امامت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۱ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = امامت
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = امامت
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[امامت]]''' است. "'''[[امامت]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[امامت در لغت]] - [[امامت در قرآن]] - [[امامت در حدیث]] - [[امامت در نهج البلاغه]] - [[امامت در کلام اسلامی]] - [[امامت در تاریخ اسلامی]] - [[امامت در عرفان اسلامی]] - [[امامت در فلسفه اسلامی]] - [[امامت در فرق و مذاهب]] - [[امامت در فقه سیاسی]] - [[امامت در معارف دعا و زیارات]] - [[امامت در معارف و سیره فاطمی]] - [[امامت در معارف و سیره حسینی]] - [[امامت در معارف و سیره سجادی]] - [[امامت در معارف و سیره رضوی]] - [[امامت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] - [[امامت از دیدگاه اهل سنت]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  = امامت (پرسش)
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[امامت در قرآن]] | [[امامت در حدیث]] | [[امامت در نهج البلاغه]] | [[امامت در معارف دعا و زیارات]] | [[امامت در کلام اسلامی]] | [[امامت در فلسفه اسلامی]] | [[امامت در عرفان اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[امامت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''[[پیشوا]]''' در [[زبان فارسی]]، ترجمه تحت‌اللفظی کلمه '''[[امام]]''' است. در [[عربی]] کلمه "[[امام]]" یا "[[پیشوا]]" مفهوم مقدسی ندارد. [[پیشوا]]، یعنی کسی که پیشرو است و عده‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از آنکه آن [[پیشوا]] [[عادل]] باشد یا [[باطل]] و [[گمراه]]. [[قرآن کریم]] کلمه [[امام]] را در هر دو مورد به کار برده است. در یک‌جا می‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>؛ و در جای دیگر می‌‌فرماید: {{متن قرآن|أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم  که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>. مورد اول در مورد [[پیشوایان]] به [[حق]] است و مورد دوم در مورد [[رهبران]] [[کافر]] و [[گمراه]]<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۵.</ref>.
'''[[امام]]''' به معنای [[مقتدا]] و [[پیشوا]]، در اصطلاح [[دینی]] به [[خلیفه رسول الله]] در [[اجرای دین]] گفته می‌شود. مسئله [[امامت]] میان [[علمای اسلامی]] اهمیت بسیاری داشته و وجه اصلی تمایز [[شیعه]] با سایر مذاهب اسلامی است. مباحث محتلفی در حوزه امامت وجود دارد مانند: بحث در زمینه [[حقیقت]] و شناخت امامت؛ [[ضرورت]] و [[وجوب]] [[نظام امامت]] برای [[جامعه]]؛ صفات و [[ویژگی‌های امام]] و بحث درباره [[تعیین امام]] و چگونگی آن.


==مقدمه==
وظایف مختلفی برای امام بیان شده است که مترتب بر دو رکن [[هدایت]] و [[نصرت]] است. [[امامیه]]، امامت را از اصول عقاید اسلامی دانسته و [[نصب]] آن را به دست [[خداوند]] می‌دانند که در نتیجه صفات خاصی برای امام قائل است مانند: [[عصمت]]، [[علم لدنی]]، [[افضلیت]] و... .
*بنابر معتقدات [[شیعه]]، [[امامت]]، [[استمرار نبوت]] است در همه جزئیات و کلیات و تنها تفاوت آن با [[نبوت]] این است که بر شخص [[امام]] [[وحی]] فرود نمی‌آید و [[نزول وحی]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} پایان یافته است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۳.</ref>.
*[[امامت]] از گذر [[علم لدنی]] و [[الهام الهی]] و [[مصونیت از خطا]] و اشتباه و [[گناه]]، از [[آیین]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پاسداری می‌کند و [[مصالح دینی]] و [[دنیوی]] [[مردم]] را محفوظ می‌دارد. [[تعالیم]] [[راستین]] آسمانی در روزگار پس از [[پیامبر]]{{صل}} تنها از این گذر به دست [[انسان]] می‌رسد و [[قرآن کریم]] و [[سنت پیامبر]] از این طریق [[تفسیر]] و [[تبیین]] می‌شود. [[شیعیان]] معتقدند که [[مقام امامت]] تنها به [[معصومین]] می‌رسد. [[متکلمان امامیه]] بر این [[اعتقاد]] دلایلی آورده‌اند؛ از جمله اینکه [[مردم]] از آن رو به [[امام]] محتاج‌اند، که [[معصوم]] نیستند و بدون او به [[خطا]] و اشتباه و [[گناه]] می‌لغزند. حال، اگر [[امام]]، [[معصوم]] نباشد، خود به امامی دیگر [[نیازمند]] است و این [[باطل]] است؛ زیرا مستلزم دور است. چون [[متکلمان امامیه]] این مدعا را ثابت می‌کنند، از آن نتیجه می‌گیرند که [[مردم]] را در [[انتخاب]] شخص [[امام]]، [[حق]] و سهمی نیست؛ زیرا او باید [[معصوم]] باشد و [[عصمت]] حالتی است [[باطنی]] و جز [[خداوند]] کسی از [[باطن]] [[انسان]] خبر ندارد و [[مردم]] توانِ آن ندارند که [[معصوم]] را از غیر [[معصوم]] بازشناسند<ref>بدایة المعارف الالهیة فی شرح عقائد الامامیه‌، ۱۰۰؛ فرهنگ معارف اسلامی‌، ۱/ ۲۸۵ و ۲۸۶.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۲-۹۳.</ref>.
*بدین‌سان، [[امامت]] همانند [[نبوت]] محتاج [[نص]] [[خداوند]] است و این [[نص]] یا به واسطه [[پیامبر]] تحقق می‌یابد و او به صراحت [[امام]] را معرفی می‌کند و یا به واسطه امامی که خود [[منصوب]] به [[نص]] است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۳.</ref>.


==مباحث امامت==
== معناشناسی امام ==
*مباحث [[امامت]] بر پنج محور کلی [[استوار]] است:
=== معنای لغوی ===
#[[حقیقت]] یا چیستی [[امامت]] (ما الإمام؟)؛
{{اصلی|امامت در لغت}}
#[[وجوب]] و [[وجود امام]] (هل الإمام؟)؛
واژه [[امام]] در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها [[مقتدا]] و پیشواست. طریحی می‌گوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او [[پیروی]] می‌شود”<ref>فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.</ref>. مؤلف [[کتاب]] [[معانی الاخبار]] نیز در توضیح وجه تسمیه [[امام]] می‌گوید: “امام را [[امام]] نامیدند به [[دلیل]] اینکه او پیشرو و مقتدای [[مردم]] است”<ref>محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوقمعانی الأخبار، ص۹۶.</ref>. بنابراین [[امامت]]، همان [[ریاست عامه]] بر همه [[مردم]] است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان [[ریاست]] [[پیامبر]] و [[رسالت]] است<ref>{{عربی|الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شي‏ء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شي‏ء لا تجامعهما}}، ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵.</ref>. پس به گروهی خاص که از نظر [[فکری]]، [[اعتقادی]]، [[سیاسی]] یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شده‌اند [[امت]] می‌گویند و رهبرشان نیز [[امام]] نامیده می‌شود. بنابراین سه واژۀ [[امام]]، [[امامت]] و [[امت]] لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. [[امت]] نیز به گروهی گفته می‌شود که اعضای آن به سبب پیروی از امام واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند<ref>ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.</ref>.
#[[فلسفه]] و [[غایت امامت]] (لم یجب وجود الإمام؟)؛
#صفات و [[ویژگی‌های امام]] (کیف الإمام؟)؛
#[[تعیین امام]] در هر زمان (مَنِ الإمام؟)<ref>تلخیص المحصل، ص۴۲۶- ۴۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۳- ۱۷۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>.
*چهار مبحث نخست، مباحث کلی [[امامت]] ([[امامت عامه]]) را تشکیل می‌دهد و مبحث اخیر مربوط به [[امامت خاصه]] است. به عبارت دیگر مسایل کلی و عمومی [[امامت]]، مربوط به [[امامت عامه]] است و مسایل مربوط به مصداق شناسی [[امام]] و این که [[امامان]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} چه کسانی بوده‌اند، مسایل [[امامت خاصه]] است. مباحث [[امامت خاصه]] در مدخل‌های مناسب [[تبیین]] خواهد شد. چنان که پاره‌ای از مباحث کلی [[امامت]] نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخل‌های مستقلی خواهند داشت.
*[[عصمت امام]]، [[افضلیت امام]] و [[علم امام]] از این گونه مباحث‌اند. در این مقاله دیگر مباحث کلی [[امامت]] بررسی خواهد شد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>.


==[[اثبات امامت]]==
البته باید دقت شود که [[پیشوا]] در زبان فارسی، ترجمه تحت‌اللفظی کلمه [[امام]] است. در عربی کلمه "[[امام]]" یا "[[پیشوا]]" مفهوم مقدسی ندارد<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۲.</ref>.
==[[امامت خاصه]] و [[عامه]]==
*مباحث چهارگانه "[[حقیقت امامت]]"، "[[وجوب امامت]]"، "[[فلسفه امامت]]" و "[[ویژگی‌های امام]]در حوزه "[[امامت عامه]]" مورد بحث قرار می‌‌گیرد و "مصداق‌شناسی" و "[[تعیین امام]]" هر زمان، به ویژه مسئله [[امامان]] پس از [[پیامبر]]، مباحث "[[امامت خاصه]]" را تشکیل می‌دهد<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «امامت».</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۵.</ref>.
*درباره [[صفات امام]] در منابع [[شیعه]] و [[اهل سنت]] بحث‌های فراوانی شده است. [[تفتازانی]] [[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[با کفایت]] و [[قریشی بودن]] را شرط می‌داند. از نظر ایشان چهار شرط نخست ([[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]] و [[مرد بودن]]) [[مورد اتفاق]] است؛ ولی شرط‌های دیگر را برخی [[متکلمان]]، به خاطر [[تکلیف مالایطاق]] یا لغویت، لازم نمی‌دانند. [[وصف]] [[قریشی بودن]] مورد قبول تمام [[مذاهب اسلامی]] (به جز [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]]) می‌‌باشد<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>.
*در میان [[متکلمین]] [[شیعه]]، [[خواجه نصیر]]، [[جامع‌ترین]] فهرست را در هشت عنوان برای صفات و [[شرایط امام]] تدوین کرده است که عبارتند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و روش [[سیاست]] و [[مدیریت]]، [[شجاعت]]، [[افضلیت]]، بری بودن از [[عیوب]] جسمی و روحی و نسبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه [[خدا]] و استحقاق پاداش‌های [[اخروی]]، [[توانایی]] برآوردن [[معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع [[لزوم]] و یگانه بودن در [[منصب امامت]]<ref>طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۰ - ۴۲۹.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>.
===خدایی بودن [[امامت]]===
*[[شیعه]] [[رهبری دینی]] [[امامت]] را مانند [[نبوت]]، [[راهنمایی]] [[دینی]] "من جانب [[الله]]" می‌‌داند. در این جهت میان [[راهنمایی]] و [[رهبری]] تفکیک قائل نیست. [[پیامبران]] بزرگ هم [[راهنما]] بوده‌اند و هم [[رهبر]].
*[[خواجه نصیر]]، دراین‌باره تعبیری این چنین دارد: "الامام [[لطف]]". منظور وی این است که [[امامت]]، نظیر [[نبوت]] از مسائلی است که تعیین آن از حد [[بشر]] بیرون است، بلکه از [[طریق وحی]] خواهد بود. با این تفاوت که تعیین و [[نصب]] [[نبوت]] مستقیماً از [[ناحیه]] خداست؛ ولی [[امامت]]، تعیینی است از [[ناحیه]] [[خدا]] که با معرفی [[پیامبر]] صورت می‌‌گیرد.
*[[پیغمبر اکرم]]{{صل}}، [[اسلام]] را از سوی [[خدا]] برای [[مردم]] آورده است. باید لااقل برای مدتی کارشناسانی [[الهی]] در میان [[مردم]] باشند که [[اسلام]] را به خوبی به [[مردم]] بشناسانند و آن را در بستر اجرایی قرار دهند. چنین شخصی را [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} از سوی [[خدا]] برای [[مردم]] تعیین کرده است. علمای [[شیعه]] این مطلب را با تعبیر "[[لطف]]" بیان کرده‌اند و مقصود این است که [[امامت]] برای [[هدایت]] [[بشر]] مفید، بلکه عین [[لطف]] خداست؛ چون راه [[بشر]] به سوی [[خدا]] بسته است، [[لطف الهی]] ایجاب می‌‌کند که از آن‌سو عنایتی بشود. این [[عنایت الهی]] در امتداد [[امامت]] صورت می‌‌پذیرد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>.


===فرق [[نبوت]] و [[امامت]]===
در کتاب‌های لغت برای [[امام]] مصادیقی برشمرده شده است که عبارت‌اند از: [[قرآن کریم]]، [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}}، [[جانشین پیامبر]] {{صل}}، [[امام]] در [[نماز جماعت]]، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او [[پیروی]] می‌شود<ref>معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱- ۳۲؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۰۵.</ref>
*از زوایای مختلفی میان [[نبوت]] و [[امامت]] تفاوت وجود دارد. از جمله اینکه [[نبوت]] "[[راهنمایی]]" است و "[[امامت]]" [[رهبری]]. [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} و برخی [[پیامبران]] دیگر، هم [[راهنما]] بوده‌اند و هم [[رهبر]]؛ و [[ختم نبوت]] ختم [[راهنمایی]] [[الهی]] است، نه ختم [[رهبری الهی]].
*[[امامت]] و [[نبوت]] دو [[منصب]] و دو شأن‌اند و احیاناً قابل تفکیک. بسیاری از [[پیامبران]] "[[نبی]]" و "رساننده [[وحی]]" بوده‌اند؛ ولی "[[امام]]" نبوده‌اند؛ همچنان که [[ائمه]]{{عم}} امام‌اند و [[نبی]] نیستند؛ ولی [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} و [[حضرت محمد]]{{صل}} هم [[نبی]] هستند و هم [[امام]]: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
*[[وظیفه]] [[نبی]] "[[تبلیغ]]" است: {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ}}<ref>«و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref>؛ ولی [[وظیفه امام]] [[ولایت]] و [[رهبری]] کسانی است که [[رهبری]] او را پذیرفته‌اند.
*اما [[قرآن کریم]]، [[مقام امام]] را بالاتر از [[پیامبر]] دانسته است<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...}} «و (یاد کن) آنگاه را  که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی  آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. در [[روایات]] نیز بر آن تأکید شده است<ref>کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۴ - ۱۳۳.</ref>.
#'''معانی [[امامت]] [[رهبری]] اجتماع:''' اصل مسئله "[[امامت]] و [[رهبری]] اجتماع" بعد از [[پیامبر]]، مسئله‌ای است که هم مورد قبول [[شیعه]] است و هم مورد پذیرش [[سنی]]، مبنی بر اینکه اجتماع به یک زعیم و [[فرمانده]] [[نیازمند]] است. [[شیعه]] بر این [[اعتقاد]] است که [[پیغمبر]]{{صل}} [[رهبر]] و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و فرمود: "بعد از من، زمام امور [[مسلمین]] باید به دست [[حضرت علی]]{{ع}} باشد" و [[اهل تسنن]] این مطلب را به شکلی که مورد پذیرش [[شیعه]] است، قبول ندارند و می‌‌گویند که در این جهت [[پیغمبر]] شخص معینی را تعیین نکرد، بلکه این [[وظیفه]] خود [[مسلمین]] است که [[رهبر]] [[جامعه]] را بعد از [[پیغمبر]] [[انتخاب]] کنند. آنچه [[اهل تسنن]] به نام [[امامت]] معتقدند، تنها یک [[شأن]] [[دنیایی]] به معنای [[حکومت]] دارد. از منظر آنان، [[امام]] یعنی [[حاکم]] میان [[مسلمین]] و در واقع فردی از [[مسلمانان]] است که باید او را برای [[حکومت]] [[انتخاب]] کنند. آنها گستره مسئله [[امامت]] را بیش از [[حکومت]] [[معتقد]] نیستند. اگر گستره مسئله [[امامت]] در [[رهبر]] [[سیاسی]] [[مسلمین]] بعد از [[پیغمبر]] محدود بود، از نظر [[شیعه]] اصل [[امامت]] جزء [[فروع دین]] قرار می‌‌گرفت، نه از زمره [[اصول دین]]<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۷.</ref>.
#'''[[مرجعیت دینی]]:''' از منظر [[شیعه]]، [[امامت]] نوعی کارشناسی [[اسلام]] است؛ اما کارشناسی‌ای از جانب [[خدا]]؛ یعنی افرادی که [[اسلام‌شناس]] هستند. البته نه اسلام‌شناسانی که بر مبنای [[عقل]] و [[فکر]] خودشان [[اسلام]] را شناخته باشند که قهراً جایزالخطا باشند؛ بلکه افرادی که از طریقی رمزی و غیبی که بر ما مجهول است، [[علوم]] [[اسلام]] را از [[پیغمبر]] گرفته‌اند. این [[علوم]] از [[پیغمبر]]{{صل}} به [[حضرت علی]]{{ع}} و از آن [[حضرت]] به [[امامان]] بعد رسیده است و در تمام دوره‌های [[ائمه]]{{عم}}، [[علم]] [[اسلام]]، یک [[علم معصوم]] است که هیچ [[خطا]] نمی‌کند و از هر امامی به [[امامان]] بعد رسیده است. [[اهل تسنن]] برای هیچ‌کس چنین مقامی قائل نیستند. در [[حقیقت]] آنها در این‌گونه [[امامت]]، اصلاً به [[وجود امام]] و [[امامت]] قائل نیستند، نه اینکه به [[امامت]] قائل باشند و بگویند که [[علی]]{{ع}} [[امام]] نیست و [[ابوبکر]] [[امام]] است، بلکه آنان، به طور کلی برای هیچ‌یک از [[صحابه]] چنین [[شأن]] و مقامی قائل نیستند. بر این اساس، در کتاب‌های خودشان [[اشتباهات]] فراوانی را از [[ابوبکر]] و [[عمر]] در مسائل [[دینی]] [[نقل]] می‌‌کنند؛ ولی [[شیعه]]، [[امامان]] خود را از [[خطا]] [[معصوم]] می‌‌داند و محال است که به خطایی برای [[امام]] [[اقرار]] کند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۸.</ref>.
#'''[[ولایت]]:''' [[امامت]] به معنی "[[ولایت]]"، اوج مفهوم [[امامت]] است. [[ولایت]] به معنی [[حجت]] زمان، این نکته را به [[اعتقاد]] [[شیعه]] نشانده است که [[زمین]] در هیچ زمانی از [[حجت]] خالی نیست: {{متن حدیث|وَ لَوْ لَا الْحُجَّة لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا}}<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۷، ص۲۱۳.</ref>؛ بدان معناست که هیچ زمانی نبوده و نخواهد بود که [[زمین]] از یک [[انسان کامل]] خالی باشد و برای آن [[انسان کامل]] [[مقامات]] و درجات زیادی قائلند و ما در بیشتر [[زیارت‌ها]]، به چنین [[ولایت]] و امامتی [[اقرار]] و اعتراف می‌‌کنیم؛ یعنی معتقدیم که [[امام]] دارای چنین [[روح]] کلی است. در [[زیارت]] [[امام رضا]]{{ع}} آمده است: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشَهَدُ مَقامي وَتَسْمَعُ كَلامِيْ وَتَرُدُّ سَلامي}}. از نظر ما مرده و زنده [[امام]] فرقی ندارد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۸.</ref>.
*آنچه [[قرآن]] تحت عنوان [[رهبری]] بحث می‌‌کند، مافوق رهبری‌ای است که [[بشر]] می‌شناسد. رهبری‌ای که [[بشر]] می‌‌شناسد، از حدود [[رهبری]] در مسایل [[اجتماعی]] [[تجاوز]] نمی‌کند؛ ولی منظور [[قرآن]] از [[رهبری]]، علاوه بر [[رهبری]] [[اجتماعی]]، [[رهبری]] [[معنوی]]، یعنی [[رهبری]] کردن [[مردم]] به سوی خداست. این [[رهبری]] از رهبری‌های [[اجتماعی]] بسی دقیق‌تر و حساس‌تر است.
*[[امامت]] و [[رهبری]] [[انسان]] ها، چه در بعد [[معنوی]] و [[الهی]]، و چه در بعد [[اجتماعی]]، عالی‌ترین درجه و [[مقام]] و [[پستی]] است که از طرف [[خدا]] به برخی [[انسان‌ها]] واگذار می‌‌شود<ref>مطهری، امامت و رهبری، ص۲۹ - ۲۸، ۵۱ - ۴۵، ۵۷، ۹۵ - ۹۲ و ۱۶۳ - ۱۶۲؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص، ۱۱۱ -۱۰۸؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۷۶.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۸.</ref>.


==[[امامت]] در دانشنامه کلام اسلامی==
=== معنای اصطلاحی ===
در تعریف اصطلاحی [[امام]] گفته‌اند: [[امام]] [[خلیفه رسول الله]] در [[اجرای دین]] است؛ به گونه‌ای که [[پیروی]] از وی بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] است<ref>{{عربی|و عند المتكلمين هو خليفة الرسول {{صل}} في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}}، ر.ک: محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. [[امام]] در اصطلاح [[شیعه]] به کسی می‌گویند که [[پیشوا]] و مقتدای عالمیان در امور [[ظاهریه]] و [[باطنیه]]، اجتماعیه و معنویۀ روحانیه، مُلْکیه و ملکوتیه است. [[خداوند]] به وی در اثر [[اختیار]] عالی و ارادۀ انتخابیۀ آن [[پیشوا]] در جمیع امور چنین [[مصونیت]] و عصمتی را بخشیده است. این [[امامان]] به [[دوازده تن]] منحصرند. بنابر [[عقیده]] و [[ایمان راسخ]] [[شیعه]]، پس از [[غیبت کبری]] آن [[حضرت]] زنده است و [[ولایت]] [[امور معنوی]] و مَلَکوتی [[عوالم]] را در دست دارد، اما به سبب [[غصب خلافت]] و [[امامت]]، فعلاً در پردۀ [[غیبت]] [[نهان]] است تا [[ظهور]] کند و متصدیان و مباشران [[سلطنت]] و [[امارت]] [[باطل]] را کنار زند و خود بر اساس [[طهارت]] سِریَّه و [[عصمت]] الهیه و [[ولایت]] کبرای حقۀ حقیقیه، بر [[مردم]] [[حکومت]] کند<ref>ر.ک: [[سید محمد حسین حسینی تهرانی|حسینی تهرانی، سید محمد حسین]]، [[امام‌شناسی - حسینی طهرانی (کتاب)|امام‌شناسی]]، ج۱۸، ص۲۰۶.</ref>.


==[[تعریف امامت]]==
پس با توجه به تعریف‌های یادشده، [[امام]] سه ویژگی خواهد داشت: ویژگی نخست، [[جانشینی]] [[پیامبر گرامی اسلام]] است. [[امام]] کسی است که پس از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} بر [[مسند]] او می‌نشیند. [[ولایت]] و [[سرپرستی]] بر همۀ [[مکلفان]]، از دیگر [[ویژگی‌های امام]] است. [[متکلمان]]، اغلب [[ریاست عامه]] یا [[ولایت]] بر همۀ [[مکلفان]] را در [[تعریف امامت]]، اخذ کرده‌اند، لکن در برخی نکات جنبی، اختلاف‌نظر وجود دارد. ویژگی دیگر، [[واجب‌الاطاعه]] بودن [[امام]] است. برخی از [[متکلمان]]، این قید را نیز در [[تعریف امامت]] آورده‌اند. [[امام]]، [[جانشین پیامبر]] {{صل}} و [[ولیّ]] [[امت]] است؛ به گونه‌ای که [[اطاعت]] از [[فرمان]] او در حد [[اطاعت]] از [[فرمان پیامبر]] {{صل}} [[وجوب]] دارد. [[امام]]، تنها یک [[راهنما]] و [[هدایت‌گر]] نیست که [[امت]] در قبال وی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشد، بلکه [[امت]]، هم در امور [[دین]] و هم در [[امور دنیا]] باید از وی [[اطاعت]] کند<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]] (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر محمود یزدی مطلق، ص۴۹-۵۰؛ [[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۴۴.</ref>.
*[[امامت]] در لغت به معنای [[پیشوایی]] و [[رهبری]] است و [[امام]]، فرد یا چیزی است که به او [[اقتدا]] می‌شود. در کتاب‌های لغت برای [[امام]] مصادیقی برشمرده شده است که عبارتند از: [[قرآن کریم]]، [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}}، [[جانشین پیامبر]]{{صل}}، [[امام]] در [[نماز جماعت]]، [[فرمانده سپاه]]، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و [[آشکار]]، دانشمندی که از او [[پیروی]] می‌شود<ref>معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱- ۳۲؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.</ref>.
*واژه [[امام]] در [[قرآن کریم]] کاربردهای گوناگونی دارد که به دو دسته بشری و غیر بشری تقسیم می‌شوند:
#کاربردهای غیر بشری [[امام]] عبارتند از:
##[[لوح محفوظ]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}} «ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن  بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.</ref>.
##راه [[آشکار]]<ref>{{متن قرآن|فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ}} «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.</ref>
##[[کتاب آسمانی]] [[حضرت موسی]]<ref>{{متن قرآن|أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً}} «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟» سوره هود، آیه ۱۷.</ref>.
#کاربردهای بشری [[امام در قرآن]] دو گونه است:
##[[حق]]
##[[باطل]].
*[[مصادیق امام]] [[حق]] عبارتند از:
#[[پیامبران الهی]]<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را  که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی  آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴؛ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}} «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳؛ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}} «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند  برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>.
#[[بندگان]] [[شایسته]] [[خداوند]]<ref>{{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا}} «و آنان که می‌گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.</ref>.
#[[مستضعفان]]<ref>{{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}} «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند  منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.</ref>.
*[[پیشوایان]] [[کفر]] و از آن جمله [[فرعون]] و دستیاران او [[مصادیق امام]] [[باطل]] در [[قرآن کریم]] می‌باشند<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ}} «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲؛ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ}} «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم  که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>.
*در آیه‌ای نیز [[امام]] به گونه‌ای به کار رفته است که همه کاربردهای پیشین را شامل می‌شود: [[آیه]] {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>. [[پیامبران الهی]]، [[کتاب‌های آسمانی]]، نامه‌های [[اعمال]] و هر کس که در [[دنیا]] از او [[پیروی]] شده است، وجوهی است که [[مفسران]] درباره مقصود از [[امام]] در [[آیه]] یاد شده گفته‌اند<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۴۲۹- ۴۳۰.</ref>.
*مجموع تعریف‌هایی که [[متکلمان اسلامی]] برای [[امامت]] بیان کرده‌اند دو دسته است:
#تعریف‌های عام که [[نبوت]] را نیز در برمی‌گیرد.
#تعریف‌های خاصی که شامل [[نبوت]] نمی‌شود.
*عبارت: [[امام]] کسی که دارای [[رهبری عمومی]] در مسائل [[دینی]] و [[دنیوی]] است<ref>{{عربی|الإمام الّذی له الرئاسة العامّة فی الدین و الدنیا جمیعا}}؛ التعریفات، ص۲۸.</ref> و عبارت‌های دیگری همانند آن تعریف‌های عام [[امامت]] می‌باشد<ref>قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶.</ref>. در این تعریف‌ها به [[خلافت]] یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] اشاره نشده است، بدین جهت، [[نبوت]] را نیز شامل می‌شود، ولی دسته دوم، تعریف‌هایی است که قید [[خلافت]] یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] در آنها آمده است و بدین جهت شامل [[نبوت]] نمی‌شود. دو نمونه از این تعریف‌ها به قرار ذیل است:
#[[امامت]]، [[رهبری عمومی]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] و برای فردی از افراد به عنوان [[نیابت]] از [[پیامبر]]{{صل}} است<ref>{{عربی|الإمامة، رئاسة عامّة فی الدّین و الدّنیا لشخص من الأشخاص نیابةً عن النّبی{{صل}}}}؛ الباب الحادی عشر، ص۶۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵- ۳۲۶؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹- ۳۲۰.</ref>.
#[[امامت]] عبارت است از [[جانشینی پیامبر]] در [[اجرای دین]]، به گونه‌ای که [[پیروی]] از او بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] است<ref>{{عربی|الإمامة خلافة الرّسول في إقامة الدين بحيث يجب إتّباعه علی كافّة الأمّة}}؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۵</ref>
*[[رهبری]] [[امت اسلامی]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} هم [[خلافت]] نامیده می‌شود و هم [[امامت]]؛ چنان که کسی که عهده دار این [[مقام]] می‌شود هم [[خلیفه]] نام دارد و هم [[امام]]. از آن جهت که [[مردم]] باید از او [[پیروی]] کنند و او پیشوای آنان است، [[امام]] نامیده می‌شود، و از آن جهت که [[رهبری]] او به عنوان [[جانشینی]] از [[پیامبر]]{{صل}} است، [[خلیفه]] نام دارد. بر این اساس، [[امام]] در [[شریعت اسلامی]] خلیفة الرسول است. در این که آیا می‌توان او را [[خلیفة الله]] نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمرده‌اند<ref>مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.</ref>.
*در [[روایات اهل بیت]]{{عم}} از [[امامت]] به عنوان خلافة [[الله]] و خلافة الرسول یاد شده است: {{متن حدیث|َّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۵۵.</ref>.
*از مطالب پیشین به دست آمد که [[تعریف امامت]] به [[رهبری]] [[امت اسلامی]] در [[امور دینی]] و [[دنیوی]] آنان به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}} مورد قبول همه [[فرق اسلامی]] است<ref>گوهر مراد، ص۴۶۱- ۴۶۲؛ سرمایه ایمان، ص۱۰۷.</ref>.
*[[متکلمان]] [[اهل سنت]] در پاسخ این اشکال که با [[گزینش امام]] توسط [[مردم]] چگونه او [[جانشین پیامبر]]{{صل}} می‌باشد؟ گفته‌اند: [[جانشین پیامبر]]{{صل}} به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم امکان‌پذیر است، و [[انتخاب مردم]] از گونه دوم خواهد بود<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.
*به عبارت دیگر، [[بیعت]] و [[انتخاب مردم]] در [[تعیین امام]] موضوعیت ندارد، بلکه جنبه طریقی دارد، مانند طریقیت [[قیاس]] و [[اجماع]] در دلالت بر [[احکام شرعی]]<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱.</ref>.
*برخی از [[متکلمان]] قید [[رهبری]] اصالی در سرای [[تکلیف]]<ref>{{عربی|بالأصالة في دار التكليف}}</ref> و عبارت‌هایی همانند آن را به [[تعریف امامت]] افزوده‌اند<ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. مقصود آنان این است که [[رهبری امام]] اگر چه نسبت به [[پیامبر]]{{صل}} نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای [[تکلیف]] هستند و از [[دنیا]] نرفته‌اند اصالی است. بر این اساس تعریف [[امامت]] کسانی را که از طرف [[امام]] [[نیابت]] دارند، هر چند گستره [[رهبری]] آنان [[عمومیت]] داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا [[رهبری]] آنان نیابی است، نه اصالی.
*در برخی از عبارات، [[امامت]] به [[رهبری عمومی]] در [[دین]] تعریف شده است<ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.</ref> مقصود آنان این نیست که [[رهبری سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مسلمانان]] از دایره [[امامت]] خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه [[دینی]] دارد<ref>المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵- ۲۳۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۶</ref>


==[[جایگاه امامت]]==
== تعریف متکلمین از امامت ==
[[متکلمین]]، تعاریف گوناگونی از [[امامت]] ارائه می‌دهند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
#"[[محقق بحرانی]]"<ref>کمال‌الدین ابن‌میثم بحرانی، متوفای ۶۷۹ ق است.</ref> در [[کتاب]] [[قواعد]] المرام: "[[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]] اصالتاً (نه بر [[سبیل]] [[نیابت]])<ref>{{عربی|وهي رئاسة عامّة في أمور الدّين والدنيا بالإصالة}}؛ میثم بن علی بن البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴ و ر.ک: محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.</ref>؛
#"[[تفتازانی]]"<ref>سعدالدّین تفتازانی (۷۱۲ - ۷۹۳) متکلم برجسته اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.</ref> در شرح المقاصد: "[[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامه]] در امر [[دین]] و [[دنیا]] از باب [[جانشینی پیامبر]] {{صل}}"<ref>{{عربی|هي رِئاسَة عامّةٌ فی امُورِ الدِّینِ وَ الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبی {{صل}}}}؛ محمد حسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.</ref>؛
#"[[ایجی]]"<ref>عضدالدین ایجی (۴۵۰ - ۵۰۵) متکلم نام‌دار اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.</ref> در المواقف: "[[امامت]] یعنی [[نیابت]] و [[جانشینی پیامبر]] در برپا داشتن [[احکام دین]]، به‌طوری که [[تبعیت]] از او بر عموم [[مسلمین]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|هي خلافة الرّسول في اقامة الدين بحيث يجب اتّباعه علی كافّة الامّة}}؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم کلام، ص۶۰۳.</ref>؛
#"[[ابن خلدون]]" می‌نویسد: "[[خلافت]] یعنی [[نیابت]] از صاحب [[شریعت]] در [[حفظ دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]. به این اعتبار [[خلافت]] و [[امامت]] گفته می‌شود و متصدی آن [[مقام]] را [[امام]] و [[خلیفه]] می‌گویند<ref>مقدمه ابن‌خلدون، ص۱۹۱.</ref>.<ref>محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۱ و ۳۲.</ref>.<ref>رک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]]، ص۲۵-۳۳.</ref>
# [[علامه قوشچی]] در تعریف امامت می‌فرماید: امامت، [[مسئولیت]] عمومی [[سرپرستی]] و [[فرمانروایی]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] است که به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] انجام می‌گیرد»<ref>قوشچی، شرح تجرید، ص۴۷۲.</ref>. در این تعریف، امامت به مفهوم [[سیاسی]] [[خلافت]] پیامبر {{صل}} و به معنای سرپرستی [[امور دینی]] و [[دنیایی]] [[امت]]، منظور گردیده است.
# [[عبدالجبار معتزلی]] امامت را چنین تعریف نموده است: امامت، [[ولایت]] [[تصرف در امور]] است به نحوی که دستی بالاتر از آن نیست<ref>عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسه، ص۷۵۰؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۲.</ref>.
# [[علامه حلی]] گفته است: [[امام]]، [[انسانی]] است که [[بالاصاله]]، عهده‌دار مسئولیت‌های عمومی در امور دین و دنیا، در عالم [[تکلیف]] و [[مسئولیت انسان]] است<ref>علامه حلی، الالفین، ص۱۲.</ref>.
# [[شیخ مفید]] در کتاب [[اوائل المقالات (کتاب)|اوائل المقالات]] امام را چنین تعریف می‌کند: [[امامان]]، [[جانشینان]] پیامبرند در [[تبلیغ]] [[احکام]] و برپاداشتن [[حدود الهی]] و [[پاسداری از دین]] [[خداوند]] و [[تربیت]] کردن [[بشر]]<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۵؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۱.</ref>. در این تعریف، عنصر [[هدایت]] و [[رهبری]] [[معنوی]] و تربیت استعدادهای بشری در راه ارتقا و [[رشد]] و تعالی انسانی، در کنار عنصر سیاسی و [[مدیریت]] [[امت اسلامی]] آمده است و امامت به مفهوم «[[نبوت]] منهای [[دریافت وحی]]» تلقی شده است<ref>جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۹۱ و ۱۹۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۱۹.</ref>


==[[وجوب امامت]] ([[ضرورت امامت]])==
تعریفی که غالب علمای [[کلام]] از «[[امامت]]» کرده‌اند، دو عنصر اساسی در آن به چشم می‌خورد؛ یکی اینکه امامت «[[ریاست]]» است و دیگر اینکه این ریاست در "امور [[دین]] و [[دنیا]]"ست. این تعریف، بیشتر نزد [[متکلمان اهل‌سنت]] آمده است<ref>به عنوان نمونه: ماوردی در تعریف امامت گفته است: {{عربی|الإمامة موضوعة لخلافة النبوّة فی حراسة الدین وسیاسة الدنیا به}}؛ ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ص۵؛ ابن خلدون نیز مشابه این عبارت را آورده است: {{عربی|نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین وسیاسة الدنیا}}؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدّمة، ص۱۹۰؛ امام‌الحرمین جوینی نیز گفته است: {{عربی|الإمامة ریاسة تامّة، وزعامة تتعلّق بالخاصّة والعامّة فی مهمّات الدین والدنیا. جوینی}}؛ عبدالملک بن عبدالله، غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص۱۵؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاق‌اند: فخر رازی: {{عربی|الإمامة رئاسة فی الدین والدنیا عامّة لشخص من الأشخاص}}؛ رازی، محمد بن عمر، نهایة العقول، ج۴، ص۳۲۱؛ میر سید شریف جرجانی: {{عربی|الإمام: الذی له الریاسة العامّة فی الدین والدنیا جمیعاً}}؛ جرجانی، علی بن محمود، التعریفات، ص۲۸.</ref>.


==[[امامت]] و [[غایت خلقت]]==
در تعاریف عام، "امامت" به صورت [[رهبری عمومی]] در [[امور دینی]] و [[دنیوی]]، برای فردی از افراد [[بشر]] تعریف شده است.
*بحث گسترده درباره [[فلسفه امامت]] در مدخل اغراض [[امامت]] انجام گرفته است. در این جا این مطلب را یادآور می‌شویم که در [[روایات]] از [[امامت]]، به عنوان [[فلسفه]] یا [[غایت خلقت]] تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای [[زمین]] از [[امام]] خالی باشد، بر اهلش [[خشم]] خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: {{متن حدیث|لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. از این [[روایت]] و نظایر آن به دست می‌آید که [[سرنوشت]] [[زندگی]] [[انسان]] و سایر جانداران در [[زمین]] به [[وجود امام]] بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در [[زمین]] حیات وجود داشته، [[امام]] نیز بوده است و تا هنگامی که [[زندگی]] جریان دارد، [[امام]] نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، [[امام]] در [[نظام خلقت]] نقش علیت دارد. علیت [[امام]] در [[نظام طبیعت]] و در سطحی فراتر در [[نظام خلقت]]، به دو گونه فاعلی و غایی امکان پذیر است؛ یعنی [[وجود امام]] در سلسله [[علل]] فاعلی و غایی [[جهان]] قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله [[خداوند متعال]] است. بدین جهت است که درباره [[امام عصر]]{{ع}} آمده است: "بقای [[دنیا]] به بقای [[امام عصر]]{{ع}} است، و به [[یمن]] و [[برکت]] او موجودات روزی داده می‌شوند و به واسطه وجود او [[زمین]] و [[آسمان]] پابرجاست"<ref>{{متن حدیث|الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}؛ دعای عدیله.</ref>؛ *[[صدرالمتألهین]] در شرح این گونه [[احادیث]] گفته است: [[خداوند سبحان]] موجودات را با تفاوت درجات و مراتبی که از نظر [[برتری]] و [[پست]] تری دارند آفرید. پایین‌ترین مرتبه موجودات مواد عنصری [[زمین]] است که دورترین فاصله را از [[لطافت]] وجودی دارد، اما قابلیت تحول و [[تکامل]] وجودی را دارد. [[اراده]] حکیمانه [[خداوند]] اقتضا کرده است که این مواد عنصری، مسیر [[تکامل]] را طی کرده و به غایات وجودی خود (مرتبه بالاتر وجود) برسند. بر این اساس، در مسیر [[تکامل]] موجودات که از طریق [[علت]] غایی تحقق می‌یابد هر موجودی که مرتبه بالاتر دارد [[علت]] غایی موجود پایین‌تر است. بدین ترتیب، [[زمین]] را برای گیاه آفرید و گیاه را برای حیوان و حیوان را برای [[انسان]]، و از آنجا که در میان افراد [[انسان]] نیز مراتب کمال و [[نقص]] وجود دارد، [[کامل‌ترین]] [[انسان]] را [[غایت]] وجود انسان‌های دیگر قرار داد که در [[حقیقت]] [[غایت]] همه موجوداتی است که در مرتبه پایین‌تر از [[انسان]] قرار دارند. او همان [[انسان کامل]] است که در مرتبه [[امامت]] است، او [[جانشین]] [[خداوند]] در [[زمین]] است و چون وجود چیزی بدون [[غایت]] آن محال است، وجود [[جهان]] بدون [[وجود امام]] ناممکن خواهد بود<ref>شرح اصول کافی، ص۴۶۲.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۱۰-۴۱۱</ref>


==[[صفات امام]]==
از آنجا که در این تعریف‌ها از [[خلافت]] و یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] سخنی به میان نیامده است، [[نبوت]] را نیز شامل می‌شود، به همین [[دلیل]] مورد [[نقد]] واقع شده است.


==[[راه تعیین امام]]==
در تعاریف خاصِ «[[امامت]]»، بر عنصر [[خلافت]] و [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} تأکید شده است<ref>مراد از قید «بالاصالة لا بالنیابة» در تعریف امامت این است که امامت مورد نظر اسلام و شیعه، امری اصلی و منصبی الهی است، نه امری نیابتی و وکالتی از سوی مردم، که امامت و رهبری مطرح در حکومت‌های رایج در گذشته و حال از این قسم است، سید مرتضی علم الهدی الحدود والحقایق، ص۴۱.</ref>.<ref>رک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]]، ص۲۵-۳۳.</ref>


==[[آیا کلامی‌انگاری امامت بدعت‌آمیز است؟ (پرسش)]]==
مرحوم [[شیخ مفید]] در اوائل المقالات در بحث [[عصمت]] می‌آورد: "امامانی که [[جانشینان]] [[پیامبران]] در [[اجرای احکام]] و [[اقامه حدود]] و [[حفظ شریعت]] و [[تربیت]] مردم‌اند، همچون [[انبیا]] [[معصوم]] (از [[گناه]] و [[اشتباه]]) هستند"<ref>محمد بن النعمان الکبری شیخ المفید، اوائل المقالات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید)، ص۶۵.</ref>.
*[[اهل سنت]] مسئله [[امامت]] را یک مسئله فرعی [[علم فقه|فقهی]] [[تفسیر]] نموده که به ادله مختلف از جمله [[دلیل سمعی]] معتقدند که بر [[مردم]] واجب است که به امر [[حکومت]] و [[تعیین]] [[حاکم]] اقدام نمایند، چنان‌که [[مسلمانان]] صدر [[اسلام]] بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} چنین نمودند. اما [[شیعه]] [[امامت]] را از بحث فرعی [[علم فقه|فقهی]] خارج نموده و آن را داخل مباحث [[علم کلام|کلامی‌]] و عقیدتی نموده‌اند و معتقدند اصل [[امامت]] از معارف [[اعتقاد|اعتقادی]] و [[علم کلام|کلامی‌]] است و این خود موجب [[بدعت]] می‌‌شود.
این [[شبهه]] را [[ابن خلدون]] ذکر کرده و متذکر شده [[اهل سنت]] [[امامت]] را در مباحث [[علم فقه|فقهی]] بحث نموده و نهایت آن را به مباحث [[اعتقاد|اعتقادی]] الحاق کرده‌اند، یکی از دلایل توصیف [[شیعه]] به [[بدعت]] قول آنان در [[امامت]] است که آن را از عقاید [[اعتقاد|اعتقادی]] و [[ایمان|ایمانی]] دانستند {{عربی|" ظهر من بدعة الامامیة من قولهم انما من عقاید الأیمان...، و لا تحلق بالعقاید‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص ۵۸۸ و نیز: ابوالفضل برقعی، تضاد مفاتیح الجنان با قرآن، ص ۱۶۹. </ref>


پاسخ این [[شبهه]] از تحلیل [[شبهه]] پیشین روشن می‌‌شود، اینجا به نکات دیگر اشاره می‌‌شود:
بر اساس این تعریف که با [[اعتقاد]] [[پیروان مکتب اهل بیت]] {{عم}} هماهنگ است [[امامت]] چیزی والاتر از [[ریاست]] و [[حکومت]] بر مردم می‌باشد. تمام [[وظایف]] [[انبیاء]] {{عم}} به جز [[دریافت وحی]] برای [[امامان]] محفوظ است. به همین دلیل شرط عصمت که در انبیاء {{عم}} وجود دارد در امام نیز هست.
#'''[[بدعت]] در تعریف [[بدعت]]:''' در پاسخ [[شبهه]] پیشین تعریف [[بدعت]] ذکر و تحلیل شد، اما این سخن ابن خلدون که چون [[امامت]] بحث فرعی و [[علم فقه|فقهی]] است، اما [[امامیه]] آن را در ذیل بحث عقاید و کلام گنجانیده‌اند، و لذا مشمول [[بدعت]] می‌‌شود، یک تعریف و ملاک جدیدی از [[بدعت]] است که فاقد آن مبنا و توجیه است. اینکه یک مسئله کلامی‌، فقهی، اصولی، اخلاقی است؟ ممکن است دیدگاه‌های مختلفی مطرح باشد و هر دیدگاهی برای خود توجیه و مبنایی داشته باشد و صرف بردن مسئله‌ای به یک [[علم]] دیگر موجب [[بدعت]] نمی‌‌شود. به دیگر سخن [[ابن خلدون]] با این نگره خود در تعریف [[بدعت]] - که مورد اتفاق [[فریقین]] است - [[بدعت]] جدیدی احداث کرده است که فاقد مبنا و توجیه است.
#'''لازمه تعریف فوق جری [[بدعت]] بر بعض [[اهل سنت]]:''' اینکه [[اکثریت]] [[عالمان]] [[اهل سنت]] [[امامت]] را یک مسئله فرعی [[علم فقه|فقهی]] [[تفسیر]] نموده‌اند، جای [[شبهه]] نیست، اما برخی از آنان مانند بیضاوی در کتاب المنهاج و محشّین آن نه‌تنها [[امامت]] را از مباحث عقایدی بلکه آن را از [[اصول دین]] انگاشتند<ref>ر.ک: بیضاوی، کتاب المنهاج، مبحث الأخبار، و نیز: ابجد العلوم، ج ۲، ص ۴۵۰. </ref>
لازمه تعریف جدید ابن خلدون شمول [[بدعت]] بر امثال [[بیضاوی]] است؛ چراکه وی نیز [[امامت]] را از مسئله فرعی [[علم فقه|فقهی]] به مسئله اصلی بلکه از [[اصول دین]] برده است»<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۷۶ - ۸۲.</ref>.


دانشمند [[شیعی]] «[[فاضل مقداد]] سیوری» در شرح این تعریف [[علامه]]، توضیحاتی دارد که برای اطلاع بیشتر می‌توان به کتاب شرح باب [[الحادی]] [[عشر]] مراجعه کرد<ref>حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد، ترجمه: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص۹۸ و ۹۹.</ref>.


«[[میثم بن علی بحرانی]]» در [[تعریف امامت]] می‌گوید: {{عربی|هي رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالإصالة}}<ref>میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.</ref>؛ «امامت؛ [[ریاست عامه]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] است که او باید این ریاست را به‌طور ذاتی و اصالت داشته باشد».


==آیا تعارض و ناسازگاری بین امامت و دموکراسی وجود دارد؟==
وی در توضیح تعریف بالا می‌نویسد: «با اضافه نمودن «اصالت»، کسانی که از جانب امام [[نمایندگی]] دارند و امام به آنها [[ولایت عامه]] داده است از تعریف خارج می‌شوند»<ref>میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.</ref>.
*مخالفان و منتقدان اصل امامت و [[مکتب]] [[تشيع]] که از راهکارهای مختلف به [[جرح]] و تضعیف این اصل و [[مکتب]] می‌پردازند، یکی از مستمسک‌های خود را ادعای تعارض اصل امامت با [[دموکراسی]] (اکثریت مردم) وصف کردند، به این معنا که چون [[امام]] یعنی [[حاکم]] و [[رهبر]] [[سیاست|سیاسی]] و اجتماعی [[مردم]] توسط یک [[مقام]] قدسی به نام [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} یا [[خداوند]] [[انتخاب]] و [[تعیین]] می‌شود، لذا رأی [[مردم]] و [[دموکراسی]] مغفول و نادیده انگاشته شده و بدین‌سان با [[دموکراسی]] ناخواناست. دکتر [[عبدالکریم سروش]] در سخنرانی دو ساعته [[دانشگاه سوربن]] پاریس در سال ۱۳۸۵ تحت عنوان مردم‌سالاری و [[تشيع]] آن دو را ناسازگار معرفی کرد<ref>پاسخ اول به بهمن‌پور، سایت سروش، نکته قابل ذکر این‌که نسبت تنافی [[دموکراسی]] و [[اسلام]] به آقای مصباح قابل بحث است که اولاً: آقای سروش می‌بایست منبع نسبت خود را ذکر می‌کرد و ثانیاً: مقصود کدام مدل از مدل‌های [[دموکراسی]] است.</ref>. البته پیشینه این [[شبهه]] به حدود یک قرن پیش برمی‌گردد که روشنفکران [[اهل سنت]] مانند [[احمد امین]] مصری نظریه [[شیعه]] در باب امامت را با [[دموکراسی]] متعارض انگاشتند<ref>احمد امین، ضحی الاسلام، ص ۶۵۵.</ref>
*'''نقد و نظر:''' در نقد [[شبهه]] فوق نکات ذیل قابل تأمل است.
*'''نقد اول: تعدد مدل‌های [[دموکراسی]]:''' طرفداران تعارض امامت با [[دموکراسی]] متأسفانه بدون [[تبیین]] و ترسیم دو طرف نسبت "امامت و [[دموکراسی]]" به ناسازگاری آن دو حکم دادند، در حالی‌که سیر منطقی بحث اقتضا می‌کرد نخست ضمن تعریف امامت و [[دموکراسی]] چگونگی تعارض و عدم جمع‌شان را توضیح می‌دادند. در این‌جا ما برای رعایت سیر منطقی بحث به توضیح آن دو می‌پردازیم.
*معنای لغوی [[دموکراسی]] [[حکومت]] [[مردم]] است که از ترکیب دموس "Demos" به معنای [[مردم]] و کراتئین "Kratein" به معنای [[حکومت]] کردن به دست می‌آید، در اصطلاح نیز به [[حکومت]] [[مردم]] یا [[اکثریت]] تعریف و ترجمه می‌شود، جامعه‌شناسان و [[فلاسفه]] [[سیاست|سیاسی]] به این تعریف اشکالاتی وارد کرده‌اند که در جای خود باید بررسی شود <ref>ر.ک: داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص ۱۵۷۲.</ref>.
*علاوه آن‌که [[دموکراسی]] به اعتبارات مختلف مانند نحوه مشارکت [[مردم]] "مستقیم و غیرمستقیم"، سیر تاریخی "کلاسیک و معاصر"، هدف "لیبرال، سوسیالیستی، نخبه‌گرایانه و روش یا ارزش" به اقسام و مدل‌های مختلف تقسیم می‌شود<ref>ر.ک: عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه‌ها، مقاله «[[دموکراسی]]»، صص ۲۷۰ - ۲۸۵. </ref> که موجب دشواری تعریف [[دموکراسی]] شده و لذا به [[تبیین]] مدل‌های مختلف آن می‌پردازیم.
*#'''[[دموکراسی]] به مثابه ارزش:''' مهم‌ترین مدل [[دموکراسی]] دو مدل آن است که "به مثابه ارزش" و "به مثابه روش" معروف است. قسم اول خود [[دموکراسی]] و آرای [[مردم]] و [[اکثریت]] را فی نفسه ارزش می‌‌انگارد، به گونه‌ای که [[انتخاب]] [[اکثریت]] را درست، عقلی و کاشف از خیر واقعی و مصلحت عمومی می‌داند، این مدل بر یک سری مبانی و مفروضاتی تأکید دارد. مانند لیاقت [[مردم]] بر [[حکومت]] خویش، [[پیروی]] [[بشر]] از عقل و منطق و اخلاق، توانایی [[بشر]] برای نیل به پیشرفت مادی و معنوی. این مدل خود به خردهای مختلف مانند پلوارالیستی تقسیم می‌شود که آن معرفت‌های بشری اعم از درست و نادرست، حق و باطل را به دیده احترام نگریسته و هیچ ایدئولوژی را بر نمی‌تابد.
*#'''[[دموکراسی]] قانون و نخبگان:''' تعریف مشهور و کلاسیک [[دموکراسی]] مشارکت [[اکثریت]] [[مردم]] در [[انتخاب]] [[حاکم]] و اداره [[حکومت]] است. لکن در یکصد ساله اخیر برخی از [[فلاسفه]] [[سیاست]] دو مدل دیگر را پیشنهاد و طرح کردند. به موجب مدل [[دموکراسی]] قانونی: جوهر [[دموکراسی]] نه [[حکومت]] [[اکثریت]] بلکه [[حکومت]] قانون است. از این دیدگاه [[قدرت]] خطرناک و لذا با قانون می‌توان کنترل کرد. حداکثر این است که این مدل از [[دموکراسی]] نه [[حکومت]] مستقیم توده‌ها بلکه وسیله‌ای برای مشورت با [[اکثریت]] است. مدل دیگر [[دموکراسی]]، [[دموکراسی]] نخبگان است. طراحان آن بر این باورند که اصولاً [[دموکراسی]] به معنای [[انتخاب]] و مشارکت [[اکثریت]] در [[حکومت]] ناممکن و توهمی‌ بیش نیست، بلکه اصل [[حکومت]] در دست اقلیت [[جامعه]] به عنوان "نخبگان" قرار دارد. نخبه‌گرایان کلاسیک مانند پارتو و موسکا و نوین مانند شومپیتر رابرت دال منشعب شدند. نخبه گرایان معاصر یا نوین بر خلاف کلاسیک معتقدند که قواعد [[دموکراسی]] به نظر معتبرند اما در [[عمل]] [[حکومت]] [[دموکراسی]] در دست نخبگان قرار دارد<ref>ر. ک، نی، بی، باتورمو، نخبگان و [[جامعه]]، ترجمهٔ علیرضا طیب، صص ۷و ۱۲۲ به بعد. </ref>
#'''[[دموکراسی]] به مثابه روش:''' مدل دوم [[دموکراسی]] "به مثابه روش" است، چنان‌که از اسمش پیداست، [[انتخاب]] [[اکثریت]] را به مثابه یک روش و راهکار برای حکوم تمی انگارد، این مدل نسبت به مدل‌ها و قرائت‌های مختلف دیگر انعطاف‌پذیر می‌باشد و لذا مدل لیرالیستی و سوسیالیستی از زیر مجموعه‌های آن به شمار می‌آیند <ref>ر.ک: کلایمرودی و دیگران، آشنایی با [[علم]] سیاست، ج۱، صص ۱۱۰ - ۱۱۵. </ref> به جهت اهمیت ویژه دو مدل اخیر ما به تعریف آن دو می‌پردازیم.
#'''[[دموکراسی]] [[لیبرال]]:''' [[دموکراسی]] [[لیبرال]] بر [[اولویت]] و تقدم [[آزادی]] [[شهروندان]] بر دیگر [[ارزش‌ها]] مانند: [[برابری]]، [[فضیلت]] مدنی و [[رفاه]] تأکید می‌کند؛ امروزه نولیبرال‌هایی مانند هایک آَشکارا تصریح می کنند که این [[لیبرالیسم]] است که برای [[دموکراسی]] خط و نشان می‌کشد و [[انتخاب]] [[اکثریت]] نمی‌تواند ارزش‌های [[لیبرالیسم]] مانند [[آزادی]] [[شهروندان]] را سلب یا تحدید کند.
#'''[[دموکراسی]] سوسیالیستی:''' [[دموکراسی]] سوسیالیستی به جای [[آزادی]] [[شهروندان]]، بر اصل [[برابری]] و [[حقوق]] [[اقتصادی]] آنان اهتمام می‌ورزد و بر این [[اعتقاد]] است که [[دولت]] باید بر [[امور اقتصادی]] دخالت داشته و برای تأمین اصل [[برابری]] و [[حقوق]] [[اقتصادی]] می‌تواند آزادی‌های [[مردم]] را سلب یا تحدید نماید.
#'''نسبت [[اسلام]] و [[تشيع]] با [[دموکراسی]]:''' بعد از توضیح مدل‌های مختلف [[دموکراسی]] اینک به تحلیل نسبت [[اسلام]] و [[دموکراسی]] می‌پردازیم. با توضیحی که دربره مدل‌های [[دموکراسی]] داده شد، خواننده [[آگاه]] در برابر این سؤال که آیا [[اسلام]] با [[دموکراسی]] سازگار است؟ بالفور پاسخ می‌دهد که نخست باید مقصود و مراد خود را از [[دموکراسی]] و مدل آن به وضوح و شفاف بیان کرد، آن‌گاه پاسخ آن را از [[اسلام]] طلبید.
#'''ناسازگاری [[اسلام]] و [[تشيع]] با [[دموکراسی]] به مثابه [[ارزش]]:''' اگر طرف نسبت [[اسلام]] با [[دموکراسی]] به مثابه [[ارزش]] باشد، باید گفت، از آنجا که [[اسلام]] و [[تشيع]] خود بر یک سری مبانی و اصولی تغییر ناپذیر تأکید دارد، مانند اصل [[حاکمیت الهی]]، ابزارانگاری [[دنیا]] برای [[سعادت اخروی]]، [[ضرورت]] اجرای [[احکام دین]] در [[جامعه]]، لذا نمی‌تواند با این [[دموکراسی]] و مبانی آن تلائم و [[سازگاری]] داشته باشد، مثلاً اینکه [[انتخاب]] [[اکثریت]] فی‌نفسه [[ارزش]] و درست و منطقی است، این اصلا با [[عقل]] سلیم سازگار نیست؛ چراکه موارد خطای [[اکثریت]] در [[تاریخ]] بسیار است. اینکه [[رأی]] [[اکثریت]] در هر زمینه ولو موارد [[مخالفت]] با [[دین]] و آموزه‌های آن، اصل [[مطاع]] و لازم‌الاجراء است، [[اسلام]] آن را بر نمی‌تابد و تنها [[اکثریت]] را در موارد و مسائل متلائم با [[دین]]، [[خرد]] و [[فطرت]] می‌پذیرد. از اینجا می‌توان به صورت احتمالی به [[دفاع]] از طرفداران نسبت ناسازگاری [[اسلام]] و [[دموکراسی]] پرداخت و متذکر سد که مقصود آنان از اصطکاک و [[مخالفت]] [[اسلام]] با [[دموکراسی]] مدل [[ارزش]] آن است که [[عالمان]] [[دین]] بیشتر آن را [[دموکراسی]] غربی می‌نامند.
#'''[[سازگاری]] [[اسلام]] و [[تشيع]] با [[دموکراسی]] به مثابه روش:''' اما اگر طرف نسبت [[اسلام]] و [[تشيع]] با [[دموکراسی]] به مثابه روش باشد، اینجا نمی‌توان به ضرس [[قاطع]] از [[تعارض]] و یا [[سازگاری]] سخن راند، بلکه باید گفت چون اصل این مدل [[انتخاب]] [[اکثریت]] را نه به مثابه یک [[ارزش]] بلکه به منزله یک روش و راهکار می‌پذیرد، [[اسلام]] نیز به [[رأی]] [[اکثریت]] ارج می‌نهد، البته برای آن یک‌سری شرایط و محدودیت‌هایی قائل است، که مهم‌ترین شرط آن است که بر [[رأی]] [[اکثریت]] جهت و سویه [[تعیین]] می‌کند. [[رأی]] و نقش [[اکثریت]] در زمان [[غیبت]] [[معصوم]] بارزتر است، [[مردم]] می‌توانند با لحاظ [[ارزش‌ها]] و صفات [[دینی]] خود به صورت مستقیم یا غیر مستقیم [[حاکم]] و [[رهبر]] خود را [[انتخاب]] و در [[اداره کشور]] و [[نظارت]] بر امور نقش خود را ایفا نمایند. بر این [[دموکراسی]] می‌توان "[[دموکراسی]] [[دینی]]"، "قدسی" و "[[مردم سالاری دینی]]" اطلاق کرد. اینکه چنین مدل [[دموکراسی]] [[دینی]] در [[غرب]] وجود ندارد، باید گفت اولاً [[دموکراسی]] به مثابه روش با [[دموکراسی]] [[دینی]] و مصاف انعطاف‌پذیر است و سخن در اصل انطباق معیارهای [[دموکراسی]] است. اما اینکه چنین مدلی که در [[غرب]] تا حال وجود نداشته این [[دلیل]] بر [[ضعف]] یا بطلان نمی‌شود. ثانیاً: چگونه لیبرال‌ها [[دموکراسی]] و [[انتخاب]] [[اکثریت]] را فقط در [[حریم]] اصول [[مکتب]] لیبرالی خود می‌پذیرند و در موارد [[تعارض]] اصل [[لیبرال]] با [[دموکراسی]]، اصول خود را مقدم و [[حاکم]] می‌دانند و در این صورت، کسی یا کسانی از [[جرح]] و محکومیت [[دموکراسی]] [[دفاع]] نمی‌کنند، اما وقتی [[ارزش‌های دینی]]، [[دموکراسی]] را به منطقه‌ای - که بالمآل [[مصلحت]] [[مردم]] ملحوظ است - محدود کند، همه از [[تعارض]] [[دین]] و [[دموکراسی]] سخن می‌رانند؟! عین این سخن در [[دموکراسی]] سوسیالیستی نیز تکرار می‌شود. حاصل آنکه به صورت مطلق نمی‌توان از [[سازگاری]] [[اسلام]] و [[دموکراسی]] طرفداری کرد، بلکه باید به [[تبیین]] و کالبدشکافی معنا و نوع [[دموکراسی]] پرداخت، آن‌گاه [[اسلام]] را باز ستاند.
#'''[[سازگاری]] [[اسلام]] و [[تشيع]] با [[دموکراسی]] قانونی:''' یکی از مدل‌های [[دموکراسی]] [[دفاع]] از اصل [[حاکمیت]] [[قانون]] و قانونمندی و نه [[رأی]] [[اکثریت]] بود، نهایت طرفداران، این مدل [[دموکراسی]] [[قانون]] را بر حسب [[فرهنگ]] و مبانی پذیرفته خود مانند اصل [[لیبرالیسم]] و [[منافع]] [[دینی]] و [[اقتصادی]] معنا و [[تفسیر]] نموده و مدل دلخواه [[دموکراسی]] را بر این مبانی پی‌ریزی کردند. چنین قرائتی از [[دموکراسی]] را می‌توان در [[اسلام]] و [[تشيع]] نیز [[اجرا]] و [[تفسیر]] نمود، [[اسلام]] و [[تشيع]] در عرصه [[سیاست]] و [[حکومت]] دارای [[نظام]] [[سیاست|سیاسی]] و [[اقتصادی]] خاص می‌باشد و بر این [[اعتقاد]] است که در [[جامعه]] قانونی و مبانی خاص باید [[حاکم]] باشند، شخص [[حاکم]] در واقع مجری و متولی این [[قوانین]] و [[امین]] [[مردم]] است. در این فرض می‌توان از [[سازگاری]] [[اسلام]] با این مدل [[دموکراسی]] سخن گفت. لکن [[قانون]] و مبانی چنین مدلی از [[دموکراسی]] از مبانی [[دموکراسی]] [[غرب]] مانند [[لیبرالیسم]] متفاوت خواهد بود.
#'''[[سازگاری]] [[اسلام]] و [[تشيع]] با [[دموکراسی]] [[نخبگان]]:''' [[دموکراسی]] [[نخبگان]] از مدل‌های [[جدید]] و معاصر [[غرب]] است که طرفداران آن بیشتر نه به [[رأی]] [[اکثریت]] بلکه بر وجود [[نخبگان]] [[جامعه]] در اداره [[حکومت]] با تعامل با رقابت گروه‌ها و احزاب تأکید می‌کنند. این نوع [[دموکراسی]] را نیز فی‌الجمله می‌توان بر [[اسلام]] انطباق داد.[[اسلام]] چهارده سده پیش [[مقام امامت]] و امامت را به [[دلیل]] [[کمالات ذاتی]] اشخاص خاص به آنان [[تفویض]] نمود و به نوعی به وجود [[نخبگان]] خاص - از نوع [[الهی]] - در رأس امور [[مردم]] تأکید نمود و در عصر [[غیبت]] نیز [[اسلام]] برای [[تصدی]] [[رهبری جامعه]] صفات و ویژگی‌های خاص مانند [[علم]]، [[عدالت]] و [[مدیریت]] [[تعیین]] نموده است. بعد از تعریف [[دموکراسی]] و مدل‌های آن به توضیح بیشتر عدم [[تعارض]] [[تشيع]] با [[دموکراسی]] می‌پردازیم و برای این منظور به نقش [[مردم]] در حوزه [[سیاست]] و [[حکومت]] از نگاه [[تشيع]] اشاره می‌شود:
*'''نقد دوم: مشارکت [[مردم]] در عرصه [[سیاست]] در نگاه [[شیعه]]:''' [[امامیه]] هر چند اصل [[نصب]] [[حکومت]] و [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} توسط [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و [[خداوند]] را قبول دارند، لکن معتقدند [[حکومت]] آن [[حضرت]] باید با [[مقبولیت]] و [[رضایت]] [[مردم]] تحقق یابد و نمی‌توان با [[زور]] و اکراه [[حکومت|حکومتی]] را - هر چند [[مشروع]] - بر [[مردم]] تحمیل کرد. به دیگر سخن [[حکومت]] در [[اسلام]] ومکتب [[تشيع]] از دو مؤلفه تشکیل می‌یابد: '''مؤلفه اول''' [[دینی]] بودن [[حکومت]] و [[رهبر]] آن است که [[رهبر]] [[حکومت]] با وجود [[معصوم]] به غیر [[معصوم]] نمی‌رسد که آن [[حکومت]] [[پیامبر]] و [[دوازده امام]] [[معصوم]] است. '''مؤلفه دوم''' مشارکت [[مردم]] در امر [[حکومت]] و [[مقبولیت]] [[حکومت دینی]] نزد [[مردم]] است. از آنجا که برخی از روشنفکران امروزه می‌کوشند دیدگاه [[شیعه]] در [[حکومت]] را ناسازگاری با مشارکت [[مردم]] "[[دموکراسی]]" توصیف کنند، ما به ناچار به تقریر مؤلفه دوم می‌پردازیم.
*نکته نخست اینکه نگارنده مبانی [[قرآن|قرآنی]] نقش [[مردم]] در امر [[حکومت]] را در مجال دیگر به تفصیل روشن کرده<ref>ر.ک : نگارنده، سکولاریزم در [[مسیحیت]] و [[اسلام]]، فصل ۶. </ref> و اینک به عناوین آن اشاره می‌شود:
#'''[[انسان]] [[خلیفه]] [[خدا]]:''' بر این مطلب آیاتی دلالت می‌کنند<ref>سوره بقره، آیه:۳۰؛ سوره اعراف، آیه:۶۹؛ سوره فاطر، آیه:۳۹؛ سوره ص، آیه:۲۶؛ سوره قصص، آیه:۵؛ سوره نور، آیه:۵۵.</ref> لازمه [[خلافت]]، بر عهده گرفتن [[حقوق]] و مسئولیت‌های خداوندی مانند [[حکومت]]، [[حکمرانی]] و تصویب [[قوانین]] لازم [[اجتماعی]] - در صورت فقدان [[نص]] - می‌باشد<ref>برای توضیح بیشتر ر.ک: شهید صدر، الاسلام یقود الحیاه، صص ۱۳۴، ۱۱؛ المجموعه الکامله لمؤلفات الصدر، ج ۱۲؛ جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج ۴، ص ۱۹۱؛ معالم الحکومه الاسلامیه، ص ۲۱۱؛ حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایه الفقیه، ج ۱، ص ۵۰۱؛ سید محمد حسین شیرازی، الفقه، کتاب الحکم فی الاسلام، ص ۳۴،</ref>.
#'''اصل [[شورا]]:''' [[شورا]] و [[مشورت]] در [[حکومت]] و اداره آن مورد تأکید [[قرآن]] قرار گرفته است <ref>سوره آل عمران، آیه:۱۵۹؛ سوره شوری، آیه:۳۸.</ref> و [[اندیشوران]] [[شیعی]] نیز آن را تقریر نموده‌اند.
#'''[[ولایت]] تامامی [[مؤمنان]]:''' [[قرآن کریم]] [[مؤمنان]] را [[ولیّ]]، متولی و [[سرپرست]] امور یکدیگر توصیف می‌کند<ref>سوره توبه، آیه:۷۱.</ref> و به [[انسان|انسان‌های]] [[مؤمن]] [[حق]] [[حاکمیت]] و [[تولی]] امور [[جامعه]] اعطا می‌کند<ref>شهید صدر، الاسلام یقود الحیاة، ص۱۷۱؛ تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۳۳۸.</ref>.
#'''[[جامعه]] [[مسئول]] تشکیل [[حکومت]] و صیانت از آن:''' از منظر [[قرآن]] تشکیل [[حکومت دینی]] و پاسداری از آن از [[وظایف]] و [[شئون]] [[مردم]] به شمار می‌آید<ref>آل عمران، ۱۴۴ - برای توضیح بیشتر: ر، ک: علامه طباطبایی، بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، صص ۸۱ و ۸۲؛ محقق نائنی، حاشیه ی کتاب المکاسب، ج ۱، ص ۲۱۴؛ آیت الله اراکی، المکاسب، ج ۱، ص ۹۴. </ref>. علاوه آنکه [[قرآن]] حاوی [[احکام]] [[اجتماعی]] و جزایی است که اجرای آنها را نه از شخص [[حاکم]] - بلکه از کل [[جامعه]] و [[شهروندان]] خواسته است. روشن است [[مردم]] بدون تشکیل [[حکومت]] و گرفتن زمان [[قدرت]] بر انجام این [[خواست الهی]] [[قدر]] نخواهند بود.
#'''[[حکومت]] [[امانت]] و [[حاکم]] [[امین]] [[مردم]]:''' از نگاه [[قرآن]] [[حکومت]] [[امانت]] [[مردم]] نزد [[زمامداران]] و آنان [[امین]] و نگهبانان [[حقوق]] مردم‌اند<ref>سوره نساء، آیه: ۵۸. </ref>.
#'''[[نهی]] از [[استکبار]]:''' [[قرآن کریم]] در [[آیات]] متعدد، [[استکبار]] و [[حکومت]] [[جور]] و [[ستم]] را [[نهی]] و یکی از [[وظایف]] [[پیامبران]] را [[مبارزه]] با [[حکومت]]‌های [[سرکش]] و آزاد ساختن [[شهروندان]] از طوق [[ظلم]] برشمرده است <ref>سوره طه، آیه:۴۳؛ سوره قصص، آیه:۸۳.</ref>. یکی از مصادیق [[حکومت]] [[جور]] و [[استکبار]]، [[حکومت]] با اکراه و [[زور]] بر [[مردم]] است <ref>ر.ک: جعفر سبحانی،‌مبانی حکومت اسلامی، ص ۱۷۰.</ref>.
*بعد از ذکر عناوین [[قرآن|قرآنی]] مثبت مشارکت [[مردم]] در امر [[حکومت]] اینک به چند [[روایت]] در این حوزه می‌پردازیم<ref>ذکر روایات [[نبوی]] به عنوان مبانی [[شیعی]] دو جهت دارد: یک: [[حجیت]] روایات [[نبوی]] در نزد [[امامیه]]. دو: نقل آن روایات در منابع [[حدیث|حدیثی]] [[شیعی]] که منبع [[شیعی]] تلقی می‌شود. </ref>:
*در [[روایت]] [[معروف]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} ‌‌به اصل [[حکومت]] و [[حاکمیت الهی]] [[حضرت علی]]{{ع}} تأکید ورزیده و لکن اعمالِ چنین [[حکومت|حکومتی]] را به پذیرش و رویکرد [[مردم]] منوط می‌داند: "ای پسر [[ابوطالب]] اصل [[ولایت]] و [[حاکمیت الهی]] از آن توست. اگر [[مردم]] در کمال عافیت و [[رضایت]] به تو روی آورند. زمام [[حکومت]] را به دست گیر، اما اگر راه [[اختلاف]] و مناقشه را پیش گرفتند، [[مردم]] و [[حکومت]]شان را واگذار کن"<ref>{{عربی|اندازه=۱۲۰%|" يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَكَ وَلَاءُ أُمَّتِي فَإِنْ وَلَّوْكَ فِي عَافِيَةٍ وَ أَجْمَعُوا عَلَيْكَ‏ بِالرِّضَا فَقُمْ‏ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِن‏ اخْتَلَفُوا عَلَيْكَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِيهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَيَجْعَلُ لَكَ مَخْرَجاً"}}؛ مستدرک الوسایل، ج۱۱، ص ۷۸: نهج السعاده، ج۵، ص ۲۱۸.</ref>.
*[[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در [[روایت]] دیگر [[حکومت]] با اکراه و بدون [[مشورت]] را [[نهی]] کرد: "هر کس در صدد ایجاد [[تفرقه]] در صفوف [[جماعت]] [[مسلمانان]] برآید و قصد [[غضب]] امور [[امت]] و [[تولی]] آن بدون [[مشورت]] را داشته باشد، او را بکشید که [[خداوند]] به آن [[اذن]] داده است"<ref>{{عربی|اندازه=۱۲۰%|" مَنْ‏ جَاءَكُمْ‏ يُرِيدُ أَنْ‏ يُفَرِّقَ‏ الْجَمَاعَةَ وَ يَغْصَبَ‏ الْأُمَّةَ أَمْرَهَا وَ يَتَوَلَّى مِنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ فَاقْتُلُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَذِنَ ذَلِك‏"}}؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۶۲،‌ب ۳۱، ج ۲۵۴.</ref>
*[[امام علی]]{{ع}} در تصدی [[حکومت]] که حق الهی خویش بود. به شیوه زور و اکراه روی نیاورد، بلکه آن را با درخواست [[مردم]] و [[بیعت]] آنان پذیرفت و [[بیعت]] [[مردم]] و دیگران را به رضایت و به صورت علنی منوط نمود: "بيعت من با شما پنهانى نيست و جز با خشنودى مسلمانان، صورت نگيرد"<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّ بَيعَتي لا تَكونُ خَفِيّا، ولا تَكونُ إلّا عَن رِضا المُسلِمينَ}}؛ تاریخ طبری، ج۳، ص ۴۵۶؛ مؤسسه الأعلمی، انساب الأشراف، ج۲، ص ۲۱۰. </ref>. [[بیعت]] [[مردم]] با [[حاکم]] در مرحله [[بیعت]] و [[انتخاب]] آزاد و از روی [[اختیار]] است، اما بعد از [[بیعت]] [[مردم]] باید به میثاق خود مستلزم شوند: "تا [[مردم]] با كسى بيعت نكرده‏‌اند اختياردار و آزادند"<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا الْخِيَارُ إِلَى‏ النَّاسِ‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ يُبَايِعُوا}}؛ [[ارشاد]] مفید، ص ۱۱۶؛ بحار، ج ۳۲، ص ۳۳. </ref>. از منظر حضرت [[حکومت]] امانت و [[حاکم]] امین [[مردم]] است، چنان‌که حضرت در نامه‌ای به یکی از استانداران خود نوشت: "حكمرانى براى تو طعمه نيست، بلكه امانتى است بر عهده‌‏ات، و از تو خواسته‌‏اند دستور مافوق خود را رعايت نمايى، تو را حقّى نيست كه در امور رعيّت به دلخواهت رفتار كنى‏"<ref>{{متن حدیث|وَ إِنَ‏ عَمَلَكَ‏ لَيْسَ‏ لَكَ‏ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ‏ فِي‏ عُنُقِكَ‏ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ‏ مُسْتَرْعًى‏ لِمَنْ‏ فَوْقَكَ‏ لَيْسَ‏ لَكَ‏ أَنْ‏ تَفْتَاتَ‏ فِي‏ رَعِيَّةٍ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۵.</ref>. حضرت در نامه دیگر به فرماندهان خود آنان را نگهبانان و وکیل مردم توصیف نمود: "شما خزانه‏داران رعيّت، و وكلاى ملّت هستيد"<ref>{{عربی|اندازه=۱۲۰%|" فَإِنَّكُمْ‏ خُزَّانُ‏ الرَّعِيَّةِ وَ وُكَلَاءُ الْأُمَّةِ ‏"}}؛ نهج البلاغه، نامه:۴۱</ref>. آن حضرت [[حکومت]] و [[حاکمیت]] را از آن [[مردم]] اعلام می‌دارد: "ای مردم! [[تعیین]] [[حاکم]] جز حقوق شماست و کسی نمی‌تواند بر مسند [[حکومت]] بنشیند مگر آنکه شما او را [[انتخاب]] کنید، من به عنوان [[حاکم]] تنها امین و کلید‌دار شما هستم" <ref>{{عربی|اندازه=۱۵۰%|" أَيُّهَا النَّاسُ عَنْ مَلَإٍ وَ إِذْنٍ إِنَّ هَذَا أَمْرُكُمْ لَيْسَ لِأَحَدٍ فِيهِ حَقٌّ إِلَّا مَنْ أَمَّرْتُمْ... وَ إِنَّهُ لَيْسَ لِي دُونَكُمْ إِلَّا مَفَاتِيحُ مَا لَكُمْ مَعِي‏ ‏"}}؛ تاریخ کامل طبری، ج ۳، ص ۱۹۳. </ref>. حضرت [[تعیین]] [[حاکم]] از طریق [[شورا]] را حق مهاجرین و [[انصار]] توصیف می‌کند: "همانا [[شورا]] حق گروه مهاجر و [[انصار]] است. اگر آنان بر شخصی مجتمع شده و او را [[امام]] و [[رهبر]] نامیدند، [[خداوند]] نیز بر آن راضی است"<ref>{{عربی|اندازه=۱۲۰%|" إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ‏ اجْتَمَعُوا عَلَى‏ رَجُلٍ‏ وَ سَمَّوْهُ‏ إِمَاماً كَانَ‏ ذَلِكَ‏ لِلَّهِ‏ رِضًا‏"}}؛ نهج البلاغه، نامه:۶</ref>. حضرت [[انتخاب]] [[حاکم]] توسط [[مردم]] را امر واجب در [[حکم الهی]] و [[اسلام]] بر [[مسلمانان]] یاد می‌کند و آن را در عین اینکه از مقوله "حقوق" است، تکلیف نیز وصف نمده است: "واجب در حکم [[خدا]] و حکم [[اسلام]] بر [[مسلمانان]] بعد از موت یا قتل امامشان این است که عملی را انجام نداده و بر کاری اقدام ننموده و دست و پایی را به طرف کاری دراز نکنند پیش از آنکه برای خودشان امامی را [[اختیار]] کنند"<ref>{{عربی|اندازه=۱۲۰%|" وَ الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَل‏... أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْ‏ءٍ قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً ‏"}} کتاب سلیم بن قیس، صص ۱۶۱ و ۷۵۲؛‌بحار الانوار، ج ۸۶، ص ۱۹۶. </ref>.
ما به دلیل خوف از اطاله بحث به همین [[روایات]] بسنده می‌کنیم و از ذکر [[روایات]] [[ائمه]] دیگر و گزارش آرای علمای [[شیعه]] صرف‌نظر می‌کنیم و همین میزان امید است کافی باشد که [[مکتب]] [[تشيع]] و اصل امامت در صدد تحمیل [[حکومت]] [[معصوم]] خود با زور و اکراه بر [[مردم]] نیست بلکه چهارده سده پیش این [[امامان]] [[شیعه]] بودند که از اصل شورا، [[بیعت]] و [[انتخاب]] [[مردم]] در عرصه [[سیاست]] و [[حکومت]] دفاع نمودند و [[حکومت]] خود [[حضرت علی]]{{ع}} نیز بیان‌گر این مدعاست. اگر قرار باشد نسبت [[اسلام]] و [[دموکراسی]] در صدر [[اسلام]] سنجیده شود، باید [[خلافت عمر]] توسط [[نصب]] و توصیه [[خلیفه اول]] و [[تعیین]] [[عثمان]] توسط هیئت پنج نفره [[منصوب]] [[عمر]] کالبد‌شکافی و روشن شود که [[اسلام]] [[اهل تسنن]] نه [[تشيع]] با [[دموکراسی]] عملاً ناسازگار است.
*نکته دیگر اینکه خواننده فاضل از این همه تأکید و اهتمام بر نقش [[مردم]] در عرصه [[سیاست]] و [[حکومت]]، مؤلفه دوم [[حکومت دینی]] را حس و درک می‌کند، اما مؤلفه اول [[حکومت دینی]] یعنی اصل دینی [[حکومت]] و [[تعیین]] [[حاکم]] [[معصوم]] توسط [[خداوند]] و [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، جزء مؤلفه اول [[حکومت دینی]] است که [[مردم]] و شهروندان نه به اجبار و اکراه بلکه به دلیل باورهای دینی و اعتقادی‌شان باید آن را بپذیرند و چنان‌که گفته شد، اگر از پذیرفتن آن استنکاف نمودند، از جهت دینی مرتکب [[معصیت]] شده و در عین حال [[حکومت دینی]] [[معصوم]] تحقق نخواهد یافت و [[معصوم]] نیز با اکراه و زور بر مسند [[حکومت]] نمی‌نشیند. پس هیچ نوع تضادی بین نظریه [[سیاست|سیاسی]] [[شیعه]] با [[دموکراسی]] - به معنای روشی - وجود ندارد.
*'''نقد سوم: تمایز امامت و [[حکومت]]:''' منتقدان امامت با [[تفسیر]] ناقص و یک بعدی امامت یعنی [[تفسیر]] آن به مسئله [[حکومت]] و [[زعامت]] [[سیاست|سیاسی]] از طریق [[نصب]] [[پیامبر اسلام]]، امامت را مساوی [[حکومت]] [[منصوب]] انگاشته و آن را به دلیل تعارض با [[دموکراسی]] مورد هجمه قرار دادند. لکن منتقدان با حذف برخی از مدعای [[شیعه]] و به تعبیر دقیق‌تر حذف ارکان اصلی نظریه [[شیعه]] یعنی [[وجود امام]] [[معصوم]] دارای [[علم لدنی]] و صاحب [[الهام]] - که بحث آن گذشت - و تکیه بر قسمت تاریخی یعنی [[حکومت]] در صدد تضعیف و [[جرح]] [[تشيع]] از طریق مغالطه "حذف" برآمدند. چراکه آنچه [[شیعه]] بر [[تنصیص|تنصیصی]] بودن آن اصرار می‌ورزد صرف [[تعیین]] [[حاکم]] و والی [[مسلمین]] بعد از حیات [[پیامبر]] نیست. مسئله مورد بحث فراتر از مقولهٔ [[حکومت]] و [[تعیین]] حکمران است، بلکه [[شیعه]] امامت را در دایرهٔ گسترده‌ای می‌بیند و آن را والا و [[برتر]] از [[حکومت]] می‌داند که مشتمل بر [[مرجعیت دینی]] و علمی است. به این معنا کمه [[امام]] و [[جانشین پیامبر]] همانند وی دارای [[عصمت]] و مسئولیت الهی در بیان و حراست از [[دین]] است و رأی وی مانند رأی [[پیامبر]] در همهٔ زمینه‌های دینی، [[سیاست|سیاسی]] و اجتماعی [[فصل الخطاب]] [[امت]] خواهد بود. این [[شأن امام]] والاتر و مقدم بر [[شأن]] [[حکومت|حکومتی]] است. استاد [[مرتضی مطهری]] در این‌باره می‌گوید: "در مورد مسئله امامت، آنچه که در درجهٔ اول اهمیت است مسئلهٔ [[جانشینی]] پیغمبر است... آیا بعد از پیغمبر [[انسان|انسانی]] وجود داشت که واقعاً [[مرجع]] [[احکام دین]] باشد آن‌طوری که ایشان [[مرجع]] و مبین و مفسر بودند<ref>امامت و رهبری، صص ۷۱ و ۷۲. </ref>. اگر امامت را به این شکل ساده و در سطح [[حکومت]] طرح کنیم و بگوییم امامت یعنی [[حکومت]]، آن وقت می‌بینیم جاذبهٔ آنچه [[اهل تسنن]] می‌گویند بیشتر از جاذبهٔ آن چیزی است که [[شیعه]] می‌گوید<ref>امامت و رهبری، ص۶۹. </ref>. ایشان چنین شیوهٔ بحث را اشتباه بزرگ می‌داند که بعضی از قدمای [[متکلمان]] هم مرتکب آن شده‌اند<ref>امامت و رهبری، صص ۷۱.</ref>: "به دیگر سخن، اگر با ادلّهٔ متقن شایستگی [[امام علی]]{{ع}} بر نیابت و تصدی [[مقام]] [[مرجعیت دینی]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} ثابت شود، نیابت ایشان در امر [[حکومت]] هم خود به خود ثابت می‌شود"<ref>امامت و رهبری، صص ۸۰ و ۹۶.</ref>
*'''نقد چهارم: [[امامان]] نخبگان انحصاری [[حاکمان]] شایسته:''' در مباحث [[عصمت]] و [[علم]] و [[الهام]] [[امامان]] روشن شد که دارا بودن [[مقام امامت]] و [[زعامت]] و [[تعیین]] آن بر حسب لیاقت و شایستگی انجام گرفته است. و چون چنین شایستگی و به بیان دقیق علت مقتضیّه در صدر [[اسلام]] منحصر در وجود مبارک [[حضرت علی]]{{ع}} ‌‌بود، از آن بر‌ می‌آید که آن حضرت در [[مقام]] واقع و ثبوت، [[امام]] و [[جانشین]] حقیقی [[پیامبر]] بود و در همین حدّ هم نیازی به [[تنصیص]] [[پیامبر]] نبود و لذا [[نصب]]‌هایی که از [[پیامبر]] در خصوص [[امامت حضرت علی]]{{ع}} ‌‌وارد شده همه جنبهٔ کاشفیت و ارشادی دارند. این‌گونه نیست که [[حضرت علی]]{{ع}} با این [[نصوص]] مثلاً [[حدیث]] غیر به [[مقام امامت]] نائل گشته است. بلکه چون در واقع [[مقام]] و شایستگی امامت را داشته است این [[نصوص]] وارد شده است. بنابراین [[مقام امامت]] [[حضرت علی]]{{ع}} با [[تنصیص]] صورت نگرفته است تا اشکال شود که [[شیعه]] مسئله [[حکومت]] را از چهرهٔ [[دموکراسی]] و عقلانی خارج و آن را به صورت موروثی تبدیل کرده است. به دیگر سخن، [[امامان]] در عصر خودشان شایستگان و نخبگان واقعی و منحصر برای تصدی [[مقام امامت]] و [[حکومت]] بودند و [[شیعه]] نیز مدعی [[زعامت]] نخبگان واقعی بر امور سیاسی، اجتماعی، علمی و دینی است که آن با [[دموکراسی]] به مدل نخبه‌گرایی مطابق است. علاوه آنکه نظریه امامت ضمن تأکید بر اصل [[نصب]] [[امام]] شرط اعمال [[حاکمیت]] آن را مقبولیت و رضایت [[مردم]] اعلام کرده و در آن هیچ اکراه و اجباری نیست، پس نظریه امامت در هیچ بخشی با [[دموکراسی]] تعارض ندارد.
*'''نقد پنجم: نیاز [[دموکراسی]] حقیقی به بستر لازم:''' شاید اینجا این سؤال مطرح شود که چرا [[پیامبر]] یافتن [[امام]] و [[رهبر]] حقیقی را بر عهدهٔ خود [[مردم]] نگذاشت و با [[روایات]] مختلف [[مردم]] را به [[بیعت]] با [[امامان]] ملزم کرد؟
*پاسخ این سؤال روشن است. چراکه یکی از [[وظایف]] پیغمبر [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[امت]] خود و [[تبیین]] اصول [[شریعت]] است، و در سوی دیگر چون [[مردم]] صدر [[اسلام]] به خاطر [[شبهات]] مختلف مانند سوء تبلیغات امویان و [[منافقان]] و [[قدرت]] طلبان در حدی از رشد [[سیاست|سیاسی]] نبودند که [[امام]] واقعی خویش را خود [[تعیین]] و پیدا کنند، لذا مسئله "[[تنصیص]]" ضروری بود، استاد [[مرتضی مطهری]] در این‌باره می‌گوید: " از اینجا معلوم می‌شود که [[مردم]] آن وقت [[صلاحیت]] نداشتند که [[خلیفه]] یعنی ولی امر را [[انتخاب]] کنند و فرضاً اگر قبول کنیم که اصل [[حکومت اسلامی]] بر [[انتخاب]] است نه بر انتصاب، در آن روزها و بلکه تا سال‌ها و قرن‌ها می‌بایست که [[حاکم]] انتصابی باشد"<ref>حماسه حسینی، ج ۳، ص ۲۴.</ref>. به تقریر دیگر، [[دموکراسی]] حقیقی [[انتخاب]] و گزینش [[مردم]]، [[حاکم]] و [[شایسته]] و واجد شرایط لازم برای تصدی امر [[حکومت]] است که آن در بستری خاص مانند [[قدرت]] تشخیص [[مردم]]، عدم تبلیغات سوء علیه کاندیدای شایسته، [[قدرت]] و زمینه معرفی برای کاندیدای [[شایسته]] عملیاتی می‌شود. اگر چنین شرایطی تحقق نیابد، [[حکمت]] و عقل مقتضی است که برای اداره بهینه امور و کمک به [[مردم]] زمینه لازم معرفی و یا [[انتخاب]] کاندیدای منحصره صلاحیت‌دار را ایجاد کرد و چنین امری منطقی و شایسته‌سالاری است. جای تعجب از امثال [[عبدالکریم سروش]] است که خود را طرفدار [[فلسفه]] [[سیاست|سیاسی]] مغرب زمین مانند [[فلسفه]] پوپر می‌دانند. پوپری که برای جهان سوم به دلیل عدم رشد [[مردم]] آن [[دموکراسی]] را بر نمی‌تابد و به راحتی [[دموکراسی]] را فدای خواسته‌های غرب می‌کند، اما دکتر [[عبدالکریم سروش]] در مسئله [[دموکراسی]] از غربی‌ها هم غربی‌تر شده و [[شیعه]] و نظریه امامت را به دلیل توهم تعارض با [[دموکراسی]] به [[جرح]] آن می‌پردازد، اما به این نکته فکر نمی‌کند که آیا در آن عصر واقعاً با این‌همه هجمه‌ها و شایعات درباره‌ شخصیت [[امام علی|علی]]{{ع}} "مانند اینکه حضرت نماز نمی‌خواند" آیا بستر و مجال مناسبی برای [[انتخاب]] [[شایسته]] [[مردم]] و به اصطلاح [[دموکراسی]] وجود داشت؟. اگر [[خداوند]] و [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}، [[حضرت علی]]{{ع}} را به عنوان [[رهبر]] و [[امام]] [[مردم]] معرفی و [[نصب]] نمی‌کرد چه قضاوتی نسل‌های امروزه در این‌باره می‌کردند؟ آیا - العیاذ بالله - خداو پیامبرش را به کتمان حقیقت و نادیده انگاشتن اصل نخبه‌گرایی متهم نمی‌کردند؟ آیا نمی‌گفتند [[خدا]] و [[رسول|رسولش]] در مقابل امثال [[معاویه]]، [[منافقان]] و دیگر فرصت و قدرت‌طلبان چرا [[امام علی|علی]]{{ع}} را تنها گذاشتند؟
*'''نقد ششم: تقدیم [[حکم الهی]] بر [[دموکراسی]] :''' اگر از مطالب پیشین غمض عین شود و بپذیریم که اصل امامت و [[حکومت]] [[منصوب الهی]] با [[دموکراسی]] غربی‌ها یا هر نظریه [[انسان|انسانی]] دیگر متعارض باشد، آیا در تعارض [[حکم الهی]] با حکم غربی و به ظاهر [[انسان|انسان‌های]] متمدن، کدام یک را باید ترجیح و مقدم داشت؟ اگر اصل [[نصب]] [[حکم الهی]] باشد، چنان که [[شیعه]] بر آن اعتقاد دارد، چه لزومی دارد که [[حکم الهی]] را فدای حکم غیر الهی نمود، آیا [[انسان]] نباید در برابر حکم آفریدگار هستی‌بخش خود کرنش نشان دهد؟ یا اینکه به صرف اتکا به پیشرفت علمی در مقابل آن موضع مخالفت بگیرد؟ روشن است [[انسان]] متأله و خداباور [[حکم الهی]] را بر جان خود هم مقدم می‌دارد. علاوه آنکه [[دموکراسی]] ادعا شدهٔ غربی‌ها دارای کاستی‌های حقوقی و [[انسان|انسانی]] مختلف است که اشاره خواهد شد و به صرف توهم تقابل [[مکتب]] [[تشيع]] با آن نباید [[دموکراسی]] را بر [[تشيع]] ترجیح داد.
*'''نقد هفتم: کاستی‌های [[دموکراسی]]:'''
*این نظریه - که برخی آن را به صورت مطلق تقدیس و گرامی داشته و در تقابل آن با امامت به ترجیح آن روی آوردند - از اشکالات حقوقی و کاستی‌های عقلی فراوانی رنج می‌برد که بازیابی سلامتی و [[کمال]] آن در گرو ترمیم آن است که اینجا به برخی اشاره می‌شود.
#'''عدم مشارکت اکثریت:''' تجربه انتخاب‌های پیشین غرب نشان داده است که [[اکثریت]] شهروندان در [[انتخابات]] شرکت نمی‌کنند. پس جوهر اساسی [[دموکراسی]] تحقق نمی‌یابد.
#'''عدم [[انتخاب]] [[حاکم]] توسط اکثریت:''' ممکن است به ندرت در بعضی [[انتخابات]] [[اکثریت]] نسبی شهروندان در [[انتخابات]] شرکت کنند ولی به دلیل تکثر کاندیدای [[ریاست]] قوه مجریه، به جرئت می‌توان مدعی شد که هیچ [[حاکم|حاکمی]] در [[انتخابات]] توسط [[اکثریت]] [[انتخاب]] نشده‌اند. بر این دو کاستی [[فیلسوف]] علمی معروف قرن بیستم یعنی [[کارل ریموند پوپر]] اعتراف کرده است<ref>ر، ک: [[جامعه]] باز و دشمنانش، ج ۴، ص ۱۳۳۵؛ درس این قرن، صص ۱۲۰، ۱۱۵ و ۱۵۱؛ زندگی سراسر حل مسئله است، ص ۱۶۲.</ref>.
#'''فقدان مبنای قانونیت در نسل بعدی:''' بین دو [[انتخابات]] هزاران بلکه میلیون‌ها [[انسان]] با رسیدن به سنّ قانونی به [[جامعه]] اضافه می‌شوند که مجبورند از [[حکومت]] و [[حاکم|حاکمی]] که [[انتخاب]] نکرده‌اند [[تبعیت]] و [[اطاعت]] کنند، مبنای این لزوم اجبار از جهت حقوقی چیست؟
#'''[[حاکمیت]] جو مسموم در انتخابات:''' در اکثر [[انتخابات]] این تبلیغات است که راه را برای [[انتخاب]] شدن کاندیدای خاص هموار می‌کند. روشن است  که تبلیغات نیز در گرو هزینه‌های میلیونی بل میلیاردی است که کاندیدای خاص باید با وعده‌های پیشین به اشخاص و احزاب از عهده آن برآید.
#'''تنزیل کارآمدی دولت:''' ممکن است از راهکار [[انتخابات]] شخص فاقد [[صلاحیت]] یا [[انتخاب]] مفضول به جای فاضل به دلایل گوناگون مثل بومی بودن کاندیدای خاص؛ کشور با کاستی مدیریت و در نتیجه ناکارآمدی دولت مواجه گردد. بکله چه بسا [[جامعه]] را به سوی بحران پیش برد. همچنین ممکن است با [[انتخابات]] زودهنگام و تغییر دولت نتواند برنامه‌های دراز مدت و ثابت برای بهینه اداره کردن کشور سامان‌دهی نماید.
*'''اعتراف اندیشوران غربی:'''کاستی‌های فوق از دید خود [[فلاسفه]] [[سیاست|سیاسی]] غرب پنهان نمانده و منصفان‌شان به نقد [[دموکراسی]] پرداختند، بلکه به دلیل تکثر مدل های مختلف [[دموکراسی]] پرداختند، بلکه به دلیل تکثر مدل‌های مختلف [[دموکراسی]] طرفداران هر کدام مدل دیگر را غیر منطقی و ناکارآمد وصف کرده‌اند؛ که اینجا مجال گزارش اعترافات آنان نیست <ref>ر.ک: آنتونی گیدنز، [[جامعه]] شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، صص ۳۳۲ و ۳۳۳؛ جوزف، شومپیتر، کاپیتالیسم، سوسیالیسم و [[دموکراسی]]، ترجمه حسن منصور، صص ۳۱۴ و ۳۱۵؛ تی، بی، باتارمو، نخبگان و [[جامعه]]، ترجمعه علیرضا طیب، صص ۷، ۱۲۲ به بعد و صص ۱۲۸ - ۱۳۶؛ کارلتون کلایمرودی، آشنایی با [[علم]] سیاست، ج ۱، صص ۱۲۷ - ۱۳۰؛ لستر تارو، آینده سرمایه‌داری، ترجمه عزیز کیاوند، صص ۳۱۳ و ۳۱۵؛ رنه کنون، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء‌الدین دهشیری، صص ۱۱۳ و ۱۱۵؛ پوپر، [[جامعه]] باز و دشمنانش، ج ۴، ص ۱۳۳۵؛ درس این قرن، صص ۱۲۰، ۱۱۵ و ۱۵۱؛ زندگی سراسر حل مسئله است. </ref>
*'''نقد هشتم: جواب نقضی:''' برای امثال دکتر [[عبدالکریم سروش]] که به دلیل توهم تعارض امامت با [[دموکراسی]] به [[جرح]] امامت و ترجیح [[دموکراسی]] روی آوردند و چه‌بسا ممکن است با این شیوه نیز برخی از [[اهل سنت]] امامت را زیر سؤال ببرند، به عنوان جواب نقضی می‌توان گفت پاسخ این منقدان درباره [[حاکمیت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} ‌‌چیست؟ آیا [[حکومت]] آن حضرت نیز با [[دموکراسی]] تعارض داشته است؟ روشن است با این شیوه و رویکردی که منتقدان امامت به نسبت امامت و [[دموکراسی]] دارند، قطعاً به تعارض [[نبوت]] و [[حکومت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} با [[دموکراسی]] باید ملتزم شوند. حال پاسخ آنان چیست؟ آیا آنان در این عرصه نیز [[دموکراسی]] را بر [[نبوت]] ترحیج می‌دهند؟
*دکتر [[عبدالکریم سروش]] در سخنرانی پاریس خود که در صدد [[جرح]] [[تشيع]] بر آمده تنها [[تشيع]] را [[مخالف]] [[دموکراسی]] وصف می‌کند و به عللی که برای نگارندهٔ مجهول است نسبت [[دموکراسی]] با اصل [[اسلام]] و [[حکومت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را بیان نمی‌کند، لکن وی سال‌ها پیش هر نوع [[حکومت الهی]] را به دلیل تقابل با حق [[انتخاب]] [[مردم]] و [[دموکراسی]] رد و منکر شده است<ref>«حق [[حکومت]] در همه حال از آن [[مردم]] است، [[حکومت]] بندگان [[حکومت|حکومتی]] است در خور بندگان نه خدایان که با آرای آدمیان بر می‌نشیند و با آرای آنان بر می‌افتد»؛ مدارا و مدیریت، کیان، شماره ۲۱، ص ۱۲ و نیز، فربه‌تر از ایدئولوژی، ص ۵۲.</ref>. آیا در موضع وی تغییری حاصل شده است؟ یا اینکه وی در مخاطبان خود زمینه طرح نظریه خود را نمی‌یافت؟ امید است در آینده وی به صورت شفاف موضع خود را بیان دارد.
*'''ارزیابی کلی:'''
#در تحلیل و [[تبیین]] [[دموکراسی]] روشن شد که [[دموکراسی]] رایج در غرب نه یک مدل مورد اتفاق [[اکثریت]] [[فلاسفه]] [[سیاست|سیاسی]] بلکه مدل‌های مختلفی می‌باشد که طرفداران هر مدل، به نقد و [[جرح]] مدل دیگر پرداخته اند و جدیدترین مدل [[دموکراسی]] "نخبگان" جوهره [[دموکراسی]] یعنی رأی [[اکثریت]] را نادیده انگاشته است.
#اصل [[دموکراسی]] و تأکید بر رأی [[اکثریت]] [[مردم]] بدون لحاظ مبانی دینی دارای کاستی‌های فراوان و ابهامات حقوقی می‌باشد که به نظر می‌رسد بدون دخالت دادن نقش [[خداوند]] قابل توجیه نباشند.
#با تأمل در مدل‌های مختلف [[دموکراسی]] روشن می‌شود مجموع طرفداران آنها بر سه اصل و محور "اکثریت [[مردم]]، قانون و نخبگان" تأکید می‌کنند، لکن به نظر می‌رسد، بهترین مدل [[دموکراسی]] جمع هر سه اصل می‌باشد که نگارنده با استقرای ناقص خود به طرح و معتقد آن در غرب دست نیافته است.
#با تأمل دوباره در نظام [[سیاست|سیاسی]] [[اسلام]] و [[تشيع]] روشن می‌شود که خوشبختانه [[اسلام]] و [[امامان]] [[شیعه]] چهارده سده پیش هر سه اصل فوق را ملحوظ داشته است. [[اسلام]] با اصل انتصابی انگاری [[مقام امامت]] و امامت به نوعی به اصل [[شایسته]] سالاری و نخبه‌گرایی توجه داشته است و در ضمن نیز تأکید می‌کند که [[حاکم]] [[منصوب]] در مقابل قانون و [[شریعت]] مانند یک شهروند عادی می‌باشد و از این ناحیه دارای هیچ امتیازی نیست "قانونمندی".
*از سوی دیگر با راهکارهای مختلف مانند جلب رضایت [[مردم]] در [[انتخاب]] [[حکومت دینی]] و [[حاکم]] و اصل [[شورا]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کوشد آرای شهروندان را در [[انتخاب]] [[حکومت]] و [[حاکم]] و اداره دولت محترم شمرده و به آن بهای لازم را مبذول دارد. در عصر [[غیبت]] دخالت و نقش [[مردم]] در [[تعیین]] [[حاکم دینی]] بیش از عصر حضور [[معصوم]] نمایان است. نگارنده معتقد است [[دموکراسی]] دینی و "[[حکومت]] مردم‌سالاری دینی" جامع کمالات سه عنصر [[دموکراسی]] غربی "اکثریت، قانون و نخبه‌گرایی" است. در عین حال به دلیل ارتباط با آفریدگار جهان و تأمین یک سوی [[مشروعیت]] خود از خداوند، از کاستی‌های [[دموکراسی]] غربی مصون است<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۰۸ - ۱۲۷.</ref>


==آیا می‌توان به [[مقام امامت]] بدون [[مقام نبوت]] رسید؟==
شارح [[احقاق الحق]] نیز امامت در نزد [[شیعه]] را چنین تعریف می‌کند: "امامت یک [[منصب الهی]] و [[خدادادی]] است که تمام شئونات والا و [[فضائل]] را در بر دارد جز [[نبوت]] و آنچه لازمه آن است"<ref>السید نورالله التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص۳۰۰.</ref>.
*محتمل است این [[شبهه]] طرح شود که چگونه ممکن است [[امامان]] با وجود این‌که [[پیامبر]] نیستند، جایگاهشان از [[پیامبران]] بالاتر باشد، به تعبیر دیگر، [[امامان]] چگونه بدون طی کردن [[مقام نبوت]] به [[مقام امامت]] نائل آمدند؟
*'''تحلیل و بررسی "[[ولایت]] گوهر [[نبوت]]":'''
*ویژگی‌ای که موجب می‌شود [[پیامبران]] شایستگی مواجهه با امر قدسی و [[فرشته وحی]] داشته باشد، تعالی [[روح]] خودشان است، آنان به گونه‌ای پیش از [[نبوت]] به تعالی و تهذیب [[روح]] خود می‌پردازند که لیاقت [[دریافت وحی]] و [[برگزیدن]] به [[مقام]] [[رسالت]] را پیدا می‌کنند، البته در این راه نیز [[عنایت الهی]] شامل حالشان می‌شود.
*در اصطلاح عرفانی به تعالی [[روح]] و نزدیکی صاحب [[روح]] به قرب الهی "[[مقام ولایت]]" اطلاق می‌شود که دارنده آن از قرب و [[منزلت]] خاص الهی برخوردار و لطف و [[عنایت الهی]] از جمله [[ارتباط با غیب]] و عالم فرشتگاه شامل حالش می‌شود که در این صورت صاحب چنین روحی گوهر و شرط لازم برای [[نبوت]] و [[دریافت وحی]] را کسب کرده است، اما ممکن است چنین [[انسان|انسانی]] [[وحی]] به معنای [[شریعت]] و پیغمبری را دریافت و ممکن است هم دریافت نکند. مانند [[حضرت لقمان]] که در [[قرآن]] مواعظ نیکوی وی بسیار آمده است. اما بنا به نقل مشهور وی [[حکیم الهی]] و نه [[پیامبر]] بوده است. با این وجود [[مقام]] و [[منزلت]] وی از بعضی [[پیامبران]] بیشتر بوده است.
*به تقریر دیگر دارنده [[مقام ولایت]] بالضروره به [[مقام قرب الهی]] و [[ارتباط با عالم غیب]] و دریافت اسرار و معارف الهی از نوع معارف عقلی و دینی و معرفتی نائل می‌آید و از این حیث می‌توان وی را "[[نبی]]" به معنای خبردهنده از [[غیب الهی]] نامید. در [[عرفان]] از این [[مقام]] به "نبوت تعریفی" نام برده می‌شود <ref>فصوص الحکم، فص داودیه، ص ۱۶۲؛ الفتوحات، ج۱، ص ۱۴۳ و ج۲، ص ۴۲۹؛ مقدمه قیصری بر فصوص، ج۱، ص ۱۲۷، فصل ۱۲.</ref>،  لذا [[عارفان]] در رابطه با [[خاتمیت]] قائل‌اند که "[[نبوت تشریعی]]" به [[خاتمیت]] رسیده است، اما [[نبوت]] تعیفی به معنای رسیدن [[انسان]]‌های کامل به قرب الهی و دریافت حقایق عقلی و دینی - نه [[شریعت]] - به استمرار خود ادامه خواهد داد.
*[[محی‌الدین عربی]] می‌گوید:{{عربی|" و اما نبوة التشریع و الرسالة فمنطقعة... الا ان الله لطیف بعباده فأبقی لهم النبوة العامة التی لا تشریع فیهما"}}<ref>فصوص الحکم، آخر فص عزیزی، ص۱۳۴ و فص شیئی، ص۷۲.</ref>. پس اصل [[برتری]] دارنده [[مقام ولایت]] بر [[مقام امامت]] با [[قرآن]] و مبانی عرفانی سازگار است، اما این‌که آیا [[امامان]] [[شیعه]] نیز دارنده چنین [[روح]] و [[مقام|مقامی]] هستند؛ ما آن را با [[روایات نبوی]] ثابت می‌کنیم. [[روایات]] متعددی وجود دارد که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} به [[روح قدسی]] آنان و [[برتری]] آنان بر ارواح [[پیامبران]] تأکید و تصریح داشته است که برخی در صفحات پیشین و بعض دیگر در فصل اول ذیل عنوان "[[امامان]] و [[واسطه فیض الهی]]" گذشت<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۰۶ - ۱۰۸.</ref>


==منابع==
به مقتضای این [[تعریف امام]] باید از جانب [[خداوند]] و توسط [[پیامبر]] {{صل}} تعیین گردد و تمام امتیازات و [[فضائل]] [[پیامبر]] {{صل}} (جز [[نبوت]]) را داشته باشد؛ از این رو شرط [[عصمت]] در [[امام]] نیز وجود دارد<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۵۰.</ref>.
* [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
* [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
* [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی''']]
* [[پرونده:978964298273.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|'''امامت''']]


==جستارهای وابسته==
از تعریف‌های [[متکلمان اسلامی]] استفاده می‌‌شود:
#«امامت» از دیدگاه آنان هم [[امور دنیوی]] را شامل می‌شود و هم [[امور دینی]] را. به عبارت دیگر، از جنبه غایی، [[امامت]] [[اسلامی]] [[صبغه]] سکولاریستی ندارد؛ به گونه‌ای که [[امور معنوی]] و [[دینی]] خارج از حوزه امامت و [[رهبری اسلامی]] باشد و امامت فقط در [[برقراری عدالت]]، [[امنیت]] و تحقق بخشیدن به نیازهای معیشتی [[مردم]] خلاصه شود؛ بلکه [[اجرای دین]] و [[حفظ]] [[ارزش‌های دینی]] نیز از [[اهداف امامت]] است<ref>رک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]]، ص۳۳.</ref>. به عبارت دیگر امام ریاست کّلی [[جامعه]] را در همه جنبه‌ها و تمام [[شئون]] آن بر عهده دارد. اعم از [[رهبری سیاسی]] و [[حکومت]]، [[رهبری]] [[قضایی]] و [[فصل خصومت]]، رهبری و [[مرجعیّت دینی]] و [[مقام]] [[افتاء]] و [[زعامت]] تقنینی و [[قانون‌گذاری]].
# مردم در [[تعیین]] و [[نصب امام]] دخالتی ندارند، امّا برای به فعلیت رسیدن [[زعامت]] او و به اصطلاح "مبسوط الید" شدن [[امام]]، [[بدیهی]] است که نقش اصلی از آن [[مردم]] است<ref>ر.ک: [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی ۵]]، ص۳۰-۳۱.</ref>.
 
=== دیدگاه محققان پیرامون این تعریف ===
برخی از محققان با اشاره به نکته ای میان دو تعریف متکلمان امامیه و اهل سنت تفاوت قائل می شوند و در مقابل برخی اشکالاتی را مطرح کرده‌اند که در ادامه به طرح کلام این محققان می پردازیم:
 
عده‌ای در این باره می‌‌نویسند: اگر چه تعاریف [[متکلمان امامیه]]، در مواردی، دقیقاً همان تعریف [[متکلمان]] [[اهل سنت]] از [[امامت]] است، تفاوتی بنیادین اما [[ظریف]] میان آن دو ملاحظه می‌‌شود. به عنوان نمونه تعریف [[مرحوم علامه]] حلی از امامت<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامّة فی أمور الدّنیا و الدّین لشخص‏ من‏ الأشخاص‏ نیابة عن النّبی}}، حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰.</ref> با تعریف [[تفتازانی]] ـ از متکلمان اهل سنت ـ از امامت<ref>{{عربی|هی رئاسة عامة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن‏ النبی}}‏؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۲.</ref> در [[ظاهر]] تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. اما اگر چه در هر دو تعریف، [[سخن]] از [[ریاست عامه]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] به میان آمده است، تفاوت میان آن دو، با توجه به رویکرد اهل سنت به مسأله امامت آشکار می‌‌شود؛ بدین معنا که امام در [[ادبیات]] [[کلامی]] اهل سنت، [[وظیفه]] [[اجرای دین]] و [[پاسداری]] از آن را به عهده دارد. به دیگر [[سخن]]، [[وجود امام]] در [[اندیشه]] اهل سنت، [[اجرای احکام دین]] و نیز [[تشکیل حکومت]]، برای ایجاد [[نظم اجتماعی]] است<ref>{{عربی|لاجل ما ذکرناه من‏ قبل‏ من‏ تدبیر الجیوش‏ و سد الثغور و رد المظالم و الاخذ للمظلوم و اقامة الحدود و قسم الفی‏ء بین المسلمین‏}}؛ به دلیل آنچه که پیشتر گفتیم؛ یعنی مدیریت لشکر و بستن مرزها و دفع ظالم و گرفتن حق مظلوم و پیاده کردن حدود و تقسیم فیء میان مسلمانان؛ ابوبکر باقلانی، نمهید الاوائل، ص۴۷۷؛ {{عربی|لا نعلم‏ من‏ قبله‏ الدیانات‏ و الشرائع، و إنما فوض إلیه القیام بأمور مخصوصة، فحاله کحال الأمراء و الحکام‏}}، ما دین و شریعت خود را از امام نمی‌آموزیم و همانا پرداختن به اموری خاص بدو سپرده شده است؛ پس شأن او مانند امیران و حاکمان است؛ قاضی عبد الجبار معتزلی، المغنی، ج ۲۰، ص۲۱۱.</ref>، این در حالی است که [[امام]] در [[کلام امامیه]]، افزون بر [[وظیفه]] [[اجرای دین]]، وظیفه تبیین و [[تفسیر دین]] را نیز دارد؛ از این رو، [[مبیّن]] و [[مفسر]] [[دین]] را لزوماً [[معصوم]] دانسته، آنگاه [[لزوم]] [[نصب]] را نتیجه گرفته‌اند. به دیگر [[سخن]]، [[ریاست]] امام در امور [[دین]] در [[کلام اهل سنت]]، چیزی جز پیاده کردن دین نیست؛ در حالی که مقصود از ریاست یاد شده در [[کلام شیعه]]، تبیین و تفسیر دین است که به [[شأن]] [[مرجعیت دینی امام]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} ناظر است.
 
از سویی دیگر، عمده تعاریف موجود در آثار [[متکلمان]] نامی [[امامیه]] و نیز [[اهل سنت]]، ناظر به تمام ابعاد یا همان چیستی و [[حقیقت]] [[مقام امامت]] نیست، بلکه با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت آنچه در متون [[کلامی]] بروز و نمود یافته است، مجموعه‌ای از تعاریفی است که برگرفته از [[باور]] متکلمان نسبت به [[شئون]] و [[وظایف]] مقام امامت است. به این معنی که اساساً نمی‌توان تعریف متکلمان از مقام امامت را مساوق با حقیقت چیستی مقام امامت در نگاه آنها به شمار آورد، بلکه باید تعاریف یاد شده را به مثابه باور ایشان راجع به [[شئون امامت]] دانست که تنها بخشی از حقیقت و چیستی مقام امامت است.
 
تعاریف [[نقل]] شده از [[متکلمان امامیه]] ناظر به دو شأن یا وظیفه یا کارکرد مقام امامت، یعنی [[شأن مرجعیت دینی]] و [[حاکمیت سیاسی]] است؛ این درحالی است که از شئون مهم دیگر اینان [[غفلت]] شده است که از جملۀ آنها می‌‌توان به شأن [[ولایت تکوینی]] و شأن [[وساطت فیض]] اشاره کرد<ref>ر.ک: [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص۴۱۰-۴۱۲.</ref>.
 
اشکالاتی که برخی محققین به این تعریف دارند عبارت است از:
 
۱. [[تفسیر]] [[امامت]] به [[ریاست]] (تعریف به لازم؛ نه به [[حقیقت]]): بی‌شک، مفهوم "[[ریاست]]" در "[[امامت]]" نهفته است و نمی‌توان این مفهوم را از [[امامت]] جدا انگاشت، لکن جنبه مهمی که در [[حقیقت امامت]] باید لحاظ شود، جنبه ریاستش نیست؛ جنبه مهم‌تری که می‌تواند گویای ماهیت و [[حقیقت امامت]] باشد، بحث ولایت‌ الامری است. [[امامت]] چیزی جز "[[ولایت امر]]" نیست و [[ولایت امر]] عقلاً و نقلاً [[حق]] انحصاری [[خدای متعال]] و مقامی [[الهی]] است.
 
از سوی دیگری، تعریف جامع و مانع، باید به جوهر و اصلِ معنا اشاره کند و واژگانی به‌کار بگیرد که مقوّم ماهیت آن مفهوم باشند؛ نه آنکه آثار یا نتایج و تبعات آن مفهوم را محور تعریف خود قرار دهد. ریاستی که در تعریف گذشته ذکر شد، نتیجه [[امامت]] است یا عَرَض عام آن؛ اما نه جوهر اصلی و مقوم ماهیتش.
 
[[ریاست]] نیز از آن جهت که می‌تواند گسترده و کلان باشد یا نباشد، قابل تقسیم بر [[عامه]] و [[خاصه]] است. به همین [[دلیل]]، [[برادران]] [[اهل‌سنت]] چون [[امامت]] را به [[ریاست]] تبدیل کردند، ناچار شدند قید [[عامه]] را بیاورند؛ تا شامل ریاست‌های خاص و [[خرد]] نشود؛ زیرا مدیر مدرسه یا [[مسئول]] اداره نیز [[رئیس]] است و هر رئیسی [[امام]] نیست. ازاین‌رو، ناچار شدند [[ریاست]] را به قید [[عامه]] تقیید کنند.
 
۲. توهم جدایی [[دین]] از [[دنیا]] ([[میراث]] [[اسلام جاهلی]]): همان‌گونه که اشاره شد، جداسازی [[دین الهی]] از دنیای [[مردم]] یکی از تحریف‌هایی است که دامنگیر [[امت اسلام]] شد. بنابر این، عبارت {{عربی|في أمر الدين والدنيا}} که در [[تعریف امامت]] آورده‌اند، بی‌اساس و از میراث‌های [[اسلام جاهلی]] است.
 
در [[تفسیری]] که بعد از [[رسول اکرم]] {{صل}} از [[دین]] ارائه شد، [[دین]] و [[دنیا]] از یک‌دیگر تفکیک شدند و از اینجا بود که میان [[دین]] و [[دنیا]] [[تقابل]] ایجاد شد و باعث اندیشه‌های [[انحرافی]] فراوانی گردید.
 
اما [[امامت]] در [[مکتب]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} این‌گونه تعریف نشده است. همان‌گونه که خواهد آمد، [[امامت]]، ولایت‌الامر است و اساساً [[تقابل]] [[دین]] و [[دنیا]] در این [[مکتب]] معنا و مفهوم ندارد؛ آن [[دینی]] که [[قرآن کریم]] معرفی می‌کند همین [[شریعت]] است و [[شریعت]] شامل همه امور دنیاست و [[رسول اکرم]] {{صل}} [[مبعوث]] شد تا [[مردم]] را در [[دنیا]] [[هدایت]] کند تا بتوانند در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[سعادتمند]] باشند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
 
=== تعریف اصطلاحی امامت ===
هر چند ظاهر تعریف بین [[شیعه]] و [[سنی]] مشترک است و مباحث [[امامت]] بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و [[ویژگی‌های امام]] از جمله [[علم]] به جمیع [[احکام]] و [[معارف]] [[دین]] آن هم [[علم بالفعل]] و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از [[فریقین]] با دیگری متفاوت است. [[محقق لاهیجی]] به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد [[فریقین]] متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است<ref>گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.</ref>.
 
[[پیروان مکتب اهل بیت]] {{عم}} [[امامت]] را یک [[جایگاه]] ویژه و [[منصب الهی]] می‌‌دانند درحالی که [[اهل سنت]] [[امام]] را مرادف [[امیر]] و [[حاکم]] و ناظم [[جامعه]] می‌‌دانند. بنابراین [[امامت]] نزد [[شیعیان]] حقیقتاً با [[امامت]] نزد [[اهل سنت]] متفاوت است. بنا بر نظر [[شیعه]] [[امامت]] یک [[منصب الهی]] و به [[جعل]] [[الهی]] است؛ این ویژگی است که [[امام]] را واجد [[ولایت]] [[معنوی]] نموده و در [[انجام وظیفه]] [[هدایت]] حتی در مرحله ایصال الی المطلوب موفق می‌‌کند.
 
اما [[اهل سنت]] [[امامت]] را یک امر قراردادی صرف می‌‌دانند و [[امام]] نزد آنان فردی مانند سایر افراد است که در [[جایگاه]] [[حاکم]] و [[نظم]] دهنده [[امور اجتماعی]] قرار گرفته است<ref>در مباحث دیگر که اوصاف و ویژگی‌های امام را می‌‌شماریم، یکی از مهم‌ترین اوصاف امام یعنی نصی الهی به تفصیل مطرح خواهد شد.</ref>. روش [[اهل سنت]] نیز هم در مباحث نظری و هم در [[مقام عمل]] مانند توسعه در شرائط و خصوصیات [[امام]] تا جایی که [[امامت]] و [[ولایت]] [[حاکمان جائر]] را [[مشروع]] می‌‌دانند به خوبی نشانگر دو تلقی از حقیقت امامت است.
 
علو [[منصب امامت]] و [[جانشینی رسول خدا]] و [[عظمت]] [[مقام]] و [[منزلت امام]] را [[حضرت امام رضا]] {{ع}} در خطبه‌ای که در جامع [[مرو]] ایراد فرموده، [[تبیین]] کرده‌اند<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج ۲، ص ۱۹۵ باب ۲۰ ح ۱ صدوق در کتاب‌های دیگرش مثل معانی الاخبار، ص ۹۶ باب معنی الامام المبین ح ۲ و کمال الدین، ص ۶۷۵ حدیث شماره ۳۱ و امالی، ص ۲۷۳ ح ۱، کافی، ج ۱، ص ۱۹۸ باب نادر فی فضل الامام و صفاته ح ۱.</ref>. در سطور پایانی اینجا به دو فراز از این [[خطبه]] توجه می‌‌کنیم: {{متن حدیث|إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ}}. [[امامت]] [[مقام]] و [[جایگاه]] [[پیامبران]] است و ارثی است که به [[اوصیاء]] آنها رسیده است. {{متن حدیث|إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي}}. [[امامت]] پایه بالنده [[اسلام]] و شاخه و نتیجه والای آن است<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
 
امامت‌، در اصطلاح‌ به‌ معنای‌ مقامی‌ که‌ دارنده آن‌ (= [[امام]]) [[ریاست‌]] امور دینی‌ و سیاسی‌ [[مسلمانان‌]] را برعهده‌ دارد. درباره معنای‌ امامت، حدود [[وظایف‌ امام]] {{ع}} و چگونگی‌ [[انتخاب‌]] او، [[عقاید]] مختلفی‌ در میان‌ مسلمانان‌ وجود دارد<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص. ۳۹۱۰]</ref>.
 
در اصطلاح [[کلامی]] معانی متعددی از این واژه ارائه شده که شایع‌ترین معنای آن [[ریاست]] عمومی در امور [[دین]] و [[دنیا]] <ref>شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص۳۴۵؛ شرح‌المقاصد، ج ۵، ص ۲۳۲؛ التعریفات، ص ۱۶.</ref> است و برخی [[جانشینی]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[حفظ دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]<ref>مقدمه ابن خلدون، ص ۱۹۱؛ الاحکام السلطانیه، ص ۵؛ النکت الاعتقادیه، ص ۳۹.</ref> را در تعریف اصطلاحی آن آورده‌اند. برخی [[کامل‌ترین]] تعریف را [[ریاست]] [[بالاصاله]] عمومی در امر [[دین]] و [[دنیا]] در [[دار تکلیف]] می‌دانند <ref>تلخیص‌ المحصل، ص ۴۲۶؛ الالفین، ص ۱۲؛ قواعد المرام، ص ۱۷۴.</ref> که عموم [[مردم]] را به [[حفظ مصالح دین]] و دنیایشان [[ترغیب]] و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع کنند<ref>تلخیص‌ المحصل، ص ۴۵۷.</ref>.
 
بنابراین، امامت به معنای [[ریاست عمومی]] فردی خاص بر امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] در [[دنیا]] [[بالاصاله]] یا به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] {{صل}} است، زیرا امامت دارای شؤونی همچون [[رهبری سیاسی]] و [[زعامت اجتماعی]] و [[مرجعیت دینی]] و [[تبیین]] و [[تفسیر]] [[وحی]] و [[ولایت باطنی]] و [[معنوی]] است که از این جهت [[امام]] {{ع}} [[حجت خدا]] در زمان، [[ولیّ]] [[الله]]، [[انسان]] کاملِ حامل [[معنویت]] کلی [[انسانیت]] و [[قطب]] است <ref>شیعه در اسلام، ص ۱۰۹ ـ ۱۲۴، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۱ ـ ۸۵۴، «امامت».</ref> و چون امامت دارای [[شؤون]] والایی است، [[شیعه]] آن را همانند [[نبوت]] به [[نصّ]] و [[امر الهی]]<ref>الاحکام‌السلطانیه، ص۵؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص ۳۴۵.</ref> و از [[اصول دین]] "[[مذهب]]" می‌داند <ref>الحاشیة علی الهیات، ص ۱۷۹؛ انیس الموحدین، ص ۱۳۷.</ref>، در حالی که در دیدگاه [[اهل سنت]] از [[فروع دین]] شمرده شده و از این جهت از [[افعال]] [[مکلفان]] به شمار می‌آید <ref>دلائل‌الصدق، ج۲، ص۸؛ انیس‌الموحدین، ص ۱۳۸.</ref>.<ref>[[محمد رضا مصطفی‌پور|مصطفی‌پور، محمد رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.</ref>
 
متکلّمان [[شیعه]] و [[سنّی]] تعریف‌های متفاوت از امامت دارند<ref>برای آشنایی بیشتر با تعاریف دیگر امامت ر. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۷، ص۴۸۲؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۸؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۴۴؛ الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ دلائل الصدق، المقدمة، ص۲۶۸؛ الشافی فی الإمامة، ج۱، ص۵؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۴، ص۸۷۱؛ محاضرات فی الإلهیات، ص۳۲۵؛ إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، النص، ص۳۲۵؛ امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص۴۱؛ شرح منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ج۳، ص۳۸.</ref>:
# [[سعد الدین تفتازانی]] که از متکلّمان برجسته [[اهل سنت]] است، در [[تعریف امامت]] می‌نویسد: امامت [[ریاست]] عمومی‌ بر [[مردم]] در امور [[دین]] و دنیای آنهاست، به عنوان [[جانشین پیامبر]] {{صل}}<ref>{{عربی|الامامة رئاسة عامّة فی امر الدین و الدنیا خلافه عن النبی}}؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.
# [[عضدالدین ایجی]]، متکلّم برجسته [[اهل سنت]] نیز، در [[تعریف امامت]] آورده است: امامت [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} در برپایی [[دین]] است به‌گونه‌ای که [[پیروی]] از او بر همه [[امت]] [[واجب]] است<ref>{{عربی|الإمامة خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعة علی کافة الامة}}؛المواقف، ص۳۴۵، ج۸؛ شرح مقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.
# [[علامه حلّی]] در [[تعریف امامت]] می‌نویسد: امامت [[ریاست]] عمومی‌بر [[مردم]] در امور [[دین]] و دنیای آنهاست، برای شخصی از اشخاص به عنوان [[جانشین پیامبر]]<ref> {{عربی|الإمامة ریاسة عامّة فی أمور الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی}}؛ الباب الحادی عشر، ص۸۲.</ref>.
# [[آیت‌الله]] [[خرازی]] می‌نویسد: امامت در نزد [[شیعه]]، [[خلافت]] کلّی [[الهی]] است و [[ولایت تشریعی]] از آثار آن است. [[خلافت]] و [[امارت]] نیز، از لوازم [[ولایت تشریعی]] است<ref>{{عربی|فإنّ الإمامة عند الشیعة هی الخلافة الکلیّة الإلهیة التی من آثارها و لا یتهم التشریعیة الّتی منها الإمارة و الخلافة الظاهریّة}}؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقاید الإمامیة، ج۲، ص۸.</ref>.
 
بر پایه تعاریف یادشده از نگاه [[عالمان]] [[مسلمان]]، امامت چند ویژگی مهم دارد:
# امامت، [[ریاست]] عمومی‌امام بر [[مردم]] است.
# [[امام]]، [[جانشین پیامبر]] {{صل}} است.
# [[گستره امامت]] [[امام]]، [[دین]] و دنیای [[مردم]] است.
# امامت، منصبی [[الهی]] است.
# [[امام]] علاوه بر [[هدایت ظاهری]]، [[هدایت باطنی]] نیز دارد<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۲۰-۲۱.</ref>.
 
در اصطلاح [[مدیریت]]، [[رهبری]] از [[وظایف]] [[مدیر]] است که دیگران را به کوشش مشتاقانه جهت هدفهایی معین [[ترغیب]] می‌کند یا آنها را جهت کسب [[هدف]] مشترک تحت تأثیر قرار می‌دهد <ref>اصول مدیریت، ص ۲۰۰.</ref>.
 
به گفته بیشتر [[مفسران]]، [[امامت در قرآن]] با معنای لغوی آن هماهنگ است و [[امام]] {{ع}} کسی است که به او [[اقتدا]] کنند و او را [[الگو]] و سرمشق خود قرار دهند <ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۶ ـ ۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۴.</ref>؛ خواه [[عادل]] و راه یافته باشد و خواه [[باطل]] و [[گمراه]] <ref>مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۲، «امامت».</ref>.<ref>[[محمد رضا مصطفی‌پور|مصطفی‌پور، محمد رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.</ref>
 
مجموع تعریف‌هایی که [[متکلمان اسلامی]] برای امامت بیان کرده‌اند دو دسته است: تعریف‌های عام که [[نبوت]] را نیز در برمی‌گیرد و تعریف‌های خاصی که شامل [[نبوت]] نمی‌شود. عبارت: "[[امام]] کسی که دارای [[رهبری عمومی]] در مسائل [[دینی]] و [[دنیوی]] است "<ref>{{عربی|"الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً"}}؛ التعریفات، ص۲۸.</ref> و عبارت‌های دیگری همانند آن تعریف‌های عام امامت می‌باشد<ref>قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶)</ref>. در این تعریف‌ها به [[خلافت]] یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} اشاره نشده است، بدین جهت، [[نبوت]] را نیز شامل می‌شود، ولی دسته دوم، تعریف‌هایی است که قید [[خلافت]] یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} در آنها آمده است و بدین جهت شامل [[نبوت]] نمی‌شود. دو نمونه از این تعریف‌ها به قرار ذیل است:
# امامت، [[رهبری]] عمومی‌در امور [[دین]] و [[دنیا]] و برای فردی از افراد به عنوان [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} است<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامّة في أمور الدين و الدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي‏{{صل}}}}؛ الباب الحادی‌عشر، ص ۶۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵ ـ ۳۲۶؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹ ـ ۳۲۰.</ref>.
# امامت عبارت است از [[جانشینی]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[اجرای دین]]، به گونه‌ای که [[پیروی]] از او بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] است <ref>{{عربی|الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة}}؛ شرح المواقف، ج۸ ،ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.
 
"[[رهبری]] [[امت اسلامی]]" پس از [[پیامبر]] {{صل}} هم "[[خلافت]]" نامیده می‌شود و هم "امامت"؛ چنان که کسی که عهده‌دار این [[مقام]] می‌شود هم "[[خلیفه]]" نام دارد و هم "[[امام]]". از آن جهت که [[مردم]] باید از او [[پیروی]] کنند و او پیشوای آنان است، [[امام]] {{ع}} نامیده می‌شود‌، و از آن جهت که [[رهبری]] او به عنوان [[جانشینی از پیامبر]] {{صل}} است، [[خلیفه]] نام دارد. بر این اساس، [[امام]] در [[شریعت اسلامی]] [[خلیفة الرسول]] است. در اینکه آیا می‌توان او را [[خلیفة اللّه]] نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمرده‌اند<ref>مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.</ref>.
 
برخی از متکلمان قید بالأصالة فی دار التکلیف؛ رهبری اصالی در سرای تکلیف و عبارت‌هایی همانند آن را به تعریف امامت افزوده‌اند<ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵</ref> مقصود آنان این است که رهبری [[امام]] اگر چه نسبت به [[پیامبر]] {{صل}} نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای تکلیف هستند و از دنیا نرفته‌اند اصالی است. بر این اساس تعریف امامت کسانی را که از طرف [[امام]] نیابت دارند، هر چند گستره رهبری آنان عمومیت داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا رهبری آنان نیابی است، نه اصالی.
 
در برخی از عبارات، امامت به [[رهبری عمومی]] در [[دین]] تعریف شده است <ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.</ref> مقصود آنان این نیست که [[رهبری سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مسلمانان]] از دایره امامت خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه [[دینی]] دارد<ref>المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵ ـ ۲۳۶.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۴۰۴-۴۱۸.</ref>
 
مراد از امامت "[[جانشینی]] از [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] در [[وظایف]] مربوط به ایشان" است. [[امام]] کسی است که در دوران ختم [[نبوت]] به [[نیابت]] از [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]، [[رسالت]] [[هدایت الهی]] را از راه فرا عادی بر عهده می‌گیرد. ممکن است در شیوه‌های برخورداری از [[معارف]] بین [[امام]] و [[پیامبر]] تفاوت باشد اما هر دو [[هدایت]]، [[معصومانه]] است. مثلاً ممکن است [[پیامبر]]، برخی از [[معارف دینی]] را از جانب [[خدای متعال]] به‌صورت لفظ و معنا باهم دریافت کند و [[امام]]، تنها معنای [[معارف دینی]] را دریافت کند و الفاظ از سوی خود ایشان باشد. [[اندیشمندان]] [[شیعه]] و [[سنی]]: "امامت [[ریاست عامه]] در [[امور دینی]] و [[دنیایی]] [[مردم]] به [[جانشینی]] از [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]" است<ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسان‌شناسی (کتاب)|انسان‌شناسی]]، ص ۲۰۲.</ref>.
 
=== [[امام]] در اصطلاح ===
[[دانشمندان]] [[امامیه]] "[[ریاست عامه]] در امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] را به [[نیابت]] از [[رسول خدا]] {{صل}} در تعریف امامت لحاظ کرده و این مفهوم را با الفاظ گوناگون مطرح نموده‌اند. [[خواجه طوسی]] (م ۶۷۲) در رساله الامامه می‌‌گوید: {{عربی|الْمَسْأَلَةُ الاولى مَا الامام؟ الامامُ هُوَ الانسانُ الَّذِي لَهُ الرِّئَاسَةَ الْعَامَّةَِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بالأصاله فِي دَارِ التَّكْلِيفِ}}<ref>تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص ۴۲۶.</ref>.
 
[[علامه حلی]] (م ۷۲۶) در باب حادی عشر [[امامت]] را این گونه تعریف کرده است: {{عربی|الْإِمَامَةُ رئاسة عَامَّةً فِى أُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ لِشَخْصٍ مِنِ الْأَشْخَاصِ نِيَابَةً عَنِ النَّبِيِّ}}<ref>الباب الحادِ عشر، ص ۱۰.</ref>. دیگر [[دانشمندان]] [[امامیه]] مانند محقق حلّی (م ۶۷۶)<ref>المسلک فی اصول الدین، ص ۱۸۷ و، ص ۳۶.</ref> و [[ابن میثم بحرانی]] (م ۶۹۹)<ref>النجاة فی القیامة فی تحقیق امرالامامة، ص ۴۱.</ref> همین تعریف را پذیرفته و یا تکمله‌ای بر آن افزوده‌اند<ref>برای آگاهی بیشتر ر. ک: امامت پژوهی، ص ۴۰ و نجارزادگان، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه فریقین.</ref>.
 
بین [[متکلمان]] [[اهل سنت]] مانند [[ماوردی]](م ۴۵۰)<ref>الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، ص ۱۳.</ref>، و [[امام الحرمین جوینی]] (م ۴۷۸)<ref>.غیاث الامام و التیاث الظلم، ص ۱۵.</ref>، [[آمدی]] (م ۶۳۱)<ref>ابکار الافکار فی اصول الدین، ج ۳، ص ۴۱۶.</ref> [[قاضی]] عضد [[ایجی]] (م ۷۵۶)<ref>المواقف فی علم الکلام، ص ۳۹۵.</ref>، [[تفتازانی]] (م ۷۹۳)<ref>شرح المقاصد، ج ۳، ص ۴۶۹.</ref>، [[ابن خلدون]] (م ۸۰۸)<ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref>، [[جرجانی]] (م ۸۱۶) در کتاب تعریفات<ref>التعریفات، ص ۵۳.</ref> و [[سیوطی]] (م ۹۱۱) در معجم مقالید العلوم<ref>معجم مقالید العلوم، ج ۱، ص ۷۵.</ref> در تعریف فوق با [[امامیه]] [[وحدت]] نظر وجود دارد<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
 
== پیشینه ==
بحث از امامت و [[پیشوایی]] موضوعی است که در [[ادیان الهی]] وجود داشته و از [[انبیا]] {{عم}} به عنوان [[پیشوایان]] و [[رهبران الهی]] [[مردم]] یاد شده است<ref>بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص۹۴۹-۹۵۰.</ref>. [[قرآن کریم]] از [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} به عنوان [[امام]] یاد می‌کند که پس از طی مراحل و آزمون‌هایی، از ناحیه خداوند به این [[مقام]] رسید<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. مسئله [[امامت]] و [[وصایت]] از مسائلی است که از آغاز [[ظهور]] [[دین اسلام]] مورد توجه بوده است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز در طول [[رسالت]] خود بر این معنا همواره تأکید می‌کرد و در زمان‌ها و مکان‌های متعدد از آن سخن می‌‌گفت<ref>صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۹۵ - ۹۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۳؛ ج۲۹، ص۳۶.</ref>. در [[روایات]] و [[ادعیه]] نیز به ابعاد مختلف [[وجود امام]] توجه شده است؛ چنانکه [[امام]] نه تنها [[خلیفه]]، [[حافظ]] [[دین الهی]]، [[سیاستمدار]] و [[مدبر]] امور [[مردم]] دانسته شده<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۳؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۳۰۶- ۳۱۰.</ref>، بلکه امامت به عنوان عهدی از عهدهای [[الهی]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۷.</ref> و [[اساس دین]] و [[نظام مسلمین]] و [[صلاح]] [[دنیا]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> شمرده شده است. در [[مذهب تشیع]]، [[امامت]] از اساسی‌ترین مبانی [[عقیدتی]] است، برخلاف باور [[اهل سنت]] که این مسئله را از [[فروع دین]] می‌دانند<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.</ref>. [[علمای شیعه]] اصل امامت را در کنار [[توحید]] و [[نبوت]]، از [[اصول مذهب]] به شمار آورده‌اند<ref>سید مرتضی، رسائل، ج۱، ص۱۶۶؛ اردبیلی، احمد بن محمد، الحاشیة علی الهیات، ص۱۷۸.</ref>.
 
مسئله امامت در میان [[علمای اسلامی]] اهمیت بسیاری دارد و وجه اصلی تمایز [[شیعه]] با سایر [[مذاهب اسلامی]] است. از جمله نخستین آثار [[شیعی]] که به این موضوع پرداخته، کتاب‌هایی همچون «[[الامامة و التبصرة من الحیره]]» [[شیخ صدوق]] و «[[الشافی فی الامامه]]» [[سید مرتضی]] است. اکثر [[متکلمان]] اهل سنت و شیعه به این مسئله پرداخته‌اند و در آثاری، همچون «الیاقوت فی [[علم]] الکلام» [[ابواسحاق نوبختی]] (م ۳۱۱ق) و «مقالات الاسلامیین» [[ابوالحسن اشعری]] (م ۳۲۴ق) و «تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل» [[ابوبکر باقلانی]] (م ۴۰۳ق) و «[[النکت الاعتقادیه]]» [[شیخ مفید]] (م۴۱۳ق) و «[[الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد]]» [[شیخ طوسی]] (م. ۴۶ق) از آن بحث کرده‌اند.
 
برخی [[جایگاه امامت]] را در [[اسلام]]، رفیع و همتراز با [[قرآن]] دانسته که بدون آن، قرآن به طور کامل [[اجرا]] نمی‌شود و [[لغو]] و [[بیهودگی]] [[شریعت]] لازم می‌آید<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۳۵.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} علاوه بر [[نبوت]]، [[امامت]] هم داشته و از آغاز [[ظهور اسلام]] و [[دعوت پیامبر]] {{صل}} تا آخرین روزهای [[حیات]] ایشان، امامتشان با نبوت همراه بوده<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۰.</ref> و به هیچ موضوعی در اسلام، همچون [[امامت]] اهمیت داده نشده است<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۲.</ref>. امامت در اسلام به عنوان اتمام و [[اکمال دین]] مطرح شده که [[دین]] بدون آن ناقص است<ref>امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.</ref>.
 
نگرش علمای دین به جایگاه امامت، افزون بر [[گرایش]] [[عرفانی]] که از [[روایات]] اقتباس شده، [[کلامی]] و [[اجتماعی]] است و مباحث [[حکومت]]، [[سیاست]] و [[نظام اسلامی]] را نیز در برمی‌گیرد<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ -۲۳.</ref>؛ از این رو آنان ضمن [[اعتقاد]] به مقام‌های [[معنوی]] [[ائمه]] {{عم}} و [[اثبات]] ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام از [[حق تعالی]] برای آنان، از [[شئون]] اجتماعی و [[سیاسی]]، [[سرپرستی]] و حکومت آنان توجه کرده‌اند<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ - ۲۳ و ۲۶ -۲۸.</ref>. همچنین [[ولایت ظاهری]] در امامت را برای [[فقها]] در [[عصر غیبت]] نیز ثابت می‌دانند و معتقدند [[ولایت فقیه]] در عصر غیبت در راستای [[ولایت]] [[رسول خدا]] {{صل}} و ائمه {{عم}} است<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۸؛ همو، ولایت فقیه، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>.
 
برخی از [[دانشمندان]] درباره آثاری که در زمینه امامت نوشته شده و بعضی آن را به سیاست [[صفویه]] نسبت داده‌اند، تأکید کرده‌اند این سخن نادرستی است؛ زیرا بسیاری از این آثار پیش از دوران صفویه نگاشته شده و در دوران صفویه [[نگارش]] آن رو به کاهش بوده است. ایشان نام چهل کتاب در زمینه امامت را که پیش از دوران صفویه نگاشته شده است را ذکر می‌کند. ایشان معتقدند کتاب‌هایی هم که در این دوران و پس از آن نوشته شده یا اصلاً مربوط به قلمرو [[حکومتی]] [[صفویه]] نبوده و یا مشتمل بر احادیثی است که دارای مدرک بوده و پیش از صفویه در کتاب‌های [[روایی]] موجود بوده است<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۷-۱۶۲.</ref>. برخی از اندیشمندان در آثار مختلف خود، از [[حقیقت]] و جایگاه رفیع [[امامت]]<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲؛ همو، کتاب الطهاره، ج۳، ص۴۴۱.</ref> و جهات [[باطنی]] و ظاهری [[ولایت]]<ref>امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸؛ همو، آداب الصلاة، ص۱۴۱.</ref> و ویژگی‌ها<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.</ref> و [[وظایف امام]]<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۰-۷۴.</ref> بحث کرده و در کتاب خود در رد شبهاتی که بعضی [[منحرفان]] مطرح کرده‌اند، به تفصیل به موضوع امامت پرداخته‌اند<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۵-۱۶۵.</ref>.<ref>[[علی رضا اژدر|اژدر]] و [[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری]]، [[امامت - اژدر و احمدی امیری (مقاله)| مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص۲۳۸.</ref>
 
== جایگاه امامت ==
{{اصلی|جایگاه امامت}}
مسئله [[امامت]] در [[تفکر]] [[اسلامی]] [[جایگاه]] بسیار بالایی دارد. [[قرآن کریم]] [[امامت]] را [[برتر]] از [[نبوت]] دانسته است، زیرا درباره [[ابراهیم خلیل]]، یادآور شده است که او پس از آن که دارای [[مقام نبوت]] بود، مورد آزمون‌های ویژه‌ای قرار گرفت و آن گاه [[مقام امامت]] به او اعطا گردید{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref> «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
 
در [[روایات اهل بیت]] {{عم}} بر این مطلب تصریح و تأکید شده است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۴، ۱۴۹- ۱۵۱ و ۱۵۴؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۷- ۱۲۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۹- ۱۵۱.</ref>. در [[احادیث]] متعددی از [[امامان اهل بیت]] {{عم}} [[روایت]] شده که [[نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]]، [[حج]] و [[ولایت]] [[ارکان اسلام]] به شمار می‌روند و در این میان [[ولایت]] از [[جایگاه]] [[برتری]] برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنهاست<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۶، ح۵و ۸.</ref>.
 
اگر از منظر [[تاریخی]] نیز به [[امامت]] بنگریم [[جایگاه]] ویژه آن نزد [[مسلمانان]] آشکار می‌گردد. پس از [[پیامبر گرامی]] {{صل}} مهم‌ترین و حساس‌ترین مسئله‌ای که مورد بحث و گفت وگوی [[مسلمانان]] قرار گرفت، [[امامت]] بود. هیچ یک از [[آموزه‌های دینی]]، در هیچ زمانی مانند [[امامت]] مورد بحث و [[نزاع]] واقع نشده است<ref>شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۲۲.</ref>.
 
از دیدگاه [[شیعه]] [[امامت]] از اصول [[عقاید اسلامی]] است، ولی [[معتزله]] و [[اشاعره]] و دیگر [[مذاهب اسلامی]] آن را از [[فروع دین]] می‌دانند. بر این اساس، [[شیعه]] برای [[امامت]] [[جایگاه]] برجسته تری در مقایسه با [[اهل سنت]] قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه [[اهل سنت]] نیز [[امامت]] مسئله‌ای مهم و برجسته است، زیرا از [[فروع دین]] بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷</ref>.
 
== مباحث [[امامت]] ==
مباحث [[امامت]] بر پنج محور کلی [[استوار]] است:
# [[حقیقت امامت|حقیقت]] یا [[چیستی امامت]] (ما الإمام؟)؛
# [[وجوب وجود امام]] یا [[ضرورت امامت]] (هل الإمام؟)؛
# [[غایت امامت]] یا [[کارکردهای امام]] و در ذیل آن، [[شئون امام|شئون]] و [[وظایف امام]] (لم یجب وجود الإمام؟)؛
# [[صفات امام|صفات]] و [[ویژگی‌های امام]] و در ذیل آن، [[راه‌های شناخت امام]] (کیف الإمام؟)؛
# [[تعیین امام]] در هر زمان و در ذیل آن، [[نصوص امامت]] و [[افضلیت امیرالمؤمنین]] {{ع}} و یازده [[امام]] بعد، [[معجزات]] هر یک از [[امامان]] [[دوازده گانه]] و [[مهدویت]] و مباحث مرتبط با آن (مَنِ الإمام؟)<ref>تلخیص المحصل، ص۴۲۶- ۴۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۳- ۱۷۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>
 
چهار مبحث نخست، مباحث کلی [[امامت]] ([[امامت عامه]]) را تشکیل می‌دهد و مبحث اخیر مربوط به [[امامت خاصه]] است. به عبارت دیگر مسایل کلی و عمومی [[امامت]]، مربوط به [[امامت عامه]] است و مسایل مربوط به مصداق‌شناسی [[امام]] و این که [[امامان]] پس از [[پیامبر]] {{صل}} چه کسانی بوده‌اند، مسایل [[امامت خاصه]] است. مباحث [[امامت خاصه]] در مدخل‌های مناسب تبیین خواهد شد. چنان که پاره‌ای از مباحث کلی [[امامت]] نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخل‌های مستقلی خواهند داشت.
 
[[عصمت امام]]، [[افضلیت امام]] و [[علم امام]] از این گونه مباحث‌اند. در این مقاله دیگر مباحث کلی [[امامت]] بررسی خواهد شد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
 
=== نخست: حقیقت امامت ===
تعریف امامت و [[شناخت]] [[حقیقت]] آن در مسائل مختلف [[امامت]] تاثیر دارد یعنی اگر [[امامت]] را براساس تعریف و [[تبیین]] [[حقیقت]] آن یک [[منصب]] و [[جایگاه]] [[الهی]] همانند [[نبوت]] بدانیم و به تعبیر دیگر اگر [[امامت]] را یک امر عرشی بدانیم، نوع نگاه ما به وظائف و ویژگی‌ها و راه‌های [[شناخت]] نگاهی متناسب با این تلقی و برداشت از [[امامت]] خواهد بود. اما اگر [[امامت]] را مانند [[نبوت]] ندانیم، به تبع در مسأله [[وظائف]] و ویژگی‌ها و راه‌های تعیین و [[شناخت امام]] نگاه دیگری خواهیم داشت. بنابراین [[نزاع]] اصلی در بحث [[امامت]] یک [[نزاع]] مفهومی است نه [[نزاع]] مصداقی و می‌‌دانیم که روشن شدن موضوع بحث و تحریر محل [[نزاع]] در هر بحثی برای رسیدن به نتیجه از امور لازم و ضروری می‌‌باشد.
 
در [[فرهنگ اسلامی]] "[[امامت]]" و "[[خلافت]]" حقیقتی واحد را بیان می‌‌کنند با این تفاوت که "[[خلافت]]" به جنبه [[جانشینی]] از [[پیامبر]] {{صل}} دلالت دارد و "[[امامت]]" به جنبه [[رهبری جامعه اسلامی]]. در متون [[دینی]] هر دو تعبیر به کار رفته است و اشاره به مصداق واحد دارد.
 
هر چند ظاهر تعریف بین [[شیعه]] و [[سنی]] مشترک است و مباحث [[امامت]] بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و [[ویژگی‌های امام]] از جمله [[علم]] به جمیع [[احکام]] و [[معارف]] [[دین]] آن هم [[علم بالفعل]] و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از [[فریقین]] با دیگری متفاوت است. [[محقق لاهیجی]] به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد [[فریقین]] متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است<ref>گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.</ref>.
 
[[پیروان مکتب اهل بیت]] {{عم}} [[امامت]] را یک [[جایگاه]] ویژه و [[منصب الهی]] می‌‌دانند درحالی که [[اهل سنت]] [[امام]] را مرادف [[امیر]] و [[حاکم]] و ناظم [[جامعه]] می‌‌دانند. بنابراین [[امامت]] نزد [[شیعیان]] حقیقتاً با [[امامت]] نزد [[اهل سنت]] متفاوت است<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
 
=== دوم: ضرورت امامت ===
{{اصلی|ضرورت امامت}}
[[ضرورت امامت]] به معنای [[واجب]] بودن [[نظام امامت]] برای [[جامعه]] و [[نصب امام]] از طرف [[خداوند]] است و [[امامت]] در اصطلاح متکلمین به معنای [[ریاست]] عمومی در [[دین]] و دنیاست که [[وجوب]] آن مورد [[اجماع]] [[مسلمانان]] است، اما اینکه [[وجوب امامت]] وجوبی [[عقلی]] است یا [[نقلی]]، بر خداوند واجب است یا بر [[مردم]]، در بین متکلمین [[مسلمان]]، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. [[امامیه]]، ضرورت امامت را ضرورتی عقلی دانسته و وجوب آن را به مقتضای [[حکمت الهی]]، واجب علی الله می‌‌داند، ادله عقلی مانند [[قاعده لطف]]، یقین به فراغ ذمه، نیاز شرع به مفسر و ...<ref>[[محمد باقر شریعتی سبزواری|شریعتی سبزواری، محمد باقر]]، [[امامت و رهبری در نگاه عقل و دین (کتاب)|امامت و رهبری در نگاه عقل و دین]]، ص۶۹.</ref>.
 
در کنار [[ادله عقلی]]، ادله نقلی اعم از [[آیات]] و [[روایات]] نیز [[وجوب وجود امام]] را بیان کرده است مانند: [[آیه اولی الامر]]، [[آیه صادقین]]، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث من مات]] و ...<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، ص۱۲۵-۱۲۹؛ [[محمد باقر شریعتی سبزواری|شریعتی سبزواری، محمد باقر]]، [[امامت و رهبری در نگاه عقل و دین (کتاب)|امامت و رهبری در نگاه عقل و دین]]، ص۲۳۹ـ ۲۴۱.</ref>.
 
=== سوم: غایت امامت ===
{{اصلی|کارکردهای امامت}}
در [[روایات]] از [[امامت]]، به عنوان [[فلسفه]] یا [[غایت خلقت]] تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای [[زمین]] از [[امام]] خالی باشد، بر اهلش [[خشم]] خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: {{متن حدیث|لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. از این [[روایت]] و نظایر آن به دست می‌آید که [[سرنوشت]] [[زندگی]] [[انسان]] و سایر جانداران در [[زمین]] به [[وجود امام]] بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در [[زمین]] حیات وجود داشته، [[امام]] نیز بوده است و تا هنگامی که [[زندگی]] جریان دارد، [[امام]] نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، [[امام]] در [[نظام خلقت]] نقش علیت دارد. علیت [[امام]] در [[نظام طبیعت]] و در سطحی فراتر در [[نظام خلقت]]، به دو گونه فاعلی و غایی امکان‌پذیر است؛ یعنی [[وجود امام]] در سلسله [[علل]] فاعلی و غایی [[جهان]] قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله [[خداوند متعال]] است. بدین جهت است که درباره [[امام عصر]] {{ع}} آمده است: "بقای [[دنیا]] به بقای [[امام عصر]] {{ع}} است، و به [[یمن]] و [[برکت]] او موجودات روزی داده می‌شوند و به واسطه وجود او [[زمین]] و [[آسمان]] پابرجاست"<ref>{{متن حدیث|الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}؛ دعای عدیله.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۱۰-۴۱۱</ref>
 
=== چهارم: صفات امام ===
{{اصلی|ویژگی امام}}
درباره [[صفات امام]] در منابع [[شیعه]] و [[اهل سنت]] بحث‌های فراوانی شده است. [[تفتازانی]] [[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[با کفایت]] و [[قریشی بودن]] را شرط می‌داند. از نظر ایشان چهار شرط نخست ([[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]] و [[مرد بودن]]) [[مورد اتفاق]] است؛ ولی شرط‌های دیگر را برخی [[متکلمان]]، به خاطر [[تکلیف مالایطاق]] یا لغویت، لازم نمی‌دانند. وصف [[قریشی بودن]] مورد قبول تمام [[مذاهب اسلامی]] (به جز [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]]) می‌‌باشد<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref>
 
در میان [[متکلمین]] [[شیعه]]، [[خواجه نصیر]]، [[جامع‌ترین]] فهرست را در هشت عنوان برای صفات و [[شرایط امام]] تدوین کرده است که عبارتند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و روش [[سیاست]] و [[مدیریت]]، [[شجاعت]]، [[افضلیت]]، بری بودن از [[عیوب]] جسمی و [[روحی]] و نسبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه [[خدا]] و [[استحقاق]] پاداش‌های [[اخروی]]، [[توانایی]] برآوردن [[معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع [[لزوم]] و یگانه بودن در [[منصب امامت]]<ref>طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۰ - ۴۲۹.</ref>.<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>
 
ویژگی [[امام]] به معنای صفاتی است که [[امام]] [[معصوم]] بدان متصف می‌‌شود. [[انسان‌ها]] در [[پذیرش]] [[خلافت الهی]] دارای ویژگی‌هایی هستندکه برخی از آنها عبارت‌اند از: [[جعل الهی]]، [[محدودیت]] و نسبیت، [[تکوینی]] و [[فطری]]، [[سنت الهی]]، عمومیت و همگانی، گستردگی و شمول، [[امانت]] بودن، [[علم]]، [[عصمت]]، مدیریتِ [[اجتماعی]] و...<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۷۷-۸۳.</ref>.
 
=== پنجم: تعیین امام ===
{{اصلی|تعیین امام}}
==== راه تعیین امام ====
{{اصلی|راه تعیین امام}}
راه تعیین امام، از مهمترین مباحث [[امامت]] در میان [[متکلمان]] [[فریقین]] است. [[شیعیان]] با تمام نحله‌ها و فرقی که دارند، معتقدند تنها راه تعیین امام، «[[نص]]» از سوی [[خداوند]] و [[پیامبر]] {{صل}} است؛ اما سایر فرق اسلامی، پنج راه برای [[تعیین امام]] ذکر کرده‌اند: [[اجماع]]، [[استخلاف]] یا [[انتصاب]]، [[شورا]]، [[بیعت]]، قهر و غلبه. دیدگاه شیعیان در حوزه [[امامت عامه]] و [[خاصه]]، مستند به [[آیات]] و روایات صحیح است؛ اما [[ادله]] [[اهل سنت]] جز امور و روش انجام شده در صدر [[اسلام]] توسط [[خلفا]] و [[مسلمانان]] و یا خلفای [[جور]]، چیزی دیگری نیست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص۷۹-۸۳؛ [[القواعد الکلامیة (کتاب)|القواعد الکلامیة]]، ص۱۰۹؛ [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|آیه ولایت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]؛ [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۴۱-۱۴۳.</ref>.
 
===== نصب امام =====
{{اصلی|نصب الهی امام}}
"[[نصب الهی]] [[امام]]"، اصطلاحی در [[فرهنگ]] [[کلامی]] [[شیعه]] است و به مفهوم [[انتصاب]] افراد [[معصوم]] از سوی [[خداوند]] می‌باشد، تا به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] نقش و [[وظایف]] او را در [[جامعه انسانی]] ایفا ‌کند. با این مبنای کلامی، شیعه «[[امامت]]» را بعد از «[[نبوت]]» جزء [[اصول دین]] می‌شمارد و [[معتقد]] است امام به عنوان [[خلیفه خدا]] و [[نبی]]، [[برترین]] [[مردمان]] در [[فضل]] و [[کمال]]، دارای [[مقام عصمت]] و برخوردار از [[علم الهی]] و جامع تمام [[شئون پیامبر]] {{صل}} به جز [[دریافت وحی]] است.
 
براساس این دلائل عقلی، شیعه «به نصب امام» به [[امر خداوند]] و توسط [[پیامبر گرامی اسلام]] [[اعتقاد]] دارد و صدها [[دلیل نقلی]] در کتاب، مانند آیات: [[آیه تطهیر|تطهیر]]، [[آیه تبلیغ|تبلیغ]]، [[آیه ولایت|ولایت]]، [[آیه اولی‌الامر|اولی‌الأمر]]، [[آیه ابتلا|ابتلا]]، [[آیه اکمال دین|اکمال دین]] و... بر این امر دلالت دارند که [[حدیث غدیر]]، [[حدیث منزلت|منزلت]] و صدها دلیل نقلی دیگر از [[سیره]] و [[سنت پیامبر]] {{صل}}، موجود در منابع شیعه و [[اهل سنت]] آن را تبیین و [[تفسیر]] می‌کنند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۰۵.</ref>.
 
===== انتخاب امام =====
{{اصلی|انتخاب امام}}
در بحث [[امامت]]، میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]]، بر سر [[نصب امام|انتصابی]] و انتخابی بودن [[امامت]] و [[خلافت]] بحث است. [[شیعه]]، [[معتقد]] به آن است که [[جانشینی]] [[پیامبر]] و [[خلافت]] و [[امامت]] [[مسلمین]]، مثل خود [[نبوت]] امری [[انتصابی]] و به امر [[خداوند]] و [[نصّ]] خاصّ است و بر این [[عقیده]] [[دلایل]] فراوان [[قرآنی]] و [[حدیثی]] و [[تاریخی]] دارد. امّا [[اهل سنت]] [[معتقد]] به [[انتخاب خلیفه]] از سوی [[مردم]] و [[اهل حلّ و عقد]] و نظر [[شورا]]یند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۰۵.</ref>.
 
نقدهایی که به نظریه بیعت و اختیار وارد شده است عبارت است از: [[نقض غرض]]، عدم تحقق [[خلافت]]، عدم احراز شرائط [[امامت]]، عدم مجوز [[شرعی]]، [[سیره پیامبر]] {{صل}} در [[تنصیص]]، [[پیشگیری]] از [[اختلاف]]<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۵۷-۱۶۲.</ref>.
 
===== [[غلبه]] و استیلا =====
 
== وظایف امام ==
{{اصلی|وظیفه امام}}
بر اساس مجموعه ای از [[آیات]] استفاده می‌‌شود که اساس [[وظایف]] مترتب بر [[امامت]] و [[ولایت]] بر دو رکن استوارند؛ [[هدایت]] و [[نصرت]] که [[هدایت]] به دو دسته [[هدایت عام]] و [[هدایت خاص]] تقسیم می شود که [[هدایت عام]] به [[هدایت ارائه طریق]] یا [[هدایت تعلیمی]] یا [[تبیین]] نیز نامیده شده است و از بارزترین مصادیق آن [[تفسیر قرآن]] و [[رفع اختلافات]] است.
 
[[هدایت خاص]] یا [[هدایت ایصال الی المطلوب]] یا [[هدایت راهبری]]) شامل موارد ذیل است: [[تشکیل حکومت]]، [[اجرای عدالت]]، [[تربیت امت صالحان]].
 
وظیفه کلان دوم امام [[نصرت]] است که [[دفاع از دین]]، [[جلوگیری از وقوع تحریف]]، ([[جلوگیری از انحراف در دین]])، [[پاسخگویی شبهات]]، [[دفاع از مؤمنان]] را شامل می شود<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص۸۷-89.</ref>.
 
از منظر [[امامیه]] [[امام]] {{ع}} ادامه دهندۀ راه [[پیامبر]] می باشد که [[اجرای حدود اسلامی]]، [[حفظ]] [[شریعت اسلامی]] از [[تحریف]] و [[تغییر]] و ... از [[وظایف]] اوست<ref>ر.ک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۱۳.</ref>.
 
برخلاف [[اهل سنت]] که [[وظایف]] [[امام]] را به [[مدیریت جامعه]] [[دینی]] مانند تأمین [[عدالت اجتماعی]]، تأمین [[امنیت عمومی]]، [[پاسداری]] از [[مرزهای جامعه اسلامی]]، توسعه و [[گسترش اسلام]] در [[جهان]] منحصر کرده‌اند<ref>جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۶۶.</ref>.
 
== اثبات امامت ==
{{اصلی|اثبات امامت}}
امامت به معنای پیشوایی بعض افراد ویژه به دلیل توانمندی‌های خاص، بر دیگران است که با دلایل عقلی و نقلی اثبات می‌شود. از جمله دلایل عقلی [[قاعده لطف]]، حفظ [[شریعت]] و ... همچنین از جمله دلایل نقلی آیات [[اکمال دین]]؛ [[ابلاغ]]؛ [[انذار]]؛ [[تطهیر]]؛ [[خیرالبریه]]؛ [[مودت]]؛ [[مباهله]] و ... و روایات متعددی از جمله [[حدیث یوم الدار]]؛ [[حدیث ثقلین]]؛ [[حدیث سفینه]]؛ [[حدیث منزلت]] و ... بر اثبات امامت دلالت دارند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۲-۲۴۴؛ [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۶۱-۱۷۸.</ref>.
 
== شناخت امام ==
{{اصلی|شناخت امام}}
مهم‌ترین [[وظیفه امّت]] در قبال [[امام]]، [[معرفت]] نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر [[شناخت]] اوست و بدون [[شناخت]] او هرگز نمی‌تواند به [[اسلام واقعی]] برسد و اگر کسی [[امام]] خود را نشناسد در [[گمراهی]] و [[جهل]] خواهد بود:{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}<ref>الکافی، ج۲، ص۲۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ وسائل‌الشیعة، ج۲۸، ص۳۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۰؛ در نقل دیگری به‌جای "لا" حرف "لم" و به جای "امامه"، "امام زمانه" آمده است: {{متن حدیث|وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ {{صل}} أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۳۱.</ref>. شناخت امام هم می‌تواند نسبت به جایگاه او باشد یا شناخت حقوق و سیره و معارف ایشان<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[وظایف امت نسبت به قرآن و عترت (کتاب)|وظایف امت نسبت به قرآن و عترت]]، ص ۶۱؛ [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص۹۰.</ref>.
 
چندین راه نیز برای شناخت امام بیان شده است مانند: تبیین و معرفی پیامبر؛ وصیت امام پیشین؛ [[معجزه]] و شواهد و قراین قطعی مانند: [[اخلاق پسندیده]]، [[علم]] و [[حکمت]] و ...<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص۸۳-۸۶.</ref>.
 
== [[امامت]] از دیدگاه [[امامان شیعه]] ==
[[شایسته]] آن است که [[شناخت]] «امامت» را باید از بیانات [[نورانی]] و [[کلام]] خود امام و [[انسان کامل]] به‌دست آورد. [[امام علی بن موسی الرضا]] {{ع}} امامت را چنین بیان می‌فرماید: «امامت مقامی است که [[خداوند]] [[حضرت ابراهیم]] [[خلیل]] {{ع}} را [بعد از [[آزمون]] با وسائل گوناگون] و بعد از نبوت و [[خلت]]، در مرتبه سوم به آن برگزید. امامت فضیلتی است که خداوند حضرت ابراهیم را به آن [[فضیلت]] نائل کرد و نام او را به سبب آن بالابرد. و سپس فرمود: من تو را امام و [[رهبر]] [[مردم]] قرار دادم»<ref>{{متن قرآن|... قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...}} «... فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم.».. سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
 
امامت [[مقام]] [[انبیا]] و «[[ارث]] [[اوصیا]]» است. امامت [[نمایندگی]] و [[جانشینی خدا]] و [[رسول خدا]] {{صل}} و مقام [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} و [[میراث]] [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} است. امامت [[زمام دین]]، [[نظام مسلمانان]]، [[صلاح]] [[دنیا]] و [[عزت مؤمنان]] است. امامت [[اساس اسلام]] بارور، و شاخه بلند آن است»<ref>محمد بن یعقوب الکلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۵۶-۲۶۰؛ محمد باقر المجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۷۶ و ص۱۲۱- ۱۲۸.</ref>.
 
[[حضرت علی]] {{ع}} در عبارتی [[زیبا]] [[روح]] امامت را این چنین مجسم می‌فرماید: «جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهره‌ها را [[متحد]] ساخته به هم پیوند می‌دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهد افتاد و هرگز جمع‌آوری نخواهند شد»<ref>السید الشریف الرضی، نهج البلاغه امام علی {{ع}}، ترجمه: محمد دشتی، ص۴۴، خطبه ۱۴۶.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۵۱.</ref>
 
== فهم شیعیان از مقام امامت ==
=== در عصر حضور ===
[[ابوذر غفاری]] (م۳۲). [[حاکم نیشابوری]] به سند خود از [[حنش]] [[کنانی]] نقل می‌کند: [[ابوذر]] در حالی که دست خود را به [[کعبه]] گرفته بود، گفت: «ای [[مردم]]! هرکس مرا می‌شناسد من همانم که می‌شناسد و هرکس مرا نمی‌شناسد من ابوذر هستم، از [[رسول خدا]] شنیدم که می‌فرمود: [[مَثَل]] [[اهل بیت]] من مَثَل [[کشتی نوح]] است، هرکس در آن وارد شود [[نجات]] می‌یابد و هرکس از آن [[تخلف]] کند [[غرق]] می‌شود»<ref>نفحات الأزهار، ج۱، ص۵۶.</ref>.
 
[[سلمان فارسی]] (م ۳۴) با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد و به او گفت: «عذر تو در مقدم شدن بر کسی که از تو عالم‌تر است و به رسول خدا نزدیک‌تر است و به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] آگاه‌تر است چیست؟ [[پیامبر]] [[علی]] را در [[زمان]] [[حیات]] خودش مقدم کرد او [[علم]] منایا و وصایا و [[فصل الخطاب]] را می‌داند او مثل [[هارون بن عمران]] است اگر او را مقدم کنید از همه جا به شما روزی می‌رسد؛ [[آل محمد]] {{صل}} مانند سر نسبت به [[بدن]] و مانند چشم نسبت به سر می‌باشند»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۴.</ref>.
 
[[مالک اشتر]] (م ۳۸): «علی [[جانشینی]] از [[جانشینان]] و [[وارث علم]] [[پیامبران]] است، [[قرآن]] به [[ایمان]] او [[شهادت]] داده و رسول خدا او را به [[بهشت]] [[رضوان]] [[بشارت]] داده؛ [[صفات نیکو]] در او کامل است و هیچ کس از اولین و آخرین در سابقه و [[برتری]] و علم او [[شک]] ندارد»<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹.</ref>.
 
[[صعصعة بن صوحان]] (م ۵۶): «ما فقط [[اهل بیت پیامبر]] را می‌خواهیم، زیرا [[خداوند]] همه ما را به خاطر آنها [[کرامت]] بخشید و [[خلق]] کرد»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.
 
[[عدی بن حاتم]] (م ۶۷): «علی در هر حادثه‌ای که اتفاق بیفتد، از سوی خداوند [[برهان]] و سببی دارد»<ref>الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۴۱.</ref>.
 
[[ابن‌عباس]] (م ۶۸): وی [[انتخاب امام]] را از سوی خداوند می‌دانست و می‌گفت: «هرکس [[ولایت علی]] را قبول نکند اعمالش قبول نیست و در آخر [[عمر]] گفت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَيْكَ‏ بِوَلَايَةِ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۱ «خدایا من به وسیله ولایت علی بن ابی طالب به سوی تو تقرب می‌جویم».</ref>.
 
[[کمیل بن زیاد]] (م۸۲): «روزی [[علی]] {{ع}} دست مرا گرفت و به صحرا برد؛ هنگامی که به آنجا رسیدیم نفس عمیقی کشید و فرمود: «هرگز [[زمین]] از حجتی که برای [[خدا]] [[قیام]] کند خالی نمی‌ماند، یا حجتی که آشکار و مشهور است یا حجتی که توسان و مخفی است تا [[حجت‌ها]] و بینه‌های [[الهی]] [[باطل]] نشود»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۹: {{متن حدیث|لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا َّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ}}.</ref>. نقل این [[روایت]] از سوی [[کمیل]] که از [[شیعیان علی]] {{ع}} بوده، نشانگر نوع دیدگاه وی به مسئله [[امامت]] و مطرح بودن دیدگاهی فراتر از [[علمای ابرار]] در همان قرن‌های اولیه است.
 
[[زراره]] (م۱۵۰) از [[امام باقر]] {{ع}} نقل کرده که ایشان فرمود: «[[اسلام]] بر پنج پایه [[استوار]] است [[نماز]] و [[زکات]] و [[حج]] و [[روزه]] و [[ولایت]]. من از [[امام]] پرسیدم کدام یک از آنها [[برتر]] است؟ امام {{ع}} فرمود: ولایت؛ زیرا کلید همه آنها و [[رضایت خداوند]] در [[اطاعت از امام]] و [[معرفت]] اوست»<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۶.</ref>.
 
[[محمد بن مسلم]] (م۱۵۰) از امام باقر {{ع}} روایت کرده: «هرکس بخواهد با [[عبادت]] و [[زحمت]] فراوان به [[خداوند]] نزدیک شود در حالی که امامی ندارد، سعی او مقبول نیست»<ref>وسائل الشیعه، ج۱، ص۹۰.</ref>.
 
[[منصور بن حازم]] (م ۱۴۸) [[معتقد]] بود [[قرآن]] به [[تنهایی]] کافی نیست و [[امت]] به [[وجود امام]] نیاز دارد<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۴۶.</ref>.
 
[[زیاد بن منذر]]، [[ابوالجارود]] (م۱۵۰): «[[حلال و حرام]] آن است که [[آل محمد]] {{صل}} بگویند، و همه آنچه [[پیامبر]] آورده است در نزد ایشان است»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۴.</ref>.
 
[[خلیل بن احمد فراهیدی]] صاحب کتاب العین (م۱۷۶): «[[بی نیازی]] علی {{ع}} از همه و احتیاج همه به علی، دلیل آن است که او امام همه می‌باشد»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۰: {{عربی|إستغناء عن الكل و إحتياج الكل إليه دليل على أنه إمام الكل}}.</ref>.
 
[[هشام بن حکم]] (م۱۷۰): «[[امامت]] همان [[نبوت]] است و [[امام]] همه منصب‌های [[ولایتی]] و [[سیاسی]] و [[دینی]] و [[معنوی]] و [[تکوینی]] [[پیامبر]] را داراست، با این تفاوت که [[فرشته وحی]] بر او نازل نمی‌شود»<ref>هشام بن حکم، ص۲۰۹.</ref>.
 
[[عبدالعزیز بن مسلم]] [[روایت]] مفصلی را درباره ویژگی‌های امامت از [[امام رضا]] {{ع}} نقل می‌کند که این روایت را می‌توان تعریف کامل [[شیعه]] از امامت نامید، و نقل آن نشانه نوع نگرش [[راوی]] (ابن مسلم) به امامت و نگرشی فراتر از [[علمای ابرار]] می‌باشد، در قسمت‌هایی از این روایت آمده است: «همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش رفیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که [[مردم]] با [[عقل]] خود به آن برسند یا با آراء خود آن را دریابند؛ امامت، [[خلافت خدا]] و [[رسول]] خداست، امام [[امین]] [[خدا]] در [[زمین]] و [[حجت]] او در [[مخلوقات]] است، امام از [[گناهان]] و [[عیوب]]، [[پاک]] و دور است و [[علم]] مخصوص و ویژه دارد»<ref>اصول کافی، ج۱، ص۱۶۸.</ref>.
 
[[عبدالعظیم حسنی]] (م۲۵۲): «همانا [[دوستی]] با [[امامان]] [[دوستی با خدا]] و [[دشمنی]] با امامان [[دشمنی با خدا]] و [[اطاعت]] ایشان [[اطاعت خدا]] و [[معصیت]] ایشان [[معصیت خداوند]] است»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۹۴.</ref>.
 
همین‌طور که در تعریف‌های [[اصحاب]] و نوع روایاتی که درباره [[ائمه]] {{عم}} نقل کرده‌اند [[مشاهده]] می‌شود، [[فهم]] [[شیعیان]] [[عصر حضور]] (به ویژه [[قرن اول]]) از امامت جنبه [[علمی]] و معنوی داشته و فقط جنبه سیاسی نداشته است، و فهم ایشان از امامت فراتر از علمای ابرار بوده و مطابق با فهم شیعیان حاضر از امامت است، و همچنین ایشان [[اعتقاد]] به چنین مقاماتی را برای ائمه [[غلو]] حساب نمی‌کردند. پس این ادعا که شیعیان در ابتدا ائمه {{عم}} را فقط علمای ابرار می‌دانستند یا در قرن اول فقط نگاه سیاسی به ائمه داشتند نه نگاه علمی و معنوی، درست نیست؛ البته مسلم است شیعیان به معنی اول و دوم (که در تعریف شیعه بیان کردیم) [[اعتقاد شیعیان]] به معنی سوم را نداشته‌اند و نباید خلط و مغالطه کرد و نوع نگاه [[شیعیان]] به معنی اول و دوم را [[اعتقاد شیعیان]] اصلی گرفت و سپس مطرح کرد که نوع نگرش شیعیان قرن‌های اولیه به [[ائمه]] فقط [[سیاسی]] بوده و شیعیان قرن‌های بعدی [[غلو]] کرده و به [[امامان]] جنبه [[علمی]] و [[معنوی]] و [[فوق بشری]] نسبت دادند.
 
=== در عصر غیبت ===
اما [[اعتقاد]] بعضی از بزرگان [[شیعه]] در عصر غیبت نسبت به [[امامت]] از این قرار است:
 
[[شیخ صدوق]] (م ۳۸۱): «امامت از ائتمام گرفته شده و معنی آن [[پیروی]] و [[اقتدا]] می‌باشد و [[واجب]] است اعتقاد داشته باشیم [[اطاعت از امام]] مثل [[اطاعت از پیامبر]] می‌باشد و هر فضیلتی که [[خداوند]] به [[پیامبر]] داده به [[امام]] هم بخشیده است غیر از [[فضیلت]] [[نبوت]]»<ref>معانی الأخبار، ص۶۹.</ref>.
 
[[احمد بن ادریس]] (م ۳۰۶): وی از [[مشایخ]] [[کلینی]] می‌باشد و حدود ۲۰۰۰ [[روایت]] از امامان نقل کرده است که این تلاش و [[زحمت]] بسیار در ثبت و ضبط و نشر [[احادیث ائمه]] نشانگر دیدگاه ویژه وی نسبت به [[مقام علمی]] امامان و [[اعتقادی]] فراتر از [[علمای ابرار]] می‌باشد<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.
 
[[شیخ مفید]] (م۴۱۳). از ایشان در [[تحریف]] درباره امامت ذکر شده است: «امام [[انسانی]] است که به [[نیابت]] از پیامبر [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]] دارد، و مثل [[پیامبران]] [[معصوم]] است»<ref>نکت اعتقادیه، ر.ک: مقالات کنگره شیخ مفید، ج۱، ص۳۹؛ اوائل المقالات، ص۷۳.</ref>. «ائمه [[جانشینان پیامبر]] در [[اجرای احکام]] و حدود و [[حفظ شریعت]] و [[تأدیب]] مردم‌اند، و مانند پیامبران معصوم‌اند»<ref>اوائل المقالات، ص۷۳.</ref>.
 
[[سید مرتضی]] (م ۴۳۶): «امام [[بالاصاله]] ریاست عامه در دین دارد، نه به نیابت از کسی که در [[دار تکلیف]] باشد»<ref>رسائل الشریف، ج۲، ص۲۶۴.</ref>.
 
[[ملک صالح]] (م ۵۵۶) [[کتاب و سنت]] را فقط در نزد امامان دانسته و ایشان را شفاعت‌کنندگان [[روز قیامت]] معرفی می‌کند: {{عربی|تَلقَ الأَئِمَّةَ شَافِعینَ وَ لَا تَجِد/ إِلّا لَدَینا سُنّةً وَ کِتَابَاً}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۲، ص۳۰۵؛ «ائمه را به عنوان شفیعان ملاقات می‌کنی و کتاب و سنت را فقط در نزد ما می‌یابی».</ref>.
 
[[خواجه نصیرالدین طوسی]] (م۶۷۲): از ایشان سه تعریف درباره [[امامت]] نقل شده است: «[[امام]] [[رئیس]] قاهری است که [[امربه معروف و نهی از منکر]] می‌کند و [[مشکلات]] [[شرع]] را که بر [[مردم]] مخفی مانده برای آنها آشکار می‌کند. واحکام را [[اجرا]] می‌کند تا به [[صلاح]] نزدیک‌تر و از [[فساد]] دورتر شوند و از [[فتنه‌ها]] ایمن بمانند»<ref>الفصول النصیریه، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.</ref>. «امامت یک [[ریاست]] عمومی [[دینی]] است که مردم را به [[حفظ]] [[مصلحت دینی]] و [[دنیوی]] [[تشویق]] می‌کند و از [[ضرر]] دینی و دنیوی بر [[حذر]] می‌دارد»<ref>قواعد العقائد، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.</ref>. «امام [[انسانی]] است که [[بالاصاله]] در [[دار تکلیف]] [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]] دارد»<ref>تلخیص المحصل، ج۲، ص۴۲۶.</ref>.
 
همین تعریف از [[ابن‌میثم بحرانی]] (م ۶۹۹) و [[علامه حلی]] (م ۷۲۶) هم نقل شده است<ref>قواعد المرام، ص۱۷۴؛ نهج المسترشدین، ص۶۲.</ref>.
 
[[فاضل مقداد]] (م ۷۸۶): «امام انسانی است که به [[نیابت]] از [[پیامبر]] ریاست عامه در دین و دنیا دارد»<ref>اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹.</ref>.
 
[[شهید اول]] (م ۷۸۶). ایشان [[ائمه]] را واسطه بین خود و [[خدا]] معرفی کرده و [[ولایت]] ایشان را [[ذخیره]] [[روز قیامت]] می‌داند: {{عربی|إنی بحب محمد و وصیه / و بنیهما یا رب علقت یدی // و قصدت بابک طالبا بولائهم / أحسن الکرامة یوم بعث فی غَدی}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.
 
[[لطف‌الله نیشابوری]] (۸۱۰) [[علی]] {{ع}} را دریای [[علوم]] واعلم همه مردم می‌داند: {{عربی|هو البحر المحیط بکل علم/ علیه الخلق کلهم عیال}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۲۸.</ref>.
 
[[ابن المتوج]] (م ۸۲۰) [[اعتقاد]] به [[شفاعت]] ائمه در روز قیامت دارد و آنها را ذخیره [[یوم]] الجزاء خود معرفی می‌کند: {{عربی|أنتم عدة لی فی مَعادی / إذا حضر الخلائق للجزاء}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۷۹.</ref>.
 
[[ابن‌الوزیر]] (م ۸۴۰): ائمه کشتی [[هدایت]] و واسطه [[بخشش گناهان]] هستند و [[فضائل]] ایشان غیرقابل شمارش می‌باشد: {{عربی|هُم بابُ حِطّةٍ وَ السفینة و الهدی / فیهم و هم للظالمین بمرصد // ولهم فضائل لست أُحصی عدها/ مَن رامَ الشُّهُبِ لَم تَتَعَدَّد}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۳۱.</ref>.
 
[[حسین بن عبدالصمد حارثی]] (م ۹۸۴) [[اهل بیت]] {{عم}} را تکیه‌گاه [[انسان]] در [[روز قیامت]] و سبب [[نجات]] از [[گناهان]] می‌داند: {{عربی|فلی فی المعاد عماد بهم / وکافی القیام مقام نضیر/ لأنی أنادی لدی النائبات/ و الخوف من أن ذنبی کبیر / أخا المصطفی و أبا السیدین/ و زوج البتول و نجل الظهیر}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۷۸.</ref>.
 
[[فیاض لاهیجی]] (م ۱۰۷۲): «[[امامت]] [[ریاست عامه]] بر [[مسلمین]] در [[امور دنیا]] و [[دین]] به [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} می‌باشد»<ref>گوهر مراد، ص۴۶۱.</ref>.
 
[[علامه طباطبایی]]: «[[امام]] شخصی است که با یک امر [[ملکوتی]] [[مردم]] را [[هدایت]] می‌کند و به حسب [[باطن]] یک نوع [[ولایت]] در [[اعمال]] مردم دارد و در هدایتش مردم را به امر [[خدا]] به مطلوب می‌رساند، نه اینکه فقط [[راه]] نشان دهد»<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.
 
[[سید محسن خرازی]]: «امامت در نزد [[شیعه]] [[خلافت]] کلی [[الهی]] است که یکی از آثار آن، [[ولایت تشریعی]] و [[خلافت ظاهری]] می‌باشد»<ref>بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۸.</ref>.
 
== نظر [[شیعه]] در مسئله [[امامت]] و [[اثبات]] آن ==
[[شیعه امامیه]]، امامت را از [[اصول دین]] می‌داند<ref>اصول دین یعنی پایه‌های دین و اموری که اعتقاد به آنها سبب نجات در آخرت و موجب صحّت عبادات و قبولی اعمال می‌گردد و عقیده نداشتن به آنها موجب هلاکت و عذاب اخروی و فساد اعمال و عبادات است.</ref>، به این معنا که بقای [[دین]] و [[شریعت]] را به [[وجود امام]]، موقوف و وابسته می‌داند، چنان که حدوث شریعت و ابتدایش موقوف بر وجود [[نبیّ]] است. پس احتیاج دین به سوی [[امام]] به منزله احتیاج دین به سوی نبیّ است و [[اعتقاد]] و تدیّن به وجود امامِ [[منصوب]] از جانب [[خدای تعالی]] بعد از نبیّ {{صل}} و [[خاتمیّت]] آن جناب، در هر عصری از اعصار [[واجب]] و لازم است و [[انکار]] آن موجب اختلال در دین می‌شود، اگر چه [[احکام]] ظاهر [[اسلام]] بر منکرین آن جاری شود.
 
در اثبات این که «امامت از اصول دین است»<ref>قاضی عبدالله بیضاوی - که از اعاظم اشاعره است - در «منهاج» گفته است که: مسئله امامت، از اعظم مسائل «اصول دین» است و نیکو گفته است.</ref> [[دلایل]] و شواهد بسیاری وجود دارد که ذیلاً به برخی از آنها می‌پردازیم:
 
۱. «امامت» [[خلافت الهی]] است که به غیر از [[وحی]]، بقیه [[وظایف]] نبیّ و [[رسول]] مانند [[هدایت]] و [[ارشاد]] به [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]] و [[اجرای عدل]] و رفع [[ظلم و ستم]] و [[حفظ شرع]] و بیان و [[تفسیر]] کتاب و [[تزکیه]] و [[تربیت نفوس]] [[مردم]] و... برای امام ثابت است. بنا بر این، هر چیزی که موجب می‌شود که [[نبوّت]] از اصول دین شمرده شود، همان چیز موجب می‌شود که امامت هم از اصول دین باشد، وگرنه دلیلی برای مندرج شدن نبوّت در اصول دین وجود نخواهد داشت<ref>چون احتیاج به وجود امام از جهت بقاء و دوام دین است؛ زیرا صاحب این منصب شامخ امامت در رتبه بعد از نبوّت در تمام شئون تبلیغی، و صفات مبلّغ، با نبی مشترک است و به اتفاق فریقین، نبوّت از مسائل اصولیّه ادیان است و امامت نیز باید چنین باشد؛ چون علّت احتیاج، در هر دو یکسان است و فرقی که وجود دارد «حدوث و بقاء» است، یعنی: نبی از طریق وحی، متصدی تأسیس دین است، و امام، دین مؤسَّس را حفظ می‌کند.</ref>.
 
[[مرحوم مظفر]] در کتاب دلائل الصدق می‌نویسد: {{عربی|ویشهد لکون الإمامه من أصول الدین أنّ منزله الإمام کالنّبی فی حفظ الشرع و وجوب اتّباعه والحاجه إلیه وریاسته العامّه بلا فرق، وقد وافقنا علی أنّها أصل من اُصول الدین جماعه من مخالفینا کالقاضی البیضاوی فی مبحث الأخبار، وجمع من شارحی کلامه}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۸.</ref>.
 
[[شاهد]] بر این که [[امامت]] از [[اصول دین]] است این است که: [[مقام]] و [[منزلت امام]] در [[حفظ دین]] و [[وجوب پیروی]] از او و نیاز [[مردم]] به او و [[پیشوایی]] بر تمام [[خلق]]، مثل مقام و [[منزلت]] [[پیامبر]] است بدون هیچ فرقی بین آن دو. البته جمعی از [[مخالفان شیعه]] هم مثل [[قاضی]] [[بیضاوی]] در بحث [[اخبار]] و جمعی از شارحان کلامش در این مطلب با ما موافقند و امامت را از اصول دین شمرده‌اند.
 
۲. [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> این [[آیه شریفه]] در آخر [[حیات رسول خدا]] {{صل}} در باب [[ولایت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} نازل شده است<ref>به احادیثی که از طریق شیعه و مخالفین در تفسیر این آیه و آیه بعد وارد شده مراجعه شود.</ref> و دلالت دارد که امامت، اصلی از اصول دین است؛ زیرا آیه شریفه با فریاد بلند ندا می‌کند که امامت از اجزای اصلی و حیاتی [[نبوّت]] و [[رسالت]] است به طوری که اگر [[امامت]] نباشد رسالت هم انجام نگرفته است.
 
[[مأموریت]] مورد اشاره اساس و ستون رسالت و نبوّت است و به قدری مهم و [[سرنوشت]] ساز است که اگر [[پیامبر]] {{صل}} آن را انجام ندهد و به [[مردم]] نرساند، گویا رسالت [[پروردگار]] را انجام نداده و زحمات بیست و سه ساله‌اش را ناقص رها کرده است! البته روشن است که پیامبر {{صل}} آنچه بر او نازل می‌شد را به مردم می‌رساند و برای آنها بیان می‌کرد، ولی این تعبیر و لحن [[آیه]] بدان جهت است که مردم به اهمیّت ویژه و فوق العاده این مطلب پی ببرند.
 
از آنجا که این مأموریتِ حسّاس و ویژه، خطراتی دارد و احتمال بروز واکنش‌های پنهان و آشکاری از سوی اشخاص [[ضعیف الایمان]] و [[منافق]] می‌رود؛ لذا [[خداوند متعال]] به پیامبر {{صل}} در برابر خطرات احتمالی و اقدامات [[منافقین]] تضمین داده و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> و این تضمین نشانه دیگری بر بزرگی و اهمیّت مضمون این [[آیه مبارکه]] است<ref>شواهد بر این که ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین {{ع}} چه مشکلاتی در پی داشت، رجوع شود به: امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸، ۲۲۱، از طریق عامه.</ref>.(۲)
 
۳. خداوند متعال در [[سوره مائده]] (آخرین [[سوره]] ای که بر پیامبر {{صل}} نازل شده) فرمود: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> [[اخبار]] و [[روایات]] تصریح نموده‌اند که این [[آیه شریفه]] در امامت و [[ولایت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} نازل شده است<ref>سیوطی «الدرّ المنثور» در ذیل آیه شریفه؛ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰؛ فضائل الخمسه من الصحاح الستّه، ج۱، ص۳۸۹.</ref>. [[مؤیّد]] این مطلب هم این است که در وقت [[نزول]] این [[آیه]]، هیچ چیز دیگری صلاحیت این همه تأکید را نداشته است.
 
در این [[آیه شریفه]]، [[خداوند]] «[[امامت]]» را به عنوان مکمِّل [[دین]] و متمِّم [[نعمت]] معرّفی می‌کند و سپس از این [[دین کامل]] به عنوان اسلامِ مرضیّ و [[پسندیده]] خود برای جهانیان یاد می‌کند. حال چگونه می‌توان گفت که چنین چیزی جزء [[اصول دین]] و اساس و شالوده آن نیست؟
 
به عبارت دیگر، این آیه به روشنی دلالت دارد که امامت از اصول دین است؛ زیرا اوّلاً آیه شریفه به [[صراحت]] می‌فرماید: «امروز دینتان را کامل کردم» آیا معنای اِکمال دین، غیر از این است که یکی از اصول دین به طور رسمی و برای عموم [[مردم]] در آن [[روز]] بیان شد؟! آیا در این روز، غیر از [[نصب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به [[زعامت]] و رهبریِ [[امّت]]، برنامه دیگری توسط [[رسول خدا]] {{صل}} اعلام شده بود؟!
 
ثانیاً [[خداوند متعال]] در ذیل آیه شریفه فرموده است: «[[اسلامی]] که امروز کامل شده، دین مَرضیّ خداوند است (و غیر این، مَرضیّ و پسندیده نیست)» آیا این جمله صراحت ندارد که امامت از اصول دین است و دین بدون امامت، دین نیست؟
 
ثالثاً به تصریح [[روایات]] بسیار که از طریق فریقَیْن رسیده، این آیه شریفه، بعد از نصب امیرالمؤمنین علی {{ع}} به زعامت و [[رهبری]] نازل گردیده است. بنا بر این، [[اکمال دین]] به [[ولایت]] اوست و [[اسلام]] بدون ولایت و امامت آن [[حضرت]] {{ع}}، دین خداپسند نیست.
 
۴. خداوند متعال فرموده است: {{متن قرآن|أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>.
 
این [[آیه]] [[صراحت]] دارد که [[مردم]] بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دوران جاهلیّت]] و [[کفر]] باز خواهند گشت و طبعا این قضیّه غالبیّه است که [[خداوند]] عامّه مردم را مخاطب قرار داده است؛ زیرا استفهام در این [[آیه شریفه]]، استفهام [[حقیقی]] نیست بلکه بر نحو [[انکار]] و [[توبیخ]] است و این آیه، مِثْل صریح است در این که این امر از آنها به وقوع پیوسته، و لذا به صیغه ماضی تعبیر نموده که دلالت بر تحقّق و وقوع آن دارد.
 
آیا بعد از [[شهادت رسول خدا]] {{صل}}<ref>تذکّر: مستفاد از روایات فریقین این است که رسول خدا {{صل}} به شهادت رسید. و این مسئله از معدود موارد مورد اتفاق شیعه و عامّه است.</ref> چیزی که موجب برگشتن مردم به عقب و کفر و [[جاهلیّت]] باشد غیر از [[انکار ولایت]] و نقض [[بیعت]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و تخلّف از خلافتِ [[حق]] و امامتِ [[الهی]] محقق شد؟
 
و دلیل بر [[تفسیر]] آیه شریفه به این معنا - اگر چه آیه به خودی خود دلالتش بر مطلب تمام است - و همچنین دلیل بر اصل ادّعا ([[امامت]] جزء [[اصول دین]] است) [[احادیث]] [[ارتداد]] مردم بعد از رسول خدا {{صل}} است<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۳۶ و ۲۵۹؛ ج۲۲، ص۳۳۲ و ۳۳۳ و ۳۵۱ و ۳۵۲ و ۴۴۰؛ ج۶۷، ص۱۶۴.</ref> که این احادیث بین خاصّه و عامّه معروف و مشهور است و ما برای [[اتمام حجّت]]، یکی از آن احادیث را از طریق عامّه نقل می‌کنیم: [[صحیح بخاری]] در [[حدیث حوض]] از رسول خدا {{صل}} [[روایت]] کرده که [[حضرت]] فرمودند: {{متن حدیث| بَيْنَمَا أَنَا قَائِمٌ فَإِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ فَقَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى فَلَا أَرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ‌}}<ref>صحیح البخاری، ج۸، ص۲۱۷، ص۱۶۶، باب الحوض. این روایت را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» در حدیث دویست و شصت و هفتم از متّفق علیه از «مسند» ابوهریره از عطاء بن یسار از ابوهریره روایت کرده است. نیز مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» عایشه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» اسماء بنت ابوبکر روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» امّ سلمه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را نیز از «مسند» سعید بن مسیّب روایت کرده‌اند. و جمیع این روایات را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» آورده است.</ref>؛ در وقتی که من در موقف و عرصات [[قیامت]] و یا در کنار [[حوض کوثر]] ایستاده باشم ناگهان جمعی را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون می‌آید و به ایشان می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا بیایند؟ آن مرد گوید: [[قسم به خدا]] به سوی [[آتش]]! من می‌گویم: ایشان چه کردند؟ آن شخص گوید: آنها پس از تو [[مرتد]] و [[کافر]] شدند و به سوی قهقرا و عقب باز گشتند! سپس [[طائفه]] دیگری را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون آید و می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا؟ می‌گوید: قسم به خدا به سوی آتش! من می‌گویم: ایشان چه کردند (و گناهانشان چیست)؟ آن مرد گوید: این جمع بعد از تو مرتد شدند و به عقب و [[کفر]] اصلی برگشتند! (و همین طور دسته دسته به سوی [[جهنم]] می‌برند) و من نمی‌بینم (از [[صحابه]] من) کسی بماند مگر مانند شتری که از گلّه شتران جا مانده (یعنی به قدر بسیار قلیلی مانند کمی تعداد و شترهای رها شده و واپس مانده از [[گله]] در بیابان)»<ref>از جمله این روایات، روایتی است که احمد بن حنبل در مسند عبد الله بن مسعود روایت کرده است که گفت: رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث| أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَ إِلَيَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ حَتَّى إِذَا أَهْوَيْتُ إِلَيْهِمْ لِأُنَاوِلَهُمْ اخْتَلَجُوا دُونِي فَأَقُولُ أَيْ رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ؟!}} من به عنوان جلودار و پرچم پیشتاز در جلوی شما به سوی حوض می‌روم و بعضی از مردان شما را به سوی من می‌آورند و برای حساب بلند می‌کنند، تا همین که من میل می‌کنم به سوی آنها که ایشان را بگیرم، در حضور من آنها را می‌ربایند و می‌برند و در این حال من می‌گویم: ای پروردگار من اینان اصحاب من هستند! گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که چه حوادثی را بعد از تو بجای آوردند!» و مانند این روایت را نیز حمیدی در مسند حذیفه بن یمان در حدیث هفتم از متفق علیه آورده است.</ref>.
 
این [[روایت]] مانند [[آیه شریفه]] به وضوح دلالت بر [[ارتداد]] و به عقب برگشتن [[صحابه]] ـ به جز عدّه کمی از آنها ـ دارد.
 
[[فقیه]] بزرگوار [[مجلسی]] اوّل در شرح فقیه ـ بعد از [[نقل حدیث]] فوق ـ نوشته‌اند: [[ابن اثیر]] که از معظم علمای [[مخالفین]] است گفته است که معنی [[حدیث]] آن است که [[ناجی]] از صحابه قلیلی خواهند بود. و [[قریب]] به این مضمون را در مبحث [[حوض]] روایت کرده‌اند از [[عبدالله بن مسعود]] به چندین طریق و از [[حذیفه بن الیمان]] و از [[عبدالله بن عمر]] و از [[عبدالله بن عباس]] و از [[انس بن مالک]] و از [[سهل بن سعد]] به چند طریق، و از [[ابوسعید خدری]] و از [[ابوهریره]] به چهار سند دیگر، و از [[ابوذر]] و از [[عقبه]] و از [[اسماء بنت ابوبکر]] و از [[ام سلمه]] و از [[عایشه]] و غیر ایشان به طرق بسیار. و می‌توان گفت که در هیچ بابی این مقدار [[حدیث]] نقل نکرده‌اند که در این باب نقل نموده‌اند. و در اکثر این [[اخبار]] منقول است که [[صحابه]] متوجّه من ([[پیامبر]] {{صل}}) شوند، و ایشان را منع کنند و نگذارند که به نزد من آیند، و ایشان را به [[جهنّم]] برند و من گویم: [[الهی]]! اینها صحابه‌های منند. خطاب رسد که یا [[محمّد]]! نمی‌دانی که بعد از تو چه‌ها کردند، مرتدّ شدند و به [[کفر]] اصلی بر گشتند! پس من می‌گویم: که من بیزارم از ایشان، دورم از ایشان، و ایشان از من (بیزارند و دورند!) و ظاهر است که [[ارتداد]] ایشان به سبب [[مخالفت]] [[نصوص]] جلیّه بر [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود<ref>لوامع صاحبقرانی، شرح فقیه، ج۱، ص۲۶. و نیز خاصه و عامه روایت کرده‌اند از رسول خدا {{صل}} به طرق بسیار که بزودی امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد فقط یک فرقه از ایشان اهل نجات خواهند بود و بقیه هلاک خواهند شد.</ref>.
 
حقیر گوید: آیا غیر از [[انکار]] ولایتِ [[حق]] و تشکیل [[سقیفه]] و قرار دادن امر [[امامت]] در [[شورا]] - که بر خلاف [[عقل]] و کتاب و [[سنّت]] است - چیزی که موجب کفر و ارتداد و [[استحقاق]] [[عذاب]] [[نار]] باشد برای صحابه بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} سراغ دارید؟! پس منکر [[ولایت امیرالمؤمنین]] {{ع}} اگر بمیرد به [[مرگ]] [[جاهلیّت]] و کفر مرده است و این با [[اصول دین]] بودن امامت سازگار است.
 
۵. در [[روایات]] متواتری که از طریق [[شیعه]] و [[مخالفین]] وارد شده، این مضمون آمده که رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}<ref>الکافی، ج۱، ص۳۷۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲؛ غیبه النّعمانی، ص۳۳۰؛ الإفصاح، ص۲۸؛ کشف الغمه، ج۳، ص۳۵۱؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹۲؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۶؛ الغدیر، ج۱۰، ص۳۵۹ ـ ۳۶۰؛ احقاق الحق، ج۱۳، ص۸۵؛ از مصادر زیادی از عامه نقل کرده است. مجمع الزّوائد، ج۵، ص۲۱۸؛ در مسند احمد، ج۵، ص۶۱، ص۱۶۴۳۴: {{متن حدیث|عَنْ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}} و در حلیه الأولیاء، أبی نعیم، ج۳، ص۲۲۴: {{متن حدیث|عن رسول الله {{صل}}: من مات بغیر إمام فقد مات میته جاهلیه}} در کنز العمّال، متّقی، الفصل الرابع فی أحکام البیعه، ج۱، ص۱۰۳، ص۴۶۴؛ ج۶، ص۶۵، ص۱۴۸۶۳: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}} در الکنی و الاسماء، دولابی، ج۲، ص۶۳۵، ص۱۱۳۴: «عن ابن عمر: {{متن حدیث|من مات و لیس علیه إمام جامع فقد مات میته جاهلیه}}.</ref>؛ هر کس بمیرد و [[امام]] زمانش را نشناخته باشد، به [[مرگ جاهلیت]] (و [[شرک]] و [[کفر]]) از [[دنیا]] رفته است.
 
این [[احادیث]] به وضوح دلالت دارند که اگر شخصی [[شناخت]] و [[معرفت به امام]] زمانش نداشته باشد، [[دینی]] جز [[دین]] و [[آیین]] [[جاهلیّت]] (کفر و شرک) ندارد. با این اوصاف، چگونه [[امامت]] از [[اصول دین]] نباشد و حال آنکه عدم [[معرفت]] و نشناختن امام مساوی با [[مرگ جاهلی]] و [[مرگ]] همراه با کفر و شرک است؟!<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۶۱.</ref>.
 
=== پاسخ به یک شیهه ===
اگر امامت جزء اصول دین باشد ـ چنان که [[حق]] هم همین است ـ بحث و بررسی و تحقیق در باره مسأله امامت، [[واجب]] و لازم خواهد بود و همان طور که [[عقل]] در موارد دیگر اصول دین، از باب [[لزوم]] دفع ضرر احتمالی و از باب لزوم [[شکر]] [[منعِم]]، [[حکم]] به [[وجوب]] و لزوم بحث و تحقیق می‌کند، در مورد امامت هم از همان باب و به همان ملاک، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق و بررسی می‌کند.
 
لکن اگر امامت از اصول دین نباشد - چنان که اکثر عامّه قائل هستند - باز هم باید به [[اهل بیت]] {{عم}} مراجعه کنند و لااقل امامت به عنوان [[مرجعیّت علمی]] [[الهی]] قابل بحث و نظر خواهد بود؛ زیرا امکان دارد که [[حق تعالی]] اشخاصی را برای [[بیان احکام]] و [[حفظ]] آن معین کرده باشد و با این احتمال، عقل حکم به وجوب فحص و نظر در آن می‌کند.
 
پس اگر این مرجعیّت علمی برای احدی از [[امت]] ثابت شود، [[علم]] به [[فراغ ذمّه]] از [[تکالیف شرعی]] حاصل نمی‌شود جز با مراجعه به آنها و اخذ [[احکام]] از آنها؛ زیرا فقط آنها [[حجّت]] در [[بیان احکام]] هستند. پس [[عقل]] به جهت دفع ضرر احتمالی [[حکم]] به [[وجوب]] قطع به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی می‌کند، و قطع به فراغ ذمّه هم حاصل نمی‌شود مگر با [[رجوع]] کردن به کسانی که قطع به فراغ ذمّه در [[اتّباع]] آنها داریم. پس فحص و نظر از کسانی که ما [[مأمور]] به اتّباع آنها هستیم، [[واجب عقلی]] است و ما ادّعا می‌کنیم و معتقدیم که [[ائمه اطهار]] {{عم}} بعد از [[رسول خدا]] {{صل}}خلیفه‌های [[خداوند]] در [[زمین]] و اُمناء او بر احکام هستند، پس اگر [[ولایت]] و [[امامت]] آنها بر [[مخالفان]] [[حق]] ثابت نشده است، چرا فحص و نظر نکرده‌اند تا آثار آنها را اخذ نمایند با این که [[مرجعیت علمی اهل بیت]] {{عم}} به [[روایات]] متواتره مسلّم بین [[فریقین]] ثابت است، چنان که [[حدیث متواتر ثقلین]] و [[حدیث سفینه|سفینه]] و.... بر آن دلالت دارد<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۶۸.</ref>.
 
== پرسش‌های وابسته ==
* [[آیا کلامی‌انگاری امامت بدعت‌آمیز است؟ (پرسش)]]
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[مبادی امامت]]
* [[مبادی امامت]]
** [[مبادی تصوریه امامت]]
** [[مبادی تصوریه امامت]]:
** [[مبادی تصدیقیه امامت]]
*** [[اله]] ([[الوهیت]])
*** [[رب]] ([[ربوبیت]])
*** [[ملک]] ([[مالکیت]])
*** [[حکم]] ([[حاکمیت]] و [[حکومت]])
*** [[ولی]] ([[ولایت]])
*** [[حجت]]
*** [[رسالت]]
*** [[خلافت]]
*** [[امارت]]
*** [[قدوه]] ([[اسوه]])
*** [[رهبری]] ([[قیادت]])
** [[مبادی تصدیقیه امامت]]:
*** [[حق عبادت و اطاعت]]
*** [[حق امر و نهی]]
*** [[حق الزام]]
*** [[حق پاداش و کیفر]]
*** [[حق ابلاغ و تبیین امر]]
*** [[حق نصرت الهی]]
* [[ویژگی‌های لازم امامت]] ([[صفات ضروری امام]])  
* [[ویژگی‌های لازم امامت]] ([[صفات ضروری امام]])  
* [[نصب امام]]
* [[نصب امام]]
خط ۱۷۷: خط ۳۹۶:
** [[وجوب نصب امام پس از پیامبر]]  
** [[وجوب نصب امام پس از پیامبر]]  
** [[تحقق نصب امام پس از پیامبر]]
** [[تحقق نصب امام پس از پیامبر]]
{{پایان مدخل وابسته}}
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:3073589.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']]
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی''']]
# [[پرونده:118564654.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|''' امامت در بینش اسلامی''']]
# [[پرونده:1368130.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|'''براهین و نصوص امامت''']]
# [[پرونده:Ka2-m17 91815.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|'''کلام تطبیقی ج۲''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|'''آیه ولایت - ربانی گلپایگانی''']]
# [[پرونده:IM010222.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[القواعد الکلامیة (کتاب)|'''القواعد الکلامیة''']]
# [[پرونده:1100538.jpg|22px]] [[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|'''اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت''']]
# [[پرونده:IM009734.jpg|22px]] [[علی رضا اژدر|اژدر]] و [[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری]]، [[امامت - اژدر و احمدی امیری (مقاله)| مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه امام خمینی ج۲''']]
# [[پرونده:4670311.jpg|22px]] [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|'''امام‌شناسی ۵''']]
# [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']]
# [[پرونده:1100838.jpg|22px]] [[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|'''حقانیت در اوج مظلومیت ج۱''']]
# [[پرونده:IM010223.jpg|22px]] [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|'''آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار''']]
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش]]، [[فرید محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]
# [[پرونده:IM010259.jpg|22px]] [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[وظایف امت نسبت به قرآن و عترت (کتاب)|'''وظایف امت نسبت به قرآن و عترت''']]
# [[پرونده:IM010218.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلایل انتصابی بودن آن''']]
# [[پرونده:000070.jpg|22px]] [[سید محمد حسین حسینی طهرانی|حسینی طهرانی، سید محمد حسین]]، [[امام‌شناسی - حسینی طهرانی (کتاب)|'''امام‌شناسی''']]
# [[پرونده:Imamat.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|'''امامت‌پژوهی''']]
# [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵ ج۱''']]
# [[پرونده:IM000003.jpg|22px]] [[محمد باقر شریعتی سبزواری|شریعتی سبزواری، محمد باقر]]، [[امامت و رهبری در نگاه عقل و دین (کتاب)|'''امامت و رهبری در نگاه عقل و دین''']]
# [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:امامت]]
[[رده:امامت]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مقاله‌های اولویت سه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۱

امام به معنای مقتدا و پیشوا، در اصطلاح دینی به خلیفه رسول الله در اجرای دین گفته می‌شود. مسئله امامت میان علمای اسلامی اهمیت بسیاری داشته و وجه اصلی تمایز شیعه با سایر مذاهب اسلامی است. مباحث محتلفی در حوزه امامت وجود دارد مانند: بحث در زمینه حقیقت و شناخت امامت؛ ضرورت و وجوب نظام امامت برای جامعه؛ صفات و ویژگی‌های امام و بحث درباره تعیین امام و چگونگی آن.

وظایف مختلفی برای امام بیان شده است که مترتب بر دو رکن هدایت و نصرت است. امامیه، امامت را از اصول عقاید اسلامی دانسته و نصب آن را به دست خداوند می‌دانند که در نتیجه صفات خاصی برای امام قائل است مانند: عصمت، علم لدنی، افضلیت و... .

معناشناسی امام

معنای لغوی

واژه امام در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها مقتدا و پیشواست. طریحی می‌گوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او پیروی می‌شود”[۱]. مؤلف کتاب معانی الاخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام می‌گوید: “امام را امام نامیدند به دلیل اینکه او پیشرو و مقتدای مردم است”[۲]. بنابراین امامت، همان ریاست عامه بر همه مردم است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان ریاست پیامبر و رسالت است[۳]. پس به گروهی خاص که از نظر فکری، اعتقادی، سیاسی یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شده‌اند امت می‌گویند و رهبرشان نیز امام نامیده می‌شود. بنابراین سه واژۀ امام، امامت و امت لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. امت نیز به گروهی گفته می‌شود که اعضای آن به سبب پیروی از امام واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند[۴].

البته باید دقت شود که پیشوا در زبان فارسی، ترجمه تحت‌اللفظی کلمه امام است. در عربی کلمه "امام" یا "پیشوا" مفهوم مقدسی ندارد[۵].

در کتاب‌های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارت‌اند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (ص)، جانشین پیامبر (ص)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی می‌شود[۶].[۷]

معنای اصطلاحی

در تعریف اصطلاحی امام گفته‌اند: امام خلیفه رسول الله در اجرای دین است؛ به گونه‌ای که پیروی از وی بر همه مسلمانان واجب است[۸]. امام در اصطلاح شیعه به کسی می‌گویند که پیشوا و مقتدای عالمیان در امور ظاهریه و باطنیه، اجتماعیه و معنویۀ روحانیه، مُلْکیه و ملکوتیه است. خداوند به وی در اثر اختیار عالی و ارادۀ انتخابیۀ آن پیشوا در جمیع امور چنین مصونیت و عصمتی را بخشیده است. این امامان به دوازده تن منحصرند. بنابر عقیده و ایمان راسخ شیعه، پس از غیبت کبری آن حضرت زنده است و ولایت امور معنوی و مَلَکوتی عوالم را در دست دارد، اما به سبب غصب خلافت و امامت، فعلاً در پردۀ غیبت نهان است تا ظهور کند و متصدیان و مباشران سلطنت و امارت باطل را کنار زند و خود بر اساس طهارت سِریَّه و عصمت الهیه و ولایت کبرای حقۀ حقیقیه، بر مردم حکومت کند[۹].

پس با توجه به تعریف‌های یادشده، امام سه ویژگی خواهد داشت: ویژگی نخست، جانشینی پیامبر گرامی اسلام است. امام کسی است که پس از پیامبر اسلام (ص) بر مسند او می‌نشیند. ولایت و سرپرستی بر همۀ مکلفان، از دیگر ویژگی‌های امام است. متکلمان، اغلب ریاست عامه یا ولایت بر همۀ مکلفان را در تعریف امامت، اخذ کرده‌اند، لکن در برخی نکات جنبی، اختلاف‌نظر وجود دارد. ویژگی دیگر، واجب‌الاطاعه بودن امام است. برخی از متکلمان، این قید را نیز در تعریف امامت آورده‌اند. امام، جانشین پیامبر (ص) و ولیّ امت است؛ به گونه‌ای که اطاعت از فرمان او در حد اطاعت از فرمان پیامبر (ص) وجوب دارد. امام، تنها یک راهنما و هدایت‌گر نیست که امت در قبال وی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشد، بلکه امت، هم در امور دین و هم در امور دنیا باید از وی اطاعت کند[۱۰].

تعریف متکلمین از امامت

متکلمین، تعاریف گوناگونی از امامت ارائه می‌دهند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. "محقق بحرانی"[۱۱] در کتاب قواعد المرام: "امامت عبارت است از ریاست عامه در دین و دنیا اصالتاً (نه بر سبیل نیابت)[۱۲]؛
  2. "تفتازانی"[۱۳] در شرح المقاصد: "امامت عبارت است از ریاست عامه در امر دین و دنیا از باب جانشینی پیامبر (ص)"[۱۴]؛
  3. "ایجی"[۱۵] در المواقف: "امامت یعنی نیابت و جانشینی پیامبر در برپا داشتن احکام دین، به‌طوری که تبعیت از او بر عموم مسلمین واجب است"[۱۶]؛
  4. "ابن خلدون" می‌نویسد: "خلافت یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. به این اعتبار خلافت و امامت گفته می‌شود و متصدی آن مقام را امام و خلیفه می‌گویند[۱۷].[۱۸].[۱۹]
  5. علامه قوشچی در تعریف امامت می‌فرماید: امامت، مسئولیت عمومی سرپرستی و فرمانروایی در امور دین و دنیا است که به جانشینی از پیامبر انجام می‌گیرد»[۲۰]. در این تعریف، امامت به مفهوم سیاسی خلافت پیامبر (ص) و به معنای سرپرستی امور دینی و دنیایی امت، منظور گردیده است.
  6. عبدالجبار معتزلی امامت را چنین تعریف نموده است: امامت، ولایت تصرف در امور است به نحوی که دستی بالاتر از آن نیست[۲۱].
  7. علامه حلی گفته است: امام، انسانی است که بالاصاله، عهده‌دار مسئولیت‌های عمومی در امور دین و دنیا، در عالم تکلیف و مسئولیت انسان است[۲۲].
  8. شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات امام را چنین تعریف می‌کند: امامان، جانشینان پیامبرند در تبلیغ احکام و برپاداشتن حدود الهی و پاسداری از دین خداوند و تربیت کردن بشر[۲۳]. در این تعریف، عنصر هدایت و رهبری معنوی و تربیت استعدادهای بشری در راه ارتقا و رشد و تعالی انسانی، در کنار عنصر سیاسی و مدیریت امت اسلامی آمده است و امامت به مفهوم «نبوت منهای دریافت وحی» تلقی شده است[۲۴].[۲۵]

تعریفی که غالب علمای کلام از «امامت» کرده‌اند، دو عنصر اساسی در آن به چشم می‌خورد؛ یکی اینکه امامت «ریاست» است و دیگر اینکه این ریاست در "امور دین و دنیا"ست. این تعریف، بیشتر نزد متکلمان اهل‌سنت آمده است[۲۶].

در تعاریف عام، "امامت" به صورت رهبری عمومی در امور دینی و دنیوی، برای فردی از افراد بشر تعریف شده است.

از آنجا که در این تعریف‌ها از خلافت و یا نیابت از پیامبر سخنی به میان نیامده است، نبوت را نیز شامل می‌شود، به همین دلیل مورد نقد واقع شده است.

در تعاریف خاصِ «امامت»، بر عنصر خلافت و نیابت از پیامبر (ص) تأکید شده است[۲۷].[۲۸]

مرحوم شیخ مفید در اوائل المقالات در بحث عصمت می‌آورد: "امامانی که جانشینان پیامبران در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردم‌اند، همچون انبیا معصوم (از گناه و اشتباه) هستند"[۲۹].

بر اساس این تعریف که با اعتقاد پیروان مکتب اهل بیت (ع) هماهنگ است امامت چیزی والاتر از ریاست و حکومت بر مردم می‌باشد. تمام وظایف انبیاء (ع) به جز دریافت وحی برای امامان محفوظ است. به همین دلیل شرط عصمت که در انبیاء (ع) وجود دارد در امام نیز هست.

دانشمند شیعی «فاضل مقداد سیوری» در شرح این تعریف علامه، توضیحاتی دارد که برای اطلاع بیشتر می‌توان به کتاب شرح باب الحادی عشر مراجعه کرد[۳۰].

«میثم بن علی بحرانی» در تعریف امامت می‌گوید: هي رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالإصالة[۳۱]؛ «امامت؛ ریاست عامه در امور دین و دنیا است که او باید این ریاست را به‌طور ذاتی و اصالت داشته باشد».

وی در توضیح تعریف بالا می‌نویسد: «با اضافه نمودن «اصالت»، کسانی که از جانب امام نمایندگی دارند و امام به آنها ولایت عامه داده است از تعریف خارج می‌شوند»[۳۲].

شارح احقاق الحق نیز امامت در نزد شیعه را چنین تعریف می‌کند: "امامت یک منصب الهی و خدادادی است که تمام شئونات والا و فضائل را در بر دارد جز نبوت و آنچه لازمه آن است"[۳۳].

به مقتضای این تعریف امام باید از جانب خداوند و توسط پیامبر (ص) تعیین گردد و تمام امتیازات و فضائل پیامبر (ص) (جز نبوت) را داشته باشد؛ از این رو شرط عصمت در امام نیز وجود دارد[۳۴].

از تعریف‌های متکلمان اسلامی استفاده می‌‌شود:

  1. «امامت» از دیدگاه آنان هم امور دنیوی را شامل می‌شود و هم امور دینی را. به عبارت دیگر، از جنبه غایی، امامت اسلامی صبغه سکولاریستی ندارد؛ به گونه‌ای که امور معنوی و دینی خارج از حوزه امامت و رهبری اسلامی باشد و امامت فقط در برقراری عدالت، امنیت و تحقق بخشیدن به نیازهای معیشتی مردم خلاصه شود؛ بلکه اجرای دین و حفظ ارزش‌های دینی نیز از اهداف امامت است[۳۵]. به عبارت دیگر امام ریاست کّلی جامعه را در همه جنبه‌ها و تمام شئون آن بر عهده دارد. اعم از رهبری سیاسی و حکومت، رهبری قضایی و فصل خصومت، رهبری و مرجعیّت دینی و مقام افتاء و زعامت تقنینی و قانون‌گذاری.
  2. مردم در تعیین و نصب امام دخالتی ندارند، امّا برای به فعلیت رسیدن زعامت او و به اصطلاح "مبسوط الید" شدن امام، بدیهی است که نقش اصلی از آن مردم است[۳۶].

دیدگاه محققان پیرامون این تعریف

برخی از محققان با اشاره به نکته ای میان دو تعریف متکلمان امامیه و اهل سنت تفاوت قائل می شوند و در مقابل برخی اشکالاتی را مطرح کرده‌اند که در ادامه به طرح کلام این محققان می پردازیم:

عده‌ای در این باره می‌‌نویسند: اگر چه تعاریف متکلمان امامیه، در مواردی، دقیقاً همان تعریف متکلمان اهل سنت از امامت است، تفاوتی بنیادین اما ظریف میان آن دو ملاحظه می‌‌شود. به عنوان نمونه تعریف مرحوم علامه حلی از امامت[۳۷] با تعریف تفتازانی ـ از متکلمان اهل سنت ـ از امامت[۳۸] در ظاهر تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. اما اگر چه در هر دو تعریف، سخن از ریاست عامه در امور دین و دنیا به میان آمده است، تفاوت میان آن دو، با توجه به رویکرد اهل سنت به مسأله امامت آشکار می‌‌شود؛ بدین معنا که امام در ادبیات کلامی اهل سنت، وظیفه اجرای دین و پاسداری از آن را به عهده دارد. به دیگر سخن، وجود امام در اندیشه اهل سنت، اجرای احکام دین و نیز تشکیل حکومت، برای ایجاد نظم اجتماعی است[۳۹]، این در حالی است که امام در کلام امامیه، افزون بر وظیفه اجرای دین، وظیفه تبیین و تفسیر دین را نیز دارد؛ از این رو، مبیّن و مفسر دین را لزوماً معصوم دانسته، آنگاه لزوم نصب را نتیجه گرفته‌اند. به دیگر سخن، ریاست امام در امور دین در کلام اهل سنت، چیزی جز پیاده کردن دین نیست؛ در حالی که مقصود از ریاست یاد شده در کلام شیعه، تبیین و تفسیر دین است که به شأن مرجعیت دینی امام پس از رسول خدا (ص) ناظر است.

از سویی دیگر، عمده تعاریف موجود در آثار متکلمان نامی امامیه و نیز اهل سنت، ناظر به تمام ابعاد یا همان چیستی و حقیقت مقام امامت نیست، بلکه با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت آنچه در متون کلامی بروز و نمود یافته است، مجموعه‌ای از تعاریفی است که برگرفته از باور متکلمان نسبت به شئون و وظایف مقام امامت است. به این معنی که اساساً نمی‌توان تعریف متکلمان از مقام امامت را مساوق با حقیقت چیستی مقام امامت در نگاه آنها به شمار آورد، بلکه باید تعاریف یاد شده را به مثابه باور ایشان راجع به شئون امامت دانست که تنها بخشی از حقیقت و چیستی مقام امامت است.

تعاریف نقل شده از متکلمان امامیه ناظر به دو شأن یا وظیفه یا کارکرد مقام امامت، یعنی شأن مرجعیت دینی و حاکمیت سیاسی است؛ این درحالی است که از شئون مهم دیگر اینان غفلت شده است که از جملۀ آنها می‌‌توان به شأن ولایت تکوینی و شأن وساطت فیض اشاره کرد[۴۰].

اشکالاتی که برخی محققین به این تعریف دارند عبارت است از:

۱. تفسیر امامت به ریاست (تعریف به لازم؛ نه به حقیقت): بی‌شک، مفهوم "ریاست" در "امامت" نهفته است و نمی‌توان این مفهوم را از امامت جدا انگاشت، لکن جنبه مهمی که در حقیقت امامت باید لحاظ شود، جنبه ریاستش نیست؛ جنبه مهم‌تری که می‌تواند گویای ماهیت و حقیقت امامت باشد، بحث ولایت‌ الامری است. امامت چیزی جز "ولایت امر" نیست و ولایت امر عقلاً و نقلاً حق انحصاری خدای متعال و مقامی الهی است.

از سوی دیگری، تعریف جامع و مانع، باید به جوهر و اصلِ معنا اشاره کند و واژگانی به‌کار بگیرد که مقوّم ماهیت آن مفهوم باشند؛ نه آنکه آثار یا نتایج و تبعات آن مفهوم را محور تعریف خود قرار دهد. ریاستی که در تعریف گذشته ذکر شد، نتیجه امامت است یا عَرَض عام آن؛ اما نه جوهر اصلی و مقوم ماهیتش.

ریاست نیز از آن جهت که می‌تواند گسترده و کلان باشد یا نباشد، قابل تقسیم بر عامه و خاصه است. به همین دلیل، برادران اهل‌سنت چون امامت را به ریاست تبدیل کردند، ناچار شدند قید عامه را بیاورند؛ تا شامل ریاست‌های خاص و خرد نشود؛ زیرا مدیر مدرسه یا مسئول اداره نیز رئیس است و هر رئیسی امام نیست. ازاین‌رو، ناچار شدند ریاست را به قید عامه تقیید کنند.

۲. توهم جدایی دین از دنیا (میراث اسلام جاهلی): همان‌گونه که اشاره شد، جداسازی دین الهی از دنیای مردم یکی از تحریف‌هایی است که دامنگیر امت اسلام شد. بنابر این، عبارت في أمر الدين والدنيا که در تعریف امامت آورده‌اند، بی‌اساس و از میراث‌های اسلام جاهلی است.

در تفسیری که بعد از رسول اکرم (ص) از دین ارائه شد، دین و دنیا از یک‌دیگر تفکیک شدند و از اینجا بود که میان دین و دنیا تقابل ایجاد شد و باعث اندیشه‌های انحرافی فراوانی گردید.

اما امامت در مکتب اهل‌بیت (ع) این‌گونه تعریف نشده است. همان‌گونه که خواهد آمد، امامت، ولایت‌الامر است و اساساً تقابل دین و دنیا در این مکتب معنا و مفهوم ندارد؛ آن دینی که قرآن کریم معرفی می‌کند همین شریعت است و شریعت شامل همه امور دنیاست و رسول اکرم (ص) مبعوث شد تا مردم را در دنیا هدایت کند تا بتوانند در دنیا و آخرت سعادتمند باشند[۴۱].

تعریف اصطلاحی امامت

هر چند ظاهر تعریف بین شیعه و سنی مشترک است و مباحث امامت بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و ویژگی‌های امام از جمله علم به جمیع احکام و معارف دین آن هم علم بالفعل و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از فریقین با دیگری متفاوت است. محقق لاهیجی به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد فریقین متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است[۴۲].

پیروان مکتب اهل بیت (ع) امامت را یک جایگاه ویژه و منصب الهی می‌‌دانند درحالی که اهل سنت امام را مرادف امیر و حاکم و ناظم جامعه می‌‌دانند. بنابراین امامت نزد شیعیان حقیقتاً با امامت نزد اهل سنت متفاوت است. بنا بر نظر شیعه امامت یک منصب الهی و به جعل الهی است؛ این ویژگی است که امام را واجد ولایت معنوی نموده و در انجام وظیفه هدایت حتی در مرحله ایصال الی المطلوب موفق می‌‌کند.

اما اهل سنت امامت را یک امر قراردادی صرف می‌‌دانند و امام نزد آنان فردی مانند سایر افراد است که در جایگاه حاکم و نظم دهنده امور اجتماعی قرار گرفته است[۴۳]. روش اهل سنت نیز هم در مباحث نظری و هم در مقام عمل مانند توسعه در شرائط و خصوصیات امام تا جایی که امامت و ولایت حاکمان جائر را مشروع می‌‌دانند به خوبی نشانگر دو تلقی از حقیقت امامت است.

علو منصب امامت و جانشینی رسول خدا و عظمت مقام و منزلت امام را حضرت امام رضا (ع) در خطبه‌ای که در جامع مرو ایراد فرموده، تبیین کرده‌اند[۴۴]. در سطور پایانی اینجا به دو فراز از این خطبه توجه می‌‌کنیم: «إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ». امامت مقام و جایگاه پیامبران است و ارثی است که به اوصیاء آنها رسیده است. «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي». امامت پایه بالنده اسلام و شاخه و نتیجه والای آن است[۴۵].

امامت‌، در اصطلاح‌ به‌ معنای‌ مقامی‌ که‌ دارنده آن‌ (= امام) ریاست‌ امور دینی‌ و سیاسی‌ مسلمانان‌ را برعهده‌ دارد. درباره معنای‌ امامت، حدود وظایف‌ امام (ع) و چگونگی‌ انتخاب‌ او، عقاید مختلفی‌ در میان‌ مسلمانان‌ وجود دارد[۴۶].

در اصطلاح کلامی معانی متعددی از این واژه ارائه شده که شایع‌ترین معنای آن ریاست عمومی در امور دین و دنیا [۴۷] است و برخی جانشینی پیامبر (ص) در حفظ دین و سیاست دنیا[۴۸] را در تعریف اصطلاحی آن آورده‌اند. برخی کامل‌ترین تعریف را ریاست بالاصاله عمومی در امر دین و دنیا در دار تکلیف می‌دانند [۴۹] که عموم مردم را به حفظ مصالح دین و دنیایشان ترغیب و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع کنند[۵۰].

بنابراین، امامت به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر (ص) است، زیرا امامت دارای شؤونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت امام (ع) حجت خدا در زمان، ولیّ الله، انسان کاملِ حامل معنویت کلی انسانیت و قطب است [۵۱] و چون امامت دارای شؤون والایی است، شیعه آن را همانند نبوت به نصّ و امر الهی[۵۲] و از اصول دین "مذهب" می‌داند [۵۳]، در حالی که در دیدگاه اهل سنت از فروع دین شمرده شده و از این جهت از افعال مکلفان به شمار می‌آید [۵۴].[۵۵]

متکلّمان شیعه و سنّی تعریف‌های متفاوت از امامت دارند[۵۶]:

  1. سعد الدین تفتازانی که از متکلّمان برجسته اهل سنت است، در تعریف امامت می‌نویسد: امامت ریاست عمومی‌ بر مردم در امور دین و دنیای آنهاست، به عنوان جانشین پیامبر (ص)[۵۷].
  2. عضدالدین ایجی، متکلّم برجسته اهل سنت نیز، در تعریف امامت آورده است: امامت جانشینی پیامبر (ص) در برپایی دین است به‌گونه‌ای که پیروی از او بر همه امت واجب است[۵۸].
  3. علامه حلّی در تعریف امامت می‌نویسد: امامت ریاست عمومی‌بر مردم در امور دین و دنیای آنهاست، برای شخصی از اشخاص به عنوان جانشین پیامبر[۵۹].
  4. آیت‌الله خرازی می‌نویسد: امامت در نزد شیعه، خلافت کلّی الهی است و ولایت تشریعی از آثار آن است. خلافت و امارت نیز، از لوازم ولایت تشریعی است[۶۰].

بر پایه تعاریف یادشده از نگاه عالمان مسلمان، امامت چند ویژگی مهم دارد:

  1. امامت، ریاست عمومی‌امام بر مردم است.
  2. امام، جانشین پیامبر (ص) است.
  3. گستره امامت امام، دین و دنیای مردم است.
  4. امامت، منصبی الهی است.
  5. امام علاوه بر هدایت ظاهری، هدایت باطنی نیز دارد[۶۱].

در اصطلاح مدیریت، رهبری از وظایف مدیر است که دیگران را به کوشش مشتاقانه جهت هدفهایی معین ترغیب می‌کند یا آنها را جهت کسب هدف مشترک تحت تأثیر قرار می‌دهد [۶۲].

به گفته بیشتر مفسران، امامت در قرآن با معنای لغوی آن هماهنگ است و امام (ع) کسی است که به او اقتدا کنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند [۶۳]؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل و گمراه [۶۴].[۶۵]

مجموع تعریف‌هایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کرده‌اند دو دسته است: تعریف‌های عام که نبوت را نیز در برمی‌گیرد و تعریف‌های خاصی که شامل نبوت نمی‌شود. عبارت: "امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است "[۶۶] و عبارت‌های دیگری همانند آن تعریف‌های عام امامت می‌باشد[۶۷]. در این تعریف‌ها به خلافت یا نیابت از پیامبر (ص) اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل می‌شود، ولی دسته دوم، تعریف‌هایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر (ص) در آنها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمی‌شود. دو نمونه از این تعریف‌ها به قرار ذیل است:

  1. امامت، رهبری عمومی‌در امور دین و دنیا و برای فردی از افراد به عنوان نیابت از پیامبر (ص) است[۶۸].
  2. امامت عبارت است از جانشینی پیامبر (ص) در اجرای دین، به گونه‌ای که پیروی از او بر همه مسلمانان واجب است [۶۹].

"رهبری امت اسلامی" پس از پیامبر (ص) هم "خلافت" نامیده می‌شود و هم "امامت"؛ چنان که کسی که عهده‌دار این مقام می‌شود هم "خلیفه" نام دارد و هم "امام". از آن جهت که مردم باید از او پیروی کنند و او پیشوای آنان است، امام (ع) نامیده می‌شود‌، و از آن جهت که رهبری او به عنوان جانشینی از پیامبر (ص) است، خلیفه نام دارد. بر این اساس، امام در شریعت اسلامی خلیفة الرسول است. در اینکه آیا می‌توان او را خلیفة اللّه نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمرده‌اند[۷۰].

برخی از متکلمان قید بالأصالة فی دار التکلیف؛ رهبری اصالی در سرای تکلیف و عبارت‌هایی همانند آن را به تعریف امامت افزوده‌اند[۷۱] مقصود آنان این است که رهبری امام اگر چه نسبت به پیامبر (ص) نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای تکلیف هستند و از دنیا نرفته‌اند اصالی است. بر این اساس تعریف امامت کسانی را که از طرف امام نیابت دارند، هر چند گستره رهبری آنان عمومیت داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا رهبری آنان نیابی است، نه اصالی.

در برخی از عبارات، امامت به رهبری عمومی در دین تعریف شده است [۷۲] مقصود آنان این نیست که رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمانان از دایره امامت خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه دینی دارد[۷۳].[۷۴]

مراد از امامت "جانشینی از حضرت رسول در وظایف مربوط به ایشان" است. امام کسی است که در دوران ختم نبوت به نیابت از حضرت رسول، رسالت هدایت الهی را از راه فرا عادی بر عهده می‌گیرد. ممکن است در شیوه‌های برخورداری از معارف بین امام و پیامبر تفاوت باشد اما هر دو هدایت، معصومانه است. مثلاً ممکن است پیامبر، برخی از معارف دینی را از جانب خدای متعال به‌صورت لفظ و معنا باهم دریافت کند و امام، تنها معنای معارف دینی را دریافت کند و الفاظ از سوی خود ایشان باشد. اندیشمندان شیعه و سنی: "امامت ریاست عامه در امور دینی و دنیایی مردم به جانشینی از حضرت رسول" است[۷۵].

امام در اصطلاح

دانشمندان امامیه "ریاست عامه در امور دین و دنیای مردم را به نیابت از رسول خدا (ص) در تعریف امامت لحاظ کرده و این مفهوم را با الفاظ گوناگون مطرح نموده‌اند. خواجه طوسی (م ۶۷۲) در رساله الامامه می‌‌گوید: الْمَسْأَلَةُ الاولى مَا الامام؟ الامامُ هُوَ الانسانُ الَّذِي لَهُ الرِّئَاسَةَ الْعَامَّةَِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بالأصاله فِي دَارِ التَّكْلِيفِ[۷۶].

علامه حلی (م ۷۲۶) در باب حادی عشر امامت را این گونه تعریف کرده است: الْإِمَامَةُ رئاسة عَامَّةً فِى أُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ لِشَخْصٍ مِنِ الْأَشْخَاصِ نِيَابَةً عَنِ النَّبِيِّ[۷۷]. دیگر دانشمندان امامیه مانند محقق حلّی (م ۶۷۶)[۷۸] و ابن میثم بحرانی (م ۶۹۹)[۷۹] همین تعریف را پذیرفته و یا تکمله‌ای بر آن افزوده‌اند[۸۰].

بین متکلمان اهل سنت مانند ماوردی(م ۴۵۰)[۸۱]، و امام الحرمین جوینی (م ۴۷۸)[۸۲]، آمدی (م ۶۳۱)[۸۳] قاضی عضد ایجی (م ۷۵۶)[۸۴]، تفتازانی (م ۷۹۳)[۸۵]، ابن خلدون (م ۸۰۸)[۸۶]، جرجانی (م ۸۱۶) در کتاب تعریفات[۸۷] و سیوطی (م ۹۱۱) در معجم مقالید العلوم[۸۸] در تعریف فوق با امامیه وحدت نظر وجود دارد[۸۹].

پیشینه

بحث از امامت و پیشوایی موضوعی است که در ادیان الهی وجود داشته و از انبیا (ع) به عنوان پیشوایان و رهبران الهی مردم یاد شده است[۹۰]. قرآن کریم از حضرت ابراهیم (ع) به عنوان امام یاد می‌کند که پس از طی مراحل و آزمون‌هایی، از ناحیه خداوند به این مقام رسید[۹۱]. مسئله امامت و وصایت از مسائلی است که از آغاز ظهور دین اسلام مورد توجه بوده است. پیامبر اکرم (ص) نیز در طول رسالت خود بر این معنا همواره تأکید می‌کرد و در زمان‌ها و مکان‌های متعدد از آن سخن می‌‌گفت[۹۲]. در روایات و ادعیه نیز به ابعاد مختلف وجود امام توجه شده است؛ چنانکه امام نه تنها خلیفه، حافظ دین الهی، سیاستمدار و مدبر امور مردم دانسته شده[۹۳]، بلکه امامت به عنوان عهدی از عهدهای الهی[۹۴] و اساس دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا[۹۵] شمرده شده است. در مذهب تشیع، امامت از اساسی‌ترین مبانی عقیدتی است، برخلاف باور اهل سنت که این مسئله را از فروع دین می‌دانند[۹۶]. علمای شیعه اصل امامت را در کنار توحید و نبوت، از اصول مذهب به شمار آورده‌اند[۹۷].

مسئله امامت در میان علمای اسلامی اهمیت بسیاری دارد و وجه اصلی تمایز شیعه با سایر مذاهب اسلامی است. از جمله نخستین آثار شیعی که به این موضوع پرداخته، کتاب‌هایی همچون «الامامة و التبصرة من الحیره» شیخ صدوق و «الشافی فی الامامه» سید مرتضی است. اکثر متکلمان اهل سنت و شیعه به این مسئله پرداخته‌اند و در آثاری، همچون «الیاقوت فی علم الکلام» ابواسحاق نوبختی (م ۳۱۱ق) و «مقالات الاسلامیین» ابوالحسن اشعری (م ۳۲۴ق) و «تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل» ابوبکر باقلانی (م ۴۰۳ق) و «النکت الاعتقادیه» شیخ مفید (م۴۱۳ق) و «الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد» شیخ طوسی (م. ۴۶ق) از آن بحث کرده‌اند.

برخی جایگاه امامت را در اسلام، رفیع و همتراز با قرآن دانسته که بدون آن، قرآن به طور کامل اجرا نمی‌شود و لغو و بیهودگی شریعت لازم می‌آید[۹۸]. پیامبر (ص) علاوه بر نبوت، امامت هم داشته و از آغاز ظهور اسلام و دعوت پیامبر (ص) تا آخرین روزهای حیات ایشان، امامتشان با نبوت همراه بوده[۹۹] و به هیچ موضوعی در اسلام، همچون امامت اهمیت داده نشده است[۱۰۰]. امامت در اسلام به عنوان اتمام و اکمال دین مطرح شده که دین بدون آن ناقص است[۱۰۱].

نگرش علمای دین به جایگاه امامت، افزون بر گرایش عرفانی که از روایات اقتباس شده، کلامی و اجتماعی است و مباحث حکومت، سیاست و نظام اسلامی را نیز در برمی‌گیرد[۱۰۲]؛ از این رو آنان ضمن اعتقاد به مقام‌های معنوی ائمه (ع) و اثبات ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام از حق تعالی برای آنان، از شئون اجتماعی و سیاسی، سرپرستی و حکومت آنان توجه کرده‌اند[۱۰۳]. همچنین ولایت ظاهری در امامت را برای فقها در عصر غیبت نیز ثابت می‌دانند و معتقدند ولایت فقیه در عصر غیبت در راستای ولایت رسول خدا (ص) و ائمه (ع) است[۱۰۴].

برخی از دانشمندان درباره آثاری که در زمینه امامت نوشته شده و بعضی آن را به سیاست صفویه نسبت داده‌اند، تأکید کرده‌اند این سخن نادرستی است؛ زیرا بسیاری از این آثار پیش از دوران صفویه نگاشته شده و در دوران صفویه نگارش آن رو به کاهش بوده است. ایشان نام چهل کتاب در زمینه امامت را که پیش از دوران صفویه نگاشته شده است را ذکر می‌کند. ایشان معتقدند کتاب‌هایی هم که در این دوران و پس از آن نوشته شده یا اصلاً مربوط به قلمرو حکومتی صفویه نبوده و یا مشتمل بر احادیثی است که دارای مدرک بوده و پیش از صفویه در کتاب‌های روایی موجود بوده است[۱۰۵]. برخی از اندیشمندان در آثار مختلف خود، از حقیقت و جایگاه رفیع امامت[۱۰۶] و جهات باطنی و ظاهری ولایت[۱۰۷] و ویژگی‌ها[۱۰۸] و وظایف امام[۱۰۹] بحث کرده و در کتاب خود در رد شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کرده‌اند، به تفصیل به موضوع امامت پرداخته‌اند[۱۱۰].[۱۱۱]

جایگاه امامت

مسئله امامت در تفکر اسلامی جایگاه بسیار بالایی دارد. قرآن کریم امامت را برتر از نبوت دانسته است، زیرا درباره ابراهیم خلیل، یادآور شده است که او پس از آن که دارای مقام نبوت بود، مورد آزمون‌های ویژه‌ای قرار گرفت و آن گاه مقام امامت به او اعطا گردید﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۱۲].

در روایات اهل بیت (ع) بر این مطلب تصریح و تأکید شده است[۱۱۳]. در احادیث متعددی از امامان اهل بیت (ع) روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار می‌روند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنهاست[۱۱۴].

اگر از منظر تاریخی نیز به امامت بنگریم جایگاه ویژه آن نزد مسلمانان آشکار می‌گردد. پس از پیامبر گرامی (ص) مهم‌ترین و حساس‌ترین مسئله‌ای که مورد بحث و گفت وگوی مسلمانان قرار گرفت، امامت بود. هیچ یک از آموزه‌های دینی، در هیچ زمانی مانند امامت مورد بحث و نزاع واقع نشده است[۱۱۵].

از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین می‌دانند. بر این اساس، شیعه برای امامت جایگاه برجسته تری در مقایسه با اهل سنت قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه اهل سنت نیز امامت مسئله‌ای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد[۱۱۶].

مباحث امامت

مباحث امامت بر پنج محور کلی استوار است:

  1. حقیقت یا چیستی امامت (ما الإمام؟)؛
  2. وجوب وجود امام یا ضرورت امامت (هل الإمام؟)؛
  3. غایت امامت یا کارکردهای امام و در ذیل آن، شئون و وظایف امام (لم یجب وجود الإمام؟)؛
  4. صفات و ویژگی‌های امام و در ذیل آن، راه‌های شناخت امام (کیف الإمام؟)؛
  5. تعیین امام در هر زمان و در ذیل آن، نصوص امامت و افضلیت امیرالمؤمنین (ع) و یازده امام بعد، معجزات هر یک از امامان دوازده گانه و مهدویت و مباحث مرتبط با آن (مَنِ الإمام؟)[۱۱۷].[۱۱۸]

چهار مبحث نخست، مباحث کلی امامت (امامت عامه) را تشکیل می‌دهد و مبحث اخیر مربوط به امامت خاصه است. به عبارت دیگر مسایل کلی و عمومی امامت، مربوط به امامت عامه است و مسایل مربوط به مصداق‌شناسی امام و این که امامان پس از پیامبر (ص) چه کسانی بوده‌اند، مسایل امامت خاصه است. مباحث امامت خاصه در مدخل‌های مناسب تبیین خواهد شد. چنان که پاره‌ای از مباحث کلی امامت نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخل‌های مستقلی خواهند داشت.

عصمت امام، افضلیت امام و علم امام از این گونه مباحث‌اند. در این مقاله دیگر مباحث کلی امامت بررسی خواهد شد[۱۱۹].

نخست: حقیقت امامت

تعریف امامت و شناخت حقیقت آن در مسائل مختلف امامت تاثیر دارد یعنی اگر امامت را براساس تعریف و تبیین حقیقت آن یک منصب و جایگاه الهی همانند نبوت بدانیم و به تعبیر دیگر اگر امامت را یک امر عرشی بدانیم، نوع نگاه ما به وظائف و ویژگی‌ها و راه‌های شناخت نگاهی متناسب با این تلقی و برداشت از امامت خواهد بود. اما اگر امامت را مانند نبوت ندانیم، به تبع در مسأله وظائف و ویژگی‌ها و راه‌های تعیین و شناخت امام نگاه دیگری خواهیم داشت. بنابراین نزاع اصلی در بحث امامت یک نزاع مفهومی است نه نزاع مصداقی و می‌‌دانیم که روشن شدن موضوع بحث و تحریر محل نزاع در هر بحثی برای رسیدن به نتیجه از امور لازم و ضروری می‌‌باشد.

در فرهنگ اسلامی "امامت" و "خلافت" حقیقتی واحد را بیان می‌‌کنند با این تفاوت که "خلافت" به جنبه جانشینی از پیامبر (ص) دلالت دارد و "امامت" به جنبه رهبری جامعه اسلامی. در متون دینی هر دو تعبیر به کار رفته است و اشاره به مصداق واحد دارد.

هر چند ظاهر تعریف بین شیعه و سنی مشترک است و مباحث امامت بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و ویژگی‌های امام از جمله علم به جمیع احکام و معارف دین آن هم علم بالفعل و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از فریقین با دیگری متفاوت است. محقق لاهیجی به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد فریقین متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است[۱۲۰].

پیروان مکتب اهل بیت (ع) امامت را یک جایگاه ویژه و منصب الهی می‌‌دانند درحالی که اهل سنت امام را مرادف امیر و حاکم و ناظم جامعه می‌‌دانند. بنابراین امامت نزد شیعیان حقیقتاً با امامت نزد اهل سنت متفاوت است[۱۲۱].

دوم: ضرورت امامت

ضرورت امامت به معنای واجب بودن نظام امامت برای جامعه و نصب امام از طرف خداوند است و امامت در اصطلاح متکلمین به معنای ریاست عمومی در دین و دنیاست که وجوب آن مورد اجماع مسلمانان است، اما اینکه وجوب امامت وجوبی عقلی است یا نقلی، بر خداوند واجب است یا بر مردم، در بین متکلمین مسلمان، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. امامیه، ضرورت امامت را ضرورتی عقلی دانسته و وجوب آن را به مقتضای حکمت الهی، واجب علی الله می‌‌داند، ادله عقلی مانند قاعده لطف، یقین به فراغ ذمه، نیاز شرع به مفسر و ...[۱۲۲].

در کنار ادله عقلی، ادله نقلی اعم از آیات و روایات نیز وجوب وجود امام را بیان کرده است مانند: آیه اولی الامر، آیه صادقین، حدیث ثقلین، حدیث من مات و ...[۱۲۳].

سوم: غایت امامت

در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای زمین از امام خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: «لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»[۱۲۴]. از این روایت و نظایر آن به دست می‌آید که سرنوشت زندگی انسان و سایر جانداران در زمین به وجود امام بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در زمین حیات وجود داشته، امام نیز بوده است و تا هنگامی که زندگی جریان دارد، امام نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، امام در نظام خلقت نقش علیت دارد. علیت امام در نظام طبیعت و در سطحی فراتر در نظام خلقت، به دو گونه فاعلی و غایی امکان‌پذیر است؛ یعنی وجود امام در سلسله علل فاعلی و غایی جهان قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله خداوند متعال است. بدین جهت است که درباره امام عصر (ع) آمده است: "بقای دنیا به بقای امام عصر (ع) است، و به یمن و برکت او موجودات روزی داده می‌شوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پابرجاست"[۱۲۵].[۱۲۶]

چهارم: صفات امام

درباره صفات امام در منابع شیعه و اهل سنت بحث‌های فراوانی شده است. تفتازانی مکلف بودن، عدالت، حریت، مرد بودن، اجتهاد، شجاعت، با کفایت و قریشی بودن را شرط می‌داند. از نظر ایشان چهار شرط نخست (مکلف بودن، عدالت، حریت و مرد بودن) مورد اتفاق است؛ ولی شرط‌های دیگر را برخی متکلمان، به خاطر تکلیف مالایطاق یا لغویت، لازم نمی‌دانند. وصف قریشی بودن مورد قبول تمام مذاهب اسلامی (به جز خوارج و گروهی از معتزله) می‌‌باشد[۱۲۷]

در میان متکلمین شیعه، خواجه نصیر، جامع‌ترین فهرست را در هشت عنوان برای صفات و شرایط امام تدوین کرده است که عبارتند از: عصمت، علم به احکام شریعت و روش سیاست و مدیریت، شجاعت، افضلیت، بری بودن از عیوب جسمی و روحی و نسبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه خدا و استحقاق پاداش‌های اخروی، توانایی برآوردن معجزه برای اثبات امامت خود در مواقع لزوم و یگانه بودن در منصب امامت[۱۲۸].[۱۲۹]

ویژگی امام به معنای صفاتی است که امام معصوم بدان متصف می‌‌شود. انسان‌ها در پذیرش خلافت الهی دارای ویژگی‌هایی هستندکه برخی از آنها عبارت‌اند از: جعل الهی، محدودیت و نسبیت، تکوینی و فطری، سنت الهی، عمومیت و همگانی، گستردگی و شمول، امانت بودن، علم، عصمت، مدیریتِ اجتماعی و...[۱۳۰].

پنجم: تعیین امام

راه تعیین امام

راه تعیین امام، از مهمترین مباحث امامت در میان متکلمان فریقین است. شیعیان با تمام نحله‌ها و فرقی که دارند، معتقدند تنها راه تعیین امام، «نص» از سوی خداوند و پیامبر (ص) است؛ اما سایر فرق اسلامی، پنج راه برای تعیین امام ذکر کرده‌اند: اجماع، استخلاف یا انتصاب، شورا، بیعت، قهر و غلبه. دیدگاه شیعیان در حوزه امامت عامه و خاصه، مستند به آیات و روایات صحیح است؛ اما ادله اهل سنت جز امور و روش انجام شده در صدر اسلام توسط خلفا و مسلمانان و یا خلفای جور، چیزی دیگری نیست[۱۳۱].

نصب امام

"نصب الهی امام"، اصطلاحی در فرهنگ کلامی شیعه است و به مفهوم انتصاب افراد معصوم از سوی خداوند می‌باشد، تا به جانشینی از پیامبر نقش و وظایف او را در جامعه انسانی ایفا ‌کند. با این مبنای کلامی، شیعه «امامت» را بعد از «نبوت» جزء اصول دین می‌شمارد و معتقد است امام به عنوان خلیفه خدا و نبی، برترین مردمان در فضل و کمال، دارای مقام عصمت و برخوردار از علم الهی و جامع تمام شئون پیامبر (ص) به جز دریافت وحی است.

براساس این دلائل عقلی، شیعه «به نصب امام» به امر خداوند و توسط پیامبر گرامی اسلام اعتقاد دارد و صدها دلیل نقلی در کتاب، مانند آیات: تطهیر، تبلیغ، ولایت، اولی‌الأمر، ابتلا، اکمال دین و... بر این امر دلالت دارند که حدیث غدیر، منزلت و صدها دلیل نقلی دیگر از سیره و سنت پیامبر (ص)، موجود در منابع شیعه و اهل سنت آن را تبیین و تفسیر می‌کنند[۱۳۲].

انتخاب امام

در بحث امامت، میان شیعه و اهل سنت، بر سر انتصابی و انتخابی بودن امامت و خلافت بحث است. شیعه، معتقد به آن است که جانشینی پیامبر و خلافت و امامت مسلمین، مثل خود نبوت امری انتصابی و به امر خداوند و نصّ خاصّ است و بر این عقیده دلایل فراوان قرآنی و حدیثی و تاریخی دارد. امّا اهل سنت معتقد به انتخاب خلیفه از سوی مردم و اهل حلّ و عقد و نظر شورایند[۱۳۳].

نقدهایی که به نظریه بیعت و اختیار وارد شده است عبارت است از: نقض غرض، عدم تحقق خلافت، عدم احراز شرائط امامت، عدم مجوز شرعی، سیره پیامبر (ص) در تنصیص، پیشگیری از اختلاف[۱۳۴].

غلبه و استیلا

وظایف امام

بر اساس مجموعه ای از آیات استفاده می‌‌شود که اساس وظایف مترتب بر امامت و ولایت بر دو رکن استوارند؛ هدایت و نصرت که هدایت به دو دسته هدایت عام و هدایت خاص تقسیم می شود که هدایت عام به هدایت ارائه طریق یا هدایت تعلیمی یا تبیین نیز نامیده شده است و از بارزترین مصادیق آن تفسیر قرآن و رفع اختلافات است.

هدایت خاص یا هدایت ایصال الی المطلوب یا هدایت راهبری) شامل موارد ذیل است: تشکیل حکومت، اجرای عدالت، تربیت امت صالحان.

وظیفه کلان دوم امام نصرت است که دفاع از دین، جلوگیری از وقوع تحریف، (جلوگیری از انحراف در دینپاسخگویی شبهات، دفاع از مؤمنان را شامل می شود[۱۳۵].

از منظر امامیه امام (ع) ادامه دهندۀ راه پیامبر می باشد که اجرای حدود اسلامی، حفظ شریعت اسلامی از تحریف و تغییر و ... از وظایف اوست[۱۳۶].

برخلاف اهل سنت که وظایف امام را به مدیریت جامعه دینی مانند تأمین عدالت اجتماعی، تأمین امنیت عمومی، پاسداری از مرزهای جامعه اسلامی، توسعه و گسترش اسلام در جهان منحصر کرده‌اند[۱۳۷].

اثبات امامت

امامت به معنای پیشوایی بعض افراد ویژه به دلیل توانمندی‌های خاص، بر دیگران است که با دلایل عقلی و نقلی اثبات می‌شود. از جمله دلایل عقلی قاعده لطف، حفظ شریعت و ... همچنین از جمله دلایل نقلی آیات اکمال دین؛ ابلاغ؛ انذار؛ تطهیر؛ خیرالبریه؛ مودت؛ مباهله و ... و روایات متعددی از جمله حدیث یوم الدار؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث منزلت و ... بر اثبات امامت دلالت دارند[۱۳۸].

شناخت امام

مهم‌ترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر شناخت اوست و بدون شناخت او هرگز نمی‌تواند به اسلام واقعی برسد و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود:«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۳۹]. شناخت امام هم می‌تواند نسبت به جایگاه او باشد یا شناخت حقوق و سیره و معارف ایشان[۱۴۰].

چندین راه نیز برای شناخت امام بیان شده است مانند: تبیین و معرفی پیامبر؛ وصیت امام پیشین؛ معجزه و شواهد و قراین قطعی مانند: اخلاق پسندیده، علم و حکمت و ...[۱۴۱].

امامت از دیدگاه امامان شیعه

شایسته آن است که شناخت «امامت» را باید از بیانات نورانی و کلام خود امام و انسان کامل به‌دست آورد. امام علی بن موسی الرضا (ع) امامت را چنین بیان می‌فرماید: «امامت مقامی است که خداوند حضرت ابراهیم خلیل (ع) را [بعد از آزمون با وسائل گوناگون] و بعد از نبوت و خلت، در مرتبه سوم به آن برگزید. امامت فضیلتی است که خداوند حضرت ابراهیم را به آن فضیلت نائل کرد و نام او را به سبب آن بالابرد. و سپس فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم»[۱۴۲].

امامت مقام انبیا و «ارث اوصیا» است. امامت نمایندگی و جانشینی خدا و رسول خدا (ص) و مقام امیر مؤمنان علی (ع) و میراث امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. امامت زمام دین، نظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت اساس اسلام بارور، و شاخه بلند آن است»[۱۴۳].

حضرت علی (ع) در عبارتی زیبا روح امامت را این چنین مجسم می‌فرماید: «جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهره‌ها را متحد ساخته به هم پیوند می‌دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهد افتاد و هرگز جمع‌آوری نخواهند شد»[۱۴۴].[۱۴۵]

فهم شیعیان از مقام امامت

در عصر حضور

ابوذر غفاری (م۳۲). حاکم نیشابوری به سند خود از حنش کنانی نقل می‌کند: ابوذر در حالی که دست خود را به کعبه گرفته بود، گفت: «ای مردم! هرکس مرا می‌شناسد من همانم که می‌شناسد و هرکس مرا نمی‌شناسد من ابوذر هستم، از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح است، هرکس در آن وارد شود نجات می‌یابد و هرکس از آن تخلف کند غرق می‌شود»[۱۴۶].

سلمان فارسی (م ۳۴) با ابوبکر بیعت نکرد و به او گفت: «عذر تو در مقدم شدن بر کسی که از تو عالم‌تر است و به رسول خدا نزدیک‌تر است و به کتاب خدا و سنت پیامبر آگاه‌تر است چیست؟ پیامبر علی را در زمان حیات خودش مقدم کرد او علم منایا و وصایا و فصل الخطاب را می‌داند او مثل هارون بن عمران است اگر او را مقدم کنید از همه جا به شما روزی می‌رسد؛ آل محمد (ص) مانند سر نسبت به بدن و مانند چشم نسبت به سر می‌باشند»[۱۴۷].

مالک اشتر (م ۳۸): «علی جانشینی از جانشینان و وارث علم پیامبران است، قرآن به ایمان او شهادت داده و رسول خدا او را به بهشت رضوان بشارت داده؛ صفات نیکو در او کامل است و هیچ کس از اولین و آخرین در سابقه و برتری و علم او شک ندارد»[۱۴۸].

صعصعة بن صوحان (م ۵۶): «ما فقط اهل بیت پیامبر را می‌خواهیم، زیرا خداوند همه ما را به خاطر آنها کرامت بخشید و خلق کرد»[۱۴۹].

عدی بن حاتم (م ۶۷): «علی در هر حادثه‌ای که اتفاق بیفتد، از سوی خداوند برهان و سببی دارد»[۱۵۰].

ابن‌عباس (م ۶۸): وی انتخاب امام را از سوی خداوند می‌دانست و می‌گفت: «هرکس ولایت علی را قبول نکند اعمالش قبول نیست و در آخر عمر گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَيْكَ‏ بِوَلَايَةِ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏»[۱۵۱].

کمیل بن زیاد (م۸۲): «روزی علی (ع) دست مرا گرفت و به صحرا برد؛ هنگامی که به آنجا رسیدیم نفس عمیقی کشید و فرمود: «هرگز زمین از حجتی که برای خدا قیام کند خالی نمی‌ماند، یا حجتی که آشکار و مشهور است یا حجتی که توسان و مخفی است تا حجت‌ها و بینه‌های الهی باطل نشود»[۱۵۲]. نقل این روایت از سوی کمیل که از شیعیان علی (ع) بوده، نشانگر نوع دیدگاه وی به مسئله امامت و مطرح بودن دیدگاهی فراتر از علمای ابرار در همان قرن‌های اولیه است.

زراره (م۱۵۰) از امام باقر (ع) نقل کرده که ایشان فرمود: «اسلام بر پنج پایه استوار است نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. من از امام پرسیدم کدام یک از آنها برتر است؟ امام (ع) فرمود: ولایت؛ زیرا کلید همه آنها و رضایت خداوند در اطاعت از امام و معرفت اوست»[۱۵۳].

محمد بن مسلم (م۱۵۰) از امام باقر (ع) روایت کرده: «هرکس بخواهد با عبادت و زحمت فراوان به خداوند نزدیک شود در حالی که امامی ندارد، سعی او مقبول نیست»[۱۵۴].

منصور بن حازم (م ۱۴۸) معتقد بود قرآن به تنهایی کافی نیست و امت به وجود امام نیاز دارد[۱۵۵].

زیاد بن منذر، ابوالجارود (م۱۵۰): «حلال و حرام آن است که آل محمد (ص) بگویند، و همه آنچه پیامبر آورده است در نزد ایشان است»[۱۵۶].

خلیل بن احمد فراهیدی صاحب کتاب العین (م۱۷۶): «بی نیازی علی (ع) از همه و احتیاج همه به علی، دلیل آن است که او امام همه می‌باشد»[۱۵۷].

هشام بن حکم (م۱۷۰): «امامت همان نبوت است و امام همه منصب‌های ولایتی و سیاسی و دینی و معنوی و تکوینی پیامبر را داراست، با این تفاوت که فرشته وحی بر او نازل نمی‌شود»[۱۵۸].

عبدالعزیز بن مسلم روایت مفصلی را درباره ویژگی‌های امامت از امام رضا (ع) نقل می‌کند که این روایت را می‌توان تعریف کامل شیعه از امامت نامید، و نقل آن نشانه نوع نگرش راوی (ابن مسلم) به امامت و نگرشی فراتر از علمای ابرار می‌باشد، در قسمت‌هایی از این روایت آمده است: «همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش رفیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آراء خود آن را دریابند؛ امامت، خلافت خدا و رسول خداست، امام امین خدا در زمین و حجت او در مخلوقات است، امام از گناهان و عیوب، پاک و دور است و علم مخصوص و ویژه دارد»[۱۵۹].

عبدالعظیم حسنی (م۲۵۲): «همانا دوستی با امامان دوستی با خدا و دشمنی با امامان دشمنی با خدا و اطاعت ایشان اطاعت خدا و معصیت ایشان معصیت خداوند است»[۱۶۰].

همین‌طور که در تعریف‌های اصحاب و نوع روایاتی که درباره ائمه (ع) نقل کرده‌اند مشاهده می‌شود، فهم شیعیان عصر حضور (به ویژه قرن اول) از امامت جنبه علمی و معنوی داشته و فقط جنبه سیاسی نداشته است، و فهم ایشان از امامت فراتر از علمای ابرار بوده و مطابق با فهم شیعیان حاضر از امامت است، و همچنین ایشان اعتقاد به چنین مقاماتی را برای ائمه غلو حساب نمی‌کردند. پس این ادعا که شیعیان در ابتدا ائمه (ع) را فقط علمای ابرار می‌دانستند یا در قرن اول فقط نگاه سیاسی به ائمه داشتند نه نگاه علمی و معنوی، درست نیست؛ البته مسلم است شیعیان به معنی اول و دوم (که در تعریف شیعه بیان کردیم) اعتقاد شیعیان به معنی سوم را نداشته‌اند و نباید خلط و مغالطه کرد و نوع نگاه شیعیان به معنی اول و دوم را اعتقاد شیعیان اصلی گرفت و سپس مطرح کرد که نوع نگرش شیعیان قرن‌های اولیه به ائمه فقط سیاسی بوده و شیعیان قرن‌های بعدی غلو کرده و به امامان جنبه علمی و معنوی و فوق بشری نسبت دادند.

در عصر غیبت

اما اعتقاد بعضی از بزرگان شیعه در عصر غیبت نسبت به امامت از این قرار است:

شیخ صدوق (م ۳۸۱): «امامت از ائتمام گرفته شده و معنی آن پیروی و اقتدا می‌باشد و واجب است اعتقاد داشته باشیم اطاعت از امام مثل اطاعت از پیامبر می‌باشد و هر فضیلتی که خداوند به پیامبر داده به امام هم بخشیده است غیر از فضیلت نبوت»[۱۶۱].

احمد بن ادریس (م ۳۰۶): وی از مشایخ کلینی می‌باشد و حدود ۲۰۰۰ روایت از امامان نقل کرده است که این تلاش و زحمت بسیار در ثبت و ضبط و نشر احادیث ائمه نشانگر دیدگاه ویژه وی نسبت به مقام علمی امامان و اعتقادی فراتر از علمای ابرار می‌باشد[۱۶۲].

شیخ مفید (م۴۱۳). از ایشان در تحریف درباره امامت ذکر شده است: «امام انسانی است که به نیابت از پیامبر ریاست عامه در دین و دنیا دارد، و مثل پیامبران معصوم است»[۱۶۳]. «ائمه جانشینان پیامبر در اجرای احکام و حدود و حفظ شریعت و تأدیب مردم‌اند، و مانند پیامبران معصوم‌اند»[۱۶۴].

سید مرتضی (م ۴۳۶): «امام بالاصاله ریاست عامه در دین دارد، نه به نیابت از کسی که در دار تکلیف باشد»[۱۶۵].

ملک صالح (م ۵۵۶) کتاب و سنت را فقط در نزد امامان دانسته و ایشان را شفاعت‌کنندگان روز قیامت معرفی می‌کند: تَلقَ الأَئِمَّةَ شَافِعینَ وَ لَا تَجِد/ إِلّا لَدَینا سُنّةً وَ کِتَابَاً[۱۶۶].

خواجه نصیرالدین طوسی (م۶۷۲): از ایشان سه تعریف درباره امامت نقل شده است: «امام رئیس قاهری است که امربه معروف و نهی از منکر می‌کند و مشکلات شرع را که بر مردم مخفی مانده برای آنها آشکار می‌کند. واحکام را اجرا می‌کند تا به صلاح نزدیک‌تر و از فساد دورتر شوند و از فتنه‌ها ایمن بمانند»[۱۶۷]. «امامت یک ریاست عمومی دینی است که مردم را به حفظ مصلحت دینی و دنیوی تشویق می‌کند و از ضرر دینی و دنیوی بر حذر می‌دارد»[۱۶۸]. «امام انسانی است که بالاصاله در دار تکلیف ریاست عامه در دین و دنیا دارد»[۱۶۹].

همین تعریف از ابن‌میثم بحرانی (م ۶۹۹) و علامه حلی (م ۷۲۶) هم نقل شده است[۱۷۰].

فاضل مقداد (م ۷۸۶): «امام انسانی است که به نیابت از پیامبر ریاست عامه در دین و دنیا دارد»[۱۷۱].

شهید اول (م ۷۸۶). ایشان ائمه را واسطه بین خود و خدا معرفی کرده و ولایت ایشان را ذخیره روز قیامت می‌داند: إنی بحب محمد و وصیه / و بنیهما یا رب علقت یدی // و قصدت بابک طالبا بولائهم / أحسن الکرامة یوم بعث فی غَدی[۱۷۲].

لطف‌الله نیشابوری (۸۱۰) علی (ع) را دریای علوم واعلم همه مردم می‌داند: هو البحر المحیط بکل علم/ علیه الخلق کلهم عیال[۱۷۳].

ابن المتوج (م ۸۲۰) اعتقاد به شفاعت ائمه در روز قیامت دارد و آنها را ذخیره یوم الجزاء خود معرفی می‌کند: أنتم عدة لی فی مَعادی / إذا حضر الخلائق للجزاء[۱۷۴].

ابن‌الوزیر (م ۸۴۰): ائمه کشتی هدایت و واسطه بخشش گناهان هستند و فضائل ایشان غیرقابل شمارش می‌باشد: هُم بابُ حِطّةٍ وَ السفینة و الهدی / فیهم و هم للظالمین بمرصد // ولهم فضائل لست أُحصی عدها/ مَن رامَ الشُّهُبِ لَم تَتَعَدَّد[۱۷۵].

حسین بن عبدالصمد حارثی (م ۹۸۴) اهل بیت (ع) را تکیه‌گاه انسان در روز قیامت و سبب نجات از گناهان می‌داند: فلی فی المعاد عماد بهم / وکافی القیام مقام نضیر/ لأنی أنادی لدی النائبات/ و الخوف من أن ذنبی کبیر / أخا المصطفی و أبا السیدین/ و زوج البتول و نجل الظهیر[۱۷۶].

فیاض لاهیجی (م ۱۰۷۲): «امامت ریاست عامه بر مسلمین در امور دنیا و دین به نیابت از پیامبر (ص) می‌باشد»[۱۷۷].

علامه طباطبایی: «امام شخصی است که با یک امر ملکوتی مردم را هدایت می‌کند و به حسب باطن یک نوع ولایت در اعمال مردم دارد و در هدایتش مردم را به امر خدا به مطلوب می‌رساند، نه اینکه فقط راه نشان دهد»[۱۷۸].

سید محسن خرازی: «امامت در نزد شیعه خلافت کلی الهی است که یکی از آثار آن، ولایت تشریعی و خلافت ظاهری می‌باشد»[۱۷۹].

نظر شیعه در مسئله امامت و اثبات آن

شیعه امامیه، امامت را از اصول دین می‌داند[۱۸۰]، به این معنا که بقای دین و شریعت را به وجود امام، موقوف و وابسته می‌داند، چنان که حدوث شریعت و ابتدایش موقوف بر وجود نبیّ است. پس احتیاج دین به سوی امام به منزله احتیاج دین به سوی نبیّ است و اعتقاد و تدیّن به وجود امامِ منصوب از جانب خدای تعالی بعد از نبیّ (ص) و خاتمیّت آن جناب، در هر عصری از اعصار واجب و لازم است و انکار آن موجب اختلال در دین می‌شود، اگر چه احکام ظاهر اسلام بر منکرین آن جاری شود.

در اثبات این که «امامت از اصول دین است»[۱۸۱] دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد که ذیلاً به برخی از آنها می‌پردازیم:

۱. «امامت» خلافت الهی است که به غیر از وحی، بقیه وظایف نبیّ و رسول مانند هدایت و ارشاد به سعادت دنیا و آخرت و اجرای عدل و رفع ظلم و ستم و حفظ شرع و بیان و تفسیر کتاب و تزکیه و تربیت نفوس مردم و... برای امام ثابت است. بنا بر این، هر چیزی که موجب می‌شود که نبوّت از اصول دین شمرده شود، همان چیز موجب می‌شود که امامت هم از اصول دین باشد، وگرنه دلیلی برای مندرج شدن نبوّت در اصول دین وجود نخواهد داشت[۱۸۲].

مرحوم مظفر در کتاب دلائل الصدق می‌نویسد: ویشهد لکون الإمامه من أصول الدین أنّ منزله الإمام کالنّبی فی حفظ الشرع و وجوب اتّباعه والحاجه إلیه وریاسته العامّه بلا فرق، وقد وافقنا علی أنّها أصل من اُصول الدین جماعه من مخالفینا کالقاضی البیضاوی فی مبحث الأخبار، وجمع من شارحی کلامه[۱۸۳].

شاهد بر این که امامت از اصول دین است این است که: مقام و منزلت امام در حفظ دین و وجوب پیروی از او و نیاز مردم به او و پیشوایی بر تمام خلق، مثل مقام و منزلت پیامبر است بدون هیچ فرقی بین آن دو. البته جمعی از مخالفان شیعه هم مثل قاضی بیضاوی در بحث اخبار و جمعی از شارحان کلامش در این مطلب با ما موافقند و امامت را از اصول دین شمرده‌اند.

۲. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۱۸۴] این آیه شریفه در آخر حیات رسول خدا (ص) در باب ولایت و امامت امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است[۱۸۵] و دلالت دارد که امامت، اصلی از اصول دین است؛ زیرا آیه شریفه با فریاد بلند ندا می‌کند که امامت از اجزای اصلی و حیاتی نبوّت و رسالت است به طوری که اگر امامت نباشد رسالت هم انجام نگرفته است.

مأموریت مورد اشاره اساس و ستون رسالت و نبوّت است و به قدری مهم و سرنوشت ساز است که اگر پیامبر (ص) آن را انجام ندهد و به مردم نرساند، گویا رسالت پروردگار را انجام نداده و زحمات بیست و سه ساله‌اش را ناقص رها کرده است! البته روشن است که پیامبر (ص) آنچه بر او نازل می‌شد را به مردم می‌رساند و برای آنها بیان می‌کرد، ولی این تعبیر و لحن آیه بدان جهت است که مردم به اهمیّت ویژه و فوق العاده این مطلب پی ببرند.

از آنجا که این مأموریتِ حسّاس و ویژه، خطراتی دارد و احتمال بروز واکنش‌های پنهان و آشکاری از سوی اشخاص ضعیف الایمان و منافق می‌رود؛ لذا خداوند متعال به پیامبر (ص) در برابر خطرات احتمالی و اقدامات منافقین تضمین داده و می‌فرماید: ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۱۸۶] و این تضمین نشانه دیگری بر بزرگی و اهمیّت مضمون این آیه مبارکه است[۱۸۷].(۲)

۳. خداوند متعال در سوره مائده (آخرین سوره ای که بر پیامبر (ص) نازل شده) فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۸۸] اخبار و روایات تصریح نموده‌اند که این آیه شریفه در امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) نازل شده است[۱۸۹]. مؤیّد این مطلب هم این است که در وقت نزول این آیه، هیچ چیز دیگری صلاحیت این همه تأکید را نداشته است.

در این آیه شریفه، خداوند «امامت» را به عنوان مکمِّل دین و متمِّم نعمت معرّفی می‌کند و سپس از این دین کامل به عنوان اسلامِ مرضیّ و پسندیده خود برای جهانیان یاد می‌کند. حال چگونه می‌توان گفت که چنین چیزی جزء اصول دین و اساس و شالوده آن نیست؟

به عبارت دیگر، این آیه به روشنی دلالت دارد که امامت از اصول دین است؛ زیرا اوّلاً آیه شریفه به صراحت می‌فرماید: «امروز دینتان را کامل کردم» آیا معنای اِکمال دین، غیر از این است که یکی از اصول دین به طور رسمی و برای عموم مردم در آن روز بیان شد؟! آیا در این روز، غیر از نصب امیرالمؤمنین (ع) به زعامت و رهبریِ امّت، برنامه دیگری توسط رسول خدا (ص) اعلام شده بود؟!

ثانیاً خداوند متعال در ذیل آیه شریفه فرموده است: «اسلامی که امروز کامل شده، دین مَرضیّ خداوند است (و غیر این، مَرضیّ و پسندیده نیست)» آیا این جمله صراحت ندارد که امامت از اصول دین است و دین بدون امامت، دین نیست؟

ثالثاً به تصریح روایات بسیار که از طریق فریقَیْن رسیده، این آیه شریفه، بعد از نصب امیرالمؤمنین علی (ع) به زعامت و رهبری نازل گردیده است. بنا بر این، اکمال دین به ولایت اوست و اسلام بدون ولایت و امامت آن حضرت (ع)، دین خداپسند نیست.

۴. خداوند متعال فرموده است: ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ[۱۹۰].

این آیه صراحت دارد که مردم بعد از رسول خدا (ص) به دوران جاهلیّت و کفر باز خواهند گشت و طبعا این قضیّه غالبیّه است که خداوند عامّه مردم را مخاطب قرار داده است؛ زیرا استفهام در این آیه شریفه، استفهام حقیقی نیست بلکه بر نحو انکار و توبیخ است و این آیه، مِثْل صریح است در این که این امر از آنها به وقوع پیوسته، و لذا به صیغه ماضی تعبیر نموده که دلالت بر تحقّق و وقوع آن دارد.

آیا بعد از شهادت رسول خدا (ص)[۱۹۱] چیزی که موجب برگشتن مردم به عقب و کفر و جاهلیّت باشد غیر از انکار ولایت و نقض بیعت با امیرالمؤمنین (ع) و تخلّف از خلافتِ حق و امامتِ الهی محقق شد؟

و دلیل بر تفسیر آیه شریفه به این معنا - اگر چه آیه به خودی خود دلالتش بر مطلب تمام است - و همچنین دلیل بر اصل ادّعا (امامت جزء اصول دین است) احادیث ارتداد مردم بعد از رسول خدا (ص) است[۱۹۲] که این احادیث بین خاصّه و عامّه معروف و مشهور است و ما برای اتمام حجّت، یکی از آن احادیث را از طریق عامّه نقل می‌کنیم: صحیح بخاری در حدیث حوض از رسول خدا (ص) روایت کرده که حضرت فرمودند: « بَيْنَمَا أَنَا قَائِمٌ فَإِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ فَقَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى فَلَا أَرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ‌»[۱۹۳]؛ در وقتی که من در موقف و عرصات قیامت و یا در کنار حوض کوثر ایستاده باشم ناگهان جمعی را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون می‌آید و به ایشان می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا بیایند؟ آن مرد گوید: قسم به خدا به سوی آتش! من می‌گویم: ایشان چه کردند؟ آن شخص گوید: آنها پس از تو مرتد و کافر شدند و به سوی قهقرا و عقب باز گشتند! سپس طائفه دیگری را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون آید و می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا؟ می‌گوید: قسم به خدا به سوی آتش! من می‌گویم: ایشان چه کردند (و گناهانشان چیست)؟ آن مرد گوید: این جمع بعد از تو مرتد شدند و به عقب و کفر اصلی برگشتند! (و همین طور دسته دسته به سوی جهنم می‌برند) و من نمی‌بینم (از صحابه من) کسی بماند مگر مانند شتری که از گلّه شتران جا مانده (یعنی به قدر بسیار قلیلی مانند کمی تعداد و شترهای رها شده و واپس مانده از گله در بیابان)»[۱۹۴].

این روایت مانند آیه شریفه به وضوح دلالت بر ارتداد و به عقب برگشتن صحابه ـ به جز عدّه کمی از آنها ـ دارد.

فقیه بزرگوار مجلسی اوّل در شرح فقیه ـ بعد از نقل حدیث فوق ـ نوشته‌اند: ابن اثیر که از معظم علمای مخالفین است گفته است که معنی حدیث آن است که ناجی از صحابه قلیلی خواهند بود. و قریب به این مضمون را در مبحث حوض روایت کرده‌اند از عبدالله بن مسعود به چندین طریق و از حذیفه بن الیمان و از عبدالله بن عمر و از عبدالله بن عباس و از انس بن مالک و از سهل بن سعد به چند طریق، و از ابوسعید خدری و از ابوهریره به چهار سند دیگر، و از ابوذر و از عقبه و از اسماء بنت ابوبکر و از ام سلمه و از عایشه و غیر ایشان به طرق بسیار. و می‌توان گفت که در هیچ بابی این مقدار حدیث نقل نکرده‌اند که در این باب نقل نموده‌اند. و در اکثر این اخبار منقول است که صحابه متوجّه من (پیامبر (ص)) شوند، و ایشان را منع کنند و نگذارند که به نزد من آیند، و ایشان را به جهنّم برند و من گویم: الهی! اینها صحابه‌های منند. خطاب رسد که یا محمّد! نمی‌دانی که بعد از تو چه‌ها کردند، مرتدّ شدند و به کفر اصلی بر گشتند! پس من می‌گویم: که من بیزارم از ایشان، دورم از ایشان، و ایشان از من (بیزارند و دورند!) و ظاهر است که ارتداد ایشان به سبب مخالفت نصوص جلیّه بر امامت امیرالمؤمنین (ع) بود[۱۹۵].

حقیر گوید: آیا غیر از انکار ولایتِ حق و تشکیل سقیفه و قرار دادن امر امامت در شورا - که بر خلاف عقل و کتاب و سنّت است - چیزی که موجب کفر و ارتداد و استحقاق عذاب نار باشد برای صحابه بعد از رسول خدا (ص) سراغ دارید؟! پس منکر ولایت امیرالمؤمنین (ع) اگر بمیرد به مرگ جاهلیّت و کفر مرده است و این با اصول دین بودن امامت سازگار است.

۵. در روایات متواتری که از طریق شیعه و مخالفین وارد شده، این مضمون آمده که رسول خدا (ص) فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۹۶]؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیتشرک و کفر) از دنیا رفته است.

این احادیث به وضوح دلالت دارند که اگر شخصی شناخت و معرفت به امام زمانش نداشته باشد، دینی جز دین و آیین جاهلیّت (کفر و شرک) ندارد. با این اوصاف، چگونه امامت از اصول دین نباشد و حال آنکه عدم معرفت و نشناختن امام مساوی با مرگ جاهلی و مرگ همراه با کفر و شرک است؟![۱۹۷].

پاسخ به یک شیهه

اگر امامت جزء اصول دین باشد ـ چنان که حق هم همین است ـ بحث و بررسی و تحقیق در باره مسأله امامت، واجب و لازم خواهد بود و همان طور که عقل در موارد دیگر اصول دین، از باب لزوم دفع ضرر احتمالی و از باب لزوم شکر منعِم، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق می‌کند، در مورد امامت هم از همان باب و به همان ملاک، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق و بررسی می‌کند.

لکن اگر امامت از اصول دین نباشد - چنان که اکثر عامّه قائل هستند - باز هم باید به اهل بیت (ع) مراجعه کنند و لااقل امامت به عنوان مرجعیّت علمی الهی قابل بحث و نظر خواهد بود؛ زیرا امکان دارد که حق تعالی اشخاصی را برای بیان احکام و حفظ آن معین کرده باشد و با این احتمال، عقل حکم به وجوب فحص و نظر در آن می‌کند.

پس اگر این مرجعیّت علمی برای احدی از امت ثابت شود، علم به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی حاصل نمی‌شود جز با مراجعه به آنها و اخذ احکام از آنها؛ زیرا فقط آنها حجّت در بیان احکام هستند. پس عقل به جهت دفع ضرر احتمالی حکم به وجوب قطع به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی می‌کند، و قطع به فراغ ذمّه هم حاصل نمی‌شود مگر با رجوع کردن به کسانی که قطع به فراغ ذمّه در اتّباع آنها داریم. پس فحص و نظر از کسانی که ما مأمور به اتّباع آنها هستیم، واجب عقلی است و ما ادّعا می‌کنیم و معتقدیم که ائمه اطهار (ع) بعد از رسول خدا (ص)خلیفه‌های خداوند در زمین و اُمناء او بر احکام هستند، پس اگر ولایت و امامت آنها بر مخالفان حق ثابت نشده است، چرا فحص و نظر نکرده‌اند تا آثار آنها را اخذ نمایند با این که مرجعیت علمی اهل بیت (ع) به روایات متواتره مسلّم بین فریقین ثابت است، چنان که حدیث متواتر ثقلین و سفینه و.... بر آن دلالت دارد[۱۹۸].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  2. پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
  3. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
  4. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی
  5. ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی
  6. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت
  7. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲
  8. ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت - ربانی گلپایگانی
  9. ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیة
  10. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت
  11. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی ج۲
  12. محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت
  14. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱
  15. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
  16. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان
  17. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
  18. محمد تقی فیاض‌بخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
  19. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت
  20. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن
  21. حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امام‌شناسی
  22. جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی
  23. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱
  24. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین
  25. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان

پانویس

  1. فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.
  2. محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.
  3. الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شي‏ء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شي‏ء لا تجامعهما، ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵.
  4. ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.
  5. فرهنگ شیعه، ص ۹۲.
  6. معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱- ۳۲؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.
  7. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۰۵.
  8. و عند المتكلمين هو خليفة الرسول (ص) في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة، ر.ک: محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۹.
  9. ر.ک: حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام‌شناسی، ج۱۸، ص۲۰۶.
  10. ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر محمود یزدی مطلق، ص۴۹-۵۰؛ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۴۴.
  11. کمال‌الدین ابن‌میثم بحرانی، متوفای ۶۷۹ ق است.
  12. وهي رئاسة عامّة في أمور الدّين والدنيا بالإصالة؛ میثم بن علی بن البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴ و ر.ک: محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.
  13. سعدالدّین تفتازانی (۷۱۲ - ۷۹۳) متکلم برجسته اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.
  14. هي رِئاسَة عامّةٌ فی امُورِ الدِّینِ وَ الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبی (ص)؛ محمد حسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.
  15. عضدالدین ایجی (۴۵۰ - ۵۰۵) متکلم نام‌دار اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.
  16. هي خلافة الرّسول في اقامة الدين بحيث يجب اتّباعه علی كافّة الامّة؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم کلام، ص۶۰۳.
  17. مقدمه ابن‌خلدون، ص۱۹۱.
  18. محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۱ و ۳۲.
  19. رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۵-۳۳.
  20. قوشچی، شرح تجرید، ص۴۷۲.
  21. عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسه، ص۷۵۰؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۲.
  22. علامه حلی، الالفین، ص۱۲.
  23. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۵؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۱.
  24. جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۹۱ و ۱۹۲.
  25. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۹.
  26. به عنوان نمونه: ماوردی در تعریف امامت گفته است: الإمامة موضوعة لخلافة النبوّة فی حراسة الدین وسیاسة الدنیا به؛ ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ص۵؛ ابن خلدون نیز مشابه این عبارت را آورده است: نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین وسیاسة الدنیا؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدّمة، ص۱۹۰؛ امام‌الحرمین جوینی نیز گفته است: الإمامة ریاسة تامّة، وزعامة تتعلّق بالخاصّة والعامّة فی مهمّات الدین والدنیا. جوینی؛ عبدالملک بن عبدالله، غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص۱۵؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاق‌اند: فخر رازی: الإمامة رئاسة فی الدین والدنیا عامّة لشخص من الأشخاص؛ رازی، محمد بن عمر، نهایة العقول، ج۴، ص۳۲۱؛ میر سید شریف جرجانی: الإمام: الذی له الریاسة العامّة فی الدین والدنیا جمیعاً؛ جرجانی، علی بن محمود، التعریفات، ص۲۸.
  27. مراد از قید «بالاصالة لا بالنیابة» در تعریف امامت این است که امامت مورد نظر اسلام و شیعه، امری اصلی و منصبی الهی است، نه امری نیابتی و وکالتی از سوی مردم، که امامت و رهبری مطرح در حکومت‌های رایج در گذشته و حال از این قسم است، سید مرتضی علم الهدی الحدود والحقایق، ص۴۱.
  28. رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۵-۳۳.
  29. محمد بن النعمان الکبری شیخ المفید، اوائل المقالات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید)، ص۶۵.
  30. حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد، ترجمه: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص۹۸ و ۹۹.
  31. میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
  32. میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
  33. السید نورالله التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص۳۰۰.
  34. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۰.
  35. رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۳.
  36. ر.ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۳۰-۳۱.
  37. الإمامة رئاسة عامّة فی أمور الدّنیا و الدّین لشخص‏ من‏ الأشخاص‏ نیابة عن النّبی، حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰.
  38. هی رئاسة عامة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن‏ النبی‏؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۲.
  39. لاجل ما ذکرناه من‏ قبل‏ من‏ تدبیر الجیوش‏ و سد الثغور و رد المظالم و الاخذ للمظلوم و اقامة الحدود و قسم الفی‏ء بین المسلمین‏؛ به دلیل آنچه که پیشتر گفتیم؛ یعنی مدیریت لشکر و بستن مرزها و دفع ظالم و گرفتن حق مظلوم و پیاده کردن حدود و تقسیم فیء میان مسلمانان؛ ابوبکر باقلانی، نمهید الاوائل، ص۴۷۷؛ لا نعلم‏ من‏ قبله‏ الدیانات‏ و الشرائع، و إنما فوض إلیه القیام بأمور مخصوصة، فحاله کحال الأمراء و الحکام‏، ما دین و شریعت خود را از امام نمی‌آموزیم و همانا پرداختن به اموری خاص بدو سپرده شده است؛ پس شأن او مانند امیران و حاکمان است؛ قاضی عبد الجبار معتزلی، المغنی، ج ۲۰، ص۲۱۱.
  40. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۴۱۰-۴۱۲.
  41. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  42. گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.
  43. در مباحث دیگر که اوصاف و ویژگی‌های امام را می‌‌شماریم، یکی از مهم‌ترین اوصاف امام یعنی نصی الهی به تفصیل مطرح خواهد شد.
  44. عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۹۵ باب ۲۰ ح ۱ صدوق در کتاب‌های دیگرش مثل معانی الاخبار، ص ۹۶ باب معنی الامام المبین ح ۲ و کمال الدین، ص ۶۷۵ حدیث شماره ۳۱ و امالی، ص ۲۷۳ ح ۱، کافی، ج ۱، ص ۱۹۸ باب نادر فی فضل الامام و صفاته ح ۱.
  45. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  46. دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص. ۳۹۱۰
  47. شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص۳۴۵؛ شرح‌المقاصد، ج ۵، ص ۲۳۲؛ التعریفات، ص ۱۶.
  48. مقدمه ابن خلدون، ص ۱۹۱؛ الاحکام السلطانیه، ص ۵؛ النکت الاعتقادیه، ص ۳۹.
  49. تلخیص‌ المحصل، ص ۴۲۶؛ الالفین، ص ۱۲؛ قواعد المرام، ص ۱۷۴.
  50. تلخیص‌ المحصل، ص ۴۵۷.
  51. شیعه در اسلام، ص ۱۰۹ ـ ۱۲۴، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۱ ـ ۸۵۴، «امامت».
  52. الاحکام‌السلطانیه، ص۵؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص ۳۴۵.
  53. الحاشیة علی الهیات، ص ۱۷۹؛ انیس الموحدین، ص ۱۳۷.
  54. دلائل‌الصدق، ج۲، ص۸؛ انیس‌الموحدین، ص ۱۳۸.
  55. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  56. برای آشنایی بیشتر با تعاریف دیگر امامت ر. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۷، ص۴۸۲؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۸؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۴۴؛ الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ دلائل الصدق، المقدمة، ص۲۶۸؛ الشافی فی الإمامة، ج۱، ص۵؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۴، ص۸۷۱؛ محاضرات فی الإلهیات، ص۳۲۵؛ إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، النص، ص۳۲۵؛ امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص۴۱؛ شرح منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ج۳، ص۳۸.
  57. الامامة رئاسة عامّة فی امر الدین و الدنیا خلافه عن النبی؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
  58. الإمامة خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعة علی کافة الامة؛المواقف، ص۳۴۵، ج۸؛ شرح مقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
  59. الإمامة ریاسة عامّة فی أمور الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی؛ الباب الحادی عشر، ص۸۲.
  60. فإنّ الإمامة عند الشیعة هی الخلافة الکلیّة الإلهیة التی من آثارها و لا یتهم التشریعیة الّتی منها الإمارة و الخلافة الظاهریّة؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقاید الإمامیة، ج۲، ص۸.
  61. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۲۰-۲۱.
  62. اصول مدیریت، ص ۲۰۰.
  63. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۶ ـ ۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۴.
  64. مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۲، «امامت».
  65. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  66. "الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً"؛ التعریفات، ص۲۸.
  67. قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶)
  68. الإمامة رئاسة عامّة في أمور الدين و الدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي‏(ص)؛ الباب الحادی‌عشر، ص ۶۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵ ـ ۳۲۶؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹ ـ ۳۲۰.
  69. الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة؛ شرح المواقف، ج۸ ،ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
  70. مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.
  71. رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵
  72. رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.
  73. المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵ ـ ۲۳۶.
  74. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۴۰۴-۴۱۸.
  75. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۰۲.
  76. تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص ۴۲۶.
  77. الباب الحادِ عشر، ص ۱۰.
  78. المسلک فی اصول الدین، ص ۱۸۷ و، ص ۳۶.
  79. النجاة فی القیامة فی تحقیق امرالامامة، ص ۴۱.
  80. برای آگاهی بیشتر ر. ک: امامت پژوهی، ص ۴۰ و نجارزادگان، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه فریقین.
  81. الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، ص ۱۳.
  82. .غیاث الامام و التیاث الظلم، ص ۱۵.
  83. ابکار الافکار فی اصول الدین، ج ۳، ص ۴۱۶.
  84. المواقف فی علم الکلام، ص ۳۹۵.
  85. شرح المقاصد، ج ۳، ص ۴۶۹.
  86. تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۹۱.
  87. التعریفات، ص ۵۳.
  88. معجم مقالید العلوم، ج ۱، ص ۷۵.
  89. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  90. بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص۹۴۹-۹۵۰.
  91. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  92. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۹۵ - ۹۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۳؛ ج۲۹، ص۳۶.
  93. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۳؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۰۶- ۳۱۰.
  94. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۷.
  95. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
  96. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
  97. سید مرتضی، رسائل، ج۱، ص۱۶۶؛ اردبیلی، احمد بن محمد، الحاشیة علی الهیات، ص۱۷۸.
  98. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۳۵.
  99. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۰.
  100. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۲.
  101. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.
  102. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ -۲۳.
  103. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ - ۲۳ و ۲۶ -۲۸.
  104. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۸؛ همو، ولایت فقیه، ص۱۰۰-۱۰۱.
  105. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۷-۱۶۲.
  106. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲؛ همو، کتاب الطهاره، ج۳، ص۴۴۱.
  107. امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸؛ همو، آداب الصلاة، ص۱۴۱.
  108. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  109. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۰-۷۴.
  110. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۵-۱۶۵.
  111. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۲۳۸.
  112. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  113. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۴، ۱۴۹- ۱۵۱ و ۱۵۴؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۷- ۱۲۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۹- ۱۵۱.
  114. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۶، ح۵و ۸.
  115. شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۲۲.
  116. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷
  117. تلخیص المحصل، ص۴۲۶- ۴۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۳- ۱۷۴.
  118. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۴.
  119. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  120. گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.
  121. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  122. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۶۹.
  123. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۲۵-۱۲۹؛ شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۳۹ـ ۲۴۱.
  124. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۷.
  125. «الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»؛ دعای عدیله.
  126. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۰-۴۱۱
  127. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  128. طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۰ - ۴۲۹.
  129. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۶.
  130. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۷۷-۸۳.
  131. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص۷۹-۸۳؛ القواعد الکلامیة، ص۱۰۹؛ آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱؛ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۱۴۱-۱۴۳.
  132. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
  133. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
  134. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۵۷-۱۶۲.
  135. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۷-89.
  136. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۱۳.
  137. جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۶۶.
  138. فرهنگ شیعه، ص ۲۴۲-۲۴۴؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۱-۱۷۸.
  139. الکافی، ج۲، ص۲۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ وسائل‌الشیعة، ج۲۸، ص۳۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۰؛ در نقل دیگری به‌جای "لا" حرف "لم" و به جای "امامه"، "امام زمانه" آمده است: «وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۳۱.
  140. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۶۱؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۹۰.
  141. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۳-۸۶.
  142. ﴿... قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا... «... فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم.».. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  143. محمد بن یعقوب الکلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۵۶-۲۶۰؛ محمد باقر المجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۷۶ و ص۱۲۱- ۱۲۸.
  144. السید الشریف الرضی، نهج البلاغه امام علی (ع)، ترجمه: محمد دشتی، ص۴۴، خطبه ۱۴۶.
  145. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۱.
  146. نفحات الأزهار، ج۱، ص۵۶.
  147. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۴.
  148. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹.
  149. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۷.
  150. الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۴۱.
  151. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۱ «خدایا من به وسیله ولایت علی بن ابی طالب به سوی تو تقرب می‌جویم».
  152. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۹: «لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا َّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ».
  153. اصول کافی، ج۲، ص۱۶.
  154. وسائل الشیعه، ج۱، ص۹۰.
  155. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۴۶.
  156. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۴.
  157. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۰: إستغناء عن الكل و إحتياج الكل إليه دليل على أنه إمام الكل.
  158. هشام بن حکم، ص۲۰۹.
  159. اصول کافی، ج۱، ص۱۶۸.
  160. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۹۴.
  161. معانی الأخبار، ص۶۹.
  162. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.
  163. نکت اعتقادیه، ر.ک: مقالات کنگره شیخ مفید، ج۱، ص۳۹؛ اوائل المقالات، ص۷۳.
  164. اوائل المقالات، ص۷۳.
  165. رسائل الشریف، ج۲، ص۲۶۴.
  166. طبقات المتکلمین، ج۲، ص۳۰۵؛ «ائمه را به عنوان شفیعان ملاقات می‌کنی و کتاب و سنت را فقط در نزد ما می‌یابی».
  167. الفصول النصیریه، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.
  168. قواعد العقائد، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.
  169. تلخیص المحصل، ج۲، ص۴۲۶.
  170. قواعد المرام، ص۱۷۴؛ نهج المسترشدین، ص۶۲.
  171. اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹.
  172. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.
  173. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۲۸.
  174. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۷۹.
  175. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۳۱.
  176. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۷۸.
  177. گوهر مراد، ص۴۶۱.
  178. المیزان، ج۱، ص۲۷۲.
  179. بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۸.
  180. اصول دین یعنی پایه‌های دین و اموری که اعتقاد به آنها سبب نجات در آخرت و موجب صحّت عبادات و قبولی اعمال می‌گردد و عقیده نداشتن به آنها موجب هلاکت و عذاب اخروی و فساد اعمال و عبادات است.
  181. قاضی عبدالله بیضاوی - که از اعاظم اشاعره است - در «منهاج» گفته است که: مسئله امامت، از اعظم مسائل «اصول دین» است و نیکو گفته است.
  182. چون احتیاج به وجود امام از جهت بقاء و دوام دین است؛ زیرا صاحب این منصب شامخ امامت در رتبه بعد از نبوّت در تمام شئون تبلیغی، و صفات مبلّغ، با نبی مشترک است و به اتفاق فریقین، نبوّت از مسائل اصولیّه ادیان است و امامت نیز باید چنین باشد؛ چون علّت احتیاج، در هر دو یکسان است و فرقی که وجود دارد «حدوث و بقاء» است، یعنی: نبی از طریق وحی، متصدی تأسیس دین است، و امام، دین مؤسَّس را حفظ می‌کند.
  183. دلائل الصدق، ج۲، ص۸.
  184. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  185. به احادیثی که از طریق شیعه و مخالفین در تفسیر این آیه و آیه بعد وارد شده مراجعه شود.
  186. «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  187. شواهد بر این که ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (ع) چه مشکلاتی در پی داشت، رجوع شود به: امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸، ۲۲۱، از طریق عامه.
  188. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  189. سیوطی «الدرّ المنثور» در ذیل آیه شریفه؛ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰؛ فضائل الخمسه من الصحاح الستّه، ج۱، ص۳۸۹.
  190. «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  191. تذکّر: مستفاد از روایات فریقین این است که رسول خدا (ص) به شهادت رسید. و این مسئله از معدود موارد مورد اتفاق شیعه و عامّه است.
  192. بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۳۶ و ۲۵۹؛ ج۲۲، ص۳۳۲ و ۳۳۳ و ۳۵۱ و ۳۵۲ و ۴۴۰؛ ج۶۷، ص۱۶۴.
  193. صحیح البخاری، ج۸، ص۲۱۷، ص۱۶۶، باب الحوض. این روایت را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» در حدیث دویست و شصت و هفتم از متّفق علیه از «مسند» ابوهریره از عطاء بن یسار از ابوهریره روایت کرده است. نیز مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» عایشه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» اسماء بنت ابوبکر روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» امّ سلمه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را نیز از «مسند» سعید بن مسیّب روایت کرده‌اند. و جمیع این روایات را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» آورده است.
  194. از جمله این روایات، روایتی است که احمد بن حنبل در مسند عبد الله بن مسعود روایت کرده است که گفت: رسول خدا (ص) فرمودند: « أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَ إِلَيَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ حَتَّى إِذَا أَهْوَيْتُ إِلَيْهِمْ لِأُنَاوِلَهُمْ اخْتَلَجُوا دُونِي فَأَقُولُ أَيْ رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ؟!» من به عنوان جلودار و پرچم پیشتاز در جلوی شما به سوی حوض می‌روم و بعضی از مردان شما را به سوی من می‌آورند و برای حساب بلند می‌کنند، تا همین که من میل می‌کنم به سوی آنها که ایشان را بگیرم، در حضور من آنها را می‌ربایند و می‌برند و در این حال من می‌گویم: ای پروردگار من اینان اصحاب من هستند! گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که چه حوادثی را بعد از تو بجای آوردند!» و مانند این روایت را نیز حمیدی در مسند حذیفه بن یمان در حدیث هفتم از متفق علیه آورده است.
  195. لوامع صاحبقرانی، شرح فقیه، ج۱، ص۲۶. و نیز خاصه و عامه روایت کرده‌اند از رسول خدا (ص) به طرق بسیار که بزودی امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد فقط یک فرقه از ایشان اهل نجات خواهند بود و بقیه هلاک خواهند شد.
  196. الکافی، ج۱، ص۳۷۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲؛ غیبه النّعمانی، ص۳۳۰؛ الإفصاح، ص۲۸؛ کشف الغمه، ج۳، ص۳۵۱؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹۲؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۶؛ الغدیر، ج۱۰، ص۳۵۹ ـ ۳۶۰؛ احقاق الحق، ج۱۳، ص۸۵؛ از مصادر زیادی از عامه نقل کرده است. مجمع الزّوائد، ج۵، ص۲۱۸؛ در مسند احمد، ج۵، ص۶۱، ص۱۶۴۳۴: «عَنْ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» و در حلیه الأولیاء، أبی نعیم، ج۳، ص۲۲۴: «عن رسول الله (ص): من مات بغیر إمام فقد مات میته جاهلیه» در کنز العمّال، متّقی، الفصل الرابع فی أحکام البیعه، ج۱، ص۱۰۳، ص۴۶۴؛ ج۶، ص۶۵، ص۱۴۸۶۳: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» در الکنی و الاسماء، دولابی، ج۲، ص۶۳۵، ص۱۱۳۴: «عن ابن عمر: «من مات و لیس علیه إمام جامع فقد مات میته جاهلیه».
  197. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۶۱.
  198. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۶۸.