ولادت امام مهدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۶: خط ۴۶:
*آنگاه نوری از آن جناب به سوی [[آسمان‌ها]] تابیدن گرفت و [[آسمان]] را پر کرد و پرندگانی سفید رنگ از [[آسمان]] به سوی [[زمین]] نازل شدند و پر و بال خود را بر سر و تن آن جناب می‌سودند و به سوی [[آسمان]] پرواز می‌کردند. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: در آن هنگام [[حضرت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} فرمود: ای عمه فرزندم را بردار و نزد من آور. من [[حضرت صاحب]]{{ع}} را برداشته و او را [[پاکیزه]] یافته و در پارچه‌ای پیچیده و نزد [[حضرت]] بردم و همان گونه که بر روی دست من قرار داشت به [[پدر]] بزرگوارش [[سلام]] نمود. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[فرزند]] خود را گرفت. و در حالی که آن پرندگان سفید گرد سر مبارکش در پرواز بودند وی را بر دست چپ خود نشاند و با دست راست پشت او را گرفت و [[انوار]] او را مسح می‌فرمود و زبان مبارکش را بر دیدگان و کام او قرار داد و گوش [[مبارک]] [[حضرت]] را با زبان مطهرش مکید (تا به [[نور الهی]] ببیند و به ندای [[الهی]] بشنود و به زبان [[الهی]] سخن گوید) آنگاه [[حضرت قائم]]{{ع}} دیده‌های خود را گشود و [[امام حسن عسکری]]{{ع}} به او فرمود: ای [[فرزند من]]! به [[قدرت الهی]] سخن بگوی ای [[حجت الهی]]، ای یادگار [[انبیاء]]، ای [[نور]] برگزیدگان، ای [[پناه]] [[نیازمندان]]، ای [[آخرین وصی]] [[الهی]]، ای روشنی دیده [[پرهیزکاران]]! سپس [[حضرت مهدی]]{{ع}} لب به سخن گشود و شهادتین بر زبان جاری نمود و نام [[ائمه]]{{عم}} را برد و بر آنان [[صلوات]] فرستاد تا به نام خود رسید در آن هنگام [[امام حسن عسکری]]{{ع}} به [[حضرت مهدی]]{{ع}} فرمود: قرائت کن! و [[حضرت حجت]]{{ع}} در آغاز از گزند [[شیطان]] به [[خدا]] [[پناه]] برد و {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} گفت و خواند {{"متن حدث| وَ نرید أَنْ تَمُنَّ علی الذین اسْتُضْعِفُوا فی الْأَرْضِ وَ تَجْعَلُهُمْ أﺉمه وَ تَجْعَلُهُمْ الوارثین * وَ مَنْ لَهُمْ فی الْأَرْضِ وتری فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانوا یخذرون"}}؛ (ما خواستیم که بر ضعیف شمردگان در [[زمین]]، منت نهیم و آنان را [[پیشوایان]] قرار داده و [[وارث]] [[[ملک]] [[زمین]]] قرار دهیم* و آنان را در [[دنیا]] به [[قدرت]] رسانده و [[فرعون]] و [[هامان]] و لشکریانش را به آن سزایی دچار سازیم که از آن [[بیم]] داشتند) سپس [[خواندن]] [[کتاب‌های آسمانی]] [[پیامبران پیشین]] را آغاز نمود و ابتدا [[صحف]] [[ابراهیم]] را به [[زبان سریانی]] خواند و کتاب ادریس، [[نوح]]، [[صالح]] را خواند و [[تورات]] [[موسی]] و [[انجیل]] [[عیسی]] را قرائت نمود و داستان [[انبیا]] را بیان نمود. سپس [[امام عسکری]]{{ع}} به من فرمود: ای عمه، بیا او را نزد مادرش باز گردان تا به وی [[سلام]] کند و از او شیر بنوشد. من او را نزد [[نرجس خاتون]] آوردم و او [[فرزند]] خود را شیر داد و دوباره [[حضرت]] را نزد پدرش آوردم. آنگاه [[امام حسن عسکری]]{{ع}} به [[حضرت نرجس خاتون]] فرمود که با [[فرزند]] خود وداع نما و به یکی از پرندگانی که برگرد سر او در پرواز بودند فرمود: او را بردار و از وی [[مراقبت]] کن و هر [[چهل]] روز او را نزد ما باز گردان و آن پرنده [[حضرت قائم]]{{ع}} را برداشت و به پرواز در آمد و بقیه مرغان نیز از پی او پریدند. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} پشت سر او فرمود: تو را به آن کسی سپردم که [[مادر]] [[حضرت موسی]] ابن [[عمران]] [[فرزند]] خود را بدو سپرد! پس دیدم که جناب [[نرجس خاتون]] گریان شد و [[حضرت]] فرمود: [[گریه]] مکن، زیرا او از هیچ کسی جز تو شیر نخواهد نوشید و به زودی به تو باز گردانده خواهد شد. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: از [[امام حسن عسکری]]{{ع}} پرسیدم: این پرنده سفید چه بود؟ [[حضرت]] فرمود او "[[روح القدس]]" است که [[مأمور]] است با [[ائمه]]{{عم}} بوده و آنان را در کارهایشان پیروز کند و [[یاری]] بخشد و با [[علوم]] مختلف آنان را زینت بخشد.
*آنگاه نوری از آن جناب به سوی [[آسمان‌ها]] تابیدن گرفت و [[آسمان]] را پر کرد و پرندگانی سفید رنگ از [[آسمان]] به سوی [[زمین]] نازل شدند و پر و بال خود را بر سر و تن آن جناب می‌سودند و به سوی [[آسمان]] پرواز می‌کردند. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: در آن هنگام [[حضرت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} فرمود: ای عمه فرزندم را بردار و نزد من آور. من [[حضرت صاحب]]{{ع}} را برداشته و او را [[پاکیزه]] یافته و در پارچه‌ای پیچیده و نزد [[حضرت]] بردم و همان گونه که بر روی دست من قرار داشت به [[پدر]] بزرگوارش [[سلام]] نمود. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[فرزند]] خود را گرفت. و در حالی که آن پرندگان سفید گرد سر مبارکش در پرواز بودند وی را بر دست چپ خود نشاند و با دست راست پشت او را گرفت و [[انوار]] او را مسح می‌فرمود و زبان مبارکش را بر دیدگان و کام او قرار داد و گوش [[مبارک]] [[حضرت]] را با زبان مطهرش مکید (تا به [[نور الهی]] ببیند و به ندای [[الهی]] بشنود و به زبان [[الهی]] سخن گوید) آنگاه [[حضرت قائم]]{{ع}} دیده‌های خود را گشود و [[امام حسن عسکری]]{{ع}} به او فرمود: ای [[فرزند من]]! به [[قدرت الهی]] سخن بگوی ای [[حجت الهی]]، ای یادگار [[انبیاء]]، ای [[نور]] برگزیدگان، ای [[پناه]] [[نیازمندان]]، ای [[آخرین وصی]] [[الهی]]، ای روشنی دیده [[پرهیزکاران]]! سپس [[حضرت مهدی]]{{ع}} لب به سخن گشود و شهادتین بر زبان جاری نمود و نام [[ائمه]]{{عم}} را برد و بر آنان [[صلوات]] فرستاد تا به نام خود رسید در آن هنگام [[امام حسن عسکری]]{{ع}} به [[حضرت مهدی]]{{ع}} فرمود: قرائت کن! و [[حضرت حجت]]{{ع}} در آغاز از گزند [[شیطان]] به [[خدا]] [[پناه]] برد و {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} گفت و خواند {{"متن حدث| وَ نرید أَنْ تَمُنَّ علی الذین اسْتُضْعِفُوا فی الْأَرْضِ وَ تَجْعَلُهُمْ أﺉمه وَ تَجْعَلُهُمْ الوارثین * وَ مَنْ لَهُمْ فی الْأَرْضِ وتری فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانوا یخذرون"}}؛ (ما خواستیم که بر ضعیف شمردگان در [[زمین]]، منت نهیم و آنان را [[پیشوایان]] قرار داده و [[وارث]] [[[ملک]] [[زمین]]] قرار دهیم* و آنان را در [[دنیا]] به [[قدرت]] رسانده و [[فرعون]] و [[هامان]] و لشکریانش را به آن سزایی دچار سازیم که از آن [[بیم]] داشتند) سپس [[خواندن]] [[کتاب‌های آسمانی]] [[پیامبران پیشین]] را آغاز نمود و ابتدا [[صحف]] [[ابراهیم]] را به [[زبان سریانی]] خواند و کتاب ادریس، [[نوح]]، [[صالح]] را خواند و [[تورات]] [[موسی]] و [[انجیل]] [[عیسی]] را قرائت نمود و داستان [[انبیا]] را بیان نمود. سپس [[امام عسکری]]{{ع}} به من فرمود: ای عمه، بیا او را نزد مادرش باز گردان تا به وی [[سلام]] کند و از او شیر بنوشد. من او را نزد [[نرجس خاتون]] آوردم و او [[فرزند]] خود را شیر داد و دوباره [[حضرت]] را نزد پدرش آوردم. آنگاه [[امام حسن عسکری]]{{ع}} به [[حضرت نرجس خاتون]] فرمود که با [[فرزند]] خود وداع نما و به یکی از پرندگانی که برگرد سر او در پرواز بودند فرمود: او را بردار و از وی [[مراقبت]] کن و هر [[چهل]] روز او را نزد ما باز گردان و آن پرنده [[حضرت قائم]]{{ع}} را برداشت و به پرواز در آمد و بقیه مرغان نیز از پی او پریدند. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} پشت سر او فرمود: تو را به آن کسی سپردم که [[مادر]] [[حضرت موسی]] ابن [[عمران]] [[فرزند]] خود را بدو سپرد! پس دیدم که جناب [[نرجس خاتون]] گریان شد و [[حضرت]] فرمود: [[گریه]] مکن، زیرا او از هیچ کسی جز تو شیر نخواهد نوشید و به زودی به تو باز گردانده خواهد شد. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: از [[امام حسن عسکری]]{{ع}} پرسیدم: این پرنده سفید چه بود؟ [[حضرت]] فرمود او "[[روح القدس]]" است که [[مأمور]] است با [[ائمه]]{{عم}} بوده و آنان را در کارهایشان پیروز کند و [[یاری]] بخشد و با [[علوم]] مختلف آنان را زینت بخشد.
*[[امام عسکری]]{{ع}} گروهی از کنیزان خود را که می‌دانست رازدار هستند فرا خواند و [[حضرت]] را بدان‌ها نیز نشان داد. آن کنیزان آمدند و به [[حضرت حجت]]{{ع}} [[سلام]] کردند و [[حضرت]] را بوسه زدند و او را به خدای سپردند و بازگشتند. جناب [[حکیمه خاتون]] می‌فرماید: پس از چند روز دیگر برای دیدن [[ولی الله]] بی‌تاب شده بودم. به عیادت [[حضرت نرجس خاتون]] رفتم و دیدم در حجره نشسته. [[سلام]] کردم و در گوشه اتاق گهواره‌ای دیدم که پارچه‌ای سبز رنگ بر آن انداخته شده بود. به سوی گهواره رفتم و پارچه را از روی آن برداشته، دیدم [[حضرت]] [[ولی الله]] را که بر پشت خوابیده است و کمر و دست هایش را (در قنداق) نبسته‌اند. [[حضرت]] چشم‌های مبارکش را گشود و تبسم نمود و با انگشتان خود با من به [[نجوا]] پرداخت. من [[حضرت]] را برداشتم و به نزدیک دهان خود بردم و وی را بوسیدم، عطری [[دل]] انگیز از او به مشام می‌رسید که هرگز از آن خوشبوتر ندیده بودم. در آن حال [[امام حسن عسکری]]{{ع}} مرا صدا زد و فرمود: ای عمه! [[جوان]] مرا نزد من آور و من نیز او را نزد [[پدر]] برده و [[حضرت]] با وی مانند قبل به سخن پرداخت و پس از آن او را به مادرش برگرداندم، [[امام عسکری]]{{ع}} به من فرمود: [[ولادت حضرت مهدی]]{{ع}} را [[کتمان]] کن و با هیچ کس درباره او سخن مگوی تا [[خداوند]] زمان آن را برساند. پس از [[چهل]] روز [[حضرت حجت]]{{ع}} دوباره از [[آسمان]] به سوی مادرش بازگشت و [[حضرت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} در پی من فرستاد. من [[خدمت]] آن جناب رفتم و دیدم که آن [[کودک]] در مقابل [[امام]]{{ع}} راه می‌رود و من رخساری نیکوتر از آن جناب ندیده بودم و زبانی فصیح‌تر از آن [[حضرت]] مشاهده ننموده بودم! گفتم: ای سرور من! این پسری دو ساله است؟! [[حضرت]] [[امام عسکری]]{{ع}} تبسم نمود و فرمود: هرگاه یکی از [[فرزندان]] [[انبیا]] و [[اوصیاء]]، [[ائمه]] خلق باشند، رشد و نمو آنان مانند [[سایر]] [[مردم]] نخواهد بود، آنان در یک [[ماه]] مانند فرزندی یک ساله خواهند بود و [[کودکان]] ما در شکم [[مادر]] به [[تلاوت قرآن]] می‌پردازند و در دوره شیرخوارگی [[عبادت]] [[پروردگار]] می‌نمایند و [[فرشتگان الهی]] در [[فرمان]] آنها خواهند بود و هر صبح و [[شام]] به [[زیارت]] آنان می‌آیند.  
*[[امام عسکری]]{{ع}} گروهی از کنیزان خود را که می‌دانست رازدار هستند فرا خواند و [[حضرت]] را بدان‌ها نیز نشان داد. آن کنیزان آمدند و به [[حضرت حجت]]{{ع}} [[سلام]] کردند و [[حضرت]] را بوسه زدند و او را به خدای سپردند و بازگشتند. جناب [[حکیمه خاتون]] می‌فرماید: پس از چند روز دیگر برای دیدن [[ولی الله]] بی‌تاب شده بودم. به عیادت [[حضرت نرجس خاتون]] رفتم و دیدم در حجره نشسته. [[سلام]] کردم و در گوشه اتاق گهواره‌ای دیدم که پارچه‌ای سبز رنگ بر آن انداخته شده بود. به سوی گهواره رفتم و پارچه را از روی آن برداشته، دیدم [[حضرت]] [[ولی الله]] را که بر پشت خوابیده است و کمر و دست هایش را (در قنداق) نبسته‌اند. [[حضرت]] چشم‌های مبارکش را گشود و تبسم نمود و با انگشتان خود با من به [[نجوا]] پرداخت. من [[حضرت]] را برداشتم و به نزدیک دهان خود بردم و وی را بوسیدم، عطری [[دل]] انگیز از او به مشام می‌رسید که هرگز از آن خوشبوتر ندیده بودم. در آن حال [[امام حسن عسکری]]{{ع}} مرا صدا زد و فرمود: ای عمه! [[جوان]] مرا نزد من آور و من نیز او را نزد [[پدر]] برده و [[حضرت]] با وی مانند قبل به سخن پرداخت و پس از آن او را به مادرش برگرداندم، [[امام عسکری]]{{ع}} به من فرمود: [[ولادت حضرت مهدی]]{{ع}} را [[کتمان]] کن و با هیچ کس درباره او سخن مگوی تا [[خداوند]] زمان آن را برساند. پس از [[چهل]] روز [[حضرت حجت]]{{ع}} دوباره از [[آسمان]] به سوی مادرش بازگشت و [[حضرت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} در پی من فرستاد. من [[خدمت]] آن جناب رفتم و دیدم که آن [[کودک]] در مقابل [[امام]]{{ع}} راه می‌رود و من رخساری نیکوتر از آن جناب ندیده بودم و زبانی فصیح‌تر از آن [[حضرت]] مشاهده ننموده بودم! گفتم: ای سرور من! این پسری دو ساله است؟! [[حضرت]] [[امام عسکری]]{{ع}} تبسم نمود و فرمود: هرگاه یکی از [[فرزندان]] [[انبیا]] و [[اوصیاء]]، [[ائمه]] خلق باشند، رشد و نمو آنان مانند [[سایر]] [[مردم]] نخواهد بود، آنان در یک [[ماه]] مانند فرزندی یک ساله خواهند بود و [[کودکان]] ما در شکم [[مادر]] به [[تلاوت قرآن]] می‌پردازند و در دوره شیرخوارگی [[عبادت]] [[پروردگار]] می‌نمایند و [[فرشتگان الهی]] در [[فرمان]] آنها خواهند بود و هر صبح و [[شام]] به [[زیارت]] آنان می‌آیند.  
*سپس جناب [[حکیمه خاتون]] فرمود: من پیوسته هر [[چهل]] روز یک بار آن جناب را مشاهده می‌نمودم تا اینکه در روزهای پایانی [[عمر]] [[شریف]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} روزی وی را چون [[جوان]] برومندی دیدم و او را نشناختم. به برادرزاده خود عرض کردم: این [[جوان]] کیست که مرا امر می‌کنید روبرویش بنشینم؟ [[حضرت]] فرمود: این [[جوان]] پسر جناب [[نرجس خاتون]] است، او پس از درگذشت من جانشینم خواهد بود و بدان که به زودی من از میان شما می‌روم و دار فانی را واع خواهم گفت، پس شما باید به سخن او گوش فرا دهید و از وی [[پیروی]] کنید. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} پس از چند روز از [[دنیا]] رفت و من اکنون هر صبح و [[شام]] [[صاحب الامر]]{{ع}} را می‌بینم و جواب پرسش‌هایی که از من می‌شود، به من می‌فرماید و من به آنان می‌رسانم. به [[خدا]] [[سوگند]] گاهی پیش از آنکه از او سؤالی کنم، جواب پرسش مرا می‌فرماید و گاهی نیز برای مسئله‌ای که برایم پیش می‌آید جواب ارسال می‌نماید. جناب [[حکیمه خاتون]] فرمود: [[امام حسن عسکری]]{{ع}} فرموده فرزندم به همراه [[ملائکه]] به [[عرش الهی]] رفت و به حضور [[قرب الهی]] رسید و در پیش [[پروردگار]] به پا خواست. [[خداوند]] [[وحی]] فرمود: مرحبا به تو ای [[بنده]] من! تو [[دین]] مرا [[یاری]] خواهی کرد [[امر الهی]] را [[آشکار]] خواهی ساخت و بندگانم را [[313]] می‌نمایی، همانا من برای ([[دوستی]]) تو [[بخشش]] می‌کنم و برای [[دوستی]] تو (عذاب‌ها و [[بلاها]] را) برطرف می‌کنم و به ([[حرمت]]) تو (گنهکاران را) می‌آمرزم و بر خاطر ([[دشمنی]]) تو (دشمنانت) را به [[عذاب]] گرفتار خواهم ساخت. سپس به [[ملائکه]] [[فرمان]] داد تا آن [[حضرت]] را در نهایت [[ملاطفت]] به پدرش باز گردانند و برای [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[پیام]] فرستاد که [[حضرت قائم]]{{ع}} تا [[زمان ظهور]] خود در [[پناه]] و [[حمایت]] و [[لطف الهی]] به سر خواهد برد و [[خداوند]] او را حفظ خواهد نمود و [[پس از ظهور]]، [[باطل]] را به دست او نابود کرده و [[دین]] [[خالص]] [[الهی]] را [[آشکار]] می‌سازم<ref>نجم الثاقب، ص ۳۳، با تصرف.</ref>.
*سپس جناب [[حکیمه خاتون]] فرمود: من پیوسته هر [[چهل]] روز یک بار آن جناب را مشاهده می‌نمودم تا اینکه در روزهای پایانی [[عمر]] [[شریف]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} روزی وی را چون [[جوان]] برومندی دیدم و او را نشناختم. به برادرزاده خود عرض کردم: این [[جوان]] کیست که مرا امر می‌کنید روبرویش بنشینم؟ [[حضرت]] فرمود: این [[جوان]] پسر جناب [[نرجس خاتون]] است، او پس از درگذشت من جانشینم خواهد بود و بدان که به زودی من از میان شما می‌روم و دار فانی را واع خواهم گفت، پس شما باید به سخن او گوش فرا دهید و از وی [[پیروی]] کنید. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} پس از چند روز از [[دنیا]] رفت و من اکنون هر صبح و [[شام]] [[صاحب الامر]]{{ع}} را می‌بینم و جواب پرسش‌هایی که از من می‌شود، به من می‌فرماید و من به آنان می‌رسانم. به [[خدا]] [[سوگند]] گاهی پیش از آنکه از او سؤالی کنم، جواب پرسش مرا می‌فرماید و گاهی نیز برای مسئله‌ای که برایم پیش می‌آید جواب ارسال می‌نماید. جناب [[حکیمه خاتون]] فرمود: [[امام حسن عسکری]]{{ع}} فرموده فرزندم به همراه [[ملائکه]] به [[عرش الهی]] رفت و به حضور [[قرب الهی]] رسید و در پیش [[پروردگار]] به پا خواست. [[خداوند]] [[وحی]] فرمود: مرحبا به تو ای [[بنده]] من! تو [[دین]] مرا [[یاری]] خواهی کرد [[امر الهی]] را [[آشکار]] خواهی ساخت و بندگانم را [[هدایت]] می‌نمایی، همانا من برای ([[دوستی]]) تو [[بخشش]] می‌کنم و برای [[دوستی]] تو (عذاب‌ها و [[بلاها]] را) برطرف می‌کنم و به ([[حرمت]]) تو (گنهکاران را) می‌آمرزم و بر خاطر ([[دشمنی]]) تو (دشمنانت) را به [[عذاب]] گرفتار خواهم ساخت. سپس به [[ملائکه]] [[فرمان]] داد تا آن [[حضرت]] را در نهایت [[ملاطفت]] به پدرش باز گردانند و برای [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[پیام]] فرستاد که [[حضرت قائم]]{{ع}} تا [[زمان ظهور]] خود در [[پناه]] و [[حمایت]] و [[لطف الهی]] به سر خواهد برد و [[خداوند]] او را حفظ خواهد نمود و [[پس از ظهور]]، [[باطل]] را به دست او نابود کرده و [[دین]] [[خالص]] [[الهی]] را [[آشکار]] می‌سازم<ref>نجم الثاقب، ص ۳۳، با تصرف.</ref>.
*[[امام عسکری]]{{ع}} پس از ولادت [[حضرت قائم]]{{ع}} سیصد گوسفند عقیقه نمود و میان [[شیعیان]] تقسیم نمود و سیصد من (معادل سه هزار کیلو) گوشت و سیصد من نان قربه الی [[الله]] در میان [[بنی هاشم]] پخش کرد و نامه‌هایی به سوی بعضی از وکلای خود نوشت و [[خبر ولادت حضرت]] را به آنان داد و آنان را امر به [[کتمان]] این خبر نمود و فرمود: ما فقط به کسانی که از [[نزدیکان]] ما و [[دوستان]] ما هستند خبر می‌دهیم تا همچنان که ما خوشحال شدیم، آنان نیز از ولادتش شادمان شوند. [[امام حسن عسکری]]{{ع}}، در روز سوم ولادت گروهی از [[اصحاب]] را فراخواند و [[حضرت قائم]]{{ع}} را بدان‌ها نمایان کرد و فرمود که او بعد از من [[امام]] شماست و [[جانشین]] من خواهد بود و او [[قائم آل محمد]] است که همگان بی‌صبرانه [[انتظار]] او را می‌کشند<ref>کمال الدین، ص ۴۳۱ – ۴۳۴.</ref><ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]. ص ۵۹۵.</ref>.
*[[امام عسکری]]{{ع}} پس از ولادت [[حضرت قائم]]{{ع}} سیصد گوسفند عقیقه نمود و میان [[شیعیان]] تقسیم نمود و سیصد من (معادل سه هزار کیلو) گوشت و سیصد من نان قربه الی [[الله]] در میان [[بنی هاشم]] پخش کرد و نامه‌هایی به سوی بعضی از وکلای خود نوشت و [[خبر ولادت حضرت]] را به آنان داد و آنان را امر به [[کتمان]] این خبر نمود و فرمود: ما فقط به کسانی که از [[نزدیکان]] ما و [[دوستان]] ما هستند خبر می‌دهیم تا همچنان که ما خوشحال شدیم، آنان نیز از ولادتش شادمان شوند. [[امام حسن عسکری]]{{ع}}، در روز سوم ولادت گروهی از [[اصحاب]] را فراخواند و [[حضرت قائم]]{{ع}} را بدان‌ها نمایان کرد و فرمود که او بعد از من [[امام]] شماست و [[جانشین]] من خواهد بود و او [[قائم آل محمد]] است که همگان بی‌صبرانه [[انتظار]] او را می‌کشند<ref>کمال الدین، ص ۴۳۱ – ۴۳۴.</ref><ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]. ص ۵۹۵.</ref>.



نسخهٔ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۵۱

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ولادت امام مهدی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

چگونگی ولادت امام مهدی

اثبات ولادت امام مهدی

زمان و مکان ولادت امام مهدی

پنهانی بودن ولادت امام مهدی

پرسش مستقیم

پرسش‌های وابسته

ولادت امام مهدی در فرهنگنامه آخرالزمان

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. جمعی از نویسندگان، چشم‏به‏راه مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف، ص ۳۱۸
  2. محمد رضا حکیمی، خورشید مغرب، ص ۲۱- ۲۲
  3. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، باب ۴۲، ح ۱؛ همچنین ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۳۸؛ اربلی، کشف الغمة، ج ۲، ص ۴۴۹
  4. " فِي‏ الْقَائِمِ‏ مِنَّا سُنَنٌ‏ مِنْ‏ سُنَنِ‏ الْأَنْبِيَاءِ (ع)... وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِيمَ ... ِ وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِيمَ فَخَفَاءُ الْوِلَادَةِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ ...‏‏‏ "، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۵۶۷
  5. " صَاحِبُ‏ هَذَا الْأَمْرِ تَعْمَى‏ وِلَادَتُهُ‏ عَلَى‏ هَذَا الْخَلْقِ‏ لِئَلَّا يَكُونَ‏ لِأَحَدٍ فِي‏ عُنُقِهِ‏ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۷۹، ح ۱.
  6. " صَاحِبُ‏ هَذَا الْأَمْرِ تَغِيبُ‏ وِلَادَتُهُ‏ عَنْ‏ هَذَا الْخَلْقِ‏ لِئَلَّا يَكُونَ‏ لِأَحَدٍ فِي‏ عُنُقِهِ‏ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ‏ وَ يُصْلِحُ‏ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَمْرَهُ‏ فِي‏ لَيْلَةٍ‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۸۰، باب ۴۴، ح ۵.
  7. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۷۷، ح ۱۰۵
  8. لطف اللّه صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص ۳۵۳
  9. خدامراد سلیمیان، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۴۶۹، ۴۷۰.
  10. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۸۰، باب ۴۴، ح ۵.
  11. محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، ص ۷۷، ح ۱۰۵.
  12. اعراف، آیه ۱۴.
  13. قصص، آیه ۷.
  14. لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص ۳۵۳.
  15. خدامراد سلیمیان، درسنامه مهدویت، ج‌۱، ص۱۸۳، ۱۸۴.
  16. ر.ک: مادر حضرت مهدی(ع).
  17. «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  18. اسرا / ۸۱.
  19. نجم الثاقب، ص ۳۳، با تصرف.
  20. کمال الدین، ص ۴۳۱ – ۴۳۴.
  21. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۵۹۵.