آزادی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
آزادی یکی از بنیادهای [[اسلام]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.</ref> و [[آزادیخواهی]] از مؤلفههای اساسی اسلام است<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۰.</ref> که از آن، به حق اولیه و فطری و مطلق بشر یاد شده<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۱۰؛ ۴، ص۱۱۴؛ ۱۴، ص۶۹؛ خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.</ref> و در تمام ابعاد به [[ترویج]] آن پرداخته شده است<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷.</ref>. "[[آزادی]]" در [[انقلاب اسلامی ایران]]، به معنای [[رهایی]] از [[سلطه]] و دخالت [[زورگویان]] و [[بیگانگان]]<ref>خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۷.</ref>، [[استقلال]] [[فکر]] و بیان و عدم [[تقلید]]<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref> و به مثابه [[حق]] [[فطری]] در تمام [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] [[بشر]]، تلقی میگردد<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.</ref>. | آزادی یکی از بنیادهای [[اسلام]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.</ref> و [[آزادیخواهی]] از مؤلفههای اساسی اسلام است<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۰.</ref> که از آن، به حق اولیه و فطری و مطلق بشر یاد شده<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۱۰؛ ۴، ص۱۱۴؛ ۱۴، ص۶۹؛ خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.</ref> و در تمام ابعاد به [[ترویج]] آن پرداخته شده است<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷.</ref>. "[[آزادی]]" در [[انقلاب اسلامی ایران]]، به معنای [[رهایی]] از [[سلطه]] و دخالت [[زورگویان]] و [[بیگانگان]]<ref>خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۷.</ref>، [[استقلال]] [[فکر]] و بیان و عدم [[تقلید]]<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref> و به مثابه [[حق]] [[فطری]] در تمام [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] [[بشر]]، تلقی میگردد<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.</ref>. | ||
آزادی از مقولات مهم و مؤکّد در [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[ائمه معصومین]]{{عم}} به شمار میرود<ref>خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref> که زاییده تفکر و [[معارف]] والای [[پیغمبران]] است<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۳/۱۳۸۴.</ref>. با نگاهی به [[تاریخ اسلام]]، بارقههای آزادی و [[آزادیخواهی]]، به عنوان یک [[ارزش والای انسانی]]، در قاب [[قیام عاشورا]] متجلی است<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۹.</ref>. در [[اندیشه]] [[انقلاب اسلامی]]؛ [[اسلام]]، متضمن آزادی و مردمسالاری است<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۸/۱۳۸۰؛ ۲۵/۱۰/۱۳۸۵؛ همو، مکتوبات، ۱۸/۱۱/۱۳۸۱.</ref> و در پرتو اسلام است که آزادی [[انسان]] در محیط اجتماعی، از فشارهای [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] و [[تعصبات]] جاهلانه پدیدار میگردد<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۸۰.</ref> و بدین جهت اسلام هرگونه [[استبداد]] و [[دیکتاتوری]] فردی و اجتماعی را [[نفی]] میکند و فقدان آزادی را، فاجعهای برای [[جوامع بشری]] قلمداد میکند<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.</ref>. | آزادی از مقولات مهم و مؤکّد در [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[ائمه معصومین]] {{عم}} به شمار میرود<ref>خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref> که زاییده تفکر و [[معارف]] والای [[پیغمبران]] است<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۳/۱۳۸۴.</ref>. با نگاهی به [[تاریخ اسلام]]، بارقههای آزادی و [[آزادیخواهی]]، به عنوان یک [[ارزش والای انسانی]]، در قاب [[قیام عاشورا]] متجلی است<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۹.</ref>. در [[اندیشه]] [[انقلاب اسلامی]]؛ [[اسلام]]، متضمن آزادی و مردمسالاری است<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۸/۱۳۸۰؛ ۲۵/۱۰/۱۳۸۵؛ همو، مکتوبات، ۱۸/۱۱/۱۳۸۱.</ref> و در پرتو اسلام است که آزادی [[انسان]] در محیط اجتماعی، از فشارهای [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] و [[تعصبات]] جاهلانه پدیدار میگردد<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۸۰.</ref> و بدین جهت اسلام هرگونه [[استبداد]] و [[دیکتاتوری]] فردی و اجتماعی را [[نفی]] میکند و فقدان آزادی را، فاجعهای برای [[جوامع بشری]] قلمداد میکند<ref>خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.</ref>. | ||
آزادی و فقدان مانع در رسیدن به [[رشد]] و [[تکامل]]، یکی از لوازم [[حیات]] و از نیازهای موجود زنده است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۶؛ ۲۵، ص۱۶۸-۱۶۹؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، یادداشتها، ج۱، ص۶۷، ۷۶-۷۷.</ref>. آزادی دارای جایگاه بس رفیعی است که در شمار بزرگترین [[نعمتها]] و [[موهبتهای الهی]] برای بشر به شمار میآید<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۶؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.</ref>. در تعریفی دیگر، آزادی، نبودن مانع و قید و بند در جلوی تجلیات [[فکری]] و عملی بشر<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۷؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.</ref> و [[مسئولیت]] [[انتخاب]] در عمل است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مرتضی، یادداشتها، ج۷، ص۷۸-۸۱.</ref>.<ref>[[منصور میراحمدی|میراحمدی، منصور]] و [[رجبعلی اسفندیار|اسفندیار، رجبعلی]]، [[آزادی - میراحمدی (مقاله)| مقاله «آزادی»]]، [[مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی (کتاب)|مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی]]، ص ۱.</ref> | آزادی و فقدان مانع در رسیدن به [[رشد]] و [[تکامل]]، یکی از لوازم [[حیات]] و از نیازهای موجود زنده است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۶؛ ۲۵، ص۱۶۸-۱۶۹؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، یادداشتها، ج۱، ص۶۷، ۷۶-۷۷.</ref>. آزادی دارای جایگاه بس رفیعی است که در شمار بزرگترین [[نعمتها]] و [[موهبتهای الهی]] برای بشر به شمار میآید<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۶؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.</ref>. در تعریفی دیگر، آزادی، نبودن مانع و قید و بند در جلوی تجلیات [[فکری]] و عملی بشر<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۷؛ [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.</ref> و [[مسئولیت]] [[انتخاب]] در عمل است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مرتضی، یادداشتها، ج۷، ص۷۸-۸۱.</ref>.<ref>[[منصور میراحمدی|میراحمدی، منصور]] و [[رجبعلی اسفندیار|اسفندیار، رجبعلی]]، [[آزادی - میراحمدی (مقاله)| مقاله «آزادی»]]، [[مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی (کتاب)|مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی]]، ص ۱.</ref> | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
[[توحید]]: در اندیشه انقلاب اسلامی، مهمترین پیشفرض فلسفی ۔ کلامی آزادی، توحید و [[خداباوری]] است. توحید و خداباوری ابعاد گوناگونی دارد که نزدیکترین بُعد آن به آزادی "[[توحید عبادی]]" است. از این دیدگاه نه تنها خداباوری با اصل آزادی [[انسان]] منافاتی ندارد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۳۲.</ref>؛ بلکه آزادی [[حقیقی]] تنها در سایه [[عبودیت]] و [[بندگی]] [[خداوند]] تحقق مییابد. [[بندگی خدا]] گوهر گرانبهایی است که [[باطن]] آن آزادی است<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.</ref>؛ چراکه در سایه بندگی خدا، انسان از تمامی عوامل دیگر [[آزاد]] میگردد. همه انبیای عظام [[الهی]] آمدند تا بندهای بندگی غیرخدا را از دست و گردن [[انسانها]] باز کنند<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۵۲، ۳۹۵.</ref>. بندگی خداوند بیش از هر چیز، [[رهایی]] و آزادی انسان از [[هوی و هوس]] را به دنبال دارد و به همین دلیل، ممکن است قدرتمندان و صاحبان سلطنتهای ظاهره متعددی وجود داشته باشد که با [[حریت]] و آزادی نفس و [[بزرگواری]] و [[بزرگمنشی]] بیگانهاند و [[بنده]] [[ذلیل]] و [[عبد]] [[مطیع]] نفس و هوی باشند<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.</ref>. [[حب نفس]]، [[اسارت]] انسان را در پی دارد و آزادی [[واقعی]] در گرو رهایی از هوای [[نفسانی]] است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۲۴۳؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹، ۱۲؛ ج۱۶، ص۳۸۹.</ref>؛ از اینرو، [[اطاعت]] از هوی و هوس با توحید و خداباوری منافات دارد. اطاعت از [[هوای نفس]] به معنی اسارت نفس است که با حصار [[توحید الهی]] منافات دارد<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.</ref>. | [[توحید]]: در اندیشه انقلاب اسلامی، مهمترین پیشفرض فلسفی ۔ کلامی آزادی، توحید و [[خداباوری]] است. توحید و خداباوری ابعاد گوناگونی دارد که نزدیکترین بُعد آن به آزادی "[[توحید عبادی]]" است. از این دیدگاه نه تنها خداباوری با اصل آزادی [[انسان]] منافاتی ندارد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۳۲.</ref>؛ بلکه آزادی [[حقیقی]] تنها در سایه [[عبودیت]] و [[بندگی]] [[خداوند]] تحقق مییابد. [[بندگی خدا]] گوهر گرانبهایی است که [[باطن]] آن آزادی است<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.</ref>؛ چراکه در سایه بندگی خدا، انسان از تمامی عوامل دیگر [[آزاد]] میگردد. همه انبیای عظام [[الهی]] آمدند تا بندهای بندگی غیرخدا را از دست و گردن [[انسانها]] باز کنند<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۵۲، ۳۹۵.</ref>. بندگی خداوند بیش از هر چیز، [[رهایی]] و آزادی انسان از [[هوی و هوس]] را به دنبال دارد و به همین دلیل، ممکن است قدرتمندان و صاحبان سلطنتهای ظاهره متعددی وجود داشته باشد که با [[حریت]] و آزادی نفس و [[بزرگواری]] و [[بزرگمنشی]] بیگانهاند و [[بنده]] [[ذلیل]] و [[عبد]] [[مطیع]] نفس و هوی باشند<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.</ref>. [[حب نفس]]، [[اسارت]] انسان را در پی دارد و آزادی [[واقعی]] در گرو رهایی از هوای [[نفسانی]] است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۲۴۳؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹، ۱۲؛ ج۱۶، ص۳۸۹.</ref>؛ از اینرو، [[اطاعت]] از هوی و هوس با توحید و خداباوری منافات دارد. اطاعت از [[هوای نفس]] به معنی اسارت نفس است که با حصار [[توحید الهی]] منافات دارد<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.</ref>. | ||
افزون بر این، [[اعتقاد به توحید]]، [[آزادی]] [[انسان]] از [[ستمگران]] را به همراه دارد. از این دیدگاه، هر چه به سمت [[توحید]] و [[عبودیت]] [[الله]] پیش [[رویم]]، [[شر]] [[طواغیت]] و اندادالله کمتر خواهد شد<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.</ref>. لذا، در این دیدگاه، انسان در عمل دو [[وظیفه]] دارد: یکی [[اطاعت]] از [[خدای متعال]] و عبودیت [[پروردگار]] عالم و دوم [[سرپیچی]] از اطاعت از هر آن چیزی که میخواهد در قبال حکمروایی [[خدا]]، بر انسان [[حکمرانی]] کند<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹.</ref>. عبودیت غیرخدا با آزادی و [[وارستگی]] انسان منافات دارد<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۳۱.</ref>؛ در [[قرآن]] رها کردن انسان از [[بندگی]] و برداشتن زنجیر [[اسارت]] از گردن او، یکی از مهمترین [[اهداف رسالت انبیا]] ذکر شده است<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}} «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>. بر همین اساس [[قرآن کریم]] در تبیین مواجهه [[موسی]]{{ع}} و [[فرعون]]، وقتی فرعون [[سرپرستی]] و [[احسان]] به موسی{{ع}} را به او یادآور میشود تا آن [[پیامبر الهی]] را از اهدافش باز دارد، موسی{{ع}} در مقابل، پاسخ میدهد که وی نمیتواند در برابر [[بردگی]] مردمانش، صرفاً به این دلیل که در [[خانواده]] [[فرعون]] بزرگ شده است، ساکت بماند: {{متن قرآن|وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ}}<ref>«و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت مینهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.</ref>. | افزون بر این، [[اعتقاد به توحید]]، [[آزادی]] [[انسان]] از [[ستمگران]] را به همراه دارد. از این دیدگاه، هر چه به سمت [[توحید]] و [[عبودیت]] [[الله]] پیش [[رویم]]، [[شر]] [[طواغیت]] و اندادالله کمتر خواهد شد<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.</ref>. لذا، در این دیدگاه، انسان در عمل دو [[وظیفه]] دارد: یکی [[اطاعت]] از [[خدای متعال]] و عبودیت [[پروردگار]] عالم و دوم [[سرپیچی]] از اطاعت از هر آن چیزی که میخواهد در قبال حکمروایی [[خدا]]، بر انسان [[حکمرانی]] کند<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹.</ref>. عبودیت غیرخدا با آزادی و [[وارستگی]] انسان منافات دارد<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۳۱.</ref>؛ در [[قرآن]] رها کردن انسان از [[بندگی]] و برداشتن زنجیر [[اسارت]] از گردن او، یکی از مهمترین [[اهداف رسالت انبیا]] ذکر شده است<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}} «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>. بر همین اساس [[قرآن کریم]] در تبیین مواجهه [[موسی]] {{ع}} و [[فرعون]]، وقتی فرعون [[سرپرستی]] و [[احسان]] به موسی {{ع}} را به او یادآور میشود تا آن [[پیامبر الهی]] را از اهدافش باز دارد، موسی {{ع}} در مقابل، پاسخ میدهد که وی نمیتواند در برابر [[بردگی]] مردمانش، صرفاً به این دلیل که در [[خانواده]] [[فرعون]] بزرگ شده است، ساکت بماند: {{متن قرآن|وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ}}<ref>«و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت مینهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.</ref>. | ||
[[اختیار]] و [[اراده]]: یکی دیگر از مبانی [[فلسفی]] ـ [[کلامی]] [[آزادی]]، اصل اختیار و اراده است. اراده، [[قوه]] متعالی است که در [[روح انسان]] وجود دارد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۷۱.</ref>. از دیدگاه کلامی، اراده حالتی [[نفسانی]] و وجدانی است که از [[تصمیم]] و [[عزم]] برای به دست آوردن و برآورده ساختن چیزی، پس از [[تصور]] آن و [[تصدیق]] به فائده آن و [[حکم]] به [[لزوم]] به دست آوردن آن، حاصل میشود<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۵۶.</ref>. از اینرو، [[انسان]] به دلیل برخورداری از امکان [[تصمیمگیری]] بر انجام [[کارها]] پس از تصور و تصدیق آنها، برخوردار از اراده است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۳.</ref>. اما این امر به مفهوم [[تفویض]] و واگذاری مطلق امور به انسان نبوده؛ چرا که تمام [[ارادهها]] و مشیتها ظل اراده و [[مشیت]] [[ازلی]] [[خداوند]] است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷؛ ج۳، ص۹۹؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶۵.</ref>. آزادی [[بشر]] با [[قضا و قدر الهی]]، هیچگونه منافات ندارد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۷؛ ج۲۲، ص۴۴۵.</ref>. انسان به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، موجودی [[آزاد]] است؛ اما آزادی او ذیل [[اراده خداوند]] قرار میگیرد. چنین نگرشی، یکی از عناصر اصلی [[اندیشه]] [[انقلاب اسلامی]] است که به موجب آن به نقش انسان و اراده و [[قدرت]] [[انسانی]]، [[ایمان]] زیادی داشته و در طول دوران [[انقلاب]] و در بررسی مسائل [[اسلامی]] به چنین نگرشی رسیده است<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۱۹/۳/۱۳۶۸.</ref>. آزادی در انقلاب و [[نظام اسلامی]] برخاسته از اراده [[مردم]] [[آزاده]] و [[عبودیت]] خداوند است<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۱؛ ۱۴/۱۰/۱۳۸۶.</ref>. خداوند در [[قرآن کریم]] [[اکراه]] در [[دین]] را [[نفی]] کرده است: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>. این [[آیه]] بر این نکته تأکید دارد که [[دین اسلام]]، بر اساس [[شمشیر]] و [[خون]] نیست و [[اکراه]] و [[زور]] را تجویز نکرده است و نیز [[سست]] بودن [[کلام]] آنان که [[اسلام]] را [[دین]] شمشیر معرفی کردهاند، بیان میکند<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۵.</ref>. | [[اختیار]] و [[اراده]]: یکی دیگر از مبانی [[فلسفی]] ـ [[کلامی]] [[آزادی]]، اصل اختیار و اراده است. اراده، [[قوه]] متعالی است که در [[روح انسان]] وجود دارد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۷۱.</ref>. از دیدگاه کلامی، اراده حالتی [[نفسانی]] و وجدانی است که از [[تصمیم]] و [[عزم]] برای به دست آوردن و برآورده ساختن چیزی، پس از [[تصور]] آن و [[تصدیق]] به فائده آن و [[حکم]] به [[لزوم]] به دست آوردن آن، حاصل میشود<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۵۶.</ref>. از اینرو، [[انسان]] به دلیل برخورداری از امکان [[تصمیمگیری]] بر انجام [[کارها]] پس از تصور و تصدیق آنها، برخوردار از اراده است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۳.</ref>. اما این امر به مفهوم [[تفویض]] و واگذاری مطلق امور به انسان نبوده؛ چرا که تمام [[ارادهها]] و مشیتها ظل اراده و [[مشیت]] [[ازلی]] [[خداوند]] است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷؛ ج۳، ص۹۹؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶۵.</ref>. آزادی [[بشر]] با [[قضا و قدر الهی]]، هیچگونه منافات ندارد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۷؛ ج۲۲، ص۴۴۵.</ref>. انسان به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، موجودی [[آزاد]] است؛ اما آزادی او ذیل [[اراده خداوند]] قرار میگیرد. چنین نگرشی، یکی از عناصر اصلی [[اندیشه]] [[انقلاب اسلامی]] است که به موجب آن به نقش انسان و اراده و [[قدرت]] [[انسانی]]، [[ایمان]] زیادی داشته و در طول دوران [[انقلاب]] و در بررسی مسائل [[اسلامی]] به چنین نگرشی رسیده است<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۱۹/۳/۱۳۶۸.</ref>. آزادی در انقلاب و [[نظام اسلامی]] برخاسته از اراده [[مردم]] [[آزاده]] و [[عبودیت]] خداوند است<ref>[[سید علی حسینی خامنهای|حسینی خامنهای، سید علی]]، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۱؛ ۱۴/۱۰/۱۳۸۶.</ref>. خداوند در [[قرآن کریم]] [[اکراه]] در [[دین]] را [[نفی]] کرده است: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>. این [[آیه]] بر این نکته تأکید دارد که [[دین اسلام]]، بر اساس [[شمشیر]] و [[خون]] نیست و [[اکراه]] و [[زور]] را تجویز نکرده است و نیز [[سست]] بودن [[کلام]] آنان که [[اسلام]] را [[دین]] شمشیر معرفی کردهاند، بیان میکند<ref>طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۵.</ref>. | ||
خط ۱۹۵: | خط ۱۹۵: | ||
== گونهشناسی آزادی == | == گونهشناسی آزادی == | ||
تبیین ماهیت و عرصههای آزادی در [[فلسفه سیاسی]] [[حضرت آیتالله خامنهای]]، با تأملات [[عقلانی]] از دادههای [[وحیانی]] انجام گرفته است. ایشان با اشاره به [[آیه]] ۱۵۷ [[سوره اعراف]] {{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>؛ در مورد [[رسالت]] و [[مأموریت پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} تلویحاً به انواع آزادی اشاره دارند و بر این [[باور]] هستند که [[پیغمبر]] آمد تا [[غل و زنجیر]] را از دست و پای [[ملتها]] و [[انسانها]] باز کند و آنها را از شر چند [[قدرت]] اسارتگر رها کند: | تبیین ماهیت و عرصههای آزادی در [[فلسفه سیاسی]] [[حضرت آیتالله خامنهای]]، با تأملات [[عقلانی]] از دادههای [[وحیانی]] انجام گرفته است. ایشان با اشاره به [[آیه]] ۱۵۷ [[سوره اعراف]] {{متن قرآن|وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>؛ در مورد [[رسالت]] و [[مأموریت پیامبر]] [[اسلام]] {{صل}} تلویحاً به انواع آزادی اشاره دارند و بر این [[باور]] هستند که [[پیغمبر]] آمد تا [[غل و زنجیر]] را از دست و پای [[ملتها]] و [[انسانها]] باز کند و آنها را از شر چند [[قدرت]] اسارتگر رها کند: | ||
- اولاً از شر قدرت [[دشمنان]] [[بیگانه]] و [[سلطهگران]] و [[جباران]] [[جهانی]]. نمیگذارد که قدرتهای بزرگ عالم بر [[ملت]] [[اسلام]] مسلط بمانند و این همین چیزی است که امروز [[شعار]] [[مردم]] ما است، [[آزادی]] از [[سلطه]] [[ابر]] قدرتهای عالم. | - اولاً از شر قدرت [[دشمنان]] [[بیگانه]] و [[سلطهگران]] و [[جباران]] [[جهانی]]. نمیگذارد که قدرتهای بزرگ عالم بر [[ملت]] [[اسلام]] مسلط بمانند و این همین چیزی است که امروز [[شعار]] [[مردم]] ما است، [[آزادی]] از [[سلطه]] [[ابر]] قدرتهای عالم. | ||
خط ۲۰۳: | خط ۲۰۳: | ||
- ثالثاً آزادی از [[شر]] [[نظامها]] و [[سنتها]] و رویههای [[جاهلی]] و طاغوتی. اسلام به ما میگوید که [[اسیر]] تشریفات دست و پا گیر نباشیم. اسلام به ما میگوید که اسیر [[تجملات]] نباشیم. اسلام به ما میگوید که اسیر مواضع طبقاتی نادرست و [[ضد]] انسان نباشیم. این خود را بالاتر و [[برتر]] از دیگری نداند و او را مستوجب تحقیر بداند. اسلام به ما میگوید میان سیاه و سفید، میان این نژاد و آن نژاد فرقی نیست و هیچ [[نژادی]] [[حق]] ندارد به دلیل رنگ، به دلیل [[خون]]، به دلیل شرایط اقلیمی، دیگران را [[بنده]] و برده خود قرار بدهد. پس اسلام، طرفدار آزادی به معنای شکستن [[سنتهای غلط جاهلی]] است<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید مبعث، ۹/۳/۱۳۸۱.</ref>. | - ثالثاً آزادی از [[شر]] [[نظامها]] و [[سنتها]] و رویههای [[جاهلی]] و طاغوتی. اسلام به ما میگوید که [[اسیر]] تشریفات دست و پا گیر نباشیم. اسلام به ما میگوید که اسیر [[تجملات]] نباشیم. اسلام به ما میگوید که اسیر مواضع طبقاتی نادرست و [[ضد]] انسان نباشیم. این خود را بالاتر و [[برتر]] از دیگری نداند و او را مستوجب تحقیر بداند. اسلام به ما میگوید میان سیاه و سفید، میان این نژاد و آن نژاد فرقی نیست و هیچ [[نژادی]] [[حق]] ندارد به دلیل رنگ، به دلیل [[خون]]، به دلیل شرایط اقلیمی، دیگران را [[بنده]] و برده خود قرار بدهد. پس اسلام، طرفدار آزادی به معنای شکستن [[سنتهای غلط جاهلی]] است<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید مبعث، ۹/۳/۱۳۸۱.</ref>. | ||
ایشان [[اهداف بعثت]] [[خاتم الانبیاء]]{{صل}} را آزادی [[انسانها]] در شش مورد ذیل معرفی میکند: ۱. آزادی از قید [[ظلم و ستم]] و [[تحمیل]] [[حاکمان جور]]؛ ۲. [[آزاد]] از قید [[خرافهها]] و [[اعتقادات]] نادرست [[ذلت]] آفرین؛ ۳. [[آزادی معنوی]]؛ ۴. [[آزادی اجتماعی]]؛ ۵. آزادی [[حقیقی]]؛ ۶. آزادی [[عقلانی]]<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید مبعث، ۹/۳/۱۳۸۱.</ref>. و در جای دیگر، آزادی را به سه بخش تقسیم میکنند<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref>: ۱. آزادی مطلق؛ که البته هیچ طرفداری در [[دنیا]] ندارد؛ کسی در دنیا نیست که به آزادی مطلق [[دعوت]] بکند؛ ۲. [[آزادی معنوی]]: چیزی است که کسانی که [[معتقد]] به معنویاتاند، همه آن را قبول دارند. محل رد و قبول نیست. «آزادی معنوی یعنی [[آزادی]] [[انسان]] از قید هواها و [[هوسها]] و شهواتی که آن پایه آزادیهای [[حقیقی]] در [[جامعه]] است»<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مصاحبه با ستاد برگزاری دهه فجر، ۴/۱۰/۱۳۶۷.</ref>؛ ۳۲. [[آزادی اجتماعی]]: «منظور از آزادی به مثابه یک [[حق]] [[انسانی]] برای [[اندیشیدن]]، گفتن، [[انتخاب]] کردن در عرصه [[زندگی اجتماعی]] است<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref>. به اعتبار متعلق آزادی آن را به دو قسم درونی و بیرونی تقسیم نمودند<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.</ref> در مواردی نیز از آزادی شخصی یا فردی و آزادی عمومی نام میبرند<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.</ref>، و به اعتبار [[مکتب]] صاحب آزادی به دو نوع آزادی؛ «آزادی [[اسلامی]]»<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.</ref> و «آزادی غربی»<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور، ۱۱/۷/۱۳۷۹.</ref>. از منظر دیگر، آزادی را به دو بخش کلی تقسیم مینمایند: | ایشان [[اهداف بعثت]] [[خاتم الانبیاء]] {{صل}} را آزادی [[انسانها]] در شش مورد ذیل معرفی میکند: ۱. آزادی از قید [[ظلم و ستم]] و [[تحمیل]] [[حاکمان جور]]؛ ۲. [[آزاد]] از قید [[خرافهها]] و [[اعتقادات]] نادرست [[ذلت]] آفرین؛ ۳. [[آزادی معنوی]]؛ ۴. [[آزادی اجتماعی]]؛ ۵. آزادی [[حقیقی]]؛ ۶. آزادی [[عقلانی]]<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید مبعث، ۹/۳/۱۳۸۱.</ref>. و در جای دیگر، آزادی را به سه بخش تقسیم میکنند<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref>: ۱. آزادی مطلق؛ که البته هیچ طرفداری در [[دنیا]] ندارد؛ کسی در دنیا نیست که به آزادی مطلق [[دعوت]] بکند؛ ۲. [[آزادی معنوی]]: چیزی است که کسانی که [[معتقد]] به معنویاتاند، همه آن را قبول دارند. محل رد و قبول نیست. «آزادی معنوی یعنی [[آزادی]] [[انسان]] از قید هواها و [[هوسها]] و شهواتی که آن پایه آزادیهای [[حقیقی]] در [[جامعه]] است»<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مصاحبه با ستاد برگزاری دهه فجر، ۴/۱۰/۱۳۶۷.</ref>؛ ۳۲. [[آزادی اجتماعی]]: «منظور از آزادی به مثابه یک [[حق]] [[انسانی]] برای [[اندیشیدن]]، گفتن، [[انتخاب]] کردن در عرصه [[زندگی اجتماعی]] است<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.</ref>. به اعتبار متعلق آزادی آن را به دو قسم درونی و بیرونی تقسیم نمودند<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.</ref> در مواردی نیز از آزادی شخصی یا فردی و آزادی عمومی نام میبرند<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.</ref>، و به اعتبار [[مکتب]] صاحب آزادی به دو نوع آزادی؛ «آزادی [[اسلامی]]»<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.</ref> و «آزادی غربی»<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور، ۱۱/۷/۱۳۷۹.</ref>. از منظر دیگر، آزادی را به دو بخش کلی تقسیم مینمایند: | ||
=== آزادی حقیقی === | === آزادی حقیقی === | ||
خط ۳۳۲: | خط ۳۳۲: | ||
بار عمده غالب متون آزادی به ویژه در لیبرالها اختصاص به آزادی از آزادی برای چه دارد<ref>ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، آربلاستر، ص۸۵.</ref> که به اختصار و تناسب محل به آن میپردازیم: | بار عمده غالب متون آزادی به ویژه در لیبرالها اختصاص به آزادی از آزادی برای چه دارد<ref>ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، آربلاستر، ص۸۵.</ref> که به اختصار و تناسب محل به آن میپردازیم: | ||
== آزادی منفی (آزادی از)== | == آزادی منفی (آزادی از) == | ||
آزادی منفی (Negativ freedom) به معنای فقدان موانع، قیود و [[اجبار]] هر نوع عمل است به همین دلیل این نوع آزادی را (آزادی از) (freedom from) تلقی میکنند یعنی محفوظ ماندن از مداخلات غیر<ref>چهار مقاله درباره مفهوم آزادی، آیزایا برلین، ص۲۳۹.</ref>. آزادی منفی، ایده [[لیبرالیسم]] اروپایی است و معتقدین به [[اومانیسم]] و فردگرایان مدافع آن هستند. لیبرالها آزادی را به معنای رهایی [[انسان]] از تحمیلات خاص و بیرونی افراد دیگر برای رسیدن به خواسته خویش تعریف میکنند. [[جان]] استورات میل در کتاب خود با عنوان (On Liberty) در باب آزادی به خوبی آن را تبیین میکند. بر اساس این تعریف، هر نوع اجباری که سد راه خواستههای [[بشر]] باشد به خودی خود بد است؛ هر چند این اجبار برای جلوگیری افراد از ارتکاب به [[شرّ]] بزرگتری استفاده شود، و [[عدم مداخله]] که نقطه مقابل اجبار است، فی نفسه خوب است هر چند تنها امر خوب نیست<ref>مایکل ساندل، لیبرالیسم و منتقدان آن، ص۳۴.</ref>.<ref>[[علی حسنزاده|حسنزاده، علی]]، [[آزادی اسلامی - حسنزاده (مقاله)| مقاله «آزادی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۷۷۸.</ref> | آزادی منفی (Negativ freedom) به معنای فقدان موانع، قیود و [[اجبار]] هر نوع عمل است به همین دلیل این نوع آزادی را (آزادی از) (freedom from) تلقی میکنند یعنی محفوظ ماندن از مداخلات غیر<ref>چهار مقاله درباره مفهوم آزادی، آیزایا برلین، ص۲۳۹.</ref>. آزادی منفی، ایده [[لیبرالیسم]] اروپایی است و معتقدین به [[اومانیسم]] و فردگرایان مدافع آن هستند. لیبرالها آزادی را به معنای رهایی [[انسان]] از تحمیلات خاص و بیرونی افراد دیگر برای رسیدن به خواسته خویش تعریف میکنند. [[جان]] استورات میل در کتاب خود با عنوان (On Liberty) در باب آزادی به خوبی آن را تبیین میکند. بر اساس این تعریف، هر نوع اجباری که سد راه خواستههای [[بشر]] باشد به خودی خود بد است؛ هر چند این اجبار برای جلوگیری افراد از ارتکاب به [[شرّ]] بزرگتری استفاده شود، و [[عدم مداخله]] که نقطه مقابل اجبار است، فی نفسه خوب است هر چند تنها امر خوب نیست<ref>مایکل ساندل، لیبرالیسم و منتقدان آن، ص۳۴.</ref>.<ref>[[علی حسنزاده|حسنزاده، علی]]، [[آزادی اسلامی - حسنزاده (مقاله)| مقاله «آزادی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۷۷۸.</ref> | ||
== آزادی مثبت حداقلی (آزادی برای چه)== | == آزادی مثبت حداقلی (آزادی برای چه) == | ||
در ربع پایانی قرن بیستم، لیبرالیسم با تعریف نویی از آزادی روبرو شد و طرفدارانی پیدا کرد. از آزادی مثبت (Positive freedom) به آزادی برای (Freedom For) نیز تعبیر میکنند. آنها معتقدند که صرف فقدان فشار و اجبار بیرونی، تأمین کننده [[آزادی]] [[بشر]] نیست؛ چراکه ممکن است فشار و اجباری از خارج توسط دیگران بر [[انسان]] [[تحمیل]] نشود ولی باز انسان [[آزاد]] نباشد. حتی به تعبیر هربرت ساموئل [[فقر]] و [[عدم امنیت]] نیز میتواند مانع آزادی خوانده شود. در واقع طرفداران آزادی مثبت صرف عدم موانع و [[عدم مداخله]] دیگران در راستای رسیدن به آزادی را کافی نمیدانند بلکه معتقدند که فراهم بودن علل و اسباب طبیعی برای آزادی نیز لازم است. | در ربع پایانی قرن بیستم، لیبرالیسم با تعریف نویی از آزادی روبرو شد و طرفدارانی پیدا کرد. از آزادی مثبت (Positive freedom) به آزادی برای (Freedom For) نیز تعبیر میکنند. آنها معتقدند که صرف فقدان فشار و اجبار بیرونی، تأمین کننده [[آزادی]] [[بشر]] نیست؛ چراکه ممکن است فشار و اجباری از خارج توسط دیگران بر [[انسان]] [[تحمیل]] نشود ولی باز انسان [[آزاد]] نباشد. حتی به تعبیر هربرت ساموئل [[فقر]] و [[عدم امنیت]] نیز میتواند مانع آزادی خوانده شود. در واقع طرفداران آزادی مثبت صرف عدم موانع و [[عدم مداخله]] دیگران در راستای رسیدن به آزادی را کافی نمیدانند بلکه معتقدند که فراهم بودن علل و اسباب طبیعی برای آزادی نیز لازم است. | ||
همانطور که بیان شد [[اندیشه]] آزادی مثبت حداقلی، آزادی را یک [[ارزش]] و نیاز مثبت برای [[لذت]] بردن فرد و رسیدن او به [[هدف]] میداند. یعنی آزادی عین هدف است<ref>ظهور و سقوط لیبرالیسم، آنتونی آربلاستر، ص۸۳.</ref>. ارزش و نیازی که در سایه تأمین وسایط و علل، فقدان موانع طبیعی و [[اجبار]] اشخاص حاصل میشود. البته باید توجه داشت که این نوع آزادی به شرایط [[اجتماعی]] برای همگان فراهم شود تا همه به اهدافشان برسند وگرنه [[انسانها]] آزاد نیستند، اگر چه از بیرون به آنها چیزی تحمیل نشود.<ref>[[علی حسنزاده|حسنزاده، علی]]، [[آزادی اسلامی - حسنزاده (مقاله)| مقاله «آزادی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۷۷۸.</ref> | همانطور که بیان شد [[اندیشه]] آزادی مثبت حداقلی، آزادی را یک [[ارزش]] و نیاز مثبت برای [[لذت]] بردن فرد و رسیدن او به [[هدف]] میداند. یعنی آزادی عین هدف است<ref>ظهور و سقوط لیبرالیسم، آنتونی آربلاستر، ص۸۳.</ref>. ارزش و نیازی که در سایه تأمین وسایط و علل، فقدان موانع طبیعی و [[اجبار]] اشخاص حاصل میشود. البته باید توجه داشت که این نوع آزادی به شرایط [[اجتماعی]] برای همگان فراهم شود تا همه به اهدافشان برسند وگرنه [[انسانها]] آزاد نیستند، اگر چه از بیرون به آنها چیزی تحمیل نشود.<ref>[[علی حسنزاده|حسنزاده، علی]]، [[آزادی اسلامی - حسنزاده (مقاله)| مقاله «آزادی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۷۷۸.</ref> | ||
خط ۳۵۲: | خط ۳۵۲: | ||
بنابراین پیامبر آمده است که بندهای [[بندگی]] از دست و پای انسان بگشاید و آنها را به سوی آزادی فرا بخواند و از بندگیهای غیر خدایی [[نهی]] کند و انسان را به شکستن این بندگی فرا خواند و بگوید فقط خدا را [[ارج]] نهید {{متن قرآن|فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى}}<ref>«و گفت: من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> بگو فقط من ارباب شما هستم که این عمل عین آزادی و [[آزادگی]] است. در همه [[آیات]]<ref>مانند آیات {{متن قرآن|قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ}} «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴؛ {{متن قرآن|وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}} «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰؛ {{متن قرآن|اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}} «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱ و...</ref> به این امر تأکید شده است که [[خدا]] [[انسان]] را از پذیرش هر ربی جز خودش [[نهی]] کرده و همه عبودیتها را [[شرک]] و [[گناه]] [[عظیم]] شمرده است. | بنابراین پیامبر آمده است که بندهای [[بندگی]] از دست و پای انسان بگشاید و آنها را به سوی آزادی فرا بخواند و از بندگیهای غیر خدایی [[نهی]] کند و انسان را به شکستن این بندگی فرا خواند و بگوید فقط خدا را [[ارج]] نهید {{متن قرآن|فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى}}<ref>«و گفت: من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> بگو فقط من ارباب شما هستم که این عمل عین آزادی و [[آزادگی]] است. در همه [[آیات]]<ref>مانند آیات {{متن قرآن|قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ}} «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴؛ {{متن قرآن|وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}} «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰؛ {{متن قرآن|اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}} «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱ و...</ref> به این امر تأکید شده است که [[خدا]] [[انسان]] را از پذیرش هر ربی جز خودش [[نهی]] کرده و همه عبودیتها را [[شرک]] و [[گناه]] [[عظیم]] شمرده است. | ||
در [[حدیثی]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده است: {{متن حدیث|وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۷، ص۲۱۴.</ref> [[بنده]] و برده هیچ کس مباش؛ چراکه [[خداوند]] تو را [[آزاد]] [[آفریده]] است. یعنی نه اینکه [[آزادی]] یک نیاز است، بلکه اصلاً [[سرشت]] و خمیرمایه انسان با آزادی است و انسان به گونهای با آزادی ممزوج گردیده که نمیتوان بین آن دو گسست ایجاد کرد. یا اینکه در [[کلام]] دیگر میفرمایند: {{متن حدیث|النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ}}<ref>کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.</ref> یعنی [[مردم]] همه آزادند. | در [[حدیثی]] از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[روایت]] شده است: {{متن حدیث|وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۷، ص۲۱۴.</ref> [[بنده]] و برده هیچ کس مباش؛ چراکه [[خداوند]] تو را [[آزاد]] [[آفریده]] است. یعنی نه اینکه [[آزادی]] یک نیاز است، بلکه اصلاً [[سرشت]] و خمیرمایه انسان با آزادی است و انسان به گونهای با آزادی ممزوج گردیده که نمیتوان بین آن دو گسست ایجاد کرد. یا اینکه در [[کلام]] دیگر میفرمایند: {{متن حدیث|النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ}}<ref>کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.</ref> یعنی [[مردم]] همه آزادند. | ||
بنابراین [[حدیث]] در جامعهای که بعضی [[انسانها]] [[عبد]] و [[بنده]] هستند، با توجه به اصل [[آزادی]] [[انسانها]] از [[بردگی]] و [[بندگی]]، اگر در مورد فرد غیر بالغی که اقرارش [[ارزش حقوقی]] ندارد، [[نزاع]] شود و دو نفر که او را در [[اختیار]] دارند، [[اختلاف]] کنند و یکی آن فرد غیر بالغ را برده و دیگری [[آزاد]] بداند، حرف نفر دوم پذیرفته میشود مگر اینکه نفر اول دلیل محکم ارائه دهد. از این رو [[حضرت]] در ادامه [[حدیث]] میفرماید: {{متن حدیث|إِلَّا مَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ بِالرِّقِّ وَ هُوَ مُدْرِكٌ وَ مَنْ أَقَامَ بَيِّنَةً عَلَى مَنِ ادَّعَى مِنْ عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ فَإِنَّهُ يُدْفَعُ إِلَيْهِ يَكُونُ لَهُ رِقّاً}}<ref>کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.</ref>. | بنابراین [[حدیث]] در جامعهای که بعضی [[انسانها]] [[عبد]] و [[بنده]] هستند، با توجه به اصل [[آزادی]] [[انسانها]] از [[بردگی]] و [[بندگی]]، اگر در مورد فرد غیر بالغی که اقرارش [[ارزش حقوقی]] ندارد، [[نزاع]] شود و دو نفر که او را در [[اختیار]] دارند، [[اختلاف]] کنند و یکی آن فرد غیر بالغ را برده و دیگری [[آزاد]] بداند، حرف نفر دوم پذیرفته میشود مگر اینکه نفر اول دلیل محکم ارائه دهد. از این رو [[حضرت]] در ادامه [[حدیث]] میفرماید: {{متن حدیث|إِلَّا مَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ بِالرِّقِّ وَ هُوَ مُدْرِكٌ وَ مَنْ أَقَامَ بَيِّنَةً عَلَى مَنِ ادَّعَى مِنْ عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ فَإِنَّهُ يُدْفَعُ إِلَيْهِ يَكُونُ لَهُ رِقّاً}}<ref>کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.</ref>. | ||
مگر کسی که خودش به بنده بودن [[اقرار]] کند در حالی که به بلاغ [[عقلی]] رسیده باشد یا دیگری بر بنده بودن او [[بینه]] و دلیل معتبر ارائه کند که در این صورت بندگی فرد مورد ادعا پذیرفته میشود. | مگر کسی که خودش به بنده بودن [[اقرار]] کند در حالی که به بلاغ [[عقلی]] رسیده باشد یا دیگری بر بنده بودن او [[بینه]] و دلیل معتبر ارائه کند که در این صورت بندگی فرد مورد ادعا پذیرفته میشود. |
نسخهٔ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۶
آزادی، اختیار انسان در گزینش و انجام کنشهای فردی و اجتماعی است.
مقدمه
آزادی عبارت است از رفع مانع، نپذیرفتن سلطه و حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر. آزادی معادل واژه "حریت" در عربی و واژه "freedom" و "liberty" در انگلیسی است. مفهوم آزادی از سه عنصر و مؤلفه"فاعل ـ عامل"، "مانع ـ رادع" و "هدف غایت" تشکیل شده است. بر این اساس، آزادی عبارت است از، رهایی چیزی یا کسی از چیزی یا مانعی برای انجام دادن کاری و یا برخورداری از چیزی[۱]. تأکید بر یک یا چند عنصر از عناصر مذکور، برداشتهای مختلف و متعددی را شکل میدهد. این برداشتها که تحت تأثیر مبانی نظری و پیشداوریهای گوناگون صورت گرفته، موجب تعاریف متعددی از آزادی در مکاتب فکری مختلف میگردند. آزادی به عنوان فقدان مانع و رادع، آزادی به عنوان اختیار و برخورداری از حق انتخاب، آزادی به عنوان قدرت و برخورداری از توان مؤثر و کارا، آزادی به عنوان شأن و منزلت اجتماعی، آزادی به عنوان خودمختاری و استقلال فردی، آزادی به عنوان اباحیت و انجام دادن آنچه که فرد میخواهد و آزادی به عنوان صاحب اختیار و ارباب خود بودن، برخی از مهمترین برداشتها و تعاریفی هستند که تاکنون ارائه شدهاند[۲].
آزادی یکی از بنیادهای اسلام[۳] و آزادیخواهی از مؤلفههای اساسی اسلام است[۴] که از آن، به حق اولیه و فطری و مطلق بشر یاد شده[۵] و در تمام ابعاد به ترویج آن پرداخته شده است[۶]. "آزادی" در انقلاب اسلامی ایران، به معنای رهایی از سلطه و دخالت زورگویان و بیگانگان[۷]، استقلال فکر و بیان و عدم تقلید[۸] و به مثابه حق فطری در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر، تلقی میگردد[۹].
آزادی از مقولات مهم و مؤکّد در قرآن کریم و روایات ائمه معصومین (ع) به شمار میرود[۱۰] که زاییده تفکر و معارف والای پیغمبران است[۱۱]. با نگاهی به تاریخ اسلام، بارقههای آزادی و آزادیخواهی، به عنوان یک ارزش والای انسانی، در قاب قیام عاشورا متجلی است[۱۲]. در اندیشه انقلاب اسلامی؛ اسلام، متضمن آزادی و مردمسالاری است[۱۳] و در پرتو اسلام است که آزادی انسان در محیط اجتماعی، از فشارهای سیاسی و اقتصادی و تعصبات جاهلانه پدیدار میگردد[۱۴] و بدین جهت اسلام هرگونه استبداد و دیکتاتوری فردی و اجتماعی را نفی میکند و فقدان آزادی را، فاجعهای برای جوامع بشری قلمداد میکند[۱۵].
آزادی و فقدان مانع در رسیدن به رشد و تکامل، یکی از لوازم حیات و از نیازهای موجود زنده است[۱۶]. آزادی دارای جایگاه بس رفیعی است که در شمار بزرگترین نعمتها و موهبتهای الهی برای بشر به شمار میآید[۱۷]. در تعریفی دیگر، آزادی، نبودن مانع و قید و بند در جلوی تجلیات فکری و عملی بشر[۱۸] و مسئولیت انتخاب در عمل است[۱۹].[۲۰]
معناشناسی
آزادی به حریت، اختیار، خلاف بندگی و قدرت عمل یا ترک عمل، معنا شده است[۲۱] و رفتار و کنشی را که انسان بر اساس خواسته برآمده از میل و اراده خود محقق میکند، آزادی گویند[۲۲]. این وصف گاهی به توانایی فرد در رهایی از دخالت دیگران برای انجام عمل یا احتراز از آن تعلق میگیرد[۲۳] که در این صورت به برداشت فلسفی از مفهوم قدرت، یعنی صدور آگاهانه و اختیاری فعل از سوی فاعل[۲۴]، بسیار نزدیک است؛ اما گاهی به فقدان مانع در انجام خواستههای خردورزانه و هدفمند و دارای غایت ارزشی نظر دارد[۲۵] که از این منظر، آزادی در محدودهای از هنجارها و قوانین قرار میگیرد[۲۶] و با برپایی حکومت، پیوند مییابد[۲۷]؛ بدین ترتیب، برای تعریف مفهوم آزادی فرد[۲۸] باید به دو شاخص اصلی یعنی فقدان مانع و امکان بروز خواسته توجه شود[۲۹]. اندیشمندان معتقدند فهم معنای آزادی و به تبع آن ارائه تعریف جامع و مانع از آن، بسیار دشوار یا ناممکن است[۳۰]. در متون سیاسی، آزادی، حق افراد جامعه برای شرکت در امور حکومت و تعیین سرنوشت است. این آزادیها در قالب آزادی انتخاب حاکم، حکومت، مجلس، آزادی احزاب و مانند آن تحقق مییابد[۳۱].
در آموزههای اسلامی، مفهوم آزادی و بندگی با هم ارتباط دارند و نخستین مبنای آزادی و خداشناسی و بندگی خدا[۳۲]، دوری از «بندگی دیگران» است[۳۳]. در واقع یکتاپرستی، انسان را از سرسپردگی در برابر هر موجود دیگری میرهاند[۳۴]. آزادی در اسلام، علاوه بر رهایی از آمریت دنیایی دیگران، شامل رهایی از تمنیات درونی و وسوسههای مادی و در یک کلام رهایی از هرچه رنگ تعلق داشته باشد نیز میشود[۳۵]؛ زیرا آدمی تنها در پرتو آزادی نفسانی و درونی بر حفظ انسانیت خویش توانا خواهد بود[۳۶] و از این رهگذر، زمینهساز آزادی پایدار اجتماعی میگردد؛ از این رو گرایش به سوی رهایی مطلق و نبود مانع در برابر خواستههای نفسانی در آموزههای قرآن کریم نکوهش شده است[۳۷]؛ زیرا چنین رویکردی، بردگی انسان را در پی خواهد داشت[۳۸]؛ به همین دلیل در آموزههای اسلامی هم بر جهت و غایت آزادی[۳۹] و هم بر رفع موانع درونی به کمک پرهیزگاری و خویشتنداری[۴۰] تأکید شده است[۴۱]. رهاورد این بنیان معرفتی آن است که آزادی از دیدگاه اسلام نه یک هدف نهایی، بلکه یک کمال ابزاری است[۴۲].
امام خمینی در تعریف آزادی، این مفهوم را تنها در قلمرو تعیین شده اسلامی معتبر میدانست[۴۳] و همین را آزادی حقیقی مینامید[۴۴] که تلاش برای دستیابی به آن، ضرورت دارد و باید به بهترین وجه فراهم گردد[۴۵].
مفهوم آزادی
آزادی در شمار لوازم و ضروریات حیات و تکامل آدمی است. موجودات برای تکامل و رشد به سه عنصر تربیت، امنیت و حریت نیازمندند. تربیت عبارت است از عواملی که موجود زنده برای تداوم بقا به آنها محتاج است. برای مثال موجود زنده برای رشد و نمو به عناصری چون نور، آب، غذا، و افزون بر اینها، انسان به تعلیم و تربیت نیازمند است. امنیت یعنی آنچه موجود زنده در اختیار دارد، همانند حیات، ثروت و سلامت از او سلب نشود[۴۶] و در نهایت آزادی است که در تعریف آن باید به ابعاد مختلفی اشاره کرد.
سلب و ایجاب
در بحث از مفهوم آزادی میتوان به مفهوم «آزادی منفی» و «آزادی مثبت» اشاره کرد[۴۷]. آزادی منفی را در فارسی باید «رهایی» یا «آزادی از» ترجمه کنیم. آزادی از، یعنی آزاد بودن از یک رشته منعها و زنجیرها و زورها؛ آزادی از بیگانگان، آزادی از سلطان جبار، آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دستوپای آدمی بسته شده است. کسی که در زندان است و طالب آزادی است، طالب «آزادی از» است. طالب آزادی منفی است. میگوید در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون بروم. آزادی مثبت و به تعبیری «آزادی در» پس از آزادی منفی فرا میرسد. وقتی موانع از مقابل افراد برداشته شد؛ وقتی در زندان بازگردید و هنگامی که شر یک ارباب از سر بردهای کوتاه گشت، «آزادی منفی» محقق میشود و از اینجا به بعد نوبت آزادی مثبت یا «آزادی در» فرا میرسد[۴۸].
بر اساس دو مفهوم آزادی منفی و مفهوم آزادی مثبت تعریفی که میتوان از آزادی ارائه داد به طور دقیق هر دو جنبه مثبت و منفی آزادی را یکجا لحاظ کرده است. از اینرو باید گفت آزادی یعنی نبودن مانع، نبودن جبر و نبودن هیچ قیدی در سر راه انسان. از اینرو انسان آزاد است و میتواند راه کمال را طی کند. نه اینکه چون آزاد هست به کمال رسیده است[۴۹]. آزادی یعنی فقدان مانع. انسانهای آزاد، انسانهایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکاملشان وجود دارد، مبارزه میکنند. انسانهایی هستند که تن به وجود مانع نمیدهند[۵۰].
فقدان مانع، که در تعریف آمده است، اشاره به مفهوم منفی آزادی دارد. اما این آزادی منفی، به خودی خود ارزشمند و کامل نیست و از اینرو پای آزادی مثبت نیز به تعریف مذکور گشوده میشود و از اینرو آزادی در رشد و کمال آدمی میبایست مورد توجه و بهرهمندی قرار گیرد. در تعریفی دیگر از آزادی باید گفت انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید آزاد باشد. به این معنا که مانع و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد و سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد[۵۱].
این تعریف از آزادی، و توجه به ابعاد مثبت و منفی آزادی، میتواند هم درونی و شخصی تلقی شود- چنان که تعریفهای فوق به آن اشاره و تأکید دارد - و هم میتواند جنبه اجتماعی و عمومی بیابد. در واقع در تعریف آزادی نباید تنها به بعد شخصی آزادی توجه کرد، بلکه برای کامل کردن تعریف آزادی بر بُعد جمعی و عمومی آن نیز باید تأکید کرده و ابعاد آزادی مثبت و منفی را یکجا مشاهده کرد.
از اینرو بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند[۵۲].
فقدان حبس و استثمار و استخدام و استعباد و نفی بهکارگیری قوای آدمیان در راه هدفها و خواستههای خود در حوزه عمومی و عرصه اجتماعی، نشاندهنده وجه آزادی منفی و بهکارگیری استعداد و ظرفیت خود در راه رشد و تکامل در حوزه عمومی، نشاندهنده وجه آزادی مثبت است.
برای تعریف مفهوم آزادی میتوان به پارهای از آیات قرآن نیز استناد جست. برای مثال آیه ۶۴ سوره آل عمران میگوید: هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خود قرار ندهد و هیچ کس هم فرد دیگری را ارباب و آقای خودش نگیرد، یعنی نظام آقایی و نوکری، استثمار و نابرابری ملغا[۵۳].
این تعریف از آزادی، در قالب برخی نظریهها[۵۴] نیز قابل ارائه است. به این معنا که انسان، یعنی فاعل آزادی - اگر خواستار آزادی باشد- با سعی و تلاش، موانع پیش روی خود را از میان میبرد و پس از آن در راستای شدن و رسیدن به هدف خاصی تلاش و استعدادهایش را در آن زمینه هزینه میکند. البته در اینجا افزون بر اینکه فقدان موانع، شرط آزادی شمرده میشود از سوی دیگر هدف نیز به طور مصداقی مشخص و تصریح میشود؛ رسیدن به تکامل و بروز و ظهور استعدادها که دارای بار ارزشی ویژهای در اندیشه دینی است.
به هر حال آنچه از مباحث مذکور میتوان استنباط کرد، همراهی دو مفهوم مثبت و منفی آزادی است. اهمیت این همراهی از آن رو است که تا آزادی در بُعد منفی تحقق نیابد نمیتوان از آزادی مثبت سخن گفت. در این صورت، جایی برای دین و اخلاق هم باقی نخواهد ماند. از این وضعیت میتوان تقدم آزادی را بر اخلاق استنباط کرد. در واقع تا آزادی، به عنوان عنصری از فضائل اخلاقی، تحقق نیابد نمیتوان بحثی از سایر فضائل اخلاقی و اخلاقیات به میان آورد. آزادی در بعد منفی گرچه در ابتدا نمود مییابد، اما از سویی آزادی مثبت معطوف تکامل و سعادت است و به منزله مهمترین هدف اخلاق به شمار میآید[۵۵].
باید توجه داشت مقوله آزادی در فلسفه سیاسی حضرت آیتالله خامنهای، از مفاهیم اساسی و پیچیده است. بر خلاف بسیاری از متفکران، آزادی تنها پدیده اجتماعی یا سیاسی یا صرفاً یک امتیاز حقوقی نیست تا در قبال دولت حاکم و نظام سیاسی موجود تعریف شود. آزادی با دو رویکرد ایجابی (برخورداری از حقوق انسانی و شهروندی) و سلبی (رهایی از قیود و موانع) قابل طرح است و در اندیشه ایشان به هر دو معنا وارد شده است. در معنای نخست اعتقاد به آزادی و تأمین حقوق شهروندی در مسائل اجتماعی را ریشهدار و دارای مبنای دینی معرفی میکنند[۵۶] و به این واقعیت ایجابی تصریح دارند که هر کسی که معتقد به وحدانیت خداست و توحید را قبول دارد، باید انسان را آزاد بداند[۵۷]. اما با رویکرد سلبی آزادی را در مقابل دو نوع موانع درونی و بیرونی قرار میدهند و آن را به معنای رها شدن از قید و بند شهوات و طاغوتها و امکان حرکت و پرواز به سوی اهداف متعالی معنوی و الهی در سایه یک نظام عادلانه اجتماعی و اقتصادی معرفی میکنند[۵۸]. از نظر ایشان دو نوع سلطه ضد آزادی وجود دارد. یکی سلطه قوای سیاسی اجتماعی و دوم سلطه قوای غضبیه و شهویه؛ و آزادی یعنی رهایی از این دو نوع سلطه و در مقابل، انسانی که بر اثر ضعف، ترس، طمع، حرص و بر اثر شهوات نفسانی مجبور میشود تحمیلاتی را و محدودیتهایی را قبول کند آن انسان در حقیقت آزاد نیست[۵۹]. ایشان با اشاره به مبنای اعتقادی خویش در مورد آزادی، منشأ آن را در نصوص دینی و رسالت انبیاء میداند و بعثت را به معنای رهاننده انسان و آزاد کننده انسان معنا میکنند[۶۰]. به تبع این بعثت، معتقدند اسلام از همان آغاز همه بشریت و پیروان ادیان قبلی را به آزادی دعوت نمود و به صراحت اعلام کرد: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[۶۱]. بیایید هیچ کدام از ما، دیگری را ارباب و سرور خودمان قرار ندهیم. فقط خدای متعال سرور همه ما باشد. این شعار اسلام و منشور جهانی اسلام است. آزادی اسلامی، یعنی آزادی از غیر خدا و اسلام، که انسان را بنده خدا میداند[۶۲]. بر اساس مبنای فوق، حرکت علیه آزادی یک حرکت علیه یک پدیده الهی است و مبارزه برای آزادی یک تکلیف است. چون مبارزه برای یک امر الهی است[۶۳]. پس آزادی از منظر ایشان هم آزادی در محیط زندگی و برخوردار از همه مواهب زندگی و حقوق شهروندی است و هم آزادی از قدرتهای دیکتاتور و مستبد، آزادی از خرافات و جهالتها، آزادی از تعصبهای جاهلانه و کجفکریها؛ و هم آزادی از کمند قدرت استکبار، کمند اقتصادی قدرتها و فشار سیاسی قدرتها است[۶۴].[۶۵]
رابطه مفهومی آزادی با سایر مفاهیم اساسی
هر اندیشهای در برگیرنده مفاهیم اساسی است که ارتباط معنادار آنها به یکدیگر موجب انسجام آن اندیشه میگردد؛ در غیر این صورت معناداری و انسجام آن اندیشه خدشهدار میگردد. اندیشه انقلاب اسلامی در برگیرنده مفاهیم اساسی متعددی است که مهمترین آنها را از حیث ارتباط معنادار با آزادی میتوان در شش مفهوم اساسی شریعت، قانون، عدالت، اخلاق، امنیت و پیشرفت خلاصه کرد.
آزادی و شریعت
اصل جداییناپذیری دین و سیاست، ایجاب میکند که آزادی به عنوان یکی از سیاستهای خارجی و داخلی ملت ایران، تنها در چهارچوب دین و شریعت پدیدار گردد[۶۶]. در واقع آزادی، هدیه دین به یک ملت است[۶۷] و نقش این عنصر، در تأمین و رشد آزادی جوامع، مهم و غیرقابل انکار میباشد[۶۸].
در نظام اسلامی، مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعی، آزادند و بعد از آنکه موازین شرعی را رعایت نمودند، کسی حق سلب آزادی را از آنها ندارد و در واقع، وضع قوانین و موازین شرع، برای محدود کردن و هدایت کردن آزادی تکوینی انسان و رسیدن به کمال و سعادت است[۶۹]؛ در این مسیر، انسانی تحت لوای آزادی تشریعی، دارای حق و تکلیف است و فرد آزاد، واجد حقوقی بوده که در انجام آن آزاد است و دیگران نیز ملزم به رعایت این حقوق هستند[۷۰]؛ به عنوان مثال؛ در نظام سیاسی اسلام، مشارکت در امور که در زمره آزادیهای سیاسی است؛ حق انسان محسوب میشود و دولت نیز ملزم به فراهم کردن زمینه آن است[۷۱]. در نگرش انقلاب اسلامی شریعت، محور اصلی تمامی امور است و ایران آباد و آزاد تنها در صورت بهرهمندی از ارزشهای اسلامی و تحت لوای شریعت مقدس اسلام است که باعث صدور انقلاب به سایر کشورهای اسلامی خواهد شد[۷۲].[۷۳]
آزادی و قانون
در اندیشه انقلاب اسلامی، ارتباط تنگاتنگی میان آزادی و قانون برقرار است. این ارتباط را به اختصار میتوان از دو زاویه مورد بررسی قرار داد. نخست، قانون یکی از مبانی و منابع مهم آزادی است. از این زاویه، "قانون"آزادی داده است[۷۴]. ازاین رو، توجیه آزادی با تکیه بر قانون امکانپذیر میشود. از آنجا که در این اندیشه قانون برگرفته از اسلام است، قانون اسلام مسبب آزادیها و دموکراسی حقیقی دانسته میشود[۷۵]. در این قانون، حقوق همه اقشار، اقلیتهای مذهبی، زنان و... ملاحظه شده است[۷۶]. افزون بر این در عرصه سیاسی نیز، "قانون اساسی، تکلیف شوراها و احزاب را معین کرده است"[۷۷] و در این دیدگاه، آزادی قلم و بیان حق مسلم مردم و مطبوعات است و این جزو اصول مصرحه قانون اساسی است[۷۸].
در این اندیشه، قانون علاوه بر اینکه مهمترین منبع و مبنای آزادی است، مهمترین عامل تعیین کننده قلمرو آزادی نیز به شمار میرود. از این دیدگاه، «آزادی در حدود قانون است"[۷۹] و چون قانون در این اندیشه برگرفته از اسلام است[۸۰]، آزادی در محدودهای قرار دارد که به اسلام ضرر نرساند[۸۱]. آزادی وسیله قانونشکنی و ریشهکن کردن نظام جمهوری اسلامی نیست و کسانی که با نام آزادی دست به اغتشاش و آشوب میزنند، توطئهگر و خیانتکار محسوب میشوند[۸۲]. از این دیدگاه، در صورت وجود قانون به عنوان عامل تحدیدکننده قلمرو آزادی، جلوی هرج و مرج در جامعه گرفته میشود و به همین دلیل، برای مهار هرج و مرج فرهنگی بهترین راه، این است که آزادی بیان در چهارچوب قانون، حمایت و نهادینه شود[۸۳].
بدین ترتیب، در اندیشه انقلاب اسلامی، با توجه به ارتباط تنگاتنگ قانون و شریعت، آزادی با این دو، ارتباط معنادار و نزدیکی برقرار میکند که به موجب آن قانون و شریعت افزون بر تبیین مبانی آزادی، قلمرو آن را نیز معین میکنند[۸۴].
آزادی و عدالت
در اندیشه انقلاب اسلامی، عدالت خاستگاه و تکیهگاه آزادی است. عدالت در این اندیشه، از این جهت بر آزادی تقدم دارد که مهمترین هدف در زندگی جمعی محسوب میگردد و به همین دلیل، مهمترین آرمان حکومت اسلامی نیز به حساب میآید.
"حکومت اسلامی، حکومت عدالت" تعریف میشود[۸۵]. حکومتی که در آن، جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده میشوند و نور عدالت الهی بر همه به یک طور میتابد. در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست؛ همه برادر و برابرند[۸۶]. در پرتو حکومت عادلانه و حاکمیت اسلام است که جوامع، روی آزادی را به خود میبینند[۸۷]. از اینرو عدالت خاستگاه آزادی است.
این مفهوم از عدالت، به عدالت اجتماعی ارتباط پیدا میکند که ظرف تحقق آن جامعه بوده و با حقوق همگان مربوط میشود. در پرتو عدالت است که حقوق انسانی و کرامت بشری و آزادی و معنویت او حفظ میشود[۸۸]؛ بنابراین عدالت پاسدار آزادی است.
در اندیشه انقلاب اسلامی، ایده "آزادی به مثابه حق" مطرح میشود[۸۹]. از این دیدگاه، آزادی حق انسان است و این حق، ناشی از میل و تمایلات فردی نیست؛ بلکه ناشی از، استعدادهای انسانی انسان است[۹۰]. بر این اساس، در حکومت اسلامی، تمامی افراد از حقوق یکسانی برخوردارند و در این صورت، آزادی همگان به عنوان یک حق اساسی مورد توجه قرار میگیرد. به همین دلیل، تحقق عدالت موجب تحقق برخورداری همگان از حقوق اساسی و آزادی میگردد و در نتیجه، در این دیدگاه، "آزادی بر معیار عدل" قرار میگیرد[۹۱]. در این دیدگاه عدل نیز خود نیازمند یک معیار و مبنا است که همان قانون است. ازاین رو، "اگر چیزی بر طبق قانون تحقق پیدا کرد، عدالت است"[۹۲]. بنابراین، ارتباط آزادی و عدالت، ارتباط آن دو را با قانون نیز به دنبال میآورد. قانون مبنای عدالت و عدالت مبنای آزادی است. پر واضح است که عدالت در این دیدگاه، تنها ناظر به زندگی مادی نبوده؛ بلکه شامل زندگی معنوی نیز میگردد[۹۳] و به همین دلیل عدالت در این دیدگاه عبارت است از، ایجاد فضایی که انسانها در آن به معنای کامل کلمه احساس آسایش و آزادی و استقلال بکنند و احساس سلطه بیگانگان را نداشته باشند[۹۴]. در صورت وجود چنین فضایی، صاحب حق اگر چه ضعیف باشد میتواند حق خود را بی دغدغه از کسی که حق او را گرفته است ولو آن شخص قوی باشد بگیرد[۹۵]. در این صورت عدالت اجتماعی به این معنا تحقق مییابد که "نظر و نگاه دستگاه قدرت و حکومت نسبت به آحاد مردم یکسان باشد. نیز در مقابل قانون، امتیازات و برخوردها یکسان باشد"[۹۶]. چنین جامعهای جامعه عادل است و از این دیدگاه، جامعه عادل، "جامعه آزاد است که مردم در آن، در اداره کشور، در آینده خود و در پیشرفت دارای نقش هستند"[۹۷]؛ ازاین رو عدالت محدوده آزادی را نیز مشخص میکند.
بدین ترتیب، سه ضلع آزادی، قانون و عدالت اهمیت بسیار زیادی در اندیشه انقلاب اسلامی پیدا میکند و بر اساس آن اندیشه انقلاب اسلامی با دیگر اندیشهها تمایز بنیادین مییابد. از اینرو آزادی تا آنجا پذیرفته میشود که در چهارچوب قانون و در راستای تحقق عدالت در جامعه باشد[۹۸].
رابطه آزادی با قدرت و عدالت
انسان اگرچه به صورت ذاتی از آزادی برخوردار است[۹۹] و آزادی گوهر انسان است و او به آزادی علاقه زیادی دارد[۱۰۰]. اما به دلیل آنکه همه آدمیان در بهرهمندی از این نعمت، برابرند عقل آدمی، او را به عدالت و قانونمندی در بهرهگیری از آزادی فرا میخواند[۱۰۱]؛ زیرا تنها در پرتو قانون است که آزادی مجال ظهور مییابد[۱۰۲]. ساز و کار اجرایی برای تأمین این هدف، برپایی حکومت و تفویض قدرت به نهادهای آن است[۱۰۳]. وظیفه حکومت آن است که با اجرای عادلانه قوانین در پرتو هنجارهای اجتماعی، حافظ آزادی و تأمین کننده منافع مدنی همگان باشد[۱۰۴]. هرچند برای تأمین این منافع همگانی، بخشی از گستره آزادی طبیعی افراد که با تئلم اجتماعی و برخورداری همگانی ناسازگار است، از دست میرود[۱۰۵]، اما این راهبردی عادلانه است؛ زیرا همگان در آن سهیماند[۱۰۶] و بهای نفع حضور در جامعه را میپردازند[۱۰۷].
از آنجا که «طبیعت انسان چنان است که بدون رضایت او نمیتوان چیزی را از او گرفت[۱۰۸]، اقتضای عقل و عدل آن است که تشکیل حکومت بر اساس رضایت و توافق همگانی مردم باشد و هیچ انسانی نمیتواند آزادی دیگران را محدود کند[۱۰۹]. امام خمینی خاطرنشان ساخته است که پدران و گذشتگان نیز نمیتوانند نظام حکومتی برگزیده خود را بر فرزندان و آیندگان تحمیل کنند[۱۱۰]. همچنین در نظام حکومتیای که مردم برگزیدهاند، اراده مردم همواره حاکم است و قدرت زمامدار مطلق و بیحد نیست؛ زیرا قدرت و اختیار مطلق با ماهیت یک اجتماع سیاسی سازگار نیست[۱۱۱] و با هدف انسانها از تشکیل اجتماع و تفویض قدرت به حکومت در تناقض خواهد بود[۱۱۲]. حکومتی که با تمرکز قدرت و پاسخگو نبودن به مردم، به فساد گراید، در تأمین آزادی و عدالت اجتماعی نیز ناتوان خواهد بود[۱۱۳]؛ از این رو جوامعی که مردم آن برخوردار از حکومتی عادل باشند و خودکامگی را از دامان زمامداران خویش زدوده باشند، بیش از دیگران از نعمت آزادی بهره میبرند. این رویکرد به مبنای فکری امام خمینی که برآمده از آموزههای اسلامی است، بسیار نزدیک است. ایشان عدالت را که آموزهای قرآنی است[۱۱۴]، یک اصل مهم و شاخص اساسی برای تحقق بسیاری از ارزشها مانند آزادی در جامعه میدانست[۱۱۵]؛ اما برپایی عدالت در گستره جامعه و تأمین حقوق اجتماعی مردم نیازمند سازوکاری است که در قالب حکومت جلوهگر میشود[۱۱۶].
حکومت مورد نظر امام خمینی، ابزاری برای بسط عدالت[۱۱۷] و برقراری نفلام عادلانا اسلامی[۱۱۸] است که در آن، قوانین و احکام حوزههای گوناگون اداره جامعه، با روشی عادلانه و آسان تشریع میگردد[۱۱۹]. قوانین موضوعه چنین حکومتی، آزادی را در دسترس مردم قرار میدهد[۱۲۰] و جلب رضایت مردم، باعث دوام آن خواهد بود[۱۲۱]. امام خمینی حکومت ظالمان و شاهان مستبد را که ناقض آزادی مردم بود، به شدت نکوهش میکرد و موجب روسیاهی تاریخ میدانست[۱۲۲] و بر این باور بود که آزادی به عنوان نعمت بزرگ الهی[۱۲۳]. جز در سایه حکومت عدل الهی به دست نمیآید[۱۲۴]. ایشان با واردکردن فقه به عرصه سیاست[۱۲۵]، دموکراسی اسلامی را کاملتر از دموکراسیهای دیگر میشمرد[۱۲۶].[۱۲۷]
آزادی و اخلاق
در جهانبینی اسلامی آزادی ریشهای الهی دارد و حرکت علیه آن، حرکت علیه یک پدیده الهی است[۱۲۸]، چنانکه نقطه مقابل آن تکلیف است[۱۲۹]، برخلاف لیبرالیسم غربی که آزادی در آن منهای حقیقتی به نام دین و خدا است. در اسلام ارزشهای اخلاقی مسلم و ثابت است و حرکت در جهت آنها ارزشآفرین و کمال است، در نتیجه آزادی با این ارزشها محدود میشود؛ درحالی که در نظام اخلاقی غربی ارزشهای اخلاقی نسبی است و نمیتوان کسی را که به این ارزشها تعرض میکند مورد سرزنش قرار داد[۱۳۰]. از سوی دیگر در اسلام، آزادی همراه با تکلیف است و انسان از آن جهت که مکلف است آزاد است تا در میان انگیزهها و غرایز متضاد راه کمال را بپیماید. چنانکه حیات وی برای این منظور بوده است، ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۳۱]آزادی نیز مقدمهای برای عبودیت است[۱۳۲].[۱۳۳]
در اندیشه انقلاب اسلامی، اخلاق نیز از دیگر مفاهیمی است که بر مدار آن، قلمرو آزادی تعیین میگردد. از اینرو، آزادی تا جایی است که مبانی و آموزههای اخلاقی تأیید میکند. در این دیدگاه آزادی در برخورداری و استفاده از تمامی مظاهر تمدن غربی تا جایی است که با آموزههای اخلاقی مغایرت نداشته باشد. به همین دلیل آزادی در چهارچوب اخلاق مورد تأکید قرار میگیرد و نه آزادی بیبندوبار[۱۳۴]. بر این اساس، فساد اخلاقی به مثابه آزادی شدیداً مورد انتقاد قرار میگیرد[۱۳۵]. به همین دلیل، در این گفتمان، مفهوم "اخلاق سیاسی - اجتماعی" مطرح میگردد که بر اساس آن آزادی سیاسی - اجتماعی در چهارچوب اخلاق پذیرفته میشود. به عنوان نمونه پدیدهای به نام تقلب انتخاباتی که در امر انتخاب به عنوان یک امر سیاسی صورت میگیرد، "خلاف اخلاق سیاسی و اجتماعی" دانسته میشود[۱۳۶]. بنابراین، اخلاق، هم در زمینه عمل فردی و هم در زمینه عمل اجتماعی کاربرد پیدا میکند[۱۳۷]. در زمینه عمل فردی ارزشهای موجود در جامعه همانند حجاب، امربه معروف و نهی از منکر، پرهیز از رذائل اخلاقی و نظایر آن معیار سنجش قرار میگیرد. بنابراین، در اندیشه انقلاب اسلامی مفهوم آزادی اخلاقی قابل طرح مینماید که به موجب آن آزادی در مدار اخلاق قرار گرفته و قلمرو آن براساس اخلاق تعیین میگردد[۱۳۸].
آزادی و امنیت
از دیگر مفاهیمی که در اندیشه انقلاب اسلامی، پیوند نزدیکی با مفهوم آزادی دارد، مفهوم امنیت است. این مفهوم نیز در تعیین قلمرو آزادی نقش تعیینکنندهای دارد. آزادی تا آنجا پذیرفته شده و رعایت میگردد که موجبات آسیب به امنیت جامعه را فراهم نسازد. از اینرو، چنانچه آزادی، امنیت را مخدوش سازد، دولت حق محدود ساختن آزادی را پیدا میکند. قاعده کلی در این باره این است که آزادی به همه افراد تا آنجا که به ضرر ملت ایران نباشد، داده خواهد شد[۱۳۹]. و در نتیجه آزادی به همه مسالک و عقاید داده میشود؛ لکن اگر بخواهند شورش کنند و مسیر ملت را تغییر دهند و دست ظالم را نگه دارند، مجاز نخواهند بود[۱۴۰].
محدود بودن آزادی به امنیت، مفهوم توطئه را در اندیشه انقلاب اسلامی به مثابه مهمترین عامل تعیین کننده قلمرو آزادی وارد کرده است. بر این اساس، "آزادی بیان و قلم و عقیده برای همگان وجود دارد لکن مردم توطئه را هرگز اجازه نمیدهند"[۱۴۱]. و به همین دلیل، "آزادی غیر از توطئه است"[۱۴۲] و آزادی فساد و توطئه، جائز نیست[۱۴۳]. در اندیشه انقلاب اسلامی، مردم مادامی آزادند که دست به توطئه نزنند[۱۴۴] و آزادی معقول، غیر از هرجومرج، سوء نیت و اضلالگری میباشد[۱۴۵] و در همین اندیشه، آزادی بیان و انتقادهای به جا و بدون قصد و غرض، مجاز شمرده شده است[۱۴۶].
افزون بر مفهوم توطئه، مفهوم "امنیت سیاسی" نیز در اندیشه انقلاب اسلامی از اهمیت زیادی برخوردار بوده و رابطه آزادی و امنیت را نشان میدهد. مقصود از امنیت سیاسی "این است که تفکرات و معارف سیاسی در جامعه، معارف واضح و دور از نفاق و دو گونه گویی و دو گونه اندیشی باشد"[۱۴۷]. بر این اساس، همه افراد و گروهها آزادند تا دیدگاههای خود را در جامعه مطرح نمایند؛ اما طرح این دیدگاهها نباید همراه با دروغگویی، فریبکاری و تقلب باشد؛ چرا که در این صورت امنیت سیاسی جامعه با خطر روبهرو میشود. درحالیکه، در جامعه باید مردم احساس امنیت سیاسی و روانی داشته باشند و فضای روانی جامعه دچار التهاب نباشد[۱۴۸]. ضرورت پرهیز از اختلال در امنیت سیاسی و روانی مردم، ضرورت مراقبت از آزادی را در جامعه در این اندیشه به همراه دارد و به همین دلیل، نظام اسلامی به عنوان یک وظیفه با اخلالگران در امنیت مردم برخورد میکند[۱۴۹].
از آنچه گذشت، اصول حاکم بر آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی نیز آشکار میگردد. اصل ارزشها و احکام اسلامی (شریعت)، قانون اساسی و عادی، اصل عدالت، اصل ارزشهای اخلاقی و اصل امنیت مهمترین اصول حاکم بر آزادی در این اندیشه به حساب میآیند[۱۵۰]. از این دیدگاه، آزادی در صورتی و تا آنجا مطلوب دانسته میشود که با ارزشها و احکام اسلامی، قانون اساسی و عادی، عدالت، ارزشهای اخلاقی و امنیت مغایرتی نداشته باشد. در صورت عدم مغایرت آزادی با این اصول، رعایت آزادی امری لازم و ضروری دانسته میشود[۱۵۱].
آزادی و پیشرفت
تقلید و تبعیت از الگوهای بیگانه، عامل وابستگی و عقبماندگی جوامع و باز شدن راه سلطه و فرهنگ اجنبی بر جوامع خواهد بود. چنانکه در سالهای پیش از انقلاب، جامعه ایران، جامعهای سراسر وابستگی بود که در تصمیمها و امور مملکت آزادی نداشت و همین امر، سد راه پیشرفت کشور بود. اما به برکت آزادی و استقلال، ایران پیشرفتهای زیادی را تجربه نمود[۱۵۲]. به همین جهت آزادی و پیشرفت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و مردم ایران، مردم مترقی و خواستار آزادی و حقوق خود هستند[۱۵۳]. در ایران در یک محیط آزاد اسلامی، به انسانها امکان پیشرفت داده شده است[۱۵۴]. توسعه هر ملتی، نسبت معکوس با نفوذ بیگانگان خواهد داشت[۱۵۵]. در یک جامعه آزاد، رکود و سکون و توقف، عامل جمود و تحجر و کهنگی است و این شاخصهها، مخالف با اصول توسعه و ترقی است و اساس پیشرفت، در رشد، نوآوری و حرکت رو به جلو بر پایه ارزشهای اسلامی و انقلابی است[۱۵۶]. در این زمینه، آزادی فکری و مطرح کردن اندیشهها، یکی دیگر از عواملی است که منجر به ایجاد میدانهای پیشرفت بشری خواهد شد[۱۵۷].[۱۵۸]
پیشینه بحث از آزادی
آزادی از بزرگترین نعمتهای زندگی و از گرانبهاترین سرمایههای سعادت مادی و معنوی انسان است. میل به آزادی در سرشت بشر درآمیخته است و از گواراترین خواستههای طبیعی آدمی است[۱۵۹]. آزادی از واژگانی است که همواره در طول تاریخ همگان از آن استفاده کردهاند و انسانها برای توجیه اعمال خود به آن متوسل شدهاند[۱۶۰].
پیشینه آزادی در اندیشه دینی مسلمانان با مفهوم امروزی آن همسان نیست[۱۶۱]؛ زیرا مسلمانان بر بنیان معرفتشناسی و انسانشناسی دینی و در امتداد مسئله کلامی ـ فلسفی جبر و اختیار، گفتمان ویژه خود را درباره آزادی پدید آوردهاند[۱۶۲] که تمایز روششناختی آشکاری با رویکرد جامعه شناختی درباره آزادی دارد[۱۶۳]؛ از اینرو توجه به زمینههای اجتماعی و پیامدهای سیاسی مفهوم آزادی اگرچه در برخی از آثار اندیشمندان مسلمان مشاهده میشود[۱۶۴]، اما این رویکرد تا سدههای میانی، از اقبال چندانی برخوردار نبود[۱۶۵]. در این چارچوب، آن دسته از اندیشمندان مسلمان که تمام افعال انسان را به خدا نسبت میدهند و قدرت انسان را در انجام عمل، بیاثر میپندارند[۱۶۶]، انسان را موجودی بیاختیار و فاقد آزادی میدانند؛ اما اندیشمندانی که فعل گزینشی انسان را در طول مشیت خدا میبینند، انسان را موجودی مختار دانستهاند که آزادی خویش را نیز از ناحیه اراده خداوند دریافت کرده است[۱۶۷]. در قالب همین رویکرد، اندیشمندان مسلمان از جمله امام خمینی از موضوعاتی مانند طلب و اراده، عدالت، حسن و قبح عقلی، اصل برائت و اباحه، قاعده نفی ضرر و قاعده عدم سلطه در حوزههای کلامی، فلسفی و فقهی و در ارتباط با «حریت» و آزادی بحث کردهاند[۱۶۸]. همچنین آزادی به معنای رهایی انسان از تعلقات دنیوی، سابقه ای طولانی در اندیشه عرفانی مسلمانان داشته است[۱۶۹].
در دوران معاصر، توجه فزاینده به آزادی در بسیاری از جوامع، مطالبه آن را در برابر گرایش به دین و مذهب قرار داده است. در جامعه مسلمان ایران نیز نهضت مشروطه، آوردگاه این تقابل بود[۱۷۰]. در یک سو، برخی از روشنفکران برای دفاع از آزادی به ضدیت با مذهب روی آوردند[۱۷۱] تا جایی که شیخ فضل الله نوری (۱۲۵۹ -۱۳۲۷ق) در برابر افراط آنان در آزادیخواهی و خروج از دایره مسلمانی هشدار داد[۱۷۲] و در سوی دیگر، برخی از اندیشمندان مسلمان کوشیدند تا با تبیین شواهدی از آزادی مورد نظر اسلام، این وضعیت را دگرگون[۱۷۳] و سازگاری آموزههای اسلامی با آزادیهای سیاسی و مدنی را تبیین کنند[۱۷۴]. در امتداد تاریخی بحران آزادیخواهی در ایران، انقلاب اسلامی پاسخی روزآمد به این خواسته فراگیر اجتماعی بود[۱۷۵] که خاستگاه الهی آزادی و همراهی آن با مسئولیتپذیری و تکلیف محوری انسان را نهادینه کرد[۱۷۶].[۱۷۷]
آزادی در قرآن
آیات زیادی در قرآن، مبتنی بر آزادی و اختیار انسان است[۱۷۸] و اولین دعوت اسلام، نفخه آزادی است: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[۱۷۹]؛ "حریت" در متن ارزشهای اسلامی است و اسلام، دین آزادی، حریت و مخالف با هرگونه تبعیض طبقاتی است[۱۸۰]. آزادی عقیده و مذهب در تاریخ صدر اسلام نیز مشهود است[۱۸۱]؛ در جایی که آزادی عقیده در هیچ محیط مادیگرایی در جهان، سابقه ندارد[۱۸۲].
در قرآن کریم از آزادی اجتماعی نیز سخن به میان آمده و حریت را، از مقاصد انبیا در نجات بشریت از چنگال اسارت و بندگی معرفی میکند[۱۸۳]. در این مورد، دانشمندان اروپایی بر این عقیدهاند که ایمان و اعتقاد به خدا، آزادی فردی را نفی میکند و این در حالی است که اسلام، به حکم "فطرت"، آزادی و اختیار را مساوی با ایمان و اعتقاد به خدا میداند[۱۸۴] و همین طور است که هر چه تاریخ، تکامل مییابد؛ آزادیهای غیر منطقی و دیکتاتورها، جای خود را به آزادی میدهند[۱۸۵].
آزادی در کالبد قوانین اسلام جریان دارد و این در حالی است که در تمدن غرب که مدافع حقوق بشر و طرفدار آزادی هستند، آزادی به معنای اصیل آن وجود ندارد و مردم در هیچ یک از شئون زندگی خود نه تنها آزادی نداشته، بلکه در باطن امر با دیکتاتوری و استبداد سردمداران حکومت مواجه میشوند[۱۸۶]. آزادی در کشورهای لیبرال غربی، مبتنی بر انحراف ارزشها و بیبندوباری اخلاقی است و هرگاه نام آزادی به میان آید چنانچه کوچکترین مغایرتی با اصول آنها داشته باشد، به سرکوب شدن میانجامد[۱۸۷] و این چنین است که دموکراسی خواهان غرب، انتخابات آزاد در کشورهای اسلامی را که عاقبت، به متولی شدن مسئولان متدین میانجامد، متناقض با سیاستها و برنامههای خود میدانند[۱۸۸].[۱۸۹]
ارکان آزادی
آزادی، از دو رکن بسیار مهم تشکیل شده است: نخست، عصیان و تمرد و دیگری تسلیم و انقیاد. آزادی بدون عصیان و تمرد، رکود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، هرج و مرج است[۱۹۰]. انسان از یکسو در مقابل استبدادورزی و استبدادپذیری عصیان میکند و سعی در رها ساختن خود و جامعه خود از چنین وضعیتی دارد و از سویی دیگر، این رها شدن را نهادینه میکند و آزادی را در قالب نظمی و به تعبیری تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، سامان میدهد و روشن میسازد که آزادی را برای چه میخواهد و در چه مواردی قصد دارد از آن بهرهمند شود. این دو ویژگی همواره به آدمی این توان را میدهد که از استبداد بگریزد و از دیگر سوی گرفتار هرجومرج نیز نشود و مشی متعادل و متوازنی را طی کند. این به معنای در اختیار گرفتن و بهرهمند شدن از آزادی منفی و آزادی مثبت به طور توأمان است. از این منظر، اسلام، هم شعار آزادی را مطرح و هم اصول آزادی را تبیین کرده است. نخستین شعار اسلام، یعنی ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ متضمن و مشتمل است بر سلب و ایجاب، نفی و اثبات، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، بندگی و آزادی، ولی نه به صورت دو شیء جداگانه، بلکه به صورت دو شیء وابسته به یکدیگر که هیچ کدام بدون دیگری امکانپذیر نیست[۱۹۱]. نخستین نفخه آزادی اسلام به وسیله همین جمله دمیده شد و روح آزادیخواهی، آزاداندیشی و آزادمنشی را بر جان و دل آدمیان جاری ساخت. آزادی از بتها، از طوق بندگی ابوسفیانها و ابوجهلها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوا و هوس و نفس اماره به وسیله همین جمله با ارزش حاصل شد[۱۹۲].[۱۹۳]
خاستگاه آزادی
آزادی یکی از والاترین ارزشهای انسانی[۱۹۴] و از لوازم حیات و زندگی بشر[۱۹۵] است و بدون آزادی، حیات اجتماعی بشر ادامه پیدا نمیکند[۱۹۶]؛ زیرا تنها در پرتو بهرهمندی از چنین موهبتی، انسان میتواند به حقوق طبیعی خویش دست یابد[۱۹۷]. آزادی انسان، اگرچه امری تکوینی و طبیعی است، اما بهرهمندی از آن بر بنیانهای معرفتی درباره هستی و انسان استوار است و نیازمند وجود اسبابی مانند ظرفیتها و زمینههای اجتماعی در قالب هنجار و قانون است تا آدمی را در رسیدن به غایت مطلوب یاری کند[۱۹۸]؛ زیرا آزادی به معنای رهایی انسان و وانهادگی مطلق او، مطلوب نیست[۱۹۹] و آدمی در بهرهمندی از آزادی، نیازمند هدایت است.
در هستیشناسی مبتنی بر نظام معنایی توحیدی که جهان، آفریده خدا معرفی میشود[۲۰۰] و قدرتی برتر از خداوند به رسمیت شناخته نمیشود[۲۰۱]، آزادی انسان نیز در پرتو اصل توحید و با هدایت این آموزه، معنا مییابد[۲۰۲]. امام خمینی با تکیه بر اصل توحید به عنوان والاترین باور دینی، بر این نکته تأکید کرده است که انسان نباید سرسپرده هیچ موجود دیگری جز خدا باشد[۲۰۳]. به تصریح ایشان اصل آزادی بشر برآمده از توحید است و هیچ فردی حق ندارد که آزادی دیگران را محدود کند و روابط آنان را بر پایه خواستههای خود تنظیم کند[۲۰۴].
در انسانشناسی مبتنی بر نظام معنایی توحیدی نیز انسان موجودی است که خداوند او را آزاد آفریده است[۲۰۵]؛ بر این اساس، آزادی از حقوق طبیعی و فطری انسان است که خداوند به او ارزانی داشته است[۲۰۶] و او میتواند در پرتو این آزادی تکوینی و از روی آگاهی آنچه را که میخواهد انجام دهد[۲۰۷]. این مبنای انسانشناختی، در اندیشاء کلامی شیعیان جایگاهی میانه، جبر و تفویض مییابد[۲۰۸] و آنان با پذیرش بدیهی بودن اصل آزادی انسان[۲۰۹]، آن را در طول اراده خداوند تعالی میدانند. انسان که موجودی امکانی است، همانگونه که در اصل وجود خویش، مستقل از خداوند نیست، در طلب و اراده خود نیز مستقل از خدا نمیتواند باشد[۲۱۰] و شریعت الهی، گرایش و کنش انسان را جهت میبخشد[۲۱۱].
قلمرو آزادی
زیست اجتماعی بشر، خواه برآمده از اقتضای طبیعت او باشد[۲۱۲]، خواه یک قرارداد اجتماعی برآمده از انتخاب یا اضطرار انگاشته شود[۲۱۳]، از آنجا که به بهرهگیری متقابل انسانها میانجامد[۲۱۴] نیازمند ساماندهی است. این سامان اجتماعی در پیروی از قانون و نظم به دست میآید[۲۱۵] که آزادیهای فردی و اجتماعی را به مرزهای مشخصی محدود میکند[۲۱۶]، تا آزادی دیگران پایمال نشود[۲۱۷]؛ از این رو جامعه با ابزار قانون، هم آزادی اعضای خود را پاس میدارد و هم مرزهای آن را تعیین میکند[۲۱۸]؛ اما دیدگاه سنت فردگرای لیبرالیستی[۲۱۹] که بر خوب بودن همیشگی مداخله نکردن در انتخاب افراد و بدبودن همیشگی هرگونه اجبار، تأکید دارد[۲۲۰]، با وجود گسترش ظاهری دایره آزادی، موجب شکنندگی فزاینده تمکین افراد در برابر قواعد و هنجارهای اجتماعی میشود[۲۲۱].
امام خمینی اصل آزادی بشر را مبتنی بر آموزههای اسلامی میدانست[۲۲۲] و آن را حق ابتدایی بشر به شمار میآورد[۲۲۳] که قانون، وظیفه تأمین بهینه آن را برعهده دارد[۲۲۴] و قلمرو آن را در جامعه مسلمان تعیین میکند[۲۲۵].
از لوازم تعیین قلمرو آزادی در جامعه بر اساس قوانین شریعت و قوانین حاکم بر جامعه مسلمان، توجه به «مصلحت» عمومی است[۲۲۶]؛ به بیان دیگر، از نظر امام خمینی آزادی تا جایی پذیرفته است که با مصلحت در تغایر نباشد. مصلحت اسلام[۲۲۷]، مصلحت نظام[۲۲۸] و مصلحت مردم[۲۲۹]، سه مصداق اصلیاند که در اندیشه امام خمینی به عنوان محدوده آزادی، به آنها توجه شده است؛ البته تشخیص درست این مصالح و موضوعات آن برای محدود کردن دایره آزادیهای فردی و اجتماعی، چنان که امام خمینی تأکید کرده است، نیازمند دقت نظر است و تنها در پرتو کارشناسیهای دقیق امکانپذیر است[۲۳۰]. در همین راستا امام خمینی محدودهای از زندگی خصوصی انسانها را چنان محفوظ میداند که حتی دستگاههای قانونی نیز اجازه ورود به آن را ندارد، مگر درباره گروههای محارب و تروریست[۲۳۱] و دامنه ولایت فقیه نیز دربرگیرنده این حریم خصوصی نخواهد بود[۲۳۲].
آزادی را در یک دستهبندی کلان میتوان به آزادی فردی و اجتماعی تقسیم کرد؛ آزادیهای فردی اگرچه بنیان آزادیهای اجتماعی به شمار میروند[۲۳۳]، اما انسان در هیچ جامعهای، آزادی مطلق ندارد و مقدار محدودیت افراد در جوامع به کم و زیاد بودن قوانین مرسوم آن جوامع باز میگردد[۲۳۴]. در اصول ۱۲، ۱۳، ۱۵، ۲۳، ۲۴، ۲۸، ۳۳ و ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بر بنیان آزادیهای فردی مانند آزادی بیان، اندیشه، کسب و کار و محل اقامت، آزادیهای اجتماعی مانند آزادیهای مذاهب اسلامی، اقلیتهای دینی و اقوام و قبایل ایرانی، در پیوند با پیامدهای اجتماعی آن توجه شده است[۲۳۵].
راههای تحقق آزادی
یکی از مؤثرترین راههای تحقق آزادی، ارتقای سطح شعور عمومی و آگاهی مردم است. هر اندازه بر دانایی مردم افزوده شود میتوان بر تحقق و تضمین و حتی تداوم آزادی امیدوارتر بود. اما با این همه صرف آگاهی و دانش و بالا رفتن سطح شعور عمومی برای این مسئله کفایت نمیکند و نیازمندی به ابزارها و ارزشهای دیگری ضرورت مییابد. البته ارتقای سطح ادراک و شعور عمومی طبقه فاقد آزادی نمیتواند در تحقق و تضمین آزادی به تنهایی دخلی داشته باشد اگر چه میتواند مؤثر باشد. به همان نسبت که سطح فکر سلبشوندگان آزادی افزایش یافته است، سطح فکری سلبکنندگان و ابزارهای سلب آزادی نیز افزایش یافته است. بهویژه اینکه در غالب موارد سلب آزادی توسط طبقه حاکمه و اصحاب قدرت صورت میگیرد و آنان ضمن سلب آزادی، جو فروشی و گندمنمایی میکنند. لازمه انسانیت و مختار و آزاد بودن انسان این است که امکان انحراف و ظلم از او گرفته نشود. ایجاد مانع در راه انحراف بشر و مسدود ساختن ظلم صرفاً کار علم و آگاهی نیست. از آنجا که بشر از علم به عنوان ابزاری برای مقاصد استفاده میکند، اگر انسان در پی آزار و سلب امنیت و آزادی دیگران باشد، علم نه تنها او را منصرف نمیکند و نمیتواند بکند، بلکه علم خود ابزاری در دستان او میشود تا به نحو مؤثرتری بر سوءاستفاده خود بیفزاید[۲۳۶]. با این وضعیت، میبایست با تأکید بر علم و آگاهی به عنوان عنصری مهم، بر عناصر پرنفوذ دیگری نیز در این زمینه تأکید کرد تا بتوان به تحقق آزادی در جامعه امید بست[۲۳۷].
مبانی نظری آزادی
مقصود از مبانی نظری آزادی، آن دسته از دیدگاههای کلان و پیشفرضهایی است که آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی بر آنها استوار است. این دیدگاهها و مبانی را میتوان در یک تقسیمبندی کلان به دو دسته مبانی "فلسفی ـ کلامی" و مبانی فقهی ـ حقوقی" تقسیم کرد.
مبانی فلسفی ـ کلامی
توحید: در اندیشه انقلاب اسلامی، مهمترین پیشفرض فلسفی ۔ کلامی آزادی، توحید و خداباوری است. توحید و خداباوری ابعاد گوناگونی دارد که نزدیکترین بُعد آن به آزادی "توحید عبادی" است. از این دیدگاه نه تنها خداباوری با اصل آزادی انسان منافاتی ندارد[۲۳۸]؛ بلکه آزادی حقیقی تنها در سایه عبودیت و بندگی خداوند تحقق مییابد. بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی است[۲۳۹]؛ چراکه در سایه بندگی خدا، انسان از تمامی عوامل دیگر آزاد میگردد. همه انبیای عظام الهی آمدند تا بندهای بندگی غیرخدا را از دست و گردن انسانها باز کنند[۲۴۰]. بندگی خداوند بیش از هر چیز، رهایی و آزادی انسان از هوی و هوس را به دنبال دارد و به همین دلیل، ممکن است قدرتمندان و صاحبان سلطنتهای ظاهره متعددی وجود داشته باشد که با حریت و آزادی نفس و بزرگواری و بزرگمنشی بیگانهاند و بنده ذلیل و عبد مطیع نفس و هوی باشند[۲۴۱]. حب نفس، اسارت انسان را در پی دارد و آزادی واقعی در گرو رهایی از هوای نفسانی است[۲۴۲]؛ از اینرو، اطاعت از هوی و هوس با توحید و خداباوری منافات دارد. اطاعت از هوای نفس به معنی اسارت نفس است که با حصار توحید الهی منافات دارد[۲۴۳].
افزون بر این، اعتقاد به توحید، آزادی انسان از ستمگران را به همراه دارد. از این دیدگاه، هر چه به سمت توحید و عبودیت الله پیش رویم، شر طواغیت و اندادالله کمتر خواهد شد[۲۴۴]. لذا، در این دیدگاه، انسان در عمل دو وظیفه دارد: یکی اطاعت از خدای متعال و عبودیت پروردگار عالم و دوم سرپیچی از اطاعت از هر آن چیزی که میخواهد در قبال حکمروایی خدا، بر انسان حکمرانی کند[۲۴۵]. عبودیت غیرخدا با آزادی و وارستگی انسان منافات دارد[۲۴۶]؛ در قرآن رها کردن انسان از بندگی و برداشتن زنجیر اسارت از گردن او، یکی از مهمترین اهداف رسالت انبیا ذکر شده است[۲۴۷]. بر همین اساس قرآن کریم در تبیین مواجهه موسی (ع) و فرعون، وقتی فرعون سرپرستی و احسان به موسی (ع) را به او یادآور میشود تا آن پیامبر الهی را از اهدافش باز دارد، موسی (ع) در مقابل، پاسخ میدهد که وی نمیتواند در برابر بردگی مردمانش، صرفاً به این دلیل که در خانواده فرعون بزرگ شده است، ساکت بماند: ﴿وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[۲۴۸].
اختیار و اراده: یکی دیگر از مبانی فلسفی ـ کلامی آزادی، اصل اختیار و اراده است. اراده، قوه متعالی است که در روح انسان وجود دارد[۲۴۹]. از دیدگاه کلامی، اراده حالتی نفسانی و وجدانی است که از تصمیم و عزم برای به دست آوردن و برآورده ساختن چیزی، پس از تصور آن و تصدیق به فائده آن و حکم به لزوم به دست آوردن آن، حاصل میشود[۲۵۰]. از اینرو، انسان به دلیل برخورداری از امکان تصمیمگیری بر انجام کارها پس از تصور و تصدیق آنها، برخوردار از اراده است[۲۵۱]. اما این امر به مفهوم تفویض و واگذاری مطلق امور به انسان نبوده؛ چرا که تمام ارادهها و مشیتها ظل اراده و مشیت ازلی خداوند است[۲۵۲]. آزادی بشر با قضا و قدر الهی، هیچگونه منافات ندارد[۲۵۳]. انسان به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، موجودی آزاد است؛ اما آزادی او ذیل اراده خداوند قرار میگیرد. چنین نگرشی، یکی از عناصر اصلی اندیشه انقلاب اسلامی است که به موجب آن به نقش انسان و اراده و قدرت انسانی، ایمان زیادی داشته و در طول دوران انقلاب و در بررسی مسائل اسلامی به چنین نگرشی رسیده است[۲۵۴]. آزادی در انقلاب و نظام اسلامی برخاسته از اراده مردم آزاده و عبودیت خداوند است[۲۵۵]. خداوند در قرآن کریم اکراه در دین را نفی کرده است: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۲۵۶]. این آیه بر این نکته تأکید دارد که دین اسلام، بر اساس شمشیر و خون نیست و اکراه و زور را تجویز نکرده است و نیز سست بودن کلام آنان که اسلام را دین شمشیر معرفی کردهاند، بیان میکند[۲۵۷].
بر اساس باور به وجود اراده در انسان، در جهانبینی اسلام، انسان شدنی است مستمر و پویشی است خودآگاه، انتخابگر و خودساز[۲۵۸]. مقصود از "شدن" این است که انسان همواره در حال تغییر و دگرگونی است و این شدن همراه با یک پویش و تلاش است که هم آگاهانه است و هم بر اساس آن دست به انتخاب میزند و از این طریق رشد میکند و به جلو میرود و برخوردار از آزادی میگردد. چنین انسانی از کرامت ذاتی برخوردار است[۲۵۹]. آزادی به عنوان بزرگترین امتیاز برای انسانی است که خودآگاه، خودساز و محیطساز است و توانسته است خود را از چنگال و جبر طبیعت برهاند و با حاکمیت مطلق در برابر قوانین طبیعت، آن را مهار و رام سازد[۲۶۰]. قدرت اراده، آزادی و انتخابگری انسان به حدی است که علاوه بر جبر طبیعت توانسته است در برابر جبرهای اجتماعی، تاریخی و اقتصادی و نیز سنتها و مکانیسمهای آن به طور آزادانه رفتار کند. انسان با شناخت قوانین و عوامل اجتماعی توانسته است به طور آگاهانه و آزادی نوعآفرینی کند و به جاذبههای پیروزیآفرینی نائل شود. انقلاب ایران نیز به عنوان یک حماسه تازه و پیروز، نشان از شعور، آگاهی و آزادمنشی ملت ایران و رهایی از چنگال و جبر ایسمهای تاریخی، اقتصادی و اجتماعی بوده است[۲۶۱].[۲۶۲]
مبانی فقهی ـ حقوقی
افزون بر مبانی فلسفی ـ کلامی، آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی، مبتنی بر مبانی فقهی نیز هست: نفی سلطه: یکی از مهمترین مبانی فقهی آزادی، عدم جواز سلطه بیگانگان بر جامعه اسلامی است. از این دیدگاه، منطق اسلام این است که سلطه غیر را نمیپذیرد[۲۶۳]. این نگرش با روش اجتهادی به قرآن کریم مستند میگردد. بر اساس قرآن کریم، هرگز خدای تبارک و تعالی سلطهای برای غیر مسلمان بر مسلمان قرار نداده است[۲۶۴]؛ به همین دلیل، یکی از اصول اساسی اندیشه انقلاب اسلامی، مبارزه با سلطه در سطح نظام بینالملل است. انقلاب اسلامی، بر این اساس، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، به معنای زورگویی دولتها و پذیرش زورگویی توسط ملتها است[۲۶۵].
نفی سلطه به عنوان یکی از مبانی فقهی آزادی در عرصه سیاست و روابط خارجی، در عرصه داخلی نیز قابل استناد است. اسلام در رابطه بین دولت و ملت نیز ضوابط و حدودی معین کرده است و برای هریک بر دیگری حقوقی تعیین نموده است که در صورت رعایت آن هرگز چنین رابطهای یعنی رابطه مسلط و زیر سلطه به وجود نمیآید[۲۶۶].
عدم ولایت: اصل عدم ولایت از جمله مبانی آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی است. در نظام مردمسالاری دینی، رأی مردم بر اساس تقوا و کرامت دینی افراد است. در این نظام، ولایت کسی پذیرفته خواهد شد که مورد تأیید خداوند متعال و مورد قبول شرع قرار گرفته باشد. در منطق اسلام صلاحیت و اهلیت ولایت؛ دارا بودن فقاهت، تقوا و عدالت و پذیرش مردم است. در نظام دینی، هم مردم و هم والی تابع شرع و قانوناند[۲۶۷]. در این نظام، زور و سلطه معنایی ندارد و رهبری و ولایت میبایستی بر مبنای عدالت و اسلام باشد[۲۶۸].
عدالت: یکی دیگر از مبانی فقهی آزادی، عدالت است. عدالت، مهمترین ارزش در جامعه است[۲۶۹] که در پرتو آن، حکومتها به آزادی و استقلال خواهند رسید[۲۷۰] و حقوق بشر تأمین خواهد شد[۲۷۱]. مبنای عدالت و برابری انسانها، ایشان را به مبارزه در برابر استعمار و استبداد بر میانگیزد[۲۷۲].
عدالت، پایه و اساس حکومت دینی و عادل بودن رأس ویژگیهای حاکم و والی است. این اصل در دوران رژیم پهلوی و سلاطین جائر آن مهجور و متروک بوده است[۲۷۳]. چنانچه دولتی عدالتمحور باشد، تبعیض و شکافهای طبقاتی از بین رفته و توجه به نیازهای محرومان پررنگتر شده و راه برای ایادی زورگو و استعمار بسته و جامعه، تبدیل به جامعه توحیدی خواهد شد[۲۷۴]. در نظام جمهوری اسلامی ایران، ایجاد عدالت جهت آزادی مردم، از وظایف و مسئولیتهای کارگزاران حکومتی است[۲۷۵].
مسئولیتپذیری: مسئول بودن انسانها نیز از جمله مبانی نظری آزادی است. انسان موجودی آزاد و مسئول خلق شده و در برابر تأمین نیازهای خود، از جمله آزادی، دارای مسئولیت و تکلیف است. در تفکر اسلامی، مبارزه برای آزادی و نجات مظلومان، یک مسئولیت و تکلیف است که اسلام در کنار آزادی برای انسانها، تکلیف را نیز برشمرده است که به نحو احسن و آزادانه، تکالیف خود را انجام دهند[۲۷۶]. آزادی در معنای تکلیف، بدین منظور است که انسانها مکلفند علاوه بر تأمین آزادی خویش، آزادی دیگران را نیز حتی با جهاد و مبارزه تأمین کنند[۲۷۷]. آزادی هم دادنی است و هم گرفتنی است و این بدین معناست که انسان به کمک عقل و شعور و آگاهی میبایستی با حق و حدود خود آشنا و آزادیهای خود را مطالبه نماید و مسئولان و کارگزاران حکومتی هم، حق سلب آزادیها و حقوق طبیعی و قانونی افراد را نداشته بلکه مکلف به ادای آن نیز هستند[۲۷۸]. ایجاد حکومت آزاد، تعهد و تکلیف یک انسان اجتماعی است[۲۷۹] و بر این اساس کسانی که در عرصههای انتخاب مشارکت میکنند، در حقیقت به پیمان خود، متعهد و مسئول ماندهاند[۲۸۰].
ظلمستیزی: بشر از دیرباز شاهد ظلم، ستم، رنج و تبعیض بوده و همواره از دست طواغیت و قدرتمندان زورگو سیلی خورده است، به همین دلیل احقاق حقوق انسانی و حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم، یکی از مبانی مؤکد اسلام[۲۸۱] و نقطه درخشان حکومتهای توحیدمحور است که تبعیت از این الگو، راهی صواب در خوشبختی و سعادت جوامع بشری است. در جامعهای که سلطهگری و ظلم و بیداد، سایه افکنده است، آزادی و عزت از آن جامعه سلب خواهد شد؛ به همین جهت مقابله با ظلم و ایستادگی در برابر آنها برای گرفتن و احقاق حقوق حقه و حمایت از مظلومان و حفظ شأن و کرامت انسانی، از کارویژهها و خصلتهای ذاتی جوامع خواستار آزادی و طرفدار عدالت قرار میگیرد[۲۸۲].[۲۸۳]
آزادی در فلسفه سیاسی حضرت آیتالله خامنهای، هم به مثابه حق انسانی است و هم ناشی از مبانی و باورهای دینی است[۲۸۴] و از هر دو منظر انسانها از مادر آزاد متولد میشوند و کسی حق ندارد آنها را برده و اسیر و بنده خودش کند و حق آزادی آنها را سلب کند[۲۸۵].
بر مبنای مبانی انسان شناختی و هستی شناختی معظم له، انسان با آزادی تعریف نمیشود؛ بلکه آزادی با انسان معنا مییابد. اگر چه ممکن است در مقطعی آزادی هدف کوتاه مدت قرار گیرد اما حق آن است که آزادی غایت زندگی نیست؛ بلکه زندگی آزاد به دنبال سعادت و کمال است. بشر مجموعه انگیزهها و غرائض متضادی دارد و مکلف است در خلال این انگیزههای گوناگون راه کمال را بپیماید. آزادی به او داده شده به خاطر پیمودن راه کمال است. همین آزادی با این ارزش برای تکامل است؛ کما اینکه خود حیات انسان برای تکامل است[۲۸۶]. ایشان با استناد به آیه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۲۸۷]؛ جن و انس را آفریده خدا برای رسیدن به مرتبه عبودیت الهی میدانند که بسیار مرتبه والایی است. آزادی هم مثل حق حیات است، مقدمهای است برای عبودیت، اسلام آزادی را همراه با تکلیف برای انسان دانسته که انسان بتواند با این آزادی تکالیف، کارهای بزرگ و انتخابهای بزرگ انجام دهد و به تکامل برسد»[۲۸۸]. بر مبنای این باور دینی است که ایشان معتقدند هیچ کس غلام و کنیز به دنیا نیامده است. همه انسانها آزادند[۲۸۹] و آزادی از ره آوردهای دنیای غرب نیست بلکه ریشه الهی دارد[۲۹۰]. آزادی ملازم با اسلام است به طوری که هیچ کدام بدون دیگری قابل تصور نیست؛ اسلام منهای آزادی، اسلام واقعی نیست و آزادی در غیر اسلام هم توهمی بیش نیست[۲۹۱].
یک سری اصول و قواعد مسلم و ثابتی در فلسفه سیاسی حضرت آیتالله العظمی خامنهای وجود دارد که حرکت به سمت آنها، ارزش و ارزش آفرین و تکامل محسوب میشود. این اصول و قواعد میزان ارزشیابی سایر مفاهیم و ارزشهای سیاسی هستند. آزادی از جمله مفاهیم سیاسی است که در چارچوب این اصول تبیین، تعیین و تحدید میشود. اگر آزادی نردبان رشد و ترقی برای رسیدن به کمال و سعادت و حیات طیبه باشد بسیار ارزشمند است؛ اما اگر در خدمت ضائع کردن فراوردههای ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت به کار گرفته شود، همین آزادی مضر است[۲۹۲] و سبب فساد و گمراهی انسان میشود. در اینجا به برخی از اصول و مبانی آزادی در اندیشه ایشان اشاره میشود: آزادی، ریشه در اراده الهی دارد. بنابراین برای انسان «اصالت آزادی» وجود دارد و قید و بندهای خارجی و اسارتهای اجتماعی عارضی هستند[۲۹۳].
آزادی به دلیل اصالت الهی ریشه در فطرت و طبیعت[۲۹۴] انسانی دارد و جزء حقوق اساسی همه انسانها است و قابل سلب نیست[۲۹۵]. جایگاه فطری، الهی و طبیعی آزادی آن را به مثابه یک حق ضروری و عقلی قرار داده است.
خداوند تأمین این حق فطری را بر انسانها به صورت تشریعی واجب کرده است، به طوری که هم بر انسانها واجب است حق آزادی خود را مطالبه و محافظت کنند و هم بر دیگران حرام است که این حق را از سایرین سلب نمایند[۲۹۶]. با همه اهمیت و اصالت آزادی، این عطیه الهی برای انسانها، نقش ابزاری و مقدمهای دارد تا انسانها بتوانند کارهای بزرگ و انتخابهای بزرگ بکنند و بتوانند به تکامل برسند»[۲۹۷].
تأمین و تحقق آزادی واقعی انسان تنها در سایه دین امکان پذیر است[۲۹۸]. اسلام ملازم با آزادی است، به گونهای که هیچ کدام بدون دیگری قابل تصور نیست. اسلام منهای آزادی اسلام واقعی نیست و آزادی در غیر اسلام توهم است[۲۹۹].
آزادی از اساسیترین مبانی انتخاب انسان است؛ به طوری که بدون آزادی، انتخابی برای انسان در زندگی فردی و اجتماعی باقی نمیماند[۳۰۰].
آنچه در دنیای معاصر به نام آزادی مطرح شده، بخش کوچک و تحریف شدهای از آزادی است[۳۰۱]. مهمترین رکن آزادی انسان، رهایی درونی انسان از اسارت هوا و هوس، شهوات، تمنیات و خواهشهای نفسانی و رذایل و اوصاف ضد اخلاقی است[۳۰۲].
آزادی از نظر ایشان از پدیدههای مهم، پیچیده و چند ضلعی است که باید به صورت واحد ارزشگذاری بشود با این تفاوت که ابعاد درونی آزادی[۳۰۳]، بیشتر مورد توجه قرار دارند و بالطبع موانع آزادی درونی از موانع بیرونی تأثیرگذارتر است[۳۰۴]. از مصادیق این نوع آزادی به آزادی فکری و فرهنگی، آزادی از خرافات و جهالتها، آزادی از تعصبهای جاهلانه و کجفکریها[۳۰۵] اشاره شده است و آزادی از شر نظامها و سنتها و رویههای جاهلی و طاغوتی و تشریفات، تجملات، مواضع طبقاتی نادرست و ضد انسانی، رنگ سیاه و سفید، این نژاد و آن نژاد و شرایط اقلیمی است[۳۰۶]. مهمترین آزادیهای خارجی را هم در قالب آزادی سیاسی یعنی رها شدن از قید و بند طاغوتها[۳۰۷] و قدرتهای دیکتاتور و مستبد و فشارهای سیاسی آنها معرفی کردهاند[۳۰۸].[۳۰۹]
انواع آزادی
آزادی انواع مختلفی دارد که در یک تقسیمبندی کلی میتوان به آزادی فرهنگی، آزادی معنوی، آزادی فکر و اندیشه، آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی و اجتماعی اشاره کرد. در اندیشه انقلاب اسلامی، قبل از هر چیز، آزادی فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است.
نخست: آزادی فرهنگی
دوم: آزادی فکر و اندیشه
سوم: آزادی اقتصادی
چهارم: آزادی سیاسی
گونهشناسی آزادی
تبیین ماهیت و عرصههای آزادی در فلسفه سیاسی حضرت آیتالله خامنهای، با تأملات عقلانی از دادههای وحیانی انجام گرفته است. ایشان با اشاره به آیه ۱۵۷ سوره اعراف ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[۳۱۰]؛ در مورد رسالت و مأموریت پیامبر اسلام (ص) تلویحاً به انواع آزادی اشاره دارند و بر این باور هستند که پیغمبر آمد تا غل و زنجیر را از دست و پای ملتها و انسانها باز کند و آنها را از شر چند قدرت اسارتگر رها کند:
- اولاً از شر قدرت دشمنان بیگانه و سلطهگران و جباران جهانی. نمیگذارد که قدرتهای بزرگ عالم بر ملت اسلام مسلط بمانند و این همین چیزی است که امروز شعار مردم ما است، آزادی از سلطه ابر قدرتهای عالم.
- ثانیاً آزادی از سلطه مستبدان و جباران داخلی و این همین چیزی است که شما مردم در دوران رژیم گذشته با آن جنگیدید. اسلام است که میگوید دستگاه سلطنت چه به نام سلطنت و چه به هر نام دیگر باید از اجتماعات انسانی ریشهکن شود. استبداد باید بمیرد. تحقیر انسان باید وجود نداشته باشد.
- ثالثاً آزادی از شر نظامها و سنتها و رویههای جاهلی و طاغوتی. اسلام به ما میگوید که اسیر تشریفات دست و پا گیر نباشیم. اسلام به ما میگوید که اسیر تجملات نباشیم. اسلام به ما میگوید که اسیر مواضع طبقاتی نادرست و ضد انسان نباشیم. این خود را بالاتر و برتر از دیگری نداند و او را مستوجب تحقیر بداند. اسلام به ما میگوید میان سیاه و سفید، میان این نژاد و آن نژاد فرقی نیست و هیچ نژادی حق ندارد به دلیل رنگ، به دلیل خون، به دلیل شرایط اقلیمی، دیگران را بنده و برده خود قرار بدهد. پس اسلام، طرفدار آزادی به معنای شکستن سنتهای غلط جاهلی است[۳۱۱].
ایشان اهداف بعثت خاتم الانبیاء (ص) را آزادی انسانها در شش مورد ذیل معرفی میکند: ۱. آزادی از قید ظلم و ستم و تحمیل حاکمان جور؛ ۲. آزاد از قید خرافهها و اعتقادات نادرست ذلت آفرین؛ ۳. آزادی معنوی؛ ۴. آزادی اجتماعی؛ ۵. آزادی حقیقی؛ ۶. آزادی عقلانی[۳۱۲]. و در جای دیگر، آزادی را به سه بخش تقسیم میکنند[۳۱۳]: ۱. آزادی مطلق؛ که البته هیچ طرفداری در دنیا ندارد؛ کسی در دنیا نیست که به آزادی مطلق دعوت بکند؛ ۲. آزادی معنوی: چیزی است که کسانی که معتقد به معنویاتاند، همه آن را قبول دارند. محل رد و قبول نیست. «آزادی معنوی یعنی آزادی انسان از قید هواها و هوسها و شهواتی که آن پایه آزادیهای حقیقی در جامعه است»[۳۱۴]؛ ۳۲. آزادی اجتماعی: «منظور از آزادی به مثابه یک حق انسانی برای اندیشیدن، گفتن، انتخاب کردن در عرصه زندگی اجتماعی است[۳۱۵]. به اعتبار متعلق آزادی آن را به دو قسم درونی و بیرونی تقسیم نمودند[۳۱۶] در مواردی نیز از آزادی شخصی یا فردی و آزادی عمومی نام میبرند[۳۱۷]، و به اعتبار مکتب صاحب آزادی به دو نوع آزادی؛ «آزادی اسلامی»[۳۱۸] و «آزادی غربی»[۳۱۹]. از منظر دیگر، آزادی را به دو بخش کلی تقسیم مینمایند:
آزادی حقیقی
این آزادی، ملازم با آزادی معنوی، آزادی اجتماعی، آزادی عقلانی و همه موارد مثبتی است که ذکر آن گذشت. این آزادی در حقیقت رهایی معنوی انسان است و آزادی از قیدها و زنجیرهای درونی بشر است[۳۲۰]. ایشان در تعبیر جامعی آثار سیاسی آزادی حقیقی را چنین بیان میفرمایند: «آن ملتی که خلاصه اسیر احساسات پست کننده و ذلیل کننده خودش نباشد، اسیر خصلتهای منفی خودش نباشد، اسیر هوا و هوس و شهوات خودش نباشد، اسیر ترس و طمع خودش نباشد، آن ملت اسیر قدرتهای بیرون از وجود خودش، قدرتهای جبار، قدرتهای ظالم و سمتگر هم نخواهد بود و این یک نسخهای است که برای تمام ملتهای عالم علی السواء قابل اجراست و دوای درد همه ملتهاست. آزادی درونی، آزادی معنوی، آزادی از زنجیرهایی که باز دارنده انسان هستند از حرکت، از فعالیت، از اراده اما این زنجیرها بیرون از وجود او نیستند؛ در درون خود او هستند. آزادی از اینها، این یکی از فرقهای اساسی میان نظر اسلام در باب آزادی و نظر مکاتب غربی است»[۳۲۱].[۳۲۲]
آزادی ظاهری
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به آزادیای که در بینش غرب هست، آن را ضد آزادی میدانند که انسان را خوار و ذلیل و برده و اسیر هوا و هوسها میکند. روح آزادگی و حریت را از انسان میگیرد. ایشان این آزادی ظاهری را «اسارت درونی» میدانند؛ زیرا اگر کسی اسیر تمایلات دل خودش هست و برده هوسها و شهوتهای خودش هست، این آزادی نیست. این اسارت است، این بردگی است. بنابراین، هیچ عاملی از بیرون نمیتواند یک انسان را آن جور برده کند که یک شهوت درونی، یک هوا و هوس درونی او را برده میکند او را اسیر میکند»[۳۲۳].[۳۲۴]
حدود آزادی
یکی از ابعاد آزادی که در فلسفه سیاسی حضرت آیتالله خامنهای به آن توجه شده است حدود و مرزهای آزادی است. ایشان با طرح این سؤال که «مرز آزادی کجاست؟ یعنی انسانها تا چه حد و در چه محدودهای و در چه چارچوبی آزادند و به کجا که رسیدند آزادی آنها باید محدود بشود و جلوی آزادی آنها گرفته بشود»[۳۲۵]، معتقدند که در هیچ یک از مکتبها و فرهنگها و نظرات فلسفی و اجتماعی از آزادی مطلق طرفداری نشده است و در جامعه بشری این نوع آزادی ممکن هم نیست[۳۲۶]. پس آزادی مطلق یک جایی باید محدود بشود[۳۲۷]. در آموزههای اسلامی، آزادیهای مردم در چهارچوب مقررات و ضوابط اسلامی پذیرفته شده است[۳۲۸]. بنابراین آزادی یک محدوده معینی دارد، اسلام معین کرده آن محدوده را. هیچ کس حق ندارد از آزادی خود به نحوی استفاده کند که به مردم، به جامعه، به دین، به نظام اسلامی ضرر و زیانی برسد[۳۲۹]. پس محدودیتهای آزادی بر اساس معیار و ارزشهایی است که بر اساس آن ارزشیابی و تحدید میشوند[۳۳۰].[۳۳۱]
راهبرد و شیوههای تحقق آزادی
در اندیشه انقلاب اسلامی، تحقق آزادی مستلزم در پیش گرفتن راهبرد و شیوههای خاصی است. این راهبردها و شیوهها، برخاسته از مبانی و بنیانهای آزادی در اسلام است. براین اساس، با توجه به آنچه گذشت، میتوان، تکیه بر تعالیم آسمانی را، مهمترین راهبرد و باورمندی، قانونمندی، فرهنگسازی و فرایندسازی را مهمترین شیوهها در مسیر تحقق آزادی قلمداد نمود.
تکیه بر تعالیم اسلامی
آزادی از بنیادهای دین اسلام است[۳۳۲] و خداوند نیز سلطه غیر مسلم را برای مسلمانان قرار نداده و سلطه و چیرگی به جامعه مسلمانان، امری ناروا و مانع تحقق آزادی است[۳۳۳]. طبق موازین اسلامی، اگر مبادلات و مراودات به گونهای باشد که باعث توسعه نفوذ بیگانگان در جامعه اسلامی شود، به نحوی که بتوانند در امور مسلمانان دخالت نمایند، این نوع ارتباطات، ممنوع است[۳۳۴]. دین اسلام که جامع احکام برای تمام زوایای زندگی بشری است، به مسئله آزادی نیز توجه داشته و در پرتو توجه به مفاهیم و احکام است که انسانها میتوانند آزاد باشند[۳۳۵] و تحت تأثیر و تسلیم هیچ قدرتی قرار نگیرند و از آزادی خود در برابر بیگانگان دفاع کنند[۳۳۶]. از اینرو، تبعیت و تکیه بر قوانین و دستورات اسلامی که مترقیترین دستورات است، مهمترین راهبرد در تحقق آزادی است[۳۳۷].[۳۳۸]
باورمندی
نخستین شیوه تحقق آزادی، باور به انحصار بندگی خدا و آزادی در برابر دیگران است. اعتقاد به اینکه انسان تنها بنده خداست و جز او هیچکس حق سلطه بر انسان را ندارد، پیششرط آزادی حقیقی انسان است. طبق اصل توحید، سلطه فردی بر فرد دیگر نفی شده و آزادی و برابری جوامع جزدر پرتو قوانین الهی صورت نمیگیرد[۳۳۹]؛ از اینرو، چنانچه انسان از خدای خود غافل نشود، حریت و آزادی خود را حفظ کرده و قید عبودیت و اسارت در برابر دیگران را از گردن خود بر میدارد و در جمیع احوال آزاد میشود[۳۴۰]. به همین دلیل، در این نگرش هر چه ما به سمت توحید و عبودیت الله پیش برویم، شرّ طواغیت و اندادالله از سر ما بیشتر کم خواهد شد[۳۴۱]. حکومت جامعه توحیدی، حاکمیت الله است و با حاکمیت غیر خدا (نفس، شیطان و...)، منافات دارد[۳۴۲]؛ و راه تصرف آزادی حقیقی، در گرو رهایی از حب نفس و چنگال شهوت و دل سپردن به عبودیت حق است[۳۴۳]. بنابراین، انسانی که به توحید و بندگی خداوند اعتقاد دارد، از آزادی خود مواظبت میکند و در این صورت، آزادی انسان در سایه توحید تحقق مییابد.
افزون بر این، در صورت اعتقاد به توحید، حاکمان در جامعه نیز برای خود حق سلطه بر انسانها را قائل نبوده[۳۴۴]، آزادی مردم و حکومت شوندگان را رعایت میکنند. به همین دلیل، طغیان و ستم به مردم و عدم رعایت حقوق و آزادی آنان در حکومت به منزله عهدشکنی با اسلام است[۳۴۵]. و بدین ترتیب، در اندیشه انقلاب اسلامی، تصدی قدرت به مثابه یک مسئولیت دانسته میشود و در نتیجه همواره حاکمان به عنوان مسئولین باید کارهای خود را آنگونه که شایسته مردم است انجام دهند[۳۴۶].[۳۴۷]
قانونمندی
در اندیشه انقلاب اسلامی، قانونمندی یکی از مهمترین شیوههای تحقق آزادی به حساب میآید. قانونمندی مردم، احزاب، گروهها و حاکمان مهمترین عامل زمینهساز تحقق آزادی در جامعه است. از این دیدگاه، اگر همه اشخاص، گروهها و نهادها در برابر قانون خاضع باشند و آن را محترم بشمارند، هیچ اختلافی پیش نمیآید[۳۴۸] و در نتیجه همگان به حقوق اساسی خود دست یافته، آزادی همگان تحقق مییابد. بر این اساس برای تحقق آزادی، همگان باید خود را با قانون تطبیق دهند[۳۴۹]. در این اندیشه قانونشکنی مهمترین عامل بهوجود آمدن دیکتاتوری و از دست رفتن آزادی در جامعه است. از اینرو، کسانی که میخواهند قانون را بشکنند اینها دیکتاتورانی هستند که با چهره اسلامی و آزادیخواهی خود را نشان دادهاند[۳۵۰]. اگر بیقانونی در جامعهای رایج شد، مصالح مردم پایمال شده و راه برای تسلط زورگویان باز خواهد شد[۳۵۱]. در بعضی موارد ممکن است که قوانین اجتماعی به گونهای باشد که افراد قادر به تأمین آزادی خویش نباشند و قانون عامل سلب آزادی از آنها شود[۳۵۲]. بنابراین، قانونگذاری تسهیلکننده آزادی و رعایت قانون موجبات کنار رفتن دیکتاتوری و تحقق آزادی را در جامعه فراهم میسازد و به همین دلیل، قانون از جایگاه محوری در جامعه برخوردار بوده؛ چرا که قانون در تمام امور کشور یک شاخص، یک محور و یک فصل الخطاب محسوب میشود[۳۵۳]. با فصل الخطاب دانستن قانون در این دیدگاه، منافع همگان تأمین گردیده، جلوی نقض حقوق افراد گرفته شده و آزادی همگان تأمین میگردد[۳۵۴].
فرهنگسازی
انسان موجودی است اجتماعی، که از بدو تولد تا پایان زندگی، از محیط اجتماعی کوچک خانواده پای را فراتر نهاده و به فضای بیرونی و وسیع جامعه قدم میگذارد و در تعامل با انسانها رشد میکند، تکامل مییابد، فرهنگپذیری دارد و شخصیت مییابد. انسانها با هدایت غرایز خود میتوانند به طور آگاهانه و حساب شده راه خود را انتخاب کنند به طوری که آزادی نقش مهمی در شخصیت انسان داشته و هستی انسان با آزادی انفکاکناپذیر است. این آزادی و انتخاب آزادانه است که میتواند زندگی و شخصیت آدمی را انسانی و الهی کند[۳۵۵]. در تعلیم و تربیت اسلامی خشونت و ارعاب جایز نیست و همواره بر والدین، معلمان، مدیران، مسئولان و رهبران جوامع شایسته است که در برابر نقائص و کاستیهای خود نقدپذیر باشند و از اعمال خشونت، پرهیز کرده و تهدید و زور را عامل سلب آزادیهای طبیعی افراد که نمونه آن "انتقاد" میباشد- نکنند[۳۵۶]. انتقاد و نقدپذیری از اصول اساسی یک جامعه آزاد است. در کشور ما نیز، راه انتقاد از مسئولین و دولت، صراحتاً توسط ملت باز میباشد و مسئولین نیز با روحیه انتقادپذیری و تحمل و شکیبایی در صدد پاسخگویی بر خواهند آمد[۳۵۷]. ضمن اینکه نشانه پویایی و نشاط و لازمه تحول و حالت مطلوب جامعه، در انتقاد و تلازم انتقادکردن و انتقادپذیری است[۳۵۸].
بدین ترتیب عامل موفقیت در خودسازی افراد جوامع در درجه نخست، محیط خانواده است که در تمام ابعاد نگرشی، گرایشی و رفتاری از والدین تأثیر میپذیرد. دوم، الگو قرار گرفتن متصدیان امر آموزش یعنی معلمان هستند که میبایستی با خودسازی و تقویت کمالات و وارستگیهای علمی و عملی خویش و متوسل نشدن به خشونت، در جذب افراد و پدیدار شدن جامعه اسلامی کوشا باشند. سوم، محیطهای مدیریتی و مسئولان هستند که با سعه صدر در مواجهه با انتقادات و باور به ارزش آزادی در جامعه به نشر فرهنگ آزادی کمک میکنند[۳۵۹]. دین اسلام، دین آزادی است و در پرتو جامعه اسلامی و مهذب و دارای تعلیم و تربیت صحیح است که به انسانها، شخصیت و آزادی خود آگاهانه داده خواهد شد[۳۶۰].[۳۶۱]
فرایندسازی
فرایندسازی، فعالیتهای مرتبط و متوالی برای رسیدن به محصول خاص است. به طوری که فعالیتهایی چون باورمندی و قانونمندی و فرهنگسازی از شیوههای دستیابی به محصول آزادی است. انقلاب ایران، انقلاب توحیدمحور و بر مبنای قانون اساسی است که در بطن آن، فرهنگ نقدپذیری، آزادی بیان و انتخابات آزاد نهادینه شده است که اصول و سیاستهای آن نیز، بر همین محورها صورت میپذیرد. بدین منظور، تبیین و اتخاذ سیاستهای کلی نظام، با جهتگیریها و خطمشیهای قوای سهگانه در قالب اختیارات خود و تعامل آنها با یکدیگر، پدیدار میگردد[۳۶۲]. بر اساس وظایف قوای سهگانه در جمهوری اسلامی ایران سه مقوله "قانون"، "اجرا" و "نظارت" در این مسیر مورد تأکید قرار میگیرد. طبق فرایند معقول و منطقی، اداره امور اجرایی توسط قوه مجریه و در مرحلۀ قانونگذاری، توسط قوه مقننه و در مرحله نظارت بر عملکردها و تعقیب متخلفان از قانون و احقاق حق و جلوگیری از ظلم، توسط قوه قضاییه محقق میشود[۳۶۳]. در این مسیر، ساز و کارها و خطمشیهای قوای سه گانه و عملکرد آنها در تدابیر امور مملکتی، میبایستی طبق اصول قانون اساسی، انجام گیرد و در این راستا، هرگونه اظهار نظر و نقد مغرضانه و اختلاف سلیقه شخصی و دو دستگی میان مسئولین، که باعث فضاسازی و فرهنگسازی ناصحیح و گمراهی افکار عمومی گردد، امری غلط و برخلاف مصالح کشور تلقی میگردد[۳۶۴]. بنابراین طراحی جامع این فرایند و تعیین نقش دقیق و هماهنگ قوای سه گانه در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی و گسترش آزادیهای مشروع و قانونی و فراهم کردن زمینههای لازم برای ارائه یک الگوی مطلوب، ضرورت مییابد و به عنوان یک شیوه کلان و اساسی باید مد نظر قرار گیرد[۳۶۵]. رهنمودهای بنیانگذار انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری در زمینه فرایند آزادی که با ارتباط و تعامل مؤثر قوای سه گانه به دست میآید، همواره بیانگر این شیوه بوده است[۳۶۶].
آسیبها و چالشهای فراروی آزادی
آزادی نیز همچون دیگر مقولههای اساسی با آسیبها و چالشهایی روبهروست که ناشی از عدم رعایت حدود آزادی در عرصه اجتماعی است. مهمترین این آسیبها و چالشها عبارتاند از:
هرج و مرج
از آنجا که آزادی و امنیت ارتباط تنگاتنگی با هم دارند، تحقق آزادی بدون توجه به امنیت، میتواند چالشهای امنیتی در جامعه بهوجود آورد. به همین دلیل، ضمن تأکید بر ضرورت آزادی و عقاید، بر این نکته نیز تأکید میگردد که آزادی آنان نباید با شورش همراه باشد و باعث تغییر مسیر ملت گردد[۳۶۷]. در واقع هرجومرج و ناامنی بزرگترین خطر در برابر آزادی است[۳۶۸]. افزون بر این، ناامنی در جامعه مهمترین عامل از بین رفتن منافع عمومی مردم میگردد و به همین دلیل، بر طبق این دیدگاه وقتی کسی علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامی کند، آزادیاش محدود میشود[۳۶۹]. ازاین رو، آزادی در جامعه نباید به هرجومرج بیانجامد و نباید از این آزادی که وجود دارد، کسانی برای متشنج کردن فضا استفاده کنند[۳۷۰]. بر این اساس، در این اندیشه بر ضرورت آشنایی مردم با فرهنگ آزادی تأکید میشود[۳۷۱].[۳۷۲]
تفرقه
یکی دیگر از آسیبهای آزادی، مخدوش شدن وحدت جامعه و پیدایش تفرقه در آن جامعه است. به همین دلیل، آزادی در حکومت اسلامی نباید به وحدت جامعه آسیب برساند چرا که رمز پیروزی ملت ما، اتکال به خدا و وحدت کلمه بود[۳۷۳]. در این اندیشه، وجود آزادی ممکن است سوء استفادههایی نیز به همراه داشته باشد[۳۷۴]. یکی از این سوء استفادهها، "دنبال کردن خط ایجاد اختلاف و تفرقه" در جامعه است[۳۷۵] و به همین دلیل، ممکن است به نام آزادی بین مردم اختلاف انداخته شود[۳۷۶]؛ چرا که در صورت ایجاد تفرقه و اختلاف در بین مردم، اعتماد ملت به عنوان بزرگترین سرمایه جمهوری اسلامی شکسته میشود[۳۷۷].[۳۷۸]
توطئه
چنانچه از فضای آزاد جامعه، در جهت توطئه علیه مصالح جامعه استفاده شود، آزادی با آسیب جدی روبهرو میگردد. به همین دلیل، از این دیدگاه، آزادی بیان و قلم و عقیده برای همگان وجود دارد؛ ولی مردم توطئه را هرگز اجازه نمیدهند[۳۷۹]. چنین عملی خیانت به ملت تلقی شده و قابل پذیرش نخواهد بود[۳۸۰]. از اینرو، در اندیشه انقلاب اسلامی، "آزادی غیر از توطئه است"[۳۸۱]، و در صورت سوء استفاده از آزادی و توطئه، بیتردید، منافع مردم از بین میرود و به همین دلیل ایراد و اشاعه سخنانی که علیه ملت و بر عکس خواستههای آن باشد آزادی نیست[۳۸۲]. بنابراین، میان آزادی انتقاد و توطئه علیه منافع مردم تفکیک میشود و به همین دلیل، در انقلاب اسلامی میان بیان نظر مخالف و توطئه و دشمنی زیر نقاب اعلام نظر مخالف، تفاوت وجود دارد[۳۸۳].[۳۸۴]
قانونشکنی
در اندیشه اسلام، آزادی در حدود قانون است[۳۸۵]. یکی از آسیبهایی که در خصوص استفاده از آزادی در جامعه قابل طرح است، سوء استفاده از آن و عدم رعایت قوانین و مقررات در جامعه به بهانه آزادی است[۳۸۶]. به همین دلیل در اندیشه انقلاب اسلامی، ضرورت استفاده صحیح از آزادی مورد توجه قرار گرفته است. از این دیدگاه، باید از آزادی استفاده صحیح صورت گرفته و بر طبق مقررات شرع و عقل عمل نمایند[۳۸۷].
عدم استفاده صحیح از آزادی و نادیده گرفتن قوانین و مقررات در پرتو آزادی، ضربات زیادی به جامعه وارد میسازد و در این صورت آزادی، ضرر زننده به منافع جامعه تلقی میگردد[۳۸۸]. از این دیدگاه، آزادی اجتماعی که در اسلام ارزش زیادی دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فرآوردههای ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت به کار گرفته شود، مضر است[۳۸۹]. از اینرو، آزادی نباید وسیله قانون شکنی در جامعه باشد[۳۹۰]. در اندیشه انقلاب اسلامی استفاده از آزادی ادبی دارد[۳۹۱] و ادب آن رعایت قانون و مقررات و استفاده صحیح از آن است.[۳۹۲].
در بدنه اجتماع نیز اگر همگان به آزادی در چارچوب قانون باور داشته باشند، سوء استفاده از آزادی به مثابه یک ناهنجاری اجتماعی نکوهش میشود. در این زمینه، مهمترین نقش را قانون اساسی ایفا میکند[۳۹۳]. امام خمینی معتقد است قانون اساسی به مثابه یک بیانیه قانونی[۳۹۴]، حقوق اساسی، عمومی و طبیعی مردم را تبیین میکند و حافظ این حقوق و ضامن آزادیهای مرتبط با آنهاست[۳۹۵]. مجری آن نیز حکومتی است که اقتدار خود را از قانون کسب کرده است[۳۹۶]. ایشان با تأکید بر نقش قانون[۳۹۷]، آن را یک آموزه سارگار با اسلام میداند و مفهوم حکومت را به «تبعیت از قانون» پیوند میزند[۳۹۸]. ایشان پس از بیان مصادیق آزادی غیرقانونی مانند مخالفت با اسلام، مخالفت با مصالح کشور و مخالفت با عفت عمومی، درباره پیامدهای زیانبار آن، به ویژه هرج و مرج اجتماعی هشدار میدهد[۳۹۹] و از مطبوعات، رسانهها و احزاب میخواهد مراقب باشند تا مصالح کلی، شئون اسلام و جامعه مسلمان را به خطر نیندازند[۴۰۰].[۴۰۱]
فساد و انحرافات اجتماعی
بروز فساد و انحرافات اجتماعی یکی از آسیبهای فراروی آزادی به شمار میآید. از اینرو، فساد و انحرافات، مرز بهرهبرداری از آزادی در جامعه دانسته میشود. از این دیدگاه، اگرچه اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد ولی هر چیزی که مخالف با عفت عمومی باشد را مخالف آزادی میداند[۴۰۲]. اسلام آزادی را به رسمیت میشناسد، اما آزادی بیبندوباری را خیر[۴۰۳]. به دیگر سخن، اسلام مخالف فساد است و همه آزادیهایی را که به فساد منجر نشود پذیرفته است[۴۰۴]. و در نتیجه، آن آزادی که به فساد و تباهی ملت و کشور منتهی بشود، مردود است[۴۰۵].
بدین ترتیب، اندیشه انقلاب اسلامی مرز خود از فرهنگ غربی را در بحث آزادی مشخص میکند. درحالی که در فرهنگ غربی، آزادی شهوات جنسی یک امر مباح و مجاز و بیقید و شرط دانسته میشود[۴۰۶]، در اسلام، خویشتنداری در مقابل چیزی که به آن آزادی جنسی گفته میشود، مورد تأکید قرار میگیرد[۴۰۷]. افزون بر این، در غرب، آزادی به معنای نادرست و مضرآن، یعنی آزادی از قیدوبندهای خانوادگی، آزادی از نفوذ مطلق مرد و آزادی از حتی قید ازدواج و تشکیل خانواده و پرورش فرزندان مطرح میشود[۴۰۸]، درحالی که، در اسلام، آزادی علاوه بر آن حدود مادی، مرزهای معنوی هم دارد[۴۰۹].[۴۱۰]
مهمترین آسیبی که در بعد فردی متوجه، نعمت آزادی است، فساد درونی و نفسانی است که به ویژه صاحبان قدرت را گرفتار میکند. بر این اساس، امام خمینی تأکید میکند قدرت اگرچه خودش کمال است، اگر در دست افراد فاسد قرار بگیرد، همین کمال را به فساد میکشانند[۴۱۱]، در برابر، پرهیزگاری که همان آزادی معنوی است، به مثابه یک ابزار نظارتی درونی میتواند انسان آزاده و آزاداندیش را به ثمر بنشاند[۴۱۲]، تا در جایگاه زمامدار، حافظ حقوق و آزادیهای عمومی و اجتماعی باشد، شخصی که در این جایگاه قرار میگیرد، چنان که امام خمینی خاطرنشان ساخته، مانند هر انسان غیرمعصوم دیگری، مصون از اشتباه نیست و در معرض خطاست[۴۱۳]؛ بنابراین بر رفتار و کردار او نیز باید نظارت شود. در حکومتی که زمامدار را نه صاحب قدرت، بلکه تنها عامل قدرت میداند[۴۱۴]، قدرت سیاسی جامعه به وسیله چند نهاد که در عرض یکدیگر قرار دارند اعمال میشود[۴۱۵]، تا از این طریق، قدرت مهار و کنترل شود. امام خمینی نیز با هدف کنترل قدرت، با تکیه بر بنیان معرفت دینی، اشراف فقیه عادل و منتخب مردم را بر نهادهای قانونی، ضامن رعایت آزادیهای مردم و مانع شکلگیری استبداد در جامعه میدانست[۴۱۶]؛ البته چنین فقیه عادلی، تنها زمانی در این جایگاه قرار میگیرد که آگاهی و عمل او در ابعاد گوناگون اخلاقی، دینی و ملی مورد شناخت و تأیید جامعه قرار گرفته باشد و مردم آن را برگزیده باشند[۴۱۷].[۴۱۸]
ترویج باطل و تحریف عقاید
آزادی در نزد سلطهگران و بیگانگان، ایجاد خفقان، وحشت و قلدری و دستاندازی بر جوامع دیگر است[۴۱۹]. قیود و عقاید باطل و انحرافی، عامل اسارت اجتماعی است. تعهدات و قراردادهای تحمیلی برای هر ملتی نشان از وجود سلطهگری و سلطهپذیری در آن جامعه است. بدین ترتیب سران سلطه به اسم آزادی در دستاندازی و استیلای بر جوامع با تحریف عقاید و رواج اندیشههای باطل و خرافی و تحمیل آن بر مردم، و به زنجیر کشیدن آنها در غل و زنجیر اسارت و وابستگی، سعی نمودهاند[۴۲۰]. در اندیشه انقلاب اسلامی، تحریف حقایق و تحمیل آراء و عقاید و نشر اکاذیب به اسم آزادی بیان، ممنوع میباشد[۴۲۱].[۴۲۲]
فتنهگری
آزادی به غیر از فتنه است و چه بسا کسانی که به اسم استفاده از آزادی، جهت تخریب نظام و ضرر به ملت و مصالح آن، به فتنهگری و توطئهپردازی پرداختهاند؛ چنین عملی برخلاف اصول آزادی است[۴۲۳]. فتنهگری پدیده رایج در ایران قبل و بعد از انقلاب میباشد که به همت مردم انقلابی به نتیجهای نرسیده است[۴۲۴]. به عنوان مثال، فتنه سال ۱۳۸۸، یکی از ترفندهای عمال بیگانه در تخریب نظام و گمراهی مردم بود که با امواج توفنده اعتراضات مردم در حماسه ۹ دی، نقشههای بیگانگان، نقش بر آب شد[۴۲۵].[۴۲۶]
بیبندوباری اخلاقی
آزادی مطلوب در پرتو اسلام و ارزشهای اسلامی شکل میپذیرد. بدین ترتیب بیبندوباری، فرهنگ برهنگی، فحشا و آزادیهای نامشروع جنسی و فساد اخلاقی مصادیق آزادی غربی است که عامل آن دورماندن از دست مایههای دین و معنویت است[۴۲۷]. آزادی مطلق در اسلام راه ندارد و آزادی بیان به عنوان یکی از اقسام آزادی، از حقوق انسان است[۴۲۸]، اما اسلام برای آن حد و مرز ترسیم نموده و مقید به موازین اخلاقی است[۴۲۹]. در جایی که گستردگی آزادی بیان، موجب ضرر جامعه و حقوق و آبروی افراد و اخلال در اصول اخلاقی و انسانیت انسان شود، این عمل، مورد پذیرش اسلام نیست[۴۳۰]؛ از اینرو، غیبت، تهمت، دروغ، عیبجویی و سایر رذائل اخلاقی که مورد عقاب و عتاب اسلام و برخلاف موازین اخلاقی است و منجر به آزار مردم میشود، جائز نیست و مخالف با آزادی بیان به نحو مطلوب میباشد[۴۳۱].[۴۳۲]
نفوذ بیگانگان
آزادی نقطه مقابل سلطه است و ملتی که آزاد است دست اجانب را از استیلای بر جامعه خود، کوتاه خواهد ساخت و چنانچه جامعهای نتواند آزادی خود را حفظ کند، راه را برای نفوذ بیگانگان باز خواهد ساخت. در منطق انقلاب اسلامی ایران نیز، یکی از ابعاد آزادی، عدم دخالت و نفوذ بیگانگان در جامعه اسلامی است[۴۳۳]. انقلاب اسلامی همواره آماج توطئههای داخلی و خارجی در پیش و پس از انقلاب بوده است. بعد از پیروزی انقلاب نیز تلاشهای دشمن به منظور بازنمودن و نفوذ ایادی استعمار و استبداد در کشور، با استفاده از فضای باز سیاسی و تشکیل و سازماندهی احزاب و جناحهای مخالف انقلاب صورت گرفت که مانند همیشه مردم هشیار و غیور ایران، آن را خنثی نمودهاند[۴۳۴]. نفوذ عمال بیگانه، عامل مخدوش ساختن انقلاب میباشد و احزاب تا زمانی آزادند که مضر اقدامات ملت و مملکت واقع نشوند[۴۳۵].[۴۳۶]
استحاله نظام
براندازی و سقوط و در مرحله بعد، تحول در اندیشهها و ارزشهای انقلاب اسلامی، همواره مورد هدف دشمنان انقلاب ایران بوده است[۴۳۷]. آزادی یکی از ارزشهای نهادینه انقلاب ایران است.
انقلاب ایران، تحولی عظیم در نظام جمهوری اسلامی ایران بود که ملت ایران توانست با عزم و اراده بر سلطه قهرآمیز دشمنان غلبه یابد که به واسطه این غلبه؛ دشمنان این مرز و بوم، همواره در متحول کردن و برگرداندن این نظام به حالت سلطهپذیری تلاش میکنند[۴۳۸]. دشمنان انقلاب با استحاله نظام سعی بر این داشتند که سیرت و باطن و روح انقلاب را از بین ببرند و آن را از داخل، مخدوش و فاسد سازند و کوشش نموده که با تغییرات ژرفایی در عمق انقلاب و از ریشه زدن روح ایمان، مسلمات این نظام را به چالش کشیده و آن را متحول کنند[۴۳۹]. به همین دلیل است که حمایت از ملل محروم و مستضعف و مقابله با ظلم که از بایستهها و اصول اساسی انقلاب اسلامی است، مورد مخالفت دشمنان انقلاب واقع شده است و همیشه سعی بر این داشتهاند، که این بایستهها را محو نموده تا فقط اسم و ظاهری از این نظام برجا بماند و بدین وسیله به مطامع و منافع خود، که همان برقراری سلطه است، دست یازند[۴۴۰].[۴۴۱]
نبود نظارت بر دولتمردان
نظارت عمومی بر عملکرد و رفتار دولتمردان، با تکیه بر آگاهی مردم از حقوق خود و حدود آزادیهای فردی و اجتماعی نیز نقش مهمی در حفظ آزادی و مقابله با استبداد دارد. امام خمینی با تأکید بر این نقش مردمی، نظارت عمومی را «نعمت بزرگ» و وظیفه افراد جامعه در برابر حکومت و زمامدار میدانست[۴۴۲]. دیدگاه ایشان بر این بنیان معرفتی بنا شده است که تنها از «حق تعالی به واسطه غایت کمال فعلش» پرسش نمیشود؛ اما موجودات دیگر و از جمله انسان، به دلیل ضعف و نقصانی که ذاتاً و عملاً دارند، بازخواست میشوند[۴۴۳]. ایشان معتقد است ولی فقیه در جایگاه رهبر جامعه اسلامی نیز از این قاعده بیرون نیست و باید پاسخگوی اعمال خود باشد. در صورتی که این شرایط مراعات نشود، میتوان از نصیحت و خیرخواهی تا دادخواهی[۴۴۴] و سپس تا اعتراض[۴۴۵] و قیام عمومی[۴۴۶] پیش رفت؛ زیرا چنان که برخی فلاسفه سیاسی گفتهاند، فلسفه واگذاری قدرت اجتماعی، تأمین منافع مدنی و حفظ آزادی افراد است و اگر زمامدار به این امانت اجتماعی خیانت کند، جامعه حق دارد که خود را ار حکمرانی او برهاند[۴۴۷].[۴۴۸]
مقایسه رویکرد انقلاب اسلامی به آزادی با سایر رویکردها
رویکرد لیبرالیسم
آزادی در لیبرالیسم غرب، بر پایه تفکرات اومانیستی و انسانگرایی محض است[۴۴۹]. این مکتب غربی، خدای عالم وجود را، انسان معرفی میکند و قدرت و اراده را تنها در دست او میداند درحالی که در اسلام آزادی بر پایه توحید و عبودیت حق و رهایی از قیود و نظامهای اجتماعی است[۴۵۰]. با توجه به این نکته مهم، آزادی در اسلام با لیبرالیسم به عنوان مهمترین مکتب انسانی مدافع آزادی سه تفاوت اساسی پیدا میکند: نخست؛ در مکتب غربی لیبرالیسم، آزادی انسان، منهای حقیقتی به نام دین و خداست[۴۵۱] و آزادی و ایمان در منافات با یکدیگر قرار گرفتهاند[۴۵۲]، درحالی که در اسلام، آزادی ریشه الهی دارد[۴۵۳]. دوم؛ در لیبرالیسم غربی چون حقیقت و ارزشهای اخلاقی نسبی است، لذا آزادی نامحدود است و از لحاظ معنوی و اخلاقی هیچ حدی وجود ندارد[۴۵۴]؛ درحالی که در اسلام ارزشهای مستم و ثابتی وجود دارد، بنابراین آزادی با این ارزشها محدود میشود[۴۵۵]. تعهد نسبت به آزادی به عنوان یک اصل در مکتب لیبرالیسم مورد پذیرش قرار گرفته است و با اصولی چون خوشبختی، برابری، عدالت اجتماعی، دموکراسی و حفظ پیوستگی یا نظم و ثبات اجتماعی برابری نمیکند[۴۵۶]. سوم؛ در غرب حد آزادی را منافع مادی تشکیل میدهد درحالی که در اسلام آزادی، علاوه بر حدود مادی، مرزهای معنوی نیز دارد[۴۵۷].
مردمسالاری در نظام اسلامی، متکی به آزادی آراء و عقاید مردمی است، این در حالی است که در کشورهای غربی مردم از آزادی چندانی برخوردار نیستند و رأی آنها میبایستی موافق با تصمیمات حکام قرار گیرد و غیر از این، سردمداران حکومت مطابق امیال خود رفتار میکنند[۴۵۸]. تمایزات مذکور ریشه در نگرشهای بنیادین اسلام و لیبرالیسم دارد که مهمترین آنها پذیرش و یا انکار اومانیسم است. در لیبرالیسم، آزادی به عنوان حق یا به عنوان یک ارزش، از تفکر انسانگرایی نشأت میگیرد و انسان محور عالم وجود و محور اختیار در این عالم است و باید آزاد باشد؛ درحالی که در اسلام مبنای اصلی آزادی، توحید است[۴۵۹].
برداشت لیبرالیسم از آزادی در قالب آزادی منفی و آزادی مثبت صورتبندی شده است. از منظر تاریخی، آزادی منفی از اهمیت سیاسی ویژهای در تاریخ اندیشه و مکتب لیبرالیسم برخوردار است. به همین دلیل، واژه آزادی در مفهوم نوین خود بیشتر در پیوند با آزادیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و بنیاد دموکراسی به کار رفته، در چهارچوب آزادیهای گوناگون مانند آزادی انجمن، آزادی سخن، آزادی اندیشه، آزادی مطبوعات و آزادی کار و تکاپوهای سیاسی و اقتصادی تعریف شده است[۴۶۰]. به تدریج نوعی پیوند میان آزادیهای سیاسی- اجتماعی و آزادیهای اقتصادی در آموزه سرمایهداری صورت میگیرد و مکتب لیبرالیسم با تأکید بر پیوند مذکور، تحقق آزادیهای سیاسی- اجتماعی را از طریق تحقق آزادیهای اقتصادی امکانپذیر میداند و بدین ترتیب، به گونهای آزادیهای اقتصادی اولویت مییابند. این اولویت یافتن به مفهوم وانهادن فعالیتهای اقتصادی افراد به نظم خودجوش بازار است. از این دیدگاه، نظم بازار چیزی نیست که از طریق برنامهریزی آگاهانه طرحریزی و ساخته شده باشد[۴۶۱]؛ بلکه به صورت خودجوش شکل میگیرد. در این نگرش دولت تنها به عنوان زمینهساز، شرایط و وضعیت مناسب را برای فعالیت اقتصادی فراهم میکند[۴۶۲].
رویکرد سوسیالیسم
سوسیالیسم به مثابه مهمترین مکتب رقیب، در انتقادات خود سرمایهداری را نشانه رفته است. از دیدگاه طرفداران سوسیالیسم، نوعی تضاد میان خصلت اجتماعی تولید و شکل خصوصی مالکیت سرمایهداری وجود دارد، به همین دلیل، وظیفه عمده دولت وحزب در دوره گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم، الغای آنچه که بازار آزاد خوانده میشود و سازماندهی مدیریت برنامهریزی شده اقتصاد است[۴۶۳]. البته سوسیالیسم به عنوان جریان منتقد از نحلههای گوناگونی برخوردار است؛ اما تمام انواع سوسیالیسم یک جنبه مشترک دارند و آن الغای مالکیت خصوصی است که به اعتقاد آنان سرچشمه تمام نابرابریها و بیدادگریهای اجتماعی است. بدین ترتیب، سوسیالیسم با تأکید بر مفهوم عدالت اجتماعی، آزادی مفروض در سرمایهداری را به چالش کشیده، در برابر لیبرالیسم از ایده تقدم عدالت اجتماعی بر آزادی سخن میگوید. مطالعه اندیشه سیاسی غرب بیانگر این واقعیت است که لیبرالیسم بهرغم مواجهه با نقد بنیادین از سوی سوسیالیسم، توانسته است به لحاظ نظری به جریان غالب در اندیشه سیاسی غرب تبدیل گردد. این وضعیت، بر سرنوشت مفاهیم و آموزههای این مکتب و از جمله آزادی به مثابه یکی از مهمترین آنها، تأثیرگذار بوده است و آزادی را به عنوان مفهوم کانونی اندیشه سیاسی غرب مطرح کرده است[۴۶۴].[۴۶۵]
رویکرد انقلاب اسلامی
در مقایسه رویکرد انقلاب اسلامی به آزادی با رویکردهای مختلفی که تاکنون درباره آزادی توسط اندیشمندان و مکاتب بشری ارائه گردیده، میتوان به اختصار از تعبیر "جامعیت، تعالی و کمال" استفاده کرد. رویکرد انقلاب اسلامی به آزادی رویکردی جامع است. مقصود از جامعیت، توجه همزمان به دو جنبه مادی و معنوی آزادی است[۴۶۶]. درحالی که در مکاتب بشری، عمدتاً جنبه مادی آزادی مورد توجه قرار گرفته است، در انقلاب اسلامی افزون بر آن، جنبه معنوی آزادی نیز در نظر گرفته شده است. به همین دلیل، از این دیدگاه، آزادی در پناه معنویات، سعادت یک ملت را در پی خواهد داشت[۴۶۷]. این نگرش درباره آزادی از اینروست که، اسلام آزادی سالم و صحیح را تأمین میکند[۴۶۸]. بر این اساس، در این اندیشه آزادیهای گوناگونی که در زندگی دنیوی وجود دارد تا جایی مورد پذیرش قرار میگیرد که با سعادت اخروی و معنویات انسان ناسازگاری نداشته باشد و از اینرو، میتوان به تقدم آزادی معنوی بر آزادی مادی در این اندیشه حکم کرد و به همین دلیل، در این دیدگاه، با معنویات میتوان آزادی را حفظ نمود[۴۶۹].
در اندیشه انقلاب اسلامی بر این نکته تأکید میگردد که آزادی درست و آزادی معقول، مهمترین هدیه دین به یک ملت و به یک جامعه است[۴۷۰]. دلیل این مدعا در این دیدگاه آن است که اگر در رویکردهای دیگر و به ویژه رویکرد لیبرالی به آزادی، از حق آزادی سخن به میان میآید، اسلام بالاتر از این، آزادی را امر فطری انسان میداند[۴۷۱]. از اینرو آزادی یک حق است اما حقی برتر از سایر حقوق[۴۷۲]. لذا آزادی در حکومتهای مادی با حکومتهای معنوی و اسلام با هم متفاوت است[۴۷۳].[۴۷۴]
توفیق و کارآمدی جمهوری اسلامی در تحقق آزادیهای مطلوب
تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران
نخستین نکته در بیان توفیقات جمهوری اسلامی، توجه به موفقیت این اندیشه در مسلط شدن و تأسیس نظام جمهوری اسلامی است. تأسیس این نظام خود به وضوح حکایت از موفقیت این اندیشه در پیادهسازی آزادی در ایران دارد. از این دیدگاه، تا وقتی که رژیم پهلوی برقرار بود، ایران از استقلال و آزادی بهرهای نداشت[۴۷۵]. علاوه بر این در بعد خارجی ملت ایران نعمت بزرگی را با انقلاب اسلامی بهدست آوردند که عبارت از آزادی از زورگویی قدرتهای بزرگ بود[۴۷۶]. این دستاورد، آزادی از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهای بزرگ است که در انقلاب اسلامی ایران به عنوان اصل نه شرقی و نه غربی شناخته شد[۴۷۷]. تحقق جمهوری اسلامی و رسیدن به استقلال به عنوان مهمترین دستاورد اندیشه انقلاب اسلامی خود موجبات آزادیهای مطلوب را در ایران فراهم ساخت. یکی از نکات مهم در این باره، تلاش برای تحقق آزادی در کنار خداباوری است[۴۷۸]. این ویژگی چنان ظرفیتی را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم ساخت که توانست با تکیه بر تعالیم قرآن کریم و سنت به سرعت مصادیق گوناگون آزادیهای مطلوب را تحقق بخشد[۴۷۹].
آزادی فرهنگی
آزادی فرهنگی، یکی از آزادیهای مطلوب دوران بعد از انقلاب است. آزادی فرهنگی در دوران قبل از انقلاب، با در برداشتن یک موجودیت منفی و مرضگونه، پیامدهایی چون فلج کردن و شکست روحی جامعه را در پی داشت[۴۸۰] و آزادی اخلاقی بیقیدوبند فرهنگی و ترویج فساد و فحشا بود[۴۸۱]. رژیم پهلوی با ورود فرهنگ استعماری غرب، سعی در تخریب فرهنگ و برنامههای اسلامی و انسانی و ملی ما نمود[۴۸۲]، تا آحاد جامعه را از درون، بیمحتوا و وابسته کند و برآیند این فرهنگ استعماری، تولید نیروهای استعماری، به خصوص قشر جوان بود که با تباهی و به فساد کشیدن آنها، توانست هویت ملی و اسلامی آنها را مخدوش سازد[۴۸۳]. این نوع فرهنگ فاسد غربی در تمام عرصههای فرهنگی، از جمله مراکز علمی و رسانههای گروهی و عرصههای هنری کاملاً مشهود بود[۴۸۴]. با پیروزی انقلاب، این نوع آزادی استعماری غربی از صحنه جامعه رخت بربست و انقلاب ایران با قطع وابستگی و نفی غربزدگی و بازیابی هویت ایرانی و اسلامی و تربیت و تهذیب نیروی انسانی، توانست به استقلال و آزادی فرهنگی دست یابد و هویت اسلامی خود را حفظ کرده و راه هرگونه فرهنگ منحط و بیگانه را مسدود سازد و به عنوان زیربنایی برای رسیدن به آزادی و پیشرفت در عرصههای گوناگون، قرار گیرد[۴۸۵].[۴۸۶]
آزادی اقتصادی
از دیگر مصادیق آزادیهای مطلوب انقلابی، آزادی اقتصادی است. اقتصاد آزاد و شکوفا، مرهون کشوری آزاد و استقلال یافته و به دور از وابستگی است[۴۸۷]. در سالهای پیش از انقلاب، جامعه ایران در فضای تیره و تار تقلید غرب قرار گرفته بود و در تصمیمها و امور مملکت آزادی نداشت. در آن دوره، ایران، سراسر وابستگی و عقبماندگی بود که در این میان، وابستگی اقتصادی شدت بیشتری داشت و این رژیم مانع پیشرفت و رشد در اقتصاد کشور شده بود[۴۸۸]، و با وارد کردن کالاهای لوکس و تجملی، ایران را در مسیر تولید اندک و مصرف انبوه کالاهای وارداتی قرار داده و آن را به بازار مصرفی فرآوردههای غربی تبدیل نمود[۴۸۹]. با پیروزی انقلاب اسلامی، اینگونه آزادی اقتصادی در ایران محدود شد و تلاش برای پیاده کردن برنامههای اقتصادی اسلامی و رشد و رفاه اقتصادی تحت اصولی چون، معنویت و عدالت آغاز گردید تا از این طریق ملت از فقر و تنگنا و وابستگی به غیر، نجات یابند[۴۹۰].[۴۹۱]
آزادی علم و فناوری
از دیگر دستاوردهای انقلاب اسلامی، آمیختن دانش و فناوری با ارزشهای معنوی و استقلال و آزادی است[۴۹۲]. انرژی هستهای و فناوری آن، حق مسلم ملت ایران است که امروزه به خواست عمومی ملل عرب نیز تبدیل شده است[۴۹۳] و ملتهای خاورمیانه که طالب پیشرفت و صلح و امنیتاند، در حق بهرهگیری از این فناوری، آزادند[۴۹۴] و شاید یکی از اهداف غبارآلود کردن فضا، توسط قدرتهای غربی، در مورد برنامههای صلحآمیز هستهای ایران، این است که مانع توجه جدی ملتهای منطقه به این حق طبیعی خود باشند[۴۹۵].
با آزادی در تولید علم و صنعت بود که ایران اسلامی توانست، در عرصه فناوری و انرژی هستهای به پیشرفتهای چشمگیری دست یافته و به جایگاه جهانی ارتقا یابد. این آزادی عمل در فناوری هستهای و رسیدن به این مرتبه، همواره مورد اعتراف دشمنان ایران بوده است[۴۹۶] و به همین منظور برای اخلال در روند فناوری هستهای، ایران را آماج تهمتهای خویش قرار دادهاند. آنها همواره ایران را به ساخت سلاحهای هستهای و بمب اتم، متهم نموده و در مقابل، جمهوری اسلامی ایران تأکید میکند که اعتقادی به سلاح هستهای نداشته و فعالیتهای هستهایاش صلحآمیز است[۴۹۷].[۴۹۸]
آزادی سیاسی ـ اجتماعی
یکی از مصادیق آزادی، را میتوان آزادی انتخاب و رأی دانست که در ابتدا نسبت به تأسیس اصل نظام جمهوری اسلامی صورت گرفت. مردم ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آزادی سر صندوقهای أخذ رأی رفته و به این نظام رأی دادند[۴۹۹]. افزون بر رفراندوم، آزادی انتخاب و رأی در تصمیمگیریهای اساسی دیگر نیز از دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران بود[۵۰۰]. از این دیدگاه، این دستاورد از چنان اهمیتی برخوردار است که میتوان ادعا کرد در منطقه خاورمیانه و حتی در کمتر نقطهای از دنیا، آزادی انتخاب و آزادی رأی به قدر جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد[۵۰۱].[۵۰۲]
آزادی بیان
از دیگر عرصههای توفیق جمهوری اسلامی در تحقق آزادی، آزادی انتقاد و بیان است[۵۰۳]. آزادی انتقاد درجات گوناگونی دارد که در نهایت به جابهجایی دولت از طریق انتخابات نیز میانجامد. مهمترین شاخصه آزادی در جمهوری اسلامی ایران این است که ملت، مسئولان کشور را انتخاب میکند، اگر از عملکرد آنها راضی بود این انتخاب را ادامه میدهد اما اگر راضی نبود آنها را کنار میگذارد و دیگران را انتخاب میکند[۵۰۴].
تلاش جمهوری اسلامی ایران از دیدگاه رهبران آن، تحقق آزادی به گونه خاص است که از آن به آزادی "منطقی" تعبیر شده است[۵۰۵]. آزادی منطقی، آزادی در چهارچوب اسلام و قانون است. آزادی منطقی، آزادی در مسیر رشد و تعالی جامعه است که در این صورت حرکت ایران در این مسیر مستمر بوده و در "هیچ جا متوقف نخواهد شد"[۵۰۶].[۵۰۷]
جمعبندی و نتیجهگیری
اسلام آزادی را به رسمیت شناخته و در متون و ادبیات اندیشمندان مسلمان نیز، به ویژه در دوران جدید مورد توجه قرار گرفته است. آموزههایی چون توحید و خداباوری، اختیار و اراده انسان و نفی سلطه مهمترین مبانی آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی است که بر پایه آنها انواع آزادی در گونههای آزادی فرهنگی، آزادی سیاسی اجتماعی، آزادی اقتصادی و آزادی اندیشه و فکر قابل تبیین میباشد. در اندیشه انقلاب اسلامی آزادی فرهنگی به مفهوم رهایی انسان از هوی و هوس در راستای رشد و تعالی انسان است. آزادی سیاسی - اجتماعی در مصادیقی چون آزادی قلم، بیان، رأی و شرکت در انجمنها بروز یافته و آزادی اقتصادی در پرتو ارزشها و مفاهیم اسلامی تبلور داشته و آزادی فکر و اندیشه در قالب ایده آزاداندیشی مطرح شده و آزادی مذهبی به مفهوم حق اقلیتهای دینی نسبت به عمل بر طبق آئین دینی خود و به رسمیت شناخته شدن آنان است. آزادی در این اقسام با سایر مفاهیم سیاسی زندگی در اندیشه انقلاب اسلامی همچون شریعت، قانون، عدالت، اخلاق، امنیت و پیشرفت، ارتباط معنایی دارد که به نوعی اینها اصول حاکم بر آزادیهای مطلوب در گفتمان فکری انقلاب اسلامی به حساب میآیند. این اندیشه شیوهها و راهبردهایی خاص برای تحقق آزادی مطرح میکند که باورمندی و قانونمندی دو شیوه و راهبرد اصلی آن به حساب میآید. از این دیدگاه، آزادی با آسیبها و چالشهایی نیز روبهرو است که ناامنی، تفرقه، توطئه، قانونشکنی، فساد، ترویج باطل و تحریف عقاید، فتنهگری، بیبندوباری، نفوذ بیگانگان، استحاله نظام و انحرافات اخلاقی و اجتماعی مهمترین آسیبها و چالشها به نظر میرسند. اندیشه انقلاب اسلامی با توجه به آنچه گذشت، از تمایز اساسی با دیگر اندیشهها درباره آزادی برخوردار است که به اختصار میتوان آن را در آموزه "جامعیت، تعالی و کمال" خلاصه کرد. رویکرد اندیشه انقلاب اسلامی به آزادی از اینرو از جامعیت برخوردار است که همزمان به دو جنبه مادی و معنوی آزادی توجه میکند و فقدان یکی از این دو جنبه را در تحقق آزادی، نامطلوب میداند. این ویژگی، خصلت ویژهای به آزادی در اندیشه انقلاب اسلامی بخشیده است که با استفاده از ادبیات رهبران انقلاب اسلامی ایران میتوان از آن به تعابیر مختلفی از جمله "آزادی منطقی"، "آزادی قانونی" و "آزادی مسئولانه" تعبیر کرد. این تعبیر حکایت از نظریه خاص انقلاب اسلامی درباره آزادی دارد. در اندیشه انقلاب اسلامی آزادی با مسئولیت پیوندی تنگاتنگ دارد. این مسئولیت از دو بعد فردی و اجتماعی برخوردار است. در این اندیشه انسان آزاد است؛ اما نسبت به سرنوشت خود و دیگران مسئول شناخته میشود[۵۰۸].
ضرورت آزادی
آزادی همواره از دو جنبه ارزش و حق طبیعی انسان بودن، مورد توجه اندیشمندان بوده است. انسان از اول خلقت، آزاد آفریده شده است و باید آزاد باشد و آزادی حق خدادای او است؛ لذا در انکار و منع این حق از انسان نیاز به مدرک و دلایل مستدل خواهد بود. البته اینکه آیا آزادی ارزش مطلق است مافوق آن ارزش دیگری نیست یا نه؟ و اینکه دولت چگونه میتواند با پاسداشت حق آزادی شهروندان اقتدار خود را حفظ کند، مطالبی است که در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت.[۵۰۹]
چیستی آزادی
آزادی (Freedom - Liberty) در لغت به معنای رهایی، خلاصی و حریت و...[۵۱۰] در اصطلاح همانند سایر مفاهیم سیاسی مناقشهبردار بوده و تفاسیر مختلفی از آن شده است؛ به گونهای که اذهان زیادی را متوجه خود ساخته است و هیچ کلمهای به اندازه آن، معانی مختلف به خود ندیده است[۵۱۱]؛ مثلاً فارابی آن را به مثابه یک کار معتادلی میداند که در دو طرف آن افراط و تفریط است؛ پس میتواند همانند کرم یک فعل خیر باشد؛ چراکه در یک طرف آن حالتی از غرور و خودپسندی و در طرف دیگر خساست است[۵۱۲]. مونتوسکیو تعریفی اجتماعی - سیاسی ارائه میدهد. به تعبیر وی آزاد کسی است که حق داشته باشد کاری را که قانون مجاز میداند انجام دهد و آن کاری را که قانون ممنوع کرده مجبور نشود. یا آربلاستر آزاد کسی را میداند که میل به انجام کاری داشته باشد و قدرت و ذکاوت آن را دارا بوده و با مانع و رادعی مواجه نشود[۵۱۳]. با توجه به تعاریف متفاوت ذکر شده نباید از نظر دور داشت که مفهوم آزادی در جهانبینیهای مختلف معانی متفاوتی به خود گرفته است و همین امر خود دلیل بر اختلاف در اصطلاحات شده است که شرح آن خواهد آمد. ولی باید دانست قدر متیقن جهانبینی غرب و اسلام در مورد آزادی جواب به سه پرسش است که عبارتاند از آزادی از چه، آزادی برای چه و آزادی برای که؟ برای نمونه، رهایی از ترس نمودی از آزادی از چه است و آزادی بیان نمودی از آزادی برای چه و تشخص افراد برخوردار از آزادی نمونهای از آزادی برای که است. بار عمده غالب متون آزادی به ویژه در لیبرالها اختصاص به آزادی از آزادی برای چه دارد[۵۱۴] که به اختصار و تناسب محل به آن میپردازیم:
آزادی منفی (آزادی از)
آزادی منفی (Negativ freedom) به معنای فقدان موانع، قیود و اجبار هر نوع عمل است به همین دلیل این نوع آزادی را (آزادی از) (freedom from) تلقی میکنند یعنی محفوظ ماندن از مداخلات غیر[۵۱۵]. آزادی منفی، ایده لیبرالیسم اروپایی است و معتقدین به اومانیسم و فردگرایان مدافع آن هستند. لیبرالها آزادی را به معنای رهایی انسان از تحمیلات خاص و بیرونی افراد دیگر برای رسیدن به خواسته خویش تعریف میکنند. جان استورات میل در کتاب خود با عنوان (On Liberty) در باب آزادی به خوبی آن را تبیین میکند. بر اساس این تعریف، هر نوع اجباری که سد راه خواستههای بشر باشد به خودی خود بد است؛ هر چند این اجبار برای جلوگیری افراد از ارتکاب به شرّ بزرگتری استفاده شود، و عدم مداخله که نقطه مقابل اجبار است، فی نفسه خوب است هر چند تنها امر خوب نیست[۵۱۶].[۵۱۷]
آزادی مثبت حداقلی (آزادی برای چه)
در ربع پایانی قرن بیستم، لیبرالیسم با تعریف نویی از آزادی روبرو شد و طرفدارانی پیدا کرد. از آزادی مثبت (Positive freedom) به آزادی برای (Freedom For) نیز تعبیر میکنند. آنها معتقدند که صرف فقدان فشار و اجبار بیرونی، تأمین کننده آزادی بشر نیست؛ چراکه ممکن است فشار و اجباری از خارج توسط دیگران بر انسان تحمیل نشود ولی باز انسان آزاد نباشد. حتی به تعبیر هربرت ساموئل فقر و عدم امنیت نیز میتواند مانع آزادی خوانده شود. در واقع طرفداران آزادی مثبت صرف عدم موانع و عدم مداخله دیگران در راستای رسیدن به آزادی را کافی نمیدانند بلکه معتقدند که فراهم بودن علل و اسباب طبیعی برای آزادی نیز لازم است. همانطور که بیان شد اندیشه آزادی مثبت حداقلی، آزادی را یک ارزش و نیاز مثبت برای لذت بردن فرد و رسیدن او به هدف میداند. یعنی آزادی عین هدف است[۵۱۸]. ارزش و نیازی که در سایه تأمین وسایط و علل، فقدان موانع طبیعی و اجبار اشخاص حاصل میشود. البته باید توجه داشت که این نوع آزادی به شرایط اجتماعی برای همگان فراهم شود تا همه به اهدافشان برسند وگرنه انسانها آزاد نیستند، اگر چه از بیرون به آنها چیزی تحمیل نشود.[۵۱۹]
آزادی حداکثری مثبت
ایده آزادی مثبت حداقلی به دو امر مهم کاری ندارد، نخست آزادی چه کسی؟ دوم اهداف و غایات افراد جامعه در پرتو آزادی. با توجه به قلمرو سهگانه اسلام در خصوص آزادی و اینکه در دیدگاه اسلام آزادی وسیلهای است برای وصول به سعادتمندی و اشخاص برخوردار از آن باید از این موهبت در راه کمال خود استفاده کنند، این نوع آزادی را میتوان ایده آزادی مثبت حداکثری نامید. ایده آزادی مثبت حداکثری قدمی فراتر نهاده و غایات خاصی را معین میکند و آزادی بشر را برای وصول به آن غایات میداند. در واقع این نوع نگرش با آزادی مثبت حداقلی در اصل جهتگیری مشترک است. اما تفاوت دو دیدگاه در این است که ایده آزادی مثبت حداکثری میگوید هدفی چون تکامل نفس یا خود شکوفایی (self realization) که اهم غایات است، کمال انسان شمرده میشود. بنابراین آزادی انسان در سایه وصول به این کمال تعریف میشود. به تعبیر شهید مطهری اگر آزادی نباشد انسان نمیتواند به کمال خودش برسد. خدا او را طوری خلق کرده است که به کمال خودش از راه آزادی و انتخاب برسند[۵۲۰].
آزادی مثبت حداکثری مبتنی بر انسانشناسی است. در واقع این ایده پرسش اول را نیز بیجواب نمیگذارد. پرسش از اینکه چه کسانی میتوانند از این آزادی برخوردار شوند؟ (آیا هر کسی دیوانه، مغرض، جاهل و...) یا طیف خاصی؟ آیا همگان حتی کسانی که خواسته انسانی ندارند هم از این حق برخوردارند؟ این ایده، من انسانی را فراتر از من غریزی و شهری میداند؛ بدین بیان که «اگر آزادی را به ارباب خود بودن و بنده دیگری نبودن تفسیر کنیم در مرحله بعد این بحث مهم پیش میآید کدام خود؟ هگل و افلاطون و طرفداران آنان با در نظر گرفتن خود طبیعی و پستتر و خود معنوی و برتر، از چیزی به نام بردگی طبیعت یاد میکنند»[۵۲۱] امروزه در غرب به این مهم کمتر پرداخته شده یا اصلاً توجهی نشده است و همین امر بیانگر تفاوت اصلی آزادی اسلامی و آزادی غرب شده است یعنی در غرب لیبرال، آزادی برای آزادی خواسته میشود ولی در دیدگاه اسلام آزادی برای سعادت نهایی بشر.[۵۲۲]
انواع آزادی
ریشه تفاوت آزادی در تعریف غربی و اسلامی، به نگرش آن دو دیدگاه به انسان و اهداف او باز میگردد. در دیدگاه اسلام، آزادی موهبتی الهی است و خداوند انسان را در این عالم آزاد آفریده است؛ حتی اینکه عدهای زیر یوغ دیگران باشند و بر دیگران بندگی و بردگی کنند را نیز منع کرده است. در آموزههای دین اسلام درباره جایگاه و اهمیت خاص این نوع آزادی آمده است ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[۵۲۳]. با توجه به این آیه ادعای ربوبیت از غیر خدا منع شده است و عدهای که خود را بنده دیگری بدانند توبیخ کرده است. با این دیدگاه، آزادی حق تکوینی انسان نشان داده شده است و خداوند انسان را به شکستن غل و زنجیرهایی که دیگران بر پای او بستند دعوت کرده است و از این حیث از مأموریتهای مهم پیامبر خویش، چنین قرار داده است تا مانع اسارت آنها شوند. ﴿يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[۵۲۴].
بنابراین پیامبر آمده است که بندهای بندگی از دست و پای انسان بگشاید و آنها را به سوی آزادی فرا بخواند و از بندگیهای غیر خدایی نهی کند و انسان را به شکستن این بندگی فرا خواند و بگوید فقط خدا را ارج نهید ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى﴾[۵۲۵] بگو فقط من ارباب شما هستم که این عمل عین آزادی و آزادگی است. در همه آیات[۵۲۶] به این امر تأکید شده است که خدا انسان را از پذیرش هر ربی جز خودش نهی کرده و همه عبودیتها را شرک و گناه عظیم شمرده است.
در حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۵۲۷] بنده و برده هیچ کس مباش؛ چراکه خداوند تو را آزاد آفریده است. یعنی نه اینکه آزادی یک نیاز است، بلکه اصلاً سرشت و خمیرمایه انسان با آزادی است و انسان به گونهای با آزادی ممزوج گردیده که نمیتوان بین آن دو گسست ایجاد کرد. یا اینکه در کلام دیگر میفرمایند: «النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ»[۵۲۸] یعنی مردم همه آزادند. بنابراین حدیث در جامعهای که بعضی انسانها عبد و بنده هستند، با توجه به اصل آزادی انسانها از بردگی و بندگی، اگر در مورد فرد غیر بالغی که اقرارش ارزش حقوقی ندارد، نزاع شود و دو نفر که او را در اختیار دارند، اختلاف کنند و یکی آن فرد غیر بالغ را برده و دیگری آزاد بداند، حرف نفر دوم پذیرفته میشود مگر اینکه نفر اول دلیل محکم ارائه دهد. از این رو حضرت در ادامه حدیث میفرماید: «إِلَّا مَنْ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ بِالرِّقِّ وَ هُوَ مُدْرِكٌ وَ مَنْ أَقَامَ بَيِّنَةً عَلَى مَنِ ادَّعَى مِنْ عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ فَإِنَّهُ يُدْفَعُ إِلَيْهِ يَكُونُ لَهُ رِقّاً»[۵۲۹]. مگر کسی که خودش به بنده بودن اقرار کند در حالی که به بلاغ عقلی رسیده باشد یا دیگری بر بنده بودن او بینه و دلیل معتبر ارائه کند که در این صورت بندگی فرد مورد ادعا پذیرفته میشود.
پس وقتی همه انسانها آزاد متولد شدهاند و اصل بر آزادی انسانهاست، کسی حق ندارد به صورت محسوس یا غیر محسوس آزادی آنها را بگیرد و مخدوش کند. بر پایه همین اصل است که تصمیم بر هدایت انسان گرفته میشود ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۵۳۰]. بنابراین آیه، اگر استفاده مطلوب از موهبت الهی آزادی شود، این انسان شایسته و سزاوار آزادی است. در واقع اسلام آزادی را برای انسان و رهایی او از من غریزی و حیوانی تعریف میکند و انسان آزاد و آگاه نیز از این آزادی به عنوان لازمه حیات و سیر تکامل خودش استفاده میکند[۵۳۱]. در اینجا کمال انسان همان من واقعی اوست و آن کسی است که از این آزادی به خوبی استفاده میکند. در حدیث آمده است «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَعْتَقَ نَفْسَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه»[۵۳۲]. کسانی که بدون حرام کردن اموال دنیایی و زاهدانه زندگی کردند آنها آزادی فردی را دارا هستند و خدای خود را راضی کردند. بنابراین عدهای از این آزادی استفاده نمیکنند که یا در عبودیت غیرخدایی میمانند یا با استفاده از آزادی اسیر نفس خود شده و سیر کمال ندارند. اما آنان که عبودیت خدایی کردند آزادگاناند. امیرالمؤمنین در وصف این افراد میفرماید: «مَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ الْعُبُودِيَّةِ أُهِّلَ لِلْعِتْقِ». اسلام نه تنها صرف آزادی را حق انسان میداند بلکه قدم را فراتر نهاده و انسانیت او را با آزادی تعریف میکند و تمام اسباب و علل را برای این آزادگی میخواهد «إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ» تقوی آزادی از هر نوع وابستگی، بندگی، بردگی و تعلق به چیزی است.
اینجاست که تفاوت دیدگاه غرب با اسلام به وضوح روشن میشود و آن این است که از نظر غرب ریشه و منشأ آزادی انسان تمایلات و خواستههای اوست و آنچه این آزادی را محدود میکند آزادی امیال دیگران است. در واقع میتوان گفت در غرب کلاسیک هیچ فرقی بین انسان و حیوان گذاشته نمیشود[۵۳۳]. در غرب پس از رنسانس انسان را فقط با آزادی میشناسند و بقیه مؤلفههای انسانی را از آن پاک میکنند. به طور مثال ژان پل سارتر (درگذشت ۱۹۸۰) انسان را تنها با آزادی معرفی میکند و به همین دلیل حتی منکر خدا میشود چون خدا را محدود کننده آزادی انسان میداند. نیچه (درگذشت ۱۹۰۰) نیز معتقد است مسیحیت انسان را له کرده است و انسان برای تبدیل شدن به فرا انسان و رفتن به فراسوی نیک و بد باید خدا، اخلاق و ارزشها را کنار بگذارد. از دیدگاه اومانیسم، اراده و خواست بشر ارزش اصلی بلکه منبع ارزشگذاری محسوب میشود و ارزشهای دینی که در عالم اعلی تعیین میشوند تا سر حد اراده انسانی سقوط میکنند؛ حتی برخی از اومانیستها مانند مارکس هرمان از مطرح کنندگان اندیشه فردگرایانه، معتقدند مردم را نباید طبق قوانین اجتماعی مانند قوانین علمی سامان داد و نظام مند ساخت[۵۳۴]. آزادی در اندیشه سیاسی غرب معمولاً به دو نوع آزادی مذکور تعریف و تقسیم میگردد که در اساس با اندیشه سیاسی اسلام متفاوت است؛ اما در جغرافیای بینش اسلامی میتوان در سه قلمرو فکری، عاطفی و رفتاری به آزادی دست پیدا نمود.[۵۳۵]
آزادی فکری - اعتقادی
آزادی اخلاقی - گرایشی
آزادی فقهی - کنشی
محدودیتهای شرعی و فقهی
اسلام انسان را به صورت تکوینی آزاد میداند اما یک انسان مؤمن از حیث آزادی تشریعی باید در چارچوب تکالیف شرعی و الهی عمل کند؛ تکالیفی که محدود کننده ذاتی و فقهی هستند، مانند حرمت خمر و ریا و یا محدود کنندههای ثانویه باشند که هنگام تعارض و تزاحم با احکام دیگر بروز میکنند؛ مانند قاعده لاضرر و همچنین اگر متعلق آزادی به ضرر خود فرد باشد، در این جا تکالیف اسلام اجازه داشتن چنین آزادی را به فرد نمیدهد. بنابر این سه رویکرد تعریف شده، اسلام آزادی را نه یک هدف بلکه وسیلهای ارزشمند برای رسیدن به هدفی متعالی میداند و به تعبیر شهید مطهری انسان بدون آزادی اصلاً قدرت و راهی برای وصول به آن هدف متعالی یعنی کمال ندارد[۵۳۶].[۵۳۷]
جایگاه آزادی در منظومه فکری امام خمینی
با کاوش در مکتوبات و سخنان حضرت امام خمینی میتوان در دو حوزه فلسفی و حقوقی - تجویزی به بحث آزادی دست پیدا نمود. آزادی فلسفی امام در حوزه جبر و اختیار است. نظر ایشان دیدگاه معروف امامیه است که مشهور است به بَلِ الْأَمْرُ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ. خدا را فاعل مستقل معرفی میکند و باقی مخلوقات عین ربط هستند و در وجود عین فقر و تعلق میباشند؛ همه در ظل مشیت خداوند هستند. مشیت انسان ممکن را همان مشیت خدا میداند[۵۳۸]. بعد از آن به آزادی حقوقی - تجویزی میپردازد که همان آزادی در محدوده آزادی رفتاری – اخلاقی است[۵۳۹]. به عقیده امام خمینی آزادی حق اولیه بشر است که از آغاز خلقت از طرف خداوند به او داده شده است[۵۴۰]. آزادی در کلام آن بزرگوار با تعابیر نعمت بزرگ الهی و هدیه آسمانی و امانت الهی آمده است و امتیازی نیست که حکومت یا دولتی آن را اعطا کند یا قصد گرفتن آن را داشته باشد[۵۴۱]؛ بلکه حقی است که انسان قبل از به وجود آمدن جامعه سیاسی از آن برخوردار بوده است و حکومت موظف به پاسداری آن است. امام خمینی ضمن به رسمیت شناختن انواع آزادیهای فردی، سیاسی، اندیشه و... شرکت مردم در تصمیمگیریها، مواردی چون شرع، عقل، اخلاق و قانون را حدود آزادی تعریف میکند. دیدگاه ایشان در خصوص مفهوم آزادی حاکی از واقعیت موجود است نه مفهوم آزادی در مغرب زمین[۵۴۲]. از آنجا که جهانبینی امام خمینی جهانبینی توحیدی و اسلامی است؛ لذا دیدگاههای دیگر را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد. نگاه انتقادی ایشان به آزادی در غرب بر سه محور است؛ الف) آزادی سه مطرح در آنجا مخالف سنتهای بشری و مخالف اخلاق است و هیچ قاعده و قانونی را بر نمیتابد[۵۴۳]. ب) اگر هم اسمی از آزادی برده میشود، ظاهری و صوری است؛ چراکه هر دو دیدگاه مدرن امروزین یعنی مارکسیسم و لیبرالیسم به دلیل وجود از فقدان دیکتاتوری در حزب کمونیسم و استبداد نژادپرستانه اکثریت لیبرالیسم، نشان از فقدان آزادی در این جهانبینی دارد[۵۴۴]. در واقع سخنان و مکتوبات حضرت امام واکنشی در مقابل عاریهای بودن این پدیده در ایران است. از نگاه ایشان واژه امروزین آزادی مفهوم جدیدی است که از زمان مشروطه به بعد وارد ایران شده است و با مفهوم بومی، دینی و اسلامی بودن آن متفاوت است.
برای آن بزرگوار مفهوم و عناصر آزادی غربی مطرح نیست؛ بلکه انتقاد ایشان به ورود برخی نمادهای فسادانگیز آزادی به ایران بود که در سایه دولت مستبد شاه با هویت ایرانی و هنجارهای دینی - اسلامی آن به شدت مقابله میکرد[۵۴۵]. ایشان در راستای نقد واژه آزادی این مفهوم را وارد حوزه اخلاقی - دینی نموده و از زاویه تشریع از معایب این آزادی وارداتی سخن راند و مفهوم جدیدی برای آن بیان کرد. در هامش اخلاقی دیدگاه ایشان، بشر باید از قدرت شهوات و هوسهای دنیایی بیرون بیاید وگرنه اسارت او در آن ورطه مسجل بوده و هنوز طعم آزادی را نچشیده است. ایشان حریت و آزادی نفس از تمنیات بیرونی را نشان قدرتمندی و بزرگ منشی میدانند. در نگاه اقتصادی به غرب نیز آزادی در غرب را مخالف با اخلاق و سنتهای انسانی میداند[۵۴۶]. ایشان معتقدند که اگر در غرب مصادیق مفید آزادی هم باشد ولی به اقتضای طبیعت خود چیز مفیدی به جامعه ایرانی نمیدهد؛ مصادیقی از آن را سرازیر میکند که باعث تباهی ما میشود[۵۴۷]. امام خمینی در بیانات متعددی آزادی لیبرالی غربی یعنی همان آزادی به تعبییر اول را طرد میکند. از نظر ایشان رهایی و به خود وانهادگی انسان در هیچ جا مطلوب نیست،؛ چراکه آزادی به شکل غربی آن موجب تباهی انسان بهخصوص نسل جوان میشود و از نظر عقل و وحی محکوم است[۵۴۸].[۵۴۹]
نسبت بین آزادی، معنویت و عدالت
در اینجا سؤالی که پیش میآید این است که بین آزادی و مفاهیم ارزشی دیگر چون عدالت، معنویت، امنیت و استقلال چه نسبتی میتوانیم برقرار کنیم. معنویت از دیدگاه اسلام یعنی اینکه انسان در عین برخورداری از دنیا و تعلقات آن، نباید تبدیل به مملوک آنها شود. به تعبیر دیگر احساس وابستگی درونی و بیرونی به اشیاء معنای دیگر بندگی و مملوک بودن آنهاست. ؛ چراکه انسان این گونه صفتی دارد که اگر احساس دارایی و توانایی و قدرت و کمال کرد، غالباً در درونش اثر گذاشته و او را خراب میکند و به او احساس بینیازی از خدا دست داده و به طغیان، فساد و فسق میگراید. قرآن کریم میفرماید: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾[۵۵۰]. مطابق با دستورات دینی سعادتمندانهترین زندگیها آن است که انسان سرمایهای به اندازه کفاف زندگی کسب کند؛ چراکه همین که اگر به طور مثال ثروتی اندوخته شد و جنبه سودجویی به خود گرفت، وسیلهای برای انحراف انسان و اسارت او به تمایلات نفسانی میشود. همین طور است دیگر اندوختهها مانند هنر و صنعت و.... بنابراین باید از اسارت و مملوکیت آزاد شود. راه آزاد شدن از این مملوکیت نیز بندگی است. بندگی به حقیقتی که جزء فطرت انسان است و انسان عاشق آن است یعنی بندگی خدا.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است قرآن کریم حتی علت خلقت انسان را همین بندگی و عبودیت میداند: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۵۵۱]... البته ناگفته نماند که بندگی وابستگی نیست؛ چراکه وابستگی به امر محدود تعلق میگیرد و انسان را هم محدود میکند؛ ولی تکیه به خدا عین وارستگی و عدم محدودیت است.
خلاص حافظ از آن زلف تاب دار مباد *** که بستگان کمند تو رستگاراناند حق، خطاب به انسان میفرماید: «يَا بنَ آدَمَ خَلَقتُ الأَشياءَ لِأَجلِك و خَلَقتُكَ لِأَجلي» ای فرزند آدم همه چیز را در خدمت تو آفریدم و تو را برای خودم. بنابراین تا آزادی معنوی و درونی نباشد، آزادی بیرونی حاصل نمیشود و آزادی معنوی و درونی هم حاصل برقراری عدالت اجتماعی است؛ یعنی معنویت بدون عدالت ممکن نیست. آزادی با دو بال عدالت و معنویت تحقق پیدا میکند. عدالت نیز علت نهایی تشکیل نظام اجتماعی، فرهنگی و اسلامی است؛ یعنی عبودیت و قرب الهی به دست نمیآید مگر با تشکیل حکومت عدل. پس رابطه دو طرفه است و همینها هم رابطهای تنگاتنگ با آزادی انسان دارند؛ چراکه یکی از اساسیترین و الزامیترین اصل برپایی عدل در جامعه این است که حقوق عمومی، فطری و طبیعی در جامعه به صورت برابر حاکم باشد و شرط اصولی برخورداری از این حقوق آزادی و معنویت است. امام خمینی، نیز با توجه به جهانبینی توحیدی و الهی خود، آزادی را در پناه معنویات اصل سعادت بشر میدانند[۵۵۲].[۵۵۳]
نسبت بین آزادی و امنیت
در نسبت بین آزادی و امنیت نیز همین رابطه و قاعده برقرار است؛ به طوری که میتوان گفت غایت خلقت آسمانها و زمین، بهرهبرداری انسان از آنها با کمال امنیت و آرامش است و این نمیشود مگر اینکه انسان با توجه به دارا بودن حق آزادی در حکومت عدل از حق امنیت خود که شرط تحقق عدالت اجتماعی است برخوردار باشد. اگر حق آزادی و امنیت در یک جامعه کمرنگ شود، راه وصول انسان به عبودیت و بندگی که غایت سعادتمندی بشر است کمرنگ میشود. بنابراین برای وصول به این هدف با تشکیل حکومت عدل اسلامی، حقوق مذکور نهادینه میشود یعنی مورد تأیید رسمی و قانونی مردم و دولت قرار میگیرد تا هم استناد شرعی داشته باشد و هم نقص آنها جرم تلقی شده و استیفای این حقوق از طریق حاکم عادل صورت گیرد. به همین دلیل امام خمینی معتقد بودند تشکیل حکومت عدل اسلامی مورد خواست مردم است تا با تشکیل حکومت عادل صحیح، همه چیز اداره شود[۵۵۴]؛ چراکه استیفای حقوق آزادی و امنیت را در پرتو چنین حکومتی میدانند و معتقدند مردم با تشکیل چنین حکومتی خود را در آسایش خواهند دید و هر لحظه مورد هجوم و بازداشت ناگهانی عمّال حکومت جور قرار نخواهند گرفت و به این اعتقاد پیدا خواهند کرد که در جامعه عادل این بزهکاران هستند که در بند خواهند بود[۵۵۵].[۵۵۶]
نسبت آزادی و استقلال
آیا جامعهای که مستقل است میتواند آزاد باشد؟ حضرت امام معتقدند که ارزش حیات انسان در یک جامعه به این دو مقوله مهم بستگی دارد؛ یعنی داشتن استقلال و آزادی[۵۵۷]. استقلال همان اراده ملی برای اداره امور داخلی و خارجی خود، مستقل از دیگران است که از خلال سازمان سیاسی دولت پدیدار میشود[۵۵۸]. امام خمینی معتقدند که اراده ملت ایران، آزادی و استقلال در یک حکومت عدل است[۵۵۹]. البته حکومت عدلی که متکی بر دین اسلام و کتاب خدا [[[قرآن]]] باشد؛ چراکه اسلام و قرآن بیانگر آزادی و استقلال است[۵۶۰]. از نظر ایشان آزادی حقیقی در چارچوب تعالیم اسلام معنا پیدا میکند و آزادی مانند دیگر مفاهیم ارزشی همچون عدالت و استقلال و... باید در چارچوب اسلام و قوانین آن ترسیم و تبیین شود. ایشان معتقدند ما آزادی را در پناه اسلام میخواهیم؛ استقلال را در پناه اسلام میخواهیم؛ چراکه اساس مطلب، اسلام است[۵۶۱]؛ و همین اسلام برای القای عقیده، تحمیل را رد میکند و آزادی اعلام میکند. قرآن کریم میفرماید: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۵۶۲] یعنی در انتخاب راه هدایت آزادی وجود دارد.[۵۶۳]
جستارهای وابسته
- آزادی اجتماعی
- آزادی اخلاقی
- آزادی اسلامی
- آزادی اقتصادی
- آزادی اندیشه
- آزادی انسانی
- آزادی اپیکوری
- آزادی بیان
- آزادی تبلیغات
- آزادی تشریعی
- آزادی تصعید شده
- آزادی تکوینی
- آزادی حیوانی
- آزادی خواهی
- آزادی دینی
- آزادی سیاسی
- آزادی طبیعی محض
- آزادی طبیعی
- آزادی عقیده
- آزادی غربی
- آزادی غیر معقول
- آزادی فردی
- آزادی قلم
- آزادی مثبت
- آزادی مذموم
- آزادی مسئولانه
- آزادی مشروع
- آزادی مطبوعات
- آزادی معقول
- آزادی معنوی
- آزادی منفی
- آزادی نامعقول
- اباحه
- اباحیگری
- حدود آزادی
- حریت
منابع
- لکزایی، شریف، آزادی
- میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی
- گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی
- فاضل قانع، حمید، مقاله «آزادی»، دانشنامه امام خمینی ج۱
- مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲
- حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی
پانویس
- ↑ Maccallum, G. C. , Negative and Positive Freedom, in Philosophical Review, Vol, ۷۹.۱۹۶۷, p۱۱.
- ↑ Gray, Tim, Freedom, Humanities press International Inc, Atlantic Highlands, n, J, ۱۹۹۱, p۱۷-۸۸؛ ر. ک: آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، ص۸۲-۸۷؛ میراحمدی، منصور، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، ص۲۸-۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۱۰؛ ۴، ص۱۱۴؛ ۱۴، ص۶۹؛ خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷.
- ↑ خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ خامنهای، سیدعلی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۳/۱۳۸۴.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۹.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۸/۱۳۸۰؛ ۲۵/۱۰/۱۳۸۵؛ همو، مکتوبات، ۱۸/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۸۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۶؛ ۲۵، ص۱۶۸-۱۶۹؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۷، ۷۶-۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۶؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۷؛ مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۷، ص۷۸-۸۱.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱.
- ↑ علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج۱، ص۷۷.
- ↑ محمد محمدرضایی، «آزادی از دیدگاه کانت»، مجله نامه مفید، ۱۳۸۰ش، شماره ۲۵، ص۱۲۴.
- ↑ جان لاک، تحقیق در فهم بشر، تلخیص پرینگل پتیسون، ترجمه رضا زاده شفق، ص۱۴۷؛ آربلاستر، ص۸۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۳۰۷- ۳۰۸؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمه، ص۲۹۷ – ۲۹۸.
- ↑ آیزایا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، ص۲۶۶ - ۲۶۷؛ احمد واعظی، «امام خمینی و مبحث آزادی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۱۹ ـ ۱۲۰.
- ↑ ایمانوئل کانت، درسهای فلسفه اخلاق، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، ص۵۶؛ احمد واعظی، «امام خمینی و مبحث آزادی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۱۶.
- ↑ آیزایا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، ص۲۷۲.
- ↑ فرهنگ رجایی، در آزادی، به بهانه درگذشت آیزیا برلین، مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره ۱۲۵ - ۱۲۶، ۱۳۷۶ش، ص۲۲.
- ↑ محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۳۶۳.
- ↑ علی شیرخانی، آزادی از نگاه اسلام شیعی، ص۱۱۷ – ۱۱۸.
- ↑ علی شیرخانی، آزادی از نگاه اسلام شیعی، ص۲۵۳ – ۲۵۴.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۳۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۵، ص۱۷۵ - ۱۷۶؛ حمید فاضل قانع، ظرفیتهای تمدنی اسلام، ص۱۳۴.
- ↑ فرانس روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میراحمدی، ص۱۵۶ - ۱۶۸؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۳۰۷- ۳۰۹.
- ↑ سیدمحمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی و آزادی در قرآن، ترجمه علی اسلامی، ص۲۴.
- ↑ ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ «بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵؛ ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۸۹ ـ ۱۹۰.
- ↑ ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳؛ ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا * كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا﴾ «هر کس این جهان زودگذر را بخواهد، آنچه در آن بخواهیم برای هر کس اراده کنیم زود بدو میدهیم سپس برای او دوزخ را میگماریم که در آن نکوهیده رانده درآید * و از کوشش آنانکه جهان واپسین را بخواهند و فراخور آن بکوشند و مؤمن باشند؛ سپاسگزاری خواهد شد * به هر یک از آنان و اینان از دهش پروردگارت یاری میرسانیم و دهش پروردگارت بازداشته نیست» سوره اسراء، آیه ۱۸-۲۰.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾ «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی مینهد و از گناهانتان چشم میپوشد و شما را میآمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹؛ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۴۲- ۴۴۳.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۳۰۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۸۷؛ ج۱۲، ص۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۳۲؛ ج۱۵، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۳۵۶.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ بحث آزادی منفی و آزادی مثبت را آیزایا برلین به طور مبسوط در کتاب خود مورد بحث قرار داده است. مشخصات کتابشناختی این اثر عبارت است از: چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، چاپ نخست، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۸.
- ↑ برای توضیح بیشتر بنگرید به: شریف لکزایی، «رابطه آزادی و اخلاق با تأکید بر دیدگاه آیتالله مطهری»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۸۲.
- ↑ انسان کامل، ص۳۴۹.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۱.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۴.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۷.
- ↑ در این باره نظریه «مک کالوم» قابل بررسی و ارائه است. ر. ک: شریف لکزایی، «رابطه آزادی و اخلاق با تأکید بر دیدگاه آیتالله مطهری».
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۱۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام، ۱۵/۵/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۳۰/۱/۱۳۶۴.
- ↑ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با میهمانان داخلی و خارجی مراسم سالگرد حضرت امام، ۱۲/۳/۱۳۷۸.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۸۱۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۲/۱۳۷۵؛ ۱۳/۱۲/۱۳۸۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۰/۱۱/۱۳۷۴؛ ۲۳/۱/۱۳۷۸؛ ۱۱/۲/۱۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۴/۱۳۶۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۲۸۸، ۲۹۰، ۴۰۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۴۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۲؛ ج۱۱، ص۱۴۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۲/۲/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۲۶۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۸۷، ۵۳۵؛ ج۸، ص۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ۱۲-۱۳؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۳۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۷۴؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۸۷، ۵۳۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۱۱/۱۳۸۲؛ همو، مکتوبات، ۱۶/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۵۰۹؛ ج۸، ص۴۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۵۳؛ ج۵، ص۵۳۲-۵۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۲۲-۳۲۳، ۳۷۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۳/۱۳۷۸؛ ۱۴/۳/۱۳۸۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۱۴-۱۱۵، ۱۱۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۹، ص۶۴۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۱۵، ۱۳۱، ۳۶۳.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۰/۶/۱۳۶۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۱۲/۱۳۷۰؛ ۱۴/۷/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۵/۱۳۷۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۴۸-۱۴۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۵/۹/۱۳۷۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶.
- ↑ جان لاک، آزادی فرد و قدرت دولت، ترجمه محمود صناعی، ص۱۰۴.
- ↑ منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، ج۱، ص۴۳۴؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۰؛ ج۲۲، ص۱۷۶.
- ↑ منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، ج۱، ص۳۳۵.
- ↑ رقیه تمیمی، بررسی مفهوم آزادی و قانون در اندیشههای امام خمینی، جان لاک و منتسکیو، ص۲۴۰.
- ↑ ژرژ بوردو، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، ص۴۱ ـ ۴۲.
- ↑ جان لاک، آزادی فرد و قدرت دولت، ترجمه محمود صناعی، ص۱۷۲.
- ↑ جان استورات میل، رساله درباره آزادی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ جان لاک، جستاری در حکومت مدنی، ترجمه بهادر نامدارپور، ص۱۹۲.
- ↑ جان لاک، آزادی فرد و قدرت دولت، ترجمه محمود صناعی، ص۱۶۶-۱۶۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۱۹۷-۱۹۸.
- ↑ ویلیام تامس جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامین، ج۲، ص۹۸۳.
- ↑ رقیه تمیمی، بررسی مفهوم آزادی و قانون در اندیشههای امام خمینی، جان لاک و منتسکیو، ص۲۵۲.
- ↑ سیدکاظم سیدباقری، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۲۷۸.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سوگرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بیگمان خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۱۵؛ منصور انصاری؛ سعید نظری، «نسبت عدالت با آزادی در اندیشه سیاسی امام خمینی»، مجله اندیشه سیاسی در اسلام، شماره ۲ و ۳، ۱۳۹۴ش، ص۲۱.
- ↑ محمد آشوری، حقوق بشر و مفاهیم مساوات، انصاف و عدالت، ص۲۰۷؛ نجمه کیخا، «مفهوم و سازوکارهای تحقق عدالت اجتماعی در جامعه»، مجله علوم سیاسی، شماره ۲۶، ۱۳۸۳ش، ص۱۶۸ – ۱۷۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۲۲۸.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، ص۵۴.
- ↑ امام خمینی، کتاب البیع، ج۲، ص۶۱۷-۶۲۰.
- ↑ علی اخترشهر، «الزامات عدالت و آزادی در اندیشه امام خمینی»، مجله علمی پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، شماره ۴۲، ۱۳۹۴ش، ص۱۸۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ج۷، ص۵۱۱-۵۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲، ص۳۶۳؛ ج۵، ص۱۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۵۵؛ ج۵، ص۵۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۳؛ ج۲۱، ص۱۷۷، ۲۸۹ و ۴۰۵-۴۰۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۴.
- ↑ فاضل قانع، حمید، مقاله «آزادی»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص.
- ↑ ر. ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۴۵.
- ↑ ر. ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲.
- ↑ ر. ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۹۷؛ ج۹، ص۳۳۴؛ ج۱۷، ص۱۶۲؛ آیت الله خامنهای، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲؛ آیت الله خامنهای، ۱۲/۶/۱۳۷۷؛ آزادی.
- ↑ گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۹۷، ۳۳۹، ۳۵۴، ۵۱۵-۵۱۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۰/۱/۱۳۶۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۳، ص۷۸۲؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۸۲، ۱۰۵، ۳۴۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۱/۲/۱۳۷۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳/۱۰/۱۳۷۶.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۹۹، ۴۱۴، ۴۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۲۳، ۴۸۲، ۵۳۳-۵۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۹۱-۹۲، ۳۵۰-۳۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۲۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۷۴؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۶/۱۳۷۷؛ ۱۹/۴/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۶۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۱۲/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۴-۱۲۵؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۶/۱۳۷۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۰/۶/۱۳۸۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۵/۱۳۸۲؛ ۱۵/۴/۱۳۸۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹، ۱۷۴؛ ج۲۵، ص۱۶۹-۱۷۰؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۴۵۶، ۴۵۹، ۴۶۲، ۴۸۶؛ ج۱۴، ص۷۳؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۳۸-۱۳۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۹/۱۳۶۸؛ ۲۶/۸/۱۳۷۷؛ ۲۳/۱/۱۳۷۸؛ ۱/۹/۱۳۸۱؛ ۱۹/۱۱/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۸۵، ۵۸۸؛ ج۶، ص۱۷۸؛ ج۷، ص۳۳۹-۳۴۰؛ ج۸، ص۲۶۴؛ ج۲۱، ص۴۰۶؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۸/۱۳۷۳؛ ۲۴/۱۱/۱۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۶، ۶۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۳/۱۳۷۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۸/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۱/۱۳۷۹؛ ۲۷/۷/۱۳۹۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۰۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴؛ ۲۹/۳/۱۳۸۵؛ ۶۸، ۶/۸/۱۳۸۸؛ ۱۳/۱۱/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱۹.
- ↑ سیدحسین اسحاقی، آزادی در اسلام و غرب، ص۵۲.
- ↑ علی شیرخانی، آزادی از نگاه اسلام شیعی، ص۱۱۷.
- ↑ عبدالوهاب فراتی، «آزادی در اندیشه امام خمینی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۲۴.
- ↑ سیدعبدالقیوم سجادی، مبانی تحزب در اندیشه سیاسی اسلام، ص۱۰۱؛ عماره، ص۱۷ ـ ۲۹؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۵-۵۲۷.
- ↑ فرانس روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میراحمدی، ص۱۹.
- ↑ قاضی عبدالجبار همدانی، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، تحقیق جورج قنواتی، ج۸، ص۳.
- ↑ فرانس روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میراحمدی، ص۲۲۱.
- ↑ محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، تحقیق محمد بدران، ج۱، ص۹۷.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۳۷۱-۳۷۲؛ عبدالرزاق لاهیجی، گوهرمراد، تحقیق زینالعابدین قربانی، ص۳۲۷.
- ↑ منصور میراحمدی، رابطه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۴۸۹.
- ↑ عبدالوهاب فراتی، «آزادی در اندیشه امام خمینی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۲۴.
- ↑ موسی نجفی، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، ج۱۰ (شیخ فضل الله نوری)، به کوشش علی اکبر علیخانی و همکاران، ص۹۹-۱۰۰.
- ↑ مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر (دینی و غیردینی)، ص۳۵۹ – ۳۷۰.
- ↑ موسی نجفی، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، ج۱۰ (شیخ فضل الله نوری)، به کوشش علی اکبر علیخانی و همکاران، ج۱۰، ص۹۹.
- ↑ میرزای نایینی، تنبیه الامة و تنزیه المله، تصحیح و تحقیق سیدجواد ورعی، ص۷۰-۷۲ و ۸۴ – ۸۵.
- ↑ محمود منصورنژاد، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، ج۱۱ (میرزای نایینی)، به کوشش علی اکبر علیخانی و همکاران، ص۶۵.
- ↑ سیدجواد صالحی، «جایگاه آزادی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی»، امام خمینی و حکومت اسلامی، فلسفه سیاسی (۱)، ص۴۱۹.
- ↑ سیدعبدالقیوم سجادی، مبانی تحزب در اندیشه سیاسی اسلام، ص۱۰۲.
- ↑ فاضل قانع، حمید، مقاله «آزادی»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۱۳۶۰؛ ج۳، ص۸۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۵۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۲۸-۱۲۹، ۱۸۸، ۲۶۷-۲۶۹، ۳۷۵-۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۴۴، ۲۸۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۸ -۴۴۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶ -۵۲۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۲۴۲ -۲۴۴.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۷/۱۲/۱۳۸۰؛ ۲۲/۷/۱۳۸۲؛ ۱۹/۲/۱۳۸۴؛ ۲۰/۷/۱۳۹۰.
- ↑ خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۸/۱۳۶۸؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰؛ همو، مکتوبات، ۲/۹/۱۳۶۸؛ ۲۹/۱۰/۱۳۸۳.
- ↑ خامنهای، سید علی، مکتوبات، ۳/۱۲/۱۳۸۴.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۱.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۶۷ و ۱۱۷.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۵۷.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۵۸، ۱۲۲ و ۱۲۳.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۲۱.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۱۱۷.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۴۲.
- ↑ سیدمحمدجواد غروی، مبانی حقوق در اسلام، ص۳۲۴.
- ↑ جان لاک، نامهای در باب تساهل، ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم، ص۱۷۱؛ آیزایا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، ص۲۵۱.
- ↑ احمد واعظی، «امام خمینی و مبحث آزادی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۲۰.
- ↑ ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ «به راستی پروردگارتان همان خداوند است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت، شب را بر روز میپوشاند -که آن را شتابان میجوید- و خورشید و ماه و ستارگان را رام فرمان خویش آفرید؛ آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست؛ بزرگوار است خداوند پروردگار جهانیان» سوره اعراف، آیه ۵۴.
- ↑ امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۱۰۹ و ۱۱۳؛ شرح چهل حدیث، ص۵۳.
- ↑ منصور میراحمدی، «رابطه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام خمینی»، امام خمینی و حکومت اسلامی، فلسفه سیاسی (۱)، ص۴۹۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۳۸۷-۳۸۸..
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۷۰.
- ↑ منصور میراحمدی، «رابطه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام خمینی»، امام خمینی و حکومت اسلامی، فلسفه سیاسی (۱)، ص۴۹۳.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۷۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری، ج۱، ص۱۵۵-۱۶۰.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۱۵۲.
- ↑ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۳۶.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۶۵.
- ↑ ابونصر فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتھا، تحقیق علی بوملحم، ص۱۱۷؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، تحقیق خلیل شحاده، ج۱، ص۵۴ -۵۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۳۳۲ -۳۳۳.
- ↑ مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، ص۱۹۷، پاورقی.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، جامعه در قرآن، تحقیق مصطفی خلیلی، ص۴۰ -۴۶.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، آزادی از دیدگاه علامه طباطبایی، ترجمه علیرضا فراهانیمنش، ص۹۴؛ ایمانوئل کانت، فلسفه حقوق، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، ص۶۶-۶۷.
- ↑ جان لاک، جستاری در حکومت مدنی، ترجمه بهادر نامدارپور، ص۱۷۱.
- ↑ فرهنگ رجایی، در آزادی، به بهانه درگذشت آیزیا برلین، مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره ۱۲۵ - ۱۲۶، ۱۳۷۶ش، ص۲۲ - ۲۳؛ محمدحسین جمشیدی، اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۲۶۴؛ رقیه تمیمی، بررسی مفهوم آزادی و قانون در اندیشههای امام خمینی، جان لاک و منتسکیو، ص۲۹۷.
- ↑ احمد واعظی، «امام خمینی و مبحث آزادی»، مجله حکومت اسلامی، شماره ۱۲، ۱۳۷۸ش، ص۱۱۷.
- ↑ مایکل ساندل، لیبرالیسم و منتقدان آن، ترجمه احمد تدین، ص۳۴.
- ↑ جان لاک، تحقیق در فهم بشر، تلخیص پرینگل پتیسون، ترجمه رضا زاده شفق، ص۲۹۷؛ منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۲۰؛ ج۹، ص۱۵۰.
- ↑ منصور میراحمدی، رابطه آزادی و ولایت در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۵۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۵۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۶۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۶۵؛ تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۵۳ -۴۵۴ و ۴۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۴۱-۱۴۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ج۲، ص۶۵۴-۶۵۵؛ عباس فقیه، «حریم خصوصی شهروندان با تأکید برفرمان هشت مادهای امام خمینی»، مجله حقوق و ارتباطات، شماره ۱، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۷.
- ↑ رقیه تمیمی، بررسی مفهوم آزادی و قانون در اندیشههای امام خمینی، جان لاک و منتسکیو، ص۱۵۲.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۳۵۲.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۶۵.
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۶۰-۶۲.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۶۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۵۲، ۳۹۵.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۲۴۳؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹، ۱۲؛ ج۱۶، ص۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۳۱.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت مینهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفتهای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۷۱.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۵۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷؛ ج۳، ص۹۹؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۷؛ ج۲۲، ص۴۴۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۹/۳/۱۳۶۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۱؛ ۱۴/۱۰/۱۳۸۶.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۵.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد و دیگران، آزادی، هرجومرج، زورمداری، ص۲۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۳۵-۴۳۷؛ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۷۸؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶-۵۲۷؛ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۷۹-۱۸۰.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، قسط و عدل، مجموعه سخنرانیها، ج۳، ص۱۸۱-۱۸۴؛ ر. ک: حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲/۸/۱۳۶۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۶-۳۱۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۸/۱۳۶۸؛ ۱۸/۴/۱۳۸۳؛ ۱۱/۶/۱۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۲۳.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، ولایت، رهبری، روحانیت، ص۱۶۱-۱۶۹، ۱۸۵-۱۹۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۶۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۷/۴/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۱۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۱۰/۱۳۷۱.
- ↑ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص۱۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ج۸، ص۴۲۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۱۷۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۸۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۶۶۴، ۶۷۶-۶۷۷؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۱۴؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۴۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹؛ ۱۱/۸/۱۳۸۲.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، راستقامتان جاودانه تاریخ اسلام، ص۱۳۲.
- ↑ ر. ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۵۲۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۸۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۴/۲/۱۳۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۴۸۸؛ ج۵، ص۱۴۹؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۶/۹/۱۳۸۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام، ۱۵/۵/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۴/۹/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۴/۹/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مدرسان معارف اسلامی آموزش و پرورش، ۱/۶/۱۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۳۰/۱/۱۳۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۱۵/۵/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۴/۹/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مبلغین به مناسبت ایام محرم، ۲۳/۱/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مدرسان معارف اسلامی آموزش و پرورش، ۱/۶/۱۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۴/۹/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۴/۹/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با میهمانان داخلی و خارجی مراسم سالگرد حضرت امام، ۱۲/۳/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه، ۷/۹/۱۳۵۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با میهمانان داخلی و خارجی مراسم سالگرد حضرت امام، ۱۲/۳/۱۳۷۸.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۸۱۳.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید مبعث، ۹/۳/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید مبعث، ۹/۳/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مصاحبه با ستاد برگزاری دهه فجر، ۴/۱۰/۱۳۶۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور، ۱۱/۷/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۸۱۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۸۱۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۷/۹/۱۳۵۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۷/۹/۱۳۵۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۸۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷-۱۵۸؛ امام خمینی، تحریر الوسیلة، ص۳۷۸-۳۸۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۸/۱۳۸۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۲۴، ۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۴۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۱۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۰.
- ↑ انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۹، ۱۲، ۱۴؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۵۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۹۱، ۳۱۶-۳۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۵۲۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۳/۱۳۷۲.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۱۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳/۴/۱۳۸۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۱۴۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳/۴/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۱.
- ↑ حسینی بهشتی، سید محمد، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۱۵۵-۱۵۸.
- ↑ ر. ک: حسینی بهشتی، سید محمد، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۱۵۹-۱۶۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۸۴؛ ج۱۰، ص۱۸۷-۱۸۸؛ ج۱۳، ص۴۸۰؛ ج۲۱، ص۲۰؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۵/۱۳۷۱؛ ۲/۶/۱۳۸۷؛ ۱۸/۶/۱۳۸۸؛ ۸/۶/۱۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، کتاب چهارمین نشست اندیشههای راهبردی (آزادی)، ص۴۵۹.
- ↑ ر. ک: حسینی بهشتی، سید محمد، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۱۶۰-۱۶۲؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۳.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۲.
- ↑ ر. ک: حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۶/۱۳۸۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۸/۱۳۸۰؛ ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۸/۸/۱۳۸۴؛ ۱۷/۷/۱۳۸۶؛ ۱۶/۱/۱۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، کتاب چهارمین نشست اندیشههای راهبردی (آزادی)، ص۴۶۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۵۳۴؛ ج۱۱، ص۱۴۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۱۴۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۱/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۳۷؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۶-۳۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۴۱، ۳۴۳.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۷/۱/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۱/۱۳۷۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۹/۳/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ ج۱۲، ص۳۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۵۰-۳۵۱، حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲/۸/۱۳۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۶۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۷/۱۳۷۷.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۵/۱۳۸۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۱۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۳/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۷/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۶.
- ↑ رقیه تمیمی، بررسی مفهوم آزادی و قانون در اندیشههای امام خمینی، جان لاک و منتسکیو، ص۳۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۳۱۰؛ ج۱۴، ص۴۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۴۰۶-۴۰۷.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، ص۴۴ – ۴۵؛ کشف اسرار، ص۲۹۴ – ۲۹۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۴۹۴؛ ج۱۰، ص۲۱۳-۲۱۴؛ ج۱۲، ص۲۹۰-۲۹۳.
- ↑ فاضل قانع، حمید، مقاله «آزادی»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۳۹؛ ج۱۱، ص۱۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۶۵؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۳۹، ۳۵۴، ۵۱۵-۵۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۳۴۴؛ ج۱۰، ص۱۸۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۱/۱۳۶۹؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۸۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۱۰/۱۳۷۰؛ ۲۱/۴/۱۳۹۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۰۶.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۴۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۷؛ ج۱۴، ص۳۶۸-۳۶۹.
- ↑ ژرژ بوردو، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، ص۶۳ – ۶۴.
- ↑ منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، ج۱، ص۳۹۸-۴۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲۵-۵۲۶ و ج۱۱، ص۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲۵-۵۲۶.
- ↑ فاضل قانع، حمید، مقاله «آزادی»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۲۳، ۱۲۵.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۶/۱۳۷۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۳ ـ ۲۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۱۲/۱۳۷۰؛ ۲۴/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۸/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۷/۷/۱۳۸۹؛ ۸/۱۰/۱۳۸۹؛ ۲۰/۷/۱۳۹۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۹۷، ۳۳۹، ۳۵۴، ۵۱۵-۵۱۷؛ ج۹، ص۸۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۹/۱۳۶۸؛ ۱۰/۱/۱۳۶۹؛ ۲۳/۲/۱۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۱۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۹۷.
- ↑ ر. ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۵۲۰؛ ج۶، ص۲۷۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۰/۶/۱۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۶؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۷/۱۰/۱۳۸۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۷؛ ۱۱/۸/۱۳۷۹؛ ۲۴/۱/۱۳۸۲؛ ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶؛ ۱۴/۱/۱۳۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۲۳، ۴۸۴، ۵۴۰.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۹/۱۱/۱۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۴۳۴؛ ج۱۴، ص۴۴۰-۴۴۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۸۲؛ ۱۵/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۸/۳۲۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۰/۶/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ج۱۲، ص۲۱۴.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۲۱-۲۲.
- ↑ جان لاک، جستاری در حکومت مدنی، ترجمه بهادر نامدارپور، ص۱۷۱.
- ↑ فاضل قانع، حمید، مقاله «آزادی»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص.
- ↑ ر. ک: آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، ص۸۳-۸۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۲۶ -۵۲۸.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۱/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳۰/۷/۱۳۷۶؛ ۲۳/۲/۱۳۷۹؛ ۲۶/۹/۱۳۸۲؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷؛ ۸/۶/۱۳۸۸.
- ↑ آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، ص۸۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷؛ ۱۴/۳/۱۳۸۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مرتضی، یادداشتها، ج۱، ص۶۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۶/۱۳۸۰؛ ۲۷/۳/۱۳۸۴؛ ۱/۱/۱۳۸۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، کتاب چهارمین نشست اندیشههای راهبردی (آزادی)، ص۱۷.
- ↑ حائری، عبدالهادی، آزادیهای سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشمندان، ص۱۰.
- ↑ باتلر، ایمون، اندیشههای سیاسی و اقتصادی هایک، ترجمه فریدون تفضلی، ص۱۱۳.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۲۹.
- ↑ آفانسیف، و. ماکارووا، م. مینایف، ل، مبانی سوسیالیسم علمی، ص۲۲۸.
- ↑ بورژن، ژرژ؛ پیر، رمبر، سوسیالیسم، ترجمه منصور مصلحی، ص۸-۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۵۷، ۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۳؛ ج۱۷، ص۳۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۵۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۳۷۸؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۸/۲/۱۳۸۴؛ ۲۹/۳/۱۳۸۸؛ ۱۰/۹/۱۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۱/ ۱۳۷۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۱۴، ۱۲۳، ۴۱۴-۴۱۵؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۰۴.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ۶، ص۵۰۲-۵۰۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۷/۱۳۷۷؛ ۱۶/۲/۱۳۸۳.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۶/۱۳۶۸؛ ۳/۸/۱۳۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۶۵؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱۳۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۶۹.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۳۴-۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۶۵؛ ج۱۰، ص۲۲۸؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۹؛ ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۹۱؛ ج۸، ص۲۴-۲۵؛ ج۱۰، ص۸۱، ۲۲۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۵/۶/۱۳۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲، ص۳۴۶.
- ↑ ر. ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۳، ۲۴۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۹/۱۳۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۸۶؛ ج۱۵، ص۲۴۵؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۵/۹/۱۳۶۸؛ ۱۴/۶/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۳.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۹/۱۳۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۴۳، ۵۰۳؛ ج۸، ص۳۴۱؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۱/۱۳۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۵۴، ۳۹۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۳۴۰؛ ج۲۱، ص۴۴۴.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۲/۲/۱۳۸۲.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۸۷.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱/۱/۱۳۸۲؛ ۲۶/۲/۱۳۸۲؛ ۱/۱/۱۳۸۵؛ ۲۸/۱۱/۱۳۸۶.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، مکتوبات، ۲۸/۱/۱۳۸۹.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۵/۱۲/۱۳۸۳؛ صفاتاج، مجید، انقلاب اسلامی و استعمار فرانو در منطقه، ص۳۱۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۸/۱۱/۱۳۸۶.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۵۱، ۴۶۷؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۲۶/۱/۱۳۷۸؛ ۲۹/۳/۱۳۸۸؛ ۱۴/۳/۱۳۹۰.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۳/۳/۱۳۸۴.
- ↑ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۰/۱/۱۳۹۶؛ ۱۱/۱۰/۱۳۷۰؛ ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۸۲؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۴/۱۲/۱۳۷۷.
- ↑ ر. ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۷۳؛ ۲۴/۱۱/۱۳۸۲؛ ۲۵/۳/۱۳۸۴؛ ۲۸/۱۱/۱۳۸۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۳؛ حسینی خامنهای، سید علی، بیانات، ۱۹/۱۱/۱۳۸۸.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۶.
- ↑ میراحمدی، منصور و اسفندیار، رجبعلی، مقاله «آزادی»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص ۳۶.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۷۶.
- ↑ فرهنگ فارسی، دکتر معین، ص۳۵.
- ↑ روح القوانین، مونتسکیو، ج۴، ص۲۹۲.
- ↑ روح القوانین، مونتسکیو، ج۴، ص۲.
- ↑ ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، آربلاستر، ص۸۵.
- ↑ ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، آربلاستر، ص۸۵.
- ↑ چهار مقاله درباره مفهوم آزادی، آیزایا برلین، ص۲۳۹.
- ↑ مایکل ساندل، لیبرالیسم و منتقدان آن، ص۳۴.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۷۸.
- ↑ ظهور و سقوط لیبرالیسم، آنتونی آربلاستر، ص۸۳.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۷۸.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۷.
- ↑ آیزایا برلین، چهار مقاله در باب مفهوم آزادی، ص۲۵۱.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۷۹.
- ↑ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و گفت: من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.
- ↑ مانند آیات ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴؛ ﴿وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰؛ ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱ و...
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۷، ص۲۱۴.
- ↑ کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۷، ص۴۲۰.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ مطهری، گفتارهای معنوی، ص۲۳۶.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۲۱۶.
- ↑ آیزایا برلین، چهار مقاله در باب مفهوم آزادی، ص۲۴۰.
- ↑ تونی دیویس، اومانیزم، ترجمه عباس مخبر، ص۳۴.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۰.
- ↑ مجموعه گفتارها، شهید مطهری، انسان کامل.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۶.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۴.
- ↑ آزادی در اندیشه سیاسی امام، پژوهشنامه متین، ش۲، ص۱۲۰.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۲، ص۱۳۰.
- ↑ صحیفه نور، ج۲، ص۶۷.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۲، ص۱۱۵.
- ↑ صحیفه نور، ج۷، ص۱۸۱.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۲، ص۱۱۵.
- ↑ نامه امام به هویدا، ۲۷ / ۱ / ۴۶.
- ↑ صحیفه نور، ج۷، ص۱۲.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۰، ص۵۵.
- ↑ صحیفه نور، ج۲۱، ص۱۹۵.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۷.
- ↑ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۳.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۸۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۱۲۰.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۰، ص۴۳۱.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۰.
- ↑ صحیفه نور، ج۶، ص۲۱۹.
- ↑ علی بابایی، ج۲، ص۴۴ – ۴۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۲۰۲.
- ↑ صحیفه نور، ج۷، ص۲۴.
- ↑ صحیفه نور، ج۶، ص۲۵۹.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۹۱.