جاهلیت در قرآن
جاهلیت، عنوان دورهای از تاریخ عرب است که دارای بار معنایی منفی است و از تاریکی، شرارت، حقد، کینه و نادانی حکایت میکند و اسلام در پیِ آن دوران ظهور کرد و بخش مهمی از رسالت پیامبر خدا (ص)، در مبارزه با اندیشههای جاهلی آن عصر بوده است. جاهلیت در قرآن کاربردهای مختلفی دارد مانند: ظنّ جاهلیت؛ تبرّج جاهلیت؛ حمیت جاهلیت و حکم جاهلیت.
مقدمه
جاهلیت، عنوان دورهای از تاریخ عرب است که دارای بار معنایی منفی است و از تاریکی، شرارت، حقد، کینه و نادانی حکایت میکند و اسلام در پیِ آن دوران ظهور کرد و بخش مهمی از رسالت پیامبرخدا (ص) در طی ۲۳ سال بعثت، در مبارزه و رویارویی با اندیشههای جاهلی آن عصر بوده و بیشترین چالشها را با پرورش یافتگان و حامیان فرهنگ منحط عصر جاهلیت داشته است و نیز بسیاری از آیات قرآن؛ چه به صراحت و چه با اشاره، ناظر به نگاه و تفکّر آن دوران بوده که اندیشه جاهلی و رفتار و کردار ناپسند آنان را به نقد کشیده و محکوم کرده است. پس اگر با این نگاه به عصر جاهلیت بنگریم، ضرورت بحث درباره آن، روشن میگردد[۱].
امروزه واژه جاهلیت بیان کننده اموری نادرست یا ناشایست است؛ ارزشها، باورها، آداب و عادات نادرستی که در برابر آموزههای پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام قرار گرفت، مانند: زنده به گور کردن دختران، برخی ازدواجهای زشت (از جمله: ازدواج مَقْت)، جنگها و خونریزیهای قبایل، جایگاه منحط زنان در جامعه، پیروی کورکورانه از پدران، تبرّج و خودنمایی زنان و اموری از این دست همواره وضعیت جاهلی را به خاطر میآورند، در نتیجه مفهوم جاهلیت در رویارویی با مفهوم اسلام معنا یافته، به دوره ای خاص اطلاق میشود. چنین تصوری از معنای جاهلیت بی اشکال نیست؛ زیرا محدود ساختن صفات و عادات ناشایست به دوره، جغرافیا و مردم معینی، فاقد توجیه است؛ چرا که بشر همواره با صفات ناشایست همراه بوده و هست، از این رو آنچه اهمیت دارد دریافت معنای جاهلیت در کاربردهای عصر پیامبر است و دیگر کاربردها بیانگر معانی متأخر جاهلیت در گفتمانهای بعدیاند.
حکم جاهلیّت، حمیت جاهلیّت، تبرج جاهلیّت و ظن جاهلیّت از معدود کاربردهای قرآنی واژه جاهلیتاند که تأمل در آنها چندان به وضوح معنا نمیافزاید و مشخص نمیشود که این واژه بیانگر چه معنایی است و آیا میتوان آن را معادل بدی، زشتی و مانند آنها دانست یا معنای متمایز آن بر هر امر نامطلوبی تطبیق پذیر نیست[۲].
معنای «جهل» در قرآن
جاهلیت، "مصدر صناعی" و از ریشه «جهل» است. جهل دارای معنای روشنی است و نیاز چندانی به تعریف ندارد: "الجهل نقيض العلم"[۳]. راغب اصفهانی نیز همین معنا را معنای اصلی جهل شمرده و آن را تهی بودن نفس از دانش میداند. او به دو کاربرد دیگر جهل در قرآن اشاره میکند:
- پنداشتن چیزی بر خلاف آنچه که هست؛
- انجام دادن کاری بر خلاف آنچه که باید انجام شود[۴].
بررسی آیات مربوط به جهل نشان میدهد واژههای «تجهلون»، «یجهلون» و «جاهلون»، بیشتر در معنای اخیر به کار رفتهاند؛ یعنی درباره انجام دادن کاری بر خلاف آنچه که باید انجام شود. قرآن کریم در آیاتی متعدد، جهل را درباره رفتارهای غلط به کار برده است؛ مثلاً از آیه زیر به خوبی میتوان دریافت که «تمسخر» یکی از مصادیق است: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۵]. در آیاتی دیگر نیز برخی از «رفتارها» قلمداد شده است؛ برای نمونه، قوم لوط را در حالی «قوم جاهل» معرفی کرده که آنها از طهارت و پاکی خاندان لوط آگاهی کامل داشتند، ولی میخواستند آنها را به جرم «طاهر بودن»! از شهر بیرون کنند[۶]. همچنین گمراهانی آگاه و مستبصر! را جاهل تلقی کرده است[۷]. آیهای دیگر نیز قومی را جاهل معرفی کرده که معجزه روشن حضرت موسی (ع) را دیدند و به سلامت از دریا گذشتند، با این حال تصمیم به بازگشت به بتپرستی گرفتند[۸]. آیاتی دیگر نیز قومی را جاهل نامیده که اطرافیان حضرت هود (ع) را مورد تحقیر و اهانت قرار دادند[۹].
در قرآن برخی از مرادفهای جهل نیز مانند «فقدان علم و عقل و شعور»، نه درباره بیسوادان بلکه درباره "رفتارهای غلط" آمده است؛ رفتارهایی مانند: نفاق[۱۰]، قومگرایی[۱۱]، تمسخر نماز[۱۲]، دروغگویی، حسد و کینهورزی[۱۳] و لجاجت و عناد[۱۴].
مادّه جهل با این معنا در دو بخش از آیات آمده است: بخش اول آیاتی که درباره رویارویی جاهلان با رسالت انبیا و مؤمنان است و بخش دوم آیاتی که این ماده را با عنوان «جاهلیت» ذکر کرده و درباره مواضع خاصی بحث میکند[۱۵]. بنابراین مباحث مربوط به جاهلیت در قرآن به هیچ روی منحصر در آیات چهارگانهای نیست که در آنها به «جاهلیت» تصریح شده است[۱۶].
کاربرد واژه «جاهلیت» در قرآن
ظنّ جاهلیت
برخی مردمانِ عهد جاهلیت، اگر چه بت میپرستیدند، اما پرستش بتها را برای تقرّب به خدا انجام میدادند و در عین حال دارای عقایدی بودند که گذشته از بتپرستی، رنگ جاهلیت نیز داشت و خداوند از آن به عنوان «ظن جاهلیت» یاد میکند و بقایای آن اندیشه جاهلی هنوز در برخی افراد تازه مسلمان باقی مانده بود و درگیر و دار حوادث و پیش آمدها بروز میکرد و خود را نشان میداد؛ از جمله گروهی بودند که بعد از شکست مسلمانان در جنگ اُحد، خداوند از آنان چنین یاد میکند: ﴿وَ طَائفَةٌ قَدْ أَهَمَّتهُْمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيرَْ الْحَقِّ ظَنَّ الجَْهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ مِن شىَْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كلَُّهُ لِلَّهِ يخُْفُونَ فىِ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كاَنَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شىَْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَهُنَا﴾[۱۷] و این دسته از مسلمانان مردمانی بودند که خداوند آنان را به خودشان واگذاشته بود و جز خود به چیز دیگری نمیاندیشیدند و اندیشهای جز حفظ زندگی و حیات دنیوی خود نداشتند و از آن میهراسیدند که مبادا در چنبره مرگ بیفتند و به دین و به چیزی روی نمیآوردند مگر برای بهرهمندی از امور دنیوی و به این ظن و گمان روی به دین میآوردند که عاملی شکست ناپذیر است، چون خدا راضی به پیروزی و غلبه دشمنانش نمیشود اگر چه از جهت ظاهری آنان تمام اسباب پیروزی و غلبه دشمنانش نمیشود، اگر چه از جهت ظاهری آنان تمام اسباب پیروزی را داشته باشند و به هر حال اینان تا دین به سودشان است دین دارند و چون کار واژگونه شود و به هدف خود نرسد، بر میگردند.
و اینکه به خدا گمان باطل دارند، از «ظنون» جاهلیت است که خداوند را به امری میستایند و توصیف میکنند که ستایش و توصیف حق و درستی نیست بلکه از اوصافی است که اهل جاهلیت خدا را به آن میستودند و آن گفته آنان است: «هَلْ لَنا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیْء» که خداوند کار را به دست آنان اندازد و خداوند به پیامبر دستور میدهد که پاسخ دهد: ﴿قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كلَُّهُ لِلَّهِ﴾؛ زیرا آنان میپنداشتند برخی امور به نفع آنان است ـ چه اسباب آن را فراهم کنند یا فراهم نکنند ـ ولی چون شکست خوردند و دستهای کشته شدند در این عقیده به تردید افتادهاند.
روشن است آنچه آنان برای خود بر خدا لازم میدانستند، چیره شدن و پیروزی بود و این پندار را به جهت اسلام آوردن خود داشتند و گمان میکردند که دین در هر حال شکست ناپذیر است و به دنبال آن دین داران هم شکست نمیخورند چون بر خدا لازم است آنان را یاری کند، بدون هیچ قید و شرطی و این ظن و گمانِ ناحق و باطلی است و ظن جاهلیت است.. ؛ زیرا برخی مشرکان جاهلیت معتقد بودند که خداوند خالق همه چیز است و برای هر صنف و دستهای از حوادث؛ مانند رزق و حیات و... و برای هر نوعی از انواع هستی چون انسان، زمین و... رب و پروردگاری است که هیچگاه در چیزی که اراده کند شکست نمیخورد، لذا این ربّها و خدایان را میپرسیدند تا روزیشان دهد و سعادتشان بخشد و از بدیها و آسیبها حفظشان کند و خداوند سبحان را چون ملک و پادشاه بزرگی میدانستند. که هر دسته از رعیت و بخشی از حکومتش را به والی تام الاختیاری سپرده که هر چه میخواهد در منطقه تحت نفوذش و حوزه حکومتش انجام دهد.
به هرحال هرکس چنین گمان برد که دینِ حق در ظاهر و در آغازِ کار شکستناپذیر است و پیامبرکه نخستین دریافتکننده آن از حق بوده و سختی آن را تحمل کرده، نباید در دعوت مردم به دین، شکست بخورد یا این که کشته شود یا بمیرد، چنین ظنی در مورد خدا حق نیست و ظن جاهلیت است و برای خدا شریک قائل شدن است که پیامبر را «ربّ» بپندارد که امر پیروزی و غنیمت یافتن را به او واگذار کرده باشد با اینکه خداوند شریک ندارد؛ ﴿الْأَمْرَ كلَُّهُ لِلَّهِ﴾[۱۸].[۱۹]
تبرج جاهلیت
﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى﴾[۲۰]. تبرّج؛ یعنی خود آرایی و آراستن و نمایاندن بر دیگران؛ چون برج که از دور معلوم و مشهود است و در اینجا به این معنا است که زن زینت خود را برای مردان اجنبی بنمایاند که این کاری زشت است[۲۱] و خویشتن آراستن و آراسته از خانه بیرون آمدن زنان[۲۲]. ولی آنچه در آیه از آن پرهیز داده شده، شیوه تبرّج جاهلیت است؛ یعنی آراستن به شیوه مردم جاهلیت ممنوع است و اکنون باید دید مورّخان و مفسّران شیوه آراستن زنان جاهلی و بیرون آمدن از خانه را چگونه گزارش کردهاند: خودنمایی و برتریجویی ننمایید که توجه دیگران را به خود جلب نمایید؛ یعنی در مقابل اجنبی، به گفتار یا کردار و رفتار و حرکت ناز و کرشمه ظاهر نشوید این کار زنان جاهلیت است[۲۳]. طبرسی گفته تبرج جاهلیت که نهی شده است یعنی به شیوه و عادت زنان جاهلی از خانه خارج نشوید و زینتهای خود را آشکار نکنید چنانکه آنان که آشکار میکردند و برخی نقل کردهاند که زنان جاهلی مقنعه بر سر میافکندند ولی آن را گره نمیزدند و از زیر آن زیور آلاتشان آشکار بود وبرخی گفتهاند تبرج جاهلیت اولی: اینکه مردم جاهلی روا میداشتند که یک زن با همسرش و دوست همسر فراهم آیند و نیمه بالا تنه برای همسرش و نیمه دیگر برای دوستش[۲۴].[۲۵]
حمیت جاهلیت
﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[۲۶]. حمیّة؛ یعنی دفاع متعصبانه از خود، ستیزهجویی و ننگ و عار داشتن از چیزی، بیزاری و دلتنگی و خود بزرگ بینی. از ویژگیها و خصوصیات مردم جاهلیت که در قرآن از آن یاد شده، «حمیّة جاهلیت» است که برای روشن شدن مفهوم و چگونگی ظهور و بروز آن در میان مردم، لازم است فضا و وضعیتی که موجب شد خداوند از آن به عنوان حمیّة جاهلیت یاد کرد، ترسیم شود تا این شیوه اخلاقی و رفتاریِ جاهلی را بهتر بشناسیم.
در سال ششم هجرت، پیامبر به قصد «عمره» از مدینه عزم مکه نمود. چون بیم آن میرفت که قریش به جنگ با او برخیزند، پیامبر برای آنکه اعلام کند هدف زیارت دارد نه قصد جنگ، اوّلاً ابتدا فرمان داد که یاران با سلاح کامل بیرون نیایند و تنها شمشیر با خود همراه ببرند ولی نه آخته بلکه در غلاف باشد. ثانیاً شتران قربانی که همراه آوردهاند و به آن «هَدی» میگویند «اِشعار» نماید؛ یعنی کوهان آن را خونآلود کند تا همگان بدانند که برای عمره آمده است و سر جنگ ندارد و ثالثاً قلادههایی که از نعل برگردن شتران آویختهاند تا معلوم شود برای زیارت آمدهاند[۲۷]. لکن با همه این تدابیر، چون قریش از آمدن پیامبر آگاه شد، با زنان و کودکان در ذی طوی گرد آمدند و سوگند یاد کردند که پیامبر را به مکه راه ندهند[۲۸].
پیامبر (ص) در اقدام بعدی، دو نماینده نزد قریش فرستاد تا اعلام کند قصد جنگ ندارد و فقط برای زیارت خانه خدا آمده است، لکن قریش مرکب یکی را پیکرد و دیگری را بازداشت نمود[۲۹] و همچنان در عزم خود اصرار میکرد و قریش نیز چهار نماینده و سفیر پی در پی برای مذاکره با پیامبر فرستاد و پیامبر به هر یک تفهیم کرد و اعلام نمود که شترها را برای قربانی آورده است و علامتگذاری کردند و به قصد زیارت آمدند نه برای جنگ و با اینکه آنان به قریش گزارش دادند نپذیرفتند و همچنان سوگند میخوردند که هرگز تن نخواهیم داد که عرب بگوید محمد به زور وارد مکه شده است[۳۰].
به هر حال این «حمیت جاهلی» و تعصب و ستیزهجویی و ننگ و عار داشتن از اینکه پیامبر وارد مکه شود و خود بزرگ بینی غلط قریش موجب گشت مانع از ورود پیامبر به مکه شوند و سرانجام کار به صلح حدیبیه انجامید و در مقابل این تعصب تند و آتشین، اگر لطف و رحمت پروردگار در حق مسلمانان نبود سرانجام کار، بسیار سخت و سنگین میشد؛ چراکه چندین مورد خشونت و تعصب تند قریش، میتوانست آتش خشم مسلمانان را بر انگیزاند[۳۱].
حکم جاهلیت
﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۳۲]. برای روشن شدن معنای «حکم جاهیت»، باید به دو آیه پیش از این توجه و دقت شود که عبارتاند از:
- ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ﴾[۳۳].
- ﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ﴾[۳۴].
بعد از اینکه خداوند در دو آیه پی در پی تأکید میکند بر طبق آنچه نازل شد، حکم کند و فرمان و دستور حکم خداوند اجرا شود، میفرماید ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا﴾؛ زیرا احکام و شرایع نازل شده از جناب پروردگار حق است و احکام دیگر، جز حکم جاهلیت و برخاسته از هوای نفس چیز دیگری نیست و آنان که از حکم حق روگرداناند، با این کار خود چه میخواهند؟! حکم جاهلیت میخواهند؟ درحالی که هیچ کس نیکوتر از خدا حکمی ندارد[۳۵].
بنابراین، در احکام، همیشه امر دایر است بین سلب و ایجاب. اگر حکم نازل از جانب خداوند است، حق است. پس حکم مقابل آن، که از جانب حق نیست، برخاسته از هوا و خواهش نفسانی است. در آیه مورد بحث نیز به همین معنا دلالت دارد؛ زیرا حکم به ستم؛ چه دانسته و چه ندانسته ظلم است و همچنین کسی که ندانسته حکم به حق کند، از نوع حکم بر اساس هوا و هوس است ـ و حکم جاهلیت است ـ و قرآن از آن نهی کرد آنجا که فرمود: ﴿فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾[۳۶].[۳۷]
سایر معانی جهل در قرآن
محدوده معنایی واژه جهل در قرآن کریم از «ناآگاهی» غیرمذموم تا «ناآگاهی» (مذموم و افکار و اعمال خلاف عقل، به شرح و تفکیکی که در پی میآید، گسترش مییابد:
جهل به معنای نا آگاهی غیرمذموم
جهل در یک مورد خلاف معنای علم، آن هم به معنای غیرمذموم، به کار رفته است. خدای متعال در آیه ۲۷۳ بقره به مسلمانان دستور میدهد به فقرایی که در راه خدا کسبوکار و معاش خود را از دست دادهاند مدد رسانند و در وصف این فقیران میفرماید: ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[۳۸]، جاهل در این آیه صرفا به معنای کسی است که اطلاع از موضوعی ندارد، بیآنکه ذمی متوجه او باشد. متضاد این نوع جهل، یعنی علمی که شایسته مدحی نیست و فضیلت به شمار نمیرود، در خود قرآن کریم به کار رفته است. به عنوان نمونه خداوند در آیه ۶۰ سوره بقره فرموده است: ﴿وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ﴾[۳۹]. علم در این آیه به معنای مطلق دانستن و شناخت است[۴۰].
جهل به معنای افکار و اعمال خلاف علم و عقل
واژه جهل در این معنا بیشترین کاربرد را در قرآن کریم دارد. برای درک بهتر این مطلب ناگزیر باید در معنای عقل و علم تأمل بیشتری روا داشت.
همانطور که گفتیم عقل در لغت از حبس و امساک گرفته شده و در اصطلاح قوهای است که انسان به وسیله آن از حیوانات ممتاز میشود، در مقام نظر و واقعیت (هستها و نیستها) میتواند کلیت واقعیات اشیا و امور را درک کند و در مقام تشخیص ملاکات عمل(بایدها و نبایدها) خوبیها و بدیها را تشخیص دهد و انسان را به سوی انجام خوبیها و وانهادن بدیها برانگیزاند. بر این اساس عقل به دو بُعد نظری و عملی تقسیم میشود. عقل نظری به تبیین واقعیت اشیا میپردازد و عقل عملی انگیزه انجام اعمال صواب و ترک منکرات را در انسان ایجاد میکند. معنای اول عقل گرچه عین علم نیست، ولی بسیار به آن نزدیک است و در حقیقت علم ماده و محتوای تعقل است. این مطلب را، با تعمق در آیۀ ﴿وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾[۴۱] نیز میتوان دریافت.
بنابراین میتوان «جهل» را هم در مقابل «علم» قرار داد و هم در مقابل «عقل»؛ از این رو امام صادق (ع) در حدیث مشهور جنود عقل و جهل، ابتدا جهل را در مقابل عقل قرار داده و سپس در مقام برشمردن جنود آن دو، علم را از جنود عقل و جهل متضاد با علم را از جنود جهل متضاد با عقل قرار داده است. بر این اساس، علم ماده عقل نظری است و در مقابل آن، جهل نظری قرار میگیرد. جهل به این معنا در برخی آیات قرآن کریم به کار رفته است. خدای سبحان میفرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ﴾[۴۲]. در این آیه کریمه سخن این است که اگر ما معجزاتی از قبیل نزول ملائکه و سخن گفتن با مردگان و محشور ساختن آنان را نشان دهیم، اثر ندارند و بدون اینکه خدا بخواهد برای مشرکان ایمان به وجود نمیآید[۴۳]. مشرکان از فهم این مطلب که تمام علل به خدای متعال ختم میشوند و در طول اراده او قرار میگیرند عاجزند و از علم و تعقل نسبت به این موضوع خود را محروم کردهاند. از لحن کلام حضرت حق و دقت در این مطلب که جهل را در قالب فعل مضارع «یجهلون» استعمال فرموده، بر میآید که مشرکان در این آیه مورد سرزنش قرار گرفتهاند و جهل آنان جهلی مذموم است؛ گویا میفرماید چرا عقل خود را به کار نمیگیرید و مدام جهل میورزید و از درک این مطلب عاجز میمانید. عقل به معنای نظری و صرف فهم مطلبی در برخی آیات قرآن کریم نیز به کار رفته است. قرآن کریم میفرماید: ﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[۴۴]. خداوند به مسلمانان خطاب میکند آیا طمع دارید کسانی که کلام خدا (تورات) را میشنوند و بعد از تعقل و فهم آن، به تحریف آن دست مییازند و به این کار زشتشان علم و آگاهی نیز دارند، به آیین شما بگروند؟! علم به کار رفته در این آیه به معنای دانستن و شناخت موضوعی است.
عقل به معنای دوم (عقل عملی) همان است که راوی میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم عقل چیست؟ ایشان فرمودند: «عقل چیزی است که به واسطه آن خدای رحمان عبادت میشود و بهشت به دست میآید»[۴۵]. عقل به این معنا فراوان در قرآن به کار رفته است است و بیشترین کاربرد واژه جهل در مقابل این معنا از عقل قرار میگیرد. واژه «جهاله» چهار بار در چهار آیه قرآن کریم در معنای یاد شده به کار رفته است. سه مورد از آن مربوط به توبۀ کسانی است که از روی جهل مرتکب گناه شدهاند[۴۶]؛ به عنوان نمونه میفرماید: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾[۴۷]. جهل در این موارد به معنای غلبه شهوت، غضب و... بر عقل است که از قوای جهل به شمار میروند. در این حالت گرچه گناهکار علم به خطاکار بودن خود دارد، ولی به دلیل مغلوب شدن عقلش، علم او نیز بیاثر و مساوی با جهل شده است[۴۸]. لفظ «جهاله» در کاربرد دیگر خود در ضمن آیه «نبأ» و موضوع خبر فاسق استعمال شده و معنای بالا در آن وجود دارد[۴۹].
معنای مذکور در آیه ۶۷ سوره بقره نیز دیده میشود: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۵۰]. در این آیه کریمه خدای سبحان از زبان حضرت موسی بنی اسرائیل را به ذبح گاوی دستور میدهد و حضرت موسی در مقابل سخن جاهلانه آنان از اینکه در زمره جاهلان قرار گیرد به خدا پناه میبرد. آنان میگویند آیا ما را به تمسخر گرفتهای و وی در پاسخ، تمسخر را نشانه جهل و خود را از آن مبرا میداند. آری تمسخر نیز چیزی جز مغلوب شدن عقل در برابر نفس و جهل نیست. به این مطلب که تمسخر از جلوات بیعقلی است، در آیه ۵۸ سوره مائده اشاره شده است: ﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۵۱].
در آیه ۱۳۸ سوره اعراف نیز بنی اسرائیل از موسی (ع) میخواهند که بتی به سان گوسالهپرستان برای آنان فراهم کند، آن حضرت در پاسخ میفرماید: ﴿إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾. شرک و کفر چنان در رأس قله جهل مینشیند که ساحت عقل آدمی را چه در مرتبت نظر و چه در مرحله عمل یکسره مملو از جهالت میکند، از این رو در قرآن کریم در وصف آنان آمده است: ﴿أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾[۵۲] و ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۵۳].
معنای بالا را در آیات دیگری مانند آیه ۲۳ سوره احقاف و آیه ۵۵ سوره نمل دیده میشود. البته باید توجه داشت از منظر قرآن کریم و روایات شریف، فقدان عقل عملی در کسی، هر چند از علم فراوان و عقل نظری برخوردار باشد، برابر با جهل است. خدای متعال در مورد حضرت یوسف میفرماید: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا﴾[۵۴]. همین انسان صاحب علم هنگامی که با اغوا و وسوسه زنان مصر مواجه میشود به پروردگار خویش میگوید: ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۵۵]؛ یعنی اگر شر اینان را از من نگردانی و عقل من مقهور خواستههای آنان شود علمم تبدیل به جهل خواهد شد. بیان لطیف امیر المؤمنین (ع) به همین مطلب اشارت دارد: «چه بسیار است دانشمندی که جهلش او را کشته، در حالی که علمش با او است، اما به حالش سودی نمیدهد»[۵۶]. به همین دلیل خدای سبحان بندگان عالمش را با صفت خشیت میستاید: ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[۵۷]. اینان هستند که در مقابل خدای متعال خشیت حقیقی به معنای خضوع در ظاهر و باطن و احساس مسئولیت و وظیفه کامل کامل دارند دارند و بدان عمل میکنند[۵۸].[۵۹]
«جاهلیت» گستردهتر از «ندانستن» و فراتر از یک دوره زمانی
از بررسی ۴ آیهای که به جاهلیت در آنها تصریح شده است، میتوان دریافت جاهلیت عرصههای گستردهای را در بر میگیرد؛ مثلاً «حکم جاهلی» نشانگر نهی قرآن از جاهلیت سیاسی است و «ظن جاهلی» از جاهلیت اعتقادی حکایت میکند. «حمیت جاهلی» نیز به ابعاد فرهنگی آن نظر دارد و در نهایت «تبرج جاهلی» به جنبه اخلاقی جاهلیت اشاره کرده است.
در آیه مربوط به «تبرّج» که واژه «أولی» به عنوان صفت زمانی آمده است، شاید نگرش تاریخی را بر جاهلیت تأیید کند، ولی نهی قرآن از اعمال شبیه دوره «جاهلیت اولی»، خود بهترین گواه بر آن است که این رفتارها قابل تکرار در زمانها و جوامع دیگر حتی جوامع اسلامی هستند و به همین جهت، برخی مفسران در تعیین مصداق زمانی جاهلیت «ثانیه» یا جاهلیت «اخری» بحث کرده و نظرات گوناگونی دادهاند[۶۰]. بنابراین همه این آیات، جاهلیت را فراتر از یک پدیده تاریخی مطرح کردهاند. گرچه اسلام تاریخ را به دو قسمت میکند، زندگی هر شخص را نیز به دو قسمت اسلامی و جاهلی تقسیم میکند. بنابراین جاهلیت یک صفت شخصی نیز میتواند باشد، نه یک دوره تاریخی و به معنای «پیش از اسلامی»[۶۱].
همچنین از ۴ آیه معروفی که واژه صریح «جاهلیت» در آنها ذکر شده است؛ فهمیده میشود جاهلیت در مقابل علم و دانایی قرار نگرفته است؛ مثلاً در آیه ۱۵۴ سورة آل عمران، به جای آنکه از علم و دانش در برابر «ظنّ جاهلیت» سخن به میان آید، از ایمان به خداوند سخن رفته است.
همچنین در آیه دوم (مائده / ۵۰) ملاحظه شد که «حکم جاهلی» در برابر احکام «علمی» قرار نگرفته، بلکه با «حکم الهی» رودررو شده است؛ به ویژه با توجه به اینکه نزول آیه درباره قوم یهود و کسانی است که در شناخت پیامبر هیچ مشکل علمی نداشتند.
همین گونه در آیه سوم (فتح / ۲) آنچه در برابر «حمیت جاهلی» قرار دارد، «سکینه الهی» است، نه آرامش و وقار «علمی». در چهارمین آیه (احزاب / ۱۳۰) نیز در نقطة مقابل «تبرج جاهلی» (که یک رفتار ناشایست است)، علم مصطلح قرار نگرفته است، بلکه بحث اطاعت الهی و نماز و پوشش قرار دارد[۶۲].
اعراب عصر جاهلیت
اعراب عصر جاهلی را -که پیامبر خدا بر آنان مبعوث شد- به دو گروه تقسیم کردهاند: معطلة العرب و محصلة العرب.
- معطله، که اینان از نظر اعتقادی، به چندین گروه تقسیم شدهاند):
- اعرابی که منکر خالق و معاد بودند و باور داشتند طبیعت زنده میکند و دهر میمیراند و تنها به حیات دنیوی معتقد بودند[۶۳]. چنانکه قرآن از آنان حکایت میکند: ﴿وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ﴾[۶۴].
- باور به خالق و پروردگار داشتند لکن منکر معاد بودند؛ چنانکه قرآن از آن عقیده خبر داده است که میگفتند: ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾[۶۵].
- اعتقاد به خالق و نوعی معاد داشتند ولی منکر پیامبران بودند و بت میپرستیدند و میپنداشتند آنها در قیامت شفاعتشان میکنند و برای آنها حج میکردند و قربانی میکشتند و با نذر به آنها تقرب میجستند و برای آنها احرام میبستند و احرام میگشودند و بیشتر عرب چنین بودند. همانطور که خداوند از عقیده آنان چنین گزارش داده است: ﴿وَ قَالُواْ مَا لِ هَاذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشىِ فىِ الْأَسْوَاقِ﴾[۶۶]. و این دسته از اعراب که بسیاری از مردم جزیره العرب را تشکیل میدادند و بت میپرستیدند، در اعتقاد به بت نیز با یکدیگر اختلاف نظر داشتند و به دستههای گوناگون تقسیم می شدند:
- گروهی بتها را شریک خداوند میشمردند و در «تلبیه» چنین میگفتند: لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لبَّیْکَ، لبَّیْکَ لاَ شَریکَ لَکَ إلاَّ شرِیکاً هوَ لَک تمْلِکهُ وَ مَا مَلَک[۶۷].
- برخی بتها را وسیله تقرّب به خدا میدانستند و آنها را شریک حق نمی شمردند و لفظ شریک بر آنها اطلاق نمیکردند: {{متن قرآن|ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفا»[۶۸].
- محصله: محصله گروهی از عرب بودند که به سه علم آگاهی داشتند: علم انساب، تاریخها و علم ادیان؛ علم تعبیر خواب و علم قیافهشناسی. این گروه به خدای یگانه و معاد ایمان داشتند و انتظار نبوت را میکشیدند و خداپرست بودند و از زشتیها پرهیز میکردند[۶۹]؛ از جمله آنان عبدالله پدر پیامبر، عبدالمطّلب جد پیامبر و ابوطالب عموی آن حضرت بودند[۷۰].
محدوده زمانی و تاریخی عصر جاهلیت
در شناخت مفهوم جاهلیت این سؤال مهم مطرح میشود که جاهلیت به کدام دوره اطلاق میشود؟ به عبارت دقیقتر، آیا جاهلیت محدود به زمانه خاصی است یا فرهنگ خاصی است که میتواند در زمانهای بعدی نیز در جامعه گسترش یابد؟ اینک بر اساس آیات قرآن کریم به پاسخ این سؤال میپردازیم:
- کاربرد واژه جاهلیت در قرآن با قید اولی (احزاب: ۳۳)، صرفنظر از اینکه در مقابل جاهلیت ثانیه یا قدیمه یا هر عنوان دیگری که باشد، نشاندهنده این است که اشاره قرآن خالی از اشاره زمانی نیست و این قید، خود دلالت بر زمان خاصی دارد. منظور از این زمان خاص، چنانکه برخی دچار تکلف شده و گفتهاند، دوران بین آدم و عیسی یا ادریس و نوح و... نیست[۷۱]، بلکه همانطور که علامه طباطبایی نیز اشاره کرده، مقصود همان جاهلیت پیش از اسلام است که عرب به آن مبتلا بوده است[۷۲]؛ زیرا این کاربرد معهود عرب عصر نزول بوده و برای او کاملاً شناخته شده بوده است. به عبارت دیگر، قرآن کریم از دورهای سخن میگوید که برای عرب آن روز که مخاطب اولیه قرآن بوده است، کاملاً آشنا بوده است؛ ضمن اینکه هیچ دلیل متقنی در تأیید اقوال دیگر نیست.
- جاهلیت در قرآن، مختص به زمان و دوره بالا نیست، بلکه نوعی فرهنگی به شمار میرود و میتواند در زمانهای دیگر نیز وجود داشته باشد. نخستین دلیل برای این مدعا این است که در قرآن کریم، جاهلیت با قید اولی به کار رفته است و این قید چه به معنای اول و در مقابل «ثانی» و چه به معنای قدیم و در مقابل «حدیث یا جدید» باشد، نشان میدهد که جاهلیت میتواند بعد از ظهور اسلام و در دورههای دیگر نیز به دلیل کنار نهادن عقل و علم حادث شود. دلیل دوم این است که خداوند در آیه ۱۵۴ سوره آل عمران، برخی مسلمانان را چنین توصیف فرموده است: ﴿يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[۷۳]. در میان مسلمانان کسانی هستند که گرفتار ظن و فرهنگ جاهلیت هستند؛ چنانکه این مفهوم در روایات فراوانی وارد شده است. پیامبر خطاب به یکی از اصحاب فرمود: «در تو جاهلیتی وجود دارد»[۷۴] و در روایت دیگری فرمود: «من مات لا یعرف إمامه مات میتة جاهلیه»، «مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»[۷۵]. علامه طباطبایی در ذیل آیه بالا، مراد از «ظن الجاهلیه» را گمان کسانی میداند که تصور میکردند چون به اسلام گرویدهاند، حتما باید جنگ پیروز شوند و بر خدا واجب است بر اساس وعدهاش، بدون هیچ قید و شرطی، دین خود و پیروانش را یاری کند. این گمان، ناحق و جاهلی بود، زیرا اعراب جاهلی معتقد به ارباب انواع (ربالنوعهای مختلف) بودند و بر همین اساس معتقد بودند که پیامبر (ص) نیز نوعی ربالنوع است که مسئله غلبه و غنیمت به او واگذار شده است، بنابراین وی هرگز مغلوب یا مقتول نخواهد شد[۷۶].[۷۷]
ارتباط جاهلیت با عرب پیش از اسلام
ساکنان شبه جزیره همچون دیگر جوامع، تحت تأثیر شرایط اقلیمی، اقتصادی، سیاسی و منطقه ای خود بودند، از این رو بررسی تاریخ آنان در دوره پیش از بعثت، به بررسی دولت و جوامع عرب پیش از اسلام و فرهنگ و تمدن آنان محدود میشود، چنان که برخی محققان معاصر چون جواد علی[۷۸]، صالح احمد العلی[۷۹]، هاشم یحیی الملاح[۸۰]، خلیل یحیی نامی[۸۱] و دیگران از دولتهای عرب پیش از میلاد مسیح چون دولتهای معین، قتبان، حضرموت در یمن، نبط در شمال شبه جزیره و جنوب شام، هاترا در شمال عراق و تدمر در بیابانهای میان عراق و شام و نیز دولتهای پس از میلاد مسیح چون دولت کنده، حبشیان و پارسها در یمن، دولت حیره در عراق و دولت غسانیان در شام سخن گفته و سپس وضع سیاسی، فرهنگی و تمدنی، اجتماعی و اقتصادی آنان را بررسی کردهاند، بدون آنکه در عنوان آثارشان از واژه جاهلیت بهره برند.
البته به جز دولتهای عرب پیش از اسلام و جوامع آنها، بخشهایی از جمعیت شبه جزیره که تحت سلطه دولت مشخصی نبودند و به صورت کوچ نشینی در بیابانهای وسیع شبه جزیره زندگی میکردند، همواره در طول تاریخ از ثبت تحولات دور ماندهاند که اتفاقا در تاریخ صدر اسلام تحولات فراوانی را موجب شدند.
مطالعات معاصر به گونهای سمت و سو یافته که تصویر منفی مفهوم جاهلیت را بر این بخش از جامعه تطبیق کنند و سنتهای نادرستی چون زنده به گور کردن دختران، خوردن حیوانات مرده، ازدواجهای نامشروع، خشونت و بیرحمی، خودخواهی و غرور، کینه و خونخواهی را که همگی در آیین جدید اسلام ناپسند و در میان آنان مشهود بوده از نشانههای جاهلیت بدانند. در این کاربردها واژه جاهلیت همواره در برابر واژه اسلام قرار گرفته، بیانگر دوره زمانی مشخص پیش از بعثت است.
اشکالی که در این کاربرد پدید آمده آن است که همه آنچه به دوره جاهلیت نسبت داده میشود ناپسند نیست، از این رو از گذشته آثاری نوشته شده تا بیانگر این امر باشند و به عنوان نمونه هشام کلبی کتابی با عنوان ما کانت الجاهلیة تفعله و یوافق حکم الاسلام را نوشت[۸۲].
اشکال دیگر این کاربرد آن است که بر بسیاری از امور ناپسند عصر پیش از اسلام، جاهلیت اطلاق نشده است؛ مانند گرفتن ربا، ازدواج با بیش از ۴ همسر و پرستش بت ها. البته در سدههای بعد برخی مفسران، شارحان و ناقلان، بنا به برداشت خود به بسیاری از عناصر تاریخی عرب پیش از اسلام صفت جاهلیت افزودند تا تصویری ناپسند از آن ارائه کنند؛ از جمله دعوت و تقاضای جاهلی[۸۳]، تکبر و تفاخر جاهلی[۸۴]، احوالپرسی جاهلی[۸۵]، عزاداری یا تشییع جنازه جاهلی [۸۶]، ازدواج جاهلی[۸۷]، اخلاق جاهلی[۸۸] و خرید و فروش جاهلی[۸۹].
از سوی دیگر و همراه با همین کاربرد، برخی همچنان از این واژه برای بیان دوره پیش از اسلام استفاده کردهاند که در ساختار ترکیبی ... في الجاهلية" به کار رفته است. کاربرد اهل الجاهلية برای مردمان پیش از اسلام[۹۰]، ادرك الجاهلية[۹۱] درباره کسانی که بخشی از حیات خود را پیش از اسلام گذراندهاند، ايام الجاهلية[۹۲]، احاديث الجاهلية[۹۳]، اخبار الجاهلية[۹۴] و اشعار الجاهلية[۹۵] برای تاریخ و ادبیات عرب پیش از اسلام، مواسم الجاهلية[۹۶] برای گردهماییهای سالانه عرب، مثاقبل الجاهلية[۹۷] برای واحدهای اندازهگیری پیش از اسلام، فرسان الجاهلية[۹۸]، شعراء الجاهلية[۹۹]، اجواد الجاهلية[۱۰۰]، اشراف الجاهلية[۱۰۱]، فتاك الجاهلية[۱۰۲] و امثال آنها از این نوع کاربردها و فاقد معنای منفیاند. کتاب طبقات الشعراء الجاهلیین از محمد بن سلام جمحی نمونه ای از نخستین آثار دوره اسلامی است که براساس این کاربرد عنوانگذاری شده است. در میان معاصران، محققانی چون عمر فروخ[۱۰۳] و حسین الحاج حسن[۱۰۴] نیز این گونه، عناوین آثار خود را تعیین و بر همین اساس جغرافیای جاهلیت را شبه جزیره عربستان تعریف کردهاند[۱۰۵].
خصوصیات عصر جاهلیت
نخست: اعتقادات و مناسک جاهلی
بهطور فشرده میتوان اعتقادات مردم را در عصر نزول به چند بخش تقسیم کرد که هر طایفه و قبیله بنا به مقتضیات موجود، نوعی دل بستگی به معبود انتخابی خود داشته و آن را میپرستیده است. قرآن کریم از برخی اعتقادات آنها نام برده و آیاتی را به آن اختصاص داده است. بجز نصرانیان و یهودیان که به طور عمده در مکه و مدینه یافت میشد، حنفاء، بتپرستان و... که اعتقاد گوناگونی داشتند نیز قابل ذکر در این مقاله است[۱۰۶].
حنفاء
در مکه کسانی بودند معروف به «حنفاء» که برخی، ایشان را روشن فکرانی میدانند که خضوع بر بتها را روا نمیدانستند و خواستار گذر از این مرحله بودند و به دنبال یافتن عقایدی بهتر از آن بودند زیرا در خلال آمیزش با یهودیان و مسیحیان، دانسته بودند که بت پرستی از حقیقت بدور است. حسن ابرهیم حسن مینویسد: «بعضی از اینان کسانی را به توحید و ترک بت پرستی و عادات جاهلیت دعوت میکردند و عقیده داشتند که خدای یگانهای هست که در روز حساب مردم را پاداش میدهد... امیه بن ابوالصلت شاعر معروف عرب از جمله این کسان بود و... ورقة بن نوفل و قیس بن ساعده از حنفیان بودند». قرآن کریم نیز به این مسأله اشاره دارد و در مقام پاسخ به محاجه یهود و نصاری که هر یک حضرت ابراهیم (ع) را منتسب به پیامبر خود میدانستند، میفرماید: ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۱۰۷]. هدف قرآن آن است که بفرماید: ابرهیم نه یهودی، نه مسیحی و نه مشرک بوده است، بلکه حنیف و مسلمان بوده و از این آیه میتوان فهمید مسلمان بودن حضرت ابراهیم به معنای لغوی اسلام بر میگردد که همان تسلیم خدا شدن در مقام ربوبیش خاضع گشتن است[۱۰۸]. [۱۰۹]
شرک جاهلی و بتپرستی
برجستهترین ویژگی دوران جاهلیت، شرک ورزی به خدا و پرستش بت بود. انحطاط فکری آنان به حدّی رسید که ساخته دست خویش را میپرستیدند! و اینان همانها بودند که قرآن کریم خطاب به ایشان فرمود: ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[۱۱۰].
بتها و اصنام در نزد بیشتر آنها، به عنوان واسطه و شفیع میان انسان و خدا تلقّی میشد. آنان گرچه خود از طریق نیایش اوثان و تقدیم قربانی سعی در تقرّب به صانع عالم داشتند و بتها را نیز شفیع خود میپنداشتند، اما اعتقاد به «الله» به عنوان خدای بزرگ و صانع جهان نیز در میانشان رایج بود. هم چنانکه قرآن از آن عقاید چنین یاد میکند: ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[۱۱۱].
در مکه و پیرامون آن، بیش از سیصد و شصت بت معروف و شناخته شده وجود داشته است[۱۱۲]، به جز بتهایی که در خانه نگهداری میکردند که مورد تقدیس و نیایش مردم و اقوام مختلف قرار میگرفت و در قرآن کریم به طور ایجاز نام تعدادی از بتان آمده است. در یک مورد، دستهای از بتها را نام میبرد که از عهد قوم نوح (ع) باقی مانده بودند و به صورت تندیسهایی مورد پرستش قبایل مختلف عرب قرار میگرفتند و آنها عبارت بودند از: ﴿َّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْرًا﴾[۱۱۳].
قرآن کریم، جز این پنج بت، از سه بت دیگر نام برده است که آنها از اهمیت بیشتری نزد مردم دوران جاهلیت داشتهاند: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ﴾[۱۱۴].[۱۱۵]
گویا وجه غالب اعتقادی در مکه و حوالی آن را شرک تشکیل میدهد. گستردگی آیات شرک، به روشنی نمایان میکند که چنین حقیقتی وجود داشته است و متون کهن نیز به آن اشاره دارد. نگاهی گذرا به کتاب«الاصنام» کلبی، نشان میدهد که تا چه حد بت پرستی گسترش داشته و اگر انسان شگفتزده شود، چنان دور از انتظار نیست. وی مینویسد: «هرگاه مردی به مسافرت میرفت و در منزلی اتراق میکرد، چهار سنگ را بر میداشت و سه تای آن را سه پایه میساخت (برای گرم کردن خود و غذایش) و چهارمی که از آن سه زیباتر بود، بعنوان خدا انتخاب میکرد و هرگاه از آن منزل کوچ میکرد، آن چهارسنگ را ترک میکرد و با رسیدن به منزل دیگر، همان کار قبل را تکرار میکرد»[۱۱۶]. گسترش چنین عقیدهای، در سرزمینی که یهودیان و نصاری زندگی میکردند، مسألهای بس عجیب و شگفت انگیز است و اینکه چرا این مردم به پیروی از ادیان آسمانی گرایش نداشتهاند، باعث انگیزش سوال در ذهن میشود. اینک به آیاتی در این زمینه توجه میکنیم: ﴿قُلْ أَ رَءَيْتُمْ شُرَكاَءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونىِ مَا ذَا خَلَقُواْ مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لهَُمْ شِرْكٌ فىِ السَّمَاوَاتِ أَمْ ءَاتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلىَ بَيِّنَتٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا﴾[۱۱۷]، ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذَلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۱۱۸]، ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ﴾[۱۱۹]، ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ﴾[۱۲۰]، ﴿وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُوا شُرَكَائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ مَوْبِقًا﴾[۱۲۱] و ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾[۱۲۲].
برخی میگویند روز قیامت مشرکین میبینند خداوند از گناه اهل توحید میگذرد، به یک دیگر میگویند: هرگاه از شما سوال کردند بگویید ما یکتاپرست بودهایم، هنگامی که خداوند آنها را جمع میکند به آنها میگوید: شرکاء شما کجا هستند؟ تا بدانند که خداوند علم دارد که آنها مشرک بودهاند و کتمان کردن برای آنها سودی ندارد. بیشتر مفسران میگویند: مشرکین گمان میکنند که بتها پیش خداوند آنها را شفاعت خواهند کرد. روز قیامت به آنها گفته میشود کجایند آنان که شریک خدا میپنداشتند و گمان میکردید که شفیع شما خواهند بود؟ بدین ترتیب آنها را توبیخ کرده و سرزنش میکنند[۱۲۳].[۱۲۴]
عرب پیش از اسلام، خدایان متعدد و متنوعی میپرستید. نخستین گونه خدایان را اجرام آسمانی چون خورشید، ماه و زهره تشکیل میدادند که به باورشان در امور زندگی اثرگذار بودند[۱۲۵]. نامگذاری برخی مردان مکه به "عبد شمس" بیانگر پرستش خورشید در میان مکیان است[۱۲۶]. این امر در شبه جزیره نیز پیشینه داشت. بنا به گزارش قرآن از مردمان یمنی جامعه سبا، آنان در برابر خورشید سجده میکردند: ﴿وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ﴾[۱۲۷]. اجرام آسمانی دیگری چون شِعْری، ثریّا، عطارد و زحل نیز در جوامع عرب پرستیده شده که به نام برخی از آنها در قرآن اشاره شده است: ﴿وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى﴾[۱۲۸].
به باور برخی مفسران، منظور از نجم در آیه نخست سوره نجم، که خداوند به افولش سوگند یاد کرده: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى﴾[۱۲۹] ثریا، یا زهره است[۱۳۰]. افزون بر کواکب، گزارشهای دیگری از پرستش در میان عرب وجود دارد. عُزّی و ذات انواط شناخته شده ترین درختانی بودند که پرستش میشدند[۱۳۱].
با اینکه در منابع تاریخی اطلاعات کافی وجود ندارد، در آیات دیگری بیان شده که مردمان آن دوره جنیان را میپرستیدند: ﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ﴾[۱۳۲]، ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۱۳۳]. یا به آنها پناه میبردند: ﴿وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا﴾[۱۳۴]. سنگهای چشمگیر، گونه دیگری از امور عبادت شدهاند. بتهای معروفی چون هُبَل، لات، عُزّی، وَدّ، سُواع، نَسْر و یَعوق همگی مجسمههایی از جنس سنگ بودند و به آنها اصنام گفته میشد[۱۳۵] که در آیات قرآن به برخی از آنها اشاره شده است: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۱۳۶]، ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۱۳۷].
درباره رواج بتپرستی در حجاز دو روایت در اختیار است: بنا به روایت کلبی، زمانی که جمعیت اسماعیلی تبار مکه افزایش یافت، برخی از طوایف هنگام ترک مکه قطعه سنگی با خود برداشتند تا در محل جدید سکونت خود آن را نصب و گرد آن طواف کنند. این امر موجب گسترش پرستش بتهای سنگی شد[۱۳۸]. روایت دیگری فرزندان اسماعیل را در رواج بتپرستی بیتقصیر میداند و آن را به عَمرو بن لُحَیّ، رهبر قبیله خزاعه نسبت میدهد که پس از تصرف مکه و تأسیس سلسله خزاعیان در مکه، بتپرستی را در آنجا رواج داد[۱۳۹]. خرید بت هُبَل از شام و نصب آن در کعبه و تأسیس معبد منات در قُدَید نیز به وی نسبت داده شده است[۱۴۰]. عرب بتهای متعددی داشت؛ ولی برخی از آنها از شهرت بیشتری برخوردارند:
- لات: لات از معروفترین بتهای عرب پیش از اسلام بود که از سنگی سفید و منقوش ساخته شده بود. لات الههای مؤنث بود که در شهر طائف در چند ده کیلومتری مکه قرار داشت و خاندانی از ثقفیان طائف متولی امور معبد آن بودند[۱۴۱]. درباره پیشینه لات و نامگذاری آن روایات متعددی گزارش شده[۱۴۲]. که نامگذاری فولکلور است. با توجه به پرستش خدایی به نام لات در میان اهالی نَبَط در شمال حجاز[۱۴۳] و ادعای ثمودی بودن نسب ثقفیان طائف شاید بتوان گفت با مهاجرت بازماندگان ثمود از شمال حجاز به طائف، اعتقاد به لات در این منطقه رواج یافته است. در قبایل شبه جزیره نامهای زیادی چون زید اللات، وهب اللات و تیم اللات مشاهده میشود [۱۴۴]. که بیانگر اعتقاد به لات در این منطقه است.
- عزی: سه درخت در بطن نخلَه در نزدیکی مکه را عزی میخواندند که ساکنان شبه جزیره به آنها اعتقاد داشتند[۱۴۵]. گفته شده که پرستش عزی از دوره تسلط خزاعه بر مکه و رهبر آنان عمرو بن لحی رواج یافته است. از آن زمان حاجیان پس از طواف کعبه، نزد عزی آمده، طواف میکردند و آنجا از احرام بیرون میآمدند. بنا به این گزارش، قریش، کنانه، مضر و خزاعه همگی عزی را میپرستیدند و متولیان معبد عزی، بنی شیبان از همپیمانان بنی هاشم بودند[۱۴۶]. قریش اعتقاد وافری به عزی داشت و آن را مختص خود میدانست، از همین رو ابوسفیان در پایان نبرد احد از اینکه عزی مختص آنان است بر مسلمانان فخر میفروخت[۱۴۷]، با این حال قبایل و طوایف دیگری هم به عزی اعتقاد داشتند[۱۴۸].
- منات: منات سومین الهه معروف حجاز در منطقه قُدَید، کنار دریا و میان راه مکه به مدینه قرار داشت[۱۴۹]. عمده پیروان منات را قبایل جنوبی از جمله خزاعه، غسانیان، آل منذر و به ویژه اوس وخزرج و به طور کلی مجموعههای منشعب شده از اَزْد در یمن تشکیل میدادند. مؤسس معبد منات در قُدَید را نیز عمرو بن لُحَی، رهبر طایفه اَزْدی خزاعه و مؤسس سلسله خزاعیان در مکه میدانند[۱۵۰]. برخی محققان برآن ند که منات خدای آرزوها بوده است[۱۵۱].
- هبل: هبل از بتهای مهم قریشیان مکه به شمار میآمد و از این رو آن را درون کعبه قرار دادند. هبل پیکرهای به شکل انسان و از سنگ عقیق بود که شکستگی دست راست آن را قریش با طلا ترمیم کرده بود و برخلاف دیگر بتهای مهم، عرب جنوبی در رواج آن نقشی نداشتند و خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر این بت را به مکه آورده بود و پس از مرگش تولیت امور آن در فرزندانش به ارث رسید[۱۵۲]. در برابر هبل ۷ تیر هم اندازه نشاندار بود که قریشیان در تعیین نیک و بد کارها و آگاهی از گذشته و آینده با آنها نظر هبل را جویا میشدند. ابوسفیان در نبرد احد زمانی که خواست باز گردد به هبل خطاب کرد: ای هبل! بلند مرتبهتر باش[۱۵۳][۱۵۴].
- بتهای دیگر: به جز بتهای یاد شده بتهای معروف دیگری نیز در شبه جزیره بودند که برخی از آنِ قبایل شمالی یا اسماعیلی تبار بودند. اَساف و نائله دو مجسمه سنگی به شکل انسان در میان قریش از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند که درباره محل نصب آنها و جابه جایی آنها در دورههای مختلف گزارشهای فراوانی وجود دارد[۱۵۵]. اعتقاد نداشتن قبایل یمنی تبار اوس و خزرج به این دو بت که پیش از بعثت پیامبر بر دو بلندی صفا و مروه نصب شده بودند موجب شده بود سعی صفا و مروه را از مناسک خود حذف کنند[۱۵۶]. سُواع در رهاط در نزدیکی مکه قرار داشت [۱۵۷] و قبیله هذیل و برخی دیگر از قبایل اسماعیلی تبار آن را میپرستیدند[۱۵۸]. با نسبت دادن کلمه "عبد" به برخی اسامی مانند رضا، رضی، غنم، کلاله و... در قبیله تمیم[۱۵۹] و سعد در برخی طوایف کنانه نزدیک مکه[۱۶۰] به احتمالی از بتها بودند و پرستش میشدند. بخشهایی از قبیله طی در شمال شبه جزیره بت فَلس را میپرستیدند که تخته سنگی قرمز رنگ و به شکل انسان بود و در کوه نزدیک به این طایفه قرار داشت. اعتقاد بر این بوده که هر ترسانی نزد او ایمنی مییابد[۱۶۱]. در میان قبایل جنوبی یمنی تبار بتهای متعددی شناخته شده بودند؛ وَدّ در دومة الجَنْدَل (در شمال شبه جزیره) پرستیده میشد. عمده پیروانش و همچنین متولیان امور معبد وَدّ را قبیله کلب تشکیل میدادند [۱۶۲]. یَغوث به شکل شیر بود و مذحج و اهل جرش آن را میپرستیدند و بر سر تصاحب آن درگیریهایی میان قبایل روی داده بود[۱۶۳]. یَعوق به شکل اسب بود و قبایلی چون هَمْدان آن را میپرستیدند؛ ولی در عصر حضور پیامبر پیروان چندانی نداشت[۱۶۴]. پرستش نَسْر نیز به حمیریان نسبت داده شده است که به شکل پرنده بود[۱۶۵]. خولانیان عمیانس را میپرستیدند و هر ساله به ویژه در تنگدستی و دشواری بخشی از دامها و محصولات کشاورزی خود را به او میبخشیدند[۱۶۶]. قبایل دیگری چون دوس، بجیله و خثعم، ذوالخلصه را درون کعبه ای در یمن عبادت میکردند و همچون هبل در مکه، چند تیر هم اندازه نشاندار (قدح) در برابرش بود تا پیروانش را در تصمیمگیری یاری کند[۱۶۷]. * ذوالکفین[۱۶۸] و ذوالشری[۱۶۹] در جنوب شبه جزیره و الاقیصر در سرمرزهای شام[۱۷۰] را نیز باید از بتهای قبایل جنوبی دانست.
شایان گفتن است که با توجه به چندخدایی بودن عرب پیش از اسلام، آنان از همه خدایان انتظار یکسانی نداشتند، بلکه برای هر نیازی به خدای آن مراجعه میکردند. بر اساس آیات قرآنی، مخاطبان قرآن، اللّه را خالق آسمانها و زمین میدانستند. آیات ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۷۱]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۱۷۲]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾[۱۷۳]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۱۷۴] و نیز ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۱۷۵] صریحاً به این باور اشاره دارند. عموم این آیات مکی هستند و بیش از همه قبایل و طوایف، ناظر به قریش نازل شدهاند.
افزون بر صفت خالقیت اللّه، در یک آیه اشاره شده که آنان بارش باران را نیز به اللّه نسبت میدادند ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۷۶]. آب، نیاز اولیه ساکنان منطقه گرم و خشک شبه جزیره بود. بارش باران برای طوایف صحرانشینی که اقتصادشان بر چرای دام مبتنی است، بخشش حیات است و این نیاز همواره آنان را متوجه نیرویی میساخت تا به هنگام نیاز از او برای بارش کمک بخواهند. بنا به گزارشی رهبر خزاعه در سفرش به شام بتی را با خود به مکه آورد که برای طلب باران و پیروزی بر دشمن، عبادت میشد[۱۷۷].
جلب روزی، دفع آفات و بلیات، رفع نگرانیها، حفظ کیان قبیله و بسیاری از دیگر نیازها را عرب جاهلی از بتهای خود میخواست و گزارشی دال بر تقاضای این امور از اللّه در دست نیست. در گزارشها آمده که ابوسفیان پس از پیروزی در اُحد آن را به هبل نسبت داد[۱۷۸]. بنا به آیه ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا﴾[۱۷۹] برخی خدایان به قبیله عزت میبخشیدند تا در هماوردی با دیگران برتر باشند. نیاز دیگر قبایل، تأمین امنیت و حمایت بود و این نیاز آنان را به پرستش خدایانی کشانیده بود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ﴾[۱۸۰]، ﴿وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ﴾[۱۸۱]، ﴿مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا﴾[۱۸۲]، ﴿وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۱۸۳]؛ ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۱۸۴] یکی از کارکردهای خدایان برطرف ساختن نگرانی پیروانی بود که از فرجام کاری که در پی آن بودند، اطمینان نداشتند. در مکه این کار با قدحی که در برابر بت هبل قرار داشت انجام میشد. در این قدح ۷ تیر چوبین بود که بر هریک دستوری حک شده بود و کسی که جویای نظر بت بود یکی از آن تیرها را برداشته، به دستورش عمل میکرد.
در قبایل یمنی پیرو ذوالخلصه نیز چنین آیینی وجود داشته است[۱۸۵]. این نکته نیز گفتنی است که در دوره جاهلی هر قبیله و طایفه ای به خدایی باور داشت. بسیاری از بتخانههای عرب جاهلی در مناطق گوناگون شبه جزیره قرار داشتند که افرادی که به آنها سادن گفته میشد متولی امور آن بودند. در مکه طایفه بنی عبدالدار متولی امور کعبه بودند. بنی صرمه متولی امور عُزّی، اَزْدیان متولی امور منات و ثقفیان متولی امور لات بودند[۱۸۶]. به افرادی که تقویم، زمان حج، ماه مقدس و هنگام زیارت معابد را مشخص میکردند نسأة گفته میشد[۱۸۷]. کاربرد واژههای برگرفته از مصدر استفتاء بیانگر رواج این گونه پرسشها و پاسخهای دینی در آن دوره است؛ از جمله ﴿يَسْتَفْتُونَكَ﴾[۱۸۸]، ﴿يُفْتِيكُمْ﴾[۱۸۹]، ﴿أَفْتُونِي﴾[۱۹۰]، ﴿أَفْتِنَا﴾[۱۹۱]، ﴿لَا تَسْتَفْتِ ﴾[۱۹۲] و ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ ﴾[۱۹۳].
درباره واکنش وحی به باورهای عرب پیش از اسلام نیز باید گفت که بخش قابل توجهی از آیات مکی به اصلاح باورهای نادرست عرب پیش از اسلام درباره خدایان اختصاص یافته است. برای اصلاح باور مردم به قدرت جن در برخی آیات آمده که الله جن را همچون انسان آفریده تا او را پرستش کند: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۹۴] تأکید بر آفریده بودن خورشید یا مسخر شدن آن از جانب الله یا تحت امر الله بودنش، غیر مستقیم به همین موضوع اشاره دارد. ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۹۵]؛ ﴿فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾[۱۹۶]؛ ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۱۹۷]؛ ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ﴾[۱۹۸]؛ ﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ﴾[۱۹۹]؛ ﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[۲۰۰]؛ ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[۲۰۱]؛ ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۲۰۲]؛ ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[۲۰۳]؛ ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ﴾[۲۰۴]؛ ﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ﴾[۲۰۵]؛ ﴿وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا﴾[۲۰۶]؛ ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾[۲۰۷]؛ ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾[۲۰۸]؛ ﴿لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[۲۰۹]؛ ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾[۲۱۰] در آیات دیگری و در برابر باور مردم که ستارگان را میپرستیدند، وحی شده که ستارگان را خداوند برای راهنمایی شما در مسیر دریایی و خشکی ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۲۱۱]؛ ﴿وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾[۲۱۲] آفریده است و موجوداتی مستقل از الله نیستند.
خداوند برای مقبول افتادن این درخواست، از حکایت حضرت ابراهیم جد اعلای قریش و بسیاری از قبایل شبه جزیره بهره برده که برخی را پرستشگر ستاره، ماه و خورشید یافت؛ ولی این آیین را نپذیرفت: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾[۲۱۳] جامعترین سخن الهی در تغییر باورهای عمومی در این زمینه آیه ۱۸ سوره حجّ است. در این آیه ضمن نام بردن از معبودهای آسمانی گفته شده که همه آنها در برابر اللّه سجده میکنند: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾[۲۱۴]؛ ولی صریحترین آیه در این زمینه، نهی الهی از سجده در برابر آیات الهی و نشانههای او چون خورشید و ماه است: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾[۲۱۵]. قریشیان در برابر انتقاد به آنان که چرا پرستش الله را رها کردهاند و بت میپرستند، بتها و خدایان خود را شفیعان درگاه الله میدانستند؛ ولی قرآن این پاسخ را نپذیرفته، آنان را پرستشگران بتها دانسته است: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۲۱۶].
در داستان حضرت ابراهیم آمده است که ایشان به بت پرستان میگفت: چگونه آنچه را خود میتراشید، عبادت میکنید: ﴿قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[۲۱۷] هرچند سخنان حضرت ابراهیم ناظر به جامعه ای بوده که وی در آن میزیسته، انتخاب پیام او برای اهل مکه که از تبار ابراهیم بودند، ناظر به مسائل آنان و بتهایی است که خود میتراشیدند. شبیه این پیام در حکایت نوح آمده؛ آنجا که وی از قوم خود به خداوند شکایت کرده که سران قومش از مردم خواستهاند از بتهای خود دست برندارند و با این سرپیچی جمع کثیری را گمراه کردهاند. در این روایت به بتهایی چون وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسْر اشاره شده است: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا﴾[۲۱۸] الله در آیات خود توانایی خدایان و بتان دیگر را انکار کرده و عبادت بتها را نادرست شمرده است. درباره لات، منات و عُزّی آمده که باور عرب به این بتها، برساخته خود آنان است: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴾[۲۱۹] این بیان در سخنان هود و یوسف خطاب به قوم عاد و نیز مردمان مصر، برای قوم پیامبر تکرار شده است. ﴿قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ﴾[۲۲۰]؛ ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۲۱].
در عبارات دیگری در وحی مکی به تکرار آمده که این بتها هیچ توان و تأثیری در زندگی آنان ندارند و سود و زیانی به آنها نمیرسانند: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۲۲۲]؛ ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ﴾[۲۲۳]، ﴿وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۲۲۴]؛ نیز ﴿قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ﴾[۲۲۵]؛ ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا﴾[۲۲۶].
در آیات دیگری اشاره شده که این خدایان هیچ رزقی در آسمان و زمین نصیب آنان نخواهند کرد و هیچ قدرتی ندارند: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[۲۲۷]، ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ﴾[۲۲۸]. قرآن این پرستشها را پرستش شیطان ﴿فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۲۲۹]؛ ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۲۳۰] و گاه پرستش طاغوت ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾[۲۳۱]؛ ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾[۲۳۲]؛ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲۳۳] خوانده است.
برای انکار این بتها، در قرآن دو تعبیر بیش از دیگر تعبیرها تکرار شده است: نخست عبادت خدایی جز الله: ﴿دُونِ اللَّهِ ﴾[۲۳۴]. و دوم نبودن خدایی جز الله: ﴿ إِلَهٍ غَيْرُهُ ﴾[۲۳۵]. تعبیر نخست بیش از ۷۰ بار و تعبیر دوم بیش از ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است. نفی قدرت خدایان دیگر و اعتقاد به توحید، از مبانی اساسی دین اسلام و از اهداف اصلی پیامبر اکرم (ص) شمرده شده و آن را یکی از اصول دین دانستهاند[۲۳۶].
پرستش فرشتگان
آنان فرشتگان مقرب و معصوم الهی را در قالب بتهایی میپرستیدند، از قبیل لات، عزی و منات میپرستیدند و این سه پیکری را که به دست خود ساخته بودند، تمثال ملائکه الهی میدانستند و بر این اعتقاد خود سخت پایبند بودند. قرآن کریم میفرماید: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴾[۲۳۷].
در تفسیر منهج الصادقین آمده است: "این بتها که آنها را دختران خداوند میدانید، بدون تحقیق این معانی در اینان یا اینکه شما اطلاق اسم لات و عزی و منات بر ایشان میکنید به اعتبار آنکه لات مستحق آن است که نزد او مقیم شوید برای عبادت و عزی مستحق آنکه او را گرامی دارید و منات سزاوار اینکه نزد آن خونریزی نمایید و قربانی کنید، همه اینها اسامی محض و بدون حقیقت هستند و خداوند این معانی را نفرستاده است و هیچ حجتی از جانب خداوند ندارید و این تسمیه هوا و آرزوی شماست"[۲۳۸]. قرآن کریم اینجاست که میفرماید: ﴿وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۲۳۹] میتوان نتیجه گرفت این جمله از یک سو پاسخی است به مشرکان عرب که فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند و نوعی ربوبیت برای آنها قائل بودند و با این حال خود را پیرو آئین ابراهیم معرفی میکردند[۲۴۰].
باور به مرگ و قیامت
عرب پیش از اسلام مرگ را فنا و پایان زندگی میدانست و به حیات دیگری (آخرت)ایمان نداشت، در حالی که ایمان به اللّه و معاد دو رکن اصلی رسالت پیامبر بود و در قرآن نیز تأکید فراوانی بر آن شده است. از آیات قرآن به خوبی برمی آید که ایمان آنان به الله و روز قیامت، چگونه بوده است. هنگام گفت و گوی قرآن با مؤمنان از این مبادی برای اصلاح رفتار مؤمنان استفاده شده و در گفت و گو با کافران ویژگیهای کسانی که به الله و روز قیامت ایمان ندارند بیان شده است. اشاره به ایمان متلازم به الله و معاد، بارها در سورههای مکی و مدنی تکرار شده است. ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۴۱]، ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۲۴۲]، ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾[۲۴۳]، ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۲۴۴]، ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۲۴۵]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۲۴۶]؛ ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۲۴۷]، ﴿وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيمًا﴾[۲۴۸]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۲۴۹]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾[۲۵۰]، ﴿لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۲۵۱]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۵۲]، ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۲۵۳]، ﴿لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[۲۵۴]، ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۵۵]، ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۵۶]، ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۵۷]، ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾[۲۵۸].
در برخی تعابیر نیز امید به الله و روز قیامت آمده است ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾[۲۵۹]؛ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۲۶۰]. ایمان نداشتن قرشیان و دیگر بت پرستان به معاد، در آیات قرآنی و عمدتا آیات مکی آمده است. عبارت ﴿ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ﴾[۲۶۱]؛ ﴿إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ﴾[۲۶۲]، ﴿لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَى وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۲۶۳]؛ ﴿وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾[۲۶۴]، ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا﴾[۲۶۵]، ﴿وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾[۲۶۶]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ﴾[۲۶۷]، ﴿أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ﴾[۲۶۸]، ﴿وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾[۲۶۹]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَى﴾[۲۷۰]، و گاه همین مفهوم با عبارت ﴿ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ﴾[۲۷۱] بیان شده است. ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ﴾[۲۷۲]، ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۲۷۳]، ﴿قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۲۷۴]، ﴿الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۲۷۵]. عبارتها و بیانهای بسیار دیگری در سور قرآنی هستند که نشان میدهند یکی از اقدامات پیامبر در مکه ترویج ایمان به معاد بوده است: ﴿وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾[۲۷۶]، ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾[۲۷۷]، ﴿قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[۲۷۸]؛ ﴿أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[۲۷۹]؛ ﴿وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[۲۸۰]، ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾[۲۸۱]، ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۸۲]، ﴿وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا﴾[۲۸۳]، ﴿ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا﴾[۲۸۴]. در این آیات که برخی از آنها در چند سوره تکرار شده بیان شده است که اهل مکه به زندگانی دیگری ایمان نداشتند، از بین رفتن و پوسیدن بدن انسان را مانع احیای مجدد آن و تحقق آن را سحر میدانستند و سوگند یاد میکردند که بازگشتی نخواهد بود، در نتیجه حساب و کتاب و پاداش و کیفر هم معنا نخواهد داشت[۲۸۵].
باور به جهان پنهان
در بسیاری از فرهنگها و بنا به تفکیک هستی و موجودات به دو گروه مرئی و نامرئی، جهان نیز به دو بخش عیان و پنهان قسمت میشود. عرب در تفسیر یا تعلیل اموری خاص به ویژه بیماری، دشواری، بلا و دیگر مسائل که پاسخ آن را نمیدانست، آن را به غیب نسبت میداد که جن برجسته ترین و مهم ترین ساکن آن بود. آنها در یک تقسیم دوگانه از جن و حن سخن گفتهاند. در این طبقهبندی سگ جزو حن و بدتر از جن است و انسان برای دفع شرّ چشم سگ همواره بهتر است غذایی جلو آن بیندازد[۲۸۶].
- در برابر، طبقهبندی قرآن از دو بخش انسان و جن تشکیل شده است ﴿ِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ﴾[۲۸۷]. همان طور که در ادبیات پارسی دیوانه دیو زده است، در ادبیات عربی نیز مجنون جن زده است. کاربرد واژگان متعددی برای گونههای مختلف جن از جمله عامر، روح، شیطان، عفریت و ملک[۲۸۸] بیانگر رواج این اندیشه در میان مردمان شبه جزیره پیش از اسلام است. به نظر میرسد که مردمان شبه جزیره قدرت و تأثیر جن بر زندگی روزمره خود را در اندازه خدایان میدیدند و مناسک و اعمالی را برای جلب رضایت آنها انجام میدادند.
در باور جاهلی، جنیان نیز همچون دیگران به گونه قبیلهای زندگی میکنند و با یکدیگر همبستگی دارند. گاه نیز با هم میجنگند که موجب گرد و غبار میشود. در منابع به نام طایفه ای از جنیان یعنی بنی عزوان اشاره شده است[۲۸۹]. مرگ بسیاری از انسانها به جن نسبت داده شده است. درگیری طایفه قرشی بنی سهم با جنّیان در تاریخ مکه، حادثه ای بارز دانسته شده که طی آن شمار فراوانی از سهمیان کشته شدند. در برابر، بنی سهم با متحدان خود به وادیها و کوهستانها حمله ور شدند و بر جنیان غلبه یافتند[۲۹۰]. مرگ سعد بن عباده خزرجی رهبر خزرج پس از مخالفت با رهبری ابوبکر[۲۹۱]، نیز مرگ آوازخوانی به نام غریض[۲۹۲]، حرب بن امیه، مرداس بن ابی عامر، طالب بن ابی طالب، عمرو بن عدی لخمی و دیوانگی عمارة بن ولید بن مغیره به جنیان نسبت داده شده است[۲۹۳]؛ همچنین گفته شده: ذی القرنین و بلقیس ملکه سبا به جن نسب میبرند[۲۹۴] و عمرو بن یربوع تمیمی هم با جنیان ازدواج کرد[۲۹۵].
گاه جنیان به کمک انسانها میآیند و با صدایی که هاتف خوانده میشود او را راهنمایی میکنند یا از آینده به او خبر میدهند[۲۹۶]. بنا به فرهنگ پیش از اسلام، جنیان در اماکن رعب انگیزی که رفت و آمد وجود ندارد یا شب هنگام در قبرستان هستند. گفته شده: در منطقهای به نام و بار که بسیار آباد است و محصولات فراوانی دارد جنیان زندگی میکنند و به دیگران اجازه نمیدهند وارد آن شوند[۲۹۷]. مردمان عرب هنگام ساخت، خرید یا انتقال به خانه جدید قربانی میکردند تا مانع سکونت جن در آنجا شوند[۲۹۸]. معمولاً در هر قبیله یا مجموعه، کاهنی بود تا در تصمیم گیریهای مهم با او مشورت کنند. سوداء دختر زهرة بن کلاب مدتی کاهن قریش بود[۲۹۹].
افزون بر پیشگویی، داوری در اختلافها را نیز کاهنان بر عهده داشتند. در درگیری هاشم و پسر برادرش امیه یکی از کاهنان خزاعی داوری کرد[۳۰۰]. در درگیری قبایل یثرب نیز کاهنی به نام ابوبرزه اسلمی داوری کرد[۳۰۱].
در قرآن کریم اشاره شده که مشرکان، پیامبر را کاهن یا شاعر دانستهاند؛ ولی خداوند این نسبت را که به مفهوم ارتباط با شیطان و دریافت اخبار از اوست از پیامبر نفی کرده است ﴿وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۳۰۲]؛ ﴿فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ﴾[۳۰۳][۳۰۴].
معابد و مناسک
بیابانی بودن عمده مناطق شبه جزیره عربستان، بیشتر مردم آنجا را به جوامع قبیله ای و کوچ نشین سوق داده بود و معدود شهرهای آن نیز جمعیت چندانی نداشتند. در این جوامع بیابان نشین، معابد بزرگی درون شهرها شکل نگرفتند؛ به عنوان نمونه به رغم کثرت اطلاعات درباره یثرب، هیچ معبدی در آن ثبت نشده است. وجود بتهای متعدد و اختصاصی قبایل، بیانگر وجود معابد اختصاصی و گوناگون در دوره پیش از اسلام است. طبیعی است که در میان قبایل کوچ نشین، معابد در خیمههایی ویژه عبادت شکل گرفته باشند و با انتقال فصلی قبایل از منطقه ای به منطقه دیگر معبد و متولی آن نیز همراه با قبیله منتقل شوند. افزون بر معابد، خانهها محلی برای عبادت داشت که بتهای کوچک خود را در آن قرار میدادند. مسجد مکان سجده (خم شدن و کرنش کردن) و عبادت بود[۳۰۵] و محل قرار گرفتن چیزی در آن را بیت میگفتند؛ مانند بیت اللّه، بیت ریام و بیت الربه[۳۰۶] و در صورت چهارگوش بودن، آن را کعبه میخواندند[۳۰۷]. افزون بر کعبه مکه، کعبههای دیگری چون کعبه سنداد متعلق به قبایلی چون ربیعه شناخته شده اند[۳۰۸].
حرم که معبد را در برمی گرفت، سرزمینی مقدس بود و حد و مرز آن با نشانهایی معین میشد. انجام برخی اعمال درون حرم ممنوع بود و انسانها درون آن از هر گزندی در امان بودند[۳۰۹]. تقرب به خدایان و بهرهمندی از حمایتهای ایشان مناسک متعددی داشت. معمولاً در هر معبدی، محلی وجود داشت تا پیروان، بخور خود را برای تقرب به خدایان آنجا بسوزانند[۳۱۰]. همه معابد قربانگاه داشتند. در کعبه کنار بتها سنگهایی نصب شده بودند که قربانی روی آنها یا در برابر آنها انجام میگرفت[۳۱۱] و قرآن نیز مؤمنان را از قربانی کردن روی آنها برحذر داشته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۳۱۲]. در برخی موارد به آن مَنْحَر یا غَبْغَب گفته میشد[۳۱۳]. تقدیم قربانی بیشترین اثر را در تقرب به خدایان داشت، چنان که از نام آن چنین برمیآید که قربانی باعث تقرب میشود[۳۱۴]. عرب جاهلی با خون قربانی، بیت الله را بزرگ میداشت[۳۱۵] و خون قربانی را بر بت میریخت[۳۱۶] و دستان خون آلود خود را به بیت میکشید[۳۱۷] نخستین بچه هر چارپایی را قربانی میکردند و نام آن را فَرْع مینهادند[۳۱۸]؛ همچنین اگر شمار شتران کسی به ۱۰۰ نفر میرسید گوسفندی را قربانی میکرد[۳۱۹].
قربانی کردن حیوانات در همه اوقات سال و در ماه رجب بیش از دیگر ماهها بود. به قربانی ماه رجب عتیره میگفتند[۳۲۰]. حاتم طایی در ماه رجب ۱۰ شتر قربانی میکرد و گوشت آن را به مردم میداد[۳۲۱]. عرب حیوانهایی را در موسم حج به بیت الله در مکه میبرد که به آن هَدْی و در صورت فربه بودن شتر بدان بُدْن گفته میشد[۳۲۲] و معمولاً آنها را با نشانی ای مشخص میکردند. بر اساس وحی، هَدْی و بُدْن، امری مجاز بوده و به اراده الهی رایج گردیده است: ﴿جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۳۲۳]، ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۳۲۴][۳۲۵]. گاه برخی با برداشتن نشان هدی از قربانی، آن را میدزدیدند که در آیاتی مؤمنان از این کار منع شده اند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۳۲۶]. تقدیم هدایا و نذریها به خدایان در راستای تقرب به آنان بود؛ اعم از اینکه آن خدا الله باشد یا خدای دیگر. هدایای اختیاری به صورت "منح" و در مناسبتهایی گوناگون تقدیم خدایان میشد.
در یمن و در سلسلههایی چون قَتبان ومَعین مالیات بر زمین و حیوان به صورت "عُشر" به معبد پرداخت میشد[۳۲۷]. برای جبران خطا "فدیه" میپرداختند و تعهدهای الزامآور به صورت نذر ادا میشد. امرؤالقیس از شخصیتهای مشهور عرب با شنیدن خبر کشته شدن پدرش طی نذری، شرابخواری را تا انتقام از خون پدر بر خود حرام کرد[۳۲۸]. * مفسران در تفسیر آیه ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۳۲۹] آوردهاند که مشرکان سهمی از زراعت و چارپایان خود را برای اللّه و سهمی را برای بتها قرار داده بودند. آنها برخلاف تعهد و نذر خود بخشی از سهم اللّه را به بتها اختصاص میدادند؛ ولی از آنچه نذر خدایان دیگر کرده بودند به اللّه نمیدادند که این آیه نازل شد و آنان را درباره نذرشان برای اللّه مؤاخذه کرد[۳۳۰].
در قرآن کریم از بحیره، سائبه، وصیله و حام به عنوان هدایای رایج به خدایان یاد شده و این امور لغو شده اند: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۳۳۱]. عرب ماده شتری را که ۵ شکم یا بیشتر زاییده بود بر اساس سنتی دینی بحیره (گوش چاک داده) مینامید و رها کرده، استفاده از آن را بر خود حرام میکرد. استفاده از شیر، پشم و سواری بحیره ممنوع بود. بحیره مجاز بود در هر چرآگاهی بچرد. برای شناسایی شتر بحیره معمولاً لاله گوش او را به درازا میشکافتند. گوشت شتر بحیره را هنگامی که از دنیا میرفت میان مردان قسمت میکردند، زیرا آن را بر زنان حرام میدانستند[۳۳۲]. تعاریف دیگری نیز از بحیره شده است[۳۳۳]. گفته شده: استفاده از بحیره در زمان حیاتش تنها بر مردان مجاز است؛ اما زمانی که از دنیا رفت، همگان میتوانند از گوشتش بخورند[۳۳۴]. تأسیس سنت بحیره را به عمرو بن لُحَیّ رهبر و مؤسس سلسله خزاعیان در مکه[۳۳۵] یا یکی از اعضای قبیله اسماعیلی تبار بنی مدلج[۳۳۶] نسبت دادهاند.
گفتهاند که ماده شتری که ۱۰ شکم ماده بزاید، سائبه (رها شده) است؛ همچنین گاه فردی عهد میکرد چنانچه از بیماری نجات یابد یا به سلامت از سفر بازگردد شترش را سائبه گرداند[۳۳۷]. هرگونه استفاده از سائبه، مانند دوشیدن شیر، سواری گرفتن و بهرهگیری از پشم آن ممنوع بود و اگر برای خوردن علوفه یا آشامیدن آب به زمین دیگران وارد میشد، کسی حق نداشت مانع آن گردد. از نظر عرب استفاده از سائبه موجب گرفتاری و رنج میشد.
برخی درباره ارتباط سائبه و بحیره گفتهاند: بحیره ماده شتری است که از شکم دهم سائبه به دنیا آمده باشد[۳۳۸]. درباره نخستین کسی که سنت سائبه را رواج داد نیز از عمرو بن لُحَیّ نام برده اند[۳۳۹] به روایت ابن اسحاق به گوسفند ماده ای که در ۵ شکم، ۱۰ ماده میزایید و گوسفند نری در این ۵ شکم نداشت، وصیله (به مقصود رسیده) میگفتند و شکمهای بعدی آن تنها به مردان تعلق داشت؛ ولی به روایت ابوعبیده اگر گوسفند تنها نر میزایید، نرها را به خدایان هدیه میدادند؛ ولی اگر تنها ماده میزایید آن را از آن خود میدانستند. اگر نر و ماده میزایید میگفتند: نر به ماده مرتبط است (وصیله) و هر دو را برای خود نگه میداشتند. بنا به گزارشی دیگر این تنها در شکم هفتم بود؛ اگر شکم هفتم گوسفندی نر بود، ذبح و خورده میشد و گوشتش بر زنان حرام بود. اگر ماده بود در گله رها میشد و اگر نر و ماده بود، هر دو زنده میماندند[۳۴۰]. حام شتر نری بود که از صلب آن ۱۰ شتر به دست آمده باشد. استفاده از حام برای سواری یا حمل بار مجاز نبود و حام مجاز بود از هر آب یا چرآگاهی استفاده کند[۳۴۱]. گفته شده: عمرو بن لحی سنت حام را وضع کرد[۳۴۲].[۳۴۳]
دوم: فرهنگ و جامعه جاهلی
علم و دانش در عصر جاهلیت
اغلب انسانهای دوره کهن، سواد خواندن و نوشتن نداشتند. در شبه جزیره عربستان که عمده ساکنان آن کوچ نشین بودند، سطح سواد نسبت به دیگر مناطق پایینتر بود؛ اما شمار افراد باسواد هر شهر، طایفه یا قبیله قابل توجه بود.
در مدینه افرادی که لقب کامل داشتند، سواد میدانستند. سعدبن عباده، حضیر و پسرش اسید، سوید بن صامت، اوس بن خولی، عبدالله بن ابی و رافع بن مالک از این دسته بودند؛ همچنین سعد بن زراره، منذر بن عمرو، ابی بن کعب، زید بن ثابت، رافع بن مالک، معن بن عدی علوی، سعد بن ربیع، عبدالرحمن بن جبر، زید بن ثابت، بشیر بن سعید، اوس بن خولی، منذربن عمرو، ابوجبیرة بن ضحاک، قیس بن نشبه و... خواندن و نوشتن میدانستند.
در مکه گروهی به نام احناف که از پرستش بت سر باز زده بودند، خواندن و نوشتن میدانستند؛ همچنین حرب بن امیه و پسرش ابوسفیان، عمرو بن عمرو، عبدالمطلب، علی بن ابی طالب، بغیض بن عامر، ابوالروم بن عبد شرحبیل، ولید بن ولید، حاطب بن ابی بلتعه، حکم بن ابی احیحه، امیة بن ابی الصلت و افراد فراوان دیگری را جزو باسوادهای مکه شمرده اند[۳۴۴]. از کاربردهای فراوان واژههای اشتقاق یافته از مصدر "کتب" در قرآن نیز میتوان دریافت که عرب پیش از اسلام با کتابت و ضرورت و اهمیت آن آشنا بوده است.
عرب پیش از اسلام به برخی دانشها اهمیت بیشتری میداد. نسبشناسی از این دانشها بود که به عالم آن نسابه میگفتند. عقیل بن ابی طالب، جبیر بن مطعم، ابوجهم بن حذیفه[۳۴۵]، مخرمة بن نوفل و حویطب بن عبدالعزی در میان قریش و دغفل بن حنظله شیبانی، صحار عبدی و صعصعة بن صوحان عبدی جزو نسبشناسان معروف بودند[۳۴۶].
برخی از مردمان جاهلی چون قس بن ساعده و اکثم بن صیفی، حکیم خوانده شده اند[۳۴۷]. حکیم به فرد با تجربهای گفته میشد که با سخنان، عبارات، داستانها و ضرب المثلهای خود راه درست را به دیگران میآموخت و آنان را از خطا میرهانید.
در تاریخ جاهلی شخصیتهای برجسته چون لقمان بودند که از حکما دانسته میشدند ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۳۴۸]. برخی از انصار صحیفه لقمان را در اختیار داشتند[۳۴۹]. سلیمان حکیم نیز از شخصیتهای معروف به حکمت در دوره جاهلی است. گفته شده که وی ۳۰۰۰ ضرب المثل ارائه کرده و ۱۰۰۵ سرود سروده است[۳۵۰].
درباره پزشکان عرب در دوره جاهلی اطلاعات فراوانی در اختیار نیست. حارث بن کَلَدَه ثقفی[۳۵۱]، ابن ابی رِمثَه تمیمی[۳۵۲]، ضماد ازدی[۳۵۳] و فردی انصاری[۳۵۴] را از پزشکان عصر جاهلی دانستهاند. حارث بن کلده ثقفی در منابع کهن به طبیب عرب شهرت یافته[۳۵۵] و سخنان فراوانی به او نسبت داده شده است؛ از جمله اینکه در ملاقات خود با انوشیروان از دانش خود سخن گفته یا دانش خود را از فارس فراگرفته[۳۵۶] که قابل اعتماد نیست. حِذیَم از تیم الرباب را نیز از اطبای برجسته عصر جاهلی و برتر از حارث بن کلده ثقفی دانسته اند[۳۵۷]. زنانی چون حمنه دختر جحش (دختر عمه پیامبر)، رفیده انصاری[۳۵۸]، ام عطیه انصاری[۳۵۹] و لیلا از قبیله غفار[۳۶۰] در نبردهای پیامبر به مداوای زخمیان میپرداختند.
مردمان جاهلی به جابه جایی و صعود و فرود سیارات (نجوم) اهمیت میدادند. در تقویم جاهلی هر سال به ۲۸ نوء تقسیم میشد و هر نوء که ۱۳ روز بود به نام کوکب خاصی نامگذاری شده بود و در نتیجه گرما، سرما، باد، رطوبت، خشکی و بارندگی به کوکب زمان آن نسبت داده میشد و موجب رواج باور به تأثیر کواکب و انواء شده بود[۳۶۱] که دین اسلام به رویارویی با آن برخاست. آنان همچنین آسمان را به برجهایی متعدد قسمت کرده بودند که در قرآن نیز بدان اشاره شده است: ﴿وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ﴾[۳۶۲] عرب به محاسبه ایام بر اساس حرکت ماه توجه داشت: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۳۶۳] آنان ۲۸ منزل در مسیر حرکت ماه تعریف کرده بودند: ﴿وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ﴾[۳۶۴]، با این حال سفرهای بازرگانی قریش در زمستان و تابستان: ﴿إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ﴾[۳۶۵] و کوچهای قبایل بیابان نشین، با تقویم شمسی سازگارتر بود و در منابع رومی نیز اشاره شده که تقویم عرب تقویم ثابتی (شمسی) بود[۳۶۶].
- مبنای تاریخی و سال شماری در میان قبایل ساکن شبه جزیره متفاوت بود؛ ولی معمولاً اتفاقهای مهم از جمله قحطی و خشکسالی شدید، مرگ و میرهای فراگیر ناشی از بیماریهای ناعلاج چون وبا، جنگهای بزرگ، بارندگی زیاد و امثال این رخدادها که در زندگی عرب بیابان نشین اثر فراوانی بر جای میگذارد، مبدأ شمارش تاریخ میشد.[۳۶۷] در مکه تأسیس سلسله خزاعیان به رهبری عمرو بن لُحَیّ[۳۶۸]، مرگ کعب بن لؤی جد اعلای اسماعیل تباران ساکن مکه[۳۶۹]، عام الفیل[۳۷۰]، جنگِ فجار[۳۷۱]، مرگ هشام بن مغیره پدر ابوجهل[۳۷۲]، وفات عبدالمطلب[۳۷۳]، حلف الفضول[۳۷۴] و بازسازی کعبه پس از سیل مکه[۳۷۵] مدتی مبنای سال شماری قرار گرفت تا اینکه به تقویم هجری مبدل گردید[۳۷۶].[۳۷۷]
اخلاق جاهلی
جامعه پیش از بعثت به دو بخش یکجانشین و کوچ نشین طبقهبندی شده بود. ساکنان شهرها و روستاهای شبه جزیره را اهل مَدَر میگفتند و بیابان نشینان را اهل وَبَر، زیرا خیمههای کوچ نشینان[۳۷۸] از پشم شتر (وَبَر)[۳۷۹] تهیه میشد و خانه اهالی روستا و شهر از مَدَر (خشت و گِل)[۳۸۰].
در برخی منابع مفهوم عرب متمایز از اعراب دانسته شده و اعراب به بیابان نشینان و عرب به یکجانشینان اطلاق شده است[۳۸۱].
جامعه از واحدهای کوچکی به نام قبیله و قبیله از مجموعه افرادی تشکیل میشد که با یکدیگر رابطه خونی و جدی مشترک داشتند. میان اعضای قبیله همبستگی شدیدی موسوم به عصبیت حاکم بود که آداب و رسوم قبیله ضامن آن بود، پایبندی به آداب و رسوم و سنن قبیله، از اصول زندگی قبیله ای است و اعضا مایل نیستند آن را تغییر دهند. حق در این نظام همیشه با اعضای قبیله خودی است، حتی اگر متجاوز باشد. تعدی به هر عضو قبیله به معنای شکسته شدن حریم قبیله است و در این صورت همه خود را موظف به حمایت از قبیله میدانند. قالب قبیلهای جامعه شبه جزیره عربستان، به سبب اقلیم خشک و بیابانی آن همواره باز تولید میشد[۳۸۲]. بیابان نشینان، زندگی در بیابانهای گرم و خشک را بر شهر و روستا ترجیح میدادند و به آن خو کرده و عمده حیات خود را در پی آب، علوفه و چراگاه سپری میکردند تا در برابر تهدیدهای طبیعی، خشکسالی و قحطی مقاومت کرده، بقای خود را تضمین کنند. دشواری تحصیل مال برای بیابان نشین و فقر طبیعت او را منفعتجو، منتگذار و طمعکار کرده بود و به سبب نگرانی از فقر، دختر خود را زنده به گور میکرد که قرآن از این کار نهی کرد ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ﴾[۳۸۳]. گسترش تقاضا بر اثر زاد و ولد و افزایش جمعیت و نیز محدود بودن امکانات طبیعی، موجب رقابت و حمله مجموعههای قوی به ضعیف میشد و این امر تهدیدی دیگر بود که هر قبیله با آن روبه رو میشد. همبستگی و عصبیت اعضای قبیله نسبت به هویت و حیثیت آن و از سوی دیگر حمایت قبیله از اعضای خود رابطه دوسویه و مداومی را میان آنها پدید میآورد. افراد، با پیمان (بیعت) با رهبر قبیله تبعیت خود را از او برای حفظ کیان قبیله اعلام میکردند، بر این اساس تعدی به هر فرد، تعدی به قبیله او به شمار میآمد و تعدی به قبیله برای اعضای آن خطایی نابخشودنی بود. در سطوح بالاتر معمولاً میان مجموعههای گوناگون منافع مشترک و رقبای مشترکی پدید میآمد که پیمانها و اتحادیه (حلف) قبایل را صورت میداد که بسته به نوع منفعت و دوام آن تفاوت داشت.
اخلاق بیابان نشینان عرب متأثر از اقلیم و نظام اجتماعی آنان بود. از سویی ارتباطهای آنان عمدتاً به اعضای قبیله و همسایگان خود محدود بود و در نتیجه کمتر اندیشه خود را به کار میگرفتند و به ساده لوحی، خرافهگرایی و تعصب کور متمایل میشدند و از سویی دیگر بر اثر وضع اجتماعی و تهدیدهای فرارو از آنان افرادی خشن، عبوس و تندخو ساخته بود که قبیله، نیاکان و هرآنچه را به قبیله آنان تعلق داشت برتر میدانستند[۳۸۴] و به آنان فخر میفروختند و در برابر حمله دیگران کینه توز و انتقامجو بودند.
عرب بیابانی برای ابراز قدرت خود عادت کرده بود بلند سخن بگوید و کمتر مهربان، خوش اخلاق و خنده رو باشد و در وصف کرم، شجاعت و دیگر صفات نیکوی خود مبالغه کند[۳۸۵]. جواد علی پس از توضیح و شمردن خلق و خوی عرب بیابانی، از روحیات او با عنوان "عُبَیّة الجاهلیه" یاد کرده است[۳۸۶].
در قرآن به مناسبت به ویژگیهای خلقی ناپسند آنان اشاره شده است. در بعضی آیات از سخن گفتن با صدای بلند نهی یا به صدای الاغ تشبیه شده است ﴿وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ﴾[۳۸۷]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾[۳۸۸]. آیات مشیر به خوش خلقی پیامبر، واکنش دیگری در برابر اخلاق تند بیابانگردان بود ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۳۸۹]؛ ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۳۹۰]. به میزانی که عرب بیابان نشین به یکجانشینی و زندگی شهری نزدیک میشد روحیه و خلق و خویش دگرگون میشد. این فرایند با استقرار قبایل در حاشیه شهرها و آبادیها آغاز میشد و میتوانست بر اثر مهاجرت به سکونت در شهرها بینجامد. در این فرایند به مرور با فرهنگ، زبان و دین آشنا میشدند و تحت تأثیر آنان قرار میگرفتند. معمولاً مناطق حاصلخیزی چون یمن، عمان، یثرب، شام و بین النهرین و مناطق روستایی نشین حجاز جزو عمده مناطق سکونت عربهای یکجانشین بوده است که در حواشی شبه جزیره قرار دارند. شهرهایی چون مکه نیز بر اثر بازرگانی و اهمیت مذهبی پدید آمده بود؛ ولی در عین حال نظام قبیلهای و هنجارهای سیاسی و اجتماعی آن به رغم فاصله گرفتن از بیابان نشینی همچنان در آن حفظ شده بود؛ امری که ابن خلدون در قرن هفتم هجری از آن سخن گفت و آن را عَصَبیّت خواند[۳۹۱].
تعصب جاهلی
عصبیت قبیلهای همواره تنشهایی را میان قبایل رقیب یا همجوار پدید میآورد. در سال هشتم هجری که تقریبا عمده قبایل حجاز اسلام را پذیرفته بودند، همچنان تصفیه حسابهای قبیله ای وجود داشت. به نظر میرسد در گزارشهایی منسوب به پیامبر (ص)، ایشان از آن با عنوان "امر الجاهلیه" یاد کردهاند؛ بر اساس گزارشی ایشان پس از قتل ناروای افرادی از بنی جذیمه به دست خالد بن ولید که به بهانه اسلام نیاوردن آنان صورت گرفته بود، حضرت علی را مأمور کرد با پرداخت دیه و خسارت، رضایت آنان را جلب کند. در این روایت پیامبر (ص) از امام علی (ع) خواسته "امر جاهلیت" را زیر پا نهد. به نظر میرسد در این کاربرد، تعبیر امر جاهلیت ناظر به هواداریهایی است که مبنای آن قبیله، تیره و مجموعه ای با نسبت مشترک بود[۳۹۲].[۳۹۳]
آداب اجتماعی و رسوم جاهلی
به گواهی تاریخ، مردم عربستان با داشتن پارهای خصوصیات، از سایر ملتهای مترقی آن روزگار، همچون ایران و روم در سطح پایینی قرار داشته است. خشونت و ناآرامی، آنان را مدام در میدانهای جنگ و غارت نگه میداشت و هر از گاهی با شبیخون زدن به قبیلهای، در پی یغما بردن دارائی آن قبیله بر میآمدند. زنده به گور کردن دختران، بتپرستی، پرستش قبیله نشان از عدم موفقیت آنها در خداگرایی داشت و مردار خواری، توجه به شراب و قمار، نشان علاقهمندی آنها به لذائذ حیوانی بود. به موازات آن برخی از رفتارها و عادات اجتماعی آنان که در ادامه به آنها اشاره خواهیم نمود، وجود ریشههای جاهلیت در آنها به اثبات میرسد[۳۹۴].
عدم شرکت قریش در عرفات
یکی از روشن ترین موضع گیریهای اسلام در رابطه با برتری انسانها، این است که ملاک را در تقوا و خداترسی و خلوص نیت قرار داده است، نه در نسب و مال و اولاد و اینکه قریش خود را از سایرین برتر میپنداشتند، و نسبت به سایر قبایل امتیازی برای خود قائل بودند، نمیتوانست پایه شرعی داشته باشد. بنابراین ادعای آنها به صرف قریشی بودن نباید در مراسم حج، به عرفات روند و از حرم خارج شوند، لطمهای بر صحت حج ابراهیمی بود چرا که وقوف در عرفات، از موارد حج ابراهیمی به شمار میرود و همگان موظف به رعایت آن هستند و مردم در امت اسلامی همچون دندانههای شانه برابراند و امتیازی در بین نیست و قرآن کریم با ذکر این مسأله از آنها میخواهد که عصبیت جاهلی را به کناری نهاده و به رنگ اسلام درآیند[۳۹۵]. اینجاست که قرآن کریم میفرماید: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۳۹۶].[۳۹۷]
تفاخر و برتریطلبی
برتریطلبی و بزرگ بینی، از خصلتهای آشکار عرب بود، بهطوریکه بسیاری از جدال و کشمکشها به واسطۀ همین خوی و عادت به وقوع میپیوست. آنان برخی عادات را که در زمان جاهلیت بدان متصف بودند، بعد از اسلام فراموش نکرده بودند و بعد فراغت از مراسم حج، در مکانی گرد میآمدند و از مفاخر آباء و اجداد خویش سخن به میان میآوردند و قصه جنگهایی که در گذشته در آن خود یا پدرانشان شرکت داشتند را با آب و تاب تعریف میکردند و بالطبع ابن امر در مذاق برخی خوش نمیآمد و باعث بروز فتنههایی میشد. قرآن کریم به آنها یادآور میشود که چه خوب است این کار نادرست و جاهلی را فراموش کرده و به جای آن به یاد نعمتهای فراوان و ارزشمند الهی باشید و دست از تفاخرهای بی ارزش و بی نتیجه بردارید و نسبت به آن مباهات نکنید، یاد خدا را جایگزین آن کنید که این برنامه بسی به حال آنها سودمند است. قرآن کریم در آیه ۲۰۰ بقره به این مسأله پرداخته و میفرماید: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا﴾[۳۹۸] و در ادامه آیه به این مسأله اشاره دارد که این اعمال شما صرفاً دنیوی است و نتیجهای برای آخرت شما ندارد و یادآوری خداوند و نعمتهایش علاوه بر ثمرات دنیوی، نتیجه اخروی را نیز در پی دارد که همان رسیدن به حسنات در دنیا و محافظت از آتش جهنم در آخرت است[۳۹۹].
اجبار به خودفروشی زنان
اجبار به خودفروشی زنان و کسب درآمد از این راه، جزء سنتهای مردم آن دوره به شمار میآمد و آنان گاه گاهی پرچمی در بازار نصب میکردند و با دادن نشانی مردم را دعوت به این کار میکردند[۴۰۰]. قرآن کریم با توجه به آثار نامطلوب این عمل، و ناپسند بودن آن، به این ماجرا اشاره کرده و ضمن آیه ۳۳ نور آن را مردود اعلام میکند و میفرماید: ﴿وَ لَا تُكْرِهُواْ فَتَيَاتِكُمْ عَلىَ الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحََصُّنًا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾[۴۰۱] و در صحیح مسلم در خصوص این آیه آمده است: "عبدالله بن ابی سلول، کنیزانی داشت که یکی نامش مسیکنه و دیگری امیمه بود و آن دو را به زنا وادار میساخت و آن دو به پیامبر اکرم(ص) شکایت نمودند و خداوند این آیه را نازل فرمود»[۴۰۲]. علی ابن ابراهیم قمی نیز در تفسیر خود روایت دیگری در این زمینه آورده است: «عرب و قریش رسمشان این بود کنیزانی را میخریدند و از ایشان ضریب سنگینی (نوعی مالیات) میگرفتند، بعد میگفتند بروید زنا کنید و برای ما پول بیاورید که خدای متعال در این آیه ایشان را از این کار منع کرد»[۴۰۳]. زدودن آثار جاهلی از افکار کسانی که تعمدی در براندازی اسلام و نابودی آن داشتند، در صورتی که قرآن کریم با پردهدری از برخی اسرار به کمک پیامبر گرامی نمیآمد، کار بسیار دشوار و لاینحلی بود اما آیات روشنگر الهی که نقشههای شیطانی برخی از منافقین و دشمنان سرسخت را آشکار میکرد باعث شد اسلام گامهای بلندتری در نسخ افکار غیر انسانی بردارد و شهر مدینه و اطراف آن را از منافقین و یهودیان پالایش کند[۴۰۴].
قمار
عادت زشت دیگری که در دوران جاهلیت و حتی بعد از اسلام جزء سنت اعراب به شمار میرفت، قمار بود. قمارباز، بدون تحمل رنج، ثروت دیگران را به چنگ میآورد که این عمل خطراتی برای آن شخص و اجتماعش به بار میآورد. عربها معمولاً نوعی خاص از قمار را استعمال میکردند که آن عبارت بود از انداختن چوبه تیر که نام آن "ازلام" بود. آنها با ازلام که همان چوبههای تیر است، در همه کارهای خود قرعه میزدند و برای آنها سفر، حضر، ازدواج و... پیش نمیآمد، مگر آنکه به قداح (چوبهای تیر) رجوع میکردند. مثلاً شتری را خریده و نحر میکردند و آن را به دو قسمت تقسیم میکردند و ده چوبه تیر را میآوردند و هر دسته با فراخور حال و دارایی خود تیری میگرفت. دسته اول "فذ" را میگرفت که دارای یک سهم از ده سهم بود که اگر برای او یک سهم بیرون میآمد، یک قسمت از شتر را میبرد و اگر نام او بیرون نمیآمد، بهای یک قسمت شتر را میپرداخت. دسته دوم "توأم" بود که دو سهم از شتر را میبرد و اگر نمیبرد، دو سهم را میپرداخت و سایر تیرها نیز چنین ترتیبی داشت[۴۰۵]. این عمل جزء افتخارات عمل به شمار میرفت و آن را از جوانمردی و بزرگ واری خود میشمردند و اشعاری نیز بدین مضمون میسرودند. اما آنان به مضرات این کار توجهی نداشتند و با آثار شوم آن آشنا نبودند. لکن در حال حاضر پی به نتایج أسف بار قمار بردهاند، حکایت از آن دارد که چقدر قرآن کریم حکیمانه و مدبرانه این عمل شیطانی را در برههای از تاریخ که جهل و بی دانشی همه جا را فرا گرفته بود، مردود اعلام کرده است[۴۰۶].
زن در دورۀ جاهلی
ازدواج در عصر جاهلی
سوم: سیاست جاهلی
جنگهای اعراب جاهلی
چهارم: اقتصاد جاهلی
بدعتهای عصر جاهلیت
اعراب جاهلی اموری را از جانب خود حلال یا حرام شمرده، آن را به خدا یا شریعت الهی نسبت میدادند؛ از جمله:
- طواف کردن با بدن برهنه: در جاهلیت مشرکان با بدن برهنه طواف کرده، این کار را فرمان خداوند میشمردند[۴۰۷]: ﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[۴۰۸] توجیه آنان این بود که در لباسی که در آن مرتکب گناه شدهایم، نباید خانه خدا را طواف کرد[۴۰۹]؛ ولی قرآن این عمل آنان را فاحشه و نوعی افترا بر خداوند خواند که او هیچگاه به آن فرمان نمیدهد: ﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[۴۱۰].[۴۱۱]
- تغییر دادن ماههای حرام:اعراب جاهلی طبق سنت حضرت ابراهیم (ع) ۴ ماه از سال را ماه حرام میشمردند؛ ولی هرگاه حرمت این ماهها با منافع آنان ناسازگار بود آن را تغییر داده، ماه حلال را حرام و ماه حرام را حلال میکردند[۴۱۲]: ﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۴۱۳]. قول دیگر این است که مراد از تغییر ماهها در آیه، تأخیر انداختن ماههای حج است، زیرا آنان در هر سال حج را در ماهی غیر ثابت بهجا میآوردند[۴۱۴]
- تحریم برخی چارپایان و خوراکیها:از دیگر بدعتهای عصر جاهلیت آن بود که آنان سوار شدن بر برخی حیوانات یا خوردن گوشت آنها را بر خود حرام کرده بودند و این کار را به خداوند نسبت میدادند؛ از جمله "بحیره" یعنی شتری که ۵ شکم زاییده و پنجمین آن نر بود؛ همچنین "سائبه" یعنی شتری که پس از بازگشت از سفر یا بهبودی یافتن از بیماری برای خدا یا بتها وقف و رها میشد، یا شتری که ۱۰ شکم زاییده بود، و نیز "وصیله" یعنی جفت نر گوسفند دوقلو که آن را برای خدا رها میکردند و ذبح آن ممنوع بود و بالأخره "حام" یعنی شتر نری که از آن ۱۰ شتر به وجود آمده بود[۴۱۵]. قرآن تحریم این حیوانات را افترا بر خداوند دانست و آنان را از این کار منع کرد: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَائِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾[۴۱۶] آنان همچنین برخی محصولات کشاورزی یا برخی چارپایان را وقف خداوند و بتهایشان میکردند و از تناول این خوراکیها و گوشت این حیوانات یا سوار شدن بر این چارپایان امتناع میکردند: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُواْ هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلاَ يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ ﴾[۴۱۷] گاه نیز این خوراکیها یا حیوانات را بر آنان که میخواستند حلال و بر برخی دیگر حرام میکردند: ﴿وَقَالُواْ هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَّ يَطْعَمُهَا إِلاَّ مَن نَّشَاء بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لاَّ يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاء عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِم بِمَا كَانُواْ يَفْتَرُونَ﴾[۴۱۸] مراد از افرادی که این خوراکیها بر آنان حرام بود زنان[۴۱۹] یا همه افراد به جز خادمان بتها بودند[۴۲۰]؛ همچنین آنان جنین چارپایان را در صورتی که زنده متولد میشد بر زنان حرام کرده بودند؛ اما اگر مرده متولد میشد بر همگان حلال میدانستند: ﴿وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَذِهِ الأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَإِن يَكُن مَّيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاء سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ ﴾[۴۲۱] و نیز ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ نَبِّؤُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ وَمِنَ الإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۴۲۲]
- تذکیه نکردن برخی حیوانات: از دیگر بدعتهای مشرکان، ذکر نکردن نام خدا هنگام ذبح چارپایان بود[۴۲۳]: ﴿وَقَالُواْ هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَّ يَطْعَمُهَا إِلاَّ مَن نَّشَاء بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لاَّ يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاء عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِم بِمَا كَانُواْ يَفْتَرُونَ﴾[۴۲۴] برخی گفتهاند: مقصود این است که با این حیوانات به حج نمیرفتند یا هنگام ذبح به جای نام خدا، نام بتها را میبردند[۴۲۵].[۴۲۶]
جاهلیت عالمانه
جاهلیت عالمانه، واژهای ابداعی نیست؛ زیرا همان گونه که روشن شد، آیات قرآن به وجود علم در بخش مهمی از جاهلیت اشاره کرده و برخی از مفسران تصریح کردهاند گروهی از منکران در حالی که به حقانیت و نبوت رسول خدا آگاه بودند، ولی آن را انکار میکردند[۴۲۷] شاید در کاربرد اصطلاح «جاهلیت عالمانه»، میان صفت و موصوف تضادی ظاهری احساس شود، ولی توجه به دو نکته زیر، عدم تعارض را اثبات میکند:
- با نظر به آنچه گذشت، جاهلیت نقیض علم نیست، از اینرو با علم قابل جمع است؛ علمی که نقیض جاهلیت نیست، بلکه نقیض جهل لغوی است. در حقیقت در این اصطلاح، معنای اصطلاحی (قرآنی) جاهلیت، با معنای لغوی علم جمع شده است.
- صفت و موصوف در یک حیطه نیستند و با نظر به اینکه در آیات پیشگفته، مفهوم «جهل» درباره رفتارها و روحیهها نیز آمده است، میتوان گفت که جاهلیت در حیطه «احساس» و «گرایش» های آدمی قابل بررسی است. ولی «علم» در حیطه «ادراک» و «دانش» انسان قرار دارد. در واقع جهل عملی است که میتواند با علم (که یک امر نظری است) جمع شود. بنابراین پیرو جاهلیت عالمانه، از آن جهت که باطل بودن خود را میداند، «عالم» است و از آن جهت که مخالفت با حق در نهایت به زبان اوست - و او این امر مهم را نمیفهمد - «جاهل» محسوب میشود؛ همانند کسی که دستورات پزشک معالج خود را انجام ندهد و به دروغ به پزشک بگوید که انجام داده است[۴۲۸].[۴۲۹]
جاهلیت عوامانه
جاهلیت عوامانه، جهالت قبل از تبیین است و پس از تبیین ادامه پیدا نمیکند و با روشنگری صحیح از بین میرود؛ همانند انکار حیات بازپسین که در اثر فراموشی خلقت، برای برخی از جاهلان پیش آمده و قرآن کریم آن را با تعبیر: ﴿وَنَسِيَ خَلْقَهُ﴾[۴۳۰] نشان میدهد. انکار چنین منکرانی از روی فراموشکاری و بیدقتی است و با اندکی تأمل زایل میشود و نگاهی به جهان هستی آن شبهه را پایان میبخشد[۴۳۱].
جهالت مردمی که به تماشای سوزاندن ابراهیم (ع) رفته بودند با جهالت نمرود متفاوت بود. نیز جهالت مردمی که برای دیدن مسابقه جادوگران و موسی (ع) گرد آمده بودند، جاهلیتی بود که پس از مشاهده حقیقت، به خدا ایمان آوردند؛ جهالت تماشاگرانی که نخست در برابر موسی (ع) صف کشیده بودند و به او ایمان نداشتند، با جهالت فرعون و ملأ او متفاوت بود. فرعون با اینکه خود را خدای برتر مردم میشمرد، ولی او و خواصش به حقانیت آیین موسی یقین داشتند. آنجا هم که فرعون میخواست برجی بسازد و برای دیدن خدای موسی (ع) به آسمان صعود کند، قصدی جز فریب مردم نداشت[۴۳۲].
گمراهانی که به راه غلط خود اعتقاد داشتند و به جای خدا به موجودات دیگری «مؤمن» بودند، در زمره جاهلان عوام هستند. فرشتهپرستان و جنپرستان و مشرکانی از این دست نیز چون از روی عقیده عمل میکردند، انحرافشان محصول مشکل معرفتی بود. قرآن کریم گواهی میدهد که بسیاری از آنها واقعاً به جنها ایمان داشتند: ﴿بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ﴾[۴۳۳]. حتی بخش عظیمی از بتپرستی نیز در فضای جاهلیت عوامانه و از روی اعتقاد و التزام به پرستش، گسترش پیدا میکرد؛ مخصوصاً بتپرستی پس از حضرت ابراهیم (ع) که نمایشی انحرافی از طواف کعبه در ادیان ابراهیمی بود[۴۳۴]. آنها بتها را به نیابت از کعبه و به هنگامی که به کعبه دسترسی نداشتند، میپرستیدند؛ به گونهای که وقتی از جوار حرم کوچ میکردند، سنگی از سنگهای حرم را با خود میبردند و به دور آن طواف میکردند. ولی به مرور زمان، بتها هویتی جداگانه یافتند و در جوار کعبه نیز پرستیده شدند و نوعی رجعت به دوران بتپرستی اولیه (قبل از ابراهیم (ع) صورت گرفت[۴۳۵].
جاهل عامی آنچنان به عقاید جاهلی خود باور دارد که در راه آن، محرومیتها میکشد و هزینههای گزاف میپردازد. قرآن کریم از کارهای جاهلانهای گزارش میدهد که جاهلان عوام، خود را از برخی نعمتهای الهی محروم میکردند و حتی فرزندان خود را در پای بتها قربانی میکردند[۴۳۶]. این قربانیها غیر از موؤودههایی بود که در بنیتمیم معمول بود؛ زیرا «موؤوده» عبارت بود از دخترانی که زنده به گور میمی شدند، حال آنکه طبق آیه شریفه، آنها «اولاد» خود را قربانی میکردند که شامل پسران نیز میباشد[۴۳۷]. تفاوت این سفاهت[۴۳۸] با زنده به گور کردن دختران این بود که زنده به گور کردن دختران دارای انگیزههای غیر عقیدتی، مانند ترس از فقر و نگرانی از ننگ اسارت در جنگها بود[۴۳۹]، ولی قربانی کردن فرزندان در پای بتها، نوعی فداکاری جاهلانه بود که تنها به خاطر اعتقادات غلط جاهلی انجام میشد. آنها گاهی قسم میخوردند یا نذر میکردند که اگر فلان تعداد پسر داشته باشند، یکی از آنها را در پای بت قربانی کنند[۴۴۰].
«جاهلان آگاه» هیچگاه زیر بار چنین هزینههای هولانگیزی نمیرفتند و آنچنان وابسته به اولاد خود و دارای روحیه تکاثر و تفاخر بودند[۴۴۱] که شمار افراد قبیلۀ خود را به رخ یکدیگر میکشیدند و حتی مردگان و قبور طایفه خود را میشمردند و نسبت به کثرت و پرشمار بودن آنها به یکدیگر تفاخر میکردند[۴۴۲].[۴۴۳]
شاخصههای جاهلیت عالمانه در قرآن
با توجه به اینکه معنای اصلی و متبادر «جهالت»، با علم و آگاهی منافات دارد، اثبات وجود «جاهلیت آگاهانه» در قرآن، دلایلی جداگانه میطلبد. در اینجا به دستههایی از آیات قرآن اشاره میشود که ضمن اثبات ادعای یاد شده، هر دسته به گونهای بیانگر یکی از شاخصههای جاهلیت عالمانه است. این آیات به انگیزههایی نیز اشاره میکند که موجب شده است گروههایی از منکران پیش از آنکه پای محتوای پیام به میان آید، با انگیزههای نفسانی و عوامل غیر معرفتی، در برابر پیامبران موضع منفی بگیرند[۴۴۴].
رفتار عالمانه خلاف حق
از نگاه قرآن، آنچه برخی از منکران انکار میکنند، دقیقاً همان چیزی است که به آن علم دارند. بسیاری از رویاروییها و رویگردانیهای جاهلی، بعد از «تبیین هدایت» و روشن شدن «حق» بوده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى﴾[۴۴۵]؛ ﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۴۴۶].
در هر یک از آیات مزبور، مصداق «هدایت» و «حق» به شأن نزول آنها بستگی دارد. برخی مفسران به مصداق ﴿مَا تَبَيَّنَ﴾ اشاره کردهاند که دقیقاً همان چیزی است که کافران به انکار آن میپردازند و برخلاف آن حقیقت، رفتار میکنند. اگر این آیات درباره کفار مکه باشد، منظور از ﴿مَا تَبَيَّنَ﴾، همان صدق رسول خدا و یا معجزات آن حضرت است که آن را شاهد بودهاند و اگر نزول آیات در شأن یهود باشد، مراد همان طریق اسلام است که در تورات خوانده و آن را از معجزات بینه و آیات ظاهره دانسته بودند[۴۴۷]. آیاتی دیگر نیز به طور صریح، عالم بودن مخالفان (اهل کتاب) را گوشزد میکند: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾[۴۴۸].[۴۴۹]
انکارعالمانه واقعیت
قرآن کریم در مواضعی از روش منکرانی سخن میگوید که دقیقاً همان چیزی را که به آن معرفت دارند، انکار میکنند: ﴿أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ﴾[۴۵۰].
قرآن بیشتر منکرانِ «پس از معرفت» را «کافر» میداند: ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۴۵۱]؛ زیرا آنها شناخت تفصیلی و دقیقی از پیامبر خدا داشتند: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾[۴۵۲]. ضمیر در «یَعْرِفُونَهُ» به رسول خدا (ص) برمیگردد، نه «الْکِتَابَ» که دیدگاه دقیقی نیست؛ زیرا معرفت آنها، به معرفت فرزندان تشبیه شده است و این تشبیه در انسانها درست است، نه اینکه کتاب را تشبیه به انسان کنند[۴۵۳].
این شاخصه در آیاتی که حاوی مشتقات مادّه «جحد» هستند، روشنتر نمود پیدا میکند. مفهوم «جحد» ـ که همان «انکار عالمانه» حق است[۴۵۴] ـ، در این آیات، از کسانی سخن میگوید که در عین تسلیم عقلی و نظری، به خاطر ملاحظه منافع احساسی خود و به علت خاضع نشدن قلب، دانستههای خود را انکار میکنند و این همان جحود است[۴۵۵]. این واژه درباره منکرانی است که آیات الهی را از آن جهت که آیات الهی هستند انکار میکنند[۴۵۶].
قرآن مخالفتهای «جاحدانه» (عالمانه) را محصول روحیههای «ظالمانه» معرفی میکند: ﴿وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾[۴۵۷]. همچنین برخی آیات اساساً «ظلم» را عامل انحصاری انکارهای عالمانه معرفی میکند: ﴿وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾[۴۵۸] یا ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا﴾[۴۵۹] و انکارشان نه از روی شبهه و تردید که بلکه از روی روحیه ستمگری و برتریطلبی است. «حالیه» بودن «واو» در آیه[۴۶۰]، حاکی از آن است که «جحد» و «استیقان» در یک حال بوده و «انکار» و «آگاهی» توأم با هم هستند[۴۶۱].
رفتار عالمانه بدون منطق (هوای نفس)
انسان خود به نیکی میداند که گاهی خواهشها و گرایشهای خود را بر دانشها و بینشهایش ترجیح میدهد: ﴿بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ﴾[۴۶۲]. او بیآنکه نظر خود را اعلام کند، «اعمال» نظر میکند و دلایل اعلامی آن با دلایل اعمالیاش متفاوت است و این خصیصه فقط اختصاص به منافقان ندارد بلکه همه هواپرستان توجیهگر را در بر میگیرد.
قرآن کریم رفتار هواپرستانه قوم لوط را نشانگر «جهالت عالمانه» میشمارد: ﴿أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾[۴۶۳]؛ زیرا آنان بر حسن طهارت آگاهی و اذعان داشتند: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾[۴۶۴]. روشن است که وصف «نادانی» آنان، با آگاهی همراه است. آنها به پاکی خانواده حضرت لوط اذعان دارند.
قرآن همچنین قوم عاد را جاهل میخواند[۴۶۵]. از سوی دیگر به مستبصر بودن آنها اشاره دارد[۴۶۶] و در جای دیگر میگوید: ﴿أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ﴾[۴۶۷].
قرآن پارهای از انکارها را نیز برخاسته از انگیزههایی چون اراده فجور، قصد ستمپیشگی، برتریجویی، بغی و... معرفی کرده و نقش عملی آنها را اینگونه گوشزد میکند که انسان چون میخواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت در تمام عمر گناه کند، از اینرو میپرسد که قیامت کی خواهد بود؟[۴۶۸]. گاهی هم غوطهور شدن در گناه را موجب تاریکی دل و تکذیب و استهزای آیات الهی معرفی کرده است[۴۶۹].
از اینرو به خوبی میتوان دریافت که این گونه رفتارها از «ندانستن» سرچشمه نمیمیگیرد، بلکه دانش و منطق منکران نیز تحت تأثیر هواهای نفسانی آنان قرار میگیرد[۴۷۰].
حقیقتپوشی عالمانه
معمولاً واژه «کتمان» و پنهانکاری و سرپوشگذاری، درباره یک «حقیقت» به کار میرود. مشتقات این مادّه که بیش از ۲۰ بار در قرآن آمده است، ۳ بار در مورد «حقّ» و ۳ بار هم درباره شهادت استعمال شده است. در سایر موارد هم به صورت کلی درباره موضوعاتی است که از مصادیق حقیقت است. عمل«کتمان» بیشتر به صورت آگاهانه انجام میشود. با این حال قرآن کریم قیدهایی چون حقیقت ﴿وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۴۷۱] و ﴿وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[۴۷۲] را نیز در خطاب به پنهانکنندگان حقیقت آورده است: ﴿وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۴۷۳]، ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[۴۷۴] و همین امر بر جحد و انکار آگاهانه آنها تأکید میکند[۴۷۵].
همچنین اصطلاح قرآنیِ «تلبیس حق به باطل»[۴۷۶]، مصداق روشنی از «حقیقتپوشی عالمانه» از سوی علماست. اگرچه نزول این دسته از آیات، در شأن علمای یهود و نصاراست، همه کسانی را که به نوعی ﴿مَا أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ را کتمان میکنند، در بر میگیرد[۴۷۷]. این نکته حاکی است کسانی که در جایگاه «علم» و «گفتار» هستند، میتوانند سخنحق را با سخن باطل بپوشانند وگرنه هیچگاه کسی در حال بیخبری، قادر به کتمان و تلبیس نخواهد بود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ﴾[۴۷۸]، ﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[۴۷۹]، ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۴۸۰].
قرآن در ۸ مورد اعلام کرده است که خدا بر حقیقتپوشی آنان آگاهی دارد؛ از جمله: ﴿أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾[۴۸۱]. تحریفکنندگان آیات الهی نیز در زمره جاهلان آگاهاند و اساساً «تحریف» بدون آگاهی معنا نمییابد. تحریفگر، سخن را از موضع و منظور اصلی و راستینش برمیگرداند.
«مقتسمین» نیز از کسانی هستند که به گونهای دیگر، بخشی از آیات قرآن را با برخوردی دوگانه و تبعیضآمیز، «آگاهانه» از صحنه حذف میکنند: ﴿كَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ﴾[۴۸۲]. مقتسمان همان یهود و نصاری هستند که قرآن برای آنان هم آمده است، ولی آنها قرآن را تقسیم به اجزا میکنند و به جزئی از آن ایمان میآورند و به جزئی دیگر ایمان نمیآورند[۴۸۳].[۴۸۴]
برتریطلبی عالمانه بدون پشتوانه
یکی دیگر از شاخصههای جاهلیت عالمانه، برتریطلبی (استعلاء) است. این خصیصه با تعابیری چون بزرگیطلبی (استکبار) نیز همراه است. واژه «استکبار» در قرآن به جز ۴ مورد ـ که درباره ابلیس است ـ در سایر موارد به برتریطلبی انسان مربوط میشود که مفاهیمی چون اصرار، ادبار، اباء، استنکاف، استعلاء و عتو را به همراه دارد.
«استکبار به غیر حق» از نظر قرآن، اولین انحراف آگاهانه از مسیر حق محسوب میشود. استنکاف از عبادت و مسئولیت بر دو گونه است: ۱. اشفاقی که عدم پذیرش فرمان از روی ترس و ناتوانی است؛ ۲. استکباری که امتناع از روی گردنکشی و خودبزرگبینی است[۴۸۵]. سرپیچی مستکبرانه در برابر دعوت الهی، پیش از استدلال است و موجود مستکبر به دلیل خودبزرگبینی و «حقارتخواهی» برای دیگران، به خود اجازه شنیدن دلیل نمیدهد؛ زیرا عدم خضوع از شاخصهها و معانی انکارهای عالمانه است[۴۸۶]. عنصر اساسی انکارهای عالمانه، «عدم خضوع» و سرکشی است که از بارزترین معیارهای جاهلی است. ابلیس هم که خود در اثر چنین روحیهای در برابر فرمان خدا مقاومت کرد. برای توجیه سرپیچی خود به استدلال مبادرت کرد، ولی به گواهی قرآن، دلیل ابلیس یک دلیل پسینی و در حقیقت «دلیلتراشی» و توجیه بود؛ زیرا کفر ابلیس یک کفر پنهان بود و پیش از آنکه این صحنه برای او پیش بیاید، او کافر بوده است و قرآن نمیگوید که او استکبار کرد و سپس کافر شد[۴۸۷]، بلکه میگوید که او از کافران بود[۴۸۸] و از سجدهکنندگان نبود[۴۸۹].
برتریطلبی، عالمانه بودن جهالت قوم نوح را نیز تأیید میکند: ﴿وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾[۴۹۰]، به همین جهت، نصیحت و آگاهیبخشی در آنها بیتأثیر بود: ﴿وَلَا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ﴾[۴۹۱]. آنها در اثر همین روحیه نه تنها برتری پیامبر خدا (نوح) را برنمیتافتند، بلکه پیروان او را به شدت تحقیر مینمودند: ﴿وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ﴾[۴۹۲].
قران به خاطر ویژهخواهی و برتریطلبی قومی بنیاسرائیل، آنها را نیز متصف به جاهلیت عالمانه کرده است؛ آنجا که حقانیت موسی را با معجزات روشن به چشم خود دیدند، ولی پس از شکافته شدن نیل و نجات یافتنشان از تعقیب فرعونیان نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه از موسی خواستند که برای قومشان نیز بتهای مخصوصی قرار دهد: ﴿قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾[۴۹۳]. قرآم کریم برتریطلبی قوم هود را نیز شاخصه میداند: ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾[۴۹۴].[۴۹۵]
اظهار عالمانه ایمان، بدون اعتقاد
«جاهلیت آگاهانه» گستردهتر از جاهلیت منافقانه است و «کفار» را نیز دربرمیگیرد. کفار انگیزههای خود را پنهان میکنند، ولی منافقان علاوه بر انگیزه، اندیشههای خود را نیز پنهان میکنند. آیاتی که بیانگر این شاخصهاند، از بزرگترین گروه آیات قرآناند و منافقان از بارزترین جاهلان آگاهاند. به آنچه میگویند ایمان ندارند و از آنچه باور دارند، سخنی نمیگویند. آنها به گواهی خداوند دروغگو هستند و سخنان درست را هم «به دروغ» بر زبان جاری میکنند: ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾[۴۹۶]. آنها خود را فهیم و مؤمنان را سفیه میدانند و قرآن کریم اینان را سفیهان واقعی قلمداد میکند: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۴۹۷]. آنها به گمان خود بر خدا و رسولش نیرنگ میزنند، ولی خود را نیرنگ میزنند: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ﴾[۴۹۸].
البته عالمانه بودن جهالت منافقان در حقیقت نوعی «خود عالمپنداری» است وگرنه همین که خدا جلوی نیرنگ آنان را نگرفته، خود خدعهای است از خدای تعالی و خدعه منافقان عیناً همان خدعه خدای تعالی به ایشان است»[۴۹۹].
ملاحظه شد که منافقان که به گمان خود زرنگی میکنند و اهل ایمان را فریب میدهند، نسبت به ارزشیابی نهایی کردار خودشان جهل دارند و نمیدانند که این عمل در نهایت به زبان خودشان است. قرآن کریم همین «جهل» را با جمله ﴿وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ﴾[۵۰۰] بیان کرده است[۵۰۱].
مقاومت آگاهانه در برابر هدایت الهی
انتظار طبیعی از یک جاهل ناآگاه این است که در آرزوی کشف حقیقت باشد و پس از اثبات حق به آن گردن نهد. ولی قرآن از جاهلانی حکایت دارد که نه تنها آرزوی روشن شدن حق را ندارند، بلکه آرزو میکنند که در صورت روشن شدن حق، ای کاش نباشند و چنین حقی را نبینند. آنها چشم دیدن حق را ندارند: ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۵۰۲].
چنین گمراهانی مشکل معرفتی ندارند، بلکه تصمیم گرفتهاند ایمان نیاورند. خداوند در دو آیه از قرآن، «انذار» پیامبر را برای آنان بیتأثیر خوانده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۵۰۳]، وَ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۵۰۴].
این گونه آیات، نشانه مقاومت عمدی و آگاهانه در برابر هدایت دلسوزانه پیامبران الهی است و عوامل احساسی و تعصب، مانع حقپذیری آنان میشود. قرآن کریم آنان را بدان جهت مورد نکوهش قرار میدهد که خود میدانند «حقیقت» را دگرگون جلوه میدهند؛ حقیقتی که قبلاً آن را تعقل کردهاند. قرآن نسبت به ایمان آوردن آنها امیدی ندارد: ﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[۵۰۵]. این آیه ناظر به سخنان گروهی از یهودیان است که گروه دیگری از خودشان را توبیخ میکردند که چرا از گزارش دادن بشارتآمیز تورات جلوگیری میکنند و از اعلام اوصاف پیامبر اسلام که در تورات آمده، ممانعت میکنند[۵۰۶].
بازشناسی خصیصههای یاد شده، ما را به شناخت اصحاب جاهلیت عالمانه و دشواری هدایت آنان رهنمون میشود؛ زیرا امید هدایت و توبه درباره کسانی معقول است که جهل آنان ناآگاهانه باشد: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾[۵۰۷] و از نوع شبهه در مفهوم و اشتباه در مصداق باشد. حال آنکه صاحبان این خصلتها، کمترین شبهه و تردید علمی درباره حقانیت اسلام نداشتهاند[۵۰۸].
جمعبندی
- جاهلیت در دو بخش از آیات قرآن مطرح شده است. بخش اول ۴ آیهای است که در آنها به واژه جاهلیت تصریح شده است که بخشی بسیار محدود است. بخش دوم دامنه وسیعی دارد و دربرگیرنده همه آیاتی است که به نوعی از رویارویی با اسلام حکایت میکنند.
- گرچه ریشه جاهلیت «جهل» است، ولی دستههای مختلفی از آیات قرآن بر وجود علم در جاهلیت تأکید دارند. از اینرو اصحاب جاهلیت، در یک ردیف و درجه نیستند؛ از نادانهای بیخبر (عوام) که مشکل معرفتی دارند گرفته تا کسانی که به غلط بودن مسیر خود آگاهی دارند، ولی با انگیزههای نفسانی و غیر معرفتی در برابر پیامهای الهی میایستند. بررسی آیات یادشده نشان داد که در قرآن دو نوع جاهلیت مطرح شده است. جاهلیت عوامانه و عالمانه.
- جاهلیت عالمانه در قرآن، محدود به حوزه مشرکان و بتپرستان نیست، بلکه شامل جامعه اهل کتاب و حتی جامعه مسلمانان نیز میشود. در میان اهل کتاب (احبار و رهبان) و در جوامع اسلامی، گروههایی نظیر «منافقان» و انواع «هواپرستان» از مصادیق جاهلیت عالمانهاند.
- آیات مربوط به جاهلیت عالمانه در قرآن کریم، سهم و وزن بیشتری نسبت به جاهلیت عوامانه دارند و برای جامعه زیانبارتر و خطرناکترند. به همین جهت شایسته است که به ابعاد مختلف این بخش توجه و همت بیشتری مبذول شود.
- با تلاش علمی و آموزشی تنها میتوان با جاهلیت عوامانه مقابله کرد. ولی جاهلیت عالمانه، بیماری پیچیده، صعبالعلاج و «خود خواسته» است که با داروی «دانشافزایی» درمان نمیشود و راه رهایی از آن، تهذیب نفس و تکامل روحی است. برخورد متفاوت قرآن با این دو بیماری متفاوت، چشماندازی از یک شیوهشناسی تربیتی را ترسیم میکند[۵۰۹].
مرگ جاهلی
آیاتی که در آنها کلمه جاهلیت آمده
از این قرار است: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى﴾[۵۱۰].
﴿يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[۵۱۱].
﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۵۱۲].
﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[۵۱۳].
کاربرد کلمه جاهلیت در آیات فوق، نشان میدهد که قرآن برخی از کارهای دوره بعثت را که با معیار واقعی اسلام سازگار نیست را جاهلی دانسته و آنها را محکوم میکند.
قرآن زیور، عقاید و احکامی را محکوم میکند که جاهلی باشد، همانطور که حمیّت و تعصّب موجود در نظام قبیلهای را تعصّب جاهلی میداند.[۵۱۴]
منابع
- اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹
- عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، مجله قرآنی کوثر ، نیمه دوم تابستان و نیمه اول پاییز ۱۳۹۶.
- گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، میقات حج، پاییز ۱۳۸۸ - شماره ۶۹.
- مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم»، آموزههای قرآنی، پاییز و زمستان ۱۳٩٦ - شماره ٢٦.
- محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مقاله «مفهومشناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی»، دوفصلنامه علمی پژوهشی تاریخنگری و تاریخنگاری دانشگاه الزهرا، پاییز و زمستان ۱۳٩1 - شماره ٨، پیاپی ۹۰.
- برجی، یعقوب علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵
- میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی
پانویس
- ↑ ر. ک: گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، ص ۵۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹؛ فرهنگ قرآن، واژه «جاهلیّت».
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۲، ص۴۰۲.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات، ص۳۰۹.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان میدهد که گاوی بکشید؛ گفتند: آیا ما را به ریشخند گرفتهای؟ گفت: به خداوند پناه میجویم که از نادانان باشم» سوره بقره، آیه ۶۷.
- ↑ سوره نمل، آیه ۵۵ ـ ۵۶؛ سوره اعراف، آیه ۸۲.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۳۸.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ سوره هود، آیه ۲۷ ـ ۲۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۳.
- ↑ سوره نساء، آیه ۴۶؛ سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ سوره مائده، آیه ۵۸.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۱۶.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۱۱.
- ↑ شمسالدین، محمد مهدی، بین الجاهلیة و الاسلام، ص ۲۳۸.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «و گروهى [تنها] در فكر جان خود بودند و درباره خدا، گمان هاى ناروا، همچون گمانهاى [دوران] جاهليت مى بردند. مى گفتند: «آيا ما را در اين كار اختيارى هست؟» بگو: «سررشته كارها [شكست يا پيروزى]، يكسر به دست خداست.» آنان چيزى را در دلهايشان پوشيده مى داشتند، كه براى تو آشكار نمى كردند. مى گفتند: «اگر ما را در اين كار اختيارى بود، [و وعده پيامبر واقعيت داشت،] در اينجا كشته نمى شديم.» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
- ↑ علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۴، صص۴۸ ـ ۴۷.
- ↑ ر. ک: گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، ص ۵۵ ـ ۵۶.
- ↑ «و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ابن اثیر، النهایه، مصباح المنیر، فیومی: ماده برج.
- ↑ لسان التنزیل، ص۱۰.
- ↑ مصطفوی، حسن، التحقیق فی الکلمات القرآن الکریم.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۷ - ۸، ص۳۵۶.
- ↑ ر. ک: گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، ص ۵۷.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند» سوره فتح، آیه ۲۶.
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۰۴.
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۰۴؛ آیینه تاریخ پیامبر اسلام..
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۰۴؛ آیینه تاریخ پیامبر اسلام..
- ↑ روضه الصفا، ص۲۷۱.
- ↑ ر. ک: گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، ص ۵۸ ـ ۶۰.
- ↑ «آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را میجویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه ۵۰.
- ↑ «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستادهایم که کتاب پیش از خود را راست میشمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواستههای آنان پیروی مکن» سوره مائده، آیه ۴۸.
- ↑ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و از خواستههای آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز مبادا تو را در برخی از آنچه خداوند به سوی تو فرو فرستاده است به فتنه اندازند» سوره مائده، آیه ۴۹.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۵۵.
- ↑ «پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواستههای آنان پیروی مکن» سوره مائده، آیه ۴۸.
- ↑ ر. ک: گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، ص ۶۱.
- ↑ «نادان آنان را- از بس که خویشتندارند- توانگر میپندارد» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی برای مردم خود در پی آب بود و گفتیم: با چوبدست خود به سنگ فرو کوب آنگاه دوازده چشمه از آن فرا جوشید؛ (چنانکه) هر دستهای از مردم آبشخور خویش را باز میشناخت» سوره بقره، آیه ۶۰.
- ↑ ر. ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مقاله «مفهومشناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی»، ش ۸ پیاپی ۹۰.
- ↑ «و این مثلها را برای مردم میزنیم و آنها را جز دانشوران درنمییابند» سوره عنکبوت، آیه ۴۳.
- ↑ «و اگر ما فرشتگان را به سوی آنان فرو میفرستادیم و مردگان با ایشان سخن میگفتند و همه چیز را پیش روی آنان گرد میآوردیم سر آن نداشتند که ایمان آورند مگر آنکه خداوند بخواهد اما بیشتر آنان نادانی میکنند» سوره انعام، آیه ۱۱۱.
- ↑ طباطبایی، ۱۴۱۷: ۷/۳۲۰.
- ↑ «آیا امید دارید که (آن یهودیان) به (خاطر دعوت) شما ایمان بیاورند با آنکه دستهای از آنان سخن خداوند را میشنیدند و آن را پس از آنکه در مییافتند آگاهانه دگرگون میکردند؟» سوره بقره، آیه ۷۵.
- ↑ «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»، کافی، ج۱، ص۱۱.
- ↑ نساء: ۱۷؛ انعام: ۵۴؛ نحل: ۱۱۹.
- ↑ «(پذیرش) توبه بر خداوند تنها برای آنان است که از نادانی کار زشتی انجام میدهند سپس زود توبه میکنند پس، این کسانند که خداوند توبه آنها را میپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷.
- ↑ مکارم، تفسیر نمونه، ج۳، ص۳۱۳.
- ↑ سوره حجرات، آیه ۶.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان میدهد که گاوی بکشید؛ گفتند: آیا ما را به ریشخند گرفتهای؟ گفت: به خداوند پناه میجویم که از نادانان باشم» سوره بقره، آیه ۶۷.
- ↑ «و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی میگیرند؛ این از آن روست که آنان گروهی هستند که خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۵۸.
- ↑ «ننگ بر شما و بر آنچه به جای خداوند میپرستید، آیا خرد نمیورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۶۷.
- ↑ «(اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این رو خرد نمیورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.
- ↑ «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
- ↑ «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا یَنْفَعُه»؛ نهج البلاغه، حکمت۱۰۶.
- ↑ «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او میهراسند، بیگمان خداوند پیروزمندی آمرزنده است» سوره فاطر، آیه ۲۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۴۳؛ مکارم، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۲۴۷.
- ↑ ر. ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مقاله «مفهومشناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی»، ش ۸ پیاپی ۹۰.
- ↑ فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۴۱۶؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۲۱۵؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۹۰.
- ↑ ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص۲۵۸.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ شهرستانی، الملل و النهل، ج۲، ص۲۳۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ «و گفتند: آن (حقیقت زندگی) جز زندگانی ما در این جهان نیست: (دستهای) میمیریم و (دستهای) زنده میشویم و جز روزگار ما را نابود نمیکند؛ و آنان را بدان دانشی نیست، آنها جز به پندار نمیگرایند» سوره جاثیه، آیه ۲۴.
- ↑ «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوانهایی را که پوسیده است زنده میگرداند؟» سوره یس، آیه ۷۸.
- ↑ «و گفتند: چگونه پيغمبرى است اين، كه خوراك مى خورد و در بازارها راه مى رود؟!»، سوره فرقان، آیه۷.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، کتاب الاصنام، چاپ تهران، تابان، ۱۳۴۸، ص۴؛ ابن ابی الحدید، همان مدرک، ص۱۱۹.
- ↑ «ما اينان را جز براى آنكه ما را به خداوند، نيك نزديك گردانند نمى پرستيم»، سوره زمر، آیه۳۴.
- ↑ ملل و نحل، همان مدرک، صص ۲۴۱ ـ ۲۳۹.
- ↑ ر. ک: گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، ص ۶۲ ـ ۶۴.
- ↑ برای آگاهی از اقول مختلف، ر. ک: تفسیر طبری، ۱۴۱۲: ۲۲ / ۴؛ طباطبایی، ۱۴۱۷: ۱۶ / ۳۱۰.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۳۱۰،
- ↑ «گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
- ↑ إن فیک جاهلیه؛ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۵.
- ↑ کافی، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۴۸.
- ↑ ر. ک: محمودآبادی، سید اصغر، قزوینی، محمد، مقاله «مفهومشناسی تطبیقی «جاهلیت» در قرآن و متون تاریخی و ادبی»، ش ۸ پیاپی ۹۰.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام.
- ↑ تاریخ العرب القدیم.
- ↑ الوسیط فی تاریخ العرب قبل الاسلام.
- ↑ العرب قبل الاسلام.
- ↑ الفهرست، ص ۱۰۹؛ هدیة العارفین، ج ۲، ص ۵۰۹؛ الذریعه، ج ۱۹، ص ۲۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۵۶؛ انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۴؛ المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۱۷۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۶۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۴۰؛ الطبقات، ج ۶، ص ۴۵؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۹۸.
- ↑ الطبقات، ج ۶، ص ۱۵۱،۱۶۴؛ المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۱۷۷؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۴۹.
- ↑ سبل الهدی والرشاد، ج ۱، ص ۲۳۶ - ۲۳۷؛ سنن الکبری، ج ۷، ص ۱۱۰.
- ↑ المصنف، ج ۱۱، ص ۴۴۱؛ فتح الباری، ج ۱، ص ۷۹.
- ↑ المکاسب، ج ۴، ص ۳۸۵؛ الفائق، ج ۱، ص ۲۵۱؛ فیض القدیر، ج ۶، ص ۴۲۹.
- ↑ الکافی، ج ۶، ص ۱۱۷؛ ج ۸، ص ۱۵۵، ۲۳۴؛ الاغانی، ج ۱، ص ۴۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۰؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۳۵۶، ۱۳۶۴؛ ج ۴، ص ۱۵۴۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۲۵۷؛ ج ۱۱، ص ۷۷.
- ↑ مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۱۴۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱۲، ص ۵۵.
- ↑ معجم البلدان، ج ۴، ص ۴۳.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۵۶؛ الطبقات، ج ۵، ص ۱۷۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۲، ص ۳۰۷؛ الاصابه، ج ۱، ص ۳۳۵.
- ↑ الاغانی، ج ۲، ص ۳۹۳، ۵۱۳.
- ↑ العقد الفرید، ج ۵، ص ۲۴۱؛ المحبّر، ص ۱۳۷.
- ↑ البلدان، ص ۲۵۹.
- ↑ المحبّر، ص ۱۹۲.
- ↑ تاریخ الجاهلیه.
- ↑ حضارة العرب فی عصر الجاهلیه.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درستآیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ص۳۹۸.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ «(ابراهیم) گفت: آیا چیزی را که خود میتراشید میپرستید؟» سوره صافات، آیه ۹۵.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ میگویند: خداوند.» سوره لقمان، آیه ۲۵.
- ↑ الازرقی، اخبار مکه، ط قم؛ الشریف الرضی، ص۱۲۰.
- ↑ سوره نوح، آیه۲۳ -۲۱.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟ آیا برای شما پسر و برای او دختر است؟ آنگاه این بخش کردنی ستمگرانه است آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است.» سوره نجم، آیه ۱۹ ـ ۲۳
- ↑ ر. ک: گودرزی، علی، مقاله «جاهلیت در قرآن و تاریخ»، ص ۶۵ ـ ۶۷.
- ↑ دروزه، محمد عزه، عصرالنبی، ص۵۳۱ ـ ۵۳۲۳.
- ↑ «بگو آيا شريكهايتان را كه به جاى خداوند (به پرستش) مىخوانيد ديدهايد؟ به من بنماييد كه از زمين چه چيزى را آفريدهاند؟ يا در (آفرينش) آسمانها آيا شركتى داشتهاند؟ يا به آنان كتابى دادهايم كه آنان از آن بر برهانى (استوار) اند؟ (خير)، بلكه ستمكاران به يكديگر جز فريب وعدهاى نمىدهند»، سوره فاطر، آیه۴۰.
- ↑ «خداوند همان است که شما را آفرید سپس به شما روزی داد آنگاه شما را میمیراند پس از آن زنده میگرداند؛ آیا از شریکهایی که (برای خداوند) قائلید کسی هست که چیزی از این کارها را انجام دهد؟ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه برای وی شریک میآورند» سوره روم، آیه ۴۰.
- ↑ «یا آنکه شریکهایی دارند، پس اگر راست میگویند شریکهای خود را (که برای خداوند میپندارند) بیاورند» سوره قلم، آیه ۴۱.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را که (خداوند) برهانی بر آن فرو نفرستاده است و (نیز) چیزی را که دانشی درباره آن ندارند میپرستند و ستمگران را هیچ یاوری نیست» سوره حج، آیه ۷۱.
- ↑ «و روزی که میفرماید: شریکهایی را که برای من میپنداشتید فرا خوانید؛ آنان را فرا میخوانند اما پاسخی بدیشان نمیدهند و میان آنان نابودگاهی نهادهایم» سوره کهف، آیه ۵۲.
- ↑ «و روزی که همه آنان را گرد آوریم آنگاه به مشرکان بگوییم: آن شریکهایتان که (برای خداوند) میپنداشتید، کجایند؟» سوره انعام، آیه ۲۲.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ص۴۱.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۵۴ - ۵۵؛ نهایة الارب، ج ۱، ص ۵۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۰ - ۱۷۱؛ جمهرة انساب العرب، ص ۷۰، ۷۴.
- ↑ «او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده میبرند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافتهاند» سوره نمل، آیه ۲۴.
- ↑ «و اوست که پروردگار (ستاره) شعری است» سوره نجم، آیه ۴۹.
- ↑ «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛» سوره نجم، آیه ۱.
- ↑ جامع البیان، ج ۲۷، ص ۲۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۸۲.
- ↑ الاصنام، ص ۱۸؛ المغازی، ج ۳، ص ۸۹۰ - ۸۹۱.
- ↑ «میگویند: پاکا که تویی، تو سرور مایی نه آنان بلکه (آنان) پریان را میپرستیدند، بیشترشان به آنان گرویده بودند» سوره سبأ، آیه۴۱.
- ↑ «و برای خداوند شریکهایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بیدانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف میکنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.
- ↑ «و اینکه مردانی از آدمیان به مردانی از پریان پناه میبردند از این رو بر تباهکاری آنان (می) افزودند» سوره جن، آیه ۶.
- ↑ الاصنام، ص ۹ - ۱۱؛ مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۳۱۴؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۹، «صنم».
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ الاصنام، ص ۶.
- ↑ الاصنام، ص ۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۴.
- ↑ الاصنام، ص ۱۶؛ المحبّر، ص ۳۱۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۲۷، ص ۷۷ - ۷۸.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۲۳۲ - ۲۳۳.
- ↑ الانساب، ج ۵، ص ۲۳۸؛ ج ۱۲، ص ۹۴؛ ج ۳، ص ۱۲۱.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۳۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۷.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ الاصنام، ص ۱۳.
- ↑ معجم البلدان، ج ۵، ص ۲۰۴؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۴ - ۱۲۵.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۲۵۰.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۷ - ۱۱۹؛ الاصنام، ص ۲۷ - ۲۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۴۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۶.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۲ - ۸۳؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۸۸؛ المحبّر، ص ۳۱۸.
- ↑ جامع البیان، ج ۲، ص ۶۲ - ۶۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۹۱.
- ↑ الاصنام، ص۹ - ۱۰، ۵۷؛ الطبقات، ج ۲، ص ۱۱۱؛ المحبّر، ص ۳۱۶.
- ↑ الاصنام، ص ۳۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۷؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰.
- ↑ الاصنام، ص ۵۹؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۷.
- ↑ المنمق، ص ۳۲۷؛ الاصنام، ص ۱۰.
- ↑ الاصنام، ص ۱۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷؛ المحبّر، ص ۳۱۷.
- ↑ الاصنام، ص ۱۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.
- ↑ الاصنام، ص ۱۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.
- ↑ الاصنام، ص ۴۳؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۴؛ الاغانی، ج ۹، ص ۶۵؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۳۷۴.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۳۱؛ الاصنام، ص ۳۷؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۹۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۳۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۳۸.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ میگویند: خداوند، بگو: سپاس، خداوند راست اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره لقمان، آیه ۲۵.
- ↑ و چون از ایشان بپرسی: آسمانها و زمین را که آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند بگو: پس آیا آنچه را به جای خداوند به پرستش میخوانید دیدهاید؟ اگر خداوند گزندی برای من بخواهد آیا آنان گزند او را از من میگردانند؟ یا اگر بخشایشی برای من بخواهد، میتوانند بخشایش او را باز دارند؟ بگو: خداوند مرا بس؛ توکّلکنندگان تنها بر او توکّل دارند سوره زمر، آیه ۳۸.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده میشوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده میشوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان، آبی فرو فرستاد و بدان زمین را پس از آنکه مرده بود زنده گردانید؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو: سپاس خداوند را؛ بلکه بیشتر آنان خرد نمیورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۳.
- ↑ ر. ک: السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۷؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۶.
- ↑ «و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.
- ↑ «و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.
- ↑ «و سرورانی ندارند که در برابر خداوند آنان را یاری کنند و هر که را خداوند در گمراهی وانهد راه به جایی نخواهد برد» سوره شوری، آیه ۴۶.
- ↑ «آنان را برای گناهشان، غرق کردند و به درون آتش راندند و در برابر خداوند برای خویش یاوری نیافتند» سوره نوح، آیه ۲۵.
- ↑ «و شما نه در زمین و نه در آسمان به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید و در برابر خداوند هیچ یار و یاوری ندارید» سوره عنکبوت، آیه ۲۲.
- ↑ «آیا ندانستهای فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
- ↑ الاصنام، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۴۷.
- ↑ الاصنام، ص ۱۶؛ المحبّر، ص ۳۱۵؛ الانساب، ج ۴، ص ۷۰؛ ج ۸، ص ۲۰۸.
- ↑ الآثار الباقیه، ج ۷۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۸۵ - ۱۸۶.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۲۷.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۷۶.
- ↑ سوره نمل، آیه ۳۲.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۴۶.
- ↑ سوره کهف، آیه ۲۲.
- ↑ سوره صافات، آیه ۱۱.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ «به راستی پروردگارتان همان خداوند است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت، شب را بر روز میپوشاند- که آن را شتابان میجوید- و خورشید و ماه و ستارگان را رام فرمان خویش آفرید؛ آگاه باشید که آفرینش و فرمان او را» سوره اعراف، آیه ۵۴.
- ↑ «شکافنده بامداد پگاه است و شب را (برای) آرامش و خورشید و ماه را (برای) شمارش برگمارده است؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره انعام، آیه ۹۶.
- ↑ «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برجها نهاد تا شمار سالها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان میکند» سوره یونس، آیه ۵.
- ↑ «خداوند همان است که آسمانها را بیستونهایی که آنها را ببینید برافراخت سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت و خورشید و ماه را رام کرد؛ هر یک تا زمانی معیّن روان است؛ امر (آفرینش) را کارسازی میکند، آیات را آشکار میدارد باشد که شما به لقای پرورد» سوره رعد، آیه ۲.
- ↑ «و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد» سوره ابراهیم، آیه ۳۳.
- ↑ «و شب و روز و خورشید و ماه را رام شما گردانید و ستارگان رامشدگانی به فرمان اویند، به راستی در آن برای گروهی که خرد میورزند نشانههایی است» سوره نحل، آیه ۱۲.
- ↑ «و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید (که) هر یک در چرخهای شناورند» سوره انبیاء، آیه ۳۳.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده میشوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.
- ↑ «آیا ندیدهای که خداوند از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید و خورشید و ماه را رام گردانید؛ هر کدام تا زمانی معیّن روانهاند و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره لقمان، آیه ۲۹.
- ↑ «از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید و خورشید و ماه را رام کرده است، هر یک تا زمانی معیّن روان است، این است خداوند پروردگار شما که فرمانفرمایی، او راست و کسانی را که به جای او (به پرستش) میخوانید سر مویی اختیار ندارند» سوره فاطر، آیه ۱۳.
- ↑ «آسمانها و زمین را راستین آفریده است؛ شب را به روز و روز را به شب در میپیچد و خورشید و ماه را رام کرده است، هر یک تا زمانی معیّن روان است؛ آگاه باشید که او پیروزمند آمرزگار است» سوره زمر، آیه ۵.
- ↑ «و ماه را در آنها فروغی و خورشید را چراغی کرده است؟» سوره نوح، آیه ۱۶.
- ↑ «آیا درنیافتهای که هر کس در آسمانها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به خداوند سجده میبرند؟ و بر بسیاری (با خودداری از سجده) عذاب سزاوار گشته است؛ و کسی را که خداوند خوار دارد هیچ کس گرامی نخ» سوره حج، آیه ۱۸.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ «نه در خور خورشید است که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی میگیرد و هر یک در سپهری شناورند» سوره یس، آیه ۴۰.
- ↑ «و خورشید و ماه، به هم برآیند» سوره قیامه، آیه ۹.
- ↑ «و او همان است که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکیهای خشکی و دریا بدانها راه جویید؛ به راستی این آیات را برای گروهی که دانشورند روشن (بیان) داشتهایم» سوره انعام، آیه ۹۷.
- ↑ «و نشانههایی را (برای مردم نهاد) و آنان با ستاره راهیابی میکنند» سوره نحل، آیه ۱۶.
- ↑ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۸.
- ↑ «آیا درنیافتهای که هر کس در آسمانها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به خداوند سجده میبرند؟ و بر بسیاری (با خودداری از سجده) عذاب سزاوار گشته است؛ و کسی را که خداوند خوار دارد هیچ کس گرامی نخواهد داشت؛ بیگمان خداوند آنچه بخواهد انجام میدهد» سوره حج، آیه ۱۸.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند و نه سودی و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوندند؛ بگو: آیا خداوند را از چیزی آگاه میکنید که خود در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ پاکا و فرابرترا که اوست از شرکی که میورزند» سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ «(ابراهیم) گفت: آیا چیزی را که خود میتراشید میپرستید؟» سوره صافات، آیه ۹۵.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید و بیگمان بسیاری را گمراه کردند، و ستمگران را جز گمراهی میفزای» سوره نوح، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ «گفت: بیگمان عذاب و خشمی از (سوی) پروردگارتان برای شما رقم خورده است آیا در نامهایی که شما و پدرانتان آنها را نامگذاری کردهاید- (و) خداوند هیچ برهانی بر (تأیید) آنها نفرستاده است- با من چالش میورزید؟ پس چشم به راه (عذاب خداوند) بدارید که من نیز با شم» سوره اعراف، آیه ۷۱.
- ↑ «شما به جای او جز نامهایی را نمیپرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیدهاید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند و نه سودی و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوندند؛ بگو: آیا خداوند را از چیزی آگاه میکنید که خود در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ پاکا و فرابرترا که اوست از شرکی که میورزند» سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ «و به جای خداوند چیزهایی را میپرستند که (در هیچ یک) از آسمانها و زمین نه اختیار هیچ رزقی را برای آنان دارند و نه میتوانند داشته باشند» سوره نحل، آیه ۷۳.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را (به پرستش) مخوان که نه تو را سودی میرساند و نه زیانی، اگر چنین کنی آنگاه بیگمان از ستمگرانی» سوره یونس، آیه ۱۰۶.
- ↑ «گفت: آیا به جای خداوند چیزی را میپرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که به آنان نه سود میرساند و نه زیان و کافر در برابر پروردگارش پشتیبان (شیطان) است» سوره فرقان، آیه ۵۵.
- ↑ «تنها بتهایی را به جای خداوند میپرستید و دروغی فرا میبافید؛ بیگمان کسانی که به جای خداوند میپرستید اختیار روزی شما را ندارند، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده میشوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
- ↑ «و به جای خداوند چیزهایی را میپرستند که (در هیچ یک) از آسمانها و زمین نه اختیار هیچ رزقی را برای آنان دارند و نه میتوانند داشته باشند» سوره نحل، آیه ۷۳.
- ↑ «دستهای را رهنمایی کرده است و بر دستهای، گمراهی سزاوار است. بیگمان آنها به جای خداوند شیطانها را سرپرستان خویش گزیدند و میپندارند که رهیافتهاند» سوره اعراف، آیه ۳۰.
- ↑ «و چون به آنان گویند: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، میگویند: خیر، ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتّی اگر شیطان آنان را به عذاب آتش (دوزخ) فرا میخواند؟» سوره لقمان، آیه ۲۱.
- ↑ «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
- ↑ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغانگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
- ↑ » سوره هود، آیه ۵۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟ آیا برای شما پسر و برای او دختر است؟ آنگاه این بخش کردنی ستمگرانه است آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است.» سوره نجم، آیه ۱۹ ـ ۲۳
- ↑ تفسیر خلاصه منهج الصادقین، ص۸۲.
- ↑ «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰.
- ↑ ر. ک: عبداللهی، محمد اسماعیل؛ کرمی نیا، محمد، برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول، مجله قرآنی کوثر، نیمه دوم تابستان و نیمه اول پاییز ۱۳۹۶، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوهها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، حقّ شایستهای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایهای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خویش رسیدند دیگر آنان را از زناشویی با شوهران دلخواه خود که با هم به شایستگی به سازش رسیدهاند باز ندارید؛ هر کس از شما به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشد بدین سخن اندرز داده میشود؛ این برای شما پاکتر و پاکیزهتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۲۳۲.
- ↑ «ای مؤمنان! صدقههای خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را میبخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد، پس داستان وی چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاک را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان (و بیرویش گیاهی بر آن) وا نهد؛ (اینان نیز) از آنچه انجام میدهند هیچ (بهره) نمیتوانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
- ↑ «به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و به کارهای خیر میشتابند و آنان از شایستگانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و اگر به خداوند و روز واپسین ایمان میآوردند و از آنچه خداوند روزیشان کرده است میبخشیدند برای آنان چه زیان داشت؟ و خداوند به (حال) آنان داناست» سوره نساء، آیه ۳۹.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتابهای (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بیگمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ «امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم» سوره نساء، آیه ۱۶۲.
- ↑ «بیگمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره مائده، آیه ۶۹.
- ↑ «تنها آن کس مساجد خداوند را آباد میتواند کرد که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته و جز از خداوند نهراسیده است پس امید است که اینان از رهیافتگان باشند آیا آب دادن به حاجیان و آبادسازی مسجد الحرام را همگون کار آن کس قرار دادهاید که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ (هرگز این دو) نزد خداوند برابر نیستند و خداوند گروه ستمگران را رهنمایی نمیکند» سوره توبه، آیه ۱۸-۱۹.
- ↑ «آنان که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند برای جهاد با مال و جانشان از تو اجازه نمیگیرند و خداوند به (حال) پرهیزگاران داناست تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) میخواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپردهاند و در تردید خود سرگردانند» سوره توبه، آیه ۴۴-۴۵.
- ↑ «و برخی از تازیان بیاباننشین به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه هزینه میکنند مایه نزدیکی (خود) نزد خداوند و دعاهای خیر پیامبر میشمارند؛ آگاه باشید که این مایه نزدیکی آنهاست؛ به زودی خداوند آنان را در (کنف) بخشایش خود در میآورد که خداوند آمرزن» سوره توبه، آیه ۹۹.
- ↑ «به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «پس، چون به سر آمد عدّه خویش رسیدند یا به شایستگی نگاهشان دارید یا به شایستگی از آنان جدا شوید و دو تن دادگر از (میان) خود گواه بگیرید و گواهی را برای خداوند برپا دارید؛ این است که با آن، به کسی که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارد اندرز داده میشود و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری میگشاید» سوره طلاق، آیه ۲.
- ↑ «بیگمان برای شما آنان نمونهای نیکویند، برای هر کس که به خداوند و روز بازپسین امید میورزید و هر که روی بگرداند بداند خداوند است که بینیاز ستوده است» سوره ممتحنه، آیه ۶.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند» سوره انعام، آیه ۱۵۰.
- ↑ «خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بیایمانند دلهایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.
- ↑ «مثل بد از آن آنان است که به جهان واپسین ایمان ندارند و مثل برتر از آن خداوند است و اوست که پیروز فرزانه است» سوره نحل، آیه ۶۰.
- ↑ «و برای آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند عذابی دردناک آماده کردهایم» سوره اسراء، آیه ۱۰.
- ↑ «و چون قرآن بخوانی میان تو و آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند پردهای فراپوشیده مینهیم» سوره اسراء، آیه ۴۵.
- ↑ «و بیگمان آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند، از راه گشتهاند» سوره مؤمنون، آیه ۷۴.
- ↑ «کارهای کسانی را که به جهان واپسین ایمان ندارند در نظرشان آراستهایم از این رو آنان سرگشتهاند» سوره نمل، آیه ۴.
- ↑ «پس آیا بر خداوند دروغی بسته یا دیوانه است؟ (هیچ یک)؛ بلکه کسانی که به جهان واپسین ایمان ندارند در عذاب و گمراهی ژرفند» سوره سبأ، آیه ۸.
- ↑ «و چون خداوند را به یکتایی یاد کنند دلهای آنان که به رستخیز ایمان ندارند میرمد و چون جز او را (که به پرستش گرفتهاند) نام برند ناگهان شاد میشوند» سوره زمر، آیه ۴۵.
- ↑ «آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند فرشتگان را به نامهای مادینه مینامند» سوره نجم، آیه ۲۷.
- ↑ «به جهان واپسین انکار میورزند» سوره اعراف، آیه ۴۵.
- ↑ «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را ناراست (و ناهموار) میخواهند و به جهان واپسین انکار میورزند» سوره اعراف، آیه ۴۵.
- ↑ «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۹.
- ↑ «(یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمیرسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه میکنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهادهام» سوره یوسف، آیه ۳۷.
- ↑ «همان کسانی که زکات نمیپردازند و اینانند که منکر جهان واپسیناند» سوره فصلت، آیه ۷.
- ↑ «و گفتند: هیچ (زندگی دیگر) جز همین زندگی نزدیکتر ما (در این جهان)، نیست و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره انعام، آیه ۲۹.
- ↑ «آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) میمیریم و (برخی دیگر) زنده میشویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.
- ↑ «گفتند: آیا چون ما بمیریم و خاک و استخوان شویم برانگیخته خواهیم شد؟» سوره مؤمنون، آیه ۸۲.
- ↑ «آیا چون ما بمیریم و خاک و استخوان شویم برانگیخته خواهیم شد؟» سوره صافات، آیه ۱۶.
- ↑ «و میگفتند: آیا هنگامی که بمیریم و خاکی شویم و استخوانهایی، باز برانگیخته میشویم؟» سوره واقعه، آیه ۴۷.
- ↑ «و اوست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و اورنگ (فرمانفرمایی) وی بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدام نکوکردار ترید و اگر بگویی که شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بیگمان کافران میگویند این جز جادویی آشکار نیست» سوره هود، آیه ۷.
- ↑ «و سختترین سوگندهاشان را به خداوند خوردند که خداوند کسی را که میمیرد (دیگر) برنمیانگیزد؛ چرا، به وعدهای واجب که بر عهده اوست (بر میانگیزد) امّا بیشتر مردم نمیدانند» سوره نحل، آیه ۳۸.
- ↑ «و گفتند: آیا هنگامی که استخوانهایی شویم و خاکستری با آفرینشی تازه برانگیخته میشویم؟» سوره اسراء، آیه ۴۹.
- ↑ «این کیفر آنان است برای انکاری که به آیات ما ورزیدند و گفتند: آیا هنگامی که مشتی استخوان شویم و خاکستری (باز) در آفرینشی تازه برانگیخته میشویم؟» سوره اسراء، آیه ۹۸.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳.
- ↑ «در آن (بهشت) ها زنان چشم فرو هشته اند که پیش از آن (شوی) ها، هیچ آدمی و پری به آنها دست نزده است» سوره الرحمن، آیه ۵۶.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳؛ ج ۶، ص ۴۱۵.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۸۹؛ القاموس المحیط، ج ۴، ص ۳۶۲، «عز».
- ↑ اخبار مکه، ج ۲، ص ۱۶ - ۱۷.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۹۰ - ۲۹۱.
- ↑ الاغانی، ج ۲، ص ۶۰۰ - ۶۰۱؛ الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.
- ↑ الآثار الباقیه، ص ۴۷.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۳۹۸.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۴.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۳، ۴۲۷.
- ↑ غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۲، ص ۲۲۱؛ معانی الاخبار، ص ۲۸۲.
- ↑ حیاة الحیوان، ج ۲، ص ۵۳۹.
- ↑ المستطرف، ص ۳۳۳.
- ↑ جامع البیان، ج ۵، ص ۹۷.
- ↑ «و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان میآورید و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند میپذیرید» سوره حاقه، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ «بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه بلکه میگویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم» سوره طور، آیه ۲۹ -۳۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۳۳، «سجد».
- ↑ مفردات، ص ۱۵۱، «بیت»؛ الاصنام، ج ۶۸.
- ↑ لسان العرب، ج ۱، ص ۷۱۸، «کعب».
- ↑ الاصنام، ص ۴۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۸؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۵.
- ↑ العین، ج ۳، ص ۲۲۱؛ الصحاح، ج ۵، ص ۱۸۹۵، «حرم».
- ↑ کتاب مقدس، ارمیا ۱۱: ۱۲ -۱۳؛ خروج ۲۰.
- ↑ البحرالمحیط، ج ۴، ص ۳۵۶ - ۳۵۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۴، ص ۱۱۹۸؛ المحرر الوجیز، ج ۲، ص ۱۵۲.
- ↑ «ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۹۰.
- ↑ الاصنام، ص ۲۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۴.
- ↑ العین، ج ۵، ص ۱۵۳؛ الصحاح، ج ۱، ص ۱۹۹، «قرب».
- ↑ جامع البیان، ج ۶، ص ۴۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۸۵؛ التبیان، ج ۳، ص ۴۳۳.
- ↑ العین، ج ۲، ص ۶۵ - ۶۶؛ الصحاح، ج ۲، ص ۷۳۶، «عتر».
- ↑ المحرر الوجیز، ج ۴، ص ۱۲۳؛ التسهیل، ج ۳، ص ۴۲.
- ↑ فتح الباری، ج ۹، ص ۵۱۵؛ سنن ابی داود، ج ۱، ص ۶۴۷.
- ↑ تاج العروس، ج ۷، ص ۱۸۵، «قرب».
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۲۸؛ سنن الترمذی، ج ۳، ص ۳۷؛ المصنف، ج ۴، ص ۳۴۱.
- ↑ الاغانی، ج ۱۷، ص ۲۳۵.
- ↑ الفروق اللغویه، ص ۹۳.
- ↑ «خداوند، خانه محترم کعبه را (وسیله) برپایی (امور) مردم کرده است و (نیز) ماه حرام و قربانی (بینشان) و قربانیهای دارای گردنبند را؛ چنین است تا بدانید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است میداند و خداوند به هر چیز داناست» سوره مائده، آیه ۹۷.
- ↑ «و (قربانی) شتران تنومند را برای شما از نشانههای (بندگی) خداوند قرار دادهایم، شما را در آنها خیری است پس نام خداوند را بر آنها در حالی که بر پا ایستادهاند ببرید (و آنها را نحر کنید) و چون پهلوهاشان به خاک رسید (و جان دادند) از (گوشت) آنها بخورید و به» سوره حج، آیه ۳۶.
- ↑ زبدة البیان، ص ۲۹۵.
- ↑ «ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانیهای بینشان و قربانیهای دارای گردنبند و (حرمت) زیارتکنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را میجویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید میتوانید شکار کنید و نباید دشمنی با» سوره مائده، آیه ۲.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۱۸۴ - ۱۹۰.
- ↑ الاغانی، ج ۹، ص ۶۱.
- ↑ «و برای خداوند از آنچه از کشت و چهارپایان پدید آورده است بهرهای نهادند و به پندار خویش گفتند: این از آن خداوند است و این برای بتان ما؛ اما آنچه از آن بتان آنهاست به خداوند نمیرسد و اما آنچه برای خداوند است به بتان میرسد؛ زشت است این داوری که میکنند!» سوره انعام، آیه ۱۳۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۸، ص ۵۳ - ۵۴؛ البحرالمحیط، ج ۴، ص ۶۵۵.
- ↑ «خداوند هیچ (چیز ممنوعی چون) بحیره (- شتر ماده گوش بریده چند شکم زاده) و سائبه (- ماده شتر نذر بت شده) و وصیله (- میش دوگانیک نر و مادهزاده) و حامی (- شتر نر با ده نتاج) قرار نداده است اما کافران بر خداوند دروغ میبافند و بیشتر آنان خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۱۰۳.
- ↑ الاوائل، ابوهلال، ص ۶۱ - ۶۲؛ حیاة الحیوان، ج ۲، ص ۴۹۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۶.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۴، ص ۱۲۲۰ - ۱۲۲۱.
- ↑ لسان العرب، ج ۴، ص ۴۳، «بحر»؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۹۰؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۴، ص ۱۲۲۰.
- ↑ الاصنام، ص ۸؛ المنمق، ص ۳۲۸؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۶.
- ↑ الاوائل، طبرانی، ص ۴۶.
- ↑ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۶۷؛ النهایه، ج ۱، ص ۱۰۰؛ ج ۲، ص ۴۳۱؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۴۷۸، «سیب».
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۷.
- ↑ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج ۱، ۱۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۷.
- ↑ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۶۸؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۹؛ زبدة البیان، ص ۳۴۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ المفصل، ج ۸، ص ۱۱۲ - ۱۴۳؛ مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲، ج ۳، ص ۱۰۷۸؛ ج ۴، ص ۱۶۲۳.
- ↑ البیان والتبیین، ج ۱، ص ۲۵۹ - ۲۶۳.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۶۲؛ العقد الفرید، ج ۱، ص ۸۷، ۱۸۹.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ الروض الانف، ج ۴، ص ۴۱.
- ↑ کتاب مقدس، پادشاه اول، ۴: ۳۲؛ دوم تواریخ ۹: ۵ - ۶.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۹۰.
- ↑ الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۶۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۴۱۴.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ المعارف، ص ۲۸۸؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ مجمع الامثال، ج ۱، ص ۴۵۶؛ خزانة الادب، ج ۴، ص ۳۴۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۳۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ج ۸، ص ۱۹۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۴۷؛ الطبقات، ج ۸، ص ۳۳۳.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۱۰؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۵۴۳.
- ↑ غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۱، ص ۳۲۰؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۱۷۵ - ۱۷۶، «نوأ».
- ↑ «سوگند به آسمان که باروها دارد،» سوره بروج، آیه ۱.
- ↑ «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برجها نهاد تا شمار سالها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان میکند» سوره یونس، آیه ۵.
- ↑ «و برای ماه منزلگاههایی برآورد کردیم (که در آنها سیر میکند) تا مانند شاخه کهنه خوشه خرما (به هلالوارگی) بازگردد» سوره یس، آیه ۳۹.
- ↑ «پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۲.
- ↑ رک: المفصل، ج ۸، ص ۵۱۱.
- ↑ الآثار الباقیه، ص ۴۱؛ الازمنة والامکنه، ص ۴۶۵؛ صبح الاعشی، ص ۶، ۲۲۶ - ۲۲۷.
- ↑ الاثار الباقیه، ص ۴۰.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص ۱۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۷۸.
- ↑ المنمق، ص ۲۷۲؛ انساب الاشراف، ابن سعد، ج ۱، ص ۴۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۷؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۰۴؛ المحبّر، ص ۳۶۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۳۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۲۷۸.
- ↑ التنبیه والاشراف، ص ۱۷۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۳؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۲؛ الآثار الباقیه، ص ۴۱ - ۴۲.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۲۷۱.
- ↑ العین، ج ۸، ص ۳۸؛ لسان العرب، ج ۵، ص ۲۷۱، «وبر».
- ↑ لسان العرب، ج ۵، ص ۱۶۲، «مدر».
- ↑ الصحاح، ج ۱، ص ۱۷۸، «عرب».
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۳۱۳ - ۳۲۰.
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:» سوره تکویر، آیه ۸.
- ↑ نک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۸؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۵۳.
- ↑ الرسائل، ص ۴۷۷، ۵۲۲؛ ر. ک: المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱ - ۲۹۹.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱.
- ↑ «و در راه رفتنت میانهرو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۹.
- ↑ «ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن میگویید؛ مبادا کردارهایتان بیآنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۵۹.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۰ - ۴۳۱؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۰۹ - ۳۱۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «جاهلیت»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ تفسیر عیاشی، ص۱۱۵و۱۱۶؛ تفسیر البرهان، ص۲۰۱؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ص۳۵۳.
- ↑ «سپس از همانجا که مردم رهسپار میشوند رهسپار شوید و از خداوند آمرزش بخواهید، به راستی خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۹۹.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ «پس چون آیینهای ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر» سوره بقره، آیه ۲۰۰.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ عسکری، سید مرتضی، القرآن کریم و روایات المدرسین، ص۳۶۰.
- ↑ «و كنيزان خود را كه خواستار پاكدامنى هستند براى به دست آوردن كالاى ناپايدار زندگانى اين جهان به زنا وانداريد و اگر كسى آنان را وادار كند (بداند كه) پس از واداشتنشان خداوند آمرزندهاى بخشاينده است»، سوره نور، آیه۳۳.
- ↑ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ص۳۶۸.
- ↑ تفسیر القمی، ص۱۰۲؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ص۲۳۰.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ص۳۳۸.
- ↑ ر. ک: عبداللهی و کرمی نیا، مقاله «برخورد قرآن و سنت با جاهلیت عصر نزول»، ص۱۴ ـ ۲۰.
- ↑ جامع البیان، مج۵، ج۸، ص۲۰۱ـ۲۰۲؛ مجمعالبیان، ج۴، ص۶۳۳.
- ↑ و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟؛ سوره اعراف، آیه:۲۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۶۳۳؛ المیزان، ج۸، ص۷۲.
- ↑ و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟؛ سوره اعراف، آیه: ۲۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۶۳۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۵، ص۴۵ـ۴۶؛ المیزان، ج۹، ص۲۷۲.
- ↑ بیگمان واپس افکندن (ماههای حرام) افزایشی در کفر است؛ با آن، کافران به گمراهی کشیده میشوند، یک سال آن (ماه) را حلال و یک سال دیگر حرام میشمارند تا با شمار ماههایی که خداوند حرام کرده است هماهنگی کنند از این رو آنچه را خداوند حرام کرده است حلال میگردانند؛ زشتی کارهایشان برای آنان آرایش داده شده است و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند؛ سوره توبه، آیه: ۳۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۴۵؛ تفسیر قرطبی، ج۸، ص۸۸.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۶۸۵؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۳۸۹ ـ۳۹۰.
- ↑ خداوند هیچ (چیز ممنوعی چون) بحیره (- شتر ماده گوش بریده چند شکم زاده) و سائبه (- ماده شتر نذر بت شده) و وصیله (- میش دوگانیک نر و مادهزاده) و حامی (- شتر نر با ده نتاج) قرار نداده است اما کافران بر خداوند دروغ میبافند و بیشتر آنان خرد نمیورزند؛ سوره مائده، آیه: ۱۰۳.
- ↑ و برای خداوند از آنچه از کشت و چهارپایان پدید آورده است بهرهای نهادند و به پندار خویش گفتند: این از آن خداوند است و این برای بتان ما؛ اما آنچه از آن بتان آنهاست به خداوند نمیرسد و اما آنچه برای خداوند است به بتان میرسد؛ زشت است این داوری که میکنند!؛ سوره انعام، آیه: ۱۳۶.
- ↑ و به پندار خویش گفتند که: این چارپایان و این کشتزار حرام است جز آن کس که ما بخواهیم آن را نباید بخورد و چارپایانی است که (سوار شدن بر) پشت آنها حرام است و چارپایانی است که نام خداوند را (در ذبح) بر آنها نمیبرند؛ - (همه) برای دروغ بافتن بر اوست - به زودی (خداوند) برای دروغی که میبافتند کیفرشان میدهد؛ سوره انعام، آیه:۱۳۸.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۳۶۱.
- ↑ روح المعانی، مج۵، ج۸، ص۵۱.
- ↑ و گفتند: آنچه در شکم این چارپایان است ویژه مردان ماست و بر زنان ما حرام است و اگر مرده (به دنیا آمده) باشد همه در آن شریکند؛ به زودی (خداوند) کیفر (این) وصف آنان را میدهد که او فرزانهای داناست؛ سوره انعام، آیه:۱۳۹.
- ↑ هشت نر و ماده: از گوسفند دو (تا) و از بز دو (تا، بیافرید)؛ بگو آیا دو نر را حرام کرده است یا دو ماده را؟ یا آنچه را زهدانهای آن دو ماده در بر دارد؟ (بگو) مرا از روی دانش آگاه سازید اگر راستگویید؟ و از شتر دو (تا) و از گاو دو (تا)؛ بگو آیا آن دو نر را حرام کرده است یا آن دو ماده را یا آنچه را که زهدانهای آن دو ماده دربردارد؟ آیا هنگامی که خداوند این (امر) را به شما سفارش میکرد حضور داشتید؟ پس ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ میبندد تا با نادانی مردم را گمراه گرداند کیست؟ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نخواهد کرد؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۳- ۱۴۴.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۷۱؛ مجمعالبیان، ج۴، ص۵۷۴.
- ↑ و به پندار خویش گفتند که: این چارپایان و این کشتزار حرام است جز آن کس که ما بخواهیم آن را نباید بخورد و چارپایانی است که (سوار شدن بر) پشت آنها حرام است و چارپایانی است که نام خداوند را (در ذبح) بر آنها نمیبرند؛ - (همه) برای دروغ بافتن بر اوست - به زودی (خداوند) برای دروغی که میبافتند کیفرشان میدهد؛ سوره انعام، آیه:۱۳۸.
- ↑ جامع البیان، مج۵، ج۸، ص۶۲ـ۶۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۵۷۴؛ روح المعانی، مج۵، ج۸، ص۵۲.
- ↑ برجی، یعقوب علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۴۰۹ - ۴۱۹.
- ↑ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص۲۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص۱۳۹.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «و آفرینش خود را به فراموشی سپرد» سوره یس، آیه ۷۸.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج ۲، ص۱۹۸.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (معرفتشناسی در قرآن)، ص ۲۴۸.
- ↑ «میگویند: پاکا که تویی، تو سرور مایی نه آنان بلکه (آنان) پریان را میپرستیدند، بیشترشان به آنان گرویده بودند» سوره سبأ، آیه ۴۱.
- ↑ کلبی، تاریخ پرستش عرب پیش از اسلام، ص۳-۴.
- ↑ کلبی، تاریخ پرستش عرب پیش از اسلام، ص۳-۴.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۳۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج ۷، ص۳۶۱.
- ↑ ر. ک: سوره انعام، آیه ۱۳۷ و ۱۴۰.
- ↑ حسینی آلوسی، روح المعانی، ج ۳، ص۴۲.
- ↑ سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج ۳، ص۱۲۱۸.
- ↑ سوره تکاث، آیه ۱-۲.
- ↑ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳۰، ص۱۸۳.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «به راستی آنان که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند بازداشتند و با پیامبر پس از آنکه رهنمود برای آنان روشن شد ناسازگاری کردند» سوره محمد، آیه ۳۲.
- ↑ «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامینهیم و وی را به دوزخ میافکنیم و این بد پایانهای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
- ↑ حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ج۱۲، ص۱۳۱.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «پس آیا در این گفتار نیندیشیدهاند یا آنچه به نیاکانشان نرسیده بود به آنان رسیده است؟ یا آنکه پیامبر خود را نشناختهاند از این روی او را منکرند؟» سوره مؤمنون، آیه ۶۸ ـ ۶۹
- ↑ «نعمت خداوند را میشناسند سپس آن را انکار میکنند و بیشتر آنان ناسپاسند» سوره نحل، آیه ۸۳.
- ↑ «کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) دادهایم او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۴، ص۶۲۵.
- ↑ موسوی خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۱۳.
- ↑ سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۶۳۰.
- ↑ «بلکه این ستمگران آیات خداوند را انکار میکنند» سوره انعام، آیه ۳۳.
- ↑ «و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «آری، (آن روز) آدمی بر خویشتن گواهی بیناست هر چند بهانههایش را پیش آورد» سوره قیامه، آیه ۱۴ ـ ۱۵
- ↑ «آیا با شهوت به جای زنان به مردان رو میآورید؟ بلکه شما قومی هستید که نادانی میورزید» سوره نمل، آیه ۵۵.
- ↑ «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: خاندان لوط را از شهر خود بیرون کنید زیرا آنان مردمی هستند که خود را پاک مینمایانند» سوره نمل، آیه ۵۶.
- ↑ سوره احقاف، آیه ۲۱ ـ ۲۳.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۳۸.
- ↑ «پس چرا هرگاه پیامبری، پیامی نادلخواه شما نزدتان آورد سرکشی ورزیدید، گروهی را دروغگو شمردید و گروهی» سوره بقره، آیه ۸۷.
- ↑ سوره قیامت، آیه ۵-۶.
- ↑ سوره روم، آیه ۱۰.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۲.
- ↑ سوره بقره، آیه ۷۵.
- ↑ «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
- ↑ «کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) دادهایم او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند؛ و به راستی دستهای از آنان حق را دانسته پنهان میدارند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
- ↑ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ سوره آل عمران، آیه۷۱.
- ↑ قرشی بنابی، قاموس قرآن، ج۶، ص۹۰.
- ↑ «خداوند و لعنتکنندگان، کسانی را لعنت میکنند که برهانها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان میدارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.
- ↑ «آیا امید دارید که (آن یهودیان) به (خاطر دعوت) شما ایمان بیاورند با آنکه دستهای از آنان سخن خداوند را میشنیدند و آن را پس از آنکه در مییافتند آگاهانه دگرگون میکردند؟» سوره بقره، آیه ۷۵.
- ↑ «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل میآمیزید و حقپوشی میکنید با آنکه خود میدانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
- ↑ «آیا نمیدانند که خداوند از آنچه پنهان و آنچه آشکار میدارند آگاه است؟» سوره بقره، آیه ۷۷.
- ↑ «همچنان که (عذاب را) بر بخشکنندگان فرو فرستادیم آنان که قرآن را چند پاره کردند» سوره حجر، آیه ۹۰ ـ ۹۱
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۹، ص۱۱۴؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۳، ص۲۱۶.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ جوادی، تسنیم، ج۳، ص۲۸۰.
- ↑ موسوی خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۱۳.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ سوره بقره، آبه ۳۴.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۱.
- ↑ «اما من شما را قومی میبینم که نادانی میورزید» سوره هود، آیه ۲۹.
- ↑ «خیرخواهی من به شما سودی نخواهد رساند؛ او پروردگار شماست و شما به سوی او بازگردانده میشوید» سوره هود، آیه ۳۴.
- ↑ «ما تو را جز بشری مانند خویش نمیدانیم و جز این نمیبینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کردهاند و در شما برتری نسبت به خویش نمیبینیم بلکه شما را دروغگو میپنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.
- ↑ «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بتهایی که داشتند رو آورده بودند، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ «گفتند: آیا نزد ما آمدهای تا ما را از خدایانمان باز داری؟ اگر از راستگویانی آنچه به ما وعده میدهی بر سر ما بیاور! گفت: این را تنها خداوند میداند و من آنچه را که بدان فرستاده شدهام به شما میرسانم اما شما را قومی نادان میبینم» سوره احقاف، آیه ۲۲ ـ ۲۳
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «چون منافقان نزد تو میآیند، میگویند: گواهی میدهیم که بیگمان تو فرستاده خدایی و خداوند میداند که تو به راستی فرستاده اویی و خداوند گواهی میدهد که منافقان، سخت دروغگویند» سوره منافقون، آیه ۱.
- ↑ «آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
- ↑ «بیگمان منافقان، با خداوند نیرنگ میبازند و او نیز با آنان تدبیر میکند.» سوره نساء، آیه ۱۴۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۱۷.
- ↑ «آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمییابند» سوره بقره، آیه ۱۲.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ «بیگمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند» سوره بقره، آیه ۶.
- ↑ «بیگمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند» سوره بقره، آیه ۶.
- ↑ «آیا امید دارید که (آن یهودیان) به (خاطر دعوت) شما ایمان بیاورند با آنکه دستهای از آنان سخن خداوند را میشنیدند و آن را پس از آنکه در مییافتند آگاهانه دگرگون میکردند؟» سوره بقره، آیه ۷۵.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۱۵۶؛ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۲۸۷ و ۴۸۸.
- ↑ «(پذیرش) توبه بر خداوند تنها برای آنان است که از نادانی کار زشتی انجام میدهند سپس زود توبه میکنند» سوره نساء، آیه ۱۷.
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ ر. ک: مرتضوی، سید محمد، صفوی، سید زین العابدین، نقیزاده، حسن، مقاله «جاهلیت عالمانه و شاخصههای آن در قرآن کریم».
- ↑ «و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
- ↑ «آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را میجویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه ۵۰.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند» سوره فتح، آیه ۲۶.
- ↑ میرحسینی و فلاح، شیوههای مبارزه پیامبر با فرهنگ جاهلی، ص ۱۸.