عوامل تحقق آزادی سیاسی
مقدمه
راهبردسازی یکی از ویژگیهای متونی است که تنظیمکننده زندگی انسانهایند؛ راهبرد دارای ویژگیهایی چون کلیت و به تبع آن عدم ورود به جزئیات، فراگیری و دورنگری است، از متنی مانند قرآن کریم، حتی اگر گاهی حکمی جزئی که دارای اهمیت بوده است را بیان کرده باشد، اما طبعاً انتظار ارائه جزئیات در راهکارهای زندگی و حتی احکام، انتظاری دور از واقع است؛ پس این متن به ما راهبردها و اصول کلان را ارائه میکند؛ اما در آزادی سیاسی، مهم آن است که بتوان امور جامعه اسلامی را بر اساس همین راهبردها به گونهای تنظیم کرد و سامان داد که بتوان در قالب راهکارها و اصولی مشخص به آزادی سیاسی دست یافت، پس باید تلاش کرد بر اساس آن راهبردهای روشهایی جزئی و خرد را طراحی کرد و سپس آن را به قانون تبدیل کرد. در چنین فرایندی است که همه تصمیمها و برنامهها بر اساس این راهبردها تنظیم میگردد و راهبر به سوی آزادی سیاسی.
راهبرد[۱]، واژهای است که از علوم نظامی به علوم انسانی وارد شده است. این مفهوم، ترجمه واژه یونانی “استراتژیا”[۲] است که به معنای “فرماندهی و رهبری” است. راهبرد، الگو و طرحی عملیاتی است، در بردارنده روشهایی کلی که فرایند آغاز تا انجام فعالیتها را در بر میگیرد، بر خلاف تاکتیک که خرده هدفها را در نظر دارد؛ برای مثال، راهبرد، طرح برای برنده شدن در جنگ است و تاکتیک طرحی برای برنده شدن در یک مبارزه و پیکار است[۳]؛ پس استراتژی، طرح کلان عملیاتی برای سامان دادن به امور جهت رسیدن به اهداف است. در راهکارها، تاکتیکها و تکنیکها، اهداف، عینی و کمّی است، غالباً برای تحققبخشی راهبردها به کار گرفته میشوند، متغیر و کوتاه مدت میباشند؛ اما راهبردها؛ الگوها و طرحهای عملیاتی درازمدتی هستند که برای دستیابی به هدفی مشخص و معین طراحی میشود، راهبردها، اساس و اصول راهنما و اندیشه عملی و تجربی در یک سامانه به شمار میآیند و همراه با آگاهیهای منظمی هستند که نحوه به خدمت گرفتن قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را برای رسیدن به اهداف سامانه اندیشگی نشان میدهند، طبعاً این راهبردها غالباً در شکلی نظاموار و زنجیرهای در قالب یک کل به همدیگر پیوسته هستند[۴]. هرچند که اول بار این کلمه در عرصه جنگ کاربرد داشت، اما امروزه معنایی متحول و متفاوت یافته است و برخی از آن به “روش و شیوه بهکارگیری نیروها و امکانات برای پیشبرد اهداف در تمامی شرایط اعم از جنگ و صلح” یاد میکنند به طوری که ارتباط میان اهداف، روشها و وسایل در ابعاد مختلف برقرار باشد[۵]؛ بنابراین راهبردها غالباً کلان و محدود هستند و ناظر به اهداف، پس از آنکه اهداف آزادی سیاسی در نظام اسلامی مشخص شد، نوبت به آن میرسد که راهبردهای دستیابی به آن اهداف مشخص گردد و اینکه در چه فراگرد کلانی میتوان به آنها رسید. با لحاظ این نکته است که راهبردهای آزادی سیاسی یکی از کلیدیترین مباحث به شمار میرود؛ بر اساس راهبردها باید راهکارها و روشها طراحی شود و همه برنامهریزیها برای عملیاتی کردن و تجربه آزادی سیاسی در جامعه اسلامی بر آن پایهها میباشد. شاید پنداشته شود راهبردی مثل مشورت با مشارکت سیاسی، خود آزادی است؛ اما اول آنکه باید در نظر داشت که این راهبردها تنها حصهای از آزادیاند و نه همه آن، دوم آنکه چه بسا در جامعهای مشارکت با رایزنی باشد، اما باز آزادی نباشد، بلکه صرف ظاهرسازی باشد و حاکم هر جور که دوست دارد، عمل کند و مشارکت شهروندان را در مسیرهایی خاص و طراحی شده، مدیریت کند؛ سوم، آنکه جامعهای را تصور کنیم که آزادی ندارد، حال برای دستیابی به آن، چه راهبردهایی قابل تصویر است تا بتوان در آن، آزادی سیاسی را تجربه کرد، با راهبردهایی که در ادامه بیان میشود، میتوان مسیری کلان طراحی کرد تا از طریق آنها به آزادی رسید؛ پس تلاش خواهیم کرد با توجه به ادبیات و منطق قرآن کریم، برخی راهبردها را استخراج و ارائه کنیم.[۶]
بسترسازی برای گفتوگوهای منطقی
یکی از راهبردهای رسیدن به آزادی سیاسی، ایجاد فضای گفتوگوی منطقی و تضارب آراست. غالب جوامعی که گرفتار استبداد و خودرأیی میشوند، آنهایی هستند که حاکمان حق تکگویی را برای خود قائل هستند و اجازه سخن و بیان دیدگاهها را به دیگران نمیدهند، جامعه، دچار نوعی یکهاندیشی و یکهگویی شده و دیگران تنها باید شنونده و پیرو باشند؛ در این وضعیت، یکی از نخستین قربانیها آزادی است، اندیشهورزی تعطیل میشود و فرایند امور سر از خودکامگی در میآورد. در گفتوگوهاست که دردها، آسیبها، کاستیها، درمانها و امتیازهای یک جامعه شناسایی میشود، در فضای باز نظریهورزی است که صاحبان فکر، در بیان آن دردها و درمانها، شجاعت مییابند. با روحیه آزاداندیشی است که تفکر و اندیشهگری در امور جامعه نهادینه میشود و نقادی از وضع موجود به آسانی شکل میگیرد و پویش در جهت ترسیم وضع مطلوب و حرکت به سوی آینده و نفرت از عقبگرد و درجا زدن امری شایسته تلقی میگردد. با آزادی است که نوآوری و پیشرفت معنادار میشود و جامعهای عاری از خرافه، تحجّر و سنگاندیشی شکل گرفته که آراسته به عقلانیّت در فکر و عمل خواهد شد. این گونه اجتماعی است که جلوی ظهور قدرتهای استبدادی را میگیرد و اجازه نمیدهد که افراد هرگونه که دوست دارند با مردم رفتار کنند. با توجه به اهمیت و راهگشایی این امر است که میتوان آن را یکی از مهمترین راهبردهای دستیابی به آزادی سیاسی تلقی کرد.
دادههای واقعگرایانه به ما میگویند که در تضارب آرا، اندیشههای برتر، فرصت بروز و برآمدن مییابند و جویندگان میتوانند در مقایسهای خوب و علمی از میان دیدگاههای ارائه شده، یکی را انتخاب کنند. شهید مطهری با تأکید بر ضرورت گفتوگو و حق اظهارنظر، حتی برای مخالفان مینویسد: من به همین دانشکده[۷] در چند سال پیش نامه نوشتم و گفتم یگانه دانشکدهای که صلاحیت دارد یک کرسی اختصاص به مارکسیسم بدهد این دانشکده است نه اینکه مارکسیسم یا بخش اعتقادی و فلسفی و منطقیاش (ماتریالیسم دیالکتیک) را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه بروید استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته باشد و مؤمن به مارکسیسم باشد، ماتریالیسم دیالکتیک را شناخته باشد و معتقد به آن باشد و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد، به هر قیمتی شده پیدا کنید، حقوق گزاف به او بدهید بیاید در همین دانشکده الهیات اینها را تدریس کند. بعد ما هم میآییم، حرفی اگر داشته باشیم میگوییم و منطقمان را عرضه میداریم. هیچ کس هم مجبور نیست که منطق ما یا منطق آنها را بپذیرد. چرا مسئله را به این صورت در میآورید که در این دانشکده چون الهیات است، مارکسیسم تدریس نشود. خیر، باید مارکسیسم تدریس شود و به وسیله استادی هم تدریس شود که معتقد به مارکسیسم است[۸]. قرآن کریم که خود زمینهساز گفتوگوهای بسیار درباره حیاتیترین مسائل عقیدتی و اجتماعی بود و از این حیث الگو میباشد، آموزهها و مسائلی را طرح میکند که میتواند برای ایجاد تعامل، تضارب آرا، آزاداندیشی و اندیشهورزی راهبر باشد؛ یکی از کلیدیترین آیاتی که بایستگی شفافسازی اندیشه حق در فرایندی گفتوگویی و منطقی را آشکار میسازد و حکایت از ضرورت حضور آزادی در اجتماع دارد، در سوره زمر است که خداوند میفرماید: فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ[۹].
فخر رازی درباره این آیه مینویسد ارائه نظر و استدلال واجب است، این امر از آنجاست که هدایت و رستگاری دو امری هستند که با شنیدن اقوال و امور بسیار پیوند دارند، سپس انسان از میان آنها، قول برتر و صوابتر را انتخاب میکند، آشکار است که تشخیص امر احسن و درستتر از دیگر اقوال، صرفاً با شنیدن ممکن نمیشود؛ زیراکه آیه شریفه الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ بر این دلالت دارد که قدر مشترک در همه امور، شنیدن است، بلکه آن جداسازی با حجت عقل انجام میشود و این امر دلالت میکند بر اینکه آن چیزی که شایسته ستایش میباشد، پیروی از عقل و بنا کردن امور بر نظر و استدلال است. سپس خداوند برای کسانی که قول دیگران را میشنوند و پیرو احسن و برتر آن میشود، این گونه حکم کرده است: أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ. در این آیه، نکتهای دقیق و عجیب وجود دارد که به دست آوردن هدایت در عقل و جان آدمی، رخ میدهد و طبعاً فاعل و قابلی نیز در اینجا مطرح میشود، فاعل، خداوند است و همین مراد از قول اوست که فرمود: أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُو این بخش از آیه به قابل اشاره دارد که وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ؛ انسان تا زمانی که خردورز و دارای فهم کامل نباشد، این معارف حق را نمیتواند در خویش به دست آورد[۱۰]. انسان از آنجا که دارای توانی چنین است، میتواند انتخاب احسن کند. در روند انتخاب احسن، شنیدن قولها و ژرفکاوی عقلی است که اندیشه حق شفاف میشود و این نمیشود مگر در فرایند آزادانه. این امر در حوزه سیاسی بیشتر جلوهگری میکند؛ زیراکه دشوارههای سیاسی، همواره دارای ابعاد چندلایه و پیچیده هستند و خطکشی در تصمیمسازیها، باورها و اندیشههای در این حوزه چندان ساده و بسیط نیست، بنابراین برای رسیدن به یک تصمیم سنجیده، باید فضای گفتوگو و تعامل در جامعه باز و گشوده باشد تا متفکران و اندیشهوران بتوانند به آسودگی دیدگاه خود را طرح کنند تا در آن تضارب آرا، زمینه گرایش و گزینش اندیشه و گفتار حق فراهم آید. با توجه به همین امر است که غالباً عرصه سیاسی به حضور اندیشههای مختلف نیاز دارد تا درصد خطا پایین بیاید. طبعاً رسیدن به دیدگاه نزدیک به واقع و گشاینده مشکلات در عرصه سیاسی، مستلزم گفتوگو و مذاکرههای چندگانه با ابعاد و ساحتهای گوناگون است. گفتوگوها نیز باید منطقی و سنجیده باشد. گفتوشنود، دو طرفه است و لازمه آن، آزادی؛ حال در عرصههای مختلف فکری و از جمله در مسائل سیاسی. نکته چشمگیر آن است که غالباً آنچه صاحبان قدرت، مانع از آن میشوند، آزادی سیاسی است؛ زیرا آنان میپندارند نقدها و آزادیها، با حوزه قدرت آنان برخورد میکند و شاید حرکت آنان را کند سازد، و گرنه برای نمونه سالهای سال هم اگر فقها یا متکلمان درباره برخی مسائل فردی یا عبادی، بحثهای طولانی و شبانهروزی داشته باشند، هیچ ضرر و آسیبی متوجه گفتوگوهای آنان نخواهد بود؛ زیراکه به منافع قدرتوران چندان کاری ندارد؛ اما آنگاه که برخی مسائل فقهی یا کلامی مانند منبع مشروعیت قدرت یا وجوب عدالتورزی حاکمان، متوجه میز قدرت شود، مانعتراشیها و سختگیریها شروع میشود؛ بنابراین نکته مهم آن است که ایجاد فضاهای مذاکراتی و علمی، به سعه صدر صاحبان قدرت نیاز دارد و توجه به ظرفیتهای آن میتواند یاریگر حضور آزادی در جامعه باشد. مطهری درباره دیدگاه کواکبی مینویسد: وی دین را عامل با ارزش تحصیل آزادی واقعی و بیدارکننده احساس سیاسی میشمارد و معتقد است همه علوم، الهامبخش آزادی نیستند و از نظر آگاهی دادن، در یک درجه نمیباشند؛ لذا مستبد از برخی علوم نمیترسد، بلکه خود مروّج و مشوق آن علوم است، اما از برخی علوم دیگر، سخت وحشت دارد؛ زیرا به مردم، آگاهی و شعور سیاسی و اجتماعی میدهد و احساس آزادیخواهی و مبارزه با اختناق و فشار استبداد را در افراد بر میانگیزد[۱۱].
وی سپس سخنی از کواکبی نقل میکند که میگوید: مستبد را ترس از علوم لغت نباشد و از زبانآوری بیم ننماید مادامی که در پس زبانآوری، حکمت شجاعتانگیزی نباشد که رایتها برافرازد یا سحر بیانی که لشکرها بگشاید، چه او خود آگاه است که روزگار از امثال کمیت و حسّان شاعر زادن بخل ورزد که با اشعار خویش جنگها برانگیزند و لشکرها حرکت دهند؛ همچنین مستبد از علوم دینی که تنها متوجه معاد باشد (و میان معاد و معاش، زندگی و معنویت، جدایی قائل باشد) بیم ندارد، علومی که از آنها بیم دارد، علوم زندگانی هستند، مانند حکمت نظری و فلسفه عقلی و حقوق امم و سیاست مدنی و تاریخ مفصل و خطابه ادبیه و غیر اینها از علومی که ابرهای جهل را بردرد و آفتاب درخشان را طالع نماید تا سرها از حرارت بسوزد[۱۲]. با ایجاد این بسترهاست که آزاداندیشی شکل میگیرد و مبادله افکار که با مناظره، مذاکره، مکاتبه، پرسش و پاسخ، میزگردها و احتجاجات قابل دستیابی است، نرمافزار رسیدن به آزادی سیاسی، رسیدن به جامعهای که صاحبان قدرت خود را حق مطلق نیانگارند، دیگران را باطل مطلق نپندارند و اجازه اظهارنظر را از دیگران نگیرند، در این حالت است که هم رشد علمی به وجود میآید و هم توسعه سیاسی که دربردارنده منافع ملی و تأمین کننده مصالح دولت اسلامی باشد، بسیاری از مشکلات جامعه، حل گردد، پرسشها و ابهامها برطرف شود و درصد بالایی از دشمنیها به دوستی تبدیل گردد و خیالپردازیها به واقعبینی بدل شود، در تعامل گفتوگویی، تعصبها، لجاجتها و یکدندگیها رنگ میبازد و به جای آن رفتارها و گفتارهای منطقی حاکم میشود. قرآن کریم، در پایان سوره آل عمران، به طور خاص، همه مؤمنان را به صبر و پایداری و مرابطه دعوت میکند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۱۳]. و روشن است که بهترین راه برقراری رابطه میان انسانها، همان آزادی فکر است؛ زیرا موجودی متفکّر به نام انسان، اگر بخواهد با همنوع خود مرابطه برقرار کند، اصیلترین راه ترابط، ترابط فکری است. برای ارتباط متقابل، باید تفاهم صورت گیرد و انسانها سخن یکدیگر را درک کنند و درک سخن دیگران، با تدبّر و تفکّر در مکتب و عقیده آنان صورت میپذیرد. ارتباط دو انسان، تنها با دانستن زبان یکدیگر مقدور نمیگردد؛ مثلاً برای فهمیدن سخن یک عربزبان، دانستن زبان عربی به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه علاوه بر آن، لازم است که از فکر و مکتب و عقیده او نیز باخبر بود و این دستور قرآن به ترابط انسانها، یکی از بهترین تشویقها برای تفکّر و آزادی اندیشه و تعامل فرهنگهاست[۱۴]. قرآن کریم با این بیان در جستوجوی آن است تا فضای ترابط و تعامل را میان مسلمانان برقرار سازد.
در قرآن کریم، برخی گسترههای گفتوگوهای علمی و آزاداندیشی، در قالب امر به اندیشهگری، تعقل، ژرفاندیشی نمایان میشود که در بیش از سیصد آیه قرآن کریم مطرح شده است و مهمتر آنکه خداوند، نزول قرآن را برای هدف تعقّل و تدبّر معرفی مینماید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۱۵]. یا میفرماید: كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ[۱۶]. در آیه دیگر، بیتدبران را چنین توبیخ میفرماید: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۱۷]. علاوه بر این آیات و نیز آیه کریمه لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۱۸] قرآن کریم، با طرح شبهات ملحدان و مخالفان و بحث و مناظره پیامبران با آنان، همگان را به آزادی اندیشه تشویق مینماید. بحث و جدل شیطان با خداوند، گفتوگوی هابیل و قابیل، مناظره ابراهیم(ع) با نمرود، مناظره موسی(ع) با فرعون،... و نیز شبهات فراوان مخالفان پیامبر گرامی اسلام(ص)، همگی، فضایی مناسب و آزاد برای تلاوتکنندگان قرآن مهیا میسازد تا به اندیشیدن در جهان خلقت و آفریدگار آن بپردازند[۱۹].
در تاریخ صدر اسلام، تضارب آرا و مناظرهها امری معمول و مرسوم بوده است و طرفین گفتوگوهای علمی همدیگر را تاب میآوردند. یکی از نویسندگان معاصر با توجه به روحیه رواداری و گفتوگو در میان مسلمانان صدر اسلام که موجب رشد آن گردید، به جریان مفضل یکی از اصحاب امام صادق(ع) اشاره میکند که به مسجد پیغمبر رفته بود تا دو رکعت نماز بخواند، اما میبیند یکی از مادّیین آمد کنارش نشست. او میدانست که این اهل نماز و عبادت نیست و به نماز اعتقاد ندارد. بعد رفیقش آمد نشست و بعد یک رفیق دیگر. آنگاه شروع کردند با هم صحبت کردن و بلند حرف میزدند که او در نماز حرفهایشان را میشنید. یکی میگوید این حرفها چیست، خدا یعنی چه، مگر جز طبیعت چیز دیگری وجود دارد؟! بعد صحبت پیغمبر را مطرح میکنند: مرد نابغهای بود و میخواست در جامعه خودش تحولی ایجاد کند، فکر کرد بهترین راه تحول این است که از راه مذهب وارد شود. نماز مفضّل که تمام شد شروع کرد به پرخاش. آنها گفتند تو اول بگو از اتباع چه کسی هستی؟ اگر از اتباع امام جعفر صادق(ع) هستی ما در حضور او این حرفها را میگوییم، ده درجه بالاتر هم میگوییم، یک ذره هم عصبانی نمیشود. حرفهایمان را میزنیم تا دلمان خالی میشود. او هم آنچنان گوش میکند که اول فکر میکنیم به حرفهای ما معتقد شده. وقتی که حرفهایمان تمام شد آنها را یکییکی رد میکند[۲۰]. با نگاه قرآنی، در هرحال باید با منطق و استدلال گفتوگو کرد و باوری را برگزید. “شیوه گفتوگو با روش پسندیده اسلامی که تقلید در باورها و جمود ناآگاهانه در سنتها و پنداشتههای پیشین را رد میکند، سازگاری دارد؛ زیرا نظر اسلام در عرصه بحث و جدل این است که لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ[۲۱]؛ پس در هر دو حالت چارهای جز عرضه دلایل محکم و روشن نیست. بسیاری از آیات، ورود در عرصه گفتوگوی قرآنی را به ما توصیه میکند. تاریخ اسلامی نیز برای ما از جلسههای گفتوگوی آزاد در مسائل اسلامی بین مسلمانان و زندیقان و پیروان ادیان و افکار دیگر حکایت میکند، بیآنکه هیچ تلاشی برای اعمال فشار و خشونت بر طرف مخالف صورت پذیرد. تاریخنویسان از گفتمان فکری بین امام جعفرصادق(ع) و جمعی از ملحدان و زندیقان درباره مسئله وجود خدا و مسائل عبادی دیگر مانند حج و... خبر میدهند که این گفتمانها در صحن مسجدالحرام در مکه انجام میشد، بیآنکه امام(ع) هیچ گونه خشونت و تندی گفتاری یا رفتاری در برابر طرف مقابل که گاه سخنان تند و تحریک کننده بر زبان میآورد، از خود نشان دهد. امام(ع) در برابر سخن ناشایست طرف مقابل، بازتابی جز آرامش و نرمش فزونتر و حفظ تعادل روش و محتوای فکری خویش نداشت. به این ترتیب در مییابیم که اسلام نه تنها ابراز رأی مخالف را در عرصه فکری و به شیوه مسئولانه میپذیرد؛ بلکه به مبلغان خود سفارش میکند تا مردم را به این سمت راهنمایی کنند و شعار اسلامی در برابر رأی مخالف این باشد که فکر کن تا من هم فکرم را به تو عرضه دارم[۲۲] و همه این امور در قالب آزادی رخ میدهد.[۲۳]
مشورت و رایزنی
یکی از آموزههای قرآنی و راهبردی در نظام سیاسی اسلام، بحث از شور و مشورت است و اینکه افراد بتوانند و حق دارند تا در مسائل مختلف حکومت اسلامی اظهارنظر کنند و نقش داشته باشند. طلب مشورت از شهروندان به معنای آن است که حاکم، مطلق نیست، او باید در مسائل و امور سیاسی - اجتماعی با کارشناسان و صاحبان نظر رایزنی کند و از تصمیم فردی دوری ورزد. در قرآن کریم، دو آیه مشهور درباره مشورت وجود دارد. در سوره آل عمران که صراحت بیشتری دارد، خداوند خطاب به پیامبر اسلام(ص) میفرماید: شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۲۴] و در سوره شوری به هنگام بیان اوصاف مؤمنین در کنار دیگر ویژگیها، بر این امر تأکید میشود که امور و کارهای آنان با مشورت انجام میشود: وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۲۵]. آموزه مشورت و امر حاکمان مسلمان به رایزنی با مردم، حکایت از وجود آزادی بیان است. جالب آنکه در صدر آیه اول به برخورد آرام، مهربانانه، سنجیده و خردمندانه پیامبر با مخالفان میپردازد که فرمود: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ[۲۶]. از ابنعباس نقل شده است پس از نزول این آیه، پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «أما إن الله و رسوله لغنیان عنها، و لکن جعلها الله تعالی رحمة لأمتی، فمن استشار منهم لم یعدم رشدا و من ترکها لم یعدم غیا»[۲۷].
به راستی که خداوند و رسولش بینیاز از مشورتند، اما خداوند آن را مایه رحمت امت من قرار داده است، پس اگر کسی از امت من، مشورت کند، به رشد و آگاهی میرسد و آن کس که آن را ترک کند، به گمراهی. همچنین در تفسیر عیاشی آمده است، علی بن مهزیار نقل میکند امام جواد(ع) به من نوشت: از فلانی بخواه که به من مشورت دهد و به گونهای باشد که گویی برای خود تصمیم میگیرد؛ زیرا که او با مسائل کشور خود آگاهتر است و میداند که چگونه با پادشاهان رفتار کند، به راستی که مشورت، خجسته و مبارک است. خداوند در کتاب خود فرموده است: وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[۲۸][۲۹]. لحاظ اهمیت این آموزه بوده است که پیامبر(ص) در پرورش مردم بر شورا، آنان را تشویق به تمییز و تشخیص امور میکرد، تا در هر موردی که اراده میکردند، به آن حضرت مشورت دهند، در بعضی از مسائل جنگ و صلح. در آنچه مربوط به تدبیر بشری بود و از شخص پیامبر صادر میشد، به ایشان مشورت میدادند[۳۰].
حضرت محمد(ص) که عقل کل است و از همه علوم و امور آگاه است و به وضوح و آشکار از اشتباه مخالفان خود آگاه است، با این همه، قرآن روایت میکند پیامبر اسلام(ص)، مخالف خود در اندیشه و رفتار را تحمل میکند و از طرد و راندن آنان دوری؛ چنین است که افراد بر گرد ایشان جمع میشود. وقتی که به شأن نزول این آیه، رجوع میکنیم به خوبی بر اهمیت مشاوره با مسلمانان و سفارش بر آن، پی میبریم. پیامبر اسلام(ص) با مسلمانان در خصوص جنگ احد مشورت کرد، نتیجه آن شد که برای جنگ به بیرون شهر بروند. گروهی از اردوگاه سپاه اسلام عهدهدار دامنه کوه بودند که دستور را رعایت نکردند و آن را رها کردند. مشرکان از فرصت استفاده کرده با دور زدن مسلمانان، نتیجه جنگ را به نفع خود تغییر دادند. با وجود اینکه عصیان و سرپیچی تعدادی از مسلمین پیامدی ناگوار داشت و همین امر میتوانست موجب سرزنش مسلمانان و عدم رایزنی پیامبر اسلام(ص) در موارد مشابه گردد، اما خداوند به پیامبرش(ص) دستور میدهد مسلمانان را ببخشد، برای ایشان، طلب آمرزش نماید و باز در کارها با آنان، مشورت کند[۳۱]. “شیخ طنطاوی” ذیل آیه ۳۸ سوره شوری بیان میکند: ای کاش میدانستم که چگونه [با وجود شورا] سلاطین در کشورهای اسلامی استبداد میورزند و اصل مهم شورا را ترک کردند؟ مردم در خواب بودند؛ چه بسیار شگفتانگیز است که بعضی مسلمین شورا را ترک کردند، در امور، خودکامگی کردند و ستم ورزیدند[۳۲]. مرحوم نائینی درباره دلالت آیه مبارکه وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۳۳] مینویسد: آیه، عقل کلّ و نفس عصمت را بدان مخاطب و به مشورت با عقلای امت مکلف فرمودهاند، بر این مطلب در کمال بداهت و ظهور است، چه بالضروره معلوم است مرجع ضمیر، نوع امت و قاطبه مهاجرین و انصار است، نه اشخاص خاصّه، و تخصیص آن به خصوص عقلا و ارباب حلّ و عقد از روی مناسبت حکمه و قرینه مقامیّه خواهد بود، نه از باب صراحت لفظیّه و دلالت کلمه مبارکه فِي الْأَمْرِ که مفرد محلی و مفید عموم اطلاقی است، بر اینکه متعلّق مشورت مقرّره در شریعت مطهّره، کلیّه امور سیاسیّه است، هم در غایت وضوح؛ و خروج احکام الهیه - عزّ اسمه - از این عموم از باب تخصّص است نه تخصیص و آیه مبارکه وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۳۴] هم اگرچه فینفسه بر زیاده از رجحان مشورت دلیل نباشد، لکن دلالتش بر آنکه وضع امور نوعیّه بر آن است که به مشورت نوع، برگزار شود، در کمال ظهور است. سپس مرحوم نائینی به سیره پیامبر(ص) در مشورت با اصحاب خود اشاره میکند و اینکه سیره مقدسه نبویّه(ص) در مشورت با اصحاب و أشيروا على اصحابي فرمودند. کتب سیره به تفصیل بیان کردهاند که حتی در غزوه احد، با اینکه رأی مبارک شخص حضرتش با جماعتی از اصحاب، عدم خروج از مدینه مشرّفه را ترجیح فرمود، و بعد هم همه دانستند که صلاح و صواب همان بود؛ مع هذا چون اکثر آرا بر خروج مستقر بود، از این رو با آنان موافقت[۳۵] و آن همه مصائب جلیله را تحمل فرمود[۳۶].
وی سپس به سیره علی(ع) درباره مشورت اشاره میکند و به این جمله ایشان که فرمود: با من آنگونه که با گردنکشان سخن گفته میشود، سخن نگویید و آنچه که از مردم خشمگین پنهان داشته میشود، از من پنهان مکنید و با من به تظاهر و چاپلوسی رفتار نکنید و درباره من گمان مبرید که اگر حقّی گفته شود، بر من گران آید و یا مرا به بزرگی تعظیم نمایید؛ زیرا کسی که گفتن حق با پیشنهاد عدل بر او دشوار آید، عمل به آن دو، برای وی دشوارتر است؛ پس از حقگویی یا مشورت عادلانه به من خودداری نکنید[۳۷]. وی سپس به بایستگی دقت و تأمل در کلام حضرت و توجه به توانمندیهای آزادی سیاسی در آن میپردازد و چنین میپرسد که جملات علی(ع) برای اهتمام حضرت در رفع ابّهت و هیبت مقام خلافت از قلوب امّت و تکمیل اعلی درجات آزادی آنان و ترغیب و تحریضشان بر عرض هرگونه اعتراض و مشورت و در عداد حقوق والی بر رعیت یا حقوق رعیّت بر والی شمردن آن و همچنین «أشیروا علی أصحابی» فرمودنهای اشرف کائنات(ص) طبق امر الهی - عزّ اسمه - برای چه مطلب بوده؟ اگر بگوییم با وجود مقام والای عصمت و استغنای از تمام عالم برای حفظ از خطا و اشتباه آنان بوده است، امری بسیار بعید است و در ادامه مینویسد لازم است لااقل برای منع از تجاوزات عمده، این اساس سعادت را استوار داریم و به این نکته اشاره دارد که مشورت برای تنزیه سلطنت حقّه ولایتیّه از مجرد تشبه صوری به سلطنتهای استبدادیه فراعنه و طواغیت امم و حفظ اساس مسئولیّت و شورویّت آن و تحفّظ بر آن دو اصل طیّب و طاهر “حریّت” و “مساوات” آحاد امّت با مقام والای خلافت بوده است که ظاهر، بلکه متیقن امر چنین مینماید[۳۸]. با توجه به نظام شورایی است که مشورتدهندگان احساس امنیت میکنند و جرئت مییابند تا آزادانه عقیده خود را بیان کنند. “تحقق بخشیدن و به منصه ظهور رساندن مشورت در جوامع پیچیده و متنوع امروزی مستلزم برپایی مؤسسات مشورتی (مجلس شورا، مجالس شورای شهر، مجالس شورای محل و...) میباشد که شهروند از راه برپایی مبارزات انتخاباتی که به صورت دورهای برپا شود و رأی دادن در آنها بر اساس یک رأی برای هر نفر باشد، به آنها راه یابد. مبارزات انتخاباتی و رأی دادن آزادانه مقتضی جناحبندی سیاسی و تشکیلاتی است تا آزادی اختلاف نظر و آزادی ابراز و بیان اندیشه و عمل به آن تضمین شود، وجود احزاب سیاسی، ضامن این آزادیهاست و این مستلزم حفظ حقوق انسانها و حمایت قانونی از آنها بر اساس حاکمیت قانون میباشد، همانگونه که در هنگام اختلاف، مستلزم پذیرفتن رأی اکثریت و حفظ حقوق اقلیت و احترام به آنهاست[۳۹]. آنگاه که کسی طلب رایزنی میکند، لازمه طبیعی آن، اظهار نظر است و ابراز عقیده و باورها آن زمان رخ میدهد که افراد احساس امنیت شغلی، خانوادگی، فکری و روانی کنند، اما اگر در فراگرد رایزنی؛ تضارب آرا و اظهار آزادانه دیدگاهها رخ ندهد، اصل بحث مشورت، از میان میرود و معنایی برای آن باقی نمیماند و امر به آن لغو خواهد بود؛ امری که میدانیم شارع حکیم آن را انجام نمیدهد؛ بنابراین بنا به صریح دستور خداوند در قرآن کریم و به مقتضای آموزه مشورت، حاکم وظیفه دارد تا مشورت بگیرد و زمینهای را فراهم کند تا افراد آزادانه دیدگاه خود را اظهار کنند و از فرایند مشورت کنار گذاشته نشوند. با این وظایف، رهبران نمیتوانند به سادگی دیدگاه خود را بر اراده شهروندان تحمیل کند، تحقق این امر، سهمی بزرگ از آزادی سیاسی را به همراه دارد.
از مجموعه آنچه گذشت مشخص میشود که مشورت، امری عقلایی است که در آموزههای اسلامی، مورد تأکید بسیار است، این دستور، همه حاکمان به ویژه حاکمان عصر غیبت را در بر میگیرد، خاصه در دوران جدید که مسائل سیاسی، پیچیدگی هزارلایه دارند و یک فرد نمیتواند به همه ساحتهای آنها احاطه پیدا کند. نفس این مسئله، برای ما حکایت از آن دارد که شهروندان در جامعه اسلامی باید از حق آزادی بیان برخوردار باشند تا بتوانند آزادانه دیدگاههای مشورتی خود را بیان کنند. طبعاً جامعهای که اختناقآلود باشد و تنها یک رأی و دیدگاه بر آن، حاکم گردد، مجالی برای طرح نظریههای متفاوت وجود نخواهد داشت. اصولاً در نظامهای استبدادی، مشاوران نیز که غالباً منافع شخصی و فردی خود را دنبال میکنند، از ارائه مشاورههای راستین و واقع بینانه دوری میکنند و رأی خود را به نحوی بیان میدارند که منطبق بر نگرش حاکم مستبد باشد، یعنی مشاوران نیز در جهت یکدستی و تکصدایی جامعه حرکت میکنند. در این جوامع، از بنیاد، مشورت جایگاهی ندارد؛ زیراکه استبداد با رایزنی و پذیرش رأی دیگران، همخوانی ندارد، نهایت آنکه اگر فرد خودکامه مشورتی هم بگیرد، باید در جهتی باشد که خود میپندارد، پس هم خود رأی دیگر را بر نمیتابد و هم مشاوران، خطر رویارویی و از کف دادن منافع را به جان نمیخرند. بنابراین پایبندی به مشورت، التزام به آزادی سیاسی است و عملی شدن آن، زمانی رخ میدهد که افراد، بتوانند نظر خویش را ابراز کنند و صاحبان قدرت، اندیشوران را در فشار و محدودیت قرار ندهند. “مشورت با مردم و گروههای فکری، مشارکت فعال آنان را طلب میکند، طبعاً زمانی کارشناسان میتوانند آزادانه دیدگاه مشورتی خود را ارائه کنند که آزادیهای مدنی به رسمیت شناخته شده باشند، در این صورت، قدرت، دارای مهار میشود؛ زیرا که امور به دیدگاهی شخصی و خودکامانه متکی نیست. مشورت، صاحب قدرت را از عمل دلخواه، دور میکند.[۴۰]
مسئولیت همگانی
یکی از راهبردهای آزادی سیاسی در نظام اسلامی، مسئولیت و نظارت همگانی است. انسان آنگاه که به امور جامعه خویش بیاعتنا و بیعلاقه باشد و در برابر آنچه میگذرد، ساکت و خاموش باشد، طبعاً انگیزهای برای اظهار نظر یا نظارت بر قدرت باقی نمیماند، اما اگر با دستور الهی، افراد در برابر ریز و درشت مسائل جامعه خویش و به ویژه در قبال امور کلیدی و حیاتی جامعه که اعمال قدرت باشد، مسئولیت داشته باشد، آنان در مورد همه امور حساسیت یافته و از کنار مسائل ساکت گذر نمیکنند، لازمه همه این امر آن است تا آزادی سیاسی در جامعه وجود داشته باشد و اگر چنین جامعهای وجود نداشته باشد، و بستری فراهم نباشد، تا مردم آزادانه دیگران و به ویژه اهل قدرت را امر به نیکی کنند و از زشتی دور سازند، آن جامعه از اسلامی بودن دور شده است. در امر به معروف و نهی از منکر نیز موضوع و هدف با دید دیگر مطرح است. بر مسلمان واجب است که هرگاه با ظلم و تجاوز و منکری برخورد، در برابر آن بایستد. نه تنها در این زمینه آزاد است، مکلف به اعمال این آزادی نیز هست. در نتیجه هرچند آغاز حرکت در یکی آزادی و دیگری تکلیف؛ چون تحقق آزادی بیان، منوط به مقدمه احساس تکلیف و تحقق تکلیف در امر و نهی منوط به آزادی تمییز معروف و نهی است. ملازمه حق آزادی بیان با تکلیف مربوط به انکار و نهی از منکر به ویژه در امور اجتماعی و سیاسی و در برابر قدرت، چنان آشکار است که هر وجدان سلیمی آن را به روشنی در مییابد. چگونه میتوان انسانی به نهی و نقد رفتار حکومت مکلف شمرد و در همان حال او را از آزادی بیان اندیشه خود ممنوع شمرد؟ این نقیض را عقل به خوبی در مییابد، مگر اینکه گفته شود: آن گونه بیندیش که من میپسندم، فرمانی که منطقی به نظر نمیرسد و هیچ قانونی نمیتواند بر وجدان شخص، حکومت کند یا تجاوز به حکم خود را مکافات دهد[۴۱]. بنابراین فریضه امر به معروف و نهی از منکر که با شرایط خاص و کیفیت مخصوص تدوین شده است نه مانع آزادی فردی یا جمعی است و نه عامل خشونت و آزار همنوعان و نه سبب هرجومرج و بههمریختگی نظم جامعه؛ زیرا آزادی، کمال انسان و مطلوب فرد و جامعه است و هر کمال و مطلوبی به اندازه همان موجود متکامل و طالب، تفسیر میشود و چون انسان از هستی محدود برخوردار است حتماً کمالهای وی از جمله آزادی، محدود است. اسلام در عین حال که حریت را ارج نهاده و از آن حمایت میکند، رهایی را نمیپذیرد و عنان گسستی را زیانبار میداند: أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى[۴۲].
یاوه بودن، بیهوده شدن و رها انگاشتن، هیچ سهمی در حوزه دین ندارد؛ زیرا یک موجود محدود، مانند انسان، نه با هر عقیده، خُلق، رفتار، گفتار و نوشتاری هماهنگ است و نه با هر شیئی همساز. تفکیک بین آزادی که حق است و پارگی که باطل است، مایه استقبال از فریضه امر به معروف و نهی از منکر و طرد توهم تنافی بین این حکم الهی و بین حریّت است[۴۳]. یکی از وجوه مهم این فریضه آن است که همه جامعه را مسئول، جوینده و حساس در برابر مسائل جامعه قرار میدهد و صاحبان قدرت، اجازه نمییابند هرگونه که دوست دارند، رفتار کنند، لازمه حضور و اجرایی شدن این امر به ویژه در حوزه سیاسی که حوزهای بنیادین و وسیع به شمار میرود، وجود آزادی است. مطهری مینویسد: من نمیگویم که آنچه در گذشته به نام دایره حسبه بوده یک چیز بیعیب و نقصی بوده و منظور شارع اسلام را کاملاً تأمین میکرده؛ من گذشته را با امروز مقایسه میکنم و میبینم که چقدر ما عقب رفتهایم، مطالعه تاریخ حسبه و احتساب معلوم میکند که در سابق، شعاع دید مسلمین امتداد بیشتری داشته و امربه معروف و نهی از منکر را محدود نکرده بودند به چهار تا مسئله عبادات، بلکه این اصل را عملاً ضامن همه اصلاحات اخلاقی و اجتماعی خود میدانستهاند، نکتهای که اینجا هست این است که در عین اینکه دایره احتساب یک دایره رسمی وابسته به خلافت و حکومت بوده و وظایف خود را انجام میداده است، مردم دیگر نیز برای خود وظیفه و تکلیف قائل بودهاند، در قدیم هم هر فردی، وظیفه حتمی خود میدانسته که به اندازه قدرت و توانایی خود در اصلاحات امور مسلمین شرکت کند[۴۴]. بر پایه این راهبرد قرآنی، میتوان ساختارها و سازوکارهایی فراهم کرد تا با آن شاید بتوان هم به یکی از بنیادیترین امور سیاسی، یعنی نظارت و نقد قدرت سیاسی پرداخت و هم به فضای باز سیاسی دست یافت که لازمه آزادی سیاسی است. در اوایل انقلاب اسلامی، یکی از پیشنهادهای امام خمینی، تشکیل نهاد و وزارتخانهای به نام امر به معروف و نهی از منکر بود. وی به سال ۱۳۵۸ به شورای انقلاب اسلامی این مهم را گوشزد کرد که این اداره باید مستقل از دولت و قوای انتظامی و ناظر به اعمال دولت و ادارات دولتی و تمام اقشار ملت باشد. ایشان مینویسد: شورای انقلاب اسلامی، مأموریت دارد که ادارهای به اسم “امر به معروف و نهی از منکر” در مرکز تأسیس نماید و سپس بر استقلال آن تأکید میشود که این اداره، مستقل و در کنار دولت انقلابی اسلامی است و ناظر به اعمال دولت و ادارات دولتی و تمام اقشار ملت است و دولت انقلاب اسلامی مأمور است که اوامر صادره از این اداره را اجرا نماید و این اداره مأمور است که در سراسر کشور از منکرات به هر صورت که باشد جلوگیری نماید و سپس تصریح میشود که در اجرای حکم و حدود الهی، احدی مستثنی نیست، حتی اگر خدای نخواسته رهبر انقلاب یا رئیس دولت، مرتکب چیزی شد که موجب حد شرعی است باید در مورد او اجرا شود[۴۵].
در جایی دیگر نیز ایشان به این امر اشاره دارد که مبارزه با فساد با ایجاد دایره امر به معروف و نهی از منکر تحت عنوان یک وزارتخانه مستقل باشد، بدون پیوستگی به دولت[۴۶]. باری این گونه مرکزی که متأسفانه به شکل مستقل و به صورت سازمان مردم نهاد، تشکیل نشد، تنها در زمانی میتواند، وظیفه خود را به انجام رساند که آزادی سیاسی و نقد آزادانه قدرت در جامعه نهادینه شده باشد. جامعهای که گروهی یا افرادی میانگارند که همه رفتارها و گفتارهایشان معروف است، فضایی برای امر به معروف در آن باقی نمیماند، پنداری که با توجه به جایگاه و پایگاه صاحبان قدرت، غالباً از سوی آنان شکل میگیرد و زمینههای حرکت و پویایی را در جامعه، چندان خاموش و خفقانآلود میسازد که کسی را یارای نقد و نقض اموری جاری را نباشد. در پرتو آموزههای قرآنی، امربه معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی، قرآن مجید، امت اسلامی را به شرط امر به معروف و نهی از منکر بهترین امت میداند: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[۴۷] چنین وظیفهای که گستره آن روابط بین مردم و حاکمان را شامل میشود، جز در سایه آزادی بیان و عدم ترس از بیان حق و حقیقت و حضور آزادی در جامعه اسلامی، ممکن نیست. آگاهی که برگرفته از اختیار آدمی است نیز مسئولیت میآورد. در کتاب آسمانی مسلمانان، عدم احساس مسئولیت آگاهان در مورد امور جامعه و خاموش نشستن عالمان در مقابل فساد ظالمان، از علل نابودی اقوام پیشین یاد شده و دانشمندان گوشهگیر مورد نکوهش قرار گرفتهاند که چرا صاحب قدرت نبودند تا از فساد جلوگیری کنند و جامعه را به سوی عدالت و آزادی به حرکت در آورند. خداوند میفرماید: فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ[۴۸].
یکی از مفسران معاصر اشاره دارد که از اصلیترین احکام الهی و فروعات دینی که بر حق نظارت تأکید دارد، امربه معروف و نهی از منکر است. آحاد مردم بر پایه این دستور الهی که از فرایض بزرگ و کمنظیر اسلام به شمار میآید، باید بر چگونگی عملکرد ردههای مختلف حاکمیت از صدر تا ذیل نظارت، اعمال نظر و انتقاد کنند و راهحلهای جدیدی را برای بهتر شدن فعالیت آنان پیشنهاد کنند[۴۹]. وی با اشاره بر اینکه در حکومتهای سکولار، همه چیز رنگ و بوی مادی میگیرد و حاکم حکومت سکولار منافع ظاهری و مادی را صرفاً در نظر میگیرد، تنها انگیزه توجه حاکمان سکولار به رأی مردم، حفظ قدرت و منافع مادی خود آنان است. به نظر میرسد، صرف چنین انگیزهای برای اعتنا به آرای مردم کافی نیست؛ چون حاکم، ممکن است برای استحکام حکومت خود به شیوههای دیگر، همچون تزویر و نیرنگ و پناه آوردن به قدرتمندان و ثروتمندان متوسل شود؛ اما در قضیه امربه معروف و نهی از منکر، حاکم اسلامی برای توجه به امر و نهی مردم، هیچگاه نباید به منافع و قدرت خود بنگرد، بلکه او طبق باور اسلامی خود به تذکرات و رهنمودهای مردم مینگرد. او اگر دید که عملی از سوی وی یا شخصی دیگر، سبب تضییع حقوق مردم شده است، باید در صدد اصلاح آن بر آید؛ چه این اصلاح موجب تحکیم قدرت وی باشد، چه نباشد. او موظف است به پیشنهاد حق، ترتیب اثر دهد و در این راه نباید کوچکترین توجهی به نسبت دین و دنیا، مصلحتاندیشیها، بازیهای سیاسی و مداهنه و سازشکاریهای نابهجا داشته باشد تا بر اساس آن، تکلیف الهی و شرعی خود را امتثال کرده باشد[۵۰]. با توجه به همین آموزه است که مسلمانان در صدر اسلام، نقدقدرت و نهی از منکر را وظیفه خود میدانستند و بیواهمه آن را انجام میدادند، مشهور است که زنی به نام “سَودَه” به نمایندگی از قوم هَمْدان پس از شهادت امام علی(ع) نزد معاویه رفت و با لحنی تند و شهامتآمیز از او خواست که کارگزار خود را عزل کند. معاویه از آن درشتگویی بر آشفت و او را تهدید به مرگ کرد، سوده با خواندن این بیت از عدالت علی(ع) یاد کرد: «صَلَّى الْإِلَهُ عَلَى رُوحٍ تَضَمَّنَهَا قَبْرٌ فَأَصْبَحَ فِيهِ الْعَدْلُ مَدْفُوناً قَدْ حَالَفَ الْحَقَّ لَا يَبْغِي بِهِ بَدَلًا فَصَارَ بِالْحَقِّ وَ الْإِيمَانِ مَقْرُوناً» سلام خدا بر جسمی که آنگاه قبر او را در برگرفت، عدل نیز همراه آن مدفون شد، سوگند یاد کرد که بهایی در قبال حق دریافت نکند، او در جان خود، حق و ایمان را هماهنگ و همتای هم ساخت.
سوده سپس شکایت و نقد خود از کارگزار علی(ع) در زمان خلافت آن حضرت را بیان کرد که من به عنوان نماینده از قوم خودم حرکت کردم و رفتم که شکایت به محکمه امیرالمؤمنین(ع) ببرم، وقتی وارد منزل امیرالمؤمنین(ع) شدم، دیدم در حال نماز و مشغول به عبادت خداست، او نماز را رها کرد و با یک نگاه رئوفانه و عطوفانه به من فرمود: آیا کاری داری؟ عرض کردم: آری، کارگزار شما در مسائل مالی قسط و عدل را رعایت نمیکند و بر ما ستم روا میدارد. وقتی حضرت گزارش ستم کارگزارش را شنید، گریست و فرمود: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّي لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْمِ خَلْقِكَ»: خدایا تو شاهدی که من آنان را به ستم در خلق تو فرمان ندادم. آنگاه قطعه پوستی از جیب در آورد و با استناد به آیه شریفه فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۵۱] و پس از آنکه تخلف آن کارگزار آشکار شد، فرمان عزل او را صادر کرد[۵۲]. در تجربه جمهوری اسلامی، امام خمینی بر این امر تأکید دارد که اگر کسی بر خلاف باشد، هر فردی باشد یک روحانی عالیمقام باشد، یک آدمی باشد که رأس باشد، یک سرکرده باشد، وقتی دیدند بر خلاف مسیر عمل میکند، هر یک از افراد مؤظفاند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش را بگیرند[۵۳] ایشان سفارش میکرد باید همه زنها و مردها در مسائل اجتماعی و سیاسی وارد باشند و ناظر باشند. همه به مجلس ناظر باشند، همه به کارهای دولت ناظر باشند، اظهارنظر بکنند. ملت باید الآن همهشان ناظر امور باشند. اظهار نظر بکنند در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی[۵۴]. با توجه به رویکرد قرآنی است که مرحوم نائینی راه چاره استبداد و براندازی آن را با امربه معروف و نهی از منکر عملی میداند و بر این باور است که علاج قوه خبیثه مملکت ویرانهساز قبل از قلع اصل شجره ملعونه استبداد، ممتنع است؛ زیراکه مسلمانان با اخبار غیبی پیغمبر و امامانشان میدانند که: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسَلِّطَنَّ اللَّهُ شِرَارَكُمْ عَلَى خِيَارِكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»[۵۵].
وی سپس به این امر اشاره میکند که به واسطه اهمال این دو وظیفه مهمه شرعیه که به نصّ اخبار از دعائم و مبانی اسلاماند، از سعادت و حظّی که سلطانشان به اقتضای مسلمانی یا فطرت انسانی از مقام أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[۵۶] تنزّل کند، محرومند، تا سلطان تنها به اغتصاب مقام ولایت، قناعت کند و از اغتصاب رداء کبریایی، اغماض ورزد و آزادی خدادادی ایشان را واگذارد و از تحکّمات خودسرانه رفع ید کند، ایشان در ادامه، نجات حریت و به دست آوردن حقوق مغصوبه و جلوگیری از تحکمات را در امر به معروف و نهی از منکر میداند[۵۷]. همه این سفارشها با آزادی عمل و ایمن بودن از خطر قدرت انجام میشود. با توجه به همین مهم، بحث از “ضمان حاکم” و “حاکمیت مسئول” مطرح میشود که حاکم باید در برابر گفتار، رفتارش و پیامدهای آنها پاسخگو باشد. با آنکه فقهای شیعه غالباً به مشروعیت الهی حاکم باور دارند، اما مسئولیت و ضرورت پاسخگویی حاکم مسلمان در برابر رفتارهایی که انجام میدهد، مسئلهای اجماعی در فقه سیاسی بوده و فقها هماره بحث از ضمانت او را طرح کردهاند؛ برای نمونه شیخ طوسی در مبسوط مینویسد: اگر بر فردی با دو شاهد، اقامه حد شد و بمیرد، سپس روشن شد که آن دو شاهد، بنده یا کافر یا فاسق بودهاند، حاکم، ضامن است؛ زیرا بر عهده اوست تا از حال شهود، جستوجو کند و اگر چنین نکرد، ضامن است[۵۸].
همچنین است اگر حاکم به زننده تازیانه بگوید، من شماره تازیانهها را دارم، تو بزن من میشمرم، اما یک ضربه بیش از هشتاد ضربه بزند، حاکم، ضامن است[۵۹]؛ حتی جالب آن است که شیخ مینویسد: اگر نزد حاکم، از زنی صحبت شود و رفتار خلاف او را گزارش دهند، پس ایشان آن زن را احضار کند و او از ترس و وحشت، جنینی را که در شکم دارد، سقط کند، باز حاکم، ضامن است[۶۰]. این موارد که گاهی تا حد یک تازیانه است، نمونهای از حساسیت بالای مسئولیت حاکم و انبوه مسائلی است که در اندیشه سیاسی اسلامی- قرآنی، وجود دارد و نشان از مسئولیت اجتماعی حاکم و تسری و شمول آن در دیگر مسائل دارد و میتواند مبنا و بزنگاهی باشد تا او در برابر رفتارهایش نزد مردم پاسخگو باشد، امری که در جامعه بسته و استبدادی بیمعنی است و بدون آزادی نمیتوان عملی شدن آنها را در جامعه مشاهده کرد.[۶۱]
مشارکت سیاسی
آزادی با مشارکت و حق تعیین سرنوشت معنادار میشود. اگر در جامعهای شهروندان نتوانند بر اساس دیدگاه خویش، فردی را به عنوان کارگزار نظام سیاسی انتخاب کنند یا دیگرانی بر اساس منافع گروهی و شخصی خودشان برای آنان تصمیم بگیرند، این جامعه از آزادی سیاسی برخوردار نیست. با توجه به همین امر است که مشارکت سیاسی و آزادی، همراه و همگاماند. در بیان مشارکت سیاسی و نظام مردمسالاری، همه بحث از انتخاب آزادانه است و اگر این عنصر از آن گرفته شود، نظام سیاسی به سمت استبداد در حرکت خواهد بود؛ لذا مشارکت سیاسی را این گونه تعریف کردهاند که فعالیت شهروندان به منظور تأثیر نهادن بر فرایند تصمیمگیری سیاسی دولت است[۶۲]؛ پس شهروندان هستند که نقش دارند و چنین نیست که قدرتورزان هرگونه که میخواهند تصمیم بگیرند. در “فرهنگ جامعهشناسی”، مشارکت سیاسی را شرکت در فراگردهای سیاسی که به گزینش رهبران سیاسی میانجامد و سیاست عمومی را تعیین میکند یا بر آن اثر میگذارد، تعریف شده است[۶۳]. در تعریفی دیگر از مشارکت سیاسی نیز بر رفتار اثرگذار بر نتایج حکومت، تأکید شده است[۶۴]. از دیگر سو، جایگاه و نقش مشارکت سیاسی تا اندازهای مهم است که برخی این عنصر و نقش مردم در امور جامعه را عنصری جدی در تعریف آزادی سیاسی لحاظ میکنند و بر این باورند که آزادیهای سیاسی مجموعه امتیازهایی است که اهالی کشور برای مشارکت در حیات سیاسی به آن نیاز دارند و در قالب حقوق مدنی مانند: “حق رأی، حق داوطلبی و حق عضویت در احزاب سیاسی” و در قالب حقوق سیاسی مثل: “آزادی رقابت اندیشهها، آزادی انتخابات و آزادی تعیین زمامداران” ظاهر میشود[۶۵]. به نوشته مایکل راش، “مشارکت سیاسی یعنی درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی، از عدم درگیری با داشتن مقام رسمی سیاسی، است”[۶۶] اهمیت این امر و پذیرش حق مشارکت سیاسی تا آنجاست که برخی آن را در تعریف آزادی سیاسی نیز جای دادهاند[۶۷].
اگر حکومتی باشد که برای شهروندان خود حق مشارکت قائل نباشد و اجازه ندهد و بسترهای سنجیده مشارکت و حضور فعالانه شهروندانش را فراهم نسازد، آن جامعه، گرفتار انحطاط و فروبستگی سیاسی شده است. به هنگام مشارکت سیاسی، شهروندان حضوری فعالانه و آزادانه دارند برای انتخاب کارگزاران، نفوذ و تأثیرگذاری بر ساختار سیاسی به گونهای که فرایند تصمیمسازی سیاسی را میتوانند، دگرگون سازند. تعاون و مشارکت سیاسی، درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی است؛ لذا این عنوان، همه عرصههای حضور در گستره قانونگذاری، داوری، مدیریت، تصمیمسازی، انتخابات و همهپرسی به عنوان راهکاری برای اعمال حق مشارکت، نظارت بر قدرت و نقد آن، اصلاحجویی برنامههای حکومت و شرکت در احزاب و گروههای سیاسی را در بر میگیرد. حاکمیت و حکومت در نگرش قرآنی، جلوه آرمان سیاسی مردمی است همکیش و همفکر که با همکاری و همیاری خود، سامانهای میسازند تا در فرایندی آزادانه، راه به سوی اهداف جامعه اسلامی بگشایند. پویش جامعه به سمت این اهداف، بسترساز شکوفایی استعدادهای جامعه است، امری که اجرای آن در گرو مشارکت فعال و گسترده همه افراد در روند تحول جامعه است تا در سراسر مراحل اجرایی، تصمیمگیریها و برنامهریزیها نقش سرنوشتساز داشته باشند. “با در نظر گرفتن همین مهم است که در اندیشه اسلامی با توجه به قاعده «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ»، حق حاکمیت برای غیر، به دلیل نیاز دارد و با توجه به مفاد این قاعده کسی نمیتواند بر آنان سلطه داشته باشد، مگر آنکه فرد از جانب آنان در امر حکومت، وکیل باشد و فرد، نماینده آنان[۶۸]. با توجه به توانمندیهای این راهبرد، هر مقدار که گستره مشارکت و انتخاب مردم بازتر باشد، آزادی دستیابتر است، در چنین جامعهای افراد میتوانند آزادانه تکاپوی سیاسی داشته باشند، رفتار و گفتار حاکمان را نقد کنند و در برابر این فعالیتها، احساس آرامش و امنیت داشته باشند. برایند مشارکت آگاهانه و فعالانه سیاسی، آزادی است که در مقابل استبداد، صفآرایی میکند. با توجه به این توانش است که از منظر اندیشه اسلامی، مردم، دارای حق دخالت در تشکیل حکومت هستند و حکومت نباید به تحمیل نظر و زورگویی روی آورد. بر اساس منطق قرآن کریم، همه مردم مورد خطاب آیات الهی قرار دارند و بر اصل تعاون و همکاری در امر نیک و مشارکت عمومی تأکید شده است و به ضرورت میدانیم که گذرکردن از نظام استبدادی و از میان بردن آثار آن، امری نیک است که با برانداختن آن، زمینه اجتماع برای بسیاری از امور نیک دیگر فراهم میشود، به نص قرآن کریم، مسلمانان امر شدهاند تا در نیکی و پرهیزکاری همکاری کنند و در گناه و دشمنی ناهمکاری: وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ[۶۹]. و در کلامی علی(ع) تأکید دارد که درخواست تعاون، برای برپایی حق، دیانت و امانتداری است: «طَلَبُ التَّعَاوُنِ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ دِيَانَةٌ وَ أَمَانَةٌ»[۷۰].
در “در المنثور” آمده است شخصی به نام “وابصه”، از حضرت محمد(ص) درباره “بر” و “ائم” پرسید، ایشان سه بار به سینه راوی زد و فرمودند از قلبت بپرس![۷۱] اینکه پیامبر گرامی اسلام(ص)، تشخیص نیکی و گناه را به انسان واگذار میکند، نشان از آن دارد که جان و عقل انسان میتواند برخی مسائل را درک کند و به نظر میرسد بیشترین توان در این حوزه مرتبط با عرصه سیاسی- اجتماعی است که غالباً عقل جمعی بهتر میتواند تجاوز یا عدم تجاوز به حقوق شهروندان را دریابد. شهروندان رفتارهای مستبدانه و اسارتآور، حاکمان مستبد و ستمگر را به سادگی در مییابند و با توجه به آموزههای گوناگونی که در قرآن و روایات بر آن تأکید شده است، همه حکایت از آن دارد که باید برای رویارویی با حاکمان که بزرگترین “اثم” و “عدوان” در جامعه اسلامی به شمار میرود، دست در دست هم نهاد و با آن مقابله کرد. در تفسیر من وحی القرآن آمده است که همیاری برای نیکی و پرهیزکاری، شعار اسلامی برای زندگی و مردم است، آنچه اول بار از “بِرّ”، به ذهن میآید، نشان از خیر در باور و عمل دارد و این نکته همان است که آیهای دیگر به آن اشاره میکند و مصادیق خیر را یادآور میشود؛ آنجا که خداوند میفرماید: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[۷۲].
زیرا که انحراف از خط راستین و دوری از قواعد استوار فکری، به پستی زندگی و رویگردانی آن از اهداف سالم میانجامد و به دنبال آن، زندگی در قبضه باطل و بدی گرفتار میشود؛ زیرا آغاز شر و بدی، از اندیشه است. نیکی تنها در حوزه اندیشه و فکر باقی نمانده است، بلکه بحث از عمل نیز وجود دارد آن سان که آیه بالا از بخشش مال به گروههای محروم، برپایی نمازی که به پاکی روح و قلب و بدن میانجامد و زکات دادن و... اشاره کرده است و سپس از تقوا سخن به میان آمده است که راه به سوی آن با مراقبت دقیق، گشوده میشود؛ امری که خود، گشاینده نیکی به روی افقهای زندگی انسان در عرصه داخلی و خارجی است. سیدمحمدحسین فضلالله، سپس به طرح تعاون در اسلام اشاره میکند که آن را پایهای برای عملی شدن نیکی و پرهیزکاری در زندگی انسان، تلقی کرده است؛ زیراکه بسیاری از حالات این دو امر با کوشش فردی به انجام نمیرسد، بلکه برای اجرای آن، به همافزایی تلاشهای مختلف نیاز است؛به ویژه در گسترههایی که از آنها رسیدن به نتایج بزرگ مد نظر است، همانند عرصههای فکری که پیچیدگیهای خاص خود را دارد؛ زیرا که برخی اندیشهها تنها میتواند یک بخش از افکار را آشکار سازد و بعضی دیگر، جوانب دیگر را؛ این امر برای آن است تا ساختمان اندیشه، بر قاعده و پایهای محکم و استوار بنا گردد، گاه نیاز داریم تا این امر را مسجل کنیم که انسانیت به سطح بالای فکری نمیرسد مگر با همراهی تلاشهای گوناگونی که انسان در حلقههای معرفت و دانش، با یکدیگر همکاری میکند که در آنها تبادل فکری و تفاوت وجود دارد و در پرتو این تلاشها، باید روح حاکم، تکاپو برای رسیدن به حقیقت باشد، ایشان سپس به همکاری اجتماعی میپردازد و بر این امر تأکید دارد که راههای گوناگونی برای حل مشکل فقر و سختی گروههای محروم وجود دارد که همه به تعاون همگانی نیاز دارد و به تلاشهای متنوعی که در تاب و توان فردی نیست؛ لذا این امور بدون همکاری و همیاری، شکل نمیگیرد[۷۳]. در راستای همان همکاری، باید رویارویی با ستم انجام شود؛ زیرا گاه تجمعاتی بر پایه دشمنی وجود دارد که هدف آنها ستم به مردم و به زنجیرکشاندن آنان است؛ مثل همدستی بازرگانان برای احتکار کالا ضد مصرف کنندگان یا همکاری سازمانهای ستمگر علیه ملتهای ستم کشیده که امری ناخجسته و سیاه است؛ اما گاه نیز همدستیهایی برای گسترش خیر است، گسترش خیر که همان نیکی است، به معنای بهرهکشی از دیگری نیست، بلکه نیکی آن است که هم خود و هم دیگران بهرهمند شوند. هدف از تعاون، باید گسترش نیکی و رویارویی با بدی باشد، حال هر جا که سرچشمه آن باشد. قرآن کریم، در مقابل، “بر”، “اثم” را قرار میدهد و در برابر “تقوا”، “عدوان”، پس اثم، چنگ انداختن به اموال مردم است با فریب، کلک، دزدی، احتکار، همکاری با قدرتهای ستمگر و قسم دروغ. در حالی که “عدوان”، با قدرت، چیره شدن بر حقوق مردم است بدون آنکه فرد، مجوزی داشته باشد[۷۴]، چنین است که حق آزادی، لگدمال میشود. خداوند در سوره آل عمران بحث از نه تنها “صبر”، بلکه “مصابره” را طرح میکند، گویی جامعه با همکاری، دست در دست هم و در کنار هم، باید صبر داشته باشد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۷۵].
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: منظور از صبر، صبر تکتک افراد است، اما “مصابره”، عبارت است از اینکه جمعیتی با هم، اذیت و آزارها را تحمل کنند و هر کس با تکیه و اعتماد صبر خود بر صبر دیگری، استواری ورزد، در نتیجه، برکاتی که در صبر وجود دارد، دست به دست هم میدهد، احوال افراد، تقویت میشود، تأثیر آن بیشتر میگردد و این انرژی مثبت، هم، در حال شخصی فرد، محسوس، خواهد بود و هم در اجتماع؛ زیرا صبر در جمع نیز باعث میشود که نیروی تکتک افراد، به هم وصل شود. سپس ایشان درباره کلمه وَرَابِطُوا، میفرماید: “مرابطه” از نظر معنا، اعم و فراتر از “مصابره” است، چون در رابطوا منظور، به وجود آوردن جامعهای است که با پیوند میان نیروهای جامعه به یکدیگر، تشکیل میشود[۷۶]. این همیاری و مشارکت به نحوی است که همه شهروندان جامعه اسلامی در آن درگیر هستند و حقوق اقلیت نیز در کنار حقوق أکثریت باید حفظ و نگهداری شود، و این متفاوت از نگرشی است که در دموکراسی وجود دارد، شهید صدر مینویسد: با روش دموکراسی سرمایهداری، اکثریت بر اقلیت و مصالح و مسائل حیاتی آن، حکمرانی میکند؛ زیرا که آزادی سیاسی به معنای ایجاد نظام، قانونگذاری و اجرای آن بر اساس حق اکثریت است. تصور کنیم که گروه اکثریت، مهار حکومت و قانونگذاری را به دست گرفته است، امری که حکم عقلی دموکراسی سرمایهداری است، عقلی که در رویکردها، گرایشها، اهداف و خواستههایش کاملاً مادی است، پس سرنوشت اقلیت چه میشود، چه میتوان برای این گروه تصور کرد و انتظار داشت، آن هم در پرتو قوانینی که اکثریت وضع کرده و برای حفظ مصالح آنان است، آیا امری غریب نیست که اکثریت، قوانین را بر اساس مصالح خاص خود وضع میکند، رویکرد آن برای تحقق خواستههای اکثریت است، درحالی که به حقوق دیگران اجحاف میشود؟ تا آن زمان که مصلحت شخصی، برای هر فردی مهم باشد و تا آن زمان که اکثریت، ارزشهای روحی و معنوی را در عقلانیت اجتماعی نمیشناسد، چه کسی میخواهد کیان زندگی اقلیت را حفظ کند و از آن دفاع کند، طبیعی است که مظاهر بهرهکشی و بیمبالاتی به حقوق دیگران در این گونه جامعهای حفظ میشود[۷۷]. اما در نگره قرآنی، حقوق اقلیت، در کنار حقوق اکثریت باید حفظ شود.
با مشارکت آزادانه و با دخالت همگانی در امور جامعه و سرنوشت کشور اسلامی، افراد از خودرأیی دور میشوند، اما اگر مردم از مسائل جامعه، بر کنار باشند، حاکمان در امنیتی دروغین فرو رفته و هرگونه که دلخواه آنان است، عمل کرده، پیوند میان مردم و حاکمان گسسته شده و تعاملی سازنده میان آنان برقرار نخواهد شد، امری که در نهایت، قربانی آن آزادی خواهد بود؛ اما با مشارکت و همیاری سیاسی- اجتماعی، شهروندان میتوانند سرنوشت جامعه را به دست خویش بنگارند و با بهره از عقل جمعی، حرکت جامعه به سوی عدالت را پی گیرند، البته این همیاری به ویژه در عرصه سیاسی، آنگاه فراهم میشود که آزادی انتخاب، آزادی بیان و آزادی تجمعات در جامعه وجود داشته باشد؛ لذا در این آموزه میان عدالت و آزادی نوعی تعامل و همیاری به وجود میآید که میتواند جامعه را به سوی توازن و سعادت واقعی سوق دهد[۷۸]. همه این آموزهها در آیات و روایات به انسان مسلمان گوشزد میکند که شهروندان هم حق دارند و هم وظیفه تا در برابر مسائل و امور جامعه خویش ساکت نباشند و برای تغییر و اصلاح آنها، مشارکت پویا داشته باشند. لازمه اجرایی کردن بسیاری از این فرمانها و دیگر دستورهای مشارکتجویانه اجتماعی قرآن مانند مشورت، امربهمعروف، نهیازمنکر، بیعت، نصیحت، و... که به برخی اشاره شد و در قرآن کریم بر انجام آنها سفارش شده است، جامعه آزاد و حضور حکومتی است که اجازه اظهارنظر، انتقاد و اعتراض خیرخواهانه را به شهروندان داده باشد یا موقعیت و بسترهایی وجود داشته باشد تا افراد بتوانند دیدگاهها و انتقادهای خود را بیواهمه بیان کنند و در جریان امور مشارکت فعالانه داشته باشند. بر خلاف جوامع استبدادی که حاکمان از مردم، مشارکت پیرو و منفعل و چاکرانی حلقه به گوش میخواهند، در جامعه اسلامی مردم، دارای حق مشارکت فعال و پویا هستند.[۷۹]
پاسخجویی شهروندان
یکی از راهبردهای کلیدی آزادی سیاسی، توجه به حقوق و شناسایی آن در عرصه زندگی سیاسی- اجتماعی است، از آنجا که در حکومتهای خودکامه، هرگونه حقی از شهروندان انکار میشود و کسی دارای حقی نیست تا چه رسد به آنکه مورد توجه قرار گیرد یا حکومت بخواهد آن را رعایت کند، به نظر میرسد یکی از کلیدیترین راهبردها در آزادی سیاسی آن است تا حکومت، حقوق شهروندان را به رسمیت شناخته و بر اساس آن عمل کند. پاسداشت حقوق سیاسی- اجتماعی، پاسداشت آزادی است و یکی از حقوقی که نقش کلیدی در این مسیر بازی میکند، حق پاسخجویی شهروندان و پذیرش آن از سوی حاکمیت است. در چشمانداز بحث آزادی سیاسی که مینگریم یکی از اساسیترین راهبردها آن است که حقوق مردم و شهروندان به رسمیت شناخته شده و برنامهها، تصمیمها و راهکارهای جامعه بر اساس آن سامان یابد. به همان مقدار که در دولتها و نظامهای ظلم، حقوق مردم نادیده انگاشته میشود، در نظامهایی که آزادی شهروندان را به رسمیت شناختهاند، آن حقوق، مورد توجه و رعایت قرار میگیرد. چنین است که در راهبری به سوی آزادی سیاسی، این امر در کانون توجه قرار میگیرد. هماره در تعالیم، دستورها و آموزههای انبیای الهی، ترسیم حقوق انسانها، رعایت آنها، شناساندن آنها به مردم و پیروان خود و تأکید بر حفظ آنها توسط حاکمان مورد دقت و دغدغه آنان بوده است. یکی از جنبههای رویارویی پیامآوران الهی با طاغوتهای زمانه خود از این منظر بوده است که آنان مردم را در اسارت خود کشیده بودند و حقوق آنان را لگدمال میکردند؛ برای نمونه هنگامی که حضرت موسی(ع) به مقابله با فرعون میرود، از او میخواهد قوم بنیاسرائیل را رها کرده و آنان را شکنجه نکند. در قرآن کریم میخوانیم: فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ[۸۰]. مرحوم شبر در ذیل تفسیر این آیه نوشته است که أطلقهم، یعنی آنان را رها و آزاد کن[۸۱]. مرحوم سبزواری نجفی در تفسیر آیه بالا معتقد است پیش او بروید و به او بگویید که بنیاسرائیل را از اسارت، عذاب و شکنجه و استخفاف آنان رها کن، مردم را به ما واگذار کن تا از شهرهای تو کوچ کنیم، آنان را با اعمال سخت، قتل مردان و بندگیکشی زنان عذاب نده[۸۲]. مراد از “ارسال” در آیه، اطلاق و رهاسازی آنان از اسارت و خارج کردن آنان از دستهای فرعون ستمگر است، اینکه حضرت موسی و هارون با درخواست فرستادن قوم بنیاسرائیل، پیام خود را آغاز کردند و نه با فراخوانی طاغوت و قومش به ایمان، به دلیل تدریج در دعوت است؛ زیراکه آزادسازی اسرا، قبل از تبدیل و تغییر اعتقاد و باور است[۸۳]. همه این امور حکایت از آن دارد که پیامبران الهی آمدهاند تا حقوق مردم را به ستمگران و البته به خود آنان گوشزد کنند تا صرفاً پیرو و تابع نباشند و بتوانند حقوق خود را بازپس گیرند.
بنابراین یکی از راهبردهای اثرگذار در دستیابی به آزادی سیاسی، حاکم شدن روح حقوق از جمله حق پاسخجویی برای جامعه اسلامی است، حقی که لازمه حضور آن، آزادی است، اگر مردم نتوانند آزادانه از حاکم مسلمان و رفتارها و گفتارهای او طلب پاسخ کنند یعنی آزادی نقد و بیان وجود ندارد. “اسلام در عین اینکه دینی اجتماعی است و به جامعه میاندیشد و فرد را مسئول جامعه میشمارد، حقوق و آزادی فرد را نادیده نمیگیرد و فرد را غیر اصیل نمیشمارد. فرد از نظر اسلام، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و چه از نظر قضایی و چه از نظر اجتماعی، حقوقی دارد؛ از نظر سیاسی حق مشورت و حق انتخاب و از نظر اقتصادی حق مالکیت بر محصول کار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف و اجاره و مزارعه و مضاربه و غیره در مایملک شرعی خود دارد و از نظر قضایی حق اقامه دعوی و احقاق حق و حق شهادت، و از نظر اجتماعی حق انتخاب شغل و مسکن و انتخاب رشته تحصیلی و غیره و از نظر خانوادگی حق انتخاب همسر دارد”[۸۴]. بر اساس آموزههای قرآن کریم میدانیم که حاکم اسلامی، بیش از هر امر، دغدغه اجرای احکام و دستورهای دین دارد و میدانیم که عملیاتی کردن آموزههایی چون امر به معروف، نهی از منکر، نصیحت و خیرخواهی حاکم اسلامی، مشورت و... از دستورهای قطعی دین میباشند که شاهدی استوار برای پاسخجویی و پذیرش نظارت شهروندان بر رفتار و گفتار اوست. حاکم مسلمان اگر مشروعیت خویش را از خداوند میگیرد، دستورها و اوامر همان خداوند، او را مکلف میکند تا در برابر مردم و شهروندانش پاسخگو باشد. این تجربه در سنت مسلمانان صدر اسلام نیز برای تعامل با برخورد با حاکمان وجود داشته است، مرحوم نائینی درباره پاسخجویی مردم صدر اسلام اشاره دارد که حتی خلیفه ثانی، با آن ابّهت و هیبت، به واسطه یک پیراهن که از حلّه یمانیه بر تن پوشیده بود، چون قسمت آحاد مسلمین از آن حلّهها بدان اندازه نبود، در فراز منبر، از آن، مسئول شد. ایشان در ادامه یادآور میشود که زمانی دیگر، در جواب کلمه امتحانیه که از او صادر شده بود، لنقومنك بالسيف (با شمشیر تو را راست و مستقیم خواهیم ساخت) استماع کرد[۸۵]. امام خمینی نیز به این مسئله اشاره دارد که برنامه اسلام همه را وادار کرده که به همه “چرا” بگوییم؛ خلیفه بود، گفت که “من اگر چنانچه خلاف کردم، به من بگویید”. یک عربی، شمشیرش را کشید و گفت: “اگر تو بخواهی خلاف بکنی، ما با این شمشیر، مقابلت میایستیم”[۸۶]. در همین موضوع، امام خمینی باور داشت هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد و در غیر این صورت، اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداری، معزول است[۸۷]. حق پاسخجویی در خود، مطالبه آزادی و درخواست آن را به همراه دارد. واقعیت آن است تا جامعهای درخواست آزادی نکند و شهروندان جامعه با هم و در کنار هم، آزادی را نجویند، آن مهم به سختی به دست میآید، آنسان که واقعیتهای سیاسی- اجتماعی، در سده اخیر به ما میگوید غالباً آزادیهای سیاسی با مطالبه جمعی و همیاری اجتماعی به دست آمده است. تا جامعه، آزادی را طلب نکند و نخواهد، به کف نخواهد آمد؛ لذا قرآن کریم، کسانی که نه تنها آزادی را نمیجویند، بلکه به “طاغوت”، محدودگر آزادی، گردن مینهند و سر تسلیم فرو میآورند، “بدترین مردمن معرفی میکند که مورد لعن و خشم الهی قرار میگیرند: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ[۸۸].
با توجه به همین راهبرد بنیادین است که مطالبه آزادی از سوی شهروندان، گروهها، احزاب و جامعه از حکومت یک وظیفه است. قرآن کریم انسان را به اعتراض علیه وضع ناشایست جامعه خود فرا میخواند و از او میخواهد، یوغها را بشکند و از سیطره ستمگران رهایی یابد؛ لذا در کلام الهی، انسان حق بدزبانی و درشتگویی را ندارد مگر آنگاه که به او ستم میشود، در این حالت میتواند فریاد حقطلبی خود را بلند کند: لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا[۸۹]. یکی از نکات مهمی که در این باره باید در نظر داشت آن است که خفقان، نبود آزادی و استبداد، غالباً در جوامعی فضای رشد و حضور مییابد که مردم به سادگی تحمیل استبداد را میپذیرند و در برابر دیکتاتورها، سر خم میکنند. حال آنکه در فرهنگ قرآنی، مردم در برابر پیروی از طاغوتها سرزنش شده و مورد مؤاخذه قرار میگیرند، بنابراین شهروندان یک جامعه اسلامی باید از حاکمان و دستگاه حاکمیت، آزادی را طلب کنند، دستکم آنکه انسان باید از خداوند آزادی خویش را از دست ظالمان بخواهد، آن گونه که آسیه، خواهان رهایی خویش از ستم فرعون و دیگر ستمگران است و قرآن او را به عنوان الگو معرفی میکند: وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۹۰]. آنسان که حضرت موسی(ع) نیز میگوید که خدایا مرا از قوم ظالمان هم نجات بده: قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۹۱].
در قرآن کریم، گاه به “نجّنا” تعبیر شده است که از خواهشی جمعی برای رهایی حکایت دارد؛ همچنان که حضرت نوح(ع)، رهایی خود و مؤمنین را از دست ستمگران، طلب میکند: فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۹۲]. آن گونه که خواهش قوم موسی(ع) نیز چنین است: وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ[۹۳]. البته این فقط سهم کوچکی از طلب آزادی است، پیامبران الهی همه تلاش و مبارزه خود را برای تقابل با طاغوتها انجام میدادند و در همان حال، از خداوند یاری میخواستند و دعا میکردند. خداوند خطاب به کسانی که به جهاد نمیروند، میفرماید، چرا برای آزادی مستضعفان از ستم، اقدامی نمیکنند: وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا[۹۴]. در آیهای دیگر خدای متعال، آنان را که ساکت نشستند و دست روی دست گذاشتند و منفعلانه همه امور ناپسند جامعه را پذیرا شدند، نکوهش میکند که اگر نمیتوانستند کاری انجام دهند، دستکم چرا مهاجرت نکردند[۹۵].
همچنین امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روایتی را نقل میکند که در تقابل با روحیه بیخیالی و خمودگی در جامعه اسلامی، ایشان فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»[۹۶]. کسی که صبح کند و به کارهای مسلمانان، اهمیت ندهد، او از آنان نیست و آن کس که صدای مردی بشنود که فریاد کمکخواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد، مسلمان نیست. جامعهای که شهروندان آن به هرچه در کشورشان میگذرد بیعلاقه و بیرغبت باشند یا اجازه نداشته باشند تا در انتخاب کردن و انتخاب شدن، نقش فعال داشته باشند، اولین قربانی آن، آزادی است. نمیتوان در کنج خانه نشست و منتظر آزادی بود و تنها دعا کرد و انتظار رهایی از ستمگران را داشت، بلکه باید برای آزادی مبارزه کرد و حضور فعال داشت. باید مطالبه کرد آزادی را و باید از حاکمان خواست تا در برابر آنچه انجام میدهند، پاسخگو باشند، این راهبردی است که زیرساخت پویندگی جامعه اسلامی به سوی آزادی را فراهم میآورد.[۹۷]
مساوات در برابر قانون
یکی از راهبردهای بنیادین برای رسیدن به آزاد سیاسی، آن است که در جامعه و در لایههای زیرین اندیشه، ذهن و ضمیر حاکمان و شهروندان این باور جا افتاده باشد که همه مردم در جامعه اسلامی، از حقوق مساوی برخوردارند و کسی حقوق ویژه یا موقعیت ممتاز ندارد تا هرگونه که میخواهد عمل کند یا هرگونه که عمل کرد، کسی نتواند او را بازجویی کند و مؤاخذه. مبنای عمل، قانون است و همه افراد در برابر آن، یکسانند. در ادبیات امروزین دانش سیاست تأکید میشود که باید حداقلی از برابری تضمین شود؛ زیرا اگر بنا باشد قانونگذار با اشخاص به طور عموم سروکار داشته باشد، این اشخاص را باید به طور برابر در نظر بگیرد و در مورد هیچ شخص خاصی تبعیض قائل نشود. به همین سان، باید حداقلی از امنیت در مناسبتهای فرد و دولت وجود داشته باشد. فرد باید بداند اگر عملی انجام شد، دیگر ممکن نیست به موجب قانونی در آینده قابل مجازات تشخیص داده شود و او کیفر نخواهد دید مگر آنکه دیگران هم به دلایل مشابه به کیفر برسند[۹۸]. آزادی منوط به نظمی اجتماعی است که در آن قدرتهای بزرگ دولتی یا غیردولتی در چارچوب محدودیتهای از پیش تعیین شده محصور باشند. وضع قوانین کار عادلانه نمونهای از کوششهایی است که بر کارفرمایان محدودیتهایی را تحمیل میکند[۹۹]. اهمیت قانون و مساوات در برابر آن، تا اندازهای است که برخی در تعریف آزادی، عنصر قانون را وارد میدانند، آزادی سیاسی آن است که در حدود قانون بتوانم هرچه میخواهم بکنم و در اعمال خود محکوم و تابع اراده متغیر، نامشخص و خودسر دیگری نباشم[۱۰۰] و منتسکیو نیز اشاره میکند آزادی عبارت از این است که انسان، حق داشته باشد هر کاری را که قانون اجازه داده و میدهد، بکند و آنچه قانون منع کرده و صلاح او نیست، مجبور به انجام آن نگردد[۱۰۱].
به تعبیر صاحب تنبیه الامه، در دوران غیبت که جامعه اسلامی دستش از قوه عاصمه عصمت، کوتاه است، گماشتن قوّه و هینت مسدّده لازم و ضروری است تا سلطنت اسلامی از اصالت خود دور نشود و از حدود، تجاوز نکند، وی سپس اشاره میکند که رکن اعظم این تحفظ و اصل اهم این مراقبت، مرتب داشتن دستور محدد و قانون مشخص است، قانونی کاملاً وافی که تفصیل حدود مذکور را بر وفق مقتضیات مذهب به طور قانونیّت و بر وجه رسمیّت متضمن باشد، و الا بدون دستور مذکور، البته مراقبت و محافظت متصدّیان مانند محمول بلا موضوع و از قبیل سر بیصاحب تراشیدن خواهد بود[۱۰۲]؛ پس همه مراقبتها و نگهداری حاکمیت اسلامی از انحراف و همه مراقبتها و نظارتها باید کاملاً بر اساس قانونی مشخص و رسمی باشد. اولین گام در جهت سلب آزادی آنگاه اتفاق میافتد که برخی خود را بالاتر از دیگران میپندارند و مردم را به چشم رعیتی مینگرند که سراپای زندگیشان را تکلیف و اطاعت در برگرفته است، آنان حق مشارکت سیاسی، حق پاسخجویی و ورود به عرصه قدرت را ندارند و تنها چیزی که باید انجام دهند، اطاعت است و فرمانبری سلاطین و خودخواهان؛ اما بر اساس ادبیات و منطق قرآن کریم، آنگاه میتوان به آزادی دل بست که همه مردم در برابر قانون یکسان باشند و با آنان به طور مساوی برخورد شود. برخورداری شهروندان از حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی، بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد و زبان و حمایت یکسان قانون از همگان، میتواند گشاینده مسیر آزادی سیاسی باشد. این ویژگی در تعریف قانون نیز آمده است که ضوابط و اصول کلی معینی است که از طرف یک منبع دارای قدرت و اعتبار اجتماعی، مقرر میشود و در آن برای همه کسانی که در قلمرو آن منبع قدرت زندگی میکنند، تکالیف، حقوق و مسئولیتهایی معین گردد که همگان، قوی یا ضعیف، به رعایت آن ملزم باشند و به عواقب تخلف از آن گردن نهند[۱۰۳]. از منظر قرآن کریم، همه انسانها از یک نفس آفریده شدهاند و در آفرینش، هیچ کس بر دیگری، مزیتی ندارد؛ لذا خداوند در آغاز سوره نساء، “ناس” را مورد خطاب قرار میدهد: يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ[۱۰۴]. و در سوره حجرات میخوانیم: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى[۱۰۵].
با این ادبیات، “مردم” در یک مستوا قرار میگیرند و ملاک برتری تنها تقوا قرار داده میشود. در روایت آمده است پیامبر گرامی اسلام(ص) ذیل آیه ۱۳ سوره حجرات فرمود[۱۰۶]: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ وَ لَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۱۰۷]». از دیگر سو میدانیم که برای تنظیم زندگی انسان، خداوند به عنوان شارع و قانونگذار، حدود و قوانینی را به واسطه پیامبران خویش فرستاده است که از آن تعبیر به هدایت تشریعی میشود، آن گونه که قانون و شریعت الهی آمده است تا در اختلاف میان مردم، داوری کند: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ[۱۰۸]. باز در قرآن مجید آمده است که خداوند به عدل و داد فرا میخواند: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۱۰۹]. با وجود برابری در خلقت و تأکید بر دادگری در جامعه اسلامی، بحث از عدم سلطه دیگری و تعاون همگانی مطرح میشود، علامه طباطبایی ذیل آیه وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ[۱۱۰]، تأکید میکند جامعه انسانی با وجود کثرت افراد و اشخاص متفاوت، همه جزئی از حقیقتی یگانهاند که همانا حقیقت انسان و نوع آن باشد، پس آنچه را که دست آفرینش از حیث استحقاق و استعداد در میان افراد انسان به طور مساوی قرار داده است، اقتضای برابری آنان در حقوق زندگی و تساوی آنان در یک اندازه و مستری میباشد، وی سپس به این نکته اشاره میکند که افراد جامعه انسانی، اجزای متشابه از حقیقتی واحدند و سزاوار نیست که بعضی از آدمیان، اراده و میل خود را بر دیگران تحمیل کنند، مگر آنکه معادل آن را از سوی دیگران بر خود، تحمل کند که این امر را “تعاون” برای بهرهگیری از مزیتهای زندگی مینامند، اما فروتنی و خضوع جامعه یا فرد برای فردی دیگر، یا اینکه کل جامعه یا بعضی از آن در برابر بعض دیگر، خاضع باشند، به نحوی که با برتریجویی و سیطره و زورگویی، جامعه را از برابری خارج کند و آن فرد، پروردگاری تلقی شود که اراده او باید پیروی گردد و به طور دلخواه حکم کند و در هر چه دستور میدهد و نهی میکند، اطاعت شود؛ پس این امر شیوهای است برای باطلسازی فطرت و نابودکردن، بنیاد انسانیت؛ همچنین از آنجا که ربوبیت از اموری مختص به خداوند است و ربی جز او وجود ندارد، پس اینکه انسانی به همنوع خود گردن نهد و او هرگونه که میخواهد تصرف کند، بدون آنکه تصرف متقابلی وجود داشته باشد، این نیز پذیرش ربوبیت دیگری به جز خداوند است که فرد مسلمان به این کار اقدام نمیکند[۱۱۱]؛ پس شارع برای همه انسانها قانون برابر قرار داده است و همگان از مزایای آن به طور مساوی برخوردار میشوند که همه از یک جان بر آمدهاند. با این بیان، کسی نمیتواند از سر میل خود، آزادی دیگران را محدود سازد یا خود را پروردگار دیگران نامد و از آنان پیروی بیچون و چرا طلب کند، امری که مصداق بارز منکر و ستم است. اینکه خداوند امر میکند تا انسان به امر دیگری گردن نگذارد و تنها خداوند را پروردگار و مالک خویش بداند و کسی حق ندارد که دلبخواهانه با دیگر انسانها رفتار کند؛ چراکه مساویاند، همان دغدغهای است که در آزادی سیاسی مطرح میشود؛ زیرا جامعهای که آزادی ندارد، یعنی جامعهای که فردی برترخواه و استعلاجو، بر آن حاکم شده است، برابری و مساوات انسانها را زیر پا گذاشته است و ناعادلانه هرگونه که میخواهد با مردم رفتار میکند. شهید مطهری نیز ذیل همین آیه مینویسد: هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خودش نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقای خودش نداند. نظام آقایی و نوکری، ملغی؛ نظام استثمار و مستمر، ملغی؛ نظام لا مساوات، ملغی. هیچ کس حق استثمار و استعباد دیگری را ندارد[۱۱۲].
با این نگرش است که برابری در قبال قانون مطرح میشود، بیشترین ضربه و صدمه به آزادی هنگامی است که در جامعه، رفتارهای خودسرانه حاکم باشد و افراد به ویژه قدرتمندان بدون آنکه مقید به قید و قانونی باشند، با شهروندان رفتار کنند. ویژگی عمده قانون آن است که جلوی برداشتهای منفعتمحور و سودجویانه را میگیرد و بستری مطلوب را فراهم میسازد تا افراد نتوانند هرگونه که میل دارند، رفتار کنند؛ البته این امر آنگاه رخ میدهد که قانون خود عادلانه باشد؛ زیرا قانون عادلانه است که راهبر جامعه به سوی آزادی است، و گرنه قانون ظالمانه به ظاهری نیک و موجه، خود، بزرگترین مانع آزادی است. چه بسیار زمانها که به نام قانون، آزادی سیاسی گروهها، احزاب و افراد در جامعه زیر پا گذاشته میشود؛ اما قانون الهی، قانونی که به دور از خواستهها و امیال شخصی و فردی حاکمان است، میتواند تأمینگر آزادی باشد. با این قانون همه افراد از امتیاز برابر برخوردار میشوند. نائینی که به شایستگی از برابری همگان در قبال قانون سخن گفته است، از مساوات به “اصل مبارک” تعبیر میکند و آن را عبارت از مساوات آحاد ملت با همدیگر و با شخص والی در جمیع نوعیات میداند و کلمه مبارکه «وَ أَنْتَ الْقَاسِمُ بِالسَّوِيَّةِ وَ الْعَادِلُ فِي الرَّعِيَّةِ»[۱۱۳] که در زیارت غرّای غدیریه به حضرت سید اوصیا - علیه و آله افضل الصلاه والسلام - عرضه میداریم، ناظر به همین معنی است. وی در ادامه تأکید دارد که قانون مساوات از اشرف قوانین مبارکه مأخوذه از سیاسات اسلامیّه و مبنا و اساس عدالت و روح تمام آن قوانین است. شدت اهتمام شارع مقدس در استحکام این دومین اساس سعادت امت در مقدمه اجمالاً مبیّن و حقیقت آن در شریعت مطهره، عبارت از آن است که هر حکمی که بر هر موضوع و عنوانی به طور قانونیّت و بر وجه کلیت مرتب شده باشد، در مرحله اجرا نسبت به مصادیق و افرادش بالسّویه و بدون تفاوت مجری شود؛ جهات شخصیه و اضافات خاصّه رأساً غیر ملحوظ، و اختیار وضع و رفع و اغماض و عفو، مسلوب، و ابواب تخلّف و رشوهگیری و دلبخواهانه حکمرانی به کلی مسدود باشد. ایشان سپس به مصادیقی از مساوات اشاره میکند که زوایای آن را آشکارتر میسازد و مینویسد، نسبت به عناوین اولیه مشترکه بین عموم اهالی مانند امنیت بر نفس و عِرض و مال و مسکن و عدم تعرّض بدون سبب و تجسّس نکردن از خفایا و حبس و نفی نکردن بیموجب و ممانعت نداشتن از اجتماعات مشروعه و نحو ذلک از آنچه بینالعموم مشترک و مخصوص فرقه خاصّهای نیست، به طور عموم مجری شود و در عناوین خاصه هم بین مصادیق و افراد آن عنوان نسبت به عموم اهل مملکت بعد از دخول در آن عنوان، اصلاً امتیاز و تفاوتی در بین نباشد؛ مثلاً مدعی علیه وضیع باشد یا شریف، جاهل باشد یا عالم، کافر باشد یا مسلم، به محاکمه احضار و قاتل و سارق و زانی و شارب الخمر و راشی و مرتشی و جائر در حکم، و مغتصب مقام و غاصب اوقاف عامه و خاصه و اموال ایتام و غیر ایتام و مفسد و مرتد، هر که باشد، حکم شرعی صادر از حاکم شرع نافذ الحکومة بر او مجری گردد و تعطیل بردار نباشد، وی سپس به تفاوتهایی که میان مسلمان و غیر مسلمان وجود دارد اشاره میکند مبنی بر آنکه احکام مخصوصه به خصوص مسلمین یا اهل ذمّه بدون تفاوت بین اشخاص هر یک از فریقین اجرا بیابد، این است حقیقت مساوات و معنی تسویه[۱۱۴].
در سیره نبی مکرم اسلام(ص) نیز آمده است که ایشان برخوردی یکسان با مردم داشتند و هیچ امتیاز و تفاوتی میان آنان قائل نبودند. در تاریخ میخوانیم: بعد از فتح مکه زنی از اشراف قریش، به نام “فاطمه مخزومی” دزدی کرد. رسول خدا(ص) دستور داد حد الهی را درباره او جاری کنند. قریش اجتماع کردند و پس از مشورت، بر آن شدند تا اُسامة بن زید که کم سن و سال بود، برود و از ایشان تقاضای عفو کند؛ اما حضرت فرمود: آیا درباره حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟ سپس برخاست و در خطبهای به این نکته کلیدی اشاره کرد، علت اینکه ملتهای قبل از شما هلاک شدند این بود، اگر شریفی و فرد بلندپایهای از آنان جرمی مرتکب میشد، او را رها میکردند، اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان، کسی دزدی میکرد، حکم خدا را درباره وی اجرا میکردند. به خدا سوگند، اگر دخترم فاطمه نیز دست به چنین کاری میزد، حکم خدا را درباره او اجرا میکردم[۱۱۵]. نائینی بعد از نقل این روایت، بیان میدارد آزادی، مبنای مطالبه حقوق است، وی با اشاره به این روایت مینویسد از فرمایش حضرتش که در مجمع عام برای استحکام این اساس مبارک مجالی را فرض کرد و اینکه آنگونه با قاطعیت بیان کردند، باید استنباط نمود که به کجا منتهی و تا چه اندازه برای امتش آزادی در مطالبه حقوق را مقرر فرمودهاند[۱۱۶]. با مساوات در قانون، توانمندیها، حقها و وظیفهها و همه امکانات، به طور برابر برای همگان در نظر گرفته میشود، کسی دیگر حق مطلق نیست تا تنها از مزایای قانون برخوردار شود یا دیگران تنها پیروانی چشم بسته تلقی نمیگردند، بلکه بستر رشد برای همگان به یکسانی، فراهم میشود، تا هر کس در جامعه اسلامی بتواند در پرتو شایستگیها، استعدادها و تلاش خود به حقوق و خواستههای معقول و منطقی خود دست یابد، این راهبرد، به شهروندان یاری میدهد تا در عرصه آزادی، حقوق سیاسی خود را استیفا کنند.[۱۱۷]
جمعبندی و نتیجهگیری
یکی از اساسیترین دغدغههای مکتبها و نظریههای سیاسی- اجتماعی، اجرایی کردن دستورها و آموزههایی است که بر بنیاد نظریه استوار شدهاند. راهبردها، غالباً گشاینده افقهای بلند مدت برای حرکت در جهتی هستند که آرمانها، رسالتها و نظریهها طراحی کردهاند. فرایند حرکتی مبانی نظریه، راهبرد و راهکار در مسیر رسیدن به آموزههای یک مکتب معنادار میشود. در این فصل کوشیدیم راهبردهای دستیابی به آزادی سیاسی را از منظر قرآن کریم و اندیشه سیاسی اسلام بررسی کنیم. واقعیت آن است که برخی راهبردهای عملیاتی آزادی سیاسی، به راهکارهای عقلی هماهنگ با مقتضیات زمان و مکان و برنامهریزیهای عقلا واگذار شده است، آنسان که در برخی جوامع تجربههای فراملیتی وجود دارد که میتواند گشاینده راه خجسته آزادی سیاسی باشد؛ البته مهم آن است که نشانههای راه گم نشود و رفتار و برنامهای بر خلاف مبانی قرآنی نباشد؛ برای نمونه میتوان به نقش و تجربه خوب بشری در آزادی تبادل اطلاعات و دادههای رسانهای اشاره کرد؛ امری تأثیرگذار در به کف آوردن آزادی سیاسی. سیدجمال میگوید: یکی از وسایلی که باعث ترقی غرب شده، آزادی مطبوعات است. این آزادی، خوب و بد حکام را بدون استثنا نشر میدهد. آنهایی که صفات خوب دارند بر آن میافزایند و آنان که به فساد و خودپرستی مبتلا هستند، ناچار به ترک آن میشوند. هیچ کس به آزادی نشریات اعتراضی نمیکند، مگر وقتی که ضد حق و حقیقت بوده و یا تهمت باشد. کسی که از طرف مطبوعات به او تعدی شده، حق دارد، حق پایمال شده خود را در محکمه قانونی بخواهد، ولی جراید ما در ایران کاملاً بر ضد این مطلباند. از کار خوب، خوب میگویند و از کار زشت هم خوب. نزد آنها تفاوت ندارد و میان خوب و بد تمییزی نیست و سراسر آنها اغراق است و علت این کار مایل نبودن حکام و امرا به اصلاح جراید است[۱۱۸].
یا میتوان به نقش راهبردی قانون در تنظیم و سامانبخشی امور در جهت آزادی اشاره کرد؛ قانونی که از قدرت بهره دارد؛ لذا سه گانه ارتباطی “قانون - قدرت - آزادی” شکل میگیرد؛ پس تأکید میشود: تحدید آزادی فقط بر پایه قانون امکانپذیر است. قانون باید متکی به قدرت باشد؛ اما قدرت نیز باید قانون را راهنما قرار دهد. برای حصول اطمینان از اینکه همه کس به قانون احترام میگذارد، آزادی توأم با قانون باشد. این سه باید همیشه با هم توأم باشند. آزادی و قانون بدون قدرت به معنای هرجومرج است؛ قدرت و قانون بدون آزادی مساوی استبداد است، قدرت بدون آزادی و قانون، بربریت است. حکومت استبدادی به این جهت استبدادی است که دولت قوانینی را که خود وضع کرده است، با خودکامگی به مرحله اجرا نیز بگذارد[۱۱۹].
با لحاظ همین رویکرد اخیر است که قانون هماره به قید عادلانه مقید میگردد؛ قیدی که یکی از مصادر قطعی رسیدن آن حدود الهی است. راهبردهای آزادی سیاسی، یکی از خواستههای مهم جوامع بشری است که بیش از هر زمان دیگر آن را دنبال میکنند و در پی آن هستند، راهبردهایی سنجیده، معقول و فراگیر تا آزادی را در جامعه خویش ضمانت کنند؛ اما در کنار این راهبردهای فراگیر و فراز مانی و فرامکانی، بخش مهمتر این راهبردها را میتوان از قرآن کریم برداشت کرد که به صورت کلی و اجمالی بیان شدهاند و ما کوشیدیم آنها را با کنار هم قراردادن آیات و بهره از روایات تفسیری و دیگر ظرفیتهای تفسیری، با تفصیل بیشتری بیان کنیم. آیات قرآن کریم و سیره معصومین(ع) که رفتار و گفتارشان هماهنگ با کتاب خداوند است، برای ما راهگشاییهای گوناگونی دارد که میتواند مسیر جامعه اسلامی به سوی آزادی را هموار سازد. برخی راهبردها با توجه به منطق و سخن الهی بررسی گردید؛ راهبردهایی چون بسترسازی برای گفتوگوهای منطقی، مشورت و رایزنی مسئولیت و نظارت همگانی (امربه معروف و نهی از منکر)، مشارکت سیاسی، حق پاسخجویی شهروندان و مساوات در برابر قانون مورد توجه و تحلیل قرار گرفت.[۱۲۰]
منابع
پانویس
- ↑ Strategy..
- ↑ Strategia..
- ↑ Webster's Revised Unabridged Dictionary، G. & C. Merriam، ۱۹۹۶..
- ↑ برای توضیح بیشتر، ر.ک: سیدکاظم سیدباقری، عدالت سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۲۱۴.
- ↑ اصغر افتخاری، سیر تحول مطالعات استراتژیک، روندهای جهانی و تجارب ایرانی، ص۳۱.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۰۹.
- ↑ دانشکده الهیات دانشگاه تهران، منظور است.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۶.
- ↑ «پس به بندگان من مژده بده! * کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۷-۱۸.
- ↑ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۴۳۸.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۵۳؛ ر.ک: مرتضی مطهری، نهضتهای صد ساله اخیر، ص۵۲.
- ↑ ر.ک: حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص۱۶۹.
- ↑ «ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید و از مرزها نگهبانی کنید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۳۹.
- ↑ «ما آن را قرآنی عربی فرو فرستادهایم باشد که خرد ورزید» سوره یوسف، آیه ۲.
- ↑ «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستادهایم تا در آیات آن نیک بیندیشند و تا خردمندان از آن پند گیرند» سوره ص، آیه ۲۹.
- ↑ «آیا در قرآن نیک نمیاندیشند یا بر دلها، کلون زدهاند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۳۹.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۳۰.
- ↑ «تا هر کس که نابود میشود از روی برهانی باشد و هر کس زنده میماند (نیز) با برهانی؛ و بیگمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۴۲.
- ↑ سیدمحمدحسین فضل الله، آزادی و دموکراسی، قرائتی اسلامی، ص۲۲.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۱۱.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ جلالالدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ در ادامه نامه آمده است: “پس اگر حرفی که او میگوید جایز باشد، من آن تصویب میکنم و اگر غیر آن بود، این امید را دارم که آن را بر راه روشن قرار دهم. إن شاء الله” (محمدبن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۰۵؛ همچنین ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳۰).
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۶، ص۳۴۶.
- ↑ ر.ک: سیدکاظم سیدباقری، عدالت سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۲۳۵.
- ↑ ر.ک: شیخ طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، الجزء الثانی، ص۱۷۴.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۸۹.
- ↑ محمد حسین غروی نائینی، تنبیه الأمة وتنزیه الملة، ص۸۵.
- ↑ محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج۸، ص۳۵۶؛ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي لِمَا لَا يَصْلُحُ لِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ فَلَا تَكُفُّوا عَنِّي مَقَالَةً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةً بِعَدْلٍ».
- ↑ ر.ک: میرزا محمد حسین غروی نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۸۶.
- ↑ محمد عبدالجبار، جایگاه شورا در اندیشه سیاسی اسلام، ص۸۳.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۱۹.
- ↑ ناصر کاتوزیان و همکاران، آزادی اندیشه و بیان، ص۱۵.
- ↑ «آیا آدمی میپندارد که بیهوده وانهاده میشود؟» سوره قیامه، آیه ۳۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۵، ص۲۶۹.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۱۹۸؛ ر.ک: مرتضی مطهری، ده گفتار، ص۱۹۵.
- ↑ ر.ک: سیدروحالله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۷۴؛ این سخنرانی در ۱۰ اسفند ۱۳۵۷، در مدرسه فیضیه ارائه شده است.
- ↑ سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۲۱۳.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «پس چرا در میان مردم دورههایی که پیش از شما میزیستهاند خیراندیشانی نبودند که (مردم را) از تباهی در زمین باز دارند- جز گروهی اندک از آنان که ما رهانیده بودیم-» سوره هود، آیه ۱۱۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، ص۲۱۹.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، ص۲۲۰.
- ↑ «پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۱۹؛ برای توضیح بیشتر، ر.ک: عبدالله جوادی آملی؛ زن در آینه جلال و جمال، ص۱۷۳.
- ↑ ر.ک: سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۱۰.
- ↑ سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج۱۳، ص۷۰.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۰، ص۳۶۷؛ شبیه به همین مضمون، محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج۵، ص۵۶.
- ↑ «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
- ↑ محمدحسین غروی نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۱۶۷.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیة، ج۸، ص۶۴: إذا أقام الحد عليه بشاهدين فمات و بان أنهما عبدان أو كافران أو فاسقان فالضمان على الحاكم، لأن عليه البحث عن حال الشهود؛ شبیه همین مسئله را در اجرای حد قذف بیان میکند. باز همانند بحث را علامه حلی نیز در کتاب تحریر الاحکام بیان کرده است (ر.ک: علامه حلی تحریر الاحکام، ج۵، ص۲۹۶).
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیة، ج۸، ص۶۶: فإن أمر الإمام الجلاد أن يضرب ثمانين، فقال اضرب و أنا أعد فضربه و الامام يعد، فغلط الامام فزاد واحدا على ثمانین، فالضمان على الإمام لأنه زاد واحدا.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیة، ج۸، ص۶۴: إذا أقام الحد عليه بشاهدين فمات و بان أنهما عبدان او كافران أو فاسقان فالضمان على الحاكم، لأن عليه البحث عن حال الشهود؛ شبیه همین مسئله را در اجرای حد قذف بیان میکند. همانند این بحث را علامه حلی نیز در کتاب تحریر الاحکام بیان کرده است (ر.ک: علامه حلی، تحریر الأحکام، ج۵، ص۲۹۶).
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۲۶.
- ↑ ساموئل هانتینگتون، موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم، ص۷۷.
- ↑ نیکلاس آبرکراسی و استفن هیل و برایان. اس. ترنر، فرهنگ جامعهشناسی، ص۲۸۶.
- ↑ نسرین مصفا، مشارکت سیاسی زنان در ایران، ص۲۱.
- ↑ سید محمد هاشمی، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ مایکل راش، جامعه و سیاست: مقدمهای بر جامعهشناسی سیاسی، ص۱۲۳.
- ↑ سید محمد هاشمی، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج۱، ص۱۶۹؛ همچنین ر.ک: منوچهر طباطبایی موتمنی، آزادیهای عمومی و حقوق بشر، ص۹۶.
- ↑ ر.ک: ابوطالب تجلیل، التعلیقة الاستدلالیة علی تحریر الوسیلة، ص۳۸۹.
- ↑ «و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید» سوره مائده، آیه ۲.
- ↑ علی بن محمد اللیثی الواسطی، عیون الحکم والمواعظ، می۲۸۴.
- ↑ جلالالدین سیوطی، الدرالمنشور فی تفسیر المأثور، ج۲، ص۲۵۴.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۸، ص۲۶.
- ↑ محمدتقی مدرسی، من هدی القرآن، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ «ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید و از مرزها نگهبانی کنید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۲.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدباقر صدر، فلسفتنا (موسوعة الشهید الصدر)، ج۱، ص۳۰.
- ↑ برای تفصیل این بحث، ر.ک: سیدکاظم سیدباقری، عدالت سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۲۴۱.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۳۴.
- ↑ «بنابراین نزد او بروید و بگویید که ما فرستادگان پروردگار توایم پس، بنی اسرائیل را با ما گسیل دار و عذابشان مکن» سوره طه، آیه ۴۷.
- ↑ سیدعبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۴، ص۱۵۲.
- ↑ محمدبن حبیبالله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۴، ص۴۳۹.
- ↑ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۵۱۱.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴۳.
- ↑ میرزا محمد حسین غروی نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه المله، ص۱۶.
- ↑ ملاعلی متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۵۶۲.
- ↑ سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۰۹.
- ↑ «بگو آیا میخواهید از کسانی که نزد خداوند کیفری بدتر از این دارند، آگاهتان گردانم؟» سوره مائده، آیه ۶۰.
- ↑ «خداوند بانگ برداشتن به بدگویی را دوست نمیدارد مگر (از) کسی که بر او ستم رفته است و خداوند شنوایی داناست» سوره نساء، آیه ۱۴۸.
- ↑ «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
- ↑ «گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۱.
- ↑ «بنابراین میان من و آنان راهی بگشا و مرا و مؤمنان همراه مرا رهایی بخش» سوره شعراء، آیه ۱۱۸.
- ↑ «و ما را به بخشایش خویش از (شرّ) کافران رهایی بخش!» سوره یونس، آیه ۸۶.
- ↑ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ ر.ک: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ علی بن محمد یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۶۴ ح۵؛ ر.ک: شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۷۵، ح۲۹؛ یا محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۳۹، ح۱۲۰.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۴۲.
- ↑ فرانتس نویمان، آزادی و قدرت و قانون، ص۷۸.
- ↑ گلن تیندر، تفکر سیاسی، ص۱۰۸-۱۰۹.
- ↑ محمود صناعی، آزادی فرد و قدرت دولت، ص۱۲۶.
- ↑ مونتسکیو، روح القوانین، ص۲۹۴.
- ↑ محمدحسین میرزای نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه المله، ص۸۸.
- ↑ ر.ک: محمد پادشاه، فرهنگ جامع فارسی، آنندراج، ج۴، ص۳۳۰۴.
- ↑ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید» سوره نساء، آیه ۱.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ محمد بن علی کراجکی، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص۲۱.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ مرتضی مطهری، آزادی معنوی، ص۱۵.
- ↑ محمد بن جعفر بن مشهدی، المزار الکبیر، ص۲۷۳؛ همچنین ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۶۴.
- ↑ ر.ک: محمد حسین میرزای نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۱۰۰-۱۰۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۲؛ شبیه این مضمون، علی بن محمد ابن اثیر، أسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۱۸؛ ر.ک: حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۷.
- ↑ ر.ک: محمد حسین میرزای نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۶۱-۶۲.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۴۹.
- ↑ ابوالحسن جمالی اسد آبادی (به کوشش)؛ نامهها و اسناد سیاسی سید جمالالدین اسدآبادی، ص۶۹-۷۰.
- ↑ عزتالله فولادوند، خرد در سیاست، ص۳۲.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۵۷.