امامت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[))
 
(۱۵۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<onlyinclude>{{درجه‌بندی
{{مدخل مرتبط
| نویسنده اصلی=<!--جوکار،پورانزاب،واثق،امینی،بهمنی-->واثق
| موضوع مرتبط = امامت
  | ارزیابی=<!--آماده،نشده، تمام-->
| عنوان مدخل = امامت
| ارزیابی نهایی =<!--نشده،-،خیرآبادی،فرقانی،تمام توسط [[کاربر:خیرآبادی|خیرآبادی]]،تمام توسط [[کاربر:فرقانی|فرقانی]]-->
| مداخل مرتبط = [[امامت در لغت]] - [[امامت در قرآن]] - [[امامت در حدیث]] - [[امامت در نهج البلاغه]] - [[امامت در کلام اسلامی]] - [[امامت در تاریخ اسلامی]] - [[امامت در عرفان اسلامی]] - [[امامت در فلسفه اسلامی]] - [[امامت در فرق و مذاهب]] - [[امامت در فقه سیاسی]] - [[امامت در معارف دعا و زیارات]] - [[امامت در معارف و سیره فاطمی]] - [[امامت در معارف و سیره حسینی]] - [[امامت در معارف و سیره سجادی]] - [[امامت در معارف و سیره رضوی]] - [[امامت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] - [[امامت از دیدگاه اهل سنت]]
| شناسه = <!--ندارد، ناقص، کامل-->
| پرسش مرتبط = امامت (پرسش)
| جامعیت = <!--ندارد، دارد-->
}}
| زیاده‌نویسی = <!--دارد، ندارد-->
| رسا بودن = <!--ندارد، دارد-->
| لینک‌دهی دستی = <!--ندارد، دارد-->
| رده = <!--ندارد، دارد-->
| جعبه اطلاعات = <!--ندارد،-، دارد-->
| عکس = <!-- ندارد،-، دارد-->
| ناوبری = <!--ندارد، دارد-->
| رعایت شیوه‌نامه ارجاع = <!--ندارد، دارد-->
| کپی‌کاری = <!--از چند منبع ، از تک منبع، ندارد-->
| استناد به منابع مناسب = <!--ندارد، ناقص، کامل-->
  | تاریخ خوبیدگی =<!--{{subst:#time:xij xiF xiY}}-->
| تاریخ برتر شدن =<!--{{subst:#time:xij xiF xiY}}-->
| توضیحات =  
}}</onlyinclude></pre>


{{امامت}}
'''[[امام]]''' به معنای [[مقتدا]] و [[پیشوا]]، در اصطلاح [[دینی]] به [[خلیفه رسول الله]] در [[اجرای دین]] گفته می‌شود. مسئله [[امامت]] میان [[علمای اسلامی]] اهمیت بسیاری داشته و وجه اصلی تمایز [[شیعه]] با سایر مذاهب اسلامی است. مباحث محتلفی در حوزه امامت وجود دارد مانند: بحث در زمینه [[حقیقت]] و شناخت امامت؛ [[ضرورت]] و [[وجوب]] [[نظام امامت]] برای [[جامعه]]؛ صفات و [[ویژگی‌های امام]] و بحث درباره [[تعیین امام]] و چگونگی آن.
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[امامت]]''' است. "'''[[امامت]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[امامت در لغت]] - [[امامت در قرآن]] - [[امامت در حدیث]] - [[امامت در نهج البلاغه]] - [[امامت در معارف دعا و زیارات]] - [[امامت در کلام اسلامی]] - [[امامت در معارف و سیره رضوی]] - [[امامت از دیدگاه اهل سنت]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[امامت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''[[پیشوا]]''' در [[زبان فارسی]]، ترجمه تحت‌اللفظی کلمه '''[[امام]]''' است. در [[عربی]] کلمه "[[امام]]" یا "[[پیشوا]]" مفهوم مقدسی ندارد. [[پیشوا]]، یعنی کسی که پیشرو است و عده‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از آنکه آن [[پیشوا]] [[عادل]] باشد یا [[باطل]] و [[گمراه]]. [[قرآن کریم]] کلمه [[امام]] را در هر دو مورد به کار برده است. در یک‌جا می‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>؛ و در جای دیگر می‌‌فرماید: {{متن قرآن|أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم  که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>. مورد اول در مورد [[پیشوایان]] به [[حق]] است و مورد دوم در مورد [[رهبران]] [[کافر]] و [[گمراه]]<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۵.</ref>. از [[اصول دین اسلام]] و [[مذهب تشیع]] است. در یکی از تعاریف، به معنای [[ریاست عامه]] در [[امور دنیوی]] و [[اخروی]]<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۲.</ref> و در تعاریفی دیگر، [[امامت]]، [[رهبری]] [[امت اسلامی]] پس از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}}<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>.
وظایف مختلفی برای امام بیان شده است که مترتب بر دو رکن [[هدایت]] و [[نصرت]] است. [[امامیه]]، امامت را از اصول عقاید اسلامی دانسته و [[نصب]] آن را به دست [[خداوند]] می‌دانند که در نتیجه صفات خاصی برای امام قائل است مانند: [[عصمت]]، [[علم لدنی]]، [[افضلیت]] و... .
[[پرونده:V0007.webm|بندانگشتی|285px|چپ|]]
==مقدمه==
واژه [[امام]] در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها [[مقتدا]] و پیشواست. طریحی می‌گوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او [[پیروی]] می‌شود”<ref>فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.</ref>. مؤلف [[کتاب]] [[معانی الاخبار]] نیز در توضیح وجه تسمیه [[امام]] می‌گوید: “امام را [[امام]] نامیدند به [[دلیل]] اینکه او پیشرو و مقتدای [[مردم]] است”<ref>محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.</ref>. بنابراین [[امامت]]، همان [[ریاست عامه]] بر همه [[مردم]] است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان [[ریاست]] [[پیامبر]] و [[رسالت]] است<ref>{{عربی|الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شي‏ء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شي‏ء لا تجامعهما}} (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵).</ref>. پس به گروهی خاص که از نظر [[فکری]]، [[اعتقادی]]، [[سیاسی]] یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شده‌اند [[امت]] می‌گویند و رهبرشان نیز [[امام]] نامیده می‌شود. بنابراین سه واژۀ [[امام]]، [[امامت]] و [[امت]] لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. [[امت]] نیز به گروهی گفته می‌شود که اعضای آن به سبب [[پیروی از امام]] واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند<ref>ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.</ref>.
نکته مهم اینکه معنای [[پیشوا]] لزوماً مثبت نیست، بلکه ممکن است [[پیشوا]] [[عادل]] یا [[فاسق]] و [[ظالم]] باشد. در [[قرآن]] کلمه [[پیشوا]] به هر دو مورد گفته شده است. در آیه‌ای آمده است: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، و در جای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>. در [[آیه]] نخست [[امام]] به پیشوای خیر و در [[آیه]] دوم [[امام]] به پیشوای [[شر]] گفته شده است. [[امام]] به معنای مقدم نیز آمده است<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴-۲۵.</ref>. [[قرآن]] درباره [[فرعون]] همین تعبیر را به کار برده است: {{متن قرآن|يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>«او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش می‌آید» سوره هود، آیه ۹۸.</ref>. همچنین [[امام]] به معنای طریق و [[راه]] نیز آمده است<ref>{{عربی|و يقال للطريق إِمَامٌ، لأنّه يُؤَمُّ أي يقصد و يتبع}} (ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰).</ref>. ابن‌منظور در لسان العرب [[معتقد]] است که [[امام]] (جلو و مقدم) با [[امام]] ([[پیشوا]]) هم‌ریشه است و هر دو از ریشه “أمّ، یؤمّ” به معنای قصد کردن و [[پیشی گرفتن]] است<ref>ر.ک: محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۶؛ جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر یزدی مطلق، ص۴۶.</ref>. واژه [[امام در قرآن]] در غالب معانی لغوی آن به کار رفته است. البته واژه [[امام در قرآن]] کاربردهای فراوانی دارد که تفلیسی در وجوه القرآن، پنج معنای آن را به شرح ذیل برشمرده است:
گاهی [[امام]] به معنای [[مقتدا]] و پیشواست: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، نیز در آیه‌ای دیگر به همین معنا آمده است: {{متن قرآن|وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا}}<ref>«و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.</ref>، به معنای [[نامه]]: {{متن قرآن|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}<ref>«روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.</ref>، [[لوح محفوظ]]: {{متن قرآن|كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}}<ref>«و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.</ref> و [[تورات]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا}}<ref>«و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.</ref>. مقصود از [[امام]] در [[آیه]] اخیر، [[تورات]] است. در [[قرآن]] [[امام]] به معنای [[راه]] آشکار و روشن نیز آمده است: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ}}<ref>«و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.</ref>؛ مراد [[راه]] واضح و آشکار است<ref>ر.ک: جیش بن ابراهیم تفلیسی، وجوه القرآن، ترجمه مهدی محقق، ص۲۸-۲۹.</ref>.


آنچه بیان شد، به معانی لغوی [[امام]] مربوط بود. [[متکلمان]] در تعریف اصطلاحی [[امام]] گفته‌اند: [[امام]] [[خلیفه رسول الله]] در [[اجرای دین]] است؛ به گونه‌ای که [[پیروی]] از وی بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] است<ref>{{عربی|و عند المتكلمين هو خليفة الرسول{{صل}} في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}} (ر.ک: محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۹).</ref>. [[امام]] در اصطلاح [[شیعه]] به کسی می‌گویند که [[پیشوا]] و مقتدای عالمیان در امور [[ظاهریه]] و [[باطنیه]]، اجتماعیه و معنویۀ روحانیه، مُلْکیه و ملکوتیه است. [[خداوند]] به وی در اثر [[اختیار]] عالی و ارادۀ انتخابیۀ آن [[پیشوا]] در جمیع امور چنین [[مصونیت]] و عصمتی را بخشیده است. این [[امامان]] به [[دوازده تن]] منحصرند. بنابر [[عقیده]] و [[ایمان راسخ]] [[شیعه]]، پس از [[غیبت کبری]] آن [[حضرت]] زنده است و [[ولایت]] [[امور معنوی]] و مَلَکوتی [[عوالم]] را در [[دست]] دارد، اما به سبب [[غصب خلافت]] و [[امامت]]، فعلاً در پردۀ [[غیبت]] [[نهان]] است تا [[ظهور]] کند و متصدیان و مباشران [[سلطنت]] و [[امارت]] [[باطل]] را کنار زند و خود بر اساس [[طهارت]] سِریَّه و [[عصمت]] الهیه و [[ولایت]] کبرای حقۀ حقیقیه، بر [[مردم]] [[حکومت]] کند<ref>ر.ک: [[سید محمد حسین حسینی تهرانی|حسینی تهرانی|سید محمد حسین]]، امام‌شناسی، ج۱۸، ص۲۰۶.</ref>.
== معناشناسی امام ==
=== معنای لغوی ===
{{اصلی|امامت در لغت}}
واژه [[امام]] در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها [[مقتدا]] و پیشواست. طریحی می‌گوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او [[پیروی]] می‌شود”<ref>فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.</ref>. مؤلف [[کتاب]] [[معانی الاخبار]] نیز در توضیح وجه تسمیه [[امام]] می‌گوید: “امام را [[امام]] نامیدند به [[دلیل]] اینکه او پیشرو و مقتدای [[مردم]] است”<ref>محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.</ref>. بنابراین [[امامت]]، همان [[ریاست عامه]] بر همه [[مردم]] است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان [[ریاست]] [[پیامبر]] و [[رسالت]] است<ref>{{عربی|الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شي‏ء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شي‏ء لا تجامعهما}}، ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵.</ref>. پس به گروهی خاص که از نظر [[فکری]]، [[اعتقادی]]، [[سیاسی]] یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شده‌اند [[امت]] می‌گویند و رهبرشان نیز [[امام]] نامیده می‌شود. بنابراین سه واژۀ [[امام]]، [[امامت]] و [[امت]] لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. [[امت]] نیز به گروهی گفته می‌شود که اعضای آن به سبب پیروی از امام واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند<ref>ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.</ref>.


پس با توجه به تعریف‌های یادشده، [[امام]] سه ویژگی خواهد داشت: ویژگی نخست، [[جانشینی]] [[پیامبر گرامی اسلام]] است. [[امام]] کسی است که پس از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بر [[مسند]] او می‌نشیند. [[ولایت]] و [[سرپرستی]] بر همۀ [[مکلفان]]، از دیگر [[ویژگی‌های امام]] است. [[متکلمان]]، اغلب [[ریاست عامه]] یا [[ولایت]] بر همۀ [[مکلفان]] را در [[تعریف امامت]]، اخذ کرده‌اند، لکن در برخی نکات جنبی، اختلاف‌نظر وجود دارد. ویژگی دیگر، [[واجب‌الاطاعه]] بودن [[امام]] است. برخی از [[متکلمان]]، این قید را نیز در [[تعریف امامت]] آورده‌اند. [[امام]]، [[جانشین پیامبر]]{{صل}} و [[ولیّ]] [[امت]] است؛ به گونه‌ای که [[اطاعت]] از [[فرمان]] او در حد [[اطاعت]] از [[فرمان پیامبر]]{{صل}} [[وجوب]] دارد. [[امام]]، تنها یک [[راهنما]] و [[هدایت‌گر]] نیست که [[امت]] در قبال وی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشد، بلکه [[امت]]، هم در امور [[دین]] و هم در [[امور دنیا]] باید از وی [[اطاعت]] کند<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر محمود یزدی مطلق، ص۴۹-۵۰.</ref>. از نظر [[شیعه]]، [[جامعه]] در هر زمان به [[امام]] نیاز دارد و [[زمین]] نباید هیچ‌گاه از [[حجت خدا]] خالی باشد. پس چنان‌چه شرایط برای [[حضور امام معصوم]] فراهم نباشد، آن بزرگوار تا صدور [[امر الهی]] در پس پردۀ [[غیبت]] [[منتظر ظهور]] می‌نشیند. این دوره، [[عصر غیبت]] نام دارد. [[شیعه]] [[معتقد]] است در این دوره که وجود [[حکومت]] ضروری است، باید افرادی [[حکومت]] را اداره کنند که [[تالی]] تلو معصوم‌اند و شرایط لازم تصدیگری [[حکومت]] را دارند. این [[انتصاب]] در واقع [[نصب عام]] نامیده می‌شود.
البته باید دقت شود که [[پیشوا]] در زبان فارسی، ترجمه تحت‌اللفظی کلمه [[امام]] است. در عربی کلمه "[[امام]]" یا "[[پیشوا]]" مفهوم مقدسی ندارد<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۲.</ref>.
[[نظام امامت]] از منظر [[شیعه]] ویژگی‌ها و مختصاتی دارد که در بخش کلیات بدان اشاره خواهد شد<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۴۴.</ref>.


===تعریف [[شیخ صدوق]]===
در کتاب‌های لغت برای [[امام]] مصادیقی برشمرده شده است که عبارت‌اند از: [[قرآن کریم]]، [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}}، [[جانشین پیامبر]] {{صل}}، [[امام]] در [[نماز جماعت]]، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او [[پیروی]] می‌شود<ref>معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱- ۳۲؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۰۵.</ref>
*شیخ [[صدوق]] در "معانی الأخبار" در تعریف [[امام]] گفته است: {{عربی|سُمِّيَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ، مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ الله - تَعَالَى ذِكْرُهُ - مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَى الْعِبَادِ}}<ref>ابن‌بابویه (صدوق)، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۶۴-۶۵.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*حاصل این تعریف، اشاره به سه رکن مهم [[امامت]] در استعمالات شرعیه است؛ یکی: "[[قدوه]]" بودن؛ دومی: "[[منصوب]]" بودن از طرف [[خدا]] و رکن سوم: "[[واجب الاطاعه]]" بودن [[امام]] است. این تعریفِ دقیق، [[جامع‌ترین]] سخن در تعریف [[امام]] را آورده است. مرحوم [[صدوق]] این قیود مذکور در متن خود را از [[روایات]] استفاده کرده است<ref>در روایات بسیاری به قدوه بودن، منصوب بودن و واجب‌الاطاعه بودن امامان تصریح شده است؛ از جمله: روایت از پیامبر اکرم{{صل}}: {{متن حدیث|إنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى الله؛ فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم}}؛ پيشوايان شما زمام داران شما به سوى خدايند؛ پس بنگريد از چه كسانى در نماز و دينتان پيروى مى‌كنيد. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ص۵؛ و روایت امام صادق{{ع}}: {{متن حدیث|لِأَنَّ اللهَ تَبارَكَ وتَعالى نَصَبَ الإِمامَ عَلَماً لِخَلقِهِ، وجَعَلَهُ حُجَّةً}}؛ چرا كه خداى تبارك و تعالى امام را به عنوان نشانى براى خَلق خويش بر نهاد و او را حجّت قرار داد. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ج۱، ص۲۰۳؛ و روايت مفصّل امام رضا{{ع}} در معرفی امام و امامت: {{متن حدیث|هَل يَعرِفونَ قَدرَ الإِمامَةِ ومَحَلَّها مِنَ الاُمَّةِ فَيَجوزَ فيهَا اختِيارُهُم؟ إنَّ الإِمامَةَ أجَلُّ قَدراً، وأَعظَمُ شَأناً وأَعلى مَكاناً، وأَمنَعُ جانِباً، وأبعَدُ غَوراً مِن أن يَبلُغَهَا النّاسُ بِعُقولِهِم، أو يَنالوها بِآرائِهِم، أو يُقيموا إماماً بِاختِيارِهِم... فَكَيفَ لَهُم بِاختِيارِ الإِمامِ؟! وَالإِمامُ عالِمٌ لا يَجهَلُ... مُضطَلِعٌ بِالإِمامَةِ، عالِمٌ بِالسِّياسَةِ، مَفروضُ الطّاعَةِ}}؛ آيا مردم، مقام امامت و جايگاه آن در ميان امّت را مى‌دانند تا در نتيجه، انتخاب آنان در اين باره، روا باشد؟! امامت، مقامش بزرگ‌تر و شأنش والاتر و جايگاهش بلندتر و دست‌نيافتنى‌تر و ژرف‌تر از آن است كه مردم، با خردهايشان بدان برسند، يا با انديشه‌هايشان آن را دريابند، يا با انتخاب خود، امامى را برگمارند... پس مردم را چه رسد به انتخاب امام؟! امامى كه داناست و نادانى ندارد... در پيشوايى و رهبرى، نيرومند، و به سياست داناست. فرمان بردارى از او واجب است. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ج۱، ص۱۹۸-۲۰۳.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>
*او در جای دیگری نیز گفته است: {{عربی|الإمامة إنّما هي مشتقّة من الإيتمام بالإنسان، والإيتمام هو الاتّباع، والاقتداء، والعمل بعمله، والقول بقوله}}<ref>صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۶۹.</ref>. {{عربی|ويجب أن يُعتقد أنّه يلزمنا من طاعة الإمام ما يلزمنا من طاعة النبيّ{{صل}}، وأنّ كلّ [[فضل]] آتاه [[الله]] عَزَّ وَجَلَّ نبيَّه فقد آتاه الإمامَ إلا النبوّة}}<ref>صدوق، محمد بن علی، الهداية في الأصول و الفروع، ج۲، ص۲۷.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>
* تعاریفی که در برخی کتب متقدّم [[علمای شیعه]] آمده، [[مؤیّد]] همین تعریف‌اند؛ از جمله: تعریف [[شیخ مفید]]<ref>{{عربی|هي التقدّم فيما يقتضي طاعة صاحبه، والاقتداء به}}. مفید، علی بن محمد، الإفصاح في الإمامة، ص۲۷.</ref> و [[علامه]] [[طبرسی]]<ref>{{عربی|المستفاد من لفظ الإمام أمران؛ أحدهما: أنّه المقتدى به في أفعاله وأقواله‌. والثاني: أنّه الذي يقوم بتدبير الأمّة وسياستها، والقيام بأمورها، وتأديب جناتها، وتولية ولاتها، وإقامة الحدود على مستحقّيها، ومحاربة من يكيدها ويعاديها}}. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج۱، ص۲۸۰.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>


===تعریف مشهور [[متکلمان]]===
=== معنای اصطلاحی ===
*تعریفی که غالب علمای [[کلام]] از "[[امامت]]" کرده‌اند، دو عنصر اساسی در آن به چشم می‌خورد؛ یکی اینکه [[امامت]] "[[ریاست]]" است و دیگر اینکه این [[ریاست]] در "امور [[دین]] و [[دنیا]]" است. این تعریف، بیشتر نزد [[متکلمان]] [[اهل‌سنت]]<ref>به عنوان نمونه: ماوردی در تعریف امامت گفته است: {{عربی|الإمامة موضوعة لخلافة النبوّة في حراسة الدين وسياسة الدنيا به}}. ماوردی، علی بن محمد، الأحكام السلطانية، ص۵؛ ابن خلدون نیز مشابه این عبارت را آورده است: {{عربی|نيابة عن صاحب الشريعة في حفظ الدين وسياسة الدنيا}}. [[ابن خلدون]]، عبدالرحمن بن محمد، المقدّمة، ص۱۹۰؛ امام‌الحرمین جويني نيز گفته است: {{عربی|الإمامة رياسة تامّة، وزعامة تتعلّق بالخاصّة والعامّة في مهمّات الدين والدنيا}}. جويني، عبدالملک بن عبدالله، غياث الأمم في التياث الظلم، ص۱۵؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاق‌اند: فخر رازی : {{عربی|الإمامة رئاسة في الدين والدنيا عامّة لشخص من الأشخاص}}. رازی، محمد بن عمر، نهاية العقول، ج۴، ص۳۲۱؛ مير سيد شريف جرجانى : {{عربی|الإمام: الذي له الرياسة العامّة في الدين والدنيا جميعاً}}. جرجانى، على بن محمود، التعريفات، ص۲۸.</ref> آمده و از آنجا به [[متکلمان]] [[زیدیه]]<ref>به عنوان نمونه: [[حمیدان بن یحیی]] در تعریف [[امام]] گفته است: {{عربی|هو الشخص الجامع للرئاسة على الخلق في الدين والدنيا على وجه لا يكون فوق يده يد}}. قاسمی، حمیدان بن یحیی، جواب المسائل الشتوية والشبه الحشوية، ص۴۸۴؛ احمد بن یحیی المرتضی نیز گفته است: {{عربی|رئاسة عامّة لشخص مخصوص بحكم الشرع ليس فوقها يد}}. المرتضی، احمد بن یحیی، البحر الزخار، ج۲، ص۵۶۱.</ref> و [[امامیه]]<ref>به عنوان نمونه: شیخ مفید در تعریف [[امام]] گفته است: {{عربی|الإمام هو الإنسان الذي له رئاسة عامّة في أمور الدين والدنيا نيابةً عن النبيّ}}. مفید، محمد بن محمد، النكت الاعتقادية، ص۳۹؛ شیخ طوسی و به تبع او، ابن میثم بحرانی نیز در تعریف [[امامت]] گفته‌اند: {{عربی|الإمامة رئاسة عامّة لشخص من الأشخاص في أمور الدين والدنيا}}. طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ج۱، ص۱۰۳؛ بحرانی، میثم بن علی، النجاة في القيامة، ص۴۱؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاق‌اند: محقق حلی : {{عربی|الإمامة رئاسة عامّة لشخص من الأشخاص في الدين والدنيا بحقّ الأصالة}}. حلی، جعفر بن حسن، المسلك في أصول الدين، ص۳۰۶؛ علامه حلی : {{عربی|الإمامة رئاسة عامّة في أمور الدين والدنيا لشخص من الأشخاص نيابةً عن النبيّ}}. حلی، حسن بن یوسف، نهج المسترشدين، ص۶۲.</ref> نیز منتقل شده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>
در تعریف اصطلاحی [[امام]] گفته‌اند: [[امام]] [[خلیفه رسول الله]] در [[اجرای دین]] است؛ به گونه‌ای که [[پیروی]] از وی بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] است<ref>{{عربی|و عند المتكلمين هو خليفة الرسول {{صل}} في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة}}، ر.ک: محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. [[امام]] در اصطلاح [[شیعه]] به کسی می‌گویند که [[پیشوا]] و مقتدای عالمیان در امور [[ظاهریه]] و [[باطنیه]]، اجتماعیه و معنویۀ روحانیه، مُلْکیه و ملکوتیه است. [[خداوند]] به وی در اثر [[اختیار]] عالی و ارادۀ انتخابیۀ آن [[پیشوا]] در جمیع امور چنین [[مصونیت]] و عصمتی را بخشیده است. این [[امامان]] به [[دوازده تن]] منحصرند. بنابر [[عقیده]] و [[ایمان راسخ]] [[شیعه]]، پس از [[غیبت کبری]] آن [[حضرت]] زنده است و [[ولایت]] [[امور معنوی]] و مَلَکوتی [[عوالم]] را در دست دارد، اما به سبب [[غصب خلافت]] و [[امامت]]، فعلاً در پردۀ [[غیبت]] [[نهان]] است تا [[ظهور]] کند و متصدیان و مباشران [[سلطنت]] و [[امارت]] [[باطل]] را کنار زند و خود بر اساس [[طهارت]] سِریَّه و [[عصمت]] الهیه و [[ولایت]] کبرای حقۀ حقیقیه، بر [[مردم]] [[حکومت]] کند<ref>ر.ک: [[سید محمد حسین حسینی تهرانی|حسینی تهرانی، سید محمد حسین]]، [[امام‌شناسی - حسینی طهرانی (کتاب)|امام‌شناسی]]، ج۱۸، ص۲۰۶.</ref>.
*[[سعد الدین تفتازانی]] در "شرح المقاصد" و [[قوشچی]] در "شرح تجرید"، [[امامت]] را چنین تعریف می‌کنند:{{عربی|الإمامةُ رئاسةٌ عامّةٌ في أمر الدين والدنيا، خلافةً عن النبيّ{{صل}}، وبهذا القيد خرجت النبوّة، وبقيد العموم مثل القضاء والرئاسة في بعض النواحي، وكذا رئاسة من جعلة الإمام نائباً عنه على الإطلاق؛ فإنّها لا تعمّ الإمامة}}<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ قوشچی، علی بن محمد، شرح تجريد العقائد، ص۳۶۵.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>
*صاحبان این تعریف، معتقدند با قید {{عربی|عامّة}} ریاست‌های خُرد و با قید {{عربی|خلافةً عن النبيّ}} [[نبوّت]] خارج می‌شود. پس [[امام]] آن کسی است که به صورت [[خلافت]] از [[رسول الله]]، [[ریاست عامه]] داشته باشد. در اغلب منابع [[اهل]] [[کلام]]، [[امامت]] را {{عربی|رئاسةٌ عامّةٌ في أمر الدين والدنيا}} تعریف کرده‌اند و گاهی برای دقت بیشتر، بعضی‌ها عبارت {{عربی|خلافةً عن النبيّ}} را هم اضافه کرده‌اند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>
*[[طریحی]] در "مجمع البحرین" نیز پس از بیان تعریف لغوی، به استعمال اصطلاحی [[امامت]] نزد [[اهل]] [[کلام]] اشاره کرده و می‌گوید: {{عربی|الإمامة هي الرئاسة العامّة على جميع الناس، فإذا أُخذت لا بشرط شيء تجامع النبوّة والرسالة}}<ref>طریحی، فخرالدین بن محمدعلی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>
*حاصل سخن او اینکه: [[امامت]] به استعمال مستعمل بستگی دارد؛ اگر به‌طور کلی و عمومی بررسی شود (به تعبیر او: اگر "لا بشرط" در نظر گرفته شود)، با [[نبوت]] و [[رسالت]] قابل جمع است؛ یعنی [[نبی]] می‌تواند علاوه بر [[مقام نبوت]]، [[امام]] نیز باشد؛ البته [[امام]] غیر [[نبی]] نیز متصوَّر است. اما اگر [[امامت]] با [[قطع]] نظر از [[نبوت]] بررسی شود (به تعبیر او: "بشرط لا عن النبوة" در نظر گرفته شود)، قابل جمع با [[نبوت]] نخواهد بود. البته [[حق]] این است که در ذات مفهوم "[[امام]]"، "بشرط لا" نهفته نیست؛ یعنی هنگامی که کلمه [[امام]] اطلاق می‌شود [[امام]]، لا بشرط مراد است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*'''اشکالات این تعریف'''
*بر تعریف [[متکلمان]] اشکالاتی وارد است؛ چه با قید "{{عربی|خلافةً عن النبيّ}}" و چه بدون آن. پیش از بیان این اشکالات، لازم است به مقدمه‌ای توجه شود:
*پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، [[امت]] با دو گونه از [[اسلام]] مواجه شد؛
#[[اسلام]] محمدی که [[نماینده]] و مدافع آن، [[امیرالمؤمنین]]، [[حضرت زهرا]] و [[ائمه معصومین]]{{عم}} بودند.
#[[اسلام جاهلی]]<ref>حضرت امیرالمؤمنین{{ع}} در یکی از سخنان خود به این بازگشت به جاهلیت اشاره می‌فرماید: {{متن حدیث|حَتَّى إِذَا قَبَضَ الله رَسُولَهُ{{صل}} رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَغَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَاتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَوَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَنَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ. مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ، قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ، عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ، مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ، أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن}}؛ چون خدا فرستاده خود را نزد خویش برد، گروهی به گذشته برگردیدند، و با پيمودن راه‌های گوناگون به گمراهی رسیدند، و به دوستانی که خود گزیدند پیوستند، و از خویشاوند گسستند. از وسیلتی که به دوستی آن مأمور بودند جدا افتادند، و بنیان را از بن برافکندند، و در جای دیگر بنا نهادند. کانهای هرگونه گناهند، و هر فتنه‌جو را درگاه و پناه. از این سو بدان سو سرگردان، در غفلت و مستی به سنّت فرعونیان، یا از همه بریده و دل به دنیا بسته، و یا پیوند خود را با دین گسسته. سید رضی، نهج البلاغة، خطبه ۱۵۰، چاپ صبحی صالح.</ref> است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[حضرت زهرا]]{{س}} اولین مبارزان علیه این [[اسلام جاهلی]] بودند و همه نزاع‌های آن دو بزرگوار در آن وهله از [[تاریخ اسلام]]، بر سر [[حفظ اسلام]] محمدی بود. حوادثی که [[اسلام جاهلی]] پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} بر [[امت اسلام]] آورد، آن [[قدر]] آزاردهنده و ناگوار بودند که [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} در توصیف آنها می‌فرماید: {{متن حدیث|فَصَبَرْتُ وَفِي الْعَيْنِ قَذًى وَفِي الْحَلْقِ شَجًا}}؛ پس شکیبایی گزیدم؛ در حالی که همانند کسی بودم که خار به چشمش رفته، و استخوان در گلویش مانده باشد<ref>سید رضی، نهج البلاغة، خطبه ۳، چاپ صبحی صالح.</ref>؛ و همین حوادث، سرانجام به [[شهادت]] [[حضرت زهرا]]{{س}} منجر شد<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*بی‌شک، [[مبارزه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[حضرت زهرا]]{{س}} با [[اسلام جاهلی]]، [[نزاع]] بر "[[ریاست]]" نبود که از کسی گرفته شود و به دیگری داده شود؛ بلکه محور این [[مبارزه]]، [[اسلام]] [[رسول الله]]{{صل}} بود؛ [[اسلام]] [[حق]]، در برابر [[جاهلیت]] نوینی که با [[پوشش]] [[اسلام]]، ظاهر شده و از [[جاهلیت]] کهن نیز خطرناک‌تر بود. طبق [[منابع شیعه]] و [[اهل‌سنت]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} خطاب به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "بر سر [[تأویل]] [[نبرد]] می‌کنی همان‌گونه که من بر سر تنزیل [[نبرد]] کردم"<ref>{{متن حدیث|تُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيلِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى التَّنْزِيلِ}}؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر، ج۱، ص۷۵؛ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، ج۱، ص۳۵۱. همچنین: مسند احمد، ج۳، ص۸۲؛ حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۲۲-۱۲۳؛ مسند ابی یعلی، ج۲، ص۳۴۱؛ صحیح ابن حبان، ص۵۴۴؛ هیثمی در مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۳.</ref>. یعنی: [[جدال]] و [[نزاع]] من درباره اصل [[دین الهی]] و [[نزول وحی]] بود اما [[جدال]] و [[نزاع]] تو با [[قوم]] بر سر محتوای [[دین]] و [[شریعت]] خواهد بود. مقصود [[حضرت]] در این سخن اینکه: من با [[جاهلیت]] آشکار [[نبرد]] کردم، تو نیز با [[جاهلیت]] پنهان و نقاب‌دار [[مبارزه]] خواهی کرد<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*[[جنگ]] پس از [[رسول اکرم]]{{صل}} بین این دو [[اسلام]] رخ داد که تا امروز هم همین [[جنگ]] ادامه دارد. [[جنگ]] بین [[اسلام]] محمدی و [[اسلام جاهلی]] و به بیانی دیگر: بین [[اسلام]] [[علوی]] و [[اسلام]] [[اموی]]. یکی از جلوه‌های این [[جنگ]] ممتد در [[تاریخ اسلام]]، رویارویی [[فکری]] و [[فرهنگی]] است که پرده‌ای از آن، ایجاد [[تحریفات]] بزرگ در [[جامعه اسلامی]] بود. [[اسلام جاهلی]] - چه در حوادث پس از [[رحلت پیامبر خاتم]]{{صل}} و چه در عصر [[اموی]] -[[دست]] به تحریف‌های متعددی در عرصه‌های فراوانی زده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*از مهم‌ترین این دست‌اندازی‌ها:
#'''[[تغییر]] [[حقیقت]] و [[ماهیت امامت]] و [[خلافت]]:''' از [[مقام]] و [[منصب الهی]] بودن به [[مقام]] و [[منصب]] دنیویِ محض؛ یعنی "[[ریاست]]" به ‌معنای "[[قدرت]]" و "[[سلطنت]]" بر [[ملت]]. این [[تفسیر]]، [[امامت]] و [[ولایت]] را مانند سایر سلطنت‌هایی که در [[جهان]] بود جلوه می‌دهد. [[ادبیات]] [[ابوبکر]] و [[عمر]]<ref>به عنوان نمونه، ابن‌اثیر می‌نویسد: {{عربی|لمّا تُوفي رسول الله{{صل}} اجتمع الأنصار في سقيفة بني ساعدة ليبايعوا سعد بن عبادة: فبلغ ذلك أبابكر فأتاهم ومعه عمر، وأبوعبيدة بن الجراح فقال: ما هذا؟ فقالوا: مِنَّا أمير ومنكم أمير، فقال أبوبكر: منّا الأمراء ومنكم الوزراء}}. ابن‌اثیر، على بن محمد، الكامل في التاريخ، ج۲، ص۳۲۵، ابوبکر، طبق نقل ابن‌عساکر نیز گفته است: {{عربی|نحن الأمراء وأنتم الوزراء، والأمر بيننا نصفان كقد الأنملة}}. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۰، ص۲۹۲. طبری نیز نقل می‌کند که عمر بن خطاب در سقیفه گفته است: {{عربی|والله لا ترضى العرب أن يؤمّروكم ونبيها من غيركم ولكنّ العرب لا تمتنع أن تولّى أمرها من كانت النبوّة فيهم وولى أمورهم منهم ولنا بذلك على من أبى من العرب الحجّة الظاهرة والسلطان المبين. من ذا ينازعنا سلطان محمد وإمارته ونحن أولياؤه وعشيرته إلا مدل بباطل أو متجانف لاثم أو متورط في هلكة}}. طبری، محمد بن جریر، تاريخ الأمم والملوك، ج۲، ص۴۵۷.</ref> در [[سقیفه]] نشان می‌دهد بحث سر [[قدرت]] و [[سلطنت]] است. این [[تحریف]]، متأسفانه بلافاصله پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} آغاز شد و در سلطنت‌های خلفای [[مسلمین]] ادامه یافت؛ در حالی‌ که در [[مکتب]] [[رسول الله]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، مسئلۀ [[رهبری]] و [[جانشینی پیامبر]]، به‌عنوان "[[امامت]]" مطرح بوده است. در واژگان "[[امام]]" و "[[امامت]]" - که بیشتر در [[فرهنگ شیعه]] رایج‌اند - معانی بسیار بلندی نهفته است که [[حقیقت]] مسئلۀ "[[رهبری]] در [[اسلام]]" را نشان می‌دهد و کلماتی مانند "[[رئیس]]" و "[[ریاست]]" نمی‌توانند گویای آن باشند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
#'''ایجاد توهم جدایی [[دین]] از [[دنیا]]:''' [[تحریف]] دیگری که فرع بر [[تحریف]] پیشین است اینکه مروجان [[اسلام جاهلی]]، سلطنتِ بر [[مردم]] را [[دنیوی]] جلوه دادند و از [[دین]] جدا کردند؛ یعنی پس از آنکه [[امامت]] بعد از [[رسول اکرم]]{{صل}} را به [[ریاست]] و [[سلطنت]] تعبیر کردند، این [[ریاست]] و [[سلطنت]] را [[سلطنت]] [[دنیوی]] مثل سایر سلطنت‌ها معرفی کرده و بدین‌رو از [[دین]] جدا کردند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*پس از این مقدمه، روشن می‌شود اشکالات اساسی تعریف مذکور از [[امامت]] به دو نکته ذیل برمی‌گردند:
*'''۱. [[تفسیر]] [[امامت]] به [[ریاست]] (تعریف به لازم؛ نه به [[حقیقت]]):''' بی‌شک، مفهوم "[[ریاست]]" در "[[امامت]]" نهفته است و نمی‌توان این مفهوم را از [[امامت]] جدا انگاشت، لکن جنبه مهمی که در [[حقیقت امامت]] باید لحاظ شود، جنبه ریاستش نیست؛ جنبه مهم‌تری که می‌تواند گویای ماهیت و [[حقیقت امامت]] باشد، بحث ولایت‌ الامری است. [[امامت]] چیزی جز "[[ولایت امر]]" نیست و [[ولایت امر]] عقلاً و نقلاً [[حق]] انحصاری [[خدای متعال]] و مقامی [[الهی]] است. البته در نگاه مردمی که [[خدا]] را از زندگی‌شان حذف می‌کنند، [[امامت]] - خواه ناخواه - تنها [[ریاست]] و [[امارت]] خواهد بود و هنگامی که [[حقوق]] و [[حدود الهی]] در محاسبات [[جامعه]] نباشند، شیخ [[قبیله]] یا هر شخص دیگری نیز می‌تواند [[رئیس]] باشد و اگر کسی [[رئیس]] شد به هر حال، باید به [[فرمان]] او رفت و از او [[تبعیت]] کرد<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*[[انتخاب]] واژه [[ریاست]] یا [[سلطنت]]<ref>پیش از این روایت طبری (م۳۱۰ق) از گفته عمر بن خطاب در سقیفه نقل شد که گفته بود: {{عربی|من ذا ينازعنا سلطان محمد وإمارته...}}. طبری، محمد بن جریر، تاريخ الأمم والملوک، ج۲، ص۴۵۷.</ref> در [[تفسیر]] [[حقیقت امامت]]، انعکاسی از واقعیت تلخ [[جامعه اسلامی]] پس ار [[رسول الله]]{{صل}} است. حوادث [[غصب]] [[امامت]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آغازگر [[انحراف]] [[امامت]] از [[جایگاه]] اصلی‌اش شد و چون [[امامت]] را از [[جایگاه]] [[حقیقی]] و بلندش جابجا کردند، تمام این [[تحریف‌ها]] دامن‌گیر [[جامعه اسلامی]] شد. به همین [[دلیل]]، [[حضرت زهرا]]{{س}} در خطبه‌ای، به [[مردم]] عصر خود نهیب زد و فرمود: {{متن حدیث|وَيْحَهُم! أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ}}<ref>صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۳۵۵.</ref>؛ شگفتا از آنان! چگونه [[خلافت]] را از جایگاه‌های [[استوار]] [[رسالت]] دور راندند؟!<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*بنابراین، عبارت [[ریاست]] یا [[سلطنت]] با مفاهیمی که در [[اسلام]] برای مسأله [[امامت]] آمده است سازگار نیست و هنگامی که به [[قرآن کریم]] و [[حدیث]] [[معصومان]]{{عم}} مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم در مسأله [[امامت]] چیز دیگری مطرح است<ref>به عنوان مثال: خدای متعال در قرآن کریم امامت را عهد الهی معرفی کند: {{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ}}، روايات منقول از معصومین{{عم}} نیز از امامت به عنوان جایگاه انبیا، میراث اوصیا و خلافت خدا و رسول ياد شده است: {{متن حدیث|الإِمامَةَ هِيَ مَنزِلَةُ الأَنبِياءِ، وإرثُ الأَوصِياءِ، إنَّ الإِمامَةَ خِلافَةُ الله وخِلافَةُ الرَّسولِ}}. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ج۱، ص۱۵۵.</ref>؛ حتی یک بار هم در تعابیر [[رسول اکرم]]{{صل}} کلمه [[ریاست]] به چشم نمی‌خورد و با وجود اینکه مفهوم "[[ریاست]]" در "[[امامت]]" نهفته است، اما در [[آیات]] کریمه و [[احادیث]] [[پیامبر اکرم]] و [[اهل بیت]]{{عم}} از زاویه [[ریاست]] به آن [[مقام]] بلند نگاه نشده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*از سوی دیگری، تعریف جامع و مانع، باید به جوهر و اصلِ معنا اشاره کند و واژگانی به‌کار بگیرد که مقوّم ماهیت آن مفهوم باشند؛ نه آنکه آثار یا نتایج و تبعات آن مفهوم را محور تعریف خود قرار دهد. ریاستی که در تعریف گذشته ذکر شد، نتیجه [[امامت]] است یا عَرَض عام آن؛ اما نه جوهر اصلی و مقوم ماهیتش<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*[[ریاست]] نیز از آن جهت که می‌تواند گسترده و کلان باشد یا نباشد، قابل تقسیم بر [[عامه]] و [[خاصه]] است. به همین [[دلیل]]، [[برادران]] [[اهل‌سنت]] چون [[امامت]] را به [[ریاست]] تبدیل کردند، ناچار شدند قید [[عامه]] را بیاورند؛ تا شامل ریاست‌های خاص و [[خرد]] نشود؛ زیرا مدیر مدرسه یا [[مسئول]] اداره نیز [[رئیس]] است و هر رئیسی [[امام]] نیست. ازاین‌رو، ناچار شدند [[ریاست]] را به قید [[عامه]] تقیید کنند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*'''۲. توهم جدایی [[دین]] از [[دنیا]] ([[میراث]] [[اسلام جاهلی]]):''' همان‌گونه که اشاره شد، جداسازی [[دین الهی]] از دنیای [[مردم]] یکی از تحریف‌هایی است که دامنگیر [[امت اسلام]] شد. بنابر این، عبارت {{عربی|في أمر الدين والدنيا}} که در [[تعریف امامت]] آورده‌اند، بی‌اساس و از میراث‌های [[اسلام جاهلی]] است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*[[منابع حدیثی]] و [[تاریخی]] [[برادران]] [[اهل‌سنت]] [[نقل]] کرده‌اند از همان روزهای اولی که [[ابوبکر]] سر کار آمد، [[مردم]] و [[صحابه]] از او درباره [[دین]] سؤال می‌کردند و چون [[ابوبکر]] پاسخ آن مسائل [[شرعی]] را نمی‌دانست، به دیگران مراجعه می‌کرد. در زمان عمربن‌خطاب نیز [[رجوع]] به دیگران بیشتر اتفاق افتاد. مرحوم امینی  مسأله [[رجوع]] [[عمر]] به دیگران به‌ویژه، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در کتاب [[شریف]] "[[الغدیر]]" جمع کرده است؛ تقریباً یک جلد از این کتاب<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۶، ص۸۲ - ۳۳۳.</ref> مختص به همین مسئله است و این سخن [[عمر]] که {{عربی|لَو لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ}}<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، تأویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۱۵۲ و ص۱۶۲؛ باقلانی، ابوبکر، تمهید الأوائل فی تلخیص الدلائل، ج۱، ص۵۰۲ و ص۵۴۷؛ ابن‌مردویه اصفهانی، احمد بن موسی، مناقب علی ابن أبی طالب، ص۸۸؛ ماوردی شافعی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، ج۱۲، ص۱۱۵ و ج۱۳، ص۲۱۳؛ سمعانی، أبوالمظفر، التفسیر، ج۵، ص۱۵۴؛ زمخشری، محمود، المفصل فی صنعة الإعراب، ج۱، ص۴۳۲؛ ابن‌عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، ج۱، ص۱۹۴؛ رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۳۸۰؛ ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۱۸ و ج۱۲، ص۲۰۵؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۶ و ج۲، ص۱۷۲ و ج۳، ص۱۴۷.</ref> را آنجا مطرح و بررسی کرده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*به [[دلیل]] همین مطلب؛ یعنی عدم اطلاع کافی [[خلیفه اول]] و [[خلیفه دوم]] به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول الله]] و [[رجوع]] آنان به دیگران، [[رجال]] [[مکتب]] [[اهل‌سنت]] بین [[دین]] و [[دنیا]] جدایی قائل شدند و در نتیجه "[[مرجعیت سیاسی]]" از "[[مرجعیت دینی]]" جدا شد و این آغاز تناقض آشکاری بود که درون این [[مکتب]] اتفاق افتاد<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*در [[مکتب]] [[روایی]] [[برادران]] [[اهل‌سنت]] برای توجیه این رویکرد، [[روایات]] مجعولی نیز [[نقل]] شده که اساس این دوگانگی را تحکیم بخشید و بر انگاره جدایی [[دنیا]] از [[دین]] صحه گذاشته است. از جمله آنها، [[روایت]] معروف "تأبیر النخل" است که [[اهل]] [[صحاح]] نیز [[نقل]] می‌کنند. در [[صحیح مسلم]] آمده است: "[[رسول الله]] به [[مدینه]] آمد؛ در حالی که آنان درختان [[نخل]] را بارور می‌کردند. [[رسول الله]] گفت: "چه کار می‌کنید؟" گفتند: درختان را بارور می‌کنیم. گفت: "شاید اگر چنین نکنید، بهتر باشد". آنان نیز از آن عمل دست کشیدند در آن سال میوه درختان ریخت یا ناقص شد. [[راوی]] می‌گوید: قضیه را برای [[رسول الله]] توضیح دادند. [[پیامبر]] گفت: "من هم بشرم؛ هرگاه چیزی در مورد دینتان را به شما امر کردم، آن را بپذیرید و هرگاه مطابق [[رأی]] و نظر خویش چیزی را به شما گفتم؛ بدانید که من نیز بشری هستم مانند شما<ref>{{متن حدیث|قَدِمَ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَدِينَةَ، وَهُمْ يَأْبُرُونَ النَّخْلَ، يَقُولُونَ يُلَقِّحُونَ النَّخْلَ، فَقَالَ: مَا تَصْنَعُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَصْنَعُهُ، قَالَ: لَعَلَّكُمْ لَوْ لَمْ تَفْعَلُوا كَانَ خَيْرًا فَتَرَكُوهُ، فَنَفَضَتْ أَوْ فَنَقَصَتْ، قَالَ فَذَكَرُوا ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ: إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ دِينِكُمْ فَخُذُوا بِهِ، وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْيِي، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ}}؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحيح، ج۴، ص۱۸۳۵. همچنین رجوع شود به: بستی، محمد بن حبان، صحيح ابن حبان، ج۱، ص۲۰۲؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۴، ص۲۸۰.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*این [[روایت]] و امثال آن، از جعل‌های جنایت‌آمیزی است که در [[حق]] [[حضرت رسول]]{{صل}} انجام شده و با عبارات متفاوتی [[نقل]] شده است؛ از جمله: {{متن حدیث|إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ دِينِكُمْ فَخُذُوا بِهِ، وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْيِي، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ}}؛ {{متن حدیث|إِنَّمَا ظَنَنْتُ ظَنًّا، فَلَا تُؤَاخِذُونِي بِالظَّنِّ، وَلَكِنْ إِذَا حَدَّثْتُكُمْ عَنِ اللهِ شَيْئًا فَخُذُوا بِهِ}}<ref>ر.ک: صحيح مسلم ح۲۳۶۱؛ مسند احمد (۳/۱۵)؛ مسند عبد بن حميد، المنتخب (ص۶۴)؛ مسند ابوداود طيالسي (۱/۱۸۶)؛ طحاوي در شرح معاني الآثار (۳/۴۸)؛ ابن أبي عاصم در الآحاد والمثاني (۱/۱۶۵)؛ مسند ابي يعلى (۲/۱۲)، مسند الشاشي (۱/۶۸، ۷۰)، ابو نعيم در حلية الأولياء (۴/ ۳۷۲).</ref>؛ {{متن حدیث|أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِأَمْرِ دُنْيَاكُمْ" يا: "إِذَا كَانَ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ فَأَنْتُمْ أَعْلَمُ بِهِ، فَإِذَا كَانَ مِنْ أَمْرِ دِينِكُمْ فَإِلَيَّ}}<ref>ر.ک: صحيح مسلم ح۲۳۶۳؛ مسند احمد (۲۰/۱۹)، سنن ابن ماجة، ح۲۴۷۱، بزار در البحر الزخار (۱۳/۳۵۵) (۱۸/۹۹)، مسند ابي يعلى (۶/۱۹۸) (۶/۲۳۷)، طحاوي در شرح مشكل الآثار (۴/۴۲۴)، صحيح ابن حبان (۱/۲۰۱).</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*مضمون کلی این [[نقل]] قول‌های تحریف‌آمیز این است که اگر در مورد دینتان فرمانی صادر کردم، آن را بپذیرید و اگر در مورد [[دنیا]] به شما دستوری دادم پس از من [[اطاعت]] نکنید! و مفاد نهایی آن، اصل "جدایی [[دین]] و [[دنیا]]" است که در [[روایات]] مجعولی [[نقل]] شده است. متأسفانه این از [[روایات]] متفق‌ علیه [[برادران]] [[اهل‌سنت]] است و با صریح [[قرآن]] تناقض دارد<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*پرسشی که اینجا باید مطرح شود اینکه: "بیع"، "[[تجارت]]"، "[[زکات]]" و "[[خمس]]" از [[امور دنیوی]] شمرده می‌‌شوند یا از [[امور دینی]]؟ [[قرآن]] درباره بیع سخن گفته است، آیا بیع [[دنیوی]] است و [[دینی]] نیست؟!<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*[[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ}}<ref>«(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا می‌دارند و زکات می‌پردازند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناپسند باز می‌دارند» سوره حج، آیه ۴۱.</ref>. [[اداره امور]] [[کشور]] یعنی عمل به [[احکام اسلام]]. حال اگر [[احکام اسلام]] به‌گونه‌ای بیان کنیم که مربوط به [[دین]] باشد و ربطی به [[دنیا]] نداشته باشد، تناقض است. متأسفانه در [[کلام]] و [[حدیث]] [[برادران]] [[اهل‌سنت]] تناقضاتی دیده می‌شود؛ تناقض‌هایی در مسائل [[توحید]]، [[نبوت]]، [[خلافت]] و [[امامت]] که حتی به [[فروع دین]] نیز کشیده شده است <ref>به عنوان مثال، برادران اهل سنت حدیث عشره مبشره را روایت می‌کند که ده نفر از جمله طلحه و زبیر، همگی در بهشت هستند. از طرفی قرآن می‌گوید که {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا}}؛ «و آنان که با خداوند و پیامبر او نافرمانی کنند بی‌گمان آتش دوزخ، آنان راست که هماره در آن جاودانند» سوره جن، آیه ۲۳. خدا و رسول را اینها معصیت کردند؛ با اینکه خدا دستور داده بود از پیامبر و اولی‌الامر اطاعت کنند: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ}}؛ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و صاحبان امری که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹. اما اینان اطاعت نکردند؛ اکنون اهل سنت این تناقض را چگونه حل می‌کند؟ چطور می‌شود اینها هم بهشتی باشند و هم جهنمی؟! امثال این تناقض‌ها بسیارند که تنها راه برون رفت از آنان بازگشت به اسلام اصیل و قرآن و عترت است. این‌گونه بود که تقابل بین دین و دنیا در تفکر اسلامی رخنه کرد.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*در [[اسلام]] محمدی{{صل}}، [[دین]] همان شریعتی است که دنیای [[مردم]] را اداره می‌کند؛ بنابر این، در نگاه [[اسلام]] محمدی{{صل}} دو مقوله جدا از یک‌دیگر به نام "[[دین]]" و "[[دنیا]]" وجود ندارد. بی‌گمان، [[رسول الله]]{{صل}} چون [[رئیس]] [[دین]] بود، [[رئیس]] [[دنیا]] نیز بود و چون این [[خلافت]]، [[خلافت]] [[رسول]] خداست، باید "[[ریاست عامه]] در [[دین]]" باشد که همان "[[ولایت امر]] بر دنیای [[مردم]]" است، لکن در [[تفسیری]] که بعد از [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[دین]] ارائه شد، [[دین]] و [[دنیا]] از یک‌دیگر تفکیک شدند و از اینجا بود که میان [[دین]] و [[دنیا]] [[تقابل]] ایجاد شد و باعث اندیشه‌های [[انحرافی]] فراوانی گردید<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*اما [[امامت]] در [[مکتب]] [[اهل‌بیت]]{{عم}} این‌گونه تعریف نشده است. همان‌گونه که خواهد آمد، [[امامت]]، ولایت‌الامر است و اساساً [[تقابل]] [[دین]] و [[دنیا]] در این [[مکتب]] معنا و مفهوم ندارد؛ آن [[دینی]] که [[قرآن کریم]] معرفی می‌کند همین [[شریعت]] است و [[شریعت]] شامل همه امور دنیاست و [[رسول اکرم]]{{صل}} [[مبعوث]] شد تا [[مردم]] را در [[دنیا]] [[هدایت]] کند تا بتوانند در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[سعادتمند]] باشند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
*طبق آموزه‌های قرآنی و حدیثی، [[امامت]]، [[استمرار نبوت]] است در همه جزئیات و کلیات و تنها تفاوت آن با [[نبوت]] این است که بر شخص [[امام]] [[وحی]] فرود نمی‌آید و [[نزول وحی]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} پایان یافته است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۳.</ref>.
* [[امامت]] از گذر [[علم لدنی]] و [[الهام الهی]] و [[مصونیت از خطا]] و [[اشتباه]] و [[گناه]]، از [[آیین]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[پاسداری]] می‌کند و [[مصالح دینی]] و [[دنیوی]] [[مردم]] را محفوظ می‌دارد. [[تعالیم]] [[راستین]] آسمانی در روزگار پس از [[پیامبر]]{{صل}} تنها از این گذر به دست [[انسان]] می‌رسد و [[قرآن کریم]] و [[سنت پیامبر]] از این طریق [[تفسیر]] و [[تبیین]] می‌شود. [[شیعیان]] معتقدند که [[مقام امامت]] تنها به [[معصومین]] می‌رسد. [[متکلمان امامیه]] بر این [[اعتقاد]] دلایلی آورده‌اند؛ از جمله اینکه [[مردم]] از آن رو به [[امام]] محتاج‌اند، که [[معصوم]] نیستند و بدون او به [[خطا]] و [[اشتباه]] و [[گناه]] می‌لغزند. حال، اگر [[امام]]، [[معصوم]] نباشد، خود به امامی دیگر [[نیازمند]] است و این [[باطل]] است؛ زیرا مستلزم دور است. چون [[متکلمان امامیه]] این مدعا را ثابت می‌کنند، از آن نتیجه می‌گیرند که [[مردم]] را در [[انتخاب]] شخص [[امام]]، [[حق]] و سهمی نیست؛ زیرا او باید [[معصوم]] باشد و [[عصمت]] حالتی است [[باطنی]] و جز [[خداوند]] کسی از [[باطن]] [[انسان]] خبر ندارد و [[مردم]] توانِ آن ندارند که [[معصوم]] را از غیر [[معصوم]] بازشناسند<ref>بدایة المعارف الالهیة فی شرح عقائد الامامیه‌، ۱۰۰؛ فرهنگ معارف اسلامی، ۱/ ۲۸۵ و ۲۸۶.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۲-۹۳.</ref>.
*بدین‌سان، [[امامت]] همانند [[نبوت]] محتاج [[نص]] [[خداوند]] است و این [[نص]] یا به واسطه [[پیامبر]] تحقق می‌یابد و او به صراحت [[امام]] را معرفی می‌کند و یا به واسطه امامی که خود [[منصوب]] به [[نص]] است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۳.</ref>.


==مفهوم [[امامت]] در [[علم کلام]]==
پس با توجه به تعریف‌های یادشده، [[امام]] سه ویژگی خواهد داشت: ویژگی نخست، [[جانشینی]] [[پیامبر گرامی اسلام]] است. [[امام]] کسی است که پس از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} بر [[مسند]] او می‌نشیند. [[ولایت]] و [[سرپرستی]] بر همۀ [[مکلفان]]، از دیگر [[ویژگی‌های امام]] است. [[متکلمان]]، اغلب [[ریاست عامه]] یا [[ولایت]] بر همۀ [[مکلفان]] را در [[تعریف امامت]]، اخذ کرده‌اند، لکن در برخی نکات جنبی، اختلاف‌نظر وجود دارد. ویژگی دیگر، [[واجب‌الاطاعه]] بودن [[امام]] است. برخی از [[متکلمان]]، این قید را نیز در [[تعریف امامت]] آورده‌اند. [[امام]]، [[جانشین پیامبر]] {{صل}} و [[ولیّ]] [[امت]] است؛ به گونه‌ای که [[اطاعت]] از [[فرمان]] او در حد [[اطاعت]] از [[فرمان پیامبر]] {{صل}} [[وجوب]] دارد. [[امام]]، تنها یک [[راهنما]] و [[هدایت‌گر]] نیست که [[امت]] در قبال وی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشد، بلکه [[امت]]، هم در امور [[دین]] و هم در [[امور دنیا]] باید از وی [[اطاعت]] کند<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]] (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر محمود یزدی مطلق، ص۴۹-۵۰؛ [[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۴۴.</ref>.
*کلمه "[[امام]]" در [[زبان فارسی]] یعنی "[[پیشوا]]"<ref>مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۴۶.</ref> و در [[زبان عربی]] به معنای "[[رهبر]]"<ref>ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۶.</ref> است. [[امام]] و [[امامت]] بر حسبِ لغت، مشتق از "أمّ" به معنای هر چیزی است که چیزهای دیگر به آن ضمیمه و نسبت داده می‌شوند، یا از او پیدا می‌شوند، یا [[الهام]] می‌گیرند<ref>لطف‌الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۱۹۳.</ref>، به همین منظور، کلمه [[امام]] یا [[پیشوا]] به خودی خود مفهوم مقدسی ندارد، زیرا [[پیشوا]] یعنی کسی که پیش روست، عده‌ای تابع و پیرو او هستند، اعم از آنکه آن [[پیشوا]] [[عادل]] و راه یافته و درست‌رو باشد یا [[باطل]] و [[گمراه]]، [[قرآن]] هم کلمه [[امام]] را در هر دو مورد اطلاق کرده است<ref>لطف‌الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۱۹۳.</ref>. در یک [[آیه]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> در آیه‌ای دیگر: {{متن قرآن|أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«آنان مردم را به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> از این رو، لفظ "[[امام]]" دارای مفهوم لغوی اختصاصی نیست بلکه مفهومی عام دارد و به همه [[رهبران]] [[حق و باطل]] اطلاق می‌شود.
*[[پیشوایی]] در چند مورد است که در پاره‌ای موارد [[اهل تسنن]] هم قائل به [[پیشوایی]] و [[امامت]] هستند ولی در کیفیت و شخصش با ما [[اختلاف]] دارند، اما در بعضی مفاهیم [[امامت]] اصلاً آنها منکر چنین امامتی هستند. [[امامت]] در معانی: "[[زعامت]] و [[رهبری]] [[اجتماع]]، [[مرجعیت دینی]]، [[ولایت]]" استعمال شده است که [[اهل تسنن]] فقط معنای [[زعامت]] و [[رهبری]] [[اجتماع]] را قبول دارند<ref>مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۴۶–۶۰.</ref>. [[شیعه]] قائل است که [[پیغمبر]]{{صل}} [[رهبر]] و [[زعیم]] بعد از خودش را [[تعیین]] کرد و گفت بعد از من زمام امور [[مسلمانان]] باید به دست [[علی]]{{ع}} باشد و [[اهل تسنن]] با [[اختلاف]] منطقی که دارند این مطلب را لااقل به شکلی که [[شیعه]] قبول دارد، قبول ندارند و می‌گویند در این جهت [[پیغمبر]] شخص معیّنی را [[تعیین]] نکرد و [[وظیفه]] خود [[مسلمانان]] بوده است که [[رهبر]] را بعد از [[پیغمبر]] [[انتخاب]] کنند<ref>مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۵۰.</ref>.
*با بیان فوق روشن گردید که [[امامت]] نسبت به [[ولایت]] اعم مطلق است و وقتی [[متکلم]] از [[ولایت]] بحث می‌کند در واقع منظورش جنبه [[زعامت]] و رهبریِ [[اجتماعی]] [[امام]] است. [[متکلمین]]، تعاریف گوناگونی از [[امامت]] ارائه می‌دهند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
#تعریف مختارِ "[[محقق بحرانی]]"<ref>کمال‌الدین ابن‌میثم بحرانی، متوفای ۶۷۹ ق است.</ref> در [[کتاب]] [[قواعد]] المرام: "[[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]] اصالتاً (نه بر [[سبیل]] [[نیابت]])<ref>{{عربی|وهي رئاسة عامّة في أمور الدّين والدنيا بالإصالة}}؛ میثم بن علی بن البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴ و ر.ک: محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.</ref>؛
#تعریف مربوط به "[[تفتازانی]]"<ref>سعدالدّین تفتازانی (۷۱۲ - ۷۹۳) متکلم برجسته اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.</ref> در شرح المقاصد: "[[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامه]] در امر [[دین]] و [[دنیا]] از باب [[جانشینی پیامبر]]{{صل}}"<ref>{{عربی|هي رِئاسَة عامّةٌ فی امُورِ الدِّینِ وَ الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبی{{صل}}}}؛ محمد حسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.</ref>؛
#تعریف جناب "[[ایجی]]"<ref>عضدالدین ایجی (۴۵۰ - ۵۰۵) متکلم نام‌دار اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.</ref> در المواقف: "[[امامت]] یعنی [[نیابت]] و [[جانشینی پیامبر]] در برپا داشتن [[احکام دین]]، به‌طوری که [[تبعیت]] از او بر عموم [[مسلمین]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|هي خلافة الرّسول في اقامة الدين بحيث يجب اتّباعه علی كافّة الامّة}}؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم کلام، ص۶۰۳.</ref>؛
#"[[ابن خلدون]]" می‌نویسد: "[[خلافت]] یعنی [[نیابت]] از صاحب [[شریعت]] در [[حفظ دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]. به این اعتبار [[خلافت]] و [[امامت]] گفته می‌شود و متصدی آن [[مقام]] را [[امام]] و [[خلیفه]] می‌گویند<ref>مقدمه ابن‌خلدون، ص۱۹۱.</ref>.
#تعریف [[متکلمین]] [[شیعه]] و [[سنّی]] از [[امامت]] که در آن اختلافی ندارند این است: "[[امامت]] عبارت است از یک [[ریاست]] و اولی بالتصرف بودن در جمیع [[شئون]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] (اعم از [[بیان احکام]]، [[اجرای حدود]]، اداره [[جامعه]]، ایجاد [[عدالت اجتماعی]]، [[جنگ]] و [[صلح]] و...) برای شخص معیّنی از [[انسان‌ها]] به عنوان [[نیابت]] و [[جانشینی]] از [[پیامبر]]{{صل}}"<ref>{{عربی|الامامة رئاسة عامّة في امور الدّين والدنيا، لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي{{صل}}}}؛ علی محمدی، شرح کشف المراد، ص۴۰۳.</ref>. در این تعریف، [[ولایت]] و [[امامت]] [[ریاست عامه]] الهیه معرفی شده، لذا مستلزم اجزایی است که عبارتند از: تقدم، [[علم]]، [[قدرت]] و [[حُکم]]، که بدون این اجزا، ریاستی متصور نیست. پس "[[ولیّ]]" کسی است که در [[خلقت]] خود، متقدم، عالِم، [[قادر]]، [[حاکم]] و نسبت به دیگر مخلوقات تصرف‌کننده علی‌الاطلاق باشد. اما تقدم او برای آن است که ولیِّ مطلق، [[انسانی]] است که [[خداوند]] او را خلعت [[جمال]] و کمال پوشانیده، و [[قلب]] او را مکان [[مشیت]] خود قرار داده و خزینه [[علم]] خود گردانیده و [[لباس]] [[تصرف]] [در [[آفرینش]]] و [[حکم]] [بر مخلوقات] را بر قامت او پوشانیده است. [[امر الهی]] در عالَم بشری در [[اختیار]] اوست. او مانند آفتابی درخشان است که [[خالق]] [[جهان]] در آن درخشش، [[نور]] [[حیات]] و [[اشراق]] و احتراق برای [[اهل]] روزگارها قرار داده است<ref>ماهنامه موعود، شماره ۶۶، اسفند ۱۳۸۵، مقاله "امامت و ولایت خاتم الانبیا" تلخیصی از کتاب ولایت کلّیه، سید حسن میرجهانی اصفهانی.</ref>.
#[[متکلم]] بزرگ [[شیعه]] "[[خواجه نصیر طوسی]]"<ref>خواجه نصیرالدّین طوسی (۵۹۷ -۶۷۲) سلطان المحققین، استادالبشر، حکیم و ریاضی‌دان، فیلسوف و متکلم بزرگ شیعی، مؤلف گران‌قدر کتاب کلامی ارزشمند تجریدالاعتقاد و شارح اشارات بوعلی سیناست.</ref> در [[کتاب]] [[قواعد]] العقائد تعریف مُتقن و جامعی را مطرح کرده است که از تعاریف پیش مناسب‌تر است: "[[امامت]] عبارت است از [[ریاست]] عمومی [[دینی]] که عهده‌دار [[ترغیب]] همه [[مردم]] در [[حفظ]] و حراست از [[مصالح دینی]] و [[دنیایی]] بوده و آنان را بر حسب همان [[مصالح]] از آنچه برای‌شان ضرر دارد، برحذر می‌نماید"<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامّة دينية مشتملة على ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية و الدنياوية، وزجرهم عمّا نصرهم بحسبها}}؛ خواجه نصیر طوسی، قواعد العقائد، ص۱۰۸.</ref>.
*با دقت و نظر اجمالی به تعریف مزبور می‌توان به [[جامعیت]] و تمامیت آن [[اذعان]] نمود، چه آنکه در این تعریف [[مقید]] نمودن [[ریاست]] به "[[ریاست]] [[دینی]]" کاشف این معناست که [[امامت]]، منصبی است [[الهی]]، نه [[مقام]] و منصبی [[اجتماعی]] که [[مردم]] در [[انتخاب]] آن نقش داشته باشند. و این نکته مهم و برجسته‌ای است که [[علمای شیعه]] به آن اهتمام داشته و ادله‌ای بر [[اثبات]] آن اقامه کرده‌اند. و اصولاً همین نقطه محلّ [[اختلاف]] [[شیعه]] و [[اهل سنّت]] است<ref>محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۱ و ۳۲.</ref>.
*هم‌چنین برخلاف نظریه اکثر علمای [[اهل سنت]] که [[امامت]] و [[خلافت]] را مرادف دانسته و گفته‌اند [[خلافت]] و [[امامت]] یک معنا دارد<ref>جعفر سبحانی، رهبری امت، ص۱۴.</ref>، هر گاه یکی از آنها صادق باشد دیگری نیز صادق خواهد بود. [[عالمان]] [[شیعی]] این مطلب را رد کرده و گفته‌اند که در تحقق معنای [[امامت]]، [[پیشوایی]] شرط است. [[امام]] باید به آنچه می‌گوید عمل کند و قولاً و عملاً [[مردم]] را [[رهبری]] کند. اما در تحقق معنای لغوی [[خلافت]] همین اندازه کافی است که شخص [[خلیفه]] برای [[جانشینی]] از [[پیغمبر]] [[تعیین]] شده باشد و در غیاب او کارهایش را انجام دهد. پس، این دو معنا مرادف نیستند، هر چند ممکن است در یک شخص جمع شوند<ref>ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹.</ref>.
*در نتیجه می‌توان [[اذعان]] داشت که اگر [[امام]] به‌طور مطلق بر کسی گفته شد و قرینه‌ای وجود نداشت که موضوع امامتش را محدود کند باید گفت [[پیشوا]] و [[رهبر]] کلی است و در کلّیه [[امور معنوی]] و [[مادّی]] [[پیشوایی]] دارد. همان‌طوری که [[امام رضا]]{{ع}} در [[تعریف امامت]] می‌فرماید: "[[مقام امامت]] بزرگ‌تر و عالی‌تر و دقیق‌تر از آن است که [[عقول]] [[مردم]] بدان برسد، یا به واسطه آرای خودشان بتوانند آن را [[درک]] کنند یا امامی را [[اختیار]] نمایند... [[امامت]] یعنی نگه‌داری [[دین]] و [[حفظ نظام]] [[مسلمانان]]"<ref>کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref><ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۶۰-۶۵.</ref>.


==معانی [[امامت]]==
== تعریف متکلمین از امامت ==
*'''معنای نخست:''' [[پیشوایی]] [[اخلاقی]] محض به معنای الگوی [[اخلاقی]]. در این صورت مقصود از {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} این است که من تو را الگویی [[اخلاقی]] قرار دادم که بدون داشتن اختیارات [[حکومت]] و [[سیاست]] و [[تدبیر امور]]، به او [[اقتدا]] می‌شود.
[[متکلمین]]، تعاریف گوناگونی از [[امامت]] ارائه می‌دهند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
حتی بدون توجه به قرینه‌هایی که پیش از این گفتیم نیز این معنا نمی‌تواند مدنظر باشد؛ زیرا<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۱۶۶.</ref>:
#"[[محقق بحرانی]]"<ref>کمال‌الدین ابن‌میثم بحرانی، متوفای ۶۷۹ ق است.</ref> در [[کتاب]] [[قواعد]] المرام: "[[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]] اصالتاً (نه بر [[سبیل]] [[نیابت]])<ref>{{عربی|وهي رئاسة عامّة في أمور الدّين والدنيا بالإصالة}}؛ میثم بن علی بن البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴ و ر.ک: محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.</ref>؛
*[[پیشوایی]] [[اخلاقی]] برای همۀ [[پیامبران]] نسبت به دیگر [[مردم]] ثابت است؛ زیرا [[انبیا]] [[برترین]] [[بندگان]] و بهترین‌هایی هستند که [[خداوند]] از میان آفریدگانش [[برگزیده]] است. [[خدای سبحان]] می‌فرماید:
#"[[تفتازانی]]"<ref>سعدالدّین تفتازانی (۷۱۲ - ۷۹۳) متکلم برجسته اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.</ref> در شرح المقاصد: "[[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامه]] در امر [[دین]] و [[دنیا]] از باب [[جانشینی پیامبر]] {{صل}}"<ref>{{عربی|هي رِئاسَة عامّةٌ فی امُورِ الدِّینِ وَ الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبی {{صل}}}}؛ محمد حسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.</ref>؛
{{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ}}<ref>«خداوند از فرشتگان رسولانی برمی‌گزیند، و همچنین از مردم» سوره حج، آیه ۷۵.</ref>. لازمۀ اصطفا و [[گزینش الهی]]، کمال [[اخلاقی]] است که دارندۀ آن را در جایگاهی قرار می‌دهد که باید به او [[اقتدا]] کرد و از رفتارش [[الگو]] گرفت. این [[گزینش]] نیز برای [[ابراهیم]] ثابت بوده است؛ چه اینکه او [[پیامبری]] بود که [[خداوند سبحان]] پیش از [[عهد امامت]]، او را برای [[نبوت]] و [[رسالت]] [[برگزیده]] بود. پس درست نیست که از این [[امامت]]، تنها الگوی [[اخلاقی]] محض قصد شده باشد.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۱۶۹-۱۷۰.</ref>
#"[[ایجی]]"<ref>عضدالدین ایجی (۴۵۰ - ۵۰۵) متکلم نام‌دار اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.</ref> در المواقف: "[[امامت]] یعنی [[نیابت]] و [[جانشینی پیامبر]] در برپا داشتن [[احکام دین]]، به‌طوری که [[تبعیت]] از او بر عموم [[مسلمین]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|هي خلافة الرّسول في اقامة الدين بحيث يجب اتّباعه علی كافّة الامّة}}؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم کلام، ص۶۰۳.</ref>؛
*با روشن شدن این مطلب، می‌گوییم: در این [[آیه]] قرینه‌های روشنی وجود دارد که نشان می‌دهد [[امامت]] در اینجا منصبی قانونی است و تنها یک ویژگی [[اخلاقی]] [[تکوینی]] نیست. از جمله:
#"[[ابن خلدون]]" می‌نویسد: "[[خلافت]] یعنی [[نیابت]] از صاحب [[شریعت]] در [[حفظ دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]. به این اعتبار [[خلافت]] و [[امامت]] گفته می‌شود و متصدی آن [[مقام]] را [[امام]] و [[خلیفه]] می‌گویند<ref>مقدمه ابن‌خلدون، ص۱۹۱.</ref>.<ref>محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۱ و ۳۲.</ref>.<ref>رک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]]، ص۲۵-۳۳.</ref>
#تعبیر از [[امامت]] به “عهد”؛ این تعبیر به صراحت بیان می‌کند که [[امامت]] نه ویژگی [[تکوینی]] بیرونی، بلکه منصبی اعتباری و قانونی است که [[خداوند]] [[عهد]] و [[پیمان]] بر آن را به هر کس بخواهد عطا می‌کند.
# [[علامه قوشچی]] در تعریف امامت می‌فرماید: امامت، [[مسئولیت]] عمومی [[سرپرستی]] و [[فرمانروایی]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] است که به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] انجام می‌گیرد»<ref>قوشچی، شرح تجرید، ص۴۷۲.</ref>. در این تعریف، امامت به مفهوم [[سیاسی]] [[خلافت]] پیامبر {{صل}} و به معنای سرپرستی [[امور دینی]] و [[دنیایی]] [[امت]]، منظور گردیده است.
#[[نفی]] [[امامت]] از [[ظالمان]]؛ زیرا کمال [[اخلاقی]] و الگوگری [[معنوی]]، اساساً و به خودی خود از [[ظالمان]]، [[نفی]] شده است و اگر مقصود از عبارت {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} چنین معنایی می‌بود، تحصیل حاصل بوده، بیان آن از سوی حکیمی [[فصیح]] و [[بلیغ]]، [[زشت]] و نارواست؛ چرا که [[ظالم]] از پایه، ویژگی الگوگری [[اخلاقی]] را ندارد و نیازی نیست که [[خداوند متعال]] با این سخن آن را [[نفی]] کند: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۱۷۰-۱۷۱.</ref>
# [[عبدالجبار معتزلی]] امامت را چنین تعریف نموده است: امامت، [[ولایت]] [[تصرف در امور]] است به نحوی که دستی بالاتر از آن نیست<ref>عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسه، ص۷۵۰؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۲.</ref>.
*'''معنای دوم:''' [[پیشوایی]] [[فکری]] و [[اعتقادی]]. مقصود از این [[پیشوایی]]، [[رهبری]] [[مردم]] در [[باور]] به [[توحید]] است؛ یعنی همان [[دین ابراهیم]] که [[مأمور]] به [[پیروی]] از آن هستیم.<ref>اشاره به آیه:{{متن قرآن|قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا}} «بگو: خدا راست گفته است. بنابراین، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت» سوره آل عمران، آیه ۹۵. (مترجم)</ref>
# [[علامه حلی]] گفته است: [[امام]]، [[انسانی]] است که [[بالاصاله]]، عهده‌دار مسئولیت‌های عمومی در امور دین و دنیا، در عالم [[تکلیف]] و [[مسئولیت انسان]] است<ref>علامه حلی، الالفین، ص۱۲.</ref>.
*ممکن نیست مقصود از [[امامت]] در آیۀ [[عهد]]، صرف [[پیشوایی]] [[فکری]] در [[باور]] به [[توحید]] باشد. پیش از آنکه [[دلایل]] این مطلب را توضیح دهیم، باید به نکته‌ای اساسی اشاره کنیم و آن اینکه گاهی مقصود از [[توحید]]، [[توحید نظری]] محض است؛ یعنی [[باور]] [[ذهنی]] به [[توحید]]، حتی اگر عملاً در واقعیت محقق نشود. گاه نیز منظور از [[توحید]]، [[باور]] [[توحیدی]] محقَّق و مجسَّم در واقعیت [[انسانی]] است که آن را [[توحید عملی]] می‌نامیم.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۱۷۱-۱۷۲.</ref>
# [[شیخ مفید]] در کتاب [[اوائل المقالات (کتاب)|اوائل المقالات]] امام را چنین تعریف می‌کند: [[امامان]]، [[جانشینان]] پیامبرند در [[تبلیغ]] [[احکام]] و برپاداشتن [[حدود الهی]] و [[پاسداری از دین]] [[خداوند]] و [[تربیت]] کردن [[بشر]]<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۵؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۱.</ref>. در این تعریف، عنصر [[هدایت]] و [[رهبری]] [[معنوی]] و تربیت استعدادهای بشری در راه ارتقا و [[رشد]] و تعالی انسانی، در کنار عنصر سیاسی و [[مدیریت]] [[امت اسلامی]] آمده است و امامت به مفهوم «[[نبوت]] منهای [[دریافت وحی]]» تلقی شده است<ref>جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۹۱ و ۱۹۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۱۹.</ref>
*'''معنای سوم:''' [[رهبری]] به معنای [[نبوت]] که در این صورت مقصود از آیۀ {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} این است که تو را [[پیامبر]] قرار دادیم.
*بطلان این احتمال، روشن و [[مورد اتفاق]] است. [[یقین]] به این [[حقیقت]] که [[نبوت]] پیش از [[آزمون]] [[ذبح]] [[اسماعیل]] برای [[ابراهیم]] ثابت بوده، برای بطلان این معنا کافی است؛ زیرا این [[آیه]] به صراحت تأکید می‌کند که [[امامت]] پس از موفقیت [[ابراهیم]] در آزمون‌ها و بلاهایش برای او قرار داده شد؛ آزمون‌هایی که بی‌شک ابتلای [[ذبح]] [[اسماعیل]] از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آنها بود و [[قرآن کریم]] نیز با این عبارت بر آن تصریح می‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ}}. پس [[امامت]] مدت‌ها بعد از [[پیامبری]] برای [[ابراهیم]] قرار داده شد و از این‌رو ممکن نیست که مقصود از [[امامت]] در اینجا، [[پیامبری]] باشد.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۱۷۵-۱۷۶.</ref>
*'''معنای چهارم:''' [[رهبری]] شامل [[پیشوایی]] در [[سیاست]] و [[حکومت]]. با [[اثبات]] بطلان دیگر معانی، این تنها معنای ممکنی است که می‌توان از مجموع معانی بیان شده برای واژۀ [[امامت]] در این [[آیه]] فرض کرد؛ معنایی که ظاهر [[آیه]] و قرینه‌های پرشماری که برخی از آنها را پیش از این بیان کردیم نیز بر آن دلالت می‌کنند.
از آنچه گفتیم روشن شد که عبارت {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} دلالت دارد که [[منصب]] [[ریاست]] و [[رهبری سیاسی]] برای [[ابراهیم]]{{ع}} قرار داده شده است و این دلالت به اندازه‌ای روشن است که جایی برای [[شک و تردید]] باقی نمی‌گذارد.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۱۷۶.</ref>


==تجلی [[توحید]] در [[نظام امامت]]==
تعریفی که غالب علمای [[کلام]] از «[[امامت]]» کرده‌اند، دو عنصر اساسی در آن به چشم می‌خورد؛ یکی اینکه امامت «[[ریاست]]» است و دیگر اینکه این ریاست در "امور [[دین]] و [[دنیا]]"ست. این تعریف، بیشتر نزد [[متکلمان اهل‌سنت]] آمده است<ref>به عنوان نمونه: ماوردی در تعریف امامت گفته است: {{عربی|الإمامة موضوعة لخلافة النبوّة فی حراسة الدین وسیاسة الدنیا به}}؛ ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ص۵؛ ابن خلدون نیز مشابه این عبارت را آورده است: {{عربی|نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین وسیاسة الدنیا}}؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدّمة، ص۱۹۰؛ امام‌الحرمین جوینی نیز گفته است: {{عربی|الإمامة ریاسة تامّة، وزعامة تتعلّق بالخاصّة والعامّة فی مهمّات الدین والدنیا. جوینی}}؛ عبدالملک بن عبدالله، غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص۱۵؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاق‌اند: فخر رازی: {{عربی|الإمامة رئاسة فی الدین والدنیا عامّة لشخص من الأشخاص}}؛ رازی، محمد بن عمر، نهایة العقول، ج۴، ص۳۲۱؛ میر سید شریف جرجانی: {{عربی|الإمام: الذی له الریاسة العامّة فی الدین والدنیا جمیعاً}}؛ جرجانی، علی بن محمود، التعریفات، ص۲۸.</ref>.
*چون [[خداوند]] موجودی ادراک ‌نشدنی است و با کسی روبه‌رو و طرف [[گفت‌وگو]] نمی‌شود، پس ناگزیر کسانی از خود [[مردم]] را بر آنان می‌گمارد تا به جای خودِ او با [[مردم]] گفت‌وشنود کنند و [[حقّ حاکمیت]] و فرمان‌دهی [[خداوند]] را به مرحله [[اجرا]] و تحقق برسانند و فرستادن آنها [[لطف]]<ref>علامه حلی در این باره میفرمایند: {{عربی|الإمام لطف فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلا للغرض}}. [وجود] امام لطف است؛ پس نصب او بر خدای متعال واجب است، برای آنکه غرض (و هدف الهی از هدایت بندگان) حاصل گردد، ر.ک: علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۵۹-۶۰.</ref> و [[مهربانی]] از سوی او به [[مردم]] است<ref>نشریه همشهری، شماره ۸، اردیبهشت ۱۳۷۷، مقاله امامت در چشم‌انداز کلام شیعی برگرفته از کتاب جستاری در فلسفه امامت، نوشته اصغر دادبه.</ref>، لذا [[ولایت]] [[نبویه]] به نوعی [[ولایت]] الهیه است و [[ولایت]] [[امامیه]] نیز استمرار [[ولایت]] [[نبویه]] می‌باشد.
*برحسب [[عقیده]] [[توحید]]، [[حکومت]] و [[ولایت]] و [[مالکیت]] حقیقیّه مطلقه، مختص به خداست و [[حق]] و [[حقیقت]] این صفات، بنابر [[آیات قرآنی]]: {{متن قرآن|فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ}}<ref> «اما خداوند است که سرور (راستین) است» سوره شوری، آیه ۹.</ref> فقط برای او ثابت است<ref>آیت الله جوادی آملی در کتاب شمیم ولایت، ص۹۴-۱۰۰ انحصار ولایت را برای خداوند با ادله عقلی و نقلی اثبات می‌کند.</ref>. و هیچ کس در عوض [[خدا]]، حتی بر نفس خود، نه [[سلطنت]] و [[ولایت تکوینی]] دارد و نه [[ولایت تشریعی]]؛ تا چه رسد به اینکه بر دیگری [[ولایت]] و [[حکومت]] داشته باشد، یا مالک امر او باشد<ref>لطف‌الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۹۶.</ref>.
*بنابراین، [[ولایت]] [[حقیقی]]، اوّلاً و بالذّات از آنِ خداست و [[ولایت]] و [[حکومت]] و مالکیتی که به [[اذن خدا]] برای بعضی از بندگانش اعتبار می‌شود، اعتباری و قراردادی بوده و [[حقیقی]] نیست<ref>عبدالله جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref>. لذا به [[عزل]] و اسباب دیگر، قابل زوال و انتقال است. این [[ولایت]] از نوع [[ولایت]] و [[حکومت]] الهیه نیست، چون [[حکومت]] و [[ولایت]] [[خدا]] [[حقیقی]] و خودبه‌خود و دائم و [[ابدی]] است و مقتضای [[ارتباط]] و تعلق مخلوق به [[خالق]]، [[حکومت]] و [[ولایت]] و [[مالکیت]] [[حقیقی]] [[خالق]] است. مخلوق، هویتش مملوکیت و [[نیازمندی]] و [[فرمان‌پذیری]] و عنایت‌خواهی است، نه مملوکیت [[بنده]] و تحت [[ولایت]] [[خدا]] بودن او قابل سلب شدن است، چون ذات او، هویتش و واقعیتش همین است؛ و نه [[مالکیت]] و [[حکومت]] و [[ولایت]] [[خدا]] بر بندگانش قابل سلب و اعطا و انتزاع است<ref>لطف‌الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۹۸.</ref>.
*و خلاصه اینکه [[تصرف در امور]] [[عامه]] و رتق و فتق امور و حلّ و فصل [[کارها]] و اِعمال [[ولایت]] بر خلق‌الله، اگرچه یک نفر هم باشد، [[تصرف]] در [[سلطنت الهی]] و [[مُلک]] خدایی است که باید به اِذن [[خدا]] باشد؛ چنان‌که برحسب [[آیات قرآن کریم]]<ref>مانند آیات ولایت، اولوالامر و تطهیر.</ref> و [[احادیث متواتر]]<ref>برای نمونه ر.ک: اصول کافی، کتاب الحجه، ج۱.</ref> که از طریق [[شیعه]] و [[سنّی]] [[روایت]] شده است، در [[امت]] این برنامه انجام شده و [[حضرت رسول]]{{صل}} [[نظام امامت]] را به [[مردم]] [[ابلاغ]] کرده و "اولوالامری" که تا [[روز قیامت]] عهده‌دار این منصب‌اند و [[دوازده]] نفرند، به [[امت]] معرفی شده‌اند<ref>لطف‌الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۱۰۱.</ref>.
*از بیانات پیشین می‌توان نتیجه گرفت که رابطه بین [[شناخت امام]] و [[یگانگی خداوند]] [[متعال]] رابطه‌ای دو طرفه است، زیرا از طرفی باید [[توحید خداوند]] و [[حاکمیت]] مطلق باری‌تعالی را پذیرفت و از طرفی نیز باید [[ایمان]] که [[معرفت خداوند]] فقط در پرتو [[شناخت]] و [[پیروی]] از [[ائمه اطهار]]{{عم}} امکان‌پذیر است. در لسان [[روایات]] این مطلب به صراحت مطرح شده است؛ چنان‌که [[ابوحمزه]] می‌گوید: [[امام باقر]]{{ع}} به من فرمود: "[[خدا]] را یقیناً کسی پرستد که او را بشناسد و کسی که به [[خدا]] [[معرفت]] پیدا نکند او را گمراهانه می‌پرستد". عرض کردم: فدایت شَوم؛ [[معرفت خدا]] چیست؟ فرمود: "[[باور]] داشتن [[خدای متعال]] و [[باور]] داشتن [[پیغمبر]]{{صل}} و [[دوست داشتن علی]] و [[پیروی]] از او و [[ائمه اطهار]]{{عم}} و [[بیزاری جستن]] به [[خدای سبحان]] از [[دشمن]] آنان. این چنین شناخته می‌شود [[خدای عزوجل]]"<ref>کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، بابُ معرفة الإمام و الرَّد إلیه.</ref><ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۶۵-۶۸.</ref>.


==مباحث [[امامت]]==
در تعاریف عام، "امامت" به صورت [[رهبری عمومی]] در [[امور دینی]] و [[دنیوی]]، برای فردی از افراد [[بشر]] تعریف شده است.
*مباحث [[امامت]] بر پنج محور کلی [[استوار]] است:
 
از آنجا که در این تعریف‌ها از [[خلافت]] و یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] سخنی به میان نیامده است، [[نبوت]] را نیز شامل می‌شود، به همین [[دلیل]] مورد [[نقد]] واقع شده است.
 
در تعاریف خاصِ «[[امامت]]»، بر عنصر [[خلافت]] و [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} تأکید شده است<ref>مراد از قید «بالاصالة لا بالنیابة» در تعریف امامت این است که امامت مورد نظر اسلام و شیعه، امری اصلی و منصبی الهی است، نه امری نیابتی و وکالتی از سوی مردم، که امامت و رهبری مطرح در حکومت‌های رایج در گذشته و حال از این قسم است، سید مرتضی علم الهدی الحدود والحقایق، ص۴۱.</ref>.<ref>رک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]]، ص۲۵-۳۳.</ref>
 
مرحوم [[شیخ مفید]] در اوائل المقالات در بحث [[عصمت]] می‌آورد: "امامانی که [[جانشینان]] [[پیامبران]] در [[اجرای احکام]] و [[اقامه حدود]] و [[حفظ شریعت]] و [[تربیت]] مردم‌اند، همچون [[انبیا]] [[معصوم]] (از [[گناه]] و [[اشتباه]]) هستند"<ref>محمد بن النعمان الکبری شیخ المفید، اوائل المقالات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید)، ص۶۵.</ref>.
 
بر اساس این تعریف که با [[اعتقاد]] [[پیروان مکتب اهل بیت]] {{عم}} هماهنگ است [[امامت]] چیزی والاتر از [[ریاست]] و [[حکومت]] بر مردم می‌باشد. تمام [[وظایف]] [[انبیاء]] {{عم}} به جز [[دریافت وحی]] برای [[امامان]] محفوظ است. به همین دلیل شرط عصمت که در انبیاء {{عم}} وجود دارد در امام نیز هست.
 
دانشمند [[شیعی]] «[[فاضل مقداد]] سیوری» در شرح این تعریف [[علامه]]، توضیحاتی دارد که برای اطلاع بیشتر می‌توان به کتاب شرح باب [[الحادی]] [[عشر]] مراجعه کرد<ref>حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد، ترجمه: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص۹۸ و ۹۹.</ref>.
 
«[[میثم بن علی بحرانی]]» در [[تعریف امامت]] می‌گوید: {{عربی|هي رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالإصالة}}<ref>میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.</ref>؛ «امامت؛ [[ریاست عامه]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] است که او باید این ریاست را به‌طور ذاتی و اصالت داشته باشد».
 
وی در توضیح تعریف بالا می‌نویسد: «با اضافه نمودن «اصالت»، کسانی که از جانب امام [[نمایندگی]] دارند و امام به آنها [[ولایت عامه]] داده است از تعریف خارج می‌شوند»<ref>میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.</ref>.
 
شارح [[احقاق الحق]] نیز امامت در نزد [[شیعه]] را چنین تعریف می‌کند: "امامت یک [[منصب الهی]] و [[خدادادی]] است که تمام شئونات والا و [[فضائل]] را در بر دارد جز [[نبوت]] و آنچه لازمه آن است"<ref>السید نورالله التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص۳۰۰.</ref>.
 
به مقتضای این [[تعریف امام]] باید از جانب [[خداوند]] و توسط [[پیامبر]] {{صل}} تعیین گردد و تمام امتیازات و [[فضائل]] [[پیامبر]] {{صل}} (جز [[نبوت]]) را داشته باشد؛ از این رو شرط [[عصمت]] در [[امام]] نیز وجود دارد<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۵۰.</ref>.
 
از تعریف‌های [[متکلمان اسلامی]] استفاده می‌‌شود:
#«امامت» از دیدگاه آنان هم [[امور دنیوی]] را شامل می‌شود و هم [[امور دینی]] را. به عبارت دیگر، از جنبه غایی، [[امامت]] [[اسلامی]] [[صبغه]] سکولاریستی ندارد؛ به گونه‌ای که [[امور معنوی]] و [[دینی]] خارج از حوزه امامت و [[رهبری اسلامی]] باشد و امامت فقط در [[برقراری عدالت]]، [[امنیت]] و تحقق بخشیدن به نیازهای معیشتی [[مردم]] خلاصه شود؛ بلکه [[اجرای دین]] و [[حفظ]] [[ارزش‌های دینی]] نیز از [[اهداف امامت]] است<ref>رک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]]، ص۳۳.</ref>. به عبارت دیگر امام ریاست کّلی [[جامعه]] را در همه جنبه‌ها و تمام [[شئون]] آن بر عهده دارد. اعم از [[رهبری سیاسی]] و [[حکومت]]، [[رهبری]] [[قضایی]] و [[فصل خصومت]]، رهبری و [[مرجعیّت دینی]] و [[مقام]] [[افتاء]] و [[زعامت]] تقنینی و [[قانون‌گذاری]].
# مردم در [[تعیین]] و [[نصب امام]] دخالتی ندارند، امّا برای به فعلیت رسیدن [[زعامت]] او و به اصطلاح "مبسوط الید" شدن [[امام]]، [[بدیهی]] است که نقش اصلی از آن [[مردم]] است<ref>ر.ک: [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی ۵]]، ص۳۰-۳۱.</ref>.
 
=== دیدگاه محققان پیرامون این تعریف ===
برخی از محققان با اشاره به نکته ای میان دو تعریف متکلمان امامیه و اهل سنت تفاوت قائل می شوند و در مقابل برخی اشکالاتی را مطرح کرده‌اند که در ادامه به طرح کلام این محققان می پردازیم:
 
عده‌ای در این باره می‌‌نویسند: اگر چه تعاریف [[متکلمان امامیه]]، در مواردی، دقیقاً همان تعریف [[متکلمان]] [[اهل سنت]] از [[امامت]] است، تفاوتی بنیادین اما [[ظریف]] میان آن دو ملاحظه می‌‌شود. به عنوان نمونه تعریف [[مرحوم علامه]] حلی از امامت<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامّة فی أمور الدّنیا و الدّین لشخص‏ من‏ الأشخاص‏ نیابة عن النّبی}}، حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰.</ref> با تعریف [[تفتازانی]] ـ از متکلمان اهل سنت ـ از امامت<ref>{{عربی|هی رئاسة عامة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن‏ النبی}}‏؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۲.</ref> در [[ظاهر]] تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. اما اگر چه در هر دو تعریف، [[سخن]] از [[ریاست عامه]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] به میان آمده است، تفاوت میان آن دو، با توجه به رویکرد اهل سنت به مسأله امامت آشکار می‌‌شود؛ بدین معنا که امام در [[ادبیات]] [[کلامی]] اهل سنت، [[وظیفه]] [[اجرای دین]] و [[پاسداری]] از آن را به عهده دارد. به دیگر [[سخن]]، [[وجود امام]] در [[اندیشه]] اهل سنت، [[اجرای احکام دین]] و نیز [[تشکیل حکومت]]، برای ایجاد [[نظم اجتماعی]] است<ref>{{عربی|لاجل ما ذکرناه من‏ قبل‏ من‏ تدبیر الجیوش‏ و سد الثغور و رد المظالم و الاخذ للمظلوم و اقامة الحدود و قسم الفی‏ء بین المسلمین‏}}؛ به دلیل آنچه که پیشتر گفتیم؛ یعنی مدیریت لشکر و بستن مرزها و دفع ظالم و گرفتن حق مظلوم و پیاده کردن حدود و تقسیم فیء میان مسلمانان؛ ابوبکر باقلانی، نمهید الاوائل، ص۴۷۷؛ {{عربی|لا نعلم‏ من‏ قبله‏ الدیانات‏ و الشرائع، و إنما فوض إلیه القیام بأمور مخصوصة، فحاله کحال الأمراء و الحکام‏}}، ما دین و شریعت خود را از امام نمی‌آموزیم و همانا پرداختن به اموری خاص بدو سپرده شده است؛ پس شأن او مانند امیران و حاکمان است؛ قاضی عبد الجبار معتزلی، المغنی، ج ۲۰، ص۲۱۱.</ref>، این در حالی است که [[امام]] در [[کلام امامیه]]، افزون بر [[وظیفه]] [[اجرای دین]]، وظیفه تبیین و [[تفسیر دین]] را نیز دارد؛ از این رو، [[مبیّن]] و [[مفسر]] [[دین]] را لزوماً [[معصوم]] دانسته، آنگاه [[لزوم]] [[نصب]] را نتیجه گرفته‌اند. به دیگر [[سخن]]، [[ریاست]] امام در امور [[دین]] در [[کلام اهل سنت]]، چیزی جز پیاده کردن دین نیست؛ در حالی که مقصود از ریاست یاد شده در [[کلام شیعه]]، تبیین و تفسیر دین است که به [[شأن]] [[مرجعیت دینی امام]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} ناظر است.
 
از سویی دیگر، عمده تعاریف موجود در آثار [[متکلمان]] نامی [[امامیه]] و نیز [[اهل سنت]]، ناظر به تمام ابعاد یا همان چیستی و [[حقیقت]] [[مقام امامت]] نیست، بلکه با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت آنچه در متون [[کلامی]] بروز و نمود یافته است، مجموعه‌ای از تعاریفی است که برگرفته از [[باور]] متکلمان نسبت به [[شئون]] و [[وظایف]] مقام امامت است. به این معنی که اساساً نمی‌توان تعریف متکلمان از مقام امامت را مساوق با حقیقت چیستی مقام امامت در نگاه آنها به شمار آورد، بلکه باید تعاریف یاد شده را به مثابه باور ایشان راجع به [[شئون امامت]] دانست که تنها بخشی از حقیقت و چیستی مقام امامت است.
 
تعاریف [[نقل]] شده از [[متکلمان امامیه]] ناظر به دو شأن یا وظیفه یا کارکرد مقام امامت، یعنی [[شأن مرجعیت دینی]] و [[حاکمیت سیاسی]] است؛ این درحالی است که از شئون مهم دیگر اینان [[غفلت]] شده است که از جملۀ آنها می‌‌توان به شأن [[ولایت تکوینی]] و شأن [[وساطت فیض]] اشاره کرد<ref>ر.ک: [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص۴۱۰-۴۱۲.</ref>.
 
اشکالاتی که برخی محققین به این تعریف دارند عبارت است از:
 
۱. [[تفسیر]] [[امامت]] به [[ریاست]] (تعریف به لازم؛ نه به [[حقیقت]]): بی‌شک، مفهوم "[[ریاست]]" در "[[امامت]]" نهفته است و نمی‌توان این مفهوم را از [[امامت]] جدا انگاشت، لکن جنبه مهمی که در [[حقیقت امامت]] باید لحاظ شود، جنبه ریاستش نیست؛ جنبه مهم‌تری که می‌تواند گویای ماهیت و [[حقیقت امامت]] باشد، بحث ولایت‌ الامری است. [[امامت]] چیزی جز "[[ولایت امر]]" نیست و [[ولایت امر]] عقلاً و نقلاً [[حق]] انحصاری [[خدای متعال]] و مقامی [[الهی]] است.
 
از سوی دیگری، تعریف جامع و مانع، باید به جوهر و اصلِ معنا اشاره کند و واژگانی به‌کار بگیرد که مقوّم ماهیت آن مفهوم باشند؛ نه آنکه آثار یا نتایج و تبعات آن مفهوم را محور تعریف خود قرار دهد. ریاستی که در تعریف گذشته ذکر شد، نتیجه [[امامت]] است یا عَرَض عام آن؛ اما نه جوهر اصلی و مقوم ماهیتش.
 
[[ریاست]] نیز از آن جهت که می‌تواند گسترده و کلان باشد یا نباشد، قابل تقسیم بر [[عامه]] و [[خاصه]] است. به همین [[دلیل]]، [[برادران]] [[اهل‌سنت]] چون [[امامت]] را به [[ریاست]] تبدیل کردند، ناچار شدند قید [[عامه]] را بیاورند؛ تا شامل ریاست‌های خاص و [[خرد]] نشود؛ زیرا مدیر مدرسه یا [[مسئول]] اداره نیز [[رئیس]] است و هر رئیسی [[امام]] نیست. ازاین‌رو، ناچار شدند [[ریاست]] را به قید [[عامه]] تقیید کنند.
 
۲. توهم جدایی [[دین]] از [[دنیا]] ([[میراث]] [[اسلام جاهلی]]): همان‌گونه که اشاره شد، جداسازی [[دین الهی]] از دنیای [[مردم]] یکی از تحریف‌هایی است که دامنگیر [[امت اسلام]] شد. بنابر این، عبارت {{عربی|في أمر الدين والدنيا}} که در [[تعریف امامت]] آورده‌اند، بی‌اساس و از میراث‌های [[اسلام جاهلی]] است.
 
در [[تفسیری]] که بعد از [[رسول اکرم]] {{صل}} از [[دین]] ارائه شد، [[دین]] و [[دنیا]] از یک‌دیگر تفکیک شدند و از اینجا بود که میان [[دین]] و [[دنیا]] [[تقابل]] ایجاد شد و باعث اندیشه‌های [[انحرافی]] فراوانی گردید.
 
اما [[امامت]] در [[مکتب]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} این‌گونه تعریف نشده است. همان‌گونه که خواهد آمد، [[امامت]]، ولایت‌الامر است و اساساً [[تقابل]] [[دین]] و [[دنیا]] در این [[مکتب]] معنا و مفهوم ندارد؛ آن [[دینی]] که [[قرآن کریم]] معرفی می‌کند همین [[شریعت]] است و [[شریعت]] شامل همه امور دنیاست و [[رسول اکرم]] {{صل}} [[مبعوث]] شد تا [[مردم]] را در [[دنیا]] [[هدایت]] کند تا بتوانند در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[سعادتمند]] باشند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>.
 
=== تعریف اصطلاحی امامت ===
هر چند ظاهر تعریف بین [[شیعه]] و [[سنی]] مشترک است و مباحث [[امامت]] بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و [[ویژگی‌های امام]] از جمله [[علم]] به جمیع [[احکام]] و [[معارف]] [[دین]] آن هم [[علم بالفعل]] و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از [[فریقین]] با دیگری متفاوت است. [[محقق لاهیجی]] به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد [[فریقین]] متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است<ref>گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.</ref>.
 
[[پیروان مکتب اهل بیت]] {{عم}} [[امامت]] را یک [[جایگاه]] ویژه و [[منصب الهی]] می‌‌دانند درحالی که [[اهل سنت]] [[امام]] را مرادف [[امیر]] و [[حاکم]] و ناظم [[جامعه]] می‌‌دانند. بنابراین [[امامت]] نزد [[شیعیان]] حقیقتاً با [[امامت]] نزد [[اهل سنت]] متفاوت است. بنا بر نظر [[شیعه]] [[امامت]] یک [[منصب الهی]] و به [[جعل]] [[الهی]] است؛ این ویژگی است که [[امام]] را واجد [[ولایت]] [[معنوی]] نموده و در [[انجام وظیفه]] [[هدایت]] حتی در مرحله ایصال الی المطلوب موفق می‌‌کند.
 
اما [[اهل سنت]] [[امامت]] را یک امر قراردادی صرف می‌‌دانند و [[امام]] نزد آنان فردی مانند سایر افراد است که در [[جایگاه]] [[حاکم]] و [[نظم]] دهنده [[امور اجتماعی]] قرار گرفته است<ref>در مباحث دیگر که اوصاف و ویژگی‌های امام را می‌‌شماریم، یکی از مهم‌ترین اوصاف امام یعنی نصی الهی به تفصیل مطرح خواهد شد.</ref>. روش [[اهل سنت]] نیز هم در مباحث نظری و هم در [[مقام عمل]] مانند توسعه در شرائط و خصوصیات [[امام]] تا جایی که [[امامت]] و [[ولایت]] [[حاکمان جائر]] را [[مشروع]] می‌‌دانند به خوبی نشانگر دو تلقی از حقیقت امامت است.
 
علو [[منصب امامت]] و [[جانشینی رسول خدا]] و [[عظمت]] [[مقام]] و [[منزلت امام]] را [[حضرت امام رضا]] {{ع}} در خطبه‌ای که در جامع [[مرو]] ایراد فرموده، [[تبیین]] کرده‌اند<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج ۲، ص ۱۹۵ باب ۲۰ ح ۱ صدوق در کتاب‌های دیگرش مثل معانی الاخبار، ص ۹۶ باب معنی الامام المبین ح ۲ و کمال الدین، ص ۶۷۵ حدیث شماره ۳۱ و امالی، ص ۲۷۳ ح ۱، کافی، ج ۱، ص ۱۹۸ باب نادر فی فضل الامام و صفاته ح ۱.</ref>. در سطور پایانی اینجا به دو فراز از این [[خطبه]] توجه می‌‌کنیم: {{متن حدیث|إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ}}. [[امامت]] [[مقام]] و [[جایگاه]] [[پیامبران]] است و ارثی است که به [[اوصیاء]] آنها رسیده است. {{متن حدیث|إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي}}. [[امامت]] پایه بالنده [[اسلام]] و شاخه و نتیجه والای آن است<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
 
امامت‌، در اصطلاح‌ به‌ معنای‌ مقامی‌ که‌ دارنده آن‌ (= [[امام]]) [[ریاست‌]] امور دینی‌ و سیاسی‌ [[مسلمانان‌]] را برعهده‌ دارد. درباره معنای‌ امامت، حدود [[وظایف‌ امام]] {{ع}} و چگونگی‌ [[انتخاب‌]] او، [[عقاید]] مختلفی‌ در میان‌ مسلمانان‌ وجود دارد<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص. ۳۹۱۰]</ref>.
 
در اصطلاح [[کلامی]] معانی متعددی از این واژه ارائه شده که شایع‌ترین معنای آن [[ریاست]] عمومی در امور [[دین]] و [[دنیا]] <ref>شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص۳۴۵؛ شرح‌المقاصد، ج ۵، ص ۲۳۲؛ التعریفات، ص ۱۶.</ref> است و برخی [[جانشینی]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[حفظ دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]<ref>مقدمه ابن خلدون، ص ۱۹۱؛ الاحکام السلطانیه، ص ۵؛ النکت الاعتقادیه، ص ۳۹.</ref> را در تعریف اصطلاحی آن آورده‌اند. برخی [[کامل‌ترین]] تعریف را [[ریاست]] [[بالاصاله]] عمومی در امر [[دین]] و [[دنیا]] در [[دار تکلیف]] می‌دانند <ref>تلخیص‌ المحصل، ص ۴۲۶؛ الالفین، ص ۱۲؛ قواعد المرام، ص ۱۷۴.</ref> که عموم [[مردم]] را به [[حفظ مصالح دین]] و دنیایشان [[ترغیب]] و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع کنند<ref>تلخیص‌ المحصل، ص ۴۵۷.</ref>.
 
بنابراین، امامت به معنای [[ریاست عمومی]] فردی خاص بر امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] در [[دنیا]] [[بالاصاله]] یا به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] {{صل}} است، زیرا امامت دارای شؤونی همچون [[رهبری سیاسی]] و [[زعامت اجتماعی]] و [[مرجعیت دینی]] و [[تبیین]] و [[تفسیر]] [[وحی]] و [[ولایت باطنی]] و [[معنوی]] است که از این جهت [[امام]] {{ع}} [[حجت خدا]] در زمان، [[ولیّ]] [[الله]]، [[انسان]] کاملِ حامل [[معنویت]] کلی [[انسانیت]] و [[قطب]] است <ref>شیعه در اسلام، ص ۱۰۹ ـ ۱۲۴، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۱ ـ ۸۵۴، «امامت».</ref> و چون امامت دارای [[شؤون]] والایی است، [[شیعه]] آن را همانند [[نبوت]] به [[نصّ]] و [[امر الهی]]<ref>الاحکام‌السلطانیه، ص۵؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص ۳۴۵.</ref> و از [[اصول دین]] "[[مذهب]]" می‌داند <ref>الحاشیة علی الهیات، ص ۱۷۹؛ انیس الموحدین، ص ۱۳۷.</ref>، در حالی که در دیدگاه [[اهل سنت]] از [[فروع دین]] شمرده شده و از این جهت از [[افعال]] [[مکلفان]] به شمار می‌آید <ref>دلائل‌الصدق، ج۲، ص۸؛ انیس‌الموحدین، ص ۱۳۸.</ref>.<ref>[[محمد رضا مصطفی‌پور|مصطفی‌پور، محمد رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.</ref>
 
متکلّمان [[شیعه]] و [[سنّی]] تعریف‌های متفاوت از امامت دارند<ref>برای آشنایی بیشتر با تعاریف دیگر امامت ر. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۷، ص۴۸۲؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۸؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۴۴؛ الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ دلائل الصدق، المقدمة، ص۲۶۸؛ الشافی فی الإمامة، ج۱، ص۵؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۴، ص۸۷۱؛ محاضرات فی الإلهیات، ص۳۲۵؛ إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، النص، ص۳۲۵؛ امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص۴۱؛ شرح منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ج۳، ص۳۸.</ref>:
# [[سعد الدین تفتازانی]] که از متکلّمان برجسته [[اهل سنت]] است، در [[تعریف امامت]] می‌نویسد: امامت [[ریاست]] عمومی‌ بر [[مردم]] در امور [[دین]] و دنیای آنهاست، به عنوان [[جانشین پیامبر]] {{صل}}<ref>{{عربی|الامامة رئاسة عامّة فی امر الدین و الدنیا خلافه عن النبی}}؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.
# [[عضدالدین ایجی]]، متکلّم برجسته [[اهل سنت]] نیز، در [[تعریف امامت]] آورده است: امامت [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} در برپایی [[دین]] است به‌گونه‌ای که [[پیروی]] از او بر همه [[امت]] [[واجب]] است<ref>{{عربی|الإمامة خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعة علی کافة الامة}}؛المواقف، ص۳۴۵، ج۸؛ شرح مقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.
# [[علامه حلّی]] در [[تعریف امامت]] می‌نویسد: امامت [[ریاست]] عمومی‌بر [[مردم]] در امور [[دین]] و دنیای آنهاست، برای شخصی از اشخاص به عنوان [[جانشین پیامبر]]<ref> {{عربی|الإمامة ریاسة عامّة فی أمور الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی}}؛ الباب الحادی عشر، ص۸۲.</ref>.
# [[آیت‌الله]] [[خرازی]] می‌نویسد: امامت در نزد [[شیعه]]، [[خلافت]] کلّی [[الهی]] است و [[ولایت تشریعی]] از آثار آن است. [[خلافت]] و [[امارت]] نیز، از لوازم [[ولایت تشریعی]] است<ref>{{عربی|فإنّ الإمامة عند الشیعة هی الخلافة الکلیّة الإلهیة التی من آثارها و لا یتهم التشریعیة الّتی منها الإمارة و الخلافة الظاهریّة}}؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقاید الإمامیة، ج۲، ص۸.</ref>.
 
بر پایه تعاریف یادشده از نگاه [[عالمان]] [[مسلمان]]، امامت چند ویژگی مهم دارد:
# امامت، [[ریاست]] عمومی‌امام بر [[مردم]] است.
# [[امام]]، [[جانشین پیامبر]] {{صل}} است.
# [[گستره امامت]] [[امام]]، [[دین]] و دنیای [[مردم]] است.
# امامت، منصبی [[الهی]] است.
# [[امام]] علاوه بر [[هدایت ظاهری]]، [[هدایت باطنی]] نیز دارد<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۲۰-۲۱.</ref>.
 
در اصطلاح [[مدیریت]]، [[رهبری]] از [[وظایف]] [[مدیر]] است که دیگران را به کوشش مشتاقانه جهت هدفهایی معین [[ترغیب]] می‌کند یا آنها را جهت کسب [[هدف]] مشترک تحت تأثیر قرار می‌دهد <ref>اصول مدیریت، ص ۲۰۰.</ref>.
 
به گفته بیشتر [[مفسران]]، [[امامت در قرآن]] با معنای لغوی آن هماهنگ است و [[امام]] {{ع}} کسی است که به او [[اقتدا]] کنند و او را [[الگو]] و سرمشق خود قرار دهند <ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۶ ـ ۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۴.</ref>؛ خواه [[عادل]] و راه یافته باشد و خواه [[باطل]] و [[گمراه]] <ref>مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۲، «امامت».</ref>.<ref>[[محمد رضا مصطفی‌پور|مصطفی‌پور، محمد رضا]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.</ref>
 
مجموع تعریف‌هایی که [[متکلمان اسلامی]] برای امامت بیان کرده‌اند دو دسته است: تعریف‌های عام که [[نبوت]] را نیز در برمی‌گیرد و تعریف‌های خاصی که شامل [[نبوت]] نمی‌شود. عبارت: "[[امام]] کسی که دارای [[رهبری عمومی]] در مسائل [[دینی]] و [[دنیوی]] است "<ref>{{عربی|"الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً"}}؛ التعریفات، ص۲۸.</ref> و عبارت‌های دیگری همانند آن تعریف‌های عام امامت می‌باشد<ref>قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶)</ref>. در این تعریف‌ها به [[خلافت]] یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} اشاره نشده است، بدین جهت، [[نبوت]] را نیز شامل می‌شود، ولی دسته دوم، تعریف‌هایی است که قید [[خلافت]] یا [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} در آنها آمده است و بدین جهت شامل [[نبوت]] نمی‌شود. دو نمونه از این تعریف‌ها به قرار ذیل است:
# امامت، [[رهبری]] عمومی‌در امور [[دین]] و [[دنیا]] و برای فردی از افراد به عنوان [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} است<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامّة في أمور الدين و الدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي‏{{صل}}}}؛ الباب الحادی‌عشر، ص ۶۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵ ـ ۳۲۶؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹ ـ ۳۲۰.</ref>.
# امامت عبارت است از [[جانشینی]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[اجرای دین]]، به گونه‌ای که [[پیروی]] از او بر همه [[مسلمانان]] [[واجب]] است <ref>{{عربی|الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة}}؛ شرح المواقف، ج۸ ،ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.
 
"[[رهبری]] [[امت اسلامی]]" پس از [[پیامبر]] {{صل}} هم "[[خلافت]]" نامیده می‌شود و هم "امامت"؛ چنان که کسی که عهده‌دار این [[مقام]] می‌شود هم "[[خلیفه]]" نام دارد و هم "[[امام]]". از آن جهت که [[مردم]] باید از او [[پیروی]] کنند و او پیشوای آنان است، [[امام]] {{ع}} نامیده می‌شود‌، و از آن جهت که [[رهبری]] او به عنوان [[جانشینی از پیامبر]] {{صل}} است، [[خلیفه]] نام دارد. بر این اساس، [[امام]] در [[شریعت اسلامی]] [[خلیفة الرسول]] است. در اینکه آیا می‌توان او را [[خلیفة اللّه]] نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمرده‌اند<ref>مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.</ref>.
 
برخی از متکلمان قید بالأصالة فی دار التکلیف؛ رهبری اصالی در سرای تکلیف و عبارت‌هایی همانند آن را به تعریف امامت افزوده‌اند<ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵</ref> مقصود آنان این است که رهبری [[امام]] اگر چه نسبت به [[پیامبر]] {{صل}} نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای تکلیف هستند و از دنیا نرفته‌اند اصالی است. بر این اساس تعریف امامت کسانی را که از طرف [[امام]] نیابت دارند، هر چند گستره رهبری آنان عمومیت داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا رهبری آنان نیابی است، نه اصالی.
 
در برخی از عبارات، امامت به [[رهبری عمومی]] در [[دین]] تعریف شده است <ref>رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.</ref> مقصود آنان این نیست که [[رهبری سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مسلمانان]] از دایره امامت خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه [[دینی]] دارد<ref>المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵ ـ ۲۳۶.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۴۰۴-۴۱۸.</ref>
 
مراد از امامت "[[جانشینی]] از [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] در [[وظایف]] مربوط به ایشان" است. [[امام]] کسی است که در دوران ختم [[نبوت]] به [[نیابت]] از [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]، [[رسالت]] [[هدایت الهی]] را از راه فرا عادی بر عهده می‌گیرد. ممکن است در شیوه‌های برخورداری از [[معارف]] بین [[امام]] و [[پیامبر]] تفاوت باشد اما هر دو [[هدایت]]، [[معصومانه]] است. مثلاً ممکن است [[پیامبر]]، برخی از [[معارف دینی]] را از جانب [[خدای متعال]] به‌صورت لفظ و معنا باهم دریافت کند و [[امام]]، تنها معنای [[معارف دینی]] را دریافت کند و الفاظ از سوی خود ایشان باشد. [[اندیشمندان]] [[شیعه]] و [[سنی]]: "امامت [[ریاست عامه]] در [[امور دینی]] و [[دنیایی]] [[مردم]] به [[جانشینی]] از [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]" است<ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسان‌شناسی (کتاب)|انسان‌شناسی]]، ص ۲۰۲.</ref>.
 
=== [[امام]] در اصطلاح ===
[[دانشمندان]] [[امامیه]] "[[ریاست عامه]] در امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] را به [[نیابت]] از [[رسول خدا]] {{صل}} در تعریف امامت لحاظ کرده و این مفهوم را با الفاظ گوناگون مطرح نموده‌اند. [[خواجه طوسی]] (م ۶۷۲) در رساله الامامه می‌‌گوید: {{عربی|الْمَسْأَلَةُ الاولى مَا الامام؟ الامامُ هُوَ الانسانُ الَّذِي لَهُ الرِّئَاسَةَ الْعَامَّةَِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بالأصاله فِي دَارِ التَّكْلِيفِ}}<ref>تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص ۴۲۶.</ref>.
 
[[علامه حلی]] (م ۷۲۶) در باب حادی عشر [[امامت]] را این گونه تعریف کرده است: {{عربی|الْإِمَامَةُ رئاسة عَامَّةً فِى أُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ لِشَخْصٍ مِنِ الْأَشْخَاصِ نِيَابَةً عَنِ النَّبِيِّ}}<ref>الباب الحادِ عشر، ص ۱۰.</ref>. دیگر [[دانشمندان]] [[امامیه]] مانند محقق حلّی (م ۶۷۶)<ref>المسلک فی اصول الدین، ص ۱۸۷ و، ص ۳۶.</ref> و [[ابن میثم بحرانی]] (م ۶۹۹)<ref>النجاة فی القیامة فی تحقیق امرالامامة، ص ۴۱.</ref> همین تعریف را پذیرفته و یا تکمله‌ای بر آن افزوده‌اند<ref>برای آگاهی بیشتر ر. ک: امامت پژوهی، ص ۴۰ و نجارزادگان، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه فریقین.</ref>.
 
بین [[متکلمان]] [[اهل سنت]] مانند [[ماوردی]](م ۴۵۰)<ref>الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، ص ۱۳.</ref>، و [[امام الحرمین جوینی]] (م ۴۷۸)<ref>.غیاث الامام و التیاث الظلم، ص ۱۵.</ref>، [[آمدی]] (م ۶۳۱)<ref>ابکار الافکار فی اصول الدین، ج ۳، ص ۴۱۶.</ref> [[قاضی]] عضد [[ایجی]] (م ۷۵۶)<ref>المواقف فی علم الکلام، ص ۳۹۵.</ref>، [[تفتازانی]] (م ۷۹۳)<ref>شرح المقاصد، ج ۳، ص ۴۶۹.</ref>، [[ابن خلدون]] (م ۸۰۸)<ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref>، [[جرجانی]] (م ۸۱۶) در کتاب تعریفات<ref>التعریفات، ص ۵۳.</ref> و [[سیوطی]] (م ۹۱۱) در معجم مقالید العلوم<ref>معجم مقالید العلوم، ج ۱، ص ۷۵.</ref> در تعریف فوق با [[امامیه]] [[وحدت]] نظر وجود دارد<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
 
== پیشینه ==
بحث از امامت و [[پیشوایی]] موضوعی است که در [[ادیان الهی]] وجود داشته و از [[انبیا]] {{عم}} به عنوان [[پیشوایان]] و [[رهبران الهی]] [[مردم]] یاد شده است<ref>بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص۹۴۹-۹۵۰.</ref>. [[قرآن کریم]] از [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} به عنوان [[امام]] یاد می‌کند که پس از طی مراحل و آزمون‌هایی، از ناحیه خداوند به این [[مقام]] رسید<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. مسئله [[امامت]] و [[وصایت]] از مسائلی است که از آغاز [[ظهور]] [[دین اسلام]] مورد توجه بوده است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز در طول [[رسالت]] خود بر این معنا همواره تأکید می‌کرد و در زمان‌ها و مکان‌های متعدد از آن سخن می‌‌گفت<ref>صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۹۵ - ۹۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۳؛ ج۲۹، ص۳۶.</ref>. در [[روایات]] و [[ادعیه]] نیز به ابعاد مختلف [[وجود امام]] توجه شده است؛ چنانکه [[امام]] نه تنها [[خلیفه]]، [[حافظ]] [[دین الهی]]، [[سیاستمدار]] و [[مدبر]] امور [[مردم]] دانسته شده<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۳؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۳۰۶- ۳۱۰.</ref>، بلکه امامت به عنوان عهدی از عهدهای [[الهی]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۷.</ref> و [[اساس دین]] و [[نظام مسلمین]] و [[صلاح]] [[دنیا]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> شمرده شده است. در [[مذهب تشیع]]، [[امامت]] از اساسی‌ترین مبانی [[عقیدتی]] است، برخلاف باور [[اهل سنت]] که این مسئله را از [[فروع دین]] می‌دانند<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.</ref>. [[علمای شیعه]] اصل امامت را در کنار [[توحید]] و [[نبوت]]، از [[اصول مذهب]] به شمار آورده‌اند<ref>سید مرتضی، رسائل، ج۱، ص۱۶۶؛ اردبیلی، احمد بن محمد، الحاشیة علی الهیات، ص۱۷۸.</ref>.
 
مسئله امامت در میان [[علمای اسلامی]] اهمیت بسیاری دارد و وجه اصلی تمایز [[شیعه]] با سایر [[مذاهب اسلامی]] است. از جمله نخستین آثار [[شیعی]] که به این موضوع پرداخته، کتاب‌هایی همچون «[[الامامة و التبصرة من الحیره]]» [[شیخ صدوق]] و «[[الشافی فی الامامه]]» [[سید مرتضی]] است. اکثر [[متکلمان]] اهل سنت و شیعه به این مسئله پرداخته‌اند و در آثاری، همچون «الیاقوت فی [[علم]] الکلام» [[ابواسحاق نوبختی]] (م ۳۱۱ق) و «مقالات الاسلامیین» [[ابوالحسن اشعری]] (م ۳۲۴ق) و «تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل» [[ابوبکر باقلانی]] (م ۴۰۳ق) و «[[النکت الاعتقادیه]]» [[شیخ مفید]] (م۴۱۳ق) و «[[الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد]]» [[شیخ طوسی]] (م. ۴۶ق) از آن بحث کرده‌اند.
 
برخی [[جایگاه امامت]] را در [[اسلام]]، رفیع و همتراز با [[قرآن]] دانسته که بدون آن، قرآن به طور کامل [[اجرا]] نمی‌شود و [[لغو]] و [[بیهودگی]] [[شریعت]] لازم می‌آید<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۳۵.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} علاوه بر [[نبوت]]، [[امامت]] هم داشته و از آغاز [[ظهور اسلام]] و [[دعوت پیامبر]] {{صل}} تا آخرین روزهای [[حیات]] ایشان، امامتشان با نبوت همراه بوده<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۰.</ref> و به هیچ موضوعی در اسلام، همچون [[امامت]] اهمیت داده نشده است<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۲.</ref>. امامت در اسلام به عنوان اتمام و [[اکمال دین]] مطرح شده که [[دین]] بدون آن ناقص است<ref>امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.</ref>.
 
نگرش علمای دین به جایگاه امامت، افزون بر [[گرایش]] [[عرفانی]] که از [[روایات]] اقتباس شده، [[کلامی]] و [[اجتماعی]] است و مباحث [[حکومت]]، [[سیاست]] و [[نظام اسلامی]] را نیز در برمی‌گیرد<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ -۲۳.</ref>؛ از این رو آنان ضمن [[اعتقاد]] به مقام‌های [[معنوی]] [[ائمه]] {{عم}} و [[اثبات]] ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام از [[حق تعالی]] برای آنان، از [[شئون]] اجتماعی و [[سیاسی]]، [[سرپرستی]] و حکومت آنان توجه کرده‌اند<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ - ۲۳ و ۲۶ -۲۸.</ref>. همچنین [[ولایت ظاهری]] در امامت را برای [[فقها]] در [[عصر غیبت]] نیز ثابت می‌دانند و معتقدند [[ولایت فقیه]] در عصر غیبت در راستای [[ولایت]] [[رسول خدا]] {{صل}} و ائمه {{عم}} است<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۸؛ همو، ولایت فقیه، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref>.
 
برخی از [[دانشمندان]] درباره آثاری که در زمینه امامت نوشته شده و بعضی آن را به سیاست [[صفویه]] نسبت داده‌اند، تأکید کرده‌اند این سخن نادرستی است؛ زیرا بسیاری از این آثار پیش از دوران صفویه نگاشته شده و در دوران صفویه [[نگارش]] آن رو به کاهش بوده است. ایشان نام چهل کتاب در زمینه امامت را که پیش از دوران صفویه نگاشته شده است را ذکر می‌کند. ایشان معتقدند کتاب‌هایی هم که در این دوران و پس از آن نوشته شده یا اصلاً مربوط به قلمرو [[حکومتی]] [[صفویه]] نبوده و یا مشتمل بر احادیثی است که دارای مدرک بوده و پیش از صفویه در کتاب‌های [[روایی]] موجود بوده است<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۷-۱۶۲.</ref>. برخی از اندیشمندان در آثار مختلف خود، از [[حقیقت]] و جایگاه رفیع [[امامت]]<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲؛ همو، کتاب الطهاره، ج۳، ص۴۴۱.</ref> و جهات [[باطنی]] و ظاهری [[ولایت]]<ref>امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸؛ همو، آداب الصلاة، ص۱۴۱.</ref> و ویژگی‌ها<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.</ref> و [[وظایف امام]]<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۰-۷۴.</ref> بحث کرده و در کتاب خود در رد شبهاتی که بعضی [[منحرفان]] مطرح کرده‌اند، به تفصیل به موضوع امامت پرداخته‌اند<ref>امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۵-۱۶۵.</ref>.<ref>[[علی رضا اژدر|اژدر]] و [[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری]]، [[امامت - اژدر و احمدی امیری (مقاله)| مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص۲۳۸.</ref>
 
== جایگاه امامت ==
{{اصلی|جایگاه امامت}}
مسئله [[امامت]] در [[تفکر]] [[اسلامی]] [[جایگاه]] بسیار بالایی دارد. [[قرآن کریم]] [[امامت]] را [[برتر]] از [[نبوت]] دانسته است، زیرا درباره [[ابراهیم خلیل]]، یادآور شده است که او پس از آن که دارای [[مقام نبوت]] بود، مورد آزمون‌های ویژه‌ای قرار گرفت و آن گاه [[مقام امامت]] به او اعطا گردید{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref> «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
 
در [[روایات اهل بیت]] {{عم}} بر این مطلب تصریح و تأکید شده است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۴، ۱۴۹- ۱۵۱ و ۱۵۴؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۷- ۱۲۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۹- ۱۵۱.</ref>. در [[احادیث]] متعددی از [[امامان اهل بیت]] {{عم}} [[روایت]] شده که [[نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]]، [[حج]] و [[ولایت]] [[ارکان اسلام]] به شمار می‌روند و در این میان [[ولایت]] از [[جایگاه]] [[برتری]] برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنهاست<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۶، ح۵و ۸.</ref>.
 
اگر از منظر [[تاریخی]] نیز به [[امامت]] بنگریم [[جایگاه]] ویژه آن نزد [[مسلمانان]] آشکار می‌گردد. پس از [[پیامبر گرامی]] {{صل}} مهم‌ترین و حساس‌ترین مسئله‌ای که مورد بحث و گفت وگوی [[مسلمانان]] قرار گرفت، [[امامت]] بود. هیچ یک از [[آموزه‌های دینی]]، در هیچ زمانی مانند [[امامت]] مورد بحث و [[نزاع]] واقع نشده است<ref>شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۲۲.</ref>.
 
از دیدگاه [[شیعه]] [[امامت]] از اصول [[عقاید اسلامی]] است، ولی [[معتزله]] و [[اشاعره]] و دیگر [[مذاهب اسلامی]] آن را از [[فروع دین]] می‌دانند. بر این اساس، [[شیعه]] برای [[امامت]] [[جایگاه]] برجسته تری در مقایسه با [[اهل سنت]] قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه [[اهل سنت]] نیز [[امامت]] مسئله‌ای مهم و برجسته است، زیرا از [[فروع دین]] بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷</ref>.
 
== مباحث [[امامت]] ==
مباحث [[امامت]] بر پنج محور کلی [[استوار]] است:
# [[حقیقت امامت|حقیقت]] یا [[چیستی امامت]] (ما الإمام؟)؛
# [[حقیقت امامت|حقیقت]] یا [[چیستی امامت]] (ما الإمام؟)؛
# [[وجوب وجود امام]] یا [[ضرورت امامت]] (هل الإمام؟)؛
# [[وجوب وجود امام]] یا [[ضرورت امامت]] (هل الإمام؟)؛
# [[غایت امامت]] یا [[کارکردهای امام]] و در ذیل آن، [[شئون امام|شئون]] و [[وظایف امام]] (لم یجب وجود الإمام؟)؛
# [[غایت امامت]] یا [[کارکردهای امام]] و در ذیل آن، [[شئون امام|شئون]] و [[وظایف امام]] (لم یجب وجود الإمام؟)؛
# [[صفات امام|صفات]] و [[ویژگی‌های امام]] و در ذیل آن، [[راه‌های شناخت امام]] (کیف الإمام؟)؛
# [[صفات امام|صفات]] و [[ویژگی‌های امام]] و در ذیل آن، [[راه‌های شناخت امام]] (کیف الإمام؟)؛
# [[تعیین امام]] در هر زمان و در ذیل آن، [[نصوص امامت]] و [[افضلیت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و یازده [[امام]] بعد، [[معجزات]] هر یک از [[امامان]] [[دوازده گانه]] و [[مهدویت]] و مباحث مرتبط با آن (مَنِ الإمام؟)<ref>تلخیص المحصل، ص۴۲۶- ۴۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۳- ۱۷۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>.
# [[تعیین امام]] در هر زمان و در ذیل آن، [[نصوص امامت]] و [[افضلیت امیرالمؤمنین]] {{ع}} و یازده [[امام]] بعد، [[معجزات]] هر یک از [[امامان]] [[دوازده گانه]] و [[مهدویت]] و مباحث مرتبط با آن (مَنِ الإمام؟)<ref>تلخیص المحصل، ص۴۲۶- ۴۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۳- ۱۷۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴.</ref>
*چهار مبحث نخست، مباحث کلی [[امامت]] ([[امامت عامه]]) را تشکیل می‌دهد و مبحث اخیر مربوط به [[امامت خاصه]] است. به عبارت دیگر مسایل کلی و عمومی [[امامت]]، مربوط به [[امامت عامه]] است و مسایل مربوط به مصداق‌شناسی [[امام]] و این که [[امامان]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} چه کسانی بوده‌اند، مسایل [[امامت خاصه]] است. مباحث [[امامت خاصه]] در مدخل‌های مناسب [[تبیین]] خواهد شد. چنان که پاره‌ای از مباحث کلی [[امامت]] نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخل‌های مستقلی خواهند داشت.
 
* [[عصمت امام]]، [[افضلیت امام]] و [[علم امام]] از این گونه مباحث‌اند. در این مقاله دیگر مباحث کلی [[امامت]] بررسی خواهد شد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
چهار مبحث نخست، مباحث کلی [[امامت]] ([[امامت عامه]]) را تشکیل می‌دهد و مبحث اخیر مربوط به [[امامت خاصه]] است. به عبارت دیگر مسایل کلی و عمومی [[امامت]]، مربوط به [[امامت عامه]] است و مسایل مربوط به مصداق‌شناسی [[امام]] و این که [[امامان]] پس از [[پیامبر]] {{صل}} چه کسانی بوده‌اند، مسایل [[امامت خاصه]] است. مباحث [[امامت خاصه]] در مدخل‌های مناسب تبیین خواهد شد. چنان که پاره‌ای از مباحث کلی [[امامت]] نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخل‌های مستقلی خواهند داشت.
 
[[عصمت امام]]، [[افضلیت امام]] و [[علم امام]] از این گونه مباحث‌اند. در این مقاله دیگر مباحث کلی [[امامت]] بررسی خواهد شد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۰۴؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
 
=== نخست: حقیقت امامت ===
تعریف امامت و [[شناخت]] [[حقیقت]] آن در مسائل مختلف [[امامت]] تاثیر دارد یعنی اگر [[امامت]] را براساس تعریف و [[تبیین]] [[حقیقت]] آن یک [[منصب]] و [[جایگاه]] [[الهی]] همانند [[نبوت]] بدانیم و به تعبیر دیگر اگر [[امامت]] را یک امر عرشی بدانیم، نوع نگاه ما به وظائف و ویژگی‌ها و راه‌های [[شناخت]] نگاهی متناسب با این تلقی و برداشت از [[امامت]] خواهد بود. اما اگر [[امامت]] را مانند [[نبوت]] ندانیم، به تبع در مسأله [[وظائف]] و ویژگی‌ها و راه‌های تعیین و [[شناخت امام]] نگاه دیگری خواهیم داشت. بنابراین [[نزاع]] اصلی در بحث [[امامت]] یک [[نزاع]] مفهومی است نه [[نزاع]] مصداقی و می‌‌دانیم که روشن شدن موضوع بحث و تحریر محل [[نزاع]] در هر بحثی برای رسیدن به نتیجه از امور لازم و ضروری می‌‌باشد.


==نخست: [[حقیقت امامت]]==
در [[فرهنگ اسلامی]] "[[امامت]]" و "[[خلافت]]" حقیقتی واحد را بیان می‌‌کنند با این تفاوت که "[[خلافت]]" به جنبه [[جانشینی]] از [[پیامبر]] {{صل}} دلالت دارد و "[[امامت]]" به جنبه [[رهبری جامعه اسلامی]]. در متون [[دینی]] هر دو تعبیر به کار رفته است و اشاره به مصداق واحد دارد.
==دوم: [[ضرورت امامت]]==
==سوم: [[غایت امامت]]==
==چهارم: [[صفات امام]]==
*درباره [[صفات امام]] در منابع [[شیعه]] و [[اهل سنت]] بحث‌های فراوانی شده است. [[تفتازانی]] [[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[با کفایت]] و [[قریشی بودن]] را شرط می‌داند. از نظر ایشان چهار شرط نخست ([[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]] و [[مرد بودن]]) [[مورد اتفاق]] است؛ ولی شرط‌های دیگر را برخی [[متکلمان]]، به خاطر [[تکلیف مالایطاق]] یا لغویت، لازم نمی‌دانند. [[وصف]] [[قریشی بودن]] مورد قبول تمام [[مذاهب اسلامی]] (به جز [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]]) می‌‌باشد<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>.
*در میان [[متکلمین]] [[شیعه]]، [[خواجه نصیر]]، [[جامع‌ترین]] فهرست را در هشت عنوان برای صفات و [[شرایط امام]] تدوین کرده است که عبارتند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و روش [[سیاست]] و [[مدیریت]]، [[شجاعت]]، [[افضلیت]]، بری بودن از [[عیوب]] جسمی و [[روحی]] و نسبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه [[خدا]] و [[استحقاق]] پاداش‌های [[اخروی]]، [[توانایی]] برآوردن [[معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع [[لزوم]] و یگانه بودن در [[منصب امامت]]<ref>طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۰ - ۴۲۹.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>.


==پنجم: [[تعیین امام]]==
هر چند ظاهر تعریف بین [[شیعه]] و [[سنی]] مشترک است و مباحث [[امامت]] بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و [[ویژگی‌های امام]] از جمله [[علم]] به جمیع [[احکام]] و [[معارف]] [[دین]] آن هم [[علم بالفعل]] و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از [[فریقین]] با دیگری متفاوت است. [[محقق لاهیجی]] به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد [[فریقین]] متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است<ref>گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.</ref>.
===[[راه تعیین امام]]===
====[[نصب امام]]====
====[[انتخاب امام]]====
====[[غلبه]] و [[استیلا]]====


==[[اثبات امامت]]==
[[پیروان مکتب اهل بیت]] {{عم}} [[امامت]] را یک [[جایگاه]] ویژه و [[منصب الهی]] می‌‌دانند درحالی که [[اهل سنت]] [[امام]] را مرادف [[امیر]] و [[حاکم]] و ناظم [[جامعه]] می‌‌دانند. بنابراین [[امامت]] نزد [[شیعیان]] حقیقتاً با [[امامت]] نزد [[اهل سنت]] متفاوت است<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۲۵-۳۰</ref>.
==[[جایگاه امامت]]==
==[[امامت]] از دیدگاه فرق و [[مذاهب]] ==
{{ستون-شروع|3}}
{{اصلی|امامت از دیدگاه امامیه}}
{{اصلی|امامت از دیدگاه زیدیه}}
{{اصلی|امامت از دیدگاه اسماعیلیه}}
{{اصلی|امامت از دیدگاه غلات}}
{{اصلی|امامت از دیدگاه اهل سنت}}
{{اصلی|امامت از دیدگاه خوارج}}
{{پایان}}
*از دیدگاه [[شیعه]] [[امامت]] از اصول [[عقاید اسلامی]] است، ولی [[معتزله]] و [[اشاعره]] و دیگر [[مذاهب اسلامی]] آن را از [[فروع دین]] می‌دانند. بر این اساس‌، [[شیعه]] برای [[امامت]] [[جایگاه]] برجسته‌تری در مقایسه با [[اهل سنت]] قائل است، ولی همان‌گونه که اشاره شد از دیدگاه [[اهل سنت]] نیز [[امامت]] مسئله‌ای مهم و برجسته است، زیرا از [[فروع دین]] بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ۶۹.</ref>.
*درباره [[نظریه سیاسی]] [[زیدیه]] و [[اندیشه]] امامت نزد آنان‌، مقدمتاً باید توضیح داد که زیدیه از تحولات و دگرگونی‌های فکری و مذهبی گوناگونی در طول تاریخ خود برخوردار بوده‌اند. در سده ۲ ق جدا از شخصیت محوری [[زید بن علی‌]]، گروه‌ها و گرایش‌های مختلفی از جمله جارودیه و ابتریه در میان [[زیدیه]] وجود داشتند که هر یک دارای [[عقاید]] ویژه خود در باب امامت بودند. در همان سده و نیز در سده ۳ ق نیز وجود برخی شخصیت‌های محوری در [[زیدیه]] [[عراق]] و [[حجاز]] و یمن همچون [[محمد بن عبدالله نفس زکیه‌]]، [[قاسم رسی]] و [[یحیی هادی الی الحق‌]]، پیشوای دولت زیدی یمن‌، تحولاتی در عقیده و [[اندیشه]] دینی زیدیه ایجاد کرد که طبعاً مسأله امامت نیز بر کنار از آن نبود. این تحولات البته به دلایل شرایط خاص تاریخی به وجود می‌آمد و تحت تأثیر اندیشه‌های محافل [[امامی‌]]، یا [[معتزلی]] و حتی [[سنی]] بود<ref>نک: مادلونگ‌۱، جم.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
* [[امامت]] از دیدگاه [[اسماعیلیه]] [[منصب الهی|منصبی الهی]] است و [[امام]] از جانب [[خداوند]]، [[هدایت]] و [[برگزیده]] می‌شود، و مسلمانان به وساطت او می‌توانند به وظایف دینی خود عمل کنند و درکی کامل و جامع از ابعاد ظاهری و باطنی [[قرآن]] - که تحقق آرمان‌های الهی در زمین مبتنی بر آن است - حاصل نمایند. [[اسماعیلیه]] [[ولایت امام]] را یکی از ارکان دین می‌دانند و معتقدند که امامت برترین ارکان دین است و حتی آن را عین [[ایمان]] می‌انگارند و بر آنند که امامت تا ابد ادامه دارد و جهان هستی بدون [[وجود امام]] لحظه‌ای دوام ندارد و اگر فرضاً [[امام]] از دست رود، بی‌درنگ همه عالم نابود می‌شود<ref>قاضی نعمان‌، دعائم الاسلام‌، به کوشش [[آصف بن علی اصغر فیضی‌]]، ص۲؛ تامر، عارف‌، الامامه فی الاسلام‌،ص: ۶۵ -۶۶.</ref>. از این‌رو، یکی از اصول اعتقادی اسماعیلیه این است که بعد از وفات [[پیامبر|پیامبر اکرم‌]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} به امر الهی و با نص [[پیامبر]]{{صل}} در زمان حیاتش به عنوان [[امام]] برگزیده شد و امامت باید به صورت موروثی در نسل [[امام علی|علی‌]]{{ع}} و [[فاطمه زهرا|فاطمه‌]]{{ع}} ادامه یابد و [[جانشینی امام]] لاحق مبتنی بر [[نص]] [[امام]] سابق است<ref>نک: قاضی نعمان‌، شرح الاخبار، به کوشش محمد حسینی جلالی‌، ج۱، ۸۹ بب.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
*تاریخ اندیشه و فعالیت‌های دینی و سیاسی [[غلات شیعه‌|غُلات شیعه]] چنان‌که باید هنوز مورد مطالعه همه‌جانبه قرار نگرفته است و از این‌رو، به درستی نمی‌توان تاریخ دقیق [[ظهور]] اندیشه‌های آنان را به دست داد. درباره موضوع امامت‌، پیش از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که [[اندیشه]] [[غلات شیعه‌|غُلات شیعه]] در [[ارتباط]] مستقیم با موضوع امامت قرار دارد و از این رو، بررسی تاریخ شکل‌گیری و اندیشه‌های دینی و سیاسی غلات‌، در حقیقت بررسی موضوع امامت در میان ایشان است‌، با این‌همه‌، نباید از یاد برد که [[غلات شیعه‌|غُلات شیعه]] گرچه در بستر اختلافات دینی - سیاسی در قرن اول هجری به صحنه آمدند، ولی در طول زمان و در طی تحول در اندیشه‌های خود و تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی و محیطی‌، دگرگونی‌های فکری فراوانی را [[شاهد]] بودند که عمده‌ترین آن تحول [[اندیشه]] امامت محوری در میان آنان به منظومه‌ای فکری و کلامی از نوع ویژه خود بود. در این منظومه دینی درباره اساسی‌ترین محور [[اندیشه]] [[اسلامی]]، یعنی [[توحید]]، سخن بسیار رفته بود و با توجه به هندسه معرفت دینی آنان و جایگاه [[توحید]] و [[ارتباط]] آن با [[اندیشه]] امامت‌، طبعاً درباره مسائل دیگر الهیات از جمله [[وحی]] و [[نبوت]] و [[ارتباط]] انسان با [[خدا]]، و نیز اندیشه [[معاد]] و روز واپسین مواضعی اتخاذ شده بود<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
*پیش از بررسی تاریخ تحول [[اندیشه سیاسی]] [[اهل سنت]] <ref>که در اینجا مقصود از آنان همه گروه‌های غیر [[شیعه]] و [[محکمه]] است‌.</ref>باید به این نکته توجه داشت که امامت در نظر [[اهل سنت]] بر شالوده تجربه تاریخی [[امت اسلامی ]] پس از [[پیامبر|حضرت رسول]]{{صل}} [[استوار]] است و از این‌رو، توجه به [[سیر]] تحولات نهاد [[خلافت]] در [[اسلام]] می‌تواند به ارزیابی دقیق‌تری از موضوع امامت در میان [[اهل سنت]] رهنمون گردد. [[معتزله‌]]، [[مرجئه]] و حتی عالمان [[اشعری]] و گاه [[حنبلی]] [[مذهب]] نسبت به این تجربه موضع خود را بیان کرده‌اند و هر یک فراخور [[منظومه دینی]] و [[منظومه فکری‌|فکری]] خود نسبت به این تجربه ابراز نظر نموده‌اند. مهم‌ترین نکته در این باره منظر این گروه‌ها نسبت به عصر نخستین [[خلافت‌]]، یعنی عصر [[خلفای راشدین]] و گذار از آن به [[دوره اموی]] است‌؛ به ویژه اینکه برای گروه‌های غیر [[معتزلی]] [[اهل سنت]] که نسبت به «[[سنت‌]]» [[جماعت]] حساسیت دارند، این عصر به عنوان الگوی همیشگی «[[جماعت‌]]»، و به عبارت دیگر [[سلف صالح]] «[[امت‌]]» تلقی می‌شود. به هر حال‌، از آنجا که [[خلافت‌]]، صورت تاریخی [[اندیشه]] امامت در اسلام است‌، باید مفهوم امامت را در راستای [[ظهور]] تاریخی آن در [[خلافت]] جست‌وجو کرد؛ اما از سویی دیگر باید دانست که امامت در [[اسلام]] [[سنی]] مفهومی عام‌تر از [[خلافت]] است و در مقام نظر می‌تواند خارج از چارچوب مفهومی تاریخی خلافت تحقق پیدا کند؛ گرچه [[خلافت]] همیشه از سوی [[اهل سنت]] به عنوان نهاد مشروع امامت معرفی شده است‌<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.
* [[امامت]] نزد گروه‌های گوناگون [[خوارج]] ([[اهل تحکیم‌]])، از نظر مفهومی‌، کاملاً پیوسته با [[حکومت]] بوده‌، اما آنچه امامت [[خوارج]] ([[محکمه‌|مُحَکِّمه‌]]) را از [[اهل سنت]] متمایز می‌ساخته‌، نوع آرمانهایی بوده است که هر یک در سایه امامت دنبال می‌کرده‌اند. در صحنه تاریخ نیز همین اختلاف در [[آرمان‌ها]] موجب شده است تا [[محکمه]] از همان [[عصر خلفای نخستین‌]]، راه خود را از [[عامه مسلمانان]] جدا سازند و در صدد برآیند تا امامتی کوچک‌، متناسب با آرمان‌های خویش بنیان گذارند. [[تصور]] موجود در میان گروهی از [[صحابه]] در عصر دو [[خلیفه]] نخست‌، مبنی بر اینکه بر ایشان لازم است تا با حساسیت‌، عملکرد [[امام]] در [[جامعه اسلامی]] را پی‌گیری کنند و در صورت [[مشاهده]] تخلفی از جانب او، واکنشی مناسب از خود نشان دهند، مبنای آرمان [[امامت]] در میان [[محکمه]] است‌. به عنوان نمونه‌، در خطبه‌ای از [[خلیفه]] [[عمر]] چنین آمده است که در صورت [[وفا]] نکردن [[امام]] [[مسلمانان]] به وظایف و تخطی از [[حدود شریعت‌]]، بر [[مؤمنان]] واجب می‌گردد که او را از امامت [[خلع]] کنند<ref>مثلاً نک: ابن‌شبه‌، عمر، تاریخ المدینة، به کوشش فهیم محمد شلتوت‌، ج۲، ۶۷۵.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.]</ref>.


==رابطه [[امامت]] و [[دموکراسی]]==
=== دوم: ضرورت امامت ===
{{اصلی|ضرورت امامت}}
[[ضرورت امامت]] به معنای [[واجب]] بودن [[نظام امامت]] برای [[جامعه]] و [[نصب امام]] از طرف [[خداوند]] است و [[امامت]] در اصطلاح متکلمین به معنای [[ریاست]] عمومی در [[دین]] و دنیاست که [[وجوب]] آن مورد [[اجماع]] [[مسلمانان]] است، اما اینکه [[وجوب امامت]] وجوبی [[عقلی]] است یا [[نقلی]]، بر خداوند واجب است یا بر [[مردم]]، در بین متکلمین [[مسلمان]]، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. [[امامیه]]، ضرورت امامت را ضرورتی عقلی دانسته و وجوب آن را به مقتضای [[حکمت الهی]]، واجب علی الله می‌‌داند، ادله عقلی مانند [[قاعده لطف]]، یقین به فراغ ذمه، نیاز شرع به مفسر و ...<ref>[[محمد باقر شریعتی سبزواری|شریعتی سبزواری، محمد باقر]]، [[امامت و رهبری در نگاه عقل و دین (کتاب)|امامت و رهبری در نگاه عقل و دین]]، ص۶۹.</ref>.


==[[امامت]] در گفتگوی دو مذهب==
در کنار [[ادله عقلی]]، ادله نقلی اعم از [[آیات]] و [[روایات]] نیز [[وجوب وجود امام]] را بیان کرده است مانند: [[آیه اولی الامر]]، [[آیه صادقین]]، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث من مات]] و ...<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، ص۱۲۵-۱۲۹؛ [[محمد باقر شریعتی سبزواری|شریعتی سبزواری، محمد باقر]]، [[امامت و رهبری در نگاه عقل و دین (کتاب)|امامت و رهبری در نگاه عقل و دین]]، ص۲۳۹ـ ۲۴۱.</ref>.
*[[امامت]] ریاستی فراگیر در [[امور دنیا]] و [[دین]] است و جامعه‌ای که ساختار آن بر پایۀ [[دین]] بنیان گرفته است، جز این نمی‌تواند باشد؛ چرا که در [[ریاست]] این [[جامعه]] و [[امامت]] بر آن نمی‌توان [[امور دنیا]] را از امور [[دین]] جدا نمود. [[رهبری]] [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[جامعه]] اسلامیِ نخست، نیز همین‌گونه بود. و هیچ جدایی بین [[سیاست]] و [[دین]] وجود نداشت. از این‌رو بود که [[قضاوت]]، [[مدیریت]]، [[سیاست]]، [[اقتصاد]]، [[تربیت]]، [[آموزش]]، [[جنگ]]، [[صلح]] و دیگر امور [[جامعه اسلامی]] همان اندازه جزو [[قلمرو دین]] به شمار می‌رفت که [[نماز]] و [[روزه]] و [[حج]] و دیگر [[عبادات]] امری [[دینی]] قلمداد می‌شد.
*[[رسول خدا]]{{صل}} همان‌طور که در [[عبادات]] و [[احکام]] آن - که چه بسا صرفاً از آن به "[[دین]]" تعبیر شود - [[مرجع]] [[مردم]] بود و آنها از ایشان [[احکام]] [[نماز]] و [[روزه]] و [[حج]] و دیگر عباداتی از این [[دست]] را می‌پرسیدند، [[مرجع]] [[مردم]] در دیگر ساحت‌های [[زندگی]] - که گاه مقصود از "[[دنیا]]" همین بخش است - نیز بود؛ عرصه‌هایی چون [[حکومت]]، [[قضاوت]]، [[مدیریت]]، [[اقتصاد]]، [[جنگ]]، [[صلح]] و مانند آن.
*و صد البته از [[رسول خدا]]{{صل}} به دور است که در [[رفتار]] یا گفتار خود از سر [[هوی و هوس]] کاری کند یا سخنی بگوید. و این همان است که [[خداوند متعال]] درباره آن فرموده است: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید * آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>.
*و نیز فرموده است: {{متن قرآن|مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ}}<ref>«کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده» سوره نساء، آیه ۸۰.</ref>؛ {{متن قرآن|قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ}}<ref>«بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید، تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.</ref>.
*بنابراین کارهایی که آن [[حضرت]] انجام داد صرفاً بر پایۀ [[دستور خداوند]] بوده است و در نتیجه، همۀ آن [[کارها]] در قلمرو "[[دین]]" قرار دارد که [[خداوند]] ما را به [[پیروی]] از آن، [[امر]] و از [[سرپیچی]] از آن، [[نهی]] فرموده است. پس [[رهبری سیاسی]] و [[امامت فراگیر]] آن [[حضرت]] بر [[جامعه اسلامی]] تنها بر اساس [[تعیین]] از سوی [[خداوند متعال]] و بنا بر امر او بوده است.
*بر این اساس [[باور]] داریم که [[امامت]]، عهدی [[الهی]] است که [[خداوند]] هر که از [[بندگان]] [[برگزیده]] خود را بخواهد برای آن [[انتخاب]] می‌کند و این‌طور نیست که امری بشری باشد که به [[مردم]] سپرده شده و آنها خود بر مبنای [[هوای نفس]] و به [[دل]] خواهشان کسی را برای آن برگزینند تا در واقع [[اطاعت]] آنها از [[امام]]، [[اطاعت]] از هوا هایشان و [[پیروی]] ایشان از او، [[پیروی]] از آرایشان باشد. این چیزی است که [[عقل]] و [[نقل]] بر آن گواهند.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۴۴-۴۶.</ref>
==[[دلایل]] [[عهد الهی]] بودن [[امامت]]==
*[[عقل]] بر این [[حقیقت]] بدین‌سان [[گواهی]] می‌دهد: از آنجا که مسألۀ [[امامت]]، مسألۀ [[اطاعت]] و [[پیروی]] است، اگر امر [[انتخاب امام]] به [[مردم]] واگذار شده باشد تا آنها هر که را به او میل دارند برای آن [[انتخاب]] کنند، پس در واقع [[اطاعت]] آنها از [[امام]]، [[اطاعت]] و [[پیروی]] از هوی و میل خودشان است و پر واضح است که [[اطاعت]] از هوی، [[قبیح]] است و چنان که تجربۀ [[جوامع بشری]] در گذشته و حال نشان می‌دهد و [[عقل]] [[سلیم]] نیز بر آن دلالت دارد، سبب [[فساد]] [[بندگان خدا]] و [[سرزمین]] هایشان می‌شود.
*همچنین [[امامت]] یا [[حکومت]]، [[ولایت]] و [[سرپرستی]] [[مردمان]] است و این [[ولایت]]، به [[گواه]] [[عقل]]، جز برای [[خداوند متعال]] و هر که او [[منصوب]] فرماید، ثابت نمی‌گردد؛ چرا که [[مردم]] به خودی خود همه با هم یکسانند و هیچ یک از آنها بر دیگری [[برتری]] ندارد تا [[شایسته]] آن باشد که در مرتبه‌ای والاتر از دیگران قرار بگیرد و آنها را در برابر [[دستورات]] خود رام سازد و به [[اطاعت]] از خویش وادارد.
[[نقل]] نیز این [[حقیقت]] را [[تأیید]] می‌کند. بسیاری از [[آیات قرآن کریم]] و [[روایات]] [[شریف]] تصریح دارند که [[امامت]]، عهدی [[الهی]] است، نه گزینشی بشری. ما در اینجا تنها به بیان شماری از [[آیات]] [[قرآن مجید]] که حاکی از این حقیقت‌اند بسنده می‌کنیم<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۴۶-۴۷.</ref>:
===[[نصّ]] اول===
*{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«[به یاد آورید] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهدۀ این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانی قرار بده] خداوند فرمود: پیمان من، به ستم‌کاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
*در دلالت [[آیه کریمه]] به این نکات باید توجه داشت:
#[[امامت]] زمانی برای [[حضرت ابراهیم]] -[[سلام]] [[خدا]] بر [[پیامبر]] ما و خاندانش و بر [[ابراهیم]] باد - قرار داده شد که [[پیامبر]] بود. قرینۀ این سخن آن است که او این [[مقام]] را برای فرزندانش نیز خواست و این خود [[گواهی]] است بر آنکه وی در زمان این درخواست و [[جعل امامت]] برای او، فرزندانی داشته است و می‌دانیم که [[ابراهیم]] در [[پیری]] و پس از آنکه دوره‌ای دراز از پیامبریش را گذرانده بود، صاحب [[فرزند]] شد.
#[[امامت]] در این آیۀ [[شریف]] تنها به معنای [[اقتدا]] به [[هدایت]] و [[پیروی]] از [[رفتار]] [[حضرت ابراهیم]] نیست. بلکه به معنای [[رهبری اجتماعی]] و [[حکومت]] است؛ زیرا [[امامت]] به معنای [[اقتدا]] و [[پیروی]]، پیش از آن نیز با همان [[مقام]] [[پیامبری]] برای او ثابت بود؛ چرا که باید به [[هدایت]] هر [[پیامبری]]، حتی اگر [[امام]] هم نباشد، [[اقتدا]] کرد و از رفتارش [[پیروی]] نمود؛ بنابراین [[آیه]] [[شریف]] دلالت بر آن دارد که [[خداوند متعال]] [[منصب]] [[رهبری اجتماعی]] و [[حکومت]] را به [[ابراهیم]] داده است.
#این [[آیه]] دلالت دارد که [[منصب ولایت]] و [[رهبری]] در [[جامعه]]، عهدی [[الهی]] است که [[خدای سبحان]] آن را در آنجا که خود بخواهد، قرار می‌دهد و هرگز این [[منصب]]، گزینشی بشری نیست؛ وگرنه نیازی نبود که [[حضرت ابراهیم]] از [[خداوند متعال]] درخواست کند که [[امامت]] را در [[فرزندان]] وی نیز قرار دهد. در آن صورت [[ابراهیم]] می‌توانست به جای آنکه از [[خداوند]] چنین درخواستی کند، با [[تعیین]] از سوی خودش، [[امامت]] و [[رهبری]] [[جامعه]] را در فرزندانش قرار دهد یا مثلاً به مؤمنینی که از او [[اطاعت]] می‌کردند [[وصیت]] کند که آنها [[فرزندان]] و [[نسل]] وی را برای این [[منصب]] [[انتخاب]] کنند؛ اما او می‌دانست که [[امامت]]، عهدی [[الهی]] است که راهی برای رسیدن به آن جز با [[تعیین]] و [[گزینش]] صریح [[خدای سبحان]] نیست.
#بنا بر این [[آیه]]، اینکه [[امامت]] عهدی [[الهی]] است که [[خداوند]] هر که را بخواهد برای آن برمی‌گزیند، تنها به دوران [[ابراهیم]]{{ع}} اختصاص ندارد. [[دلیل]] این سخن آن است که [[ابراهیم]]{{ع}} [[امامت]] را برای "ذریه"اش که [[فرزندان]] و [[نسل]] او در طول زمان هستند، درخواست کرد و گفت: {{متن قرآن|وَمِنْ ذُرِّيَّتِي}} پاسخ این خواسته منفی نبود و [[خداوند متعال]] در جواب او نفرمود که [[امامت]] تنها به تو و زمان تو اختصاص دارد، بلکه پاسخ دربردارندۀ این معنا بود که خواسته او برای ادامه یافتن [[امامت]] تنها در [[نسل]] [[صالح]] و [[شایسته]]‌اش، پذیرفته شده است و ستم‌کاران [[نسل]] او از این [[اجابت]] و رسیدن به [[مقام امامت]] استثنا شده‌اند. پس [[آیه]] دلالت دارد که [[امامت]] در [[فرزندان]] [[صالح]] از [[نسل ابراهیم]] و با عهدی از جانب [[خداوند متعال]] ادامه خواهد داشت.
#یکی از طرفه‌های ظریف این [[آیه]]، آن است که توهمی را که چه بسا در خیال‌ها [[راه]] یابد پس می‌زند و پاسخ می‌گوید. ممکن است برخی بپندارند که قرار داده شدن [[امامت]] در [[فرزندان]] [[ابراهیم]] به این معناست که [[امامت]] نیز همچون پادشاهی‌های موروثی که [[فرزندان]] بی‌هیچ قید و شرط ویژه‌ای [[جانشین]] [[پدران]] می‌شوند، امری ارثی و نسلی است. اما [[آیه]] [[کریم]] در پاسخ به این [[گمان]] [[نادرست]] به تفاوت ذاتی میان این دو اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که ادامه یافتن [[امامت]] در [[نسل ابراهیم]] یک میراث‌بری نَسَبی نیست، بلکه وراثتی [[دینی]] و رسالتی است و به همین [[دلیل]] است که [[فرزندان]] [[ستم]] کار [[ابراهیم]] به این [[مقام]] [[دست]] نخواهند یافت؛ بنابراین [[امامت]] نه با معیار "پیوند نَسَبی" که بنا بر "شایستگی دینی" به [[فرزندان]] [[ابراهیم]] داده شد؛ زیرا این [[خاندان]] [[نبوی]] [[پاک]] در طول [[تاریخ]] سرشار از [[هدایت]] می‌ماند و توان آن را خواهد داشت که رهبرانی [[صالح]] و لایق بپروراند؛ کسانی که [[خداوند متعال]] در برابر این [[پاکی]] و شایستگیِ ادامه یافته در نسلشان، ایشان را به [[لطف]] [[امامت]] ویژه گرداند. این همان معنایی است که آیۀ [[شریف]] بدان اشاره دارد؛ آنجا که می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید. دودمانی از جنس یکدیگر [از نظر پاکی و تقوا و فضیلت] و خداوند، شنوا و داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.</ref>.
*در این آیۀ [[شریف]] مقصود از عبارت {{متن قرآن|بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ}} این است که هر یک از [[فرزندان]] این [[نسل]] در [[شایستگی]] و سزاواری [[رهبری]] و [[گزینش الهی]] همانند دیگری هستند و مقصود از این عبارت، [[پیوستگی]] نَسَبی نیست، که اگر بود اصلاً نیازی به بیان و تصریح بر عبارت {{متن قرآن|بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ}} وجود نداشت.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۴۷-۵۰.</ref>
===[[نصّ]] دوم===
*{{متن قرآن|أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}}<ref>«یا اینکه نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش)، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟ ما به آل ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۴.</ref>.
*در دلالت این [[آیه]] چند نکته، شایان توجه است:
#بنا بر این [[آیه]]، [[خداوند]] به [[خاندان ابراهیم]] دو [[مقام]] داده است؛ نخست، [[منصب]] [[نبوت]] است که با این عبارت به آن اشاره شده است: {{متن قرآن|فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} [[منصب]] دوم نیز، [[منصب امامت]] است که با عبارت {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}} از آن یاد شده است. "مُلک" در واژه‌شناسی به معنای [[سلطنت]] و [[حکومت]] است و بنابراین، مقصود از "ملک عظیم" [[امامت]] است. افزون بر بکارگیری واژه [[مُلک]]، موارد زیر نیز [[گواه]] این معنا است:
##ساختار خود [[آیه]] نشان می‌دهد که مقصود از "مُلک" [[امامت]] است؛ زیرا در آن کلمۀ {{متن قرآن|آتَيْنَا}} دو بار به کار گرفته شده است و درست نیست که مقصود از دومی همان معنایی باشد که در اولی نیز آمده است؛ چرا که در این صورت تکراری بی‌فایده است. از سویی صحیح نیست که از عبارت اول معنایی جز [[نبوت]] قصد شده باشد؛ زیرا افزون بر اینکه این معنا با کتاب و [[حکمت]] هم خوانی دارد، در [[آیات]] پرشمار دیگری نیز [[مقام نبوت]] با مفهوم عطا کردن کتاب و [[حکمت]] بیان شده است؛ مانند: {{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ}}<ref>«و آنگاه که خداوند، از پیامبران، پیمان مؤکد گرفت، که همانا کتاب و دانش به شما دادم، پس آنگاه که پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق می‌کند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید» سوره آل عمران، آیه ۸۱.</ref>. بنابراین جز [[امامت]] که [[خداوند]] برای [[ابراهیم]] و فرزندانش قرار داده است، معنای دیگری از عبارت دوم {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}} برداشت نمی‌شود.
##این آیۀ شریفه نیز [[گواه]] دیگری بر مدعا است: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و آنگاه که خداوند، ابراهیم را با کلماتی آزمود. پس او به خوبی از عهدۀ این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم ابراهیم گفت: و از دودمان من؟ خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. این [[آیه]] به صراحت نشان می‌دهد که [[خداوند متعال]] به [[حضرت ابراهیم]]، افزون بر [[نبوت]]، [[منصب امامت]] را نیز عطا فرموده و آن را در نسلش هم قرار داده است و از آنجا که برخی از [[فرزندان]] او [[پیامبر]] بودند، برای [[خاندان ابراهیم]] دو [[منصب]] گرد آمد؛ [[نبوت]] و [[امامت]]. این [[فضل]] و بخششی [[الهی]] است که بنا بر این [[آیه]] [[خداوند سبحان]] تنها به [[آل ابراهیم]]، و نه دیگران، این ویژگی را بخشیده و با آن ایشان را [[تکریم]] فرموده است.
##آیۀ پیش از آیۀ مورد بحث، شاهدی دیگر است. [[خداوند متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا}}<ref>«مگر برای آنها (مدّعیان) نصیبی از حکومت است؟ که در آن صورت حتی به اندازۀ نقطۀ پشت هستۀ خرما به مردم نمی‌دادند» سوره نساء، آیه ۵۳.</ref>. "نقیر" به معنای نقطه‌ای است که پشت هستۀ خرما قرار دارد و در اینجا استعاره‌ای برای بیان مقدار بسیار ناچیز است. مقصود از [[آیه]] این است که اگر آنها ([[عالمان]] [[یهود]]) [[نصیبی]] از [[مُلک]] داشتند، حتی مقدار بسیار ناچیزی از [[ملک]] را هم به دیگران نمی‌دادند. پس بی‌شک [[مُلک]] در اینجا به معنای [[سلطنت]] و [[حکومت]] است. این [[آیه]] دلیلی روشن است بر اینکه مقصود از [[مُلک]] در آیۀ بعدی که ما از آن بحث می‌کنیم، [[سلطنت]] و [[حکومت]] است و هرگز به معنای [[نبوت]] نیست.
#دومین نکته‌ای که آیۀ مورد استناد ما به روشنی بر آن دلالت دارد این است که [[امامت]]، یعنی همان "مُلک عظیم"، [[عهد الهی]] ویژه‌ای است که [[خداوند]] آن را در هر جا بخواهد قرار می‌دهد و [[انسان]] در آن [[حق]] [[انتخاب]] یا سهم و [[نصیبی]] ندارد. آنچه بر این نکته دلالت می‌کند عبارت است از:
##این بخش از آیۀ شریفه: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ}}<ref>«یا اینکه نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش)، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟» سوره نساء، آیه ۵۴.</ref>. این عبارت نشان می‌دهد که [[خداوند متعال]] گروهی از [[مردم]] ([[خاندان ابراهیم]]) را با آنچه از [[فضل]] خویش به ایشان داده [[برتری]] بخشیده است. سپس "مُلک عظیم" را مصداقی از آن [[فضل]] برشمرده است. حال اگر [[امامت]]، مسأله‌ای بود که دیگر [[مردمان]] نیز در آن سهم و بهره‌ای داشتند، دیگر این [[مُلک]]، فضلی نبود که [[خداوند]] آن را تنها به [[خاندان ابراهیم]] داده باشد و آنها به واسطه آن بر دیگران [[برتری]] یافته، مورد [[حسادت]] واقع شوند.
##بکارگیری واژۀ {{متن قرآن|آتَيْنَاهُمْ}} در این سخن [[خداوند متعال]] {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}}، نشان می‌دهد که [[امامت]]، منّت و لطفی [[الهی]] است که [[خداوند]] آن را تنها به گروه مشخصی از [[مردم]] [[عنایت]] فرموده و نیز عهدی ویژه است که فقط به کسی می‌رسد که [[خدا]] بخواهد؛ زیرا آنچه از کلمۀ {{متن قرآن|آتَيْنَاهُمْ}} فهمیده می‌شوده، این است که این واژه در [[مقام]] توضیح لطفی است که [[خداوند متعال]] تنها به [[خاندان ابراهیم]] عطا فرموده و با آن ایشان را بر دیگران [[برتری]] بخشیده، به گونه‌ای که مورد [[حسادت]] واقع شده‌اند. حال اگر "مُلک عظیم" چیزی بود که بدون [[لطف خدا]] و به شکلی غیر از [[عهد]] ویژه [[الهی]] به کسی داده می‌شد، دیگر دلیلی وجود نداشت که [[خداوند]] با اعطای آن به [[خاندان ابراهیم]]، بر آنها منّت نهد و این‌گونه ابراز لطفی ویژه کند.
##عطف "اعطای [[مُلک]] عظیم" بر "اعطای کتاب و حکمت" و قرار دادن آنها در یک [[سیاق]] و ترکیب مفهومی قرینۀ روشن دیگری است بر اینکه [[امامت]] نیز همچون [[نبوت]] است و به هیچ کس داده نمی‌شود مگر کسی که [[خداوند]] او را به‌طور ویژه برگزیند و با این [[مقام]] او را بر دیگران [[برتری]] بخشد.
##اینکه "مُلک" به "عظیم" توصیف شده است نیز به روشنی نشان می‌دهد که این [[مُلک]] [[موهبت الهی]] بزرگی است که [[خدا]] هر یک از [[بندگان]] مخلصش را که بخواهد بدان ویژه می‌گرداند؛ زیرا [[وصف]] [[عظمت]] برای [[مُلک]] تنها با [[مُلک]] [[الهی]] مناسبت دارد و [[مُلک]] و [[سلطنت]] بشری که در آن [[انسان‌ها]] خود هر که را بخواهند برمی‌گزینند و آن را به هرکه میلشان باشد می‌دهند، چیزی نیست که در [[کلام]] [[خدای سبحان]] به [[عظمت]] توصیف شود.
*حال اگر این همه را - با [[چشم‌پوشی]] از [[روایات]] رسیده از [[رسول خدا]]{{صل}} دربارۀ این موضوع - تنها به همان مباحثی که دربارۀ آیۀ شریفه {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} و دیگر [[آیات]] گذشت بیفزاییم، جای هیچ [[شک]] و تردیدی باقی نخواهد ماند که دلالت آیۀ کریمه این است که [[امامت]] و [[حکومت]] عهدی [[الهی]] است که [[خداوند متعال]] آن را برای گروه مشخصی از [[مردم]] قرار داده است و آنها را با صفاتی توصیف نموده و شخص آنان را نیز معیّن فرموده است.
*افزون بر این در [[تفسیر]] این [[آیه]] [[روایات معتبر]] پرشماری از سوی [[امامان]] [[خاندان وحی]] - که به مقاصد [[وحی]] و معانی [[تنزیل]]، از همه [[آگاه]] ترند - به [[دست]] ما رسیده است که همین معنا را [[تأیید]] می‌کند. در این میان تنها یکی از آن بسیار را بیان می‌کنیم:
*[[کلینی]] با سندی صحیح از [[ابوجعفر محمد بن علی الباقر]]{{ع}} دربارۀ آیۀ {{متن قرآن|فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}} [[نقل]] می‌کند که ایشان فرمود: مقصود از این [[آیه]] آن است که برخی از [[خاندان ابراهیم]] را [[رسول]] و [[نبی]] و [[امام]] قرار داد. حال چگونه است که برخی [[امامت]] را برای [[خاندان ابراهیم]]{{ع}} می‌پذیرند، اما برای [[دودمان]] [[محمد]]{{صل}} [[انکار]] می‌کنند؟! [[راوی]] می‌گوید: گفتم: مقصود از {{متن قرآن|آتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}} چیست؟ فرمود: [[مُلک]] [[عظیم]] این است که امامانی را در میان ایشان قرار داد که هر که از آنان [[اطاعت]] کند، [[خداوند]] را [[اطاعت]] کرده و هر کس از ایشان [[سرپیچی]] نماید از [[اطاعت خداوند]] سر باز زده است. این، آن [[مُلک]] [[عظیم]] است<ref>اصول کافی، ج١، ص٢٠۶.</ref>.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۵۰-۵۵.</ref>
===[[نصّ]] سوم===
*[[خداوند متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو: بارالها! ای یگانه مالک مُلک [و فرمانروایی]! تو به هر کس بخواهی، مُلک [و حکومت] عطا می‌کنی و از هر کس بخواهی، مُلک [و حکومت] را می‌ستانی و هر که را اراده کنی عزت می‌دهی و هر کس را بخواهی ذلیل می‌کنی؛ خیر، به دست توست و تو بر هر چیز توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>.
*این آیه بر این دلالت دارد که [[امامت]] عهدی [[الهی]] است که تنها در [[اختیار]] [[خداوند متعال]] است و این، اوست که با [[حکمت]] خود آن را در آنجا که بخواهد قرار می‌دهد و [[مردم]] در این مسأله هیچ اختیاری ندارند. *توضیح این مطلب بدین شرح است:
#مقصود از "مُلک" در [[آیه]]، بنا بر معنای لغوی آن، [[حکومت]] و [[سلطنت]] است و این مطلب در نهایت روشنی است.
#مقصود از مفهوم "ایتاء؛ عطا کردن" در عبارت {{متن قرآن|تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ}}، اعطای [[تشریعی]] است و منظور از اعطای [[تشریعی]] این است که [[خداوند سبحان]] گروهی از [[بندگان]] [[صالح]] و [[شایسته]]‌اش را به عنوان [[رهبران]] و [[حاکمان]] [[مردم]] برمی‌گزیند و به ایشان[[حق]] [[امر و نهی]] و [[حکومت]] و [[فرمانروایی]] بر [[جامعۀ انسانی]] را می‌دهد؛ اما اعطای [[تکوینی]]، حکمرانی‌هایی است که تاکنون در [[جوامع انسانی]] روی داده - و پس از این نیز روی خواهد داد - و بنا بر وقایع [[تاریخی]] در بیشتر موارد و به استثنای بازه‌هایی بسیار اندک، حکومت‌های ناحقی بوده که تنها [[طاغوت‌ها]] را بر [[ملّت‌ها]] مسلط کرده است؛ بنابراین مقصود از اعطا در این [[آیه]]، اعطای [[تکوینی]] نیست که به معنای مطلق [[حکومت]] به هر شکل ممکن است، حتی اگر به ناحق باشد، بلکه مقصود اعطای [[تشریعی]] است؛ یعنی [[واجب]] ساختن [[شرعی]] [[اطاعت]] و [[پیروی]]. این سخن چنین [[دلایل]] و قرائنی دارد:
##[[آیه]] دربردارندۀ [[سپاس]] و [[ستایش]] [[خداوند متعال]] برای این ویژگی‌ها است و آنچه با [[سپاسگزاری]] از [[خداوند متعال]] و [[ستایش]] او هماهنگ است بیان [[رحمت]] و یاد کرد نعمت‌های او بر [[بندگان]] است. در این میان تنها اعطای [[تشریعی]] [[مُلک]]، نعمتی [[الهی]] و رحمتی از سوی او بر [[بندگان]] است؛ زیرا [[رهبری الهی]] [[صالح]] را در پی دارد که از بزرگترین [[نعمت‌های خداوند سبحان]] بر [[بندگان]] است و در این امر میان آنان که خود به این [[تکریم]] [[الهی]] مشرَّف شده، [[منصب]] [[رهبری]] را به [[دست]] آورده‌اند، با دیگر مردمانی که از [[نعمت]] این [[رهبری]] برخوردار می‌شوند و در سایۀ [[عدالت]] گسترده‌اش آرام می‌گیرند و از زلال گوارای حکومتش بهره می‌گیرند، تفاوتی نیست. [[آیات]] بسیاری از [[قرآن]] [[حکیم]] اشاره دارد که [[امامت]] و [[رهبری الهی]] نعمتی بزرگ از سوی [[خداوند]] است؛ از جمله آیاتی که در اُم الکتاب، سورۀ مبارکۀ [[حمد]]، آمده است: {{متن قرآن|اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ}}<ref>«ما را به راه راست هدایت کن * راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی» سوره فاتحه، آیه ۶-۷.</ref>. اما اعطای [[تکوینی]] با [[مقام]] [[سپاس]] و [[ستایش]] مناسبتی ندارد؛ زیرا بیشتر مصداق‌های آن، هم برای [[حاکمان]] [[سلطه]] یافته و هم برای [[مردمان]] تحت [[سلطه]]، [[عذاب]] و [[عقاب الهی]] است. از آن رو برای [[سلطه]] یافتگان [[عقاب]] و [[عذاب]] است که باعث افزایش [[گمراهی]] و [[خسران]] ایشان می‌شود. برای [[مردم]] نیز [[عذاب]] است؛ چرا که [[حکومت]] [[طاغوت‌ها]] آنها را از [[سعادت دنیا]] [[محروم]] می‌کند و [[راه خدا]] را بر ایشان می‌بندد و آنها را از [[دست]] یافتن به رضای [[خدای سبحان]] و برخورداری از آن نعمت‌های [[دنیوی]] و [[اخروی]] که [[خداوند متعال]] برای [[نیکان]] فراهم آورده، باز می‌دارد؛ مگر شماری اندک از آنان که بتوانند به‌طور کامل جانب [[حق]] را نگه دارند و در "صراط مستقیم" پایدار بمانند.
##این بخش از سخن [[خداوند متعال]] که فرمود: {{متن قرآن|تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ}} نیز [[گواه]] مدعا است؛ زیرا یکسانی [[سیاق]] [[سخن]]، بایسته می‌دارد که بین "عزت بخشیدن و [[ذلیل]] نمودن" با "اعطای [[مُلک]] و گرفتن آن" به این شکل [[ارتباط]] و همانندی وجود داشته باشد که اعطای [[مُلک]]، [[عزت]] و ستاندن آن، [[ذلت]] قلمداد شود. و بی‌شک همان‌سان که [[خداوند متعال]] تنها [[کافران]] و سرکشان را [[خوار]] می‌کند، [[عزت]] بخشی او نیز جز به [[بندگان]] مؤمنش نمی‌رسد. این مطلبی است که [[آیات]] پرشماری از [[قرآن مجید]] بر آن تصریح می‌کند؛ از جمله:{{متن قرآن|يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«آنها می‌گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزتر، ذلیل‌تر را بیرون می‌کند، در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی‌دانند» سوره منافقون، آیه ۸.</ref>؛ {{متن قرآن|بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا * الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا}}<ref>«به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست * همان‌ها که کافران را به جای مؤمنان، به عنوان ولی خود انتخاب می‌کنند. آیا با اینکه همۀ عزت‌ها از آن خداست، عزت و آبرو نزد آنان می‌جویند؟» سوره نساء، آیه ۱۳۸-۱۳۹.</ref>. این مطلب، قرینه‌ای روشن است بر اینکه اعطای [[مُلک]] که در [[آیه]] از آن سخن رفته است، اعطای [[تشریعی]] و به معنای [[واجب]] ساختن [[اطاعت]] و [[پیروی]] است که از بزرگترین مصداق‌های [[عزت]] بخشی [[الهی]] است. پس مقصود، اعطای [[تکوینی]] نیست؛ چرا که بیشتر مصادیق اعطای [[تکوینی]] "سرکشی" و "کفر" و "عصیان" و "اعتداء" است که بنا بر این [[آیه قرآن]] موجب [[خوار]] گشتن از سوی [[خداوند متعال]] است: {{متن قرآن|وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ}}<ref>«و [مهر] ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد؛ و گرفتار خشم خدا شدند؛ چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر می‌ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می‌کشتند. اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref>. بنا بر این [[آیه]]، گناهکاری، [[تجاوز]]، [[کفر]] ورزیدن نسبت به [[آیات الهی]] و کشتن به ناحق [[صالحان]] و فراخوانندگان به [[عدالت]] که در صدر همۀ ایشان [[انبیا]] هستند، سبب آن شد که [[خداوند متعال]] آن مهر [[ذلت]] را بر پیشانی [[یهودیان]] بنشاند و ایشان را دچار [[خشم]] خویش کند. این ویژگی‌ها معمولاً در حکومت‌های طاغوتی وجود دارد و بنابراین مهر [[ذلت]] از سوی [[خداوند متعال]] بر پیشانی این [[طاغوت‌ها]] که در ویژگی هایشان همانند [[یهودیان]] هستند نیز زده شده است و ایشان هم گرفتار [[خشم]] [[خداوند سبحان]] هستند و بی‌اندازه از آن [[عزت]] [[الهی]] و [[رحمت]] خدای [[کریم]] به دورند. با وجود این، چگونه ممکن است مقصود از اعطای [[مُلک]] که [[عزت]] بخشی [[الهی]] است، همان اعطای [[تکوینی]] باشد که بیشتر مصداق هایش حکومت‌های [[طاغوت]] است؟
##بخش سوم سخن [[خدای سبحان]] {{متن قرآن|بِيَدِكَ الْخَيْرُ}} نشان روشن دیگری است بر [[درستی]] آنچه گفته شد. [[سیاق]] [[سخن]] و [[قوانین]] عرفی [[حاکم]] بر [[کلام]]، حاکی از آن است که "خیر"ی که در [[آیه]] بیان شده با [[مُلک]] و عزتی که در همان [[آیه]] است، منطبق بوده، عبارت {{متن قرآن|بِيَدِكَ الْخَيْرُ}} بیان مفهوم کلی بعد از مصداق جزئی است و بر این اساس مقصود [[آیه]] چیزی جز این نیست: [[مُلک]] و [[عزت]] و همۀ خیرها به [[دست]] [[خداوند متعال]] است و او خیر را به هر که بخواهد می‌دهد؛ که او بر هر کاری توانا است.
*بنابراین از آنجا که مقتضای این قرینه آن است که [[مُلک]] و عزتی که در [[آیه]] آمده در قلمرو مفهوم "خیر" باشد، تنها احتمال ممکن در مورد اعطای [[مُلک]]، اعطای [[تشریعی]] خواهد بود که به معنای [[واجب]] بودن [[اطاعت]] و [[پیروی]] است؛ چرا که فقط همین معنا "خیر" است، نه اعطای [[تکوینی]] که بیشتر مصداق‌های آن [[شر]] و [[عذاب]] است.
*افزون بر این، در [[آیات]] پیشین و پسین نیز قرینه‌هایی وجود دارد که مقصود بودن اعطای [[تشریعی]] را [[تأیید]] می‌کند، اما همین قرینه‌ها و شاهدهایی که بیان کردیم، بس است.
#شکی در این نیست که [[آیه]] با عبارت {{متن قرآن|مَالِكَ الْمُلْكِ}}  در ابتدا، که نشان از مخصوص بودن [[مُلک]] به [[خداوند متعال]] است، و نیز جمله {{متن قرآن|بِيَدِكَ الْخَيْرُ}} در انتها، که بیان می‌دارد خیر جز به [[دست خدا]] نیست، و دیگر قرینه‌هایی از این [[دست]]، بر انحصار دلالت می‌کند و به روشنی و صراحت بیان می‌دارد که زمام [[سلطه]] و [[حکومت]] تنها به [[دست]] [[خداوند متعال]] است و هیچ کس در آن [[شریک]] او نیست و فقط اوست که [[مُلک]] و [[سلطنت]] را به هر کس بخواهد می‌دهد و از هر که [[اراده]] کند باز می‌دارد و [[مردم]] نمی‌توانند [[مُلک]] و [[عزت]] را به هر کس میلشان باشد بدهند، بلکه این [[اختیار]] تنها به [[دست]] [[خداوند متعال]] است و نه هیچ کس جز او. اگر زمام [[حکومت]] به [[دست]] [[مردم]] بود و آنان هر که را می‌خواستند برای آن [[انتخاب]] می‌کردند، درست نبود که در آیه بر این انحصار تأکید شود که [[اختیار]] اعطای [[مُلک]] و [[عزت]] تنها از آن [[خداوند متعال]] است و هیچ کس در این مسأله با او شراکتی ندارد.<ref>[[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[ گفتگوی دو مذهب (کتاب)| گفتگوی دو مذهب]]، ص:۵۵-۶۱.</ref>


==منابع==
=== سوم: غایت امامت ===
#[[پرونده:11142.jpg|22px]] [[محسن اراکی| اراکی، محسن]]، [[گفتگوی دو مذهب (کتاب)|'''گفتگوی دو مذهب''']]
{{اصلی|کارکردهای امامت}}
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
در [[روایات]] از [[امامت]]، به عنوان [[فلسفه]] یا [[غایت خلقت]] تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای [[زمین]] از [[امام]] خالی باشد، بر اهلش [[خشم]] خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: {{متن حدیث|لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. از این [[روایت]] و نظایر آن به دست می‌آید که [[سرنوشت]] [[زندگی]] [[انسان]] و سایر جانداران در [[زمین]] به [[وجود امام]] بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در [[زمین]] حیات وجود داشته، [[امام]] نیز بوده است و تا هنگامی که [[زندگی]] جریان دارد، [[امام]] نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، [[امام]] در [[نظام خلقت]] نقش علیت دارد. علیت [[امام]] در [[نظام طبیعت]] و در سطحی فراتر در [[نظام خلقت]]، به دو گونه فاعلی و غایی امکان‌پذیر است؛ یعنی [[وجود امام]] در سلسله [[علل]] فاعلی و غایی [[جهان]] قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله [[خداوند متعال]] است. بدین جهت است که درباره [[امام عصر]] {{ع}} آمده است: "بقای [[دنیا]] به بقای [[امام عصر]] {{ع}} است، و به [[یمن]] و [[برکت]] او موجودات روزی داده می‌شوند و به واسطه وجود او [[زمین]] و [[آسمان]] پابرجاست"<ref>{{متن حدیث|الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}؛ دعای عدیله.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۱۰-۴۱۱</ref>
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
 
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی''']]
=== چهارم: صفات امام ===
# [[پرونده:978964298273.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|'''امامت''']]
{{اصلی|ویژگی امام}}
# [[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ''']]
درباره [[صفات امام]] در منابع [[شیعه]] و [[اهل سنت]] بحث‌های فراوانی شده است. [[تفتازانی]] [[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[با کفایت]] و [[قریشی بودن]] را شرط می‌داند. از نظر ایشان چهار شرط نخست ([[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، [[حریت]] و [[مرد بودن]]) [[مورد اتفاق]] است؛ ولی شرط‌های دیگر را برخی [[متکلمان]]، به خاطر [[تکلیف مالایطاق]] یا لغویت، لازم نمی‌دانند. وصف [[قریشی بودن]] مورد قبول تمام [[مذاهب اسلامی]] (به جز [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]]) می‌‌باشد<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref>
# [[پرونده:1100538.jpg|22px]] [[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|'''اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت''']]
 
در میان [[متکلمین]] [[شیعه]]، [[خواجه نصیر]]، [[جامع‌ترین]] فهرست را در هشت عنوان برای صفات و [[شرایط امام]] تدوین کرده است که عبارتند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و روش [[سیاست]] و [[مدیریت]]، [[شجاعت]]، [[افضلیت]]، بری بودن از [[عیوب]] جسمی و [[روحی]] و نسبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه [[خدا]] و [[استحقاق]] پاداش‌های [[اخروی]]، [[توانایی]] برآوردن [[معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع [[لزوم]] و یگانه بودن در [[منصب امامت]]<ref>طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۰ - ۴۲۹.</ref>.<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۶.</ref>
 
ویژگی [[امام]] به معنای صفاتی است که [[امام]] [[معصوم]] بدان متصف می‌‌شود. [[انسان‌ها]] در [[پذیرش]] [[خلافت الهی]] دارای ویژگی‌هایی هستندکه برخی از آنها عبارت‌اند از: [[جعل الهی]]، [[محدودیت]] و نسبیت، [[تکوینی]] و [[فطری]]، [[سنت الهی]]، عمومیت و همگانی، گستردگی و شمول، [[امانت]] بودن، [[علم]]، [[عصمت]]، مدیریتِ [[اجتماعی]] و...<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۷۷-۸۳.</ref>.
 
=== پنجم: تعیین امام ===
{{اصلی|تعیین امام}}
==== راه تعیین امام ====
{{اصلی|راه تعیین امام}}
راه تعیین امام، از مهمترین مباحث [[امامت]] در میان [[متکلمان]] [[فریقین]] است. [[شیعیان]] با تمام نحله‌ها و فرقی که دارند، معتقدند تنها راه تعیین امام، «[[نص]]» از سوی [[خداوند]] و [[پیامبر]] {{صل}} است؛ اما سایر فرق اسلامی، پنج راه برای [[تعیین امام]] ذکر کرده‌اند: [[اجماع]]، [[استخلاف]] یا [[انتصاب]]، [[شورا]]، [[بیعت]]، قهر و غلبه. دیدگاه شیعیان در حوزه [[امامت عامه]] و [[خاصه]]، مستند به [[آیات]] و روایات صحیح است؛ اما [[ادله]] [[اهل سنت]] جز امور و روش انجام شده در صدر [[اسلام]] توسط [[خلفا]] و [[مسلمانان]] و یا خلفای [[جور]]، چیزی دیگری نیست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص۷۹-۸۳؛ [[القواعد الکلامیة (کتاب)|القواعد الکلامیة]]، ص۱۰۹؛ [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|آیه ولایت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]؛ [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۴۱-۱۴۳.</ref>.
 
===== نصب امام =====
{{اصلی|نصب الهی امام}}
"[[نصب الهی]] [[امام]]"، اصطلاحی در [[فرهنگ]] [[کلامی]] [[شیعه]] است و به مفهوم [[انتصاب]] افراد [[معصوم]] از سوی [[خداوند]] می‌باشد، تا به [[جانشینی]] از [[پیامبر]] نقش و [[وظایف]] او را در [[جامعه انسانی]] ایفا ‌کند. با این مبنای کلامی، شیعه «[[امامت]]» را بعد از «[[نبوت]]» جزء [[اصول دین]] می‌شمارد و [[معتقد]] است امام به عنوان [[خلیفه خدا]] و [[نبی]]، [[برترین]] [[مردمان]] در [[فضل]] و [[کمال]]، دارای [[مقام عصمت]] و برخوردار از [[علم الهی]] و جامع تمام [[شئون پیامبر]] {{صل}} به جز [[دریافت وحی]] است.
 
براساس این دلائل عقلی، شیعه «به نصب امام» به [[امر خداوند]] و توسط [[پیامبر گرامی اسلام]] [[اعتقاد]] دارد و صدها [[دلیل نقلی]] در کتاب، مانند آیات: [[آیه تطهیر|تطهیر]]، [[آیه تبلیغ|تبلیغ]]، [[آیه ولایت|ولایت]]، [[آیه اولی‌الامر|اولی‌الأمر]]، [[آیه ابتلا|ابتلا]]، [[آیه اکمال دین|اکمال دین]] و... بر این امر دلالت دارند که [[حدیث غدیر]]، [[حدیث منزلت|منزلت]] و صدها دلیل نقلی دیگر از [[سیره]] و [[سنت پیامبر]] {{صل}}، موجود در منابع شیعه و [[اهل سنت]] آن را تبیین و [[تفسیر]] می‌کنند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۰۵.</ref>.
 
===== انتخاب امام =====
{{اصلی|انتخاب امام}}
در بحث [[امامت]]، میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]]، بر سر [[نصب امام|انتصابی]] و انتخابی بودن [[امامت]] و [[خلافت]] بحث است. [[شیعه]]، [[معتقد]] به آن است که [[جانشینی]] [[پیامبر]] و [[خلافت]] و [[امامت]] [[مسلمین]]، مثل خود [[نبوت]] امری [[انتصابی]] و به امر [[خداوند]] و [[نصّ]] خاصّ است و بر این [[عقیده]] [[دلایل]] فراوان [[قرآنی]] و [[حدیثی]] و [[تاریخی]] دارد. امّا [[اهل سنت]] [[معتقد]] به [[انتخاب خلیفه]] از سوی [[مردم]] و [[اهل حلّ و عقد]] و نظر [[شورا]]یند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۰۵.</ref>.
 
نقدهایی که به نظریه بیعت و اختیار وارد شده است عبارت است از: [[نقض غرض]]، عدم تحقق [[خلافت]]، عدم احراز شرائط [[امامت]]، عدم مجوز [[شرعی]]، [[سیره پیامبر]] {{صل}} در [[تنصیص]]، [[پیشگیری]] از [[اختلاف]]<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۵۷-۱۶۲.</ref>.
 
===== [[غلبه]] و استیلا =====
 
== وظایف امام ==
{{اصلی|وظیفه امام}}
بر اساس مجموعه ای از [[آیات]] استفاده می‌‌شود که اساس [[وظایف]] مترتب بر [[امامت]] و [[ولایت]] بر دو رکن استوارند؛ [[هدایت]] و [[نصرت]] که [[هدایت]] به دو دسته [[هدایت عام]] و [[هدایت خاص]] تقسیم می شود که [[هدایت عام]] به [[هدایت ارائه طریق]] یا [[هدایت تعلیمی]] یا [[تبیین]] نیز نامیده شده است و از بارزترین مصادیق آن [[تفسیر قرآن]] و [[رفع اختلافات]] است.
 
[[هدایت خاص]] یا [[هدایت ایصال الی المطلوب]] یا [[هدایت راهبری]]) شامل موارد ذیل است: [[تشکیل حکومت]]، [[اجرای عدالت]]، [[تربیت امت صالحان]].
 
وظیفه کلان دوم امام [[نصرت]] است که [[دفاع از دین]]، [[جلوگیری از وقوع تحریف]]، ([[جلوگیری از انحراف در دین]])، [[پاسخگویی شبهات]]، [[دفاع از مؤمنان]] را شامل می شود<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص۸۷-89.</ref>.
 
از منظر [[امامیه]] [[امام]] {{ع}} ادامه دهندۀ راه [[پیامبر]] می باشد که [[اجرای حدود اسلامی]]، [[حفظ]] [[شریعت اسلامی]] از [[تحریف]] و [[تغییر]] و ... از [[وظایف]] اوست<ref>ر.ک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۱۳.</ref>.
 
برخلاف [[اهل سنت]] که [[وظایف]] [[امام]] را به [[مدیریت جامعه]] [[دینی]] مانند تأمین [[عدالت اجتماعی]]، تأمین [[امنیت عمومی]]، [[پاسداری]] از [[مرزهای جامعه اسلامی]]، توسعه و [[گسترش اسلام]] در [[جهان]] منحصر کرده‌اند<ref>جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۶۶.</ref>.
 
== اثبات امامت ==
{{اصلی|اثبات امامت}}
امامت به معنای پیشوایی بعض افراد ویژه به دلیل توانمندی‌های خاص، بر دیگران است که با دلایل عقلی و نقلی اثبات می‌شود. از جمله دلایل عقلی [[قاعده لطف]]، حفظ [[شریعت]] و ... همچنین از جمله دلایل نقلی آیات [[اکمال دین]]؛ [[ابلاغ]]؛ [[انذار]]؛ [[تطهیر]]؛ [[خیرالبریه]]؛ [[مودت]]؛ [[مباهله]] و ... و روایات متعددی از جمله [[حدیث یوم الدار]]؛ [[حدیث ثقلین]]؛ [[حدیث سفینه]]؛ [[حدیث منزلت]] و ... بر اثبات امامت دلالت دارند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۲-۲۴۴؛ [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۶۱-۱۷۸.</ref>.
 
== شناخت امام ==
{{اصلی|شناخت امام}}
مهم‌ترین [[وظیفه امّت]] در قبال [[امام]]، [[معرفت]] نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر [[شناخت]] اوست و بدون [[شناخت]] او هرگز نمی‌تواند به [[اسلام واقعی]] برسد و اگر کسی [[امام]] خود را نشناسد در [[گمراهی]] و [[جهل]] خواهد بود:{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}<ref>الکافی، ج۲، ص۲۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ وسائل‌الشیعة، ج۲۸، ص۳۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۰؛ در نقل دیگری به‌جای "لا" حرف "لم" و به جای "امامه"، "امام زمانه" آمده است: {{متن حدیث|وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ {{صل}} أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۳۱.</ref>. شناخت امام هم می‌تواند نسبت به جایگاه او باشد یا شناخت حقوق و سیره و معارف ایشان<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[وظایف امت نسبت به قرآن و عترت (کتاب)|وظایف امت نسبت به قرآن و عترت]]، ص ۶۱؛ [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص۹۰.</ref>.
 
چندین راه نیز برای شناخت امام بیان شده است مانند: تبیین و معرفی پیامبر؛ وصیت امام پیشین؛ [[معجزه]] و شواهد و قراین قطعی مانند: [[اخلاق پسندیده]]، [[علم]] و [[حکمت]] و ...<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص۸۳-۸۶.</ref>.
 
== [[امامت]] از دیدگاه [[امامان شیعه]] ==
[[شایسته]] آن است که [[شناخت]] «امامت» را باید از بیانات [[نورانی]] و [[کلام]] خود امام و [[انسان کامل]] به‌دست آورد. [[امام علی بن موسی الرضا]] {{ع}} امامت را چنین بیان می‌فرماید: «امامت مقامی است که [[خداوند]] [[حضرت ابراهیم]] [[خلیل]] {{ع}} را [بعد از [[آزمون]] با وسائل گوناگون] و بعد از نبوت و [[خلت]]، در مرتبه سوم به آن برگزید. امامت فضیلتی است که خداوند حضرت ابراهیم را به آن [[فضیلت]] نائل کرد و نام او را به سبب آن بالابرد. و سپس فرمود: من تو را امام و [[رهبر]] [[مردم]] قرار دادم»<ref>{{متن قرآن|... قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...}} «... فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم.».. سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
 
امامت [[مقام]] [[انبیا]] و «[[ارث]] [[اوصیا]]» است. امامت [[نمایندگی]] و [[جانشینی خدا]] و [[رسول خدا]] {{صل}} و مقام [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} و [[میراث]] [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} است. امامت [[زمام دین]]، [[نظام مسلمانان]]، [[صلاح]] [[دنیا]] و [[عزت مؤمنان]] است. امامت [[اساس اسلام]] بارور، و شاخه بلند آن است»<ref>محمد بن یعقوب الکلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۵۶-۲۶۰؛ محمد باقر المجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۷۶ و ص۱۲۱- ۱۲۸.</ref>.
 
[[حضرت علی]] {{ع}} در عبارتی [[زیبا]] [[روح]] امامت را این چنین مجسم می‌فرماید: «جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهره‌ها را [[متحد]] ساخته به هم پیوند می‌دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهد افتاد و هرگز جمع‌آوری نخواهند شد»<ref>السید الشریف الرضی، نهج البلاغه امام علی {{ع}}، ترجمه: محمد دشتی، ص۴۴، خطبه ۱۴۶.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۵۱.</ref>
 
== فهم شیعیان از مقام امامت ==
=== در عصر حضور ===
[[ابوذر غفاری]] (م۳۲). [[حاکم نیشابوری]] به سند خود از [[حنش]] [[کنانی]] نقل می‌کند: [[ابوذر]] در حالی که دست خود را به [[کعبه]] گرفته بود، گفت: «ای [[مردم]]! هرکس مرا می‌شناسد من همانم که می‌شناسد و هرکس مرا نمی‌شناسد من ابوذر هستم، از [[رسول خدا]] شنیدم که می‌فرمود: [[مَثَل]] [[اهل بیت]] من مَثَل [[کشتی نوح]] است، هرکس در آن وارد شود [[نجات]] می‌یابد و هرکس از آن [[تخلف]] کند [[غرق]] می‌شود»<ref>نفحات الأزهار، ج۱، ص۵۶.</ref>.
 
[[سلمان فارسی]] (م ۳۴) با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد و به او گفت: «عذر تو در مقدم شدن بر کسی که از تو عالم‌تر است و به رسول خدا نزدیک‌تر است و به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] آگاه‌تر است چیست؟ [[پیامبر]] [[علی]] را در [[زمان]] [[حیات]] خودش مقدم کرد او [[علم]] منایا و وصایا و [[فصل الخطاب]] را می‌داند او مثل [[هارون بن عمران]] است اگر او را مقدم کنید از همه جا به شما روزی می‌رسد؛ [[آل محمد]] {{صل}} مانند سر نسبت به [[بدن]] و مانند چشم نسبت به سر می‌باشند»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۴.</ref>.
 
[[مالک اشتر]] (م ۳۸): «علی [[جانشینی]] از [[جانشینان]] و [[وارث علم]] [[پیامبران]] است، [[قرآن]] به [[ایمان]] او [[شهادت]] داده و رسول خدا او را به [[بهشت]] [[رضوان]] [[بشارت]] داده؛ [[صفات نیکو]] در او کامل است و هیچ کس از اولین و آخرین در سابقه و [[برتری]] و علم او [[شک]] ندارد»<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹.</ref>.
 
[[صعصعة بن صوحان]] (م ۵۶): «ما فقط [[اهل بیت پیامبر]] را می‌خواهیم، زیرا [[خداوند]] همه ما را به خاطر آنها [[کرامت]] بخشید و [[خلق]] کرد»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.
 
[[عدی بن حاتم]] (م ۶۷): «علی در هر حادثه‌ای که اتفاق بیفتد، از سوی خداوند [[برهان]] و سببی دارد»<ref>الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۴۱.</ref>.
 
[[ابن‌عباس]] (م ۶۸): وی [[انتخاب امام]] را از سوی خداوند می‌دانست و می‌گفت: «هرکس [[ولایت علی]] را قبول نکند اعمالش قبول نیست و در آخر [[عمر]] گفت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَيْكَ‏ بِوَلَايَةِ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۱ «خدایا من به وسیله ولایت علی بن ابی طالب به سوی تو تقرب می‌جویم».</ref>.
 
[[کمیل بن زیاد]] (م۸۲): «روزی [[علی]] {{ع}} دست مرا گرفت و به صحرا برد؛ هنگامی که به آنجا رسیدیم نفس عمیقی کشید و فرمود: «هرگز [[زمین]] از حجتی که برای [[خدا]] [[قیام]] کند خالی نمی‌ماند، یا حجتی که آشکار و مشهور است یا حجتی که توسان و مخفی است تا [[حجت‌ها]] و بینه‌های [[الهی]] [[باطل]] نشود»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۹: {{متن حدیث|لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا َّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ}}.</ref>. نقل این [[روایت]] از سوی [[کمیل]] که از [[شیعیان علی]] {{ع}} بوده، نشانگر نوع دیدگاه وی به مسئله [[امامت]] و مطرح بودن دیدگاهی فراتر از [[علمای ابرار]] در همان قرن‌های اولیه است.
 
[[زراره]] (م۱۵۰) از [[امام باقر]] {{ع}} نقل کرده که ایشان فرمود: «[[اسلام]] بر پنج پایه [[استوار]] است [[نماز]] و [[زکات]] و [[حج]] و [[روزه]] و [[ولایت]]. من از [[امام]] پرسیدم کدام یک از آنها [[برتر]] است؟ امام {{ع}} فرمود: ولایت؛ زیرا کلید همه آنها و [[رضایت خداوند]] در [[اطاعت از امام]] و [[معرفت]] اوست»<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۶.</ref>.
 
[[محمد بن مسلم]] (م۱۵۰) از امام باقر {{ع}} روایت کرده: «هرکس بخواهد با [[عبادت]] و [[زحمت]] فراوان به [[خداوند]] نزدیک شود در حالی که امامی ندارد، سعی او مقبول نیست»<ref>وسائل الشیعه، ج۱، ص۹۰.</ref>.
 
[[منصور بن حازم]] (م ۱۴۸) [[معتقد]] بود [[قرآن]] به [[تنهایی]] کافی نیست و [[امت]] به [[وجود امام]] نیاز دارد<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۴۶.</ref>.
 
[[زیاد بن منذر]]، [[ابوالجارود]] (م۱۵۰): «[[حلال و حرام]] آن است که [[آل محمد]] {{صل}} بگویند، و همه آنچه [[پیامبر]] آورده است در نزد ایشان است»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۴.</ref>.
 
[[خلیل بن احمد فراهیدی]] صاحب کتاب العین (م۱۷۶): «[[بی نیازی]] علی {{ع}} از همه و احتیاج همه به علی، دلیل آن است که او امام همه می‌باشد»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۰: {{عربی|إستغناء عن الكل و إحتياج الكل إليه دليل على أنه إمام الكل}}.</ref>.
 
[[هشام بن حکم]] (م۱۷۰): «[[امامت]] همان [[نبوت]] است و [[امام]] همه منصب‌های [[ولایتی]] و [[سیاسی]] و [[دینی]] و [[معنوی]] و [[تکوینی]] [[پیامبر]] را داراست، با این تفاوت که [[فرشته وحی]] بر او نازل نمی‌شود»<ref>هشام بن حکم، ص۲۰۹.</ref>.
 
[[عبدالعزیز بن مسلم]] [[روایت]] مفصلی را درباره ویژگی‌های امامت از [[امام رضا]] {{ع}} نقل می‌کند که این روایت را می‌توان تعریف کامل [[شیعه]] از امامت نامید، و نقل آن نشانه نوع نگرش [[راوی]] (ابن مسلم) به امامت و نگرشی فراتر از [[علمای ابرار]] می‌باشد، در قسمت‌هایی از این روایت آمده است: «همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش رفیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که [[مردم]] با [[عقل]] خود به آن برسند یا با آراء خود آن را دریابند؛ امامت، [[خلافت خدا]] و [[رسول]] خداست، امام [[امین]] [[خدا]] در [[زمین]] و [[حجت]] او در [[مخلوقات]] است، امام از [[گناهان]] و [[عیوب]]، [[پاک]] و دور است و [[علم]] مخصوص و ویژه دارد»<ref>اصول کافی، ج۱، ص۱۶۸.</ref>.
 
[[عبدالعظیم حسنی]] (م۲۵۲): «همانا [[دوستی]] با [[امامان]] [[دوستی با خدا]] و [[دشمنی]] با امامان [[دشمنی با خدا]] و [[اطاعت]] ایشان [[اطاعت خدا]] و [[معصیت]] ایشان [[معصیت خداوند]] است»<ref>طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۹۴.</ref>.
 
همین‌طور که در تعریف‌های [[اصحاب]] و نوع روایاتی که درباره [[ائمه]] {{عم}} نقل کرده‌اند [[مشاهده]] می‌شود، [[فهم]] [[شیعیان]] [[عصر حضور]] (به ویژه [[قرن اول]]) از امامت جنبه [[علمی]] و معنوی داشته و فقط جنبه سیاسی نداشته است، و فهم ایشان از امامت فراتر از علمای ابرار بوده و مطابق با فهم شیعیان حاضر از امامت است، و همچنین ایشان [[اعتقاد]] به چنین مقاماتی را برای ائمه [[غلو]] حساب نمی‌کردند. پس این ادعا که شیعیان در ابتدا ائمه {{عم}} را فقط علمای ابرار می‌دانستند یا در قرن اول فقط نگاه سیاسی به ائمه داشتند نه نگاه علمی و معنوی، درست نیست؛ البته مسلم است شیعیان به معنی اول و دوم (که در تعریف شیعه بیان کردیم) [[اعتقاد شیعیان]] به معنی سوم را نداشته‌اند و نباید خلط و مغالطه کرد و نوع نگاه [[شیعیان]] به معنی اول و دوم را [[اعتقاد شیعیان]] اصلی گرفت و سپس مطرح کرد که نوع نگرش شیعیان قرن‌های اولیه به [[ائمه]] فقط [[سیاسی]] بوده و شیعیان قرن‌های بعدی [[غلو]] کرده و به [[امامان]] جنبه [[علمی]] و [[معنوی]] و [[فوق بشری]] نسبت دادند.
 
=== در عصر غیبت ===
اما [[اعتقاد]] بعضی از بزرگان [[شیعه]] در عصر غیبت نسبت به [[امامت]] از این قرار است:
 
[[شیخ صدوق]] (م ۳۸۱): «امامت از ائتمام گرفته شده و معنی آن [[پیروی]] و [[اقتدا]] می‌باشد و [[واجب]] است اعتقاد داشته باشیم [[اطاعت از امام]] مثل [[اطاعت از پیامبر]] می‌باشد و هر فضیلتی که [[خداوند]] به [[پیامبر]] داده به [[امام]] هم بخشیده است غیر از [[فضیلت]] [[نبوت]]»<ref>معانی الأخبار، ص۶۹.</ref>.
 
[[احمد بن ادریس]] (م ۳۰۶): وی از [[مشایخ]] [[کلینی]] می‌باشد و حدود ۲۰۰۰ [[روایت]] از امامان نقل کرده است که این تلاش و [[زحمت]] بسیار در ثبت و ضبط و نشر [[احادیث ائمه]] نشانگر دیدگاه ویژه وی نسبت به [[مقام علمی]] امامان و [[اعتقادی]] فراتر از [[علمای ابرار]] می‌باشد<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.
 
[[شیخ مفید]] (م۴۱۳). از ایشان در [[تحریف]] درباره امامت ذکر شده است: «امام [[انسانی]] است که به [[نیابت]] از پیامبر [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]] دارد، و مثل [[پیامبران]] [[معصوم]] است»<ref>نکت اعتقادیه، ر.ک: مقالات کنگره شیخ مفید، ج۱، ص۳۹؛ اوائل المقالات، ص۷۳.</ref>. «ائمه [[جانشینان پیامبر]] در [[اجرای احکام]] و حدود و [[حفظ شریعت]] و [[تأدیب]] مردم‌اند، و مانند پیامبران معصوم‌اند»<ref>اوائل المقالات، ص۷۳.</ref>.
 
[[سید مرتضی]] (م ۴۳۶): «امام [[بالاصاله]] ریاست عامه در دین دارد، نه به نیابت از کسی که در [[دار تکلیف]] باشد»<ref>رسائل الشریف، ج۲، ص۲۶۴.</ref>.
 
[[ملک صالح]] (م ۵۵۶) [[کتاب و سنت]] را فقط در نزد امامان دانسته و ایشان را شفاعت‌کنندگان [[روز قیامت]] معرفی می‌کند: {{عربی|تَلقَ الأَئِمَّةَ شَافِعینَ وَ لَا تَجِد/ إِلّا لَدَینا سُنّةً وَ کِتَابَاً}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۲، ص۳۰۵؛ «ائمه را به عنوان شفیعان ملاقات می‌کنی و کتاب و سنت را فقط در نزد ما می‌یابی».</ref>.
 
[[خواجه نصیرالدین طوسی]] (م۶۷۲): از ایشان سه تعریف درباره [[امامت]] نقل شده است: «[[امام]] [[رئیس]] قاهری است که [[امربه معروف و نهی از منکر]] می‌کند و [[مشکلات]] [[شرع]] را که بر [[مردم]] مخفی مانده برای آنها آشکار می‌کند. واحکام را [[اجرا]] می‌کند تا به [[صلاح]] نزدیک‌تر و از [[فساد]] دورتر شوند و از [[فتنه‌ها]] ایمن بمانند»<ref>الفصول النصیریه، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.</ref>. «امامت یک [[ریاست]] عمومی [[دینی]] است که مردم را به [[حفظ]] [[مصلحت دینی]] و [[دنیوی]] [[تشویق]] می‌کند و از [[ضرر]] دینی و دنیوی بر [[حذر]] می‌دارد»<ref>قواعد العقائد، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.</ref>. «امام [[انسانی]] است که [[بالاصاله]] در [[دار تکلیف]] [[ریاست عامه]] در [[دین]] و [[دنیا]] دارد»<ref>تلخیص المحصل، ج۲، ص۴۲۶.</ref>.
 
همین تعریف از [[ابن‌میثم بحرانی]] (م ۶۹۹) و [[علامه حلی]] (م ۷۲۶) هم نقل شده است<ref>قواعد المرام، ص۱۷۴؛ نهج المسترشدین، ص۶۲.</ref>.
 
[[فاضل مقداد]] (م ۷۸۶): «امام انسانی است که به [[نیابت]] از [[پیامبر]] ریاست عامه در دین و دنیا دارد»<ref>اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹.</ref>.
 
[[شهید اول]] (م ۷۸۶). ایشان [[ائمه]] را واسطه بین خود و [[خدا]] معرفی کرده و [[ولایت]] ایشان را [[ذخیره]] [[روز قیامت]] می‌داند: {{عربی|إنی بحب محمد و وصیه / و بنیهما یا رب علقت یدی // و قصدت بابک طالبا بولائهم / أحسن الکرامة یوم بعث فی غَدی}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.</ref>.
 
[[لطف‌الله نیشابوری]] (۸۱۰) [[علی]] {{ع}} را دریای [[علوم]] واعلم همه مردم می‌داند: {{عربی|هو البحر المحیط بکل علم/ علیه الخلق کلهم عیال}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۲۸.</ref>.
 
[[ابن المتوج]] (م ۸۲۰) [[اعتقاد]] به [[شفاعت]] ائمه در روز قیامت دارد و آنها را ذخیره [[یوم]] الجزاء خود معرفی می‌کند: {{عربی|أنتم عدة لی فی مَعادی / إذا حضر الخلائق للجزاء}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۷۹.</ref>.
 
[[ابن‌الوزیر]] (م ۸۴۰): ائمه کشتی [[هدایت]] و واسطه [[بخشش گناهان]] هستند و [[فضائل]] ایشان غیرقابل شمارش می‌باشد: {{عربی|هُم بابُ حِطّةٍ وَ السفینة و الهدی / فیهم و هم للظالمین بمرصد // ولهم فضائل لست أُحصی عدها/ مَن رامَ الشُّهُبِ لَم تَتَعَدَّد}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۳۱.</ref>.
 
[[حسین بن عبدالصمد حارثی]] (م ۹۸۴) [[اهل بیت]] {{عم}} را تکیه‌گاه [[انسان]] در [[روز قیامت]] و سبب [[نجات]] از [[گناهان]] می‌داند: {{عربی|فلی فی المعاد عماد بهم / وکافی القیام مقام نضیر/ لأنی أنادی لدی النائبات/ و الخوف من أن ذنبی کبیر / أخا المصطفی و أبا السیدین/ و زوج البتول و نجل الظهیر}}<ref>طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۷۸.</ref>.
 
[[فیاض لاهیجی]] (م ۱۰۷۲): «[[امامت]] [[ریاست عامه]] بر [[مسلمین]] در [[امور دنیا]] و [[دین]] به [[نیابت]] از [[پیامبر]] {{صل}} می‌باشد»<ref>گوهر مراد، ص۴۶۱.</ref>.
 
[[علامه طباطبایی]]: «[[امام]] شخصی است که با یک امر [[ملکوتی]] [[مردم]] را [[هدایت]] می‌کند و به حسب [[باطن]] یک نوع [[ولایت]] در [[اعمال]] مردم دارد و در هدایتش مردم را به امر [[خدا]] به مطلوب می‌رساند، نه اینکه فقط [[راه]] نشان دهد»<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.
 
[[سید محسن خرازی]]: «امامت در نزد [[شیعه]] [[خلافت]] کلی [[الهی]] است که یکی از آثار آن، [[ولایت تشریعی]] و [[خلافت ظاهری]] می‌باشد»<ref>بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۸.</ref>.
 
== نظر [[شیعه]] در مسئله [[امامت]] و [[اثبات]] آن ==
[[شیعه امامیه]]، امامت را از [[اصول دین]] می‌داند<ref>اصول دین یعنی پایه‌های دین و اموری که اعتقاد به آنها سبب نجات در آخرت و موجب صحّت عبادات و قبولی اعمال می‌گردد و عقیده نداشتن به آنها موجب هلاکت و عذاب اخروی و فساد اعمال و عبادات است.</ref>، به این معنا که بقای [[دین]] و [[شریعت]] را به [[وجود امام]]، موقوف و وابسته می‌داند، چنان که حدوث شریعت و ابتدایش موقوف بر وجود [[نبیّ]] است. پس احتیاج دین به سوی [[امام]] به منزله احتیاج دین به سوی نبیّ است و [[اعتقاد]] و تدیّن به وجود امامِ [[منصوب]] از جانب [[خدای تعالی]] بعد از نبیّ {{صل}} و [[خاتمیّت]] آن جناب، در هر عصری از اعصار [[واجب]] و لازم است و [[انکار]] آن موجب اختلال در دین می‌شود، اگر چه [[احکام]] ظاهر [[اسلام]] بر منکرین آن جاری شود.
 
در اثبات این که «امامت از اصول دین است»<ref>قاضی عبدالله بیضاوی - که از اعاظم اشاعره است - در «منهاج» گفته است که: مسئله امامت، از اعظم مسائل «اصول دین» است و نیکو گفته است.</ref> [[دلایل]] و شواهد بسیاری وجود دارد که ذیلاً به برخی از آنها می‌پردازیم:
 
۱. «امامت» [[خلافت الهی]] است که به غیر از [[وحی]]، بقیه [[وظایف]] نبیّ و [[رسول]] مانند [[هدایت]] و [[ارشاد]] به [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]] و [[اجرای عدل]] و رفع [[ظلم و ستم]] و [[حفظ شرع]] و بیان و [[تفسیر]] کتاب و [[تزکیه]] و [[تربیت نفوس]] [[مردم]] و... برای امام ثابت است. بنا بر این، هر چیزی که موجب می‌شود که [[نبوّت]] از اصول دین شمرده شود، همان چیز موجب می‌شود که امامت هم از اصول دین باشد، وگرنه دلیلی برای مندرج شدن نبوّت در اصول دین وجود نخواهد داشت<ref>چون احتیاج به وجود امام از جهت بقاء و دوام دین است؛ زیرا صاحب این منصب شامخ امامت در رتبه بعد از نبوّت در تمام شئون تبلیغی، و صفات مبلّغ، با نبی مشترک است و به اتفاق فریقین، نبوّت از مسائل اصولیّه ادیان است و امامت نیز باید چنین باشد؛ چون علّت احتیاج، در هر دو یکسان است و فرقی که وجود دارد «حدوث و بقاء» است، یعنی: نبی از طریق وحی، متصدی تأسیس دین است، و امام، دین مؤسَّس را حفظ می‌کند.</ref>.
 
[[مرحوم مظفر]] در کتاب دلائل الصدق می‌نویسد: {{عربی|ویشهد لکون الإمامه من أصول الدین أنّ منزله الإمام کالنّبی فی حفظ الشرع و وجوب اتّباعه والحاجه إلیه وریاسته العامّه بلا فرق، وقد وافقنا علی أنّها أصل من اُصول الدین جماعه من مخالفینا کالقاضی البیضاوی فی مبحث الأخبار، وجمع من شارحی کلامه}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۸.</ref>.
 
[[شاهد]] بر این که [[امامت]] از [[اصول دین]] است این است که: [[مقام]] و [[منزلت امام]] در [[حفظ دین]] و [[وجوب پیروی]] از او و نیاز [[مردم]] به او و [[پیشوایی]] بر تمام [[خلق]]، مثل مقام و [[منزلت]] [[پیامبر]] است بدون هیچ فرقی بین آن دو. البته جمعی از [[مخالفان شیعه]] هم مثل [[قاضی]] [[بیضاوی]] در بحث [[اخبار]] و جمعی از شارحان کلامش در این مطلب با ما موافقند و امامت را از اصول دین شمرده‌اند.
 
۲. [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> این [[آیه شریفه]] در آخر [[حیات رسول خدا]] {{صل}} در باب [[ولایت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} نازل شده است<ref>به احادیثی که از طریق شیعه و مخالفین در تفسیر این آیه و آیه بعد وارد شده مراجعه شود.</ref> و دلالت دارد که امامت، اصلی از اصول دین است؛ زیرا آیه شریفه با فریاد بلند ندا می‌کند که امامت از اجزای اصلی و حیاتی [[نبوّت]] و [[رسالت]] است به طوری که اگر [[امامت]] نباشد رسالت هم انجام نگرفته است.
 
[[مأموریت]] مورد اشاره اساس و ستون رسالت و نبوّت است و به قدری مهم و [[سرنوشت]] ساز است که اگر [[پیامبر]] {{صل}} آن را انجام ندهد و به [[مردم]] نرساند، گویا رسالت [[پروردگار]] را انجام نداده و زحمات بیست و سه ساله‌اش را ناقص رها کرده است! البته روشن است که پیامبر {{صل}} آنچه بر او نازل می‌شد را به مردم می‌رساند و برای آنها بیان می‌کرد، ولی این تعبیر و لحن [[آیه]] بدان جهت است که مردم به اهمیّت ویژه و فوق العاده این مطلب پی ببرند.
 
از آنجا که این مأموریتِ حسّاس و ویژه، خطراتی دارد و احتمال بروز واکنش‌های پنهان و آشکاری از سوی اشخاص [[ضعیف الایمان]] و [[منافق]] می‌رود؛ لذا [[خداوند متعال]] به پیامبر {{صل}} در برابر خطرات احتمالی و اقدامات [[منافقین]] تضمین داده و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> و این تضمین نشانه دیگری بر بزرگی و اهمیّت مضمون این [[آیه مبارکه]] است<ref>شواهد بر این که ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین {{ع}} چه مشکلاتی در پی داشت، رجوع شود به: امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸، ۲۲۱، از طریق عامه.</ref>.(۲)
 
۳. خداوند متعال در [[سوره مائده]] (آخرین [[سوره]] ای که بر پیامبر {{صل}} نازل شده) فرمود: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> [[اخبار]] و [[روایات]] تصریح نموده‌اند که این [[آیه شریفه]] در امامت و [[ولایت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} نازل شده است<ref>سیوطی «الدرّ المنثور» در ذیل آیه شریفه؛ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰؛ فضائل الخمسه من الصحاح الستّه، ج۱، ص۳۸۹.</ref>. [[مؤیّد]] این مطلب هم این است که در وقت [[نزول]] این [[آیه]]، هیچ چیز دیگری صلاحیت این همه تأکید را نداشته است.
 
در این [[آیه شریفه]]، [[خداوند]] «[[امامت]]» را به عنوان مکمِّل [[دین]] و متمِّم [[نعمت]] معرّفی می‌کند و سپس از این [[دین کامل]] به عنوان اسلامِ مرضیّ و [[پسندیده]] خود برای جهانیان یاد می‌کند. حال چگونه می‌توان گفت که چنین چیزی جزء [[اصول دین]] و اساس و شالوده آن نیست؟
 
به عبارت دیگر، این آیه به روشنی دلالت دارد که امامت از اصول دین است؛ زیرا اوّلاً آیه شریفه به [[صراحت]] می‌فرماید: «امروز دینتان را کامل کردم» آیا معنای اِکمال دین، غیر از این است که یکی از اصول دین به طور رسمی و برای عموم [[مردم]] در آن [[روز]] بیان شد؟! آیا در این روز، غیر از [[نصب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به [[زعامت]] و رهبریِ [[امّت]]، برنامه دیگری توسط [[رسول خدا]] {{صل}} اعلام شده بود؟!
 
ثانیاً [[خداوند متعال]] در ذیل آیه شریفه فرموده است: «[[اسلامی]] که امروز کامل شده، دین مَرضیّ خداوند است (و غیر این، مَرضیّ و پسندیده نیست)» آیا این جمله صراحت ندارد که امامت از اصول دین است و دین بدون امامت، دین نیست؟
 
ثالثاً به تصریح [[روایات]] بسیار که از طریق فریقَیْن رسیده، این آیه شریفه، بعد از نصب امیرالمؤمنین علی {{ع}} به زعامت و [[رهبری]] نازل گردیده است. بنا بر این، [[اکمال دین]] به [[ولایت]] اوست و [[اسلام]] بدون ولایت و امامت آن [[حضرت]] {{ع}}، دین خداپسند نیست.
 
۴. خداوند متعال فرموده است: {{متن قرآن|أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>.
 
این [[آیه]] [[صراحت]] دارد که [[مردم]] بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} به [[دوران جاهلیّت]] و [[کفر]] باز خواهند گشت و طبعا این قضیّه غالبیّه است که [[خداوند]] عامّه مردم را مخاطب قرار داده است؛ زیرا استفهام در این [[آیه شریفه]]، استفهام [[حقیقی]] نیست بلکه بر نحو [[انکار]] و [[توبیخ]] است و این آیه، مِثْل صریح است در این که این امر از آنها به وقوع پیوسته، و لذا به صیغه ماضی تعبیر نموده که دلالت بر تحقّق و وقوع آن دارد.
 
آیا بعد از [[شهادت رسول خدا]] {{صل}}<ref>تذکّر: مستفاد از روایات فریقین این است که رسول خدا {{صل}} به شهادت رسید. و این مسئله از معدود موارد مورد اتفاق شیعه و عامّه است.</ref> چیزی که موجب برگشتن مردم به عقب و کفر و [[جاهلیّت]] باشد غیر از [[انکار ولایت]] و نقض [[بیعت]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و تخلّف از خلافتِ [[حق]] و امامتِ [[الهی]] محقق شد؟
 
و دلیل بر [[تفسیر]] آیه شریفه به این معنا - اگر چه آیه به خودی خود دلالتش بر مطلب تمام است - و همچنین دلیل بر اصل ادّعا ([[امامت]] جزء [[اصول دین]] است) [[احادیث]] [[ارتداد]] مردم بعد از رسول خدا {{صل}} است<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۳۶ و ۲۵۹؛ ج۲۲، ص۳۳۲ و ۳۳۳ و ۳۵۱ و ۳۵۲ و ۴۴۰؛ ج۶۷، ص۱۶۴.</ref> که این احادیث بین خاصّه و عامّه معروف و مشهور است و ما برای [[اتمام حجّت]]، یکی از آن احادیث را از طریق عامّه نقل می‌کنیم: [[صحیح بخاری]] در [[حدیث حوض]] از رسول خدا {{صل}} [[روایت]] کرده که [[حضرت]] فرمودند: {{متن حدیث| بَيْنَمَا أَنَا قَائِمٌ فَإِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ فَقَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى فَلَا أَرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ‌}}<ref>صحیح البخاری، ج۸، ص۲۱۷، ص۱۶۶، باب الحوض. این روایت را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» در حدیث دویست و شصت و هفتم از متّفق علیه از «مسند» ابوهریره از عطاء بن یسار از ابوهریره روایت کرده است. نیز مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» عایشه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» اسماء بنت ابوبکر روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» امّ سلمه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را نیز از «مسند» سعید بن مسیّب روایت کرده‌اند. و جمیع این روایات را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» آورده است.</ref>؛ در وقتی که من در موقف و عرصات [[قیامت]] و یا در کنار [[حوض کوثر]] ایستاده باشم ناگهان جمعی را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون می‌آید و به ایشان می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا بیایند؟ آن مرد گوید: [[قسم به خدا]] به سوی [[آتش]]! من می‌گویم: ایشان چه کردند؟ آن شخص گوید: آنها پس از تو [[مرتد]] و [[کافر]] شدند و به سوی قهقرا و عقب باز گشتند! سپس [[طائفه]] دیگری را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون آید و می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا؟ می‌گوید: قسم به خدا به سوی آتش! من می‌گویم: ایشان چه کردند (و گناهانشان چیست)؟ آن مرد گوید: این جمع بعد از تو مرتد شدند و به عقب و [[کفر]] اصلی برگشتند! (و همین طور دسته دسته به سوی [[جهنم]] می‌برند) و من نمی‌بینم (از [[صحابه]] من) کسی بماند مگر مانند شتری که از گلّه شتران جا مانده (یعنی به قدر بسیار قلیلی مانند کمی تعداد و شترهای رها شده و واپس مانده از [[گله]] در بیابان)»<ref>از جمله این روایات، روایتی است که احمد بن حنبل در مسند عبد الله بن مسعود روایت کرده است که گفت: رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث| أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَ إِلَيَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ حَتَّى إِذَا أَهْوَيْتُ إِلَيْهِمْ لِأُنَاوِلَهُمْ اخْتَلَجُوا دُونِي فَأَقُولُ أَيْ رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ؟!}} من به عنوان جلودار و پرچم پیشتاز در جلوی شما به سوی حوض می‌روم و بعضی از مردان شما را به سوی من می‌آورند و برای حساب بلند می‌کنند، تا همین که من میل می‌کنم به سوی آنها که ایشان را بگیرم، در حضور من آنها را می‌ربایند و می‌برند و در این حال من می‌گویم: ای پروردگار من اینان اصحاب من هستند! گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که چه حوادثی را بعد از تو بجای آوردند!» و مانند این روایت را نیز حمیدی در مسند حذیفه بن یمان در حدیث هفتم از متفق علیه آورده است.</ref>.
 
این [[روایت]] مانند [[آیه شریفه]] به وضوح دلالت بر [[ارتداد]] و به عقب برگشتن [[صحابه]] ـ به جز عدّه کمی از آنها ـ دارد.
 
[[فقیه]] بزرگوار [[مجلسی]] اوّل در شرح فقیه ـ بعد از [[نقل حدیث]] فوق ـ نوشته‌اند: [[ابن اثیر]] که از معظم علمای [[مخالفین]] است گفته است که معنی [[حدیث]] آن است که [[ناجی]] از صحابه قلیلی خواهند بود. و [[قریب]] به این مضمون را در مبحث [[حوض]] روایت کرده‌اند از [[عبدالله بن مسعود]] به چندین طریق و از [[حذیفه بن الیمان]] و از [[عبدالله بن عمر]] و از [[عبدالله بن عباس]] و از [[انس بن مالک]] و از [[سهل بن سعد]] به چند طریق، و از [[ابوسعید خدری]] و از [[ابوهریره]] به چهار سند دیگر، و از [[ابوذر]] و از [[عقبه]] و از [[اسماء بنت ابوبکر]] و از [[ام سلمه]] و از [[عایشه]] و غیر ایشان به طرق بسیار. و می‌توان گفت که در هیچ بابی این مقدار [[حدیث]] نقل نکرده‌اند که در این باب نقل نموده‌اند. و در اکثر این [[اخبار]] منقول است که [[صحابه]] متوجّه من ([[پیامبر]] {{صل}}) شوند، و ایشان را منع کنند و نگذارند که به نزد من آیند، و ایشان را به [[جهنّم]] برند و من گویم: [[الهی]]! اینها صحابه‌های منند. خطاب رسد که یا [[محمّد]]! نمی‌دانی که بعد از تو چه‌ها کردند، مرتدّ شدند و به [[کفر]] اصلی بر گشتند! پس من می‌گویم: که من بیزارم از ایشان، دورم از ایشان، و ایشان از من (بیزارند و دورند!) و ظاهر است که [[ارتداد]] ایشان به سبب [[مخالفت]] [[نصوص]] جلیّه بر [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود<ref>لوامع صاحبقرانی، شرح فقیه، ج۱، ص۲۶. و نیز خاصه و عامه روایت کرده‌اند از رسول خدا {{صل}} به طرق بسیار که بزودی امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد فقط یک فرقه از ایشان اهل نجات خواهند بود و بقیه هلاک خواهند شد.</ref>.
 
حقیر گوید: آیا غیر از [[انکار]] ولایتِ [[حق]] و تشکیل [[سقیفه]] و قرار دادن امر [[امامت]] در [[شورا]] - که بر خلاف [[عقل]] و کتاب و [[سنّت]] است - چیزی که موجب کفر و ارتداد و [[استحقاق]] [[عذاب]] [[نار]] باشد برای صحابه بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} سراغ دارید؟! پس منکر [[ولایت امیرالمؤمنین]] {{ع}} اگر بمیرد به [[مرگ]] [[جاهلیّت]] و کفر مرده است و این با [[اصول دین]] بودن امامت سازگار است.
 
۵. در [[روایات]] متواتری که از طریق [[شیعه]] و [[مخالفین]] وارد شده، این مضمون آمده که رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}<ref>الکافی، ج۱، ص۳۷۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲؛ غیبه النّعمانی، ص۳۳۰؛ الإفصاح، ص۲۸؛ کشف الغمه، ج۳، ص۳۵۱؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹۲؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۶؛ الغدیر، ج۱۰، ص۳۵۹ ـ ۳۶۰؛ احقاق الحق، ج۱۳، ص۸۵؛ از مصادر زیادی از عامه نقل کرده است. مجمع الزّوائد، ج۵، ص۲۱۸؛ در مسند احمد، ج۵، ص۶۱، ص۱۶۴۳۴: {{متن حدیث|عَنْ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}} و در حلیه الأولیاء، أبی نعیم، ج۳، ص۲۲۴: {{متن حدیث|عن رسول الله {{صل}}: من مات بغیر إمام فقد مات میته جاهلیه}} در کنز العمّال، متّقی، الفصل الرابع فی أحکام البیعه، ج۱، ص۱۰۳، ص۴۶۴؛ ج۶، ص۶۵، ص۱۴۸۶۳: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}} در الکنی و الاسماء، دولابی، ج۲، ص۶۳۵، ص۱۱۳۴: «عن ابن عمر: {{متن حدیث|من مات و لیس علیه إمام جامع فقد مات میته جاهلیه}}.</ref>؛ هر کس بمیرد و [[امام]] زمانش را نشناخته باشد، به [[مرگ جاهلیت]] (و [[شرک]] و [[کفر]]) از [[دنیا]] رفته است.
 
این [[احادیث]] به وضوح دلالت دارند که اگر شخصی [[شناخت]] و [[معرفت به امام]] زمانش نداشته باشد، [[دینی]] جز [[دین]] و [[آیین]] [[جاهلیّت]] (کفر و شرک) ندارد. با این اوصاف، چگونه [[امامت]] از [[اصول دین]] نباشد و حال آنکه عدم [[معرفت]] و نشناختن امام مساوی با [[مرگ جاهلی]] و [[مرگ]] همراه با کفر و شرک است؟!<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۶۱.</ref>.
 
=== پاسخ به یک شیهه ===
اگر امامت جزء اصول دین باشد ـ چنان که [[حق]] هم همین است ـ بحث و بررسی و تحقیق در باره مسأله امامت، [[واجب]] و لازم خواهد بود و همان طور که [[عقل]] در موارد دیگر اصول دین، از باب [[لزوم]] دفع ضرر احتمالی و از باب لزوم [[شکر]] [[منعِم]]، [[حکم]] به [[وجوب]] و لزوم بحث و تحقیق می‌کند، در مورد امامت هم از همان باب و به همان ملاک، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق و بررسی می‌کند.
 
لکن اگر امامت از اصول دین نباشد - چنان که اکثر عامّه قائل هستند - باز هم باید به [[اهل بیت]] {{عم}} مراجعه کنند و لااقل امامت به عنوان [[مرجعیّت علمی]] [[الهی]] قابل بحث و نظر خواهد بود؛ زیرا امکان دارد که [[حق تعالی]] اشخاصی را برای [[بیان احکام]] و [[حفظ]] آن معین کرده باشد و با این احتمال، عقل حکم به وجوب فحص و نظر در آن می‌کند.
 
پس اگر این مرجعیّت علمی برای احدی از [[امت]] ثابت شود، [[علم]] به [[فراغ ذمّه]] از [[تکالیف شرعی]] حاصل نمی‌شود جز با مراجعه به آنها و اخذ [[احکام]] از آنها؛ زیرا فقط آنها [[حجّت]] در [[بیان احکام]] هستند. پس [[عقل]] به جهت دفع ضرر احتمالی [[حکم]] به [[وجوب]] قطع به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی می‌کند، و قطع به فراغ ذمّه هم حاصل نمی‌شود مگر با [[رجوع]] کردن به کسانی که قطع به فراغ ذمّه در [[اتّباع]] آنها داریم. پس فحص و نظر از کسانی که ما [[مأمور]] به اتّباع آنها هستیم، [[واجب عقلی]] است و ما ادّعا می‌کنیم و معتقدیم که [[ائمه اطهار]] {{عم}} بعد از [[رسول خدا]] {{صل}}خلیفه‌های [[خداوند]] در [[زمین]] و اُمناء او بر احکام هستند، پس اگر [[ولایت]] و [[امامت]] آنها بر [[مخالفان]] [[حق]] ثابت نشده است، چرا فحص و نظر نکرده‌اند تا آثار آنها را اخذ نمایند با این که [[مرجعیت علمی اهل بیت]] {{عم}} به [[روایات]] متواتره مسلّم بین [[فریقین]] ثابت است، چنان که [[حدیث متواتر ثقلین]] و [[حدیث سفینه|سفینه]] و.... بر آن دلالت دارد<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۶۸.</ref>.
 
== پرسش‌های وابسته ==
* [[آیا کلامی‌انگاری امامت بدعت‌آمیز است؟ (پرسش)]]


==جستارهای وابسته==
== جستارهای وابسته ==
{{فهرست اثر}}
{{مدخل وابسته}}  
{{ستون-شروع|3}}  
* [[مبادی امامت]]
* [[مبادی امامت]]
** [[مبادی تصوریه امامت]]:
** [[مبادی تصوریه امامت]]:
خط ۲۴۸: خط ۳۹۶:
** [[وجوب نصب امام پس از پیامبر]]  
** [[وجوب نصب امام پس از پیامبر]]  
** [[تحقق نصب امام پس از پیامبر]]
** [[تحقق نصب امام پس از پیامبر]]
{{پایان}}
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:3073589.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/FYjv0?playlist=376197 درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']]
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی''']]
# [[پرونده:118564654.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت در بینش اسلامی (کتاب)|''' امامت در بینش اسلامی''']]
# [[پرونده:1368130.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|'''براهین و نصوص امامت''']]
# [[پرونده:Ka2-m17 91815.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|'''کلام تطبیقی ج۲''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|'''آیه ولایت - ربانی گلپایگانی''']]
# [[پرونده:IM010222.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[القواعد الکلامیة (کتاب)|'''القواعد الکلامیة''']]
# [[پرونده:1100538.jpg|22px]] [[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|'''اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت''']]
# [[پرونده:IM009734.jpg|22px]] [[علی رضا اژدر|اژدر]] و [[سید علی احمدی امیری|احمدی امیری]]، [[امامت - اژدر و احمدی امیری (مقاله)| مقاله «امامت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه امام خمینی ج۲''']]
# [[پرونده:4670311.jpg|22px]] [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|'''امام‌شناسی ۵''']]
# [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']]
# [[پرونده:1100838.jpg|22px]] [[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|'''حقانیت در اوج مظلومیت ج۱''']]
# [[پرونده:IM010223.jpg|22px]] [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|'''آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار''']]
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش]]، [[فرید محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]
# [[پرونده:IM010259.jpg|22px]] [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[وظایف امت نسبت به قرآن و عترت (کتاب)|'''وظایف امت نسبت به قرآن و عترت''']]
# [[پرونده:IM010218.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلایل انتصابی بودن آن''']]
# [[پرونده:000070.jpg|22px]] [[سید محمد حسین حسینی طهرانی|حسینی طهرانی، سید محمد حسین]]، [[امام‌شناسی - حسینی طهرانی (کتاب)|'''امام‌شناسی''']]
# [[پرونده:Imamat.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|'''امامت‌پژوهی''']]
# [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵ ج۱''']]
# [[پرونده:IM000003.jpg|22px]] [[محمد باقر شریعتی سبزواری|شریعتی سبزواری، محمد باقر]]، [[امامت و رهبری در نگاه عقل و دین (کتاب)|'''امامت و رهبری در نگاه عقل و دین''']]
# [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:امامت]]
[[رده:امامت]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مقاله‌های اولویت سه]]
[[رده:مقاله‌های اولویت سه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۱

امام به معنای مقتدا و پیشوا، در اصطلاح دینی به خلیفه رسول الله در اجرای دین گفته می‌شود. مسئله امامت میان علمای اسلامی اهمیت بسیاری داشته و وجه اصلی تمایز شیعه با سایر مذاهب اسلامی است. مباحث محتلفی در حوزه امامت وجود دارد مانند: بحث در زمینه حقیقت و شناخت امامت؛ ضرورت و وجوب نظام امامت برای جامعه؛ صفات و ویژگی‌های امام و بحث درباره تعیین امام و چگونگی آن.

وظایف مختلفی برای امام بیان شده است که مترتب بر دو رکن هدایت و نصرت است. امامیه، امامت را از اصول عقاید اسلامی دانسته و نصب آن را به دست خداوند می‌دانند که در نتیجه صفات خاصی برای امام قائل است مانند: عصمت، علم لدنی، افضلیت و... .

معناشناسی امام

معنای لغوی

واژه امام در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها مقتدا و پیشواست. طریحی می‌گوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او پیروی می‌شود”[۱]. مؤلف کتاب معانی الاخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام می‌گوید: “امام را امام نامیدند به دلیل اینکه او پیشرو و مقتدای مردم است”[۲]. بنابراین امامت، همان ریاست عامه بر همه مردم است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان ریاست پیامبر و رسالت است[۳]. پس به گروهی خاص که از نظر فکری، اعتقادی، سیاسی یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شده‌اند امت می‌گویند و رهبرشان نیز امام نامیده می‌شود. بنابراین سه واژۀ امام، امامت و امت لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. امت نیز به گروهی گفته می‌شود که اعضای آن به سبب پیروی از امام واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند[۴].

البته باید دقت شود که پیشوا در زبان فارسی، ترجمه تحت‌اللفظی کلمه امام است. در عربی کلمه "امام" یا "پیشوا" مفهوم مقدسی ندارد[۵].

در کتاب‌های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارت‌اند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (ص)، جانشین پیامبر (ص)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی می‌شود[۶].[۷]

معنای اصطلاحی

در تعریف اصطلاحی امام گفته‌اند: امام خلیفه رسول الله در اجرای دین است؛ به گونه‌ای که پیروی از وی بر همه مسلمانان واجب است[۸]. امام در اصطلاح شیعه به کسی می‌گویند که پیشوا و مقتدای عالمیان در امور ظاهریه و باطنیه، اجتماعیه و معنویۀ روحانیه، مُلْکیه و ملکوتیه است. خداوند به وی در اثر اختیار عالی و ارادۀ انتخابیۀ آن پیشوا در جمیع امور چنین مصونیت و عصمتی را بخشیده است. این امامان به دوازده تن منحصرند. بنابر عقیده و ایمان راسخ شیعه، پس از غیبت کبری آن حضرت زنده است و ولایت امور معنوی و مَلَکوتی عوالم را در دست دارد، اما به سبب غصب خلافت و امامت، فعلاً در پردۀ غیبت نهان است تا ظهور کند و متصدیان و مباشران سلطنت و امارت باطل را کنار زند و خود بر اساس طهارت سِریَّه و عصمت الهیه و ولایت کبرای حقۀ حقیقیه، بر مردم حکومت کند[۹].

پس با توجه به تعریف‌های یادشده، امام سه ویژگی خواهد داشت: ویژگی نخست، جانشینی پیامبر گرامی اسلام است. امام کسی است که پس از پیامبر اسلام (ص) بر مسند او می‌نشیند. ولایت و سرپرستی بر همۀ مکلفان، از دیگر ویژگی‌های امام است. متکلمان، اغلب ریاست عامه یا ولایت بر همۀ مکلفان را در تعریف امامت، اخذ کرده‌اند، لکن در برخی نکات جنبی، اختلاف‌نظر وجود دارد. ویژگی دیگر، واجب‌الاطاعه بودن امام است. برخی از متکلمان، این قید را نیز در تعریف امامت آورده‌اند. امام، جانشین پیامبر (ص) و ولیّ امت است؛ به گونه‌ای که اطاعت از فرمان او در حد اطاعت از فرمان پیامبر (ص) وجوب دارد. امام، تنها یک راهنما و هدایت‌گر نیست که امت در قبال وی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشد، بلکه امت، هم در امور دین و هم در امور دنیا باید از وی اطاعت کند[۱۰].

تعریف متکلمین از امامت

متکلمین، تعاریف گوناگونی از امامت ارائه می‌دهند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. "محقق بحرانی"[۱۱] در کتاب قواعد المرام: "امامت عبارت است از ریاست عامه در دین و دنیا اصالتاً (نه بر سبیل نیابت)[۱۲]؛
  2. "تفتازانی"[۱۳] در شرح المقاصد: "امامت عبارت است از ریاست عامه در امر دین و دنیا از باب جانشینی پیامبر (ص)"[۱۴]؛
  3. "ایجی"[۱۵] در المواقف: "امامت یعنی نیابت و جانشینی پیامبر در برپا داشتن احکام دین، به‌طوری که تبعیت از او بر عموم مسلمین واجب است"[۱۶]؛
  4. "ابن خلدون" می‌نویسد: "خلافت یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. به این اعتبار خلافت و امامت گفته می‌شود و متصدی آن مقام را امام و خلیفه می‌گویند[۱۷].[۱۸].[۱۹]
  5. علامه قوشچی در تعریف امامت می‌فرماید: امامت، مسئولیت عمومی سرپرستی و فرمانروایی در امور دین و دنیا است که به جانشینی از پیامبر انجام می‌گیرد»[۲۰]. در این تعریف، امامت به مفهوم سیاسی خلافت پیامبر (ص) و به معنای سرپرستی امور دینی و دنیایی امت، منظور گردیده است.
  6. عبدالجبار معتزلی امامت را چنین تعریف نموده است: امامت، ولایت تصرف در امور است به نحوی که دستی بالاتر از آن نیست[۲۱].
  7. علامه حلی گفته است: امام، انسانی است که بالاصاله، عهده‌دار مسئولیت‌های عمومی در امور دین و دنیا، در عالم تکلیف و مسئولیت انسان است[۲۲].
  8. شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات امام را چنین تعریف می‌کند: امامان، جانشینان پیامبرند در تبلیغ احکام و برپاداشتن حدود الهی و پاسداری از دین خداوند و تربیت کردن بشر[۲۳]. در این تعریف، عنصر هدایت و رهبری معنوی و تربیت استعدادهای بشری در راه ارتقا و رشد و تعالی انسانی، در کنار عنصر سیاسی و مدیریت امت اسلامی آمده است و امامت به مفهوم «نبوت منهای دریافت وحی» تلقی شده است[۲۴].[۲۵]

تعریفی که غالب علمای کلام از «امامت» کرده‌اند، دو عنصر اساسی در آن به چشم می‌خورد؛ یکی اینکه امامت «ریاست» است و دیگر اینکه این ریاست در "امور دین و دنیا"ست. این تعریف، بیشتر نزد متکلمان اهل‌سنت آمده است[۲۶].

در تعاریف عام، "امامت" به صورت رهبری عمومی در امور دینی و دنیوی، برای فردی از افراد بشر تعریف شده است.

از آنجا که در این تعریف‌ها از خلافت و یا نیابت از پیامبر سخنی به میان نیامده است، نبوت را نیز شامل می‌شود، به همین دلیل مورد نقد واقع شده است.

در تعاریف خاصِ «امامت»، بر عنصر خلافت و نیابت از پیامبر (ص) تأکید شده است[۲۷].[۲۸]

مرحوم شیخ مفید در اوائل المقالات در بحث عصمت می‌آورد: "امامانی که جانشینان پیامبران در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردم‌اند، همچون انبیا معصوم (از گناه و اشتباه) هستند"[۲۹].

بر اساس این تعریف که با اعتقاد پیروان مکتب اهل بیت (ع) هماهنگ است امامت چیزی والاتر از ریاست و حکومت بر مردم می‌باشد. تمام وظایف انبیاء (ع) به جز دریافت وحی برای امامان محفوظ است. به همین دلیل شرط عصمت که در انبیاء (ع) وجود دارد در امام نیز هست.

دانشمند شیعی «فاضل مقداد سیوری» در شرح این تعریف علامه، توضیحاتی دارد که برای اطلاع بیشتر می‌توان به کتاب شرح باب الحادی عشر مراجعه کرد[۳۰].

«میثم بن علی بحرانی» در تعریف امامت می‌گوید: هي رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالإصالة[۳۱]؛ «امامت؛ ریاست عامه در امور دین و دنیا است که او باید این ریاست را به‌طور ذاتی و اصالت داشته باشد».

وی در توضیح تعریف بالا می‌نویسد: «با اضافه نمودن «اصالت»، کسانی که از جانب امام نمایندگی دارند و امام به آنها ولایت عامه داده است از تعریف خارج می‌شوند»[۳۲].

شارح احقاق الحق نیز امامت در نزد شیعه را چنین تعریف می‌کند: "امامت یک منصب الهی و خدادادی است که تمام شئونات والا و فضائل را در بر دارد جز نبوت و آنچه لازمه آن است"[۳۳].

به مقتضای این تعریف امام باید از جانب خداوند و توسط پیامبر (ص) تعیین گردد و تمام امتیازات و فضائل پیامبر (ص) (جز نبوت) را داشته باشد؛ از این رو شرط عصمت در امام نیز وجود دارد[۳۴].

از تعریف‌های متکلمان اسلامی استفاده می‌‌شود:

  1. «امامت» از دیدگاه آنان هم امور دنیوی را شامل می‌شود و هم امور دینی را. به عبارت دیگر، از جنبه غایی، امامت اسلامی صبغه سکولاریستی ندارد؛ به گونه‌ای که امور معنوی و دینی خارج از حوزه امامت و رهبری اسلامی باشد و امامت فقط در برقراری عدالت، امنیت و تحقق بخشیدن به نیازهای معیشتی مردم خلاصه شود؛ بلکه اجرای دین و حفظ ارزش‌های دینی نیز از اهداف امامت است[۳۵]. به عبارت دیگر امام ریاست کّلی جامعه را در همه جنبه‌ها و تمام شئون آن بر عهده دارد. اعم از رهبری سیاسی و حکومت، رهبری قضایی و فصل خصومت، رهبری و مرجعیّت دینی و مقام افتاء و زعامت تقنینی و قانون‌گذاری.
  2. مردم در تعیین و نصب امام دخالتی ندارند، امّا برای به فعلیت رسیدن زعامت او و به اصطلاح "مبسوط الید" شدن امام، بدیهی است که نقش اصلی از آن مردم است[۳۶].

دیدگاه محققان پیرامون این تعریف

برخی از محققان با اشاره به نکته ای میان دو تعریف متکلمان امامیه و اهل سنت تفاوت قائل می شوند و در مقابل برخی اشکالاتی را مطرح کرده‌اند که در ادامه به طرح کلام این محققان می پردازیم:

عده‌ای در این باره می‌‌نویسند: اگر چه تعاریف متکلمان امامیه، در مواردی، دقیقاً همان تعریف متکلمان اهل سنت از امامت است، تفاوتی بنیادین اما ظریف میان آن دو ملاحظه می‌‌شود. به عنوان نمونه تعریف مرحوم علامه حلی از امامت[۳۷] با تعریف تفتازانی ـ از متکلمان اهل سنت ـ از امامت[۳۸] در ظاهر تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. اما اگر چه در هر دو تعریف، سخن از ریاست عامه در امور دین و دنیا به میان آمده است، تفاوت میان آن دو، با توجه به رویکرد اهل سنت به مسأله امامت آشکار می‌‌شود؛ بدین معنا که امام در ادبیات کلامی اهل سنت، وظیفه اجرای دین و پاسداری از آن را به عهده دارد. به دیگر سخن، وجود امام در اندیشه اهل سنت، اجرای احکام دین و نیز تشکیل حکومت، برای ایجاد نظم اجتماعی است[۳۹]، این در حالی است که امام در کلام امامیه، افزون بر وظیفه اجرای دین، وظیفه تبیین و تفسیر دین را نیز دارد؛ از این رو، مبیّن و مفسر دین را لزوماً معصوم دانسته، آنگاه لزوم نصب را نتیجه گرفته‌اند. به دیگر سخن، ریاست امام در امور دین در کلام اهل سنت، چیزی جز پیاده کردن دین نیست؛ در حالی که مقصود از ریاست یاد شده در کلام شیعه، تبیین و تفسیر دین است که به شأن مرجعیت دینی امام پس از رسول خدا (ص) ناظر است.

از سویی دیگر، عمده تعاریف موجود در آثار متکلمان نامی امامیه و نیز اهل سنت، ناظر به تمام ابعاد یا همان چیستی و حقیقت مقام امامت نیست، بلکه با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت آنچه در متون کلامی بروز و نمود یافته است، مجموعه‌ای از تعاریفی است که برگرفته از باور متکلمان نسبت به شئون و وظایف مقام امامت است. به این معنی که اساساً نمی‌توان تعریف متکلمان از مقام امامت را مساوق با حقیقت چیستی مقام امامت در نگاه آنها به شمار آورد، بلکه باید تعاریف یاد شده را به مثابه باور ایشان راجع به شئون امامت دانست که تنها بخشی از حقیقت و چیستی مقام امامت است.

تعاریف نقل شده از متکلمان امامیه ناظر به دو شأن یا وظیفه یا کارکرد مقام امامت، یعنی شأن مرجعیت دینی و حاکمیت سیاسی است؛ این درحالی است که از شئون مهم دیگر اینان غفلت شده است که از جملۀ آنها می‌‌توان به شأن ولایت تکوینی و شأن وساطت فیض اشاره کرد[۴۰].

اشکالاتی که برخی محققین به این تعریف دارند عبارت است از:

۱. تفسیر امامت به ریاست (تعریف به لازم؛ نه به حقیقت): بی‌شک، مفهوم "ریاست" در "امامت" نهفته است و نمی‌توان این مفهوم را از امامت جدا انگاشت، لکن جنبه مهمی که در حقیقت امامت باید لحاظ شود، جنبه ریاستش نیست؛ جنبه مهم‌تری که می‌تواند گویای ماهیت و حقیقت امامت باشد، بحث ولایت‌ الامری است. امامت چیزی جز "ولایت امر" نیست و ولایت امر عقلاً و نقلاً حق انحصاری خدای متعال و مقامی الهی است.

از سوی دیگری، تعریف جامع و مانع، باید به جوهر و اصلِ معنا اشاره کند و واژگانی به‌کار بگیرد که مقوّم ماهیت آن مفهوم باشند؛ نه آنکه آثار یا نتایج و تبعات آن مفهوم را محور تعریف خود قرار دهد. ریاستی که در تعریف گذشته ذکر شد، نتیجه امامت است یا عَرَض عام آن؛ اما نه جوهر اصلی و مقوم ماهیتش.

ریاست نیز از آن جهت که می‌تواند گسترده و کلان باشد یا نباشد، قابل تقسیم بر عامه و خاصه است. به همین دلیل، برادران اهل‌سنت چون امامت را به ریاست تبدیل کردند، ناچار شدند قید عامه را بیاورند؛ تا شامل ریاست‌های خاص و خرد نشود؛ زیرا مدیر مدرسه یا مسئول اداره نیز رئیس است و هر رئیسی امام نیست. ازاین‌رو، ناچار شدند ریاست را به قید عامه تقیید کنند.

۲. توهم جدایی دین از دنیا (میراث اسلام جاهلی): همان‌گونه که اشاره شد، جداسازی دین الهی از دنیای مردم یکی از تحریف‌هایی است که دامنگیر امت اسلام شد. بنابر این، عبارت في أمر الدين والدنيا که در تعریف امامت آورده‌اند، بی‌اساس و از میراث‌های اسلام جاهلی است.

در تفسیری که بعد از رسول اکرم (ص) از دین ارائه شد، دین و دنیا از یک‌دیگر تفکیک شدند و از اینجا بود که میان دین و دنیا تقابل ایجاد شد و باعث اندیشه‌های انحرافی فراوانی گردید.

اما امامت در مکتب اهل‌بیت (ع) این‌گونه تعریف نشده است. همان‌گونه که خواهد آمد، امامت، ولایت‌الامر است و اساساً تقابل دین و دنیا در این مکتب معنا و مفهوم ندارد؛ آن دینی که قرآن کریم معرفی می‌کند همین شریعت است و شریعت شامل همه امور دنیاست و رسول اکرم (ص) مبعوث شد تا مردم را در دنیا هدایت کند تا بتوانند در دنیا و آخرت سعادتمند باشند[۴۱].

تعریف اصطلاحی امامت

هر چند ظاهر تعریف بین شیعه و سنی مشترک است و مباحث امامت بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و ویژگی‌های امام از جمله علم به جمیع احکام و معارف دین آن هم علم بالفعل و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از فریقین با دیگری متفاوت است. محقق لاهیجی به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد فریقین متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است[۴۲].

پیروان مکتب اهل بیت (ع) امامت را یک جایگاه ویژه و منصب الهی می‌‌دانند درحالی که اهل سنت امام را مرادف امیر و حاکم و ناظم جامعه می‌‌دانند. بنابراین امامت نزد شیعیان حقیقتاً با امامت نزد اهل سنت متفاوت است. بنا بر نظر شیعه امامت یک منصب الهی و به جعل الهی است؛ این ویژگی است که امام را واجد ولایت معنوی نموده و در انجام وظیفه هدایت حتی در مرحله ایصال الی المطلوب موفق می‌‌کند.

اما اهل سنت امامت را یک امر قراردادی صرف می‌‌دانند و امام نزد آنان فردی مانند سایر افراد است که در جایگاه حاکم و نظم دهنده امور اجتماعی قرار گرفته است[۴۳]. روش اهل سنت نیز هم در مباحث نظری و هم در مقام عمل مانند توسعه در شرائط و خصوصیات امام تا جایی که امامت و ولایت حاکمان جائر را مشروع می‌‌دانند به خوبی نشانگر دو تلقی از حقیقت امامت است.

علو منصب امامت و جانشینی رسول خدا و عظمت مقام و منزلت امام را حضرت امام رضا (ع) در خطبه‌ای که در جامع مرو ایراد فرموده، تبیین کرده‌اند[۴۴]. در سطور پایانی اینجا به دو فراز از این خطبه توجه می‌‌کنیم: «إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ». امامت مقام و جایگاه پیامبران است و ارثی است که به اوصیاء آنها رسیده است. «إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي». امامت پایه بالنده اسلام و شاخه و نتیجه والای آن است[۴۵].

امامت‌، در اصطلاح‌ به‌ معنای‌ مقامی‌ که‌ دارنده آن‌ (= امام) ریاست‌ امور دینی‌ و سیاسی‌ مسلمانان‌ را برعهده‌ دارد. درباره معنای‌ امامت، حدود وظایف‌ امام (ع) و چگونگی‌ انتخاب‌ او، عقاید مختلفی‌ در میان‌ مسلمانان‌ وجود دارد[۴۶].

در اصطلاح کلامی معانی متعددی از این واژه ارائه شده که شایع‌ترین معنای آن ریاست عمومی در امور دین و دنیا [۴۷] است و برخی جانشینی پیامبر (ص) در حفظ دین و سیاست دنیا[۴۸] را در تعریف اصطلاحی آن آورده‌اند. برخی کامل‌ترین تعریف را ریاست بالاصاله عمومی در امر دین و دنیا در دار تکلیف می‌دانند [۴۹] که عموم مردم را به حفظ مصالح دین و دنیایشان ترغیب و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع کنند[۵۰].

بنابراین، امامت به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر (ص) است، زیرا امامت دارای شؤونی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت امام (ع) حجت خدا در زمان، ولیّ الله، انسان کاملِ حامل معنویت کلی انسانیت و قطب است [۵۱] و چون امامت دارای شؤون والایی است، شیعه آن را همانند نبوت به نصّ و امر الهی[۵۲] و از اصول دین "مذهب" می‌داند [۵۳]، در حالی که در دیدگاه اهل سنت از فروع دین شمرده شده و از این جهت از افعال مکلفان به شمار می‌آید [۵۴].[۵۵]

متکلّمان شیعه و سنّی تعریف‌های متفاوت از امامت دارند[۵۶]:

  1. سعد الدین تفتازانی که از متکلّمان برجسته اهل سنت است، در تعریف امامت می‌نویسد: امامت ریاست عمومی‌ بر مردم در امور دین و دنیای آنهاست، به عنوان جانشین پیامبر (ص)[۵۷].
  2. عضدالدین ایجی، متکلّم برجسته اهل سنت نیز، در تعریف امامت آورده است: امامت جانشینی پیامبر (ص) در برپایی دین است به‌گونه‌ای که پیروی از او بر همه امت واجب است[۵۸].
  3. علامه حلّی در تعریف امامت می‌نویسد: امامت ریاست عمومی‌بر مردم در امور دین و دنیای آنهاست، برای شخصی از اشخاص به عنوان جانشین پیامبر[۵۹].
  4. آیت‌الله خرازی می‌نویسد: امامت در نزد شیعه، خلافت کلّی الهی است و ولایت تشریعی از آثار آن است. خلافت و امارت نیز، از لوازم ولایت تشریعی است[۶۰].

بر پایه تعاریف یادشده از نگاه عالمان مسلمان، امامت چند ویژگی مهم دارد:

  1. امامت، ریاست عمومی‌امام بر مردم است.
  2. امام، جانشین پیامبر (ص) است.
  3. گستره امامت امام، دین و دنیای مردم است.
  4. امامت، منصبی الهی است.
  5. امام علاوه بر هدایت ظاهری، هدایت باطنی نیز دارد[۶۱].

در اصطلاح مدیریت، رهبری از وظایف مدیر است که دیگران را به کوشش مشتاقانه جهت هدفهایی معین ترغیب می‌کند یا آنها را جهت کسب هدف مشترک تحت تأثیر قرار می‌دهد [۶۲].

به گفته بیشتر مفسران، امامت در قرآن با معنای لغوی آن هماهنگ است و امام (ع) کسی است که به او اقتدا کنند و او را الگو و سرمشق خود قرار دهند [۶۳]؛ خواه عادل و راه یافته باشد و خواه باطل و گمراه [۶۴].[۶۵]

مجموع تعریف‌هایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کرده‌اند دو دسته است: تعریف‌های عام که نبوت را نیز در برمی‌گیرد و تعریف‌های خاصی که شامل نبوت نمی‌شود. عبارت: "امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است "[۶۶] و عبارت‌های دیگری همانند آن تعریف‌های عام امامت می‌باشد[۶۷]. در این تعریف‌ها به خلافت یا نیابت از پیامبر (ص) اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل می‌شود، ولی دسته دوم، تعریف‌هایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر (ص) در آنها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمی‌شود. دو نمونه از این تعریف‌ها به قرار ذیل است:

  1. امامت، رهبری عمومی‌در امور دین و دنیا و برای فردی از افراد به عنوان نیابت از پیامبر (ص) است[۶۸].
  2. امامت عبارت است از جانشینی پیامبر (ص) در اجرای دین، به گونه‌ای که پیروی از او بر همه مسلمانان واجب است [۶۹].

"رهبری امت اسلامی" پس از پیامبر (ص) هم "خلافت" نامیده می‌شود و هم "امامت"؛ چنان که کسی که عهده‌دار این مقام می‌شود هم "خلیفه" نام دارد و هم "امام". از آن جهت که مردم باید از او پیروی کنند و او پیشوای آنان است، امام (ع) نامیده می‌شود‌، و از آن جهت که رهبری او به عنوان جانشینی از پیامبر (ص) است، خلیفه نام دارد. بر این اساس، امام در شریعت اسلامی خلیفة الرسول است. در اینکه آیا می‌توان او را خلیفة اللّه نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمرده‌اند[۷۰].

برخی از متکلمان قید بالأصالة فی دار التکلیف؛ رهبری اصالی در سرای تکلیف و عبارت‌هایی همانند آن را به تعریف امامت افزوده‌اند[۷۱] مقصود آنان این است که رهبری امام اگر چه نسبت به پیامبر (ص) نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای تکلیف هستند و از دنیا نرفته‌اند اصالی است. بر این اساس تعریف امامت کسانی را که از طرف امام نیابت دارند، هر چند گستره رهبری آنان عمومیت داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا رهبری آنان نیابی است، نه اصالی.

در برخی از عبارات، امامت به رهبری عمومی در دین تعریف شده است [۷۲] مقصود آنان این نیست که رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمانان از دایره امامت خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه دینی دارد[۷۳].[۷۴]

مراد از امامت "جانشینی از حضرت رسول در وظایف مربوط به ایشان" است. امام کسی است که در دوران ختم نبوت به نیابت از حضرت رسول، رسالت هدایت الهی را از راه فرا عادی بر عهده می‌گیرد. ممکن است در شیوه‌های برخورداری از معارف بین امام و پیامبر تفاوت باشد اما هر دو هدایت، معصومانه است. مثلاً ممکن است پیامبر، برخی از معارف دینی را از جانب خدای متعال به‌صورت لفظ و معنا باهم دریافت کند و امام، تنها معنای معارف دینی را دریافت کند و الفاظ از سوی خود ایشان باشد. اندیشمندان شیعه و سنی: "امامت ریاست عامه در امور دینی و دنیایی مردم به جانشینی از حضرت رسول" است[۷۵].

امام در اصطلاح

دانشمندان امامیه "ریاست عامه در امور دین و دنیای مردم را به نیابت از رسول خدا (ص) در تعریف امامت لحاظ کرده و این مفهوم را با الفاظ گوناگون مطرح نموده‌اند. خواجه طوسی (م ۶۷۲) در رساله الامامه می‌‌گوید: الْمَسْأَلَةُ الاولى مَا الامام؟ الامامُ هُوَ الانسانُ الَّذِي لَهُ الرِّئَاسَةَ الْعَامَّةَِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بالأصاله فِي دَارِ التَّكْلِيفِ[۷۶].

علامه حلی (م ۷۲۶) در باب حادی عشر امامت را این گونه تعریف کرده است: الْإِمَامَةُ رئاسة عَامَّةً فِى أُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ لِشَخْصٍ مِنِ الْأَشْخَاصِ نِيَابَةً عَنِ النَّبِيِّ[۷۷]. دیگر دانشمندان امامیه مانند محقق حلّی (م ۶۷۶)[۷۸] و ابن میثم بحرانی (م ۶۹۹)[۷۹] همین تعریف را پذیرفته و یا تکمله‌ای بر آن افزوده‌اند[۸۰].

بین متکلمان اهل سنت مانند ماوردی(م ۴۵۰)[۸۱]، و امام الحرمین جوینی (م ۴۷۸)[۸۲]، آمدی (م ۶۳۱)[۸۳] قاضی عضد ایجی (م ۷۵۶)[۸۴]، تفتازانی (م ۷۹۳)[۸۵]، ابن خلدون (م ۸۰۸)[۸۶]، جرجانی (م ۸۱۶) در کتاب تعریفات[۸۷] و سیوطی (م ۹۱۱) در معجم مقالید العلوم[۸۸] در تعریف فوق با امامیه وحدت نظر وجود دارد[۸۹].

پیشینه

بحث از امامت و پیشوایی موضوعی است که در ادیان الهی وجود داشته و از انبیا (ع) به عنوان پیشوایان و رهبران الهی مردم یاد شده است[۹۰]. قرآن کریم از حضرت ابراهیم (ع) به عنوان امام یاد می‌کند که پس از طی مراحل و آزمون‌هایی، از ناحیه خداوند به این مقام رسید[۹۱]. مسئله امامت و وصایت از مسائلی است که از آغاز ظهور دین اسلام مورد توجه بوده است. پیامبر اکرم (ص) نیز در طول رسالت خود بر این معنا همواره تأکید می‌کرد و در زمان‌ها و مکان‌های متعدد از آن سخن می‌‌گفت[۹۲]. در روایات و ادعیه نیز به ابعاد مختلف وجود امام توجه شده است؛ چنانکه امام نه تنها خلیفه، حافظ دین الهی، سیاستمدار و مدبر امور مردم دانسته شده[۹۳]، بلکه امامت به عنوان عهدی از عهدهای الهی[۹۴] و اساس دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا[۹۵] شمرده شده است. در مذهب تشیع، امامت از اساسی‌ترین مبانی عقیدتی است، برخلاف باور اهل سنت که این مسئله را از فروع دین می‌دانند[۹۶]. علمای شیعه اصل امامت را در کنار توحید و نبوت، از اصول مذهب به شمار آورده‌اند[۹۷].

مسئله امامت در میان علمای اسلامی اهمیت بسیاری دارد و وجه اصلی تمایز شیعه با سایر مذاهب اسلامی است. از جمله نخستین آثار شیعی که به این موضوع پرداخته، کتاب‌هایی همچون «الامامة و التبصرة من الحیره» شیخ صدوق و «الشافی فی الامامه» سید مرتضی است. اکثر متکلمان اهل سنت و شیعه به این مسئله پرداخته‌اند و در آثاری، همچون «الیاقوت فی علم الکلام» ابواسحاق نوبختی (م ۳۱۱ق) و «مقالات الاسلامیین» ابوالحسن اشعری (م ۳۲۴ق) و «تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل» ابوبکر باقلانی (م ۴۰۳ق) و «النکت الاعتقادیه» شیخ مفید (م۴۱۳ق) و «الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد» شیخ طوسی (م. ۴۶ق) از آن بحث کرده‌اند.

برخی جایگاه امامت را در اسلام، رفیع و همتراز با قرآن دانسته که بدون آن، قرآن به طور کامل اجرا نمی‌شود و لغو و بیهودگی شریعت لازم می‌آید[۹۸]. پیامبر (ص) علاوه بر نبوت، امامت هم داشته و از آغاز ظهور اسلام و دعوت پیامبر (ص) تا آخرین روزهای حیات ایشان، امامتشان با نبوت همراه بوده[۹۹] و به هیچ موضوعی در اسلام، همچون امامت اهمیت داده نشده است[۱۰۰]. امامت در اسلام به عنوان اتمام و اکمال دین مطرح شده که دین بدون آن ناقص است[۱۰۱].

نگرش علمای دین به جایگاه امامت، افزون بر گرایش عرفانی که از روایات اقتباس شده، کلامی و اجتماعی است و مباحث حکومت، سیاست و نظام اسلامی را نیز در برمی‌گیرد[۱۰۲]؛ از این رو آنان ضمن اعتقاد به مقام‌های معنوی ائمه (ع) و اثبات ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام از حق تعالی برای آنان، از شئون اجتماعی و سیاسی، سرپرستی و حکومت آنان توجه کرده‌اند[۱۰۳]. همچنین ولایت ظاهری در امامت را برای فقها در عصر غیبت نیز ثابت می‌دانند و معتقدند ولایت فقیه در عصر غیبت در راستای ولایت رسول خدا (ص) و ائمه (ع) است[۱۰۴].

برخی از دانشمندان درباره آثاری که در زمینه امامت نوشته شده و بعضی آن را به سیاست صفویه نسبت داده‌اند، تأکید کرده‌اند این سخن نادرستی است؛ زیرا بسیاری از این آثار پیش از دوران صفویه نگاشته شده و در دوران صفویه نگارش آن رو به کاهش بوده است. ایشان نام چهل کتاب در زمینه امامت را که پیش از دوران صفویه نگاشته شده است را ذکر می‌کند. ایشان معتقدند کتاب‌هایی هم که در این دوران و پس از آن نوشته شده یا اصلاً مربوط به قلمرو حکومتی صفویه نبوده و یا مشتمل بر احادیثی است که دارای مدرک بوده و پیش از صفویه در کتاب‌های روایی موجود بوده است[۱۰۵]. برخی از اندیشمندان در آثار مختلف خود، از حقیقت و جایگاه رفیع امامت[۱۰۶] و جهات باطنی و ظاهری ولایت[۱۰۷] و ویژگی‌ها[۱۰۸] و وظایف امام[۱۰۹] بحث کرده و در کتاب خود در رد شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کرده‌اند، به تفصیل به موضوع امامت پرداخته‌اند[۱۱۰].[۱۱۱]

جایگاه امامت

مسئله امامت در تفکر اسلامی جایگاه بسیار بالایی دارد. قرآن کریم امامت را برتر از نبوت دانسته است، زیرا درباره ابراهیم خلیل، یادآور شده است که او پس از آن که دارای مقام نبوت بود، مورد آزمون‌های ویژه‌ای قرار گرفت و آن گاه مقام امامت به او اعطا گردید﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۱۲].

در روایات اهل بیت (ع) بر این مطلب تصریح و تأکید شده است[۱۱۳]. در احادیث متعددی از امامان اهل بیت (ع) روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار می‌روند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنهاست[۱۱۴].

اگر از منظر تاریخی نیز به امامت بنگریم جایگاه ویژه آن نزد مسلمانان آشکار می‌گردد. پس از پیامبر گرامی (ص) مهم‌ترین و حساس‌ترین مسئله‌ای که مورد بحث و گفت وگوی مسلمانان قرار گرفت، امامت بود. هیچ یک از آموزه‌های دینی، در هیچ زمانی مانند امامت مورد بحث و نزاع واقع نشده است[۱۱۵].

از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین می‌دانند. بر این اساس، شیعه برای امامت جایگاه برجسته تری در مقایسه با اهل سنت قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه اهل سنت نیز امامت مسئله‌ای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد[۱۱۶].

مباحث امامت

مباحث امامت بر پنج محور کلی استوار است:

  1. حقیقت یا چیستی امامت (ما الإمام؟)؛
  2. وجوب وجود امام یا ضرورت امامت (هل الإمام؟)؛
  3. غایت امامت یا کارکردهای امام و در ذیل آن، شئون و وظایف امام (لم یجب وجود الإمام؟)؛
  4. صفات و ویژگی‌های امام و در ذیل آن، راه‌های شناخت امام (کیف الإمام؟)؛
  5. تعیین امام در هر زمان و در ذیل آن، نصوص امامت و افضلیت امیرالمؤمنین (ع) و یازده امام بعد، معجزات هر یک از امامان دوازده گانه و مهدویت و مباحث مرتبط با آن (مَنِ الإمام؟)[۱۱۷].[۱۱۸]

چهار مبحث نخست، مباحث کلی امامت (امامت عامه) را تشکیل می‌دهد و مبحث اخیر مربوط به امامت خاصه است. به عبارت دیگر مسایل کلی و عمومی امامت، مربوط به امامت عامه است و مسایل مربوط به مصداق‌شناسی امام و این که امامان پس از پیامبر (ص) چه کسانی بوده‌اند، مسایل امامت خاصه است. مباحث امامت خاصه در مدخل‌های مناسب تبیین خواهد شد. چنان که پاره‌ای از مباحث کلی امامت نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخل‌های مستقلی خواهند داشت.

عصمت امام، افضلیت امام و علم امام از این گونه مباحث‌اند. در این مقاله دیگر مباحث کلی امامت بررسی خواهد شد[۱۱۹].

نخست: حقیقت امامت

تعریف امامت و شناخت حقیقت آن در مسائل مختلف امامت تاثیر دارد یعنی اگر امامت را براساس تعریف و تبیین حقیقت آن یک منصب و جایگاه الهی همانند نبوت بدانیم و به تعبیر دیگر اگر امامت را یک امر عرشی بدانیم، نوع نگاه ما به وظائف و ویژگی‌ها و راه‌های شناخت نگاهی متناسب با این تلقی و برداشت از امامت خواهد بود. اما اگر امامت را مانند نبوت ندانیم، به تبع در مسأله وظائف و ویژگی‌ها و راه‌های تعیین و شناخت امام نگاه دیگری خواهیم داشت. بنابراین نزاع اصلی در بحث امامت یک نزاع مفهومی است نه نزاع مصداقی و می‌‌دانیم که روشن شدن موضوع بحث و تحریر محل نزاع در هر بحثی برای رسیدن به نتیجه از امور لازم و ضروری می‌‌باشد.

در فرهنگ اسلامی "امامت" و "خلافت" حقیقتی واحد را بیان می‌‌کنند با این تفاوت که "خلافت" به جنبه جانشینی از پیامبر (ص) دلالت دارد و "امامت" به جنبه رهبری جامعه اسلامی. در متون دینی هر دو تعبیر به کار رفته است و اشاره به مصداق واحد دارد.

هر چند ظاهر تعریف بین شیعه و سنی مشترک است و مباحث امامت بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری می‌‌شود، اما با نگاه به شرائط و ویژگی‌های امام از جمله علم به جمیع احکام و معارف دین آن هم علم بالفعل و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم می‌‌شود حقیقت امامت نزد هر یک از فریقین با دیگری متفاوت است. محقق لاهیجی به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد فریقین متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است[۱۲۰].

پیروان مکتب اهل بیت (ع) امامت را یک جایگاه ویژه و منصب الهی می‌‌دانند درحالی که اهل سنت امام را مرادف امیر و حاکم و ناظم جامعه می‌‌دانند. بنابراین امامت نزد شیعیان حقیقتاً با امامت نزد اهل سنت متفاوت است[۱۲۱].

دوم: ضرورت امامت

ضرورت امامت به معنای واجب بودن نظام امامت برای جامعه و نصب امام از طرف خداوند است و امامت در اصطلاح متکلمین به معنای ریاست عمومی در دین و دنیاست که وجوب آن مورد اجماع مسلمانان است، اما اینکه وجوب امامت وجوبی عقلی است یا نقلی، بر خداوند واجب است یا بر مردم، در بین متکلمین مسلمان، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. امامیه، ضرورت امامت را ضرورتی عقلی دانسته و وجوب آن را به مقتضای حکمت الهی، واجب علی الله می‌‌داند، ادله عقلی مانند قاعده لطف، یقین به فراغ ذمه، نیاز شرع به مفسر و ...[۱۲۲].

در کنار ادله عقلی، ادله نقلی اعم از آیات و روایات نیز وجوب وجود امام را بیان کرده است مانند: آیه اولی الامر، آیه صادقین، حدیث ثقلین، حدیث من مات و ...[۱۲۳].

سوم: غایت امامت

در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای زمین از امام خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: «لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»[۱۲۴]. از این روایت و نظایر آن به دست می‌آید که سرنوشت زندگی انسان و سایر جانداران در زمین به وجود امام بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در زمین حیات وجود داشته، امام نیز بوده است و تا هنگامی که زندگی جریان دارد، امام نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، امام در نظام خلقت نقش علیت دارد. علیت امام در نظام طبیعت و در سطحی فراتر در نظام خلقت، به دو گونه فاعلی و غایی امکان‌پذیر است؛ یعنی وجود امام در سلسله علل فاعلی و غایی جهان قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله خداوند متعال است. بدین جهت است که درباره امام عصر (ع) آمده است: "بقای دنیا به بقای امام عصر (ع) است، و به یمن و برکت او موجودات روزی داده می‌شوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پابرجاست"[۱۲۵].[۱۲۶]

چهارم: صفات امام

درباره صفات امام در منابع شیعه و اهل سنت بحث‌های فراوانی شده است. تفتازانی مکلف بودن، عدالت، حریت، مرد بودن، اجتهاد، شجاعت، با کفایت و قریشی بودن را شرط می‌داند. از نظر ایشان چهار شرط نخست (مکلف بودن، عدالت، حریت و مرد بودن) مورد اتفاق است؛ ولی شرط‌های دیگر را برخی متکلمان، به خاطر تکلیف مالایطاق یا لغویت، لازم نمی‌دانند. وصف قریشی بودن مورد قبول تمام مذاهب اسلامی (به جز خوارج و گروهی از معتزله) می‌‌باشد[۱۲۷]

در میان متکلمین شیعه، خواجه نصیر، جامع‌ترین فهرست را در هشت عنوان برای صفات و شرایط امام تدوین کرده است که عبارتند از: عصمت، علم به احکام شریعت و روش سیاست و مدیریت، شجاعت، افضلیت، بری بودن از عیوب جسمی و روحی و نسبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه خدا و استحقاق پاداش‌های اخروی، توانایی برآوردن معجزه برای اثبات امامت خود در مواقع لزوم و یگانه بودن در منصب امامت[۱۲۸].[۱۲۹]

ویژگی امام به معنای صفاتی است که امام معصوم بدان متصف می‌‌شود. انسان‌ها در پذیرش خلافت الهی دارای ویژگی‌هایی هستندکه برخی از آنها عبارت‌اند از: جعل الهی، محدودیت و نسبیت، تکوینی و فطری، سنت الهی، عمومیت و همگانی، گستردگی و شمول، امانت بودن، علم، عصمت، مدیریتِ اجتماعی و...[۱۳۰].

پنجم: تعیین امام

راه تعیین امام

راه تعیین امام، از مهمترین مباحث امامت در میان متکلمان فریقین است. شیعیان با تمام نحله‌ها و فرقی که دارند، معتقدند تنها راه تعیین امام، «نص» از سوی خداوند و پیامبر (ص) است؛ اما سایر فرق اسلامی، پنج راه برای تعیین امام ذکر کرده‌اند: اجماع، استخلاف یا انتصاب، شورا، بیعت، قهر و غلبه. دیدگاه شیعیان در حوزه امامت عامه و خاصه، مستند به آیات و روایات صحیح است؛ اما ادله اهل سنت جز امور و روش انجام شده در صدر اسلام توسط خلفا و مسلمانان و یا خلفای جور، چیزی دیگری نیست[۱۳۱].

نصب امام

"نصب الهی امام"، اصطلاحی در فرهنگ کلامی شیعه است و به مفهوم انتصاب افراد معصوم از سوی خداوند می‌باشد، تا به جانشینی از پیامبر نقش و وظایف او را در جامعه انسانی ایفا ‌کند. با این مبنای کلامی، شیعه «امامت» را بعد از «نبوت» جزء اصول دین می‌شمارد و معتقد است امام به عنوان خلیفه خدا و نبی، برترین مردمان در فضل و کمال، دارای مقام عصمت و برخوردار از علم الهی و جامع تمام شئون پیامبر (ص) به جز دریافت وحی است.

براساس این دلائل عقلی، شیعه «به نصب امام» به امر خداوند و توسط پیامبر گرامی اسلام اعتقاد دارد و صدها دلیل نقلی در کتاب، مانند آیات: تطهیر، تبلیغ، ولایت، اولی‌الأمر، ابتلا، اکمال دین و... بر این امر دلالت دارند که حدیث غدیر، منزلت و صدها دلیل نقلی دیگر از سیره و سنت پیامبر (ص)، موجود در منابع شیعه و اهل سنت آن را تبیین و تفسیر می‌کنند[۱۳۲].

انتخاب امام

در بحث امامت، میان شیعه و اهل سنت، بر سر انتصابی و انتخابی بودن امامت و خلافت بحث است. شیعه، معتقد به آن است که جانشینی پیامبر و خلافت و امامت مسلمین، مثل خود نبوت امری انتصابی و به امر خداوند و نصّ خاصّ است و بر این عقیده دلایل فراوان قرآنی و حدیثی و تاریخی دارد. امّا اهل سنت معتقد به انتخاب خلیفه از سوی مردم و اهل حلّ و عقد و نظر شورایند[۱۳۳].

نقدهایی که به نظریه بیعت و اختیار وارد شده است عبارت است از: نقض غرض، عدم تحقق خلافت، عدم احراز شرائط امامت، عدم مجوز شرعی، سیره پیامبر (ص) در تنصیص، پیشگیری از اختلاف[۱۳۴].

غلبه و استیلا

وظایف امام

بر اساس مجموعه ای از آیات استفاده می‌‌شود که اساس وظایف مترتب بر امامت و ولایت بر دو رکن استوارند؛ هدایت و نصرت که هدایت به دو دسته هدایت عام و هدایت خاص تقسیم می شود که هدایت عام به هدایت ارائه طریق یا هدایت تعلیمی یا تبیین نیز نامیده شده است و از بارزترین مصادیق آن تفسیر قرآن و رفع اختلافات است.

هدایت خاص یا هدایت ایصال الی المطلوب یا هدایت راهبری) شامل موارد ذیل است: تشکیل حکومت، اجرای عدالت، تربیت امت صالحان.

وظیفه کلان دوم امام نصرت است که دفاع از دین، جلوگیری از وقوع تحریف، (جلوگیری از انحراف در دینپاسخگویی شبهات، دفاع از مؤمنان را شامل می شود[۱۳۵].

از منظر امامیه امام (ع) ادامه دهندۀ راه پیامبر می باشد که اجرای حدود اسلامی، حفظ شریعت اسلامی از تحریف و تغییر و ... از وظایف اوست[۱۳۶].

برخلاف اهل سنت که وظایف امام را به مدیریت جامعه دینی مانند تأمین عدالت اجتماعی، تأمین امنیت عمومی، پاسداری از مرزهای جامعه اسلامی، توسعه و گسترش اسلام در جهان منحصر کرده‌اند[۱۳۷].

اثبات امامت

امامت به معنای پیشوایی بعض افراد ویژه به دلیل توانمندی‌های خاص، بر دیگران است که با دلایل عقلی و نقلی اثبات می‌شود. از جمله دلایل عقلی قاعده لطف، حفظ شریعت و ... همچنین از جمله دلایل نقلی آیات اکمال دین؛ ابلاغ؛ انذار؛ تطهیر؛ خیرالبریه؛ مودت؛ مباهله و ... و روایات متعددی از جمله حدیث یوم الدار؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث منزلت و ... بر اثبات امامت دلالت دارند[۱۳۸].

شناخت امام

مهم‌ترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به اوست؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر شناخت اوست و بدون شناخت او هرگز نمی‌تواند به اسلام واقعی برسد و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود:«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۳۹]. شناخت امام هم می‌تواند نسبت به جایگاه او باشد یا شناخت حقوق و سیره و معارف ایشان[۱۴۰].

چندین راه نیز برای شناخت امام بیان شده است مانند: تبیین و معرفی پیامبر؛ وصیت امام پیشین؛ معجزه و شواهد و قراین قطعی مانند: اخلاق پسندیده، علم و حکمت و ...[۱۴۱].

امامت از دیدگاه امامان شیعه

شایسته آن است که شناخت «امامت» را باید از بیانات نورانی و کلام خود امام و انسان کامل به‌دست آورد. امام علی بن موسی الرضا (ع) امامت را چنین بیان می‌فرماید: «امامت مقامی است که خداوند حضرت ابراهیم خلیل (ع) را [بعد از آزمون با وسائل گوناگون] و بعد از نبوت و خلت، در مرتبه سوم به آن برگزید. امامت فضیلتی است که خداوند حضرت ابراهیم را به آن فضیلت نائل کرد و نام او را به سبب آن بالابرد. و سپس فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم»[۱۴۲].

امامت مقام انبیا و «ارث اوصیا» است. امامت نمایندگی و جانشینی خدا و رسول خدا (ص) و مقام امیر مؤمنان علی (ع) و میراث امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. امامت زمام دین، نظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت اساس اسلام بارور، و شاخه بلند آن است»[۱۴۳].

حضرت علی (ع) در عبارتی زیبا روح امامت را این چنین مجسم می‌فرماید: «جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهره‌ها را متحد ساخته به هم پیوند می‌دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهد افتاد و هرگز جمع‌آوری نخواهند شد»[۱۴۴].[۱۴۵]

فهم شیعیان از مقام امامت

در عصر حضور

ابوذر غفاری (م۳۲). حاکم نیشابوری به سند خود از حنش کنانی نقل می‌کند: ابوذر در حالی که دست خود را به کعبه گرفته بود، گفت: «ای مردم! هرکس مرا می‌شناسد من همانم که می‌شناسد و هرکس مرا نمی‌شناسد من ابوذر هستم، از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح است، هرکس در آن وارد شود نجات می‌یابد و هرکس از آن تخلف کند غرق می‌شود»[۱۴۶].

سلمان فارسی (م ۳۴) با ابوبکر بیعت نکرد و به او گفت: «عذر تو در مقدم شدن بر کسی که از تو عالم‌تر است و به رسول خدا نزدیک‌تر است و به کتاب خدا و سنت پیامبر آگاه‌تر است چیست؟ پیامبر علی را در زمان حیات خودش مقدم کرد او علم منایا و وصایا و فصل الخطاب را می‌داند او مثل هارون بن عمران است اگر او را مقدم کنید از همه جا به شما روزی می‌رسد؛ آل محمد (ص) مانند سر نسبت به بدن و مانند چشم نسبت به سر می‌باشند»[۱۴۷].

مالک اشتر (م ۳۸): «علی جانشینی از جانشینان و وارث علم پیامبران است، قرآن به ایمان او شهادت داده و رسول خدا او را به بهشت رضوان بشارت داده؛ صفات نیکو در او کامل است و هیچ کس از اولین و آخرین در سابقه و برتری و علم او شک ندارد»[۱۴۸].

صعصعة بن صوحان (م ۵۶): «ما فقط اهل بیت پیامبر را می‌خواهیم، زیرا خداوند همه ما را به خاطر آنها کرامت بخشید و خلق کرد»[۱۴۹].

عدی بن حاتم (م ۶۷): «علی در هر حادثه‌ای که اتفاق بیفتد، از سوی خداوند برهان و سببی دارد»[۱۵۰].

ابن‌عباس (م ۶۸): وی انتخاب امام را از سوی خداوند می‌دانست و می‌گفت: «هرکس ولایت علی را قبول نکند اعمالش قبول نیست و در آخر عمر گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أَتَقَرَّبُ‏ إِلَيْكَ‏ بِوَلَايَةِ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏»[۱۵۱].

کمیل بن زیاد (م۸۲): «روزی علی (ع) دست مرا گرفت و به صحرا برد؛ هنگامی که به آنجا رسیدیم نفس عمیقی کشید و فرمود: «هرگز زمین از حجتی که برای خدا قیام کند خالی نمی‌ماند، یا حجتی که آشکار و مشهور است یا حجتی که توسان و مخفی است تا حجت‌ها و بینه‌های الهی باطل نشود»[۱۵۲]. نقل این روایت از سوی کمیل که از شیعیان علی (ع) بوده، نشانگر نوع دیدگاه وی به مسئله امامت و مطرح بودن دیدگاهی فراتر از علمای ابرار در همان قرن‌های اولیه است.

زراره (م۱۵۰) از امام باقر (ع) نقل کرده که ایشان فرمود: «اسلام بر پنج پایه استوار است نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. من از امام پرسیدم کدام یک از آنها برتر است؟ امام (ع) فرمود: ولایت؛ زیرا کلید همه آنها و رضایت خداوند در اطاعت از امام و معرفت اوست»[۱۵۳].

محمد بن مسلم (م۱۵۰) از امام باقر (ع) روایت کرده: «هرکس بخواهد با عبادت و زحمت فراوان به خداوند نزدیک شود در حالی که امامی ندارد، سعی او مقبول نیست»[۱۵۴].

منصور بن حازم (م ۱۴۸) معتقد بود قرآن به تنهایی کافی نیست و امت به وجود امام نیاز دارد[۱۵۵].

زیاد بن منذر، ابوالجارود (م۱۵۰): «حلال و حرام آن است که آل محمد (ص) بگویند، و همه آنچه پیامبر آورده است در نزد ایشان است»[۱۵۶].

خلیل بن احمد فراهیدی صاحب کتاب العین (م۱۷۶): «بی نیازی علی (ع) از همه و احتیاج همه به علی، دلیل آن است که او امام همه می‌باشد»[۱۵۷].

هشام بن حکم (م۱۷۰): «امامت همان نبوت است و امام همه منصب‌های ولایتی و سیاسی و دینی و معنوی و تکوینی پیامبر را داراست، با این تفاوت که فرشته وحی بر او نازل نمی‌شود»[۱۵۸].

عبدالعزیز بن مسلم روایت مفصلی را درباره ویژگی‌های امامت از امام رضا (ع) نقل می‌کند که این روایت را می‌توان تعریف کامل شیعه از امامت نامید، و نقل آن نشانه نوع نگرش راوی (ابن مسلم) به امامت و نگرشی فراتر از علمای ابرار می‌باشد، در قسمت‌هایی از این روایت آمده است: «همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش رفیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آراء خود آن را دریابند؛ امامت، خلافت خدا و رسول خداست، امام امین خدا در زمین و حجت او در مخلوقات است، امام از گناهان و عیوب، پاک و دور است و علم مخصوص و ویژه دارد»[۱۵۹].

عبدالعظیم حسنی (م۲۵۲): «همانا دوستی با امامان دوستی با خدا و دشمنی با امامان دشمنی با خدا و اطاعت ایشان اطاعت خدا و معصیت ایشان معصیت خداوند است»[۱۶۰].

همین‌طور که در تعریف‌های اصحاب و نوع روایاتی که درباره ائمه (ع) نقل کرده‌اند مشاهده می‌شود، فهم شیعیان عصر حضور (به ویژه قرن اول) از امامت جنبه علمی و معنوی داشته و فقط جنبه سیاسی نداشته است، و فهم ایشان از امامت فراتر از علمای ابرار بوده و مطابق با فهم شیعیان حاضر از امامت است، و همچنین ایشان اعتقاد به چنین مقاماتی را برای ائمه غلو حساب نمی‌کردند. پس این ادعا که شیعیان در ابتدا ائمه (ع) را فقط علمای ابرار می‌دانستند یا در قرن اول فقط نگاه سیاسی به ائمه داشتند نه نگاه علمی و معنوی، درست نیست؛ البته مسلم است شیعیان به معنی اول و دوم (که در تعریف شیعه بیان کردیم) اعتقاد شیعیان به معنی سوم را نداشته‌اند و نباید خلط و مغالطه کرد و نوع نگاه شیعیان به معنی اول و دوم را اعتقاد شیعیان اصلی گرفت و سپس مطرح کرد که نوع نگرش شیعیان قرن‌های اولیه به ائمه فقط سیاسی بوده و شیعیان قرن‌های بعدی غلو کرده و به امامان جنبه علمی و معنوی و فوق بشری نسبت دادند.

در عصر غیبت

اما اعتقاد بعضی از بزرگان شیعه در عصر غیبت نسبت به امامت از این قرار است:

شیخ صدوق (م ۳۸۱): «امامت از ائتمام گرفته شده و معنی آن پیروی و اقتدا می‌باشد و واجب است اعتقاد داشته باشیم اطاعت از امام مثل اطاعت از پیامبر می‌باشد و هر فضیلتی که خداوند به پیامبر داده به امام هم بخشیده است غیر از فضیلت نبوت»[۱۶۱].

احمد بن ادریس (م ۳۰۶): وی از مشایخ کلینی می‌باشد و حدود ۲۰۰۰ روایت از امامان نقل کرده است که این تلاش و زحمت بسیار در ثبت و ضبط و نشر احادیث ائمه نشانگر دیدگاه ویژه وی نسبت به مقام علمی امامان و اعتقادی فراتر از علمای ابرار می‌باشد[۱۶۲].

شیخ مفید (م۴۱۳). از ایشان در تحریف درباره امامت ذکر شده است: «امام انسانی است که به نیابت از پیامبر ریاست عامه در دین و دنیا دارد، و مثل پیامبران معصوم است»[۱۶۳]. «ائمه جانشینان پیامبر در اجرای احکام و حدود و حفظ شریعت و تأدیب مردم‌اند، و مانند پیامبران معصوم‌اند»[۱۶۴].

سید مرتضی (م ۴۳۶): «امام بالاصاله ریاست عامه در دین دارد، نه به نیابت از کسی که در دار تکلیف باشد»[۱۶۵].

ملک صالح (م ۵۵۶) کتاب و سنت را فقط در نزد امامان دانسته و ایشان را شفاعت‌کنندگان روز قیامت معرفی می‌کند: تَلقَ الأَئِمَّةَ شَافِعینَ وَ لَا تَجِد/ إِلّا لَدَینا سُنّةً وَ کِتَابَاً[۱۶۶].

خواجه نصیرالدین طوسی (م۶۷۲): از ایشان سه تعریف درباره امامت نقل شده است: «امام رئیس قاهری است که امربه معروف و نهی از منکر می‌کند و مشکلات شرع را که بر مردم مخفی مانده برای آنها آشکار می‌کند. واحکام را اجرا می‌کند تا به صلاح نزدیک‌تر و از فساد دورتر شوند و از فتنه‌ها ایمن بمانند»[۱۶۷]. «امامت یک ریاست عمومی دینی است که مردم را به حفظ مصلحت دینی و دنیوی تشویق می‌کند و از ضرر دینی و دنیوی بر حذر می‌دارد»[۱۶۸]. «امام انسانی است که بالاصاله در دار تکلیف ریاست عامه در دین و دنیا دارد»[۱۶۹].

همین تعریف از ابن‌میثم بحرانی (م ۶۹۹) و علامه حلی (م ۷۲۶) هم نقل شده است[۱۷۰].

فاضل مقداد (م ۷۸۶): «امام انسانی است که به نیابت از پیامبر ریاست عامه در دین و دنیا دارد»[۱۷۱].

شهید اول (م ۷۸۶). ایشان ائمه را واسطه بین خود و خدا معرفی کرده و ولایت ایشان را ذخیره روز قیامت می‌داند: إنی بحب محمد و وصیه / و بنیهما یا رب علقت یدی // و قصدت بابک طالبا بولائهم / أحسن الکرامة یوم بعث فی غَدی[۱۷۲].

لطف‌الله نیشابوری (۸۱۰) علی (ع) را دریای علوم واعلم همه مردم می‌داند: هو البحر المحیط بکل علم/ علیه الخلق کلهم عیال[۱۷۳].

ابن المتوج (م ۸۲۰) اعتقاد به شفاعت ائمه در روز قیامت دارد و آنها را ذخیره یوم الجزاء خود معرفی می‌کند: أنتم عدة لی فی مَعادی / إذا حضر الخلائق للجزاء[۱۷۴].

ابن‌الوزیر (م ۸۴۰): ائمه کشتی هدایت و واسطه بخشش گناهان هستند و فضائل ایشان غیرقابل شمارش می‌باشد: هُم بابُ حِطّةٍ وَ السفینة و الهدی / فیهم و هم للظالمین بمرصد // ولهم فضائل لست أُحصی عدها/ مَن رامَ الشُّهُبِ لَم تَتَعَدَّد[۱۷۵].

حسین بن عبدالصمد حارثی (م ۹۸۴) اهل بیت (ع) را تکیه‌گاه انسان در روز قیامت و سبب نجات از گناهان می‌داند: فلی فی المعاد عماد بهم / وکافی القیام مقام نضیر/ لأنی أنادی لدی النائبات/ و الخوف من أن ذنبی کبیر / أخا المصطفی و أبا السیدین/ و زوج البتول و نجل الظهیر[۱۷۶].

فیاض لاهیجی (م ۱۰۷۲): «امامت ریاست عامه بر مسلمین در امور دنیا و دین به نیابت از پیامبر (ص) می‌باشد»[۱۷۷].

علامه طباطبایی: «امام شخصی است که با یک امر ملکوتی مردم را هدایت می‌کند و به حسب باطن یک نوع ولایت در اعمال مردم دارد و در هدایتش مردم را به امر خدا به مطلوب می‌رساند، نه اینکه فقط راه نشان دهد»[۱۷۸].

سید محسن خرازی: «امامت در نزد شیعه خلافت کلی الهی است که یکی از آثار آن، ولایت تشریعی و خلافت ظاهری می‌باشد»[۱۷۹].

نظر شیعه در مسئله امامت و اثبات آن

شیعه امامیه، امامت را از اصول دین می‌داند[۱۸۰]، به این معنا که بقای دین و شریعت را به وجود امام، موقوف و وابسته می‌داند، چنان که حدوث شریعت و ابتدایش موقوف بر وجود نبیّ است. پس احتیاج دین به سوی امام به منزله احتیاج دین به سوی نبیّ است و اعتقاد و تدیّن به وجود امامِ منصوب از جانب خدای تعالی بعد از نبیّ (ص) و خاتمیّت آن جناب، در هر عصری از اعصار واجب و لازم است و انکار آن موجب اختلال در دین می‌شود، اگر چه احکام ظاهر اسلام بر منکرین آن جاری شود.

در اثبات این که «امامت از اصول دین است»[۱۸۱] دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد که ذیلاً به برخی از آنها می‌پردازیم:

۱. «امامت» خلافت الهی است که به غیر از وحی، بقیه وظایف نبیّ و رسول مانند هدایت و ارشاد به سعادت دنیا و آخرت و اجرای عدل و رفع ظلم و ستم و حفظ شرع و بیان و تفسیر کتاب و تزکیه و تربیت نفوس مردم و... برای امام ثابت است. بنا بر این، هر چیزی که موجب می‌شود که نبوّت از اصول دین شمرده شود، همان چیز موجب می‌شود که امامت هم از اصول دین باشد، وگرنه دلیلی برای مندرج شدن نبوّت در اصول دین وجود نخواهد داشت[۱۸۲].

مرحوم مظفر در کتاب دلائل الصدق می‌نویسد: ویشهد لکون الإمامه من أصول الدین أنّ منزله الإمام کالنّبی فی حفظ الشرع و وجوب اتّباعه والحاجه إلیه وریاسته العامّه بلا فرق، وقد وافقنا علی أنّها أصل من اُصول الدین جماعه من مخالفینا کالقاضی البیضاوی فی مبحث الأخبار، وجمع من شارحی کلامه[۱۸۳].

شاهد بر این که امامت از اصول دین است این است که: مقام و منزلت امام در حفظ دین و وجوب پیروی از او و نیاز مردم به او و پیشوایی بر تمام خلق، مثل مقام و منزلت پیامبر است بدون هیچ فرقی بین آن دو. البته جمعی از مخالفان شیعه هم مثل قاضی بیضاوی در بحث اخبار و جمعی از شارحان کلامش در این مطلب با ما موافقند و امامت را از اصول دین شمرده‌اند.

۲. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۱۸۴] این آیه شریفه در آخر حیات رسول خدا (ص) در باب ولایت و امامت امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است[۱۸۵] و دلالت دارد که امامت، اصلی از اصول دین است؛ زیرا آیه شریفه با فریاد بلند ندا می‌کند که امامت از اجزای اصلی و حیاتی نبوّت و رسالت است به طوری که اگر امامت نباشد رسالت هم انجام نگرفته است.

مأموریت مورد اشاره اساس و ستون رسالت و نبوّت است و به قدری مهم و سرنوشت ساز است که اگر پیامبر (ص) آن را انجام ندهد و به مردم نرساند، گویا رسالت پروردگار را انجام نداده و زحمات بیست و سه ساله‌اش را ناقص رها کرده است! البته روشن است که پیامبر (ص) آنچه بر او نازل می‌شد را به مردم می‌رساند و برای آنها بیان می‌کرد، ولی این تعبیر و لحن آیه بدان جهت است که مردم به اهمیّت ویژه و فوق العاده این مطلب پی ببرند.

از آنجا که این مأموریتِ حسّاس و ویژه، خطراتی دارد و احتمال بروز واکنش‌های پنهان و آشکاری از سوی اشخاص ضعیف الایمان و منافق می‌رود؛ لذا خداوند متعال به پیامبر (ص) در برابر خطرات احتمالی و اقدامات منافقین تضمین داده و می‌فرماید: ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۱۸۶] و این تضمین نشانه دیگری بر بزرگی و اهمیّت مضمون این آیه مبارکه است[۱۸۷].(۲)

۳. خداوند متعال در سوره مائده (آخرین سوره ای که بر پیامبر (ص) نازل شده) فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۸۸] اخبار و روایات تصریح نموده‌اند که این آیه شریفه در امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) نازل شده است[۱۸۹]. مؤیّد این مطلب هم این است که در وقت نزول این آیه، هیچ چیز دیگری صلاحیت این همه تأکید را نداشته است.

در این آیه شریفه، خداوند «امامت» را به عنوان مکمِّل دین و متمِّم نعمت معرّفی می‌کند و سپس از این دین کامل به عنوان اسلامِ مرضیّ و پسندیده خود برای جهانیان یاد می‌کند. حال چگونه می‌توان گفت که چنین چیزی جزء اصول دین و اساس و شالوده آن نیست؟

به عبارت دیگر، این آیه به روشنی دلالت دارد که امامت از اصول دین است؛ زیرا اوّلاً آیه شریفه به صراحت می‌فرماید: «امروز دینتان را کامل کردم» آیا معنای اِکمال دین، غیر از این است که یکی از اصول دین به طور رسمی و برای عموم مردم در آن روز بیان شد؟! آیا در این روز، غیر از نصب امیرالمؤمنین (ع) به زعامت و رهبریِ امّت، برنامه دیگری توسط رسول خدا (ص) اعلام شده بود؟!

ثانیاً خداوند متعال در ذیل آیه شریفه فرموده است: «اسلامی که امروز کامل شده، دین مَرضیّ خداوند است (و غیر این، مَرضیّ و پسندیده نیست)» آیا این جمله صراحت ندارد که امامت از اصول دین است و دین بدون امامت، دین نیست؟

ثالثاً به تصریح روایات بسیار که از طریق فریقَیْن رسیده، این آیه شریفه، بعد از نصب امیرالمؤمنین علی (ع) به زعامت و رهبری نازل گردیده است. بنا بر این، اکمال دین به ولایت اوست و اسلام بدون ولایت و امامت آن حضرت (ع)، دین خداپسند نیست.

۴. خداوند متعال فرموده است: ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ[۱۹۰].

این آیه صراحت دارد که مردم بعد از رسول خدا (ص) به دوران جاهلیّت و کفر باز خواهند گشت و طبعا این قضیّه غالبیّه است که خداوند عامّه مردم را مخاطب قرار داده است؛ زیرا استفهام در این آیه شریفه، استفهام حقیقی نیست بلکه بر نحو انکار و توبیخ است و این آیه، مِثْل صریح است در این که این امر از آنها به وقوع پیوسته، و لذا به صیغه ماضی تعبیر نموده که دلالت بر تحقّق و وقوع آن دارد.

آیا بعد از شهادت رسول خدا (ص)[۱۹۱] چیزی که موجب برگشتن مردم به عقب و کفر و جاهلیّت باشد غیر از انکار ولایت و نقض بیعت با امیرالمؤمنین (ع) و تخلّف از خلافتِ حق و امامتِ الهی محقق شد؟

و دلیل بر تفسیر آیه شریفه به این معنا - اگر چه آیه به خودی خود دلالتش بر مطلب تمام است - و همچنین دلیل بر اصل ادّعا (امامت جزء اصول دین است) احادیث ارتداد مردم بعد از رسول خدا (ص) است[۱۹۲] که این احادیث بین خاصّه و عامّه معروف و مشهور است و ما برای اتمام حجّت، یکی از آن احادیث را از طریق عامّه نقل می‌کنیم: صحیح بخاری در حدیث حوض از رسول خدا (ص) روایت کرده که حضرت فرمودند: « بَيْنَمَا أَنَا قَائِمٌ فَإِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ فَقَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى فَلَا أَرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ‌»[۱۹۳]؛ در وقتی که من در موقف و عرصات قیامت و یا در کنار حوض کوثر ایستاده باشم ناگهان جمعی را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون می‌آید و به ایشان می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا بیایند؟ آن مرد گوید: قسم به خدا به سوی آتش! من می‌گویم: ایشان چه کردند؟ آن شخص گوید: آنها پس از تو مرتد و کافر شدند و به سوی قهقرا و عقب باز گشتند! سپس طائفه دیگری را می‌آورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون آید و می‌گوید: بیائید! من می‌گویم: به کجا؟ می‌گوید: قسم به خدا به سوی آتش! من می‌گویم: ایشان چه کردند (و گناهانشان چیست)؟ آن مرد گوید: این جمع بعد از تو مرتد شدند و به عقب و کفر اصلی برگشتند! (و همین طور دسته دسته به سوی جهنم می‌برند) و من نمی‌بینم (از صحابه من) کسی بماند مگر مانند شتری که از گلّه شتران جا مانده (یعنی به قدر بسیار قلیلی مانند کمی تعداد و شترهای رها شده و واپس مانده از گله در بیابان)»[۱۹۴].

این روایت مانند آیه شریفه به وضوح دلالت بر ارتداد و به عقب برگشتن صحابه ـ به جز عدّه کمی از آنها ـ دارد.

فقیه بزرگوار مجلسی اوّل در شرح فقیه ـ بعد از نقل حدیث فوق ـ نوشته‌اند: ابن اثیر که از معظم علمای مخالفین است گفته است که معنی حدیث آن است که ناجی از صحابه قلیلی خواهند بود. و قریب به این مضمون را در مبحث حوض روایت کرده‌اند از عبدالله بن مسعود به چندین طریق و از حذیفه بن الیمان و از عبدالله بن عمر و از عبدالله بن عباس و از انس بن مالک و از سهل بن سعد به چند طریق، و از ابوسعید خدری و از ابوهریره به چهار سند دیگر، و از ابوذر و از عقبه و از اسماء بنت ابوبکر و از ام سلمه و از عایشه و غیر ایشان به طرق بسیار. و می‌توان گفت که در هیچ بابی این مقدار حدیث نقل نکرده‌اند که در این باب نقل نموده‌اند. و در اکثر این اخبار منقول است که صحابه متوجّه من (پیامبر (ص)) شوند، و ایشان را منع کنند و نگذارند که به نزد من آیند، و ایشان را به جهنّم برند و من گویم: الهی! اینها صحابه‌های منند. خطاب رسد که یا محمّد! نمی‌دانی که بعد از تو چه‌ها کردند، مرتدّ شدند و به کفر اصلی بر گشتند! پس من می‌گویم: که من بیزارم از ایشان، دورم از ایشان، و ایشان از من (بیزارند و دورند!) و ظاهر است که ارتداد ایشان به سبب مخالفت نصوص جلیّه بر امامت امیرالمؤمنین (ع) بود[۱۹۵].

حقیر گوید: آیا غیر از انکار ولایتِ حق و تشکیل سقیفه و قرار دادن امر امامت در شورا - که بر خلاف عقل و کتاب و سنّت است - چیزی که موجب کفر و ارتداد و استحقاق عذاب نار باشد برای صحابه بعد از رسول خدا (ص) سراغ دارید؟! پس منکر ولایت امیرالمؤمنین (ع) اگر بمیرد به مرگ جاهلیّت و کفر مرده است و این با اصول دین بودن امامت سازگار است.

۵. در روایات متواتری که از طریق شیعه و مخالفین وارد شده، این مضمون آمده که رسول خدا (ص) فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۹۶]؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیتشرک و کفر) از دنیا رفته است.

این احادیث به وضوح دلالت دارند که اگر شخصی شناخت و معرفت به امام زمانش نداشته باشد، دینی جز دین و آیین جاهلیّت (کفر و شرک) ندارد. با این اوصاف، چگونه امامت از اصول دین نباشد و حال آنکه عدم معرفت و نشناختن امام مساوی با مرگ جاهلی و مرگ همراه با کفر و شرک است؟![۱۹۷].

پاسخ به یک شیهه

اگر امامت جزء اصول دین باشد ـ چنان که حق هم همین است ـ بحث و بررسی و تحقیق در باره مسأله امامت، واجب و لازم خواهد بود و همان طور که عقل در موارد دیگر اصول دین، از باب لزوم دفع ضرر احتمالی و از باب لزوم شکر منعِم، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق می‌کند، در مورد امامت هم از همان باب و به همان ملاک، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق و بررسی می‌کند.

لکن اگر امامت از اصول دین نباشد - چنان که اکثر عامّه قائل هستند - باز هم باید به اهل بیت (ع) مراجعه کنند و لااقل امامت به عنوان مرجعیّت علمی الهی قابل بحث و نظر خواهد بود؛ زیرا امکان دارد که حق تعالی اشخاصی را برای بیان احکام و حفظ آن معین کرده باشد و با این احتمال، عقل حکم به وجوب فحص و نظر در آن می‌کند.

پس اگر این مرجعیّت علمی برای احدی از امت ثابت شود، علم به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی حاصل نمی‌شود جز با مراجعه به آنها و اخذ احکام از آنها؛ زیرا فقط آنها حجّت در بیان احکام هستند. پس عقل به جهت دفع ضرر احتمالی حکم به وجوب قطع به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی می‌کند، و قطع به فراغ ذمّه هم حاصل نمی‌شود مگر با رجوع کردن به کسانی که قطع به فراغ ذمّه در اتّباع آنها داریم. پس فحص و نظر از کسانی که ما مأمور به اتّباع آنها هستیم، واجب عقلی است و ما ادّعا می‌کنیم و معتقدیم که ائمه اطهار (ع) بعد از رسول خدا (ص)خلیفه‌های خداوند در زمین و اُمناء او بر احکام هستند، پس اگر ولایت و امامت آنها بر مخالفان حق ثابت نشده است، چرا فحص و نظر نکرده‌اند تا آثار آنها را اخذ نمایند با این که مرجعیت علمی اهل بیت (ع) به روایات متواتره مسلّم بین فریقین ثابت است، چنان که حدیث متواتر ثقلین و سفینه و.... بر آن دلالت دارد[۱۹۸].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  2. پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
  3. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
  4. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی
  5. ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی
  6. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت
  7. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲
  8. ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت - ربانی گلپایگانی
  9. ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیة
  10. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت
  11. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی ج۲
  12. محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت
  14. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱
  15. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
  16. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان
  17. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
  18. محمد تقی فیاض‌بخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
  19. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت
  20. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن
  21. حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امام‌شناسی
  22. جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی
  23. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱
  24. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین
  25. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان

پانویس

  1. فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.
  2. محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.
  3. الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شي‏ء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شي‏ء لا تجامعهما، ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵.
  4. ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.
  5. فرهنگ شیعه، ص ۹۲.
  6. معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱- ۳۲؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.
  7. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۰۵.
  8. و عند المتكلمين هو خليفة الرسول (ص) في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة، ر.ک: محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۹.
  9. ر.ک: حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام‌شناسی، ج۱۸، ص۲۰۶.
  10. ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر محمود یزدی مطلق، ص۴۹-۵۰؛ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۴۴.
  11. کمال‌الدین ابن‌میثم بحرانی، متوفای ۶۷۹ ق است.
  12. وهي رئاسة عامّة في أمور الدّين والدنيا بالإصالة؛ میثم بن علی بن البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴ و ر.ک: محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.
  13. سعدالدّین تفتازانی (۷۱۲ - ۷۹۳) متکلم برجسته اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.
  14. هي رِئاسَة عامّةٌ فی امُورِ الدِّینِ وَ الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبی (ص)؛ محمد حسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.
  15. عضدالدین ایجی (۴۵۰ - ۵۰۵) متکلم نام‌دار اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.
  16. هي خلافة الرّسول في اقامة الدين بحيث يجب اتّباعه علی كافّة الامّة؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم کلام، ص۶۰۳.
  17. مقدمه ابن‌خلدون، ص۱۹۱.
  18. محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۱ و ۳۲.
  19. رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۵-۳۳.
  20. قوشچی، شرح تجرید، ص۴۷۲.
  21. عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسه، ص۷۵۰؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۲.
  22. علامه حلی، الالفین، ص۱۲.
  23. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۵؛ مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۱۴۱.
  24. جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۹۱ و ۱۹۲.
  25. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۹.
  26. به عنوان نمونه: ماوردی در تعریف امامت گفته است: الإمامة موضوعة لخلافة النبوّة فی حراسة الدین وسیاسة الدنیا به؛ ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ص۵؛ ابن خلدون نیز مشابه این عبارت را آورده است: نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین وسیاسة الدنیا؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدّمة، ص۱۹۰؛ امام‌الحرمین جوینی نیز گفته است: الإمامة ریاسة تامّة، وزعامة تتعلّق بالخاصّة والعامّة فی مهمّات الدین والدنیا. جوینی؛ عبدالملک بن عبدالله، غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص۱۵؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاق‌اند: فخر رازی: الإمامة رئاسة فی الدین والدنیا عامّة لشخص من الأشخاص؛ رازی، محمد بن عمر، نهایة العقول، ج۴، ص۳۲۱؛ میر سید شریف جرجانی: الإمام: الذی له الریاسة العامّة فی الدین والدنیا جمیعاً؛ جرجانی، علی بن محمود، التعریفات، ص۲۸.
  27. مراد از قید «بالاصالة لا بالنیابة» در تعریف امامت این است که امامت مورد نظر اسلام و شیعه، امری اصلی و منصبی الهی است، نه امری نیابتی و وکالتی از سوی مردم، که امامت و رهبری مطرح در حکومت‌های رایج در گذشته و حال از این قسم است، سید مرتضی علم الهدی الحدود والحقایق، ص۴۱.
  28. رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۵-۳۳.
  29. محمد بن النعمان الکبری شیخ المفید، اوائل المقالات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید)، ص۶۵.
  30. حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد، ترجمه: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص۹۸ و ۹۹.
  31. میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
  32. میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
  33. السید نورالله التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص۳۰۰.
  34. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۰.
  35. رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۳.
  36. ر.ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۳۰-۳۱.
  37. الإمامة رئاسة عامّة فی أمور الدّنیا و الدّین لشخص‏ من‏ الأشخاص‏ نیابة عن النّبی، حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰.
  38. هی رئاسة عامة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن‏ النبی‏؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۲.
  39. لاجل ما ذکرناه من‏ قبل‏ من‏ تدبیر الجیوش‏ و سد الثغور و رد المظالم و الاخذ للمظلوم و اقامة الحدود و قسم الفی‏ء بین المسلمین‏؛ به دلیل آنچه که پیشتر گفتیم؛ یعنی مدیریت لشکر و بستن مرزها و دفع ظالم و گرفتن حق مظلوم و پیاده کردن حدود و تقسیم فیء میان مسلمانان؛ ابوبکر باقلانی، نمهید الاوائل، ص۴۷۷؛ لا نعلم‏ من‏ قبله‏ الدیانات‏ و الشرائع، و إنما فوض إلیه القیام بأمور مخصوصة، فحاله کحال الأمراء و الحکام‏، ما دین و شریعت خود را از امام نمی‌آموزیم و همانا پرداختن به اموری خاص بدو سپرده شده است؛ پس شأن او مانند امیران و حاکمان است؛ قاضی عبد الجبار معتزلی، المغنی، ج ۲۰، ص۲۱۱.
  40. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۴۱۰-۴۱۲.
  41. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  42. گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.
  43. در مباحث دیگر که اوصاف و ویژگی‌های امام را می‌‌شماریم، یکی از مهم‌ترین اوصاف امام یعنی نصی الهی به تفصیل مطرح خواهد شد.
  44. عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۹۵ باب ۲۰ ح ۱ صدوق در کتاب‌های دیگرش مثل معانی الاخبار، ص ۹۶ باب معنی الامام المبین ح ۲ و کمال الدین، ص ۶۷۵ حدیث شماره ۳۱ و امالی، ص ۲۷۳ ح ۱، کافی، ج ۱، ص ۱۹۸ باب نادر فی فضل الامام و صفاته ح ۱.
  45. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  46. دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص. ۳۹۱۰
  47. شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص۳۴۵؛ شرح‌المقاصد، ج ۵، ص ۲۳۲؛ التعریفات، ص ۱۶.
  48. مقدمه ابن خلدون، ص ۱۹۱؛ الاحکام السلطانیه، ص ۵؛ النکت الاعتقادیه، ص ۳۹.
  49. تلخیص‌ المحصل، ص ۴۲۶؛ الالفین، ص ۱۲؛ قواعد المرام، ص ۱۷۴.
  50. تلخیص‌ المحصل، ص ۴۵۷.
  51. شیعه در اسلام، ص ۱۰۹ ـ ۱۲۴، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۱ ـ ۸۵۴، «امامت».
  52. الاحکام‌السلطانیه، ص۵؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف الایجی، ج ۸، ص ۳۴۵.
  53. الحاشیة علی الهیات، ص ۱۷۹؛ انیس الموحدین، ص ۱۳۷.
  54. دلائل‌الصدق، ج۲، ص۸؛ انیس‌الموحدین، ص ۱۳۸.
  55. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  56. برای آشنایی بیشتر با تعاریف دیگر امامت ر. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۷، ص۴۸۲؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۸؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۴۴؛ الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ دلائل الصدق، المقدمة، ص۲۶۸؛ الشافی فی الإمامة، ج۱، ص۵؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۴، ص۸۷۱؛ محاضرات فی الإلهیات، ص۳۲۵؛ إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، النص، ص۳۲۵؛ امامت‌پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص۴۱؛ شرح منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ج۳، ص۳۸.
  57. الامامة رئاسة عامّة فی امر الدین و الدنیا خلافه عن النبی؛ شرح‌المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
  58. الإمامة خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعة علی کافة الامة؛المواقف، ص۳۴۵، ج۸؛ شرح مقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
  59. الإمامة ریاسة عامّة فی أمور الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی؛ الباب الحادی عشر، ص۸۲.
  60. فإنّ الإمامة عند الشیعة هی الخلافة الکلیّة الإلهیة التی من آثارها و لا یتهم التشریعیة الّتی منها الإمارة و الخلافة الظاهریّة؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقاید الإمامیة، ج۲، ص۸.
  61. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۲۰-۲۱.
  62. اصول مدیریت، ص ۲۰۰.
  63. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۶ ـ ۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۴.
  64. مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۲، «امامت».
  65. مصطفی‌پور، محمد رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص۲۱۹ - ۲۳۲.
  66. "الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً"؛ التعریفات، ص۲۸.
  67. قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶)
  68. الإمامة رئاسة عامّة في أمور الدين و الدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبي‏(ص)؛ الباب الحادی‌عشر، ص ۶۶؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵ ـ ۳۲۶؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹ ـ ۳۲۰.
  69. الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة؛ شرح المواقف، ج۸ ،ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴.
  70. مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.
  71. رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵
  72. رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.
  73. المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵ ـ ۲۳۶.
  74. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۴۰۴-۴۱۸.
  75. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۰۲.
  76. تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص ۴۲۶.
  77. الباب الحادِ عشر، ص ۱۰.
  78. المسلک فی اصول الدین، ص ۱۸۷ و، ص ۳۶.
  79. النجاة فی القیامة فی تحقیق امرالامامة، ص ۴۱.
  80. برای آگاهی بیشتر ر. ک: امامت پژوهی، ص ۴۰ و نجارزادگان، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه فریقین.
  81. الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، ص ۱۳.
  82. .غیاث الامام و التیاث الظلم، ص ۱۵.
  83. ابکار الافکار فی اصول الدین، ج ۳، ص ۴۱۶.
  84. المواقف فی علم الکلام، ص ۳۹۵.
  85. شرح المقاصد، ج ۳، ص ۴۶۹.
  86. تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۹۱.
  87. التعریفات، ص ۵۳.
  88. معجم مقالید العلوم، ج ۱، ص ۷۵.
  89. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  90. بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص۹۴۹-۹۵۰.
  91. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  92. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۹۵ - ۹۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۳؛ ج۲۹، ص۳۶.
  93. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۳؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۰۶- ۳۱۰.
  94. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۷.
  95. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
  96. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
  97. سید مرتضی، رسائل، ج۱، ص۱۶۶؛ اردبیلی، احمد بن محمد، الحاشیة علی الهیات، ص۱۷۸.
  98. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۳۵.
  99. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۰.
  100. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۲.
  101. امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.
  102. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ -۲۳.
  103. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ - ۲۳ و ۲۶ -۲۸.
  104. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۸؛ همو، ولایت فقیه، ص۱۰۰-۱۰۱.
  105. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۷-۱۶۲.
  106. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲؛ همو، کتاب الطهاره، ج۳، ص۴۴۱.
  107. امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸؛ همو، آداب الصلاة، ص۱۴۱.
  108. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
  109. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۰-۷۴.
  110. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۵-۱۶۵.
  111. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۲۳۸.
  112. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  113. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۴، ۱۴۹- ۱۵۱ و ۱۵۴؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۷- ۱۲۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۹- ۱۵۱.
  114. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۶، ح۵و ۸.
  115. شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۲۲.
  116. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷
  117. تلخیص المحصل، ص۴۲۶- ۴۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۳- ۱۷۴.
  118. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۴.
  119. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  120. گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.
  121. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
  122. شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۶۹.
  123. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۲۵-۱۲۹؛ شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۳۹ـ ۲۴۱.
  124. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۷.
  125. «الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»؛ دعای عدیله.
  126. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۰-۴۱۱
  127. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  128. طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۰ - ۴۲۹.
  129. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۶.
  130. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۷۷-۸۳.
  131. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص۷۹-۸۳؛ القواعد الکلامیة، ص۱۰۹؛ آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱؛ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۱۴۱-۱۴۳.
  132. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
  133. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
  134. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۵۷-۱۶۲.
  135. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۷-89.
  136. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۱۳.
  137. جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۶۶.
  138. فرهنگ شیعه، ص ۲۴۲-۲۴۴؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۱-۱۷۸.
  139. الکافی، ج۲، ص۲۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ وسائل‌الشیعة، ج۲۸، ص۳۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۰؛ در نقل دیگری به‌جای "لا" حرف "لم" و به جای "امامه"، "امام زمانه" آمده است: «وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۳۱.
  140. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۶۱؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۹۰.
  141. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۳-۸۶.
  142. ﴿... قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا... «... فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم.».. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  143. محمد بن یعقوب الکلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۵۶-۲۶۰؛ محمد باقر المجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۷۶ و ص۱۲۱- ۱۲۸.
  144. السید الشریف الرضی، نهج البلاغه امام علی (ع)، ترجمه: محمد دشتی، ص۴۴، خطبه ۱۴۶.
  145. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۱.
  146. نفحات الأزهار، ج۱، ص۵۶.
  147. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۴.
  148. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹.
  149. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۷.
  150. الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۴۱.
  151. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۱ «خدایا من به وسیله ولایت علی بن ابی طالب به سوی تو تقرب می‌جویم».
  152. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۹: «لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا َّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ».
  153. اصول کافی، ج۲، ص۱۶.
  154. وسائل الشیعه، ج۱، ص۹۰.
  155. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۴۶.
  156. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۴.
  157. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۰: إستغناء عن الكل و إحتياج الكل إليه دليل على أنه إمام الكل.
  158. هشام بن حکم، ص۲۰۹.
  159. اصول کافی، ج۱، ص۱۶۸.
  160. طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۹۴.
  161. معانی الأخبار، ص۶۹.
  162. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.
  163. نکت اعتقادیه، ر.ک: مقالات کنگره شیخ مفید، ج۱، ص۳۹؛ اوائل المقالات، ص۷۳.
  164. اوائل المقالات، ص۷۳.
  165. رسائل الشریف، ج۲، ص۲۶۴.
  166. طبقات المتکلمین، ج۲، ص۳۰۵؛ «ائمه را به عنوان شفیعان ملاقات می‌کنی و کتاب و سنت را فقط در نزد ما می‌یابی».
  167. الفصول النصیریه، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.
  168. قواعد العقائد، ر.ک: امامت‌پژوهی، ص۴۲.
  169. تلخیص المحصل، ج۲، ص۴۲۶.
  170. قواعد المرام، ص۱۷۴؛ نهج المسترشدین، ص۶۲.
  171. اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹.
  172. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.
  173. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۲۸.
  174. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۷۹.
  175. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۳۱.
  176. طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۷۸.
  177. گوهر مراد، ص۴۶۱.
  178. المیزان، ج۱، ص۲۷۲.
  179. بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۸.
  180. اصول دین یعنی پایه‌های دین و اموری که اعتقاد به آنها سبب نجات در آخرت و موجب صحّت عبادات و قبولی اعمال می‌گردد و عقیده نداشتن به آنها موجب هلاکت و عذاب اخروی و فساد اعمال و عبادات است.
  181. قاضی عبدالله بیضاوی - که از اعاظم اشاعره است - در «منهاج» گفته است که: مسئله امامت، از اعظم مسائل «اصول دین» است و نیکو گفته است.
  182. چون احتیاج به وجود امام از جهت بقاء و دوام دین است؛ زیرا صاحب این منصب شامخ امامت در رتبه بعد از نبوّت در تمام شئون تبلیغی، و صفات مبلّغ، با نبی مشترک است و به اتفاق فریقین، نبوّت از مسائل اصولیّه ادیان است و امامت نیز باید چنین باشد؛ چون علّت احتیاج، در هر دو یکسان است و فرقی که وجود دارد «حدوث و بقاء» است، یعنی: نبی از طریق وحی، متصدی تأسیس دین است، و امام، دین مؤسَّس را حفظ می‌کند.
  183. دلائل الصدق، ج۲، ص۸.
  184. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  185. به احادیثی که از طریق شیعه و مخالفین در تفسیر این آیه و آیه بعد وارد شده مراجعه شود.
  186. «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  187. شواهد بر این که ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (ع) چه مشکلاتی در پی داشت، رجوع شود به: امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸، ۲۲۱، از طریق عامه.
  188. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  189. سیوطی «الدرّ المنثور» در ذیل آیه شریفه؛ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰؛ فضائل الخمسه من الصحاح الستّه، ج۱، ص۳۸۹.
  190. «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  191. تذکّر: مستفاد از روایات فریقین این است که رسول خدا (ص) به شهادت رسید. و این مسئله از معدود موارد مورد اتفاق شیعه و عامّه است.
  192. بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۳۶ و ۲۵۹؛ ج۲۲، ص۳۳۲ و ۳۳۳ و ۳۵۱ و ۳۵۲ و ۴۴۰؛ ج۶۷، ص۱۶۴.
  193. صحیح البخاری، ج۸، ص۲۱۷، ص۱۶۶، باب الحوض. این روایت را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» در حدیث دویست و شصت و هفتم از متّفق علیه از «مسند» ابوهریره از عطاء بن یسار از ابوهریره روایت کرده است. نیز مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» عایشه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» اسماء بنت ابوبکر روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» امّ سلمه روایت کرده‌اند. و مثل این روایت را نیز از «مسند» سعید بن مسیّب روایت کرده‌اند. و جمیع این روایات را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» آورده است.
  194. از جمله این روایات، روایتی است که احمد بن حنبل در مسند عبد الله بن مسعود روایت کرده است که گفت: رسول خدا (ص) فرمودند: « أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَ إِلَيَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ حَتَّى إِذَا أَهْوَيْتُ إِلَيْهِمْ لِأُنَاوِلَهُمْ اخْتَلَجُوا دُونِي فَأَقُولُ أَيْ رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ؟!» من به عنوان جلودار و پرچم پیشتاز در جلوی شما به سوی حوض می‌روم و بعضی از مردان شما را به سوی من می‌آورند و برای حساب بلند می‌کنند، تا همین که من میل می‌کنم به سوی آنها که ایشان را بگیرم، در حضور من آنها را می‌ربایند و می‌برند و در این حال من می‌گویم: ای پروردگار من اینان اصحاب من هستند! گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که چه حوادثی را بعد از تو بجای آوردند!» و مانند این روایت را نیز حمیدی در مسند حذیفه بن یمان در حدیث هفتم از متفق علیه آورده است.
  195. لوامع صاحبقرانی، شرح فقیه، ج۱، ص۲۶. و نیز خاصه و عامه روایت کرده‌اند از رسول خدا (ص) به طرق بسیار که بزودی امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد فقط یک فرقه از ایشان اهل نجات خواهند بود و بقیه هلاک خواهند شد.
  196. الکافی، ج۱، ص۳۷۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲؛ غیبه النّعمانی، ص۳۳۰؛ الإفصاح، ص۲۸؛ کشف الغمه، ج۳، ص۳۵۱؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹۲؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۶؛ الغدیر، ج۱۰، ص۳۵۹ ـ ۳۶۰؛ احقاق الحق، ج۱۳، ص۸۵؛ از مصادر زیادی از عامه نقل کرده است. مجمع الزّوائد، ج۵، ص۲۱۸؛ در مسند احمد، ج۵، ص۶۱، ص۱۶۴۳۴: «عَنْ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» و در حلیه الأولیاء، أبی نعیم، ج۳، ص۲۲۴: «عن رسول الله (ص): من مات بغیر إمام فقد مات میته جاهلیه» در کنز العمّال، متّقی، الفصل الرابع فی أحکام البیعه، ج۱، ص۱۰۳، ص۴۶۴؛ ج۶، ص۶۵، ص۱۴۸۶۳: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» در الکنی و الاسماء، دولابی، ج۲، ص۶۳۵، ص۱۱۳۴: «عن ابن عمر: «من مات و لیس علیه إمام جامع فقد مات میته جاهلیه».
  197. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۶۱.
  198. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۶۸.