اثبات ختم نبوت در قرآن: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
|||
خط ۵۰۷: | خط ۵۰۷: | ||
[[رده:ختم نبوت]] | [[رده:ختم نبوت]] | ||
نسخهٔ ۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۷
ادله قرآنی خاتمیت
خاتمیت، تداعیکننده پایانپذیری سلسله نبوت از سوی رسول گرامی اسلام(ص) و از جمله ضروریات دین اسلام است که نفی آن سبب خروج از دین گردیده و با انکار رسالت نبی اکرم(ص) همسان است. این امر، از همان ابتدا، باور عمومی مسلمانان گشته و نزد ایشان، همانند اعتقاد به یگانگی خداوند و ایمان به مبدأ و معاد است. ظهور دین اسلام، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن نبوت توأم بوده و این مسئله، امری بدیهی و واقعشده به شمار میرود. با این حال تصرفات نابجا از سوی برخی از فرقههای ضاله درباره مفهوم ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ در سالیان اخیر و شبهات وارده در این زمینه، نیازمند پاسخ و تحلیلی مناسب و متقن برای رفع اتهامات از کیان اسلام میباشد.
با توجه به آنچه گفته شد، در این فصل با استناد به دلایل دروندینی (آیات و روایات) به اثبات مسئله خاتمیت میپردازیم. بر همین اساس در گفتار اول، به بررسی آیهای که خاتمیت مدلول صریح و مطابقی آن است، اشاره گردیده و در گفتار دوم، آیاتی که خاتمیت مدلول غیر صریح و التزامی آنهاست، مورد سخن قرار گرفته است.
آیه صریح در خاتمیت ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾
قرآن، خود، صراحتاً به موضوع خاتمیت پیامبر اکرم(ص) اشاره فرموده است؛ آیه خاتم یکی از مشهورترین آیاتی است که به دلالت مطابقی، اثباتگر این ضروری قطعی مسلمانان است: ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾[۱]. در این گفتار زوایای مختلف آیه فوق را مورد بررسی و تفحص قرار میدهیم:
شأن نزول آیه
زید بن حارثه چند سال پیش از بعثت، به صورت بردهای به خانه خدیجه آمد و پس از مدتی به دست رسول خدا(ص) آزاد گردید. حضرت، او را پسرخواندهاش خواند و مردم نیز او را پسر محمد(ص) مینامیدند[۲]. پیغمبر اکرم(ص) دختر عمه خود، زینب بن جحش را برای همسری زید در نظر گرفت و پیکی برای خواستگاری فرستاد. زینب، ابتدا به خیال آنکه خود حضرت، خواستگار اوست با خوشحالی پذیرفت، ولی پس از اطلاع از این که او را برای غلام آزادشده خود میخواهد با ناراحتی گفت: «من نوه عبدالمطلب، زنی قریشیه، همسر یک غلام آزادشده شوم؟!» پیامبر(ص) پیام فرستاد: «اسلام این نخوتها را از بین برده است؛ زید مؤمن و با ایمان است و از نظر من تو نباید امتناع کنی». زینب موافقت کرد، ولی تا آخر زندگی مشترکشان علاقهمند نبود و بنای ناسازگاری میگذاشت. وقتی زید از وضع اخلاقی همسرش به پیامبر(ص) شکایت میبرد، حضرت میفرمود: «تقوا کن و همسرت را نگه دار»[۳]. ممانعت حضرت از جدایی آن دو، ثمربخش نبود و طلاق صورت گرفت[۴].
پیامبر(ص) از طرف خداوند مأموریت یافت زینب را تزویج کند تا ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده برای مسلمانان دشوار نباشد،؛ چراکه آنان، پسرخوانده را از هر لحاظ، پسر واقعی میانگاشتند و ازدواج با همسر او را جایز نمیشمردند[۵]. البته این باور عمومی جاهلی، جز با فرمان خدا و عملی نمودن حضرت، قابل پاکشدن از ذهن جامعه آن زمان نبود و با این کار، این سنت غلط برای همیشه از میان مسلمانان رخت بربست. قرآن هدف و انگیزه این ازدواج را چنین بیان میدارد: [و یاد کن] آنگاه که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [زید]، میگفتی: همسرت را نگه دار و از پروا داشته باش و در دل خویش چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میسازد و از مردم بیم و ملاحظه داشتی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بیم داشته باشی. هنگامی که زید، نیازش را از آنان به به سر آورد [از او جدا شد] ما او را به همسری تو در آوردیم تا برای مؤمنان درباره [ازدواج] با همسران پسرخواندگانشان [پس از طلاق و جدایی] مشکلی نباشد و فرمان خداوند شدنی است[۶].
منافقان این ازدواج را، دستاویز تهمت و بدگویی قرار دادند که محمد، با زن پسرش ازدواج کرده است[۷]. پس خداوند در پاسخ ایشان فرمود: ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۸].
علامه طباطبائی ذیل آیه شریفه مینویسد: شکی نیست در این که آیه شریفه در این مقام است که اعتراضی را که مردم به رسول خدا(ص) کردند که چرا همسر پسرخواندهاش را گرفت، پاسخ گوید و حاصل آن این است که رسول گرامی ما، پدر هیچ یک از مردان موجود و فعلی شما نیست تا ازدواجش با همسر یکی از شما، ازدواج با همسر پسرش باشد. پس خطاب در ﴿مِنْ رِجَالِكُمْ﴾ به مردم موجود در زمان نزول آیه است و مراد از «رجال»، مقابل فرزندان و زنان است و نفی پدری (در آیه)، نفی تکوینی است؛ یعنی هیچ یک از مردان شما از صلب او متولد نشدهاند، نه نفی تشریعی و جمله مورد بحث، هیچ بوئی از تشریع ندارد[۹]. پیامبر(ص) فرزندان ذکوری به نام ابراهیم و قاسم و طیب و مطهر داشته است و به حسن و حسین(ع) نیز میفرمود: «این دو پسران منند.»..[۱۰] ولی تعبیر ﴿رِجَالِكُمْ﴾ آنهایی را که در آن زمان به حد بلوغ و مردی رسیده بودهاند، در بر میگیرد، در حالی که هیچکدام از پسران آن حضرت، در آن موقع، به بلوغ نرسیده بوده است[۱۱].
پس از نفی پدری میفرماید: ارتباط پیامبر(ص) با شما از ناحیه رسالت و خاتمیت میباشد ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾. پس صدر آیه ارتباط نَسَبی را به طور کامل قطع میکند و ذیل آیه ارتباط معنوی ناشی از رسالت و خاتمیت را اثبات مینماید و از اینجا پیوند صدر و ذیل، روشن میشود[۱۲]. منشأ ازدواج حضرت رسول(ص) و زینب بنت جحش از نگاه برخی خاورشناسان مسیحی[۱۳] و در بعضی کتب رجالی[۱۴]، تاریخی[۱۵] و روایی اهل سنت[۱۶] داستانی عشقی و شاخ و برگ داده شده است که حاصل علاقهمندی و شیدایی پیامبر(ص) در دیداری بوده است که در خانه زینب، نسبت به او صورت گرفته و حضرت، این دلسپردگی را مدتها مخفی میداشته است! اما این ادعا با عصمت و نبوت پیامبر(ص) سازگار نیست و قصه همان است که در حافظه تاریخ مانده و قرآن هم به صراحت آن را بیان میدارد[۱۷].[۱۸].
دلالت آیه بر خاتمیت[۱۹]
اثبات خاتمیت پیامبر اسلام(ص) با آیه مورد بحث، به معنا و مفهوم «خاتم» وابسته است؛ چراکه بدون تردید، حضرتش در این آیه متصف به وصف ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ شده است. با بررسی این واژه، دلالت و یا عدم دلالت آیه به خاتمیت پیامبر اسلام(ص) و پایان یافتن سلسله انبیاء(ع) آشکار میگردد.
وجوه قرائت خاتم
برای لفظ «خاتم» در آیه ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۲۰] دو قرائت از شهرت بیشتری برخوردار است:
قرائت مشهور: فراء[۲۱] از نحویان بزرگ کوفه در قرن دوم که در عالم نحو لقب «امیرالمؤمنین»[۲۲]یافته بود و نیز مفسر بزرگ محمد بن جریر طبری[۲۳] و محمد فهد خاروف[۲۴] بر این باورند که قرائت به «فتح تاء»، قرائت عاصم و حسن است، اما برخی دیگر همانند «ازهری[۲۵]، فارسی[۲۶]، سمرقندی[۲۷]، قرطبی[۲۸]، حلبی[۲۹]، ابن جزری[۳۰]، نَسار[۳۱] و محیسِن[۳۲] معتقدند که قرائت مزبور تنها مربوط به عاصم است. مرحوم طبرسی در تفسیر گرانسنگ خود مینویسد: کسی که «تاء» خاتم را کسره بدهد یعنی حضرتش، پیامبران را ختم نموده و خاتِم ایشان است و کسی که به «تاء» فتح دهد یعنی حضرت، آخرالنبیین است و پس از او پیامبری نخواهد آمد»[۳۳].
قرائت غیر مشهور: این قرائت أعمش و اهل حجاز است، اما کسانی همانند أزهری، فارسی، سمرقندی، قرطبی، حلبی، ابنجزری، شوکانی، نسار، دمشقی و محیسن بر این باورند که این قرائت، قرائت همه قاریان جز عاصم است»[۳۴].[۳۵].
ماهیت و معنای خاتم
با توجه به قرائات گوناگون واژه «خاتم»، بایستی به ساختار ادبی و معنایی آن توجه کرد.
کلمه «خاتم»، در قسمت مفهومشناسی این اثر، به صورت مختصر، واکاوی شده و در این مجال، با نگاهی جامعتر، از این واژه، سخن به میان میآید:
بررسی ساختار و مفهوم واژه «خاتم»: در نوع کلمه و معنای این واژه اختلاف است:
- برخی «خاتم» را اسم میدانند. صاحبان این دیدگاه چند دستهاند: یک دسته، همانند خلیل فراهیدی[۳۶]، فیروزآبادی[۳۷]، ازهری[۳۸]، و شیخ احمد رضا[۳۹] بر این باورند که «خاتَم» همانند «عالَم» اسمی است برای مُهری که بر گِل میزنند؛ یعنی هنگام اتمام نامه برای اینکه بیگانهای نگشاید قطعه گِل نرمی بر در نامه زده و روی آن را مُهر میکردند. دسته دیگر، چون جوهری[۴۰]، زجاج[۴۱]، ازهری[۴۲]، واحدی نیشابوری[۴۳]، نحاس[۴۴] و بستانی[۴۵] معتقدند: «خاتَم»، اسم و به معنای پایان شیء است. دسته سوم که بیضاوی[۴۶]، جلال الدین محلی[۴۷]، حلبی[۴۸]، محمد سالم محیسن[۴۹] و محمود صافی[۵۰]اند بر این باورند که «خاتَم» اسمی برای «وسیله ختم و پایان است» و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی با وجود حضرت ختمی مرتبت(ص)، سلسله پیامبران الهی پایان یافته است.
- ابن فارس[۵۱] و برخی دیگر[۵۲] گفتهاند: «خاتم»، اسم فاعل و مشتق از «ختم» و به معنای پایاندهنده است.
- ابوالبقاء عکبری[۵۳] و دیگران[۵۴] بر این نظرند که «خاتَم» مصدر و به معنای «پایان دادن و به پایان رسانیدن» است.
- برخی نیز «خاتم» را به معنای «اسم مفعول» و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ را المختوم به النبيون: «پیامبران با او پایان یافتهاند» معنا کردهاند، همانطور که برخی اشیاء با مُهر ختم میگردند[۵۵].
- اینکه «خاتَم» فعل ماضی همانند «ضارَبَ» باشد، وجه دیگری از این کلمه است[۵۶].
بررسی ساختار و معنای واژه «خاتِم»: بر اساس این قرائت، «خاتِم» یا اسم فاعل است[۵۷] یا اسم ذات[۵۸] و یکی از نامهای پیامبر اسلام(ص) به حساب میآید. خلیل بن احمد[۵۹]، ازهری[۶۰]، جوهری[۶۱]، ابن خالویه[۶۲]، فارسی[۶۳]، ابن فارس[۶۴]، ابن منظور[۶۵]، زبیدی[۶۶]، بستانی[۶۷]، احمد رضا[۶۸] و محیسن[۶۹] بر این باورند که «خاتِم» به معنای «پایان» و یا «پایاندهنده» است. مفسران بزرگی چون طبری[۷۰]، نیشابوری[۷۱]، زمخشری[۷۲]، شوکانی[۷۳] و... نیز بر این معنا تأکید کردهاند. با توجه به اختلاف قرائت واژه «خاتم» در کلمه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ و آنچه از احتمالات و اقوال یاد شد، معانی زیر به دست میآید: «پایان شیء، پایاندهنده، وسیله ختم و پایان، کسی که متصف به صورت ختم است، مُهر، گِلی که به وسیله آن چیزی مُهر میشود». همانگونه که مشاهده شد، اختلاف قرائتها و تفاوت معنا و ماهیت آن، طبق قرائات یاد شده هیچگونه خللی در دلالت آیه بر خاتم الانبیاء بودن حضرت رسول(ص) وارد نمیکند و بدون تردید میتوان گفت که آیه مزبور حکایت از این دارد که پیامبر گرامی اسلام(ص) آخرین پیامبر به شمار آمده، سلسله انبیاء(ع) به او پایان یافته و باب بعثت مُهر گشته و مختوم اعلام شده است. آنچه در پایان، دلیلی بر اثبات مدعای ماست، نگاهی به واژه «خَتم» و مشتقاتش در دیگر آیات قرآن کریم است.
موارد استعمال ماده «ختم» در قرآن: در قرآن مجید، ماده «ختم و مشتقات آن»، جز آیه یاد شده، در هفت آیه دیگر نیز به کار رفته که پنج مورد آن بدون تکرار است. معنای حاصل از این لفظ، «پایان دادن به چیزی» یا «مُهری که در پایان میزنند» میباشد و این نشانگر آن است که «خاتم» در آیه مزبور نیز به یکی از این دو معناست. آیات هفتگانه مزبور عبارتند از:
- ﴿يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ﴾[۷۴]: «رحیق» به معنای شراب صاف و خالص است[۷۵]. توصیف آن به صفت مختوم (مُهرشده) به این سبب است که شیء مهروموم شده، نفیس و خالص مانده و از اختلاط با نا آلودگی مبراست.
- ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾[۷۶]: اغلب لغتدانان در تعریف واژه «خِتام»، معنای «پایان و آخر شیء را» ذکر کرده و آیه فوق را شاهد گرفته و چنین معنا کردهاند: آخرین چیزی که رایحه آن درک میشود، عطر مشک است[۷۷].
- ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ﴾[۷۸]: در روز رستاخیز مُهر بر دهان کفرگرایان و ظالمان زده میشود و آنگاه دیگر نمیتوانند سخن گویند و فریادی سر دهند[۷۹].
- ﴿وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾[۸۰].
- ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾[۸۱]. در این آیه خداوند مهرزدن بر دلها را به خودش نسبت داده، ولی پرده بر گوش و چشم داشتن را به خود کفار نسبت داده است.
- ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ...﴾[۸۲].
- ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ...﴾[۸۳].
﴿أَمْ﴾ در اینجا منقطعه و همزه، برای توبیخ است، گویی خداوند فرموده است: آیا شخصی چون پیامبر(ص) را به دروغ بستن به خدا نسبت میدهند؟ اگر خدا میخواست تو را نیز در زمره آنهایی قرار میداد که دلهایشان مهر خورده تا به خدا دروغ ببندی[۸۴].
کاربرد واژه «ختم» در معنای «مُهر کردن» به یکی از دو دلیل است: یا از این باب که با مهرکردن و مانند آن، «پایان شیء» اعلام میگردد که در این صورت، این کاربرد حقیقی خواهد بود یا از باب استعمال لفظ مسبب به معنای سبب است که کاربردی مجازی به شمار میآید؛ به این معنا که لفظ «خَتم» برای پایان دادن یا پایان شیء وضع شده و استعمال آن بر «مُهر یا امر دیگر که وسیله پایان محسوب میشود» از باب مجاز است. با توجه به معانی فرهنگنامههای لغت و با لحاظ کردن موارد استعمال ماده «ختم» در قرآن، باید پذیرفت که ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ در ادبیات عرب بر مفهوم خاتمیت دلالت دارد؛ یعنی با ظهور حضرتش، سلسله نبوت به اتمام رسید؛ چنانکه شریعتش پایانبخش شرایع و کاملترین آنهاست.[۸۵].
روایات وارده در تفسیر آیه
با وجود تصریح قرآن مجید بر خاتمیت پیامبر اکرم(ص) پیشوایان بزرگ اسلام، در فرصتهای مناسب پیرامون این موضوع سخن فرموده و از این راه، مفاد صریح قرآن را تأکید و تأیید نمودهاند. آنچه پیش روی شماست تنها گوشهای از انبوه روایات وارده در این زمینه میباشد:
روایات نبوی
حضرت رسول(ص) در موقعیتهای گوناگون، خاتمیت نبوت خویش را با مضامین مختلف بیان داشته و همین جملات برای اعتقاد به خاتمیت کافی است. به نمونهای از مشهورترین روایات ایشان که بر مقصود ما دلالت دارد، اشاره میگردد:
حدیث منزلت: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۸۶]. این حدیث، معروف به «حدیث منزلت» میان اهل سنت و شیعه از متواترات است و در سند آن تردیدی وجود ندارد. در جنگ تبوک، پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین علی(ع) را به عنوان جانشین در مدینه قرار داد اما حضرت از ماندن در مدینه و مفارقت از حضور پیامبر(ص) در جنگ، ناراحت بود. پیامبر(ص) برای تثبیت موقعیت امام علی(ع) خطاب به وی فرمود: تو مانند هارون برای من هستی (نقش جانشین را داری). با این تفاوت که هارون پس از موسی، پیغمبر بود ولی بعد از من پیغمبری نخواهد آمد. ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب درباره این حدیث مینویسد: «این حدیث از صحیحترین و ثابتترین احادیث اسلامی است. سعد بن ابی وقاص، ابن عباس، ابوسعید خدری، امسلمه، اسماء بنت عمیس، جابر بن عبدالله انصاری و عدهای دیگر آن را نقل کردهاند[۸۷]. حاکم نیشابوری طریق حدیث را صحیح دانسته و حافظ ذهبی[۸۸] نیز بر صحت آن تأکید کرده است. افرادی چون ابن تیمیه[۸۹]، سیوطی و...[۹۰] نیز بر شهرت آن گواهی دادهاند.
حدیث تمثیل: «مثلي في النبيين كمثل رجل بنى داراً فأحسنها و أكملها و أجملها و ترك فيها موضع لبنة لم يضعها فجعل الناس يطوفون بالبنيان و يعجبون منه و يقولون: لو تم موضع هذه اللبنة! فأنا في النبيين موضع تلك اللبنة و أنا خاتم النبيين»[۹۱]. حکایت من در میان پیامبران، حکایت مردی است که خانهای ساخته و آن را خوب و کامل و زیبا درست کرده و فقط جای یک خشت در آن باقی گذاشته باشد. مردم دور آن خانه میچرخند و از آن خوششان میآید و میگویند: کاش جای همین یک خشت هم تکمیل میشد. آری من در میان پیامبران جای آن خشت را دارم و آخرین پیامبران هستم. این حدیث را هم محدثان و مفسران اهل سنت و هم شیعه صحیح دانستهاند. بخاری[۹۲]، مسلم[۹۳]، احمد بن حنبل[۹۴]، ترمذی[۹۵]، طبرسی[۹۶]، عروسی[۹۷]، سیوطی[۹۸] و ابن کثیر دمشقی[۹۹] از کسانیاند که بر روایت مزبور مهر تأیید زدهاند.
دیگر روایات نبوی نیز مبین همین معناست: «رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ لَا سُنَّةَ بَعْدَ سُنَّتِي فَمَنِ ادَّعَى ذَلِكَ فَدَعْوَاهُ وَ بِدْعَتُهُ فِي النَّارِ...»[۱۰۰]. مردم! پس از من پیامبری نیست و پس از سنت من سنتی وجود ندارد. پس هر کسی ادعای نبوت کند، ادعا و بدعت او در آتش خواهد بود. «رسول(ص): انما بعثت فاتحاً[۱۰۱] و خاتماً[۱۰۲]»؛ «من فاتح و خاتم مبعوث شدم». «رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّه سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي الْكَذَّابُونَ ثَلَاثُونَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۱۰۳]؛ به زودی در میان امت من سی دروغگو پیدا خواهد شد که همگی ادعای پیامبری میکنند، در حالی که من خاتم پیامبران هستم و بعد از من هیچ پیامبری نیست. تعابیری چون «أَنَا الْعَاقِبُ الَّذِي لَيْسَ بَعْدَهُ أَحَدٌ»[۱۰۴]، «أَنَا أَوَّلُ الْأَنْبِيَاءِ خَلْقاً وَ آخِرُهُمْ بَعْثاً»[۱۰۵]، «أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ عَلِيٌّ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ»[۱۰۶] و... همه و همه مؤکد مبحث خاتمیت در کلام نبی اکرم(ص) میباشد.[۱۰۷].
روایات علوی
مولای متقیان علی(ع) در نهجالبلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم(ص) کراراً بر ختم نبوت و رسالت و اتمام وحی به وجود آن حضرت تأکید فرموده است[۱۰۸]. در خطبه اول نهجالبلاغه با اشاره به روند پیاپی ارسال پیامبران و انزال کتابهای آسمانی میفرماید: «بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً(ص) لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ...» همچنین هنگام غسل بدن مبارک حضرت رسول اکرم(ص) با دلی پر از اندوه اینگونه با ایشان وداع میکنند: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[۱۰۹]؛ پدر و مادرم فدایت شود! با مرگ تو،امری قطع شد که با مرگ غیر تو، قطع نمیشد. آن امر، امر نبوت و اخبار آسمانی بود. «أَمَّا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَخَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَيْسَ بَعْدَهُ نَبِيٌّ وَ لَا رَسُولٌ خَتَمَ بِرَسُولِ اللَّهِ الْأَنْبِيَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۱۱۰]؛ اما رسول خدا، پایاندهنده پیامبران بود که بعد از حضرتش، نبی و رسولی نخواهد آمد و با آن حضرت خط پیامبران تا قیامت پایان یافته است.[۱۱۱].
خاتمیت در کلام سایر معصومین(ع)
حضرت زهرا(س) در تعقیب نماز مغربش میخواند: «... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً يَشْهَدُ الْأَوَّلُونَ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ سَيِّدِ الْمُتَّقِينَ وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ...»[۱۱۲]. امام حسن مجتبی(ع) ضمن خطابهای فرمود: «أَنَا ابْنُ نَبِيِّ اللَّهِ... أَنَا ابْنُ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ...»[۱۱۳]؛ «من پسر پیامبر خدا هستم، من پسر آخرین پیامبر الهی و سرور فرستادگان میباشم». امام حسین(ع) از پیامبر(ص) پرسید: «آیا پس از شما نبی دیگری خواهد آمد؟ حضرت فرمود: «خیر من آخرین پیامبر هستم».
در صحیفه سجادیه میخوانیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ»[۱۱۴]؛ «خداوندا بر محمد، خاتم پیامبران و سرور رسولان و بر اهل بیت پاک و طاهرش درود فرست». از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده که میفرمایند: «لَقَدْ خَتَمَ اللَّهُ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ وَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ الْأَنْبِيَاءَ»[۱۱۵]؛ خداوند به وسیله کتاب شما (قرآن) کتابهای آسمانی و به وسیله پیامبرتان (محمد(ص)) سلسله انبیاء را خاتمه داد. حدیث مشهور «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۱۱۶] از امام صادق(ع) نیز به روشنی بر ابدی بودن شریعت محمدی(ص) و خاتمیت نبوت اشاره دارد.
امام هفتم(ع) به ابراهیم بن ابی البلاد فرمود در زیارت پیامبر(ص) اینچنین بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ... أَشْهَدُ أَنَّكَ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ...»[۱۱۷]؛ به وحدانیت خدا گواهی میدهم و نیز گواهی میدهم که تو ختمکننده پیامبران هستی. امام رضا(ع) ضمن حدیثی میفرماید: «شَرِيعَةُ مُحَمَّدٍ(ص) لَا تُنْسَخُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ...»[۱۱۸]؛
شریعت محمدی(ص) تا روز قیامت نسخ نخواهد شد و پس از او تا روز رستاخیز پیامبری نخواهد آمد. در دعایی از امام تقی(ع) هر یک از پیامبران اولوالعزم(ع) به اوصاف ذیل، معرفی شدهاند: «أَشْهَدُ أَنَّ نُوحاً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلُ اللَّهِ وَ أَنَّ مُوسَى كَلِيمُ اللَّهِ وَ نَجِيُّهُ وَ أَنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ كَلِمَتُهُ وَ رُوحُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ»[۱۱۹]؛ «شهادت میدهم که نوح فرستاده خدا و ابراهیم دوست خدا و همسخن خدا و عیسی بن مریم کلمه و روح او و محمد خاتم پیامبران است که پس از او پیامبری نیست.
عبدالعظیم حسنی هنگامی که اعتقادات خود را خدمت حضرت امام علی نقی(ع) عرض میکرد، چنین گفت: «إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ شَرِيعَتَهُ خَاتِمَةُ الشَّرَائِعِ فَلَا شَرِيعَةَ بَعْدَهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۱۲۰]؛ اعتقاد من این است که محمد(ص) بنده و رسول خدا، آخرین پیامبران است و پس از او تا روز قیامت، پیامبر دیگری نخواهد آمد و دین او ختمکننده شرایع آسمانی است و تا روز قیامت، شریعت دیگری نخواهد بود. امام(ع) پس از شنیدن اعتقادات او میفرماید: «عبدالعظیم! به خدا سوگند سخنان تو، مطابق همان شریعتی است که خداوند برای بندگانش پسندیده، پس بر همین عقیده استوار باش». در زیارتی که از امام حسن عسکری(ع) روایت شده این جمله آمده است: «السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ، خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، وَ صَفْوَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ...»[۱۲۱]. امام زمان(ع) ضمن جواب نامه احمد بن اسحاق مینویسد: «ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ وَ تَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ وَ خَتَمَ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ وَ أَرْسَلَهُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً»[۱۲۲]؛ سپس خداوند، محمد(ص) را که برای جهانیان رحمت است، برانگیخت و نعمت خود را با او به اتمام رسانید و پیامبران را به وسیله او پایان بخشید و او را برای (هدایت) همه مردم فرستاد. چنانکه میبینیم، در روایات فوق، پیامبر اکرم(ص) با صفاتی چون «ختمکننده نبوت»، «پایاندهنده رسالت» و «آخرین دریافتکننده وحی» معرفی شده است. بر پایه این رهنمودهای نورانی و نیز در تناسب با ریشه لغوی «ختم» است که درک عامه مسلمانان (در سراسر تاریخ اسلام) از واژآ ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ در آیه شریفه ۴۰ سوره احزاب، این بوده و هست که آن حضرت، آخرین پیامبر فرستاده شده به سوی بشر است.[۱۲۳].
دیدگاه برخی مفسران ذیل آیه
پیامبر اسلام(ص)، انسان کامل و سرآمد فرستادگان الهی است که همه مزایای مشترک انبیای پیشین(ع) را دارد. قرآن کریم، برخی از خصوصیات را ویژه ایشان دانسته که دیگر انبیاء(ع) فاقد آن بودهاند تا روز قیامت، کسی به این ویژگیها متصف نخواهد شد. «خاتمیت» از جمله اوصافی است که همه مفسران و اندیشمندان بزرگ اسلامی - از گذشته تا حال - درباره آن اتفاق نظر دارند. آیه ۴۰ سوره احزاب، روشنترین دلیل بر آن است که سلسله نبوت و صحیفه رسالت با وجود حضرتش ختم و مُهر گردیده است. آنچه در ذیل خواهد آمد، نگاه برخی از مفسران در تفسیر آیه مورد بحث است: محمد بن جریر طبری ذیل آیه مزبور میگوید: او خاتم پیامبران است؛ کسی که خداوند، نبوت را به وسیلهاش پایان داده و بر آن مُهر نهاده است و برای هیچ کس بعد از او تا قیامت گشوده نخواهد شد[۱۲۴]. صاحب تفسیر گرانسنگ «تبیان» نیز همسو با طبری، پیامبر اسلام(ص) را آخرین فرستاده تا روز قیامت دانسته است[۱۲۵].
به عقیده مرحوم طبرسی، ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به این مطلب اشاره دارد که رسول اکرم(ص) آخرین پیامآور است و دفتر رسالت با وجود او مُهر خورده و پایان یافته؛ از این رو، دین ایشان تا روز قیامت راه و رسم بشر بوده و این ویژگی و فضیلت بزرگ، در میان همه پیامبران، تنها از آن ایشان است[۱۲۶]. فخر رازی، مفسر و متکلم مشهور اهل سنت، در تفسیر ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ مینگارد: رسول الله از طرفی همانند پدری مهربان و دلسوز برای امت است، اما از آنجا که نبی برای مؤمنان از خودشان اولیتر است ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۱۲۷] متمایز شده و همین امر، تعظیم مردم نسبت به ایشان را قویتر میدارد؛ در حالی که برای پدر چنین خصوصیتی وجود ندارد. پس (خداوند) با قول ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾، اوج مهربانی حضرت (به مردم) و لزوم بزرگداشت مردم نسبت به مقام پیامبر(ص) را بیان فرموده؛ زیرا پیامبری که پس از او پیامبر دیگری باشد، اگر نصیحت و بیانی بفرماید، ما بعدش آن را جبران میکند (به تبیین بیشتر میپردازد) ولی پیامبری که اینچنین نیست، به امتش مهربانتر و خواهان هدایت بیشتر برای ایشان است؛ چون او همانند پدر فرزندی است که آن فرزند غیر او (پدرش)، کسی را ندارد[۱۲۸].
مفسران دیگری مانند بیضاوی[۱۲۹]، نسفی[۱۳۰]، محیالدین ابن عربی[۱۳۱]، جلال الدین سیوطی[۱۳۲]، آلوسی[۱۳۳]، شوکانی[۱۳۴]، ابراهیم قمی[۱۳۵]، فیض کاشانی[۱۳۶]، سیدهاشم بحرانی[۱۳۷]، محمد حسین فضل الله[۱۳۸]، ابراهیم عاملی[۱۳۹] و... در تفاسیر خود، ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ را به «آخرین پیامبر که پس از او نبوت و شریعتی نخواهد بود» معنا کردهاند. برخی دیگر از مفسران، در تفسیر آیه مورد بحث، علاوه بر بیان معنای فوق، بر تلازم خاتمیت در بحث نبوت با رسالت نیز تصریح نمودهاند[۱۴۰].
ابن کثیر دمشقی اینگونه مینویسد: آیه مزبور به صورت روشن و آشکار این مطلب را میرساند که از پیامبر اسلام(ص) باب نبوت پایان پذیرفته است. وقتی بعثت نبیای دیگر منتفی باشد به طریق اولی، آمدن رسول نیز منتفی خواهد شد؛ چراکه مقام رسالت اخص از مقام نبوت است؛ پس هر رسولی، نبی است، ولی هر نبیای رسول نیست. (نبوت اعم از رسالت است و با نفی اعم، اخص نیز منتفی میشود)[۱۴۱]. تلازم فوق را در گفتار علامه طباطبائی نیز میتوان بازجست: خاتم النبیین بودن آن جناب این است که نبوت، با او پایان یافته و پس از او، نبی دیگری نخواهد بود و گفتیم که «رسول» کسی است که حامل رسالتی از سوی خداوند به مردم باشد و «نبی» حامل خبری از غیب است و آن غیب، دین و حقایق آن است. لازمه این سخن، آن است که با قطع نبوت، رسالت نیز نباشد چون رسالت یکی از اخبار غیب است؛ پس وقتی غیب و نبوت منقطع شود، حکماً رسالتی هم نخواهد بود. از اینجا روشن میشود که وقتی رسول خدا(ص) «خاتم النبیین» باشد، «خاتم الرسل» هم خواهد بود[۱۴۲].[۱۴۳].
آیات غیرصریح در خاتمیت
همانطور که پیشتر بحث شد، آیه خاتم[۱۴۴] به دلالت مطابقی و صریح گویای آن است که طومار نبوت انبیاء(ع) با ظهور حضرت رسول اکرم(ص) مُهر گشته و بدو پایان پذیرفته است، لیکن از برخی آیات دیگر به دلالت مفهومی و التزامی، میتوان این اصل ضروری را دریافت. آیاتی که دین اسلام را جهانی، جاودانه و جامع معرفی کرده و بر بطلان تعالیمش دست رد نهاده است، بر بسته شدن باب شریعت و پایان نبوت تا روز رستاخیز گواهی میدهد. آنچه پیش روی شماست، بررسی چند نمونه از آیاتی است که به صورت غیر صریح بر خاتمیت نبوت حضرت رسول اکرم(ص) اشاره دارد. لیکن قبل از ورود به بحث توجه به چند نکته لازم است:
اولاً: آیات شریفهای که دال بر جهانی بودن دین اسلام است از نگاهی دیگر، جاودانگی آن را نیز ثابت میکند و بالعکس؛ چراکه عمومیت و اطلاق این آیات، به لحاظ افراد شامل جهانشمولی آیین اسلام و از نظر زمان، شامل جاودانگی آن میشود.
ثانیاً: لازمه جهانی بودن و جاودانگی دین خاتم آن است که متناسب با جوامع دیگری غیر از جامعه جزیرةالعرب، معارفی عالی و فراگیر داشته باشد تا پاسخگوی همیشگی نیازهای بشری تا روز رستاخیز گردد و این امر خود شاهدی بر جامعیت دین اسلام است.
ثالثاً: از ارکان خاتمیت نبوت پیامبر اکرم(ص) و جهانشمولی دین اسلام، نگاه جهانی قرآن - به عنوان سند حقانیت دین محمدی(ص)- به معارف و احکام مورد نیاز تمام اعصار است که این امر نقش مهمی در بینیازی بشر از ارسال پیامبری دیگر و یا کتابی جدید ایفا کرده است. این مقدمه را با حدیث زیبایی از امام صادق(ع) به پایان میبریم: «قَالَ الصَّادِقَ(ع): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِيَاءَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِيهِ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ...»[۱۴۵]؛ امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال حضرت محمد(ص) را مبعوث کرد و بدین وسیله، سلسله پیغمبران را پایان داد و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و کتابی برای او فرستاد که با آن به تمام کُتُب خاتمه داد و بعد از آن کتابی نازل نخواهد شد. در این کتاب بعضی از چیزها را حلال و برخی دیگر را حرام کرد. حلال آن تا روز قیامت حلال است و حرام آن نیز تا روز قیامت حرام است....[۱۴۶].
آیات جهانی بودن اسلام
مکتبها و ادیان جهان را در یک دستهبندی کلی میتوان در دو گروه قرار داد:
نخست: مکاتبی که مخاطب خود را گروه، ملت، نژاد و یا طبقه خاصی میدانند و داعیه نجاتبخشی گروهی از انسانها را دارند.
دوم: ادیانی که به همه انسانها توجه کرده و در پی نجات تمام آنانند. هر انسان منصفی که کمترین آشنایی با تاریخ و تعالیم اسلام داشته باشد میداند که اسلام و قرآن، همه ملتها را به آیین، معارف و مقررات خود دعوت فرموده و هیچ فرد، گروه، ملت و نژادی را استثناء نکرده است[۱۴۷]. فرامکانی بودن دین اسلام و عدم اختصاص آن به قوم و یا منطقهای خاص از ضروریات این آیین الهی و بهترین دلیل و معتبرترین مدرک برای اثبات این امر، قرآن کریم است. آنچه از نظر شما خواهد گذشت، اشارهای کوتاه به چند آیه در این موضوع است:
آیات جهانی بودن انذار پیامبر(ص)
﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾[۱۴۸] رکن استدلال در این آیه، واژه «العالمین» است که کشف معنای آن برای فهم دلالت یا عدم دلالت آیه بر «خاتمیت» تعیین کننده است. درباره معنای این واژه سه دیدگاه مشهور وجود دارد:
۱. «عالمین» همانند عالَم، حاکی از مجموع جهان آفرینش است[۱۴۹]. به نظر راغب، علت این که واژه مزبور به صورت «جمع» ذکر شده، این است که هر نوعی از انواع جهان آفرینش، برای خود عالَمی است. «عالم انسان، عالم آب، عالم آتش و.».. و از آنجا که عالم انسان، بخشی از عالم جهان است و انسان از صاحبان عقل به شمار میآید، از باب غلبه عاقل بر غیر عاقل، جمعی که مناسب با انسان است، آورده شده است[۱۵۰].
۲. واژه «عالمین» به آدمیان و جنیان اختصاص دارد[۱۵۱]. علامه طباطبائی همگام با بسیاری از مفسرین بر این نظر انگشت تأیید مینهد و با بیان نکتهای قول قبل را چنین زیر سؤال میبرد: کلمه «عالمین»، جمع «عالم» است که معنایش «خلق» است... این هر چند شامل همه از جماد و نبات و حیوان و انسان و جن و ملک میشود، لکن در خصوص آیه مورد بحث، مراد آیه به قرینه سیاق -انذار، هدف تنزیل قرآن قرار گرفته شده است - خصوص مکلفین از خلق است که ثقلان یعنی «جن و انس» میباشند و قول بعضی که در این آیه، عموم رسالت را شامل تمامی ماسوی الله میدانند به همین دلیل ناصحیح است؛ چراکه از این امر غفلت کردهاند که از «رسالت» تعبیر به «انذار» شده است...[۱۵۲].
۳. مراد از «عالمین»، تنها انسانها هستند؛ زیرا خداوند هر انسانی را عالم جداگانه به حساب آورده است. این دیدگاه بر اساس آنچه راغب اصفهانی آورده، منسوب به امام جعفر صادق(ع) است[۱۵۳]. گفتنی است واژه «عالمین» در هر معنایی باشد، بدون تردید در این آیه، «مکلفان به تکالیف الهی هستند»؛ چراکه بیم و انذار به ایشان تعلق میگیرد. همچنین، این لفظ، جمع با «الف و لام» تعریف آمده و در این صورت مفید عموم بوده و این قاعده، مورد تأکید فقها و اصولیان پیشین و معاصر است[۱۵۴]. لفظ عام (العالمین)، تمام افرادی را که شایستگی انطباق دارند در بر میگیرد و ویژه افراد خاص و یا زمان و مکان معین نیست[۱۵۵].
مفسرانی چون فخرالدین رازی[۱۵۶]، نسفی[۱۵۷]، ابنعربی[۱۵۸]، ابنجزمی[۱۵۹]، سید قطب[۱۶۰] و... از آیه یادشده عمومیت رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) برای همه مکلفان و رسالت ابدی وی تا روز قیامت را قابل استفاده دانستهاند. خداوند در این آیه و دیگر آیات، آخرین پیامبرش را بیمدهنده و مایه رحمت برای تمام جهانیان[۱۶۱] خوانده است و شکی نیست که لفظ «عالمین» تمام افراد بشر را در هر دورهای که باشند و در هر کشوری زیست کنند، در برمیگیرد. پس اسلام قانونی جهانی و همگانی است و منحصر به سده و اشخاص خاصی نمیباشد. ﴿...وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾[۱۶۲].
ثقل استدلال ما در بحث جهانی بودن دین اسلام، بر واژه ﴿مَنْ بَلَغَ﴾ میباشد. در این آیه، هدف نزول قرآن، انذار اهل مکه و تمام کسانی است که پیام قرآن به آنان میرسد. بدین سبب آیه، در برگیرنده تمام انسانها از هر قوم و ملیتی است و بر جهانی بودن دعوت اسلام دلالت دارد. علامه طباطبائی در تفسیر آیه مینویسد: آیه، دلالت دارد که رسالت آن حضرت، عمومی و قرآنش ابدی و جهانی است و از نظر دعوت به اسلام، هیچ فرقی میان کسانی که قرآن را از خود او میشنوند و بین کسانی که از غیر او میشنوند، وجود ندارد[۱۶۳].
بیشتر مفسران نامدار پیشین و معاصر[۱۶۴] با استناد بر کنار هم قرار گرفتن واژه ﴿مَنْ بَلَغَ﴾ و «و کم»، انذار را شامل همه مخاطبان از زمان ظهور حضرتش تا حال میدانند و بدین طریق بر عمومیت بعثت خاتمالانبیاء(ص) و پایانبخشی سلسله نبوت اذعان دارند. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا﴾[۱۶۵]. استدلال به این آیه در مقوله خاتمیت، بر جایگاه و مفهوم کلمه ﴿كَافَّةً﴾ استوار است. مهمترین معانی کافه از نظر اهل لغت: «جمیع»[۱۶۶]، «جماعت»[۱۶۷] و «منع و بازدارندگی»[۱۶۸] است.
ادیبان و دانشمندان علوم قرآنی درباره نقش این واژه در آیه، دیدگاه متفاوتی دارند: عدهای[۱۶۹] لفظ ﴿كَافَّةً﴾ را «حال» از کلمه ﴿لِلنَّاسِ﴾ و به معنای «همه» و مفید عموم میدانند و در مقابل، گروهی[۱۷۰] این واژه را «حال» از «ک» در ﴿أَرْسَلْنَاكَ﴾ دانسته و عموماً معنای «منع» و یا «جمع» را برای آن در نظر گرفتهاند. مرحوم طبرسی در بحث اعراب، قول دوم را برگزیده، ولی در بحث معنا، به دیدگاه نخست روی آورده است[۱۷۱]. اگر ﴿كَافَّةً﴾ حال از ﴿لِلنَّاسِ﴾ باشد، آیه، گویای این مطلب است که دین اسلام، آخرین دین و تا روز رستاخیز آیین همه انسانها خواهد بود؛ زیرا در این صورت ﴿كَافَّةً﴾ از الفاظ عموم است و آیه چنین معنا میشود: «ما تو را نفرستادیم مگر برای همه مردم تا روز رستاخیز».
آیة الله سبحانی از جمله کسانی است که با پذیرش این قول، چنین از آیه، مفهومگیری مینماید: ﴿كَافَّةً﴾ به معنای عامه، حال برای ﴿لِلنَّاسِ﴾ میباشد و تقدیر آیه این است: و ما ارسلناك الا للناس كافة، یعنی ما تو را مبعوث نساختیم و نفرستادیم مگر برای همه مردم. این جمله مساوی با این جمله است که: «رسالت تو عمومی و جهانی و ابدی است» زیرا در غیر این صورت، پیامبر همه مردم نخواهی بود[۱۷۲].[۱۷۳].
آیات جهانی بودن رسالت پیامبر(ص)
﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا﴾[۱۷۴]. در حدیثی از امام مجتبی(ع) میخوانیم: عدهای از یهود نزد پیامبر(ص) آمده و گفتند: ای محمد! این تویی که گمان میبری فرستاده خدایی و همانند موسی بر تو وحی فرستاده میشود؟ پیامبر(ص) کمی سکوت کرد سپس فرمود: آری منم سید فرزندان آدم(ع) و به این افتخار نمیکنم، من خاتم پیامبران(ص) و پیشوای پرهیزکاران و فرستاده پروردگار جهانیانم. آنان سؤال کردند: به سوی چه کسی فرستاده شدهای، عرب یا عجم و یا ما؟[۱۷۵]. خداوند در پاسخ ایشان آیه فوق را نازل فرمود و جهانی بودن رسالت پیامبر خاتم(ص) را با صراحت اعلام نمود.
اینگونه خطابات عمومی قرآنی[۱۷۶]، برای نخستین بار بود که به گوش مردم شبه جزیره عربستان میرسید؛ زیرا آنان با خطابهای «یا بنی فلان» و «یا عرب» و «عجم» خو گرفته بودند و هیچ کس با فراخواندن به نام انسانیت یا ایمان آشنایی نداشت[۱۷۷]. وقتی خطاب به همه انسانها باشد محتوای بعثت و پیام دین، جهانی است،؛ چراکه اینگونه خطابات بر سبیل قضیه حقیقیه جعل شده است؛ یعنی همانگونه که شامل انسانهای موجود در زمان خطاب میشود، فراگیر انسانهای پس از ایشان نیز خواهد بود.
همچنین آیاتی که بیانگر نوید غلبه آیین پیامبر(ص) بر همه ادیان است[۱۷۸] و یا پیروان ادیان گوناگون را به معارف اسلام دعوت کرده[۱۷۹] و یا قرآن کریم را کتاب هدایت برای همه جهانیان معرفی مینماید[۱۸۰]، همه و همه به نحوی بر جهانی بودن دین اسلام اشاره دارد که به علت طولانی شدن بحث از توضیح آن صرفنظر میکنیم.
علاوه بر دلایل نقلی، مکاتباتی جهانی از سوی پیامبر اسلام(ص) با دیگر سران کشورهای مهم آن زمان صورت گرفته است که بسیاری از این نامهها در کتابهایی چون مکاتیب الرسول[۱۸۱]، المصباح المُضیء فی کتاب النبی الأمی و رسله الی ملوک الارض من عربی و عجمی[۱۸۲]، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص)[۱۸۳] و...[۱۸۴] جمعآوری شده است که برخی از مخاطبین رسول الله(ص) بدین قرارند: نامه به خسرو شاه ایران، قیصر پادشاه روم، هراکلیوس امپراطور روم، نجاشی پادشاه حبشه، مقوقس حکمران مصر، منذربن ساوی عبدی کارگزار خسرو در بحرین، هلال فرمانروای بحرین، سران کشورهای یمن، یمامه، عمان، شام و همچنین شخصیتهای مهم هر منطقه مانند: اکثم صیفی، حکیم عرب، اسقفهای اعظم روم، نجران، ایکه و....
نامهها با پیکهایی مخصوص برای هر منطقه فرستاده و از آنان برای پذیرش دین اسلام دعوت میشد. سر اینکه پیامبر گرامی اسلام(ص) با رؤسای ممالک و اقوام و شخصیتها مکاتبه کرد، این بود که با ایمان ایشان، راه برای مسلمان شدن دیگران نیز هموار میگشت. همین تدبیر سبب شد که اسلام از دایره عربستان پا فراتر نهد و دامنه اسلام تا اقصی نقاط جهان امتداد یابد. حال سؤال این است: اگر دین اسلام جهانی نبود و به قوم معین یا زمان محدودی اختصاص داشت، آیا چنین دعوت عمومی و فراگیری صورت میگرفت؟!.[۱۸۵].
آیات جاودانگی دین اسلام
جاودانگی هر مکتب و مذهبی، به جاودانگی مبانی، پیامها و تعالیم آن و نیز شایستگی تأمین نیازها و انتظارات بشر در هر عصر و زمانی وابسته است؛ به دیگر سخن، هرگاه مبانی و رهنمودهای دین، مطابق با خواستهها و نیازهای انسان نباشد چنین دینی، همانند کالا و متاعهای دیگر، کهنه و متروک خواهد شد. دین اسلام، خاتم ادیان آسمانی، به دلایل گوناگون این قابلیت را دارد که همواره تا انسان در سراسر گیتی حیات داشته باشد، زنده و پویا بماند و هادی بشر گردد؛ گرچه در زندگی و وسائل آن تحول پیدا شود. علامه طباطبائی نیاز به چنین دینی را معادل با اهمیت حیات نوع آدمی تلقی کرده و بیان میدارد: هرگز نمیشود انکار کرد که مسئله پاسخ دادن یک آیین پاک – مانند آیین اسلام - به همه نیازمندیهای انسان در هر عصری از حیث اهمیت، در درجه اول و معادل با اهمیت حیات نوع انسانی است که ما افراد انسان، متاعی گرانبهاتر از آن نمیتوانیم تصور نماییم. البته هر فرد مسلمانی که دستکم به کلیات آیین اسلام آشنا و علاقهمند است، این مسئله را در فهرست مسائلی که از اسلام، یاد دارد ضبط و درج نموده است[۱۸۶]. اسلام در وضع قوانین و مقررات خود، رسماً با احترام به فطرت، هماهنگی خود با قوانین فطری را اعلام نمود و این همسویی با فطرت در کنار بهرهمندی از عقل و دانش، از جمله عوامل مهم جاودانگی آیین اسلام است. آنچه در این گفتار بدان میپردازیم، بررسی جاودانگی در دو حوزه «مصدر و تعالیم» است، لیکن به سبب ظرفیت محدود این نوشتار در این بحث، تنها به چند آیه اشاره گردیده و از دیگر آیات صرفنظر شده است:
جاودانگی از حیث مصدر و منبع
قرآن - معجزه ابدی و جاویدان نبی مکرم اسلام(ص)- وحی قدسی و برگرفته از منشأ و حکمت لایزال الهی، از خاستگاهی مافوق بشری و فراتر از یک تجربه فردی برای زدودن دردها و فتنهها و گمراهیها فرود آمده است. همگان، بدون هیچ قیدی، تحت پوشش هدایتگری آن در در تمام ابعاد زندگی قرار دارند تا با فراهم آوردن زندگی معقول و مشروع در دنیا به هدف کسب سعادت واقعی دست یابند. وقتی وحی تشریعی چنین ویژگی و خصوصیتی داشته باشد، میتواند منبعی پایانناپذیر و ابدی برای تمام ادوار بشر به حساب آید و دین اسلام را نیز جاودانه نگه دارد. ابدی بودن قرآن را میتوان در تشبیه زیبای صادق آل محمد(ص) بازجست: «إِنَّ الْقُرْآنَ حَيٌّ لَمْ يَمُتْ وَ إِنَّهُ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ يَجْرِي عَلَى آخِرِنَا كَمَا يَجْرِي عَلَى أَوَّلِنَا»[۱۸۷]؛ «قرآن زنده است، مرگ بدان راه ندارد و بسان گردش شب و روز و خورشید و ماه در جریان است. او به آیندگان تسری دارد، همانگونه که بر پیشینیان جریان داشت». تشبیه جریان قرآن به جریان خورشید و ماه تشبیه لطیفی است، چرکه با سیر هر روزه شب و روز، احساس شروع و پایانی تازه داریم؛ گویا این همان خورشید و ماهی نیست که دیروز بر ما گذشته است.
جاودانگی انذار قرآن: ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾[۱۸۸]. ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ﴾[۱۸۹]. در سورههای ص[۱۹۰]، قلم[۱۹۱] و تکویر[۱۹۲] نیز شبیه همین تعبیرات به کار رفته است که وصف «تذکر و یادآوری» قرآن را در برگیرنده تمام عالمیان میداند.
علامه طباطبائی ذکر بودن قرآن برای جهانیان را چنین توضیح میدهد: قرآن مایه تذکر عالمیان است که به وسیله آن به یاد آورند آنچه که خداوند در دلهای جماعات بشری از قبیل علم به خدا و آیاتش به ودیعه نهاده است و بدین وسیله، متذکر چیزهایی شوند که به واسطه غفلت و اعراض، از یادشان رفته است. آری قرآن از کالاهایی نیست که به وسیله آن مال به دست آورند و یا به وسیله آن به عزت و جاه و امثال آن برسند[۱۹۳]. به نظر راغب، کلمه «ذکری» به معنای «تذکر دادن» است و از واژه «ذکر» که همین معنا را دارد، بلیغتر است[۱۹۴]. همانگونه که پیشتر گفته شد، جمع محلی به الف و لام در معنای خود استغراق داشته و بر عمومیت و نامحدود بودن آن دلالت دارد.
جاودانگی هدایت قرآن: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ﴾[۱۹۵]. ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۱۹۶]. ﴿هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۱۹۷]. «هدایت» به معنای ارشاد و راهنمایی از روی لطف و خیرخواهی است[۱۹۸]. اطلاق «هدی» بر قرآن، از باب اطلاق مصدر بر صیغه «فاعل» است یعنی هادیاً به معنای هدایت کننده. این وصف از کلام الله مجید، حاکی از آن است که انسان به طرف هدف و مقصدی در حرکت است و برای شناختن راهی که او را به هدف برساند، به راهنما نیازمند است و این وظیفه را قرآن به عهده گرفته است[۱۹۹]. خداوند علیم، در آیات متعددی، هدایت الهی را شامل همه انسانها - فارغ از هرگونه نژاد و قومیتی - دانسته است آنجا که واژه «انسان» با «الف و لام» جمع شود، هرگونه محدودیت زمانی و مکانی را نفی کرده و بر عمومیت دلالت دارد.
ریان بن صلت میگوید محضر امام صادق(ع) رسیدم و عرضه داشتم درباره قرآن چه میفرمایید؟ ایشان فرمودند: «كَلَامُ اللَّهِ لَا تَتَجَاوَزُوهُ وَ لَا تَطْلُبُوا الْهُدَى فِي غَيْرِهِ فَتَضِلُّوا»[۲۰۰]؛ (قرآن) کلام خداست از آن تجاوز مکنید و هدایت را جز در پرتو آن مجویید که (در غیر این صورت) گمراه خواهید شد.
آیة الله جوادی آملی، انواع هدایتهای قرآنی را این چنین بیان میدارد: خدای سبحان دو گونه هدایت دارد: تشریعی و تکوینی، قرآن کریم نیز که تجلی خداوند است از این دو نوع هدایت برخوردار است. هدایت تشریعی قرآن، همگانی و هدایت تکوینی آن، فقط برای مؤمنان و متقیان است. این هدایت عام، راهنمایی علمی و ارائه طریق است. پس از تحقق هدایت تشریعی، اختیار با خود مردم است که این هدایت را بپذیرند و این نور را ببینند یا نبینند[۲۰۱]. ما در بحث هدایتگری قرآن به همین مقدار بسنده کردهایم؛ برای تفصیل بیشتر میتوان به منابع دیگری در این زمینه مراجعه نمود[۲۰۲].[۲۰۳].
جاودانگی از حیث تعالیم و احکام
ویژگی دین جاودانه آن است که در بطن و نهاد احکامش، عمومیت و شمول نهفته باشد و قانونگذار به صورتی مقررات را بنویسد که امکان انطباق با موقعیتهای گوناگون در آینده را در آن لحاظ گرداند. دینی همراه با تکامل اجتماع و گسترش تمدنهاست که از لحاظ تعلیم دارای دو شاخصه باشد: اولاً: مصادر تشریع آن، چنان غنی و وسیع باشد که علما و دانشمندان بتوانند برای حکم و مسئله جدید از آن قوانین کلی استفاده کنند. ثانیاً: قوانین آن از نوعی انعطاف بهرهمند باشد تا بتواند بر تمام صور متغیر زندگی، احاطه داشته باشد و هر مشکلی را به صورتی خاص حل نماید[۲۰۴].
محمود شلتوت در کتاب خود، بعد جاودانگی تعالیم اسلام را چنین بیان میدارد: چون اصل پایندگی اسلام را یک بار از لحاظ منبعش پذیرفتیم، سزاوار است به تعالیم و احکامش نیز نظری بیفکنیم و ببینیم بشر را در راه رستگاری تا کجا به پیش میبرد؟ از این نظر، باز اسلام را بارزترین نظام که خوشبختی فرد و جامعه را در دنیا و آخرت تأمین میکند یافته، مینگریم که هیچ اصولی از اصول نیکی و نجات را فروگذار نکرده است. انسان دارای دو منش است: یکی مستقل و جدا از همنوعان و دیگر، منش اجتماعیاش و اینکه خشتی در ساختمان جهان بشریت به شمار میرود. انسان به لحاظ هر یک از این دو، شخصیت حقوقی و وظایفی را داراست و هنگامی به راستی خوشبخت است که کمال بهرههای روحی و جسمیاش را به سبک اعتدال بازیافته و در ادای وظایفی که نسبت به خدا و همنوعانش دارد به خوبی توفیق یابد. هرگاه مقالات اسلامی (عقاید، آداب و قوانین) را بر این گونه امور عرضه میکنیم، در مییابیم که درست در همین کادر ثابت قرار گرفته و بهره روح و بدن را برای انسان در حوزه فردی و اجتماعی منظور داشته است[۲۰۵]. تعالیم اسلامی که به وسیله خاتم انبیا(ص) ابلاغ شد، به حکم این که صورت کامل و جامع دین خداست و برای این است که برای همیشه راهبر بشر باشد، مشخصات و ممیزات خاص دارد که متناسب با دوره ختمیه است. این ویژگیها در مجموع نمیتوانست در دورههای قبل - که در دورههای کودکی بشر بود - وجود داشته باشد[۲۰۶]. این که چرا دین اسلام زنده و ماندگار است، علل مختلفی دارد که به سه مورد اشاره میگردد:
فطری بودن تعالیم اسلام: آیةالله جوادی آملی در تفسیر موضوعی خود، آیات فطرت را در هفت گروه تقسیمبندی نموده[۲۰۷] که در این نوشتار، تنها به بیان آیه مبارکه سوره روم اکتفا شده است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۰۸].
مفهوم فطرت: «فطرت» از ماده «فطر» در لغت به معنای: شکاف[۲۰۹]، شکافتن چیزی از طول[۲۱۰]، ابتداع و اختراع[۲۱۱] و خلقت و آفرینش[۲۱۲] آمده است. این واژه بر وزن «فِعلة» به دلیل ساختار لفظی، بیانگر آفرینش ویژه و خاصی است همانند واژگان «جِلسة و رِکبة» که دلالت بر نوع خاص از نشستن و سوار شدن دارند[۲۱۳]. در قرآن کریم، مشتقات کلمه «فطر» به صورتهای گوناگون به کار رفته، لیکن کلمه «فطرت» تکاستعمال قرآنی است[۲۱۴]. بنابراین فطرت، به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و امور فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک میان همه انسانها باشد[۲۱۵].
ویژگیهای امور فطری
- اکتسابی نیستند یعنی نیاز به تعلیم و تعلم ندارند.
- عمومی و فراگیرند و در همه افراد بشر یافت میشوند.
- قابل تغییر و تبدیل نیستند هر چند شدت و ضعف را میپذیرند[۲۱۶].
بررسی آیه فطرت: انسانها در عین داشتن تفاوتها و دگرگونیهایی که بر اثر شرایط زمانی و مکانی بر آنها عارض میشود، فطرتی یگانه دارند. هر اندازه آیینی با اصول فطری انسان، پیوند محکمتری برقرار کند، از پایایی و ماندگاری بیشتری برخوردار خواهد بود و هر چه فاصله گیرد، گرفتار ناپایداری میگردد. قرآن در سوره روم پس از استدلال بر مبدأ و ضرورت معاد میفرماید: چهره جانت را به سمت دین الهی و مجموعه معارف و قوانین که حنیف است، متوجه نما و استوار بدار؛ زیرا دین موجه الهی، اسلام است و غیر از اسلام، نه راه صحیحی وجود دارد و نه هدف انسان را تأمین میکند. قرآن برای آنکه ثابت کند دین اسلام تحمیل بر فطرت نیست، بلکه پاسخ مثبت به ندای فطرت است، فرمود: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[۲۱۷]
این نکته مهم که چون فطرت انسانها تغییر نکرده و نمیکند؛ لذا دین اسلام ثابت و جاوید خواهد ماند نیز از این قسمت آیه ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۲۱۸] استفاده میشود[۲۱۹]. آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر خود ذیل آیه مورد بحث، سه حقیقت از آیه ارائه میدهد که خلاصه آن، چنین است:
- نه تنها خداشناسی بلکه دین و آئین به طور کلی در تمام ابعاد، یک امر فطری است. بدون شک شرع برای رهبری فطرت، حدود و قیود و شرایطی تعیین میکند تا در مسیرهای انحرافی نیفتد ولی هرگز با اصل خواسته مبارزه نمیکند، بلکه از طریق مشروع آن را هدایت خواهد کرد.
- دین به صورت خالص، به دور از هرگونه آلودگی در درون جان آدمی وجود دارد و انحرافات یک امر عارضی است که وظیفه پیامبران(ع) رفع آن عوارض است.
- جمله ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ و بعد از آن ﴿ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾ تأکیدهایی بر مسئله فطری بودن دین و مذهب و عدم امکان تغییر این فطرت الهی است؛ هرچند بسیاری از مردم بر اثر عدم رشد کافی قادر به درک این واقعیت نباشند[۲۲۰].
این مهم را از کلام شیوای مولای متقیان(ع) نیز میتوان دریافت: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ»[۲۲۱]؛ خداوند رسولانی را به سوی انسانها فرستاد و پیامبران خود را یکی پس از دیگری برانگیخت تا وفای به پیمان فطرت را از ایشان بازخواست کنند.
خردپذیری تعالیم اسلام: یکی از مهمترین علل پویایی دین اسلام، پیوند مستحکم و جداییناپذیر آن با عقل است؛ این عنصر در آموزههای اسلامی از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که به عنوان مهمترین ابزار در اصول و فروع مورد توجه قرار گرفته؛ زیرا اگر عقل در آدمی نباشد، دین و حیا هم نخواهد بود[۲۲۲].
آیینی که مدعی جاودانگی است، میبایست با عقلانیت انطباق و هماهنگی داشته باشد. آیین و آموزههایش، بر وفق عقل بوده، حداقل عقلگریز و عقلستیز نباشد و گرنه هر دینی با مقابله با عقل، اصل وجود خرد را از دست خواهد داد؛ برای مثال، آیین یهودیت و مسیحیت کنونی مشتمل بر آموزههای خردستیز مانند تجسم خدا در قالب نقل داستان کُشتی حضرت یعقوب(ع) با خدا[۲۲۳]، تثلیث[۲۲۴]، آمرزشنامه[۲۲۵]، مسئله خدا و گناه نخستین[۲۲۶] و اتهاماتی به پیامبران است که دست قلم از درج آن شرمنده است[۲۲۷]، اما آیین مقدس اسلام مخصوصاً آخرین کتاب آسمانی که از آفت تحریف مصون مانده نه تنها تعارض وستیزی با عقل ندارد، بلکه همیار و مشوق آن است. اسلام در عرصه اعتقادات، تقلید را برنمیتابد و پذیرفتن اصول عقاید را به دلیل و عقل منوط میدارد و در عرصه شریعت و فقه نیز، عقل، عدل قرآن و سنت و از منابع استخراج شریعت محسوب میشود.
اصولیون از اهتمام دین به عقل به عنوان یکی از منابع فقه با عنوان «ملازمه عقل و شرع»[۲۲۸] نام میبرند[۲۲۹]. آیات فراوانی وجود دارد که از عدم تعقل انسانها مذمت نموده، مسلمانان را دعوت میکند تا قوه عاقله را به کار گیرند: ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۲۳۰]. ﴿قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۲۳۱]. ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۲۳۲]. عقل به وضوح حکم میکند که انسان در انتخاب دین آسمانی باید برترین آن را برگزیند؛ دینی جاودانه که پاسخگوی نیازهای ثابت و متغیر او باشد و این غرض، در اسلام تجلی یافته است.
امامت تداوم رسالت: همانگونه که عنایت حق ایجاب میکند تا برای هدایت عمومی بشر، ارسال رسل صورت گیرد و حجت بر آنان تمام شود، عیناً اقتضا دارد که پس از ختم نبوت نیز این بستر ادامه یابد و کسی همسنگ و همسان با پیامبر(ص) جانشین او گردد تا در پرتو نور وجود و حضورش، مردم راه سعادت را بازیابند. اصولاً فرآیند نبوت و امامت، توأم با هم و انفکاکناپذیرند. حال که قرار است باب نبوت و وحی پایان یابد، پیامبر خاتم(ص) نیز همچون دیگر پیامبران سلف، باید امر هدایت را به کسی بسپارد که حامل علم و عمل و وارث تعالیم آسمانی ایشان است. به حکم عقل، سکان رهبری جامعه اسلامی باید در دستان کسی باشد که مرتکب اشتباه و خطا و یا گناه نگردد؛ چراکه در غیر این صورت «تسلسل» لازم میآید؛ زیرا وجه نیاز مردم به امام، جایزالخطا بودن مردم است و اگر امام خود دچار اشتباه شود، باید به کسی مراجعه کند و اگر این سلسله به معصوم منتهی نگردد این زنجیره همچنان ادامه خواهد یافت! به نظر شیعه، تنها امامان معصوم(ع) از نسل حضرت ختمی مرتبت(ص) چنین شرایطی را دارند و ادله نقلی بسیاری که مشترک میان فریقین است، بر این مطلب دلالت دارد.
آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲۳۳] و کلام متواتر «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ...»[۲۳۴] از برجستهترین دلایل انحصار امامت امت به دست اهل بیت(ع) است. بنابراین دین در تفسیر و تبیین ژرفای معارف و تفصیل و بیان احکام خود نیازمند امامی است که همچون پیامبر(ص)، غموض آن را تفسیر و احکامش را بیان کند و این نیاز، بدون امام حاکم بر شریعت و مصون از هرگونه لغزش، برآورده نمیشود.
امام رضا(ع) در حدیث مبسوطی[۲۳۵] - که منزلت و نقش امام و دیگر مسائل امامت را بیان فرموده - درباره وجه نیاز به امام، به عللی اشاره میفرماید که عبارتند از:
- تنظیم امور مسلمانان: امام مسئول زنده نگه داشتن احکام الهی در جامعه مسلمانان و جلوگیری از شیوع گناه و حافظ حکومت و امنیت است.
- حفظ و نگهداری دین: امام مسئول حفظ و دفاع از شریعت اسلام است و باید آن را از دستبرد منافقان و معاندان صیانت کند.
- تبیین و تفسیر دین: امام مبین حلال و حرام خداست.
- هدایت و تربیت معنوی: امام با اندرز نیکو و حجت رسا، مردم را به خدا فرامیخواند[۲۳۶].
اجتهادپذیری تعالیم اسلام: «اجتهاد» از ماده «جهد» به ضم جیم و فتح آن، به معنای «توان[۲۳۷]، به آخر رساندن قدرت[۲۳۸] و مشقت[۲۳۹]» است. برخی گفتهاند: «جهد» به معنای «مشقت و سختی» و «جُهد» به معنای توان و طاقت است. بر اساس معانی یادشده میتوان گفت که اجتهاد عبارت است از: بهکارگیری تلاش و کوشش در حد توان برای انجام دادن کاری. راهکار دین اسلام برای گرهگشایی از نیازهای جدید در عرصه معرفت و عمل، توجه به تربیت و رشد عالمان و متخصصان دین و به رسمیت شناختن تفاسیر آنان است که به اصل «اجتهاد» معروف است. از مفتیان معروف صحابه میتوان به معاذ بن جبل، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی و ابن مسعود اشاره کرد. مسافرت حضرت علی(ع) و معاذ بن جبل به یمن و ارسال نمایندگان فرهنگی و دینی به سرزمینهای دور برای پاسخگویی به مخاطبان از جمله تدابیر به کار رفته در این زمینه است.
اجتهاد در هر عصری، متناسب با آن زمان و رو به تکامل است و به تعبیر شهید مطهری، امری نسبی است. ایشان در بیان این موضوع چنین مینویسد: اجتهاد یک مفهوم «نسبی» و متطور و متکامل است و در هر عصر و زمانی بینش و درک مخصوصی ایجاب میکند. این نسبت از دو چیز ناشی میشود: قابلیت و استعداد پایانناپذیر منابع اسلام برای کشف و تحقیق و دیگری تکامل طبیعی علوم و احکام بشری و این است راز بزرگ خاتمیت[۲۴۰]. با رسمیت شناختن اجتهاد - که همان به دست آوردن احکام افعال مکلفین و سایر امور مربوط به انسان است - هیچ فعل یا امری یافت نمیشود مگر اینکه حکم آن را بتوان از دین استخراج کرد. فقها در پرتو همین اصل، به تبیین و حل و فصل مسائل جدید مانند عقد بیمه، وضع مالیات، تلقیح، تشریح بدن میت، عقیمسازی و... میپردازند.
شایان ذکر است که مفهوم «اجتهاد» در نزد امامیه با اهل سنت متفاوت است. بر اساس مذهب شیعه، همانگونه که قول، فعل و تقریر رسول گرامی اسلام(ص) حجت مطلق است و سنت قلمداد میشود، قول و فعل و تقریر امامان دوازدگانه نیز چنین است، اما طبق نظر عامه، سنت تنها به قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) اختصاص دارد. از همین رو، اهل سنت پس از رحلت پیامبر(ص) وارد دوره انقطاع نصوص گردید و اصول و فقه آنان در جهت رأی، تأویل، قیاس، استحسان، مصالح مرسله و مانند آن گسترش یافت. امامیه برخلاف مذهب عامه به برکت پیروی از امامان معصوم(ع)، در دوره وجود نصوص به سر برده و از اصول و کتابها و جوامع حدیثی برخوردار است و برای استنباط حکم شرعی و تعیین وظیفه دینی، نصوص و ادله معتبر شرعی را به کار میگیرد و قیاس و مانند آن را باطل اعلام میدارد. بر این اساس، فقه شیعه در ادوار مختلف، پویا و پاسخگوی بسیاری از مسائل مستحدثه است.[۲۴۱].
آیات جامعیت دین اسلام
اسلام، آخرین و کاملترین دین از رشته پیوسته ادیان توحیدی است که بیتردید، هیچ یک از ادیان آسمانی یهود و مسیحیت (و نیز مکتبها و ایدئولوژیهای بشری) در «کمال» و «جامعیت»، همسنگ آن نیستند و این حقیقت، از مقایسهای کوتاه میان اسلام با دیگر ادیان و مکاتب آشکار میشود. به راستی، غیر از اسلام، کدام مکتب و آیین وجود دارد که برای همگی انسانها در تمام اعصار تاریخ و همه اقطار جهان، آن هم در جمیع شئون زندگی فردی و اجتماعی از بدو تولد طفل تا لحظه مرگ، حکم و دستور داشته باشد و تمام افعال اختیاری بشر را - در گام گام زندگی و لحظه لحظه حیات - مشمول امر یا نهی مشخصی بداند و در عین حال، احکام و قواعد کلی آن، با عقل و فطرت بشر سازگار بوده، پابهپای زمان پیش رود و اصول ثابت آن، تأمینگر نیازهای معقول آدمی و تعیین کننده خطمشی وی در نقاط گوناگون جهان و ادوار مختلف تاریخ باشد؟![۲۴۲].
«نفی جامعیت»، به این معنا که بپذیریم دین اسلام ناقص است، خلاف حکم عقل میباشد،؛ چراکه اولاً: با خاتمیت پیامبر(ص) سازگار نیست. ثانیاً: نقض قاعده لطف محسوب میشود. ثالثاً: نظریه تقصیر پیامبر(ص) در تبلیغ دین را تقویت میکند. امیر بیان، حضرت علی(ع) فرض فرستادن دین ناقص را اینچنین از ذات باری تعالی محال میپندارد: آیا خداوند دین ناقصی را فرستاده است تا در اتمام آن به دیگران استعانت نماید؟ یا اینکه دیگران در اتمام دین، شریک خداوند هستند تا درباره دین مطلبی گویند و خداوند هم از آنان اظهار رضایت نماید؟! یا اینکه خداوند دین تام و کاملی نازل کرده، اما پیامبرش در ابلاغ آن کوتاهی نموده است؟ در حالی که خداوند سبحان میفرماید: ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾[۲۴۳] «وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ...»[۲۴۴].
به راستی «جامعیت دین اسلام» و گفتارهای پیشین مورد بحث، هر کدام کتابی مفصل میطلبد که نگارنده در این سطور تنها قطرهای از دریا را قلم زده است! در این مبحث نیز با نگاهی گذرا، جامعانگاری دین اسلام را در دو مؤلفه «جامعیت منابع آموزههای اسلام» و «جامعیت محتوای آموزههای اسلامی» بررسی کرده و پژوهشگران را به منابع بیشتر رهنمون میسازیم[۲۴۵]:
جامعیت منابع آموزههای اسلامی
بیشک جامعیت و غنای «کتاب و سنت» سبب حیات و استواری باورها و معارف دین اسلام در همه زمانها و برتری آن بر سایر اندیشهها گردیده است. در مباحث پیش رو به جامعیت این دو منبع مهم دین اسلام پرداخته میشود.
جامعیت قرآن کریم: بیشک معارف قرآن کریم، اقیانوس عظیم و بیکرانی است که هر اندازه درباره آن بحث شود، کم است و هر زمان غواصان علم در فروروند، گوهرهای ناب و تازهای استخراج میکنند. قرآن باید هم، چنین باشد؛ چراکه سخن خداست و کلام الهی از علم بیپایان او سرچشمه میگیرد پس آن هم باید بیانتها باشد و به پرسشهای رهروان حق در هر دورهای پاسخ گوید. در این گفتار، مختصراً به بیان چند نمونه از آیات در این زمینه پرداخته شده که از نظر شما خواهد گذشت. ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾[۲۴۶]. این آیه، یکی از پراستنادترین آیات در بحث جامعیت است که تبیانیت عقاید و احکام را در قرآن ثابت میکند. محل بحث ما در این آیه، واژگان ﴿الْكِتَابَ﴾ و ﴿تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ است.
﴿الْكِتَابَ﴾: به اتفاق آراء مراد از ﴿الْكِتَابَ﴾ در آیه شریفه، قرآن نازل شده و موجود در دست مسلمانان است[۲۴۷]، نه آنچه در امالکتاب یا لوح محفوظ وجود دارد و این عبارت از ﴿نْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ﴾ در خود آیه مستفید است.
﴿تِبْيَانًا﴾: در این واژه دو احتمال است: «مصدر و اسم». در هر دو صورت، حالت مبالغه دارد و به معنای «بیان بلیغ» است[۲۴۸].
﴿لِكُلِّ شَيْءٍ﴾: «کل» و «شیء» هر دو اطلاق دارند و اگر قرینهای نباشد باید به اطلاق آیه، ملتزم بود. گرچه در قلمرو ﴿كُلِّ شَيْءٍ﴾ میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد[۲۴۹]، لیکن قدر متیقن از «تبیان بودن قرآن» آن است که تمام اموری را که ضامن سعادت بشر تا روز رستاخیز است، میتوان در سایهسار قرآن بازجست. اینچنین منبع جامع و جاودانی، بهترین گواه بر خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و پایان شریعت محمدی(ص) است و دین اسلام را از دیگر ادیان متمایز مینماید.
در روایتی صحیحه از امام صادق(ع) آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ وَ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ»[۲۵۰]؛ همانا - خداوند که یادش عزیز باد – کتابهای آسمانی را با کتاب شما پایان داد و بعد از آن هرگز کتابی نیست و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود و آفرینش شما و آسمانها و زمین و خبر پیش از شما و داوری میان شما و خبر بعد از شما و امور مربوط به بهشت و جهنم و هر آنچه بدان نیاز دارید، در آن فرود آمده است. ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[۲۵۱].
در توضیح آیه فوق، بررسی کلمات ذیل ضروری است:
۱. ﴿حَدِيثًا﴾ در معنای واژه، دو احتمال مطرح است:
- مقصود «سوره یا آیات مربوط به قصه حضرت یوسف(ع)» باشد[۲۵۲]. در این صورت آیه معنای جامعیت قرآن کریم را در بر نخواهد داشت.
- منظور «همه قرآن» باشد[۲۵۳].
بیشتر مفسران، احتمال دوم را برگزیدهاند؛ زیرا سخن از کتابی است که دروغ نبوده و تصدیق دیگر کتابهای الهی است. آیات متعددی از قرآن کریم همانند آیه ذیل بر این مضمون دلالت دارد: ﴿وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...﴾[۲۵۴]
۲. «تفصیل»: این کلمه، مصدر باب تفعیل از «فصل» به معنای جداکردن و مشخص کردن است[۲۵۵] و در تفاسیر، «بیان آنچه از حلال و حرام و... که مردم در دینشان بدان نیازمندند تا سعادت ایشان را رقم بزند» معنا شده است[۲۵۶].
۳. ﴿كُلِّ شَيْءٍ﴾: کسانی که ﴿حَدِيثًا﴾ را به این سوره یا آیات داستان حضرت یوسف(ع) مربوط میدانند، ﴿كُلِّ شَيْءٍ﴾را به جزئیات این قصه یا سنتهای حق و باطل مقید کردهاند، لیکن بنا بر آنچه از نظر گذشت، به دیده دیگر مفسران، ﴿كُلِّ شَيْءٍ﴾ نیز همانند ﴿حَدِيثًا﴾ از کل قرآن سخن میگوید و از آن، جامعیت آخرین کتاب آسمانی را میتوان برداشت کرد. کلام را با روایتی از علی بن موسی الرضا(ع) به پایان میرسانیم: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ لَمْ يَقْبِضْ رَسُولَهُ(ص) حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ فَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ فِيهِ تَفْصِيلُ كُلِّ شَيْءٍ بَيَّنَ فِيهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ كَمَلًا...»[۲۵۷]؛ به یقین خداوند - که اسمش مبارک باد -روح پیامبرش(ص) را قبض نکرد مگر اینکه دین را برای او به کمال رساند؛ زیرا قرآن را بر وی فروفرستاد که بیان همه چیز در آن است؛ حلال و حرام و حدود و احکام و تمام آنچه مردم بدان نیازمندند، کاملاً در آن آمده است.
همچنین آیاتی که به عدم فروگذاری هیچ شیئی در کتاب الهی تأکید دارد[۲۵۸] و با اشاره به علم لایزال الهی، همه چیز را در کتاب مبین ثبت میداند[۲۵۹] و یا از اتمام کلمات الهی و ثبات و تغییرناپذیری آن سخن به میان میآورد[۲۶۰]، از جمله دیگر آیاتی است که مؤید جامعیت آخرین کتاب آسمانی بر بشریت است و در اینجا، تنها به بررسی دو نمونه از آیات پرداخته شد.
جامعیت سنت: رکن دوم علوم اسلامی، سنت رسول خدا(ص) است. سنت در لغت، راه و روش و در اصطلاح، گفتار، کردار، تقریر و یا حالت و صفتی است که از پیامبر(ص) (و به نظر شیعه از معصوم(ع)) نقل شده باشد[۲۶۱]. هویت و اعتبار سنت در جایگاه منبع دوم تشریع، برگرفته از خود قرآن کریم است. آیاتی همانند ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۲۶۲]، ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۲۶۳]؛ ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾[۲۶۴] و... ناظر به همین وجه میباشد.
پیامبر اکرم(ص) به عنوان خاتم پیامبران، در قبال آیندگان رسالتی بزرگ بر دوش داشت. او برای بنیانگذاری سنت خود، دو نقش را میبایست ایفا کند: از یک طرف سنت خویش را به گونهای غنی و پر ظرفیت ارائه دهد تا پاسخگوی دو سطح متفاوت تاریخ و زمان پیدایش اسلام باشد و از طرفی دیگر، عوامل پیشزمینهها و قابلیتهای لازم برای ماندگاری و بالندگی سنت را در تاریخ، تأمین و تضمین نماید[۲۶۵]. پیامبر(ص) در سرزمینی مبعوث گردید که نشانی از کرامات انسانی، اصول اخلاقی و عقلانیت وجود نداشت. به تعبیر مولا علی(ع)، مردم عرب آن زمان، بدترین آیین را برگزیده و در بدترین سرا خزیده بودند، خون یکدیگر را میریختند و سراسر آلوده به خطا بودند[۲۶۶]. در چنین فضایی، نبی اکرم(ص) با «معرفتزایی» در حوزههای مبدأشناسی، انسانشناسی، جهانشناسی و فرجامشناسی و نیز «خرافهزدایی» از بعضی باورهای رایج جاهلی، به پایهگذاری فرهنگی جاودانه و جامع پرداخت تا جایی که مسلمانان به جزئیترین امور زندگی خود چون آداب تخلی و خلوت با همسر، بهداشت مو، ناخن، دهان، دندان و... آگاهی یافتند و از جامعه رشدنیافته و بدوی آن دوران، رها شدند.
گرچه مذاهب و فرقههای اسلامی در حجیت قول و سیره پیامبر(ص) اتفاق نظر دارند، لیکن مذهب شیعه، علاوه بر سنت نبوی(ص)، قول و فعل اهل بیت معصومین(ع) را نیز مرجع دانسته و روایات معتبره از ایشان را به عنوان آثار و مآثر دینی قلمداد میکند. بر همین اساس از دیگر مذاهب، غنای بیشتری یافته است؛ برای مثال، کتاب الکافی با داشتن ۱۶ هزار و ۱۹۹ روایت[۲۶۷] به تنهایی از مجموع روایات صحاح سته اهل سنت و جماعت بیشتر است. مجموع روایات موجود در کتابهای «صحیح بخاری و مسلم» بنا بر نقل ابنتیمیه، رقمی کمتر از ۷ هزار است و روایات چهار کتاب دیگر ایشان[۲۶۸]، به ۹ هزار روایت نمیرسد که در مجموع کمتر از کتاب اصول کافی است[۲۶۹]. بنابر آنچه گفته شد، «سنت قطعی و به دور از تحریف» در کنار کتاب آسمانی قرآن، نقش بسزایی در جامعیت دین اسلام دارد و این دو، به عنوان منابعی غنی و خدشهناپذیر، دو بازوی خاتمیت دین اسلام محسوب میگردند.[۲۷۰].
جامعیت محتوای آموزههای اسلامی
از جمله مهمترین رموز خاتمیت و جاوید ماندن اسلام تا عصر کنونی، توجه به جوانب مختلف انسانی است. نظر به احتیاجات ثابت و متغیر بشر، هماهنگی آموزهها با مصالح و مفاسد واقعی، وجود قواعد کنترلکننده، اصل مساوات و عدم تبعیض در شمول احکام و... از ویژگیهای دین خاتم است. در این قسمت تنها به بیان دو نمونه از این صفات اکتفا میشود:
وجود نقشه جامع: یکی از تفاوتهای مهم دین اسلام با دیگر ادیان که میتواند از عوامل ختم نبوت باشد، داشتن نقشه کلی و جامع و تعیین راهها و پیشبینی آفتها و خطرات است. در دورههای پیشین به دلیل عدم بلوغ فکری، بشر قادر نبود نقشهای کلی برای مسیر خود دریافت کند و با راهنمایی آن، راه خویش را بازیابد. اما در زمان رسول خاتم(ص) چنین ظرفیتی در جامعه انسانی به وجود آمد که چگونگی اصول کلی و ربط آن با جامعیت را نشان میدهد: ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾[۲۷۱]. پس با تحول و دگرگونی شرایط، انسانها پاسخ خود را از قرآن و دیگر منابع عِدل آن میگیرند و به نیازهای جدید بر اساس انطباق جزئیات بر کلیات و روش استنطاق مجتهدان، پاسخ داده میشود[۲۷۲].
سازگاری دین و دنیا: دینی که مدعی خاتمیت است باید با نگاهی جامع و معقول برای زندگی دنیا و آخرت مردم برنامه و راهکار ارائه دهد و به دور از هرگونه افراط و تفریط باشد. با نگاهی به آیین مقدس اسلام در مییابیم که این دین نه به ترک همیشگی دنیا و زندگی رهبانی توصیه میکند و نه تمام هدف را مادیات و منحصر در خور و خواب و شهوت میداند؛ به عبارت دیگر، تصویر اسلام از دین و دنیا چنین نیست که این دو، یک گزاره پارادوکسند که قابل جمع نیستند؛ درست بر خلاف اسلام، باور «رهبانیت»[۲۷۳] در مسیحیت رخ داد و یکی از عوامل سکولاریزاسیون شد. ﴿ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ...﴾[۲۷۴] بر اساس این آیه کریمه، رهبانیت امری موجود در تعالیم حضرت عیسی(ع) نبوده است، لیکن برخی از مسیحیان از جانب خود، چنین مسلکی را ابداع کردند. همچنین، «مادهگرایی»[۲۷۵] یا گرایش به «اصالت ماده» را به صورت بنیادین میتوان در تصورات یهودیگری مشاهده کرد تا آنجا که خدا را نیز چون سایر اشیاء مادی و افراد بشری، محدود و نازل قرار دادهاند[۲۷۶].
﴿وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾[۲۷۷]. تصویر قرآنی آیه از یهود، بیانگر دلبستگی و تعلق شدید به زندگی دنیوی و نوعی مرگگریزی میان ایشان است. از دیدگاه قرآن و معارف اهل بیت(ع)، دنیا کشتزاری است که باید در آن بذر بکاریم و یا محلی است که با تجارت در آن، زاد و توشه برای آخرت فراهم مینماییم. دنیا، وسیلهای است که خدای متعال در اختیار ما قرار داده تا با اعمال خود، شایستگی دریافت هر چه بیشتر رحمتها و نعمات را بیابیم. در چنین نگاهی، «زهد و تقوا» به جای رهبانیت قرار گرفته و «جمعآوری مال در کنار انفاق و ایثار» سفارش شده است. پایبندی به این اصول، زندگی سالمی را به دور از «انزوا» و یا «طمع» برای مسلمانان رقم زده و آنان را امتی متعادل نسبت به امم پیشین قرار داده است. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ﴾[۲۷۸].[۲۷۹].
آیات بطلانناپذیری تعالیم قرآنی و عدم نسخ آن
بیشک ادعای هر مدعی را پذیرفتن، برخلاف عقل و منطق است. مدعی نبوت و رسالت از سوی خداوند ممکن است راستگو باشد، اما این احتمال نیز وجود دارد که شخص فرصتطلب و متقلبی خود را به جای پیامبران راستین جا زند؛ به همین دلیل نیازمند معیاری قطعی برای ارزیابی دعوت پیامبران و ارتباط ایشان با خدا هستیم. از میان راههای موجود برای رسیدن به این مقصود، دو راه اهمیت بیشتری دارد:
- بررسی محتوای دعوت پیامبر و گردآوری قراین و نشانهها؛
- اعجاز و کارهای مافوق بشری.
معجزه، عمل خارق عادتی است که انجام دادن آن از قدرت افراد عادی بیرون است و تنها به اتکای نیرویی مافوق طبیعی امکانپذیر میباشد. پس آورنده معجزه باید به اندازهای به کار خود اطمینان داشته باشد که دیگران را به مقابله دعوت کند و خصوصیت بطلانناپذیری آن نیز از این نظر است که مخالفان نتوانند مانند آن ارائه دهند و چنانکه از نام معجزه پیداست همگان در برابر آن، عاجز گردند[۲۸۰]. قرآن به عنوان نخستین مرجع و مبنای شریعت و رکن تعالیم اسلام، به گواهی تاریخ و دلایل نقلی و عقلی فراوان از هر گونه دستبرد و تحریف لفظی مصون مانده و همین ویژگی آن را معجزه خالد و متمایز حضرت ختمی مرتبت(ص) از دیگر انبیای الهی(ع) و کتب قرار داده است. دینی که اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانیاش ثابت شود، اگر ادعای خاتمیت کند - به لحاظ صدق قطعی این سخن - دیگر ادیان ادعایی، به یقین کاذب خواهند بود و حقانیتی ندارند.
نگارنده در این قسمت بر آن است تا با ورود اجمالی به دو حیطه «تحریفناپذیری قرآن» و «عدم نسخ» این کتاب الهی، به اثبات بطلانناپذیری آن بپردازد؛ چراکه با وجود چنین سند جاودانهای، نیازی به کتاب و شریعت جدید و یا پیامبری دیگر نخواهد بود.
مصونیت تعالیم قرآن از تحریف
استناد به آیات نورانی در این بحث را میتوان در دو بخش «آیات عام» و «آیات خاص» واکاوی نمود. ارائه کامل این مطلب که با «اعجاز قرآن» پیوندی عمیق دارد، خود مثنوی طویلی است که در این سطور به گونهای کُدوار مورد بررسی قرار گرفته و محققین را برای غور بیشتر در این موضوع، به کتابهای مربوط ارجاع میدهیم[۲۸۱].
۱. آیات عام: این آیات عبارتند از «آیات تحدی و اوصاف». آیات تحدی، آیاتی هستند که به هماوردجویی برای قرآن پرداخته است و آیات اوصاف، بیانگر اوصاف و ویژگیهای این معجزه ابدی الهی است.
۲. آیات تحدی: حضرت خاتم انبیاء(ص) در محیطی تاریک و خالی از علم و دانش، با یتیمی و فقر بزرگ شد، درس نخواند و معلم ندید؛ چنانکه قرآن به بانگ بلند ندا داد: ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[۲۸۲]. با این حال آیاتی (قرآنی) آورد مشتمل بر معارف و هدایتهای الهی و رموز و اخبار غیبی و مواعظ و نصایح حکیمانه و احکام و قوانین صحیح و قصص و حکایتهای گذشته به بهترین اسلوب کلامی و فصیحترین و بلیغترین نظام لفظی، با صراحت لهجه و ندای بلند نیز بدان تحدی شدید فرمود[۲۸۳]. «تحدی» در لغت به معنای «هماورد خواستن» است. قرآن مکرراً ناباوران را به مبارزهطلبیده و از آنان خواسته است که اگر به الهی بودن قرآن باور ندارید و آن را ساخته دست بشر میپندارید، از تمام توان خود برای آوردن کلامی چون قرآن، بهره گیرید.
خداوند در آخرین کتاب آسمانیاش، به چند صورت، این مطلب را بیان فرموده است: نخست به صورت مطلق از منکران خواسته «سخنی همانند قرآن» بیاورید[۲۸۴]. سپس به اندازه «ده سوره» طلب نموده، هر چند کوچک باشد[۲۸۵] و در مرحله پایانی به «یک سوره» اکتفا کرده[۲۸۶]، لیکن با قاطعیت هر چه تمامتر، خبر از غیب داده و عجز و ناتوانی نهایی آنان را اعلام نموده است[۲۸۷].
هر نیرومند و صاحب هنری که در مقام تحدی و هماوردی بر میآید، حداکثر میتواند هماوردان معاصر و مجاوران خویش را تا حدودی بشناسد و با شناخت اندازه توانایی آنان و مقایسه با توانایی خویش، خود را برتر بداند، ولی هرگز کسی جرئت ندارد خود را از آیندگان و همه جهانیان، برتر شمارد، ولی قرآن این شهامت را نشان داده و با کمال جرئت، ناتوانی بشر را در مقابله با قرآن، برای همیشه و برای همه جهانیان در پهنای تاریخ اعلام نموده که این جرئت و شهامت، بزرگترین دلیل اعجاز قرآن است[۲۸۸]. به یقین چنین ادعایی از سوی خداوند در قرآن کریم مبنی بر یکتایی و جاودانگی همیشگی قرآن کریم و خاتمیت نبوت حضرت رسول اکرم(ص) است و شریعت اسلام را به اثبات میرساند،؛ چراکه از زمان نزول آیات تحدی تا کنون، هیچ خدشهای بر این آیات وارد نگشته و احدی ولو در یک بعد از ابعاد تحدی همانندی نیاورده است.
۳. آیات اوصاف: با بررسی قرآن کنونی مشاهده میکنیم این کتاب آسمانی، خود را به اوصاف عامی از جمله: فصاحت و بلاغت[۲۸۹]، عدم اختلاف[۲۹۰]، در برنداشتن هیچ انحراف و نادرستی[۲۹۱] و... که مربوط به همه آیات آن میشود، توصیف و به آنها تحدی کرده است.
علامه طباطبائی به آیات اوصاف چنین استناد میکند: قرآنی که خدای تعالی بر پیغمبر(ص) نازل کرده و در آیات زیادی آن را به اوصاف خاصی توصیف نموده، اگر حفظ نشود و دچار زیاده و نقصان و یا تغییر در لفظ و ترتیب گردد آن وصف، دیگر باقی نخواهد ماند، در حالی که مشاهده میکنیم قرآن موجود در زمان ما، واجد تمامی اوصاف به بهترین نحو ممکن است. از همین جا به دست میآید که دستخوش تحریفی - که یکی از آن اوصاف را از بین برد - نگشته است و قرآن، همان قرآن منزَل بر رسول خداست[۲۹۲]. از دیدگاه علامه مصباح یزدی، فراوانی این آیات به حدی است که ادعای تحریف شدن آنها بیپایه است و حتی باورمندان تحریف نیز سلامت آنها را از تغییر و دگرگونی، پذیرا شدهاند[۲۹۳].
۴. آیات خاص: پس از بررسی آیاتی که به صورت عمومی قطعیت تحریفناپذیری قرآن را - به عنوان آخرین کتاب آسمانی مُنزل بر آخرین فرد از سلسله نبوت - بیان میدارد، به معرفی آیاتی میپردازیم که به گونهای خاص بر مصونیت این سند جاودان اسلام از هرگونه دستبرد دلالت دارند. آیه «حفظ»[۲۹۴] و «عزت» (نفی باطل۹[۲۹۵] در این حوزه، مورد توجه دانشمندان علوم قرآنی قرار گرفته و برای اثبات پیراستگی قرآن از تحریف، مفردات و دلالت این آیات در بسیاری از کتابها، شرح و بسط داده شده است.
با صرفنظر از تفسیر و توضیح درباره دو آیه مورد بحث، کلام را با تفاوتی که در دلالت آیات در نگاه آیةالله جوادی آملی وجود دارد، به پایان میرسانیم: در آیه «حفظ» سخن از نگهبانی خداوند از قرآن به میان آمده، ولی در آیه "نفی باطل" نفوذناپذیری خود قرآن مطرح است؛ یعنی در آیه حفظ، یک مبدأ فاعلی، سلامت قرآن را به عهده گرفته، ولی در آیه عزت، مبدأ قابلی عهدهدار آن شده است؛ زیرا عزت قرآن که تجلیگر عزت الهی است از راهیابی هر گونه دخل و تصرفی در قرآن جلوگیری میکند و از آنجا که خداوند بسیط محض است و صفات جمالیه او عین صفات جلالیه اوست و همه صفات او، عین ذات او هستند، این امر در کتاب آسمانی (قرآن) تجلی یافته است. بدین جهت صفت جمالی قرآن که در سوره حجر با عنوان «حفظ» آمده و خود یک صفت ایجابی است، با صفت جلالیه قرآن که با عنوان سلب هر گونه دخل و تصرف در قرآن، در سوره فصلت انعکاس یافته، دارای اتحادند. مصونیت قرآن از نفوذ باطل به این معناست که قرآن تجلیگاه حق محض است و در آن، جایی برای باطل وجود ندارد[۲۹۶]. بنا بر آنچه ذکر شد، با اثبات بطلانناپذیری و عدم تحریف قرآن، دیگر نیازی به کتاب آسمانی و پیامبر جدید نخواهد بود و این خود گواه بر خاتمیت نبوت پیامبر اسلام(ص) و جاودانگی خواهد بود.
گواهی تاریخ: قرآن از روز نخست مورد عنایت همگان به ویژه مسلمانان بوده است. پیامبر اکرم(ص)، شخصاً محافظ قرآن بود و پیوسته دستور حفظ و ثبت آن را میداد. از همان زمان، مسأله «حفظ قرآن» رواج یافت و عده بیشماری به عنوان حافظ قرآن، در میان جوامع اسلامی منزلت مهمی یافتند و علاوه بر ضبط قرآن در مصاحف، نسخههای متعددی را تهیه و در گستره کشور اسلامی پخش کردند. علاوه بر توده مردم، نقش بزرگان و دانشمندان اسلامی در این زمینه قابل توجه است. این کتاب، همواره در شئون گوناگون و سرنوشتساز مسلمین، نقش اول را داشته و در علوم مختلف اسلامی، پایه و اساس شمرده شده است[۲۹۷].
در این میان، عالمان، مفسران و متکلمان به نام شیعه از جمله شیخ صدوق[۲۹۸]، شیخ مفید[۲۹۹]، طبرسی[۳۰۰]، حسن بن یوسف حلی[۳۰۱]، محدث فیض کاشانی[۳۰۲]، شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء[۳۰۳]، حسینی عاملی[۳۰۴]، شیخ محمد جواد بلاغی[۳۰۵]، علامه محمدحسین طباطبائی[۳۰۶]، امام خمینی[۳۰۷] و سیدابوالقاسم خوئی[۳۰۸] با صراحت و قاطعیت بر تحریفناپذیری قرآن تأکید کردهاند.
سید مرتضی علم الهدی در این زمینه چنین مینویسد: یقین به صحت نقل قرآن، مانند یقین به شهرهای بزرگ جهان و حادثههای بزرگ تاریخ و کتابهای مشهور از نویسندگان معروف و نیز اشعار و قصاید از بزرگان شعر است که در طول تاریخ همچنان استوار مانده و از گزند حوادث در امان بوده است. مسلماً توجه به قرآن نسبت به موارد مذکور همواره بیشتر و داعیه بر حفظ و حراست آن افزونتر بوده است؛ زیرا قرآن معجزه اسلام و دلیل صدق نبوت است و نیز منبع و مأخذ همه معارف دینی و احکام شریف است. دانشمندان علوم اسلامی، پیوسته سعی در حفظ و حراست آن داشتهاند تا آنجا که تمام جزئیات آن مورد بررسی دقیق بوده است. مانند اِعراب و قرائت و حتی عدد حروف و کلمات و آیات قرآن. پس چگونه میشود با وجود این همه عنایت و ضبط و حراست شدید که بر آن بوده و هست، در قرآن تغییری ایجاد شود و کاستی و یا افزونی تحقق یابد؟[۳۰۹]. همانگونه که در کلام علمای اسلام متبلور است، توجه مسلمانان به «حفظ و صیانت قرآن» در طی ادوار گوناگون و تواتر سینه به سینه آن به همین شکل کنونی، احتمال تبدل و یا نقصان و فزونی را در سند نبوت حضرت نبی اکرم(ص) به صفر میرساند و خود دلیلی روشن بر خاتمیت رسالت آن جناب و پایانپذیری وحی میباشد.[۳۱۰].
عدم نسخ تعالیم قرآن کریم
انسانها در مکتب انبیاء(ع) همانند دانشآموزانی بودهاند که پلهپله و گامبهگام از کلاس اول تا مقاطع بالا ارتقاء یافتهاند؛ از این رو، در هر دورهای همگام با تحولات و مقتضیات زمان، به پیام و پیامآور جدید نیازمند گشتهاند. با تکامل انسان، ادیان هم متکامل میگردید تا آنجا که ظرفیت بشر به حدی رسید که میتوانست برنامه کامل سعادت را دریافت نماید. در این دوره که دوره خاتمیت است، دین اسلام به صورت کامل عرضه شد و با آمدن اسلام، همه ادیان گذشته منسوخ گردید و همه جوامع، مکلف به اطاعت از آخرین شریعت الهی گشتند؛ به بیانی دیگر، دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کنند. البته میان دعوت پیامبران اختلافی وجود ندارد، ولی توجه به این نکته ضروری است که پیامبران سابق، مبشران پیامبران لاحق و پیامبران بعدی مصدق پیامبران پیشین بودهاند. پس لازمه ایمان به همه پیامبران آن است که در هر زمان تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره اوست و قهراً لازم است در دوره ختمیه، به آخرین دستورهای نازل شده بر آخرین پیامبر(ص) عمل کنیم. قرآن میفرماید:
﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۳۱۱]. با نظر به آنکه کتابهای پیامبران صاحب شریعت پیش از اسلام، به مرور زمان به طور کلی محو شد و یا دستخوش تحریف قرار گرفت، میتوان گفت غیر از اسلام، دینی واقعی که بتوان گفت آسمانی است و آیات نورانیاش، از علم بیپایان پروردگار عالم تراوش کرده، وجود ندارد. بسیاری از تحریفهایی که در ادیان رسمی و آسمانی راه یافته، آگاهانه و چه بسا از جانب دانشمندان همان دین بوده است که به سبب عوامل نفسانی خویش، به تغییر دین و کتاب خدا پرداختهاند. آیات گوناگونی از کلام الله مجید از این خیانت پرده برداشته است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾[۳۱۲]
آیةالله سبحانی با استناد به آیه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۳۱۳] حقانیت قرآن و شریعت اسلام را اینگونه بیان میدارد: «نفوذ باطل به قرآن به چند صورت متصور است:
- تحریف آیات قرآن؛
- احکام به وسیله کتاب دیگر نسخ و باطل شود؛
- جریانهایی که قرآن خبر داده است، مطابق با واقع نباشد و بطلان آن برای مردم روشن شود.
از آیه به طور روشن استفاده میشود که هیچ کدام از اینها به قرآن مجید راه ندارد و این کتاب بر اثر حقانیت، پیوسته تا رستاخیز حجت میباشد؛ به بیان دیگر، هنگامی که حقانیت همیشگی قرآن و شریعت اسلام تا روز رستاخیز ثابت شد اگر کتاب و شریعت دیگری بیاید، یا عین شریعت اسلام خواهد بود و یا غیر آن. اگر عین آن باشد، نیاز و احتیاجی به دومی نیست و اگر مخالف شریعت اسلام باشد یعنی قسمتی از احکام آن، مخالف و نقیض احکام اسلامی است؛ یا باید هر دو حق یا یکی حق و دیگری باطل باشد. اگر بگوییم هر دو حق است نتیجه این میشود که دو حکم متناقض، هر دو حق باشد و این محال است. پس باید یکی حق باشد و دیگری باطل و از آنجا که قرآن به صراحت کامل، حقانیت ابدی و شریعت اسلام و قرآن مجید را تصدیق نموده است، نتیجه این میشود که کتاب و شریعت بعدی باطل باشد؛ یعنی کتاب و شریعت آسمانی نبوده و آورنده آن به دروغ چنین نسبتی را به خدای متعال داده است»[۳۱۴].
علاوه بر آیات فراوان در این زمینه، حجم بسیاری از روایات نیز ما را در اثبات نسخناپذیری تعالیم قرآنی و شریعت اسلام مدد میکند؛ در این میان میتوان به روایت معروف زراره از امام صادق(ع) برای نمونه اشاره کرد: «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَقَالَ حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِيءُ غَيْرُهُ»[۳۱۵]؛ زراره گوید از امام صادق(ع) راجع به حلال و حرام پرسیدم، فرمود: حلال محمد(ص) همیشه تا روز قیامت حلال است و حرامش نیز تا قیامت حرام است، غیر حکم او حکمی نیست و جز او پیغمبری نیاید. «عدم نسخ تعالیم قرآنی» با «جاودانگی تعالیم اسلام» پیوندی عمیق دارد؛ لذا برای بسط بیشتر بحث، خوانندگان گرامی را به آنچه در ذیل این عنوان بیان شد، ارجاع میدهیم[۳۱۶].
منابع
پانویس
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۴۵؛ ابن جزری، ابوالحسن (ابناثیر)، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۳.
- ↑ ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه میداشتی و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجامیافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
- ↑ احمد بن یحیی (بلادزی)، الأنساب الاشراف، محمد حمیدالله، ج۱، ص۴۳۴؛ مرتضی مطهری، خاتمیت، ص۱۱-۱۲.
- ↑ حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف المعانی القرآن، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه میداشتی و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجامیافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
- ↑ احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج۲، ص۸۷.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۵.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۶۷.
- ↑ حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۶۶.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۸.
- ↑ محمد حسین هیکل، حیاة محمد، ص۳۱۶-۳۲۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۰۱.
- ↑ محمد بن حبیب بغدادی، المحبر، ص۸۵.
- ↑ ابی عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۲۳.
- ↑ مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام(ص)، ص۱۸۰.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۵۴.
- ↑ در تنظیم این قسمت، از اثر ذیل، تلخیص و بهره برده شده است: محمد اسحاق عارفی شیر داغی، خاتمیت و پرسشهای نو، ج۱، ص۲۳-۳۳.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ یحیی بن زیاد فراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۲.
- ↑ یحیی بن زیاد فراء، معانی القرآن، ج۱، ص۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۶.
- ↑ محمد فهد خاروف، المیسر فی القرائات العشر، ص۴۲۳.
- ↑ محمد بن احمد ازهری، معانی القرآن، ص۳۸۷.
- ↑ احمد بن عبدالغفار فارسی، الحجة للقراء السبعة، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ احمد بن ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی (بحرالعلوم)، ج۳، ص۵۴-۵۳.
- ↑ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۷۲.
- ↑ شهاب الدین السحین الحلبی، الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج۵، ص۴۱۹.
- ↑ محمد بن الجزری، النشر فی القرائات العشر، ج۲، ص۳۴۸.
- ↑ عمر بن قاسم النسار، المکرر فیما تواتر من القراءات السبع و تحرر، ص۳۲۶.
- ↑ محمد مسالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع من طریق الشاطبیة، ص۴۲۵.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۵۷.
- ↑ محمد اسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسشهای نو، ج۱، ص۲۵.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۵۹.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۴۱.
- ↑ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۹۹۱.
- ↑ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷.
- ↑ شیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۸.
- ↑ ابراهیم بن البری الزجاج، معانی القرآن و اعرابه، ج۴، ص۲۳۰.
- ↑ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.
- ↑ علی بن احمد واحدی نیشابوری، الوسیط، ج۳، ج۱، ص۴۷۴.
- ↑ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ المعلم بطرس البستانی، محیط المحیط، ص۳۱۷.
- ↑ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۴، ص۳۷۶.
- ↑ محمد جلال الدین محلی و عبدالرحمن جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۵۵۹.
- ↑ شهاب الدین السحین الحلبی، الدر المصون، ج۵، ص۴۱۹.
- ↑ محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القرائات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق، ج۳، ص۲۲.
- ↑ ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ و قال الآخرون: هو فاعِل مثل قاتِل بمعنى ختمهم؛ ر.ک: عبدالله العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۳۴۵.
- ↑ يقرء بفتح التاء على معنى مصدر: عبدالله العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۳۴۵.
- ↑ المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۵، ص۲۵۹.
- ↑ عبدالله العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۳۴۵.
- ↑ المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۳.
- ↑ محمد أزهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.
- ↑ خلیل بن احمد، العین، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ محمد أزهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷.
- ↑ اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۸.
- ↑ حسین بن أحمد خالویه، الحجة فی القراءات السبع، ص۲۹۰.
- ↑ احمد بن الغفار الفارسی، الحجة فی علل القراءات السبع، ج۳، ص۱۵۸۲.
- ↑ ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۴.
- ↑ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۶، ص۱۹۰.
- ↑ المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۵۰۴.
- ↑ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القرائات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۱۳.
- ↑ علی بن احمد واحدی نیشابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.
- ↑ محمد بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴.
- ↑ محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۶.
- ↑ «به آنان از شرابی دست ناخورده مینوشانند،» سوره مطففین، آیه ۲۵.
- ↑ محمد بن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۱۱۴؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۱۶۷.
- ↑ «که مهر آن، مشک است و در چنین چیزی رغبتکنندگان باید رغبت کنند» سوره مطففین، آیه ۲۶.
- ↑ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ «امروز بر دهانهایشان مهر مینهیم و از آنچه انجام میدادند دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان گواهی میدهند» سوره یس، آیه ۶۵.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶۷۳.
- ↑ «و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ «خداوند بر دلها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
- ↑ «بگو مرا آگاه سازید اگر خداوند شنوایی و چشمانتان را از شما بگیرد و بر دلهای شما مهر نهد جز خداوند کدام خدا آن را برای شما (باز) میآورد؟ بنگر چگونه ما آیات (خود) را گوناگون میآوریم باز هم آنان رو میگردانند» سوره انعام، آیه ۴۶.
- ↑ «یا میگویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر مینهد: و خداوند باطل را از میان برمیدارد و حقّ را با کلمات خویش استوار میدارد که او به اندیشهها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۴، ص۴۹.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۶۰-۶۴.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۵۱؛ محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ص۷۲؛ احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع بما للرسول من الأبناء و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۴۵۰؛ احمد بن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۶؛ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، (باب فضائل علی بن ابی طالب(ع))، ص۹۳۹؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ص۶۷۶ (باب مناقب علی بن ابی طالب(ع)).
- ↑ یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷.
- ↑ ابی عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴.
- ↑ عبدالحلیم بن تیمیه حرانی، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۶۲.
- ↑ سید علی حسینی میلانی، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، ج۱۷، ص۱۵۱-۱۶۲.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۲۰۴؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۲.
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، کتاب المناقب، باب ۱۸، ص۶۴۸.
- ↑ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، (کتاب الفضائل، باب ۸، حدیث ۲۰-۲۳)، ص۹۰۰.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند الإمام احمد بن حنبل، ج۵، (باب فضل النبی(ص)، ح۳۶۱۳، ص۵۸۶.
- ↑ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۶.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسر القرآن، ج۸، ص۵۶۷.
- ↑ عبدالعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۲۸۵.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۲۰۴.
- ↑ اسماعیل بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۱.
- ↑ محمد بن علی ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۶۳؛ علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار فی غدر الأخبار، ص۱۴۶.
- ↑ فاتح یکی از نامهای رسول خداست و از آن رو بدین نام خوانده شده است که درهای ایمان را گشود و خداوند او را در میان خلق خود حاکم و داور قرار داد و دانشهای ناگشوده را گوشد (فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ص۳۹۶).
- ↑ عبدالرئوف مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، (باب حرف النمرة)، ح۲۵۷۳، ص۵۶۸.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۶، ص۵۲۸.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۶، ص۶۴۰؛ محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۷، ص۶۳؛ محمد بن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۲۰۱.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و الروایات، ج۳، ص۳۴.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۶۷-۷۲.
- ↑ محمد بن حسین شریف رضی، نهجالبلاغه، خطبه ۷۲: «عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ»؛ خطبه ۱۳۳: «خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ»؛ خطبه ۱۷۳: «خَاتَمُ رُسُلِهِ»؛ خطبه ۸۷: «أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ».
- ↑ محمد بن حسین شریف رضی، نهجالبلاغه، خطبه ۲۳۵؛ عباس قمی، سفینة البحار، ج۵، ص۲۳۳.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۵۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۱، ص۴۲۰.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۷۲.
- ↑ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۲۱.
- ↑ امام علی بن الحسین(ع)، صحیفه کامله سجادیه، ترجمه و شرح ابوالحسن شعرانی، ص۱۳، انتشارات قائم آل محمد(ص)، ۱۳۸۶، (خطبه هفدهم)، ص۱۲۱.
- ↑ محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲، ص۷۵؛ محمد باقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۲، ص۲۹۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۵.
- ↑ جعفر بن محمد ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۵۴.
- ↑ محمد بن علی ابن بابویه، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، مصحح: حسین درگاهی، ج۱۲، ص۲۰۶.
- ↑ علی بن موسی بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۴۱؛ علی احمدی میانجی، مکاتیب الأئمة(ع)، ج۵، ص۴۱۹-۴۲۰.
- ↑ علی بن عیسی أربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۵۲۵؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، بهجة النظر فی اثبات الوصایة و الإمامة للأئمة الإثنی عشر، ص١٣٢.
- ↑ محمد بن مکی (شهید اول)، المزار، ص۶۶؛ محمد باقر مجلسی، زادالمعاد، ص۴۶۷.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۸۸؛ محسن فیض کاشانی، نوادر الأخبار فیما یتعلق باصول الدین، ص۲۳۷.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۷۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۱۲.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۴۶.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۶۷.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۱۷۱.
- ↑ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج۴، ص۲۳۳.
- ↑ عبدالله بن أحمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل و تفسیر الخازن، ج۳، ص۴۲۹.
- ↑ محی الدین ابن عربی، رحمة من الرحمان فی تفسیر و اشارات القرآن، ج۳، ص۳۹۸.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۲۰۴.
- ↑ محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۱، ص۲۱۳.
- ↑ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۳۳۰.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۸.
- ↑ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۹۳.
- ↑ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۷۴.
- ↑ سید محمد حسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۸، ص۳۲۳.
- ↑ ابراهیم عاملی، تفسیر عاملی، ج۷، ص۱۸۳.
- ↑ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۷، ص۱۸۸؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱، ص۴۲۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۸.
- ↑ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۱.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۵.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۷۷.
- ↑ ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۸؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۳۵؛ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۲۰، ص۹۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۱۹۷.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۸۰.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ج۲، ص۲۷۵.
- ↑ «بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان (جداکننده حق از باطل) را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیمدهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
- ↑ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۴۲۱؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۷۱.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۲.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۵۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۸، ص۱۳۶؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۲؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۷، ص۹؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۴، ص۱۹۲؛ ملا محسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، ج۲، ص۸۶۱؛ محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج۴، ص۶۰؛ علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل (خازن)، ج۳، ص۳۰۸؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۴۷؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۷۱؛ عبدالرحمن بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۳۱۱؛ عبدالرزاق رسعنی، رموز الکنوز، ج۵، ص۲۹۷.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۱۷۳.
- ↑ «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع): عُنِيَ بِهِ النَّاسُ وَ جُعِلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَالَماً، وَ قَالَ(ع): الْعَالَمُ عَالَمَانِ الْكَبِيرُ وَ هُوَ الْفَلَكُ بِمَا فِيهِ، وَ الصَّغِيرُ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ لِأَنَّهُ مَخْلُوقٌ عَلَى هَيْئَةِ الْعَالَمِ، وَ قَدْ أَوْجَدَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ كُلَّ مَا هُوَ مَوْجُودٌ فِي الْعَالَمِ الْكَبِيرِ»؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۱ و علی بن أحمد کبیر مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۲۱۹.
- ↑ محمد تقی نجفی اصفهانی، هدایة المسترشدین، ج۳، ص۱۵۷؛ ابوالقاسم میرزای قمی، قوانین الاصول، ص۲۱۶؛ زین الدین بن شهید ثانی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص۱۰۴؛ میرزا محمد حسین نائینی، اجود التقریرات، ج۲، ص۲۹۷؛ محمدباقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۵۲.
- ↑ محمدکاظم آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۲۱۶؛ میرزا محمد حسین نائینی، فوائد الاصول، ج۲، ص۵۱۵؛ ابوالقاسم خوئی، دراسات فی علم اصول، ج۲، ص۲۳۳ و محمد باقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۱۹.
- ↑ محمد بن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۲۴، ص۴۲۹.
- ↑ عبدالله بن احمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج۳، ص۲۳۲.
- ↑ محمد بن علی ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۸۱.
- ↑ أحمد ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۲، ص۷۸.
- ↑ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۵۴۸.
- ↑ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
- ↑ «... و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم.».. سوره انعام، آیه ۱۹.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۹.
- ↑ محمد بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۳؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۵۴؛ سلیمان بن احمد طبرانی، التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۴؛ احمد بن محمد میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۳، ص۳۱۹؛ محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (المنار)، ج۷، ص۳۴۱؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۲، ص۴۲۸.
- ↑ «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
- ↑ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۵۳۶؛ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۹، ص۳۳۶؛ اسماعیل حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۴۲۲؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۲۵۷؛ فؤاد أفرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۷۱۶.
- ↑ علی بن اسماعیل بن سیره، المحکم و المحیط الاعظم، ج۶، ص۶۶۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۰۵؛ لوئیس معلوف، المنجد فی اللغة، ص۶۸۹؛ احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج۳-۴، ص۱۳۷۸.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۱۳؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۹۴.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۹۶؛ محمد بن أحمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۴، ص۳۰۰؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۶۶.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۷۶؛ محمود بن زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۵۸۳؛ المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۵، ص۲۹۹؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۲۳۷؛ ابراهیم زجاج، معانی القرآن و اعرابه، ج۴، ص۲۵۴.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۰.
- ↑ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۳.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۸۳-۹۰.
- ↑ «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
- ↑ محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۵، ص۲۰۸؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۲۴۴؛ محمد بن علی بن بابویه، أمالی الصدوق، ص۱۸۷، ح۱؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۹، (باب دوم)، ص۲۹۴.
- ↑ از جمله: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا﴾ «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستادهایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾ «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بیگمان آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰؛ ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ﴾ «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸؛ ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ «بگو: ای مردم! جز این نیست که من برای شما بیمدهندهای آشکارم» سوره حج، آیه ۴۹.
- ↑ یوسف قرضاوی و عبدالعزیز سلیمی، قرآن منشور زندگی، ص۷۰۵.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ﴾ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ﴾ «ای اهل کتاب! به آنچه فرستادهایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست میشمارد ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۴۷.
- ↑ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾ «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
- ↑ علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۱۵، ۳۳۹، ۳۵۴، ۳۹۰، ۴۱۷، ۴۳۰،۴۸۹، ۵۸۲ و ۶۴۹.
- ↑ ابی عبدالله ابن حدیده انصاری، المصباح المضیء فی کتاب النبی الأمی و رسله الی ملوک الأرض من عربی و عجمی، ج۲، ص۲۸، ۳۳، ۸۳، ۱۴۱، ۱۶۸، ۲۱۳، ۲۸۰ و ۳۰۱.
- ↑ محمد حمیدالله، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص)، ص۱۴۷، ۱۵۴، ۱۸۳، ۱۸۸، ۱۹۴، ۲۰۵، ۳۰۶، ۳۶۴ و ۴۶۳.
- ↑ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۶۹۰؛ علی نظری منفرد، قصههای هجرت، ص۴۸۰؛ علی اکبر مسعودی خمینی، پیک هدایت، ص۴۵، ۹۵، ۱۲۵، ۱۶۵، ۳۱۵، ۴۱۱ و ۴۳۱.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۹۰.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، اسلام و انسان معاصر، ص۱۸-۱۹.
- ↑ محمد بن مسعود، عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۴؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۱ و محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۵، ص۴۰۴.
- ↑ «و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمیخواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴾ «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای * فرمود: پس از آن (بهشت) بیرون رو که تو راندهای» سوره ص، آیه ۷۶-۷۷.
- ↑ ﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾ «در حالی که این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره قلم، آیه ۵۲.
- ↑ ﴿لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ﴾ «برای هر کس از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد» سوره تکویر، آیه ۲۸.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۷۵.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۲۹.
- ↑ «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند؛ به رهنمودی برای مردم و برهانهایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
- ↑ «این (قرآن) بازگفتی آشکار برای مردم و رهنمون و پندی برای پرهیزگاران است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۸.
- ↑ «این روشنگریهایی برای مردم و رهنمود و بخشایشی است برای گروهی که یقین دارند» سوره جاثیه، آیه ۲۰.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۳۵.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ص۴۲.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الامالی، ص۵۴۶؛ همو، التوحید، ص۲۲۴ (باب القرآن ماهو) و محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۱، ص۳۸.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (هدایت در قرآن)، ص۱۶۴-۱۶۵.
- ↑ سید محمد رادمنش، آشنایی با علوم قرآن، ص۶۶-۶۰؛ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل زبان قرآن، ص۳۸۲- ۳۸۶؛ محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۷.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۹۴-۹۹.
- ↑ تلخیص متن از: جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۲۲۴-۲۲۵.
- ↑ محمد شلتوت، سیری در تعالیم اسلام، ص۷۳-۷۲.
- ↑ مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۷۵.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۲۲۲؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج۸، ص۵۲۱۵.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۴۰.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۷۸۱.
- ↑ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۹، ص۱۶۳.
- ↑ محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۳۹.
- ↑ یحیی عبدالرزاق غوثانی، علم التجوید، ص۱۵۱.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۶۴.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۱۹.
- ↑ سید رضی، نهجالبلاغه، ص۳۸، (خطبه اول)؛ محمدتقی فلسفی، الحدیث، ج۲، ص۳۷۶.
- ↑ عبدالعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۳۸۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۰، ح۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۸۶، ح۸؛ محدث عاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج۱۵، ص۲۰۴؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج۱، ص۱۹۸؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۵۶.
- ↑ پس یعقوب تنها ماند و انسانی تا صبح با او کشتی گرفت و چون دید بر یعقوب قدرت ندارد، کف ران او را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی با او فشرده شد، پس گفت: «مرا رها کن سپیدهدم نزدیک است.»..: سفر پیدایش، باب ۳۲، آیه۲۴.
- ↑ در انجیل متی از قول مسیح میخوانیم: «پس، رفته و همه امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید».: انجیل متی، باب ۲۸، آیه ۲۰. برای مطالعه بیشتر ر.ک: کامل خیر خواه، پژوهشی در آیین مسیحیت، ج۱، ص۱۰۹-۱۲۴.
- ↑ در آموزه کلیسا، انسانهایی که خود را گناهکار میدانند با تقدیم مبلغی به کشیش و کلیسا خود را تطهیر میکنند! این آموزه یکی از علل ظهور سکولاریسم در جهان مسیحیت شد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد حسن قدردان قراملکی، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام.
- ↑ در تورات کیفر گناه آدم و حوا، «درد و رنج» مطرح شده است: (خدا) به زن گفت: ألم و حمل تو را بسیار افزون گردانم با درد، فرزندان خود را خواهی زائید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد و به آدم گفت: چون سخن همسرت را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر کرده بودم نخوری، پس به سبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد... سفر پیدایش: باب۳، آیات ۱۳-۲۰. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: حبیب الله ارزانی نقد و بررسی نظریه کفاره در مسیحیت، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، پایاننامه سطح ۴، ۱۳۸۶.
- ↑ یوحنا، باب دوم، آیات ۱-۱۱؛ متی، باب دهم، آیات ۳۶-۳۵؛ سفر پیدایش، باب نهم، آیه ۲۱؛ لوقا، باب هفتم، آیات ۴۸-۴۴ و کتاب اول سموئیل، باب ۱۶، آیات ۱-۲ و.... برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد حسین کاشف الغطاء، پژوهشی در انجیل و مسیحیت، ج۱، ص۱۱۷ - ۱۳۴ و محمد علی حسینزاده، سیری در مکتب یهود، ص۱۲۱-۱۴۵.
- ↑ شیخ مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، ص۲۳۴؛ محمد باقر وحید بهبهانی، الرسائل الاصولیه، ص۳۰؛ علی مشکینی اردبیلی، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، ص۲۰۷.
- ↑ محسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۵۶۶-۵۶۴.
- ↑ «خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن میدارد باشد که شما خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۲۴۲.
- ↑ «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور میکند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.
- ↑ «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ محمد بن بابویه، الامالی، ص۵۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۲۶؛ علی احمدی میانجی مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۵۸؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۴۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۷، ص۲۱۱؛ عبدالله دارمی، سنن الدارمی، ج۴، ص۲۰۹۰؛ احمد بن علی نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۳۰. این روایت به طور متواتر از شیعه و اهل سنت و با تعابیر مختلف نقل شده است و اختلاف تعابیر در بخشی از حدیث، خللی بر اصل مطلب وارد نمیکند.
- ↑ علی بن حسین بابویه قمی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، باب ۲۰، ص۲۱۶ و محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۱۹۸.
- ↑ سید محمد مظفری و محمد اسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسشهای نو، ج۲، ص۴۷.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۴۶۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۳۳.
- ↑ محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۳، ص۱۲۵۹.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۴۸۶؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۰۸.
- ↑ علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج۴، ص۱۵۳.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۹۹-۱۱۰.
- ↑ علی ابو الحسنی (منذر)، مهاتما گاندی همدلی با اسلام همراهی با مسلمین، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ «ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم» سوره انعام، آیه ۳۸.
- ↑ سید رضی، نهجالبلاغه، خطبه هجدهم.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مصطفی کریمی، جامعة القرآن الکریم بحث فی الحدود الموضوعیة للقرآن، بیروت: مؤسسة العرفان للثقافة الاسلامیة، ۱۴۳۶ه؛ فرهاد محمدینژاد، گستردگی قلمرو دین از منظر آیات و روایات، قم: عصر جوان، ۱۳۹۰؛ زهرا خراسانی، جامعیت قرآن از منظر صحیفه سجادیه، قم: ابتکار دانش، ۱۳۹۰؛ قاسم ترخان، جامعیت دین اسلام، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، پایاننامه سطح ۴، ۱۳۸۶؛ رحیم شاهدی، قلمرو دین در مکتب اهل بیت، مرکز مدیریت حوزه علمیه، قم: پایاننامه سطح ۴، ۱۳۸۹.
- ↑ «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۴، ص۱۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی القرآن، ج۶، ص۴۱۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۸۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۶؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۴۴۸؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۲۷؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۰، ص۲۵۸؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۵۴۳؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج۲، ص۱۸۳؛ محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۳، ص۲۲۴؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج۳، ص۴۱۵؛ محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۲، ص۳۲۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۶۱.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۳۹۶؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۵۰؛ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۲۰۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۴۵۲؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۶۲۸؛ ملامحسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶۰؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۲۱۴.
- ↑ برای آشنایی با دیدگاههای رایج در این زمینه ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۶۰۵-۶۲۱؛ علی رمضانی، جامعیت قرآن، ص۶۸-۷۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۹، ح۳.
- ↑ «به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است؛ (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست میشمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
- ↑ محمد گنابادی، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۳۷۵.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۲، ص۲۱۴؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۵۸؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنزالدقائق، ج۶، ص۴۰۱؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۴۱؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۵۱۱؛ محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۳۳۴؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۶۶؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۶، ص۱۸۱.
- ↑ «و (چنین) نیست که این قرآن را از سوی کسی بربافته باشند و جز از سوی خداوند باشد؛ بلکه هماهنگ با چیزی است که پیش از آن بوده است و بیان روشن کتاب است، در آن هیچ تردیدی نیست، از سوی پروردگار جهانیان است» سوره یونس، آیه ۳۷.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۳۸.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۶؛ حسین کاشفی سبزواری، مواهب علیه، ج۱، ص۵۳۱؛ ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ج۵، ص۸۶؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۸۰؛ سید محمدحسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۹، ص۱۵۱.
- ↑ محمد بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۶؛ احمد طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۳۳؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۳۲۲.
- ↑ ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾ «ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم» سوره انعام، آیه ۳۸.
- ↑ ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾ «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمیداند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر که او آن را میداند و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچتر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
- ↑ محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص۹۵ (متن با کمی ویرایش بازنویسی شده است).
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی و تا رهنمود و بخشایشی باشد برای گروهی که ایمان دارند» سوره نحل، آیه ۶۴.
- ↑ احمد مبلغی، عوامل ماندگاری سنت نبوی(ص)، مجله فرهنگ کوثر، بهار ۱۳۸۰، ش۴۹. (سایت حوزه نت).
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه بیست و ششم.
- ↑ یوسف بن احمد بحرانی، لؤلوه البحرین، ص۳۹۴. البته ارقام دیگری نیز ذکر شده است که ناشی از نحوه شمردن احادیث است. ر.ک: محمد مهدی بحرالعلوم، رجال بحرالعلوم (الفوائد الرجالیة)، ج۳، ص۳۳۱.
- ↑ سنن الترمذی، سنن ابن ماجه، سنن ابی داوود، سنن النسائی.
- ↑ سید علی شفیعی، بررسی ویژگیهای کتاب الکافی و روش کلینی در آن، ص۴۶۵ (سایت حدیث نت).
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۱۱۴-۱۲۳.
- ↑ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
- ↑ تلخیص از: مریم پوررضاقلی، فلسفه امامت و خاتمیت (با تأکید بر شبهات جدید)، ص۸۰.
- ↑ monasticism..
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان که سزاوار نگاهداشت آن است نگاه نداشتند آنگاه ما پاداش مؤمنانشان را ارزانی داشتیم و بسیاری از آنان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ Materialism..
- ↑ دوم سموئیل (۲۲)، ۹: از بینی وی (خداوند) دود متصاعد شده و از دهان او، آتش سوزان درآمد و اخگرها از آن افروخته گردید و او آسمان را خم کرده و نزول فرمود تاریک و غلیظ.
- ↑ «و آنان (- قوم یهود) را به زندگی آزمندترین مردم و آزمندتر از مشرکان خواهی یافت، هر یک از آنها دوست میدارد هزار سال او را سالمندی دهند با آنکه این سالمندی هم او را از عذاب دور نمیکند و خداوند به آنچه میکنند بیناست» سوره بقره، آیه ۹۶.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۱۲۳-۱۲۶.
- ↑ تلخیص از: ناصر مکارم شیرازی، ده درس پیامبرشناسی، ص۳۹-۳۷.
- ↑ ر.ک به: «صیانة القرآن من التحریف» محمدهادی معرفت؛ «التحقیق فی نفی التحریف من القرآن»، سید علی حسینی میلانی: «القول الفاصل فی الرد علی مدعی التحریف»، سید شهابالدین حسینی مرعشی نجفی و «قرآن هرگز تحریف نشده» حسن حسن زاده آملی.
- ↑ «و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی میخواندی و نه به دست خویش آن را مینوشتی که آنگاه، تباهاندیشان، بدگمان میشدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.
- ↑ جواد آقا تهرانی، میزان الطالب، ص۱۴۷.
- ↑ ﴿أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ﴾ «یا میگویند (خود) آن را فرا بافته است (نه،) بلکه ایمان ندارند * پس اگر راست میگویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۳-۳۴.
- ↑ ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ...﴾ «یا میگویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست میگویید ده سورهای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم میتوانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید» سوره هود، آیه ۱۳.
- ↑ ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ﴾ «یا میگویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست میگویید سورهای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را میتوانید فرا خوانید» سوره یونس، آیه ۳۸.
- ↑ ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾ «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستادهایم تردیدی دارید، چنانچه راست میگویید سورهای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید * و اگر چنین نکردید- که هرگز نمیتوانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگهاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۱۱.
- ↑ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾ «که روح الامین آن را فرود آورده است * به زبان عربی روشن» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۵.
- ↑ ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا﴾ «آیا به قرآن نیک نمیاندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند میبود در آن اختلاف بسیار مییافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
- ↑ ﴿قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ «قرآن عربی بیکژی، باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره زمر، آیه ۲۸.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۷.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ص۱۹۷.
- ↑ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾ «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف، ص۶۸.
- ↑ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۷۲.
- ↑ محمد بن بابویه، الاعتقادات الامامیة، ص۸۳.
- ↑ محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۱۸۶-۱۸۷.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۸۴-۸۳.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، نهایة الاصول الی علم الاصول، ج۳، ص۵۰.
- ↑ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۶.
- ↑ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج۳، ص۴۵۳.
- ↑ سید محمد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶.
- ↑ سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۲.
- ↑ روح الله خمینی، تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۶۵.
- ↑ سیدابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص١٩٩.
- ↑ ر.ک: سیدمرتضی علم الهدی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۶۳؛ محمدهادی معرفت، تحریفناپذیری قرآن، ص۸۲.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات ص ۱۲۷-۱۳۶.
- ↑ «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۲-۳۳۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۹؛ محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱، ص۲۶۰؛ محمدتقی مجلسی، شرح فقیه، ج۱، ص۸۸؛ محمد مجذوب تبریزی، الهدایا الشیعة أئمة الهدی، ج۱، ص۵۶۳.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات، ص ۱۳۷.