رابطه قرآن و اهل بیت در قرآن
مقدمه
اهلبیت ترکیبی اضافی از "اهل" و "بیت" و فارسی شده "اهل البیت" و برگرفته از قرآن کریم است. "اهل الرجل" در عرف و لغت به معنای خانواده و اعضای منزل مرد مانند همسر، فرزند، داماد، خدمتکار و کسانی است که با وی زندگی میکنند. "بیت" نیز به معنای جای بیتوته و سکونت است و هرکس از خاندان و عائله در خانه با صاحب خانه به سبب، نسب یا دین پیوند داشته باشد، "اهلبیت" وی نامیده میشود[۱].
در قرآن کریم واژه اهل در مواردی به کار رفته است که با توجه به مضافٌ الیه آن، معانی متفاوتی از آن اراده شده است؛ گاهی در معنای عام آن به همه خویشاوندان نزدیک شخص: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا﴾[۲] و گاهی عامتر از آن به ساکنان یک شهر: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۳] یا به صورت خاص به زوجه اطلاق شده است: ﴿إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ﴾[۴] گاهی نیز با قرینه به افراد خاصی از خاندان اطلاق گردیده است، چنانکه قرآن درباره فرزند نوح میفرماید: ﴿قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۵] و این در برابر درخواست آن حضرت است: ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ﴾[۶].
واژه اهلبیت سه بار در قرآن به کار رفته است:
- در داستان موسی، آنگاه که وی نوزاد بود و خواهرش به خاندان فرعون گفت: آیا شما را بر خانوادهای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کنند: ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾[۷].
- در داستان ابراهیم، آنگاه که همسرش از بشارت ملائکه به شگفتی آمد و فرشتگان به او گفتند: رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان باد: ﴿قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ﴾[۸].
- در آنجا که با ضمیرهای مؤنث توصیههایی به همسران پیامبر شده و یکباره در خطاب به پیامبر از اهل بیتی سخن میگوید که با ضمیر مذکر از آنان یاد شده است: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۹] مقصود از ﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ در این آیه "اصحاب کساء" یعنی پیامبر اکرم (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) هستند. این نظریه از سوی جمعی از صحابه، برخی از مفسران اهل سنّت[۱۰] و همه مفسران شیعه[۱۱] مطرح شده و مستند به شواهد و روایات فراوانی از پیامبر (ص) و صحابه و به ویژه برخی همسران پیامبر است [۱۲] (اهلبیت)، بنابراین "اهلالبیت" تعبیری قرآنی است و در احادیث پیامبر (ص) بر گروهی خاص از وابستگان او اطلاق شده است.
درباره اهلبیت و جایگاه و فضیلت آنان آیات دیگری نیز فرود آمده که نشان میدهد اینان در جامعه اسلامی از مرتبهای خاص برخوردارند؛ مانند آیات: مباهله ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۳]، مودّت ﴿ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾[۱۴]، اکمال ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۵]، لیلة المبیت ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[۱۶]، "هل اَتی"، اطعام ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾[۱۷]، ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا﴾[۱۸]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۹]، ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[۲۰] و آیات دیگری که بر اهلبیت (ع) تطبیق شده است.[۲۱] بخشی از این آیات تنها بیانگر فضیلت اهلبیت نیست، بلکه در مقام بیان جایگاه آنان در جامعه به لحاظ مرجعیت علمی و دینی و حفاظت از رسالت است، زیرا آیه تطهیر طهارت و عصمت آنان از گناه و خطا را نشان داده و آیه مباهله علی بن ابی طالب، نخستین امام از اهلبیت را همانند پیامبر معرفی کرده و در آیه اکمال، کمال و تداوم دین به مرجعیت اهلبیت دانسته شده، افزون بر این در روایات رسیده از پیامبر (ص)، اهلبیت (ع) مصداق حبل الله (ریسمان الهی) در آیه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[۲۲][۲۳] ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ در آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۲۴]؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۲۵]،[۲۶] ﴿أُولِي الْأَمْرِ ﴾ در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۲۷][۲۸] و ولیّ در آیه ولایت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۲۹][۳۰] معرفی شدهاند.
این آیات و روایات چنین جمعبندی شده است که چون در حدیث متواتر ثقلین[۳۱] پیامبر اکرم (ص) تمسک به قرآن و اهلبیت را عامل هدایت و مانع گمراهی و آنان را همتای قرآن و در برخی روایات ثقل اصغر [۳۲] معرفی کرده و در موارد متعدّد همچون حدیث سفینه[۳۳] آنان را کشتی نجات امت قرار داده است، روشن میشود که پیوند میان قرآن و اهلبیت (ع) ناگسستنی و پیروی از آنان و بهرهگیری از دانشهای بیپایانشان ضروری، بلکه نقش آنان در تبیین و تفسیر معارف قرآن حیاتی است، چنان که در ذیل حدیث ثقلین آمده است: "اگر به کتاب خدا و عترت او چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد"[۳۴]، در نتیجه وجود اهلبیت در کنار قرآن به معنای گرامی داشتن آنان و چنگ زدن به ریسمان و گرفتن راهنمایی از آنان است.[۳۵] آیات و روایات یاد شده پیوند ژرف عترت (ع) با قرآن و ضرورت مراجعه به آنان را روشن میسازد.
نکتهای که اشاره به آن ضروری مینماید، تعیین مشخصات اهلبیت است. در منابع اهل سنت همتایی عترت با قرآن و نیز عصمت آنان کم و بیش مطرح شده و حتی پیوند ژرف عترت با قرآن آمده است؛ لکن اختلاف در تعیین مصداق اهلبیت است. در روایات شیعه اثنی عشری شمار جانشینان و خلفای پیامبر به وضوح ۱۲ تن معرفی شده و به برخی از ویژگیهای آنان نیز اشاره شده است.[۳۶] در مقاله حاضر مقصود از اهلبیت، پیامبر (ص)، فاطمه زهرا (س) و ۱۲ نفر جانشینان آن حضرت هستند که در روایات معرفی شدهاند [۳۷] و در ادامه مقاله نگرش آنان به قرآن کریم و موضعشان در ترویج قرآن و معارف بلند آن بررسی خواهد شد. البته همه شارحان حدیث ثقلین تأکید کردهاند که پیام آن حدیث ماندگاری قرآن و عترت و همراهی و تداوم وجود آن دو در گستره عصرهاست. این دو جداییناپذیرند و نمیتوان با رها کردن یکی از آن دو به هدایت و سعادت رسید، ازاینرو پیروی از قرآن و اهلبیت بر هر مسلمانی لازم است، زیرا قرآن کلام خدا، و عترت کسانی هستند که قرآن بر خطاناپذیری و مصونیت آنان از اشتباه تأکید کرده است[۳۸].
قرآن در نگاه اهل بیت
در پرتو صدها روایت و سیره عملی و موضعگیری اهلبیت در گفت و گوها و جدال با مخالفان به خوبی آشکار میگردد که آنان، قرآن را محور هدایت و پشتوانه اصلی رسالت دانسته، آن را مرجع دینی، علمی و فقهی و راه و روش عملی قرار میدادهاند. این روایات از جهات گوناگون قابل توجه است:
فضیلت و تعظیم قرآن
برخی روایات شأن و جایگاه این کتاب آسمانی را نشان میدهد؛ مانند:
- روایات بیانگر عظمت قرآن و موضع اهل بیت (ع) در این زمینه؛ مانند این سخن رسول خدا (ص): "برتری قرآن بر سایر سخنان، مانند برتری خداوند بر مخلوقاتش است".[۳۹] در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: "قرآن به جز خداوند برتر از هر چیزی است"[۴۰] یا آمده است: "قرآن نور آشکار و ریسمان محکم و شفابخش دردها و بزرگترین فضیلتها و سعادتهاست".[۴۱]
- روایاتی که به بزرگداشت قرآن توصیه میکند؛ مانند: روایتی از رسول خدا (ص) که فرمود: "آنکس که قرآن را بزرگ بشمارد خداوند را بزرگ داشته و کسی که قرآن را بزرگ نشمارد، حرمت خداوند را سبک شمرده است".[۴۲]
- روایات مربوط به تعظیم پاسدارندگان و حاملان قرآن؛ مانند اینکه حاملان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند [۴۳] و گرامیترین آفریدگان خدا پس از پیامبران عالماناند و سپس حاملان قرآن [۴۴] یا اینکه اشراف امت من حاملان قرآناند [۴۵] و روایات پرشمار دیگری که در فضیلت حاملان معارف قرآن رسیده و قرآن آن چنان معرفی شده که پیوند با آن، شرف و کرامت و بزرگی میآورد[۴۶].[۴۷]
اوصاف و ویژگیهای قرآن
بخشی دیگر از روایات در جهت بیان اوصاف و ویژگیهای قرآن است؛ مانند:
- کتاب هدایت از گمراهی و روشنایی بخشی در زندگی است: « اَلْقُرْآنُ هُدًى مِنَ اَلضَّلاَلَةِ وَ تِبْيَانٌ مِنَ اَلْعَمَى»[۴۸] و در فتنهها ملجأ و پناهگاه است؛ آنگاه که فضای جامعه را غبارهای فتنه گرفته و هر کسی به سویی دعوت میکند، قرآن راهنماست: « إِذَا اِلْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ اَلْفِتَنُ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ »[۴۹]
- راهنمای سعادت و نیل به خوشبختی در زندگی و دستیابی به بهشت است.[۵۰]
- راهنمایی قرآن افزون بر نشان دادن راه، گاهی جبران کننده لغزشهاست: « اِسْتِقَالَةٌ مِنَ اَلْعَثْرَةِ ».[۵۱]
- برطرف کننده شبهات و استدلال کننده با براهین است. شیوه قرآن پاسخ به شبهات و اقناع مخاطب است: « إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ اِحْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ »[۵۲]
- تصحیح کننده آرای بشری است، زیرا با عرضه اندیشه بر قرآن، پاسخ درست مشخص میگردد و این در صورتی است که انسانها آرای خود را خطاپذیر دانسته، آن را در معرض اتهام قرار دهند، چنان که فرمودهاند: « واتَّهِموا علَيهِ آراءكُم»[۵۳] قرآن کج نمیشود تا نیازمند راست کردن باشد: "لا یَعْوَجُّ فیُقامَ".[۵۴]
- مشاوری امین و ناصح است که خلاف نمیگوید و راهنمایی است که راه را گم نمیکند: « هُوَ اَلنَّاصِحُ اَلَّذِي لاَ يَغُشُّ وَ اَلْهَادِي اَلَّذِي لاَ يُضِلُّ »[۵۵]
- دارویی شفابخش برای بزرگترین بیماریهای روحی چون کفر، نفاق و گمراهی است [۵۶] و به تعبیری دیگر شفای سودمند است: « وَ اَلشِّفَاءُ اَلنَّافِعُ »[۵۷]
- جلا دهنده دلهاست، بلکه به جز قرآن، عاملی دل را جلا نمیدهد: « وَ مَا لِلْقَلْبِ جَلاَءٌ غَيْرَهُ »[۵۸].
- بیانگر همه نیکیها و بدیهاست و زشتیها و زیباییهای اخلاقی را بیان میکند: « كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ »[۵۹]
- سرچشمه دانش، تمدنساز و فرهنگآفرین است: « يَنَابِيعُ اَلْعِلْمِ »[۶۰] این حقیقت بعدها آشکار شد و از قرآن همه دانشهای اسلامی پدید آمد. در تعبیری دیگر از امام سجاد (ع) آیات قرآن گنجینههای دانش معرفی شده است: "آیات القرآن خزائن العلم".[۶۱]
- ریسمان محکم و پیوند مستحکم میان مردم و خداست که هیچگاه گسسته نمیشود: « فَإِنَّهُ اَلْحَبْلُ اَلْمَتِينُ وَ اَلْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ»[۶۲] "حَبْلُ اللّهالمتین و سببه الأمین".[۶۳]
- قرآن دارای ظاهر و باطن است.[۶۴] هر آیهای کاویده شود، لایه دیگری از معنا پدیدار میگردد. قرآن کریم ظاهری زیبا و باطنی ژرف دارد و شگفتیهایش پایانناپذیر است.[۶۵]
- همواره تازه و با طراوت و جاودانه است و گویی برای خواننده هر عصری آن روز فرود آمده است. جدید و شاهد است.[۶۶] همانند خورشید و ماه سیر و حرکت دارد و هیچگاه از حرکت باز نمیایستد. کتابی است که نور آن افقهای جدیدی را میگشاید و هر روز روزی نو را آغاز میکند و بر حوادث و شرایط جدید منطبق میشود.[۶۷] دربردارنده اخبار پیشینیان و آیندگان و معاصران است، چنان که حاوی اخبار آسمان و زمین است.[۶۸] امام صادق (ع) در تفسیری روشن از جاودانگی قرآن میفرماید: خدای متعال قرآن را برای زمان و مردمی خاص قرار نداده است. بدانید که قرآن برای هر زمانی نو و تا عالم واپسین در پیشگاه هر مردمی همچنان شاداب و جذاب خواهد ماند.[۶۹] برای جاودانگی قرآن تعبیرهای بسیاری رسیده است؛ از جمله امام علی (ع) در روایتی میفرماید: " زبانها بر قرآن لباس نمیپوشند".[۷۰]
- در روایاتی از امام علی (ع) کتابی معرفی شده است که آیات آن یکدیگر را تفسیر میکند: {{متن حدیث| يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ{{[۷۱] و در کشف معانی و تفسیر، برخی از آیات بر برخی دیگر شاهد است: {{متن حدیث| يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ{{.
- از دیگر اوصاف قرآن چندگانگی محتوا و معارف آن است، به گونهای که دانشمندان از آن سیر نمیشوند: « وَ لاَ يَشْبَعُ مِنْهُ اَلْعُلَمَاءُ »[۷۲] و توده مردم نیز حلاوت و زیبایی آن را حس میکنند و به هیجان میآیند. امام صادق (ع) درباره این ویژگی قرآن میفرماید: کتاب خدا بر ۴ گونه است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. عبارت کتاب از آن عوام و تودههای مردم است. اشارتهایش از آن خواص و متخصصان است. لطایف قرآن از آن اولیای الهی است و حقایق آن ویژه پیامبران و معصومان.[۷۳] این سخن، وصف همگانی بودن قرآن است.
- افزون بر آنچه گذشت اهلبیت (ع) دستهای دیگر از اوصاف، برای قرآن برشمردهاند که مربوط به تأثیر قرآن بر مخاطبان است؛ اگر کسی قرآن را به خوبی دریابد قرآن در او تحول میآفریند. این دسته از روایات از چند جهت دارای اهمیت است.
- جایگاه معرفتی قرآن را بیان میکند؛ مانند اینکه قرآن حجت بر هر انسان است [۷۴] و با وجود قرآن نمیتوان ادعای ناآگاهی کرد.
- برخی روایات بیانگر نسبت میان قرآن و انسان است، چنان که امیرمؤمنان، علی (ع) قرآن را همانند فصل بهار که بر طبیعت اثر میگذارد مؤثر در دل انسان دانستند که با رویش ایمان به دل طراوت و شادابی و تحرک و نشاط میبخشد: « رَبِيعُ اَلْقُلُوبِ »[۷۵] در تشبیهی دیگر علی (ع) قرآن را داروی دردهای روحی انسان [۷۶] دانستهاند: « وَ اِسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ اَلصُّدُورِ»[۷۷] گاه نیز سفره گسترده الهی[۷۸] و وسیله هدایت در روز و نور در شبِ تاریک معرفی شده است. کسی که قرآن را ختم میکند گویی مدارج نبوت را طی میکند، جز اینکه به او وحی نمیشود [۷۹].
- برخی اوصاف ناظر به کارکردهای اجتماعی قرآن است، چنان که امام صادق (ع) فرمود: قرآن پیماننامه مسلمانان است که هر روز باید در آن بنگرند و به رهنمودهای آن عمل کنند: « عَهدُ اللهِ اِلی خَلقِهِ »[۸۰] جامعه قرآنی در نگاه اهلبیت، فرهنگساز و تمدن آفرین است، از همین رو علی (ع) که از آغاز نزول قرآن همراه پیامبر بوده و معارف وحیانی را دریافته، در وصف این اثر قرآن میگوید: کسی با قرآن ننشست، جز آنکه بر دانش او افزود و از نادانیها و کژیهایش بکاست. قرآنحق را از باطل جدا میکند و پندگویی است که فریب ندهد [۸۱].
- دستهای دیگر از روایات قرآن را میزان سنجش روایات معرفی میکند. بر پایه این روایاتِ کلیدی، اهلبیت (ع) اصل و اساس دین و شریعت اسلام را قرآن میدانند و همه ادراکات و دریافتها را با قرآن میسنجند، چنان که امام صادق (ع) درباره سنجش علوم و معارف با قرآن چنین فرموده است: "بیگمان هر حقی اصلی دارد که آن اصل میزان سنجش و معیار ارزیابی این حق است و هر صوابی (امر واقعی) نورانیتی دارد که صواب مزبور به وسیله آن نور شناسایی میشود، پس آنچه با کتاب خدا موافق بود بگیرید و آنچه مخالف آن بود، رها کنید".[۸۲] در برخی احادیث نیز به نقل از پیامبر (ص) آمده است: « أَيُّهَا اَلنَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اَللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اَللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ »[۸۳] از امام صادق (ع) نیز چنین نقل شده است: "ما لم یوافق من الحَدیث القرآن فهو زُخْرُف" [۸۴] راویانی نیز که قابل اعتماد نیستند و چه بسا در روایاتشان اختلاف است، به توصیه اهلبیت باید روایاتشان بر قرآن عرضه و اگر شاهدی از قرآن بر صحت آنها بود. پذیرفته شود [۸۵] این مشکل در موارد اختلاف و تعارض میان روایات بیشتر است، که باز اهلبیت به قرآن ارجاع دادهاند،[۸۶] زیرا مطابق روایت امام صادق (ع) از امور مربوط به دین چیزی نیست که مردم درباره آن اختلاف کنند و اصلی در قرآن نداشته باشد: «مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اِثْنَانِ إِلاَّ وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۸۷].[۸۸]
تعلیم قرآن
اهلبیت (ع) تشویقهای فراوانی به تعلیم و تعلّم قرآن داشتند، چنانکه فرمودهاند: قرآن را بیاموزید،[۸۹] قرآن سفره پربرکت الهی است، پس آن را فرا گیرید و تا توان دارید در این راه بکوشید.[۹۰] رسول خدا (ص) فرمود: بهترین شما کسانیاند که قرآن را بیاموزند و بیاموزانند: « خِيَارُكُمْ مَنْ تَعَلَّمَ اَلْقُرْآنَ وَ عَلَّمَهُ»[۹۱] اهلبیت (ع) به گسترش آموزش قرآن در اقشار گوناگون مردم به ویژه جوانان و نوجوانان توصیه فرمودهاند.[۹۲] بخشی از این وظیفه بر دوش پدران و مادران و بخشی بر عهده جامعه گذارده شده تا جایی که هم برای معلمان قرآن پاداش معین شده و هم برای پدران و مادران[۹۳].[۹۴]
قرائت قرآن
اهلبیت (ع) به قرائت، درستخوانی و رعایت ترتیل قرآن اهتمام داشتند. این نکته هم از روایات فضیلت تلاوت و تشویق به چگونگی تلاوت قرآن و هم از سیره عملی آنان در قرائت قرآن استفاده میشود، چنانکه فرمودهاند: قرآن بخوانید که فضیلت دارد،[۹۵] بلکه برترین عبادت است،[۹۶] قرآن را با ترتیل و خشوع و آرامش تلاوت کنید،[۹۷] افزون بر این پیامبر (ص) فرمود: قرآن را به صورتی نیکو بخوانید[۹۸] امام رضا (ع) نیز فرمود: قرآن را با صداهای خود زیبا کنید، زیرا صدای نیکو بر زیبایی قرآن میافزاید: « حَسِّنُوا اَلْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِكُمْ فَإِنَّ اَلصَّوْتَ اَلْحَسَنَ يَزِيدُ اَلْقُرْآنَ حُسْناً »[۹۹] ازاینرو در سیره آنان آمده است که چون در خانه خویش قرآن میخواندند رهگذران را به ایستادن و شنیدن وا میداشتند [۱۰۰] و بر پایه برخی روایات، عابران با شنیدن صدای دلربا و زیبای آنان مدهوش میشدند[۱۰۱].[۱۰۲]
عمل به قرآن
در نگاه اهلبیت پیامبر، قرائت، حفظ و فهم قرآن به تنهایی مطلوب نیست، بلکه متلبس شدن قاری، حافظ و مفسر به لباس فهم و عمل به قرآن، مطلوب و از وجوه تمایز مکتب اهلبیت با دیگران است، چنان که امام صادق (ع) فرمود: " قرآن با گوشت و خون قاری آمیخته میشود" [۱۰۳] و این به معنای جامه عمل پوشاندن به تعالیم قرآن است. امیرمؤمنان، علی (ع) میفرماید: « وَ عَلَيْكَ بِقِرَاءَةِ اَلْقُرْآنِ فِي لَيْلِكَ وَ نَهَارِكَ وَ اَلْعَمَلِ بِمَا فِيهِ وَ لُزُومِ فَرَائِضِهِ وَ شَرَائِعِهِ»[۱۰۴] تعبیر به "حامل قرآن" و "اهل قرآن" به جای تعبیر قاری و حافظ نیز در همین جهت است و اگر در جایی از حافظ و قاری ستایش شده، با قید عمل همراه است، چنان که امام صادق (ع) فرمود: "حافظِ عامل به قرآن با فرشتگان خاص محشور است"[۱۰۵] در برابر، امام باقر (ع) به قاریان و حافظان بیعمل هشدار میدهد: « يَا مَعَاشِرَ قُرَّاءِ اَلْقُرْآنِ اِتَّقُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا حَمَّلَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ فَإِنِّي مَسْئُولٌ وَ إِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ »[۱۰۶] قاری باید حامل قرآن باشد، از اینرو فراگیری، حفظ و قرائت قرآن به قصد شهرت، مطلوب نیست.[۱۰۷] امام صادق (ع) در این باره فرمود: « فَإِنَّ مِنَ اَلنَّاسِ مَنْ يَتَعَلَّمُ اَلْقُرْآنَ لِيُقَالَ فُلاَنٌ قَارِئٌ ... وَ لَيْسَ فِي ذَلِكَ خَيْرٌ »[۱۰۸] همچنین فرمودهاند: عارفانِ اهل بهشت، حاملانِ قرآناند؛[۱۰۹] نه حافظان آن و در وصف حاملان قرآن فرمودهاند: حامل قرآن با کسی که به او بدی و نادانی کرده نادانی نمیکند، با کسی که به او پرخاش کرده پرخاش نمیکند و غضبناک نمیشود و با کسی که با او سختگیری کرده سختگیری نمیکند، بلکه برای تعظیم قرآن چشمپوشی و در برابر رفتارهای زشت دیگران خویشتنداری میکند.[۱۱۰] در توصیهای دیگر آمده است: سزاوارترین مردم به خشوع در پیشگاه خدا در آشکار و نهان و سزاوارترین مردم به نماز و روزه حاملِ قرآن است. ای حامل قرآن! فروتنی کن خدا تو را به وسیله قرآن بالا میبرد و به وسیله قرآن خود را به تقوا و اطاعت اوامر زینت ده که خدا تو را زینت میدهد و قرآن را وسیله زینت و افتخار بر مردم قرار مده که خدا تو را خوار میگرداند [۱۱۱]. از سوی دیگر رسول خدا (ص) درباره کسانی که به قرائت و حفظ قرآن بسنده کردهاند فرمود: " چه بسا تلاوت کنندهای که قرآن او را لعنت میکند"؛[۱۱۲] نیز امام باقر (ع) قرائت بدون تدبر و تفکر را بی ارزش دانستهاند: « أَلاَ لاَ خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لاَ تَدَبُّرَ فِيهَا »[۱۱۳] نیز فرمودهاند: همانا قرآن مَثَل است برای کسانی که بدانند؛ نه جز آنان و برای مردمی که آن را به گونهای شایسته تلاوت کنند و آنان مؤمنان و عارفان به قرآناند.[۱۱۴] در مرحلهای برتر قرائت بدون علم و آشنایی با تفسیر نکوهش شده، زیرا در این صورت خواندن راهنمای عمل نیست. بر پایه روایتی از امام صادق (ع) قاری بدون دانش مانند شخص شیفته دنیاست که ثروت ندارد،[۱۱۵] ازاینرو گفتهاند: در قرآن تفقّه کنید و آن را بفهمید،[۱۱۶] آیات قرآن گنجینههای دانش است، پس هرگاه که گنجینهای برایتان گشوده شد سزاوار است که در آن نظر کنید[۱۱۷].[۱۱۸]
آداب قرائت
قرائت قرآن، در پیشگاه خدا قرار گرفتنِ بنده و سخن گفتنِ خدا با بنده است و آدابی دارد که باید آن را شناخت و به کار بست. در منظر اهلبیت (ع) بدون رعایت این آدابحق تلاوت ادا نمیشود و تأثیر شایسته نخواهد داشت. برخی از آداب قرائت قرآن چنین است:
- . مسواک زدن و وضو گرفتن. امیر مؤمنان، امام علی (ع) به پاک کردن راه تلاوت قرآن با مسواک زدن سفارش کردهاند؛[۱۱۹] همچنین آن حضرت میفرماید: بنده خدا قرآن قرائت نمیکند، مگر با طهارت و ازاینرو هنگام تلاوت به وضو گرفتن تشویق شده است.[۱۲۰] این طهارت نماد پاکیزگی روح و آمادگی برای توجه به خدا و پرهیز از آلودگی به گناه و عامل نورانیت روح مؤمن است.
- آماده کردن دل، بزرگ داشتن قرآن و خود را در برابر کتاب الهی دانستن.[۱۲۱]
- رو به قبله نشستن[۱۲۲].
- پناه بردن به خداوند هنگام شروع قرائت با گفتن ﴿ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلشَّيْطَانِ اَلرَّجِيمِ﴾ که قرآن به آن امر کرده است ﴿ فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ﴾[۱۲۳]
(نحل / ۱۶، ۹۸) و در روایات اهل بیت نیز با تعبیرهای گوناگون به آن ترغیب شده است.[۱۲۴]
- عجله نکردن در تلاوت قرآن. برخی به سبب فضیلت قرائت و به ویژه ختم قرآن[۱۲۵] به تلاوت با شتاب روی میآورند؛ لکن به توصیه اهل بیت نباید کیفیت قرائت را فدای کمیت آن کرد و تنها در پی به پایان رساندن سوره بود. امام کاظم (ع) میفرماید: « وَ لاَ يَكُنْ هَمُّ أَحَدِكُمْ آخِرَ اَلسُّورَةِ»[۱۲۶] بر اساس برخی روایات در قرائتی که تدبر نباشد، خیر نیست[۱۲۷].
- تلاوت قرآن با لحن و صوت عربی، چنان که امام صادق (ع) میفرماید: « اِقْرَؤُا اَلْقُرْآنَ بِأَلْحَانِ اَلْعَرَبِ وَ أَصْوَاتِهَا »[۱۲۸] کسانی نیز که نمیتوانند این ادب قرآنی را رعایت کنند، مأجورند. امام صادق (ع) فرمودند:« إِنَّ اَلرَّجُلَ اَلْأَعْجَمِيَّ مِنْ أُمَّتِي لَيَقْرَءُ اَلْقُرْآنَ بِعَجَمِيَّتِهِ فَتَرْفَعُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ عَلَى عَرَبِيَّتِهِ»[۱۲۹]
- قرائت قرآن با خشوع و حزن، ازاینرو فرمودهاند: قرآن را با گریه یا دستکم با حالت گریه بخوانید،[۱۳۰] چنانکه در روایتی دیگر آمده که قرآن را به گونهای تلاوت کنید که دلهایتان را به هم پیوند دهد و پوست بدنتان را نرم کند [۱۳۱].
- قرائت باید با اخلاص باشد. قرائت قرآن برای کسب مال و مقام و خودنمایی نه تنها ارزشی ندارد، بلکه کیفری الهی دارد؛ امیرمؤمنان، علی (ع) میگوید: کسی که قرآن میخواند تا با آن به نوایی برسد، در قیامت صورت او استخوانی بدون گوشت است،[۱۳۲] چنانکه براساس برخی روایات کسی که قرآن را برای خودنمایی یا رضایت مردم بخواند به عذابهایی دردناک مبتلا میشود [۱۳۳].
- قرائت بهتر است از روی مصحف و نوشتار قرآن باشد. هرچند تأکید اهلبیت (ع) بر این ادب، برخاسته از احترام آنان به قرآن است، به جهت صیانت قرآن از تحریف و پیشگیری از خطایی که ممکن است بر اثر اتکای به حافظه پدید آید نیز میتواند باشد. روایاتی پرشمار در ارج نهادن به قرائت از روی مصحف آمده است؛ مانند:" کسی که قرآن را از روی مصحف بخواند، چشمانش نیز از قرآن بهرهمند میشود".[۱۳۴]
- تلاوت با صدای نیکو و جذاب،[۱۳۵] چنانکه امام صادق (ع) فرمود: « لِكُلِّ شَيْءٍ حِلْيَةٌ وَ حِلْيَةُ اَلْقُرْآنِ اَلصَّوْتُ اَلْحَسَنُ».[۱۳۶] آداب قرائت قرآن در منظر اهلبیت (ع) محدود به این موارد نیست و آداب دیگری مانند دعا هنگام قرائت و ختم قرآن [۱۳۷] با ترتیل خواندن،[۱۳۸] رعایت سکوت به هنگام استماع قرآن [۱۳۹] از اهلبیت (ع) نقل شده است. این روایات در مجامع حدیثی مانند کتاب فضلالقرآن کافی، مقدمه تفسیر عیاشی، تفسیر مجمع البیان و روضالجنان آمده است. مجموعه این روایات در کتاب جامعالاخبار والآثار در سه مجلد و با تفصیل گرد آوری شده است[۱۴۰].
اوصاف مشترک قرآن و اهل بیت (ع)
در روایات پرشمار منقول از پیامبر (ص) اوصاف مشترکی برای قرآن و عترت (ع) آمده است که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
- "ما تَرَک" پیامبر و دو شیء گرانبهایند: « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ »[۱۴۱]
- سفارش شده پیامبرند: « أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي»[۱۴۲]
- "خلیفه" پیامبرند: {{متن حدیث| خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ ... وَ عِتْرَتِي{{[۱۴۳]
- کشتی نجات امّتاند: « كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ »[۱۴۴]
- باقی و جاودانهاند: « فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ »[۱۴۵] و تمسک به آن دو واجب: « فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا »[۱۴۶] و موجب هدایت انساناند: « مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً»[۱۴۷]
- از هم جدا نمیشوند تا در قیامت در کنار حوض بر پیامبر (ص) وارد شوند: « فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ »[۱۴۸].
- پیامبر (ص) به وسیله آن دو بر امّت اتمام حجّت کرده است: «أَتمَّ الحُجَّة على الأمّة بهما».[۱۴۹]
- در قیامت خدا و پیامبر (ص) درباره آن دو از مردم سؤال میکنند: « إِنِّي سَائِلُكُمْ حِينَ تَرِدُونَ عَلَيَّ اَلْحَوْضَ عَنِ اَلثَّقَلَيْنِ.... إِنَّ اَللَّهَ سَائِلُكُمْ كَيْفَ خَلَفْتُمُونِي فِي كِتَابِهِ وَ فِي أَهْلِ بَيْتِي »[۱۵۰]
- پیشی گرفتن بر آن دو و تخلف از آن دو مایه هلاکت است: « فَلَا تقدّموهما فَتَهْلِكُوا، وَ لَا تُقَصِّرُوا عَنْهُمَا فَتَهْلِكُوا »[۱۵۱].[۱۵۲]
سیره عملی اهل بیت در قرائت قرآن
اهلبیت افزون بر توصیهها و تعظیم و اهتمام به قرآن، خود در مقام عمل نیز قرآنی بودهاند، چنانکه درباره پیامبر آمده است: « كانَ خُلقُهُ القُرآن »[۱۵۳] و آمده است که آن حضرت قرآن را به اندازهای میخواند که مردم طاقت شنیدن آن را داشته باشند.[۱۵۴] پیامبر (ص) همواره بر قرائت قرآن مداومت داشت، مگر اینکه عذری داشته باشد.[۱۵۵] امام سجاد (ع) آنچنان زیبا قرآن میخواند که شنیدن آن دیگران را به شگفتی وا میداشت و عابران توقف میکردند.[۱۵۶] امام کاظم (ع) نیز با صدایی سوزناک قرآن میخواند؛ گویی که به انسانی خطاب میکند [۱۵۷] و به موالیان و شیعیان خود توصیه میکرد به تلاوت قرآن اهتمام ویژه نشان دهند: « إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ... كَثِيرَةٌ تِلاَوَتُهُمْ لِلْقُرْآنِ»[۱۵۸].[۱۵۹]
علوم قرآن از منظر اهل بیت
علوم قرآن، مباحث کلی قرآنشناسانه مانند کیفیت نزول، جمع و کتابت قرآن، اعجاز، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه است. اهلبیت پیامبر در شناخت قرآن و تبیین این موضوعات اشارتها و گاه بیانهای مبسوطی دارند. پیشگامی اهلبیت در طرح این عنوانها که از دهههای نخستین صدر اسلام گزارش شده این نظریه را تثبیت میکند که شکلگیری مباحث علوم قرآن مدیون سرمایههای نخستینی است که آنان در اختیار شاگردان خود قرار دادهاند. روایات اهلبیت در مباحث علوم قرآنی را میتوان در امور ذیل مورد توجه قرار داد:
تقسیمات قرآن
تقسیمبندی معارف قرآن در روایات اهلبیت از اهمیت موضوع و ضرورت اهتمام به آن دسته از موضوعات خبر میدهد؛ مثلاً در روایتی از امام باقر (ع) آمده است که ۳۱ قرآن بیان سنتها و مَثَلهاست[۱۶۰] و ۳۱ آن تولّی و تبرّی، یعنی دوستی و دشمنی با دوستان و دشمنان خدا که شامل دوستی و دشمنی با دوستان و دشمنان اهلبیت (ع) نیز میگردد، و۳۱ دیگر فرایض و احکام است.[۱۶۱] برخی تقسیمهای محتوایی ناظر به غایتشناسی آنهاست؛ بدین معنا که برای شناخت قرآن باید این سرفصلها را در تفسیر ملاحظه کرد؛ مانند آنچه در تقسیم قرآن به لحاظ تأویل، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و احکام حلال و حرام بیان کردهاند.[۱۶۲] این تقسیم بدین معناست که در تفسیر قرآن باید به ابعاد تفسیر و تأویل آن توجه کرد و از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن باخبر بود. در این دسته از روایات تقسیم آیات به فرایض و احکام، سنن و امثال، کرایم و اخلاقیات، وصف دوستان و دشمنان، اوامر و نواهی و قصص انبیا ملاحظه میگردد.[۱۶۳] این نخستین تقسیمبندی است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) در معارف قرآن انجام گرفت و مایه پدیدار شدن عناوین و طرح مباحث نظری در حوزه علوم قرآن شد[۱۶۴].
صیانت قرآن
این نکته در قرآن به صراحت بیان شده است که قرآن را خداوند فرو فرستاده و او خود نگهدار این کتاب است:[۱۶۵] اهل بیت همواره کوشیدهاند تا قرآن را به عنوان تراز و منبع دائمی معارف و احکام دین مورد تأکید قرار دهند تا نادانان در کیان این کتاب عزیز تردید نکنند و در غوغای نزاعهای مذهبی، استواری آن را زیر سؤال نبرند. در نگاه اهلبیت قرآن محفوظ و ثابت است و هیچگونه تصرفی در آن نشده است. آنان با هرگونه گزارشی که به ظاهر بر تحریف قرآن دلالت دارد و در استواری آن تردید میافکند مبارزه کردهاند. این روایات که به صورت مستفیض نقل شده چند دسته است:
- روایاتی که امت اسلامی را به قرآن ارجاع میدهد و پیش از این به آن اشاره کردیم. اگر قرآن در عصر ائمه (ع) تحریف شده بود یا امکان تحریف آن در آینده بود معنا نداشت که انسانها را در فتنههایی که مانند پارههای شب تاریک به آنان هجوم میآورد به قرآن ارجاع دهند و بگویند: قرآن برطرف کننده شبهات، ملجأ و پناهگاه،[۱۶۶] داروی شفابخش [۱۶۷] و آیات آن گنجینههاست.[۱۶۸]
- روایاتی که اهلبیت را همتای قرآن معرفی و از پیامبر نقل میکند که دو چیز گرانسنگ در میان شما بر جای میگذارم: کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند. این روایاتْ پرشمار و از راههای گوناگون، از جمله از قول امام صادق و دیگر امامان (ع) نقل شده و صدوق در کمال الدین آنها را گزارش کرده است.[۱۶۹] همچنین روایاتی که اهلبیت را با قرآن میداند، چنانکه در روایتی آمده است: به درستی که خدای متعال ما را پاک و معصوم گرداند و ناظران بر آفریدههای خود و حجت در روی زمین قرار داد و قرآن را با ما و ما را با قرآن همراه کرد که نه قرآن از ما جدا گردد و نه ما از قرآن [۱۷۰].
- روایاتی که معیار استواریسنت و به طور اخص روایات اهلبیت را هماهنگی با قرآن قرار میدهد و به وضوح بر پیراستگی قرآن از تحریف دلالت دارد.[۱۷۱]
- روایاتی که در آنها اهلبیت به قرآن تمسک کرده و اعتبار سخن خود را با استناد به کلام وحی نمایانده یا گفتهاند: سخنان ما مستند به قرآن است: " وقتی درباره چیزی سخن گفتم از جایگاه آن در قرآن بپرسید"؛[۱۷۲] همچنین آنگاه که در وصف قرآن سخن گفتهاند و آن را دارای فصل و وصل و ظاهر و باطن دانستهاند [۱۷۳] به همین کتاب موجود اشاره و بر موجودیت و استواری آن تأکید داشتهاند.
- روایاتی که اصل قرآن را مسلّم گرفته؛ ولی درباره تفسیرهای نادرست و تحریفهای معنوی آن هشدار دادهاند که نشان اهتمام ویژه به نگهداری محتوایی قرآن است. دغدغه اهلبیت (ع) بیش از حفظ الفاظ و کلمات قرآن، درباره حفظ و صیانت محتوایی آن بوده است، چنانکه در روایتی از رسول خدا (ص) آمده است: " بیشترین چیزی که از آن بر امت خود بیمناکم، این است که پس از من قرآن را در جایگاه واقعی و معنای درستش قرار ندهند"[۱۷۴] یا نسبت به تفسیر به رأی یا بیتوجهی به سیاق و صدر و ذیل آیات هشدار داده شده است.[۱۷۵]
- روایاتی که مخاطبان را به قرائتی همگون با "قرائت مردم" فرا میخواند [۱۷۶] یا توصیه میکند که قرآن را چنان که آموختهاید قرائت کنید: « قَالَ: اِقْرَءُوا كَمَا عُلِّمْتُمْ»[۱۷۷] از این قبیل است روایاتی که در بیان احکام و مسائل اعتقادی و اخلاقی به قرآن استشهاد میکند و گویای صیانت قرآن از تحریف است[۱۷۸].
تاریخ قرآن و جمع آن
مطالبی که درباره تاریخ قرآن و سیر تدوین آن از اهلبیت رسیده بسیار فراوان و پایهگذار دانش و نگرش ویژهای در این شاخه علوم قرآنی است؛ مثلاً دستهای از روایات درباره مدت نزول قرآن آمده است. [۱۷۹] در همین روایات به تدریجی بودن نزول و تناسب میان نزول و شرایط زمانی اشاره شده است. امام صادق (ع) فرمود: « وَ كَانَ لاَ يُبَلِّغُهُ إِلاَّ فِي وَقْتِ اِسْتِحْقَاقِ اَلْخِطَابِ »[۱۸۰] دستهای ازاینروایات نیز ناظر به کیفیت نزول وحی و شرایط و حالات پیامبر است و مبادی تاریخ قرآن را روشن میسازد.[۱۸۱] دستهای دیگر از روایات در کیفیت جمع قرآن آمده، چنان که میگوید: قرآن پس از پیامبر در میان دو جلد قرار گرفت.[۱۸۲] بسیاری از منابع نیز این نکته را یادآور شدهاند که پس از وفات پیامبر (ص) امیرمؤمنان، امام علی (ع) سوگند یاد کرد که عبا بر دوش نگیرد، مگر آنکه قرآن را در مصحفی گردآورد و چنین کرد.[۱۸۳] ویژگی این مصحف آن بوده است که برگرفته از نوشتههای قرآن بود که با اشراف پیامبر (ص) نگارش شده بود و رسول خدا (ص) در هنگام رحلت آنها را در اختیار امیرمؤمنان (ع) گذاشت و سفارش کرد از ضایع شدن آن جلوگیری کند و علی (ع) آنها را مابین دو جلد گردآوری و منظّم کرد.[۱۸۴] یکی از عوامل مؤثر بر درستخوانی قرآن، نقطهگذاری کلمات آن است که در زبان عربی در آن زمان مرسوم نبود و برای نخستین بار به دست ابوالاسود دوئلی[۱۸۵] که اصول علم نحو را از امام علی (ع) آموخته بود انجام گرفت و حتی برپایه برخی روایات این کار به فرمان آن حضرت انجام شد.[۱۸۶] یکی دیگر از تلاشهای نخستین و ضروری اهل بیت کتابت قرآن بود. امام علی (ع) به شهادت اسناد و مدارک قرآنهایی را نوشت. در روایات بسیاری از اهلبیت و دیگران نقل شده است، که آن حضرت مصحفی را با دست خود نوشت.[۱۸۷] بیتردید این مصحف تا سالها در اختیار خاندان آن حضرت بوده است. ابنندیم میگوید: این مصحف نزد آل جعفر بود و من آن را در زمان خودمان نزد ابویعلی حمزه حسنی دیدم که برخی اوراق آن از بین رفته بود و به خط امام بود.[۱۸۸] افزون بر این هماکنون در کتابخانهها و موزهها مصحفهایی وجود دارد که گفته میشود به خط امیرمؤمنان، علی (ع) است؛ همچنین مصحفهایی منسوب به امام حسن مجتبی و امام رضا (ع) وجود دارد.[۱۸۹] زرقانی از مصحفی با خط امیرمؤمنان، علی (ع) یاد میکند که به خط کوفی نگاشته شده است.[۱۹۰] بدون شک مصحفهای موجود با ویژگیهای مصحف امام سازگار نیست. از سوی دیگر امیرمؤمنان (ع) در خط کوفی از خوشنویسان به شمار میرفته، بلکه او را در نگارش این نوع خط بیهمتا دانستهاند.[۱۹۱] به همین سبب آن حضرت در مدت ۲۵ سال خانهنشینی افزون بر تألیف کتابها، به کتابت قرآن روی آوردهاند[۱۹۲].[۱۹۳]
اسباب نزول
دانش اسباب نزول قرآن در تفسیر، فقه و علوم حدیث جایگاهی دارد که اهلبیت نیز به آن نظر داشتهاند. برخی آیات قرآن کریم سبب نزول خاصی ندارد؛ ولی برخی دیگر دارای سبب نزول خاصی است که در روایات اهلبیت (ع) از جهات گوناگون درباره آن بحث شده است. این روایات چند دسته است:
- روایاتی که به بیان اهمیت اسباب نزول در فهم آیه پرداخته است؛ مانند اینکه امیرمؤمنان، علی (ع) میفرماید: "آیهای نازل نشده است، مگر اینکه میدانم که درباره چه چیزی و کجا و بر چه کسی نازل شده است"[۱۹۴] یا اخباری که یکی از ویژگیهای مصحف امام علی (ع) را بیان سبب نزول آیات دانسته است.[۱۹۵] برخی روایات این مصحف را مشتمل بر بیان زمان نزول آیات و ترتیب تاریخی آن دانستهاند.[۱۹۶]
- روایاتی که میگوید سبب نزول مخصص و محدود کننده پیام آیه نیست، چنان که امام باقر (ع) فرمودهاند: اگر آیهای که درباره قومی نازل میشد فقط به آن قوم اختصاص داشت باید با مرگ آن قوم زمان آن آیه نیز سپری میشد و در این صورت چیزی از قرآن نمیماند، در حالی که قرآن تا هنگامی که زمین و آسمان برقرار است جریان دارد و هر قومی آیهای دارد که آن را تلاوت میکند [۱۹۷]. در روایاتی دیگر قرآن به خورشید و ماه تشبیه شده و ناظر بودن به موارد خاص را محدود کننده پیام و دلالت آیه ندانستهاند.[۱۹۸]
- دستهای دیگر از روایات برای بیان احکام فقهی به شرایط نزول آیه و مشکلات مخاطبان اشاره و فضای نزول آیه را بیان کرده است؛ مانند روایتی که از امام رضا (ع) در ذیل آیه ﴿ نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴾ [۱۹۹] درباره عمل یهودیان (که مباشرت با همسر را در بعضی حالات جایز نمیدانستند) نقل شده است [۲۰۰].[۲۰۱]
ظاهر و باطن داشتن قرآن
منشأ طرح این موضوع در کتابهای علوم قرآن روایاتی از امام باقر (ع) و امام کاظم (ع) بدین عبارتهاست: « مَا فِي اَلْقُرْآنِ آيَةٌ إِلاَّ وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ »، « إِنَّ اَلْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ»[۲۰۲] نقل این روایات زمینهساز پرسشهای فراوانی در معنای این احادیث، اعتبار اسناد و کاوش درباره تفسیر باطنی شده است [۲۰۳]. زرکشی یکی از فصول کتاب علوم قرآنی خود را به این بحث اختصاص داده[۲۰۴] و سیوطی نیز در کتاب الاتقان آن را پی گرفته است.[۲۰۵] طرح گسترده این روایات از سوی اهلبیت (ع) زمینه تقسیمبندی استنباط از آیات و توجه به لایههای گوناگون معنایی را از سوی مفسران پیرو اهلبیت فراهم کرده است گروهی از اسماعیلیه با استناد به این روایات تفسیر باطنی را پدید آورده و کتابهایی در این گرایش تألیف کردهاند که از آن جمله میتوان به تأویل الدعائم قاضی نعمان تمیمی اشاره کرد و در برابر، قرآنپژوهان بسیاری از شیعه و سنی این گرایش را سوء استفاده از روایات بطون دانسته و روش تفسیر بطنی را نقد کردهاند.[۲۰۶] از سوی دیگر به این بهانه که این روایات دستاویز باطنیان قرار گرفته نمیتوان بطون داشتن قرآن را منکر شد، ازاینرو کسانی با بهرهگیری از روایات اهلبیت (ع) به قاعدهمند کردن آن پرداختهاند؛ مانند اینکه معنای بطنی باید شاهد و دلیلی از قرآن داشته باشد، چنان که در روایت امام باقر (ع) آمده است: « لَيْسَ شَيْءٌ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ إِلاَّ عَلَيْهِ دَلِيلٌ نَاطِقٌ عَنِ اَللَّهِ فِي كِتَابِهِ مِمَّا لاَ يَعْلَمُهُ اَلنَّاسُ ... إِنَّ لِكِتَابِ اَللَّهِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً »[۲۰۷].[۲۰۸]
اعجاز قرآن
واژه اعجاز پس از عصر اهلبیت پدید آمده و در روایات اهلبیت با تعبیر آیت، حجت و بیّنه از آن یاد شده است. تنها در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) از قرآن به معجزه نیز تعبیر شده است: ﴿ اَلْقُرْآنُ اَلَّذِي أَبَانَ فِيهِ نُبُوَّتَهُ، وَ أَظْهَرَ بِهِ آيَتَهُ وَ مُعْجِزَتَهُ﴾[۲۰۹] و مقصود از معجزه همان معنای اصطلاحی آن است؛ لکن محققان انتساب این تفسیر به اهلبیت را تأیید نکردهاند.[۲۱۰] در برخی از روایات از دیگر امامان اهلبیت (ع) مانند امام رضا (ع) از حجت آیت و معجزه بودن آن در نظم سخن رفته است: « فَعَظَّمَ اَلْحُجَّةَ فِيهِ وَ اَلْآيَةَ اَلْمُعْجِزَةَ فِي نَظْمِهِ »[۲۱۱] چنان که در خطبه حضرت زهرا (س) از قرآن تعبیر به بینه شده[۲۱۲] و از امام صادق (ع) نقل شده که گروهی از یهودیان از آن حضرت پرسیدند: « أَيُّ مُعْجِزٍ يَدُلُّ عَلَى نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ »؟ و امام (ع) فرمودند: « كِتَابُهُ اَلْمُهَيْمِنُ اَلْبَاهِرُ لِعُقُولِ اَلنَّاظِرِينَ »[۲۱۳] به یقین اهلبیت (ع) به قرآن به عنوان دلیل و شاهد نبوت پیامبر توجه ویژه داشته و در استدلالهای خود از فصاحت و بلاغت، نظم معنایی، اعجاز محتوایی و معرفی آن به عنوان سند حقانیت پیامبر، یاد کرده و به آن استناد جستهاند. نکاتی که درباره اعجاز قرآن در سخنان اهلبیت مطرح شده به شرح زیر است:
- سبب انتخاب کتاب و سخن به عنوان معجزه و دلیل بر رسالت، در برابر معجزات دیگر پیامبران چون عصا و ید بیضای موسی، بینا شدن و شفا یافتن بیماران به دست حضرت عیسی. برخلاف دیدگاه کسانی که پنداشتهاند نخستین بار قاضی عبدالجبار اسدآبادی. این نکته مطرح کرده،[۲۱۴] اولین بار در روایتی از امام رضا (ع) آمده است.[۲۱۵] نکته مهم در این روایت آن است که حضرت رضا (ع)، بُعد معنایی و شیوه استدلال قرآن را ملاک اعجاز آن معرفی میکند؛ نه فصاحت و بلاغت آن و میفرماید: خداوند پیامبر (ص) را در زمانی فرستاد که سخنوری زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و حکمتهای شیوا آورد که گفتار آنها را باطل و حجّت را بر آنها تمام کرد.
- بیان فلسفه ادغام پیامهای هدایتی پیامبر در سند نبوت و حقانیت او، زیرا در میان پیامبران پیشین دستورالعملهای هدایتی از معجزات جدا بود؛ اما در مورد پیامبر اسلام کتاب الهی همان معجزه و سند رسالت او قرار گرفت، چنان که امام صادق (ع) فرمود: خداوند آن را دلیل بر صدق راستگویان و جدایی آنان از دروغگویان قرار داد.[۲۱۶]در روایتی دیگر منسوب به امام عسکری (ع) آمده است که قرآن نبی بودن و آیت بودن را آشکار میسازد: « أَبَانَ فِيهِ نُبُوَّتَهُ وَ أَظْهَرَ بِهِ آيَتَهُ وَ مُعْجِزَتَهُ» [۲۱۷] ازاینرو در منظر اهلبیت قرآن بر اثر ابدی بودن آشکارتر از معجزات پیامبران پیشین معجزه و دلیل آشکار بر نبوت پیامبر (ص) میگردد [۲۱۸].
- یکی دیگر از ابعاد اعجاز قرآن ویژگی آورنده آن، یعنی امّی بودن پیامبر است. اینکه پیامبر تا پیش از بعثت نزد هیچ کس درس نخوانده با این وجود معارف بلند قرآنی را آورده هرچند در برخی آیات ﴿ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [۲۱۹]؛ ﴿ وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[۲۲۰]؛ مطرح شده؛ اما در میان مسلمانان و در تقریر اعجاز و اثبات سندیت قرآن برای رسالت در روایات اهلبیت مطرح شده است: « رَجُلٍ مِنْكُمْ لاَ يَقْرَأُ وَ لاَ يَكْتُبُ وَ لَمْ يَدْرُسْ كِتَاباً وَ لاَ اِخْتَلَفَ إِلَى عَالِمٍ وَ لاَ تَعَلَّمَ مِنْ أَحَدٍ وَ أَنْتُمْ تَعْرِفُونَهُ فِي أَسْفَارِهِ وَ حَضَرِهِ بَقِيَ كَذَلِكَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ثُمَّ أُوتِيَ جَوَامِعَ اَلْعِلْمِ حَتَّى عَلِمَ عِلْمَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ »[۲۲۱] این مقدمه در تقریر استدلال، کمتر مورد توجه اعجاز پژوهان قرار گرفته، به ویژه کسانی که بر اعجاز بیانی و فصاحت و بلاغت تأکید میکنند، زیرا ممکن است انسانی درس ناخوانده در سخن گفتن چیره دست باشد؛ اما نمیتواند معارف بلند بیاورد و حکمتها و تاریخ پیشینیان را بیان کند. علامه مجلسی در این باره میگوید: ظهور قرآن عظیم از کسی که از آغاز تولد تا پایان عمر هرگز نزد انسانی تعلیم نگرفته و چشم به کتابی ندوخته از بزرگترین معجزات است [۲۲۲]
- هرچند برخی از روایات اهلبیت به نظم قرآن اشاره دارد؛[۲۲۳] اما شماری از این روایات ضمن معرفی قرآن به عنوان سند رسالت پیامبر بر اعجاز محتوایی تکیه [۲۲۴] و ویژگیهای محتوایی قرآن مانند جاذبه، جاودانگی، جامعیت، عمومیت، تأثیر شگرف اخلاقی و اجتماعی، پاسخگو بودن و جدید بودن قرآن را مطرح میکند. طرح مسائل عمیق توحید و معاد و اسرار خلقت در شکل استوار و متین آن توسط فردی امّی در جزیرة العرب حقیقتاً از مسائلی بود که میبایست قرآنپژوهان، آن را مورد توجه قرار داده، به عنوان مهمترین وجه اعجاز قرآن مطرح سازند، به ویژه آنکه قرآن خود را بارها با اوصاف هدایتگری، شفاء، نور، بصائر و... معرفی کرده است. ﴿ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ [۲۲۵]، ﴿قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ﴾ [۲۲۶]، ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَارًا ﴾ [۲۲۷]، ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ﴾ [۲۲۸]، ﴿ لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ [۲۲۹]، ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾ [۲۳۰] این اوصاف بیانگر ویژگیهای مربوط به محتوا و معنای قرآن است؛ نه واژگان و عبارات و جنبههای ادبی و زبانی آن. آیات تحدّی نیز اگر ناظر به خصوص اعجاز محتوایی نباشد، ناظر به اعجاز معینی نیز نیست. تکیه اهل بیت بر شناساندن محتوای قرآن و ذکر عظمت شأن آن بر محور معانی و معارف صحیح جریان متمایزی را در گرایش به علوم قرآن نشان میدهد[۲۳۱].
محکم و متشابه
در روایات اهلبیت (ع) آگاهی از محکم و متشابه قرآن ضرورتی گزیرناپذیر و مقدمه فهم و تفسیر قرآن شناخته شده است. قرآن دارای وجوه پنجگانه و یکی از وجوه آن، محکم و متشابه است و درباره آن گفته شده: به محکمات عمل و متشابهات را رها کنید[۲۳۲] یا در روایتی در معنای تشابه گفته شده: متشابه چیزی است که برخی از آن با برخی دیگر شباهت دارد. [۲۳۳] در روایتی دیگر همین تقسیم انجام گرفته، اما حوزه آیات محکم عمل و اعتقاد و حوزه آیات متشابه تنها اعتقاد و ایمان تعیین شده است [۲۳۴] و چون آگاهی از محکم و متشابه ضروری و معیار جواز تفسیر است، ضرورت فراگیری آن بازگو شده است، تا آنجا که امیرمؤمنان، علی (ع) آگاهی به آیات متشابه قرآن را از امتیازات خود و از آموختههایش از محضر پیامبر معرفی کرده است.[۲۳۵] بخشی از روایات تفسیری اهلبیت به تفسیر آیات متشابه اختصاص دارد. آنان افزون بر یادآوری ضرورت توجه به این موضوع، برای شبههزدایی، این دسته از آیات را تفسیر کردهاند، که نمونهای از آنها در رساله محکم و متشابه سید مرتضی آمده است[۲۳۶].[۲۳۷]
ناسخ و منسوخ
در قرآن کریم آیاتی درباره نسخ آمده و نخستین بار اهل بیت (ع) به این موضوع و دستهبندی آیات احکام به دو قسمناسخ و منسوخ و ضرورت آگاهی از آن در استنباط احکام پرداختهاند و پیش از ایشان کسی بدان توجه نکرده است و همه آثاری که درباره نسخ نگاشته شده پس از قرن دوم است.[۲۳۸] روایات اهل بیت در زمینه نسخ چند دسته است: یک دسته در تعریف ناسخ و منسوخ است؛ مانند: "الناسخ الثابت والمنسوخ مامضی"[۲۳۹] یا آمده است که ناسخ چیزی است که به آنها عمل میشود و منسوخ آن است که پیش از این به آن عمل میشده و آنگاه حکمی آمده که آن را نسخ کرده است.[۲۴۰] دستهای دیگر روایاتی است که اهل بیت قضات و مفتیان را به ضرورت آگاهی از آن توجه میدادهاند؛ مانند روایتی که ابوعبدالرحمن سلمی نقل میکند که علی از قاضیای پرسید: "آیا ناسخ و منسوخ را میشناسی؟ او گفت: نه. حضرت به او فرمودند: هم خودت هلاک شدی و هم دیگران را هلاک کردی.[۲۴۱] دستهای دیگر روایاتی از امیر مؤمنان، علی (ع) است که من ناسخ و منسوخ قرآن را میشناسم،[۲۴۲] و در روایتی آمده که آیهای بر پیامبر نازل نشده، مگر اینکه آن آیه را بر من قرائت کرد و ناسخ و منسوخ آن را به من آموخت. [۲۴۳] البته اصطلاح نسخ در روایات اهل بیت (ع) به معنای رایج آن در همان عصر است و موارد تخصیص، تفسیر، استثنا و ترک عمل به حکم بر اثر تغییر شرایط و تبدیل موضوع را در بر میگیرد که از آن به "نسخ در اصطلاح مفسران سلف" تعبیر شده است[۲۴۴].[۲۴۵]
عام و خاص
از دیگر محورهای علوم قرآن و مقدمات تفسیر آن آشنایی با عام و خاص است که قرآنپژوهان از ابعاد گوناگون درباره آن سخن گفتهاند. روایات فراوانی از اهل بیت (ع) در ضرورت توجه به انواع خطابهای قرآن و از جمله عام و خاص آمده است. [۲۴۶] به سبب اهمیت آشنایی با عام و خاص و نقش آن در تفسیر و فهم قرآن مفسران در قواعد تفسیر و اصولیان در علم اصول به تفصیل از آن سخن گفتهاند؛ اما توجه اهل بیت به این موضوع پیش از دیگران بوده است، چنانکه در رساله محکم و متشابه از امیرمؤمنان (ع) نقل شده که آن حضرت در ضمن بیان تقسیمات قرآن به خاص و عام اشاره کردهاند. در آن عصر سخنی از صحابه و تابعین درباره آن مطرح نشده است. [۲۴۷] در روایتی که نعمانی از امیرمؤمنان (ع) نقل میکند، حضرت عام و خاص در قرآن را بر چند دسته تقسیم میکند: گروهی از آیات لفظ آنها عام و معنای آنها خاص است و گروهی لفظ آن خاص و معنای آن عام است، در حالی که تعدادی دیگر از آیات به لفظ عام آمده؛ ولی مصداق واحدی دارد[۲۴۸].[۲۴۹]
امثال قرآن
در روایات اهلبیت با تعبیرهایی گوناگون به امثال قرآن اشاره شده است؛ به عنوان نمونه در روایتی آمده است: "إن القرآن نزل علی خمسة وجوه... و أمثال و اعتبروا بالامثال".[۲۵۰] در رساله محکم و متشابه منسوب به سید مرتضی بحث مثلها آمده و معلوم نیست این بحث از خود سید است یا از اهل بیت؛[۲۵۱] اما به هر حال اهلبیت (ع) نخستین کسانیاند که به مجموعه امثال قرآن اشاره و آن را با اهمیت وصف کردهاند و به تفسیر و تطبیق آیات تمثیلی عنایت خاص داشتهاند، چنان که در روایتی از امام صادق در تفسیر آیه ﴿ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ ﴾ [۲۵۲] به راز انتخاب پشه در مَثَل اشاره شده و اینکه چرا خداوند حشرهای بسیار خرد را برگزیده، آنگاه میان پشه و فیل مقایسه و وجود ویژگیهای فیل در پشه یادآوری شده است [۲۵۳] یا درباره تشبیه منافقان به چوب: ﴿كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ﴾[۲۵۴] در روایتی از امام باقر (ع) آمده است که این تشبیه ازاینروست که آنان نه میشنوند و نه در مییابند[۲۵۵].[۲۵۶]
قصص قرآن
اهمیت بحث قصص از آنروست که بخش گستردهای از آیات قرآن را قصههای اقوام پیشین و زندگی پیامبران الهی تشکیل میدهد. در روایات اهلبیت (ع) اهداف و فلسفه تکرارها، توضیح و تفصیل داستانها و مرزبندی اخبار صحیح از ناصحیح مطرح شده است. آنان در موارد فراوانی ضمن تبیین قصص قرآن به اهداف این قصص توجه کردهاند تا مخاطبان در پی آثار آن حرکت کنند.[۲۵۷] قرآن میگوید: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى﴾[۲۵۸]، ازاینرو در نهجالبلاغه بارها با اشاره به داستان انبیای پیشین و حتی داستان ابلیس میگوید: پند بگیرید: « فَاعْتَبِرُوا »[۲۵۹] و در جایی میگوید: داستان آنان برای کسانی که عبرت بگیرند عبرت است. اهلبیت برای توجه دیگران به هدف قصههای قرآنی آنها را توضیح و تفصیل میدهند تا صورت قصه کامل و هدف آن واضح گردد [۲۶۰]. و این تفصیل برای آگاهی به جزئیات حال شخصیتهای داستان نیست، بلکه هدف از آن ترویج حق و اشاعه اصول اعتقادی و آشکار کردن اعتقاد باطل است.[۲۶۱] روایات فراوانی در این بخش نقل شده و نشان میدهد که اهلبیت تا چه اندازه زمینه گسترش و تفصیل قصص قرآن را فراهم کردهاند.
بخشی ازاینروایات نیز ناظر به تصحیح داستانهاست که در فرهنگ عمومی جامعه به اسرائیلیات آمیخته شده بود. کتب روایی شیعه سرشار از احادیثی است که به تصحیح قصهها و مخالفت جدی با روایات جعلی و اسرائیلی و رواج بازار قصهسرایانی پرداخته که هدف آنها سرگرم کردن مردم به امور واهی برای غفلت آنان از فساد حاکمان جور بوده است؛ امیرمؤمنان علی (ع) در اشاره به قصهای ناسازگار با ساحت قدس عصمت حضرت داوود (ع) فرمود: اگر کسی را نزد من آورند که معتقد باشد حضرت داوود پیامبر، همسر اوریا را به همسری خود درآورده است وی را مستحق حدّ میدانم.[۲۶۲] امام باقر (ع) نیز کعب الاحبار را که از راویان اسرائیلیات بود، دروغگو معرفی فرمود [۲۶۳] و در مبارزه با قصهپردازان به آیه ﴿ وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ [۲۶۴] استناد و آنان را مصداق ذیل آیه: ﴿ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ﴾[۲۶۵]شمرد. نمونه دیگر اینکه امامرضا (ع) در برابر آنچه به داوود نسبت داده میشود، یعنی سستی در امر نماز و نسبت قتل و زنا که هرگز با شأن پیامبران سازگاری ندارد، اظهار شگفتی میکند [۲۶۶] و در روایتی میفرماید: قصه گویانِ مخالف فرهنگ اهلبیت از سفیهاناند".[۲۶۷] بخشی از روایات اهلبیت درباره اهمیت قصص قرآن است و از نظر آنان قصص قرآن نافعترین داستانها و بهترین آنهاست [۲۶۸]. از روایات مهم اهلبیت (ع) در بخش قصص، استناد به آیات برای امور عملی و به ویژه در بخش احکام است؛ مانند استفاده از قصه حضرت ابراهیم و داستان بنای کعبه و جانشینی وی، برای نفی امامت و رهبری هر ستمگری تا قیامت[۲۶۹] یا استناد به قصه حضرت موسی (ع) برای اثبات اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر به علم و آگاهی[۲۷۰]و نمونهها در این باره فراوان است.[۲۷۱]برخی روایات نیز به تقسیمبندی قصّههای قرآن میپردازد [۲۷۲] یا در مباحث کلامی به آنها استناد میجوید،[۲۷۳] یا قصههای قرآنی را به معنایی جز معنای ظاهری آن تأویل میکند.[۲۷۴].[۲۷۵]
قرائات
اهلبیت (ع) به درستخوانی و رعایت ترتیل قرآن توصیه کردهاند؛ ولی به اختلاف قرائات و لهجهها نپرداختهاند. علم قرائت به تدریج رواج یافت و گروهی به "قاری" موسوم شدند؛ اما در میان مسلمانان قرائت رایج همان قرائت امیرمؤمنان (ع) و آن قرائت عاصم به روایت حفص بن سلیمان است. [۲۷۶]
پدید آمدن قرائتهای هفتگانه نیز پس از عصر اهلبیت است و آنان تأکید داشتند که با قرائتی که مردم میخوانند بخوانید. [۲۷۷] اهلبیت (ع) به صراحت تأکید کردهاند که قرآن بر یک حرف نازل شده و پندار نزول قرآن بر ۷ حرف (به معنای ۷ قرائت) را تکذیب کردهاند[۲۷۸].
در سخنان اهلبیت (ع) دیده نشده که قرائت چندگانه را توجیه یا ترویج کرده باشند. البته برخی روایات تفسیری شبهه تحریف را تأیید میکند که محققان قرآنی به آن شبهات پاسخ دادهاند[۲۷۹].[۲۸۰]
نسبت میان قرآن و اهل بیت
امامان دوازدهگانه که اهلبیت پیامبر و ذویالقربای آن حضرت هستند ﴿ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا﴾ [۲۸۱]؛ ﴿ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾ [۲۸۲] در منابع شیعه و سنی مقام و ارج بالایی دارند، تا آنجا که به توصیه پیامبر اکرم (ص) سلام و درود بر آن حضرت ﴿ إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴾ [۲۸۳] باید با سلام و صلوات بر خاندانش همراه باشد،[۲۸۴] چنانکه افزون بر مقام طهارت و نزدیکی آنان به پیامبر، بر شناخت معارف وحی و مقام علمی آنان از طریق اتصال به پیامبر و کسب آموزههای وحیانی از آن حضرت تأکید شده است. نمونهای از اوصاف نقل شده از پیامبر (ص) درباره اهلبیت چنین است: آنان هادی، راهنما [۲۸۵] و منذر [۲۸۶] هستند. و اختلاف میان امت اسلامی را بر میدارند.[۲۸۷] این اختلافزدایی شامل اختلاف در تفسیر و فهم دین نیز میگردد. از دیگر اوصاف ائمه اهلبیت (ع) مسئولیت ایستادگی در برابر تحریفها، پاسخ به شبهات و راهنمایی نادانان است.[۲۸۸] اما مهمتر دستهای از اخبار است که نسبت خاصی میان اهلبیت و قرآن برقرار کرده، زمینهساز نگرشهای متفاوت در باب جایگاه و نسبت میان قرآن و اهلبیت گردیده است. این روایات بر دو دستهاند: در برخی از آنها اهلبیت پیامبر "عِدل و همتای قرآن" شناسانده شدهاند و در دستهای دیگر آیاتی را بر اهلبیت منطبق کردهاند که بیانگر مقام و موقعیت آنان است، و پیش از این به نمونهای از آن اشاره شد؛ اما مهم تبیین دسته نخست ازاینروایات است که ناظر به علم اهلبیت به قرآن است. این روایات پرشمار دارای تعبیرهایی گوناگون و مضمونی واحد است که درباره آنها میتوان ادعای تواتر معنوی کرد؛ مانند اینکه اهلبیت (ع) عالم به سراسر قرآناند،[۲۸۹] آنان راسخان در علماند،[۲۹۰]اگر از آنها درباره قرآن بپرسید، به شما خبر میدهند، آنان عالم به تفسیر و تأویل قرآن هستند،[۲۹۱] علم آسمان و زمین و حقایق جهان را از قرآن استخراج میکنند [۲۹۲]. در برخی روایات نیز آمده که اگر بخواهند درباره سوره فاتحة الکتاب تفسیری بنگارند به اندازه بار ۷۰ شتر خواهد شد.[۲۹۳] این گونه مضامین زمینه این پرسش را فراهم کرده، که نسبت میان قرآن و اهلبیت چیست و ارجاع به اهلبیت برای دستیابی به مراتب برتر فهم قرآن است یا برای اصل فهم آن؟[۲۹۴]
اهل بیت و فهم قرآن
از مباحث پیشین این نکته آشکار میگردد که مدرسه اهلبیت نسبت به صحابه و تابعان برجستگی ویژهای دارد. این برجستگی به سبب وابستگی به پیامبر و پیوند با آموزههای وحیانی است؛ اما آیا این سخن بدین معناست که بدون رجوع به روایات اهلبیت، قرآن مبهم و نامفهوم و ظواهر آن فاقد حجیت است و دستیابی به آن تنها از طریق روایات تفسیری میسور است؟ گروهی از محدثان و اخباریان شیعه از دیرباز چنین میپنداشتند که قرآن جز برای پیامبر و راسخان در علم قابل فهم و حجت نیست و آنان اگر آیه و سورهای را تفسیر کردهاند برای دیگران قابل استفاده و تمسک است و گرنه باید توقف کرد و فهم آن را به اهلش واگذاشت [۲۹۵]. از سخنان قاضی عبدالجبار اسدآبادی که این پندار را نقد میکند، چنین بر میآید که این اندیشه نادرست در قرن پنجم مطرح بوده است،[۲۹۶] گرچه پیش از این در دوران تابعان کسانی مانند سعید بن مسیب و عبیده سلمانی - بدون آنکه رجوع به اهلبیت را مطرح کنند - بر این باور بودهاند که اظهار نظر در معانی آیات قرآن جایز نیست؛[۲۹۷] لکن این اندیشه از قرن یازدهم گسترش یافت و در میان گروهی از اخباریان و بعدها به وسیله کسانی که ظاهرا و به ویژه در فقه با اخباریان دلدادگی نداشتند، ولی افکار و عقاید این گروه به صورت ناخواسته بر افکار آنان اثر جدی گذاشت دیده میشود و در نتیجه همان عقاید را با تعبیراتی دیگر در معارف و عقاید ابراز میکردند.[۲۹۸] دلیل این گروه روایاتی مانند همانا قرآن را مخاطب آن میشناسد"[۲۹۹] است. بر پایه اینگونه روایات چون مخاطب قرآن پیامبر و راسخان در علماند و فقط آنها میتوانند قرآن را بفهمند، برای دیگران قابل فهم نیست، به ویژه آنکه بخشی از آیات قرآن عام و مطلق است و با سخنان پیامبر و اهلبیت (ع) تخصیص و تقیید خورده و آن مقیِّدها و مخصِّصها در اختیار ما نیست و استناد به ظواهر آنها نادرست است. از سوی دیگر روایات فراوانی در نهی و نکوهش از تفسیر به رأی رسیده است.[۳۰۰] مخالفان این دیدگاه بر آناند که بیتردید خداوند متعال قرآن را برای همه جهانیان نازل کرده و از همه مخاطبان خود خواسته تا تعالیمش را برگیرند و آن را بفهمند ﴿ كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ ﴾[۳۰۱] و به زبان قوم هم آورده ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴾ [۳۰۲] و راه جدیدی در لغت عرب و اسلوب بیان نیز اختراع نکرده، بلکه با همان الفاظ و معانی، و با زبان متداول با مردم سخن گفته است: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ [۳۰۳] و به مردم فرمان تفکر و تدبر در قرآن داده است. اگر قرآن قابل فهم و تفسیر نبود یا فهم آنان حجت نبود، مخاطبان را بر عدم تأمل و تدبّر در قرآن توبیخ نمیکرد. ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا﴾ [۳۰۴] اگر قرآن در دسترس فهم بشر نباشد، چگونه میتواند برای مردم نور، موعظه، بلاغ، بشارت و انذار باشد، در صورتی که خطاب قرآن مستقیما به تودههای مردم است، افزون بر این از اهلبیت (ع) روایاتی رسیده است که به قرآن رجوع کنید و حتی در پارهای از روایات از زبان اهلبیت اعتقاد به مبهم بودن قرآن موجب هلاکت مردم معرفی و شدیدا رد شده است، چنان که از امام باقر (ع) نقل شده است: « فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ كِتَابَ اللَّهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَك»[۳۰۵] چنین نیست که مقیِّد و مخصِّص داشتن قرآن باعث اجمال آن باشد، زیرا افزون بر اینکه این مخصِّص و مقیِّدها مربوط به احکام است، در خود قرآن شاهدی بر آنها وجود دارد، چنان که اهلبیت (ع) فرمودهاند: در قرآن چیزی نیست، مگر اینکه در توضیح و تبیین آن دلیلی در قرآن آمده که مردم نمیدانند،[۳۰۶] ازاینرو لازم است چنانکه خود قرآن فرمان تأمل و تدبر داده، آن شواهد را بیابند و از همین رو کسانی مانند شیخ انصاری رمز تأکید و تدبر را افزون بر ژرفنگری و دقت در پیام، کشف همین نکات و شواهد دانستهاند.[۳۰۷] اما مدلول روایتی که میگوید: قرآن را تنها مخاطب آن میشناسد بر فرض صحت خبر و دلالت آن، بدین معنا نیست که قرآن حجت و قابل استناد نیست، بلکه بدین معناست که شناخت کامل و معرفت حقیقی سراسر قرآن و از جمله بطون گوناگون آن، تنها برای مخاطبان آن حاصل میگردد و برای اشاره به این گونه معرفت تعبیر «يَعْرِفُ» آمده؛ نه یفسّر و یأوّل. به همین سبب بسیاری از محققان شیعه تأکید کردهاند که همه مردم در اصلِ امکان فهم ظواهر و تفسیر قرآن مشترکاند و آنچه به امامان معصوم و اهلبیت (ع) اختصاص دارد، امور دیگری است. بنابراین باید سه حوزه فهم ظاهر و تفسیر و تأویل را در نسبت میان اهلبیت و قرآن مشخص کرد. آنچه در بحث حجیتِ ظواهر قرآن مطرح است به مدلول مطابقی و تضمنی متن مربوط میشود؛ بدون تردید متن قرآن مانند هر متنی دیگر قابل استناد است.
اما در حوزه تفسیر که به معنای کشف و اظهار و پردهبرداری است [۳۰۸] باید این نکته روشن شود که مراد از این پرده برداری چیست و اهلبیت در این زمینه چه نقشی دارند و تفسیر آنان با تفسیر دیگران چه فرقی دارد؟ روشن است که پرده برداشتن در جایی است که معنایی خاص از لفظ به ذهن نمیرسد و نیازمند بررسی و کشف است، و معمولاً چنین کاوشی با بررسی مدلولهای ضمنی و لوازم کلام حاصل میگردد؛ یعنی مفسر باید لوازم آشکار و غیر آشکار کلام را بررسی کند تا این نوع از پیام استخراج شود[۳۰۹].
اهل بیت و روش اختصاصی در فهم
مهمترین نکته متمایز کننده روش کلی اهلبیت در تفسیر، پیوند علمی آنان با بیت وحی و مقام عصمت آنان است که تفسیرهای آنان را بر دیگران برتر ساخته است. البته روایات تفسیری بسیار اندک و در آیات خاصی است و نمیتوان آیاتی را که آنان تفسیر نکردهاند به سبب متمایز بودن تفسیر اهلبیت با دیگر تفاسیر، تفسیر نکرد و آن را حجت ندانست، به ویژه آنکه روایات رسیده از آنان به معنای قطعی بودن منقولات موجود در تفسیرهای روایی نیست[۳۱۰].
جایگاه انحصاری اهل بیت نسبت به قرآن
بر اساس حدیث ثقلین قرآن ثقل اکبر و اهلبیت ثقل اصغر [۳۱۱] و این دو تا روز حشر جدایی ناپذیرند؛[۳۱۲] همچنین اهل بیت زدایندگان اختلاف در کتاب و سنت معرفی [۳۱۳] و تمسک به آنان سفارش شده است، چونعترت (ع) ریسمان اتصال میان مردم و خدا هستند [۳۱۴]. اینگونه روایات موضع و جایگاهی ویژه و ممتاز برای اهلبیت تعیین میکند. مفسران همه فرقههای اسلامی پذیرفتهاند که پیامبر خدا افزون بر ابلاغ وحی عهدهدار تبیین آیات الهی نیز بوده،[۳۱۵] چنانکه در قرآن آمده است: ﴿ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾ [۳۱۶]، البته آنچه از پیامبر به دست ما رسیده تفسیر برخی جملهها و آیات و کلمات است، در حالی که بر پایه برخی روایات، پیامبر همه آیات را برای امیرمؤمنان، علی (ع) تفسیر کرده[۳۱۷] و این نشان میدهد که علوم پیامبر به اهل بیت منتقل شده است. از سوی دیگر اهلبیت فرمودهاند: حدیث ما حدیث پدران ما و حدیث پدران ما حدیث پیامبر است،[۳۱۸] بنابراین تفسیرهای نقل شده از اهلبیت (ع) تفسیر پیامبر است، و تفسیر پیامبر و اهلبیت حامل علوم مستفاد از وحی و همانند کلام الهی مستند است و بر پایه حدیث ثقلین که قرآن و عترت را ما تَرَک پیامبر میداند تمسک به آنها لازم و این دو از هم جداییناپذیرند و نمیتوان یکی را گرفت و دیگری را وانهاد. اکنون باید به بررسی رسالت و رفتار اهلبیت در ساحت قرآن بپردازیم[۳۱۹].
تفصیل معارف و احکام
تفصیل احکام افزون بر روایات نبوی در روایات اهلبیت به صورت گسترده آمده است. بسیاری از روایاتِ احکام، ناظر به تبیین جزئیات احکام قرآن است که بدون تبیین مزبور این خصوصیات روشن نمیشود. از سوی دیگر، نگرش اهلبیت به معارف قرآن از نگرش به احکام آن جدا نیست و توضیح گسترده در زمینه جزئیات معارف اسلامی در حوزه عقاید مانند اسما و صفات الهی، معاد و قیامت و اراده انسان و فلسفه خلقت و... همگی در تفصیل آیات قرآن بیان شده است. کتاب توحید صدوق، محاسن برقی و کافی کلینی نمونهای از روایات اهل بیت در تفصیل عقاید و معارف است[۳۲۰].
هدایت و تصحیح بدفهمی نسبت به قرآن
پس از رحلت پیامبر و انزوای تحمیلی اهلبیت (ع)، بر اثر فقدان مرجعیت فکری، چالشهایی جدی در حوزه مسائل اعتقادی و فقهی پدید آمد و امت اسلامی از دو سوی با جریانهای انحرافی رو به رو شدند؛ از سویی جهان اسلام روز به روز گسترش مییافت و پرسشها و شبهاتی به ویژه درباره قرآن کریم مطرح میشد که نیازمند پاسخگویی بود و از سوی دیگر مسلمانان و صحابه پیامبر، روشمندانه به تفسیر قرآن نمیپرداختند، بلکه عدهای با تکیه بر آرای ظنی و استحسان و استمداد از اسرائیلیات و جدلهای ناآگاهانه به تفسیر روی آوردند. گروهی نیز میگفتند: چون در بخشهای فراوانی از قرآن تفسیری از پیامبر (ص) وجود ندارد باید سکوت کرد. اهلبیت پیامبر با تحمل دشواریهای دوران انزوا، زندان و هجمههای پیاپی به ویژه در عصر امویان و عباسیان با دو روش ایجابی وسلبی به تصحیح حرکت علمی تفسیر قرآن پرداختند: از سویی خود روش درست تفسیر را به کار گرفته، چگونگی استنباط از آیات را به مسلمانان آموختند و عملاً به مراجعان خود تفسیر قرآن را به ویژه در آیات کلیدی آموزش دادند[۳۲۱]و از سوی دیگر با تفسیرها و شیوههای نادرست تفسیر مانند تفسیر به رأی و تقطیع آیات مبارزه کردند و راه را بر اسرائیلیات بسته، راه تفسیر صحیح را هموار ساختند.[۳۲۲] این روایات شاهد بسیار محکمی بر جایگاه انحصاری اهلبیت در هدایت به تفسیر صحیح و تصحیح بدفهمی قرآن است. از موارد بسیار روشن این موضع ممنوع کردن قیاس خاص، یعنی دستیابی به علل واقعی احکام شرعی از طریق عقل برای سنجش صحت نصوص شرعی است.[۳۲۳] نهی از قیاس ازاینروست که به تفسیر به رأی و تصرف در احکام شریعت و آیات احکام میانجامد. برخی روایات تفسیری نیز به تفسیر واژگانی قرآن میپردازد و در جهت فهم صحیح و پیشگیری از بدفهمی، واژگانی مانند واحد، صمد، هدایت، ضلالت، استوای بر عرش، کرسی، صراط، امانت، ابتلای به کلمات، رجس، غیب، شهادت، خائنة الأعین، قنطار، باغی و عادی را تفسیر میکند [۳۲۴].[۳۲۵]
تأویل آیات
با تأویل لایههای چندگانه معانی قرآن کشف میگردد. کشف لایهها از طریق تأویل همانند تفسیر فرصتی است برای کاوش متن که علم آن به انسانها هدیه داده شده است و یکی از ویژگیهای اهلبیت (ع) آگاهی آنان به تأویل است. گرچه درباره علم به تأویل اختلاف شده که جز خداوند تأویل قرآن را کسی میداند یا نه؛[۳۲۶] اما تردیدی نیست که قرآن دلالت دارد که علم به تأویل برای غیر خدا جایز است.[۳۲۷] از سوی دیگر تأویل قرآن میسور همگان نیست، بلکه ویژه کسانی است که قرآن از آنان به "راسخان در علم" و خردمندان ﴿ أُوْلُوا الأَلْبَابِ ﴾ یاد میکند: ﴿ هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾[۳۲۸] راسخان در علم بیواسطه یا با واسطه علم تأویل را از خداوند میگیرند. رسوخ در علم و خردمندی نیز درجات و مراتبی دارد که افراد به اندازه احاطه علمی و تقرب معنوی و اتصال به سرچشمه علم الهی از آن بهره میبرند. مَثَل اعلای این آگاهی شخص پیامبر است که خداوند او را برای ابلاغ وحی برگزیده و به او کتاب و حکمت آموخته است. ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا ﴾ [۳۲۹] در مرتبه بعد نیز به اهلبیت پیامبر علم تأویل آموخته شد، و یکی از فضایل آنان آگاهی به تأویل قرآن است. اگرچه دیگران نیز به بخشی از تأویل به معنای یاد شده دسترسی دارند، اما افزون بر اینکه انسانها در ادراک مطالب علمی به ویژه تأویل قرآن یکسان نیستند و به میزان فهم خود از معانی و حقایق بهره میبرند، تأویلهای قرآن نیز یکسان نیست و مراتبی دارد.
از روایات فراوان استفاده میشود که اهلبیت پیامبر چون از راسخان در علماند و تأویل را از پیامبر آموخته و در بیت وحی تربیت شدهاند،[۳۳۰] جایگاه انحصاری بهرهمندی از کمال تأویل را دارند[۳۳۱].
رفع اختلافها
از دیگر ویژگیهای اهل بیت به تصریح روایات و بر پایه واقعیت تاریخی، رفع اختلاف در تفسیر و فهم قرآن و بیان معارف قرآن است. در احتجاجی از سوی هشام بن حکم که به تأیید امام صادق (ع) رسیده به این نکته اشاره شده و حجت خدا را مرجع نهایی حل اختلافها معرفی کرده است،[۳۳۲] چنانکه در روایت امام هادی (ع) همین معنا مورد توجه قرار گرفته و با صراحت به نقش امیر مؤمنان، علی (ع) پس از رحلت پیامبر و جانشینی آن حضرت در رفع اختلاف در تفسیر و تداوم بخشیدن به سنت اشاره شده است.[۳۳۳] اصحاب ائمه نیز نقش ضروری و انحصاری اهل بیت را، رفع اختلافها میدانستهاند، چنان که در احتجاج و مناظره هشام بن حکم به آن اشاره شده است.[۳۳۴] در مواردی دیگر امامان معصوم (ع) عملاً در میان عالمان عصر خود به اختلافهای تفسیری در حد مقدور پایان دادهاند، با آنکه برخی عالمان آن عصر چنین پذیرشی نداشتند. از نکات قابل توجه این است که معصومان (ع) با استدلال و استناد به قرآن به داوری در اختلافها میپرداختند تا پذیرش آن آسان باشد. نمونهای ازاینروایات، توضیح امام موسی بن جعفر درباره توحید است که در آغاز میفرماید: در توحید از آنچه خداوند در کتابش یاد کرده است تجاوز نکن، آنگاه با کلمات و تعبیرهای قرآنی واحد، احد، صمد، ﴿ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ﴾ [۳۳۵] و... خداوند وصف میشود [۳۳۶] یا در برابر عقاید مرجئه، قدریه و مجسمه تشبیه و تعطیل را نفی میکند.[۳۳۷].[۳۳۸]
ایستادگی در برابر انحرافات
بر پایه برخی روایات، اهل بیت (ع) مسئولیت ایستادگی در برابر انحرافات را داشتند؛ به عنوان نمونه روایاتی از پیامبر آمده است که بار حفظ این دین را در دفاع از اسلام و رد انحرافها در هر دورهای، مردی از فرزندان من بر دوش میگیرد که تأویلهای باطل اندیشان و تحریفهای کژ افکاران و بر ساختههای نادانان را از آن دور و نابود میسازد.[۳۳۹] این ایستادگی به طور گسترده در دورههای مختلف حتی با دشواری انجام مسئولیت و فشارهای طاقتفرسا مشاهده میشود؛ آنان با تفسیر به رأی،[۳۴۰] اسرائیلیات و نسبتهای ناروا به پیامبران،[۳۴۱] قیاس، استحسان [۳۴۲] و مانند آن مبارزه میکردند. امیرمؤمنان علیبن ابیطالب (ع)، به شبهات مربوط به تناقض در قرآن پاسخ میداد.[۳۴۳] روایات مربوط به این بخش به ویژه در پاسخ به شبهات و اشکالات و توضیح بدفهمیها در کتاب توحید صدوق، الاحتجاج طبرسی و کتاب الاحتجاج بحارالانوار [۳۴۴] دیده میشود و گستردگی آن نشان اهتمام اهل بیت به این مسئله است.
روش آنان استدلال عقلی توأم با شرح صدر و استناد به قرآن و حدیث نبوی بود. البته ایستادگی آنان در برابر انحرافها به تفسیر آیات و معارف قرآنی محدود نمیشد، و شامل موضوعات عام مربوط به قرآن نیز میشد، چنانکه اسحاق کندی یکی از دانشمندان معاصر امام حسن عسکری (ع) به فکر تألیف کتابی برای اثبات تناقض در قرآن افتاد؛ ولی امام عسکری فردی را مأمور کرد تا به شیوهای خاص و با استدلال او را از این پندار برهاند و از این کار بیهوده باز دارد.[۳۴۵].[۳۴۶]
تجسم بخشیدن تعالیم قرآنی
تفسیر و تبیین پیام قرآن تنها به بیان و گفتار نیست، به ویژه آنکه زبان به لحاظ نشانهشناسی کلام تنها سرپلی به سوی مفاهیم و معانی است؛ اما تجسّم کلام در شخص به خوبی میتواند معنا و مفهوم کلام را بیان کند، قرآن زهد را بیان میکند و اهل بیت آن را تفسیر میکنند [۳۴۷] و حقیقت زهد بدون هرگونه افراط و تفریط در وجود آنها تحقق یافته است. از سوی دیگر با تجسم بخشیدن به ایدهها و دستورات دینی است که جامعه میتواند به طور ملموس و عینی با حقایق دین آشنا شود و از ابهام در شیوه عمل درآید و تحققپذیری آن را ادراک کند، از این رو قرآن پیامبر را اسوه و الگوی عملی نیک برای مردم معرفی میکند: ﴿ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا ﴾ [۳۴۸] این ویژگی اهلبیت درباره آموزههای قرآن یعنی اسوه بودن و تجسم بخشیدن به اوصاف کمالی که در دستورات دینی آمده در روایات هم آمده است، چنان که رسول خدا (ص) فرمود: « وَ يَسِيرُ بِسِيرَتِهِمْ »[۳۴۹] « يَهْتَدِي بِهُدَاهُمْ »[۳۵۰] این گونه تعبیرها ناظر به اسوه بودن اهل بیت و نقش آنان در تجسم بخشیدن به قرآن است[۳۵۱].
علم ویژه به قرآن
قرآن دارای ظاهر و باطن است و پیامهای آن لایههای گوناگون دارد.[۳۵۲] معرفت این لایهها و بطون مشروط به شرایطی است و شناخت همه آنها به صورت کسبی حاصل نمیگردد و افراد در شرایط عادی به ژرفای آن دست نمییابند، مگر اینکه از علم لدنّی بهرهمند شوند؛ علمی که تنها با امدادهای غیبی و کمک خداوند حاصل میگردد. هرچند ممکن است برخی مراتب این علم برای اولیای خدا و اهل سیر و سلوک و تهذیب نفس قابل دستیابی باشد؛ اما همه مراتب آن در دسترس آنان نیز نیست. در برخی روایات به این بخش از علوم اشاره شده و گاهی از آن به علم "حقایق قرآن" در برابر علم به عبارات، اشارات و لطایف تعبیر شده و آن را بهره پیامبران دانستهاند.[۳۵۳] حتی در سخنی از امام علی (ع) آمده است که معارف قرآن گاه در مرتبهای است که تنها خداوند و امنای او آنها را میشناسند: « وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ »[۳۵۴] این مرتبه از معارف قرآن چیزی ورای تفسیر و تأویل شمرده میشود و از اینرو در سخن دیگری از آن امام از آن به علم تعبیر شده و به کسانی اختصاص یافته که طعم قرآن را چشیده باشند: « إِنَّ عِلْمَ اَلْقُرْآنِ لَيْسَ يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلاَّ مَنْ ذَاقَ طَعْمَهُ »[۳۵۵] این مرتبه از علم قرآن از اختصاصات اهل بیت پیامبر است که به پیامبر و وحی او پیوستهاند و از این رو کسانی مانند ابوحامد غزالی درباره امیر مؤمنان، علی (ع) میگوید: علم لدنّی بایدش تا به این درجه از معلومات قرآن برسد.[۳۵۶] منشأ این برداشت روایاتی است که از پیامبر رسیده؛ بدین مضمون که به علی (ع) چیزهایی آموخت و بعد دعا کرد تا دل او از علم، فهم، حکمت و نور سرشار و لبریز شود: « بِأَنْ يَمْلَأَ قَلْبِي عِلْماً وَ فَهْماً وَ حِكْمَةً وَ نُوراً »[۳۵۷] و این علم برای او بماند و آن را فراموش نکند.[۳۵۸]ابنعباس که به حبر امّت معروف شده درباره آموزههای خود و نسبتش با امیرمؤمنان، علی (ع) میگوید: آنچه آن حضرت گفته بود دریافتم. سپس اندیشیدم و دانستم که علم من به قرآن نسبت به دانش علی (ع) مانند غدیری است در برابر دریا.[۳۵۹] این همان دانش ویژه و انحصاری علی (ع) است که به فرزندان خاص وی به ارث رسیده است[۳۶۰].
منابع
پانویس
- ↑ ترتیب العین، ص ۶۲؛ الصحاح، ج ۴، ص ۱۶۲۸؛ مفردات، ص ۹۶، "اهل".
- ↑ «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند که خداوند دانایی آگاه است» سوره نساء، آیه ۳۵.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوهها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که موسی به خانوادهاش گفت: من آتشی دیدم، به زودی برای شما خبری از آن خواهم آورد یا شعلهای آتش برایتان میآورم باشد که گرم شوید» سوره نمل، آیه ۷.
- ↑ «فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بیگمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمیدانی از من مخواه، من تو را اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی» سوره هود، آیه ۴۶.
- ↑ «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بیگمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی» سوره هود، آیه ۴۵.
- ↑ «و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: میخواهید شما را به خانوادهای رهنمون شوم که او را برای شما نگهدارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۱۲.
- ↑ «گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بیگمان او ستودهای ارجمند است» سوره هود، آیه ۷۳.
- ↑ «و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۲، ج ۲۲، ص ۹ ـ ۱۲؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۰۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۸، ص ۵۵۹؛ روض الجنان، ج ۱۵، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.
- ↑ مسند احمد، ج ۵، ص ۷۹؛ ج ۷، ص ۴۱۶ ـ ۴۱۷؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۷۶؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۱، ۳۲۸، ۳۶۱.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ «این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند مژده میدهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر میدهند» سوره انسان، آیه ۸.
- ↑ «(با خود میگویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک میدهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی» سوره انسان، آیه ۹.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶.
- ↑ ر. ک: شواهدالتنزیل، ج ۱، ص ۷۵ ـ ۵۸۳؛ الغدیر، ج ۱، ص ۲۱۴ ـ ۲۵۰؛ الامامة والولایه.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدینگونه خداوند آیات خ» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۶۸ ـ ۱۷۰؛ الصواعق المحرقه، ص ۱۴۳ ـ ۱۵۲؛ ینابیع الموده، ج ۱، ص ۳۵۶.
- ↑ «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ «و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم، اگر نمیدانید از اهل کتاب بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
- ↑ غایة المرام، ج ۳، ص ۵؛احقاق الحق، ج ۳، ص ۴۸۲؛ ینابیع الموده، ج ۱، ص ۳۵۷.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۸۹، ۱۹۱؛ غایة المرام، ج ۳، ص ۱۳.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۰، ۵۲۳؛ الکافی، ج۱، ص۲۸۹؛ اسبابالنزول، ص۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ الکشاف، ج ۱، ص ۶۴۹.
- ↑ ر. ک: کتاب اللّه و اهلالبیت فی حدیث الثقلین.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۷۶؛ ج ۲۳، ص ۱۰۹، ۱۴۰.
- ↑ المعجمالصغیر، ج ۱، ص ۱۳۹؛ المستدرک، ج ۲، ص ۳۷۳؛ فلک النجاة، ص ۴۰.
- ↑ «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً»
- ↑ جامع احادیث الشیعه، ج ۱، ص ۷۹.
- ↑ ر. ک: الکافی، ج ۱، ص ۲۸۶ ـ ۳۲۸؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱، ص ۹۹ ـ ۱۰۶.
- ↑ ر. ک: معانی الاخبار، ص ۹۱؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۵۲؛ اهل البیت فی القرآن والحدیث، ص ۷۰ ـ ۷۴.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 95-98.
- ↑ « فَضْلُ اَلْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ اَلْكَلاَمِ كَفَضْلِ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ»؛ روضالجنان، ج۱، ص۷؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۱۶، ۵۲۵، ۵۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۷.
- ↑ « اَلْقُرْآنُ أَفْضَلُ كُلِّ شَيْءٍ دُونَ اَللَّهِ »؛ روض الجنان، ج ۱، ص ۱۸؛ جامع الاخبار، ص ۴۱؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۶.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۱.
- ↑ «فَمَنْ وَقَّرَ اَلْقُرْآنَ فَقَدْ وَقَّرَ اَللَّهَ وَ مَنْ لَمْ يُوَقِّرِ اَلْقُرْآنَ فَقَدِ اِسْتَخَفَّ بِحَقِّ اَللَّهِ وَ حُرْمَةُ اَلْقُرْآنِ »؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۶.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۴۴.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۴۴.
- ↑ الامالی، صدوق، ص ۳۰۵، مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۴، ۲۴۴.
- ↑ ر. ک: الکافی، ج ۲، ص ۶۰۳ ـ ۶۰۶؛ مجمعالبیان، ج ۱، ص ۸۴ ـ ۸۶.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 98.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۰.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۹ ـ ۶۰۰.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۲.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۸۵؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۲۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۸۹؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۷۷؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۷.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۴.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۸ ـ ۵۹۹.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۶۷.
- ↑ « وَ لاَ تَلْبِسُهُ اَلْأَلْسِنَةُ »؛ سنن الترمذی، ج ۴، ص ۲۴۵؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
- ↑ سنن الترمذی، ج ۴، ص ۲۴۵؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳.
- ↑ جامع الاخبار، ص ۴۱ ـ ۴۲؛ حقائق التفسیر، ج ۱، ص ۲۲ ـ ۲۳؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۰۳.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۲۸۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۰.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۰.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۸۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۵۸.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۴.
- ↑ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۷۱.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶؛ ر. ک: خطبه ۱۹۲.
- ↑ « إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ فَدَعُوهُ »؛ الکافی، ج ۱، ص ۶۹.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۶۹.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۶۹.
- ↑ ر. ک: وسائلالشیعه، ج۲۷، ص ۱۰۶ ـ ۱۲۴.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۶۹؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۸ ـ ۹.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۶۰.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 98-102.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۶.
- ↑ روض الجنان، ج ۱، ص ۱۸؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۱۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۲.
- ↑ الامالی، طوسی، ص ۳۵۷؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۲۵؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۲۸.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۳؛ مجمعالبیان، ج ۱، ص ۹۰؛ جامع احادیثالشیعه، ج ۱۹، ص ۶۸ ـ ۷۰.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۹۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۴۷.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 102.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۴ ـ ۶۱۶؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۸۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۸۴؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۲۶.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۴.
- ↑ « زَيِّنُوا اَلْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِكُمْ»؛ جامع الاخبار، ص ۴۱.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۶؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۸۲.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶.
- ↑ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۸۵.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 102-103.
- ↑ « اِخْتَلَطَ اَلْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ »؛ الکافی، ج۲، ص۶۰۳؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۳۲.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۲۸.
- ↑ « اَلْحَافِظُ لِلْقُرْآنِ اَلْعَامِلُ بِهِ مَعَ اَلسَّفَرَةِ اَلْكِرَامِ اَلْبَرَرَةِ »؛الکافی، ج ۲، ص ۶۰۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۴۴.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۶.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۷.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۷، ۶۰۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۶؛ جامع الاخبار، ص ۴۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۴.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۴.
- ↑ « رُبَّ تَالٍ لِلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ»؛ جامع الاخبار، ص ۴۷؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۴۹.
- ↑ معانی الاخبار، ج ۲، ص ۶۶؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱۱.
- ↑ المحاسن، ج ۱، ص ۲۶۸.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۵۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۸.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 103-104.
- ↑ المحاسن، ج ۲، ص ۵۵۸؛ دعائمالاسلام، ج ۱، ص ۱۱۹.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۲۲۷؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۹۷.
- ↑ روض الجنان، ج ۱، ص ۱۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۵۴.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص ۲۲۸؛ المحجة البیضاء، ج ۲، ص ۲۱۹.
- ↑ سوره نحل، آیه:۹۸.
- ↑ تفسیر منسوب به امامعسکری (ع)، ص۱۶؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱۵؛ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۹۷.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۵۶.
- ↑ مستدرکالوسائل، ج۴، ص ۲۴۲، ح ۱۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱۵.
- ↑ مستدرکالوسائل، ج۴، ص ۲۴۲، ح ۱۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۱۵.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۴؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۸۱.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۵۷.
- ↑ جامع الاخبار، ص ۴۷ ـ ۴۸؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۷۰.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۹.
- ↑ ثواب الاعمال، ص ۵۹۶؛ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۸۳.
- ↑ ثواب الاعمال، ص ۶۱۲؛ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۸۴.
- ↑ «مَنْ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فِي اَلْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ »؛ الکافی، ج۲، ص۶۱۳؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۳۶.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۱۴؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۶۰۵.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۱۵؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۶۰۵.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۴۲؛ الکافی، ج ۲، ص ۵۷۲؛ سلسله مؤلفات، ج ۱۲، ص ۱۴۱، "الاختصاص".
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۸؛ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۵۶۷.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۲۱۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۷۵.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 104-106.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۱۴، ج ۴، ص ۳۷۱؛ المصنف، ج ۷، ص ۱۷۶؛ کتاب السنه، ص ۶۲۹.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۵؛ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی صلی الله علیه و آله، ج ۲، ص ۱۹۴؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱.
- ↑ مسند احمد، ج ۵، ص ۱۸۲؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۷۰؛ ج ۹، ص ۱۶۲؛ الطرائف، ص ۱۱۴.
- ↑ مناقب، کوفی، ج ۲، ص ۱۴۸؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۱۴۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۳۶۲؛ ما روی فی الحوض الکوثر، ص ۸۸؛ المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۶۷، ۱۸۱.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۴۱۵؛ ینابیع الموده، ج ۱، ص ۳۴۵، ۳۴۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۱۲۲؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۱۷۳.
- ↑ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۷، ۵۹؛ مسند ابی یعلی، ص ۲۹۷؛ خصائص امیرالمؤمنین (ع)، ص ۹۳.
- ↑ خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۳۰۳.
- ↑ حدیث الثقلین، ص ۳۴؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۲، ص ۲۵۷.
- ↑ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۶۴؛ المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۶۴؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۱۸۸.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 106-107.
- ↑ دلائلالنبوه، ج ۱، ص ۳۰۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۵.
- ↑ سنن ابنماجه، ج ۱، ص ۴۲۷؛ المغنی، ابنقدامه، ج ۱، ص ۸۰۴؛ بحارالانوار، ج ۸۰، ص ۲۱۶.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۹۱.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 107.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۰.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۸.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۹؛ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۱، ۶۲۷ ـ ۶۲۸.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 108.
- ↑ ﴿ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ سوره حجر، آیه:۱۵.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲؛ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۰۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱۹، ص ۸۹.
- ↑ کمال الدین، ص ۶۳، ۲۳۴ ـ ۲۷۹.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۱؛ کمال الدین، ج ۱، ص ۲۳۰.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۸؛ الکافی، ج ۱، ص ۶۹؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۱۰.
- ↑ « إِذَا حَدَّثْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَسْأَلُونِي عَنْهُ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ »؛ المحاسن، ج ۱، ص ۲۶۹، الکافی، ج ۱، ص ۵۲.
- ↑ المحاسن، ج ۱، ص ۲۷۰؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۰.
- ↑ « أَكْثَرُ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي رَجُلٌ يَتَأَوَّلُ اَلْقُرْآنَ يَضَعُهُ عَلَى غَيْرِ مَوَاضِعِهِ »؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۸۸.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۳۱.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 108-110.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۸.
- ↑ ر. ک: بحارالانوار، ج ۸۶، ص ۸۲ ـ ۱۹۴.
- ↑ ر. ک: کاوشی در جمع قرآن؛ المصاحف، ج ۱، ص ۱۵۳؛ فضائل القرآن، ص ۲۵.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۲۵۷؛ فضائل القرآن، ص ۴۵؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۲۷؛ المصاحف، ج ۱، ص ۱۶۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۹۳؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۷۲۶.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۷۸، ۳۴۹.
- ↑ صبح الاعشی، ج ۳، ص ۱۵۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۹.
- ↑ الفهرست، ص ۳۰.
- ↑ مصحف امام علی (ع)، ص ۱۸۷؛ خوشنویسی در خدمت کتابت قرآن، ص ۳۲.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۲۸۴.
- ↑ فهرست نسخههای خطی گنجینه قرآن، ص ۱۱؛ خوشنویسی در خدمت کتابت قرآن، ص ۳۲ ـ ۳۷.
- ↑ تاریخ قرآن، ص ۳۷۲، ۳۷۴.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص110-111.
- ↑ « وَ اَللَّهِ مَا نَزَلَتْ آيَةٌ إِلاَّ وَ قَدْ عَلِمْتُ فِيمَا نَزَلَتْ وَ أَيْنَ نَزَلَتْ »؛ الطبقات، ج ۲، ص ۲۵۷؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۵۴؛ التمهید، ج ۱، ص ۲۹۲.
- ↑ مصحف امام علی (ع)، ص ۱۱۹ ـ ۱۲۰.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۰؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۵.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۰۴.
- ↑ سوره بقره، آیه:۲۲۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۱۱؛ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۵۶۳.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 111-112.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۳۷۴؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۱؛ جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۵۱؛ کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۵۰، ح ۲۴۶۱.
- ↑ احیاء علوم الدین، ج ۱، ص ۵۲۴ ـ ۵۲۵؛ المیزان، ج ۳، ص ۷۳.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۲۴۸.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص ۳.
- ↑ التفسیر و المفسرون، ج ۲، ص ۲۴۰ ـ ۲۵۳؛ شناخت قرآن، ص ۴۴۹ ـ ۴۶۰.
- ↑ المحاسن، ج ۱، ص ۲۷۰؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۰.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 112.
- ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص ۴۰۲؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۱۸۲.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۱۵۷؛ ج ۱۸، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ آشنایی با تفاسیر قرآن، ص ۲۰؛ صیانة القرآن من التحریف، ص ۲۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۰.
- ↑ الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۵۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۴۴.
- ↑ المغنی، اسد آبادی، ج ۱۶، ص ۲۰۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۴۴؛ ج ۱۷، ص ۲۱۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۷۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹، ص ۱۸۲؛ تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص ۴۰۲.
- ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص ۴۱۰.
- ↑ سوره اعراف، آیه:۱۵۷.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه:۴۸.
- ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص ۱۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۱۸۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۰.
- ↑ ر. ک: الکافی، ج ۱، ص ۲۴.
- ↑ سوره بقره، آیه:۱۸۵.
- ↑ سوره انعام، آیه: ۱۰۴.
- ↑ سوره اسراء، آیه: ۸۲.
- ↑ سوره مائده، آیه: ۱۵.
- ↑ سوره یوسف، آیه: ۱۱۱.
- ↑ سوره نحل، آیه: ۸۹.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 112-114.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۸۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۸۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۴.
- ↑ ر. ک: بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۱۳.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 115.
- ↑ البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۱۵۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۰، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۸۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۸۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۲؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۲۵۹.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۴.
- ↑ الناسخ و المنسوخ، ص ۵ ـ ۶.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 115-116.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۴، ۲۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۴.
- ↑ آیات الناسخة و المنسوخه، ص ۸۶.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 116.
- ↑ الامالی، طوسی، ج ۱، ص ۳۵۷ ـ ۳۵۸؛ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۳۴.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۶۷.
- ↑ سوره بقره، آیه: ۲۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۶۵؛ البرهان، ج ۱، ص ۱۶۱.
- ↑ سوره منافقون، آیه: ۴.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۸۴؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۳۸۷.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 116-117.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۸۹، ۱۵۷، ۱۹۲.
- ↑ سوره کهف، آیه: ۱۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه، ۱۹۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۳۳.
- ↑ بحارالانوار،، ج ۱۲، ص ۲۷۵؛ ج ۶۰، ص ۱۹۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۸، ص ۷۳۶.
- ↑ الکافی، ج ۴، ص ۲۴۰.
- ↑ سوره انعام، آیه: ۶۸.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۳۶۲؛ بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۶۰.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ص ۳۹۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۰، ح ۱۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲، ص۳۶؛ ج۷۴، ص۱۱۴، ۱۳۳، ۲۹۰، ۳۴۳.
- ↑ البرهان، ج ۱، ص ۳۲۳.
- ↑ نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۸۰.
- ↑ ر. ک: فقه پژوهی قرآنی، ص ۳۴۸ - ۳۵۳.
- ↑ ر. ک: بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۶۷ ـ ۶۸.
- ↑ البرهان، ج ۵، ص ۴۶۰؛ بحارالانوار، ج ۳، ص۳۲۱؛ ج۱۰، ص۲۴۲؛ ج ۱۱، ص ۲۲۲؛ ج ۱۲، ص ۴۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۳۲؛ ج ۱۱، ص ۷۳.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 117-118.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۷۸؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۱.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۳۱، ۶۳۳؛ بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۶۳۰؛ البرهان، ج ۱، ص ۴۵، ۴۷.
- ↑ ر.ک: صیانة القرآن منالتحریف، ص ۲۲۱؛ آلاء الرحمن، ج ۱، ص ۶۳ ـ ۷۱.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 118.
- ↑ سوره احزاب، آیه: ۲۳.
- ↑ سوره شوری، آیه: ۲۳.
- ↑ سوره احزاب، آیه: ۵۶.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۵۳ ـ ۵۵.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲ ـ ۵.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۰ ـ ۱۹۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۲، ۳۰، ۳۲.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۸۹، ۹۸.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۲۱۳؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۵؛ ج ۸۹، ص ۹۲، ۹۸.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۲۱۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۸۹.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۰۳.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 119.
- ↑ الحدائق، ج ۱، ص ۲۷؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۷۶.
- ↑ المغنی، اسدآبادی، ج ۱۶، ص ۳۴۵.
- ↑ جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۵۹.
- ↑ مکتب تفکیک، ص ۱۸۰ - ۱۸۱.
- ↑ « إِنَّمَا يَعْرِفُ اَلْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ »؛ الکافی، ج ۸، ص ۳۱۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۸۵.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱، ج ۱، ص ۵۴؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۰۷.
- ↑ سوره ص، آیه: ۲۹.
- ↑ سوره ابراهیم، آیه: ۴.
- ↑ سوره زخرف، آیه:۳.
- ↑ سوره نساء، آیه: ۸۲.
- ↑ المحاسن، ج۱، ۲۷۰؛ بحارالانوار، ج۸۹، ص ۹۰.
- ↑ المحاسن، ج۱، ۲۷۰؛ وسائلالشیعه، ج۲۷، ص ۱۹۲.
- ↑ فرائد الاصول، ج ۱، ص ۱۰۵.
- ↑ الصحاح، ج ۲، ص ۶۸۶؛ مفردات، ص ۴۱۲؛ لسانالعرب، ج ۶، ص ۲۷۹؛ "فسر".
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 120-122.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 122.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۷۶؛ ج ۲۳، ص ۱۰۹، ۱۴۰؛ فضائل الصحابه، ص ۱۵؛ حدیث الثقلین، ص ۵ ـ ۱۰۵.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۲۸۷؛ بصائر الدرجات، ص ۴۳۴؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۳۸۸، ۳۹۴.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۷۲، ۱۷۳.
- ↑ المستدرک، ج ۳، ص ۱۱۸؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۴.
- ↑ التفسیر و المفسرون، ج ۱، ص ۴۵.
- ↑ سوره نحل، آیه: ۴۴.
- ↑ کمال الدین، ص ۲۸۴؛ حیاة امیرالمؤمنین (ع)، ج ۱، ص ۲۱۹.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۵۲ ـ ۵۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۷۸.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 122-123.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 123.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۸۳؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۵.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۹۵.
- ↑ الاصول العامه، ص ۲۸۹ ـ ۲۹۳.
- ↑ معانی الاخبار، ص ۱۲، ۱۴، ۴۵، ۶۴، ۶۷، ۶۹، ۲۵۴، ۲۹۰، ۳۲۰، ۳۳۵، ۳۳۶.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 123-124.
- ↑ المیزان، ج ۳، ص ۴۹.
- ↑ المیزان، ج ۳، ص ۵۱ - ۵۵.
- ↑ سوره آل عمران، آیه: ۷.
- ↑ سوره نساء، آیه: ۱۱۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۱۸؛ ج۲۵، ص۲۳؛ ج۸۹، ص ۹۷؛ بصائرالدرجات، ص ۲۲۲ ـ ۲۲۴.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 124.
- ↑ ر. ک: الکافی، ج ۱، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۲، ۱۷۷.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۷۷.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۶۹ ـ ۱۷۰؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۹ ـ ۱۲.
- ↑ سوره اخلاص، آیه:۳.
- ↑ التوحید، ص ۷۶.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۰۴؛ التوحید، ص ۵۰ - ۷۰.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 124-125.
- ↑ قرب الاسناد، ص ۷۷؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۰.
- ↑ التوحید، ص ۲۶۴؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۰۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۴۲۵.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۵۴.
- ↑ ر. ک: بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۹۸ - ۱۲۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹ ـ ۱۰.
- ↑ مناقب، ابنشهرآشوب، ج ۴، ص ۴۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۳۹۲؛ ج ۵، ص ۳۱۱.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 125-126.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۹.
- ↑ سوره احزاب، آیه: ۲۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۸۰؛ ج ۱۰۲، ص ۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۸۰.
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 126.
- ↑ جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۵۰؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۷۴؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۰، ۹۴ ـ ۹۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۰، ۱۰۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۴۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۸۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۰۴.
- ↑ المعیار والموازنه، ص ۳۰۱؛ کمال الدین، ج ۱، ص ۴۰۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۹.
- ↑ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۵۷؛ ج ۸۹، ص ۹۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۰۴؛ سعدالسعود، ص ۲۸۵؛ النهایه، ج ۱، ص ۲۱۲، "ثعجر".
- ↑ ایازی، سید محمد علی، مقاله «اهل بیت و قرآن»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 126-127.