بحث:امام علی علیهالسلام
موسوعة الأحاديث العلوية
- ولادة الإمام علي (ع)
- أسمائه
- صفاته
- ألقابه
- أمه و أبيه
- تزویجه و نسائه
- أولاده و عياله غير المعصومين و السادات إلى الحال
- مدح الذرية الطيبة و ثواب صلتهم
- علمه
- يقينه
- عقله
- أنه باب العلم
- أخذ أهل الإسلام علمهم عنه
- هيئته
- لباسه
- سيوفه
- مروئته
- عمله
- طعامه
- سيرته في الحياة
- زهده
- عبادته
- تقواه
- كرمه
- جوده
- سخائه
- إنفاقه
- إيثاره
- شجاعته
- قوّته
- هیبته
- جهاده
- صبره على البلايا و غيرها
- عدله
- تركه المداهنة في دين الله
- تواضعه
- عفوه
- حلمه
- شفقته
- حسن خلقه
- رأفته
- مزاحه
- حبّه
- بغضه
- فراقه
- لقائه
- عقاب من آذى علياً(ع)
- محبته
- عداوته
- موالاته
- من حاربه و حاسده
- إطاعته و معصيته
- سبّه و شتمه و برائته
- أنه مع الحق و الحق معه
- فضائله
- کرائمه
- صفاته غير ما ذكر مثل إيمانه و النوادر عنه و الغرائب عنه و الأخبار عن المغيبات والأزمنة الآتي (الملاحم) و جمع فضائله في حديث واحد
- اهل عصره و شکایته لأهل عصره و عصره و مظوميته
- في قضاياه
- حياته مع النبي(ص) و ارتباطهما
- يوم الغدير و أخباره
- حياته و ارتباطه مع الخلفاء و اصحاب النبي(ص) بعد النبي(ص)
- بيعته و الوقايع في مدة خلافته و بعده
- ارتباطه مع أصحابه
- أصحابه
- أعدائه
- في وقعة الجمل
- في وقعة صفين
- في وقعة النهروان و الخوارج
- في الغالين له و الكلام الذي دلّ على أنه عبد و مخلوق و لا خالق و رب و أنه بعد الرسول(ص) في الرتبة
- في مقتله و الأخبار عنه و قبره و وصاياه عند الموت و غيرها،
- الوصايا و بعض الوصايا لرسول الله(ص) إليه
نام، کنیه و القاب امام علی
- امام علی بن ابی طالب(ع) روز جمعه سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از عام الفیل و بیست و سه سال قبل از هجرت در مکه و در داخل کعبه معظمه به دنیا آمد.
- ابوالحسن، ابوالحسنین، ابوالسبطین، ابوالریحانتین و ابوتراب، کنیههای وی و امیرالمؤمنین، المرتضی، یعسوب الدین، قسیم الجنة و النار، سیدالعرب، الصدیق الأکبر، الوصی، الفاروق و الانزع البطین برخی از القاب مشهور وی میباشد[۱]
- نام مبارک امیرالمؤمنین(ع) علی و پسر عمو و داماد پیامبر اسلام(ص) است[۲]. علی به معنای بلندی و برتری و غلبه است، علی و اعلی از نامهای خداوند است[۳]. کنیه شریفش ابوالحسن و ابوتراب[۴] و از مشهورترین القابش امیر المؤمنین[۵]، مرتضی و اسد الله است[۶].
کنیه و القاب امام علی(ع)
- امام علی(ع) کنیههای متعددی بر اساس نام فرزندانش داشته است، مثل ابوالحسن، ابوالحسین و ابو زینب همچنین کنیههایی را هم رسول خدا(ص) برای ایشان قرار داد که به دو مورد اشاره میکنیم:
ابوتراب
- درباره علت نامگذاری علی(ع) به ابوتراب و زمان و مکان آن اختلاف نظر وجود دارد اما از مجموع نقلها به دست میآید که رسول خدا(ص) در مکانها و زمانهای گوناگون علی(ع) را با این کنیه خطاب کرده است. در روایتی نقل شده است، در یکی از روزها که رسول خدا(ص) در عشیره[۷] بودند، بر بالین امام علی و عمار آمده و دیدند که آنها خوابیدهاند و بر سر و صورت علی(ع) خاکهای نرمی نشسته است. حضرت آن دو را با مهربانی بیدار کرد و خطاب به علی(ع) فرمود: "ای آغشته به خاک، برخیز! آیا نمیخواهی از شقیترین مردم روی زمین به تو خبر دهم، یکی به نام أحیمر (لقب قدار بن سالف) است که ناقه صالح پیامبر را پی کرد و دیگری کسی است که شمشیر بر فرق تو میزند و محاسن تو را به خون سرت رنگین میکند[۸].[۹]
ابو ریحانتین
- یکی دیگر از کنیههای امام علی(ع) ابو ریحانتین است که رسول خدا آن حضرت را با این کنیه خطاب کرده و معنی آن، پدر دو ریحانه بهشتی، یعنی امام حسن و امام حسین(ع) است. جابر از رسول خدا(ص) نقل کرده است که آن حضرت سه روز قبل از وفاتش به علی(ع) فرمود: "سلام خدا بر تو ای پدر دو ریحانه! سفارش میکنم که در دنیا دو ریحان گل بوستان من را عزیز بداری. زمان کمی مانده است که دو رکن تو (پیامبر و فاطمه زهرا) شکسته شوند. و خدای متعال جانشین من است درباره تو"[۱۰].[۱۱]
القاب امام علی(ع)
- در عرب، لقب اسمی است که افراد به آن شهرت پیدا میکنند و غیر از اسم اصلی شخص است و بر مدح یا ذم اشخاص دلالت دارد. القاب فراوان امام علی(ع) همگی بر مدح و شخصیت والای ایشان دلالت دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
- یکی از القاب امام علی(ع) امیرالمؤمنین است؛ حذیفه در روایتی از رسول خدا(ص) نقل کرده است که ایشان فرمودند: اگر مردم میدانستند علی در چه زمانی لقب امیرالمؤمنین یافت، هرگز فضائل او را انکار نمیکردند؛ زیرا علی در زمانی که آدم، بین روح و جسد بود لقب امیرالمؤمنین یافت؛ و سخن خدا چنین است: و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را گرفت و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا پروردگار شما نیستیم؟ گفتند: چرا زمانی که خداوند از ملائکه، پیمان گرفت و ملائکه جواب مثبت دادند؛ پس خدای - تبارک و تعالی - فرمود: "من خدای شما هستم و محمد پیامبر شماست و علی سرپرست و امیر شماست"[۱۲].
- همچنین جابر از امام باقر(ع) روایت کرده است که از ایشان پرسیدم: چرا امیرالمؤمنین به این نام نامیده شد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: خدا او را به این نام، نامیده است و این چنین در کتابش نازل کرده است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[۱۳] و همانا محمد(ص) رسول من و علی(ع) امیرالمؤمنین است«اللَّهُ سَمَّاهُ وَ هَكَذَا أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ»؛ [۱۴].
- یکی دیگر از القاب امام علی(ع) "وصی" است. در جنگ جمل جوانی از طایفه بنی ضبَّه با یک علامت از لشکریان عایشه بیرون آمد و گفت:ما طایفه بنی ضبه دشمنان علی هستیم؛ همان علی که از قدیم به وصی شناخته شده است[۱۵].[۱۶]
نامگذاری امام علی(ع)
- درباره اینکه چه کسی این نام را برای ایشان انتخاب کرده اختلاف نظر وجود دارد، زیرا نام "علی" تا آن زمان سابقه نداشت و کسی فرزندش را علی نام ننهاده بود[۱۷].
- درباره علت این نامگذاری روایات متعددی نقل شده که به یک مورد اشاره میکنیم؛ حافظ گنجی مینویسد: شبی که امام علی به دنیا آمد زمین، نورانی شد. پس ابوطالب از خانه بیرون آمد در حالی که میگفت: ای مردم! ولی خدا در کعبه به دنیا آمد. و زمانی که صبح شد؛ او به کعبه داخل شد در حالی که میگفت: ای خدای این شب تیره و تاریک و ای خدای ماه نورانی و نوردهنده. از لوح محفوظ و مخفی خودت برای ما بیان کن که اسم این نوزاد چه باشد.[۱۸] پس صدای منادی شنیده شد که میگفت: ای اهل بیت پیامبر برگزیده، شما را به فرزندی پاکیزه مخصوص گردانیدم. همانا اسم او علی است که از نام علی اعلی (خدا) گرفته شده است[۱۹].[۲۰]
تبار و خاندان امام علی
پدر امام علی
مادر امام علی
- مادرش فاطمه دختر اسد بود[۲۳].
برادران و خواهران امام علی
همسران و کنیزان امام علی
همسران فرزندان امام علی
فرزندان امام علی(ع)
- امام امیرالمؤمنین(ع) بیست و هفت فرزند از دختر و پسر داشت که اسامی آنان چنین است:
- حسن، حسین، زینب کبری، و ام کلثوم(ع) که مادر ایشان حضرت فاطمه(س) بودند؛
- محمد که کنیهاش ابوالقاسم و مادرش خوله دختر جعفر بن قیس از طایفه حنفیه بود؛
- عباس، جعفر، عثمان و عبدالله که به همراه برادرشان حضرت سید الشهداء در کربلا به شهادت رسیدند و مادر ایشان ام البنین، دختر حزام بن خالد بن دارم بود؛ و عباس را ابو قربه میگفتند، برای اینکه وی آبآور حرم امام حسین(ع) بود و لذا به ایشان سقاء گفته میشد، حضرت عباس(ع) در هنگام شهادت، سی و چهار سال داشت؛ عبدالله در حالی که بیست و پنج سال از عمرش میگذشت به شهادت رسید، و جعفر نیز در نوزده سالگی شهید شد؛
- عمر و رقیه، مادر این دو، امحبیب، دختر ربیعه بود؛
- محمد اصغر که کنیهاش ابوبکر بود و عبیدالله که در کربلا شهید شدند و مادرشان، لیلی دختر مسعود از قبیله بنی دارم بود؛
- یحیی که مادرش اسماء بنت عمیس بود و او در کودکی قبل از شهادت پدرش از دنیا رفت؛ رمله که مادرش، ام سعید، دختر عروة بن مسعود ثقفی بود؛
- دیگر فرزندان؛ نفیسه، ام کلثوم صغری، زینب صغری، رقیه صغری، ام هانی، ام الکرام، جمانه که کنیهاش ام جعفر بود، امامه، ام سلمه، میمونه، خدیجه، و فاطمه که مادرهای ایشان همه کنیزانی بودند که حضرت امیر(ع) آنان را خریده بودند.
- در روایات شیعه وارد شده است که حضرت فاطمه(ع) پس از وفات پدر بزرگوارش کودکی را سقط کرد که پیامبر(ص) او را محسن نام گذاشته بودند؛ بنابراین اولاد حضرت امیر(ع) بیست و هشت نفر خواهند بود[۲۴].[۲۵]
سرگذشت تاریخی امام علی
امام علی(ع) از ولادت تا بعثت
- امیرالمؤمنین(ع) در روز ۱۳ رجب سال ۳۰ عام الفیل[۲۶] در مکّه و درون کعبه به دنیا آمد؛ پدرش ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد بود[۲۷]. دوران کودکی امام با قطحی در مکه همزمان شد، بهگونهای که زندگی بر ابوطالب سخت میگذشت. به همین دلیل سرپرستی علی(ع) را پیامبر(ص) بر عهده گرفت و بدین ترتیب تربیت او از کودکی (شش سالگی) برعهده پیامبر(ص) نهاده شد[۲۸]. امیرالمؤمنین(ع) در این باره میفرماید: او مرا در دامن خویش پرورش داد، من کودک بودم که او مرا در آغوش خود میفشرد و در استراحتگاه مخصوص خویش جای میداد، تا جایی که میفرماید: «وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ»[۲۹]. این تعابیر کنایه از شدت ملازمت و همراهی علی(ع) با رسول خدا(ص) است[۳۰].
- امام از کودکی در دامن پیامبر(ص) و مورد محبت او بود، حتی در غار حرا و هنگام بعثت پیامبر(ص) در کنار آن حضرت حضور داشت و صدای ناله شیطان را هنگام نزول وحی شنید[۳۱]. به اتفاق نظر تمام مسلمین او نخستین کسی بود که به پیامبر ایمان آورد[۳۲] (در ده سالگی) و در روزی که پیامبر(ص) مأمور شد دعوت خود را نسبت به خویشاوندان علنی کند، ایمان خود را به پیامبر اظهار کرد و به صراحت برای یاری پیامبر اعلام آمادگی کرد و پیامبر هم او را وصیّ و جانشین خود خواند[۳۳].
تربیت امام علی در دامان پیامبر خاتم
اسلام امام علی
امام علی(ع) از بعثت تا رحلت رسول خدا(ص)
- امیرالمؤمنین لحظهای همراهی و تبعیت محض از پیامبر اکرم(ص) را رها نکرد[۳۴]. در شب (لیلة المبیت) یعنی شب توطئۀ قریش برای کشتن پیامبر، در بستر آن حضرت خوابید و زمینۀ هجرت پیامبر(ص) به مدینه را فراهم ساخت. در سال دوم هجرت، با دختر پیامبر، فاطمه(ع) ازدواج کرد، که ثمرۀ آن چهار فرزند بود: حسن، حسین، زینب و ام کلثوم(ع). در کنار پیامبر، به دفاع از اسلام و مبارزه با مشرکان و منافقان پرداخت و در همۀ غزوات صدر اسلام ـ جز تبوک ـ شرکت جست و بارها زخم برداشت و تا مرز شهادت پیش رفت. در جنگ احد، چنان رشادت و شهامت از خویش نشان داد که ندای غیبی برآمد: «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِی»[۳۵].
- رسول خدا(ص) در مسیر بازگشت از آخرین حج عمر خویش در غدیر خم، علی(ع) را به جانشینی خود تعیین فرمود و همه با آن حضرت بیعت کردند[۳۶]. همراهی و مصاحبت همراه با شدت محبت و تبعیت تا آخر عمر پیامبر ادامه داشت تا جایی که آن حضرت در آغوش علی(ع) جان سپرد[۳۷].
امام علی در شعب ابیطالب
حادثه یوم الدار
خوابیدن امام علی در بستر پیامبر خاتم
هجرت امام علی به مدینه
عقد اخوت امام علی با پیامبر خاتم
خواندن آیات برائت از مشرکان
حضور امام علی در غزوات
حضور امام علی در سریهها
وصیت پیامبر خاتم به امام علی
امام علی(ع) از رحلت رسول خدا تا خلافت
- مهمترین رویداد پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) تشکیل شورای سقیفه و کنار گذاشتن امام علی(ع) از خلافت بود که پیامبر بارها در یوم الإنذار، منزلت و غدیر از آن یاد کرده بود[۳۸]. هر چند در عصر خلفا، علی(ع) قدرت و حکومت نداشت، اما خدمات بسیار ارزندهای را به امت اسلامی ارائه کرد و دست از یاری اسلام و مسلمانان برنداشت[۳۹]، از جمله پاسخگویی به سؤالات اعتقادی و دفع شبهات یهود و نصارا، هدایت و راهنمایی دستگاه خلافت در مسائل دشوار، به ویژه امور قضایی[۴۰] و خدمات اجتماعی مانند: انفاق به فقرا و یتیمان و آزاد کردن بردگان، درختکاری و حفر قنات و...[۴۱]. امام علی(ع) خلفا و حوادث سخت این دوران را در خطبۀ (شقشقیه) به زیبایی ترسیم فرموده است[۴۲].
امام علی(ع) از خلافت تا شهادت
- پس از کشته شدن خلیفۀ سوم، مردم به سوی امام علی(ع) هجوم آوردند، امام با اصرار مردم و تمام شدن حجت، خلافت را قبول کردند[۴۳]. ایشان در دوران کوتاه حکومت با سه گروه روبرو بود:
- کسانی که بیعت کرده بودند، اما به دنبال مقام و منصب بودند و چون امام امتیازهای دوران گذشته را از آنان گرفت و در عین حال منصبی به آنان نداد، بیعت خویش را شکستند، اینها ناکثین بودند که جنگ جمل را علیه امام به راه انداختند.
- معاویه، از زمان عثمان والی شام بود و سودای خلافت در سر داشت. او مقابل امام(ع) ایستاد و جنگ صفین میان سپاه امام و معاویه (قاسطین) درگرفت. دنیاطلبان و کینهتوزان، خون عثمان را بهانه قرار دادند و بر ضد حکومت علوی جنگ به راه انداختند.
- خوارج، گروهی از سپاه حضرت بودند که به دلیل کوتهبینی در مقابل امام قرار گرفتند و جنگ نهروان را به امام تحمیل کردند. پس از جنگ نهروان، امام(ع) کوفیان را به جهاد با معاویه ترغیب کرد، آنها به بهانههای واهی از تمکین سرباز زدند[۴۴].
عصر امام علی
شرایط سیاسی و اجتماعی
شرایط دینی و فرهنگی
شمایل و صفات ظاهری امام علی
- شمایل به معنای خلق و خوی و خصوصیات چهره و اندام و سیمای ظاهری هرکس است[۴۵]. دربارۀ امیر المؤمنین و شمایل او در روایات و تواریخ نکاتی آمده است از جمله اینکه: چهارشانه، نسبتا کوتاه قد و کمی فربه، چهرهاش زیبا و گندمگون، چشمانی سیاه و درشت، جلوی سرش مو نداشت (اصلع) و موهای اطراف سرش تا لالۀ گوش میرسید. گردنش نقرهگون، محاسنش پرپشت، میان دو شانهاش پهن، کف دستان پرگوشت، عضلات بازو و ساعد سطبر، سینه فراخ و استخوانهای مفاصلش درشت بود. هنگام راه رفتن متمایل به جلو بود و هنگام رفتن به جنگ، هروله میکرد. اغلب خندهرو بود، محاسن سفیدش را رنگ نمیزد. در سینهاش تا ناف، خطّی از مو بود، همچون شیرغرّان، شجاعت و قدرتی فوقالعاده داشت، بازوی هرکس را میفشرد، نفسش بند میآمد[۴۶].
امامت و ولایت امام علی
نصب الهی امام علی به امامت
صفات امامت در امام علی
علم لدنی امام علی
- بنابر روایات، امام علی(ع) از دانش لدنی بهرهمند بوده؛ دانشی که از سوی خداوند افاضه میگردد. از روایات بسیاری برمیآید دانش امام علی(ع) از همه مردم ـ جز پیامبر(ص) ـ بیشتر بوده است[۴۷].[۴۸] آگاهی از علوم مختلف و پیشگوییهای حضرت نشان از دانش فراوان اوست[۴۹]. چنانچه پیامبر فرمودند: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»[۵۰]. به تصریح مفسرین آیه علم الکتاب (سوره رعد آیه ۴۳) در مورد او نازل شده است[۵۱].
عصمت امام علی
افضلیت امام علی
فضایل و مناقب امام علی
نزد امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین یاد شد، آنگاه حضرت فرمود: "به خدا سوگند! علی بن ابی طالب(ع) تا در دنیا حیات داشت هرگز حرام نخورد و هیچگاه دو امر بر او عرضه نشد که در هر دو رضای خدا باشد مگر اینکه سختترین آن را که بیشتر به دینش بستگی داشت بر میگزید و پیشامدی برای رسول خدا(ص) پیش نیامد مگر آنکه به خاطر اطمینانی که به او داشت او را فرا میخواند و در این امّت غیر از او کسی طاقت تحمل عمل پیامبر خدا را نداشت... و میان فرزندان و اهل بیتش هیچ کس از نظر دانایی (و اعمال و رفتار) از علی بن الحسین(ع) به او شبیهتر نبود.
- روزی فرزندش ابوجعفر امام باقر(ع) بر او وراد شد، آن حضرت را مشاهده کرد که بر اثر عبادت به جایی رسیده است که هیچکس به آن پایه نمیرسد، پس او را دید که رنگش بر اثر بیخوابی زرد شده و چشمانش از گریه ورم کرده و پیشانیاش پینه بسته بود، امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که او را با این حال دیدم نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم و گریستم، او در حال تفکّر بود پس از مدّتی به من توجّه کرد و فرمود: فرزندم! آن کتاب را که بخشی از عبادت علی بن ابی طالب در آن است به من بده، به او دادم. کمی از آن را خواند، سپس آن را با دلتنگی کنار گذاشت و فرمود: چه کسی بر عبادت علی(ع) طاقت دارد"[۵۲][۵۳].
کرامتهای امام علی (رخدادهای خارقالعاده زندگی امام علی)
دیدگاههایی درباره شخصیت امام علی
- او از شاخصترین چهرههایی است که دوست و دشمن، مسلمان و غیرمسلمان، فیلسوف و مورخ نتوانستهاند از ذکر فضایل او چشمپوشی کنند[۵۴]. معاویه درباره او گفته است: دنیا عقیم است که مانند علی بزاید[۵۵]. ابن سینا گفته است: علی(ع) در میان یاران رسول خدا(ص) مانند کلی در میان جزئیات محسوس یا مانند عقول قاهره نسبت به اجسام مادی بود[۵۶]. در نظر جرج جرداق مسیحی، علی(ع) مردی الهی و همرتبه حضرت مسیح(ع) است[۵۷].
سیره امام علی
نقشهای ویژه امام علی
- برخی از افتخارات و نقشهای ویژه امیر المؤمنین(ع) عبارت است از: اولین حامی پیامبر در یوم الإنذار[۵۸]؛ فدایی رسول خدا(ص) در لیلة المبیت[۵۹]؛ برادری پیامبر[۶۰]؛ شجاعت بی نظیر[۶۱]؛ سخاوت و ایثار[۶۲]؛ جان پیامبر[۶۳]؛ پدر امت[۶۴]؛ میزان اعمال[۶۵] و... آیات بسیار و روایات متعددی در شأن و منزلت امیرالمؤمنین نازل شده که بحث مفصل و مستقلی میطلبد.
اصحاب امام علی
مخالفت و دشمنی با امام علی
- عدالتمحوری و دینمداری امام علی(ع) سبب مخالفت گروههایی با ایشان شد؛ البته آن حضرت در نحوۀ مقابله با ایشان نه حبّ و بغض شخصی، بلکه مصلحت عموم مسلمانان و نظام اسلامی را در نظر داشت. مخالفان حضرت سه گروه بودند: ناکثین (اصحاب جمل)، قاسطین (معاویه) و مارقین (خوارج نهروان)[۶۶]. ویژگیهای اصلی مخالفان امام جهل خوارج[۶۷]، نفاق که مشخصه معاویه و طرفداران او بود[۶۸] و جمود و تعصب باطل بود[۶۹].
- حضرت علی(ع) تفاوت میان دشمنان خود را به خوبی میدانست؛ معاویه آگاهانه به دنبال باطل بود، ولی خوارج انسانهای حقجویی بودند که از روی نادانی و حماقت اشتباه کرده بودند. از این رو بیت المال آنها را قطع نکرد و با نهایت جوانمردی و سعۀ صدر کامل با آنها برخورد کرد[۷۰]. ولی وقتی دست به مخالفت عملی و آشوبگری زدند، با شجاعت آنها را سرکوب کرد[۷۱].
مظلومیت علی
- دوستان جاهل و دشمنان آگاه با بیمهری با ایشان رفتار کرده تا آنجا که در زمان حیات و پس از شهادت، مظلومترین فرد تاریخ اسلام بود[۷۲]. رسول خدا(ص) فرمودند: «یا علی، پس از من تو مظلوم میشوی، پس وای بر آنکه به تو ستم و تعدّی کند»[۷۳]. خود امام علی(ع) نیز به مظلومیت خویش تصریح کرده است: «از آن دم که رسول خدا وفات یافت، من پیوسته مظلوم بودهام»[۷۴]. جهل و تعصب مردم و عدالتطلبی علی(ع) سبب شد، تا نه تنها در بعد سیاسی که در بعد معرفتی هم تنها باشد[۷۵].
- برخی از نمودها و جلوههای مظلومیت حضرت از این قرار است:
- غصب خلافت: حضرت در خطبه شقشقیه به آن اشاره فرموده و میفرماید: میراث نبوت را غارت کردند[۷۶].
- غصب فدک: در نامه به عثمان بن حنیف به این ظلم اشاره فرموده است[۷۷]، که به هدف از بین بردن پشتوانه مالی بود.
- شهادت همسر جوان: بعد از رحلت پیامبر، به قصد درهم کوبیدن پایگاه مقاومت در برابر غصب خلافت در خانه فاطمه زهرا(س) را آتش زدند، او را کتک زده، فرزندش را سقطکردند و در نهایت در اثر آسیبهای روحی و جسمی به شهادت رسید.
- اهانت خوارج: خوارج همواره خون به دل مولا کرده و او را به شرک و کفر متهم و از او میخواستند توبه کند[۷۸].
- تخلف و نافرمانی یاران: جهالت گروهی و بیت شکنی عدهای و بی اعتنایی به دستورهای او از ظلمهای یارن اوست[۷۹].
- شهادت مظلومانه و قبر پنهان: کیفیت شهادت در محراب عبادت و دفع شبانه و مخفیانه بیرون از کوفه، به جهت ترس از نبش قبر و توهین خوارج، که تا زمان امام صادق(ع) قبر حضرت مخفی بود از جلوههای مظلومیت اوست[۸۰].
- هتک حرمت پس از شهادت: لعن و دشنام و به شهادت رساندن یاران و شیعیان راستین حضرت، جلوگیری از نشر فضائل علی(ع) و تبلیغات سوء بر علیه حضرت از نشانههای دیگر مظلومیت حضرت است[۸۱].
شهادت امام علی
- امام علی(ع) در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهل هجری در محراب مسجد کوفه با ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی مجروح شد. و دو روز بعد در شب بیست و یکم ماه رمضان در حالی که شصت و سه سال از عمر ایشان میگذشت به شهادت رسید و با رحلت خود دنیا را در ماتم فرو برد[۸۳].[۸۴]
مقدمه
علی بن ابیطالب (به عربی: عَلِیّ ٱبْن أَبِی طَالِب؛ زادهٔ ۱۳ رجب ۳۰ عامالفیل برابر با ۲۳ قبل از هجرت (۱۳ سپتامبر ۶۰۱ میلادی) – درگذشتهٔ ۲۱ رمضان ۴۰ قمری) (۲۹ ژانویه ۶۶۱ میلادی) امام اول تمامی شاخههای مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت و پسرعمو و داماد محمد است. او فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر فاطمهٔ زهرا، و پدر حسن، حسین و زینب است. وی از سال ۳۵ تا ۴۰ هجری، کمتر از پنج سال، بهعنوان خلیفه بر خلافت اسلامی جز شام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجستهای برخوردار است.
در کودکی به دلیل بدهکار شدن پدرش، محمد سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از دعوت محمد، علی در سن حدوداً ۹ تا ۱۱ سالگی از اولین ایمانآورندگان به اسلام گشت؛ پذیرش دعوت او را در یوم الدار علناً اعلام کرد و محمد او را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید. گفته میشود در شب لیلة المبیت به هجرت محمد کمک کرد و محمد پس از مهاجرت به مدینه و ایجاد پیمان برادری بین مسلمانان، او را بهعنوان برادر خویش انتخاب کرد. او در مدینه در اغلب جنگها پرچمدار سپاه اسلام بود و به دلاوری مشهور گشت.
مسئلهٔ حق وی در خلافت پس از محمد منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه شیعه و سنی شد. محمد در بازگشت از حجةالوداع در غدیر خم جملهٔ «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصب امامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر میکنند. پس از درگذشت محمد، زمانی که علی مشغول کفن و دفن وی بود، جمعی از مسلمانان در سقیفهٔ بنیساعده گرد هم آمدند و بعد از مشورت با یکدیگر دربارهٔ انتخاب جانشین او، سرانجام با ابوبکر
ولادت امام علی(ع)
بنا بر نقلهای مشهور، امام علی بن ابیطالب(ع) در سیزدهم رجب، سی سال پس از عام الفیل بهدنیا آمد. وقتی فاطمه بنت اسد، مادر آن حضرت، به زمان وضع حمل نزدیک شد، کنار کعبه آمد و به اعجاز الهی دیوار کعبه برای او شکافته شد. او وارد خانۀ خدا شد و شکاف دیوار بهروی او بسته شد تا اینکه علی(ع) در همان مکان مقدس متولد شد. کیفیت ولادت امیرالمؤمنین(ع) فضیلتی عظیم برای آن وجود مقدس بهشمار میرود که هیچ یک از افراد بشر به آن نائل نشده است.[۸۵]
القاب امام علی(ع)
نام آن حضرت، علی است و القاب بسیاری برای ایشان نقل شده است. مهمترین لقب ایشان، امیرالمؤمنین است. امیرالمؤمنین لقبی بود که خداوند بر آن حضرت نهاد و مربوط به زمانی است که رسول خدا(ص) در روز غدیر، ایشان را به امر خدا بهعنوان ولی مؤمنین و صاحب اختیار و رهبر آنها معرفی کرد. پس از این بود که خدا و پیامبر(ص)، آن حضرت را امیرالمؤمنین خواندند؛ یعنی کسی که امیر و رهبر مردم با ایمان است. شیعه معتقد است که این لقب تنها به آن حضرت اختصاص دارد و حتی دیگر معصومین را نیز نمیتوان به این لقب خواند. امام مجتبی(ع) که شش ماه پس از شهادت پدر در مسند خلافت قرار داشت، هرگز به این لقب خوانده نمیشد، ولی پس از رحلت پیغمبر اکرم(ص) و با غصب خلافت، این لقب امام علی(ع) نیز غصب شد و به کسانی اطلاق گردید که حاکمیت را بهدست میگیرند، حال فرقی نمیکرد که این حاکمیت از چه طریقی بهدست آمده باشد. تا زمانی که بساط خلافت برقرار بود، این لقب به خلفای هر دوران نسبت داده میشد.
از دیگر القاب آن حضرت «خلیفة الله» است، یعنی جانشین خدا بر روی زمین. «صدّیق اکبر» و «فاروق اعظم» نیز از القابی است که پیغمبر اکرم(ص) در تجلیل از امیر مؤمنان(ع) به کار برده است، ولی این القاب هم پس از رسول خدا(ص) غصب شد و به دیگران نسبت داده شد. امام علی(ع) میفرماید: «أَنَا عَبْدُ اللّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَر لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ»[۸۶]
کنیۀ امام علی(ع) بهخاطر فرزند ارشد او امام حسن(ع)، «ابوالحسن» است. کنیۀ دیگر آن حضرت، «ابوتراب» است؛ یعنی پدر خاک و به تعبیر روانتر، یعنی شخص خاکآلوده. این کنیه را رسول خدا(ص) بر آن حضرت نهاد. روزی امام علی(ع) همراه با عمّار یاسر در باغهای یکی از قبایل مدینه وارد شدند و ضمن تماشای کار افرادی که در آنجا کار میکردند، به خواب رفتند. در همین زمان، رسول خدا(ص) که درپی امیرالمؤمنین(ع) بود، وارد آن باغ شد و بالای سر آن حضرت آمد و ایشان را بیدار کرد. چون امام علی(ع) خاکآلود شده بود، پیغمبر(ص) فرمود: «ای ابوتراب، تو را چه میشود؟». از این پس بود که به امام علی ابوتراب گفتند. چون این کنیه را پیغمبر اکرم(ص) به آن حضرت داده بود، آن را بسیار دوست میداشت، ولی زمانی که معاویه بر عالم اسلام مستولی شد، به خیال خود، برای آنکه آن حضرت را کوچک کند، از این لقب استفاده میکرد.[۸۷]
فضایل امام علی(ع)
بخشی از زندگی با برکت امام علی(ع) مربوط به وقایع پیش از هجرت است و بخش دوم پس از هجرت. در طول این مدت اتفاقات مهمی در زندگی امیرالمؤمنین(ع) رخ داده که نشان دهنده فضایل آن حضرت است:
پرورش یافتن در دامان پیامبر(ص)
امام علی(ع) از زمان ولادت در دامان رسول خدا(ص) پرورش یافت. ازآنجاکه پیامبر اکرم(ص) پس از وفات جدّ ارجمندش، عبدالمطلب، در خانۀ عموی گرامیاش، ابوطالب بزرگ شد و آن جناب کفالت رسول خدا(ص) را بر عهده گرفت، آن حضرت خود را مدیون ابوطالب میدانست. پس از آنکه رسول خدا(ص) با خدیجه(س) ازدواج کرد، وضع مالی آن حضرت خوب شد؛ درحالیکه ابوطالب عیالمند بود و در تنگنای مالی قرار داشت. بدینخاطر پیامبر(ص) به عموی خود عباس فرمود: «چه مناسب است که ما نزد ابوطالب برویم و برای کمک به هزینههای زندگی او، هر کدام یکی از فرزندانش را نزد خود بیاوریم و پرورش بدهیم». عباس نظر آن حضرت را پذیرفت و نزد ابوطالب آمد و موضوع را مطرح کرد. ابوطالب به پیغمبر(ص) عرض کرد: «عقیل را برای من بگذارید و هر کدام از فرزندانم را که خواستید با خود ببرید».
عباس، جعفر بن ابیطالب را برگزید و با خود برد. پیغمبر(ص) نیز فرمود: «من کسی را برمیگزینم که خداوند برای من برگزیده است». و علی(ع) را انتخاب کرد و با خود به خانه آورد. امام علی(ع) در آن زمان تقریباً پنج سال داشت. پیش از این نیز امیرالمؤمنین(ع) با رسول خدا(ص) در ارتباط بود، ولی از آن زمان در خانۀ رسول خدا(ص) پرورش یافت. در آن زمان هنوز رسول خدا(ص) به پیامبری برگزیده نشده بود، ولی چنانکه نقل شده است، آن حضرت از هنگام شیرخوارگی تحت تعلیم فرشتۀ اعظم الهی بود و امام علی(ع) نیز بهواسطۀ پیغمبر(ص) تحت تعلیم الهی قرار گرفت.
امیر مؤمنان(ع) در خطبۀ قاصعه این مطلب را بیان میکند و در همین خطبه است که میفرماید: «پیغمبر مرا در دامان خود مینهاد، و من کودکی بودم که مرا در آغوش میکشید و در بستر خود قرار میداد و من بوی خوش بدن او را استشمام میکردم … من درپی آن حضرت بودم، چنانکه بچه شتر بهدنبال مادر خود است». چنین ملازمتی با رسول خدا(ص) نصیب هیچ کس دیگری نشد، حتی زید بن حارثه که غلام خدیجه کبری(س) بود و پیامبر او را آزاد کرد و به پسرخواندگی پذیرفت، هرگز به چنین جایگاهی نرسید و پیغمبر اکرم(ص) با او چنین رفتاری نمیکرد که او را در آغوش خود بگیرد و در بستر خود بخواباند و از تعالیم وحیانی به او بیاموزد.[۸۸]
سابقه در ایمان
امام علی(ع) نخستین کسی بود که به پیغمبر اکرم(ص) ایمان آورد. آن حضرت تقریباً ده سال داشت که پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شد. پس از انتخاب آن حضرت، علی(ع) بیدرنگ به رسول خدا(ص) ایمان آورد. امیرالمؤمنین(ع) خود نیز به این فضیلت افتخار میکرد و بارها اشاره میفرمود که هیچ کس در ایمان آوردن بر من پیشی نگرفت. مخالفان ولایت نمیتوانستند اصل این فضیلت را انکار کنند، ولی برای آنکه عظمت آن را در نظر مردم کوچک کنند، گفتند: «علی(ع) در کودکی ایمان آورد و او اولین کودکی است که به اسلام گروید». اما چنانکه پیش از این نیز بیان شد، ما بابی بهعنوان ایمان کودکان نداریم که بگوییم علی(ع) اولین کودکی بود که ایمان آورد و دومین و سومین کودک هم فلان اشخاص بودند. در منابع سنی همچون شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید آمده است که امیرالمؤمنین(ع) در هنگامی که رسول خدا(ص) بر فراز کوه حرا، مبعوث شد، با آن وجود مقدس همراه بود و پیش از دیگران ایمان آورد.[۸۹]
اعلام ولایت امام علی(ع)
پیش از این بیان شد که پیامبر(ص) مأمور شد که دعوت به اسلام را از خویشان نزدیک خود آغاز کند و بدین منظور در روزی که به «یوم الدار» یا «یوم الانذار» مشهور شده، نزدیکان خود را دعوت کرد و آنان را اطعام نمود و رسالت خویش را ابلاغ فرمود، اما در آن مجلس کسی جز امام علی(ع) دعوت پیغمبر(ص) را نپذیرفت. در آنجا بود که رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي اسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا»[۹۰].[۹۱]
پشتیبانی از پیامبر(ص)
در طول دوران رسالت، امیر مؤمنان(ع) بارها با فداکاری، از رسول خدا(ص) حمایت کرد؛ ازجمله هنگامی که رسول خدا(ص) و خویشاوندان او در زمان تحریم ناجوانمردانۀ قریش، در شعب ابیطالب قرار گرفته بودند، امام علی(ع) با ایثار جان خود، به استقبال خطر مرگ میرفت. شعب تحت کنترل دشمنان و مشرکان قرار داشت و ممکن بود جایگاه پیغمبر(ص) شناسایی شود و آنها بتوانند در شعب نفوذ کنند و به رسول خدا(ص) آسیب بزنند؛ ازاینرو ابوطالب(ع) جای پیغمبر(ص) را تغییر میداد و امام علی(ع) را در جای قبلی آن حضرت میگذاشت که اگر دشمن نفوذ کرد و قصد آسیب رساندن به رسول اکرم(ص) را داشت، امیرالمؤمنین(ع) پیشمرگ آن حضرت بشود.[۹۲]
جانفشانی امام علی(ع) در لیله المبیت
یکی دیگر از جلوههای بزرگ فداکاری امام علی(ع) در شب هجرت آن حضرت رخ داد که به «لیلةالمبیت» شهرت یافته. ماجرای این فداکاری را در ضمن تاریخ زندگانی رسول خدا(ص) بیان کردیم. این کار امیرالمؤمنین(ع) نهایت دلاوری، شجاعت و فداکاری آن حضرت را نشان داد. بهراستی چه کسی جز آن حضرت میتوانست درحالیکه میداند، شمشیرهای کشیده امشب میخواهند به این بیت هجوم بیاورند، در بستر رسول خدا(ص) قرار بگیرد و خود را در معرض مرگ قرار دهد؟! نقل است که وقتی مشرکان متوجه ماجرا شدند، امام علی(ع) را تا مسجدالحرام کشاندند و او را مضروب کردند و حتی قصد کشتن آن حضرت را داشتند، ولی از این امر منصرف شدند؛ چراکه میدانستند قتل علی(ع) مانع ادامۀ کار رسول خدا(ص) نخواهد شد.
در این مقطع، عظمت دیگری از امام علی(ع) نمایان شد. در میان همۀ اصحاب، تنها او امین پیامبر شد و دیون آن حضرت را ادا کرد و دختر پیامبر(ص) را به مدینه رساند. رسول خدا(ص) در وقت هجرت به مدینه به علی(ع) فرمود: «اگر زنده ماندی، امانتها و دیون مردم را که نزد من بوده، به صاحبان آنها بازگردان و همراه با فواطم، از مدینه هجرت کن». وقتی رسول خدا(ص) به قبا که در نزدیکی مدینه است رسید، منتظر ماند تا امام علی(ع) برسد و با هم وارد مدینه شوند. این هم فضیلتی بزرگ است؛ چراکه تمام سران و مردم مدینه برای استقبال از پیغمبر(ص) در قبا اجتماع کرده بودند و بزرگان مهاجر نیز در آنجا حضور داشتند، ولی رسول خدا(ص) فرموده بود: «تا علی به من ملحق نشود، وارد مدینه نخواهم شد». اتفاقاتی که ذکر شد مربوط به وقایع پیش از هجرت است. در ادامه وقایع بعد از هجرت را مشاهده میفرمایید.[۹۳]
شجاعت امام علی(ع) و حماسهآفرینی در غزوات
از مطالبی که دربارۀ زندگی رسول خدا(ص) پس از هجرت بیان شد، روشن است که شخصیت امام علی(ع) در این دوران بسیار جلوه میکند. یکی از مهمترین عرصههای ظهور شخصیت آن حضرت، عرصۀ نظامی بود؛ چراکه در آغاز تشکیل دولت اسلامی در مدینه، اسلام از جهت نظامی، مورد هجوم قریش و دیگر قبایل مشرک و نیز یهودیان قرار داشت. امیرالمؤمنین(ع) در این عرصههای مهم، نقش بسیار تعیینکننده و مؤثّری ایفا کرد؛ هم در غزوات و هم در سریهها. رسول خدا(ص) بیست و هفت غزوه داشت که در نه مورد از آنها نبرد رخ داد. امام علی(ع) در همۀ این غزوات حضور داشت، به جز غزوۀ تبوک که البته جزء مواردی است که جنگی در آن رخ نداد. پرچم اصلی سپاه اسلام در این غزوات در دست امیر مؤمنان(ع) بود.
غزوه تبوک: در غزوۀ تبوک رسول خدا(ص) آن حضرت را بهعنوان جانشین خود در مدینه قرار داد. یکی از مواردی که حدیث منزلت در شأن امیر مؤمنان(ع) بیان شد اینجا بود. رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۹۴]. این روایت نشان میدهد که امیرالمؤمنین(ع) جانشین و وصی رسول خدا(ص) است؛ چنانکه هارون وصی موسی(ع) بود. البته هارون نبوت هم داشت، ولی چون رسول خدا(ص) آخرین پیامبر است، علی(ع) نبوت ندارد.
امام علی(ع) در جنگ بدر: در جنگ بدر بنا بر نقلهای معتبر تاریخی مشرکان هفتاد نفر تلفات داشتند که سی و شش نفر از آنان بهدست توانای امام علی(ع) از پا درآمدند. این تعداد، به جز افرادی است که تردید دارند که آیا علی(ع) آنان را کشته یا فردی دیگر.
امام علی(ع) در جنگ احد: در غزوۀ احد امام علی(ع) نه نفر از پهلوانان و پرچمداران اصلی سپاه دشمن را یکی پس از دیگری از بین برد؛ بهگونهای که دیگر کسی جرأت نکرد به میدان بیاید و مبارز بطلبد. در طول جنگ هم آن حضرت شماری از دشمنان را از پای درآورد. زمانی هم که کار به سود مشرکین تغییر پیدا کرد، امیرالمؤمنین(ع) دلیرانه از رسول خدا(ص) دفاع کرد و جراحتهای فراوان دید. اگر آن حضرت نبود، پیغمبر خدا(ص) به شهادت میرسید و اسلام از میان میرفت. حتی مخالفان ولایت هم نتوانستند به این فضیلت اقرار نکنند.
امام علی(ع) در جنگ خندق: در غزوۀ خندق نیز امام علی(ع) بود که نماد قدرت دشمن را در هم شکست و روحیۀ آنان را از میان برد و یکی از عوامل مهم ناکامی سپاه عظیم دشمن شد.
امام علی(ع) در جنگ خیبر: در غزوۀ خیبر هم دوست و دشمن گفتهاند که فاتح خیبر، امام علی(ع) است، آن هم در زمانی که ابوبکر و عمر، از حمله به قلعه ناکام مانده بودند.
نقش امام علی(ع) در فتح مکه: در فتح مکه پرچمدار سپاه اسلام، امام علی(ع) بود که پیشاپیش رسول خدا(ص) وارد شهر شد و مقدسترین مکان را از آلودگی شرک پاک کرد. در اینجاست که علی(ع) بهدستور رسول خدا(ص) پا بر دوش آن حضرت نهاد و بر فراز کعبه رفت و بتهای روی کعبه را در هم شکست.
امام علی(ع) در جنگ حنین: پس از فتح مکه، در غزوۀ حنین اگر امام علی(ع) نبود، عزت و اقتدار اسلام در مقابل مشرکان شکسته میشد. پایداری امیرالمؤمنین(ع) بود که روحیۀ سپاه ازهمگسیختۀ اسلام را بازگرداند.[۹۵]
حماسهآفرینی در سریهها
سریه به جنگهایی میگویند که خود پیامبر اکرم(ص) مستقیما در آن حضور ندارند و یکی از اصحاب را به عنوان فرمانده تعیین میکنند. امام علی(ع) در چهار سریه حضور داشت و در همۀ این موارد، فرماندهی بر عهدۀ آن حضرت بود. هیچگاه نشد که امیرالمؤمنین(ع) در نبردی، فرمانبر و سرباز کسی جز رسول خدا(ص) باشد؛ بنابراین در سریهها که پیامبر(ص) در آن حاضر نبودند، هرگاه امام علی(ع) را عازم میدان میکردند، حتماً بهعنوان فرمانده بوده است. از پیامبراکرم(ص) روایت شده: «علی(ع) همیشه فرمانده است و فرمانبر کسی جز من نیست». سریۀ فدک، سریۀ ذاتالسلاسل، سریۀ طی و سریههای پس از جنگ حنین مواردی است که امیر المؤمنین(ع) در آنها حضور داشتند.[۹۶]
ابلاغ آیه برائت
نقش امام علی(ع) در دوران رسالت، تنها به عرصههای نظامی محدود نمیشد. آن حضرت در عرصههای دیگر نیز توان بینظیر خود را نمایان ساخته بود که یکی از این موارد، ابلاغ آیات برائت از مشرکین است. در سال نهم هجرت، رسول خدا(ص) با خبر شد که باوجود فتح مکه، هنوز بازماندۀ مشرکین به سبک و سیاق دورۀ جاهلیت به زیارت کعبه میآیند و رفتارهایی میکنند که کاملاً خلاف شئون اسلامی است. گذشته از این، رسول خدا(ص) قراردادهایی با برخی از قبایل مشرک داشت که از سوی آنان نقض شده بود. در چنین شرایطی در ذیالقعدۀ سال نهم، جبرئیل امین(ع) نازل شد و بنا بر نقل مشهور، سیزده آیۀ ابتدایی سورۀ برائت (سورۀ توبه) را نازل کرد.
بنا بر این آیات، خداوند خشم و غضب خود را بر مشرکینی که پیمان خود را با رسول خدا(ص) شکستهاند اعلام میدارد و به آنها هشدار میدهد که چهار ماه فرصت دارند و پس از آن، هیچ مشرکی حقّ ورود به مسجدالحرام و مکه را ندارد و هر مشرکی که وارد مکه شود، با او مقابله خواهد شد؛ زیرا آنها پیمانها را شکسته بودند و دیگر پیمانی بین پیامبر خدا و آنها وجود نداشت. پیامبر(ص) میخواست این آیات را به مشرکان ابلاغ کند و آنان را از این حکم الهی و فرصت چهارماهه آگاه سازد. آن حضرت برای این کار، ابتدا ابوبکر را مأمور کرد که به مکه برود و این آیات را به گوش مشرکان برساند. ابوبکر از اینکه چنین مأموریتی به او داده شده، خوشحال شد و بهسوی مکه روانه گردید، ولی جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «خدا میفرماید که ابلاغ این آیات، کار خودت است یا کسی که همچون تو باشد».
پس از این فرمان الهی بود که پیغمبر خدا(ص) امام علی(ع) را خواست و به او مأموریت داد که حرکت کند و در راه به ابوبکر برسد و آیات را از او بگیرد و به مکه ببرد و ابلاغ کند. بنا بر منابع شیعی، ابوبکر از همانجا بهسوی مدینه برگشت و از اینکه چنین مأموریتی از او گرفته شده، ناخرسند بود. در مدینه از رسول خدا(ص) پرسید: «آیا دستور و آیهای در ردّ من نازل شده؟». آن حضرت فرمود: «نه، اما ابلاغ چنین مأموریتی طبق فرمان خدا کار خود من یا کسی است که از من باشد». بزرگان ما، ازجمله علامه طباطبایی (ره) در تفسیر سورۀ برائت، بیان کردهاند که ابلاغ آیات الهی برای نخستین بار، کار خود رسول خداست، ولی در دفعات بعد، دیگران هم میتوانند آن را ابلاغ بکنند؛ ازاینرو وقتی پیامبر(ص) خود نمیتواند بهسوی مکه برود، کسی شایستگی دارد برای اولین بار این آیات را ابلاغ بکند که شریک در رسالت باشد. وقتی پیامبر(ص) در بین همۀ اصحاب این مأموریت را به امام علی(ع) میدهد، این معنا را بیان میکند که تنها علی(ع) است که در امر رسالت، شریک رسول خدا(ص) است و وصایت آن حضرت را بر عهده دارد. امام علی(ع) به این مأموریت رفت و در جمع همۀ زائران، آیات الهی را ابلاغ کرد و مشرکان را از تصمیم دولت اسلامی و فرمان الهی آگاه ساخت و با آنان اتمام حجت نمود.[۹۷]
نفس پیامبر(ص) در جریان مباهله
از دیگر موارد مهم دوران پس از هجرت که امام علی(ع) در آن میدرخشد، ماجرای مباهله است. وقتی مسیحیان نجران با آنکه پاسخ سخنان خود را گرفته بودند، حاضر به اسلام آوردن نشدند، پذیرفتند که مباهله کنند تا آن کس که بر باطل است نابود شود. در این ارتباط آیۀ مباهله[۹۸] نازل شد و بیان فرمود که در این مباهله، فرزندان و زنان و جان خود را به همراه بیاورید و یکدیگر را نفرین کنید تا آن کس که کافر است به هلاکت برسد. در روز موعود، وقتی رسول خدا(ص) بهسوی نمایندگان مسیحیان آمدند، کسی همراه آن حضرت نبود جز امام حسن و امام حسین(ع)، فاطمۀ زهرا(س) و امام علی(ع). از اینجا روشن میشود که مصداق «أنفُسَنا» در آیۀ مباهله، کسی جز امیرالمؤمنین(ع) نیست و تنها آن حضرت بهمنزلۀ نفس و جان پیامبر(ص) است. این افتخاری است که هرگز هیچیک از اصحاب به آن دست نیافتند.[۹۹]
تبلیغ اسلام در یمن
از دیگر اقدامات امام علی(ع) پس از هجرت، تبلیغ اسلام در یمن است. برخی از منابع تاریخی اهلسنت، این مأموریت را سریه دانستهاند، یعنی یک مأموریت نظامی؛ اما حقیقت این است که امیرالمؤمنین(ع) با گروهی مسلّح به یمن رفت، ولی مأموریت ایشان نظامی نبود، بلکه نیروی مسلّح را برای دفاع در برابر خطرات احتمالی به همراه داشت. آن حضرت در این مأموریت ششماهه موفق شد که همۀ عربهای یمن را به دین اسلام درآورد.[۱۰۰]
واقعۀ غدیر: امام علی(ع) جانشین پیامبر
رسول خدا(ص) پیش از عزیمت به حج، در تدبیر انجام مأموریت پایانی خود بود و بدین منظور تا آنجا که ممکن بود، اکثریت مسلمانان را در این سفر با خود همراه فرمود و همه را در منطقۀ غدیر گردآورد تا رسالت عظیم خود را به انجام برساند. واقعۀ غدیر تضمین تداوم راه رسول خدا(ص) و ادامۀ حیات اسلام بود؛ ازاینرو رسول خدا(ص) آن را در نهایت شکوه و عظمت برگزار کرد و در ضمن خطبهای بلیغ و مفصّل، رسماً امامت و ولایت علی بن ابیطالب(ع) را به همۀ مسلمانان ابلاغ کرد و همه را امر فرمود که با امام علی(ع) بیعت کنند و بر امیری آن حضرت اقرار نمایند.[۱۰۱]
رحلت رسول خدا(ص) آغاز امامت امام علی(ع)
با ارتحال جانسوز رسول اکرم(ص) در سال یازدهم هجری، امامت امام علی(ع) آغاز میشود و تا شهادت آن حضرت در بیست و یکم ماه رمضان سال چهل و یک هجری ادامه مییابد؛ بنابراین مدت امامت آن حضرت تقریباً سی سال است. این مدت را میتوان در پنج فراز مهم بررسی کرد که البته از نظر طول مدت با هم متفاوت هستند:
- پس از رحلت رسول خدا(ص) تا انتخاب ابوبکر،
- دوران ابوبکر،
- دوران عمر،
- دوران عثمان،
- دوران خلافت خود امام(ع).
وقایع گوناگونی در طول این دورانها رخ میدهد که در ادامه، به بررسی برخی از آنها میپردازیم.
تجهیز و تدفین پیکر رسول خدا(ص)
فراز ابتدایی دوران امامت امام علی(ع) بسیار کوتاه است و شاید چند ساعت بیشتر به طول نمیانجامد، اما سرگذشت امت اسلامی در طول این چند ساعت، دچار تحولی شگفتآور و تأسفبار میشود. در طول این مدت اندک، همزمان دو واقعۀ مهم رخ میدهد. اولین مورد، تجهیز و تدفین پیکر رسول خدا(ص) است که جلوۀ دیگری از عظمت امام علی(ع) و نزدیکی او به پیامبر اسلام(ص) را ظاهر میکند. رسول خدا(ص) به امام علی(ع) توصیه فرموده بود: «پس از رحلت من تا هنگامی که پیکرم را به خاک نسپردهای از من جدا نشو». پیامبر اکرم(ص) در دامان امیرالمؤمنین(ع) جان سپرد و ایشان بود که بهعنوان وصیّ پیامبر(ص) پیکر پاک آن حضرت را غسل داد، حنوط کرد، کفن نمود و بر آن نماز خواند و سپس به خاک سپرد.
اما در همین زمان که امام علی(ع) به انجام وصیت نبی اکرم(ص) مشغول است، فرصتطلبان در حال عملی کردن توطئهای بسیار عظیم هستند. آنان بدون رعایت حرمت رسول خدا(ص) در سقیفه جمع شدند و مسیر جانشینی آن حضرت را از آنچه خدای متعال معیّن فرموده بود، منحرف ساختند. این افراد، چنان با شتاب کار را یکسره کردند که وقتی امیرالمؤمنین(ع) از دفن پیکر پاک پیامبر(ص) فراغت یافت، در عمل انجامشده قرار گرفت و ملاحظه نمود که عدهای بر خلافت ابوبکر اجتماع کردهاند و بر این امر از مردم بیعت میگیرند.[۱۰۲]
سقیفه و انحراف مسلمین از ولایت
پس از رحلت رسول خدا(ص) باید امام علی(ع) در جایگاه جانشینی پیامبر اکرم(ص) و رهبری امت قرار میگرفت، اما بهخاطر توطئهای که در سقیفۀ بنیساعده صورت گرفت، رهبری از دست آن حضرت خارج شد. برخی از اصحاب در هنگامی که امیر مؤمنان(ع) به تکفین و تدفین رسول خدا(ص) مشغول بود، جلسهای در سقیفه تشکیل دادند و امیرالمؤمنین(ع) را از این جایگاه بزرگ الهی محروم کردند و خسارتی جبرانناپذیر به امت اسلام وارد آوردند؛ زیرا از این پس، امت دچار انحرافها و شقاوتهایی شد که تا امروز نیز ادامه یافته و نتایج تلخ آن را میتوان در جوامع اسلامی مشاهده کرد. با انتشار خبر رحلت پیامبر اکرم(ص) مدینه غرق ماتم و شیون شد. در همین زمان، گروهی از سرشناسان و بزرگان انصار، در مکانی به نام سقیفۀ بنیساعده گرد هم آمدند. بنیساعده یکی از تیرههای قبیلۀ خزرج بود و سقیفه در دورۀ جاهلیت، محل اجتماع سران خزرج بهشمار میرفت. آنان در این مکان جمع میشدند و تصمیمهای مهم و جلسات سرّی و محرمانه برگزار میکردند. پس از ورود رسول خدا(ص) به مدینه، این مکان تعطیل شده بود، ولی بلافاصله پس از رحلت ایشان، بازگشایی شد. این بار نهتنها خزرجیها، بلکه شماری از سران اوس که اکنون مجموعاً «انصار» خوانده میشدند، در سقیفه گرد هم آمدند و با نادیده گرفتن غدیر خم و جانشینی امام علی(ع) موضوع تعیین خلیفۀ پیامبر(ص) را مطرح کردند.
اما با توطئه عمر همه اختلافات بر سر خلافت به نفع ابوبکر برگشت. در نهایت ابوبکر گفت: «اینک دو صحابی پیامبر، هر دو شایستۀ خلافت هستند: یکی عمر بن خطاب و دیگری ابوعبیدۀ جراح. با هرکدام که خواستید بیعت کنید». اما آنها هر دو گفتند: «تو سن و سال بیشتری داری و در سابقۀ اسلام نیز بر ما مقدّم هستی و یار و همنشین پیامبر بودهای. تا وقتی که تو باشی، نوبت به ما نمیرسد». کار به جایی رسید که انصارِ فریبخورده برای بیعت با ابوبکر از هم سبقت میگرفتند.[۱۰۳]
دلایل انحراف مسلمین
اما علت این اقدام چه بود؟ چرا اصحاب با امام علی(ع) زاویه داشتند و از اشتغال آن حضرت به تدفین رسول خدا(ص) سوءاستفاده کردند و با تشکیل این جلسه، خلافت را غصب کردند؟ دلایل این انحراف را در نمودار زیر مشاهده میکنید:
وقایع دوران خلیفۀ اول
بیعت مردم با ابوبکر: ابوبکر را به مسجد پیامبر(ص) آوردند و او را بر منبر آن حضرت نشاندند و سیل مردم برای بیعت با ابوبکر هجوم آوردند. اکنون جای طرح این سؤال است که «مردم چگونه واقعۀ غدیر را به فراموشی سپردند و چرا با وجود توصیههای متعدد رسول خدا(ص) اینگونه از امیر مؤمنان(ع) روی گرداندند و امیری کسی را پذیرفتند که هیچ توصیهای دربارۀ وصایت و خلافت او از رسول خدا(ص) نشنیده بودند؟». پاسخ این پرسش را میتوان از مطالبی که دربارۀ علل انحراف از ولایت گفته شد، بهدست آورد. مهاجرین بهسبب کینههای جاهلانۀ خود، از به قدرت نرسیدن حضرت علی(ع) خشنود بودند. البته بخشی از آنها ابوبکر را شایستۀ خلافت نمیدانستند؛ زیرا براساس اندیشههای زمان جاهلیت، ابوبکر را از تیرۀ سطح پایین قریش میدانستند و برای کسانی که از تیرههای برتر قریش بودند، تبعیت از چنین فردی دشوار بود. به همین خاطر بود که تیرههای بنیامیه و بنیزهره حاضر به بیعت با ابوبکر نشدند.
وفاداران به امام علی(ع): شگفتآور است که باوجود سفارشهای رسول خدا(ص) نسبت به امام علی(ع)، در تاریخ فقط شش نفر از انصار و شش نفر از مهاجران را بهعنوان مدافعان آن حضرت نام بردهاند. مهاجرانی که حاضر به بیعت با ابوبکر نشدند و از امیرالمؤمنین(ع) حمایت کردند عبارتاند از: زبیر بن عوّام اسدی، خالد بن سعید بن عاص اموی، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود و عمّار بن یاسر. زبیر و خالد قریشی بودند و مقداد و عمار هم از تیرههای وابسته به قریش بهشمار میآمدند.
در چنین شرایطی، حق در اقلیت قرار گرفت و مردم در مسجد رسول خدا(ص) جمع شدند و با ابوبکر بیعت کردند. در کتاب ارشاد شیخ مفید (ره) آمده که آن روز امام علی(ع) بنا بر وصیت رسول خدا(ص) پیکر مقدس پیامبر(ص) را در خانۀ آن حضرت دفن کرد و داشت روی قبر را هموار مینمود که سروصدایی از مسجد برخاست. خانۀ رسول خدا(ص) چسبیده به مسجد بود؛ ازاینرو امیرالمؤمنین(ع) متوجه هیاهوی مسجد شد و فرمود: «این هیاهو چیست؟». عباس، عموی ایشان عرض کرد: «امر بیسابقهای است». در همان هنگام، براء بن عازب انصاری وارد خانه شد و گفت: «ای بنیهاشم، چه نشستهاید که خلافت را بردند؟!». امیر مؤمنان(ع) فرمود: «چه شده است؟». براء بن عازب به بیان آنچه در سقیفه رخ داده بود، پرداخت و گفت: «اکنون این هیاهوی مردمی است که برای بیعت با ابوبکر به مسجد آمدهاند». امام علی(ع) پس شنیدن این اخبار، آیات زیر را تلاوت فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۱۰۴]
آیا مردم پنداشتند همین که گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و امتحان نمیشوند؟ درحالیکه کسانی را که پیش از آنان بودند امتحان کردیم. پس بیشک خدا کسانی را که راست میگویند میشناسد و بیشک کسانی را که دروغ میگویند نیز میشناسد.
سپس فرمود: «خداوند با رحلت پیامبر خود، امت او را مورد آزمایش قرار داد و کسانی که درپی آنان رفتند و دارند با آنها بیعت میکنند، در این آزمون مردود شدند». به این ترتیب، امام علی(ع) که با رحلت پیغمبر(ص) به امامت رسیده بود و بنا بود حاکمیت بر مردم را هم بهعنوان یکی از شئون امامت در اختیار داشته باشد، از حاکمیت کنار نهاده شد.
مخالفان ابوبکر: مهمترین گروهی که از بیعت با ابوبکر خودداری کردند، امام علی(ع) و هواداران آن حضرت بودند. آنان دوازده نفر از اصحاب مطرح رسول خدا(ص) بودند. این دوازده نفر به تبع امیرالمؤمنین(ع)، با غاصبان بیعت نکردند و در خانۀ امام(ع) تحصن کردند. عموم بنیهاشم نیز خواهان خلافت امام علی(ع) بودند و از بیعت با ابوبکر خودداری کردند. گروه دیگر مخالفان، سعد بن عباده و هواداران خزرجی او بودند. آنان هم حاضر نشدند خلافت ابوبکر را به رسمیت بشناسند. گروه آخر هم دو تیره از قریش، یعنی بنیامیه و بنیزهره بودند.[۱۰۵]
شهادت حضرت زهرا(س) همسر امام علی(ع)
اما برخورد حکومت با امام علی(ع) و حامیان آن حضرت، بسیار سخت و تند بود. آنان به خانۀ دختر رسول خدا(ص) هجوم آوردند و سرور زنان دو عالم را مضروب کردند و آن بانو براثر آن جراحت به شهادت رسید.[۱۰۶]
خطر نابودی اسلام
امام علی(ع) تا زمانی که حضرت زهرا(س) به شهادت نرسیده بود، با غاصبان خلافت بیعت نکرد، ولی پس از شهادت آن حضرت بهسبب حوادثی که رخ داده بود، برای حفظ اساس اسلام و جلوگیری از نابودی دین حاضر به بیعت شد. این تأخیر گواه روشنی است بر اینکه امام(ع) حقّی برای غاصبان خلافت قائل نبوده و بیعت آن حضرت براساس مصلحت صورت گرفته؛ چراکه اگر امام(ع) خلافت را حق آنان میدانست، عذری برای تأخیر بیعت نداشت.
زمانی که رهبری بهدست کسانی افتاد که به رموز اسلام واقف نبودند و علم کافی نسبت به قرآن و تفسیر آن نداشتند و احکام الهی و تکالیف مسلمانان را نمیدانستند، امام(ع) نسبت به بقای اسلام احساس خطر کرد. بنابراین امام علی(ع) تکلیفی در این موضوع نداشت و نمیتوانست در مقابل غاصبان خلافت، اقدام عملی کند، اما در موقعیتهای مناسب بهصورت نظری با آنان مخالفت میکرد.[۱۰۷]
تدابیر امام علی(ع) برای حفظ اسلام
امام علی(ع) در دوران امامت خود با سه خلیفه مواجه شد. در این شرایط، وظیفۀ آن حضرت این بود که نهال اسلام را از نابودی حفظ کند. در روایتی آمده که اسلام پس از پیامبر(ص) همچون طفلی نوپا بود، اما آن را دواندند و به او آسیب رساندند.[۱۰۸]
بیعت با ابوبکر
اشاره کردیم که در زمان روی کار آمدن خلیفۀ اول، امام(ع) از بیعت با او و به رسمیت شناختنش خودداری کرد، تا آنجا که به این بهانه به خانۀ آن حضرت هجوم آوردند. اما پس از آنکه یاوری برای دفاع از حق نیافت، بهخاطر مصالح اسلام با ابوبکر بیعت کرد. از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: «امام علی(ع) با ابوبکر بیعت نکرد تا هنگامی که احساس کرد شعار لا اله الا الله و محمد رسول الله در آستانۀ نابودی است». چنین خطری در زمانی احساس شد که مرتدّین بهسوی مدینه میآمدند و درصدد تصرف مرکز عالم اسلام بودند و میخواستند اساس دین را از بین ببرند. در این شرایط امام علی(ع) برای اینکه خیال ابوبکر از جانب آن حضرت آسوده شود و بتواند با مرتدّین مقابله کند، به او پیغام داد که به خانۀ آن حضرت بیاید تا با او بیعت کند. اینگونه بود که امام(ع) برای حفظ اساس دین، با ابوبکر بیعت نمود؛ بنابراین بیعت امام از ناچاری بود و نشانۀ حقانیت خلفا نیست. در زمان ابوبکر، مسائل بسیاری پیش میآمد که خلیفه از حل آن عاجز بود. در این شرایط، امام علی(ع) او را راهنمایی میکرد و از نصیحت و مشورتدهی ابا نمیفرمود.[۱۰۹]
قرآن امام علی(ع)
در این دوران، امام(ع) اقدامی مهم و بزرگ انجام داد، ولی با واکنش منفی ابوبکر و عمر مواجه شد. امام(ع) وقتی که خیانت جامعۀ اسلامی را ملاحظه نمود و از همراهی آنان مأیوس شد، فرمود: «من عبا به دوش نمیگیرم و از خانه بیرون نمیآیم، مگر زمانی که بنا بر وصیت رسول خدا(ص) قرآن را جمعآوری کنم». امام(ع) چند روز از خانه خارج نشد تا اینکه قرآن کریم را تدوین نمود. بنا بر روایات، آن حضرت سورههای قرآن را براساس ترتیب نزول و همراه با تفاسیر ارزشمندی که رسول خدا(ص) بیان فرموده بود جمعآوری کرد و به خط خود نگاشت. پس از آنکه این قرآن آماده شد، حجم بسیاری پیدا کرد؛ ازاینرو امام(ع) آن را بر شتری حمل نمود و به مسجد پیامبر(ص) آورد تا در اختیار مردم قرار دهد. اما غاصبان خلافت اعلام کردند که ما را به تو و قرآن تو نیازی نیست.
امام علی(ع) فرمود: «من برای ارائۀ آن وظیفهای داشتم، اما اکنون که چنین کردید، دیگر به آن دست نخواهید یافت تا هنگامی که خدا اراده کند». قرآن امام علی(ع) میراث خاصّ امامان است و اکنون در اختیار امام عصر(ع) قرار دارد و در زمان ظهور به مردم عرضه خواهد شد. ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا امیرالمؤمنین(ع) در زمان خلافت خود قرآن را عرضه نکرد. پاسخ این است که در عصر خلیفۀ سوم قرآن تنظیم شد و با همکاری حکومت، در جامعه جا افتاد. در این شرایط اگر قرآن با ترتیب دیگری عرضه میشد، باعث اختلاف در جامعه میشد و ممکن بود اصل قرآن مورد تردید قرار بگیرد؛ بنابراین امام(ع) صلاح ندانست که قرآن را به جامعه عرضه نماید.[۱۱۰]
وقایع دوران خلیفۀ دوم
ابوبکر دو سال و چهار ماه و بنا بر نقلی، دو سال و هفت ماه خلافت کرد و پیش از مرگش عمر بن خطاب را بهعنوان جانشین انتخاب نمود. بسیاری از اصحاب سرشناس با خلافت عمر مخالف بودند و بهخاطر خشونت و رفتارهایی که داشت، نمیخواستند خلافت او را بپذیرند، اما ابوبکر مخالفت آنها را با تندی پاسخ داد و گفت: «مخالفت شما بهسبب طمعی است که خود در خلافت دارید. من میخواهم وقتی خدای خود را ملاقات میکنم و از من میپرسد چه کسی را برای رهبری جامعه و خلافت در نظر گرفتی، بگویم بهترین آنها، یعنی عمر بن خطاب را در نظر گرفتم».
پس از مرگ ابوبکر، عمر بر او نماز خواند و او را به خاک سپرد و قدرت را بهدست گرفت و امام علی(ع) هم بهناچار بیعت کرد؛ زیرا همچنان یاری نداشت و هنوز شرایط اقتضا میکرد که بهخاطر مصلحت اسلام، سکوت نماید. در ادامه وقایع مهم دوران خلیفه دوم را بیان میکنیم:
راهنمایی گرفتن از امام علی(ع)
خلیفۀ دوم در عرصههای گوناگون از امام علی(ع) برای حل مشکلات حکومت خود بهره میگرفت و از آن حضرت نظرخواهی میکرد. این نظرخواهیها در سه عرصه نمود بیشتری داشت:
عرصۀ نظامی: مهمترین عرصهای که عمر در آن از وجود مقدس امام علی(ع) بهره میبرد، عرصۀ نظامی بود. خلیفه دوم با لشکرکشی به ایران و روم و مصر به دنبال گسترش اسلام به شیوه نظامی بود. امام علی(ع) با روش خلیفه برای انتشار اسلام موافق نبود ولی به خاطر حفظ اسلام به او مشاوره میداد.
عرصۀ قضایی: عرصۀ دیگری که نقش امام علی(ع) در آن روشن و نمایان است، عرضۀ قضاوت است. عمر بن خطاب بهخاطر دو مطلب از نظرات قضایی آن حضرت بهره میبرد: از یک سو بارها از پیغمبر خدا(ص) شنیده بود که میفرمود: «أعْدَلُکُمْ عَلی»[۶] «أَقْضَاکُمْ عَلی»، «أَعْلَمُکُمْ عَلی» و نیز بارها شاهد قضاوتهای عجیب و محیّرالعقول امیرالمؤمنین(ع) در عهد پیغمبر خدا(ص) بود، و از سوی دیگر، در زمان خودش هم بارها پیش میآمد که حکمی صادر میکرد و امام(ع) با دلایل متقن آن را اصلاح میفرمود. بدینخاطر بود که عمر از آن حضرت در این عرصه بسیار بهره میبرد و حتی بخشنامه کرده بود که اگر خلیفه در مسئلهای حکم قضایی داد، ولی ابوالحسن نظر دیگری داشت، حکم خلیفه را کنار بگذارید و از نظر علی(ع) پیروی کنید. بنا بر تحقیق علامه امینی (ره) عمر بن خطاب بیش از هفتاد بار از عبارت «لَوْ لَا عَلی لَهَلَکَ عُمَر»[۷] (اگر علی(ع) نبود، عمر هلاک میشد) استفاده کرده که بسیاری از موارد بهکارگیری این تعبیر، در هنگام مواجهه با قضاوتهای شگفتآور امام علی(ع) بوده است.
عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی: عمر در این عرصه نیز از امام علی(ع) مشورت میگرفت اما برای اینکه نشان دهد خودش هم در جامعه تأثیرگذار است سعی میکرد در حد امکان، در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، به نظرات امام(ع) عمل نکند و نشان دهد که در این عرصه، خودش تصمیمگیری میکند. البته موارد اندکی نیز نقل شده که عمر در همین عرصه از نظر امام علی(ع) تبعیت کرده است. نمونۀ آن، تعیین مبدأ تاریخ برای مسلمانان است. تا اواسط خلافت او، مسلمانان مبدأ رسمی برای تاریخ نداشتند.
نظر آن حضرت این بود که هجرت رسول خدا(ص) از مکه به مدینه مبدأ رسمی تاریخ مسلمانان قرار گیرد. همین نظر پسندیده و اجرایی شد. هجرت پیامبر اکرم(ص) موجب تأسیس دولت اسلامی و انتشار اسلام در جزیرة العرب و سپس در جهان شد. ازاینرو هجرت، مبدأ تحولی بزرگ در عالم اسلام بهشمار میآید.[۱۱۱]
تشکیل شورا برای تعیین خلیفۀ سوم
ده سال از حاکمیت عمر بن خطاب سپری شد و او در سال ٢٣ هجری، مورد حمله قرار گرفت و مجروح شد. او بهسبب این جراحت در بستر افتاد و مرگ خود را قطعی دید؛ ازاینرو برای تعیین خلیفۀ پس از خود، شش نفر را انتخاب کرد تا از میان خودشان یک نفر را به خلافت برگزینند. به زعم او این شورا از افرادی تشکیل میشد که پیامبر اکرم(ص) در هنگام وفاتش، از آنها کمال رضایت را داشت. عمر گفت که این شش نفر باید از بین خود، یکی را بهعنوان خلیفه انتخاب کنند. یکی از این افراد، امام علی(ع) بود و پنج نفر دیگر عبارت بودند از: عثمان بن عفّان، عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر و سعد بن ابی وقّاص. هر شش نفر از مهاجران بهشمار میآمدند.
خلیفه مکانی را نزدیک خانۀ خود تعیین کرد و دستور داد که این شش نفر در آنجا مستقر شوند. پنجاه مرد مسلّح نیز به فرماندهی ابوطلحۀ انصاری برای مراقبت از این خانه گماشت و دستورالعمل شورا را به این صورت ارائه کرد:
- خلیفۀ جدید از اعضای این شورا و بهوسیلۀ خود آنها انتخاب خواهد شد.
- هیچ یک از اعضای شورا حقّ تحریم آن را ندارد و هر کس آن را تحریم کند، گردنش زده خواهد شد.
- اگر شورا در تعیین خلیفه به تساوی رسید؛ یعنی سه نفر، یکی را انتخاب کردند و سه نفر، شخصی دیگر را، رأی آن طرف ملاک است که عبدالرحمان بن عوف در آن حضور داشته باشد.
- پس از انتخاب و تعیین خلیفه، اقلّیّت شورا ـ که یک، دو یا سه نفری بودند که عبدالرحمان در آنها حضور نداشت ـ در صورت مخالفت با خلیفۀ منتخب، گردن زده خواهند شد.
- اگر در پایان مهلت مقرّر، شورا نتوانست در تعیین خلیفه به نتیجه برسد، ابوطلحۀ انصاری و افراد او هر شش نفر را خواهند کشت و مردم به هر صورت که خواستند خلیفۀ جدید را تعیین میکنند.
دلیل نصب امام علی(ع) در شورا اما چرا خلیفۀ دوم، امام علی(ع) را در این شورا قرار داد؟ پاسخ این است که آن حضرت پس از رحلت پیغمبر خدا(ص) اولین شخص برای جانشینی پیامبر(ص) بود. ابن اسحاق، مؤلف نخستین سیرۀ نبوی (متوفّای حدود سال ۱۵۱ ق.) میگوید: «پس از رحلت پیامبر(ص) عموم مهاجر و انصار شک نداشتند که علی(ع) به خلافت میرسد». اما حوادث سقیفه مانع شد. در آن زمان گفته شد که علی(ع) جوان است و بیتجربه، اما اکنون امام علی(ع) چهل و چند سال سن داشت و دیگر نمیتوانستند بهانهای بیاورند؛ بنابراین خلیفه چارهای جز مطرح کردن امام(ع) نداشت.
سیاستگذاری عمر در شورا: در چنین شرایطی خلیفه، امام علی(ع) را در میان اعضای شورا قرار میدهد، ولی دستورالعمل شورا و ترکیب آن را بهگونهای تنظیم میکند که قطعاً نتیجه به خلافت امام علی(ع) نمیانجامد. از سوی دیگر، امام علی(ع) نیز چارهای ندارد جز اینکه در آن شورا حضور پیدا کند. عباس، عموی امیرالمؤمنین(ع) وقتی که از ترکیب شورا باخبر شد و موقعیت امام علی(ع) را در آن شورا بسیار ضعیف دید، به آن حضرت عرض کرد که در این شورا شرکت نکند. اما امام علی(ع) به دستورالعمل عمر و اینکه راه چارهای ندارد، اشاره فرمود. مشاهدۀ این ترکیب این مطلب را القاء میکند که آنان میخواستند امیرالمؤمنین(ع) در این شورا شرکت نکند تا بهانهای برای حذف فیزیکی آن حضرت پیدا کنند. امام(ع) در خطبۀ شقشقیه با تأسف از این شورا یاد میکند و میفرماید: «من کجا با اولین اینها در یک حد و اندازه بودم که شأن مرا پایین آوردند و با این افراد در یک سطح قرار دادند؟!». این از ظلمهای بزرگی است که نسبت به آن حضرت روا داشتند.
آنچه در شورا گذشت: در آغاز جلسۀ شورا، زبیر از جمع داوطلبان خلافت کنارهگیری کرد و به امام علی(ع) رأی داد. طلحه هم همین کار را نسبت به عثمان انجام داد. سعد بن ابیوقاص هم به نفع عبدالرحمان بن عوف کنار رفت؛ زیرا هر دو از تیرۀ بنیزهره بودند و سعد بهشدت تحت تأثیر عبدالرحمان بود. پس از این، سه نفر برای رقابت باقی ماندند و هر کدام دو رأی داشتند. در اینجا عبدالرحمان بن عوف که برادر دینی عثمان و شوهر خواهر او بود، عنوان کرد که من هم داعیۀ خلافت ندارم. بنابراین تنها امام علی(ع) و عثمان باقی ماندند. عبدالرحمان گفت: «کدامیک از شما حاضر است به نفع دیگری کنارهگیری کند؟ در این صورت، من با همان شخص بهعنوان خلیفۀ سوم بیعت میکنم».
نه امام(ع) حاضر به کنارهگیری میشود و نه عثمان. در آن زمان، امام(ع) ۴٣ یا ۴۴ سال داشت و عثمان، پیرمردی بود که هفتادسالگی را هم رد کرده، ولی عبدالرحمان ابتدا به امام علی(ع) رو میکند و میگوید: «اگر تعهد کنی که مطابق کتاب خدا، سنت پیامبر(ص) و روش شیخین (ابوبکر و عمر) عمل کنی، من با تو به عنوان خلیفه بیعت میکنم». آن حضرت فرمود: «کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) را میپذیرم، ولی به روش شیخین عمل نمیکنم، بلکه اجتهاد خود را ملاک قرار میدهم». سپس عبدالرحمان این پیشنهاد را با عثمان مطرح کرد و عثمان بدون درنگ پذیرفت. عبدالرحمان دو مرتبۀ دیگر نیز پرسش خود را تکرار کرد و همان پاسخها را شنید. پس از مرتبۀ سوم، دست عثمان را گرفت و با او بهعنوان خلیفۀ جدید بیعت نمود.
اتمام حجّت امام علی(ع) با مردم: عمر بن خطاب در دستورالعمل شورا گفته بود که اگر کسی از اعضای شورا، خلیفۀ منتخب را نپذیرد، باید گردن زده شود؛ بنابراین امام علی(ع) چارهای جز بیعت با عثمان نداشت. علاوه بر این، شرایط عمومی مسلمانان، همچنان اقتضای درگیری نداشت. امام(ع) با خلیفۀ سوم بیعت کرد، اما بار دیگر راه هرگونه بهانه را بر آنان بست و حجت را بر ایشان تمام کرد. ایشان پس از بیعت، در مسجد حاضر شد و در جمع مردم مدینه به بیان فضیلتهای بیمانند خود پرداخت. منابع اهلسنت سی فضیلت و منابع شیعه چهل فضیلت را از زبان امام علی(ع) نقل میکنند. آن حضرت هر یک از فضائل خود را با «أَنْشُدُکُمُ اللّهَ»[۱۱۲]. (شما را به خدا قسم میدهم) آغاز میکرد و میفرمود: «اگر راست میگویم، مرا تصدیق کنید و اگر دروغ بود، مرا تکذیب کنید». امام(ع) پس از بیان این فضیلتها فرمود: «شما با علم به اینکه من شایستهترین شخص برای خلافت و رهبری امت هستم، مرا برای سومین بار از جایگاهی که خدا و رسولش تعیین کرده بودند محروم کردید. مادامی که فقط به من ظلم میشود و شما مردم خود به وضع موجود راضی هستید، من حرفی ندارم و سکوت پیشه میکنم».
این روایت به «حدیث مناشده» مشهور است که امام(ع) در آن، با مردم اتمام حجت کرده و درحقیقت، سی یا چهل بار، بهشت و دوزخ را برایشان نمایان کرده تا بدانند که اگر میخواهند به راه سعادت و بهشت بروند، جز از طریق اهل بیت نمیتوانند گام بردارند.[۱۱۳]
وقایع دوران خلیفۀ سوم
عثمان بیش از دوازده سال حکومت کرد و در طول این مدت، سیرهای در پیش گرفت که با سیرۀ رسول خدا(ص) سازگاری نداشت و حتی با روش خلفای پیشین هم تفاوت داشت. در ادامه وقایع مهم دوران خلیفه سوم را بررسی میکنیم:
روش عثمان در دوران خلافت
عثمان سیرهای در پیش گرفت که با سیرۀ رسول خدا(ص) سازگاری نداشت و حتی با روش خلفای پیشین هم متفاوت بود. چنانکه بیان شد، ابوبکر و عمر، در بسیاری از موارد، از نظرات و تدابیر امام علی(ع) بهره میبردند، ولی عثمان بهطور کلی از آن حضرت کناره گرفت و امام(ع) را حتی در میدان نظر تحمل نکرد و حتی گاهی به امام(ع) جسارتهایی هم میکرد. در این دوره، بنیامیه که خویشاوندان خلیفه بودند، بر عالم اسلام مستولی شدند و همۀ مسئولیّتها و پستهای اصلی عالم اسلام، بهدست آنان افتاد. روش عثمان موجب شد که خویشاوندسالاری در حکومت گسترش یابد و راه برای تبعیضها و انحرافات فراهمتر شود. سیرۀ دیگر خلیفه، تقسیم ناعادلانۀ بیتالمال بود. در زمان عثمان، بیتالمال بهسادگی چپاول میشد و به نزدیکان خلیفه اختصاص مییافت. این روش، موجب تجملگرایی گسترده در دستگاه حکومت شد.[۱۱۴]
اقدام علیه اصحاب پیامبر(ص)
روش متفاوت عثمان در ادارۀ امور، موجب شد که جمعی از اصحاب خاصّ پیغمبر اکرم(ص) در برابر بدعتها و عملکردهای حکومت موضع بگیرند. ابوذر غفاری (ره) صحابی برجستۀ رسول خدا(ص) در قالب نهی از منکر، مقابل خلیفه ایستاد و انحرافات او را تذکر داد، ولی عثمان وی را به شام تبعید کرد. حضور ابوذر در شام، تأثیر بسیاری بر مردم آن منطقه داشت؛ ازاینرو خلیفه به درخواست معاویه، وی را به مدینه بازگرداند و این بار به ربذه تبعید کرد. عثمان حکم کرده بود که هیچ کس حق ندارد برای بدرقۀ ابوذر برود و به فرمان او راههای مدینه را بستند، اما امام علی، امام حسن و امام حسین(ع) به همراه عمار یاسر و شماری از شیعیان، پیش از بسته شدن راهها در بیرون شهر برای بدرقۀ ابوذر حاضر شدند. وقتی که عثمان از این موضوع آگاه شد، امیرالمؤمنین(ع) را احضار و به آن حضرت جسارت و تندی کرد.
یکی دیگر از اقدامات عثمان نسبت به صحابی گرانقدر رسول خدا(ص)، عمار یاسر صورت گرفت. زمانی که عمار دادخواست مردم مصر را که علیه حاکم فاسد آنجا به ستوه آمده بودند نزد خلیفه آورد، خلیفه او را بهشدت کتک زد و میخواست وی را نیز همچون ابوذر تبعید کند، اما امام علی(ع) و گروهی از قبیلۀ بنیمخزوم که عمار از وابستگانشان بود، مانع شدند و خلیفه عقب نشست. عبدالله بن مسعود، صحابی مشهور پیغمبر(ص) نیز از خشم عثمان در امان نماند. او قاری و مفسر برجستۀ قرآن کریم بود و مکتبی هم در قرائت قرآن داشت. ابن مسعود متولّی بیتالمال کوفه بود و در برابر زیادهخواهیها و چپاولهای برادر مادری خلیفه، یعنی ولید بن عقبه که فرمانروای کوفه بود،ایستاد؛ ازاینرو او را از مسئولیّتش عزل کردند و وی به مدینه برگشت. در مدینه، عثمان با درشتی با او برخورد کرد. او را مضروب کردند و پس از چندی، بر اثر جراحات از دنیا رفت. عبدالرحمان بن حنبل هم از اصحاب برجستۀ پیغمبر اکرم(ص) بود که به روش خلیفه اعتراض داشت و عثمان او را به خیبر تبعید کرد.[۱۱۵]
قیام مردم بر علیه عثمان
مجموعۀ اقدامات عثمان و بهویژه بذل و بخششهای بیحساب از بیتالمال، موجب پدید آمدن تمایز طبقاتی بسیار گستردهای شد. با این سیاست، اقلیتی ثروتهای عظیم جهان اسلام را در اختیار گرفتند و عدهای هم به نان شب محتاج بودند. این اقدامات، رفته رفته موجب اعتراضات و نارضایتیهای عمومی شد و اسباب انقلابی ضد عثمان را فراهم کرد. از عصر خلیفۀ دوم بود که زمینههای رویکرد اشرافی فراهم شد و در عصر عثمان در شهرهایی مثل کوفه و بصره طبقهای به نام اشرافالقبائل ظهور یافت. خلیفه به این افراد رسیدگی میکرد و به اصطلاح امروز، به آنها رانتهایی میداد تا آنان از نفوذشان در قبایل استفاده کنند و مردم قبیلهها را با خلیفه همراه سازند.
پس از مدتی، اعتراضات مردمی موجب شکلگیری انقلابی علیه عثمان شد. عدهای از کوفه، بصره و مصر به داخل مدینه ریختند و مردم مدینه هم که از عملکرد عثمان به جان آمده بودند، با انقلابیون همراه شدند. عثمان برای مواجهه با انقلابیون از معاویه درخواست کمک کرد، ولی معاویه در یاری عثمان درنگ میکرد و منتظر بود بلایی بر سر او بیاید تا بتواند به خواستههای خود دست یابد. عثمان وقتی ملاحظه کرد که هیچ پایگاهی در میان مردم ندارد و هیچ کس حتی معاویه نیز حاضر به یاری او نیست، دست به دامان امام علی(ع) شد.[۱۱۶]
طلب کمک عثمان از امام علی(ع)
امام(ع) نزد عثمان آمد. عثمان که تا آن هنگام به امام علی(ع) میدان نمیداد، به آن حضرت گلایه کرد و گفت: «چرا مرا یاری نمیکنی، درحالیکه خلفای پیشین را راهنمایی میکردی؟». آن حضرت فرمود: «برای اینکه خودت نخواستی و بنیامیه را پشتوانۀ خود قرار دادی». عثمان گفت: «من بهسبب قرابتی که از نظر قبیله با شما دارم، بر آن خلفا اولی بودم. اکنون مرا یاری کن». امام(ع) فرمود: «اگر تغییر روش بدهی و حاکمان فاسد را برداری و حقوق مردم را به آنها برگردانی، اینها آرام خواهند گرفت. اگر تضمین بدهی که چنین میکنی، من هم مردم را قانع میکنم که دست از انقلاب و قیام بردارند».
عثمان به امام(ع) قول داد که روش خود را تغییر میدهد و برای نشان دادن حسن نیّت خود، برادر رضاعیاش، عبدالله بن سعد بن ابیسرح، حاکم جانی و خونریز مصر را عزل کرد و به خواست مردم مصر، محمد بن ابی بکر را به فرمانروایی آنجا منصوب کرد. امام علی(ع) نیز از مردم خواست که دست از انقلاب و قیام بردارند و به آنان فرمود که خلیفه تعهد داده که رفتار خود را عوض میکند و حق شما را بازمیگرداند.
مردم سخن امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفتند و به شهرهای خود برگشتند، ولی مروان بن حکم، پسر عمو و داماد عثمان، رأی او را برگرداند و او به تعهدی که داده بود خیانت کرد. عثمان به فرمانروای مصر نوشت که انقلابیون را دستگیر کند و سران آنها را اعدام نماید. از سوی دیگر، پیکی که عثمان بهسوی حاکم مصر فرستاده بود، به دست انقلابیونی که در راه بازگشت به مصر بودند افتاد و نامۀ محرمانۀ خلیفه کشف شد. آنان دانستند که خلیفه دسیسه کرده؛ ازاینرو به مدینه برگشتند و به انقلابیون کوفه و بصره هم پیام دادند که بازگردند.
بار دیگر جمعیت فراوانی در مدینه گرد آمدند و این بار عثمان را بیش از پیش تحت فشار قرار دادند و خانهاش را محاصره کردند. عثمان دوباره دست به دامان امام علی(ع) شد، ولی آن حضرت فرمود: «تو تعهدی دادی و ضمانتی کردی، اما چون خلاف آن عمل نمودی، با تو کاری ندارم». انقلابیون برای اینکه زودتر عثمان را به تغییر روش یا استعفا وادار کنند، محاصره را سختتر کردند و نگذاشتند آب به خانۀ او وارد شود. عثمان که از این جهت به تنگ آمده بود، بر فراز بام خانه آمد و خطاب به محاصرهکنندگان گفت: «آیا علی هم در میان شما حضور دارد؟». آنان گفتند: «خیر». گفت: «معلوم است. اگر علی بود، اجازه نمیداد که آب بر روی من بسته شود».
این سخن عثمان به امام علی(ع) رسید. آن حضرت امام حسن و امام حسین(ع) را با گروهی از جوانان بنیهاشم فرستاد تا به عثمان آب برسانند. انقلابیون ابتدا مانع شدند، ولی به حرمت فرزندان پیغمبر(ص) کوتاه آمدند و امام حسن و امام حسین(ع) به عثمان آب رساندند. عثمان نه استعفا میکرد و نه راضی بود که تغییر روش دهد. انقلابیون با دیدن رویکرد او و بهخاطر خوف از اینکه معاویه لشکری به مدینه بفرستد، تصمیم به قتل عثمان گرفتند. طبق برخی نقلها، طلحه و زبیر راه نفوذ به خانۀ عثمان را نشان دادند. بخشی از انقلابیون هم به خانۀ عثمان ریختند و او را کشتند.[۱۱۷]
وقایع دوران حکومت امام علی(ع)
در شرایط جدید، مردم بهدنبال خلیفهای بودند که به جای عثمان بر سر کار بیاید. در این میان، عمار یاسر، ابوقتادۀ انصاری و مالک اشتر ـ که رهبر انقلابیون کوفی بود ـ توجه مردم را به امام علی(ع) جلب کردند. عمار خطاب به مردم گفت: «اگر میخواهید دوباره کسی بر شما حاکم شود که حق و حقوق شما را پایمال کند و از شما دریغ نماید و ظلم و ستم روا دارد، بهسراغ همینها بروید؛ اما اگر میخواهید که حق شما پامال نشود و عدل حاکم گردد، بهسراغ همان کسی بروید که بیست و پنج سال از این جایگاه محروم مانده. هیچ کس شایستهتر از امیرالمؤمنین، علی(ع) نیست».
بیعت مردم با امام علی(ع)
عمار معنویت قابل توجهی داشت و مورد عنایت خاص پیامبر اکرم(ص) بود و در این انقلاب هم بهعنوان سخنگوی مهاجران شناخته میشد؛ بنابراین توانست در نظر مردم اثرگذار باشد. عموم مردم با شنیدن سخنان او گفتند: «حق با عمار است و هیچ کس شایستهتر از علی(ع) نیست». در این هنگام مردم بهسوی امام علی(ع) که در خانه بود روانه شدند. آن حضرت در خطبۀ شقشقیه میفرماید: «با صدای هجوم مردم بیرون آمدم. ابتدا فکر کردم این هجوم برای کشتن من است یا اینکه میخواهند در مقابل من کسی را از بین ببرند». آن حضرت انبوهی جمعیت را به یال کفتار تشبیه کرده و فرموده: «مردم همچون یال کفتار بر سرم ریختند [که با من بیعت کنند]». امیرالمؤمنین(ع) ابتدا نپذیرفت و فرمود: «بهسراغ دیگران بروید. من برای شما وزیر باشم بهتر از این است که امیر باشم». اما مردم گفتند: «ما از ابتدا اشتباه کردیم و باید بهسراغ شما میآمدیم».
امام(ع) عقب عقب میرفت و آنها هجوم میآوردند تا اینکه آن حضرت به دیواری خورد و راه پس و پیش او بسته شد. شدت فشار مردم بهگونهای بود که امام(ع) میفرماید: «پهلوی من آزرده شد. عبای من شکافته گردید. و مردم اصرار میکردند که باید رهبری ما را بپذیری». امیرالمؤمنین(ع) خلافت را نمیپذیرفت تا اینکه مالک اشتر پیش آمد و عرض کرد: «آقا، الآن مردم خود خواهان خلافت شما هستند. اگر نپذیرید، برای بار چهارم از جایگاهی که خدا و پیامبر(ص) برای شما تعیین کردهاند محروم خواهید شد». امام(ع) فرمود: «اینها از روی هیجان و احساسات سخن میگویند. اینان نمیتوانند خلافت مرا تحمّل کنند. شاید این حرف آنها باشد و دیگران تمایلی به من نداشته باشند».
به امام(ع) عرض شد: «شما به مسجد بیایید. همۀ مردم خواهان خلافت شما هستند». امام علی(ع) را با شکوهی خاص همراهی کردند و به داخل مسجد آوردند و بر منبر پیغمبر خدا(ص) نشاندند و عموم مردم برای بیعت با آن حضرت هجوم آوردند. جالب است که امام علی(ع) در روز هجدهم ذیحجۀ سال ٣۵ هجری بر منبر رسول خدا(ص) نشست و مردم با او بیعت کردند؛ یعنی در سالروز غدیر خم. اهلسنت معتقدند که پیغمبر اکرم(ص) دربارۀ جانشینی خود و رهبری مردم، وصیتی نکرده و این امر را بر عهدۀ مردم گذاشته است. البته شیعه این روش را برای تعیین جانشینی رسول خدا(ص) مشروع نمیداند و معتقد است که تعیین خلیفۀ پیامبر(ص) تنها بهدست خدای متعال است و حتی پیامبر(ص) هم جانشین را تعیین نمیکند، بلکه او را معرفی مینماید. اما براساس ملاک اهلسنت، این واقعه که منجر به خلافت ظاهری امیرالمؤمنین(ع) شد، مردمیترین انتخابی است که در صدر اسلام رخ داد.[۱۱۸]
واکنش در برابر مخالفان
تنها افرادی انگشتشمار که شاید به ده نفر هم نمیرسیدند، حاضر به بیعت با امام علی(ع) نشدند. اینان اصحابی بودند که در زمان خلیفۀ پیشین، موقعیتهای قابل توجه و اموال فراوانی بهدست آورده بودند و میدانستند که در خلافت امام علی(ع) از این رانتها بیبهره خواهند ماند. مشهورترین کسانی که از بیعت امتناع کردند عبارتاند از: سعد بن ابی وقاص، محمد بن مسلمه انصاری، اسامة بن زید، زید بن ثابت، زید بن ارقم، عبدالله بن عمر و حسان بن ثابت. این افراد در مرکز حکومت، یعنی مدینه قرار داشتند. گروه دیگری هم در مصر بودند که از بیعت با امیرالمؤمنین(ع) خودداری کردند. امام(ع) نسبت به گروه اول سختگیری نکرد و آنان را به حال خودشان واگذاشت و حتی از بیتالمال هم محرومشان نساخت، اما بر گروه دوم سخت گرفت و به حاکم خود دستور داد که آنها را ملزم به بیعت کن و اگر بیعت نکردند، تبعید کن و اگر مقاومت کردند، با آنها مقابله کن.
دلیل این سیاست این بود که مخالفانی که در مدینه بودند، انگیزههای مختلفی داشتند و با یکدیگر هماهنگ نبودند؛ ازاینرو امام علی(ع) فرمود: «تا وقتی که آنها دست به سلاح نبردند و دشمنی آشکاری نکردند، ما با آنها کاری نداریم». اما مخالفان مصری سازماندهی منظم و پایگاه مشخصی داشتند و با معاویة بن ابیسفیان ـ که حاضر به کنارهگیری از حکومت شام نبود ـ سر و سرّی داشتند. درواقع، آنان دشمن بالقوهای بودند که با دشمن بیرونی در ارتباط بودند و میتوانستند خطراتی جدی برای حکومت امام(ع) بهوجود آورند.[۱۱۹]
تبیین سیاستهای کلی
امیرالمؤمنین(ع) در نخستین روز خلافت، در ضمن خطبهای مردم را به سبب عملکردی که پس از رحلت رسول خدا(ص) داشتند و موجب شدند که حق در جایگاه خود قرار نگیرد، سرزنش کرد و فرمود: «عذر شما پذیرفته شده نیست، اما اکنون با گذشته کاری نداریم؛ از این پس با من همراه باشید. خانۀ ما اهل بیت، محل رفت و آمد فرشتگان است. سعادت دنیا و آخرت در گرو پیروی از ما است». همچنین فرمود: «من بهگونهای عمل میکنم که حق و حقوق شما بهدرستی پرداخت شود»؛ یعنی عدل بهمعنای واقعی پیاده شود. امام(ع) در روز دوم نیز خطبهای بلیغ خواند و در ضمن آن، سیاستهای کلی حکومت خود را تبیین فرمود. آن حضرت فرمود: مواضع من همچون دوران پیغمبر(ص) محکم، قاطع و سازشناپذیر است؛ یعنی اگر سیاستی را در پیش گرفتم، انعطاف در آن راهی ندارد و قاطعانه عمل خواهم کرد. و نیز بیان فرمود که من میخواهم شما را به ارزشهای دوران رسالت پیغمبر(ص) برگردانم که در این بیست و پنج سال مردم بسیار از آن فاصله گرفته بودند.
همچنین فرمود: «درآمدهای نامشروع از بیتالمال که خلفای پیشین میدادند همه قطع خواهد شد و اگر کسی خدمتی برای اسلام کرده است پاداش آن را باید در قیامت بگیرد نه در دنیا و از بیتالمال». نکتۀ چهارمی که امام(ع) بیان فرمود، بازگرداندن تمام اموالی که به ناحق به داده شده بود. امام(ع) هشدار داد که همۀ این اموال را بازخواهد گردانید، حتی اگر مَهر زنان خود کرده باشند. آن حضرت فرمود: «این اموال خدا و مردم بوده و خلفای پیشین اگر ناحق به شما چیزی داده باشند، من همه را بررسی میکنم و به بیتالمال باز میگردانم». مورد دیگر که از کلام حضرت قابل برداشت است، این است که خدا راه جنگ و قتال با اهل قبله و مسلمانان را برای امام(ع) باز گذاشته است؛ یعنی اگر کسانی که بهظاهر دم از اسلام میزنند، در برابر سیاستهای عادلانۀ امام علی(ع) بایستند، باید منتظر مقابلۀ آن حضرت باشند. سپس فرمود: «خدا درد این امت را با دو چیز درمان میکند؛ یکی تازیانه و دیگری شمشیر». یعنی انحرافها به جایی رسیده که نیاز به تأدیب یا سرکوب وجود دارد، وگرنه اصلاح صورت نمیگیرد.[۱۲۰]
اقدامات امام علی(ع) برای اجرای عدالت
بسیاری از مردم، وقتی سخنان امام علی(ع) را دربارۀ تغییر شیوۀ نادرست پیشین و اجرای عدالت و جلوگیری از چپاول بیتالمال میشنیدند، گمان نمیکردند که آن حضرت، به این سیاستها عمل کند. اما امیرالمؤمنین(ع) سیاستهایی را که در روزهای نخست برای مردم تبیین کرده بود، بهطور دقیق به اجرا گذاشت.
۱ـ عزل حاکمان فاسد: امام علی(ع) تقریباً شش ماه در مدینه حضور داشت و سپس مجبور به ترک مدینه شد تا فتنۀ جمل را از بین ببرد. آن حضرت در همین مدت کوتاه، اقدامات مهمی در راستای تحقق عدالت به اجرا گذاشت. از نخستین اقدامات امام علی(ع) عزل حاکمان فاسد دوران عثمان بود. این حاکمان، بدسابقه بودند و در دوران مسئولیت خود، عملکردی ضدّ اسلام داشتند و یک فرد صالح هم در میان آنها پیدا نمیشد. اکثر آنان، بهخاطر خویشاوندی با عثمان به قدرت رسیده بودند.
٢ ـ تقسیم عادلانۀ بیتالمال: دومین اقدام مهم امام علی(ع) تقسیم عادلانه و برابر بیتالمال در بین مردم بود. آن حضرت تنها خلیفهای است که بهمعنای واقعی کلمه عدل را در جامعه پیاده کرد. آن حضرت هم در عرصۀ اقتصادی و هم در عرصۀ اجتماعی درپی اجرای عدالت و رفع تبعیض از انسانها بود. بیتالمال در سال ٢٠ هجری، در دوران خلافت عمر بن خطاب تأسیس شد. از همان زمان، در توزیع بیتالمال، تبعیضهای عجیبی صورت گرفت. در میان مسلمانان، مهاجران سهمی بیشتر از انصار داشتند و در میان مهاجران، قریشیها اولویت یافتند و رزمندگان بدر و احد نیز برتر دانسته شدند. این تقسیمات نابرابر در انصار هم وجود داشت و بر پایۀ آن، اوسیها را بر خزرجیها برتری میدادند. تبعیضات دیگری هم در تقسیم بیتالمال بود؛ مثلاً زنان هیچ سهمی نداشتند.
با روی کار آمدن عثمان، تبعیضها بیشتر شد. در زمان او درآمدهای بیتالمال بسیار گسترش یافت و خلیفه این اموال فراوان را بیحساب و کتاب به دو گروه بذل و بخشش میکرد: یکی بنیامیه که خویشاوندان او بودند و دیگری، رجال بانفوذی که عثمان از نفوذشان واهمه داشت. اشراف قبایل و برخی از اصحاب با سابقه از این طیف بودند. اما امام علی(ع) همانگونه که از ابتدا فرموده بود، این تبعیضها را از بین برد و همه را یکسان دید. ایشان برای زنان و حتی بردگان هم سهمیهای مقرّر کرد. از این پس بردگان هم بهاندازۀ اربابان خود و مانند دیگر مردم، از بیتالمال دریافت میکردند. این توزیع عادلانه، بر بسیاری گران آمد و موجب بروز اولین مخالفتها با امام علی(ع) شد. امام(ع) به ابو رافع، متولّی بیتالمال دستور داد که آماری از حاضران در مدینه فراهم کند؛ چه کسانی که اسم آنها پیش از این در فهرست دریافتکنندگان بیتالمال بوده و چه آنها که در این فهرست قرار نداشتند. حتی انقلابیونی که از شهرهای دیگر وارد مدینه شده بودند نیز باید در این فهرست قرار میگرفتند. امام(ع) همچنین به او فرمان داد که موجودی بیتالمال را هم بررسی کند و به آن حضرت گزارش دهد.
کسانی بودند که در زمان خلفای پیشین، هزاران درهم و دینار دریافت میکردند و اکنون امام علی(ع) به آنان سه دینار میداد. پس از مشاهدۀ این تقسیم، جماعتی نزد امام(ع) آمدند و اعتراض کردند که در میان آنان، حتی افراد صالحی مانند سهل بن حنیف نیز حضور داشتند. او گفت: «یا امیرالمؤمنین، شما به من همان مقدار از بیتالمال دادی، که به بردۀ من عطا کردی». این تقسیم برای او بسیار گران بود که با بردۀ خود به یک اندازه در بیتالمال سهیم باشد. امام(ع) چوبی در دست داشت. با آن دو خط موازی روی زمین کشید و فرمود: «در خلقت خدا نظر افکندم. هیچ تفاوتی بین اولاد اسحاق و اسماعیل نیافتم. همۀ شما بندگان خدا هستید و در منظر من هیچ کسی بر دیگری برتری ندارد». این سیاست بسیار دقیق و عادلانهای بود که مردم نظیر آن را در روش خلفای قبل ندیده بودند.
۳ ـ بازگرداندن اموال بیتالمال: چنانکه بیان شد، امام علی(ع) در ابتدای خلافت بیان فرمود که حتی اموالی را که در گذشته به ناحق از بیتالمال بیرون رفته، پس میگیرد. امام علی(ع) این کار را از خانۀ عثمان آغاز کرد. ابتدا حقّ عثمان را از بیتالمال محاسبه کرد و عدهای را فرستاد تا اموال او را بررسی کنند. آنان دیدند که این یک نفر، چند هزار دینار طلا و چند صد هزار درهم نقره در خانه دارد و در اصطبل او دویست اسب نگهداری میشود. تمام اینها مصادره و به بیتالمال بازگردانده شد. با شروع این بررسیها، فرارها و نارضایتیها آغاز شد. بسیاری از اینکه با امام(ع) بیعت کردند پشیمان شدند؛ زیرا میدیدند که اموال و منافعشان در حال از بین رفتن است. برخی از آنان گفتند: «تا علی بر ما و اموال ما دست پیدا نکرده، اموالمان را برداریم و از مدینه بگریزیم». گروهی از آنان به شام گریختند و گروهی هم به مکه رفتند.
۴ ـ افزایش حقوق نظامیان: امام علی(ع) اجازۀ مصرف نادرست بیتالمال را به احدی نمیداد. ولی در جایگاه حق و مواردی که مصلحت نظام اسلامی اقتضا میکرده، بسیار سخاوتمند بوده و وجوه کلانی را هزینه میکرده است. خلفای پیشین به نام انتشار اسلام، دست به فتوحاتی در کشورهای اطراف زده بودند و این برای مردم عادی شده بود. با این روش، فریضۀ جهاد ـ که درحقیقت برای دفاع از اساس اسلام و مقابله با دشمنان دین واجب شده ـ به غارتگریهای دورۀ اعراب جاهلیت تبدیل شده بود. امام علی(ع) با اصل چنین فتوحاتی مخالف بود، اما بهخاطر اعتلای اسلام و اینکه خلفا با روشهای غلط موجب نابودی اساس دین نشوند، اگر مورد مشاوره قرار میگرفت، رهنمودهای لازم را به خلفا ارائه میکرد، اما وقتی خود به خلافت رسید، این فتوحات را متوقّف نمود. اینگونه فتوحات تنها به قلمرو حکومت میافزود، ولی بهمعنای انتشار اسلام و افزوده شدن مسلمانان نبود. در عهد عثمان تقریباً همۀ ایران عصر ساسانی به قلمروی مسلمانها اضافه شده بود، ولی بخش اندکی از آنان اسلام آورده بودند و بقیه بر آیین زرتشتی یا مزدکی باقی بودند. دستگاه خلافت هم تلاش چندانی برای مسلمان شدن آنها نمیکرد؛ زیرا تا زمانی که مسلمان نبودند، باید جزیه میدادند و این به سود حکومت بود. امیرالمؤمنین(ع) مرزها را حفظ کرد، اما فتوحات ماورای مرزها را متوقف نمود. حقوق نظامیان را هم دو برابر کرد. این کار موجب میشد که اولاً حکومت اسلامی ارتشی نیرومند و آماده داشته باشد و ثانیاً سپاهیان احساس نمیکردند که با قطع این فتوحات، موقعیت مادی خود را از دست دادهاند. طبیعتاً بودجۀ بسیار زیادی صرف این افزایش میشد؛ چراکه در آن زمان، حکومت اسلامی، چندین هزار نیروی نظامی داشت. اما این کار مصالح بزرگی برای اسلام و مسلمین به ارمغان میآورد.[۱۲۱]
جنگ جمل
عدهای از کسانی که در بیعت با امام علی(ع) پیشقدم شده بودند، در همان سال اول متوجه شدند که ادامۀ حکومت آن حضرت، با منافع مادی آنان سازگاری ندارد؛ ازاینرو بیعت خود را شکستند و پرچم مخالفت با امام(ع) را برافراشتند. این گروه را ناکثین (یعنی پیمانشکنان) میگویند. بدینترتیب اولین بخش از روایت رسول خدا(ص) تحقق پیدا کرد؛ زیرا بنا بر نقل شیعه و سنّی آن حضرت به امام علی(ع) فرموده بود که «یا علی، پس از من، با سه گروه ناکثین و مارقین و قاسطین قتال خواهی کرد».[۱۲۲]
اگر این روایت نبوی نبود، اکثریت عالم اسلام باتوجه به دیدگاههای خودشان، آن حضرت را در طول تاریخ بهخاطر این جنگها مذمّت میکردند، اما در مواجهه با این روایت، چارهای جز تأیید اقدام امام(ع) نداشتهاند. فتنۀ ناکثین بهدست برخی از اصحاب با سابقۀ رسول خدا(ص) پدید آمد. در رأس این گروه، دو شخصیت برجسته، یعنی طلحة بن عبیدالله تیمی و زبیر بن عوام اسدی قرار داشتند. آنان با حمایت همهجانبۀ بخشی از بیت پیامبر(ص) فتنهای عظیم علیه امام علی(ع) برپا کردند و جنگی به راه انداختند که در تاریخ به جنگ جمل معروف شد.[۱۲۳]
عوامل فتنهانگیزی طلحه و زبیر
فتنهانگیزی این دو، چهار عامل اصلی داشت که بهطور مختصر دربارۀ آن سخن میگوییم:
- طلحه و زبیر و امثال آنها نمیتوانستند عدالت علوی را بهخصوص در عرصۀ اقتصادی تحمل کنند. این دو بهخاطر سیاستهای عثمان، ثروتهای هنگفتی از بیتالمال بهدست آورده بودند. امام علی(ع) نهتنها آنها را از این منافع نامشروع محروم کرده بود، بلکه درصدد بازگرداندن این اموال بود.
- طلحه و زبیر تصور میکردند که اگر در بیعت با امام(ع) پیشدستی کنند، آن حضرت پستهای درجه یک حکومت را به آنها میدهد، اما وقتی مناصب تعیین شد، دیدند که امام(ع) هیچ جایگاهی برای آنان در نظر نگرفته.
- طلحه و زبیر میدیدند که بسیاری از سرشناسان، مانند خودشان از سیاستهای امام علی(ع) ناراضی هستند. بهخصوص بنیامیه که خویشاوندان عثمان بودند، مخالفت شدیدی با آن حضرت داشتند. آنان گمان کردند که میتوانند از این موج نارضایتی استفاده کنند و شورشی علیه امام علی(ع) به راه اندازند. و فکر میکردند که اگر امام(ع) از خلافت برکنار شود، دیگر نوبت آنها است و کسی با سوابق آنها وجود ندارد. طمع خلافت موجب شد که آنان بر موج مخالفتهای خواص سوار شوند تا حکومت امیرالمؤمنین(ع) را براندازند.
- طلحه و زبیر در انقلاب علیه عثمان حضور داشتند و حتی مردم مدینه را بر ضدّ عثمان شوراندند و راه نفوذ به خانۀ عثمان و قتل او را به انقلابیون نشان دادند. اما وقتی به اهداف خود نرسیدند، از بنیامیه احساس خطر کردند و ترسیدند که خویشاوندان عثمان آنان را بهخاطر نقشی که در شورش و قتل خلیفه داشتند، از بین ببرند؛ بنابراین در پوشش خونخواهی عثمان این فتنه را برپا کردند.[۱۲۴]
خروج طلحه و زبیر از مدینه
طلحه و زبیر بیعت خود را با امام علی(ع) شکستند و تصمیم گرفتند که با از بین بردن حکومت آن حضرت، خودشان بر این مسند قرار گیرند. این دو برای عملی کردن اهداف خود، باید از مدینه خارج میشدند؛ ازاینرو نزد امام(ع) آمدند و از آن حضرت اجازه خواستند که برای عمره به مکه بروند. امام(ع) به آنان فرمود: «شما قصد عمره ندارید، بلکه قصد خیانت دارید». آنها قسم خوردند که ما میخواهیم عمره بگزاریم و بازگردیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «پس بار دیگر با من بیعت کنید». این دو نیز دوباره با امیر مؤمنان(ع) بیعت کردند و رفتند.[۱۲۵] آنان همینکه از نزد آن حضرت خارج شدند، در جمع افرادی که گردشان جمع شده بودند گفتند: «این ما بودیم که مردم را علیه عثمان شوراندیم و علی(ع) در خانۀ خود نشسته بود، اما همین که به خلافت رسید، ما را فراموش کرد؛ لذا ما را با او کاری نیست».
آنان به مکه رفتند و چون بهتنهایی نمیتوانستند کاری از پیش ببرند، به عایشه پیوستند که در مکه مردم را علیه حکومت امام علی(ع) تحریک میکرد. اینان برای قیام خود، خونخواهی عثمان را بهانه کردند تا بدینوسیله بتوانند دوستان عثمان را گرد خود جمع کنند و عوام مسلمین را هم بفریبند. آنان گفتند: «عثمان مظلوم کشته شده و باید خون او قصاص شود و علی(ع) و پیروان او باید تقاص قتل عثمان را بدهند». این یکی از طنزهای بسیار تلخ تاریخ اسلام است که عوامل اصلی قتل عثمان، با ادعای خونخواهی او علیه کسی شورش کنند که هیچ نقشی در این زمینه نداشته است.[۱۲۶]
بررسی عملکرد عایشه
برای اینکه بدانیم چرا عایشه به مخالفت با امام(ع) پرداخت و از آتشافروزان جنگ شد، باید برخی از حقایق تاریخ را بیان کنیم. منابع تاریخی آوردهاند که عایشه نسبت به عثمان نفرت و کینه داشت. دلیل نفرت عایشه این بود که او در زمان عمر بن خطاب بیشترین درآمد را از بیتالمال داشت. او دوازده هزار درهم یا دینار از عمر دریافت میکرد که بالاترین حقوقی بود که در زمان خلیفۀ دوم پرداخت میشد. عثمان پس از رسیدن به خلافت، این میزان را برای عایشه زیاد دید و حقوق او را پایین آورد؛ درحالیکه مبالغ بسیار بیشتری را به خویشان خود میبخشید. دلیل حمایت عایشه از طلحه و زبیر این بود که طلحه پسر عموی او و زبیر هم شوهرِ خواهرش اسماء بود. این خویشاوندی موجب میشد که عایشه از این دو حمایت کند؛ زیرا میدانست با روی کار آمدن آنها جایگاه خودش هم ارتقا مییابد.
در این گیرودار، روزی عایشه تصمیم گرفت به مدینه بیاید و خود شاهد سرنگونی عثمان باشد. به این قصد حرکت کرد و در بین راه به کاروانی برخورد که از مدینه میآمد و یکی از بستگان او در آن کاروان حضور داشت. از او دربارۀ اوضاع مدینه پرسید. آن شخص گفت: «مردم عثمان را کشتند». عایشه از شنیدن این خبر چنان به وجد آمد که از شتر خود پیاده شد و به زمین افتاد و سجدۀ شکر بهجا آورد و گفت: «خدا عثمان را از رحمت خود دور کند. در آخر کار، او را به سزای اعمال خود رسانید». همین که نفس راحتی از شنیدن خبر مرگ عثمان کشید، به آن فرد گفت: «چه کسی خلافت را در دست گرفت؟». او که انتظار داشت طلحه یا زبیر به خلافت رسیده باشند، خبری شنید که برای او بسیار سنگین بود. آن شخص گفت: «محور قضایا بهدرستی چرخید و خلافت بهدست اهل آن افتاد». عایشه پرسید: «چه کسی؟». گفت: «امام علی، علی بن ابیطالب(ع)». عایشه از شنیدن این خبر چنان ناراحت شد که گفت: «روی مرکب من را از شهری که علی در آن به خلافت رسیده بازگردانید» و از همانجا به مکه برگشت. آن شخص در کنار عایشه بهسوی مکه حرکت میکرد. همو نقل میکند که دیدم عایشه دارد با خود سخنانی را زمزمه میکند. به سخنان او توجه کردم، دیدم میگوید: «به خدا سوگند، عثمان مظلوم کشته شد و پیروان علی در قتل او سهیم بودند».
آن شخص گفت: «سبحان الله! چه کسی بود که الآن با شنیدن خبر قتل عثمان سجدۀ شکر بهجا آورد و گفت: خدا عثمان را به سزای اعمال خود رسانید؟». عایشه که تا چندی پیش در مکه مردم را علیه عثمان میشورانید، اکنون بر ضد حکومت امیرالمؤمنین(ع) سخن میگفت و خونخواهی عثمان را بهانۀ مخالفت با امام(ع) قرار داده بود.[۱۲۷]
نقش معاویه در فتنۀ ناکثین
معاویه که در شام مستقر بود، وقتی شنید که طلحه و زبیر با حمایت عایشه قصد دارند علیه امام علی(ع) قیام کنند، دو نامه نوشت؛ یکی برای طلحه و دیگری برای زبیر و در ضمن این نامهها، از آنان حمایت کرد و گفت: «من از همه طریق در خدمت شما هستم و کمک میکنم که علی را از حکومت پایین آورید. پس از آن با تو بیعت میکنم و بعد از تو با دیگری». او برای زبیر نوشته بود که اول با تو بیعت میکنم و سپس با طلحه و برای طلحه عکس این را گفته بود. طلحه و زبیر از حمایت معاویه استقبال کردند. معاویه آنان را به شام دعوت کرده و گفته بود: «شام را پایگاه خود قرار دهید». آنها میدانستند که جایگاه محکم معاویه، بسیار به آنان کمک خواهد کرد.
پس از این، طلحه و زبیر، خروج خود را علنی و اعلام کردند که میخواهند حکومت امام(ع) را ساقط نمایند. آنان میخواستند به شام بروند، ولی معاویه همینکه متوجه موضوع شد، نامههایی با امضاهای مجهول نوشت و طلحه و زبیر را به خود بدبین کرد و آنان هم از رفتن به شام منصرف شدند. معاویه نمیخواست طلحه و زبیر وارد شام شوند؛ زیرا آنان اگر با حمایت عایشه به شام میآمدند، معاویه چارهای جز کنارهگیری از قدرت نداشت و باید کار را به آنان میسپرد، و او هرگز نمیخواست چنین کاری کند؛ زیرا درپی گسترش قدرت خود بود. بنابراین کاری کرد که شورش برپا شود، ولی دردسری برای او بهوجود نیاید.[۱۲۸]
عوامل موفقیت در برپایی فتنه
چگونه طلحه و زبیر و عایشه موفق شدند، بیست هزار نفر را از مکه زیر پرچم خود در آوردند و پس از هجوم به بصره نیز ده هزار نفر را با خود همراه کنند و لشکری عظیم را برای مبارزۀ مسلحانه علیه رهبر جهان اسلام فراهم آورند؟ این در حالی است که امام علی(ع) در زمان خلافت خود ـ بنا بر بالاترین تعدادی که در تاریخ نقل شده ـ نتوانست دوازده هزار نفر را بسیج کند. علت این امر تبلیغات گستردهای است که پیمانشکنان علیه امام(ع) برپا کردند؛ همان چیزی که در اصطلاح سیاسی امروز، به «جنگ نرم» یا «عملیات روانی» معروف شده است.
عثمان بهسبب عملکردهای نادرست خود چنان منفور بود که بنا بر نقلی، هیچ کس حاضر نشد بر جنازۀ او نماز بخواند و جنازهاش را بدون نماز خاک کردند. بنا بر نقلی دیگر فقط یکی از فرزندان او و دو یا سه نفر از بنیامیه بر او نماز خواندند. این نفرت و مطرود بودن به جایی رسید که اجازه ندادند جسد عثمان در بقیع دفن شود و مجبور شدند او را در قبرستان یهودیها خاک کنند. البته وقتی که معاویه به قدرت رسید، نتوانست این مطلب را تحمل کند؛ ازاینرو بقیع را بهقدری گسترش داد که به قبرستان یهودیها رسید تا بدینصورت بگویند قبر عثمان هم در بقیع است. اما عملیات روانی دشمنان امام علی(ع) چنین فرد منفوری را به خلیفهای مظلوم تبدیل میکند که باید انتقامش گرفته شود؛ آنهم از کسی که نقشی در قتل او نداشته و بهعکس در مقاطعی عثمان را یاری کرده و انقلابیون را به آرامش فراخوانده. جنگ نرم دشمن موجب شد که جماعت انبوهی فریب بخورند و بدون تحقیق، امام علی(ع) را مسئول قتل عثمان بدانند.
در جنگ نرم، دروغ، خیانت و جوسازی، حرف اول را میزند و دشمنان امام(ع) برای رسیدن به اهداف خود، از هیچ یک از این اقدامات و کارهایی فراتر از آن هم، ابایی نداشتند. آنان همۀ اصول اخلاقی را زیر پا گذاشتند تا امیرالمؤمنین(ع) را کنار بگذارند. متأسفانه جهل و نادانی جامعۀ مسلمین به کمک آنان آمد و موجب شد امام علی(ع) که در نبردهای دشوار، هرگز هماوردی نداشت و همیشه پیروز میدان بود، در عرصۀ جنگ نرم چیرگی نیابد؛ زیرا ساحت قدسی آن حضرت، پاکتر از آن بود که بخواهد مانند دشمنان خود، به دروغ و حیله و فریب روی آورد؛ درحالیکه جامعۀ آن زمان، بیش از آنکه تابع حقیقت باشد، درپی همین هیاهوها بود.[۱۲۹]
اقدام امام علی(ع) برای سرکوب فتنه
امام علی(ع) وقتی شنید که پیمانشکنان بهسوی بصره میروند به عثمان بن حنیف، فرمانروای بصره نامه نوشت و به او فرمود که وقتی پیمانشکنان به بصره رسیدند، با آنها مذاکره کنید و اگر توانستید با مذاکره مانع شورش آنها شوید، مانند میهمان از آنها پذیرایی کنید تا من برسم؛ اما اگر دیدید که بر جنگ و سرکشی اصرار دارند با آنها مقابله کنید تا خدا میان ما و آنها داوری کند».[۱۳۰]
خیانت ابوموسی اشعری
وقتی امام(ع) میخواست از مدینه خارج شود تنها چهارصد نفر و به نقلی، هفتصد نفر به یاری آن حضرت آمدند؛ ازاینرو وقتی امام(ع) به ربذه رسید، از آنجا نامهای به ابوموسی اشعری، حاکم کوفه نوشت و به او فرمان داد که مردم را بسیج کند و بهسوی امام(ع) بفرستد. افرادی را نیز برای پیگیری این کار فرستاد. کوفه شهری نظامی و آماده بود؛ ازاینرو یاریگری کوفیان میتوانست نقش مؤثری در سرکوبی فتنه داشته باشد. پس از این، امام(ع) حرکت کرد و در ناحیهای به نام ذی قار توقف نمود تا نیروهای کمکی برسند. اما ابوموسی اشعری دستور امام(ع) را زیر پا نهاد و خطاب به مردم کوفه گفت: «اگرچه امام علی(ع) چنین دستوری داده، ولی من به شما توصیه میکنم که از خانههای خود بیرون نیایید و در این فتنه حضور پیدا نکنید».
خیانت ابوموسی باعث شد که کسی از کوفه حرکت نکند. امیرالمؤمنین(ع) امام مجتبی(ع) و عمار یاسر را فرستاد تا ابوموسی را وادار به بسیج مردم کنند، ولی او نمایندگان امام(ع) را معطل کرد و مانع بسیج مردم شد. این بار امام علی(ع) مالک اشتر را فرستاد و برای کوفیان پیغام فرستاد که شما خود خواستید که این فرد حاکم کوفه باشد و من از ابتدا میخواستم او را بردارم. فرمانی هم برای عزل ابوموسی صادر فرمود و در این فرمان نشان داد که ابوموسی در پشت پوشش دروغین تقوا و دیانت، انسانی حریص به دنیا و مطامع آن است. امام علی(ع) در این نامه نوشته بود: «به محض رسیدن این فرمان، از امر ما یعنی حکومت کوفه که میدانم چقدر به آن دلبستگی داری با خفّت و خواری کنارهگیری کن. دستور دادم که در صورت مقاومت به تو بتازند و چون بر تو دست یابند تو را پاره پاره کنند». امام(ع) قرظة بن کعب انصاری را بهعنوان فرمانروای جدید کوفه منصوب فرمود.
در تاریخ نقل شده که ابوموسی با امام مجتبی(ع) و عمار یاسر مشاجره میکرد که ناگهان غلامان او وارد شدند و گفتند: «مالک اشتر دارالعماره را گرفت و ما را مضروب کرد و بیرون انداخت». پیش از آنکه ابوموسی بتواند اقدامی کند، مالک اشتر وارد شد و او را با خواری از این جایگاه عزل کرد. فرمان عزل او را خواند و قرظة بن کعب حاکم کوفه شد. خیانت ابوموسی اشعری موجب شد که بخش اندکی از سپاهیان کوفه بهسوی امام(ع) حرکت کنند. کوفهای که دهها هزار نظامی داشت، سپاهی شش هزار نفری برای یاری آن حضرت مهیا کرد. بیشترین تعدادی که در این ماجرا برای سپاه کوفه نقل شده، دوازده هزار نفر است. آنان در ذی قار به امام علی(ع) پیوستند، اما فرصتسوزی ابوموسی موجب شد که قبل از رسیدن لشکر کوفه، پیمانشکنان به بصره برسند.[۱۳۱]
ماجرای حوأب
لشکر طلحه و زبیر، پیش از رسیدن به بصره، در منطقهای توقف کرده بودند. شبهنگام صدای پارس سگها آرامش لشکر را به هم ریخت. عایشه پرسید: «این منطقه چه نام دارد؟». گفتند: «حوأب». عایشه آشفته شد و گفت: «مرا به مدینه برگردانید!». گفتند: «چرا؟». گفت: «از رسول خدا(ص) شنیدم که خطاب به همسران خود فرمود: یکی از شما هست که سگان حوأب برایش پارس میکنند آن زمان که برای قتال وصی من در حرکت است. پیامبر(ص) مرا از چنین موقعیتی بازداشته بود». اما عبدالله بن زبیر، خواهرزادۀ او به چهل نفر از اهالی آن منطقه رشوه داد که نزد عایشه بروند و سوگند بخورند که نام این محل حوأب نیست. عایشه نیز این مسئله را حمل بر صحّت کرد و به راه خود ادامه داد.[۱۳۲]
تصرف بصره
وقتی ناکثین به نزدیک بصره رسیدند، عثمان بن حنیف که لشکر خود را برای دفاع از شهر آماده کرده بود، براساس رهنمود امام علی(ع) پیشنهاد مذاکره داد. او ابتدا نزد عایشه رفت. عثمان بن حنیف مرد بزرگ و کارآزمودهای بود؛ ازاینرو چنان محکم و بامنطق با عایشه صحبت کرد که او از پاسخ درمانده شد و گفت: «من نمیتوانم پاسخ تو را بگویم. نزد زبیر برو». عثمان با زبیر هم گفتوگو کرد و او را هم محکوم نمود. سپس زبیر عثمان را نزد طلحه فرستاد، ولی طلحه هم نتوانست از پس منطق عثمان بن حنیف بر آید، اما طلحه چنان به پیروزی خود یقین داشت که به عثمان گفت: «ما جز به براندازی و کنار گذاشتن علی(ع) به چیز دیگری نمیاندیشیم و اگر تو و مردم تابع تو مقابل ما بایستند، با شما خواهیم جنگید». عثمان بن حنیف ناچار شد که دربرابر آنان مقاومت کند. جنگی بین دو گروه در گرفت. در اثنای نبرد، عایشه از فراز شتر خود فریاد میزد و به لشکریان عثمان بن حنیف میگفت: «فرزندان من، به ما بپیوندید و از خلیفۀ مقتول و مظلوم دفاع کنید». او بهگونهای جوسازی کرد و حماسی سخن گفت که در لشکریان عثمان تزلزل پدید آمد. هوا تاریک شد و دو لشکر از هم جدا شدند تا صبح فردا نبرد را از سر بگیرند. عثمان بن حنیف که تزلزل لشکر خود را مشاهده میکرد، ترسید که آنان به دشمن بپیوندند؛ ازاینرو دوباره درخواست مذاکره کرد. عثمان به آنها گفت: «قصد شما از این جنگ چیست؟». گفتند: «ما میخواهیم بصره را برای اهدافی که در نظر داریم بگیریم».
عثمان بن حنیف گفت: «امیرالمؤمنین(ع) اکنون در راه بصره است. اگر شما تعهد کنید که در شهر ضدّ آن حضرت تبلیغ نکنید و به مسجد جامع، دارالاماره و بیتالمال که نمادهای حاکمیت هستند کاری نداشته باشید، دروازههای شهر را میگشایم تا وارد بشوید». طلحه و زبیر و عایشه پذیرفتند و عثمان بن حنیف بهصورت مکتوب از آنها تعهد گرفت و حتی عدهای دیگر از ناکثین نیز این تعهد را امضا کردند. پس از این، عثمان دروازۀ بصره را بر روی آنها گشود و آنان وارد شهر شدند. صبحهنگام وقتی عثمان بن حنیف برای خواندن نماز به مسجد جامع رفت، دید پیمانشکنان مقابل مسجد موضع گرفتهاند و مانع ورود او میشوند. عثمان گفت: «این بر خلاف قراری است که با هم داشتیم». در این هنگام عدهای به فرمان عایشه بر او هجوم آوردند و بهشدت مضروبش کردند. عایشه دستور قتل او را داد، ولی عثمان آنها را ترساند و گفت: «امیر مؤمنان(ع) در هنگام خروج از مدینه برادرم سهل را فرمانروای شهر کرد. سهل اگر بشنود که بلایی بر سر من آمده، از کسان شما در مدینه انتقام خواهد گرفت». آنان ترسیدند و از قتل او منصرف شدند، اما به دستور عایشه، تمام موی صورت او را کندند و با همان جراحتها از شهر بیرون انداختند.
اکنون باید یکی از پیمانشکنان نماز میخواند. در این هنگام بین طلحه و زبیر مشاجرهای درگرفت. هر کدام از این دو که پیش میافتاد، از منظر پیروان، خلیفۀ آینده بهشمار میرفت. در این نزاع، برخی از طلحه حمایت کردند و برخی هم از زبیر. در این بین، عایشه دخالت کرد و گفت: «نه طلحه نماز بخواند و نه زبیر؛ بلکه تا نماز قضا نشده، عبدالله بن زبیر پیش افتد». ناکثین پس از نماز صبح به دارالاماره هجوم آوردند و آنجا را اشغال کردند و کارکنانش را را که وفاداران به امام علی(ع) بودند، به قتل رساندند. پس از آن هم با سرکردگی عبدالله بن زبیر به بیتالمال بزرگ بصره حمله کردند. اموال نیمی از ایران به بیتالمال بصره سرازیر میشد؛ ازاینرو بیتالمال عظیمی بود و به نقلی چهل نفر و به نقل دیگر، چهارصد نفر در آنجا کار میکردند. متولّیان بیتالمال به پیمانشکنان گفتند: «ما بیتالمال بصره را به امام علی(ع) یا نمایندۀ او تحویل میدهیم». اما آنان به زور وارد شدند و همۀ کارکنان آنجا را کشتند و اموال بیتالمال را غارت کردند.
ناکثین به این جنایات اکتفا نکردند و به شناسایی انقلابیونی که علیه عثمان قیام کرده بودند پرداختند و آنها را کشتند. حکیم بن جبلّه عبدی از اصحاب پیامبر(ص) و از بزرگان بصره بود که در آن انقلاب حضور داشت. او و افراد قبیلهاش و گروهی از وفاداران به امام علی(ع) مقابل آنها ایستادند، ولی شکست خوردند. حکیم بن جبلّه به شهادت رسید و عدۀ دیگری هم کشته شدند و شهر بهطور کامل به اشغال پیمانشکنان در آمد. از این پس آنان شروع به جوسازی علیه امیرالمؤمنین(ع) کردند و توانستند از داخل بصره حدود ده هزار نفر را با خود همگام کنند. مجموعه جنایاتی که طلحه و زبیر و لشکریانشان در اشغال بصره مرتکب شدند، به «جنگ جمل اصغر» مشهور شده.[۱۳۳]
برپایی جنگ جمل
امام علی(ع) در راه بصره به عثمان بن حنیف برخورد کرد و از طریق او از حوادث بصره آگاه شد. امام(ع) به بصره رسید و پیمانشکنان نیز لشکر خود را به بیرون شهر آوردند. با اینکه آنها خیانت کرده بودند و قصد براندازی داشتند، امیرالمؤمنین(ع) درپی این بود که از بروز جنگ جلوگیری کند و آنها را از شرارت و مخالفت بازدارد. امام(ع) خطاب به ناکثین فرمود: «اگر شما از این بیعتشکنی توبه کنید و دوباره با من بیعت نمایید و عاملان جنایت بصره را به من تحویل دهید، از گناه شما در میگذرم و میتوانید به زندگیهای خود باز گردید». اما پیمانشکنان که به پیروزی خود یقین داشتند، پیشنهاد امام علی(ع) را نپذیرفتند و بر جنگ اصرار کردند. در این میان، امام(ع) زبیر را نزد خود فراخواند و با یادآوری خاطرهای از دوران رسول خدا(ص) باعث شد که زبیر از جنگ منصرف شود. او از لشکریان کناره گرفت و به سمت مدینه حرکت کرد، ولی فتنۀ عظیمی را که برپاکرده بود فرو ننشاند.
امام علی(ع) بهعنوان آخرین راهکار خطاب به لشکریان خود فرمود: «چه کسی داوطلب شهادت میشود که این قرآن را از ما بگیرد و نزد مخالفان و دشمنان ما ببرد و آنها را که بهظاهر مسلماناند به قرآن و عمل به کتاب خدا دعوت کند؟». جوانی از قبیلۀ بنیعبدالقیس داوطلب شد و قرآن را از امیرالمؤمنین(ع) گرفت و بهسوی ناکثین رفت. او پیمانشکنان را به قرآن و عمل به آن دعوت کرد، اما به فرمان عایشه قرآن و حامل آن را تیرباران کردند. قرآن پاره پاره شد و آن جوان به شهادت رسید. امام(ع) فرمود: «حال که آنها جنگ را آغاز کردند، ما هم با آنها میجنگیم». با اینکه شمار سپاه امام(ع) بسیار کمتر از لشکر دشمن بود، ولی پیمانشکنان شکست سختی خوردند.[۱۳۴]
کشته شدن طلحه و زبیر
در این جنگ، زبیر و طلحه، هر دو کشته شدند. زبیر که از جنگ کنارهگیری کرده بود، در مسیر خود بهسوی مدینه بهدست مردی از قبیلۀ بنیتمیم کشته شد. البته امام(ع) کار قاتل زبیر را سرزنش نمود و فرمود: «زبیر و قاتل او، هر دو اهل دوزخاند». طلحه نیز در اواخر جنگ بهدست مروان بن حکم، پسر عموی عثمان کشته شد. مروان پیش از فرار از جنگ گفت: «مگر ما این جنگ را برپا نکردیم که قاتلان عثمان را قصاص کنیم؟ من یقین دارم طلحه از قاتلان عثمان بوده؛ لذا او را میزنم و میگریزم». مروان طلحه را از پشت سر هدف قرار داد و گریخت. به این ترتیب، طلحه بهدست افراد خودش از پای در آمد.
امام(ع) پس از پیروزی فرمان داد که فراریها را تعقیب نکنند و زخمیها را نکشند و به بصره وارد نشوند و غنیمتی برندارند. برخی از لشکریان میگفتند: «مگر ما پیروز نشدهایم؟ پس باید غنیمت ببریم»، اما امام(ع) آنها را منع کرد. میتوان گفت علت این دستور امام علی(ع) این بود که در جنگ جمل، سازمان دشمن در هم شکست و رهبران شورش از بین رفتند و عایشه نیز به اسارت در آمد. بنابراین فتنۀ جمل در همین جا خاموش شد؛ ازاینرو امیرالمؤمنین(ع) فرمان داد که نه با زخمیها کاری داشته باشند و نه با فراریها.[۱۳۵]
برخورد امام علی(ع) با عایشه
پس از نبرد، امام علی(ع) فرمان داد که عایشه را از کجاوهاش بیرون بیاورند و به خانۀ یکی از بزرگان بصره ببرند تا برای او تعیین تکلیف شود. محمد بن ابیبکر، برادر عایشه که از اصحاب و شیعیان خاص امیرالمؤمنین(ع) بود، به فرمان آن حضرت رفت تا خواهر خود را از آنجا بیرون بیاورد. عایشه با دیدن برادرش شروع به درشتگویی کرد؛ زیرا بهخاطر محبتی که محمد به امام علی(ع) داشت، از او ناراحت بود. امام(ع) بهسراغ عایشه آمد و او را مورد عتاب قرار داد. دربارۀ برخورد امام علی(ع) با عایشه، بهعنوان یکی از سران این فتنه، مطالب متفاوتی آمده است. اکثر منابع اهلسنت موضوع را بهگونهای گزارش کردهاند که گویی امیرالمؤمنین(ع) عایشه را گناهکار نمیدانسته. اما در کتاب ارزشمند فتوح اثر ابن اعثم کوفی که معاصر طبری است و کتابش از منابع دست اول تاریخی است، مطلب بهگونهای دیگر منعکس شده. برخی معتقدند که ابن اعثم شیعه است، ولی براساس پژوهشهایی که انجام دادهام یقین دارم که او سنی بوده، اما در نقلهای خود اعتدال را رعایت کرده و سعی داشته که حقایق را منعکس کند.
او دربارۀ این ماجرا میگوید: وقتی امام علی(ع) بر عایشه وارد شد، شروع به سرزنش او نمود و فرمود: «خدا به تو امر کرد که در خانۀ خود قرار بگیری و در پرده باشی و تبرّج نکنی؛ پس خدا را عصیان کردی و خونها ریختی. به ستم با من میجنگی و مردم را علیه من میشورانی».[۱۳۶] اینها جرایم عایشه بود که امام(ع) یکبهیک آنها را برمیشمرد و او را سرزنش مینمود. البته آن حضرت به احترام پیغمبر خدا(ص) بر او منّت نهاد و از مجازاتش صرف نظر کرد و او را به مدینه بازگرداند. بنا بر نقل ابن اعثم، امام علی(ع) به او فرمود: «اکنون باید به همان جایی بروی که رسول خدا(ص) تو را در آنجا گذاشت تا زمانی که مرگت فرا رسد». عایشه به فرمان امام(ع) در حصر خانگی قرار گرفت و از آن به بعد، تا زمان شهادت امیرالمؤمنین(ع) که حدوداً چهار سال بهطول انجامید، دیگر خبری از عایشه نیست. حتی مفصلترین منابع تاریخی نیز در این بازۀ زمانی چیزی از او نقل نمیکنند. این نشان میدهد که عایشه تحت نظر کامل بوده و اجازۀ خروج از مدینه را نداشته، حتی برای حج یا عمره. در این چهار سال، تنها دو نقل از عایشه در تاریخ ذکر شده؛ یکی مربوط به زمانی است که میشنود برادرش محمد بن ابیبکر بهدست عمرو بن عاص به شهادت میرسد. او در این ماجرا جزع و فزع میکند و جملاتی از او نقل شده است. دوم هنگامی است که خبر شهادت امام علی(ع) را میشنود و اظهار شادمانی میکند.[۱۳۷]
پیامدهای جنگ جمل
جنگ جمل با پیروزی امام علی(ع) خاتمه یافت، ولی پیامدهای شومی برای آن حضرت به همراه داشت که در ادامه به بیان آنها میپردازیم.
- از این پس، قبح شکستن بیعت با خلیفه از بین میرود. پیش از این در اسلام سابقۀ بیعتشکنی نداشتهایم، اما اقدام ناکثین فتح بابی در این زمینه بود.
- معاویه نمیتوانست صلاحیت امام علی(ع) را زیر سؤال ببرد، اما جنگ جمل بهانهای بهدست او داد تا بتواند اقدام تبلیغاتی گستردهای علیه آن حضرت به راه اندازد. او در میان مردم شام امام(ع) را بهعنوان کسی که با همسر پیغمبر(ص) جنگیده و خون اصحاب با سابقۀ رسول خدا(ص) را ریخته معرفی میکرد و از این طریق میخواست صلاحیت آن حضرت برای رهبری جامعه را زیر سؤال ببرد. متأسفانه معاویه در این تبلیغات سوء، موفق شد و توانست مدتی بعد، جبههای عظیم در برابر امام(ع) تشکیل دهد.
- پس از جنگ جمل، بصره که یکی از شهرهای معتبر نظامی بود، از حوزۀ توجه امام علی(ع) خارج شد؛ زیرا باتوجه به خیانت بصریان، این شهر دیگر نمیتوانست پایگاه سودمندی برای حکومت آن حضرت باشد. اگرچه مردم بصره پس از جنگ جمل، دوباره با امام(ع) بیعت کردند، ولی بهخاطر خیانت و همگامی و همپیمانی با پیمانشکنان، مورد سرزنش امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتند. امام(ع) آنان را چنین خطاب کرد: «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَال»[۱۳۸]. (ای کسانی که شبیه مردان هستید، ولی درواقع مرد نیستید). از این پس بصره دیگر بهعنوان شهری که اهل بیت(ع) روی آن حسابی باز کنند، مطرح نشد. امام علی(ع) از این شهر یاران چندانی نداشت. وقتی آن حضرت میخواست به قصد جنگ صفین حرکت کند، به عبدالله بن عباس، فرمانروای آن روز بصره امر فرمود که مردم آنجا را برای کمک اعزام نماید، اما بنا بر بیشترین نقل، تنها سه هزار و پانصد نفر از این شهر به یاری آن حضرت آمدند؛ درحالیکه بصره چند ده هزار نیروی نظامی داشت. بعدها بصره به یکی از مراکز بزرگ ناصبیها و دشمنان اهل بیت تبدیل شد.[۱۳۹].
- پیامد منفی دیگر جنگ جمل این بود که کوفیان در اطاعت امام علی(ع) سست شدند. چنانکه گفته شد، مردم به فتوحاتی که در زمان خلفای پیشین صورت میگرفت عادت کرده بودند؛ زیرا منافع قابل توجهی از این فتوحات نصیبشان میشد. آنان از جنگها اسیر میگرفتند و غنیمتها میبردند. آنان به همراه امام علی(ع) در جنگی شرکت کرده بودند و پس از پیروزی میخواستند بصریان را غارت کنند، ولی امام(ع) مانع شد. آنها گفتند: «مگر ما پیروز نشدهایم؟». امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «بله، ولی این مردم مسلمان بودند و زن و فرزند و اموال آنها دارای حرمت است».
آنها با گستاخی به امام علی(ع) گفتند: «چگونه خون آنها را بر ما حلال کردی، ولی مال آنها را حرام؟!». امام(ع) فرمود: «آنها گروهی سرکش بودند. دیدید که آنها را دعوت کردیم که از طغیان دست بردارند، ولی دست برنداشتند. ما چارهای جز جنگ با آنها نداشتیم». اما لشکریان اصرار داشتند که همسر و فرزند بصریها را به اسارت ببرند و اموال آنها را غارت کنند. در اینجا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «اگر میتوانید همسران اینها را ببرید، عایشه رأس این فتنه است. او سهم کدام یک از شما میشود؟! آیا میتوانید همسر پیغمبر(ص) را بهعنوان کنیز خود ببرید؟!». در اینجا معترضان ساکت شدند، ولی با خود گفتند: «اگر قرار باشد که جنگهای علی برای ما منفعتی نداشته باشد، برای چه با او همراه بشویم؟». بنابراین پس از جنگ جمل انگیزهها برای یاری امام(ع) سست شد و این سستی نتیجۀ شوم خود را در صفین نشان داد. در طول دوران کوتاه خلافت امام(ع) کوفیان در تمام فرمانهای امام علی(ع) کوتاهی میکنند و قلب مبارک آن حضرت را میآزارند.[۱۴۰]
تغییر مرکز حکومت
امام علی(ع) اوضاع بصره را سر و سامان داد و عبدالله بن عباس را بهعنوان فرمانروای جدید این شهر منصوب کرد، ولی دیگر به مدینه برنگشت و کوفه را مرکز خلافت خود قرار داد. پیش از ورود به کوفه نامهای به اهالی آنجا نوشت و در ضمن آن، علت بازنگشتن به مدینه را شرح داد. آن حضرت در این نامه از کوفه و کوفیان با عنوانهای «قبّة الاسلام» و «جمجمة العرب» یاد میکند و بعد میفرماید: «من در بین همۀ شهرها، شهر شما را بهعنوان مرکز خلافت خود برگزیدم. بدانید که مدینه دیگر مدینۀ دوران رسول خدا(ص) نیست. خوبان آن مهاجرت کردند و این شهر امروز حول محور فساد و تباهی میگردد». بنابراین امام علی(ع) به خاطر فسادی که در مدینه گسترش یافته بود، رغبتی به بازگشت به این شهر نداشت، هرچند مدینه همچنان شهری مقدس و محبوب برای آن حضرت بود و مدفن رسول خدا(ص) و فاطمۀ زهرا(س) بهشمار میرفت.[۱۴۱]
کوفه چه ویژگیهایی داشت؟
کوفه در سال ۱۷ هجری تأسیس شد و به همراه شهرهای بصره و فسطاط و دمشق بهعنوان پایگاههای نظامی مسلمین در نظر گرفته شد. در این زمان، خلیفۀ دوم اصحاب رسول خدا(ص) را تشویق میکرد که به این شهرهای جدید مهاجرت کنند. بیشترین و بهترین اصحاب مقیم کوفه شدند. آنها برخلاف نسل جدید مدینه، امام علی(ع) را میشناختند. علاوه بر اصحاب، قبایل برگزیدۀ معروف یمن و شمال حجاز هم در این شهر مستقر شدند. آنان افرادی سرشناس و خوشسابقه بودند. یکی دیگر از دلایل برجستگی کوفه، نقش نظامی آن بود. این شهر از زمان تأسیس، درخشانترین نقش را نسبت به دیگر شهرهای اسلامی در این حوزه داشت. این سپاه کوفه بود که در جنگ نهاوند دولت ساسانی را منقرض کرد. در جنگ قادسیه و فتح مدائن و… نیز کوفیان نقش بسیار مؤثری داشتند. کوفه از این جهت از دیگر شهرها بسیار فراتر بود و فرزندان کوفیان تا نسلها بعد به سوابق پدران خود افتخار میکردند.
اما نکتۀ دیگری هم در کوفه وجود داشت که موجب توجه امام علی(ع) به آن میشد. در زمان خلافت عمر، عمار یاسر (ره) یک سال فرمانروای کوفه شد و بذر تشیّع را در این شهر کاشت. ایرانیان مسلمان هم بیشتر به کوفه میآمدند و آنان نیز از محبان امام(ع) بودند. بعدها در میان اصحاب آن حضرت، اسامی شماری از ایرانیان را میبینیم که از همین منطقه با آن حضرت آشنا شدند. در کنار عوامل انسانی، موقعیت جغرافیایی کوفه نیز برای مرکزیت حکومت اسلامی مناسب بود؛ زیرا در قلب عالم اسلام واقع شده بود و به شرق و غرب و شمال و جنوبِ این منطقه اشراف داشت؛ درحالیکه مدینه در منطقۀ جنوبی واقع شده بود.[۱۴۲]
برخورد امام(ع) با معاویه
امام علی(ع) پس از استقرار در کوفه، متوجه حاکم یاغی شام شد. با اینکه معاویه از اطاعت حکومت مرکزی و خلافت مشروعی که سران اصحاب، آن را روی کار آورده بودند، سرباز زده بود، امام علی(ع) بنا را بر راه حل مسالمتآمیز قرار داد. بعد از رحلت پیغمبر(ص) و قضایای سقیفه، اینگونه در عالم اسلام جا افتاد که مردم مدینه ملاک و محور تعیین خلیفه هستند؛ چون اصحاب با سابقه در آنجا حضور دارند و این شهر امّالقرای عالم اسلام است. بنابراین انتخاب و بیعت آنها با هر شخصی برای مناطق دیگر جهان اسلام، حجت بهشمار میرفت؛ ازاینرو معاویه نمیتوانست از پذیرش خلافت امیرالمؤمنین(ع) سرپیچی کند. اما او بهانه میآورد که قاتلان عثمان نزد امام علی(ع) هستند و ایشان باید آنها را به من تحویل بدهد تا من با او بیعت کنم و از حاکمیت شام کنار بروم.
امیرالمؤمنین(ع) تلاش کرد طوری عمل کند که حساسیت معاویه برانگیخته نشود؛ ازاینرو میخواست نمایندهای نزد او بفرستد که سابقۀ دوستی با معاویه داشته باشد. آن حضرت از اطرافیان خویش پرسید: «چه کسی در کوفه با معاویه سابقۀ دوستی دارد؟». پاسخ دادند: «جریر بن عبدالله بجلی که از سرشناسان قوم بجیله است». قوم بجیله از قبایل یمنی بود. امام علی(ع) او را بهعنوان نماینده خود فرستاد تا معاویه را از یاغیگری بازدارد.
پاسخ معاویه این بود که اولاً باید قاتلان عثمان را برای قصاص به من تحویل بدهی، ثانیاً از خلافت مسلمین کنارهگیری کنی و امر خلافت را به شورای مسلمین واگذار نمایی. امام علی(ع) به این پاسخ اکتفا نکرد و بارها پیکهایی را نزد معاویه فرستاد و تلاش کرد که او را بهطور مسالمتآمیز از این سرکشی باز دارد تا خون مسلمانان ریخته نشود، اما معاویه بر نظر پیشین خود پافشاری نمود. امیرالمؤمنین(ع) در آخرین نامه او را تهدید به جنگ کرد و نوشت: «اگر از این جایگاه کنارهگیری نکنی، با لشکری بهسوی تو خواهم آمد». و نیز فرمود: «همان شمشیری که با آن برادر، جد و دایی تو را کشتم، هنوز در دست من است». اشارۀ امام علی(ع) به جنگ بدر بود که در آن امام(ع) حنظله برادر معاویه، عتبة بن ابیربیعه، پدرِ مادر معاویه و ولید بن عتبه، دایی معاویه را به هلاکت رسانده بود. معاویه پاسخ داد: «من هم آمادۀ مقابله هستم».
بنابراین چندین ماه مکاتبه حاصلی نداشت و امام علی(ع) بهسختی لشکری فراهم کرد و برای مقابله با این یاغی معزول بهسوی شام حرکت کرد. امام(ع) در ماه ذیالقعدۀ سال ٣۶ به دشت صفین رسید و چون ماه حرام بود، مدتی توقف کرد و با فرستادن پیکهایی باز هم میخواست معاویه را از جنگ باز دارد. مدت طولانی استقرار امام(ع) در صفین موجب شد که بخشی از سپاه خسته بشوند و به آن حضرت اعتراض کنند و بگویند: «یا ما را به کوفه بازگردان یا جنگ را آغاز کن». امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «من به حرمت ماههای حرام دست نگه داشتهام؛ همین که ماههای حرام تمام شود، اگر درخواست ما را نپذیرفتند، با آنها وارد جنگ خواهیم شد».[۱۴۳]
منابع
پانویس
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۱.
- ↑ مصنفات شیخ مفید، ج ۱۱ ص ۵؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۴.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۵۵-۱۵۶.
- ↑ الفصل الثانی فی ذکر أسمائه و ألقابه(ع) طبرسی، فضل بن حسن، أعلام الوری بأعلام الهدی (ط- القدیمة)، ص ۱۵۴ و موسوعه الامام امیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص ۷۹.
- ↑ الصحیح من سیره امیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص ۱۵۴ و الیقین باختصاص مولانا علی بامرة المؤمنین نوشته سید بن طاووس.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۴؛ «قَالَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیَ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع) مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ خُلِقَ عَلِیٌّ مِنْ طِینَتِی وَ هُوَ إِمَامُ الْخَلْقِ بَعْدِی یُبَیِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ سُنَّتِی وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ وَ زَوْجُ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَبُو الْأَئِمَّةِ الْمَهْدِیِّینَ»؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (ط القدیمة)، ص ۲۴ و ر.ک: الصحیح من سیره امیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص ۱۴۰ الفصل الرابع الاسماء و الالقاب و الکنی.
- ↑ در نیمه جمادی الاول سال دوم هجرت، پیامبر(ص) و گروهی از مسلمانان در تعقیب کاروان قریش که به سرپرستی ابوسفیان به سوی شام میرفتند؛ تا نقطهای به نام “عشیره” پیش رفتند؛ از همین رو به این غزوه، غزوه عشیره گویند.
- ↑ «قُمْ يَا أَبَا تُرَابٍ! أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَشْقَى النَّاسِ... أُحَيْمِرُ ثَمُودَ عاقِرُ الناقَةِ وَ الَّذِي يَضْرِبُكَ عَلَى هَذَا -يَعْنِي قَرْنِهِ- فَيُخْضَبُ هَذِهِ مِنْهَا -وَ أَخَذَ بِلِحْيَتِهِ-»؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۳۴؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲۶.
- ↑ «سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الرَّيْحَانَتَيْنِ أُوصِيكَ بِرَيْحَانَتَيَّ مِنَ الدُّنْيَا فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ وَ اللَّهُ خَلِيفَتِي»؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۱۹۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۶۶؛ نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۹۸؛ المناقب، موفق خوارزمی، ص۱۴۱.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲۷.
- ↑ «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا فَضْلَهُ، سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ، وَ قَولُهُ تَعَالَى: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: بَلَى، فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: أَنَا رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيُّكُمْ وَ عَلِيٌّ وَلِيُّكُمْ وَ أَمِيرُكُمْ»؛ مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۶۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۱۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۴۸.
- ↑ يا ربّ هذا الغسق الدجيّ *** و القمر المبتلج المضيّ بيّن لنا من حكمك المقضيّ *** ما ذا ترى في اسم ذا الصبيّ؟
- ↑ يا أهل بيت المصطفى النبيِّ *** خصصتمُ بالولدِ الزكيِّ إنَّ اسمه من شامخِ العليِّ *** عليٌّ اشتقَّ من العليِّ کفایة الطالب، گنجی شافعی، ص۴۰۶؛ الفصول المهمه، ابن صباغ، ص۱۷۳ (پاورقی).
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۲.
- ↑ احمد حنبل فضائل امیرالمؤمنین، ص ۱۳۷ و موسوعه الامام امیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص ۶۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۴۲.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۴.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲۹.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص ۴۵۲؛ شیخ مفید الارشاد، ج۱، ص ۶ و برای بررسی اقوال در سال ولادت امیرالمؤمنین(ع)، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ص ۱۸۴.
- ↑ مصنفات شیخ مفید، ج ۱۱ ص ۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲ ص ۶۳ و ۶۴؛ سیره ابن هاشم، ج۱، ص ۱۶۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص ۲۰۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲. من همچون بچه شتری که در پی مادرش میرود در پی رسول خدا، ص بودم و از او جدا نمیشدم. او هر روز نشانه تازهای از اخلاق نیکو برایم اشکار میکرد و به من فرمان میداد که به او اقتدا کنم.
- ↑ ر.ک: فروغ ولایت، ص ۲۸۳؛ سیره پیشوایان، ص ۷۱.
- ↑ ر.ک: مطهری مرتضی، امامت و رهبری، مجموعه آثار ج ۴ ص ۸۵۹؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۲۱ تا ۲۶.
- ↑ «سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ»؛ سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۵۷؛ امینی، عبد الحسین، الغدیر، ج ۳ ص ۲۳۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲ ص ۶۳ و ۶۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید.۵
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج ۲ ص ۱۵۴.
- ↑ مسند احمد، ج ۱ ص ۸۴، ۱۱۸، ۱۱۹ و ۱۵۲.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۳؛ اعیان الشیعه ج ۱ ص ۳۲۴ ـ ۴۲۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۲۱ تا ۲۶.
- ↑ «فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ [وَ] أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ. فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲. ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم شاهد شکافی در اسلام یا نابودی آن باشم که مصیبتش برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر باشد حکومتی که متاع و بهره دوران کوتاه زندگی دنیاست و آنچه از آن بوده است به زودی زوال میپذیرد همان گونه که سراب زائل میگردد.
- ↑ ر.ک: فروغ ولایت، ص ۲۸۳ و سیره پیشوایان، ص ۷۱؛ امام علی(ع) و همگرایی اسلامی در عصر خلافت.
- ↑ الکافی، ج ۵، ص ۷۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
- ↑ نهج البلاغه خطبه ۳، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ٢؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۶؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۴۳.
- ↑ موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۱ ص ۸۶ تا ۹۰، سنن الامام علی، ص ۲۵ تا ۳۱.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ۲۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۸.
- ↑ ر.ک: دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۳۴.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱ ص ۳۶۷؛ تفسیر صافی ج ۳ ص ۷۷؛ کنز الدقائق ج ۶ ص ۴۸۰.
- ↑ ارشاد مفید، ص۴۹۵ و ۴۹۶.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۰۳.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ۲۶ تا ۳۳.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، اسلام و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۱۹۹.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۳۰۸-۳۶۶.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، عدل الهی، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶.
- ↑ اعیان الشیعة، ج ۱ ص ۴۲۱- ۳۲۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷-۹۸؛ دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۰۷؛ دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲؛ موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۱ ص ۸۶ تا ۹۰، سنن الامام علی، ص ۲۵ تا ۳۱؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾«از آن پس كه به آگاهى رسيده اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم». سوره آل عمران، آیه ۶۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۳۶ ص ۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
- ↑ بحار الأنوار، ج ۷ ص ۲۵۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۹۳ تا۱۰۶.
- ↑ ر.ک: مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۶۱۱؛ مطهری مرتضی، حکمتها و اندرزها، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۲۴۹.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۷۸ و ص ۳۳۸ و ج ۲۱، ص ۸۸ ـ ۹۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۹۳ تا۱۰۶.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۱۱.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۶۳ تا۷۵؛ مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۶۰۷ و ۶۱۳.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۱۰۷ تا۱۰۹.
- ↑ «یَا عَلِیُّ أَنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدِی فَوَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَکَ وَ اعْتَدَی عَلَیْکَ»؛ عیون اخبار الرضا، ج ۱ ص ۳۰۳.
- ↑ امالی، شیخ طوسی، ص ۷۲۶؛ «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)».
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۶۰ و ۴۶۱؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۱۰۷ تا۱۰۹.
- ↑ «أَرَى تُرَاثِي نَهْباً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ»؛ نهج البلاغه، نامه:۴۵.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مشکلات علی، ج ۱۶ ص۶۰۳؛ج۲۲، ص ۲۴۹؛ محمدی، عبدالله، امیرمؤمنان علی چلچراغ حکمت ص۱۰۷ تا۱۰۹.
- ↑ خطبه ۲۷، ۳، ۲۵، ۱۸۲ و ۷۰ از نهج البلاغه صبحی صالح.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۶۱۴؛ و انسان کامل، ج ۲۳، ص ۱۸۰؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۱۰۷ تا۱۰۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۸۲.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، مجموعه آثار ج ۱۷، ص ۴۳۵؛ الغدیر، ج ۲ ص ۱۰۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۲۲۰، ۵۸، ۵۹. نمونههایی از آنها در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۶۳ به بعد آمده است.
- ↑ ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۱۰۷ تا۱۰۹.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۹؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۶، ص۱۹.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۱۰.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ «من بندۀ خدا و برادر پیامبرش هستم. و منم صدّیق اکبر. کسی پس از من چنین ادعایی نمیکند، مگر اینکه دروغگو و افترا زننده است». بحارالانوار، ج۳۷، ص۲.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ «این برادرم و وصی و جانشین من است. از او حرفشنوی کنید و اطاعتش نمایید» امالی طوسی، ص۵۸۳
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ «ای علی، تو نسبت به من چنان هارون هستی نسبت به موسی، جز آنکه پس از من پیامبری نیست» بحارالانوار، ج۳۱، ص۴۳۳
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ «آیا مردم پنداشتهاند همان بگویند ایمان آوردهایم وانهاده میشوند و آنان را نمیآزمایند؟ * و بیگمان پیشینیان آنان را (نیز) آزمودهایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب میشناسد و دروغگویان را (نیز) نیک میشناسد * آیا آنان که کارهای بد انجام میدهند پنداشتهاند که بر ما پیشی میگیرند؟ بد داوری میکنند» سوره عنکبوت، آیه ۲-۴.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ کتاب سلیمبنقیس، حدیث یازدهم، ص۶۳۶
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ بحارالانوار، ج٣٠، ص۵٨٨
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابنابیالحدید، ج١، ص٢٣٢
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ فتوح، ج٢، ص۴٨۴
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ٢٧، ص٧٠
- ↑ البته به مرور زمان، اوضاع بصره تغییر کرده و اکنون این شهر بهعنوان یکی از مراکز مهم شیعیان در عراق بهشمار میآید
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی».