بحث:عصمت در کلام اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مباحث

مقدمه

عصمت در لغت به معنای حفظ و نگهداری و نیز به معنای منع کردن آمده است. این واژه در اصطلاح متکلمان امامیه، گاه به لطفی از جانب خدای متعال به برگزیدگان خود و گاه نیز به ملکه‌ای تعبیر شده که به موجب آن، انبیاء و اوصیای ایشان برغم داشتن قدرت بر انجام گناهان، از هر گونه خطا و اشتباه، گناه و عصیان در تمام مراحل زندگی، حتی قبل از نبوت و امامت و در زمان کودکی، مصون هستند. در نتیجه به وسیله این صفت، معصومان، از سهو و نسیان هم مبرا و پاک هستند. امامیه عصمت را از ضروری‌ترین شروط إعطای مقام نبوت و امامت می‌دانند. در محدوده و قلمرو عصمت سه دیدگاه وجود دارد که مشهور متکلمین دیدگاه "اطلاق عصمت از حیث زمانی و حالات معصوم" را قبول دارند. ادله نقلی محض عصمت، مشتمل بر آیات و روایاتی است که بر عصمت پیامبر یا امام دلالت می‌کنند. آیاتی که انبیا را در شمار مخلصین می‌دانند، آیاتی که امر مطلق به اطاعت انبیا می‌کنند، آیاتی که آنها را هدای یافته معرفی می‌کنند و ... برخی از ادله عصمت پیامبران به صورت کلی هستند. علاوه بر اینها آیاتی همچون آیه عهد، آیه اولی الامر، آیه صادقین و آیه تطهیر و روایاتی همچون حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت بر عصمت پیامبرخاتم(ص) و امامان معصوم(ع) دلالت دارند. ادلّۀ عقلی عصمت معصومان نیز عبارت‌اند از: برهان وجوب اطاعت امام، برهان امتناع تسلل، برهان حفظ شرعیت، برهان خلف. از آنجایی که به زعم و توهم برخی خطاناپذیری از اوصاف خداست و انسان‌ها نمی‌توانند دارای چنین مقامی باشند، شیعه را به خاطر اعتقاد به عصمت متهم به غلو و خدا انگاری اهل بیت و انبیاء می‌کنند و این در حالی است که دلایل متعدد عقلی بر اثبات چنین صفتی برای نبی و امام اقامه شده است.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

تاریخچه باور به عصمت

اندیشه عصمت پیش از اسلام وجود داشته است؛ گرچه در هر دینی به شکل و قالب خاصی بروز و جلوه داشته است. در ادیان غیرابراهیمی، بیشتر به عنوان صفت پیش فرضِ معلم و آموزگار خلایق قرار گرفتن و راهبری مردم قرار گرفته است. در بعضی فرقه‌های بودیزم به صراحت و در بسیاری دیگر به صورت غیرمستقیم این اندیشه مطرح شده است؛ اما در ادیان ابراهیمی نیز به شکل واضح‌تری این اندیشه وجود دارد. در دین یهود، عصمت انبیا در مقام اخذ و تلقّی و ابلاغ وحی به شکل قطعی مطرح شده است؛ اما عصمت آنها در مقام عمل نیز با توجیه موارد خلاف در تفاسیر تورات به شکل خاصی مطرح شده است. بیش از همه ادیان و آشکارتر از آنها در مسیحیت، عصمتِ عیسی مسیح(ع)، عصمت کاتبان انجیل، عصمت کلیسا، عصمت پاپ در مقام فتوا و اَشکال دیگری از عصمت مطرح بوده و هست؛ درنتیجه می‌توان گفت تاریخ این فکر و اندیشه و نظریه، قبل از اسلام بی‌ریشه نیست. بنابراین استبعاد یا انکار این اندیشه در اسلام و انتساب آن به عامل بیرونی دور از انصاف است[۱۱].

خاورشناسان دیدگاه‌های مختلفی را پیرامون اصل اعتقاد به عصمت و پیشینه آن مطرح کرده‌اند. برخی پیدایش آن را به نیمه نخست قرن دوم هجری مرتبط دانسته و بر این باورند که این دیدگاه از زمان امام صادق(ع) مطرح شده و سپس توسط شاگردان آن حضرت و بعدها توسط علمای شیعه ترویج یافت[۱۲]، برخی معتقدند مسلمانان آن را از زرتشت یا ایرانیان باستان اخذ کرده[۱۳].[۱۴][۱۵] و برخی دیگر تاریخچه آن را به صوفیه بازمی‌گردانند.[۱۶] برخی هم معتقدند مسلمانان این عقیده را از ادیان دیگر همچون مسیحیت[۱۷] گرفته‌اند. برخی دیگر اما آن را از ابداعات عبدالله بن سبا می‌دانند. [۱۸]. اعتقاد به سیاسی بودن عصمت [۱۹] و نیز بازگرداندن آن به غلات هم توسط برخی مطرح شده است.[۲۰].

پیشینه اعتقاد به عصمت در باور اصحاب ائمه

از سیری در متون و منابع تاریخی و حدیثی می‌توان به نتایج زیر دست یافت

  1. برغم آنکه بر اصل مسأله عصمت پیامبر و امامان در برخی آیات قرآن کریم و روایات به طور قطع تاکید شده است[۲۱]، اما کیفیت طرح این مسأله توسط آن حضرات فراز و نشیب‌هایی داشته است؛ به گونه‌ای که در دوره‌های نخستین به دلیل اوضاع ویژه سیاسی و عدم آمادگی شیعیان برای پذیرش همه معارف، بر مفهوم عصمت، الهی بودن[۲۲] و معرفی مصادیق آن تاکید می‌شد[۲۳] اما به مرور زمان این مسأله با جزئیات بیشتری تبیین و استدلال‌هایی نیز برای اثباتش اقامه گردید.
  2. واژه عصمت و مشتقات آن از جمله معصوم، از همان قرن نخست هجری در سنت نبوی[۲۴]، مطرح و در کلمات امامان شیعه نیز متداول بوده است.[۲۵] مسأله عصمت امام از گناه، از آغاز شکل‌گیری جامعه شیعی در مدینه و پس از آن در کوفه در دوران امامت امام علی(ع) در میان شیعیان آن زمان مطرح بوده و معتقدان فراوانی نیز داشته است؛ افزون بر آن عصمت امام از اشتباه نیز نزد برخی شیعیان امری مسلم و قطعی بوده است. [۲۶]اگر چه به دلایل ویژه تاریخی و سیاسی اعتقاد به عصمت، تا قبل از عصر امام صادق و امام باقر(ع)، بروز و نمود چشمگیری میان شیعیان نداشته است، اما با تکیه بر روایات و نیز قراین و شواهد دیگر می‌توان مدعی شد که اعتقاد به عصمت در آن زمان و نزد شیعیان امری غریب نبوده بلکه در مواردی یا مناطقی این نظریه، باوری عمومی بوده است.
  3. از عصر صادقین(ع) اعتقاد به این مسأله و گفتگو پیرامون آن، به طور گسترده‌تری از سوی امامان معصوم مطرح و توسط اصحاب بزرگ آن حضرات تبیین و نقل گردید به گونه‌ای که از عبارات «مطهر»[۲۷] و «علی الحق»[۲۸] که تا پیش از آن استعمال شده و از آن عصمت برداشت می‌شد، فراتر رفته و از واژه «عصمت» استفاده گردید.
  4. به لحاظ مفهومی، واژه عصمت در این دوران، اغلب بر عصمت از گناه، اطلاق می‌شد[۲۹] و جهت بیان مصونیت امامان از خطا، اشتباه و فراموشی از واژگان دیگری همچون «مبرا بودن»، «عاری بودن» و «منزه بودن» استفاده می‌گردید.
  5. در این دوران نیز همچون گذشته، امامان و اصحاب بر الهی بودن مقوله عصمت تاکید می‌کردند.[۳۰]
  6. امام صادق(ع)، نخستین استدلال‌های امامیه بر عصمت امام را ارائه کردند[۳۱] بعدها به تبع امام، برخی اصحاب ایشان همچون هشام بن حکم، استدلال‌های امام را با شرح و بسط بیشتری در جامعه مطرح نمودند.
  7. از نکات مهم دوران صادقین(ع)، توسعه قلمرو عصمت از مصونیت از گناه به مصونیت از خطا، اشتباه، فراموشی و دیگر عیوب، بوده است. در دوران امامان بعد نیز بر همین مطلب تاکید گردید[۳۲].[۳۳].

عصمت در اندیشه متکلمان از آغاز غیبت تا پایان قرن پنجم

ابن قبه

ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازی[۳۴] یکی از طرفداران نظریه عصمت پیامبر و امام است. وی عصمت را شرط لازم برای امامت می‌داند. [۳۵].[۳۶] ابن قبه رازی از آن طیف متکلمان است که عصمت امام را همانند علم امام در چارچوب دین بیان می‌کنند[۳۷]. او از آنجا که وظیفه اولیه و اصلی امام را در حیطه دین و تبیین و تفسیر آموزه‌های دینی می‌داند، عصمت امام را نیز در همین محدوده بیان می‌کند. او امام را کسی می‌داند که از هر گونه خطا به تعمد یا سهو در این زمینه مصون باشد[۳۸].[۳۹]

وی در بحث قلمرو عصمت نیز پیامبر و امام را از اشتباه در امور مربوط به دین معصوم دانسته و می‌گوید: «امام باید این گونه باشد که وقتی به چیزی فرمان داد، از او اطاعت شود، و دستی بالای دست او نباشد، و سهو و اشتباه نکند و اینکه باید عالم باشد تا مردم را نسبت به آنچه جاهل هستند، آشنا سازد»[۴۰]. عبارت وی در این خصوص مطلق است و عصمت از اشتباه در همه مسائل و امور را، اعم از دینی و غیردینی در برمی‌گیرد[۴۱]

در اینجا توجه به این نکته ضروری است که مسئله عصمت امام از اشتباه در امور عادی یا علمی، نزد متکلمان گذشته چندان مطرح نبوده است، و هرگاه سخن از عصمت به میان می‌آمده، غالباً مراد همان عصمت از گناه یا اشتباه در تبیین دین بوده است. از این رو، نظریاتی که ذیل این دو عنوان مطرح می‌شود، غالباً بر اساس نظریات آنها در مسئله علم امام بوده و در واقع لوازم نظریات آنان در آن مسئله است. از این رو ابن قبه نیز به صراحت در این باره نظریه‌پردازی نکرده است.[۴۲]

با توجه به معدود عبارات به جای مانده از مرحوم ابن قبه، وی تنها به یک برهان بر عصمت امام (ع) اشاره کرده که همان حدیث ثقلین است. او مدلول حدیث ثقلین را وجود یک حجت معصوم و عالم به قرآن و سنت می‌داند. [۴۳].

ابن‌جریر طبری

ابوجعفر محمد بن جریر رستم طبری آملی از متکلمان قرن سوم و چهارم هجری قمری است که اصحاب رجال از او به بزرگی یاد کرده‌اند. [۴۴]. از مرحوم طبری نظریات اندکی در باب عصمت وجود دارد. بر اساس این نظریات وی عصمت را یکی از شرایط لازم برای امامت دانسته [۴۵] و آن را امری موهبتی و الهی می‌داند. [۴۶] او معتقد است پیامبر و امام ضرورتا از ارتکاب گناهان معصوم هستند. وی قلمرو عصمت در پیامبر و امام را ضرورتا به عصمت از اشتباه در تبیین دین و دیگر نظریات غیر دینی معصوم توسعه داده است[۴۷].

ابن‌جریر تنها به یک برهان بر اثبات عصمت استناد کرده که بر اساس آن می‌توان گفت اگر امام معصوم نباشد نیازمند دیگران خواهد بود؛ در حالی که امام کسی است که نیازمند دیگران نیست؛ پس معصوم است [۴۸]. در واقع می‌توان این برهان را همان برهان امتناع تسلسل دانست که بسیاری از متکلمان متأخر شیعه نیز بدان استناد کرده‌اند[۴۹].[۵۰]

شیخ مفید

محمد بن محمد بن نعمان العکبری البغدادی متولد سال ۳۳۶ هجری قمری، معروف به شیخ مفید، از متکلمان پرآوازه شیعه در قرن چهارم و پنجم، به شمار می‌آید. [۵۱]

نظریات مرحوم شیخ در مسئله عصمت را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد:

  1. عصمت، شرط لازم امامت و امری تفکیک ناپذیر از آن است [۵۲].
  2. عصمت معصومان اعم از پیامبر اکرم (ص) و امامان(ع)، لطف و موهبتی الهی است [۵۳].
  3. عصمت معصوم، منافاتی با اختیار وی در گناه کردن ندارد [۵۴].
  4. مفهوم عصمت در آثار شیخ مفید علاوه بر عصمت پیامبر و امام از انواع معاصی و گناهان، درباره عصمت از اشتباه و فراموشی نیز به کار رفته است [۵۵].
  5. معصوم(ع)، در همه عمر خود از گناهان کبیره معصوم است؛ اما ضرورتاً از گناهان صغیره سهوی که موجب استخفاف او نشود، پیش از تصدی منصب امامت معصوم نیست[۵۶].
  6. معصوم، از اشتباه در تبیین دین و عمل به آن معصوم است [۵۷].

شیخ مفید برهان‌های عقلی و نقلی فراوانی بر اثبات عصمت امام اقامه کرده است که اغلب آنها را می‌توان از ابتکارات وی به شمار آورد؛ هرچند متکلمان پیشین شیعه نیز در این باره مسئله عصمت را با برهان‌های دیگری مستدل کرده‌اند. وی به طور گسترده به تعریف عصمت و بیان ویژگی‌های آن پرداخته است. [۵۸]. مسئله عصمت معصومان از گناهان سهوی و نیز عصمت تنها پیامبر اسلام و امامان و نه مطلق پیامبران، از ترک مستحبات، برای نخستین بار از زمان مرحوم شیخ مفید و به دست ایشان مطرح شده مفید، [۵۹]. چه اینکه تصریح به امکان اشتباه امام، به دلیل نداشتن علم الهی، دست‌کم در حوزه قضاوت را که البته به تنقیح مناط در دیگر امور غیردینی نیز قابل سرایت است، نخستین بار ایشان ابراز کرده است [۶۰].

سید مرتضی

مرحوم سید، عصمت امام را از بزرگ‌ترین اصول امامت وی دانسته و بحث و نظر درباره آن و تعیین دقیق حدودش را لازم می‌شمرد[۶۱]. او مانند دیگر متکلمان امامیه، عصمت را از ذاتیات و شروط لازم برای امام می‌داند: «إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً»[۶۲]. نظریه مرحوم سید در این باره ناشی از نگاه ویژه او به منصب امامت است؛ بدین معنا که وی وجود رئیس را برای جامعه عقلاً امری ضروری دانسته و او را همان امام می‌شمرد و بر این باور است که چنین رئیسی باید از ارتکاب گناهان معصوم باشد[۶۳].

مرحوم سید، عصمت را از نظر لغوی به معنای منع کردن می‌داند: أصل العصمة في وضع اللغة المنع، يقال: عصمت فلانا من السوء إذا منعت من فعله به[۶۴]. وی افزون بر تعریف لغوی عصمت، دست‌کم سه بار به تعریف اصطلاحی آن پرداخته است. بر اساس یکی از این تعاریف، عصمت چیزی است که با وجود آن، اگرچه مکلف تمکن و قدرت ارتکاب گناه را دارد، از گناه یا ترک واجب امتناع می‌کند: لعصمة ما يمنع عنده المكلف من فعل القبيح و الاخلال بالواجب ولولاه لم يمنع من ذلك مع تمكينه في الحالين[۶۵]. مرحوم سید مرتضی در تعریف دیگری از عصمت، از ادبیات رایج میان متکلمان آن زمان استفاده می‌کند و عصمت را لطف خداوند به بنده خود می‌شمرد[۶۶].

ویژگی‌های مقوله عصمت از دیدگاه مرحوم سید عبارت‌اند از: اختیاری و الهی بودن عصمت [۶۷]، تکاملی بودن عصمت [۶۸]، اختصاص نداشتن به گروهی ویژه [۶۹] و تشکیکی بودن عصمت. مرحوم سید، عصمت را دارای مراتب تشکیکی می‌داند؛ یعنی کسی که از فعلی قبیح خودداری می‌کند، از همان عمل، معصوم به شمار می‌آید؛ ولی نمی‌توان او را معصوم مطلق نامید، بلکه معصوم مضاف است؛ یعنی از همان عمل، معصوم است. اگر کسی بتواند از همه گناهان خودداری کند، او را معصوم مطلق می‌نامند، و از این روست که پیامبران و امامان که در دیدگاه شیعه امامیه از همه گناهان خودداری می‌کنند، معصوم مطلق به شمار می‌آیند[۷۰]

از نظر وی امام ضرورتا از ارتکاب همه گناهان صغیره و کبیره [۷۱] و نیز اشتباهاتی که در تبیین و عمل به دین، به روی گردانی مردم از او بیانجامد[۷۲]، قبل و پس از تصدی امامت، معصوم بوده و ضرورتا از اشتباه و فراموشی و سهو و نسیان در امور عادی زندگی[۷۳] و نیز ترک مستحبات معصوم نیست[۷۴] مرحوم سید در آثار متعدد خود، از براهین عقلی و نقلی بسیاری در اثبات عصمت معصومان استناد کرده است.[۷۵].[۷۶]

ابوالصلاح حلبی

ابوالصلاح تقی بن نجم بن عبیدالله حلبی، معروف به ابوالصلاح حلبی، از جمله متکلمان معروف قرن پنجم و از شاگردان سید مرتضی و شیخ طوسی است. او از متکلمانی است که در زمینه عصمت، به ویژه برهان‌های آن نوآوری‌های زیادی داشته است.[۷۷].[۷۸]

خلاصه نظریات مرحوم حلبی در باب عصمت چنین است

عصمت شرط لازم نبوت و امامت پیامبر و امام است.[۷۹] امام ضرورتا پیش و پس از تصدی منصب امامت از گناه[۸۰] و اشتباه در تبیین دین[۸۱] معصوم است.

مرحوم حلبی را می‌توان از جهت ارائه برهان‌های متعدد عقلی و نقلی یکی از بی‌نظیرترین متکلمان دانست به گونه‌ای که هیچ‌یک از متکلمان قبل از او به اندازه وی برای اثبات عصمت امام اقامه برهان نکرده‌اند.[۸۲].[۸۳]

ابوالفتح کراجکی

ابوالفتح محمد کراجکی طرابلسی (۴۴۹ ق، لبنان) از جمله متکلمان معروف قرن پنجم هجری است. وی مانند بسیاری دیگر از متکلمان امامیه طرفدار عصمت پیامبران بوده و در این خصوص امامان را نیز هم‌شأن انبیا می‌داند.[۸۴]. بر این اساس هر مرتبه‌ای از عصمت که برای انبیا ثابت شود برای امامان نیز ثابت خواهد بود.

مرحوم کراجکی در معدود آثار به جای مانده از خود، به طور بسیار گذرا، به یکی از ویژگی‌های عصمت، یعنی اختیاری بودن آن اشاره کرده است: و انهم معصومون من الخطا و الزلل عصمة اختیار[۸۵]. وی در این عبارت موجز، مفهوم عصمت را برای عصمت از اشتباه و خطا نیز به کار برده است.[۸۶]

ایشان در آثار خود در موارد متعددی امام(ع) را از گناهان معصوم دانسته است: «امامان(ع) در داشتن کمال، علم و عصمت از گناهان، مانند پیامبران(ع) هستند»[۸۷] وی ضمن بیان اینکه امامان جانشین پیامبر اکرم(ص) هستند، آنها را به هر آنچه مورد نیاز مردم است، عالم می‌داند. حداقل برداشت از این عبارات، عصمت امام از اشتباه در امور مربوط به دین است. وی در این باره می‌نویسد: «تمام حجت‌های خداوند متعالی به همه آنچه مورد نیاز مردم است، احاطه علمی دارند و از اشتباه و لغزش معصوم‌اند»[۸۸].

از برهان‌های مرحوم کراجکی در بحث عصمت امام روشن می‌شود که از نظر وی، عصمت، شرط لازم متصدی منصب امامت است. وی ضمن یکی از برهان‌های خود می‌نویسد: «امام، الگوی مردم در دین و دنیاست، و پیروی از او را خداوند رب العالمین واجب کرده است. پس لازم است اشتباه و لغزشی بر او ممکن نباشد»[۸۹].

او برای اثبات عصمت امام، هم از براهین عقلی و هم از برهان‌های نقلی استفاده کرده است. وی در بحث برهان‌های عصمت، دست‌کم به دو برهان عقلی امتناع تسلسل[۹۰].[۹۱] و پیشوایی امام [۹۲].[۹۳] استناد کرده است.

شیخ طوسی

در اندیشه مرحوم شیخ طوسی نه تنها پیامبر و امام معصوم هستند بلکه عصمت شرط لازم نبوت و امامت آنها است. [۹۴] وی در بیان تعریف اصطلاحی، عصمت را به لطفی تفسیر نموده که معصوم را به انجام واجب و ترک قبیح دعوت می‌کند. [۹۵] وی اختیاری بودن، [۹۶] و الهی بودن، [۹۷] را از ویژگی‌های عصمت دانسته است.

از منظر ایشان، امام از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم بوده[۹۸]. نظریه‌ای که برای نخستین بار مرحوم شیخ طوسی در کلام شیعه مطرح کرده، این است که وی امام را نه تنها پیش از تصدی منصب امامت، که از آغاز عمر تا پایان معصوم می‌داند[۹۹]. افزون بر آن، مرحوم شیخ طوسی، از کسانی است که پیامبر و به تبع آن، امام را از گناه سهوی نیز معصوم دانسته است[۱۰۰].

شیخ طوسی به طور کلی پیامبر و به تبع آن، امام را از هر عملی که موجب رویگردانی و نفرت مردم از آنان شود، اگرچه آن عمل قبیح نباشد معصوم دانسته است[۱۰۱].

وی امام را از گناهان باطنی و ظاهری[۱۰۲] معصوم می‌داند[۱۰۳] با این توضیح روشن می‌شود که در اندیشه مرحوم شیخ طوسی، امام به طور ضروری و وجوبی از آغاز عمر تا پایان از گناهان سهوی و عمدی معصوم است.[۱۰۴]

دیدگاه شیخ در باب قلمرو عصمت معصومان

در اندیشه مرحوم شیخ طوسی، امام (ع) از اشتباه در مرحله عمل به دین اگر به ارتکاب قبیح یا همان گناه سهوی بیانجامد، معصوم است؛[۱۰۵]

مرحوم شیخ طوسی درباره امکان قضا شدن نماز پیامبر و امام به صراحت نظریه‌ای مطرح نکرده؛ ولی در آثار خود، ناقل روایاتی است که مضمون صریح آنها، قضا شدن نماز معصوم است، که البته آنها را رد نیز ننموده است[۱۰۶]. افزون بر آن، مرحوم شیخ، در تفسیر ارزشمند خود، التبیان فی تفسیر القرآن، نظریه‌ای را به شیعه امامیه نسبت می‌دهد که نشان از اعتقاد راسخ او به لازم نبودن عصمت پیامبر و امام از قضا شدن نماز صبح است[۱۰۷].

مرحوم شیخ طوسی، روایت مربوط به اشتباه پیامبر اکرم (ص) در رکعات نماز را چندین بار با مضمون‌های مختلف نقل کرده است؛ به گونه‌ای که شاید نتوان شمار این روایات را در آثار هیچ یک از متکلمان پنج قرن نخست به این اندازه یافت.[۱۰۸] با این حال شگفت آنکه او در آثار کلامی خود، درباره سهو النبی و الامام، نظریه‌ای مطرح نمی‌کند و در کتاب‌های فقهی خود سهوالنبی (ص) را بر اساس دلایل قاطع و محکم، غیر قابل قبول می‌شمارد؛ ولی در کتاب تفسیری خود عبارتی را مطرح می‌کند که نشان اعتقاد به لازم نبودن عصمت پیامبران از سهو و اشتباه در نماز است: انا نقول انما لا یجوز علیهم السهو و النسیان فیما یؤدونه عن الله، فأما غیر ذلک فانه یجوز أن ینسوه أو یسهو عنه مما لم یؤد ذلک إلی الاخلال بکمال العقل[۱۰۹].

درباره اینکه امام (ع) از اشتباه و فراموشی در امور عادی زندگی معصوم است یا نه، دو دسته عبارت به ظاهر متعارض از ایشان به چشم می‌خورد[۱۱۰]. جمع میان اطلاق و تقیید این عبارات به ظاهر متعارض به این است که گفته شود: از نظر شیخ امام (ع)، در امور مربوط به تبلیغ دین معصوم است اما در امور عادی، ضرورتاً معصوم نیست.[۱۱۱]

در دیدگاه مرحوم شیخ، امام (ع) به همه مسائل عالم است. در این صورت عصمت او از اشتباه در نظریات غیر دینی نیز امری روشن خواهد بود[۱۱۲]

ابراهیم نوبختی

مرحوم نوبختی مانند دیگر متکلمان شیعه، عصمت را شرط لازم امامت دانسته و معتقد است قوام امر امامت با توجه به مسدولیت‌های به معصوم بودن وی وابسته است. [۱۱۳].

ایشان در تعریف خود از عصمت آن را لطفی از جانب خدای متعال می‌داند که موجب جلوگیری از وقوع انسان در خطا و اشتباه می‌شود[۱۱۴]. بر اساس تعریف وی از عصمت و دیگر عبارات ایشان می‌توان به این نتیجه رسید که از منظر او عصمت دارای دو ویژگی الهی بودن و اختیاری بودن است [۱۱۵].

مرحوم نوبختی، برهان‌های فراوانی را بر عصمت امام اقامه کرده که همگی، عقلی یا عقلی – نقلی‌اند و از خلال آنها می‌توان نظریه وی را در قلمرو عصمت به دست آورد. امتناع تسلسل، [۱۱۶]، حفظ شریعت [۱۱۷]، پیشوا بودن امام [۱۱۸]، مطاع بودن امام، [۱۱۹]، فلسفه وجودی امام[۱۲۰]، انحصار نظریه حق در کلام امام [۱۲۱] و جانشینی پیامبر اکرم (ص)[۱۲۲] از برهان‌های مورد استناد مرحوم نوبختی جهت اثبات عصمت معصومان است [۱۲۳]

منشأ عصمت

در اینکه منشأ عصمت چیست و چه عامل یا عواملی موجب می‌شود تا معصومان در مقام عمل به اختیار خود آلودگی‌ها را ترک کنند و از خطا و نسیان نیز در امان باشند؟ دیدگاه‌های مختلفی از سوی متکلمان اسلامی مطرح شده است.

اجتماع چهار عنصر

برخی معتقدند اجتماع چهار عنصر موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) می‌شود که عبارتند از: الف: در نفس یا بدن مطهر معصوم، خاصیتی وجود دارد که اقتضا می‌کند ملکه مانع از فجور در او پدید آید. ب: علم و یقین نسبت به زیان‌ها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است. ج: وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق می‌سازد. د: توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمی‌دارد[۱۲۴].

علم خاص

بسیاری از اندیشوران اسلامی، منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی می‏دانند[۱۲۵]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان می‌گردد.[۱۲۶].

علم و اراده

برخی دیگر عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانسته‌اند[۱۲۷]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زنده‌تر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزش‌ها و کج روی‌ها بیشتر در امان خواهد بود"[۱۲۸].

اراده قوی و حسن انتخاب

برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب می‌‌دانند[۱۲۹]. از نظر آنان عصمت پدیده‌ای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کننده‌ای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسان‌ها می‌‌توانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند[۱۳۰].

تمامیت عقل

برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمرده‏‌اند[۱۳۱]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیده‌اند"[۱۳۲].

خلق نکردن گناه توسط خدا

اشاعره که تمام افعال را بدون واسطه به خداوند نسبت می‌‌دهند، معتقدند که این خداوند است در اعمال معصوم فعل گناه را خلق نمی‌کند. [۱۳۳] برخی دیگر از اشاعره نیز معتقدند که خداوند در افعال معصوم فقط طاعت‌ها را می‌آفریند. [۱۳۴]. این نظریه نیز مردود است؛ چراکه بر اساس آن باز هم عصمت به فعل خداوند برگشته و موجب جبر می‌شود. [۱۳۵].

روح القدس

در برخی از روایات از روح القدس به عنوان منبع علم معصومان و به عبارت دیگر منشأ عصمت نام برده شده است. بر اساس این روایات، می‌توان روح‌القدس را مؤید ارواح دیگر و پایه عصمت معصومین دانست. [۱۳۶].

مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی

برخی دیگر هم مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی همچون وراثت، لطف الهی، تربیت خانواده و ... را منشأ عصمت می‌دانند[۱۳۷]

نتیجه

آنچه در بیان موجبات یا منشأ عصمت گذشت، دیدگاه‌های مختلف متکلمان اسلامی بود که اولا و بالذات به منشأ عصمت در انبیا(ع) -و از جمله آنها پیامبراکرم(ص)، بازمی‌گردد و ثانیا ناظر به منشأ عصمت در امامان معصوم نیز هست مگر برخی دیدگاه‌ها که صاحبان آنها به عصمت دیگر افراد بشر غیر از انبیا معتقد نباشند. با این حال استوراترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، همان «علم خاص» است. این دیدگاه هم با تحلیل عقلی و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با متون دینی همخوانی دارد. عمده‌‏ترین مشکل دیدگاه سوم (علم و اراده)، این است که ظاهرا علم و اراده به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است و الا اگر مقصود، اراده در طول علم باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم (علم خاص) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی حکما (کمال عقل) نیز باید گفت: اگر گفتار ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «علم خاص» نبوده است؛ چراکه «کمال عاقله» با «علم ویژه» تلازم وجودی دارد[۱۳۸].

اقسام عصمت

عصمت موهبتی و عصمت اکتسابی

عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری می‌کند.[۱۳۹] به خلاف عصمت موهبتی یا ذاتی که در آن انسان، به‌ واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب می‌کند[۱۴۰] به عقیده برخی عصمت ذاتی یا موهبتی بعد از تلاش و کوشش انسان و بعد از به دست آوردن عصمت اکتسابی به برخی از انسان‌‌‌ها داده می‌شود[۱۴۱] البته برخی، عصمت اکتسابی را به معنای عدالت دانسته‌اند.[۱۴۲].

در اینکه عصمت با اکتساب حاصل می‌شود، یا با موهبت الهی، اختلافی میان متکلمان اسلامی دیده نمی‌شود و به جرأت می‌توان گفت که تمام متکلمان در این خصوص قائل به موهوبی بودن عصمت هستند[۱۴۳].[۱۴۴] چه اینکه قرآن و روایات نیز عصمت را موهبت الهی می‌دانند نه کسبی.

به عنوان نمونه آیات شریفه ذیل بر موهبتی بودن عصمت دلالت دارند.

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۴۵]. ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ * وَآتَيْنَاهُمْ مِنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاءٌ مُبِينٌ[۱۴۶]. این آیه دلالت دارد بر اینکه نبوت و عصمت از مواهب الهی است.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...[۱۴۷].

﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا...[۱۴۸].

﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا[۱۴۹].

این آیات که بعضی در باب عصمت انبیا و امامان و بعضی در باب عصمت عام می‌باشد همگی بر این نکته که عصمت، موهبتی الهی به صاحبان عصمت است دلالت دارند.

از میان روایات نیز می‌توان به روایات زیر از باب نمونه اشاره کرد.

  1. امام صادق (ع) فرمودند: “کسی که به تقوای الهی تمسک جوید، خداوند به او عصمت عطا می‌کند (او را حفظ می‌کند)”[۱۵۰].
  2. امام علی (ع) فرمودند: “خداوندا، راهی برای اجتناب از گناه نیست، مگر به عصمت و حفظ و نگهداری تو”[۱۵۱].
  3. امام علی (ع) در کلامی دیگر فرمودند: “همانا مردم همواره با پادشاهان و دنیا مشغول‌اند، مگر کسانی که خدا آنها را حفظ کند”[۱۵۲].
  4. جابر می‌گوید: از امام باقر (ع) درباره علم عالم (پیامبر و امام) پرسیدم، ایشان فرمودند: ای جابر، همانا در پیغمبران و اوصیا پنج روح است: روح القدس، روح ایمان، روح زندگی (حرکت)، روح قوت و روح شهوت. ای جابر، ایشان به وسیله روح القدس امور و مطالب را از عرش تا زیر خاک بدانند. سپس فرمود: ای جابر، این چهار روح اخیر را آفت و پیشامد می‌رسد، ولی روح القدس بازی و یاوه‌گری نکند[۱۵۳].

از روایات فوق به دست می‌آید که عصمت علمی مختص به انبیا و امامان است و عصمت عملی که هم در معصومین و هم در سایر مردم وجود دارد موهبتی الهی است، اگرچه ریشه و زمینه‌های آن اکتسابی می‌باشد[۱۵۴].

عصمت استحقاقی و عصمت تفضلی

بحث دیگری که میان متکلمان اسلامی مطرح است این است که آیا عصمت استحقاقی است یا تفضلی. این بحث به بحث اختیار در عصمت و مجبور بودن یا نبودن معصوم در ارتکاب معاصی و عدم ارتکاب آنها بازمی‌گردد. از نظر عقل، اگر عصمت مستلزم مجبور بودن شخص معصوم در انجام طاعات و ترک گناهان باشد، در این صورت شخص معصوم مستحق ستایش و مدح نخواهد بود؛ چرا که وجود این صفت در او فضیلتی برای وی به شمار نیامده و بنا به فرض مذکور او مجبور به ترک گناه بوده و اصلا قدرت بر انجام آن را ندارد.[۱۵۵] روشن است که به تبع این نظریه، امر و نهی و پاداش و کیفر معصوم نیز نامعقول خواهد بود. اما از آنجا که غالب متکلمان اسلامی غیر از اشاعره، قائل به اختیار شخص معصوم هستند، بنابراین عصمت را امری تفضلی می‌دانند نه استحقاقی. [۱۵۶]

گستره عصمت

گستره عصمت معصومان به دو بخش کلی گستره زمانی و گستره متعلق قابل تقسیم است.

گستره زمانی

در گستره زمانی، عصمت معصومان به لحاظ قبل از تصدی منصب نبوت یا امامت و از زمان تولد و نیز پس از تصدی منصب بررسی می‌شود

عصمت پیش از تصدی منصب (نبوت یا امامت)

بحث از قلمرو عصمت معصومان اعم از پیامبران و امامان و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب نبوت و امامت و پس از آن تا عصر امامان اهل بیت(ع) دیده و شنیده نشده چه اینکه گویا تأکید ائمه در دوران حضور بیشتر بر تثبیت اصل مسأله عصمت بوده است. به نظر می‌رسد این مسأله تا زمان مرحوم شیخ صدوق مطرح نبوده است. نخستین بار شیخ طوسی مسأله عصمت امام و به تبع آن پیامبر خاتم را از زمان تولد مطرح کرد در حالی که پیشینیان او تنها به عصمت امام پس از تصدی منصب امامت توجه داشتند. [۱۵۷].

عصمت پس از تصدی منصب (نبوت یا امامت)

یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران و امامان معصوم از گناه پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است. [۱۵۸]. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارتند از:

  1. عصمت در تلقی و ابلاغ وحی
  2. عصمت در تفسیر و تبیین وحی
  3. عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی
  4. عصمت از گناه

یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار می‌رود. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ- را قبول دارند[۱۵۹]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است[۱۶۰].

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

مقصود از «گستره متعلق»، ابعادی است که امام(ع) در آنها معصوم است. به بیان دیگر می‌‌توان عصمت امام را از جنبه‌های متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی مطرح کرد:

عصمت عملی

عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از دریافت منصب

تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی و امامان اثنی عشر را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود داشته و در مورد عدم عصمت جانشینان پیامبر خاتم نیز اتفاق دارند.

مرحوم شیخ مفید همچون دیگر متکلمان امامیه به عصمت امام از گناهان صغیره و کبیره پس از تصدی منصب امامت تصریح کرده و می‌‌گوید: پیامبران و امامان - پس از پیامبران - در حال نبوت و امامت خود از گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند. [۱۶۱] دیدگاه مرحوم مفید درباره عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب امامت، با توجه به کلمات به ظاهر متعارض ایشان در این خصوص چندان روشن نیست به طوری که برخی محققان معاصر معتقدند وی در این خصوص دیدگاه راسخی ندارد [۱۶۲] وی در مواردی در عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب توقف نموده[۱۶۳] و در مواضعی نیز تنها به عصمت پیامبران از گناهان صغیره تاکید کرده و میان گناهان صغیره ای که فاعل آن در اثر انجامش خوار شده و غیر آن تفکیک قائل شده و بر این اساس عصمت پیامبران از گناهان صغیره نوع اول را لازم دانسته است به خلاف نوع دوم[۱۶۴]، از جمع بندی نظریات مرحوم ابوالصلاح حلبی در این خصوص نیز به دست می‌‌آید که ایشان نیز قائل به عصمت پیامبران پیش و پس از تصدی منصب نبوت بوده است. [۱۶۵] در اندیشه شیخ طوسی، پیامبران و امامان از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند. عبارت‌های او حاکی از آن است که ایشان میان عصمت قبل از تصدی منصب یا پس از آن تفاوتی قائل نشده است. [۱۶۶].[۱۶۷] مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم امام در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است: نخست: عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از دریافت منصب و دوم: عصمت از اشتباه و خطا (گناه سهوی) در مرحله عمل به دین، پیش یا پس از دریافت منصب. تا پیش از مرحوم صدوق، متکلمان امامیه اشاره یا تصریحی به عصمت امام از چنین گناهانی نداشته‌اند. مرحوم صدوق با ارائه این معیار که پیامبر و به تبع آن امام در غیر تبلیغ دین، معصوم نیستند عملا به ضرورت نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شده است. [۱۶۸]. این در حالی است که مرحوم شیخ مفید به صراحت امام را از چنین گناهانی معصوم می‌داند. [۱۶۹].

عصمت از سهو

مرحوم صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز، [۱۷۰] و نیز خواب ماندن از نماز [۱۷۱]را نفی می‌کند. اما پس از او مرحوم شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز [۱۷۲] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند. هر چند ایشان امکان عقلی قضا شدن نماز به واسطه خواب ماندن پیامبر و امام را می‌پذیرد.[۱۷۳] بر این اساس اگر اشتباه در ادای واجبات را موجب رویگردانی مردم از پیامبر یا امام بدانیم، می‌توانیم مرحوم سیدمرتضی را نیز با استادش شیخ مفید هم عقیده بدانیم. [۱۷۴] متکلمان متأخر از مفید و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات بوده و به عبارت دیگر پیامبران و امامان را معصوم از سهو می‌دانند.

عصمت از نسیان
عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات

مسأله عصمت از ترک مستحبات و ترک اولی هر چند با برخی روایت‌ها قابل استنباط است اما در منابع کلامی امامیه تا زمان مرحوم شیخ مفید مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی متکلمان متأخر، فراهم آورد. به اعتقاد ایشان پیامبران(ع) از ترک غیر عمدی مستحبات، معصوم نیستند و لذا ممکن است به طور سهوی، برخی مستحبات از آنان فوت گردد؛ این در حالی است که وی، پیامبر خاتم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را حتی از ترک سهوی مستحبات نیز معصوم می‌داند هر چند بر این باور است که چنین عصمتی عقلا برای آن حضرات ضرورت ندارد و لذا از منظر وی امکان ترک مستحب برای متصدی منصب نبوت و امامت وجود دارد. [۱۷۶] پس از او مرحوم شیخ طوسی نیز با برگزیدن همین نظریه در توجیه ظاهر آیات بیانگر صدور گناه و ظلم از برخی پیامبران(ع)، مقصود از گناه و ظلم را ترک اولی دانسته است. [۱۷۷]

عصمت علمی

مقصود از «عصمت علمی» آن است که آیا امام در نظریاتی که ارائه می‌‌کند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی امام با واقع مطابق است؟ این بخش از عصمت نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد:

عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش یا پس از دریافت منصب

از آنجا که جامعه شیعی و نیز اندیشمندان مسلمان، یکی از اهداف نصب امام را تبیین دین پس از رسول خدا(ص) می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که امام، ضرورتا از اشتباه در تبیین دین معصوم است. آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت است اما درباره عصمت پیامبر یا امام از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت یا امامت باید گفت: این مسأله در منابع اندیشمندان شیعه در پنج قرن نخست هجری مطرح نشده است. [۱۷۸].

عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی پیش یا پس از دریافت منصب

غالب متکلمان امامیه در پنج قرن نخست، به صراحت درباره این مسأله نظریه پردازی نکرده‌اند، لکن از نظریات آنان درباره مسأله علم امام دست کم می‌توان به لوازم نظریه‌شان در این بخش نیز دست یافت. چه اینکه در میان متکلمان تنها مرحوم طبری و سدآبادی، علم امام را مطلق دانسته‌اند [۱۷۹]. از این رو می‌توان آنان را بر این باور دانست که امام از اشتباه در نظریات غیر دینی معصوم است. همچنین لازمه نظریات مرحوم حلبی درباره علم امامان پاک- نه متصدی منصب امامت- معصوم دانستن آنان از اشتباه در نظریات غیر دینی است. مرحوم ابن قبه رازی و نیز شیخ صدوق و شیخ مفید به صراحت لازمه منصب امامت را تنها علم به دین دانسته‌‎اند[۱۸۰]. پس از مرحوم مفید، سیدمرتضی نه تنها آشکارا لازمه منصب امامت را فقط علم به دین دانسته بلکه امام را در امور غیردینی به مراجعه به کارشناس موظف کرده است.[۱۸۱]. از میان شاگردان مرحوم سید، شیخ طوسی نیز همانند سید، بلکه غلیظ‌‌ تر از وی منکر علم امام به نحو ضروری در امور غیر دینی است به گونه‌ای که امام را در غیر امور دینی موظف به مراجعه به کارشناس و در صورت اختلاف در نظریات کارشناسان با داشتن شرایط، امام را مکلف به انتخاب یکی از نظریات کرده است. [۱۸۲]. لازمه عرفی چنین نظریاتی، آن است که بخشی از علم امام -یعنی علم به مسائل و موضوعات غیردینی- برگرفته از منابع بشری باشد از این رو نظریات غیردینی وی، همانگونه که می‌تواند درست و مطابق واقع باشد، می‌تواند مطابق با واقع هم نباشد.

عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی پیش یا پس از دریافت منصب

به نظر می‌رسد تبیین این مسأله در عصر امامان معصوم(ع)، دغدغه اصلی خود آن حضرات و نیز یارانشان نبوده است؛ زیرا مطلب خاصی در این باره به دست نیامده است. در هر حال باید گفت فضای حاکم بر جامعه شیعی، تا پایان قرن پنجم هجری بر معصوم دانستن پیامبر و امام از اشتباه در امور عادی استوار نبوده است[۱۸۳].

وجوه اشتراک و افتراق گستره عصمت در معصومان

آنچه در گستره عصمت بیان شد نسبت به همه مصادیق معصومان یکسان نیست بلکه با توجه به تشکیکی بودن مقوله عصمت این وصف دارای درجاتی است از این رو متکلمان امامیه بر این باورند که پیامبر خاتم و امامان معصوم که جانشینان آن حضرت هستند از عالی‌ترین درجه عصمت برخوردارند و سایر پیامبران(ع) به تناسب شأن و جایگاهشان از درجات پایین‌تر آن بهره‌مند هستند با این توضیح می‌توان گفت به طور کلی هر جا متکلمان معتقد به عدم ضرورت عصمت از امری خاص برای پیامبر خاتم و امامان معصوم شده‌اند با عنایت به برتری آن حضرات بر دیگر پیامبران به وضوح می‌توان به اعتقاد آنها به عدم عصمت سایر انبیا در همان مسأله نیز دست یافت اما چنین نیست که در تمامی مواردی که معتقد به عصمت پیامبر خاتم و امامان شده‌ باشند همان عصمت را برای سایر انبیا نیز باور داشته باشند بلکه در این میان حداقل میان عصمت از گناهان صغیره قبل از تصدی منصب یا از ابتدای تولد و نیز عصمت از ارتکاب سهو در امور عادی زندگی و نیز عصمت از ترک مستحاب و ترک اولی میان پیامبر خاتم و امامان و سایر انبیا تفاوت‌هایی در کلمات متکلمان به چشم می‌خورد.

ضرورت و امکان عصمت

امکان عصمت

در آثار کلامی پیشینیان بحثی تحت عنوان "امکان عصمت" نیامده؛ چرا که آنها غالباً این مسأله را مسلّم گرفته و نیازی به بحث درباره آن نمی‌دیده‌اند، هر چند برخی از مباحث مربوط به این موضوع در مسأله "عصمت و اختیار" مطرح گردیده است. امّا اخیراً در پاره‌ای از کتب کلامی و اعتقادی، این مسأله مورد توجه قرار گرفته و عموماً از سوی منکران عصمت - ولو منکران بعضی از ابعاد آن - مسأله عدم امکان عصمت مطرح شده است. منشأ بسیاری از این‌گونه سخنان، در این است که صاحبان آنها نتوانسته‌اند بین عصمت معصومین و اختیار آنان وجه جمعی بیابند و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده آزاد می‌باشد، نتیجه گرفته‌اند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست.

ادله امکان عصمت برای عموم افراد بشر

برخی معاصرین دستیابی به برخی درجات عصمت را برای عموم افراد بشر ممکن دانسته و به ادله‌ای همچون امکان ذاتی[۱۸۴] و برخی عمومات قرآنی دال بر این موضوع، استناد کرده‌اند.[۱۸۵].[۱۸۶]

ضرورت عصمت

بحث از ضرورت عصمت پس از بحث امکان عصمت مطرح می‌گردد. هر چند بهره‌مندی از برخی اقسام و درجات مختلف عصمت برای عموم افراد بشر به تناسب جایگاه هر فرد و تقوای او امری ممکن است اما برخورداری از درجات عالیه آن که شامل عصمت عملی و علمی می‌شود تنها برای حجت‌های الهی اعم از انبیا و امامان معصوم(ع)، ممکن بلکه امری لازم و ضروری است.

ضرورت عصمت پیامبران

هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است و مقتضای این هدف آن است که پیام‌های خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا، و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صد درصد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند. به همین دلیل است که مفسران بزرگ هنگامی که به آیه‏ ۵۹ سوره نساء؛ «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ»؛ (اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر را) می‌‌‏رسند می‏ گویند دستور اطاعت مطلق دلیل بر این است که پیامبران باید معصوم باشند وگرنه خداوند هرگز دستور اطاعت بی‌‏قید و شرط از آنها را نمی‌‏داد[۱۸۷].

اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا می‌‌کند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ حتّی اگر آنها آدم‌های خوبی باشند؛ زیرا منهای مقام عصمت، باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادّی بلغزد، و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند[۱۸۸].

به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله اتمام حجّت نیز حاصل نمی‌شود؛ زیرا همیشه بهانه ای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است؛ لذا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) می‌‌خوانیم: «او معصوم است و مویّد و موفّق و مستقیم و آگاه از حق، و ایمن از خطاها و لغزش‌ها و انحراف ها؛ خداوند او را به این صفت مخصوص کرده تا حجّتش بر بندگان و شاهدش بر خلق باشد». [۱۸۹].

اضافه بر این، برنامه‌های عملی انبیاء نقش اصلی در تربیت مردم دارد؛ زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آنها است که برای کسانی که تحت تربیت آنها قرار دارند معیار و الگو محسوب می‌‌شود. بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک می‌‌کند و او را به مقصد می‌‌رساند. پیامبران آمده‌اند تا انسان‌ها را پرورش دهند و روشن است که در بعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت،تزکیه و انسان‌سازی محقق شود؛ لذا هرگونه خطایی از او می‌‌تواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند و اگر تضادّی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد به کلّی اعتبار خود را از دست می‌‌دهند و هدف بعثت آنان عقیم خواهد ماند. [۱۹۰].

ضرورت عصمت امامان

اگر بگوییم عصمت برای امامان ممکن است؛ معنایش این است که عصمت، ذاتاً برای امامان امتناع ندارد و با فرض وقوع عصمت، هیچ محالی لازم نمی‌آید. برای روشن شدن این ادعا باید در دو مقام بحث شود: اقتضای عصمت و موانع عصمت.

اقتضای عصمت

آنچه که در باب عصمت انبیاء مقتضی است در باب عصمت امامان هم اقتضا دارد، زیرا امامت، دنباله نبوت و به قول قرآن، افضل از نبوت است؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۹۱].

یکی از نکاتی که از این آیه فهمیده می‌شود این است که اگر امام، معصوم نباشد اعتماد ملت از او سلب خواهد شد، و لذا از فرمان‌هایش اطاعت نخواهند کرد. با این فرض، کار خداوند عبث و لغو می‌گردد، چون غرضش محقق نمی‌گردد و این عدم اطاعت با غرض خداوند از آفرینش و نصب امامان و حکمت تشریع، ناسازگار است؛ با اینکه می‌دانیم خداوند حکیم است و کار قبیح و عبث انجام نمی‌دهد و سیر تکاملی انسان را نامحدود قرار داده و به انسان امر کرده تا رسیدن به عالی‌ترین مرحله تکامل انسانی، یعنی خلافت الهی سعی و تلاش کند و لحظه‌ای از مجاهدت نفس و طهارت روح و کسب کمالات معنوی باز نماند.

همه این دلایل و امثال آن، عصمت را برای امامان لازم و ضروری می‌کند و روشن است که عصمت برای امام، هم‌سنگ امامت برای هدایت بشر است و امامت، دنباله نبوت در ابلاغ دین و حفظ شریعت از انحرافات و هدایت امت به سوی رستگاری است.

موانع عصمت

این پرسش مهم وجود دارد که آیا عصمت برای امامان، موانعی دارد یا خیر؟

در پاسخ به این اسوال می‌گوییم: در باب موانع احتمالی تنها مانعی که اهل سنت به آن اشاره کرده‌اند – به استثنای اشاعره - مسئله عدم وقوع عصمت برای خلفا است که ربطی به امتناع ذاتی ندارد و ما هم به صورت اصولی با کلام اهل سنت مخالفیم زیرا: اساساً ما خلفای بنی‌عباس و بنی‌امیه را امام نمی‌دانیم، چرا که آنان ظالم و غاصب بوده‌اند. در نظر ما امامان دوازده نفرند که اولین آنها حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و آخرینشان حضرت ولی‌عصر (ع) می‌باشند که معصوم و مطهرند. به علاوه ما معتقد به امامانی هستیم که منصوب الهی‌اند و از جانب خداوند و نبی مکرم اسلام (ص) به مردم معرفی شده‌اند و در روایات شیعه و اهل سنت اسمای آنها آمده است، لذا هیچ دلیلی که امتناع ذاتی عصمت یا امتناع وقوعی عصمت را ثابت کند وجود ندارد، بنابراین ما به امکان عصمت برای امامان قائلیم.

  1. اگر عصمت برای امامان امتناع ذاتی داشته باشد، نباید هیچ انسانی به عصمت دست یابد؛ حال آنکه قرآن کریم در موارد مختلف انبیاء را معصوم می‌داند؛ از جمله در این آیه شریفه: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۱۹۲].آیات دیگری از قرآن نیز به صراحت یا به دلالت التزامی، بر عصمت امامان شهادت می‌دهند، همچنان که آیه تطهیر و آیات دیگر بر این مطلب دلالت دارند. از این‌رو به صراحت ادعا می‌شود که در باب امکان عصمت برای امامان، مقتضی عصمت برای آن بزرگواران وجود دارد و موانع احتمالی عصمت، مفقود است و یا اینکه دلالتی بر این موضوع ندارند، بنابراین عصمت برای امامان، امری ممکن است[۱۹۳].

چرایی ضرورت عصمت معصومان

در اینجا توجه به این نکته حائز اهمیت است که بحث ضرورت عصمت، ارتباط بسیار نزدیکی با بحث اثبات عصمت به واسطه براهین عقلی داشته و به نوعی به آن گره خورده است. ؛ چراکه در ضرورت عصمت امام به دنبال پاسخ به سوال چرایی عصمت در انبیا و امامان هستیم بدین معنا که چرا حجت‌های الهی باید معصوم باشند؛ از طرفی در پاسخ به این سوال به این مهم خواهیم پرداخت که اگر حجج الهی معصوم نباشند، محذوراتی پیش خواهد آمد که به واسطه آنها می‌توان در قالب براهینی عقلی، عصمت حجت‌های الهی را ثابت نمود. [۱۹۴].

براهین عقلی ضرورت عصمت معصومان

با توجه به آنچه گفته شد براهین عقلی اثبات عصمت معصومان که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از:

برهان لزوم هدایت بشر

ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۱۹۵]. اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد[۱۹۶]

برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبرخاتم خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۱۹۷].[۱۹۸].[۱۹۹]

برهان حفظ شریعت

پیامبران و امامان، حافظ شریعتند، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است پیامبران و امامان، معصوم باشند[۲۰۰].[۲۰۱]

برهان لزوم اطمینان

صغری: پیامبران و امامان می‌خواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۲۰۲]

برهان لطف

چنان‌که وجود پیامبران و امام لطف است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران و امامان غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیستند و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران و امامان، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشند و خطا و معصیت بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض امامت است.[۲۰۳].[۲۰۴]

شرطیت عصمت

متکلمان اسلامی برای پیامبران و امامان شرایطی را بر شمرده‌اند که دسته‌ای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی هستند، مثل مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل بودن، مسلمان بودن[۲۰۵]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین هستند. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام می‌دانند[۲۰۶]. تاکید بر وجود این شرایط در پیامبران و امامان حاکی از لزوم وجود این شرایط در آنهاست که از جمله آنها شرط عصمت است. از منظر آنها شخص معصوم باید در تمام طول عمر خود از هرگونه عمل و رفتار منافی با عصمت معصوم باشد و این عصمت اختصاص به دوران بعثت پیامبر و یا امامت امام ندارد.

اشتراط عصمت معصومان در قرآن

از جمله آیاتی که از آن بر شرطیت عصمت در پیامبران و امامان استفاده شده، آیه ابتلای حضرت ابراهیم (ع) است. آنجا که خدای متعال در پاسخ حضرت ابراهیم (ع) که از خدا خواست تا امامت را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد: ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۰۷].

مفسران با استناد به این آیه عصمت را برای پیامبر یا امام (ع) شرطی لازم می‌دانند و لزوم عصمت را این‌گونه تبیین می‌کنند که پیامبر یا امام (ع) مقتدا و رهبری است که اقتدای به او واجب است و اگر پیامبر یا امام (ع) معصیت کند بر آدمیان نیز از باب لزوم اطاعت از وی، ارتکاب معصیت واجب خواهد بود و این امر محال است، زیرا ارتکاب معصیت ممنوع است و جمع میان یک فعل و ترک آن غیر ممکن است، ازاین‌رو عصمت در پیامبران و امامان (ع) شرطی لازم است تا این محذور پیش نیاید[۲۰۸].

این آیه بر عصمت پیامبر و امام (ع) در طول حیات و تمام عمر دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از عمر خود گرفتار فسق یا شرک باشد شایستگی نبوت یا امامت را نخواهد داشت [۲۰۹].[۲۱۰]

دیدگاه متکلمان

سید مرتضی: وی حجیّت اجماع را به بازگشت آن به قول امام (ع) مستند کرده و در این باره می‌نویسد: إنما قلنا: إن إجماعهم حجّه، لأن في إجماع الإمامية قول الإمام الذي دلت العقول على أن كل زمان لا يخلو منه، و أنه معصوم لا يجوز عليه الخطأ في قول و لا فعل، فمن هذا الوجه كان إجماعهم حجة و دليلا قاطعاً[۲۱۱]؛ اینکه ما قائل هستیم که اجماع علماء شیعه حجت است، برای این است که در اجماع امامیه قول امام وجود دارد. امامی که ادلّه عقلی دلالت می‌کنند بر اینکه زمین هیچ‌گاه از او خالی نیست، او معصوم است و خطا در گفتار و کردار او ممکن نیست. از همین جهت است که اجماع عالمان شیعه حجت است و حضور معصوم دلیل قاطعی بر اعتبار اجماع.

خواجه نصیرالدین طوسی: ایشان علاوه بر یادآوری کمال فهم، هوشمندی و مبرا بودن حجت‌های الهی از اموری همچون خطا، سهو و نسیان می‌افزاید: كلما ينفّر عنه من دناءة الآباء وعهر الأمهات و الفظاظة و الغلظة و الأبنة و شبهها و الأكل على الطريق و شبهه[۲۱۲]؛ [پیامبر و امام باید] از آن چه که نفرت‌آور است منزه باشد. به مانند پستی و فرومایگی در نَسَب پدری و مادری، بد اخلاقی، تندخویی، امراض روحی و جسمی، ابتلاء به ابنه و مانند آن، و از غذا خوردن در مسیر راه و مواردی از این قبیل پرهیز کند.

علامه حلی: ایشان نیز در توصیف معصوم می‌نویسد: إنه لا يجوز أن يقع منه الصغائر و لا الكبائر، لا عمداً و لا سهواً و لا غلطاً في التأويل، و يجب أن يكون منزهاً عن ذلك من أول عمره إلى آخره[۲۱۳]؛ سر زدن گناهان بزرگ و کوچک از معصوم جایز نیست، خواه عملی باشد و خواه سهوی.

فاضل مقداد[۲۱۴] ایشان در شرح عبارت علامه حلی می‌گوید: أصحابنا حكموا بعصمتهم مطلقاً، قبل النبوة و بعدها[۲۱۵]؛ علماء شیعه به عصمت امامان به طور مطلق، چه قبل و چه پس از نبوت حکم کرده‌اند. از نظر ایشان، پیامبران در حوزه‌هایی همچون: عقاید، افعال، تبلیغ دین و امور عرفی عصمت دارند. بر این اساس، برخی از عالمان شیعه معتقدند که معصوم در موضوعات و مصادیق نیز دچار اشتباه نمی‌شود.

مرحوم مجلسی: ایشان به نقل از کتاب «عقائد شیخ صدوق» می‌نویسد: «عقیده ما درباره پیامبران، فرستادگان، پیشوایان و ملائکه این است که اینان از هر پلیدی، پاکند و مرتکب گناهان کوچک و بزرگ نمی‌شوند».[۲۱۶]. علامه مجلسی تصریح می‌کند که این تعریفی که شیخ صدوق از عصمت به دست داده است، مورد اتفاق تمامی علماء شیعه و از ضروریات مذهب امامیه است. ایشان می‌نویسد: و بعدها قول أئمتنا (ع) بذلك المعلوم لنا قطعاً بإجماع أصحابنا رضوان الله عليهم، مع تأيّده بالنصوص المتظافرة حتى صار ذلك من قبيل الضروريات في مذهب الإمامية. و قد استدل عليه أصحابنا بالدلائل العقلية[۲۱۷]، عصمت به این معنا در شأن اهل‌بیت (ع)، به دلیل اجماع و روایات بسیار ثابت شده است، به طوری که این اعتقاد در زمره ضروریات مذهب امامیه به شمار می‌رود. علماء شیعه برای اثبات عصمت، به دلیل‌های عقلی نیز استدلال می‌کنند.

لازم به توضیح است که این صفات به پیشوایان شیعیان اختصاص ندارد؛ بلکه انبیاء گذشته و ملائکه نیز این‌گونه‌اند. اگر کسی این کلمات را درباره ائمه (ع) غلوّ و زیاده‌گویی بپندارد، پس در مورد انبیاء و ملائکه نیز باید همین پندار را داشته باشد، در حالی که هرگز چنین نیست[۲۱۸].

مصادیق عصمت

با توجه به مباحثی که در معنا، گستره، ضرورت و امکان عصمت بیان شد، روشن می‌شود که عالی‌ترین و کامل‌ترین درجات عصمت که هم مشتمل بر مصونیت از انواع گناهان کبیره و صغیره بوده و هم مصونیت از خطا، نسیان و اشتباه را شامل شود، لطف و موهبتی از جانب خدای تعالی است که تنها به برگزیدگان خویش به جهت هدایت و راهبری بشر، عطا نموده است. بر این اساس، پیامبران(ع)، پیامبرخاتم(ص)، امامان اثنی عشر(ع)، اهل بیت پیامبرخاتم(ص)، قرآن کریم، وحی، فرشتگان و برخی دیگر از برگزیدگان الهی همچون حضرت مریم(س) از جمله مصادیق معصومان هستند که هر یک به تناسب شأن و جایگاهشان، در بهره‌مندی از درجات عصمت با یکدیگر متفاوتند.

عصمت پیامبران

با توجه به آنکه هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است به مقتضای این هدف لازم است پیام‌های خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون بوده و دست نخورده به مردم برسند تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران ایجاد نشده و اظمینان کامل به سخنان آنها حاصل شود. روشن است که اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا می‌‌کند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ [۲۱۹]. گذشته از این مسلماً خداوند در مقام هدایت بندگان خود هرگز کوچکترین کاری که سبب تشویق آنها به خطا یا دعوت آنها به انحراف باشد نخواهد کرد،؛ چراکه صدور چنین عملی از هر کس خصوصا ذات پاک خداوند بزرگ قبیح و زشت است. اگر خداوند ادله نبوت، اعم از معجزات و دلائل علمی، را در اختیار غیر معصوم (یعنی کسی که ممکن است دروغ گفته، خطا کرده یا مرتکب گناهی شود، بگذارد، بندگان خود را به گمراهی افکنده است و این نسبت به خداوند حکیم محال است. [۲۲۰].

دلایل عقلی و نقلی فراوانی بر ضرورت عصمت پیامبران توسط متکلمان اقامه شده که در بخش ضرورت عصمت پیامبران بیان شد. بر این اساس کلیه پیامبران الهی از آدم تا خاتم(ع)، معصوم هستند. هر چند درجات بهره‌مندی از عصمت با توجه به شأن و جایگاه هر یک از آنان متفاوت بوده و مسلما پیامبران اولوالعزم و به ویژه پیامبرخاتم(ص) واجد عالی‌ترین درجه عصمتند.[۲۲۱].

عصمت اهل بیت

عصمت امامان

عصمت حضرت فاطمه

حضرت فاطمه زهرا(س)، دختر پیامبر خاتم، یکی دیگر از مصادیق معصومان است. شیخ مفید [۲۲۲] اجماع مسلمانان و علامه مجلسی، [۲۲۳] اجماع قطعی شیعیان بر عصمت او را ذکر کرده‌اند. عصمت حضرت فاطمه(س) در کتاب‌های تفسیری و ذیل برخی از آیات قرآن مطرح شده و از آنجا به مباحث و منابع کلامی و اصول فقه راه یافته است. پیشینه طرح عصمت حضرت فاطمه به زمان رسول خدا(ص) و برخی روایات آن حضرت و نیز برخی آیات قرآن همچون آیه مباهله و آیه تطهیر بازمی‌گردد. [۲۲۴]. نخستین گزارش‌های تاریخی درباره عصمت حضرت فاطمه(س) نیز به زمان پس از رحلت پیامبر(ص) یعنی ماجرای مصادره فدک باز می‌گردد که در آن امام علی(ع) [۲۲۵] بر اساس آیه تطهیر به معصوم بودن حضرت زهرا(س) استناد کرده است.[۲۲۶].

عصمت وحی

معناشناسی

چرایی عصمت وحی

ضرورت عصمت وحی

اثبات عصمت وحی

مصادیق عصمت وحی

عصمت قرآن

مراحل و مراتب عصمت قرآن

عصمت از ناحیۀ نازل کننده (خداوند)
عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده وحی به پیامبر
عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر
عصمت در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر
عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر
عصمت در تبیین و تفسیر توسط پیامبر و دیگر حجت‌های الهی
عصمت در بقا، تا پایان تاریخ بشر

ابعاد عصمت قرآن

عصمت معنوی یا تفسیری
عصمت لفظی (مصونیت از تحریف)
  1. عدم زیاده و نقصان یک حرف
  2. عدم زیاده و نفصان یک کلمه
  3. عدم زیاده و نقصان یک آیه
  4. عدم زیاده و نقصان یک سوره

آثار معصوم بودن قرآن

عصمت سبب قداست قرآن
عصمت سبب نفی تضاد و تعارض در قرآن
عصمت حاکی از هدایت‌گری قرآن
عصمت و حجیت دلالت لفظی و معنوی قرآن
برتری قرآن بر سایر کلام‌ها و کتاب‌ها

عصمت فرشتگان

اثبات عصمت

اثبات عصمت پیامبران

براهین عقلی
  1. قاعده لطف
  2. معجزه
  3. روشن بینی درونی پیامبران
  4. [[برهان وجوب اطاعت از پیامبران
  5. برهان تسلسل
  6. برهان حفظ شریعت
  7. برهان خلف
ادله نقلی
  1. ادله قرآنی
    1. آیات منحصر در عصمت پیامبران
    2. عدم تسلط شیطان بر پیامبران
    3. اصطفای الهی پیامبران
    4. امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
    5. معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
    6. اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
  2. ادله روایی

اثبات عصمت پیامبر خاتم

براهین عقلی
ادله نقلی
  1. ادله قرآنی
    1. خبر از دوری پیامبر از گمراهی و هوای نفس
    2. امر به اطاعت مطلق از پیامبر
    3. معرفی پیامبر به عنوان الگوی حسنه
    4. تاکید بر عدم صدور فراموشی از پیامبر
  2. ادله روایی

اثبات عصمت امامان اثنی عشر

براهین عقلی

ادله نقلی

آیات قرآن کریم
  1. آیه ابتلا
  2. آیه اولی الامر
  3. آیه تطهیر
  4. آیه صادقین
روایات
  1. حدیث ثقلین
  2. حدیث سفینه
  3. حدیث منزلت
  4. احادیث معیت
    1. حدیث علی مع الحق
    2. حدیث علی مع القرآن

اثبات عصمت حضرت فاطمه(س)

آیات قرآن

آیه تطهیر

خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرمایند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۲۷]. این آیه از اراده خداوند به از بین بردن رجس از اهل بیت(ع) خبر داده است. بر اساس روایات معتبر، مراد از اهل بیت(ع) در آیه تطهیر، پنج تن آل عبا هستند که خداوند متعال افزون بر اراده از بین بردن رجس، تحقق این فعل را نیز در مورد آنها در نظر داشته است؛ زیرا آیه در مقام مدح و منقبت اهل بیت(ع) است. (یعنی اراده خدا در آیه اراده تکوینی است) و از بین بردن رجس و پلیدی از اهل بیت(ع)، به معنای عصمت آنهاست. [۲۲۸]. چه اینکه واژه «الرِجسَ» نیز (به معنای پلیدی) به دلیل اینکه با «الف و لام جنس» آمده است، مفید عموم بوده و هرگونه پلیدی ظاهری و باطنی را شامل می‌شود و از بین بردن این چنینی هر گونه پلیدی تنها با عصمت منطبق است.[۲۲۹].

به تعبیر دیگر از آنجا که در شأن نزول این آیه چنین آمده که این آیه در شأن حضرت فاطمه، امام علی و امام حسن و امام حسین (ع) نازل شده [۲۳۰]، پس بر حضرت فاطمه زهرا (س) نیز که در شمار پنج تن است صدق کرده و لذا آن حضرت هم همچون دیگر مصادیق آیه، از رجس و پلیدی به دور است و کسی که از منظر الهی از رجس و پلیدی، مبرا باشد، معصوم خواهد بود.[۲۳۱].

آیه اصطفای حضرت مریم

قرآن کریم در فضیلت حضرت مریم(س) می‌‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ[۲۳۲].

با توجه به این آیه روشن است که خداوند حضرت مریم(س) را پاک نموده و او را از میان زنان جهان برگزیده است. چه اینکه برگزیده خدا کسی است که دارای مقام عصمت باشد مثل انبیاء و اوصیاء انبیاء و این آیه دلالت دارد بر اینکه مریم(س) دارای مقام عصمت بوده است. طهارت مطلقه عبارت از طهارت ظاهریه از کثافات و نجاسات مثل حیض و نفاس و طهارت باطنیه از معاصی و اخلاق رذیله و طهارت معنویه از توجّه به غیر خدا است، و حضرت مریم(س) دارای جمیع این مراتب بود.[۲۳۳].

با این حال اطلاق آیه مورد بحث دربارهِ فضیلت نفسی حضرت مریم با روایات وارده در افضلیت حضرت فاطمه(س) مقید می‌‌شود، چون متعلق (اِصطفی) ذکر نشده، هم می‌‌تواند منظور زنان عصر مریم باشد و هم زنان همه اعصار؛ ولی به قرینه روایات، متعلق آن، زنان عصر خودش خواهد بود. [۲۳۴].. بنابراین وقتی ثایت شود که حضرت زهرا{{س}ج افضل از تمام زنان عالم هستند، پس بر حضرت مریم(س) نیز برتری خواهند داشت. در این صورت اگر ویيگی عصمت برای حضرت مریمثابت گردد، این ویيگی به طریق اولی برای حضرت زهرا(س) به اثبات خواهد رسید. چنانچه در روایتی از امام صادق(ع) نیز چنین نقل شده است که فرشتگان الهی نزد فاطمه زهرا(س) می‌‌آمدند با او حرف می‌‌زدند و آیات الهی را بر او می‌‌خواندند و همان تعبیراتی که نسبت به مریم(س) در قرآن آمده را به فاطمه زهرا(س) خطاب کرده و می‌‌گفتند: «یا فاطمه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاک وَ طَهَّرَک وَ اصْطَفاک عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ» [۲۳۵].[۲۳۶].

روایات

حدیث فاطمه بضعة منی

حدیث نبوی «فاطمة بَضْعَة منی» یکی از روایات دال بر عصمت حضرت زهرا(س) است. [۲۳۷]. بر اساس این حدیث که در جوامع روایی فریقین به اتفاق نقل شده، پیغمبر اکرم(ص) در شأن دختر گرامی خویش فرموده است: «فاطمة بضعة منی فمن ءاذاها فقد ءاذانی و من ءاذانی فقد ءاذی الله»؛ «فاطمه پارۀ تن من است؛ هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است» البته صدر و ذیل این روایت به نقل‌های مختلفی در منابع آمده که البته برغم اختلاف در الفاظ، اما مفهوم همه آنها یکی است [۲۳۸].

  1. کیفیت استدلال: در این روایت، خشنودی و ناخشنودی حضرت زهرا(س) محور و ملاک خشنودی و ناخشنودی خدا و رسولش شمرده شده و از آنجا که خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمی‌شود و به گناه و نافرمانی از دستوراتش رضایت نمی‌دهد، اگر حضرت زهرا(س) گناهی مرتکب می‌شد یا حتی فکر انجام آن را در سر می‌پروراند، در این صورت به چیزی خشنود شده بود که خدا از آن ناخشنود است؛ در حالی که حدیث بضعة، رضایت الهی را با خشنودی حضرت فاطمه(س) پیوند داده است. بنابراین این روایت به عصمت هم جانبه آن حضرت دلالت دارد. [۲۳۹].
  2. گستره عصمت حضرت فاطمه (س): برخی از حدیث بضعة، تنها عصمت حضرت فاطمه (س)از گناه را برداشت کرده‌اند اما برخی دیگر [۲۴۰] (عصمت از گناه و خطا، نسیان و اشتباه) را برداشت نموده [۲۴۱] و گفته‌اند:روح ولایت کلی و امامت عامه که همان عصمت مطلق است در وجود فاطمه زهرا(س) متحقق است؛ زیرا در یکی از نقل‌های این حدیث آمده است که ««فاطمة بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنی»»؛ عقل و کتاب و سنت دلیل بر این است که خشم پیامبر اکرم(ص)، خشم خدا است و از این حدیث بر می‌آید که خشم فاطمه زهرا(س)، نیز خشم رسول الله(ص) است و این مسأله به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی در این حدیث ذکر شده است، بنابراین، به طور مطلق خشم فاطمه(س)، خشم پیامبر(ص) و خشم پیامبر، خشم خدا خواهد بود، پس خشم فاطمه(س) و در مقابل آن خشنودی او خشنودی خدا است. از آنجا که خشنودی و خشم خدا و رسول(ص)، معصوم و به دور از هر گونه خطا و هوی است، خشم و خشنودی فاطمه(س) نیز معصوم و به دور از خطا و هوای نفس است؛ و این معنای عصمت کبری است. [۲۴۲].[۲۴۳].
حدیث ان الله یغضب لغضب فاطمة

در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) چنین نقل شده که فرمودند: «ان اللّه تَبارَکَ وَ تَعالی یَغضِبُ لِغَضَب فاطِمَة وَ یَرضی لِرِضاها» «همانا خداوند بلند مرتبه با غضب فاطمه غضب ناک و با رضایت او خشنود می‌شود». [۲۴۴]. بر اساس این روایت، رضایت و نارضایتی حضرت فاطمه زهرا(س)، محور خشنودی و ناخشنودی خداوند قرار داده شده و این حقیقت، بیانگر عصمت مطلق و همه جانبه آن حضرت، است. چه اینکه خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمی‌گردد و هیچ گاه به گناه و سرپیچی از فرمانش رضایت نمی‌دهد. اگر حضرت زهرا(ص) به گناه دست می‌زد و یا فکر انجام آن را در سر می‌پروراند، به چیزی خشنود گردیده بود که خدا از آن خشنود نیست؛ در حالی که در این روایت، رضایت الهی پیوندی ناگسستنی با خشنودی فاطمه(س) یافته است. [۲۴۵].

احادیث دال بر عصمت اهل بیت

احادیثی که عصمت اهل بیت(ع) را اثبات می‌کنند مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه نیز از جمله دلایل عصمت فاطمه(س) شمرده شده‌اند.[۲۴۶]. این احادیث که بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارند، به طریق اولی عصمت حضرت زهرا(س) را اثبات می‌کنند؛ زیرا فاطمه(س) به طور مسلم از اهل بیت(ع) است.[۲۴۷]. به گفته علامه مجلسی، احادیثی که بر وجوب تمسک به اهل بیت(ع) دلالت دارند مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه، بر عصمت حضرت فاطمه(س) نیز دلالت دارند؛ زیرا وجوب تمسک فقط برای معصومان ثابت است. شخصی که مرتکب گناه می‌شود، نه تنها تمسک و پیروی از او واجب نیست، بلکه از باب نهی از منکر، منع و انکار او واجب است.[۲۴۸].

اثبات عصمت فرشتگان

آثار و کارکردهای عصمت

کارکردهای عصمت پیامبران

حجیت سنت و سیره پیامبران

کارکردهای عصمت پیامبر خاتم

حجیت سنت و سیره پیامبر خاتم
حجیت و حقانیت جانشینان پیامبر خاتم
حجیت شریعت و کتاب

کارکردهای عصمت امامان

کارکردهای فقهی
کارکردهای اصول فقهی

کارکردهای عصمت قرآن

حجیت ظواهر قرآن

شبهات عصمت

عصمت و جبر

عصمت و تفویض

عصمت و غلو

عصمت و استغفار

آیات نافی عصمت

جمع‌بندی مباحث عصمت

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۸۱.
  12. ر.ک: فرقه‌های اسلامی، ص۱۲۸ و ۱۸۳؛ تشیع، ص۹۲ و ۹۳؛ رونالدسون، عقیدة الشیعه
  13. همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸
  14. مؤلّف کتاب اسلام و بررسی تاریخی نیز این دیدگاه را پذیرفته است و می‌گوید: «این مطلب مطابق با فلسفه نور از حکمت‌های کهن بابلی بود که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسل‌های پیاپی به ایشان رسیده است» هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانه‌های خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند؛ از این‌رو مؤلّف در ادامه می‌گوید: هنوز روشن نیست که با طی چه مراحلی این دو شکل اصلی تشیع با هم در آمیختند: عقیده به حق امامت موروثی و تشیع حاوی عقاید سرّی و رمزی؛ اما می‌توان گفت که در قرن‌های سوم و چهارم هجری، این جریان از قبل پیشرفت فراوانی کرده بود. با این همه هرچند به طور کلی معتقدات شیعه از نظر اهل سنت مردود بوده است، تشیع نفوذی قوی در بخش‌هایی از افکار و اعمال اهل سنت داشته است.... سنیان عقیده به نور الهی و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط علی، بلکه مولای علی، یعنی حضرت محمد را نیز مشمول آن نمودند. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱
  15. گرایش‌های تفسیری در میان مسلمانان، ص۱۲
  16. رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص229
  17. بعضی از معاصران از قول عده‌ای نقل می‌کنند که عصمت جزو تعالیم دین اسلام نمی‌باشد، بلکه اندیشه عصمت توسط عده‌ای از دانشمندان یهودی که اظهار اسلام می‌کردند وارد حوزه اعتقادات اسلام شده است، یعنی درواقع عصمت، بدعتی است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دانشمندان یهودی تازه مسلمان شده آن را وارد دین اسلام کرده‌اند یا اینکه عده‌ای از اهل کتاب این عقیده را ترویج کرده‌اند (ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج3، ص163)
  18. ابن تیمیه، مجموعه فتاوی شیخ الاسلام، ج۴، ص۵۱۸؛ همو، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۶؛ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه
  19. از بعضی اهل سنت دیدگاهی نقل شده که می‌کوشد اندیشه عصمت را سیاسی جلوه دهد و آن اینکه: اندیشه امام معصوم یک اندیشه سیاسی محض است و هیچ جنبه دینی ندارد و ریشه آن تخیل شیعه می‌باشد. شیعیان آرزو داشتند بعد از رسول خدا(ص) علی(ع) خلافت را عهده دار شود. بعد از اینکه ابوبکر متولی امر شد، به خود می‌گفتند که بعد از ابوبکر علی(ع) خلیفه می‌شود، اما عمر متولی شد. باز می‌گفتند: بعد از عمر علی(ع) عهده دار حکومت خواهد شد، اما باز عثمان خلیفه شد تا اینکه در وهله چهارم علی(ع) خلیفه شد. اما مدت کوتاهی این خلافت دوام نیاورد و طلحه، زبیر و عایشه از یک سو، معاویه از سوی دیگر و نیز خوارج در مقابل او ایستادند تا جایی که به شهادت علی(ع) منتهی شد و خلافت به سرسخت‌ترین دشمن علویان یعنی معاویه رسید. شیعه‌ها باز می‌گفتند: معاویه به زودی می‌میرد و خلافت به امام حسن(ع) می‌رسد؛ اما امام حسن(ع) قبل از مردن معاویه به شهادت رسید و با مرگ معاویه خلافت به پسرش یزید رسید و امام حسین(ع) نیز موفق نشد حکومت را به دست گیرد و در عهد امویان و سپس عباسیان اهل بیت در فشار و سرکوب بسیار شدید قرار داشتند. در این جوّ و محیط بود که شیعه به اوج ناامیدی و خیبت افتاد و هیچ تکیه گاه و نقطه امیدی برایش باقی نماند. برای جبران این واقعیت دردناک، اندیشه امام معصوم از طرف شیعه مطرح شد تا بطلان تمام کسانی را که به اهل بیت(ع) ظلم روا داشته‌اند ثابت کنند؛ اما اگر اهل بیت(ع) خلافت را بر عهده می‌داشتند، به هیچ وجه اثری از این اندیشه یافت نمی‌شد. محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۸۸. عده‌ای دیگر می‌گویند: «اندیشه عصمت را شیعیان اختراع کرده‌اند تا بدین وسیله موقعیت والای امامان خویش را در مقابل اهل سنت تحکیم و تثبیت کنند».احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۳۴؛ رونالدسون، عقیدة الشعیه، ص۳۲۸؛ حسن حنفی، من العقیدة الی الثوره، ج۴، ص۱۹۲.
  20. ر.ک: حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص۱۱ - ۱۴.
  21. ن.ک: همین مدخل، ذیل عنوان اثبات عصمت، ادله عقلی و نقلی
  22. امام سجاد(ع) در روایتی می‌فرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص132
  23. به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبه‌های خویش می‌فرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»نعمانی، کتاب الغیبة، ص44
  24. بخاری در صحیح خود در بابی با عنوان «المعصوم من عصم الله» و نیز نسائی و بیهقی از طریق ابوسعید خدری از پیامبراکرم(ص) چنین نقل می‌کنند: «ما استخلف خلیفة الا له بطانتان بطانة تأمره بالخیر و تحضه علیه و بطانة تأمره بالشر و تحضه علیه و المعصوم من عصم الله»، بخاری، صحیح بخاری، ج7، ص231؛ نسائی، سنن، ج7، ص158؛ بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص111؛ زراره از امام صادق(ع) و آن حضرت از رسول خدا(ص) روایت کرده که ده امر از پایه‌های اسلام است که دهمین آن عصمت به معنای طاعت است. «بنی الاسلام علی عشرة اسهم ... والعصمة و هی الطاعة»، صدوق، الخصال، ج2، ص447
  25. امام سجاد(ع) در روایتی می‌فرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص132
  26. به عنوان نمونه می‌توان به این روایت اشاره نمود: محمدبن ثابت از یاران امام سجاد(ع) در وصف آن حضرت چنین می‌گوید: امام چیزی جز حق نمی‌گوید. طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامة، ص212. این کلام را می‌توان هم ناظر به عصمت از دروغ و هم بیانگر عصمت از اشتباه دانست.
  27. به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبه‌های خویش می‌فرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»نعمانی، کتاب الغیبة، ص44؛ از امام مجتبی(ع) هم چنین روایت شده که فرمودند: «نحن حزب الله الغالبونعترة رسوله الاقربون و اهل بیته الطیبون الطاهرون»، شیخ مفید، امالی، تحقیق علی اکبر غفاری، 348؛ امام کاظم(ع) نیز در روایتی فرموده‌اند: «اللهم صل علی الائمة من ولده ... المطهرین الذین ارتضیتهم انصارا لدینک»، ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، ص43-42
  28. به عنوان نمونه رسول خدا(ص) در حدیثی متواتر و صحیح فرموده‌اند: «علی مع الحق و الحق مع علیو لن یفترقا حتی یردا علی الحوض یوم القیامة»، حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص124 و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج14، ص322؛ ام سلمه نیز چنین نقل کرده: «والله ان علیا علی الحق قبل الیوم و بعد الیوم عهدا معهودا و قضاءا مقضیا»، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق ج42، ص120؛ عمار یاسر نیز درباره امیرالمومنین(ع) چنین اظهار نظر کرده: « لو لم یبق احد الا خالف علی بن ابیطالب لما خالفته و لا زالت یدی مع یده و ذلک لان علیا لم یزل مع الحق منذ بعث الله نبیه»، نعمان مغربی، شرح الاخبار، تحقیق: سیدمحمد حسین جلالی، ج1، ص731؛ از مقدادبن اسود هم در دفاع از امیرالمومنین و اهل بیت پیامبر(ع) چنین نقل شده: «انی والله لاحبهم لحب رسول الله ایاهم و ان الحق معهم و فیهم»، مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص343-342؛ حذیفة بن یمان هم در دفاع از امیرالمومنین(ع) گفته است: «...فوالله انه لعلی الحق آخرا و اولا ...»، مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص384-383
  29. ر.ک: صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج2، ص172-170، روایت امام رضا(ع)
  30. مثل این روایت که هشام بن حکم از امام صادق(ع)درباره چگونگی عصمت پرسیده و آن حضرت چنین فرموده است: «المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله و قال الله تبارک و تعالی: «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم»»، صدوق، معانی الاخبار، ص132
  31. ر.ک: صدوق، خصال، ج1، ص310
  32. فرازهای زیارت جامعه کبیره خود شاهدی بر این سخن است. «اشهد انکم الائمة الراشدون المهدیون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون» ... «عصمکم الله من الزلل و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»، صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج2، ص611-609
  33. فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص۱۶۴ و ۲۱۶
  34. متکلم برجسته شیعه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، در آغاز معتزلی بود و سپس به مذهب امامیه گروید، وی در ری می‌زیست و پیش از سال ۳۱۹ هجری قمری در همان جا از دنیا رفت. ابن ندیم و نجاشی او را از متبحرترین متکلمان شیعی که منزلتی بزرگ در شیعه داشته است، شمرده و کتاب‌های او را نام برده‌اند. نجاشی و ابن ندیم نام کتاب‌های ابن قبه را به این ترتیب بیان کرده‌اند: کتاب الإنصاف فی الامامة، کتاب المستثبت نقض کتاب أبی القاسم البلخی، کتاب الرد علی الزیدیة، کتاب الرد علی أبی علی الجبائی، المسألة المفردة فی الإمامة؛ ر. ک: محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۲۵؛ احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۳۷۵-۳۷۶
  35. ابن قبه، نقض کتاب الاشهاد، به نقل از صدوق، کمال الدین، ج1، ص95-94
  36. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 267-266
  37. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۴-۹۵ و ۱۲۰.
  38. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵؛ همو، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱؛ همو، الانصاف، ص۱۳۳-۱۳۴.
  39. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۶۰-۱۶۱.
  40. «أن يكون إذا أمر ائتمر بطاعته و لا يد فوق يده و لا يسهو و لا يغلط و أن يكون عالما ليعلم الناس ما جهلوا»؛ (محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازی، مسألة فی الإمامة، ص۱۸۵، به نقل از: سیدحسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه؛ محمد بن عبدالرحمن، نقض کتاب الاشهاد).
  41. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۷.
  42. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۸.
  43. کیفیت استدلال وی را می‌توان این گونه تقریر کرد: اولاً، بر اساس حدیث ثقلین، حجت از عترت و اهل بیت رسول خداست؛ ثانیاً، بر اساس این حدیث، عترت رسول خدا (ص) از قرآن جدا نمی‌شوند، و بر ما لازم است که به عترت رسول خدا (ص) متمسک شویم. «أنّ الحجّة من عترته لا يفارق الكتاب‌، وإنّا متى تمسکنا بمن لا يفارق الكتاب لن نضلّ و ان من لا يفارق الكتاب فهو ممّن فرض على الامّة أن يتمسّكوا به»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴-۹۵). ثالثاً، چنین حجتی باید عالم به قرآن باشد و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و... را بداند؛ وگرنه نمی‌توان به او متمسک شد؛ زیرا ناسخ را به جای منسوخ، محکم را به جای متشابه و... می‌گذارد، و دیگر فرقی میان او و دیگران نخواهد بود؛ در حالی که رسول خدا (ص) عترتش را حجت و دیگران را مراجعه کننده به آنها دانسته است. يجب أن يكون جامعا لعلم الدين كله ليمكن التمسك به و الأخذ بقوله فيما اختلفت فيه الأمة و تنازعته من تأويل الكتاب و السنة و لأنه إن بقي منه شي‌ء لا يعلمه لم يمكن التمسك به ثم متى كان بهذا المحل أيضا لم يكن مأمونا على الكتاب و لم يؤمن أن يغلط فيضع الناسخ منه مكان المنسوخ و المحكم مكان المتشابه و الندب مكان الحتم إلى غير ذلك مما يكثر تعداده و إذا كان هذا هكذا صار الحجة و المحجوج سواء؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴). بنابراین حجت (از عترت رسول خدا (ص)) باید از اشتباه در قرآن معصوم باشد؛ ضمن آنکه از عبارتی که مرحوم ابن قبه بلافاصله پس از استدلال خود می‌آورد، روشن می‌شود که مقصود وی از حجت، همان امام است. ... صحّ ما قالت الإماميّة من أنّ الحجّة من العترة لا يكون إلّاجامعاً لعلم الدين، معصوماً مؤتمناً على الكتاب. فإن وجدت الزيديّة في أئمّتها مَن هذه صفته فنحن أوّل من ينقاد له، وإن يكن الاخرى فالحقّ أولى ما اتّبع؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴). از کیفیت استدلال مرحوم ابن قبه روشن می‌شود که وی با این برهان، در صدد اثبات عصمت پیامبر و امام از دروغ در تبیین دین و عصمت از اشتباه در تبیین دین است. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۹
  44. احمدعلی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجامی، ص۳۷۶؛ محمدبن حسن طوسی، الفهرست، ص۳۳۹؛ حسن بن علی بن داوودحلی، رجال ابن داوود، ص۱۶۷؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۱۴۱
  45. ابن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۵۷۱
  46. محمدبن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۶۰۰-۵۹۹؛ همو، نوادر المعجزات، ص۹
  47. ر.ک: فاریاب محمدحسین، عصمت امام ص۲۷۵-۲۷۰
  48. محمدبن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱
  49. محمدحمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج3، ص279-278؛ حسن بن یوسف حلی، نهج الحق، تعلیق عین الله حسینی ارموی، ص164؛ همو، مناهج الیقین، ص298؛ همو، الرسالة السعدیة، ص82؛ همو، منهاج الکرامة، ص113؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج1، ص177؛ فاضل مقداد، النافع یوم الحشر، ص95-93؛ همو، اللوامع الالهیة، ص326
  50. ر.ک: فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۲۷۴-۲۷۳
  51. ابن ندیم (گویا او خود، مرحوم شیخ را دیده است) وی را جلودار علم کلام و رئیس متکلمان شیعه در عصر خود دانسته است. محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۴۷. نجاشی نیز که یکی از شاگردان شیخ مفید به شمار می‌رود، کمال استاد خود را در علوم کلام، فقه و حدیث، بالاتر از آن دانسته است که توصیف‌پذیر باشد. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۳۹۹.
  52. مفید محمدبن محمدبن نعمان، وقعة الجمل، ص77
  53. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص128
  54. مفید، محمدبن محمدبن نعمانف المسائل العکبریة، ص115
  55. مفید، محمدبنمحمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص65؛ همو، المقنعة، ص32-31؛ همو، الفصول المختاره، ص105-194
  56. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص62
  57. مفید، محمدبنمحمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص65؛ همو، المقنعة، ص32-31؛ همو، الفصول المختاره، ص105-194
  58. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، المسائل العکبریة، ص108؛ همو، الافصاح، ص186؛ همو، تصحیح الاعتقادات، ص128
  59. محمدبن محمد بن نعمان،الفصول المختاره، 105-104
  60. ر.ک: فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص305-275
  61. العصمة في صفات الإمام من أكبر الأصول في الإمامة... فالواجب أن يكون الاشتغال بتصحيحها أكثر؛ (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۱۴۵؛ همو، الامالی، تحقیق سیدمحمدبدرالدین النعانی الحلبی، ج۲، ص۱۴۵؛ همو، الذریعة إلی اصول الشریعة، تحقیق ابوالقاسم گرجی، ج۲، ص۶۵۰).
  62. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۰۷. نیز ر.ک: همان، ص۱۲۴؛ همو، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴ و ج۳، ص۲۰ و ۹۰؛ همو، الانتصار، ص۸۱ و ۴۷۷؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۴؛ همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۴۳۰.
  63. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۳۲۶.
  64. إن العقل يقتضي بوجوب الرئاسة في كل زمان و أن الرئيس لابد من كونه معصوماً مأمونا منه كل فعل قبيح (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴).
  65. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۷۷.
  66. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  67. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  68. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۲.
  69. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  70. فإن قيل أ فتقولون فيمن لطف له بما اختار عنده الامتناع من فعل واحد قبيح أنه معصوم قلنا نقول ذلك مضافا و لا نطلقه فنقول إنه معصوم من كذا و لا نطلق... و نطلق في الأنبياء و الأئمة(ع) العصمة بلا تقييد لأنهم لا يفعلون شيئا من القبائح؛ (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۶. نیز ر.ک: همو، تنزیه الانبیاء، ص۶۸). گفتنی است در عبارات شیخ مفید نیز نظریاتی به چشم می‌خورد که همین معنا را به طور نسبی به ذهن متبادر می‌کند. ایشان در بحث از اینکه آیا امامان(ع) کلام ملایکه را می‌شنوند یا نه، بر این باور است که این کار، نه تنها برای امامان، بلکه برای شیعیان صدیق که از گمراهی معصوم‌اند نیز ممکن است: اقول بجواز هذا من جهة العقل و أنه ليس بممتنع في الصديقين في الشيعة المعصومين من الضلال و قد جاءت بصحته و كونه للائمة... واضحة الحجة و البرهان؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۹-۷۰).
  71. سیدمرتضی، الرسائل، ج۱، ص۴۱۳؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۴ و ۷۴
  72. سید مزتضی، الرسائل، ج۱، ص۱۸
  73. سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۲۱
  74. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۶۰؛ همو، همان، ص۲۴
  75. برهان امتناع تسلسل، سیدمرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹، برهان حفظ شریعت، سیدمرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹، برهان پیشوایی امام، همان، ج۱، ص۳۰۹، از جمله برهان‌های عقلی مورد استناد وی و آیه ابتلا، همان، ج۳، ص۱۴۱، آیه تطهیر، همان، ج۳، ص۱۳۴ و حدیث ثقلین، همان، ص۱۲۲ از جمله ادله نقلی مورد استناد او جهت اثبات عصمت هستند
  76. فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۳۳۸-۳۰۷
  77. ر. ک: گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۱۹۶-۱۹۷.
  78. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۹.
  79. حلبی ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص92
  80. حلبی ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص104
  81. همان، ص506
  82. برهان امتناع تسلسل، حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص150، پیشوا بودن پیامبر و امام، همان، ص170 و 174، برهان روی گردانی مردم از گناهکار، حلبی، الکافی فی الفقه، ص67، برهان خوار شدن گناهکار، حلبی، تقریب المعارف، ص175-174 از جمله برهان‌های عقلی مورد استناد وی در اثبات عصمت معصومان و آیات اهل الذکر، حلبی، تقریب المعارف، ص179، صادقین، همان، ص179، شهادت، همان، ص180 و اولی الامر، حلبی، الکافی فی الفقه، ص93 و برخی احادیث نبوی(ص) از جمله ادله نقلی او در این خصوص هستند
  83. فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص353-339
  84. کراجکی، کنزالفوائد، ص112
  85. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۰؛ همو، التعجب، ص۱۵.
  86. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۵.
  87. ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص۱۱۲، ۱۷۳ و ۲۰۴.
  88. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۰.
  89. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱.
  90. فهو أن علة الحاجة إلیه أن یکون لطفا للرعیة فی الصلاح لیصدها عن ارتکاب القبائح و الفساد و یردها الی فعل الواجب و السداد؛ (ابوالفتوح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱)
  91. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۸.
  92. ان الامام قدوة فی الدنیا و الدین و اتباعه مفترض من رب العالمین فوجب ان لا یجوز الخطا و الزلل علیه و إلا کان الله تعالی قد أمر باتباع من یعصیه و لو لا استحقاقه العصمة لکان إذا ارتکب المعصیة یتضاد مع التکلیف، علی الامة و تصیر الطاعة منها معصیة و المعصیة طاعة و ذلک انها مأمورة باتباعه و الاقتداء به فمتی اتبعته فی المعصیة امتثالا للمأمور من الاقتداء کانت من حیث الطاعة عاصیة لله سبحانه و متی خالفته ولم تقتد به طلبا لطاعة الله تعالی کانت ایضا عاصیة لمخالفتها لمن امرت بالاقتداء به و اتباعه و فی استحالة جمیع ذلک دلالة علی عصمته؛ (ابوالفتوح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱).
  93. محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین، عصمت امام (کتاب)|عصمت امام، ص۳۵۹
  94. طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، ج۱، ص۱۷۶، همو، الخلاف، ج۲، ص۳۲
  95. طوسی، محمدبن حسن، الاقتصاد، ص۷۷
  96. طوسی، محمدبن حسن، التبیان، ج۸، ص۳۴۰
  97. همان، ج۵، ص۴۹۰
  98. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۲۹-۴۳۰. نیز ر. ک: همو، المبسوط، تحقیق محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰.
  99. الامام (ع) معصوم من اول عمره إلی آخره فی اقواله و افعاله و تروکه...؛ (محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۸).
  100. النبی یجب ان یکون معصوما من القبایح کلها صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها علی طریق السهو و العمد وعلی کل حال؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۲۰-۳۲۱. نیز ر. ک: همو، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶).
  101. قد لا یقع من الانبیاء والمرسلین و الائمة (ع) ما ینفر عن قبول اقوالهم و ان لم یکن ذلک قبیحاً؛ (محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۸؛ همان، ج۱، ص۴۸).
  102. مرحوم شیخ درباره این دو واژه توضیح نداده است؛ ولی از برهانی که در آینده از وی نقل خواهیم کرد، می‌توان حدس زد که مقصود از گناهان ظاهری، گناهان جوارحی، و مقصود از گناهان باطنی، گناهان جوانحی، مانند حسد و نفاق باشد.
  103. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  104. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۶۷.
  105. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۷۱.
  106. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن خراسان، ج۲، ص۲۹۰، ح۹۵، ص۱۰۵۸؛ محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج۱، ص۳۸۶
  107. متن کامل عبارت شیخ طوسی چنین است: انا نقول انما لا یجوز علیهم السهو و النسیان فیما یؤدونه عن الله، فأما غیر ذلک فانه یجوز أن ینسوه أو یسهو عنه مما لم یؤد ذلک إلی الاخلال بکمال العقل، و کیف لا یجوز علیهم ذلک و هم ینامون و یمرضون و یغشی علیهم، و النوم سهو و ینسون کثیرا من متصرفاتهم أیضاً و ما جری لهم فیما مضی من الزمان، و الذی ظنه فاسد؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۶).
  108. ر.ک: محمد بن حسن شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن خرسان، ج۲، ح۲۶، ص۳۴۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ح۱۶، ص۳۶۹ و ح۴، ص۳۷۰؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن خرسان، ج۲، ح۴-۵، ص۳۷۰-۳۷۱ و ح۴۹، ص۳۵۲
  109. محمد بن حسن شیخ طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۴-۱۶۵.
  110. نبینا محمد (ص) معصوم - من اول عمره إلی آخره، فی اقواله و افعاله و تروکه و تقریراته - عن الخطأ والسهو والنسیان؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۷. نیز ر. ک: همو، التبیان، ج۳، ص۲۵۳؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالحسین مشکوة الدینی، ص۳۶۶. نیز ر. ک: همو، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۱. نیز ر. ک: همان، ج۷، ص۶۸
  111. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۷۷.
  112. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 395-364.
  113. حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۲۰۴
  114. همان، ص۱۹۵
  115. همان، ص۱۹۶
  116. این برهان از فلسفه نیاز به امام در جامعه سرچشمه می‌گیرد. نوبختی در این باره می‌نویسد: «امامت، لطفی است که موجب نزدیکی به طاعت خداوند و دوری از گناه می‌شود»، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶؛ وی همچنین در جایی دیگر می‌نویسد: و لان الامة مختلفة في الاحكام فلابد من حجة يقطع اختلافهم و يظهر لنا منه العلم؛ حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶، با توجه به این مقدمات، مرحوم نوبختی می‌نویسد: «عصمت، در امام لازم است؛ وگرنه علت نیازمندی به وی در خود او نیز خواهد بود. پس به تسلسل خواهد انجامید»، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲
  117. از جمله برهان‌های بسیار معروفی که مرحوم نوبختی به آن استناد کرده و در صدد اثبات عصمت امام از راه آن است، «حفظ شریعت» است. وی نوبختی، این برهان را این گونه تقریر می‌کند: لان الشريعة اما ان يحفظ بالامة او به والامة يجوز خطائها والا لم يجز له ان يقول الا ترجعوا بعدي كفارا و لا قوله افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم فلابد منه، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲
  118. مرحوم نوبختی با عبارتی موجز، استدلال خود را این‌گونه تبیین می‌کند که اصولاً امام، پیشوای مردم است، و مردم موظف‌اند با پیروی از او و با توجه به عملش، اعمال خود را انجام دهند. چنین کسی باید لزوماً معصوم باشد؛ وگرنه اگر به عصمت نیاز نباشد، هرکسی، از جمله یهود و نصارا نیز می‌توانستند امام ما باشند: و لانه امام و الامام من يفعل الشيء لاجله و الا كانت اليهود و النصارى ائمة لنا و يستحيل التعبد باتباع غير المعصوم لقبحه، حسن بن یوسف بن مطهر محلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴
  119. مرحوم نوبختی در این استدلال بر آن است که ما به اطاعت مطلق از امام مأموریم، که همین امر بیانگر عصمت امام است؛ زیرا اگر وی معصوم نباشد و در نتیجه ما را به معصیت امر کند، آن‌گاه میان امر به اطاعت از امام، که به معصیت امر کرده است، و نهی از اجتناب از معاصی، تناقض لازم می‌آید. بنابراین لازم است امام، معصوم باشد: فنحن مأمورون بطاعته فلو امر بمعصية لتناقض القول فلابد من عصمته، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴. مرحوم نوبختی، مقدمه این برهان، یعنی مأمور بودن به اطاعت مطلق از امام را مبین نکرده است، و به نظر می‌رسد همان‌گونه که مرحوم علامه حلی، شارح کتاب الیاقوت اشاره کرده است، این مقدمه با آیاتی مانند ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، سوره نساء، آیه ۵۹ مستدل شود. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵
  120. استدلال پنجم مرحوم نوبختی، در واقع یکی از تقریرهای دلیل نیاز به امام است که پیش‌تر نیز تبیین شد و بر این پایه استوار است که مردم در برداشت‌های خود از احکام، اختلاف نظر دارند. بنابراین باید کسی باشد که با بیان حکم واقعی، اختلاف‌ها را از میان بردارد و مردم را با حکم خدا آشنا کند. از این‌رو، لازم است معصوم باشد.ولان الامة مختلفة في الاحكام فلابد من حجة يقطع اختلافهم و يظهر لنا منه العلم؛ (حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵)
  121. بر اساس این برهان، مرحوم نوبختی راه‌های رسیدن به حکم خدا را در مواردی همچون قیاس یا خبر واحد از پیامبر اکرم (ص) معرفی می‌کند، و با توجه به اینکه این راه‌ها در رساندن ما به حکم خدا ناتوان‌اند، باید در اثبات حکم خدا به گفتار امام مراجعه کرده و گفتار امام زمانی می‌تواند ما را به حکم خدا برساند که وی را از اشتباه معصوم بدانیم: و لان ادلة غيره باطلة من الرأي و الخبر المفرد فلابد من اثباته، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵؛ شکل منطقی این استدلال را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی انفصالی این‌گونه بیان کرد: راه رسیدن به حکم خدا، قیاس است یا خبر واحد و یا گفتار امام؛ اما راه رسیدن به حکم خدا، قیاس یا خبر واحد نیست؛ پس راه رسیدن به حکم خدا، گفتار امام است.
  122. بر اساس این برهان، مرحوم نوبختی معتقد است پیامبر، قطعاً باید معصوم باشد. حال، هرکسی جانشین پیامبر است، باید صفات او را داشته باشد؛ امام، جانشین پیامبر است؛ پس باید صفات پیامبر، از جمله عصمت در امام باشدلأن خصائص الرسول (ص) متحققة في الامام من كونه يولي و لا يولي و يعزل و لا يعزل الى غيره فوجب عصمته كعصمته؛ حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲. گفتنی است که نوبختی در برخی دیگر از عبارت‌های خود عصمت پیامبر را چنین مبرهن کرده است که صدور گناه از پیامبران، موجب تنفر و روی‌گردانی مردم از پذیرش کلام آنان خواهد شد. از این‌رو، لازم است که آنها از گناهان معصوم باشند. لو لم يكونوا معصومين لاذى الى التنفر عن قبول اقوالهم؛ حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶
  123. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 403-395.
  124. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  125. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
  126. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
  127. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
  128. مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
  129. ری شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۰.
  130. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰
  131. لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه می‏‌نویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّت‌های او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر می‏‌شود تا یکی از قوّت‌های او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
  132. جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
  133. قاضی عضد الدین ایجی می‌نویسد: "وهی عندنا ان لا یخلق الله فیهم ذنباً"، رک: ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰٫؛ تفتازانی (متوفای۷۲۹ﻫ.ق) نیز می‌نویسد: "ومن اصحابنا مَن قال: العصمه أن لا یخلق الله تعالى فی العبد الذنب"، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۰٫
  134. "اللطف و التوفیق قدره الطاعه و الخذلان خلق قدره المعصیه و العصمه هی التوفیق بعینه …کذا ذکره إمام الحرمین و قال ثم الموفق لا یعصى إذ لا قدره له على المعصیه و بالعکس و مبناه على أن القدره مع الفعل ولیست نسبته إلى الطرفین على السواء"، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۵۹
  135. محقق فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص85
  136. ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص۱۷-۱۵
  137. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۵۰-۵۴.
  138. ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰.
  139. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
  140. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸
  141. دیانتی‌پور، نعمتی، «عصمت حضرت زهرا(س) الهی یا اکتسابی»، ص۱۰۸
  142. السند بحرانی، الوراثةالإصطفائیه، ۱۴۳۱ق، ص۳۶. به عقیده آنان عصمت اکتسابی به معنای گناه نکردن در طول عمر است که این معنای عدالت است
  143. به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید، می‌فرماید: “عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند”. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶. از نظر مرحوم صدوق نیز، عصمت معصومان دو ویژگی عمده دارد: نخست: موهبتی بودن عصمت: مرحوم صدوق به طور مستقیم به این بحث نپرداخته است، اما با توجه به مقدمه ایشان بر کتاب فقهی خود، کتاب المقنع، می‌توان گفت که وی بر آن است که عصمت امامان، امری اکتسابی نیست، بلکه موهبتی الهی است: «شهادت می‌دهم که امامان، رشد یافته، هدایت شده و معصوم‌اند.... خداوند آنها را از لغزش‌ها معصوم، و از پلیدی پاک کرده و رجس را از آنها برده است» اشهد ان الائمة الراشدين المهديين المعصومين... عصمهم من الزلل و طهرهم من الدنس و اذهب عنهم الرجس؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، المقنع، ص۴) دوم: اختیاری بودن عصمت: در هیچ یک از کتب مرحوم صدوق در این باره سخنی نیافتیم؛ اما وی در آثار خود روایاتی را نقل می‌کند که با توجه به مبانی و روش روایی او، می‌توانند ما را به درک نظریه‌اش راهنمایی کنند. روایاتی که مرحوم صدوق از امامان پاک(ع) نقل کرده است، بیانگر این حقیقت‌اند که معصوم با اختیار خود گناه نمی‌کند؛ یعنی تا زمانی که معصوم با اختیار خود از لطف و موهبت الهی استفاده نکند، نمی‌تواند خود را از گناه برهاند. از این رو، باید گفت که گناه نکردن معصوم، امری جبری و غیراختیاری به شمار نمی‌رود، بلکه از آنجا که استفاده کردن از موهبت عصمت، منوط به انتخاب و اختیار معصوم است، او علی‌رغم داشتن قدرت ارتکاب گناه، با اختیار خود و استفاده از عصمت خدادادی، از آن می‌پرهیزد«عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۳۲)
  144. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۱؛حسین فاریاب، محمد، عصمت امام، ص ۲۳۵
  145. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  146. «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم * و به آنان از آیات (خویش) آنچه در آن آزمونی آشکار بود بخشیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲-۳۳
  147. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹.
  148. «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم.».. سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  149. «اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند، (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد و ایشان را به راهی راست به سوی خود راهنمایی خواهد کرد» سوره نساء، آیه ۱۷۵.
  150. «مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ بِتَقْوَاهُ عَصَمَهُ اللَّهُ»؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.
  151. «إِلَهِي لَا سَبِيلَ إِلَى الِاحْتِرَاسِ مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا بِعِصْمَتِكَ»؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۸.
  152. «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ»؛ نهج البلاغه، خ ۹۱.
  153. اصول کافی، ج۲، ص۱۶.
  154. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۱.
  155. علامه حلی، کشف المراد، ۱۳۸۲ش، ص۱۸۶؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ۱۴۲۲ق، ص۲۴۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۲۸۱.
  156. به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید، می‌فرماید: “عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند”. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.
  157. احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹؛ استادی رضا، پاسخ به چالش‌های فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶
  158. فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص412
  159. شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیهًْ بالمنح المحمدیهًْ، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸٫
  160. «وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع». ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹
  161. مفید،محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۲۹؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۰۵-۱۰۴
  162. فرمانیان، مهدی، مقاله عصمت امام، ص۱۹
  163. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۳۰
  164. مفید، محمدبن محمد بن نعمان، اوائل المقالات، ص۶۵ و ۶۲
  165. حلبی، ابوالصلاح، کافی فی الفقه، ص۱۰۴
  166. طوسی،محمد بن حسن، التبیان، ج۸، ص۴۳۰-۴۲۹؛ همو، المبسوط، تحقیق: محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰؛ همو، تمهیدالاصول، تصحیح: عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱
  167. فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص380-279
  168. شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج2، ص203. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم(ص) است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360-358، ح1031
  169. ر.ک: مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص105-104؛ همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص61
  170. ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص203
  171. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360-358، ح1031
  172. مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص104
  173. مفید، محمد بن محمدبن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص28
  174. سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص22
  175. «تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه 28.
  176. مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص62؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص129
  177. فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص370
  178. فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۵
  179. ر.ک: طبری ابن جریر، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص571؛ همان، ص469
  180. ر.ک: ابن قبه، مسألة فی الامامة، ص185؛ صدوق، کمال الدین، ص99؛ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص29؛ همو، الارشاد، ج1، ص313؛ همو، اوائل المقالات، ص67
  181. این دیدگاه از مجموع آراء سید مرتضی پیرامون علم امام به دست می‌آید. به عنوان نمونه وی معتقد است امام باید به علوم مربوط به سیاست آگاه باشد، سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، ص430؛ همچنین از منظر او لازم نیست امام به همه علوم غیر دینی عالم باشد بلکه برای او تنها علم به احکام شریعت و سیاست لازم است و عقلا بیش از آن لازم نیست. سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج3، ص164-163؛ او همچنین معتقد است که امام در اینگونه علوم باید به متخصص رجوع نماید، همان، ج3، ص165
  182. این ادعا نیز از مجموع آراء شیخ طوسی قابل استفاده است. به عنوان نمونه وی در جایی می‌نویسد: لازمه منصب امامت،علم به باطن یا راست گویی شاهدان در دادگاه نیست. طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص368؛ نیز در موضعی دیگر می‌گوید: علم به احکام دین و سیاست برای منصب امامت لازم است. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص192 و همو، تلخیص الشافی، ج1، ص245. بر این اساس معتقد است لزوم آکاهی امام و نبی به دیگر علوم باطل است. همو، تلخیص الشافی، ج1، ص253. همچنین می‌نویسد: امام در غیر اجکام دین و سیاست باید به کارشناس مراجعه همو، تلخیص الشافی، ج1، ص252 و در صورت اختلاف کارشناسان باید به عادل‌ترینشان رجوع و در صورت تساوی در عدالت، مخیر است به هر کدام از آنها که خواست رجوع نماید. همو، تمهید الاصول، ص366
  183. فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص414
  184. در توضیح این دلیل گفته شده که هیچ دلیلی برای محال بودن عصمت و امتناع آن برای انسان وجود ندارد لذا با فرض عصمت برای انسان بما هو انسان، هیچ‌گونه محال یا امتناع ذاتی ایجاد نخواهد شد
  185. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...، «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹؛ ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ، «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸؛ ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ، «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹
  186. به عنوان نمونه: آیت‌الله جوادی آملی می‌فرماید: “انسان می‌تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. عصمت، منحصر در انبیاء و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد ولی هر معصومی پیامبر یا امام نیست” تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۱-۲۲؛ آیت‌الله معرفت نیز می‌فرماید: “هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک می‌فرماید و او را مشمول عنایت خاص خود قرار می‌دهد، لذا این امر محال نیست و ضرورتی ندارد که آن را در انبیا و امامان منحصر سازیم و دلیل این مطلب، آیات و روایات است” تنزیه الانبیاء از آدم تا خاتم، ص۵۵-۶۲
  187. ر.ک: پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، نسل جوان، قم، ‏۱۳۸۶ هـ ش،‏ چاپ هجدهم،‏ ص۱۷۰
  188. ر.ک: پیام قرآن‏، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ هـ ش‏، ج ۷، ص۱۸۵
  189. «هُوَ مَعْصُومٌ مُویَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ اَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّصهُ اللهُ بِذلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلی خَلْقِهِ»، عیون أخبار الرضا(ع)‏، شیخ صدوق‏، ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه، نشر جهان‏، تهران‏، ۱۳۷۸ هـ ق‏، چاپ اول، ج ۱، ص۲۲۲
  190. ر.ک: پیام قرآن‏، همان، ج ۷، ص۱۸۷
  191. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  192. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۸.
  193. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۸۵-۹۰.
  194. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
  195. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به امام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱
  196. یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
  197. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  198. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  199. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  200. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  201. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  202. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  203. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  204. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۳
  205. أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیةو...؛ آمدی، سیف‌الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص ۱۹۱.
  206. یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
  207. پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  208. التفسيرالكبير، ج۴، ص ۳۶ ـ ۳۷، ج ۱۰، ص ۱۴۴.
  209. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
  210. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۲۲۹.
  211. الإنتصار، ص۸۱. همچنین ر. ک: فقه القرآن (قطب‌الدین راوندی)، ج۲، ص۹۳.
  212. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۲.
  213. إرشاد الطالبیین إلی نهج المسترشدین، ص۳۰۳.
  214. فاضل مقداد دانشمندی فقیه، اصولی و متکلم بوده است. ایشان کتاب‌هایی در اعتقادات تألیف کرده است که هر چند در محافل و حوزه‌های علمی شهرت چندانی ندارند؛ ولی در زمره کتاب‌های بسیار مهم و ارزشمند محسوب می‌شود.
  215. إرشاد الطالبیین إلی نهج المسترشدین، ص۳۰۴.
  216. الإعتقادات فی دین الإمامیة، ص۹۶.
  217. بحار الأنوار، ج۱۱، ص۹۱.
  218. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۵۱.
  219. ر.ک: پیام قرآن‏، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، 1386 هـ ش‏، ج 7، ص185
  220. مصباح یزدی، محمدتقی، راهنماشناسی، ص673
  221. جهت کسب اطلاعات بیشتر به مبحث گستره عصمت پیامبران،مراجعه فرمایید
  222. مفید، الفصول المختاره، 1413ق، ص88.
  223. مجلسی، بحار الانوار، 1403ق، ج29، ص335.
  224. کافی، عبدالحسین و جواد شفیعیان، «عصمت فاطمه(س)»، در دانشنامه فاطمی ج2، ص71
  225. ر.ک: صدوق، علل الشرایع، 1385ش، ج1، ص191و192.
  226. کافی، عبدالحسین و جواد شفیعیان، «عصمت فاطمه(س)»، در دانشنامه فاطمی ج2، ص71
  227. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  228. فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۵ و ۳۳۶.
  229. طباطبایی٬ المیزان٬ ۱۳۹۰ق٬ ج‏۱۶، ص۳۱۲.
  230. به عنوان نمونه در کتاب الدرالمنثور آمده است: ام سلمه همسر رسول خدا (ص) فرمود: پیامبر (ص) در خانه من بود، فاطمه زهرا (س) در حالی که دست فرزندان خود را گرفته بود به همراه علی (ع) به خدمت پیامبر خدا (ص) آمدند. پیامبر (ص) حسن و حسین را در آغوش گرفت. آنگاه علی (ع) در سمت راست و حضرت فاطمه زهرا (س) در سمت چپ ایشان نشستند. جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را بر رسول خدا (ص) نازل کرد. در این هنگام پیامبر (ص) عبایی را که شب‌ها به روی خود می‌کشید برداشت و همه را به زیر آن برد، سپس دست مبارک خویش را بیرون آورد و رو به سمت آسمان کرد و فرمود: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ خَاصَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً». آن‌گاه من ام‌سلمه، با شنیدن این جمله آرزو کردم به جمع آنها بپیوندم و صاحب این فضیلت گردم وقتی که گوشه عبا را بالا زدم تا وارد آن شوم پیامبر آن را کشید. عرضه داشتم: ای رسول خدا من از اهل بیت تو نیستم؟ پیامبر (ص) فرمود: «إِنَّكِ عَلَى خَيْرٍ، إِنَّكِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ»؛ تو زن نیکی هستی و از همسران پیامبری، جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۵، ص۱۹۸.بیهقی از قول ام سلمه می‌نویسد: آیه تطهیر در خانه من، در حالی که پنج تن آل عبا (رسول خدا، فاطمه، على، حسن و حسین) حاضر بودند نازل گردید، رسول خدا (ص) عبایی را بر روی آنان افکند، سپس عرضه داشت: خدایا اینان اهل بیت من هستند، پروردگارا! رجس و پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را پاک و مطهر گردان. احمد بن حسن بیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۱۵۰. در مستدرک علی الصحیحین آمده است: رسول خدا (ص) فرمودند: به سوی من بخوانید. صفیه گفت: چه کسی را ای پیامبر اسلام؟ آن گرامی فرمود: اهل بیتم: فاطمه و علی و حسن و حسین را. آن حضرت عبای خویش را بر روی آنان افکند، سپس دستانش را بالا برد و عرض کرد: خداوندا اینان اهل بیت من هستند. سپس صلوات فرستاد. در آن هنگام خدای حکیم این آیه را نازل فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا، «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳. ر.ک: محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۷-۱۴۸.
  231. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص۳۶.
  232. «و (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برتری داده است».، سوره آل عمران، آیه 42.
  233. طیب، سید عبدالحسین (1378). تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ص193.
  234. جوادی آملی،عبدالله، تفسیر تسنیم، 1389، ص247.
  235. حسینی، سید محمد باقر (1391). قطره از دریا نشانی می‌‌دهد 1391، ص40.
  236. لطیفی، ریحانه؛ کریمی نیا، محمد مهدی؛ انصاری مقدم، مجتبی، عصمت حضرت فاطمه زهرا(س) از دیدگاه آیات و روایات، ماهنامه پژوهش و مطالعات اسلامی، تیر 1401، سال چهارم - شماره 36.
  237. برای نمونه نگاه کنید به سید مرتضی، الشافی فی الامامة، 1410ق، ج4، ص95؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، 1379ق، ج3، ص333؛ مجلسی، بحار الانوار، 1403ق، ج29، ص335
  238. جهت مشاهده تمامی نقل‌ها ر. ک: امینی، نظرة فی کتاب البدایة و النهایة، بی‌تا، ص١٠6؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، بی‌تا: ج16، ص283؛ جلالی،محمدرضا، المنهج الرجالی و العمل الرائد فی الموسوعة الرجالیة لسید البروجردی، ١٣٧٨، ص٢٧6؛ متقی هندی، کنز العمال، ج12، ج12، ص111.
  239. سبحانی، جعفر، پژوهشی در شناخت و عصمت امام، 1389ش، ص27.
  240. مثل آیت‌ الله شیخ حسین وحید خراسانی عصمت مطلق
  241. نگاه کنید به روحی برندق، «قلمرو عصمت فاطمه زهرا(س) در حدیث فاطمه بضعة منی»، ص83-85.
  242. ر. ک: خراسانی، حلقه وصل رسالت و امامت، ص١٩٧.
  243. کاووس روحی برندق، قلمرو عصمت فاطمه زهرا(س) در حدیث «فاطمة بضعة منی»، نشریه پژوهش‌های اعتقادی کلامی، شماره 6.
  244. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج12، ص111؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص167؛ هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص175؛ هیثمی‌نور الدین علی، مجمع الزوائد، ج9، ص203؛ طبری، محب الدین، ذخایر العقبی، ص39؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، ج8، ص266؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابة، ج6، ص224؛ ذهبی، ابی عبدالله محمد، میزان الاعتدال، ج2، ص492.
  245. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص۳۶.
  246. سبحانی، شیخ جعفر، پژوهشی در شناخت و عصمت امام، 1389ش، ص27؛ محقق، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، 1391ش، ص256.
  247. محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، 1391ش، ص256.
  248. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، 1403ق، ج29، ص340.