ولادت امام مهدی در معارف مهدویت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ولادت امام مهدی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ولادت امام مهدی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | ||
==[[ولادت امام مهدی | ==[[ولادت امام مهدی]]== | ||
جناب [[حکیمه خاتون]]، دختر [[امام]] [[محمد]] [[تقی]]{{ع}} [[روایت]] میکند: به درستی که [[خدای تعالی]] [[زمین]] را از [[امام]] و [[حجت]] خالی نخواهد گذاشت، حجتی که [[ناطق]] باشد یا ساکت، و [[خداوند]] دو [[امام]] را [[برادر]] قرار نخواهد داد مگر [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} (یعنی [[جعفر]]، [[برادر]] [[امام عسکری]]{{ع}} [[امام]] [[معصوم]] نیست)... سپس فرمود: من کنیزی در خانه داشتم که نام او "[[نرجس]]"<ref>ر.ک: مادر حضرت مهدی{{ع}}.</ref> بود. روزی [[امام عسکری]]{{ع}} به دیدن من آمده بود و نگاهی عجیب به او نمود. به [[حضرت]] عرض کردم اگر شما [[دوست]] دارید که این کنیز از آنِ شما باشد، او را برای شما قرار دهم؛ [[حضرت]] فرمود: خیر، اما از او در شگفت هستم! عرض کردم: از چه چیز تعجب کردهاید؟ فرمود: چون از این کنیز فرزندی متولد میشود که نزد [[خداوند]] بسیار ارجمند است و [[خدا]] بهدست آن [[فرزند]] [[زمین]] را از [[عدل و داد]] پر میکند، آن گونه که از [[ظلم و جور]] پر شده است. جناب [[حکیمه خاتون]] عرض کرد، آیا این کنیز را به خانه شما بفرستم؟ [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: درباره این کار از پدرم [[امام هادی]]{{ع}} اجازه بگیر. [[حکیمه خاتون]] میگوید: من لباسهای خود را پوشیده و به منزل [[امام هادی]]{{ع}} شرفیاب شدم و [[سلام]] نموده و [[خدمت]] [[حضرت]] نشستم. [[امام هادی]]{{ع}} سخن آغاز نمود و فرمود: ای [[حکیمه]]! [[نرجس]] را برای پسرم أبا [[محمد]] ([[امام حسن عسکری]]) بفرست. [[حکیمه]] گفت: اتفاقاً من نیز برای همین [[خدمت]] شما آمده بودم و میخواستم برای انجام این کار از شما کسب اجازه کنم. آنگاه [[امام هادی]]{{ع}} فرمود: ای بانوی با [[برکت]]! همانا [[خداوند]] تبارک و تعالی [[دوست]] دارد که تو را در [[پاداش]] این کار شریک گرداند و در آن خیر بزرگ تو را سهیم گرداند. [[حکیمه]] میگوید: من نیز درنگ نکردم و به خانه برگشته و [[نرجس خاتون]] را آراسته و به [[امام عسکری]]{{ع}} تقدیم نمودم و [[ازدواج حضرت]] را در خانه خود برقرار نمودم و پس از چند روز [[حضرت]] با جناب [[نرجس خاتون]] به خانه خود رفتند. پس زمانی که [[امام هادی]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت و [[امام عسکری]]{{ع}} [[جانشین]] او شد، من هر روز به [[زیارت]] آن جناب میرفتم همان گونه که به [[زیارت]] پدرشان میرفتم و همیشه [[دعا]] میکردم که [[خداوند]] فرزندی به ایشان [[عنایت]] فرماید. روزی جناب [[نرجس خاتون]] به استقبال من آمده و خواست به رسم قدیم کفشهای مرا از پای درآورد. من دستهای او را بوسیدم و نگذاشتم و گفتم: اکنون تو دیگر [[سرور]] من هستی زیرا اکنون تو [[مادر]] [[حجت الهی]] هستی و [[سرور]] [[آسمان]] و [[زمین]]، و من هرگز نمیگذارم که کفشهای مرا از پای درآوری و به من [[خدمت]] نمایی! بلکه من [[خدمت]] گذاری تو را به دیده منت انجام خواهد داد! [[امام هادی]]{{ع}} این سخن مرا شنید و مرا [[دعا]] کرده، فرمود: ای عمه [[خداوند]] تو را پاداشی [[نیکو]] [[عنایت]] فرماید. آنگاه من تا غروب [[خورشید]] نزد [[حضرت]] نشستم، سپس کنیزی را صدا زدم و گفتم لباسهای مرا بیاور، میخواهم بروم. [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: ای عمه! امشب را نزد ما بمان، زیرا در این شب آن [[فرزند]] ارجمندی به [[دنیا]] خواهد آمد که [[حجت الهی]] است و [[خدای عزوجل]] [[زمین]] مرده را به دست او جانی تازه خواهد بخشید. این واقعه در [[شب جمعه]]، [[نیمه شعبان]] سال دویست و پنجاه هجری قمری بود. سپس از [[امام عسکری]]{{ع}} پرسیدم: از کدام یک از بانوان این [[فرزند]] به [[دنیا]] خواهد آمد، من که در [[نرجس خاتون]] نشانهای از بارداری نمیبینم؟! [[حضرت]] فرمود: این مولد از [[نرجس]] به [[دنیا]] خواهد آمد و از کسی غیر او متولد نخواهد شد. [[حکیمه خاتون]] میگوید: [[نرجس خاتون]] را من بیش از همه کنیزان [[حضرت]] [[دوست]] داشتم، من به سوی [[نرجس]] رفتم و به دقت او را نظاره کردم اما باز هم هیچ نشانهای از بارداری در او مشاهده نکردم! و دوباره [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} آمدم و ماجرا را برای [[حضرت]] تعریف نمودم. [[امام عسکری]]{{ع}} تبسمی نموده و فرمود: هنگام صبح نشانههای بارداری را در او خواهی دید، زرا او مانند [[مادر]] [[حضرت موسی]]{{ع}} است که تا هنگام ولادت [[موسی]] هیچ اثری از حاملگی در او [[آشکار]] نبود، چون [[فرعون]] برای دست یابی به [[موسی]] شکم [[زنان]] باردار را میدرید، [[فرزند من]] نیز [[شبیه ]] [[حضرت موسی]] است، ما اوصیای [[الهی]] هستیم که در بطنها قرار نمیگیریم و از [[ارحام]] نمیآییم، بلکه در پهلوها قرار میگیریم و نورهای خداوندی هستیم که ناپاکی و کثافت به ما تعلق نخواهد گرفت، (بنابراین [[تولد]] ما نیز مانند سایر [[مردم]] نیست و [[خارق العاده]] است). [[حکیمه خاتون]] میگوید: من نزد [[نرجس خاتون]] بازگشته و او را از [[سخنان امام]] [[عسکری]]{{ع}} [[آگاه]] کردم و احوال او را جویا شدم. او گفت: من نیز هیچ اثری از بارداری در خود نمیبینم! | جناب [[حکیمه خاتون]]، دختر [[امام]] [[محمد]] [[تقی]]{{ع}} [[روایت]] میکند: به درستی که [[خدای تعالی]] [[زمین]] را از [[امام]] و [[حجت]] خالی نخواهد گذاشت، حجتی که [[ناطق]] باشد یا ساکت، و [[خداوند]] دو [[امام]] را [[برادر]] قرار نخواهد داد مگر [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} (یعنی [[جعفر]]، [[برادر]] [[امام عسکری]]{{ع}} [[امام]] [[معصوم]] نیست)... سپس فرمود: من کنیزی در خانه داشتم که نام او "[[نرجس]]"<ref>ر.ک: مادر حضرت مهدی{{ع}}.</ref> بود. روزی [[امام عسکری]]{{ع}} به دیدن من آمده بود و نگاهی عجیب به او نمود. به [[حضرت]] عرض کردم اگر شما [[دوست]] دارید که این کنیز از آنِ شما باشد، او را برای شما قرار دهم؛ [[حضرت]] فرمود: خیر، اما از او در شگفت هستم! عرض کردم: از چه چیز تعجب کردهاید؟ فرمود: چون از این کنیز فرزندی متولد میشود که نزد [[خداوند]] بسیار ارجمند است و [[خدا]] بهدست آن [[فرزند]] [[زمین]] را از [[عدل و داد]] پر میکند، آن گونه که از [[ظلم و جور]] پر شده است. جناب [[حکیمه خاتون]] عرض کرد، آیا این کنیز را به خانه شما بفرستم؟ [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: درباره این کار از پدرم [[امام هادی]]{{ع}} اجازه بگیر. [[حکیمه خاتون]] میگوید: من لباسهای خود را پوشیده و به منزل [[امام هادی]]{{ع}} شرفیاب شدم و [[سلام]] نموده و [[خدمت]] [[حضرت]] نشستم. [[امام هادی]]{{ع}} سخن آغاز نمود و فرمود: ای [[حکیمه]]! [[نرجس]] را برای پسرم أبا [[محمد]] ([[امام حسن عسکری]]) بفرست. [[حکیمه]] گفت: اتفاقاً من نیز برای همین [[خدمت]] شما آمده بودم و میخواستم برای انجام این کار از شما کسب اجازه کنم. آنگاه [[امام هادی]]{{ع}} فرمود: ای بانوی با [[برکت]]! همانا [[خداوند]] تبارک و تعالی [[دوست]] دارد که تو را در [[پاداش]] این کار شریک گرداند و در آن خیر بزرگ تو را سهیم گرداند. [[حکیمه]] میگوید: من نیز درنگ نکردم و به خانه برگشته و [[نرجس خاتون]] را آراسته و به [[امام عسکری]]{{ع}} تقدیم نمودم و [[ازدواج حضرت]] را در خانه خود برقرار نمودم و پس از چند روز [[حضرت]] با جناب [[نرجس خاتون]] به خانه خود رفتند. پس زمانی که [[امام هادی]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت و [[امام عسکری]]{{ع}} [[جانشین]] او شد، من هر روز به [[زیارت]] آن جناب میرفتم همان گونه که به [[زیارت]] پدرشان میرفتم و همیشه [[دعا]] میکردم که [[خداوند]] فرزندی به ایشان [[عنایت]] فرماید. روزی جناب [[نرجس خاتون]] به استقبال من آمده و خواست به رسم قدیم کفشهای مرا از پای درآورد. من دستهای او را بوسیدم و نگذاشتم و گفتم: اکنون تو دیگر [[سرور]] من هستی زیرا اکنون تو [[مادر]] [[حجت الهی]] هستی و [[سرور]] [[آسمان]] و [[زمین]]، و من هرگز نمیگذارم که کفشهای مرا از پای درآوری و به من [[خدمت]] نمایی! بلکه من [[خدمت]] گذاری تو را به دیده منت انجام خواهد داد! [[امام هادی]]{{ع}} این سخن مرا شنید و مرا [[دعا]] کرده، فرمود: ای عمه [[خداوند]] تو را پاداشی [[نیکو]] [[عنایت]] فرماید. آنگاه من تا غروب [[خورشید]] نزد [[حضرت]] نشستم، سپس کنیزی را صدا زدم و گفتم لباسهای مرا بیاور، میخواهم بروم. [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: ای عمه! امشب را نزد ما بمان، زیرا در این شب آن [[فرزند]] ارجمندی به [[دنیا]] خواهد آمد که [[حجت الهی]] است و [[خدای عزوجل]] [[زمین]] مرده را به دست او جانی تازه خواهد بخشید. این واقعه در [[شب جمعه]]، [[نیمه شعبان]] سال دویست و پنجاه هجری قمری بود. سپس از [[امام عسکری]]{{ع}} پرسیدم: از کدام یک از بانوان این [[فرزند]] به [[دنیا]] خواهد آمد، من که در [[نرجس خاتون]] نشانهای از بارداری نمیبینم؟! [[حضرت]] فرمود: این مولد از [[نرجس]] به [[دنیا]] خواهد آمد و از کسی غیر او متولد نخواهد شد. [[حکیمه خاتون]] میگوید: [[نرجس خاتون]] را من بیش از همه کنیزان [[حضرت]] [[دوست]] داشتم، من به سوی [[نرجس]] رفتم و به دقت او را نظاره کردم اما باز هم هیچ نشانهای از بارداری در او مشاهده نکردم! و دوباره [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} آمدم و ماجرا را برای [[حضرت]] تعریف نمودم. [[امام عسکری]]{{ع}} تبسمی نموده و فرمود: هنگام صبح نشانههای بارداری را در او خواهی دید، زرا او مانند [[مادر]] [[حضرت موسی]]{{ع}} است که تا هنگام ولادت [[موسی]] هیچ اثری از حاملگی در او [[آشکار]] نبود، چون [[فرعون]] برای دست یابی به [[موسی]] شکم [[زنان]] باردار را میدرید، [[فرزند من]] نیز [[شبیه ]] [[حضرت موسی]] است، ما اوصیای [[الهی]] هستیم که در بطنها قرار نمیگیریم و از [[ارحام]] نمیآییم، بلکه در پهلوها قرار میگیریم و نورهای خداوندی هستیم که ناپاکی و کثافت به ما تعلق نخواهد گرفت، (بنابراین [[تولد]] ما نیز مانند سایر [[مردم]] نیست و [[خارق العاده]] است). [[حکیمه خاتون]] میگوید: من نزد [[نرجس خاتون]] بازگشته و او را از [[سخنان امام]] [[عسکری]]{{ع}} [[آگاه]] کردم و احوال او را جویا شدم. او گفت: من نیز هیچ اثری از بارداری در خود نمیبینم! | ||
نسخهٔ ۱۶ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۲
ولادت امام مهدی
جناب حکیمه خاتون، دختر امام محمد تقی(ع) روایت میکند: به درستی که خدای تعالی زمین را از امام و حجت خالی نخواهد گذاشت، حجتی که ناطق باشد یا ساکت، و خداوند دو امام را برادر قرار نخواهد داد مگر امام حسن و امام حسین(ع) (یعنی جعفر، برادر امام عسکری(ع) امام معصوم نیست)... سپس فرمود: من کنیزی در خانه داشتم که نام او "نرجس"[۱] بود. روزی امام عسکری(ع) به دیدن من آمده بود و نگاهی عجیب به او نمود. به حضرت عرض کردم اگر شما دوست دارید که این کنیز از آنِ شما باشد، او را برای شما قرار دهم؛ حضرت فرمود: خیر، اما از او در شگفت هستم! عرض کردم: از چه چیز تعجب کردهاید؟ فرمود: چون از این کنیز فرزندی متولد میشود که نزد خداوند بسیار ارجمند است و خدا بهدست آن فرزند زمین را از عدل و داد پر میکند، آن گونه که از ظلم و جور پر شده است. جناب حکیمه خاتون عرض کرد، آیا این کنیز را به خانه شما بفرستم؟ امام عسکری(ع) فرمود: درباره این کار از پدرم امام هادی(ع) اجازه بگیر. حکیمه خاتون میگوید: من لباسهای خود را پوشیده و به منزل امام هادی(ع) شرفیاب شدم و سلام نموده و خدمت حضرت نشستم. امام هادی(ع) سخن آغاز نمود و فرمود: ای حکیمه! نرجس را برای پسرم أبا محمد (امام حسن عسکری) بفرست. حکیمه گفت: اتفاقاً من نیز برای همین خدمت شما آمده بودم و میخواستم برای انجام این کار از شما کسب اجازه کنم. آنگاه امام هادی(ع) فرمود: ای بانوی با برکت! همانا خداوند تبارک و تعالی دوست دارد که تو را در پاداش این کار شریک گرداند و در آن خیر بزرگ تو را سهیم گرداند. حکیمه میگوید: من نیز درنگ نکردم و به خانه برگشته و نرجس خاتون را آراسته و به امام عسکری(ع) تقدیم نمودم و ازدواج حضرت را در خانه خود برقرار نمودم و پس از چند روز حضرت با جناب نرجس خاتون به خانه خود رفتند. پس زمانی که امام هادی(ع) از دنیا رفت و امام عسکری(ع) جانشین او شد، من هر روز به زیارت آن جناب میرفتم همان گونه که به زیارت پدرشان میرفتم و همیشه دعا میکردم که خداوند فرزندی به ایشان عنایت فرماید. روزی جناب نرجس خاتون به استقبال من آمده و خواست به رسم قدیم کفشهای مرا از پای درآورد. من دستهای او را بوسیدم و نگذاشتم و گفتم: اکنون تو دیگر سرور من هستی زیرا اکنون تو مادر حجت الهی هستی و سرور آسمان و زمین، و من هرگز نمیگذارم که کفشهای مرا از پای درآوری و به من خدمت نمایی! بلکه من خدمت گذاری تو را به دیده منت انجام خواهد داد! امام هادی(ع) این سخن مرا شنید و مرا دعا کرده، فرمود: ای عمه خداوند تو را پاداشی نیکو عنایت فرماید. آنگاه من تا غروب خورشید نزد حضرت نشستم، سپس کنیزی را صدا زدم و گفتم لباسهای مرا بیاور، میخواهم بروم. امام عسکری(ع) فرمود: ای عمه! امشب را نزد ما بمان، زیرا در این شب آن فرزند ارجمندی به دنیا خواهد آمد که حجت الهی است و خدای عزوجل زمین مرده را به دست او جانی تازه خواهد بخشید. این واقعه در شب جمعه، نیمه شعبان سال دویست و پنجاه هجری قمری بود. سپس از امام عسکری(ع) پرسیدم: از کدام یک از بانوان این فرزند به دنیا خواهد آمد، من که در نرجس خاتون نشانهای از بارداری نمیبینم؟! حضرت فرمود: این مولد از نرجس به دنیا خواهد آمد و از کسی غیر او متولد نخواهد شد. حکیمه خاتون میگوید: نرجس خاتون را من بیش از همه کنیزان حضرت دوست داشتم، من به سوی نرجس رفتم و به دقت او را نظاره کردم اما باز هم هیچ نشانهای از بارداری در او مشاهده نکردم! و دوباره خدمت امام(ع) آمدم و ماجرا را برای حضرت تعریف نمودم. امام عسکری(ع) تبسمی نموده و فرمود: هنگام صبح نشانههای بارداری را در او خواهی دید، زرا او مانند مادر حضرت موسی(ع) است که تا هنگام ولادت موسی هیچ اثری از حاملگی در او آشکار نبود، چون فرعون برای دست یابی به موسی شکم زنان باردار را میدرید، فرزند من نیز شبیه حضرت موسی است، ما اوصیای الهی هستیم که در بطنها قرار نمیگیریم و از ارحام نمیآییم، بلکه در پهلوها قرار میگیریم و نورهای خداوندی هستیم که ناپاکی و کثافت به ما تعلق نخواهد گرفت، (بنابراین تولد ما نیز مانند سایر مردم نیست و خارق العاده است). حکیمه خاتون میگوید: من نزد نرجس خاتون بازگشته و او را از سخنان امام عسکری(ع) آگاه کردم و احوال او را جویا شدم. او گفت: من نیز هیچ اثری از بارداری در خود نمیبینم!
سپس نماز مغرب و عشا را خواندم و با نرجس خاتون افطار نمودم و به رختخواب رفتیم، اما پیوسته مراقب او بودم و او نزد من در خواب بود. نیمه شب برای نماز شب برخاستم و نمازم را خوانده مدتی را به تعقیب نماز مشغول بودم و به پهلو دراز کشیدم و خوابم برد. اما یکباره هراسان از خواب بیدار شدم، از اتاق بیرون رفتم که ببینم فجر طلوع کرده است یا خیر و سپس بازگشته و دیدم نرجس خاتون هم چنان بیحرکت خوابیده است. نماز خود را خواندم و نرجس خاتون نیز برخاست و نماز خود را خواند و دوباره به خواب رفت.
من از این اوضاع بسیار متعجب و حیرت زده شده بودم و گمانی در ذهنم افتاد که ناگاه صدای حضرت ابو محمد امام حسن عسکری(ع) را از اتاق خودشان شنیدم که میفرمود: ای عمه! عجله نکن زیرا ولادت حضرت نزدیک شده است، من نیز نشستم و سوره سجده و یاسین را خواندم، در حال خواندن بودم که ناگاه نرجس خاتون را دیدم هراسان از خواب بیدار شده به سویش رفتم و او را در آغوش گرفتم و نام خداوند را بر او خواندم و از نرجس خاتون پرسیدم که چه احساسی داری؟ جواب داد آنچه را که سرورم بدان خبر داده بود (یعنی تولد حضرت قائم(ع)) اکنون پدیدار شده است. امام حسن عسکری(ع) از اتاق خود صدا زد: سوره "إنا انزلناه فی لیله القدر" را بر نرجس خاتون بخوان و من نیز شروع کردم به خواندن، ناگاه دیدم طفلی که در باطن نرجس خاتون است با من همراهی کرد و سوره انا انزلناه را قرائت میکند و به من سلام کرد. من از آنچه شنیدم ترشیدم. امام عسکری(ع) صدا زدند: ای عمه! از قدرت الهی شگفت زده مباش زیرا خدای عزوجل در خردسالی ما را به حکمت گویا میکند و در بزرگسالی حجت خود در روی زمین قرار میدهد. هنوز سخن امام عسکری(ع) به پایان نرسیده بود که جناب نرجس خاتون از پیش دیدگان من غایب شد و دیگر او را نمیدیدم، گویا میان من و او پردهای آویختهاند. آنگاه شتابان و شیون زنان به سوی امام عسکری(ع) رفتم؛ حضرت فرمود: ای عمه! بازگرد که او را در جای خود خواهی یافت. من نیز به جای خود برگشته و دیری نگذشت که آن حجاب از میان من و نرجس خاتون برطرف شد و او را در هالهای از نور دیدم، نوری که چشمها را خیره میکرد و حضرت صاحب الامر(ع) را دیدم که به حالت سجده افتاده است و بر بازوی راستش نوشته شده بود: ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا﴾[۲][۳]؛ و زانوهای مبارکش را بر زمین نهاده و انگشتان اشاره خود را به سوی آسمان بلند کرده و میفرماید، «"اشْهَدْ انَّ لَا اله الَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شریک لَهُ وَ أَنَّ جدی مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ وَأَنْ ابی امیرالمؤمنین"» آنگاه یک یک سایر امامان را برشمرد تا به نفس مبارک خود رسید و فرمود: الگو:"متن حدیث؛ (بارالها! آن وعدهای که به من دادی به سرانجام برسان و امر (ظهور) مرا محقق نمای و مرا ثابت قدم دار و زمین را به واسطه من از عدل و داد پر کن و فرج شیعیان را به دست من قرار ده). سپس عطسهای زد و فرمود: الگو:"متن حدیث؛ (سپاس خدایی را سزات که پروردگار عالمیان است و صلوات خداوند بر محمد و خاندان او باد. ما بندگانی هستیم که یاد خدای مینمائیم و از فرمان وی سرپیچی نمیکنیم و بر خدای خود گردن کشی نمینماییم، ستمکاران گمان میکردند که امر امامت از بین خواهد رفت، اما اگر اجازه داشتم شک و ریب را از بین میبردم (و بر همگان آشکار مینمودم که پس از امام حسن عسکری(ع) حجت الهی من هستم و زمین از خلیفة الله خالی نیست)!
آنگاه نوری از آن جناب به سوی آسمانها تابیدن گرفت و آسمان را پر کرد و پرندگانی سفید رنگ از آسمان به سوی زمین نازل شدند و پر و بال خود را بر سر و تن آن جناب میسودند و به سوی آسمان پرواز میکردند. حکیمه خاتون میگوید: در آن هنگام حضرت امام حسن عسکری(ع) فرمود: ای عمه فرزندم را بردار و نزد من آور. من حضرت صاحب(ع) را برداشته و او را پاکیزه یافته و در پارچهای پیچیده و نزد حضرت بردم و همان گونه که بر روی دست من قرار داشت به پدر بزرگوارش سلام نمود. امام حسن عسکری(ع) فرزند خود را گرفت. و در حالی که آن پرندگان سفید گرد سر مبارکش در پرواز بودند وی را بر دست چپ خود نشاند و با دست راست پشت او را گرفت و انوار او را مسح میفرمود و زبان مبارکش را بر دیدگان و کام او قرار داد و گوش مبارک حضرت را با زبان مطهرش مکید (تا به نور الهی ببیند و به ندای الهی بشنود و به زبان الهی سخن گوید) آنگاه حضرت قائم(ع) دیدههای خود را گشود و امام حسن عسکری(ع) به او فرمود: ای فرزند من! به قدرت الهی سخن بگوی ای حجت الهی، ای یادگار انبیاء، ای نور برگزیدگان، ای پناه نیازمندان، ای آخرین وصی الهی، ای روشنی دیده پرهیزکاران! سپس حضرت مهدی(ع) لب به سخن گشود و شهادتین بر زبان جاری نمود و نام ###313###(ع) را برد و بر آنان صلوات فرستاد تا به نام خود رسید در آن هنگام امام حسن عسکری(ع) به حضرت مهدی(ع) فرمود: قرائت کن! و حضرت حجت(ع) در آغاز از گزند شیطان به خدا پناه برد و ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ گفت و خواند الگو:"متن حدث؛ (ما خواستیم که بر ضعیف شمردگان در زمین، منت نهیم و آنان را پیشوایان قرار داده و وارث [[[ملک]] زمین] قرار دهیم* و آنان را در دنیا به قدرت رسانده و فرعون و هامان و لشکریانش را به آن سزایی دچار سازیم که از آن بیم داشتند) سپس خواندن کتابهای آسمانی پیامبران پیشین را آغاز نمود و ابتدا صحف ابراهیم را به زبان سریانی خواند و کتاب ادریس، نوح، صالح را خواند و تورات موسی و انجیل عیسی را قرائت نمود و داستان انبیا را بیان نمود. سپس امام عسکری(ع) به من فرمود: ای عمه، بیا او را نزد مادرش باز گردان تا به وی سلام کند و از او شیر بنوشد. من او را نزد نرجس خاتون آوردم و او فرزند خود را شیر داد و دوباره حضرت را نزد پدرش آوردم. آنگاه امام حسن عسکری(ع) به حضرت نرجس خاتون فرمود که با فرزند خود وداع نما و به یکی از پرندگانی که برگرد سر او در پرواز بودند فرمود: او را بردار و از وی مراقبت کن و هر چهل روز او را نزد ما باز گردان و آن پرنده حضرت قائم(ع) را برداشت و به پرواز در آمد و بقیه مرغان نیز از پی او پریدند. امام حسن عسکری(ع) پشت سر او فرمود: تو را به آن کسی سپردم که مادر حضرت موسی ابن عمران فرزند خود را بدو سپرد! پس دیدم که جناب نرجس خاتون گریان شد و حضرت فرمود: گریه مکن، زیرا او از هیچ کسی جز تو شیر نخواهد نوشید و به زودی به تو باز گردانده خواهد شد. حکیمه خاتون میگوید: از امام حسن عسکری(ع) پرسیدم: این پرنده سفید چه بود؟ حضرت فرمود او "روح القدس" است که مأمور است با ائمه(ع) بوده و آنان را در کارهایشان پیروز کند و یاری بخشد و با علوم مختلف آنان را زینت بخشد.
امام عسکری(ع) گروهی از کنیزان خود را که میدانست رازدار هستند فرا خواند و حضرت را بدانها نیز نشان داد. آن کنیزان آمدند و به حضرت حجت(ع) سلام کردند و حضرت را بوسه زدند و او را به خدای سپردند و بازگشتند. جناب حکیمه خاتون میفرماید: پس از چند روز دیگر برای دیدن ولی الله بیتاب شده بودم. به عیادت حضرت نرجس خاتون رفتم و دیدم در حجره نشسته. سلام کردم و در گوشه اتاق گهوارهای دیدم که پارچهای سبز رنگ بر آن انداخته شده بود. به سوی گهواره رفتم و پارچه را از روی آن برداشته، دیدم حضرت ولی الله را که بر پشت خوابیده است و کمر و دست هایش را (در قنداق) نبستهاند. حضرت چشمهای مبارکش را گشود و تبسم نمود و با انگشتان خود با من به نجوا پرداخت. من حضرت را برداشتم و به نزدیک دهان خود بردم و وی را بوسیدم، عطری دل انگیز از او به مشام میرسید که هرگز از آن خوشبوتر ندیده بودم. در آن حال امام حسن عسکری(ع) مرا صدا زد و فرمود: ای عمه! جوان مرا نزد من آور و من نیز او را نزد پدر برده و حضرت با وی مانند قبل به سخن پرداخت و پس از آن او را به مادرش برگرداندم، امام عسکری(ع) به من فرمود: ولادت حضرت مهدی(ع) را کتمان کن و با هیچ کس درباره او سخن مگوی تا خداوند زمان آن را برساند. پس از چهل روز حضرت حجت(ع) دوباره از آسمان به سوی مادرش بازگشت و حضرت امام حسن عسکری(ع) در پی من فرستاد. من خدمت آن جناب رفتم و دیدم که آن کودک در مقابل امام(ع) راه میرود و من رخساری نیکوتر از آن جناب ندیده بودم و زبانی فصیحتر از آن حضرت مشاهده ننموده بودم! گفتم: ای سرور من! این پسری دو ساله است؟! حضرت امام عسکری(ع) تبسم نمود و فرمود: هرگاه یکی از فرزندان انبیا و اوصیاء، ائمه خلق باشند، رشد و نمو آنان مانند سایر مردم نخواهد بود، آنان در یک ماه مانند فرزندی یک ساله خواهند بود و کودکان ما در شکم مادر به تلاوت قرآن میپردازند و در دوره شیرخوارگی عبادت پروردگار مینمایند و فرشتگان الهی در فرمان آنها خواهند بود و هر صبح و شام به زیارت آنان میآیند.
سپس جناب حکیمه خاتون فرمود: من پیوسته هر چهل روز یک بار آن جناب را مشاهده مینمودم تا اینکه در روزهای پایانی عمر شریف امام حسن عسکری(ع) روزی وی را چون جوان برومندی دیدم و او را نشناختم. به برادرزاده خود عرض کردم: این جوان کیست که مرا امر میکنید روبرویش بنشینم؟ حضرت فرمود: این جوان پسر جناب نرجس خاتون است، او پس از درگذشت من جانشینم خواهد بود و بدان که به زودی من از میان شما میروم و دار فانی را واع خواهم گفت، پس شما باید به سخن او گوش فرا دهید و از وی پیروی کنید. امام حسن عسکری(ع) پس از چند روز از دنیا رفت و من اکنون هر صبح و شام صاحب الامر(ع) را میبینم و جواب پرسشهایی که از من میشود، به من میفرماید و من به آنان میرسانم. به خدا سوگند گاهی پیش از آنکه از او سؤالی کنم، جواب پرسش مرا میفرماید و گاهی نیز برای مسئلهای که برایم پیش میآید جواب ارسال مینماید. جناب حکیمه خاتون فرمود: امام حسن عسکری(ع) فرموده فرزندم به همراه ملائکه به عرش الهی رفت و به حضور قرب الهی رسید و در پیش پروردگار به پا خواست. خداوند وحی فرمود: مرحبا به تو ای بنده من! تو دین مرا یاری خواهی کرد امر الهی را آشکار خواهی ساخت و بندگانم را هدایت مینمایی، همانا من برای (دوستی) تو بخشش میکنم و برای دوستی تو (عذابها و بلاها را) برطرف میکنم و به (حرمت) تو (گنهکاران را) میآمرزم و بر خاطر (دشمنی) تو (دشمنانت) را به عذاب گرفتار خواهم ساخت. سپس به ملائکه فرمان داد تا آن حضرت را در نهایت ملاطفت به پدرش باز گردانند و برای امام حسن عسکری(ع) پیام فرستاد که حضرت قائم(ع) تا زمان ظهور خود در پناه و حمایت و لطف الهی به سر خواهد برد و خداوند او را حفظ خواهد نمود و پس از ظهور، باطل را به دست او نابود کرده و دین خالص الهی را آشکار میسازم[۴].
امام عسکری(ع) پس از ولادت حضرت قائم(ع) سیصد گوسفند عقیقه نمود و میان شیعیان تقسیم نمود و سیصد من (معادل سه هزار کیلو) گوشت و سیصد من نان قربه الی الله در میان بنی هاشم پخش کرد و نامههایی به سوی بعضی از وکلای خود نوشت و خبر ولادت حضرت را به آنان داد و آنان را امر به کتمان این خبر نمود و فرمود: ما فقط به کسانی که از نزدیکان ما و دوستان ما هستند خبر میدهیم تا همچنان که ما خوشحال شدیم، آنان نیز از ولادتش شادمان شوند. امام حسن عسکری(ع)، در روز سوم ولادت گروهی از اصحاب را فراخواند و حضرت قائم(ع) را بدانها نمایان کرد و فرمود که او بعد از من امام شماست و جانشین من خواهد بود و او قائم آل محمد است که همگان بیصبرانه انتظار او را میکشند[۵][۶].
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
- آخر الزمان
- آدینه (جمعه)
- آستانه عسکریین
- آستانه قیامت
- آفتاب پشت ابر (خورشید پشت ابر)
- آینده پژوهی
- آیین جدید دین در عصر ظهور
- اَبدال
- ابوالادیان
- ابوصالح
- ابوالقاسم (امام مهدی)
- اثناعشریه
- احمد (امام مهدی)
- احمد بن اسحاق قمی
- احمد بن هلال کرخی
- احمدیه (قادیانیه)
- اخیار
- ادله رجعت
- اسماعیلیه
- أشراط الساعه
- اصحاب قائم (یاران امام مهدی)(ع)
- اصحاب کهف
- اقامتگاه امام مهدی در عصر ظهور (مسجد سهله)
- القاب امام مهدی (ع)
- امامت امام مهدی (ع)
- امامت و مهدویت
- امام حسن عسکری
- امام زمان (صاحب الزمان)
- امام شناسی (مرگ جاهلی)
- امام مهدی از ولادت تا ظهور
- امامیه
- امدادهای غیبی
- امکان رجعت (رجعت)
- امنیت (حکومت جهانی)
- انتظار فرج
- انتقام
- انجمن حجتیه
- انطاکیه
- اوتاد
- اهل سنت و امام مهدی موعود
- اهل سنّت و ولادت امام مهدی (ع)
- اهل کتاب در عصر ظهور
- ایام الله
- ایستادن هنگام شنیدن لقب قائم
- باب (علی محمد شیرازی)
- بابیه (باب)
- باران های پیاپی
- باقریه
- البرهان فی علامات امام مهدی آخر الزمان
- بعثت امام مهدی
- بلالی (محمد بن علی بن بلال)
- بلالیه
- بهائیت
- البیان فی اخبار صاحب الزمان
- بیت الحمد
- بیت المقدس
- بیدا (خسف به بیدا)
- بیعت امام مهدی
- بیعت نامه امام مهدی
- البیعه لله
- پایان تاریخ (آخرالزمان)
- پدر امام مهدی (امام حسن عسکری)
- پدر امام مهدی و اهل سنّت
- پرچم امام مهدی
- پرچم های سیاه
- پیراهن امام مهدی
- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم
- تاریخ عصر غیبت
- تاریخ غیبت کبرا
- تشرف (ملاقات با امام مهدی
- تکذیب وقت گزاران وقت ظهور
- تَناثُرُ النُّجُوم
- توقیع
- جبرئیل
- جده
- جزیره خضرا
- جزیره خضرا در ترازوی نقد
- جعفر کذاب
- جمعه
- جنگ افزارهای امام مهدی (سلاح امام مهدی)
- حجت
- حجر الاسود
- حدیث غدیر
- حدیث لوح حضرت زهرا (لوح حضرت زهرا)
- حدیث معراج
- حِرْز امام مهدی
- حرمت نام بردن امام مهدی
- حسن شریعی
- حسین بن روح نوبختی
- حسین بن منصور حلاج
- حکومت جهانی
- حکومت صالحان
- حکومت مستضعفان
- حکیمه خاتون
- حیرت
- خاتم الاوصیاء
- خراسانی (خروج خراسانی)
- خردسال ترین پیشوای معصوم (امامت امام مهدی)
- خروج خراسانی
- خروج دابة الاَرض
- خروج دجال
- خروج سفیانی
- خروج سید حسنی
- خروج شعیب بن صالح
- خروج شیصبانی
- خروج عوف سلمی
- خروج امام مهدی (قیام امام مهدی)
- خروج یأجوج (یأجوج و مأجوج)
- خروج یمانی
- خسف به بیداء
- خسوف و کسوف غیرعادی
- خضر
- خلافت موعود
- خورشید پشت ابر
- خطبه قیام
- خورشید مغرب
- خیمه
- دابه الارض (خروج دابه الارض)
- دادگستر جهان
- دانشمندان عامه و امام مهدی موعود
- دجال (خروج دجال)
- در انتظار ققنوس
- در فجر ساحل
- دست بر سر گذاشتن
- دعای افتتاح
- دعای عهد
- دعای ندبه
- دعای سمات
- دوازده امامی (اثناعشریه)
- دولت کریمه (حکومت جهانی)
- دین در آخرالزمان (آخرالزمان)
- دین عصر ظهور
- ذی طوی
- رایات سود (پرچم های سیاه)
- رحلت امام مهدی (فرجام امام مهدی)
- رجعت
- رجعت کنندگان
- رکن و مقام
- رؤیت امام مهدی (ملاقات امام مهدی)
- زبور داود
- زمینه سازان ظهور
- زنان آخرالزمان (آخرالزمان)
- زنان و قیام امام مهدی (یاران امام مهدی)
- زندگی آخرالزمان (آخرالزمان)
- زیارت آل یس
- زیارت ناحیه مقدسه
- زیارت رجبیه
- زیدیه
- سازمان وکالت
- سامرا
- سرداب سامرا
- سلاح امام مهدی
- سفیانی (خروج سفیانی)
- سید حسنی (خروج سید حسنی)
- سیره حکومتی امام مهدی
- سیصد و سیزده
- شاهدان ولادت امام مهدی
- شرایط ظهور
- شرید
- شریعیه
- شعبان
- شعیب بن صالح (خروج شعیب)
- شلمغانیه
- شمائل امام مهدی
- شمشیر امام مهدی (سلاح امام مهدی)
- شهادت امام مهدی (فرجام امام مهدی)
- شیخیه
- شیطان (کشته شدن شیطان)
- شیصبانی (خروج شیصبانی)
- شیعه
- صاحب الامر
- صاحب الدار
- صاحب الزمان
- صاحب السیف
- صاحب الغیبه
- صاید بن صید (خروج دجال)
- صقیل (مادر امام مهدی)
- صیحه آسمانی (ندای آسمانی)
- طالقان
- طرید
- طلوع خورشید از مغرب
- طویل العمر
- طی الارض
- طیبه
- ظهور
- عاشورا
- عبرتایی (احمد بن هلال)
- عثمان بن سعید عمری
- عدد یاران امام مهدی (سیصد و سیزده)
- عدل و قسط (حکومت جهانی)
- العرف الوردی فی اخبار الامام مهدی
- عسکریه
- عصائب
- عصر زندگی
- عقد الدرر فی اخبار المنتظر
- علایم ظهور (نشانه های ظهور)
- علائم قیامت (اشراط الساعه)
- علی بن محمد سمری
- غار انطاکیه (انطاکیه)
- غایب (امام غایب)
- غریم
- غلام
- غیبت (پنهان شدن)
- الغیبه
- غیبت صغرا
- غیبت کبرا
- فترت
- فرید
- فرجام امام مهدی
- فرجام شناسی (آینده پژوهی)
- فضیلت انتظار فرج (انتظار فرج)
- فضیلت منتظران (منتظر)
- فلسفه رجعت (رجعت)
- فلسفه غیبت صغرا (غیبت صغرا)
- فلسفه غیبت (غیبت امام مهدی)
- فواید امام غایب
- فوتوریسم
- قائم
- قادیانیه
- قتل نفس زَکیّه
- قم
- قیامت صغرا (رجعت)
- قیام های پیش از ظهور
- کتاب الغیبه للحجه
- کشته شدن شیطان
- کمال الدین و تمام النعمه
- کوفه
- کنیه امام مهدی (ابوالقاسم)
- کوه رَضْوی
- کیسانیه
- لباس امام مهدی (پیراهن امام مهدی)
- لوح حضرت زهرا
- مادر امام مهدی
- متمهدی (مدعیان مهدویت)
- مثلث برمودا (جزیره خضرا)
- محدَّث
- محل بیعت امام مهدی (رکن و مقام)
- محل ظهور امام مهدی (مسجد الحرام)
- محل قتل نفس زکیه (رکن و مقام)
- محمد
- محمد بن عثمان بن سعید عمری
- محمد بن علی بن هلال
- محمد بن علی شلمغانی
- محمد بن نصیر نمیری
- محمدیه
- مدعیان بابیت
- مدعیان مهدویت
- مرجع تقلید
- مردان آخرالزمان (آخرالزمان)
- مرکز حکومت امام مهدی (مسجد کوفه)
- مرگ جاهلی
- مرگ سرخ
- مرگ سفید
- مستضعف
- مسجد جمکران
- مسجد الحرام
- مسجد سهله
- مسجد صاحب الزمان (مسجد جمکران)
- مسجد کوفه
- مصلای جمعه و جماعات در عصر ظهور (مسجد کوفه)
- مضطر
- معجم احادیث الامام المهدی
- معمرین
- مغیریه
- مقتدای مسیح
- مکیال المکارم فی فواید الدعاء للقائم
- ملاحم و فتن
- ملاقات با امام مهدی
- ملیکه (مادر امام مهدی)
- منتخب الاثر
- منتظِر
- منتَظَر
- منتقم
- منصور
- موتور
- موسویه
- موعود مسیحیت
- موعود یهود
- مهدی
- مهدی سودانی
- مهدی موعود
- مهدویت
- ممهدون (زمینه سازان ظهور)
- مهدویت پژوهی (آینده پژوهی)
- امام مهدی شخصی و امام مهدی نوعی
- مهدیه
- میراث دار پیامبران
- ناحیه مقدسه
- نام های حضرت محمد (احمد)
- ناووسیه
- نجبا
- ندای آسمانی
- نرگس (مادر امام مهدی)
- نزول عیسی
- نشانه های آخرالزمان (آخرالزمان
- نشانه های ظهور
- نفس زکیه
- نماز امام زمان
- نواب خاص
- نیابت خاص
- نیابت عام
- نیمه شعبان
- وقاتون (وقت ظهور)
- وقت ظهور
- وقت معلوم
- وکلای امام مهدی
- ولادت امام مهدی
- ولایت فقیه
- ولی فقیه
- همسر و فرزند امام مهدی
- هیبت امام مهدی
- یأجوج و مأجوج
- یاران امام مهدی
- یالثارات الحسین
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: مادر حضرت مهدی(ع).
- ↑ «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بیگمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
- ↑ اسرا / ۸۱.
- ↑ نجم الثاقب، ص ۳۳، با تصرف.
- ↑ کمال الدین، ص ۴۳۱ – ۴۳۴.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۵۹۵.