، ج۱، ص۱۸۱. {{متن حدیث|و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عبد الصمد عن أبيه عن ابن عباس: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} نزلت في علي بن أبي طالب{{ع}}. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عمرو بن خالد عن الإمام الشهيد أبي الحسين زيد بن علي، عن آبائه عن علي{{ع}} مثل ذلك. و بإسناده عن حصين بن مخارق، عن أبي الجارود، عن محمد و زيد ابني علي عن آبائهما أنها نزلت في علي{{ع}}. و بإسناده قال حدثنا حصين عن هارون بن سعيد عن محمد ابن عبيد الله الرافعي عن أبيه عن جده عن أبي رافع أنها نزلت في علي{{ع}}. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن سعيد بن طريف عن الأصبغ عن علي{{ع}} مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق، عن أبي حمزة عن علي ابن الحسين و أبي جعفر مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين، عن عبد الوهاب عن مجاهد، عن أبيه عن ابن عباس مثله. و به قال أخبرنا أبو أحمد محمد بن علي بن محمد المكفوف المؤدب بقراءتي عليه بأصفهان، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله ابن محمد بن جعفر بن حيان، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبي هريرة، قال حدثنا أحمد بن يحيى بن زهير التستري و عبد الرحمن بن أحمد الزهري، قالا حدثنا أحمد بن منصور، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}} قال نزلت في علي ابن أبي طالب{{ع}}}}.</ref>.
# [[جرجانی]] بیش از ده سند برای این روایت نقل می‌کند: {{متن حدیث|... عن علي{{ع}}، أنه [[تصدق]] بخاتمه و هو راكع، فنزلت فيه هذه الآية: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}}}}<ref>کتاب الأمالی و هی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الجرجانی، ج۱، ص۱۸۱. {{متن حدیث|و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عبد الصمد عن أبيه عن ابن عباس: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} نزلت في علي بن أبي طالب{{ع}}. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عمرو بن خالد عن الإمام الشهيد أبي الحسين زيد بن علي، عن آبائه عن علي{{ع}} مثل ذلك. و بإسناده عن حصين بن مخارق، عن أبي الجارود، عن محمد و زيد ابني علي عن آبائهما أنها نزلت في علي{{ع}}. و بإسناده قال حدثنا حصين عن هارون بن سعيد عن محمد ابن عبيد الله الرافعي عن أبيه عن جده عن أبي رافع أنها نزلت في علي{{ع}}. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن سعيد بن طريف عن الأصبغ عن علي{{ع}} مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق، عن أبي حمزة عن علي ابن الحسين و أبي جعفر مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين، عن عبد الوهاب عن مجاهد، عن أبيه عن ابن عباس مثله. و به قال أخبرنا أبو أحمد محمد بن علي بن محمد المكفوف المؤدب بقراءتي عليه بأصفهان، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله ابن محمد بن جعفر بن حيان، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبي هريرة، قال حدثنا أحمد بن يحيى بن زهير التستري و عبد الرحمن بن أحمد الزهري، قالا حدثنا أحمد بن منصور، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}} قال نزلت في علي ابن أبي طالب{{ع}}}}.</ref>.
#قوشجی نیز گفته است: «این [[آیه]] به [[اتفاق]] [[مفسران]]، درباره [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} نازل شده است؛ هنگامی که آن حضرت انگشتری خود را در [[رکوع]] به [[سائل]] بخشید»<ref>شرح تجرید الاعتقاد، القوشجی، ص۳۶۸. {{عربی|إنها نزلت باتفاق المفسرين في حق علي بن أبي طالب{{ع}} حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته}}.</ref>.
#قوشجی نیز گفته است: «این [[آیه]] به [[اتفاق]] [[مفسران]]، درباره [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} نازل شده است؛ هنگامی که آن حضرت انگشتری خود را در [[رکوع]] به [[سائل]] بخشید»<ref>شرح تجرید الاعتقاد، القوشجی، ص۳۶۸. {{عربی|إنها نزلت باتفاق المفسرين في حق علي بن أبي طالب{{ع}} حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته}}.</ref>.
# [[سیوطی]] نیز از چند طریق [[آیه]] را درباره [[امام علی]]{{ع}} نقل می‌کند و در پایان می‌نویسد: «این [[روایت]] شواهد فراوانی دارد که برخی از آنها دیگری را تقویت می‌کند»؛ {{عربی|... فهذه شواهد يقوي بعضها بعضا}}<ref>لباب النقول، عبد الرحمان بن أبی‌بکر جلال الدین السیوطی، ج۱، ص۹۳. {{عربی|قوله تعالى {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ}} الآية أخرج الطبراني في الأوسط بسند فيه مجاهيل عن عمار بن ياسر قال وقف على علي بن أبي طالب سائل و هو راكع في تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فنزلت {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}} الآية و له شاهد قال عبد الرازق حدثنا عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}} الآية.... نزلت في علي{{ع}} و روي ابن مردويه عن وجه آخر عن ابن عباس مثله و أخرج أيضاً عن علي مثله و أخرج ابن جرير عن مجاهد و ابن أبي حاتم عن سلمة ابن كهيل مثله...}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۶.</ref>
# [[سیوطی]] نیز از چند طریق [[آیه]] را درباره [[امام علی]]{{ع}} نقل می‌کند و در پایان می‌نویسد: «این [[روایت]] شواهد فراوانی دارد که برخی از آنها دیگری را تقویت می‌کند»؛ {{عربی|... فهذه شواهد يقوي بعضها بعضا}}<ref>لباب النقول، عبد الرحمان بن أبی‌بکر جلال الدین السیوطی، ج۱، ص۹۳. {{عربی|قوله تعالى {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ}} الآية أخرج الطبراني في الأوسط بسند فيه مجاهيل عن عمار بن ياسر قال وقف على علي بن أبي طالب سائل و هو راكع في تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فنزلت {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}} الآية و له شاهد قال عبد الرازق حدثنا عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}} الآية.... نزلت في علي{{ع}} و روي ابن مردويه عن وجه آخر عن ابن عباس مثله و أخرج أيضاً عن علي مثله و أخرج ابن جرير عن مجاهد و ابن أبي حاتم عن سلمة ابن كهيل مثله...}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۶.</ref>


==[[نفی ولایت]] [[امامان دوازده‌گانه]]==
==[[نفی ولایت]] [[امامان دوازده‌گانه]]==
اگر آیه درباره [[ولایت]] افراد خاص باشد، بر [[امامت]] دیگر امامان دوازده‌گانه دلالت نمی‌کند؛ زیرا کلمه «انّما» بر انحصار ولایت در مصداق‌های یادشده در آیه دلالت می‌کند<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۱۹.</ref>.
اگر آیه درباره [[ولایت]] افراد خاص باشد، بر [[امامت]] دیگر امامان دوازده‌گانه دلالت نمی‌کند؛ زیرا کلمه «انّما» بر انحصار ولایت در مصداق‌های یادشده در آیه دلالت می‌کند<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۱۹.</ref>.


پاسخ این است که آیه، ولایت را در مصداق‌های یادشده منحصر کرده و آن را تابع [[تشریع]] دانسته و راه‌های دیگری را برای [[گزینش]] [[حاکم]] نامعتبر دانسته است. اما با امامت امامان دوازده‌گانه ناسازگار نیست؛ زیرا با [[جعل الهی]] صورت گرفته و در طول [[ولایت امام علی]]{{ع}} است. بنابراین [[پیامبر]]{{صل}} به [[نقل روایات]] بسیار [[منابع اهل سنت]]، خلفای خود را [[دوازده نفر]] شمرد؛ یعنی [[نصب امام]] تابع تشریع و در طول ولایت امام علی{{ع}} است<ref>ر.ک: صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، ح۵ و ۶؛ صحیح البخاری، ص۱۸۱۲؛ مسند أحمد، ج۵، صص ۹۰ – ۹۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۸.</ref>
پاسخ این است که آیه، ولایت را در مصداق‌های یادشده منحصر کرده و آن را تابع [[تشریع]] دانسته و راه‌های دیگری را برای [[گزینش]] [[حاکم]] نامعتبر دانسته است. اما با امامت امامان دوازده‌گانه ناسازگار نیست؛ زیرا با [[جعل الهی]] صورت گرفته و در طول [[ولایت امام علی]]{{ع}} است. بنابراین [[پیامبر]]{{صل}} به [[نقل روایات]] بسیار [[منابع اهل سنت]]، خلفای خود را [[دوازده نفر]] شمرد؛ یعنی [[نصب امام]] تابع تشریع و در طول ولایت امام علی{{ع}} است<ref>ر.ک: صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، ح۵ و ۶؛ صحیح البخاری، ص۱۸۱۲؛ مسند أحمد، ج۵، صص ۹۰ – ۹۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۸.</ref>


==انطباق جمع بر فرد==
==انطباق جمع بر فرد==
خط ۱۵۵: خط ۲۱۵:


[[بیضاوی]] می‌نویسد:
[[بیضاوی]] می‌نویسد:
بنا بر [[روایت]] صحیح [[آیه]] درباره علی{{ع}} نازل شده است و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد، خلاف ظاهر است، شاید آیه به لفظ جمع آمده باشد تا [[مردم]] را بر مانند آن عمل [[احسان]] و [[تصدق]] به [[فقیر]]، [[ترغیب]] و [[تشویق]] کند<ref>أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۴۳۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۹.</ref>
بنا بر [[روایت]] صحیح [[آیه]] درباره علی{{ع}} نازل شده است و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد، خلاف ظاهر است، شاید آیه به لفظ جمع آمده باشد تا [[مردم]] را بر مانند آن عمل [[احسان]] و [[تصدق]] به [[فقیر]]، [[ترغیب]] و [[تشویق]] کند<ref>أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۴۳۹.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۹.</ref>


==تنافی [[زکات]] با [[خشوع]] در [[نماز]]==
==تنافی [[زکات]] با [[خشوع]] در [[نماز]]==
خط ۱۷۹: خط ۲۳۹:
[[ابوهریره]] نقل می‌کند:
[[ابوهریره]] نقل می‌کند:
با رسول خدا{{صل}} مشغول [[خواندن نماز]] عشاء بودیم. هنگامی که رسول خدا{{صل}} به [[سجده]] رفت، حسن و حسین{{عم}} آمدند و بر پشت [[پیامبر]]{{صل}} سوار شدند و چون پیامبر{{صل}} سر از سجده برداشت، آن دو را آرام گرفت و روی زمین گذاشت و چون پیامبر{{صل}} دوباره به سجده رفت، آن دو نیز بر پشت پیامبر{{صل}} سوار شدند. تا اینکه نماز رسول خدا{{صل}} تمام شد. سپس آنان را روی زانویش نشاند و دستور داد که آن دو را به مادرشان تحویل دهند<ref>مسند أحمد، ج۲، ص۵۱۳، ح۱۰۶۶۹. {{عربی|كنا نصلي مع رسول الله{{صل}} العشاء فإذا سجد وثب الحسن و الحسين على ظهره فإذا رفع رأسه أخذهما بيده من خلفه أخذا رفيقا و يضعهما على الأرض فإذا عاد عادا حتى قضي صلاته أقعدهما على فخذيه قال فقمت إليه فقلت يا رسول الله أردهما فبرقت برقة فقال لهما الحقا بأمكما قال فمكث ضوءها حتى دخلا. هذا حديث صحيح الإسناد}}.</ref>.
با رسول خدا{{صل}} مشغول [[خواندن نماز]] عشاء بودیم. هنگامی که رسول خدا{{صل}} به [[سجده]] رفت، حسن و حسین{{عم}} آمدند و بر پشت [[پیامبر]]{{صل}} سوار شدند و چون پیامبر{{صل}} سر از سجده برداشت، آن دو را آرام گرفت و روی زمین گذاشت و چون پیامبر{{صل}} دوباره به سجده رفت، آن دو نیز بر پشت پیامبر{{صل}} سوار شدند. تا اینکه نماز رسول خدا{{صل}} تمام شد. سپس آنان را روی زانویش نشاند و دستور داد که آن دو را به مادرشان تحویل دهند<ref>مسند أحمد، ج۲، ص۵۱۳، ح۱۰۶۶۹. {{عربی|كنا نصلي مع رسول الله{{صل}} العشاء فإذا سجد وثب الحسن و الحسين على ظهره فإذا رفع رأسه أخذهما بيده من خلفه أخذا رفيقا و يضعهما على الأرض فإذا عاد عادا حتى قضي صلاته أقعدهما على فخذيه قال فقمت إليه فقلت يا رسول الله أردهما فبرقت برقة فقال لهما الحقا بأمكما قال فمكث ضوءها حتى دخلا. هذا حديث صحيح الإسناد}}.</ref>.
[[حاکم]] می‌گوید: «سند این [[حدیث صحیح]] است».<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۱.</ref>
[[حاکم]] می‌گوید: «سند این [[حدیث صحیح]] است».<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۱.</ref>


==نیآمدن [[نام علی]]{{ع}} در [[قرآن]]==
==نیآمدن [[نام علی]]{{ع}} در [[قرآن]]==
نام علی{{ع}} در جایگاه [[سرپرست]] و [[زمامدار]] [[امت اسلامی]]، به [[صراحت]] در قرآن نیامده، بلکه اوصافی در این‌باره به کار رفته است که درباره آنها باید به بحث و ارائه نظر پرداخت<ref>منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.</ref>.
نام علی{{ع}} در جایگاه [[سرپرست]] و [[زمامدار]] [[امت اسلامی]]، به [[صراحت]] در قرآن نیامده، بلکه اوصافی در این‌باره به کار رفته است که درباره آنها باید به بحث و ارائه نظر پرداخت<ref>منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.</ref>.


پاسخ این است که نام بردن از اشخاص، تهدیدی برای قرآن به شمار می‌رفت و زمینه را برای تبدیل و [[تغییر]] فراهم می‌کرد و دیگران را از دید [[روان‌شناختی]] برمی‌انگیخت. [[قرآن کریم]] می‌بایست از هر [[تحریف]] و کم و بیشی مصون باشد. اسم نبردن از [[افراد در قرآن]]، از حکمت‌های [[الهی]] است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۴.</ref>
پاسخ این است که نام بردن از اشخاص، تهدیدی برای قرآن به شمار می‌رفت و زمینه را برای تبدیل و [[تغییر]] فراهم می‌کرد و دیگران را از دید [[روان‌شناختی]] برمی‌انگیخت. [[قرآن کریم]] می‌بایست از هر [[تحریف]] و کم و بیشی مصون باشد. اسم نبردن از [[افراد در قرآن]]، از حکمت‌های [[الهی]] است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۴.</ref>


==فعلی بودن [[ولایت]]==
==فعلی بودن [[ولایت]]==
مفهوم [[آیه]]، [[جعل ولایت]] فعلی است؛ یعنی هم‌اکنون [[خدا]]، [[رسول]] و [[مؤمنان]] ولی شمایند. اما با وجود [[پیامبر]]{{صل}}، علی{{ع}} [[زعامت]] و امامتی ندارد. پس نمی‌توان واژه ولی را در آیه به معنای سرپرست و [[اولی به تصرف]] گرفت. اگر مقصود از این واژه [[دوست]] یا [[یاور]] فرض شود، چنین اشکالی پدید نمی‌آید؛ زیرا این مفهوم را درباره افراد فراوان در یک [[زمان]] می‌توان به کار بُرد<ref>تفسیر الرازی، ج۲۱، ص۲۹؛ ج۱۲، ص۲۸. {{عربی|هب أنها دالة على إمامة علي، لكنا توافقنا على أنها عند نزولها ما دلت على حصول الإمامة في الحال: لأن علياً ما كان نافذ التصرف في الأمة حال حياة الرسول{{صل}}، فلم يبق إلا أن تحمل الآية على أنها تدل على أن علياً سيصير إماماً بعد ذلك، و متى قالوا ذلك فنحن نقول بموجبه و نحمله على إمامته بعد أبي بكر و عمر و عثمان، إذ ليس في الآية ما يدل على تعيين الوقت}}.</ref>.
مفهوم [[آیه]]، [[جعل ولایت]] فعلی است؛ یعنی هم‌اکنون [[خدا]]، [[رسول]] و [[مؤمنان]] ولی شمایند. اما با وجود [[پیامبر]]{{صل}}، علی{{ع}} [[زعامت]] و امامتی ندارد. پس نمی‌توان واژه ولی را در آیه به معنای سرپرست و [[اولی به تصرف]] گرفت. اگر مقصود از این واژه [[دوست]] یا [[یاور]] فرض شود، چنین اشکالی پدید نمی‌آید؛ زیرا این مفهوم را درباره افراد فراوان در یک [[زمان]] می‌توان به کار بُرد<ref>تفسیر الرازی، ج۲۱، ص۲۹؛ ج۱۲، ص۲۸. {{عربی|هب أنها دالة على إمامة علي، لكنا توافقنا على أنها عند نزولها ما دلت على حصول الإمامة في الحال: لأن علياً ما كان نافذ التصرف في الأمة حال حياة الرسول{{صل}}، فلم يبق إلا أن تحمل الآية على أنها تدل على أن علياً سيصير إماماً بعد ذلك، و متى قالوا ذلك فنحن نقول بموجبه و نحمله على إمامته بعد أبي بكر و عمر و عثمان، إذ ليس في الآية ما يدل على تعيين الوقت}}.</ref>.


پاسخ این است که آیه به اصل ولایت اشاره می‌کند. این ولایت، با فرض وجود دلیل درباره ولایت کسی، فعلی می‌شود و درباره دیگری، شأنی خواهد بود؛ یعنی عینیت و تحقق خارجی آن به پس از ولی موجود واگذار می‌شود؛ به تعبیر دیگر، ولایت درباره علی{{ع}}، ویژگی [[خلافت]] دارد؛ یعنی هرگاه [[رسول خدا]]{{صل}} در صحنه نباشد، [[ولایت علی]]{{ع}} به صورت [[جانشینی]] برای [[پیامبر گرامی]]{{صل}} [[قطعی]] است. از این رو، در ماجرای [[جنگ تبوک]]، [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را به جانشینی خودش گمارد و به آن [[بزرگوار]] فرمود: «آیا [[راضی]] نیستی که نسبت به من مانند [[هارون]] نسبت به [[موسی]]{{ع}} باشی؛ مگر اینکه [[پیامبری]] پس از من نیست»<ref>الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ص۳۶۹، ش۳۲۰۶۵.</ref>. نسبت هارون به موسی{{ع}}، غیر از [[مقام نبوت]]، [[سرپرستی]] [[بنی‌اسرائیل]] نیز بود و این [[منزلت]]، با [[جعل الهی]] صورت گرفت. بنابراین [[پیامبر]]{{صل}} به همین منزلت - به استثنای مقام نبوت - برای علی{{ع}} [[باور]] داشت؛ چنان‌که هارون همیشه [[جانشین]] موسی{{ع}} بود و در غیاب و فقدان موسی{{ع}}، سرپرستی [[قوم]] خویش را بر عهده می‌گرفت. بنابراین [[ولایت]] را در [[آیه کریمه]] نمی‌توان به معنای [[دوستی]] و [[الفت]] دانست و جز مفهوم ولایت، معنایی برایش متصور نیست. مقصود [[آیه]] بیان اصل ولایت است؛ نه گونه خاصی از آن.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۴.</ref>
پاسخ این است که آیه به اصل ولایت اشاره می‌کند. این ولایت، با فرض وجود دلیل درباره ولایت کسی، فعلی می‌شود و درباره دیگری، شأنی خواهد بود؛ یعنی عینیت و تحقق خارجی آن به پس از ولی موجود واگذار می‌شود؛ به تعبیر دیگر، ولایت درباره علی{{ع}}، ویژگی [[خلافت]] دارد؛ یعنی هرگاه [[رسول خدا]]{{صل}} در صحنه نباشد، [[ولایت علی]]{{ع}} به صورت [[جانشینی]] برای [[پیامبر گرامی]]{{صل}} [[قطعی]] است. از این رو، در ماجرای [[جنگ تبوک]]، [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را به جانشینی خودش گمارد و به آن [[بزرگوار]] فرمود: «آیا [[راضی]] نیستی که نسبت به من مانند [[هارون]] نسبت به [[موسی]]{{ع}} باشی؛ مگر اینکه [[پیامبری]] پس از من نیست»<ref>الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ص۳۶۹، ش۳۲۰۶۵.</ref>. نسبت هارون به موسی{{ع}}، غیر از [[مقام نبوت]]، [[سرپرستی]] [[بنی‌اسرائیل]] نیز بود و این [[منزلت]]، با [[جعل الهی]] صورت گرفت. بنابراین [[پیامبر]]{{صل}} به همین منزلت - به استثنای مقام نبوت - برای علی{{ع}} [[باور]] داشت؛ چنان‌که هارون همیشه [[جانشین]] موسی{{ع}} بود و در غیاب و فقدان موسی{{ع}}، سرپرستی [[قوم]] خویش را بر عهده می‌گرفت. بنابراین [[ولایت]] را در [[آیه کریمه]] نمی‌توان به معنای [[دوستی]] و [[الفت]] دانست و جز مفهوم ولایت، معنایی برایش متصور نیست. مقصود [[آیه]] بیان اصل ولایت است؛ نه گونه خاصی از آن.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۴.</ref>


==[[انفاق]] در [[رکوع]]==
==[[انفاق]] در [[رکوع]]==
اگر [[صدقه دادن]] در [[نماز]] جایز باشد، در دیگر کارهای نماز نیز می‌توان [[صدقه]] داد؛ یعنی ویژه رکوع نیست تا گفته شود ولی شما تنها [[خدا]] و [[رسول]] و کسانی‌اند که در رکوع انفاق می‌کنند. چرا دیگر صفات برجسته آن حضرت مطرح نشده است<ref>منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.</ref>؟
اگر [[صدقه دادن]] در [[نماز]] جایز باشد، در دیگر کارهای نماز نیز می‌توان [[صدقه]] داد؛ یعنی ویژه رکوع نیست تا گفته شود ولی شما تنها [[خدا]] و [[رسول]] و کسانی‌اند که در رکوع انفاق می‌کنند. چرا دیگر صفات برجسته آن حضرت مطرح نشده است<ref>منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.</ref>؟


پاسخ این است که آیه در پی بیان شروط [[امام]] نیست تا گفته شود صدقه دادن هنگام رکوع از شروط امام نیست. بلکه آیه از روی‌دادی واقعه‌ای سخن می‌کند که در آن [[ایثار]] و انفاقی در بهترین حالات رخ داده و عبادتی در [[عبادت]] دیگر، صورت پذیرفته و [[عابد]] را ولی خوانده است. آیه، مصداق ولی را روشن می‌کند و می‌گوید: «او همان کسی است که چنین کرد».<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۵.</ref>
پاسخ این است که آیه در پی بیان شروط [[امام]] نیست تا گفته شود صدقه دادن هنگام رکوع از شروط امام نیست. بلکه آیه از روی‌دادی واقعه‌ای سخن می‌کند که در آن [[ایثار]] و انفاقی در بهترین حالات رخ داده و عبادتی در [[عبادت]] دیگر، صورت پذیرفته و [[عابد]] را ولی خوانده است. آیه، مصداق ولی را روشن می‌کند و می‌گوید: «او همان کسی است که چنین کرد».<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۵.</ref>


==[[استدلال]] نکردن علی{{ع}} به [[آیه ولایت]]==
==[[استدلال]] نکردن علی{{ع}} به [[آیه ولایت]]==
خط ۲۰۰: خط ۲۶۰:


پاسخ
پاسخ
اولاً، [[استدلال]] نکردن [[امام]] به این [[آیه]]، به معنای نازل نشدنش درباره او نیست. ثانیاً، [[امام علی]]{{ع}} بارها به این آیه [[احتجاج]] فرموده است؛ برای نمونه در [[مناظره]] خود با [[ابوبکر]]<ref>الخصال، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (شیخ صدوق)، ج۲، ص۳۲۷؛ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۷؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۱. {{عربی|أنشدك بالله إلى الولاية من الله مع ولاية رسول الله{{صل}} في آیة زكاة الخاتم أم لك؟ قال: بل لك}}.</ref> و مناظره‌اش با [[عثمان]]<ref>ینابیع المودة لذوی القربی، حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۳۴۶، ب۳۸.</ref> و [[مهاجر]] و [[انصار]]<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۲۱۳؛ فرائد السمطین، إبراهیم بن محمد بن المؤید، ر.ک: الجوینی، ج۱، باب ۵۸، ص۳۱۲؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۴۱۰.</ref>، به آیه استدلال کرده است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۶.</ref>
اولاً، [[استدلال]] نکردن [[امام]] به این [[آیه]]، به معنای نازل نشدنش درباره او نیست. ثانیاً، [[امام علی]]{{ع}} بارها به این آیه [[احتجاج]] فرموده است؛ برای نمونه در [[مناظره]] خود با [[ابوبکر]]<ref>الخصال، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (شیخ صدوق)، ج۲، ص۳۲۷؛ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۷؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۱. {{عربی|أنشدك بالله إلى الولاية من الله مع ولاية رسول الله{{صل}} في آیة زكاة الخاتم أم لك؟ قال: بل لك}}.</ref> و مناظره‌اش با [[عثمان]]<ref>ینابیع المودة لذوی القربی، حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۳۴۶، ب۳۸.</ref> و [[مهاجر]] و [[انصار]]<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۲۱۳؛ فرائد السمطین، إبراهیم بن محمد بن المؤید، ر.ک: الجوینی، ج۱، باب ۵۸، ص۳۱۲؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۴۱۰.</ref>، به آیه استدلال کرده است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۶.</ref>


==عدم [[حصر]] «انّما»==
==عدم [[حصر]] «انّما»==
خط ۲۰۷: خط ۲۶۷:


پاسخ این است که خود [[فخر رازی]] در تفسیرش بارها کلمه «انّما» را دال بر [[حصر]] دانسته است<ref>از جمله: ج۱، ص۴۶؛ ج۲، ص۲۹۶؛ ج۳، ص۷۸؛ ج۵، ص۴۸۲؛ ج۶، ص۲؛ ج۸، ص۶۸؛ ج۹، ص۱۸۸؛ ج۱۱، ص۱۶۱.</ref>. [[نسفی]] درباره معنای «انّما» می‌نویسد: {{عربی|إنما يفيد اختصاصهم بالموالاة}}؛ «بنا بر معنای کلمه «انما»، تنها افراد یاد شده، [[ولایت]] دارند»<ref>تفسیر النسفی، أبی البرکات عبد الله ابن احمد بن محمود النسفی، ج۱، ص۲۸۸.</ref>.
پاسخ این است که خود [[فخر رازی]] در تفسیرش بارها کلمه «انّما» را دال بر [[حصر]] دانسته است<ref>از جمله: ج۱، ص۴۶؛ ج۲، ص۲۹۶؛ ج۳، ص۷۸؛ ج۵، ص۴۸۲؛ ج۶، ص۲؛ ج۸، ص۶۸؛ ج۹، ص۱۸۸؛ ج۱۱، ص۱۶۱.</ref>. [[نسفی]] درباره معنای «انّما» می‌نویسد: {{عربی|إنما يفيد اختصاصهم بالموالاة}}؛ «بنا بر معنای کلمه «انما»، تنها افراد یاد شده، [[ولایت]] دارند»<ref>تفسیر النسفی، أبی البرکات عبد الله ابن احمد بن محمود النسفی، ج۱، ص۲۸۸.</ref>.
اگر در جایی «انّما» برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته باشد، بی‌گمان، قرینه‌ای آن را [[همراهی]] می‌کند. اما [[آیه ولایت]]، چنین قرینه‌ای بر حصر اضافی ندارد. بلکه ذکر اوصاف در [[آیه]] که بر این انحصار تأکید می‌کنند، از این نکته خبر می‌دهند که ولایت تنها برای کسانی است که در [[رکوع]] خود به اعطای [[زکات]] می‌پردازند و [[خداوند]] عمل آنان را می‌پذیرد.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۶.</ref>
اگر در جایی «انّما» برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته باشد، بی‌گمان، قرینه‌ای آن را [[همراهی]] می‌کند. اما [[آیه ولایت]]، چنین قرینه‌ای بر حصر اضافی ندارد. بلکه ذکر اوصاف در [[آیه]] که بر این انحصار تأکید می‌کنند، از این نکته خبر می‌دهند که ولایت تنها برای کسانی است که در [[رکوع]] خود به اعطای [[زکات]] می‌پردازند و [[خداوند]] عمل آنان را می‌پذیرد.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۶.</ref>


==دلالت نکردن «راکعون» بر رکوع در [[نماز]]==
==دلالت نکردن «راکعون» بر رکوع در [[نماز]]==
خط ۲۱۸: خط ۲۷۸:
پاسخ
پاسخ
دیدگاه [[آلوسی]] با [[نص قرآن]] و [[سنت]] ناسازگار است؛ زیرا واژه «[[رکوع]]» در همان حال انحنا ظهور دارد که نوع خاصی از آن، از ارکان [[نماز]] شناخته شده است. [[سیوطی]] می‌گوید: «[[رسول خدا]]{{صل}} از فرد [[مسکین]] سؤال فرمود: در چه حالی انگشترش را به تو داد؟ گفت: در رکوع آن را به من بخشید»<ref>الدر المنثور، ج۳ ذیل آیه: {{متن حدیث|أن النبي{{صل}} سأل السائل، سأل ذلك المسكين الذي أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً: «على أي حال أعطاكه» - أي الخاتم-؟ قال: أعطاني و هو راكع}}.</ref>. احتمال [[فخر رازی]] درباره معنای «رکوع» درست نیست؛ زیرا معنای [[حقیقی]] آن، حال انحناست.
دیدگاه [[آلوسی]] با [[نص قرآن]] و [[سنت]] ناسازگار است؛ زیرا واژه «[[رکوع]]» در همان حال انحنا ظهور دارد که نوع خاصی از آن، از ارکان [[نماز]] شناخته شده است. [[سیوطی]] می‌گوید: «[[رسول خدا]]{{صل}} از فرد [[مسکین]] سؤال فرمود: در چه حالی انگشترش را به تو داد؟ گفت: در رکوع آن را به من بخشید»<ref>الدر المنثور، ج۳ ذیل آیه: {{متن حدیث|أن النبي{{صل}} سأل السائل، سأل ذلك المسكين الذي أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً: «على أي حال أعطاكه» - أي الخاتم-؟ قال: أعطاني و هو راكع}}.</ref>. احتمال [[فخر رازی]] درباره معنای «رکوع» درست نیست؛ زیرا معنای [[حقیقی]] آن، حال انحناست.
فراهیدی می‌نویسد: «هر چیزی که با صورت به سوی [[زمین]] روی آورد، خواه زانوهایش به زمین برسد یا نرسد، در حالی که سر را به زیر انداخته است، راکع خوانده می‌شود»<ref>کتاب العین، الخلیل بن أحمد الفراهیدی، ج۱، ص۲۰۰. {{عربی|و كل شيء ينكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا تمسها بعد أن يطأطئ رأسه فهو راكع}}.</ref>. ابن درید می‌نویسد: «راکع کسی است که با صورت به سوی زمین روی آورد و رکوع در نماز، گونه‌ای از این حالت است»<ref>جمهرة اللغة، ابن درید، ج۲، ص۷۷۰. {{عربی|و الراكع: الذي يكبو على وجهه، و منه الركوع في الصلاة}}.</ref>. ابن فارس می‌نویسد: «[[رکوع]]، اصلی است که بر حالت انحنا و خمیدگی در [[انسان]] و غیر انسان دلالت می‌کند»<ref>معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۴۳۴: {{عربی|(ركع) الراء و الكاف و العين أصل واحد يدل على انحناء في الإنسان و غيره يقال ركع الرجل إذا انحنى و كل منحن راكع}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۷.</ref>
فراهیدی می‌نویسد: «هر چیزی که با صورت به سوی [[زمین]] روی آورد، خواه زانوهایش به زمین برسد یا نرسد، در حالی که سر را به زیر انداخته است، راکع خوانده می‌شود»<ref>کتاب العین، الخلیل بن أحمد الفراهیدی، ج۱، ص۲۰۰. {{عربی|و كل شيء ينكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا تمسها بعد أن يطأطئ رأسه فهو راكع}}.</ref>. ابن درید می‌نویسد: «راکع کسی است که با صورت به سوی زمین روی آورد و رکوع در نماز، گونه‌ای از این حالت است»<ref>جمهرة اللغة، ابن درید، ج۲، ص۷۷۰. {{عربی|و الراكع: الذي يكبو على وجهه، و منه الركوع في الصلاة}}.</ref>. ابن فارس می‌نویسد: «[[رکوع]]، اصلی است که بر حالت انحنا و خمیدگی در [[انسان]] و غیر انسان دلالت می‌کند»<ref>معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۴۳۴: {{عربی|(ركع) الراء و الكاف و العين أصل واحد يدل على انحناء في الإنسان و غيره يقال ركع الرجل إذا انحنى و كل منحن راكع}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۷.</ref>


==عدم [[نزاع]] در [[ولایت پیامبر]]{{صل}}==
==عدم [[نزاع]] در [[ولایت پیامبر]]{{صل}}==
کلمه «انّما» بر [[حصر]] دلالت می‌کند؛ پس [[آیه]] می‌فرماید: «[[ولایت]] اینجاست و جای دیگر نیست». حصر هنگامی صورت می‌گیرد که درباره موضوع [[اختلاف]] و ادعای شراکت در کار باشد؛ اما کسی در [[زمان پیامبر]]{{صل}} درباره ولایت ایشان نزاعی نداشت تا آن ادعا با واژه حصر [[نفی]] شود<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۷.</ref>.
کلمه «انّما» بر [[حصر]] دلالت می‌کند؛ پس [[آیه]] می‌فرماید: «[[ولایت]] اینجاست و جای دیگر نیست». حصر هنگامی صورت می‌گیرد که درباره موضوع [[اختلاف]] و ادعای شراکت در کار باشد؛ اما کسی در [[زمان پیامبر]]{{صل}} درباره ولایت ایشان نزاعی نداشت تا آن ادعا با واژه حصر [[نفی]] شود<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۷.</ref>.


پاسخ این است که [[آیه ولایت]] تنها به وضع [[زمان]] [[رسول]]{{صل}} ناظر نیست. بلکه به ماجرای [[امامت]]، حتی پس از [[پیامبر]]{{صل}} نیز می‌پردازد؛ یعنی ولایت پس از پیامبر{{صل}}، تنها از آن کسی است که در [[نماز]] [[صدقه]] می‌دهد. افزون بر این، کلمه «انّما» بیشتر به متن [[حقیقت]] ناظر است، نه [[واقعیت]] موجود. بنابراین اگر هیچ اختلاف و نزاعی نیز در کار نباشد، واژه حصر بی‌فایده نیست.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۹.</ref>
پاسخ این است که [[آیه ولایت]] تنها به وضع [[زمان]] [[رسول]]{{صل}} ناظر نیست. بلکه به ماجرای [[امامت]]، حتی پس از [[پیامبر]]{{صل}} نیز می‌پردازد؛ یعنی ولایت پس از پیامبر{{صل}}، تنها از آن کسی است که در [[نماز]] [[صدقه]] می‌دهد. افزون بر این، کلمه «انّما» بیشتر به متن [[حقیقت]] ناظر است، نه [[واقعیت]] موجود. بنابراین اگر هیچ اختلاف و نزاعی نیز در کار نباشد، واژه حصر بی‌فایده نیست.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۹.</ref>


==[[مستحب]] نبودن صدقه در نماز==
==[[مستحب]] نبودن صدقه در نماز==
خط ۲۲۹: خط ۲۸۹:


پاسخ این است که [[ستودن]] این رخداد، از این روی نیست که عنوان خاص مستحب یا واجب دارد. بلکه این [[ستایش]] درباره [[احسان]] و [[کمک به نیازمند]] و [[شتاب]] کردن در آن صورت گرفته است. نپرداختن رسول{{صل}} به چنین کاری، بدان سبب بود که چنین صحنه‌ای برای آن حضرت پیش نیامد؛ وگرنه ایشان نیز چنان می‌کرد.
پاسخ این است که [[ستودن]] این رخداد، از این روی نیست که عنوان خاص مستحب یا واجب دارد. بلکه این [[ستایش]] درباره [[احسان]] و [[کمک به نیازمند]] و [[شتاب]] کردن در آن صورت گرفته است. نپرداختن رسول{{صل}} به چنین کاری، بدان سبب بود که چنین صحنه‌ای برای آن حضرت پیش نیامد؛ وگرنه ایشان نیز چنان می‌کرد.
[[هدف]] آیه شناساندن [[ولیّ]] است و با گزارش از روی‌دادی، اعلام می‌کند که کننده این کار، ولیّ شماست. پس مقصود صدور [[حکم]] آن رخداد نیست؛ یعنی اعلام [[حقیقت]] با اشاره به روی‌دادی خاص، به [[واجب]] یا [[مستحب]] بودن آن روی‌داد ارتباطی ندارد.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۹.</ref>
[[هدف]] آیه شناساندن [[ولیّ]] است و با گزارش از روی‌دادی، اعلام می‌کند که کننده این کار، ولیّ شماست. پس مقصود صدور [[حکم]] آن رخداد نیست؛ یعنی اعلام [[حقیقت]] با اشاره به روی‌دادی خاص، به [[واجب]] یا [[مستحب]] بودن آن روی‌داد ارتباطی ندارد.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۱۹.</ref>


==عطف {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}}==
==عطف {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}}==
خط ۲۳۵: خط ۲۹۵:


پاسخ این است که اگر این جمله بر جمله سابق عطف شده باشد، موجب تکرار است؛ زیرا جمله {{متن قرآن|يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ}} پیش از این رکوع را نیز دربر دارد. بنابراین، جمله {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} در آیه تکرار غیر مفید خواهد بود<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، صص ۲۱۱ و ۲۱۲.</ref>؛ زیرا معنای آیه چنین می‌شود: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و زکات می‌دهند و رکوع می‌کنند». اگر این جمله حال باشد، مضمون آیه چنین است: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و در حال رکوع زکات می‌دهند». بی‌تردید این صفتی غیر آن است و تکرار نیست.
پاسخ این است که اگر این جمله بر جمله سابق عطف شده باشد، موجب تکرار است؛ زیرا جمله {{متن قرآن|يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ}} پیش از این رکوع را نیز دربر دارد. بنابراین، جمله {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} در آیه تکرار غیر مفید خواهد بود<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، صص ۲۱۱ و ۲۱۲.</ref>؛ زیرا معنای آیه چنین می‌شود: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و زکات می‌دهند و رکوع می‌کنند». اگر این جمله حال باشد، مضمون آیه چنین است: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و در حال رکوع زکات می‌دهند». بی‌تردید این صفتی غیر آن است و تکرار نیست.
افزون بر این، [[ستایش خداوند]] درباره این کار بدان سبب نیست که دادن زکات در رکوع از پرداخت آن در غیر رکوع [[افضل]] است. بلکه [[پسندیده]] بودن آن به سبب [[انفاق]] و [[شتاب]] در آن پیش از فوت [[فرصت]] است و این کار را هم در رکوع نماز، در بخش دیگری از آن می‌توان [[اجرا]] کرد و از این دید با یکدیگر متفاوت نیستند. این رخداد برای [[امام علی]]{{ع}} در رکوع نماز روی داد و آیه از رویدادی ویژه گزارش می‌دهد و می‌گوید کسی که چنین کرد و بی‌درنگ در [[رکوع]] انگشترش را به [[سائل]] داد، [[ولیّ]] شماست. اما درباره [[حکم]] این کار، سخنی به میان نیاورده است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۲۰.</ref>
افزون بر این، [[ستایش خداوند]] درباره این کار بدان سبب نیست که دادن زکات در رکوع از پرداخت آن در غیر رکوع [[افضل]] است. بلکه [[پسندیده]] بودن آن به سبب [[انفاق]] و [[شتاب]] در آن پیش از فوت [[فرصت]] است و این کار را هم در رکوع نماز، در بخش دیگری از آن می‌توان [[اجرا]] کرد و از این دید با یکدیگر متفاوت نیستند. این رخداد برای [[امام علی]]{{ع}} در رکوع نماز روی داد و آیه از رویدادی ویژه گزارش می‌دهد و می‌گوید کسی که چنین کرد و بی‌درنگ در [[رکوع]] انگشترش را به [[سائل]] داد، [[ولیّ]] شماست. اما درباره [[حکم]] این کار، سخنی به میان نیاورده است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۲۰.</ref>
 
==جلوه [[ولایت در قرآن]]==
{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.
از جمله عناوین شکوهمندی که در [[قرآن]] و [[روایات تفسیری]] درباره [[امام علی]]{{ع}} آمده است، عنوان ولی است. استعمال ماده «و ل ی» به معنای اولی بالامر، [[سرپرست]]، [[زعیم]] و [[پیشوا]]، در [[ادب عربی]] شایع است؛ به ویژه اگر استعمال آن در کنار [[ولایت خدا]] و [[رسول]] باشد. در متون [[روایی]] و [[تفسیری]] آمده است: سائلی به [[مسجدالنبی]] درآمد و از [[مسلمانان]] خواست که [[حاجت]] او را برآورند؛ ولی کسی به درخواست او توجه نکرد. در این حال، امام علی{{ع}} که مشغول [[خواندن نماز]] و در حال [[رکوع]] بود، به وی اشاره کرد و انگشتری خود را بدو داد. پس از این واقعه، [[آیه]] یاد شده در [[شأن امام علی]]{{ع}} نازل شد.
 
این جریان در مصادر متعدد و از افراد مختلف نقل شده است.
امام علی{{ع}}، [[امام باقر]]{{ع}} [[ابوذر غفاری]]، [[عمار بن یاسر]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[عبدالله بن سلام]]، [[سلمة بن کهیل]]، [[ابو رافع]] و [[اصبغ]] این حادثه را نقل کرده‌اند.
[[مصادر اهل سنت]] که این واقعه را گزارش کرده‌اند، از این قرارند: [[محمد بن جریر]] الطبری، [[تفسیر طبری]]، ج۴، جزء ۶، ص۲۸۹ - ۲۸۸؛ [[ابن کثیر]]، [[تفسیر ابن کثیر]]، ج۳، ص۱۳۰ - ۱۲۹؛ [[سیوطی]]، [[الدر المنثور]]، ج۳، ص۱۰۶ و ۱۰۵؛ [[فخر رازی]]، [[تفسیر فخر رازی]]، ج۱۲، ص۲۸؛ [[زمخشری]]، [[تفسیر کشاف]]، ج۱، ص۳۴۷؛ [[بلاذری]]، [[انساب الاشراف]]، ج۲، ص۳۸۱؛ [[ابن عساکر]]، [[تاریخ]] [[دمشق]]، ج۴۲، ص۳۵۷ و...؛ ابن کثیر، [[البدایة و النهایه]]، ج۷، ص۳۵۸؛ [[حاکم نیشابوری]]، معرفة [[علوم الحدیث]]، ص۱۰۲؛ [[ابونعیم اصفهانی]]، [[النور]] المشتعل، ص۷۷ -۶۳؛ [[حاکم حسکانی]]، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۴ - ۲۲۹ و...<ref>ر.ک: موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۲، ص۲۰۴ - ۱۹۷.</ref>.<ref>[[سید محمد کاظم طباطبایی|طباطبایی، سید محمد کاظم]]، [[ادله و نصوص امامت علی (مقاله)| مقاله «ادله و نصوص امامت علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۲۰۱.</ref>
 
==دیدگاه‌های [[فریقین]] درباره [[آیات ولایت]]==
===دیدگاه [[شیعه]]===
در نگاه [[دین‌پژوهان]] [[شیعی]]، آیات ولایت بدون الغای خصوصیت، تنها بر مورد [[نزول]] خود حمل می‌شود و آن نیز بدون [[شک]]، بر پایه [[احادیث]] [[متضافر]] از فریقین، [[تصدق]] [[انگشتر]] به [[دست امام]] علی{{ع}} در حال [[رکوع]] [[نماز]] است.
شیعه، دلالت آیات ولایت را بر [[امامت امام علی]]{{ع}} [[قطعی]] می‌داند<ref>شیخ مفید، الافصاح فی الامامه، ص۱۳۴؛ علم الهدی، شریف مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۲۱۷-۲۴۸؛ طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰؛ همو، البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، ج۲، ص۳۲۲-۳۲۷؛ خواجه نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۸۹؛ علامه حلی، کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، ص۲۸۹-۲۹۰؛ شرف الدین عاملی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۱۶۳ - ۱۵۶؛ ابن بطریق، یحیی، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۱۱۹-۱۲۵؛ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۷۳-۸۳.</ref> و برخی از بزرگان، این [[آیه]] را در این معنا [[نص]]، و قوی‌ترین [[دلیل بر امامت]] می‌شمارند<ref>ر.ک: شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص١۰.</ref>.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۲.</ref>.
 
===بنیان‌های دیدگاه شیعه===
۱. «إنما» به [[اتفاق]] [[اهل لغت]] برای نشان دادن مفهوم [[حصر]] وضع شده است.
 
۲. «ولی» در این آیه به معنای [[اولی به تصرف]] و [[والی]] است<ref>«ولی» از ماده «و. ل. ی» (بر وزن [[فلس]]) به معنای نزدیک و [[قرب]] است. ر.ک: ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۱۴۱، ذیل ماده «و. ل. ی»؛ فیومی، احمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲. همان ماده؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، ج۶، ص۵۲۸، همان ماده. فیومی می‌گوید: «ولی به معنای فاعل، کسی است که به کار دیگری [[قیام]] کند، و هر کس کار دیگری را به عهده گیرد، ولی او است». (المصباح المنیر، ج۲، ص۳۵۰) نیز ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۹؛ [[ابن اثیر]]، [[النهایة فی غریب الحدیث]] و الأثر، ج۵، ص۲۲۷؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۱۴۱. همچنین گفته‌اند «ولی» در این معنا به [[تدبیر امور]] و اداره [[شئون]] [[مولی علیه]]، نزدیک است و مباشرت دارد.
با [[کاوش]] در موارد کاربرد ماده «و. ل. ی» [[قرب]] و نزدیکی با نوعی ارتباط را می‌توان نشان داد. چگونگی این ارتباط به موارد آن بستگی دارد که باید با قراین و شواهد [[شناخت]]. از همین رو برخی از ارباب لغت، «ولی» را به معانی دیگر، مانند «[[یاور]]» و «[[دوست]]» نیز گرفته‌اند که ظاهراً به موارد استعمال آن توجه کرده‌اند.</ref> که با معنای [[امام]] و [[خلیفه]] مترادف است. چون معنای دیگر ولی مانند «یاور و دوست» به برخی از [[مؤمنان]]، که این [[آیات]] بیان شده اختصاص ندارد، همه مؤمنان یاور و دوست یکدیگرند؛ همان‌گونه که [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان می‌برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می‌آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> همچنین ولی، به معنای [[اولی به تصرف]] نیز همه مؤمنان را شامل نمی‌شود؛ چون در این صورت، [[مولی]] و [[مولی علیه]] یکی خواهد شد. پس ناگزیر بعضی از مؤمنان مراد است، و آن کسی جز [[امام علی]]{{ع}} نیست که [[آیه]] درباره وی نازل شده است.
 
۳. جمله {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} در موضع حال، از ضمیر فاعلی {{متن قرآن|يُؤْتُونَ}}<ref>ر.ک: قیسی، مکی بن ابی طالب، مشکل اعراب القرآن، ج۱، ص۲۳۵؛ عکبری، عبدالله، املاء ما من به الرحمن، ج۱، ص۲۱۹. </ref>، به معنای هیئت خاص خم شدن در [[نماز]] است<ref>رکوع در لغت به معنای انحنا و خم شدن است. ابن فارس می‌گوید: «ماده ر.ک.{{ع}}بر خم شدن و انحنا در [[انسان]] و غیر انسان دلالت دارد. گفته می‌شود: رکع الرجل، هنگامی که خم باشد و هر خم شده‌ای را راکع گویند». (مجمل اللغه، ج۲، ص۴۱۷)؛ نیز، ر.ک: جوهری اسماعیل، الصحاح، ج۳، ص۱۲۲۲، فراهیدی، احمد، ترتیب کتاب العین، ج۱، ص۷۰۸؛ ابن درید، محمد، جمهرة اللغه، ج۲، ص۷۷۰. در [[شرع]] نیز همین معنا برای [[رکوع]] در هیئت مخصوص خم شدن در [[نماز]] به کار رفته است و اگر برخی آن را به معنای [[تواضع]] به کار می‌برند ([[مفردات الفاظ القرآن]]، ص۳۶۴) از باب استعمال سبب و [[اراده]] مسبب است؛ زیرا انحنا موجب تواضع و [[تذلل]] می‌شود. در این باره بیش‌تر سخن خواهیم گفت.</ref>. [[شیعه]] برای استفاده این معنا از [[آیات ولایت]]، از دو راه استفاده می‌کند:
#تحلیل درونی از واژگان و تعابیر آیات ولایت و توجه ویژه به مورد [[نزول]] این [[آیات]] که از طریق [[روایات اهل بیت]]{{عم}} و نیز چند نفر از [[صحابه]] و [[تابعان]] به دست می‌آید. مضمون [[روایات]] از این قرار است: در پی [[تصدق]] [[انگشتر]] در نماز به [[دست امام]] علی{{ع}}، آیات ولایت نازل شده است. سبک و [[سیاق آیات]] نیز [[گواهی]] می‌دهد که در پی حادثه‌ای فرود آمده است. مفاد این آیات چنین است: ولی شما [[خدا]] و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و مؤمنانند. با [[کاوش]] در موارد استعمال واژه [[ولایت]] بر می‌آید که ولایت نوعی نزدیکی به [[مولی علیه]] است که مجوز نوع خاصی از [[تصرف]] و [[تدبیر]] می‌شود. با توجه به [[سیاق]] [[آیه شریفه]]، ولایت درباره خدا و [[رسول]] و [[مؤمنان]] به یک معنا است؛ چون ولایت را به صورت مفرد و با یک تعبیر به همه نسبت داده است. [[قرآن کریم]] برای [[رسول خدا]]{{صل}} ولایت [[قیام]] به [[تبلیغ]]، [[دعوت به دین]]، [[تربیت]] [[امت]] و [[حکومت]] بر آنان را ثابت دانسته است و این همه را از [[شئون]] و [[مناصب]] [[رسالت]] ایشان معرفی می‌کند: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>؛ {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.</ref>. سپس در [[آیه]] مورد بحث، این ولایت را برای [[امام علی]]{{ع}} ثابت می‌کند و با «واو» عنوان {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} را که جز بر امام علی{{ع}} منطبق نیست، به [[ولایت خدا]] و [[رسول]] عطف می‌کند. گفتنی است: این [[ولایت]] برای [[خداوند]] [[بالاصاله]] و برای [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} بالتبع و با [[اذن پروردگار]] است.
#تبیین و [[تفسیر]] این [[آیات]] از زبان رسول خدا{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}}. بر اساس [[آیه]] ۴۴ [[سوره نحل]]<ref>{{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}} «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>، تبیین آیات به عهده رسول خدا{{صل}} نهاده شده است، و این، از [[شئون]] [[رسالت]] حضرت به شمار می‌آید.
در منابع [[شیعی]]، روایاتی هست که برخی از آنها نیز [[سند صحیح]] دارد، و نشان می‌دهد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[آیات ولایت]] را در مواردی مانند [[حماسه غدیر]] تفسیر کردند؛ چون این آیات با مسئله [[غدیر خم]] گره خورده است و آن‌چه حضرت در [[غدیر]] [[مأمور]] به ابلاغش شد، تفسیر همین «[[ولایتی]]» بود که خداوند در آیات ولایت بر وی نازل کرده بود؛ مانند روایتی که ابوجعفر [[کلینی]] (م ۳۲۹ - ۳۲۸ق) با سند صحیح از [[زراره]]، [[فضیل بن یسار]]، [[بکیر بن اعین]]، محمد مسلم، [[برید بن معاویه]] و أبی الجارود، همگی از [[امام باقر]]{{ع}} چنین نقل می‌کنند:
خداوند، پیامبرش را به [[ولایت علی]]{{ع}} [[فرمان]] داد و بر او چنین نازل کرد: تنها ولی شما، [[خدا]] و رسول و مؤمنانی هستند که [[نماز]] را به پا می‌دارند و در [[رکوع]] [[زکات]] می‌دهند. همچنین خداوند، ولایت [[اولوا الامر]] را [[واجب]] کرد. آنان از [[حقیقت]] ولایت [[آگاه]] نبودند. پس خداوند به محمد{{صل}} فرمان داد که ولایت را برای آنان تفسیر کند؛ همان‌گونه که [[[احکام]]] نماز و زکات وروزه و [[حج]] را تفسیر می‌کند.
 
چون این فرمان رسید، حضرت دلتنگ شد و نگران بود که مبادا [[مردم]] از دینشان برگردند و ایشان را [[دروغگو]] بدانند. حضرت با چنین دلتنگی‌ای، به پروردگارش [[رجوع]] کرد [و چاره خواست] آن‌گاه [[خداوند]] چنین [[وحی]] فرستاد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
سپس حضرت به [[فرمان خدا]] امر [[ولایت]] را آشکار ساخت و به معرفی [[ولایت علی]]{{ع}} در [[روز غدیر خم]] پرداخت و... به [[مردم]] [[فرمان]] داد تا حاضران آن را به اطلاع غایبان برسانند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، کتاب الحجة، باب {{عربی|ما نص الله - عزوجل – و رسوله على الائمة{{عم}} واحدا}}، ج١، ص۲۸۹، ح۴ و ص۲۹۰، ح۶.</ref>.
بدین مضمون روایاتی از طریق [[عیاشی]] ([[محمد بن مسعود]]، م ۳۲۰ق) نقل شده است؛ مانند [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} که می‌فرماید:
چون [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ...}} نازل شد، بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} گران آمد و نگران بود که [[قریش]] وی را [[دروغ‌گو]] بداند. آن‌گاه خداوند چنین وحی فرمود: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> سپس حضرت در روز غدیر خم به این امر پرداخت و آن را به مردم رساند<ref>عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر (تفسیر عیاشی)، ج۲، ص۵۸، ح۱۳۰۳ و نیز ح۱۳۰۰ و ۱۲۹۷. همچنین به همین معنا از امام هادی{{ع}} نقل شده است. (ر.ک: طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۷، رقم ۳۲۸).</ref>.
 
در برخی از [[منابع اهل سنت]] نیز به این پیوند اشاره شده است؛ مانند این [[حدیث]] که [[طبرانی]] ([[حافظ]] سلیمان بن احمد الطبرانی، م ۳۶۰ق) با سند خود از «[[عمار بن یاسر]]» نقل می‌کند:
[[حضرت رسول]]{{صل}} پس از [[نزول آیه]] [[[ولایت]]] آن را خواند و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}<ref>طبرانی، سلیمان، المعجم الوسیط، ج۷، ص۱۲۰؛ جوینی، محمد، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنشور، ج۳، ص۱۰۵، به نقل از ابن مردویه.</ref>؛
همچنین حسن بن ابی طاهر جاوایی (م. [[قرن ششم]]) با سند خود از [[اهل سنت]]، از [[زید بن ارقم]]، از [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خطبه غدیریه]] چنین نقل می‌کند:
ای [[مردم]]، [[علی بن ابی طالب]] ولی شما پس از [[خدا]] و [[رسول]] او است... [[خداوند]] در این باره چنین نازل کرده است؛ {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref><ref>به نقل از: سید ابن طاووس، علی، التحصین لاسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین، ص۸۰.</ref>.
 
[[ابن ابی‌حاتم]] ([[حافظ عبدالرحمان بن ابی حاتم]]، م. ۳۲۷ق) نیز با سند خود و نیز [[ابن مردویه]] و [[ابن عساکر]] از [[ابوسعید خدری]] چنین نقل می‌کنند:
[[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> در مورد علی بن ابی طالب نازل شد<ref>ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۱؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۱۷.</ref>.
[[دانشمندان]] و [[قرآن پژوهان]] [[شیعی]]، در بحث [[آیه اکمال]] (آیه سوم [[سوره مائده]]) با تفصیل و با شواهدی متعدد از خود [[قرآن]] و از [[منابع اهل سنت]] درباره این مسئله بحث کرده‌اند<ref>ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۹۶، ج۳، ص۱۵۲؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۶، ص۶۲ - ۴۲.</ref>.
در برخی از [[روایات]]، [[ائمه طاهرین]]{{عم}} این [[آیه]] را همچون [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[تفسیر]] کرده‌اند؛ مانند این [[حدیث]] از [[امام صادق]]{{ع}}: «ولی در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...}} به معنای [[اولی به تصرف]] و کسی است که سزاوارتر به شما در امورتان و [[جان]] و مالتان است»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۸، ح۳؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۲-۱۴۶.</ref>.
 
===دیدگاه [[اهل سنت]]===
اهل سنت سه نوع تلقی از [[آیات ولایت]] دارند. این تنوع ناشی از پذیرش یا عدم قبول روایات درباره [[نزول]] آیات ولایت، با توجه به چگونگی الغای خصوصیت از مورد نزول آنها است.
 
====گروه اول====
این گروه با پذیرش [[احادیث]] [[تصدق]] انگشتری به [[دست امام]] علی{{ع}}، بدون الغای خصوصیات از آنها، آیات ولایت را تنها بر همان معنای مورد نزول حمل می‌کنند. این گروه واژه «[[ولایت]]» را در این [[آیات]] به معنای [[نصرت]] یا [[محبت]] تفسیر می‌کنند.
این نوع تفسیر از آیه ریشه در عصر [[صحابه]] دارد. در میان صحابه، کسی منکر نزول این آیات در تصدق انگشتری به دست امام علی{{ع}} نیست و کسی از آنان معنای آیه را با الغای خصوصیت از رخداد نزول آن، تعمیم نداده است. در عصر [[تابعان]] نیز این [[اندیشه]] در نزد برخی از آنان پذیرفته شده بود، که در ادامه بحث با اسامی صحابه و تابعان در این باره آشنا خواهید شد.
[[جصاص]] ([[ابوبکر]]، احمد رازی، م ۳۷۰ق) می‌گوید: از [[مجاهد]]، [[سُدی]]، ابوجعفر{{ع}}، [[عتبة بن ابی حکیم]]، [[روایت]] شده که این آیه درباره [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و تصدق [[انگشتر]] در حال [[رکوع]] نازل شده است.... او سپس آیه را بر مورد نزول خود حمل می‌کند و آن‌گاه به اشکال‌های تطبیق این آیه بر مورد نزولش می‌پردازد و به آنها پاسخ می‌دهد<ref>جصاص، ابوبکر، احکام القرآن، باب العمل الیسیر فی الصلوة، ج۲، ص۵۵۸.</ref>.
الکیا الطبری ([[ابوالحسن]]، علی الطبری الهراسی، م ۵۰۴ق) نیز در زمره همین گروه به شمار می‌آید<ref>به نقل از: قرطبی، محمد الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱. (درباره ترجمه الکیا الطبری، ر.ک: ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، ج۱۹، ص۳۵۰).</ref>.
 
'''بنیان‌های دیدگاه گروه اول''':
#جمله {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} در موضع حال برای فاعل {{متن قرآن|يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ}} است.
# [[صدقه]] مستحبی، [[زکات]] نامیده می‌شود. چون [[امام علی]]{{ع}} [[انگشتر]] خود را بدین عنوان به [[فقیر]] داد.
#این [[آیه]] دلالت بر جواز اعطای صدقه در حال [[نماز]] دارد.
#عمل قلیل در نماز سبب بطلان آن نیست.
#تطبیق صیغه‌های جمع در آیه {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} بر یک فرد، برای [[تشویق]] دیگران به عمل کردن مانند او است و نشان دهنده ویژگی مؤمنانی است که برای [[نیکی]] و [[احسان]] و [[تفقد]] [[نیازمندان]]، [[شتاب]] می‌کنند<ref>ر.ک: جصاص، ابوبکر، احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۹؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱. شاید بتوان حسن بن محمد بن حسین القمی النیشابوری را نیز در زمره همین گروه قرار داد. وی پس از آن‌که مناقشات گوناگون را در تطبیق آیه شریفه بر مورد نزولش می‌آورد و به برخی از آنها پاسخ می‌دهد، می‌گوید: {{عربی|الحق ان صحت الرواية فللآية دلالة قوية على عظم شأن علي{{ع}} و المناقشة في أمثال ذلك تطويل بلا طائل...}}؛ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن و رغائب الفرقان (هامش تفسیر طبری)، ج۶، ص۱۷۰).</ref>.
 
'''بررسی و نقد دیدگاه گروه اول''': در نقد این نظریه، می‌توان گفت که با توجه به مختص بودن آیه در مورد [[نزول]] خود، [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] یا [[محبت]] نیست؛ زیرا این دو معنا با خاص بودن مورد نزول منافات دارد. در سخنان این گروه در این باره مطلبی یافت نمی‌شود.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۶.</ref>.
 
===گروه دوم===
این گروه با الغای خصوصیت از مورد [[نزول آیه]] درباره [[تصدق]] امام علی{{ع}} به نیازمند، به عمومیت مفاد آیه معتقدند. در [[کلام]] این گروه صراحتی در [[انکار روایات]] در [[شأن نزول آیات]] نیست؛ بلکه گاهی با پذیرش این [[روایات]]، آیه را بر مبنای آنها نیز [[تفسیر]] می‌کنند. این گروه نیز «ولایت» را به معنای نصرت یا [[محبت]] گرفته‌اند.
بیش‌تر [[مفسران اهل سنت]] در زمره این گروهند؛ مانند [[ابن جریر طبری]] (م ۳۱۰ق) - بنابه یک احتمال<ref>طبری، ابن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶. بنا به احتمال دیگر «طبری» در زمره گروه اول محسوب می‌شود؛ چون در یک جا درباره آیات ولایت می‌نویسد: {{عربی|يعني تعالى ذكره بقوله انما وليكم الله... ليس لكم ايها المؤمنون ناصر الا الله و رسوله و المؤمنون الذي صفتهم ما ذكر تعالى ذكره...}} در عبارت دیگرش می‌گوید: {{عربی|... فان أهل التأويل اختلفوا في المعنى به فقال بعضهم علي بن ابي طالب و قال بعضهم عني به جميع المؤمنين}} بدون آن‌که موضع خود را به طور دقیق روشن کند. بنابراین مشخص نیست طبری در کدام یک از این دو دسته جای می‌گیرد.</ref>- [[واحدی نیشابوری]] (م۴۶۸ق)<ref>واحدی نیشابوری، علی، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۰۱.</ref>، [[بغوی]] (م ۵۱۶ق)<ref>بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.</ref>، [[زمخشری]] (م ۵۲۸ق)<ref>زمخشری، جارالله، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.</ref>، [[ابن عطیه اندلسی]] (م ۵۴۱ق)<ref>ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹. درباره وفات ابن عطیه اندلسی، تاریخ ۵۴۲ و ۵۴۶ نیز گفته شده است. (ر.ک: مقدمه المحرر الوجیز، ج۱، ص۲۶).</ref>، فخررازی (م ۶۰۶ق)<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵ و۳۱.</ref>، [[قرطبی]] (م ۶۷۱ق)<ref>قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref>، [[نسفی]] (م ۷۱۰ق)<ref>نسفی، عبدالله، مدارک التنزیل و حقایق التأویل، ج۱، ص۲۸۹.</ref>، [[ثعالبی]] (م ۸۷۵ق)<ref>ثعالبی، عبدالرحمان، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۹۶.</ref>، [[عمادی]] (م ۹۸۲ق)<ref>عمادی، محمد، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹.</ref> و [[آلوسی]] (م ۱۳۲۷ق)<ref>آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۴.</ref> و....
برخی از این [[مفسران]] گفته‌اند این دیدگاه، قول [[جمهور]] مفسران اهل سنت است<ref>بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷؛ ابن عطیه، عبدالحق، المحررالوجیز، ج۲، ص۲۰۹.</ref>.
 
'''بنیان‌های دیدگاه گروه دوم''':
# [[ولایت]] در [[آیه]] به معنای [[نصرت]] یا محبت است.
#{{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...}} بر هر مؤمنی [[صدق]] می‌کند و هر مؤمنی ولی [[مؤمن]] دیگر است، همسان با این آیه که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>.
#خصوصیات ذکر شده در [[آیه]] برای تمییز [[مؤمنان]] از [[منافقان]] است<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.</ref>؛ چون منافقان بر [[نماز]] [[مداومت]] ندارند؛ همان‌گونه که [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«برابر مردم ریا می‌ورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمی‌کنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.</ref> و در [[زکات]] نیز بخیلند: {{متن قرآن|أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ}}<ref>«............».. سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref>.
# [[رکوع]] به معنای [[خضوع]] است و درباره کسانی به کار می‌رود که در برابر تمام امرها و نهی‌های [[خداوند]] یا در حال اعطای زکات خاضعند و بر [[نیازمندان]]، [[تکبر]] نمی‌ورزند<ref>شوکانی، محمد، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.</ref>، یا مراد از آن، رکوع اصطلاحی است؛ یعنی از [[ویژگی‌های مؤمنان]] بر پا داشتن نماز مشتمل بر رکوع است که به دلیل [[شرافت]] و اهمیت آن، جداگانه ذکر شده است، یا اینکه گفته شود: هنگام [[نزول آیه]]، [[صحابه]] در حالت‌های گوناگون بودند، گروهی نماز را به پایان برده، گروهی دیگر از نیازمندان [[دستگیری]] می‌کردند، و برخی دیگر در حال رکوع نماز بودند. این حالت‌های گوناگون سبب شد آیه به تمام آنان اشاره کند<ref>رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.</ref>.
 
'''بررسی و نقد دیدگاه گروه دوم''': این دیدگاه ریشه در [[عصر نبوی]] ندارد و از صحابه نیز چنین معنایی (تعمیم در [[آیه ولایت]] و الغای خصوصیت از رخداد [[نزول]] آن) نقل نشده است. هر چند [[ابن تیمیه]] به [[ابن عباس]] چنین نسبتی می‌دهد، این نسبت پنداری بیش نیست که آن را در نقد دیدگاه‌های وی خواهید دید. نقطه آغاز چنین معنایی از دوره [[تابعان]] است. برخی از آنان بدون [[انکار]] اختصاص [[شأن نزول آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}}، با الغای خصوصیت، آن را تعمیم داده‌اند و این [[ولایت]] را درباره هر مؤمنی [[اثبات]] می‌کنند؛ مانند [[سُدی]] ([[اسماعیل بن عبدالرحمان]]، از تابعان، م۱۲۷ق)<ref>درباره ترجمه «سدی» ر.ک: ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۶۴.</ref> که می‌گوید:
مراد [از مؤمنان در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ}}] همه مؤمنانند؛ لیکن [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} در [[مسجد]] در حال [[رکوع]] [[انگشتر]] خود را به نیازمند بخشید<ref>طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶.</ref>.
همچنین [[عبدالملک]] بن ابی سلیمان می‌گوید: از [[امام محمد باقر]]{{ع}} درباره {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ}} پرسیدم. حضرت فرمود: [[مؤمنان]] مرادند. گفتم: [[مردم]] می‌گویند که این آیه درباره علی{{ع}} نازل شده است. [حضرت] فرمود: علی{{ع}} از مؤمنان است<ref>طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶.</ref>.
[[بغوی]] نیز در تفسیرش از قول جویبر به ضحاک ([[ضحاک بن مزاحم]] از [[تابعان]]، م ۱۰۶ق)<ref>درباره ترجمه ضحاک، ر.ک: ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۵۹۸. برخی از بزرگان رجال‌شناس، وی را ضعیف شمرده‌اند.</ref> نسبت می‌دهد که وی گفته است: مراد از {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...}} تمام مؤمنان هستند که بر یکدیگر [[ولایت]] دارند<ref>بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.</ref>.
 
در منابع [[فریقین]] فرد دیگری از تابعان یافت نشد که به چنین تعمیمی در آیه [[معتقد]] باشد. [[حدیث]] منقول از [[امام باقر]]{{ع}} [[خبر واحد]] است و با احادیثی متعددی از [[اهل بیت]]{{عم}}، از جمله خود امام باقر{{ع}} که [[نزول]] این [[آیات]] را تنها درباره [[امام علی]]{{ع}} (و دیگر [[ائمه]]{{عم}}) می‌داند، ناسازگار است. عبدالملک بن ابی سلیمان، تنها [[راوی]] این حدیث نیز در کتاب‌های [[دانشمندان]] [[تراجم]] و [[رجال]]، از [[راویان امام باقر]]{{ع}} به شمار نمی‌رود.
افزون بر این، [[روایت]] ابهام دارد؛ زیرا مراد از مؤمنان در [[کلام امام]] روشن نیست. آیا همه [[جامعه]] مؤمنان را می‌گویند یا مراد از آنان، طبق [[روایات شیعه]]، کسی جز خود اهل بیت{{عم}} نیست؟ چون در روایات شیعه چنین آمده است: [[ائمه اهل بیت]]{{عم}} نیز به این [[شرف]] نایل شده‌اند که در حال رکوع [[نماز]]، انگشتر خود را به نیازمند، اعطا کنند<ref>ر.ک: عیاشی، محمد، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۶، ح۱۲۹۸ و ص۵۸، ح۱۳۰۲؛ کلینی، محمد، الکافی، کتاب الحجه، باب {{عربی|ما نص الله عزوجل و رسوله على الائمة{{ع}} واحدا واحدا}}، ج۱، ص۲۸۸، ج۳؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹ و۴۸۰، ح۲ و۳ و۴.</ref>. در این صورت [[آیه]] در معنای تأویلی خود (در برابر معنای تنزیلی) بر آنان منطبق می‌شود و واژه «[[ولایت]]» نیز به همان معنای [[مدبر]] و أولی به [[تصرف]] خواهد بود؛ ولی اگر مراد از [[مؤمنان]]، همه افراد [[جامعه]] مؤمنان باشد، با دیدگاه مورد بحث همسان خواهد بود.
 
ظاهر خبر سدی و ضحاک نشان می‌دهد که آنان بدون استناد به [[حدیثی]] [[مأثور]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} یا قول [[صحابه]]، [[تفسیر]] خود را از آیه بیان می‌کنند.
به نظر ما هرگز نمی‌توان با الغای خصوصیت از [[شأن نزول]] این [[آیات]]، ولایت را به همه تعمیم داد. چون با [[التزام]] به [[روایات]]، مؤمنان افراد خاصی هستند، [[رکوع]] یکی از حالت‌های ویژه [[نماز]]، و [[زکات]] به معنای [[صدقه]] (در یک احتمال) است و این معنا با تعمیم آیه ناسازگار است که در آن، مراد از مؤمنان همه افراد، و رکوع به معنای [[خضوع]] باشد. بدیهی است که [[اراده]] هر دو معنا نیز استعمال لفظ در بیش از یک معنا است و پذیرفتنی نیست.
 
پس باید دید که نظر این گروه درباره روایاتی که هرگز قصد [[نفی]] و [[انکار]] آنها را ندارند، چیست؟ آنان ناگزیر از دو راهند:
#با توجه به این روایات و بدون الغای خصوصیت مورد، [[آیه شریفه]] را تفسیر کنند. در این صورت ناچار باید دیدگاه [[شیعه]] را بپذیرند. چون نمی‌توان با اختصاصی بودن این آیات به مورد [[نزول]] خود، ولایت را به [[محبت]] یا [[نصرت]] تفسیر کرد.
#مفاد این روایات را بپذیرند و از آنها الغای خصوصیت کنند. در این صورت، تنها مؤمنانی که در حال رکوع - به همان معنای اصلی هیئت خاص خم شدن در نماز که مطابق با معنای لغوی و مقصود روایات است -زکات می‌دهند، [[یاور]] و [[دوستدار]] یکدیگر می‌شوند.
این راه حل، اشکالی اساسی در پی دارد؛ چون در این صورت شمار مؤمنانی که [[یاور]] و [[دوستدار]] یکدیگرند، بسیار اندک خواهد بود و این پیامد با [[آیه]] {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> که همه [[مؤمنان]] را ولی یکدیگر می‌داند، و این گروه در [[تفسیر]] [[آیات ولایت]] بر آن [[استشهاد]] می‌کنند، همسان نخواهد شد؛ چه این که در عالم واقع نیز چنین چیزی نیست.
شاید این گروه بگویند آیات ولایت [[شأن نزول]] ندارد و مراد از [[ولایت]] [[دوستی]] و [[یاری]] تمام مؤمنان با یکدیگر است؛ لیکن پس از [[نزول]] این [[آیات]]، حادثه [[تصدق]] [[انگشتر]] به [[دست امام]] علی{{ع}} رخ داد و بر این آیه تطبیق کرد. در پاسخ باید گفت این نیز مخالف صریح روایاتی است که [[نزول آیه]] را در پی تصدق انگشتر در حال [[رکوع]] می‌داند و هیچ کس هم این معنا را برای آیات ولایت و [[روایات]] شأن نزول آن بر نشمرده است.
به هر حال، چگونه می‌توان آن همه [[روایت]] [[متضافر]] را پذیرفت و در عین حال معنای آیه را با الغای خصوصیت، تعمیم داد؟ اشکال‌های دیگری نیز بر این دیدگاه وارد است که در بررسی و نقد [[شبهات]] بر دیدگاه [[شیعه]]، بیان خواهد شد.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۸.</ref>.
 
===گروه سوم===
این گروه مفاد آیات ولایت را عام می‌دانند و نه تنها تصدق انگشتر به دست امام علی{{ع}} را در [[تفسیر آیه]] دخالت نمی‌دهند، به کلی این حادثه را منکرند.
این [[اندیشه]] از [[قرن هشتم]] پدیدار شده است و تا پیش از این [[قرن]]، کسی در میان [[مفسران]] و [[دین‌پژوهان]] [[اهل سنت]] با صراحت آن رخداد و روایاتش را [[انکار]] نکرده است؛ هر چند در لابه‌لای [[کلام]] برخی مفسران پیشین، در تطبیق [[آیه شریفه]] بر این روایات اشکال‌هایی دیده می‌شود<ref>ر.ک: ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵-۲۶. تفصیل این شبهات و اشکال‌ها، در بررسی مناقشات مخالفان خواهد آمد.</ref>.
نخستین کسی که با صراحت منکر روایات شأن نزول این آیات است، [[احمد بن عبدالحلیم]] (معروف به [[ابن تیمیه]] م ۷۲۸ق) است، وی در نقد آرای [[حسن بن یوسف بن مطهر]] (معروف به [[علامه حلی]] م ۷۲۶ق) با شدت بر این [[روایات]] خرده گرفته، چنین ادعا می‌کند:
[[تصدق]] [[انگشتر]] به وسیله [[علی بن ابی طالب]] [[افسانه]] ساختگی است و در هیچ کتابی از کتاب‌های مورد [[اعتماد]] از [[صحاح]]، [[سنن]]، [[جوامع]]، معجم‌ها و کتاب‌های [[مرجع]]، چنین خبری وجود ندارد<ref>ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۵.</ref>.
 
ابن تیمیه بر اساس همین [[پندار]]، اشکال‌های متعددی بر [[استدلال]] [[شیعه]] به این [[آیات]] مطرح کرده است<ref>ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۹-۵.</ref>.
پس از ابن تیمیه، [[ابن کثیر]] (م ۷۷۴ق) بر این شیوه، گام نهاده است و با نقد بخشی از اسانید روایات این حادثه<ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.</ref>، به نقد متون آنها می‌پردازد و چنین می‌گوید:
برخی از [[مردم]] چنین می‌پندارند که جمله {{متن قرآن|... وَهُمْ رَاكِعُونَ}} در موضع حال برای دفع [[زکات]] است. اگر چنین بود، دفع زکات در حال [[رکوع]]، [[ممدوح]] و [[برتر]] از حالت‌های دیگر بود؛ ولی چنین نیست و کسی از [[اهل]] [[فتوا]] - تا آنجا که ما می‌شناسیم - به آن فتوا نداده است<ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.</ref>.
شوکانی نیز، به بخشی از آن روایات اشاره می‌کند و همانند استدلال ابن کثیر در رد آنها می‌نویسد: «زکات دادن در حال [[نماز]] روا نیست»<ref>شوکانی، محمد، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.</ref>.
 
[[ذهبی]] نیز پس از [[قدردانی]] از [[تفسیر مجمع البیان]] و مؤلف آن، با ذکر [[احادیث]] متعددی که مرحوم [[طبرسی]] در [[شأن نزول]] این [[آیه]] از [[فریقین]] آورده است و بدون [[خرده‌گیری]] به نحوه استدلال وی، با این جمله بحث را پایان می‌دهد:
بدون تردید این تلاش بی‌ثمر است، [[حدیث]] تصدق انگشتر از سوی [[امام]] علی{{ع}} در نماز، که محور استدلال طبرسی است، [[حدیثی]] ساختگی و بدون ریشه است و ابن تیمیه عهده‌دار رد و [[ابطال]] آن شده است<ref>ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵.</ref>.
محمد [[شاکر]] نیز ضمن [[تأیید]] دیدگاه [[ابن کثیر]] در [[ضعف]] اسانید [[روایات]]، در این زمینه این [[احادیث]] را از بافته‌های [[شیعه]] می‌شناسد<ref>محمد شاکر، احمد، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، ج۲، ص۵۰.</ref>.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)| مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۵۲.</ref>.
 
==پاسخ به برخی شبهات==
*گفته‌اند: «ولی» در این آیه به معنای دوستی است و نمی‌تواند به معنای ناصر باشد؛ زیرا با انحصاری که از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّمَا }}﴾}} استفاده می‌شود،ناسازگاراست و چنین ولایتی به مؤمنانی اختصاص ندارد که نماز می‌خوانند و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ بلکه حکم عمومی است که همه مؤمنان را در بر می‌گیرد و همه وظیفه دارند یک‌دیگر را دوست داشته، به هم یاری رسانند<ref>نمونه، ج‌۴، ص‌۴۲۹.</ref>. افزون بر آن‌چه گفته شد، بررسی موارد کاربرد این واژه در قرآن نشان می‌دهد که در بیش‌تر موارد، ولی به معنای سرپرستی به کار رفته است. برخی از [[اهل سنت]] با استناد به وحدت سیاق احتمال داده‌اند که "ولی" در آیه ولایت، به معنای دوست و یاور باشد؛ چنان‌که در آیه ۵۱ سوره مائده{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}﴾}}<ref> ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره مائده، آیه:۵۱.</ref> به معنای دوست و یاور است<ref>امامت و عصمت امامان در قرآن، ج‌۳، ص‌۲۷ و ۲۸.</ref>. این احتمال با توضیحاتی که در واژه "ولی" داده شد، غیر قابل قبول است؛ افزون بر این‌که انعقاد سیاق در آیه منتفی است؛ زیرا آیه ولایت، شأن نزول مستقلّی دارد؛ بنابراین از نظر محتوا و مضمون به آیه پیشین مربوط نیست. از سوی دیگر، شکی نیست که تنظیم آیات به گونه موجود، با ترتیب آن از نظر نزول مغایر است و وحدت سیاق در صورتی است که بدانیم آیات با هم نازل شده است و بر فرض که سیاق هم منعقد باشد، در آیه پیش نیز محرز نیست که ولی به معنای دوست یا ناصر باشد؛ بلکه در آن آیه نیز می‌تواند معنای سرپرست و صاحب اختیار داشته باشد<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
*برخی از [[اهل سنت]] خواسته‌اند {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}}﴾}} در این آیه را به معنای {{عربی|اندازه=150%|" و‌هُم خَاضِعونَ‏‏ "}} بگیرند و نتیجه بگیرند که آیه در مقام وصف مؤمنان است که نماز اقامه می‌کنند و هنگام پرداخت زکات خاضع‌اند<ref>فتح‌القدیر، ج۲، ص۵۱‌؛ الکشّاف، ج‌۱، ص‌۶۴۹‌؛ بیضاوی، ج‌۱، ص‌۴۳۹.</ref>. [[ابن کثیر]] می‌گوید: اگر رکوع به معنای خم شدن در نماز باشد، باید دفع زکات در حال رکوع از حالت‌های دیگر برتر باشد و این در بین دانشمندان اهل فتوا شناخته شده نیست<ref>ابن کثیر، ج‌۲، ص‌۷۳.</ref>. در پاسخ این اشکال گفته‌اند که رکوع در لغت به معنای انحنا و خم شدن و به صورت فرو افتادن است و بدین لحاظ، خم شدن در نماز را رکوع می‌گویند<ref>الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۲۲۲؛ القاموس المحیط، ج‌۳، ص‌۳۱؛ ترتیب کتاب العین، ج‌۱، ص‌۲۰۰.</ref> و اگر در معنای دیگری مانند خضوع به کار رود، مجاز است<ref>تاج العروس، ج‌۱۱، ص‌۱۷۶؛ امامت و عصمت امامان در قرآن، ص‌۲۱.</ref> و به قرینه نیاز دارد و در آیات مورد بحث، نه تنها قرینه‌ای موجود نیست، بلکه روایات شأن نزول، کاربرد رکوع در معنای لغوی‌اش را تأیید می‌کند. چون [[امام علی]]{{ع}}در حال رکوع به نیازمند، زکات داده، ستایش شده است و گرنه عنوان رکوع خصوصیتی ندارد<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
*از جمله اشکالات بر روایاتی که در شأن نزول این آیه وارد شده، این است که {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} به صورت جمع بیان شده و تطبیق آن بر فرد خلاف ظاهر است. [[فخر رازی]] می‌گوید: حمل لفظ جمع بر واحد، برای تعظیم روا است؛ امّا مجاز است و به دلیل نیاز دارد<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۸.</ref> [[زمخشری]] در پاسخ به این اشکال گفته: آمدن لفظ جمع در این مورد، برای تشویق دیگران است که همانند [[امام علی]]{{ع}}عمل کنند و بر احسان به فقیران و مسکینان حتّی در بین نماز حریص باشند<ref>الکشّاف، ج‌۱، ص‌۶۴۹‌.</ref> برخی نیز گفته‌اند: خداوند با آوردن لفظ جمع در این‌جا این منقبت و کرامت [[امام علی]]{{ع}} را بزرگ شمرده است<ref>آیة‌الولایة، ص‌۳۴ و ۳۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در پاسخ به این اشکال گفته است: در جایی که لفظ جمع گفته شود و در معنای مفرد به کار رود، استعمال لفظ مجازی است؛ ولی در موردی که لفظ جمع در معنای خودش به کار می‌رود، امّا فقط بر یک مصداق تطبیق می‌شود، این کاربرد، مجازی نخواهد بود؛ به عبارت دیگر، میان مصداق خارجی مفهوم لفظ با معنای آن تفاوت وجود دارد و حقیقت و مجاز در محور استعمال لفظ، در مفهوم و معنا است، نه در تطبیق با مصداق خارج، و‌مورد بحث، از نوع دوم است و قرآن در موارد متعدّدی آن را به کار برده<ref>المیزان، ج‌۶‌، ص‌۹.</ref>. در ادبیات عرب نیز مکرّر دیده می‌شود که از مفرد، به لفظ جمع تعبیر شده است<ref>نمونه، ج‌۴، ص‌۴۲۶.</ref>. از طرف دیگر بر فرض بپذیریم که استعمال {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} بر فرد مجازی است، احادیثی که در شأن نزول آیه وارد شده می‌تواند قرینه این کاربرد مجازی باشد<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
*برخی گفته‌اند: اگر ولی به معنای متصرّف در امور و [[امامت]] باشد، در حال نزول آیه، این امر محقّق نمی‌شود؛ چون [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در زمان حیات [[رسول خدا]]{{صل}} [[امام]] و متصرّف در امور نبوده است<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۸.</ref>. در پاسخ این اشکال گفته‌اند: در تعبیرهای ادبی، بسیار دیده می‌شود که اسم یا عنوانی به افرادی گفته می‌شود که آن را بالقوه دارا هستند؛ به طور مثال، شخص، کسی را "وصی" خود یا "قیم" اطفال خویش قرار می‌دهد و در حالی که هنوز زنده است، بر آن کس، عنوان وصی و قیم صدق می‌کند. در قرآن نیز این گونه تعبیرها دیده می‌شود؛ از جمله زکریا از خداوند می‌خواهد:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا }}﴾}}<ref> و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! (همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث می‌برد و پروردگارا! او را پسندیده گردان؛ سوره مریم، آیه: ۵- ۶.</ref> در حالی که روشن است مقصود از "ولی" در این‌جا سرپرستی برای بعد از مرگ منظور است<ref>نمونه، ج‌۴، ص‌۴۳۰.</ref>؛ افزون بر این‌که بر اساس دلیل‌های بسیاری، [[امام علی]]{{ع}} در زمان حیات [[پیامبر]]{{صل}} دارای ولایت بوده است؛ امّا این سرپرستی عنوان خلافت داشته؛ یعنی در غیاب [[پیامبر]]، [[امام علی|علی]] جانشین حضرت بود؛ چنان‌که [[هارون]] در حیات [[حضرت موسی]]{{ع}} خلیفه وی بود و بر اساس حدیث منزلت، تمام منزلت‌های هارون نزد موسی برای [[امام علی|علی]]{{ع}} نزد [[پیامبر]]{{صل}} ثابت است<ref>امامت و عصمت امامان در قرآن، ج‌۳، ص‌۴۲.</ref><ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
*شایان ذکر است که<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>:
#بر اساس منابع [[شیعه]] و سنّی، [[امام علی]]{{ع}} ضمن احتجاج‌های خود بر حقّانیت خویش به این آیه استناد کرده است. از جمله [[ابن بابویه]] از عالمان [[شیعه]] در کتاب کمال‌الدین<ref>کمال الدین، ج‌۱، ص‌۲۶۲.</ref>. و [[ابراهیم بن محمد جوینی]] از عالمان سنّی در کتاب فرائد السمطین<ref>فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۳۱۲ و ۳۱۳.</ref> استناد حضرت به آیه ولایت را نقل کرده‌اند؛ افزون بر این‌که خود حضرت نیز از جمله ناقلان این روایت به شمار می‌رود<ref>الدرّالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۵؛ المراجعات، ص‌۲۳۰.</ref> که خود به منزله استدلال به آیه است؛ از این رو، سخن برخی<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۸ و ۲۹.</ref> که مدّعی شده‌اند حضرت، بر [[امامت]] خود به آیه ولایت استدلال نکرده، بی‌پایه است<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
#شنیدن صدای فقیر و کمک به او، توجّه به خویشتن نیست و با توجّه حضرت به خدا، منافاتی ندارد؛ زیرا پرداختن زکات در نماز، انجام عبادت در ضمن عبادت دیگری است و توجّه به آن‌چه در مسیر رضای خدا است، به طور کامل با روح عبادت سازگاری دارد<ref>نمونه، ج‌۴، ص‌۴۲۸.</ref><ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
#انفاق انگشتر در حال نماز، "فعل کثیر" به شمار نمی‌رود و فقیهان [[شیعه]] و سنّی، این گونه کارها را موجب بطلان نماز نمی‌دانند<ref>احکام‌القرآن، جصّاص، ج۲، ص۶۲۵ و۶۲۶‌؛ قرطبی، ج‌۶‌، ص‌۱۴۴.</ref><ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
#زکات در این آیه، زکات مستحبی است و زکات الزاماً بر زکات واجب اطلاق نمی‌شود؛ بلکه به واجب و مستحب قابل تقسیم است؛ مانند "صلوة" که به نماز واجب اختصاص ندارد و نماز مستحب را نیز دربرمی‌گیرد<ref>احکام القرآن، جصّاص، ج‌۲، ص‌۶۲۶‌.</ref><ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
*از مجموع مباحث نتیجه گرفته می‌شود که دانشوران [[شیعه]] با ملاحظه روایات پرشمار و نیز محتوای متن، آیه ولایت را بدون الغای خصوصیت در شأن [[امام علی]]{{ع}} دانسته، آن را دلیل محکمی بر [[امامت]] حضرت می‌شمرند<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.</ref>.
==بررسی اشکالات==
*'''اشکال اول'''، گفته شده است که آیه ولایت در مقام مدح مؤمنان است، در حالی که دادن زکات در حال نماز و رکوع مایه نکوهش است چون با توجه کامل نمازگزار به عبادت منافات دارد<ref>المغنی، الإمامه، ج۱، ص ۱۳۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''در پاسخ می‌توان گفت:''' آنچه با حضور قلب در عبادت منافات دارد توجه به امور مادّی و دنیوی است، اما پرداختن زکات به امر خداوند نه تنها امر دنیوی نیست، بلکه خود نوعی عبادت است، و از طرفی، عظمت روحی و [[احاطه علمی]] [[امام علی]]{{ع}} چنان بود که می‌توانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد، بدون این که لطمه‌ای به حضور قلب ایشان در نماز وارد شود<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''اشکال دوم'''، زکات، اسم برای صدقه واجب است نه مستحب، زیرا قرآن می فرماید:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَآتُواْ الزَّكَاةَ}}﴾}}<ref>سوره بقره، آیه:۴۳.</ref>. و امر، ظاهر در وجوب است، و از طرفی بیشتر علما تأخیر پرداخت زکات را معصیت می‌دانند، بنابراین نمی‌توان گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} انگشتر را به عنوان زکات واجب به فقیر داده است<ref>تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۳۰۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*این اشکال نیز وارد نیست به دلیل این که کلمه زکات در بسیاری از آیات مکی وارد شده است {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ}}﴾}}<ref> و آنان که دهنده زکاتند؛ سوره مؤمنون، آیه:۴.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ}}﴾}}<ref> همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند؛ سوره فصلت، آیه:۷.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى}}﴾}}<ref> همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود؛ سوره لیل، آیه:۱۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى}}﴾}}<ref> و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد؛ سوره اعلی، آیه:۱۵.</ref>. در حالی که زکات واجب در مدینه تشریع شده است. از تأمل در آیات قرآن مخصوصاً آیاتی که در آنها از زکات درباره پیامبران گذشته مانند [[حضرت ابراهیم]]، [[حضرت اسحاق]]، [[حضرت یعقوب]]{{عم}}{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}﴾}}<ref> و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.</ref>، [[حضرت اسماعیل]]{{ع}}{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولا نَّبِيًّا وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا}}﴾}}<ref> و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود.و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود؛ سوره مریم، آیه: ۵۴- ۵۵.</ref> و [[حضرت عیسی]]{{ع}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}}﴾}}<ref> و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است؛ سوره مریم، آیه:۳۱.</ref> سخن به میان آمده است به دست می آید که واژه زکات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق یا همراه با نماز به کار رفته باشد بر انفاق مال در راه خدا دلالت می کند، چرا که در شریعت پیشین، زکات به معنای مصطلح در اسلام نبوده است<ref>المیزان، ج۶، ص ۱۵.</ref>. گذشته از این، می توان زکات را به زکات واجب نیز حمل کرد که [[امام علی|علی]]{{ع}} در نظر داشته آن  را در اولین فرصت مناسب به فقیر بدهد، و ادعای تأخیر از زمان وجوب، ادعای بدون دلیل است، چه این که بعید شمردن وجوب زکات بر [[امام علی|علی]]{{ع}} و یا دادن انگشتر به عنوان زکات، استبعادهای بی‌اساس است، البته اینکه [[امام علی|علی]]{{ع}} در زمان [[پیامبر]]{{صل}} ثروت بسیار نداشته، شکی نیست، ولی لازمه آن، نفی داشتن حداقل نصاب زکات نمی‌باشد<ref>الشافی الامامة، ج۲، ص ۲۳۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''اشکال سوم'''، گفته شده است که {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} بر جمع دلالت می‌کند، اطلاق آن بر مفرد در کلام فصحای عرب نیامده است، تا چه رسد به کلام الهی که معجزه است <ref>المنار، ج۶، ص ۴۴۲.</ref>. و گاهی گفته شده که چنین اطلاقی مجازی است و اصل در کلام حقیقت است نه مجاز، <ref>تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۲۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''در پاسخ باید گفت:''' اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معین در کلام عرب و غیر آن به انگیزه تعظیم و مانند آن شایع است؛ همچنان که در قرآن درباره خداوند ضمایر جمع به کار رفته است{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ}}﴾}}<ref> در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد  تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم؛ سوره حج، آیه:۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ}}﴾}}<ref> هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا رسد می‌گوید: پروردگارا! مرا باز گردانید؛ سوره مؤمنون، آیه:۹۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ}}﴾}}<ref> کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۷۲.</ref> و در اینجا بی‌تردید، به کار بردن تعبیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} در مورد [[امام علی|علی]]{{ع}} بیانگر تکریم و تعظیم شخصیت [[امام علی|علی]]{{ع}} است، بدان جهت که وی از نظر کمالات ایمانی در عالی ترین درجه بوده و همین ویژگی سبب شده است که پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} ولایت و رهبری جامعه اسلامی به ایشان سپرده شود. گذشته از این، با توجه به روایات شأن نزول، این اطلاق در آیه ولایت صورت گرفته است، حال اگر چنین کاربردی در زبان عرب در عصر رسالت رایج نبود، صحابه‌ای که حدیث مربوط به شأن نزول آیه را نقل کرده‌اند، لب به اعتراض می‌گشودند<ref>المیزان، ج۶، ص ۱۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''اشکال چهارم'''، ولایت در مورد خداوند و [[رسول]]{{صل}} به معنای اقامه حدود و اجرای احکام الهی نیست، فلذا این معنا در {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} نیز درست نخواهد بود. پس باید ولایت را بر نصرت و محبت حمل کرد که در هر سه مورد درست است<ref>المغنی، الإمامه، ج۱۱، ص ۱۳۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''پاسخ:''' در این اشکال، میان حقیقت ولایت و چگونگی اعمال آن خلط شده است، حقیقت ولایت که عبارت از رهبری امور دینی و دنیوی مسلمانان است، در مورد خداوند، [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]] هر سه، استعمال شده است، هر چند کیفیت اعمال آن در خداوند و غیر  خداوند متفاوت است، بدین معنا که اجرای احکام و حدود به صورت مباشری و محسوس به خداوند نسبت داده نمی شود، هر چند اجرای این کار توسط [[پیامبر]] و [[امام]] تکویناً و تشریعاً مستند به مشیت الهی است.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''اشکال پنجم'''، لازمه دیدگاه شیعه درباره ولایت در آیه مزبور این است که [[امامت]] به [[امام علی|علی]]{{ع}} اختصاص داشته باشد، این مطلب با اعتقاد آنان در مورد دیگر [[امامان]] [[شیعه]] منافات دارد<ref>التحفة الإثنا عشریه، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
*'''در پاسخ باید گفت:''' براهین عقلی و نقلی بر وجوب [[امامت]] در هر عصر و زمانی دلالت می‌کند. بر این اساس، طبق نصوص قرآنی و روایی، [[امامت]] پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[امامان]] دوازده‌گانه شیعه اختصاص دارد همچنان که قرآن از آنان به عنوان صادقین یاد کرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرا خوانده است{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ}}﴾}}<ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref>. چنان که [[امام صادق]]{{ع}} در تفسیر آیه مورد بحث ولایت رابه احق و اولی بودن در تدبیر امور تفسیر کرده و فرموده است: مقصود از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} [[امام علی|علی]]{{ع}} و [[امامان]] از ذریه او تا روز قیامت است<ref>اصول کافی، ج۱، ص ۲۲۸</ref>. افزون بر این، در صحاح [[اهل سنت]] نیز از آنان به عنوان خلفای دوازده‌گانه یاد شده است<ref>صحیح البخاری، ج۹، ص ۸۸، صحیح مسلم، ج۶، ص ۳۳.</ref>. حال وجه جمع بین این نصوص و حصر [[امامت]] در علی (علیه السلام به این است که تا وقتی آن حضرت در حال حیات می باشد، امامت مخصوص اوست و پس از وی به فرزندان او، یکی پس از دیگری، اختصاص دارد، بنابراین تعارضی در میان نخواهد بود<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.</ref>.
 
==بررسی اشکالات==
*'''اشکال اول'''، گفته شده است که آیه ولایت در مقام مدح مؤمنان است، در حالی که دادن زکات در حال نماز و رکوع مایه نکوهش است چون با توجه کامل نمازگزار به عبادت منافات دارد<ref>المغنی، الإمامه، ج۱، ص ۱۳۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''در پاسخ می‌توان گفت:''' آنچه با حضور قلب در عبادت منافات دارد توجه به امور مادّی و دنیوی است، اما پرداختن زکات به امر خداوند نه تنها امر دنیوی نیست، بلکه خود نوعی عبادت است، و از طرفی، عظمت روحی و احاطه علمی [[امام علی]]{{ع}} چنان بود که می‌توانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد، بدون این که لطمه‌ای به حضور قلب ایشان در نماز وارد شود<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''اشکال دوم'''، زکات، اسم برای صدقه واجب است نه مستحب، زیرا قرآن می فرماید:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَآتُواْ الزَّكَاةَ}}﴾}}<ref>سوره بقره، آیه:۴۳.</ref>. و امر، ظاهر در وجوب است، و از طرفی بیشتر علما تأخیر پرداخت زکات را معصیت می‌دانند، بنابراین نمی‌توان گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} انگشتر را به عنوان زکات واجب به فقیر داده است<ref>تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۳۰۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*این اشکال نیز وارد نیست به دلیل این که کلمه زکات در بسیاری از آیات مکی وارد شده است {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ}}﴾}}<ref> و آنان که دهنده زکاتند؛ سوره مؤمنون، آیه:۴.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ}}﴾}}<ref> همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند؛ سوره فصلت، آیه:۷.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى}}﴾}}<ref> همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود؛ سوره لیل، آیه:۱۸.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى}}﴾}}<ref> و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد؛ سوره اعلی، آیه:۱۵.</ref>. در حالی که زکات واجب در مدینه تشریع شده است. از تأمل در آیات قرآن مخصوصاً آیاتی که در آنها از زکات درباره پیامبران گذشته مانند [[حضرت ابراهیم]]، [[حضرت اسحاق]]، [[حضرت یعقوب]]{{عم}}{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}﴾}}<ref> و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.</ref>، [[حضرت اسماعیل]]{{ع}}{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولا نَّبِيًّا وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا}}﴾}}<ref> و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود.و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود؛ سوره مریم، آیه: ۵۴- ۵۵.</ref> و [[حضرت عیسی]]{{ع}} {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}}﴾}}<ref> و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است؛ سوره مریم، آیه:۳۱.</ref> سخن به میان آمده است به دست می آید که واژه زکات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق یا همراه با نماز به کار رفته باشد بر انفاق مال در راه خدا دلالت می کند، چرا که در شریعت پیشین، زکات به معنای مصطلح در اسلام نبوده است<ref>المیزان، ج۶، ص ۱۵.</ref>. گذشته از این، می توان زکات را به زکات واجب نیز حمل کرد که [[امام علی|علی]]{{ع}} در نظر داشته آن  را در اولین فرصت مناسب به فقیر بدهد، و ادعای تأخیر از زمان وجوب، ادعای بدون دلیل است، چه این که بعید شمردن وجوب زکات بر [[امام علی|علی]]{{ع}} و یا دادن انگشتر به عنوان زکات، استبعادهای بی‌اساس است، البته اینکه [[امام علی|علی]]{{ع}} در زمان [[پیامبر]]{{صل}} ثروت بسیار نداشته، شکی نیست، ولی لازمه آن، نفی داشتن حداقل نصاب زکات نمی‌باشد<ref>الشافی الامامة، ج۲، ص ۲۳۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''اشکال سوم'''، گفته شده است که {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} بر جمع دلالت می‌کند، اطلاق آن بر مفرد در کلام فصحای عرب نیامده است، تا چه رسد به کلام الهی که معجزه است <ref>المنار، ج۶، ص ۴۴۲.</ref>. و گاهی گفته شده که چنین اطلاقی مجازی است و اصل در کلام حقیقت است نه مجاز، <ref>تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۲۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''در پاسخ باید گفت:''' اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معین در کلام عرب و غیر آن به انگیزه تعظیم و مانند آن شایع است؛ همچنان که در قرآن درباره خداوند ضمایر جمع به کار رفته است{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ}}﴾}}<ref> در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد  تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم؛ سوره حج، آیه:۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ}}﴾}}<ref> هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا رسد می‌گوید: پروردگارا! مرا باز گردانید؛ سوره مؤمنون، آیه:۹۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ}}﴾}}<ref> کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۷۲.</ref> و در اینجا بی‌تردید، به کار بردن تعبیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} در مورد [[امام علی|علی]]{{ع}} بیانگر تکریم و تعظیم شخصیت [[امام علی|علی]]{{ع}} است، بدان جهت که وی از نظر کمالات ایمانی در عالی ترین درجه بوده و همین ویژگی سبب شده است که پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} ولایت و رهبری جامعه اسلامی به ایشان سپرده شود. گذشته از این، با توجه به روایات شأن نزول، این اطلاق در آیه ولایت صورت گرفته است، حال اگر چنین کاربردی در زبان عرب در عصر رسالت رایج نبود، صحابه‌ای که حدیث مربوط به شأن نزول آیه را نقل کرده‌اند، لب به اعتراض می‌گشودند<ref>المیزان، ج۶، ص ۱۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''اشکال چهارم'''، ولایت در مورد خداوند و [[رسول]]{{صل}} به معنای اقامه حدود و اجرای احکام الهی نیست، فلذا این معنا در {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} نیز درست نخواهد بود. پس باید ولایت را بر نصرت و محبت حمل کرد که در هر سه مورد درست است<ref>المغنی، الإمامه، ج۱۱، ص ۱۳۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''پاسخ:''' در این اشکال، میان حقیقت ولایت و چگونگی اعمال آن خلط شده است، حقیقت ولایت که عبارت از رهبری امور دینی و دنیوی مسلمانان است، در مورد خداوند، [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]] هر سه، استعمال شده است، هر چند کیفیت اعمال آن در خداوند و غیر  خداوند متفاوت است، بدین معنا که اجرای احکام و حدود به صورت مباشری و محسوس به خداوند نسبت داده نمی شود، هر چند اجرای این کار توسط [[پیامبر]] و [[امام]] تکویناً و تشریعاً مستند به مشیت الهی است.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''اشکال پنجم'''، لازمه دیدگاه شیعه درباره ولایت در آیه مزبور این است که [[امامت]] به [[امام علی|علی]]{{ع}} اختصاص داشته باشد، این مطلب با اعتقاد آنان در مورد دیگر [[امامان]] [[شیعه]] منافات دارد<ref>التحفة الإثنا عشریه، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
*'''در پاسخ باید گفت:''' براهین عقلی و نقلی بر وجوب [[امامت]] در هر عصر و زمانی دلالت می‌کند. بر این اساس، طبق نصوص قرآنی و روایی، [[امامت]] پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[امامان]] دوازده‌گانه شیعه اختصاص دارد همچنان که قرآن از آنان به عنوان صادقین یاد کرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرا خوانده است{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ}}﴾}}<ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref>. چنان که [[امام صادق]]{{ع}} در تفسیر آیه مورد بحث ولایت رابه احق و اولی بودن در تدبیر امور تفسیر کرده و فرموده است: مقصود از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُواْ}}﴾}} [[امام علی|علی]]{{ع}} و [[امامان]] از ذریه او تا روز قیامت است<ref>اصول کافی، ج۱، ص ۲۲۸</ref>. افزون بر این، در صحاح [[اهل سنت]] نیز از آنان به عنوان خلفای دوازده‌گانه یاد شده است<ref>صحیح البخاری، ج۹، ص ۸۸، صحیح مسلم، ج۶، ص ۳۳.</ref>. حال وجه جمع بین این نصوص و حصر [[امامت]] در علی (علیه السلام به این است که تا وقتی آن حضرت در حال حیات می باشد، امامت مخصوص اوست و پس از وی به فرزندان او، یکی پس از دیگری، اختصاص دارد، بنابراین تعارضی در میان نخواهد بود<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۳.]].</ref>.
 
==وجه [[استدلال]] به [[آیه ولایت]]==
===کیفیت استدلال [[متکلّمان]] بزرگ [[شیعه]] به آیه ولایت===
[[عالمان]] و متکلّمان بزرگ شیعه برای [[اثبات امامت]] و [[خلافت بلافصل]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} همواره به [[آیه شریفه]] [[ولایت]] استناد و استدلال فرموده‌اند. در اینجا به مناسبت عباراتی از [[سید مرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[خواجه نصیرالدین طوسی]] و [[علامه حلی]] در کیفیت استدلال به آیه ولایت ارائه خواهیم نمود.
مرحوم سید مرتضی در کتاب [[شافی فی الإمامة (کتاب)|شافی فی الإمامة]]<ref>این کتاب شریف، ردّی بر کتاب المغنی فی الإمامة، تألیف قاضی عبد الجبار معتزلی استرآبادی است. کتاب الشافی فی الإمامة توسط مرحوم شیخ طوسی خلاصه شده و نام تلخیص الشافی بر آن نهاده شده است.</ref>، با استناد به این آیه ولایت، آن را در زمره [[نصوص]] بر [[امامت امیر مؤمنان]]{{ع}} شمرده، می‌نویسد:
{{عربی|قد دللنا على ثبوت النص على أمير المؤمنين{{ع}} بأخبار مجمع على صحتها متفق عليها، وإن كان الإختلاف واقعاً في تأويلها، و بينا أنها تفيد النص عليه{{ع}} بغير إحتمال ولا إشكال كقوله{{صل}}: {{متن حدیث|أنت مني بمنزلة هارون من موسى، ومن كنت مولاه فعلي مولاه}}، إلى غير ذلك مما دللنا على أن القرآن يشهد به كقوله تعالى: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}}}<ref>الشافی فی الإمامة، ج٣، ص٩٩.</ref>؛
[[پیامبر خدا]] بر ثبوت [[نص]] بر امامت امیر مؤمنان{{ع}} به وسیله اخباری که همه بر [[صحت]] آن [[اجماع]] دارند و درباره آن متفقند ما را [[راهنمایی]] نمود. اگر چه در [[تأویل]] این [[روایات]] [[اختلاف]] شده است، اما از این [[اخبار]] می‌توان بدون احتمال خلاف و اشکال، [[نصّ بر امامت]] ایشان استفاده نمود، مانند فرمایش [[رسول خدا]]{{صل}} که فرمود: «جایگاه تو نزد من همانند جایگاه [[هارون]] نزد [[موسی]] است» و «هر که من [[صاحب اختیار]] اویم پس علی صاحب اختیار اوست» و روایات دیگری که ما را دلالت می‌کند بر [[شهادت]] [[قرآن]] به نص امیر مؤمنان{{ع}}، مانند قول [[خدای تعالی]] که می‌فرماید: «همانا صاحب اختیار شما [[خدا]] و رسولش و مؤمنانی هستند که.»...
 
ایشان در اثر دیگر خویش درباره دلالت لفظ «ولی» و مراد [[خداوند]] از «الذین آمنوا» می‌نویسد: [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} دلالت می‌کند بر [[امامت امیر مؤمنان]]{{ع}} و ثابت شد که منظور از واژه {{متن قرآن|وَلِيُّكُمُ}} در آیه کسی است که به [[تدبیر امور]] شما مقدّم و سزاوارتر است و اطاعتش بر شما [[واجب]]. همچنین ثابت می‌کند که مُشار الیه در الذین آمنوا، [[امیر مؤمنان]]{{ع}} است و با [[اثبات]] این مطلب، [[نص]] بودن آن بر امامت امیر مؤمنان{{ع}} واضح می‌گردد.<ref>{{عربی|و يدل على ذلك قوله تعالى: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} وقد ثبت أن لفظة «وليكم» في الآية، تفيد من كان أولى بتدبير أموركم و يجب طاعته عليكم. و ثبت أيضاً أن المشار إليه في قوله تعالى: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، أمير المؤمنين{{ع}} و في ثبوت ذلك وضوح النص عليه بالإمامة}}؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴٣٨.</ref>.
 
با توجه به دلالت {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر [[حصر]] و بر اساس بیان [[سید مرتضی]] رحمه الله، معنای آیه چنین خواهد بود: «تنها و منحصراً [[خدا]]، [[رسول خدا]] و [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} کسانی‌اند که اطاعتشان بر شما واجب و آنان متولی امور شمایند». بنابراین [[آیه ولایت]]، نص بر امامت امیر مؤمنان{{ع}} است.
 
مرحوم [[شیخ طوسی]] نیز در تلخیص [[الشافی]] به قوی‌ترین [[نص قرآنی]] بر امامت امیر مؤمنان{{ع}} اشاره کرده و می‌فرماید: قوی‌ترین دلیل بر امامت امیر مؤمنان آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} است. وجه دلالت آیه این است که ثابت شود مراد از لفظ «ولیکم» در آیه کسی است که برای [[تدبیر]] نمودن امور شما و [[قیام]] به انجام آن امور تعیین شده و اطاعتش بر شما [[واجب]] است. همچنین ثابت شود که مراد از «الذین آمنوا» [[امیر مؤمنان]]{{ع}} است و اگر این دو ثابت شود، دلیلی خواهد بود بر [[امام]] بودن امیر مؤمنان{{ع}} برای ما<ref>{{عربی|من فأقوى ما يدل عليها قوله تعالى: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} و وجه الدلالة الآية هو: إنه ثبت أن المراد بلفظة {{متن قرآن|وَلِيُّكُمُ}} المذكورة في الآية: من كان متحققاً بتدبيركم، والقيام بأموركم، و تجب طاعته عليكم، و ثبت أن المعنى به {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} أمير المؤمنين{{ع}} و في ثبوت هذين الوصفين، [[دلالة]] على كونه{{ع}} إماماً لنا}}؛ تلخیص الشافی: ج۲، ص۱۰.</ref>.
 
مرحوم [[خواجه نصیرالدین]] [[طوس]] در [[تجرید الاعتقاد]]، وجه دلالت [[آیه]] را به [[اجمال]] و اختصار بیان کرده می‌نویسد:
{{عربی|و لقوله تعالى: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}} الآية. و إنما اجتمعت الأوصاف في علي{{ع}}}}؛
(بر [[امامت امیر مؤمنان]]{{ع}} [[نص]] وجود دارد از جمله) آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}} و تمام اوصاف (مذکور در آیه) در علی{{ع}} جمع است.
اوصافی را که خواجه در این عبارت کوتاه بیان کرده و آن را در [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} جمع شده می‌داند عبارتند از: [[ولایت]]، [[ایمان]] و [[صدقه دادن]] در [[حال]] [[رکوع]].
 
[[مرحوم علامه حلی]] نیز در شرح عبارت فوق می‌نویسد: می‌گویم دلیل دیگری بر [[امامت امیر مؤمنان]] علی{{ع}}، [[آیه]] «همانا تنها [[سرپرست]] و [[صاحب اختیار]] شما [[خدا]]، [[پیامبر]] او و مؤمنانی است که [[نماز]] را برپا می‌دارند و در حال [[رکوع]] [[زکات]] می‌دهند» می‌باشد و [[استدلال]] به این آیه بر مقدماتی متوقّف است:
نخست این که لفظ {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بیانگر [[حصر]] است و [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] بر این امر دلالت می‌کند.
 
اما [[دلیل نقلی]] [[اجماع]] [[اهل لغت]] [[عرب]] بر آن است، و [[دلیل عقلی]] آن است که پیش از ترکیب دو کلمه {{متن قرآن|إِنَّ}} و {{متن قرآن|مَا}}، لفظ {{متن قرآن|إِنَّ}} برای [[اثبات]] است و {{متن قرآن|مَا}} برای [[نفی]] پس از ترکیب این دو کلمه با هم معنای حصر استفاده می‌شود.
دوم این که واژه {{متن قرآن|وَلِيّ}} مفید [[اولویت]] به [[تصرف]] است و دلیل آن نقل و استعمال اهل لغت است، چنان که می‌گویند: «[[سلطان]] بر کسی که سرپرست ندارد، [[اولی به تصرف]] است»؛ و همان‌طور که گفته می‌شود: «[[ولیّ]] دم» و «ولیّ المیت» و مانند قول [[رسول خدا]]{{صل}} که فرمود: هر زنی که بدون [[اذن]] ولیّ خود [[ازدواج]] کند، نکاحش [[باطل]] است.
 
سوم این که منظور از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} برخی از [[مؤمنان]] هستند [نه همه آنها]؛ زیرا [[خدای تعالی]] آنها را به ویژگیِ مخصوص بعضی از ایشان توصیف کرده و [دلیل دیگر] این که اگر منظور برخی از مؤمنان نباشد، [[اتحاد]] ولی (سرپرست) با مولا علیه (کسی که مورد [[سرپرستی]] است) لازم می‌آید و چون این مقدمات فراهم گشت، در نتیجه مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} در این آیه، -جهت حصول اجماع بر اختصاص برخی از مؤمنان به علی{{ع}} – علی{{ع}} است. پس انصراف {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} به غیر [[امیر مؤمنان]] [[مخالفت]] با [[اجماع]] است.
دلیل دیگر این که بر اساس اجماع، مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} یا تنها امیر مؤمنان{{ع}} است، و یا امیر مؤمنان{{ع}} یکی از [[[مؤمنان]] مذکور در [[آیه]]] است و ما عدم عمومیت آیه را بیان کردیم؛ پس مراد تنها امیر مؤمنان{{ع}} خواهد بود.
 
دلیل دیگر این که همه [[مفسّران]] اتفاق‌نظر دارند که مراد از این آیه امیر مؤمنان{{ع}} است؛ چراکه وقتی ایشان در [[حال]] [[رکوع]] [[انگشتر]] خود را [[تصدق]] فرمود، این آیه درباره ایشان نازل شد و در این باره اختلافی [میان [[مفسّران]]] نیست.<ref>{{عربی|أقول: هذا دليل آخر على إمامة علي{{ع}} وهو قوله تعالى: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} والإستدلال بهذه الآية يتوقف على مقدمات:
(إحداها): أن لفظة إنما للحصر.
و يدل عليه المنقول والمعقول. أما المنقول، فلإجماع [[أهل]] العربية عليه؛ وأما المعقول، فلأن لفظة (إن) للإثبات و (ما) للنفي قبل التركيب، فيكون كذلك بعد التركيب عملاً بالاستصحاب و للإجماع على هذه الدلالة، ولا يصح تواردهما على معنى واحد ولا صرف الإثبات إلى غير المذكور والنفي إلى المذكور للإجماع فبقي العكس وهو صرف الإثبات إلى المذكور، والنفي إلى غيره وهو معنى الحصر.
(الثانية): أن الولي يفيد الأولى بالتصرف، والدليل عليه نقل أهل اللغة واستعمالهم، كقولهم السلطان ولي من لا ولي له، و كقولهم ولي الدم و ولي الميت، و كقوله{{ع}}: أيما امرأة نكحت بغير إذن وليها فنكاحها [[باطل]].
(الثالثة): أن المراد بذلك بعض المؤمنين، لأنه تعالى وصفهم بوصف مختص ببعضهم، و لأنه لولا ذلك لزم [[اتحاد]] الولي والمتولي عليه.
و إذا تمهدت هذه المقدمات فنقول: المراد بهذه الآيات هو علي{{ع}} للإجماع الحاصل على أن من خصص بها بعض المؤمنين، قال: إنه علي{{ع}} فصرفها إلى غيره خرق للإجماع، و لأنه{{ع}} إما كل المراد، أو بعضه للإجماع و قد بينا عدم العمومية، فيكون هو كل المراد، ولأن المفسرين اتفقوا على أن المراد بهذه الآية علي{{ع}} لأنه لما [[تصدق]] بخاتمه [[حال]] ركوعه، نزلت هذه الآية فيه. ولا خلاف في ذلك}}؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۴ - ۳۹۵.</ref>.
 
چنان‌که می‌بینیم، [[علامه]] برای [[اثبات]] دلالت {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر [[حصر]]، به [[دلیل عقلی]] نیز [[استدلال]] می‌کند. ظاهراً این استدلال در [[پاسخ به شبهه]] [[فخر رازی]] است.
{{متن قرآن|إِنَّمَا}} همواره بر حصر دلالت می‌کند، مگر این که دلیل خاص یا قرینه‌ای دیگر بر خروج {{متن قرآن|إِنَّمَا}} از این دلالت اقتضا کند.
همچنین [[مرحوم علامه]] می‌فرماید: پیرامون این که مراد از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} در آیه حضرت امیر مؤمنان{{ع}} است اجماع وجود دارد که ما در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت.
حال با ذکر [[روایات]]، پاسخ اغلب [[شبهات]] روشن می‌شود؛ از این‌رو در آغاز به روایات در این باره که فقط از منابع غیر [[شیعی]] نقل می‌کنیم خواهیم پرداخت.
 
استناد به [[آیه ولایت]] در [[اثبات امامت امیر مؤمنان]]{{ع}} در صورتی کامل و تمام است که سه قسمت از این آیه مورد بررسی قرار گیرد:
# دلالت {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر حصر؛
# اثبات این که واژه ولی در کلمه {{متن قرآن|وَلِيُّكُم}} به معنای [[سرپرست]]، [[مدبّر]] امور و [[واجب]] الإطاعة است.
#مقصود از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} در آیه [[حضرت امیر مؤمنان علی]]{{ع}} است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۹۰.</ref>.
 
==آیه ولایت==
از آیاتی که به اتفاق اکثر [[مفسران]] و [[اهل حدیث]]، درباره [[امام علی بن ابیطالب]]، نازل شده است، [[آیه]] زیر می‌باشد، که ما آیه و ما بعد آن را می‌نگاریم:
{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.
{{متن قرآن|مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}<ref>«و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.</ref>.
 
شان [[نزول آیه]] را بسیاری از مفسران و اهل حدیث، چنین نقل کرده‌اند:
سائلی وارد [[مسجد]] شد و [[درخواست کمک]] کرد، کسی به او چیزی نداد، [[امام]] در حالی که در [[رکوع]] بود، با انگشت کوچک خود که انگشتری در آن بود، به [[فقیر]] اشاره کرد تا انگشتری را از دست او درآورد، او انگشتری را از [[دست امام]] درآورد و به دنبال کار خود رفت.
در این موقع، خبر به [[پیامبر]] رسید. وی از [[خدا]] این چنین درخواست نمود: همان طور که برای [[موسی]] از [[خاندان]] خودش وزیری معین نمودی، پروردگارا برای من نیز از [[اهل]] بیتم وزیری معین بفرما. در این لحظه [[فرشته وحی]] فرود آمد و آیه یاد شده را برای پیامبر خواند.
 
[[شأن نزول آیه]] را به صورتی که نقل گردید، [[شخصیت]] برجسته‌ای مانند: خود امام، [[ابن عباس]]، [[عمار]]، جابر، [[ابورافع]]، [[انس بن مالک]] و عبدالله سلام نقل کرده‌اند<ref>کنز العمال، ص۴۰۵، حدیث شماره ۶۱۳۷؛ تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۲۶؛ تفسیر نیشابوری که در حاشیه تفسیر طبری چاپ شده است، ج۶، ص۱۵۴.</ref>.
[[حسان بن ثابت]]، [[شاعر]] معروف [[عهد]] [[رسالت]]، در اشعار خود که متضمن [[فضائل]] و [[مناقب علی]]{{ع}} است، این چنین می‌گوید:
{{عربی|مَنْ ذَا بِخَاتَمِهِ تَصَدَّقَ رَاكِعاً وَ أَسَرَّهُ فِي نَفْسِهِ إِسْرَارَا
مَنْ كَانَ بَاتَ عَلَى فِرَاشِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ يَسْرِي وَ يَنْحُو الْغَارَا
مَنْ كَانَ فِي الْقُرْآنِ سُمِّيَ مُؤْمِناً فِي تِسْعِ آيَاتٍ جُعِلْنَ كِبَارا}}<ref>کیست که در حال [[رکوع]] انگشتری خود را به [[فقیر]] داد و این موضوع را در [[دل]]، پنهان کرد؟ کیست که در بستر [[پیامبر]] خوابید، در حالی که محمد در شب، عازم [[غار ثور]] بود؟ کیست که در [[قرآن]]، در نه مورد [[مؤمن]] خوانده شده است، و [[آیات]] آن با تمام کثرت [[تلاوت]] می‌گردد.
(به کتاب [[تذکرة الخواص]]، ص۱۸، طبع [[نجف]]، مراجعه گردد).</ref>
 
شیوه [[استدلال]] بسیار روشن است؛ زیرا مقصود از ولی در اینجا همان [[متصرف]] و [[سرپرست]] و اولی است،؛ چراکه اگر مقصود، [[دوست]] و کمک بود و [[ولایت]]، اختصاص به گروهی نداشت زیرا ولایت به این معنی مربوط به تمام افراد با [[ایمان]] است، چنانکه می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>.
از این جهت برای ولی در [[آیه]] معنائی جز همان متصرف و سرپرست نمی‌توان تصور کرد.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۶۹.</ref>.
 
===پرسش‌هائی پیرامون آیه===
پیرامون آیه پرسش‌هائی و یا یک رشته اعتراض‌هائی وجود دارد که باید درباره آنها توضیحاتی داده شود<ref>مجموع و یا غالب این پرسش‌ها، اعتراض‌های فخر رازی در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب است که به صورت پرسش و پاسخ مطرح گردیده است.</ref>.
 
'''سؤال نخست''': ولی در لغت [[عرب]] به معنی [[محب]] و دوست است، و این مطلب چندان [[افتخار]] نبوده و از خصائص علی{{ع}} نیست؛ زیرا همه افراد [[جامعه]] با ایمان به [[حکم]] آیه {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>، دوست و محب یکدیگرند.
 
پاسخ: اتفاقاً آنچه در سؤال آمده است، [[گواه]] روشن بر این است که مقصود از ولی در آیه، همان سرپرست و کسی است که زمام [[امور جامعه]] [[مسلمانان]] را در دست می‌گیرد. چنانکه می‌گویند: {{عربی|الاب، ولي الطفل، الحاكم ولي القاصر، ايما امرأة نكحت بغير اذن وليها}}.
قرائنی [[گواهی]] می‌دهد که مقصود از ولی در آیه مورد بحث، محب و دوست و یا [[ناصر]] و کمک کار نیست، بلکه همان [[مقام ولایت]] است که [[خداوند]] آن را داراست و [[پیامبر]] و [[جانشین]] وی در پرتو [[موهبت الهی]] دارا می‌باشند. اینک این قرائن:
#هرگاه مقصود از ولی، غیر از [[ولایت]] و [[زعامت دینی]] و [[مقام]] [[سرپرستی]] باشد، منحصر کردن مقام به سه نفر، بی‌جهت و بی‌مورد خواهد بود؛ زیرا چنانکه گفته شد، همه افراد با [[ایمان]] [[محب]] و [[دوست]] و ناصر و [[یار]] یکدیگرند و اختصاص به این سه نفر ندارد.
# [[ظاهر آیه]] این است که بر [[جامعه مسلمان]] این سه نفر ولایت دارند، در این صورت باید گروهی که ولایت دارند، غیر از گروهی باشند که مورد ولایت می‌باشند، بنابراین ناچاریم که ولی را در [[آیه]]، طوری معنی کنیم که این دو گروه از هم متمایز باشند. هرگاه ولی را به معنی [[زعیم]] و [[سرپرست]] امور [[مسلمانان]] بگیریم، طبعاً این دو گروه از هم جدا و متمایز می‌گردند، ولی اگر به معنی دوست و ناصر بگیریم، این دو گروه از هم جدا و متمایز می‌گردند، ولی اگر به معنی دوست و ناصر بگیریم، این دو گروه به صورت گروه واحدی درآمده، ولی و مورد ولایت، یکی خواهند بود.
#هرگاه مقصود [[دوستی]] و [[نصرت]] است، در این صورت لازم بود که به جملة و الذین آمنوا اکتفا می‌کرد و هرگز نیاز نداشت که موضوع [[نماز]] و [[زکات]] را بازگو کند؛ زیرا [[جامعه]] با ایمان همه با هم دوست بوده و ناصر یکدیگرند.
ممکن است گفته شود: علت بازگو کردن نماز و زکات، برای اهمیتی است که دو رکن اساسی، که یکی [[نظام عبادی]] و دیگری [[نظام مالی]] است، دارند و ایمان بدون انجام این دو [[وظیفه]] نمی‌تواند در جامعه ایجاد [[همبستگی]] نماید.
ولی پاسخ آن این است که فرض می‌کنیم آنچه اهمیت دارد، همان موضوع نمازگزاری و زکات دادن است. ولی در آیه، علاوه بر این دو، به نکته دیگری اشاره می‌کند و آن اینکه: در حال [[رکوع]] [[زکات]] می‌دهند، این چه خصوصیتی دارد که در [[آیه]] آمده است؟ ناچار باید گفت که از جمله الذین آمنوا گروهی خاص، [[اراده]] شده است و اگر مقصود همه افراد [[جامعه]] بود، دلیل نداشت که این قید در آیه بیاید.
 
هرگاه از این جمله گروه خاصی اراده شده است، دیگر نمی‌توان گفت که مقصود از ولی [[دوست]] و یا [[ناصر]] است؛ زیرا [[دوستی]] و [[نصرت]] افراد با [[ایمان]] به یکدیگر، به دسته معینی اختصاص ندارد.
نتیجه آنکه ذیل آیه می‌تواند روشنگر معنی ولی باشد که در آغاز آیه قرار گرفته است. در [[حقیقت]]، مفاد آیه همان است که [[پیامبر گرامی]] در یکی از سخنان خود درباره علی{{ع}} فرموده است:
{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي}}<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۴۳۷؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۱۱.</ref>.
ای علی تو پس از من ولی هر فرد با ایمان هستی.
لفظ «بعدی»، [[گواه]] بر این است که مقصود از ولی، همان [[مقام زعامت]] و [[حکومت]] و [[سرپرستی]] در [[امور دینی]] است و اگر غیر از این بود، اختصاص به [[زمان]] [[درگذشت پیامبر]] نداشت.
 
می‌توانیم از طریق دیگر، روشن کنیم که مقصود از ولی همان [[مقام ولایت]] و سرپرستی [[اسلامی]] است که [[خداوند]] آن را به [[پیامبر]] خود، به [[نص]] [[آیات قرآن]] عطا فرموده است.
شکی نیست که خداوند دارای انواع ولایت‌های [[تکوینی]] و [[تشریعی]] است، هر نوع [[ولایتی]] که پیامبر گرامی بر [[امت]] دارد، همگی موهبتی است که خداوند به وی عطا فرموده است<ref>ولایت‌هایی که در آیات آینده برای پیامبر به طور تفصیل ثابت شده است، در این آیه به طور اجمال از آن به لفظ ولی تعبیر آورده است و در حقیقت آیه مورد بحث اجمال و جمع‌بندی آیاتی است که در آنها انواع ولایت‌ها به طور تفصیل آمده است. اگر این مقامات برای پیامبر ثابت گردید، برای ولی او نیز ثابت خواهد شد.</ref>.
[[قرآن مجید]]، به [[ولایت پیامبر]]، طی آیاتی اشاره می‌کند:
# پیامبر گرامی از خود ما به ما نزدیکتر و اولی و شایسته‌تر است، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.
# [[پیامبر گرامی]]، از طرف [[خداوند]] [[مأموریت]] دارد که در میان [[مردم]]، با آنچه که خداوند به او نازل کرده است، [[قضاوت]] و [[داوری]] کند چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ}}<ref>«ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref>.
# [[اطاعت]] پیامبر گرامی بر مردم، بسان [[اطاعت خداوند]]، [[واجب]] و لازم است، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر.».. سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
#هر وقت پیامبر گرامی، پیرامون موضوعی [[حکم]] و داوری کند، بر دیگران لازم است که از آن [[پیروی]] کنند و برای هیچ کس، اختیاری در آن نیست. چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref>.
#کسانی که با [[فرمان پیامبر]] [[مخالفت]] ورزند، دچار [[بلا]] و یا [[عذاب]] دردناکی می‌گردند، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا می‌خوانید؛ بی‌گمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون می‌آیند می‌شناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.</ref>.
# پیامبر گرامی [[معلم]] و [[آموزگار]] [[امت]] و [[تعلیم]] دهنده کتاب و [[حکمت]] است، چنانکه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>.
[[خداوند]] این رشته از [[مقامات]] و به اصطلاح، ولایت‌های [[تشریعی]] را به [[پیامبر گرامی]] [[مرحمت]] نموده و او را ولی [[امت]]، [[سرپرست]] [[جامعه]]، اولای آنان، [[قاضی]] و [[داور]] [[مسلمانان]]، [[فرمانده]] و [[آموزگار]] آنان قرار داده است. بنابراین اگر [[قرآن مجید]] می‌گوید: [[خدا]] و فرستاده او ولی شما است، مقصود ولایت‌های تشریعی است که خداوند، اصالتاً و پیامبر گرامی از طریق [[موهبت]]، دارا می‌باشد.  
اگر پس از این جمله، عبارت {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا...}} را برآن عطف می‌کند و او را نیز [[ولیّ]] مسلمانان معرفی می‌نماید، قطعاً همانند [[ولایتی]] را که [[پیامبر]] دارا است، بر [[طائفه]] سوم ثابت می‌کند نه [[ولایت]] به معنی [[دوستی]] و یا ولایت به معنی کمک، که هرگز [[قرآن]]، آنها را به عنوان مستقل برای پیامبر ثابت نکرده است، و در هیچ جای قرآن، پیامبر را [[ناصر]] امت نخوانده است.
 
خلاصه، ولی در هر سه مورد، یک معنی بیش ندارد و اگر مقصود از ولی بودن خدا و [[رسول]]، همان [[مقام ولایت]] و [[اولویت]] است، باید ولی بودن فرد سوم نیز به همان معنی باشد، نه اینکه [[ولایت خدا]] و رسول به شکلی، و ولایت سومی به شکل دیگر باشد.
[[شاهد]]، اینکه در [[آیه]] بعدی می‌فرماید: هرکس این سه نفر را ولی خود قرار دهد، وابسته به [[حزب الهی]] است و [[حزب خدا]] پیوسته [[حاکم]] و [[پیروز]] است، آنجا که می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}<ref>«و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.</ref>.
این آیه به روشنی ثابت می‌کند که هر کس این سه گروه را ولی خود قرار دهد، از حزب الهی است و این سه گروه، [[رهبری]] حزب الهی را بر عهده دارند، و [[مقام رهبری]] جز همان مقام ولایت، چیزی نیست.
با اینکه در [[آیه]]، از [[ولایت]] سه نفر سخن به میان آمده است و به حسب ظاهر باید بفرماید: انما اولیاوکم (ولی کارهای شما) اما مع الوصف، لفظ مفرد (ولی) را بکار برده است، شاید [[هدف]] از مفردگوئی در آیه، این باشد که برساند در اینجا ولایت واحدی وجود دارد که [[خداوند]] آن را اصالتاً و دیگران به طور کسبی و موهبتی دارا هستند و هرگز ولایت‌هائی در کار نیست و [[ولایت پیامبر]] یا ولایت گروه سوم، غیر از [[ولایت خدا]] نمی‌باشد.
 
'''سؤال دوم''': آیه‌های ما قبل و ما بعد آیه مورد بحث، [[گواه]] بر آن است که مقصود از ولی در آیه، همان [[ناصر]] و [[محب]] است، مانند آیه ۵۱ همین [[سوره]]:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>.
لفظ [[اولیاء]] در این آیه، جمع ولی است و معنی مناسب ولی در این آیه همان [[دوست]] و کمک است، یعنی آنان را [[دوستان]] و حامیان خود قرار ندهید، همچنانکه مقصود از یتولهم همان [[دوست داشتن]] و یا کمک گرفتن است. [[ولایتی]] که در آیه مورد [[نهی]] واقع شده است، همان است که در آیه یاد شده مورد [[اثبات]] قرار گرفته است، و اگر در این آیه به معنی دوست و کمک است، در آیه مورد بحث نیز به معنی دوست و کمک خواهد بود.
 
در آیه ۵۳ نیز می‌فرماید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.</ref>.
در این [[آیه]]، لفظ یحبهم وارد شده است. این آیه [[گواه]] بر آن است که مقصود از ولی در آیه مورد بحث، همان [[ولایت]] به معنی [[دوستی]] است. در آیه ۵۶ که ما بعد آیه مورد بحث می‌باشد، چنین می‌خوانیم:
{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}.
در این آیه نیز لفظ‌های {{متن قرآن|يَتَوَلَّهُمْ}} و {{متن قرآن|الْغَالِبُونَ}} وارد شده‌اند که می‌توانند قرینه بر معنی آیه مورد بحث باشند، خلاصه با در نظر گرفتن ما قبل و ما بعد آیه مورد بحث می‌توان گفت: مقصود از ولی در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ}} همان ولایت [[نصرت]] و یا ولایت دوستی است و [[مسلمانان]] مأمورند که [[یهود]] و [[نصاری]] را [[دوست]] و کمک خود اتخاذ کنند؛ زیرا کمک و دوست آنان، سه گروه مذکور در آیه‌اند.
 
پاسخ: این اشکال را [[فخر رازی]] در [[تفسیر]] خود مطرح کرده<ref>تفسیر مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۷ و ۲۸.</ref>. و روی آن پافشاری نموده است، همچنانکه غالب اشکالات را نیز او مطرح کرده و ما همه را به صورت [[پرسش و پاسخ]] مطرح نمودیم پاسخ این اشکال را از دو راه می‌توان بیان کرد:
 
۱. [[آیات]] ما قبل و ما بعد، دلالت بر گفتار او ندارد؛ زیرا اساس اشکال را این تشکیل می‌دهد که لفظ ولی در لغت [[عرب]] معانی مختلفی دارد مانند دوست و کمک و معتق و معتق و صاحب و... همچنانکه بسیاری تصور کرده‌اند.
اما چنین نیست، بلکه برای ولی همانند [[مولی]] یک معنی بیش نیست و سایر معانی موارد و متعلق‌های این لفظ بشمار می‌روند نه معانی آن؛ زیرا معنی ولی همان اولی است و اگر به دوست، ولی می‌گویند، برای این است که دوست اولی به این است که [[حقوق]] [[دوست]] را رعایت کند، اگر به [[ناصر]]، ولی می‌گویند، به خاطر این است که او اولی به این است که [[پیمان]] [[دفاعی]] خود را رعایت نماید، اگر به [[آزاد]] کننده (معتق) ولی می‌گویند به خاطر این است که او اولی به این است که به [[بنده]] خود [[احسان]] و [[نیکی]] کند، اگر به [[آزاد شده]] (معتق) ولی می‌گویند، به خاطر این است که وی اولی به این است که از او تشکر کند، اگر به مصاحب ولی می‌گویند به خاطر این است که مصاحب، اولی به این است که [[حق]] [[مصاحبت]] را رعایت کند، و همچنین است معانی دیگری که برای ولی و [[مولی]] شمرده‌اند و همگی از قبیل مورد و متعلق معنی است، نه خود آن.
بنابراین ولی در این [[آیه]]، به معنی اولی خواهد بود، مانند آیه ۶ [[سوره احزاب]]:
{{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>.
و چنین اولویتی جز با [[مقام]] [[سرپرستی]]، با معنی دیگری سازگاری ندارد.
 
از این بیان روشن گردید که لفظ [[اولیاء]] و لفظ یتولهم در آیه ۵۱، به معنی دوست و کمک نیست، بلکه به همان معنی ولی گرفتن است.
[[گواه]] روشن بر این که لفظ اولیاء در آیه ۵۱ به معنی ولی‌گیری است، نه اتخاذ دوست و حامی، آیه زیر است که از جهاتی شبیه یکدیگرند.
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! پدران و برادرانتان را دوست مگیرید اگر کفر را بر ایمان برگزینند و کسانی از شما که آنها را دوست بگیرند ستمگرند» سوره توبه، آیه ۲۳.</ref>.
به طور مسلم مقصود از آیه، [[نهی]] از ولی‌گیری پدر و [[برادر]] [[کافر]] است، نه [[دوستی]] آنان؛ زیرا دوستی پدر و برادر کافر یک امر [[فطری]] است و نهی از آن غیر صحیح است. و همچنین [[حمایت]] کافر از [[مسلمان]]، در صورتی که لطمه‌ای بر [[دین]] وارد نسازد، بی‌اشکال می‌باشد. آنچه [[حرام]] است ولی‌گیری آنان است، که [[انسان]] [[سرنوشت]] خود را به دست آنان بسپارد.
از این بیان می‌توان گفت که مقصود از [[اولیاء]] در [[آیه]] پنجاه و یکم، همان [[ولایت]] اصطلاحی است، به [[گواه]] اینکه ولی‌گیری آنان سبب می‌شود که انسان جزء آنان شمرده شود. چنان‌که می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ}}<ref>«و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>.
 
یک چنین تأکید و در جزء [[یهود]] و [[نصاری]] آوردن، بدون ولی‌گیری صورت نمی‌پذیرد، والّا [[محبت]] آنان خصوصاً جنبۀ [[فطری]] داشته باشد، سبب نمی‌شود که انسان از یهود و نصاری شمرده شود.
اتفاقاً در آیه ۵۳ گواه روشن است که این ولی‌گیری آنان از مرحله [[دوستی]] و [[پیمان]] [[نصرت]]، گام فراتر نهاده و به مرحله حادتر گام نهاده بود، به حدی که مایه [[ارتداد]] از [[دین اسلام]] و دخول در جرگۀ یهود و نصاری گردیده بود، در صورتی که پیمان دوستی و پیمان نصرت مایۀ ارتداد و خروج از آئین [[اسلام]] نمی‌شود، بلکه چیزی مایۀ ارتداد می‌گردد که از تحت [[ولایت خدا]] و [[رسول]] او خارج گردد، و تحت ولایت نصاری و یهود قرار گیرد و آنها را اولی بر خود بداند.  
این نوع ولایت در هر دو طرف، به معنی [[سرپرستی]] و [[اولویت]] در [[تصرف]] است که ما به دنبال آن هستیم.
 
در آیه ۵۳ نیز کمترین [[گواهی]] بر گفتار او نیست؛ زیرا مفاد آن این است که هر کسی [[خدا]] و [[پیامبر]] و افراد با [[ایمان]] را ولی خود اتخاذ کند، داخل در [[حزب]] و [[تشکیلات]] [[الهی]] می‌گردد و در [[پوشش]] [[حکومت]] او قرار می‌گیرد و قطعاً [[پیروزی]] از آن اوست،؛ چراکه در پرتو [[رهبری]] این گروه، انسان بر [[مشکلات]] چیره می‌گردد و خدا [[وعده]] کرده است که [[رهبران]] خود را کمک کند، آنجا که فرموده است:
{{متن قرآن|إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ}}<ref>«ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری می‌کنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.</ref>.
تا اینجا روشن شد که [[سیاق آیات]]، نه تنها نظریه طرف را [[تأیید]] نمی‌کند، بلکه در [[آیات]]، قرائنی وجود دارد که نظر ما را ثابت می‌نماید.
 
۲. ما از همه این قرائن صرفنظر کردیم، ولی باید در یک مطلب دقت کرد، و آن این که سیاق آیات، در صورتی [[گواه]] بر مراد می‌باشد که دلائل [[قطعی]] و [[روایات متواتر]] برخلاف آن [[گواهی]] ندهند، که در این صورت باید دلائل قطعی را بر [[سیاق]] مقدم داشت.
اتفاقاً در موضوع مورد بحث، روایات متواتر گواهی می‌دهند که این [[آیه]] به طور جداگانه نازل گردیده است و ارتباطی به آیات ما قبل ندارد و تنها از [[محدثان]] [[اهل تسنن]] ۶۶ نفر [[نزول آیه]] را در [[حق امام]] نقل کرده‌اند<ref>الغدیر، ج۲، ص۴۷، ص۱۴۱-۱۴۷ نگارش مرحوم علامه امینی (ره).</ref>.
مرحوم [[سیدهاشم بحرانی]]، متوفای سال ۱۱۰۷ در کتاب [[غایة المرام]] صفحات ۱۰۳ تا ۱۰۷ نزول آیه را درباره [[امام]] از چهارده دانشمند [[سنی]] و ۱۹ [[محدث]] [[شیعه]] نقل کرده است.
در تعالیق [[احقاق الحق]] جلد ۲، صفحه ۱۹۹ تا ۴۱۴ نزول آیه درباره امام از سی و یک متن [[تفسیری]] و [[حدیثی]] که همگی به قلم [[اهل سنت]] است، نقل گردیده است.
 
'''سؤال سوم''': پایه [[استدلال]] را این مطلب تشکیل می‌دهد که حرف انما را حرف [[حصر]] بدانیم. درصورتی که چنین نیست؛ زیرا چه بسا این لفظ در غیر مورد به کار می‌رود، چنانکه می‌فرماید:
{{متن قرآن|إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی (های) زمین- آنچه مردم و چارپایان از آن (ها) می‌خورند- با آن درآمیزد تا چون زمین زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن (در بهره‌گیری) توانایی دارند (ناگهان) «امر» ما شب یا روز در رسد و آن را چنان درویده بر جای نهیم که گویی روز پیش هیچ نبوده است؛ بدین‌گونه نشانه‌های خود را برای گروهی که می‌اندیشند روشن می‌داریم» سوره یونس، آیه ۲۴.</ref>.
 
حکایت این [[زندگی دنیا]]، مانند آبی است که از [[آسمان]] فرو فرستادیم، به وسیله آن، گیاهان [[زمین]] از آنچه که [[مردم]] و یا حیوانات می‌خورند، آمیخته گردد تا زمین رونق خویش گرفت و آراسته شد، صاحبان زمین [[گمان]] کردند که آن را در [[اختیار]] دارند، [[فرمان]] ما شب و یا [[روز]] آمد و آن را درو کرد.
[[گواه]] بر اینکه لفظ «انما» برای [[حصر]] نیست، این است که مثل بیانگر زندگی دنیا منحصر به این نیست، بلکه برای بیان حال [[دنیا]]، مثل‌های دیگری نیز وجود دارد، در صورتی که [[قرآن]] می‌گوید: این است و جز این نیست، مثل زندگی دنیا چنین است...
 
پاسخ: پیش از آنکه به تحلیل مفاد [[آیه]] بپردازیم، سخنان پی افکنان [[ادبیات عرب]] را در لفظ «انما» نقل می‌کنیم:
[[ابن هشام]]، در کتاب المغنی در بحث «ان» مفتوحه، از [[زمخشری]] نقل می‌کند که همانطور که «انما» (به کسر همزه) مفید حصر است «انما» (به فتح همزه) نیز مفید حصر می‌باشد و با آیه {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ}}<ref>«بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.</ref> [[استدلال]] می‌کند.
سپس از ابوحیان نقل می‌کند که «انما» (به کسر) از ادات حصر است، نه «انما» (به فتح) و بعد از آن، به [[انتقاد]] از سخن ابوحیان می‌پردازد، و می‌گوید که هر دو از حروف حضر می‌باشند.
مؤلف تلخیص المفتاح و شارح آن [[تفتازانی]] در مطول، وقتی در ادات [[حصر]] سخن می‌گوید، می‌فرماید:
{{عربی|و منها انما كقولك في قصره افرادا: انما زيد كاتب، و قلبا: انما زيد قائم}}<ref>مطول، الباب الخامس، القصر، ص۱۶۷، چاپ عبدالرحیم، قصر افراد و قصر قلب دو اصطلاحی است در باب قصر، هرگاه مخاطب، درباره کسی دو صفت را تصور کند. مثلاً بگوید زید هم گوینده و هم شاعر است، شما در رد او بگوئید انما زید کاتب آن را قصر افراد می‌گویند، یعنی زید تنها نویسنده است و هرگز شاعر نیست، اما اگر مخاطب عکس آن را تصور کند مثلاً تصور کند که زید نشسته است شما در رد او بگوئید انما زید قائم (لا جالس) به آن قصر قلب می‌گویند.</ref>.
بنابراین هرگز نباید خود را در اصل مطلب که {{متن قرآن|إِنَّمَا}} از ادات حصر است، معطل کنیم. اکنون برگردیم و [[آیه]] مربوط به [[زندگی دنیا]] را تجزیه و تحلیل کنیم:
اصولاً مواردی داریم که سخن گوینده قطعاً مفید حصر است، در صورتی که عین همین سؤال (و یا [[اعتراض]]) در آنجا نیز حکمفرماست، مانند آیه ۱۰۸ [[سوره انبیاء]].
{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ}}<ref>«بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.</ref>.
 
چگونه «انما» برای حصر است، در صورتی که بر [[پیامبر]]، غیر از [[یگانگی خدا]]، چیزهای دیگر نیز [[وحی]] شده است.
{{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>.
در این آیه می‌گوید که: محمد جز پیامبر، چیز دیگری نیست، در صورتی که وی صفات دیگری نیز داشت، در این صورت چگونه صفات او را در [[رهبری]] و [[رسالت]] منحصر می‌سازد؟ اینک توضیح آیه مورد [[استدلال]] [[فخر رازی]].
حصر در آیه نخست، به صورت قصر [[قلب]] و به عبارت روشن‌تر، قصر اضافی است، یعنی مخاطب، چنین می‌اندیشد که برای [[پیامبر اسلام]] درباره [[پرستش]]، مطلبی غیر از [[توحید]] [[وحی]] شده است، [[قرآن]] برای [[قلب]] [[عقیده]] او و اینکه در این مسأله، فقط توحید و [[یکتاپرستی]] وحی شده است، نه [[شرک]] و دوگانه پرستی، چنین جمله‌ای را بیان می‌فرماید. یعنی [[وحی الهی]] را در مسأله [[عبادت]] به توحید منحصر می‌سازد، نه اینکه وحی الهی را مطلقاً به توحید منحصر کند. آنان درباره [[پیامبر]]، علاوه بر [[رسالت]]، [[مقام]] دیگری می‌اندیشیدند که مستلزم [[خلود]] و [[جاودانگی]] او بود، و قرآن برای نقد اندیشه‌ای، مقام او را به رسالت منحصر می‌کند و می‌گوید او جز [[رسول]]، چیزی نیست. یعنی آن صفت مورد نظر شما را ندارد، نه اینکه هیچ صفتی جز رسالت ندارد و لذا [[علماء]] این قصر را قصر افراد می‌نامند.
 
عین این بیان، در [[آیه]] ۲۴ [[سوره یونس]]، نیز جاری است. [[رفتار]] و [[کردار]] گروه [[مشرک]] طوری بود که نشان می‌داد آنان برای خود یک نوع خلود و [[ابدیت]] و یک [[قدرت]] و توانائی بر [[حفظ]] مظاهر [[دنیا]] [[معتقد]] بودند قرآن برای قلب عقیده آنان که جریان درست بر عکس است، از دو راه وارد می‌گردد و در پیش از آیه مورد بحث، می‌گوید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}}<ref>«ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را می‌برید سپس به سوی ما باز می‌گردید و شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳.</ref>.
در این آیه، صریحاً عقیده آنان را راجع به خلود و [[جاودانی]] و قدرت [[تسلط]]، رد می‌کند و عکس آن را نشان می‌دهد سپس در آیه دوم، از طریق ترسیم مثلی، از عقیده آنان [[انتقاد]] می‌کند و می‌گوید درباره دنیا از نظر خلود و ابدیت و یا قدرت و توانائی، باید درست برعکس بیندیشید که: مثل دنیا جز این نیست، نه این که دنیا مثل‌های دیگری ندارد.
شکی نیست که دنیا را به مناسبت‌های مختلفی به ده‌ها چیز می‌توان [[تشبیه]] کرد، چنانکه می‌فرماید:
{{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ}}<ref>«بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است» سوره حدید، آیه ۲۰.</ref>.
خلاصه در هر تشبیهی، مناسبتی در کار است که باید آن مناسبت را در نظر گرفت و [[حصر]] را نسبت به آن سنجید و [[تفسیر]] نمود.
 
'''سؤال چهارم''': هرگاه مقصود از «ولی» در [[آیه]]، همان [[زعیم]] [[اسلامی]] و [[متصرف]] در [[حقوق]] و [[اموال]] باشد، طبعاً باید علی{{ع}} در حال [[حیات پیامبر]] دارای چنین موقعیتی باشد در صورتی که این [[مقام]] در [[حیات]]، [[پیامبر]]، مخصوص شخص او بوده و احدی با او در این مقام، [[شریک]] نبوده است.
 
پاسخ: کسانی که [[مقام امامت]] را یک مقام [[انتصابی]] نمی‌دانند و معتقدند که [[امام]] باید بسان پیامبر از جانب [[خداوند]] تعیین گردد، به این سؤال پاسخ روشنی دارند و آن اینکه:
تعیین یک فرد برای [[زعامت]] با بودن زعیم دیگر، نه به آن معنی است که در همان [[زمان]] [[انتصاب]] می‌تواند زمام امور را به دست بگیرد و در [[امور سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مسلمانان]] [[مداخله]] کند، بلکه [[جعل]] چنین مقام برای یک فرد، بسان مقام [[نائب]] رئیسی است که از طرف [[رئیس]] مؤسسه‌ای به فردی داده می‌شود و [[هدف]] این است که در غیاب او کارهای مؤسسه معوق نماند، و یا بسان مقام [[ولایتعهدی]] است که فردی از طرف رئیس [[کشور]]، دارای مقام [[نیابت]] [[ولایت]] می‌گردد. چیزی که هست این افراد در موقعی می‌توانند [[انجام وظیفه]] کنند که زعیم و رئیس اصلی در رأس کار نباشد.
بنابراین، [[امیرمؤمنان]] در [[زمان پیامبر]] رسماً دارای [[مقام ولایت]] بود، ولی از آنجا که این مقام به وی به خاطر این داده شد که زمام امور را پس از پیامبر به دست بگیرد، قطعاً [[زمامداری]] وی به وقتی موکول خواهد بود که پیامبر در میان [[مردم]] نباشد.
خلاصه: [[عقل]] و [[خرد]]، [[داوری]] می‌کنند که وجود دو رئیس تام [[علی الاطلاق]]، در عرض هم امکان پذیر نیست، مگر اینکه یکی در طول دیگری باشد. از این جهت، [[حکم عقلی]] را می‌توان قرینه گرفت که مقصود این است که [[امام]] پس از [[درگذشت پیامبر]]، زمام امور را به دست بگیرد.
 
'''سؤال پنجم''': هرگاه، مقصود از {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا}} تنها [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} باشد، پس چرا مطلب را به صیغه جمع آورده است، بلکه لازم بود بگوید: و الذی آمن آیا به کار بردن صیغه جمع، برای یک فرد مجاز است؟
 
پاسخ: در [[قرآن مجید]]، کراراً صیغه جمع، درباره فرد بکار رفته است. اینک نمونه‌هائی:
#در [[آیه مباهله]] (۶۱ [[آل عمران]]) می‌فرماید: {{متن قرآن|وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}}<ref>«و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. [[مفسران]] [[اسلامی]] [[اتفاق نظر]] دارند که مقصود از نسائنا و انفسنا، [[فاطمه]] و علی{{عم}} است. در صورتی که [[آیه]] به صورت جمع وارد شده و مقصود از هر یک از دو لفظ جمع، یک نفر است.
# [[سوره ممتحنه]] آیه ۱: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ}}<ref>«ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون می‌آیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید» سوره ممتحنه، آیه ۱.</ref>. مفسران می‌گویند: مقصود از افراد با [[ایمان]]، [[حاطب بن ابی بلتعه]] است که برای جلب نظر [[مشرکان مکه]]، [[اسرار]] [[مسلمانان]] را در [[اختیار]] آنان می‌نهاد.
# [[سوره منافقون]]، آیه ۸: {{متن قرآن|يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ}}<ref>«می‌گویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایه‌تر، فرومایه‌تر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمی‌دانند» سوره منافقون، آیه ۸.</ref>. مفسران می‌نویسند که گوینده این جمله [[عبدالله بن ابی]] بود و با این که او یک نفر بیش نبود، [[قرآن]] درباره او لفظ جمع یقولون را بکار برده است.
# [[سوره بقره]]، آیه ۲۷۴: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً}}<ref>«آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۴.</ref>. [[مفسران]] [[اسلامی]] می‌گویند که: این [[آیه]] درباره علی{{ع}} و یا [[ابوبکر]] نازل شده است.
#در همین [[سوره مائده]]، قبل از آیه ۵۵، چنین می‌گوید: {{متن قرآن|يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ}}<ref>«می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد» سوره مائده، آیه ۵۲.</ref>. طبق نقل مفسران، گوینده این سخن [[عبدالله بن ابی]]، [[رئیس]] [[منافقان]] بوده است.
بنابراین، استعمال صیغه جمع درباره یک فرد، در [[قرآن]] و لغت [[عرب]]، بیش از آن است که در این صفحات استقصاء گردد. البته به کار بردن صیغه جمع درباره یک فرد، در هر موردی به خاطر نکته‌ای است. مثلاً به کار بردن آن درباره عبدالله بن ابی این است که او رئیس [[اوسیان]] بود و سخن او به منزله سخن گروهی بود که از او [[پیروی]] می‌کردند، از این جهت درباره عبدالله بن ابی که رئیس [[حزب]] [[نفاق]] بود، لفظ جمع بکار برده شده است، تو گوئی این سخن را همۀ افراد حزب نفاق می‌گویند.
علت اینکه در آیه مورد بحث ([[مائده]]، ۵۵) لفظ جمع بکار رفته در حالی که مقصود از آن تنها [[امیر مؤمنان]]{{ع}} است، این می‌باشد که [[عواطف]] منافقان و گروه مخالف بر ضد [[امام]]، تحریک نشود و بدانند که این یک قانونی کلی است و امکان دارد که افراد و مصادیق فراوانی پیدا کند، هر چند که فعلاً بیش از یک نفر مصداق ندارد<ref>زمخشری در کشاف وجه دیگری را با جمله زیر بیان کرده و می‌گوید: لیرغب الناس فی مثل فعله، لینبه علی أن سجیة المؤمن یجب ان یکون علی هذه الغایة، فی الحرص فی البر و الاحسان و تفقد الفقراء حتی ان لزمهم امر الا یقبل التأخیر هم و الصلاة لم یؤخروه الی الفراغ (تفسیر کشاف، ج۱، ص۲۴۷، طبع مصر، مطبعة تجاریة کبری).</ref>.
 
'''سؤال ششم''': می‌گویند: علی{{ع}} به خاطر اینکه [[انگشتر]] خود را به [[فقیر]] داد، این [[آیه]] درباره او نازل گردید، ولی این [[شأن نزول]]، با [[ظاهر آیه]] تطبیق نمی‌کند؛ زیرا آیه می‌گوید: و یؤتون الزکاة ([[زکات]] می‌دهند) و در لسان [[شرع]]، به [[بخشش]] انگشتری زکات نمی‌گویند، بلکه این لفظ را در مقامی بکار می‌برند که از نظر [[اسلام]] زکات [[واجب]] بر آن تعلق گیرد، مانند طلا و [[نقره]] مسکوک، [[غلات]] و.... 
پاسخ: [[تفسیر]] زکات به معنی دوم، از اصطلاحات [[فقهی]] است که بعدها در میان [[مسلمانان]] رائج شده است، در صورتی که در لغت و اصطلاحات [[قرآن]]، معنی وسیع‌تر و گسترده تری دارد.
# زکات در لغت [[عرب]]، به معنی نموّ و [[تطهیر]] و [[پاکی]] است، و قرآن به هر انفاقی که به خاطر [[خدا]] انجام گیرد، زکات می‌گوید و غالباً موقعی که این لفظ همراه [[نماز]] ذکر گردد، مقصود انفاقی است که [[انگیزه الهی]] در آن باشد، اعم از واجب و یا [[مستحب]]، چنانکه در آیه‌های زیر به این معنی آمده است: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. به طور مسلم، این [[نظام مالی]] که به عنوان زکات در اسلام است، هرگز در میان [[ملل]] پیشین نبوده است. مع الوصف، کلمه زکات در آنها بکار رفته است.
# [[حضرت عیسی]]، در گهواره خود را چنین معرفی کرد: {{متن قرآن|وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}}<ref>«و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.</ref>.
# [[خداوند]]، [[حضرت اسماعیل]] را چنین تعریف می‌کند که: {{متن قرآن|وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ}}<ref>«و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.</ref>.
ناگفته پیداست که هرگز در [[شرایع]] پیشین، یک چنین [[نظام مالی]] که در [[اسلام]] به عنوان [[زکات]] است، وجود نداشته است و زکات آنان همان نوع [[انفاق در راه خدا]] بوده است.
روشن‌تر از همه، آیاتی است که در [[مکه]] پیش از ایجاب زکات در اسلام وارد شده است. مانند [[آیه]] ۴ [[سوره مؤمنون]]:
{{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ}}<ref>«و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.</ref>.
مقصود از زکات، در این آیه و آیه‌های دیگری که در [[آغاز بعثت]] (پیش از [[تشریع]] زکات اصطلاحی) نازل شده است، همان [[انفاق]] در راه خداست.  
اصولاً آیه‌ای که در آن زکات اصطلاحی تشریع شده است، زکات را از اقسام [[صدقه]] دانسته و می‌فرماید:
{{متن قرآن|خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا}}<ref>«از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی» سوره توبه، آیه ۱۰۳.</ref>.
بنابراین، به زکات اصطلاحی، از آن نظر زکات می‌گویند که صدقه و انفاق در راه خدا است، در این صورت هرگاه به صدقه‌های مستحبی زکات گفته شود، استعمال صحیحی خواهد بود (دقت کنید).
 
'''سؤال هفتم''': [[شایسته]] [[مقام امام]] علی{{ع}} این است که در [[مقام عبودیت]] و [[نیایش]] به غیر [[خدا]] توجه پیدا نکند، در حالی که توجه به [[فقیر]] و دادن انگشتری به وی با [[خضوع]] و خشوعی که مناسب مقام امام است، منافات دارد.
 
پاسخ: رفع نیازمندی‌های [[مستمندان]]، از بزرگترین [[فرائض اسلامی]] است که مایة [[تقرب]] به [[مقام ربوبی]] می‌گردد. شنیدن ناله مستمند و [[اجابت]] در خواست او در حال [[نماز]]، عبادتی است در ضمن [[عبادت]]، و باید گوش مردان خدا در تمام احوال، آماده شنیدن چنین درخواست‌ها و ناله‌ها باشد، و شنیدن چنین ناله‌ای با خضوع و [[خشوع]] در حال عبادت، منافاتی ندارد.
[[تجربه]] نشان داده است که بسیاری از مادرانی که به هیچ صدائی از [[خواب]] بیدار نمی‌شوند. اما ناله [[ضعیف]] [[کودک شیرخوار]]، آنان را از خواب بیدار می‌کند؛ زیرا آنان هنگام [[خواب]]، تصمیم می‌گیرند که دستگاه [[شنوایی]] آنها در برابر هر حادثه‌ای تعطیل گردد و با هیچ صدائی جز صدای [[کودک]] خود، بیدار نشوند.
مردان بزرگ [[خدا]]، در [[مقام]] [[عبادت]] و [[پرستش خدا]]، از هر موضوعی جز خدا بی‌خبر می‌شوند و در عز [[ربوبی]] و جلال [[الهی]] مستغرق می‌گردند، و دستگاه بینائی و شنوائی آنها چیزی را نمی‌بیند و نمی‌شنود، جز آنچه که [[رضای الهی]] در آن باشد. بنابراین هرگاه علی{{ع}} در حال [[نماز]] صدای مستمندی را می‌شنود، به خاطر این است که رضای الهی در شنیدن آن بوده است، و علی هیچ‌گاه از شنیدن این صداها [[غافل]] نبوده است<ref>ممکن است، توجه امام به سؤال سائل، به وسیله الهام الهی بوده باشد؛ زیرا چه مانعی دارد که خداوند ولی خود را در ضمن اطاعت خود، به اطاعت دیگر که با آن منافاتی ندارد، راهنمایی کند.</ref>.
 
'''سؤال هشتم''': ممکن است گفته شود که مقصود از جمله و هم راکعون [[تواضع]] و تذلل آنهاست، یعنی نماز می‌گزارند و [[زکات]] می‌دهند، در حالی که نسبت به [[اوامر]] [[پروردگار]] خود [[خاضع]] و فروتنند.
 
پاسخ: یک چنین [[تفسیر]]، جز [[تفسیر به رأی]] چیزی نیست؛ زیرا [[رکوع]] در لغت [[عرب]] به معنی انحناء و خمیده شدن است، نه [[خضوع]]. اگر هم در موردی در معنی خضوع به کار برود، به طور مجاز در لازم معنی بکار رفته است؛ زیرا لازم انحناء و خم شدن، همان خضوع است.
بزرگ لغت‌شناس عرب می‌گوید:
{{عربی|ركع أصل واحد يدل على انحناء الانسان و غيره يقال: ركع الرجل اذا انحنى و كل منحن راكع.
و في الحديث لولا مشايخ ركع و صبية رضع و بهائم رتع، يصب عليكم العذاب صبّاً}}<ref>معجم مقاییس اللغة، نگارش احمد بن فارس بن زکریا متوفای سال ۳۹۵، ج۲، ماده رکع.</ref>.
رکوع، دارای اصل واحدی است، و دلالت می‌کند بر خم شدن [[انسان]] و غیر او می‌گویند: رکع الرجل هنگامی که خم شد و هر شیء خمیده‌ای راکع است. در [[حدیث]] آمده: اگر [[پیران]] خمیده و [[کودکان]] شیرخوار و چهارپایان چرنده نبود، [[عذاب]] بر شما فرو می‌ریخت.
این که می‌گویند: اصل واحد یعنی یک معنی بیش ندارد و آن، خم شدن است. سپس با آیاتی بر مقصود خود [[استدلال]] می‌کند.
راغب در مفردات می‌گوید:
{{عربی|الرُّكُوع الانْحِنَاءُ، فتارةً يُسْتَعْمَلُ في الهَيْئةِ المَخْصوصَةِ في الصّلاةِ كما هي، و تارةً في التَّواضُعِ و التَّذَلُّلِ}}<ref>مفردات، راغب، ص۳۰۲ ماده رکع.</ref>.
این جمله می‌رساند که معنی اصلی آن همان انحناء است، و اگر در موردی در [[تواضع]] و تذلل بکار برود، استعمال در لازم معنی است.
ما [[حق]] نداریم لفظی را بی‌جهت از معنی [[واقعی]] آن خارج کنیم، خصوصاً موقعی که [[روایات متواتر]]، [[گواهی]] می‌دهند که لفظ در همان معنی [[حقیقی]] بکار رفته است.
 
'''سؤال نهم''': اگر [[آیه]] [[گواه]] بر [[امامت]] [[امام]] باشد، معلوم می‌شود که یکی از [[شرائط امامت]] این است که امام در حال [[رکوع]] [[صدقه]] بدهد، آیا درباره [[پیشوایان]] دیگر نیز این جریان اتفاق افتاده است؟
 
پاسخ: این سؤال، آنچنان ناموزون است که ما خود را از هر نوع پاسخگوئی به آن [[بی‌نیاز]] می‌دانیم؛ زیرا شما این آیه را به دست افراد آشنا به [[قرآن]] بدهید، می‌گویند: این جمله معرف [[مقام امامت]] علی{{ع}} است نه اینکه بیان کننده شرط نیل به امامت<ref>ریشه اشتباه مستشکل این است که تصور کرده که دادن صدقه در حال رکوع در مسأله رهبری دخالت دارد ولی از آن غافل است که این نوع عناوین جنبه طریقی داشته و به اصطلاح علمی، جنبه عنوان مشیری دارد. مقصود معرفی و شناساندن است نه این که صدقه دادن در حال رکوع در زعامت و رهبری دخالت دارد.</ref>.
هرگاه از پدری سؤال شود که کدام یک از [[فرزندان]] خود را [[دوست]] داری؟ می‌گوید: آنکه کت سرمه‌ای بر تن کرده است. معنی این جمله چیست؟ آیا جز این است که معرف [[فرزندی]] است که بیش از دیگران علاقه پدر را به خود جلب کرده است؟
هرگاه از پدری سؤال کنند که [[سرپرست]] فرزندان شما کیست؟ او نگاهی به اطراف می‌کند و می‌گوید: آن کس که بیل به دست دارد و باغچه بیل می‌زند. این جمله جز این نیست که می‌خواهد از این طریق او را معرفی کند و اگر در همان حالت، علامت مشخص‌تری در [[اختیار]] داشت، مانند کمربند بر کمر، شال برگردن، کتاب در دست، قطعاً او را به وسیله آنها معرفی می‌کرد.
به علاوه، مرحوم [[فیض کاشانی]] در کتاب الأصفی در صفحه ۱۵۱، طبع [[تهران]] می‌نویسد: [[فرزندان امام]] همگی به این [[نعمت]] مفتخر شده و هر کدام در موقع [[امامت]] خویش، در حال [[رکوع]] صدقه‌ای داده‌اند.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۷۰-۱۹۰.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010218.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلائل انتصابی بودن آن''']]
# [[پرونده:IM010218.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلایل انتصابی بودن آن''']]
# [[پرونده:1368108.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[آیه ولایت - نجارزادگان (مقاله)|مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۱۰''']]
# [[پرونده:000052.jpg|22px]] [[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[آیه ولایت ۱ (مقاله)|آیه ولایت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱''']]
# [[پرونده:IM010595.jpg|22px]] [[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|'''پیشوائی از نظر اسلام''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۷

آیه ولایت

یکی از آیاتی که علی(ع) را «مؤمن» خوانده و ولایت او را در طول ولایت پیامبر(ص) دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که ولیّ و رهبر شما تنها خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند و نماز را بر پا می‌دارند و در رکوع زکات می‌پردازند»[۱].[۲]

دیدگاه اهل سنت

شأن نزول

علمای بزرگ اهل سنت[۳]، همچون قاضی عبدالعضد ایجی[۴]، شریف جرجانی[۵]، سعدالدین تفتازانی[۶] و علاء الدین قوشجی سمرقندی[۷]، به اجماع مفسران در این‌باره اعتراف کرده‌اند.

این خبر نزد محدثان و راویان بسیار معروف است. توضیح بیشتر در این‌باره از چارچوب این نوشتار فراتر می‌رود. بنابراین تنها سخن آلوسی گزارش می‌شود. او می‌گوید: غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه[۸]؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این آیه درباره علی(ع) نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان راوی این رویداد، به معنای مخالفت برخی از راویان مخالف با این شأن نزول نیست، بلکه اختلاف در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها استوار است؛ یعنی مفسران در سیر کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و اتقان و قطعی بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما اهل حدیث چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه حدیثی خود از این رویداد سخن به میان نیاورده‌اند.

علامه حلی از علمای شیعه، در اشتهار این سبب نزول میان علمای امت می‌نویسد: علمای اسلام بر نزول این آیه درباره علی(ع) اجماع کرده‌اند و این در صحاح اهل سنت نیز مذکور است. هنگامی که علی(ع) در نماز خویش و پیش روی صحابه انگشتر خود را به مسکین صدقه داد، این آیه فرود آمد[۹]. سید مرتضی می‌نویسد: «اهل نقل اتفاق کرده‌اند بر اینکه زکات دهنده در رکوع نماز، علی(ع) است»[۱۰]. شیخ مفید می‌گوید: ثابت شد که ولایت یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچ‌کس از اهل قبله، چنین کاری را جز برای امیرمؤمنان(ع) ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، امام علی(ع) است[۱۱]. ابن شهر آشوب نیز می‌گوید: «امت اجماع کرده‌اند بر اینکه این آیه درباره علی(ع) فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در رکوع صدقه داد و در این‌باره خلافی میان مفسران نیست»[۱۲]. ‌راضی می‌نویسد: نزول آیه درباره علی(ع) از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کرده‌اند و این اجماع را جمعی از اَعلام اهل سنت، همچون امام قوشجی، در مبحث امامت از شرح تجرید آورده‌اند[۱۳].

امام هادی(ع) در نامه‌ای به اهل اهواز در پاسخ به مسئله جبر و تفویض فرمود: اهل دانش بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی(ع) نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس خداوند این عمل او را سپاس گزارد و این آیه را نازل فرمود[۱۴].

روایات فراوانی در منابع فریقین بر نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) دلالت می‌کنند.

۱. سلمة بن کهیل روایت کرده است: «حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...[۱۵]»[۱۶]؛ «علی(ع) انگشتری خود را در رکوع نماز صدقه داد و آن، گاه آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... نازل شد».

  1. ابن ابی‌حاتم؛ ذهبی درباره او می‌گوید: «ابن ابی‌حاتم، حافظ معروف، ناقد شهیر، صاحب تفسیر، شیخ محدثان و در متن و سند روایات بسیار خبره و آگاه بوده است»[۱۷].
  2. ابوسعید اشج؛ ذهبی می‌گوید: ابوحاتم درباره او گفته است: «او موثق و امام اهل زمان خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظه‌تر ندیدم»[۱۸] و ابن حجر درباره او گفته است: «او موثق است»[۱۹].
  3. فضل بن دکین؛ ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره ابونعیم، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»[۲۰]. ذهبی می‌گوید: «بخاری و ابوزرعه و گروه‌های دیگری از او روایت نقل کرده‌اند»[۲۱]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از اساتید بخاری بوده است»[۲۲].
  4. موسی بن قیس حضرمی؛ ابن ابی‌حاتم به نقل از یحیی بن معین می‌گوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»[۲۳]. ذهبی می‌گوید: «او موثق، اما شیعه است»[۲۴]. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... انسانی راست‌گو و متهم به تشیع است»[۲۵].
  5. سلمة بن کهیل؛ ذهبی گفته او از علمای موثق کوفه بوده است...[۲۶]. ابن حجر: «او موثق بوده است»[۲۷].

۲. «حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا[۲۸]، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌»[۲۹]؛ «عتبة بن ابی‌حکیم نقل کرده است: آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. وثاقت ابن ابی‌حاتم، گذشت[۳۰].
  2. ربیع بن سلیمان مرادی، ذهبی می‌گوید: «او مؤذن، فقیه و حافظ بوده است»[۳۱]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق بوده است»[۳۲].
  3. ایوب بن سوید را ابن حبان، حاکم نیشابوری، ابن حجر عسقلانی و البانی توثیق کرده‌اند[۳۳].
  4. عتبه بن ابی‌حکیم همدانی ابوالعباس، مزی گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابی‌حکیم ثقه است... و ابوالقاسم طبرانی می‌گوید: «عتبه بن ابی‌حکیم از ثقات مسلمانان است»[۳۴]. ابن حبان او را در ثقات آورده است[۳۵].

ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «صالح است و اشکالی بر او وارد نیست»[۳۶]. حاکم روایت عتبه بن ابی‌حکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است[۳۷].

۳. «حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا قال علي بن أبي طالب(ع)»[۳۸]؛ ابن جریر طبری از عتبه ابن ابی‌حکیم روایت کرده است: «اسماعیل بن اسرائیل رملی، از ایوب بن سوید، از عتبة بن ابی‌حکیم درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. ابن جریر طبری؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، حافظ، سرشناس در تفسیر و امام در فقه بود.»..[۳۹].
  2. اسماعیل بن اسرائیل رملی؛ رازی[۴۰]: «ما از او روایت نمودیم و او راست‌گوست»[۴۱].
  3. ایوب بن سوید که پیش‌تر درباره او سخن رفت.
  4. عتبه بن ابی‌حکیم که شرح حال او گفته شد.

۵. «حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... فخرج رسول الله و دخل المسجد و الناس يصلون بين راكع و قائم فصلى؛ فإذا سائل، قال: يا سائل أعطاك أحد شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً»[۴۲]؛ «حاکم گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... بر رسول خدا(ص) نازل شد و آن حضرت به مسجد رفت؛ در حالی که مردم مشغول نماز بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای سائل! آیا کسی چیزی به تو بخشش نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال رکوع است؛ یعنی علی بن أبی‌طالب(ع) و به من انگشتری عطا فرمود».

  1. محمد بن عبدالله صفار؛ ذهبی او را استاد امام، محدث، اسوه، زاهد خوانده است[۴۳]. سمعانی: «او زاهد، خوش‌سیرت، با ورع و خیر بوده است»[۴۴].
  2. ابویحیی عبد الرحمان بن محمد؛ ابن حبان: «او از محدثان اصفهان با احادیثی مقبول، بوده است»[۴۵]. ذهبی: «او حافظ و از ذخایر علم است»[۴۶].
  3. محمد بن یحیی بن ضریس؛ رازی: «او راست‌گو بوده است»[۴۷].
  4. عیسی بن عبدالله علوی؛ ابن حبان او را در ثقات آورده است[۴۸].
  5. عبدالله؛ ذهبی او را موثق دانسته است[۴۹].
  6. محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»[۵۰]. ابن حجر درباره او گفته است: «او راست‌گوست»[۵۱].
  7. عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»[۵۲]. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»[۵۳].

نتیجه: بر اساس اجماع مفسران و نقل محدثان، علی(ع) در رکوع انگشتر خود را به سائل داد و این آیه در شأن وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای سرپرست عام امت به کار رفته است و بر ولایت کلی الهی دلالت می‌کند و از دید تکوینی و تشریعی برای رسول(ص) و امام علی(ع) پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.[۵۴]

دلالت آیه

نقطه مهم استدلال بر ولایت الهی علی(ع) در این آیه کریمه، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما مفسران درباره‌اش مفاهیمی را چون امامت، دوستی یا نصرت گمان زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای ولایت امر و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ یتیم، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ زن، آن کسی است که اختیار عقد نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون اجازه او، به این کار بپردازد.»..[۵۵]. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و کفالت امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند: به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر حصر دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: ولایت اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به شأن نزول آیه که درباره علی(ع) است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: یاور یا دوست شما تنها خدا، رسول او و علی بن ابی‌طالب(ع) است. آن‌گاه این پرسش مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز پیامبر(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) نمی‌توان دوست و یاور مؤمنان دانست؟ با این فرض، آیه دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز رسول خدا(ص) و علی(ع) دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور اهل ایمانند. حتی اگر «انّما» بر حصر دلالت نکند، به چه دلیلی پس از نهی مؤمنان از دوست گرفتن و یاری خواستن از کافران در آیه پیشین[۵۶]، تنها خداوند، رسول اکرم(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی بدیهی را انکار کند و نزول آیه را در شأن حضرت امیران نپذیرد و بگوید مقصود این است که خدا و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند. باری، ولایت درباره خداوند، پیامبر(ص) و امام، با یک سبک و سیاق و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول(ص)، همان ولایت خداوند و ولایت امام علی(ع)، همان ولایت رسول(ص) است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به جایگاه معنوی خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، شایستگی ندارد که در این مقام باشد و بر مقدرات بندگان خدا ولایت داشته باشد. در حقیقت فرد باید نخست در مقام ولایت حقیقی جای گیرد، تا خدای متعال راضی شود اختیار دین و دنیای مردم را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در تقوا و ملکات نفسانی برتر و کامل‌تر باشد تا ولایت عام یابد و بر سرنوشت مردم مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها خداوند دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای حقیقی شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان صاحب اختیار و سرپرست است.[۵۷]

آیه ولایت در کلام امامیه

  • از دیدگاه مفسران و متکلمان امامیه، آیه ولایت یکی از روشن‌ترین دلایل امامت بلافصل علی(ع) است، زیرا اگر چه ولی در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: رب، مالک، سید، منعم، معتق، محب، ناصر و متصرف در امور دیگران[۵۸]، ولی به دلایل عقلی و نیز به اجماع مسلمانان غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا می‌تواند در این آیه مقصود باشد. دلایل این مطلب بدین قرار است:
  • ۱. کلمه ﴿إِنَّمَا ادات حصر است و مفاد آن اثبات و نفی است، زیرا کلمه ﴿إِنَّمَا در بردارنده معنای ما و الا (نفی و استثنا) است؛ یعنی حکم را بر آنچه پس از ﴿إِنَّمَا ذکر شده اثبات، و از آنچه ذکر نشده، نفی می‌کند[۵۹]. بنابراین کلمه ﴿إِنَّمَا بر ولایتی خاص دلالت می‌کند؛ ولایتی که اولاً و بالذات به خداوند اختصاص دارد و برای دیگران با اذن و مشیت الهی ثابت می‌شود[۶۰]، اما ولایت به معنای نصرت و محبت اختصاصی نیست، زیرا لزوم یاری کردن و محبت مؤمنان به همدیگر، از لوازم بدیهی ایمان و مورد اجماع مسلمانان است؛ چنان که آیه کریمه ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۶۱] نیز بر آن دلالت می‌کند.
  • برخی معتقدند ﴿إِنَّمَا همیشه بر حصر دلالت نمی‌کند، زیرا در غیر حصر نیز به کار رفته است؛ چنان که در قرآن آمده است ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ[۶۲]. روشن است که لهو و لعب در غیر زندگی دنیا نیز متصور است[۶۳]. در پاسخ می‌توان گفت، ادیبان و زبان‌شناسان معروف عرب به دلالت ﴿إِنَّمَا بر حصر تأکید کرده‌اند، به همین دلیل زمخشری در تفسیر آیه ولایت گفته است: معنای ﴿إِنَّمَا این است که موالات باید به آنان اختصاص یابد[۶۴] اما باید توجه داشت که حصر بر دو نوع است: حصر حقیقی و حصر اضافی. اصل اولی در حصر، معنای حقیقی آن است، چه این که حصر اضافی جنبه ثانوی داشته و نیاز به قرائن دارد، و در آیه مورد بحث نه تنها قرینه‌ای بر حصر اضافی وجود ندارد، بلکه قرائن و شواهد -چنان‌که بعداً می‌آید- حصر حقیقی را تأیید می‌کند.
  • ۲. اگر چه واژه ولی بر معانی یا مصادیق متعددی اطلاق شده است، لکن هرگاه بدون قرینه به کار رود مراد از آن مالک امر بودن خواهد بود. به ویژه اگر به کسی اسناد داده شود که دارای شأن رهبری و فرمانروایی است؛ همان طوری که در آیه مورد بحث چنین است، زیرا کلمه ولی نخست به خداوند و سپس به پیامبر(ص) اسناد داده شده است. حاکمیت خداوند عقلاً ثابت است، و حاکمیت پیامبر(ص) به عنوان این که رسول خداست اثبات می‌شود، حال با توجه به این که ولایت در مورد خدا و رسول(ص) به معنای مالک امر بودن است، و از طرفی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بر خداوند یا پیامبر(ص) عطف شده است، و حکم معطوف با معطوف‌علیه مشترک است، پس ولایت در مورد مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌اند نیز به معنای مالکیت امر تدبیر (امامت) خواهد بود[۶۵].
  • ۳. اگر چه عبارت ﴿الَّذِينَ آمَنُوا همه مؤمنان را شامل می‌شود، ولی مقصود از آن بعضی از مؤمنان است، زیرا اولاً، برای آنان صفت ویژه‌ای (اقامه نماز و دادن زکات در حال رکوع) بیان شده است. ثانیاً، جمله ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بر کلمه ﴿رَسُولُهُ و آن هم بر کلمه ﴿اللَّهُ عطف شده است و مفاد آیه این است که خدا و رسولش و مؤمنانی که توصیف شده‌اند ولی‌اند، و جامعه مؤمنان، مُوَلی‌علیه هستند. نسبت این دو، از قبیل نسبت میان ولایت‌مدار و ولایت‌پذیر است، نه از باب تفاعل که ولایت دو جانبه باشد، در حالی که ولایت به معنای محبت و نصرت دو جانبه بوده و عمومیت دارد[۶۶].
  • در مقابل استدلال مزبور، مفسران و متکلمان اهل سنت، به وحدت سیاق آیه ولایت با آیات قبل و بعد آن استناد نموده و گفته‌اند: مراد از ولایت در آیه، نصرت و محبت است، زیرا در آیات قبل﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۶۷] خداوند مؤمنان را از ولایت یهود و نصارا نهی کرده است. روشن است که مؤمنان هیچ گاه در صدد قبول ولایت یهود و نصارا به معنای امامت نبوده‌اند، بلکه آنچه برخی از مسلمانان انجام می‌دادند برقراری رابطه دوستی و پیمان نصرت با یهود و نصارا بوده است، فلذا در آیه مورد بحث نیز مراد از ولایت نصرت و محبت خواهد بود؛ چنان که در آیه بعد﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۶۸] نیز یادآور شده است که تولی خدا و پیامبر و مؤمنان موجب غلبه و پیروزی حزب خداوند خواهد بود[۶۹].
  • در پاسخ به استدلال فوق چند نکته قابل توجه است: نکته اول، هم‌سیاق بودن آیه ولایت با آیه نهی تولی یهود و نصارا مستلزم آن است که آیات دیگری بین آن دو واقع نشود، در حالی که میان دو آیه یاد شده، سه آیه (۵۲-۵۴) فاصله انداخته است، البته هر چند آیه‌های ۵۲ و ۵۳ به نوعی ناظر به ولایت یهود و نصارا است، لکن آیه ۵۴ ناظر به ارتداد در آینده بوده و ارتباطی با آیه ۵۱ ندارد، مضمون آیه چنین است: ای گروهی که ایمان آورده‌اید هر کس از شما، از دین خود مرتد شود به زودی خدا قومی را که دوست می‌دارد و آنها نیز خدا را دوست می‌دارند، برای نصرت اسلام برمی‌انگیزد؛ بدین جهت، مفسران آن را یکی از پیشگویی‌های قرآن دانسته‌اند[۷۰].
  • نکته دیگر این که آیه بعد از آیه ولایت نیز صراحت یا ظهور در ولایت به معنای نصرت ومحبت ندارد، مضمون آیه چنین است: هر کس ولایت خدا، رسول و مؤمنان خاص را بپذیرد، چنین افرادی حزب الله هست و حزب الله پیوسته غالب و پیروز است (سوره مائده، آیه ۵۶)؛ مضمون این آیه، هم با ولایت به معنای نصرت و محبت سازگاری دارد، و هم با ولایت به معنای تدبیر و نصرت در امور؛ بنابراین، نمی‌توان آن را قرینه و شاهد بر یکی از آن دو به شمار آورد.
  • نکته سوم، بر فرض قبول وحدت سیاق، قرینه سیاق در صورتی قابل احتجاج است که با دلیل و قرینه‌ای روشن‌تر معارض نباشد، در حالی که قراین آشکاری که پیش از این بیان گردید و احادیثی که در‌شان نزول آیه وارد شده مانع از تمسک و استدلال به وحدت سیاق خواهد بود[۷۱].

بررسی اشکالات

شبهات مرتبط با آیه

نخست: عدم احتجاج امام امیر المؤمنین(ع) به این آیه

گفته شده اگر آیه نص در امامت و خلافت است چرا علی(ع) با این دلیل روشن استدلال نکرد؟[۹۷] پاسخ آن حضرت در موارد متعدد، به این آیه تمسّک جسته‌اند که در منابع معتبر نقل شده است و در اینجا فقط به دو مورد اشاره می‌کنیم:

  1. در روز شوری در برابر سعد بن ابی وقاص، عثمان، عبد الرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، به این آیه احتجاج نموده و فرمودند: آیا غیر از من در میان شما کسی هست که در حال رکوع، زکات داده و درباره او این آیه ولایت نازل شده باشد؟ همه گفتند: نه[۹۸].
  2. روایت شده است که حضرت(ع) فضایل خود را برای ابوبکر شمردند از جمله این که فرمودند: تو را به خدا قسم آیا در قضیه زکات انگشتر، ولایت از طرف خدا برای تو مقرر شده یا برای من؟ گفت: بلکه برای تو[۹۹]

شبهه یکم

  1. این شأن نزول را بسیاری از مفسّران بزرگ اهل سنت نقل نموده‌اند، برخی از کسانی که بر نزول این آیه در حق علی(ع) نقل اجماع و با ادّعای اجماع نموده‌اند، عبارت‌اند از:
    1. قاضی عضدالدین ایجی در کتاب المواقف فی علم الکلام می‌نویسد: و اجمع ائمة التفسیر ان المراد علی[۱۰۲].
    2. شریف جرجانی در شرح مواقف آورده است: وقد اجمع ائمة التفسیر علی أن المراد به الذین یقیمون الصلاة الی قوله و هم راکعون علی فانه کان فی الصلاة راکعا فسأله سایل فاعطاه خاتمه فنزلت الآیة[۱۰۳].
    3. سعدالدین تفتازانی نیز در شرح مقاصد می‌نویسد: نزلت باتفاق المفسِّران فی علی بن ابی‌طالب -رضی الله عنه- حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته و کلمه انما للحصر بشهادة النقل و الاستعمال[۱۰۴].
  2. با وجود شواهد و قرائن قطعی که از اهل سنت صادر شده است، چطور ادعا می‌کنند، این آیه در شأن علی(ع) نازل نشده است؟ در حالی که اکثر بزرگان اهل سنت این شأن نزول را پذیرفته‌اند و در کتب خود نیز بیان کرده‌اند.
  3. علّت اینکه علامه حلی در این مسأله ادّعای اجماع نموده‌اند آن است که، درباره شأن نزول این آیه، جز روایت مرسله که درباره ابوبکر است، همه روایات درباره حضرت علی(ع) است و چون آن روایت ضعف سندی دارد، در برابر انبوه روایات دیگر درباره حضرت علی(ع) جایگاهی نداشته و ادّعای اجماع شده است[۱۰۵].

شبهه دوم

  • در آیه ولایت، لفظ جمع، هفت مرتبه آمده است و حمل آیه بر مفرد –علی(ع)- مجاز است نه حقیقت، از این‌رو نمی‌توان آیه را بدون قرینه، بر مفرد حمل نمود. فخر رازی می‌نویسد: أنه تعالی ذکر المؤمنین الموصوفین فی هذه الآیة بصیغة الجمع فی سبعة مواضع و هی قوله: متن قرآن و حمل ألفاظ الجمع و إن جاز علی الواحد علی سبیل التعظیم لکنه مجاز لا حقیقة، و الأصل حمل الکلام علی الحقیقة}}}}[۱۰۶].
  • پاسخ:
  • از این اشکال چند پاسخ داده شده است:
  1. برخی در پاسخ آورده‌اند در مواردی از قرآن کریم، لفظ جمع آمده و قصد مفرد شده است، مرحوم علامه طباطبایی در المیزان[۱۰۷] و مرحوم علامه امینی در الغدیر[۱۰۸] بیست مورد از آیات قرآن کریم را ذکر کرده‌اند که طبق اعتراف اهل سنت، لفظ آیه جمع، ولی مفرد قصد شده است. به دو نمونه اشاره می‌کنیم:
    1. ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ[۱۰۹] برخی از مفسِّران گفته‌اند: ﴿النَّاسُ در آیه شریفه، نعیم بن الاشجعی[۱۱۰] است.
    2. ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۱۱]، دیدگاه برخی از مفسّران، بر این است، آیه درباره جابر بن عبدالله انصاری نازل شده و پرسش‌ کننده اوست[۱۱۲].
  2. روایات شأن نزول، راه حل استفاده از ضمائر جمع است؛ بر فرض که حمل جمع بر مفرد، مجاز باشد، بر این حمل، قراینی وجود دارد و قراین آن، روایات فراوانی است که شأن نزول آیه را، جریان زکات خاتم حضرت بیان کرده است.
  3. کاربرد جمع، برای تشویق مردم به کارهای خیر است. ابوالقاسم جارالله زمخشری حنفی در تفسیر خود می‌گوید: اگر اشکال شود: چگونه درست است، این آیه در شأن علی(ع) باشد و حال آنکه آیه به لفظ جمع وارد شده است؟ در پاسخ می‌گوییم: آیه به لفظ جمع آمده، گرچه مراد از آن فقط یک نفر است -علی(ع)- است و این به خاطر آن است که مردم ترغیب شوند تا مانند چنین کاری انجام دهند و ثواب آن را ببرند [۱۱۳].
  4. استفاده از الفاظ و ضمایر جمع، برای تعظیم و تفخیم است. مرحوم طبرسی می‌نویسد: اطلاق لفظ جمع، بر امیرمؤمنان(ع)، تفخیم و تعظیم آن حضرت است، چه اینکه اهل لغت جمع را بر مفرد برای تعظیم و احترام اطلاق می‌کنند، و این حقیقت به اندازه‌ای مشهور است که احتیاج به استدلال ندارد[۱۱۴].
  5. پاسخ دقیق آن است که در این آیه لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است، بلکه عنوان جمع، بر یکی از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقق) محفوظ مانده است. و بین این دو کیفیّت و دو گونه استعمال، فرق بسیار است و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست، تنها صورت اوّل است[۱۱۵]. و به عبارتی دیگر لفظ در مفهوم خود استعمال می‌شود، نه در مصداق خارجی؛ ولی مصداق لفظ جمع، در بیرون گاهی فرد است و گاهی جمع[۱۱۶].
  6. پاسخ دیگری که از دقت بیشتری برخوردار است این است که، این جمعِ موصولی است و عموم اطلاق علی‌البدل دارد و نشانه این است که ولایت به یک نفر منحصر نمی‌شود. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا که جمع است به آحاد اطلاق می‌شود، مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا مفرد است؛ ولی مفهومش جمع است. یک روز مصداقش علی(ع) و یک زمان امام حسن(ع) و تا امام زمان ادامه دارد، در این آیه، اطلاق جمع بر افراد، در طول یکدیگر است؛ مانند:اولوالامر که نمی‌شود در یک زمان چند اولوالامر باشد، پس، اولوالامر، آحاد افراد در طول یکدیگر است.
  • در روایاتی از اهل بیت(ع) به‌عنوان مصادیق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در آیه ولایت یاد شده است؛ چنان‌که امام صادق در تفسیر آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ولایت را به احق و اولی بودن در تدبیر امور مسلمانان تفسیر کرده و یادآور شده است، مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، علی و امامان از ذریه او تا روز قیامت‌اند؛ سپس داستان گدایی فقیر در مسجد پیامبر و انفاق امام علی(ع) به او در حال رکوع را یادآور شده و افزوده است: "هر یک از فرزندان او که به امامت می‌رسد، از چنین ویژگی برخوردارند، یعنی در حال رکوع انفاق می‌کنند"[۱۱۷]. امام باقر(ع) نیز درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ فرمودند: مراد امامان(ع) است[۱۱۸][۱۱۹].

شبهه سوم

  • آنچه از حالات امیرالمؤمنین علی(ع) در نماز نقل شده است آن است که حضرت دارای حضور قلب خاصی بودند به گونه‌ای که از خود بی‌خود می‌شدند، این حالت علی(ع) با این مطلب که در حال نماز صدای سائل را شنیدند و انگشتر خود را به او دادند، منافات دارد، زیرا حالت نخست، مستلزم توجّه تام به پروردگار؛ ولی حالت دوم، موجب توجّه به غیر خداوند است؛ از این‌رو، نمی‌توان مدلول آیه را درباره آن حضرت پذیرفت. فخر رازی می‌نویسد: و هو أن اللائق بعلی(ع) أن یکون مستغرق القلب بذکر الله حال ما یکون فی الصلاة، و الظاهر أن من کان کذلک فإنه لا یتفرغ لاستماع کلام الغیر و لفهمه، و لهذا قال تعالی: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۱۲۰] و من کان قلبه مستغرقا فی الفکر کیف یتفرغ لاستماع کلام الغیر[۱۲۱].
  • پاسخ:
  • از این اشکال چند پاسخ داده شده است:
  1. بر پایه روایات، پیامبر(ص) نیز گاهی نماز را کوتاه می‌کردند و آن را به سرعت پایان می‌دادند. هنگامی‌ که از ایشان علّت این کار پرسیده شد، فرمودند: "صدای گریه طفلی را شنیدم، گفتم شاید مادرش در مسجد (در حال نماز) باشد و از گریه او ناراحت شود"[۱۲۲]. از این‌رو هر قضاوتی نسبت به عملکرد پیامبر شود همان قضاوت نیز درباره عملکرد علی(ع) قابل جریان است.
  2. حالات اولیاء خدا یکسان نبوده، بلکه گوناگون و متغیر است و این تغییر، تابع جذبه‌های گوناگون پرودگار است و هیچ منافاتی ندارد که انسان کاملی نظیر آن حضرت، گاه مستغرق عالم توحید بوده و از حالات بشری دور و گاه در حالت معمولی و عادی باشند، از این‌رو این اختلاف حالات، به اراده و مشیّت پروردگار باز می‌گردد.
  3. توجّه آن حضرت در حین نماز، به کاری بوده، که مطلوب پروردگار است؛ پس این عمل، عبادتی در ضمن عبادت خواهد بود. عظمت روح ایشان چنان بود که می‌توانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد و این با حضور قلب در پیشگاه پروردگار، تنافی نخواهد داشت. چنین افرادی مظهر اسم جمال «يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»‌اند. به دیگر سخن، "وَلیِّ حق"، در هر شأنی از شئون بندگی، غافل از شئون دیگر نیست. پس اگر بنده خدا در حال نماز مشغول است از شأن دیگر بندگی که ایتاء زکات است غافل نیست.
  4. شنیدن صدای سائل و کمک به او، توجّه به خویشتن نیست، بلکه عین توجّه به خدا است، علی در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا، و روشن است، بیگانگی از خلق خدا بیگانگی از خداست؛ صدقه پیش از آنکه به دست سائل برسد به دست خدا می‌رسد: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۱۲۳]، و حضرت در واقع با خدا در ارتباط بوده است[۱۲۴].

آیه ولایت

یکی از آیاتی که علی(ع) را «مؤمن» خوانده و ولایت او را در طول ولایت پیامبر(ص) دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که ولیّ و رهبر شما تنها خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند و نماز را بر پا می‌دارند و در رکوع زکات می‌پردازند»[۱۲۵].[۱۲۶]

شأن نزول آیه

علمای بزرگ اهل سنت[۱۲۷]، همچون قاضی عبدالعضد ایجی[۱۲۸]، شریف جرجانی[۱۲۹]، سعدالدین تفتازانی[۱۳۰] و علاء الدین قوشجی سمرقندی[۱۳۱]، به اجماع مفسران در این‌باره اعتراف کرده‌اند.

این خبر نزد محدثان و راویان بسیار معروف است. توضیح بیشتر در این‌باره از چارچوب این نوشتار فراتر می‌رود. بنابراین تنها سخن آلوسی گزارش می‌شود. او می‌گوید: غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه[۱۳۲]؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این آیه درباره علی(ع) نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان راوی این رویداد، به معنای مخالفت برخی از راویان مخالف با این شأن نزول نیست، بلکه اختلاف در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها استوار است؛ یعنی مفسران در سیر کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و اتقان و قطعی بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما اهل حدیث چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه حدیثی خود از این رویداد سخن به میان نیاورده‌اند.

علامه حلی از علمای شیعه، در اشتهار این سبب نزول میان علمای امت می‌نویسد: علمای اسلام بر نزول این آیه درباره علی(ع) اجماع کرده‌اند و این در صحاح اهل سنت نیز مذکور است. هنگامی که علی(ع) در نماز خویش و پیش روی صحابه انگشتر خود را به مسکین صدقه داد، این آیه فرود آمد[۱۳۳]. سید مرتضی می‌نویسد: «اهل نقل اتفاق کرده‌اند بر اینکه زکات دهنده در رکوع نماز، علی(ع) است»[۱۳۴]. شیخ مفید می‌گوید: ثابت شد که ولایت یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچ‌کس از اهل قبله، چنین کاری را جز برای امیرمؤمنان(ع) ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، امام علی(ع) است[۱۳۵]. ابن شهر آشوب نیز می‌گوید: «امت اجماع کرده‌اند بر اینکه این آیه درباره علی(ع) فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در رکوع صدقه داد و در این‌باره خلافی میان مفسران نیست»[۱۳۶]. ‌راضی می‌نویسد: نزول آیه درباره علی(ع) از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کرده‌اند و این اجماع را جمعی از اَعلام اهل سنت، همچون امام قوشجی، در مبحث امامت از شرح تجرید آورده‌اند[۱۳۷].

امام هادی(ع) در نامه‌ای به اهل اهواز در پاسخ به مسئله جبر و تفویض فرمود: اهل دانش بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی(ع) نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس خداوند این عمل او را سپاس گزارد و این آیه را نازل فرمود[۱۳۸].

روایات فراوانی در منابع فریقین بر نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) دلالت می‌کنند.

۱. سلمة بن کهیل روایت کرده است: «حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...[۱۳۹]»[۱۴۰]؛ «علی(ع) انگشتری خود را در رکوع نماز صدقه داد و آن، گاه آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... نازل شد».

  1. ابن ابی‌حاتم؛ ذهبی درباره او می‌گوید: «ابن ابی‌حاتم، حافظ معروف، ناقد شهیر، صاحب تفسیر، شیخ محدثان و در متن و سند روایات بسیار خبره و آگاه بوده است»[۱۴۱].
  2. ابوسعید اشج؛ ذهبی می‌گوید: ابوحاتم درباره او گفته است: «او موثق و امام اهل زمان خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظه‌تر ندیدم»[۱۴۲] و ابن حجر درباره او گفته است: «او موثق است»[۱۴۳].
  3. فضل بن دکین؛ ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره ابونعیم، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»[۱۴۴]. ذهبی می‌گوید: «بخاری و ابوزرعه و گروه‌های دیگری از او روایت نقل کرده‌اند»[۱۴۵]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از اساتید بخاری بوده است»[۱۴۶].
  4. موسی بن قیس حضرمی؛ ابن ابی‌حاتم به نقل از یحیی بن معین می‌گوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»[۱۴۷]. ذهبی می‌گوید: «او موثق، اما شیعه است»[۱۴۸]. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... انسانی راست‌گو و متهم به تشیع است»[۱۴۹].
  5. سلمة بن کهیل؛ ذهبی گفته او از علمای موثق کوفه بوده است...[۱۵۰]. ابن حجر: «او موثق بوده است»[۱۵۱].

۲. «حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا[۱۵۲]، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌»[۱۵۳]؛ «عتبة بن ابی‌حکیم نقل کرده است: آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. وثاقت ابن ابی‌حاتم، گذشت[۱۵۴].
  2. ربیع بن سلیمان مرادی، ذهبی می‌گوید: «او مؤذن، فقیه و حافظ بوده است»[۱۵۵]. ابن حجر نیز می‌گوید: «او موثق بوده است»[۱۵۶].
  3. ایوب بن سوید را ابن حبان، حاکم نیشابوری، ابن حجر عسقلانی و البانی توثیق کرده‌اند[۱۵۷].
  4. عتبه بن ابی‌حکیم همدانی ابوالعباس، مزی گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابی‌حکیم ثقه است... و ابوالقاسم طبرانی می‌گوید: «عتبه بن ابی‌حکیم از ثقات مسلمانان است»[۱۵۸]. ابن حبان او را در ثقات آورده است[۱۵۹].

ابن ابی‌حاتم می‌گوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «صالح است و اشکالی بر او وارد نیست»[۱۶۰]. حاکم روایت عتبه بن ابی‌حکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است[۱۶۱].

۳. «حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا قال علي بن أبي طالب(ع)»[۱۶۲]؛ ابن جریر طبری از عتبه ابن ابی‌حکیم روایت کرده است: «اسماعیل بن اسرائیل رملی، از ایوب بن سوید، از عتبة بن ابی‌حکیم درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ... روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است».

  1. ابن جریر طبری؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، حافظ، سرشناس در تفسیر و امام در فقه بود.»..[۱۶۳].
  2. اسماعیل بن اسرائیل رملی؛ رازی[۱۶۴]: «ما از او روایت نمودیم و او راست‌گوست»[۱۶۵].
  3. ایوب بن سوید که پیش‌تر درباره او سخن رفت.
  4. عتبه بن ابی‌حکیم که شرح حال او گفته شد.

۵. «حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... فخرج رسول الله و دخل المسجد و الناس يصلون بين راكع و قائم فصلى؛ فإذا سائل، قال: يا سائل أعطاك أحد شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً»[۱۶۶]؛ «حاکم گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبی‌طالب(ع) روایت کرده است: آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... بر رسول خدا(ص) نازل شد و آن حضرت به مسجد رفت؛ در حالی که مردم مشغول نماز بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای سائل! آیا کسی چیزی به تو بخشش نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال رکوع است؛ یعنی علی بن أبی‌طالب(ع) و به من انگشتری عطا فرمود».

  1. محمد بن عبدالله صفار؛ ذهبی او را استاد امام، محدث، اسوه، زاهد خوانده است[۱۶۷]. سمعانی: «او زاهد، خوش‌سیرت، با ورع و خیر بوده است»[۱۶۸].
  2. ابویحیی عبد الرحمان بن محمد؛ ابن حبان: «او از محدثان اصفهان با احادیثی مقبول، بوده است»[۱۶۹]. ذهبی: «او حافظ و از ذخایر علم است»[۱۷۰].
  3. محمد بن یحیی بن ضریس؛ رازی: «او راست‌گو بوده است»[۱۷۱].
  4. عیسی بن عبدالله علوی؛ ابن حبان او را در ثقات آورده است[۱۷۲].
  5. عبدالله؛ ذهبی او را موثق دانسته است[۱۷۳].
  6. محمد بن عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»[۱۷۴]. ابن حجر درباره او گفته است: «او راست‌گوست»[۱۷۵].
  7. عمر بن علی بن ابی‌طالب(ع)؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»[۱۷۶]. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»[۱۷۷].

نتیجه: بر اساس اجماع مفسران و نقل محدثان، علی(ع) در رکوع انگشتر خود را به سائل داد و این آیه در شأن وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینه‌ها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای سرپرست عام امت به کار رفته است و بر ولایت کلی الهی دلالت می‌کند و از دید تکوینی و تشریعی برای رسول(ص) و امام علی(ع) پس از آن حضرت، اثبات‌پذیر است.[۱۷۸]

دلالت آیه

نقطه مهم استدلال بر ولایت الهی علی(ع) در این آیه کریمه، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کرده‌اند. اما مفسران درباره‌اش مفاهیمی را چون امامت، دوستی یا نصرت گمان زده‌اند. هنگامی که لغت‌شناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر می‌کنند، کاربرد آن در معنای ولایت امر و قیامِ به آن، مصطلح‌تر می‌نماید؛ برای نمونه ابن منظور می‌گوید: ولیِ یتیم، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او می‌رسد و ولیِ زن، آن کسی است که اختیار عقد نکاحش را به دست دارد و نمی‌گذارد زن، بدون اجازه او، به این کار بپردازد.»..[۱۷۹]. وی سپس نمونه‌های فراوانی نام می‌برد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و کفالت امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینه‌های موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینه‌ها چنینند: به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر حصر دلالت می‌کند؛ یعنی می‌گوید: ولایت اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به شأن نزول آیه که درباره علی(ع) است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: یاور یا دوست شما تنها خدا، رسول او و علی بن ابی‌طالب(ع) است. آن‌گاه این پرسش مطرح می‌شود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز پیامبر(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) نمی‌توان دوست و یاور مؤمنان دانست؟ با این فرض، آیه دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز رسول خدا(ص) و علی(ع) دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور اهل ایمانند. حتی اگر «انّما» بر حصر دلالت نکند، به چه دلیلی پس از نهی مؤمنان از دوست گرفتن و یاری خواستن از کافران در آیه پیشین[۱۸۰]، تنها خداوند، رسول اکرم(ص) و علی بن ابی‌طالب(ع) یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت مانده‌اند؟ مگر اینکه کسی موضوعی بدیهی را انکار کند و نزول آیه را در شأن حضرت امیران نپذیرد و بگوید مقصود این است که خدا و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند. باری، ولایت درباره خداوند، پیامبر(ص) و امام، با یک سبک و سیاق و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یک‌بار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول(ص)، همان ولایت خداوند و ولایت امام علی(ع)، همان ولایت رسول(ص) است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ می‌بایست جمع به کار برده می‌شد. بنابراین تا کسی به جایگاه معنوی خاصی نرسد و جوهر نفس انسانی‌اش به عالی‌ترین حد کمال بار نیابد، شایستگی ندارد که در این مقام باشد و بر مقدرات بندگان خدا ولایت داشته باشد. در حقیقت فرد باید نخست در مقام ولایت حقیقی جای گیرد، تا خدای متعال راضی شود اختیار دین و دنیای مردم را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسان‌های هم‌عصر خود در تقوا و ملکات نفسانی برتر و کامل‌تر باشد تا ولایت عام یابد و بر سرنوشت مردم مسلط شود. بی‌گمان چنین کسی را تنها خداوند دانای مطلق به همه نهان‌ها و ضمایر، می‌شناسد. بنابراین معنای حقیقی شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان صاحب اختیار و سرپرست است.[۱۸۱]

ضعف سند شأن نزول آیه

ابن کثیر: «روایت ضعیف است و آیه درباره امام علی(ع) نازل نشده است»[۱۸۲][۱۸۳].

پاسخ این است که ابن کثیر از همه طرق روایت یاد نمی‌کند، اما روایات معتبری در این‌باره وجود دارد که شماری از آنها گزارش شد. آن روایات از دید سندی مشکلی ندارند و اشکال ابن کثیر پذیرفتنی نیست. با فرض ضعف برخی از روایات، مجموعه یادشده یکدیگر را تقویت و پشتیبانی می‌کنند. سیوطی گفته است: «اینها پنج طریق روایت در نزول این آیه کریمه، درباره صدقه دادن علی بن ابی‌طالب(ع) در مسجد به سائلند که برخی از آنها، دسته دیگر را تقویت می‌کنند»[۱۸۴].[۱۸۵]

عدم نزول آیه درباره امام علی(ع)

  1. ابن تیمیه: «نزول آیه ولایت دروغ و جعل است».
  2. ابن قیم جوزیه: «این افترا به خداوند است که با این لفظ عام و فراگیر تنها علی(ع) را اراده کرده است»[۱۸۶].
  3. هیثمی: «ادعای اجماع نزول آیه درباره علی(ع)، واقعیّت ندارد»[۱۸۷].
  4. قفاری: «گمان شیعه در اینکه اهل سنت بر این اجماع دارند که این آیه در شأن علی(ع) نازل گردیده است، از بزرگ‌ترین ادعاهای دروغ روزگار است»[۱۸۸].

پاسخ این است که بسیاری از محدثان و مفسران اهل سنت، نزول آیه ولایت را درباره علی(ع) از طرق گوناگون و با اسناد فراوان از صحابه نقل کرده و در این‌باره اجماعی را ادعا کرده‌اند:

  1. تفتازانی: «نزول آیه در حق علی(ع) مورد اتفاق مفسران است»[۱۸۹].
  2. آلوسی می‌گوید: «از نظر اکثر اخباریین و محدثین، آیه درباره امام علی(ع) نازل شده است»[۱۹۰].

همین تصریحات به تنهایی برای اثبات دعوی، بس است؛ اما روایات منقول در این‌باره نیز از علمای اهل سنت نقل می‌شود:

  1. جصاص می‌نویسد از مجاهد، سدی، ابی جعفر و عتبه روایت کرده‌اند که آیه ولایت درباره امام علی(ع) نازل شد؛ هنگامی که انگشترش را زکات می‌داد»[۱۹۱].
  2. جرجانی بیش از ده سند برای این روایت نقل می‌کند: «... عن علي(ع)، أنه تصدق بخاتمه و هو راكع، فنزلت فيه هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...»[۱۹۲].
  3. قوشجی نیز گفته است: «این آیه به اتفاق مفسران، درباره علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است؛ هنگامی که آن حضرت انگشتری خود را در رکوع به سائل بخشید»[۱۹۳].
  4. سیوطی نیز از چند طریق آیه را درباره امام علی(ع) نقل می‌کند و در پایان می‌نویسد: «این روایت شواهد فراوانی دارد که برخی از آنها دیگری را تقویت می‌کند»؛ ... فهذه شواهد يقوي بعضها بعضا[۱۹۴].[۱۹۵]

نفی ولایت امامان دوازده‌گانه

اگر آیه درباره ولایت افراد خاص باشد، بر امامت دیگر امامان دوازده‌گانه دلالت نمی‌کند؛ زیرا کلمه «انّما» بر انحصار ولایت در مصداق‌های یادشده در آیه دلالت می‌کند[۱۹۶].

پاسخ این است که آیه، ولایت را در مصداق‌های یادشده منحصر کرده و آن را تابع تشریع دانسته و راه‌های دیگری را برای گزینش حاکم نامعتبر دانسته است. اما با امامت امامان دوازده‌گانه ناسازگار نیست؛ زیرا با جعل الهی صورت گرفته و در طول ولایت امام علی(ع) است. بنابراین پیامبر(ص) به نقل روایات بسیار منابع اهل سنت، خلفای خود را دوازده نفر شمرد؛ یعنی نصب امام تابع تشریع و در طول ولایت امام علی(ع) است[۱۹۷].[۱۹۸]

انطباق جمع بر فرد

فخر رازی گفته است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا... کلمه جمع است و اراده مفرد از آن، خلاف ظاهر است[۱۹۹]. آلوسی می‌نویسد: لفظ جمع برای عموم است، نه خصوص سبب (شأن نزول). فریقین بر این مطلب که باید عموم لفظ را پیروی کرد، نه خصوص سبب، اتفاق نظر دارند. پس مفاد آیه حصر ولایت و رهبری برای افراد زیادی خواهد بود که امیر مؤمنان علی(ع) نیز داخل آنان است و حمل عام بر خاص، خلاف اصل است و در غیر ضرورت به کار نمی‌رود[۲۰۰].

پاسخ:

  1. اراده فرد از کلمه جمع از دید علمای لغت و عرف، مشکلی ندارد؛ زیرا این شیوه در محاورات عرفی و گفت‌وگوهای عادی در زبان عرب و دیگر زبان‌ها از آغاز تاکنون بسیار رواج داشته و فراوان دیده شده است که برای تعظیم و تفخیم کسی به جای مفرد، واژه جمع درباره‌اش به کار می‌برند؛ چنان‌که در همین سوره، سه آیه پیش از آیه ولایت آمده است: ﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ[۲۰۱]. «الذین» در این آیه جمع است، اما به اتفاق همه مفسران، آیه درباره عبدالله بن اُبی نازل شد. درباره آیه ولایت نیز جماعتی از اهل سنت چون قوشجی و تفتازانی گفته‌اند به اتفاق مفسران مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا علی(ع) بوده است[۲۰۲].
  2. مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا یا فرد خاصی است یا همه مؤمنان؛ اما همه مؤمنان مقصود آیه نیست؛ زیرا با این فرض معنای آیه چنین خواهد شد «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! ولیّ شما، خدا و رسول و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند». بنابراین همان کسانی ولی خواهند بود که ولی برای ایشان تعیین شده است و به اصطلاح، اتحاد ولی و مولی‌علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست[۲۰۳].
  3. محدثان عرب‌زبان در نزول آیه درباره علی(ع)، هرگز تردید نکرده‌اند و این خود، شاهد قطعی بر صحت نظر کسانی است که می‌گویند مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا امام علی(ع) است[۲۰۴].
  4. لفظ جمع در اینجا در مفرد استعمال نشده، بلکه درباره عنوان به کار رفته که آن عنوان بر یکی از افراد منطبق شده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (با فرض تحققش) محفوظ مانده است. این دو کیفیت و دو گونه استعمال، با یکدیگر بسیار متفاوتند. آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست، تنها استعمال لفظ جمع و اراده فرد است[۲۰۵]. زمخشری علت استعمال لفظ جمع را ترغیب دیگران می‌داند و در این‌باره می‌نویسد:

سبب نزول آیه، یک شخص است؛ ولی آیه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نیکی‌ها ترغیب شوند و توجه داده شوند که در نیکی و احسان و رسیدگی به فقیران، تأخیر نورزند و حتی اگر در نماز بودند، این مهم را به تأخیر نیندازند[۲۰۶].

بیضاوی می‌نویسد: بنا بر روایت صحیح آیه درباره علی(ع) نازل شده است و با اینکه حمل لفظ جمع بر مفرد، خلاف ظاهر است، شاید آیه به لفظ جمع آمده باشد تا مردم را بر مانند آن عمل احسان و تصدق به فقیر، ترغیب و تشویق کند[۲۰۷].[۲۰۸]

تنافی زکات با خشوع در نماز

  1. دادن زکات مستحبی هنگام نماز، با خشوع و عبادت نمی‌سازد. فخر رازی می‌نویسد: سزاوار به شأن علی(ع) این است که هنگام نماز، غرق به یاد خدا باشد. ظاهراً هر که این وضعیت را داشته باشد، فرصتی برای گوش کردن کلام دیگران و فهماندن او ندارد؛ لذا خداوند متعال فرمود: «همانا خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و کسی که قلبش را یاد خدا تسخیر کرده باشد، چگونه می‌تواند به سخنان اطرافش گوش فرادهد[۲۰۹].
  2. دادن انگشتر از مصادیق فعل کثیر و مبطل نماز است. چگونه ممکن است علی(ع) با این کار، نمازش را باطل کرده باشد[۲۱۰].

پاسخ

۱. شنیدن صدای سائل و کمک کردن به او، توجه به خویشتن نیست. بلکه عین توجه به خداست. علی(ع) در نماز از خود بیگانه بود؛ نه از خدا، و بیگانگی از خلق خدا، بیگانگی از خداست. پرداختن زکات در نماز، عبادتی در عبادت است، نه عملی مباح در عبادت. اگر پرداختن زکات در رکوع، مصداق فعل کثیر بوده باشد، چرا خداوند در این آیه چنین کاری را می‌ستاید؟ اگر این عمل نشانه غفلت و بی‌خبری از ذکر خدا می‌بود، نمی‌بایست رفتار و سلوکی الهی به شمار می‌آمد و از امتیازات مهم الهی ویژه مقام ولایت و امامت، شمرده می‌شد.

۲. بسیاری از علمای اهل سنت این عمل را موجب بطلان نماز ندانسته‌اند؛ مانند زمخشری[۲۱۱] و سبط ابن جوزی که گفته است: «سائل با اشاره امام علی(ع)، انگشتری را از انگشت کوچک او گرفته یا اینکه سخن و فعل در نماز، نخست نزد مسلمانان مباح بود، سپس ممنوع شد»[۲۱۲].

۳. معنای غرق شدن در دریای یاد حق و توجه به خدا این نیست که انسان اختیار خودش را از دست بدهد. بلکه با اراده، توجه خود را از غیر خدا برمی‌گیرد. آلوسی می‌نویسد: در این‌باره از ابن جوزی پرسیدند. او در پاسخ این دو بیت شعر را خواند: يسقى و يشرب لا تلهيه سكرته عن النّديم و لا يلهو عن الناس أطاعه سكره حتى تمكّن من فعل الصحاة فهذا واحد الناس نوشید و می‌نوشاند و مستی، او را از توجه به ساقی بازنمی‌دارد و از مردم غافل نمی‌کند. مستی او در اختیار اوست؛ چنان که توانسته است همانند انسان‌های هوشیار رفتار کند؛ پس او یگانه این مردم است[۲۱۳].

۴. اگر اشاره کردن به سائل برای گرفتن انگشتر، با خشوع و ذکر در نماز ناسازگار باشد، رسول خدا(ص) نیز در برخی از نمازهای خود خشوع و انقطاع کامل نداشته است؛ زیرا برخی از روایات صحیح اهل سنت از طریق عائشه، نقل شده است که «من مقابل رسول خدا(ص) می‌خوابیدم و پاهایم به سوی قبله بود. وقتی که پیامبر(ص) سجده می‌کرد، پایم را می‌فشرد. وقتی که بلند می‌شد، پایم را دوباره دراز می‌کردم»[۲۱۴]. ابی‌قتاده می‌گوید: رسول خدا(ص) را دیدم که امام نماز مردم بود و امامه، فرزند زینب دختر ابوالعاص را بر شانه‌اش گذاشته بود؛ هنگامی که به رکوع می‌رفت، او را به زمین می‌گذاشت و هنگامی که بلند می‌شد دوباره او را بر شانه‌اش می‌نشاند[۲۱۵].

ابوهریره نقل می‌کند: با رسول خدا(ص) مشغول خواندن نماز عشاء بودیم. هنگامی که رسول خدا(ص) به سجده رفت، حسن و حسین(ع) آمدند و بر پشت پیامبر(ص) سوار شدند و چون پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، آن دو را آرام گرفت و روی زمین گذاشت و چون پیامبر(ص) دوباره به سجده رفت، آن دو نیز بر پشت پیامبر(ص) سوار شدند. تا اینکه نماز رسول خدا(ص) تمام شد. سپس آنان را روی زانویش نشاند و دستور داد که آن دو را به مادرشان تحویل دهند[۲۱۶]. حاکم می‌گوید: «سند این حدیث صحیح است».[۲۱۷]

نیآمدن نام علی(ع) در قرآن

نام علی(ع) در جایگاه سرپرست و زمامدار امت اسلامی، به صراحت در قرآن نیامده، بلکه اوصافی در این‌باره به کار رفته است که درباره آنها باید به بحث و ارائه نظر پرداخت[۲۱۸].

پاسخ این است که نام بردن از اشخاص، تهدیدی برای قرآن به شمار می‌رفت و زمینه را برای تبدیل و تغییر فراهم می‌کرد و دیگران را از دید روان‌شناختی برمی‌انگیخت. قرآن کریم می‌بایست از هر تحریف و کم و بیشی مصون باشد. اسم نبردن از افراد در قرآن، از حکمت‌های الهی است.[۲۱۹]

فعلی بودن ولایت

مفهوم آیه، جعل ولایت فعلی است؛ یعنی هم‌اکنون خدا، رسول و مؤمنان ولی شمایند. اما با وجود پیامبر(ص)، علی(ع) زعامت و امامتی ندارد. پس نمی‌توان واژه ولی را در آیه به معنای سرپرست و اولی به تصرف گرفت. اگر مقصود از این واژه دوست یا یاور فرض شود، چنین اشکالی پدید نمی‌آید؛ زیرا این مفهوم را درباره افراد فراوان در یک زمان می‌توان به کار بُرد[۲۲۰].

پاسخ این است که آیه به اصل ولایت اشاره می‌کند. این ولایت، با فرض وجود دلیل درباره ولایت کسی، فعلی می‌شود و درباره دیگری، شأنی خواهد بود؛ یعنی عینیت و تحقق خارجی آن به پس از ولی موجود واگذار می‌شود؛ به تعبیر دیگر، ولایت درباره علی(ع)، ویژگی خلافت دارد؛ یعنی هرگاه رسول خدا(ص) در صحنه نباشد، ولایت علی(ع) به صورت جانشینی برای پیامبر گرامی(ص) قطعی است. از این رو، در ماجرای جنگ تبوک، رسول خدا(ص) علی(ع) را به جانشینی خودش گمارد و به آن بزرگوار فرمود: «آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی(ع) باشی؛ مگر اینکه پیامبری پس از من نیست»[۲۲۱]. نسبت هارون به موسی(ع)، غیر از مقام نبوت، سرپرستی بنی‌اسرائیل نیز بود و این منزلت، با جعل الهی صورت گرفت. بنابراین پیامبر(ص) به همین منزلت - به استثنای مقام نبوت - برای علی(ع) باور داشت؛ چنان‌که هارون همیشه جانشین موسی(ع) بود و در غیاب و فقدان موسی(ع)، سرپرستی قوم خویش را بر عهده می‌گرفت. بنابراین ولایت را در آیه کریمه نمی‌توان به معنای دوستی و الفت دانست و جز مفهوم ولایت، معنایی برایش متصور نیست. مقصود آیه بیان اصل ولایت است؛ نه گونه خاصی از آن.[۲۲۲]

انفاق در رکوع

اگر صدقه دادن در نماز جایز باشد، در دیگر کارهای نماز نیز می‌توان صدقه داد؛ یعنی ویژه رکوع نیست تا گفته شود ولی شما تنها خدا و رسول و کسانی‌اند که در رکوع انفاق می‌کنند. چرا دیگر صفات برجسته آن حضرت مطرح نشده است[۲۲۳]؟

پاسخ این است که آیه در پی بیان شروط امام نیست تا گفته شود صدقه دادن هنگام رکوع از شروط امام نیست. بلکه آیه از روی‌دادی واقعه‌ای سخن می‌کند که در آن ایثار و انفاقی در بهترین حالات رخ داده و عبادتی در عبادت دیگر، صورت پذیرفته و عابد را ولی خوانده است. آیه، مصداق ولی را روشن می‌کند و می‌گوید: «او همان کسی است که چنین کرد».[۲۲۴]

استدلال نکردن علی(ع) به آیه ولایت

امام علی(ع) به تفسیر قرآن از دیگران آگاه‌تر بوده است و اگر این آیه درباره ایشان نازل شده بود، بدان استدلال می‌کرد و چنین چیزی دیده نشده است[۲۲۵].

پاسخ اولاً، استدلال نکردن امام به این آیه، به معنای نازل نشدنش درباره او نیست. ثانیاً، امام علی(ع) بارها به این آیه احتجاج فرموده است؛ برای نمونه در مناظره خود با ابوبکر[۲۲۶] و مناظره‌اش با عثمان[۲۲۷] و مهاجر و انصار[۲۲۸]، به آیه استدلال کرده است.[۲۲۹]

عدم حصر «انّما»

فخر رازی می‌گوید: کلمه «انّما» بر حصر دلالت نمی‌کند؛ زیرا قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا...[۲۳۰]. بی‌گمان نمونه‌های دیگری جز این مثل برای تشبیه زندگی دنیوی، در قرآن هست یا مانند این آیه که می‌فرماید ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ...[۲۳۱]، بی‌شک، لهو و لعب در چیزهایی جز حیات دنیا هم وجود دارد[۲۳۲].

پاسخ این است که خود فخر رازی در تفسیرش بارها کلمه «انّما» را دال بر حصر دانسته است[۲۳۳]. نسفی درباره معنای «انّما» می‌نویسد: إنما يفيد اختصاصهم بالموالاة؛ «بنا بر معنای کلمه «انما»، تنها افراد یاد شده، ولایت دارند»[۲۳۴]. اگر در جایی «انّما» برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته باشد، بی‌گمان، قرینه‌ای آن را همراهی می‌کند. اما آیه ولایت، چنین قرینه‌ای بر حصر اضافی ندارد. بلکه ذکر اوصاف در آیه که بر این انحصار تأکید می‌کنند، از این نکته خبر می‌دهند که ولایت تنها برای کسانی است که در رکوع خود به اعطای زکات می‌پردازند و خداوند عمل آنان را می‌پذیرد.[۲۳۵]

دلالت نکردن «راکعون» بر رکوع در نماز

آلوسی می‌نویسد: «آیه در صدقه دادن در رکوع نماز صریح نیست»[۲۳۶]. فخر رازی نیز می‌نویسد: ﴿هُمْ رَاكِعُونَ[۲۳۷] چند معنا دارد:

  1. ابومسلم گفته است که مراد از رکوع، خضوع است؛ یعنی آنان که نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند و انسان‌های فرمان‌پذیر و خاضعند؛
  2. شأن آنان برپا کردن نماز است. اختصاص رکوع به نماز، از باب شرافت است؛
  3. مقصود این است که مردم هنگام نزول آیه، چند دسته بودند: برخی از آنان نماز را به پایان برده بودند، برخی از آنان در حال قیام بودند و کسانی در رکوع، به فقیر مال می‌دادند و برخی از آنان بعد از نماز در رکوع بودند. مردم در اوضاع گوناگونی بودند. از این رو، خداوند همه آنان را یاد کرده است[۲۳۸].

پاسخ دیدگاه آلوسی با نص قرآن و سنت ناسازگار است؛ زیرا واژه «رکوع» در همان حال انحنا ظهور دارد که نوع خاصی از آن، از ارکان نماز شناخته شده است. سیوطی می‌گوید: «رسول خدا(ص) از فرد مسکین سؤال فرمود: در چه حالی انگشترش را به تو داد؟ گفت: در رکوع آن را به من بخشید»[۲۳۹]. احتمال فخر رازی درباره معنای «رکوع» درست نیست؛ زیرا معنای حقیقی آن، حال انحناست. فراهیدی می‌نویسد: «هر چیزی که با صورت به سوی زمین روی آورد، خواه زانوهایش به زمین برسد یا نرسد، در حالی که سر را به زیر انداخته است، راکع خوانده می‌شود»[۲۴۰]. ابن درید می‌نویسد: «راکع کسی است که با صورت به سوی زمین روی آورد و رکوع در نماز، گونه‌ای از این حالت است»[۲۴۱]. ابن فارس می‌نویسد: «رکوع، اصلی است که بر حالت انحنا و خمیدگی در انسان و غیر انسان دلالت می‌کند»[۲۴۲].[۲۴۳]

عدم نزاع در ولایت پیامبر(ص)

کلمه «انّما» بر حصر دلالت می‌کند؛ پس آیه می‌فرماید: «ولایت اینجاست و جای دیگر نیست». حصر هنگامی صورت می‌گیرد که درباره موضوع اختلاف و ادعای شراکت در کار باشد؛ اما کسی در زمان پیامبر(ص) درباره ولایت ایشان نزاعی نداشت تا آن ادعا با واژه حصر نفی شود[۲۴۴].

پاسخ این است که آیه ولایت تنها به وضع زمان رسول(ص) ناظر نیست. بلکه به ماجرای امامت، حتی پس از پیامبر(ص) نیز می‌پردازد؛ یعنی ولایت پس از پیامبر(ص)، تنها از آن کسی است که در نماز صدقه می‌دهد. افزون بر این، کلمه «انّما» بیشتر به متن حقیقت ناظر است، نه واقعیت موجود. بنابراین اگر هیچ اختلاف و نزاعی نیز در کار نباشد، واژه حصر بی‌فایده نیست.[۲۴۵]

مستحب نبودن صدقه در نماز

خداوند کسی را نمی‌ستاید؛ مگر برای پرداختن او به کاری که نزد او پسندیده (واجب یا مستحب) باشد. صدقه دادن در نماز، به اتفاق عالمان امت، مستحب نیست. اگر مستحب می‌بود، پیامبر(ص) آن را ترک نمی‌کرد[۲۴۶].

پاسخ این است که ستودن این رخداد، از این روی نیست که عنوان خاص مستحب یا واجب دارد. بلکه این ستایش درباره احسان و کمک به نیازمند و شتاب کردن در آن صورت گرفته است. نپرداختن رسول(ص) به چنین کاری، بدان سبب بود که چنین صحنه‌ای برای آن حضرت پیش نیامد؛ وگرنه ایشان نیز چنان می‌کرد. هدف آیه شناساندن ولیّ است و با گزارش از روی‌دادی، اعلام می‌کند که کننده این کار، ولیّ شماست. پس مقصود صدور حکم آن رخداد نیست؛ یعنی اعلام حقیقت با اشاره به روی‌دادی خاص، به واجب یا مستحب بودن آن روی‌داد ارتباطی ندارد.[۲۴۷]

عطف ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ

جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ در آیه ولایت، به جمله گذشته عطف شده و معنای آیه این است: «آنان که نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و رکوع می‌کنند». استناد به این آیه برای اثبات امامت علی(ع)، به حال بودن جمله، وابسته است؛ یعنی ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ به معنای «آنان که در رکوع زکات می‌دهند» باشد، چنین چیزی ثابت می‌شود. ولی چنین احتمالی درست نیست؛ زیرا لازمه این فرض آن است که دادن زکات در رکوع از دادن زکات در غیر رکوع برتر باشد؛ زیرا آیه در مقام ستایش می‌گوید: «آنان در رکوع زکات می‌دهند اما زکات در رکوع، در سنجش با زکات در غیر رکوع، فضیلتی ندارد»[۲۴۸].

پاسخ این است که اگر این جمله بر جمله سابق عطف شده باشد، موجب تکرار است؛ زیرا جمله ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ پیش از این رکوع را نیز دربر دارد. بنابراین، جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ در آیه تکرار غیر مفید خواهد بود[۲۴۹]؛ زیرا معنای آیه چنین می‌شود: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و زکات می‌دهند و رکوع می‌کنند». اگر این جمله حال باشد، مضمون آیه چنین است: «آنان که نماز و رکوع می‌کنند و در حال رکوع زکات می‌دهند». بی‌تردید این صفتی غیر آن است و تکرار نیست. افزون بر این، ستایش خداوند درباره این کار بدان سبب نیست که دادن زکات در رکوع از پرداخت آن در غیر رکوع افضل است. بلکه پسندیده بودن آن به سبب انفاق و شتاب در آن پیش از فوت فرصت است و این کار را هم در رکوع نماز، در بخش دیگری از آن می‌توان اجرا کرد و از این دید با یکدیگر متفاوت نیستند. این رخداد برای امام علی(ع) در رکوع نماز روی داد و آیه از رویدادی ویژه گزارش می‌دهد و می‌گوید کسی که چنین کرد و بی‌درنگ در رکوع انگشترش را به سائل داد، ولیّ شماست. اما درباره حکم این کار، سخنی به میان نیاورده است.[۲۵۰]

جلوه ولایت در قرآن

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۵۱]. از جمله عناوین شکوهمندی که در قرآن و روایات تفسیری درباره امام علی(ع) آمده است، عنوان ولی است. استعمال ماده «و ل ی» به معنای اولی بالامر، سرپرست، زعیم و پیشوا، در ادب عربی شایع است؛ به ویژه اگر استعمال آن در کنار ولایت خدا و رسول باشد. در متون روایی و تفسیری آمده است: سائلی به مسجدالنبی درآمد و از مسلمانان خواست که حاجت او را برآورند؛ ولی کسی به درخواست او توجه نکرد. در این حال، امام علی(ع) که مشغول خواندن نماز و در حال رکوع بود، به وی اشاره کرد و انگشتری خود را بدو داد. پس از این واقعه، آیه یاد شده در شأن امام علی(ع) نازل شد.

این جریان در مصادر متعدد و از افراد مختلف نقل شده است. امام علی(ع)، امام باقر(ع) ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن سلام، سلمة بن کهیل، ابو رافع و اصبغ این حادثه را نقل کرده‌اند. مصادر اهل سنت که این واقعه را گزارش کرده‌اند، از این قرارند: محمد بن جریر الطبری، تفسیر طبری، ج۴، جزء ۶، ص۲۸۹ - ۲۸۸؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۱۳۰ - ۱۲۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶ و ۱۰۵؛ فخر رازی، تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۲۸؛ زمخشری، تفسیر کشاف، ج۱، ص۳۴۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۱؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۵۷ و...؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۵۸؛ حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، ص۱۰۲؛ ابونعیم اصفهانی، النور المشتعل، ص۷۷ -۶۳؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۴ - ۲۲۹ و...[۲۵۲].[۲۵۳]

دیدگاه‌های فریقین درباره آیات ولایت

دیدگاه شیعه

در نگاه دین‌پژوهان شیعی، آیات ولایت بدون الغای خصوصیت، تنها بر مورد نزول خود حمل می‌شود و آن نیز بدون شک، بر پایه احادیث متضافر از فریقین، تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) در حال رکوع نماز است. شیعه، دلالت آیات ولایت را بر امامت امام علی(ع) قطعی می‌داند[۲۵۴] و برخی از بزرگان، این آیه را در این معنا نص، و قوی‌ترین دلیل بر امامت می‌شمارند[۲۵۵].[۲۵۶].

بنیان‌های دیدگاه شیعه

۱. «إنما» به اتفاق اهل لغت برای نشان دادن مفهوم حصر وضع شده است.

۲. «ولی» در این آیه به معنای اولی به تصرف و والی است[۲۵۷] که با معنای امام و خلیفه مترادف است. چون معنای دیگر ولی مانند «یاور و دوست» به برخی از مؤمنان، که این آیات بیان شده اختصاص ندارد، همه مؤمنان یاور و دوست یکدیگرند؛ همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۲۵۸] همچنین ولی، به معنای اولی به تصرف نیز همه مؤمنان را شامل نمی‌شود؛ چون در این صورت، مولی و مولی علیه یکی خواهد شد. پس ناگزیر بعضی از مؤمنان مراد است، و آن کسی جز امام علی(ع) نیست که آیه درباره وی نازل شده است.

۳. جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ در موضع حال، از ضمیر فاعلی ﴿يُؤْتُونَ[۲۵۹]، به معنای هیئت خاص خم شدن در نماز است[۲۶۰]. شیعه برای استفاده این معنا از آیات ولایت، از دو راه استفاده می‌کند:

  1. تحلیل درونی از واژگان و تعابیر آیات ولایت و توجه ویژه به مورد نزول این آیات که از طریق روایات اهل بیت(ع) و نیز چند نفر از صحابه و تابعان به دست می‌آید. مضمون روایات از این قرار است: در پی تصدق انگشتر در نماز به دست امام علی(ع)، آیات ولایت نازل شده است. سبک و سیاق آیات نیز گواهی می‌دهد که در پی حادثه‌ای فرود آمده است. مفاد این آیات چنین است: ولی شما خدا و پیامبر اکرم(ص) و مؤمنانند. با کاوش در موارد استعمال واژه ولایت بر می‌آید که ولایت نوعی نزدیکی به مولی علیه است که مجوز نوع خاصی از تصرف و تدبیر می‌شود. با توجه به سیاق آیه شریفه، ولایت درباره خدا و رسول و مؤمنان به یک معنا است؛ چون ولایت را به صورت مفرد و با یک تعبیر به همه نسبت داده است. قرآن کریم برای رسول خدا(ص) ولایت قیام به تبلیغ، دعوت به دین، تربیت امت و حکومت بر آنان را ثابت دانسته است و این همه را از شئون و مناصب رسالت ایشان معرفی می‌کند: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۲۶۱]؛ ﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۲۶۲]. سپس در آیه مورد بحث، این ولایت را برای امام علی(ع) ثابت می‌کند و با «واو» عنوان ﴿الَّذِينَ آمَنُوا را که جز بر امام علی(ع) منطبق نیست، به ولایت خدا و رسول عطف می‌کند. گفتنی است: این ولایت برای خداوند بالاصاله و برای رسول خدا(ص) و امام علی(ع) بالتبع و با اذن پروردگار است.
  2. تبیین و تفسیر این آیات از زبان رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع). بر اساس آیه ۴۴ سوره نحل[۲۶۳]، تبیین آیات به عهده رسول خدا(ص) نهاده شده است، و این، از شئون رسالت حضرت به شمار می‌آید.

در منابع شیعی، روایاتی هست که برخی از آنها نیز سند صحیح دارد، و نشان می‌دهد پیامبر اکرم(ص) آیات ولایت را در مواردی مانند حماسه غدیر تفسیر کردند؛ چون این آیات با مسئله غدیر خم گره خورده است و آن‌چه حضرت در غدیر مأمور به ابلاغش شد، تفسیر همین «ولایتی» بود که خداوند در آیات ولایت بر وی نازل کرده بود؛ مانند روایتی که ابوجعفر کلینی (م ۳۲۹ - ۳۲۸ق) با سند صحیح از زراره، فضیل بن یسار، بکیر بن اعین، محمد مسلم، برید بن معاویه و أبی الجارود، همگی از امام باقر(ع) چنین نقل می‌کنند: خداوند، پیامبرش را به ولایت علی(ع) فرمان داد و بر او چنین نازل کرد: تنها ولی شما، خدا و رسول و مؤمنانی هستند که نماز را به پا می‌دارند و در رکوع زکات می‌دهند. همچنین خداوند، ولایت اولوا الامر را واجب کرد. آنان از حقیقت ولایت آگاه نبودند. پس خداوند به محمد(ص) فرمان داد که ولایت را برای آنان تفسیر کند؛ همان‌گونه که [[[احکام]]] نماز و زکات وروزه و حج را تفسیر می‌کند.

چون این فرمان رسید، حضرت دلتنگ شد و نگران بود که مبادا مردم از دینشان برگردند و ایشان را دروغگو بدانند. حضرت با چنین دلتنگی‌ای، به پروردگارش رجوع کرد [و چاره خواست] آن‌گاه خداوند چنین وحی فرستاد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۲۶۴]. سپس حضرت به فرمان خدا امر ولایت را آشکار ساخت و به معرفی ولایت علی(ع) در روز غدیر خم پرداخت و... به مردم فرمان داد تا حاضران آن را به اطلاع غایبان برسانند[۲۶۵]. بدین مضمون روایاتی از طریق عیاشی (محمد بن مسعود، م ۳۲۰ق) نقل شده است؛ مانند حدیثی از امام صادق(ع) که می‌فرماید: چون آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ... نازل شد، بر پیامبر خدا(ص) گران آمد و نگران بود که قریش وی را دروغ‌گو بداند. آن‌گاه خداوند چنین وحی فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...[۲۶۶] سپس حضرت در روز غدیر خم به این امر پرداخت و آن را به مردم رساند[۲۶۷].

در برخی از منابع اهل سنت نیز به این پیوند اشاره شده است؛ مانند این حدیث که طبرانی (حافظ سلیمان بن احمد الطبرانی، م ۳۶۰ق) با سند خود از «عمار بن یاسر» نقل می‌کند: حضرت رسول(ص) پس از نزول آیه [[[ولایت]]] آن را خواند و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۲۶۸]؛ همچنین حسن بن ابی طاهر جاوایی (م. قرن ششم) با سند خود از اهل سنت، از زید بن ارقم، از رسول خدا(ص) در خطبه غدیریه چنین نقل می‌کند: ای مردم، علی بن ابی طالب ولی شما پس از خدا و رسول او است... خداوند در این باره چنین نازل کرده است؛ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...[۲۶۹][۲۷۰].

ابن ابی‌حاتم (حافظ عبدالرحمان بن ابی حاتم، م. ۳۲۷ق) نیز با سند خود و نیز ابن مردویه و ابن عساکر از ابوسعید خدری چنین نقل می‌کنند: آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...[۲۷۱] در مورد علی بن ابی طالب نازل شد[۲۷۲]. دانشمندان و قرآن پژوهان شیعی، در بحث آیه اکمال (آیه سوم سوره مائده) با تفصیل و با شواهدی متعدد از خود قرآن و از منابع اهل سنت درباره این مسئله بحث کرده‌اند[۲۷۳]. در برخی از روایات، ائمه طاهرین(ع) این آیه را همچون پیامبر خدا(ص) تفسیر کرده‌اند؛ مانند این حدیث از امام صادق(ع): «ولی در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا... به معنای اولی به تصرف و کسی است که سزاوارتر به شما در امورتان و جان و مالتان است»[۲۷۴].[۲۷۵].

دیدگاه اهل سنت

اهل سنت سه نوع تلقی از آیات ولایت دارند. این تنوع ناشی از پذیرش یا عدم قبول روایات درباره نزول آیات ولایت، با توجه به چگونگی الغای خصوصیت از مورد نزول آنها است.

گروه اول

این گروه با پذیرش احادیث تصدق انگشتری به دست امام علی(ع)، بدون الغای خصوصیات از آنها، آیات ولایت را تنها بر همان معنای مورد نزول حمل می‌کنند. این گروه واژه «ولایت» را در این آیات به معنای نصرت یا محبت تفسیر می‌کنند. این نوع تفسیر از آیه ریشه در عصر صحابه دارد. در میان صحابه، کسی منکر نزول این آیات در تصدق انگشتری به دست امام علی(ع) نیست و کسی از آنان معنای آیه را با الغای خصوصیت از رخداد نزول آن، تعمیم نداده است. در عصر تابعان نیز این اندیشه در نزد برخی از آنان پذیرفته شده بود، که در ادامه بحث با اسامی صحابه و تابعان در این باره آشنا خواهید شد. جصاص (ابوبکر، احمد رازی، م ۳۷۰ق) می‌گوید: از مجاهد، سُدی، ابوجعفر(ع)، عتبة بن ابی حکیم، روایت شده که این آیه درباره علی بن ابی طالب(ع) و تصدق انگشتر در حال رکوع نازل شده است.... او سپس آیه را بر مورد نزول خود حمل می‌کند و آن‌گاه به اشکال‌های تطبیق این آیه بر مورد نزولش می‌پردازد و به آنها پاسخ می‌دهد[۲۷۶]. الکیا الطبری (ابوالحسن، علی الطبری الهراسی، م ۵۰۴ق) نیز در زمره همین گروه به شمار می‌آید[۲۷۷].

بنیان‌های دیدگاه گروه اول:

  1. جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ در موضع حال برای فاعل ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ است.
  2. صدقه مستحبی، زکات نامیده می‌شود. چون امام علی(ع) انگشتر خود را بدین عنوان به فقیر داد.
  3. این آیه دلالت بر جواز اعطای صدقه در حال نماز دارد.
  4. عمل قلیل در نماز سبب بطلان آن نیست.
  5. تطبیق صیغه‌های جمع در آیه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ بر یک فرد، برای تشویق دیگران به عمل کردن مانند او است و نشان دهنده ویژگی مؤمنانی است که برای نیکی و احسان و تفقد نیازمندان، شتاب می‌کنند[۲۷۸].

بررسی و نقد دیدگاه گروه اول: در نقد این نظریه، می‌توان گفت که با توجه به مختص بودن آیه در مورد نزول خود، ولایت به معنای نصرت یا محبت نیست؛ زیرا این دو معنا با خاص بودن مورد نزول منافات دارد. در سخنان این گروه در این باره مطلبی یافت نمی‌شود.[۲۷۹].

گروه دوم

این گروه با الغای خصوصیت از مورد نزول آیه درباره تصدق امام علی(ع) به نیازمند، به عمومیت مفاد آیه معتقدند. در کلام این گروه صراحتی در انکار روایات در شأن نزول آیات نیست؛ بلکه گاهی با پذیرش این روایات، آیه را بر مبنای آنها نیز تفسیر می‌کنند. این گروه نیز «ولایت» را به معنای نصرت یا محبت گرفته‌اند. بیش‌تر مفسران اهل سنت در زمره این گروهند؛ مانند ابن جریر طبری (م ۳۱۰ق) - بنابه یک احتمال[۲۸۰]- واحدی نیشابوری (م۴۶۸ق)[۲۸۱]، بغوی (م ۵۱۶ق)[۲۸۲]، زمخشری (م ۵۲۸ق)[۲۸۳]، ابن عطیه اندلسی (م ۵۴۱ق)[۲۸۴]، فخررازی (م ۶۰۶ق)[۲۸۵]، قرطبی (م ۶۷۱ق)[۲۸۶]، نسفی (م ۷۱۰ق)[۲۸۷]، ثعالبی (م ۸۷۵ق)[۲۸۸]، عمادی (م ۹۸۲ق)[۲۸۹] و آلوسی (م ۱۳۲۷ق)[۲۹۰] و.... برخی از این مفسران گفته‌اند این دیدگاه، قول جمهور مفسران اهل سنت است[۲۹۱].

بنیان‌های دیدگاه گروه دوم:

  1. ولایت در آیه به معنای نصرت یا محبت است.
  2. ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ... بر هر مؤمنی صدق می‌کند و هر مؤمنی ولی مؤمن دیگر است، همسان با این آیه که می‌فرماید: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۲۹۲].
  3. خصوصیات ذکر شده در آیه برای تمییز مؤمنان از منافقان است[۲۹۳]؛ چون منافقان بر نماز مداومت ندارند؛ همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: ﴿يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا[۲۹۴] و در زکات نیز بخیلند: ﴿أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ[۲۹۵].
  4. رکوع به معنای خضوع است و درباره کسانی به کار می‌رود که در برابر تمام امرها و نهی‌های خداوند یا در حال اعطای زکات خاضعند و بر نیازمندان، تکبر نمی‌ورزند[۲۹۶]، یا مراد از آن، رکوع اصطلاحی است؛ یعنی از ویژگی‌های مؤمنان بر پا داشتن نماز مشتمل بر رکوع است که به دلیل شرافت و اهمیت آن، جداگانه ذکر شده است، یا اینکه گفته شود: هنگام نزول آیه، صحابه در حالت‌های گوناگون بودند، گروهی نماز را به پایان برده، گروهی دیگر از نیازمندان دستگیری می‌کردند، و برخی دیگر در حال رکوع نماز بودند. این حالت‌های گوناگون سبب شد آیه به تمام آنان اشاره کند[۲۹۷].

بررسی و نقد دیدگاه گروه دوم: این دیدگاه ریشه در عصر نبوی ندارد و از صحابه نیز چنین معنایی (تعمیم در آیه ولایت و الغای خصوصیت از رخداد نزول آن) نقل نشده است. هر چند ابن تیمیه به ابن عباس چنین نسبتی می‌دهد، این نسبت پنداری بیش نیست که آن را در نقد دیدگاه‌های وی خواهید دید. نقطه آغاز چنین معنایی از دوره تابعان است. برخی از آنان بدون انکار اختصاص شأن نزول آیه درباره امام علی(ع)، با الغای خصوصیت، آن را تعمیم داده‌اند و این ولایت را درباره هر مؤمنی اثبات می‌کنند؛ مانند سُدی (اسماعیل بن عبدالرحمان، از تابعان، م۱۲۷ق)[۲۹۸] که می‌گوید: مراد [از مؤمنان در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ] همه مؤمنانند؛ لیکن علی بن ابی‌طالب(ع) در مسجد در حال رکوع انگشتر خود را به نیازمند بخشید[۲۹۹]. همچنین عبدالملک بن ابی سلیمان می‌گوید: از امام محمد باقر(ع) درباره ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ پرسیدم. حضرت فرمود: مؤمنان مرادند. گفتم: مردم می‌گویند که این آیه درباره علی(ع) نازل شده است. [حضرت] فرمود: علی(ع) از مؤمنان است[۳۰۰]. بغوی نیز در تفسیرش از قول جویبر به ضحاک (ضحاک بن مزاحم از تابعان، م ۱۰۶ق)[۳۰۱] نسبت می‌دهد که وی گفته است: مراد از ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا... تمام مؤمنان هستند که بر یکدیگر ولایت دارند[۳۰۲].

در منابع فریقین فرد دیگری از تابعان یافت نشد که به چنین تعمیمی در آیه معتقد باشد. حدیث منقول از امام باقر(ع) خبر واحد است و با احادیثی متعددی از اهل بیت(ع)، از جمله خود امام باقر(ع) که نزول این آیات را تنها درباره امام علی(ع) (و دیگر ائمه(ع)) می‌داند، ناسازگار است. عبدالملک بن ابی سلیمان، تنها راوی این حدیث نیز در کتاب‌های دانشمندان تراجم و رجال، از راویان امام باقر(ع) به شمار نمی‌رود. افزون بر این، روایت ابهام دارد؛ زیرا مراد از مؤمنان در کلام امام روشن نیست. آیا همه جامعه مؤمنان را می‌گویند یا مراد از آنان، طبق روایات شیعه، کسی جز خود اهل بیت(ع) نیست؟ چون در روایات شیعه چنین آمده است: ائمه اهل بیت(ع) نیز به این شرف نایل شده‌اند که در حال رکوع نماز، انگشتر خود را به نیازمند، اعطا کنند[۳۰۳]. در این صورت آیه در معنای تأویلی خود (در برابر معنای تنزیلی) بر آنان منطبق می‌شود و واژه «ولایت» نیز به همان معنای مدبر و أولی به تصرف خواهد بود؛ ولی اگر مراد از مؤمنان، همه افراد جامعه مؤمنان باشد، با دیدگاه مورد بحث همسان خواهد بود.

ظاهر خبر سدی و ضحاک نشان می‌دهد که آنان بدون استناد به حدیثی مأثور از پیامبر اکرم(ص) یا قول صحابه، تفسیر خود را از آیه بیان می‌کنند. به نظر ما هرگز نمی‌توان با الغای خصوصیت از شأن نزول این آیات، ولایت را به همه تعمیم داد. چون با التزام به روایات، مؤمنان افراد خاصی هستند، رکوع یکی از حالت‌های ویژه نماز، و زکات به معنای صدقه (در یک احتمال) است و این معنا با تعمیم آیه ناسازگار است که در آن، مراد از مؤمنان همه افراد، و رکوع به معنای خضوع باشد. بدیهی است که اراده هر دو معنا نیز استعمال لفظ در بیش از یک معنا است و پذیرفتنی نیست.

پس باید دید که نظر این گروه درباره روایاتی که هرگز قصد نفی و انکار آنها را ندارند، چیست؟ آنان ناگزیر از دو راهند:

  1. با توجه به این روایات و بدون الغای خصوصیت مورد، آیه شریفه را تفسیر کنند. در این صورت ناچار باید دیدگاه شیعه را بپذیرند. چون نمی‌توان با اختصاصی بودن این آیات به مورد نزول خود، ولایت را به محبت یا نصرت تفسیر کرد.
  2. مفاد این روایات را بپذیرند و از آنها الغای خصوصیت کنند. در این صورت، تنها مؤمنانی که در حال رکوع - به همان معنای اصلی هیئت خاص خم شدن در نماز که مطابق با معنای لغوی و مقصود روایات است -زکات می‌دهند، یاور و دوستدار یکدیگر می‌شوند.

این راه حل، اشکالی اساسی در پی دارد؛ چون در این صورت شمار مؤمنانی که یاور و دوستدار یکدیگرند، بسیار اندک خواهد بود و این پیامد با آیه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۳۰۴] که همه مؤمنان را ولی یکدیگر می‌داند، و این گروه در تفسیر آیات ولایت بر آن استشهاد می‌کنند، همسان نخواهد شد؛ چه این که در عالم واقع نیز چنین چیزی نیست. شاید این گروه بگویند آیات ولایت شأن نزول ندارد و مراد از ولایت دوستی و یاری تمام مؤمنان با یکدیگر است؛ لیکن پس از نزول این آیات، حادثه تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) رخ داد و بر این آیه تطبیق کرد. در پاسخ باید گفت این نیز مخالف صریح روایاتی است که نزول آیه را در پی تصدق انگشتر در حال رکوع می‌داند و هیچ کس هم این معنا را برای آیات ولایت و روایات شأن نزول آن بر نشمرده است. به هر حال، چگونه می‌توان آن همه روایت متضافر را پذیرفت و در عین حال معنای آیه را با الغای خصوصیت، تعمیم داد؟ اشکال‌های دیگری نیز بر این دیدگاه وارد است که در بررسی و نقد شبهات بر دیدگاه شیعه، بیان خواهد شد.[۳۰۵].

گروه سوم

این گروه مفاد آیات ولایت را عام می‌دانند و نه تنها تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) را در تفسیر آیه دخالت نمی‌دهند، به کلی این حادثه را منکرند. این اندیشه از قرن هشتم پدیدار شده است و تا پیش از این قرن، کسی در میان مفسران و دین‌پژوهان اهل سنت با صراحت آن رخداد و روایاتش را انکار نکرده است؛ هر چند در لابه‌لای کلام برخی مفسران پیشین، در تطبیق آیه شریفه بر این روایات اشکال‌هایی دیده می‌شود[۳۰۶]. نخستین کسی که با صراحت منکر روایات شأن نزول این آیات است، احمد بن عبدالحلیم (معروف به ابن تیمیه م ۷۲۸ق) است، وی در نقد آرای حسن بن یوسف بن مطهر (معروف به علامه حلی م ۷۲۶ق) با شدت بر این روایات خرده گرفته، چنین ادعا می‌کند: تصدق انگشتر به وسیله علی بن ابی طالب افسانه ساختگی است و در هیچ کتابی از کتاب‌های مورد اعتماد از صحاح، سنن، جوامع، معجم‌ها و کتاب‌های مرجع، چنین خبری وجود ندارد[۳۰۷].

ابن تیمیه بر اساس همین پندار، اشکال‌های متعددی بر استدلال شیعه به این آیات مطرح کرده است[۳۰۸]. پس از ابن تیمیه، ابن کثیر (م ۷۷۴ق) بر این شیوه، گام نهاده است و با نقد بخشی از اسانید روایات این حادثه[۳۰۹]، به نقد متون آنها می‌پردازد و چنین می‌گوید: برخی از مردم چنین می‌پندارند که جمله ﴿... وَهُمْ رَاكِعُونَ در موضع حال برای دفع زکات است. اگر چنین بود، دفع زکات در حال رکوع، ممدوح و برتر از حالت‌های دیگر بود؛ ولی چنین نیست و کسی از اهل فتوا - تا آنجا که ما می‌شناسیم - به آن فتوا نداده است[۳۱۰]. شوکانی نیز، به بخشی از آن روایات اشاره می‌کند و همانند استدلال ابن کثیر در رد آنها می‌نویسد: «زکات دادن در حال نماز روا نیست»[۳۱۱].

ذهبی نیز پس از قدردانی از تفسیر مجمع البیان و مؤلف آن، با ذکر احادیث متعددی که مرحوم طبرسی در شأن نزول این آیه از فریقین آورده است و بدون خرده‌گیری به نحوه استدلال وی، با این جمله بحث را پایان می‌دهد: بدون تردید این تلاش بی‌ثمر است، حدیث تصدق انگشتر از سوی امام علی(ع) در نماز، که محور استدلال طبرسی است، حدیثی ساختگی و بدون ریشه است و ابن تیمیه عهده‌دار رد و ابطال آن شده است[۳۱۲]. محمد شاکر نیز ضمن تأیید دیدگاه ابن کثیر در ضعف اسانید روایات، در این زمینه این احادیث را از بافته‌های شیعه می‌شناسد[۳۱۳].[۳۱۴].

پاسخ به برخی شبهات

  • گفته‌اند: «ولی» در این آیه به معنای دوستی است و نمی‌تواند به معنای ناصر باشد؛ زیرا با انحصاری که از ﴿﴿ إِنَّمَا استفاده می‌شود،ناسازگاراست و چنین ولایتی به مؤمنانی اختصاص ندارد که نماز می‌خوانند و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ بلکه حکم عمومی است که همه مؤمنان را در بر می‌گیرد و همه وظیفه دارند یک‌دیگر را دوست داشته، به هم یاری رسانند[۳۱۵]. افزون بر آن‌چه گفته شد، بررسی موارد کاربرد این واژه در قرآن نشان می‌دهد که در بیش‌تر موارد، ولی به معنای سرپرستی به کار رفته است. برخی از اهل سنت با استناد به وحدت سیاق احتمال داده‌اند که "ولی" در آیه ولایت، به معنای دوست و یاور باشد؛ چنان‌که در آیه ۵۱ سوره مائده﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۳۱۶] به معنای دوست و یاور است[۳۱۷]. این احتمال با توضیحاتی که در واژه "ولی" داده شد، غیر قابل قبول است؛ افزون بر این‌که انعقاد سیاق در آیه منتفی است؛ زیرا آیه ولایت، شأن نزول مستقلّی دارد؛ بنابراین از نظر محتوا و مضمون به آیه پیشین مربوط نیست. از سوی دیگر، شکی نیست که تنظیم آیات به گونه موجود، با ترتیب آن از نظر نزول مغایر است و وحدت سیاق در صورتی است که بدانیم آیات با هم نازل شده است و بر فرض که سیاق هم منعقد باشد، در آیه پیش نیز محرز نیست که ولی به معنای دوست یا ناصر باشد؛ بلکه در آن آیه نیز می‌تواند معنای سرپرست و صاحب اختیار داشته باشد[۳۱۸].
  • برخی از اهل سنت خواسته‌اند ﴿﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ در این آیه را به معنای " و‌هُم خَاضِعونَ‏‏ " بگیرند و نتیجه بگیرند که آیه در مقام وصف مؤمنان است که نماز اقامه می‌کنند و هنگام پرداخت زکات خاضع‌اند[۳۱۹]. ابن کثیر می‌گوید: اگر رکوع به معنای خم شدن در نماز باشد، باید دفع زکات در حال رکوع از حالت‌های دیگر برتر باشد و این در بین دانشمندان اهل فتوا شناخته شده نیست[۳۲۰]. در پاسخ این اشکال گفته‌اند که رکوع در لغت به معنای انحنا و خم شدن و به صورت فرو افتادن است و بدین لحاظ، خم شدن در نماز را رکوع می‌گویند[۳۲۱] و اگر در معنای دیگری مانند خضوع به کار رود، مجاز است[۳۲۲] و به قرینه نیاز دارد و در آیات مورد بحث، نه تنها قرینه‌ای موجود نیست، بلکه روایات شأن نزول، کاربرد رکوع در معنای لغوی‌اش را تأیید می‌کند. چون امام علی(ع)در حال رکوع به نیازمند، زکات داده، ستایش شده است و گرنه عنوان رکوع خصوصیتی ندارد[۳۲۳].
  • از جمله اشکالات بر روایاتی که در شأن نزول این آیه وارد شده، این است که ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ به صورت جمع بیان شده و تطبیق آن بر فرد خلاف ظاهر است. فخر رازی می‌گوید: حمل لفظ جمع بر واحد، برای تعظیم روا است؛ امّا مجاز است و به دلیل نیاز دارد[۳۲۴] زمخشری در پاسخ به این اشکال گفته: آمدن لفظ جمع در این مورد، برای تشویق دیگران است که همانند امام علی(ع)عمل کنند و بر احسان به فقیران و مسکینان حتّی در بین نماز حریص باشند[۳۲۵] برخی نیز گفته‌اند: خداوند با آوردن لفظ جمع در این‌جا این منقبت و کرامت امام علی(ع) را بزرگ شمرده است[۳۲۶]. علامه طباطبایی در پاسخ به این اشکال گفته است: در جایی که لفظ جمع گفته شود و در معنای مفرد به کار رود، استعمال لفظ مجازی است؛ ولی در موردی که لفظ جمع در معنای خودش به کار می‌رود، امّا فقط بر یک مصداق تطبیق می‌شود، این کاربرد، مجازی نخواهد بود؛ به عبارت دیگر، میان مصداق خارجی مفهوم لفظ با معنای آن تفاوت وجود دارد و حقیقت و مجاز در محور استعمال لفظ، در مفهوم و معنا است، نه در تطبیق با مصداق خارج، و‌مورد بحث، از نوع دوم است و قرآن در موارد متعدّدی آن را به کار برده[۳۲۷]. در ادبیات عرب نیز مکرّر دیده می‌شود که از مفرد، به لفظ جمع تعبیر شده است[۳۲۸]. از طرف دیگر بر فرض بپذیریم که استعمال ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ بر فرد مجازی است، احادیثی که در شأن نزول آیه وارد شده می‌تواند قرینه این کاربرد مجازی باشد[۳۲۹].
  • برخی گفته‌اند: اگر ولی به معنای متصرّف در امور و امامت باشد، در حال نزول آیه، این امر محقّق نمی‌شود؛ چون علی بن ابی طالب(ع) در زمان حیات رسول خدا(ص) امام و متصرّف در امور نبوده است[۳۳۰]. در پاسخ این اشکال گفته‌اند: در تعبیرهای ادبی، بسیار دیده می‌شود که اسم یا عنوانی به افرادی گفته می‌شود که آن را بالقوه دارا هستند؛ به طور مثال، شخص، کسی را "وصی" خود یا "قیم" اطفال خویش قرار می‌دهد و در حالی که هنوز زنده است، بر آن کس، عنوان وصی و قیم صدق می‌کند. در قرآن نیز این گونه تعبیرها دیده می‌شود؛ از جمله زکریا از خداوند می‌خواهد:﴿﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا [۳۳۱] در حالی که روشن است مقصود از "ولی" در این‌جا سرپرستی برای بعد از مرگ منظور است[۳۳۲]؛ افزون بر این‌که بر اساس دلیل‌های بسیاری، امام علی(ع) در زمان حیات پیامبر(ص) دارای ولایت بوده است؛ امّا این سرپرستی عنوان خلافت داشته؛ یعنی در غیاب پیامبر، علی جانشین حضرت بود؛ چنان‌که هارون در حیات حضرت موسی(ع) خلیفه وی بود و بر اساس حدیث منزلت، تمام منزلت‌های هارون نزد موسی برای علی(ع) نزد پیامبر(ص) ثابت است[۳۳۳][۳۳۴].
  • شایان ذکر است که[۳۳۵]:
  1. بر اساس منابع شیعه و سنّی، امام علی(ع) ضمن احتجاج‌های خود بر حقّانیت خویش به این آیه استناد کرده است. از جمله ابن بابویه از عالمان شیعه در کتاب کمال‌الدین[۳۳۶]. و ابراهیم بن محمد جوینی از عالمان سنّی در کتاب فرائد السمطین[۳۳۷] استناد حضرت به آیه ولایت را نقل کرده‌اند؛ افزون بر این‌که خود حضرت نیز از جمله ناقلان این روایت به شمار می‌رود[۳۳۸] که خود به منزله استدلال به آیه است؛ از این رو، سخن برخی[۳۳۹] که مدّعی شده‌اند حضرت، بر امامت خود به آیه ولایت استدلال نکرده، بی‌پایه است[۳۴۰].
  2. شنیدن صدای فقیر و کمک به او، توجّه به خویشتن نیست و با توجّه حضرت به خدا، منافاتی ندارد؛ زیرا پرداختن زکات در نماز، انجام عبادت در ضمن عبادت دیگری است و توجّه به آن‌چه در مسیر رضای خدا است، به طور کامل با روح عبادت سازگاری دارد[۳۴۱][۳۴۲].
  3. انفاق انگشتر در حال نماز، "فعل کثیر" به شمار نمی‌رود و فقیهان شیعه و سنّی، این گونه کارها را موجب بطلان نماز نمی‌دانند[۳۴۳][۳۴۴].
  4. زکات در این آیه، زکات مستحبی است و زکات الزاماً بر زکات واجب اطلاق نمی‌شود؛ بلکه به واجب و مستحب قابل تقسیم است؛ مانند "صلوة" که به نماز واجب اختصاص ندارد و نماز مستحب را نیز دربرمی‌گیرد[۳۴۵][۳۴۶].
  • از مجموع مباحث نتیجه گرفته می‌شود که دانشوران شیعه با ملاحظه روایات پرشمار و نیز محتوای متن، آیه ولایت را بدون الغای خصوصیت در شأن امام علی(ع) دانسته، آن را دلیل محکمی بر امامت حضرت می‌شمرند[۳۴۷].

بررسی اشکالات

  • اشکال اول، گفته شده است که آیه ولایت در مقام مدح مؤمنان است، در حالی که دادن زکات در حال نماز و رکوع مایه نکوهش است چون با توجه کامل نمازگزار به عبادت منافات دارد[۳۴۸][۳۴۹].
  • در پاسخ می‌توان گفت: آنچه با حضور قلب در عبادت منافات دارد توجه به امور مادّی و دنیوی است، اما پرداختن زکات به امر خداوند نه تنها امر دنیوی نیست، بلکه خود نوعی عبادت است، و از طرفی، عظمت روحی و احاطه علمی امام علی(ع) چنان بود که می‌توانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد، بدون این که لطمه‌ای به حضور قلب ایشان در نماز وارد شود[۳۵۰].
  • اشکال دوم، زکات، اسم برای صدقه واجب است نه مستحب، زیرا قرآن می فرماید:﴿﴿وَآتُواْ الزَّكَاةَ[۳۵۱]. و امر، ظاهر در وجوب است، و از طرفی بیشتر علما تأخیر پرداخت زکات را معصیت می‌دانند، بنابراین نمی‌توان گفت امیرمؤمنان(ع) انگشتر را به عنوان زکات واجب به فقیر داده است[۳۵۲][۳۵۳].
  • این اشکال نیز وارد نیست به دلیل این که کلمه زکات در بسیاری از آیات مکی وارد شده است ﴿﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[۳۵۴]؛ ﴿﴿الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۳۵۵]؛ ﴿﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى[۳۵۶]؛ ﴿﴿وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى[۳۵۷]. در حالی که زکات واجب در مدینه تشریع شده است. از تأمل در آیات قرآن مخصوصاً آیاتی که در آنها از زکات درباره پیامبران گذشته مانند حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق، حضرت یعقوب(ع)﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۳۵۸]، حضرت اسماعیل(ع)﴿﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولا نَّبِيًّا وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا[۳۵۹] و حضرت عیسی(ع) ﴿﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۳۶۰] سخن به میان آمده است به دست می آید که واژه زکات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق یا همراه با نماز به کار رفته باشد بر انفاق مال در راه خدا دلالت می کند، چرا که در شریعت پیشین، زکات به معنای مصطلح در اسلام نبوده است[۳۶۱]. گذشته از این، می توان زکات را به زکات واجب نیز حمل کرد که علی(ع) در نظر داشته آن را در اولین فرصت مناسب به فقیر بدهد، و ادعای تأخیر از زمان وجوب، ادعای بدون دلیل است، چه این که بعید شمردن وجوب زکات بر علی(ع) و یا دادن انگشتر به عنوان زکات، استبعادهای بی‌اساس است، البته اینکه علی(ع) در زمان پیامبر(ص) ثروت بسیار نداشته، شکی نیست، ولی لازمه آن، نفی داشتن حداقل نصاب زکات نمی‌باشد[۳۶۲][۳۶۳].
  • اشکال سوم، گفته شده است که ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ بر جمع دلالت می‌کند، اطلاق آن بر مفرد در کلام فصحای عرب نیامده است، تا چه رسد به کلام الهی که معجزه است [۳۶۴]. و گاهی گفته شده که چنین اطلاقی مجازی است و اصل در کلام حقیقت است نه مجاز، [۳۶۵][۳۶۶].
  • در پاسخ باید گفت: اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معین در کلام عرب و غیر آن به انگیزه تعظیم و مانند آن شایع است؛ همچنان که در قرآن درباره خداوند ضمایر جمع به کار رفته است﴿﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ[۳۶۷]، ﴿﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ[۳۶۸]، ﴿﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[۳۶۹] و در اینجا بی‌تردید، به کار بردن تعبیر ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ در مورد علی(ع) بیانگر تکریم و تعظیم شخصیت علی(ع) است، بدان جهت که وی از نظر کمالات ایمانی در عالی ترین درجه بوده و همین ویژگی سبب شده است که پس از پیامبر اکرم(ص) ولایت و رهبری جامعه اسلامی به ایشان سپرده شود. گذشته از این، با توجه به روایات شأن نزول، این اطلاق در آیه ولایت صورت گرفته است، حال اگر چنین کاربردی در زبان عرب در عصر رسالت رایج نبود، صحابه‌ای که حدیث مربوط به شأن نزول آیه را نقل کرده‌اند، لب به اعتراض می‌گشودند[۳۷۰][۳۷۱].
  • اشکال چهارم، ولایت در مورد خداوند و رسول(ص) به معنای اقامه حدود و اجرای احکام الهی نیست، فلذا این معنا در ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ نیز درست نخواهد بود. پس باید ولایت را بر نصرت و محبت حمل کرد که در هر سه مورد درست است[۳۷۲][۳۷۳].
  • پاسخ: در این اشکال، میان حقیقت ولایت و چگونگی اعمال آن خلط شده است، حقیقت ولایت که عبارت از رهبری امور دینی و دنیوی مسلمانان است، در مورد خداوند، پیامبر(ص) و امام هر سه، استعمال شده است، هر چند کیفیت اعمال آن در خداوند و غیر خداوند متفاوت است، بدین معنا که اجرای احکام و حدود به صورت مباشری و محسوس به خداوند نسبت داده نمی شود، هر چند اجرای این کار توسط پیامبر و امام تکویناً و تشریعاً مستند به مشیت الهی است.[۳۷۴].
  • اشکال پنجم، لازمه دیدگاه شیعه درباره ولایت در آیه مزبور این است که امامت به علی(ع) اختصاص داشته باشد، این مطلب با اعتقاد آنان در مورد دیگر امامان شیعه منافات دارد[۳۷۵][۳۷۶].
  • در پاسخ باید گفت: براهین عقلی و نقلی بر وجوب امامت در هر عصر و زمانی دلالت می‌کند. بر این اساس، طبق نصوص قرآنی و روایی، امامت پس از پیامبر اکرم(ص) به امامان دوازده‌گانه شیعه اختصاص دارد همچنان که قرآن از آنان به عنوان صادقین یاد کرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرا خوانده است﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ[۳۷۷]. چنان که امام صادق(ع) در تفسیر آیه مورد بحث ولایت رابه احق و اولی بودن در تدبیر امور تفسیر کرده و فرموده است: مقصود از ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ علی(ع) و امامان از ذریه او تا روز قیامت است[۳۷۸]. افزون بر این، در صحاح اهل سنت نیز از آنان به عنوان خلفای دوازده‌گانه یاد شده است[۳۷۹]. حال وجه جمع بین این نصوص و حصر امامت در علی (علیه السلام به این است که تا وقتی آن حضرت در حال حیات می باشد، امامت مخصوص اوست و پس از وی به فرزندان او، یکی پس از دیگری، اختصاص دارد، بنابراین تعارضی در میان نخواهد بود[۳۸۰].

بررسی اشکالات

  • اشکال اول، گفته شده است که آیه ولایت در مقام مدح مؤمنان است، در حالی که دادن زکات در حال نماز و رکوع مایه نکوهش است چون با توجه کامل نمازگزار به عبادت منافات دارد[۳۸۱][۳۸۲].
  • در پاسخ می‌توان گفت: آنچه با حضور قلب در عبادت منافات دارد توجه به امور مادّی و دنیوی است، اما پرداختن زکات به امر خداوند نه تنها امر دنیوی نیست، بلکه خود نوعی عبادت است، و از طرفی، عظمت روحی و احاطه علمی امام علی(ع) چنان بود که می‌توانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد، بدون این که لطمه‌ای به حضور قلب ایشان در نماز وارد شود[۳۸۳].
  • اشکال دوم، زکات، اسم برای صدقه واجب است نه مستحب، زیرا قرآن می فرماید:﴿﴿وَآتُواْ الزَّكَاةَ[۳۸۴]. و امر، ظاهر در وجوب است، و از طرفی بیشتر علما تأخیر پرداخت زکات را معصیت می‌دانند، بنابراین نمی‌توان گفت امیرمؤمنان(ع) انگشتر را به عنوان زکات واجب به فقیر داده است[۳۸۵][۳۸۶].
  • این اشکال نیز وارد نیست به دلیل این که کلمه زکات در بسیاری از آیات مکی وارد شده است ﴿﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[۳۸۷]؛ ﴿﴿الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۳۸۸]؛ ﴿﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى[۳۸۹]؛ ﴿﴿وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى[۳۹۰]. در حالی که زکات واجب در مدینه تشریع شده است. از تأمل در آیات قرآن مخصوصاً آیاتی که در آنها از زکات درباره پیامبران گذشته مانند حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق، حضرت یعقوب(ع)﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۳۹۱]، حضرت اسماعیل(ع)﴿﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولا نَّبِيًّا وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا[۳۹۲] و حضرت عیسی(ع) ﴿﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۳۹۳] سخن به میان آمده است به دست می آید که واژه زکات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق یا همراه با نماز به کار رفته باشد بر انفاق مال در راه خدا دلالت می کند، چرا که در شریعت پیشین، زکات به معنای مصطلح در اسلام نبوده است[۳۹۴]. گذشته از این، می توان زکات را به زکات واجب نیز حمل کرد که علی(ع) در نظر داشته آن را در اولین فرصت مناسب به فقیر بدهد، و ادعای تأخیر از زمان وجوب، ادعای بدون دلیل است، چه این که بعید شمردن وجوب زکات بر علی(ع) و یا دادن انگشتر به عنوان زکات، استبعادهای بی‌اساس است، البته اینکه علی(ع) در زمان پیامبر(ص) ثروت بسیار نداشته، شکی نیست، ولی لازمه آن، نفی داشتن حداقل نصاب زکات نمی‌باشد[۳۹۵][۳۹۶].
  • اشکال سوم، گفته شده است که ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ بر جمع دلالت می‌کند، اطلاق آن بر مفرد در کلام فصحای عرب نیامده است، تا چه رسد به کلام الهی که معجزه است [۳۹۷]. و گاهی گفته شده که چنین اطلاقی مجازی است و اصل در کلام حقیقت است نه مجاز، [۳۹۸][۳۹۹].
  • در پاسخ باید گفت: اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معین در کلام عرب و غیر آن به انگیزه تعظیم و مانند آن شایع است؛ همچنان که در قرآن درباره خداوند ضمایر جمع به کار رفته است﴿﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ[۴۰۰]، ﴿﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ[۴۰۱]، ﴿﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[۴۰۲] و در اینجا بی‌تردید، به کار بردن تعبیر ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ در مورد علی(ع) بیانگر تکریم و تعظیم شخصیت علی(ع) است، بدان جهت که وی از نظر کمالات ایمانی در عالی ترین درجه بوده و همین ویژگی سبب شده است که پس از پیامبر اکرم(ص) ولایت و رهبری جامعه اسلامی به ایشان سپرده شود. گذشته از این، با توجه به روایات شأن نزول، این اطلاق در آیه ولایت صورت گرفته است، حال اگر چنین کاربردی در زبان عرب در عصر رسالت رایج نبود، صحابه‌ای که حدیث مربوط به شأن نزول آیه را نقل کرده‌اند، لب به اعتراض می‌گشودند[۴۰۳][۴۰۴].
  • اشکال چهارم، ولایت در مورد خداوند و رسول(ص) به معنای اقامه حدود و اجرای احکام الهی نیست، فلذا این معنا در ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ نیز درست نخواهد بود. پس باید ولایت را بر نصرت و محبت حمل کرد که در هر سه مورد درست است[۴۰۵][۴۰۶].
  • پاسخ: در این اشکال، میان حقیقت ولایت و چگونگی اعمال آن خلط شده است، حقیقت ولایت که عبارت از رهبری امور دینی و دنیوی مسلمانان است، در مورد خداوند، پیامبر(ص) و امام هر سه، استعمال شده است، هر چند کیفیت اعمال آن در خداوند و غیر خداوند متفاوت است، بدین معنا که اجرای احکام و حدود به صورت مباشری و محسوس به خداوند نسبت داده نمی شود، هر چند اجرای این کار توسط پیامبر و امام تکویناً و تشریعاً مستند به مشیت الهی است.[۴۰۷].
  • اشکال پنجم، لازمه دیدگاه شیعه درباره ولایت در آیه مزبور این است که امامت به علی(ع) اختصاص داشته باشد، این مطلب با اعتقاد آنان در مورد دیگر امامان شیعه منافات دارد[۴۰۸][۴۰۹].
  • در پاسخ باید گفت: براهین عقلی و نقلی بر وجوب امامت در هر عصر و زمانی دلالت می‌کند. بر این اساس، طبق نصوص قرآنی و روایی، امامت پس از پیامبر اکرم(ص) به امامان دوازده‌گانه شیعه اختصاص دارد همچنان که قرآن از آنان به عنوان صادقین یاد کرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرا خوانده است﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ[۴۱۰]. چنان که امام صادق(ع) در تفسیر آیه مورد بحث ولایت رابه احق و اولی بودن در تدبیر امور تفسیر کرده و فرموده است: مقصود از ﴿﴿الَّذِينَ آمَنُواْ علی(ع) و امامان از ذریه او تا روز قیامت است[۴۱۱]. افزون بر این، در صحاح اهل سنت نیز از آنان به عنوان خلفای دوازده‌گانه یاد شده است[۴۱۲]. حال وجه جمع بین این نصوص و حصر امامت در علی (علیه السلام به این است که تا وقتی آن حضرت در حال حیات می باشد، امامت مخصوص اوست و پس از وی به فرزندان او، یکی پس از دیگری، اختصاص دارد، بنابراین تعارضی در میان نخواهد بود[۴۱۳].

وجه استدلال به آیه ولایت

کیفیت استدلال متکلّمان بزرگ شیعه به آیه ولایت

عالمان و متکلّمان بزرگ شیعه برای اثبات امامت و خلافت بلافصل امیر مؤمنان(ع) همواره به آیه شریفه ولایت استناد و استدلال فرموده‌اند. در اینجا به مناسبت عباراتی از سید مرتضی، شیخ طوسی، خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی در کیفیت استدلال به آیه ولایت ارائه خواهیم نمود. مرحوم سید مرتضی در کتاب شافی فی الإمامة[۴۱۴]، با استناد به این آیه ولایت، آن را در زمره نصوص بر امامت امیر مؤمنان(ع) شمرده، می‌نویسد: قد دللنا على ثبوت النص على أمير المؤمنين(ع) بأخبار مجمع على صحتها متفق عليها، وإن كان الإختلاف واقعاً في تأويلها، و بينا أنها تفيد النص عليه(ع) بغير إحتمال ولا إشكال كقوله(ص): «أنت مني بمنزلة هارون من موسى، ومن كنت مولاه فعلي مولاه»، إلى غير ذلك مما دللنا على أن القرآن يشهد به كقوله تعالى: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۱۵]؛ پیامبر خدا بر ثبوت نص بر امامت امیر مؤمنان(ع) به وسیله اخباری که همه بر صحت آن اجماع دارند و درباره آن متفقند ما را راهنمایی نمود. اگر چه در تأویل این روایات اختلاف شده است، اما از این اخبار می‌توان بدون احتمال خلاف و اشکال، نصّ بر امامت ایشان استفاده نمود، مانند فرمایش رسول خدا(ص) که فرمود: «جایگاه تو نزد من همانند جایگاه هارون نزد موسی است» و «هر که من صاحب اختیار اویم پس علی صاحب اختیار اوست» و روایات دیگری که ما را دلالت می‌کند بر شهادت قرآن به نص امیر مؤمنان(ع)، مانند قول خدای تعالی که می‌فرماید: «همانا صاحب اختیار شما خدا و رسولش و مؤمنانی هستند که.»...

ایشان در اثر دیگر خویش درباره دلالت لفظ «ولی» و مراد خداوند از «الذین آمنوا» می‌نویسد: آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... دلالت می‌کند بر امامت امیر مؤمنان(ع) و ثابت شد که منظور از واژه ﴿وَلِيُّكُمُ در آیه کسی است که به تدبیر امور شما مقدّم و سزاوارتر است و اطاعتش بر شما واجب. همچنین ثابت می‌کند که مُشار الیه در الذین آمنوا، امیر مؤمنان(ع) است و با اثبات این مطلب، نص بودن آن بر امامت امیر مؤمنان(ع) واضح می‌گردد.[۴۱۶].

با توجه به دلالت ﴿إِنَّمَا بر حصر و بر اساس بیان سید مرتضی رحمه الله، معنای آیه چنین خواهد بود: «تنها و منحصراً خدا، رسول خدا و امیر مؤمنان علی(ع) کسانی‌اند که اطاعتشان بر شما واجب و آنان متولی امور شمایند». بنابراین آیه ولایت، نص بر امامت امیر مؤمنان(ع) است.

مرحوم شیخ طوسی نیز در تلخیص الشافی به قوی‌ترین نص قرآنی بر امامت امیر مؤمنان(ع) اشاره کرده و می‌فرماید: قوی‌ترین دلیل بر امامت امیر مؤمنان آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... است. وجه دلالت آیه این است که ثابت شود مراد از لفظ «ولیکم» در آیه کسی است که برای تدبیر نمودن امور شما و قیام به انجام آن امور تعیین شده و اطاعتش بر شما واجب است. همچنین ثابت شود که مراد از «الذین آمنوا» امیر مؤمنان(ع) است و اگر این دو ثابت شود، دلیلی خواهد بود بر امام بودن امیر مؤمنان(ع) برای ما[۴۱۷].

مرحوم خواجه نصیرالدین طوس در تجرید الاعتقاد، وجه دلالت آیه را به اجمال و اختصار بیان کرده می‌نویسد: و لقوله تعالى: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... الآية. و إنما اجتمعت الأوصاف في علي(ع)؛ (بر امامت امیر مؤمنان(ع) نص وجود دارد از جمله) آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... و تمام اوصاف (مذکور در آیه) در علی(ع) جمع است. اوصافی را که خواجه در این عبارت کوتاه بیان کرده و آن را در امیر مؤمنان علی(ع) جمع شده می‌داند عبارتند از: ولایت، ایمان و صدقه دادن در حال رکوع.

مرحوم علامه حلی نیز در شرح عبارت فوق می‌نویسد: می‌گویم دلیل دیگری بر امامت امیر مؤمنان علی(ع)، آیه «همانا تنها سرپرست و صاحب اختیار شما خدا، پیامبر او و مؤمنانی است که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» می‌باشد و استدلال به این آیه بر مقدماتی متوقّف است: نخست این که لفظ ﴿إِنَّمَا بیانگر حصر است و دلایل عقلی و نقلی بر این امر دلالت می‌کند.

اما دلیل نقلی اجماع اهل لغت عرب بر آن است، و دلیل عقلی آن است که پیش از ترکیب دو کلمه ﴿إِنَّ و ﴿مَا، لفظ ﴿إِنَّ برای اثبات است و ﴿مَا برای نفی پس از ترکیب این دو کلمه با هم معنای حصر استفاده می‌شود. دوم این که واژه ﴿وَلِيّ مفید اولویت به تصرف است و دلیل آن نقل و استعمال اهل لغت است، چنان که می‌گویند: «سلطان بر کسی که سرپرست ندارد، اولی به تصرف است»؛ و همان‌طور که گفته می‌شود: «ولیّ دم» و «ولیّ المیت» و مانند قول رسول خدا(ص) که فرمود: هر زنی که بدون اذن ولیّ خود ازدواج کند، نکاحش باطل است.

سوم این که منظور از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا برخی از مؤمنان هستند [نه همه آنها]؛ زیرا خدای تعالی آنها را به ویژگیِ مخصوص بعضی از ایشان توصیف کرده و [دلیل دیگر] این که اگر منظور برخی از مؤمنان نباشد، اتحاد ولی (سرپرست) با مولا علیه (کسی که مورد سرپرستی است) لازم می‌آید و چون این مقدمات فراهم گشت، در نتیجه مراد از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در این آیه، -جهت حصول اجماع بر اختصاص برخی از مؤمنان به علی(ع) – علی(ع) است. پس انصراف ﴿الَّذِينَ آمَنُوا به غیر امیر مؤمنان مخالفت با اجماع است. دلیل دیگر این که بر اساس اجماع، مراد از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا یا تنها امیر مؤمنان(ع) است، و یا امیر مؤمنان(ع) یکی از [[[مؤمنان]] مذکور در آیه] است و ما عدم عمومیت آیه را بیان کردیم؛ پس مراد تنها امیر مؤمنان(ع) خواهد بود.

دلیل دیگر این که همه مفسّران اتفاق‌نظر دارند که مراد از این آیه امیر مؤمنان(ع) است؛ چراکه وقتی ایشان در حال رکوع انگشتر خود را تصدق فرمود، این آیه درباره ایشان نازل شد و در این باره اختلافی [میان مفسّران] نیست.[۴۱۸].

چنان‌که می‌بینیم، علامه برای اثبات دلالت ﴿إِنَّمَا بر حصر، به دلیل عقلی نیز استدلال می‌کند. ظاهراً این استدلال در پاسخ به شبهه فخر رازی است. ﴿إِنَّمَا همواره بر حصر دلالت می‌کند، مگر این که دلیل خاص یا قرینه‌ای دیگر بر خروج ﴿إِنَّمَا از این دلالت اقتضا کند. همچنین مرحوم علامه می‌فرماید: پیرامون این که مراد از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در آیه حضرت امیر مؤمنان(ع) است اجماع وجود دارد که ما در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت. حال با ذکر روایات، پاسخ اغلب شبهات روشن می‌شود؛ از این‌رو در آغاز به روایات در این باره که فقط از منابع غیر شیعی نقل می‌کنیم خواهیم پرداخت.

استناد به آیه ولایت در اثبات امامت امیر مؤمنان(ع) در صورتی کامل و تمام است که سه قسمت از این آیه مورد بررسی قرار گیرد:

  1. دلالت ﴿إِنَّمَا بر حصر؛
  2. اثبات این که واژه ولی در کلمه ﴿وَلِيُّكُم به معنای سرپرست، مدبّر امور و واجب الإطاعة است.
  3. مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا در آیه حضرت امیر مؤمنان علی(ع) است.[۴۱۹].

آیه ولایت

از آیاتی که به اتفاق اکثر مفسران و اهل حدیث، درباره امام علی بن ابیطالب، نازل شده است، آیه زیر می‌باشد، که ما آیه و ما بعد آن را می‌نگاریم: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۲۰]. ﴿مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۴۲۱].

شان نزول آیه را بسیاری از مفسران و اهل حدیث، چنین نقل کرده‌اند: سائلی وارد مسجد شد و درخواست کمک کرد، کسی به او چیزی نداد، امام در حالی که در رکوع بود، با انگشت کوچک خود که انگشتری در آن بود، به فقیر اشاره کرد تا انگشتری را از دست او درآورد، او انگشتری را از دست امام درآورد و به دنبال کار خود رفت. در این موقع، خبر به پیامبر رسید. وی از خدا این چنین درخواست نمود: همان طور که برای موسی از خاندان خودش وزیری معین نمودی، پروردگارا برای من نیز از اهل بیتم وزیری معین بفرما. در این لحظه فرشته وحی فرود آمد و آیه یاد شده را برای پیامبر خواند.

شأن نزول آیه را به صورتی که نقل گردید، شخصیت برجسته‌ای مانند: خود امام، ابن عباس، عمار، جابر، ابورافع، انس بن مالک و عبدالله سلام نقل کرده‌اند[۴۲۲]. حسان بن ثابت، شاعر معروف عهد رسالت، در اشعار خود که متضمن فضائل و مناقب علی(ع) است، این چنین می‌گوید: مَنْ ذَا بِخَاتَمِهِ تَصَدَّقَ رَاكِعاً وَ أَسَرَّهُ فِي نَفْسِهِ إِسْرَارَا مَنْ كَانَ بَاتَ عَلَى فِرَاشِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ يَسْرِي وَ يَنْحُو الْغَارَا مَنْ كَانَ فِي الْقُرْآنِ سُمِّيَ مُؤْمِناً فِي تِسْعِ آيَاتٍ جُعِلْنَ كِبَارا[۴۲۳]

شیوه استدلال بسیار روشن است؛ زیرا مقصود از ولی در اینجا همان متصرف و سرپرست و اولی است،؛ چراکه اگر مقصود، دوست و کمک بود و ولایت، اختصاص به گروهی نداشت زیرا ولایت به این معنی مربوط به تمام افراد با ایمان است، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۴۲۴]. از این جهت برای ولی در آیه معنائی جز همان متصرف و سرپرست نمی‌توان تصور کرد.[۴۲۵].

پرسش‌هائی پیرامون آیه

پیرامون آیه پرسش‌هائی و یا یک رشته اعتراض‌هائی وجود دارد که باید درباره آنها توضیحاتی داده شود[۴۲۶].

سؤال نخست: ولی در لغت عرب به معنی محب و دوست است، و این مطلب چندان افتخار نبوده و از خصائص علی(ع) نیست؛ زیرا همه افراد جامعه با ایمان به حکم آیه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۴۲۷]، دوست و محب یکدیگرند.

پاسخ: اتفاقاً آنچه در سؤال آمده است، گواه روشن بر این است که مقصود از ولی در آیه، همان سرپرست و کسی است که زمام امور جامعه مسلمانان را در دست می‌گیرد. چنانکه می‌گویند: الاب، ولي الطفل، الحاكم ولي القاصر، ايما امرأة نكحت بغير اذن وليها. قرائنی گواهی می‌دهد که مقصود از ولی در آیه مورد بحث، محب و دوست و یا ناصر و کمک کار نیست، بلکه همان مقام ولایت است که خداوند آن را داراست و پیامبر و جانشین وی در پرتو موهبت الهی دارا می‌باشند. اینک این قرائن:

  1. هرگاه مقصود از ولی، غیر از ولایت و زعامت دینی و مقام سرپرستی باشد، منحصر کردن مقام به سه نفر، بی‌جهت و بی‌مورد خواهد بود؛ زیرا چنانکه گفته شد، همه افراد با ایمان محب و دوست و ناصر و یار یکدیگرند و اختصاص به این سه نفر ندارد.
  2. ظاهر آیه این است که بر جامعه مسلمان این سه نفر ولایت دارند، در این صورت باید گروهی که ولایت دارند، غیر از گروهی باشند که مورد ولایت می‌باشند، بنابراین ناچاریم که ولی را در آیه، طوری معنی کنیم که این دو گروه از هم متمایز باشند. هرگاه ولی را به معنی زعیم و سرپرست امور مسلمانان بگیریم، طبعاً این دو گروه از هم جدا و متمایز می‌گردند، ولی اگر به معنی دوست و ناصر بگیریم، این دو گروه از هم جدا و متمایز می‌گردند، ولی اگر به معنی دوست و ناصر بگیریم، این دو گروه به صورت گروه واحدی درآمده، ولی و مورد ولایت، یکی خواهند بود.
  3. هرگاه مقصود دوستی و نصرت است، در این صورت لازم بود که به جملة و الذین آمنوا اکتفا می‌کرد و هرگز نیاز نداشت که موضوع نماز و زکات را بازگو کند؛ زیرا جامعه با ایمان همه با هم دوست بوده و ناصر یکدیگرند.

ممکن است گفته شود: علت بازگو کردن نماز و زکات، برای اهمیتی است که دو رکن اساسی، که یکی نظام عبادی و دیگری نظام مالی است، دارند و ایمان بدون انجام این دو وظیفه نمی‌تواند در جامعه ایجاد همبستگی نماید. ولی پاسخ آن این است که فرض می‌کنیم آنچه اهمیت دارد، همان موضوع نمازگزاری و زکات دادن است. ولی در آیه، علاوه بر این دو، به نکته دیگری اشاره می‌کند و آن اینکه: در حال رکوع زکات می‌دهند، این چه خصوصیتی دارد که در آیه آمده است؟ ناچار باید گفت که از جمله الذین آمنوا گروهی خاص، اراده شده است و اگر مقصود همه افراد جامعه بود، دلیل نداشت که این قید در آیه بیاید.

هرگاه از این جمله گروه خاصی اراده شده است، دیگر نمی‌توان گفت که مقصود از ولی دوست و یا ناصر است؛ زیرا دوستی و نصرت افراد با ایمان به یکدیگر، به دسته معینی اختصاص ندارد. نتیجه آنکه ذیل آیه می‌تواند روشنگر معنی ولی باشد که در آغاز آیه قرار گرفته است. در حقیقت، مفاد آیه همان است که پیامبر گرامی در یکی از سخنان خود درباره علی(ع) فرموده است: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»[۴۲۸]. ای علی تو پس از من ولی هر فرد با ایمان هستی. لفظ «بعدی»، گواه بر این است که مقصود از ولی، همان مقام زعامت و حکومت و سرپرستی در امور دینی است و اگر غیر از این بود، اختصاص به زمان درگذشت پیامبر نداشت.

می‌توانیم از طریق دیگر، روشن کنیم که مقصود از ولی همان مقام ولایت و سرپرستی اسلامی است که خداوند آن را به پیامبر خود، به نص آیات قرآن عطا فرموده است. شکی نیست که خداوند دارای انواع ولایت‌های تکوینی و تشریعی است، هر نوع ولایتی که پیامبر گرامی بر امت دارد، همگی موهبتی است که خداوند به وی عطا فرموده است[۴۲۹]. قرآن مجید، به ولایت پیامبر، طی آیاتی اشاره می‌کند:

  1. پیامبر گرامی از خود ما به ما نزدیکتر و اولی و شایسته‌تر است، چنانکه می‌فرماید: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۴۳۰].
  2. پیامبر گرامی، از طرف خداوند مأموریت دارد که در میان مردم، با آنچه که خداوند به او نازل کرده است، قضاوت و داوری کند چنانکه می‌فرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ[۴۳۱].
  3. اطاعت پیامبر گرامی بر مردم، بسان اطاعت خداوند، واجب و لازم است، چنانکه می‌فرماید: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ[۴۳۲].
  4. هر وقت پیامبر گرامی، پیرامون موضوعی حکم و داوری کند، بر دیگران لازم است که از آن پیروی کنند و برای هیچ کس، اختیاری در آن نیست. چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ[۴۳۳].
  5. کسانی که با فرمان پیامبر مخالفت ورزند، دچار بلا و یا عذاب دردناکی می‌گردند، چنانکه می‌فرماید: ﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۴۳۴].
  6. پیامبر گرامی معلم و آموزگار امت و تعلیم دهنده کتاب و حکمت است، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۴۳۵].

خداوند این رشته از مقامات و به اصطلاح، ولایت‌های تشریعی را به پیامبر گرامی مرحمت نموده و او را ولی امت، سرپرست جامعه، اولای آنان، قاضی و داور مسلمانان، فرمانده و آموزگار آنان قرار داده است. بنابراین اگر قرآن مجید می‌گوید: خدا و فرستاده او ولی شما است، مقصود ولایت‌های تشریعی است که خداوند، اصالتاً و پیامبر گرامی از طریق موهبت، دارا می‌باشد.   اگر پس از این جمله، عبارت ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا... را برآن عطف می‌کند و او را نیز ولیّ مسلمانان معرفی می‌نماید، قطعاً همانند ولایتی را که پیامبر دارا است، بر طائفه سوم ثابت می‌کند نه ولایت به معنی دوستی و یا ولایت به معنی کمک، که هرگز قرآن، آنها را به عنوان مستقل برای پیامبر ثابت نکرده است، و در هیچ جای قرآن، پیامبر را ناصر امت نخوانده است.

خلاصه، ولی در هر سه مورد، یک معنی بیش ندارد و اگر مقصود از ولی بودن خدا و رسول، همان مقام ولایت و اولویت است، باید ولی بودن فرد سوم نیز به همان معنی باشد، نه اینکه ولایت خدا و رسول به شکلی، و ولایت سومی به شکل دیگر باشد. شاهد، اینکه در آیه بعدی می‌فرماید: هرکس این سه نفر را ولی خود قرار دهد، وابسته به حزب الهی است و حزب خدا پیوسته حاکم و پیروز است، آنجا که می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۴۳۶]. این آیه به روشنی ثابت می‌کند که هر کس این سه گروه را ولی خود قرار دهد، از حزب الهی است و این سه گروه، رهبری حزب الهی را بر عهده دارند، و مقام رهبری جز همان مقام ولایت، چیزی نیست. با اینکه در آیه، از ولایت سه نفر سخن به میان آمده است و به حسب ظاهر باید بفرماید: انما اولیاوکم (ولی کارهای شما) اما مع الوصف، لفظ مفرد (ولی) را بکار برده است، شاید هدف از مفردگوئی در آیه، این باشد که برساند در اینجا ولایت واحدی وجود دارد که خداوند آن را اصالتاً و دیگران به طور کسبی و موهبتی دارا هستند و هرگز ولایت‌هائی در کار نیست و ولایت پیامبر یا ولایت گروه سوم، غیر از ولایت خدا نمی‌باشد.

سؤال دوم: آیه‌های ما قبل و ما بعد آیه مورد بحث، گواه بر آن است که مقصود از ولی در آیه، همان ناصر و محب است، مانند آیه ۵۱ همین سوره: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۴۳۷]. لفظ اولیاء در این آیه، جمع ولی است و معنی مناسب ولی در این آیه همان دوست و کمک است، یعنی آنان را دوستان و حامیان خود قرار ندهید، همچنانکه مقصود از یتولهم همان دوست داشتن و یا کمک گرفتن است. ولایتی که در آیه مورد نهی واقع شده است، همان است که در آیه یاد شده مورد اثبات قرار گرفته است، و اگر در این آیه به معنی دوست و کمک است، در آیه مورد بحث نیز به معنی دوست و کمک خواهد بود.

در آیه ۵۳ نیز می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ[۴۳۸]. در این آیه، لفظ یحبهم وارد شده است. این آیه گواه بر آن است که مقصود از ولی در آیه مورد بحث، همان ولایت به معنی دوستی است. در آیه ۵۶ که ما بعد آیه مورد بحث می‌باشد، چنین می‌خوانیم: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. در این آیه نیز لفظ‌های ﴿يَتَوَلَّهُمْ و ﴿الْغَالِبُونَ وارد شده‌اند که می‌توانند قرینه بر معنی آیه مورد بحث باشند، خلاصه با در نظر گرفتن ما قبل و ما بعد آیه مورد بحث می‌توان گفت: مقصود از ولی در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ همان ولایت نصرت و یا ولایت دوستی است و مسلمانان مأمورند که یهود و نصاری را دوست و کمک خود اتخاذ کنند؛ زیرا کمک و دوست آنان، سه گروه مذکور در آیه‌اند.

پاسخ: این اشکال را فخر رازی در تفسیر خود مطرح کرده[۴۳۹]. و روی آن پافشاری نموده است، همچنانکه غالب اشکالات را نیز او مطرح کرده و ما همه را به صورت پرسش و پاسخ مطرح نمودیم پاسخ این اشکال را از دو راه می‌توان بیان کرد:

۱. آیات ما قبل و ما بعد، دلالت بر گفتار او ندارد؛ زیرا اساس اشکال را این تشکیل می‌دهد که لفظ ولی در لغت عرب معانی مختلفی دارد مانند دوست و کمک و معتق و معتق و صاحب و... همچنانکه بسیاری تصور کرده‌اند. اما چنین نیست، بلکه برای ولی همانند مولی یک معنی بیش نیست و سایر معانی موارد و متعلق‌های این لفظ بشمار می‌روند نه معانی آن؛ زیرا معنی ولی همان اولی است و اگر به دوست، ولی می‌گویند، برای این است که دوست اولی به این است که حقوق دوست را رعایت کند، اگر به ناصر، ولی می‌گویند، به خاطر این است که او اولی به این است که پیمان دفاعی خود را رعایت نماید، اگر به آزاد کننده (معتق) ولی می‌گویند به خاطر این است که او اولی به این است که به بنده خود احسان و نیکی کند، اگر به آزاد شده (معتق) ولی می‌گویند، به خاطر این است که وی اولی به این است که از او تشکر کند، اگر به مصاحب ولی می‌گویند به خاطر این است که مصاحب، اولی به این است که حق مصاحبت را رعایت کند، و همچنین است معانی دیگری که برای ولی و مولی شمرده‌اند و همگی از قبیل مورد و متعلق معنی است، نه خود آن. بنابراین ولی در این آیه، به معنی اولی خواهد بود، مانند آیه ۶ سوره احزاب: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۴۴۰]. و چنین اولویتی جز با مقام سرپرستی، با معنی دیگری سازگاری ندارد.

از این بیان روشن گردید که لفظ اولیاء و لفظ یتولهم در آیه ۵۱، به معنی دوست و کمک نیست، بلکه به همان معنی ولی گرفتن است. گواه روشن بر این که لفظ اولیاء در آیه ۵۱ به معنی ولی‌گیری است، نه اتخاذ دوست و حامی، آیه زیر است که از جهاتی شبیه یکدیگرند. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۴۴۱]. به طور مسلم مقصود از آیه، نهی از ولی‌گیری پدر و برادر کافر است، نه دوستی آنان؛ زیرا دوستی پدر و برادر کافر یک امر فطری است و نهی از آن غیر صحیح است. و همچنین حمایت کافر از مسلمان، در صورتی که لطمه‌ای بر دین وارد نسازد، بی‌اشکال می‌باشد. آنچه حرام است ولی‌گیری آنان است، که انسان سرنوشت خود را به دست آنان بسپارد. از این بیان می‌توان گفت که مقصود از اولیاء در آیه پنجاه و یکم، همان ولایت اصطلاحی است، به گواه اینکه ولی‌گیری آنان سبب می‌شود که انسان جزء آنان شمرده شود. چنان‌که می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ[۴۴۲].

یک چنین تأکید و در جزء یهود و نصاری آوردن، بدون ولی‌گیری صورت نمی‌پذیرد، والّا محبت آنان خصوصاً جنبۀ فطری داشته باشد، سبب نمی‌شود که انسان از یهود و نصاری شمرده شود. اتفاقاً در آیه ۵۳ گواه روشن است که این ولی‌گیری آنان از مرحله دوستی و پیمان نصرت، گام فراتر نهاده و به مرحله حادتر گام نهاده بود، به حدی که مایه ارتداد از دین اسلام و دخول در جرگۀ یهود و نصاری گردیده بود، در صورتی که پیمان دوستی و پیمان نصرت مایۀ ارتداد و خروج از آئین اسلام نمی‌شود، بلکه چیزی مایۀ ارتداد می‌گردد که از تحت ولایت خدا و رسول او خارج گردد، و تحت ولایت نصاری و یهود قرار گیرد و آنها را اولی بر خود بداند.   این نوع ولایت در هر دو طرف، به معنی سرپرستی و اولویت در تصرف است که ما به دنبال آن هستیم.

در آیه ۵۳ نیز کمترین گواهی بر گفتار او نیست؛ زیرا مفاد آن این است که هر کسی خدا و پیامبر و افراد با ایمان را ولی خود اتخاذ کند، داخل در حزب و تشکیلات الهی می‌گردد و در پوشش حکومت او قرار می‌گیرد و قطعاً پیروزی از آن اوست،؛ چراکه در پرتو رهبری این گروه، انسان بر مشکلات چیره می‌گردد و خدا وعده کرده است که رهبران خود را کمک کند، آنجا که فرموده است: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ[۴۴۳]. تا اینجا روشن شد که سیاق آیات، نه تنها نظریه طرف را تأیید نمی‌کند، بلکه در آیات، قرائنی وجود دارد که نظر ما را ثابت می‌نماید.

۲. ما از همه این قرائن صرفنظر کردیم، ولی باید در یک مطلب دقت کرد، و آن این که سیاق آیات، در صورتی گواه بر مراد می‌باشد که دلائل قطعی و روایات متواتر برخلاف آن گواهی ندهند، که در این صورت باید دلائل قطعی را بر سیاق مقدم داشت. اتفاقاً در موضوع مورد بحث، روایات متواتر گواهی می‌دهند که این آیه به طور جداگانه نازل گردیده است و ارتباطی به آیات ما قبل ندارد و تنها از محدثان اهل تسنن ۶۶ نفر نزول آیه را در حق امام نقل کرده‌اند[۴۴۴]. مرحوم سیدهاشم بحرانی، متوفای سال ۱۱۰۷ در کتاب غایة المرام صفحات ۱۰۳ تا ۱۰۷ نزول آیه را درباره امام از چهارده دانشمند سنی و ۱۹ محدث شیعه نقل کرده است. در تعالیق احقاق الحق جلد ۲، صفحه ۱۹۹ تا ۴۱۴ نزول آیه درباره امام از سی و یک متن تفسیری و حدیثی که همگی به قلم اهل سنت است، نقل گردیده است.

سؤال سوم: پایه استدلال را این مطلب تشکیل می‌دهد که حرف انما را حرف حصر بدانیم. درصورتی که چنین نیست؛ زیرا چه بسا این لفظ در غیر مورد به کار می‌رود، چنانکه می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۴۴۵].

حکایت این زندگی دنیا، مانند آبی است که از آسمان فرو فرستادیم، به وسیله آن، گیاهان زمین از آنچه که مردم و یا حیوانات می‌خورند، آمیخته گردد تا زمین رونق خویش گرفت و آراسته شد، صاحبان زمین گمان کردند که آن را در اختیار دارند، فرمان ما شب و یا روز آمد و آن را درو کرد. گواه بر اینکه لفظ «انما» برای حصر نیست، این است که مثل بیانگر زندگی دنیا منحصر به این نیست، بلکه برای بیان حال دنیا، مثل‌های دیگری نیز وجود دارد، در صورتی که قرآن می‌گوید: این است و جز این نیست، مثل زندگی دنیا چنین است...

پاسخ: پیش از آنکه به تحلیل مفاد آیه بپردازیم، سخنان پی افکنان ادبیات عرب را در لفظ «انما» نقل می‌کنیم: ابن هشام، در کتاب المغنی در بحث «ان» مفتوحه، از زمخشری نقل می‌کند که همانطور که «انما» (به کسر همزه) مفید حصر است «انما» (به فتح همزه) نیز مفید حصر می‌باشد و با آیه ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ[۴۴۶] استدلال می‌کند. سپس از ابوحیان نقل می‌کند که «انما» (به کسر) از ادات حصر است، نه «انما» (به فتح) و بعد از آن، به انتقاد از سخن ابوحیان می‌پردازد، و می‌گوید که هر دو از حروف حضر می‌باشند. مؤلف تلخیص المفتاح و شارح آن تفتازانی در مطول، وقتی در ادات حصر سخن می‌گوید، می‌فرماید: و منها انما كقولك في قصره افرادا: انما زيد كاتب، و قلبا: انما زيد قائم[۴۴۷]. بنابراین هرگز نباید خود را در اصل مطلب که ﴿إِنَّمَا از ادات حصر است، معطل کنیم. اکنون برگردیم و آیه مربوط به زندگی دنیا را تجزیه و تحلیل کنیم: اصولاً مواردی داریم که سخن گوینده قطعاً مفید حصر است، در صورتی که عین همین سؤال (و یا اعتراض) در آنجا نیز حکمفرماست، مانند آیه ۱۰۸ سوره انبیاء. ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ[۴۴۸].

چگونه «انما» برای حصر است، در صورتی که بر پیامبر، غیر از یگانگی خدا، چیزهای دیگر نیز وحی شده است. ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ[۴۴۹]. در این آیه می‌گوید که: محمد جز پیامبر، چیز دیگری نیست، در صورتی که وی صفات دیگری نیز داشت، در این صورت چگونه صفات او را در رهبری و رسالت منحصر می‌سازد؟ اینک توضیح آیه مورد استدلال فخر رازی. حصر در آیه نخست، به صورت قصر قلب و به عبارت روشن‌تر، قصر اضافی است، یعنی مخاطب، چنین می‌اندیشد که برای پیامبر اسلام درباره پرستش، مطلبی غیر از توحید وحی شده است، قرآن برای قلب عقیده او و اینکه در این مسأله، فقط توحید و یکتاپرستی وحی شده است، نه شرک و دوگانه پرستی، چنین جمله‌ای را بیان می‌فرماید. یعنی وحی الهی را در مسأله عبادت به توحید منحصر می‌سازد، نه اینکه وحی الهی را مطلقاً به توحید منحصر کند. آنان درباره پیامبر، علاوه بر رسالت، مقام دیگری می‌اندیشیدند که مستلزم خلود و جاودانگی او بود، و قرآن برای نقد اندیشه‌ای، مقام او را به رسالت منحصر می‌کند و می‌گوید او جز رسول، چیزی نیست. یعنی آن صفت مورد نظر شما را ندارد، نه اینکه هیچ صفتی جز رسالت ندارد و لذا علماء این قصر را قصر افراد می‌نامند.

عین این بیان، در آیه ۲۴ سوره یونس، نیز جاری است. رفتار و کردار گروه مشرک طوری بود که نشان می‌داد آنان برای خود یک نوع خلود و ابدیت و یک قدرت و توانائی بر حفظ مظاهر دنیا معتقد بودند قرآن برای قلب عقیده آنان که جریان درست بر عکس است، از دو راه وارد می‌گردد و در پیش از آیه مورد بحث، می‌گوید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۴۵۰]. در این آیه، صریحاً عقیده آنان را راجع به خلود و جاودانی و قدرت تسلط، رد می‌کند و عکس آن را نشان می‌دهد سپس در آیه دوم، از طریق ترسیم مثلی، از عقیده آنان انتقاد می‌کند و می‌گوید درباره دنیا از نظر خلود و ابدیت و یا قدرت و توانائی، باید درست برعکس بیندیشید که: مثل دنیا جز این نیست، نه این که دنیا مثل‌های دیگری ندارد. شکی نیست که دنیا را به مناسبت‌های مختلفی به ده‌ها چیز می‌توان تشبیه کرد، چنانکه می‌فرماید: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ[۴۵۱]. خلاصه در هر تشبیهی، مناسبتی در کار است که باید آن مناسبت را در نظر گرفت و حصر را نسبت به آن سنجید و تفسیر نمود.

سؤال چهارم: هرگاه مقصود از «ولی» در آیه، همان زعیم اسلامی و متصرف در حقوق و اموال باشد، طبعاً باید علی(ع) در حال حیات پیامبر دارای چنین موقعیتی باشد در صورتی که این مقام در حیات، پیامبر، مخصوص شخص او بوده و احدی با او در این مقام، شریک نبوده است.

پاسخ: کسانی که مقام امامت را یک مقام انتصابی نمی‌دانند و معتقدند که امام باید بسان پیامبر از جانب خداوند تعیین گردد، به این سؤال پاسخ روشنی دارند و آن اینکه: تعیین یک فرد برای زعامت با بودن زعیم دیگر، نه به آن معنی است که در همان زمان انتصاب می‌تواند زمام امور را به دست بگیرد و در امور سیاسی و اجتماعی مسلمانان مداخله کند، بلکه جعل چنین مقام برای یک فرد، بسان مقام نائب رئیسی است که از طرف رئیس مؤسسه‌ای به فردی داده می‌شود و هدف این است که در غیاب او کارهای مؤسسه معوق نماند، و یا بسان مقام ولایتعهدی است که فردی از طرف رئیس کشور، دارای مقام نیابت ولایت می‌گردد. چیزی که هست این افراد در موقعی می‌توانند انجام وظیفه کنند که زعیم و رئیس اصلی در رأس کار نباشد. بنابراین، امیرمؤمنان در زمان پیامبر رسماً دارای مقام ولایت بود، ولی از آنجا که این مقام به وی به خاطر این داده شد که زمام امور را پس از پیامبر به دست بگیرد، قطعاً زمامداری وی به وقتی موکول خواهد بود که پیامبر در میان مردم نباشد. خلاصه: عقل و خرد، داوری می‌کنند که وجود دو رئیس تام علی الاطلاق، در عرض هم امکان پذیر نیست، مگر اینکه یکی در طول دیگری باشد. از این جهت، حکم عقلی را می‌توان قرینه گرفت که مقصود این است که امام پس از درگذشت پیامبر، زمام امور را به دست بگیرد.

سؤال پنجم: هرگاه، مقصود از ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا تنها علی بن ابی طالب(ع) باشد، پس چرا مطلب را به صیغه جمع آورده است، بلکه لازم بود بگوید: و الذی آمن آیا به کار بردن صیغه جمع، برای یک فرد مجاز است؟

پاسخ: در قرآن مجید، کراراً صیغه جمع، درباره فرد بکار رفته است. اینک نمونه‌هائی:

  1. در آیه مباهله (۶۱ آل عمران) می‌فرماید: ﴿وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ[۴۵۲]. مفسران اسلامی اتفاق نظر دارند که مقصود از نسائنا و انفسنا، فاطمه و علی(ع) است. در صورتی که آیه به صورت جمع وارد شده و مقصود از هر یک از دو لفظ جمع، یک نفر است.
  2. سوره ممتحنه آیه ۱: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ[۴۵۳]. مفسران می‌گویند: مقصود از افراد با ایمان، حاطب بن ابی بلتعه است که برای جلب نظر مشرکان مکه، اسرار مسلمانان را در اختیار آنان می‌نهاد.
  3. سوره منافقون، آیه ۸: ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ[۴۵۴]. مفسران می‌نویسند که گوینده این جمله عبدالله بن ابی بود و با این که او یک نفر بیش نبود، قرآن درباره او لفظ جمع یقولون را بکار برده است.
  4. سوره بقره، آیه ۲۷۴: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً[۴۵۵]. مفسران اسلامی می‌گویند که: این آیه درباره علی(ع) و یا ابوبکر نازل شده است.
  5. در همین سوره مائده، قبل از آیه ۵۵، چنین می‌گوید: ﴿يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ[۴۵۶]. طبق نقل مفسران، گوینده این سخن عبدالله بن ابی، رئیس منافقان بوده است.

بنابراین، استعمال صیغه جمع درباره یک فرد، در قرآن و لغت عرب، بیش از آن است که در این صفحات استقصاء گردد. البته به کار بردن صیغه جمع درباره یک فرد، در هر موردی به خاطر نکته‌ای است. مثلاً به کار بردن آن درباره عبدالله بن ابی این است که او رئیس اوسیان بود و سخن او به منزله سخن گروهی بود که از او پیروی می‌کردند، از این جهت درباره عبدالله بن ابی که رئیس حزب نفاق بود، لفظ جمع بکار برده شده است، تو گوئی این سخن را همۀ افراد حزب نفاق می‌گویند. علت اینکه در آیه مورد بحث (مائده، ۵۵) لفظ جمع بکار رفته در حالی که مقصود از آن تنها امیر مؤمنان(ع) است، این می‌باشد که عواطف منافقان و گروه مخالف بر ضد امام، تحریک نشود و بدانند که این یک قانونی کلی است و امکان دارد که افراد و مصادیق فراوانی پیدا کند، هر چند که فعلاً بیش از یک نفر مصداق ندارد[۴۵۷].

سؤال ششم: می‌گویند: علی(ع) به خاطر اینکه انگشتر خود را به فقیر داد، این آیه درباره او نازل گردید، ولی این شأن نزول، با ظاهر آیه تطبیق نمی‌کند؛ زیرا آیه می‌گوید: و یؤتون الزکاة (زکات می‌دهند) و در لسان شرع، به بخشش انگشتری زکات نمی‌گویند، بلکه این لفظ را در مقامی بکار می‌برند که از نظر اسلام زکات واجب بر آن تعلق گیرد، مانند طلا و نقره مسکوک، غلات و....  پاسخ: تفسیر زکات به معنی دوم، از اصطلاحات فقهی است که بعدها در میان مسلمانان رائج شده است، در صورتی که در لغت و اصطلاحات قرآن، معنی وسیع‌تر و گسترده تری دارد.

  1. زکات در لغت عرب، به معنی نموّ و تطهیر و پاکی است، و قرآن به هر انفاقی که به خاطر خدا انجام گیرد، زکات می‌گوید و غالباً موقعی که این لفظ همراه نماز ذکر گردد، مقصود انفاقی است که انگیزه الهی در آن باشد، اعم از واجب و یا مستحب، چنانکه در آیه‌های زیر به این معنی آمده است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۴۵۸]. به طور مسلم، این نظام مالی که به عنوان زکات در اسلام است، هرگز در میان ملل پیشین نبوده است. مع الوصف، کلمه زکات در آنها بکار رفته است.
  2. حضرت عیسی، در گهواره خود را چنین معرفی کرد: ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۴۵۹].
  3. خداوند، حضرت اسماعیل را چنین تعریف می‌کند که: ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ[۴۶۰].

ناگفته پیداست که هرگز در شرایع پیشین، یک چنین نظام مالی که در اسلام به عنوان زکات است، وجود نداشته است و زکات آنان همان نوع انفاق در راه خدا بوده است. روشن‌تر از همه، آیاتی است که در مکه پیش از ایجاب زکات در اسلام وارد شده است. مانند آیه ۴ سوره مؤمنون: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[۴۶۱]. مقصود از زکات، در این آیه و آیه‌های دیگری که در آغاز بعثت (پیش از تشریع زکات اصطلاحی) نازل شده است، همان انفاق در راه خداست.   اصولاً آیه‌ای که در آن زکات اصطلاحی تشریع شده است، زکات را از اقسام صدقه دانسته و می‌فرماید: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا[۴۶۲]. بنابراین، به زکات اصطلاحی، از آن نظر زکات می‌گویند که صدقه و انفاق در راه خدا است، در این صورت هرگاه به صدقه‌های مستحبی زکات گفته شود، استعمال صحیحی خواهد بود (دقت کنید).

سؤال هفتم: شایسته مقام امام علی(ع) این است که در مقام عبودیت و نیایش به غیر خدا توجه پیدا نکند، در حالی که توجه به فقیر و دادن انگشتری به وی با خضوع و خشوعی که مناسب مقام امام است، منافات دارد.

پاسخ: رفع نیازمندی‌های مستمندان، از بزرگترین فرائض اسلامی است که مایة تقرب به مقام ربوبی می‌گردد. شنیدن ناله مستمند و اجابت در خواست او در حال نماز، عبادتی است در ضمن عبادت، و باید گوش مردان خدا در تمام احوال، آماده شنیدن چنین درخواست‌ها و ناله‌ها باشد، و شنیدن چنین ناله‌ای با خضوع و خشوع در حال عبادت، منافاتی ندارد. تجربه نشان داده است که بسیاری از مادرانی که به هیچ صدائی از خواب بیدار نمی‌شوند. اما ناله ضعیف کودک شیرخوار، آنان را از خواب بیدار می‌کند؛ زیرا آنان هنگام خواب، تصمیم می‌گیرند که دستگاه شنوایی آنها در برابر هر حادثه‌ای تعطیل گردد و با هیچ صدائی جز صدای کودک خود، بیدار نشوند. مردان بزرگ خدا، در مقام عبادت و پرستش خدا، از هر موضوعی جز خدا بی‌خبر می‌شوند و در عز ربوبی و جلال الهی مستغرق می‌گردند، و دستگاه بینائی و شنوائی آنها چیزی را نمی‌بیند و نمی‌شنود، جز آنچه که رضای الهی در آن باشد. بنابراین هرگاه علی(ع) در حال نماز صدای مستمندی را می‌شنود، به خاطر این است که رضای الهی در شنیدن آن بوده است، و علی هیچ‌گاه از شنیدن این صداها غافل نبوده است[۴۶۳].

سؤال هشتم: ممکن است گفته شود که مقصود از جمله و هم راکعون تواضع و تذلل آنهاست، یعنی نماز می‌گزارند و زکات می‌دهند، در حالی که نسبت به اوامر پروردگار خود خاضع و فروتنند.

پاسخ: یک چنین تفسیر، جز تفسیر به رأی چیزی نیست؛ زیرا رکوع در لغت عرب به معنی انحناء و خمیده شدن است، نه خضوع. اگر هم در موردی در معنی خضوع به کار برود، به طور مجاز در لازم معنی بکار رفته است؛ زیرا لازم انحناء و خم شدن، همان خضوع است. بزرگ لغت‌شناس عرب می‌گوید: ركع أصل واحد يدل على انحناء الانسان و غيره يقال: ركع الرجل اذا انحنى و كل منحن راكع. و في الحديث لولا مشايخ ركع و صبية رضع و بهائم رتع، يصب عليكم العذاب صبّاً[۴۶۴]. رکوع، دارای اصل واحدی است، و دلالت می‌کند بر خم شدن انسان و غیر او می‌گویند: رکع الرجل هنگامی که خم شد و هر شیء خمیده‌ای راکع است. در حدیث آمده: اگر پیران خمیده و کودکان شیرخوار و چهارپایان چرنده نبود، عذاب بر شما فرو می‌ریخت. این که می‌گویند: اصل واحد یعنی یک معنی بیش ندارد و آن، خم شدن است. سپس با آیاتی بر مقصود خود استدلال می‌کند. راغب در مفردات می‌گوید: الرُّكُوع الانْحِنَاءُ، فتارةً يُسْتَعْمَلُ في الهَيْئةِ المَخْصوصَةِ في الصّلاةِ كما هي، و تارةً في التَّواضُعِ و التَّذَلُّلِ[۴۶۵]. این جمله می‌رساند که معنی اصلی آن همان انحناء است، و اگر در موردی در تواضع و تذلل بکار برود، استعمال در لازم معنی است. ما حق نداریم لفظی را بی‌جهت از معنی واقعی آن خارج کنیم، خصوصاً موقعی که روایات متواتر، گواهی می‌دهند که لفظ در همان معنی حقیقی بکار رفته است.

سؤال نهم: اگر آیه گواه بر امامت امام باشد، معلوم می‌شود که یکی از شرائط امامت این است که امام در حال رکوع صدقه بدهد، آیا درباره پیشوایان دیگر نیز این جریان اتفاق افتاده است؟

پاسخ: این سؤال، آنچنان ناموزون است که ما خود را از هر نوع پاسخگوئی به آن بی‌نیاز می‌دانیم؛ زیرا شما این آیه را به دست افراد آشنا به قرآن بدهید، می‌گویند: این جمله معرف مقام امامت علی(ع) است نه اینکه بیان کننده شرط نیل به امامت[۴۶۶]. هرگاه از پدری سؤال شود که کدام یک از فرزندان خود را دوست داری؟ می‌گوید: آنکه کت سرمه‌ای بر تن کرده است. معنی این جمله چیست؟ آیا جز این است که معرف فرزندی است که بیش از دیگران علاقه پدر را به خود جلب کرده است؟ هرگاه از پدری سؤال کنند که سرپرست فرزندان شما کیست؟ او نگاهی به اطراف می‌کند و می‌گوید: آن کس که بیل به دست دارد و باغچه بیل می‌زند. این جمله جز این نیست که می‌خواهد از این طریق او را معرفی کند و اگر در همان حالت، علامت مشخص‌تری در اختیار داشت، مانند کمربند بر کمر، شال برگردن، کتاب در دست، قطعاً او را به وسیله آنها معرفی می‌کرد. به علاوه، مرحوم فیض کاشانی در کتاب الأصفی در صفحه ۱۵۱، طبع تهران می‌نویسد: فرزندان امام همگی به این نعمت مفتخر شده و هر کدام در موقع امامت خویش، در حال رکوع صدقه‌ای داده‌اند.[۴۶۷].

منابع

پانویس

  1. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  2. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳.
  3. شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبی‌طالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
  4. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  5. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  6. شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.
  7. شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.
  8. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.
  9. نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.
  10. الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.
  11. المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.
  12. مناقب آل أبی‌طالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.
  13. المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.
  14. الاحتجاج، أبی‌منصور أحمد بن علی بن أبی‌طالب الطبرسی، ص۴۵۰.
  15. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  16. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبی‌حاتم محمد بن إدریس ابن أبی‌حاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.
  17. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.
  18. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.
  19. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.
  20. الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.
  21. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.
  22. تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.
  23. الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.
  24. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.
  25. تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.
  26. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.
  27. تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.
  28. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  29. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.
  30. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۴۲۳.
  31. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.
  32. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.
  33. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.
  34. تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين.
  35. الثقات، ج۷ ص۲۷۱.
  36. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.
  37. المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.
  38. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.
  39. سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف....
  40. الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. كتبنا عنه و هو صدوق.
  41. الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابی‌حاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راست‌گوست».
  42. معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.
  43. سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد.
  44. الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير....
  45. طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث.
  46. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك.
  47. الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق.
  48. الثقات، ج۸، ص۴۹۲.
  49. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.
  50. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.
  51. تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.
  52. تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.
  53. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.
  54. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳-۲۰۰.
  55. لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه....
  56. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
  57. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۰۰.
  58. لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.
  59. تلخیص المفتاح.
  60. مجمع البیان، ج۴-۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹- ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.
  61. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  62. «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است» سوره محمد، آیه ۳۶.
  63. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۳۰.
  64. الکشاف، ج۱، ص۶۴۸.
  65. مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰-۳۲۱.
  66. الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۹؛ تقریب المعارف، ص۱۲۸.
  67. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند و مؤمنان می‌گویند: آیا اینانند که سخت‌ترین سوگندهایشان را به خداوند خورده‌اند که با شمایند؟! کردارهاشان تباه گردید و زیانکار شدند. ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۱-۵۴.
  68. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  69. تفسیر طبری، ج۶، ص۳۴۳؛ المنار، ج۶، ص۴۴۳؛ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۲۷-۲۸؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰.
  70. تفسیر طبری، ج۶، ص۳۳۶؛ الکشاف، ج۱، ص۶۴۴.
  71. ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت ، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱.
  72. المغنی، الإمامه، ج۱، ص۱۳۵.
  73. «و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  74. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۳۰.
  75. بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد؛ سوره اعلی، آیه: ۱۴.
  76. همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود؛ سوره لیل، آیه:۱۸.
  77. همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند؛ سوره فصلت، آیه:۷.
  78. و آنان که دهنده زکاتند؛ سوره مؤمنون، آیه:۴.
  79. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  80. «و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.
  81. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  82. المیزان، ج۶، ص۱۵.
  83. الشافی الامامة، ج۲، ص۲۳۸.
  84. المنار، ج۶، ص۴۴۲.
  85. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۲۸.
  86. (در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم» سوره حج، آیه ۹.
  87. بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
  88. ما نوح را به سوی قوم وی فرستادیم (و گفتیم) که قومت را پیش از آنکه عذابی دردناک به آنان برسد، بیم بده» سوره نوح، آیه ۱.
  89. کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
  90. المیزان، ج۶، ص۱۰.
  91. المغنی، الإمامه، ج۱، ص۱۳۶.
  92. التحفة الإثنا عشریه، ص۱۹۸.
  93. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  94. اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸.
  95. صحیح البخاری، ج۹، ص۸۸، صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
  96. ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت ، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱.
  97. ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۲۸.
  98. ر.ک: بحار الأنوار، ج ۳۱، ص۳۷۷ و سایر منابع مانند: غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام، ج۲، ص۲۰.
  99. ر.ک: الإحتجاج، ج۱، ص ۱۱۸.
  100. منهاج الکرامة فی معرفة الأمامة، تألیف علامه حلّی، یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده است این کتاب تا جایی اهمیت یافت که کسی همچون ابن‌تیمیه را بر آن داشت تا کتاب منهاج السنه را در ردّ آن بنگارد.
  101. قد أجمعوا أنّها نزلت في علي من أعظم الدعاوى الكاذبة; بل أجمع أهل العلم بالنقل على أنّها لم تنزل في علي بخصوصه وأنّ عليا لم يتصدق بخاتمه في الصلاة وأجمع أهل العلم بالحديث على أنّ القصة المروية في ذلك من الكذب الموضوع؛ منهاج السنه، ج۷، ص۱۲.
  102. المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۵.
  103. شرح المواقف، ج۴، ص۳۶۰.
  104. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۰.
  105. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۴۹-۱۵۱.
  106. مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۴.
  107. المیزان، ج۶، ص۷.
  108. الغدیر، ج۳، ص۱۵۶.
  109. «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
  110. الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۲۹۷.
  111. «از تو نظر می‌خواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر می‌دهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر می‌رسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث می‌برد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را می‌برند و اگر (میراث‌بران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث می‌برد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان می‌دارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
  112. الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۸.
  113. فان قلت کیف صح أن یکون لعلی و اللفظ لفظ جماعه؟ قلت: حی به علی لفظ الجمع، وان کان السبب فیه رجلا واحدا لیرغب الناس فی مثل فعله، فینالوا مثل ثوابه؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۹.
  114. مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.
  115. المیزان، ج۶، ص۹ ٣.
  116. تفسیر تسنیم، ج۲۳، ص۱۲۵.
  117. «إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ(ع) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸؛ غایة‌المرام، ج۲، ص۱۵.
  118. بحارالأنوار، ج۹، ص۳۵.
  119. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۵۱-۱۵۵.
  120. «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  121. مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۶.
  122. سنن النبی، ص۲۷۳.
  123. «آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.
  124. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۵۵-۱۵۷.
  125. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  126. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳.
  127. شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبی‌طالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
  128. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  129. شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
  130. شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.
  131. شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.
  132. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.
  133. نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.
  134. الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.
  135. المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.
  136. مناقب آل أبی‌طالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.
  137. المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.
  138. الاحتجاج، أبی‌منصور أحمد بن علی بن أبی‌طالب الطبرسی، ص۴۵۰.
  139. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  140. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبی‌حاتم محمد بن إدریس ابن أبی‌حاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.
  141. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.
  142. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.
  143. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.
  144. الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.
  145. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.
  146. تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.
  147. الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.
  148. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.
  149. تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.
  150. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.
  151. تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.
  152. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  153. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.
  154. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۴، ص۴۲۳.
  155. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.
  156. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.
  157. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.
  158. تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين.
  159. الثقات، ج۷ ص۲۷۱.
  160. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.
  161. المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.
  162. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.
  163. سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف....
  164. الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. كتبنا عنه و هو صدوق.
  165. الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابی‌حاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راست‌گوست».
  166. معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.
  167. سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد.
  168. الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير....
  169. طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث.
  170. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك.
  171. الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق.
  172. الثقات، ج۸، ص۴۹۲.
  173. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.
  174. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.
  175. تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.
  176. تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.
  177. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.
  178. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳-۲۰۰.
  179. لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه....
  180. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
  181. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۰۰.
  182. البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۹۵. و هذا لا يصح بوجه من الوجوه؛ لضعف أسانيده و لم ينزل في علي شيء من القرآن بخصوصه.
  183. أصول مذهب الشیعة الإمامیة الاثنی‌عشریة، ناصر بن عبد الله بن علی الغفاری، ص۸۲۴. و قد ساق ابن كثير الآثار التي تروي في أن هذه الآية نزلت في علي حين تصدق بخاتمه، و عقب عليها بقوله: و ليس يصح شيء منها بالكلية لضعف أسانيدها، و جهالة رجالها.
  184. الحاوی للفتاوی فی الفقه و علوم التفسیر و الحدیث و الاصول و النحو و الاعراب و سائر الفنون، جلال الدین عبد الرحمان بن أبی‌بکر السیوطی، ص۱۰۷. فهذه خمس طرق لنزول الآية الكريمة في التصدق علي السائل في المسجد يشدّ بعضها بعضاً.
  185. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۰۵.
  186. الصواعق المرسلة علی الجهمیة و المعطلة، أبو عبدالله شمس الدین محمد بن أبی‌بکر الزرعی الدمشقی، ج۲، ص۶۹۷. و هذا كذب قطعا على الله أنه أراد عليا وحده بهذا اللفظ العام الشامل لكل من اتصف بهذه الصفة.
  187. الصواعق المحرقة علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة، ج۱، ص۱۰۵. و كذلك زعمهم الإجماع على نزولها في علي باطل أيضا.
  188. أصول مذهب الشیعة الإمامیة الاثنی‌عشریة، ناصر بن عبد الله بن علی الغفاری، ج۲، ص۸۲۴. إن زعمهم بأن أهل السنة أجمعوا على أنها نزلت في علي هو من أعظم الدعاوي الكاذبة.
  189. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۸۸: نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب رضي الله عنه حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته و كلمة إنا للحصر بشهادة النقل و الاستعمال.
  190. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، صص ۱۶۷ و ۹۳. و غالب الأخباريين على أنها نزلت في علي كرم الله تعالى وجهه. و در جای دیگر می‌گوید و الآية عند معظم المحدثين نزلت في علي كرم الله تعالى وجهه.
  191. أحکام القرآن أحمد بن علی الرازی أبوبکر الجصاص، ج۴، ص۱۰۲. «روى عن مجاهد و السدى و أبي جعفر و عتبة ابن أبي حكيم أنها نزلت في علي(ع) حين تصدق بخاتمه و هو راكع».
  192. کتاب الأمالی و هی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الجرجانی، ج۱، ص۱۸۱. «و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عبد الصمد عن أبيه عن ابن عباس: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا نزلت في علي بن أبي طالب(ع). و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن عمرو بن خالد عن الإمام الشهيد أبي الحسين زيد بن علي، عن آبائه عن علي(ع) مثل ذلك. و بإسناده عن حصين بن مخارق، عن أبي الجارود، عن محمد و زيد ابني علي عن آبائهما أنها نزلت في علي(ع). و بإسناده قال حدثنا حصين عن هارون بن سعيد عن محمد ابن عبيد الله الرافعي عن أبيه عن جده عن أبي رافع أنها نزلت في علي(ع). و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق عن سعيد بن طريف عن الأصبغ عن علي(ع) مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين بن مخارق، عن أبي حمزة عن علي ابن الحسين و أبي جعفر مثله. و بإسناده قال حدثنا حصين، عن عبد الوهاب عن مجاهد، عن أبيه عن ابن عباس مثله. و به قال أخبرنا أبو أحمد محمد بن علي بن محمد المكفوف المؤدب بقراءتي عليه بأصفهان، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله ابن محمد بن جعفر بن حيان، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبي هريرة، قال حدثنا أحمد بن يحيى بن زهير التستري و عبد الرحمن بن أحمد الزهري، قالا حدثنا أحمد بن منصور، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ قال نزلت في علي ابن أبي طالب(ع)».
  193. شرح تجرید الاعتقاد، القوشجی، ص۳۶۸. إنها نزلت باتفاق المفسرين في حق علي بن أبي طالب(ع) حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته.
  194. لباب النقول، عبد الرحمان بن أبی‌بکر جلال الدین السیوطی، ج۱، ص۹۳. قوله تعالى ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ الآية أخرج الطبراني في الأوسط بسند فيه مجاهيل عن عمار بن ياسر قال وقف على علي بن أبي طالب سائل و هو راكع في تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فنزلت ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ الآية و له شاهد قال عبد الرازق حدثنا عبد الوهاب بن مجاهد عن أبيه عن ابن عباس ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ الآية.... نزلت في علي(ع) و روي ابن مردويه عن وجه آخر عن ابن عباس مثله و أخرج أيضاً عن علي مثله و أخرج ابن جرير عن مجاهد و ابن أبي حاتم عن سلمة ابن كهيل مثله....
  195. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۰۶.
  196. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۱۹.
  197. ر.ک: صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، ح۵ و ۶؛ صحیح البخاری، ص۱۸۱۲؛ مسند أحمد، ج۵، صص ۹۰ – ۹۹.
  198. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۰۸.
  199. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۲۵.
  200. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸. و العبرة لعموم اللفظ لا لخصوص السبب كما اتفق عليه الفريقان فمفاد الآية حينئذ حصر الولاية العامة لرجال متعددين يدخل فيهم الأمير كرم الله تعالى وجهه و حمل العام على الخاص خلاف الأصل لا يصح ارتكابه بغير ضرورة و لا ضرورة؛ ر.ک: أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۴۳۹.
  201. «آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.
  202. شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸. إنها نزلت باتفاق المفسرين في حق علي بن أبي طالب(ع) حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته.
  203. الصوارم المهرقة فی جواب الصواعق المحرقة، السید القاضی نور الله التستری، ص۱۷۵.
  204. الفرقان فی تفسیر القرآن، صادقی، ص۵۱.
  205. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۹.
  206. الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۶۴۹. ليرغب الناس في مثل فعله فينالوا مثل ثوابه، و لينبه على أن سجية المؤمنين يجب أن تكون على هذه الغاية من الحرص على البر و الإحسان و تفقد الفقراء، حتى إن لزهم أمر لا يقبل التأخير و هم في الصلاة، لم يؤخروه إلى الفراغ منها.
  207. أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۴۳۹.
  208. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۰۹.
  209. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۷. أن اللائق بعلي(ع) أن يكون مستغرق القلب بذكر الله حال ما يكون في الصلاة، و الظاهر أن من كان كذلك فإنه لا يتفرغ لاستماع كلام الغير و لفهمه، و لهذا قال تعالى: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ و من كان قلبه مستغرقا في الفكر كيف يتفرغ لاستماع كلام الغير.
  210. أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۲۱، ص۳۰۳۱.
  211. الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۶۴۹.
  212. تذکرة الخواص من الامة بذکر خصائص الائمة، یوسف بن قزغلی سبط ابن جوزی، ص۱۶.
  213. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۹.
  214. صحیح البخاری، ج۱، ص۱۵۰، ح۳۷۵. كنت أنام بين يدي رسول الله(ص) و رجلاي في قبلته فإذا سجد غمزني فقبضت رجلي فإذا قام بسطتهما. صحیح البخاری، ج۱، ص۱۹۲. والله لقد رأيت النبي يصلي و إني على السرير بينه و بين القبلة مضطجعة فتبدو لي الحاجة فأكره أن أجلس فأوذي النبي فأنسل من عند رجليه، «رسول خدا(ص) نماز می‌خواند و من نزدیک پیامبر(ص) میان او و قبله خوابیده بودم، حاجتی برایم پیش آمد، مایل نبودم بنشینم تا رسول خدا(ص) اذیت نشود؛ لذا از کنار پاهایش عبور کردم».
  215. صحیح البخاری؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۷۳، ح۱۰۹۹. أبی‌قتادة می‌گوید: رأيت النبی(ص) يوم الناس و امامة بنت أبي العاص و هي ابنة زينب بنت النبي(ص) على عاتقه فإذا ركع وضعها و إذا رفع من السجود أعادها.
  216. مسند أحمد، ج۲، ص۵۱۳، ح۱۰۶۶۹. كنا نصلي مع رسول الله(ص) العشاء فإذا سجد وثب الحسن و الحسين على ظهره فإذا رفع رأسه أخذهما بيده من خلفه أخذا رفيقا و يضعهما على الأرض فإذا عاد عادا حتى قضي صلاته أقعدهما على فخذيه قال فقمت إليه فقلت يا رسول الله أردهما فبرقت برقة فقال لهما الحقا بأمكما قال فمكث ضوءها حتى دخلا. هذا حديث صحيح الإسناد.
  217. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۱.
  218. منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.
  219. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۴.
  220. تفسیر الرازی، ج۲۱، ص۲۹؛ ج۱۲، ص۲۸. هب أنها دالة على إمامة علي، لكنا توافقنا على أنها عند نزولها ما دلت على حصول الإمامة في الحال: لأن علياً ما كان نافذ التصرف في الأمة حال حياة الرسول(ص)، فلم يبق إلا أن تحمل الآية على أنها تدل على أن علياً سيصير إماماً بعد ذلك، و متى قالوا ذلك فنحن نقول بموجبه و نحمله على إمامته بعد أبي بكر و عمر و عثمان، إذ ليس في الآية ما يدل على تعيين الوقت.
  221. الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ص۳۶۹، ش۳۲۰۶۵.
  222. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۴.
  223. منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵.
  224. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۵.
  225. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۲۳: أن علي بن أبي طالب كان أعرف بتفسير القرآن من هؤلاء الروافض، فلو كانت هذه الآية دالة على إمامته لاحتج بها في محفل من المحافل، و ليس للقوم أن يقولوا: إنه تركه للتقية لإنهم ينقلون عنه أنه تمسك يوم الشورى بخبر الغدير، و خبر المباهلة، و جميع فضائله و مناقبه، و لم يتمسك ألبتة بهذه الآية في إثبات امامته، و ذلك يوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله.
  226. الخصال، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (شیخ صدوق)، ج۲، ص۳۲۷؛ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۷؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۱. أنشدك بالله إلى الولاية من الله مع ولاية رسول الله(ص) في آیة زكاة الخاتم أم لك؟ قال: بل لك.
  227. ینابیع المودة لذوی القربی، حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۳۴۶، ب۳۸.
  228. الاحتجاج، ج۱، ص۲۱۳؛ فرائد السمطین، إبراهیم بن محمد بن المؤید، ر.ک: الجوینی، ج۱، باب ۵۸، ص۳۱۲؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۴۱۰.
  229. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۶.
  230. «جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم» سوره یونس، آیه ۲۴.
  231. «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید، (خداوند) پاداش‌هایتان را می‌دهد و دارایی‌هایتان را از شما نمی‌خواهد» سوره محمد، آیه ۳۶.
  232. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲. و لا نسلم أن كلمة «إنما» للحصر و الدليل عليه قوله ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ. و لا شك أن الحياة الدنيا لها أمثال أخرى سوى هذا المثل، و قال: ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ و لا شك أن اللعب و اللهو قد يحصل في غيرها.
  233. از جمله: ج۱، ص۴۶؛ ج۲، ص۲۹۶؛ ج۳، ص۷۸؛ ج۵، ص۴۸۲؛ ج۶، ص۲؛ ج۸، ص۶۸؛ ج۹، ص۱۸۸؛ ج۱۱، ص۱۶۱.
  234. تفسیر النسفی، أبی البرکات عبد الله ابن احمد بن محمود النسفی، ج۱، ص۲۸۸.
  235. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۶.
  236. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸. ليست الآية نصافي كون التصدق واقعاً حال ركوع الصلاة....
  237. «و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  238. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۳. فيه على هذا القول وجوهٌ. الأول: قال أبو مسلم: المراد من الركوع الخضوع، يعني أنهم يصلون و يزكون و هم منقادون خاضعون الجميع أوامر الله و نواهيه و الثاني: أن يكون المراد: من شأنهم إقامة الصلاة، و خص الركوع بالذكر تشريفاً له كما في قوله ﴿وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ و الثالث: قال بعضهم: إن أصحابه كانوا عند نزول هذه الآية مختلفون في هذه الصفات، منهم من قد أتم الصلاة، و منهم من دفع المال إلى الفقير، و منهم من كان بعد في الصلاة و كان راكعا، فلما كانوا مختلفين في هذه الصفات لا جرم ذكر الله تعالى كل هذه الصفات.
  239. الدر المنثور، ج۳ ذیل آیه: «أن النبي(ص) سأل السائل، سأل ذلك المسكين الذي أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً: «على أي حال أعطاكه» - أي الخاتم-؟ قال: أعطاني و هو راكع».
  240. کتاب العین، الخلیل بن أحمد الفراهیدی، ج۱، ص۲۰۰. و كل شيء ينكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا تمسها بعد أن يطأطئ رأسه فهو راكع.
  241. جمهرة اللغة، ابن درید، ج۲، ص۷۷۰. و الراكع: الذي يكبو على وجهه، و منه الركوع في الصلاة.
  242. معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۴۳۴: (ركع) الراء و الكاف و العين أصل واحد يدل على انحناء في الإنسان و غيره يقال ركع الرجل إذا انحنى و كل منحن راكع.
  243. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۷.
  244. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۴، ص۲۴۷.
  245. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۹.
  246. منهاج السنة النبویة تحقیق، ج۴، ص۵.
  247. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۱۹.
  248. تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۱۹.
  249. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، صص ۲۱۱ و ۲۱۲.
  250. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۰.
  251. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  252. ر.ک: موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۲، ص۲۰۴ - ۱۹۷.
  253. طباطبایی، سید محمد کاظم، مقاله «ادله و نصوص امامت علی»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۲۰۱.
  254. شیخ مفید، الافصاح فی الامامه، ص۱۳۴؛ علم الهدی، شریف مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۲۱۷-۲۴۸؛ طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰؛ همو، البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، ج۲، ص۳۲۲-۳۲۷؛ خواجه نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۸۹؛ علامه حلی، کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، ص۲۸۹-۲۹۰؛ شرف الدین عاملی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۱۶۳ - ۱۵۶؛ ابن بطریق، یحیی، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۱۱۹-۱۲۵؛ مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۲، ص۷۳-۸۳.
  255. ر.ک: شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص١۰.
  256. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۴۲.
  257. «ولی» از ماده «و. ل. ی» (بر وزن فلس) به معنای نزدیک و قرب است. ر.ک: ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۱۴۱، ذیل ماده «و. ل. ی»؛ فیومی، احمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲. همان ماده؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، ج۶، ص۵۲۸، همان ماده. فیومی می‌گوید: «ولی به معنای فاعل، کسی است که به کار دیگری قیام کند، و هر کس کار دیگری را به عهده گیرد، ولی او است». (المصباح المنیر، ج۲، ص۳۵۰) نیز ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۹؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۲۷؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۱۴۱. همچنین گفته‌اند «ولی» در این معنا به تدبیر امور و اداره شئون مولی علیه، نزدیک است و مباشرت دارد. با کاوش در موارد کاربرد ماده «و. ل. ی» قرب و نزدیکی با نوعی ارتباط را می‌توان نشان داد. چگونگی این ارتباط به موارد آن بستگی دارد که باید با قراین و شواهد شناخت. از همین رو برخی از ارباب لغت، «ولی» را به معانی دیگر، مانند «یاور» و «دوست» نیز گرفته‌اند که ظاهراً به موارد استعمال آن توجه کرده‌اند.
  258. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان می‌برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می‌آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
  259. ر.ک: قیسی، مکی بن ابی طالب، مشکل اعراب القرآن، ج۱، ص۲۳۵؛ عکبری، عبدالله، املاء ما من به الرحمن، ج۱، ص۲۱۹.
  260. رکوع در لغت به معنای انحنا و خم شدن است. ابن فارس می‌گوید: «ماده ر.ک.(ع)بر خم شدن و انحنا در انسان و غیر انسان دلالت دارد. گفته می‌شود: رکع الرجل، هنگامی که خم باشد و هر خم شده‌ای را راکع گویند». (مجمل اللغه، ج۲، ص۴۱۷)؛ نیز، ر.ک: جوهری اسماعیل، الصحاح، ج۳، ص۱۲۲۲، فراهیدی، احمد، ترتیب کتاب العین، ج۱، ص۷۰۸؛ ابن درید، محمد، جمهرة اللغه، ج۲، ص۷۷۰. در شرع نیز همین معنا برای رکوع در هیئت مخصوص خم شدن در نماز به کار رفته است و اگر برخی آن را به معنای تواضع به کار می‌برند (مفردات الفاظ القرآن، ص۳۶۴) از باب استعمال سبب و اراده مسبب است؛ زیرا انحنا موجب تواضع و تذلل می‌شود. در این باره بیش‌تر سخن خواهیم گفت.
  261. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  262. «و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  263. ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  264. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  265. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، کتاب الحجة، باب ما نص الله - عزوجل – و رسوله على الائمة(ع) واحدا، ج١، ص۲۸۹، ح۴ و ص۲۹۰، ح۶.
  266. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  267. عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر (تفسیر عیاشی)، ج۲، ص۵۸، ح۱۳۰۳ و نیز ح۱۳۰۰ و ۱۲۹۷. همچنین به همین معنا از امام هادی(ع) نقل شده است. (ر.ک: طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۷، رقم ۳۲۸).
  268. طبرانی، سلیمان، المعجم الوسیط، ج۷، ص۱۲۰؛ جوینی، محمد، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنشور، ج۳، ص۱۰۵، به نقل از ابن مردویه.
  269. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  270. به نقل از: سید ابن طاووس، علی، التحصین لاسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین، ص۸۰.
  271. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  272. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۱؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۱۷.
  273. ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۹۶، ج۳، ص۱۵۲؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۶، ص۶۲ - ۴۲.
  274. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۸، ح۳؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۵.
  275. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۴۲-۱۴۶.
  276. جصاص، ابوبکر، احکام القرآن، باب العمل الیسیر فی الصلوة، ج۲، ص۵۵۸.
  277. به نقل از: قرطبی، محمد الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱. (درباره ترجمه الکیا الطبری، ر.ک: ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، ج۱۹، ص۳۵۰).
  278. ر.ک: جصاص، ابوبکر، احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۹؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱. شاید بتوان حسن بن محمد بن حسین القمی النیشابوری را نیز در زمره همین گروه قرار داد. وی پس از آن‌که مناقشات گوناگون را در تطبیق آیه شریفه بر مورد نزولش می‌آورد و به برخی از آنها پاسخ می‌دهد، می‌گوید: الحق ان صحت الرواية فللآية دلالة قوية على عظم شأن علي(ع) و المناقشة في أمثال ذلك تطويل بلا طائل...؛ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن و رغائب الفرقان (هامش تفسیر طبری)، ج۶، ص۱۷۰).
  279. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۴۶.
  280. طبری، ابن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶. بنا به احتمال دیگر «طبری» در زمره گروه اول محسوب می‌شود؛ چون در یک جا درباره آیات ولایت می‌نویسد: يعني تعالى ذكره بقوله انما وليكم الله... ليس لكم ايها المؤمنون ناصر الا الله و رسوله و المؤمنون الذي صفتهم ما ذكر تعالى ذكره... در عبارت دیگرش می‌گوید: ... فان أهل التأويل اختلفوا في المعنى به فقال بعضهم علي بن ابي طالب و قال بعضهم عني به جميع المؤمنين بدون آن‌که موضع خود را به طور دقیق روشن کند. بنابراین مشخص نیست طبری در کدام یک از این دو دسته جای می‌گیرد.
  281. واحدی نیشابوری، علی، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۰۱.
  282. بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
  283. زمخشری، جارالله، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.
  284. ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹. درباره وفات ابن عطیه اندلسی، تاریخ ۵۴۲ و ۵۴۶ نیز گفته شده است. (ر.ک: مقدمه المحرر الوجیز، ج۱، ص۲۶).
  285. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵ و۳۱.
  286. قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱-۲۲۲.
  287. نسفی، عبدالله، مدارک التنزیل و حقایق التأویل، ج۱، ص۲۸۹.
  288. ثعالبی، عبدالرحمان، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۹۶.
  289. عمادی، محمد، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹.
  290. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۴.
  291. بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷؛ ابن عطیه، عبدالحق، المحررالوجیز، ج۲، ص۲۰۹.
  292. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  293. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
  294. «برابر مردم ریا می‌ورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمی‌کنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.
  295. «............».. سوره احزاب، آیه ۱۹.
  296. شوکانی، محمد، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.
  297. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
  298. درباره ترجمه «سدی» ر.ک: ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۶۴.
  299. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶.
  300. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶.
  301. درباره ترجمه ضحاک، ر.ک: ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۵۹۸. برخی از بزرگان رجال‌شناس، وی را ضعیف شمرده‌اند.
  302. بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
  303. ر.ک: عیاشی، محمد، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۶، ح۱۲۹۸ و ص۵۸، ح۱۳۰۲؛ کلینی، محمد، الکافی، کتاب الحجه، باب ما نص الله عزوجل و رسوله على الائمة(ع) واحدا واحدا، ج۱، ص۲۸۸، ج۳؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹ و۴۸۰، ح۲ و۳ و۴.
  304. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  305. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۴۸.
  306. ر.ک: ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵-۲۶. تفصیل این شبهات و اشکال‌ها، در بررسی مناقشات مخالفان خواهد آمد.
  307. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۵.
  308. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۹-۵.
  309. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
  310. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
  311. شوکانی، محمد، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.
  312. ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵.
  313. محمد شاکر، احمد، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، ج۲، ص۵۰.
  314. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰ ص ۱۵۲.
  315. نمونه، ج‌۴، ص‌۴۲۹.
  316. ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره مائده، آیه:۵۱.
  317. امامت و عصمت امامان در قرآن، ج‌۳، ص‌۲۷ و ۲۸.
  318. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  319. فتح‌القدیر، ج۲، ص۵۱‌؛ الکشّاف، ج‌۱، ص‌۶۴۹‌؛ بیضاوی، ج‌۱، ص‌۴۳۹.
  320. ابن کثیر، ج‌۲، ص‌۷۳.
  321. الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۲۲۲؛ القاموس المحیط، ج‌۳، ص‌۳۱؛ ترتیب کتاب العین، ج‌۱، ص‌۲۰۰.
  322. تاج العروس، ج‌۱۱، ص‌۱۷۶؛ امامت و عصمت امامان در قرآن، ص‌۲۱.
  323. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  324. التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۸.
  325. الکشّاف، ج‌۱، ص‌۶۴۹‌.
  326. آیة‌الولایة، ص‌۳۴ و ۳۵.
  327. المیزان، ج‌۶‌، ص‌۹.
  328. نمونه، ج‌۴، ص‌۴۲۶.
  329. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  330. التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۸.
  331. و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! (همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث می‌برد و پروردگارا! او را پسندیده گردان؛ سوره مریم، آیه: ۵- ۶.
  332. نمونه، ج‌۴، ص‌۴۳۰.
  333. امامت و عصمت امامان در قرآن، ج‌۳، ص‌۴۲.
  334. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  335. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  336. کمال الدین، ج‌۱، ص‌۲۶۲.
  337. فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۳۱۲ و ۳۱۳.
  338. الدرّالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۵؛ المراجعات، ص‌۲۳۰.
  339. التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۸ و ۲۹.
  340. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  341. نمونه، ج‌۴، ص‌۴۲۸.
  342. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  343. احکام‌القرآن، جصّاص، ج۲، ص۶۲۵ و۶۲۶‌؛ قرطبی، ج‌۶‌، ص‌۱۴۴.
  344. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  345. احکام القرآن، جصّاص، ج‌۲، ص‌۶۲۶‌.
  346. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  347. خراسانی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  348. المغنی، الإمامه، ج۱، ص ۱۳۵.
  349. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  350. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  351. سوره بقره، آیه:۴۳.
  352. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۳۰۰.
  353. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  354. و آنان که دهنده زکاتند؛ سوره مؤمنون، آیه:۴.
  355. همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند؛ سوره فصلت، آیه:۷.
  356. همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود؛ سوره لیل، آیه:۱۸.
  357. و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد؛ سوره اعلی، آیه:۱۵.
  358. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  359. و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود.و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود؛ سوره مریم، آیه: ۵۴- ۵۵.
  360. و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است؛ سوره مریم، آیه:۳۱.
  361. المیزان، ج۶، ص ۱۵.
  362. الشافی الامامة، ج۲، ص ۲۳۸.
  363. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  364. المنار، ج۶، ص ۴۴۲.
  365. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۲۸.
  366. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  367. در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم؛ سوره حج، آیه:۹.
  368. هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا رسد می‌گوید: پروردگارا! مرا باز گردانید؛ سوره مؤمنون، آیه:۹۹.
  369. کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۷۲.
  370. المیزان، ج۶، ص ۱۰.
  371. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  372. المغنی، الإمامه، ج۱۱، ص ۱۳۶.
  373. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  374. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  375. التحفة الإثنا عشریه، ص ۱۹۸.
  376. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  377. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.
  378. اصول کافی، ج۱، ص ۲۲۸
  379. صحیح البخاری، ج۹، ص ۸۸، صحیح مسلم، ج۶، ص ۳۳.
  380. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.
  381. المغنی، الإمامه، ج۱، ص ۱۳۵.
  382. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  383. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  384. سوره بقره، آیه:۴۳.
  385. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۳۰۰.
  386. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  387. و آنان که دهنده زکاتند؛ سوره مؤمنون، آیه:۴.
  388. همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند؛ سوره فصلت، آیه:۷.
  389. همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود؛ سوره لیل، آیه:۱۸.
  390. و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد؛ سوره اعلی، آیه:۱۵.
  391. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
  392. و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود.و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود؛ سوره مریم، آیه: ۵۴- ۵۵.
  393. و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است؛ سوره مریم، آیه:۳۱.
  394. المیزان، ج۶، ص ۱۵.
  395. الشافی الامامة، ج۲، ص ۲۳۸.
  396. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  397. المنار، ج۶، ص ۴۴۲.
  398. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۲۸.
  399. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  400. در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او می‌چشانیم؛ سوره حج، آیه:۹.
  401. هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا رسد می‌گوید: پروردگارا! مرا باز گردانید؛ سوره مؤمنون، آیه:۹۹.
  402. کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۷۲.
  403. المیزان، ج۶، ص ۱۰.
  404. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  405. المغنی، الإمامه، ج۱۱، ص ۱۳۶.
  406. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  407. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  408. التحفة الإثنا عشریه، ص ۱۹۸.
  409. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  410. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.
  411. اصول کافی، ج۱، ص ۲۲۸
  412. صحیح البخاری، ج۹، ص ۸۸، صحیح مسلم، ج۶، ص ۳۳.
  413. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۳.]].
  414. این کتاب شریف، ردّی بر کتاب المغنی فی الإمامة، تألیف قاضی عبد الجبار معتزلی استرآبادی است. کتاب الشافی فی الإمامة توسط مرحوم شیخ طوسی خلاصه شده و نام تلخیص الشافی بر آن نهاده شده است.
  415. الشافی فی الإمامة، ج٣، ص٩٩.
  416. و يدل على ذلك قوله تعالى: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... وقد ثبت أن لفظة «وليكم» في الآية، تفيد من كان أولى بتدبير أموركم و يجب طاعته عليكم. و ثبت أيضاً أن المشار إليه في قوله تعالى: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، أمير المؤمنين(ع) و في ثبوت ذلك وضوح النص عليه بالإمامة؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴٣٨.
  417. من فأقوى ما يدل عليها قوله تعالى: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... و وجه الدلالة الآية هو: إنه ثبت أن المراد بلفظة ﴿وَلِيُّكُمُ المذكورة في الآية: من كان متحققاً بتدبيركم، والقيام بأموركم، و تجب طاعته عليكم، و ثبت أن المعنى به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا أمير المؤمنين(ع) و في ثبوت هذين الوصفين، دلالة على كونه(ع) إماماً لنا؛ تلخیص الشافی: ج۲، ص۱۰.
  418. أقول: هذا دليل آخر على إمامة علي(ع) وهو قوله تعالى: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ والإستدلال بهذه الآية يتوقف على مقدمات: (إحداها): أن لفظة إنما للحصر. و يدل عليه المنقول والمعقول. أما المنقول، فلإجماع أهل العربية عليه؛ وأما المعقول، فلأن لفظة (إن) للإثبات و (ما) للنفي قبل التركيب، فيكون كذلك بعد التركيب عملاً بالاستصحاب و للإجماع على هذه الدلالة، ولا يصح تواردهما على معنى واحد ولا صرف الإثبات إلى غير المذكور والنفي إلى المذكور للإجماع فبقي العكس وهو صرف الإثبات إلى المذكور، والنفي إلى غيره وهو معنى الحصر. (الثانية): أن الولي يفيد الأولى بالتصرف، والدليل عليه نقل أهل اللغة واستعمالهم، كقولهم السلطان ولي من لا ولي له، و كقولهم ولي الدم و ولي الميت، و كقوله(ع): أيما امرأة نكحت بغير إذن وليها فنكاحها باطل. (الثالثة): أن المراد بذلك بعض المؤمنين، لأنه تعالى وصفهم بوصف مختص ببعضهم، و لأنه لولا ذلك لزم اتحاد الولي والمتولي عليه. و إذا تمهدت هذه المقدمات فنقول: المراد بهذه الآيات هو علي(ع) للإجماع الحاصل على أن من خصص بها بعض المؤمنين، قال: إنه علي(ع) فصرفها إلى غيره خرق للإجماع، و لأنه(ع) إما كل المراد، أو بعضه للإجماع و قد بينا عدم العمومية، فيكون هو كل المراد، ولأن المفسرين اتفقوا على أن المراد بهذه الآية علي(ع) لأنه لما تصدق بخاتمه حال ركوعه، نزلت هذه الآية فيه. ولا خلاف في ذلك؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۴ - ۳۹۵.
  419. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۲۹۰.
  420. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  421. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  422. کنز العمال، ص۴۰۵، حدیث شماره ۶۱۳۷؛ تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۲۶؛ تفسیر نیشابوری که در حاشیه تفسیر طبری چاپ شده است، ج۶، ص۱۵۴.
  423. کیست که در حال رکوع انگشتری خود را به فقیر داد و این موضوع را در دل، پنهان کرد؟ کیست که در بستر پیامبر خوابید، در حالی که محمد در شب، عازم غار ثور بود؟ کیست که در قرآن، در نه مورد مؤمن خوانده شده است، و آیات آن با تمام کثرت تلاوت می‌گردد. (به کتاب تذکرة الخواص، ص۱۸، طبع نجف، مراجعه گردد).
  424. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  425. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۱۶۹.
  426. مجموع و یا غالب این پرسش‌ها، اعتراض‌های فخر رازی در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب است که به صورت پرسش و پاسخ مطرح گردیده است.
  427. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  428. مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۴۳۷؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۱۱.
  429. ولایت‌هایی که در آیات آینده برای پیامبر به طور تفصیل ثابت شده است، در این آیه به طور اجمال از آن به لفظ ولی تعبیر آورده است و در حقیقت آیه مورد بحث اجمال و جمع‌بندی آیاتی است که در آنها انواع ولایت‌ها به طور تفصیل آمده است. اگر این مقامات برای پیامبر ثابت گردید، برای ولی او نیز ثابت خواهد شد.
  430. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  431. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  432. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
  433. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  434. «پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا می‌خوانید؛ بی‌گمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون می‌آیند می‌شناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.
  435. «و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  436. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  437. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۵۱.
  438. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
  439. تفسیر مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۷ و ۲۸.
  440. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  441. «ای مؤمنان! پدران و برادرانتان را دوست مگیرید اگر کفر را بر ایمان برگزینند و کسانی از شما که آنها را دوست بگیرند ستمگرند» سوره توبه، آیه ۲۳.
  442. «و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.
  443. «ما پیامبران خویش و مؤمنان را در زندگی این جهان و در روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری می‌کنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
  444. الغدیر، ج۲، ص۴۷، ص۱۴۱-۱۴۷ نگارش مرحوم علامه امینی (ره).
  445. «جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی (های) زمین- آنچه مردم و چارپایان از آن (ها) می‌خورند- با آن درآمیزد تا چون زمین زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن (در بهره‌گیری) توانایی دارند (ناگهان) «امر» ما شب یا روز در رسد و آن را چنان درویده بر جای نهیم که گویی روز پیش هیچ نبوده است؛ بدین‌گونه نشانه‌های خود را برای گروهی که می‌اندیشند روشن می‌داریم» سوره یونس، آیه ۲۴.
  446. «بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.
  447. مطول، الباب الخامس، القصر، ص۱۶۷، چاپ عبدالرحیم، قصر افراد و قصر قلب دو اصطلاحی است در باب قصر، هرگاه مخاطب، درباره کسی دو صفت را تصور کند. مثلاً بگوید زید هم گوینده و هم شاعر است، شما در رد او بگوئید انما زید کاتب آن را قصر افراد می‌گویند، یعنی زید تنها نویسنده است و هرگز شاعر نیست، اما اگر مخاطب عکس آن را تصور کند مثلاً تصور کند که زید نشسته است شما در رد او بگوئید انما زید قائم (لا جالس) به آن قصر قلب می‌گویند.
  448. «بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.
  449. «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  450. «ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را می‌برید سپس به سوی ما باز می‌گردید و شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳.
  451. «بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است» سوره حدید، آیه ۲۰.
  452. «و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  453. «ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون می‌آیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید» سوره ممتحنه، آیه ۱.
  454. «می‌گویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایه‌تر، فرومایه‌تر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمی‌دانند» سوره منافقون، آیه ۸.
  455. «آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۴.
  456. «می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد» سوره مائده، آیه ۵۲.
  457. زمخشری در کشاف وجه دیگری را با جمله زیر بیان کرده و می‌گوید: لیرغب الناس فی مثل فعله، لینبه علی أن سجیة المؤمن یجب ان یکون علی هذه الغایة، فی الحرص فی البر و الاحسان و تفقد الفقراء حتی ان لزمهم امر الا یقبل التأخیر هم و الصلاة لم یؤخروه الی الفراغ (تفسیر کشاف، ج۱، ص۲۴۷، طبع مصر، مطبعة تجاریة کبری).
  458. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  459. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  460. «و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.
  461. «و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.
  462. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  463. ممکن است، توجه امام به سؤال سائل، به وسیله الهام الهی بوده باشد؛ زیرا چه مانعی دارد که خداوند ولی خود را در ضمن اطاعت خود، به اطاعت دیگر که با آن منافاتی ندارد، راهنمایی کند.
  464. معجم مقاییس اللغة، نگارش احمد بن فارس بن زکریا متوفای سال ۳۹۵، ج۲، ماده رکع.
  465. مفردات، راغب، ص۳۰۲ ماده رکع.
  466. ریشه اشتباه مستشکل این است که تصور کرده که دادن صدقه در حال رکوع در مسأله رهبری دخالت دارد ولی از آن غافل است که این نوع عناوین جنبه طریقی داشته و به اصطلاح علمی، جنبه عنوان مشیری دارد. مقصود معرفی و شناساندن است نه این که صدقه دادن در حال رکوع در زعامت و رهبری دخالت دارد.
  467. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۱۷۰-۱۹۰.