کسب و کار در معارف و سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تشویق به کار و تلاش

کار و کوشش برای گذران زندگی و ایجاد رفاه برای خانواده و کمک به دیگران جزو سیره معصومان(ع) بوده است. آنان مردم را به کار و تلاش دعوت می‌کردند و از سستی، تنبلی و بیکاری نهی می‌نمودند. خود نیز به کار و تلاش اقتصادی می‌پرداختند. آنان از انجام کار و تلاش به جهت موقعیت اجتماعی‌ای که داشتند، باز نمی‌ایستادند؛ گرچه در مواردی، با نگاه‌های غیرمنطقی و اعتراض‌آمیز دیگران مواجه می‌شدند. راه‌های کسب درآمد در آن زمان به چند کار محدود می‌شد: کشاورزی، کارگری، دامداری و تجارت که برای هر یک از چهار راه فوق، می‌توان نمونه‌هایی در سیره معصومان دید و آن را ملاک عمل قرار داد. قبل از هر چیز لازم است به‌اختصار اشاره‌ای به اهمیت کار و تلاش در نگاه معصومان داشته باشیم.

در روایات متعددی، تلاشگرِ برای تأمین زندگی خانواده، مانند مجاهد در راه خدا، معرفی شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[۱]: «کسی که برای تأمین زندگی خانواده خود تلاش کند، مانند مجاهد در راه خداست». امام رضا(ع) اجر چنین فردی را بالاتر از مجاهد در راه خدا دانسته است[۲]. امام صادق(ع) شرط پاداش مجاهد در راه خدا را برای چنین فردی، کسب درآمد از راه حلال دانسته است[۳]. اسلام برای اینکه جامعه‌ای پویا و بی‌نیاز و دور از فقر و نکبت ایجاد کند، افراد جامعه را به کار و تلاش دعوت نموده و تنبلی و بیکاری را به‌شدت زشت شمرده است؛ از سوی دیگر چشمداشت افراد را به مصرف از بیت‌المال و اموال عمومی، ناپسند دانسته است. اسلام این قسمت از اموال را برای کسانی قرار داده که به جهاتی دچار فقر شده یا بر اثر حوادث ناملایمی، نیاز پیدا کرده‌اند. معصومان(ع) خود به کار و تلاش می‌پرداختند و از هرگونه تنبلی دور بودند. کار و کسب درآمد راه‌های مختلفی دارد. برخی کارها در آن زمان با دست بوده است، مانند کارگری و کشاورزی و کار در معدن و برخی کارها برای کسب درآمد جنبه دستی نداشته؛ مانند معامله و تجارت که معصومان به همه این شغل‌ها توصیه می‌کردند.

شیخ صدوق از امام صادق(ع) نقل می‌کند که امیرالمؤمنین(ع) علی هیزم جمع می‌کرد و آب می‌آورد و خانه را جارو و نظافت می‌نمود و فاطمه گندم آسیاب می‌کرد، خمیر می‌نمود و نان می‌پخت[۴]؛ یعنی هم زن و هم شوهر برای تأمین آسایش زندگی تلاش می‌کردند و امور خانه را بین خود تقسیم کرده بودند. امام صادق(ع) بیان می‌کند: امیرالمؤمنین(ع) هزار برده را از درآمدی که با تلاش خود به دست آورده بود، آزاد کرد[۵]. اسلام برای اینکه افراد جامعه اسلامی به کار و تلاش بپردازند و نیازمند به دیگری و حتی بیت‌المال نشوند، مسائلی را مطرح کرده است: افراد را از تنبلی نهی کرده و به بی‌نیازی از دیگران توصیه نموده است؛ بهره‌بردن از بیت‌المال و اموال عمومی را نیز مخصوص افرادی خاص قرار داده است. از سوی دیگر برای اینکه فرد همه چیز را فدای کار نکند و به دیگر مسائل و وظایف دینی خود بی‌توجه نباشد، مفاهیم ارزشی متعددی در اسلام مطرح شده است؛ مفاهیمی مانند قناعت، کفاف و زهد که باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد.[۶].

امور مضر به کار و تلاش

شخص وقتی به کار می‌پردازد که انسانی فعال و دارای روحیه تلاشگر باشد. انسان تلاشگر باید دقت داشته باشد و از برخی امور دوری کند و کار خود را به نحو احسن انجام دهد. برخی روحیات و باورها در حین کار، رهزن و با تلاش درست در تضاد است که به نمونه‌ها‌یی از آنها اشاره می‌شود:

تنبلی و بیکاری

معصومان که خود کار می‌کردند و دیگران را نیز به کار و تلاش تشویق می‌نمودند، به مذمت تنبلی و بیکاری پرداخته‌اند. آنان تنبلان را مورد لعن قرار داده‌اند. رسول خدا(ص) افراد تنبل و کَلّ بر جامعه را لعن کرده است[۷]؛ همچنین کسانی که به تأمین نانخوران خود نپردازند، ملعون و دور از رحمت خدا معرفی شده‌اند[۸]. بیکار دشمن خداست و خداوند افراد تنبل را دوست ندارد. موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: خداوند تعالی دشمن دارد بنده‌ای را که بسیار بخوابد و بیکار باشد[۹]. رسول خدا(ص) وقتی از مردی خوشش می‌آمد، می‌پرسید چه حرفه‌ای دارد. اگر بیکار بود می‌فرمود: از چشم من ساقط شد؛ پرسیده شد چگونه؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: زیرا اگر مرد بیکار باشد، از طریق دینش امرار معاش می‌کند[۱۰]. معنای سخن حضرت این است که فرد بیکار به‌اجبار کارهایی بر خلاف شرع انجام می‌دهد؛ برای مثال از مال مردم سوءاستفاده می‌کند، برای دیگران کاری که خلاف شرع است انجام می‌دهد و مزدی می‌گیرد، با تهدید دیگران، از اطلاعاتی که دارد سوءاستفاده می‌کند، به مدح انسان‌های فاسد می‌پردازد و بازیچه آنان قرار می‌گیرد.[۱۱].

احساس نیاز به مردم

نیاز به مردم و به دیگران تکیه‌کردن انسان را از کار و تلاش باز می‌دارد؛ در برابر آن بی‌نیازی یا استغناء قرار دارد که در اسلام ارزش شمرده شده است. احساس بی‌نیازی از دیگران زمینه را برای کار و تلاش فراهم می‌کند. مردی خدمت ابو‌عبدالله صادق(ع) آمد و گفت: من هنر دستی ندارم؛ در داد و ستد نیز شانسی ندارم. من محروم و بی‌نوایم. ابو‌عبدالله گفت: برو کار کن، حمالی کن و بر روی سرت بار بکش و از مردم بی‌نیاز شو. رسول خدا(ص) سنگی را بر دوش خود آورد و در یکی از جالیزهای خود نصب کرد تا جلوی سیلاب را بگیرد. آن سنگ هنوز هم در جای خود باقی است و نمایان نیست که تا چه اندازه در قعر زمین جای دارد[۱۲]. منظور حضرت آن است که ایشان کار کرد و سنگی را برای تأمین نیاز خود جابه‌جا و حمل فرمود و در مسیر آبی قرار داد که بزرگ و در خور توجه است و حمل و نقل آن، انسان را به زحمت می‌اندازد، بنابراین باربری برای رفع نیاز زندگی کار ناپسندی نیست.

بی‌نیازی از دیگران باعث می‌شود شخص همیشه عزت خود را حفظ کند و برای رسیدن به مال، خود را از دیگران بی‌نیاز بداند و خود را از اظهار نیاز به افراد پست یا وابسته که بعداً توقعات بی‌مورد دارند، بی‌نیاز سازد. احمد بن محمد بن ابی‌نصر گوید: به ابوالحسن رضا(ع) گفتم: فدایت شوم، نامه‌ای برای من به اسماعیل داوود کاتب، بنویس شاید از طریق او به مالی برسم. حضرت فرمود: «أَنَا أَضَنُّ بِكَ أَنْ تَطْلُبَ مِثْلَ هَذَا وَ شِبْهَهُ وَ لَكِنْ عَوِّلْ عَلَى مَالِي»[۱۳]: «من کراهت دارم که تو مانند این و مشابه آن را درخواست کنی؛ ولی بر مال من تکیه کن و از آن بهره ببر». امام رضا(ع) ابن‌ابی‌نصر را از درخواست از کاتب حکومت عباسی نهی می‌کند و می‌فرماید: من نیاز تو را برطرف می‌کنم و به تو سرمایه می‌دهم تا کار و تلاش کنی و از حکومت جائر درخواستی ننمایی.[۱۴].

چشمداشت به بیت‌المال

انسان نباید به امید دریافت کمک مالی از بیت‌المال، از کار و تلاش باز بماند؛ زیرا بیت‌المال مصارف خاصی دارد. کار و تلاش آن‌قدر نزد خداوند اهمیت دارد که بنا به نقل امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین(ع)، خداوند به داوود پیامبر وحی کرد که تو بنده خوبی هستی، جز اینکه از بیت‌المال مصرف می‌کنی و با دست خود کاری انجام نمی‌دهی. داوود چهل روز گریه کرد؛ بعد از آن خداوند به آهن دستور داد برای داوود نرم شود. خداوند آهن را برای داوود نرم کرد و او هر روز یک زره می‌ساخت و آن را به هزار درهم می‌فروخت و در مجموع ۳۶۰ زره ساخت و آنها را به ۳۶۰ هزار درهم فروخت و از مصرف بیت‌المال بی‌نیاز شد[۱۵]. بنابراین استفاده از بیت‌المال کار پسندیده‌ای نیست و مورد نهی قرار گرفته است، گرچه مصرف‌کننده آن پیامبر باشد. افراد توانمند از بیت‌المال محروم شده‌اند. مفت‌خوری و بهره‌بردن از درآمد دیگران و بیت‌المال و دریافت زکات برای افراد دارای شغل و توانا در انجام کار در اسلام ممنوع اعلام شده است[۱۶]؛ بنابراین با دوری از تنبلی و چشم‌نداشتن به دیگران و اموال عمومی، می‌توان فردی فعال در صحنه اقتصادی بود و با کار و تلاش، جامعه‌ای بی‌نیاز و مستقل ایجاد کرد.[۱۷].

نکاتی برای تعادل در کار

کار و تلاش برای تأمین مخارج زندگی جزو توصیه‌های اکید اسلام است. در سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم هم این موضوع به‌وضوح دیده می‌شود؛ ولی نباید کار انسان را از وظایف دینی باز بدارد یا کار و کسب درآمد از راه‌هایی باشد که شرعاً مورد نهی قرار گرفته و حرام است. حرص و طمع و آرزوهای دراز باعث می‌شود انسان برای کسب درآمد به راه‌های نامشروع چشم بدوزد و مسیرهای نادرست را برای رفاه بیشتر بپیماید. اسلام افراد را از انجام برخی معاملات و کسب درآمد از طریق منابع مضر و خطرناک نهی کرده و استفاده از برخی اجناس را مورد نهی اکید قرار داده و خرید و فروش آنها را حرام نموده است و کسب درآمد از راه آنها را نادرست دانسته است. در فقه از آن موارد با عنوان مکاسب محرمه یاد می‌شود؛ مانند گرفتن و دادن ربا، خرید و فروش شراب و مواد الکلی و آنچه به افراد زیان می‌رساند، مانند مواد مخدر و معامله حیوانات حرام‌گوشت مانند خوک و امثال آن. اسلام برای معامله هم شرایطی در نظر گرفته است، مانند اینکه افراد کم‌فروشی نکنند، از احتکار کالای مورد نیاز جامعه اجتناب ورزند، از غش به دور باشند و فریبکاری و تدلیس نکنند و گران‌فروشی و تقلب نکنند. برای ایجاد تعادل در کار و تلاش در فرهنگ اسلامی به موضوعاتی برخورد می‌کنیم که مورد توصیه قرار گرفته است؛ به این موارد اشاره می‌کنیم:

سهم منطقی کار و تلاش

همان‌گونه که بیان شد، اسلام انسان‌ها را به کار و تلاش دعوت کرده است؛ ولی در برابر آن از آنها خواسته به وظایف دینی خود هم عمل کنند. کار پسندیده است، اما نباید به عبادت و دیگر وظایف دینی زیان برساند. اگر مشغله دنیا انسان را از عمل به واجبات دینی باز بدارد، مطلوب شارع نیست. در این زمینه مطالب زیادی قابل طرح است. در روایات مختلف، از تقسیم ساعات زندگی به سه یا چهار ساعت یا بخش، سخن به میان آمده که به برخی ازاین‌روایات اشاره می‌کنیم: در توصیه‌های پیامبر(ص) به ابوذر چنین آمده است: بر عاقلی که از عقل سالم برخوردار است، تعیین ساعت و زمان‌هایی لازم است؛ یک ساعت به مناجات با پرودگارش بپردازد؛ در ساعتی به تفکر در صنع الهی مشغول گردد، در ساعتی به محاسبه نفس در آنچه در گذشته فرستاده یا در آینده می‌فرستد، مشغول گردد و ساعتی هم خلوت کند برای کارهای حلالش از خوردن و آشامیدن. بر عاقل است که سفر نکند جز در سه مورد: تهیه زاد برای روز معاد یا ساماندهی معاش زندگی یا برخورداری از لذت غیرحرام[۱۸].

کلینی خبری از امام صادق(ع) نقل کرده که می‌فرماید: برای مسلمان عاقل شایسته است که برای او وقتی باشد که در آن به عملی که بین او و خداست بپردازد؛ در ساعتی برادرانش را ملاقات کند تا با آنان درباره امر آخرت گفتگو کند و با او گفتگو نمایند و ساعتی را بین نفس و لذات غیرحرام خلوت نماید که این مورد یاری‌کنندۀ دو ساعت پیشین است[۱۹]. رسول خدا(ص) به علی(ع) چنین توصیه می‌کند: ای علی، برای عاقل سزاوار نیست که سفر کند جز برای سه چیز: اصلاح نیازمندی‌های زندگی، برگرفتن توشه برای روز رستاخیز و لذت از راه غیرحرام[۲۰]. در روایتی امام صادق(ع) این سه نکته را با عبارتی مشابه، از حکمت‌های آل‌داود معرفی کرده است[۲۱].

امیرالمؤمنین(ع) به فرزندش حسن(ع) توصیه مشابهی دارد و درباره کار و تلاش این‌گونه می‌فرماید: «لَيْسَ لِلْمُؤْمِنِ بُدٌّ مِنْ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ»[۲۲]: «برای مؤمن چاره‌ا‌ی نیست جز اینکه در سه مورد حاضر باشد: تلاش برای معاش زندگی، گام‌نهادن برای معاد و روز بازپسین و لذت در راه غیرحرام»؛ بنابراین نباید در کار افراط و تفریط کرد؛ از لذت‌های مشروع هم نباید دوری کرد. انسان الهی کسی است که به همه ابعاد زندگانی توجه کند؛ هم بعد دنیوی را در نظر داشته باشد و از لذت‌های مشروع بهره برد و دارای تفریحات سالم باشد و هم آخرت و توشه معنوی را از یاد نبرد. اگر هر یک از اینها باعث بی‌توجهی به دیگری بشود، مطلوب شارع نیست. دراین‌باره مطلبی از سیره نبوی نقل می‌کنیم که در آن هم به کار و تلاش دنیوی توجه شده و هم بر عبادت و امور دینی تأکید گردیده است. امام باقر(ع) می‌فرماید: در زمان رسول خدا(ص) مؤمن فقیر بسیار نیازمندی از اهل صُفّه بود.

او همیشه در هنگام نمازها با رسول خدا(ص) بود و هیچ‌یک از نمازهای جماعت ایشان را ترک نمی‌کرد. رسول خدا(ص) با او مهربان بود و درباره نیاز و تنهایی‌اش می‌فرمود: ای سعد، اگر چیزی به من برسد، تو را بی‌نیاز خواهم کرد. این انتظار طول کشید و غصه پیامبر(ص) برای سعد زیاد شد. خداوند از غمی که بر پیامبر(ص) برای سعد وارد شده، آگاه بود. جبرئیل فرود آمد و با خود دو درهم آورد و گفت: ای محمد(ص)، خداوند از غم و غصه تو برای سعد آگاه است؛ آیا می‌خواهی او را بی‌نیاز کنی؟ گفت: آری. جبرئیل گفت: این دو درهم را به او بده و از او بخواه با آن دو تجارت کند. رسول خدا(ص) دو درهم را گرفت؛ سپس برای نماز ظهر بیرون رفت. دید سعد در کنار خانه‌ها منتظر رسول خدا(ص) است. وقتی حضرت سعد را دید فرمود: ای سعد، آیا خوب تجارت می‌دانی؟ سعد گفت: به خدا سوگند مالی برای تجارت ندارم. رسول خدا(ص) دو درهم را به او داد و فرمود: با آن دو به تجارت بپرداز و برای روزی خود صرف کن. سعد آن دو درهم را گرفت و با پیامبر(ص) رفت تا نماز ظهر و عصر را با ایشان خواند. پیامبر(ص) به او فرمود: «قُمْ فَاطْلُبِ الرِّزْقَ فَقَدْ كُنْتُ بِحَالِكَ مُغْتَمّاً يَا سَعْدُ»: «حرکت کن و دنبال روزی برو؛ به‌تحقیق که من به جهت وضعیت تو ای سعد غمگین بودم».

سعد به تجارت روی آورد و هر درهمی که می‌خرید، به دو درهم می‌فروخت و جنسی را به دو درهم نمی‌خرید جز اینکه به چهار درهم می‌فروخت. دنیا به سعد روی آورد. کالای تجاری و مال او زیاد شد و تجارتش رشد کرد. در کنار در مسجد جایی گرفت و در آنجا می‌نشست و به تجارت می‌پرداخت. وقتی رسول خدا(ص) با صدای بلال برای نماز می‌رفت‌، مشاهده می‌کر‌د سعد مشغول به دنیاست؛ وضو نگرفته و آماده نماز نیست آن‌گونه که در گذشته، قبل از اشتغال به دنیا، آماده بود. رسول خدا(ص) بارها به سعد می‌فرمود: ای سعد، دنیا تو را از نماز بازداشته است. او پاسخ می‌داد: چکار کنم؟ آیا مالم را از بین ببرم؟ به این آقا جنس فروخته‌ام‌، می‌خواهم پول آن را دریافت کنم و از این آقا جنس خریده‌ام، باید پول او را بدهم. رسول خدا(ص) به جهت وضعیت جدید سعد دچار غم زیادی شد که بیش از ناراحتی قبل از فقر او بود. جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد(ص)، خداوند از غصه تو به جهت سعد آگاه است. کدام وضعیت او برای شما محبوب‌تر است؟ حالت قبلی یا وضعیت فعلی؟ پیامبر(ص) فرمود: حالت پیشین وی. اکنون دنیای او آخرتش را از بین برده است. جبرئیل گفت: دوستی دنیا و اموال، فتنه و باعث آزمایش است و افراد را مشغول می‌کند و از آخرت باز می‌دارد. به سعد بگو دو درهمی را که به او داده‌ای باز گرداند؛ در این صورت وضعیت وی مانند گذشته می‌شود. رسول خدا(ص) بیرون رفت و به سعد برخورد، به او فرمود: ای سعد، آیا نمی‌خواهی دو درهمی که به تو داده‌ام برگردانی؟ سعد گفت: چرا؛ بلکه دویست درهم می‌دهم. حضرت فرمود: از تو جز دو درهمی که به تو داده‌ام نمی‌خواهم. سعد آن دو درهم را داد. دنیا به سعد پشت کرد تا اینکه تمام آنچه جمع کرده بود رفت و به وضعیتی بازگشت که از قبل در آن قرار داشت[۲۳].

افراط و تفریط سعد باعث ناراحتی و نگرانی رسول خدا(ص) شد و از اینکه سعد روش گذشته خود را رها کرده بود و فقط به کسب و کار اهمیت می‌داد، برایش نگران کننده بود. سعد می‌توانست با حفظ وضعیت گذشته، به گونه‌ای که ضربه‌ای به کسب و کار وی نخورد، کارش را ادامه دهد؛ اما بی‌اعتنایی او به نماز و تذکر رسول خدا(ص) باعث ناراحتی پیامبر(ص) شد و ادامه کار وی ممکن بود از او انسانی بی‌دین و بی‌توجه به ارزش‌های الهی بسازد. رسول خدا(ص) ظرفیت بهره‌مندی از مواهب دنیوی را در وی ندید؛ همان‌گونه که در جریان ثعلبه بن حاطب رخ داد. او که از پیامبر(ص) درخواست مال می‌کرد، حضرت می‌فرمود: «قَلِيلٌ تُؤَدِّي شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ لَا تُطِيقُهُ؛ أَ مَا لَكَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) أُسوَةً حَسَنَةً؟»: «مال اندکی داشته باشی و شکرش را به جای آوری، بهتر است از مال زیادی که تحمل آن را نداشته باشی. آیا رسول خدا برای تو اسوه نیکویی در اندکی مال نیست؟» بالاخره او که با دعای پیامبر(ص) از فقر نجات یافته بود، حاضر نشد زکات اموالش را بدهد و آن را شبیه جزیه دانست[۲۴]. بعد که زکاتش را آورد، پیامبر(ص) نپذیرفت و بعد از پیامبر(ص) خلفا هم زکات اموال او را نپذیرفتند[۲۵]. انحراف او چنان ادامه یافت که جزو سازندگان مسجد ضرار شد[۲۶].[۲۷].

کفاف

در اخبار دو تعبیر داریم که به امور معیشتی و مالی ارتباط دارد؛ یکی کفاف و دیگری قناعت است. کفاف یعنی هر کس وظیفه دارد به مقدار نیاز زندگی خود تلاش کند. کار برای رفع نیازهای مالی امری لازم و ضروری است. از این نیاز مالی به «کفاف» تعبیر شده است؛ یعنی تلاش به مقداری که نیاز مالی انسان برطرف شود. ملاصالح مازندرانی درباره معنای کفاف می‌نویسد: «کفاف» به فتح کاف، مقدار نیاز از رزق است بدون زیادی و کمی؛ از آن جهت کفاف نامیده شده که انسان را از درخواست از مردم باز می‌دارد و از آنان بی‌نیاز می‌سازد[۲۸]. کفاف در جهت کار و تولید مطرح است و کار دو بُعد دارد: بعد اول که در روایات به آن اشاره شده، این است که تلاش به مقدار کفاف پسندیده است؛ اما اگر با حرص و آز همراه شود، انسان را در خطر کار حرام و خلاف قرار می‌دهد؛ در این صورت کفاف نوعی اصلاح در روش کار، برای دوری از حرص و خلاف است. در چنین موردی همراه با قناعت هم می‌آید. امیرالمؤمنین(ع) یکی از ویژگی‌های خَبّاب اَرَت را قناعت وی به مقدار کفاف معرفی می‌کند[۲۹]. گاهی هم کفاف با رضایت می‌آید؛ مثلاً امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای دراین‌باره می‌فرماید: «رَاضِياً بِالْكَفَافِ»[۳۰]: «مؤمن به مقدار کفافِ از روزی رضایت می‌دهد».

در خبری نقل شده که رسول خدا(ص) برای محمد و آل محمد و دوستداران آنان درخواست عفاف و کفاف نموده و برای دشمنان آنان، تقاضای مال و فرزند بیشتر کرده است[۳۱]. رسول خدا(ص) به شترچرانی گذر کرد و کسی را فرستاد تا از او شیر بخواهد. شتربان گفت: آنچه در پستان شتران است صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف‌هاست شام آنان است. رسول خدا(ص) فرمود: خدایا مال و فرزندانش را زیاد کن. سپس به گوسفندچرانی گذر کرد و کسی را فرستاد تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفندها را دوشید و هر چه در ظرف داشت، در ظرف پیامبر(ص) ریخت و گوسفندی هم برای حضرت فرستاد و عرض کرد: همین اندازه نزد ما بود؛ اگر بیشتر هم بخواهید به شما می‌دهم. رسول خدا(ص) فرمود: خدایا او را به قدر کفاف روزی ده. یکی از اصحاب عرض‌کرد: یا رسول‌اللَّه، برای کسی که درخواستت را رد کرد، دعایی فرمودی که همه ما آن را دوست داریم و برای کسی که حاجتت را روا کرد، دعایی فرمودی که همۀ ما ناخوش داریم. رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّ مَا قَلَّ وَ كَفَى خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى، اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ»: «آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از زیادی که دل را مشغول دارد. بار خدایا، به محمد و آل محمد به قدر کفاف روزی کن»[۳۲].

بُعد دوم در معنای کفاف‌، تلاش به مقدار نیاز خود و خانواده است. هر کس وظیفه دارد برای تأمین زندگی خود و عائله‌اش تلاش و کار نماید. آیا در این صورت هم باید در حد کفاف تلاش کند؟ تا چه حد و مقدار باید تلاش نمود؟ به نظر می‌رسد روایات و سیره معصومان به توسعه و ایجاد رفاه نسبی درباره خانواده نظر دارد؛ به تعبیر دیگر کفاف بیشتر در مورد زندگی فردی است؛ اما برای وضعیت مالی خانواده باید تلاش بیشتری نمود و زندگی خوبی از راه مشروع برای آنان ایجاد کرد و از حد کفاف که محدود است گذشت. سماعه گوید از امام صادق(ع) درباره مردی پرسیدم که نزد او جز به مقدار غذای یک روزش نیست؟ آیا از آن به کسی که به مقدار یک روز غذا ندارد بدهد و آیا کسی که جز یک ماه مالی ندارد، به کسی که به مقدار یک ماه هم چیزی ندارد، بدهد و مهربانی کند و همین‌طور نسبت به سال؟ آیا اینها همه از کفافی است که بر آن سرزنش نمی‌شود؟ حضرت فرمود: این کاری است. برترین شما در این مورد کسی است که حریص‌تر باشد در رغبت و گزینش دیگران بر خود؛ زیرا خداوند می‌فرماید: دیگران را بر خود بر می‌گزینند، گرچه خود نیاز دارند. نکته دیگر این است که کسی بر کفاف سرزنش نمی‌شود و دست بالاتر بهتر از دست پایین‌تر است و به نان‌خورانت آغاز کن[۳۳]؛ یعنی نیاز خانواده در اولویت قرار دارد.

از روایات و سیره معصومان استفاده می‌شود که توسعه در زندگی خانوادگی امری پسندیده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: علی بن الحسین(ع) وقتی که صبح می‌کرد. صبح زود برای طلب روزی می‌رفت. به او گفته شد: ای فرزند پیامبر، کجا می‌روی؟ می‌فرمود: برای تصدق‌دادن به خانواده‌ام می‌روم. گفته می‌شد: آیا تو به آنان صدقه می‌دهی؟ می‌فرمود: هر کس طلب روزی حلال کند، این از سوی خدا صدقه‌ای برای اوست[۳۴]. فیض کاشانی اشاره کرده که ما روایات فراوانی درباره توسعه بر خانواده داریم[۳۵]. به برخی از آنها اشاره می‌کنیم تا دانسته شود که انسان همیشه باید تلاش کند و با سوء‌استفاده از مفاهیم اسلامی تنبلی را برای خود انتخاب نکند. کلینی بابی دارد درباره کفایت و توسعه بر عیال و خانواده که در آن روایاتی نقل کرده است؛ از جمله امام رضا(ع) می‌فرماید: بر عهده مرد است که به نیاز مالی خانواده و توسعه آن توجه کند تا آرزوی مرگ او را نکنند[۳۶]. مردی به امام باقر(ع) می‌گوید: من مزرعه‌ای در منطقه جبل دارم که درآمد سالیانه آن سه‌هزار درهم است. دوهزار درهم آن را خرج خانواده می‌کنم و هزار درهم آن را در هر سال صدقه می‌دهم. حضرت فرمود: اگر دوهزار درهم خانواده‌ات برای تمام نیازهای یک سال کافی است، به‌تحقیق که تو خوب برای خود نگریستی و موفق شدی و نفس خودت را در زندگی مانند کسی قرار داده‌ای که در هنگام مرگ وصیت می‌کند[۳۷].

در این سخن حضرت در مرحله اول تأمین زندگی خانواده را لازم می‌شمارد و بعد از آن، انفاق به دیگران را می‌ستاید؛ ازاین‌روی در روایات آمده که انفاق باید بعد از رفع نیاز شخصی باشد. پیامبر(ص) فرمود: «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ وَ أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ صَدَقَةٌ عَنْ ظَهْرِ غِنًى»[۳۸]: «هر کار خیری صدقه است و برترین صدقه، بعد از بی‌نیازی است». در خبری ابو‌بصیر از مردی می‌پرسد که دارای درآمدی است که زندگی خانواده را کفاف نمی‌کند. حضرت به او اجازه می‌دهد که از زکات بگیرد تا سطح زندگی وی به سطح عموم مردم برسد[۳۹].

کفاف در دو سطح زندگی مطرح است و در زندگی شخصی یک معنا دارد و در زندگی خانوادگی معنایی دیگر. در برخی روایات امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای و نیز وصیتی به محمد بن حنفیه از تعبیر «بلغة الکفاف» استفاده می‌کند و می‌فرماید: «وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ بِالْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقَنَاعَةِ وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقُنُوعِ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ»[۴۰]: «و هیچ مالی فقرزداتر از رضایت به قناعت نیست و هیچ گنجی غنی‌تر از قناعت نمی‌باشد و هر کس به اندازۀ کفاف اکتفا کند، آرامش خاطر خویش را تأمین کرده است و به زندگی با آسایشی دست یافته است».

«قنوع» در اینجا به معنای قناعت است که باعث بی‌نیازی از مردم می‌شود[۴۱] و به معنای اکتفا به مقدار کفاف و کمتر از آن هم می‌آید[۴۲]؛ گاهی هم به معنای درخواست با ذلت می‌آید که قانع در آیه قرآن[۴۳] به این معناست[۴۴]. مجلسی اول درباره معنای این جمله بیان می‌کند که «بلغه» به ضم باء آنچه به آن از معاش اکتفا می‌شود و اضافه آن به کفاف، بیانیه است؛ درواقع برای تأکید بر کفاف است[۴۵]. در هر حال باید توجه داشت که سیره معصومان نشان می‌دهد که بهره‌مندشدن از مال کم و به مقدار کفاف نباید باعث بی‌تحرکی و رهاکردن کار شود. تلاش برای زندگی آبرومندانه جزو سیره معصومان است. اگر کفاف را برابر آنچه مرسوم بوده، به معنای تأمین نیاز سالانه بدانیم که در روایت کافی هم آمده بود، به کوشش مداوم نیاز دارد و با مال می‌تواند آخرت خود را تأمین کند؛ در این صورت تلاش نه‌تنها کاری دنیوی نیست، بلکه کاری اخروی و در جهت کمک به دیگران است. امام سجاد(ع) می‌فرماید: «لِيُنْفِقِ الرَّجُلُ بِالْقَصْدِ وَ بُلْغَةِ الْكَفَافِ وَ يُقَدِّمُ مِنْهُ فَضْلًا لآِخِرَتِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَبْقَى لِلنِّعْمَةِ وَ أَقْرَبُ إِلَى الْمَزِيدِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْفَعُ فِي الْعَافِيَةِ»[۴۶]: «شخص باید با میانه‌روی و مراعات کفاف خرج کند و مقداری از مال (و امکانات خود) را از پیش برای آخرت خود بفرستد؛ این‌گونه رفتار، نعمت را بهتر باقی می‌دارد و به افزون‌شدن نعمت از جانب خداوند بزرگ نزدیک‌تر و برای عافیت (عاقبت) انسان، سودمندتر است»[۴۷]. معنای سخن حضرت این است که نباید در مصرف زیاده‌روی کرد؛ بلکه باید میانه‌روی نمود و اضافی آن را با انفاق به دیگران برای آخرت خویش ذخیره کرد. این روش در صورتی ممکن است که شخص بیش از کفاف خود درآمد داشته باشد.[۴۸].

قناعت

قناعت کلمه‌ای است که در اخبار و روایات به آن توصیه شده و فوایدی برای آن بیان گردیده است. قناعت به معنای اکتفاکردن به چیزی است که در اختیار انسان است؛ یعنی فرد به داشته‌های خود بسنده کند و از آن راضی باشد و از حرص دوری کند و از وضعیتی که دارد ناراحت نباشد. به این معنا قناعت جنبه مثبت دارد و انسان را با نشاط و بدون احساس نگرانی و ناراحتی بار می‌آورد. اهل لغت قناعت را از «قنع» به کسر نون، به معنای رضایت دانسته‌اند. قناعت و رضایت نیاز به متعلَّق دارد. قَنِعَ بنَفْسِهِ یعنی از خود خشنود و راضی است[۴۹] و معمولاً در رضایت مالی به کار می‌رود؛ ولی در غیر آن هم کاربرد دارد. می‌گویند فلان شخص به مقام فعلی‌اش قانع است؛ یعنی انسان زیاده‌خواه و جاه‌طلبی نیست. ولی بیشتر در امور مالی به کار می‌رود. در حدیث آمده: «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ»[۵۰]: «قناعت مالی تمام‌نشدنی است». قناعت به معنای رضایت به مال اندک است. در تفاوت قناعت و قصد (میانه‌روی) گفته‌اند: قصد دوری از اسراف و خست است و قناعت اکتفا به مال اندک و کم است[۵۱].

جامعه‌ای که به داشته‌های خود راضی باشد، جامعه‌ای به‌دور از حرص و طمع است؛ به همین جهت حیات طیبه در آیه ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً[۵۲] به قناعت معنا شده است[۵۳]؛ یعنی مردم مؤمنی که عمل شایسته انجام دهند، مردمی خواهند بود که از وضعیت اجتماعی خود راضی‌اند و جامعه‌ای پاک و پویا دارند؛ البته می‌توان این قناعت را اعم از قناعت در مسائل مالی و موقعیت اجتماعی و سیاسی دانست. شبهه‌ای که ممکن است مطرح شود این است که این‌گونه قناعت انسان را از کار و تلاش باز می‌دارد؛ زیرا افراد به داشته‌های خود قانع هستند و کاری انجام نمی‌دهند. در پاسخ می‌توان گفت: حقیقت این است که قناعت به معنای بیکاری و بی‌تحرکی نیست. قناعت به معنای رضایت درونی و تلاش بدون نگرانی است. ابوهلال عسکری در فرق بین اقتصاد و قناعت چند نکته زیبا بیان می‌کند که می‌تواند ما را در فهم درست این کلمه یاری کند. وی می‌گوید: قصد و میانه‌روی ترک اسراف و خست، هر دو است؛ ولی قناعت اکتفاکردن به کم است. ترک میانه‌روی در هنگام داشتن ثروت زشت و ناپسند است اما ترک قناعت با داشتن مال، زشت نیست؛ زیرا نقیض و مخالف میانه روی اسراف است و ترک اسراف در همه حال لازم است.

وی فرق دیگری برای این دو نقل می‌کند که مهم است. او می‌گوید: اقتصاد از اعمال جوارح و بدن است؛ زیرا ضد اسراف است و اسراف از اعمال بدن است. اما قناعت از اعمال قلب است[۵۴]. یعنی انسان در درون وضعیتی دارد که نگران و ناراضی نیست؛ بنابراین قناعت به معنای بی‌تحرکی نیست؛ بلکه به معنای نگران‌نبودن و رضایت‌داشتن از داشته‌های موجود و نداشتن حرص و آز نابجاست؛ در عین اینکه می‌توان تلاش کرد تا به وضعیت بهتری رسید. امام باقر(ع) در توصیه‌ای که به جابر جعفی دارد می‌فرماید: «وَ انْزِلْ سَاحَةَ الْقَنَاعَةِ بِاتِّقَاءِ الْحِرْصِ وَ ادْفَعْ عَظِيمَ الْحِرْصِ بِإِيثَارِ الْقَنَاعَةِ»[۵۵]: «با پرهیز از حرص به میدان قناعت برو و حرص زیاد را با انتخاب قناعت دور نما».

بنابراین در برابر قناعت یا نقیض آن حرص قرار دارد. این حرص است که انسان‌ها را بدبخت می‌کند و باعث می‌شود به جای کسب حلال، دنبال مال حرام بروند و به آنچه دارند قانع نباشند و به وضعیت دیگران نگاه کنند و از آن ناراحت باشند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: هرگز تا زمانی که حرص از بین نرود، قناعت پیدا و ظاهر نمی‌شود[۵۶]. اولین روایتی را که کلینی در باب قناعت می‌آورد، درباره سیره نبوی است که توصیه می‌کند به زندگانی ساده رسول خدا(ص) بنگرید. عمرو بن هلال گوید: امام باقر(ع) فرمود: مبادا به بالادست خود چشم بدوزی که دراین‌باره آنچه خدای عزّوجل به پیامبرش(ص) فرمود، بس است: «از مال‌ها و فرزندانشان خوشت نیاید و در شگفت نشوی»[۵۷] و فرمود: «دیدگان خویش را به آن چیزها که رونق زندگی دنیاست و به گروهی از ایشان بهره داده‌ایم، نگران مساز»[۵۸] و اگر درباره این موضوع شک و تردیدی یافتی، زندگی رسول خدا(ص) را به یاد آور که خوراکش جو و حلوایش خرما و آتش گیره‌اش شاخ درخت خرما بود، اگر پیدا می‌کرد[۵۹].

برخی از مشکلات اجتماعی ما که باعث رفتن افراد به زندان شده و در نتیجه آن، خانواده‌ها متلاشی یا دچار ناهنجاری اجتماعی شده‌اند، همین موضوع است که افراد به داشته‌های خود قانع نیستند و می‌خواهند ره صدساله را یک‌شبه بپیمایند؛ بنابراین از دیگران قرض می‌کنند، پول به ربا می‌گیرند، چک بی‌محل می‌دهند، جنس زیاد می‌گیرند و مانند آن؛ درحالی‌که اگر به سود کم خود قانع باشند، دچار این همه مشکلات نمی‌شوند. البته گاهی توقعات اعضای خانواده باعث این مشکلات می‌شود. در کافی خبری از سیره نبوی نقل شده که بسیار زیباست. امام صادق(ع) فرمود: مردی از اصحاب پیامبر وضعیت زندگی‌اش سخت شد. همسرش گفت: کاش خدمت پیامبر(ص) می‌رفتی و از او چیزی می‌خواستی. مرد خدمت پیامبر(ص) آمد و چون حضرت او را دید فرمود: هر که از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر که بی‌نیازی جوید، خدایش بی‌نیاز کند. مرد با خود گفت: مقصودش جز من نیست؛ پس به سوی همسرش آمد و به او خبر داد. زن گفت: رسول خدا(ص) هم بشر است (و از حال تو خبر ندارد)؛ او را آگاه ساز. مرد دوباره خدمت حضرت آمد و چون حضرت او را دید، فرمود: هر که از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر که بی‌نیازی جوید، خدایش بی‌نیاز نماید تا سه بار آن مرد چنین کرد؛ سپس رفت و کلنگی (تبری)[۶۰] عاریه کرد و به جانب کوهستان حرکت کرد و بالای کوهی رفت و قدری هیزم برید و برای فروش آورد و به نیم‌چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد و با خانواده خورد. فردا هم رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و همواره کار می‌کرد و می‌اندوخت تا خودش کلنگی خرید؛ باز هم از درآمد کسب خود مالی اندوخت تا دو شتر و غلامی خرید و ثروتمند و بی‌نیاز گشت؛ آن‌گاه خدمت پیامبر(ص) آمد و گزارش داد که چگونه برای درخواست مال آمد و چه از پیامبر شنید. پیامبر(ص) فرمود: من که به تو گفتم: «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَيْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ»: «هر که از ما سؤال کند، به او عطا کنیم و هر که بی‌نیازی جوید، خدایش بی‌نیاز کند»[۶۱].

این مرد کارش را با درآمد اندک شروع کرد و به آن قانع بود؛ ولی تلاش کرد و ثروتمند شد؛ یعنی از آنچه داشت راضی بود و با تلاش، وضعیت خوبی پیدا کرد؛ بنابراین قناعت به معنای پذیرش وضعیت نابسامان نیست؛ بلکه نگران‌نبودن و حرص‌نورزیدن است. قناعت بار معنایی گسترده‌ای دارد و به امور مالی محدود نمی‌شود؛ بلکه در امور حکومتی هم هست. کسی به پست و مقامی که دارد قانع است و شخصی دیگر حرص می‌زند تا به مقام‌های بالاتر برود و برای رسیدن به آن، افرادی را قربانی می‌کند و به دیگران رشوه می‌دهد و داد و ستد می‌کند. در امور جنسی حرص وجود دارد. فرد ممکن است به همسر رسمی خودش قانع نباشد و به دنبال شهوت‌رانی بیشتر و تعرض به ناموس مردم باشد. واژه‌های حرص و قناعت در تمام این موارد به کار می‌رود و این نشان می‌دهد که قناعت را باید از بعد روانی و درونی آن مورد توجه قرار داد. امیرالمؤمنین(ع) در سخنی مردمِ بعد از پیامبر(ص) را به چهار دسته تقسیم می‌کند. ایشان می‌فرماید: در این روزگاران مردم چهار گروه‌اند:

  1. گروهی اگر دست به فساد نمی‌زنند، برای این است که روحشان ناتوان و شمشیرشان کند است و امکانات مالی در اختیار ندارند.
  2. گروه دیگر آنان‌اند که شمشیر کشیده و شرّ و فسادشان را آشکار کرده‌اند... دین را برای به‌دست‌آوردن مال دنیا تباه کرده‌اند که یا رییس و فرمانده گروهی شوند، یا به منبری فرا رفته، خطبه بخوانند. چه بد تجارتی که دنیا را بهای جان خود بدانی و با آنچه نزد خداست، معاوضه نمایی.
  3. گروهی دیگر با اعمال آخرت دنیا را می‌طلبند و با اعمال دنیا در پی کسب مقام‌های معنوی آخرت نیستند. خود را کوچک و متواضع جلوه می‌دهند و گام‌ها را ریاکارانه و کوتاه بر می‌دارند.
  4. برخی دیگر با پستی و ذلّت و فقدان امکانات، از به‌دست‌آوردن قدرت محروم مانده‌اند که خود را به زیور قناعت آراسته و لباس زاهدان پوشیده‌اند. اینان هرگز، در هیچ زمانی از شب و روز، از زاهدان راستین نبوده‌اند[۶۲].

در این تقسیم‌بندی افرادی که حرص دنیا دارند معرفی شده‌اند و از کسانی که به‌ظاهر قناعت می‌ورزند نیز یاد شده و ذکر شده که قناعت و زهد آنان ارزشی ندارد.[۶۳].

زهد

زهد صحیح، وابسته‌نبودن به مال

«زهد» یکی از مواردی است که ممکن است رهزن کار و تلاش باشد، زهد یعنی بی‌علاقگی به دنیا و مال دنیا. بسیاری از بزرگان ما زاهد بودند و از زهد و ساده‌زیستی آنان یاد و تجلیل کرده‌اند؛ بنابراین چرا ما باید کار کنیم؟ بهتر نیست زندگی زاهدانه داشته باشیم؟ نقل شده است هنگامی که رسول خدا(ص) متوجه شد فردی مانند عثمان بن مظعون به عبادت مشغول شده، روزها روزه می‌گیرد و شب‌ها مشغول عبادت است و کار و زن و زندگی را رها کرده است، او را خواست و از این کار بازداشت و به او فرمود: «يَا عُثْمَانُ لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلِّي وَ أَلْمِسُ أَهْلِي»[۶۴]: «ای عثمان، خداوند مرا برای رهبانیت و گوشه‌نشینی نفرستاده است؛ بلکه با دین حنیف آسان مبعوث کرده. من روزه می‌گیرم و نماز می‌خوانم و با زنم ارتباط زناشویی برقرار می‌کنم». اصل رهبانیت از «رهبه» به معنای ترس است. راهبان زهد می‌ورزیدند با ترک کارهای دنیوی و ترک لذت‌ها و دوری از آن و کناره‌گیری از خانواده خود[۶۵].

امامان ما که به زهد متصف شده‌اند، افراد نیازمند و بی‌مالی نبودند. حضرت علی(ع) که در دوران خلافت لباس کرباس می‌پوشید، دارای مزارع مختلف کشاورزی و باغ بود. برخی گفته‌اند در میان خلفای چهارگانه علی(ع) از همۀ آنان ثروتمندتر بوده است. آن حضرت هیچ‌گاه از کار و تلاش باز نمی‌ایستاد که سیره ایشان و دیگر معصومان بیان خواهد شد؛ پس باید معنای درستی برای زهد ارائه کنیم که با کار و تلاش مخالفت نداشته باشد تا بتوان امام علی(ع) را جزو زاهدان حقیقی دانست. واقعیت این است که زهد به معنای وابسته‌نبودن به مال است؛ یعنی شخصی ممکن است مال زیادی داشته باشد و در عین حال زاهدانه زندگی کند و از مال خود در راه خیر بهره برد؛ همان‌گونه که امیرالمؤمنین علی(ع) بخش عمده ثروت خود را وقف کرد و در دوران حکومت خود بسیار ساده زندگی می‌کرد. بنا بر آنچه نوشته‌اند، حضرت در روز سوم خلافتش هم زنبیل و بیل برداشته و برای کار به مزرعه بئر ملک (در نزدیک مدینه)[۶۶] رفته بود که عمار یاسر خبر مخالفت طلحه و زبیر را در دریافت سه دینار مساوی مانند دیگران به ایشان داد[۶۷]. آن حضرت بسیار تلاش و کار می‌کرد و با درآمد از راه کار و تلاش خود، هزار برده را آزاد کرد[۶۸]. امیرالمؤمنین(ع) زهد را به زیبایی معنا کرده است. ایشان می‌فرماید: زهد بین دو جمله از قرآن قرار دارد: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ[۶۹]؛ پس هر کس بر گذشته تأسف نخورد و به آینده خوشحال نشود، دو جانب زهد را گرفته است[۷۰]. حفص بن غیاث وقتی درباره حد زهد از امام صادق(ع) می‌پرسد حضرت حد آن را همین آیه بیان می‌کند[۷۱]. امام سجاد(ع) هم همین مطلب را در تعریف زهد بیان می‌کند[۷۲]؛ بنابراین زهد به معنای بی‌رغبتی به دنیاست، نه تنبلی و بیکاری؛ به همین جهت امام صادق(ع) در خبر لشکر عقل و جهل، زهد را ضد رغبت معرفی کرده است[۷۳].[۷۴].

نهی از عمل خلاف شرع در کسب و کار

در دستورهایی که از معصومان صادر شده، ایشان افراد را از کارهای خلاف باز می‌داشتند و توصیه‌هایی برای سالم‌سازی محیط اقتصادی جامعه می‌کردند. به نمونه‌هایی از این موارد اشاره می‌کنیم. بدیهی است که از جمع معصومان فقط سه نفر آنان دارای حکومت بودند و در عمل، توان برخورد با متخلفان را داشتند. بقیه ایشان دستورهای اسلامی را به یاران خود می‌گفتند و موارد خاصی را مطرح می‌کردند که از سیره آنان حکایت دارد.

جلو‌گیری از معاملات حرام

رسول خدا(ص) برای جلوگیری از معاملات خلاف شرع دستورالعملی دارد که شیخ صدوق با عنوان مَنَاهِي النَّبِيِّ آن را نقل کرده است. در این دستورالعمل از خرید و فروش نرد و شراب، خوردن ربا، گواهی دروغ و مانند آن نهی شده است[۷۵]. در خبری دیگر رسول خدا(ص) از انواع معاملات دوران جاهلیت نهی کرده است[۷۶]. حرمت ربا در قرآن بیان شده است و در روایاتی که نقل شد، مسلمانان از انجام معامله ربوی نهی شده‌اند و برای اینکه دچار مشکل ربا نشوند، توصیه شده که اول با فقه و مسائل کار و کسب آشنا شوند و بعد وارد کار تجارت شوند[۷۷]. حبابه والبیه گوید: امیرالمؤمنین(ع) را در میان شرطة‌الخمیس دیدم و با او شلاقی دوسر بود که با آن فروشندگان جرّی، مارماهی و زمّار را می‌نواخت[۷۸]. خبر مشابه دیگری را شیخ صدوق از حبابه والبیه نقل کرده که شنیدم امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمود: ما اهل بیتی هستیم که مسکر نمی‌آشامیم و ماهی جرّی نمی‌خوریم و بر کفش مسح نمی‌کنیم؛ پس هر کس از شیعیان ماست، باید به ما اقتدا کند و به سنت ما عمل نماید[۷۹]. در کتاب علی(ع) هم از خوردن جرّی، مارماهی، زمّیر، طافی و طحال (سپرز) نهی شده است[۸۰].

این اخبار نشان می‌دهد که حضرت امیر(ع) برای نظارت بر بازار از نیروی انتظامی هم استفاده می‌کرده و در بازار ماهی‌فروشان افراد را از فروش برخی ماهی‌ها باز می‌داشته است. درباره معنای این نوع ماهی‌ها که بیان شده، چنین گفته‌اند: جرّی ماهی کشیده و درازی است که فلس ندارد و پوستش تابان و نرم است و یهود هم آن را نمی‌خورند و زمّیر (بر وزن سکّیت) نوعی ماهی است که آن را ماهی آبنوس گویند و مارماهی نوعی حیوان دریایی است که روی بدنش به جای قشر و فلس، لعاب غلیظی دارد که آن را از گزند و آسیب خارجی حفظ می‌کند و اگر آن را از روی بدنش بزدایند می‌میرد[۸۱]. طافی هم ماهی مرده در آب و طحال هم سپرز حیوان است. شیخ طوسی در خبری از ابو‌سعید خدری نقل کرده که رسول خدا(ص) به بلال دستور داد که اعلام کند: رسول خدا(ص) ماهی جرّی، سوسمار و الاغ اهلی را حرام کرده است[۸۲]؛ بعد می‌نویسد: حرمت الاغ اهلی برابر با نظر عامه است و سند این خبر عامی است. در خبری دیگر نقل می‌کند که امام باقر(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) از گوشت الاغ‌های اهلی بدان جهت در روز فتح خیبر نهی کرد که آنها بارکش بودند[۸۳]. درواقع کشتن آنها برای مردم آنجا مشکل به وجود می‌آورد؛ زیرا از آنها برای رفتن به قلعه‌های کوهستانی خود استفاده می‌کردند. خبر ابو‌سعید را کلینی مفصلاً آورده است. در پایان خبر، ابو‌سعید گوید: رسول خدا(ص) کسی را به سوی من فرستاد و من خدمت حضرت رسیدم. به من فرمود: بلال را بخوان؛ وقتی بلال را نزد حضرت بردم، فرمود: ای بلال، بالای کوه ابوقبیس برو و بر آن ندا کن که رسول خدا(ص) جِرّی، ضَبّ (سوسمار) و الاغ‌های اهلی را حرام کرده است. تقوای خدای عزوجل را پیشه کنید و از ماهی نخورید، جز آن ماهی که دارای پوست و با پوست یعنی فلس باشد[۸۴].

این خبر نشان می‌دهد که اعلام این فرمان در هنگام فتح مکه بوده است و مردم به جهت کمبود غذا یا به جهت عادتی که داشتند، از الاغ‌های اهلی و سوسمار استفاده می‌کردند؛ در این صورت نیازی که در خیبر به الاغ‌های بار بود، در سرزمین مکه هم مصداق داشته است که دارای کوه‌ها و دره‌های زیادی است. ضب و سوسمار هم در بیابان‌های مکه بوده است و در آب‌های آن، جری هم وجود داشته است. درباره معنای جری گفته‌اند: جِرِّی: گونه‌ای ماهی رودخانه‌ای است که معروف به «الحَنْکَلیسْ» می‌باشد. این ماهی را در مصر «ثُعبانُ الماء» نامند؛ زیرا بسان مار دراز است و به جز استخوان سر و ستونِ فقرات استخوان دیگری ندارد[۸۵]؛ در واقع نوعی مارماهی است[۸۶]. برابر این تعریف، احتمالاً این ماهی در برخی رودها و چشمه‌های مکه وجود داشته است و ماهی دریایی نیست یا ممکن است این نوع ماهی در بازار مکه به فروش می‌رفته است. بنا بر آنچه بیان شد، یک نیاز اجتماعی ممکن است باعث شود حاکم اسلامی در مقطعی از زمان شکار برخی حیوانات را تحریم کند. شاید بشود گفت که حفظ حیات وحش و حیوانات نادر و جلو‌گیری از انقراض آنها را می‌توان یکی از دلایل حرمت برشمرد. حضرت رسول(ص) به صورت عام در فتح خیبر و مکه، از خوردن الاغ اهلی نهی کرده است تا مانع نابودی آنها شود.[۸۷].

حرمت غش و تقلب

«غش» یعنی جنس خوبی را با جنس غیرمرغوب درآمیختن و آن را برای فروش بیشتر خوب معرفی‌کردن. در زشتی و حرمت غش سخنان رسول خدا(ص) در خور توجه است که فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً»[۸۸]: از ما نیست که با مسلمانی غش نماید» و جنس معیوب در اختیار مسلمانان قرار دهد. در خبری دیگر غش را از روش یهود معرفی می‌کند[۸۹]. در خبر مناهی پیامبر(ص) بیان شده: از ما نیست کسی که با مسلمانی در خرید و فروش غش نماید و او در قیامت با یهود محشور می‌شود که بیشترین غش را نسبت به مسلمانان روا می‌دارند[۹۰]. به نمونه‌هایی از نهی معصومان از غش و تقلب اشاره می‌کنیم. بدیهی است که در امور منکر و منهی، سیره را باید از دستورهای آنان به دست آورد:

۱. غش در خوردنی‌ها: خوردنی‌ها انواع مختلفی دارند که در بازار معامله می‌شود و امکان غش در آنها هست. نمونه‌های زیادی دراین‌باره گزارش شده که به مواردی اشاره می‌کنیم:

  1. امام صادق(ع) گوید: رسول خدا(ص) به مردی خرمافروش فرمود: فلانی، آیا نمی‌دانی که از مسلمانان نیست کسی که با آنان غش نماید؟[۹۱] از سخن حضرت استفاده می‌شود وی در فروش خرما غش نموده است. این خبر نظارت پیامبر(ص) را بر بازار مسلمانان نشان می‌دهد. به فرموده امام صادق(ع)، امیرالمؤمنین(ع) وارد بازار خرمافروشان شد. دید زنی ایستاده و گریه می‌کند و با خرمافروشی درگیر شده است. به زن گفت: چه شده؟ گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)، من از این مرد خرما به یک درهم خریدم. پایین آنها غیرمرغوب بود و مانند آنچه دیدم نبود. حضرت به خرمافروش فرمود: پول وی را به او برگردان؛ فروشنده نپذیرفت. حضرت سه بار تکرار کرد. مرد نپذیرفت. شلاق را بالا برد تا آن را به زن بازگرداند و علی(ع) دوست نداشت که خرما پوشیده شود[۹۲]. این خبر از نظارت مستمر امیرالمؤمنین(ع) بر بازار حکایت دارد و خبر دیگری نظارت پیامبر(ص) را بر بازار در موارد مختلف می‌رساند.
  2. امام باقر(ع) گوید: پیامبر(ص) در بازار مدینه به طعامی گذشت. به فروشنده گفت: ما گندم[۹۳] تو را جز نیک نمی‌بینیم و از او از قیمت آن را پرسید. خداوند به پیامبر(ص) وحی کرد که دستت را در میان آن قرار ده. پیامبر(ص) این‌گونه عمل کرد و از زیر آن گندمی بیرون آورد که مرغوب نبود. به فروشنده گفت: «مَا أَرَاكَ إِلَّا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِيَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِينَ»[۹۴]: «من تو را نمی‌بینم جز اینکه بین خیانت و غش به مسلمانان جمع کرده‌ای». خیانت از آن جهت که کار وی به وضعیت مسلمانان ضربه می‌زند. علامه مجلسی این خبر را دلیل بر حرمت اظهار بخش خوب کالا و مخفی‌کردن بخش بد و غیرمرغوب آن دانسته است؛ البته از شهید اول قول به کراهت دراین‌باره نقل کرده است[۹۵]. در شرح تهذیب علامه مجلسی از پدرش نقل می‌کند که اگر در هنگام کیل و وزن بخش غیرمرغوب هم دیده شود، ممکن است بگوییم کراهت دارد[۹۶]. معصومان برابر گزارش‌هایی که از عملکرد افراد در بازار یا هنگام خرید و فروش دریافت می‌کردند، به آنان تذکر می‌دادند و حکم شرعی را بیان می‌کردند. مرد آردفروشی بر امام صادق(ع) وارد شد. حضرت به وی فرمود: بر حذر باش از غش؛ زیرا کسی که غش نماید، در مال او غش شود و اگر مالی نداشته باشد، نسبت به خانواده‌اش غش روا دارند[۹۷].
  3. امام صادق(ع) از پدرش نقل می‌کند که علی(ع) داوری کرد درباره مردی که ظرف روغنی خرید که آن را ذخیره کرده بود. در آن تفالۀ روغن دید. برای شکایت او را نزد علی(ع) برد. حضرت چنین قضاوت کرد: به مقدار تفاله باید روغن بدهد. مرد گفت: من به صورت جمع فروختم. حضرت علی(ع) فرمود: او از تو روغن خریده است؛ تفاله آن را نخریده است[۹۸]. در نقلی به جای کلمه «ربّ»، واژه «دُردی» آمده که به همان معناست[۹۹]. امام صادق(ع) در خبری بیان می‌کند که اگر شخصی در هنگام خرید می‌دانسته که در روغن دُردِی هست، حق با فروشنده است و اگر نمی‌دانسته، حق با مشتری است[۱۰۰].

۲. غش در آشامیدنی‌ها: محصولاتی که روان و مایع هستند، شناخت غش و تقلب در آنها سخت است و از نظر شرعی غش در آنها حرام است. امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) نهی کردند از اینکه شیر با آب مخلوط شود[۱۰۱]. علامه مجلسی گوید: این از نوع غش حرام است[۱۰۲]. بدیهی است این حرمت در صورتی است که آن را به عنوان شیر مرغوب بفروشد؛ اما اگر مشخص باشد یا اظهار کند که شیر وی آمیخته به آب است یا درصدی آب دارد، حکم متفاوتی دارد؛ به همین جهت در مسالک که حرمت آن را پذیرفته، گوید: اعلام غیرخالص‌بودن آن واجب است[۱۰۳]. دلیل بر حرمت آن، قضاوت امیرالمؤمنین(ع) است[۱۰۴].

۳. فروش جنس در سایه: گاهی افراد چنان جنسی را تزیین می‌کنند یا در محیطی خاص قرار می‌دهند که تصور می‌شود جنس عالی است و آن را به عنوان جنس خوب به مشتریان معرفی می‌کنند تا بخرند. در روایات این کار نوعی غش معرفی شده و از آن نهی شده است. در روایتی موسی بن جعفر(ع) نهی می‌کند که جنس در سایه فروخته شود؛ زیرا گاهی تمام ابعاد آن و عیب‌هایش دیده نمی‌شود. هشام بن حکم گوید: من لباس سابری (سابوری) در سایه می‌فروختم. ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) بر من گذشت و به من فرمود: ای هشام، فروش در سایه غش است و غش در شرع جایز نیست[۱۰۵]. مجلسی اول بعد از نقل این روایت گوید: ظاهر روایت دلیل بر حرمت است؛ ولی اصحاب آن را بر کراهت حمل کرده‌اند؛ چون ممکن است خریدار از عیب آن آگاه باشد و احوط ترک آن است[۱۰۶]؛ در نتیجه اگر مشتری عیب آن را بداند، تدلیسی در کار نیست.

۴. تقلب در سکه: سکه‌های رایج در گذشته با عیار و مشخصاتی خاص بوده است. گاهی افراد سکه‌هایی به‌ظاهر مشابه آن، به دیگران می‌دادند و با آن معامله می‌کردند. اکنون نیز ارز و پول تقلبی در جوامع مختلف و بازار رواج دارد. گاه نیز سکه‌ها اصل نبوده و با مس آمیخته بوده است. این هر دو نوع، سکه تقلبی و غش‌دار محسوب می‌شود و خرید و فروش آن حرام است. موسی بن بکر گوید: ما نزد ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) بودیم که دیدیم دینارهای ضرب‌شده پیش روی اوست. به دیناری نگریست و آن را گرفت و به دو قسمت تقسیم کرد؛ سپس به من فرمود: آن را در فاضلاب بینداز تا فروخته و معامله نشود، چیزی که در آن غش است[۱۰۷]. این روایت نشان می‌دهد که سکه تقلبی و غش‌دار به‌ظاهر مانند دیگر دینارهای طلا بوده و حضرت آن را به دور انداخته است.

۵. غش در عطر: حسین بن زید هاشمی از امام صادق(ع) روایت می‌کند که فرمود: «همسران و دختران پیامبر اکرم(ص) از زنی به نام زینب حولاء عطرفروش عطر می‌خریدند. روزی وقتی زینب نزد همسران حضرت بود، پیامبر(ص) آمد. رسول خدا(ص) با دیدن وی فرمود: وقتی تو نزد ما بیایی، خانه‌هایمان خوشبو می‌شود. زینب پاسخ داد: خانه‌هایتان با بوی شما خوشبوتر است، ای رسول خدا(ص). پیامبر به وی فرمود: «إِذَا بِعْتِ فَأَحْسِنِي وَ لَا تَغُشِّي فَإِنَّهُ أَتْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ»[۱۰۸]: «هنگام فروختن به‌درستی عمل کن و غش نکن؛ چراکه نیکی در رعایت تقوای الهی و ماندگاری مال مؤثرتر است».

کلینی در کتاب روضۀ کافی گفتگوی مفصل پیامبر(ص) را با زینب عطرفروش نقل کرده است[۱۰۹]. بخش پایانی خبر را که سخن پیامبر(ص) می‌باشد، شیخ صدوق نقل کرده است[۱۱۰]. در خبری دیگر آمده است برای شکایت از شوهرش به منزل ام‌سلمه رفته بود. در آنجا از وی به حولاء، یعنی لوچ، تعبیر شده است[۱۱۱]. غش در عطر بسیار دقیق انجام می‌گیرد و کمتر افرادی متوجه آن می‌شوند؛ به همین جهت پیامبر(ص) بر دوری از غش در آن توصیه می‌کند.[۱۱۲].

کم‌فروشی

کم‌فروشی و بی‌دقتی در کیل و وزن از نکاتی است که پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) به آن توجه داشتند و مردم را از ارتکاب آن بر حذر می‌داشتند. شاید بتوان مدعی شد که در صدر اسلام، مردم با کیل و وزن سر و کار نداشتند و به‌گزافه به معاملۀ کالا می‌پرداختند؛ به همین جهت رسول خدا(ص) به آنان فرمود: «كِيلُوا طَعَامَكُمْ فَإِنَّ الْبَرَكَةَ فِي الطَّعَامِ الْمَكِيلِ»[۱۱۳]: «طعام و غله خود را کیل کنید؛ زیرا برکت در گندم کیل‌شده است». به نقلی، وقتی مردم گفتند طعام ما زود تمام می‌شود، حضرت رسول(ص) از آنان پرسید: آیا کیل می‌کنید یا می‌ریزید؟ گفتند: می‌ریزیم به صورت جِزاف و غیرمشخص. به آنان توصیه کرد: آن را با کیل بفروشید تا مقدار آن مشخص باشد[۱۱۴]. کیل یا پیمانه ظرف خاصی است که مقداری مشخص گندم یا جو می‌گیرد و میزان یا وزن قرار‌دادن جنس در ترازو است که معادل آن سنگی با وزن معیّن قرار داده می‌شد؛ یک من، دو من یا یک چارک و مانند آن.

توجه و دقت در کیل و وزن، جزو توصیه‌ها‌ی امیرالمؤمنین(ع) در بازدید روزانه از بازارهای متعدد کوفه بود. امام باقر(ع) می‌فرماید: امیرالمؤمنین(ع) هر روز از قصر خارج می‌شد و با خود تازیانه‌ای دو سر به نام «سبیبه» داشت و در گردش از بازار‌ها‌ی کوفه، فروشندگان را به نکاتی توصیه می‌کرد و می‌فرمود: ای گروه تاجران، تقوای الهی پیشه کنید. آنان وقتی صدای حضرت را می‌شنیدند، آنچه در دست داشتند می‌انداختند و به سخنان حضرت گوش فرا می‌دادند. حضرت آنان را به حلم و بردباری، دوری از سوگند و دروغ و ستم و رعایت انصاف با مظلومان توصیه می‌کرد و می‌افزود: «وَ لَا تَقْرَبُوا الرِّبَا، وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ، وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ، وَ لَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ[۱۱۵]. فَيَطُوفُ(ع) فِي جَمِيعِ أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ، ثُمَّ يَرْجِعُ، فَيَقْعُدُ لِلنَّاسِ»[۱۱۶]: «و به ربا نزدیک نشوید و پیمانه و ترازو را تمام دهید و حقوق مردم را کم مدهید و در زمین فساد منمایید؛ بعد به تمام بازارهای کوفه می‌رفت؛ آن‌گاه بر می‌گشت و می‌نشست تا به کار مردم رسیدگی نماید».

شیخ صدوق در ادامه این سخنان، بیان می‌کند حضرت دو بیت شعر می‌خواند: «لذت‌ها از بین می‌رود از کسی که آن را از حرام برگزیده و گناه و ننگ آن، باقی می‌ماند. عواقب سوء آن در ادامه باقی می‌ماند و خیری نیست در لذتی که بعد از آن آتش باشد»[۱۱۷]. شیخ مفید در ادامه این خبر، از استقبال بازاریان و گوش‌فرادادن به سخنان حضرت یاد کرده که بعد از فرمایش‌های حضرت می‌گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم ای امیر مؤمنان[۱۱۸]. حضرت امیر(ع) در خطبه عید فطر نیز توصیه‌هایی به مردم می‌کرد که از جمله آنها ترک کم‌فروشی بود. حضرت آنان را به انجام فرایض و واجبات توصیه می‌فرمود و از کارهای خلاف باز می‌داشت و می‌فرمود: «و اطاعت خدا کنید در آنچه شما را از آن نهی کرده است. مانند قذف و اتهام‌زدن به زنان پاکدامن، انجام کار خلاف و فحشا، خوردن مسکرات و کم‌فروشی در پیمانه و نقصان وزن‌ها، گواهی دروغ و فرار از میدان جنگ. خداوند ما و شما را با تقوای الهی حفظ کند و آخرت را برای ما و شما بهتر از دنیا قرار دهد»[۱۱۹].

توصیه حضرت به دوری از کم‌فروشی از میان اعمال خلافی که در بازار رخ می‌داد، نشان‌دهنده وجود این بزه در بازارهای کوفه است که حضرت در نماز عید فطر آن را تذکر می‌دهد. در گفتگویی که امام صادق(ع) با منصور عباسی دارد، یکی از مشکلات اجتماعی که حضرت بیان می‌کند این است که معیشت و درآمد برخی از مردم، از کم‌فروشی در کیل و وزن است[۱۲۰] و درواقع درخواست نظارت و اصلاح این‌گونه امور را دارند. امام باقر(ع) در سخنی طولانی از وضعیت نابسامان علمی زمان خود سخن می‌گوید که افرادی بدون داشتن دانش لازم از قرآن سخن می‌گویند. حضرت در ادامه به توضیح آیاتی می‌پردازد و درباره زشتی کم‌فروشی می‌فرماید: «خداوند در موضع کیل از «ویل» استفاده کرده است و فرموده: ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ[۱۲۱]؛ درحالی‌که خداوند ویل را برای کسی قرار نداده جز اینکه او را کافر نامیده است و فرمود: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۱۲۲][۱۲۳]؛ بنابراین کم‌فروش، در حد کافر، قابل تنزل است و این نشانۀ زشتی این کار و عقوبت سخت این عمل ناشایست است.[۱۲۴].

مبارزه با احتکار

رسول خدا(ص) بر بازار مدینه نظارت داشت و افراد را از هرگونه تخلف از ضوابط شرعی نهی می‌کرد. احتکار یکی از کارهای خلافی است که در شرع از آن نهی شده است. رسول خدا(ص) فرمود: «الْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ الْمُحْتَكِرُ مَلْعُونٌ»[۱۲۵]: «کسی که کالا بیاورد روزی داده می‌شود و کسی که کالا احتکار کند، از رحمت خدا دور است». برخی از فقیهان شیعه از لعن در این خبر و دیگر اخبار حرمت احتکار را استفاده کرده‌اند[۱۲۶].

درباره احتکار نکات متعددی مورد بررسی قرار گرفته که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم؛ مواردی چون تعریف احتکار، حرمت یا کراهت آن، اجناس مشمول احتکار، مبارزه و مخالفت رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) با احتکار و عرضه کالای احتکارشده همراه با قیمت‌گذاری که در اخبار آمده و فقهاء مطرح کرده‌اند. به‌اختصار دربارۀ این موضوعات مطالبی ارائه می‌شود. احتکار چیست؟ نراقی تعریف جامعی از احتکار به دست داده است. وی می‌نویسد: الإحتكار و هوَ حَبْسُ الشيءِ انْتظاراً لغلائه اجْماعاً[۱۲۷]: «احتکار به معنای حبس چیزی است به امید گرانی؛ این اجماعی است».

در این تعریف، مال احتکاری عام فرض شده است و شامل انواع مختلف کالاهای مورد نیاز مردم می‌شود؛ ولی جمعی چون علامه حلی قایل به حرمت احتکار در طعام و غذای مردم بوده‌اند و گفته‌اند: «احتکار این است که صاحب ثروت غذای مردم را در هنگام گرانی بخرد و آن را برای ضعیفان نگه ندارد (که نیازهای خود را بخرند) و آن را ذخیره کند تا هنگام شدت نیاز مردم، به قیمت بیشتر به آنان بفروشد»[۱۲۸]. علامه می‌افزاید: اشکال ندارد که در هنگام ارزانی خرید کند تا وقتی کالا گران شد بفروشد یا در هنگام ارزانی برای خود و خانواده‌اش خرید نماید و اضافه آن را در هنگام گرانی بفروشد[۱۲۹].

برابر تعریف اول و این تعریف، احتکار وقتی است که شخص در هنگام گرانی همۀ کالاها و مایحتاج مردم را برای کسب سود بیشتر بخرد و ذخیره کند تا وقتی که مردم نیاز شدید پیدا کردند، به قیمت زیادتر بفروشد؛ پس اگر شخص کالایی را در زمان ارزانی بدون قصد ایجاد کمبود ذخیره کند، اشکال ندارد؛ مگر اینکه هدف وی جمع‌کردن تمام کالاها باشد تا کمبود مصنوعی و در نتیجه گرانی ایجاد شود و با فروش کالای خود، سود بیشتری به دست آورد که این اشکال دارد. امام صادق(ع) در روایتی درباره معنای احتکار این نکته را بیان می‌کند. حضرت فرمود: «احتکار تنها وقتی صادق است که طعامی را که در شهر جز آن نیست، بخری و احتکار کنی؛ چنانچه در شهر طعام و متاعی جز آن باشد یا زیاد پیش مردم باشد که بخرند، اشکال ندارد؛ اما اگر نباشد، احتکار مکروه و نارواست و ازآن‌روی رسول خدا(ص) از احتکار نهی کرد که مردی از قریش که به او حکیم بن حِزام می‌گفتند، وقتی طعامی وارد شهر مدینه می‌شد، تمام آن را می‌خرید. پیامبر(ص) بر او گذشت و فرمود: «ای حکیم، بر حذر باش از اینکه احتکار کنی»[۱۳۰]. بدیهی است که کراهت در اینجا به معنای غیرشرعی‌بودن احتکار در چنین زمانی است که همان حرمت است. در این خبر حضرت دو تعبیر دارد: احتکار طعام و متاع. بدیهی است که متاع عام است و کالای غیرغذایی مورد نیاز مردم است که تعریف اول، آن را در بر می‌گیرد؛ گرچه در آغاز، سخن از طعام است.

در روایات، زمان مشخصی برای ذخیره کالای مشمول احتکار بیان شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «در زمان فراوانی، زمان ذخیره کالا چهل روز است که اگر بیشتر باشد، ذخیره‌کننده ملعون و از رحمت خدا بدور است و در زمان شدت نیاز مردم، فقط سه روز است که اگر اضافه شود (و کالا را عرضه نکند)، صاحب آن ملعون است»[۱۳۱]. مشابه این خبر از امیرالمؤمنین(ع) نیز نقل شده است[۱۳۲].

در اینکه احتکار کراهت دارد یا حرام است، اختلاف نظر وجود دارد. هر یک از این دو قول طرفدارانی دارد[۱۳۳]. شیخ مفید اصل احتکار را مکروه می‌داند[۱۳۴] و از استبصار شیخ طوسی[۱۳۵]حرمت استفاده کرده‌اند[۱۳۶]. از اخبار لعن و خبری که پیامبر(ص) فرمود: «احتکار نمی‌کند[۱۳۷] یا احتکار طعام نمی‌کند، جز خاطی»[۱۳۸] استفاده حرمت کرده‌اند[۱۳۹]؛ ولی از خبر صحیح حلبی که در آن آمده «اگر طعام اندک باشد، احتکار مکروه است و اینکه مردم بدون غذا رها شوند»[۱۴۰]، استفاده کراهت احتکار کرده‌اند[۱۴۱]. دیگر فقها به این استدلال پاسخ داده‌اند که مکروه شامل حرمت هم می‌شود[۱۴۲]؛ زیرا از سیره امیرالمؤمنین(ع) در باب ربا که «حرام است» تعبیر به کراهت شده است[۱۴۳].

بحث دیگری که راجع به احتکار وجود دارد این است که آیا حرمت احتکار در هر کالایی است یا منحصر به مواد غذایی مردم است. برخی با توجه به اخبار، نیاز‌های غذایی مردم را مشمول احتکار دانسته‌اند. در خبری از امام صادق(ع) می‌خوانیم: «احتکار نیست مگر در گندم، جو، خرما، کشمش و روغن»[۱۴۴]. صدوق همین روایت را نقل کرده و در آن «زیت» یعنی روغن زیتون نیز آمده است[۱۴۵]. برخی پنج مورد اول را به اضافه نمک جزو کالاهای مشمول حرمت احتکار دانسته‌اند[۱۴۶]. علامه مجلسی بعد از نقل حدیثی که پنج مورد را ذکر کرده و اشاره به دو قول کراهت و حرمت احتکار می‌نویسد: مشهور اختصاص احتکار به این اجناس است و برخی نمک و روغن زیتون را هم افزوده‌اند و شرط کرده‌اند که آن را برای زیادشدن قیمت نگه دارد و فروشنده و بخشنده‌ای دیگری نباشد و جمعی آن را مقید به خرید کرده‌اند[۱۴۷]؛ یعنی اگر محصول کشاورزی خود را مانند گندم و جو یا خرما و کشمش ذخیره کند، مشمول احتکار نمی‌شود. بیشتر فقها با توجه به اخباری که در آنها واژه طعام آمده، آن را مخصوص نیازهای غذایی مردم دانسته‌اند[۱۴۸]؛ در نتیجه روغن زیتون، عسل و مانند آن را از حوزه احتکار بیرون دانسته‌اند[۱۴۹].

طعام به دو معناست: برخی اصل آن را به معنای گندم دانسته‌اند[۱۵۰] که بعد به هر چیزی که جلوی گرسنگی را بگیرد، اطلاق شده است[۱۵۱]. برخی آن را عام دانسته‌اند که شامل گندم، جو، خرما و مانند آن می‌شود[۱۵۲]. خلیل بن احمد طعام را در کلام فصیح عرب فقط به معنای گندم دانسته است[۱۵۳]. برخی گفته‌اند طعام در لغت اهل حجاز به معنای گندم است[۱۵۴]. از خبری که ابو‌سعید خدری نقل کرده و در کتب لغت نیز آمده، استفاده می‌شود که طعام به معنای گندم بوده است. وی گوید: در زمان رسول خدا(ص) گاهی ما با یک من از طعام زکات فطره می‌دادیم و گاهی یک من از جو یا خرما یا مویز[۱۵۵]. مشخص است طعام در این خبر به معنای گندم است و ظاهر اخبار احتکار هم این مطلب را می‌رساند. ممکن است تعبیر طعام در کلام حضرت متناسب با مخاطبی بوده باشد که قوت مردم را احتکار می‌کرده است.

پیامبر درباره زشتی احتکار فرمود: احتکار طعام و غذا نمی‌کند، جز فرد خطاکار[۱۵۶]. این خبر در منابع اهل سنت نیز نقل شده، ولی مقیّد به طعام نیست. محمد بن ابراهیم از سعید بن مسیب از معمر بن عبدالله بن نضله قرشی عدوی نقل کرده که شنیدم پیامبر(ص) فرمود: «لَا يَحْتَكِرُ إِلَّا خَاطِئٌ»[۱۵۷]: «احتکار نمی‌کند جز خطاکار». برابر نقل دارمی، حضرت دو بار این جمله را بیان فرمود[۱۵۸]. در نقلی به جای «خاطئ»، «باغی» آمده است[۱۵۹]. محمد از سعید می‌پرسد: تو احتکار می‌کنی؟ پاسخ می‌دهد: نه، معمر احتکار می‌کرد[۱۶۰]. نوشته‌اند: سعید بن مسیب نیز روغن زیتون[۱۶۱]، گندم و مانند آن را احتکار می‌کرده است[۱۶۲]؛ بنابراین رسول خدا(ص) به معمر[۱۶۳] این سخن را فرمود تا از احتکار دست بردارد. نقل دیگری در صحیح مسلم از معمر آمده است[۱۶۴]؛ از ابو‌هریره هم نقل شده که در آن مقید به گرانی گردیده که در این صورت او خطاکار خواهد بود[۱۶۵]. محقق سنن ابن‌ماجه درباره معنای «خاطی» سخن جالبی دارد. وی می‌نویسد: خاطی به معنای گناهکار است. معنای سخن پیامبر(ص) این است که بر انجام این کار زشت جرئت پیدا نمی‌کند، جز کسی که به گناه عادت کرده است؛ در نتیجه این خبر دلالت دارد که احتکار گناه بزرگی است که آن را شخصی مرتکب نمی‌شود، مگر بعد از عادت و به صورت تدریجی[۱۶۶]. سخن امیرالمؤمنین(ع) نیز این مطلب را ثابت می‌کند که فرمود: «الْمُحْتَكِرُ آثِمٌ عَاصٍ»[۱۶۷]: «محتکر گناهکار عصیانگر است». در دعائم الاسلام خبری از امام صادق(ع) قبل از خبری که در آن موارد پنجگانه نقل شده، آمده است که در آن ملاک احتکار را ضرررسیدن به مردم می‌داند؛ در این صورت و با این ملاک، موارد احتکار قابل تعمیم است. حضرت می‌فرماید: «وَ كُلُّ حُكْرَةٍ تُضِرُّ بِالنَّاسِ وَ تُغْلِي السِّعْرَ عَلَيْهِمْ فَلَا خَيْرَ فِيهَا»[۱۶۸]: «و هر ذخیره‌ای که به مردم ضرر برساند و قیمت را به ضرر مردم بالا ببرد، در آن خیری نیست». در ادامه به سیره رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در برخورد با محتکران می‌پردازیم:

برخورد پیامبر(ص) با محتکر

رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) که حکومت را در اختیار داشتند، همان‌گونه که بیان شد، بر بازار نظارت و با احتکار و محتکر مبازره می‌کردند. امام صادق(ع) گوید: غذای مردم مدینه در زمان رسول خدا(ص) نایاب شده بود. مسلمانان نزد پیامبر آمده، گفتند: ای رسول خدا(ص)، در شهر طعام (گندم) نیست و چیزی باقی نمانده جز نزد فلان آقا؛ به او دستور ده که بفروشد. حضرت بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: ای فلان، مسلمانان بیان کردند طعام و گندم در شهر مدینه یافته نمی‌شود جز آنچه نزد توست؛ پس آن را بیرون بیاور و آن‌گونه که می‌خواهی بفروش و آن را نگه ندار[۱۶۹]. در نقل کتاب کافی در همه موارد واژه «نفد» دارد که به معنای کمبود است[۱۷۰] و در نقل تهذیب واژه «فقد» آمده که به معنای نبود گندم است[۱۷۱]. آنچه گذشت، نقل استبصار بود که اول آن «نفد» و دو مورد آن «فقد» است. به نظر می‌رسد منظور از فلان در این خبر حکیم بن حزام باشد. حکیم بن حزام از ثروتمندان مکه بود که در فتح مکه مسلمان شد[۱۷۲]؛ به همین جهت امکانات لازم را برای معامله و دردست‌گرفتن نبض بازار مدینه داشت. به نظر می‌رسد که بعد از ورود به مدینه از پیامبر(ص) اجازه کار در بازار مدینه را گرفته است[۱۷۳].

امام صادق(ع) در خبری سیره رسول خدا(ص) را در نهی تاجران مدینه از احتکار بیان می‌کند که مخاطب حضرت باز حکیم بن حزام است. سالم گندم‌فروش گوید: امام صادق(ع) از من سؤال فرمود کارت چیست، عرض کردم: گندم‌فروش هستم؛ پاره‌ای اوقات بازار رواج خوبی دارد و پاره‌ای اوقات کساد است و ناچار آن را انبار می‌کنم. فرمود: علمای آن دیار دربارۀ آن، چه می‌گویند؟ عرض کردم: می‌گویند محتکر است. فرمود: غیر از تو کسی هست که آن را بفروشد؟ عرض کردم: من از هزار جزء، جزئی بیش نمی‌فروشم (یعنی من از هزار فروشنده، یک فروشنده بیش نیستم). فرمود: در این صورت اشکالی ندارد. مطلب چنین است که مردی از قریش بود که به او حکیم بن حزام می‌گفتند و شیوه‌اش این بود که هرگاه گندم و خواربار وارد مدینه می‌شد، او همۀ آن را یک‌جا می‌خرید. رسول خدا(ص) گذرش بر وی افتاد. او را نصیحت کرده، فرمود: «يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ! إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ»[۱۷۴]: «ای حکیم پسر حزام، زنهار از اینکه ارزاق مردم را انبار کنی و به انتظار گران‌شدن آن باشی». این خبر که در کتب اربعه آمده، از توجه رسول خدا(ص) به بازار مدینه حکایت دارد که نباید مایحتاج مردم را احتکار کرد و برای مردم مشکل ایجاد نمود. البته اگر کالا فراوان باشد، انبارکردن کالا در حکم احتکار نیست؛ بلکه ذخیره است برای روزی که لازم است عرضه شود.[۱۷۵].

مبارزه امیرالمؤمنین(ع) با محتکران

همان‌گونه که رسول خدا(ص) از احتکار نهی می‌کرد و مردم را از آن باز می‌داشت، امیر مؤمنان(ع) نیز مردم را از این عمل زشت باز می‌داشت. شیخ صدوق نقل کرده: «نَهَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) عَنِ الْحُكْرَةِ فِي الْأَمْصَارِ»[۱۷۶]: «امیر مؤمنان(ع) از احتکار در شهرها نهی کرد». حمیری این خبر را از امام صادق(ع) و او از پدرش امام باقر(ع) نقل کرده که سیره علی(ع) این بود که از احتکار در شهرها نهی می‌کرد[۱۷۷]. از این خبر استفاده می‌شود که حضرت بخش‌نامه‌ای کلی برای جلوگیری از احتکار به کارگزارانش در شهرهای مختلف صادر کرده است. حضرت در نامۀ خود به رفاعة بن شداد، قاضی اهواز می‌نویسد: «اِنْهَ عَنِ الْحُكْرَةِ فَمَنْ رَكِبَ النَّهْيَ فَأَوْجِعْهُ ثُمَّ عَاقِبْهُ بِإِظْهَارِ مَا احْتَكَرَ»[۱۷۸]: «از احتکار باز بدار و هر کس بعد از نهی تو مرتکب احتکار شد، او را تنبیه کن؛ سپس کیفر ده، به عرضه آنچه احتکار کرده است». حضرت در نامه خود به مالک اشتر نخعی، حاکم اعزامی خود به مصر، بعد از بیان توضیحاتی دربارۀ بازاریان می‌نویسد: با این همه، بدان که در میان بازرگانان بسیارند کسانی که سختی و تنگدستی زننده در معامله دارند و به بخلی زشت گرفتار و در پی احتکار برای سودجویی بیشترند و زورگویی در خرید و فروش دارند. (کالا را به هر قیمت و بهایی که خواهند می‌فروشند) و این سودجویی و گرانفروشی، زیانی است برای همگان و عیب است بر والیان و کارگزاران؛ پس منع نما از احتکار؛ زیرا رسول خدا(ص) از آن منع فرمود. باید خرید و فروش آسان صورت گیرد (بدون تحکم و تحمیل قیمت زیاد) و با میزان عدل و با نرخ‌هایی که نه به زیان فروشنده باشد و نه خریدار. آنکه پس از منع تو دست به احتکار زند، او را کیفر ده و عبرت دیگران گردان و در کیفر او اسراف و زیاده‌روی منما[۱۷۹].

در این سخن مانند آنچه در نامه به رفاعه آمده بود، از مجازات محتکر پس از نهی از احتکار سخن به میان آمده است و سخن از قیمت عادلانه است که به سود فروشنده و خریدار باشد. واقعیت این است که در منابع عامه اخبار مختلفی دربارۀ شدت برخورد حضرت با محتکران وجود دارد که می‌گوید حضرت غله و انبار احتکارشده را که زیاد هم بود، آتش زد[۱۸۰]. آنچه اکنون لازم است بررسی شود، قیمت‌گذاری کالای احتکارشده است.[۱۸۱].

قیمت‌گذاری کالای احتکارشده

آیا پس از اینکه کالای احتکارشده کشف شد، می‌توان برای آن قیمت‌گذاری کرد یا تعیین قیمت را باید بر عهده صاحب کالا نهاد؟ حاکم فقط حق دارد کالای احتکارشده را در معرض دید مردم قرار دهد و آنان را مطمئن سازد که در شهر کالا زیاد است و حق قیمت‌گذاری ندارد. اقوال فقها دراین‌باره یکسان نیست. آنچه مسلم است این است که عرضه کالا را وظیفه حاکم می‌دانند؛ اما درباره قیمت‌گذاری توسط حاکم اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی مانند شیخ مفید و سلار[۱۸۲] که احتکار را مکروه می‌دانند، عرضه کالا و قیمت‌گذاری را توسط حاکم لازم می‌دانند. شیخ مفید در مقنعه می‌نویسد: «وظیفه سلطان و حاکم است که غله احتکارشده را بیرون بیاورد و در بازارهای مسلمانان بفروشد، در صورتی که مردم به آن نیاز روشنی داشته باشند و حاکم حق دارد برابر آنچه مصلحت می‌داند، برای کالا، قیمت‌گذاری نماید؛ البته به گونه‌ای نباشد که به صاحبان کالا زیان برسد»[۱۸۳]. کسانی هم که احتکار را حرام می‌شمارند، درباره تعیین قیمت توسط حاکم اختلاف نظر دارند. برخی مانند شیخ طوسی در استبصار که از کلامش استفاده می‌شود قایل به حرمت احتکار است، معتقد به اجبار عرضه کالای احتکاری توسط حاکم است؛ اما تعیین قیمت آن را به دست صاحب کالا می‌داند، برابر آنچه خداوند روزی‌اش نماید، آن‌گونه که رسول خدا(ص) از قیمت‌گذاری امتناع فرمود[۱۸۴]. شیخ طوسی در آثار دیگرش بر کراهت احتکار تصریح می‌کند؛ ولی اجبار به فروش کالای احتکارشده را لازم می‌داند، بدون اینکه قیمتی برای آن مشخص شود[۱۸۵]. قیمت‌گذاری نکردن را قول مشهور دانسته‌اند[۱۸۶]. برخی در صورت افراط محتکر در مقدار قیمت[۱۸۷] یا تشدد و زیادی آن، قیمت‌گذاری را روا دانسته‌اند[۱۸۸].

دلیل بر اجبار حاکم بر عرضه کالای احتکارشده سیره رسول خدا(ص) می‌باشد. مردم مدینه نزد پیامبر آمدند و گفتند: ای رسول خدا(ص)، در شهر طعام (گندم) نیست جز نزد فلان آقا؛ به او دستور ده که بفروشد. حضرت فرمود: ای فلان، به‌درستی که مسلمانان بیان کردند که طعام و گندم در شهر مدینه یافته نمی‌شود جز آنچه نزد توست؛ پس آن را بیرون بیاور و آن‌گونه که می‌خواهی بفروش و آن را نگه مدار[۱۸۹]. در این خبر فقط اجبار به عرضه و فروش توسط پیامبر(ص) اشاره شده؛ ولی سخنی از قیمت‌گذاری نیست. در خبری دیگر رسول خدا(ص) از تعیین قیمت اجتناب می‌ورزد. از علی بن ابی‌طالب(ع) نقل شده که رسول خدا(ص) به محتکران برخورد؛ دستور داد انبار کالای آنان را به وسط بازار بیاورند جایی که چشم‌ها ببینند. به رسول خدا(ص) گفته شد قیمتی برای آنان تعیین کنید. اما ایشان از قیمت‌گذاری خودداری کردند. در آثار اهل سنت نیز خبری مشابه وجود دارد؛ با این تفاوت که در آن، سخن از احتکار نیست؛ بلکه نقل شده که قیمت‌ها در زمان پیامبر بالا رفته بود و مسلمانان، به نقل احمد حنبل، درخواست تعیین قیمت داشتند و خطاب به رسول خدا(ص) گفتند: اگر (ممکن است) بهای آن را برای ما تعیین کنید. اما پیامبر(ص) چنین نکردند[۱۹۰]. این خبر با تفاوت‌هایی در دیگر منابع اهل سنت[۱۹۱] و حتی در کتب لغت آمده است[۱۹۲].

به نظر می‌رسد شیخ صدوق در کتاب توحید بعد از روایت اول به این خبر اهل سنت اشاره دارد که می‌افزاید: به رسول خدا(ص) گفته شد اگر (ممکن است) قیمتی برای ما تعیین فرمایید؛ زیرا قیمت‌ها بالا و پایین می‌رود. حضرت در پاسخ فرمود: «مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ لِي فِيهَا شَيْئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ يَأْكُلْ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»[۱۹۳]: «من خداوند را با ایجاد بدعتی ملاقات نمی‌کنم که در آن چیزی نرسیده است؛ پس بندگان خدا را رها کنید که برخی از قبال برخی روزی بخورند». برابر این روایات، قیمت‌ها در دست خداوند است و او قیمت‌ها را بالا و پایین می‌برد و کسی حق قیمت‌گذاری ندارد. شیخ صدوق در کتاب توحید توضیح جالبی بعد از نقل این دو خبر و خبر دیگری که در آن آمده «ملکی موکّل بر قیمت‌هاست» می‌دهد. او بیان می‌کند اینکه گفته می‌شود قیمت‌ها به دست خداست، «وقتی است که گرانی و ارزانی بر اثر زیادی یا کمبود کالا باشد. در این صورت از جانب خداست و باید به آن رضایت داد و تسلیم آن بود؛ اما اگر گرانی و ارزانی به جهت گرفتاری مردم بدون توجه به زیادی و کمی آن است و بدون رضایت مردم یا بدان جهت است که یکی از مردم تمام غله شهر را خریداری کرده است و گران شده، این گرانی به دست کسی است که قیمت تعیین می‌کند و با خریدن تمام غله و طعام شهر متجاوز است؛ آن‌گونه که حکیم بن حزام انجام می‌داد و همه طعام واردشده به مدینه را می‌خرید و پیامبر(ص) او را از احتکار بر حذر داشت»[۱۹۴]. در اینجا شیخ صدوق موردی را به خدا نسبت می‌دهد که کالایی بر اثر کمبود یا کثرت تغییر قیمت پیدا می‌کند. این امری طبیعی است و به دست خداست؛ اما دو مورد را به دیگران نسبت می‌دهد. مورد اول: مردم دچار گرانی شده‌اند، درحالی‌که مشکل کمبود کالا ندارند و عموم مردم ناراضی هستند. اینجا مشخص می‌شود که دست‌هایی در این تغییر قیمت‌ها نقش دارند و ربطی به خدا ندارد.

مورد دوم: یک یا چند نفر همه موجودی یک کالا را خریده و چون عرضه نمی‌شود جز به قیمتی که خود می‌خواهند، این هم به دست این فرد یا افراد است و ربطی به خداوند ندارد؛ آن‌گونه که حکیم بن حزام عمل می‌کرد و پیامبر(ص) او را از احتکار نهی کرد. درباره اینکه آیا می‌شود قیمت‌گذاری کرد یا نه؟ شیخ مفید قایل به جواز قیمت‌گذاری بود[۱۹۵]. جمعی از فقها با شرط افراط یا تشدد در قیمت، آن را روا دانسته‌اند[۱۹۶]. از سخن امیر مؤمنان(ع) در نامۀ خود به مالک اشتر نیز استفاده می‌شود که باید قیمت‌گذاری عادلانه کرد که نه به فروشنده و نه به مشتری ضرر برسد[۱۹۷]. از کلام حضرت می‌توان استفاده کرد که احتکار حرام منحصر در چند خوراکی نیست؛ بلکه اگر در موارد دیگر نیز حاکم اسلامی مردم را از احتکار باز بدارد، آن کالاها مشمول حرمت احتکار می‌شود.[۱۹۸].

کار و کارگری در سیره معصومان

منظور از کار، کار برای خود و دیگران است. کار برای خود و دیگران شامل کارگری، کشاورزی، تجارت و دامداری می‌شود. کار به این معنا در سیره برخی معصومان دیده می‌شود؛ یعنی برخی از آنان با اینکه دارای موقعیت اجتماعی بودند، برای به‌دست‌آوردن روزی حلال و گذران زندگی برای دیگران هم کار می‌کردند. نمونه روشن آن در زندگانی امیر مؤمنان(ع) دیده می‌شود. رسول خدا(ص) قبل از رسالت برای خدیجه تجارت می‌کرد که مصداق کار برای دیگران است[۱۹۹]. امام علی(ع) در شهر مدینه برای دیگران کار می‌کرد و هیچ‌گاه دست نیاز به سوی افراد دراز ننمود که این مسئله نشانۀ عزت نفس و بلندی طبع آن حضرت است.

در حدیث آمده که علی(ع) خودش را به اجاره مرد یهودی درآورد که آب از چاه بکشد و برای هر دلو آب، یک عدد خرما دریافت نماید. او خرما‌ها را جمع کرد و آنها را نزد پیامبر(ص) برد. حضرت از آنها تناول فرمود[۲۰۰]. این خبر که شیخ طوسی نقل کرده نشان می‌دهد که کار علی(ع) امری ناپسند نبوده است؛ بلکه رسول خدا(ص) آن را تأیید کرده و از خرمای به‌دست‌آمده از آن، استفاده کرده است، به همین جهت وقتی پیامبر(ص) دست پینه‌بستۀ کارگری به نام سعد انصاری را لمس کرد، پرسید: چه چیزی باعث زبری دستت شده؟ پاسخ داد: من با بیل و کلنگ کار می‌کنم تا مخارج خانواده‌ام را تأمین کنم. رسول خدا(ص) دست او را بوسید و فرمود: «هَذِهِ يَدٌ لا تَمَسُّهَا النَّار»[۲۰۱]: «این دستی است که آتش را لمس نمی‌کند». این سیره پیامبر(ص) ارج‌نهادن به کار و تلاش و کارگرانی است که با زحمت و تلاش خود دنبال روزی حلال هستند. معصومان برای خود زیاد کار می‌کردند تا محتاج دیگران نشوند. به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

امیر مؤمنان علی(ع)

کار و تلاش امیر مؤمنان از همه معصومان بیشتر بوده است. نقل شده ایشان هزار برده را با درآمدی که با کار و زحمت به دست آورد، خرید و آزاد کرد[۲۰۲]. در خبری دیگر می‌خوانیم حضرت علی(ع) هزار برده را از خالص مال خودش آزاد کرد که همه آنها را با کار با دو دست و عرق جبینش به دست آورده بود. آنان را برای کسب رضای خدا و نجات از آتش آزاد کرد و غذای وی جز سرکه و روغن زیتون نبود و حلوا و شیرینی او خرما بود، اگر می‌یافت و لباسش کرباس بود؛ اگر چیزی اضافی بود، آن را با قیچی جدا می‌کرد[۲۰۳]. امام صادق(ع) در خبری از عبدالله بن حسن که مدعی دانش بود می‌خواهد نام پنج تن از این بردگان آزادشده را بیان کند[۲۰۴].

حضرت امیر(ع) آن‌قدر در بیابان‌های ینبع به کار مشغول بود که در همان‌جا به‌شدت مریض شد[۲۰۵]. ابو‌فضالۀ انصاری که از اصحاب بدر بود، همراه پسرش فضاله به عیادت ایشان آمد. ابو‌فضاله به اعتراض گفت: تو در اینجا کار می‌کنی و تنها می‌میری و تنها عرب‌های جُهَینه هستند که تو را دفن خواهند کرد. به مدینه برو تا اصحاب امور کفن و دفن تو را بر عهده گیرند و بر تو نماز بخوانند. حضرت پاسخ داد: این‌گونه نیست. من از این مریضی از دنیا نمی‌روم. رسول خدا(ص) با من عهده کرده که نمی‌میرم تا اینکه به حکومت برسم؛ سپس این با این خونین می‌شود؛ یعنی با خون سرم، محاسنم آغشته می‌شود. ابو‌فضاله در صفین در رکاب حضرت به شهادت رسید[۲۰۶]. از این خبر استفاده می‌شود که مریضی حضرت آن‌قدر شدید بوده که ابو‌فضاله احتمال درگذشت ایشان را داده است و از وی می‌خواهد به مدینه برود و دست از کار و تلاش بردارد؛ ولی سخن حضرت در زنده‌ماندن باعث ایمان ابوفضاله به موقعیت بالای حضرت شد.[۲۰۷].

امام باقر(ع)

امام باقر(ع) از کسانی است که برای کسب روزی در هوای گرم تلاش می‌کرد. عبدالرحمان بن حجاج گوید: محمد بن منکدر می‌گفت: من تصور نمی‌کردم علی بن الحسین(ع) فرزندی به جا نهاده باشد که از خود او فاضل‌تر باشد تا آنکه روزی فرزندش محمد بن علی را دیدم. خواستم او را موعظه کنم؛ ولی او به من موعظه آموخت. به او گفتند: محمد بن علی(س) با چه درسی تو را موعظه آموخت؟ محمد بن منکدر گفت: من در نیمروزی تفتیده و گرم از شهر خارج شدم و به اطراف مدینه رفتم. ابو‌جعفر محمد بن علی(ع) را دیدم با همه سنگینی و فربهی، در میان مزرعه بر دو غلام سیاه تکیه دارد و به کار مزرعه رسیدگی می‌کند. با خود گفتم: سبحان اللّه، پیری از پیران قریش در این گرمای نیمروز با این حال پرمشقت در طلب دنیا تلاش می‌کند؛ باید او را موعظه کنم. نزدیک رفتم و سلام کردم. ابو‌جعفر نفس زنان سلام مرا پاسخ داد. عرق از سر و رویش می‌ریخت. گفتم: خداوند امور تو را اصلاح کند؛ پیری از پیران قریش در این تفت گرما با این حال پرمشقت برای دنیا تلاش کند، شایسته نیست. اگر در این حال پیک مرگ درآید، چه خواهی کرد؟ ابوجعفر گفت: اگر پیک مرگ با این حالت درآید، مرا در طاعت و بندگی خدا خواهد دید؛ چراکه من با این تلاش و کوشش، خودم و خانواده ام را از احتیاج به تو و سایر مردم بی‌نیاز می‌کنم. من باید موقعی خائف و بیمناک باشم که پیک مرگ درآید و من در حال معصیت و نافرمانی خدا باشم. من به ابو‌جعفر گفتم: درست گفتی، خداوند رحمتت کند[۲۰۸]. این امکان هست که حضرت امام باقر(ع) برای کار به عریض رفته باشد؛ زیرا سخن از اطراف مدینه است و فاصله عریض تا مدینه زیاد نیست.[۲۰۹].

امام صادق(ع)

امام صادق(ع) از دیگر معصومانی است که برای کسب روزی حلال شخصاً تلاش می‌کرد. عبدالاعلی گوید: امام صادق(ع) را در یکی از راه‌های مدینه در روز تابستانی که به‌شدت گرم بود دیدم. گفتم: فدایت شوم، وضعیت شما نزد خدا آن‌گونه است و خویشاوندی که با پیامبر(ص) دارید و در عین حال خودت را در مانند چنین روز گرمی به سختی می‌افکنی؟ حضرت به من چنین پاسخ داد: «يَا عَبْدَ الْأَعْلَى، خَرَجْتُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ لِأَسْتَغْنِيَ عَنْ مِثْلِكَ»[۲۱۰]: «ای عبدالاعلی، من برای کسب روزی در چنین زمانی خارج شده‌ام تا از افرادی مانند تو بی‌نیاز شوم». بی‌نیازی از دیگران و عزتمندانه زندگی‌کردن، از انگیزه‌های اصلی کار و تلاش است تا شخص دست نیاز به سوی دیگران دراز نکند.[۲۱۱].

دیگر امامان

دربارۀ کار موسی بن جعفر(ع) در مزرعه در گذشته گزارشی نقل کردیم. در خبر مربوط به امام رضا(ع) که برخی مدعی بودند امام جواد(ع) فرزند ایشان نبوده است، حضرت بیل به دست در مزرعه به کار مشغول می‌شود تا فرد قیافه‌شناس، پدر وی را تشخیص دهد. این خبر نشان می‌دهد که حضرت بارها در مزرعه کار می‌کرده است[۲۱۲]. به هر حال کار و تلاش برای شخص عار و ننگ نیست؛ بلکه بی‌کاری و نیاز به دیگران کار ناپسندی است که شرع از آن نهی کرده است و از افراد توانا و سالم خواسته برای رفع نیاز زندگی تلاش نمایند.[۲۱۳].

سیره فردی در ارائه راهکارهای کسب درآمد

به لحاظ اینکه افزون بر کسب درآمد حضرات معصومان از منابع درآمدی و حمایت همواره آنان از فقیران و درماندگان، عزم و حرکت عمومی مردم در کسب درآمد و کاهش و علاج فقر تأثیر بسزایی دارد و حضور گسترده همگانی را در انجام و ایفای مسئولیت فقرزدایی از چهرۀ زندگی ضرور می‌نماید. راهکارهای بایسته مقابله با فقر از سوی معصومان برای مردم تبیین و معرفی شده است که به دو دستۀ فکری و رفتاری تقسیم می‌شوند.

راهکارهای نظری

این دسته از راهکارها که برخاسته از روایت‌ها و گزارش‌های تاریخی منابع کهن و معتبر روایی و تاریخی است عبارت‌اند از:

  1. کسب دانش نیازمندی‌ها: از آنجا که رفع هر گونه کاستی و فقری در زندگی یا پیشگیری از آن مترتب بر شناخت نیاز و علم به دفع و رفع آن است، امیر مؤمنان علی(ع) برخورداری از دانش نیازمندی‌ها را از بهترین راهکار‌های تأمین نیاز‌های زندگی و مقابله با فقر معرفی کرده است: «سزاوارترین علوم و فنونی که می‌باید جوانان و نوجوانان آن را بیاموزند، دانش نیازمندی‌های آینده آنها است»[۲۱۴]. این فراخوانی اولاً حاکی از نیاز‌های پیچیده انسان و نیاز او به دانش آن در رفع و پیشگیری از آن است، ثانیاً هشدار می‌دهد علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد، نه پس از سیطره آن بر زندگی و نیازمندشدن به بیگانگانی که در پی سروری بر دیگرانند؛ درحالی‌که خود به دور از غفلت و کسب دانش آن شایسته سربلند و سرافرازی همواره خود می‌باشد. از همین رو آن حضرت در بیان دیگری بر کسب دانش در جوانی و نوجوانی برای نیل به سروری و سیادت در بزرگسالی تأکید کرده است: «دانش را در خُردسالی فرا بگیرید تا در بزرگسالی بر دیگران سیادت و سروری کنید نه اینکه دیگران با کسب علم نیاز خویش برآورند و شما در رفع نیازتان نیازمند آنان باشید و با دستی تهی ناگزیر از پذیرش برتری آنها باشید»[۲۱۵].
  2. خرافه‌زدایی: پیش از این گفته آمد[۲۱۶] که از جمله عوامل پیدایش تهیدستی پاره‌ای از خرافات حاکم بر افکار و اندیشه‌های مردم است که می‌باید برای فقرزدایی از زندگی به مقابلۀ با آن پرداخت؛ چنان‌که بر اساس گزارش‌های مضبوط در منابع روایی و تاریخی حضرات معصومین(ع) به مقابلۀ با آن می‌پرداخته‌اند و توانمندان از مردم را به کار و تلاش ترغیب می‌کرده‌اند؛ از جمله گزارش کرده‌اند روزی پیامبر در میان شماری از اصحاب خود نشسته بود. جوانی قوی و نیرومند را دید که از صبح به کار و تلاش می‌پرداخت تا در معاش خود درمانده نگردد. اصحاب آن حضرت گفتند: «وای بر این جوان که جوانی و قوّتش را در راه غیرخدا از دست می‌دهد. حضرت فرمود: هرگز چنین نگویید! زیرا او اگر تلاش می‌کند تا از درخواست و تقاضای کمک مالی از دیگران بی‌نیاز شود، کارش در راه خداست و اگر کار می‌کند تا پدر و مادر ناتوان خود یا فرزندان و اهل و عیالش را بی‌نیاز کند و زندگی آنان را تأمین نماید، باز هم در راه خداست؛ اما اگر سعی و تلاش می‌کند تا اموالی به دست آورد و با آن تفاخر کند و به جمع‌کردن ثروت بپردازد، در راه شیطان است»[۲۱۷]؛ همچنین آن حضرت در ملاقات با گروهی از صوفیان نیز اتکای بیش از حدّ به دعا را در تأمین نیازهای زندگی تقبیح کرد و آنان را بر کار و تلاش ترغیب نمود و فرمود: دعای چند گروه مستجاب نمی‌شود که از جملۀ آنها است مردی که در خانه بنشیند و برای امرارِ معاش از منزل خود خارج نشود و تنها دست به دعا بلند کند و بگوید: خدایا روزی‌ام ده. که به او از جانب حق خطاب می‌شود: بنده من! آیا راهی برای کسب روزی تو نگشودم! آیا اعضا و جوارح سالم برای حرکت در زمین به تو ندادم؟ من راه عذر را بر تو بستم تا سر بار خویشاوندانت نباشی[۲۱۸]. آن حضرت حتی پس از نزول آیه شریفه ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[۲۱۹] و شنیدن خبر گروهی از صحابه که کار را ترک کرده و در خانه را به روی خود بسته، به عبادت پرداخته بودند، شخصی نزد آنان فرستاد و جویای علت گردید. آنان پاسخ دادند: چون خداوند متعال روزی ما را تکفل کرده است، ما کار و تلاش را رها کرده‌ایم و به عبادت روی آورده‌ایم. رسول خدا فرمود: هر کس چنین کند، دعایش به اجابت نمی‌رسد و روزی او تأمین نمی‌شود بر شما باد به کار[۲۲۰]. پس اسلام مردم را به کار و تلاش فرا خوانده است و با التفات به ارزش و جایگاه دعا و بلکه دعوت به آن، دعا را برای تأمین نیازهای زندگی کافی ندانسته است، بلکه مردم را به کار و فعالیت در برآوردن نیازهای زندگی دعوت کرده است و کار و تلاش را بر اساس برخی از روایات برابر با جهاد در راه خدا قرار داده است.
  3. بررسی موقعیت و محل کسب: از جمله راهکارهای ارائه‌شده و رایج در عصر معصومان برای کسب و افزایش درآمد به منظور خودکفایی و فقرزدایی، بررسی محل کسب و سپس گزینش آن بوده است. شخصی نزد پیامبر خدا آمد و عرض کرد پدر و مادرم فدایتان باد! برای تعیین محل تجارت جایی را دیده و برگزیده‌ام، آیا تشریف می‌آورید آنجا را ببینید و نظر مبارکتان را اعلام فرمایید؟ حضرت فرمود: بله می‌آیم. آن‌گاه با آن شخص حرکت کرد تا به محل مورد نظر رسید و گزینش او را تأیید کرد و فرمود: برای تشکیل بازار جای خوبی انتخاب کرده‌ای[۲۲۱].
  4. گزینش شغل بایسته: از دیگر راهکارهای ارائه‌شده توسط حضرات معصومین(ع) در مقابله با فقر، توصیه آنان به گزینش شغلی بابرکت و خودکفابخش و عزت‌آفرین همچون تجارت است که روایات بسیاری از آن حکایت کرده‌اند؛ روایاتی از این دست:
    1. از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است: نه‌دهم روزی انسان در تجارت است و یک‌دهم آن در گوسفندداری است[۲۲۲].
    2. امام صادق(ع) تجارت را شغل بابرکتی برای تأمین درآمد معرفی کرده است: «هر کس در پی تجارت رود، از مردم بی‌نیاز گردد. من پرسیدم هرچند عیال‌وار باشد؟ فرمود: هرچند عائله‌مند باشد. سپس سخن خود را با تأکید به روایت منقول از پیامبر خدا مستند کرد که فرمود: نه‌دهم روزی در تجارت است»[۲۲۳]. ازاین‌رو آن امام همام بر پی‌کردن تجارت تأکید کرده است و رهایی از خواری و خفت را در آن دانسته است: «از تجارت دست بر ندارید تا خوار نشوید. تجارت کنید، خدا به شما برکت می‌دهد»[۲۲۴]؛ همچنین حضرت بر تداوم تجارت تأکید فرموده است و ترک آن را عملی شیطانی دانسته است. اسباط بن سالم می‌گوید: روزی خدمت امام صادق(ع) بودم که آن حضرت از حال شخصی به نام «معاذِ کرباس‌فروش» پرسید و فرمود: معاذ چه می‌کند؟ گفتم: او مرد شایسته‌ای است؛ اما شغل تجارت را ترک کرده است. آن حضرت تا این سخن را از من شنید سه مرتبه فرمود: این کار شیطان است. آیا او نمی‌داند پیامبر خدا کالای کاروانی را که از شام آمده بود، خرید و از آن سودی برد که قرض خود را پرداخت کرد و آنچه را زیاد آمد، میان بستگانش تقسیم کرد[۲۲۵]. از همین رو است که بر پایۀ روایتی تارک آن را از ترک آن بر حذر داشته است و او را بر ادامه آن سفارش و ترغیب فرموده است. فضیل بن یسار می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم من تجارت را ترک کرده‌ام. حضرت فرمود: چنین نکن. درب مغازه‌ات را باز کن، بساط تجارت را بگستران و روزی خود را از خدای متعال طلب کن[۲۲۶].
  5. فقرپوشی: حضرات معصومان در مقاطعی از زندگی همراه با فقر، نداری خود را از دیگران پنهان می‌داشتند و پیام رفتارشان به مردم این بود که در تنگنا‌های زندگی، دشواری تنگدستی را تحمل کنند و از ابراز فقر خود نزد دیگران خودداری نمایند؛ ولی به این پیام بسنده نکرده‌اند و با گفتار و نصایح خود نیز بر آن سفارش و تأکید کرده‌اند، بلکه در بعضی موارد به تشویق و ترغیب مردم بر کتمان آن پرداخته‌اند و گاهی هم بر بازگوکردن حاجت هشدار داده‌اند و نیازمندان را از عرض نیازشان نزد دیگران بر حذر داشته‌اند. پیامبر خدا فرموده است: کسی که گرسنه یا محتاج است ولی آن را کتمان می‌کند و با خدا در میان می‌گذارد، بر عهده خدا است که رزق حلال یک‌ساله‌اش را روزی او فرماید[۲۲۷].
  6. ترغیب بر انفاق: از جمله راهکار‌های فقرزدایی به یادگارمانده از حضرات معصومان در مقابلۀ با فقر، اکرام خیرین و انفاق‌کنندگان و ترغیب آنان به دستگیری از فقیران است. در روایتی آمده است که پیامبر خدا چنین رفتاری با آنان داشته است و فرموده است: خداوند متعال به پنج گروه از مردم بر ملائکه مباهات می‌کند: به مجاهدین و ثروتمندی که فراوان بر فقرا از اموالش عطا کند و منتی بر آنان نگذارد[۲۲۸].
  7. استفاده از فرصت‌ها: حسن استفاده از فرصت‌ها و شرایط فراهم‌آمده، راهکار دیگری برای تأمین معیشت و کاهش یا علاج فقر بوده است که از برخی حضرات آنان به یادگار مانده است. روزی نیازمندی عرض حاجت به محضر امام مجتبی(ع) آورد و دست حضرت نیز خالی از درهم و دینار و دیگر کالاهای بایسته انفاق بود و از ردکردن مستمندان با دستی تهی شرم و حیا و اکراه داشت؛ ازاین‌رو به او فرمود: تو را راهی نشان دهم که خیر تو در آن باشد. فقیر پرسید: چه راهی؟ امام فرمود: چون دختر خلیفه مرده است و کسی تا کنون تسلیت بلیغ و مناسبی به او نگفته است، تو نزدش برو و با این کلمات او را تعزیت بده تا بر خیرش دست یابی. بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَتَرَها بِجُلوسِكَ عَلى قَبرِها وَ لَم يَهتِكْها بِجُلُوسِها عَلى قَبرِكَ». فقیر این کلمات را حفظ کرد و بر او خواند و به او تعزیت گفت و غم و اندوه خلیفه برطرف شد. خلیفه دستور پرداخت جایزه‌ای را برایش صادر کرد و پرسید: این کلام و سخن از آن خودت بود؟ گفت: نه! بلکه از آن امام حسن(ع) بود. خلیفه گفت: راست گفتی؛ زیرا او معدن کلام فصیح است؛ سپس پرداخت جایزۀ دیگری را نیز برایش دستور داد[۲۲۹].[۲۳۰]

راهکار‌های رفتاری

این نوع از راهکارها البته فراوان است؛ اما به دلیل رعایت اختصار به ذکر نمونه‌هایی از آنها بسنده می‌گردد که عبارت‌اند از:

  1. تقدیر در معیشت: مراد ما از تقدیر در معیشت اندازه‌نگه‌داشتن در هزینه‌های زندگی است؛ به‌گونه‌ای که هم دخل و خرج انسان همخوان باشد و هم هر هزینه‌ای در جایگاه خودش قرار بگیرد. تقدیر در معیشت از جمله رفتارهای معصومان(ع) در مصرف به‌اندازه و بجای درآمدها برای مقابلۀ با فقر بوده است که به بحث و بررسی موارد و نمونه‌هایی از آنها بسنده می‌کنیم. به گواهی برخی از مورخان، پیامبر خدا اضافه بر مصرف سالیانه همسران و فرزندان عبدالمطلب که از خرما و جُوِ زراعت میان نخلستان‌های بنی‌نضیر به دست می‌آمد، صرف خرید اسب و اسلحه می‌کرد[۲۳۱] و برای تأمین ابزار دفاعی از سهم اهل و عیالش هزینه نمی‌فرمود. در معرفی تقدیر در معیشت به عنوان راهکاری از راهکارهای فقرزدایی، روایات فراوانی در منابع روایی به ثبت رسیده است که نمونه‌هایی از آنها را در ذیل می‌آوریم:
    1. روایتی از امیر مؤمنان(ع) که در آن تقدیر در معیشت را لازمۀ ایمان و مرتبه‌ای از مراتب آن به شمار آورده و فرموده است: «مؤمن حقیقت ایمان را نمی‌چشد مگر اینکه سه خصلت در او باشد: فهم در دین، صبر بر مصائب و حسن تقدیر در معیشت»[۲۳۲]؛ پس آن حضرت با به‌شمارآوردن تقدیر در معیشت که از شرایط کمال ایمان است، مردم را بر دستیابی به آن ترغیب فرموده است و آن را از جمله راهکار‌های اثرگذار در کاهش و علاج فقر قرار داده است.
    2. روایت معروف امام باقر(ع) نیز از این دست از روایات است که آن حضرت با برشمردن تقدیر در معیشت از جمله وسایل و ابزار کمال، مردم را بر دستیابی به آن - که کاهش فقر و علاج آن را نیز در پی خواهد داشت - ترغیب کرده است: «کمال انسان تمام، کمال او در دین‌شناختی صبر بر مصیبت و تقدیر در معیشت اوست»[۲۳۳]؛ پس در بخشی از این بیان تقدیر در معیشت از جمله ارکان سه‌گانه کمال انسان قرار گرفته است و هر جویای کمالی به برخورداری از آن فرا خوانده شده است.
    3. روایت ایوب بن حرّ از امام صادق(ع) از دیگر روایاتی است که در آن از میزان تأثیر تقدیر در معیشت در کسب درآمد و بهره‌مندی از آن از امام سؤال شده است. راوی می‌گوید: شنیدم مردی به آن حضرت عرض می‌کند: شنیده‌ام نقش اقتصاد و تقدیر در معیشت به اندازه نصف کسب و کار است؟ حضرت در پاسخ فرمود: نه! بلکه تمام کسب، همان تقدیر در معیشت است. آن‌گاه خطاب به سائل چنین فرمود: تدبیر در معیشت جزئی از دین است[۲۳۴].
    4. امام صادق(ع) پس از ترغیب خانواده بر رفق و مدارا و بیان تأثیر آن در وسعت رزق فرموده است: رفق و مدارا در تقدیر معیشت، بهتر از افزایش در مال و ثروت است[۲۳۵].

پس بر پایۀ این دسته از روایات، تقدیر و تدبیر در معیشت افزون بر اینکه کارآمدتر از درآمدافزایی در کاهش و علاج فقر است، برابر با کسب کامل و موجب کمال انسان و جزیی از اجزای دین است؛ ازاین‌رو وقتی در زمان امام صادق(ع) مدینه به قحطی و گرانی دچار می‌گردد، حضرت به تقدیر معیشت بایسته و متناسب با شرایط زمان و مردم می‌پردازد و از غلام خود جویای وضعیت موجودی انبار می‌شود و می‌پرسد: آذوقه ما چقدر است؟ و وقتی او در پاسخ می‌گوید: به اندازۀ مصرف چندین ماه، حضرت دستور می‌دهد آذوقه را از انبار بیرون بیاور و بفروش. غلام که گویا دغدغه روز نداری را دارد می‌گوید: ولی در مدینه چیزی نیست! آن را بفروشم؟ امام(ع) بار دیگر هم فرمود: آذوقه را بفروش. پس از فروش آن به من فرمود: «حال روزبه‌روز آذوقه مورد نیاز را از مردم بخر و خوراک زن و بچه‌ام را نیمی از جو و نیمی از گندم قرار بده. البته خدا می‌داند همچنان می‌توانم از گندم آنان را تأمین کنم، ولی دوست دارم خدا بر حسن تقدیر در معیشتم گواه باشد»[۲۳۶].

  1. اعتدال در مصرف: رعایت اعتدال در مصرف درآمد از جمله راهکارهای دیگری است که حضرات معصومان آن را به لحاظ اثرگذاری آن در جلب و افزایش درآمد به مردم ارائه کرده‌اند و بر التفات و التزام به آن در مصارف مختلف زندگی تأکید و سفارش کرده‌اند. روایات بسیاری از اهتمام معصومان(ع) در میانه‌روی در مصرف آمده است که از آن دست است:
    1. روایت امام صادق(ع) از پیامبر خاتم(ص) که بر اساس آن میانه‌روی در مصرف درآمد از موجبات گشایش در رزق و ترک آن موجب محرومیت و تنگدستی است: کسی که اعتدال در معیشت را پیشه خود سازد، خدا روزی‌اش دهد و آن کس که تبذیر کند، خداوند وی را تحریم کند[۲۳۷].
    2. روایتی از امام صادق(ع) که بر پایۀ آن، آن حضرت میانه‌روی را در جلب روزی و زدودن فقر از زندگی بدون تردید و تأمل تأثیرگذار دانسته و فرموده است: برای کسی که میانه‌روی کند، ضمانت کردم که فقیر نگردد[۲۳۸].
    3. روایت پیامبر خدا که بر اساس آن فرمود: چند گروه از مردم‌اند که دعایشان مستجاب نمی‌شود یک دسته آنها کسانی هستند که خداوند مال و ثروت بر آنها ارزانی داشته ولی با مصرف بی‌مورد آن را از دست می‌دهند و دگر بار آن را از خدا می‌خواهند؛ ولی خدا در پاسخ آنان می‌فرماید: مگر رزق و روزی فراوانی به تو ندادم؟ چرا چنان‌که تو را مأمور کردم میانه‌روی نکردی؟ چرا مصرف آن را اصلاح نکردی؟[۲۳۹]
  2. مسجدنشینی در صبح: در بسیاری از روایات معتبر رسیده از حضرات معصومان، نشستن در مسجد بعد از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از جمله راهکارهای دیگر مقابله با فقر و گشایش در رزق و روزی است. امیر مؤمنان فرموده است: «نشستن در مسجد بعد از طلوع فجر تا طلوع شمس، برای طلب روزی مؤثرتر است از تلاش در زمین»[۲۴۰] یا امام صادق(ع) این کار را اثرگذارتر از درنوردیدن دریا می‌شمارد[۲۴۱]. البته صرف حضور و جلوس در مسجد مراد نیست، بلکه منظور نشستن همراه با ذکر خداست و نباید به این دست از راهکارها بسنده کرد و گوشۀ عزلت برگزید، بلکه آن را پایانی است که با فرارسیدن آن می‌باید برای کسب روزی و پاسخ به نیاز‌های زندگی خود به دور از هرگونه اندیشۀ خرافی و تن‌دادن به کسالت و تنبلی قدم به عرصۀ کار بگذارد. قرآن برای بهره‌مندی از این فرصت‌ها، مدت محدودی قرار داده است و مقطع پس از آن را به حضور در حوزه کار و رسیدن به تأمین زندگی و امور آن اختصاص داده است و مردم را به فعالیت و تلاش در آن عرصه فرا خوانده است[۲۴۲]: سپس گاهی که پایان یافت نماز، پس پراکنده شوید در زمین و بجویید از فضل خدا و یاد کنید خدا را بسیار، شاید رستگار شوید[۲۴۳].
  3. شکر بر نعمت: در آموزه‌های دینی شکرگزاری بر نعمت‌های الهی از جمله راهکارهای جلب و افزایش درآمد و برچیده‌شدن فقر از عرصه زندگی است. قرآن تأکید فراوانی بر انجام‌دادن شکرگزای می‌کند و ترک آن را نیز تهدید می‌کند: «اگر شکرگزاری کنید، نعمت خود را بر شما افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است»[۲۴۴]. در روایتی از امام صادق(ع) از تأثیر شگرف آن در کسب و افزایش درآمد گزارش شده است: «شکرگزاری بر نعمت الهی موجب فراوانی آن نعمت و درامان‌ماندن از فقر و پیامدهای آن است»[۲۴۵]. ایشان به سفیان ثوری فرموده است: «وقتی خدا نعمتی را بر تو ارزانی داشت و دوام و فراوانی آن نعمت را از درگاهش خواستی، او را بسیار شکرگزار باش که فرموده است: اگر شکر کردید، به یقین آن را بر شما افزون کنم»[۲۴۶].
  4. استغفار: استغفار از گناه راهکار دیگری برای گشایش و افزایش در رزق است که برابر با تأمین نیازهای زندگی و رهایی از فقر است؛ چنان‌که بر پایۀ گزارشی امام صادق(ع) آن را راهکاری برای برخورداری از نعمت معرفی کرده است. حضرت به سفیان ثوری فرموده است: هرگاه به فقر و سختی در معیشت مبتلا شدی، بر استغفار در پیشگاه خدایت بیفزای؛ زیرا خداوند در کتابش از خطاب نوح به قومش چنین خبر داده و فرموده است که او به قوم خود گفته است[۲۴۷] از پروردگارتان آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا باران‌های پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند[۲۴۸].
  5. دعا: در بسیاری از روایات دعا و استمداد از خدا از جمله راهکارهای معرفی‌شده از سوی حضرات معصومان در جلب روزی و پیشگیری از ابتلای به فقر به شمار آمده است و بر خواندن آن با عبارات مختلفی در اماکن و مواقع گوناگونی تأکید شده است. با استناد به این دست از روایات می‌توان گفت درخواست تعلیم دعا برای رفع مشکلات زندگی از جمله مشکل معیشتی و فقر از معصومان و پاسخ مثبت حضرات آنان و تأکید آن بزرگواران بر خواندن آن حاکی از تأثیر دعا در کاهش فقر یا علاج آن است؛ اما نه با تأثیری تام، بلکه بخشی از آن را بر عهده گرفته و تضمین کرده است؛ زیرا استجابت دعا و اثرگذاربودن آن شرایط فراوانی می‌طلبد که بر فرض جمع‌بودن تمام شرایط آن، نقش خود را ایفا خواهد کرد. خدای متعال خطاب به پیامبرش فرموده است: بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست[۲۴۹]. معصومین(ع) افزون بر تعلیم و ترغیب به خواندن دعا، در گشایش روزی و رهایی از فقر و بلکه پیشگیری از ابتلای به آن و آداب عرض حاجت به پیشگاه خدا را نیز به مردم تعلیم می‌کرده‌اند مانند اینکه پیامبر خدا به هنگام عرض شکایت اهل صفه از فقر و حاجت به محضرآن حضرت، به آنان تعلیم فرمود که در عرض حاجت به پیشگاه خداوند چنین بگویید: «اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ»[۲۵۰].
  6. زیارت: با نگاهی به اخبار و روایات وارد در باب زیارات، روایاتی را مشاهده می‌کنیم که در آنها بر نقش زیارت در گشایش رزق و تأثیر آن در کاهش یا علاج فقر تصریح شده است و زیارت همچون دعا راهکاری معنوی برای مقابله با فقر معرفی شده است؛ مانند زیارت خانه خدا[۲۵۱] و زیارت امام حسین(ع)[۲۵۲].
  7. ذکر: در بسیاری از روایات ذکر خدا نیز راهکاری معنوی در پیشگیری از کاهش یا علاج فقر معرفی شده است که ظاهر دسته‌ای از آنها این است که صرف ذکر خدا هر چند یک‌بار، موضوعیت دارد چنین اثری مترتب می‌شود. پیامبر خدا فرموده است: ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» فقر را از بین می‌برد[۲۵۳]. ظاهر دسته‌ای دیگر از روایات این است که با تکرار ذکر به چنین خواسته یا خواسته‌هایی می‌رسید[۲۵۴]. در روایت دیگری از رسول خدا رسیده است که هر کس روزی صد مرتبه ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ» را بگوید، غنا را جلب و فقر را دفع کرده است[۲۵۵].
  8. نماز: در بسیاری از روایات نماز همچون ذکر و دعا و زیارت و امثال اینها از جمله راهکارها و عوامل اثرگذار در کاهش یا علاج فقر معرفی شده است با این اختلاف که گاهی نماز عاری از هر خصوصیتی، راهکاری تأثیرگذار به شمار آمده است؛ همچون نمازی که پیامبر خدا هنگام مواجه‌شدن اهل و عیالش با نیاز شدید، آنان را بر انجام آن فرمان می‌داد و با تأکید می‌فرمود: ای اهل خانه نماز بگذارید، نماز بگذارید[۲۵۶]. حلبی گوید مردی از فقرش نزد امام صادق(ع) شکایت کرد. آن حضرت به او فرمود: «بین قبر و منبر پیامبر(ص) دو رکعت نماز بگذارد؛ سپس صد مرتبه بگوید: «وَ أَعَمَّهَا فَضْلًا». آن مرد به فرمان امام عمل کرد و خدا روزی‌اش را بر او ارزانی داشت»[۲۵۷]؛ همچنین ابن‌طیّار می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم سرمایه‌ای داشتم که از کفم رفت و هم‌اکنون در مضیقۀ سختی قرار گرفته‌ام. به من فرمود: مغازه‌ای داری؟ عرض کردم: بلی؛ و لکن آن را ترک کرده‌ام. حضرت فرمود: وقتی به کوفه باز گشتی، آن را جارو بزن و در آن بنشین و هنگام خروج از آن دو یا چهار رکعت نماز بگذار و از پس آن بگو: «تَوَجَّهْتُ بِلَا حَوْلٍ مِنِّي وَ لَا قُوَّةٍ وَ لَكِنْ بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ إِلَّا بِكَ فَأَنْتَ حَوْلِي وَ مِنْكَ قُوَّتِي اللَّهُمَّ فَارْزُقْنِي مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ رِزْقاً كَثِيراً طَيِّباً». این عمل را ادامه دادم و وضعیت مالی من متحول گردید و بهبود یافت؛ به‌گونه‌ای که بر چهارپایانی دست یافتم و بردگانی خریدم و خانه‌هایی ساختم[۲۵۸].[۲۵۹]

سیره فردی در مصرف درآمدها

چنان‌که حضرات معصومان(ع) با کسب درآمد از منابع درآمدی، گام نخست مقابله با فقر را برداشتند. آنان با مدیریت و نظارت بر مصرف و هزینۀ بایستۀ درآمدها در اشکال مختلف آن به فاز دوم آن نیز ورود کردند و فقرزدایی را استمرار بخشیدند.

نظارت و مدیریت بر مصرف

به لحاظ اینکه مصرف و هزینه اموال، بدون مدیریت و نظارت بر آن نمی‌تواند تأمین‌کنندۀ اهداف منظورشدۀ در کسب درآمد باشد، حضرات معصومان(ع) به منظور دستیابی بر چنین اهدافی همچون مقابله با فقر، بر مصارف مالی خود و مردم نظارت داشته‌اند و با اعمال مدیریت خود از مصارف و هزینه‌های بیهوده و غیرضرور جلوگیری می‌کرده‌اند. یکی از یاران پیامبر به نام «سعد» مشغول وضوگرفتن بود و آب زیادی بر اعضای وضوی خود می‌‌ریخت، پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «ای سعد! چرا اسراف می‌کنی؟ عرض کرد: مگر در آب وضو هم اسراف است؟ فرمود: آری! اسراف است، هر چند در کنار نهر جاری از آب باشی»[۲۶۰]. به نظر می‌رسد جلوگیری پیامبر خدا(ص) از کمترین زیاده‌روی در آب، نه‌تنها پیام ترک اسراف را در چنین مواردی برای همیشه به همراه دارد، بلکه اسراف‌ها و تبذیرهای کلان را با تأکید بیشتری هشدار می‌دهد و از تأثیر شگرف و وسیع ترک آن در احیای کشاورزی، افزایش تولید محصول و کاهش و علاج فقر خبر می‌دهد. امام صادق(ع) نیز همچون پیامبر خدا(ص) بر چگونگی مصرف نعمت‌ها نظارت و مدیریت داشت. در یکی از روزها که برای آن حضرت مهمان آمده بود و دستور داد برای آنان رطب بیاورند، وقتی دید برخی از مهمانان حاضر در محضرش رطب را می‌خوردند و هسته آن را به دور می‌افکندند، بی‌درنگ به آنان فرمود: «این کار را نکنید که این عمل شما تبذیر و نوعی فساد است و خدا فساد را دوست نمی‌دارد»[۲۶۱].

از این بیان و موضعگیری امام(ع) در مقابل مهمانی که محترم است، معلوم می‌شود همان هستۀ خرما که به گمان مهمانان و برخی از مردم به ظاهر ناچیز است، ارزش و اهمیت شایانی داشته است و امکان استفاده از آن در مواردی همچون سوخت، خوراک دام و کشت در زمین فراهم بوده است که مصرف آن در هر کدام از آن موارد می‌تواند نیازی از نیاز‌های انسان را بر آورده سازد؛ بلکه اقدامی در دستیابی به خودکفایی و بی‌نیازی از دیگران در عرصه‌های گوناگونی باشد. در زمان پیامبر خدا(ص) هسته خرما قابل استفاده بوده است؛ از همین رو حضرت آن را جمع می‌کرد و در یکی از این موارد مانند کاشتن، مصرف سوخت یا مورد مناسب دیگر به مصرف می‌رسانید[۲۶۲]؛ همچنین در ادوار پس از آن همچون عصر امیر مؤمنان(ع) مورد استفاده بوده است؛ چنان‌که بر اساس بعضی از روایات و گزاره‌های تاریخی، بار هسته خرما بر شتر حمل و برای کشت به مزرعه منتقل می‌شد[۲۶۳].

همچنین امام رضا(ع) به لحاظ نظارت و مدیریتی که در مصارف خانه داشت، وقتی دید غلامان بخشی از میوه را خورده‌اند و مانده آن را دور انداخته‌اند، با تعجب و اعتراض به آنان فرمود: اگر شما به این میوه نیاز ندارید، افراد دیگری هستند که به آن احتیاج د‌ارند؛ پس آن را به دست آنان برسانید[۲۶۴]. امام سجاد و امام باقر، نیز بر اساس برخی از روایات بر مصارف و هزینه‌های زندگی نظارت و مدیریت داشته‌اند؛ ازاین‌رو هرگاه آن حضرات می‌دیدند چیزی از خوراکی‌های قابل استفاده دور ریخته شده است، به همان میزان از هزینه جاری خانواده کم می‌کردند[۲۶۵].[۲۶۶]

اتخاذ راهکار و اعمال آن

افزون بر نظارت بر مصرف و مدیریت آن در بخش مصرف درآمدها، اتخاذ راهکارهای بایسته و به‌کاربستن آن اقدامی است اساسی برای فقرزدایی که حضرات معصومان(ع) آن را پیشۀ خود ساختند. این راهکارها عبارت‌اند از:

وقف

به لحاظ اینکه وقف بر اساس همکاری و حس نوع‌دوستی شکل گرفته است و هدف عمده آن تأمین بخشی از نیازمندی‌های عمومی و اقشار آسیب‌پذیر جامعه اعم از معاصران و آیندگان است، از سنت‌های برتر اسلامی است و چنان‌که منابع معتبر تاریخی و روایی گواهی داده است، حضرات معصومین(ع) از نخستین پایه‌گذاران و عاملان به آن بوده‌اند و موقوفات بسیاری از آنان به ثبت تاریخ رسیده است که تبیین و بررسی آنها تحقیقی مستقل می‌طلبد و مقام را مجال پرداختن به آن نیست؛ ولی به لحاظ نقش آن در فقرزدایی به بیان و بررسی موارد و نمونه‌های چندی از موقوفاتِ برخی حضرات معصومان بر فقرا و درماندگان؛ در اشکال و سبک‌های گوناگون آن بسنده می‌کنیم که عبارت‌اند از:

وقف املاک زراعی: این گونه از املاک موقوفه، گاهی زمین کشاورزی باغ و نخلستان بوده است همچون باغ‌ها[۲۶۷]، زمین‌ها[۲۶۸] و نخلستان‌هایی مانند «بٌوَیرَه»[۲۶۹] در قُبا که پیامبر(ص) آنها را بر نیازمندان درراه‌مانده و فقیران و بینوایان وقف کرده است[۲۷۰] و زمین‌هایی همچون سُوَیقَه[۲۷۱]، فقیران[۲۷۲] و مزارعی در «حَرَّهُ الرَّجلاء»[۲۷۳] به نام «بَیضاء» و «قُصَیبَه»[۲۷۴] که امیر مؤمنان(ع) آنها را وقف کرده است[۲۷۵]؛ همچنین صد هزار نخل غرس‌شدۀ به دست مبارک حضرت که بر پایۀ برخی از گزارش‌ها وقف در این موارد شده است[۲۷۶] و به این گونۀ از املاک زراعی هم محدود نشده است، بلکه در مواردی چشمه‌ها، چاه‌ها یا قنات‌هایی همچون چشمه‌ها و چاه‌های یَنبُع[۲۷۷] که صد چاه و چشمه بوده است و به دست مبارک امیر مؤمنان(ع) حفر و احداث و وقف شده است[۲۷۸]؛ نیز چشمه‌هایی مانند «عین البحیر، عین ابی‌نیزر، عین نولاء» که از چشمه‌های معروف و گاهی همچون ینبع پرآب بودند و آب آنها همچون گردن شتر فوران داشته است به دست امیر مؤمنان(ع) صدقۀ حاجیان و زایران بیت‌الله‌الحرام و درراه‌ماندگان شده است[۲۷۹]؛ همچنین چشمه‌هایی مانند «ابی‌نَیزَر» و «بغَیبِغَه» که چنین شرایطی داشتند و آب آنها همچون گردن شتر جستن می‌گرفت و جاری می‌شد درحالی که امیرمؤمنان(ع) از کلنگ‌زدن در آن به‌تندی نفس می‌کشید و عرق از جبین مبارک خود پاک می‌کرد، آن را وقف کرد و فرمود: «اُشهِدُ اللهَ اَنَّها صَدَقَه» خدا را شاهد می‌گیرم بر اینکه این مزرعه صدقه است[۲۸۰]؛ سپس لوح و دواتی خواست و نوشت: «این صدقۀ علی امیر مؤمنان بر فقیران مدینه و درراه‌ماندگان است»[۲۸۱]؛ افزون بر این، چهار چاه دیگر در «حَرّه الرَجلاء» از صدقات امیرمؤمنان(ع) است که به آنها «ذات کمات» گفته‌اند[۲۸۲] که گرچه در وقف آن بر فقیران - همچون بسیاری از موارد دیگر - تصریحی نشده است، می‌توان گفت: وقف نیازمندانی بوده که تهیدستان نیز گروهی از آنان بوده‌اند؛ زیرا از جمله اصول حاکم بر وقف معصومان، رفع نیاز نیازمندان بوده است. برای فاطمۀ زهرا(س) نیز در این بخش از موقوفات، از وقف املاکی بر نیازمندان گزارش شده است که روستایی به نام «امّ‌العیال»[۲۸۳] نمونه‌ای از آنهاست[۲۸۴] و باغ‌های هفت‌گانه‌ای که از پدرش رسول خدا به ارث برده بودند و به آنها اشاره گردید[۲۸۵] از دیگر نمونه‌هایی است که وقف فرمودند و تولیت آن را به همسرش علی(ع) و پس از آن حضرت به حسنین و از پس آنان به بزرگ‌ترین فرزندان خود سپرده است و خدا را بر آن شاهد و مقداد ابن‌اسود کندی و زبیر بن عوام را برآن گواه گرفته است. امام حسین(ع) نیز زمین و چیزهای دیگری را که به ارث برده بود، پیش از تحویل‌گرفتن آنها را وقف کرد[۲۸۶].

وقف غلاّت و محصول باغ و مزرعه‌: حضرات معصومان گاهی به لحاظ نیاز آسیب‌پذیران جامعه و آنان که املاک یا توانی برای تأمین غلّه و آذوقۀ مورد نیاز خود نداشته‌اند، محصول مزارع خود را وقف می‌کرده‌اند. بر پایه برخی از گزارش‌ها امیر مؤمنان(ع) اراضی وسیعی را با دستِ مبارک خود آمادۀ کشت و زرع می‌کرد و با حمل بارهایی از هسته خرما به اراضی و غرس آنها و نیز حفر چاه‌ها و احداث چشمه‌ها یا قنات‌هایی آنها را آبیاری می‌کرد و بی‌آنکه بخشی از محصول آن را به خود یا بازماندگانش اختصاص دهد، همه آن را در راه خدا صدقه می‌داد و وقف بر نیازمندان می‌کرد[۲۸۷].

فاطمۀ زهرا(س) نیز همچون امیر مؤمنان(ع) گویا چنین توجهی به نیاز تهیدستان داشته است؛ زیرا در وصیت‌نامه خودش نوشته است: «هر ساله از میوه درختانش به میزان هشتاد اوقیه[۲۸۸] - پس از کسر هزینۀ کاشت و برداشت آن - صدقه داده شود و محصول گندمش هم در سال آینده به هنگام درو در راه خدا انفاق شود. چهل و پنج اوقیه به همسران پدرش رسول خدا و پنجاه اوقیه به فقرای بنی‌هاشم و عبدالمطلب پرداخت شود»[۲۸۹]. حضرت موسی بن جعفر(ع) نیز مزرعه‌ای مشتمل بر زمین خرما، آب آسیاب و امثال آنها داشته است که به متولی وقف خود در آن سفارش کرده است سی درخت خرمای مزرعه را به فقرای آبادی اختصاص بدهد و درآمد باقیمانده آن را پس از کسر مخارج مزرعه میان فرزندان آن حضرت تقسیم کند[۲۹۰].

وقف خانه: امیر مؤمنان(ع) خانه‌ای در محله بنی‌زریق مدینه داشت که آن را بر خاله‌های خود وقف کرد که تا زمان حیات از آن بهره‌مند باشند و پس از وفات آنان بر نیازمندان از مسلمانان وقف باشد[۲۹۱]. امام حسین(ع) نیز افزون بر آنچه گفته آمد[۲۹۲]، از وقف زمین و دیگر اموال موروثی خود خانه‌ای را نیز وقف نیازمندان کرد[۲۹۳].

وقف اثاثیه خانه: فاطمۀ زهرا(س) اثاثیه‌ای که در منزل داشت، وقف دختر ابوذر غفاری کرد و آن‌گاه افزود اگر یکی از کسانی که چیزی را برایش وصیت کردم پیش از آنکه به او پرداخت شود در گذشت، سهم او به فقرا و مساکین پرداخت گردد[۲۹۴]. از سفارش پایانی آن حضرت معلوم می‌شود موقوفات دیگری نیز بر افرادی داشته است که آنها را در فرض عدم حیات افراد اولیه، بر فقرا و نیازمندان وقف کرده است امام صادق(ع) نیز تمام اموال خود را بر بنی‌هاشم و بنی‌عبدالمطلب وقف کرد و به روایت شافعی و بیهقی از عدّه‌ای از اهل بیت غیر آنها دیگران را هم مشمول اموال موقوفۀ خود قرار داد[۲۹۵]. برای دیگر حضرات معصومان نیز موقوفاتی در اشکال گوناگون آن بوده است؛ از جمله در برخی از منابع روایی از حضور امام صادق و امام کاظم(ع) در عرصه وقف چنین گزارش شده است که موسی بن جعفر(ع) در وصیت‌نامه خود می‌نویسد: «تولیت ثلث موقوفه پدرم امام صادق(ع) و ثلث خودم نیز با او (فرزندم علی بن موسی(ع)) است»[۲۹۶]. پس با استناد به روایت‌ها و گزارش‌های ثبت‌شده در منابع معتبر روایی و تاریخی می‌توان گفت: موقوفاتی در اشکال گوناگون - چنان‌که به اشارت گذشت - برای حضرات معصومان در حمایت از تهیدستان حتی آیندگان آنان بوده است که آن حضرات افزون بر اینکه در حیات خود عامل به آن بوده‌اند، همواره بر چگونگی مصرف آن در زمان پس از خود سفارش کرده‌اند؛ چنان‌که امیرمؤمنان(ع) پس از باز گشت از صفین، درباره اموال موقوفه خود به فرزندش حسن بن علی(ع) نوشت: این دستوری است که بنده خدا علی بن أبی‌طالب در چگونگی تصرف در اموالش برای خشنودی خدا صادر کرده است. سرپرستی آن به عهده حسن بن علی است که به شایستگی از آن مصرف و انفاق نماید و با پیشامدی برای وی حسین سرپرستی آن را بر عهده بگیرد. با کسی که اموال در دست او است، شرط می‌کنم اصل مال را حفظ کند و میوه و درآمدش را در راهی که دستور داده‌ام، انفاق نماید. از نهال‌های نخل نفروشد تا تمام این سرزمین زیر پوشش نخل قرار بگیرد و آباد شود[۲۹۷].

آن حضرت در وقف خانه خود و همسرش فاطمه(س) در وقف اثاثیۀ منزل و محصول باغ و مزرعه نیز چنین سفارشی در چگونگی استفاده و بهره‌مندی از آن داشته‌اند که به اشارت گفته آمد. همچنین فرزندش امام حسن(ع) نیز فزون بر وقف اموال، موارد و چگونگی مصرف آن را نیز وصیت کرده و فرموده است: «اموالی را به فقرای بنی‌هاشم، بنی‌عبدالمطلب و همچنین به همسران پیامبر(ص) پرداخت کنند»[۲۹۸]؛ چنان‌که بر اساس روایت پیش‌گفته در سطور پیشین امام کاظم(ع) نیز چگونگی مصرف و حفاظت ثلث موقوفۀ خود و پدرش امام صادق(ع) را بر عهده فرزندش علی بن موسی الرضا(ع) گذاشت و چگونگی مصرف درآمد مزرعۀ خود را چنان‌که به اشارتی گفته آمد[۲۹۹]، به متولی آن سفارش کرد.[۳۰۰]

ایثار

ایثار مال بر نیازمندان نیز از دیگر راهکارهای مصرف معصومان در مقابله با فقر و حمایت از اقشار آسیب‌پذیر جامعه بوده است که در مقاطع مختلفی از زندگی آنان تجلی کرده است. امیر مؤمنان در هیچ وضعیتی، فقیران و مستمندان را از یاد نبرد و انفاق و ایثار بر آنان را تداوم بخشید، هم زمانی که برخوردار از اموال و املاک فراوانی بود و صدقه اموالش همه بنی‌هاشم را کفایت می‌کرد یا صدقه سالیانه‌اش بر فقیران به چهل هزار دینار می‌رسید، اهل ایثار بر نیازمندان بود و از اموال شخصی و محصول مزارع و باغ‌های خود به آنان عطا می‌فرمود و محتاجان را بر خود مقدم می‌داشت[۳۰۱] و هم در شرایط تهیدستی که از شدت گرسنگی بر شکم خود سنگ می‌بست و فرشی برای خانه و حتی طعامی برای خوردن نداشت بر فقیران ایثار می‌کرد؛ چنان‌که در جریان وفای به نذر روزه برای عافیت حسنین(ع) که در خانه غذایی حتی برای افطار نبود و از قرض سه صاعِ جو برای تهیه افطاری اهل خانه ناگزیر بود، سه قرص نان جوین چیده شده بر سفره افطار را با همسر و فرزندانش که نیاز شدیدی به آن داشتند، به سائل دادند و تنها با آب افطار کردند[۳۰۲].

خدای تعالی در قرآن از آن خبر داده است و آن را از جمله صفات برجستۀ آن حضرات شمرده و در وصف آنان فرموده است: «و آنان غذای خود را با اینکه به آن علاقه و نیاز دارند، به مستمند و یتیم و اسیر اطعام می‌کنند»[۳۰۳]. و به روایت متواتر ابن‌عباس نزد اهل سنت و مورد اتفاق شیعه، در پی چنین ایثاری، جبرئیل نازل می‌شود و می‌گوید: خدای تعالی با داشتن چنین خاندانی به تو تهنیت می‌گوید و به این ترتیب پس از چنین ایثاری، تمام سوره[۳۰۴] یا برخی از آیاتِ[۳۰۵] آن در شأن آنان نازل می‌شود.

برخی آیه ﴿يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ[۳۰۶] را درباره علی(ع) و خانواده او دانسته‌اند که گرسنه‌ای را بر خود مقدم کردند. نزول آیات درباره انصار هم منافاتی با این ندارد و می‌تواند به نوعی درباره این میهمانی ایثارگرانه پیامبر(ص) باشد[۳۰۷]. در روایات حضرات معصومان(ع) درباره ارزش تربیت که فراتر از کسب سرمایه‌های مادی است سخن به میان آمده است؛ از جمله در روایتی از امیر مؤمنان(ع) آمده است: هیچ پدری عطیه‌ای بهتر از ادب و تربیت نیکو به فرزندش عطا نکرده است[۳۰۸].[۳۰۹]

انفاق

انفاق معصومان بر فقیران و درماندگان از جمله راهکارهای اعمال‌شدۀ آن حضرات در فقرزدایی بوده است که در گونه‌های مختلفی از حیث کمّی و کیفی تجلی کرده است. گاهی کم و اندک بوده است، گاهی کلان و بسیار، گاهی به صورت نقدینگی و گاهی غیرنقدی و در مواردی هم ترکیبی از نقدی و غیر آن بوده است که هم‌اکنون در این مقام از مقال به بیان و بررسی نمونه‌هایی چند از هر کدام آنها می‌پردازیم. البته نمونه‌های فراوانی از کم و کلان آن به نام هر کدام از حضرات معصومان(ع) در صفحات تاریخ ثبت شده است؛ ولی در این مقام تنها بر مواردی چند از نمونه‌های آن نگاهی می‌افکنیم که از آن شمار است: انفاق چهار درهم توسط امیر مؤمنان علی(ع) در شرایط سخت اقتصادی آن حضرت که قرآن از آن خبر داده و فرموده است[۳۱۰]: «کسانی که اموال خود را شب یا روز پنهان یا آشکار انفاق می‌کنند، مزدشان نزد پروردگارشان محفوظ است، نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌شوند»[۳۱۱]. این انفاق به ظاهر کم و اندک بوده است، اما به لحاظ شرایط مالی آن حضرت از چنان ارزشی برخوردار بوده است که صاحب آن شایستۀ نزول آیۀ قرآن در شأن خودش می‌گردد؛ چنان‌که بسیاری از مفسران بزرگ فریقین، اعم از شیعه و اهل سنت همچون عیاشی، ابن‌فرات کوفی، سیوطی و طبرسی، آیۀ شریفه را نازل در شأن امیر مؤمنان علی(ع) دانسته‌اند و چنین گفته‌اند که آن حضرت تنها مالک چهار درهم بوده است که یکی از آنها را شب صدقه داد و دیگری را روز، سومین آنها را پنهانی به فقیر عطا کرد و درهم چهارم آن را علنی و آشکار بر فقیر انفاق فرمود و بر موقعیت و مرتبه‌ای در پیشگاه الهی دست یافت که از پس این انفاق ایثارگونه، آیۀ مزبور در شأن آن حضرت نازل گردید[۳۱۲]؛ زیرا هر آنچه در اختیار بود و توان بر انفاق آن را داشت، انفاق می‌کرد. البته چنین هم نبوده است که برای انفاق به انتظار نقد آن بنشیند؛ بلکه اگر نقدینه‌ای برای انفاق در اختیار نداشت، ملک و باغی را می‌فروخت و نقد آن را انفاق می‌کرد. امام باقر(ع) نیز به لحاظ اینکه از نظر مالی در وضعیت سختی قرار داشته است، انفاق آن حضرت کم و متناسب با شرایط مالی آن حضرت بوده است؛ چنان‌که بر پایۀ گزارش امام صادق(ع)، پدر بزرگوارش امام باقر(ع) از کمترین ثروت دنیا برخوردار بوده است و درعین‌حال سنگین‌ترین مئونه را بر دوش داشته است؛ ازاین‌رو هر جمعه فقط دیناری را صدقه می‌داد و می‌فرمود: «فضیلت صدقه روز جمعه به لحاظ برتری این روز بر دیگر ایام، چند برابر است»[۳۱۳].

امام در خطبه‌ای خطاب به مردم می‌فرماید: پسر برادر شما، حسن بن علی، مالی جمع کرده است و می‌خواهد آن را بین شما تقسیم کند. همه مردم حاضر می‌شوند تا از کرم و انفاقش بهره‌مند گردند؛ اما حضرت بلند شد و فرمود: تنها این اموال را برای فقرا جمع کرده‌ام. آن‌گاه نیمی از مردم برخاستند و راه خود گرفتند و از فقیران اول شخصی که از آن حضرت مالی دریافت کرد، اشعث بن قیس بود[۳۱۴]. انفاق امام سجاد(ع) نیز از نمونه‌های دیگر این دست از انفاق‌ها بوده است که به گواهی تاریخ، دو بار تمام اموال خود را در راه خدا انفاق کرده است[۳۱۵]. علی بن موسی‌الرضا(ع) زمانی که در خراسان بود، تمام اموال خود را میان مستمندان تقسیم کرد؛ درحالی‌که میان مردم چنین انفاق و بخششی متداول نبود؛ ازاین‌رو فضل بن سهل به امام عرض کرد این کار شما زیان‌آور است، اما آن حضرت در پاسخ او فرمود: خیر چنین نیست، بلکه این عمل غنیمت است. آن‌گاه فرمود: هر آنچه را که برای اکرام بندگان خدا می‌دهی، هرگز آن را ضرر نشمار[۳۱۶].

پس هر کدام از حضرات معصومان بر اساس تمکن و شرایط مالی خود انفاق‌هایی به میزان کم یا بیش آن همواره داشته‌اند و به خاندان سخاوت و کرم مشهور شدند؛ به‌گونه‌ای‌که وقتی در مدینه سراغ شخص کریمی را می‌گرفتند، کسی غیر از این خانواده معرفی نمی‌شد. فقیری کنار مسجد پیامبر(ص) نشسته بود و از عثمان بن عفان تقاضای کمک کرد. او دستور پرداخت پنج درهم را به او داد؛ اما فقیر که گویا بیش از این را می‌طلبید از عثمان خواست که سخی‌ترین مردم را معرفی کند، او با انگشت خود به حسنین(ع) و عبدالله بن جعفر که در گوشه‌ای از مسجد نشسته بودند، اشاره نمود؛ سپس فقیر به سوی آنان رفت و درخواست کمک کرد. امام حسن(ع) مبلغ پنجاه دینار، امام حسین(ع) مبلغ ۴۹ و عبدالله بن جعفر ۴۸ دینار به او عطا کردند. وقتی فقیر در بازگشت ماجرا به عثمان گزارش داد، پس از شنیدن سخن وی گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمۀ نیکی و فضیلت‌اند. نظیرآنها را کَی می‌توان یافت[۳۱۷].

پس سرآمدی خاندان عصمت و طهارت در انفاق، همچون دیگر خصال و فضایل آنان، مشهور و زبانزد خاص‌و‌عام بوده است که از انفاق مستمر و فراگیر همۀ مقاطع و شرایط زندگی آنان بر می‌خیزد و افزون بر اینکه خود همواره عامل به آن بودند و این سنت حسنه را بنیان نهادند، آن را به نسل‌های بعدی خود نیز انتقال می‌دادند و در مواردی برخی از آنان، فرزندان خود را بر آن سفارش می‌کرده‌اند؛ چنان‌که برخی از گزاره‌های روایی و تاریخی از این حکایت می‌کند که علی بن موسی الرضا(ع) در نامه‌ای به فرزندش امام جواد(ع) نوشته است: شنیده‌ام هرگاه می‌خواهی از خانه‌ات بیرون بروی، غلامان ترا از در کوچک بیرون می‌برند؛ ولی بدان این کار را برای خیرخواهی انجام نمی‌دهند؛ بلکه از اینکه کسی از تو بهره‌مند شود بخل می‌ورزند؛ ازاین‌رو به حقی که بر تو دارم پس از وصول این نامه، ورود و خروج خود را از در بزرگ تنظیم کن و هرگاه تصمیم داری از خانه بیرون بروی، زر و سیم همراه خود بردار و هر کس از تو درخواست کمک کرد، او را از کرم خود بهره‌مند ساز... انفاق کن و از تنگدستی نترس[۳۱۸].

این‌گونه از توصیه‌ها و سفارش‌ها تنها به فرزندان آن حضرات محدود نمی‌شد، بلکه دیگران را نیز به آن فرا می‌خواندند و سفارش می‌کردند تا با انفاق کم‌وبیش آنان به مستمندان، فقر و محرومیت را کاهش دهند و حضور همواره انفاق‌گران را در عرصۀ انفاق نهادینه سازند؛ ازاین‌رو همگان را بر انجام و استمرار آن ترغیب می‌کردند؛ چنان‌که بر پایه برخی از روایات همچون روایت جامع الاخبار از پیامبر خدا(ص) پاداش آن را برابر با آمرزش گناهان شمرده‌اند. خدا در پاسخ ابراهیم که به درگاهش عرضه داشت: «پاداش کسی که برگرسنه‌ای اطعام کند، چیست؟ فرمود: جزای وی آمرزش او است»[۳۱۹]. شایان ذکر است که انفاق کم‌وبیش و هموارۀ معصومان(ع) روشمند و بر قواعد و اصولی استوار بوده است که در این مقام با نمونه‌هایی چند از آنها آشنا می‌شویم.[۳۲۰]

اصول حاکم بر انفاق

اصول و قواعد حاکم بر انفاق حضرات معصومان(ع) اشکال مختلفی داشته است که از جمله نمونه‌های بارز آن است:

۱. اخلاص: انفاق معصومان بر خلاف انفاق‌ها و صدقه‌های برخی از مردم، با انگیزه‌های دیگری همچون خودنمایی و رسیدن به اهداف خاصی همچون اغراض سیاسی - اقتصادی و غیر اینها نبوده است؛ بلکه همواره همراه با اخلاص و تنها برای خدا و بر اساس مسئولیت آنان در برابر نیازمندان انجام می‌گرفته است؛ چنان‌که قرآن بر آن‌گواهی داده است و می‌گوید: «آنها غذای خود را درحالی‌که به آن نیازمندند و دوست می‌دارند، به مسکین و یتیم و اسیر می‌دهند و می‌گویند ما شما را به خاطر خدا اطعام می‌کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم»[۳۲۱]. ازاین‌رو است که جز در مواردی که به دلایلی مأمور بر انفاق و صدقه آشکار بوده‌اند یا مصلحتی آن را ایجاب می‌کرد، عطایا و انفاق آن حضرات پنهانی یا در تاریکی شب انجام می‌شد تا بیگانه‌ای حتی انفاق‌بگیران هم صاحب انفاق را نشناسند مانند انفاق‌های شبانه امام صادق(ع) که وقتی تاریکی شب فرا می‌رسید و پاسی از شب می‌گذشت، انبانی از نان و گوشت و درهم‌هایی بر دوش می‌گرفت و نزد نیازمندان می‌برد و میان آنان تقسیم می‌کرد؛ به‌گونه‌ای‌که او را نمی‌شناختند و پس از در گذشت و نبود آن حضرت دریافتند که نان‌آور آنان امام صادق(ع) بوده است[۳۲۲].

۲. ارشاد: ازآنجاکه انفاق بایسته و بجای درآمد، می‌تواند نقش بسزایی در کاهش و حذف درخواست‌ها و نیاز‌های کاذب داشته باشد و بر شتاب کاهش و علاج فقر بیفزاید، حضرات معصومان نخست خواسته‌های بایستۀ درخواست و ضروری را معرفی و سپس به فقیر انفاق می‌فرمودند. حسنین(ع) به سائلی که عثمان نزد آنان فرستاده بود، نخست موارد در خور عرض حاجت را بیان کردند و فرمودند: درخواست حاجت جز در یکی از سه مورد روا نباشد: ۱. قتل ناشی از حادثه، ۲. بدهکاری بزرگ، ۳. فقر شدید و زمینگیرکننده. سپس درهم‌هایی به وی عطا کردند[۳۲۳]. آن حضرات در انفاق‌های خود، افزون بر این گاهی به نیازی‌های بایسته‌تری همچون نیاز‌های معنوی ارشاد می‌نموده‌اند و بر پی‌کردن آن ترغیب می‌کرده‌اند[۳۲۴]. از این دست روایات نیز معلوم می‌شود که انسان تنها در نیاز‌های واقعی و ضروری خود مجاز بر سؤال از دیگران است. البته معنا و مفهوم این سخن این نیست که انفاق و حمایت مالی آن بزرگواران غیر از چنین موارد را شامل نبوده است، بلکه مفهوم آن این است که حد و مرز ورود و اقدام بر عرض حاجت و درخواست از دیگران این است و در چنین موارد و شرایطی است که کرامت انسانی خویش را پاس داشته است و با درخواست خود از دیگران موجب خواری و خفت خویش نگردیده است؛ به همین دلیل معصومان از شنیدن درخواست سائل اکراه داشته‌اند و در مواردی اهل سؤال را بر کتابت درخواست آنان امر می‌کرده‌اند.

۳. عدم تحقیر: از جمله اصول ارزشی حاکم بر انفاق حضرات معصومان(ع)، تحقیرنشدن فقیر در عطای به آنان بوده است. در گزارشی از برقی، علی بن موسی الرضا(ع) هرگاه غذایی را میل می‌کرد، کاسه بزرگی کنار سفره‌اش می‌گذاشت و از هر غذایی که در سفره بود، مقداری از بهترین جای آن را بر می‌داشت و در آن کاسه می‌ریخت و برای فقیران می‌فرستاد[۳۲۵] و با این رفتار خویش، آنان را همچون دیگر مهمانان خود محترم و عزیز می‌شمرد. آن حضرات همواره خواهان عزت و سربلندی مردم از جمله فقیران بوده‌اند و هرگز انفاق همراه با خفت و ذلت برای آنان قابل تحمل نبوده است؛ از همین رو با تسریع در انفاق یا مخفیانه و شبانه‌بودن آن و نیز عطا و انفاق قبل از درخواست سائل، از خجالت و ذلت فقیران پیشگیری می‌کرده‌اند. ابی‌مقدام عجلی می‌گوید: مردی نزد امیر مؤمنان علی(ع) آمد و عرض حاجت کرد. آن حضرت فرمود: چون من شاهد واقع و حقیقت بدحالی تو هستم، حاجتت را روی زمین بنویس، او هم بر زمین نوشت: من فقیری محتاجم. آن‌گاه امیر مؤمنان(ع) به غلام خود قنبر فرمود: دو حلّه بر او بپوشان[۳۲۶].

اصل رعایت شخصیت فقیر و پرهیز از تحقیر او، بر انفاق معصومان(ع) نیز حاکم بوده است. از محمد بن عبدالله بکری چنین روایت شده است: برای مطالبۀ طلبکاری‌ام وارد مدینه شدم. خستگی بر من چیره شد؛ ولی بر چیزی از مطالبات خود دست نیافتم. با خود گفتم شکایتم را به موسی بن جعفر(ع) ببرم؛ ازاین‌رو در باغی که آن حضرت در نَقمی داشت، نزد آن بزرگوار رسیدم. آن حضرت پس از خوشامدگویی و پذیرایی از من پرسید چه می‌خواهی؟ داستانم را برای آن بزرگوار نقل کردم. حضرت بی‌درنگ به اندرونی وارد شد و اندکی پس از آن خارج شد و خادمش را به ترک محل امر کرد؛ سپس کیسه‌ای را که در آن سیصد دینار بود به من عطا فرمود[۳۲۷].

البته بر اساس این گزارش بکری فقیر بالفعل نبوده و درخواستی هم نداشته است؛ اما چون به امید وصول طلبکاری‌های خود آمده بود و ظاهراً هزینۀ برگشت خود را نداشته و نیازمند شده بود، امام مبلغ مزبور را عطا فرمود و برای حفظ آبرو و عزت او غلام خود را از محل دور کرد. در انفاق امام رضا(ع) نیز اصل عدم تحقیر حاکم بوده و رعایت شده است؛ چنان‌که بر اساس گزارشی یسع بن حمزه می‌گوید: روزی در محضر علی بن موسی الرضا(ع) بودم و با آن حضرت سخنی داشتم. گروهی از مردم هم اجتماع کرده بودند و از حلال و حرام خدا سؤال داشتند که مردی وارد شد و پس از عرض سلام به محضر امام(ع) گفت: من از دوستان شما و دوستان خاندانتان هستم؛ از مکه آمده‌ام و توشه راهم گم شده است؛ اگرصلاح بدانید مبلغی که مرا به وطنم برساند، عطایم کنید تا وقتی به منزل رسیدم، آن را از جانب شما صدقه بدهم؛ زیرا مستحق آن نیستم. آن حضرت فرمود: بنشین. سپس رو به مردم کرد و برای آنها سخن گفت. وقتی متفرق شدند و کسی غیر از من و سلیمان جعفری و خثیمه نماند، حضرت وارد اتاق شد و پس از ساعتی از بالای در، دست مبارکش را بیرون آورد و فرمود: خراسانی کجاست؟ گفتم: اینجاست. فرمود: این دویست دینار را بگیر و در مخارجت خرج کن و لازم نیست آن را از طرف من صدقه بدهی؛ ولی از اینجا بیرون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا. وقتی آن مرد بیرون رفت، سلیمان جعفری عرض کرد فدایت شوم! ترحم کردی و بخشش نمودی، چرا خودت را از او پنهان داشتی؟ فرمود از ترس اینکه مبادا از من خجالت بکشد[۳۲۸] و احساس حقارت کند. خراسانی نیز همچون بکری به اعتراف خودش فقیر نبود؛ اما درراه‌مانده و محتاج هزینۀ راه خود بود که امام به منظور حفظ آبرو و عزت و کرامت او پس از متفرق‌شدن جمعیت و خلوت‌شدن محل، عطای خویش را بر او مبذول داشت و افزون بر این برای اینکه خجل نگردد، خود را از او پنهان داشت. امام جواد(ع) نیز با التفات به این اصل چنین بوده است؛ زیرا محمد بن سهل بن یسع می‌گوید: «به مدینه رفتم و بر امام جواد(ع) وارد شدم. خواستم از او تقاضای پوشاکی کنم که مرا بپوشاند. در همان حال به من گفت: این را مولایت برایت فرستاده است[۳۲۹]. مبادا با عرض حاجت عزت و کرامت انسانی او مخدوش گردد».

۴. گشاده‌رویی: گشاده‌رویی نیز از جمله اصول و قواعد جاری در حمایت ائمه از نیازمندان بوده است که از مصادیق و نمونه‌های دست‌نیافته بسیار آن گشاده‌رویی موسی بن جعفر در مقابل فقیری است که علاج نداری خود را صد درهم می‌دانست و از آن حضرت کمک خواست آن حضرت با چهره‌ای باز به رویش خندید و به جای درهم‌های درخواستی اندک وی، دستور پرداخت دو هزار درهم را برایش صادر فرمود[۳۳۰]. آن امام همام بر اساس روایت گفته‌آمدۀ در دو صفحۀ پیش[۳۳۱] با عبدالله بکری در نَقمی نیز چنین رفتاری داشته است.

۵. تسریع در انفاق: حضرات معصومان به لحاظ حرص بر عمل خیر و رعایت آبرو و حیثیت نیازمندان، بی‌درنگ و به دور از هر گونه تأخیری انفاق می‌کردند. پیامبر خدا هرگز بی‌دلیل درهمی را در خانه نگه نمی‌داشت، بلکه آنچه را از انفاق و هزینه‌های روزانه‌اش باقی می‌ماند به مستحق آن می‌رساند و اگر درهمی باقی می‌ماند و تا شب آن را به نیازمند آن نمی‌رساند، به خانه بر نمی‌گشت[۳۳۲].

امیر مؤمنان علی(ع) نیز وقتی سائلی دست نیاز خود را دراز می‌کرد، بی‌درنگ و بدون هر گونه تأخیری از او دستگیری می‌کرد؛ چنان‌که در اعطای انگشترش در حال نماز، تأخیر آن را حتی تا پایان نمازش روا ندانست؛ ازاین‌رو به اجماعی مؤکّد به اجماع اهل بیت(ع)، بلکه به اتفاق و حتی به ادعای عدم خلافِ علما و مفسران شیعه و سنی، آیه شریفه معروف به «آیۀ ولایت» در شأن آن حضرت نازل شد[۳۳۳]: «همانا ولیّ و سرپرست شما تنها خدا و رسول و مؤمنانی هستند که نماز به پا داشته‌اند و در حال رکوع زکات می‌پردازند»[۳۳۴]؛ همچنین بسیاری از روایات معتبر هم از این رخداد بزرگ و تاریخی حکایت کرده است که برخی تعداد آنها را از طرق اهل سنت۲۴ حدیث و از طرق شیعه ۱۹روایت بر شمرده‌اند[۳۳۵]. و بزرگان اهل حدیث بر صحت و اعتماد به همۀ این روایت‌ها تصریح کرده‌اند و افزون بر اثبات ولایت امیر مؤمنان علی(ع)، از صدقه بدون تأخیر و در حال رکوع آن حضرت نیز گزارش کرده‌اند[۳۳۶]. از جمله روایت عبدالله بن عباس که در ذیل آیۀ شریفه می‌گوید: روزی ابوذر غفاری را کنار چاه زمزم دیدم که همراه من از پیامبر خدا حدیث نقل می‌کند و رو به مردم چنین می‌گوید: ای مردم! روزی از روزها با رسول خدا در مسجد نماز می‌خواندم که سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد؛ اما کسی چیزی به او نداد. او دستش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم، ولی کسی جوابی به من نداد. در همان لحظات علی(ع) که در حال رکوع نمازش بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره‌ای کرد که سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت در آورد[۳۳۷].

البته این روایت با تفاوت در جزئیات و خصوصیات وحدت در اساس و عصاره چنان‌که در سطور پیشین به آن اشاره گردید در کتب شیعی و بسیاری از منابع معتبر و کهن اهل سنت از طرق مختلفی ثبت شده است[۳۳۸]. در بعضی از آنها افزون بر امر ولایت، به مسئلۀ اعطای انگشتر در رکوع هم اشاره شده است و در بعضی تنها به نزول آیه در شأن امیر مؤمنان علی(ع) قناعت گردیده است. از حیث سند و راوی هم افزون بر ابن‌عباس، راویان دیگری مانند عمار یاسر، عبدالله بن سلام، سلمه بن کهیل، انس بن مالک، عتبه بن ابی‌الحکیم، غالب بن عبدالله بن جابر بن عبدالله انصاری، ابوذر غفاری، عمر بن علی، و امام باقر(ع) این روایت را گزارش کرده‌اند[۳۳۹]. امیر مؤمنان علی(ع) نیز از وقوع چنین رخدادی خبر داده است[۳۴۰].

عدم تحمل تأخیر در انفاق همواره از جمله آداب و اصول مورد اهتمام آن بزرگوار در دستگیری از نیازمندان بوده است؛ ازاین‌رو گاهی خود را بر فروش ابزار مورد نیازش ناگزیر می‌دید و با فروش متاع و کالایی از تأخیر در انفاق پرهیز می‌کرد؛ چنان‌که به گزارش ابن‌عباس روزی مقداد به امیر مؤمنان علی(ع) گفت: سه روز است که غذا و طعامی نخورده‌ام. آن حضرت بلافاصله از منزل خارج شد و زره خود را به پانصد درهم فروخت و مبلغی از پول آن را به مقداد داد[۳۴۱]. تسریع در انفاق تنها راه و رسم پیامبر خدا و امیر مؤمنان علی(ع) نبوده است، بلکه سیره همه ائمه بوده است و کوچک‌ترین درنگی در حمایت و دستگیری از مستمندان بر خود روا نداشته‌اند. ابوهشام می‌گوید: «من از بصره برای حسن بن علی(ع) کالا می‌بردم. هنگام خرید با من چانه می‌زد و سپس متاع را از من می‌خرید؛ اما گاهی هنوز نشسته بودم که تمام آن را در راه خدا می‌بخشید»[۳۴۲] و نیازمندان را در انتظار کمک و شرم سؤال آنان نمی‌گذارد؛ همچنین بر پایه گزارشی آن حضرت در مسجدالحرام نشسته بود و از مردی که در کنارش بود، شنید مبلغ ده میلیون درهم از خدا طلب می‌کند؛ ازاین‌رو به دور از هر گونه تأخیری راهی منزل شد و همان مبلغ را برایش فرستاد[۳۴۳].

۶. میانه‌روی: اصل میانه‌روی در انفاق، اصلی قرآنی است که خداوند در قرآن رعایت و التزام به آن را از پیامبرش خواسته و فرموده است: «هرگز دستت را بر گردنت بسته مگذار و بیش از حد دست خود را مگشای که مورد سرزنش قرار‌گیری و از کار فرو مانی»[۳۴۴]. در این آیۀ شریفه افزون بر اینکه از رسول خدا عمل به اصل اعتدال خواسته شده است، بر آثار سوء بخل و خست - که بازماندن انسان از کار و حرکت روبه‌رشد و سرزنش و ملامت است - تصریح شده است؛ از همین رو به منظور ادامه حرکت رو به رشد همگان و مصونیت آنان از هجمۀ ملامت‌ها و سرزنش‌ها، التزام به این اصل را تنها از پیامبرش نخواسته است، بلکه عمل به آن را از دیگران هم مطالبه کرده است و رعایت آن را از جمله صفات و نشانه‌های بندگان خاص خود دانسته و فرموده است: «بندگان خاص خدای رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی‌تکبر بر زمین راه می‌روند[۳۴۵] و کسانی هستند که هرگاه انفاق کنند نه اسراف می‌نمایند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو حدِّ اعتدالی دارند»[۳۴۶] که آن را همواره رعایت می‌کنند؛ چنان‌که رسول خدا درحالی‌که با سخاوتمندترین مردم بود[۳۴۷] و به اقتضای سخاوتش هرگز چیزی را نزد خودش نگاه نمی‌داشت؛ بلکه شبانه آن را به مستحق آن می‌رساند، اضافه‌ای از هزینه زندگی خود را انفاق می‌کرد[۳۴۸] و همواره در کمک به مستمندان اصل میانه‌روی را رعایت می‌نمود و اضافه مصرف اهل و عیال خود از خالصه‌جات خیبر را بین فقرای مهاجرین توزیع می‌کرد[۳۴۹].

آن حضرت افزون بر اینکه خودش عامل به این اصل از اصول بود، دیگران را بر رعایت آن سفارش و ترغیب می‌فرمود؛ ازاین‌رو پیامبر خدا همواره در بخش پایانی از خطبۀ خودش، مردم را به چنین انفاقی ترغیب می‌کرد و خطاب به آنان می‌فرمود: «خوشا به حال کسی که اخلاقش را نیکو کند و مازاد از اموالش را بر نیازمندان انفاق کند»[۳۵۰]. همچنین امیر مؤمنان علی(ع) در بخشی از سخنانش همچون رسول خدا مردم را بر حسن اخلاق و رعایت اعتدال و پرهیز از افراط ترغیب کرده و فرموده است: «خوشا به حال کسی که در نزد خود کوچک و در نزد مردم عزیز است و کسب و درآمد او پاک و حلال و اخلاق او نیک است و اضافه مال خود را در راه خدا انفاق می‌کند»[۳۵۱]. امام صادق(ع) نیز رعایت اعتدال را از جمله نشانه‌ها و صفات مؤمن بر شمرده و فرموده است: «مؤمن آن کسی است که راه درآمدش پاک و حلال و خلقش نیکو باشد و اضافه از مال خودش را در راه خدا انفاق کند»[۳۵۲]. بر اساس روایت دیگر، آن حضرت این اصل را از جمله خصال کمال ایمان برشمرده است[۳۵۳]. ولید بن صبیح می‌گوید: همراه امام صادق(ع) در راه مکه و مدینه بودم که سائلی آمد و حضرت دستور انفاق بر او را صادر کرد. پس از او حاجت‌خواه دیگری آمد و امام بر عطای به او نیز سفارش فرمود؛ سپس سومین آنان آمد و حضرت همچون دفعات پیشین بر عطا و انفاق به او فرمان داد؛ اما وقتی فقیر چهارم آمد، آن حضرت بر خلاف رفتار قبلی خود از عطای به او خودداری کرد و فرمود: خدا تو را سیر و بی‌نیاز گرداند؛ سپس رو به ما کرد و به بیان حکمت و دلیل رفتار دوگانه خود با سائلان پرداخت و فرمود: بدانید که عطایش نزد من بود، ولی از این خوف داشتم مبادا همچون سه نفری باشم که هیچ دعایی از آنان به اجابت نمی‌رسد که یکی از آنها کسی است که خدا مالی عطایش کند، اما آن را در غیر موردش انفاق کند و آن‌گاه به خدا عرضه بدارد خدایا رزق و روزی‌ام ده، ولی دعایش مستجاب نگردد[۳۵۴].

پس به استناد قرآن و روایات و همچنین سیره حضرات معصومان، اعتدال در انفاق از اصول حاکم بر انفاق معصومان بوده است و عبور از آن برابر با اسرافی است که خداوند از آن نهی کرده است و موجب ازدست‌رفتن محبوبیت در پیشگاه حق می‌شود؛ چنان‌که خدای متعال فرموده است: «اسراف نکنید که به یقین خدا مسرفان را دوست ندارد»[۳۵۵]؛ همچنین اسراف سبب محرومیت از هدایت الهی می‌شود؛ چنان‌که خدا فرموده است: «خداوند تعالی کسی را که اسرافکار است هدایت نمی‌کند»[۳۵۶]؛ اما انفاق تمام اموال به وسیلۀ برخی از معصومان خارج از این حدومرز و بر خلاف این اصل نبوده است؛ زیرا در انفاق اموال امام حسن و امام سجاد(ع) چنان‌که گفته آمد[۳۵۷] تعبیر به «قَاسَمَ اللَّهَ» شده است که با چنین تعبیری نیمی از اموال برای آن حضرات باقی مانده است و در انفاق اموال علی بن موسی الرضا(ع) اولاً خود حضرت در پاسخ فضل بن سهل فرمود: «این خسارت نیست، بلکه غنیمت است» و ثانیاً همۀ اموال آن حضرت در خراسان نبوده است، بلکه عمده آن در مدینه بوده است.

۷. نیازمحوری: از دیگر اصول حاکم بر انفاق معصومان، نیازمحوری بوده است؛ زیرا هر گونه از انفاق حضرات آنان، اعم از کم و کلان آن در بر آوردن نیازهای واقعی فقیران بوده است؛ چنان‌که بر اساس روایت یونس بن عبدالرحمن[۳۵۸] و روایت ولید بن صبیح[۳۵۹]، درخواست‌های مجاز؛ تنها نیازهای واقعی و راستین معرفی شده است؛ پس به لحاظ حاکمیت اصول گفته‌آمده در انفاق حضرات معصومان(ع)، حمایت و دستگیری آنان از نیازمندان در محدوده نیاز‌های واقعی و نیازمندان راستینی بوده است که راه و چاره‌ای برای تأمین نیاز آنان، جز انفاق و عطای بر آنان نبوده است؛ ازاین‌رو برخی از گروه‌های نیازمند مشمول کمک‌های مالی آن حضرات بوده‌اند که در ذیل آنها را معرفی می‌کنیم.[۳۶۰]

شایستگان انفاق در سیرۀ معصومان(ع)

چنان‌که اشاره گردید بر اساس اصول حاکم بر انفاق معصومان(ع) و روایت‌ها و گزاره‌های تاریخی، از میان همۀ نیازمندان اعم از نیازمندان راستین و غیرواقعی، تنها گروه‌های خاصی مشمول و شایسته انفاق و حمایت مالی آن حضرات بوده‌اند که عبارت‌اند از:

۱. ناتوانان: ناتوانان از فقرا و نیازمندانی که عاجز از کار بوده‌اند یا شرایط کاری برای آنان فراهم نبوده است از جمله گروه‌های مشمول انفاق و عطای بی‌درنگ حضرات معصومان(ع) بوده‌اند و چنان‌که گفته آمد[۳۶۱]، این گروه اغلب از خرابه‌نشینان و ناتوانانی بوده‌اند که شبانه و گاهی روزانه از انبان‌های پر از خوراک و طعام بر دوش حضرات معصومان برخوردار بوده‌اند.

۲. بردگان: افزون بر گروه فقیران ناتوان از کار و تلاش و عاجز از تأمین نیاز‌های زندگی، بردگانِ ناتوان‌تر از آنان که نه‌تنها مالک مِلک و مالی برای تأمین زندگی خود نبوده‌اند، بلکه مالک خود هم نبوده‌اند و با انفاق‌های بی‌درنگ حضرات معصومان خریداری و آزاد می‌شده‌اند که از نمونه‌ها و مصادیق آن، آزادی سلمان به دست پیامبر خدا(ص) و برخی از مسلمانان است که با پرداخت چهل اَوقِیَّۀ طلا از سوی پیامبر(ص) و غرس سیصد نخل توسط برادران دینی او به بردگی او پایان داده شد[۳۶۲]. امیر مؤمنان(ع) نیز چنان‌که گفته آمد[۳۶۳]، آزادی هزار برده را فراهم کرد. امام حسن(ع) نیز در کمک به این قشر از ناتوانان به پدر بزرگوارش امیر مؤمنان(ع) تأسی کرده است. وقتی غلام سیاهی را دید که قرص نانی در دست دارد و یک لقمۀ آن را خود می‌خورد و لقمۀ دیگر آن را به سگی می‌دهد، از او پرسید: تو را چه چیزی به چنین کاری وا داشته است؟ غلام گفت: از اینکه خودم چیزی بخورم و به او ندهم، حیا می‌کنم. امام(ع) نزد ارباب غلام رفت و افزون بر خرید شخص او، باغ محل کارش را خرید و به او عطا فرمود[۳۶۴] و بستر تلاش و کارش در تأمین نیاز‌های زندگی فردی و اجتماعی او فراهم گردید و در پرتو آزادی، فرصت رهایی از فقر فردی، بلکه اثرگذاری در زدودن فقر از چهره زندگی اجتماعی برایش میسر گردید. امام حسین(ع) نیز به بهانۀ دسته گلی که یکی از کنیزانش برایش هدیه آورد، او را آزاد کرد و به ناتوانی وی از کار و تلاش و تأمین زندگی پایان داد[۳۶۵].

امام باقر(ع) نیز به آزادساختن و رهایی بردگان از قید بندگی علاقه‌مند بود؛ از همین رو بردگان بسیاری را می‌خرید و آزاد می‌کرد؛ چنان‌که شصت برده بر جای گذاشت که ثلث آنان را هنگام رحلتش آزاد کرد[۳۶۶]. اما فقیران و نیازمندان توانمند و برخوردار از قدرت بر کار و شرایط کاری، بهره‌ای از انفاق معصومان نداشته‌اند؛ چنان‌که بر پایه گزارشی پیامبر(ص) که رحمة‌للعالمین و سخاوتمندترین مردم بود[۳۶۷]، از انفاق بر درخواست‌کنندگان توانمند دریغ می‌ورزید؛ ازاین‌رو وقتی سائلی برخوردار از توان بر کار نزد آن حضرت آمد و ابراز داشت که دو روز است چیزی نخورده‌ام، پیامبر(ص) به جای اطعام و انفاق به او فرمود: بر تو باد به بازار. فردای آن روز نیز وقتی به محضر رسول خدا(ص) آمد و گفت: یا رسول‌الله دیروز بازار رفتم و چیزی به دست نیامد و شب را بدون شام به خواب رفتم، باز هم حضرت همان جمله را تکرار کرد. برای بار سوم هم که خدمت پیامبر خدا آمد، حضرت بدون اینکه چیزی عطایش کند او را بر رفتن به بازار سفارش فرمود تا سرانجام کاروانی از راه رسید و کالایی از آن دریافت داشت و با فروش آن دیناری عایدش شد. آن‌گاه رسول خدا به او فرمود: «هر کس در پی غنا و بی‌نیازی از دیگران باشد، خدا بی‌نیازش کند و هر کس دری از سؤال به روی خود گشاید، خدا هفتاد درِ فقر را به روی او بگشاید که کوچک‌ترین آن را هیچ چیزی نبندد»[۳۶۸]. با این کلام خود به او تفهیم کرد که راه مقابله با فقر و تأمین نیازهای زندگی برای افراد همچون تو که عاجز از کار و کسب درآمد هستی، همواره همین است، نه دست نیاز نزد دیگران داشتن. در ادامه روایت فرمود: «صدقه بر غنی و کسی که از توان کسب غنای از دیگران برخوردار است، حلال و روا نیست». حضرت با این سخن هم بر بیان پیشین خود تأکید فرمود و هم دلیل امتناع خود از عطای به او را تبیین کرد. امام صادق(ع) نیز با چنین برخوردی با شخصی نیازمند و محتاج، به رسول خدا تأسی کرده است. عبدالرحمان بن حجاج می‌گوید: یکی از دوستان ما در مدینه در تنگنای شدید مالی قرار گرفت و در پی چاره‌ای بود که امام صادق(ع) به او فرمود: برو و در بازار مغازه‌ای بگیر و بساطی پهن کن و آنجا را ترک نکن. او اجابت کرد تا اینکه از مصر کاروانی آمد و هر کدام از افراد آن، کالای خود را در مغازۀ دوستش گذارد و جایی جز مغازۀ دوست ما باقی نماند که فردی بی‌جاماندۀ از کاروان متاع خود را در آن به معرض فروش گذارد؛ اما هنوز کالای تجاری‌اش به فروش نرسیده بود که کاروان آهنگ مصر کرد و صاحب متاع همراه دیگر افراد کاروان عازم مصرشد و سفارش فروش باقیمانده کالا و فرستادن سود آن را به مغازه‌دار کرد و از آن پس هم تبادل کالا و سود آن ادامه یافت و سرانجام وضعیت مالی مرد مدنی بهبود یافت و صاحب مال و ثروتی شد و از فقر و فلاکت نجات یافت[۳۶۹].

۳. بدهکاران: از دیگر گروه‌های شایسته و مشمول انفاق معصومان(ع) بدهکاران بوده‌اند که به لحاظ ناتوانی از پرداخت بدهی خود از حمایت مالی و انفاق ائمه برخوردار گشته‌اند که از نمونه‌های آن است:

  1. امام سجاد(ع) بر محمد بن اسامه وارد شد و او در بستر بیماری افتاده بود و گریه می‌کرد. حضرت فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ عرض کرد: برای دینی که بر عهده دارم. فرمود: بدهی تو چقدر است؟ در پاسخ گفت: پانزده هزار دینار. حضرت فرمود: نگران نباش دین تو بر عهدۀ من[۳۷۰].
  2. پرداخت دین غفاری به وسیلۀ امام رضا(ع) مردی از آل‌ابی‌رافع - به نام طیس - بر غفاری حقی داشت و در مطالبۀ آن اصرار می‌ورزید تا اینکه ناگزیر در ماه رمضان به محضر علی بن موسی‌الرضا(ع) شرفیاب شد و بدون اینکه از مقدار حق او بر خود سخنی بگوید، کلّی جریان را به عرض آن حضرت رساند و گمان و انتظارش این بود که آن بزرگوار او را بر ترک اصرار امر فرماید و برایش مهلتی بخواهد؛ اما پس از آنکه افطار کرد، فرمود: متکا را بلند کن و هر آنچه زیر آن است، بردار؛ پس از آنکه به امر آن حضرت آنچه بود، برداشتم، چهار نفر از غلامانش را مأمور فرمود تا منزل مرا همراهی کنند. وقتی به منزل رسیدم، نگاه کردم دیدم آنچه برگرفته‌ام ۴۸ دینار است؛ درحالی‌که حق بر عهده من ۲۸ دینار بوده است و دینار زیبا و درخشنده‌ای از میان همۀ دینارها نظرم را جلب کرد وقتی آن را برداشتم، دیدم بر آن نوشته است: ۲۸ دینار آن را بابت بدهی و باقیمانده آن را برای خود بردار[۳۷۱].
  3. عربی از اعراب کوفه برای ادای دین خود در روستایی از سامرا خدمت امام هادی(ع) رسید و عرض کرد من از اعراب کوفه و از ولایتمداران جد شما علی بن أبی‌طالب(ع) هستم و دینی کمرشکن بر عهده دارم که بر دوشم سنگینی می‌کند و کسی را جز شما برای ادای آن نیافتم. آن حضرت که گویا در آن زمان مالی در اختیار نداشت مکتوبی را که در آن با خط مبارک خود نوشته بود مالی به این مقدار از اعرابی بر عهدۀ من است، به او داد و فرمود: وقتی به سُرّ مَن رَای رسیدی، نزد من آی و مال را در حضور جمع حاضر از من مطالبه کن و بر عدم ادای به موقع آن درشتی نمای. وقتی امام به سامرا رسید و جمعی از یاران خلیفه و غیر آنان در محضرش بودند، اعرابی وارد شد و مکتوب را ارائه کرد و چنان‌که آن بزرگوار سفارش کرده بود، بر مطالبۀ خود تأکید می‌ورزید و امام عذر می‌خواست و به او وعده ادای آن می‌داد. وقتی خبر به متوکل رسید، دستور داد مبلغ سی هزار درهم را برای آن حضرت فرستادند. امام آن را نگهداشت تا اعرابی آمد و به او فرمود: این مال را بگیر و دین خود را ادا کن و باقیمانده را بر اهل و عیالت انفاق نما و عذر ما بپذیر». اعرابی گفت: «یابن رسول‌الله به خدا انتظارم کمتر از ثلث این مال بود»[۳۷۲].
  4. پرداخت دین عثمان بن سعید به وسیلۀ امام عسکری(ع) که با احمد بن اسحق اشعری و علی بن جعفر همدانی بر آن حضرت وارد شد و از دین خود شکوه کرد. حضرت به او فرمود: سی هزار دینار به ایشان (احمد بن اسحق اشعری) بده، سی هزار دینار به علی بن جعفر همدانی و سی هزار دینار را تو خود بردار[۳۷۳].

۴. بی‌سرپناهان: از دیرباز تاکنون هزینه مسکن بیش از دیگر هزینه‌های زندگی بر دوش مردم سنگینی می‌کرد و اغلب سبب فقر و تهیدستی مردم می‌شود؛ ازاین‌رو حضرات معصومین(ع) حمایت از بی‌خانمانان را نیز از نظر به دور نداشته‌اند، بلکه آن را از جمله وظایف خود در فقرزدایی می‌دانسته‌اند و در مواردی بر تهیه مسکن بی‌سر پناهان اقدامات بایسته‌ای کرده‌اند که از نمونه‌های آن است:

  1. اقدام پیامبر خدا برای تأمین مسکن مهاجران در آغاز هجرت که در بحث «فقرزدایی حکومتی» گفته خواهد آمد.
  2. از جمله اقدامات حضرت علی(ع) در تأمین سرپناهی برای فقیران و نیازمندان اعم از فقیر خویشاوند و غیر آنان از مسلمانان، وقف و واگذاردن خانه شخصی خود - در محلۀ بنی‌زریق مدینه - به خاله‌ها و فرزندان از نسل آنها و محتاجان مسلمان پس از مرگ آنان بود[۳۷۴].
  3. وقف خانه‌ای به دست امام حسین(ع) نیز بر اساس گزارش امام باقر(ع)[۳۷۵]؛ این‌گونه از وقف‌ها از دیگر اولویت‌های حضرات معصومان در انفاق و حمایت از نیازمندان بوده است که در منابع معتبر روایی ثبت‌شده، می‌تواند نقش بسزایی در کاهش فقر ایفا کند.

۵. درراه‌ماندگان: درراه‌ماندگان از جمله فقیرانی هستند که در سفر تهیدستی بر آنان تحمیل شده است و محتاج حمایت دیگران برای رسیدن به مقصد خود گشته‌اند. قرآن چنین فقیرانی را «ابن‌السبیل» خوانده و سهمی از غنایم را به گروهی از آنان اختصاص داده است[۳۷۶]. حضرات معصومان هم که در این عرصه نیز سرآمد و الگوی دیگران در حمایت از واماندگان در سفر بوده‌اند، آن را از اولویت‌های خود در انفاق قرار داده‌اند؛ چنان‌که گزارش‌های معتبر روایی و تاریخی بر نمونه‌هایی از آن گواهی داده است؛ از جمله:

  1. اختصاص سهمی از غنایم به درراه‌ماندگان _ به فرمان الهی _ از سوی پیامبر خدا که در سطور پیشین به آن اشاره گردید؛ همچنین اهتمام امیر مؤمنان(ع) به این نوع از انفاق که خود را موظف به حمایت از درراه‌ماندگان دانسته است، سهمی از درآمد و دسترنج خود را به آنان اختصاص داده است. به روایت ایوّب بن عطیَۀ حذَا از امام صادق(ع)، هنگام فوران چشمۀ ینبع که بشیر بشارتش می‌داد، فرمود: «همۀ این ملک وقف حاجیان و زایران بیت‌الله‌الحرام و درراه‌ماندگان است»[۳۷۷].
  2. انفاق امام کاظم(ع) بر محمد بن عبدالله بکری و انفاق امام رضا(ع) به یسع بن حمزه که در بحث عدم تحقیر گذشت.

۶. فقیران قانع: قانع‌بودن فقیر از دیگر اولویت‌های اثرگذار در انفاق حضرات معصومان بوده است. مسمع بن عبدالملک می‌گوید: درحالی‌که در سرزمین منا مشغول خوردن انگور بودیم، سائلی آمد و از امام صادق(ع) درخواست کمک کرد. آن حضرت فرمود: خوشۀ انگوری به او بدهید. چنین کردند و او نپذیرفت و گفت: محتاج چنین کمکی نیستم. اگر درهمی موجود است، عطا کنید. حضرت فرمود: خدا به تو وسعت در رزق دهد. رفت و برگشت و با همان پاسخ پیشین مواجه شد و امام(ع) چیزی به او عطا نفرمود. پس از لحظاتی سائلی دیگر آمد و کمک خواست. حضرت سه دانۀ انگور برداشت و به او داد. سائل گرفت و حمد خدایش کرد. امام دست‌های مبارک خود را پر از انگور کرد و عطایش فرمود و فقیر آن را گرفت و باز هم به حمد و ثنای خدا پرداخت. آن‌گاه امام رو به غلام خود کرد و فرمود: آیا چیزی از درهم‌ها پیش تو هست؟ غلام پاسخ داد حدود بیست درهم موجود است. حضرت آن درهم‌ها را به او عطا کرد و سائل آنها را از دست مبارک امام دریافت کرد و حمد خدا گفت. سپس هنگام رفتن هم پیراهن از تن در آورد و عطایش کرد و فرمود: بپوش. سائل آن را پوشید و حمد و ثنا کرد و رفت. مسمع می‌گوید: گمان ما بر این بود که اگر سائل نرفته بود، کمک ادامه می‌داشت؛ چون پس از هر عطایی حمد و ثنای خدا داشت[۳۷۸].

۷. دیه‌داران: از جمله هزینه‌های ناخواسته‌ای که بر اثر برخی از حوادث و رخدادها بر زندگی تحمیل می‌شود، دیه است که به لحاظ ورود ناگهانی آن به عرصۀ زندگی و عجز غالب مردم از پرداخت آن، همواره بایستۀ جبران و حمایتی فوق‌العاده برای پیشگیری از فقر و مسکنتی سنگین و شکننده بوده است. حضرات معصومان حمایت از مبتلایان در چنین حوادث و رخدادهایی را در اولویت از انفاق‌ها و عطایای خود قرار داده‌اند که مواردی از آن به ثبت تاریخ رسیده است که از جملۀ آنهاست دیه مردی که بر عهده شخصی آمده بود و امام حسن(ع) آن را پرداخت فرمود[۳۷۹].

۸. خسارت‌دیدگان: به لحاظ اینکه خسارت‌های وارده بر انسان در زندگی فردی و اجتماعی و ابتلای فرد و جامعه به فقر و درماندگی تأثیرگذار است؛ پرداخت خسارت به آسیب‌دیدگان از آن نیز از جمله رفتارهای حضرات معصومان در اولویت مقابلۀ با فقر قرار گرفته است. مواردی از خیل فراوان آن در تاریخ ثبت شده است که از نمونه‌های آن است:

  1. پرداخت خسارت شخصی به نام «غاضری» به دست امام مجتبی(ع) که بر آن حضرت وارد شد و گفت: من رسول خدا را معصیت کرده‌ام. حضرت فرمود: بد کاری کردی. چگونه؟ عرض کرد: رسول خدا فرمود: قومی‌که زنی بر آنان حکومت کند، رستگار نخواهد شد. زنم بر من حاکم شد و به من دستور داد برده‌ای بخرم. من هم بنده‌ای خریدم؛ ولی فرار کرد و دچار خسران گشتم حضرت فرمود: یکی از سه چیز را انتخاب کن: قیمت برده، ولی هنوز دو گزینۀ دیگر بیان نشده بود که غاضری گفت: همین را انتخاب کردم و حضرت همان را (قیمت برده را) به او عطا کرد[۳۸۰].
  2. پرداخت خسارت عیسی بن محمد قرطی به دست موسی بن جعفر(ع)؛ چنان‌که خود می‌گوید: خیار و خربزه و کدو کشت کردم که شبانه هجمه ملخ همه زراعت را فرا گرفت و از آن چیزی باقی نماند و مرا دچار خسارت کرد؛ خسارتی به قیمت دو شتر نر و صد و بیست دینار. درحالی‌که در اندیشۀ خسارت وارده بر خود نشسته بودم، ناگهان موسی بن جعفر(ع) رسید و بر من سلام کرد و جویای حالم شد. جریان را به عرض حضرت رساندم که پرسید: چقدر خسارت دیده‌ای؟ گفتم صد و بیست دینار و قیمت دو شتر نر. فرمود: این صد و پنجاه دینار، پس سودت سی دینار شد و دو شتر نر؛ آن‌گاه تقاضای دعای برکت از او کردم و دعا فرمود. آن دو شتر را در زمین به کار بستم و آبیاری‌اش کردم، زکات آن را پرداخت نمودم و خدا چنان برکتی در آن قرار داد که ده‌ها برابر آن را فروختم[۳۸۱].

۹. بی‌سرمایگان توانمند: انفاق حضرات معصومان به فقرا همواره سطحی و روبنایی نبوده است، بلکه در بسیاری از موارد ریشه‌ای و زیربنایی بوده است؛ چنان‌که در دسته‌ای از روایت‌ها و گزارش‌های تاریخی به آن اشاره شده است:

  1. خرید باغی به وسیلۀ امیرالمؤمنین(ع) از مردی ثروتمند و انفاق آن به فقیر بی‌سرمایۀ توانمند که در کنار باغ می‌زیست و از رفتار خشن صاحب باغ به کودکانش، شکایت خود را به پیامبر خدا برده بود و این انفاق شأن نزول آیات سورۀ لیل[۳۸۲] و وصف انفاق آن حضرت قرار گرفت[۳۸۳]؛ پس آن حضرت افزون بر اینکه با انفاق خود کارآفرینی می‌کرد، با بیل‌زدن خود در مزارع، حفر چاه‌ها و احداث باغ‌ها، فرصت‌های شغلی فراوانی را برای بسیاری از بیکاران و فقیران فراهم می‌کرد و به بیکاری و فقر آنان پایان می‌داد.
  2. عطای امام کاظم(ع) به فقیر مؤمن بی‌سرمایه‌ای که خدمت آن حضرت آمد و خواستار علاج فقر خود شد و عرضه داشت: اگر صد درهم داشتم آن را به کسب‌وکاری می‌زدم و تأمین معیشت می‌کردم. امام(ع) تبسمی‌کرد و فرمود: از تو مسئله‌ای می‌پرسم، اگر پاسخ گفتی ده برابر خواسته‌ات عطا کنم، و الا به میزان درخواست خودت. فقیر پذیرفت. امام مسئله را طرح فرمود و پاسخ آن را دریافت کرد و به او تحسین گفت؛ سپس دستور داد مبلغ دو هزار درهم به او عطا کردند. آن‌گاه فرمود: این پول را در خریدوفروش «عفص»[۳۸۴] به کار بزن که خشک است و کمتر آسیب می‌بیند. فقیر ارشاد امام را به کار بست و پس از گذشت یک سال، سرمایه‌اش پانزده برابر شد و آنچه را به دو هزار درهم خرید به سی هزار درهم فروخت[۳۸۵].[۳۸۶]

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۸۸؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶۸.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۸۸: «الَّذِي يَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا يَكُفُّ بِهِ عِيَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۸۸: «إِذَا كَانَ الرَّجُلُ مُعْسِراً فَيَعْمَلُ بِقَدْرِ مَا يَقُوتُ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَهْلَهُ وَ لَا يَطْلُبُ حَرَاماً فَهُوَ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ».
  4. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶۹: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَحْتَطِبُ وَ يَسْتَقِي وَ يَكْنُسُ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ».
  5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۷۴: «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ كَدِّ يَدِهِ».
  6. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۶.
  7. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۲؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ».
  8. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۱۶۹: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ».
  9. ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی، الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع، ج۱، ص‌۹۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج‌۱۰۰، ص۹.
  10. میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج‌۱۳، ص۱۱: بحار: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ فَأَعْجَبَهُ فَقَالَ: هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ؟ فَإِنْ قَالُوا: لَا، قَالَ: سَقَطَ مِنْ عَيْنِي، قِيلَ: وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِهِ».
  11. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۸.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۶.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۱۴۹.
  14. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۹.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۷۴.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۶۰: «إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِمُحْتَرِفٍ وَ لَا لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ قَوِيٍّ فَتَنَزَّهُوا عَنْهَا».
  17. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۱.
  18. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص‌۳۳۴؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص‌۵۴۰.
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۸۷: «وَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ لَهُ سَاعَةٌ يُفْضِي بِهَا إِلَى عَمَلِهِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَاعَةٌ يُلَاقِي إِخْوَانَهُ الَّذِينَ يُفَاوِضُهُمْ وَ يُفَاوِضُونَهُ فِي أَمْرِ آخِرَتِهِ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّاتِهَا فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ فَإِنَّهَا عَوْنٌ عَلَى تِلْكَ السَّاعَتَيْنِ».
  20. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۳۵۶: «يَا عَلِيُّ لَا يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ ظَاعِناً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ».
  21. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۸۷؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۲۶۵؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج‌۲، ص‌۳۴۵.
  22. شیخ طوسی، الأمالی، ص‌۱۴۶؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج‌۲، ص‌۳۴۵.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۳۱۳‌.
  24. محمد بن حسن حر عاملی، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص۳۷۲؛ محمدمحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۳۶۰؛ ا‌بن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۱، ص۲۸۴؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج‌۱۳، ص‌۲۵۶.
  25. ابن‌ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص‌۱۸۴۸؛ ا‌بن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۱، ص۲۸۴.
  26. ابوجعفر محمد بن حبیب بغدادی، المُحبّر، ص‌۴۶۸.
  27. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۲.
  28. محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج‌۱۲، ص‌۲۰۲: و الكفاف بالفتح مقدار الحاجة من الرزق من غير زيادة و نقص سمّي بذلك لانه يكفُّ عن سؤال الناس و يغني عنهم.
  29. نهج البلاغه، ص۴۷۶: «وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ».
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۷۳.
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۰؛ ابن‌اشعث، الجعفریات، ص‌۱۸۳: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْكَفَافَ وَ ارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ كَثْرَةَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ».
  32. سیدجواد مصطفوی، ترجمۀ أصول الکافی، ج۳، ص۲۱۰.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۱۸.
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص۱۲: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) إِذَا أَصْبَحَ خَرَجَ غَادِياً فِي طَلَبِ الرِّزْقِ فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَيْنَ تَذْهَبُ فَقَالَ: أَتَصَدَّقُ لِعِيَالِي قِيلَ لَهُ: أَ تَتَصَدَّقُ؟ قَالَ: مَنْ طَلَبَ الْحَلَالَ فَهُوَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَةٌ عَلَيْهِ».
  35. محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۰، صص۴۱۶ و ۴۳۵، باب التوسیع علی العیال و تقدیمه علی الصدقة.
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص۱۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۸: «يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يُوَسِّعَ عَلَى عِيَالِهِ كَيْلَا يَتَمَنَّوْا مَوْتَهُ».
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۱.
  38. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۶.
  39. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۳۴: «وَ مَا أَخَذَ مِنَ الزَّكَاةِ فَضَّهُ عَلَى عِيَالِهِ حَتَّى يُلْحِقَهُمْ بِالنَّاسِ».
  40. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۵.
  41. محمد تقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج‌۱۳، ص‌۴۹: فإن من قنع استغنى و شبع.
  42. محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج‌۱، ص‌۳۱۶: القنوع بالضمّ هنا مصدر بمعنى القناعة بالكسر و هي الرّضى باليسير من متاع الدّنيا و الاقتصار على قدر الكفاف بل على ما دونه لو تعزز عليه.
  43. ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ «و به مستمند خواهنده و خویشتندار بخورانید» سوره حج، آیه ۳۶.
  44. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۹۷.
  45. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج‌۱۳، ص‌۴۹.
  46. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۲.
  47. محمدرضا، محمد و علی حکیمی، الحیاة، ج۴، ص۳۶۳.
  48. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۷.
  49. ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۴، ص۱۱۴؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۹۷؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۱، ص۴۰۷: قَنِعَ بنَفْسِهِ قَنَعاً و قَناعةً: رَضِيَ.
  50. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۰۰؛ نهج البلاغه، صص۴۷۸ و ۵۳۶.
  51. ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۲۹۷: أن القصد هو ترك الاسراف و التقتير جميعاً و القناعة الإقتصار على القليل و التقتير.
  52. «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم» سوره نحل، آیه ۹۷.
  53. نهج البلاغه، ص۵۰۹.
  54. ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۲۹۷.
  55. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۸۵؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲۶، ص۲۶۱.
  56. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۰۷، ش۶۸۹۶: «لَنْ تُوجَدَ الْقَنَاعَةُ حَتَّى يُفْقَدَ الْحِرْصُ».
  57. ﴿فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ «و دارایی‌ها و فرزندان آنان تو را به شگفتی نیفکند» سوره توبه، آیه ۵۵.
  58. ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا «و به آنچه با آن دسته‌هایی از آنان را بهره‌مند گردانده‌ایم چشم مدوز» سوره طه، آیه ۱۳۱.
  59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۱۳۷.
  60. فقه الرضا(ع)، ص‌۳۶۵.
  61. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۱۳۹؛ الکافی (ترجمه سیدجواد مصطفوی)، ج۳، ص‌۲۰۸.
  62. نهج البلاغه، ص۷۴: «وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ [بِسَيْفِهِ‌] لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى».
  63. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۳.
  64. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۹۴.
  65. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲۲، ص۷۰۴؛ ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الأثر، ج۲، ص‌۲۸۰.
  66. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۰۲.
  67. شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۵۲.
  68. احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج‌۲، ص‌۶۲۴؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۷۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۳۲۶.
  69. «تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید» سوره حدید، آیه ۲۳.
  70. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۵۵۳: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ».
  71. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۶: «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا حَدُّ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا؟ فَقَالَ: قَدْ حَدَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ».
  72. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۲۶۰.
  73. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۹۶.
  74. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۹.
  75. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۸.
  76. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۷؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۲۱.
  77. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۶.
  78. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص۳۴۶.
  79. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۴، ص۴۱۵.
  80. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص۲۱۹: «أَقْرَأَنِي أَبُو جَعْفَرٍ(ع) شَيْئاً مِنْ كِتَابِ عَلِيٍّ(ع) فَإِذَا فِيهِ أَنْهَاكُمْ عَنِ الْجِرِّيِّ وَ الزِّمِّيرِ وَ الْمَارْمَاهِي وَ الطَّافِي وَ الطِّحَالِ».
  81. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه (ترجمۀ علی‌اکبر عقادی و دیگران)، ج‌۴، ص۴۴۶.
  82. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۹، ص۴۰؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۴، ص۷۵: «أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِلَالًا أَنْ يُنَادِيَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حَرَّمَ الْجِرِّيَّ وَ الضَّبَّ وَ الْحُمُرَ الْأَهْلِيَّةَ».
  83. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص۲۴۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۹، ص۴۱؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۴، ص۷۳؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج‌۲، ص۵۶۳: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ أَكْلِهَا يَوْمَ خَيْبَرَ وَ إِنَّمَا نَهَى عَنْ أَكْلِهَا لِأَنَّهَا كَانَتْ حَمُولَةً لِلنَّاسِ».
  84. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۶، ص۲۴۴: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حَرَّمَ الْجِرِّيَّ وَ الضَّبَّ وَ الْحَمِيرَ الْأَهْلِيَّةَ أَلَا فَاتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَا تَأْكُلُوا مِنَ السَّمَكِ إِلَّا مَا كَانَ لَهُ قِشْرٌ وَ مَعَ الْقِشْرِ فُلُوسٌ».
  85. ابونضر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، حاشیه، ج۱، ص۳۸۲؛ فؤاد افرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۲۹۵.
  86. فؤاد افرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۲۷۹.
  87. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۴.
  88. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۳.
  89. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۳: «مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ حُشِرَ مَعَ الْيَهُودِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِينَ».
  90. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۱۴: «وَ مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِي شِرَاءٍ أَوْ بَيْعٍ فَلَيْسَ مِنَّا وَ يُحْشَرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ الْيَهُودِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ الْخَلْقِ لِلْمُسْلِمِينَ».
  91. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۰: «يَا فُلَانُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مَنْ غَشَّهُمْ».
  92. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۲۳۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۰.
  93. در متن روایت تعبیر طعام آمده که منظور گندم است.
  94. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۳.
  95. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‌۱۹، ص‌۱۴۹.
  96. محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج‌۱۰، ص‌۴۷۸.
  97. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۰: «إِيَّاكَ وَ الْغِشَّ فَإِنَّ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِي مَالِهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِي أَهْلِهِ».
  98. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۶۶.
  99. محمد بن حسن حر عاملی، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمه، ج۶، ص‌۱۶۳.
  100. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۰.
  101. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۶۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۷۲؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۲۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۱۲: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ أَنْ يُشَابَ اللَّبَنُ بِالْمَاءِ لِلْبَيْعِ».
  102. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‌۱۹، ص‌۱۴۹: و هذا من الغشّ المحرّم.
  103. شهید ثانی، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج‌۳، ص‌۲۸۵: أمّا الخفيّ كشوب اللبن بالماء فالأقوى وجوب الإعلام به و قد تقدّم تحريمه.
  104. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۷، ص‌۲۶۶.
  105. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص‌۱۶۱؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۷۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۳: «يَا هِشَامُ إِنَّ الْبَيْعَ فِي الظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ الْغِشَّ لَا يَحِلُّ».
  106. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۷، ص‌۲۶۵: و ظاهره الحرمة و حمله الأصحاب على الكراهة لإمكان اطلاع المشتري على العيب و غيره، و علم أكثر الناس بأن المتاع في الظل خلافه في غيره، و الاحتياط في الترك.
  107. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۰: «كُنَّا عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ(ع) فَإِذَا دَنَانِيرُ مَصْبُوبَةٌ بَيْنَ يَدَيْهِ فَنَظَرَ إِلَى دِينَارٍ فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ قَطَعَهُ بِنِصْفَيْنِ. ثُمَّ قَالَ لِي: أَلْقِهِ فِي الْبَالُوعَةِ حَتَّى لَا يُبَاعَ شَيْ‌ءٌ فِيهِ غِشٌّ».
  108. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ ج۸، ص۱۵۳.
  109. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص۱۵۳.
  110. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۷۲: «إِذَا بِعْتِ فَأَحْسِنِي وَ لَا تَغُشِّي فَإِنَّهُ أَنْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ».
  111. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۴۹۶.
  112. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۷۸.
  113. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۷.
  114. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۷؛ ج‌۱۰، ص‌۶۵ (چ دار الحدیث): «شَكَا قَوْمٌ إِلَى النَّبِيِّ(ص) سُرْعَةَ نَفَادِ طَعَامِهِمْ فَقَالَ: تَكِيلُونَ أَوْ تَهِيلُونَ؟ قَالُوا: نَهِيلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَعْنِي الْجِزَافَ، قَالَ: كِيلُوا، فَإِنَّهُ أَعْظَمُ لِلْبَرَكَةِ».
  115. این عبارت از أوفوا، اقتباس از آیۀ ۸۵ سوره هود است: ﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید».
  116. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۹۳؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۱۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۶: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بِالْكُوفَةِ عِنْدَكُمْ يَغْتَدِي كُلَّ يَوْمٍ بُكْرَةً مِنَ الْقَصْرِ فَيَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً...».
  117. شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۹۷: «تقنى [تَفْنَى‌] اللَّذَاذَةُ مِمَّنْ نَالَ صَفْوَتَهَا *** مِنَ الْحَرَامِ وَ يَبْقَى الْإِثْمُ وَ الْعَارُ /// تَبْقَى عَوَاقِبُ سُوءٍ فِي مَغَبَّتِهَا *** لَا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ».
  118. شیخ مفید، الأمالی، ص۱۹۸.
  119. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۵۱۴: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ فِيمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ مِنْ قَذْفِ الْمُحْصَنَةِ وَ إِتْيَانِ الْفَاحِشَةِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ بَخْسِ الْمِكْيَالِ وَ نَقْصِ الْمِيزَانِ وَ شَهَادَةِ الزُّورِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ عَصَمَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَ الْآخِرَةَ خَيْراً لَنَا وَ لَكُمْ مِنَ الْأُولَى».
  120. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، صص‌۳۶ و ۴۰: «وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ مَعِيشَتُهُ مِنْ بَخْسِ الْمِكْيَالِ وَ الْمِيزَانِ».
  121. «وای بر کم‌فروشان!» سوره مطففین، آیه ۱.
  122. «وای بر کافران از دیدارگاه روزی سترگ!» سوره مریم، آیه ۳۷.
  123. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۳۲: «وَ أَنْزَلَ فِي الْكَيْلِ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ وَ لَمْ يَجْعَلِ الْوَيْلَ لِأَحَدٍ حَتَّى يُسَمِّيَهُ كَافِراً».
  124. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۸۷.
  125. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۶۵؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۶۶؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص۱۱۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۱۵۹.
  126. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج‌۱۲، ص‌۱۶۶؛ علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج‌۴، ص‌۴۰.
  127. احمد نراقی، مستند الشیعه، ج۱۴، ص۴۵.
  128. الاحتكار: أن يشتري ذو الثروة الطعام في وقت الغلاء و لا يدعه للضعفاء و يحبسه ليبيعه منهم بأكثر عند اشتداد حاجتهم.
  129. علامه حلی، نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام، ج‌۲، ص‌۵۱۳: و لا بأس أن يشتري في وقت الرخص ليبيع في وقت الغلاء و أن يشتري في وقت الغلاء لنفسه و عياله، ثم يفضل شيء فيبيعه في وقت الغلاء.
  130. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۳۵؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌۱۳، ص‌۲۷۶: «إِنَّمَا الْحُكْرَةُ أَنْ تَشْتَرِيَ طَعَاماً لَيْسَ فِي الْمِصْرِ غَيْرُهُ فَتَحْتَكِرَهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْمِصْرِ طَعَامٌ أَوْ مَتَاعٌ غَيْرُهُ أَوْ كَانَ كَثِيراً يَجِدُ النَّاسُ مَا يَشْتَرُونَ فَلَا بَأْسَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يُوجَدْ فَإِنَّهُ يُكْرَهُ أَنْ يُحْتَكَرَ وَ إِنَّمَا كَانَ النَّهْيُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَنِ الْحُكْرَةِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ يُقَالُ لَهُ حَكِيمُ بْنَ حِزَامٍ كَانَ إِذَا دَخَلَ الْمَدِينَةَ طَعَامٌ اشْتَرَاهُ كُلَّهُ فَمَرَّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ(ص) فَقَالَ لَهُ: يَا حَكِيمُ إِيَّاكَ وَ أَنْ تَحْتَكِرَ».
  131. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۴: «الْحُكْرَةُ فِي الْخِصْبِ أَرْبَعُونَ يَوْماً وَ فِي الشِّدَّةِ وَ الْبَلَاءِ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ فَمَا زَادَ عَلَى الْأَرْبَعِينَ يَوْماً فِي الْخِصْبِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ وَ مَا زَادَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْعُسْرَةِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ».
  132. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۶۷؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۳۶، متن دعائم: «الْحُكْرَةُ فِي الْخِصْبِ أَرْبَعُونَ يَوْماً وَ فِي الشِّدَّةِ وَ الْبَلَاءِ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ فَمَا زَادَ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ».
  133. علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج‌۱۵، ص‌۳۳۱.
  134. شیخ مفید، المقنعه، ص‌۶۱۶.
  135. شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۵: هَذِهِ الْأَخْبَارُ عَامَّةٌ فِي النَّهْيِ عَنِ الِاحْتِكَارِ عَلَى كُلِّ حَالٍ.
  136. علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج‌۱۵، ص‌۳۳۱؛ احمد نراقی، مستند الشیعة فی أحکام الشریعه، ج‌۱۴، ص‌۴۵.
  137. احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص‌۴۵۳؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۳، ص‌۱۲۲۸: «لَا يَحْتَكِرُ إِلَّا خَاطِئٌ».
  138. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۶۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۴؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۳۵: «لَا يَحْتَكِرُ الطَّعَامَ إِلَّا خَاطِئٌ».
  139. علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد، ج‌۴، ص۴۰؛ ابن‌فهد، المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، ج‌۲، ص‌۳۶۸.
  140. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۵؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۶۰: «إِنْ كَانَ الطَّعَامُ قَلِيلًا لَا يَسَعُ النَّاسَ فَإِنَّهُ يُكْرَهُ أَنْ يَحْتَكِرَ الطَّعَامَ وَ يَتْرُكَ النَّاسَ لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ».
  141. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج‌۱۲، ص‌۱۶۶.
  142. ابن‌فهد، المهذب البارع، ج‌۲، ص‌۳۶۹؛ علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج‌۴، ص‌۴۰؛ شهید ثانی، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج‌۳، ص‌۱۹۱.
  143. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۹۶؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۸۱؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۴۹: «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) كَرِهَ أَنْ يُبَاعَ التَّمْرُ بِالرُّطَبِ عَاجِلًا».
  144. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۴؛ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص‌۱۳۵؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۳۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۴: «لَيْسَ الْحُكْرَةُ إِلَّا فِي الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ السَّمْنِ».
  145. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۲۶۵.
  146. علامه حلی، منتهی المطلب، ج‌۱۵، ص‌۳۳۵.
  147. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‌۱۹، ص‌۱۵۴: و اختلف الأصحاب في كراهة الاحتكار و تحريمه، و المشهور تخصيصه بالغلات الأربع و السمن، و بعض الأصحاب أضاف الزيت و الملح، و اشترطوا فيه أن يستبقيها للزيادة في الثمن و لا يوجد باذل غيره، و قيده جماعة بالشراء.
  148. قطب‌الدین راوندی، فقه القرآن، ج‌۲، ص‌۵۲؛ حسن بن ابی‌طالب فاضل آبی، کشف الرموز فی شرح مختصر النافع، ج‌۱، ص‌۴۵۶؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج‌۱۲، ص‌۱۶۶.
  149. علامه حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج‌۱۵، ص‌۳۳۵.
  150. ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغه، ج‌۳، ص۴۱۰: كان بعضُ أهلِ اللُّغة يقول: الطَّعام هو البُرُّ خاصّة.
  151. صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج‌۱، ص۴۱۲: الطَّعَامُ: هو البُّرُّ خاصَّةً. ثمَّ يُسَمّى كُلُّ ما يَسُدُّ الجوعَ طَعاماً.
  152. ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‌۳، ص۱۲۶: الطَّعامُ: عامٌّ في كلِّ ما يُقْتات من الحنطة و الشعير و التمر و غير ذلك.
  153. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج‌۲، ص۲۵: و العالي في كلام العرب: أن الطَّعَام هو البر خاصة.
  154. ابوحبیب سعدی، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحات، ص۲۲۹.
  155. ابوحبیب سعدی، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحات، ص۲۲۹؛ ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغه، ج‌۳، ص۴۱۰؛ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغه، ج‌۵، ص۱۹۷۴؛ احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص‌۹۸: «كنا نُخْرِجُ صَدَقَةَ الْفِطْرِ إِذْ كان فِينَا رسول اللَّهِ(ص) صَاعاً من طَعَامٍ أو صَاعاً من تَمْرٍ أو صَاعاً من شَعِيرٍ أو صَاعاً من زَبِيبٍ...».
  156. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۶۶؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۳۵؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص۱۱۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۱۵۹: «لَا يَحْتَكِرُ الطَّعَامَ إِلَّا خَاطِئٌ».
  157. ابن‌حبان، الثقات، ج۳، ص‌۳۸۸؛ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص‌۵۶۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۲۰، ص‌۴۴۵.
  158. ابومحمد عبدالله بن عبدالرحمان دارمی، سنن الدارمی، ج۲، ص‌۲۴۸-۲۴۹.
  159. ابن‌ابی‌شیبه، المصنف، ج۴، ص‌۳۰۱: «لَا يَحْتَكِرُ إِلَّا خَاطِئٌ أَوْ بَاغِي».
  160. ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص‌۵۶۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۲۰، ص‌۴۴۶.
  161. احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص‌۳۰۱.
  162. ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص۵۶۷.
  163. معمر بن عدوی از کسانی بود که در مکه مسلمان شد و در هجرت دوم به حبشه مهاجرت کرد و با جعفر در سال هفتم به مدینه آمد و در سفر حج پیامبرپیامبر(ص) راحله ایشان را همراهی می‌کرد و سر حضرت را در حج تراشید (احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۲۴۸؛ ابن‌عبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۴۳۴؛ ابن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۴، ص۴۶۰؛ ا‌بن‌حجر، الإصابه، ج۶، ص۱۴۹).
  164. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۲۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۲۰، ص۴۴۵: «مَنِ احْتَكَرَ فَهُوَ خَاطِئٌ».
  165. احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۲، ص‌۳۵۱: «مَنِ احْتَكَرَ حُكْرَةً يُرِيدُ أن يُغْلِيَ بها على الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ خَاطِئٌ».
  166. ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص‌۷۲۹، شماره پاورقی ۲۱۵۴: و المعنى لا يجتري على هذا العمل الشنيع إلّا من اعتاد المعصية. ففيه دلالة على أنّها معصية عظيمة لا يرتكبها الإنسان أولاً و إنّما يرتكبها بعد الإعتياد و التدريج.
  167. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۳۵.
  168. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۳۵.
  169. شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص۱۱۴: «نَفِدَ الطَّعَامُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَتَى الْمُسْلِمُونَ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)، قَدْ فُقِدَ الطَّعَامُ وَ لَمْ يَبْقَ شَيْ‌ءٌ إِلَّا عِنْدَ فُلَانٍ فَمُرْهُ يَبِعْ. قَالَ: فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: يَا فُلَانُ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ ذَكَرُوا أَنَّ الطَّعَامَ قَدْ فُقِدَ إِلَّا شَيْئاً عِنْدَكَ فَأَخْرِجْهُ وَ بِعْهُ كَيْفَ شِئْتَ وَ لَا تَحْبِسْهُ».
  170. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۶۴.
  171. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۱۵۹.
  172. ابن‌عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۶۲.
  173. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۵.
  174. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۵؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۳۵؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۱۶۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۶۶؛ من لا‌یحضره الفقیه (ترجمه علی‌اکبر غفاری و دیگران)، ج۴، ص‌۳۶۰.
  175. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۸۷-۹۶.
  176. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص۲۶۷.
  177. ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص‌۱۳۵: «أَنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ يَنْهَى عَنِ الْحُكْرَةِ فِي الْأَمْصَارِ».
  178. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۳۶.
  179. نهج البلاغه، ص۴۳۸؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۶۶؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص‌۱۴۰: «وَ اعْلَمْ مَعَ ذَلِكَ أَنَّ فِي كَثِيرٍ مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلَاةِ. فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَنَعَ مِنْهُ وَ لْيَكُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوَازِينِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لَا تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ. فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَافٍ».
  180. ابن‌ابی‌شیبه، المصنف، ج۴، ص۳۰۱؛ ابن‌حزم، المحلی، ج۹، ص‌۶۵.
  181. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۹۷.
  182. حمزة بن عبدالعزیز دیلمی سلار، المراسم العلویة و الأحکام النبویه، ص‌۱۸۲: للسلطان أن يجبر المحتكر على إخراج الغلة و يسعرها بما يراه ما لم يخسره.
  183. شیخ مفید، المقنعه، ص‌۶۱۶: للسلطان أن يكره المحتكر على إخراج غلته و بيعها في أسواق المسلمين إذا كانت بالناس حاجة ظاهرة إليها و له أن يسعّرها على ما يراه من المصلحة و لا يسعّرها بما يخسر أربابها فيها.
  184. شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۵: «فَإِنَّهُ يَلْزَمُهُ إِخْرَاجُهُ وَ بَيْعُهُ بِمَا يَرْزُقُهُ اللَّهُ كَمَا فَعَلَ النَّبِيُّ(ص)».
  185. شیخ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص‌۳۷۴؛ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج‌۲، ص‌۱۹۵: «أجبره السلطان علی البیع دون سعر بعینه».
  186. علامه حلی، نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام، ج‌۲، ص‌۵۱۵: المشهور أنه لا يجوز التسعير لا للإمام و لا لنائبه على أهل الأسواق في شي‌ء من أمتعتهم من الطعام و غيره في حال الرخص و الغلاء.
  187. علامه حلی، تلخیص المرام فی معرفة الأحکام، ص۹۳: و يجبر على البيع لا على السعر على رأي، إلّا مع الإفراط.
  188. شهید اول، الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیه، ج‌۳، ص‌۱۸۰: «و لا یسعّر علیه إلّا مع التشدّد».
  189. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۶۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۱۵۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۳، ص‌۱۱۴.
  190. احمد بن حنبل، مسند أحمد، ج۳، ص‌۸۵: «فَقَالُوا له: لو قَوَّمْتَ لنا سِعْرَنَا؟ قال: إن اللَّهَ هو الْمُقَوِّمُ (أوِ الْمُسَعِّرُ) إني لأَرْجُو أَنْ أُفَارِقَكُمْ وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنْكُمْ يطلبني بِمَظْلَمَةٍ في مَالٍ وَلاَ نَفْسٍ».
  191. احمد بن حنبل، مسند أحمد، ج۲، صص‌۳۳۷ و۳۷۲؛ ج۳، ص‌۲۸۶؛ عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۸، ص‌۲۰۵؛ ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص‌۷۴۲؛ ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، سنن أبی‌داود، ج۳، ص‌۲۷۲؛ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۳، ص‌۶۰۵؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۴، ص‌۹۹.
  192. ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‌۴، ص‌۱۲۵؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج‌۱۲، ص‌۵۰۰؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌۱۷، ص‌۵۹۴: «قالوا: يا رسول اللّه لو قَوَّمْتَ لنا، فقال: اللّه هو المُقَوِّم».
  193. شیخ صدوق، التوحید، ص۳۸۸.
  194. شیخ صدوق، التوحید، ص۳۸۹.
  195. شیخ مفید، المقنعه، ص‌۶۱۶: للسلطان أن يكره المحتكر على إخراج غلته و بيعها في أسواق المسلمين إذا كانت بالناس حاجة ظاهرة إليها و له أن يسعرها على ما يراه من المصلحة و لا يسعرها بما يخسر أربابها فيها.
  196. علامه حلی، تلخیص المرام فی معرفة الأحکام، ص‌۹۳؛ شهید اول، الدروس الشرعیه، ج‌۳، ص‌۱۸۰.
  197. نهج البلاغه، ص‌۴۳۸؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص‌۳۶۶؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص‌۱۴۰.
  198. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۹۹.
  199. قاضی نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج۱، ص۱۸۳ و ج۳، ص۱۵؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۱۹۰؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی (یک‌جلدی)، ص۳۷.
  200. شیخ طوسی، الخلاف، ج‌۳، ص۴۸۷؛ ابن‌ابی‌جمهور احسائی، عوالی اللئالی العزیزیه، ج‌۳، ص۲۵۴: «أَنَّ عَلِيّاً(ع) آجَرَ نَفْسَهُ مِنْ يَهُودِيٍّ لِيَسْتَقِيَ الْمَاءَ كُلَّ دَلْوٍ بِتَمْرَةٍ وَ جَمَعَ التَّمَرَاتِ وَ حَمَلَهُ إِلَى النَّبِيِّ(ص) فَأَكَلَ مِنْهُ».
  201. ابن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۲، ص۱۸۵؛ ا‌بن‌حجر، الإصابه، ج۳، ص۷۲.
  202. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۷۴: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ كَدِّ يَدِهِ».
  203. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۱۶۳: «وَ لَقَدْ أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ صُلْبِ مَالِهِ كُلُّ ذَلِكَ تَحَفَّى فِيهِ يَدَاهُ وَ تَعْرَقُ جَبِينُهُ الْتِمَاسَ وَجْهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْخَلَاصِ مِنَ النَّارِ وَ مَا كَانَ قُوتُهُ إِلَّا الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرُ إِذَا وَجَدَهُ وَ مَلْبُوسُهُ الْكَرَابِيسُ فَإِذَا فَضَلَ عَنْ ثِيَابِهِ شَيْ‌ءٌ دَعَا بِالْجَلَمِ فَجَزَّهُ».
  204. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۸، ص‌۳۶۴؛ علی بن جعفر عریضی، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۳۳۱: «وَ أَمَّا الْعِلْمُ، فَقَدْ أَعْتَقَ أَبُوكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) أَلْفَ مَمْلُوكٍ، فَسَمِّ لَنَا خَمْسَةً مِنْهُمْ وَ أَنْتَ عَالِمٌ».
  205. ابن‌اثیر جزری (عزالدین)، اسد الغابه، ج۵، ص۲۴۷: «خرجت مع أبي إلى ينبع عائدا لعلي بن أبي طالب رضي الله عنه و كان مريضا بها، فقال له أبي: ما يقيمك بهذا المنزل و لو مِتّ لم يلك إلّا أعراب جهينة؛ احتمل إلى المدينة، فإن أصابك أجلك وليك أصحابك و صلّوا عليك و كان أبو فضالة من أهل بدر، فقال(ع): إني لست بميت من وجعي هذا، إن النبي(ص) عهد إليّ أني لا أموت حتى أضرب، ثم تخضب هذه من هذه، يعني لحيته من دم هامته».
  206. ابن‌اثیر جزری (عزالدین)، اسد الغابه، ج۵، ص۲۴۷؛ احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج۱، ص۱۰۲؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۹۴؛ ابن‌عبدالبر، الإستیعاب، ج۴، ص۱۷۳۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوه، ج۶، ص۴۳۸؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص‌۵۴۷؛ علی بن یوسف حلی، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیه، ص‌۲۳۷: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أَمُوتَ حَتَّى أُؤَمَّرَ».
  207. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۱۹.
  208. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۳؛ محمدباقر بهبودی، گزیده کافی، ج۴، ص۲۳۹؛ قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۳، ص۲۸۲؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۶۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۲۵.
  209. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۲۱.
  210. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۷۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص۳۲۵.
  211. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۲۲.
  212. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص۳۲۲؛ علی بن جعفر عریضی، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۳۲۱.
  213. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۲۳.
  214. «أولى الأشياء أن يتعلمها الأحداث الأشياء التي إذا صاروا رجالا احتاجوا إليها» (ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۲۰، ص۳۳۳).
  215. «تعلموا العلم صغارا تسودوا به كبارا» (عبدالحمید بن هبةالله، ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۶۷).
  216. ر.ک: همین نوشتار، «عوامل فرهنگی فقر».
  217. ملامحسن فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۳، ص۱۴۰.
  218. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷.
  219. «و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید * و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۲-۳.
  220. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۴.
  221. محمد بن یوسف الصالحی شامی، سبل الهدی، ج۹، ص۸.
  222. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۱.
  223. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۴۸.
  224. «لَا تَدَعُوا التِّجَارَةَ فَتَهُونُوا اتَّجِرُوا بَارَكَ اللَّهُ لَكُمْ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۴۹).
  225. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵،ص۷۵.
  226. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۴؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۵.
  227. محمد بن محمد شعیری، جامع الاخبار، ص۱۸۵.
  228. محمد بن محمد شعیری، جامع الاخبار، ص۹۶.
  229. شبلنجی مؤمن، نور الابصار فی منافب آل بیت‌المختار، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  230. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۵-۱۶۵.
  231. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۸.
  232. عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۴۶؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۰.
  233. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۹۲؛ شهید ثانی، منیة المرید، ص۳۷۶.
  234. شیخ طوسی، الأمالی، ص۶۷۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۴۹.
  235. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۱۹؛ علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار، ص۱۷۹.
  236. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۶۶.
  237. «عَنِ النَّبِيِّ(ص) فِيمَا رَوَاهُ الْإِمَامُ الصَّادِقُ(ع): مَنِ اقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴).
  238. «عَنِ الصَّادِقِ(ع): ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لَا يَفْتَقِرَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵ و ۵۶).
  239. «أَ لَمْ أَرْزُقْكَ رِزْقاً وَاسِعاً فَهَلَّا اقْتَصَدْتَ فِيهِ كَمَا أَمَرْتُكَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷؛ قطب‌الدین راوندی، الدّعوات، ص۳۴).
  240. شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۶۱۲؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۰۱.
  241. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۶، ص۴۶۲.
  242. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۷۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۱۲۷.
  243. ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «و چون نماز گزارده شد در زمین پراکنده شوید و (روزی خود را) از بخشش خداوند فرا جویید و خداوند را بسیار یاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره جمعه، آیه ۱۰.
  244. ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ «اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما می‌افزایم و اگر ناسپاسی کنید بی‌گمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
  245. «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ(ع):... وَ الشُّكْرُ زِيَادَةٌ فِي النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْفَقْرِ» (حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۶۰).
  246. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۵۶؛ علی بن یوسف حلی، العدد القویه، ص۱۴۹.
  247. «وَ إِذَا اسْتَبْطَأْتَ الرِّزْقَ فَأَكْثِرْ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ» (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۵۶).
  248. ﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا «و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است * تا (باران) آسمان را بر شما ریزان، بفرستد * و شما را با دارایی‌ها و پسران، یاوری کند و برایتان بوستان‌ها پدید آورد و جویبارها پدیدار گرداند» سوره نوح، آیه ۱۰-۱۲.
  249. ﴿قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا «بگو: اگر دعای شما نباشد پروردگارم به شما بهایی نمی‌دهد که (حقّ را) دروغ شمردید پس به زودی (عذاب) گریبانگیر (شما) خواهد شد» سوره فرقان، آیه ۷۷.
  250. ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، المصباح، ص۱۷۵-۱۶۹؛ موارد دیگر این دعاها را ببینید در: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۸۴؛ محمدباقر مجلسی، مرآه العقول، ج۸، ص۱۰۲.
  251. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۷؛ «قطب راوندی»، الدعوات، ص۱۲۷ (با اندکی اختلاف در عبارت) شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۱۷؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۳۵۹.
  252. شیخ مفید، کتاب المزار، ص۲۲۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۴۲؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۳۸.
  253. «وَ قَالَ النَّبِيُّ(ص): قَوْلُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ يَذْهَبُ بِالْفَقْرِ» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۷۵).
  254. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۷۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۲۳.
  255. «مَنْ قَالَ مِائَةَ مَرَّةٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ أَعَاذَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الْفَقْرِ» (حسن بن ابی‌الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص۳۵۷).
  256. طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳۴-۳۳۳؛ ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، المصباح، ص۱۶۸ (با اندکی اختلاف در عبارت).
  257. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۴۷۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۳۱۱.
  258. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۴۷۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۳۱۲.
  259. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۶۵-۱۷۴.
  260. ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۸۸.
  261. ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۸۸.
  262. قطب‌الدین راوندی، الدعوات، ص۱۴۱؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۱۲۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۴۴؛ ج۱۷، ص۳۹۱؛ ج۶۳، ص۱۴۱.
  263. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۵؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۴۷.
  264. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲۹۸، ح۸؛ به گفته مجلسی سند این روایت مجهول است، ولی محتوای آن با نص آیات و روایات نافیِ اسراف انطباق دارد (محمدباقر مجلسی، مرآه العقول، ج۲۲، ص۱۱۴، ح۸).
  265. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۱۴؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۹۲-۲۹۳.
  266. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۷۵.
  267. عبدالملک ابن‌هشام، سیرۀ ابن‌هشام، ج۲، ص۱۶۴؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۶۲.
  268. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۸، ص۴؛ ابن‌فرحون، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۷۳؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۲۹۳-۲۹۴؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۵۱۲-۵۱۳ و ص۱۶۰.
  269. «البٌوَیرَه» تصغیر بئر است، به معنای چاهی که از آن آب می‌کشند (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۱۲، مادۀ «بویره»).
  270. علی احمدی میانجی، مالکیت خصوصی در اسلام، ص۶۱.
  271. «سُوَیقَه» محلی در نزدیکی مدینه که آل‌علی در آنجا سکونت داشته‌اند (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۶؛ نورالدین علی بن محمد سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج۳-۴، ص۱۲۳۹).
  272. «فقیران» نام دو مکان در نزدیکی مدینه است (نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج۴، ص۱۲۸۲).
  273. «الحَرَّه الرَّجلاء» سرزمینی واقع بین مدینه و شام دارای سنگ‌هایی است سخت که رفت‌وآمد در آن سخت است و بخش بالای آن سیاه و بخش پایینی آن سفید است (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۶؛ نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفاء باخبا ردار المصطفی، ج۳-۴، ص۱۱۸۶).
  274. «القٌصَیبَه» منطقه‌ای بین خیبر و مدینه (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۶۶؛ نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی،۴-۳، صص۱۱۸۶و ۱۲۹۱).
  275. ابن‌فرحون، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶؛ نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج۴-۳، ص۱۱۸۶.
  276. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۱۲۳.
  277. «ینبع» به فتح سپس سکون و باء مضمومه و عین مهمله، دهی است که در جانب راست «رضوی» واقع شده است و میزان مسافتِ از مدینه به آنجا از سوی دریا، به اندازه یک شب راه است و به بنی‌حسن بن علی بن أبی‌طالب متعلق است و دارای چشمه‌های آب شیرین است. (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۴۹).
  278. «وَ أَخْرَجَ مِائَةَ عَيْنٍ بِيَنْبُعَ وَ جَعَلَهَا لِلْحَجِيجِ وَ هُوَ بَاقٍ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا» (ابن‌فرحون، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۲۱؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۱۲۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۲).
  279. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۴-۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۴۸.
  280. شیخ‌عباس قمی، الکنی والالقاب، ج۳، ص۱۳۸.
  281. محمد بن یزید مبرد، الکامل فی اللغه والادب، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۳؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۶۲.
  282. ابن‌فرحون، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۲۲۴.
  283. «اُمّ العِیال» به کسر عین مهمله، قریه‌ای است میان مکه و مدینه (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۵۴).
  284. نورالدین علی بن محمد سمهودی، وفاء الوفاء، ص۱۱۱۷.
  285. ر.ک: همین کتاب، گفتار اول از فصل دوم، «منابع کسب درآمد».
  286. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸۰؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۱۱۳.
  287. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۵؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۴۷.
  288. «اُوقیّه» به ضمّ همزه و تشدید، از اوزان طلا و وزنه‌ای هفت مثقالی است: (ابن منظور، لسان‌العرب، ج۱۰، ص۱۲؛ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۵، ص۲۴۰).
  289. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۱۸۵؛ محمدتقی مجلسی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۱، ص۱۵۹.
  290. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۳۱۴؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۵؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸۴.
  291. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۴۸؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۳۱.
  292. همین کتاب، ص۱۵۸ بحث املاک زراعی.
  293. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ص۳۳۹، ح۱۲۷۱؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۵۱۱.
  294. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۱۸۵-۱۸۴؛ محمدتقی مجلسی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۱، ص۱۵۹.
  295. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۴؛ محمد بن ادریس شافعی، کتاب الامّ، ج۳، صص۲۷۹ و۲۸۱؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۱۶۱.
  296. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۱۶.
  297. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۵۱، نامه ۲۴؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۴۶-۱۵۰.
  298. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱، ص۵۴.
  299. ر.ک: همین نوشتار، «وقف محصول و غلات».
  300. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۷۸.
  301. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۷۲؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۴۳.
  302. شیخ صدوق، امالی، ص۲۱۲؛ ابن‌طاوس، اقبال الأعمال، ص۵۲۸؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن‌بطریق، العمده، ص۳۴۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۳۰۲.
  303. ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند» سوره انسان، آیه ۸.
  304. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۳۴۵.
  305. زمخشری، تفسیر کشاف، ج۴، ص۶۷۰.
  306. «(آنان را) بر خویش برمی‌گزینند هر چند خود نیازمند باشند» سوره حشر، آیه ۹.
  307. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۱۹.
  308. «عَنْ عَلِيٍّ(ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَداً نُحْلًا أَفْضَلَ مِنْ أَدَبٍ حَسَنٍ» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۶۵).
  309. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۸۴.
  310. ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ «آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۴.
  311. ترجمۀ آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی.
  312. ابراهیم بن فرات کوفی، تفسیرفرات الکوفی، ص۷۰-۷۲؛ محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۱، ص۱۵۱؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۴۰؛ جلال‌الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۱، ص۳۶۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۶۶۷.
  313. شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص۱۸۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۸۶، ص۳۵۰.
  314. ابن‌سعد زهری، ترجمه الامام الحسن(ع) من کتاب الطبقات الکبیر لابن سعد، ص۵۸.
  315. «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) إِنَّ أَبَاهُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) قَاسَمَ اللَّهَ مَالَهُ مَرَّتَيْنِ» (ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۴، ص۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۶، ص۹۱۱).
  316. «فَرَّقَ بِخُرَاسَانَ مَالَهُ كُلَّهُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ» (ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۴، ص۳۶۱).
  317. شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۳۵.
  318. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۰۲.
  319. محمد بن محمد شعیری، جامع الاخبار، ص۱۱۰.
  320. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۸۶.
  321. ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند * (با خود می‌گویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک می‌دهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی» سوره انسان، آیه ۸-۹.
  322. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۴، ص۸؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۹، ص۳۹۹.
  323. شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۳۵؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۴۷.
  324. ر.ک: تفسیر الامام العسکری، ص۳۲۲.
  325. احمد بن محمد برقی، محاسن برقی، ص۳۹۲.
  326. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۷، ص۱۷۶.
  327. «قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَكْرِيُّ قَدِمْتُ الْمَدِينَةَ أَطْلُبُ دَيْناً فَأَعْيَانِي فَقُلْتُ لَوْ ذَهَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى(ع) فَشَكَوْتُ إِلَيْهِ فَأَتَيْتُهُ بِنَقَمَى فِي ضَيْعَتِهِ فَخَرَجَ إِلَيَّ وَ مَعَهُ غُلَامٌ وَ مَعَهُ نَسَفٌ فِيهِ قَدِيدٌ مُجَزَّعٌ لَيْسَ مَعَهُ غَيْرُهُ فَأَكَلَ وَ أَكَلْتُ مَعَهُ وَ سَأَلَنِي عَنْ حَاجَتِي فَذَكَرْتُ لَهُ قِصَّتِي فَدَخَلَ وَ لَمْ يَقُمْ إِلَّا يَسِيراً حَتَّى خَرَجَ إِلَيَّ فَقَالَ لِغُلَامِهِ اذْهَبْ ثُمَّ مَدَّ يَدَهُ إِلَيَّ فَدَفَعَ إِلَيَّ صُرَّةً فِيهَا ثَلَاثُمِائَةِ دِينَارٍ ثُمَّ قَامَ فَوَلَّى فَقُمْتُ فَرَكِبْتُ دَابَّتِي فَانْصَرَفْتُ» (شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۳۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۲۸).
  328. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵.
  329. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۶۸.
  330. «قَدْ حَضَرَهُ فَقِيرٌ مُؤْمِنٌ يَسْأَلُهُ سَدَّ فَاقَتِهِ فَضَحِكَ فِي وَجْهِهِ... فَقَالَ: أَعْطُوهُ أَلْفَيْ دِرْهَمٍ» (تفسیر الامام العسکری، ص۳۲۳).
  331. صفحه ۱۷۰ همین کتاب بحث «عدم تحقیر».
  332. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، صص۱۴۵ و ۱۴۷.
  333. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۰؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمّه، ج۱، ص۳۱۱؛ قطب‌الدین راوندی، فقه القرآن، ج۱، ص۱۱۶؛ احمد بن علی جصاص، احکام القرآن، ج۴، ص۱۰۲.
  334. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵؛ علامه امینی در کتاب الغدیر بیست منبع از منابع اهل سنت را می‌شمارد که همه آنان شأن نزول را بر حضرت علی(ع) تطبیق کرده‌اند.
  335. حبیب‌الله هاشمی خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۵۰.
  336. نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج۲، ص۴۰۸-۳۹۹؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۲، ص۷۱.
  337. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۹؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۵۸؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص۱۲۴؛ عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۹-۲۳؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۳.
  338. احمد بن عبدالله طبری، ذخائر العقبی، ص۸۸؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۲، ص۵۰؛ علی بن احمد واحدی، اسباب النزول، ص۱۴۸؛ ابن‌جوزی، تذکره الاریب فی تفسیر الغریب، ص۱۸؛ مؤمن شبلنجی، نور الابصار، ص۱۰۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۹و۲۸۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب تفسیر الرازی، ج۳، ص۴۳؛ عبدالرحمن سیوطی، تفسیر درالمنثور، ج۲، ص۳۹۳؛ علاءالدین علی متقی هندی، کنز العمال، ج۶، ص۳۹.
  339. نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج۲، ص۴۱۰-۳۳۹.
  340. عبدالحسین شرف‎ الدین، المراجعات، ص۱۵۵.
  341. محمد بن علی ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۷۸.
  342. علی بن حسن بن‌عساکر، تاریخ ابن‌عساکر، ترجمة الامام الحسن(ع)، ج۱، ص۱۴۶، ح۲۴۵.
  343. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۴، ص۱۷.
  344. ﴿وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا «و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۹.
  345. ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمی‌دارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
  346. ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
  347. کان النبی(ص) أَسْخَی النَّاسِ (ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، صص۱۴۶ و۱۴۷).
  348. «لَا يَثْبُتُ عِنْدَهُ دِينَارٌ وَ لَا دِرْهَمٌ» (ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، صص۱۴۶ و۱۴۷).
  349. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۷۷.
  350. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۴؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۲۸.
  351. محمد دشتی، نهج‌البلاغه، حکمت ۱۲۳.
  352. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۵.
  353. «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(ع) يَقُولُ لَا يَكْمُلُ إِيمَانُ الْعَبْدِ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ أَرْبَعُ خِصَالٍ: يُحْسِنُ خُلُقَهُ... وَ يُخْرِجُ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ» (شیخ مفید، الأمالی، ص۳۵۵).
  354. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۱۰؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۲۳. روایت حسن و موثق است. محمدتقی مجلسی، مرآه العقول، ج۱۲، ص۱۷۴.
  355. ﴿وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ «و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمی‌دارد» سوره انعام، آیه ۱۴۱.
  356. ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ «بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  357. «أَنَّ الْحَسَنَ(ع) قَاسَمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مَالَهُ»؛ «إِنَّ أَبَاهُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ قَاسَمَ اللَّهَ مَالَهُ مَرَّتَيْنِ» (ر.ک: همین نوشتار، «انفاق»).
  358. ر.ک: همین نوشتار «اصول حاکم بر انفاق (اصل ارشاد)».
  359. ر.ک: همین کتاب، بحث میانه‌روی، ص۱۷۸.
  360. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۱۹۱.
  361. ر.ک: همین نوشتار، «اصول حاکم بر انفاق (اخلاص)».
  362. عبدالملک ابن‌هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۳۴ و۲۳۵؛ الراوندی، قصص الأنبیاء، ص۳۰۱-۳۰۲؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۳، با اندکی اختلاف در عبارت.
  363. ر.ک: همین نوشتار، «اوضاع و شرایط مالی امیر مؤمنان(ع)».
  364. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۶، ص۳۴؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینۀ دمشق، ج۱۳، ص۲۴۳؛ ابن‌اثیر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۴۲.
  365. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۱؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۴، ص۱۸.
  366. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) مَاتَ وَ تَرَكَ سِتِّينَ مَمْلُوكاً فَأَعْتَقَ ثُلُثَهُمْ عِنْدَ مَوْتِهِ» (احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۶۲۴).
  367. «كَانَ النَّبِيُّ(ص) أَسْخَى النَّاسِ» (ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷).
  368. قطب‌الدین راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۹۰.
  369. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۹-۳۱۰.
  370. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۸۱. این روایت را -با اندکی اختلاف در عبارت- ابن‌شهرآشوب و محدث نوری از امام حسین(ع) نیز گزارش کرده‌اند. (ر.ک: ابن‌شهرآشوب، المناقب، ج۴، ص۶۵؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۳۶).
  371. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۸۸ و ۴۸۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۵۶ و ۲۵۷.
  372. علی بن عیسی اربلی،کشف الغمه، ج۲، ص۳۷۴-۳۷۵؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ج۲، ص۱۰۶۶.
  373. ابن‌شهرآشوب، المناقب، ج۴، ص۴۰۹.
  374. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۴۳؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۴۸؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۳۱-۱۳۲؛ شیخ طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۹۸.
  375. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۴۴.
  376. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
  377. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۴-۵۵؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۴۸-۱۴۹.
  378. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۴۶.
  379. «وَهَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) لِرَجُلٍ دِيَتَهُ» (ابن‌شهرآشوب، مناقب آل‌أبی‌طالب، ج۴، ص۱۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۴۲).
  380. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۴، ص۱۷.
  381. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۱۷.
  382. وَ ﴿... وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَا... * وَسَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى... «... و به شب چون آن را فرا پوشاند... * و پرهیزگارتر، از آن برکنار داشته خواهد شد * همان کس که داراییش را می‌بخشد تا خود پاک و پیراسته شود.».. سوره لیل، آیه ۱-۲۱.
  383. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶۵.
  384. (عَفص) بار درختی است که با آن دباغی می‌کنند و از آن جوهر گرفته می‌شود (فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۱۷۵؛ ابن‌منظور، لسان‌العرب، ج۷، ص۵۴).
  385. تفسیر الامام العسکری، ص۳۲۲-۳۲۳.
  386. علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۲۰۳.