غیبت امام مهدی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل غیبت امام مهدی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مفهوم‌شناسی غیبت

غیبت به معنای ناپدید شدن و پنهان شدن از دیدگان است. همچنین درباره کسی به کار می‏‌رود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن، از دیدگان رفته و دیگر دیده نمی‌‏شود[۱]. ابن فارس در مورد غیبت می‌گوید: غیب کلمه‌ای است که بر مستور بودن و مخفی بودن چیزی از چشم‌ها دلالت دارد که کسی جز خدا از آن خبر ندارد[۲].

غیبت در اصطلاح مهدویت، به معنای پنهان‌‏زیستی حضرت مهدی(ع)‏ است. باید توجه داشت از آنجایی که معنای غیبت "پوشیده بودن از دیدگان" است، نه حاضر نبودن؛ امام مهدی(ع) تنها از چشمان مردمان غایب است و این انسان‌ها هستند که او را نمی‌بینند و یا می‌بینند، اما او را نمی‌شناسند[۳].

چگونگی غیبت

دربارۀ چگونگی غیبت حضرت مهدی(ع) سه دیدگاه وجود دارد:

  1. پنهان بودن جسم (ناپیدایی): پنهان بودن جسم در دوران غیبت به دو گونه قابل تفسیر است:
    1. جسمی نامرئی دارد؛ مانند فرشتگان، ارواح و جنّ، یعنی با وجود اینکه در میان جوامع بشری حضور دارد قابل دیدن نیست.
    2. جسمی مرئی دارد؛ امّا به قدرت الهی می‌‌تواند در چشمان مردم تصرّف نماید و ناپیدا باشد. این کار از اولیای الهی که از سوی خدا دارای قدرت در جهان آفرینش هستند، بعید نیست. از قرآن کریم نیز می‏توان امکان استتار و اختفای انسان از چشم‌ها را ـ به صورت کوتاه ‏مدت یا دراز مدت ـ دریافت کرد[۴]. به‌نظر می‌‌رسد حالت اول، غیرقابل پذیرش است؛ زیرا دلیلی وجود ندارد که حضرت دارای جسم نامرئی باشد؛ اما برای حالت دوم قرائن زیادی وجود دارد، چنانکه امام علی(ع) در این ‏باره فرمود: «تا آن‏گاه که از فرزندان من از دیدگان مردمان پنهان شود... پس به پروردگار علی سوگند! حجّت حق، بر زمین استوار است، در جاده‏‌ها حرکت می‌‏کند، در خانه‌‏ها و قصرها وارد می‌‏شود و در شرق و غرب زمین به گردش می‌‏پردازد، سخن مردم را می‌‏شنود و بر مردم سلام می‌‏کند، می‏‌بیند و دیده نمی‌‏شود، تا زمان ظهور وعده الهی و ندای آسمانی. هان! آن ‏روز، روز شادی فرزندان علی و پیروان او است»[۵]. همینطور وقتی درباره امام مهدی(ع) از امام رضا(ع) پرسیدند، فرمود: «جسمش دیده نمی‌‏شود»[۶].[۷]
  2. پنهان بودن عنوان (ناشناسی): امام صادق(ع) به سدیر صیرفی فرمود: «...به درستی که یوسف به پادشاهی مصر رسید و فاصله میان او و پدرش به اندازه هیجده روز مسافرت بود و یوسف می‌توانست پدرش را از موقعیت خود آگاه کند. زمانی که یعقوب و فرزندانش از یوسف با خبر شدند، مسیر کنعان تا مصر را در نه روز از بیابان‌ها پیمودند. (اما این مردم با اینکه داستان حضرت یوسف را می‌دانند و بدان ایمان هم دارند) چگونه غیب حضرت مهدی(ع) را انکار می‌کنند و قبول ندارند که خداوند می‌تواند ولی خود را از میان مردم غایب نماید، به گونه‌ای که حجت او در بازارهایشان رفت و آمد می‌کند و بر فرش‌های آنان پای می‌نهد ولی کسی او را نمی‌شناسد و فقط زمانی او را خواهند شناخت که خداوند اجازه معرفی خویش و ظهور به او بدهد؛ آن گونه که پس از مدت‌ها به یوسف اجازه داد که خود را به برادرانش معرفی کند و پیش از آنکه یوسف خود را معرفی کند، برادرانش او را می‌دیدند ولی نمی‌شناختند»[۸].[۹]
  3. ناپیدایی و ناشناسی حضرت بنا به صلاح دید ایشان: حضرت مهدی(ع) در مواردی که صلاح بداند از دیدگان مردم پنهان است ـ البته با تصرّفی که به قدرت الهی در دیدگان افراد می‏‌نماید. نه نامرئی کردن جسم خویش ـ و در مواردی که آن حضرت مصلحت بداند، به صورت آشکار در جامعه حرکت می‌‏کند و مردم او را می‏‌بینند؛ ولی نمی‌‏شناسند[۱۰].[۱۱] با اینکه برای اثبات دو دیدگاه اول دلایل روایی فراوانی وجود دارد، امّا از مجموع روایات می‏‌توان به دیدگاه سوم رسید.

توجه به این نکته ضروری است که در هیچ یک از دیدگاه‌های فوق، غیبت امام عصر(ع) به معنی قطع شدن کامل ارتباط و نزول فیوضات الهی به دست آن جناب نیست، بلکه در هر دو حالت ناپیدایی یا ناشناسی، بنابر فرمایش خود آن حضرت، لطف ایشان جاری است. توصیف وجود مبارک امام عصر(ع) به وصف غائب، با نگاه به محرومیت جامعه از درک کردن وجود مبارک اوست. پس باید گفت، مردم از محضر ایشان غائب‌اند، نه آن حضرت؛ زیرا او ولی حق و شاهد بر خلق است و هرگز از خود و غیر خود غائب نبوده و نیست[۱۲].[۱۳]

طولانی بودن غیبت

در بعضی از روایات پس از تصریح به اصل غیبت، به طولانی بودن آن نیز تأکید شده است. امام جواد(ع) در پاسخ به دلیل نام‏گذاری حضرت مهدی(ع)‏ به "منتظر"، فرمود: «همانا برای او غیبتی است که روزهای آن، فراوان و مدت آن، طولانی خواهد شد، پس افرادی که دارای اخلاص باشند، منتظر ظهور او خواهند بود»[۱۴]. در نامه مبارک حضرت ولی عصر(ع) به شیخ مفید نیز علت غیبت و طولانی شدن آن چنین آمده است: «باید بدانند که جز برخی رفتارهای ناشایسته آنان که ناخوشایند ماست و ما آن عملکرد را زیبنده شیعیان نمی‌دانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمی‌دارد»[۱۵]. از آنجایی که طبق گفته روایات، حقیقت اعمال شیعیان به امام راستین عصرشان ارائه می‌شود، آلودگی به گناه، توفیق دیدار امام معصوم را از انسان‌ها سلب و سعادت دیدار ایشان را به تاخیر می‌‌اندازد. در همان نامه آمده است که: «اگر پیروان و شیعیان ما ـ که خدا آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی‌شان دارد ـ به راستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یک‌صدا بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمی‌افتاد»[۱۶].[۱۷]

پیشینه غیبت وزمینه سازی‌های ائمه اطهار(ع)

توجّه به پیشینه غیبت و اطلاع از وقوع آن برای برخی از پیامبران گذشته، باعث می‌شود نگاه روشنی نسبت به مسئله غیبت امام مهدی(ع) پیدا کنیم. اولین اشارات به این مسئله در سخنان معصومین(ع) به خوبی پیداست. در روایاتی که از نبی اکرم(ص) نقل شده، حضرت ضمن بیان خصوصیات امام مهدی(ع) به مسأله غیبت ایشان نیز اشاره کرده است: «مهدی از فرزندان من است نام او نام من و کنیه او کنیه من است و شبیه‌ترین مردم به من از حیث آفرینش و خلق و خوی است. او غیبت و دوران حیرتی دارد که مردمان در آن به گمراهی می‌افتند، سپس همانند ستاره درخشان می‌آید و زمین را از عدل و داد پر می‌کند، همان‌طور که از ظلم و جور پر شده باشد»[۱۸].[۱۹]

از طرفی دیگر ائمه اطهار(ع) به این نکته توجه داشتند که با وجود همه اطلاع رسانی‌ها، غیبت امام و عدم دسترسی به محضر ایشان، برای مردمی که در طول امامت ائمه هدی(ع)، به دیدن امام و رجوع به محضر آنان عادت کرده‌اند، بسیار سخت و غریب خواهد بود؛ به همین جهت بود که از زمان امام جواد(ع) به تدریج مردم از دیدن امام کمتر بهره‌مند می‌شدند و در زمان امامت حضرت امام هادی و امام عسکری ((ع)) این امر شدت یافت؛ به گونه‌ای که امام در مواردی از پشت پرده با مردم صحبت می‌کردند تا آنان به ندیدن امام عادت کنند[۲۰]. البته علّت اصلی کمرنگ شدن ارتباط، سخت‌گیری و ایجاد محدودیّت حکومت ستمگر عباسی بود، چراکه این دو امام در سامرا در یک منطقه نظامی تحت نظر بودند. از این رو مردم به دشواری می‌توانستند آنان را ببینند و از ترس حکومت مجبور بودند با ترفندهای مختلف و پنهانی خدمت حضرت برسند، ولی ائمه از این محدودیّت برای آمادگی مردم برای دوران غیبت استفاده کردند[۲۱]. از سوی دیگر نیز امام حسن عسکری(ع)، در سن ۲۷ سالگی رحلت کرد و تنها فرزند او که پنج سال از عمرش می‌گذشت از جانب خدای متعال به امامت منصوب گردید. اما به دلایلی امام دوازدهم(ع) از همان زمان از دیدگان پنهان شد و دوران غیبتش آغاز گردید. لذا غیبت صغری که در سال ۲۶۰ هجری قمری آغاز شد و پس از ۶۹ سال در سال ۳۲۹ هجری قمری با درگذشت چهارمین و آخرین نائب خاص امام(ع) پایان یافت، علاوه بر موارد گذشته، مقدمه و آغازی برای درک غیبت طولانی بود، تا شرایط‍‌ پذیرش موقعیت جدید برای مردمان فراهم گردد و شیعیان آمادگی درک دورانی را داشته باشند که در آن از حضور امام معصوم به‌طور مستقیم بی‌بهره‌اند[۲۲].

انواع غیبت

غیبت امام زمان(ع) در دو مرحله به اجرا درآمد:

  1. غیبت کوتاه مدّت (صغرا): این نوع از غیبت زمینه‌ای بود تا شیعیان برای غیبت کبری آماده گردند و در این دوره، امام(ع) از طریق چهار نماینده با مردم در ارتباط بود و به نیازهای علمی و معنوی آنان پاسخ می‌گفت.
  2. غیبت بلند مدّت (کبرا): در این دوران عالمان دینی با داشتن شرایطی که امام آنها را بیان فرموده به صورت عام (نه با معرفی خاص) به عنوان نایب امام زمان(ع) عهده‌دار امور شیعیان هستند[۲۳].

فلسفه و علل غیبت

پیش از آنکه به برخی حکمت‏‌ها و علت‏‌های ظاهری غیبت حضرت اشاره شود، لازم به یادآوری است که در روایات اشاره شده، پنهان‌‏زیستی آخرین ذخیره الهی، به طور قطع از اسرار خداوند است. حقیقت سرّ بودن این امر را رسول گرامی اسلام(ص) چنین بیان فرموده است: «ای جابر! همانا این امر، امری است از امر خداوند سبحانه و تعالی و سرّی است از سرّ خدا که بر بندگان او پوشیده است؛ پس برحذر باش که دچار تردید نشوی. همانا شک درباره خدا کفر است»[۲۴]. بی‌‏گمان این حکمت، اساسی‌‏ترین دلیل بر این رخداد بزرگ است؛ امّا از آنجا که پرسش پیرامون علل غیبت همواره دغدغه برخی شیعیان بوده است، در سخنان پیشوایان معصوم(ع) به برخی حکمت‏‌های ظاهری غیبت آن حضرت نیز اشاره شده است؛ از این رو بدان‏‌ها نیز اشاره‏‌ای گذرا می‏‌کنیم:

  1. حفظ جان امام: از طرفی باتوجه به اتفاقاتی که برای پیامبران و ائمه(ع) اتفاق افتاده بود مبنی بر برخورد حکومت‌های ستمگر با ایشان و در مواردی به شهادت رساندن معصومین و از طرفی دیگر باتوجه به وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه از وعده ظهور حضرت مهدی(ع) به عنوان منجی و مصلح که خلفای معاصر حضرت به شدت امام عسکری(ع) را تحت نظر داشتند، تا وقتی فرزند ایشان به دنیا می‌آید، او را در همان ابتدای زندگی به شهادت برسانند؛ بنابراین بسیار طبیعی است که خداوند آخرین حجت خود را در پرده غیبت قرار دهد تا جان او حفظ شود و در موعد مقرر و زمانی که مردم آمادگی ظهور داشتند ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد نماید.
  2. اجرای سنّت انبیاء: از آنجایی که وظیفه انبیای الهی، هدایت مردم به‌وسیله ابلاغ دین الهی است و از طرفی دشمنان خدا از گذشته‌های دور برای نابودی دین حقّ از هیچ عملی حتّی کشتن پیامبران روی گردان نبوده‌اند، لذا انبیاء به امر الهی در مواردی از حالت غیبت استفاده می‌کردند. امامت امام مهدی(ع) نیز در راستای رسالت پیام آوران الهی است و طبیعی است که خداوند در جهت انجام هرچه بهتر رسالت حضرت مهدی(ع)، برای ایشان نیز چنین راهکاری (به علت مشابهت) در نظر بگیرد[۲۵]. چنین غیبت‌هایی درباره حضرت صالح، موسی، یونس، یوسف و برخی دیگر از پیامبران ذکر شده است. بنابراین مسأله غیبت به مانند سنتی تلقی شده که درباره امت امام مهدی(ع) نیز مصداق پیدا می‌کند.
  3. آزادی از بیعت با ظالمان: در توقیعی (نامه) از امام زمان(ع) آمده است: «هیچ‌ کدام از پدران من نبوده، مگر اینکه بیعت طاغوت زمانشان به عهده آنها بوده است (به جهت اینکه ایشان به تقیه مأمور بوده‌اند)، ولی من وقتی قیام کنم، بیعت هیچ یک از طواغیت به عهده‌ام نیست»[۲۶]. لذا امام عصر(ع) که برنامه گسترش عدالت در سراسر جهان را دارد، از هر گونه بیعتی از حاکمان ظالم آزاد است[۲۷].
  4. تأدیب مردم: کوتاهی و ناسپاسی مردم نسبت به نعمت الهی و کفران آن در مواردی باعث محروم شدن از آن می‌شود. نعمت ولایت و امامت امام نیز نعمت بی بدیلی است که قدرنشناسی نسبت به آن موجب خسران بشریت می‌‌شود. از امام باقر(ع) روایت شده است: «وقتی خداوند همراهی و همنشینی ما را برای قومی خوش ندارد ما را از میان آنها برگیرد».[۲۸] همچنین فرمود: «هرگاه خداوند بر مردم غضب نماید، امام معصوم را از میان آنان غایب گرداند»[۲۹]. باید توجه داشت برای تحقق انقلاب همه‌جانبه در سطح جهان، علاوه بر وجود رهبری شایسته، آمادگی عمومی نیز لازم است، لذا به‌دلیل عدم وجود این آمادگی در جامعه توفیق حضور امام از مردم سلب شد[۳۰].[۳۱]
  5. امتحان و غربال انسان‌ها: یکی از سنّت‌های الهی، امتحان و آزمایش مردم در فراز و نشیب زندگی است تا مقدار پایداری و استواری آنها در مسیر صحیح زندگی انسانی روشن شود و افراد شایسته به پاداش نیک نایل آیند. غیبت امام زمان(ع) یکی از آزمون‌های دشوار است تا دین داران شناخته شده و به آنچه سزاوار آنند برسند[۳۲].[۳۳]

افزون بر آنچه گفته شد، مواردی همچون: تربیت انسان‏‌های مناسب برای قیام و حکومت جهانی و ایجاد اشتیاق جهانی برای حکومت جهانی حضرت مهدی(ع)‏ را نیز می‌‌توان برشمرد.

شبهات غیبت

اکنون که علل غیبت تبیین شد می‌‌توان به شبهاتی در این موضوع پرداخت که مخالفان شیعه، از آغاز غیبت تاکنون، درباره غیبت ساخته و پرداخته‌اند[۳۴] و در مقابل، دانشمندان شیعه کوشیده‌اند به آنها پاسخ دهند. برخی از مهم‌ترین شبهه‌ها عبارت‌اند از:

  1. شیعیان معتقدند امام معصوم، نقشی بسیار حیاتی در هدایت جامعه اسلامی و مسلمانان دارد. حال، چگونه ممکن است چنین کسی غایب شود؟[۳۵] برای یافتن پاسخ این مسئله، باید به عقیده شیعه درباره جایگاه امام معصوم در جهان بنگریم. شیعیان معتقدند امامت مراتبی دارد و حکومت، قضاوت و بیان معارف و تعالیم الهی، تنها از مراتب ظاهری امامت است. امامت دارای مرتبه‌ای باطنی نیز هست. امام(ع) بر اساس ولایت باطنی است که سبب بقای جهان و نزول برکات الهی می‌شود و هدایت معنوی و باطنی مؤمنین را برعهده می‌گیرد[۳۶]؛ همچنین در روایات آمده است اگر زمین از حجت خدا خالی باشد، ساکنانش را فرو می‌برد[۳۷]؛ پس امام(ع) هنگام غیبت نیز زنده است و زندگی می‌کند؛ اما وجود او همچون خورشید در پس ابر پنهان است. هر چند دیده نمی‌شود، اهل جهان را نور و گرما می‌بخشد[۳۸].
  2. اگر علت غیبت، خطری است که جان امام(ع) را تهدید می‌کند، چرا امامان معصوم(ع) دیگر غیبت نکردند؟ باید دانست امام زمان(ع) مأمور است که دادگری و یکتاپرستی را در زمین استقرار بخشد. چنین نیست که او همانند پدرانش از روی تقیه با ستمگران بیعت کند. ظهور آن حضرت، پیش از آماده شدن شرایط، موجب می‌شود که نتواند به وظایف خویش عمل کند و به اهداف الهی دست یابد. امامان پیشین چنین وظایفی برعهده نداشته‌اند[۳۹].[۴۰]

راه‌های ارتباط مردم با امام عصر(ع) در زمان غیبت ایشان

  1. نایب خاص: با رحلت امام عسکری(ع) در سال ۲۶۰ هجری قمری و آغاز امامت امام مهدی(ع) و شروع غیبت ایشان، چهار نفر از بزرگان شیعه یکی پس از دیگری به عنوان نایبان خاص امام زمان(ع) معرفی شدند و به مدت ۷۰ سال رابط بین امام و مردم بودند. به‌کارگیری این شیوه که در ادامه برقراری نهاد وکالت مورد توجّه واقع می‌شود، این امکان را فراهم می‌آورد تا شیعیان بتوانند با مرجعیّت نایب امام زمان(ع) أنس بگیرند و او را تنها مرجع مستقیم خود در حل مسائل و معارف دانسته و بتوانند با اعتماد به او دوران عدم حضور ظاهری امام را پشت سر بگذارند.
  2. نایب عام: از زمان امام باقر و امام صادق ((ع)) و به دنبال گسترده شدن مملکت اسلامی، وجود نهاد وکالت امری اجتناب ناپذیر بود، زیرا مردم از طرفی به راهنمایی امام در مسائل دینی و امور مالی نیازمند بودند و از طرف دیگر برای عموم آنان حضور در مدینه و مراجعه مستقیم به امام مقدور نبود. با تأسیس این نهاد و وجود وکیلان امام در مناطق مختلف، امکان ارتباط مردم با پیشوایان بزرگوار فراهم شد. ائمه(ع) با این شیوه رفتاری خود به مردم یاد می‌دادند که برای حلّ مسائل خود می‌تواند به وکلا اعتماد کرده و نزد آنان بروند. در این باره امام عسکری(ع) فرمود: «مردم باید از فقیهانی که پرهیزگارند و به دین خود پایبند هستند و از هوای نفس خود پیروی نمی‌کنند و اوامر الهی را اطاعت می‌کنند، فرمانبری کنند»[۴۱]. به فقها و علمایی که مردم در زمان غیبت به آنها رجوع می‌نمایند و احکام الهی و روایات را از آنان می‌آموزند، نواب عام گفته می‌شود[۴۲].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

منبع‌شناسی جامع غیبت امام مهدی

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. عسکری، ابو هلال، الفروق اللغویة، ص ۶۳.
  2. اصل صحیح یدل علی تستّر الشیء عن العیون ثم یقاس. من ذلک الغیب ما غاب مما لایعمله الا الله؛ رازی، احمد بن فارس، مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۴۰۳.
  3. ر.ک. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص ۱۹۸.
  4. سوره یس، آیه ۹؛ سوره اسراء، آیه ۴۵.
  5. «حَتَّی إِذَا غَابَ الْمُتَغَیِّبُ مِنْ وُلْدِی عَنْ عُیُونِ النَّاسِ... فَوَ رَبِّ عَلِیٍّ إِنَّ حُجَّتَهَا عَلَیْهَا قَائِمَةٌ مَاشِیَةٌ فِی طُرُقِهَا دَاخِلَةٌ فِی دُورِهَا وَ قُصُورِهَا جَوَّالَةٌ فِی شَرْقِ هَذِهِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا تَسْمَعُ الْکَلَامَ وَ تُسَلِّمَ عَلَی الْجَمَاعَةِ تَرَی وَ لَا تُرَی إِلَی الْوَقْتِ وَ الْوَعْدِ وَ نِدَاءِ الْمُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ أَلَا ذَلِکَ یَوْمٌ فِیهِ سُرُورُ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ»؛ نعمانی، محمد بن جعفر، الغیبة، ص ۱۴۴.
  6. «عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع)یَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ لَا یُرَی جِسْمُهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۳۳.
  7. ر.ک. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۱۴ ـ ۳۲۳.
  8. «عن سدیر، قال: سمعت ابا عبد الله(ع) یقول:... فما تنکر هذه الامه ان یکون الله - عز و جل - یفعل بحجته ما فعل بیوسف(ع): ان یکون یسیر فی اسواقهم، و یطا بسطهم، و هم لا یعرفونه حتی یاذن الله ـ عز و جل ـ ان یعرفهم بنفسه کما اذن لیوسف(ع) حتی قال لهم: (هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون قالوا ا انک لانت یوسف قال انا یوسف.)»؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ص ۳۴۱.
  9. ر.ک.حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۴۳۶.
  10. طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة، ص ۳۶۲؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۲۰.
  11. ر.ک. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۱۴ ـ ۳۲۳.
  12. جوادی آملی،عبدالله، امام مهدی موجود موعود، ص۱۳۶.
  13. ر.ک. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۹۸.
  14. «إِنَ‏ لَهُ‏ غَیْبَةً یَکْثُرُ أَیَّامُهَا وَ یَطُولُ‏ أَمَدُهَا فَیَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ‏ الْمُخْلِصُونَ‏»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۷۸.
  15. «فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۶.
  16. «فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ»؛ احتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۹۹.
  17. ر.ک. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۵۰۰.
  18. «الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً تَکُونُ لَهُ غَیْبَةٌ وَ حَیْرَةٌ حَتَّی تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْیَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُقْبِلُ کَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَیَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۸۷.
  19. ر.ک. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج ۲، ص ۱۷۹-۱۸۸.
  20. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ص ۲۳۱.
  21. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، ص ۲۶۲؛ صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۲۲۲.
  22. ر.ک. سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۴۷-۵۵.
  23. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۵۲.
  24. «یَا جَابِرُ إِنَ‏ هَذَا أَمْرٌ مِنْ‏ أَمْرِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ سِرٌّ مِنْ‏ سِرِّ اللَّهِ‏ عِلْمُهُ‏ مَطْوِیٌ‏ عَنْ‏ عِبَادِ اللَّهِ‏ إِیَّاکَ‏ وَ الشَّکَ‏ فِیهِ‏ فَإِنَ‏ الشَّکَ‏ فِی‏ أَمْرِ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ کُفْرٌ‏‏»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۲۸۷.
  25. «برای قائم ما غیبتی است که مدّت آن به‌طول می‌انجامد». گفتم: ای فرزند رسول خدا! آن برای چیست؟ «فرمود: زیرا خدای تعالی می‌خواهد در او سنّتهای پیامبران(ع) را در غیبت‌هایشان جاری کند»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۸۰، ح ۶.
  26. «إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵۲، ص۹۲.
  27. ر.ک. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص:۲۰۳.
  28. «إِنَّ اَللَّهَ إِذَا کَرِهَ لَنَا جِوَارَ قَوْمٍ نَزَعَنَا مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِم»؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۴.
  29. «إِذَا غَضِبَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی خَلْقِهِ نَحَّانَا عَنْ جِوَارِهِمْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۴۳.
  30. مکارم شیرازی، ناصر، مهدی انقلابی بزرگ، ص ۲۴۰.
  31. ر.ک. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۵۴۶.
  32. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۳۸ و ۳۳۶.
  33. ر.ک. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج ۲، ص ۱۷۹-۱۸۸.
  34. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۵۴.
  35. مصنفات الشیخ المفید، ج۳، ص۱۱۵- ۱۱۳.
  36. مجموعه آثار شهید مطهری‌، ج۴، ص۸۴۹- ۸۴۵؛ طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام‌، ص۱۵۲.
  37. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی‌، ۱/ ۱۳۷.
  38. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، ۲۷۱ و ۲۷۲.
  39. صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویت‌، ج۲، ص۳۴۹.
  40. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۵۵.
  41. «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»؛ طبرسی، احمد بن علی، احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۶۲؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱.
  42. ر.ک. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج ۲، ص ۱۷۹-۱۸۸.