عدل: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
جز (جایگزینی متن - 'موقعیت' به 'موقعیت') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
### [[عدالت]] بین [[بندگان]] و [[حضرت]] [[خالق]]: [[حضرت حق]] [[بخشنده]] [[حیات]] و عطاکننده همه [[کمالات]] است و همه [[نعمتها]] از آن سو به جانب [[بندگان]] سرازیر میشود؛ بنابراین بر [[بندگان]] لازم است در برابر این همه [[لطف]] و [[احسان]]، خدمتی به جا آورند؛ چون کسی که نعمتی دریافت کند و در صدد جبران برنیاید، [[ظالم]] شمرده میشود. جبران [[احسان]] نسبت به اشخاص مختلف، تفاوت پیدا میکند. اگر کسی که همشأن و رتبه ماست [[احسان]] کند، جبران احسانش به این است که در موقع مناسب حداقل به همان مقدار به او [[احسان]] کنیم، ولی اگر سلطانی [[مقتدر]] عطایی فرستد، جبران آن عطا به فرستادن عطایی مشابه نیست؛ چراکه اولاً، [[رعیت]] از عهده عطایی چون عطای [[سلطان]] برنمی آید؛ و ثانیاً، [[سلطان]] را به آن نیازی نیست. بنابراین، برای جبران [[لطف]] شاهانه باید بقای دولتش را از [[خدا]] خواست و [[فضایل]] و محامدش را در مجامع بازگفت. [[خداوند متعال]] از [[خدمت]] و عطای [[بندگان]]، [[بینیاز]] است و از [[شکر]] و ثنای ایشان مستغنی است؛ ولی با این حال بر [[بندگان]] [[واجب]] است در [[خداشناسی]] و [[خدادوستی]] بکوشند و برای [[امتثال]] [[فرامین]] الامی تلاش کنند و در [[التزام]] به [[دین]] و [[آیین]] و [[شریعت]] [[استواری]] کنند هرچند که همه اینها نیز از جمله نعمتهای او به شمارند. بندهای که در پیشگاه [[پروردگار]] خویش از این تلاش و کوشش فرو نگذارد و در [[اطاعت]] [[فرمان]] آن یکتای یگانه کوتاهی نکند، در رابطه با [[پروردگار]] خویش به [[عدالت]] [[رفتار]] کرده و هر چه از این [[صراط مستقیم]] فاصله گیرد گرفتار [[ظلم و جور]] شده است | ### [[عدالت]] بین [[بندگان]] و [[حضرت]] [[خالق]]: [[حضرت حق]] [[بخشنده]] [[حیات]] و عطاکننده همه [[کمالات]] است و همه [[نعمتها]] از آن سو به جانب [[بندگان]] سرازیر میشود؛ بنابراین بر [[بندگان]] لازم است در برابر این همه [[لطف]] و [[احسان]]، خدمتی به جا آورند؛ چون کسی که نعمتی دریافت کند و در صدد جبران برنیاید، [[ظالم]] شمرده میشود. جبران [[احسان]] نسبت به اشخاص مختلف، تفاوت پیدا میکند. اگر کسی که همشأن و رتبه ماست [[احسان]] کند، جبران احسانش به این است که در موقع مناسب حداقل به همان مقدار به او [[احسان]] کنیم، ولی اگر سلطانی [[مقتدر]] عطایی فرستد، جبران آن عطا به فرستادن عطایی مشابه نیست؛ چراکه اولاً، [[رعیت]] از عهده عطایی چون عطای [[سلطان]] برنمی آید؛ و ثانیاً، [[سلطان]] را به آن نیازی نیست. بنابراین، برای جبران [[لطف]] شاهانه باید بقای دولتش را از [[خدا]] خواست و [[فضایل]] و محامدش را در مجامع بازگفت. [[خداوند متعال]] از [[خدمت]] و عطای [[بندگان]]، [[بینیاز]] است و از [[شکر]] و ثنای ایشان مستغنی است؛ ولی با این حال بر [[بندگان]] [[واجب]] است در [[خداشناسی]] و [[خدادوستی]] بکوشند و برای [[امتثال]] [[فرامین]] الامی تلاش کنند و در [[التزام]] به [[دین]] و [[آیین]] و [[شریعت]] [[استواری]] کنند هرچند که همه اینها نیز از جمله نعمتهای او به شمارند. بندهای که در پیشگاه [[پروردگار]] خویش از این تلاش و کوشش فرو نگذارد و در [[اطاعت]] [[فرمان]] آن یکتای یگانه کوتاهی نکند، در رابطه با [[پروردگار]] خویش به [[عدالت]] [[رفتار]] کرده و هر چه از این [[صراط مستقیم]] فاصله گیرد گرفتار [[ظلم و جور]] شده است | ||
###[[عدالت]] بین [[انسانها]]: [[خداوند متعال]] برای هریک از [[انسانها]] [[حقوقی]] مقرر و برای [[روابط]] بین [[انسانها]] [[قوانین]] و مقرراتی وضع فرموده است. در [[روابط انسانی]] [[عدالت]] این است که هرکسی به [[حق]] خویش برسد و در [[جایگاه]] [[شایسته]] خود قرار گیرد.[[ انسان]] [[عادل]] در این [[روابط]] کسی است که [[امانت]] را به صاحبش بر میگرداند، در معاملات به [[انصاف]] [[رفتار]] میکند، بزرگان را ارج مینهد، به فریاد [[مظلومان]] میرسد، [[ضعیفان]] و درماندگان را [[دستگیری]] و با سرکشان و [[ستمگران]] مقابله میکند. | ###[[عدالت]] بین [[انسانها]]: [[خداوند متعال]] برای هریک از [[انسانها]] [[حقوقی]] مقرر و برای [[روابط]] بین [[انسانها]] [[قوانین]] و مقرراتی وضع فرموده است. در [[روابط انسانی]] [[عدالت]] این است که هرکسی به [[حق]] خویش برسد و در [[جایگاه]] [[شایسته]] خود قرار گیرد.[[ انسان]] [[عادل]] در این [[روابط]] کسی است که [[امانت]] را به صاحبش بر میگرداند، در معاملات به [[انصاف]] [[رفتار]] میکند، بزرگان را ارج مینهد، به فریاد [[مظلومان]] میرسد، [[ضعیفان]] و درماندگان را [[دستگیری]] و با سرکشان و [[ستمگران]] مقابله میکند. | ||
###[[عدالت]] بین [[بندگان]] و [[مردگان]]: پارهای از [[روابط]] [[حقوقی]] بین [[انسانها]]، حتی پس از [[مرگ]] یکی از طرفین باقی میماند؛ به همین [[دلیل]] برخی [[مردگان]] همانند افراد زنده دارای [[حقوقی]] هستند؛ از جمله [[پدر]] و [[مادر]]، [[خویشان]] و [[نزدیکان]]، [[همسایگان]]، [[دوستان]] و در نهایت همه [[اهل]] [[ایمان]]، اگرچه با تفاوت بسیار، پس از [[مرگ]]، نسبت به ما [[حقوقی]] دارند. به همین [[دلیل]] [[انسان]] میتواند با [[تغییر]] رویه نسبت به [[پدر]] و [[مادر]] در گذشته خویش | ###[[عدالت]] بین [[بندگان]] و [[مردگان]]: پارهای از [[روابط]] [[حقوقی]] بین [[انسانها]]، حتی پس از [[مرگ]] یکی از طرفین باقی میماند؛ به همین [[دلیل]] برخی [[مردگان]] همانند افراد زنده دارای [[حقوقی]] هستند؛ از جمله [[پدر]] و [[مادر]]، [[خویشان]] و [[نزدیکان]]، [[همسایگان]]، [[دوستان]] و در نهایت همه [[اهل]] [[ایمان]]، اگرچه با تفاوت بسیار، پس از [[مرگ]]، نسبت به ما [[حقوقی]] دارند. به همین [[دلیل]] [[انسان]] میتواند با [[تغییر]] رویه نسبت به [[پدر]] و [[مادر]] در گذشته خویش موقعیت خود را در [[مقام]] [[فرزندی]] [[تغییر]] دهد مثلاً کسی که در زمان [[حیات]] [[والدین]] به هر [[دلیل]] از [[خدمت]] به آنها کوتاهی کرده و از آثار و [[برکات]] [[خدمت]] و [[مهربانی]] به [[والدین]] [[محروم]] مانده پس از [[مرگ]] ایشان میتواند با مراعات [[حقوق]] آنها گذشته را جبران کند و خود را از این [[محرومیت]] [[نجات]] دهد<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج14، ص62-69.</ref>. | ||
===نمونههایی از رفتار عادلانه=== | ===نمونههایی از رفتار عادلانه=== | ||
#'''[[شهادت به حق]]''': [[قرآن کریم]] به ما آموخته است که چون [[مسلمانان]] [[نیازمند]] [[شاهد]] باشند و ما را برای حضور در محل واقعه و [[تحمل]] [[شهادت]] [[دعوت]] کنند دعوتشان را بپذیریم و برای [[تحمل]] [[شهادت]] حاضر شویم<ref>{{متن قرآن|...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ}} «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بیگمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳.</ref>؛ برای نمونه، اگر دو نفر با هم معاملهای مثل [[خرید و فروش]]، اجاره و [[قرض]] انجام میدهند یا [[عقد]] نکاحی خوانده میشود و از ما میخواهند در آن مجلس حاضر شویم و [[شاهد]] واقعه باشیم تا در صورت [[ضرورت]] [[شهادت]] دهیم، قبول این [[دعوت]] [[واجب]] میشود<ref>ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۰۸.</ref>. پس از [[تحمل]] [[شهادت]]<ref>تحمل شهادت، در مقابل ادای شهادت (شهادت دادن) به این معنی است که انسان برای دیدن واقعه حاضر شود لزوم ادای شهادت کند.</ref>، در صورتی که از ما برای ادای [[شهادت]] در [[دادگاه]] [[دعوت]] شود و [[شهادت]] ما برای احقاق [[حق]] مفید باشد و زیانی به ما نرساند، ادای [[شهادت]] نیز [[واجب]]<ref>{{متن قرآن|...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ}} «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بیگمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳؛ ابن براج، المهذب، ج۲، ص۵۶۱.</ref> و [[کتمان شهادت]] [[حرام]] میشود<ref>مفید، مقنعه، ص۷۲۸.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} میفرماید: کسی که شهادتی را [[کتمان]] کند، در [[روز قیامت]] [[خداوند متعال]] در حضور خلایق گوشت تنش را به خوردش میدهد. ادای [[شهادت]] به قصد احقاق [[حق]] از چنان جایگاهی برخوردار است که اگر [[معتکف]] برای اقامه [[شهادت]] در [[دادگاه]] از محل [[اعتکاف]] خارج شود به اعتکافش زیانی نمیرسد<ref>علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۲۹۳.</ref>. مهمترین نکته در این زمینه این است که [[شهادت]] باید از روی [[علم]] و [[آگاهی]] باشد. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: در مورد چیزی [[گواهی]] مده مگر آنکه همانند کف دستانت از آن [[آگاه]] باشی<ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۱.</ref>. [[کتمان شهادت]] اگر از روی غرض و به قصد [[ابطال حق]] باشد از [[گناهان کبیره]] به شمار میرود. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: کسی که شهادتی را [[کتمان]] میکند تا [[خون]] [[مسلمانی]] ریخته شود یا [[مال]] [[مسلمانی]] از دستش برود [[روز قیامت]] در حالی میآید که صورتش را به اندازه یک میدان دید چشم، [[تاریکی]] فراگرفته و در صورتش خراش عمیقی است که باعث میشود [[مردم]] او را با نام و [[نسب]] بشناسند و کسی که شهادتی به [[حق]] دهد تا [[حق]] [[مسلمانی]] را زنده کند، [[روز قیامت]] در حالی میآید که از صورتش به اندازه یک میدان دید چشم، [[نور]] میدرخشد و [[مردم]] او را با نام و [[نسب]] میشناسند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸۰.</ref>. | #'''[[شهادت به حق]]''': [[قرآن کریم]] به ما آموخته است که چون [[مسلمانان]] [[نیازمند]] [[شاهد]] باشند و ما را برای حضور در محل واقعه و [[تحمل]] [[شهادت]] [[دعوت]] کنند دعوتشان را بپذیریم و برای [[تحمل]] [[شهادت]] حاضر شویم<ref>{{متن قرآن|...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ}} «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بیگمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳.</ref>؛ برای نمونه، اگر دو نفر با هم معاملهای مثل [[خرید و فروش]]، اجاره و [[قرض]] انجام میدهند یا [[عقد]] نکاحی خوانده میشود و از ما میخواهند در آن مجلس حاضر شویم و [[شاهد]] واقعه باشیم تا در صورت [[ضرورت]] [[شهادت]] دهیم، قبول این [[دعوت]] [[واجب]] میشود<ref>ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۰۸.</ref>. پس از [[تحمل]] [[شهادت]]<ref>تحمل شهادت، در مقابل ادای شهادت (شهادت دادن) به این معنی است که انسان برای دیدن واقعه حاضر شود لزوم ادای شهادت کند.</ref>، در صورتی که از ما برای ادای [[شهادت]] در [[دادگاه]] [[دعوت]] شود و [[شهادت]] ما برای احقاق [[حق]] مفید باشد و زیانی به ما نرساند، ادای [[شهادت]] نیز [[واجب]]<ref>{{متن قرآن|...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ}} «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بیگمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳؛ ابن براج، المهذب، ج۲، ص۵۶۱.</ref> و [[کتمان شهادت]] [[حرام]] میشود<ref>مفید، مقنعه، ص۷۲۸.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} میفرماید: کسی که شهادتی را [[کتمان]] کند، در [[روز قیامت]] [[خداوند متعال]] در حضور خلایق گوشت تنش را به خوردش میدهد. ادای [[شهادت]] به قصد احقاق [[حق]] از چنان جایگاهی برخوردار است که اگر [[معتکف]] برای اقامه [[شهادت]] در [[دادگاه]] از محل [[اعتکاف]] خارج شود به اعتکافش زیانی نمیرسد<ref>علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۲۹۳.</ref>. مهمترین نکته در این زمینه این است که [[شهادت]] باید از روی [[علم]] و [[آگاهی]] باشد. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: در مورد چیزی [[گواهی]] مده مگر آنکه همانند کف دستانت از آن [[آگاه]] باشی<ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۱.</ref>. [[کتمان شهادت]] اگر از روی غرض و به قصد [[ابطال حق]] باشد از [[گناهان کبیره]] به شمار میرود. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: کسی که شهادتی را [[کتمان]] میکند تا [[خون]] [[مسلمانی]] ریخته شود یا [[مال]] [[مسلمانی]] از دستش برود [[روز قیامت]] در حالی میآید که صورتش را به اندازه یک میدان دید چشم، [[تاریکی]] فراگرفته و در صورتش خراش عمیقی است که باعث میشود [[مردم]] او را با نام و [[نسب]] بشناسند و کسی که شهادتی به [[حق]] دهد تا [[حق]] [[مسلمانی]] را زنده کند، [[روز قیامت]] در حالی میآید که از صورتش به اندازه یک میدان دید چشم، [[نور]] میدرخشد و [[مردم]] او را با نام و [[نسب]] میشناسند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸۰.</ref>. |
نسخهٔ ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۰
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث عدل است. "عدل" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
عدل یا عدالت مفهومی کلی است که در معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود، اعطای حق هرکس به او آنطور که شایسته است، مساوات، انصاف و اعتدال بکار رفته است. عدل نقطه مقابل ظلم است.
چیستی عدل
عدالت از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده و هست[۱]. ارسطو عدالت را سه قسم کرده است: وظیفه مردم نسبت به خداوند، حقوق افراد نسبت به یکدیگر و حقوق انسان نسبت به پدران و گذشتگان[۲]. مرحوم نراقی بین عدالت شخصی و فردی تفکیک قائل شده و معتقد است: در عدالت شخصی فرد به دنبال برقراری عدالت میان قوای درونی خود است و در عدالت فردی انسان به دنبال دفع ظلم از خود و دیگران[۳]. اکثر اندیشمندان مسلمان بیشتر به عدالت فردی (تعادل قوای درونی) نظر داشتهاند تا عدالت اجتماعی، ولی در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر بوده است[۴]. در شریعت اسلام عدالت چهار نوع است: عدل تکوینی (آفرینش مخلوقات)، عدل تشریعی(رابطه خدا ومردم، مردم با خدا و مردم با مردم)، عدالت فردی و عدالت اجتماعی[۵].[۶].
عدل در معنای عام خود به قرار دادن هر چیز به جای خود، اعطای حق هرکسی به او آنطور که شایسته آن است[۷]، مساوات، انصاف، میانهروی و رعایت حد اعتدال در هر امری معنا شده است[۸].
عدل نقطه مقابل ظلم است[۹]. غزالی عدل را به معنای اعطای حق به صاحبش و کار عادلانه را خلاف ستمگری میداند و معتقد است عدالت قانونی اخلاقی و طبیعی است[۱۰].
عدالت در قرآن هم ناظر به بُعد سلبی و هم ناظر به بُعد ایجابی است، یعنی هم نباید ظلم و ستم کرد و هم هر چیزی باید در جای خود قرار گیرد. در قرآن نه تنها بر تحقق عدالت در جامعه تأکید شده، بلکه برپایی قسط و عدل، فلسفه رسالت همه پیامبران و از اهداف اساسی دعوت پیامبران معرفی شده است[۱۱]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۱۲]. وظیفه پیامبر از طرف خداوند، قضاوت عادلانه اعلام شده است: ﴿وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۱۳]. بخشی از آیات قرآن بیانگر جهان بینی بر محور عدالت هستند، از جمله: ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۱۴] و در آیه دیگر میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾[۱۵]. دستهای از آیات نیز دعوت به برپایی و تحقق عدالت میکنند مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ﴾[۱۶].[۱۷].
در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مفهوم گستردهای برای عدالت بیان فرموده است: قرار دادن هر چیزی در جای خود: «عدالت کارها را بدانجا مینهد که باید باشند»[۱۸]. انصاف: در موارد متعددی حضرت علی(ع) انصاف را به معنای عدل به کار برده است؛ «عدالت یعنی انصاف»[۱۹]. مساوات: در حقوق عمومی به معنای برابری و در حقوق شخصی به معنای تفاوت و تناسب حقهاست[۲۰]. رعایت حقوق و رساندن حق به صاحب آن به تناسب مقدار آن[۲۱]. اعتدال و میانه روی در روابط و مناسبات شخصی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی[۲۲].[۲۳]. از نهج البلاغه برداشت میشود که امام علی(ع) عدالت را تدبیرکنندهای عمومی و فراگیر میداند که در پرتو آن همه انسانها میتوانند از سامانِ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و فرهنگی برخوردار میشوند. عدالت ملازمات و ضروریاتی دارد که بدون آنها محقق نمیشود؛ آزادی، اخلاق، حقوق و قانون. آن حضرت هرگز در پی تحقق عدالت آزادی، اخلاق، حقوق و قانون را زیر پا نگذاشته، بلکه برای اجرای عدالت، آنها را به تمام معنا پاس داشته است[۲۴].[۲۵]. ایستادگی امام بر محور عدالت تا جایی بود که حاضر نبود در ازای همه عالم ذرهای بیعدالتی کند و پوست جوی را از مورچهای به ظلم بگیرد[۲۶].
در صحیفه سجادیه، امام زین العابدین(ع) توفیق گسترش عدل در عرصههای مختلف را از خداوند مسئلت میکنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن ظلم و جور به دست فرزندشان، حضرت مهدی(ع) کاملاً نابود شود، بیان مینماید. ایشان در جای جای صحیفه سجادیه به موضوع عدل پرداخته است که به چند نمونه از آنها اشاره میشود: «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانهروی بهرهمند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درستکاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزیام فرما»[۲۷]. «و آن (قرآن) را نوری قرار دادهای که ما با پیروی از آن از تاریکیهای گمراهی و نادانی راه مییابیم، و شفا و بهبودی برای کسی که فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانهاش از حق و درستی برنمیگردد؛ و نور هدایت و راهنمایی که حجت و دلیل آن از گواهان خاموش نمیشود و نشانه رهایی (از بدبختیها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمیگردد؛ و به هر که خود را به دستآویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهیها بر او دست نیابد»[۲۸]. امام سجاد(ع) علت عدالت خداوند را قدرت بیانتهای خدا ذکر میداند و میفرمایند: «و به فراهم شدن اسباب کار و راهنماییات به راه حق کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاریام کن؛ و بیآنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار»[۲۹].[۳۰].
عدل و عدالت که به معنای قرار گرفتن هر چیز در جایگاه خود است، مقابلِ معنای ظلم میباشد. عدل یک مفهوم ارزشی و موافق طبع و فطرت بشر محسوب میشود. عدالت، یکی از مهمترین اهداف بلند و آرمانهای انبیا و اوصیای الهی دارای جایگاه ویژهای در زندگی فردی و بهویژه اجتماعی میباشد[۳۱]. همه اولیای الهی از آدم تا خاتم برای دست یافتن به این آرزوی دیرینه و نقطه کمال جوامع بشری، وظیفه داشتند با بسیج عمومی مردم با تمام نمادهایِ ظلم، اعم از فردی، عمومی و اجتماعی مبارزه نمایند. ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۳۲]. ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾[۳۳]. بنابراین برای دستیابی به عدالت فراگیر در همه زمینهها لازم است معنای متضاد آن و مصادیق و عواقب ظلم شناخته شود. باید با اجتناب از موارد ظلم و برچیدن بسترهایِ آن به عدالت واقعی دست یافت و از برکات عدل و عدالت - که انسان را به سعادت و ایمان کامل[۳۴] نائل خواهد کرد - استفاده نمود[۳۵].
رابطه عدل و انصاف
عدالت رعایت حقوق است، کسی که حق دیگری را بدون کم و کاست میدهد به عدالت رفتار کرده است؛ خواه این حق را از خویشتن بگیرد، خواه از دیگران؛ ولی انصاف عبارت است از دادن حق دیگران در صورتی که آن را از خویشتن گرفته باشی. به همین دلیل در کتب لغت آمده است: تفسیر انصاف این است که حق دیگران را چنان بدهی که حق خویش را میستانی[۳۶] و نیز به همین دلیل شیخ طوسی نوشته است: انصاف در مقابل ظلم است و عدل در برابر جور[۳۷] و انصاف، دادن حق کامل است[۳۸]. چنانکه ملاحظه میکنید در همه این تعاریف عنصر اساسی، دادن حق است، که مستلزم ستاندن آن از خویشتن است. و باز به همین دلیل واژه انصاف همیشه با قید «من النّفس به معنای از خویشتن» مقید میشود؛ بنابراین انصاف نوعی از عدالت است که یک طرف آن خود انسان باشد[۳۹].
رابطه عدل و احسان
قرآن کریم عدل و احسان را در کنار هم قرار داده میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[۴۰]. در روایت است که روزی اصحاب امیرالمؤمنین(ع) درباره جوانمردی بحث میکردند. امیرالمؤمنین فرمود: چرا از کتاب خدا کمک نمیگیرید؟ گفتند یا امیرالمؤمنین این موضوع در کجای قرآن آمده است؟ فرمود: در آنجا که خدا میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[۴۱]. عدل همان انصاف است و احسان، بیشتر دادن[۴۲]. طبق این تفسیر عدل در این آیه کریمه به معنی انصاف به کار رفته است و عدل و انصاف هر دو به معنی مراعات حق به کار میروند؛ بنابراین تفاوت احسان با عدالت این است که عدالت، دادن حق است و احسان از حق خویش گذشتن است. کسی که حق دیگری را میدهد، اگر آن را از دیگری میستاند و به صاحبش میرساند به عدالت رفتار کرده و اگر آن را از خویشتن میستاند به انصاف رفتار کرده است؛ ولی کسی که حق خویش را به دیگری میدهد و در برابر دیگران از حق خویشتن صرف نظر میکند، احسان کرده است.
رسول خدا(ص) در سخنی آسمانی سه نمونه بارز احسان را به امت خویش آموزش داده است. امام صادق(ع) میفرماید: مردی خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: یا رسولالله خاندان من جز حمله و ناسزا و قطع رابطه با من رفتاری نمیکنند. آیا به من رخصت میدهید آنها را ترک کنم؟ رسول خدا فرمود: اگر چنین کنی، خدای متعال نیز همه شما را رها خواهد کرد. عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمود با هرکس که رابطهاش را بریده، رابطه برقرار کن، به هرکس تو را محروم کرده، عطا کن و هرکس را به تو ستم کرده ببخش که اگر چنین کنی، خداوند در برابر آنها پشتیبان تو خواهد بود[۴۳]. امام سجاد(ع) در دعا از پروردگار متعال درخواست میکند که او را به اینگونه احسان موفق کند: خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا یاری کن تا برای آنکه با من نادرستی میکند، خیرخواهی کنم و کسی را که ترکم کرده، به نیکی پاداش دهم و به آن کسی که محرومم کرده، عطا کنم و با آنکه از من بریده رابطه برقرار کنم و از کسی که غیبتم کرده به نیکی یاد کنم[۴۴].
- عدالت هر چند پسندیده و انسانی است، ولی احسان رتبه برتری دارد؛ برای صعود به مراتب عالی انسانیت، مراعات عدالت کافی نیست؛ انسان والا کسی است که به دیگران احسان کند[۴۵].
رابطه عدل و مساوات
مساوات به معنی برابری است. مساوات بین دو چیز به معنی برابر قرار دادن آن دو است[۴۶]. پیش از این دانستیم که عدالت به معنی رعایت استحقاقها و نهادن هر چیز در جای مناسب خویش است؛ بنابراین در مفهوم عدالت دو عنصر اساسی استحقاق و جای مناسب وجود دارد که هیچیک در مفهوم مساوات حضور ندارند. کسی که چیزی را به طور برابر بین دو یا چند نفر تقسیم میکند، مساوات را رعایت کرده است؛ ولی ممکن است حقوق آنها را رعایت نکرده و گرفتار ستم شده باشد؛ بنابراین، عدالت نه تنها به معنی مساوات و برابری نیست، بلکه مستلزم آن هم نیست. در اکثر موارد و مقامات، عدالت با نابرابری محقق میشود؛ برای نمونه، اگر ثروت ملی به طور یکسان بین آحاد جامعه تقسیم شود، بیگمان خالی از ستم نیست؛ چراکه حق همه یکسان نیست، عدالت رفتاری، صفت فعل است، خود، حقآفرین نیست. حقوق انسانها با ملاکها و میزانهای دیگر و در مقامی پیش از مقام اجرای عدالت تعیین میشود. هنگامی که حق هرکسی معین شود، با مراعات آن حقوق، عدالت اجرا میشود. در جامعه انسانی، برخی با کار بیشتر و برخی دیگر با هوش سرشارتر، خدمات بیشتر و و بهتری به دیگران ارائه میکنند و در برابر آن استحقاق چیزی را پیدا میکنند که دیگران پیدا نکردهاند. برخی دیگر به خاطر سوابق و خدمات خود که آن هم به نوعی کار محسوب میشود، حقوقی بر عهده جامعه پیدا میکنند، و... بدیهی است که اگر بدون مراعات این حقوق به همه این افراد به طور یکسان پاداش دهیم، در حق آنها ستم روا داشتهایم؛ بنابراین به طور طبیعی اجرای عدالت مستلزم نوعی تفاوت است. این تفاوت نه تنها بیعدالتی نیست، بلکه لازمه عدالت است[۴۷].
رابطه عدل و صبر
صبر در اصطلاح علمای اخلاق عبارت است از مقاومت در برابر انگیزههای مرزشکنی. توضیح اینکه انسان در سه مقام به شکستن مرز و گذر از حدود الاهی تمایل پیدا میکند مقام اول مقام روبهرویی با گناهان است. وقتی که انسان بر سر دو راهی گناه و ترک گناه قرار میگیرد، نفس تحت تأثیر جاذبههای گناه تمایل به گناه پیدا میکند. مقام دوم مقام اطاعت است. وقتی که انسان با تکلیف الاهی مواجه میشود از آنجا که انجام تکلیف مشکل است و نفس انسان راحتی و رهایی را بر تحمل زحمات و مشکلات تکالیف ترجیح میدهد تمایل دارد امر خداوند را ندیده گرفته مرزشکنی کند و تکلیف به جا نیاورد. مقام سوم مقام مصیبت است. وقتی که انسان دچار مصیبت میشود، از آنجا که مصیبت بر نفس انسان گران و تحمل آن مشکل است نفس میل دارد بیتابی کند، از رسوم بندگی خارج شود و.... بنابراین انسان در سه مقام در معرض خطر سقوط از مقام بندگی است. چیزی که انسان را از این خطر بزرگ نجات میدهد، ایستادگی در برابر تمایلات نفس است. این ایستادگی همان صبر است؛ بنابراین در مقام مقایسه میتوان گفت: عدالت، مرزنگهداری است و صبر، ایستادگی در برابر میل به مرزشکنی. انسان بدون صبر به عدالت نمیرسد. امام امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَنْ رَكِبَ مَرْكَبَ الصَّبْرِ اهْتَدَى إِلَى مَيْدَانِ النَّصْرِ»[۴۸]؛ کسی که بر مرکب صبر و شکیبایی سوار شود به میدان پیروزی راه مییابد. و میفرماید: «مِفْتَاحُ الظَّفَرِ لُزُومُ الصَّبْرِ»[۴۹]؛ کلید پیروزی همراهی با صبر است. بنا بر آنچه گذشت صبر مقدم بر عدالت است و میتوان گفت یکی از ملکاتی که ما را برای رسیدن به عدالت نفسانی و رفتاری آماده میکند، صبر است[۵۰].
رابطه عدل و حیا
حیا به معنی شرم صفتی است که انسان را از انجام کارهای زشت و تقصیر در ادای حقوق دیگران باز میدارد[۵۱]. در کتب اخلاق در تعریف حیا آمده است: عبارت است از باز نشستن و انفعال نفس از ارتکاب محرمات شرعی، عقلی و عرفی از ترس نکوهش و سرزنش[۵۲]. در حدیث جنود عقل، حیا یکی از سپاهیان عقل به شمار آمده و نقطه مقابل آن خلع - به معنی دریدگی و بیشرمی - یکی از سپاهیان جهل شمرده است[۵۳]. انسان به طور طبیعی خود را دوست دارد. غریزه حبّ ذات (خوددوستی) اگر تهذیب شود و در اختیار عقل قرار گیرد انسان را به راه کمال میبرد و در این راه از حیا به عنوان یاری شفیق و مهربان کمک میگیرد و در این صورت نه تنها محرمات شرعی و عقلی، بلکه کارهایی را که مردم زشت میشمرند نیز انجام نمیدهد؛ ولی در صورتی که این غریزه رها شود و به جای عقل تحت سرپرستی نفس قرار گیرد، وقاحت و بیشرمی را به عنوان یار خود انتخاب میکند و برای رسیدن به لذتهای زودگذر دنیوی و کمالات خیالی موهوم به هر عمل زشتی تن میدهد. حیا در زبان روایات یکی از صفات برجسته ایشانی است. امام صادق(ع) میفرماید: «الْحَيَاءُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ»[۵۴]؛ حیا از ایمان سرچشمه میگیرد و ایمان ره به بهشت میبرد. این حدیث شریف سرچشمه و مقصد حیا را نشان میدهد؛ و میفرماید: «الْحَيَاءُ وَ الْإِيمَانُ مَقْرُونَانِ فِي قَرَنٍ، فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ»[۵۵]؛ حیا و ایمان به یک ریسمان بسته شدهاند، اگر یکی از آن دو برود دیگری هم در پی آن میرود. به همین دلیل میفرمود: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَاحَيَاءَ لَهُ»[۵۶]؛ ایمان ندارد کسی که حیا ندارد.
عدالت، مراعات حقوق و حدود است و حیا ملکهای است که انسان را از شکستن حدود و ندیدن حقوق باز میدارد؛ بنابراین حیا در نسبت با عدالت جایگاه مبنایی دارد و میتوان آن را یکی از زیرساختهای عدالت نفسانی و رفتاری به شمار آورد. در ذیل این بحث اشاره به دو مطلب لازم است: نخست آنکه انسان در صورتی که کسی را حاضر و ناظر بداند، حیا میکند؛ بنابراین اصل پیدایش حیا به اعتقاد به وجود ناظر، منوط است؛ ولی با دو شرط دیگر حیا گستردهتر و نهادینهتر میشود. شرط اول آنکه برای شخص حاضر اهمیت و جایگاهی قائل باشد. انسان از ناظر کم اهمیت کمتر حیا میکند به همین دلیل در حضور افراد بالغ بیش از حضور کودکان حیا میکند. شرط دوم آنکه شخص ناظر را دوست داشته باشد، چون انسان از دوستان خود بیش از دشمنان حیا میکند. دوم آنکه: حیا بر دو نوع است. یک قسم مستند به عقل و آگاهی است و قسمی دیگر ناشی از جهل و حماقت است. ترک کارهای زشت از عقل ناشی میشود، ولی خودداری از تعاملات اجتماعی و شرکت در گفتوگوها از ضعف نفس سرچشمه میگیرد. از این قسم است که برخی از پرسیدن احکام شرعی سر باز میزنند و همیشه در جهل و نادانی میمانند. این ویژگی هر چند. در ظاهر شبیه حیاست و بسا که حیا نامیده میشود، در حقیقت حیا نیست، بلکه نوعی حماقت است رسول خدا(ص) میفرماید: «الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»[۵۷]؛ حیا بر دو قسم است: حیای عقل و حیای حماقت، حیای عقل دانایی و آگاهی است و حیای حماقت جهل و نادانی است[۵۸].
گستره عدل
- اصل عدالت یک اصل عقلایی و فرادینی است که ارزش ذاتی داشته و عمومیت دارد، یعنی هیچ شرط و محدودیت زمانی و مکانی ندارد[۵۹]. گسترۀ عدالت، چنان است که همهکس و همهچیز را دربر میگیرد و آباد میسازد[۶۰]. عدل در وسیعترین مفهوم، شامل "حقوق خدا بر انسان"، "حقوق انسان بر انسان"، "حق انسان بر خودش" و حتی "حق اعضا و جوارح انسان بر او" هم میشود؛ در واقع مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزشهای مثبت است[۶۱]، همچنان که نقطه مقابل آن، ظلم به معنای کار بیجا و تعدی، همه رذایل را شامل میشود[۶۲].[۶۳] عدالت هم از صفات خداوند است، هم در شاهد و قاضی و امام، شرط است، هم در پیشوا و رهبر باید باشد، تا بتواند قسط و عدالت را در جامعه تحقّق بخشد[۶۴].[۶۵] امام علی(ع) عدالتخواهی را از هر کار نیک و هر تلاش در راه خدا، برتر و والاتر میداند. در آموزههای آن حضرت، عدالت، محکمترین بنیاد و مایۀ سلامت و بهروزی مردمان است و هیچ چیز به اندازه عدالت و عدالتخواهی ارزش و قیمت ندارد[۶۶]. بر همین اساس عدالت در اندیشۀ سیاسی اسلام و شیوۀ حکومت، نیز جایگاه مهمّی دارد[۶۷]، چنانچه فلسفه بعثت پیامبران(ص) برپایی قسط و عدل بوده است[۶۸].
اقسام عدل
- عدل الهی: عدل یکی از صفات خداوند متعال و از مهمترین اهداف بعثت انبیاء است[۶۹]. اهمیت عدل در دین مبین اسلام به قدری است که یکی از اصول پنجگانه مذهب تشیع را تشکیل میدهد. بیتردید خدا عادل است و جهان آفرینش، مظهر تام عدل الهی است: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[۷۰] و پیامبر(ص) میفرماید: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ»[۷۱].
- عدل بشری: در این نوع از عدل، محور، انسان عادل است و رعایت عدل از سوی او در دو جایگاه فردی (نسبت به خود) و اجتماعی (نسبت به دیگران) مطرح میشود[۷۲]. مراد از عدل فردی، تلاش فرد در جهت ایجاد توازن و اعتدال درونی است. در روایات اسلامی از این نوع از عدل، به عنوان بزرگترین عدل نام بردهاند: «غَايَةُ الْعَدْلِ أَنْ يَعْدِلَ الْمَرْءُ فِي نَفْسِهِ»[۷۳] (نهایت عدل آن است که آدمی عدل را در وجود خود برقرار سازد). وجود چنین توازن درونی، مقدمه و لازمه برقراری عدل در سطحی وسیعتر یعنی اجتماع میباشد[۷۴].
- عدالت دارای اقسامی است که از تقسیمات مختلفی به دست میآید. نخستین و اصلیترین تقسیم در این زمینه، تقسیم عدالت به ملاحظه موصوف است که سایر تقسیمها بر مبنا و در پی آن صورت میگیرد؛ بنابراین، ما نخست به شرح این تقسیم و اقسامی که از آن پدید میآید، میپردازیم.
- اقسام عدالت به ملاحظه موصوف: عدالت یک صفت است و بسته به اینکه موصوف آن چیست؟ اقسامی پیدا میکند. پیش از این دانستیم که موصوف عدالت گاهی نفس و گاهی فعل انسان است؛ بنابراین طبق این تقسیم، عدالت دارای دو قسم است: عدالت نفسانی و عدالت رفتاری.
- عدالت نفسانی: عدالت نفسانی عبارت از آن است که همه قوای نفسانی در حالت اعتدال قرار گرفته، تحت فرمان عقل عملی فعالیت کنند. امیرالمؤمنین(ع) درباره این قسم عدالت میفرماید: «الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً»[۷۵]؛ عدالت دارای چهار شاخه است: فهم دقیق، دانش عمیق، حکست شکوفا و حلم استوار. کسی که بفهمد، عشق دانش را در مییابد و هرکسی عمق دانش را دریابد از سرچشمههای حکمت سیراب بر میگردد و هرکس بردباری کند در کار خویش افراط نمیکند و در میان مردم ستوده میزید.
- عدالت رفتاری: عدالت در این اصطلاح، به معنی مراعات حقوق و قرار دادن هر چیز در جای مناسب خویش است. عدالت رفتاری را میتوان با سه ملاحظه تقسیم کرد، نخست به ملاحظه حوزه اجرایی عدالت، دوم به ملاحظه عامل ایجابکننده عدالت و سوم به ملاحظه طرفین عدالت.
- اقسام عدالت رفتاری به ملاحظه حوزه تأثیر:
- عدالت درونی: عدالت رفتاری گاهی مربوط به رفتار انسان در حوزه نفس خویش است، در این صورت عدالت درونی نامیده میشود.
- عدالت شخصی: گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس اجرا میکند، ولی تنها در خصوص رفتار شخصی، در این صورت عدالت شخصی نامیده میشود.
- عدالت اجتماعی: گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس و فراتر از رفتار شخصی، یعنی رفتار با سایر انسانها اجرا میکند. در این صورت عدالت اجتماعی نامیده میشود.
- اقسام عدالت رفتاری به ملاحظه عامل ایجابکننده: عاملی که عدالت را موجب میشود و انسان را به اجرای عدالت ملزم میکند گاهی در درون انسان قرار دارد و گاهی در بیرون از وجود انسان. قسم اول عدالت خودخواسته و اختیاری نامیده میشود و قسم دوم عدالت تحمیلی.
- عدالت اختیاری: عدالت اختیاری به رفتار عادلانهای گفته میشود که بدون تحمیل و فشار خارجی با انگیزه و سائقه درونی صورت گیرد. در جوامع انسانی فراوانند کسانی که بدون توجه به عوامل خارجی، حقوق دیگران را ادا و حدود الاهی را مراعات میکنند، امانت را بر میگردانند، دیون خود را به هنگام ادا میکنند، با دست و زبان کسی را نمیآزارند، با هرکه معاشرت کنند، اگر یار شاطر نباشند، بار خاطر نمیشوند، مطابق شریعت معامله میکنند و مطابق فرمان الاهی، عبادت؛ به حق قضاوت میکنند، به راستی شهادت میدهند و... به اینگونه رفتارها که چون جوشش چشمه از درون انسان سرچشمه میگیرند، عدالت اختیاری یا درونخیز میگوییم. رفتار عادلانه درونخیز حامل سه خبر از درون جان آدمی است: نخست آنکه فاعل آن از عدالت نفسانی بهرهمند است، چون در غیر این صورت نمیتوانست بدون هیچ انگیزه خارجی عدالتورزی کند؛ دوم آنکه عقلش با سلامت و اقتدار بر دیگر قوای نفسش حکومت میکند. در غیر این صورت، شهوت و غضب فرصت رفتار عادلانه را از او میگرفتند؛ و سه دیگر آنکه، علقه ایمان به خدا چنان در قلبش استوار شده که پیوسته او را در صراط مستقیم نگاه میدارد. موانع عدالت اختیاری: فطرت انسان به خودی خود طرفدار عدالت است، اگر فطرت انسان تحت تأثیر عوامل خارجی بیمار و منحرف نشود، بی هیچ دعوتی مجذوب عدالت میشود تا آنجا که انسان حاضر میشود جان خود را در راه اجرای عدالت فدا کند. با این حال در همه حوزهها با رفتارهایی مواجه میشویم که بر خلاف عدالت صورت میگیرند و انسانهای فراوانی را میبینیم که با اختیار خود عادلانه رفتار نمیکنند. آنچه اینگونه افراد را از عدالتورزی باز میدارد ممکن است یکی از این سه باشد: نخست توجه به منافع شخصی مادی، دوم پیروی از امیال، هوسها و هواهای نفسانی و سوم، بیمبالاتی. عدالت هر چند در نهایت به نفع همه آحاد انسانهاست و حتی منافع کلی اجراکننده خود را نیز تأمین میکند، گاهی در موارد جزئی با منافع شخصی ناسازگار است. گاهی التزام به عدالت مستلزم آن است که مالی را از کف دهیم و از منفعتی چشم بپوشیم. به همین دلیل کسی که عقلش به کمال نرسیده و ایمانش محکم نباشد، عدالت را نقض میکند. گاهی نیز اجرای عدالت هوسهای ما را محدود و از اعمال بیحد و مرز شهوت و غضب جلوگیری میکند، به همین دلیل کسانی که تحت سیطره قوای تحریکی خود قرار دارند و نمیتوانند با غضب و شهوت خود مخالفت کنند، برخلاف عدالت قدم برمیدارند. و گاهی هم نه این است و نه آن؛ ولی اجرای عدالت نیازمند دقت و به تلاش و قبول زحمت منوط است و انسان بر اثر بیمبالاتی در این مورد، کوتاهی میکند، چنانکه یک قاضی بدون تحقیق در ابعاد مختلف یک پرونده حکمی بر خلاف عدالت صادر میکند.
- عدالت تحمیلی: گاهی ممکن است انسان با آنکه خود میلی به رفتار عادلانه ندارد تحت تأثیر عوامل خارجی مثل ترس از حکومت، مراعات انظار مردمان، هراس از بدنامی و... عادلانه رفتار کند. کم نیستند کسانی که از درون خود فرمانی برای مراعات حقوق مردم و امتثال اوامر الهی دریافت نمیکنند و اگر از این قبیل عوامل بیرونی نیز تأثیر نپذیرند، حدود و حقوق را یکسره در مینوردند. رفتار عادلانه در چنین فضایی با نوعی از فشار و تحمیل صورت میگیرد و به همین دلیل آن را عدالت تحمیلی نام نهادیم. در مواردی که برخی انسانها با میل و اراده خود راه عدالت نمیروند بر سایر انسانها لازم است آنها را وادار به اجرای عدالت کنند تحمیل عدالت بر حسب مورد گاهی وظیفه آحاد مردم و گاهی تکلیف حاکمیت است. مراتب امر به معروف و نهی از منکر نیز به همین معنی است که به وسیله مردم برخی احکام قابل اجرا و پارهای از حقوق قابل استیفاست و برخی دیگر تنها با دخالت حکومت، عملی و احیا میشوند. با توجه به اینکه همیشه افراد فراوانی یافت میشوند که به اختیار خود عادلانه رفتار نمیکنند و افراد و آحاد جامعه نیز نمیتوانند آنها را وادار به عدالت کنند، جامعه انسانی محتاج حکومت عادله میشود. حکومت عادله به حکومتی میگوییم که هم قوانین عادلانه داشته باشد و هم حاکمی عادل که خود از اجرای قوانین سر باز نزند. چنین حکومتی میتواند از باب امر به معروف و نهی از منکر قانون خود را بر جامعه تحمیل کند.
- اقسام عدالت به ملاحظه طرفین: عدالت با دو رکن محقق میشود: نخست کسی که عدالت میورزد و دیگر کسی که مشمول عدالت میشود. از تغییر این دو رکن برای عدالت اقسامی پیدا میشود[۷۶].
- عدالت بین بندگان و حضرت خالق: حضرت حق بخشنده حیات و عطاکننده همه کمالات است و همه نعمتها از آن سو به جانب بندگان سرازیر میشود؛ بنابراین بر بندگان لازم است در برابر این همه لطف و احسان، خدمتی به جا آورند؛ چون کسی که نعمتی دریافت کند و در صدد جبران برنیاید، ظالم شمرده میشود. جبران احسان نسبت به اشخاص مختلف، تفاوت پیدا میکند. اگر کسی که همشأن و رتبه ماست احسان کند، جبران احسانش به این است که در موقع مناسب حداقل به همان مقدار به او احسان کنیم، ولی اگر سلطانی مقتدر عطایی فرستد، جبران آن عطا به فرستادن عطایی مشابه نیست؛ چراکه اولاً، رعیت از عهده عطایی چون عطای سلطان برنمی آید؛ و ثانیاً، سلطان را به آن نیازی نیست. بنابراین، برای جبران لطف شاهانه باید بقای دولتش را از خدا خواست و فضایل و محامدش را در مجامع بازگفت. خداوند متعال از خدمت و عطای بندگان، بینیاز است و از شکر و ثنای ایشان مستغنی است؛ ولی با این حال بر بندگان واجب است در خداشناسی و خدادوستی بکوشند و برای امتثال فرامین الامی تلاش کنند و در التزام به دین و آیین و شریعت استواری کنند هرچند که همه اینها نیز از جمله نعمتهای او به شمارند. بندهای که در پیشگاه پروردگار خویش از این تلاش و کوشش فرو نگذارد و در اطاعت فرمان آن یکتای یگانه کوتاهی نکند، در رابطه با پروردگار خویش به عدالت رفتار کرده و هر چه از این صراط مستقیم فاصله گیرد گرفتار ظلم و جور شده است
- عدالت بین انسانها: خداوند متعال برای هریک از انسانها حقوقی مقرر و برای روابط بین انسانها قوانین و مقرراتی وضع فرموده است. در روابط انسانی عدالت این است که هرکسی به حق خویش برسد و در جایگاه شایسته خود قرار گیرد.انسان عادل در این روابط کسی است که امانت را به صاحبش بر میگرداند، در معاملات به انصاف رفتار میکند، بزرگان را ارج مینهد، به فریاد مظلومان میرسد، ضعیفان و درماندگان را دستگیری و با سرکشان و ستمگران مقابله میکند.
- عدالت بین بندگان و مردگان: پارهای از روابط حقوقی بین انسانها، حتی پس از مرگ یکی از طرفین باقی میماند؛ به همین دلیل برخی مردگان همانند افراد زنده دارای حقوقی هستند؛ از جمله پدر و مادر، خویشان و نزدیکان، همسایگان، دوستان و در نهایت همه اهل ایمان، اگرچه با تفاوت بسیار، پس از مرگ، نسبت به ما حقوقی دارند. به همین دلیل انسان میتواند با تغییر رویه نسبت به پدر و مادر در گذشته خویش موقعیت خود را در مقام فرزندی تغییر دهد مثلاً کسی که در زمان حیات والدین به هر دلیل از خدمت به آنها کوتاهی کرده و از آثار و برکات خدمت و مهربانی به والدین محروم مانده پس از مرگ ایشان میتواند با مراعات حقوق آنها گذشته را جبران کند و خود را از این محرومیت نجات دهد[۷۷].
- اقسام عدالت رفتاری به ملاحظه حوزه تأثیر:
نمونههایی از رفتار عادلانه
- شهادت به حق: قرآن کریم به ما آموخته است که چون مسلمانان نیازمند شاهد باشند و ما را برای حضور در محل واقعه و تحمل شهادت دعوت کنند دعوتشان را بپذیریم و برای تحمل شهادت حاضر شویم[۷۸]؛ برای نمونه، اگر دو نفر با هم معاملهای مثل خرید و فروش، اجاره و قرض انجام میدهند یا عقد نکاحی خوانده میشود و از ما میخواهند در آن مجلس حاضر شویم و شاهد واقعه باشیم تا در صورت ضرورت شهادت دهیم، قبول این دعوت واجب میشود[۷۹]. پس از تحمل شهادت[۸۰]، در صورتی که از ما برای ادای شهادت در دادگاه دعوت شود و شهادت ما برای احقاق حق مفید باشد و زیانی به ما نرساند، ادای شهادت نیز واجب[۸۱] و کتمان شهادت حرام میشود[۸۲]. رسول خدا(ص) میفرماید: کسی که شهادتی را کتمان کند، در روز قیامت خداوند متعال در حضور خلایق گوشت تنش را به خوردش میدهد. ادای شهادت به قصد احقاق حق از چنان جایگاهی برخوردار است که اگر معتکف برای اقامه شهادت در دادگاه از محل اعتکاف خارج شود به اعتکافش زیانی نمیرسد[۸۳]. مهمترین نکته در این زمینه این است که شهادت باید از روی علم و آگاهی باشد. امام صادق(ع) میفرماید: در مورد چیزی گواهی مده مگر آنکه همانند کف دستانت از آن آگاه باشی[۸۴]. کتمان شهادت اگر از روی غرض و به قصد ابطال حق باشد از گناهان کبیره به شمار میرود. رسول خدا(ص) فرمود: کسی که شهادتی را کتمان میکند تا خون مسلمانی ریخته شود یا مال مسلمانی از دستش برود روز قیامت در حالی میآید که صورتش را به اندازه یک میدان دید چشم، تاریکی فراگرفته و در صورتش خراش عمیقی است که باعث میشود مردم او را با نام و نسب بشناسند و کسی که شهادتی به حق دهد تا حق مسلمانی را زنده کند، روز قیامت در حالی میآید که از صورتش به اندازه یک میدان دید چشم، نور میدرخشد و مردم او را با نام و نسب میشناسند[۸۵].
- قضاوت به حق: یکی از نمونههای رفتار عادلانه با مردمان قضاوت به حق است. ما هرچند در مقام قضاوت رسمی نباشیم گاه و بیگاه ممکن است به داوری خوانده شویم، مانند داوری بین دو همسایه، دو همکار، دو فرزند و زن و شوهر. در اینگونه موارد عدالت حکم میکند که بدون در نظر گرفتن هیچ عاملی به حق حکم کنیم. چنین کاری ممکن است به نظر آسان بنماید؛ ولی به هنگام عمل، بسیار مشکل است؛ به ویژه اگر با یک طرف دعوا علقهای داشته باشیم. رسول خدا(ص) میفرماید: «الْحَقُّ ثَقِيلٌ مُرٌّ وَ الْبَاطِلُ خَفِيفٌ حُلْوٌ»[۸۶]؛ حق سنگین و تلخ است و باطل سبک و شیرین. ولی اگر کسی این بار را تحمل کند و تلخی آن را به جان بخرد از برترین انسانها خواهد بود چنانکه امیرالمؤمنین میفرماید: «أَفْضَلُ الْخَلْقِ اقضا بالحق»[۸۷]؛ برترین مردم کسی است که بیشتر به حق داوری کند.
- حقطلبی: یکی از نمونههای بارز رفتار عادلانه با مردمان حقطلبی است، به این معنی که انسان حق دیگران را به ایشان برساند و بیش از حق خود از دیگران مطالبه نکند. کسی که بیش از حق خود میخواهد و میگیرد، همانند کسی که از دادن حق دیگران استنکاف میکند، عدالت را نقض کرده است و ارزش و نوع حقی که ضایع میشود در صدق نام ظلم هیچ تأثیری ندارد. کسی که حق کوچکی را ضایع کند همانند کسی که حقوق بزرگ را ندیده میگیرد ظالم است. کسی که حقوق دینی، سیاسی و اجتماعی مردمان را تباه میکند به همان اندازه عدالت را خدشهدار میکند که با ندیده گرفتن حقوق مالی و اقتصادی خدشهدار میشود. در اینجا تذکر این نکته ضروری است که همانطور که مطالبه حق خویش با عدالت منافات ندارد، اگر کسی از سرِ کرم و بزرگواری از حق خویش بگذرد به طوری که مصداق ستمپذیری نباشد، برخلاف عدالت نیست، وگرنه خود موجب نقض عدالت میشود. امیرالمؤمنین(ع) در نامهای که به سران سپاه خویش نوشته، پس از آنکه حقوق متقابل خود و ایشان را یادآور شده، میفرماید: «فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ»[۸۸] حقوق خویش را از امیران و فرمانروایان خود بگیرید و آن حقی را که (ایشان بر شما دارند همان که) خدا با آن کارتان را به صلاح میآورد به ایشان بدهید.
- احترام به حقوق و اموال دیگران: یکی دیگر از رفتارهای عادلانه با مردمان احترام به مال، جان، آبرو و حقوق دینی، اجتماعی و سیاسی ایشان است؛ بنابراین سهلانگاری پزشک در نجات جان بیمار، کوتاهی نیروی نظامی و انتظامی در حفظ امنیت داخلی و خارجی، سستی قاضی در اعمال قانون، کمکاری نیروی اداری در حیطه مسئولیت خود، سستکاری کارگر در تولید کالا، بیدقتی نیروی فنی و مهندسی در اجرای پروژهها و... همگی بر خلاف عدالت و از مصداقهای رفتار ظالمانه به شمار میروند[۸۹].
عدل الهی
عدل تکوینی
عدل تشریعی
عدل الهی در دنیا
مجری عدل الهی در دنیا
عدل الهی در آخرت
ساحتهای عدل بشری
نخست: عدل فردی
- گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس اجرا میکند، ولی تنها در خصوص رفتار شخصی، در این صورت عدالت شخصی نامیده میشود[۹۰].
عدل فقهی
عدل اخلاقی
عدل عاطفی
دوم: عدالت اجتماعی
- گاهی انسان عدالت را در خارج از حوزه نفس و فراتر از رفتار شخصی، یعنی رفتار با سایر انسانها اجرا میکند. در این صورت عدالت اجتماعی نامیده میشود[۹۱].
عدالت فرهنگی
عدالت آموزشی
عدالت تبلیغاتی
عدالت علمی
عدالت سیاسی
عدالت اقتصادی
عدالت اداری
عدالت قضایی (عدالت حقوقی)
عدالت کیفری
عدالت جزایی
مراتب عدالت
- عدالت دارای مراتب فراوانی است که همه آنها قابل شمارش نیست، ولی مهمترین مراتبی که بر اثر ضعف و شدت این نهاد نفسانی پدید میآید، پنج مرتبه است.
- رهایی از ظلم: اولین مرتبه عدالت آن است که انسان از رفتارهای ظالمانه دست بردارد و به حقوق مردمان و احکام الهی توجه پیدا کند، این مرتبه از آن نظر اهمیت دارد که دروازه ورود انسان به وادی عدالت است، وگرنه خود از عدالت بهرهای ندارد. مرتبهای است در مرز ظلم و عدالت کسی که در این مرتبه قرار میگیرد، اگر خود را به مراتب بالاتر نرساند، خیلی زود در ورطه ظلم میافتد.
- مراعات گزینشی احکام و حقوق: در این مرتبه انسان نه تنها از رفتارهای ظالمانه دست برداشته، بلکه پارهای از رفتارهایش نیز بر سیاق عدالت است، علاوه بر آنکه به احکام و حقوق توجه پیدا کرده برخی از آنها را نیز مراعات میکند. کسی که در این مرتبه قرار دارد، به حقیقت عادل نیست و اگر ترقی نکند و به مراتب بالاتر راه نیابد، زیانکار است؛ ولی از آن رو که رسیدن به این مرتبه گامی به جلو محسوب شود، حائز اهمیت و شایان ذکر است.
- رعایت حدود واجب شرعی: در این مرتبه انسان موفق میشود حقوق سایر انسانها را ادا کند و واجبات و محرمات شرعی را نیز به طور کامل مراعات نماید. انسان در این مرتبه مراقب است که هیچ واجبی را ترک نکند و هیچ حرامی را مرتکب نشود. کسی که به این مرتبه نائل میشود، به حقیقت عدالت دست یافته و شایسته عنوان عادل است، ولی هنوز هم مراتب بالاتری باقی است که او میتواند به آنها دست یابد.
- رعایت مستحبات: احکام الهی دارای دو مرتبه واجب و مستحب است. مراعات واجبات چنانکه از نامشان پیداست مهم و ضروری است. کسی که به واجبات ملتزم نباشد، از مرتبه عدالت سقوط میکند؛ ولی مراعات مستحبات ارزشمند و ارزشآفرین است. انسان به خاطر ترک مستحبات از مقام انسانی سقوط نمیکند و از دایره بندگی خارج نمیشود؛ ولی به خاطر عمل به مستحبات به مقامات بالایی دست مییابد که به وهم و گمان نمیگنجد و عقل از درک آن عجز است. در روابط اجتماعی نیز حقوق انسانها در دو مرتبه قرار میگیرد یک مرتبه حقوقی که ادای آنها واجب است و ادا نکردن آنها پیگرد حقوقی و قانونی دارد، و مرتبه دیگر حقوقی که اداکردن آنها مفید و ثمربخش است، ولی ترک آنها نیز مجاز است و هیچکس نمیتواند آنها را مطالبه کند؛ برای نمونه، کسی که از راهی میگذرد خودداری از ایجاد مزاحمت بر او واجب است؛ بنابراین نمیتواند به صورتی رانندگی کند که موجب ترس و وحشت رهگذران شود یا محیط امن و آرام آنها را با صداهای ناهنجار آشفته کند و در صورتی که مراعات نکند سایر شهروندان میتوانند حق خود را از او مطالبه کنند، ولی سلام کردن به پیادگان حقی است که اگر مراعاتش نکند، نمیتوان او را سرزنش و از نظر حقوقی تعقیب کرد. کسی که حقوق واجب دیگران را مراعات میکند عادل است، ولی کسی که حقوق مستحب را نیز ادا میکند در مرتبه والایی از عدالت قرار دارد. بنابراین، مرتبه چهارم عدالت آن است که انسان علاوه بر مراعات احکام و حقوق واجب به مستحبات نیز پایبند باشد.
- عدالت همهجانبه: آخرین مرتبه عدالت عبارت از آن است که انسان در تمام مراتب وجود خویش به اعتدال میرسد؛ از جمله در زمینه صفات نفسانی هیچ صفتی خارج از اعتدال در وجود او یافت نمیشود، در مقام عمل هیچ گفتار و کرداری بر خلاف میزان عقل و شرع - نه در مرتبه واجبات و محرمات و نه در مرتبه مستحبات و مکروهات - از او صادر نمیشود. در مقام فکر و اندیشه از هر فکری جز کسب رضای حضرت حق و رسیدن به مقام قرب او تهی میشود و در مقام قلب و روح از هر تعلقی جز وابستگی به ذات اقدس الهی آزاد میشود. این مرتبه از عدالت مخصوص اولیا و پیامبران الهی است[۹۲].
مبانی عدالت
- فطرت: انسان به گونهای آفریده شده که اگر به حال خود رها شود، به جانب خوبیها و فضایل میرود. عدالت چه به معنی عام و چه به معنی خاص، از زیباترین پدیدههای جهان است؛ بنابراین طبیعی است که انسان به طور فطری و ذاتی به عدالت گرایش داشته باشد. علاوه بر این گرایشهای فطری انسان دارای ویژگیهایی است که همه آن ویژگیها را میتوانیم در میل به عدالت ببینیم. ویژگیهای تمایلات فطری عبارتاند از:
- فراگیری: گرایشهای فطری انسان فراگیر است، به زمان یا مکان خاصی اختصاص ندارد، در مرزهای جغرافیایی محدود نمیشود، ملیت، نژاد، رنگ، دین و... هیچیک در اصل آن اثرگذار نیستند. گرایش به عدالت نیز همگانی است.
- خودجوشی: گرایشهای فطری از درون انسان سرچشمه میگیرد؛ بنابراین هر انسانی آنها را احساس میکند و برای شناخت آنها نیاز به آموزش ندارد. ادیان آسمانی هم که همسو با فطرت انسانی حکمی صادر میکنند، تنها برای ارشاد انسان به همان حکم فطری است. چنین احکامی را نمیتوان حکم مولوی تلقی کرد. گرایش به عدالت نیز ریشه در درون آدمی دارد و اگر مانعی بر سر راه آن نباشد، انسان را به سوی عدالت میبرد.
- دیرپایی: از ویژگیهای گرایش فطری این است که در شرایط بازدارنده، ریشهکن نمیشود و برای همیشه از وجود انسان رخت برنمیبندد، اگر چه ممکن است بهسان شرایط تشویقکننده از شکوفایی برخوردار نباشد و حتی از نظر مصداقی دچار انحراف شود؛ برای نمونه، نیاز انسان به پرستش یک نیاز فطری است، به همین دلیل در هیچ زمان و مکانی، قوم، قبیله یا ملتی یافت نشده که هیچگونه آیینی برای پرستش نداشته باشند. هر انسانی بدون نیاز به آموزش احساس میکند که باید به مبدئی متعالی روی آورد، او را بستاید و در برابرش کرنش کند. به همین دلیل بهرغم همه سختگیریها و شرایط بازدارنده این گرایش فطری از وجود انسانها ریشهکن نشده است، اگرچه در بیشتر موارد به علل مختلف، انسانها از تشخیص معبود حقیقی باز مانده و معبودهای دروغین را پرستیدهاند. نکته چشمگیر در این مقام این است که وجود نمونه دروغین و بدلی از هر چیز نشانه میل فطری انسان به نمونه اصیل و راستین آن است. بدلسازی و تحریف، نشانه عجز از ریشهکنی است. اگر دینستیزان در طول تاریخ انسان میتوانستند گرایش خداپرستی انسان را ریشهکن کنند، نیاز به ساختن این همه دین باطل و دروغین نداشتند. گرایش به عدالت نیز یک میل فطری است؛ چراکه در همه زمانها و مکانها انسانها به عدالت گرایش داشته و هیچ عاملی نتوانسته است این میل را از وجود ایشان ریشهکن کند. حتی کسانی که در عمل، با عدالت میجنگند در ذات خویش عدالت را دوست دارند. ادعای دروغین عدالتگستری از جانب حکومتهای ستمگر، نشانه فطری بودن عدالتخواهی است؛ بنابراین یکی از مبانی عدالت، فطرت انسان است.
- عقل: عقل در وجود انسان نام دو نیرو است: عقل عملی و عقل نظری، عقل عملی خود همپایه عدالت است، ولی عقل نظری نیرویی است که خیر و شر و نیکی و بدی را باز میشناسد و حق و باطل را تشخیص میدهد. رسول خدا(ص) میفرماید: «الْعَقْلُ نُورٌ فِي الْقَلْبِ يُفَرَّقُ بِهِ بَيْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ»[۹۳]؛ عقل نوری است در وجود انسان که حق را از باطل جدا میکند. و میفرماید: «مَثَلُ الْعَقْلِ فِي الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي وَسَطِ الْبَيْتِ»[۹۴]؛عقل در وجود آدمی همانند چراغی است که در وسط اتاق نهاده میشود. بر این اساس، عقل با درک ارزش و جایگاه عدالت، یکی از مبانی گرایش انسان به عدالت است.
- دین: اجرای عدالت در نفس و جامعه انسانی به دو چیز منوط است: نخست آشنایی با فضایل و رذایل و خوبی و بدی و دیگر توانایی درمان رذیلت و ترک بدی از یک سو و کسب فضیلت و انجام خوبی از سوی دیگر. بدون شک انسان به وسیله عقل خود بسیاری از صفات نیک و بد و کارهای زشت و زیبا را میشناسد و در کسب خوبی و مبارزه با بدیها نیز ناتوان نیست؛ ولی با این حال همه خوبیها را نمیشناسد و از همه بدیها با خبر نیست و در میدان کسب و مبارزه، محتاج انگیزهای قوی، برنامهای حساب شده و حمایت دستی برتر است. دین میتواند همه این نیازها را پاسخ دهد؛ بنابراین دین در تحقق و اجرای عدالت چهار کارکرد مهم دارد. کارکردهای دین در اجرای عدالت عبارتاند از:
- کشف و معرفی فضائل و رذایل: اصول فضایل و رذایل به وسیله عقل شناسایی میشود، ولی فروع و مصداقهای آن از حیطه ادراک عقل خارج است. یکی از کارکردهای دین، معرفی فروع و مصادیق فضایل و رذایل است؛ برای نمونه، انسان به وسیله عقل میداند که جوانمردی فضیلت است و کسب آن لازم و پستی و دنائت رذیلتی است که ترک آن ضروری است، ولی تشخیص اینکه چه کاری جوانمردی و چه کاری دنائت است؟ از عقل ساخته نیست. در اینجا چراغ شرع است که راه را به انسان نشان میدهد. برای آشنایی با شیوه دین در معرفی فروع مصداقهای فضایل و رذایل، چند روایت نقل میکنیم. علی(ع) میفرماید: انسان دوگونه جوانمردی دارد یکی مخصوص حَضَر و دیگری مخصوص سفر. جوانمردی در حَضَر، قرائت قرآن، همنشینی است با دانشمندان، مطالعه فقه و کسب آگاهی و شرکت در نماز جماعت است و جوانمردی در سفر آن است که از توشه خود ببخشی با همسفرت کمتر مخالفت کنی و در هر فراز و در هر منزلی و قیام و قعودی فراوان خدا را یاد کنی[۹۵]. امام صادق(ع) میفرماید: برخی گمان میکنند: جوانمردی با فسق و فجور است جوانمردی، سفره گسترده، هدایای ارسالی و خودداری از آزار دیگران است[۹۶]. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «كُفْرُ النِّعْمَةِ لُؤْمٌ»[۹۷]؛ کفران نعمت، پستی است. و فرمود: بدی در حق آنکه با تو نیکی کرده، پستی است[۹۸]. امام سجاد(ع) فرمود: امروز و فرداکردن کسی که میتواند دین خود را بپردازد، پستی است[۹۹]. امام هادی(ع) میفرماید: خشم گرفتن بر زیردستان، پستی است[۱۰۰].
- پرورش فضایل و احیای کرامت انسانی: یکی از روشهای دین برای اجرای برنامه و تحقق اهداف دینی، توجه دادن انسان به جایگاه خود در نظام آفرینش است. قرآن کریم انسان را موجودی شریف و بزرگوار معرفی میکند[۱۰۱] که از روح خدا بهرهای برده[۱۰۲]، شایسته جانشینی خدا در زمین شده[۱۰۳]، بار امانت او را که زمین و آسمان و کوهها از تحمل آن درماندهاند، به دوش گرفته[۱۰۴] و به همین دلیل مخاطب تکالیف الهی شده است. تصویر چنین جایگاهی، مسیر انسان را به سمت ارزشها و فضایل اخلاقی تغییر میدهد و در این مسیر است که کسب عدالت نفسانی و اجرای عدالت رفتاری برای انسان میسر میشود.
- راهنمایی و همراهی انسان در تهذیب نفس و تعدیل غرایز سرکش: به تصریح قرآن کریم، یکی از اهداف بعثت انبیا، تهذیب و تزکیه انسانها از رذایل اخلاقی است[۱۰۵]. به همین دلیل برخی از تکالیف به گونهای طراحی شده است که رذایل اخلاقی را سرکوب و ریشهکن میسازد؛ مثلاً انفاق، بخل را نماز، تکبر را و روزه شکمبارگی را درمان میکند؛ بنابراین یکی از کارکردهای دین علاوه بر معرفی رذایل و پیامدهای شوم آنها برنامهریزی عملی برای دفع و درمان آنهاست.
- ضمانت اجرایی تحقق بخشیدن به ارزشها: شناخت فضائل و رذایل اگر چه برای تهذیب نفس و حرکت در مسیر عدالت، ضروری است، کافی نیست. انسان معمولاً تحت تأثیر جاذبههای دنیوی و امیال نفسانی از دانستههای خود چشم میپوشد و با آنکه خوب و بد را میشناسد، برای رسیدن به خوبی تلاش نمیکند. یکی از کارکردهای دین در مسیر تحقق عدالت این است که با تصویر زندگی اخروی و کیفر و پاداش در بهشت و جهنم انسان را به تلاش و تکاپو وامیدارد.
- ایمان: رابطه ایمان و عدالت یک رابطه مستقیم است، هر چه ایمان محکمتر باشد، رفتار انسان عادلانهتر است. هیچکس بدون برخورداری از ایمان به خدا و معاد، نمیتواند به معنی دقیق عادل باشد. ممکن است کسی تحت تأثیر عواطف انسانی یا عواملی دیگر در پارهای از امور عادلانه رفتار کند، اما اجرای عدالت کامل محتاج به ایمان است. پیش از این درباره ارتباط عدالت و ایمان چند روایت نقل کردیم. بر آنچه گذشت این نکته را میافزاییم که رابطه ایمان و عدالت چنان نزدیک و محکم است که در روایات معصومین، عدالت نشانه ایمان به شمار آمده است. امام صادق(ع) میفرماید: «مَنْ وَاسَى الْفَقِيرَ مِنْ مَالِهِ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً»[۱۰۶]؛ کسی که از مال خویش به نیازمندان کمک کند و در روابط خویش با مردم انصاف کند، مؤمن حقیقی است. رسول خدا(ص) نیز انصاف با مردم را از حقیقت ایمان شمرده است[۱۰۷]؛ بنابراین یکی از مبانی عدالت، ایمان به خدا و معاد است. این رابطه محکم ناشی از آن است که پیدایش عدالت به کنترل غرایز نفسانی منوط است. کسی که غرایز سرکش را مهار نکرده باشد، در نفس خویش به عدالت دست نمییابد و در اجتماع نیز به مراعات و اجرای عدالت موفق نمیشود. از طرفی ایمان به خدا و قیامت، مهمترین عامل کنترل غرایز است. به همین دلیل، جوامع با ایمان که قلبها به نور خدا روشن شده، مفاسد و جنایتها به مراتب کمتر است. کسی که به خدا و قیامت ایمان پیدا نکند، معبودی جز هوا و هوس خویش ندارد. ﴿أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ﴾[۱۰۸]. ناگفته پیداست که انسان در چنین شرایطی نمیتواند از کنترل غریزه سخن بگوید؛ بنابراین هرگز به کسب و اجرای عدالت، موفق نخواهد شد[۱۰۹].
ارزش و جایگاه عدالت
- عدالت چه به عنوان یک صفت نفسانی و چه به عنوان یک رفتار اجتماعی در قرآن و روایات ستایش شده است. عدالت اجتماعی از نظر اسلام چنان ارزشمند است که قرآن کریم به عنوان هدف بعثت انبیا و انزال کتب و شرایع آسمانی از آن یاد میکند. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۱۱۰]. به همین دلیل خداوند متعال خود به عدالت فرمان داده، میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[۱۱۱]. و به انسانها یادآوری میکند که منافع شخصی و روابط خانوادگی و خویشاوندی نباید مانع رفتار عادلانه شود. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ﴾[۱۱۲]. امیرالمؤمنین(ع) عدالت را ستون جامعه انسانی و مایه پیشرفت و سرافرازی اسلام شمرده میفرماید: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ»[۱۱۳]؛ خداوند پاک عدالت را مایه استواری مردمان، پاکی از ستمها و گناهان و سرافرازی اسلام قرار داده است. عدالت جاذبهای فطری دارد و در پیشگاه وجدان عمومی بشر ارزشمند و گرانقدر است. در سایه عدالت است که هرکسی به حق خویش میرسد، تعدّی و تجاوز از جامعه رخت برمیبندد و امنیت و آرامش حاکم میشود، به همین دلیل با سرشت اولیه انسانی سازگار است. امام صادق(ع) میفرماید: «الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَطْيَبُ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ»[۱۱۴]؛ عدالت از عسل شیرینتر از کره نرمتر و از مشک خوشبوتر است. و باز میفرماید: «الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ يُصِيبُهُ الظَّمْآنُ»[۱۱۵]؛ عدالت، شیرینتر از آب زلالی است که تشنه کامی به آن دست مییابد. به همین دلیل، گریز از عدالت، گریز از سرشت پاک انسانی و برای انسان عیب است و حتی آنان که خود از عدالت سر باز میزنند، به این نقصان واقفند.
- امام صادق(ع) میفرماید: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْدِلُوا فَإِنَّكُمْ تَعِيبُونَ عَلَى قَوْمٍ لَا يَعْدِلُونَ»[۱۱۶]؛ از خدا پروا کنید و به عدالت رفتار کنید، زیرا شما خود به کسانی که عدالت نکنند خرده میگیرید. امام سجاد(ع) عدالت را یکی از سه رکن اصلی قوانین دین شمرده[۱۱۷] و امیرالمؤمنین ثواب عدالت را غیر قابل سنجش معرفی کرده، میفرماید: «شَيْئَانِ لَا يُوزَنُ ثَوَابُهُمَا: الْعَفْوُ وَ الْعَدْلُ»[۱۱۸]؛ دو چیز است که پاداششان به سنجش نمیآید: گذشت و عدالت. عدالت نفسانی نیز به عنوان یکی از انواع اصلی فضایل، برترین خصلت، نافعترین خو، صفتی ایمانی و مجمع همه خوبیها ستوده شده است. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: فضایل انسانی چهار نوع است... چهارمین نوع آن عدل است که بر پایه اعتدال قوای نفسانی است[۱۱۹]. و میفرماید: «الْعَدْلُ أَفْضَلُ سَجِيَّةٍ»[۱۲۰]؛ عدل، برترین خوی انسانی است. و میفرماید: «أَكْرَمُ الْأَخْلَاقِ السَّخَاءُ وَ أَعَمُّهَا نَفْعاً الْعَدْلُ»[۱۲۱]؛ ارزشمندترین اخلاق سخاوت است و نافعترین اخلاق عدل است. و میفرماید: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ»[۱۲۲]؛ ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر و یقین و عدل و جهاد. و میفرماید: «الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ»[۱۲۳]؛ عدل اصل ایمان و مجمع همه خوبیهاست. و میفرماید: «الْعَدْلُ زِينَةُ الْإِيمَانِ»[۱۲۴]؛ عدالت زینت ایمان است. و میفرماید: «غَايَةُ الْعَدْلِ أَنْ يَعْدِلَ الْمَرْءُ فِي نَفْسِهِ»[۱۲۵]؛ آخرین مرتبه عدالت آن است که انسان در نفس خویش برقرار کند[۱۲۶].
آثار و نتایج عدالت
- عدالت در زندگی دنیوی و اخروی و فردی و اجتماعی انسان آثار و نتایج فراوانی دارد. پیش از آنکه آثار عدالت را یاد کنیم، تذکر این نکته ضروری است که منظور از عدالت در این مقام عدالت رفتاری است چون نتیجه عدالت نفسانی که همان مراعات حدود و احکام الهی است نیاز به گفتن و شمردن ندارد. کسی که احکام خدا را مراعات کند، در دنیا و آخرت مشمول لطف و رحمت پروردگار میشود و به همه اهداف دینمداری دست مییابد.
- آثار فردی عدالت:
- بالارفتن منزلت اجتماعی امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَنْ عَدَلَ عَظُمَ قَدْرُهُ»[۱۲۷]؛ هرکس عدالت کند ارزش و منزلتش بالا میرود.
- رسیدن به حکومت: امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «اعْدِلْ تَحْكُمْ»[۱۲۸] عدالت پیشه کن تا به حکومت برسی. و میفرماید: «اعْدِلْ تَمْلِكْ»[۱۲۹]؛ عدالتورزی کن تا به سلطنت برسی. و میفرماید: «اعْدِلْ تَدُمْ لَكَ الْقُدْرَةُ»[۱۳۰]؛ به عدالت رفتار کن تا قدرتت دوام یابد.
- برخورداری از رحمت خدا: امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَنْ عَدَلَ فِي الْبِلَادِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ»[۱۳۱]؛ کسی که در شهرها (بین مردمان) به عدالت رفتار کند مشمول رحمت خدا میشود.
- آثار اجتماعی عدالت: بیشتر آثار عدالت، آثاری است که در جامعه انسانی ظهور میکند و همه آحاد جامعه از آن بهرهمند میشوند. آنچه به عنوان آثار فردی نام بردیم، در حقیقت ثمراتی است که مجری عدالت علاوه آثار اجتماعی به طور ویژه از آن بهرهمند میشود.
- اصلاح جامعه: یکی از ثمرات عدالت در جامعه این است که مفاسد فردی و اجتماعی درمان میشوند. با اجرای عدالت، هرکس به حق خود نائل و راه پیشرفت و ترقی به طور یکسان به روی همه باز میشود و زندگی مردم سامان مییابد و زمینه رشد فضایل اخلاقی فراهم میآید و جز انسانهای بیمار که در قیاس با توده مردمان به حساب نمیآیند، کسی به سمت نقض قانون نمیرود. امیرالمؤمنین علی(ع) به بیانهای مختلف به مطلب تصریح فرمودهاند که تنها راه اصلاح مردمان، اجرای عدالت است؛ از جمله میفرماید: «فِي الْعَدْلِ إِصْلَاحُ الْبَرِيَّةِ»[۱۳۲]؛ اصلاح انسانها در اجرای عدالت است. و «الرَّعِيَّةُ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا الْعَدْلُ»[۱۳۳]؛ رعیت را جز عدالت چیزی اصلاح نمیکند. و «بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ»[۱۳۴]؛ فقط با عدالت مردمان اصلاح میشوند.
- پایداری اجتماع: اجتماعات انسانی محصول نیاز انسانها به یکدیگر است؛ به همین دلیل یک جامعه تا زمانی دوام میآورد که در آن، منافع متقابل آحاد انسانها تأمین و شرایط زندگی سالم انسانی فراهم شود و این مهم تنها در سایه عدالت صورت میگیرد، بنابراین، بقا و دوام جامعه بشری به اجرای عدالت منوط است. در صورتی که ستم بر جامعه حاکم شود، برخی از مردم به منافع خود یا بیش از آن دست مییابند و برخی دیگر از منافع خود محروم میشوند و از موهبت زندگی انسانی بیبهره میمانند. به همین دلیل، اجتماعی که روابط عادلانه بر آن حاکم نباشد، متلاشی و از صفحه روزگار محو میشود. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «الْعَدْلُ قِوَامُ الْبَرِيَّةِ»[۱۳۵]؛ عدالت مایه پایداری و انتظام مردمان است. و میفرماید: «جَعَلَ اللَّهُ الْعَدْلَ قِوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً عَنِ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةَ الْإِسْلَامِ»[۱۳۶] خداوند عدالت را برای پایداری و انتظام جامعه و پاکی از گناهان و ستمها و مایه پیشرفت و سربلندی اسلام قرار داد.
- آبادی و برکت: خداوند متعال به عنوان یک سنت مقرر فرموده است که اگر در دیاری عدالت جاری شود برکات زمین و آسمان را به مردم آن دیار ارزانی کند. ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۱۳۷]. افزون بر این میتوان ثابت کرد که عدالت از طریق علیت طبیعی نیز موحجب عمران و آبادی فراوانی است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَا عُمِرَتِ الْبِلَادُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ»[۱۳۸]؛ هیچچیز مثل عدالت در آبادی شهرها مؤثر نیست. و میفرماید: «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَكَاتُ»[۱۳۹]؛ به وسیله عدالت، برکات فزونی مییابد.
- پایداری حکومت: دانستیم که رسیدن به قدرت و دولت، ملک یکی از آثار عدالت است. علی(ع) میفرماید: «لِيَكُنْ مَرْكَبُكَ الْعَدْلَ فَمَنْ رَكِبَهُ مَلَكَ»[۱۴۰]؛ باید بر مرکب عدل سوار شوی که هرکس بر آن سوار شد، سلطنت یافت. بر این مطلب اضافه میکنیم که بقای قدرت و حکومت نیز به اجرای عدالت منوط است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «ثَبَاتُ الدُّوَلِ بِإِقَامَةِ سُنَنِ الْعَدْلِ»[۱۴۱]؛ پایداری و ثبات دولتها به اقامه روشهای عادلانه بستگی دارد. امام رضا(ع) میفرماید: «إِذَا جَارَ السُّلْطَانُ هَانَتِ الدَّوْلَةُ»[۱۴۲]؛ هنگامی که سلطان ظلم کند، حکومتش سست میشود.
- نشاط قانون: یکی از آثار عدالت، نشاط و جریان قانون است. در جوامعی که عدالت حاکم نیست، قانون، اسمی بیمسمی و عنوانی بیمعنون و در حقیقت بازیچهای است که حاکمان ظالم برای توجیه مظالم و تأمین منافع خود به آن استناد میکنند، ولی در جوامع عدالتمدار، همانطور که برای تأمین منافع قدرتمندان به قانون استناد میشود، برای گرفتن حق مظلومان و تودههای مردم از ایشان نیز قانون حکومت میکند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «الْعَدْلُ حَيَاةُ الْأَحْكَامِ»[۱۴۳]؛ عدالت، موجب زندگی احکام است[۱۴۴].
راههای دستیابی به عدالت
- برای دستیابی به عدالت همانند سایر فضایل، از دو راه میتوان رفت: راه علمی و راه عملی.
- راه علمی دستیابی به عدالت: برای دستیابی به عدالت از این راه، انسان باید در دو حوزه بیندیشد: نخست ارزش ذاتی عدالت از یک سو و زشتی و ناپسندی ظلم از سوی دیگر، دوم، نتایج و ثمرات عدالت و عواقب و پیامدهای ظلم.
- ارزش و جایگاه عدل و ظلم: یکی از راههای رسیدن به عدالت این است که انسان درباره ارزش ذاتی و جایگاه علم و ظلم فکر کند. با تفکر است که انسان پی میبرد عدالت در بین رفتارهای انسان چه ارزش و جایگاهی دارد و ستم تا چه مایه زشت و ناپسند است. پیش از این در ستایش عدالت تعدادی از نصوص دینی را نقل کردیم. در اینجا تعدادی از روایات را که در صدد نکوهش ظلم صادر شده از نظر میگذرانیم. پیش از هر چیز توجه به این نکته ضروری است که ظلم ناشی از ضعف و ناتوانی است و درست به همین دلیل ذات اقدس الهی از ظلم منزه و بینیاز است[۱۴۵]. ظلم در مقام یک صفت، پستترین رذیلت، بزرگترین گناه و زشتترین راه و رسم است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «الظُّلْمُ أَلْأَمُ الرَّذَائِلِ»[۱۴۶]؛ ظلم، پستترین رذایل است. و میفرماید: «أَقْبَحُ السَّيْرِ الظُّلْمُ»[۱۴۷]؛ زشتترین راه و روش ظلم است. و میفرماید: «ابْعُدُوا عَنِ الظُّلْمِ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ الْجَرَائِمِ وَ أَكْبَرُ الْمَآثِمِ»[۱۴۸]؛ از ستم دوری کنید که ستم بزرگترین جرم و زشتترین گناه است. به دلیل این همه زشتی است که در سیره رهبران الهی اثری از ظلم به چشم نمیخورد و اهل ستم را با ایشان نسبتی نیست. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ أَخَذَ غَيْرَ حَقِّهِ وَ لَا مَنْ ظَلَمَ النَّاسَ وَ لَا مَنْ تَنَاوَلَ مَا لَيْسَ لَهُ»[۱۴۹]؛ از شیعیان ما نیست کسی که بستاند آنچه را حقش نیست و کسی که به مردم ستم کند و کسی که در دست بگیرد چیزی را که حق ندارد.
- راه عملی دستیابی به عدالت: بهترین راه کسب ملکات نفسانی، تمرین و تکرار است؛ چراکه انسان وقتی عملی را به طور مکرر و مرتب انجام میدهد حتی اگر تحت فشار عوامل خارجی باشد، تکرار آن عمل بر نفس تأثیر میگذارد، به نفس حالت میدهد و در نفس، راسخ و به ملکه نفسانی تبدیل میشود. عدالت در بعد نفسانی یک ملکه به شمار است و در بعد عملی، ناشی از آن ملکه است؛ بنابراین، راه عملی رسیدن به عدالت، تمرین مرتب و مکرر رفتار عادلانه است.
- تمرین و ممارست: بدون شک تمرین و تکرار یک عمل، آن عمل را در نفس انسان نهادینه میکند، ولی نفس هوسباز و سرکش انسان تمرین را برنمی تابد و تن به ناملایم نمیدهد؛ بنابراین برای واداشتن نفس به تمرین نیز راهکاری لازم است که نسبت به غیر و خویشتن متفاوت میشود. اگر انسان به عنوان مربی در صدد است، افراد تحت تربیت خود را به تمرین عدالت وادارد باید از دو عامل قانون و تشویق بهره بگیرد؛ به این معنی که در وهله اول آنها را در محدوده شرع نگه دارد و رخصت ندهد به مال، جان و آبروی دیگران تعرضی کنند؛ در وهله دوم لازم است هر کس را که به خوبی مرزداری میکند، بنوازد و پاداش دهد و آن را که مرز میشکند، مجازات کند. ولی در صورتی که انسان در صدد تربیت نفس خویش است، برای وادار کردن نفس به تمرین عدالت باید از اصل تربیتی «تغییر جایگاه» بهره بگیرد. اگر انسان بخواهد در برخورد با دیگران عادلانه رفتار کند، باید خودش را به جای ایشان بگذارد و آنگاه کاری را که در حق خویش میپسندد در حق دیگران نیز انجام دهد. امیرالمؤمنین(ع) در وصیت به امام حسن مجتبی نوشته است: پسرم در ارتباط با دیگران، آنها را با خودت بسنج؛ آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را برای خود نمیپسندی برای آنها نیز مپسند، ستم نکن چنانکه دوست نداری کسی به تو ستم کند و نیکی کن چنانکه دوست داری دیگران به تو نیکی کنند هر کاری را که از دیگران زشت میدانی از خودت نیز زشت بدان و به آنچه خود میپسندی در حق آنها کنی از آنها در حق خودت راضی باش، بیش از دانستههایت. مگو هر چند که دانستههایت کم باشند. چیزی که دوست نداری به تو بگویند به دیگران مگوی[۱۵۰]. اگر انسان از اصل تغییر جایگاه استفاده نکند، عقل عملی فریب میخورد و در مواقعی که انسان به دیگری ظلم میکند، قبح کار او را به درستی دریافت نمیکند و بسا که بر ظلم او مهر تأیید میزند، ولی با استفاده از این اصل، زشتی عمل به خوبی آشکار میشود و عقل عملی با درک این زشتی به نفس نهیب میزند و او را از ستم باز میدارد. در روایتی است که رسول خدا(ص) برای غزوهای در حال حرکت بود. یک اعرابی رکاب اسب حضرت را گرفت[۱۵۱] و به حضرت گفت: «يَا رَسُولَ اللَّهِ! عَلِّمْنِي عَمَلًا أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ»؛ ای رسول خدا چیزی به من یاد بده که با عمل به آن به بهشت بروم. پیغمبر(ص) فرمود: «مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْكَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَ مَا كَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ إِلَيْكَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ»؛ آنگونه که دوست داری مردم با تو رفتار نمایند با دیگران رفتار نما، و آنچنان که دوست نداری با تو رفتار کنند با آنها رفتار نکن. در روایت دیگری است که مردی شامی خدمت حضرت علی(ع) رسید و خواست که حضرت چیزی به او یاد دهد. حضرت در ضمن سخنی طولانی فرمود: «يَا شَيْخُ ارْضَ لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِكَ وَ ائْتِ إِلَى النَّاسِ مَا تُحِبُّ أَنْ يُؤْتَى إِلَيْكَ»[۱۵۲]؛ ای پیرمرد آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند و آنگونه که دوست داری با تو رفتار کنند با ایشان رفتار کن[۱۵۳].
موانع دستیابی به عدالت
- مهمترین مانع بر سر راه دستیابی و اجرای عدالت، پیروی از تمایلات نفسانی است. ما برخی از تمایلاتی را که انسان را از مراعات عدالت باز میدارد و به ظلم منتهی میشود، نام میبریم. از آنجا که اکثر موانع عدالت در آیهای از قرآن کریم آمده، پیش از ورود به نام بردن موانع، این آیه کریمه را ملاحظه میکنیم. قرآن کریم میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾[۱۵۴].
- سودجویی: اجرای عدالت، در نهایت به نفع همگان است و حتی آنکه با اجرای عدالت، به ظاهر چیزی را از دست میدهد، از عدالت بهرهمند میشود. در مقابل، ظلم و ستم به زیان همه انسانهاست و حتی آنکه از راه ستم سودی میبرد، به عنوان یک انسان از ستم زیان میبیند. با این حال، انسان ظاهربین که چشمش به سود حاضری دوخته شده، فکر میکند در یک رابطه ناعادلانه سودی به دست میآورد، به همین دلیل از اجرای عدالت سر باز میزند. قرآن کریم در آیهای که ملاحظه شد انسان را از این خطر آگاه کرده میفرماید: به عدالت رفتار کنید و گواهی به حق بدهید، حتی اگر به زبان شما باشد.
- جانبداری: انسان همیشه از کسانی که به آنها تمایلی دارد، جانبداری میکند. این تمایل از علل گوناگونی ناشی میشود که رابطه خویشاوندی، از مهمترین آنهاست. قرآن کریم در صدد هشدار این خطر به مخاطبان میفرماید: ﴿أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ﴾ شهادت به حق دهید، حتی اگر به زبان پدر و مادر یا خویشانتان باشد.
- ترس و طمع: از موانع عدالت ترس از قدرتمندان و طمع به ثروت ثروتمندان است.
- مصلحتاندیشی خودسرانه: یکی دیگر از موانع عدالت مصلحتاندیشیهای فرادینی است. بدون شک خداوند متعال در تشریع احکام دینی مصلحت همه انسانها را در نظر داشته و در صورتی که همه بر میزان احکام شرعی عمل کنند به بالاترین درجه ممکن مصلحت دست مییابند؛ با این حال برخی انسانهای ناآگاه به ذوق و سلیقه و با آگاهی محدود خود به بهانه مراعات مصلحت بر خلاف احکام شرع عمل میکنند. نمونهای که در آیه کریمه مورد بحث اشاره شده، این است که یکی از طرفین دعوا فقیر است و شاهد به خیال آنکه به نفع او کار میکند به ناحق به نفع او شهادت میدهد. قرآن کریم با طرح این مثال به مخاطبان یادآور میشود که سرپرست همه انسانها چه ثروتمند، چه فقیر خالق آنهاست؛ پس او سزاوارتر است که به فکر بنده فقیر خود باشد؛ بنابراین بنده باید به وظیفه خود که همان حرکت در راستای عدالت است، عمل کند. میفرماید: ﴿إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا﴾.
- انتقامجویی: قرآن کریم به ما رخصت داده است تا در صورتی که از کسی ستم دیدیم، حق خود را به همان میزان استیفا کنیم[۱۵۵]؛ بنابراین انتقام نابرابر از نظر قرآن مجاز نیست. قرآن کریم میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[۱۵۶]. ولی گاهی انسان چون بر حریف دست مییابد و راهی برای انتقام پیدا میکند، به حق خود قانع نیست و از سر بغض و کینه یا عوامل دیگر کمر به نابودی او میبندد. در چنین فضایی است که اگر بنا باشد بر مطلبی گواهی دهد که به او مربوط میشود، بدون توجه به عدالت، چنان گواهی میدهد که او را زیانبار کند، بنابراین انتقامجویی یکی از موانع عدالت است.
- تکیه بر حدس و گمان: احکام شرعی بر اساس علم و اطمینان ثابت میشود؛ همچنین با علم و اطمینان است که میتوان حکمی قضایی صادر کرد تا حقی از کسی سلب و به دیگری داده شود؛ ولی از آنجا که تحصیل علم و اطمینان همیشه ممکن نیست و اگر راه دیگری نباشد بسیاری از احکام تعطیل و بساط قضاوت در جامعه برچیده میشود، شارع مقدس رخصت داده است که برخی از گمانها علم تلقی شده و بر مبنای آنها عمل شود، برای نمونه، اگر انسان عادل درستکاری از امام معصوم خبر بیاورد، ما میتوانیم به آن خبر عمل کنیم، هرچند که به مفاد آن، یقین کامل نداشته باشیم؛ همچنین به قاضی اجازه داده است که اگر شاهد عادل، به چیزی گواهی داد، بر مبنای شهادت او حکم صادر کند، هر چند که به مفاد شهادت او علم کامل نداشته باشد. گمانی که از راه خبر و شهادت عادل پیدا میشود یک گمان خاص است که خداوند متعال اجازه داده آن را جایگزین علم کرده، بر مبنای آن عمل کنیم؛ بنابراین معلوم میشود که شارع مقدس راضی نیست ما در مورد احکام شرعی و حقوقی مردمان به هرگمانی عمل کنیم. اگر قاضی بدون در نظر گرفتن این میزان طبق گمان خود حکم صادر کند، بیعدالتی کرده است، هرچند احیاناً حکمش مطابق واقع باشد. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:«لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ»[۱۵۷]؛ از عدالت نیست که انسان با تکیه بر گمان قضاوت کند.
- بیتابی: اجرای عدالت در آنجا که برای انسان نفعی ظاهری و ملموس ندارد، مشکل و نیازمند پایمردی و استواری است. از این میدان فقط مردان آزموده سربلند خارج میشوند. مشکلتر از این مقام، مقامی است که علاوه بر این امر قضاوت به دست خود انسان باشد. رسول خدا(ص) میفرماید: سه چیز است که مردم تاب آن را ندارند. با مردم به انصاف رفتارکردن...[۱۵۸]. امام صادق(ع) نیز انصاف با مردم را در زمره سختترین تکالیف الهی به شمار آورده است[۱۵۹]؛ بنابراین یکی از موانع اجرای عدالت بیتابی انسان است[۱۶۰].
نشانههای عدالت
- نشانههایی که در روایات برای عدالت آمده، پارهای مربوط به عدالت نفسانی، پارهای مربوط به عدالت رفتاری و برخی هم نشانه هر دو قسم عدالت میباشند.
- رفتار منصفانه: آشکارترین نشانه عدالت رفتار منصفانه با مردم است. رسول خدا(ص) فرمود: «أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ»[۱۶۱]؛ عادلترین مردمان کسی است که برای مردم همان را بپسندد که برای خویش میپسندد و آنچه را برای خود نمیپسندد برای ایشان هم نپسندد. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ أَنْصَفَ مَنْ ظَلَمَهُ»[۱۶۲]؛ عادلترین مردمان کسی است که با آنکه بر او ستم کرده به انصاف رفتار کند. و میفرماید: «الْعَدْلُ أَنَّكَ إِذَا ظُلِمْتَ أَنْصَفْتَ»[۱۶۳]؛ عدل آن است که چون بر تو ستم رود، انصاف کنی.
- خودداری از گناه: یکی از نشانههای عدالت آن است که انسان از هر گناهی خودداری کند. امام صادق(ع) در توصیف عادل میفرماید: «إِذَا غَضَّ طَرْفَهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لِسَانَهُ عَنِ الْمآثِمِ وَ كَفَّهُ عَنِ الْمَظَالِمِ»[۱۶۴]؛ عادل کسی است که چشم از حرام خدا ببندد، زبان از گناهان بدارد و دست از ستم بر دارد. امام رضا(ع) میفرماید: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غَيْبَتُهُ»[۱۶۵]؛ کسی که در معاملات، بر مردم ستم نکند، در سخن به آنها دروغ نگوید و در وعدههای خود با آنها خلاف نکند جوانمردیش کامل و عدالتش آشکار است.
- یکرنگی: از نشانههای عدالت، یکرنگی در گفتار و کردار است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَنْ طَابَقَ سِرُّهُ عَلَانِيَتَهُ وَ وَافَقَ فِعْلُهُ مَقَالَتَهُ فَهُوَ الَّذِي أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ عِبَادَتَهُ»[۱۶۶]؛ هرکس نهانش با آشکارش مطابق و کردارش با گفتارش موافق باشد، امانت را ادا کرده و عدالتش آشکار است.
- پرهیز از تبعیض با زیردستان: از نشانههای عدالت، خودداری از تبعیض با زیردستان است. امیرالمؤمنین(ع)در نامهای به یکی از کارگزاران خود مینویسد: «وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ»[۱۶۷]؛ با رعیت، فروتن، گشادهرو و ملایم باش. گردش چشم، نگاه، اشاره و سلامت را بین آنها به مساوات تقسیم کن تا فرادستان به ظلمت طمع نبندند و فرودستان از عدالت ناامید نشوند[۱۶۸].
نسبیت عدالت
عدالت در فرهنگ مطهر
عدالت را سه جور میشود تعریف کرد. یکی اینکه عدالت یعنی مساوات، چون از ماده عدل است و عدل یعنی برابری. یک معنای عدالت برابری است بلکه اصلاً معنا و ریشه اصلی عدالت همان برابری است. در قرآن هم این ماده بعضی جاها معنی برابری میدهد، نظیر آنجا که میفرماید: ﴿ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾[۱۶۹] کفار غیر خدا را با خدا برابر میکنند، مساوی قرار میدهند. یک وقت هست که ما عدالت را به معنای مساوات و برابری تعریف میکنیم. آیا درست است یا نه؟ جواب این است که تا مقصودمان از مساوات چه باشد؟ مساوات در چه؟ بعضیها عدالت را مساوات تعریف میکنند و مساوات را هم این میدانند که تمام افراد بشر از لحاظ تمام نعمتهایی که داده شده است در یک سطح زندگی بکنند. یعنی معنای مساوات این است که همه افراد یک جور غذا گیرشان بیاید و همه یک جور ثروت داشته باشند، همه مردم یک جور خانه و مسکن داشته باشند، همه یک جور مرکب داشته باشند، همه مردم از چیزی که آنها موجب سعادت مینامند به طور مساوی بهرهمند شوند؛ مثلاً مال و ثروت یکی از موجبات سعادت است، خانه و زندگی از موجبات سعادت است، و غیره؛ عدالت یعنی همه مردم از چیزهایی که موجبات سعادت است، برابر داشته باشند. اگر ما عدالت را این جور معنی بکنیم، درست نیست. این عدالت درست نیست و ظلم است[۱۷۰]. عدالت به آن معنی که آنها گفتهاند، معنایش مساوات نیست، عدالت معنایش موازنه به شکلی که پای حقوق در کار نباشد نیست، بلکه عدالت بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است. فرد حق دارد، اجتماع هم حق دارد. عدالت از اینجا پیدا میشود که حق هر فردی به او داده بشود. عدالت رعایت همین حقوق است. بنابراین عدالت در تمام زمانها یکی بیشتر نیست و اینکه میگویند عدالت یک امر نسبی است، حرف درستی نیست[۱۷۱]. عدالت در مفهوم وسیعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون هیچ تبعیضی میان آنها. اگر حق هیچ صاحب حقّی ادا نشود، برخلاف عدالت است[۱۷۲]. عدالت از نظر ما پایههایی در طبیعت و فطرت دارد که با توجه به آن پایهها میتوان یک طرح ثابت و جاودانهای برای زندگی بشر از لحاظ اصول طرح کرد. عدالت از قبیل تعادل مزاج فرد است که در همه تطوّرات باید محفوظ باشد؛ ویتأمینها، گلبولها به نسبت معیّنی در همه احوال باید محفوظ باشد؛ در عین حال اعضاء جسم، همه (آن هم به نسبت معیّن) رشد میکنند. غلط است که عدالت را یکی از مراحل تطوّر بدانیم، عدالت بازگشت به مزاج طبیعی است[۱۷۳]. مساوات درباره قانون میتواند معنی پیدا بکند. یعنی قانون افراد را به یک چشم نگاه بکند، قانون خودش میان افراد تبعیض قائل نشود بلکه رعایت استحقاق را بکند. به عبارت دیگر افرادی که از لحاظ خلقت در شرایط مساوی هستند، قانون باید با آنها به مساوات رفتار بکند. اما افرادی که خودشان در شرایط مساوی نیستند، قانون هم نباید با آنها مساوی رفتار بکند بلکه باید مطابق شرایط خودشان با آنها رفتار بکند. این هم معنای دوم عدالت است[۱۷۴]. بعضی گفتهاند عدالت یعنی رعایت توازن در اجتماع، یعنی هر حالتی که به صلاح اجتماع باشد و بهتر بتواند اجتماع را حفظ بکند و جلو ببرد، عدالت است[۱۷۵]. عدالت اگر معنایش توازن باشد، باز از آن معنای «إِعْطَاءِ كُلِ ذِي حَقٍ حَقَّهُ» بیرون نیست. چرا؟ چون هیچ وقت اجتماع متوازن نمیشود به اینکه حقوق افراد پایمال بشود. توازن اجتماع به این است که حقوق همه افراد رعایت بشود، حق اجتماع هم رعایت بشود. از آن فرضیه که اساساً حقوق افراد به کلی معدوم بشود، هرگز توازن اجتماع به وجود نمیآید[۱۷۶]. اگر بخواهیم عدالت را به معنای مساوات تعریف بکنیم و مساوات را مساوات در موهبتهای اجتماعی فرض بکنیم، غلط است. ولی عدالت را به یک معنای دیگر میشود معنی کرد که اگر به آن توجه شود، میتوان گفت آن هم مساوات است، اما مساوات به شکل دیگر. معنایی که قدما برای عدالت میکنند این است: «إِعْطَاءِ كُلِ ذِي حَقٍ حَقَّهُ» یعنی هر چیزی و هر شخصی در متن خلقت با یک شایستگی مخصوص به خود به دنیا آمده است. حقوق هم از همین جا پیدا میشود یعنی از ساختمان ذاتی اشیاء. ما باید هر چیزی را در ذاتش مطالعه بکنیم بعد ببینیم که او شایستگی چه چیزی را دارد و چه استعدادی در وجود او هست. یعنی طبیعتش چه تقاضایی دارد[۱۷۷]. عدالت این است که در شؤون اجتماعی و در راه استفاده از حقوق اجتماعی، شرایط دقیق یک مسابقه کامل نسبت به همه مزایای اجتماعی فراهم شود و طبق یک مسابقه عمل شود. معنی مساوات و به یک چشم دیدن و همه را برابر در نظر گرفتن هم این است که هیچ ملاحظه شخصی در کار نباشد؛ از نظر ملاحظات شخصی همه علی السویه باشد؛ از نظر ملاحظات طبقاتی همه علی السویّه باشند[۱۷۸]. از نظر ما عدالت حکم اعتدال مزاج را دارد[۱۷۹]. نظامی که انسان باید به اجتماع بدهد “عدالت” خوانده میشود[۱۸۰]. عدالت یعنی حسن روابط اجتماعی[۱۸۱]. عدالت یعنی رعایت حقوق افراد دیگر[۱۸۲]. معنی عدالت این نیست که همه مردم از هر نظر در یک حد و یک مرتبه و یک درجه باشند؛ جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در این جهت مثل پیکر است؛ وقتی که مقامات و درجات دارد، باید تقسیمبندی و درجهبندی بشود؛ راه منحصر، آزاد گذاشتن افراد و زمینه مسابقه فراهم کردن است[۱۸۳]..[۱۸۴]
عدالت اجتماعی از نظر افلاطون
عدالت اجتماعی یعنی اینکه هر فردی هر مقدار که استعداد دارد، کار بکند و به اندازه کار خودش پاداش بگیرد. و تمام افراد باید این جور باشند. اگر جامعه از چنین افرادی تشکیل شد آن وقت اجزاء این جامعه همه هماهنگ هستند[۱۸۵]. افلاطون عدالت را به معنای موزونیت مجموع قوای انسان به کار برده بود؛ یعنی برای هر قوهای نسبت به قوه دیگر حقی قایل شده و گفته است که عدالت عبارت است از این که هر قوهای به آن حق و بهرهای که دارد- نه کمتر و نه بیشتر - برسد. آن وقت عدالت را صفت مجموع قواگرفته است[۱۸۶]. پس عدالت عبارت است از هماهنگی اجزاء با کلّ[۱۸۷].[۱۸۸]
عدالت اجتماعی بشری
یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند[۱۸۹].[۱۹۰]
عدالت خداوند
منظور از عادل بودن خدا این است که استحقاق و شایستگی هیچ موجودی را مهمل نمیگذارد و به هر کس هر چه را استحقاق دارد میدهد[۱۹۱].[۱۹۲]
عدالت در قدیم
علمای قدیم در تعریف عدالت میگفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است، یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان، ملکه شده باشد[۱۹۳].[۱۹۴]
عدالت، عدل و جود
جود و بخشش، امور را و جریانها را از محلّ خودشان و مدارشان خارج میکند؛ جود این است که آدمی از حقّ مسلّم خود صرفنظر کند، به دیگری که ذیحق نیست جود کند؛ پس جود اشیاء را از موضوع خود خارج میکند. والعدل سائس عام، والجو عارض خاص دیگر این که عدالت سائس و ادارهکننده عموم است؛ چیزی است که پایه و مبنای زندگی عمومی و اساس مقررات، امّا جود و بخشش یک حالت استثنایی است که در موقع خاص کسی به کسی جود میکند. و ایثار میکند[۱۹۵]. عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست. اما جود این است که آدمی با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غیر میکند[۱۹۶]. عدل هر چیزی را در محل خود قرار میدهد و امّا جود اشیاء را از محلّ خود خارج میکند. عدل به این دلیل از جود افضل است که هر چیزی را در جای خود و محلّ خود قرار میدهد.[۱۹۷]
عدالت و مساوات
عدالت و مساوات این است که ناهمواریها و پست و بلندیها و بالا و پایینها و تبعیضهایی که منشأش سنّتها و عادات و یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود، و امّا آن اختلافها و تفاوتها که منشأش لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند؛ همانطوری که در مسابقهها میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و همسطح باشد، برای همه یک جور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه بالسّویه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعی باید برای همه فراهم شود. تا آنجا که به میدان مسابقه یعنی امکانات اجتماعی مربوط است همه مساوی هستند و باید مساوی باشند[۱۹۸].[۱۹۹]
عدل
معنی عدل این است که خداوند فیض و رحمت و هم چنین بلا و نعمت خود را بر اساس استحقاقهای ذاتی و قبلی میدهد و در نظام آفرینش از نظر فیض و رحمت و بلا و نعمت و پاداش و کیفر الهی نظم خاصّی برقرار است[۲۰۰]. عدل یعنی مساوات[۲۰۱]. عدل رعایت استحقاقها است، رعایت حقوق است[۲۰۲]. پس عدل به معنی تناسب و توازن از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است[۲۰۳]. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که معنای حکیمانه بودن افعال یک فرد این است که بین همه قوای او، یعنی قوای ادراکی و شوقی و عملی او، هماهنگی وجود داشته باشد، و امّا اینکه راه به وجود آمدن این هماهنگی چگونه و به چه ترتیب است، بر عهده علوم اخلاقی و تربیتی است و این هماهنگی همان است که در اصطلاح علمای اخلاق “عدل” نامیده میشود[۲۰۴]. عدل هر چیزی را در جای خود قرار میدهد و هر حقی را به ذیحق واقعی خود میرساند[۲۰۵].[۲۰۶]
عدل الهی
عدل الهی به این معنی است که موجودات جهان هر کدام در درجهای از هستی و در درجهای از قابلیّت فیضگیری از خداونداند. از طرف خداوند نسبت به هیچ موجودی تا آن اندازه که امکان قابلیت دارد از فیض دریغ نمیشود. هر موجودی هر چیزی را که ندارد به این دلیل است که در مجموعه شرایطی که قرار دارد امکان و قابلیّت داشتن آن چیز را ندارد[۲۰۷]. عدل الهی یعنی اعتقاد به اینکه خداوند، چه در نظام تکوینی و چه در نظام تشریع، به حقّ و عدل رفتار میکند و ظلم نمینماید[۲۰۸]. عدل خداوندی عبارت است از اینکه خداوند فضلش را از هیچ موجودی در هر حدی که امکان تفضّل برای آن موجود باشد، دریغ نمیدارد[۲۰۹]. پس عبارت است از فیضی عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتی که امکان هستی یا کمال در هستی دارند بدون هیچ گونه امساک یا تبعیضی[۲۱۰]. معنی عادل بودن ذات حق، این نیست که او از قوانین قبلی به نام قوانین عدل پیروی میکند، بلکه این است که او سر منشأ عدل است، آنچه او میکند. عدل و ظلم، متأخر و منتزع از فعل پروردگار است. عدل، مقیاس فعل پروردگار نیست؛ فعل پروردگار، مقیاس عدل است. “آنچه آن خسرو کند شیرین بود”[۲۱۱].[۲۱۲]
عدل تشریعی
یعنی اینکه در نظام جعل و وضع و تشریعی قوانین، همواره اصل عدل، رعایت شده و میشود[۲۱۳].[۲۱۴]
عدل در فرقه اشاعره
در تفکرات خود به این نتیجه رسیدهاند که صفت عدل، منتزع است از فعل خداوند از آن جهت از که آن فعل خداوند است. از نظر این گروه هر فعلی در ذات خود نه عدل است و نه ظلم و هر فعلی جهت عدل است که فعل خدا است؛ و به علاوه، هیچ فاعلی غیر از خدا، به هیچ نحو، نه بالاستقلال و نه بغیر استقلال، وجود ندارد. پس به حکم این دو مقدمه، ظلم، مفهوم ندارد. اینها برای عدل، تعریفی جز این سراغ ندارند که فعل خدا است، پس هر فعلی چون فعل خدا است عدل است. نه اینکه چون عدل است فعل خدا است[۲۱۵].[۲۱۶]
عدلیّه
عموم شیعه و گروهی از اهل تسنّن که “معتزله” نامیده میشوند، با استناد به دلایل قطعی عقلی و نقلی، مسأله مجبور بودن انسان را و اینکه قضا و قدر الهی در جهان به طور مستقیم عمل میکند، نفی کردند و آن را منافی اصل عدل شمردند و از این رو به “عدلیّه” معروف شدند[۲۱۷][۲۱۸][۲۱۹]
جستارهای وابسته
- عدل خداوند (عدل الهی)
- عدل نبوی
- عدل علی
- عدلیه
- عدالت صحابه
- عدل تشریعی
- عدل تکوینی
- عدل جزائی
- عدالت اجتماعی
- شبهات عدل
- عدالت بین حی و میت
- عدالت بین عباد
- عدالت بین عبد و خالق
- عدالت حاکم
- نقد پذیری
- وفا
- آثار عدالت
- اجرای عدالت
- احتیاج به عدالت
- اشرف فضایل
- اعتبارات عدالت
- انظلام
- بد زبانی زن
- برتری محبت بر عدالت
- جور بودن طرفین عدالت
- حریت
- ریا در عدالت
- روایات عدالت
- ستایش عدالت
- ظلم
- عادل
- عدالت مطلق
- عفت
- قبول شهادت
- قوای سه گانه
- لوازم عدالت
- مساوات
- مقتضای عدالت
- الفت
- تسلیم
- انقیاد
- تفضل
- توکل
- دوستی
- صداقت
- راستی
- شفقت
- فسق
- عدلیه
- دارالعدالة
- قسط
- قاسطین
- فاسق
- فسوق
منابع
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه
- دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱
- سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم
- تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج14
- دانشنامه نهج البلاغه ج۲
- کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
- زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر
پانویس
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق دادهاند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و میگوید: «زور حق است».
- ↑ ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
- ↑ نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.
- ↑ حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
- ↑ فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
- ↑ فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
- ↑ فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ – ۳۱۸.
- ↑ نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه 25.
- ↑ «و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه 42.
- ↑ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه 115.
- ↑ «خداوند همسنگ ذرّهای ستم نمیورزد» سوره نساء، آیه 40.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه 135.
- ↑ سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷
- ↑ «الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱؛ نیز نک: کلام ۱۳۶ و نامههای ۵۱ و ۵۹
- ↑ «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۹؛ نیز نک: کلام ۱۲۶ و نامههای «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ»؛ ۲۷؛ «أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْه»؛ ۴۳ و «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ»؛ ۴۶
- ↑ «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶؛ نیز نک: کلام ۳۷ و حکمت ۱۶۶
- ↑ «عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»؛ غررالحکم، ۲ / ۳۱۵
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»؛ خطبه ۵۵؛ «وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»؛ خطبه ۹۲ و «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»؛ ۲۱۶، کلامهای ۱۲۶، ۲۰۶ و «وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ»؛ ۲۲۴ و نامههای ۱؛ «و یشرع أمثلة العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»؛ ۲۵؛ «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ ۵۳ و ۵۴
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۸.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۷- ۵۵۸.
- ↑ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
- ↑ «وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لَا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای چهل و دوم:
- ↑ «وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ، وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّةِ، وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ»؛ صحیفه سجادیه، دعای ششم:
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
- ↑ «قَالَ عَلِيٌّ(ع): الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِيمَانِ وَ جِمَاعُ الْإِحْسَانِ وَ أَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِيمَانِ» (تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۴۶)؛ امام علی(ع) فرمودند: عدل سرچشمه و آغاز ایمان و همه خوبیها و برترین درجات ایمان است.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۷، ص۱۳۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۳۳؛ زبیدی؛ تاج العروس، ج۱۲، ص۵۰۲.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص54.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۳۴.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۵۲.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص55.
- ↑ لوئیس معلوف، المنجد، ص۳۶۶.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص56.
- ↑ ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۵۸.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۸۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص91، 92.
- ↑ محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۳، ص۴۶.
- ↑ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۹۷؛ صدوق، خصال، ص۵۹۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص92-94.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶- ۵۵۷.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
- ↑ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
- ↑ نراقی «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «خداوند آسمانها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
- ↑ ابن ابی الجمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۰۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۸۶.
- ↑ آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص۲۳۶، ش۴۷۵۷.
- ↑ خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، عدل اسلامی، منظومه فکری امام خمینی
- ↑ شریف رضی، نهجالبلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۸.
- ↑ ر.ک: احمد نراقی، معراج السعادة، ج۱، ص۸۲.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص62-69.
- ↑ ﴿...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾ «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بیگمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۰۸.
- ↑ تحمل شهادت، در مقابل ادای شهادت (شهادت دادن) به این معنی است که انسان برای دیدن واقعه حاضر شود لزوم ادای شهادت کند.
- ↑ ﴿...وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾ «... و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بیگمان او را دل، بزهکار است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۳؛ ابن براج، المهذب، ج۲، ص۵۶۱.
- ↑ مفید، مقنعه، ص۷۲۸.
- ↑ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۶، ص۲۹۳.
- ↑ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸۰.
- ↑ طوسی، امالی، ص۵۵۳؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۶۵.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۲۵.
- ↑ شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، نامه ۵۰، ج۳، ص۸۰.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص62-69.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص62.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص62.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص70، 71.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۲۰/۴۰.
- ↑ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۹۸.
- ↑ صدوق، خصال، ص۵۴.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۹۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۴.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۷۶.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۶۸.
- ↑ حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۶۸.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾ «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً..﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم»... سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ﴾ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۸.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را خدای خویش گرفته است؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص72-77.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۲۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۸۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۹۳.
- ↑ صدوق، خصال، ص۱۱۳.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۹۷.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۲۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۰؛ صدوق، خصال، ص۲۳۱.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۹.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۳۱؛ ابوالفتح اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۳۹.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۴۹.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص59، 60.
- ↑ آمدی، غررالحکم، ص۱۹۳.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹.
- ↑ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۵، ص۲۳۷.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۹.
- ↑ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم، ج۳، ص۲۰۶.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
- ↑ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۳، ص۳۷۴.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۶، ص۶۸؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.
- ↑ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم، ج۲، ص۲۰۵.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.
- ↑ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۳، ص۳۵۳.
- ↑ مفید، امالی، ص۳۱۰.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص79-84.
- ↑ صحیفه سجادیه، تحقیق: سید محمدباقر موحد ابطحی، ص۱۰۷ و ۳۵۲.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۱.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۸.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۹۰.
- ↑ قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه ۳۱، ص۹۲۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۴.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص84-87.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾ «(این) ماه حرام در برابر (آن) ماه حرام است و حرمت شکنیها قصاص دارد پس هر کس بر شما ستم روا داشت همانگونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۴.
- ↑ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
- ↑ شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۴۹، حکمت ۲۲۰؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۷۹.
- ↑ صدوق، خصال، ص۱۲۵.
- ↑ صدوق، خصال، ص۱۲۵.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص88-90.
- ↑ محمد بن الفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۶۵.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۶.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۶۵؛ آمدی، غرر الحکم، ح۴۴۶، ح۱۰۲۰۷.
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۶۵؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۷.
- ↑ صدوق، خصال، ص۲۰۸؛ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹.
- ↑ آمدی، غرر الحکم، ص۲۲۱، ح۴۰۶۹.
- ↑ شریف رضی، نهجالبلاغه، نامه ۴۶، شرح محمد عبده، ۳/۷۶.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص78، 79.
- ↑ «آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا میتراشند» سوره انعام، آیه ۱.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۵.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۲.
- ↑ نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۹۱.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۳۶؛ بیست گفتار، ص۴۰ و ۶۵.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ بیست گفتار، ص۱۳۰.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۴۳۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۴، ص۱۳۵.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۸۰.
- ↑ بیست گفتار، ص۱۲۸.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۱.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۱۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۷، ص۴۹۱.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۱۱.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۸۰.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۸۷.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
- ↑ تعلیم و تربیت در اسلام، ص۷۷.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۳.
- ↑ بیست گفتار، ص۱۳.
- ↑ سیری در نهج البلاغه، ص۱۱۰.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۴.
- ↑ بیست گفتار، ص۱۴۳.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۹۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۸۰.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۲۰؛ مسأله ربا، ص۵۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۸۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۲.
- ↑ بیست گفتار، ص۱۲.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۵۳۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۸۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۸۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۴۳.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۷۴.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۴۱.
- ↑ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۵۴۶.