اصبغ بن نباته در رجال و تراجم
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث اصبغ بن نباته است. "اصبغ بن نباته" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصبغ بن نباته (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- نام او اصبغ بن نباته بن حارث[۱] (بسام) کوفی[۲] و کنیهاش ابوالقاسم است. با توجه به پسوند کوفی که در ادامه نام و نسب او آمده است و نیز شمرده شدن او از شجاعان عراق، به نظر میرسد، محل ولادت و یا دست کم، رشد وی کوفه بوده است. اما برقی در رجالش نام وی را در ضمن افرادی که اهل یمن بوده، از اصحاب امام علی(ع) شمرده شدهاند، آورده است[۳]. این دو سخن را میتوان چنین جمع کرد که اجداد وی از یمن به عراق مهاجرت کردهاند و اصبغ بن نباته در آنجا به دنیا آمده است. و یا او هم جزء مهاجران از یمن به عراق بوده و در این منطقه رشد یافته است. اصبغ بن نباته بنا به آنچه در کتب رجال و تاریخ و تراجم مشهور است، از تربیت شدگان محضر امام امیرالمؤمنین علی(ع) و از یاران و خواص ایشان بوده است[۴].
- علاوه بر این، شیخ طوسی در رجال و فهرست خود نیز وی را از امام حسن مجتبی(ع) شمرده است[۵]؛ مطلبی که ابن شهر آشوب در مناقب آورده است نیز بر این مسئله دلالت دارد[۶]. محمد هادی امینی ایشان را هم دوره امام حسین(ع) دانسته، روایتی از طریق اصبغ از امام حسین(ع) نقل کرده است[۷]؛ مطلبی که در کتاب "مصادر نهج البلاغه و اسانیده" آمده است، اصبغ بن نباته دوران امام سجاد و بخشی از دوران امام باقر(ع) را نیز درک کرده است [۸][۹].
- اصبغ فرزند نباتة بن حارث اهل کوفه و از طایفه مجاشع تمیمی از خواص اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و جزء شرطة الخمیس و مورد اعتماد کامل آن حضرت بود. او مردی دانشمند و شاعری توانمند و سرداری شجاع و عابدی شب زندهدار بود و پس از شهادت حضرت امیر(ع) در زمره اصحاب خاص امام حسن مجتبی(ع) درآمد[۱۰].
- اصبغ در بیماریی که موجب مرگ سلمان فارسی شد در مدائن از او عیادت کرد و او را به قبرستان برد تا با اهل قبور و اموات سخن گوید[۱۱]. همچنین در مراسم غسل، کفن و دفن سلمان با امیرالمؤمنین(ع)[۱۲]شرکت نمود[۱۳].
جایگاه اصبغ بن نباته
- اصبغ بن نباته از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام و ارادتمندان خاندان اهل بیت(ع) به شمار میرود. وی از زاهدان و عابدان اصحاب و پیشوایان عصر خود بود و شجاعت کمنظیری داشت؛ به طوری که وی را از شجاعان (فرسانان) اهل عراق نیز نام بردهاند. اصبغ بن نباته تا پای جان با امام المتقین و امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت کرد و بر این پیمان استوار بود، او در محضر امام حسن[۱۴] و امام حسین(ع)[۱۵] حضور داشت و از اصحاب این دو امام بزرگوار نیز به شمار میرود. بنا به نقل کلینی در الرسائل، روزی امیرالمؤمنین(ع) از کاتب خود خواست که ده نفر از افراد مورد مطمئن را گرد آورد و وقتی او از آن حضرت اسامی ایشان را خواست، آن حضرت گروهی را نام برد که اصبغ بن نباته نیز جزو آنها بود. امیرالمؤمنین(ع) اصبغ بن نباته را با توجه به ارادت و دلدادگی او به امیر المؤمنین(ع) و برخورداری از شجاعت ویژه، جزء اصحاب ویژه و شرطة الخمیس قرار داد. نصر بن مزاحم نوشته است: علی(ع) از گسیل داشتن او به میدان جنگ دریغ میورزید[۱۶]. او در نبرد صفین از فرماندههان بود و به دستور امیرالمؤمنین(ع) بر لشکر شام میتاخت! و با خواندن رجز، هم فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) را بیان میکرد و هم رعب و وحشت در دل دشمنان میافکند. همچنین او نامه امام علی(ع) را برای معاویه برد و با او و اطرافیانش به مناظره پرداخت.
- اندیشمندان دانش سندشناسی و حدیثشناسی (رجال، درایة و حدیث) بر اساس پژوهشهای دقیق خود، همگی بر ثقه بودن، صدق، عدالت و صلاح او هم نظر هستند و احادیث نقل شده او را میپذیرند[۱۷]. برقی در "رجال" خود اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) را به گروههایی تقسیم کرده و نام اصبغ بن نباته را در زمره خواص آورده است[۱۸]؛ همچنین علی بن داود حلی در کتاب "رجال" خود همانند سایر صاحبان کتب تراجم و رجال وی را از خواص امیرالمؤمنین(ع) دانسته است[۱۹][۲۰].
اصبغ بن نباته در مدائن
- مامقانی در تنقیح المقال مینویسد: اصبغ بن نباته در مدائن، همراه سلمان فارسی که والی و فرماندار مدائن شده بود، حضور داشت و در پایان عمر سلمان فارسی، وقتی که او از اطرافیان خواست تا بستر او را به طرف قبرستان شهر ببرند تا او با مردگان سخن بگوید، از افرادی بود که در این کار همکاری داشت. همچنین اصبغ بن نباته از افرادی بود که مقدمات به خاک سپاری سلمان فارسی را آماده کردند و او برای غسل دادن وی به امیر المؤمنین علی(ع) کمک کرد[۲۱].
فرزندان
- در کتب رجال و تراجم از خاندان و فرزندان اصبغ بن نباته اثری به چشم نمیخورد، ولی در برخی از نقلها به شخصی به نام قاسم اشاره شده که از راویان و عالمان بوده است. طبری از قول قاسم، فرزند اصبغ بن نباته جریان حمله امام حسین(ع) به سوی فرات در کربلا و اصابت تیر به چانه آن حضرت را نقل کرده است [۲۲].
- شیخ صدوق در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال از قاسم، فرزند اصبغ بن نباته نقل کرده که گفته است، روزی مردی سیاهروی از قبیله "بنی دارم " که در ماجرای کربلا حاضر و پیش از آن، زیبا و بسیار سفید روی بود، نزد ما آمد؛ به او گفتم: به خاطر تغییر رنگ چهرهات تو را به سختی شناختم؛ آن مرد گفت: "مردی از یاران حسین(ع) را که سفید روی بود و بر پیشانیاش اثر سجده بود، کشتم و پسر او را با خود آوردم". قاسم گوید، روزی من آن مرد را سوار بر اسب دیدم که خوشحال بود و آن سر را بر سینه اسبش آویخته بود و آن سر به زانوان اسب میخورد؛ پس به پدرم گفتم: ای کاش آن سر را کمی بالاتر میبرد! نمیبینی که زانوان اسب با آن سر چه میکند؟! پدرم گفت: "فرزند عزیزم! آنچه بر سرش آوردهاند، سختتر از این بوده است. آن مرد خود برایم تعریف میکرد، از آن هنگام که او را کشتهام، شبی به خواب نمیروم جز آنکه او به سراغم میآید و شانههایم را میگیرد و مرا میکشد و میگوید: "راه بیفت" و مرا به دوزخ میکشاند و در آن میافکند تا صبح از خواب برخیزم"؛ و نیز گوید: یکی از زنان همسایه که صدایش را در خواب شنیده بود، میگفت: "با نالهها و نعرههایش نمیگذارد یک لحظه از شب را هم به خواب رویم". راوی در ادامه گوید: پس با گروهی از جوانان قبیله نزد همسرش رفتیم و درباره او از همسرش پرسیدیم؛ او گفت: "خود، همه چیز را آشکارا گفته و راست گفته است"[۲۳][۲۴].
احتجاج به حدیث غدیر نزد معاویه
- علاوه بر امیر المؤمنین علی(ع) اصحاب آن حضرت نیز بارها به حدیث غدیر احتجاج و در مناسبتهای گوناگون از حق اهل بیت(ع) دفاع کردهاند. اصبغ بن نباته نیز در گرماگرم جنگ صفین به امر امیر المؤمنین علی(ع) نامهای را برای معاویه برد و در مجلسی که برقرار شده بود، به حدیث غدیر؛ احتجاج و حقانیت علی(ع) را ثابت کرد.
- اصبغ بن نباته، خود در این باره میگوید: "نزد معاویه رفتم و به نزد او وارد شدم، در حالی که عمرو بن عاص در سمت راست و ذو الکلاع و حوشب در سمت چپ و برادرش، عتبه و ابن عامر، ولید بن عقبه، عبدالرحمن بن خالد بن ولید و شرحبیل بن سمط در پهلویش و ابوهریره در مقابلش و ابودرداء، نعمان بن بشیر و ابوامامه باهلی پیش او بودند؛ نامه را به او دادم و وقتی او نامه را خواند، گفت: "به یقین، علی قاتلان عثمان را به ما نمیدهد"؛ من به معاویه گفتم: این قدر قاتلان عثمان را بهانه نکن! زیرا تو جز در پی سلطنت نیستی...؛ پس به ابوهریره رو کردم و گفتم: ای ابوهریره! تو که صحابی رسول خدایی؛ تو را به خدایی که جز او خدایی نیست و به حق رسول خدا(ص) قسم میدهم! بگو بینم: آیا شنیدی که رسول خدا(ص) روز غدیر خم درباره امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: "هر کس که من مولای او هستم، پس، علی مولای اوست؟" گفت: "آری به خدا قسم که من شنیدم پیامبر(ص) این را میگفت"؛ گفتم: در این صورت، تو ای ابوهریره دشمن او را دوست و دوست او را دشمن میداری! پس ابوهریره نفسی کشید و گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۲۵]. سپس رنگ چهره معاویه دگرگون شد و گفت: "ای مرد! بس کن! تو نمیتوانی مردم شام را فریب دهی تا خون عثمان را که در ماه حرام و در حرم رسول خدا(ص) و در کنار ارباب تو مظلومانه کشته شده، مطالبه نکنند![۲۶][۲۷].
اصبغ بن نباته و مسئله امامت
- ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی در رجال خود از ابی الجارود نقل میکند که از اصبغ بن نباته پرسیدم: منزلت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در میان شما تا چه اندازه است؟ اصبغ بن نباته در جواب گفت: "من نمیدانم تو چه میگویی، ولی به طور مختصر بگویم، اخلاص و ارادت ما نسبت به او به قدری است که شمشیرهای خود را برهنه بر دوش نهادهایم و هر کس که او به آن کس اشاره کند، با شمشیرهای خود میزنیم و از میان بر میداریم"[۲۸][۲۹].
اصبغ بن نباته و شرطة الخمیس[۳۰]
- اصطلاح "شرطة الخمیس" برای افرادی به کار میرفته است که در نیروی ویژه نظامی گرد آمده، عهد کرده بودند که در راه امیرالمؤمنین(ع) از گذشت جان و هیچ تلاشی فروگذار نکنند و امیر المؤمنین(ع) نیز بهشت را برای ایشان ضمانت فرموده بود. راوی، علت این نامگذاری را از اصبغ بن نباته چنین نقل میکند: از اصبغ پرسیدند: چگونه حضرت امیر المؤمنین(ع) تو و امثال تو را شرطة الخمیس نام نهاد؟
- اصبغ بن نباته گفت: "سبب این نامگذاری آن بود که ما با او شرط کردیم در راه او بجنگیم تا پیروز یا کشته شویم، و حضرت نیز در مقابل، ضامن شد که به پاداش آن مجاهده، ما بهشتی باشیم"[۳۱].
- بنا به برخی روایات، بنیانگذار شرطة الخمیس وجود مقدس حق تعالی است و خداوند سبحان این عنوان را به زبان رسول گرامی اسلام(ص) جاری کرده است. در این باره حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در جنگ جمل به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمودند: "ای فرزند یحیی! مژده و بشارت باد بر تو که تو و پدرت به راستی از شرطة الخمیس هستید، و پیغمبر اکرم(ص) به من از نام تو و پدر تو خبر داده و خدای تعالی به زبان مبارک پیغمبر خود(ص) شما را از شرطة الخمیس قرار داده است"[۳۲][۳۳].
اصبغ بن نباته از نگاه اندیشوران
- نظر عالمان دانش رجال و حدیث درباره اصبغ بن نباته مختلف است و دیگری، روایتی است که امیر المؤمنین(ع) هنگام شهادتش به اصبغ بن نباته فرموده است[۳۴].
- ابن سعد در الطبقات الکبری پس از نقل نام و نسب اصبغ بن نباته میگوید: اصبغ بن نباته از علی(ع) روایت نقل کرده است و از اصحاب و همراهان آن حضرت و از جاننثاران علی(ع) و لشکریان آن حضرت به شمار میرفت. همچنین او، شیعه و در روایت ضعیف شمرده شده است[۳۵]. مزی نیز در تهذیب الکمال این سخنان را نقل کرده است و در پایان از ابواحمد بن عدی مطلبی چنین نقل میکند: وقتی فردی ثقه حدیثی از اصبغ بن نباته نقل کند، آن حدیث نزد من اشکالی ندارد و چه بسا افراد ضعیف از وی روایت نقل کردهاند[۳۶]. علاوه بر وی، احمد عجلی، از رجال شناسان اهل سنت اصبغ بن نباته را از ثقات دانسته است[۳۷]. خزرجی نیز در خلاصة تذهیب تهذیب الکمال بر وثاقت اصبغ بن نباته تأکید کرده است [۳۸]. ابن شاهین در “تاریخ الثقات” مینویسد: اصبغ بن نباته کوفی، تابعی و موثق است[۳۹]. مرحوم کراجکی هم مینویسد: از نظر او کسی جایگاه بالایی دارد که دشمنی او با علی(ع) بیشتر باشد[۴۰][۴۱].
روایات اصبغ بن نباته
- اصبغ بن نباته روایات فراوانی از امیر المؤمنین علی(ع) نقل کرده است و خود در سلسله سند روایات متعددی نیز قرار دارد. روایات نقل شده از امام علی(ع) در موضوعات گوناگونی است که در ادامه برخی روایات را نقل میکنیم:
- حدیث سه طلاقه کردن دنیا: اصبغ روایت میکند: هرگاه مالی برای امیرالمؤمنین(ع) میآوردند، معمول بود که آن را داخل بیت المال مسلمین میگذاشت و از آن بیرون نمیآمد تا هر آنچه را در آن بود بین مسلمانان تقسیم میکرد و حق هر صاحب حقی را ادا مینمود، سپس دستور میداد که آن محل را جارو کنند و آب بپاشند، بعد در آنجا دو رکعت نماز میگذارد و پس از سلام نماز خطاب به دنیا میفرمود: "ای دنیا، خود را به من عرضه مکن، مرا به خود تشویق مکن و فریبا مده که من، تو را سه طلاقه کردم و دیگر بازگشتی به تو ندارم"[۴۲].[۴۳]
- همراه امام در بازار: امیرالمؤمنین(ع) در ایام خلافت خود، بعضی روزها تازیانهای به دست میگرفت و در بازار کوفه به راه میافتاد و کسانی را که در خرید و فروش کمفروشی و یا تقلب میکردند ارشاد و راهنمایی میکرد و گاهی هم متخلفین را تنبیه مینمود[۴۴]. و این حرکت مولی(ع) در سلامت کسب و تجارت و روند معاملات بسیار سریع و مفید بود، و چه خوب بود حکومتها برای جلوگیری از زیاده خواهی فروشندگان و عدم بروز تخلف حتی تخلفات کوچک، افراد عادل و دانایی را در بازارهای رایج مسلمانان میگماردند تا سریعاً به تخلفات رسیدگی و از ادامه آن جلوگیری میکردند.
- سفارش بازرگانان به یاد آموزی: از دیگر احادیثی که اصبغ از حضرت علی(ع) روایت میکند این حدیث است که: امام علی(ع) بالای منبر میفرمود: "ای جماعت بازرگانان، نخست فقه آنگاه تجارت، نخست فقه، آنگاه تجارت، نخست فقه، آنگاه تجارت، به خدا سوگند، ربا در این امت، مخفیتر از رفتن مورچه بر روی تخته سنگهای سخت است. سوگندها را با صداقت و راستگویی از خود دورکنید (با دادن صدقه درآمیزید) تاجر، فاجر و فاجر در آتش دوزخ است، مگر آن کس که حق را بگیرد و حق را بدهد"[۴۵].
- قضاوت امام(ع) در زنای[۴۶] دستهجمعی: یکی از قضاوتهای جالبی که اصبغ بن نباته از علی(ع) در زمان خلافت عمر بن خطاب شاهد آن بوده، این است، او میگوید: در عصر حکومت و خلافت عمر بن خطاب پنج نفر را که در یک عمل زنا شرکت کرده بودند به دادگاه آوردند، عمر پس از آنکه جرم هر پنج نفر در ارتکاب زنا ثابت شد، دستور داد بر هر کدام از آنان صد ضربه شلاق به عنوان حد الهی جاری کنند امیرالمؤمنین(ع) که در آن مجلس حاضر و ناظر بود خطاب به عمر فرمود: "ای عمر، حکم اینها صد ضربه شلاق نیست!" عمر از شنیدن این سخن ناچار شد حکم آن پنج گناهکار را به عهده حضرت علی(ع) بگذارد! اصبغ میگوید: امیرالمؤمنین طبق موازین الهی دستور داد یکی از آن پنج نفر را به قتل برسانند و دومی را سنگسار کنند و سومی را یک صد ضربه شلاق بزنند و چهارمی را پنجاه ضربه شلاق و پنجمی را تعزیر[۴۷] کنند. حضرت در پاسخ علت اختلاف حکم خویش چنین فرمود: "اما اولی چون ذمی[۴۸] و در پناه اسلام بود با این عمل شنیع خود از پناه اسلام خارج شد، حدی به غیر از شمشیر برای او نیست و محکوم به مرگ است؛ اما دومی مسلمانی بود که همسرش در اختیارش بود و زنا کرد حکم او سنگسار است؛ اما سومی مسلمانی بود که همسرش در اختیارش نبود، لذا محکوم به حد، یعنی به یک صد ضربه شلاق است؛ اما چهارمی چون عبد بود و مرتکب زنا شد، حد او نصف حد حرّ است یعنی پنجاه ضربه شلاق حد بر او جاری میشود؛ و اما پنجمی دیوانهای بود که عقلش نمیرسیده است، لذا حکم او تعزیر و تنبیه است"[۴۹]. بدون تردید چنین قضاوتی در یک جلسه در برابر خلیفه عمر بن خطاب، حکایت از شناخت کامل علی(ع) به احکام اسلام دارد.
- خبر از شهادت امام: اصبغ در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند که حضرت فرمود:چه چیزی شقیترین[۵۰] آنها را نگه داشت، به خدایی که جانم در دست اوست، همانا این (محاسنم) به آن (خون سرم) رنگین خواهد شد[۵۱].[۵۲]
- آیین حکومتداری: از مشهورترین روایاتی که وی از امیر المؤمنین علی(ع) نقل کرده، عهدنامه مالک اشتر است که امیرالمؤمنین(ع) هنگام فرستادن او به مصر برای ایشان نگاشتند. این نامه را سید رضی در نهج البلاغه و در قسمت نامهها، نامه شماره ۵۳ آورده است[۵۳].
- موعظه و پند: روایت دیگری که اصبغ بن نباته نقل کرده، وصیّت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به پسرش، محمد حنفیه است[۵۴].
- پیامبر و علی(ع) پدر امتاند: او بعد از ضربت خوردن امیر المؤمنین علی(ع) در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، حدیثی را از آن حضرت نقل کرده که آن حضرت آن را از رسول گرامی اسلام(ص) نقل فرموده است؛ اصبغ بن نباته میگوید: در شب شهادت حضرت به منزل ایشان رفته، به ایشان گفتم: دوست داشتم حدیثی از شما بشنوم؛ حضرت فرمود: بنشین که پس از این، حدیثی از من نخواهی شنید؛ بدان ای اصبغ بن نباته! چنان که تو به عیادت من آمدی، من هم به عیادت حضرت رسول اکرم(ص) رفتم؛ پس به من فرمود: ای ابوالحسن، بیرون برو و در میان مردم ندا کن: « الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ »[۵۵]، پس بالای منبر برو و از مقام من یک پله پائینتر بنشین و خطاب به مردم بگو: هر که به والدین خود جفا کند، پس لعنت خدا بر او باد! و هر که از مولای خود بگریزد، پس لعنت خدا بر او باد! و هر کس به اجیر درباره مزدش ظلم کند، پس لعنت خدا بر او باد![۵۶]. من آنچه حبیب من، رسول خدا(ص) امر فرموده بود، به جای آوردم؛ پس کسی در پائین مسجد، از میان جمعیت برخاست و گفت: "یا ابا الحسن، سخن خود را به طور مختصر گفتی؛ آنها را برای ما توضیح بده"! پس به او جواب نگفتم و به خدمت پیامبر(ص) رسیدم و سؤال آن مرد را به حضرت گفتم"؛ اصبغ بن نباته گوید: سپس آن حضرت دست مرا گرفت و فرمود: "دست خود را بگشا!"؛ پس من دستم را گشودم، و آن حضرت یکی از انگشتان دست مرا گرفت و فرمود: "ای اصبغ بن نباته! هم چنان که من انگشت دست تو را گرفتم، پیامبر اکرم(ص) نیز یکی از انگشتان مرا گرفت و فرمود: "ای ابوالحسن، من و تو دو پدر این امّت هستیم؛ هر کس به ما جفا کند، پس لعنت خدا بر او! من و تو مولای این امّت هستیم؛ پس هر کس از ما بگریزد، لعنت خدا بر او باد! و من و تو اجیران این امّت هستیم، پس هر کس نسبت به اجرت ما ظلم کند، پس لعنت خدا بر او باد! "سپس فرمود: "آمین" من هم گفتم آمین"[۵۷].
- علی(ع) تقسیم کننده بهشت و جهنم: اصبغ بن نباته نقل میکند، روزی امیر المؤمنین علی(ع) به من فرمود: "ای اصبغ بن نباته! روزی رسول خدا(ص) مرا در یکی راههای مدینه دید، در حالی که من اندوهگین بودم؛ به گونهای که غم در صورت من ظاهر بود؛ پس آن حضرت خطاب به من فرمود: ای ابوالحسن، تو را غمگین میبینم؛ آیا میخواهی حدیثی برای تو بگویم که پس از آن هرگز غمگین نشوی؟ گفتم بله؛ فرمود: هنگامی که روز قیامت شود، حقّ تعالی منبری را که بلندتر از منبرهای پیغمبران و شهیدان است، قرار دهد؛ پس حقّ تعالی به تو دستور دهد که بالای آن منبر، یک پله پائینتر از جایگاه من قرار بگیری؛ پس به دو ملک دستور میدهد که یک پله پائینتر از تو بنشینند و چون بالای منبر قرار گرفتیم، تمام آفریدگان خداوند از اولین و آخرین حاضر میشوند؛ پس یکی از آن دو ملکی که یک پله پایینتر از تو نشستهاند، با صدای بلند خطاب به حاضران میگوید: "ای مردم! هر که مرا میشناسد که میشناسد و هر که مرا نمیشناسد، خودم را به او معرفی میکنم؛ من "رضوان" خازن بهشتام؛ همانا خداوند به منّ و کرم و فضل و جلال خود به من دستور داد کلیدهای بهشت را به محمّد(ص) تحویل دهم؛ حضرت محمد(ص) نیز دستور داد آنها را به علی بن ابی طالب(ع) تحویل دهم؛ من شماها را در این باره شاهد میگیرم که چنین کردم". پس از او فرشتهای که پایینتر از رضوان نشسته است، بر میخیزد و با صدای بلندی که همه اهل محشر میشنوند، میگوید: "ای مردم! هر که مرا میشناسد که میشناسد، و هر کس نمیشناسد، خودم را معرفی میکنم؛ من، "مالک"، خازن جهنّم هستم؛ همانا حقّ تعالی به منّ و فضل و کرم و جلال خود به من دستور داد کلیدهای جهنّم را به محمد(ص) تحویل دهم، و محمد(ص) نیز دستور داد آنها را به علی بن ابی طالب(ع) تحویل دهم؛ اینک شما را شاهد میگیرم که چنین کردم". سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "پس من کلیدهای بهشت و دوزخ را میگیرم". سپس پیامبر(ص) فرمود: "یا علی! تو بالای دامن مرا میگیری و اهل بیت تو بالای دامن تو را میگیرند، و شیعیان تو بالای دامن اهل بیت تو را میگیرند". سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "پس من دستهای خود را بر هم زدم و گفتم: به سوی بهشت میرویم یا رسول الله؟ فرمود: به پروردگار کعبه قسم، بله"[۵۸].
- ثواب نام محمد داشتن: اصبغ بن نباته نقل میکند، امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند: "هیچ خانهای نیست که اسم پیامبر خدا در آن خانه باشد، مگر اینکه خداوند متعال فرشتهای را بر میانگیزاند که صبح و شام اهل آن خانه را تقدیس و تنزیه کند"[۵۹].
- ایمان آوردن عبدالمطلب و ابوطالب: از مسائل مهم و اساسی در تاریخ اسلام بحث ایمان آوردن پدران و اجداد رسول گرامی اسلام و امیر المؤمنین علی(ع) است؛ طبق نظر محققان و اندیشمندان اسلامی که از باورهای اساسی شیعیان و بیشتر مسلمانان است، ایشان یکتاپرست و موحد بودهاند و روایات فراوانی از پیشوایان معصوم(ع) در این باره نقل شده که یکی از آنها را اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است؛ اصبغ بن نباته میگوید: امیرمؤمنان علی(ع) درباره ایمان پدر و اجداد خود فرمود: "به خدا سوگند! پدرم و جدّم، عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف بتی را نپرستیدند"؛ پرسیدند: ای امیرمؤمنان آنان در دوران جاهلی چه چیزی را میپرستیدند؟! فرمود: "بر آیین ابراهیم(ع) به سوی بیتالله نماز میخواندند و از آیین او جدا نبودند"[۶۰].
- امام؛ مخزن علوم الهی: اصبغ بن نباته میگوید: "وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید و مردم با او بیعت کردند، امام(ع) به مسجد آمد در حالی که عمامه رسول خدا را بر سر و ردای او را بر تن و نعلین او را در پا و شمشیر او را بر کمر داشت؛ پس بر فراز منبر نشست و تحت الحنک قرار داد و انگشتان خود را در هم کرد و زیر شکم نهاد و فرمود: "ای گروه مردم! از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید؛ این، سبد علم است و این، شیره دهان رسول خداست؛ این است که رسول خدا به خوبی در نای من فروریخته است؛ از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است و اگر مسند برایم بیندازند و بر آن بنشینم، برای با اهل تورات از تورات خودشان فتوا میدهم تا جایی که تورات به سخن آید و گوید، علی(ع) درست گفت و دروغ نگفت و به راستی برای شما همانگونه فتوا داد که در من نازل شده است و برای اهل انجیل از انجیل خودشان فتوا دهم، تا جایی که انجیل به سخن آید و گوید، علی(ع) درست گفت و دروغ نگفت و به راستی برای شما همان گونه فتوا داد که در من نازل شده است و برای اهل قرآن از قرآن فتوا دهم تا اینکه قرآن به سخن آید و گوید، علی(ع) راست گفته و دروغ نگفته است و هر آینه برای شما همانگونه فتوا داده که در من نازل شده است. شما که شب و روز قرآن میخوانید، آیا در میان شما کسی هست که بدان چه در آن نازل شده است، آگاه باشد؟ و اگر یک آیه در قرآن نبود، به شما خبر میدادم به آن چه بود و باشد و تا روز قیامت خواهد بود و آن آیه این است:﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[۶۱]. سپس فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید؛ به آنکه دانه را شکافد، اگر از من از هر آیه بپرسید که در شب نازل شده است؛ یا روز؛ در مکه، یا در مدینه؛ در سفر یا حضر؛ ناسخ است یا منسوخ؛ محکم است یا متشابه؛ از تأویل آن یا تنزیل آن؛ به شما خبر میدهم". پس مردی به نام ذعلب سخنور و پردل گفت: "پسر ابیطالب به جای بسیار بلندی گام نهاده است؛ امروز او را نزد شما با پرسشی که از او خواهم کرد، شرمسار میکنم"، سپس گفت: "یا امیرالمؤمنین! آیا پروردگار خود را دیدهای؟! فرمود: "ای ذعلب! من کسی نیستم که خدای را که ندیدهام، بپرستم"؛ گفت: "چطور او را دیدهای؛ او را برای ما وصف کن"؛ فرمود: "وای بر تو! او را با چشم سر که دیدهای ظاهر است، نمیتواند دید، و لیکن دلها به حقیقت ایمان او را میبینند. وای بر تو ای ذعلب! به راستی پروردگارم به دوری و نزدیکی، و حرکت و سکون، و ایستاده بر قامت و رفتن و آمدن وصف نمیشود؛ او به اندازهای لطیف است که به اندازه لطفش نمیتوان او را ستود کرد و توصیف کرد و به حدی بزرگ است که وصف نشود و به حدی سترکی است که نمیتوان او را وصف کرد و به حدی جلیل است که خشونت ندارد و مهربان و رحیم است و رقت قلب ندارد؛ مؤمن است ولی عادت ندارد؛ درک میکند ولی با حس جسمانی نیست؛ گوینده است ولی تلفظ ندارد؛ در همه چیز هست نه به طور آمیزش و از همه چیز بیرون است، ولی نه به طور جدائی؛ بالای همه چیز است، ولی نه به صورت مکانی و جلو هر چیز است، ولی نمیگویند او جلو است؛ داخل هر چیز است ولی نه مانند وجود چیزی درون چیزی؛ از هر چیز بیرون است ولی نه مانند بیرون بودن چیزی از چیزی دیگر". ذعلب مدهوش شد و گفت: "به خدا هرگز چنین جوابی نشنیده بودم؛ به خدا دیگر چنین پرسشی نکنم". سپس آن حضرت فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید". پس اشعث بن قیس برخاست و گفت: "ای امیرالمؤمنین! چگونه از زردشتیان جزیه گرفته میشود، با آنکه کتاب آسمانی و پیغمبری ندارند؟". فرمود: "آری، ای اشعث! خدا بر آنها کتابی نازل کرد و پیغمبری فرستاد و آنها پادشاهی داشتند که شبی مست شد و دختر خود را به بستر خود کشید و با او در آمیخت؛ وقتی صبح این خبر به گوش مردم رسید، و مقابل در کاخش شدند و گفتند: "ای پادشاه، دین ما را آلوده کردی و نابود ساختی؛ بیرون بیا تا تو را تطهیر کنیم و بر تو حد بزنیم"؛ او به آنها گفت: "همه گرد آئید و سخن مرا بشنوید؛ اگر در آن چه کردهام، عذری نداشتم، شما هر کاری میخواهید بکنید"؛ وقتی جمع شدند به آنها گفت: " میدانید که خدای عز و جل خلقی گرامیتر از پدر ما آدم و مادر ما حواء نیافریده است"؛ گفتند: "راست میگویی ای پادشاه؟"؛ گفت: "مگر او نبود که پسران و دختران خود را به همسری هم در آورد؟" گفتند: "بله، چنین است"؛ گفت: "پس دین، همین است"؛ و آن را پذیرفتند و خدا آنچه دانش در سینه آنان بود، محو کرد و کتاب را از آنها گرفت و آنها کافراناند که بیحساب به دوزخ در میآیند و منافقان از آنها بدتر هستند". اشعث گفت: "من تاکنون چنین پاسخی نشنیده بودم و به خدا دیگر چنین سؤالی نخواهم پرسید". سپس امام(ع) فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید"؛ پس مردی که در دورترین نقاط مسجد بود، در حالی که تکیه بر عصا گام بر روی مردم مینهاد، آمد تا نزدیک آن حضرت رسید و گفت: "یا امیرالمؤمنین مرا به کاری رهنمایی کن که چون آن را انجام دهم مرا از دوزخ نجات دهد"؛ فرمود: "ای شخص حاضر، بشنو و بفهم و یقین کن که دنیا بر سه کس استوار است: به دانشمند سخنوری که به علم خود عمل کند؛ و به توانگری که مال خود بر دینداران بخل نورزد؛ و به درویش شکیبا؛ چون دانشمند علم خود را نهفته دارد و توانگر از مالش دریغ کند و فقیر، صبر نکند؛ وای! صد وای! در این حال است که عارفان درک میکنند که دنیا به کفر برگشته است؛ ای سؤال کننده! زیادی افراد مساجد تو را نفریبد و جماعتی که تنشان با هم است و دلهایشان از هم پراکنده است، تو را مغرور نکند. ای مردم! همانا انسانها سه قسماند: زاهد و راغب و صابر؛ زاهد برای به دست آوردن دنیا شاد نمیشود و به خاطر آنچه از دستش میرود، غمگین نمیشود، صابر، در دل آرزوی دنیا دارد و اگر به چیزی از آن دست بیابد، از آن روی میگرداند، برای اینکه بدانجامی (سرانجام ناپسند) آن را میداند؛ ولی راغب به دنیا باک ندارد که از حلالش به دست آورد یا از حرامش بهرهمند شود". گفت: "یا امیرالمؤمنین نشانه مؤمن در این زمان چیست؟" فرمود: "ببینید که خدا بر او چه حقی واجب کرده است و آن را دوست دارد و ببینید چه کسی با او مخالف است و از او بیزاری جوید؛ اگر چه دوست و خویش او باشد"؛ گفت: "به خدا قسم راست گفتی یا امیرالمؤمنین! "سپس آن مرد، غائب شد و ما او را ندیدیم و مردم دنبال او گردیدند اما او را نیافتند. سپس علی(ع) بر روی منبر لبخندی زد و فرمود: "چه میخواهید؟ او برادرم، خضر بود"؛ سپس فرمود: "بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید"؛ پس کسی برنخاست؛ سپس امام(ع) خدا را ستود و بر پیغمبر صلوات فرستاد و سپس فرمود: "ای حسن، بر منبر برو و سخنرانی کن؛ مبادا قریش پس از من تو را نشناسند و بگویند که حسن نمیتواند سخن بگوید"؟ فرمود: "پدرجان! چگونه در حضور شما بالای منبر بروم و سخنرانی کنم، در حالی که شما در میان مردم هستید و مرا میبینید و سخنم را میشنوید" فرمود: "پدر و مادرم به قربانت! من خود را از تو پنهان خواهم کرد و سخن تو را خواهم شنید و تو را خواهم دید و تو مرا نخواهی دید"؛ پس امام حسن(ع) بالای منبر رفت و خدا را به صفات شریفی ستود و بر محمد و آلش(ع) درود فرستاد و گفت: "ای مردم! من از جدم، رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: "من شهر دانشم و علی(ع) در آن است؛ آیا جز از در شهر میتوان به آن وارد آن شد؟" حسن(ع) پس از سخنرانی کوتاه خود، از منبر فرود آمد؛ پس علی(ع) بلند شد و او را به سینه چسبانید و سپس به حسین(ع) فرمود: "پسر جانم، برخیز و به منبر برو و تو هم سخنرانی کن تا قریش نسبت به حال تو نادان نمانند و پس از من نگویند که حسین بن علی چیزی نمیداند (از دانش بهرهای ندارد) و نمیتواند سخنرانی کند؛ باید سخن برادرت را ادامه بدهی"؛ پس حسین(ع) بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا و ستایش درود فرستادن بر پیغمبر(ص) فرمود: "ای مردم! از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: "علی(ع) پس از من شهر علم است و هر کس وارد آن شود، نجات مییابد و هر کس از او منحرف شود و تخلف کند، هلاک میشود". علی(ع) برخاست و او را در آغوش کشید و بوسید و فرمود: "ای مردم! گواه باشید که این دو، دو فرزند رسول خدایند و دو امانتی هستند که به من سپرده است و من آنها را به شما میسپارم و رسول خدا(ص) از شما نسبت به آنها خواهد پرسید"[۶۲].
- امام؛ اهل اسرار الهی: اصبغ بن نباته میگوید: "روزی به امام حسین(ع) گفتم: ای آقای من! میخواهم از شما سؤالی بپرسم درباره موضوعی که به آن یقین دارم و آن از اسرار خدا است و شما از آن آگاه هستید؛ آن حضرت فرمود: "ای اصبغ بن نباته! میخواهی از گفتوگویی که پیغمبر اسلام(ص) با أبی دون کنار مسجد قبا داشت، آگاه شوی؟". گفتم: آری؛ فرمود: "برخیز!" وقتی برخاستم، ناگاه دیدم با آن حضرت در کوفه هستم و مسجد را دیدم؛ پس امام حسین(ع) پس از اینکه به صورت من لبخند زد، فرمود: "ای اصبغ بن نباته! خدا باد را در اختیار حضرت سلیمان پیامبر قرار داد که صبحگاه به قدر یک ماه و شبانگاه هم به قدر یک ماه راه طی میکرد؛ به من بیشتر از آنچه به سلیمان(ع) داده شده بود، عطا شده است"؛ گفتم: یا بن رسول الله! راست میگویی؛ امام حسین(ع) فرمود: "مائیم که علم و بیان قرآن نزد ماست و آنچه نزد ماست، نزد کسی نیست؛ چون ما اهلیت اسرار خدا را داریم". سپس به صورت من خندید و فرمود: "ما آل الله و وارثهای رسول او هستیم"؛ گفتم: خدا را سپاسگزارم؛ آنگاه به من فرمود: "به مسجد داخل شو!" وقتی داخل شدم، دیدم پیامبر خدا(ص) رداء خود را جمع کرده و در میان محراب نشسته است و دیدم که حضرت علی بن ابی طالب(ع) دامن اولی را گرفته است و پیامبر خدا انگشت عبرت به دندان گرفته است و به اولی میفرماید: "تو و بارانت بد جانشینی بودید برای من! لعنت خدا و من بر شما باد!" [۶۳].
- برائت از افراطگرایی: شیخ طوسی در این باره در امالی از اصبغ بن نباته چنین نقل میکند:امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "خدایا! من از غالیان بیزارم، مانند عیسی بن مریم(س) که از نصارا بیزار بود؛ خدایا! آنها را برای همیشه خوار کن و هیچ کدام را یاری نفرما!" [۶۴].
- امام دوازدهم(ع): اصبغ بن نباته گوید: "روزی علی(ع) در حالی که دست حسن(ع) را گرفته بود، به نزد ما وارد شد و گفت: "روزی در حالی که رسول خدا(ص) دست مرا بدینگونه گرفته بود، به نزد عدهای از مردم وارد شدیم و ایشان فرمود: "بهترین مردم و سرور ایشان پس از من، این برادرم است و او امام هر مسلمانی و مولای هر مؤمن پس از وفات من است"؛ من میگویم: بهترین مردم و سرور ایشان پس از من این فرزندم است و او امام و مولای هر مؤمن پس از وفات من است؛ بدانید که به او ستم میشود، همچنان که پس از رسول خدا(ص) به من ستم شد، و پس از فرزندم حسن، بهترین مردم و سرور ایشان، برادرش، حسین مظلوم است که در سرزمین کربلا کشته میشود؛بدانید که او و اصحابش از سروران شهداء در روز قیامت هستند؛ و پس از حسین، نه تن از صلب او خلفای خدا در زمین و حجّتهای او بر بندگانش و امناء او بر وحیاش هستند که امامت مسلمین و رهبری مؤمنین و سروری متّقین با ایشان است، و نهمین آنان قائم است که خدای تعالی با او زمین را نورانی میکند، پس از آنکه از ظلمت آکنده باشد؛ و قسم به خدایی که برادرم، محمد(ص) را به نبوّت برانگیخت و مرا به امامت انتخاب کرد، این مطلب، وحی آسمانی است که بر زبان جبرئیل روح الأمین جاری شده است و من نزد رسول خدا(ص) بودم که از آن حضرت از امامان پس از او پرسیده شد و ایشان به سؤالکننده فرمودند: "سوگند به آسمانی که صاحب بروج است؛ عدد ائمه به تعداد بروج است، و قسم به پروردگار شبها و روزها و ماهها که عدد ائمّه به تعداد ماههاست"؛ سؤال کننده گفت: "ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟ رسول خدا(ص) دستشان را بر سرم نهادند و فرمودند: "اولین آنها این است و آخرین ایشان، مهدی است؛ هر که آنان را به ولایت برگزیند، مرا ولی خود دانسته است و هر کس با آنان دشمنی بورزد، با من دشمنی کرده است، و هر کس ایشان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس کینه ایشان را داشته باشد، کینه مرا به دل گرفته است و هر کس آنان را انکار کند، مرا انکار کرده و هر کس آنان را بشناسد، مرا شناخته است؛ خداوند متعال با ایشان دینش را حفظ و شهرها را آباد میکند و به بندگانش روزی میدهد، و به خاطر ایشان است که باران از آسمان فرو میبارد و برکات زمین را بیرون میآورد؛ آنان برگزیدگان و خلفای من و ائمه مسلمانان و موالی مؤمناناند"[۶۵].
- مهدی(ع): اصبغ بن نباته میگوید: "روزی خدمت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب رسیدم و دیدم در اندیشه فرو رفته است و انگشت به زمین میکوبد؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین! چه اتفاقی افتاده که شما را اندیشناک میبینم و با انگشت به زمین میکوبید؟ آیا در خلافت رغبت کردهاید؟ فرمود: "نه به خدا! هیچگاه به آن و به دنیا هرگز رغبتی نداشتهام (هیچگاه به خلافت و دنیا رغبت نداشتهام) ولی در فکر مولودی هستم که فرزند یازدهمین فرزندم است و او همان مهدی است که زمین را از عدل پر میکند، چنانکه از جور و ستم پر شده است؛ برای او حیرت و غیبتی است که عدهای در آن، گمراه و عده دیگری هدایت میشوند"؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین! چنین چیزی خواهد بود؟ آن حضرت فرمودند: "آری؛ او آفریده شده است ای اصبغ بن نباته؛ کجا شما آن را میدانید؟ آنان بهتران این امت خواهند بود که با نیکان عترت هستند"؛ گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: "او هر چه خدا خواهد، میکند؛ زیرا برای او اراده و غایات و نهایاتی است"[۶۶].
- قائم آل محمد(ع): اصبغ بن نباته نقل میکند: "روزی علی(ع) نام قائم را برد و فرمود: "هر آینه او غائب شود تا آنکه انسان جاهل گوید: دیگر برای خدا در آل محمد حاجتی نیست"[۶۷].
- پیامبر و جانشینان راستینش معصوماند: ابن شهر آشوب در فصلی از کتاب مناقب روایاتی را که رسول گرامی اسلام درباره ولایت پیشوایان معصوم دینی فرموده، گرد آورده است[۶۸] که از راویان این احادیث، اصبغ بن نباته است و او روایات زیادی را از ابن عباس نقل کرده است؛ مثلاً اصبغ بن نباته نقل میکند که ابن عباس گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: "من و علی و حسن و حسین و نه فرزند از نسل حسین(ع) پاکیزه و معصوم هستیم"[۶۹]
- علامتهای اسرافکاران: اصبغ بن نباته میگوید: اسرافکننده سه نشانه دارد:
- چیزی را که از آن او نیست، میخورد (از آن استفاده میکند)؛
- چیزی را که به آن نیاز ندارد؛ میخرد؛
- چیزی را که از آن او نیست میپوشد[۷۰].
- فراگیری احکام ضروری: اصبغ بن نباته میگوید: "شنیدم که امیرالمؤمنین بالای منبر میفرمود: "ای تاجران نخست! احکام تجارت را فرا گیرید و سپس به تجارت بپردازید؛ نخست، احکام تجارت را فرا گیرید و سپس تجارت کنید؛ نخست، احکام تجارت را فراگیرید؛ سپس تجارت کنید؛ سوگند به خداوند سبحان! ربا در این امت پوشیدهتر است از حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه؛ ایمانتان را با راست آمیخته کنید؛ زیرا تاجر (بدون داشتن صداقت و عمل به احکام تجارت) فاجر میشود، و جای فاجر در آتش جهنم است، مگر تاجری که به حق کار کند و حق را به مردم نشان دهد"[۷۱].
- رمز سلامتی: اصبغ بن نباته میگوید: "روزی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: "آیا چهار خصلت به تو بیاموزم که به کمک آنها از علم طب (از مراجعه به پزشک) بینیاز شوی؟" گفت: "آری یا امیرالمؤمنین!" آن حضرت فرمود:
- تا گرسنه نشدهای بر سر سفره غذا ننشین؛
- و تا هنوز میل به خوردن داری، از کنار سفره غذا برخیز؛
- و جویدن غذا را نیکو انجام بده؛
- و چون خواستی بخوابی، قضای حاجت کن؛ چون این چهار کار را انجام دادی، از طب بینیاز خواهی بود (و به بیماریها و مشکلات جسمی دچار نمیشوی تا مجبور شوی برای مداوا به طبیب مراجعه کنی)" [۷۲].
- وضو گرفتن پیامبر(ص) به نقل از امام علی(ع): نصر بن مزاحم در وقعة صفین از اصبغ بن نباته نقل میکند که وی گفته است: در مدائن مردی از امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع) درباره چگونگی وضو گرفتن پیامبر خدا(ص) پرسید؛ پس آن حضرت ظرف آبی خواست[۷۳] و (چون آوردند) فرمود: "چه کسی چگونگی وضوی پیامبر خدا(ص) را پرسید؟" پس آن مرد برخاست؛ آنگاه امیر المؤمنین علی(ع) سه به سه وضو ساخت[۷۴] و بر سرش یک بار مسح کشید و فرمود: "دیدم که پیامبر خدا چنین وضو میگیرد"[۷۵].
- جایگاه آموزگار: از حضرت سؤال شد: منظور از والدینی که در آیه شریفه ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾[۷۶] آمده است، چه کسانی هستند؟ حضرت در پاسخ فرمود: "مقصود خداوند متعال از والدین در این آیه کریمه، پدرانی هستند که دانش و حکم (حلم) را به یادگار گذاشته، آن را به دیگران آموختند"[۷۷]
- توصیه به عبادت و بندگی و مراعات اوقات آن: اصبغ بن نباته نقل میکند: روزی حضرت علی(ع) سخن پس از ثنای خداوند و فرستادن درود و سلام بر پیامبر(ص) فرمود: "اما بعد؛ شما را به ترس از خدا سفارش میکنم؛ خدایی که دوستانش از اطاعت او سود میبرند و دشمنانش از معصیت او زیانمند میشوند. و بدانید که عذر کسی که به عمد ضلالت را هدایت پندارد و حق را به بهانه اینکه ضلالت است، ترک گوید؛ پذیرفته نیست. و هر آینه، شایستهترین چیزی که رهبر باید درباره رعیتش بر عهده گیرد، این است که آنان را به وظایف دینیشان آشنا سازد و بر ماست که شما را به انجام فرایض امر کنیم، همانگونه که خدا امر کرده است و از آنچه خدای تعالی نهی کرده است، نهی و امر خدا را در میان مردم دور و نزدیک، اقامه کنیم. و از کسی که حکمی درباره او صادر شده است، باک نداریم؛ ما میدانیم، مردمی هستند که در دین خود در پی آرزوها و هواهای خویشتن هستند و میگویند که ما با نمازگزاران نماز میگزاریم و همراه با جهاد کنندگان، جهاد و رنج هجرت را تحمل میکنیم و دشمن را میکشیم؛ همه اینها کارهایی است که مردم دیگر هم انجام میدهند؛ ایمان، به ظاهرسازی و آرزو در دل پروردن نیست؛ نماز، وقتی دارد که آن را رسول خدا(ص) مقرر کرده است و جز در آن وقت، نماز، درست نخواهد بود. پس وقت نماز صبح، هنگامی است که شب، سپری و خوردن و آشامیدن بر روزهدار حرام شود. و وقت نماز ظهر در گرمای تابستان وقتی است که سایه تو به اندازه تو شود و در زمستان از وقت زوال خورشید از فلک است و این زمانی است که آفتاب را بر ابروی راست خود ببینی. با شروطی که خداوند در رکوع و سجود مقرر فرموده. وقت نماز عصر، هنگامی است که خورشید هنوز سفید و تابناک و به زردی نگراییده است و مدت آن به اندازه زمانی است که مردی بر شتری سنگین بتواند دو فرسخ راه بپیماید و آنگاه خورشید غروب کند. وقت مغرب زمان غروب خورشید است که روزهدار افطار میکند و وقت عشاء زمانی است که شب فرا رسد و سرخی افق برود تا ثلثی از شب و هر کس نماز عشاء ناخوانده در این هنگام بخوابد، خدا خواب را از چشمانش ببرد. اینها اوقات نماز بود: "نماز بر مؤمنان در وقتهای معین واجب شده است"؛ کسی میگوید: مهاجرت کردهام. در حالی که مهاجرت نکرده است؛ مهاجران کسانی هستند که از بدیها مهاجرت کرده، از آنها و دوری میگزینند و هرگز به آنها باز نمیگردند. دیگری میگوید: جهاد کردهام؛ در حالی که جهاد نکرده است؛ جهاد، اجتناب از حرامها و مجاهدت با دشمن است. گاه مردمی به جنگ میروند و نیکو هم میجنگند و جز ذکر خدا و اجر اخروی نمیخواهند؛ اما مردی میجنگد به سبب خصلت دلیری که در اوست و از هر کس حمایت میکند، چه او را بشناسد و چه نشناسد، مردی به سبب خصلت ترس که در اوست، به پیکار نمیرود و در این حال، پدر و مادرش را هم به دشمن تسلیم میکند. ثمره پیکار کردن مرگ باشد، و ارزش هر پیکارگری در چیزی است که به خاطر آن پیکار میکند و گرنه سگ هم به دفاع از لانه و بچههایش میجنگد. روزه، اجتناب از حرامهاست، همچنان که باید از خوردن و آشامیدن اجتناب کرد. زکاتی را که پیامبر(ص) مقرر داشته است، به طیب خاطر بپردازید و نگذارید سال بر آن بگذرد. اندرزی را که به شما میدهم، نیک دریابید؛ غارتزده کسی است که دینش را از او ربوده باشند و نیکبخت، کسی است که از دیگران پند گیرد. بدانید که شما را موعظه و برای شما نیکخواهی کردم و دیگر بهانهای در برابر خدا نخواهید داشت. حرف خود را میزنم و برای خود و شما از خدا آمرزش میخواهم"[۷۸][۷۹].
آثار
- علاوه بر روایات یاد شده از اصبغ بن نباته، ماجرای شهادت امام حسین(ع) (مقتل الحسین بن علی(ع)) از اصبغ بن نباته نقل شده است؛ دوری این مقتل را به سند خود از ابی الجارود، از اصبغ بن نباته نقل کرده است[۸۰]. از نظر برخی اصبغ بن نباته زمان شهادت حضرت سید الشهداء را درک نکرد و به هنگام عاشورا ظاهرا از دنیا رفته بود و شاید مقتل یاد شده از مجموعه روایاتی که انبیاء گذشته و نیز رسول گرامی اسلام فرمودهاند، گردآوری شده است[۸۱]. بنا به نوشته بعضی، این کتاب همانند کتابهای چون "فرمان امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر"، و "مقتل الحسین(ع)" از اوّلین کتابهای تألیف شده در جهان اسلام است[۸۲].
- علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه میگوید: اصبغ بن نباته مجموعه مطالبی را از امیرالمؤمنین(ع) به نام "کتاب عجائب أحکام أمیر المؤمنین" گرد آورده بود و سپس سلسله سندی را که نشان میدهد کتاب از آن اصبغ بن نباته است، یادآور میشود[۸۳]. همچنین او میگوید: نزد من نسخهای از آن هست که در اوائل قرن پنجم هجری نوشته شده است[۸۴].
گزارشهای تاریخی اصبغ بن نباته
- اصبغ بن نباته گزارشهای گوناگونی را از حوادث دوران زندگی حضرت علی(ع) حکایت کرده است و خود، از گزارشگران تاریخی به شمار میرود؛ در ادامه به برخی از گزارشهای تاریخی او اشاره میکنیم:
وارد شدن امیرالمؤمنین(ع) به کوفه
- نصر بن مزاحم در وقعة صفین به سند خود از اصبغ بن نباته نقل میکند: هنگامی که علی(ع) به کوفه وارد شد، به ایشان گفتند: "منزل شما در کدام یک از کاخها و عمارتها باشد؟" فرمود: "مرا در کاخ بومان[۸۵] جا ندهید"؛ پس به سرای جعدة بن هبیره مخزومی وارد شد[۸۶][۸۷].
تحقیق درباره قبر یهودا
- نصر بن مزاحم به سند خود از اصبغ بن نباته نقل میکند: "روزی همراه امیر المؤمنین علی(ع) بودیم که به نخیله رسیدیم؛ در نخیله قبر بزرگی بود که یهودیان مردگان خود را پیرامونش به خاک میسپردند؛ پس علی فرمود: "مردم درباره این قبر چه میگویند؟" حسن بن علی گفت: "میگویند: اینجا قبر هود پیامبر(ص) است که چون قومش نافرمانی کردند، به اینجا آمد و همین جا از دنیا رفت و به خاک سپرده شد"؛ حضرت فرمودند: "دروغ گفتهاند؛ زیرا بیگمان من به این امر از آنها آگاهترم؛ اینجا قبر یهودا[۸۸] پسر یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، نخستین فرزند یعقوب است؛ سپس فرمود: "آیا در این جا کسی از دودمان "مهره" هست؟"[۸۹].
- راوی گوید: پس مردم پیری کهنسال را آوردند؛ امام(ع) به او فرمود: "منزلت کجاست؟" گفت: "در ساحل دریا"؛ فرمود: "در چه فاصلهای از جبل احمر (کوه سرخ)؟[۹۰]. گفت: "من نزدیک آنم"؛ فرمود: "قوم تو درباره آن (قبر) چه میگویند؟"[۹۱] گفت: "میگویند: قبر ساحری است؛ فرمود: "خطا گفتهاند؛ آن (قبر که در جبل احمر است) قبر هود است، و این که در نخیله است، قبر یهودا ابن یعقوب، نخستین فرزند اوست[۹۲]. سپس (امام(ع)) فرمود: "هنگام دمیدن آفتاب (قیامت)[۹۳] از پشت خاک کوفه هفتاد هزار کس به محشر وارد میشوند که بدون حسابرسی به بهشت وارد خواهند شد"[۹۴][۹۵].
برخی گزارشها از جنگ صفین
- اصبغ در بیعت خود با امیرالمؤمنین(ع)، پیمان مرگ بسته بود، لذا در جنگ با شامیان در صفین حاضر به هر نوع جانفشانی بود و حضرت هم متقابلاَ او را چندان دوست و عزیز میداشت که از فرستادنش به میدان نبرد دریغ میکرد و او را برای روز مبادا و مواقع حساس ذخیره کرده بود [۹۶].
- در یکی از روزهای سخت صفین، معاویه چون دید مردم عراق برای جنگ با او مسابقه گذاشتهاند خطاب به لشکریان شام گفت: امروز روز آزمایش است، مبادا در شما سستی و کوتاهی مشاهده نمایم.
- حضرت امیر(ع) هم یاران خود را برای جنگیدن با معاویه همچنان ترغیب مینمود، در این هنگام اصبغ بن نباته خدمت امام(ع) آمد و عرضه داشت: ای امیرمؤمنان، شما مرا جزو لشکریان و شرطه الخمیس قرار دادهای و از لحاظ اطمینان بر دیگران مرا مقدم میداری، با این که صبر و تحمل مرا در جنگ میدانی و از شجاعت و دلاوریام آگاهی، اینک که لشکر شام هر لحظه به شکست من تهدید میشود، پس تا در ما رمقی هست نظر خود را به وسیله ما اجرا کن و به اجازه دهید به میدان روم.
- حضرت(ع) در جواب او فرمود: "به نام خدا حرکت کن و به میدان دشمن برو"[۹۷]. اصبغ با اجازه امام(ع) پرچم را برداشت و قدم به میدان کارزار گذاشت. سپس حمله کرد و چنان جنگید که معاویه را در جایگاه خود متزلزل ساخت وقتی از میدان برگشت از شمشیر و نیزهاش خون میچکید.[۹۸].[۹۹]
- نصر بن مزاحم در وقعه صفین به سند خود از اصبغ بن نباته نقل میکند که وی گفت: معاویه به امام علی(ع) نامهای نوشت و در آن به گمان خود به نصیحت علی(ع) پرداخت و نیز از تصمیم جدی خود برای مبارزه و جنگ خبر داد، و با کمک گرفتن از اشعار گوناگون به ظاهر فریبی پرداخت؛ پس امیرالمؤمنین علی(ع) به لشکریان خود فرمود که دست از نبرد بکشند، سپس خطابهای خواند و خطاب به ایشان فرمود: "ای مردم! اینجا جایی است که هر کس تردیدی (در حقانیت نبرد) به خود راه دهد، در (حقانیت) روز قیامت تردید کرده است و هر که در آن در ماند، در روز قیامت، درمانده خواهد بود [۱۰۰].
- نصر بن مزاحم در وقعه صفین به سند خود از اصبغ بن نباته نقل میکند که وی گفت: (در زمان جنگ صفین) مردی نزد علی(ع) آمد و گفت: "ای امیر مؤمنان، این گروه که با آنها میجنگیم، دعوتشان (به توحید، با ما) یکی است و پیامبر و نماز و حجّ ما هم یکی است؛ پس آنها را چه بنامیم؟"حضرت فرمودند: "آنها را به همان نامی میخوانی که خداوند ایشان را در کتاب خود نامیده است"؛ گفت: "من تمام مطالبی را که در قرآن آمده، نمیدانم"؛ فرمود: "آیا نشنیدهای که خداوند فرمود: ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ...﴾[۱۰۱] تا آنجا که میفرماید: ﴿... وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ...﴾[۱۰۲]. پس چون اختلاف در میانه ما افتاد، ما به سبب (قربت) به خداوند و معرفت قرآن و پیامبر و وابستگی به حق شایستهتر بودیم. پس، "آنان که ایمان آوردهاند"، ماییم و "آنان که کافر شدند"، ایشاناند، و خداوند پیکار با ایشان را اراده کرده است و ما به خاطر هدایت، به خواست خداوند؛ پروردگار خویش، و به اراده او به پیکار با آنان پرداختیم"[۱۰۳][۱۰۴].
گفتوگوی معاویه و اصبغ بن نباته
- چون در جنگ صفین لشکر عراق بر شامیان حملهور و علائمشکست در آنها ظاهر شد، معاویه برای جلوگیری از شکست لشکر و نیز تحریک ایشان به پایداری گفت: "امروز، روز آزمایش است؛ آن سپاه اینک همانگونه هجوم کرده است که شما نیز پیشتر هجوم کرده بودید؛ امروز پایداری کنید تا سرزنش نشوید". علی(ع) نیز یارانش را تشویق کرد؛ پس اصبغ بن نباته تمیمی (در محضر علی(ع)) برخاست و گفت: "ای امیرمؤمنان، تو مرا به فرماندهی بخشی از لشکر (شرطة الخمیس) منصوب و به من اعتماد کردهای، در حالی که به افراد دیگر اعتماد نکردهای؛ من، امروز از پایداری و پیروزی آفرینی خودداری نمیکنم؛ اما درباره شامیان (باید بگویم) که آنها از ما شکست خورده (و سرداران نامدارشان از بین رفتهاند)، در حالی که هنوز در میان ما دلاورانی باقی ماندهاند؛ پس اجرای فرمانت را از ما بخواه (دستور حمله را صادر فرما) و اجازه بده پیشروی کنیم؛ پس علی(ع) به او فرمود: "به نام خدا پیشروی کن!" [۱۰۵].
- همچنین نصر بن مزاحم در کتاب وقعة صفین نقل میکند: وقتی در جنگ صفین علی بن ابی طالب یاران خود را تشویق میکرد، اصبغ بن نباته در حضورش به پا خاست و گفت: "ای امیرمؤمنان! مرا با دیگر کسان پیش فرست که امروز پایداری و پیروزمندی خود را از تو دریغ نخواهم ورزید ما شامیان را تار و مار کردهایم و (با آن همه درگیری) خود هنوز نیروی کافی و دلاورانی پا بر جا داریم. به من اجازه حمله بده تا من پیش بروم؟" علی(ع) فرمود: "به نام و برکت خداوند، به پیش بتاز!" پس وی پرچمش را بر گرفت و به پیشروی پرداخت، در حالی که چنین رجز میخواند: "ای اصبغ! تا کی امید (زندگی بیهوده) داری؟ که چنین امیدی با نومیدی در هم شکسته شود. آیا حوادث روزگار را نمیبینی که چگونه فرا میرسد؟ پس هواهای نفسانی را چون چرمی که دبّاغی کنند، در هم کوب؛ همگامی با حوادث، تو را بهتر به مرادی که داری، میرساند؛ برای امروز کاری است و فردا نیز بیکار و بیحاصل نباش". پس اصبغ که پیری پرهیزگار بود- و غالباً چون گروهی را گرم پیکار با یک دیگر میدید، شمشیرش را در نیام میکرد- در حالی که شمشیر و نیزهاش را غرقه به خون کرده بود، باز گشت[۱۰۶][۱۰۷].
نگران حفظ دین بودن
- ابراهیم بن محمد ثقفی در الغارات از اصبغ بن نباته چنین نقل میکند: وقتی فرمانروای روم به معاویه نامه نوشت و از او درباره ده مسئله پرسید، معاویه از پاسخ آنها در ماند؛ پس سواری نزد علی(ع) که در رحبه بود، فرستاد؛ آن مرد به امام(ع) گفت: "یا امیرالمؤمنین! سلام بر تو!" علی(ع) فرمود: "تو از مردم سرزمین من نیستی"؛ آن مرد گفت: "بله، من از مردم شام هستم؛ معاویه مرا نزد تو فرستاده است تا پاسخ ده سؤال را که فرمانروای روم از او کرده است؛ بداند و فرمانروای روم گفته است: اگر تو به آنها پاسخ دهی، من به تو خراج میدهم و اگر پاسخ ندهی، تو باید خراجت را برای من روانه کنی؛ معاویه پاسخ آن سؤالها را نمیدانست و مرا به نزد تو فرستاده است تا از تو بپرسم؟"؛ علی(ع) گفت: "آن سؤالها چیست؟" آن مرد گفت: "نخستین چیزی که بر روی زمین جنیید، چه بود؟ نخستین چیزی که بر روی زمین زاری کرد، چه بود؟ فاصله میان حق و باطل چقدر است؟ فاصله میان مشرق و مغرب چیست؟ فاصله میان زمین و آسمان چقدر است؟ ارواح مسلمانان در کجا جای میگیرند؟ ارواح مشرکان در کجا جای میگیرند؟ رنگین کمان چیست؟ کهکشان چیست؟ و خنثی چگونه ارث میبرد؟"
- علی(ع) فرمود: "نخستین چیزی که بر روی زمین جنبید، نخل بود و آن، همانند فرزند آدم است که اگر سرش را قطع کنند، میمیرد. و چون سر نخل را ببرند، تنه بیجانی از آن بر جای میماند.
- و نخستین چیزی که در روی زمین زاری کرد، درهای بود در یمن و آن، اولین درهای است که آب از آن جوشید؛
- میان حق و باطل، چهار انگشت فاصله است و آن، همان است که میگویی چشمم دید و گوشم شنید؛
- و فاصله میان آسمان و زمین همان قدر است که نگاه گسترش مییابد و دعای مظلوم از زمین به آسمان میرود.
- و فاصله میان مشرق و مغرب مسافت یک روز راه پیمودن خورشید است؛
- و ارواح مسلمانان در بهشت در چشمهای به نام سلم و ارواح مشرکان در جهنم در چاهی به نام برهوت جای میگیرند...".
- معاویه این پاسخها را برای فرمانروای روم نوشت، او هم خراج خود را برای معاویه فرستاد و گفت: "این پاسخها از کتابهای پیامبران بیرون آمده و در انجیل هم که خدا بر عیسی بن مریم(س) نازل کرده، چنین آمده است. پس یکی از شیوخ فزاره به علی(ع) گفت: "از نیکیهای خدا در حق شما این است که دشمنتان هم به شما نامه مینویسد و مسائل دین خویش را از شما میپرسد"[۱۰۸][۱۰۹].
آخرین ملاقات با امام علی(ع)
- شیخ مفید[۱۱۰] و شیخ طوسی آخرین ملاقات اصبغ بن نباته را با پیشوای متقیان و خدا باوران، حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی(ع) چنین نقل کردهاند: "چون حضرت امیرالمؤمنین(ع) ضربت خورد و ایشان را به خانه بردند، من و حارث همدانی و سوید بن غفله با گروهی از اصحاب بر در سرای آن حضرت جمع شدیم؛ چون صدای گریه از خانه آن حضرت بلند شد، ما نیز گریستیم و بانگ ناله و فغان برکشیدیم که ناگاه امام حسن(ع) از خانه بیرون آمد و فرمود: "ای مردم! امیرمؤمنان فرمان داده است که به خانههای خویش باز گردید"؛ پس آن جماعت پراکنده شدند، و من به جای خود ماندم؛ بار دیگر صدای شیون از خانه آن حضرت شنیدم و من نیز گریستم؛ پس حضرت امام حسن(ع) بار دیگر از خانه بیرون آمده، فرمودند: "نگفتم به خانههای خود بروید؟" گفتم: به خدا سوگند یا بن رسول الله! که جانم یاری نمیکند و پایم قوّت رفتن ندارد، و تا امیر المؤمنین(ع) را نبینم، نمیتوانم بروم؛ پس بسیار گریستم و حضرت امام حسن(ع) به خانه داخل شد و بعد از اندک زمانی بیرون آمد و مرا به اندرون خانه طلبید؛ چون داخل شدم، دیدم که امیرالمؤمنین(ع) را بر بالشها تکیه دادهاند و دستمال زردی بر سرش بستهاند و رنگ روی مبارکش از خونریزی فراوانی که از سر مبارکش داشته است، چنان زرد شده بود که تشخیص زردی دستمال از زردی صورت مبارکش دشوار بود. چون مولای خود را بر آن حال دیدم، بیتاب شدم و بر قدمش افتادم و آنها را میبوسیدم و بر دیدههای خود میمالیدم و میگریستم؛ پس حضرت فرمود: "ای اصبغ! گریه مکن که من راه بهشت را در پیش دارم"؛ گفتم: فدای تو شوم! میدانم که تو به بهشت میروی؟ من بر حال خود و بر جدایی و دوری از تو میگریم[۱۱۱]؛ در این هنگام، به خاطر سمی که در بدنش وارد شده بود، بیهوش شد، همانگونه که رسول گرامی اسلام(ص) به سبب زهری که به او داده بودند، گاهی بیهوش میشد؛ چون امیرالمؤمنین(ع) به هوش آمد، امام حسن(ع) کاسهای از شیر به دست آن حضرت داد.؛ پس پس آن حضرت گرفت و اندکی خورد و دستور داد که بقیّه آن را برای ابن ملجم مرادی ببرند، و بار دیگر به امام حسن(ع) درباره آب و غذای او سفارش فرمود"[۱۱۲][۱۱۳].
مأموریتها
ابلاغ و توضیح و تشریح معارف الهی و پاسخ دادن به سؤال و شبهه مردم
- کلینی در کتاب "الرسائل" خود آورده است: امیر مؤمنان(ع) پس از بازگشت از مبارزه با خوارج نهروان، در پاسخ به پرسشها و زمزمههایی که عدهای درباره خلفاء پیشین مطرح میکردند، نامهای نوشت و دستور داد که برای مردم خوانده شود. این مأموریت به افراد مطمئن و موثق حضرت سپرده شد که اصبغ بن نباته نیز از ایشان بود. این نامه در منابع متعدد[۱۱۴] آمده است. سبب نوشتن نامه این بود که عدهای درباره "ابوبکر"، "عمر" و "عثمان" از آن مولای بزرگوار مطالبی میپرسیدند و حضرت(ع) از این پرسش و مطالب مطرح شده نابههنگام، خشمگین شد و فرمود: "این پرسشهای بیحاصل چه سودی دارد؟ بنگرید که شهر مصر را تصرف کردهاند و "معاویه" "ابن خدیج" و "محمد بن ابیبکر" را کشته است؛ چه مصیبت بزرگی! کشته شدن "محمد بن ابیبکر" برای من مصیبتی است بزرگ؛ به خدا سوگند! که او مانند یکی از فرزندان من بود. سبحان الله ما امیدوار بودیم که بر این قوم و متصرفاتشان چیره شویم اما ناگهان آنان بر ما تاختند و متصرفات ما را به چنگ آوردند؛ اینک من برای شما نامهای مینویسم که ان شاء الله تعالی پاسخی روشن برای پرسشهای شما باشد". پس، به دبیر و کاتب خود، "عبید الله بن ابی رافع" فرمود: "چند تن از مردمی را که به آنان اعتماد دارم، نزد من حاضر کن!"
- او گفت: "یا امیرالمؤمنین نام آنان چیست و چه کسانی را به خدمت آورم؟"
- فرمود: "اصبغ ابن نباته" و "ابوطفیل عامر بن وائله کنانی" و "رزین بن حبیش اسدی" و "جویریه بن مسهر عبدی" و "خندف بن زهیر اسدی" و "[خحارثه بن مضرب الهمدانی]]" و "حارث بن عبدالله أعور همدانی" و "مصباح نخعی" و "علقمة بن قیس" و "کمیل بن زیاد" و "عمیر بن زراره". وقتی آنان حاضر شدند، علی(ع) به ایشان فرمود: "در این نوشته را بگیرید و "عبید الله بن ابی رافع" آن را برای مردم بخواند و شما هر جمعه در نماز حاضر باشید و اگر کسی بر ضد شما برخیزد، با او بر اساس کتاب خدا، در اختلاف خود انصاف دهید و به داد رفتار کنید"[۱۱۵][۱۱۶].
پیک امام علی(ع) به سوی معاویه
- امام امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به معاویه نامهای نوشت و آن را همراه اصبغ بن نباته برای او فرستاد؛ متن نامه چنین بود: "از علی به معاویة بن صخر؛ أما بعد: از مردی نامهای به دستم رسید که نگاه هدایتگرانه نداشت و نیز او رهبری که او را هدایت کند، ندارد و خواهشهای نفسانی او را به گمراهی کشانده و او نیز از آن پیروی کرده است"[۱۱۷].
- متن نامه در جای دیگر چنین آمده است: "امّا بعد: نامه مردی به دست من رسید که نه بینشی دارد که او را هدایت کند و نه سودی که راه راست را به او بنمایاند؛ او هر چه را که هوای نفس بخواهد، میپذیرد و به هر طرف که زمام او را بکشد، میرود! معاویه! تو گمان بردی که من عثمان را یاری نکردم! به جان خودم سوگند! من همانند یکی از مهاجران و انصار بودم و مانند آنها به خانه او وارد و از آن خارج میشدم و با آن گروه (شورشیان) نبودم. و اما اینکه گفتی، اهل شام در شورا حاکم باشند؛ به راستی در شام چه کسی شایستگی خلافت را دارد؟ اگر یک نفر را نام ببری، مهاجران و انصار تو را تکذیب خواهند کرد. و اما اعتراف تو به سوابق من، (ناگزیر بودی) اگر میتوانستی رد کنی، رد میکردی ولی تو توان آن را نداشتی".
- حضرت سپس ذیل نامه این اشعار را نوشت: معاویه! آنچه را که حقیقت ندارد، و قاتلان عثمان را که تو ادّعا داری ما هستیم! از خود دور کن! علی(ع) مردم عراق و مردم حجاز را نزد شما آورده است؛ اکنون میخواهید با ما چه کنید؟ در هر سپاهی جمع زیادی است و هر جای خشک و سختی چشمها را روشن میکند. در آنجا سوارانی از پیروان علی همچون شیران بیشهزار وجود دارند که از سرزمینش حمایت میکنند؛ نیزه زنانی که از درون گرد و غبار دیده میشوند و ضربت شمشیر سوارانی که در میان گرد و غبار هستند و این، رسم دیرین آنهاست. آنان که امروز این گروه انبوه؛ زبیر، طلحه و دیگر بیعتشکنان را شکست دادند، و اگر شما از آن سرزمین، یعنی سرزمین عراق بدتان میآید، البته این قوم نیز آنچه را که شما از ما نمیپسندید، نمیپسندند؛ به آن فرد بسیار گمراه شرور و به او که امروز لاغر را چاق و فربه پنداشته است، بگو! تو پسر (هند) و پیروان او را همانند علی (و یاران او) دانستهای؟ آیا از ما خجالت نمیکشید؟! علی، ولی خدای ستوده و با عظمت و جانشین و وصی پیامبر خدا(ص) به امر خالق جهان است".
- امام علی(ع) سپس نامه را به اصبغ بن نباته داد تا برساند و خود از کوفه بیرون شد و سپاهیان در نخیله اردو زدند و اصبغ راهی شام شد...[۱۱۸].
- پس از گفتوگوهای آتشین اصبغ بن نباته و روشنگری وی و سخن حق مدارانه او، گروهی از اطرافیان معاویه مانند ذوالکلاع، حوشب و معاویه بن خدیج که مبهوت مانده بودند، برای فرار از این گرفتاری به سخن آمده، گفتند: "یا معاویه! ما شما را یاری میکنیم تا وقتی که یا به مقصودت برسی و یا تا آخرین نفر کشته شویم"؛ اصبغ نیز از جا بلند شد؛ در حالی که میگفت: "ای معاویه! خدا را درباره بندگانش در نظر بگیر؛ بندگانی که قساوت، قلب آنها را گرفته است و قلب تو نیز از بدترین این قلبهاست و چون قلب گنهکار، فرمانبردار حق نیست! ابن خدیج، حوشب و ذا کلع (ذو الکلاع) را رها کن و به عافیت و نجات رو بیاور"؛
- پس معاویه فریاد برآورد که: "آیا تو پیک هستی یا آمدهای تفرقه بیندازی؟!" آنگاه اصبغ بن نباته به جانب عراق باز گشت[۱۱۹][۱۲۰].
راویان از اصبغ بن نباته
- بنابر آنچه در معجم رجال الحدیث و نیز جوامع حدیثی آمده است: أبوالجارود[۱۲۱]، ابوجمیله[۱۲۲]، حارث بن حصیرة[۱۲۳]، سعد بن طریف[۱۲۴]، أبوالبلاد[۱۲۵] و قاسم بن أصبغ بن نباته (فرزند او) از اصبغ بن نباته حدیث نقل کردهاند[۱۲۶].
اصبغ و سخنان امام با جسد کعب بن سور و طلحه
- اصبغ در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین(ع) تلاش چشمگیری داشت و لذا او نقل میکند: چون مردم بصره، شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، حضرت امیر(ع) شهباء (استر پیامبر) سوار شد و از میان کشتهها عبور کرد و چون از کنار جسد کعب بن سور قاضی مردم بصره که از یاران طلحه و زبیر بود، گذشت، فرمود: او را بنشانید. او را نشاندند (معلوم میشود تازه کشته شده بود و هنوز بدنش گرم بوده است، یا نشاندن او یعنی بلند کردن جنازه او بوده است) حضرت به جسد او خطاب کرد و فرمود: "ای کعب بن سور، وای بر تو و مادرت، تو دارای علم و دانش بودی، ای کاش این علم برای تو سودی میداشت (چون قاضی و عالم به علم قضا بود) ولی شیطان گمراهت کرد و تو را به لغزش انداخت و به سرعت به آتش برد"[۱۲۷].
- بعد دستور داد او را به حال خود رها کنند.
- اصبغ در ادامه میگوید: سپس امام(ع) از کنار جسد بیجان طلحه عبور کرد و فرمود: "ای طلحه، وای بر تو و مادرت، تو از سابقین در اسلام بودی، ای کاش این سابقه در اسلام تو را سود میبخشید، اما شیطان گمراهت کرد و تو را به لغزش انداخت و تو را شتابان به دوزخ برد"[۱۲۸].[۱۲۹]
سرانجام
- در کتب شرح حال درباره درگذشت این صحابی بزرگ و ویژه امیرالمؤمنین(ع) به صراحت مطلبی نیامده، ولی در برخی کتب رجال آمده است که او پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) مدت زیادی زندگی کرده است.
- برخی از صاحبان تراجم وی را از کسانی میدانند که محضر امام حسین(ع) را نیز درک کرده و از اصحاب آن حضرت به شمار رفته است[۱۳۰].
- با توجه به روایتی که شیخ صدوق در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال آورده، اصبغ بن نباته پس از واقعه دهم محرم سال ۶۱ هجری زنده بوده است[۱۳۱]. عدهای وی را دارای عمر طولانی دانستهاند؛ ابن سعد در طبقات به نقل از فضل بن دکین، از فطر، نقل میکند که گفته است: اصبغ بن نباته را دیدم که محاسنش را رنگ میکرد"[۱۳۲] این عمل، نشان دهنده عمر طولانی اوست. در برخی از مصادر درباره زمان در گذشت اصبغ بن نباته چنین آمده است: او در اوائل قرن دوم هجری دار فانی را وداع گفت؛ در پاورقی تنقیح المقال نیز سال درگذشت وی بعد از سال صد هجری نقل شده است [۱۳۳][۱۳۴].
جستارهای وابسته
منابع
- شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی
- ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی
پانویس
- ↑ اصبغ، به فتح همزه، سکون صاد و فتح باء. نباته: بضم نون، فتح باء، و تاء مفتوحه. ر.ک: تنقیح المقال، ج۱۱ (باب الهمزة، بعدها صاد أو ضاد)، ص۱۲۷- ۱۲۸. أصبغ بن نباته بن حارث (بسام) بن عمرو بن فاتک بن عامر بن مجاشع بن دارم بن مالک حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم.
- ↑ أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمد هادی امینی، ج۱، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر درباره این شخصیت، نک: رجال نجاشی، ص۶؛ رجال شیخ طوسی، ص۵؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱، ص۱۵۰. و همچنین: إتقان المقال، ص۲۷؛ الاشتقاق، ص۲۴۳؛ الإصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۰۸؛ أخبار أصبهان، ج۲، ص۶۰؛ بهجة الآمال، ج۲، ص۳۴۸؛ تأسیس الشیعة، ص۲۸۱، ۳۵۸؛ تحفة الأحباب، ص۲۴؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۸۱؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۶۲؛ تهذیب المقال، ج۱، ص۱۹۱؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۰۶؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۱۹؛ جمهرة أنساب العرب، ص۲۳۱؛ خلاصة الأقوال، ص۲۴؛ رجال ابن داود، ص۵۲؛ رجال الطوسی، ص۳۴؛ رجال الکشی، ص۱۰۳؛ رجال النجاشی، ص۶؛ رجال البرقی، ص۵؛ سفینة البحار، ج۱، ص۶۹۵ و ج۲، ص۷؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱، ص۲۴۸؛ ج۳، ص۱۹۵؛ ج۵، ص۱۷۶؛ ج۸، ص۸۲؛ ج۱۸، ص۲۲۷؛ العقد الفرید، ج۳، ص۲۶۸؛ الغدیر، ج۱، ص۱۵، ۲۵، ۲۸، ۴۵، ۴۹، ۶۲، ۸۵، ۱۶۷ و ۲۰۲؛ الغارات، ج۱، ص۲۲، ۱۸۳ و ۱۸۹ و ج۲، ص۵۰۱، ۷۱۶ و ۷۴۰؛ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۲۶۶ و ج۲، ص۷۷؛ فهرست الطوسی، ص۶۲ و ۶۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۰۳؛ لسان المیزان، ج۷، ص۱۸۰؛ معجم الثقات، ص۱۹، ۲۴۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۱۸؛ المناقب، ج۳، ص۱۷۳؛ منتهی المقال، ص۶۱؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۷۱؛ نقد الرجال، ص۴۹؛ وقعة صفین، ص۵، ۱۲۶، ۱۴۶، ۱۵۸، ۲۳۱، ۳۲۲، ۴۰۶، ۴۲۲ و ۴۲۳؛ مجالس المؤمنین، ص۳۰۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۰۳؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۶۴-۴۶۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۱۸؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۲۳۳؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۴۶۵؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۹۲۷- ۱۹۳۰.
- ↑ رجال البرقی، برقی، «و أصحابه من الیمن: الاصبغ بن نباته».
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۴.
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۶۶؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۲۴۶.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۰؛ او افرادی را نام میبرد و سپس اضافه میکند: ... و أصحابه من خواص أبیه مثل حجر و رشید و رفاعة و کمیل و المسیب و قیس و ابن واثلة و ابن واثله و ابن الحمق و ابن أرقم و ابن صرد و ابن عقله و جابر و الدؤلی و عبایة و جعید و سلیم و حبیب قیس و الأحنف و الأصبغ و الأعور مما لا یحصی کثره.
- ↑ أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمد هادی امینی،ج ۱، ص۶۵.
- ↑ مصادر نهج البلاغة و اسانیده، سید عبد الزهراء، ج۱، ص۴۹؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۳۵ (پاورقی ۱).
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۶۲ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۶۴.
- ↑ گفت و گوی سلمان با مردگان را در شرح حال سلمان در همین اثر ملاحظه فرمایید.
- ↑ حضور امیرالمؤمنین(ع) علی(ع) بالین جنازه سلمان در مدائن به صورت اعجاز بود، که در ترجمه سلمان در همین اثر خواهد آمد.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۵۷، ش۴۰۷؛ و نیز، ص۹۳، ش۹۱۹.
- ↑ بر اساس روایتی که ابن شهر آشوب در مناقب آورده است، در بخش روایات، از وی نیز نقل خواهیم کرد.
- ↑ وقعة صفین، ص۴۴۳.
- ↑ اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمدهادی امینی، ج۱، ص۶۶.
- ↑ رجال البرقی، برقی، ص۴ (همراه رجال ابی داود حلی چاپ شده است).
- ↑ رجال ابن داود، ابن داوود، ص۶۰ (ش ۲۰۱).
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۰-۲۰۱.
- ↑ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۱، ص:۱۳۵.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید،ج۲، ص: ۱۰۹-۱۱۰؛ تاریخ طبری، طبری، ج۵، ص: ۴۴۹- ۴۵۰ و نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا، یوسف غروی (مترجم: جواد سلیمانی)، ص:۱۸۳.
- ↑ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۲۱۹.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۲-۲۰۳.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ مناقب الخوارزمی، خوارزمی، ص۲۰۵، ح۲۴۰؛ تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۸۵؛ الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۴.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۳-۲۰۴.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۳۲۰.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۴.
- ↑ خمیس، به لشکری گفته میشود که پنج قسمت دارد: مقدمه، قلب (مرکز فرماندهی)، میمنه، میسره و ساقه؛ پس اگر میگویند که فلان صحابی أمیرالمؤمنین علی(ع) از شرطه الخمیس بوده، به این معنی است که از لشکریان ویژه ایشان بوده است که میان او و آن حضرت شرط یاد شده منعقد شده بود. (سماء المقال، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۷۰۲ (خمس)؛ مصباح المنیر، ج۱، ص۳۰۹، ماده شرط).
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۳۲۰.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲؛ سماء المقال، ج۲، ص۲۴۶- ۲۴۷؛ همچنین ر.ک: اساس البلاغه، ص۳۲۶؛ تعلیقات میرداماد بر رجال کشی، ج۱، ص۱۹-۲۶.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۵.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.
- ↑ الکامل، خزرجی، ج۲، ص۲۰۷؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۱۰. و قال ابواحمد بن عدی: لما خرج له هاهنا شیئا، لان عامة ما یرویه عن علی لایتابعه احد علیه، و هو بین الضعف، وله عن علی أخبار و روایات، و إذا حدث عن الاصبغ ثقة فهو عندی لا بأس بروایته، و إنما أتی الانکار من جهة من روی عنه، لان الراوی عنه لعله صعیفا.
- ↑ تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.
- ↑ خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۳۹.
- ↑ تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.
- ↑ کنز الفوائد، چاپ سنگی (رساله العجب).
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۵-۲۰۶.
- ↑ «يَا دُنْيَا لاَ تَتَعَرَّضِينَ لِي وَ لاَ تَتَشَوَّقِينَ وَ لاَ تَغُرِّينِي فَقَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَةَ لِي عَلَيْكَ »؛ امالی صدوق، مجلس ۴۷، ح۱۶ و کشف الغمه (مترجم)، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، ح۱۸۳.
- ↑ «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ دَبِيبٌ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلاَّ مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَقّ»؛ فروع کافی، ج۵، ص۱۵۰.
- ↑ قانون اسلام در کیفر زنا بستگی به اوضاع و احوال و نیز ارتکاب کننده آن دارد و مرتکبین گناه زنا، در شرایط مختلف کیفر مختلف دارند، چنانچه در حدیث مورد بحث به این اختلاف اشاره دارد.
- ↑ تعزیز نوعی تنبیه است که ممکن است زندان، جریمه مالی و شلاق باشد که تعداد شلاق تعزیر کمتر از تعداد شلا «حد» است و با نظر قاضی دادگاه، مقدار و نوع تعزیر قابل تغییر است.
- ↑ ذمی یعنی غیر مسلمانی که اجازه دارد در کشور اسلامی زندگانی کند و متعهد است مقررات اسلام را رعایت نماید، و اگر پیمانشکنی کند و جرمی که ذمه او را باطل میکند مثل تجاوز به ناموس مسلمانان او محکوم به مجازات شدید است.
- ↑ تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۵۰، ح۱۸۸.
- ↑ عبارت «أشقاها» اقتباس از آیه ۱۳ سوره شمس است ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا﴾ اشاره به شقیترین و سنگدلترین افراد قوم ثمود به نام «قدار بن سالف» که ناقه صالح پیامبر(ص) که ماده شتری بود که شیر آن مردم را میداد و به عنوان معجزه در آن قوم ظاهر شده بود را به قتل رساند. کشتن ناقه در حقیقت اعلان جنگ با آن پیامبر الهی بود. امیرمؤمنان(ع) در این حدیث میفرماید: «چه کسی شقیترین مردم را نگاه داشته است» در واقع میخواهد بفرماید: «همانگونه که پی کننده ناقه صالح (قدار بن سالف) شقیترین افراد بوده، قاتل من نیز از شقیترین افراد است». طبرسی در مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۹۹ روایتی از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت رسول(ص) و به علی(ع) فرمود: «من أشقی الأولین؟»، «شقیترین افراد نخستین کیست؟» علی(ع) عرض کرد: «عاقر الناقة»، «کسی است که ناقه صالح را پی کرد» پیامبر(ص) فرمود: «صدقت، فمن أشقی الآخرین؟»، «درست گفتی، پس شقیترین افراد آخرین کیست؟» علی(ع) عرض کرد: «نمیدانم». پیامبر فرمود: «الذی یضربک علی هذه و اشار الی یافوخه»، «کسی که شمشیر را بر یافوخ (به آن قسمتی از جلو سر گفته میشود که هنگام تولد نرم است و به تدریج حالت استخوانی پیدا میکند و محکم میشود و از حساسترین نقاط سر است) تو وارد میکند. در این جا پیامبر اشاره به بالای پیشانی علی(ع) کرد.
- ↑ «مَا يَحْبِسُ أَشْقَاهَا فَوَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتُخْضَبَنَّ هَذِهِ مِنْ هَذَا»؛ الاغانی، ج۱۵، ص۲۲۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.
- ↑ رجال النجاشی، نجاشی، ص۸ – ۹؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷-۳۸.
- ↑ کافی، کلینی، ج۵، ص۳۳۷-۳۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷- ۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۵۱۰؛ الوافی، فیض کاشانی، ج۲۲، ص۷۹۹؛ وسائل الشیعة، سید محسن امین، ج۲۰، ص۶۴.
- ↑ برای گرد آمدن مردم در مسجد از این عبارت استفاده میشود.
- ↑ « أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ».
- ↑ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۴۴ - ۴۵.
- ↑ الروضه فی فضائل امیرالمؤمنین، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۱۳۲.
- ↑ ذیل تاریخ مدینة السلام، ابن دبیثی، ج۱، ص۲۵۱- ۲۵۲؛ أخبار أصبهان، حافظ اصبهانی، ج۱، ص۲۶۶؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۵- ۳۵۶؛ الموضوعات، ابن الجوزی، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ۱، ص۱۷۵.
- ↑ «خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک میکند و (یا در آن) مینویسد و لوح محفوظ نزد اوست» سوره رعد، آیه ۳۹.
- ↑ مناقب آل أبیطالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۸-۳۹.
- ↑ مناقب آل أبیطالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۲؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۸۸ (معجزات امام(ع)).
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸؛ کمال الدین، شیخ صدوق (ترجمه: پهلوان)، ج۱، ص۴۸۹، باب ۲۴ روایات پیامبر اکرم(ص) در نص بر قائم(ع).
- ↑ کمال الدین، شیخ صدوق، ص۲۸۸- ۲۸۹، باب ۲۶، ح۱.
- ↑ کمال الدین، شیخ صدوق، ص۳۰۲، باب ۲۶، ح۹.
- ↑ مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸۵ - ۲۹۴.
- ↑ «مَا رَوَاهُ الْأَصْبَغُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ» (مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۹۵).
- ↑ مجمع البحرین، ماده «سرف»؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۶۵، ح۴.
- ↑ الموسوعة الفقهیة المیسرة، محمدعلی انصاری، ج۸، ص۱۳.
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ متن: «مخضب من برام»؛ طشتی از سنگ که در آن جامه شویند. که به تحریف، «قدر نصفه الماء»؛ دیگی که نیمی آب داشت، نقل شده است.
- ↑ ظاهرا مراد از «سه به سه» شستن هر دو دست و صورت است که جمعاً سه انداماند. از آنجا که در حدیث از مسح بر پا سخنی نیامده است، برخی گویند: شاید مراد از «سه به سه» سه اندام: شستن دستها و پاها و صورت باشد.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۶ (پیکار صفین: ترجمه وقعة صفین، ص۲۰۲-۲۰۳).
- ↑ «که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است» سوره لقمان، آیه ۱۴.
- ↑ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم، ج۲، ص۱۴۸.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۰۱- ۵۰۳.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۷-۲۲۳.
- ↑ عن أحمد بن محمد بن سعید عن أحمد بن یوسف الجعفی عن محمد بن یزید النخعی عن أحمد بن الحسین عن أبی الجارود عن الأصبغ.
- ↑ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۱، ص۱۳۱.
- ↑ أسرار آل محمد(ع)، سلیم بن قیس هلالی (ترجمه: انصاری زنجانی)، ص۵۲ مقدمه.
- ↑ محمد بن علی بن إبراهیم بن بن هاشم عن أبیه علی بن إبراهیم عن أبیه إبراهیم بن هاشم عن محمد بن الولید عن محمد بن الفرات عن اصبغ بن نباته.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۲۳.
- ↑ قصر الخبال = کاخ فساد یا کاخ بومان شوم.
- ↑ پیکار صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۸-۱۹؛ ابن ابی الحدید مینویسد: «گویم: جعده، پسر خواهر امام علی(ع)، ام هانی، دختر ابی طالب است (که) همسر هبیرة بن ابی وهب مخزومی بود و جعده را به دنیا آورد».
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۲۴.
- ↑ در متن «یهودا» و در اصل، «یهود» و در شرح نهج البلاغه (ج۱، ص۲۸۶) «یهودا» آمده و درست آن چنان که در قاموس، ماده «هود» آمده، «یهودا» است، و در شفاء الغلیل خفاجی آمده است: «یهودا، معرب یهوذا به ذال نقطهدار، پسر یعقوب(ع) است».
- ↑ به موجب روایت درست تورات، سفر تکوین (۳۵، ص۲۳- ۲۷) نخستین فرزند یعقوب «رأوبین» نام داشته که مادرش «لیئه» بوده است.
- ↑ مهرة، تیرهای در یمن که از اولاد حیدان بن عمران بن حاف بن قضاعه هستند.
- ↑ در شرح نهج البلاغه فقط عبارت این انت من الجبل، در چه فاصلهای از آن کوه منزل داری؟ آمده است.
- ↑ مراد، قبری است که در جبل احمر بوده و به گور ساحری مشهور بوده است.
- ↑ در متن «علی غرّة الشمس» از روی شرح نهج البلاغه، که در اصل «علی غرة الشمس و القمر» است.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۶ (پیکار صفین، ص۱۷۶-۱۷۷).
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۲۴-۲۲۵.
- ↑ وقعة صفین، ص۴۴۳؛ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۸۲ و قاموس الرجال، ج۲، ص۱۶۶.
- ↑ وقعة صفین، ص۴۰۶.
- ↑ وقعة صفین، ص۴۰۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۵۸ (پیکار صفین، ص۲۱۷-۲۱۸).
- ↑ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ «...و اگر خداوند میخواست پس از آنان کسانی که این برهانها (ی روشن) به آنان رسید، با هم جنگ نمیکردند ولی اختلاف ورزیدند و برخی از ایشان مؤمن و برخی کافر شدند.».. سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۳۲۲.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۰۶.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۴۲-۴۴۳.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۲۷-۲۲۸.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۱۸۷- ۱۹۰.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸-۲۲۹.
- ↑ متن این حدیث در حدیث شماره ۴ آمده است.
- ↑ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۰۴؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۱۶؛ جلاء العیون، علامه مجلسی، ص۳۲۶؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۲۳.
- ↑ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۷۶-۲۸۹.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ سید بن طاووس در کتاب ارزشمند «کشف المحجة لثمرة المهجة» در وصیت به فرزندش، محمد مینویسد: و ای فرزند! ای محمد که آرزومندم خدای جلّ جلاله هدایت تو را به کمال رساند و فضل ولایت تو را والا سازد، بدان که من از راههای روشن و گوناگون بعضی از همه آنچه را که شیخ «محمد بن یعقوب کلینی» رضی الله عنه و ارضاه، در کتاب (رسائل) جمعآوری و روایت کرده است، در بخش نخستین کتاب خویش «المهمات و التتمات» یاد کردهام. در آن کتاب، نامهای دیگر از پدرت، علی(ع) آمده که به شیعیان و عزیزان خویش نگاشته است و آن، درباره کسانی است که با آن حضرت(ع) مخالف کرده و بر او پیشی جسته بودند. این نامه در حقیقت خطاب به توست؛ آنسان که نامهای که ان امام بزرگوار به پسرش، حسن(ع) فرزند خود نوشته است و گویی آن نامه را نیز آن دو بزرگوار خطاب به تو نوشتهاند؛ پس، با دیده منّتپذیری این نامه را بنگر. (بخش ۱۵۵ [نامه امیر المؤمنین(ع) به شیعیان] کشف المحجّة، فصل سوم؛ لؤلؤة البحرین، ص۲۳۸؛ عمدة الطالب، ص۱۹۰.)
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۳۰۲- ۳۲۲؛ الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة دینوری، ج۱، ص۱۵۴- ۱۵۹؛ أنساب، بلاذری، ج۲، ص۲۹۰؛ المسترشد، طبری امامی، ۴۰۹- ۴۲۷، کشف المحجة لثمرة المهجة، سید بن طاووس، ص۱۷۳، باب ۱۵۵؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۷، ص۳۰؛ مکاتیب الأئمة، میانجی، ج۲، ص۷۵؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۰۸- ۳۱۰.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۳۰-۲۳۲.
- ↑ تا این جا در نهج البلاغه و در نامه هفتم و مصادرش در المعجم المفهرس، ص۱۳۹۴ و در شرح النهج ابن اواخر جنگ شافعی (ج۱۴، ص۴۲) آمده است. ظاهراً این نامه پاسخی بود به نامه دیگری از معاویه در صفین.
- ↑ این قسمت از استدلال اصبغ بن نباته به حدیث شریف غدیر را در نزد معاویه و برخی از اصحاب که به دنبال مطامع دنیایی رفتند و حق و حقیقت را رها کردند، در بخش آغازین مقاله با عنوان «احتجاج به حدیث غدیر در نزد معاویه» نقل کردهایم.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۵۷ - ۵۸؛ تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، ص۸۳ و ۸۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۲-۴۴.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۳۲-۲۳۴.
- ↑ از جمله آنها: کلینی به استاد خود در کافی، ج۲، کتاب الإیمان و الکفر، ص۱، باب الصبر، ص۴۷، ح۱۱؛ شیخ طوسی در التهذیب، ج۳، باب فضل المساجد و الصلاة فیها، ح۶۸۱ به او اشاره کردهاند.
- ↑ شیخ الطائفه طوسی در التهذیب، ج۱۰، باب الحد فی السرقة و الخیانة، ح۵۲۱ از او نام برده برده است.
- ↑ شیخ طوسی در التهذیب، ج۳، باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها، ح۳۰؛ کلینی در الکافی، ج۳، کتاب الطهاره، باب وجوب الغسل یوم الجمعة، ص۲۸، ح۵ از او نام بردهاند.
- ↑ شیخ طوسی در تهذیب، ج۱، باب تلقین المحتضرین من الزیادات، ح۱۴۸۴ از او یاد کرده است.
- ↑ شیخ طوسی در تهذیب، الجزء ۱۰، باب الحد فی السکر و شرب المسکر، ح۳۶۳ نام او را آورده است.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۳۴-۲۳۵.
- ↑ «ويل لك و لأمك كعب بن سور، لقد كان لك علم لو نفعك، ولكن الشيطان أضلك فأزلك، فعجلك إلى النار»
- ↑ «ويل لك و لأمك طلحة، لقد كان لك قدم لو نفعك، ولكن الشيطان أضلك، فأزلك فعجلك إلى النار»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.
- ↑ أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمد هادی امینی، ج۱، ص۶۵.
- ↑ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۲۱۹، این روایت را در قسمت فرزند اصبغ نقل کردهایم.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.
- ↑ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۳۵ (پاورقی ۱) و مصادر نهج البلاغة و اسانیده، سید عبدالزهراء ۱، ص۴۹.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۳۵.