حدیث ولایت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


صفحهٔ تغییرمسیر

تغییرمسیر به:

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حدیث ولایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

حدیث غدیر

مکان و زمان صدور حدیث

  • این حدیث، در حجة‌الوداع در سرزمین جحفه (غدیرخم)، که بیابانی میان مکّه و مدینه و محل جداشدن کاروان‌های زیارتی حج به سوی عراق، شام و مدینه است، بیان شده است، در این سفر، که تعلیم مناسک حج پیش از حرکت اعلان عمومی‌شده بود، تعداد شرکت‌کننده‌ها را، ۱۱۴ هزار، ۱۲۰ تا ۱۲۴ هزار و بیشتر، ثبت کرده‌اند[۱۵].
  • در روز ۱۸ ذی‌الحجه، وسط روز، پیک الهی بر پیامبر(ص) نازل شده و دستور ابلاغ عمومی‌ رسالت را از سوی خداوند به پیامبر(ص) رسانید. در همان سرزمین، با نبود هیچ‌گونه امکاناتی پیامبر(ص) کاروان را باز نگه داشت. همه حاضران از این کار شگفت‌زده شدند. پس از توقف، از جهاز شتران منبری ساخته شد و رسول خدا(ص) بر فراز آن قرار گرفته و خطبه‌ای را ایراد نمودند. این خطبه به گونه‌های مختلف روایت شده است؛ از ده صفحه تا یک جمله.
  • متن این حدیث، چنان تقطیع شده است که در هیچ روایت نبوی پیشینه ندارد. مفصل‌ترین نقل این خطبه، در جلد نخست کتاب احتجاج شیخ طبرسی آمده است که در آن، رسول خدا(ص) مردم را با خطاب "معاشر الناس" ۵۴ بار خطاب کرده است. کوتاه‌ترین متن نیز، در کتب عامه آمده است، که لفظ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ» را در بر گرفته است. حتی دعای «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‌» را پس از جمله «مَنْ كُنْتُ» نیاورده‌اند. این تقطیع در فن حدیث، بسیار شگفت‌انگیز است؛ زیرا بسیار روشن است که توقف در آن بیابان، فقط با بیان یک جمله پایان نیافته و دست‌کم، باید حمد و [[ثنای الهی]] و مقدمه‌ای کوتاه همراه با مؤخّره‌ای نیز، داشته باشد، ولی تعصب مذهبی سبب شده است که حدیث، این‌چنین پاره‌پاره گردد، در حالی که عامّه، بسیار مقیدند که همه گفته‌های رسول خدا(ص) را نقل نمایند.
  • آنچه در این بررسی به دست می‌آید آن است که، قطعاً متن حدیث غدیر، بسیار بیشتر از یک جمله، ولی گرفتار حذف شده است. البته احتمال بسیاری می‌رود که این حذف، از سانسور فرهنگی در زمان حکومت بنی امیه ناشی باشد که توسط معاویه و سپس خلفا بنی‌مروان، به شدّت اعمال شده است، ولی محل استشهاد نیز، همان جمله باقی مانده است و تقطیع، در استفاده نصب، خللی وارد نمی‌سازد، گرچه جملات حذف شده، خود قرائن روشنی بودند که منظور از "مولا"، امامت و ولایت است[۱۶].

دلالت حدیث غدیر

از راه اشتراک لفظی مولا

  1. این معنا، با لفظ حدیث سازگار نیست؛ زیرا اگر مردم باید حضرت علی(ع) را دوست داشته باشند، همان‌گونه که رسول خدا(ص) را دوست دارند، باید چنین می‌فرمود: هر کس من را دوست دارد و یاور من است، علی را دوست بدارد و یاور او باشد: من کان مولای فهو مولی علی نه اینکه "هر کسی من دوست او و یاور اویم، علی یاور او است": «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ»[۱۸].
  2. عدم نیاز به چنین تبلیغی، در چنان مجلسی: وجوب محبت نسبت به امام علی(ع) نه تنها در امامت، بلکه، از اصول اوّلیه‌ای ایمان است که در صدر اسلام بیان شده است و مؤمنان باید یکدیگر را دوست داشته باشند بلکه در صدر اسلام، قوی‌تر از این مسئله نیز، تبلیغ شده بود، به گونه‌ای که قرآن، مؤمنان را برادر یکدیگر معرّفی نموده است، اگر چه ارتباط نسبی نداشته باشند؛ از این رو، موضوع تازه‌ای نبود که به تبلیغ نیاز داشته باشد و یا اگر نیازمند تبلیغ بود، به چنان محفلی، در بیابان گرم و سوزان نیاز نداشت[۱۹].
  3. اختصاص ندادن وجوب محبت به حضرت علی(ع): اگر مفاد حدیث غدیر، وجوب محبت ایمانی باشد نه ولایی، این محبت هیچ اختصاصی به آن حضرت ندارد، بلکه همه مؤمنان باید یکدیگر را دوست داشته باشند[۲۰].

از راه اشتراک معنوی

  • با تأمل در معانی گوناگون مولا، می‌توان گفت: لفظ مولی مشترک معنوی است؛ بدین‌گونه که مولا برای معنای "اولی"، وضع شده و معانی دیگر، مصداق آن به شمار می‌آیند. مولا، به‌معنای مالک، عید، آزادکننده، آزادشده، دوست، فامیل، همسایه، هم‌پیمان، پسر، عمو، میهمان، شریک، خواهرزاده، ولی، کمک‌کننده، پروردگار، نعمت‌دهنده، نعمت داده‌شده، علاقمند، پیرو و داماد آمده است. با دقّت در هر کدام، به رابطه (قرب ویژه) میان این معانی دست می‌یابیم که به واسطه آن، چگونگی اولویت در آنها یافت می‌شود. مانند اینکه ربّ به مربوب خود اولویت دارد. میهمان اولویتی به میزبان خود دارد که غیر او ندارد، یا دوست نسبت به دوست خود، با آن‌کس که دوست نیست، تفاوت دارد و رابطه ولایت و اولویت خاصی میان آن دو برقرار است[۲۲].
  • علامه امینی معتقدند که کلمه مولا مشترک لفظی نیست؛ زیرا بسیار دور است که واضع لغت، ۲۷ بار این واژه را، جداگانه وضع نموده باشد، به‌ویژه هنگامی‌که می‌بینیم میان همه این معانی قدر جامع است.
  • نتیجه: مولی به معنای اولی و معانی دیگر به قرینه نیاز دارد. چنان‌که در حدیث غدیر همین‌گونه است.
  • اگر این‌قدر جامع را بپذیریم، پاسخ روشن است و اگر احتمال دهیم که مولی مشترک معنوی یا لفظی است، حمل بر مشترک معنوی، اولویت دارد؛ زیرا دیگر به ابطال معانی دیگر نیازی نداریم، بلکه هرگاه این لفظ، بی‌قرینه گفته شود باید آن را به معنای "اولی" بدانیم.
  • علامه امینی می‌گوید: پیش از ما، احتمال اشتراک معنوی را دو شخصیت دیگر مطرح نموده‌اند: ابن بطریق در کتاب العمده و ابن جوزی حنفی در کتاب تذکرة الخواص[۲۳].

دلالت حدیث غدیر، به وسیله قرائن حالیه

دلالت حدیث غدیر بر امامت با توجه به قرائن مقالیه

  • قرینه یکم: صدر حدیث غدیر: پیامبر(ص) در صدر خطبه غدیر فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» و سپس به دنبال آن جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ» را بیان کرد. با توجّه به اینکه واژه "مولی" به دنبال کلمه "اولی" قرار گرفته، دانسته می‌شود، ولایت، اولویت است و عبارت «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» در صحیح ابن‌ماجه و "صحیح نسائی" آمده است. ۶۲ نفر از بزرگان اهل سنت، علاوه بر همه عالمان شیعه، آن را روایت نموده‌اند.
  • قرینه دوم: ادامه حدیث غدیر: گفتار رسول خدا(ص) در ادامه حدیث غدیر چنین است: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ‌»، این گفتار را از سه رو می‌توان بر امامت، قرینه دانست:
  1. تأکید فراوان رسول خدا(ص): اگر ولایت در حدیث غدیر، به معنای محبت با نصرت ایمانی باشد، نه ولایی، که در همه مؤمنان است، به این دعاها و نفرین‌های شدید و غلیظ نیاز نبود؛ زیرا امام علی(ع) طبق این فرض، یکی از مؤمنان عادی‌اند و هیچ حق افزون‌تری بر مؤمنان ندارند. پس چه نیازی به این همه تأکید است؟!
  2. از این دعا استفاده می‌شود که حضرت علی(ع) معصوم است؛ زیرا رسول خدا(ص) دوستان او را مطلق دعا و دشمنان او را نفرین کردند. (در همه زمان‌ها و مکان‌ها، بی‌هیچ قید و شرطی) پس معلوم می‌شود، حضرت علی(ع) محور حق است و هیچ‌گاه دچار معصیت نمی‌شود. حال که او معصوم است، باید امام هم باشد؛ زیرا با بودن معصوم، هیچ شخص دیگری شایستگی امامت را ندارد.
  3. همگان قبول دارند که این دعا، بیان‌کننده وظیفه مسلمانان درباره آن حضرت است، در حالی که اگر معنای حدیث، محبت و یاری‌کردن باشد، لازم است که این دعا تکلیف برای حضرت علی(ع) باشد؛ زیرا گفتیم معنای حدیث چنین خواهد بود: هر کس من دوست و یاور او هستم علی نیز دوست و یاور اوست؛ یعنی بر حضرت علی(ع) واجب است، امت را دوست داشته باشد و آنها را یاری نماید. پس باید این دعا یا نفرین، خطاب به حضرت علی(ع) باشد، نه خطاب به مردم. از آنجا که ولایت حضرت علی(ع) پس از شهادتین قرار گرفته، دانسته می‌شود، این ولایت باید امری عظیم و هم‌تراز با وسالت باشد، نه محبتی معمولی، همانند دیگر مؤمنان.
  1. اعراب در جنگ‌های صدر اسلام، از علی(ع) ضربه‌های سنگینی خورده بودند؛ از این رو، برخی درصدد انتقام‌جویی بر آمدند که این مهم در دعای ندبه اشاره شده است: «فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ».
  2. برخی از مردم از سخت‌گیری علی(ع) در امور الهی و اجرای احکام دینی خبر داشتند؛ از این رو، به خاطر ضعف ایمان، دیگران را بر حضرت علی(ع) ترجیح دادند.
  3. قرب و محبوبیت حضرت علی(ع) در نزد پیامبر(ص) حساسیت و حسادت برخی افراد را تحریک کرده بود.
  4. اعراب بر پایه سنت‌های جاهلی، می‌خواستند ریاست در میان قبایل عرب در گردش باشد: «كَرِهُوا أَنْ يَجْمَعُوا لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِكُمْ بَجَحاً بَجَحاً، فَاخْتَارَتْ قُرَيْشٌ لِأَنْفُسِهَا فَأَصَابَتْ وَ وُفِّقَتْ»[۲۹].
  5. کهنسالی در ریاست بر قوم در فرهنگ عرب جاهلی، جایگاه ویژه‌ای داشت.
  6. گروهی از افراد، به خاطر تأویل‌هایی که خلفا از روایات پیامبر(ص) در شأن حضرت علی(ع) داشتند، از همراهی با حضرت علی(ع) سرباز زدند
  7. برخی تطمیع و برخی دیگر تهدید شدند[۳۰].

احادیث غدیر

  1. قرآن‌ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۳۱].
  2. حدیث‌ امام باقر(ع)‌- درباره سخن خدای متعال: "ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنین نکنی، رسالتش را نگزارده‌ای"-: آن، ولایت است[۳۲]. إثبات الوصیة: چون پیامبر(ص) به وادی خُم رسید، آیه نگهداری‌اش از [گزند] مردم در [[[ابلاغ]] ولایت‌] امیر مؤمنان، بر او وحی شد. پیش از آن هم فرمان ابلاغ می‌رسید؛ اما او به انتظار گفته خدای عز و جل: "خدا تو را از مردمْ حفظ می‌کند" باز می‌ایستاد. چون آیه نازل شد، به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای فراوان خداوند، امیر مؤمنان(ع) را به رهبری [[[آینده]] امت‌] و قائم مقامی خود منصوب کرد...، همان‌گونه کرد که راویان حدیث غدیر خم، روایت کرده‌اند. سپس در آخر ذی حجه [به مدینه‌] بازگشت[۳۳].

بحثی درباره آیه تبلیغ‌: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۳۴]. پیامبر خدا به سال دهم هجری حج گزارْد. او پیش از حرکت به سوی حرم الهی، دستور داده بود که همگان را از قصد حجگزاری‌اش در آن سال، آگاه کنند. بدین‌سان، مسلمانان از راه‌های دور و نزدیک، آهنگ حج کرده بودند و از این روی، جمعیت عظیمی به هم آمده بود. در آن هنگامه عظیم، پیامبر(ص) بارها با مردم، سخن گفت و در خطبه بلند روز "عَرَفه" بر بقایای فرهنگ و معیارهای جاهلی خط بطلان کشید و مردمان را به استوارگامی در راه حق و بنا نهادن زندگی بر اساس معیارها و ارزش‌های الهی فرا خوانْد و بر چنگ زدن به کتاب الهی و سنتِ عترت خویش تأکید کرد. مسلمانان از حج بازگشته‌اند و راهی آبادی‌ها و شهرهای خویش‌اند. در آستانه وادی "خُم"، فرمان الهی، رسول امین را با قاطعیت تمام، خطاب می‌کند که: "ای پیامبر! برسان". آهنگ آیه، تأکید و تنبه‌های آن، و نیز تهدید و پافشاری جدی بر رساندن پیام‌ها، همه و همه نشانگر آن است که پیام، بسی مهم است و از دیگر سوی، ابلاغ آن، به لحاظ چگونگی محتوا و جوانب آن، سخت دلهره‌آفرین. اکنون بنگریم پیامی که پیامبر خدا باید ابلاغ می‌کرد، چه بوده‌است؛ پیامی که او با آن همه سختکوشی در راه تبلیغ آموزه‌های الهی و تلاش مستمر در راه گسترش حق و رویارویی با شرک و شکن ناپذیری و استوارگامی، از ابلاغ آن می‌هراسید. عالمان شیعه (مفسران، محدثان، مورخان و متکلمان)، یکسر و بی‌هیچ‌گونه تردیدی آیه را به واقعه "غدیر" مرتبط دانسته‌اند و محتوای پیام را "ولایت و امامت علی(ع)" تلقی کرده‌اند. بدین‌سان و بر اساس این دیدگاه، آیه در روز هجدهم ذی حجه نازل شده است و برای تأکید بر ولایت علی(ع) برای آخرین بار و به‌گونه‌ای تأثیرگذار و به یادماندنی در میان انبوه مردمان مسلمان؛ اما عالمان اهل سنت، نه در زمان نزول، یک‌داستان‌اند و نه در محتوای پیام، یک‌رأی. اکنون سزامند است پیش از آن‌که برخی از آن دیدگاه‌ها را بیاوریم، مفاد و مفهوم آیه را اندکی بکاویم:

  1. بَلِّغْ مَا أُنْزِل؛ آنچه را نازل شده، ابلاغ کن. این جمله نشانگر آن است که محتوای پیام، پیش‌تر به پیامبر(ص) القا شده بوده است و سپس، آن بزرگوار، مأمور به ابلاغ گشته است؛ اما دغدغه و دلهره‌ای او را از اینکه پیام را آشکار نماید، باز داشته است.
  2. وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛ و اگر نکنی، رسالتش را نگزارده‌ای. این عبارت، نشانگر آن است که آیه به روزگاری نازل شده است که پیامبر خدا(ص) ابلاغ رسالت کرده، حق آیین الهی را گزارده و آموزه‌های الهی را به مردمان رسانده بوده است و اکنون، تأکید می‌کند که این پیام، از چنان جایگاهی برخوردار است که اگر رسانده نشود، تمام رسالت ابلاغ‌شده تباه خواهد شد، چنان که گویی "رسالت"، یکسر ابلاغ نشده است.
  3. وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ؛ و خداوند، تو را حفظ می‌کند. پیامبر(ص) از چه می‌هراسید؟ از قتل؟ از آزار و شکنجه؟ از غوغاسالاری مشرکان و یهودیان؟ و یا از...؟ سیره پیامبر(ص) نشانگر آن است که او از آنچه مرتبط به خود او بوده، هرگز هراسی به دلْ راه نمی‌داده است. بدین‌سان و بدون هیچ تردیدی، این ترس باید رنگی دیگر داشته باشد و ترس از سِتروَنْ شدن خودِ ابلاغ باشد و ترس از جو و فضایی که گسترش حق و تأثیرگذاری ابلاغ را متزلزل می‌کند.
  4. مِنَ النَّاسِ؛ از مردم. بی‌گمان، "ناس"، اطلاق دارد و نشانگر حراست خداوند از پیامبر(ص) است؛ حراست از او در برابر آنان که به گونه‌ای در به شکست کشاندن این ابلاغ و جلوگیری از رساندن این پیام، تلاش خواهند کرد. از این رو، بدون هیچ تردیدی، مراد، این است که آنان در خاموش کردن این نور، در طعن زدن به نبوت، در به شکست کشاندن این ابلاغ، در متهم کردن پیامبر خدا به "خاندان‌گرایی" و در تلاش برای جلوگیری از گسترش پیام، طَرْفی برنخواهند بست.
  • کامل کردن دین‌
  1. قرآن‌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۳۵].
  2. حدیث‌ تاریخ دمشق‌- به نقل از ابو سعید خدری-: چون پیامبر خدا علی(ع) را در غدیر خُم منصوب کرد و به ولایت او ندا داد، جبرئیل(ع) با این آیه بر او فرود آمد: "امروز، دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما کامل کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم"[۳۶]. تاریخ الیعقوبی: گفته شده است که آخرین آیه‌ای که بر پیامبر(ص) نازل شد، آیه: "امروز، دینتان را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما کامل کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم" است و این گفته، روایتی صحیح و ثابت و صریح است و [زمان‌] نزول آن، در روز تصریح به [ولایت‌] امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب- که درودهای خدا بر او باد- در غدیر خُم است[۳۷].

تحقیقی درباره "روزِ کامل شدن دین": "امروز، کافران از [[[شکست]] دادن‌] دین شما ناامید شدند. از این رو، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز، دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما کامل کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم"[۳۸]. در این آیه (مشهور به آیه "اکمال")، سخن از روزی است که چهار ویژگی مهم دارد:

  1. در آن روز، کفار از اینکه بتوانند به اساس اسلام آسیب وارد کنند، نومید شدند.
  2. در آن روز، دین اسلام، کامل شد.
  3. در آن روز، خداوند متعال، نعمت خود را بر امت اسلامی تمام کرد.
  4. در آن روز، خداوند متعال، آیین اسلام را به عنوان آیین نهایی مردم جهان پذیرفت.

این ویژگی‌های برجسته نشان می‌دهد که آن روز، سرنوشت‌سازترینِ روزها در تاریخ رسالت پیامبر اسلام، بلکه در تاریخ اسلام است و از این روست که یکی از یهودیان، به عمر بن خطاب می‌گوید که اگر در دین آنها چنین روزی بود، آن را جشن می‌گرفتند: طارق بن شهاب روایت کرده است که: یکی از یهودیان به عمر بن خطاب گفت: ای امیر مؤمنان! آیه‌ای در کتاب شماست و آن را قرائت می‌کنید که اگر بر ما یهودیان نازل شده بود، آن روز را جشن می‌گرفتیم. گفت: کدام آیه؟ گفت: "امروز، دینتان را برای شما به کمال رساندم..."[۳۹]. اکنون باید دید در تاریخ اسلام، روز سرنوشت‌سازی که دارای این ویژگی‌های چهارگانه است و شایسته این است که جامعه اسلامی، آن را جشن بگیرد، کدام روز است. برای مشخص کردن آن روز، احتمالات فراوانی داده شده که غالباً متکی بر اسناد تاریخی و یا متون حدیثی نیستند و از این رو، از طرح آنها در اینجا خودداری می‌کنیم[۴۰]. تنها دو فرض مستند وجود دارد که به دو دسته از متون تاریخی و حدیثی شیعه و اهل سنت، مستندند. باید دید آیا این دو دسته از متون، با هم در تعارض‌اند، یا این که وجه جمعی برای آنها وجود دارد. دو فرض مستند عبارت‌اند از:

  1. روز غدیر خم‌ ضمن آن‌که بسیاری از احادیث شیعه، بدون ذکر روز غدیر یا روز دیگری، به نزول این آیه در مورد انتصاب امام علی(ع) توسط پیامبر(ص) به رهبری امت، اشاره دارند، حدود بیست حدیث، به طور مشخص نزول آیه را در روز غدیر بیان می‌دارند، چنان که در کتب اهل سنت، نقل‌هایی- که عمدتاً به ابو هریره و ابو سعید خُدْری می‌رسند- بیانگر نزول آیه در روز غدیر (هجدهم ذی‌حجه سال دهم هجری) هستند. این احادیث، موافق قرآن هستند و راهی جز پذیرفتن آنها وجود ندارد؛ زیرا در تاریخ زندگی پیامبر اسلام، بجز روز غدیر خم، روزی با ویژگی‌هایی که این آیه بر آن تأکید دارد، یافت نمی‌شود. در این روز بود که با تعیین رهبر آینده جهان اسلام از سوی خداوند متعال، امید کفاری که می‌پنداشتند آیین اسلام به شخص پیامبرِ آن، قائم‌ است و با مرگ او نخواهند گذاشت تداوم پیدا کند، به یأس‌گرایید. در این روز بود که برنامه‌های اسلام برای اداره آینده جهان، کامل شد و با تعیین شخصیت بزرگی چون امام علی(ع)- که به استثنای نبوت، همتای پیغمبر اسلام بود- به جانشینی پیامبر(ص)، نعمت خداوند بر امت اسلامی کامل گردید و بر اساس همین کامل بودن برنامه‌های اسلام برای تکامل مادی و معنوی جامعه بشر بود که اسلام به عنوان کامل‌ترین دین تکامل‌بخشِ انسان، مورد پذیرش خداوند متعال قرار گرفت. مراسم عمامه‌گذاری ویژه امام علی(ع) در روز غدیر خم، برنامه برگزاری مراسم سلام رهبری بر امام(ع) در آن روز، تبریک صحابه بزرگ پیامبر(ص) به علی(ع) در آن روز، اشعار حَسان بن ثابت، اعلام روز غدیر به عنوان بزرگ‌ترین عید اسلامی، و اسناد و قرائن تاریخی و حدیثی فراوان دیگر، همه مؤید این است که روز کامل شدن دین، همان روز غدیر خم است.
  2. روز عَرَفه‌: در برابر متونی که بدانها اشارت رفت، متون دیگری وجود دارند که تصریح می‌کنند روز نزول آیه اکمال، روز عرفه و مکان نزول آن، عرفات است. قول پذیرفته شده در میان اهل سنت، همین است و از چند صحابی نیز نقل شده است؛ ولی اساس آن، همان کلام عمر در پاسخ به سؤال مردی یهود است که در کتب بسیاری از جمله در صحیح البخاری آمده است و ما نیز به آن، اشاره داشتیم. این قول در برخی احادیث و کتب شیعه نیز آمده است که اساس آن را دو حدیث امام باقر و امام صادق(ع) تشکیل می‌دهند:

حدیث اول، حدیثی است که مرحوم ثقة الاسلام کلینی از ابو جارود نقل کرده است. ابو جارود می‌گوید: شنیدم امام باقر(ع) می‌فرماید: "خداوند، پنج چیز را بر مؤمنانْ واجب کرد؛ چهار چیز را گرفتند و یکی را وا نهادند". گفتم: فدایت شوم! آیا آنها را برای من نام می‌بری؟ فرمود: "نماز؛ و مردم نمی‌دانستند چگونه نماز بخوانند. پس جبرئیل(ع) فرود آمد و گفت: آنان را از اوقات نماز، آگاه کن. سپس زکات نازل شد و جبرئیل(ع) گفت: ای محمد! همان‌گونه که آنان را از نمازشان آگاه کردی، از زکاتشان نیز آگاه کن. سپس روزه نازل شد و چون روز دهم می‌شد، پیامبر خدا به روستاهای اطراف، [پیغام‌] می‌فرستاد و آن روز را روزه می‌گرفتند. پس، ماه رمضانِ میان شعبان و شوال، نازل شد. سپس حج نازل شد. جبرئیل(ع) فرود آمد و گفت: همان‌گونه که آنان را از نماز و زکات و روزه‌شان آگاه کردی، از حجشان نیز باخبر کن. سپس ولایت، در روز جمعه و در عرفه نازل شد. خداوند عز و جل نازل کرد: "امروز، دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما کامل کردم" و کمال دین، به ولایت علی بن ابی طالب(ع) بود. و این هنگام بود که پیامبر خدا فرمود:" امتم، تازه از جاهلیت به در آمده‌اند و هرگاه آنان را از ولایت پسر عمویم خبر دهم، چنین و چنان می‌گویند. این را با خود گفتم، نه آن که بر زبان بیاورم. پس اراده حتمی خدا، راه بر من بست و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم، عذابم کند. پس نازل شد: "ای پیامبر! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالتش را نگزارده‌ای و خداوند، تو را از [گزند] مردم حفظ می‌کند. خداوند، کافران را هدایت نمی‌کند". پیامبر خدا دست علی(ع) را گرفت و فرمود:" ای مردم! هیچ یک از پیامبران پیشین نبوده، جز آن که دعوت حق را در پایان عمرش لبیک گفته است. نزدیک است که من هم فرا خوانده شوم و دعوت حق را اجابت کنم. از من سؤال می‌شود و از شما هم سؤال می‌شود؛ پس چه می‌گویید؟". گفتند: گواهی می‌دهیم که [[[پیام الهی]] را] رساندی و خیرخواهی کردی و آنچه را بر گردنت بود، ادا کردی. خدا برترین پاداشی را که به فرستادگانش داده، به‌ تو بدهد! پس، پیامبر(ص) سه بار فرمود: "خدایا! گواه باش". سپس فرمود: "ای گروه مسلمانان! این، پس از من ولی شماست و باید [این واقعه را] حاضران شما به غایبان برسانند"[۴۱].

حدیث دوم، حدیثی است که عیاشی از محمد خزاعی، از امام صادق(ع) نقل کرده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: چون پیامبر خدا روز جمعه به عرفات رسید، جبرئیل(ع) نزدش آمد و گفت: ای محمد! خداوند، به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: "به امتت بگو: با ولایت علی بن ابی طالب، "امروز، دینتان را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما کامل کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم" و پس از این، چیز دیگری بر شما نازل نمی‌کنم. نماز و زکات و روزه و حج را بر شما نازل کردم و این، پنجمی است و آن چهار را جز با این [پنجمی‌] نمی‌پذیرم"[۴۲]. اکنون باید دید که آیا میان این دو دسته از متون، تعارضی غیر قابل علاج وجود دارد که در این صورت، حتماً یک دسته باید رد شود، یا آن که قابل جمع‌اند. به نظر می‌رسد که مقتضای دقت و تأمل، آن است که این دو دسته از متون، نه تنها با هم تعارض اساسی ندارند، بلکه به عکس، در اساس، مؤید و مکمل یکدیگرند. توضیحْ اینکه-، بنا بر سخن علامه طباطبایی تدبر در دو آیه: "ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالتش را نگزارده‌ای..." و "امروز، دینتان را برایتان به کمال رساندم..." و نیز تدبر در احادیث فریقین و روایات متواتر غدیر، همراه با تحلیل اوضاع داخلی جامعه اسلامی در اواخر عهد پیامبر(ص) و کاوش دقیق آن، برای انسان، یقین می‌آورد که "امر به ولایت"، چند روز پیش از روز غدیر، نازل شده بوده است. از سوی دیگر، پیامبر(ص) بیم آن داشت که با اظهار آن، مردم نپذیرند و یا به او سوء قصد کنند و در نتیجه، اختلالی در امر تبلیغ دین پدید آید. پس، ابلاغ آن را به تأخیر انداخت و امروز و فردا کرد، تا آن که آیه: "ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن..." نازل شد و مهلتی باقی نگذارْد[۴۳]. در واقع، تاریخ صدور حکم انتصاب امام علی(ع) از سوی خداوند متعال برای رهبری امت پس از پیغمبر اسلام، با تاریخ ابلاغ آن، نُه روز فاصله داشت. حکم ولایت امام(ع)، در روز عرفه و در عرفات صادر شد؛ اما پیامبر(ص) به دلایلی که بدانها اشارت رفت، ابلاغ این حکم را تا روز غدیر خُم، تأخیر انداخت. بنا بر این، متونی (نصوصی) که بر نازل شدن آیه اکمال در روز عرفه دلالت دارند، ناظر به تاریخ صدور حکم ولایت است و متونی که بر نازل شدن آیه اکمال در روز غدیر خم دلالت دارند، ناظر به تاریخ ابلاغ حکم ولایت هستند و بدین‌سان، تعبیر نزول در هر دو دسته از متون، صحیح و بلکه متعارف است.

  • تاج‌گذاری در روز غدیر

امام علی(ع): روز غدیر خُم، پیامبر خدا مرا با عمامه‌ای (دستاری)[۴۴] سیاه که دنباله آن روی شانه‌ام قرار داشت، مُعمم کرد[۴۵]. امام زین العابدین(ع): پیامبر خدا با عمامه "سَحاب" خود، علی بن ابی طالب(ع) را مُعمم کرد و آن را از جلو و پشت سر، فرو هشت. سپس فرمود: "رو کن". پس رو کرد. سپس فرمود: "برگرد". او برگشت. پس گفت: "فرشتگان، این گونه نزد من آمدند" و سپس فرمود: "هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا! هرکه را دوستش می‌دارد، دوست و هرکه را دشمنش می‌دارد، دشمن بدار! هر کس یاری می‌دهد، یاری ده و هر کس او را وا می‌نهد، وا بنه!"[۴۶].

  • تبریک رهبری‌

مسند ابن حنبل‌- به نقل از بَراء بن عازب-: ما با پیامبر خدا در سفر بودیم که در غدیر خم توقف کردیم و در میان ما ندای نماز جماعت داده شد و برای پیامبر خدا زیر دو درخت، روفته شد. پس، نماز ظهر را خواند و دست علی(ع) را گرفت و فرمود: "آیا نمی‌دانید که اختیار من نسبت به مؤمنان از خود آنها بیشتر است؟". گفتند: چرا. فرمود: "آیا نمی‌دانید که اختیار من نسبت به هر مؤمنی از خود او بیشتر است؟". گفتند: چرا. پس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: "هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!". پس از آن، عمر، او را دیدار کرد و گفت: ای پسر ابو طالب، مبارکت باد! تو مولای هر مرد و زن باایمان شدی[۴۷]

  1. ابو سعید خُدْری‌: تاریخ دمشق‌- به نقل از عبد الله بن شریک، از سهم بن حصین اسدی-: من و عبد الله بن علقمه‌، که روزگاری از دشنامگویان به علی(ع) بود، به مکه وارد شدیم. به او گفتم: آیا می‌خواهی با ابو سعید خدری دیداری تازه کنیم؟ گفت: آری. پس نزد او رفتیم. عبد الله بن علقمه‌ گفت: آیا فضیلتی درباره علی شنیده‌ای؟ گفت: آری. چون برایت نقل کردم، آن را از مهاجران و انصار و قریش هم بپرس. پیامبر خدا، روز غدیر خم برخاست و بیان رسایی کرد و فرمود: "ای مردم! آیا اختیار من به مؤمنان، از خود آنها بیشتر نیست؟". گفتند: چرا. سه بار این سخن را تکرار کرد و آن گاه فرمود: "ای علی! نزدیک بیا". پس، پیامبر خدا دو دست او را بالا برد- تا آنجا که به سفیدی زیر بغلشان نگریستم- و سه بار فرمود: "هر که من مولای اویم، علی مولای اوست". عبد الله بن علقمه گفت: تو خودت این را از پیامبر خدا شنیدی؟ ابو سعید گفت: آری، و به گوش‌ها و سینه‌اش اشاره کرد و گفت: دو گوشم آن را شنید و دلم آن را حفظ کرد. عبد الله بن شریک می‌گوید: عبد الله بن علقمه و سهم بن حصین به نزد ما آمدند. چون نماز ظهر را خواندیم، عبد الله بن علقمه‌ برخاست و سه بار گفت: من به درگاه خدا از دشنام دادن به علی توبه می‌کنم و از او آمرزش می‌طلبم[۴۸].
  2. جابر بن عبد الله‌: سیر أعلام النبلاء- به نقل از عبد الله بن محمد بن عقیل-: نزد جابر در خانه‌اش بودم و علی بن حسین و محمد بن حنفیه و ابو جعفر هم بودند. مردی از اهالی عراق، در آمد و گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که جز آنچه را از پیامبر خدا شنیده و دیده‌ای، برایم مگویی! [[[جابر]]] گفت: ما در جحفه در غدیر خم بودیم و مردم فراوانی از قبیله‌های جُهَینه، مُزَینه و غِفار نیز آنجا بودند. پس پیامبر خدا از خیمه یا سراپرده‌ای بیرون آمد و سه بار با دستش اشاره کرد و دست علی(ع) را گرفت و فرمود: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست"[۴۹].
  3. زید بن ارقم‌: المستدرک علی الصحیحین‌- به نقل از زید بن ارقم-: با پیامبر خدا آمدیم تا به غدیر خم رسیدیم. پس فرمان داد که زیر درختانی را بِروبند. آن روز، روزی بود که از آن گرم‌تر ندیده بودیم. وی پس از حمد و [[ثنای الهی]] فرمود: "ای مردم! هیچ پیامبری مبعوث نشد، جز آن که نصف عمر پیامبر قبلی‌اش زیست؛ و نزدیک است که من، دعوت حق را اجابت کنم. چیزی را در میان شما برجای می‌نهم که پس از آن، هیچ گاه گم‌راه نشوید: کتاب خدای عز و جل". سپس برخاست و دست علی را گرفت و فرمود: "ای مردم! چه کسی به شما از خودتان سزاوارتر است؟". گفتند: خدا و پیامبرش داناترند. فرمود: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست"[۵۰].

امام علی(ع): پیامبر خدا به قصد حَجة الوداع بیرون آمد. سپس [در بازگشت‌]، به غدیر خم رسید. به دستور او برایش چیزی شبیه منبر ساختند. سپس از آن، بالا آمد و بازوی مرا گرفت [و بالا برد]، تا آنجا که سفیدی زیر بغلش دیده شد و با صدای بلند، در همان جایگاه فرمود: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!". پس با ولایت من، ولایت خدا و با دشمنی با من، دشمنی با خدا محقق می‌شود. خداوند عز و جل در آن روز، نازل کرد: "امروز، دینتان را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما کامل کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم"[۵۱]. پس، ولایت من مایه کمال دین و رضایت پروردگار- که یادش بلند باد- است[۵۲].

الاحتجاج: امیر مؤمنان [پس از وفات پیامبر خدا و انتخاب ابو بکر] فرمود: "ای گروه مهاجر وانصار! خدا را [در نظر بگیرید]، خدا را [در نظر بگیرید]! عهد پیامبرتان را درباره من از یاد مبرید و قدرت محمد(ص) را از خانه او و از درون منزلش به بیرون و به‌ سوی خانه‌هایتان و به درون منازلتان مبَرید و خاندانش را از حق و جایگاهشان در میان مردم، باز مدارید. به خدا سوگند- ای جماعت!-، خداوند مقدر کرد و حکم راند و پیامبرش می‌دانست و شما هم می‌دانید که ما اهل بیت، از شما به این امر، سزاوارتریم. آیا قاری کتاب خدا و فقیه در دین خدا و نیرومند در کار مردم، در میان شماست؟ به خدا سوگند، چنین کسی در میان ماست و نه شما. پس، از هوا و هوس، پیروی مکنید، که از حقْ دورتر می‌شوید و سابقه خود را با بدی اکنونتان تباه می‌سازید". پس، بشیر بن سعد انصاری- که زمینه را برای ابو بکر آماده کرده بود- و نیز گروهی از انصار، گفتند: ای ابو الحسن! اگر انصار، این سخنت را پیش از بیعتشان با ابو بکر می‌شنیدند، حتی دو نفر هم درباره تو اختلاف نمی‌کردند. علی(ع) فرمود: "ای جماعت! آیا شایسته بود که من، پیامبر خدا را کفن‌نکرده رها کنم و برای ستیز بر سر قدرت و جانشینی‌اش بیرون بیایم؟! به خدا سوگند، من هیچ گمان نداشتم که کسی برای آن، گردن افرازد و بر سرِ آن با ما اهل بیت بستیزد و آنچه را شما روا شمردید، روا بدارد و نمی‌دیدم که پیامبر خدا روز غدیر خم، حجتی برای کسی و سخنی برای گوینده‌ای باقی گذاشته باشد"[۵۳].

فاطمه(س)‌- چون از فَدَک باز داشته شد، با انصار گفتگو کرد و آنها گفتند: ای دختر محمد! اگر این سخنت را پیش از بیعتمان با ابو بکر شنیده بودیم، هیچ کس را همسنگ علی قرار نمی‌دادیم-: آیا پدرم در روز غدیر خم، عذری برای کسی باقی نهاد؟![۵۴] فاطمه(س): آیا گفته پیامبر خدا در روز غدیر خم را فراموش کردید که گفت: "هر که من‌ مولای اویم، پس علی مولای اوست؟!"[۵۵].

مسند ابن حنبل‌- به نقل از ابو طُفَیل-: علی(ع) مردم را در رُحبه‌[۵۶] گردآورد. سپس به آنان فرمود: "من، هر مرد مسلمانی را که شنیده است پیامبر خدا در روز غدیر خم چه گفته، سوگند می‌دهم که برخیزد". سی نفر از مردم‌[۵۷] برخاستند و گواهی دادند که [[[پیامبر خدا]]] دست او را گرفت و به مردم فرمود: "آیا می‌دانید که من به مؤمنان، از خود آنها سزاوارترم؟". گفتند: آری، ای پیامبر خدا! فرمود: "هر که من مولای اویم، این مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار". بیرون آمدم و در دلم تردیدی بود. زید بن ارقم را دیدم و به او گفتم: من شنیدم علی، چنین و چنان می‌گوید. گفت: برای چه انکار می‌کنی؟ من خود شنیدم که پیامبر خدا آن را در حق او می‌گوید[۵۸]. ۱۲۹. السنة، [[ابن ابی عاصم[[- به نقل از مهاجر بن عمیرة یا عمیرة بن مهاجر-: شنیدم علی(ع) بر منبر، مردم را سوگند می‌دهد که چه کس شنیده است پیامبر خدا بگوید: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست". پس دوازده مرد برخاستند و گفتند: شنیدیم که‌ پیامبر خدا آن را می‌گوید[۵۹].

پیامبر خدا(ص): روز غدیر خم، برترین عید امت من است و آن، روزی است که خداوند متعال به من فرمان داد تا برادرم علی بن ابی طالب را نشانه‌ای برای امتم قرار دهم تا پس از من، بدان، راه یابند و آن، روزی است که خداوند، دین را در آن به کمال رسانْد و نعمت را بر امتم کامل کرد و دین اسلام را برایشان پسندید[۶۰]. مصباح المتهجد- درباره فیاض بن محمد طرسوسی-: در روز غدیر، او در نزد امام رضا(ع) بود و عده‌ای از یاران خاص ایشان هم در آنجا حضور داشتند که امام(ع) آنان را برای افطار، نگاه داشته بود و برای خانه‌هایشان، غذا و هدیه و صِله و پوشاک و حتی انگشتر و کفش فرستاده بود و وضعیت آنان و اطرافیان خود را تغییر داده بود. امام(ع)، وسایل و ابزارهای کهنه خود را [نیز] نو کرده بود و فضیلت و سابقه آن روز را بیان می‌کرد[۶۱][۶۲].

ولایت و غدیر در مباحث مهدویت

حدیث غدیر در معارف و عقاید ۵

اهمیت حدیث غدیر

یکی از مهم‌ترین نصوصی که بر امامت و خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین علی(ع) دلالت دارد خطابه سرنوشت‌سازی است که نبی اکرم(ص) در پایان مراسم حجه الوداع در غدیر خم ایراد فرمودند. اهمیت این سخنرانی با توجه به جهان شمولی اسلام و اختتام رسالت با وفات نبی اکرم(ص) آشکارتر می‌گردد؛ زیرا برای استمرار هدایت الهی، ختم رسالت باید همراه با شروع امامت باشد. بر همین اساس خداوند در سال آخر عمر پیامبر(ص) وی را مامور ابلاغ برنامه مهم برای استمرار رهبری الهی در اسلام می‌کند.

نازل شدن آیاتی از قرآن کریم درباره ماجرای غدیر خم و خطابه سرنوشت‌ساز نبی اکرم(ص) در حجه‌الوداع نشان‌گر اهتمام فراوان به مسأله امامت و جانشینی رسول الله(ص) است. خداوند تعالی با این کار مانع از فراموشی امامت می‌شود و تا قرآن باقی است و این آیات قرائت می‌شود غدیر و موضوع امامت و جانشینی رسول خدا هم یادآوری می‌شود[۶۵][۶۶].

ماجرای غدیر خم

در سال دهم هجری نبی اکرم(ص) بارها به مناسبت‌های گوناگون نزدیک بودن وفات خود را اعلام می‌فرمودند. تا اینکه در ماه ذی القعده اعلام حجه‌الوداع فرموده و خود به سوی مکه رهسپار شدند. مسلمانان نیز از اقصا نقاط برای درک فیض حج در معیت رسول الله به سوی مکه و مسجدالحرام شتافتند. این مناسک در تاریخ با نام‌هایی مانند حجه‌الوداع، حجه‌الاسلام، حجه‌البلاغ، حجه‌الکمال و حجه‌التمام خوانده شده است. بعد از انجام حج قبل از آنکه هر یک از کاروان‌ها به سوی دیار خود رهسپار شده و از دیگران جدا شود رسول خدا(ص) در منطقه جحفه محلی به نام غدیر خم که در بین راه مکه و مدینه قرار دارد[۶۷] رحل اقامت افکنده دستور دادند همه جمع شوند حتی افرادی که زود‌تر رفته بودند بازگردند و منتظر ماندند تا عقب مانده‌ها برسند. بعد از انجام فریضه ظهر در میان انبوه حاجیان که تعداد آنان را بیش از صد هزار نفر هم گفته‌اند در آن گرمای سوزان بالای منبری که از جهاز شتران فراهم شده بود قرارگرفته و خطابه مهم و سرنوشت‌سازی را ایراد فرمودند[۶۸][۶۹].

ویژگی‌های خطابه غدیر

برای حدیث غدیر نسبت به سایر نصوص امامت امیر المؤمنین(ع) ویژگی‌ها و امتیازاتی است:

اول: احادیث دیگر در حضور نمایندگان همه طوائف مسلمین نبود و این حدیث در جائی صادر گشت که از هر طائفه گروهی به حج آمده بودند و حضرت پیغمبر(ص) آن را به گوش همه رسانید و آن دلالت روشن دارد بر عنایت خدا و رسول(ص) به امری بسیار مهم و عظیم.

دوم: آن را هنگام جدا شدن قوافل از پیغمبر و حجاج مدینه فرمود و سخن آخرین بهتر در یاد شنونده می‌ماند و اگر در مکه و منی به این تأکید می‌فرمود مطلب ولایت با دیگر مطالب آمیخته می‌گشت و در ذهن‌ها مخلوط می‌شد.

سوم: مردم عادت دارند از هر کس آخرین وصیت او را فرا گیرند و آنکه در طول عمر خود برای بعضی دوستان گفته باشد اما هنگام مرگ چیزی نگفت چندان در نظر آنان مؤکد نیست و گاه در آن شک می‌کنند مردم گویند رأیش برگشته یا آرزوئی بوده است و قصد جدی نداشت اما اگر هنگام مرگ سفارش کند مسجدی بسازید، بی‌شبهه باید ساخت.

چهارم: مراد پیغمبر(ص) در حدیث غدیر روشن و صریح است چون فرمود آیا من به شما اولی نیستم از خودتان یعنی آن که می‌خواهم بگویم شما باید بپذیرید هرچند رغبت شما چیز دیگر باشد آنها گفتند تو اولی هستی فرمود «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذَا عَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والَاهُ وَ عَادِ مَنْ‏ عَادَاهُ‏ وَ انْصُرْ مَنْ‏ نَصَرَهُ‏ وَاخْذُلُ‏ مَنْ‏ خَذَلَهُ‏» یعنی هرکس من اولی به او هستم علی هم به او اولی است و مولای بنده کسی است که به تصرف و تدبیر امور او اولی است.

پنجم: از این جهت نیز ترجیح داد که سایر روایات و احادیث از جهت سند چنان نیست که تواتر آن را همه مردم از عوام و خواص بدانند[۷۰][۷۱].

خطابه غدیر

نبی مکرم اسلام سخنان خود را با حمد و سپاس خداوند آغاز کرده و خبر از وفات قریب الوقوع خود دادند و درباره عقائد حقه یعنی توحید خداوند یکتا و رسالت خود و روز رستاخیز از مردم اقرار گرفته و در باره تمسک به قرآن و عترت سفارش اکید فرمودند. آنگاه دست امیر المؤمنین علی(ع) را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند سپس فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ‏ أَوْلَى‏ النَّاسِ‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ» ای مردم چه کسی نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و پیامبر(ص) داناترند، پیامبر(ص) گفت: خدا، مولی و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم و اراده من بر اراده آنها مقدم است. سپس فرمود: «فَمَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌ‏ مَوْلَاهُ‏» هرکس من مولا و رهبر او هستم، علی، مولا و رهبر اوست. و این سخن را چند بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: «اللَّهُمَّ! وَالِ‏ مَنْ‏ وَالاهُ‏ وَ عَادِ مَنْ‏ عَادَاهُ‏ وَ أَحِبَّ‏ مَنْ‏ أَحَبَّهُ‏ وَ أَبْغِضْ‏ مَنْ‏ أَبْغَضَهُ‏، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ‏ وَ أَدِرِ الْحَقَّ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ» خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن، و آنها را که ترک یاریش کنند، از یاری خویش محروم ساز، و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن، سپس فرمود: «أَلَا فَلْيُبَلِّغِ‏ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ‏» آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند[۷۲][۷۳].

اعتبار (تواتر و صحت نزد فریقین)

دانشمندان فریقین به تواتر و اعتبار حدیث غدیر تصریح کرده‌اند. در میان امامیه بزرگانی مانند سید مرتضی ویژگی مهم حدیث غدیر را توافق فریقین در همه اعصار بر آن می‌داند[۷۴]. و این تواتر را مختص شیعه نمی‌دانند بلکه نقل حدیث غدیر را بین همه مسلمانان متواتر می‌دانند[۷۵]. محمد جعفر کتانی (م۱۳۴۵) در کتاب نظم المتناثر من الحدیث المتواتر در شماره ۲۳۲ می‌نویسد: «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‏» آنگاه ۲۵ نفر از اصحاب که این حدیث را روایت کرده‌اند نام می‌برد و اسامی تصریح کنندگان به تواتر را نیز ذکر می‌کند[۷۶].

ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲) از حدیث شناسان اهل سنت نیز به کثرت و صحت اسناد حدیث غدیر تصریح می‌کند[۷۷]. علاوه بر ادعای تواتر در منابع شیعه و سنی[۷۸]، دانشمندانی نظیر علامه امینی تواتر حدیث غدیر را به اثبات رسانده و تبیین کرده است. صحت ماجرای غدیر خم و خطابه رسول خدا(ص) در منابع کلامی اهل سنت هم جلوه خاصی دارد[۷۹] حتی ابن حجر هیثمی (م ۹۷۴) که از هواداران جریان اموی و از مدافعان سرسخت معاویه است در کتاب صواعق به علو مرتبه حدیث غدیر از جهت صحت و اعتبار اعتراف نموده و برخی از شبهات را از آن دفع کرده است[۸۰].

البانی حدیث شناس سلفی در عصر حاضر در یک بحث طولانی در بیان طرق گونگون حدیث غدیر و تصحیح آنها، تشکیک ابن‌تیمیه نسبت به ذیل حدیث غدیر را ناشی از داوری شتاب زده و عدم دقت نظر می‌داند[۸۱]. عدم نقل بخاری و مسلم برخی از اهل سنت مانند قوشجی عدم نقل بخاری و مسلم و واقدی را موجب ضعف حدیث غدیر پنداشته‌اند[۸۲].

پاسخ: اوّلاً با وجود نقل حدیث در سایر صحاح اهل سنت و نقل حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین و تصریح حدیث شناسان اهل سنت مانند ذهبی و ابن حجر عسقلانی و ابن حجر هیثمی به تواتر و یا صحت حدیث، عدم نقل در چند کتاب نمی‌تواند در اعتبار حدیث ایجاد تردید نماید. آن هم حدیثی که ۱۱۰ صحابی و ۸۴ نفر از تابعین آن را از نبی مکرم(ص) نقل نموده و بیش از ۱۵ نفر از اعلام اهل سنت ادعای تواتر و بیش از ۲۵ نفر ادعای صحت نموده‌اند و نزدیک به ۴۰۰ نفر از دانشمندان معروف اهل سنت در کتاب‌های خود آن را ذکر کرده‌اند. علاوه بر این که تواتر این حدیث در همه اعصار با روش علمی و قابل قبول به ثبات رسیده است[۸۳].

ثانیا آگاهان به منابع حدیثی اهل سنت به خوبی می‌دانند عدم نقل بخاری و مسلم فی حد نفسه نمی‌تواند موجب ضعف باشد زیرا بخاری و مسلم تمام احادیثی را که صحیح می‌دانستند در کتاب صحیح خود نقل نکرده‌اند به همین جهت حدیث شناس بزرگ اهل سنت حاکم نیشابوری اقدام به نگارش المستدرک علی الصحیحین کرده است، کتابی که در آن احدیث صحیح نزد بخاری و مسلم که در کتاب صحیح نیامده را گردآوری کرده است[۸۴]. علاوه بر اینکه بخاری در کتاب دیگرش به نام التاریخ الکبیر این حدیث را در مواضع متعدد نقل کرده است[۸۵].

ثالثا عدم نقل واقدی نمی‌تواند در اعتبار هیچ حدیثی ایجاد تردید نماید زیرا در عدم اعتنای محققین به واقدی همین اندازه کافی است که ذهبی حدیث شناس اهل سنت در کتاب سیر اعلام النبلاء با تاکید فراوان ضعف او را مورد اتفاق می‌داند[۸۶][۸۷].

پرسش مستقیم

  1. آیا خداوند برای امامت امام مهدی‏ زمینه ‏سازی کرده است؟ (پرسش)
  2. آیا نص متواتر بر امامت امام مهدی‏ از امام عسکری رسیده است؟ (پرسش)
  3. آیا انتقال امامت به دو برادر بعد از حسنین جایز است؟ (پرسش)
  4. امامت امام مهدی از چه زمانی آغاز شده است؟ (پرسش)
  5. آیا فضایل و کرامات امامان ناشی از نبوغ فکری آنها بوده است؟ (پرسش)
  6. امام عسکری‏ برای تثبیت امامت فرزندش چه تدابیری اندیشید؟ (پرسش)
  7. میان نظام امامت و غیبت امام مهدی چه ارتباطی وجود دارد؟ (پرسش)
  8. پس از شهادت امام حسن عسکری چه اختلاف‌‌هایی بر سر مسئله امامت به‌وجود آمد؟ (پرسش)
  9. چرا امام عسکری اقدام به معرفی و نشان دادن فرزندش به برخی از شیعیان نمودند؟ (پرسش)
  10. امام مهدی در پاسخ سعد بن عبدالله قمی دلیل عدم انتخابی بودن امام را چگونه بیان فرموده است؟ (پرسش)
  11. جریان تحویل وجوهات و هدایای شیعیان به امام عسکری توسط محمد بن اسحاق چیست؟ (پرسش)
  12. امام حسن عسکری درباره جانشین بعد از خود چه فرموده است؟ (پرسش)
  13. چه کسانی بر جنازه امام حسن عسکری نماز خوانده‌اند؟ (پرسش)
  14. مقام علمی امام مهدی در روایات چگونه بیان شده است؟ (پرسش)
  15. حدیث ولایت چیست و چه ارتباطی با امامت امام مهدی دارد؟ (پرسش)
  16. چه ارتباطی میان حدیث معراج و امامت امام مهدی وجود دارد؟ (پرسش)

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»
  2. ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵.
  3. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۱.
  4. سوره مائده آیه ۵۵
  5. بر هرکس که من مولا بودم، على(ع) مولاى اوست، خداوندا، هرکه با او دوستى کند دوستش بدار و هرکه با او دشمنى کند دشمنش باش؛ اصول کافى، ج ۱ ص ۲۹۴ و ۲۹۵، فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج ۱ ص ۳۴۹
  6. «یا على، تو سرپرست مردم پس از منى، هرکس تو را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هرکه تو را نافرمانى کند، مرا نافرمانى کرده است». امالى مفید، ص ۱۱۳
  7. على(ع) سزاوارترین مؤمنان به مؤمنین پس از من است؛ موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج ۲ ص ۲۲۱
  8. دربارۀ این حدیث، ر. ک: نفحات الأزهار (خلاصۀ عبقات) ج ۱۵ و ۱۶، الغدیر ج ۱، المراجعات، نامۀ ۳۶،۳۸، ۴۰،۵۴،۵۶ و ۵۸ احقاق الحق، ج۶ ص ۲۲۵، فیض القدیر محدث قمى، بحار الأنوار، ج ۳۷ ص ۱۰۸ به بعد، موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج ۲ ص ۱۹۷
  9. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۱.
  10. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۱۴؛ عبقات الانوار فی امامة الأئمة الأطهار، ج۱، ص۷؛ نفحات الأزهار فی خلاصه عبقات الانوار، ج۱، ص۳۵؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۴۲۲؛ دلائل الصدق لنهج الحق، ج۱، ص۲۱.
  11. ر.ک: همان، ص۱۴۵.
  12. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۲۸.
  13. هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست؛ الکافی، ج ۱، ص ۲۸۷، ح ۱؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۳، ح ۳۷۱۳.
  14. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۱۰-۱۱۲.
  15. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۲۸.
  16. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۲۹.
  17. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۰.
  18. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۰-۱۳۱.
  19. برخی از اهل سنت گفته‌اند: علت این اجتماع آن بوده که شکایت‌های متعددی از حضرت علی(ع) به گوش رسول خدا(ص) رسیده بود و آن حضرت می‌خواستند علاوه بر پاسخ آن شکایات، جایگاه امام علی(ع) را نیز مشخص نمایند، از این‌رو، چنان مجلسی را تشکیل دادند. در پاسخ گفته می‌شود: شکایت‌های افراد، فقط درباره حضرت علی(ع) شود و از افراد دیگری نیز نزد پیامبر شکایت می‌کردند. چرا رسول خدا(ص) برای آنها چنین محفلی را تشکیل ندادند؟ پس این مسئله، دلیل جایگاه عظیم حضرت علی(ع) میان مؤمنان به شمار می‌آید که هیچ‌کس همانند او نیست. علاوه بر این، اگر پاسخ به شکایات مقصود بود، به چنین خطبه طولانی در جریان غدیر نیاز نبود، بلکه آن حضرت، با یک جمله می‌توانستند، پاسخ دهند. همان‌گونه که در موارد مشابه چنین کردند. این الفاظ، با محتوای بلند خود بسیار فراتر از پاسخ به یک شکایت معمولی است.
  20. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۱.
  21. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۲.
  22. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۲-۱۳۳.
  23. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۳.
  24. ر.ک: الغدیر، ج۲، ص۱۷۴.
  25. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۴.
  26. بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۵۶.
  27. الغدیر، ج۱، ص۶۶۰.
  28. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۴-۱۳۷.
  29. دلائل الصدق، ج۴، ص۲۹۲؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص۵۸.
  30. مقامی، مهدی،درسنامه امام‌شناسی، ص:۱۳۷-۱۳۸.
  31. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  32. «الإمام الباقر(ع)- فی قَولِهِ تَعالی‌: «یا أَیهَا الرسُولُ بَلغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلغْتَ رِسالَتَهُ»-: هِی الوِلایةُ» (مختصر بصائر الدرجات، ص ۶۴).
  33. إثبات الوصیة، ص ۱۳۲.
  34. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  35. «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  36. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۲۳۷.
  37. تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۲.
  38. مائده، آیه ۳.
  39. صحیح البخاری، ج ۱، ص ۲۵، ح ۴۵.
  40. ر.ک: تفسیرهای ذیل آیه.
  41. الکافی، ج ۱، ص ۲۹۰، ح ۶.
  42. تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲۹۳، ح ۲۱.
  43. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۱۹۶.
  44. عرب‌ها، وقتی کسی را برای حکمرانی برمی‌گزیدند، به عنوان تاج، عمامه بر سرش می‌گذاشتند؛ چنان که درحدیثی از پیامبر(ص) آمده است: «عمامه‌ها، تاج‌های عرب‌اند».
  45. «الإمام علی(ع): عَممَنی رَسولُ اللهِ(ص) یومَ غَدیرِ خُم بِعِمامَةٍ سَوداءَ، طَرَفُها عَلی‌ مَنکبی» (الإصابة، ج ۴، ص ۲۳ ش ۴۵۸۴).
  46. «الإمام زین العابدین(ع): إن رَسولَ اللهِ عَممَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ عِمامَتَهُ السحابَةَ وأرخاها مِن بَینِ یدَیهِ ومِن خَلفِهِ، ثُم قالَ: أقبِل فَأَقبَلَ، ثُم قالَ: أدبِر فَأَدبَرَ. فَقالَ: هکذا جائَتنِی المَلائِکةُ، ثُم قالَ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ» (نظم درر السمطین، ص ۱۱۲).
  47. مسند ابن‌حنبل، ج ۶، ص ۴۰۱، ح ۱۸۵۰۶.
  48. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۲۲۸.
  49. سیر أعلام النبلاء، ج ۸، ص ۳۳۴ ش ۸۶.
  50. المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۱۳، ح ۶۲۷۲.
  51. مائده، آیه ۳.
  52. «الإمام علی(ع): خَرَجَ رَسولُ اللهِ(ص) إلی‌ حِجةِ الوَداعِ، ثُم صارَ إلی‌ غَدیرِ خُم، فَأَمَرَ فَاصلِحَ لَهُ شِبهُ المِنبَرِ، ثُم عَلاهُ وأخَذَ بِعَضُدی حَتی‌ رُئِی بَیاضُ إبطَیهِ، رافِعاً صَوتَهُ قائِلًا فی مَحفِلِهِ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ. فَکانَت عَلی وِلایتی وِلایةُ اللهِ، وعَلی‌ عَداوَتی عَداوَةُ اللهِ. وأنزَلَ اللهُ عز و جل فی ذلِک الیومِ: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِیناً» فَکانَت وِلایتی کمالَ الدینِ، ورِضَی الرب جَل ذِکرُهُ» (الکافی، ج ۸، ص ۲۷، ح ۴).
  53. الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۸۳، ح ۳۶.
  54. «فاطمة(س) بنت رسول الله(ص)- لَما مُنِعَت فَدَک وخاطَبَتِ الأَنصارَ، فَقالوا: یا بِنتَ مُحَمدٍ، لَو سَمِعنا هذَا الکلامَ مِنک قَبلَ بَیعَتِنا لِأَبی بَکرٍ ما عَدَلنا بِعَلِی أحَداً، فَقالَت-: وهَل تَرَک أبی یومَ غَدیرِ خُم لِأَحَدٍ عُذراً؟» (الخصال، ص ۱۷۳).
  55. «عنها(س): أنَسیتُم قَولَ رَسولِ اللهِ(ص) یومَ غَدیرِ خُم: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ؟» (جامع الأحادیث، قمی، ص ۲۷۳).
  56. رُحبه یا رَحبه، روستایی روبه‌روی قادسیه و به فاصله یک روز راه پیاده از کوفه است و رُحبة خُنَیس نیز نام‌محله‌ای در کوفه است. به صحن و حیاط مسجد و خانه و دارالإماره هم رحبه گفته می‌شود (معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۳).
  57. ابو نعیم می‌گوید: «عده فراوانی از مردم».
  58. مسند ابن حنبل، ج ۷، ص ۸۲، ح ۱۹۳۲۱.
  59. السنة عن المهاجر بن عمیرة أو عمیرة بن المهاجر: «سَمِعتُ عَلِیاً رضی الله عنه ناشَدَ الناسَ عَلَی المِنبَرِ: مَن سَمِعَ رَسولَ اللهِ(ص) یقولُ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ؟ فَقامَ اثنا عَشَرَ رَجُلًا، فَقالوا: سَمِعنا رَسولَ اللهِ(ص) یقولُهُ» (السنة، ابن أبی عاصم، ص ۵۹۳، ح ۱۳۷۳).
  60. «رسول الله(ص): یومُ غَدیرِ خُم أفضَلُ أعیادِ امتی وهُوَ الیومُ الذی أمَرَنِی اللهُ تَعالی‌ ذِکرُهُ فیهِ بِنَصبِ أخی عَلِی بنِ أبی طالِبٍ عَلَماً لِامتی، یهتَدونَ بِهِ مِن بَعدی، وهُوَ الیومُ الذی أکمَلَ اللهُ فیهِ الدینَ، وأتَم عَلی‌ امتی فیهِ النعمَةَ، ورَضِی لَهُمُ الاسلامَ دیناً» (الأمالی، صدوق، ص ۱۸۸، ح ۱۹۷).
  61. مصباح المتهجد، ص ۷۵۲.
  62. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۴۴-۱۶۲.
  63. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۳
  64. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۶۵ - ۱۶۶.
  65. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص ۲۵ اهمیه الغدیر فی التاریخ. در درس ۱۰ آیات مربوط به غدیر را توضیح می‌دهیم.
  66. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص
  67. فاصله آن از شمال مکه حدود ۱۶۰ کیلومتر و تا جنوب مدینه ۴۵۰ کیلومتر است.
  68. ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۸ و الغدیر، ج ۱، ص۲۹؛ مفاهیم القرآن، ج ۷، ص ۵۰۷ و سایر منابع مانند: التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۴۰۱ و الدر المثور، ج ۲، ص ۲۹۸.
  69. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص
  70. شرح فارسی تجرید الاعتقاد، ص ۵۱۷.
  71. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص
  72. ر.ک: الغدیر، ج ۱، ص ۳۵.
  73. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص
  74. الشافی فی الإمامة، ج ۲، ص ۲۶۱.
  75. علامه حلی (م ۷۲۶) در توضیح سخن محقق طوسی (م۶۷۲): و لحدیث الغدیر المتواتر، می‌گوید: و قد نقل المسلمون کافة هذا الحدیث نقلاً متواتراً. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات ص۱۹۱.
  76. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص۱۹۴.
  77. فتح الباری، ج ۷، ص۶۱.
  78. ر.ک: دلائل الصدق، ج ۴، ص ۳۲۳واعترف الحافظ السیوطی. کما نقل عنه بتواتره وکیف لا یکون متواترا، و قد زادت طرقه علی مائة عندهم، ورواه سبعون صحابیا أو أکثر؟! نقل جماعة عن الطبری، صاحب التاریخ المشهور، أنه أخرج هذا الحدیث من خمسة و سبعین طریقا، و أفرد له کتابا سماه "الولایة". و نقلوا عن ابن عقدة أنه اخرجه من مائة و خمسة طرق، و أفرد له کتابا سماه "الموالاة". وأشار إلی الکتابین ابن حجر العسقلانی فی "تهذیب التهذیب" بترجمة أمیر المؤمنین(ع)، قال: "صح حدیث الموالاة"، و أعتنی بجمع طرقه أبوالعباس ابن عقدة فاخرجه من حدیث سبعین صحابیا أو أکثر، و قد جمعه ابن جریر الطبری فی مؤلّف.
  79. ر.ک: الإمامة فی اهم کتب الکلامیة، ص ۹۷.
  80. الصواعق المحرقه علی اهلی الرفض و الزندقه، ج۱، ص۱۰۷.
  81. البانی سلسله الصحیحه ج۵ ص۳۳۰ فقد کان الدافع لتحریر الکلام علی الحدیث و بیان صته اننی رایت شیخ الإسلام بن تیمیة، قد ضعف الشطر الأول من الحدیث، و اما الشاطر الاخر، فزعم انه کذب! و هذا من مبالغته الناتجه فی تقدیری من تسرعه فی تضعیف الأحادیث قبل أن یجمع طرقها ویدقق النظر فیهاو والله المستعان..
  82. قوشجی در شرح تجرید، ص ۳۶۹ طبع قدیم می‌گوید: و لم ینقله المحققون منهم کالبخاری و مسلم و والواقدی.
  83. ر.ک: تفسیر نمونه، ج۵، ص ۷ و عبقات الانوار، مجلدات ج۱ تا ۶ بحث‌های سندی و ۶ تا ۱۰ بحث‌های دلالی و کتاب الغدیر علامه امینی.
  84. برای مطالعه بیشتر ر.ک: ادلة امامة امیرالمؤمنین من السنه النبویة والعقل، ص۸۰.
  85. ر.ک التاریخ الکبیر، ج۱، ص ۳۷۵ و ج۴ ص۱۹۳ و ج۶، ص۲۴۱.
  86. ر.ک: سیراعلام النبلاء، ج۹، ص ۴۵۴. و نیز می‌نویسد: قال النسائی: المعروفون بوضع الحدیث علی رسول الله(ص) اربعه: ابن یحیی بالمدینه و الواقدی ببغداد و مقاتل بن سلیمان بخراسان و محمد بن سعید بالشام.
  87. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص