اتباع در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله') |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==واژهشناسی لغوی== | ==واژهشناسی لغوی== | ||
*[[پیروی]] که معادل آن در زبان [[عربی]] "تبعیّت" است به معنای با کسی همراه شدن و امری را جست و جو کردن <ref>لسان العرب، ج۲، ص۱۳، «تبع».</ref>، یا پُشت سر کسی [[راه رفتن]]، و موافقت با [[فرمان]]<ref>المصباح، ص۷۲، «تبع».</ref> است، بنابراین در تفاوت این واژه با [[اطاعت]] میتوان گفت که [[پیروی]] اعم از [[اطاعت]] است، زیرا در تحقق [[اطاعت]] وجود امر و [[فرمان]] ضروری است؛ ولی در [[پیروی]] و تبعیّت لازم نیست که حتماً امر و فرمانی باشد<ref>[[حسن رمضانی|رمضانی، حسن]]، [[پیروی (مقاله)|پیروی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | *[[پیروی]] که معادل آن در زبان [[عربی]] "تبعیّت" است به معنای با کسی همراه شدن و امری را جست و جو کردن <ref>لسان العرب، ج۲، ص۱۳، «تبع».</ref>، یا پُشت سر کسی [[راه رفتن]]، و موافقت با [[فرمان]]<ref>المصباح، ص۷۲، «تبع».</ref> است، بنابراین در تفاوت این واژه با [[اطاعت]] میتوان گفت که [[پیروی]] اعم از [[اطاعت]] است، زیرا در تحقق [[اطاعت]] وجود امر و [[فرمان]] ضروری است؛ ولی در [[پیروی]] و تبعیّت لازم نیست که حتماً امر و فرمانی باشد<ref>[[حسن رمضانی|رمضانی، حسن]]، [[پیروی (مقاله)|پیروی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==رابطه اتباع با اطاعت== | |||
*{{متن قرآن|وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا}}<ref>«و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم!» سوره فرقان، آیه ۲۷</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و کاش آنگاه که آنان را بر آتش نگاه داشتهاند میدیدی که میگویند: ای کاش بازمان میگرداندند و آیات پروردگارمان را دروغ نمیشمردیم و از مؤمنان میشدیم» سوره انعام، آیه ۲۷</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا * إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا}}<ref>«بدینگونه کیفر آنان برای کفری که ورزیدند و نشانهها و پیامبران مرا به ریشخند گرفتند دوزخ است * آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند باغهای بهشت (سرای) پذیرایی آنهاست» سوره کهف، آیه ۱۰۶-۱۰۷</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا}}<ref>«روزی که چهرههای آنان در آتش گردانده شود میگویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم» سوره احزاب، آیه ۶۶.</ref>؛ | |||
*در [[روز قیامت]] افراد ظالمی که با [[پیامبر خدا]] [[همراهی]] نداشته و از [[راه]] او [[پیروی]] نکردهاند، با [[پشیمانی]] سخت و حسرتی جانکاه میگویند: ای کاش مسیری که فرستاده [[خدای سبحان]] میرفت، من هم میرفتم. معنای اتخاذ سَبیل، پیرو عملی بودن نَه صِرف ادعا داشتن است؛ لذا با توجه به [[حدیث]] مشهور: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ افراد مدعی [[پیروی]] از [[خلفا]] و [[امامان حق]]، باید صفات ثبوتی و سلبی آنان را بشناسند و در تحصیل و حفظ آنها بکوشند و از صفات سلبی بپرهیزند و اگر گرفتار آنها هستند با [[مجاهده]] [[نفسانی]] آنها را از خود دور کنند و آن سفارش [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به ولایتمداران است: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ}}<ref>نهج البلاغة، رسائل، ش۴۵، ص۴۱۸.</ref>؛ زیرا صیانت [[پیام]] [[خلفای الهی]]، بدون [[شناخت]] [[پیام]] و اتصاف به اوصاف شان و عمل به [[اوامر]] شان، ممکن نیست. کسی میتواند مدعی [[پیروی]] و ولایتمداری [[خلیفه الهی]] باشد که به عنوان نمونه بداند، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در [[اعتقاد]] و [[عقیده]] چه آورده است و به چه وصفی متصف بوده و در عمل چه انجام میداده؟ اگر کسی [[معارف]] یاد شده را [[شناخت]]، و به آنها عمل کرد، میتواند مدعی [[راستین]] [[پیروی]] [[ولایت]] [[خلیفه الهی]] باشد. | |||
*در این باره [[حدیثی]] [[نقل]] شده که: هر کس طالب ولایتمداری از [[ولایت]] [[خلیفه الهی]] و خواهان بهرهمندی از ثمرات آن است، باید [[اهل]] [[درک]] و گوش شنوا و [[اهل]] عمل باشد: {{متن حدیث|عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} قَالَ: أَنَا وَ رَسُولُ [[الله]]{{صل}} عَلَی الْحَوْضِ وَ مَعَنَا عِتْرَتُنَا فَمَنْ أَرَادَنَا فَلْيَأْخُذْ بِقَوْلِنَا وَ لْيَعْمَلْ بِأَعْمَالِنَا فَإِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَنَا شَفَاعَةٌ فَتَنَافَسُوا فِي لِقَائِنَا عَلَی الْحَوْضِ فَإِنَّا نَذُودُ عَنْهُ أَعْدَاءَنَا وَ نَسْقِي مِنْهُ أَوْلِيَاءَنَا وَ مَنْ شَرِبَ مِنْهُ لَمْ يَظْمَأْ أَبَداً}}<ref>نهج البلاغة، رسائل، ش۴۵، ص۴۱۸.</ref>. | |||
*مراد از عوامل، اموری هستند که [[خدای متعال]] در [[قرآن مجید]] به آنها امر کرده، یا [[خلفای الهی]] خواستار توجه کردن افراد به آنها بوده که در [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] خود، به آن اهمیت داده و [[اجرا]] کنند که بعضی از آنها، همیشگی و به صورت مستمر تا لحظه [[مرگ]]، باید عمل شود و برخی دیگر وابسته به وجود شرایطی است که در آن صورت، باید به آن عمل شود وپارهای نیز در حدّ [[لزوم]] عمل نیستند، اما در صورت عمل و استمرار در آن، نقش مهمی برای ایجاد سهولت در انجام عوامل لزومی دیگر خواهد داشت<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۶۷-۱۶۸.</ref>. | |||
===[[تفکر]] صحیح=== | |||
*{{متن قرآن|كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ}}<ref>«اینگونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن میگوید باشد که شما بیندیشید در (کار) این جهان و جهان واپسین» سوره بقره، آیه ۲۱۹-۲۲۰.</ref>. | |||
*[[فکر]]، یعنی [[اندیشه]] در [[ادله]] و مقدمات معلوم تا بدان سبب، به مجهول مطلوب منتهی شود. [[تفکر]] در [[قرآن مجید]] به دو صورت متضاد مطرح شده: [[تفکر]] صحیح که دارای مراتب شدید و [[ضعیف]] است و بستگی به مراتب [[علمی]] و [[بصیرت]] و صفای [[باطنی]] افراد دارد، به طوری که [[تفکر]] به مرتبهای میرسد که در مدتی کوتاه، معادل با یک سال [[عبادت]] میشود: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ الله{{ع}} قَالَ: تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ}}<ref>مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۸۳، ح۱۲۶۸۹-۲.</ref>. | |||
*و [[تفکر]] غیر صحیح، عبارت از [[اندیشه]] و [[فکر]] کسی که قلبش مختوم است و تابع [[هواهای نفسانی]] [[نامشروع]] و وسوسههای [[شیطانی]] بوده که در نتیجه همچون [[شیطان]] و [[جنود]] او، فقط در [[اندیشه]] [[مبارزه با حق]] و از بین بردن آن است: {{متن قرآن|إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ}}<ref>«که او اندیشید و سنجید و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟» سوره مدثر، آیه ۱۸-۱۹.</ref>. | |||
*روش [[قرآن مجید]]، [[تبیین]] مسائل مهمّ [[حق و باطل]] و [[جنود]] هر یک از آن دو و ارائه آن به افراد بوده تا اینکه آنان در آن مسائل مهم [[تفکر]] کنند و با [[انتخاب]] هر یک از آن دو، [[سعادت]] و [[شقاوت]] خود را رقم بزنند. و یکی از مسائل مهم و سونوشتساز، [[انتخاب]] نوع [[ولایت]] [[حق و باطل]] است که در [[قرآن مجید]] [[تبیین]] شده است، لذا [[تفکر]] صحیح، یکی از عوامل مقدماتی برای دیگر شرایط بهرهمندی از [[ولایت]] [[حق]] خواهد بود: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۶۸-۱۶۹.</ref>. | |||
===[[تعقل]]=== | |||
*{{متن قرآن|وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ}}<ref>«و در پیاپی آمدن شب و روز و در بارانی که خداوند از آسمان فرو میبارد و زمین را پس از مردن آن بدان زنده میدارد و در گرداندن بادها نشانههایی است برای گروهی که خرد میورزند» سوره جاثیه، آیه ۵.</ref>. | |||
*یکی از ویژگیهای ولایتمداری [[خلیفه الهی]]، [[دعوت به تعقل]] است تا افراد با [[تفکر]] عاقلانه، پی به [[حقانیت]] آنان و گفتههایشان ببرند و [[دست]] از عادتها و [[افکار]] جاهلانه بردارند. [[انبیا]] و [[اوصیا]]{{عم}} با [[یادآوری]] نشانههای [[قدرت الهی]]، آنان را به سوی [[تعقل]] صحیح سوق داده، شاید متوجه صراط مستقیم شوند. | |||
*آنچه در [[آیه شریفه]] از [[نشانهها]] مطرح شد، برای ارائه [[وحدانیت]] در [[تدبیر]] عالَم بود که [[مدبر]] آن، فقط یک [[خدا]] است و ذکر آنها، برای به [[تعقل]] واداشتن افراد است تا با [[عقل]] درونی، تشخیص بدهند که آن [[نشانهها]]، حاکی از [[یگانگی]] [[پروردگار]] عالمیان است و اینکه چگونه برای احیای [[زمین مرده]]، آب از [[آسمان]] نازل میکند، اما برای احیای [[قلوب]] و [[هدایت]] آنان به [[راه]] مستقیم، [[پیامبری]] نفرستد و [[بشر]] را به حال خود رها سازد! پس وجود [[عقل]]، [[انسان]] را از [[خلیفه الهی]] [[بینیاز]] نمیکند؛ زیرا برای تشخیص [[راه]] از [[بیراهه]] است، اما چگونگی [[طی]] آن [[راه مستقیم]] را نمیداند و توسط [[خلفای الهی]]، [[تبیین]] میشود. | |||
*[[تعقل]] که از "عقل" مشتق شده، اولین [[علم فطری]] [[خدادادی]] به [[بشر]] است تا بدان وسیله بتواند [[صلاح]] و [[فساد]] امور [[زندگی]] را تشخیص بدهد و نَفْسش را وادار بر عمل طبق آن تشخیص کند؛ لذا هر کس تنفرش از [[قبایح]] بیشتر باشد، عاقلتر است<ref>اما امروزه کسی که اهل حیله و دغل باشد، معروف به عقل داشتن و زیرک بودن میشود، ولی در تعبیر قرآن حکیم، چنین افرادی سفیه هستند و عاقل کسی است که از زشتیها اجتناب کند و از اهل دین، دینمدار و توحیدگرا باشد.</ref>. | |||
*[[عقل]] دو قسم است: [[عقل نظری]] که همان [[درک]] و تشخیص [[صلاح]] از [[فساد]] است؛ [[عقل عملی]]، واداشتن نفس به عمل طبق آن تشخیص است. | |||
*فرق [[عقل]] با [[علم]]، این است که [[عقل]] امری [[فطری]] است، اما [[علم]] امری کسبی است که موجب معلوم شدن مجهول میشود، مانندِ [[علم]] به [[صلاح]] و [[فساد]] امری، اما آنچه [[انسان]] را وادار به عمل طبق آن [[علم]] میسازد، [[عقل]] است. | |||
*از لوازم [[تعقل]]، خودداری از [[قبایح]] و [[انزجار]] از آن، [[تدبر]] و عاقبتسنجی امور، [[فهم]] و [[درک]] [[نیکو]]، [[شناخت]] آنچه در [[زندگی مادّی]] و [[معنوی]] به آن نیاز دارد، قبول [[دین حق]] و عمل طبق آن و خودداری [[نَفْس]] از هواها و [[امیال نفسانی]] [[نامشروع]] است. با [[عقل]] است که [[انسان]]، استعداد [[درک]] خیر و رسیدن به هر [[سعادت]] و کمالی را دارد، لذا اگر تعقلگرایی و خِرَدورزی، در [[زندگی]] افراد [[حاکم]] باشد، استعداد بهرهمندی از [[ولایت ولی]] [[حق]] بیشتر خواهد بود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۶۹-۱۷۰.</ref>. | |||
===[[ایمان]]=== | |||
*{{متن قرآن|رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا}}<ref>«پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم» سوره آل عمران، آیه ۱۹۳.</ref>. در ندا دهنده به [[ایمان]]، دو قول مطرح شدهاست: | |||
#[[قرآن]]؛ | |||
#[[پیامبر اسلام]]{{صل}}<ref>التبیان، ۸۴.</ref>. | |||
*یا اینکه مراد از امر به [[ایمان آوردن]]، دوام و [[پایداری]] در [[ایمان]] داشتن است<ref>مجمع البیان، ۵۳۶.</ref>؛ ولی منادی [[توحید]]، [[پیغمبر اسلام]]{{صل}} و [[قرآن کریم]]، هر دو هستند و همچنین امر به [[ایمان]]، شامل امر ابتدایی به [[ایمان]] و امر ثانوی و استمرار در آن است. | |||
*و اما طبق مستفاد از [[قرآن مجید]]، [[ایمان]] به دو صورت است: | |||
#'''تصدیقکننده:''' {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴</ref>؛ {{متن قرآن|وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آوردهاند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار میرسانند» سوره توبه، آیه ۶۱.</ref>؛ | |||
#'''[[باور قلبی]] و [[التزام عملی]]:''' {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.</ref>. | |||
*کلمه "امن" با مشتقاتش، از کلمات پُر استعمال بوده که ۷٢٣ بار در [[قرآن مجید]] بهکار رفته است و معنای اصلی آن: | |||
*"امنیت، [[آرامش]]، رفع [[ترس]]، [[وحشت]] و [[اضطراب]] است، و کلمه "[[ایمان]]"، عبارت از قرار دادن خود در [[امنیت]] و [[آرامش]] است و معنای {{متن حدیث|آمَنْتُ بِاللَّهِ}}، یعنی برای من [[اطمینان]] و [[آرامش]] به سبب [[خدای متعال]] حاصل شده است. او [[مؤمن]] است، یعنی مطمئن و دارای [[آرامش]] ([[روانی]]، [[روحی]] و [[قلبی]] که به سبب [[ایمان به خدا]] میباشد که در درون او حاصل شده) است"<ref>التحقیق، ج۱، ص۱۳۸، کلمه امن.</ref>. | |||
*بنابراین، [[ایمان]] به معنای [[تصدیق]] با [[اختیار]] و [[اراده]] است و از مادّه امر آن {{متن قرآن|آمِنُوا}}، ۱٣ مورد آمده که غیر از یک مورد که علمای [[اهل کتاب]] به یک عده، [[امر]] به [[ایمان آوردن]] در صبح و برگشتن از آن در [[شب]] کرده تا ایجاد [[تزلزل]] در [[ایمان]] افراد [[مسلمان]] نمایند {{متن قرآن|وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}<ref> «و دستهای از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان فرو فرستاده شده است، ایمان آورید و در پایان آن بدان کفر ورزید باشد که آنان (از ایمان خود) بازگردند» سوره آل عمران، آیه ۷۲.</ref>، در : | |||
:*{{متن قرآن|رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ}}<ref> «پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران» سوره آل عمران، آیه ۱۹۳</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ}}<ref>«ای اهل کتاب! به آنچه فرستادهایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست میشمارد ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۴۷</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}<ref>«و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ}}<ref>«و چون سورهای فرو فرستاده شود که به خداوند ایمان آورید و همراه با پیامبرش جهاد کنید» سوره توبه، آیه ۸۶</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا}}<ref>«بگو: چه بدان (آیات) ایمان آورید چه ایمان نیاورید؛ بیگمان چون بر کسانی که پیش از این (به آنان) دانش دادهاند خوانده شود به سجده با روی بر زمین میافتند» سوره اسراء، آیه ۱۰۷</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«ای قوم! پاسخ فراخواننده به خداوند را بدهید و به او ایمان آورید تا (خداوند) پارهای از گناهانتان را بیامرزد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد» سوره احقاف، آیه ۳۱</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ}}<ref>«به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید» سوره حدید، آیه ۷.</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد» سوره حدید، آیه ۲۸.</ref>، [[امر]] به [[ایمان آوردن]] با [[اختیار]] و [[اراده]] (نشأت گرفته از [[آگاهی]] و [[تعقل]])، شده است. | |||
*مراد از [[ایمان]]، [[ایمانی]] است که همهجانبه باشد و شامل [[ایمان]] به اصول و [[فروع دین]]، بدون استثا حتّی در یک مورد آن، و نداشتن [[انزجار]] درونی از همه آنها است که اکثر افراد ناآگاهانه به برخی [[اصول دین]]، همچون [[امامت]] [[معتقد]] نبوده، و عده فراوانی نیز در عمل، [[معتقد]] نیستند، و افراد زیادی به بعضی [[احکام دینی]]، از روی [[نادانی]] اظهار [[انزجار]] میکنند، در حالی که جاعل آن [[قوانین]]، [[خداوند حکیم]] است که [[جعل]] احکامش هرگز بدون [[مصلحت]] و [[حکمت]] نبوده است. چنین افرادی همچون [[ابلیس]] خواهند بود! چون او فقط به یک مورد و به ظاهر در یک زمان مخصوص که [[ایمان]] به [[حکم]] حکیمانه سَجده بر [[آدم]]{{ع}} بود، [[ایمان]] نیاورد و در نتیجه عمل چندساله او [[باطل]] و از درگاه [[قرب الهی]]، طرد گردید. | |||
*بنابراین، یکی از عوامل مهّم بهرهمندی از [[ولایت]] [[خلیفه الهی]]، علاوه بر [[تصدیق]] به [[حقانیت]] آن، داشتن [[ایمان واقعی]] و [[التزام عملی]] به آن است وگرنَه صِرف [[تصدیق]] بدون [[التزام عملی]] و [[پایداری]] تا لحظه [[مرگ]]، کافی نخواهد بود و چنین شخصی در پرتگاه خطرناکی قرار دارد که هر آن، احتمال سقوطش میرود. | |||
*[[ایمان حقیقی]] در بیشتر افراد [[مسلمان]] هنوز محقّق نشده و دلیلش، این [[آیه شریفه]] است: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ}}<ref>«و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.</ref>؛ | |||
*اگر چه ذیل [[آیه]]، [[سرنوشت]] [[بیایمانی]] گذشتگان را بیان میکند، با توجه به دو [[آیه]] بعدی آن [[سوره]]{{متن قرآن|أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ}}<ref> «پس آیا مردم این شهرها در امانند که عذاب ما شبانه به آنان فرا رسد و آنها خفته باشند؟ * و آیا مردم این شهرها در امانند که عذاب ما میان روز، به آنان فرا رسد و آنان سرگرم بازی (و بازیچه این جهان) باشند؟» سوره اعراف، آیه ۹۷-۹۸.</ref>، [[عمومیت]] [[آیه]] برای آیندگان نیز استفاده میشود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۷۰-۱۷۲.</ref>. | |||
===[[تسلیم]]=== | |||
*{{متن قرآن|وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«و تو رهنمون کوردلان از گمراهیشان نیستی؛ (تو پیام خود را) جز به کسانی که به آیات ما ایمان آوردهاند و (به فرمان ما) گردن نهادهاند، نمیشنوانی» سوره نمل، آیه ۸۱.</ref>. | |||
*کلمه "[[تسلیم]]"، از "[[سلم]]" به معنای ضدّ [[خصومت]] است که حاکی از موافقت شدید در ظاهر و [[باطن]] باشد، به طوری که خلافی در بین نباشد و از لوازم آن معنا [[اطاعت]]، [[انقیاد]]، [[صلح]] و [[رضا]] است. | |||
*[[تسلیم]] دارای مراتبی است؛ [[تسلیم]] [[بدن]]، مانند [[تسلیم]] شخص مغلوب و [[اسیر]] در برابر شخص غالب و [[پیروز]] که جسمش [[تسلیم]]، اما [[روح]]، [[فکر]] و عقلش [[تسلیم]] نیست و در [[ستیز]] و [[دشمنی]] با اوست. *[[تسلیم عقل]]، مانند [[تسلیم]] در برابر [[دلیل]] و [[برهان]] [[قاطع]]، اما هنوز [[قلب]] و [[روح]] [[تسلیم]] نیست: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref>؛ | |||
*[[تسلیم]] [[روح]] و [[قلب]] است که موجب [[تسلیم تن]] و [[عقل]] شده و نیز موجب [[انقیاد]] و [[مطیع]] بودن همراه با [[ایمان]] و [[عمل صالح]] میشود و دارای مراتب [[قوی]] و [[ضعیف]] است؛ مرحله [[قوی]] آن، [[تسلیم]] ظاهری و [[باطنی]] است، در این مرتبه نَه انانیت است و نَه [[تشخص]] نَفْسی و اصلاً خودش را نمیبیند و وجودش [[غرق]] در دریای وجود [[حق]] است: {{متن قرآن|قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«پس اگر با تو، به چون و چرا برخاستند بگو: من روی تسلیم به خداوند آوردهام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است) و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام میآورید؟ آنگاه اگر اسلام آوردند که رهیاب شدهاند و اگر رو گرداندند، بیگمان بر تو جز پیامرسانی نیست و خداوند به (حال) بندگان بیناست» سوره آل عمران، آیه ۲۰.</ref>. | |||
*بنابراین، [[تسلیم]] یکی از عوامل و زیربنای عوامل دیگر بهرهمندی مانند [[تبعیت]] و [[اطاعت]] است که [[روح]] و [[جسم]] افراد مدعی [[ولایت]] [[حق]]، باید در برابر [[دستورها]] و [[سیره]] [[خلیفه الهی]]، [[تسلیم محض]] باشد؛ ولی بسیاری از افراد در ظاهر ادعای [[تسلیم]] و [[مسلمانی]] مینمایند، اما در [[باطن]] و عمل بر خلاف آن هستند. آنان [[یقین]] دارند که یکی از خواستههای [[خلفای الهی]]{{عم}} بهخصوص صاحبالزمان{{ع}}، داشتن [[تقوای الهی]] و [[اخلاص]] است، ولی بر خلاف [[یقین]] خود عمل میکنند و عملاً مصداق [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref> هستند<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۷۳-۱۷۴.</ref>. | |||
===[[تبعیت]] و [[اطاعت]]=== | |||
*{{متن قرآن|قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ}}<ref>«بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده میدارد و میمیراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۷-۱۵۸؛</ref>. | |||
*{{متن قرآن|وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي}}<ref>«و بیگمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شدهاید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید» سوره طه، آیه ۹۰.</ref>. | |||
====معنای [[تبعیت]]==== | |||
*[[پیروی]] کردن است، اما معنای اصلی آن، عبارت از: "در پی و حرکت پشت سر چیزی که اعم از [[مادّی]] و [[معنوی]] است<ref>مفردات راغب، ص۱۶۲، کلمه تبع.</ref> و اعم از جهت [[فکری]] و عملی است که همراه با [[اختیار]] و [[اراده]] است"<ref>التحقیق، ج۱، ص۳۵۸، کلمه تبع.</ref>. | |||
*مراد از [[تبعیت]]، [[پیروی]] همهجانبه در [[امور مادّی]] و [[معنوی]]، فردی و [[اجتماعی]] و از جهت [[اعتقادی]] وعملی است. بنابراین، برای [[سعادت]] و بهرهمند شدن از [[ولایت ولی]] [[حق]]، باید واقعاً در عمل و [[اعتقاد]]، تابع و پیرو بود و باید همهجانبه باشد که [[تبعیض]] در [[تبعیت]] و [[مخالفت]] عمدی با یک مورد و [[اصرار]] بر آن و عدم [[توبه]] از آن، [[مخالفت]] با همه موارد دیگر است. | |||
*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. | |||
====معنای [[اطاعت]]==== | |||
*"عمل کردن توأم با [[اختیار]]، رغبت و [[خضوع]] بر طبق آنچه امر یا [[حُکم]] شده است، پس رغبت و [[اشتیاق]] در عمل، نقش اساسی در [[صدق]] [[اطاعت]] دارد و الّا اگر عمل همراه با [[خضوع]] بدون رغبت باشد، دیگر [[اطاعت]] بر آن [[صدق]] نمیکند، بلکه [[کراهت]] و [[اجبار]] است"<ref>التحقیق، ج۷، ص۱۳۷، کلمه طوع، با مختصر تغییر در آن.</ref>. | |||
*بنابراین، اگر در اکثر اطاعتها، اثری و توجه [[قلبی]] [[مشاهده]] نمیشود، شاید علت اصلی آن، همان نداشتن [[شوق]] و رغبت و بر اثر [[عادت]] به آنها باشد و منشأ آن نیز، نداشتن [[شناخت]] و [[معرفت]] صحیح و مؤثر است که در صورت داشتن [[معرفت]]، [[شوق]] و توجه نیز حاصل خواهد شد. | |||
====تفاوت [[تبعیت]] با [[اطاعت]]==== | |||
*[[تبعیت]] دارای معنای عامی است که شامل [[اطاعت]] و غیر [[اطاعت]] میشود و [[اطاعت]]، همچنان که معنا شد، در مواردی است که امری یا حکمی باشد. پس [[تبعیت]] علاوه بر آن، شامل عمل کردن بر طبق [[سیره]] و [[رفتار]] نیز خواهد بود. | |||
*در [[قرآن مجید]]، در ۱۴ مورد، با کلمه {{متن قرآن|أَطِيعُوا}}: | |||
:*{{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ}}<ref> «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}}<ref>«و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیامرسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را میشنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ}}<ref>«و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي}}<ref>«و بیگمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شدهاید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید» سوره طه، آیه ۹۰</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهادهاند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهادهاند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب میشوید و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}}<ref>«و نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و از پیامبر فرمان برید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره نور، آیه ۵۶</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید» سوره محمد، آیه ۳۳</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}}<ref>«آیا ترسیدید که پیش از رازگوییتان صدقههایی بپردازید؟ حال که چنین نکردید و خداوند از شما در گذشت پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۳</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید پس اگر پشت کنید بر عهده پیامبر ما، تنها پیامرسانی آشکار است» سوره تغابن، آیه ۱۲</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref> «هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.</ref>، [[امر]] به [[اطاعت]] شده است. | |||
* و در ۱۱ مورد، [[پیامبران]]{{عم}} درخواست [[اطاعت]] با {{متن قرآن|أَطِيعُونِ}} | |||
:*{{متن قرآن|وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«و تورات پیش از خود را راست میشمارم، و (آمدهام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانهای از پروردگارتان برای شما آوردهام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه ۵۰</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید» سوره شعراء، آیه ۱۰۸، ۱۱۰، ۱۲۶، ۱۳۱، ۱۴۴، ۱۵۰، ۱۶۳ و ۱۷۹</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ}} <ref>«و چون عیسی برهانها (ی روشن) آورد گفت: برای شما حکمت آوردهام و (آمدهام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید!» سوره زخرف، آیه ۶۳</ref>؛ | |||
:*{{متن قرآن|أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ}}<ref>«که خداوند را بپرستید و از او پروا کنید و از من فرمان برید» سوره نوح، آیه ۳.</ref> کردهاند که حاکی از اهمیت [[اطاعت]] از [[انبیا]] و [[اوصیا]]{{عم}} است و ترک [[اطاعت]] از آنان، [[حسرت]] و ندامتی جانکاه و [[ابدی]] در پی دارد، که چرا از [[اوامر]] [[پیامبران]]{{عم}} که موجب [[اصلاح]] و سعادتمندی و دوری از [[فساد]] میشد، [[اطاعت]] نکردیم؟!: {{متن قرآن|يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا}}<ref>«روزی که چهرههای آنان در آتش گردانده شود میگویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم» سوره احزاب، آیه ۶۶.</ref>. | |||
*تحقق [[حقیقی]] [[ولایت]] [[حق]] به [[تبعیت]] و [[اطاعت]] وابسته است، نَه اظهار مَحبت صِرف؛ زیرا در روایتی شرط اساسی مَحبت [[اهل بیت پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}}، [[تبعیت]] از [[سنّت]] و [[سیره]] آنان و [[اطاعت]] از [[احکام الهی]] قرار داده شده که به [[دلیل]] اهمیت آن، ذکر میکنیم: "[[امام محمد باقر]]{{ع}} فرمود: ای [[جابر]]. آیا کافی است برای کسی که ادّعای [[تشیع]] دارد، بگوید که [[دوستدار]] ما [[اهل بیت]] است؟ به [[خدا]] [[سوگند]]، [[شیعه]] ما نیست مگر آن کسی که تقوای [[خدا]] را رعایت و از او [[اطاعت]] نماید. [[شیعیان]] ما شناخته نمیشدند، مگر به [[تواضع]]، [[خشوع]] و [[فروتنی]] در [[عبادت]]، [[ادای امانت]]، بسیاری [[ذکر خدا]]، [[روزه]] گرفتن، [[نماز]] به پا داشتن، [[نیکی]] به [[والدین]] و رسیدگی به همسایگانی که [[فقیر]] و نیازمندند. همچنین رسیدگی به قرض داران و [[یتیمان]]، [[راستی در گفتار]]، [[تلاوت قرآن]] و بازداشتن زبان، از این که، جز [[نیکی]] به [[مردم]] نگویند، و [[شیعیان]] ما در بین [[اقوام]] خویش [[امین]] هستند. [[جابر]] میگوید: یابن [[رسول الله]]{{صل}}، ما کسی را با این خصوصیات نمیشناسیم. [[حضرت]]، خطاب به او فرمود: ای [[جابر]]! [[افکار]] و آرای مختلف، تو را از [[راه]] راست بیرون [[نبرد]]. آیا کافی است مردی بگوید: من [[علی]]{{ع}} را [[دوست]] دارم و از [[دوستداران]] او هستم؟ پس اگر بگوید من [[رسولالله]]!{{صل}} را [[دوست]] دارم، زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} از [[علی]]{{ع}} بهتر است، ولی از [[سیره]] او [[پیروی]]، و به سنّتش عمل نکند، این [[دوستی]] برای او هیچ سودی نخواهد داشت؛ پس تقوای [[خدا]] را پیشه نمایید و برای آنچه نزد خداست، عمل کنید، زیرا بین [[خدا]] و بین هیچ کس، [[قرابت]] و [[خویشاوندی]] نیست؛ محبوبترین [[بندگان]] نزد [[خداوند]] و گرامیترین آنان در پیشگاه او، با تقواترین و مطیعترین آنان است؛ ای [[جابر]]!، جز با [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] از [[خدای متعال]]، [[تقرّب]] به او حاصل نمیشود. تنها [[دوستی]] ما ([[آل]] [[محمّد]]{{صل}}) باعث [[رهایی]] از [[آتش]] نیست و هیچ یک از شما بر [[خدا]] حجتی ندارد. هر کس [[مطیع]] خداست، ولی و [[دوستدار]] ماست و هر کس [[نافرمانی خدا]] را نماید، با ما [[دشمن]] است. [[ولایت]] ما [[اهل بیت]]، جز با عمل به [[دستورهای الهی]] و [[پرهیز از گناه]] به [[دست]] نمیآید"<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{{ع}} يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ اتَّخَذَ التَّشَيُّعَ- أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ الله مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَی الله وَ أَطَاعَهُ وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ الله وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ وَ التَّعَهُّدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ وَ صِدْقِ ا الْحَدِيثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ قَالَ جَابِرٌ يَا ابْنَ رَسُولِ الله مَا نَعْرِفُ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَالَ لِي يَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً صَلَوَاتُ الله عَلَيْهِ وَ أَتَوَلَّاهُ فَلَوْ قَالَ إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ الله{{صل}} وَ رَسُولُ الله خَيْرٌ مِنْ ععَلِيٍّ ثُمَّ لَا يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ وَ لَا يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً فَاتَّقُوا الله وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ الله لَيْسَ بَيْنَ الله وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی الله وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ لَهُ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ يَا جَابِرُ مَا يَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَی الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَی إِلَّا بِالطَّاعَةِ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا عَلَی الله لِأَحَدٍ مِنْكُمْ حُجَّةٌ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ}}؛ صفات الشیعة، ص۱۲، ح۲۲؛ الکافی، ج۲، ص۷۴؛ وسائلالشیعة، ج۱۵، ص۲۳۴، باب ۱۸؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۹۷، باب ۴۷؛ أعلامالدین، ص۱۴۳؛ الأمالی للصدوق، ص۶۲۵، المجلس الحادی و التسعون؛ الأمالی للطوسی، ص۷۳۵، ح۱۵۳۵-۱؛ تحفالعقول، ص۲۹۵؛ روضهالواعظین، ج۲، ص۲۹۴؛ مجموعهورام، ج۲، ص۱۸۵؛ مستطرفاتالسرائر، ص۶۳۶؛ مشکاة الأنوار، ص۵۹، الفصل الأول فی ذکر صفات الشیعة.</ref>. | |||
*در این برهه که [[خلیفه]] زمان{{ع}} [[غایب]] هستند، افراد باید از آنچه در [[قرآن کریم]] به آنان امر شده، [[اطاعت]] کنند و چون تشخیص آن، برای اکثر افراد مقدور نیست، لازم است، طبق سفارش [[ائمه اطهار]]{{عم}}، به [[فقیهان]] مراجعه کرده و از آنان در [[امور دینی]]، [[اطاعت]] کنند. آنان نیز برای سهولت در آن، کتابی با عنوان "رساله عملیه"، تألیف کردهاند که حاوی [[واجبات]] و [[محرّمات]] در مسائل فردی و [[اجتماعی]] افراد [[مسلمانان]] بوده که عمل به آنها، موجب [[سعادت]] و [[نجات]] از [[جهنم]] میشود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۷۴-۱۷۷.</ref>. | |||
===داشتن [[خوف]] و [[خشیت الهی]]=== | |||
*{{متن قرآن|إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ}}<ref>«تو تنها به آن کس میتوانی بیم دهی که از این قرآن پیروی میکند و از (خداوند) بخشنده در نهان بیم دارد پس او را به آمرزش و پاداشی ارزشمند نوید ده» سوره یس، آیه ۱۱.</ref>. | |||
*[[خشیت]]، انفعالی درونی است که از [[اعتقاد]] به [[عظمت]] موجودی نشأت میگیرد و لازمه آن داشتن [[علم]] و [[عقل]] است که [[عالمان]] با عمل، با [[شناخت]] [[عظمت]] [[الهی]]، فقط از او [[خشیت]] درونی دارند: {{متن قرآن|إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ}}<ref>«از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او میهراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.</ref>. و عاقلان نیز دارای [[خشیت]] درونی از [[عظمت]] پروردگارشان و خائف از [[حسابرسی]] دقیق و عادلانه او در [[روز قیامت]] هستند: {{متن قرآن|إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ}}<ref>«تنها خردمندان پند میپذیرند و از پروردگار خویش میترسند و از سختی حساب هراس دارند» سوره رعد، آیه ۱۹ و ۲۱.</ref>. | |||
*بنابراین، یکی از عوامل مهم در [[پذیرش ولایت]] ولی [[حق]]، داشتن [[خشیت]] و [[خوف]] از [[عظمت]] [[پروردگار]] و نیز [[حسابرسی]] عادلانه [[روز قیامت]] است. و [[خشیت]] یک صفت درونی است که همه سالکان [[وارسته]]، [[عالمان]] و عاقلان [[حقیقی]] از [[عظمت]] [[خدای متعال]] دارند. اما [[خوف]] به معنای [[ترس]]، به دو قسم تقسیم میشود: [[خوف ممدوح]] و مذموم که دومی همان [[ترس]] از [[دست]] دادن [[مقام]]، شُهرت، [[مال]] و [[اولاد]] است. | |||
*[[خوف ممدوح]]، دو نوع است، نوع اول: یعنی دوری از موجودات خطرناک به [[دلیل]] [[ترس]] از ضرر و آسیب آنها؛ [[خوف ممدوح]] نوع دوم که اصیل و بسیار با [[فضلیت]] است و موجب [[رشد]] و [[ترقی]] و ایجاد [[مراقبت]] همهجانبه میشود، [[خوف]] از [[عظمت مقام]] رَب و [[حسابرسی]] دقیق [[دنیوی]] و [[اخروی]] اوست، زیرا [[دنیا]] محلّ [[ابتلا]] و [[امتحان]] است، اگر چه [[مسلمانی]] همه [[فرایض دینی]] را انجام دهد و [[مقید]] به آنها باشد، ولی [[خوف]] دارد که نتواند [[شُکر]] [[توفیق الهی]] را در [[دینداری]] به نحو احسن انجام دهد و در نتیجه از برخی فیضهای [[آینده]] [[محروم]] بماند یا اینکه خائف است که در ابتلاها و امتحانهای [[الهی]] موفق به آنچه [[مرضی]] [[الهی]] است، نشود. | |||
*محققی درباره [[خوف]] میگوید: "[[انسان]] سالک اگر حتی [[عادل]] هم باشد، یعنی واجبی را ترک نکند و حرامی را مرتکب نشود، پیوسته در [[خوف]] به سر میبرد که مبادا با [[قضا]] شدن یک [[نماز]]، بعضی از [[فضایل]] که مختصّ مردان [[الهی]] است، در [[آینده]] نصیب او نشود یا در اثر ترک مستحبی، میترسد که در [[آینده]]، [[فیض]] خاص نصیبش نشود"<ref>تفسیر موضوعی، ج۱۱، ص۲۸۰.</ref>. | |||
*بله، در [[حدیث قدسی]] آمده است: {{متن حدیث|وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نَارِي}}<ref>تأویل الایات، ۹۹.</ref>؛ | |||
*اما با شرایطی که یکی از آنها، داشتن [[خشیت]] و [[خوف]] از [[عظمت]] [[پروردگار]] و [[حسابرسی]] عادلانه اوست، نَه صِرف ادعا و در [[مقام عمل]]، همچون افراد بیباک و [[لاابالی]]، [[اقدام]] به هر عملی [[نامشروع]] کنند و ذرّهای در وجودشان از [[خوف]] و [[خشیت الهی]] نباشد<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۷۸-۱۷۹.</ref>. | |||
===[[علم]]=== | |||
*{{متن قرآن|وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ}}<ref>«و از نشانههای او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگهای شماست؛ به راستی در این نشانههایی برای دانشوران است» سوره روم، آیه ۲۲.</ref>. | |||
*[[علم]] به معنای [[دانش]] و دانستن است که [[شرف]] [[آدم]] و بنی [[آدم]] بر دیگر موجودات به سبب علمشان بودهاست، زیرا: {{متن حدیث|رَأْسُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ}}<ref>غررالحکم، ص۴۱، ح۱۶.</ref>؛ سرسلسله [[فضلیت]]، [[علم]] است. اما چه علمی؟ [[علمی]] که موجب گسترش حقبینی{{متن قرآن|وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ}}<ref> «و کسانی که آنان را از دانش بهره دادهاند میبینند که آنچه از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده، راستین است و به راه (خداوند) پیروز ستوده، رهنمون میگردد» سوره سبأ، آیه ۶.</ref> و باعث [[ایمان]] به [[حقانیت قرآن]] و [[کرنش]] و [[خضوع]] در پیشگاه آن گردد{{متن قرآن|وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref> «و تا کسانی که دانش یافتهاند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دلهای آنها در برابر آن فروتن گردد و بیگمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۴.</ref>. | |||
*[[علم]] در [[قرآن مجید]] به دو دسته تقسیم شده است: [[علم]] [[ممدوح]] که نمونههای آن ذکر شد؛ و [[علم]] مذموم، و آن [[علمی]] [[مادّی]] است که سبب [[تکبر]] و [[مانع]] از [[ایمان]] به [[رسالت]] [[پیامبران]]{{عم}} شود: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«آنگاه چون پیامبرانشان برهانهای روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند میگرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.</ref>؛ {{متن قرآن|فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ}}<ref>«پس، از آن کس که از یاد ما دل گردانده و جز زندگی این جهان را نخواسته است روی بگردان * این، نهایت دانش آنهاست» سوره نجم، آیه ۲۹-۳۰.</ref>؛ یا [[علم]] به [[امور معنوی]] است، اما بدون [[خشوع قلبی]] و عمل نمودن به آن، که از او به حیوان درازگوش (حمار) تعبیر شده است: {{متن قرآن|مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا}}<ref>«داستان آنان که (عمل به) تورات بر دوش آنها نهاده شد اما زیر بار آن نرفتند همچون داستان درازگوشی است بر او کتابی چند» سوره جمعه، آیه ۵.</ref>. | |||
*[[علم]] دارای مراتب است، یکی از مراتب نازله آن، [[توانایی]] [[خواندن]] کلمات و [[درک]] مفاهیم و معانی کلمات است و یکی از مراحل بالاتر آن، [[علم]] با عمل است که موجب خرق (پاره کردن) [[حجاب]] [[علم]] [[حسی]] شده و [[فرد]] عامل به [[علم]] را به مرحله بالاتر رساند و موجب عالم شدن به [[امور معنوی]] دیگری میشود. پس آنچه برای [[فرد]] [[دانا]] مهم است، همان عمل با هر مقدار [[توانایی]] [[علمی]] است و مهمترین [[علوم]]، [[علم]] و [[توانایی]] [[خواندن]] کلمات [[عربی]] [[قرآن مجید]]، [[درک]] مفاهیم و عمل به [[اوامر]] و ترک [[نواهی]] آن است و خوشبختانه در این برهه تفسیرهایی روان و آسان برای [[درک]] مفاهیم کلمات [[قرآن]] نگاشته شده که برای همه افراد با سواد قابل استفاده است. | |||
*بنابراین: [[علم]]، مقدمهای برای عوامل بهرهمندی دیگر مانند. [[خشیت]]، [[خوف]] و [[تقوا]] است. [[تقوا]] در صورتی محقّق خواهد شد که شخص [[متقی]]، عالِم به موارد [[تقوا]] باشد و آن را رعایت کند؛ لذا عالم بودن و [[توانایی]] [[خواندن]] و [[درک]] مفاهیم [[معارف دینی]] برای بهرهمندی بیشتر از آن و [[پایداری]] در آن، نقش اساسی دارد. | |||
*درباره اهمیت [[علم]] و اقسام آن، محققی مینویسد: "در پی کسب [[دانش]] بودن که در [[دین اسلام]]، یکی از کارهای با [[ارزش]] و دارای [[فضلیت]] است، و برای آن، [[ثواب]] و [[اجر]] بیشماری ملحوظ شده (است، در صورتی که خالصانه و برای عمل کردن باشد). بدان که جمیع [[علوم]] اگر چه [[روح]] را کمالاند و [[نَفْس]] را [[جمال]]، لیکن متفاوتاند در [[شرافت]] و تکمیل و [[وجوب]] تحصیل، زیرا [[علوم]] بر دو قسماند: | |||
#[[علم]] [[دنیا]]، و آن علومی است که معظم فایدۀ آن برای دنیاست، مثل طب، هندسه، [[نجوم]]، عروض در [[شعر]]، موسیقی، [[هیئت]] و حساب. و از این [[علوم]] چندان بهجت و سعادتی در عالم عقبی حاصل نمیشود و از این جهت تحصیل آنها [[واجب]] نیست، بلی تحصیل بعضی از این [[علوم]]، (برای تأمین [[زندگی]] [[جوامع اسلامی]])، [[واجب کفایی]] است. | |||
#[[علم]] [[آخرت]]، که ثمره اصلی آن تحصیل [[سعادت اخروی]] است، و آن سه [[علم]] است که آنها را [[علم]] [[دین]] گویند. یکی [[علم الهی]]، که به وسیله آن، اصول و [[عقاید]] [[دین]] و احوال [[مبدأ و معاد]] شناخته میشود، و آن اشرف و [[افضل]] [[علوم]] است. و دیگری [[علم اخلاق]]، که به وسیلۀ آن، [[راه]] تحصیل [[سعادت]]، و آنچه به واسطه آن [[نَفْس]] [[نجات]] مییابد یا به [[هلاکت]] میرسد دانسته میشود، و بعد از [[علم الهی]]، [[علمی]] از آن اشرف نیست. | |||
#[[علم]] [[فقه]]، که به وسیلۀ آن کیفیت [[عبادات]]، معاملات، [[حلال و حرام]]، [[آداب]] و [[احکام]] فهمیده میشود. و تحصیل این سه [[علم]]، لازم است. و همچنین علومی که مقدمات تحصیل این علوماند مانند [[علم]] لغت [[عرب]] و [[حدیث]] و [[تفسیر]]، و لیکن [[وجوب]] تحصیل آنها از باب مقدمه است"<ref>معراجالسعادة، ج۲، ص۹۸.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۷۹-۱۸۱.</ref> | |||
===[[تلاوت قرآن]]=== | |||
*{{متن قرآن|فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ... فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ}}<ref>«اکنون آنچه میسّر است از قرآن بخوانید!... بنابراین آنچه میسّر است از آن (قرآن) بخوانید» سوره مزمل، آیه ۲۰.</ref>. | |||
*[[خدای متعال]] به [[مسلمانان]]، سفارش میکند که تا حدّ میسور، [[قرآن]] را که کتاب اوست، [[تلاوت]] و قرائت کنند، [[قرآنی]] که از [[خدای حکیم]] و علیم مطلق نازل شده{{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ}}<ref> «و بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند» سوره نمل، آیه ۶.</ref> و آن را متّصف به [[حکیم]] کرده است{{متن قرآن|وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ}}<ref> «سوگند به قرآن حکیم» سوره یس، آیه ۲.</ref>. پس هر کس که در برابر آن، زانو بزند و آن را قرائت و [[تلاوت]] کند، مثل این است که در برابر حکیمی نشسته و از او [[حکمت]] میآموزد که موجب کمال و سعادتمندی [[دنیوی]] و [[اخروی]] اوست و سبب [[نجات]] از [[اسارت]] [[دشمن]] [[انسانیت]]، [[شیطان]] میشود و ترک [[قرائت قرآن]] و عمل نکردن به آن، مهجور کردن آن خواهد بود{{متن قرآن|وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا}}<ref> «و پیامبر میگوید: پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۳۰.</ref> و [[قرآن کریم]] در [[روز قیامت]] از تک تک افراد بیتوجه به آن، در پیشگاه [[الهی]] [[شکایت]] میکند و نتیجه، جز [[شرمساری]] و [[حسرت]] در ترک بهرهمندی از آن، نخواهد بود. قرائت و [[تلاوت قرآن]] [[کریم]] و توجه و [[تدبر]] در [[آیات]] آن و مراعات آن در عمل، عامل مهمی در بهرهمندی از [[ولایت ولی]] [[حق]] است، مخصوصاً در این برهه که [[خلیفه]] [[خدای سبحان]] در [[غیبت]] و از انظار [[پنهان]] هستند. | |||
*[[خداوند متعال]]، افرادی را که [[تلاوت قرآن]] کرده و به آن [[ایمان حقیقی]] داشته باشند، [[تمجید]] کرده است:{{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ}}<ref>«کسانی که بدانها کتاب (آسمانی) دادهایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است میخوانند، آنان بدان ایمان دارند؛ و کسانی که به آن انکار ورزند زیانکارند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.</ref>. | |||
*در مورد کسانی که [[تلاوت]] [[شایسته]] دارند، [[مفسرین]] دو احتمال دادهاند<ref>التبیان، ج۱، ص۴۴۲ و المیزان، ج۱، ص۲۶۶.</ref>: | |||
*'''احتمال اول:''' [[اهل کتاب]] از [[یهود]] و [[نصاری]] است؛ | |||
*'''احتمال دوم:''' [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و افراد [[مؤمن]] به [[اسلام]] است. | |||
*و عدهای احتمال اول را پذیرفته و اصلاً به احتمال دوم اشاره نکردهاند و با لحاظ آن نظریه، [[آیه شریفه]] را [[تفسیر]] کردهاند<ref>تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۰.</ref>. | |||
*اما در بعضی [[روایات]]، [[نقل]] شده که آنان [[ائمه اطهار]]{{عم}} هستند: {{متن حدیث|الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ وَلَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ الله{{ع}} عَنْ قَوْلِ [[الله]] عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ}}<ref>«کسانی که بدانها کتاب (آسمانی) دادهایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است میخوانند، آنان بدان ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.</ref> قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ{{عم}} وَ الْكِتَابُ هُوَ الْقُرْآنُ الْمَجِيدُ وَ إِنْ لَمْ يَكُونُوا هُمْ فَمَنْ سِوَاهُمْ}}<ref>تأویلالآیات، ص۸۲.</ref>. | |||
*ولی احتمال سومی است که عام و شامل همه افراد [[مؤمن]] و [[اهل کتاب]] [[یهودی]] و [[نصاری]] میشود، افراد قلیلی از عربهای [[یهود]] و [[نصاری]] علاوه بر [[تلاوت]] [[کتابهای آسمانی]] خود، [[قرآن]] را [[تلاوت]] کرده و به آن [[ایمان]] داشتند. | |||
*در معنای [[تلاوت]]، مفسری مینویسد: {{عربی|و التلاوة في اللغة على وجهين: أحدهما القراءة و الثاني الاتباع. و الاول أقوى، و عليه اكثر المفسرين}}<ref>التبیان، ج۱، ص۴۴۲.</ref>. | |||
*[[فلسفه]] [[تشویق]] و [[ترغیب]] به [[تلاوت قرآن]]، برای [[تبعیت]] و عملکردن به [[آیات]] آن است و سفارش به [[تلاوت قرآن]]، فقط صرف قرائت آن نیست، اگر چه معنای [[تلاوت]]، قرائت باشد؛ لذا [[قرآن کریم]]، [[تلاوت]] را موجب ازیاد [[عنایت ویژه]] [[فضل الهی]] دانسته است{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ}}<ref> «کسانی که کتاب خداوند را میخوانند و نماز را برپا میدارند و از آنچه روزیشان کردهایم پنهان و آشکار میبخشند، به داد و ستدی امید بستهاند که هرگز زیان ندارد تا پاداشهایشان را تمام بدهد و از بخشش خویش به (پاداش) آنان بیفزاید که او آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره فاطر، آیه ۲۹-۳۰.</ref> و [[فضل الهی]] در صورتی شامل افراد [[مسلمان]] میشود که موجبات آن را فراهم سازند و یکی از آن موجبات، [[قرائت قرآن]] و عمل کردن به [[آیات]] آن خواهد بود؛ و [[حدیث شریف]] مؤید مطلب است: "[[حضرت]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} درباره [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ}}<ref>«کسانی که بدانها کتاب (آسمانی) دادهایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است میخوانند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.</ref>، میفرماید: آنان افرادی هستند که آیاتش را میخوانند و [[تفقّه]] در آن [[آیات]] میکنند و به احکامش عمل میکنند و [[امیدوار]] وعدههایش میباشند و از وعیدش میترسند و از داستانهایش [[عبرت]] و [[اندرز]] میگیرند و فرمانهایش را [[اطاعت]] میکنند و از نواهیاش [[پرهیز]] میکنند. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[قرآن]] برای حفظ کردن [[آیات]] و درس دادن حروفش و [[تلاوت]] کردن سورههایش و درس دادن ده جزء و پنج جزئش نیست؛ حروفش را حفظ کردند، ولی حدودش را ضایع کردند! [[قرآن]] برای اندیشیدن در آیاتش و عمل کردن به احکامش است و [[خدای تعالی]] فرموده: {{متن قرآن|كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ}}<ref>«(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستادهایم تا در آیات آن نیک بیندیشند» سوره ص، آیه ۲۹.</ref>، کتابی به سوی تو فرو فرستادیم که [[مبارک]] است برای اینکه در آیاتش [[اندیشه]] و [[تدبر]] کنند. بدانید خدای شما را بیامرزد که [[دین خدا]] یکی است و [[تمام دین]] هدایتکننده است و عالم عامل را به سوی [[بهشت]] برگرداند و [[مخالف]] را به سوی [[دوزخ]] برد؛ [[ایمان]] تنها به [[آرزو]] نیست، بلکه [[اقرار]] به [[قلب]] و عمل کردن به اعضا و جوارح است و [[تصدیق]] کردن با کارهای [[شایسته]] است و در این عصر، [[ستم]] [[آشکار]] است، [[وفا]] کم است، [[سنّت]] واگذاشته شده، [[بدعت]] [[آشکار]] گردیده، و [[مردم]] در کارهای [[زشت]] یکدیگر را کمک میکنند. [[حیا]] از میان رفته، [[معرفت]] نابود شده، [[نادانی]] بهجا مانده، نمیبینی جز [[ستمگران]] صاحب [[دنیا]] که برای [[دنیا]] [[خشنود]]، یا [[خشمگین]] گردند و بهواسطه [[دنیا]] با یک دیگر میجنگند؛ [[مردمان]] [[شایسته]] رفتند و [[مردمان]] رذلی که مانند سبوس جو و تفاله خرماست بهجا ماندند!"<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ{{ع}} فِي قَوْلِهِ تَعَالَی {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ}} قَالَ يُرَتِّلُونَ آيَاتِهِ وَ يَتَفَقَّهُونَ فِيهِ وَ يَعْمَلُونَ بِأَحْكَامِهِ وَ يَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ يَخَافُونَ وَعِيدَهُ وَ يَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِيهِ مَا هُوَ وَ الله حِفْظَ آيَاتِهِ وَ دَرْسَ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةَ سُوَرِهِ وَ دَرْسَ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ وَ إِنَّمَا تَدَبُّرُ آيَاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأَحْكَامِهِ قَالَ الله تَعَالَی {{متن قرآن|كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ}} وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ الله أَنَّ سَبِيلَ الله سَبِيلٌ وَاحِدٌ وَ جِمَاعُهَا الْهُدَی وَ مَصِيرُ الْعَالِمِ الْعَامِلِ بِهَا الْجَنَّةُ وَ الْمُخَالِفِ لَهَا النَّارُ وَ إِنَّمَا الْإِيمَانُ لَيْسَ بِالتَّمَنِّي وَ لَكِنْ مَا ثَبَتَ فِي الْقَلْبِ وَ عَمِلَتْ بِهِ الْجَوَارِحُ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ الصَّالِحَةُ وَ الْيَوْمَ فَقَدْ ظَهَرَ الْجَفَاءُ وَ قَلَّ الْوَفَاءُ وَ تُرِكَتِ السُّنَّةُ وَ ظَهَرَتِ الْبِدْعَةُ وَ تَوَاخَی النَّاسُ عَلَی الْفُجُورِ وَ ذَهَبَ مِنْكُمُ الْحَيَاءُ وَ زَالَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ بَقِيَتِ الْجَهَالَةُ مَا تَرَی إِلَّا مُتْرَفاً صَاحِبَ دُنْيَا لَهَا يَرْضَی وَ لَهَا يَغْضَبُ وَ عَلَيْهَا يُقَاتِلُ ذَهَبَ الصَّالِحُونَ وَ بَقِيَتْ تُفَالَةُ الشَّعِيرِ وَ حُثَالَةُ التَّمْرِ}}؛ ارشادالقلوب، ج۱، ص۷۹، الباب التاسع عشر فی قراءة القرآن؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۲۳۷؛ </ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۸۱-۱۸۴.</ref> | |||
===[[تقوا]]=== | |||
*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref>؛ | |||
*ای کسانی که [[ایمان]] آوردهاید! آن گونه که [[حقّ]] [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]] است، از [[خدا]] بپرهیزید! و از [[دنیا]] نروید، مگر اینکه [[مسلمان]] باشید! و [[اسلام حقیقی]] را که همان داشتن تقواست، تا پایان [[عمر]]، حفظ کنید! | |||
*[[تقوا]] به معنای خود نگهداری، [[خویشتنداری]] و [[پرهیز]] کردن است و بیشتر در [[محرّمات]] استعمال شده که همان [[پرهیز]] و حفظ [[نَفْس]] از ارتکاب [[محرّمات]] [[شرعی]] و [[عقلی]] است، و ما به بعضی از آنها که مورد [[ابتلا]] است، و معالاسف مراعات نمیشود و اکثر افراد آگاهانه مرتکب بعضی از آنها میشوند، متذکر میشویم: [[دروغ]] در همه موارد: گفتن، [[نوشتن]]، اشاره کردن و [[نقل]] آن، [[غیبت]]، [[تهمت]]، ریاکاری، [[شرک]]، [[تکبر]]، [[حسادت]]، فحش دادن و توهین کردن، [[نمّامی]] و [[سخنچینی]]، قماربازی، شرابخواری، دزدی در صورتهای مختلف آن، مانند کمکاری، کمفروشی، پایمال کردن [[حقّ]] دیگران، رباخواری، رشوهخواری، [[ظلم]]، [[خیانت]]، خُلف [[وعده]]، [[ترک واجبات]] [[دینی]]، غشّ در معامله، [[زنا]]، لواط، خودکشی، [[قطع]] [[صِله رَحِم]] مخصوصاً [[پدر]] و [[مادر]]، [[کتمان شهادت]] یا [[شهادت]] [[باطل]] دادن، [[تبذیر]]، [[اسراف]].... | |||
*[[تقوای الهی]]، یعنی [[پرهیز]] از [[مخالفت]] با [[خدای متعال]]، و معنای عامی دارد که شامل [[مخالفت]] ظاهری و [[باطنی]] میشود، تقوای ظاهری همان ترک [[محرمات]] [[دینی]] است و تقوای [[باطنی]] [[مخالفت]] نکردن با [[قضا]] و قَدَر [[الهی]] است. بنابراین، [[تقوا]] دارای مراتبی است که اولین مرتبه آن، همان ترک [[محرّمات]] و [[گناهان]] بزرگ<ref>فرق بین محرّمات و گناهان بزرگ در این است که محرّمات، عام بوده و شامل گناهان بزرگ و کوچک میشود.</ref> است و در مرتبه بعد عدم اظهار [[مخالفت]] درونی و [[نارضایتی]] از تقدیرهای [[الهی]] است و مرتبه دیگر [[پرهیز]] از هر چیزی که موجب دوری از [[قرب الهی]] است که لازمه آن، داشتن [[مراقبت]] همهجانبه و [[پرهیز]] از [[افکار]] و خطورات [[نفسانی]] [[شیطانی]] است و مشغول شدن به آنچه مورد رضای [[پروردگار]] [[متعال]] است. | |||
*[[تقوا]] یکی از ارکان [[دعوت]] [[انبیا]] و [[اوصیا]]{{عم}} بوده و در [[قرآن مجید]] [[جایگاه]] ویژهای دارد؛ به گونهای که شرط [[قبولی اعمال]] [[نیک]] تقواست: {{متن قرآن|إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}<ref>«خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref>. بنابر مستفاد از [[آیه شریفه]]، اگر کسی دارای [[روحیه]] [[تقوا]] نباشد و در برابر [[جاذبه]] کاذب و زودگذر [[محرّمات]]، خود را نگه ندارد و به [[راحتی]] مرتکب کار حرامی شود و در مواردی که زمینه [[ارتکاب گناه]] بزرگ نیست، مرتکب نشود، در واقع [[مسلمان]] نیست؛ لذا یکی از سفارشهای مهمّ [[قرآن]]، توصیه به [[سعی]] و تلاش همهجانبه برای داشتن [[تقوا]] و [[رسوخ]] دادن آن در [[جان]] و [[مَلَکه]] شدن آن در نفس افراد است: {{متن قرآن|فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.</ref>. | |||
*بنابراین، اگر کسی بخواهد، راهی [[راه]] [[خلیفه الهی]] بشود، باید [[تقوا]] داشته باشد که [[تقوا]]، زاد و توشه سالکان کوی [[حق]] است و در [[فرهنگ قرآن]] [[مجید]]، راهی [[برتر]] از [[تقوا]] نیست: {{متن قرآن|وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى}}<ref>«و رهتوشه بردارید و بهترین رهتوشه پرهیزگاری است» سوره بقره، آیه ۱۹۷.</ref>؛ | |||
*زاد و توشه برای [[انسان]] مسافر است، [[انسانی]] که در یک جا [[ایستاده]] است، زاد و راحله نمیخواهد، اما [[قرآن]]، [[انسان]] را مسافر میداند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ}}<ref>«ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.</ref>؛ | |||
*مسافر هم بدون توشه نمیتواند [[سفر]] کند و توشه مناسب برای [[طی]] [[سفر]] [[عمر]]، جز [[تقوا]] نیست و اگر کسی رهتوشه نداشت، در بین [[راه]] میماند و راهزن به سراغ او میآید، راهزنی همچون [[شیطان]] که بر [[راه مستقیم]] کمین کرده که افراد وامانده را [[غارت]] کند و [[فضایل اخلاقی]] و صفات [[نیک]] [[انسانی]] را از آنان برباید؛ لذا [[برترین]] توشه [[راه]] برای [[سفر]] به سوی [[حق تعالی]] که [[انسان]] با آن، توان [[طی]] [[راه]] طولانی را دارد، [[تقوا]] است و [[بهترین]] [[لباس]] برای پوشیدن و رفتن به [[دیدار]] پُر مِهر [[مهربان]] [[خدای سبحان]]، هم [[لباس تقوا]] خواهد بود: {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ}}<ref>«ای فرزندان آدم! برای شما جامهای را فرو فرستادهایم که شرمگاههای شما را میپوشاند و (نیز) جامهای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است» سوره اعراف، آیه ۲۶.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۸۵-۱۸۷.</ref> | |||
===[[صدق]]=== | |||
*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref>. | |||
*[[آیه شریفه]] افراد [[مؤمن]] را به [[تقوای الهی]] فراخوانده و امر به [[همراهی با صادقان]] میکند، که [[همراهی]] فیزیکی و بدنی نیست، بلکه [[همراهی]] در صفات و [[سیره]] آنان بوده و داشتن [[صدق]] و [[راستی]] همچون آنان است و مصداق اتم و اکمل [[صادقان]]، [[خلفای الهی]]{{عم}} از جمله [[ائمه اطهار]]{{عم}} هستند که [[خدای متعال]] شرط [[همراهی]] و داشتن [[ولایت]] آنان را، داشتن [[صداقت]] قرار میدهد. | |||
*[[صدق]] و [[راستی]] در محاوره، عبارت از مطابقت خبر با واقع و مُخْبَر عَنْه است، اما در [[قرآن مجید]]، اعم از آن و شامل [[صدق]] در مطلق امور که [[صداقت]] در آنها نقش اساسی دارد که [[صدق]] در [[اعتقاد]]، عمل، گفتار و نوشتار خواهد بود. | |||
*لذا محققی درباره آن مینویسد: "معنای اصلی [[صدق]]، عبارت از تمامیت و صحت از خلاف و برحق بودن است و آن معنا، نسبت به موارد، مختلف میشود: [[صدق]] در [[اعتقاد]]، اینکه آن [[مطابق حق]] [[ثابت]] باشد؛ [[صدق]] در اظهار [[اعتقاد]]، اینکه آن اظهار، مطابق [[اعتقاد]] بدون [[نفاق]] باشد؛ [[صدق در قول]] و خبر، اینکه مطابق آنچه خبر داده، باشد؛ [[صدق در قول]] انشایی، اینکه انشای شخص، مطابق قلبش و صمیم نیتش و باطنش باشد؛ [[صدق]] در [[احساس]]، اینکه [[احساس]] صحیح تام، بنابر آنچه در متن واقع است، باشد و [[صدق]] در عمل، اینکه تام از جمیع جهات و شرایط باشد، [[صدق]] در مطلق امور، به اینکه صادق در [[اعتقاد]]، قول و عمل باشد"<ref>التحقیق، ج۶، ص۲۴۸، کلمه صدق.</ref>. | |||
*یکی از عوامل مهمّ بهرهمندی از [[ولایت]] [[خلیفه الهی]]، دارا بودن صفت [[صدق]] و [[صداقت]] در همه امور گفتاری، نوشتاری، انشایی و عملی است و کسی میتواند ادعای [[ولایت ولی]] [[حق]] را بکند که در همه امور [[زندگی]] خود، [[صادق]] باشد<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۸۷-۱۸۸.</ref>. | |||
===[[اخلاص]]=== | |||
*{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}}<ref>«بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref>. | |||
*بر پیشانی افراد، [[مرگ]] و [[ملاقات]] با [[خدای متعال]] را نوشتهاند و بدون استثنا همه به سوی مردن میروند. لقای [[پروردگار]] دو حالت متفاوت همراه با مِهر یا [[قهر]] و [[غضب]] است. در [[آیه شریفه]] برای لقای پُر مهر [[الهی]]، به [[پیامبر اعظم]]{{صل}}، [[امر]] شده که افراد را به دو امر مهم و اساسی سفارش کند و آن [[عمل صالح]] و [[اخلاص]] در آن است، که هر کس خواهان آن لقا است، باید [[مقید]] به آن دو باشد وگرنه هنگام لقا، گرفتار [[قهر]] [[الهی]] و از [[فوز عظیم]] مهر [[الهی]] بیبهره خواهد شد. | |||
*[[اخلاص]]<ref>فرق اخلاص با صدق، در این است که صدق به معنای راستی، دارای معنای عام بوده و شامل اخلاص نیز میشود. به عبارت دیگر: صدق اصل است و اخلاص فرع و تابع آن است و صداقت در هر عمل عبادی، اخلاص داشتن در آن است. بنابر این، اخلاص بعد از دخول در عمل تحقق مییابد.</ref> در [[فارسی]]، به معنای ویژه ساختن است؛ یعنی [[پاک]] کردن از هر چیزی که غیر [[خدای سبحان]] و با او درآمیخته باشد و [[هدف]] از [[اخلاص]]، [[تقرب]] به [[خدای متعال]] است که هر چه گوید یا عمل کند، خاص و [[خالص]] برای او باشد و هیچ غرض [[دنیوی]] و [[اخروی]] را با آن نیامیزد و قلبش را مخصوص [[حق تعالی]] سازد، تا احَدی جز پروردگارش در [[حرم]] [[دل]] او [[راه]] نیابد و هر کار صالحی که انجام میدهد، فقط برای [[قرب]] به پیشگاه خدای یگانه انجام دهد: {{متن حدیث|قال أميرالمؤمنين{{ع}}: طُوبَی لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عِلْمَهُ وَ عَمَلَهُ وَ حُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ أَخْذَهُ وَ تَرْكَهُ وَ كَلَامَهُ وَ صَمْتَهُ وَ فِعْلَهُ وَ قَوْلَهُ}}<ref>غررالحکم، ص۱۹۷، ش۳۹۰۵.</ref>. | |||
*همچنان که یکی از اساسیترین ویژگیهای ولایتمداری آنان، [[دعوت به توحید]] در [[اعتقاد]] و [[اطاعت]] و [[پرستش]] [[معبود]] [[یکتا]] است؛ شرط اساسی در بهرهمندی از [[ولایت ولی]] [[حق]]، نیز [[اخلاص]] در [[معتقدات]] درونی و [[اعمال]] بیرونی است؛ زیرا اخلاصمداری، یک [[امر الهی]] برای همه افراد است که فقط او را بپرستند و دینشان را برای او [[خالص]] نمایند: {{متن قرآن|وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ}}<ref>«و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشتهاند، با درستی آیین، بپرستند» سوره بینه، آیه ۵.</ref>. | |||
*بنابراین، [[وصف]] [[دین]] به [[خلوص]]، نشانه آن است که در سراسر [[دین]]، چیزی غیر از خواسته [[خدای حکیم]]، [[راه]] ندارد و [[دین الهی]]، این است که [[خالص]] برای او باشد، چون [[جعل]] [[دین]] در [[اختیار]] [[خداوند متعال]] است و او [[دین]] [[خالص]] در [[اختیار انسان]] میگذارد و خود، همه [[قوانین]] آن را، اعم از [[عبادات]] و معاملات برای [[انسان]] [[تشریع]] و [[تبیین]] میکند، پس همه [[دین]] [[مال]] خداست، لذا همه مقررات، [[قوانین]] و دستورهای [[خداوند]]، باید برای [[قرب]] به او و با [[اخلاص]] انجام گیرد. | |||
*[[راه]] [[اخلاص]]، این است که صحنه [[نَفْس]] برای خدای [[مهربان]]، [[خالص]] و [[انسان]] مُحبّ او شود و [[انسانی]] که [[پروردگار]] [[مهربان]]، [[محبوب]] اوست، جز برای او کار نمیکند: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ}}<ref>«و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی میگزینند و آنها را چنان دوست میدارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند» سوره بقره، آیه ۱۶۵.</ref>. | |||
*پس علامت [[ایمان حقیقی]]، [[حُبّ]] [[الهی]] است و نشانه آن، [[اخلاص]]. | |||
*[[اخلاص]] یکی از عواملی است که تحقق و تأثیر دیگر عوامل، وابسته به آن است و با نبودن آن، دیگر عوامل در [[حکم]] معدوم هستند. بنابراین، [[اخلاص]] یکی از ارکان و شرط اساسی برای بهرهمندی از [[ولایت]] [[خلیفه الهی]] است که باید، زینتبخش ظاهری و [[باطنی]] همه [[اعمال]] باشد<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۸۸-۱۹۰.</ref>. | |||
===[[عمل صالح]]=== | |||
*به هر فعلی که از روی قصد باشد، عمل میگویند و فرق آن با فعل، اینکه عمل اخصّ از فعل است و فعل را به [[افعال]] حیوانات یا جمادات که بدون قصد صادر میشود، میگویند، اما کمتر اتفاق میافتد که به فعل حیوانات، اطلاق عمل شود؛ و عمل در [[اعمال شایسته]] و ناشایست استعمال میشود. | |||
*عمل با مشتقاتش، در [[قرآن مجید]]، ٣۱٣ بار استعمال شده است، به صورت مطلق که شامل [[حسنه]] و [[سیئه]] میشود و مختص هر یک از آن دو، مطرح شده است. طبق بررسی اجمالی، حدود ۸٠ بار به صورت مختص [[عمل صالح]] همراه با [[ایمان]]، در [[قرآن]] آمده است که حاکی از ملازمه و مکمل هم بودن [[ایمان]] و [[عمل صالح]] است: {{متن قرآن|مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref>«کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام میدادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.</ref>؛ | |||
*[[آیه شریفه]] [[مؤمنین]] را بر کارهای [[شایسته]] [[ترغیب]] میکند: هر کس از مرد یا [[زن]]، کار شایستهای بهجا آورد در حالی که [[مؤمن]] باشد، او را به [[زندگی]] [[پاکیزه]] به [[قناعت]] و [[خشنود]] بودن به آنچه [[خدا]] روزی او گردانیده زنده میداریم، و [در [[آخرت]] [[پاداش]] او را در برابر عملهای بسیار خوبش، خواهیم داد یا اینکه [[اجر]] و ثوابی که به او میدهیم، [[برتر]] از عملی است که انجام داده است. | |||
*[[عمل صالح]]، موجب تقویت و [[شکوفایی]] [[ایمان]] و [[تکامل]] آن است، اگر [[ایمان]] را به یک درخت [[تشبیه]] کنیم، [[رشد]] و سرسبزی و میوهدهی آن، عبارت از [[مراقبت]] و آبیاری با [[عمل صالح]] خواهد بود؛ و اگر [[عمل صالح]] انجام داده نشود، آن درخت مثمر، بر اثر بیآبی به مرور زمان خشک شده، و به [[سختی]]، امکان [[شکوفایی]] دوباره آن میرود. | |||
*لذا مفسری درباره اهمیت [[عمل صالح]]، مینویسد: "[[ایمان]] حالت [[روح]] [[حیات طیبه]] را دارد، اما بقای آن و ترتب آثار بر آن، جز در پرتو [[عمل صالح]] میسر نیست، همانند [[حیات]] طبیعی که در اصل تکوّن (وجود) خود، محتاج به [[روح]] حیوانی بوده، ولی در بقا و ادامه [[حیات]] خویش، ناچار باید قوا و اعضایش را به کار اندازد، به طوری که اگر جمیع اعضا از هرگونه فعالیتی باز ایستد، [[زندگی]] او، [[باطل]] و بیثمر خواهد بود"<ref>المیزان، ص۸۰.</ref>. | |||
*مراد از [[عمل صالح]] چیست؟ عدهای از [[مفسران]] مینویسند: "{{متن قرآن|وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}، و [[کارهای نیک]] کردند، نمازهای [[فریضه]] گزاردند، و [[روزه]] [[ماه رمضان]] داشتند، و [[زکات]] از [[مال]] بیرون کردند، و [[نوافل]] [[عبادات]] چندانکه توانستند بهجای آوردند"<ref>کشف الأسرار، ج۱، ص۱۰۹.</ref>. | |||
*مفسری دیگر مینویسد: "{{عربی|قوله:}} {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}{{عربی|، اللام فيها للجنس، و هي جمع "صالحة"... و هي من الأعمال ما سوّغه الشرع و حسنّه}}<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۱۷۳.</ref>؛ | |||
*درباره اهمیت [[عمل صالح]] مینویسد: "{{عربی|فإن الايمان -الذي هو عبارة عن التحقيق و التصديق- اسّ، و العمل الصالح كالبناء عليه، و لا غناء بأسّ لا بناء عليه، و لذلك قلّما ذكرا مفردين}}"<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. | |||
*برخی دیگر از [[مفسران]] مینویسند: "{{متن قرآن|وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}} [[عمل صالح]]، انجام [[واجبات]] و ترک [[محرّمات]] است."<ref>{{عربی|من أداء الفرائض و اجتناب المحارم}}؛ البرهان، ج۱، ص۱۵۶ و کنز الدقائق، ج۱، ص۲۸۳.</ref>؛ | |||
*اما [[عمل صالح]] منحصر در انجام [[واجبات]] و ترک [[محرّمات]] نخواهد بود، بلکه شامل هر [[عمل]] [[مستحب]] مقدور و ترک [[مکروه]]، و هر کار [[نیکی]]، همچون کمک به همنوعان و رفع [[حاجت]] [[مسلمانان]]، [[احسان]] و [[نیکی]] به [[پدر]] و [[مادر]]، دیگران و... خواهد بود. | |||
*محققی درباره [[راه]] دستیابی به [[معرفت]] مینویسد: "بهترین [[راه]] رسیدن به مرتبه عالی [[معرفت]]، [[عمل صالح]] است، چونکه [[روایت]] میفرماید: {{متن حدیث|مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ كُفِيَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}}<ref>ثواب الاعمال، ص۱۶۱.</ref>؛ اگر کسی خواست به [[مقام]] رفیع [[علم]] برسد، چارهاش عمل کردن به آن مقدار است که میداند؛ بلکه در درون [[عمل صالح]] نهفته است، از درون [[عمل صالح]]، [[علم]] میجوشد؛ این از [[معجزات]] قولی [[رسول خدا]]{{صل}} و [[معصومین]]{{عم}} است که اگر کسی به مقداری که میداند، عمل کند، آنچه را نمیداند، یاد میگیرد"<ref>تفسیر موضوعی، ج۷، ص۳۵۴.</ref>؛ و موفق به کسب علومی میشود که نقش اساسی در [[تکامل]] [[روحی]] و [[معنوی]] [[فرد]] دارند، همچون: [[علم]] [[تهذیب]] و چگونگی آن، [[علم]] به روش [[تزکیه]] و [[علم به معارف]] عمیق [[دینی]] و [[علم]] به [[احساسات]] درونی خود که ملکوتی یا [[شیطانی]] است. | |||
*در اهمیت [[عمل صالح]]، همین بس که افراد در لحظه [[مرگ]]، آرزوی آن را میکنند و ملتمسانه از [[پروردگار]] [[متعال]] درخواست تأخیر و بازگشت به [[دنیا]] برای انجام آن را دارند: {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ}}<ref>«هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا رسد میگوید: پروردگارا! مرا باز گردانید! * شاید من در آنچه وا نهادهام، (بتوانم) کاری نیکو انجام دهم؛ هرگز! این سخنی است که او گوینده آن است و پیشاروی آنان تا روزی که برانگیخته گردند برزخی خواهد بود» سوره مؤمنون، آیه ۹۹-۱۰۰.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۰-۱۹۲.</ref> | |||
===[[عمل به واجبات]]=== | |||
*در این قسمت به بعضی از [[واجبات]] اشاره میشود. بنابراین، اهمیت دادن و عمل کردن به [[واجبات]] دیگر<ref>برای اطلاع بیشتر از واجبات، به رساله مراجع عظام رجوع شود.</ref>، از عوامل بهرهمندی از [[ولایت]] [[خلیفه الهی]] محسوب میشوند. | |||
====۱. [[اقامه نماز]]==== | |||
*[[نماز]] از جهت حکمی به دو قِسم تقسیم میشود: نمازهای [[واجب]]؛ نمازهای [[مستحب]]؛ و آنچه در این عنوان، مقصود است، نمازهای [[واجب]]<ref>البته نمازهای واجب نیز به دو قِسم عینی (مانند نمازهای پنجگانه و نماز آیات) و کفایی تقسیم میشود. واجب کفایی، تکلیفی است که اقدام فردی یا افرادی بر انجام آن، موجب سقوط وجوب آن از دیگران میشود؛ مانند نماز میّت....</ref> است که ترک آنها جایز نیست: {{متن قرآن|إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا}}<ref>«نماز را برپا دارید که نماز بر مؤمنان فریضهای است که زمان معیّن دارد» سوره نساء، آیه ۱۰۳.</ref>. | |||
*آنچه اهمیت دارد، این است که با شرایط ظاهری و [[باطنی]] انجام داده شود؛ [[احکام فقهی]]، عهدهدار بیان شرایط ظاهری<ref>برای اطلاع بیشتر از شرایط ظاهری نماز و احکام فقهی آن، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.</ref> است؛ برخی شرایط [[باطنی]] آن، عبارت از اهمیت دادن به آن و مقّدم داشتن آن بر [[اعمال]] روزانه و ادا در اول وقت با [[حضور قلب]] و داشتن [[خضوع]] و [[خشوع قلبی]] و توجه کردن به کلمات [[نماز]] خواهد بود. اکثر افراد، توجهی به شرایط [[معنوی]] [[نماز]] ندارند و با بیمیلی و [[عجله]] در اتمام آن یا با حالت کسالت و بیحالی بهجا میآورند و هنگام [[نماز]]، آنچه از کارهای روزمّره را فراموش کردهاند، [[یادآوری]] و سیاستگذاری میکنند، لذا از ثمرات [[معنوی]] آن، بیبهره میشوند. | |||
*{{متن قرآن|وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}}<ref>«و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زندهام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.</ref>؛ | |||
*[[حضرت عیسی]]{{ع}} میفرماید: [[خدای متعال]] مرا تا زنده هستم، به [[نماز]] و [[زکات]] سفارش کرده است. | |||
*قید {{متن قرآن|مَا دُمْتُ حَيًّا}}، تا زنده هستم؛ بعضی از مسلکها و [[عقیدههای باطل]] را رد میکند که عدهای با ادعای رسیدن به [[مقامات]] و حالات [[یقین]]، خود را [[بینیاز]] از [[نماز]] دانسته و آن را ترک میکنند! در [[احادیث]]، سَبُک شمردن [[نماز]] و ترک آن، موجب [[محروم]] شدن از [[شفاعت]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} دانسته شده که حاکی از اهمیت [[نماز]] است: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ{{ع}} لَمَّا حَضَرَ أَبِيَ الْوَفَاةُ قَالَ لِي يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ}}<ref>وسائلالشیعة، ج۴، ص۲۴، باب ۶، باب تحریم الاستخفاف بالصلاة، ح۴۴۱۵.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۳-۱۹۴.</ref> | |||
====۲. پرداخت [[زکات]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}}<ref>«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت. بیگمان خداوند به آنچه انجام میدهید، بیناست» سوره بقره، آیه ۱۱۰.</ref>. | |||
*کلمه "زکاة" اسم مصدر "زکو و زکاء"، به معنای [[مال]] زَکوی است<ref>قاموس قرآن، ج۳، ص۱۶۸ و ۱۷۰، کلمه زکو.</ref>. [[زکات]] ٣۴ بار در [[قرآن مجید]] بهکار رفته و در بیشترِ موارد، مراد از [[زکات]]، [[مالی]] است که در [[راه]] [[خدای سبحان]] داده شده و به [[مصرف]] میرسد؛ و در بیشتر موارد نیز، همراه با [[نماز]] (صلاة) استعمال شده است. | |||
*[[زکات]] از جهت حکمی، دو قسم میشود: [[واجب]] و [[مستحب]] و از جهت مصداق به [[زکات]] [[فطری]] و [[زکات]] [[مالی]] تقسیم میشود. [[زکات]] [[فطری]] که در روز [[عید فطر]] میباشد، بر همه کس چه مرد و [[زن]] و چه بالغ و غیر بالغ [[واجب]] است و متکفل آن، نانآور آنان است. [[زکات]] [[مالی]] در ٩ چیز [[واجب]] است که عبارتند از: گندم، جو، خرما، کشمش، طلا، نقره، گوسفند، شتر و گاو، که بر مالک آنها در صورتی که [[عاقل]] و بالغ باشد و بتواند در آن مالها [[تصرف]] کند و دارای حدّ نصاب [[زکات]] باشند، [[واجب]] میشود<ref>برای اطلاع بیشتر از احکام زکات فطری و مالی، و نحوه محاسبه و مصرف آنها، به رسالههای مراجع عظام، مراجعه شود.</ref>. | |||
*[[فلسفه]] [[گرفتن زکات]] و [[وجوب]] آن را همچنان که در [[قرآن مجید]] به آن تصریح شده: {{متن قرآن|خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا}}<ref>«از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی» سوره توبه، آیه ۱۰۳.</ref>؛ | |||
*در دو چیز میتوان خلاصه کرد: [[تطهیر]] [[مال]]؛ [[تطهیر]] [[جان]] و جلوگیری از تعلق شدید به [[مال]] و بخلورزی در آن و [[مغرور]] شدن به آن و [[غفلت]] از [[ترقی]] و [[تکامل نفس]]؛ با توجه به اینکه هیچ کس نمیداند، چه زمانی میمیرد؟! باید هر لحظه آماده و از تعلق به مادیات و [[اموال]] [[آزاد]] باشد، تا بتواند راحت [[جان]] دهد و از تعلقات [[رهایی]] یابد؛ بنابراین، هم [[تطهیر]] [[مال]] است و هم [[تطهیر]] [[جان]]<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۴-۱۹۵.</ref>. | |||
====۳. [[روزه]] گرفتن==== | |||
*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.</ref>. | |||
*[[روزه]] یکی دیگر از [[واجبات]] فراگیر [[دینی]] بوده که شامل هر [[فرد]] [[مسلمان]] بالغی میشود، و مدت آن، یک ماه قمری - [[ماه رمضان]] - در هر سال قمری است و ترک عمدی آن، [[حرام]] و موجب [[کفاره]] میشود<ref>برای اطلاع بیشتر از احکام روزه به رسالههای مراجع عظام، مراجعه شود.</ref>. | |||
*[[فلسفه]] [[وجوب]] [[روزه]] را ذیل [[آیه شریفه]] مطرح کرده و آن [[زمینهسازی]] برای [[پرهیزکاری]] است که شخصی به مدت یک ماه خودداری از [[خوردن و آشامیدن]] در طول روزهای [[ماه مبارک رمضان]] را تمرین میکند و آن سبب ایجاد حرکتی به سوی [[پرهیزکاری]] و ترک [[محرّمات]] و [[گناهان]] بزرگ و [[پایداری]] بر آن است که ادامه آن، بستگی به بهرهگیری بیشتر از ماه [[مبارک]] توسط افراد [[مسلمانان]] دارد<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۵-۱۹۶.</ref>. | |||
====۴. ادای [[خمس]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>. | |||
*کلمه {{متن قرآن|غَنِمْتُمْ}}<ref>{{عربی|الْغَنِيمَةُ في الأصل هي الفائدة المكتسبة، و لكن اصطلح جماعة على أن ما أخذ من الكفار، إن كان من غير قتال فهو فيء، و إن كان مع القتال فهو غَنِيمَةٌ، و إليه ذهب الإمامية، و هو مروي عن أئمة الهدى{{ع}}كذا قيل. و قيل هما بمعنى واحد}}؛ مجمعالبحرین، ج۶، ص۱۲۹، کلمه غنم.</ref> از "غنم"، به معنای هر فایده و [[منافع]] [[مادّی]] مکتسب است. | |||
*بنابر مستفاد از [[آیه شریفه]]، یکی از نشانههای داشتن [[ایمان]]، ادای یک پنجم باقی مانده سود [[خالص]] کسب سالانه است. [[حکم]] [[وجوب]] [[خُمس]] بر خلاف [[زکات]] که محدود به موارد خاصی است، شامل هر نوع کسب و درآمد مشروعی میشود<ref>برای آگاهی بیشتر از احکام خمس و نحوه تعلق آن به افراد، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.</ref>؛ لذا در رسالههای [[تبیین]] کننده [[احکام دینی]] نوشته شده: "هر گاه [[انسان]] از طریق زراعت یا [[صنعت]] یا [[تجارت]] یا از طریق کارگری و کارمندی در مؤسسات مختلف، درآمدی به [[دست]] آورد و اگر چه مثلا [[نماز]] و [[روزه]] میتی را بهجا آورد و از اجرت آن، [[مالی]] تهیه کند، چنانچه از مخارج سال او و [[همسر]] و [[فرزندان]] و سایر کسانی که [[نفقه]] آنان را میدهد، زیاد آید، باید [[خُمس]] (یک پنجم) آن را به شرحی که بعداً گفته میشود، بدهد"<ref>توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۱۳، مسأله ۱۷۵۲.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۶.</ref> | |||
====۵. انجام [[مناسک]] [[حجّ]] [[واجب]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>. | |||
*یکی از [[واجبات]] مشروط بر هر [[مسلمان]] بالغ چه مرد و [[زن]]، انجام [[مناسک]] [[حجّ]] [[واجب]] در اول دهه ذیالحجه است. و شرط [[وجوب]] آن، داشتن [[استطاعت]] [[مالی]]، بدنی و باز بودن [[راه]] [[سفر]] برای [[زیارت]] [[بیت]] اللهالحرام در [[شهر]] [[مکه]] [[کشور]] [[عربستان]] است و با وجود آن شرایط، بر هر [[فرد]] [[مسلمان]] فقط یک بار در طول عمرش [[واجب]] میشود<ref>برای آگاهی بیشتر از شرایط وجوب حج، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.</ref> و ترک عمدی آن، [[گناه]] بزرگ و در صورت [[وفات]] بدون [[وصیت]] به آن، با حالت [[کفر]]، طبق برخی [[روایات]]، [[یهودی]] یا [[مسیحی]]<ref>الکافی، ج۱، ۲۶۹، ح۱ و المقنعة، باب ۲، ص۳۸۶: {{متن حدیث|وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَی عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله{{ع}} أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ حِجَّةَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ الْحَجَّ مَعَهُ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً}}.</ref>، وارد عالَمِ [[آخرت]] میشود هرچند همه مسائل اصولی و فرعی [[اسلام]] را رعایت کرده باشد. بنابراین، یکی از عوامل مشروط بهرهمندی از [[ولایت ولی]] [[حق]]، انجام [[حجّ]] [[واجب]] است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۶-۱۹۷.</ref>. | |||
==== ۶. [[امر به معروف و نهی از منکر]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>. *[[امر به معروف و نهی از منکر]]، یکی از [[واجبات]] [[دینی]] است که با وجود شرایط آن، بر هر [[مسلمانی]] [[واجب]] میشود و دارای مراحل مختلفی است<ref>برای آگاهی از شرایط وجوب آن، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.</ref>. البته باید مراعات مراحل و شرایط را کرد که بدون رعایت آنها، آثار زیانبار عمل به آن، کمتر از ترک آن نخواهد بود. بنابراین، [[شناخت]] [[احکام]] و مسائل آن، همچون عمل به آن، بر هر شخصی لازم است. | |||
*معروف، عبارت از آنچه [[نیک]] از نظر [[عقل]] و [[شرع]] باشد و از [[واجبات]] [[دینی]] محسوب شود و منکر، عبارت از آنچه که دارای [[قبح]] [[عقلی]] و [[شرعی]] بوده و از [[گناهان]] در [[شرع]] [[مقدس]] [[اسلام]] باشد، پس معروف عملی [[نیکی]] است که در [[اسلام]] [[واجب]] شده، و منکر عمل [[زشتی]] که در [[اسلام]] تعبیر به [[حرام]] از آن شده است. | |||
*[[فقیه]] محققی درباره آن مینویسد: "بر هر [[انسانی]] [[واجب]] است، [[وجوب]] کفایی و گاهی [[عینی]]، همنوعان خود را، بر انجام هر امری که از نظر [[عقل]] لازم و از دیدگاه [[شرع]] [[واجب]] است، [[فرمان]] دهد و از هر عملی که از نظر [[عقل]] و [[شرع]]، [[قبیح]] و [[حرام]] است، باز دارد، چه آن امر از [[اصول اعتقادی]]، یا صفات و [[اخلاق]] [[روانی]] یا [[اعمال]] بدنی و جسمی باشد، چه آمر و ناهی، مرد یا [[زن]] باشند، و چه خود آنان مواظبت به [[امر و نهی]] خود داشته باشند یا نه"<ref>واجب و حرام، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۷-۱۹۸.</ref> | |||
====۷. [[جهاد]] در [[راه خدا]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ}}<ref>«و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ میکنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰</ref> | |||
*{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ}}<ref>«همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و داراییهاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار میکنند، میکشند و کشته میشوند بنا به وعدهای راستین که بر عهده او در تورات و انجیل و قرآن است و وفادارتر از خداوند به پیمان خویش کیست» سوره توبه، آیه ۱۱۱</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ}}<ref>«تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردهاند سپس تردید نورزیدهاند و با داراییها و جانهایشان در راه خداوند جهاد کردهاند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۵</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! آیا (میخواهید) شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان میبخشد؟ به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید» سوره صف، آیه ۱۰-۱۱.</ref>. | |||
*[[جهاد]] در [[اسلام]] دو قسم است: ابتدایی، [[دفاعی]]. [[وجوب]] [[جهاد ابتدایی]] و هجومی، مختصّ زمان [[حضور امام معصوم]]{{ع}} است. و در غیر زمان [[حضور معصوم]]{{ع}}، [[وجوب]] قسم اول مورد [[اختلاف]] است، اما [[جهاد دفاعی]]، که [[وجوب]] آن [[مورد اتفاق]] همه [[علما]] است؛ همانطور که از اسم آن برمیآید، برای [[دفاع]] از [[دین اسلام]] و [[مرزهای کشورهای اسلامی]] است. بنابر این، بر هر مرد و [[زن]] [[مسلمان]] [[واجب]] است در برابر کفاری که بر حدود بلد و مرز [[کشور اسلامی]] به قصد [[سلطه]] و [[حکومت]] بر [[مسلمانان]] [[هجوم]] نظامی کنند، از خود، بلاد و مرز [[کشور]] خویش به هر وسیله ممکن [[دفاع]] کنند، و در این [[راه]] از [[مال]] و [[جان]] خود مضایقه نکنند، این [[دفاع]] مشروط به اجازه گرفتن از [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} یا [[نایب]] او نیست، چنین جهادی را، [[جهاد دفاعی]] مینامند<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۸.</ref>. | |||
====۸. [[پاکدامنی]]==== | |||
*{{متن قرآن|قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ}}<ref>«به مردان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند، این برای آنان پاکتر است، بیگمان خداوند از آنچه میکنند آگاه است» سوره نور، آیه ۳۰.</ref>. | |||
*مراد از کلمه "فَرْج"، عورت مردان و [[زنان]] است و معنای اصلی آن، شکاف است؛ و مؤید آن [[آیه شریفه]] است: {{متن قرآن|أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ}}<ref>«آیا در آسمان بر فراز سرشان ننگریستهاند که چگونه آن را ساختیم و آراستیم و هیچ رخنهای ندارد؟» سوره ق، آیه ۶.</ref>؛ | |||
*و ممکن است در [[امور مادّی]] یا در [[امور معنوی]] باشد، [[امور معنوی]] مانند {{عربی|فرّج الله غمّك و همّك}}، یعنی [[خدای متعال]] بین تو و [[غم]] و غصهات شکاف و فاصله بیندازد و آن را از تو دور کند، وقتی در مورد امر [[مادّی]] استعمال شود با راء ساکنه "فرْج" و در امر [[معنوی]] با تحرک راء "فرَج" خواهد بود. | |||
*فَرْج و عورت [[انسان]]، وسیلهای برای بروز [[تمایلات]] جنسی مرد و [[زن]] است، حتّی بیشتر [[تمایلات نفسانی]] و شهوی به آن منتهی میشود و [[انحراف]] در طریق ارضای آن، [[انحراف]] در دیگر مسائل مهم و سرنوشتساز افراد را در پی دارد؛ لذا [[دین اسلام]] برای کنترل و ارضای آن از [[راه]] [[مشروع]]، یک [[دستور]] کلی میدهد که باید مراقب چشم بود و از چشمچرانی [[نامشروع]] [[پرهیز]] کرد تا مقدمه برای جلوگیری از [[انحراف]] در ارضای آن شود؛ [[دستور]] دیگر [[اسلام]] این است، برای حفظ [[سلامت]] فردی و [[اجتماعی]] افراد، این [[غریزه]] باید از طریق [[مشروع]] ارضا شود و در صورت [[انحراف]] در آن و ثابت شدن آن، برای مرتکبین، [[قوانین]] [[مجازات]] [[سختی]] قرار داده است. | |||
*حفظ [[فرج]]، به دو صورت تحقق مییابد: پوشاندن عورت؛ و حفظ آن از طریق ارضای [[مشروع]]<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۱۹۹.</ref>. | |||
====۹. مراعات [[حجاب]] برای خانمها==== | |||
*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو چادرهایشان را بر خویش نیک بپوشند؛ این (کار) برای اینکه (به پاکدامنی) شناخته شوند و آزار نبینند نزدیکتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۹</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref>«و به زنان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند و زیور خود را آشکار نگردانند مگر آنچه از آن، که خود پیداست و باید روسریهایشان را بر گریبان خویش افکنند و زیور خود را آشکار نگردانند جز بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم آیین) شان یا کنیزهاشان یا مردان وابستهای که نیاز (به زن) ندارند یا کودکانی که از شرمگاههای زنان آگاهی ندارند و چنان پا نکوبند که آنچه از زیورشان پوشیده میدارند آشکار گردد و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید» سوره نور، آیه ۳۱.</ref>. | |||
*یکی از [[دستورهای الهی]] که توسط [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به [[زنان]] [[مسلمان]] و [[مؤمن]] [[ابلاغ]] شده، حفظ [[حجاب]] و [[پرهیز]] از بیعفتی است، و انجام آن، [[واجب]] و ترک آن، [[حرام]] و از [[گناهان]] بزرگ است، لذا باید به عنوان یک [[امر الهی]] و [[تکلیف دینی]] مراعات شود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۰۰.</ref>. | |||
====۱۰. [[تولّی و تبرّی]]==== | |||
*{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>؛ | |||
*[[خدای سبحان]] به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[امر]] میکند که به [[امت]] بگو: از شما در مقابل این [[ابلاغ رسالت]] خود، جز مَحبت [[قلبی]] و عملی درباره خویشاوندانم، مزدی نمیطلبم! | |||
*[[تولّی و تبرّی]] از [[فروع دین]] و مسائل مهمّ [[شیعه]] است، به گونهای که شرط قبولی سایر [[اعمال]]، تلقی شده است؛ [[تولّی]] یعنی [[دوست داشتن]] [[خلفای الهی]] و در لوای [[ولایت]] آنان قرار داشتن. و [[تبرّی]]، [[بیزاری جستن از دشمنان]] آنان و [[پرهیز]] از [[دوستی]] با دشمنانشان است. به عبارت دیگر: [[تولّی]] یعنی جذب و [[تبرّی]] یعنی دفع، و آن درهمه موجودات اعم از جمادات و حیوانات وجود دارد؛ در جمادات مثل [[خاک]] یا سنگی، اگر بخواهد گوهر لعل گردد، باید خاکهای مستعد و مناسب را جذب و موادّ ناسازگار را دفع سازد و یا گیاه هر غذایی را جذب نمیکند، بلکه غذای مناسب را جذب و مواد نامناسب را دفع میکند؛ چنانکه خواجه نصیرالدّین توسی در رساله منسوب به او، مینویسد: "آنچه در نوع جمادات به نام جذب و دفع هست، در گیاهان نیز وجود دارد"<ref>تولّی و تبرّی، ضمیمه اخلاق محتشمی، ص۵۶۲.</ref>؛ این جذب و دفع، در حیوانات به صورت [[شهوت]] و [[غضب]] بروز و نمود میکند، ولی در [[انسان]]، رقیقتر از آن، به صورت مَحبت و [[عداوت]] جلوهگری میکند و گاهی از آن، بالاتر آمده، و بسیار رقیق و لطیف شده و به صورت [[تولّی و تبرّی]] ظاهر میشود و [[تبرّی]]، شامل همه کس حتّی [[اقوام]] نزدیک میشود{{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref> «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> و آن از ویژگیهای خاصّ اولیای [[حق]] و [[مؤمنان]] [[الهی]] است. | |||
*بنابراین، [[انسان]] [[مؤمن]]، به مَحبت و عداوتی که در وجود خود دارد، [[روح]] میبخشد و آن را به مرحله [[تولّی و تبرّی]] بالا میبرد، حلاوت [[باطنی]] مَحبت را به آن میچشاند تا مَحبت زندهای باشد و گرنه بسیاری از [[مردم]] از مَحبت و [[عداوت]] برخوردارند، ولی در وجودشان لطیف و رقیق نشده است؛ زیرا با اهمیت آن، آشنا نشدهاند. [[قرآن مجید]] اهمیت و تأثیر آن را بیان میکند: {{متن قرآن|وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا}}<ref>«و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم! ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم!» سوره فرقان، آیه ۲۷-۲۸.</ref>. | |||
*[[قبولی اعمال]] و ثمربخشی آن در [[روح]] و [[جان]]، در گرو داشتن [[تولّی و تبرّی]] است که [[حدیثی]] مؤید آن است: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ فِي قَلْبِهِ بُغْضٌ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مَنْ تَوَلَّی عَدُوَّنَا لَمْ يَقْبَلِ [[الله]] لَهُ عَمَلًا}}<ref>مستدرکالوسائل، ج۱، ص۱۵۰، ح۲۲۷-۲.</ref>. | |||
*بنابر گفته محققی: "[[انسان]] ابتدا باید خود را از ولاهای [[باطل]] و کاذب، [[تخلیه]] کرده و جانش را [[تهذیب]] کند، تا ولای [[حق]] و [[راستین]] در [[جان انسان]] استقرار یابد. به عبارت دیگر: [[انسان]] در آغاز باید از [[باطل]] [[تبرّی]] جوید تا [[گرایش]] در جهت [[حق]] در او تحقق پیدا کند"<ref>ولایت در قرآن.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۰۰-۲۰۱.</ref> | |||
====۱۱. [[صلوات]] فرستادن==== | |||
*{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.</ref>. | |||
*[[صلوات]] و [[درود]] بر [[پیغمبر اکرم]] و [[آل]] آن [[حضرت]] در تشهد [[نماز]]، هنگامی که نام [[شریف]] آن [[حضرت]] همراه با [[شهادت]] به [[بندگی]] و [[رسالت]] او ذکر میشود، [[واجب]] است، و ترک عمدی آن، موجب بطلان [[نماز]] میشود و در غیر [[نماز]]، [[مستحب]] است: {{متن حدیث|عَنْ أَبِيهِ{{ع}}<ref>مرجع ضمیر امیرالمؤمنین{{ع}} بوده و ناقل آن امام حسن مجتبی{{ع}} است.</ref> أَنَّ رَسُولَ [[الله]]{{صل}} قَالَ: حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلَيَّ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ تَبْلُغُنِي}}<ref>کشفالغمة، ج۱، ص۵۳۰.</ref>. | |||
*[[صلوات]] افراد، کمالی را به [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} او نمیرساند، چون [[خدای سبحان]]، [[کمالات]] لایق را به آنان عطا کرده است و آنچه را افراد [[طلب]] میکنند، آن به عنوان [[واسطه فیض]] و علت فاعلی سبب خیر از برای آنان نخواهد بود؛ بلکه به وسیله [[صلوات]] افراد، [[کمالات]] آنان ظاهر میشود. بنابراین، با [[صلوات]] افراد خیری به آنان نمیرسد، هر چه افراد از خیر دارند، محصول [[تربیت]] آنان است؛ مانند باغبانی که در روز [[عید]]، دسته گُلی از باغ بچیند و به صاحب باغ هدیه کند، آیا باغبان چیزی از خود به صاحب باغ هدیه داده است؟! گُلهای زیادی از بوستان [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} او نصیب افراد شده و میشود، حال اگر افراد دسته گُلی تقدیم کنند، از باغ خود آنان است، ولی برای افراد موجب [[تقرّب]] و [[رسیدن به کمال]] است؛ همچون [[مودت]] که سبب [[رستگاری]] و [[سعادت ابدی]] افراد است؛ بنابراین همچنان که شرط قبولی [[نمازها]]، [[صلوات]] و [[درود فرستادن]] است، شرط بهرهمندی از [[ولایت]] حقمدار آنان، عرض [[احترام]] و [[درود]] و [[صلوات]] فرستادن بر آنان هنگام ذکر [[نام نیک]] و [[شریف]] آنان مخصوصاً نام [[پیامبر اعظم]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} آن [[حضرت]] خواهد بود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۰۲.</ref>. | |||
====۱۲. [[یقین]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ}}<ref>«و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستادهاند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند» سوره بقره، آیه ۴.</ref>. | |||
*[[یقین]]، در مقابل [[شک]] است و آن: "علمی است ثابت در [[نَفْس]]، به طوری که [[شک]] در آن [[راه]] ندارد و در آن [[آرامش]] و [[اطمینان]] برای [[نَفْس]] است"<ref>التحقیق، ج۱۴، ص۲۶۳.</ref>. | |||
*و [[یقین]] به سه قسم تقسیم میشود: | |||
#[[علم الیقین]]، که بر اثر [[دلیل]] و [[برهان]]، [[یقین]] برای [[انسان]] حاصل شود؛ مانند کسی که با دیدن [[دود]]، [[یقین]] به وجود [[آتش]] کند. | |||
#[[عین الیقین]]، که بر اثر دیدن و [[مشاهده]] است؛ مانند کسی که با چشم خود، [[آتش]] را ببیند. | |||
#[[حقّ الیقین]]، که بر اثر تماس با مورد [[مشاهده]] و اثر پذیری از آن است؛ مانند: کسی که وارد [[آتش]] شده و خود حالت حرارت و سوزندگی را گرفته باشد<ref>درباره یقین و مراتب حسی و باطنی آن، مترجم و شارح مصباح الشریعة مینویسد: یقین پیدا کردن در اثر احساس با حواسّ ظاهری یا باطنی حاصل میشود، و درجات احساس متفاوت است. گاهی انسان آثار و علائم چیزی را میبیند و یا چیزی را از دور مشاهده میکند و برای او حالت ظن و گمان حاصل میشود، و چون نزدیکتر شد و در اثر رفع موانع بهتر در مورد احساس قوه باصره قرار گرفت، حالت یقین پیدا میکند ولی باز احتمال خلافی داده میشود. و اگر کاملا نزدیک شده و فاصله بکلی منتفی گشت، به طوری که با قوه لامسه نیز برای اطمینان بیشتر امکان لمس موجود بود، یقین او قطعی شده و هرگز احتمال دیگری داده نخواهد شد. و اگر اضافه بر احساس قوای ظاهری تن، با ادراک باطنی و با نیروی قوه روحی و عقلی نیز مشاهده و درک شد، یقین شهودی و قطعی در مرتبه اعلا حاصل خواهد شد. یقین و علم و اطمینان انسان نسبت به معارف الهی و حقایق اسما و صفات ربوبی نیز دارای همین مراتب چهارگانه بوده، و در هر مرتبه آثار و احکام مخصوص و علائم و شواهد معینّی دیده خواهد شد. مثلاً درباره هستی و نور مطلق پروردگار متعال، ابتدا به وسیله دلیل و برهان و از آثار و علائم، اثبات وجود حضرت باری تعالی شده، و در نتیجه ظن حاصل میشود. در مرتبه دوم: با بودن موانع از حُجُب ظلمانی باطنی، و به یاری برهان و ایمان، به طور اجمال احساس نور مطلق و ارتباط روحانی مختصری پیدا میشود، و این مرتبه را به نام علم الیقین اسم میبرند. در مرتبه سوم: موانع و حُجُب را تزکیه و دل را تهذیب کرده، و با صفا و طهارت دل ارتباط با عالم نور پیدا شده، و ادراک جهان نور و توجه کامل بدون حجب به پروردگار جهان میشود، و این مرتبه را به نام عین الیقین اسم میبرند. در مرتبه چهارم: دل انسان چنان غرق نور و محو دیدار و فانی در عظمت مطلق حق تعالی میشود که از خود غافل و وجود خود را نمیبیند، و این مرتبه را به نام حق الیقین اسم میبرند. مصباح الشریعة، ترجمه مصطفوی، ص۳۹۱.</ref>. | |||
*[[خداوند متعال]]، [[انسان]] را [[خلق]] کرد که در این [[دنیا]]، به [[ملکوت]] عالَم برسد و آن را [[مشاهده]] کند و [[راه]] وصول به آن، داشتن [[یقین]] به [[خلافت]] و [[جانشینی]] [[بندگان]] [[مخلَص]] و [[صالح]] از [[خدا]] و [[تبعیت]] همهجانبه از [[سیره]] آنان است. چه بسا افرادی عالِم به [[توحید]] و [[معارف دینی]] باشند، اما چون همراه با [[یقین]] و عمل نبوده، آن [[علم]]، [[حجاب]] و [[مانع]] رسیدن به [[ملکوت]] میشود، وقتی از [[علم]] [[شهودی]] و [[یقینی]] بیخبر شدند، ناخودآگاه متوجه به ظاهر [[دنیا]] در انحای مختلف و با شدت و [[ضعف]] همراه با توجیهات [[نفسانی]] و [[شیطانی]] خواهند شد. | |||
*لذا [[خدای سبحان]] به پیامبرش [[دستور]] [[اعراض]] از آنان میدهد: {{متن قرآن|فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ}}<ref>«پس، از آن کس که از یاد ما دل گردانده و جز زندگی این جهان را نخواسته است روی بگردان این، نهایت دانش آنهاست» سوره نجم، آیه ۲۹-۳۰.</ref>؛ | |||
*از آنان که به عالَم [[باطن]] [[راه]] ندارند و ارادهشان نیز به مقدار [[آگاهی]] اندک آنهاست و جز ظاهر نمیبینند، [[اعراض]] کن، پس اگر [[حجت]] [[خدای متعال]] از کسی [[اعراض]] کرد، مجرای [[فیض]] [[خالق]] [[متعال]] نسبت به آن شخص بسته میشود، ممکن نیست با آن [[اعراض]]، افراد [[راه]] به مقصد و [[ملکوت]] ببرند؛ کسی که به بیرون [[ملکوت]]، یعنی عالَم [[طبیعت]] و ظاهر [[دنیا]] ارادت ورزید، و همّ و [[غم]] او آن شد، [[اولیای الهی]] از او رو برمیگردانند، حتّی اگر آن شخص، آنان را صدا بزند و بگوید: {{متن حدیث|يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ}}، آنان متوجه وی نخواهند بود؛ زیرا گفتار و [[رفتار]] او [[حجاب]] است و [[ایمان]] او به مرحله [[یقین]] نرسیده که نشانه آن، همان [[کردار]] [[ناپسند]] و [[حرص]] بر [[دنیاطلبی]] اوست. | |||
*آنچه مراد از [[یقین]] است؛ | |||
#[[یقین علمی]] است. | |||
#[[یقینی]] که به مرحله عمل برسد؛ چه بسا افرادی به [[مرگ]]، [[عالم آخرت]] و لقای [[پروردگار]] [[یقین]] دارند، اما در [[مقام عمل]]، آن [[یقین]] را [[انکار]] میکنند یا به وجود [[شیطان]] و [[دشمنی]] او با [[انسان]] و وسوسههای [[گمراه کننده]] او، [[یقین]] دارند، اما عملاً او را متولّی امورفکری و عملی خود قرار میدهند؛ یا اینکه به وجود ولی [[حق]] [[یقین]] دارند و در [[باطن]] به او عرض ارادت میکنند و میدانند که آن [[حجت]] و [[خلیفه خدا]] از [[افعال]] [[قبیح]] و [[گناهان]] متنفر است، اما عملاً آن ارادت و [[دوستی]] [[باطنی]] را با [[افکار]] و اعمالشان، به صورت [[دشمنی]] با آن [[حضرت]] در میآورند. | |||
*بنابراین، [[یقین]] به [[حقانیت]] [[ولایت]] [[خلیفه الهی]] و عدم [[انکار]] آن<ref>قید عدم انکار آن، به دلیل آیه شریفه {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ}} («و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴) است، با اینکه فرعون و اطرافیان او به حقانیت موسی{{ع}} یقین داشتند، اما آن را انکار کردند.</ref>، یکی از عوامل اساسی برای تأثیر دیگر عوامل است که از طریق [[تفکر]]، [[تعقل]]، [[علم]]، [[معرفت]] و [[تدبر]] در [[آیات قرآن]] [[حکیم]] حاصل میشود؛ و هنگامی پایهدار، مستحکم و مثمر خواهد شد که با [[عمل صالح]] خالصانه به منَصّه [[ظهور]] برسد<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۰۳-۲۰۵.</ref>. | |||
====۱۳. [[اصلاح]] خویش==== | |||
*{{متن قرآن|وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«و ما پیامبران را جز نویدبخش و بیمدهنده نمیفرستیم پس کسانی که ایمان آورند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره انعام، آیه ۴۸.</ref>. | |||
*یکی از عوامل مهمّ بهرهمندی، [[اصلاح]] خویشتن از [[رذایل اخلاقی]]، و صفات و عادتهای [[ناپسند]]، و جبران [[بدیها]] و [[حقوق]] پایمال شده [[الهی]] و مردمی است که اگر [[نماز]] یا روزهای یا [[حجّ]] واجبی را ترک کرده، قضای آنها را انجام دهد و اگر [[مال]] دیگران را [[غصب]] کرده، به صاحبش برگرداند و اگر برخورد [[بدی]] با دیگری داشته، جبران کند و لازمه آن [[اصلاح]]، دقت و [[مراقبت]] در گفتار، [[اعمال]] و [[رفتار]] است که قبل از هر اقدامی، کمی [[تأمل]] کند و در صحت و [[گناه]] بودن آنها بیندیشد، اگر [[گناه]] بود، ترک کند و اگر نَه، [[اقدام]] کند. | |||
*محققی درباره اهمیت آن مینویسد: "صلاح مطلق در [[انسان]] که شامل [[نَفْس]] و ذات خود، [[رأی]]، [[عقیده]] و عمل است، قدم اول و مرحله اول در [[سیر و سلوک]] به سوی [[کمال مطلق]] است؛ تا آن [[صلاح]] مطلق حاصل نشود، [[سلوک]] و [[خروج]] از عالَمِ حیوانیت (و داخل شدن در عالَمِ [[انسانیت]]) میسور نخواهد شد، بلکه با داشتن [[فساد]] درونی، [[سعی]] و تلاش به سوی کمال، سبب اختلال و [[فساد]] مضاعفی خواهد شد". | |||
*روی آوردن افراد به سوی [[صلاح]] و [[اصلاح]] خویش، یکی از اهداف مهم و ویژگی [[ولایت]] [[خلافت]] [[خلفای الهی]] است تا افراد با [[اصلاح خود]]، بتوانند به بارگاه [[قرب الهی]] [[راه]] یابند. پس محال است کسی که خودش را [[اصلاح]] نکرده و در صدد آن نبوده، بتواند واقعاً تحت لوای [[ولایت]] [[حق]] باشد. | |||
*[[اصلاح]] اعم از [[تزکیه]] است و شامل [[اصلاح خود]] و افراد [[جامعه]] میشود. [[تزکیه]] یک امر فردی است که عبارت از خود پیراستایی از [[رذایل اخلاقی]] و اتصاف به [[فضایل اخلاقی]] است. انسانهایی که [[خُلق و خوی]] [[قرآنی]] دارند، اشتغال به [[تهذیب]] [[نَفْس]] را [[صالحترین]] [[کارها]] میدانند. | |||
*[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میفرمایند: "صَرفِ [[عمر]] در [[تهذیب]] [[نَفْس]]، [[صالحترین]] [[کارها]] است"<ref>{{متن حدیث|الِاشْتِغَالُ بِتَهْذِيبِ النَّفْسِ أَصْلَحُ}}؛ شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۴۸.</ref>؛ | |||
*البته این بدان معنا نیست که [[انسان]] از هر کاری [[دست]] بردارد و به [[تهذیب]] [[نَفْس]] بپردازد، بلکه باید در هر کاری به [[فکر]] نزاهت و [[تهذیب روح]] باشد و آنچه [[شرع]] [[تعیین]] [[تکلیف]] کرده است، عمل نماید و اصولاً [[بیکاری]] مایه وهن است. [[انسان]] بیکار، ناچار است کلّ بر دیگران باشد و همین، سبب [[فرومایگی]] [[روح]] است و [[روح]] [[فرومایه]] هرگز مهذّب نخواهد شد؛ چون هنگامی که در [[سیاست]] درون وامانده، در [[نبرد]] داخلی نیز درمانده است. | |||
*[[اصلاح خود]] یعنی [[جهاد اکبر]]، چرا [[جهاد اکبر]]؟! چون [[جنگی]] است نابرابر؛ زیرا قبل از آمدن نیروهای خودی به میدان، نیروهای [[دشمن]] به میدان آمده و صحنهها را گرفته و سنگربندی کردهاند و [[مبارز]]، [[طلب]] میکنند. افراد [[عقل]]، [[علم]] و [[سلسله]] دستورهای [[دینی]] دارند که نیروهای خودی است، در مقابل [[شهوت]]، [[غضب]]، [[جهل]]، [[غفلت]] و [[هوای نفس]] [[نامشروع]]، نیروهای [[بیگانه]] است؛ قبل از اینکه [[عاقل]] شوند و چیزی یاد بگیرند، [[شهوت]] و [[غضب]] و... آمدهاند، صحنه را پر کردهاند و این همان [[جنگ]] نابرابر در میدان [[جهاد اکبر]] است. | |||
*در اهمیت [[اصلاح]] [[نَفْس]]، روایتی [[نقل]] شده است: "[[ابوذر]] از [[رسول]] گرامی{{صل}} پرسید: آیا مطلبی در [[قرآن]] یافت میشود که در کتابهای [[انبیای گذشته]] نیز آمده باشد؟! آن [[حضرت]] فرمود: بله. مطلبی در [[سوره اعلی]] آمده که در [[صُحُف]] [[پیامبران]] گذشته نیز بوده و آن عبارت از اهمیت و [[فضلیت]] [[خودسازی]]، [[تهذیب]] و [[تزکیه]] [[روح]] است که جزو [[برترین]] و برجستهترین مسائل [[انسانی]] محسوب میشود". | |||
*{{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى * بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى * إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأُولَى * صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى}}<ref>«بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد * و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد * بلکه، شما زندگی این جهان را برمیگزینید * با آنکه جهان واپسین بهتر و پایدارتر است * این (حقیقت) بیگمان در صحیفههای (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است * صحیفههای ابراهیم و موسی» سوره اعلی، آیه ۱۴-۱۹.</ref><ref>ارشادالقلوب، ج۱، ص۱۴۰؛ الامالی للطوسی، ص۵۴۰، ح۱۱۶۳، ۲؛ الخصال، ج۲، ص۵۲۴ ح۱۳ و بحارالانوار، ج۱۲، ص۷۲ و ج۷۴، ص۷۵.</ref>. | |||
*مفسری درباره {{متن قرآن|أَفْلَحَ}} میگوید: "به کشاورز فلاّح میگویند، زیرا کند وکاو میکند تا بذر را از پوسیدگی [[رهایی]] بخشد و با آبیاری کردن، آن را شکوفا سازد. بنابراین، مُفلِح واقعی کسی است که مزرعه [[دل]] را کندوکاو کنَد و بذر [[توحید]] و [[فطرت]] را در آن شکوفا سازد و با آبیاری (که همان [[اصلاح]]، [[تزکیه]] و [[تعلیم]] است)، آن را به ثمر برساند”<ref>تفسیر موضوعی، ج۹، ص۳۷۱.</ref>. | |||
*پس کسی که [[تزکیه]] و [[اصلاح]] نفس کند، در واقع دانه میوه جانش را به ثمر رسانده و [[رستگار]] شده است و کسی که به سوی [[فجور]]، [[بدیها]] و هواهای نفس [[نامشروع]] برود، در واقع میوه جانش را در میان منجلاب [[زشتیها]] و [[گناهان]] [[دفن]] کرده و سبب [[فساد]]، شکوفا نشدن و ثمر ندادن آن شده است. | |||
*[[قرآن مجید]] مسأله متخلق به [[اخلاق الهی]] شدن را جزو اهداف اصیل [[خلافت]] [[خلفای الهی]] میشمارد و [[زندگی]] [[انسانها]] را در سایه [[اخلاق]] [[انسانی]]، [[زندگی]] [[سعادتمند]] میشمرد و [[انسانی]] را که متخلق به [[اخلاق الهی]] نیست، [[خسران]] دیده و [[سرمایه]] باخته میداند. | |||
*[[اصلاح]] خویش دارای آثار مهمّی است از جمله این که اگر [[مرگ]] کسی در حال [[اصلاح]] خویش، فرا رسد و نتواند آن را به کمال برساند، دارای [[اجر]] [[شهید]] خواهد بود: {{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ الله{{صل}}: مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً}}<ref>ادامه روایت چنین است: {{متن حدیث|أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الْإِيمَانِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِي قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَی الْجَنَّةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ الله قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَی السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ الله أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ كَافِراً}}؛ الکشاف، ج۴، ص۲۲۰ و ۲۲۱؛ تفسیر الفخر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۵ و ۱۶۶؛ تفسیر القرطبی، ج۸، ص۵۴۳ و الامثل، ج۱۵، ص۵۱۵.</ref> و مراد از [[حب]] و [[دوست داشتن]]، همان [[تبعیت]] از [[دستورهای الهی]] آنان است و یکی از آنها، [[اصلاح]] خویشتن است<ref>اما اکثر افراد در این برهه، فقط در فکر ترقی در امور مادی خود هستند و در پی جمعآوری اموال و کسب مقام و شهرت بوده و کمتر در فکر تهذیب نَفْس و اصلاح آن هستند که هنگام مرگ، با حسرت جانکاهی وارد عالم آخرت میشوند، چرا نفس گوهربار و ملکوتی خود را برای امور ناچیز و فناپذیر ماّدی، فدا کردهاند و با نفس مادی، وارد عالم ملکوتی آخرت شدهاند که هیچگونه سنخیت و تناسبی با هم ندارند.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۰۵-۲۰۸.</ref> | |||
====۱۴. [[توکّل]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ}}<ref>«و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.</ref>. | |||
*[[توکل]]، عبارت از "اظهار عجز و [[اعتماد]] به غیر است و [[توکل بر خدا]]، واگذار کردن کار به [[خدا]] و [[اطمینان]] به [[تدبیر]] اوست"<ref>قاموس قرآن، ج۷، ص۲۴۰.</ref>؛ اما اصل [[توکل]] که مورد [[غفلت]] واقع شده، این است که هر [[مسلمانی]] طبق [[موازین]] و [[وظیفه شرعی]]، [[اقدام]] به عملی [[مادّی]] یا [[معنوی]] کند و توان ادامه دادن آن و به ثمر و نتیجه رسیدن آن را به [[خدای متعال]] واگذارد و از آن حالت اتکای به خدای [[قادر]] [[متعال]] نیز هنگام عمل، [[غافل]] نباشد؛ بر خلاف [[تصور]] غلط عده کثیری که برای بر طرف کردن مشکلی یا از انجام دادن عملی، [[پرهیز]] میکنند و به اصطلاح خودشان بر [[خدای متعال]] واگذار و بر او [[توکل]] کردهاند. | |||
*در [[آیه شریفه]] [[حضرت موسی]]{{ع}} قومش را امر به [[توکل]] میکند و آن را معلّق بر [[ایمان]] مینماید: {{متن قرآن|إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ}}؛ | |||
*اگر به [[خدای سبحان]] [[ایمان]] دارید! [[ایمان]] به چه چیز؟ اینکه [[خدای متعال]] [[مربّی]] کلّ عالَم است {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref> «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> و [[رشد]] و نمو افراد به [[دست]] اوست {{متن قرآن|إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref> «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.</ref> و اینکه تمام امور و [[احکام]] در [[اختیار]] اوست {{متن قرآن|وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}<ref> «و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازههای گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.</ref> و معبودی جز او نیست و معبودی که باید [[اطاعت]] شود، فقط اوست {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}<ref> «بدینگونه تو را میان امّتی که پیش از آن، امّتهایی گذشتهاند فرستادیم تا بر آنها آنچه را به تو وحی کردهایم بخوانی، در حالی که آنان به (خداوند) بخشنده کفر میورزند؛ بگو او پروردگار من است، خدایی جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۰.</ref> و اینکه [[علم]] [[خدای متعال]] بر همه چیز احاطه دارد و [[نور]] وجودی او بر همه چیز میتابد {{متن قرآن|قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ}}<ref> «اگر به آیین شما -پس از آنکه خداوند ما را از آن رهایی بخشیده است- باز گردیم بیگمان بر خداوند دروغ بستهایم و ما را نرسد که به آن باز گردیم مگر آنکه خداوند پروردگار ما بخواهد، دانش پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است، ما بر خداوند توکّل داریم، خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.</ref> و اینکه [[رحمت]] او شامل همه موجودات عالَم میشود و او [[رحمان]] علیالاطلاق است {{متن قرآن|قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref> «بگو: او، همان (خداوند) بخشنده است که به او ایمان آوردیم و بر او توکل داریم؛ به زودی خواهید دانست که چه کسی در گمراهی آشکار است» سوره ملک، آیه ۲۹.</ref> و اینکه [[هدایت]] و [[راهنمایی]] به [[راه]] [[حق]]، از طرف [[خدای متعال]] [[تعیین]] و توسط [[پیامبران]] او [[تبیین]] و به [[مردم]] [[ابلاغ]] میشود {{متن قرآن|وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ}}<ref> «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بیگمان بر آزاری که میدهیدمان شکیبایی پیشه میکنیم و توکّلکنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.</ref> و اینکه [[خدای سبحان]] دارای [[عزت]] و [[حکمت]] است {{متن قرآن|إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که منافقان و بیماردلان میگفتند: اینان را دینشان فریفته است در حالی که هر کس بر خداوند توکّل کند بیگمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۴۹.</ref> و به هر کس [[اراده]] او تعلق گیرد، اعطا میکند و اینکه او [[حی]] مطلق است و حدّ و نهایتی برای [[حیات]] و [[نور]] وجودی او نیست {{متن قرآن|وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا}}<ref>«و کار خود را به آن زنده نامیرا واگذار و با سپاس او را پاک بستای و او از گناهان بندگانش آگاه، بس» سوره فرقان، آیه ۵۸.</ref> و اینکه او، [[خالق]] همه چیز و پدیدآورنده همه [[عوالم]] است {{متن قرآن|اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}} <ref>«خداوند آفریننده همه چیز است و او بر هر چیزی نگاهبان است» سوره زمر، آیه ۶۲.</ref> و اینکه همه چیز، چه در [[آسمانها]] و چه در [[زمین]] [[مال]] او است و مالک [[حقیقی]] اوست {{متن قرآن|إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا}}<ref>«بیگمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمانها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس» سوره نساء، آیه ۱۷۱.</ref> و نتیجه اینکه: هر کس بر [[خدای متعال]] با آن وصفهای کلی و بیان ناقص نویسنده، [[توکل]] کند، خدای [[مهربان]]، او را در کارهایش [[کفایت]] میکند و انشاءالله به مقصد مطلوب میرساند. | |||
*بنا بر این، [[توکل]] با [[سعی]] و تلاش هیچ منافاتی ندارد، بلکه مکمل آن است و باید همراه با [[توکل]] و [[استعانت]] از خدای [[قادر]] [[متعال]]، [[اقدام عملی]] کرد و اسباب ظاهری را فراهم ساخت، اما اسباب [[باطنی]] و غیر ظاهر را با [[توکل]] حل کرد که آن [[توکل]]، موجب [[قوّت]] و [[اطمینان]] به نتیجه میشود. | |||
*[[خدای سبحان]] طبق وعدهای که داده، متکفل امور [[فرد]] [[متوکل]] خواهد بود: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ}}<ref>«و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است» سوره طلاق، آیه ۳.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۰۸-۲۰۹.</ref> | |||
====۱۵. [[خشوع]]==== | |||
*{{متن قرآن|وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ}}<ref>«از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.</ref>. | |||
*[[خشوع]] به معنای داشتن حالت [[فروتنی]]، [[تواضع]]، افتادگی و قبول [[حقانیت]] هر حقی و [[پایبندی]] عملی به آن است. بنابراین، [[خشوع]] عبارت از داشتن حالت [[قلبی]] خاصی است و [[آثار وجودی]] آن، عبارت از حالتی است که با [[نرمی]] صدا، افتادگی، قبول و رعایت آن در عمل ظاهر میشود و در مقابل آن، داشتن صدای بلند و چشم [[خیره]] که حاکی از داشتن [[تکبر]]، [[عُجب]] و [[خودخواهی]] است<ref>محققی درباره آثار وجود خارجی خشوع مینویسد: “{{عربی|فظهر أنّ خُشُوعَ البصر و خشوع الصوت من آثار حقيقة الخشوع في النفس الإنساني، و من آثاره أيضا: الرغبة، و الرهبة، و المحبّة، و الانقياد، و الأخذ و القبول، و التأثّر و الانفعال، و درك العظمة و الجلال و الجمال}}”؛ التحقیق، ج۳، ص۶۳، کلمه خشع.</ref>. پس، [[خشوع]] از جهتی مقدّم بر دیگر شرایط بهرهمندی است و آن داشتن [[تواضع]] و [[خشوع]] و قبول [[حقانیت]] هر حقی از جمله [[ولایت]] [[حق]] است. و از جهتی دیگر مؤخر و ملازمت توأمگونه با سایر شرایط بهرهمندی از [[ولایت]] حقه [[خلیفه الهی]] دارد که موجب تأثیرگذاری دیگر شرایط همچون: [[نماز]]، [[تعقل]]، [[تفکر]]، [[علم]] و [[یقین]] میشود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۱۰.</ref>. | |||
====۱۶. [[صبر]] و [[استقامت]]==== | |||
*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا}}<ref>«ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.</ref>. | |||
*کلمه "صبر" ضدّ جَزَع و بیتابی است و عبارت از ثَبات، [[آرامش]] [[نَفْس]] در [[سختیها]]، [[بلاها]]، [[مصایب]] و [[پایداری]] و [[مقاومت]] در برابر آنها است، به طوری که از گشادگی خاطر و آرامشی که پیش از آن حوادث داشت، بیرون نرود و زبان خود را از [[شکایت]] و اعضای خویش را از حرکات نابهنجار نگه دارد. و [[صبر]] همچنان که قبلاً مطرح شد، با لحاظ موارد، سه قِسم میشود: | |||
#[[حبس]] نفس از جًزع و بیتابی در برابر [[مشکلات]] و حوادث توأم با داشتن [[آرامش]]؛ | |||
#حفظ [[نَفْس]] از [[ارتکاب گناه]]؛ | |||
#خوداری از [[سستی]] در انجام [[وظایف دینی]] فردی و [[اجتماعی]]. | |||
*بنابراین، [[صبر]] عبارت از [[تحمل سختیها]] اعم از [[مصیبتها]] یا سختیهای انجام [[اعمال]] [[دینی]] یا سختیهای فشار [[روانی]] در برابر کشش و جذابیت ظاهری [[گناهان]] است. تدوام بر [[تحمل]] سختیهای [[دینداری]]، به [[استقامت]] تعبیر میشود و از باب استفعال است که دلالت بر [[طلب]] [[قیام]] و [[پایداری]] در امری اعم از امور ارادی، طبیعی یا عملی است. و طبق [[آیه شریفه]]، [[خداوند سبحان]] از افراد [[مؤمن]] [[طلب]] [[قیام]]، [[ایستادگی]] و [[پایداری]] در حفظ [[ایمان]]، [[اعتقادات دینی]] و [[پایبندی]] عملی به [[احکام اسلام]] تا لحظه [[مرگ]] را میکند. | |||
*[[حقیقت]] [[صبر]] و [[استقامت]]، عبارت از [[تحمل]] و [[شکیبایی]] و [[گذشت]] است، که هر کس سعه وجودیاش و مقدار [[تحمل]] او در برابر [[سختیها]] و [[مشکلات]] زیاد باشد، استعداد و [[قوّت]] روحش به سوی کمال سرعت میگیرد و به [[راحتی]] به [[کمالات]] [[روحی]] و [[معنوی]]، نایل میشود. اهمیت و [[جایگاه]] مهمّ [[صبر]]، همچون [[جایگاه]] حیاتی سر [[انسان]] به بدنش است که با نبودِ سر، [[بدن]] از فعالیت و تحرک ارادی باز میماند: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ الله{{ع}} قَالَ: الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِيمَانُ}}<ref>الکافی، ج۲، ص۸۷، باب الصبر، ح۲.</ref>. | |||
*بنابراین، باید [[صبر]] و [[پایداری]] داشت تا بتوان به سرمنزل مقصود و [[ایمان حقیقی]] رسید. [[صبر]] و [[استقامت]]، اگر به آسانی باشد، [[صبر]] [[حقیقی]] است و الّا اگر با [[احساس]] [[رنج]] و [[سختی]] و [[ضیق صدر]] باشد، [[صبر]] مجازی است و [[راه]] اصلی درمان آن، طبق [[آیات شریفه]]، [[تقوای الهی]]، [[احسان]]، [[انفاق]]، [[تصدیق]] و [[ایمان حقیقی]] خواهد بود: | |||
*{{متن قرآن|فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى}}<ref>«امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد و آن وعده نیکوترین (بهشت) را راست بشمارد زودا که او را در راه (خیر و) آسانی قرار دهیم» سوره لیل، آیه ۵-۷.</ref>؛ | |||
*{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا}}<ref>«و هر که از خداوند پروا کند برای او در کار وی آسانی پدید میآورد» سوره طلاق، آیه ۴.</ref>، وقتی [[صبر]] و [[استقامت]] آسان شد، و به صورت [[ملکه]] [[راسخ]] و ثابت درآمد، موجب وصول به [[مقام]] [[رضا]] میشود و [[استقامت]] و [[پایداری]] بر [[رضا]]، موجب رسیدن به [[مقام]] [[محبت]] میگردد<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۲۱۰-۲۱۱.</ref>. | |||
==مقدمه== | ==مقدمه== |
نسخهٔ ۱ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۳
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اتباع (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
واژهشناسی لغوی
- پیروی که معادل آن در زبان عربی "تبعیّت" است به معنای با کسی همراه شدن و امری را جست و جو کردن [۱]، یا پُشت سر کسی راه رفتن، و موافقت با فرمان[۲] است، بنابراین در تفاوت این واژه با اطاعت میتوان گفت که پیروی اعم از اطاعت است، زیرا در تحقق اطاعت وجود امر و فرمان ضروری است؛ ولی در پیروی و تبعیّت لازم نیست که حتماً امر و فرمانی باشد[۳].
رابطه اتباع با اطاعت
- ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا﴾[۴]؛
- ﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۵]؛
- ﴿ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا * إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا﴾[۶]؛
- ﴿يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا﴾[۷]؛
- در روز قیامت افراد ظالمی که با پیامبر خدا همراهی نداشته و از راه او پیروی نکردهاند، با پشیمانی سخت و حسرتی جانکاه میگویند: ای کاش مسیری که فرستاده خدای سبحان میرفت، من هم میرفتم. معنای اتخاذ سَبیل، پیرو عملی بودن نَه صِرف ادعا داشتن است؛ لذا با توجه به حدیث مشهور: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ افراد مدعی پیروی از خلفا و امامان حق، باید صفات ثبوتی و سلبی آنان را بشناسند و در تحصیل و حفظ آنها بکوشند و از صفات سلبی بپرهیزند و اگر گرفتار آنها هستند با مجاهده نفسانی آنها را از خود دور کنند و آن سفارش امیرمؤمنان(ع) به ولایتمداران است: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»[۸]؛ زیرا صیانت پیام خلفای الهی، بدون شناخت پیام و اتصاف به اوصاف شان و عمل به اوامر شان، ممکن نیست. کسی میتواند مدعی پیروی و ولایتمداری خلیفه الهی باشد که به عنوان نمونه بداند، پیامبر اسلام(ص) در اعتقاد و عقیده چه آورده است و به چه وصفی متصف بوده و در عمل چه انجام میداده؟ اگر کسی معارف یاد شده را شناخت، و به آنها عمل کرد، میتواند مدعی راستین پیروی ولایت خلیفه الهی باشد.
- در این باره حدیثی نقل شده که: هر کس طالب ولایتمداری از ولایت خلیفه الهی و خواهان بهرهمندی از ثمرات آن است، باید اهل درک و گوش شنوا و اهل عمل باشد: «عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالَ: أَنَا وَ رَسُولُ الله(ص) عَلَی الْحَوْضِ وَ مَعَنَا عِتْرَتُنَا فَمَنْ أَرَادَنَا فَلْيَأْخُذْ بِقَوْلِنَا وَ لْيَعْمَلْ بِأَعْمَالِنَا فَإِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَنَا شَفَاعَةٌ فَتَنَافَسُوا فِي لِقَائِنَا عَلَی الْحَوْضِ فَإِنَّا نَذُودُ عَنْهُ أَعْدَاءَنَا وَ نَسْقِي مِنْهُ أَوْلِيَاءَنَا وَ مَنْ شَرِبَ مِنْهُ لَمْ يَظْمَأْ أَبَداً»[۹].
- مراد از عوامل، اموری هستند که خدای متعال در قرآن مجید به آنها امر کرده، یا خلفای الهی خواستار توجه کردن افراد به آنها بوده که در زندگی فردی و اجتماعی خود، به آن اهمیت داده و اجرا کنند که بعضی از آنها، همیشگی و به صورت مستمر تا لحظه مرگ، باید عمل شود و برخی دیگر وابسته به وجود شرایطی است که در آن صورت، باید به آن عمل شود وپارهای نیز در حدّ لزوم عمل نیستند، اما در صورت عمل و استمرار در آن، نقش مهمی برای ایجاد سهولت در انجام عوامل لزومی دیگر خواهد داشت[۱۰].
تفکر صحیح
- ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾[۱۱].
- فکر، یعنی اندیشه در ادله و مقدمات معلوم تا بدان سبب، به مجهول مطلوب منتهی شود. تفکر در قرآن مجید به دو صورت متضاد مطرح شده: تفکر صحیح که دارای مراتب شدید و ضعیف است و بستگی به مراتب علمی و بصیرت و صفای باطنی افراد دارد، به طوری که تفکر به مرتبهای میرسد که در مدتی کوتاه، معادل با یک سال عبادت میشود: «عَنْ أَبِي عَبْدِ الله(ع) قَالَ: تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ»[۱۲].
- و تفکر غیر صحیح، عبارت از اندیشه و فکر کسی که قلبش مختوم است و تابع هواهای نفسانی نامشروع و وسوسههای شیطانی بوده که در نتیجه همچون شیطان و جنود او، فقط در اندیشه مبارزه با حق و از بین بردن آن است: ﴿إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ﴾[۱۳].
- روش قرآن مجید، تبیین مسائل مهمّ حق و باطل و جنود هر یک از آن دو و ارائه آن به افراد بوده تا اینکه آنان در آن مسائل مهم تفکر کنند و با انتخاب هر یک از آن دو، سعادت و شقاوت خود را رقم بزنند. و یکی از مسائل مهم و سونوشتساز، انتخاب نوع ولایت حق و باطل است که در قرآن مجید تبیین شده است، لذا تفکر صحیح، یکی از عوامل مقدماتی برای دیگر شرایط بهرهمندی از ولایت حق خواهد بود: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۴].[۱۵].
تعقل
- ﴿وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[۱۶].
- یکی از ویژگیهای ولایتمداری خلیفه الهی، دعوت به تعقل است تا افراد با تفکر عاقلانه، پی به حقانیت آنان و گفتههایشان ببرند و دست از عادتها و افکار جاهلانه بردارند. انبیا و اوصیا(ع) با یادآوری نشانههای قدرت الهی، آنان را به سوی تعقل صحیح سوق داده، شاید متوجه صراط مستقیم شوند.
- آنچه در آیه شریفه از نشانهها مطرح شد، برای ارائه وحدانیت در تدبیر عالَم بود که مدبر آن، فقط یک خدا است و ذکر آنها، برای به تعقل واداشتن افراد است تا با عقل درونی، تشخیص بدهند که آن نشانهها، حاکی از یگانگی پروردگار عالمیان است و اینکه چگونه برای احیای زمین مرده، آب از آسمان نازل میکند، اما برای احیای قلوب و هدایت آنان به راه مستقیم، پیامبری نفرستد و بشر را به حال خود رها سازد! پس وجود عقل، انسان را از خلیفه الهی بینیاز نمیکند؛ زیرا برای تشخیص راه از بیراهه است، اما چگونگی طی آن راه مستقیم را نمیداند و توسط خلفای الهی، تبیین میشود.
- تعقل که از "عقل" مشتق شده، اولین علم فطری خدادادی به بشر است تا بدان وسیله بتواند صلاح و فساد امور زندگی را تشخیص بدهد و نَفْسش را وادار بر عمل طبق آن تشخیص کند؛ لذا هر کس تنفرش از قبایح بیشتر باشد، عاقلتر است[۱۷].
- عقل دو قسم است: عقل نظری که همان درک و تشخیص صلاح از فساد است؛ عقل عملی، واداشتن نفس به عمل طبق آن تشخیص است.
- فرق عقل با علم، این است که عقل امری فطری است، اما علم امری کسبی است که موجب معلوم شدن مجهول میشود، مانندِ علم به صلاح و فساد امری، اما آنچه انسان را وادار به عمل طبق آن علم میسازد، عقل است.
- از لوازم تعقل، خودداری از قبایح و انزجار از آن، تدبر و عاقبتسنجی امور، فهم و درک نیکو، شناخت آنچه در زندگی مادّی و معنوی به آن نیاز دارد، قبول دین حق و عمل طبق آن و خودداری نَفْس از هواها و امیال نفسانی نامشروع است. با عقل است که انسان، استعداد درک خیر و رسیدن به هر سعادت و کمالی را دارد، لذا اگر تعقلگرایی و خِرَدورزی، در زندگی افراد حاکم باشد، استعداد بهرهمندی از ولایت ولی حق بیشتر خواهد بود[۱۸].
ایمان
- ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا﴾[۱۹]. در ندا دهنده به ایمان، دو قول مطرح شدهاست:
- قرآن؛
- پیامبر اسلام(ص)[۲۰].
- یا اینکه مراد از امر به ایمان آوردن، دوام و پایداری در ایمان داشتن است[۲۱]؛ ولی منادی توحید، پیغمبر اسلام(ص) و قرآن کریم، هر دو هستند و همچنین امر به ایمان، شامل امر ابتدایی به ایمان و امر ثانوی و استمرار در آن است.
- و اما طبق مستفاد از قرآن مجید، ایمان به دو صورت است:
- تصدیقکننده: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۲]؛ ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۲۳]؛
- باور قلبی و التزام عملی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ﴾[۲۴].
- کلمه "امن" با مشتقاتش، از کلمات پُر استعمال بوده که ۷٢٣ بار در قرآن مجید بهکار رفته است و معنای اصلی آن:
- "امنیت، آرامش، رفع ترس، وحشت و اضطراب است، و کلمه "ایمان"، عبارت از قرار دادن خود در امنیت و آرامش است و معنای «آمَنْتُ بِاللَّهِ»، یعنی برای من اطمینان و آرامش به سبب خدای متعال حاصل شده است. او مؤمن است، یعنی مطمئن و دارای آرامش (روانی، روحی و قلبی که به سبب ایمان به خدا میباشد که در درون او حاصل شده) است"[۲۵].
- بنابراین، ایمان به معنای تصدیق با اختیار و اراده است و از مادّه امر آن ﴿آمِنُوا﴾، ۱٣ مورد آمده که غیر از یک مورد که علمای اهل کتاب به یک عده، امر به ایمان آوردن در صبح و برگشتن از آن در شب کرده تا ایجاد تزلزل در ایمان افراد مسلمان نمایند ﴿وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[۲۶]، در :
- ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ﴾[۲۷]؛
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ﴾[۲۸]؛
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾[۲۹]؛
- ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۳۰]؛
- ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾[۳۱]؛
- ﴿قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا﴾[۳۲]؛
- ﴿يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۳۳]؛
- ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾[۳۴]؛
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾[۳۵]، امر به ایمان آوردن با اختیار و اراده (نشأت گرفته از آگاهی و تعقل)، شده است.
- مراد از ایمان، ایمانی است که همهجانبه باشد و شامل ایمان به اصول و فروع دین، بدون استثا حتّی در یک مورد آن، و نداشتن انزجار درونی از همه آنها است که اکثر افراد ناآگاهانه به برخی اصول دین، همچون امامت معتقد نبوده، و عده فراوانی نیز در عمل، معتقد نیستند، و افراد زیادی به بعضی احکام دینی، از روی نادانی اظهار انزجار میکنند، در حالی که جاعل آن قوانین، خداوند حکیم است که جعل احکامش هرگز بدون مصلحت و حکمت نبوده است. چنین افرادی همچون ابلیس خواهند بود! چون او فقط به یک مورد و به ظاهر در یک زمان مخصوص که ایمان به حکم حکیمانه سَجده بر آدم(ع) بود، ایمان نیاورد و در نتیجه عمل چندساله او باطل و از درگاه قرب الهی، طرد گردید.
- بنابراین، یکی از عوامل مهّم بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی، علاوه بر تصدیق به حقانیت آن، داشتن ایمان واقعی و التزام عملی به آن است وگرنَه صِرف تصدیق بدون التزام عملی و پایداری تا لحظه مرگ، کافی نخواهد بود و چنین شخصی در پرتگاه خطرناکی قرار دارد که هر آن، احتمال سقوطش میرود.
- ایمان حقیقی در بیشتر افراد مسلمان هنوز محقّق نشده و دلیلش، این آیه شریفه است: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ﴾[۳۶]؛
- اگر چه ذیل آیه، سرنوشت بیایمانی گذشتگان را بیان میکند، با توجه به دو آیه بعدی آن سوره﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾[۳۷]، عمومیت آیه برای آیندگان نیز استفاده میشود[۳۸].
تسلیم
- ﴿وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۳۹].
- کلمه "تسلیم"، از "سلم" به معنای ضدّ خصومت است که حاکی از موافقت شدید در ظاهر و باطن باشد، به طوری که خلافی در بین نباشد و از لوازم آن معنا اطاعت، انقیاد، صلح و رضا است.
- تسلیم دارای مراتبی است؛ تسلیم بدن، مانند تسلیم شخص مغلوب و اسیر در برابر شخص غالب و پیروز که جسمش تسلیم، اما روح، فکر و عقلش تسلیم نیست و در ستیز و دشمنی با اوست. *تسلیم عقل، مانند تسلیم در برابر دلیل و برهان قاطع، اما هنوز قلب و روح تسلیم نیست: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا﴾[۴۰]؛
- تسلیم روح و قلب است که موجب تسلیم تن و عقل شده و نیز موجب انقیاد و مطیع بودن همراه با ایمان و عمل صالح میشود و دارای مراتب قوی و ضعیف است؛ مرحله قوی آن، تسلیم ظاهری و باطنی است، در این مرتبه نَه انانیت است و نَه تشخص نَفْسی و اصلاً خودش را نمیبیند و وجودش غرق در دریای وجود حق است: ﴿قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾[۴۱].
- بنابراین، تسلیم یکی از عوامل و زیربنای عوامل دیگر بهرهمندی مانند تبعیت و اطاعت است که روح و جسم افراد مدعی ولایت حق، باید در برابر دستورها و سیره خلیفه الهی، تسلیم محض باشد؛ ولی بسیاری از افراد در ظاهر ادعای تسلیم و مسلمانی مینمایند، اما در باطن و عمل بر خلاف آن هستند. آنان یقین دارند که یکی از خواستههای خلفای الهی(ع) بهخصوص صاحبالزمان(ع)، داشتن تقوای الهی و اخلاص است، ولی بر خلاف یقین خود عمل میکنند و عملاً مصداق آیه شریفه ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا﴾[۴۲] هستند[۴۳].
تبعیت و اطاعت
- ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۴۴]؛
- ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[۴۵].
- ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي﴾[۴۶].
معنای تبعیت
- پیروی کردن است، اما معنای اصلی آن، عبارت از: "در پی و حرکت پشت سر چیزی که اعم از مادّی و معنوی است[۴۷] و اعم از جهت فکری و عملی است که همراه با اختیار و اراده است"[۴۸].
- مراد از تبعیت، پیروی همهجانبه در امور مادّی و معنوی، فردی و اجتماعی و از جهت اعتقادی وعملی است. بنابراین، برای سعادت و بهرهمند شدن از ولایت ولی حق، باید واقعاً در عمل و اعتقاد، تابع و پیرو بود و باید همهجانبه باشد که تبعیض در تبعیت و مخالفت عمدی با یک مورد و اصرار بر آن و عدم توبه از آن، مخالفت با همه موارد دیگر است.
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۴۹].
معنای اطاعت
- "عمل کردن توأم با اختیار، رغبت و خضوع بر طبق آنچه امر یا حُکم شده است، پس رغبت و اشتیاق در عمل، نقش اساسی در صدق اطاعت دارد و الّا اگر عمل همراه با خضوع بدون رغبت باشد، دیگر اطاعت بر آن صدق نمیکند، بلکه کراهت و اجبار است"[۵۰].
- بنابراین، اگر در اکثر اطاعتها، اثری و توجه قلبی مشاهده نمیشود، شاید علت اصلی آن، همان نداشتن شوق و رغبت و بر اثر عادت به آنها باشد و منشأ آن نیز، نداشتن شناخت و معرفت صحیح و مؤثر است که در صورت داشتن معرفت، شوق و توجه نیز حاصل خواهد شد.
تفاوت تبعیت با اطاعت
- تبعیت دارای معنای عامی است که شامل اطاعت و غیر اطاعت میشود و اطاعت، همچنان که معنا شد، در مواردی است که امری یا حکمی باشد. پس تبعیت علاوه بر آن، شامل عمل کردن بر طبق سیره و رفتار نیز خواهد بود.
- در قرآن مجید، در ۱۴ مورد، با کلمه ﴿أَطِيعُوا﴾:
- ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۵۱]؛
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[۵۲]؛
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۵۳]؛
- ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۵۴]؛
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾[۵۵]؛
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[۵۶]؛
- ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي﴾[۵۷]؛
- ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۵۸]؛
- ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[۵۹]؛
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ﴾[۶۰]؛
- ﴿أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[۶۱]؛
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۶۲]؛
- ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۶۳]، امر به اطاعت شده است.
- ﴿وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾[۶۴]؛
- ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾[۶۵]؛
- ﴿وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ [۶۶]؛
- ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ﴾[۶۷] کردهاند که حاکی از اهمیت اطاعت از انبیا و اوصیا(ع) است و ترک اطاعت از آنان، حسرت و ندامتی جانکاه و ابدی در پی دارد، که چرا از اوامر پیامبران(ع) که موجب اصلاح و سعادتمندی و دوری از فساد میشد، اطاعت نکردیم؟!: ﴿يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا﴾[۶۸].
- تحقق حقیقی ولایت حق به تبعیت و اطاعت وابسته است، نَه اظهار مَحبت صِرف؛ زیرا در روایتی شرط اساسی مَحبت اهل بیت پیامبر اسلام(ص)، تبعیت از سنّت و سیره آنان و اطاعت از احکام الهی قرار داده شده که به دلیل اهمیت آن، ذکر میکنیم: "امام محمد باقر(ع) فرمود: ای جابر. آیا کافی است برای کسی که ادّعای تشیع دارد، بگوید که دوستدار ما اهل بیت است؟ به خدا سوگند، شیعه ما نیست مگر آن کسی که تقوای خدا را رعایت و از او اطاعت نماید. شیعیان ما شناخته نمیشدند، مگر به تواضع، خشوع و فروتنی در عبادت، ادای امانت، بسیاری ذکر خدا، روزه گرفتن، نماز به پا داشتن، نیکی به والدین و رسیدگی به همسایگانی که فقیر و نیازمندند. همچنین رسیدگی به قرض داران و یتیمان، راستی در گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان، از این که، جز نیکی به مردم نگویند، و شیعیان ما در بین اقوام خویش امین هستند. جابر میگوید: یابن رسول الله(ص)، ما کسی را با این خصوصیات نمیشناسیم. حضرت، خطاب به او فرمود: ای جابر! افکار و آرای مختلف، تو را از راه راست بیرون نبرد. آیا کافی است مردی بگوید: من علی(ع) را دوست دارم و از دوستداران او هستم؟ پس اگر بگوید من رسولالله!(ص) را دوست دارم، زیرا رسول خدا(ص) از علی(ع) بهتر است، ولی از سیره او پیروی، و به سنّتش عمل نکند، این دوستی برای او هیچ سودی نخواهد داشت؛ پس تقوای خدا را پیشه نمایید و برای آنچه نزد خداست، عمل کنید، زیرا بین خدا و بین هیچ کس، قرابت و خویشاوندی نیست؛ محبوبترین بندگان نزد خداوند و گرامیترین آنان در پیشگاه او، با تقواترین و مطیعترین آنان است؛ ای جابر!، جز با اطاعت و فرمانبرداری از خدای متعال، تقرّب به او حاصل نمیشود. تنها دوستی ما (آل محمّد(ص)) باعث رهایی از آتش نیست و هیچ یک از شما بر خدا حجتی ندارد. هر کس مطیع خداست، ولی و دوستدار ماست و هر کس نافرمانی خدا را نماید، با ما دشمن است. ولایت ما اهل بیت، جز با عمل به دستورهای الهی و پرهیز از گناه به دست نمیآید"[۶۹].
- در این برهه که خلیفه زمان(ع) غایب هستند، افراد باید از آنچه در قرآن کریم به آنان امر شده، اطاعت کنند و چون تشخیص آن، برای اکثر افراد مقدور نیست، لازم است، طبق سفارش ائمه اطهار(ع)، به فقیهان مراجعه کرده و از آنان در امور دینی، اطاعت کنند. آنان نیز برای سهولت در آن، کتابی با عنوان "رساله عملیه"، تألیف کردهاند که حاوی واجبات و محرّمات در مسائل فردی و اجتماعی افراد مسلمانان بوده که عمل به آنها، موجب سعادت و نجات از جهنم میشود[۷۰].
داشتن خوف و خشیت الهی
- ﴿إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ﴾[۷۱].
- خشیت، انفعالی درونی است که از اعتقاد به عظمت موجودی نشأت میگیرد و لازمه آن داشتن علم و عقل است که عالمان با عمل، با شناخت عظمت الهی، فقط از او خشیت درونی دارند: ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[۷۲]. و عاقلان نیز دارای خشیت درونی از عظمت پروردگارشان و خائف از حسابرسی دقیق و عادلانه او در روز قیامت هستند: ﴿إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾[۷۳].
- بنابراین، یکی از عوامل مهم در پذیرش ولایت ولی حق، داشتن خشیت و خوف از عظمت پروردگار و نیز حسابرسی عادلانه روز قیامت است. و خشیت یک صفت درونی است که همه سالکان وارسته، عالمان و عاقلان حقیقی از عظمت خدای متعال دارند. اما خوف به معنای ترس، به دو قسم تقسیم میشود: خوف ممدوح و مذموم که دومی همان ترس از دست دادن مقام، شُهرت، مال و اولاد است.
- خوف ممدوح، دو نوع است، نوع اول: یعنی دوری از موجودات خطرناک به دلیل ترس از ضرر و آسیب آنها؛ خوف ممدوح نوع دوم که اصیل و بسیار با فضلیت است و موجب رشد و ترقی و ایجاد مراقبت همهجانبه میشود، خوف از عظمت مقام رَب و حسابرسی دقیق دنیوی و اخروی اوست، زیرا دنیا محلّ ابتلا و امتحان است، اگر چه مسلمانی همه فرایض دینی را انجام دهد و مقید به آنها باشد، ولی خوف دارد که نتواند شُکر توفیق الهی را در دینداری به نحو احسن انجام دهد و در نتیجه از برخی فیضهای آینده محروم بماند یا اینکه خائف است که در ابتلاها و امتحانهای الهی موفق به آنچه مرضی الهی است، نشود.
- محققی درباره خوف میگوید: "انسان سالک اگر حتی عادل هم باشد، یعنی واجبی را ترک نکند و حرامی را مرتکب نشود، پیوسته در خوف به سر میبرد که مبادا با قضا شدن یک نماز، بعضی از فضایل که مختصّ مردان الهی است، در آینده نصیب او نشود یا در اثر ترک مستحبی، میترسد که در آینده، فیض خاص نصیبش نشود"[۷۴].
- بله، در حدیث قدسی آمده است: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نَارِي»[۷۵]؛
- اما با شرایطی که یکی از آنها، داشتن خشیت و خوف از عظمت پروردگار و حسابرسی عادلانه اوست، نَه صِرف ادعا و در مقام عمل، همچون افراد بیباک و لاابالی، اقدام به هر عملی نامشروع کنند و ذرّهای در وجودشان از خوف و خشیت الهی نباشد[۷۶].
علم
- ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ﴾[۷۷].
- علم به معنای دانش و دانستن است که شرف آدم و بنی آدم بر دیگر موجودات به سبب علمشان بودهاست، زیرا: «رَأْسُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ»[۷۸]؛ سرسلسله فضلیت، علم است. اما چه علمی؟ علمی که موجب گسترش حقبینی﴿وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾[۷۹] و باعث ایمان به حقانیت قرآن و کرنش و خضوع در پیشگاه آن گردد﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۸۰].
- علم در قرآن مجید به دو دسته تقسیم شده است: علم ممدوح که نمونههای آن ذکر شد؛ و علم مذموم، و آن علمی مادّی است که سبب تکبر و مانع از ایمان به رسالت پیامبران(ع) شود: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾[۸۱]؛ ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾[۸۲]؛ یا علم به امور معنوی است، اما بدون خشوع قلبی و عمل نمودن به آن، که از او به حیوان درازگوش (حمار) تعبیر شده است: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا﴾[۸۳].
- علم دارای مراتب است، یکی از مراتب نازله آن، توانایی خواندن کلمات و درک مفاهیم و معانی کلمات است و یکی از مراحل بالاتر آن، علم با عمل است که موجب خرق (پاره کردن) حجاب علم حسی شده و فرد عامل به علم را به مرحله بالاتر رساند و موجب عالم شدن به امور معنوی دیگری میشود. پس آنچه برای فرد دانا مهم است، همان عمل با هر مقدار توانایی علمی است و مهمترین علوم، علم و توانایی خواندن کلمات عربی قرآن مجید، درک مفاهیم و عمل به اوامر و ترک نواهی آن است و خوشبختانه در این برهه تفسیرهایی روان و آسان برای درک مفاهیم کلمات قرآن نگاشته شده که برای همه افراد با سواد قابل استفاده است.
- بنابراین: علم، مقدمهای برای عوامل بهرهمندی دیگر مانند. خشیت، خوف و تقوا است. تقوا در صورتی محقّق خواهد شد که شخص متقی، عالِم به موارد تقوا باشد و آن را رعایت کند؛ لذا عالم بودن و توانایی خواندن و درک مفاهیم معارف دینی برای بهرهمندی بیشتر از آن و پایداری در آن، نقش اساسی دارد.
- درباره اهمیت علم و اقسام آن، محققی مینویسد: "در پی کسب دانش بودن که در دین اسلام، یکی از کارهای با ارزش و دارای فضلیت است، و برای آن، ثواب و اجر بیشماری ملحوظ شده (است، در صورتی که خالصانه و برای عمل کردن باشد). بدان که جمیع علوم اگر چه روح را کمالاند و نَفْس را جمال، لیکن متفاوتاند در شرافت و تکمیل و وجوب تحصیل، زیرا علوم بر دو قسماند:
- علم دنیا، و آن علومی است که معظم فایدۀ آن برای دنیاست، مثل طب، هندسه، نجوم، عروض در شعر، موسیقی، هیئت و حساب. و از این علوم چندان بهجت و سعادتی در عالم عقبی حاصل نمیشود و از این جهت تحصیل آنها واجب نیست، بلی تحصیل بعضی از این علوم، (برای تأمین زندگی جوامع اسلامی)، واجب کفایی است.
- علم آخرت، که ثمره اصلی آن تحصیل سعادت اخروی است، و آن سه علم است که آنها را علم دین گویند. یکی علم الهی، که به وسیله آن، اصول و عقاید دین و احوال مبدأ و معاد شناخته میشود، و آن اشرف و افضل علوم است. و دیگری علم اخلاق، که به وسیلۀ آن، راه تحصیل سعادت، و آنچه به واسطه آن نَفْس نجات مییابد یا به هلاکت میرسد دانسته میشود، و بعد از علم الهی، علمی از آن اشرف نیست.
- علم فقه، که به وسیلۀ آن کیفیت عبادات، معاملات، حلال و حرام، آداب و احکام فهمیده میشود. و تحصیل این سه علم، لازم است. و همچنین علومی که مقدمات تحصیل این علوماند مانند علم لغت عرب و حدیث و تفسیر، و لیکن وجوب تحصیل آنها از باب مقدمه است"[۸۴].[۸۵]
تلاوت قرآن
- ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ... فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ﴾[۸۶].
- خدای متعال به مسلمانان، سفارش میکند که تا حدّ میسور، قرآن را که کتاب اوست، تلاوت و قرائت کنند، قرآنی که از خدای حکیم و علیم مطلق نازل شده﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[۸۷] و آن را متّصف به حکیم کرده است﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾[۸۸]. پس هر کس که در برابر آن، زانو بزند و آن را قرائت و تلاوت کند، مثل این است که در برابر حکیمی نشسته و از او حکمت میآموزد که موجب کمال و سعادتمندی دنیوی و اخروی اوست و سبب نجات از اسارت دشمن انسانیت، شیطان میشود و ترک قرائت قرآن و عمل نکردن به آن، مهجور کردن آن خواهد بود﴿وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾[۸۹] و قرآن کریم در روز قیامت از تک تک افراد بیتوجه به آن، در پیشگاه الهی شکایت میکند و نتیجه، جز شرمساری و حسرت در ترک بهرهمندی از آن، نخواهد بود. قرائت و تلاوت قرآن کریم و توجه و تدبر در آیات آن و مراعات آن در عمل، عامل مهمی در بهرهمندی از ولایت ولی حق است، مخصوصاً در این برهه که خلیفه خدای سبحان در غیبت و از انظار پنهان هستند.
- خداوند متعال، افرادی را که تلاوت قرآن کرده و به آن ایمان حقیقی داشته باشند، تمجید کرده است:﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾[۹۰].
- در مورد کسانی که تلاوت شایسته دارند، مفسرین دو احتمال دادهاند[۹۱]:
- احتمال اول: اهل کتاب از یهود و نصاری است؛
- احتمال دوم: اصحاب پیامبر(ص) و افراد مؤمن به اسلام است.
- و عدهای احتمال اول را پذیرفته و اصلاً به احتمال دوم اشاره نکردهاند و با لحاظ آن نظریه، آیه شریفه را تفسیر کردهاند[۹۲].
- اما در بعضی روایات، نقل شده که آنان ائمه اطهار(ع) هستند: «الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ وَلَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ الله(ع) عَنْ قَوْلِ الله عَزَّ وَ جَلَّ ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾[۹۳] قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ(ع) وَ الْكِتَابُ هُوَ الْقُرْآنُ الْمَجِيدُ وَ إِنْ لَمْ يَكُونُوا هُمْ فَمَنْ سِوَاهُمْ»[۹۴].
- ولی احتمال سومی است که عام و شامل همه افراد مؤمن و اهل کتاب یهودی و نصاری میشود، افراد قلیلی از عربهای یهود و نصاری علاوه بر تلاوت کتابهای آسمانی خود، قرآن را تلاوت کرده و به آن ایمان داشتند.
- در معنای تلاوت، مفسری مینویسد: و التلاوة في اللغة على وجهين: أحدهما القراءة و الثاني الاتباع. و الاول أقوى، و عليه اكثر المفسرين[۹۵].
- فلسفه تشویق و ترغیب به تلاوت قرآن، برای تبعیت و عملکردن به آیات آن است و سفارش به تلاوت قرآن، فقط صرف قرائت آن نیست، اگر چه معنای تلاوت، قرائت باشد؛ لذا قرآن کریم، تلاوت را موجب ازیاد عنایت ویژه فضل الهی دانسته است﴿إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾[۹۶] و فضل الهی در صورتی شامل افراد مسلمان میشود که موجبات آن را فراهم سازند و یکی از آن موجبات، قرائت قرآن و عمل کردن به آیات آن خواهد بود؛ و حدیث شریف مؤید مطلب است: "حضرت جعفر بن محمد(ع) درباره آیه شریفه: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ﴾[۹۷]، میفرماید: آنان افرادی هستند که آیاتش را میخوانند و تفقّه در آن آیات میکنند و به احکامش عمل میکنند و امیدوار وعدههایش میباشند و از وعیدش میترسند و از داستانهایش عبرت و اندرز میگیرند و فرمانهایش را اطاعت میکنند و از نواهیاش پرهیز میکنند. به خدا سوگند، قرآن برای حفظ کردن آیات و درس دادن حروفش و تلاوت کردن سورههایش و درس دادن ده جزء و پنج جزئش نیست؛ حروفش را حفظ کردند، ولی حدودش را ضایع کردند! قرآن برای اندیشیدن در آیاتش و عمل کردن به احکامش است و خدای تعالی فرموده: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ﴾[۹۸]، کتابی به سوی تو فرو فرستادیم که مبارک است برای اینکه در آیاتش اندیشه و تدبر کنند. بدانید خدای شما را بیامرزد که دین خدا یکی است و تمام دین هدایتکننده است و عالم عامل را به سوی بهشت برگرداند و مخالف را به سوی دوزخ برد؛ ایمان تنها به آرزو نیست، بلکه اقرار به قلب و عمل کردن به اعضا و جوارح است و تصدیق کردن با کارهای شایسته است و در این عصر، ستم آشکار است، وفا کم است، سنّت واگذاشته شده، بدعت آشکار گردیده، و مردم در کارهای زشت یکدیگر را کمک میکنند. حیا از میان رفته، معرفت نابود شده، نادانی بهجا مانده، نمیبینی جز ستمگران صاحب دنیا که برای دنیا خشنود، یا خشمگین گردند و بهواسطه دنیا با یک دیگر میجنگند؛ مردمان شایسته رفتند و مردمان رذلی که مانند سبوس جو و تفاله خرماست بهجا ماندند!"[۹۹].[۱۰۰]
تقوا
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۱۰۱]؛
- ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن گونه که حقّ تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید! و اسلام حقیقی را که همان داشتن تقواست، تا پایان عمر، حفظ کنید!
- تقوا به معنای خود نگهداری، خویشتنداری و پرهیز کردن است و بیشتر در محرّمات استعمال شده که همان پرهیز و حفظ نَفْس از ارتکاب محرّمات شرعی و عقلی است، و ما به بعضی از آنها که مورد ابتلا است، و معالاسف مراعات نمیشود و اکثر افراد آگاهانه مرتکب بعضی از آنها میشوند، متذکر میشویم: دروغ در همه موارد: گفتن، نوشتن، اشاره کردن و نقل آن، غیبت، تهمت، ریاکاری، شرک، تکبر، حسادت، فحش دادن و توهین کردن، نمّامی و سخنچینی، قماربازی، شرابخواری، دزدی در صورتهای مختلف آن، مانند کمکاری، کمفروشی، پایمال کردن حقّ دیگران، رباخواری، رشوهخواری، ظلم، خیانت، خُلف وعده، ترک واجبات دینی، غشّ در معامله، زنا، لواط، خودکشی، قطع صِله رَحِم مخصوصاً پدر و مادر، کتمان شهادت یا شهادت باطل دادن، تبذیر، اسراف....
- تقوای الهی، یعنی پرهیز از مخالفت با خدای متعال، و معنای عامی دارد که شامل مخالفت ظاهری و باطنی میشود، تقوای ظاهری همان ترک محرمات دینی است و تقوای باطنی مخالفت نکردن با قضا و قَدَر الهی است. بنابراین، تقوا دارای مراتبی است که اولین مرتبه آن، همان ترک محرّمات و گناهان بزرگ[۱۰۲] است و در مرتبه بعد عدم اظهار مخالفت درونی و نارضایتی از تقدیرهای الهی است و مرتبه دیگر پرهیز از هر چیزی که موجب دوری از قرب الهی است که لازمه آن، داشتن مراقبت همهجانبه و پرهیز از افکار و خطورات نفسانی شیطانی است و مشغول شدن به آنچه مورد رضای پروردگار متعال است.
- تقوا یکی از ارکان دعوت انبیا و اوصیا(ع) بوده و در قرآن مجید جایگاه ویژهای دارد؛ به گونهای که شرط قبولی اعمال نیک تقواست: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[۱۰۳]. بنابر مستفاد از آیه شریفه، اگر کسی دارای روحیه تقوا نباشد و در برابر جاذبه کاذب و زودگذر محرّمات، خود را نگه ندارد و به راحتی مرتکب کار حرامی شود و در مواردی که زمینه ارتکاب گناه بزرگ نیست، مرتکب نشود، در واقع مسلمان نیست؛ لذا یکی از سفارشهای مهمّ قرآن، توصیه به سعی و تلاش همهجانبه برای داشتن تقوا و رسوخ دادن آن در جان و مَلَکه شدن آن در نفس افراد است: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۰۴].
- بنابراین، اگر کسی بخواهد، راهی راه خلیفه الهی بشود، باید تقوا داشته باشد که تقوا، زاد و توشه سالکان کوی حق است و در فرهنگ قرآن مجید، راهی برتر از تقوا نیست: ﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى﴾[۱۰۵]؛
- زاد و توشه برای انسان مسافر است، انسانی که در یک جا ایستاده است، زاد و راحله نمیخواهد، اما قرآن، انسان را مسافر میداند: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۱۰۶]؛
- مسافر هم بدون توشه نمیتواند سفر کند و توشه مناسب برای طی سفر عمر، جز تقوا نیست و اگر کسی رهتوشه نداشت، در بین راه میماند و راهزن به سراغ او میآید، راهزنی همچون شیطان که بر راه مستقیم کمین کرده که افراد وامانده را غارت کند و فضایل اخلاقی و صفات نیک انسانی را از آنان برباید؛ لذا برترین توشه راه برای سفر به سوی حق تعالی که انسان با آن، توان طی راه طولانی را دارد، تقوا است و بهترین لباس برای پوشیدن و رفتن به دیدار پُر مِهر مهربان خدای سبحان، هم لباس تقوا خواهد بود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ﴾[۱۰۷].[۱۰۸]
صدق
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۰۹].
- آیه شریفه افراد مؤمن را به تقوای الهی فراخوانده و امر به همراهی با صادقان میکند، که همراهی فیزیکی و بدنی نیست، بلکه همراهی در صفات و سیره آنان بوده و داشتن صدق و راستی همچون آنان است و مصداق اتم و اکمل صادقان، خلفای الهی(ع) از جمله ائمه اطهار(ع) هستند که خدای متعال شرط همراهی و داشتن ولایت آنان را، داشتن صداقت قرار میدهد.
- صدق و راستی در محاوره، عبارت از مطابقت خبر با واقع و مُخْبَر عَنْه است، اما در قرآن مجید، اعم از آن و شامل صدق در مطلق امور که صداقت در آنها نقش اساسی دارد که صدق در اعتقاد، عمل، گفتار و نوشتار خواهد بود.
- لذا محققی درباره آن مینویسد: "معنای اصلی صدق، عبارت از تمامیت و صحت از خلاف و برحق بودن است و آن معنا، نسبت به موارد، مختلف میشود: صدق در اعتقاد، اینکه آن مطابق حق ثابت باشد؛ صدق در اظهار اعتقاد، اینکه آن اظهار، مطابق اعتقاد بدون نفاق باشد؛ صدق در قول و خبر، اینکه مطابق آنچه خبر داده، باشد؛ صدق در قول انشایی، اینکه انشای شخص، مطابق قلبش و صمیم نیتش و باطنش باشد؛ صدق در احساس، اینکه احساس صحیح تام، بنابر آنچه در متن واقع است، باشد و صدق در عمل، اینکه تام از جمیع جهات و شرایط باشد، صدق در مطلق امور، به اینکه صادق در اعتقاد، قول و عمل باشد"[۱۱۰].
- یکی از عوامل مهمّ بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی، دارا بودن صفت صدق و صداقت در همه امور گفتاری، نوشتاری، انشایی و عملی است و کسی میتواند ادعای ولایت ولی حق را بکند که در همه امور زندگی خود، صادق باشد[۱۱۱].
اخلاص
- ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾[۱۱۲].
- بر پیشانی افراد، مرگ و ملاقات با خدای متعال را نوشتهاند و بدون استثنا همه به سوی مردن میروند. لقای پروردگار دو حالت متفاوت همراه با مِهر یا قهر و غضب است. در آیه شریفه برای لقای پُر مهر الهی، به پیامبر اعظم(ص)، امر شده که افراد را به دو امر مهم و اساسی سفارش کند و آن عمل صالح و اخلاص در آن است، که هر کس خواهان آن لقا است، باید مقید به آن دو باشد وگرنه هنگام لقا، گرفتار قهر الهی و از فوز عظیم مهر الهی بیبهره خواهد شد.
- اخلاص[۱۱۳] در فارسی، به معنای ویژه ساختن است؛ یعنی پاک کردن از هر چیزی که غیر خدای سبحان و با او درآمیخته باشد و هدف از اخلاص، تقرب به خدای متعال است که هر چه گوید یا عمل کند، خاص و خالص برای او باشد و هیچ غرض دنیوی و اخروی را با آن نیامیزد و قلبش را مخصوص حق تعالی سازد، تا احَدی جز پروردگارش در حرم دل او راه نیابد و هر کار صالحی که انجام میدهد، فقط برای قرب به پیشگاه خدای یگانه انجام دهد: «قال أميرالمؤمنين(ع): طُوبَی لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عِلْمَهُ وَ عَمَلَهُ وَ حُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ أَخْذَهُ وَ تَرْكَهُ وَ كَلَامَهُ وَ صَمْتَهُ وَ فِعْلَهُ وَ قَوْلَهُ»[۱۱۴].
- همچنان که یکی از اساسیترین ویژگیهای ولایتمداری آنان، دعوت به توحید در اعتقاد و اطاعت و پرستش معبود یکتا است؛ شرط اساسی در بهرهمندی از ولایت ولی حق، نیز اخلاص در معتقدات درونی و اعمال بیرونی است؛ زیرا اخلاصمداری، یک امر الهی برای همه افراد است که فقط او را بپرستند و دینشان را برای او خالص نمایند: ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ﴾[۱۱۵].
- بنابراین، وصف دین به خلوص، نشانه آن است که در سراسر دین، چیزی غیر از خواسته خدای حکیم، راه ندارد و دین الهی، این است که خالص برای او باشد، چون جعل دین در اختیار خداوند متعال است و او دین خالص در اختیار انسان میگذارد و خود، همه قوانین آن را، اعم از عبادات و معاملات برای انسان تشریع و تبیین میکند، پس همه دین مال خداست، لذا همه مقررات، قوانین و دستورهای خداوند، باید برای قرب به او و با اخلاص انجام گیرد.
- راه اخلاص، این است که صحنه نَفْس برای خدای مهربان، خالص و انسان مُحبّ او شود و انسانی که پروردگار مهربان، محبوب اوست، جز برای او کار نمیکند: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ﴾[۱۱۶].
- پس علامت ایمان حقیقی، حُبّ الهی است و نشانه آن، اخلاص.
- اخلاص یکی از عواملی است که تحقق و تأثیر دیگر عوامل، وابسته به آن است و با نبودن آن، دیگر عوامل در حکم معدوم هستند. بنابراین، اخلاص یکی از ارکان و شرط اساسی برای بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی است که باید، زینتبخش ظاهری و باطنی همه اعمال باشد[۱۱۷].
عمل صالح
- به هر فعلی که از روی قصد باشد، عمل میگویند و فرق آن با فعل، اینکه عمل اخصّ از فعل است و فعل را به افعال حیوانات یا جمادات که بدون قصد صادر میشود، میگویند، اما کمتر اتفاق میافتد که به فعل حیوانات، اطلاق عمل شود؛ و عمل در اعمال شایسته و ناشایست استعمال میشود.
- عمل با مشتقاتش، در قرآن مجید، ٣۱٣ بار استعمال شده است، به صورت مطلق که شامل حسنه و سیئه میشود و مختص هر یک از آن دو، مطرح شده است. طبق بررسی اجمالی، حدود ۸٠ بار به صورت مختص عمل صالح همراه با ایمان، در قرآن آمده است که حاکی از ملازمه و مکمل هم بودن ایمان و عمل صالح است: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۱۸]؛
- آیه شریفه مؤمنین را بر کارهای شایسته ترغیب میکند: هر کس از مرد یا زن، کار شایستهای بهجا آورد در حالی که مؤمن باشد، او را به زندگی پاکیزه به قناعت و خشنود بودن به آنچه خدا روزی او گردانیده زنده میداریم، و [در آخرت پاداش او را در برابر عملهای بسیار خوبش، خواهیم داد یا اینکه اجر و ثوابی که به او میدهیم، برتر از عملی است که انجام داده است.
- عمل صالح، موجب تقویت و شکوفایی ایمان و تکامل آن است، اگر ایمان را به یک درخت تشبیه کنیم، رشد و سرسبزی و میوهدهی آن، عبارت از مراقبت و آبیاری با عمل صالح خواهد بود؛ و اگر عمل صالح انجام داده نشود، آن درخت مثمر، بر اثر بیآبی به مرور زمان خشک شده، و به سختی، امکان شکوفایی دوباره آن میرود.
- لذا مفسری درباره اهمیت عمل صالح، مینویسد: "ایمان حالت روح حیات طیبه را دارد، اما بقای آن و ترتب آثار بر آن، جز در پرتو عمل صالح میسر نیست، همانند حیات طبیعی که در اصل تکوّن (وجود) خود، محتاج به روح حیوانی بوده، ولی در بقا و ادامه حیات خویش، ناچار باید قوا و اعضایش را به کار اندازد، به طوری که اگر جمیع اعضا از هرگونه فعالیتی باز ایستد، زندگی او، باطل و بیثمر خواهد بود"[۱۱۹].
- مراد از عمل صالح چیست؟ عدهای از مفسران مینویسند: "﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، و کارهای نیک کردند، نمازهای فریضه گزاردند، و روزه ماه رمضان داشتند، و زکات از مال بیرون کردند، و نوافل عبادات چندانکه توانستند بهجای آوردند"[۱۲۰].
- مفسری دیگر مینویسد: "قوله: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾، اللام فيها للجنس، و هي جمع "صالحة"... و هي من الأعمال ما سوّغه الشرع و حسنّه[۱۲۱]؛
- درباره اهمیت عمل صالح مینویسد: "فإن الايمان -الذي هو عبارة عن التحقيق و التصديق- اسّ، و العمل الصالح كالبناء عليه، و لا غناء بأسّ لا بناء عليه، و لذلك قلّما ذكرا مفردين"[۱۲۲].
- برخی دیگر از مفسران مینویسند: "﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ عمل صالح، انجام واجبات و ترک محرّمات است."[۱۲۳]؛
- اما عمل صالح منحصر در انجام واجبات و ترک محرّمات نخواهد بود، بلکه شامل هر عمل مستحب مقدور و ترک مکروه، و هر کار نیکی، همچون کمک به همنوعان و رفع حاجت مسلمانان، احسان و نیکی به پدر و مادر، دیگران و... خواهد بود.
- محققی درباره راه دستیابی به معرفت مینویسد: "بهترین راه رسیدن به مرتبه عالی معرفت، عمل صالح است، چونکه روایت میفرماید: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ كُفِيَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»[۱۲۴]؛ اگر کسی خواست به مقام رفیع علم برسد، چارهاش عمل کردن به آن مقدار است که میداند؛ بلکه در درون عمل صالح نهفته است، از درون عمل صالح، علم میجوشد؛ این از معجزات قولی رسول خدا(ص) و معصومین(ع) است که اگر کسی به مقداری که میداند، عمل کند، آنچه را نمیداند، یاد میگیرد"[۱۲۵]؛ و موفق به کسب علومی میشود که نقش اساسی در تکامل روحی و معنوی فرد دارند، همچون: علم تهذیب و چگونگی آن، علم به روش تزکیه و علم به معارف عمیق دینی و علم به احساسات درونی خود که ملکوتی یا شیطانی است.
- در اهمیت عمل صالح، همین بس که افراد در لحظه مرگ، آرزوی آن را میکنند و ملتمسانه از پروردگار متعال درخواست تأخیر و بازگشت به دنیا برای انجام آن را دارند: ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[۱۲۶].[۱۲۷]
عمل به واجبات
- در این قسمت به بعضی از واجبات اشاره میشود. بنابراین، اهمیت دادن و عمل کردن به واجبات دیگر[۱۲۸]، از عوامل بهرهمندی از ولایت خلیفه الهی محسوب میشوند.
۱. اقامه نماز
- نماز از جهت حکمی به دو قِسم تقسیم میشود: نمازهای واجب؛ نمازهای مستحب؛ و آنچه در این عنوان، مقصود است، نمازهای واجب[۱۲۹] است که ترک آنها جایز نیست: ﴿إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا﴾[۱۳۰].
- آنچه اهمیت دارد، این است که با شرایط ظاهری و باطنی انجام داده شود؛ احکام فقهی، عهدهدار بیان شرایط ظاهری[۱۳۱] است؛ برخی شرایط باطنی آن، عبارت از اهمیت دادن به آن و مقّدم داشتن آن بر اعمال روزانه و ادا در اول وقت با حضور قلب و داشتن خضوع و خشوع قلبی و توجه کردن به کلمات نماز خواهد بود. اکثر افراد، توجهی به شرایط معنوی نماز ندارند و با بیمیلی و عجله در اتمام آن یا با حالت کسالت و بیحالی بهجا میآورند و هنگام نماز، آنچه از کارهای روزمّره را فراموش کردهاند، یادآوری و سیاستگذاری میکنند، لذا از ثمرات معنوی آن، بیبهره میشوند.
- ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾[۱۳۲]؛
- حضرت عیسی(ع) میفرماید: خدای متعال مرا تا زنده هستم، به نماز و زکات سفارش کرده است.
- قید ﴿مَا دُمْتُ حَيًّا﴾، تا زنده هستم؛ بعضی از مسلکها و عقیدههای باطل را رد میکند که عدهای با ادعای رسیدن به مقامات و حالات یقین، خود را بینیاز از نماز دانسته و آن را ترک میکنند! در احادیث، سَبُک شمردن نماز و ترک آن، موجب محروم شدن از شفاعت ائمه اطهار(ع) دانسته شده که حاکی از اهمیت نماز است: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ(ع) لَمَّا حَضَرَ أَبِيَ الْوَفَاةُ قَالَ لِي يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ»[۱۳۳].[۱۳۴]
۲. پرداخت زکات
- ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾[۱۳۵].
- کلمه "زکاة" اسم مصدر "زکو و زکاء"، به معنای مال زَکوی است[۱۳۶]. زکات ٣۴ بار در قرآن مجید بهکار رفته و در بیشترِ موارد، مراد از زکات، مالی است که در راه خدای سبحان داده شده و به مصرف میرسد؛ و در بیشتر موارد نیز، همراه با نماز (صلاة) استعمال شده است.
- زکات از جهت حکمی، دو قسم میشود: واجب و مستحب و از جهت مصداق به زکات فطری و زکات مالی تقسیم میشود. زکات فطری که در روز عید فطر میباشد، بر همه کس چه مرد و زن و چه بالغ و غیر بالغ واجب است و متکفل آن، نانآور آنان است. زکات مالی در ٩ چیز واجب است که عبارتند از: گندم، جو، خرما، کشمش، طلا، نقره، گوسفند، شتر و گاو، که بر مالک آنها در صورتی که عاقل و بالغ باشد و بتواند در آن مالها تصرف کند و دارای حدّ نصاب زکات باشند، واجب میشود[۱۳۷].
- فلسفه گرفتن زکات و وجوب آن را همچنان که در قرآن مجید به آن تصریح شده: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا﴾[۱۳۸]؛
- در دو چیز میتوان خلاصه کرد: تطهیر مال؛ تطهیر جان و جلوگیری از تعلق شدید به مال و بخلورزی در آن و مغرور شدن به آن و غفلت از ترقی و تکامل نفس؛ با توجه به اینکه هیچ کس نمیداند، چه زمانی میمیرد؟! باید هر لحظه آماده و از تعلق به مادیات و اموال آزاد باشد، تا بتواند راحت جان دهد و از تعلقات رهایی یابد؛ بنابراین، هم تطهیر مال است و هم تطهیر جان[۱۳۹].
۳. روزه گرفتن
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۱۴۰].
- روزه یکی دیگر از واجبات فراگیر دینی بوده که شامل هر فرد مسلمان بالغی میشود، و مدت آن، یک ماه قمری - ماه رمضان - در هر سال قمری است و ترک عمدی آن، حرام و موجب کفاره میشود[۱۴۱].
- فلسفه وجوب روزه را ذیل آیه شریفه مطرح کرده و آن زمینهسازی برای پرهیزکاری است که شخصی به مدت یک ماه خودداری از خوردن و آشامیدن در طول روزهای ماه مبارک رمضان را تمرین میکند و آن سبب ایجاد حرکتی به سوی پرهیزکاری و ترک محرّمات و گناهان بزرگ و پایداری بر آن است که ادامه آن، بستگی به بهرهگیری بیشتر از ماه مبارک توسط افراد مسلمانان دارد[۱۴۲].
۴. ادای خمس
- ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ﴾[۱۴۳].
- کلمه ﴿غَنِمْتُمْ﴾[۱۴۴] از "غنم"، به معنای هر فایده و منافع مادّی مکتسب است.
- بنابر مستفاد از آیه شریفه، یکی از نشانههای داشتن ایمان، ادای یک پنجم باقی مانده سود خالص کسب سالانه است. حکم وجوب خُمس بر خلاف زکات که محدود به موارد خاصی است، شامل هر نوع کسب و درآمد مشروعی میشود[۱۴۵]؛ لذا در رسالههای تبیین کننده احکام دینی نوشته شده: "هر گاه انسان از طریق زراعت یا صنعت یا تجارت یا از طریق کارگری و کارمندی در مؤسسات مختلف، درآمدی به دست آورد و اگر چه مثلا نماز و روزه میتی را بهجا آورد و از اجرت آن، مالی تهیه کند، چنانچه از مخارج سال او و همسر و فرزندان و سایر کسانی که نفقه آنان را میدهد، زیاد آید، باید خُمس (یک پنجم) آن را به شرحی که بعداً گفته میشود، بدهد"[۱۴۶].[۱۴۷]
۵. انجام مناسک حجّ واجب
- ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[۱۴۸].
- یکی از واجبات مشروط بر هر مسلمان بالغ چه مرد و زن، انجام مناسک حجّ واجب در اول دهه ذیالحجه است. و شرط وجوب آن، داشتن استطاعت مالی، بدنی و باز بودن راه سفر برای زیارت بیت اللهالحرام در شهر مکه کشور عربستان است و با وجود آن شرایط، بر هر فرد مسلمان فقط یک بار در طول عمرش واجب میشود[۱۴۹] و ترک عمدی آن، گناه بزرگ و در صورت وفات بدون وصیت به آن، با حالت کفر، طبق برخی روایات، یهودی یا مسیحی[۱۵۰]، وارد عالَمِ آخرت میشود هرچند همه مسائل اصولی و فرعی اسلام را رعایت کرده باشد. بنابراین، یکی از عوامل مشروط بهرهمندی از ولایت ولی حق، انجام حجّ واجب است[۱۵۱].
۶. امر به معروف و نهی از منکر
- ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۵۲]. *امر به معروف و نهی از منکر، یکی از واجبات دینی است که با وجود شرایط آن، بر هر مسلمانی واجب میشود و دارای مراحل مختلفی است[۱۵۳]. البته باید مراعات مراحل و شرایط را کرد که بدون رعایت آنها، آثار زیانبار عمل به آن، کمتر از ترک آن نخواهد بود. بنابراین، شناخت احکام و مسائل آن، همچون عمل به آن، بر هر شخصی لازم است.
- معروف، عبارت از آنچه نیک از نظر عقل و شرع باشد و از واجبات دینی محسوب شود و منکر، عبارت از آنچه که دارای قبح عقلی و شرعی بوده و از گناهان در شرع مقدس اسلام باشد، پس معروف عملی نیکی است که در اسلام واجب شده، و منکر عمل زشتی که در اسلام تعبیر به حرام از آن شده است.
- فقیه محققی درباره آن مینویسد: "بر هر انسانی واجب است، وجوب کفایی و گاهی عینی، همنوعان خود را، بر انجام هر امری که از نظر عقل لازم و از دیدگاه شرع واجب است، فرمان دهد و از هر عملی که از نظر عقل و شرع، قبیح و حرام است، باز دارد، چه آن امر از اصول اعتقادی، یا صفات و اخلاق روانی یا اعمال بدنی و جسمی باشد، چه آمر و ناهی، مرد یا زن باشند، و چه خود آنان مواظبت به امر و نهی خود داشته باشند یا نه"[۱۵۴].[۱۵۵]
۷. جهاد در راه خدا
- ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾[۱۵۶]
- ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۱۵۷]؛
- ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾[۱۵۸]؛
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۱۵۹].
- جهاد در اسلام دو قسم است: ابتدایی، دفاعی. وجوب جهاد ابتدایی و هجومی، مختصّ زمان حضور امام معصوم(ع) است. و در غیر زمان حضور معصوم(ع)، وجوب قسم اول مورد اختلاف است، اما جهاد دفاعی، که وجوب آن مورد اتفاق همه علما است؛ همانطور که از اسم آن برمیآید، برای دفاع از دین اسلام و مرزهای کشورهای اسلامی است. بنابر این، بر هر مرد و زن مسلمان واجب است در برابر کفاری که بر حدود بلد و مرز کشور اسلامی به قصد سلطه و حکومت بر مسلمانان هجوم نظامی کنند، از خود، بلاد و مرز کشور خویش به هر وسیله ممکن دفاع کنند، و در این راه از مال و جان خود مضایقه نکنند، این دفاع مشروط به اجازه گرفتن از امام معصوم(ع) یا نایب او نیست، چنین جهادی را، جهاد دفاعی مینامند[۱۶۰].
۸. پاکدامنی
- ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ﴾[۱۶۱].
- مراد از کلمه "فَرْج"، عورت مردان و زنان است و معنای اصلی آن، شکاف است؛ و مؤید آن آیه شریفه است: ﴿أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ﴾[۱۶۲]؛
- و ممکن است در امور مادّی یا در امور معنوی باشد، امور معنوی مانند فرّج الله غمّك و همّك، یعنی خدای متعال بین تو و غم و غصهات شکاف و فاصله بیندازد و آن را از تو دور کند، وقتی در مورد امر مادّی استعمال شود با راء ساکنه "فرْج" و در امر معنوی با تحرک راء "فرَج" خواهد بود.
- فَرْج و عورت انسان، وسیلهای برای بروز تمایلات جنسی مرد و زن است، حتّی بیشتر تمایلات نفسانی و شهوی به آن منتهی میشود و انحراف در طریق ارضای آن، انحراف در دیگر مسائل مهم و سرنوشتساز افراد را در پی دارد؛ لذا دین اسلام برای کنترل و ارضای آن از راه مشروع، یک دستور کلی میدهد که باید مراقب چشم بود و از چشمچرانی نامشروع پرهیز کرد تا مقدمه برای جلوگیری از انحراف در ارضای آن شود؛ دستور دیگر اسلام این است، برای حفظ سلامت فردی و اجتماعی افراد، این غریزه باید از طریق مشروع ارضا شود و در صورت انحراف در آن و ثابت شدن آن، برای مرتکبین، قوانین مجازات سختی قرار داده است.
- حفظ فرج، به دو صورت تحقق مییابد: پوشاندن عورت؛ و حفظ آن از طریق ارضای مشروع[۱۶۳].
۹. مراعات حجاب برای خانمها
- ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۱۶۴]؛
- ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۱۶۵].
- یکی از دستورهای الهی که توسط پیامبر اسلام(ص) به زنان مسلمان و مؤمن ابلاغ شده، حفظ حجاب و پرهیز از بیعفتی است، و انجام آن، واجب و ترک آن، حرام و از گناهان بزرگ است، لذا باید به عنوان یک امر الهی و تکلیف دینی مراعات شود[۱۶۶].
۱۰. تولّی و تبرّی
- ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۶۷]؛
- خدای سبحان به پیامبر اسلام(ص) امر میکند که به امت بگو: از شما در مقابل این ابلاغ رسالت خود، جز مَحبت قلبی و عملی درباره خویشاوندانم، مزدی نمیطلبم!
- تولّی و تبرّی از فروع دین و مسائل مهمّ شیعه است، به گونهای که شرط قبولی سایر اعمال، تلقی شده است؛ تولّی یعنی دوست داشتن خلفای الهی و در لوای ولایت آنان قرار داشتن. و تبرّی، بیزاری جستن از دشمنان آنان و پرهیز از دوستی با دشمنانشان است. به عبارت دیگر: تولّی یعنی جذب و تبرّی یعنی دفع، و آن درهمه موجودات اعم از جمادات و حیوانات وجود دارد؛ در جمادات مثل خاک یا سنگی، اگر بخواهد گوهر لعل گردد، باید خاکهای مستعد و مناسب را جذب و موادّ ناسازگار را دفع سازد و یا گیاه هر غذایی را جذب نمیکند، بلکه غذای مناسب را جذب و مواد نامناسب را دفع میکند؛ چنانکه خواجه نصیرالدّین توسی در رساله منسوب به او، مینویسد: "آنچه در نوع جمادات به نام جذب و دفع هست، در گیاهان نیز وجود دارد"[۱۶۸]؛ این جذب و دفع، در حیوانات به صورت شهوت و غضب بروز و نمود میکند، ولی در انسان، رقیقتر از آن، به صورت مَحبت و عداوت جلوهگری میکند و گاهی از آن، بالاتر آمده، و بسیار رقیق و لطیف شده و به صورت تولّی و تبرّی ظاهر میشود و تبرّی، شامل همه کس حتّی اقوام نزدیک میشود﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۶۹] و آن از ویژگیهای خاصّ اولیای حق و مؤمنان الهی است.
- بنابراین، انسان مؤمن، به مَحبت و عداوتی که در وجود خود دارد، روح میبخشد و آن را به مرحله تولّی و تبرّی بالا میبرد، حلاوت باطنی مَحبت را به آن میچشاند تا مَحبت زندهای باشد و گرنه بسیاری از مردم از مَحبت و عداوت برخوردارند، ولی در وجودشان لطیف و رقیق نشده است؛ زیرا با اهمیت آن، آشنا نشدهاند. قرآن مجید اهمیت و تأثیر آن را بیان میکند: ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا﴾[۱۷۰].
- قبولی اعمال و ثمربخشی آن در روح و جان، در گرو داشتن تولّی و تبرّی است که حدیثی مؤید آن است: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ فِي قَلْبِهِ بُغْضٌ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مَنْ تَوَلَّی عَدُوَّنَا لَمْ يَقْبَلِ الله لَهُ عَمَلًا»[۱۷۱].
- بنابر گفته محققی: "انسان ابتدا باید خود را از ولاهای باطل و کاذب، تخلیه کرده و جانش را تهذیب کند، تا ولای حق و راستین در جان انسان استقرار یابد. به عبارت دیگر: انسان در آغاز باید از باطل تبرّی جوید تا گرایش در جهت حق در او تحقق پیدا کند"[۱۷۲].[۱۷۳]
۱۱. صلوات فرستادن
- ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۱۷۴].
- صلوات و درود بر پیغمبر اکرم و آل آن حضرت در تشهد نماز، هنگامی که نام شریف آن حضرت همراه با شهادت به بندگی و رسالت او ذکر میشود، واجب است، و ترک عمدی آن، موجب بطلان نماز میشود و در غیر نماز، مستحب است: «عَنْ أَبِيهِ(ع)[۱۷۵] أَنَّ رَسُولَ الله(ص) قَالَ: حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلَيَّ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ تَبْلُغُنِي»[۱۷۶].
- صلوات افراد، کمالی را به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او نمیرساند، چون خدای سبحان، کمالات لایق را به آنان عطا کرده است و آنچه را افراد طلب میکنند، آن به عنوان واسطه فیض و علت فاعلی سبب خیر از برای آنان نخواهد بود؛ بلکه به وسیله صلوات افراد، کمالات آنان ظاهر میشود. بنابراین، با صلوات افراد خیری به آنان نمیرسد، هر چه افراد از خیر دارند، محصول تربیت آنان است؛ مانند باغبانی که در روز عید، دسته گُلی از باغ بچیند و به صاحب باغ هدیه کند، آیا باغبان چیزی از خود به صاحب باغ هدیه داده است؟! گُلهای زیادی از بوستان رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) او نصیب افراد شده و میشود، حال اگر افراد دسته گُلی تقدیم کنند، از باغ خود آنان است، ولی برای افراد موجب تقرّب و رسیدن به کمال است؛ همچون مودت که سبب رستگاری و سعادت ابدی افراد است؛ بنابراین همچنان که شرط قبولی نمازها، صلوات و درود فرستادن است، شرط بهرهمندی از ولایت حقمدار آنان، عرض احترام و درود و صلوات فرستادن بر آنان هنگام ذکر نام نیک و شریف آنان مخصوصاً نام پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت(ع) آن حضرت خواهد بود[۱۷۷].
۱۲. یقین
- ﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾[۱۷۸].
- یقین، در مقابل شک است و آن: "علمی است ثابت در نَفْس، به طوری که شک در آن راه ندارد و در آن آرامش و اطمینان برای نَفْس است"[۱۷۹].
- و یقین به سه قسم تقسیم میشود:
- علم الیقین، که بر اثر دلیل و برهان، یقین برای انسان حاصل شود؛ مانند کسی که با دیدن دود، یقین به وجود آتش کند.
- عین الیقین، که بر اثر دیدن و مشاهده است؛ مانند کسی که با چشم خود، آتش را ببیند.
- حقّ الیقین، که بر اثر تماس با مورد مشاهده و اثر پذیری از آن است؛ مانند: کسی که وارد آتش شده و خود حالت حرارت و سوزندگی را گرفته باشد[۱۸۰].
- خداوند متعال، انسان را خلق کرد که در این دنیا، به ملکوت عالَم برسد و آن را مشاهده کند و راه وصول به آن، داشتن یقین به خلافت و جانشینی بندگان مخلَص و صالح از خدا و تبعیت همهجانبه از سیره آنان است. چه بسا افرادی عالِم به توحید و معارف دینی باشند، اما چون همراه با یقین و عمل نبوده، آن علم، حجاب و مانع رسیدن به ملکوت میشود، وقتی از علم شهودی و یقینی بیخبر شدند، ناخودآگاه متوجه به ظاهر دنیا در انحای مختلف و با شدت و ضعف همراه با توجیهات نفسانی و شیطانی خواهند شد.
- لذا خدای سبحان به پیامبرش دستور اعراض از آنان میدهد: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾[۱۸۱]؛
- از آنان که به عالَم باطن راه ندارند و ارادهشان نیز به مقدار آگاهی اندک آنهاست و جز ظاهر نمیبینند، اعراض کن، پس اگر حجت خدای متعال از کسی اعراض کرد، مجرای فیض خالق متعال نسبت به آن شخص بسته میشود، ممکن نیست با آن اعراض، افراد راه به مقصد و ملکوت ببرند؛ کسی که به بیرون ملکوت، یعنی عالَم طبیعت و ظاهر دنیا ارادت ورزید، و همّ و غم او آن شد، اولیای الهی از او رو برمیگردانند، حتّی اگر آن شخص، آنان را صدا بزند و بگوید: «يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ»، آنان متوجه وی نخواهند بود؛ زیرا گفتار و رفتار او حجاب است و ایمان او به مرحله یقین نرسیده که نشانه آن، همان کردار ناپسند و حرص بر دنیاطلبی اوست.
- آنچه مراد از یقین است؛
- یقین علمی است.
- یقینی که به مرحله عمل برسد؛ چه بسا افرادی به مرگ، عالم آخرت و لقای پروردگار یقین دارند، اما در مقام عمل، آن یقین را انکار میکنند یا به وجود شیطان و دشمنی او با انسان و وسوسههای گمراه کننده او، یقین دارند، اما عملاً او را متولّی امورفکری و عملی خود قرار میدهند؛ یا اینکه به وجود ولی حق یقین دارند و در باطن به او عرض ارادت میکنند و میدانند که آن حجت و خلیفه خدا از افعال قبیح و گناهان متنفر است، اما عملاً آن ارادت و دوستی باطنی را با افکار و اعمالشان، به صورت دشمنی با آن حضرت در میآورند.
- بنابراین، یقین به حقانیت ولایت خلیفه الهی و عدم انکار آن[۱۸۲]، یکی از عوامل اساسی برای تأثیر دیگر عوامل است که از طریق تفکر، تعقل، علم، معرفت و تدبر در آیات قرآن حکیم حاصل میشود؛ و هنگامی پایهدار، مستحکم و مثمر خواهد شد که با عمل صالح خالصانه به منَصّه ظهور برسد[۱۸۳].
۱۳. اصلاح خویش
- ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱۸۴].
- یکی از عوامل مهمّ بهرهمندی، اصلاح خویشتن از رذایل اخلاقی، و صفات و عادتهای ناپسند، و جبران بدیها و حقوق پایمال شده الهی و مردمی است که اگر نماز یا روزهای یا حجّ واجبی را ترک کرده، قضای آنها را انجام دهد و اگر مال دیگران را غصب کرده، به صاحبش برگرداند و اگر برخورد بدی با دیگری داشته، جبران کند و لازمه آن اصلاح، دقت و مراقبت در گفتار، اعمال و رفتار است که قبل از هر اقدامی، کمی تأمل کند و در صحت و گناه بودن آنها بیندیشد، اگر گناه بود، ترک کند و اگر نَه، اقدام کند.
- محققی درباره اهمیت آن مینویسد: "صلاح مطلق در انسان که شامل نَفْس و ذات خود، رأی، عقیده و عمل است، قدم اول و مرحله اول در سیر و سلوک به سوی کمال مطلق است؛ تا آن صلاح مطلق حاصل نشود، سلوک و خروج از عالَمِ حیوانیت (و داخل شدن در عالَمِ انسانیت) میسور نخواهد شد، بلکه با داشتن فساد درونی، سعی و تلاش به سوی کمال، سبب اختلال و فساد مضاعفی خواهد شد".
- روی آوردن افراد به سوی صلاح و اصلاح خویش، یکی از اهداف مهم و ویژگی ولایت خلافت خلفای الهی است تا افراد با اصلاح خود، بتوانند به بارگاه قرب الهی راه یابند. پس محال است کسی که خودش را اصلاح نکرده و در صدد آن نبوده، بتواند واقعاً تحت لوای ولایت حق باشد.
- اصلاح اعم از تزکیه است و شامل اصلاح خود و افراد جامعه میشود. تزکیه یک امر فردی است که عبارت از خود پیراستایی از رذایل اخلاقی و اتصاف به فضایل اخلاقی است. انسانهایی که خُلق و خوی قرآنی دارند، اشتغال به تهذیب نَفْس را صالحترین کارها میدانند.
- امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: "صَرفِ عمر در تهذیب نَفْس، صالحترین کارها است"[۱۸۵]؛
- البته این بدان معنا نیست که انسان از هر کاری دست بردارد و به تهذیب نَفْس بپردازد، بلکه باید در هر کاری به فکر نزاهت و تهذیب روح باشد و آنچه شرع تعیین تکلیف کرده است، عمل نماید و اصولاً بیکاری مایه وهن است. انسان بیکار، ناچار است کلّ بر دیگران باشد و همین، سبب فرومایگی روح است و روح فرومایه هرگز مهذّب نخواهد شد؛ چون هنگامی که در سیاست درون وامانده، در نبرد داخلی نیز درمانده است.
- اصلاح خود یعنی جهاد اکبر، چرا جهاد اکبر؟! چون جنگی است نابرابر؛ زیرا قبل از آمدن نیروهای خودی به میدان، نیروهای دشمن به میدان آمده و صحنهها را گرفته و سنگربندی کردهاند و مبارز، طلب میکنند. افراد عقل، علم و سلسله دستورهای دینی دارند که نیروهای خودی است، در مقابل شهوت، غضب، جهل، غفلت و هوای نفس نامشروع، نیروهای بیگانه است؛ قبل از اینکه عاقل شوند و چیزی یاد بگیرند، شهوت و غضب و... آمدهاند، صحنه را پر کردهاند و این همان جنگ نابرابر در میدان جهاد اکبر است.
- در اهمیت اصلاح نَفْس، روایتی نقل شده است: "ابوذر از رسول گرامی(ص) پرسید: آیا مطلبی در قرآن یافت میشود که در کتابهای انبیای گذشته نیز آمده باشد؟! آن حضرت فرمود: بله. مطلبی در سوره اعلی آمده که در صُحُف پیامبران گذشته نیز بوده و آن عبارت از اهمیت و فضلیت خودسازی، تهذیب و تزکیه روح است که جزو برترین و برجستهترین مسائل انسانی محسوب میشود".
- ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى * بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى * إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأُولَى * صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى﴾[۱۸۶][۱۸۷].
- مفسری درباره ﴿أَفْلَحَ﴾ میگوید: "به کشاورز فلاّح میگویند، زیرا کند وکاو میکند تا بذر را از پوسیدگی رهایی بخشد و با آبیاری کردن، آن را شکوفا سازد. بنابراین، مُفلِح واقعی کسی است که مزرعه دل را کندوکاو کنَد و بذر توحید و فطرت را در آن شکوفا سازد و با آبیاری (که همان اصلاح، تزکیه و تعلیم است)، آن را به ثمر برساند”[۱۸۸].
- پس کسی که تزکیه و اصلاح نفس کند، در واقع دانه میوه جانش را به ثمر رسانده و رستگار شده است و کسی که به سوی فجور، بدیها و هواهای نفس نامشروع برود، در واقع میوه جانش را در میان منجلاب زشتیها و گناهان دفن کرده و سبب فساد، شکوفا نشدن و ثمر ندادن آن شده است.
- قرآن مجید مسأله متخلق به اخلاق الهی شدن را جزو اهداف اصیل خلافت خلفای الهی میشمارد و زندگی انسانها را در سایه اخلاق انسانی، زندگی سعادتمند میشمرد و انسانی را که متخلق به اخلاق الهی نیست، خسران دیده و سرمایه باخته میداند.
- اصلاح خویش دارای آثار مهمّی است از جمله این که اگر مرگ کسی در حال اصلاح خویش، فرا رسد و نتواند آن را به کمال برساند، دارای اجر شهید خواهد بود: «قَالَ رَسُولُ الله(ص): مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً»[۱۸۹] و مراد از حب و دوست داشتن، همان تبعیت از دستورهای الهی آنان است و یکی از آنها، اصلاح خویشتن است[۱۹۰].[۱۹۱]
۱۴. توکّل
- ﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾[۱۹۲].
- توکل، عبارت از "اظهار عجز و اعتماد به غیر است و توکل بر خدا، واگذار کردن کار به خدا و اطمینان به تدبیر اوست"[۱۹۳]؛ اما اصل توکل که مورد غفلت واقع شده، این است که هر مسلمانی طبق موازین و وظیفه شرعی، اقدام به عملی مادّی یا معنوی کند و توان ادامه دادن آن و به ثمر و نتیجه رسیدن آن را به خدای متعال واگذارد و از آن حالت اتکای به خدای قادر متعال نیز هنگام عمل، غافل نباشد؛ بر خلاف تصور غلط عده کثیری که برای بر طرف کردن مشکلی یا از انجام دادن عملی، پرهیز میکنند و به اصطلاح خودشان بر خدای متعال واگذار و بر او توکل کردهاند.
- در آیه شریفه حضرت موسی(ع) قومش را امر به توکل میکند و آن را معلّق بر ایمان مینماید: ﴿إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ﴾؛
- اگر به خدای سبحان ایمان دارید! ایمان به چه چیز؟ اینکه خدای متعال مربّی کلّ عالَم است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۹۴] و رشد و نمو افراد به دست اوست ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۹۵] و اینکه تمام امور و احکام در اختیار اوست ﴿وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۱۹۶] و معبودی جز او نیست و معبودی که باید اطاعت شود، فقط اوست ﴿كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ﴾[۱۹۷] و اینکه علم خدای متعال بر همه چیز احاطه دارد و نور وجودی او بر همه چیز میتابد ﴿قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾[۱۹۸] و اینکه رحمت او شامل همه موجودات عالَم میشود و او رحمان علیالاطلاق است ﴿قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱۹۹] و اینکه هدایت و راهنمایی به راه حق، از طرف خدای متعال تعیین و توسط پیامبران او تبیین و به مردم ابلاغ میشود ﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۲۰۰] و اینکه خدای سبحان دارای عزت و حکمت است ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۲۰۱] و به هر کس اراده او تعلق گیرد، اعطا میکند و اینکه او حی مطلق است و حدّ و نهایتی برای حیات و نور وجودی او نیست ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا﴾[۲۰۲] و اینکه او، خالق همه چیز و پدیدآورنده همه عوالم است ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾ [۲۰۳] و اینکه همه چیز، چه در آسمانها و چه در زمین مال او است و مالک حقیقی اوست ﴿إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾[۲۰۴] و نتیجه اینکه: هر کس بر خدای متعال با آن وصفهای کلی و بیان ناقص نویسنده، توکل کند، خدای مهربان، او را در کارهایش کفایت میکند و انشاءالله به مقصد مطلوب میرساند.
- بنا بر این، توکل با سعی و تلاش هیچ منافاتی ندارد، بلکه مکمل آن است و باید همراه با توکل و استعانت از خدای قادر متعال، اقدام عملی کرد و اسباب ظاهری را فراهم ساخت، اما اسباب باطنی و غیر ظاهر را با توکل حل کرد که آن توکل، موجب قوّت و اطمینان به نتیجه میشود.
- خدای سبحان طبق وعدهای که داده، متکفل امور فرد متوکل خواهد بود: ﴿وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ﴾[۲۰۵].[۲۰۶]
۱۵. خشوع
- ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾[۲۰۷].
- خشوع به معنای داشتن حالت فروتنی، تواضع، افتادگی و قبول حقانیت هر حقی و پایبندی عملی به آن است. بنابراین، خشوع عبارت از داشتن حالت قلبی خاصی است و آثار وجودی آن، عبارت از حالتی است که با نرمی صدا، افتادگی، قبول و رعایت آن در عمل ظاهر میشود و در مقابل آن، داشتن صدای بلند و چشم خیره که حاکی از داشتن تکبر، عُجب و خودخواهی است[۲۰۸]. پس، خشوع از جهتی مقدّم بر دیگر شرایط بهرهمندی است و آن داشتن تواضع و خشوع و قبول حقانیت هر حقی از جمله ولایت حق است. و از جهتی دیگر مؤخر و ملازمت توأمگونه با سایر شرایط بهرهمندی از ولایت حقه خلیفه الهی دارد که موجب تأثیرگذاری دیگر شرایط همچون: نماز، تعقل، تفکر، علم و یقین میشود[۲۰۹].
۱۶. صبر و استقامت
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا﴾[۲۱۰]؛
- ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ﴾[۲۱۱].
- کلمه "صبر" ضدّ جَزَع و بیتابی است و عبارت از ثَبات، آرامش نَفْس در سختیها، بلاها، مصایب و پایداری و مقاومت در برابر آنها است، به طوری که از گشادگی خاطر و آرامشی که پیش از آن حوادث داشت، بیرون نرود و زبان خود را از شکایت و اعضای خویش را از حرکات نابهنجار نگه دارد. و صبر همچنان که قبلاً مطرح شد، با لحاظ موارد، سه قِسم میشود:
- حبس نفس از جًزع و بیتابی در برابر مشکلات و حوادث توأم با داشتن آرامش؛
- حفظ نَفْس از ارتکاب گناه؛
- خوداری از سستی در انجام وظایف دینی فردی و اجتماعی.
- بنابراین، صبر عبارت از تحمل سختیها اعم از مصیبتها یا سختیهای انجام اعمال دینی یا سختیهای فشار روانی در برابر کشش و جذابیت ظاهری گناهان است. تدوام بر تحمل سختیهای دینداری، به استقامت تعبیر میشود و از باب استفعال است که دلالت بر طلب قیام و پایداری در امری اعم از امور ارادی، طبیعی یا عملی است. و طبق آیه شریفه، خداوند سبحان از افراد مؤمن طلب قیام، ایستادگی و پایداری در حفظ ایمان، اعتقادات دینی و پایبندی عملی به احکام اسلام تا لحظه مرگ را میکند.
- حقیقت صبر و استقامت، عبارت از تحمل و شکیبایی و گذشت است، که هر کس سعه وجودیاش و مقدار تحمل او در برابر سختیها و مشکلات زیاد باشد، استعداد و قوّت روحش به سوی کمال سرعت میگیرد و به راحتی به کمالات روحی و معنوی، نایل میشود. اهمیت و جایگاه مهمّ صبر، همچون جایگاه حیاتی سر انسان به بدنش است که با نبودِ سر، بدن از فعالیت و تحرک ارادی باز میماند: «عَنْ أَبِي عَبْدِ الله(ع) قَالَ: الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِيمَانُ»[۲۱۲].
- بنابراین، باید صبر و پایداری داشت تا بتوان به سرمنزل مقصود و ایمان حقیقی رسید. صبر و استقامت، اگر به آسانی باشد، صبر حقیقی است و الّا اگر با احساس رنج و سختی و ضیق صدر باشد، صبر مجازی است و راه اصلی درمان آن، طبق آیات شریفه، تقوای الهی، احسان، انفاق، تصدیق و ایمان حقیقی خواهد بود:
- ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى﴾[۲۱۳]؛
- ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا﴾[۲۱۴]، وقتی صبر و استقامت آسان شد، و به صورت ملکه راسخ و ثابت درآمد، موجب وصول به مقام رضا میشود و استقامت و پایداری بر رضا، موجب رسیدن به مقام محبت میگردد[۲۱۵].
مقدمه
- آیات کریمه ای که مشتقات واژه اتّباع در آنها به کار رفته بر وجوب اتّباع از اوامر و نواهی خداوند دلالت دارند - یعنی دستورات و فرمانهایی که به وسیله رهبران الهی برای مردم تبیین و ابلاغ شده است - و نیز بر وجوب اتّباع و پیروی از رهبران الهی دلالت دارند. این آیات بر چند دسته اند:
دسته اول
- آیاتی که با مضمون وجوب اتّباع از امر خدا و رهبران الهی و ممنوعیت اتّباع از امر جباران و رهبران مستکبر و طغیانگر وارد شدهاند، نظیر:
- آیه اول:
- ﴿اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾[۲۱۶]. در این آیه - همانگونه که روشن است - ابتدا امر به تبعیت از قرآن کریم آمده و سپس از تبعیت حاکمان و رهبران غیر الهی نهی شده است.
- آیه دوم:
- ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ * وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ * ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۱۷].
- فیروزآبادی در القاموس در شرح معنای ﴿شَرِيعَةٍ﴾ - که در آیه پیشین آمده - می گوید: شریعت یعنی قانونی که خداوند برای بندگانش مقرر فرموده و مذهب ظاهر و مستقیم و راست[۲۱۸].
- و راغب اصفهانی در المفردات در شرح معنای ﴿شَرَعَ﴾ می گوید: "شَرْع یعنی راه روشن؛ گفته میشود: شَرَعْتُ له طریقا. و الشَّرْعُ: مصدر بوده سپس نامی برای راه راست و روشن قرار داده شد و به آن گفتند: شِرع، شَرع و شریعت، و به عنوان استعاره در طریقت و راه و رسم الهی به کار برده میشود. ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا﴾[۲۱۹][۲۲۰].
- بنابراین، معنای این جمله در آیه کریمه فوق: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا﴾ این است که: پس از قانون و شریعتی که برای فرمانروایی و حکومت بر بنیاسرائیل نازل کردیم: ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾[۲۲۱]، قانون فرمانروایی و شریعتی بر تو - نبی اکرم محمد مصطفی(ص) - فرو فرستادیم و تو را قیم و مسئول آن قرار دادیم: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾[۲۲۲] اکنون به تو دستور تبعیت و پیروی از این قانون و شریعت می دهیم: ﴿فَاتَّبِعْهَا﴾ و اینکه از هوای نفس جاهلان و بیدانشان پیروی نکن: ﴿وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾. این بخش از آیه به طور ضمنی حاکمیت حاکمان غیر الهی را حاکمیتی مبتنی بر جهل و هوای نفس که نقطه مقابل علم و عدالت است، معرفی می کند: ﴿وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۲۳].
- اینکه مقصود از ﴿شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾ قانون فرمانروایی است، بسیار روشن است و قرائن دال بر آن متعدد است:
- قرینه اول: کلمه ﴿الْأَمْرِ﴾ در ﴿مِنَ الْأَمْرِ﴾ به معنای فرمان است؛ بنابراین، شریعتی که بر رسول اکرم(ص) فرو فرستاده شده شریعت فرمانروایی است.
- قرینه دوم: اینکه این شریعت در پی شریعت موسی(ع) آمده که بر بنیاسرائیل فرو فرستاده شده است و از آنجا که شریعت موسی(ع) بنابر آنچه در همین آیات آمده: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[۲۲۴] و نیز ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾[۲۲۵] فرمان و دستور حکومت و اداره شئون مردم بوده، بنابراین، شریعت محمد(ص) نیز که در پی آن شریعت آمده برای همین منظور - یعنی حکومت و اداره شئون مردم - فرستاده شده است.
- قرینه سوم: واژه شریعت به معنای راه زندگی است و راه زندگی همان قانون فرمانروایی و حکومت بر جامعه است؛ زیرا هر قانونی که به وسیله حکومتی اجرا می شود، راه زندگی مردم را ترسیم می کند و در حقیقت قانون هر جامعه ای راه و آیین زندگی مردم آن جامعه است.
- بنابراین، آیات فوق به روشنی دلالت بر این دارند که تنها قانون و فرمانی شایسته حکمرانی بر جامعه بشر است و استحقاق پیروی و عمل دارد که شریعت و قانون حکومت الهی باشد و هیچ قانون دیگری شایسته تبعیت و پیروی نیست؛ زیرا هر قانون دیگری مبتنی بر جهل و هوای نفس قانون گذارانی است که به سبب نادانی و هواپرستی، فاقد دو شرط اصلی حاکمیت مشروع، یعنی علم و عدالتند؛ همان که در آیه هشتاد و نهم از سوره یونس(ع) - خطاب به موسی(ع) و هارون - آمده است: ﴿فَاسْتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۲۶].
- آیه ذیل با مضامینی نظیر آیه فوق الذکر و با تفصیل و توضیح بیشتری بر حاکمیت منحصر به فرد خدا و انحصار حق حاکمیت و تشریع در ذات مقدس پروردگار دلالت دارد:
- آیه سوم:
- ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ * وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ * فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾[۲۲۷].
- خلاصه مطالبی که از این آیات استفاده می شود، عبارت است از:
- خدای متعال در طول تاریخ بشر از دوره نوح(ع) تاکنون همواره قانون و شریعتی برای زندگی سالم و سعادتمند بشر نازل کرده و پیامبرانی را برای عمل به این قانون و شریعت و رهبری مردم بر اساس آن فرستاده است.
- در آیه آخر از آیات فوق چهار دستور از سوی خداوند به رسول خدا(ص) صادر شده است:
- ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ﴾. بدین راه و قانون و شریعتی که خداوند بر تو فرستاده است، مردم را فرا بخوان، این فراخوانی همان است که در آیه دیگری به آن اشاره شده است: ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾[۲۲۸].
- ﴿وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ﴾. راه راست پیشه گیر - که همان راه و شریعت خداست - آنچنان که بدان مأمور گشتی با این مأموریت رسول خدا(ص)، نه تنها خود مأموریت راست رفتاری و راست زیستن یافته، بلکه مأموریت راست زیستی و درست کرداری دیگران نیز به او محوّل گردیده است؛ آنچنان که در سوره هود به آن تصریح شده است: ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾[۲۲۹]. در این آیه تکلیف به استقامت یا راستزیستی، با به کارگیری واژگان صریح در شخصیت جمعی رسول خدا(ص) - که همان رسالت الهی اجتماعی اوست - صورت گرفته است، لکن در آیه قبل (آیه پانزدهم سوره شوری) زبان خطاب به شخص رسول الله(ص) است. ﴿اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ﴾. رهبران جامعهها نماد شخصیت جمعی جوامع خویش اند، لهذا امر و دستوری که در اینجا به رسول خدا(ص) صادر شده ﴿اسْتَقِمْ﴾ در عین آنکه دستوری است به رسول خدا(ص)، دستوری است به همه پیروان، تا با پیروی از ایشان راه استقامت و راستزیستی و درستبودن را پیشه کنند. بنابراین، دستور ﴿اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ﴾ با دستور ﴿اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ﴾ یک دستوراند، لکن دستور نخست، اجمال دستور دوم و دستور دوم تفصیل دستور اول است.
- ﴿وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾. این دستور دلالت بر آن دارد که هر راه و مسلک و آیینی به جز راه مستقیم الهی که همان قانون خداست، مبتنی بر هوای نفس قانونگذاران مدّعی حاکمیت و فرمانروایی است و رسول خدا(ص) و پیروان او مجاز نیستند از دستور حاکمان غیر الهی که برخاسته از هوای نفس آنهاست، پیروی کنند؛ همانگونه که خداوند در خطاب به موسی(ع) و هارون میفرماید: ﴿فَاسْتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۳۰].
- ﴿قُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾. خدای متعال در این آیه خطاب به رسول خدا(ص) او را به معرفی خود به مردم، دستور می دهد و به او فرمان می دهد که خود را در میان مردم اینگونه بشناسان: "به آنچه از سوی خدا برای مردم فرستاده شده ایمان آورده ام و مأموریت من عمل به عدالت در میان شماست".
- نتیجه اینکه از این آیات چنین استفاده می شود: شریعت خدا و قانون او تنها شریعت و قانونی است که راه راست زندگی را به مردم می آموزد و عدالت و راستی و درستی را در جامعه بشر تحقق می بخشد و مأموریت رسول خدا(ص) برپایی حکومت عدل بر مبنای قوانین الهی است و این فرمانروایی تنها فرمانروایی مشروع و مبتنی بر عدل و دانایی است.
- اینکه در این آیه مأموریت رسول خدا(ص) "اقامه عدل" در بین مردم معرفی شده با اینکه در آیه دیگری مأموریت رسول خدا(ص) منحصراً عبادت مخلصانه خدا و اسلام معرفی شده است: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾[۲۳۱].
- دلالت بر این دارد که از دیدگاه قرآن "عبادت مخلصانه خدا" و "اسلام" و "عدل" عین یکدیگرند و اسلام همان عدل است و عدل همان عبادت مخلصانه خداست، آیات ذیل شاهد دیگری بر این مدعایاند:
- ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾[۲۳۲].
- ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ * وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ﴾[۲۳۳].
- ﴿قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِنْ رَبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۲۳۴].
- ﴿هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۲۳۵].
- اگر بر این آیات آیه ﴿وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ﴾ را نیز بیافزاییم این نتیجه به دست می آید که در قرآن کریم، "اسلام"، "عبادت مخلصانه خدا"، "عدل کامل و مطلق" و "استقامت" همگی به یک معنایند و مأموریت رسول خدا(ص) یک مأموریت است که همان اقامه عدل و امر به عدل: ﴿وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾ و اسلام نخستین و رهبری قافله مسلمین: ﴿أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾[۲۳۶] و عبادت مخلصانه خدا: ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ﴾ و رهبری قافله عابدان یکتاپرست: ﴿فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ﴾[۲۳۷] و استقامت خود و پیروان یا به تعبیری دیگر راهبری رهروان استقامت پیشه است: ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ﴾[۲۳۸].
دسته دوم
- آیاتی که بر تلازم بین محبت خدا و اتّباع از خدا و رسول از یک سو، و بین محبت خدا و بیزاری و ترک پیروی از فرمانروایان غیر الهی از سوی دیگر دلالت دارند، نظیر:
- ۱. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۲۳۹].
- در این آیه به چند اصل اساسی در جهانبینی سیاسی اسلام اشاره شده است. از جمله اینکه نتیجه و لازم غیر قابل انفکاک عشق و محبت نسبت به خدا تبعیت از رسول الله(ص) است. بنابراین، عدم تبعیت از رسول خدا کاشف از عدم محبّت نسبت به ذات اقدس حق است. به این اصل مهم در جای دیگری از قرآن کریم نیز اشاره شده است.
- ۲. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ * يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۲۴۰].
- در این آیات، رابطه محبت خدا و تبعیت از آیات او از یکسو و رابطه محبّت مستکبران با تبعیت آنان از سوی دیگر مطرح گردیده است. همچنین رابطه دشمنی و خصومت با شیطان، با نفی تبعیت از او تبیین گردیده است.
- براساس این مطالب، تبعیت و پیروی از خدا و رسول، نتیجه حتمی محبّت خداست و تبعیت و پیروی از رهبران مستکبر و شیطانی نیز نتیجه محبت آنان است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ﴾.
- و دوری از شیطان و رهبران شیطانی و عدم پیروی از آنان نیز نتیجه نفرت و تبرّی از آنهاست ﴿وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾. در صورت دشمنی با شیطان است که می توان از تبعیت او و دنبالهروی گامهای گمراه او رهایی یافت.
- بدین ترتیب نقش مهم تولّی و تبرّی را در نظام سیاسی اسلام می توان دریافت؛ زیرا براساس آیاتی که گذشت، بنیاد فرمانبری و فرمانروایی در نظام سیاسی اسلام بر محبّت و عشق نسبت به خداوند و رهبران الهی و نفرت از شیطان و رهبران شیطانی استوار است.
- از آیات گذشته در همین رابطه چند مطلب دیگر نیز استفاده می شود:
- ۱. شرط محبوبیت نزد خدا تبعیت از رسول اکرم(ص) است: ﴿فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾.
- بنابراین، آنها که در پی جلب رضا و محبت خداوند هستند، باید از رسول خدا(ص) تبعیت و پیروی کنند؛ زیرا به جز تبعیت و پیروی از رسول خدا(ص) راهی به سوی رضای خدا و محبوب بودن نزد او و مغفرت او وجود ندارد.
- کلینی در اصول کافی به سند صحیح روایتی را از امام صادق(ع) نقل کرده است که امام فرمود: "آن کس که دوست دارد بداند خدا او را دوست دارد به طاعت ما عمل کند و از ما پیروی کند، آیا فرموده خدای عزوجل را به پیامبرش(ص) نشنیده است: "بگو: اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید خدا شما را دوست خواهد داشت، و گناه شما را خواهد بخشید" به خدا سوگند کسی مطیع خدا نخواهد شد مگر آنکه خداوند پیروی از ما را بخشی از اطاعتش مقرر کرده باشد، نه به خدا سوگند، هیچ بندهای از ما پیروی نمیکند مگر آنکه خداوند او را دوست بدارد"[۲۴۱].
- ۲. إعراض از اطاعت خدا و رسول کفر است و نفرت خدا را در پی دارد: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۲۴۲].
- ۳. ایمان با محبت خدا و رسول، بلکه با اشدیت محبت خدا و رسول از هر محبت دیگری تلازم دارد ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ﴾ این مطلب در آیات دیگری از قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است؛ نظیر: ﴿قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾[۲۴۳].
- بخاری محدث معروف اهل سنت در کتاب خود روایت کرده است: احمد بن حنبل در کتاب خود از عبدالله بن هشام روایت کرده است: همراه با پیامبر بودیم درحالیکه دست عمر را گرفته بود. عمر به ایشان گفت: ای رسول خدا همانا تو نزد من از همه چیز جز نفس خودم محبوبتری. پس پیامبر(ص) فرمود: نه، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، مگر آنکه از نفس خودت نزد تو محبوبتر باشم... تا آخر روایت.[۲۴۴].
- همین روایت را احمد بن حنبل در مسند نقل کرده است: "ایمان نیاورد از شما کسی تا آنکه من از خود او نزد او محبوبتر باشم"[۲۴۵].
- همچنین بخاری در کتاب خود روایت کرده است: "ایمان نیاورد از شما کسی تا آنکه من نزد او از پدر و فرزندش و از همه مردم نزد او محبوبتر باشم"[۲۴۶].
- ۴. مقصود از تبعیت رسول خدا(ص) اطاعت از فرمان خدا و رسول است؛ چنانکه در آیه بعد از آیه ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ...﴾ می فرماید: ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾.
- ضمناً از مجموع این آیات استفاده می شود آنان که خداوند محبت و مودّتشان را واجب کرده است، اطاعت آنان واجب است و لازمه وجوب محبت و مودّت آنان، وجوب اطاعت آنان است.
- توضیح اینکه: آیه کریمه ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۲۴۷] متضمن دو مقدمه پنهان است:
- مقدمه اول: "هر آنکه محبوبی دارد از او تبعیت و پیروی میکند"[۲۴۸].
- مقدمه دوم: "آنکس که پیرو خداست پیرو رسول اوست"[۲۴۹]
- نتیجه این دو مقدمه مضمره همان است که در آیه کریمه آمده است که: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي...﴾.
- توضیح قضیّه شرطیّه ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي﴾ چنین است: إن لم تتبعوني فانكم لا تحبون الله، "اگر از من تبعیت نکنید پس خدا را دوست ندارید" صدق این قضیّه شرطیّه با مدلول مطابقی و مفهومش متوقف بر تلازم بین مقدم و تالی در جمله ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي﴾ است و تلازم بین مقدم و تالی در این قضیه بر آن دو مقدمه مذکور در فوق متوقف است؛ زیرا بدون صدق دو مقدمه مذکور تلازم بین مقدم و تالی در آن جمله تحقق نخواهد یافت.
- بنابراین، آیه کریمه ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي...﴾ به دلالت التزامی بر قضیه "کل محبّ لمحبوب متّبع له" دلالت می کند که چنین نتیجه می دهد هر کس که محبتش از سوی خدا واجب باشد، اتّباع او نیز که به معنای پیروی و اطاعت از اوست، واجب است. بر این اساس، وجوب محبّت و مودّت قربای رسول الله(ص) به طور مطلق که در آیه کریمه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ بیان شده است، بر وجوب اطاعت و پیروی از آنان دلالت دارد.
- و با توجه به اینکه در قرآن کریم به مقتضای آیه کریمه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ تنها کسی که بعد از خدا و رسول اطاعتش به طور مطلق واجب شده اولو الامر است. بنابراین و با توجه به وجوب اطاعت قربای رسول خدا(ص) به موجب آیه وجوب مودّت، معلوم می شود مصداق "اولو الامر"ی که اطاعتش واجب است، قربای رسول الله(ص) می باشند[۲۵۰].
دسته سوم
- آیاتی که بر دوران امر بین اتّباع و اطاعت از خدا و رسول از یکسو و اتّباع و اطاعت از هوای نفس از سوی دیگر دلالت دارند.
- از آیات کریمه قرآن چنین استفاده می شود که به جز خدا و آنها که اتّباعشان و پیروی از ایشان اتّباع و پیروی از خداست - چون خداوند دستور به اتّباع آنها صادر فرموده است - هر متبوع دیگری فرمانش، فرمان هوای نفس و اتّباع از او، اتّباع از هوای نفس است.
- و از آنجا که متبوع بودن، یعنی مطاع بودن و اتّباع به معنای اطاعت کامل است و اطاعت، حقیقت عبادت است، چنانکه سابقاً توضیح دادیم، لهذا برگزیدن هر متبوعی جز خداوند متعال و آن کس که پیروی از او به دستور خداوند پیروی از خداوند است، به معنای پرستش خدایی غیر خداوند متعال است.
- این مطالب را می توان به روشنی در آیات کریمه ذیل ملاحظه کرد: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ * وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ * أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۲۵۱].
- از این آیات کریمه - در رابطه با موضوع مورد بحث - مطالب زیر استفاده می شود:
- مطلب اول: میان حکم به ما انزل الله علی رسوله و اتّباع هوی قضیه منفصله حقیقیه مانعةالجمع و الخلو برقرار است. حکم به ما انزل الله علی رسوله ملازم با نفی اتّباع هوی است و اتّباع هوی نیز با نفی حکم به ما انزل الله ملازمت دارد و نفی اتّباع هوی راهی به جز اتّباع ما انزل الله ندارد و هر انحرافی از ما انزل الله مصداق اتّباع هوای نفس است: ﴿فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ﴾[۲۵۲]، ﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ...﴾[۲۵۳].
- این قضیه منفصله مانعه الجمع و الخلو در بسیاری از آیات کریمه قرآن بیان شده و مورد تأکید قرار گرفته است. نظیر:
- ﴿فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ﴾[۲۵۴].
- ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۵۵].
- ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾[۲۵۶].
- ﴿قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ * قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[۲۵۷].
- ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾[۲۵۸].
- در قرآن کریم اطاعت و تبعیت از هوای نفس، عبادت هوای نفس به شمار آمده و از آن به "إله خود قراردادن هوای نفس" تعبیر شده است.
- تعبیر به "إله قرار دادن هوای نفس" چنانکه در آیه اخیر آمده، به معنای تبعیت و اطاعت از هوای نفس است و مؤید دیگری است بر آنچه کراراً توضیح داده و مورد تأکید قرار دادیم که در قرآن کریم عبادت به معنای اطاعت و تبعیت خاضعانه است و از آنجا که "إله" به معنای معبود است، لهذا پیروی از هوای نفس در برابر اطاعت اوامر خدا و رسول، عبادت و پرستش هوای نفس و إله قلمداد نمودن و به الوهیتپذیرفتن خواسته و هوای نفس است.
- همین مضمون در آیه دیگری نیز آمده است: ﴿أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا﴾[۲۵۹].
- در هر صورت، این مجموعه آیات و آیات دیگر آشکارا دلالت بر این حقیقت دارند که میان پیروی از هوای نفس و پیروی از خدا و رسول، تلازم عکسی وجود دارد؛ به گونه ای که اطاعت از خدا و رسول با نفی تبعیت از هوای نفس و تبعیت از هوای نفس با نفی اطاعت از خدا و رسول تلازم دارد.
- از این تلازم، این مطلب نتیجه گرفته می شود که در برابر بشر بیش از دو راه وجود ندارد: یا آنکه در زندگی خود از اوامر خدا و رسول پیروی کند و حاکمیت و قانون و فرمانروایی خدا و رسول را بپذیرد، یا آنکه راه هوای نفس را در پیش گیرد و با پیروی از هوای نفس قدم در بیراهه و گمراهی گذاشته و زندگی و هستی خود را تباه نموده و شقاوتمندی سرنوشت خود را رقم زند.
- مطلب دوم: تبعیت و پیروی از لوازم لاینفک پذیرش حاکمیت است، بلکه اساساً پذیرش حاکمیت هر حاکمی معنایی جز پیروی و تبعیت از او ندارد؛ زیرا پیروی و تبعیت به معنای گردن نهادن به امر و فرمان متبوع است و پذیرش حاکمیت هر حاکمی به معنای گردن نهادن به امر و فرمان اوست.
- مؤید این مطلب، آیات شریفه سوره یونس است. آنجا که خدای متعال در راستای نقل داستان موسی(ع) و فرعون می فرماید: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ * يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[۲۶۰].
- در این آیات، از تبعیت از فرعون، به صراحت به تبعیت از امر او تعبیر و اعلام شده که نتیجه پذیرش رهبری و حاکمیت او در روز قیامت، گرفتار آمدن به سرنوشت سیاه و شقاوتمندانه ای است که فرعون بدان گرفتار خواهد شد.
- تطبیق تبعیت بر اطاعت امر در آیات دیگری از قرآن کریم نیز آمده است. نظیر: ﴿فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۶۱].
- در آیه فوق تقابل میان ﴿مَنْ تَبِعَنِي﴾ و ﴿مَنْ عَصَانِي﴾ قرینه روشنی است بر اینکه مراد از "تبعیت"اطاعت امر است.
- ﴿وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾[۲۶۲].
- ﴿إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ * فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾[۲۶۳].
- در این آیات؛ همانگونه که ملاحظه می شود، جمله ﴿سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ﴾ با جمله ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ﴾ تبیین شده که شاهد دیگری بر انطباق "اتّباع" بر "اطاعت امر" در کاربری های قرآن کریم است.
- ﴿وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي﴾[۲۶۴].
- در هر صورت، آنچه مسلّم است، این است که اطاعت امر، بارزترین مصداق اتّباع است، بلکه هر جا اتّباع مضاف به شخص یا جهتی شود یا مضاف به "امر" شود، به معنای اطاعت امر متبوع و گردن نهادن به فرمان اوست.
- مطلب سوم: بنابر آنچه گفته شد، نفی مشروعیت تبعیت از غیر خداوند و تعبیر از آن به تبعیت از هوای نفس و امر به تبعیت از خداوند و آیات و رسل او به معنای حصر مشروعیت بالذات و الأصاله حاکمیت و مطاعیت و متبوعیت در ذات اقدس حق تعالی است و اینکه تبعیت و اطاعت - و در نتیجه حاکمیت هیچ متبوع و مطاعی - مشروع نیست، مگر آنکه از سوی خداوند دستور به تبعیت و اطاعت از او صادر شده باشد تا تبعیت و اطاعت از او تبعیت از امر خداوند و اطاعت از فرمان او باشد[۲۶۵].
پیروی در قرآن
- تبعیّت و مشتقات آن ۱۷۴ بار در قرآن کریم[۲۶۶] به کار رفته است و بیشتر بر دنبالهروی معنوی[۲۶۷] مانند اقتدا، امتثال، فرمانبرداری و اطاعت از امر[۲۶۸] در رفتار، گفتار، اعمال و حرکات و حتی فکر و اندیشه[۲۶۹] و در مواردی هم بر دنبالهروی حسی مانند پیروی موسی(ع) از حضرت خضر برای بهرهمندی از علوم وی﴿قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا﴾[۲۷۰] اطلاق شده است.
- پیروی گاهی در مسیر هدایت و رشد بوده، موجب سعادت انسان میگردد و گاهی هم در جهت ضلالت و گمراهی واقع گشته، وی را به ورطه هلاک میکشاند، بر این اساس، مباحث تبعیّت در هر دو محور پیگیری میشود[۲۷۱].
پیروی در جهت هدایت و کمال
- قرآن کریم که کتاب هدایت است و انسان را به استوارترین طریقه راهنمایی میکند: ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾[۲۷۲]، در موارد بسیاری، از پیروی در جهت هدایت سخن گفته و مصادیق آن را مشخص ساخته است. مصادیق یاد شده عبارت است از[۲۷۳]:
پیروی از حق
- آیه شریفه ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ﴾[۲۷۴]، بیهوده بودن اعمال کافران، زدودن بدیهای مؤمنان و بهبود بخشیدن حال ایشان را که در آیه قبل ذکر شده بر اثر پیروی کافران از باطل و مؤمنان از حق دانسته و آن اشاره به این حقیقت است که ملاک اساسی در سعادت انسان، پیروی از حق و علت عمده شقاوت وی پیروی از باطل است، زیرا تنها حق به خداوند انتساب دارد و باطل به هیچ وجه به وی راهی ندارد [۲۷۵][۲۷۶].
پیروی از پیامبران
- پیامبران از آن جهت که فرستادگان خدا[۲۷۷] و هدایتشدگان و سالکان راه حق هستند و بدون هیچگونه چشمداشتی انسانها را هدایت میکنند شایسته پیرویاند: ﴿يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۲۷۸][۲۷۹]. حضرت یوسف(ع) خود را پیرو آیین پیامبرانی چون ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) -که منادی توحید بوده و از شرک دوری میجستند- معرفی کرده و با این پیروی شکر نعمت وجود آنان و آیینشان را به جا آورده است: ﴿وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ﴾[۲۸۰][۲۸۱] و خداوند به خاتم پیامبران، محمد بن عبدالله(ص) وحی کرده تا از آیین ابراهیم پیروی کند: ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۲۸۲] و به وی دستور میدهد تا دیگران را نیز به این پیروی فرا خواند: ﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ﴾[۲۸۳] و از پیامبر اسلام(ص) و مؤمنان به وی و نیز پیروان ابراهیم(ع) به عنوان نزدیکترین افراد به ابراهیم یاد میکند: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾[۲۸۴] و نیز بهترین افراد را از نظر دین کسانی میداند که در برابر خدا تسلیم و پیرو آیین ابراهیم باشند: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا﴾[۲۸۵].
- قرآن کریم در مورد هیئت اعزامی نصارای نجران که به انگیزه دوست داشتن خدا حضرت مسیح(ع) را تعظیم میکردند خطاب به پیامبر اسلام(ص) میگوید: به اینها بگو:
- اگر به درستی خداوند را دوست دارید، از من که مانند عیسی پیامبرم پیروی کنید: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي﴾[۲۸۶][۲۸۷]
- و همچنین فلاح و رستگاری اهل کتاب و نیز دیگران را در گرو پیروی از پیامبر اسلام و آیین وی که همان آیین یکتاپرستی و شرکستیزی ابراهیم است میداند: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۸۸][۲۸۹]، از اینرو پیامبر اسلام(ص) مأمور شده تا به همه انسانها بگوید ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم، پس به خدا و رسول و پیامبر وی ایمان آورده، از او پیروی کنید، باشد که هدایت یابید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[۲۹۰]
- و نیز به مشرکان بگوید این راه مستقیم و آیین استوار من است، از آن پیروی کنید و از دیگر راهها که زمینهساز تفرّق و انحراف از مسیر حق است پیروی نکنید: ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ﴾[۲۹۱]،
- چنانکه خود نیز مأمور است از شریعت خویش پیروی کند و از هوسهای ناآگاهان دوری جوید: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۹۲][۲۹۳]
- و به مشرکان گوشزد کند که او فقط از آنچه به وی وحی میشود پیروی میکند: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ﴾[۲۹۴]، ﴿قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي﴾[۲۹۵].
- پیروی از پیامبران، افزون بر آنچه ذکر شد آثار دیگری نیز دارد که عمده آنها عبارت است از:
- ملحق شدن به پیامبران: ﴿فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي﴾[۲۹۶]،
- بهرهمندی از عنایت ویژه آنان: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۹۷][۲۹۸]،
- علوّ و برتری بر کافران: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[۲۹۹]،
- غلبه و سلطه بر جباران و مستکبران: ﴿وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ﴾[۳۰۰]،
- دوری از ترس و اندوه: ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۳۰۱]،
- برخورداری از رأفت و رحمت: ﴿وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً﴾[۳۰۲]
- و نجات از گمراهی و شقاوت: ﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى﴾[۳۰۳][۳۰۴].
پیروی از قرآن
- از آنجا که قرآن کتاب هدایت است: ﴿هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[۳۰۵]، پیروی از آن از مهمترین مصداقهای پیروی در مسیر هدایت به شمار میآید، از اینرو خداوند متعال به مؤمنان دستور داده تا از قرآن پیروی کرده: ﴿وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ﴾[۳۰۶] و از پیروی دیگران بپرهیزند: ﴿اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾[۳۰۷].
- جمله ﴿اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ جملهای کنایی است، و مراد از آن، امر به دخول در تحت ولایت خدای سبحان است، زیرا در ادامه به جای آنکه بگوید: و لاتتبعوا غیر ما انزل الیکم میفرماید: ﴿وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾[۳۰۸] و در حقیقت بدین معناست که با پیروی از قرآن خود را در ولایت خداوند داخل کرده و با دوری کردن از تبعیّت دیگران خویش را از سلطه دیگران نجات دهید. به گفته برخی در آیه ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[۳۰۹]، پیروی از بهترینها پیروی از قرآن است[۳۱۰][۳۱۱].
پیروی از رضوان الهی
- قرآن کریم یکی از علامتهای مؤمنان را پیروی از رضوان الهی دانسته است: ﴿وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾[۳۱۲] و آن مراعات رضای الهی در رفتار و گفتار بر اساس آموزههای دین و شریعت حق[۳۱۳]، عمل به طاعات و دوری از معصیت[۳۱۴] و عمل به اموری است که موجب خشنودی خدا باشد[۳۱۵].
- بیشک کسی که رضوان الهی را پیروی میکند، با کسی که به خشمی از خدا دچار گردیده، جایگاهش جهنم است برابر نیست: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ﴾[۳۱۶]، زیرا خداوند پیروان رضوان الهی را به وسیله قرآن به راههای سلامت رهنمون میشود و آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون میبرد و به راهی راست هدایتشان میکند: ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳۱۷][۳۱۸]. در روایات از رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به عنوان پیروان رضوان الهی یاد شده است[۳۱۹][۳۲۰].
پیروی در جهت گمراهی
- این قسم از پیروی نیز دارای مصادیق و مواردی است که قرآن کریم از آنها سخن گفته است. عمده آن مصادیق عبارت است از[۳۲۱]:
پیروی از شیطان
- شیطان به عنوان دشمن فرزندان آدم سوگند یاد کرده تا آنها را گمراه سازد: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۳۲۲] و نیز جهت محقق ساختن هدف خود، از همه امکانات و راههای گوناگون استفاده میکند: ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾[۳۲۳] و بر پیروان خویش که از بندگی خدا سرباز زدهاند چیره میگردد: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۳۲۴]، از اینرو میتوان پیروی از شیطان را، مهمترین مصداق از مصادیق پیروی در مسیر ضلالت و گمراهی دانست، بر این اساس خداوند به مردم هشدار داده و آنان را از پیروی شیطان به عنوان دشمنی آشکار، برحذر داشته است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۳۲۵]؛ و نیز ﴿كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۳۲۶] و به مؤمنان درباره پیروی از شیطان میفرماید: او به کارهای زشت و ناپسند فرمان میدهد: ﴿وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾[۳۲۷] و به طور حتم خدا وعده داده که جهنم را از شیطان و پیروان او لبریز کند: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۳۲۸]؛ و نیز ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۳۲۹]؛ ﴿قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا﴾[۳۳۰][۳۳۱].
- از دعوت مؤمنان به تسلیم شدن بعد از ایمان در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾[۳۳۲] به دست میآید که مراد از پیروی از خطوات شیطان در این آیه پیروی در همه دعوتهای وی به باطل نیست، بلکه مراد پیروی در دعوتهایی است که با نام دین صورت میگیرد و شیطان در اینگونه موارد باطل را زینت داده، با پوشاندن لباس زیبای دین به آن، انسانها را بدان فرا میخواند[۳۳۳]، زیرا خطوات (گامها) فقط در راهی فرض میشود که مورد سلوک واقع شود، و هرگاه سالکِ آن طریق، مؤمنی باشد که در راه ایمان گام برمیدارد، معلوم میشود که آن راه، راه شیطانی در مسیر ایمان است[۳۳۴].
- خداوند در مورد پیروی از شیطان، به صرف هشدار کلی بسنده نکرده است، بلکه با یادآوری برخی از موارد عینی[۳۳۵]، بر روشنگری و هدایت خویش افزوده است؛ مثلاً در آیه ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۳۳۶] به پیامبر خویش دستور میدهد تا سرگذشت عبرتآموز بلعم باعورا را که بر اثر پیروی از شیطان از راه حق خارج شد و هلاک گردید، برای مردم تلاوت کند؛ باشد که آنان در سرگذشت وی اندیشیده، عبرت لازم را بگیرند[۳۳۷].
- خداوند در برخی از آیات گوشزد کرده که اگر فضل و رحمت الهی شامل حال مؤمنان نباشد همه آنها جز شماری اندک از شیطان پیروی خواهند کرد: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۳۳۸]، ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۳۳۹][۳۴۰].
پیروی از هواهای نفسانی
- قرآن کریم کسانی را که به جای بهرهگیری از هدایت الهی از هواهای نفسانی خویش پیروی میکنند گمراهترین افراد معرفی کرده است: ﴿فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ﴾[۳۴۱]، زیرا اینگونه افراد همواره در لذتهای مادّی و جسمانی غرق بوده، در نتیجه از سعادت معنوی و روحانی باز میمانند[۳۴۲].
- از نظر قرآن پیروی از هواها در بسیاری از موارد همراه با اعتقاد نداشتن به قیامت: ﴿إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾[۳۴۳]،
- غفلت از یاد خداوند: ﴿وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾[۳۴۴]،
- عدول از حق: ﴿فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا﴾[۳۴۵]،
- گمراهی از راه خدا: ﴿وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ...﴾[۳۴۶]،
- آرزوی انحراف افراد مؤمن از مسیر هدایت: ﴿وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا﴾[۳۴۷]،
- نیکو دیدن اعمال بد: ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾[۳۴۸]،
- طبع قلب: ﴿طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾[۳۴۹]،
- تکذیب آیات خدا: ﴿وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾[۳۵۰]،
- پاسخ ندادن به دعوت پیامبران: ﴿فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ﴾[۳۵۱]
- و ستمکاری: ﴿بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾[۳۵۲] است.
- خداوند، به پیامبر خویش دستور میدهد تا صریحاً به مشرکان بگوید من از هواهای شما پیروی نمیکنم: ﴿قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ﴾[۳۵۳] و به وی هشدار داده که اگر از هواهای آنان پیروی کند در زمره ستمکاران قرار خواهد گرفت: ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۳۵۴] و در برابر خدا سرور و یاوری نخواهد داشت: ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۳۵۵]؛ و نیز ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ﴾[۳۵۶]؛
- همچنین در مواردی متعدّد، او را از پیروی هواهای مشرکان باز میدارد: ﴿وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ﴾[۳۵۷]؛ ﴿وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ﴾[۳۵۸]؛ ﴿وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا﴾[۳۵۹]؛ ﴿وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾[۳۶۰].
- خود خداوند نیز درباره خویش میفرماید: بر فرض محال اگر حق از هواهای مشرکان پیروی کند آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند به فساد و نابودی کشانده میشوند: ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ...﴾[۳۶۱][۳۶۲][۳۶۳].
پیروی از جباران
- قرآن کریم راز گمراهی برخی از اقوام را پیروی آنان از جباران میداند؛ مثلاً درباره قوم عاد میگوید: آنان آیات خدا را انکار کرده، در برابر پیامبران عصیان ورزیدند و از راه و روش هر ستمگر دشمن حق پیروی کردند: ﴿وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾[۳۶۴] و بدین سبب از پیروی هود و آنچه او بدان فرا میخواند باز ماندند[۳۶۵] و همچنین درباره فرعونیان فرموده است: آنها از راه و رسم فرعون پیروی کردند: ﴿فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ﴾[۳۶۶]. مراد از لفظ ﴿أَمْر﴾ در آیه شریفه، گفتار و کردار یا سنت و طریقه فرعون است که خود او به آن پایبند بود و دیگران را نیز به پیروی از خویش مجبور میکرد[۳۶۷][۳۶۸].
پیروی از گمان و تخمین
- پیروی از گمان و تخمین در اموری که به سعادت و شقاوت انسان مربوط میشود از نظر قرآن ناپسند است[۳۶۹] و در این باره میفرماید: کسانی که برای خداوند شریک قائلاند جز از گمان و تخمین پیروی نمیکنند: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾[۳۷۰] و به پیامبر میگوید: اگر از اکثریت موجود در زمین اطاعت کنی آنها تو را از راه خدا بازداشته و گمراهت میکنند، زیرا آنها از چیزی جز ظن و تخمین پیروی نمیکنند: ﴿وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾[۳۷۱] و اکثریت مشرکان را پیرو ظن و گمان دانسته، بر این نکته تأکید میکند که گمان، آدمی را از حق کفایت نمیکند: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾[۳۷۲] و به پیامبر میفرماید: از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی نکن: ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[۳۷۳]. همراهی پیروی از گمان با پیروی از هواهای نفسانی در برخی آیات بر ارتباط این دو با یکدیگر دلالت میکند: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ﴾[۳۷۴][۳۷۵].
پیروی از متشابهات
- بر اساس آیه ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ﴾[۳۷۶]، قسمتی از آیات قرآن محکم و صریح و روشن است که اساس قرآن را تشکیل میدهد و قسمتی از آن متشابه است و به سبب بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر در نگاه نخستین احتمالهای مختلفی در آن میرود؛ ولی با توجه به آیات محکم معنای مراد از آنها روشن میشود[۳۷۷]؛ ولی بیماردلان کجاندیش آیات محکم قرآن را کنار گذاشته، یکسره به دنبال آیات متشابهاند تا فتنهانگیزی کرده، مردم را گمراه سازند: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ...﴾، بنابراین ریشه مذاهب فاسد که سبب اختلاف و ایجاد فرقههای اسلامی شده است، به پیروی از آیات متشابه و تأویل آنها به نحوی که مرضیّ خدا نیست باز میگردد[۳۷۸][۳۷۹].
پیروی کورکورانه
- علت سرپیچی برخی کافران از احکام الهی پیروی بیدلیل و کورکورانه از پیشینیان است: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا﴾[۳۸۰]؛ و نیز: ﴿بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[۳۸۱]. خداوند در این باره میفرماید: آیا اگر پدران آنها چیزی نفهمیده و هدایت نیافته باشند باز هم از آنها پیروی خواهند کرد: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۳۸۲].
- تقلید و پیروی از غیر اگر با علم به حقانیت پیرویشونده همراه باشد مانند پیروی از انبیا و تقلید از مجتهدان در احکام دین نه تنها مذموم نیست، بلکه از مصادیق پیروی از ما انزل الله است[۳۸۳]؛ ولی برخی از افراد، رهبران شایسته پیروی را رها کرده، دنبال گمراهان نیازمند هدایت میروند. قرآن کریم میفرماید: آیا کسی که به سوی حق رهبری میکند سزاوار پیروی است یا کسی که راه نمییابد، مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده! و چگونه داوری میکنید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۳۸۴] و خطاب به موسی و هارون(ع) میفرماید: در مسیر خویش ثابت قدم بمانید و راه کسانی را که نمیدانند پیروی نکنید: ﴿فَاسْتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳۸۵] و نیز نصیحت مؤمن آل فرعون را یادآور شده است: ای قوم من مرا پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم: ﴿وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[۳۸۶]. آنان که از پیروی راهنمایان صالح سرباز بزنند و از کسانی که صلاحیت پیروی شدن را ندارند تبعیت کنند، در قیامت که روز آشکار شدن حقایق است، پشیمان شده، بر کارهای ناپسند و زشت خویش حسرت میخورند و نیز از آتش جهنم رهایی نخواهند یافت: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾[۳۸۷][۳۸۸].
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۲، ص۱۳، «تبع».
- ↑ المصباح، ص۷۲، «تبع».
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم!» سوره فرقان، آیه ۲۷
- ↑ «و کاش آنگاه که آنان را بر آتش نگاه داشتهاند میدیدی که میگویند: ای کاش بازمان میگرداندند و آیات پروردگارمان را دروغ نمیشمردیم و از مؤمنان میشدیم» سوره انعام، آیه ۲۷
- ↑ «بدینگونه کیفر آنان برای کفری که ورزیدند و نشانهها و پیامبران مرا به ریشخند گرفتند دوزخ است * آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند باغهای بهشت (سرای) پذیرایی آنهاست» سوره کهف، آیه ۱۰۶-۱۰۷
- ↑ «روزی که چهرههای آنان در آتش گردانده شود میگویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم» سوره احزاب، آیه ۶۶.
- ↑ نهج البلاغة، رسائل، ش۴۵، ص۴۱۸.
- ↑ نهج البلاغة، رسائل، ش۴۵، ص۴۱۸.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۶۷-۱۶۸.
- ↑ «اینگونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن میگوید باشد که شما بیندیشید در (کار) این جهان و جهان واپسین» سوره بقره، آیه ۲۱۹-۲۲۰.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۸۳، ح۱۲۶۸۹-۲.
- ↑ «که او اندیشید و سنجید و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟» سوره مدثر، آیه ۱۸-۱۹.
- ↑ «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ «و در پیاپی آمدن شب و روز و در بارانی که خداوند از آسمان فرو میبارد و زمین را پس از مردن آن بدان زنده میدارد و در گرداندن بادها نشانههایی است برای گروهی که خرد میورزند» سوره جاثیه، آیه ۵.
- ↑ اما امروزه کسی که اهل حیله و دغل باشد، معروف به عقل داشتن و زیرک بودن میشود، ولی در تعبیر قرآن حکیم، چنین افرادی سفیه هستند و عاقل کسی است که از زشتیها اجتناب کند و از اهل دین، دینمدار و توحیدگرا باشد.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۶۹-۱۷۰.
- ↑ «پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم» سوره آل عمران، آیه ۱۹۳.
- ↑ التبیان، ۸۴.
- ↑ مجمع البیان، ۵۳۶.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴
- ↑ «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آوردهاند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار میرسانند» سوره توبه، آیه ۶۱.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ التحقیق، ج۱، ص۱۳۸، کلمه امن.
- ↑ «و دستهای از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان فرو فرستاده شده است، ایمان آورید و در پایان آن بدان کفر ورزید باشد که آنان (از ایمان خود) بازگردند» سوره آل عمران، آیه ۷۲.
- ↑ «پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران» سوره آل عمران، آیه ۱۹۳
- ↑ «ای اهل کتاب! به آنچه فرستادهایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست میشمارد ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۴۷
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶
- ↑ «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱
- ↑ «و چون سورهای فرو فرستاده شود که به خداوند ایمان آورید و همراه با پیامبرش جهاد کنید» سوره توبه، آیه ۸۶
- ↑ «بگو: چه بدان (آیات) ایمان آورید چه ایمان نیاورید؛ بیگمان چون بر کسانی که پیش از این (به آنان) دانش دادهاند خوانده شود به سجده با روی بر زمین میافتند» سوره اسراء، آیه ۱۰۷
- ↑ «ای قوم! پاسخ فراخواننده به خداوند را بدهید و به او ایمان آورید تا (خداوند) پارهای از گناهانتان را بیامرزد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد» سوره احقاف، آیه ۳۱
- ↑ «به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید» سوره حدید، آیه ۷.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد» سوره حدید، آیه ۲۸.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ «پس آیا مردم این شهرها در امانند که عذاب ما شبانه به آنان فرا رسد و آنها خفته باشند؟ * و آیا مردم این شهرها در امانند که عذاب ما میان روز، به آنان فرا رسد و آنان سرگرم بازی (و بازیچه این جهان) باشند؟» سوره اعراف، آیه ۹۷-۹۸.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۷۰-۱۷۲.
- ↑ «و تو رهنمون کوردلان از گمراهیشان نیستی؛ (تو پیام خود را) جز به کسانی که به آیات ما ایمان آوردهاند و (به فرمان ما) گردن نهادهاند، نمیشنوانی» سوره نمل، آیه ۸۱.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ «پس اگر با تو، به چون و چرا برخاستند بگو: من روی تسلیم به خداوند آوردهام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است) و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام میآورید؟ آنگاه اگر اسلام آوردند که رهیاب شدهاند و اگر رو گرداندند، بیگمان بر تو جز پیامرسانی نیست و خداوند به (حال) بندگان بیناست» سوره آل عمران، آیه ۲۰.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۷۳-۱۷۴.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده میدارد و میمیراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۷-۱۵۸؛
- ↑ «و بیگمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شدهاید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید» سوره طه، آیه ۹۰.
- ↑ مفردات راغب، ص۱۶۲، کلمه تبع.
- ↑ التحقیق، ج۱، ص۳۵۸، کلمه تبع.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ التحقیق، ج۷، ص۱۳۷، کلمه طوع، با مختصر تغییر در آن.
- ↑ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲
- ↑ «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲
- ↑ «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیامرسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲
- ↑ «از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را میشنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰
- ↑ «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶
- ↑ «و بیگمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شدهاید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید» سوره طه، آیه ۹۰
- ↑ «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهادهاند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهادهاند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب میشوید و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴
- ↑ «و نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و از پیامبر فرمان برید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره نور، آیه ۵۶
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید» سوره محمد، آیه ۳۳
- ↑ «آیا ترسیدید که پیش از رازگوییتان صدقههایی بپردازید؟ حال که چنین نکردید و خداوند از شما در گذشت پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۳
- ↑ «و از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید پس اگر پشت کنید بر عهده پیامبر ما، تنها پیامرسانی آشکار است» سوره تغابن، آیه ۱۲
- ↑ «هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
- ↑ «و تورات پیش از خود را راست میشمارم، و (آمدهام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانهای از پروردگارتان برای شما آوردهام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه ۵۰
- ↑ «پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید» سوره شعراء، آیه ۱۰۸، ۱۱۰، ۱۲۶، ۱۳۱، ۱۴۴، ۱۵۰، ۱۶۳ و ۱۷۹
- ↑ «و چون عیسی برهانها (ی روشن) آورد گفت: برای شما حکمت آوردهام و (آمدهام) تا برای شما چیزی را که در آن اختلاف دارید روشن گردانم پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید!» سوره زخرف، آیه ۶۳
- ↑ «که خداوند را بپرستید و از او پروا کنید و از من فرمان برید» سوره نوح، آیه ۳.
- ↑ «روزی که چهرههای آنان در آتش گردانده شود میگویند: ای کاش از خداوند و پیامبر فرمان برده بودیم» سوره احزاب، آیه ۶۶.
- ↑ «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ اتَّخَذَ التَّشَيُّعَ- أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ الله مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَی الله وَ أَطَاعَهُ وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ الله وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ وَ التَّعَهُّدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ وَ صِدْقِ ا الْحَدِيثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ قَالَ جَابِرٌ يَا ابْنَ رَسُولِ الله مَا نَعْرِفُ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَالَ لِي يَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً صَلَوَاتُ الله عَلَيْهِ وَ أَتَوَلَّاهُ فَلَوْ قَالَ إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ الله(ص) وَ رَسُولُ الله خَيْرٌ مِنْ ععَلِيٍّ ثُمَّ لَا يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ وَ لَا يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً فَاتَّقُوا الله وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ الله لَيْسَ بَيْنَ الله وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی الله وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ لَهُ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ يَا جَابِرُ مَا يَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَی الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَی إِلَّا بِالطَّاعَةِ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا عَلَی الله لِأَحَدٍ مِنْكُمْ حُجَّةٌ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ»؛ صفات الشیعة، ص۱۲، ح۲۲؛ الکافی، ج۲، ص۷۴؛ وسائلالشیعة، ج۱۵، ص۲۳۴، باب ۱۸؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۹۷، باب ۴۷؛ أعلامالدین، ص۱۴۳؛ الأمالی للصدوق، ص۶۲۵، المجلس الحادی و التسعون؛ الأمالی للطوسی، ص۷۳۵، ح۱۵۳۵-۱؛ تحفالعقول، ص۲۹۵؛ روضهالواعظین، ج۲، ص۲۹۴؛ مجموعهورام، ج۲، ص۱۸۵؛ مستطرفاتالسرائر، ص۶۳۶؛ مشکاة الأنوار، ص۵۹، الفصل الأول فی ذکر صفات الشیعة.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۷۴-۱۷۷.
- ↑ «تو تنها به آن کس میتوانی بیم دهی که از این قرآن پیروی میکند و از (خداوند) بخشنده در نهان بیم دارد پس او را به آمرزش و پاداشی ارزشمند نوید ده» سوره یس، آیه ۱۱.
- ↑ «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او میهراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.
- ↑ «تنها خردمندان پند میپذیرند و از پروردگار خویش میترسند و از سختی حساب هراس دارند» سوره رعد، آیه ۱۹ و ۲۱.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۱۱، ص۲۸۰.
- ↑ تأویل الایات، ۹۹.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ «و از نشانههای او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگهای شماست؛ به راستی در این نشانههایی برای دانشوران است» سوره روم، آیه ۲۲.
- ↑ غررالحکم، ص۴۱، ح۱۶.
- ↑ «و کسانی که آنان را از دانش بهره دادهاند میبینند که آنچه از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده، راستین است و به راه (خداوند) پیروز ستوده، رهنمون میگردد» سوره سبأ، آیه ۶.
- ↑ «و تا کسانی که دانش یافتهاند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دلهای آنها در برابر آن فروتن گردد و بیگمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۴.
- ↑ «آنگاه چون پیامبرانشان برهانهای روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند میگرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.
- ↑ «پس، از آن کس که از یاد ما دل گردانده و جز زندگی این جهان را نخواسته است روی بگردان * این، نهایت دانش آنهاست» سوره نجم، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ «داستان آنان که (عمل به) تورات بر دوش آنها نهاده شد اما زیر بار آن نرفتند همچون داستان درازگوشی است بر او کتابی چند» سوره جمعه، آیه ۵.
- ↑ معراجالسعادة، ج۲، ص۹۸.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۷۹-۱۸۱.
- ↑ «اکنون آنچه میسّر است از قرآن بخوانید!... بنابراین آنچه میسّر است از آن (قرآن) بخوانید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
- ↑ «و بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند» سوره نمل، آیه ۶.
- ↑ «سوگند به قرآن حکیم» سوره یس، آیه ۲.
- ↑ «و پیامبر میگوید: پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۳۰.
- ↑ «کسانی که بدانها کتاب (آسمانی) دادهایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است میخوانند، آنان بدان ایمان دارند؛ و کسانی که به آن انکار ورزند زیانکارند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۴۴۲ و المیزان، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۰.
- ↑ «کسانی که بدانها کتاب (آسمانی) دادهایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است میخوانند، آنان بدان ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.
- ↑ تأویلالآیات، ص۸۲.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ «کسانی که کتاب خداوند را میخوانند و نماز را برپا میدارند و از آنچه روزیشان کردهایم پنهان و آشکار میبخشند، به داد و ستدی امید بستهاند که هرگز زیان ندارد تا پاداشهایشان را تمام بدهد و از بخشش خویش به (پاداش) آنان بیفزاید که او آمرزندهای سپاسپذیر است» سوره فاطر، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ «کسانی که بدانها کتاب (آسمانی) دادهایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است میخوانند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.
- ↑ «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستادهایم تا در آیات آن نیک بیندیشند» سوره ص، آیه ۲۹.
- ↑ «وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع) فِي قَوْلِهِ تَعَالَی ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ﴾ قَالَ يُرَتِّلُونَ آيَاتِهِ وَ يَتَفَقَّهُونَ فِيهِ وَ يَعْمَلُونَ بِأَحْكَامِهِ وَ يَرْجُونَ وَعْدَهُ وَ يَخَافُونَ وَعِيدَهُ وَ يَعْتَبِرُونَ بِقِصَصِهِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِأَوَامِرِهِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ نَوَاهِيهِ مَا هُوَ وَ الله حِفْظَ آيَاتِهِ وَ دَرْسَ حُرُوفِهِ وَ تِلَاوَةَ سُوَرِهِ وَ دَرْسَ أَعْشَارِهِ وَ أَخْمَاسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ أَضَاعُوا حُدُودَهُ وَ إِنَّمَا تَدَبُّرُ آيَاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأَحْكَامِهِ قَالَ الله تَعَالَی ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ﴾ وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ الله أَنَّ سَبِيلَ الله سَبِيلٌ وَاحِدٌ وَ جِمَاعُهَا الْهُدَی وَ مَصِيرُ الْعَالِمِ الْعَامِلِ بِهَا الْجَنَّةُ وَ الْمُخَالِفِ لَهَا النَّارُ وَ إِنَّمَا الْإِيمَانُ لَيْسَ بِالتَّمَنِّي وَ لَكِنْ مَا ثَبَتَ فِي الْقَلْبِ وَ عَمِلَتْ بِهِ الْجَوَارِحُ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ الصَّالِحَةُ وَ الْيَوْمَ فَقَدْ ظَهَرَ الْجَفَاءُ وَ قَلَّ الْوَفَاءُ وَ تُرِكَتِ السُّنَّةُ وَ ظَهَرَتِ الْبِدْعَةُ وَ تَوَاخَی النَّاسُ عَلَی الْفُجُورِ وَ ذَهَبَ مِنْكُمُ الْحَيَاءُ وَ زَالَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ بَقِيَتِ الْجَهَالَةُ مَا تَرَی إِلَّا مُتْرَفاً صَاحِبَ دُنْيَا لَهَا يَرْضَی وَ لَهَا يَغْضَبُ وَ عَلَيْهَا يُقَاتِلُ ذَهَبَ الصَّالِحُونَ وَ بَقِيَتْ تُفَالَةُ الشَّعِيرِ وَ حُثَالَةُ التَّمْرِ»؛ ارشادالقلوب، ج۱، ص۷۹، الباب التاسع عشر فی قراءة القرآن؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۲۳۷؛
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۸۱-۱۸۴.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
- ↑ فرق بین محرّمات و گناهان بزرگ در این است که محرّمات، عام بوده و شامل گناهان بزرگ و کوچک میشود.
- ↑ «خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
- ↑ «هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
- ↑ «و رهتوشه بردارید و بهترین رهتوشه پرهیزگاری است» سوره بقره، آیه ۱۹۷.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «ای فرزندان آدم! برای شما جامهای را فرو فرستادهایم که شرمگاههای شما را میپوشاند و (نیز) جامهای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است» سوره اعراف، آیه ۲۶.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۸۵-۱۸۷.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ التحقیق، ج۶، ص۲۴۸، کلمه صدق.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۸۷-۱۸۸.
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ فرق اخلاص با صدق، در این است که صدق به معنای راستی، دارای معنای عام بوده و شامل اخلاص نیز میشود. به عبارت دیگر: صدق اصل است و اخلاص فرع و تابع آن است و صداقت در هر عمل عبادی، اخلاص داشتن در آن است. بنابر این، اخلاص بعد از دخول در عمل تحقق مییابد.
- ↑ غررالحکم، ص۱۹۷، ش۳۹۰۵.
- ↑ «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشتهاند، با درستی آیین، بپرستند» سوره بینه، آیه ۵.
- ↑ «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی میگزینند و آنها را چنان دوست میدارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۸۸-۱۹۰.
- ↑ «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام میدادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ المیزان، ص۸۰.
- ↑ کشف الأسرار، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ من أداء الفرائض و اجتناب المحارم؛ البرهان، ج۱، ص۱۵۶ و کنز الدقائق، ج۱، ص۲۸۳.
- ↑ ثواب الاعمال، ص۱۶۱.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۷، ص۳۵۴.
- ↑ «هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا رسد میگوید: پروردگارا! مرا باز گردانید! * شاید من در آنچه وا نهادهام، (بتوانم) کاری نیکو انجام دهم؛ هرگز! این سخنی است که او گوینده آن است و پیشاروی آنان تا روزی که برانگیخته گردند برزخی خواهد بود» سوره مؤمنون، آیه ۹۹-۱۰۰.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۰-۱۹۲.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از واجبات، به رساله مراجع عظام رجوع شود.
- ↑ البته نمازهای واجب نیز به دو قِسم عینی (مانند نمازهای پنجگانه و نماز آیات) و کفایی تقسیم میشود. واجب کفایی، تکلیفی است که اقدام فردی یا افرادی بر انجام آن، موجب سقوط وجوب آن از دیگران میشود؛ مانند نماز میّت....
- ↑ «نماز را برپا دارید که نماز بر مؤمنان فریضهای است که زمان معیّن دارد» سوره نساء، آیه ۱۰۳.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از شرایط ظاهری نماز و احکام فقهی آن، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.
- ↑ «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زندهام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
- ↑ وسائلالشیعة، ج۴، ص۲۴، باب ۶، باب تحریم الاستخفاف بالصلاة، ح۴۴۱۵.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۳-۱۹۴.
- ↑ «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت. بیگمان خداوند به آنچه انجام میدهید، بیناست» سوره بقره، آیه ۱۱۰.
- ↑ قاموس قرآن، ج۳، ص۱۶۸ و ۱۷۰، کلمه زکو.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از احکام زکات فطری و مالی، و نحوه محاسبه و مصرف آنها، به رسالههای مراجع عظام، مراجعه شود.
- ↑ «از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از احکام روزه به رسالههای مراجع عظام، مراجعه شود.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۵-۱۹۶.
- ↑ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ الْغَنِيمَةُ في الأصل هي الفائدة المكتسبة، و لكن اصطلح جماعة على أن ما أخذ من الكفار، إن كان من غير قتال فهو فيء، و إن كان مع القتال فهو غَنِيمَةٌ، و إليه ذهب الإمامية، و هو مروي عن أئمة الهدى(ع)كذا قيل. و قيل هما بمعنى واحد؛ مجمعالبحرین، ج۶، ص۱۲۹، کلمه غنم.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از احکام خمس و نحوه تعلق آن به افراد، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.
- ↑ توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۱۳، مسأله ۱۷۵۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۶.
- ↑ «در آن نشانههایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از شرایط وجوب حج، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.
- ↑ الکافی، ج۱، ۲۶۹، ح۱ و المقنعة، باب ۲، ص۳۸۶: «وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَی عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله(ع) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ حِجَّةَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ الْحَجَّ مَعَهُ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً».
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۶-۱۹۷.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ برای آگاهی از شرایط وجوب آن، به رسالههای مراجع عظام، رجوع شود.
- ↑ واجب و حرام، ص۱۳۹.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۷-۱۹۸.
- ↑ «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ میکنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰
- ↑ «همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و داراییهاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار میکنند، میکشند و کشته میشوند بنا به وعدهای راستین که بر عهده او در تورات و انجیل و قرآن است و وفادارتر از خداوند به پیمان خویش کیست» سوره توبه، آیه ۱۱۱
- ↑ «تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردهاند سپس تردید نورزیدهاند و با داراییها و جانهایشان در راه خداوند جهاد کردهاند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۵
- ↑ «ای مؤمنان! آیا (میخواهید) شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان میبخشد؟ به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید» سوره صف، آیه ۱۰-۱۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۸.
- ↑ «به مردان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند، این برای آنان پاکتر است، بیگمان خداوند از آنچه میکنند آگاه است» سوره نور، آیه ۳۰.
- ↑ «آیا در آسمان بر فراز سرشان ننگریستهاند که چگونه آن را ساختیم و آراستیم و هیچ رخنهای ندارد؟» سوره ق، آیه ۶.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۱۹۹.
- ↑ «ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو چادرهایشان را بر خویش نیک بپوشند؛ این (کار) برای اینکه (به پاکدامنی) شناخته شوند و آزار نبینند نزدیکتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۹
- ↑ «و به زنان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند و زیور خود را آشکار نگردانند مگر آنچه از آن، که خود پیداست و باید روسریهایشان را بر گریبان خویش افکنند و زیور خود را آشکار نگردانند جز بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم آیین) شان یا کنیزهاشان یا مردان وابستهای که نیاز (به زن) ندارند یا کودکانی که از شرمگاههای زنان آگاهی ندارند و چنان پا نکوبند که آنچه از زیورشان پوشیده میدارند آشکار گردد و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید» سوره نور، آیه ۳۱.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۰۰.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ تولّی و تبرّی، ضمیمه اخلاق محتشمی، ص۵۶۲.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم! ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم!» سوره فرقان، آیه ۲۷-۲۸.
- ↑ مستدرکالوسائل، ج۱، ص۱۵۰، ح۲۲۷-۲.
- ↑ ولایت در قرآن.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۰۰-۲۰۱.
- ↑ «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.
- ↑ مرجع ضمیر امیرالمؤمنین(ع) بوده و ناقل آن امام حسن مجتبی(ع) است.
- ↑ کشفالغمة، ج۱، ص۵۳۰.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۰۲.
- ↑ «و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستادهاند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند» سوره بقره، آیه ۴.
- ↑ التحقیق، ج۱۴، ص۲۶۳.
- ↑ درباره یقین و مراتب حسی و باطنی آن، مترجم و شارح مصباح الشریعة مینویسد: یقین پیدا کردن در اثر احساس با حواسّ ظاهری یا باطنی حاصل میشود، و درجات احساس متفاوت است. گاهی انسان آثار و علائم چیزی را میبیند و یا چیزی را از دور مشاهده میکند و برای او حالت ظن و گمان حاصل میشود، و چون نزدیکتر شد و در اثر رفع موانع بهتر در مورد احساس قوه باصره قرار گرفت، حالت یقین پیدا میکند ولی باز احتمال خلافی داده میشود. و اگر کاملا نزدیک شده و فاصله بکلی منتفی گشت، به طوری که با قوه لامسه نیز برای اطمینان بیشتر امکان لمس موجود بود، یقین او قطعی شده و هرگز احتمال دیگری داده نخواهد شد. و اگر اضافه بر احساس قوای ظاهری تن، با ادراک باطنی و با نیروی قوه روحی و عقلی نیز مشاهده و درک شد، یقین شهودی و قطعی در مرتبه اعلا حاصل خواهد شد. یقین و علم و اطمینان انسان نسبت به معارف الهی و حقایق اسما و صفات ربوبی نیز دارای همین مراتب چهارگانه بوده، و در هر مرتبه آثار و احکام مخصوص و علائم و شواهد معینّی دیده خواهد شد. مثلاً درباره هستی و نور مطلق پروردگار متعال، ابتدا به وسیله دلیل و برهان و از آثار و علائم، اثبات وجود حضرت باری تعالی شده، و در نتیجه ظن حاصل میشود. در مرتبه دوم: با بودن موانع از حُجُب ظلمانی باطنی، و به یاری برهان و ایمان، به طور اجمال احساس نور مطلق و ارتباط روحانی مختصری پیدا میشود، و این مرتبه را به نام علم الیقین اسم میبرند. در مرتبه سوم: موانع و حُجُب را تزکیه و دل را تهذیب کرده، و با صفا و طهارت دل ارتباط با عالم نور پیدا شده، و ادراک جهان نور و توجه کامل بدون حجب به پروردگار جهان میشود، و این مرتبه را به نام عین الیقین اسم میبرند. در مرتبه چهارم: دل انسان چنان غرق نور و محو دیدار و فانی در عظمت مطلق حق تعالی میشود که از خود غافل و وجود خود را نمیبیند، و این مرتبه را به نام حق الیقین اسم میبرند. مصباح الشریعة، ترجمه مصطفوی، ص۳۹۱.
- ↑ «پس، از آن کس که از یاد ما دل گردانده و جز زندگی این جهان را نخواسته است روی بگردان این، نهایت دانش آنهاست» سوره نجم، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ قید عدم انکار آن، به دلیل آیه شریفه ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾ («و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴) است، با اینکه فرعون و اطرافیان او به حقانیت موسی(ع) یقین داشتند، اما آن را انکار کردند.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۰۳-۲۰۵.
- ↑ «و ما پیامبران را جز نویدبخش و بیمدهنده نمیفرستیم پس کسانی که ایمان آورند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره انعام، آیه ۴۸.
- ↑ «الِاشْتِغَالُ بِتَهْذِيبِ النَّفْسِ أَصْلَحُ»؛ شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۴۸.
- ↑ «بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد * و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد * بلکه، شما زندگی این جهان را برمیگزینید * با آنکه جهان واپسین بهتر و پایدارتر است * این (حقیقت) بیگمان در صحیفههای (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است * صحیفههای ابراهیم و موسی» سوره اعلی، آیه ۱۴-۱۹.
- ↑ ارشادالقلوب، ج۱، ص۱۴۰؛ الامالی للطوسی، ص۵۴۰، ح۱۱۶۳، ۲؛ الخصال، ج۲، ص۵۲۴ ح۱۳ و بحارالانوار، ج۱۲، ص۷۲ و ج۷۴، ص۷۵.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۹، ص۳۷۱.
- ↑ ادامه روایت چنین است: «أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الْإِيمَانِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِي قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَی الْجَنَّةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ الله قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَی السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ الله أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ كَافِراً»؛ الکشاف، ج۴، ص۲۲۰ و ۲۲۱؛ تفسیر الفخر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۵ و ۱۶۶؛ تفسیر القرطبی، ج۸، ص۵۴۳ و الامثل، ج۱۵، ص۵۱۵.
- ↑ اما اکثر افراد در این برهه، فقط در فکر ترقی در امور مادی خود هستند و در پی جمعآوری اموال و کسب مقام و شهرت بوده و کمتر در فکر تهذیب نَفْس و اصلاح آن هستند که هنگام مرگ، با حسرت جانکاهی وارد عالم آخرت میشوند، چرا نفس گوهربار و ملکوتی خود را برای امور ناچیز و فناپذیر ماّدی، فدا کردهاند و با نفس مادی، وارد عالم ملکوتی آخرت شدهاند که هیچگونه سنخیت و تناسبی با هم ندارند.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۰۵-۲۰۸.
- ↑ «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.
- ↑ قاموس قرآن، ج۷، ص۲۴۰.
- ↑ «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
- ↑ «و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازههای گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ «بدینگونه تو را میان امّتی که پیش از آن، امّتهایی گذشتهاند فرستادیم تا بر آنها آنچه را به تو وحی کردهایم بخوانی، در حالی که آنان به (خداوند) بخشنده کفر میورزند؛ بگو او پروردگار من است، خدایی جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۰.
- ↑ «اگر به آیین شما -پس از آنکه خداوند ما را از آن رهایی بخشیده است- باز گردیم بیگمان بر خداوند دروغ بستهایم و ما را نرسد که به آن باز گردیم مگر آنکه خداوند پروردگار ما بخواهد، دانش پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است، ما بر خداوند توکّل داریم، خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.
- ↑ «بگو: او، همان (خداوند) بخشنده است که به او ایمان آوردیم و بر او توکل داریم؛ به زودی خواهید دانست که چه کسی در گمراهی آشکار است» سوره ملک، آیه ۲۹.
- ↑ «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بیگمان بر آزاری که میدهیدمان شکیبایی پیشه میکنیم و توکّلکنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که منافقان و بیماردلان میگفتند: اینان را دینشان فریفته است در حالی که هر کس بر خداوند توکّل کند بیگمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۴۹.
- ↑ «و کار خود را به آن زنده نامیرا واگذار و با سپاس او را پاک بستای و او از گناهان بندگانش آگاه، بس» سوره فرقان، آیه ۵۸.
- ↑ «خداوند آفریننده همه چیز است و او بر هر چیزی نگاهبان است» سوره زمر، آیه ۶۲.
- ↑ «بیگمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمانها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
- ↑ «و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است؛ به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است» سوره طلاق، آیه ۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۰۸-۲۰۹.
- ↑ «از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.
- ↑ محققی درباره آثار وجود خارجی خشوع مینویسد: “فظهر أنّ خُشُوعَ البصر و خشوع الصوت من آثار حقيقة الخشوع في النفس الإنساني، و من آثاره أيضا: الرغبة، و الرهبة، و المحبّة، و الانقياد، و الأخذ و القبول، و التأثّر و الانفعال، و درك العظمة و الجلال و الجمال”؛ التحقیق، ج۳، ص۶۳، کلمه خشع.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۱۰.
- ↑ «ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
- ↑ «پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۸۷، باب الصبر، ح۲.
- ↑ «امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد و آن وعده نیکوترین (بهشت) را راست بشمارد زودا که او را در راه (خیر و) آسانی قرار دهیم» سوره لیل، آیه ۵-۷.
- ↑ «و هر که از خداوند پروا کند برای او در کار وی آسانی پدید میآورد» سوره طلاق، آیه ۴.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ «از چیزى که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید. و از اولیا و معبودهاى دیگر جز او، پیروى نکنید» سوره اعراف، آیه ۳.
- ↑ «ما بنى اسرائیل را کتاب آسمانى و حکومت و نبوّت بخشیدیم و از نعمتهاى پاکیزه به آنها روزى دادیم و آنان را بر جهانیان [= مردم عصر خویش] برترى بخشیدیم * و دلایل روشنى از امر (نبوّت و شریعت) در اختیارشان قرار دادیم؛ آنها اختلاف نکردند مگر بعد از علم و آگاهى؛ و این اختلاف به خاطر ستم و برترىجویى آنان بود؛ امّا پروردگارت روز قیامت در میان آنها در آنچه پیوسته اختلاف داشتند داورى مىکند * سپس تو را بر آیینی از فرمان قرار دادیم، پس از آن پیروی کن، و از هوای نفس جاهلان پیروی مکن» سوره جاثیه، آیه ۱۶-۱۸.
- ↑ الشَّرِيعَةُ: ما شَرَعَ اللَّه تعالَى لِعِبَادِه و الظاهر المستقيم من المذاهب؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ماده «شرع».
- ↑ «برای هریک از شما شرعت و منهاجی قرار دادیم» سوره مائده، آیه ۴۸.
- ↑ الشَّرْعُ: نهج الطّريق الواضح. يقال: شَرَعْتُ له طريقاً، و الشَّرْعُ: مصدر، ثم جعل اسماً للطريق النّهج، فقيل له: شِرْعٌ، و شَرْعٌ، و شَرِيعَةٌ، و استعير ذلك للطريقة الإلهيّة. قال تعالى: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا﴾؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۴۵۰، ماده «شرع».
- ↑ «و به آنان از کار (شریعت) برهانهایی (روشن) بخشیدیم» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
- ↑ «از هوای نفس جاهلان پیروی مکن» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
- ↑ «به بنیاسرائیل کتاب و حکم و نبوت را عطا کردیم» سوره جاثیه، آیه ۱۶.
- ↑ «و به آنان دستور و فرمان روشن تعلیم کردیم» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «استوار و راست کردار باشید و از راه جاهلان پیروی نکنید» سوره یونس، آیه ۸۹.
- ↑ «آیینى را براى شما مقرر نمود که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم این بود که: همان دین (خالص) را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. و آنچه مشرکان را به آن دعوت مىکنید [= توحید] بر آنها گران است. خداوند هرکس را بخواهد برمىگزیند، و کسى را که توبه کند به سوى هدایت مىنماید. * آنان پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه علم و آگاهى به سراغشان آمد؛ و این (تفرقهجویى) به خاطر انحراف از حق بود؛ و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود که تا سرآمد معیّنى (زنده و آزاد) باشند، در میان آنها داورى مىشد (و به کیفر خود مىرسیدند)؛ و کسانى که بعد از آنها وارثان کتاب شدند نسبت به آن در شکى توأم با بدگمانىاند! * پس به همین خاطر تو (نیز آنان را به سوى این آیین توحیدى) دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهاى استقامت نما، و از هوى و هوسهاى آنان پیروى مکن، و بگو: "به تمام کتابهایى که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ (نتیجه) اعمال ما از آن ماست و (نتیجه) اعمال شما از آن شما؛ خصومت شخصى در میان ما و شما نیست؛ و خداوند ما و شما را (در قیامت) جمع مىکند، و بازگشت (همه) به سوى اوست"» سوره شوری، آیه ۱۳-۱۵.
- ↑ «بگو این است راه من، بر اساس آگاهی و بصیرت فرا میخوانم، خود، و پیروانم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
- ↑ «استواری در راه راست پیشه کن، آنچنانکه مأمور گشتی تو و پیروانت، و سرکشی نکنید، همانا او به آنچه میکنید بیناست * و جانب ستمگران را نگیرید که گرفتار آتش خواهید شد. و جز خدا سرپرست و یاوری نخواهید داشت» سوره هود، آیه ۱۱۲-۱۱۳.
- ↑ «پس در راه راست استوار باشید و از راه جاهلان پیروی نکنید» سوره یونس، آیه ۸۹.
- ↑ «تنها مأموریت من پرستش خدایی است که این شهر را قرقگاه خود ساخته و همه چیز از آنِ اوست، و مأموریت یافتهام که از سرسپردگان -اسلام آورندگان- باشم» سوره نمل، آیه ۹۱.
- ↑ «بگو: "نمازم، عبادتم، زندگیم و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است. * شریک و انبازی ندارد، و بدین مأموریت یافتم و من نخستین سرسپردگانم"» سوره انعام، آیه ۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ «بگو: "من مأمورم که خدا را پرستش کنم درحالىکه دینم را براى او خالص کرده باشم، * و مأمورم که نخستین مسلمان باشم"» سوره زمر، آیه ۱۱-۱۲.
- ↑ «بگو: "من از پرستش معبودهایى که شما غیر از خدا مىخوانید نهى شدهام، چون دلایل روشن از جانب پروردگارم براى من آمده است؛ و مأمورم که تنها در برابر پروردگار جهانیان تسلیم باشم"» سوره غافر، آیه ۶۶.
- ↑ «آیا او، با کسى که امر به عدل و داد مىکند، و بر راهى راست قرار دارد، برابر است؟!» سوره نحل، آیه ۷۶.
- ↑ «فرمان یافتهام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) میشود» سوره انعام، آیه ۱۴.
- ↑ «من نخستین پرستنده (ی اوی) ام» سوره زخرف، آیه ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱.
- ↑ «بگو: "اگر خدا را دوست مىدارید، از من پیروى کنید؛ تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است". بگو: "از خدا و پیامبر، اطاعت کنید؛ و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمىدارد"» سوره آل عمران، آیه ۳۱-۳۲.
- ↑ «بعضى از مردم، غیر از خداوند همتایانى (براى پرستش) انتخاب مىکنند؛ و آنها را همچون خدا دوست دارند. امّا کسانى که ایمان آوردهاند، محبتشان به خدا، شدیدتر است. و کسانى که ستم کردند، (و معبودى غیر خدا برگزیدند،) هرگاه عذاب الهى را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خداوند، سخت کیفر است؛ * در آن هنگام، پیشوایان (گمراه کننده) از پیروان خود، بیزارى مىجویند؛ و عذاب الهى را مشاهده مىکنند؛ و دستشان از همه جا کوتاه مىشود. * (در این هنگام) پیروان مىگویند: "کاش بار دیگر به دنیا برمىگشتیم، تا از آنها [= پیشوایان گمراه] بیزارى جوییم، آنچنانکه آنان (امروز) از ما بیزارى جستند!" (آرى،) خداوند این چنین اعمال آنها را به صورتى حسرتآور به آنان نشان مىدهد؛ و از آتش دوزخ، هرگز خارج نخواهند شد. * اى مردم! از نعمتهاى حلال و پاکیزهاى که در زمین است بخورید؛ و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید؛ زیرا او، دشمن آشکار شماست. * او شما را فقط به بدى و کار زشت فرمان مىدهد؛ (و نیز دستور مىدهد) آنچه را که نمىدانید، به خدا نسبت دهید. * و هنگامى که به آنها گفته شود: "از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید" مىگویند: "نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىنماییم". آیا اگرچه پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و هدایت نمىیافتند (باز هم باید از آنها پیروى کنند؟!)» سوره بقره، آیه ۱۶۵-۱۷۰.
- ↑ «وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ يُحِبُّهُ فَلْيَعْمَلْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لْيَتَّبِعْنَا أَ لَمْ يَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ(ص) ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ﴾ وَ اللَّهِ لَا يُطِيعُ اللَّهَ عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي طَاعَتِهِ اتِّبَاعَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَتَّبِعُنَا عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَحَبَّهُ اللَّهُ»؛ اصول کافی، ج۸، ص۱۴.
- ↑ «پس اگر از اطاعت خدا و رسول رویگردانند، هر آینه خداوند کافران را دوست ندارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ «بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و وابستگان قبیلهتان و اموالی که بهدست آوردهاید و تجارتی که از کساد آن بیم دارید و خانههایی که دلخواه شماست، از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس در انتظار باشید که خدای متعال، فرمانش را فروفرستد و خداوند مردم از دین برون رفته را هدایت نمیکند» سوره توبه، آیه ۲۴.
- ↑ «قَالَ: كنَّا مَعَ النَّبِي وَ هْوَ آخِذٌ بِيدِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: يا رَسُولَ الله لأَنْتَ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ كلِّ شَىْءٍ إِلّا مِنْ نَفْسِي. فَقَالَ النَّبِي(ص) لا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ حَتَّى أَكونَ أَحَبَّ إِلَيك مِنْ نَفْسِك...» تا آخر حدیث؛ البخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۴.
- ↑ «لا يؤمن احدكم حتی اكون عنده احبّ اليه من نفسه»؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۲۸۵ و ۴۱۰.
- ↑ «عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ النَّبِي(ص): "لا يؤْمِنُ أَحَدُكمْ حَتَّى أَكونَ أَحَبَّ إِلَيهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»البخاری، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۲.
- ↑ «اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید، خدا شما را دوست خواهد داشت» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ كل محبّ لمحبوب متبع له.
- ↑ كل متبّع للّه متبع لرسوله.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱.
- ↑ «و این کتاب [= قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم، درحالىکه کتب پیشین را تصدیق مىکند، و نگاهبان و حاکم بر آنهاست؛ پس بر طبق آنچه خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن و از هوا و هوسهاى آنان پیروى نکن؛ و از احکام الهى، روى مگردان. ما براى هر کدام از شما (امت ها)، آیین و طریقه روشنى قرار دادیم؛ و اگر خدا مىخواست، همه شما را امّت واحدى قرار مىداد؛ ولى خدا مىخواهد شما را در آنچه به شما ارزانى داشته بیازماید؛ (و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد) پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید. بازگشت همه شما، به سوى خداست؛ و از آنچه در آن اختلاف مىکردید؛ (در قیامت) به شما خبر خواهد داد. * و در میان آنها [= اهل کتاب]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن؛ و از هوسهاى آنان پیروى مکن؛ و از آنها برحذر باش، مبادا تو را نسبت به بخشى از آنچه خداوند بر تو نازل کرده، منحرف سازند؛ و اگر آنها (از حکم و داورى تو)، روى گردانند، بدان که خداوند مىخواهد آنان را به خاطر پارهاى از گناهانشان مجازات کند؛ و بسیارى از مردم فاسقند. * آیا آنها حکم جاهلیّت را (از تو) مىخواهند؟! و چه کسى بهتر از خدا، براى قومى که اهل ایمان و یقین هستند، حکم مىکند؟!» سوره مائده، آیه ۴۸-۵۰.
- ↑ «پس بر طبق آنچه خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن و از هوا و هوسهاى آنان پیروى نکن؛ و از احکام الهى، روى مگردان» سوره مائده، آیه ۴۸.
- ↑ «و در میان آنها [= اهل کتاب]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن؛ و از هوسهاى آنان پیروى مکن» سوره مائده، آیه ۴۹.
- ↑ «اگر به فراخوانی تو پاسخ مثبت ندهند، بدان که آنان تنها از هوسهاى خود پیروى مىکنند. و چه کسى گمراهتر از آن کس است که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته است؟!» سوره قصص، آیه ۵۰.
- ↑ «سپس تو را بر آیینی از فرمان قرار دادیم، پس از آن پیروی کن، و از هوای نفس جاهلان پیروی مکن» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
- ↑ «پس به همین خاطر تو (نیز آنان را به سوى این آیین توحیدى) دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهاى استقامت نما، و از هوى و هوسهاى آنان پیروى مکن» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «بگو: "من از پرستش کسانى که غیر از خدا مىخوانید، نهى شدهام" بگو: "من از هوا و هوسهاى شما، پیروى نمىکنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شدهام؛ و از هدایت یافتگان نخواهم بود" * بگو: "من دلیل روشنى از پروردگارم دارم؛ ولى شما آن را تکذیب کردهاید. آنچه شما (از عذاب الهى) درباره آن شتاب مىکنید در اختیار من نیست. حکم و فرمان، تنها از آن خداست! حق را از باطل جدا مىکند؛ و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است"» سوره انعام، آیه ۵۶-۵۷.
- ↑ «آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى گمراه ساخته و برگوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پردهاى قرار داده است؟! با این حال، غیر از خدا چه کسى مىتواند او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمىشوید؟!» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ «آیا دیدهای آن را که هوای خود را معبود خود قرار داده است؟ آیا تو میتوانی عهدهدار دفاع و حمایت از او باشی؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.
- ↑ «ما، موسى را با آیات خود و دلیل آشکارى فرستادیم * به سوى فرعون و اطرافیانش؛ امّا آنها از فرمان فرعون پیروى کردند؛ درحالىکه فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود. * روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود؛ و (به جاى چشمههاى زلال بهشت) آنها را وارد آتش مىکند؛ و چه بد آبشخورى است (آتش)، که بر آن وارد مىشوند!» سوره هود، آیه ۹۶-۹۸.
- ↑ «پس آن کس که از من پیروی نمود، از من است و آن کس که از من فرمانبری نکند، همانا تو بخشنده مهربانی» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
- ↑ «و این قوم "عاد" بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند؛ و از اطاعت پیامبرانشان سر برتافتند؛ و از فرمان هر ستمگر حق ستیز، پیروى کردند!» سوره هود، آیه ۵۹.
- ↑ «به یقین کسانى که بعد از روشن شدن راه هدایت براى آنها، پشت به آن کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است. * این به خاطر آن است که آنان به کسانى که از نزول وحى الهى ناخشنود بودند گفتند: "ما در بعضى از امور از شما پیروى مىکنیم" درحالىکه خداوند پنهانکارى آنان را مىداند. * حالِ آنها چگونه خواهد بود هنگامىکه فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنان مىزنند و جانشان را مىگیرند؟! * این به خاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مىآورد پیروى کردند، و از آنچه موجب رضاى اوست ناخشنود بودند؛ از این رو (خداوند) اعمالشان را نابود کرد» سوره محمد، آیه ۲۵-۲۸.
- ↑ «و همانا پروردگار شما خداوند رحمان است. پس از من پیروی کنید و فرمان مرا اطاعت کنید» سوره طه، آیه ۹۰.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱.
- ↑ المعجم الاحصائی، ج۱، ص۳۸۷؛ دائرةالفرائد، ج۴، ص۹.
- ↑ لغتنامه قرآن کریم، ج۱، ص۴۰۲، «تبع».
- ↑ تبیین اللغات، ج۱، ص۲۱۷، «تبع».
- ↑ التحقیق، ج۲، ص۳۷۷، «تبع».
- ↑ «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموختهاند به من بیاموزی؟» سوره کهف، آیه ۶۶.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «بیگمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون میگردد» سوره اسراء، آیه ۹.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «این از آن روست که کافران از باطل و مؤمنان از حق -که از سوی پروردگارشان است- پیروی کردند»؛ سوره محمد، آیه ۳.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۲۲۴.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۶۵۹.
- ↑ «ای قوم من، از این فرستادگان پیروی کنید از کسانی که پاداشی از شما نمیخواهند و خود رهیافتهاند پیروی کنید»؛ سوره یس، آیه ۲۰-۲۱.
- ↑ روح المعانی، مج ۲، ج۲، ص۳۳۸.
- ↑ «و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمیگزارند»؛ سوره یوسف، آیه ۳۸.
- ↑ المیزان، ج۱۱، ص۱۷۳.
- ↑ «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
- ↑ «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۹۵.
- ↑ «بیگمان نزدیکترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ «و بهدینتر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کند، کیست؟» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ التبیان، ج۲، ص۴۳۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۷۳۳؛ منهج الصادقین، ج۲، ص۲۱۱.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ۷۴۹-۷۵۰.
- ↑ «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
- ↑ «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راهها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
- ↑ «سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوسهای کسانی که (چیزی) نمیدانند پیروی مکن» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۳، ج۲۵، ص۱۹۱.
- ↑ «جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «بگو من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم» سوره اعراف، آیه ۲۰۳؛ و نیز ﴿أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ﴾ «من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم» سوره یونس، آیه ۱۵.
- ↑ «پس هر که از من پیروی کند از من است» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
- ↑ «و با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۳۲۹.
- ↑ «و پیروان تو را تا روز رستخیز بر کافران برتر میگمارم» سوره آل عمران، آیه ۵۵.
- ↑ «فرمود: به زودی بازوی تو را با (فرستادن) برادرت توانمند میگردانیم و به هر دوتان چیرگییی میبخشیم که با نشانههای ما دستشان به شما نرسد. پیروز شمایید و هر کس که از شما پیروی کند» سوره قصص، آیه ۳۵.
- ↑ «کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ «و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ «هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه میگردد و نه در رنج میافتد» سوره طه، آیه ۱۲۳.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «این (ها) بینشهایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
- ↑ «و این (قرآن) کتابی است خجسته که آن را فرو فرستادهایم پس، از آن پیروی کنید» سوره انعام، آیه ۱۵۵.
- ↑ «از آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز وی از سرورانی (دیگر) پیروی نکنید» سوره اعراف، آیه ۳.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۸.
- ↑ «کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند»؛ سوره زمر، آیه ۱۸.
- ↑ التحریر والتنویر، ج۲۳، ص۳۶۵.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «و در پی خشنودی خداوند بودند و خداوند دارای بخششی سترگ است» سوره آل عمران، آیه ۱۷۴.
- ↑ الجدید، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ روح المعانی، مج ۳، ج۴، ص۱۷۴.
- ↑ تفسیر لاهیجی، ج۱، ص۴۰۷.
- ↑ «آیا آن کس که در پی خشنودی خداوند است با آن کس که دچار خشم خداوند است، برابر است؟» سوره آل عمران، آیه ۱۶۲.
- ↑ «خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون میآورد و آنها را به راهی راست رهنمون میگردد» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۵، ص۲۴۵.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۰۵؛ المیزان، ج۴، ص۷۰.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.
- ↑ «آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت» سوره اعراف، آیه ۱۷.
- ↑ «بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
- ↑ «از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره انعام، آیه ۱۴۲.
- ↑ «و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد» سوره نور، آیه ۲۱.
- ↑ «که دوزخ را از تو و هر کس از ایشان که از تو پیروی کند همگی، خواهم انباشت» سوره ص، آیه ۸۵.
- ↑ «فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت» سوره اعراف، آیه ۱۸.
- ↑ «فرمود: برو که از آنان هر که از تو پیروی کند بیگمان دوزخ کیفر شماست، کیفری تمام (و کامل)» سوره اسراء، آیه ۶۳.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۶۴.
- ↑ «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید» سوره بقره، آیه ۲۰۸.
- ↑ المیزان ج۲، ص۱۰۱.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۰۱-۱۰۲.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۳۲.
- ↑ «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج۲، ص۲۸۰.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ «و به راستی ابلیس گمان خویش را درباره آنان درست یافت؛ پس (همه) جز گروهی از مؤمنان از او پیروی کردند» سوره سبأ، آیه ۲۰.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «پس اگر پاسخت را ندهند بدان که از خواهشها (ی نفس) شان پیروی میکنند و گمراهتر از آنکه بیرهنمودی از خداوند، از خواهش (نفس) خویش پیروی کند کیست؟» سوره قصص، آیه ۵۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۰۰.
- ↑ «که رستخیز آمدنی است پس آن کس که بدان ایمان ندارد و از هوای نفس خویش پیروی کرده است نباید تو را از آن باز دارد» سوره طه، آیه ۱۵-۱۶.
- ↑ «و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
- ↑ «پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ «و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ «و آنان که از شهوتها پیروی دارند میخواهند که شما به کجروی سترگی بیفتید» سوره نساء، آیه ۲۷.
- ↑ «آیا آنانکه از سوی پروردگارشان برهانی دارند با آن کسانی که کردار ناپسندشان را (در چشم آنها) آراستهاند و از هوا و هوسهای خود پیروی کردهاند، برابرند؟» سوره محمد، آیه ۱۴.
- ↑ «خداوند بر دلهایشان مهر کوبیده است و از هوا و هوسهایشان پیروی کردهاند» سوره محمد، آیه ۱۶.
- ↑ «و دروغ انگاشتند و از هوا و هوسهایشان پیروی کردند» سوره قمر، آیه ۳.
- ↑ «پس اگر پاسخت را ندهند بدان که از خواهشها (ی نفس) شان پیروی میکنند» سوره قصص، آیه ۵۰.
- ↑ «بلکه، ستمگران از هوا و هوسهایشان پیروی کردهاند» سوره روم، آیه ۲۹.
- ↑ «بگو: از خواستههای (نفسانی) شما پیروی نمیکنم» سوره انعام، آیه ۵۶.
- ↑ «و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بیگمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۵.
- ↑ «و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافتهای از خواستههای آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
- ↑ «و پس از دانشی که به تو رسیده است اگر از خواستههای آنان پیروی کنی در برابر خداوند هیچ یاور و نگهدارندهای نداری»؛ سوره رعد، آیه ۳۷.
- ↑ «و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواستههای آنان پیروی مکن» سوره مائده، آیه ۴۸.
- ↑ «و از خواستههای آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز» سوره مائده، آیه ۴۹.
- ↑ «و از خواستهای کسانی که به آیات ما دروغ بستند پیروی مکن» سوره انعام، آیه ۱۵۰.
- ↑ «و چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و از هوسهای آنان پیروی مکن» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «و اگر حقّ از خواستهای آنان پیروی میکرد آسمانها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی میافتادند» سوره مؤمنون، آیه ۷۱.
- ↑ روض الجنان، ج۱۴، ص۴۳.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «و این (قوم) عاد بودند که به آیات پروردگارشان انکار ورزیدند و از پیامبران وی سرپیچیدند و از فرمان هر گردنکش ستیهنده پیروی کردند» سوره هود، آیه ۵۹.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۳۰۴.
- ↑ «آنگاه، آن (سرکرده)ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه ۹۷.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۳۸۰.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۳۳۰-۳۳۱.
- ↑ «و آنان که شریکانی را در برابر خداوند (به پرستش) میخوانند از چه پیروی میکنند؟ آنان جز از گمان پیروی ندارند و آنان جز نادرست برآورد نمیکنند» سوره یونس، آیه ۶۶.
- ↑ «و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی میکشانند؛ جز پندار را پی نمیگیرند و آنان جز نادرست برآورد نمیکنند» سوره انعام، آیه ۱۱۶.
- ↑ «بیشتر آنان جز از گمانی پیروی نمیکنند، به راستی گمان برای (شناخت) حقیقت، هیچ بسنده نیست»؛ سوره یونس، آیه ۳۶.
- ↑ «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر» سوره اسراء، آیه ۳۶.
- ↑ «آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
- ↑ نمونه، ج۲، ص۴۳۲-۴۳۵.
- ↑ المیزان، ج۳، ص۴۱.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید میگویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ «بلکه گفتند: ما به راستی پدرانمان را بر آیینی یافتهایم و ما نیز در پی آنان رهجوییم و بدینگونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافتهایم و آثار آنان را پی میگیریم» سوره زخرف، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ «آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۱۶۱؛ تفسیر المنار، ج۲، ص۹۱.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «پس پایداری ورزید و از روش کسانی که دانایی ندارند پیروی نکنید» سوره یونس، آیه ۸۹.
- ↑ «و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم» سوره غافر، آیه ۳۸.
- ↑ «و پیروان (آنان) میگویند: کاش برگشتی (به دنیا) میداشتیم تا از آنها دوری میجستیم چنان که آنان از ما دوری جستند؛ بدین گونه خداوند کردارهایشان را (چون) دریغهایی به آنان مینمایاند در حالی که آنان از آتش بیرون آمدنی نیستند» سوره بقره، آیه ۱۶۷.
- ↑ رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.