بحث:اثبات ضرورت امامت در کلام اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اختلاف در وجوب امامت

«فاضل قوشچی» در این باره می‌گوید: «آیا بعد از به پایان رسیدن زمان نبوت، نصب امام لازم است یا نه؟ در این امر اختلاف وجود دارد و به فرض وجوب آن آیا بر خداوند نصب امام واجب است یا بر مردم، و وجوب آن عقلی است یا شرعی؟» اهل سنت آن را یک واجب شرعی دانسته‌اند و معتزله و زیدیه افزون بر آن وجوب نصب امام را یک واجب عقلی شمرده‌اند. شیعه امامیه نیز آن را یک واجب عقلی دانسته‌اند که بر خداوند چنین نصبی لازم است. «محقق طوسی» همین دیدگاه را برگزیده است.

خوارج، وجوب نصب امام را به تمام منکر شده‌اند و «ابوبکر اصم» از معتزله گفته است، نصب امام با وجود امنیت و آرامش ضرورتی ندارد زیرا حاجتی بدان نیست ولی در هنگام اضطرار و پدید آمدن هرج و مرج لازم است.

ولی «غوطی» و پیروانش بر عکس قول «اصم» مشی کرده‌اند و گفته‌اند: «نصب امام در صورتی که آرامش برقرار باشد واجب است؛ زیرا در این حال می‌توان شعائر الهی را احیا کرد و در هنگام نبود امنیت و آرامش نصب امام واجب نیست. چون ممکن است برخی از او اطاعت نکنند و این امر موجب افزایش اغتشاش و فتنه گردد»[۱].

علامه حلی نیز می‌نویسد: «مردم در وجوب نصب امام اختلاف کرده‌اند. اصم از معتزله و گروهی از خوارج وجوب نصب امام را انکار کرده‌اند ولی بافی دانشمندان وجوب نصب امام را پذیرفته اند».

اما «ابوعلی جبائی» و فرزندش و اهل حدیث و اشاعره گفته‌اند که وجوب آن شرعی است و بر مردم لازم است که امام را اختیار کنند. «ابوالحسن بصری» و معتزله بغداد و شیعه امامیه که وجوب نصب امام عقلی است. سپس اختلاف کرده‌اند و شیعه امامیه گفته‌اند که نصب امام بر خداوند واجب است و ابوالحسین بصری و معتزله بغداد گفته‌اند که این نصب بر عقلاء لازم و ضروری است[۲].

از آنچه آمد روشن می‌شود که خوارج مطلقاً وجوب نصب امام را انکار کرده‌اند. برخی وجوب نصب امام را بر مردم واجب عقلی می‌دانند، یعنی عقل عقلاء حکم می‌کند که می‌بایست انجام دهند. اعتقاد «ابوالحسین بصری» و «جاحظ» و «معتزله بغداد» چنین است.

شماری دیگر وجوب آن را شرعی می‌دانند، یعنی شرعاً بر مردم نصب امام واجب است به گونه‌ای که اگر از آن سرپیچی کنند مرتکب گناه شده‌اند. اهل سنت، اهل حدیث، اشاعره و دیگر معتزله (به جز بغدادیین) و ابوعلی جبائی و فرزندش از این گروه‌اند.

جمعی از عامه بین وقت آرامش و نبود آن تفصیل داده‌اند. «غوطی» و پیروانش گفته‌اند در هنگام آرامش نصب امام واجب است و «ابوبکر اصم» از معتزله عکس آن را گفته است و هیچ یک از دو طرف تفصیل، دلیل قابل توجهی نیاورده است.

عقیده شیعه امامیه اثناعشریه بر این است که نصب امام بر خداوند تعالی واجب است و تفصیل بین وجوب عقلی و شرعی و بین زمان آرامش و غیر آن یا دیگر تفاصیل در این مهم قابل طرح نیست؛ زیرا این وجوب بر خداوند است نه بر بندگان، پس بر ذات باری است که در همه زمان‌ها و مکان‌ها امامی را برای مخلوقات قرار دهد.[۳]

مقدمه

امامت و لطف

  1. آفریدن امام توسط خداوند و اعطای منصب امامت به او؛
  2. پذیرش منصب امامت توسط امام و آمادگی او برای عمل به مقتضای آن؛
  3. آمادگی مکلفان در یاری دادن امام و اطاعت از او.
  • مراتب یاد شده بر یکدیگر ترتب دارند و تا مرتبه نخست محقق نشود، موضوع مرتبه دوم تحقق نخواهد یافت، بر این اساس، مرتبه سوم که مربوط به مکلفان است در گرو تحقق دو مرتبه پیشین است. بنابراین، وجود امام و نصب او به امامت از جانب خداوند واجب است، تا موضوع مرتبه سوم لطف امامت تحقق پذیرد. اما تحقق نیافتن لطف در مرتبه سوم ناشی از سوء تصمیم و عمل مکلفان است[۳۰]. بحث گسترده درباره آثار و فواید وجودی امام غایب در مدخل جداگانه خواهد آمد[۳۱]

ضرورت عقلی امامت

بعد از بیان شئون و مسؤولیت‌های امام که عبارت بود از: تعلیم و تبیین، حراست از دین، تصدی حکومت و تولی امور اجتماعی و هدایت امت اسلامی، نوبت به بحث از دلائل لزوم و ضرورت امامت و جانشینی برای نبی گرامی اسلام(ص) می‌‌رسد. در این جا بحث را با ادله عقلی بر ضرورت و لزوم امامت آغاز می‌‌کنیم. متکلمان اسلامی نسبت به لزوم امامت اتفاق نظر دارند هر چند در شیوه استدلال بر این ضرورت و نحوه وجوب با هم متفاوتند. یعنی اشاعره با توجه به انکار حسن و قبح عقلی، ضرورت امامت را یک حکم شرعی می‌‌دانند و مخاطب این وجوب را مکلفان می‌‌دانند و می‌‌گویند: نصب الامام واجب علینا شرعا[۳۲]. متعزله نیز همانند اشاعره نصب امام را بر مردم واجب دانسته اما وجوب را به عقل مستند می‌‌کنند[۳۳]. امامیه نصب امام را بر خداوند واجب می‌‌دانند و بر پایه حسن و قبح عقلی ضرورت نصب امام را عقلی می‌‌دانند و می‌‌گویند: نصب الامام واجب علی الله عقلا[۳۴].

بنابراین قدر مشترک هریک از ادله‌ای که برای لزوم نصب امام به وسیله مردم یا نصب امام از سوی خداوند اقامه شده است، اثبات ضرورت وجود امام است. اما این که امام را مردم انتخاب کنند یا منصبی الهی است و احتیاج به نصب و نص دارد از مسائل اختلافی است که نیازبه تحلیل و بررسی دارد[۳۵][۳۶].

مقدمه

ضرورت امامت در مکتب امامیه

ضرورت امامت در مذهب اسماعیلیه

ضرورت امامت در مذهب زیدیه

ضرورت امامت در معتزله

ضرورت امامت نزد خوارج

ضرورت امامت نزد اشاعره

بیان صغری: شارع مقدس، به اجرای حدود و... و پاسداری از کیان اسلام، امر فرموده و امور یاد شده بدون امام، قابل اجرا نیست، پس نصب امام مقدمه واجبات مطلق است[۶۱].

۶. حدیث " مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَمْ‏ يَعْرِفْ‏ إِمَامَ‏ زَمَانِهِ‏ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏": معرفت امام، به حکم حدیث فوق، شرعاً واجب است و از آنجا که معرفت، فرع بر حصول و تعیین است، باید گفت که تعیین و انتخاب امام، شرعاً بر مردم واجب است.

ضرورت امامت نزد ماتریدیه

ضروت امامت نزد وهابیت

دلایل ضرورت امامت

پاسخ به شبهه

نظریه‌های فرقه‌های مختلف مسلمانان

  • برای پاسخ‌گویی به این سؤال‌ها، نظریه‌های فرقه‌های مختلف مسلمانان را بیان می‌داریم:
  1. گروهی از خوارج می‌گفتند: اصولاً امامت امری ضروری و لازم نیست و جامعه نیاز به رهبر ندارد، نه رهبری که خدا نصب کند و نه رهبری که مردم انتخاب کنند و شعارشان این بود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ[۶۶]. و گروهی دیگر برآنند که در مواقع اجتماعی و دورانی که خطری جامعه اسلامی را تهدید نمی‌کند، نیازی به وجود رهبر نیست ولی هنگام توفانی شدن اوضاع، وجود رهبری ضرورت دارد[۶۷].
  2. اَشاعره و اهل حدیث معتقدند رهبری در جامعه همیشه ضرورت داشته و این وجوب هم وجوب شرعی است؛ یعنی به حکم شارع در هر عصری بر مردم واجب است که رهبری را انتخاب نموده و به فرمان‌های او گردن نهند[۶۸].
  3. گروهی از معتزله می‌گویند: وجود رهبر در همه جوامع و در همه اعصار امری ضروری و حیاتی است و این ضرورت هم عقلی است نه شرعی و به حکم عقل بر خود مردم انتخاب رهبری واجب است.
  4. دانشمندان امامیه معتقدند بشر همیشه نیاز به امام و رهبر دارد و این ضرورت عقلی است و بر خداوند واجب است شخصی را به عنوان امام و رهبر نصب کند و مسئله انتصابی است نه انتخابی[۶۹][۷۰].

دلیل‌های ضرورت امامت

۱. وجوب عقلی امامت

  1. از طریق "تعیین" که جز در اهل بیت(ع) امکان ندارد؛
  2. از راه "ترشیح" و معنای ترشیح آن است که مردم یکی از آل‌البیت (فرزندان امام حسن(ع) و حسین(ع)) را که واجد بیشترین شروط امامت بوده و دیگران را به اطاعت خدا دعوت می‌کند به امامت برگزینند.

٢. نصوص و ادله نقلی امامت

دلایل قرآنی امامت شیعه
  1. آیه ولایت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۸۶]: مدلول این آیه مصادر قدرت و ولایت را در خدا و رسول و کسی که در حال رکوع انگشتری خود را به زکات بخشیده است حصر و تعریف می‌کند و ولایت خدا و پیامبر(ص) و علی(ع) را در امتداد یکدیگر قرار می‌دهد[۸۷].
  2. آیه تطهیر: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۸۸]: این آیه که دلیل بر عصمت خاندان پیامبر(ص) است، از جمله آیاتی است که در اثبات امامت علی(ع) مورد استدلال قرار گرفته است، زیرا عصمت، بنابر قاعده لطف، شرط اساسی امامت است و غیر از علی(ع)، بنابر اجماع و ضرورت، کسی معصوم نیست.
  3. آیه اطاعت اولوالامر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ [۸۹]: بر اساس عقل شیعی "امر به اطاعت" در آیه، از خدا و رسول و اولی‌الامر، دلیل بر عصمت هر سه منبع اقتدار است، زیرا امر به اطاعت از امام و رهبر خطاپذیر، خلاف قواعد عقل است.
  4. آیه مودت ذی‌القربی: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۹۰]: وجوب مودت در آیه که به صورت مطلق بیان شده، مستلزم وجوب اطاعت مطلق است، زیرا هرگونه عصیان و نافرمانی با مودت و محبت مطلق منافات دارد و وجوب اطاعت مطلق نیز مستلزم عصمتی است که شرط اساسی امامت است[۹۱][۹۲].
ادله امامت شیعه در سنّت پیامبر(ص)
  1. حدیثِ دار یا انذار: در نخستین مراحل بعثت خدا پیامبر(ص)، هنگامی که آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۹۴] نازل شد، رسول خدا مأموریت یافت خویشانش را دعوت کند و رسالت خود را با آنان در میان گذارد. در این دعوت که حدود چهل تن از مردان قریش حضور داشتند، حضرت بعد از اعلان رسالت خویش از حاضران سؤال کرد: "پس کدام یک از شما مرا در این امر یاری خواهد کرد، تا برادر و وصیّ و خلیفه من در میان شما باشد؟"، از آن همه، فقط علی(ع) برخاست و فرمود: "من یا رسول الله! تو را در این امر یاری خواهم کرد"[۹۵].اندیشه شیعه، با استناد به حدیث پیش گفته، بر آن است که رسول خدا(ص) از ابتدای بعثت خود علی(ع) را برادر، وزیر و خلیفه تعیین کرده است و در دوران حیات پیامبر(ص) نیز هیچ سخن و نشانه‌ای دلیل بر نقض و نفی این وصیت وجود ندارد. بنابراین، حتی اگر گفته شود که پیامبر در آخِر عمرش وصیتی درباره جانشین خود نداشته است، سخن پیامبر در نخستین مرحله بعثت به اعتبار خود باقی است و امامت علی(ع) را اثبات می‌کند[۹۶].
  2. حدیث منزلت[۹۷]: اکثرِ حدیث‌شناسان در دلالت حدیث منزلت بر جانشینی علی(ع) اتفاق نظر دارند.شیخ مفید درباره این حدیث می‌گوید: گفتار پیامبر(ص) هنگام حرکتش به غزوه تبوک درباره علی(ع) دلیل دیگری است بر امامت او آنجا که فرمود: "نسبتِ تو به من همانند نسبتِ هارون است به موسی، جز اینکه بعد از من پیغمبری نیست". و بدین وسیله مقام وزارت، و اختصاص در دوستی، و برتری بر همگان، و جانشینی او را در زمان زندگی و پس از مرگش، برای او ثابت کرد[۹۸]. به نظر شیعه آشکارترین مقام و منزلت هارون نسبت به موسی، همان مقام وزارت و پشتیبانی اوست و اشتراک هارون با موسی در اجرای امر رسالت و جانشینی حضرت موسی(ع). بدین‌سان علی(ع) بر سبیل خلافت و نه پیامبری، جانشین حضرت رسول(ص) و اطاعتش بر جمیع امت اسلامی واجب است[۹۹].
  3. حدیث ثقلین[۱۰۰]: مشهور است که رسول خدا(ص) بارها، به ویژه در اواخر عمرش فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ "من در میان شما دو میراث بزرگ و گران‌بها میگذارم؛ یکی: کتاب خدا و دیگری: عترت و اهل بیتم. شما تا به این دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد و آن دو هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در قیامت به من برسند"[۱۰۱].
  4. حدیث غدیر[۱۰۲]: از مهم‌ترین منابع نظام سیاسی شیعه است و به همین دلیل، همواره مورد مناقشه علمی نزد پیروان مذاهب اسلامی بوده است[۱۰۳]. حادثه غدیر در آخرین حجّ پیامبر(ص) معروف به حجّة‌الوداع، کنار غدیر خم در حالی‌که بیش از نود هزار مسلمان حج‌گزار با ایشان بودند، واقع شده است. در آن حادثه تاریخی و با نازل شدن آیه تبلیغ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۱۰۴]، پیامبر اکرم(ص) از جانب خداوند مأموریت یافت تا دین اسلام را با اعلان امامت علی(ع) کامل کند. پس، ایشان از مردم درباره رسالت خویش قرار گرفته و فرمودند: "هر کس که من مولای اویم، علی نیز مولای اوست. خداوندا! کسانی‌که علی را دوست دارند دوست بدار، و کسانی‌که علی را دشمن دارند، دشمن بدار"[۱۰۵][۱۰۶].

ضرورت وجود امام پس از پیامبر

با رحلت انبیاء(ع)، اگر کسانی مانند آنان در علم و عصمت در میان مردم نباشند، زحمات ایشان با توجّه به دلایل ذیل ابتر می‌ماند:

نخست: نزاع دوم در جامعه بعد از انبیاء(ع)

خداوند پیرامون علّت بعثت انبیاء(ع) می‌فرماید: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ[۱۰۷].

پس از آن‌که رسولان خداوند(ع) از عهده رسالت خود برآمده و شریعت الهی را ابلاغ فرموده و قوانین آسمانی را در جامعه مستقر ساختند، از دنیا رحلت می‌کنند. در این زمان، نزاع دومی میان مردم درمی‌گیرد؛ خداوند در ادامه آیه، پیرامون این نزاع می‌فرماید: ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ[۱۰۸].

ملاحظه می‌شود که خداوند در هر دو فراز از آیه فوق، از پدیداری اختلاف میان مردم سخن می‌گوید؛ البته این دو نوع نزاع، تفاوتی مبنایی با یکدیگر دارند؛ توضیح آنکه:

  • ثانیاً، اختلاف نخست، از توده مردم برمی‌خواست و هرکس طالب منافع بیشتر و در نتیجه سلطه بیشتر بر جامعه بود، بیشتر اختلاف‌افکنی می‌نمود؛ ولی نزاع دوم، قبل از همه، میان علمای دینی در برداشت‌های گوناگون از قرآن و سیره پیامبران(ع) برمی‌خیزد و سپس به میان توده مردم کشیده می‌شود و به پدیداری نحله‌های مختلف فکری منجر می‌گردد.

دوم: حلّ اختلاف از جامعه، با تولّی به مقام امامت

این فرض که رفع اختلاف از دین توسّط خود مردم و یا علماء صورت گیرد، در واقعیت منتفی است؛ زیرا در مرتبه بعد از انبیاء(ع)، علما خود منشأ اختلاف و هرج و مرج می‌شوند. ریشه این ضعف یا انحراف در هدایت، به نقص قابلین (مردم) باز می‌گردد و نه نقص فاعلی (خداوند)، توضیح آنکه: منشأ اختلاف علما، همیشه هواهای نفسانی نیست؛ بلکه می‌تواند ناشی از تفاوت در برداشت از کتاب خدا و تبیین احکام و عقاید باشد؛ که به نقص علمی و راسخ نبودن ایشان در کتاب الهی بازمی‌گردد؛ چنان که در تاریخ اسلام و حتی شیعه، شاهد اختلافات فراوان میان علمای برجسته و وارسته امّت در موضوعات فرعی و اصلی بوده و هستیم؛ در حالی که می‌دانیم آنها انسان‌هایی با حسن نیّت بوده‌اند. برای نمونه، می‌توان به مسئله سهو النبی اشاره کرد که شیخ صدوق به شدّت از آن دفاع می‌کرد[۱۱۰] و در مقابل، شهید اول برآن ردّیه نوشت[۱۱۱]؛ تا به آنجا که محدّث بزرگواری چون شیخ حرّ عاملی، کتاب مستقلّی دراین مسئله تألیف نمود[۱۱۲] و نیز مرحوم شبّر در کتاب حق الیقین خود[۱۱۳]، فصلی را به این مسئله اختصاص داد[۱۱۴]. از دیگر این موارد، نزاع گسترده اخباریان و فقهای اصولی در طریق استنباط احکام است که در تاریخ فقه شیعه معروف می‌باشد. شیخ الطائفه، علامه طوسی، در مقدّمه کتاب عده الاصول خود، در سبب تألیف کتاب می‌نویسد: «این جانب نظر در اختلاف علمای امامیّه نمودم و اختلاف آنها را در قواعد فرعی دین، بیش از اختلاف میان مالک بن انس و ابوحنیفه و شافعی دیدم؛ تا به آنجا که یکدیگر را طرد و رد می‌نمایند. لذا بر آن شدم که قواعدی را در این کتاب بیان کنم تا رافع اختلاف علمای امّت باشد»[۱۱۵].

همچنین بحث‌های مبسوطی که در عقاید پیرامون خداوند و صفات الهی و رابطه خلق وخالق و علم الهی به ماسوی و یا رؤیت خداوند در دنیا و آخرت میان علماء واقع شده است، به حدّی عمیق است که گاه ایشان به تکفیر یکدیگر پرداخته‌اند[۱۱۶].

نتیجه آنکه، لطف الهی ایجاب می‌کند که بعد از پیامبر خدا(ص) انسان‌هایی وارسته به عنوان وصیّ او در میان مردم باشند؛ کسانی که منبع علم و عصمت آنها (مثل نبیّ اکرم(ص)) لدنّی و الهی باشد؛ تا ضمن بیان صحیح دین، رفع اختلاف از امّت اسلام بنمایند و راه کمال را، با ایجاد آرامش و عدالت الهی در جامعه، بر روی بشریّت بگشایند[۱۱۷].[۱۱۸]

سوم: اجرای احکام الهی در جامعه

هدف دوم انبیاء الهی(ع) در جامعه، تشکیل حکومت دینی و در نتیجه، اجرای حدود و احکام خداوند در میان مردم است؛ زیرا اگر در جامعه، از سوی زورمندان ستمی بر ضعفا جاری شود و چنان که گذشت، بنا بر قاعده لطف، خداوند کتب آسمانی و رسولان الهی(ع) را برای اقامه قسط و عدل روانه سازد، ولی ابزار اجرای احکام الهی در جامعه وجود نداشته باشد، باز هم هدف از ارسال رسل وهدایت خلق ناتمام است. در نتیجه و بنابر قاعده لطف، لازم است که انبیا(ع) با تشکیل حکومت دینی و به دست گرفتن قدرت، احکام الهی را در جامعه اجرا کنند.

بیان علامه حلّی در این برهان چنین است: أن الإجماع واقع علی أن قوله تعالی: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا[۱۱۹]، ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ[۱۲۰] و غیرهما من الآیات مطلقة غیر مقیدة، فالخطاب إما للأمة أو للإمام، والأول باطل، للإجماع علی أن الحدود لایتولاها إلا الإمام أو من أذن له الإمام.

خلاصه برهان در بیان مرحوم علامه چنین است: خداوند در قرآن اوامر مختلفی را خطاب به امّت اسلام بیان نموده و ایشان را مأمور به اجرای مجموعه اموری کرده است که باید شخصی متکفّل انجام آن باشد؛ مانند اجرای حد بر سارق یا زانی و غیره. حال امر دایر است بین آنکه امّت مأمور اجرای این دستورات باشد یا امام امّت. و از آنجا که اجرای حد توسّط امّت عقلاً غیرممکن و اجماعاً باطل است، پس خطاب متوجّه امام است. نتیجه آنکه، همیشه باید درمیان امّت امام وجود داشته باشد تا یا مستقیماً متکفّل اجرای حدود الهی شود و یا نائب مأذون از طرف او اجرای حد نماید. در این باره اشکالی مطرح شده که بدین قرار است: چه مانعی وجود دارد که امّت، خود فردی را به عنوان رهبر انتخاب نماید و امرالهی در اجرای حدود متوجّه آن رهبرشود؟

پاسخ علامه حلّی به این اشکال چنین است: نتیجه چنین باوری آن است که امرالهی اولاً، بر عهده امّت قرار گیرد و در مرتبه بعد، منتخب امّت از سوی آنها متولّی اجرای حدود شود. در حالی که این مخالف اجماع است[۱۲۱]. علاوه بر این، از آنجا که امر پروردگار است، مأمور باید از طرف خداوند ولایت و اذن اجرای حدود را داشته باشد؛ در حالی که حجّتی نداریم تا چنین ولایتی را برای منتخب مردم به اثبات رسانیم. پس فرض نخست باقی می‌ماند که تنها امام شایسته اجرای حدود الهی است.[۱۲۲]

ادله متکلمان امامیه

ادلّه‌ای که امامیه در اثبات امامت و صفات امام بیان داشته، بر مبنای قاعده لطف تنظیم و تعلیل شده است و به ادلّه اثبات ضرورت نبوّت عامّه و بعثت پیامبران(ع) بسیار نزدیک است. همان مبانی که نبوت عامّه را بنا بر برهان لطف ثابت می‌کند، عیناً امامت عامّه را نیز به اثبات می‌رساند؛ چنان‌که علامه مجلسی در "حقّ الیقین" و مرحوم فیض کاشانی در "علم الیقین" خود به این مهم صریحاً اشاره می‌نمایند: إن ما ذكر في بيان الاضطرار إلى الرسل، فهو بعينه جار في الاضطرار إلى أوصيائهم و خلفائهم - الأئمة من بعدهم إلى ظهور نبي آخر- لأن الاحتياج إليهم غير مختصّ بوقت دون آخر، و في حاله دون اخرى؛ و لا يكفي بقاء الكتب و الشرائع من دون قیّم لها، عالم بها"[۱۲۳].

در ذیل به برخی ادلّه ضرورت امامت عامّه بنا بر برهان لطف اشاره می‌شود:

بیان شیخ مفید

بیان سید مرتضی علم الهدی

بیان خواجه نصیرالدین طوسی

بیان علامه حلی

  1. در ضرورت فراهم بودن اسباب هدایت بندگان پس از رحلت پیامبر مکرّم اسلام(ص) مصداق لطف بیان می‌نمایند؛
  2. تشکیل دولت اسلامی و ایجاد زمینه عدالت و رشد امّت و ترغیب بندگان به معارف دینی را مصداق دیگر لطف خدای متعال برمی شمرند[۱۳۲].

بیان ابن قبه رازی

ابن قبه رازی معتقد است برای دسترسی به خصوص در هر عصری نیازمند به امام هستیم[۱۳۳] و در هر زمان یک امام وجود دارد[۱۳۴]، امامی که وظیفه دارد کتاب و سنت را بیان کند و آن را از تأویلات نابه‌جا حفظ کند[۱۳۵]. ضرورت وجود امام در هر دوره‌ای اقتضا می‌کند او افضل افراد امت باشد. ابن قبه رازی در تبیین این دو گزاره معتقد است دلیل یکی بیش نبودن امام در هر عصر آن است که امام باید افضل مردم باشد. افضل می‌تواند دو معنا داشته باشد؛ یا مقصود افضل از جمیع امت است یا افضل از هر یک از افراد امت است. در هر حال افضل یکی بیش نیست؛ زیرا محال است فردی افضل از جمیع امت یا هریک از افراد امت باشد و افضل از او هم حضور داشته باشد. پس اگر چنین چیزی جایز نباشد، عقیده امامیه اثبات خواهد شد و امامت در هر زمانی از آن یکی خواهد بود[۱۳۶]. ابن قبه رازی امامت هر امام در هر عصری را بر همه اهل اسلام از دور و نزدیک مسلم می‌داند[۱۳۷].[۱۳۸].

ضرورت امامت از دیدگاه اندیشمندان امامیه

چنانچه گفته شد اندیشمندان و متکلمان امامیه جهت اثبات ضرورت امامت، به ادله عقلی و نقلی استناد کرده‌اند که در مجموع به دو گروه تقسیم می‌‌شود:

گروه اول

علمایی که برای اثبات ضرورت امامت به ادله عقلی استناد کرده‌اند. این گروه عبارت‌اند از:

  1. شیخ مفید: شیخ مفید عدم وجود امام پس از پیامبر را سبب هرج و مرج جامعه می‌‌داند و بنابر قاعده لطف، بر خداوند واجب می‌‌داند بعد از پیامبر شخصی با ویژگی‌های او در راس جامعه قرار گیرد تا زمینه رشد بندگان فراهم باشد و انکار این ضرورت را، انکار یک بدیهی عقلی می‌‌داند[۱۳۹].
  2. سید مرتضی: سید مرتضی، در ضرورت امامت می‌‌گوید: "بنابر قاعده لطف، بر مولی واجب است هر آنچه موجب هدایت و کمال بندگان می‌گردد را فراهم آورد و هدایت امت، از نمودهای لطف الهی است و نبود پیامبر و یا امام منصوب از سوی خداوند، مخلّ چنین لطفی است. حال از آنجا که لطف واجب است، پس نصب امام بعد از رسول بر خداوند واجب است"[۱۴۰].[۱۴۱]
  3. شیخ طوسی: شیخ طوسی در ضرورت امامت گفته است: "دلیل وجوب امامت و رهبری، این است که امامت در حق واجبات عقلی، لطف است؛ زیرا انسان‌هایی که معصوم نیستند، هرگاه رهبری با کفایت نداشته باشند که ستمکاران را تنبیه و تادیب و از ضعیفان و مظلومان دفاع کند، شر و فساد در میان آنان گسترش خواهد یافت، و با وجود امام، خیر و صلاح، در آن جامعه گسترش می‌‌یابد و شر و فساد محدود می‌گردد. علم به این مطلب، از بدیهیات است که بر هیچ انسان عاقلی پوشیده نیست"[۱۴۲].[۱۴۳]
  4. علامه حلی: ایشان می‌‌گوید: "نصب امام عقلا [بر خداوند] واجب است؛ زیرا نصب امام، لطف بر مردمان است؛ چرا که حق ستم‌دیده را از ستمگر می‌‌گیرد و ستمکار را از ارتکاب ستم بر حذر می‌گردد و این وضعیتی است که به صلاح نزدیکتر و از ناروایی و فساد دورتر است"[۱۴۴].
  5. خواجه نصیر الدین طوسی: محقق طوسی، ضرورت وجود امام را در همه ادوار بر اساس قاعده لطف بیان می‌دارد[۱۴۵] و در بیان ضرورت امامت می‌نویسد: "چون ممکن است مکلفان به واجبات اخلال برسانند و مرتکب قبایح شوند، از این رو نیازمند نصب امامی هستند تا مکلفان را به انجام طاعت نزدیک و از معاصی دور گرداند. پس این سبب، مقتضی وجود امام و وجوب نصب وی بر خداوند است[۱۴۶].[۱۴۷]
  6. ابن میثم بحرانی: ابن میثم بحرانی هم در ضرورت امامت معتقد است: "جامعه انسانی در هیچ زمانی نباید از وجود پیشوای معصومی که چراغ هدایت این راه باشد، تهی باشد"[۱۴۸].[۱۴۹] همچنین می‌‌گوید: "امامیه معتقدند نصب امام بر خدا واجب است و هیچ زمانی نباید زمین از وجود امام خالی باشد، چون وجود امام لطف در دین است و لطف بر خدا واجب است"[۱۵۰].[۱۵۱]

گروه دوم

علمایی که برای اثبات ضرورت امامت به ادله نقلی استناد کرده‌اند، عبارت‌اند از:

  1. ابو الصلاح حلبی: ایشان در بحث ادله امامت، حدیث ثقلین را دال بر اثبات امامت می‌‌داند و معتقد است امت اسلامی بر صحت آن اتفاق نظر دارند[۱۵۲].
  2. شیخ طوسی: شیخ طوسی، پس از نقل حدیث ثقلین می‌‌گوید: "این سخن دلیل بر این است که عترت در هر زمانی موجود است؛ چرا که ما به آنچه نمی‌توانیم تمسک کنیم امر نشده‌ایم؛‌ چنانچه اهل بیت و کسانی که پیروی از گفتارشان واجب است در هر زمانی وجود دارند"[۱۵۳].
  3. قاضی نورالله شوشتری: ایشان پس از نقل آیه صادقین، دستور به بودن با صادقین را مشروط به وجود آنان می‌‌داند و این گونه استنباط می‌‌کند که باید در هر زمانی افرادی از صادقین باشند[۱۵۴].
  4. علامه محمد باقر مجلسی: وی پس از نقل حدیث ثقلین و تأیید تواتر آن می‌‌نویسد: "همین روایت برای اثبات امامت کافی است"[۱۵۵].

اثبات امامت عامه سوره حمد

آیات اوّل تا چهارم سوره حمد، بیانگر جهان‌بینی قرآن پیرامون خداشناسی و مراتب سه‌گانه توحید ذاتی و صفاتی و افعالی است. آیه پنجم اشاره به فلسفه خلقت انسان دارد و اینکه هدف از همه رسالت‌ها، رسانیدن انسان به عالی‌ترین مقام عبودیّت در عالم است. در این سیاق است که بنده، بعد از اذعان به همه مراتب توحید، اخلاص خود را در عبادت به شکلی کوتاه و جامع بیان می‌دارد: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[۱۵۶].

به این ترتیب، او از یک‌سو نفی انانیّت و خودبینی را با ابراز کامل بندگی در درگاه الهی بیان می‌کند: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ و از سوی دیگر، چون این مقام منیع به سادگی به کسی داده نمی‌شود، از پروردگار برای یافتن راه و رسم بندگی صحیح و مورد رضای او درخواست استعانت می‌نماید: ﴿وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ. در همین سیاق است که در دو آیه پایانی سوره حمد، عبد سالک از یک‌سو راه فلاح و رستگاری انسانی را با طلب هدایت به صراط مستقیم درخواست می‌نماید: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ[۱۵۷].

و در این میان، نعمت‌داران حقیقی و صاحبان ولایت و مقام خلافت را به عنوان اسوه‌های انسانیّت، برای رسیدن به قلّه توحید به شکلی دقیق و روشن معرفی می‌کند: ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ.

و از سوی دیگر، از افتادن در ورطه گمراهان از صراط هدایت و یا غضب‌شدگان در مسیر انحطاط و نابودی کامل، به خداوند پناه می‌برد: ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ.

به این ترتیب، اگر همه معارف قرآن در سه بخش اعتقادات، احکام و اخلاقیّات خلاصه می‌شود، سوره حمد هر سه بخش را در خود جای داده است. خصوصاً در آیات ۶ و۷، خداوند با بیان مقام انسان کامل و نعمت‌داران حقیقی و صاحبان ولایت کلّیّه الهیّه، به سه اصل محوری در جهان‌بینی قرآنی، یعنی مبدأ و معاد و انسان‌شناسی اشاره می‌فرماید.[۱۵۸]

هدف از خلقت و ضرورت تحصیل آن

هدف از خلقت، از جمله امور مهمّی است که در قرآن مورد تنبّه و تذکّر قرار گرفته، تا زندگی دنیوی و اخروی انسان براساس آن تنظیم شود. اقتضای هدف تعیین‌شده توسط خداوند حکیم آن است که تمهیدات لازم برای نیل به آن فراهم باشد، تا هدف قابل حصول گردد. در سوره مبارکه حمد به هر دو مسئله اشاره شده است و هم هدف و هم راه رسیدن به آن تعیین گردیده:

هدف از خلقت

خداوند در آیه ۵ سوره حمد، بعد از بیان جهان‌بینی الهی قرآن، اشاره به فلسفه خلقت انسان می‌نماید و اینکه او را در میان سایر موجودات در بهترین شرایط و استعدادها قرار داد. اساساً هدف نهایی از خلقت انسان، کرامت‌بخشیدن به او برای رسیدن به مقام بندگی محض است. به گونه‌ای که انسان در این مقام در مرتبه‌ای قرار گیرد که نه تنها خود را فقیر در درگاه الهی ببیند، بلکه خود و همه عالم را یکپارچه فقر و ناداری در درگاه غنیّ محض مشاهده کند. آیه ۵ سوره حمد نیز برای تبیین اهمیت این موضوع، با به‌کارگیری تفنّن زیبای ادبی، شیوه بیان را از غایب به خطاب تغییر داد تا از یک‌سو اهمیّت این مسئله حیاتی در زندگی بشر معلوم شود، و از سوی دیگر مقام قرب اولیاء خود را تبیین نماید؛ اینکه آنان نه به صورت غایب و در مقامی دور، خداوند را عبادت می‌کنند، بلکه در کمال قرب و به صورت حضوری با خداوند سخن می‌گویند. در چنین فضایی است که انسان از خداوند مقام بندگی محض را درخواست می‌نماید: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ؛ پس از آن، توفیق تحصیل بندگی و راه و رسم آن را نیز از خداوند طلب می‌نماید: ﴿وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.[۱۵۹]

تمهید وسایل رسیدن به هدف

در مسیر تحقق چنین هدف والایی، مسلمانان به طور مستمر از پروردگار درخواست ارائه ابزار و استعانت الهی را می‌نمایند. اهتمام بر این مسئله بیانگر دو مطلب است: اول آنکه رسیدن به مقام بندگی محض که در قرآن از آن به مقام مخلَصین یاد شده، به حدی منیع و بلند است که وصول به آن جز با استعانت از پروردگار میسور نیست. نکته دوم آنکه حرکت در این مسیر، حرکت در جهت تحقّق فلسفه خلقت انسان است و لذا بر همگان واجب است که جوهره هستی خود را با حرکت در این مقام ابراز نمایند؛ والّا نه تنها ضرر کرده‌اند، بلکه اصل هستی خود را از دست داده‌اند: ﴿قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[۱۶۰]. اگر دفع ضرر محتمل در حیات مادی عقلاً واجب است، دفع ضرری که اصل حیات معنوی و هستی حقیقی انسان را نابود می‌کند، به طریق اولی اوجب است. چه بسا یکی از اسراری که خداوند تلاوت سوره حمد را در همه نمازها واجب فرمود، تأکید بر همین مسئله باشد؛ زیرا مسلمانان هنگام تلاوت سوره حمد، در برابر خداوند یکتا اعلام بندگی محض را نموده و از او استعانت رسیدن به این مقام را می‌نمایند: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ. تعیین چنین هدف والایی، طبعاً مستلزم مجموعه شرایط و مقدماتی است که بدون آنها نتیجه حاصل نخواهد شد. به همین جهت، از یک‌سو بنا بر قاعده لطف، عقل حکم می‌کند که خداوند متعال ابزار رسیدن به مقام بندگی کامل و مخلَصیّت را در اختیار انسان قرار دهد؛ علاوه بر این، امکان ندارد که مولای حکیم و کریمی چون خداوند، در قرآن دعایی را به انسان تعلیم دهد و تأکید نماید که همه روزه و حداقل ده‌بار آن را در بهترین حالات، یعنی نماز، از او بخواهد، ولی در عین حال، راه رسیدن به آن را ابتر گذارد و به انسان‌ها ارائه ننماید.[۱۶۱]

انطباق «هدایت» با «صراط مستقیم»

خداوند در آیه ۶ سوره حمد، بعد از بیان مقام بلند بندگی و تعبّد محض در درگاه الهی، راه رسیدن به این مقام را در قالب دعا و جمله‌ای انشائی، این‌گونه بیان می‌فرماید: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ. پس راه عبودیت، هدایت شدن به صراط مستقیم است. با توجه به آنکه الف و لام در صراط برای تعریف است، پس هدایت به چنین راه معیّنی که در آیه بعد آن را به‌طور کامل‌تر بیان نموده، طریق منحصر بفرد در رسیدن به مقام تعبّد مرضیّ رضای خداوند است.

هدف یا طریق بودن صراط مستقیم

آیه ۶ سوره حمد از دو منظر قابل بررسی است. اول بر مبنای این احتمال است که ﴿الصِّرَاطَ، مفعول دوم فعل امر دعایی ﴿اهْدِنَا باشد؛ در این صورت، از آیه می‌توان چنین برداشت کرد که اصل صراط مستقیم، هدف از هدایت است. در این صورت، گویی هدایت به صراط مستقیم الهی و هدایت به مراتب بندگی تا مقام مخلَصین، پشت و روی یک سکه و دو جلوه از یک حقیقتند و تفاوتی میان آنها نیست و لذا هدایت به صراط مستقیم خود موضوعیّت یافته است. احتمال دوم آنست که چون معمولاً فعل هدایت، بیش از یک مفعول نمی‌گیرد و مفعول دوم را با حرف اضافه «الی» و یا «لام» ذکر می‌کنند مثل ﴿قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۶۲]، پس﴿الصِّرَاطَ که در آیه، منصوب به نزع خافضی مثل حرف جر «الی» و یا «لام» است؛ در هر صورت، این احتمال بیانگر آن است که صراط مستقیم هرچند طریق رسیدن به مطلوب، یعنی مقام تعبّد محض و مقرّبین است، ولی این طریق در رسانیدن به مطلوب موضوعیّت دارد و به حدی کامل است که گویی استقرار در آن عین رسیدن به هدف است و سالک با تمسّک به حبل‌اللّه صراط مستقیم، در این مقام قرار می‌گیرد و با استقامت در آن، حصول نتیجه برای او قطعی است.

در طی بیان تفصیلی آیات صراط مستقیم، از ابعاد گوناگون به ضرورت وجود دائمی صاحبان صراط استدلال شد؛ به این ترتیب که اوّلاً، صراط مستقیم الهی یکی بیش نیست و اسهل و اقرب طرق الی‌الله است؛ ثانیاً، صاحبان این راه، متّحد با صراط مستقیم و به بیان دیگر، مظهر صراط مستقیم الهی هستند؛ ثالثاً، چون صراط مستقیم، راه بندگان کامل، یعنی مخلَصین است، بنابراین صاحبان این راه اوّلاً معصوم به عصمت الهی هستند و ثانیاً چون طریق هدایت ایصالی پروردگار و مظهر رحمت رحیمیه الهی در میان خلق می‌باشند، باید آشنا به علوم الهی و مستقیماً مهتدی به هدایت الهی باشند تا بتوانند بدون اعوجاج، دیگران را به راه توحید رهنمون گردند.

شکل منطقی برهان را به صور مختلف منطقی می‌توان ارائه کرد؛ ذیلاً به یک مورد آن اشاره می‌نماییم:

اوّلاً، صراط مستقیم، راه نعمت‌داران حقیقی است: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ....

ثانیاً، نعمت حقیقی، نعمت ولایت است: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ[۱۶۳].

نتیجه آنکه: صراط مستقیم الهی، همان نعمت ولایت است.

  • صاحبان ولایت، معصوم به عصمت الهی هستند.

اوّلاً، صاحبان ولایت الهی و صراط مستقیم، عباد مخلَص پروردگار می‌باشند.

ثانیاً، عباد مخلَصین، معصوم به عصمت الهی هستند.

نتیجه آنکه: صاحبان ولایت الهی و صراط مستقیم، معصوم به عصمت الهی می‌باشند.

  • حضور دائمی امام معصوم (هادی به صراط مستقیم) ضروری است.

در طی برهان اشاره شد که امّت خاتم دائماً نیازمند به هادیان به هدایت ایصالی هستند؛ لذا اگر هدایت ارشادی را به فرض بتوان از طریق کتاب و سنّت نبوی تحصیل کرد، هرگز نمی‌توان هدایت ایصالی را جز از طریق هادی زنده و شاهد بر قلوب و اعمال عباد، از طریق دیگری تحصیل نمود؛ لذا می‌توان شکل قیاس استثنائی را به این ترتیب بیان کرد:

اگر هدایت ایصالی پروردگار دائمی است، آنگاه نیاز امّت به هادی (هدایت ایصالی) دائمی است.

ولکن هدایت ایصالی پروردگار دائمی است.

در نتیجه: (با رحلت نبی اکرم(ص)) امّت دائماً نیازمند به حضور هادی (هدایت ایصالی) در میان خود است.

اکنون طی قیاس اقترانی می‌گوییم:

اوَلاً، صاحبان و هادیان به صراط مستقیم الهی (اعم از هدایت ارشادی و یا ایصالی)، معصوم به عصمت الهی و عالم به علوم ربّانی هستند.

ثانیاً، معصوم به عصمت الهی و عالم به علوم ربّانی (بنا بر روایات وارده)، منحصر در ائمه هدی(ع) بعد از رسول اکرم(ص) است.

نتیجه آنکه: صاحبان و هادیان به صراط مستقیم الهی (بعد از رسول خدا(ص)) منحصر در ائمه هدی(ع) می‌باشند.[۱۶۴]

طبقه‌بندی ضرورت امامت

  1. ضرورت امامت به معنای ضرورت وجود امام یا وجوب وجود امام و به معنای علّت وجود یا علت فاعلی و همواره عقلی است:
    1. وجوب عدل؛
    2. وجوب دفع فساد (وجوب دفع هرج و مرج، وجوب حفظ نظام جامعه
    3. وجوب تأمین منافع ملزمه؛
    4. وجوب دفع اختلاف در جامعه؛
    5. وجوب رسیدن جامعه به کمال؛
    6. وجوب تنظيم روابط استخدام و تعاون اجتماعی؛
    7. وجوب توزیع عادلانه فرصت‌ها و امکانات جامعه.
  2. ضرورت امامت به معنای ضرورت تعیین امام یا وجوب تعیین امام و به معنای علّت مشروعیت:
    1. مشروعیت عقلی: ضرورت عقلی تعیین امام (وجوب عقلی تعیین امام
      1. قاعده لطف؛
      2. قاعده امکان اشرف؛
      3. وجوب دفع ضرر از نفس (ضرورت دفع ضررهای بزرگ
      4. عدم نصب امام خلاف حکمت الهی (نقض غرض)؛
      5. برهان تقابل قطبین؛
      6. لازمه نظام احسن هستی؛
      7. برهان علت غایی؛
      8. برهان مظهر جامع.
    2. مشروعیت شرعی: ضرورت شرعی تعیین امام (وجوب شرعی تعیین امام

نیاز به امام

در اصل نیاز به امام و ضرورت امامت، میان مسلمانان اختلافی نیست و همه فرقه‌های اسلامی جز گروه اندکی از خوارج، بر این امر اتفاق دارند. اختلاف عمده در این است که ضرورت و بایستگی امامت، ضرورت عقلی است یا شرعی؟ اشاعره نیاز به امامت را شرعی و بسیاری از معتزله، آن را عقلی می‌دانند. از نگاه متفکران و متکلمان شیعه، وجه نیاز به امام عقلی است. وجه نیاز به امام، همان وجه نیاز به نبی است؛ زیرا بقا و حفظ دین و هدایت و تربیت معنوی انسان، بدون وجود امام امکان ندارد. بنابراین هم انسان‌ها و هم دین نیاز به امام دارند و این دو نیاز، عقلی است[۱۶۵].

برای نیازمندی بشر به امام، وجوه ذیل قابل ذکر است:

ضرورت تداوم هدایت

همان‌گونه که عنایت حق ایجاب می‌کند که برای هدایت عمومی بشر پیامبران را بفرستد و بستر هدایت خلق را فراهم سازد و حجت را بر آنان تمام کند، عیناً اقتضا دارد که پس از ختم نبوت نیز این بستر ادامه یابد و کسی را که در اوصاف و کمال، همانند پیامبر(ص) باشد، به جای او بگمارد تا در پرتو نور وجود و حضور او مردم هدایت شوند. بنابراین همان‌گونه که پیش از ختم نبوت و در زمان نبی خاتم(ص) بشر نیازمند هدایت تشریعی و تکوینی بود، پس از ختم نبوت نیز نیازمند هدایت است و وجود شریعت و قرآن به تنهایی در امر هدایت، کافی نیست؛ زیرا بشر همیشه در معرض هواپرستی، غفلت و فراموشی قرار دارد و از خطا و انحراف عملی و علمی در امان نیست؛ در نتیجه، ممکن است شریعت و قرآن را به سود و منفعت شخص یا گروه خاصی قرائت و تفسیر و تأویل کند و امر هدایت انسان با وجود قرآن و شریعت، مختل گردد.

پس بشر به سبب جایزالخطا بودن و در معرض هواپرستی قرار داشتن، نیازمند امامی است که چنین نباشد و خود نیازمند رهبری و هدایت کس دیگری نباشد و از همه نقص‌های نامبرده پیراسته باشد. اصولاً فرآیند نبوت و امامت، دو فرآیند توأم با هم و انفکاک‌ناپذیرند. این از تقدیرهای ازلی الهی است و لازمه طبیعی هدایت و تداوم‌یابی، بدون تحریف و تأویل و انحراف آن، این است که پیامبر خاتم(ص) همچون دیگر پیامبران سلف و آورندگان شریعت و وحی، جانشین خود را معرفی کرده، دنباله هدایت خویش را رها نکند و امر هدایت را به کسی بسپارد که حامل علم و عمل و وارث تعالیم آسمانی آن حضرت باشد.[۱۶۶].

مراتب هدایت

از تأمل در آیات قرآن می‌توان به سه گونه هدایت پی برد:

  1. هدایت همگانی: این گونه هدایت، به انسان اختصاص ندارد، بلکه عام و فراگیر است و همه موجودات عالم را فرا می‌گیرد. در قرآن کریم آمده است: «خداوند به هر موجودی آنچه را که لازمه آفرینش او بوده، عطا فرموده و سپس آنها را هدایت کرده است»[۱۶۷]. این مرتبه از هدایت بدان معناست که در سرشت و نهاد همه موجودات عالم، حب کمال و حرکت به سوی آن نهفته است و از این حیث، همه موجودات دارای نهاد ناآرامی هستند و مدام به سوی کمال در حرکت‌اند. انسان نیز همانند دیگر موجودات، از این قاعده مستثنا نیست و حب به کمال و حرکت به سوی آن در نهاد و سرشت او نهفته است. در اینجا این پرسش مطرح می‌گردد که با این حال، چه نیازی به پیغمبران و امامان است؟ در پاسخ باید گفت که وظیفه پیامبر و امام، هدایت همگانی نیست، بلکه وظیفه آنان هدایت تشریعی و تکوینی است. به دیگر سخن، پیامبران و امامان مصداق سعادت و کمال را به مردم رهنمون می‌سازند و راه رسیدن به آن را به مردم می‌نمایانند.
  2. هدایت تشریعی: به معنای بیان و ارائه طریق است، به عهده پیامبران الهی است که با موعظه حسنه و بیم و نوید، مردم را به مصادیق سعادت و کمال رهنمون می‌سازند. بسیاری از آیات قرآن تصریح دارد که مسئولیت بیم و نوید انسان را انبیای الهی عهده دارند: «از پیامبرانی که بشارت‌گر و هشداردهنده بودند، تا برای مردم پس از آنان، در برابر خدا حجتی نباشد»[۱۶۸]. درباره پیامبر خاتم(ص) می‌فرماید: «همانا تو بیم دهنده‌ای»[۱۶۹].
  3. هدایت تکوینی: هدایت امام، هدایت و تصرف تکوینی در امر هدایت است که انسان را به مقصد و مطلوب می‌رساند و ایصال به مطلوب می‌کند. این هدایت نسبت به دو گونه پیشین، از حیث مصداق، اخص است و تنها در پاره‌ای از افرادی که استعداد چنین تصرفی را دارند، اعمال می‌گردد؛ در حالی که هدایت تشریعی، همه مکلفان و هدایت همگانی، همه موجودات عالم را فرا می‌گرفت.

علامه طباطبایی در توضیح هدایت امام می‌فرماید: هدایت امام، هدایت مخصوصی است که به معنای رساندن به مقصود است؛ نه اینکه تنها راهنمایی و ارائه طریق باشد که کار رسولان و پیغمبران، بلکه عموم مؤمنان است که باید با موعظه و نصیحت، مردم را به سوی خدا دعوت کنند. حاصل استدلال علامه بر این مطلب آن است که هر جا که در قرآن نامی از امامت به میان آمده، به عنوان تفسیر در پی آن ذکر گردیده است. در داستان حضرت ابراهیم(ع) می‌فرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۷۰]. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۷۱] و در مورد دیگر می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۷۲].

در این موارد، «هدایت» به عنوان توضیح و تفسیری بعد از امامت ذکر شده است و سپس هدایت را تعبیر به «امر» کرده است. ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا یعنی پیشوایانی که به امر ما مردم را هدایت می‌کنند. از اینجا معلوم می‌شود که هدایت که مقام امامت است، هدایت مخصوصی است و مقصود از امر خدا که از آن به ملکوت نیز تعبیر می‌شود، همان جنبه تجرد و ثبات موجودات است؛ زیرا موجودات دو جنبه دارند:

  1. جنبه ثبات و تجرد؛ که از این نظر، زمان و مکان و تغییر و حرکت در آنها راه ندارد و منظور از کلمه «کن» در آیه شریفه همین معناست.
  2. جنبه خلق؛ که جنبه تدریج و تغییر موجودات است و از این نظر، مشمول حرکت و مکان و زمان داشتن هستند.

از سوی دیگر، دل‌ها و اعمال مردم نیز مانند دیگر موجودات، دارای دو جنبه نامبرده است (جنبه ملکوتی و جنبه خلق)؛ بنابراین چون هدایت امام مقید به «امر» شده است و امر نیز همان عالم ملکوت است، امام باید دارای مقام یقین باشد و عالم ملکوت بر وی مکشوف باشد. گفته شد که عالم ملکوت، عالم امر و باطن است؛ در نتیجه جمله ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا به ما می‌فهماند که موضوع هدایت دل‌ها و اعمال مردم است که باطن و حقیقت آن بر امام مکشوف و جنبه ملکوتی آن پیش امام ظاهر است و اعمال نیک و بد نزد او حاضر می‌باشد و راه سعادت و شقاوت، تحت نظر او قرار دارد. بنابراین امام می‌تواند با تصرف تکوینی در دل‌ها و اعمال افرادی که این گونه تصرفات را بر می‌تابند، در آنها تصرف کند و ایشان را به سرمنزل مقصود برساند و ایصال به مطلوب کند. با توجه به توضیح گونه‌های هدایت و معانی آن، استدلال پیشین را می‌توان این گونه سامان داد:

  1. اقتضای عنایت حق آن است که بشر از جمیع مراتب هدایت برخوردار باشد.
  2. عنایت حق، دائمی و ابدی است و اختصاص به دوره خاصی ندارد.
  3. شریعت و قرآن به تنهایی نمی‌تواند عهده‌دار هدایت انسان‌ها باشد؛ زیرا جایزالخطا بودن انسان همیشه او را در معرض انحرافات فکری و عملی قرار می‌دهد و ممکن است شریعت را به سود خودش قرائت و تأویل کند.
  4. امام باید کسی باشد که از جمیع انحرافات فکری و عقلی پیراسته و خود هدایت شده باشد؛ زیرا در غیر این صورت، فردی نیازمند به هدایت دیگران است و این مقام با مقام هدایت کردن و هادی بودن سازگاری ندارد و مستلزم محال عقلی است. افزون بر آن، آیات قرآن نیز بر این امر صراحت دارد: «آیا کسی که به سوی حق هدایت می‌کند، برای پیروی شایسته‌تر است یا کسی که خود هدایت نمی‌شود، مگر او را هدایت کنند»[۱۷۳].
  5. در زمان نبی خاتم(ص) هدایت تشریعی و تکوینی به عهده آن جناب بود و آن حضرت از هر دو مقام امامت و نبوت برخوردار بود.
  6. عنایت حق ایجاب می‌کند که پس از ختم نبوت نیز بشر از گونه‌های هدایت برخوردار باشد و بستر هدایت الهی، تنها با وجود کسی فراهم می‌گردد که خود هدایت شده و پیراسته از خطا، غفلت و هواپرستی و همه لغزش‌های فکری و عملی باشد؛ بنابراین وجود امام معصوم برای هدایت انسان در همه ادوار بشر، عقلاً لازم و ضروری است.[۱۷۴].

نیاز دین به امام

دین که عبارت است از مجموعه معارف، قوانین و احکام الهی و غرض از آن، هدایت انسان است، از جهات متعددی نیازمند امام است:

۱. از جهت تبیین و تفسیر معارف و تفصیل بیان احکام: تبیین و تقریر این دلیل، متوقف بر مقدمات ذیل است:

  1. اسلام، دین خاتم، جاودانه، جهانی و مشتمل بر همه معارف و احکام و دستوراتی است که بشر از دین انتظار دارد و برای هدایت او لازم است؛ زیرا در غیر این صورت، نیاز به شریعتی کامل‌تر بود که شریعت جدید، خود نیازمند پیامبر جدید است و حال آنکه خاتمیت پیامبر اسلام(ص) از ضروریات این دین است. پس دین خاتم مشتمل بر همه اموری است که بشر در امر هدایت به آن نیاز دارد.
  2. گستره معارف و احکام دین اسلام به اندازه‌ای است که حضرت پیغمبر(ص) در زمان حیاتش مجال تعلیم همه آنها را نداشت؛ زیرا بسیاری از فرصت‌های آن حضرت مصروف جنگ و درگیری‌های عدیده‌ای شد که با مخالفان و کافران به وجود آمد. افزون بر آن، عموم مردم نیز استعداد فراگیری تفاصیل احکام و معارف آن را نداشتند و نیز پاره‌ای از احکام باید به تدریج بیان می‌شد که وقت بیان آن نرسیده بود.
  3. پیامبر اسلام(ص) تفاصیل احکام و ژرفای معارف دین را به وصی خاص خودش از طریق ویژه‌ای آموخته است؛ همان طریقی که امام علی(ع) فرمود: «پیغمبر(ص) بابی از علم را به روی من باز کرد که از آن باب، هزار باب دیگر گشوده شد»[۱۷۵].
  4. در پاره‌ای از معارف دین، غموض و دشواری‌هایی وجود دارد که با اطوار عقلی قابل فهم نیست[۱۷۶].

بنابراین دین در تفسیر و تبیین ژرفای معارف و در تفصیل و بیان احکام خود نیازمند امامی است که همچون خود پیامبر(ص) غموض آن را تفسیر و تبیین و احکامش را بیان کند و تفصیل دهد؛ آن گونه که هیچ خط و انحرافی در آن وجود نداشته باشد و این نیاز، بدون امام معصومی که بر اسرار شریعت احاطه علمی داشته و از خطا و گناه مصون باشد، برآورده نمی‌شود. پس وجود امام معصوم(ع) برای بیان و تفصیل معارف و احکام دین، لازم و ضروری است.

۲. در نگهداری از بدعت و تحریف: زیرا عموم مردم، مدام در معرض خطا، غفلت، فراموشی، هواپرستی و حب ریاست قرار دارند و به سبب جهات یادشده، ممکن است بدعت و انحراف‌هایی را در دین پدید آورند و شریعت را به سود خود تأویل و قرائت کنند. از این رو دین نیازمند حافظی است که از پدید آمدن بدعت و تحریف، پیشگیری و انحرافات پدید آمده را اصلاح کند.

۳. قرآن (منبع معارف و احکام شریعت خاتم) نیازمند قیّم است: زیرا قرآن کریم مشتمل بر آیات محکم و متشابه، عام و خاص، ناسخ و منسوخ و دارای معانی مکتوم بسیاری است که دستیابی به اسرار و ژرفای معانی آن، بدون هدایت امام معصوم ممکن نیست؛ چه اینکه جز پاکیزگان، به اسرار معانی آن راه نمی‌یابند: ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۱۷۷] و مراد از قیم قرآن، عالم به تفسیر محکمات و تأویل متشابهات و حافظ اسرار آیات و اطوار بینات آن است[۱۷۸]. در زمان خود رسول اکرم(ص) یکی از وظایف و شئون آن حضرت، تفسیر و تبیین معارف دین و قرآن بود که آیات قرآن، خود گواه بر این مطلب است: «و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم، آنچه را به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی»[۱۷۹]. کوتاه سخن اینکه هدایت و تربیت معنوی و فکری بشر و حفظ و تبیین و تفسیر معارف و تفصیل احکام دین، بدون امام معصوم که خود، هدایت شده و سعید و کامل و بر اسرار معارف و احکام شریعت، احاطه علمی داشته باشد، امکان‌پذیر نیست و عنایت حق ایجاب می‌کند که هدایت‌گر و رهبری را برای مردم بگمارد و حجت را بر آنان تمام گرداند و بستر هدایت عموم بشر را فراهم سازد. امام رضا(ع) در حدیث مبسوطی که منزلت و نقش امام و دیگر مسائل امامت را بیان فرموده، درباره وجه نیاز به امام، علل ذیل را بیان می‌فرماید:

  1. تنظیم امور مسلمانان: «امام ناظر به زنده نگه داشتن احکام الهی در جامعه مسلمانان و جلوگیری از شیوع گناه و ناظر به حکومت و حفظ امنیت است».
  2. حفظ و نگهداری دین: «امام ناظر بر دفاع و حفظ شریعت اسلام است که آن را از دستبرد منافقان و معاندان صیانت کند».
  3. تبیین و تفسیر دین: «امام مبین حلال و حرام خداست».
  4. هدایت و تربیت معنوی و فکری: «امام با اندرز نیکو و حجت رسا مردم را به خدا فرا می‌خواند»[۱۸۰].[۱۸۱].

نقاط اختلاف شیعه و اهل سنت در امامت

هر چند که از ظاهر تعریف‌های پیشین، تفاوت چندانی میان متکلمان شیعه و سنی در تعریف امامت به دست نمی‌آید و بر حسب ظاهر عبارت نمی‌توان گفت که آنان دو تصویر ناهمگون از امامت دارند؛ زیرا بسیاری از مؤلفات امامت؛ همانند ریاست عامه، جانشینی از پیامبر(ص) و پاسداری از شریعت به طور مشترک در تعاریف هر دو دسته از متکلمان شیعه و اهل سنت آمده بود، ولی دقت در این مسئله و توابع آن نشان می‌دهد که این بسیار ساده‌انگارانه است که پنداشته شود حقیقتاً شیعه و سنی در تصویر امامت و حقیقت آن، اختلاف عقیده ندارند و اختلاف آنان تنها به مصداق بر می‌گردد[۱۸۲]. به طور کلی، امامیه با اهل سنت در موارد ذیل اختلاف اساسی دارند:

  1. شیعه امامت را مقام و عهد الهی و آن را همانند نبوت، فراتر از گزینش مردم می‌دانند، ولی اهل سنت آن را یک مقام معمولی و در حد حاکم و زعیم اجتماعی می‌انگارند و بر این باورند که تعیین و نصب امام بر مردم واجب است و آنان می‌توانند امام را از میان خودشان انتخاب کنند.
  2. شیعه فرآیند امامت را لطف و عنایت حق می‌دانند، اما اهل سنت، این مطلب را منکرند.
  3. امامت از نگاه شیعیان، تداوم و استمرار وظایف انبیاست و نیابت امام از نبی خاتم(ص) نیابت مطلق است؛ یعنی امام تمام وظایف و شئون پیامبر را جز دریافت وحی که بابش در خاتمیت مسدود است، بر عهده دارد، لیکن اهل سنت، نیابت و خلافت از پیامبر(ص) را منحصر در زعامت و حکومت می‌دانند و بنابراین، امامت نزد آنان به منزله تئوری حکومت در جامعه دینی است.
  4. برتری علمی (به گونه‌ای که بر تمام معارف دینی احاطه علمی داشته باشد) و برتری اخلاقی و عصمت از گناه و خطا را شیعیان در امام شرط می‌دانند، ولی اهل سنت نه تنها عصمت را در امام شرط نمی‌دانند، بلکه شماری از متکلمان و محدثان آنها عدالت را نیز شرط امام نمی‌دانند و حتی اطاعت و پیروی از پیشوای فاسق را واجب می‌دانند[۱۸۳].
  5. امامت از نگاه شیعه جزو مسائل کلامی و اعتقادی است، اما در نزد اهل سنت، از مسائل فقهی و فرعی.
  6. طریق نصب و تعیین امام نزد شیعه، نص پیامبر(ص) است، ولی اهل سنت، انتخاب اهل حل و عقد، شورا، وصیت و حتی غلبه نظامی را از طرق نصب و تعیین امام می‌دانند[۱۸۴].
  7. شیعه فرآیند امامت را جاودانه می‌داند و زمین را در هیچ حال، خالی از حجت الهی نمی‌داند، اما اهل سنت امامت را منقطع و محدود به دوره خاصی میان می‌انگارند.[۱۸۵].

منابع

پانویس

  1. علی بن محمد القوشچی، شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۵. عمده مطالب کلامی این بخش با استفاده و اقتباس از منبع زیر تدوین و نگارش شده است. هادی نجفی، ولایت و امامت، چاپ اول، قم، دارالذخائر، ۱۳۷۰ش.
  2. حسن بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۸۸.
  3. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۲.
  4. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  5. «بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است» سوره لیل، آیه ۱۲.
  6. قواعد العقاید، ص۱۱۰.
  7. قواعدالعقائد، ص۱۱۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۶؛ کشف المراد، ص۲۹۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
  8. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۷
  9. قواعدالعقائد، ص۱۱۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۶؛ کشف المراد، ص۲۹۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
  10. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۷؛ شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۶.
  11. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  12. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  13. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۷۶- ۹۵؛ اثبات الوصیه، ج۱، ص۱۱۲- ۱۱۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۰ و ۲۰۴، احادیث ۲۵۹ و ۴۰۳؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱۲، ص۲۷۷؛ ج۱۳/ ص۱۸۸، احادیث ۱۵۶۳۶ و ۱۶۸۱۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۲۵.
  14. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۷۹؛ النبراس، ص۵۱۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  15. شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.
  16. المغنی فی أبواب التوحید والعدل، الإمامة، ج۱، ص۴۷.
  17. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ غایة المرام فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ الألفین، ص۷-۸.
  18. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  19. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۸
  20. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۰۹- ۴۱۰.
  21. قواعد المرام، ص۱۷۵.
  22. تقریب المعارف، ص۹۵؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۴۰؛ کشف المراد، ص۴۹۰؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۸.
  23. المغنی، ج۱، ص۳۵.
  24. المغنی، ص۲۶.
  25. المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۵۰.
  26. المنقذ، ج۲، ص۲۴۷.
  27. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۹
  28. المنقذ، ج۲، ص۲۵۰.
  29. همان، ج۲، ص۲۵۲.
  30. کشف المراد، ص۴۹۱.
  31. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۱۰
  32. ر.ک: شرح المواقف ج۸، ص ۳۴۸ و شرح المقاصد ج۵، ص ۲۳۵.
  33. ر.ک: شرح اصول خمسه، ص ۵۰۸ و المغنی فی أبواب التوحید و العدل ج۲۰ (امامت۱، ص۱۶ الکلام فیما یتعلق بوجوب الإمامة و وجه وجوبها).
  34. ر.ک: کشف المراد، ص ۱۸۱ و امامت پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص ۱۲۵.
  35. درباره مهم‌ترین موارد اختلاف طی درس‌های آینده تحت عنوان نصب الهی درباب ویژگی‌های امام و راه‌های شناخت و تعیین امام به تفضیل سخن خواهیم گفت.
  36. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۵۹-۶۳
  37. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  38. بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است؛ سوره لیل، آیه: ۱۲.
  39. قواعد العقاید، ص۱۱۰.
  40. قواعدالعقائد، ص۱۱۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۶؛ کشف المراد، ص۲۹۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.
  41. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی؛ ج۱، ص ۶۹.
  42. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی؛ ج۱، ص ۶۹.
  43. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۷؛ الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۶.
  44. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی؛ ج۱، ص ۶۹.
  45. سوره نساء، آیه ۵۹.
  46. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  47. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۷۶ـ ۹۵؛ اثبات الوصیه، ج۱، ص۱۱۲ـ ۱۱۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۰ و ۲۰۴، احادیث ۲۵۹ و ۴۰۳؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱۲، ص۲۷۷؛ ج۱۳، ص ۱۸۸، احادیث ۱۵۶۳۶ و ۱۶۸۱۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۲۵.
  48. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی؛ ج۱، ص ۶۹.
  49. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۷۹؛ النبراس، ص۵۱۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  50. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی؛ ج۱، ص ۶۹.
  51. شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.
  52. المغنی فی أبواب التوحید والعدل، الإمامة، ج۱، ص۴۷.
  53. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی؛ ج۱، ص ۶۹.
  54. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ غایة المرام فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ الألفین، ص۷ـ۸.
  55. تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
  56. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی؛ ج۱، ص ۶۹.
  57. ر.ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۹۱.
  58. ر.ک. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۴۳۲ - ۴۳۳.
  59. ر.ک. رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، ص۱۳۶ - ۱۳۸.
  60. ر.ک. رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، ص۱۲۷.
  61. ر.ک. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۴۳.
  62. ر.ک. رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، ص۱۲۹ - ۱۳۲.
  63. ر.ک. رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، ص۱۳۲ - ۱۳۴.
  64. ر.ک. رضایی، عبدالکریم، امامت‌پژوهی، ص۱۳۵.
  65. ر.ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۹۲ - ۱۹۷.
  66. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
  67. علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۰۴.
  68. علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۰۴.
  69. علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۰۶.
  70. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۶۹-۷۰.
  71. داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۷۷.
  72. الفخر الرازی، الاربعین من اصول الدین، ص۴۲۶-۴۲۷؛ به نقل از: محمد مهدی شمس‌الدّین، نظام الحکم و الادارة فی الاسلام، ص۱۰۳-۱۰۴،؛ ر.ک: فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۷۷.
  73. فرقه زیدیه در مسئله امامت عقیده ویژه‌ای دارند. آنان برای امامت پنج شرط را لازم دانسته‌اند که شهرستانی به آنها اشاره کرده است. ر.ک: ملل و نحل، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵؛ ر.ک: خواجه نصیر طوسی، قواعد العقائد، ص۱۲۵-۱۲۶.
  74. زیدیه به امامت امام زین‌العابدین(ع) عقیده ندارند، زیرا ایشان قیام مسلحانه نکرد، ولی فرزندش زید را امام می‌دانند، چون شرایط امام را دارا بوده است. هم‌چنین آنها در مورد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) قیام مسلحانه را لام نمی‌دانند، زیرا پیامبر(ص) درباره آنها فرمود: «هُمْ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»، ر.ک: علی ربّانی گلپایگانی، درآمدی بر علم کلام، ص۲۰۸.
  75. خلیل الزّین، تاریخ الفرق الاسلامیه، ص۱۷۷–۱۷۸ و ص۱۸۱؛ ر.ک: داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۷۸.
  76. برای اطلاع بیشتر از ادله لزوم و وجوب انتصاب الهی امامت، ر.ک: جعفر سبحانی، رهبری امت، ص۲۲–۵۷.
  77. "قاعده لطف" بیشتر اصطلاح متکلمان اسلامی است که در علم کلام طرح می‌شود. اما "نظریه عنایت" اصطلاح فلسفی است و فلاسفه اسلامی آن را به کار می‌برند. این دو اصطلاح نزدیک به Theory of Grace در فلسفه مسیحی – افلاطونی هستند. شاید بتوان نظریه عنایت را با اندکی تسامح معادل قاعده لطف در کلام شیعه دانست. برای آشنایی با این دو اصطلاح، ر.ک: مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص۱۳۵–۱۵۱ و ر.ک: داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۲۰۴.
  78. مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص۱۳۵.
  79. الإمام لطف فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلا للغرض؛ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۵۹-۶۰.
  80. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۵۹-۶۰.
  81. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۴۰۶.
  82. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۰–۶۱.
  83. ابن‌میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۵؛ به نقل از داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۷۹.
  84. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۷۰-۷۴.
  85. برای اطلاع بیشتر از این ادله، ر.ک: شیخ مفید، الارشاد ج۱ ص۵-۷.
  86. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  87. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵.
  88. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  89. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  90. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  91. محمد حسن المظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۱۲۵؛ به نقل از: داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۸۳.
  92. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۷۴-۷۶.
  93. برای اطلاع بیشتر از جزئیات این احادیث، ر.ک: علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۶۵–۸۹.
  94. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  95. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۴۴.
  96. داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۸۵.
  97. این حدیث از طرق مختلف در منابع روایی شیعه و سنّی نقل شده است: سیره ابن‌هشام، جص ۵۱۹ - ۵۲۰؛ صحیح بخاری، در غزوه تبوک، ج۶، ۱۳۴۱؛ صحیح مسلم، در فضایل علی، ج۷، ص۱۲۰؛ ابن‌ماجه، در فضائل اصحاب النبی، ج۱، ص۵۵ و....
  98. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۶.
  99. داوود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص۱۸۶.
  100. این روایت در کتاب‌های حدیثی معتبر اهل تسنّن نیز نقل شده است؛ از جمله: صحیح مسلم، ج۷، ص۱۶۲؛ صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۲۱؛ مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص، ۱۸۱.
  101. برای تحلیل سند و دلالت حدیث ثقلین ر.ک: محمد قوام‌الدین القمی، حدیث ثقلین؛ جعفر سبحانی، رهبری امت، ص۲۲۰–۲۲۵؛ علی‌اصغر رضوانی، امامت در حدیث (امام‌شناسی ۲ و پاسخ به شبهات)، ص۳۱۱-۳۲۶.
  102. حدیث غدیر از روایات متواتری است که ۱۱۰ صحابی و ۸۴ تابعی و علما و محدثان در قرون بعدی، آن را روایت کرده‌اند. برای اطلاع بیشتر: علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۲۱ به بعد.
  103. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۸۰.
  104. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  105. «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۴- ۱۵۱.
  106. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۷۶-۷۹.
  107. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  108. «و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  109. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۷.
  110. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰.
  111. ذکری الشیعة، ص۱۳۴.
  112. التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو و النسیان.
  113. حق الیقین، ج۱، ص۹۳-۹۷.
  114. برای توضیح بیشتر ر.ک: الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۲۰۰-۲۰۹.
  115. العدة فی اصول الفقه، ص۳۶۰.
  116. ر.ک: بحارالانوار، ج۱، کتاب العقل و الجهل.
  117. ﴿فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ [«آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد» سوره بقره، آیه ۲۱۳]: مراد از «اذن خداوند» در این آیه شریفه آن است که اراده حق از مجرای اوصیاء معصوم انبیاء(ع) در هدایت مردم جاری می‌شود؛ چنان‌که در دنباله آیه می‌فرماید: ﴿وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ [«و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳] مراد از ﴿صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ، امام معصوم و مشخصاً حضرت علی(ع) است (عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۶). و همچنین در ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَراه راست را به ما بنمای * راه آنان که به نعمت پرورده‌ای؛ که نه بر ایشان خشم آورده‌ای و نه گمراه‌اند» سوره فاتحه، آیه ۶-۷]، نعمت حقیقی، ائمه(ع) هستند. «قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع):‏ مَا بَالُ‏ أَقْوَامٍ‏ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏(ص) وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّهِ لَا يَتَخَوَّفُونَ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (الکافی، ج۱، ص۲۱۷)؛ و نیز امام سجاد(ع) فرمود: «لَيْسَ‏ بَيْنَ‏ اللَّهِ‏ وَ بَيْنَ‏ حُجَّتِهِ‏ حِجَابٌ‏ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ نَحْنُ أَبْوَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ وَ نَحْنُ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِهِ وَ نَحْنُ أَرْكَانُ تَوْحِيدِهِ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سِرِّهِ» (معانی الأخبار، ص۳۵). در تبیین این برهان، به مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبید، عالم اهل بصره، درباره ضرورت وجود امام، مراجعه شود (الکافی، ج۱، ص۱۶۹، ح۳). ماحصل آنکه، وجود امام برای رفع تردید از عقول ناس است و تا امام نباشد، ماده شک از دین و اعتقادات مردم برداشته نمی‌شود.
  118. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۲۸.
  119. «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.
  120. «به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید» سوره نور، آیه ۲.
  121. ادامه بیان علامه چنین است: وأنه لیس للأمة أن یأمر الجلاد بالقطع من دون أن یتولی ذلک الأمر الإمام. والحمل علی وجوب نصب الأئمة علی الأمة إخراج الکلام عن حقیقته من غیر ضرورة ولا دلالة (الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۵، القول فی الإمامة...).
  122. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۳۰.
  123. رک: حقّ الیقین (ط. اسلامیه)، ص۳۶؛ علم الیقین فی اصول الدین (ط. بیدار، ۱۴۱۸ ﻫ.ق)، ج۱، ص۵۰.
  124. الإمام: هو الإنسان الذی له رئاسه فی امور الدین و الدنیا نیابه عن النبی. فإن قیل ما الدلیل علی أن الامامه واجبه فی الحکمه، فالجواب: الدلیل علی ذلک أنها لطف و اللطف واجب فی الحکمه علی الله تعالی فالإمامه واجبه فی الحکمه؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ص۳۹.
  125. النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ص۴۴.
  126. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۶۳-۱۶۴.
  127. عبارت سید مرتضی چنین است: الأمراء لا یخلون من أن یکونوا رعیه لغیرهم و راجعین الی امام الکل أو کانوا غیر مؤتمین بغیرهم، و لا یکونوا کذلک إلا بعد أن یکونوا معصومین کاملین. و من کان بهذه الصفه فله الرئاسه التی أشرنا الی وجوبها و ان کانوا جماعه، فان العقل لا یمنع من وجود ائمه کثیرین فی زمان واحد. و ان کان هؤلاء الأمراء رعیه لغیرهم و مؤتمین بامام الکل فقد ثبت علی کل حال وجوب رئاسه من لا رئاسه علیه، و أنه لابد من ذلک و ان کان من رئاسه من یقتدی من الرؤساء بغیره کالأمراء بد. والذی یدل علی ما ادعیناه أن کل عاقل عرف العاده و خالط الناس، یعلم ضروره أن وجود الرئیس المهیب النافذ الأمر السدید التدبیر یرتفع عنده التظالم و التقاسم و التباغی او معظمه، او یکون الناس الی ارتفاعه أقرب، و ان فقد من هذه صفته یقع عنده کل ما اشیرنا الیه من الفساد او یکون الناس الی وقوعه أقرب. فالرئاسه علی ما بیناه لطف فی فعل الواجب و الامتناع من القبیح، فیجب أن لایخلی الله تعالی المکلفین منها. و دلیل وجوب الالطاف یتناولها. (الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ هق)، ص۴۱۰.)
  128. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۶۴-۱۶۵.
  129. «و خداوند بر آن نبود که بدیشان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم می‌کردند» سوره عنکبوت، آیه ۴۰.
  130. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۶۵-۱۶۶.
  131. الإمامه رئاسه عامه في أمور الدنیا و الذين لشخص من الأشخاص نيابه عن النبي. و هي واجبة عقلا، لأن الإمامة لطف، فانا نعلم قطعا ان الناس إذا كان لهم رئیس مرشد مطاع ینتصف للمظلوم من الظالم و یردع الظالم عن ظلمه کانوا إلی الصّلاح أقرب و من الفساد ابعد. و قد تقدّم أن اللّطف واجب؛ الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب (ط. مؤسسه مطالعات اسلامی، ۱۳۶۵ هش)، ص۴۰.
  132. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۶۶-۱۶۷.
  133. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۸؛ همو، الانصاف، ص۱۳۳-۱۳۴.
  134. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۸؛ همو، المسألة المفردة فی الامامیه، ص۶۱.
  135. ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۱۳۳-۱۳۴.
  136. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۸.
  137. ابن قبه رازی رازی، النقض علی ابوالحسن علی بن احمد بن بشار، ص۵۴.
  138. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۴۰-۱۴۱.
  139. الإمام: هو الإنسان الذی له رئاسه فی امور الدین و الدنیا نیابه عن النبی. فإن قیل ما الدلیل علی أن الامامه واجبه فی الحکمه، فالجواب: الدلیل علی ذلک أنها لطف و اللطف واجب فی الحکمه علی الله تعالی فالإمامه واجبه فی الحکمه؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، ص۳۹.
  140. الذخیره فی علم الکلام، ص۴۱۰.
  141. ر.ک: فیاض بخش و محسنی، ولایت. امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵.
  142. شیخ طوسی‏، محمد بن حسن، کتاب الغیبة، ص۵.
  143. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، قاعده لطف و وجوب امامت، نشریه انتظار موعود پاییز ۱۳۸۱، شماره ۵؛ ص۱۱۹.
  144. الإمامه رئاسه عامه فی أمور الدنیا و الذین لشخص من الأشخاص نیابه عن النبی. و هی واجبة عقلا، لأن الإمامة لطف، فانا نعلم قطعا ان الناس إذا کان لهم رئیس مرشد مطاع ینتصف للمظلوم من الظالم و یردع الظالم عن ظلمه کانوا إلی الصّلاح أقرب و من الفساد ابعد و قد تقدّم أن اللّطف واجب؛ الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰.
  145. ر.ک: فیاض بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۵ـ۱۶۶.
  146. طوسی، خواجه نصیرالدین، رساله الامامه، ص۴۲۶ـ ۴۲۹.
  147. ضرورت امامت در آراء خواجه نصیرالدین طوسی، نشریه پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه، پاییز و زمستان ۱۳۹۸، شماره ۲، ص۲۱۱.
  148. بحرانی، ابن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق امر الامامة، ص۷۳.
  149. ر.ک: بداشتی، علی الله، ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابن میثم بحرانی، نشریه پژوهش‌های فلسفی کلامی، پاییز: ۱۳۸۵، شماره ۲، ص۱۴.
  150. بحرانی، ابن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق امر الامامة، ص۴۳.
  151. ر.ک: بداشتی، علی الله، ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابن میثم بحرانی، نشریه پژوهشهای فلسفی کلامی، پاییز: ۱۳۸۵، شماره ۲، ص۱۴.
  152. الحلبی، أبو الصلاح، تقریب المعارف،‌ ص۱۸۱.
  153. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴.
  154. مرعشی، قاضی نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۳ ص۳۰۱.
  155. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۲۹، ص۶۴۶.
  156. «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» سوره فاتحه، آیه ۵.
  157. «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶.
  158. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۵۱۲.
  159. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۵۱۳.
  160. «بگو: بی‌گمان زیانکاران آنانند که در روز رستخیز به خود و خانواده خویش زیان رسانده‌اند، آگاه باشید که این همان زیان آشکار است» سوره زمر، آیه ۱۵.
  161. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۵۱۳.
  162. «بگو: خاور و باختر از آن خداوند است، هر که را بخواهد به راهی راست رهنمون خواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۴۲.
  163. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است» سوره نساء، آیه ۶۹.
  164. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۵۲۴.
  165. ر.ک شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۱۹؛ قاضی سید نورالله حسینی مرعشی، احقاق الحق، ج۲، ص۲۸۶؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹ - ۱۸۰؛ محمد حسین کاشف الغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ص۱۱۲.
  166. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۴۰.
  167. ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  168. ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  169. ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ «و کافران می‌گویند: چرا نشانه‌ای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  170. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
  171. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  172. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  173. ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  174. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۴۱.
  175. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۳۹، ۲۹۶؛ حسن بن سلیمان حلی، بصائر الدرجات ص۳۰۲. نیز ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۸۹۵.
  176. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۹.
  177. «که جز پاکان را به آن دسترس نیست،» سوره واقعه، آیه ۷۹.
  178. صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، ج۲، ص۳۹۶.
  179. ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  180. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۸۶ - ۲۹۰؛ محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی، عیون اخبار الرضا، ج۱، باب ۲۰، ص۲۱۶.
  181. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۴۴.
  182. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۸۴۸ – ۸۵۰.
  183. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۳.
  184. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۳.
  185. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۴۷.