زکات

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

زکات: یکی از احکام اقتصادی اسلام است. مالیاتی است که به صورت درصد معیّنی از برخی اموال و درآمدهای مسلمانان گرفته می‌شود و به مصرف نیازمندان، کارهای عام المنفعه، فقرا و درماندگان و بدهکاران و آزاد کردن بردگان می‌رسد. زکات، از دامدارانی که گوسفند، گاو و شتر دارند و کشاورزانی که گندم، جو، خرما و کشمش دارند و یا آنان که ثروتشان طلا و نقره است، گرفته می‌شود. هر یک از این نُه چیز، اندازه‌ای دارد که به آن "نصاب" گفته می‌شود و شرایط دیگری هم دارد. زکات، یکی از منابع درآمد عمومی حکومت اسلامی و از پشتوانه‌های مالی زمامدار مسلمین محسوب می‌شود و "بیت المال" است. قانون زکات، در سال دوّم هجرت، از سوی خداوند قرار داده شد و کسانی از سوی پیامبر اسلام، به عنوان مأمور دریافت و جمع‌آوری زکات، به اطراف اعزام می‌شدند[۱].

مقدمه

زکات در لغت به‌معنای رشد، نمو و زیادی یا طهارت و پاک کردن آمده است. این واژه در نهج البلاغه گاهی به‌معنای پاکی[۲] و گاهی به‌معنای فزونی به‌کار رفته است[۳]. استعمال زکات هم به‌معنای شرعی آن[۴] و هم به‌معنای عام در نهج البلاغه بیان شده است[۵]. آنچه مسلّم است این‌که تشریع زکات و وجوب آن در مدینه اتفاق افتاده است. بنابراین زکات در صدر اسلام به ‌همان معنای لغوی آن به‌کار می‌رفته است. از این‌رو به صدقه مستحبی نیز زکات اطلاق می‌شود، زیرا زکات یکی از مصادیق صدقه به‌شمار می‌رود و صدقه پاک‌کننده است و زکات هم از تزکیه به‌معنای پاک کردن آمده است[۶].

زکات در اصطلاح فقهی مقدار معینی از مال است که مسلمانان آزاد و مکلّف، از اموال خود پس از حصول نصاب و تنها برای امر خدا به فقیر غیرهاشمی می‌دهند. هم‌چنین پیامبر اکرم (ص) پرداخت نکردن زکات را موجب محرومیت از نعمت باران دانستند[۷].

در اهمیت زکات همین بس که یکی از ارکان اسلام به‌شمار آمده و در کنار نماز و امر به معروف و نهی از منکر از جمله ویژگی‌های صالحان در زمان حکومتشان بیان شده است[۸]. واژه زکات و مشتقات آن ۵۹ بار در قرآن کریم به‌کار رفته‌اند که ۲۷ بار آن به‌همراه نماز آمده است[۹].

دیدگاه قرآنی

قرآن کریم در آیات گوناگونی بر پرداخت زکات تأکید کرده و در بیشتر آیات به پا داشتن نماز همراه ایتاء و پرداخت زکات مطرح شده است؛ زیرا نماز رابطه بنده با خداست و زکات باعث ارتباط یک مسلمان با دیگر مسلمانان و احساس مسئولیت در برابر فقرا و کمبودهای آنان است.

اگر به آیات قرآن کریم توجه کنیم به این نتیجه می‌رسیم که دادن زکات در آیات سوره‌های مکی مطرح شده است. در سوره مؤمنون یکی از صفات مؤمنان پرداخت زکات دانسته شده است ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[۱۰]. در آیه‌ای مؤمنان کسانی معرفی شده‌اند که نماز را به پا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به آخرت یقین دارند ﴿هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ[۱۱]. در یک آیه مُحسنین کسانی معرفی شده‌اند که نماز را به پا میدارند، زکات می‌دهند و به آخرت اطمینان دارند ﴿هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ [۱۲]. در موردی دیگر رحمت واسعه خداوند برای متقین قرار داده شده، آنها که زکات دانسته‌اند[۱۳]. دسته‌ای سال هفتم و هشتم هجری[۱۴].

با توجه به کثرت آیاتی که امر به پرداخت زکات می‌کند باید این تفاوت را حل کرد. به نظر نگارنده سه راه حل به نظر می‌رسد:

۱. منظور از پرداخت زکات در آیات گوناگون، زکات فطره است. هم زمان با تغییر قبله در ماه هفدهم یا هجدهم هجری و واجب شدن روزه، زکات فطره هم واجب شد[۱۵]. در سوره بقره ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[۱۶] که سخن از تغییر قبله است به پاداشتن نماز و پرداخت زکات هم مطرح شده است.

دستور به اخراج زکات فطره را دو روز پیش از روز عید فطر سال دوم هجری و قبل از وجوب زکات اموال دانسته‌اند[۱۷]. در تأیید آن، روایات گوناگونی است که ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ[۱۸] به زکات فطره تفسیر شده است: روایت اسحاق بن عمار از امام صادق(ع)، خبر ابراهیم بن عبدالحمید از موسی بن جعفر(ع)[۱۹]، روایت سالم بن مکرم جمال از امام صادق(ع)[۲۰] و روایتی از امام باقر(ع)[۲۱]. بنابراین، تشریع زکات فطره در سال دوم هجری بوده است و دیگر زکات در سال هشتم.

۲. در سال دوم، زکات تشریع شد؛ اما مورد روشن آن، زکات فطره بود که بر فقیر و غنی واجب گردید. بر طلا و نقره و غلات نیز واجب گردید و از افراد خواسته شد تا به میزان توانشان به نیازمندان کمک کنند. به جهت فقر عمومی مسلمانان اندازه آن مشخص نشده بود و در سال هشتم دستور دریافت آن به میزان و نصاب مشخص، صادر گردید. در نتیجه، نوعی تدریج در اعلام حکم زکات مورد توجه بوده است. در آیات فراوانی، دادن زکات مورد تشویق قرار گرفته است. از روایتی که به سند از امام صادق(ع) نقل شده، استفاده می‌شود که زکات تشریع شده؛ اما مدت‌ها به علت فقر مسلمانان مورد پرداخت آن تنها زکات فطره بوده است. ابتدا که فرمان زکات نازل شد، مسلمانان مال و ثروت نداشتند که زکات آن را بدهند، تنها زکات فطره می‌دادند.[۲۲]؛

بنابراین، زکات در اموال واجب شده، ولی وضعیت مسلمان‌ها چنان ضعیف بوده است که در پرداخت زکات فطره توصیه می‌شده خرما بدهند؛ زیرا پس از پرداخت، فقرای مسلمان که عده زیادی بودند، بلافاصله از آن استفاده می‌کردند و مانند گندم و جو نیاز به پخت نداشت[۲۳].

۳. زکات فطره و زکات طلا و نقره و غلات واجب شده؛ اما همان‌گونه که بیان شد وضعیت مسلمانان به گونه‌ای بوده که پیامبر(ص) به جمع‌آوری آن نپرداخته است. در سال هشتم هجری، پس از شکست کفار و تسخیر خیبر و نابود شدن قدرت مشرکان مکه و در آستانه گشودن مکه، دستور دریافت زکات، افزون بر طلا و نقره و غلات چهارگانه بر انعام سه گانه (گاو، شتر و گوسفند) نیز وضع شد؛ یعنی در گذشته تنها زکات نقدین و غلات و زکات فطره واجب بوده؛ اما در سال هشتم هجرت با ایمان آوردن قبایل گوناگون، زکات چهار پایان سه گانه نیز واجب شده است و حکم آن در ماه رمضان سال هفتم[۲۴] یا هشتم اعلام و در محرم سال نهم با اعزام کارگزاران زکات اجرا شده است[۲۵].

این نکته با توجه به کار برد گوناگون معنای زکات و صدقه به نظر رسیده است.[۲۶]

آیه زکات

آثار زکات

  1. نزدیکی به خداوند: امام در بیان اهمیت زکات با توجه به قرابت نماز با زکات در بسیاری از آیات قرآن، پس از تلاوت آیه ۳۷ سوره نور، زکات را موجب نزدیکی مسلمانان به خداوند می داند[۲۷]. نیز در فرازی دیگر زکات را بعد از ایمان به خدا و رسول، جهاد، توحید و نماز، بهترین وسیله توسل به خداوند معرفی می‌کند[۲۸][۲۹].
  2. کفاره گناهان و امان از دوزخ: امام علی (ع) پرداخت زکات با طیب نفس را کفاره گناهان و موجب دوری از آتش دوزخ می‌دانند[۳۰][۳۱].
  3. سبب حفظ اموال:امام علی (ع) زکات را نه تنها موجب کاسته شدن از مال نمی‌داند، بلکه سبب حفظ و نگه‌داری اموال می‌داند[۳۲][۳۳].
  4. عامل گشایش روزی: حضرت در ضمن بیان فلسفه برخی از فرایض الهی، زکات را عامل گشایش روزی فقرا و مستمندان معرفی می‌کند[۳۴].

میرزا حبیب الله خویی در شرح خود بر نهج البلاغه با توجه به روایتی از امام رضا (ع) زکات را موجب گشایش روزی مستمندان می‌داند. نظیر این بیان در عبارات نهج البلاغه نیز وجود دارد. حضرت ضمن بیان یکی از مصارف زکات[۳۵]، آن را وسیله‌ای برای رفع نیازمندی فقرا و مستمندان می‌داند[۳۶]. بنابراین می‌توان گفت زکات ابتکار اسلام در جهت رفع اختلاف طبقاتی و از بین بردن فقر است. با توجه به عبارات حضرت در این خصوص، می‌توان نتیجه گرفت که در زکات، افزون بر جنبه فردی، به بعد اجتماعی و اقتصادی آن نیز توجه شده است[۳۷].

آداب زکات‌دهنده و کارگزاران زکات

امام علی (ع) با توجه به اهمیت و نقش زکات به عنوان فریضه الهی در زندگی فردی و اجتماعی برای هر یک از زکات‌دهنده و کارگزاران زکات، آداب و وظایفی، را بیان می‌فرماید:

آداب زکات‌دهنده

  1. طیب نفس:امام علی (ع) طیب نفس و رضایت و خشنودی کامل از پرداخت زکات را کفاره گناهان و موجب دوری از آتش جهنم و عامل حسرت و افسوس خوردن بر پرداخت زکات را جهل و نادانی نسبت به این سنت نبوی می‌دانند. از سویی، پرداخت زکات بدون طیب نفس موجب کاسته شدن از پاداش اخروی و تباه شدن عمل خواهد شد و حسرت بی‌پایان را به دنبال دارد[۳۸][۳۹].

آداب کارگزاران زکات

  1. توجه به خدا: تقوا به‌عنوان رأس همه ارزش‌های اخلاقی[۴۰] مورد تأکید و سفارش ویژه حضرت به کارگزاران زکات است، ایشان کارگزاران را به توجه به خداوند و حرکت براساس تقوای الهی امر می‌کنند[۴۱][۴۲].
  2. عدالت: ایشان ضمن برحذر داشتن کارگزاران از ظلم و ستم و ترساندن مردم و استفاده از زور، از آنان می‌خواهد تنها به گرفتن حقوق الهی بسنده کنند[۴۳][۴۴].
  3. حفظ وقار همراه با مهربانی: وقار موجب نومید شدن افراد طمع‌کار و مهربانی و رعایت آداب معاشرت عامل جلب محبت دیگران است. از همین رو حضرت آنان را امر می‌کند تا در برخورد با مردم وقار و محبت را با هم درآمیزند[۴۵][۴۶].
  4. عدم تجسس: امام کارگزاران را از تجسس و تفحص در اموال مردم بازمی‌دارند و از آنان می‌خواهند به گفته مردم در این زمینه اعتماد کنند[۴۷][۴۸].
  5. احترام به حقوق مردم:توجه به حقوق مردم و رعایت آن مورد سفارش و تأکید حضرت به کارگزاران خود است. ایشان کارگزاران را از سخت‌گیری و رفتارهای سلطه‌گرانه نهی می‌فرمایند و از آنان می‌خواهند به مردم اجازه دهند تا در انتخاب یکی از حیوانات خود به عنوان زکات مخیر باشند[۴۹]. در صورت پشیمانی صاحب حیوانات، این حق را به او بدهند تا بار دیگر انتخاب کند[۵۰][۵۱].
  6. امانت‌داری: حضرت کارگزاران خود را به امانت‌داری سفارش می‌کند و از آنان می‌خواهد تا پس از گرفتن حقوق الهی در نگه‌داری و حفظ آن تلاش و توجه کامل داشته باشند[۵۲].

در پایان، حضرت رعایت این آداب و وظایف را مایه بزرگی اجر و پاداش و سبب رشد و هدایت می‌دانند[۵۳].

تفاوت معنای زکات و صدقه

بیشتر اهل لغت زکات را از "زكا الزرع اي نمي" گرفته‌اند. در لسان العرب می‌نویسد: «و زکاء چیزی است که خداوند از میوه بیرون می‌آورد و زمین زکی؛ یعنی پاک و آماده»[۵۴]؛

بیشترین کاربرد واژه زکات، برای زکات غلات چهارگانه و طلا و نقره است که باعث پاکی مال می‌شود. در زکات فطره نیز از آن جهت به کار می‌رود که فطریه از غلات، قوت و خوراک غالب مردم داده می‌شود و در مرحله بعدی به اندازه قیمت آن پرداخت می‌شود.

زکات در قرآن، هم به معنای زکات واجب و هم زکات مستحب؛ یعنی صدقه که عرفاً مستحب است به کار رفته. یکی از موارد روشن آن، دادن صدقه توسط علی(ع) در رکوع است که تعبیر به ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ[۵۵] شده است.

می‌توان گفت در مواردی صدقه در صدقه مستحبی به کار رفته است؛ مانند آیه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى[۵۶].

با وجود این بیشترین کاربرد آن در تعهدات مالی واجب است؛ مانند: آیه نجوا که پرداخت صدقه پیش از دیدار با پیامبر(ص) واجب بوده است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً[۵۷] یا کفاره در حج و عمره ﴿فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ [۵۸] و یا در زکات واجب ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً [۵۹].

بیشترین کاربرد واژه صدقه جدای از صدقه مستحبی در زکات حیوان و صدقات الانعام است. در لسان العرب در معنای مصدّق گوید: «کسی که حقوق شرعی شتر و گوسفند را می‌گیرد»[۶۰] و موارد زیادی از کاربرد صدقه و یا مصدِّق درباره حیوانات است.

در احادیث نیز بیشترین موارد کاربرد صدقه یا مصدِّق درباره حیوانات است؛ مانند: "صدقة الخيل" و "صدقة الرقيق". همه فرمان‌ها که برای دریافت زکات با عنوان صدقه از پیامبر(ص) علی(ع) و خلفا صادر شده مربوط به زکات حیوانات است[۶۱].

مرحوم کلینی در باب بندی کافی در این باره بسیار دقیق بوده و صدقه را درباره زکات حیوانات به کار برده است: مانند: "باب ما يجب عليه الصدقة من الحيوان و ما لا يجب"، "صدقة الابل"، "صدقة البقر"، "صدقة الغنم"[۶۲]، "باب أدب المصدِّق" در این باب، هشت روایت آمده که شش روایت آن درباره صدقه حیوان و شیوه دریافت زکات انعام سه گانه است و یک مورد هم مربوط به خراج است[۶۳].

جالب است بدانیم در آیه‌های وجوب زکات و مصرف زکات و آیه‌ای که در شأن نزول آن، حکایت یکی از متخلفان پرداخت زکات گوسفند آمده است از واژه صدقه استفاده شده است که عبارتند از:

  1. برابر روایات پس از نزول آیه زکات، پیامبر(ص) آن را به مردم ابلاغ کرد و یک سال بعد زکات را گردآوری نمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ...[۶۴]. در این آیه که درباره دستور دریافت زکات است از واژه صدقه استفاده شده است.
  2. آیه‌ای که مصارف هشت‌گانه زکات را بیان کرده این گونه آغاز می‌شود: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ[۶۵] صدقه‌ها؛ یعنی زکات‌های واجب به مصرف این هشت گروه می‌رسد.
  3. آیه مانع الزکات که درباره ثعلبه نازل شد: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ[۶۶].

این آیه درباره ثعلبة بن حاطب انصاری نازل شد. زمانی که به دعای پیامبر(ص) از فقر نجات یافت، بر اثر کمبود علوفه برای گوسفندان خود از مدینه خارج شد. هنگامی پیامبر(ص) برای دریافت زکات مأمور فرستاد، بخل ورزید و گفت: این همان جزیه است! پیامبر(ص) درباره وی فرمود: «وای بر تو ای ثعلبه! وای بر تو ای ثعلبه!»[۶۷].

در این آیه نیز تصدق در زکات واجب گوسفند به کار رفته است که نشان می‌دهد دستور دریافت زکات و مصرف آن با واژه صدقه بیان شده است. این آیات با توجه به روایات، نشان می‌دهد که حکم گرفتن زکات به تازگی نازل شده است.

نکته‌ای: در برابر آنچه گذشت، این احتمال وجود دارد که استفاده از واژه صدقه در این آیات به جهت غالب بودن زکات حیوانات سه گانه در آن زمان بوده است و تشریع زکات چه در طلا و چه در نقره، جو، گندم، خرما، کشمش و حیوانات سه گانه همه در سال هشتم هجری بوده است؛ زیرا دریافت و مصرف، شامل همه احکام زکات می‌شود و از آنجا که بیشتر مردم حجاز دام‌دار بودند اعزام‌های پیامبر(ص) برای دریافت زکات بیشتر به آبگاه‌های قبائل بوده که دارای شتر و و گوسفند بودند. به این جهت از واژه صدقه استفاده شده است. در عین این که در مواردی افراد را برای دریافت زکات غلات اعزام می‌کردند. موارد تخمین که پس از این اشاره می‌شود در این باره است؛ اما از آنجا که پرداخت زکات طلا و نقره که به آن اموال باطنه گفته می‌شود مشکل بوده و عده اندکی در آن زمان از آن برخوردار بودند و امکان نظارت بر آن نبوده، قرآن مردم را از کنز و ذخیره طلا و نقره نهی کرده است و بخیلان را به عذاب الهی وعده داده است﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ [۶۸]؛ از این رو، بخل در آیه کنز به مانع الزکاة تفسیر شده است[۶۹].

در مانع الزکات‌های زمان ابوبکر نیز از تعبیر صدقه استفاده شده است؛ زیرا آنها از قبایل گوناگون بودند که از پرداخت زکات حیوانات خود امتناع می‌کردند[۷۰].

در بیشتر روایاتی که زکات بر بنی هاشم حرام شده از تعبیر صدقه استفاده گردیده است[۷۱]. اینها همه نشان می‌دهد که منبع مهم زکات، حیوانات سه گانه به ویژه شتر بوده است و به همین جهت از واژه صدقه استفاده شده است.[۷۲]

فلسفه و اهمیت زکات

در روایات بر اهمیت و فلسفهزکات به گونه‌های مختلف اشاره شده است. در وصیت نامه امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن و امام حسین(ع) می‌خوانیم که پرداخت زکات باعث خاموش شدن خشم خداوند است [۷۳].

در کتاب شریف نهج البلاغه در فلسفه زکات آمده است: «خداوند تعالی روزی تهیدستان را در مال‌های توانگران قرار داده است. پس فقیر، گرسنه نشود جز آنچه توانگر منع نماید و خداوند تعالی توانگران را از این، بازخواست کند»[۷۴]؛

در برخی نسخه‌های نهج البلاغه[۷۵] و در شرح‌های ابن میثم[۷۶] و ابن ابی الحدید[۷۷] آمده «بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ»؛ یعنی گرسنگی فقیر از آن جهت است که توانگر از حقّ وی استفاده کرده است». در الاموال ابو عبید با تفاوتی مسند از ابو جعفر محمد بن علی(ع) نقل شده است که امام علی(ع) فرمود: «خداوند در اموال توانگران به مقداری حق واجب قرار داده که نیازمندان را کفایت کند. پس اگر گرسنه شدند یا عریان گردیدند یا گرفتار شدت فقر شدند به جهت امساک توانگران است. و بر خداوند تعالی است که اعمال توانگران را محاسبه و آنان را عذاب نماید». [۷۸]؛

مشابه این سخن در تاریخ بغداد به نقل از محمد حنفیه از علی بن ابی طالب(ع) از رسول خدا(ص) نقل شده است: «خداوند در اموال توانگران به مقدار نیاز فقرا قرار داده. پس اگر به آنان نپرداختند تا این که گرسنه شدند و عریان گردیدند و یا گرفتار شدت فقر شدند. خداوند تعالی اعمال توانگران را محاسبه شدید می‌نماید و آنان را بسیار سخت عذاب می‌کند»[۷۹]؛

این حدیث شریف تواتر اجمالی دارد و فلسفه زکات را بیان می‌کند که تأمین نیازهای عمومی فقرا بر عهده ثروتمندان است که با پرداخت زکات انجام می‌شود. بنابراین اگر با پرداخت زکات، نیازهای اولیه ایشان برآورده نشود توانگران در برابر آنها مسئول می‌باشند و باید پاسخ‌گوی حق آنان باشند و گرنه خداوند برکت و نعمت خود را از آنان می‌گیرد. از علی(ع) نقل شده است که فرمود: «زمانی که زکات ندهند زمین برکت خود را در زراعت، میوه و معدن‌ها منع می‌نماید»[۸۰]؛

در وصایای پیامبر(ص) به علی(ع) منع زکات به منزله کفر به خدا معرفی شده است[۸۱] که نشانگر اهمیت این فریضه الهی است. علی(ع) مانع الزکات را مشمول لعن خدا دانسته است:«لَعَنَ اللَّهُ مَانِعَ الزَّكَاةِ»[۸۲]؛

در رساله محکم و متشابه - گرچه در انتساب روایات آن به حضرت تردیدهایی است اما صاحب وسائل به آن اعتماد کرده است - حدود و شرایطی برای پرداخت زکات به نقل از امیر المؤمنین(ع) آورده شده:

حدود زکات چهار چیز است:

  1. شناخت زمانی که زکات واجب می‌شود؛
  2. قیمت؛
  3. موضعی که در آن است؛
  4. عدد و تعداد آن[۸۳].[۸۴]

موارد وجوب زکات

برابر قول مشهور فقهای شیعه زکات در نُه چیز واجب می‌شود که این نُه مورد از سخنان علی(ع) در رساله محکم و متشابه استفاده می‌شود. همچنین به زکات فطره و مواردی از زکات مستحبی که در سخنان حضرت دیده می‌شود و مواردی که در کلام حضرت، زکات از آنها نفی شده اشاره خواهد شد.

منابع زکات را می‌‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:

زکات طلا و نقره

فقهای شیعه برای زکات طلا و نقره سه شرط ذکر کرده‌اند:

  1. مال یک سال مانده باشد؛
  2. به مقدار نصاب رسیده باشد؛
  3. پول رائج و مسکوک باشد.

دو شرط اول از این شرایط در سخنان امیر المؤمنین(ع) آمده است.

شرط اول: از حضرت نقل شده است مال مورد استفاده زکات ندارد تا سال بر آن بگذرد [۸۵]؛

حضرت می‌فرمایند: «هر کس از مالی بهره برد در آن زکات نیست تا سال بر آن بگذرد»[۸۶].

ابو عبید نیز از عبدالرحمان از ابی اسحاق از عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل نموده که فرمود: «لَيْسَ فِي الْمَالِ الْمُسْتَفَادِ زَكَاةٌ حَتَّى يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ»[۸۷]؛ بنابراین، گذشت یک سال بر مال، از این حدیث استفاده می‌شود.

شرط دوم: در کتاب‌های فقهی شیعه برای هر یک از طلا و نقره، دو نصاب بیان شده است: نصاب اول نقره، دویست درهم است که پنج درهم واجب می‌شود و نصاب دوم آن ۴۰ درهم است که در صورت اضافه شدن هر ۴۰ درهم به ۲۰۰ درهم یک درهم افزایش مییابد؛ یعنی زکات ۲۴۰ درهم، ۶ درهم است.

طلا نیز دو نصاب دارد: نصاب اول، بیست دینار است که زکات آن نصف دینار می‌باشد و نصاب دوم چهار دینار است که دو قیراط زکات آن است؛ یعنی زکات ۲۴ دینار، ۱۲ قیراط می‌باشد و به همین حساب افزوده می‌شود[۸۸] بر هر چهار دینار دو قیراط تعلّق می‌گیرد که گویا هر قیراط 1/20 مثقال بوده است.

در کتاب دعائم الاسلام از علی(ع) نقل شده است: «در کمتر از دویست درهم، زکاتی زکات آن است»[۸۹]. این حدیث در الاموال ابن زنجویه[۹۰] درباره زکات نقره نقل شده است؛ اما در نقل ابن حزم، نصاب دوم زکات نقره چهل درهم بیان شده است: «در افزون بر ۲۰۰ درهم در هر چهل درهم، یک درهم است»[۹۱]؛

نصاب اول طلا نیز از حضرت علی(ع) در دعائم الاسلام و محلی و الاموال ابن زنجویه[۹۲] نقل شده است.

اما نصاب دومی که در الاموال از حضرت نقل شده این است که در چهل دینار، یک دینار زکات واجب می‌شود. عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل می‌کند که: «در هر بیست دینار، نصف دینار و در هر چهل دینار، یک دینار زکات [واجب] است»[۹۳].

تفاوت این قول که از طریق اهل سنت نقل شده در این است که به حسب ظاهر، نصاب طلا به یک نصاب بر می‌گردد و آنچه میان بیست تا چهل دینار است زکات ندارد.

علامه حلی در مختلف از علی بن بابویه نقل می‌کند که ایشان معتقد. بوده است که دینار تا به چهل نرسد زکاتی ندارد[۹۴]. این در حالی است که صدوق از قول پدرش نقل می‌کند در زکات، کمتر از نصف دینار نباید پرداخت[۹۵] که نشان می‌دهد وی قائل به نصف دینار در ۲۰ دینار می‌باشد، مگر این که بگوییم منظور از نصف دینار، پنج درهم است که زکات ۲۰۰ درهم می‌باشد.

شیخ صدوق در مقنع نقل می‌کند که در روایتی آمده در کمتر از ۴۰ دینار زکاتی نیست[۹۶]. و این روایت را علامه حلی در مختلف این گونه توجیه کرده که در کمتر از چهل مثقال، یک دینار واجب نیست[۹۷].

در هر حال یادآوری دو نکته لازم است:

  1. شرط مسکوک و پول رایج بودن در سخن علی(ع) بیان نشده است و آنچه در بیشتر روایات آمده این است که حُلی و زیور آلات زکات ندارد. برخی گفته‌اند: اگر برای فرار از زکات حُلی و زیور بخرد زکات دارد؛ بنابراین اگر کسی برای فرار از زکات طلای خود را تبدیل به شمش کند مشمول آیه کنز می‌شود.
  2. از بیشتر روایات استفاده می‌شود که مال در روایات دربرگیرنده پول رایج که طلا و نقره بوده می‌شده. چنانچه از این مصداق‌ها کسی الغای ویژگی کند و معتقد شود که در هر زمانی مال به پول رایج زمان گفته می‌شود.پرداخت زکات اختصاص به نقدین؛ یعنی طلا و نقره نخواهد داشت و احادیثی؛ مانند حدیث ذیل، عام خواهد بود.

امام صادق(ع) فرمود: «هر مردی که برای او مالی باشد و سال بر آن بگذرد باید زکات آن را بدهد»[۹۸]؛

البته بحث در این موضوع نیاز به تحقیق و بررسی بیشتر دارد که اینجا جای آن نیست. توجه به این نکته لازم است که اهل سنت برای زکات طلا و نقره دو شرط قائل‌اند:

  1. به حد نصاب برسند؛
  2. یک سال بر نصاب آن نزد مالک بگذرد.

مذاهب چهارگانه اتفاق دارند که زکات شمش؛ مانند پول نقد واجب است و در زینت اختلاف دارند: شماری واجب و برخی از آنان واجب ندانسته‌اند.

آنان نصاب طلا را بیست مثقال و نصاب نقره را دویست درهم می‌دانند. مقدار زکات آن یک چهلم است؛ یعنی «دو و نیم درصد»؛ از هر بیست مثقال طلا نصف مثقال و از دویست درهم هر چهل درهم آن یک درهم. در نتیجه، برای هر یک از طلا و نقره بیش از یک نصاب قائل نیستند[۹۹].[۱۰۰]

زکات غلات کشاورزی

برابر روایات و فتوای فقهای شیعه، زکات در گندم، جو، خرما و کشمش واجب است. از علی(ع) در اینباره روایتی در منابع غیر شیعی وارد شده است که فرمود: «زکات از چهار چیز است: از گندم، اگر نباشد از خرما، اگر نباشد از کشمش، اگر نباشد کشمش از جو» [۱۰۱]؛

در روایت دیگری که از حضرت علی(ع) نقل شده آمده است: «زکات نیست مگر در نخل خرما، انگور یا هسته و حبوب»[۱۰۲]؛

حبوب را ابن حزم به گندم و جو تفسیر کرده است[۱۰۳] و در نتیجه زکات را در چهار چیز واجب دانسته است. شاید تعبیر به نخل و انگور و حبوب اشاره به زمان وجوب زکات در اینها داشته باشد که با زمان پرداخت آن متفاوت است. مؤلف موسوعه فقه علی(ع) بر این باور است که حدیث اولی که از حضرت نقل شد دلالت بر انحصار ندارد، بلکه با ضمیمه روایت دوم نشان می‌دهد که منظور علی(ع) تعیین زکات در مواردی است که قابل خشک شدن باشد و افزون بر آن، روایتی را از مسند زید نقل کرده است که علی(ع) زکات را در ذرت نیز واجب می‌داند[۱۰۴]؛ اما برابر فقه شیعه زکات در چهار مورد است و دلیلی بر زکات در ذرت نداریم و ممکن است همان‌گونه که یاد کردیم تعبیر نخل، انگور و هسته، اشاره به زمان وجوب زکات باشد. در نتیجه، تفسیری که وی از کلام حضرت نموده درست نخواهد بود.

از نظر علی(ع) زکات در سبزیجات و گیاهان نیست؛ زیرا فرمود: «در سبزیجات و گیاهان زکاتی نیست»[۱۰۵]؛ و نیز فرمود: «در سیب و مانند آن زکاتی نیست» [۱۰۶]؛ و آن حضرت فرمود: «در عسل زکاتی نیست» [۱۰۷].[۱۰۸]

مقدار نصاب غلات

نصاب زکات غلات چهارگانه را «پنج وسق» دانسته‌اند که هر وسقی شصت صاع است و هر صاعی یک مَن به وزن تبریز است که آن را دویست و هشتاد من و چهل و پنج مثقال کَم، به مَن تبریز دانسته‌اند که هر من آن سه هزار گرم است. در کتاب مسند زید بن علی بن الحسین روایتی از علی(ع) در این باره نقل شده است که فرمود: «در آنچه از زمین می‌روید چیزی نیست، تا این که هر صنف مورد زکات به پنج وسق برسد و هر وسق و کیل ۶۰ من است. پس اگر به این مقدار برسد زکات بر آن واجب است»[۱۰۹]؛ به نظر می‌رسد که این حدیث نقل به معنا شده است؛ اما با آنچه از امامان شیعه نقل گردید مطابقت دارد. از این حدیث استفاده می‌شود که نصاب هر صنفی جداگانه محاسبه می‌شود و به دیگری ضمیمه نمی‌گردد. از تعبیر وسق که نوعی کیل بوده این نکته استفاده می‌شود که زکات در اموری است که کیل و وزن می‌شود و موزون بدون کیل و معدود را شامل نمی‌شود.

هنگامی که مالی به حدّ نصاب رسید، مقدار زکات آن یکسان نیست. آنچه با آب باران و نهر آبیاری شده باشد زکات آن، یک‌دهم است. و آنچه به وسیله دَلْو، شتر و مانند آن آبیاری میشده زکات آن است. امام علی(ع) می‌فرماید: «در آنچه از آب باران و جاری استفاده کرده است یک دهم و آنچه با مشک یا چهار پا آبیاری شده یک بیستم است»[۱۱۰]؛

در روایتی دلو و در روایتی دیگر نواضح و یا سوانی[۱۱۱] آمده است که این دو به معنای شتر آبکش است[۱۱۲].[۱۱۳]

زکات دام‌ها

از موارد وجوب، زکات دام است که برابر فقه شیعه در برگیرنده گاو، گوسفند و شتر می‌شود. افزون بر شرایط اولیه تکلیف و تعیین نصاب که یاد خواهد شد دو شرط دیگر برای وجوب زکات حیوانات ذکر کرده‌اند که شرط اول، چهارپایان سه گانه را در بر می‌گیرد و شرط دوم درباره شتر و گاو است.

شرط اول: زکات به حیوانی تعلق می‌گیرد که سائمه باشد؛ یعنی از علف بیابان خورده باشد نه از علف چیده شده.

شرط دوم: از گاو و شتر برای حمل و نقل و کار کشاورزی استفاده نکرده باشند.

شکی نیست که مراعات این دو شرط و شرط نصاب و گذشت یک سال لازم است تا حیوان متعلَّق زکات گردد که در مجموع چهار شرط می‌شود[۱۱۴]. درباره این دو شرطی که برای حیوان یاد شد روایاتی از علی(ع) نقل شده است:

  1. عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل می‌کند که: «بر گاوهایی که کار می‌کنند زکاتی نیست»[۱۱۵]؛ روایتی مشابه از امام صادق(ع) درباره زکات شتر نقل شده است که در پایان آن می‌فرماید: «زکات تنها بر شترهای بیابان چر واجب است»[۱۱۶]؛
  2. در کتاب دعائم الاسلام از امامان نقل می‌کند که فرموده‌اند: «در شترها و گاوهایی که کار می‌کنند زکات واجب نیست و همچنین در گوسفندانی که در منزل تربیت می‌شوند»[۱۱۷]؛

زراره در روایتی از یکی از صادقین (امام باقر و امام صادق(ع)) نقل می‌کند: «در حیوانات زکاتی نیست جز در شتر گاو و گوسفند و هر یک از اینها باید از دواجن و عوامل نباشند»[۱۱۸].

از روایتی که یاد شد استفاده می‌شود که «دواجن» به گوسفندانی گفته می‌شود که در منزل رشد می‌کنند؛ از این رو تأمل در معنای آن لازم است.

در لسان العرب می‌گوید: « دواجن جمع داجن است و آن گوسفندی است که مردم در منزل‌های خود به آن علف دهند»[۱۱۹].

تعبیر سائمه درباره گاو و شتر آمده و در روایات شیعی این تعبیر درباره گوسفند وارد نشده و آنچه در برخی کتاب‌های اصولی یا فقهی با عبارت «الْغَنَمِ السَّائِمَةِ» آمده از کتب اهل سنت گرفته شده[۱۲۰]. البته روایتی در دعائم الاسلام از امام باقر(ع) درباره سائمه بودن هر سه حیوان زکوی نقل شده است[۱۲۱] که به تنهایی نمی‌توان از آن، یک حکم فقهی استنباط کرد بنابراین برابر بیشتر روایات شیعه، گوسفند نباید بیشتر اوقات از علف چیده شده استفاده کند و عنوان «پرواری» را پیدا نماید مگر این که اجماعی باشد که ثابت نماید که گوسفند لازم است بیابان چر باشد که در کتاب موسوعه فقه علی بن ابی طالب(ع) چنین اجماعی مطرح شده است[۱۲۲].[۱۲۳]

نصاب گوسفند

برای گوسفند، پنج نصاب ذکر کرده‌اند و این پنج نصاب از علی(ع) نیز نقل شده است. ایشان فرموده‌اند: در کمتر از چهل گوسفند چیزی نیست[۱۲۴]. و در چهل تا ۱۲۰ گوسفند یک گوسفند است. پس اگر گوسفندی اضافه شد (۱۲۱) دو گوسفند است تا ۲۰۰ تا. پس اگر افزوده شد، ۳ گوسفند است تا ۳۰۰ تا در (۳۰۱ رأس، چهار گوسفند است) و اگر بیشتر شد هر صد گوسفند یک گوسفند اضافه می‌شود (در ۴۰۰ گوسفند ۵ گوسفند است)[۱۲۵].

مشابه این روایت در دعائم الاسلام نقل شده است که ظاهراً از علی(ع) است گرچه تعبیر «وَ عَنْهُمْ» دارد[۱۲۶]. نصاب‌های یاد شده برابر فقه شیعه است و در روایتی ویژه وارد نشده است[۱۲۷]؛ از این رو می‌‌توان گفت که شیعه برابر این روایت، نصاب زکات گوسفند را از امیرالمؤمنین(ع) گرفته است. نصاب گوسفند در فقه اهل سنت با آنچه گذشت متفاوت است و فتواهای آنها گوناگون[۱۲۸].[۱۲۹]

نصاب گاو

برای گاو دو نصاب یاد کرده‌اند: نصاب اول سی گاو است که زکات آن یک گوساله یک ساله (تبیع) است؛ نصاب دوم، چهل گاو است که زکات آن گوساله‌ای دو ساله (مسنّه) است که وارد سال سوم شده باشد.

در کتاب کنز العمال[۱۳۰] و المحلی[۱۳۱]این دو نصاب از علی(ع) نقل شده. المحلی نصاب دیگری نیز از حضرت ذکر کرده[۱۳۲] که از نقل آن خودداری می‌کنیم گرچه ابن حزم آن را صحیح پنداشته؛ اما به نظر می‌رسد این اظهار نظر ابن حزم درست نیست؛ زیرا در روایتی آن حضرت می‌فرماید: «در چهل گاو یک گوساله دو ساله است که وارد سال سوم شده باشد - و در سی گاو یک گوساله یک ساله است و در میان دو نصاب چیزی نیست»[۱۳۳]؛

در لسان العرب می‌نویسد: «وَقَص» به آنچه میان دو فریضه و نصاب شتر و گاو است گفته می‌شود که جمع آن أوقاص است. برخی تنها آن را در مورد شتر به کار برده‌اند[۱۳۴].

برابر این سخن، برای گاو دو نصاب بیشتر نیست و آنچه ابن حزم نقل کرده درست به نظر نمی‌رسد.[۱۳۵]

نصاب شتر

شتر یکی از دام‌های رایج در منطقه حجاز و بیشترین دام آنان بود؛ از این رو از علی(ع) سخنان زیادی در این باره نقل شده است. ابن ابی عمیر گوید: «علی(ع) از شترهای کوچک زکات نمی‌گرفت تا این که یک ساله شوند. از حیوانات نری که کار می‌کردند زکات نمی‌گرفت و گویا واجب نیست که از حیوانات نر چیزی گرفته شود؛ چون برای بارکشی هستند»[۱۳۶].

کلینی، بخش اول این روایت را از ابن ابی عمیر از عمر بن اذینه از زراره از امام باقر(ع) از علی(ع) نقل کرده است[۱۳۷].

اهل سنت از امیرالمؤمنین(ع) روایت مفصلی درباره نصاب شتر یاد کرده‌اند که حضرت برای شتر، دوازده نصاب تعیین نموده‌اند؛ چون آنان، یازده نصاب برای شتر قائل‌اند. ابن حزم دو روایت از حضرت نقل نموده که مجموع آن دوازده نصاب شتر را برابر فقه شیعه ثابت می‌کند. ما هر دو نقل را پی در پی گزارش می‌کنیم:

ابن حزم از وکیع از سفیان ثوری از ابواسحاق سبیعی از عاصم بن ضمره از علی بن ابی طالب(ع) نقل می‌کند که فرمود: یکم: در پنج شتر یک گوسفند؛ دوم: در ده شتر، دو گوسفند؛ سوم: در ۱۵ شتر، سه گوسفند؛ چهارم: در ۲۰ شتر، چهار گوسفند؛ پنجم: در ۲۵ شتر، پنج گوسفند؛ ششم: پس اگر یکی اضافه شود (۲۶ عدد)، یک شتر ماده داخل در سال دوم (ابنة مخاض) و اگر نبود یک شتر نر سه ساله (ابن لبون) داده می‌شود[۱۳۸]؛ هفتم: در ۳۶ شتر، یک شتر ماده سه ساله (بنت لبون) تا ۴۵ عدد؛ هشتم: در ۴۶ شتر، یک شتر ماده چهار ساله آماده بارداری (حقة طروقة الفحل) یا فرمود یک شتر نر در همین سن تا ۶۰ عدد؛ نهم: در ۶۱ شتر، یک شتر ماده پنج ساله (جذعه) تا به ۷۵ شتر رسد؛ دهم: در ۷۶ شتر، دو شتر ماده دو ساله (دو بنت لبون) تا ۹۰ عدد؛ یازدهم: در ۹۱ شتر، دو شتر ماده چهار ساله (حقه) تا ۱۲۰ عدد؛ دوازدهم: از ۱۲۱ شتر به بالا از هر ۵۰ شتر، یک شتر چهار ساله (حقه) و از هر ۴۰ شتر، یک شتر ماده سه ساله (بنت لبون) گرفته می‌شود[۱۳۹].

روایت اول را ابن حزم تا نصاب ششم آورده و می‌نویسد و همین گونه از طریق ابن ابی شیبه از ابی احوص از ابی اسحاق از علی(ع) روایت به ما رسیده است. و زهیر بن معاویه آن را از طریق حارث اعور از علی(ع) نقل کرده است. و از آنجا که نظر حضرت، مطابق با نظر اهل سنت نیست؛ زیرا آنان در ۲۵ شتر، یک شتر واجب می‌دانند. ابن حزم گوید: که حارث اعور، کذاب است و می‌افزاید: سخن هیچ کس جز سخن پیامبر(ص) حجت نیست[۱۴۰].

در واقع ابن حزم با این سخن خود در صدد است حجیت گفته علی(ع) را مردود معرفی کند. در نتیجه، وی با این سخن باید بسیاری از روایاتی را که نقل کرده بی‌فایده بداند.

نصابی که از امیرالمؤمنین(ع) نقل شد در روایتی از امام صادق(ع) وارد گردیده[۱۴۱]. و این فتوای فقهای شیعه است که در مسئله ۱۹۱۰ رساله‌های عملیه آمده است. روایات دیگری نیز نقل شده که فقهای شیعه نپذیرفته‌اند. روایاتی مخالف نظر مشهور اهل سنت وارد شده که آنها را توجیه کرده‌اند. مناسب است به این روایات نیز اشاره شود:

در دعائم الاسلام روایتی برابر با نظر اهل سنت نقل شده. این خبر را از امام صادق(ع) از پدرش از علی(ع) نقل کرده است[۱۴۲].

در کتاب الاموال ابوعبید از قول پیامبر(ص) در نامه‌ای که به عمرو بن حزم نوشته‌اند نیز این گونه آمده است[۱۴۳]. روایتی از ابوبکر بن عیاش از ابی اسحاق از عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل شده که پس از بیان همه نصاب آمده است: در ۲۵ شتر، پنج گوسفند واجب می‌شود و هنگامی که شترها از ۲۵ گذشت ماده شتر دو ساله و اگر نباشد شتر نر سه ساله واجب گردد[۱۴۴].

در سنن بیهقی این مضمون در روایات گوناگون آمده است[۱۴۵].

ابوعبید پس از نقل روایتی که از حضرت نقل کرده می‌نویسد: «به این قول، هیچ کس از اهل حجاز و اهل عراق و دیگران قائل نیستند. از سفیان بن سعید حکایت شده که وی منکر این بوده که این کلام از علی(ع) باشد وی گفته است علی فقیه‌تر از آن بوده که چنین بگوید و برخی گفته‌اند: مردم، این سخن را از علی(ع) نپذیرفته‌اند»[۱۴۶].

این یکی از موارد تفاوت میان دیدگاه علی(ع) و شیعه با فقهای اهل سنت است. آنان وجوب شتر را در ۲۵ شتر می‌دانند و ما در ۲۶ شتر؛ زیرا برابر فقه شیعه در ۲۵ شتر، پنج گوسفند واجب است.

تفاوت دیگر این است که اهل سنت، نصاب ششم را ۳۵ شتر و هفتم را ۳۶ شتر می‌دانند و در فقه شیعه، نصاب ششم ۲۶ شتر و نصاب هفتم ۳۵ شتر است[۱۴۷].

تفاوت سومی که میان شیعه و سنی درباره نصاب شتر و دریافت زکات آن وجود دارد و هر دو از علی(ع) نقل شده این است که آنان از حضرت نقل کرده‌اند: اگر شتری که دارای سن مناسب است وجود نداشته باشد دو گوسفند گرفته می‌شود یا ده درهم که در روایات ما به جای ده درهم، ۲۰ درهم آمده است. ابوعبید و ابن حزم آورده‌اند: هنگامی که کارگزار صدقات، شتر بالاتر را دریافت کرد باید دو گوسفند گرفته یا ده درهم به صاحب مال بدهد[۱۴۸]؛

ثقة الاسلام کلینی و شیخ طوسی از عبدالله بن زمعه - که کارگزار حضرت بوده – نقل کرده‌اند:امیرالمؤمنین(ع) در هنگام اعزام مصدق خود با خط خویش دستورالعملی را صادر کرد مبنی بر این که در صورت تفاوت سن، باید تفاوت آن را با دو گوسفند یا بیست درهم جبران کرد.

آغاز نامه چنین است: «امیرالمؤمنین(ع) برای او نوشت در نامه‌ای برای او به خط خود هنگامی که او را برای گردآوری زکات فرستاد: هر کس شتران وی به ماده شتر پنج ساله (جذعه) رسید و چنین شتری ندارد از او ماده شتر چهار ساله (حقه) دریافت می‌شود همراه با دو گوسفند یا بیست درهم. و کسی که شتران او به ماده شتر چهار ساله رسید و نزد او نیست و ماده شتر پنج ساله دارد. از او قبول می‌شود؛ اما مصدق زکات، به او دو گوسفند یا بیست درهم می‌دهد»[۱۴۹]؛

این روایت دلالت دارد که دو گوسفند در آن زمان، ۲۰ درهم ارزش داشته نه ده درهم و لازم است برابر نظر حضرت عمل شود.[۱۵۰]

زکات اسب

درباره زکات اسب، دو قول از حضرت علی(ع) نقل شده است:

قول اول: در منابع اهل سنت از امیرالمؤمنین(ع) روایات گوناگونی آمده که از رسول خدا(ص) نقل نموده‌اند که آن حضرت زکات خیل را عفو کرده‌اند.

ابن حزم نقل می‌کند که علی بن ابی طالب(ع) گفت پیامبر فرموده است: «زکات اسب را بخشیدم، پس زکات اموالتان را از هر دویست درهم، پنج درهم بدهید»[۱۵۱]؛ و همو از علی(ع) از پیامبر(ص) نقل می‌کند که فرمود: «ای علی آیا میدانی که من زکات اسب و برده را بخشیدم؛ اما زکات گاو، شتر و گوسفند را نه؟»[۱۵۲]؛

در سنن بیهقی نیز این روایات از عاصم بن ضمره و حارث بن اعور نقل شده است[۱۵۳].

در کتاب دعائم الاسلام نیز این مضمون از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده که فرمودند: «پیامبر(ص) زکات اسب، استر، الاغ و برده را بخشید»[۱۵۴]؛

تعبیر به عفو که در این روایات آمده، نشانه آن است که زمینه وجوب زکات در این حیوانات بوده است؛ ولی رسول خدا(ص) به عنوان حاکم مسلمانان، مردم را از پرداخت زکات اسب و مانند آن عفو فرموده‌اند. یونس بن عبدالرحمان از واژه عفو، همین معنا را استفاده کرده است[۱۵۵] و ممکن است حاکم اسلامی، زکات و مالیاتی بر اسب وضع کند و این وضع مالیات مخالفتی با حکم حکومتی رسول خدا(ص) ندارد.

قول دوم: در منابع معتبر شیعه؛ مانند کافی، تهذیب الاحکام و استبصار به سند صحیح از محمد بن مسلم و زراره از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کرده‌اند که: «امیرالمؤمنین(ع) بر هر اسب آزاد بیابان چر، مالیات قرار داد. بر هر اسبی در هر سال دو دینار و بر اسبهای غیر عربی یک دینار»[۱۵۶]؛

همین روایت را شیخ مفید در مقنعه به گونه مرسل نقل کرده؛ اما در آنجا آمده: «و بر اسب غیر عربی بیابان چر ماده در هر سال یک دینار قرار داد»[۱۵۷]؛

شایان یادآوری است که در وسائل الشیعه «براذین» با زاء هوّز آمده که صحیح نیست. و بِرذون با ذاء معجمه درست و به معنای اسب غیر عربی است[۱۵۸].

در روایتی دیگر زراره از امام صادق(ع) سؤال می‌کند: آیا در استر و قاطر هم چیزی هست؟ حضرت پاسخ می‌دهند: نه! سؤال می‌کند: چرا؟ حضرت می‌فرماید: «زیرا استر، زاد و ولد ندارد و اسب ماده نتیجه و فرزند می‌دهد و بر اسب نر هنگامی که به تنهایی در ملک کسی باشد زکات نیست گرچه بیابان چر باشد....»[۱۵۹]؛

این روایت نیز دلیل بر آن است که اسب، زکات و مالیات دارد و امام صادق(ع) آن را مسلم گرفته که زراره از چرایی آن سؤال می‌کند. و در مدارک الاحکام از تذکرة الفقهاء بر استحباب زکات در اسب ادعای اجماع نقل کرده است[۱۶۰]. و با توجه به این که زکات را بر خود اسب قرار نداده؛ مانند زکات شتر و گاو و گوسفند، می‌‌توان ادعا کرد این نوعی مالیات بوده که امیرالمؤمنین(ع) بر اسب قرار داده و حاکم اسلامی متناسب با وضعیت اجتماعی و موقعیت مکانی خود، حقّ وضع مالیات بر اموال را دارد. و دلیلی بر حمل روایات بر استحباب نیست و با توجه به این که اکثریت اهل سنت، زکات بر خیل و اسب را جایز نمی‌دانند[۱۶۱]، حمل این روایات بر تقیه روا و شایسته نیست. بیهقی روایتی را از غورک بن حصرم، ابو عبدالله از جعفر بن محمد از پدرش (محمد بن علی) از جابر آورده که رسول خدا(ص) فرمود: «در اسب بیابان‌چر در هر اسبی یک دینار است»[۱۶۲]؛

سپس وی غورک را تنها ناقل این حدیث دانسته و او را به گونه جدی ضعیف دانسته است. بیهقی به گونه مسند از ابی اسحاق از حارثة بن مُضَرب نقل می‌کند که در زمان عمر، شماری از شام آمدند و گفتند ما اسب‌های زیادی دیدیم که دوست داریم زکات آنها را بگیریم. عمر بن خطاب با علی(ع) مشورت کرد. او گفت: گرفتن زکات از اسب، خوب است در صورتی که جزیه سالیانه از آن مردم نگیرد[۱۶۳]. اینها همه نشان می‌دهد که علی(ع) زمینه زکات و مالیات را در اسب و برده می‌‌دیده. قاضی نعمان از علی(ع) نقل کرده است که: «پیامبر(ص) عفو کرد زکات خادم (بندهخانه، پوشش و أثاث منزل را تا هنگامی که با آن تجارت نشود»[۱۶۴]؛

مفهوم این حدیث این است که در صورت تجارت در این موارد، زکات واجب خواهد بود؛ از این رو فقهای شیعه زکات مال التجارة را مستحب می‌دانند و شرایطی برای آن یاد کرده‌اند[۱۶۵].[۱۶۶]

زکات ابدان

زکات ابدان، زکات فطره است که در هر سال، یک بار بر انسان‌ها واجب می‌شود و پرداخت آن بر عهده سرپرست خانواده است. از امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه، روایات گوناگونی نقل شده است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

  1. علی(ع) درباره زمان زکات فطره فرموده‌اند: «بیرون نمودن زکات فطره از مال پیش از عید فطر از سنّت است»[۱۶۷]؛
  2. درباره مقدار زکات فطره حضرت فرمودند: «یک من از خوراک»[۱۶۸]؛ در روایتی دیگر از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمود: زکات فطر، یک من گندم یا یک من جو یا یک من خرما و یا یک من مویز (زبیب) می‌باشد[۱۶۹]. ابن حزم در محلی از علی(ع) نقل کرده است: «زکات فطره یک من از خرما یا یک من و یا نصف من از گندم می‌باشد»[۱۷۰]. این با آنچه گذشت منافات دارد و درست به نظر نمی‌رسد.
  3. علی(ع) در یکی از خطبه‌های عید فطر به بیان موارد زکات فطره پرداخته و مقدار آن را مشخص نموده است: «زکات فطره خود را بپردازید؛ زیرا سنت پیامبر شما و فریضه‌ای واجب از سوی پروردگار شماست. باید هر مردی از شما آن را از سوی نان خوران خود به گونه کامل بپردازد. مرد آنان و زن آنان، کوچک و بزرگ آنها، آزاد و برده آنها، از جانب هر فردی از آنان یک من از خرما یا گندم یا جو بدهد»[۱۷۱]؛

این مضمون در دعائم الاسلام از علی(ع) و وی از رسول خدا(ص) با تفاوت در عبارت نقل شده[۱۷۲] و در منابع دیگر نیز آمده است[۱۷۳].[۱۷۴]

    فصل دوم آیین گردآوری زکات در دوران پیامبر(ص)

مراحل دریافت زکات زکات یکی از واجبات و ضروریات دین اسلام است. در بسیاری از سوره‌های مکی به آن توصیه شده است[۱۷۵]. زکات یا صدقه واجب در مدینه عنوان مالیات رسمی یافت. برخی تشریع زکات را در سال دوم هجری یاد کرده و این نظر را مشهور دانسته‌اند[۱۷۶]؛ اما دلیلی بر این ادعا نیست. به نظر می‌رسد آنچه در سال دوم بنیان نهاده شده، زکات فطره است که پس از روزه در هیجدهمین ماه هجرت واجب گردیده است[۱۷۷]. زکات بر مال در سال هفتم یا هشتم تشریع شده است[۱۷۸]. از آنجا که سیره پیامبر برای ما حجت و اساس کار است و علی(ع) در امور مالی بازگشت به سیره پیامبر داشتند گزارشی در این باره ارائه می‌کنیم: دریافت و مصرف زکات توسط پیامبر اکرم(ص) چهار مرحله داشت: ۱. اعلام وجوب زکات؛ ۲. برآورد و تخمین (خرص) مال زکوی؛ ۳. اعزام کارگزاران زکات؛ ۴. دریافت و مصرف. اعلام برابر روایت صحیحی از امام صادق‌(ع)، هنگامی که آیه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ...[۱۷۹]. از اموال آنان صدقه‌ای بگیر، تا به وسیله آن پاک و پاکیزه‌شان سازی. نازل شد ماه رمضان بود. پیامبر(ص) فرمود: «زکات بمانند روزه بر شما واجب است. آن گاه یک سال گذشت. حضرت اعلام کرد ای مردم زکات اموال خود را بدهید تا نمازتان پذیرفته شود. آن گاه کارگزاران زکات را اعزام فرمود»[۱۸۰]. برابر گزارش ابن سعد، اعزام کارگزاران زکات در محرم سال نهم بوده است[۱۸۱]. بنابراین، وجوب زکات در رمضان سال هشتم و هنگام دریافت آن در سال نهم بوده است. از آنجا که پیامبر در روز جمعه - دو روز پس از رمضان سال هشتم - مدینه را به قصد فتح مکه ترک کردند[۱۸۲] و در ماه ذی قعده به سوی مدینه حرکت کردند[۱۸۳]، کارگزاران زکات را در محرم سال نهم اعزام نمودند. برخی وجوب زکات را در سال پنجم و اعزام کارگزاران را در محرم سال نهم دانسته‌اند[۱۸۴] به این دلیل که ضمام بن ثعلبه در سال پنجم خدمت پیامبر رسیده و از زکات سؤال کرده است[۱۸۵]؛ ولی این نظر درست نیست؛ زیرا برابر نقل ابن هشام ضمام بن ثعلبه در سال نهم خدمت پیامبر(ص) رسیده است[۱۸۶]. نامه‌های پیامبر(ص) رسول گرامی اسلام(ص) در نامه‌هایی که به سران قبائل می‌نوشت یا برای کارگزاران اعزامی می‌نگاشت، ایشان را به پرداخت زکات توصیه میکرد و زکات را در ردیف نماز لازم میشمرد. این نامه‌ها را به سه دسته می‌‌توان تقسیم کرد: الف) نامه‌هایی که در آن دستور به دریافت و ادای زکات و خمس داده شده بود. به این گونه: هذا كتاب من محمد رسول الله(ص) لنهشل بن مالك... لمن أسلم و أقام الصلاة و أتى الزكاة و أطاع الله و رسوله و أعطى من المغنم خمس الله و سهم النبي...[۱۸۷]؛ این نامه‌ای است از محمد رسول خدا(ص) برای نهشل بن مالک... برای کسی که اسلام آورد و نماز را بپا دارد و زکات بدهد و خدا و رسولش را اطاعت نماید و از غنایم، خمس خدا و سهم پیامبر را بپردازد.... اینک به شماری از این نامه‌ها اشاره می‌کنیم: در نامه‌های حضرت به نهشل بن مالک وائلی از باهله، جناده ازدی و قومش از ازد[۱۸۸]، بنی جُوَین طایی، بنی معاویة بن جرول طایی، سعد هذیم[۱۸۹]، فجیع بن عبدالله[۱۹۰]، به حاکمان حمیر[۱۹۱]، عمرو بن حزم زمانی که وی را به یمن اعزام فرمود[۱۹۲]، عبد یغوث بن وعله حارثی، عمرو بن معبد جُهنی[۱۹۳]، بنی زهیر کلبی[۱۹۴]، اُکیدر حاکم دومة الجندل[۱۹۵] و در گفت‌و‌گو با گروه اعزامی عبدالقیس[۱۹۶]. ب) در برخی نامه‌ها تنها ادای خمس آمده است؛ مانند نامه به جهینه[۱۹۷]. ج) در شماری از آنها پیامبر تنها به ادای زکات توصیه کرده است. برای نمونه، در نامه به خالد بن ضماد ازدی، بنی ضباب از بنی حارث بن کعب، یزید بن طفیل حارثی، بنی زیاد بن حارث، قیس بن حصین، بنی قنان بن یزید، عامر بن اسود، اسلم از خزاعه و دیگر نامه‌ها[۱۹۸]. اینها همه نشانگر اعلام حکم زکات به قبایل تازه مسلمان و اهمیت این فریضه الهی است. برآورد (تخمین) برابر روایات، پیامبر(ص) زکات را در نُه چیز قرار داد: طلا و نقره، گندم و جو، خرما و کشمش و گاو و گوسفند و شتر. اعزام کارگزاران در مورد اموال ظاهره؛ یعنی زکات غله‌های چهارگانه و حیوانات است و پرداخت زکات اموال باطنه؛ یعنی طلا و نقره به ایمان صاحب ثروت بستگی دارد و تخمین و برآورد که در عربی به آن «خرص» گویند مربوط به چهار محصول کشاورزی است؛ زیرا زمان وجوب زکات غله‌های چهارگانه با زمان دریافت آن یکسان نیست. زمان اعزام افراد برای برآورد هنگام وجوب زکات است آن‌گاه که بر گندم و جو این نام گفته شود. و وجوب زکات کشمش هنگامی است که انگور غوره است و در خرما زمانی که به آن تمر گویند[۱۹۹]. هنگام دریافت گندم و جو، سر خرمن است و در خرما و کشمش زمانی که خشک شوند. برابر نظر فقهایی؛ مانند شیخ طوسی، هنگام اعزام برآورد سازان، زمان وجوب زکات است[۲۰۰]. و در هنگام برداشت کارگزاران برای دریافت زکات اعزام میشوند[۲۰۱]. بعید نیست چنانچه ضرری متوجه بیت المال نباشد، نیازی به برآورد محصول انگور و خرما پیش از برداشت نباشد. ابوحنیفه از فقهای عامه برآورد را روا نمی‌شمارد[۲۰۲]؛ اما در سیره نبوی روایاتی در درستی تخمین نقل شده است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود: ۱. عتاب بن اسید گوید: رسول خدا(ص) دستور داد باغ‌های انگور ثقیف، برآورد شود. بسان برآورد نخل‌های خرما. پس از برآورد، زکات کشمش را گرفت، بدان گونه که زکات نخل را میگیرند[۲۰۳]. ۲. نقل شده: رسول خدا(ص) در سال نهم هجری (سال جنگ تبوک) باغ زنی را برآورد کرد که ده «وسق» بود[۲۰۴]. ۳. پیامبر(ص) در هر سال، عبدالله بن رواحه را برای برآورد اموال خیبر میفرستاد[۲۰۵]. هنگامی که یهود خیبر می‌‌گفتند تو به حق ما تجاوز کردی، عبدالله پیشنهاد می‌کرد: آنچه برای شماست از ما باشد. یهود می‌گفتند: «به واسطه این عدل است که آسمان‌ها و زمین بر پاست»[۲۰۶]. برابر قرارداد، یهود خیبر روی زمین کار می‌کردند و نصف محصول و درآمد آن برای مسلمانان بود[۲۰۷]. بنابراین، درآمد، خراج بوده نه زکات. با توجه به این که جنگ خیبر در محرم سال هفتم رخ داده[۲۰۸] و عبدالله بن رواحه در جمادی الاولی سال هشتم در جنگ موته به شهادت رسیده است[۲۰۹]، تنها یک سال برآورد درآمد خیبر را به عهده داشته است[۲۱۰]، مگر این که قرارداد را در برگیرنده محصول سال هفتم نیز بدانیم. و در هر صورت بر درستی خرص و تخمین دلالت دارد، گرچه خراج باشد و زمان تخمین، هنگام وجوب زکات خرما بوده است[۲۱۱]. افزون بر ابن رواحه نام شماری دیگر به عنوان «تخمین زن» یاد شده است: ابوزبید بن صلت[۲۱۲] و فروة بن عمر و انصاری که میوه‌های مدینه را برآورد میکردند[۲۱۳] و سهل بن أبی حثمه، صلت بن معدیکرب و ابو خیثمه عامر بن ساعده که به خیبر میرفتند[۲۱۴]. کارگزاران زکات قرآن مجید یکی از مصرف‌های هشتگانه زکات را کارگزاران زکات {متن قرآن|وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا}}[۲۱۵] دانسته است و منظور کسانی است که در گردآوری، حفاظت، نگارش مقدار زکات، برآورد و تقسیم زکات نقش دارند. برابر تعریفی، عامل زکات: «عبارت از ساعی و کاتب و قسام و عاشر و عریف و حاسب و حافظ است»[۲۱۶]. عریف کسی است که نمایندگی افراد نیازمند یا قبائل را به عهده دارد. از کارگزاران زکات در روایات و کتاب‌های فقهی تعبیر به «عمال الزکاة»، «عمال الصدقات»، «عمال الطسق»، «مصدق الصدقات»، «الساعی و سعاة الزکاة» و «جباة الصدقات» شده است. کتانی از عنوان «مستوفی» نیز استفاده کرد و گفته است: «مردی است که امام او را برای دریافت مال جمع شده می‌فرستاد تا وی اموال را برای امام بفرستد»؛ مانند این که علی(ع) خمس را از خالد گرفت و به نجران رفت تا زکات آنها را جمع کند و جزیه ایشان را بیاورد[۲۱۷]. شرایط کارگزاران زکات در کتاب‌های فقهی، شرایطی را برای کارگزاران زکات برشمرده‌اند: ١. تکلیف (عقل...)؛ ۲. ایمان؛ ۳. عدالت؛ ۴. فقه (آشنایی به مسائل مربوط به زکات)؛ ۵. هاشمی نبودن[۲۱۸]. برخی علمای اهل سنت به جای عدالت، امین بودن را شرط دانسته‌اند[۲۱۹]. از آنجا که برابر نصّ قرآن، کارگزار، سهمی از زکات دارد اگرچه فقیر نباشد، رسول خدا اجازه نمی‌داد کارگزاران زکات از بنی هاشم باشند و از این راه کسب درآمد کنند. پیامبر پیشنهاد برخی از بنی هاشم را در اعزام برای گردآوری زکات ردّ کرد[۲۲۰] حتی به غلام خود ابورافع اجازه نداد در این مأموریت‌ها شرکت کند[۲۲۱]؛ چون به مانند بنی هاشم بود. اعزام کارگزاران زکات در کتاب‌های تاریخی نام برخی به عنوان کارگزار صدقات پیامبر یاد شده است: ابن سعد در کتاب طبقات می‌نویسد: چون پیامبر هلال محرم سال نهم را دید مأموران زکات را اعزام نمود تا زکات عرب را دریافت کنند: ١. عیینة بن حصن به سوی بنی تمیم؛ ٢. بریدة بن حصیب به سوی اسلم و عقار و گفته می‌شود کعب بن مالک را به جانب آنها فرستاد؛ ۳. عباد بن بشر اشهلی را به جانب سلیم و مزینه؛ ۴. رافع بن مکیث، به جهینه؛ ۵. عمرو بن عاص، به سوی بنی فزاره؛ ۶. ضحاک بن سفیان کلابی، به سوی بنی کلاب؛ ۷. بسر بن سفیان کَعْبی، به جانب بنی کعب؛ ۸. مردی از بنی سعدان و هُذیم را به جانب قبیله آنها اعزام فرمود؛ ۹. ابن لُتبیّه ازدی، به بنی ذُبْیان[۲۲۲]؛ نام وی عبدالله بود[۲۲۳] و او کسی است که آنچه را از زکات جمع کرده بود، نزد پیامبر(ص) نهاد و گفت: این مال از شما و این مال را به من هدیه داده‌اند! پیامبر در جمع مؤمنان فرمود: «اگر این آقا در خانه پدر و مادرش می‌نشست برای او هدیه میآورند! سوگند به کسی که جان محمد(ص) در دست اوست، هیچ یک از شما چیزی را نمی‌پذیرد جز این که در قیامت باید پاسخگوی آن باشد»[۲۲۴]. و در همین ارتباط میفرمود: «من استعملناه على عمل فرزقناه رزقا فما أخذ بعد ذلك فهو غلول»[۲۲۵]؛ هر که را بر کاری گماردیم و حقوقی برای او معین ساختیم، پس اگر پس از آن چیزی برداشت، خیانت است. ابن اسحاق، گروه دیگری از کارگزاران پیامبر را نام می‌برد: ۱۰. مهاجر بن ابی امیه به صنعاء؛ ۱۱. زیاد بن لبید، به حضرموت؛ ۱۲. عدی بن حاتم، به سوی طی و بنی اسد؛ ۱۳. مالک بن نویره، بر صدقات بنی حنظله؛ ۱۴. زبرقان بن بدر، بر ناحیه‌ای از بنی سعد؛ ۱۵. قیس بن عاصم، بر ناحیه دیگر از بنی سعد؛ ۱۶. علاء بن حضرمی، بر بحرین؛ ١٧. علی بن ابی طالب(ع) به سوی نجران برای گردآوری صدقات و جزیه آنها[۲۲۶]؛ گروه دیگری نیز از سوی پیامبر اعزام شدند؛ ۱۸. عکرمة بن خالد، بر صدقات عُکّ؛ ١٩. ولید بن عقبه، به سوی بنی المصطلق که گزارش دروغ داد؛ ۲۰. ارقم بن ابی ارقم، بر صدقات قومش؛ ۲۱. حذیفة بن یمان ازدی، بر صدقاتازد؛ ۲۲. کهل بن مالک هذلی، بر صدقات هذیل؛ ۲۳. خالد بن سعید بن عاص اموی، بر صدقات مَذحِج؛ ۲۴. عمر بن خطاب؛ ۲۵. ابو مسعود؛ ۲۶. ابوجهم بن حذیفه؛ ۲۷. عقبة بن عامر؛ ۲۸. ضحاک بن قیس؛ ۲۹. قیس بن سعد؛ ۳۰. عبادة بن صامت[۲۲۷]؛ سال نهم هجری سال «وفود» نام گرفته و پیامبر شماری از رؤسای وفود را به عنوان کارگزار صدقات بر می‌گزیند؛ مانند: ۳۱. قرة بن هبیرة بن سلمه، مسئول صدقات بنی قشیر[۲۲۸]؛ ۳۲. قبیصة بن مخارق، سهمی از صدقات هلال بن عامر را برای وی قرار داد[۲۲۹]؛ ۳۳. ابوقتاده انصاری[۲۳۰]؛ ۳۴. زمانی پیامبر کارگزاری را به منطقه‌ای اعزام می‌کرد. از آنجا که مسئولیت گردآوری زکات بر عهده آنها بود، توصیه‌های لازم را به آنها مینمود. پیامبر در هنگام اعزام معاذ بن جبل به «جَنَد» یمن به وی چنین توصیه کرد: «فإن هم أطاعوك لذلك فأعلمهم أن الله افترض عليهم صدقة تؤخذ من أغنيائهم فترد على فقرائهم فإن هم أطاعوك لذلك فإياك و كرائم أموالهم...»[۲۳۱]؛ پس اگر آنان تو را اطاعت کردند، آگاهشان نما که خداوند بر آنان زکات را واجب نموده که از ثروتمندان آنان گرفته می‌شود و در میان فقرای آنها تقسیم می‌گردد. اگر آنان از تو در این مسئله اطاعت کردند. برحذر باش از گرفتن اموال نیک و برجسته آنها. نهی از گرفتن اموال برجسته مردم جزو فرمان‌های اکید پیامبر بود که به همه گردآوران زکات می‌فرمود. ابن سعد می‌نویسد: و أمر رسول الله(ص) مصدقيه أن يأخذوا العفو منهم و يتوقوا كرائم أموالهم[۲۳۲]؛ و پیامبر فرمان داد به گردآوران زکات خود که اموال اضافی مردم را بگیرند و پرهیز کنند از دریافت اموال برجسته آنها. بنابراین، ممیزهای مالیاتی در دریافت مالیات باید دقت ویژه داشته باشند و در صدد غارت اموال مردم بر نیایند. ۳۵. عکرمة بن ابی جهل، بر زکات هوازن[۲۳۳] در سال درگذشت حضرت؛ ۳۶. خزیمة بن عاصم عکلی، بر زکات مردمش[۲۳۴]؛ ۳۷. سهل بن منجاب، بر صدقات تیره‌ای از بنی تمیم[۲۳۵]؛ ۳۸. عمرو بن سعید، بر میوه‌های خیبر[۲۳۶]؛ ۳۹. غافرة بن سمره تمیمی، بر زکات[۲۳۷]؛ ۴۰. کافیة بن سبع اسدی، بر صدقات مردمش؛ ۴۱. متمم بن نویره تمیمی، بر صدقات بنی تمیم؛ ۴۲. مرداس بن مالک غنوی، بر زکات قومش؛ ۴۳. هیثم پدر قیس، بر صدقات قومش[۲۳۸]؛ ۴۴. سعد بن عباده[۲۳۹]؛ ۴۵. سعید بن رسیم[۲۴۰]؛ ۴۶. مردی از بنی مخزوم[۲۴۱]؛ ۴۸ و ۴۷. مردی از بنی جهینه و مردی از بنی‌سلیم و داستان ثعلبة بن حاطب[۲۴۲]؛ ۴۹. ابی بن کعب بر صدقات جهینه[۲۴۳] و بر صدقات بلی بنی سعد بن هذیم از قضاعه[۲۴۴]؛ ۵۰. هلال بن عبدالله؛ پیامبر او را ساعی بر زکات قرار داد و مردی از خزاعه را با او همراه ساخت. وی مرد خزاعی را کشت و از ترس قصاص مرتد شد و همراه زکاتی که داشت به مکه گریخت و به مردم مکه گفت: من دینی بهتر از دین شما ندیدم. او دو کنیز داشت که آواز می‌خواندند و به پیامبر توهین می‌کردند. در روز فتح مکه، پیامبر دستور داد هر جا هلال و دو کنیز او را دیدند بکشند گرچه آویزان به پرده کعبه باشند. ابوبرزه نضلة بن عبدالله اسلمی، گردن هلال را در مسجد الحرام بین رکن و مقام زد[۲۴۵]. این گزارش نشان می‌دهد که پیش از فتح مکه، زکات گردآوری میشده و نشان آن است که برخی از کارگزاران پیامبر خطا می‌کردند و از اموال عمومی سوء استفاده مینمودند. بنابراین، قضاوت درباره ایمان عاملان زکاتی که نام آنها یاد شد باید بر اساس آخرین عملکرد آنها باشد. واکنش‌ها اعزام کارگزاران برای دریافت زکات با استقبال روبه‌رو شد و افرادی؛ مانند سوید بن غفله، زکات اموال خود را به نماینده پیامبر دادند با این که آن حضرت را ندیده بود و زمانی به مدینه رسید که پیامبر را دفن میکردند[۲۴۶]. یا بنی مرة بن عبید زکات اموال خود را توسط عکراش بن ذؤیب تمیمی نزد پیامبر فرستادند[۲۴۷]؛ اما گروهی نیز در برابر این دستور خدا موضع منفی گرفتند. که به دو نمونه اشاره می‌کنیم: ۱. ثعلبة بن حاطب انصاری، فردی بود که به دعای رسول خدا(ص) از فقر نجات یافت، به گونه‌ای که ناگزیر شد برای مهیا نمودن علوفه گوسفندان خود، از مدینه خارج شود. هنگامی که پیامبر نماینده‌ای فرستاد، تا زکات مال او را بگیرد، بخل ورزید و زکات نپرداخت و گفت: ما هذه إلا أخت الجزية؛ این همانند جزیه است. رسول خدا(ص) که این سخن وی را شنید فرمود: وای بر تو ای ثعلبه وای بر تو ای ثعلبه[۲۴۸]. پس از این، آیه قرآن درباره وی نازل شد: از جمله آنان (منافقان)، کسانی هستند که با خدا پیمان بسته‌اند: اگر از فضل خداوند به آنان داده شود، صدقه دهیم و از نیکان باشیم. چون خداوند از فضل خویش به آنان رسانید، از پیمان و عهدی که بسته بودند، برگشتند و روگردان شدند[۲۴۹]. خویشان ثعلبه پس از آن که، از نزول آیه آگاه شدند، به ثعلبه خبر دادند. ثعلبه به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید و اظهار پشیمانی کرد و مالی را تقدیم داشت و گفت: ای رسول خدا! این زکات مال من است. پیامبر(ص) فرمود: «هَذَا عَمَلُكَ بِنَفْسِكَ، أَمَرْتُكَ فَلَمْ تُطِعْنِي»؛ این کاری است که اکنون خود انجام می‌دهی. من به تو فرمان دادم پیروی نکردی. به خاطر نفاق وی، پیامبر(ص) زکات او را نپذیرفت، ثعلبه، پس از پیامبر نزد ابوبکر رفت، تا زکات مال خود را بپردازد، وی نیز نپذیرفت. پس از ابوبکر نزد عمر رفت، او هم نپذیرفت. تا این که در روزگار عثمان به هلاکت رسید[۲۵۰]. این گزارش نشان می‌دهد که زکات را باید به امام مسلمانان پرداخت و گرفتن وی لطفی برای پرداخت کنندگان است. ۲. رسول خدا(ص)، بسر بن سفیان یا نعیم بن عبدالله بن نحام عدوی را بر زکات بنی کعب گمارد. فرستاده پیامبر، هنگامی به محل مأموریت خود رسید که مردم خزاعه حیوان‌های خود را برای پرداخت زکات گرد آوردند؛ اما بنی تمیم حاضر نشدند زکات خود را بدهند و اعلام کردند: چرا ثروت خود را به باطل میدهید، شمشیرهای خود را از نیام بیرون کشیده و گفتند: «به خدا سوگند هرگز به یک شتر از شترها دست نخواهی یافت». مأمور زکات فرار کرد و نزد پیامبر(ص) رفت. آن حضرت، عیینة بن حصن فزاری را همراه با پنجاه تن برای سرکوب این گروه یاغی اعزام کرد. عیینة بن حصن با آنها درگیر شد، شماری از مردان و زنانشان را اسیر و نزد پیامبر برد که بعد توسط حضرت آزاد شدند[۲۵۱]. برخورد شدید رسول خدا(ص) با یاغیان، باعث شد که ولید بن عقبه در هنگام اعزام برای گردآوری صدقات بنی المصطلق مدعی شود که آنان مانع رسیدن وی به زکات شده‌اند و پیامبر تصمیم به اعزام نیرو گرفت[۲۵۲]؛ اما خداوند اعلام کرد: اگر فاسقی به شما خبری داد درباره‌اش تحقیق کنید[۲۵۳]. و در نتیجه ولید نتوانست به مردم آن منطقه ضرر بزند و اختلاف‌های جاهلی خود را زنده نماید. مصرف‌ها خداوند در قرآن کریم، مصرف زکات را مشخص کرده و آن را در هشت صنف قرار داده است: فقرا، مسکین‌ها، کارگزاران زکات، برای تألیف قلوب، آزادی بردگان، ورشکستگان مالی، در راه خدا و برای در راه ماندگان[۲۵۴]. زکات گرفته می‌‌شد و به مصرف فقرا می‌رسید و گاهی نیز برای تقویت بنیه نظامی از آن استفاده می‌گردید. در سال نهم هجری که پیامبر به قصد غزوه تبوک می‌رفتند دستور گردآوری زکات منطقه مکه و قبایل آن را صادر کردند که مال زیادی شد و باعث تقویت جبهه مسلمانان گردید[۲۵۵]. برنامه کلی پیامبر این بود که زکات هر منطقه‌ای در میان مردم همان منطقه مصرف شود. امام صادق(ع) میفرمود: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَقْسِمُ صَدَقَةَ أَهْلِ الْبَوَادِي فِي أَهْلِ الْبَوَادِي وَ صَدَقَةَ أَهْلِ الْحَضَرِ فِي أَهْلِ الْحَضَرِ»[۲۵۶]؛ همواره رسول خدا(ص) زکات بادیه نشینان را بین خود آنان و زکات شهرنشینان را بین خود آنان تقسیم می‌کرد.   فصل سوم آیین گردآوری زکات در دوران علی(ع)

گردآوری زکات در صدر اسلام با در گذشت رسول خدا(ص)، خلفاء به گردآوری زکات پرداختند و به مناطق گوناگون مأمور زکات فرستادند. با کسانی که زکات نمی‌دادند جنگ نمودند. با فتح ایران، عراق و روم، منابع درآمد مسلمانان افزایش یافت و درآمد زکات در برابر درآمد خراج ایران، عراق و مصر ناچیز می‌نمود. امیرالمؤمنین؛ مانند دیگران در زمان خلافت خویش به گردآوری صدقات پرداخت و آن را میان نیازمندان تقسیم مینمود و دستورهای مهمی در بهتر شدن وضع دریافت زکات صادر کرد. آن گاه که معاویه گروهی را برای گردآوری زکات مناطق تحت نظر حکومت علی(ع) فرستاد و از آنان خواست زکات مردم را بگیرند و طرفداران علی(ع) را آزار دهند. امیرالمؤمنین، شماری را برای مقابله با آنان اعزام فرموده از آنان خواست زکات اموال آن مناطق را از کارگزاران معاویه پس گرفته به کوفه بیاورند. و این موضع درباره زکات سماوه، تیماء و دومة الجندل رخ داد[۲۵۷]. امیرالمؤمنین علت آن را در سفارش‌های خود به مخنف بن سلیم آن گاه که او را برای دریافت زکات بکر بن وائل اعزام کرد این گونه بیان کرد که نیروهای ما از آنان حمایت می‌کنند، پس نباید زکات خود را به مأموران معاویه بدهند. در بخشی از نامه علی(ع) به مخنف چنین آمده است: «پس هر کسی از پیروان ما، از مردمان جزیره و آنچه بین کوفه و شام می‌باشد، ادعا کند زکات خود را به کارگزاران شام داده است و حال آن‌که او در حوزه و منطقه ماست. از این کار منع می‌شود؛ زیرا نیروهای سواره و پیاده ما از او حمایت کرده‌اند (و امنیت او را برقرار نموده‌اند)، پس برای او دادن زکات (به کارگزاران معاویه) جایز نمی‌باشد؛ گرچه حق آن گونه باشد که او گمان کرده است (واقعاً زکات مالش را به کارگزاران معاویه داده است)؛ زیرا برای او نیست که در سرزمین ما باشد و زکات مالش را به دشمن ما بدهد»[۲۵۸]. از این نامه به روشنی استفاده می‌شود که پرداخت زکات و مالیات در برابر خدماتی است که حکومت اسلامی انجام می‌دهد و امنیتی که برقرار می‌نماید و چنین افرادی اگر مالیات و وجوه شرعی خود را به دشمنان حکومت اسلامی بدهند از آنان پذیرفته نیست. توصیه‌های علی(ع) به مأموران زکات امیرالمؤمنین(ع) در هنگام اعزام کارگزاران زکات، توصیه‌های لازم را به آنها مینمود که مبادا به مردم ظلم و ستم نمایند. در عین حال اگر شکایتی از آنان به علی(ع) میرسید آنان را عزل می‌کرد. داستان سوده همدانیه و حکایت عزل کارگزار علی(ع) به خاطر شکایت سوده مربوط به مأمور زکات بوده است[۲۵۹]. توصیه‌های علی(ع) در دو محور بود: دستورهای لازم برای خود کارگزاران که با مردم با روی خوش و تواضع رفتار کنند و انصاف در دریافت زکات.

توصیه به مخنف کارگزار زکات در نامه امیرالمؤمنین(ع) به مخنف بن سلیم ازدی، نکات جالبی درباره تقوا و انصاف دیده می‌شود: «او را به تقوای خداوند، پروردگارش در امور پنهانی و اعمال مخفیانه‌اش امر کرد و این که با مردم با گشاده‌رویی و نرمی برخورد کند و او را فرمان داد که تواضع را پیشه کند و از تکبر اجتناب ورزد؛ زیرا خداوند، متواضعان را بالا می‌برد و متکبران را ذلیل و خوار میگرداند. آن‌گاه افزود: در این صدقه، برای تو حق و نصیبی معین است؛ اما تو شریکانی داری که عبارتند از: فقرا، مساکین، ورشکستگان، مجاهدان، در راه ماندگان، بندگان و الفت پذیران و ما حق تو را می‌دهیم، پس تو نیز حق، آنها را بده (و از صدقات کم میاور) و اگر چنین نکنی، تو بیشترین دشمن را در روز قیامت خواهی داشت و بدا به حال مردی که دشمنش مانند اینها باشد»[۲۶۰]. این نامه را سیدرضی در نهج البلاغه مفصل‌تر آورده و یاد می‌کند: آن را به برخی از کارگزارانش نوشت که آنها را برای جمع‌آوری زکات فرستاده بود. از آنجا که نقل نهج البلاغه افزون است آن را ذکر می‌کنیم: «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ حَيْثُ لَا شَهِيدَ غَيْرُهُ وَ لَا وَكِيلَ دُونَهُ وَ أَمَرَهُ أَلَّا يَعْمَلَ بِشَيْءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِيمَا ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيمَا أَسَرَّ وَ مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ. وَ أَمَرَهُ أَلَّا يَجْبَهَهُمْ وَ لَا يَعْضَهَهُمْ وَ لَا يَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلًا بِالْإِمَارَةِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمُ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ وَ الْأَعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ. وَ إِنَّ لَكَ فِي هَذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ حَقّاً مَعْلُوماً وَ شُرَكَاءَ أَهْلَ مَسْكَنَةٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِي فَاقَةٍ وَ إِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلَّا تَفْعَلْ فَإِنَّكَ مِنْ أَكْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِيلِ وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ وَ لَمْ يُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ فِي الآْخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الْأُمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ وَ السَّلَامُ»[۲۶۱]؛ او را به تقوای الهی فرمان می‌دهد در کارهای نهانش و کرده‌های پنهانش، آنجا که جز خدا کسی گواه نیست و نماینده‌ای جز خدا حضور ندارد. و نیز فرمان می‌دهد که مبادا اطاعت خدا در آنچه آشکار است بنماید و در خلوت خلاف همان را انجام دهد. و آن کسی که نهان و آشکار و کردار و گفتار او دوگانه نباشد، از عهده امانت برآمده و عبادت را خالص به جای آورده است. و او را می‌فرماید که مردم پرداخت کننده زکات را نرنجاند و دروغگوشان نداند (و نظر آنها را در مقدار اموالشان بپذیرد) و به خاطر امارت و مقامی که دارد روی از ایشان برنگرداند؛ که آنان برادر دینی‌اند و در به دست آوردن حقوق (و دریافت زکات) همکار. و تو را در این زکات سهمی معین است و حقی شناخته شده و روشن، و شریکان مردم درویش و زمین‌گیر و مردم ناتوان و تنگدست. ما حقوق تو را به تمام و کمال میپردازیم، پس باید تو هم حقوق آنان را برسانی (و به طور کامل و صحیح زکات را دریافت و به ما منتقل کنی) وگرنه در روز قیامت تو دارای بیشترین دشمنانی، و بدا به حال کسی که خصم او نزد خدا مستمندان، زمین‌گیر شدگان، گدایان، رانده شدگان، ورشکستگان و در راه ماندگان باشند. و آن‌که کار امانت را سبک شمارد و خیانت را چراگاه خویش قرار دهد و دل و دین خود را از خیانت پاک ننماید، در این جهان در خواری و رسوایی را به روی خویش گشاید و در آخرت خوارتر و رسواتر باشد؛ و بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به امت مسلمان است و زشت‌ترین دغل‌کاری و ناراستی‌ها، ناراستی با رهبران است. والسلام. آیین دریافت زکات محور دوم توصیه‌های حضرت مربوط به شیوه دریافت زکات و احکام مربوط به آن بود. در نامه‌ای که حضرت برای کارگزار صدقات خود عبدالله بن زمعه نگاشت نصاب شتر را بیان فرمود و در نامه‌ای که برای عثمان بن حنیف (کارگزار بصره) فرستاد، دستور داد که از بچه‌های گوسفند و شتر زکات نگیرد. در سخنی دیگر از علی(ع) میخوانیم که: «وَ لَا يَأْخُذِ الْمُصَدِّقُ هَرِمَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ وَ لَا عَمْيَاءَ وَ لَا تَيْساً إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الْمُصَدِّقُ»؛ مأمور زکات، حیوان ماده پیر و معیوب و کور نمی‌گیرد و همچنین بز یک ساله مگر این که مصدق زکات بخواهد. به نظر می‌رسد در مواردی ممکن است مأمور زکات، صلاح را در گرفتن حیوانات لاغر بداند. و ممکن است استثنا به مورد اخیر بخورد و منظور از خواست این باشد که وی حق خود را از اینها انتخاب کند. در فرازی دیگر از نامه حضرت به عثمان بن حنیف که در کتاب‌های لغت نقل شده است می‌فرماید: «لَا تَأْخُذَنَّ مِنَ الزُّخَّةِ وَ النُّخَّةِ شَيْئاً»[۲۶۲]؛ از بچه گوسفند و شتر یا گاو کارکن چیزی نگیر! زخّه را بچه گوسفند دانسته‌اند که دنبال مادرش راه می‌رود و ماه‌های اول تولدش می‌باشد و نخّه، هم به معنای بچه شتر آمده و هم به معنای گاوی که کار می‌کند و از عوامل است. برخی نوشته‌اند این نامه را علی(ع) به عثمان نوشته[۲۶۳] و گویا بخشی از نامه‌ای است که علی(ع) از پیامبر(ص) در نزد خود داشته است[۲۶۴]. گویا همین نامه است که علی(ع) آن را توسط محمد بن حنفیه نزد عثمان خلیفه سوم میفرستد تا با عمل به آن به گونه‌ای درست به گردآوری زکات بپردازد و از انتقاداتی که از وی میشده بکاهد؛ ولی عثمان نمی‌پذیرد و نامه را رد می‌کند[۲۶۵]. در نامه‌ای که به گفته سید رضی آن را برای مأموران زکات نگاشت بر آداب دریافت زکات توجه نموده است. این نامه در نهج البلاغه و کتاب کافی آمده که تفاوت‌های اندکی با هم دارند. ما نقل نهج البلاغه را انتخاب کرده‌ایم و در پایان اضافات نقل کافی را یاد می‌کنیم. سید رضی بخشی از آن را آورده است و درباره آن می‌نویسد: «ما بخشی از آن نامه را آوردیم تا دانسته شود امام(ع) بنیان حق را برپا می‌داشت و نمونه‌های داد و عدل را در کارهای کوچک و بزرگ پنهان و آشکار بیان می‌کرد». آیین دریافت زکات در نامه به کارگزاران این نامه یکی از سندهای افتخار جامعه اسلامی است و از فرمان‌های زیبا و حکمت‌آمیز علی(ع) که حکایت از لزوم رعایت عدالت و انصاف در گردآوری زکات و مالیات دارد. مأموران و ممیزهای مالیاتی باید در هنگام دریافت و برآورد مالیات، آن را مطالعه و با دقت و وسواس به آن عمل نمایند. ما این نامه را در چند عنوان ارائه می‌کنیم. ۱. دوری از ایجاد ترس کسانی که حرفه آنان در ارتباط با مردم است، تلاش می‌کنند برای خود موقعیت و ابهّت اجتماعی ویژه‌ای فراهم سازند و دیگران را وادار به تعظیم خویش نمایند. تکبر و خود بزرگ بینی از ویژگی‌های این اشخاص است. بدین منظور از ایجاد جوّ رعب و وحشت نیز بهره می‌برند. به تعبیر دیگر معتقدند دیگران باید از آنها که مأمور مالیات یا زکاتند حساب ببرند. امیرالمؤمنین(ع) در این نامه، کارگزاران را از ایجاد چنین فضایی و ترساندن صاحبان مال به دور می‌دارد و در آغاز نامه می‌نویسد: «انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ»؛ با تقوای الهی حرکت کن که خداوند یگانه و بی‌همتاست و مسلمانی را مترسان و با کراهت بر وی وارد مشو و بیش از حق خدا از مال او مستان! ۲. برخورد انسانی «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ»؛ چون به قبیله‌ای برسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه‌هاشان وارد مشو! پس آهسته و آرام به سوی ایشان رو تا در جمع آنان در آیی و سلامشان نما و در درود گفتن به آنان کوتاهی مکن!پس بگو: بندگان خدا! آیا خدا را در مال‌های شما حقی است تا آن را به ولیّ او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه متعرّض او مشو[۲۶۶]؛ و اگر کسی گفت: آری با او برو بی‌آن‌که او را بترسانی یا بیمش دهی یا بر او سخت‌گیری نمایی یاکار بر او سخت گردانی! آنچه از زر یا سیم به تو دهد بگیر! تا اینجا علی(ع) زکات طلا و نقره را که اموال باطنه نامیده میشوند ذکر نموده و بیان مینماید آنچه از زر و سیم به عنوان زکات به تو دادند بپذیر! ۳. وارد نشدن میان اموال «فَإِنْ كَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا»؛ اگر او را گاو و گوسفند و شتر است بی‌رخصت او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه از آن اوست و چون به رمه رسیدی چونان کسی به میانشان مرو که بر رمه چیرگی دارد یا خواهد آنها را بیازارد، و چهارپایان را از جای مگریزان و مترسان و با صاحبان آنها در گرفتن حق خدا بد رفتاری مکن! ۴. دریافت عادلانه «وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقِيَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ فَلَا تَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يَبْقَى مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَأَقِلْهُ ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ»؛ و مال را دو بخش نما و صاحب مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر، پس هنگامی که پذیرفت، بر انتخاب او خُرده مگیر. آن گاه مانده آن را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخش را که برداشت مانع او مشو! پس پیوسته چنین کن تا آنچه از مال او باقی می‌ماند کافی به حق خدا در مال او باشد. پس حق خدا را از او بگیر. (و اگر گمان زیادی پرداخت مالی را کند) و خواهد آنچه را که قسمت او شده به هم زَنَد بپذیر! سپس هر دو بخش را درهم آمیز و مانند بار اول قسمت کن، تا حقّ خدا را از مال او بستانی. ۵. نگرفتن مال معیوب «وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَةً وَ لَا مَكْسُورَةً وَ لَا مَهْلُوسَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ»؛ و آنچه کلانسال، پیر و فرسوده است یا شکسته پا و پشت و یا بیماری‌اش ناتوان نموده و یا عیبی در او بود مگیر! این سخنان شبیه سخنانی است که از آن حضرت نقل کردیم. ۶. گماردن محافظان امین «وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ وَ لَا تُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَ أَمِيناً حَفِيظاً غَيْرَ مُعْنِفٍ وَ لَا مُجْحِفٍ وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَا مُتْعِبٍ»؛ و چون مال مسلمانان را با کس روانه نمودی به شخصی (محافظی) بسپار که به دین‌داری او اطمینان داری، در حالی که نسبت به دارایی مسلمانان، دل بسوزاند تا آن را به دست ولی مسلمانان برساند و او میان آنان بخش کند و کسی را وکالت و نمایندگی مده جز آن‌که خیراندیش، مهربان و امانت‌دار حافظ اموال باشد، نه ستم نماید و نه برنجاند و نه مانده‌شان سازد و نه خسته گرداند (حیوانات را). ۷. مهربانی با حیوان‌ها «ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُكَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ أَلَّا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَ بَيْنَ فَصِيلِهَا وَ لَا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذَلِكَ بِوَلَدِهَا وَ لَا يَجْهَدَنَّهَا رُكُوباً وَ لْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذَلِكَ وَ بَيْنَهَا وَ لْيُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ وَ لْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَ الظَّالِعِ وَ لْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ وَ لَا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ وَ لْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ وَ لْيُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَ الْأَعْشَابِ حَتَّى تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لَا مَجْهُودَاتٍ»؛ پس آنچه فراهم گشته، شتابان نزد ما روانه دار تا چنان که خدا فرمود، بخش گردانیم و به مستحقان برسانیم. پس اگر امین تو آن را گرفت و رساندنش را تعهد نمود به او سفارش کن که میان ماده شتر و بچه شیر خوارش جدایی نیفکند و ماده را چندان ندوشاند که شیرش اندک ماند و بچه‌اش را زیان رساند و در سوار شدن، به خستگی‌اش نیندازد و میان آن و دیگر اشتران عدالت را برقرار سازد و باید شتر خسته را آسوده گرداند و آنکه کمتر آسیب دیده یا از رفتن ناتوان گردیده آرام براند و چون بر آبگیرها و چشمه‌ها گذرد به آبشان در آرد و راهشان را از زمین‌های گیاه‌دار به جاده‌ها نگرداند و در ساعت‌هایی آنها را آسوده گذارد و به هنگام خوردن آب و چریدن گیاه مهلتشان دهد تا به اذن خدا فربه و تناور، نه خسته و نه از بیماری لاغر، نزد ما رسند. ۸. تقسیم برابر دستور اسلام «لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) فَإِنَّ ذَلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[۲۶۷]؛ تا این که ما به دستور کتاب خدا و سنت پیامبر او، آن را پخش کنیم که این کار پاداش تو را بسیار گرداند و رستگاری‌ات نزدیک‌تر است. اگر خدا بخواهد.   ۹. پاداش مأمور زکات در نقل کافی که امام صادق(ع) همین نامه را از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده نکته‌هایی اضافی دیده می‌شود. پس از کلمات «حَتَّى يَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ سِحَاحاً سِمَاناً غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لَا مُجْهَدَاتٍ» چنین آمده: «فَيُقْسَمْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) عَلَى أَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِكَ يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهَا وَ إِلَيْكَ وَ إِلَى جُهْدِكَ وَ نَصِيحَتِكَ لِمَنْ بَعَثَكَ وَ بُعِثْتَ فِي حَاجَتِهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى وَلِيٍّ لَهُ يَجْهَدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَةِ وَ النَّصِيحَةِ لَهُ وَ لِإِمَامِهِ إِلَّا كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى»[۲۶۸]؛ پس آنها به اذن خدا برابر دستور قرآن و سنت پیامبر او بر دوستان خدا تقسیم شود. این روش، پاداش تو را بزرگ‌تر گرداند و به رستگاری و صلاحت نزدیک‌تر است. خداوند به آنها و به تو و به تلاش و خیرخواهی تو برای کسی که تو را فرستاده و کاری که به سوی آن رفته نظر مینماید؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: هر بنده‌ای که خود را در راه طاعت خدا و اخلاص او و رهبرش به زحمت اندازد، خداوند به او نظر کند و مورد لطف و مرحمت خود قرار دهد و با ما در رفیق اعلی باشد. ۱۰. اطمینان به صاحبان مال از توصیه‌های دیگری که درباره چگونگی گردآوری زکات نقل شده سوگند ندادن صاحبان مال است. علی(ع) می‌فرماید: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَهَى أَنْ يُحْلَفَ النَّاسُ عَلَى صَدَقَاتِهِمْ وَ قَالَ هُمْ فِيهَا مَأْمُونُونَ»[۲۶۹]؛ رسول خدا(ص) نهی فرمود که مردم برای زکات اموالشان سوگند داده شوند و فرمود: آنان در این موضوع مورد اطمینان هستند.

مکان و زمان جمع‌آوری زکات همان‌گونه که گذشت برای تخمین زکات غلات، از سوی حاکم اسلامی مأمورانی اعزام می‌شدند؛ از این رو زمان برداشت محصول غلات و مکان آن مشخص بود؛ بنابراین، سخن درباره زمان و مکان زکات چهارپایان و حیوانات است. صاحبان چهار پایان چه بدوی‌ها و چه گله دارها، به حکم اوضاع طبیعت مجبور بودند که در بهار از پی آب و گیاه در حرکت باشند. آن‌گاه در کنار چاه‌های پر آب گرد آیند. بدیهی است در بهار و تابستان بیابان‌ها برای چرای حیوانات، مناسب و هوا نیز قابل تحمل است. در این ایام کسانی که برای گردآوری صدقات می‌رفتند باید خود را به میان صاحبان چهار پایان برسانند نه این که از آنها بخواهند در جای معینی گرد آیند؛ زیرا چه بسا آنجا برای حیوانات مناسب نباشد و به آنها ضرر وارد گردد. و در این باره، نصوص گوناگونی وارد شده است. از پیامبر(ص) روایت شده که فرمودند: «صدقات مسلمانان را یا بر سر آب‌هایشان بگیرید و یا بر درگاه خانه‌هایشان»[۲۷۰]. عثمان، کارگزاران زکات را هنگامی که مردم بر سر آب‌ها جمع می‌شدند میفرستاد[۲۷۱]. از علی(ع) نیز این چنین روایت شده که فرمود: «تُؤْخَذُ صَدَقَاتُ أَهْلِ الْبَادِيَةِ عَلَى مِيَاهِهِمْ وَ لَا يُسَاقُونَ»[۲۷۲]؛ زکات مردم بادیه در کنار آبهایشان گرفته می‌شود و به جای دیگر برده نمی‌شوند. زمان جمع‌آوری صدقات، آغاز تابستان برابر با تقویم شمسی بوده است که با اوضاع طبیعت هم تناسب دارد؛ زیرا صاحب چهار پایان پیش از تابستان بر سر آب‌های خود گرد میآمده‌اند و چنان بر می‌آید که هر قبیله‌ای در منطقه‌ای معین بوده و بر چاه‌های خود گرد میآمده‌اند که آنها را از تجاوز و غصب محافظت نمایند. حفاظت این چاه‌ها یا تصرف آنها پیش از اسلام از عوامل مهم جنگ و ستیز صحرانشینان بوده است؛ ولی در اسلام برای هر قبیله چراگاه و آبی معین شد و باعث کاهش جنگ‌ها و ستیزهای قبیله‌ای گردید[۲۷۳]. مالک بن انس می‌گفت: کارگزاران زکات را باید پیش از تابستان و هنگامی که ستاره ثریا طلوع می‌کند برای گرفتن زکات فرستاد؛ زیرا در این هنگام است که مردم با چهار پایان خود بر سر آب‌ها گرد میآیند و این بیشتر به صلاح مردم است[۲۷۴]. رفتن به سر آب‌ها و دریافت زکات بر اساس روشی است که از زمان رسول خدا(ص) بوده که حاکم اسلامی به جمع‌آوری زکات میپرداخته و دستور و روش اولیه نیز چنین بوده است. و متولی دریافت زکات حاکم اسلامی بوده است؛ از این رو شیخ مفید در کتاب مقنعه بر این نظر است که در مرحله اول، واجب است که زکات را به پیامبر یا امام جانشین وی بدهند و هنگامی که پیامبر نبود خلیفه وی و هرگاه او نبود سفیر امام و در صورت نبود وی واجب است زکات را نزد فقها ببرند[۲۷۵]. و بر همین اساس ابوبکر با کسانی که زکات ندادند جنگید و در زمان علی(ع) که مردم قبیله بنی ناجیه و عبدالقیس از پرداخت زکات خود در سال وقوع جنگ صفین خودداری نمودند، زکات دو سال آنها را گرفت[۲۷۶]. آنان به پیروی از خریت بن راشد دست به شورش زدند و پس از سرکوب شورش توسط معقل بن قیس ریاحی فرستاده علی(ع)، وی مردم را جمع کرد و گفت: «أَدُّوا مَا عَلَيْكُمْ فِي هَذِهِ السِّنِينَ مِنَ الصَّدَقَةِ فَأَخَذَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عِقَالَيْنِ»[۲۷۷]؛ بپردازید آنچه در این دو سال بر عهده شماست از زکات، پس از مسلمانان زکات دو سال را گرفت. ابن منظور گوید: «عِقال» صدقه و زکات یک سال از شتر و گوسفند است، کسائی گوید: عِقال صدقه یک سال است[۲۷۸]. و عقل المصدق الصدقة به معنای دریافت و اخذ آن است و می‌گویند: لا تشتر الصدقة حتى يعقلها المصدق[۲۷۹]؛ زکات را مخر تا عامل زکات آن را قبض و دریافت کند. و مشابه آن از علی(ع) نقل شده است: «لَا تُبَاعُ الصَّدَقَةُ حَتَّى تُعْقَلْ»[۲۸۰]؛ زکات فروخته نمی‌شود تا دریافت شود. اما چنانچه شخص بخواهد زکات اموال خودش را بدهد در صورتی که حاکم شرع از او نخواهد، باید زمان زکات هر مالی را در رأس سال آن بدهد و دین شرعی خود را در مصارف تعیین شده به مصرف برساند. در دعائم الاسلام روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «يَجْبُرُ الْإِمَامُ النَّاسَ عَلَى أَخْذِ الزَّكَاةِ مِنْ أَمْوَالِهِمْ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً[۲۸۱]»[۲۸۲]؛ امام، مردم را بر پرداخت زکات اموالشان مجبور می‌کند؛ زیرا خداوند فرموده: «از اموال آنها زکات بگیر». عزل کارگزار زکات داستان عزل کارگزار امیرالمؤمنین(ع) که سوده همدانی آن را برای معاویه نقل می‌کند و از حضرت تجلیل مینماید، مربوط به کارگزار صدقات است و ما آن را در جلد اول این کتاب نقل کردیم و در این جا تنها بخش پایانی آن را از منبعی دیگر گزارش می‌کنیم. سوده، داستان را برای معاویه این گونه گزارش می‌کند: نزد علی(ع) رفتم تا درباره کارگزار زکاتی که از جانب وی آمده بود سخن بگویم. به خدا قسم که میان من و آن کارگزار، نبود جز لاغر و چاق، یعنی او گوسفندان و حیوانات فربه را به عنوان زکات برمی‌داشت و حیوانات لاغر را وا مینهاد؛ از این رو نزد علی(ع) آمدم تا از آنچه با ما انجام داده شکایت کنم. دیدم او به نماز ایستاده است. هنگامی که مرا دید از نماز خود منصرف شد[۲۸۳]. آن گاه با مهربانی و عطوفت به من فرمود: آیا حاجتی داری؟ خبری که داشتم به وی گفتم. فرمود: «اَللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّي لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْمِ خَلْقِكَ وَ لَا بِتَرْكِ حَقِّكَ»؛ بار الها! تو بر من و آنان گواهی که من آنها را به ستم بر بندگانت فرمان نداده‌ام و نه هم به ترک حقت. آن‌گاه قطعه پوستی از جیب خود بیرون آورد و بر آن نوشت: «به نام خداوند بخشاینده مهربان، پس تمام کنید پیمان و تراز و را به عدل. هرگاه نامه مرا خواندی آنچه در دست تو می‌باشد از جهت کارگزاری ما (زکات) حفظ نما تا به سوی تو بیاید کسی که آن را از تو تحویل بگیرد. والسلام»[۲۸۴]. از این گزارش به خوبی استفاده می‌شود که علی(ع) به هیچ روی ستم بر مردم را در دریافت زکات روا ندانسته و همیشه بر کار کارگزاران خویش نظارت میکرد و هر گونه اجحافی را پی‌گیری می‌نمود؛ از این رو کارگزار خطا کار خود را که زکات را برابر ضوابط اعلام شده گردآوری نکرده بود به سرعت برکنار فرمود. پرداخت زکات زکات بر انسان بالغ و عاقل، با گذشت یک سال بر مال، آن‌گاه که به حد نصاب شرعی یاد شده برسد لازم است و مال قرضی زکات ندارد و زکات آن بر صاحب مال است[۲۸۵]، آن هم هنگامی که دریافت می‌کند. در منابع اهل سنّت، روایات گوناگونی آورده شده که علی(ع) در اموال یتیمان، زکات را واجب می‌دانست و مستند تمام اینها داستان فرزندان آل ابی رافع است. ابن حزم در کتاب محلی از سفیان ثوری از حبیب بن ابی ثابت از عبیدالله بن ابی رافع نقل می‌کند که گفت: علی بن ابی طالب(ع) زمین ما را به ۸۰ هزار درهم فروخت و ما یتیمانی بودیم که در منزل او زندگی می‌‌کردیم، پس هنگامی که اموال خود را دریافت کردیم کم آمد. گفت: من سالیانه زکات آن را می‌دادم[۲۸۶]. این روایت به نظر درست نمی‌آید و با فقه شیعه که زکات را در اموال یتیم روا نمی‌داند مخالف است[۲۸۷]. آن هم اموالی که تجارتی با آن نشود. افزون بر این: اولاً: ابورافع در زمان حکومت علی(ع) زندگی می‌کرد و خزانه‌دار حضرت بوده است و فوت او را در مدینه در زمان امامت امام حسن(ع) دانسته‌اند[۲۸۸]. ثانیاً: بر فرض که پیش از علی(ع) از دنیا رفته باشد، فرزندان وی؛ مانند علی بن ابی رافع و عبیدالله یتیم نبوده، بلکه بالغ و عاقل، و کاتب علی(ع) بوده‌اند. ثالثاً: در صورتی این ادعا درست است که درگذشت ابورافع را در زمان خلفای گذشته بدانیم و بر فرض صحت، زکات آن را باید به دستگاه خلافت می‌داد و این امر بر کسی پوشیده نمی‌ماند. شاید نقل این روایت ساختگی به خاطر این باشد که ابورافع، زمین خود را در خیبر و منزلش را در مدینه فروخت و همراه علی(ع) به کوفه رفت و پس از بازگشت به مدینه، امام حسن(ع) نیمی از منزل علی(ع) در مدینه را به وی داد[۲۸۹]. جاعلان این داستان خواسته‌اند فداکاری ابورافع و کمک امام حسن(ع) را با این نقل از میان ببرند و واقعیت را وارونه جلوه دهند. از علی(ع) درباره زکات مال یتیم نقل شده که فرمودند: مال یتیم، نزد وصی است با آن کاری ندارد تا یتیم بالغ شود، و بر او زکاتی نیست تا بالغ گردد[۲۹۰]. جالب توجه است که قرضاوی در کتاب فقه الزکاة در نقد زکات در اموال یتیم، از قول علی(ع) می‌گوید: عجیب است که زید، صادق و یحیی منکر زکات بر اموال یتیم هستند[۲۹۱]. پس چگونه می‌‌توان این ادعا را پذیرفت. مصرف‌های زکات برخی در تقسیمی که از بیت المال در دولت اسلامی دارند به جهت مصرف متفاوت زکات با خراج و دیگر منابع بیت المال، بخش زکات را جداگانه قرار داده که در بیت المال ویژه زکات، زکات حیوانات، زمین‌های عشری؛ یعنی زکات غلات چهارگانه و یک دهمی که از تاجران مسلمان دریافت می‌شده جمع و به مصرف ویژه خود میرسیده است[۲۹۲]. در قرآن کریم هشت مصرف برای زکات یاد شده: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ[۲۹۳]. در چگونگی این موارد مصرف، روایاتی از امام علی(ع) رسیده است. از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) لازم نیست که زکات در هشت مورد مصرف شود، بلکه ممکن است در یکی از این هشت صنف به مصرف برسد. آن حضرت فرمود: «لا بأس أن یبعث الرجل الزکاة فی صنف واحد»[۲۹۴]؛ اشکال ندارد که مرد زکات را برای یکی از مصارف بفرستد. ١. مؤلفة قلوب در ر کتاب موسوعه فقه علی بن ابی طالب(ع) از ابن قدامه نقل می‌کند که: از عمر و عثمان و علی(ع) گزارشی نرسیده که زکات را در تألیف قلوب مصرف کرده باشند[۲۹۵]. اگر این نقل را درست بدانیم به این معنا است که چنین اتفاقی در دوران حضرت نیفتاده نه این که این گروه، استحقاق دریافت زکات را ندارند و نباید زکات در این راه به مصرف برسد. ۲ و ۳. فقرا و مساکین آن‌گاه که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه به توضیح درباره احکام اسلامی میپردازد و از نماز و روزه و زکات یاد می‌کند در اهمیت زکات می‌فرماید: «مَعَ مَا فِي الزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الْأَرْضِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ إِلَى أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْفَقْرِ»[۲۹۶]؛ افزون بر آنچه یاد شد، زکات باعث می‌شود که داده‌های زمین و جز آن به مصرف مردم مسکین و فقیر برسد. و در روایاتی که در گذشته از آن حضرت یاد شد بر کمک به فقرا تأکید شده و این کمک، فلسفه زکات دانسته شده بود؛ اما در سخنان علی(ع) شرایطی برای مصرف آن توسط فقرا آورده شده است: ۱. انسان‌های نیازمند قوی، توانا و سالم نباید زکات دریافت کنند، بلکه باید با کار، مخارج خویش را تأمین نمایند. آن حضرت فرمود: «لَا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِيٍّ، وَ لَا لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ»[۲۹۷]؛ زکات برای انسان‌های بی‌نیاز و افراد قوی سالم، حلال نیست. این روایت از رسول خدا(ص) با همین عبارت نقل شده است[۲۹۸]. ۲. امیرالمؤمنین(ع) برابر روایاتی که از ایشان نقل شده، مرز فقر و غنی را مشخص کرده‌اند و به تعبیر امروز «خط فقر» از نظر علی(ع) ۵۰ درهم است. کسانی که درآمد آنها به پنجاه درهم و بالاتر میرسید مستحقّ دریافت زکات نبودند و چنانچه کمتر از آن بوده به آنها زکات می‌داده و در نتیجه، پرداخت زکات به فقرا به میزان پنجاه درهم بوده است. آن حضرت فرمود: «لَا تَحِلُّ الزَّكَاةُ لِمَنْ لَهُ خَمْسُونَ دِرْهَماً أَوْ قِيمَتَهَا مِنَ الذَّهَبِ»[۲۹۹]؛ زکات برای کسی که پنجاه درهم یا قیمت آن را از طلا دارد حلال نیست. تعیین سقفی معین برای شناخت مرز فقر و غنی برای این بوده که زکات به همه افراد برسد و به گونه‌ای نباشد که برخی مقدار زیادی زکات دریافت کنند و شماری به نان شب نیازمند باشند. تعیین ۵۰ درهم مربوط به زمان آن حضرت بوده و متناسب با وضعیت مردم، خط فقر تفاوت می‌کند. از امام صادق(ع) روایتی نقل شده که ایشان فرمودند: زکات برای کسی که ۷۰۰ درهم دارد؛ اما کار ندارد حلال است؛ ولی برای کسی که پنجاه درهم و نیز شغلی دارد که مخارج خانواده خود را می‌دهد حلال نیست[۳۰۰]. از این روایت استفاده می‌شود که فقیر کسی بوده که درآمد سالیانه او کمتر از ۷۰۰ درهم بوده است. ۳. دادن زکات به کسانی که واجب النفقه انسان هستند جایز نیست: نباید پدر به فرزند و برعکس زکات بدهند. از آن حضرت نقل شده که فرمودند: «ليس لولد و لا لوالد حق في صدقة مفروضة، و من كان له والد أو ولد فلم يصله فهو عاق»[۳۰۱]؛ برای پسر و پدر حقی در زکات واجب نیست و کسی که پدر یا پسر دارد و به او کمک نکند، عاق است. این معنا برابر با فقه شیعه است و روایات گوناگونی در وسائل الشیعه در این باره نقل شده است[۳۰۲]. ۴. از دیگر شرایط مصرف زکات، این است که گیرنده آن نباید از بنی هاشم باشد. فقها، مصرف زکاتبنی هاشم را در خاندان بنی هاشمی جایز دانسته‌اند؛ اما مصرف زکات دیگران توسط بنی هاشم جایز نیست. از رسول خدا(ص) و علی(ع) روایات گوناگونی در این زمینه رسیده است. در بحارالأنوار می‌‌توان نمونه‌های آن را مطالعه کرد[۳۰۳]. در نهج البلاغه نیز آن‌گاه که داستان عقیل را مطرح می‌کند به جریان دیگری اشاره مینماید که شخصی شبانه حلوایی به منزل حضرت آورده حضرت می‌فرماید: آیا این صله یا زکات یا صدقه است که همه اینها بر ما اهل بیت حرام است[۳۰۴]. در تفاوت فقیر و مسکین نوشته‌اند: فقیر کسی است که سؤال نمی‌کند و مسکین سؤال می‌کند. اصمعی گفته است: فقیر کسی است که مالی دارد تا از آن استفاده کند؛ اما مسکین کسی است که چیزی ندارد[۳۰۵] و در واقع زمین‌گیر است. ۴. ورشکستگان و قرض داران برابر روایتی که از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده، افراد ورشکسته و مدیون باید به مقدار دینی که دارند به آنان زکات داده شود. در صورتی که در دریافت قرض اسراف نکرده باشند: «يُعْطَى الْمُسْتَدِينُونَ مِنَ الصَّدَقَةِ وَ الزَّكَاةِ دَيْنَهُمْ كُلَّهُ مَا بَلَغَ إِذَا اسْتَدَانُوا فِي غَيْرِ سَرَفٍ»[۳۰۶]؛ همه قرض افراد مقروض از صدقه و زکات داده می‌شود [البته] هر قدر که برسد در صورتی که در راه غیر اسراف قرض کرده باشند. ۵. بردگان علی(ع) برای آزادی بردگان اولویت را به برده‌های مکاتب می‌داد؛ یعنی آنان که با بستن قرارداد با ارباب خود در صدد آزاد ساختن خویش بودند و زکات را در راه آزادی آنان به کار می‌برد، سپس آزادی دیگر بردگان[۳۰۷]. ۶. کارگزاران زکات از موارد مصرف زکات، عاملان و گردآورندگان آن هستند. برابر آیه قرآن، آنان حقی در زکات دارند و علی(ع) در نامه‌ای که برای گردآورندگان زکات نوشت بر داشتن حق آنها تصریح نمود که از این بابت نگران نباشند و توجه داشته باشند که دیگران نیز حقی دارند که توسط مسئول زکات باید ادا شود. شریک بن نمله، یکی از ساعیان زکات می‌گوید: در هنگام گردآوری زکات، برادرم با من بود، پس از این که زکات را جمع کردم، برادرم را بر شتری سوار کردم و گفتم: اگر علی(ع) اجازه دهد وگرنه از مال خودم مخارج [و کرایه] آن را می‌پردازم، چون نزد علی(ع) رفتم داستان برادرم را تعریف کردم، علی(ع) فرمود: «لك فيه نصيب»[۳۰۸]؛ برای تو در آن بهره‌ای است. ۷ و ۸. سبیل الله و ابن السبیل سبیل الله؛ یعنی در راه خدا راه خدا در فقه به جهاد، همه راه‌های خیر، عمارت مسجد، اصلاح پل‌ها و کمک به حاجی و زائر تفسیر شده است[۳۰۹]. ابن سبیل؛ یعنی در راه مانده و به کسی گفته می‌شود که در سفر هزینه مسافرت خود را نداشته باشد گرچه در وطن خود ثروت‌مند باشد. حضرت علی(ع) در نامه ۲۶ نهج البلاغه برابر شرح ابن ابی الحدید به هفت مصرف زکات اشاره کرده است. وی معتقد است ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ در زمان رسول خدا(ص) لازم بوده است که اسلام هنوز ضعیف بوده است؛ اما این حقّ، پس از آن حضرت ساقط شده است؛ از این رو در نامه ۲۶ به آن اشاره نشده است. حضرت به کارگزار خود می‌نویسد: تو را در این زکات، حقی است و دیگران نیز شریک تو هستند و ما حق تو را خواهیم داد تا این که می‌فرماید: «وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِيلِ»؛ و بدا به حال کسی که دشمن او نزد خدا فقرا، مسکین‌ها، سؤال کنندگان، پرداخت شدگان، ورشکستگان و در راه ماندگان باشد. ابن ابی الحدید با اشاره به مصارف هشتگانه زکات که در قرآن آمده و سقوط سهم مؤلفه پس از پیامبر و بیان سهم عامل زکات در فرازهای پیشین نامه بر این باور است حضرت، شش مصرف دیگر آن را یاد نموده است. وی سائلان را همان بردگان می‌داند که در آیه قرآن آمده و آنان بندگان مکاتبی هستند که نمی‌توانند حق مال الکتابه خود را بپردازند و از مردم برای آزادی خود درخواست کمک مینمایند. برخی گفته‌اند منظور از رقاب در آیه، بردگانی هستند که از ثروتمندان می‌خواهند آنها را خریده و آزاد کنند. ابن ابی الحدید، مدفوعون را در این کلام، سبیل الله می‌داند و می‌گوید: مراد مجاهدان فقیری هستند که از آنان به خاطر فقرشان تعبیر به مدفوعون شده؛ یعنی پرداخت شدگان. مدفوع و مدفَّع به معنای فقیر است؛ زیرا هر کس، آن را از خود دفع می‌کند و گفته شده آنان حاجیانی هستند که در حج مانده‌اند؛ چون از اتمام حج آنها دفاع شده است یا از بازگشت آنها به وطنشان حمایت شده است[۳۱۰].

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۰۸.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۸۳
  3. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰
  5. نهج البلاغه، حکمت ‌های ۱۳۶ و ۲۱۱
  6. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 440.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۴۰.
  8. ﴿الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ ؛ سوره حج، آیه ۴۱
  9. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 440-441.
  10. «و آنان که دهنده زکاتند» سوره مؤمنون، آیه ۴.
  11. «و رهنمود و نویدی برای مؤمنان است * آنان که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به جهان واپسین یقین دارند» سوره نمل، آیه ۲-۳.
  12. «در حالی که رهنمود و بخشایشی است برای نیکوکاران * آنان که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به جهان واپسین یقین دارند» سوره لقمان، آیه ۳-۴.
  13. تفسیر نمونه، ج۸، ص۳.
  14. ادوار فقه، ج۱، ص۳۵۵.
  15. طبقات الکبری (۴جلدی)، ج۱ - ۲، ص۱۲۰.
  16. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راه‌ماندگان و کمک‌خواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  17. طبقات الکبری (۴ جلدی)، ج۱ - ۲، ص۱۲۰.
  18. «و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  19. بحار الأنوار، ج۹۳، ص۱۰۴.
  20. بحار الأنوار، ج۹۳، ص۱۰۸، ح۱۳.
  21. بحار الأنوار، ج۹۳، ص۱۰۹، ح۱۶؛ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۲۲.
  22. « نَزَلَتِ اَلزَّكَاةُ وَ لَيْسَ لِلنَّاسِ أَمْوَالٌ وَ إِنَّمَا كَانَتِ اَلْفِطْرَةُ »؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۲۰، باب اول از ابواب زکات فطره، ح۱.
  23. وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۴۴، باب دهم از ابواب زکات فطره، ح۶،۷، ۸.
  24. وسائل الشیعه، ج۶، ص۳.
  25. طبقات الکبری (۹ جلدی)، ج۲، ص۱۶۰ و (۴ جلدی)، ج۱ - ۲، ص۳۲۹.
  26. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 169 - 173.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹: «"ثُمَّ إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ"»
  28. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰
  29. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 441.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹: «"فَمَنْ أَعْطَاهَا طَيِّبَ النَّفْسِ بِهَا فَإِنَّهَا تُجْعَلُ لَهُ كَفَّارَةً وَ مِنَ النَّارِ حِجَازاً وَ وِقَايَةً"»
  31. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 441.
  32. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۶: «"وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ"»
  33. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 441.
  34. نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲: «"وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ"»
  35. صدقات فقط در موارد هشت‌گانه زیر به مصرف می‌رسد: ۱- فقرا؛ ۲مساکین؛ ۳- متصدیان اداره صدقات و مأموران جمع‌آوری زکات؛ ۴- افرادی که به وسیله کمک‌های مالی، تمایل بیشتری به اسلام پیدا می‌کنند و تألیف قلوب در آن‌ها به وجود می‌آید؛ ۵- کسانی که برده هستند و برای آزادی ان‌ها از زکات استفاده می‌شود؛ ۶- بده‌کاران؛ ۷- هر امری که رضای خداوند در آن باشد؛ ۸- افرادی که در راه خدا مانده‌اند و درمانده شده‌اند.
  36. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
  37. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 441.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹: «"فَمَنْ أَعْطَاهَا طَيِّبَ النَّفْسِ بِهَا فَإِنَّهَا تُجْعَلُ لَهُ كَفَّارَةً وَ مِنَ النَّارِ حِجَازاً وَ وِقَايَةً"»
  39. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 442.
  40. نهج البلاغه، حکمت ۴۱۰
  41. نهج البلاغه، نامه ۲۵
  42. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 442.
  43. نهج البلاغه، نامه ۲۵: «"لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ"»
  44. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 442.
  45. نهج البلاغه، نامه ۲۵: «"ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ"»
  46. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 442.
  47. نهج البلاغه، نامه ۲۵: «"ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لِآخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ؟ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا، فَلَا تُرَاجِعْهُ، وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ، فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ"»
  48. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 442.
  49. نهج البلاغه، نامه ۲۵: «"فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا، وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ"»
  50. نهج البلاغه، نامه ۲۵: «"فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَأَقِلْهُ ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ"»
  51. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 442.
  52. نهج البلاغه، نامه ۲۵: «"وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ، حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ؛ وَ لَا تُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَ أَمِيناً حَفِيظاً غَيْرَ مُعْنِفٍ وَ لَا مُجْحِفٍ وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَا مُتْعِبٍ"»
  53. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 443.
  54. "والزكاء ما أخرجه الله من الثمر و أرض زكية، طيبة، سمينة؛ لسان العرب، ج۶، ص۶۴.
  55. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  56. «ای مؤمنان! صدقه‌های خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
  57. «ای مؤمنان! چون می‌خواهید با پیامبر رازگویی کنید پیش از رازگویی‌تان صدقه‌ای بپردازید، این برای شما بهتر و پاکیزه‌تر است ولی اگر (چیزی) نیابید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مجادله، آیه ۱۲.
  58. «از روزه گرفتن یا صدقه دادن یا قربانی کردن» سوره بقره، آیه ۱۹۶.
  59. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  60. "الذي يأخذ الحقوق من الابل و الغنم"
  61. باب فرض صدقة الابل ر.ک: لسان العرب، ج۷، ص۳۰۹؛ ابی عبید، الاموال، ص۴۴۷.
  62. کافی، ج۳، ص۵۳۰، ۵۳۱ و ۵۳۴.
  63. کافی، ج۳، ص۵۳۶ – ۵۴۰.
  64. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  65. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  66. «و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که اگر از بخشش خود به ما ارزانی دارد ما بی‌چون و چرا زکات خواهیم داد و بی‌گمان از شایستگان خواهیم بود * و چون (خداوند) از بخشش خود به آنان ارزانی داشت تنگ‌چشمی ورزیدند و با رویگردانی بازگشتند» سوره توبه، آیه ۷۵-۷۶.
  67. بحار الأنوار، ج۲۱، ص۴۱؛ سفینة البحار (۸ جلدی)، ج۱، ص۴۹۷؛ سیوطی، در المنثور، ج۳، ص۲۶۲.
  68. «(ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴
  69. ر.ک: نور الثقلین، ج۲، ص۲۱۳ و ۲۱۴، در سخنی پیامبر(ص) فرمود: هر مالی که زکات آن داده شود کنز نیست.
  70. ر.ک: تاریخ الاسلام، «عهد الخلفاء»، ص۲۷؛ ابوبکر می‌‌گفت: اگر به من شتر یا بزی که به پیامبر(ص) می‌دادند ندهند با آنها می‌جنگم.
  71. ر.ک: وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۵ - ۱۸۷، باب نهم از ابواب المستحقین، در شش روایت از هفت روایت آن، تعبیر صدقه دارد.
  72. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 173 - 176.
  73. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۰: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الزَّكَاةِ، فَإِنَّهَا تُطْفِئُ غَضَبَ رَبِّكُمْ».
  74. «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى [جَدُّهُ] سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ»؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۵؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۳۲۰، ص۱۲۴۲.
  75. نهج البلاغه، صبحی صالح، ترجمه شهیدی، حکمت ۳۲۸.
  76. ابن میثم شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۴۰۵. از معنایی که ذکر شده معلوم می‌شود متن منع بوده؛ ولی در چاپ کتاب متن را از نسخه‌های دیگر گرفته‌اند.
  77. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۹، حکمت ۳۳۴.
  78. «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى أَغْنِيَاءِ فِي أَمْوَالِهِمْ مَا یَکْفِی الْفُقَراءَ فَإِنْ جَاعُوا أَوْ عَرُوا أَوْ جَهَدُوا فَبِمَنْعِ الْأَغْنِيَاءِ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَنْ يُحَاسِبَهُمْ وَ یُعَذِّبَهُمْ»؛ ابوعبید، الاموال، ص۷۰۹؛ بحار الأنوار، ج۹۳، ص۲۸ به نقل از دعائم الاسلام.
  79. «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ قَدْرَ مَا یَسَعَهُمْ فَإِنْ مَنَعُوهُمْ حَتَّی یَجُوعُوا وَ یَعْرُوا وَ یَجْهَدُوا یُحَاسِبْهُمُ اللهُ حِساباً شَدِيداً عَذِّبْهُمْ عَذَاباً نُكْراً»؛ مصادر نهج البلاغه، ج۴، ص۲۵۲ به نقل از تاریخ بغداد، ج۵، ص۳۰۸ و (۱۴جلدی)، ج۲، ص۳۷۸.
  80. «إِذَا مَنَعُوا الزَّكَاةَ، مَنَعَتِ الْأَرْضُ بَرَكَتَهَا مِنَ الزَّرْعِ وَ الثِّمَارِ وَ الْمَعَادِنِ كُلَّهَا»؛ بحار الأنوار، ج۹۳، ص۱۵.
  81. بحار الأنوار، ج۹۳، ص۱۳.
  82. موسوعة علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۱۲، به نقل از المصنف ابن ابی شیبه، ج۱، ص۱۳۱.
  83. وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۷ - ۳۸.
  84. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 177 - 179.
  85. «لَيْسَ فِي مَالٍ مُسْتَفَادٍ زَكَاةٌ حَتَّى يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۱؛ بحار الأنوار، ج۹۳، ص۴۴.
  86. «مَنِ اسْتَفَادَ مَالاً فَلَا زَكَاةَ فِیهِ حَتَّى يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ»؛ ابن حزم، المحلی، ج۵، ص۲۷۶.
  87. الاموال، ص۵۰۳.
  88. مختلف الشیعه، ج۳، ص۵۷ - ۵۸؛ خلاف، ج2، ص 81
  89. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۴۹؛ بحار الأنوار، ج۹۳، ص۴۲.
  90. ابن زنجویه، الاموال، ج۳، ص۹۳۲، ح۱۶۶۳.
  91. «فَمَا زَادَ فَفِي كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ»؛ المحلی، ج۶، ص۶۱.
  92. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۴۹؛ المحلی، ج۶، ص۳۹، ۶۱ و ابن زنجویه، الاموال، ج۳، ص۹۳۲.
  93. ابن زنجویه الاموال، ج۳، ص۹۳۲: «فِي كُلِّ عِشْرِينَ دِينَاراً نِصْفُ دِينَارٍ وَ فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ دِينَاراً دِينَارٌ».
  94. مختلف الشیعه، ج۳، ص۵۷.
  95. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲، ح۱۷.
  96. المقنع، ص۸۳.
  97. مختلف الشیعه، ج۳، ص۵۷.
  98. «أَيُّمَا رَجُلٍ كَانَ لَهُ مَالٌ وَ حَالَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ فَإِنَّهُ يُزَكِّيهِ»؛ وسائل الشیعه، ج۷، ص۹۶.
  99. فقه تطبیقی مذاهب پنجگانه، ص۱۵۹؛ أحکام السلطانیه، ص۱۱۹.
  100. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 179 - 183.
  101. «الزکاة من أربع: من البر، فان لم یکن فتمر، فان لم یکن فزبیب، فان لم یکن زبیب فشعیر»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۱ به نقل از المصنف ابن ابی شیبه، ج۱، ص۱۳۳.
  102. «لا صدقة إلا في نخل أو عنب أو حب»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص، ۳۰۲؛ ابن حزم، المحلی، ج۵، ص۲۲۲.
  103. المحلی، ج۵، ۲۲۳.
  104. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۲.
  105. «ليس في الخضر و البقول صدقة»؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۳۰؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۳.
  106. «ليس في التفاح و ما أشبهه صدقة»؛ ابوعبید، الاموال، ص۶۰۲، ح۱۵۰۸؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۳.
  107. «ليس في العسل زكاة»؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۲۸؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۶.
  108. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 183 - 184.
  109. «ليس فيما أخرجت الأرض العشر حتى يبلغ الصنف من ذلك خمسة أوسق و الوسق ستون صاعا، فاذا بلغ ذلك جرت فيه الزكاة»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۳ به نقل از مسند زید بن علی، ج۲، ص۶۲۴.
  110. «مَا سَقَتِ السَّمَاءُ وَ سُقِيَ سَيْحاً فَفِيهِ الْعُشْرُ وَ مَا سُقِيَ بِالْغَرْبِ أَوِ الدَّالِيَةِ فَفِيهِ نِصْفُ الْعُشْرِ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۵؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۴؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۳۱.
  111. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۴.
  112. لسان العرب، ج۶، ص۴۰۵.
  113. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 184 - 185.
  114. ر.ک: غایة المراد فی شرح الإرشاد، ج۲، ص۲۳۸، «متن».
  115. «ليس على عوامل البقر صدقة»؛ المحلی، ج۶، ص۴۵.
  116. «إِنَّمَا ذَلِكَ عَلَى السَّائِمَةِ الرَّاعِيَةِ»؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۸۰، باب هفتم از ابواب زکاة الأنعام، ح۱.
  117. «وَ لَا فِي الْعَوَامِلِ مِنَ الْإِبِلِ وَ الْبَقَرِ وَ لَا فِي الدَّوَاجِنِ وَ هِيَ الَّتِي تُرَبَّى فِي الْبُيُوتِ مِنَ الْغَنَمِ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۵.
  118. وسائل الشیعه، ج۶، ص۸۱، باب هفتم از ابواب زکاة الأنعام، ح۶.
  119. لسان العرب، ج۴، ص۲۵۹.
  120. ر.ک: منتهی المطلب (چاپ سنگی)، ج۱، ص۴۸۹.
  121. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۷.
  122. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۵.
  123. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 186 - 188.
  124. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰ به نقل از مسند زید، ج۲، ص۵۸۲؛ المصنف ابن ابی شیبه، ج۱، ص۱۳۳.
  125. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰؛ کنز العمال، ج۶، ص۵۵۶، ح۱۶۹۲۷.
  126. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۵.
  127. ر.ک: غایة المراد، ج۱، ص۲۴۰.
  128. ابن قدامه، المعنی، ج۲، ص۲۴۲، مسئله ۱۷۱۴.
  129. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 188.
  130. کنز العمال، ج۶، ص۵۵۶، ح۱۶۹۲۷.
  131. المحلی، ج۶، ص۱۵.
  132. المحلی، ج۶، ص۵؛ موسوعة علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰.
  133. «في أربعين مسنة، و في ثلاثين تبيع، و ليس في الأوقاص شيء»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰ به نقل از المصنف، ابن ابی شیبه، ج۱، ص۱۳۳.
  134. لسان العرب، ج۱۵، ص۳۶۸.
  135. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 188 - 189.
  136. کافی، ج۳، ص۵۳۱؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۸۰ و ۸۳.
  137. کافی، ج۳، ص۵۳۳.
  138. المحلی، ج۶، ص۲۱.
  139. المحلی، ج۶، ص۳۸. شماره‌گذاری از ما است.
  140. المحلی، ج۶، ص۲۱.
  141. کافی، ج۳، ص۵۳۲؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۷۳ - ۷۴.
  142. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۳.
  143. الاموال، ص۴۴۷.
  144. الاموال، ص۴۴۵؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۷.
  145. سنن الکبری، ج۴، ص۹۲، ۹۳ و ۹۶.
  146. الاموال، ص۴۵۱ - ۴۵۲؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۸.
  147. المغنی، «معجم المغنی»، ج۱۱، ص۴۱۷.
  148. إذا أخذ المصدق سناً فوق سن رد شاتين أو عشرة دراهم؛ الاموال، ص۴۵۵، ح۹۵۳؛ المحلی، ج۶، ص۱۵، ۲۳ و ۳۹؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۹ به نقل از المصنف عبدالرزاق، ج۴، ص۳۹؛ المجموع، ج۵، ص۳۷۴؛ مسند زید، ج۲، ص۵۷۵.
  149. «إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) كَتَبَ لَهُ فِي كِتَابِهِ الَّذِي كَتَبَ لَهُ بِخَطِّهِ حِينَ بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَاتِ مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ مِنَ الْإِبِلِ صَدَقَةُ الْجَذَعَةِ وَ لَيْسَتْ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ وَ عِنْدَهُ حِقَّةٌ فَإِنَّهُ تُقْبَلُ مِنْهُ الْحِقَّةُ وَ يَجْعَلُ مَعَهَا شَاتَيْنِ أَوْ عِشْرِينَ دِرْهَماً وَ مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الْحِقَّةِ وَ لَيْسَتْ عِنْدَهُ حِقَّةٌ وَ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ فَإِنَّهُ تُقْبَلُ مِنْهُ الْجَذَعَةُ وَ يُعْطِيهِ الْمُصَدِّقُ شَاتَيْنِ أَوْ عِشْرِينَ دِرْهَماً»؛ کافی، ج۳، ص۵۳۹، «باب ادب المصدق»؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۹۵، ح۲۷۳.
  150. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 189 - 193.
  151. «قَدْ عَفَوْتُ عَنِ الْخَيْلِ فأدوا صدقة أموالکم من کل مأتین خمسة»؛ المحلی، ج۵، ص۲۲۹.
  152. «يا علي أ ما علمت أني عفوت عن صدقة الخيل و الرقيق فأما البقر و الإبل و الشاة فلا...»؛ المحلی، ج۶، ص۳۸، ۶۱ – ۶۳.
  153. بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۷.
  154. «إنه(ص)، عفى عن صدقة الخيل و البغال و الحمير و الرقيق»دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۷.
  155. کافی، ج۳، ص۵۰۹.
  156. «وَضَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) عَلَى الْخَيْلِ الْعِتَاقِ الرَّاعِيَةِ فِي كُلِّ فَرَسٍ فِي كُلِّ عَامٍ دِينَارَيْنِ وَ جَعَلَ عَلَى الْبَرَاذِينِ دِينَاراً»؛ کافی، ج۳، ص۵۳۰؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۶۷، ش۱۸۳؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۵۱.
  157. «وَ جَعَلَ عَلَى الْبَرَاذِينِ السَّائِمَةِ الْإِنَاثِ فِي كُلِّ عَامٍ دِينَاراً»؛مقنعه، ص۲۴۶؛ وسائل، ج۶، ص۵۱.
  158. لسان العرب، ج۱، ص۳۷؛ مجمع البحرین، ص۲۲۳؛ جامع المقاصد، ج۸، ص۳۳۰.
  159. «لِأَنَّ الْبَغْلَ لَا تُلْقَحُ وَ الْخَيْلُ الْإِنَاثُ يُنْتَجْنَ وَ لَيْسَ عَلَى الْخَيْلِ الذُّكُورِ إِذَا انْفَرَدَتْ فِي الْمِلْكِ وَ إِنْ كَانَتْ سَائِمَةً شَيْءٌ»؛ مقنعه، ص۲۴۶؛ کافی، ج۳، ص۵۳؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۶۷؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۵۱.
  160. مدارک الاحکام، ج۵، ص۱۸۶؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۲۳۰.
  161. بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۷، باب لا صدقة في الخيل.
  162. «في الخيل السائمة في كل فرس دينار»؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۹.
  163. بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۷.
  164. «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَفَا عَنِ الْخَدَمِ وَ الدُّورِ وَ الْكِسْوَةِ وَ الْأَثَاثِ مَا لَمْ يُرَدْ بِهِ التِّجَارَةُ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۰.
  165. مدارک الاحکام، ج۵، ص۱۸۳؛ کشف الغطاء، ج۴، ص۱۷۳.
  166. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 193 - 197.
  167. «إِخْرَاجُ صَدَقَةِ الْفِطْرِ قَبْلَ الْفِطْرِ مِنَ السُّنَّةِ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۷.
  168. «صَاعٌ مِنْ طَعَامٍ»؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۳۵، باب ششم از ابواب زکاة الفطرة، ح۲۱.
  169. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۷.
  170. المحلی، ج۶، ص۲۲۹؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۱۰.
  171. «أَدُّوا فِطْرَتَكُمْ فَإِنَّهَا سُنَّةُ نَبِيِّكُمْ وَ فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَلْيُؤَدِّهَا كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ عَنْ عِيَالِهِ كُلِّهِمْ ذَكَرِهِمْ وَ أُنْثَاهُمْ صَغِيرِهِمْ وَ كَبِيرِهِمْ وَ حُرِّهِمْ وَ مَمْلُوكِهِمْ عَنْ كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ صَاعاً مِنْ بُرٍّ أَوْ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ أَوْ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ»؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۲۸.
  172. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۷.
  173. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۹ به نقل از کنز العمال، ش۲۴۵۵۲.
  174. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 197 - 198.
  175. ﴿وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ «و در این جهان و در جهان واپسین برای ما نیکی مقرّر فرما که ما به سوی تو بازگشته‌ایم؛ فرمود: عذابم را به هر کس بخواهم می‌رسانم و بخشایشم همه چیز را فرا می‌گیرد و آن را به زودی برای آنان که پرهیزگاری می‌ورزند و زکات می‌دهند و کسانی که به آیات ما ایمان دارند مقرّر می‌دارم» سوره اعراف، آیه ۱۵۶؛ ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ «آنان که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به جهان واپسین یقین دارند» سوره نمل، آیه ۳؛ ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ «آنان که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به جهان واپسین یقین دارند» سوره نمل، آیه ۳.
  176. تفسیر نمونه، ج۸، ص۳.
  177. طبقات الکبری (۴جلدی)، ج۱ - ۲، ص۱۲۰.
  178. ادوار فقه، ج۱، ص۳۵۵.
  179. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  180. وسائل الشیعه، ج۶، ص۳.
  181. طبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۰ و (۴ جلدی)، ج۱-۲، ص۳۲۹.
  182. إعلام الوری، ج۱، ص۲۱۸؛ طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۳۱۹.
  183. إعلام الوری، ج۱، ص۲۴۲ - ۲۴۳.
  184. قرضاوی، فقه الزکاة، ج۱، ص۷۰.
  185. طبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۹؛ و (۴ جلدی)، ج۱-۲، ص۱۴۵، به عنوان رئیس وَفْد سعد بن بکر.
  186. سیرة النبویه، ج۴، ص۲۲۹؛ اسدالغابه، ج۳، ص۵۷.
  187. مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۱۰؛ طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۱۳۸.
  188. طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۳۱.
  189. طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۲۹ - ۱۳۱.
  190. طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۴۷.
  191. ابن هشام، سیرة النبویه، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۸۸.
  192. سیرة النبویه، ج۴، ص۲۴۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، «المغازی»، ص۶۶۹؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۹۰.
  193. طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۳۰ - ۱۳۱.
  194. بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۵۸؛ ج۹، ص۱۳.
  195. بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۱۴۰.
  196. البدایة و النهایه، ج۵، ص۵۶؛ ابوعبید، الاموال، ص۲۰.
  197. الوثائق السیاسیه، ص۲۶۵، ش۱۵۷. در این نامه، سخن از خمس غنیمت و معدن نیست. بلکه استفاده از منابع آب و زمین است: ان لكم بطون الارض بسهولها و تلاع الاودية و ظهورها على أن ترعوا نباتها و شربوا مائها على أن تؤدوا الخمس.
  198. طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۱۲۹ – ۱۳۱.
  199. امام خمینی، رساله، مسئله ۱۸۵۸.
  200. المبسوط فی فقه الامامیه، ج۱، ص۲۲۷.
  201. المبسوط فی فقه الامامیه، ج۱، ص۲۴۴.
  202. خلاف، ج۲، ص۶۰، مسئله ۷۳.
  203. فتوح البلدان، ص۶۸.
  204. فقه الزکاة، ج۱، ص۳۸۲.
  205. خلاف، ج۲، ص۶۱؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۲۲.
  206. ابن هشام، سیرة النبویه، ج۳، ص۳۶۹.
  207. تاریخ طبری (۸ جلدی)، ج۲، ص۳۰۲.
  208. تاریخ طبری (۸ جلدی)، ج۲، ص۲۹۸؛ سیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۲.
  209. سیرة النبویه، ج۴، ص۱۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۱۸.
  210. سیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۲.
  211. ابن حزم، المحلی، ج۵، ص۳۵۵؛ المبسوط، ج۱، ص۲۲۷.
  212. اسد الغابه، ج۳، ص۳۲.
  213. اسد الغابه، ج۴، ص۳۵۸.
  214. نظام الحکومة النبویه، المسمی «التراتیب الإداریه»، ج۱، ص۳۱۷.
  215. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  216. سلوک الملوک، ص۲۴۶.
  217. نظام الحکومة النبویه، «التراتیب الاداریه»، ج۱، ص۳۲۳.
  218. عروة الوثقی، «فصل اصناف مستحقین».
  219. فقه الزکاة، ج۲، ص۵۸۲ و ۵۸۹.
  220. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۶؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۳۱.
  221. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۹۳؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۳۲.
  222. طبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۰ و (۴ جلدی)، ج۱- ۲، ص۳۲۹.
  223. اسد الغابه، ج۳، ص۳۷۴، ش۳۱۵۴.
  224. بیهقی، سنن الکبری، ج۱۰، ص۱۳۸؛ سنن ابی داود، ج۳، ص۱۳۴، ح۲۹۴۶.
  225. سنن ابی داود، ج۳، ص۱۳۴، ح۲۹۴۳؛ مجله حوزه، ش۸۴، ص۱۶۰، مقاله نگارنده با عنوان «اسلام در برخورد با ثروت‌های بادآورده».
  226. سیرة النبویه، ج۴، ص۲۴۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۰.
  227. فقه الزکاة، ج۲، ص۷۵۱ - ۷۵۲.
  228. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷.
  229. طبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۹؛ کنز العمال، ج۶، ص۵۶۹، ح۱۶۹۶؛ حذیفه، ۱۶۹۶۴.
  230. معجم الاوسط، ج۵، ص۱۵.
  231. فقه الزکاة، ج۱، ص۷۳؛ فتوح البلدان، ص۸۳؛ ابوعبید، الأموال، ص۴۹۳، ح۱۰۸۴.
  232. طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۳۳۰.
  233. اسد الغابه، ج۴، ص۷۱؛ نظام الحکومة النبویه، «التراتیب الاداریه»، ج۱، ص۳۱۵.
  234. اسدالغابه، ج۲، ص۱۳۶؛ نظام الحکومة النبویه، ج۱، ص۳۱۴.
  235. اسدالغابه، ج۲، ص۴۷۷؛ نظام الحکومة النبویه، ج۱، ص۳۱۵.
  236. اسدالغابه، ج۴، ص۲۳۱.
  237. اسدالغابه، ج۴، ص۳۳۵.
  238. نظام الحکومة النبویه، ج۱، ص۳۱۴ - ۳۱۵.
  239. کنز العمال، ج۶، ص۵۶۹، ح۱۶۹۶۶ - ۱۶۹۶۷.
  240. الإصابه (۸جلدی)، ج۳، ص۲۳۴.
  241. کنز العمال، ج۶، ص۶۱۰.
  242. اسد الغابه، ج۱، ص۲۸۴.
  243. ابن خزیمه، صحیح، ج۴، ص۷۵، ح۲۳۸۰.
  244. ابن خزیمه، صحیح، ج۴، ص۲۴.
  245. جمل من أنساب الأشراف، ج۱۱، ص۴۱ - ۴۲. در آغاز جلد اول چاپ جدید کتاب مکاتیب الرسول نام ۲۷۳ تن از کسانی که پیامبر به آنها مسئولیت داده و برخی از آنان کارگزار صدقات بودند آمده است.
  246. اسد الغابه، ج۲، ص۴۹۲.
  247. اسد الغابه، ج۴، ص۶۹.
  248. بحار الأنوار، ج۲۱، ص۴۱.
  249. ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ «و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که اگر از بخشش خود به ما ارزانی دارد ما بی‌چون و چرا زکات خواهیم داد و بی‌گمان از شایستگان خواهیم بود * و چون (خداوند) از بخشش خود به آنان ارزانی داشت تنگ‌چشمی ورزیدند و با رویگردانی بازگشتند» سوره توبه، آیه ۷۵-۷۶.
  250. سیوطی، در المنثور، ج۳، ص۲۶۲؛ مجله فقه، ش۳، ص۱۰۸، مقاله نگارنده با عنوان «لزوم گردآوری وجوه شرعی».
  251. واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۷۶؛ طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۱۴۲؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۴، ۲۶۹.
  252. المغازی، ج۲، ص۹۸۰.
  253. ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید» سوره حجرات، آیه ۶.
  254. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  255. طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۳۳۲.
  256. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۵.
  257. الغارات، ص۳۱۸؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۶۵ - ۴۴۹.
  258. سیمای کارگزاران، ج۱، «فصل یازدهم»، ص۳۹۸؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۵۹؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۳۹.
  259. سیمای کارگزاران، ج۱، ص۸۸؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۹؛ معادن الحکمه، ج۱، ص۴۲۰.
  260. سیمای کارگزاران، ج۱، «فصل یازدهم»، ص۳۹۷ به نقل از دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۲.
  261. نهج البلاغه، نامه ۲۶، ترجمه شهیدی، ص۲۸۸.
  262. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۲۹۸؛ لسان العرب، ج۶، ص۳۰؛ تاج العروس، ج۷، ص۲۶۳ و ۳۵۴، «دار الهدایه».
  263. الفائق، ج۲، ص۷۹؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۲۱۳ به نقل از خطابی.
  264. مکاتیب الرسول، ج۲، ص۲۱۳.
  265. مکاتیب الرسول، ج۲، ص۲۱۱.
  266. این بخش از نامه با سندی معتبر از امام باقر(ع) نقل شده است: «كَانَ عَلِيٌّ(ع) إِذَا بَعَثَ مُصَدِّقَهُ قَالَ لَهُ: إِذَا أَتَيْتَ عَلَى رَبِّ الْمَالِ فَقُلْ لَهُ: تَصَدَّقْ رَحِمَكَ اللَّهُ مِمَّا أَعْطَاكَ اللَّهُ فَإِنْ وَلَّى عَنْكَ فَلَا تُرَاجِعْهُ»؛ (الکافی، ج۳، ص۵۳۸، ح۴، باب أدب المصدق»).
  267. نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۲۵، ص۳۸۰ و ترجمه شهیدی، ص۲۸۶.
  268. کافی، ج۳، ص۵۳۷.
  269. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۷۰.
  270. بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۰ «تؤخذ صدقات المسلمين من أموالهم على مياههم و أفنيتهم».
  271. حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۳.
  272. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۲.
  273. حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۴.
  274. حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۳.
  275. مقنعه، ص۲۵۲.
  276. حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۰، ۲۷۶ و ۲۸۰.
  277. الغارات، ص۲۴۴.
  278. حجاز در صدر اسلام، ص۲۸۰.
  279. حجاز در صدر اسلام، ص۲۸۱؛ لسان العرب، ج۹، ص۳۳۰ - ۳۳۱.
  280. وسائل الشیعه، ج۶، ص۹۰.
  281. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  282. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۳.
  283. در متن عربی «انْفَتَلَ مِنْ صَلَاتِهِ» آمده که در کتاب‌های لغت «انفتل» را به «انصرف» معنا کرده‌اند (لسان العرب، ج۱۰، ص۱۷۷)؛ یعنی آن قدر رسیدگی به کار مردم مهم است که حضرت نماز را رها می‌کند.
  284. التذکرة الحمدونیه، ج۳، ص۲۰ - ۲۱، ح۱۷.
  285. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۳.
  286. المحلی، ج۵، ص۲۰۸؛ الاموال، ص۵۴۹، ح۱۳۰۶.
  287. ر.ک: کافی، ج۳، ص۵۴۰، «باب زکاة مال الیتیم».
  288. رجال نجاشی، ص۵.
  289. رجال نجاشی، ص۵ - ۶.
  290. مستدرک الوسائل، ج۷، ص۴۹.
  291. فقه الزکاة، ج۱، ص۱۰۶.
  292. قرضاوی، فقه الزکاة، ج۲، ص۷۵۷.
  293. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  294. بیهقی، سنن الکبری، ج۸، ص۷۶۰؛ موسوعة فقه علی طالب(ع)، ص۳۰۷.
  295. موسوعة فقه علی بن أبی طالب(ع)، ص۳۰۸.
  296. نهج البلاغه خطبه ۱۹۲، در این زمینه ر.ک: وسائل، ج۶، ص۱۴۴، روایت تفسیر نعمائی.
  297. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۶۱.
  298. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۶۵.
  299. ابن زنجویه، الاموال، ج۳، ص۱۲۰، ح۲۳۶۸؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۰؛ المحلی، ج۶، ص۱۵۶؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۸ به نقل از مسند زید، ج۲، ص۶۰۱؛ المغنی، ج۶، ص۶۶.
  300. بحارالأنوار، ج۹۳، ص۶۴، ح۲۶.
  301. بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۲۸؛ موسوعة فقه علی بن أبی طالب(ع)، ص۳۰۷.
  302. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۶۵، باب سیزدهم از ابواب مستحقین زکات.
  303. بحارالأنوار، ج۹۳، ص۷۴ - ۷۶.
  304. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
  305. ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۴۱۸.
  306. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۰ و ۲۰۸؛ قرب الاسناد، ص۱۰۹، ح۳۷۴.
  307. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۸.
  308. موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۸.
  309. مختلف الشیعه، ج۳، ص۷۹.
  310. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۱۶۱.