حضرت ابراهیم در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

در ۶۳ آیه از ۲۵ سوره قرآن ۶۹ بار نام ابراهیم (ع) ذکر شده و چهاردهمین سوره قرآن به نام او است. کلمه ابراهیم به صورت‌های إبراهام، إبراهُم، إبرَهَم، ابراهِم،[۱] ابراهَم،[۲] ابرُهُم و ابراهوم [۳] نیز ضبط شده است. کهن‌ترین منبع قابل اعتمادی که این واژه را به شکل "ابراهیم" ارائه داده، قرآن است. [۴] ابن عامر در ۳۵ مورد از قرآن آن را "ابراهام"،[۵] ولی دیگران، ابراهیم قرائت کرده‌اند. [۶] در نسخه‌های اصلی تورات نیز "ابراهام" ضبط شده است. [۷] کلمه "ابراهیم" لفظی عجمی دانسته شده [۸] که به تصریح بعضی، کلمه‌ای سریانی [۹] و مرکّب از "إب" به معنای پدر و "راهیم" به معنای رحیم است. [۱۰] گروهی این واژه را عربی دانسته و کوشیده‌اند آن‌را در چارچوب زبان عربی تفسیر کنند؛ ولی از آنجا که نظریّه عرب بودن ابراهیم (ع) ضعیف است و، روایاتی نیز عرب نبودن وی را تأیید می‌کنند، مناسب‌تر است که این واژه را سریانی بدانیم؛ افزون بر این که در زبان عربی، واژه‌های دخیل به شکل‌های گوناگون به کار می‌رود[۱۱] که شاهدی دیگر بر غیر عربی بودن این نام به‌شمار می‌آید؛ هم‌چنین "ابراهیم" واژه‌ای غیر منصرف است که دلیل آن چیزی جز علَم و عجَم بودن نمی‌تواند باشد.

نسب ابراهیم (ع) در دو نسخه عبرانی و سامری [۱۲] از تورات، ابراهیم بن تارح بن ناحور بن سروج بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفکشاد بن سام ‌بن نوح (ع) ذکر شده؛[۱۳] ولی در نسخه یونانی بین "شالخ" و "ارفکشاد" نام "قینان" نیز وجود دارد. [۱۴] در منابع اسلامی نیز همین ترتیب با تفاوت‌هایی مختصر در ضبط اسامی آمده است که بیش‌تر به اختلاف در لهجه می‌مانَد. [۱۵]

ماجرای ابراهیم (ع) در تورات از تولّد او در هفتاد سالگی پدرش تارح [۱۶] آغاز و به وفات حضرت در ۱۷۵ سالگی و دفن وی به وسیله اسحاق و اسماعیل در حبرون خاتمه یافته است. [۱۷] بیش‌تر مطالب تورات، درباره ابراهیم داستان زندگی شخصی حضرت است. شاخص‌ترین مسأله که تورات بر آن تأکید کرده، این است که خداوند به ابراهیم (ع) و ذریّه او که به تصریح تورات از نسل اسحاق خوانده می‌شود،[۱۸] وعده داده که وارث سرزمین کنعانیان،[۱۹] از نهر مصر تا فرات [۲۰] خواهند شد. در عهد جدید نیز از این وعده یاد شده؛[۲۱] با این تفاوت که هرکس به‌مسیح ایمان آورد، از نسل ابراهیم شمرده شده است. [۲۲]

از نظر مقام‌های معنوی، در تورات بیان شده که ابراهیمِ پیامبر،[۲۳] خداترس [۲۴] و دوست خداوند بوده،[۲۵] و خداوند او را برگزیده است [۲۶] و اهل خود را به عدالت، انصاف و حفظ راه خدا امر کرده [۲۷] و خدا را از بی‌انصافی منزّه دانسته است. [۲۸] ابراهیم خود برکت است و خدا به او و هر که او را مبارک خوانَد، برکت می‌دهد و هر که او را ملعون خوانَد، لعنت می‌کند. [۲۹] تمام امّت‌های جهان از او برکت می‌یابند. [۳۰] در تورات سخنی از شریعت ابراهیم (ع) نرفته و فقط در خطابی از سوی خداوند به اسحاق آمده: ابراهیم قول مرا شنید و وصایا و اوامر و فرایض و احکام مرا نگاه داشت [۳۱] که نشان می‌دهد حضرت ابراهیم شریعت داشته است. [۳۲] در عهد جدید، ایمان ابراهیم ستوده شده و آمده است که به سبب ایمان، وطن خود را ترک و با اسحاق و یعقوب، غریبانه در خیمه‌ها زندگی کرد و حاضر شد یگانه پسر خود را قربانی کند و با آنکه پیش از عملی شدن وعده خدا مبنی بر وراثت سرزمینِ کنعان وفات یافته، وعده خدا را از دور دیده و به آن اقرار کرده است. [۳۳] در تورات و انجیل، از فرازهای حسّاس زندگی ابراهیم (ع) چه از بُعد تاریخی و چه از بُعد معنوی، مانند نشان دادن ملکوت به وی، رویارویی و احتجاج با مشرکان، شکستن بت‌ها، رهایی از آتش نمرود، عزیمت به مکّه، بنای کعبه و نزول کتاب آسمانی بر حضرت یاد نشده است.

اتفاق ملل در گرامی داشت ابراهیم (ع)

بعضی در تفسیر آیات ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا[۳۴]، ﴿وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ[۳۵]، ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۳۶]، ﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۳۷]، ﴿وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ[۳۸] مقصود از ﴿لِسَانَ صِدْقٍ[۳۹] و اجر [۴۰] و حسنه در دنیا [۴۱] و ابقا در میان آیندگان را [۴۲] که به ابراهیم عطا شده، مقبولیّت وی نزد همه ملل دانسته‌اند. بنابه قولی، سلام خداوند بر ابراهیم در ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ[۴۳] به این معنا است که وی در همه زمین جز به نیکی یاد نشود. [۴۴] گذشته از آیات یاد شده، واقعیّت خارجی نشان می‌دهد که همه ادیان توحیدی به دلیل آنکه پیامبرانشان از نسل ابراهیمند، زیرا ابراهیم نیای‌همه [۴۵] یا بیش‌تر [۴۶] پس از خود بوده است، پیامبران شخصیّت او را گرامی می‌‌دارند؛ حتّی مشرکان عرب هم از آنجا که بیش‌تر آنها قریش و از نسل ابراهیم بوده [۴۷] و ریشه سایر عدنانیان نیز به اسماعیل می‌رسد، به ابراهیم (ع) احترام می‌گذاشتند؛[۴۸] به همین دلیل، قرآن، داستان ابراهیم را بارها بیان کرده تا آنها را به توحید که منادی آن ابراهیم بوده[۴۹] و همه گروه‌ها حقّانیّت او را می‌پذیرند،[۵۰] ترغیب کند.

اهل کتاب و ابراهیم (ع)

مقبولیّت ابراهیم نزد همگان سبب شد تا در عصر پیامبر (ص) هر یک از یهود و نصارا [۵۱] خودرا به ابراهیم یا حتّی ابراهیم را به خود منتسب سازند تا بدین وسیله، آیین نوظهور اسلام را که بر پیوند خود با آیین ابراهیم (ع) تأکید داشت، در مقابل دین ابراهیم قرار داده، مردم را که به ابراهیم احترام می‌گذاشتند، از گرایش به اسلام بازدارند. ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۵۲]، ﴿أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۵۳]،﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۵۴]، ﴿هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۵۵]، ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۵۶]، ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۵۷] قرآن، ادّعا و احتجاج اهل کتاب را در این زمینه تفصیل نداده؛ به همین دلیل، مفسّران در توضیح این آیات بر یک رأی نیستند. بعضی برآنند که هریک از یهود و نصارا ادّعا داشتند که بر دین ابراهیم بوده‌اند و دیگران از جمله مسلمانان، بر دین ابراهیم نیستند. دلیل آنها در برابر اسلام این بود که اسلام اموری را به شریعت ابراهیم افزوده و قرآن با توجّه به انحصار علم اهل کتاب به تورات و انجیل که هر دو بعد از ابراهیم نازل شده‌اند، این ادّعا را رد کرده است: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۵۸][۵۹] به نظری دیگر، هر یک از یهود و نصارا در آغاز ادّعا داشتند که ابراهیم (ع) از ما است؛ امّا رفته رفته مدّعی یهودی یا مسیحی بودن وی شدند [۶۰] و به گفته‌ای، از آغاز چنین ادّعایی داشتند. [۶۱] استدلال هر دو گروه این بود که دین حق یکی است و آن هم دین ما است؛ درنتیجه، یهودیان، ابراهیم را یهودی، و مسیحیان، وی را مسیحی می‌شمردند.

پاسخ قرآن این است: دین خداوند که ابراهیم (ع) نیز بر آن بوده، بیش از یکی نیست و آن تسلیم در برابر خداوند است ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۶۲] پس شریعت موسی و عیسی (ع) ریشه در دین ابراهیم دارد، نه اینکه ابراهیم، یهودی یا مسیحی باشد؛[۶۳] به همین دلیل اگر بنا باشد انحصار دینِ حق در یهودیّت یا نصرانیّت را بپذیریم، باید بگوییم که ابراهیم بر حق نیست؛ زیرا او نه یهودی بوده و نه مسیحی؛ حال آنکه هر دو گروه در حقّانیّت وی اتّفاق نظر دارند: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۶۴][۶۵] و اگر قرآن ابراهیم را مُسلِم نامیده ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۶۶] مقصود، تسلیم بودن وی در برابر خداوند است؛[۶۷] پس این اشکال[۶۸] که قرآن پس از ابراهیم نازل شده و معنا ندارد که ابراهیم، مُسْلِم نامیده شود، اشکال بی‌اساسی است. [۶۹] برخی آیه ﴿أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[۷۰] را نیز پاسخ به ادّعای اهل کتاب مبنی بر یهودی یا نصرانی بودن ابراهیم و یعقوب (ع) دانسته‌اند. [۷۱] آیه ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۷۲] تعریضی کنایه‌آمیز به اهل کتاب است که شایسته‌ترین افراد به ابراهیم کسانی‌اند که در زمینه پیروی از حق و پذیرش دین او با وی مشترکند و این معنا در پیامبر اسلام (ص) و پیروان وی مصداق می‌یابد. [۷۳] گفته شده: آیه پیشین در پی آن نازل شد که رهبران یهود، ادّعا کردند از پیامبر و دیگران به دین ابراهیم (ع) شایسته‌ترند؛[۷۴] چنان که آیه ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ[۷۵] را به پافشاری یهود و نصارا بر ادّعای مزبور و نکوهش آنان ناظر دانسته‌اند. [۷۶] قرآن به موازات ردّ ادعای اهل کتاب مبنی بر انتساب به ابراهیم (ع) به طور مکرّر پیوند عمیق میان آیین محمدی (ص) و ملّت ابراهیم (ع) را گوشزد کرده است. ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۷۷]، ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۷۸]، ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۷۹]، ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۸۰]

صحف ابراهیم

قرآن دوبار از صحف ابراهیم (ع) یاد کرده و بخشی از محتویات آنها را آورده است. ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَأَن لَّيْسَ لِلإِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الأَوْفَى وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالأُنثَى مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الأُخْرَى وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الأُولَى وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَى وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى[۸۱]؛ ﴿ قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى[۸۲] تعبیر ﴿صُحُفِ با لفظ جمع می‌رساند که کتاب آسمانی ابراهیم، دارای بخش‌هایی[۸۳] (براساس بعضی از روایات ده [۸۴] و به نقلی بیست صحیفه)[۸۵] بوده است.

ملت ابراهیم

ملّت ابراهیم" هشت بار در قرآن به کار رفته است. مقصود از ملّت ابراهیم چنان که از آیه ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۸۶] نیز استفاده می‌شود، آیین حضرت است. از آیات قرآن می‌توان سیمای کلّی آیین ابراهیم (ع) را در ابعاد اعتقادی و عملی ترسیم کرد.

دین حضرت ابراهیم

ابراهیم و آزر

درباره نسبت ابراهیم و آزر، آرای گوناگونی ارائه شده است. از آیات قرآن به دست می‌آید که آزر پدر حقیقی ابراهیم (ع) نبوده است؛ زیرا ابراهیم (ع) در اوایل عمر خویش، ابتدا در پی وعده استغفار به آزر برای وی آمرزش‌طلبید؛ ولی پس از آنکه روشن شد، آزر با خداوند دشمنی دارد، از او بیزاری جست ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۸۷] در حالی که در اواخر عمر، برای والد خود که جز بر پدر حقیقی اطلاق نمی‌شود، طلب مغفرت کرد ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ[۸۸] این مطلب با به کار بردن کلمه "اب" برای آزر در نسبت وی با ابراهیم (ع) نیز منافاتی ندارد؛ زیرا "اب" به معنای مطلق سرپرست است که می‌تواند پدر، جد، عمو و مانند آن باشد. در قرآن هم این کلمه درباره غیر پدر حقیقی چون جدّ و عمو به کار رفته است. ﴿أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[۸۹]، ﴿وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ[۹۰][۹۱] از روایاتی که همه پدران پیامبراسلام (ص) را موحد دانسته‌اند نیز استفاده می‌شود که آزر، پدر حقیقی ابراهیم (ع) نبوده است. [۹۲] مفسّران آزر را عمو یا جدّ مادری یا ناپدری ابراهیم (ع) دانسته‌اند[۹۳] و برخی گفته‌اند: ابراهیم (ع) پدر حقیقی خویش را در کودکی از دست داد. [۹۴] آزر، منجّم نمرود، وزیر مشاور (یا صدر اعظم) او و در جای‌گاه رهبری بت پرستان بوده است. [۹۵] پیش‌بینی وی از طریق نجوم، نمرود را بر آن داشت تا عملیّات گسترده‌ای را برای پیش‌گیری از تولّد مولودی که ظهورش خطر براندازی حکومت او و مرام بت‌پرستی را در برداشت، به اجرا گذاشت؛ ولی با فداکاری مادر ابراهیم (ع) مولود موعود توانست تا سیزده سالگی [۹۶] پنهان مانده؛ سپس با وساطت مادر ابراهیم و نقشه آزر به خانواده او ملحق شود. [۹۷] اندکی پس از پیوستن به جمع خانواده، واکنش‌های ابراهیم در برابر بت‌پرستی آغاز شد. نخستین مخالفت او با آزر، چنان که از روایات به دست می‌آید، در سیزده یا چهارده سالگی و پیش از نبوّت حضرت بوده است. ابراهیم (ع) در برابر چشمان آزر، بتی را که با هنرمندی تمام تراشیده بود، شکست و به او گفت: آیا چیزهایی را که خود تراشیده‌اید، می‌پرستید؟ این حرکت، آزر را با وحشتی سخت، روبه رو ساخته، به مادر ابراهیم گفت: این همان است که زوال پادشاهی ما به دست او خواهد بود. [۹۸] نخستین مخالفت آشکار وی با بت‌پرستی در بازار شهر بود. آزر او را با فرزندان خود برای فروش بت‌ها فرستاد؛ ولی ابراهیم (ع) بت‌ها را به خاک کشیده، در لجن‌زارها غوطه‌ور ساخت و برای فروش بت‌ها صدا می‌زد: چه کسی چیزی را که نه ضرری و نه سودی برایش دارد می‌خرد؟ در پی این جریان، آزر او را زندانی کرد. [۹۹] با توجّه به پیشینه ماجرا، وجود ابراهیم در خانه آزر، آن هم در مقام پسرخوانده، موجب از دست رفتن موقعیّت آزر در دربار نمرود بود [۱۰۰] و خطری فوق‌العاده برای آزر به شمار می‌آمد؛ هرچند ابراهیمدست به هیچ اقدامی در برابر بت‌پرستی نَزَند؛ چه رسد به این که به صورت جدّی با آن مبارزه کند؛ ولی پس از ـ ترک مخفیگاه ـ در نخستین دیدار محبّتی شدید از ابراهیم بر دل آزر نشست [۱۰۱] و همین محبّت او را از فراهم ساختن خطری جدّی برای ابراهیم، باز می‌داشت. از آیات قرآن نیز استفاده می‌شود که ابراهیم، قیام برضدّ بت‌پرستی و دعوت به توحید را ابتدا از آزر آغاز کرده است؛[۱۰۲] افزون بر آنکه روال طبیعی نیز همین را اقتضا دارد،[۱۰۳] نسبت ابراهیم با آزر نیز حکم می‌کرده که پیش از پرداختن به مردم، موضع او در برابر آزر روشن باشد تا بعدها ابراهیم (ع) به جوسازی مشرکان دچار نشود؛ با وجود این، پاره‌ای از منابع تاریخی حاکی از آن است که مردم در برابر دعوت ابراهیم به توحید، به او می‌گفتند: پدرت بت‌پرستی را به ما آموخته است و او پاسخ می‌داد: پدر من همواره در گمراهی بوده است. [۱۰۴] بدیهی است که این پاسخ پیش از اتمام حجّت با آزر میسر نبود.

خطاب مکرّر ابراهیم به آزر: ﴿ يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا يَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا[۱۰۵] نشان می‌دهد که برای او حقّ پدری قائل بوده است؛ از همین رو در برابر وی همواره برخوردی توأم با ادب [۱۰۶] مدارا،[۱۰۷] دل‌سوزی و خویشتن‌داری داشت؛ به گونه‌ای که از او با عنوان اوّاه و حلیم ستایش شده است: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۱۰۸][۱۰۹] نکاتی که در رفتار ابراهیم (ع) در برابر آزر قابل دقّت است، عبارتند از:

  1. هنگام گفت‌وگو با آزر، از درشت‌گویی پرهیز می‌کرده، با به کار بردن جمله ﴿ يَا أَبَتِ که جز برای اظهار مهرورزی کامل به کار نمی‌رود،[۱۱۰] می‌کوشیده تا ضمن برانگیختن عواطف وی، سخن خویش را به حالت درخواست ادا کند؛[۱۱۱] افزون بر آنکه از صدا زدن او با نام پرهیز می‌کرده که خود نوعی احترام به شمار می‌آید.
  2. پیش از مخالفت با مرام آزر، علّت گرایش او به بت‌ها و پرستش آنها را به گونه‌ای که دلیل بطلان بت‌پرستی را همراه داشته باشد، جویا شد؛[۱۱۲] شاید از آن رو که آزر متنبه و تا حدّ امکان، از منازعه با او جلوگیری شود: ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا[۱۱۳]
  3. او می‌بایست نادانی آزر و نیز نبوّت خود و لزوم پیروی آزر از وی را به آزر ابلاغ می‌کرد؛ امّا نه او را جاهل خواند و نه خود را عالم؛ بلکه به گونه‌ای که تحقیر آزر را در بر نداشته باشد، به او گفت: از علم، مقداری به من رسیده که به تو نرسیده است: ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا[۱۱۴][۱۱۵] آن‌گاه به دلیل همان علم، از آزر خواست تا از او پیروی کند و انگیزه این درخواست را هدایت آزر دانست.
  4. تهدید آزر به عذاب الهی را در قالب جمله‌ای حاکی از دل‌واپسی و علاقه قلبی خود به سرنوشت او بیان کرد: ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا[۱۱۶] تا حق او را که مستلزم احسان به او است، ادا کرده باشد. [۱۱۷]
  5. در محاجه با آزر به اقتضای وظیفه نبوّت، گمراهی او را با صراحت به وی گوشزد کرد: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۱۸] و از جمله‌هایی نظیر ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ که متضمّن نکوهش از موضع برتر است، پرهیز کرد؛ ولی این تعبیر را در محاجّه با قوم به کار برد. ﴿أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۱۱۹]
  6. با آنکه آزر در برابر عطوفت و ادب ابراهیم (ع) او را به رجم (کشتن با نهایت خواری و مجازات ویژه مطرودان) تهدید کرد: ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا[۱۲۰] و به این وسیله، طرد ابراهیم از خود را اعلام نمود،[۱۲۱] ابراهیم ضمن پافشاری بر وظیفه نبوّت، در رعایت حقّ آزر کوتاهی نکرده، به نشان تواضع و رعایت حقّ او، تهدید وی را با سلام پاسخ گفت: ﴿قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ[۱۲۲][۱۲۳] که متضمّن احسان و بیان‌گر آن بود که هیچ سخن یا امر ناخوشایندی از سوی وی، آزر را تهدید نخواهد کرد [۱۲۴] و با ارائه سخن نیکو کوشید جدایی از آزر، به دور از عقوق تحقّق یابد. [۱۲۵] به نظر بعضی، سلام ابراهیم (ع) سلام بزرگ‌واران در برابر نادانان [۱۲۶] یا دعا برای سلامت او به منظور مایل ساختن او به حق [۱۲۷] یا سلام خداحافظی و وداع [۱۲۸] به جهت اطاعت از گفته آزر: ﴿وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا[۱۲۹][۱۳۰] است؛ ولی احتمال اخیر با توجّه به آنکه هجرت ابراهیم پس از مدتی نه چندان کوتاه صورت گرفته، رد شده است. [۱۳۱] شاید بتوان گفت: معنای دیگر برای سلام، دعا برای سلامت معنوی، یعنی دوری از مرض شرک بوده است
  7. پس از اینکه آزر وی را به کشتن تهدید و او را از خود طرد کرد، به آزر وعده داد که برایش از خداوند آمرزش بخواهد: ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّ[۱۳۲]
  8. در پی وعده استغفار به آزر، خداوند را درباره خود ﴿حَفِيًّا دانسته: ﴿إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا[۱۳۳] ﴿حَفِيًّا به معنای نیکوکار مهربانی است که دقیق‌ترین خواسته‌ها را مدّنظر داشته، همه آنها را به نیکویی بر می‌آورد. ابراهیم با این سخن خویش که نشان دهنده پذیرش خواسته وی از سوی خداوند است، به آزر فهماند که به آمرزش وی امیدوار است.[۱۳۴] به گفته دیگر به آزر توجه داد که آمرزش او را از سعادت خود می‌داند؛ زیرا صاحب این گفته بر آن است که "حفی" بودن برای شخص، به معنای فرام ساختن هر چیزی برای سعادت اوست. [۱۳۵]
  9. فرمان آزر را که گفت از من دور شو: ﴿وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا[۱۳۶] نادیده نگرفت و اعلام کرد که آنان را ترک خواهد گفت: ﴿وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ[۱۳۷][۱۳۸]
  10. در گفت‌وگو با آزر خود را سعادت‌مند و او را شقاوت‌مند نخواند؛ بلکه با این جمله که شاید من با عبادت خداوند دچار شقاوت نباشم: ﴿عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا[۱۳۹] ضمن بیان مطلب، ادب را نیز رعایت کرد.[۱۴۰] در منابع معتبر، پس از این، جز هنگام پرتاب ابراهیم در آتش،[۱۴۱]

اثری از برخورد ابراهیم با آزر نمی‌بینیم. گفته شده: از آنجا که در آیات ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا يَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا [۱۴۲]، سخن ابراهیم (ع) در برابر آزر، شدّت و غلظت ندارد، ولی در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۴۳]، سخن او با تندی همراه است، به دست می‌آید که آیات سوره مریم، به برخوردهای نخستین ابراهیم با آزر مربوط بوده است و آیه سوره انعام، برخورد او را پس از پافشاری آزر بر باطل که شرح آن در سوره مریم رفته، بیان می‌دارد؛[۱۴۴] ولی بعضی، آیه ۷۴ انعام را به نخستین برخورد ابراهیم با آزر ناظر دانسته‌اند که ماجرا را به صورت چکیده بیان کرده است. [۱۴۵]

ویژگی‌های قوم ابراهیم (ع)

ابراهیم (ع) زندگی و رسالت خویش را در میان قومی آغاز کرد که به رغم آشنایی با علم نجوم، در مسائل اعتقادی در اثر نادانی و ضعف فکری، گرفتار انواع شرک شده، با تعصّب جاهلی بر آن اصرار می‌ورزیدند. آن‌چه از قرآن کریم در این زمینه استفاده می‌شود عبارت است از:

شرک

آیات قرآن نشان می‌دهد که شرک (پرستش بت‌ها و اجرام آسمانی) در میان قوم ابراهیم به گونه‌ای رواج داشته که مردم، حتّی توان تصوّر مخالفت با آن را نداشتند؛ از همین رو پس از آنکه ابراهیم با آنان به مقابله برخاست، ابتدا سخن او را شوخی ساده‌ای تلقّی کردند: ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ[۱۴۶] رأی عمومی مردم به سوزاندن ابراهیم، گواه تعصّب شدید آنان به بت‌پرستی بوده، و پاسخ ابتهاج‌آمیز آنان به ابراهیم (ع): ﴿قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ[۱۴۷] نشان می‌دهد که تا چه حد به بت‌پرستی خویش افتخار می‌کرده‌اند. [۱۴۸] ظاهر آیات ﴿ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۴۹] بیان‌گر وجود گروه‌های گوناگون ستاره‌پرست، ماه‌پرست، و خورشید پرست در میان قوم ابراهیم است. [۱۵۰]

برخی با استناد به آیه ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ[۱۵۱][۱۵۲] و ﴿إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ[۱۵۳][۱۵۴] و برخی با استناد به آثار به جای مانده از کلدانیان که در عراق کشف شده،[۱۵۵] بر این باورند که گروه‌هایی از مشرکان در کنار بت‌ها، خدا را نیز عبادت می‌کرده‌اند و حتّی گفته شده: پس از طرح توحید از سوی ابراهیم (ع) مشرکان به او گفته‌اند که مطلب جدیدی نیاورده و آنها هم آفریدگار را عبادت می‌کنند؛[۱۵۶] ولی برخی از مفسّران این مطلب را انکار می‌کنند. [۱۵۷]

روایات نیز به صراحت بیان داشته که پرستش غیر خداوند در همه جهان آن روز فراگیر بوده؛ به گونه‌ای که ابراهیم در ابتدای امر، یگانه خداپرست روی زمین به شمار می‌آمده و خداوند به همین دلیل، او را امّت نامیده است [۱۵۸] صابئیّه که اجرام آسمانی را می‌پرستیدند، در آن زمان از ادیان مشهور جهان بوده است و تاریخ شیوع آن را در کنار شیوع بت‌پرستی در بابل ذکر کرده‌اند. در لوحه‌های آیین حمورابی (ششمین پادشاه سلسله اوّل بابل و پدید آورنده قدیم‌ترین قانون مدوّن جهان) [۱۵۹] که از خرابه‌های بابل استخراج شده، از خدای خورشید و ماه یاد شده و می‌دانیم که حمورابی به عصر ابراهیم (ع) نزدیک است؛ با وجود این به طور قاطع نمی‌توان گفت که ابراهیم در امر کواکب با صابئان روبه رو بوده و با آنها احتجاج کرده است؛ زیرا منابع تاریخی نشان می‌دهد که بت‌پرستان همان گونه که بت‌هایی از خدایان و ربّ‌النّوع‌ها را می‌پرستیدند، بت‌هایی از کواکب و خورشید و ماه را نیز می‌پرستیده، معابدی به نام این کواکب داشتند؛ همان‌طور که صابئان نیز از بت‌پرستی بیگانه نبوده و گاهی معابدی را برای عبادت غیر کواکب مانند علّت اُولی، عقل و نفس، ساخته، آنها را عبادت می‌کردند؛ بنابراین، احتجاج ابراهیم می‌تواند با صابئان باشد؛ چنان که می‌تواند با بت‌پرستانی باشد که کواکب وبت‌های منسوب به آنها را می‌پرستیدند. [۱۶۰] بت‌پرستان، وجود خداوند را در جای‌گاه یگانه آفریدگار هستی قبول داشتند؛ ولی به نظر آنان، پرستش او بدون واسطه غیر ممکن بود؛ به گونه‌ای که اگر پرستش او ممکن می‌بود، یگانه معبود به شمار می‌رفت؛ به همین‌دلیل در آیه ﴿وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۱۶۱] که سخن ابراهیم را در دعوت به توحید بازگفته، ادات حصر به کار نرفته است. [۱۶۲] گفته می‌شود: کاهنان مذاهب بت‌پرستی، خودبه توحید معتقد بودند؛ ولی‌آن‌را از عامّه مردم پنهان می‌کردند. [۱۶۳] گرچه رهبران بت‌پرستی برای توجیه پرستش بت‌ها، استدلال‌هایی را ارائه می‌دادند،[۱۶۴]

آیات قرآن نشان می‌دهد که بت‌پرستی مردم به دلیل پذیرش این استدلال‌ها نبوده؛ بلکه در این زمینه سه عامل وجود داشته است: یکی پیوندهای متقابل اجتماعی میان افراد مجتمع [۱۶۵] در مقام قوم یا ملّت واحد، برای حفظ غرور ملّی و قومی در برابر اقوام دیگر: ﴿وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ[۱۶۶] و دیگر، ترس از خدایان خیالی، زیرا ابراهیم (ع) را به انتقام خدایان تهدید کردند که روشن می‌شود خود، به علّت ترس از خدایان، آنها را عبادت می‌کردند: ﴿وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۱۶۷][۱۶۸] و سوم، امید رسیدن خیر از سوی خدایان به آنها: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۶۹][۱۷۰]

تعصب قومی

همان‌گونه که آیه ﴿وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ[۱۷۱] گواهی می‌دهد، یکی از بارزترین ویژگی‌های قوم ابراهیم، تعصّب قومی و زیر بنا بودن این تعصّب در پدیده‌های اجتماعی بوده است؛ بلکه براساس یکی از وجوه در ترکیب آیه مزبور، سخن ابراهیم آن است که معبود شما همان دوستی‌های متقابل درون قومی است [۱۷۲]

ضعف فکری

قوم ابراهیم پیش‌تازان تمدّن مادّی در عصر خویش بوده‌اند.[۱۷۳] وجود تمدّن باستانی در بابل مورد پذیرش همه بوده، نیازی به اثبات ندارد؛ با وجود این، انحطاط در ابعاد معرفتی و انسانی، از مشخّصات عمومی قوم ابراهیم است تا آنجا که طبق برداشتی از آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۷۴] حتّی ابراهیم (ع) این درجه از انحطاط فکری و آشفتگی تعقّل را از آنان باور نداشت. در ماجرای احتجاج با نمرود که در حضور گروهی انجام شد، ابراهیم می‌کوشید برهان خود را به صورتی ساده اقامه کند تا عوام فریبی نمرود نتواند احتجاج او را در نظر مردم عقیم سازد؛ به همین دلیل، پایه برهان را نیاز مجموعه آفرینش به صانع قرار نداد؛ زیرا می‌دانست سطح تعقّل مردم پایین‌تر از آن است که حتّی این امر فطری را به شایستگی دریابند؛ بلکه احتجاج خویش را بر محور زنده کردن و میراندن قرار داد؛ با این حال، نمرود به سادگی توانست آنان را به دام مغالطه خویش گرفتار آورد و ابراهیم‌به ناچار حجّتی آشکارتر برگزید.[۱۷۵] امیرمؤمنان (ع) نیز در دعایی به این ویژگی قوم ابراهیم اشاره کرده است: یا من نجی ابراهیم من القوم الجاهلین [۱۷۶]

دست یابی به علم نجوم

از دیگر ویژگی‌های قوم ابراهیم، دست‌یابی آنان به علم نجوم است. آنان از این علم، هم برای محاسبات فلکی جهت تعیین اموری مانند کسوف و خسوف، و هم به منظور آگاهی از حوادث آینده استفاده می‌کردند. یعقوبی از مردی به نام "للطق" (در اصل منبع بدون نقطه ضبط شده) نام می‌برد که این علم را به نمرود آموخته بود.[۱۷۷] گفته می‌شود: صابئان در زمینه آگاهی از حوادث با استفاده از نجوم، بسیار کوشا بوده‌اند [۱۷۸] و بخشی از جای‌گاه رفیع آزر در حکومت نمرود، به دلیل تبحّر وی در این زمینه بوده است. اقدام‌های پیش‌گیرانه‌ای که نمرود در پی پیش‌بینی آزر، برای جلوگیری از تکوّن ابراهیم (ع) به عمل آورد، شاهد توجّه فراوان به این علم در عصر ابراهیم است. یکی از وجوهی که در تفسیر آیه ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ[۱۷۹] ذکر شده، آن است که چون قوم ابراهیم اهل نجوم بودند، ابراهیم به آسمان نگریست و وانمود کرد که به محاسبات نجومی مشغول است [۱۸۰].

نشان دادن ملکوت به ابراهیم (ع)

یکی از مقامات معنوی ابراهیم این است که خداوند، ملکوت آسمان‌ها و زمین را به او نشان داده است: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۸۱] ﴿مَلَكُوتَ صیغه مبالغه از "مُلک" و به معنای تسلط گسترده و همه جانبه است؛[۱۸۲] زیرا آسمان‌ها و زمین دارای یک وجهه ظاهری و ملکی ویک وجهه باطنی و ملکوتی است که وجهه باطنی، بر وجهه ظاهری آنها محیط است و خداوند، بر وجهه باطنی آنها احاطه دارد که لازمه آن، احاطه بر وجهه ظاهری آنها نیز هست؛ بنابراین ملکوت اشیا، سلطه حقیقی (و نه اعتباری) خداوند بر ظاهر و باطن موجودات به شمار می‌رود که امکان زوال یا انتقال آن به دیگری منتفی است؛ زیرا این سلطه، از آفرینش موجودات و قائم بودن آنها در ذات، بقا و آثار وجودیشان به ذات حق سرچشمه می‌گیرد؛[۱۸۳] به تعبیر دیگر، ملکوت اشیا، همان حکومت مطلق خداوند بر سراسر هستی [۱۸۴] و وابستگی هستی به قدرت مطلق الهی و ملکیّت حقیقی موجودات برای خداوند [۱۸۵] است.

ارائه ملکوت به ابراهیم (ع) به این معنا است که خداوند، چشم جان او را همواره به مشاهده این واقعیّت در موجودات گشوده، و چون در این زمینه، شرکت دیگری با خداوند غیر ممکن است، مشاهده کننده بی‌درنگ به‌این قضاوت‌آشکار می‌رسد که هیچ‌یک از آفریدگان، توان عهده‌داری تدبیر و ربوبیّت دیگری را ندارد. [۱۸۶] طبیعی است که درک همه جانبه این واقعیّت، با شناخت ابعاد گوناگون موجودات و نیز شناخت نظام حاکم بر آنها برای آشنا شدن با چگونگی جریان تدبیر الهی درباره آنها و تسلیم همگانی در برابر این تدبیر ملازم است؛ چنان که نمی‌تواند از شناخت عوامل مؤثّر در نظام تدبیر الهی جدا باشد؛ به همین دلیل می‌توان این تفسیر را با ترسیم روایات از ارائه ملکوت هماهنگ دانست؛ زیرا در روایات مزبور، گاه سخن از پرده برداری خداوند از زمین و آسمان و موجودات در آن از جمله ملائکه است [۱۸۷] و گاه سخن از توان‌مند ساختن فوق‌العاده دید ابراهیم به‌گونه‌ای که پنهان و آشکار، از جمله اعمال آدمیان را ببیند. [۱۸۸]اختلاف تعبیرها در روایات نشان می‌دهد که این تعابیر، کنایی بوده، مقصود از ارائه ملکوت، همان آشناسازی ابراهیم (ع) با روابط موجود در باطن نظام در ارتباط با تدبیر هستی و پدیده‌های آن (از جمله اعمال انسان) به شمار می‌رود که از حسّ مخفی و در شمار غیب است. قرار دادن مشاهده چگونگی زنده کردن مردگان از سوی خداوند، در شمار مصادیق ارائه ملکوت،[۱۸۹] شاهد قاطعی بر این معنا است. علاّمه مجلسی نیز حاصل این روایات را احاطه علمی ابراهیم به موجودات و حوادث جهان دانسته است؛[۱۹۰] بنابراین، توضیح ارائه ملکوت به ارائه چگونگی خلقت آسمان‌ها و زمین [۱۹۱] یا عبرت‌ها و آیات الهی در آفرینش [۱۹۲] و الهام چگونگی استدلال از طریق این آیات به ابراهیم (ع) [۱۹۳] یا شگفتی‌های آفرینش آسمان و زمین [۱۹۴] یا نور جلال خدای متعال [۱۹۵] و یا اشراف بر اعمال مردم [۱۹۶] می‌تواند بیان‌گر بخشی از گستره ملکوت باشد که خداوند به ابراهیم نشان داده است؛ امّا برخی منظور از آن را دیدن حسّی طبقات گوناگون زمین و آسمان دانسته‌اند [۱۹۷] که بصیرت به حق را در پی داشت؛[۱۹۸] ولی این سخن پذیرفته نیست؛ چنان که توضیح ارائه ملکوت به نگاه عبرت گیرانه به کواکب آسمان و موجودات زمینی، با ظاهر روایات انطباق ندارد. [۱۹۹] براساس آیه ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۲۰۰]، از ارائه ملکوت به ابراهیم (ع) اهدافی، از جمله رساندن وی به یقین در نظر بوده است. [۲۰۱] هرچند در آیه، متعلّق یقین بیان نشده، قراین نشان می‌دهد که مراد، یقین به معارف الهی بوده است. مفسّران در توضیح، از اموری مانند یقین به خالقیّت و مالکیّت خدا بر مجموعه آفرینش،[۲۰۲] توحید،[۲۰۳] گمراهی مشرکان [۲۰۴] و یقین به آیات الهی که یقین به اسما و صفات خداوند را در پی دارد،[۲۰۵] یاد کرده‌اند؛ امّا مقصود، یقین به وجود خدا یا یقین به خداوند به معنای احاطه علمی به ذات متعالی نبوده است؛ زیرا قرآن، خداوند را برتر از آن می‌داند که در وجود او تردید راه یابد یا آنکه مورد احاطه علمی واقع شود. [۲۰۶] افزون بر رساندن ابراهیم (ع) به یقین، توانا ساختن او در احتجاج با مشرکان نیز از اهداف ارائه ملکوت شمرده شده است. [۲۰۷] جمله ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ که به آگاهی از گمراهی بت‌پرستان و ردّ الوهیّت بت‌ها [۲۰۸] در آیه پیشین اشاره دارد: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۰۹] به ضمیمه تعبیر ﴿فَلَمَّا در آیه بعد (با توجّه به حرف "ف" که بیان‌گر ترتیب است) ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۲۱۰] که ارتباط مابعد به ماقبل را می‌رساند، نشان می‌دهد که آیات به هم مربوط بوده؛ در نتیجه، کلمه ﴿نُرِي جریانی را باز می‌گوید که در گذشته واقع شده و هم‌چنان ادامه یافته است؛[۲۱۱] پس ارائه ملکوت، امری مداوم بوده [۲۱۲] که خداوند با آن، ابراهیم را در رویارویی با مشرکان پشتیبانی می‌کرده است. [۲۱۳] در روایات نیز از ارائه ملکوت در مقاطع گوناگون زندگی ابراهیم یاد شده [۲۱۴] که تداوم در ارائه ملکوت را تأیید می‌کند.

احتجاج‌های ابراهیم (ع)

احتجاج‌های ابراهیم در ردّ بت‌پرستی در آیات ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۱۵]، ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا[۲۱۶]، ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ[۲۱۷]، ﴿ قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ [۲۱۸]، ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۱۹]، ﴿وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ[۲۲۰]، ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ[۲۲۱]، ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ[۲۲۲] و استدلال او بر بطلان پرستش اجرام آسمانی در آیات ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۲۳] انعام بیان شده است.

برهان‌های ابراهیم (ع) بر نفی بت پرستی

بی‌اثر بودن عبادت بت‌ها

﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا[۲۲۴]، ﴿قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ[۲۲۵]، ﴿قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ[۲۲۶]،﴿أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ[۲۲۷] بیان استدلال: عبادت، اظهار خضوع توأم با دعا و درخواست به انگیزه جلب نفع و دفع زیان یا سپاس در برابر نعمت‌های اعطایی از سوی معبود است؛ ولی بت‌ها از بارزترین صفات ربوبیّت، یعنی علم و قدرت تهی بوده؛ در نتیجه نه توان رساندن خیر به عابد خویش و دفع شر از او را دارند و نه از عبادت پرستش‌گران خود آگاه می‌شوند؛ به همین دلیل، عبادت آنها لغو[۲۲۸] و آن‌گاه که به انگیزه سپاس باشد، عملی (بی‌معنا) و قبیح[۲۲۹] است. در بیانی دیگر، ابراهیم (ع) با استدلال بر ناتوانی بت‌ها از روزی رساندن به انسان و انحصار رازقیّت در خداوند، لغو بودن عبادت آنها را بیان داشته است: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۳۰] مالکیّت، تابع ایجاد بوده و به اعتراف خود شما، ایجاد در انحصار خداوند است؛ پس خداوند که شما و رزق شما را پدید آورده، زمام‌دار و مالک رزق شما است و نه بت‌ها؛[۲۳۱]بنابراین، پرستش بت‌ها به طمع جلب رزق، عملی بی‌حاصل به شمار می‌آید.

انفکاک ناپذیری خلق از تدبیر

﴿قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِينَ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ [۲۳۲] حاصل این استدلال که با جمله ﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ بیان شده، این است که بدون تردید ـ همان‌گونه که مشرکان نیز اعتراف داشته‌اند ـ خلق و ایجاد، به آفریدگار یکتا مستند است و از سویی، ممکن نیست که تدبیر، از خلق جدا باشد؛ زیرا موجودات جسمانی به تدریج کامل می‌شوند؛ بنابراین هرگز معقول نیست که خلق به چیزی و تدبیر به چیزی دیگر مستند باشد و از آنجا که زمام خلق و ایجاد به دست خداوند است، تدبیر هم مستند به او است.[۲۳۳] به نظر برخی، سخن ابراهیم (ع) در آیه ﴿قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ[۲۳۴]، ﴿وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ[۲۳۵] نیز به همین برهان اشاره دارد.

خداوند، آفریدگار انسان و از مجرای اراده انسان، آفریدگار عمل(ساخته) او است و آفرینش نیز از تدبیر جدا نیست؛ پس خداوند، ربّ و پروردگار انسان شمرده می‌شود و همو شایستگی عبودیّت را دارد، نه چیزی که ساخته دست انسان است.[۲۳۶] بعضی، آیه را چنین توضیح داده‌اند که شما و بت‌های دست سازتان، در ویژگیِ مخلوق بودن شریکید؛ پس چگونه مخلوقی می‌تواند خدای مخلوق دیگر قرار گیرد و اگر چنین است، چرا شما آنها را بپرستید و آنها شما را نپرستند؟[۲۳۷] به گفته‌ای، مفاد آیه این است که چوب و سنگ، پیش از تراشیده شدن، معبود انسان نیستند و پس از تراشیده شدن، یگانه فرقشان پدیدار شدن آثار تصرّف انسان در آنها است؛ پس چگونه آثار عمل انسان چوب و سنگ را معبود انسان قرار می‌دهد؟[۲۳۸]

بهره‌گیری ابراهیم (ع) از موعظه و انذار

ابراهیم (ع) افزون بر راه برهان، از موعظه و انذار نیز برای هدایت قومش بهره می‌برد؛ چنان‌که به آزر هشدار داد، بت‌پرستی ریشه در وسوسه شیطان داشته، به انقطاع شخص از ولایت الهی و در نهایت، ولایت شیطان بر شخص خواهد انجامید که به معنای نابودی و خذلان است[۲۳۹]. ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا[۲۴۰] در آیه ۷۱ عنکبوت نیز ابراهیم (ع) به مشرکان که خدایانِ خود را می‌پرستیدند تا به خیال خود، آنها را خشنود ساخته، از آنان رزق دریافت دارند، تذّکر داده که انسان به سوی خداوند بازگشته، خداوند به حساب او رسیدگی خواهد کرد و انگیزه عبادت و شکر خداوند باید بازگشت به سوی او باشد، نه دریافت رزق؛ زیرا عبادت خداوند یا غیر خداوند، بر سعادت و شقاوت انسان در آخرت تأثیر مستقیم خواهد داشت [۲۴۱] و بت‌پرستان پس از حضور در پیش‌گاه خداوند، مجازات بت‌پرستی خود را خواهند دید: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۴۲][۲۴۳] در آیه ﴿ وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ [۲۴۴]، ابراهیم (ع) به مشرکان هشدار داده که بت‌پرستی به دشمنی و بیزاری‌شان از یک‌دیگر در آخرت خواهد انجامید و آنان را در آتش دوزخ فرود خواهد برد. بعضی سخن ابراهیم (ع) در آیه ﴿فَمَا ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۴۵] را نیز در همین جهت، نوعی هشدار معنا کرده‌اند که گمان می‌کنید خداوند با شما چه خواهد کرد؟[۲۴۶] در آیه ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ[۲۴۷] ابراهیم در گفت‌وگو با مشرکان، بت‌ها را دشمن خویش دانسته است. در این که چگونه ممکن است بت‌ها دشمن کسی باشند، گفته شده: مقصود ابراهیم آن است که عبادت بت‌ها موجب نابودی شخص می‌شود؛ از همین رو آنها دشمن انسان به شمار می‌آیند.[۲۴۸] آیه ﴿وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ[۲۴۹] نشان می‌دهد که مشرکان نیز ابراهیم (ع) را از عواقب رویارویی با خدایان خود برحذر می‌داشتند [۲۵۰] و در برابر آنها ابراهیم (ع) نیز تأکید کرده که امنیّت انسان در گرو توحید است.

عدم دلیل بر واگذاری ربوبیت از طرف خداوند به دیگران

با توجّه به این که مشرکان وجود آفریدگار یکتا را پذیرفته، ولی معتقد بودند خداوند، امر تدبیر را به بعضی از مخلوقات خویش سپرده است که بت‌ها نمایه آنها به شمار می‌آمدند، [۲۵۱] ابراهیم (ع) بارها با تعبیرهای گوناگون گوشزد کرد که این مطلب، ادّعایی بدون دلیل و ساخته و پرداخته شما بوده و دروغی بیش نیست. در آیه ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۵۲] واژه ﴿أَوْثَانًا به صورت نکره آورده شده تا بی‌ارزشی بت‌ها را نشان دهد و بیان کند که داستان خدایی بت‌ها، فقط ادّعای محض بوده، حقیقتی ورای این ادّعا وجود ندارد و آن‌گاه با آوردن جمله ﴿تَخْلُقُونَ إِفْكًا بیان داشته که خدا نامیدن و آن‌گاه عبادت بت‌ها دروغ‌پردازی است؛[۲۵۳] هم‌چنین در آیه ﴿أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ[۲۵۴] خدا نامیدن غیرِ "اللّه" را زشت‌ترین دروغ نامیده است.[۲۵۵] در آیه ﴿وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۲۵۶] نیز ابراهیم (ع) بر این مطلب تأکید کرده که اگر خدا، عبادت برخی از آفریدگان را بر ما واجب کرده بود، به طور قطع حجّت و برهانی برای آن قرار می‌داد و این دستور را به ما ابلاغ می‌کرد؛ حال آنکه چنین نیست. بنا به قولی، مقصود ابراهیم (ع) در آیه ﴿فَمَا ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۵۷] نیز این است که آیا گمان می‌برید پروردگار جهانیان اجازه داده که شما این جمادات را در معبودیّت شریک او قرار دهید؟[۲۵۸]

برهان ابراهیم (ع) در رد ربوبیت اجرام آسمانی

قرآن کریم این برهان را در قالب یک جمله کوتاه بازگفته است: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۲۵۹] مفسّران در توضیح این استدلال وجوهی را به شرح ذیل ارائه داده‌اند:

  1. این برهان بر دو مقدّمه متّکی است: نخست، ربوبیّت با محبوبیّت ملازم است؛ زیرا ربوبیت یک ارتباط حقیقی میان رب و مربوب است که کشش تکوینی مربوب به سوی ربّ و در نتیجه دل‌دادگی مربوب به رب ّ را در پی دارد. دوم، آفِل (چیزی که از انسان پنهان می‌شود) نمی‌تواند محبوب وی باشد؛ زیرا افول آفل به آن معنا است که انسان پس از دست‌یابی، آن‌را ازدست خواهد داد و انسان هرگز نمی‌تواند درحدّ پرستش، دل‌داده چیزی شود که از دست رفتنی است. صورت استدلال با توجّه به این دو مقدّمه، این است: ربّ باید محبوب باشد و اجرام آسمانی چون آفلند نمی‌توانند محبوب باشند و به همین دلیل ربّ نیستند. [۲۶۰]. این برهان نه تنها ربوبیت خورشید، ماه و ستاره را باطل می‌کند، بلکه برهانی قاطع برای ابطال هر نوع شرک و بت‌پرستی است؛ چه اینکه معیار ارائه شده در این برهان، یعنی عدم تعلّق حبّ به آفل (شامل هر آن‌چه برای انسان جاوید نمی‌ماند) در همه جسمانیّات جاری است؛ بلکه الوهیّت ارباب انواع و موجودات نوریّه‌ای که بعضی بت‌پرستان، آن را از مادّه، طبیعت، جسمانیّت و حرکت، برتر و منزّه می‌دانند نیز با این برهان باطل می‌شود؛ زیرا آنان تصریح می‌کنند که این انواع با همه شرافت وجود و صفا و نورانیّت، مقهور خدا بوده، در برابر نور او مستهلکند؛ به همین دلیل، اگر در برابر آنان حبّی ابراز شود، این حب، متعلّق به مدّبر آنان است، نه خود آنان [۲۶۱].
  2. شخص عاقلی که از فطرت سلیم برخوردار باشد، به چیزی که از او پنهان می‌شود، حتّی محبّت عادی نخواهد یافت؛ چه رسد به محبّت در حدّ عبادت که فقط شایسته ربّی است که همواره حاضر باشد؛ بنابر این، اجرام آسمانی را که محجوب شده و از حال پرستنده خود بی‌خبر می‌مانند نمی‌توان پرستید؛ پس پایه سخن ابراهیم (ع) منافات افول (خفا و احتجاب) با ربوبیّت است؛ به دلیل آنکه با بی‌خبری از عابد ملازم است؛ به همین دلیل، ابراهیم (ع) به ظهور و طلوع این اجرام استناد نکرده (با وجود آنکه طلوع نیز مانند افول گونه‌ای جابه‌جایی است)، چه اینکه ظهور و طلوع با ربوبیّت منافاتی ندارد. [۲۶۲]
  3. پایه برهان افول و وجه دلالت آن بر نفی ربوبیّت اجرام آسمانی، دلالت افول بر حدوث و امکان و در نتیجه، نیاز آفل به محدث و واجب الوجود بالذّات است؛[۲۶۳] زیرا افول، حرکت، و حرکت متوقّف بر متحرّک، و هر متحرّک، حادث است و هر حادث، به قدیم نیاز دارد. [۲۶۴]
  4. افول، حرکت است و هر حرکتی محرّکی دارد و سلسله محرّک‌ها به ناچار باید به یک محرّک غیر متحرّک خاتمه یابد و آن ذات باری‌تعالی است. [۲۶۵] به سه توضیح اخیر از سخن ابراهیم (ع) اشکال شده که موضوع احتجاج در این توضیحات، ابطال خالقیّت اجرام آسمانی و اثبات آن برای خدای متعال فرض شده؛ حال آنکه محور سخن در این احتجاج "رب" است،[۲۶۶] و مقصود از ربّ در جمله ﴿هَذَا رَبِّي خالق هستی نیست؛ بلکه زمام‌دار امر تدبیر موجودات به شمار می‌رود؛[۲۶۷] امّا آن‌چه در حدیثی از امام رضا (ع) آمده که ابراهیم گفت: آفل را دوست ندارم، زیرا افول از صفات حادث است، نه از صفات قدیم،[۲۶۸] چنین معنا نمی‌دهد که پایه استدلال، افول حادث است؛ بلکه پایه استدلال، همان عدم حبّ است و در بیان معیار عدم حب فرموده: افول از صفات حادث است و حادث سزاوار آن نیست که متعلّق حبّ انسان قرار گیرد. [۲۶۹]

نکاتی مربوط به احتجاج ابراهیم (ع) در سوره انعام

مفسّران درباره آیات ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۷۰]، نکاتی را طرح کرده‌اند که می‌تواند در روشن شدن فضای احتجاج مؤثر باشد:

  1. گروهی از مفسّران، چهره کاوش‌گرانه‌ای را که از ابراهیم در آیات سوره انعام ترسیم شده، موضعی از سرِ مدارا با مشرکان [۲۷۱] برای طرح احتجاج در فضایی مناسب دانسته‌اند؛ ولی گروهی دیگر، این احتمال را که ابراهیم (ع) خود نیز به راستی در حال کاوش برای دست‌یابی به نتیجه‌ای روشن در مسأله ربوبیّت بوده طرح کرده و آن را منتفی ندانسته [۲۷۲] و حتّی بعضی [۲۷۳] آن را پذیرفته‌اند؛ ولی آیه ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا[۲۷۴] مؤیّد آن است که وی حقیقت را می‌شناخته و خداوند، خود عهده‌دار تدبیر امر وی بوده است؛ بنابراین، موضع کاوش‌گرانه ابراهیم (ع) از سر مدارا و به منظور روشن ساختن عقیده مشرکان بوده [۲۷۵] و حضرت، حق را به تدریج بیان کرده تا آنان را فراری ندهد و مانند کسی که او را به گفتن کلمه کفر اکراه کرده باشند، در جهت احیا و هدایت مردم به ایمان، ناچار به گفتن جمله ﴿هَذَا رَبِّي بوده است. [۲۷۶] آیه ﴿وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۲۷۷] نیز به صراحت بیان می‌دارد که این احتجاج برضدّ قوم بوده، نه کوششی برای این که خودش حقیقت را کشف کند؛[۲۷۸] به همین دلیل، نظر بعضی قابل پذیرش نیست که با استناد به سخنی منسوب به ابن‌عبّاس و نیز با استناد به سخن ابراهیم (ع) در آیه ﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ[۲۷۹] گمان برده‌اند که ابراهیم ربوبیّت این اجرام را پذیرفته و آنها را به واقع عبادت کرده است؛[۲۸۰] بلکه این سخن ابراهیم (ع) همانند جمله ﴿لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۲۸۱] تعریضی برای گوشزد کردن گمراهی مشرکان بوده است؛[۲۸۲] افزون بر این که سخن ابراهیم (ع): ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۸۳] نشان می‌دهد خود او هرگز به این گمراهی دچار نشده بود؛ هم‌چنین ابراهیم در قرآن به قلب سلیم وصف شده و قلب سلیم قلبی است که هرگز به خداوند شرک نورزیده باشد. [۲۸۴] اعلام مکرّر قرآن درباره ابراهیم که: ﴿وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۸۵] گواهی دیگر بر این مطلب است؛[۲۸۶] بنابراین برای توجیه گفته ابراهیم (ع): ﴿هَذَا رَبِّي نیازی نیست که سخن او را بر استهزا [۲۸۷] حمل کنیم یا چنین توجیه کنیم که او خودِ کواکب ماه و خورشید را ندیده، بلکه نور آنها را دیده و گمان کرده که این نور پروردگار است و مقصود او از ﴿هَذَا رَبِّي آن است که پروردگار، نور خود را به من نشان می‌دهد [۲۸۸] یا جمله‌ای را در تقدیر گرفته، بگوییم: اصل سخن این بوده که "يقولون هـذا ربّي"[۲۸۹] یا "هـذا دليل على ربي"[۲۹۰] و یا "هـذا ربي على زعمكم".[۲۹۱]
  2. جمله ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۲۹۲] که به بطلان الوهیّت اصنام در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۹۳] اشاره دارد، به ضمیمه تعبیر ﴿فَلَمَّا در آیه ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۲۹۴] که ارتباط ما بعد به ماقبل را می‌رساند، نشان می‌دهد که آیات، به هم مربوط، و جریان استدلال در امر اجرام با استدلال در امر اصنام، یک جریان به هم پیوسته است؛ در نتیجه آشکار می‌سازد که کلمه ﴿نُرِي جریانی در گذشته را باز می‌گوید که هم‌چنان ادامه یافته و منظور از آیه این است که ما ملکوت آسمان و زمین را به ابراهیم نشان دادیم و این امور، او را بر آن داشت که با پدرش آزر، در زمینه پرستش بت‌ها به محاجّه برخاسته، گمراهی آنان را روشن سازد و با این موهبت او را هم‌چنان کمک کردیم تا آن‌گاه که شب، وی را فرا گرفت و ستاره‌ای را دید[۲۹۵] بنابراین:
    1. احتجاج‌های ابراهیم بر ضدّ بت‌پرستی و اجرام‌پرستی دستاورد مشاهده ملکوت آسمان‌ها و زمین بوده است.[۲۹۶]
    2. ترتیب آیات نشان می‌دهد که جریان احتجاج برضدّ ستاره‌پرستان، در شامگاه همان روزی بوده که ابراهیم (ع) برضدّ بت‌پرستیاحتجاج کرده و در نتیجه به دست می‌آید که او روز را تا شام به ردّ بت‌پرستی و شب را تا طلوع خورشید، به احتجاج برضدّ ستاره‌پرستی و ماه‌پرستی پرداخته و هنگام طلوع خورشید، ربوبیّت آن را نفی و توحید را اعلام کرده است؛[۲۹۷] بنابراین، گویا مجموع احتجاج‌های او طیّ مدت تقریبا دو روز و یک شب (شبی که در میان دو روز بوده) رخ داده و پایان یافته است؛[۲۹۸] هرچند بعضی، احتمال این که ستاره را در یک شب و ماه را در شب بعد دیده باشد [۲۹۹] یا آنکه این ماجرا در سه شب واقع شده باشد [۳۰۰] را منتفی ندانسته‌اند.
    3. با نظر به این که سیّاره زهره به سبب نزدیک بودن مدار آن با خورشید، بیش از ۴۷ درجه از آن فاصله نگرفته و پیوسته همراه آن است، هنگامی‌که تحت‌الشعاع نباشد، گاهی در صبح‌گاهان پیش از طلوع خورشید در مشرق ظاهر می‌شود و گاهی در شام‌گاهان پس از غروب آن در مغرب پدیدار می‌گردد؛ آن‌گاه در برخی شب‌ها که ماه در "مقابله" قرار دارد (چون شب‌های هیجدهم، نوزدهم و بیستم) غروب سیّاره زهره با فاصله یکی دو ساعت با طلوع ماه همراه است؛ از این‌رو و با توجّه به ظاهر آیات ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۳۰۱]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ[۳۰۲] که طلوع ماه را به افول کوکب متّصل ساخته و نیز درخشندگی خاصّی که ستاره یاد شده دارد که با فرا رسیدن شب پیش از هر ستاره‌ای توجّه بیننده را به خود جلب می‌کند، به دست می‌آید که در میان سیّاراتی که صابئان آنها را می‌پرستیده‌اند، زهره، انطباق‌پذیرترین سیّاره با ویژگی‌هایی است که آیه ارائه داده است.[۳۰۳] روایات اهل بیت (ع) نیز کوکب یاد شده را زهره دانسته‌اند؛[۳۰۴] ولی از ابن‌عبّاس نقل شده که آن را مشتری دانسته. [۳۰۵] بعضی به قرینه آیه ﴿وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى[۳۰۶] که جمله‌ای از صحف ابراهیم (ع) را باز گفته است، ستاره یاد شده را شعرای یمانی دانسته‌اند. [۳۰۷]
  3. از شیوه سخن ابراهیم استفاده شده که گویا پیش از روبه رو شدن با مشرکان در انزوای کامل به سر می‌برده؛ در نتیجه، وضعیّت او به طور کامل، وضعیّت انسان فطری ابتدایی است که با اجتماع انسانی، پیچیدگی‌های آن و آداب و رسوم حاکم بر آن، آشنایی نداشته و ناگهان با این همه آشنا شده است. همین حالت را می‌توان در دیگر آیاتی که احتجاج‌های او را با بت‌پرستان بیان کرده نیز مشاهده کرد؛ چنان‌که درباره بت‌ها از آزر و قوم خویش می‌پرسد که اینها چیستند؟ گویی هرگز بت‌پرستی را ندیده بود. از آنجا که او همواره خود را در برابر آزر به رعایت ادب ملزم می‌دانسته نمی‌توان این گونه سخن را (آن هم در نخستین برخوردها با آزر) تحقیر خدایانی که آزر آنها را مقدّس می‌دانسته، به شمار آورد. [۳۰۸] روایات [۳۰۹] و کلمات مورّخان [۳۱۰] نیز حاکی از آن است که چون نمرود در پی کشتن ابراهیم (ع) بوده، مادرش وی را در غاری به دنیا آورده و او برهه‌ای از زمان را به تنهایی در همان مخفی‌گاه و دور از اجتماع به سر برده است. گفته می‌شود: در این زمینه، اختلافی بین عالمان حدیث و تاریخ وجود ندارد؛[۳۱۱] ولی گروهی از مفسّران، این احتمال را که ابراهیم پیش از جریان احتجاج یاد شده در سوره انعام، با بت‌ها و اجرام آسمانی آشنایی نداشته باشد، به ادلّه ذیل منتفی دانسته‌اند:
    1. بسیار بعید به نظر می‌رسد که انسانی سال‌ها درون غاری زندگی کند و حتّی در یک شب تاریک نیز گام بیرون نگذارد. [۳۱۲]
    2. ممکن است شیوه سخن او با آزر و قوم درباره بتان، از سر تحقیر آنها باشد و این با رعایت ادب در برابر آزر منافاتی ندارد. [۳۱۳]
    3. سخن او در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۳۱۴] خطاب به آزر به سخن کسی می‌ماند که مدّت‌ها با مخاطب خود مأنوس بوده و به همین دلیل، یک‌سره انتقاد می‌کند؛ از همین جا می‌توان به دست آورد که او با اجرام آسمانی نیز ناآشنا نبوده؛ زیرا جریان احتجاج با ستاره‌پرستان، پس از محاجّه با آزر رخ داده است؛[۳۱۵] افزون بر این در روایتی از امام صادق (ع) تصریح شده که ابراهیم (ع) مدّتی در کنار آزر ماند و پس از آن در برابر بت‌ها واکنش نشان داد [۳۱۶] و بر اساس آیات سوره انعام، احتجاج با ستاره‌پرستان پس از احتجاج با بت‌پرستان بوده است؛[۳۱۷] حتّی برخی احتمال داده‌اند که احتجاج با کوکب‌پرستان بعد از ترک بابل به مقصد شام[۳۱۸] و با مردم حران بوده؛ زیرا اهل حران اجرام آسمانی را می‌پرستیدند و مردم بابل بت‌پرست بودند [۳۱۹] و ابراهیم که لجاجت مشرکان بابل را آزموده بود، این بار برای مقابله با اجرام‌پرستان به شیوه مدارا و تظاهر به هم فکری به آنان روی آورد؛[۳۲۰] بنابراین، ماجرای احتجاج، مدّت‌ها پس از ترک مخفی‌گاه صورت پذیرفته است؛ ولی این احتمال با ظاهر روایتی از امام رضا (ع) [۳۲۱] ناسازگار است و بعضی، آن را مخالف ظاهر آیات قرآن نیز دانسته‌اند. [۳۲۲]

پاسخ‌های ابراهیم (ع) به احتجاج و بهانه مشرکان

خداوند دو احتجاج و یک بهانه از مشرکان در برابر ابراهیم (ع) و پاسخ‌های وی را بازگفته که به ترتیب ذکر آن در قرآن عبارتند از:

  1. پاسخ ابراهیم (ع) به احتجاج پادشاه که در آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۳۲۳] بازگو شده و چکیده آن چنین است: پادشاه درباره پروردگار ابراهیم با او به احتجاج پرداخت. ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. شاه گفت: من زنده می‌کنم و می‌میرانم. ابراهیم پاسخ داد: خداوند خورشید را از مشرق بیرون می‌آورد، تو آن را از مغرب بیرون آور. پادشاه در برابر این پاسخ مبهوت ماند.... در قرآن کریم، نام این پادشاه ذکر نشده؛ ولی روایات،[۳۲۴] منابع تفسیری [۳۲۵] و نیز کتاب‌های تاریخ،[۳۲۶] نام وی را نمرود بن کنعان ذکر کرده‌اند. قرآن تصریح دارد که محاجّه او با ابراهیم (ع) بر سر ربوبیّت، به دلیل پادشاهی و از سر نخوت بوده است: ﴿أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ بعضی مرجع ضمیر ﴿آتَاهُ را ابراهیم و مقصود از ﴿الْمُلْكَ را ولایت شرعی دانسته‌اند؛[۳۲۷] ولی بیش‌تر مفسّران این قول را نپذیرفته‌اند. [۳۲۸] در زمان احتجاج، میان مفسّران اختلاف است. برخی احتجاج را پس از شکستن بت‌ها به وسیله ابراهیم (ع) و پیش از افکندن وی در آتش [۳۲۹] و برخی آن را بعد از رهایی از آتش دانسته‌اند [۳۳۰] که این نظر را روایتی از امام صادق (ع) [۳۳۱] و نیز روند داستان تأیید می‌کند؛ زیرا نمرود با ابراهیم در ماجرای شکستن بت‌ها، به صورت حاکمی در برابر مجرم، برخورد داشته و جریان محاکمه او درباره جرم، فرصتی برای محاجّه در این که آیا ربّ، اللّه است یا نمرود، باقی نمی‌گذاشت و بر فرض اگر محاجّه‌ای رخ می‌داد، موضوع محاجّه ربوبیّت بت‌ها می‌بود، نه ربوبیّت نمرود. [۳۳۲] سنّ ابراهیم (ع) را هنگام این احتجاج، هفده سال ذکر کرده‌اند. [۳۳۳] در آیه ۲۵۸ بقره پرسش محذوفی از سوی نمرود وجود دارد که پروردگار تو کیست؟[۳۳۴] و جمله ﴿رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ پاسخ آن است. ابراهیم (ع) در این احتجاج ابتدا پایه استدلال را بر زنده کردن و میراندن قرار داده؛ آن‌گاه مسأله حرکت دادن خورشید در مدار و طالع ساختن آن را طرح کرده و در توضیح این برهان، سه بیان ارائه شده است.
    1. برخی، مجموعه سخن او را یک برهان با ذکر دو مثال تلقّی کرده [۳۳۵] و با توجّه به این که مستدل پیش از اثبات مطلب با دلیلی که ارائه داده، نباید دلیل دیگری ارائه دهد، کوشیده‌اند تا سخن ابراهیم (ع) را به صورت یک دلیل به هم پیوسته ارائه دهند؛ یعنی اصل حجّت، آن است که آفریدگان، به احداث اشیا توانا نیستند؛ پس ناچار باید قادر دیگری متولّی احداث اشیا باشد و از جمله این اشیا، احیا و اماته، و نمونه‌هایی دیگر از آن، ابرها و رعد و برق و نیز حرکات افلاک و کواکب است؛ بنابراین، سخن ابراهیم (ع) ﴿فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ نه عدول از دلیلی به دلیل دیگر، بلکه بیان مثالی جدید است. [۳۳۶]به این بیان اشکال شده که باز هم شبهه مربوط به زنده کردن و میراندن دفع نشده و با این حال، پرداختن به کلامی دیگر باعث این توّهم می‌شود که نمرود کلام اوّل را باطل کرده و این موجب خدشه‌دار شدن موقعیّت پیامبر است؛ افزون بر آنکه نمرود می‌توانست بگوید: طلوع خورشید از مشرق، از جانب من است و اگر ربّ تو دیگری است، بگو آن را از مغرب در آورد و در نتیجه ابراهیم (ع) با مغالطه سخت تری روبه‌رو می‌شد و اگر بر فرض، خداوند خورشید را از مغرب بیرون می‌آورد، آن وقت دلیل وجود صانع، طلوع خورشید از مغرب می‌شد؛ حال آنکه حجّت او، طلوع خورشید از مشرق بود؛ در نتیجه، دلیل دوم ابراهیم نیز از بین می‌رفت. [۳۳۷]
    2. زمام امر احیا و اماته در دست مؤثّر قادر و مختاری است که احیا و اماته را به قدرت و اختیار خویش اعمال می‌کند و او فقط خداوند سبحان است؛ زیرا مؤثّر غیر مختار اثر ثابت خواهد داشت و چنان‌چه احیا و اماته به او منسوب باشد، هیچ‌گاه نباید احیا به‌اماته یا اماته به‌احیا تبدیل شود. نمرود در پاسخ گفته: ﴿أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ و حاصل سخن او این است که اگر مراد از احیا و اماته‌ای که پایه استدلال است، احیا و اماته ابتدایی و بدون وسایط زمینی و آسمانی باشد، بدیهی است که این امر، خلاف واقع است و اگر با این وسایط باشد، هریک از ما نیز با توسّل به اسباب یاد شده، به انجام آن قادریم؛ چه این که همه می‌دانیم فرزند، با آمیزش ایجاد می‌شود و شخص با سمّ می‌میرد. ابراهیم (ع) پاسخ داده که احیا و اماته از سوی خداوند، به واسطه حرکات فلکی حاصل می‌شود؛ امّا این حرکات، نیازمند فاعل مدبّری، یعنی خداوند متعال است؛ زیرا او خورشید را از مشرق بیرون می‌آورد و اگر نمی‌پذیری، آن را از مغرب بیرون آر. وقتی ثابت شد که حرکات افلاک از سوی خداوند است، احیا و اماته‌ای که در پرتو این حرکات برای بشر میسّر می‌شود نیز به خداوند منتسب است و نه به انسان؛ پس اوّلاً مجموعه سخن ابراهیم (ع) یک برهان به هم پیوسته است، و ثانیا این که گفته می‌شود نمرود در پی سخنان ابراهیم، یکی از دو زندانی را اعدام و دیگری را رها کرد و گفت: ﴿أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ، امر بعیدی است. [۳۳۸] اشکالی که به این قول وارد شده، این است که نمرود در این احتجاج، می‌خواهد ربوبیّت خود را اثبات کند و در همین جهت مدّعی است: ﴿أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ؛ پس احیا و اماته‌ای که او در نظر دارد، احیا و اماته‌ای نیست که در خلال زندگی روزمره از سوی همگان رخ می‌دهد؛ بلکه احیا و اماته‌ای مورد نظر او است که جز نمرود کسی بر آن توانا نیست و همین مسأله، بیان روایات را که نمرود، یکی از دو زندانی را کشته و دیگری را آزاد کرده، تأیید می‌کند. [۳۳۹]شاید به همین دلیل و نیز با توجّه به ظاهر آیه، برخی دیگر از مفسّران پذیرفته‌اند که سخن ابراهیم (ع) از دو استدلال تشکیل شده و در ضمن احتجاج، از دلیل اوّل عدول کرده و دلیل دیگری ارائه داده است؛ زیرا نمرود به مغالطه دست زد [۳۴۰] و در نتیجه، ادامه دادن دلیل اوّل، باعث می‌شد تا امر بر حاضران مشتبه شود و با توجّه به این که انبیا برای روشن ساختن حق مبعوثند، او به حجت آشکارتری روی آورد؛[۳۴۱] چه این که توضیح مغالطه نمرود با توجّه به نادانی بیش از حدّی که بر حاضران حکم‌فرما بود، سودی نمی‌بخشید و کسی ابراهیم را تصدیق نمی‌کرد. [۳۴۲]
    3. استدلال ابراهیم (ع) بر پایه حیات (که کنه آن مجهول است) و مرگ در موجودات زنده استوار است؛ به این بیان که طبیعت و نیز موجودات زنده، هیچ‌گونه نقشی نمی‌توانند در ایجاد حیات داشته باشند؛ به ویژه حیات حیوانی که همراه با شعور و اراده است که به قطع، امری غیر مادّی شمرده می‌شود؛[۳۴۳] زیرا طبیعت خود، فاقد حیات است و حیات موجودات زنده همان وجود آنان، و مرگشان عدم آنان به شمار می‌آید و چیزی را توان ایجاد خود یا نابود ساختن خود نیست؛ بنابراین، احیا و اماته که از بارزترین و سرنوشت سازترین مسائل در تدبیر امور انسان‌ها است نمی‌تواند به هیچ یک از آفریدگان منتسب باشد و فقط به خدای متعال منتسب است. بسیار روشن است که در این احتجاج، سخن در احیا و اماته حقیقی (احیا به معنای دمیدن روح مانند نفخ روح در جنین، و اماته به معنای توفّی نفس و گرفتن روح و جان از بدن) است و نه احیا و اماته مجازی، مثل رها ساختن زندانی یا کشتن؛ امّا نمرود مغالطه و وانمود ساخت که مقصود، احیا و اماته مجازی است و یک زندانی را کشته، دیگری را آزاد ساخت. [۳۴۴] روایتی از امام صادق (ع) نشان می‌دهد که ابراهیم کوشید تا مغالطه او را دفع کند و از نمرود خواست تا دوباره حیات را به زندانی مقتول بازگرداند؛[۳۴۵] ولی نومیدی ابراهیم از تنبّه مردم، وی را بر آن داشت که استدلال نخست را رها ساخته، حجّت آشکارتری ارائه دهد: ﴿فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ. "فاء" تفریع نشان می‌دهد که این حجّت بر همان ادّعای پیشین نمرود مبنی بر ربوبیت مبتنی است تا توهّم نشود که نمرود در احتجاج اوّل پیروز شده است؛ هم‌چنین در بیان برهان دوم، ابراهیم از به‌کارگیری تعبیر ﴿رَبِّيَ الَّذِي پرهیز کرده و تعبیر ﴿فَإِنَّ اللَّهَ را به کار برده تا راه را بر مغالطه دوباره نمرود ببندد و نمرود نتواند ﴿رَبِّيَ را بر خویش منطبق سازد. حاصل استدلال ابراهیم آن است که اگر ـ چنان که ادّعا داری ـ تو ربّ من هستی، مقام ربوبیت اقتضا دارد که ربّ، توان تصرّف در تدبیر نظام هستی را داشته باشد و خدای سبحان، به تصرّف خویش خورشید را از مشرق بیرون می‌آورد تو نیز برای اثبات ربوبیّت خود در این زمینه تصرّف کرده، آن را از مغرب بیرون آور تا ربوبیّت تو در کنار ربوبیّت خداوند یا برتری تو در ربوبیّت امور انسان‌ها اثبات شود. [۳۴۶] شایان ذکر است که خورشید نزد آنان، خود ربّ و یکی از آلهه به شمار می‌آمد؛ امّا آن را تحت ربوبیّت خالق و طلوع و غروبش را مستند به خداوند که به گمان آنان رب الارباب بود، می‌دانستند. [۳۴۷] نمرود نیز با وجود پذیرش این مطلب در پی آن بود که برتری انحصاری خویش را در زمینه ربوبیّت انسان و امور مربوط به انسان ثابت کند. [۳۴۸] نمرود در برابر این استدلال، مبهوت ماند: ﴿فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ؛ زیرا نه می‌توانست بگوید: طلوع و غروب خورشید نیازمند به سبب نیست و نه می‌توانست بگوید: این فعل، به خود خورشید مستند بوده و به خداوند استنادی ندارد؛ زیرا مخالف با عقیده قومش بود و نه می‌توانست بگوید: خورشید ربّ است؛ امّا خود تحت ربوبیّت من به شمار می‌رود و این من هستم که خورشید را از مشرق طالع می‌سازم؛ زیرا در این صورت ابراهیم از او می‌خواست که خورشید را از مغرب بیرون آورد؛[۳۴۹] افزون بر آنکه خورشید، پیش از آنکه نمرود وجود داشته باشد، در مدار خویش طلوع و غروب داشته؛ با این حال، نمرود چگونه می‌توانست طلوع و غروب آن را به خود منتسب سازد؛ به همین دلیل در برابر سخن ابراهیم (ع) مبهوت ماند. [۳۵۰]
  2. پاسخ ابراهیم (ع) به احتجاج قوم خود ﴿وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ[۳۵۱] در این آیات، احتجاج قوم برضدّ ابراهیم با صراحت بازگو نشده؛ امّا می‌توان فهمید که سخن آنان بر ترساندن ابراهیم و تهدید حضرت، به خشم خدایان استوار بوده تا به این وسیله او را وادارند: اوّلاً از عقیده به ربوبیّت آفریدگار دست بردارد و ثانیا ربوبیّت خدایان مشرکان را بپذیرد. [۳۵۲] درباره هریک از فرازهای پنج‌گانه پاسخ ابراهیم (ع) در آیات ﴿وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَن يَشَاء رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ[۳۵۳]، آرای گوناگونی ارائه شده است. اغلب، جمله ﴿أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ را اعلام بی‌نیازی از احتجاج پس ازدست‌یابی به حقیقت دانسته‌اند. [۳۵۴] جمله ﴿وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَن يَشَاء رَبِّي شَيْئًا چنین توضیح داده شده که من از خدایان شما نمی‌ترسم، مگر آنکه خداوند آنها را زنده کند و زیانی به من برسانند که در این صورت، آشکار می‌شود این موجودات حادث بوده، در نتیجه خود، دلیل بر توحید به شمار می‌آیند [۳۵۵] یا اینکه مگر خداوند بخواهد ابتداءً مرا به امر ناخوشایندی دچار سازد [۳۵۶] یا به دلیل بعضی گناهان، عذاب کند [۳۵۷] یا آنکه باتوجّه به جمله ﴿وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ مقصود آن است که من از خدایان شما نمی‌ترسم؛ مگر آنکه خداوند بخواهد آنان را وسیله ضرری بر من قرار دهد؛ چه اینکه ممکن است در علم خداوند که همه چیز را فرا گرفته، چنین اموری در سرنوشت من وجود داشته باشد؛[۳۵۸] ولی بعضی [۳۵۹] این توضیحات را نپذیرفته و سخن ابراهیم (ع) در آیات یاد شده را شامل چهار استدلال بر ضدّ مشرکان دانسته‌اند:
    1. ﴿أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ در این فراز ابراهیم (ع) هدایت خود را دلیل بر ربوبیّت خدای سبحان قرار داده است؛ به این بیان که خداوند ادلّه ربوبیّت خویش و نفی ربوبیّت از دیگران را به من آموخته و به این وسیله مرا به سوی خود هدایت کرده؛ پس او ربّ من است و نه دیگری؛ چه اینکه هدایت به سوی ربّ، بخشی از تدبیر امر عبد، و از جمله شؤون ربوبیت است. مشرکان در برابر این دلیل نمی‌توانستند بگویند که برخی از خدایان ما، تو را به این دلیل رهنمون شده‌اند؛ زیرا معنا ندارد آنها کسی را برضدّ خود هدایت کنند. [۳۶۰]
    2. ﴿وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ من ترسی از خدایان شما ندارم؛ زیرا خدایان شما همگی آفریدگانی تحت تدبیرند که هیچ سود و زیانی ندارند؛ پس ترس از آنها بی‌معنا است و چون از آنها نمی‌ترسم، دلیل شما از اعتبار ساقط است؛ زیرا دلیل شما مبتنی بر آن است که من از روی ترس و برای آنکه زیانی به من نرسانند، آنها را عبادت کنم و این در گرو آن است که ترسی در من وجود داشته باشد؛ ولی وقتی ترسی وجود ندارد، حجّت شما از پایه ویران است. [۳۶۱] این فراز از سخن ابراهیم (ع) افزون بر استدلال یاد شده، راه را بر خدشه احتمالی درباره استدلال اوّل نیز بسته است؛ چه اینکه در برابر استدلال اوّل ابراهیم، امکان داشت مشرکان اعتقاد به توحید و ردّ خدایان را به بت‌ها یا اجرام آسمانی نسبت داده، بگویند: خدایان ما بر تو خشم گرفته و این استدلال‌ها را به تو القا کرده‌اند تا تو را از خویش دور سازند. ابراهیم با این بیان گوشزد کرده که به دلیل ناتوانی خدایان مشرکان از این خطر که بتوانند چیزی را به او القا کنند یا تأثیری بر او داشته باشند، آسوده خاطر است. [۳۶۲]
    3. ﴿إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا این استدلال مبتنی بر فرض است؛ به این بیان که اگربر فرض، ترسی از خدایان شما در دل من راه یابد، این ترس پدیده‌ای است که به هر حال، آفریده خدا بوده، به مشیّت او مستند است. جمله ﴿وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ارائه دلیل بر این ادّعا است؛ به این صورت که خداوند مالک همه هستی بوده، از آن‌چه در ملک او رخ می‌دهد، آگاه است؛ از همین رو امکان ندارد پدیده‌ای بدون اذن او تحقق یابد؛ بنابراین، از آنجا که ترس مفروض با اجازه خداوند در من پدید آمده، خود دلیل بر آن است که من تحت ربوبیّت و تدبیر خداوند متعال قرار دارم؛ پس همین ترس، ربوبیّت خداوند را اثبات و آن را از دیگران نفی می‌کند. [۳۶۳]
    4. ﴿وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۳۶۴] شما کسانی را شریک ربوبیّت خداوند متعال قرار داده‌اید که نه خود زمام‌دار سود و زیانی هستند که ترس از آنان را توجیه کند و نه دلیلی وجود دارد که نشان دهد آفریدگار، آنها را شریک خود قرار داده است و شما پذیرفته‌اید که همه موجودات، حتّی خدایان شما آفریده اویند؛ پس او صاحب همه چیز است و اگر در امر تدبیر و اداره جهان برای خویش شریکی قرار داده و عبادت او را بر ما واجب کرده بود، راه آن بود که از طریق وحی یا برهانی متّکی بر آثار خارجی یا نشانه‌هایی یقین‌آور، این امر را برای انسان‌ها روشن می‌ساخت؛ حال آنکه از هیچ یک خبری نیست. در چنین وضعیّتی شما خود بگویید: کدام یک از ما از خطر دورتر و به امن نزدیک‌تر است و از آنجا که پاسخ روشن، و مخاطب نیز به آن معترف بوده، ابراهیم (ع) خود پاسخ داده است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۳۶۵] شما به ربّی که دلیلی بر ربوبیّت آن نیست و من به ربّی که بر ربوبیّتش دلیل اقامه شده، باور داریم. ایمان، به اصل ربوبیّت گرچه حق است؛ ولی هرگونه ایمانی، آدمی را از عذاب جاوید در امان نمی‌دارد؛ بلکه امن‌آوری ایمان، منوط به آن است که اثر آن با "ظلم" از بین نرفته باشد و ظلم (فاصله گرفتن از محور عدل) در زمینه اعتقاد، همواره به معنای باور داشتن امری بدون واقعیّت خارجی است که از بارزترین مصادیق آن، اعتقاد به ربوبیّت خدایان دروغین به شمار می‌رود. احتجاجات گذشته ابراهیم به قدر کافی روشن ساخته که ربوبیّت غیر خداوند نه تنها دلیلی ندارد، بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد؛ پس ایمان پیراسته از ظلم، فقط ایمان به ربوبیت آفریدگار است؛ در نتیجه، امن فقط در سایه ایمان به ربوبیّت آفریدگار یکتا امکان‌دارد: ﴿وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۳۶۶][۳۶۷]

پاسخ ابراهیم (ع) به بهانه قوم خود برای توجیه بت پرستی

یگانه بهانه قوم ابراهیم برای توجیه بت‌پرستی، در برابر احتجاج‌های حضرت، تقلید از نیاکان بوده است: ﴿قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ[۳۶۸] و پاسخ ابراهیم این بود: ﴿ قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِينَ[۳۶۹] پذیرش مردم خواه از سوی نسل‌های گذشته یا نسل موجود، هرگز نمی‌تواند باطلی را به حق یا حقّی را به باطل تبدیل کند، و عبادتِ معبودهای دروغین، مایه نابودی است؛ بدون آنکه پذیرش چندین نسل در این واقعیّت تغییری پدید آورد [۳۷۰]

بت شکنی ابراهیم (ع)

قرآن کریم در آیات ﴿وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلاَّ كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاء يَنطِقُونَ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلا يَضُرُّكُمْ أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ [۳۷۱] و ﴿فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلا تَأْكُلُونَ مَا لَكُمْ لا تَنطِقُونَ فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ[۳۷۲] ماجرای شکستن بت‌ها به وسیله ابراهیم را باز گفته است. آیات سوره انبیاء بیان می‌کند که مشرکان، قیام او بر ضدّ بت‌پرستی را جدّی نگرفته بودند: ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ[۳۷۳] ابراهیم (ع) طبق آیه ﴿قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ[۳۷۴] جدّیت خود را اعلام داشته و در آیه ﴿وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ[۳۷۵]از قول او بازگو شده. گفته شده که این آیه، فقط تصمیم درونی ابراهیم (ع) را باز گفته است؛[۳۷۶] چه اینکه او در برابر امّتی مشرک، متعصّب و مقتدر قرار داشته؛ بنابراین، معنا ندارد که تصمیم خویش را آن هم با تعیین زمان اجرای آن ﴿بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ اعلان داشته باشد. [۳۷۷] ابراهیم تصمیم خویش را به زمانی موکول ساخت که بتواند در شهر تنها باشد. احتمال داده شده که مقصود از این جمله، خروج بت‌پرستان از بتکده باشد، نه از شهر؛[۳۷۸] ولی نظر به مجموعه ماجرا، این احتمال را منتفی می‌سازد. طبیعی است که اگر بنابر تخلیه معبد بود، عذر بیماری را برای باقی ماندن در معبد از ابراهیم نمی‌پذیرفتند. آیات ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ[۳۷۹] بیان می‌کند که این فرصت فرا رسید و مردم آماده شده بودند تا شهر را برای شرکت در مراسم عید [۳۸۰] ترک کنند؛ امّا ابراهیم عذر آورد که بیمار است؛ در نتیجه آنها از شهر بیرون رفتند و او در آنجا ماند: ﴿فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ. تعبیر ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ. می‌رساند که چه بسا عید آنان در تابستان واقع می‌شده و شب برای اجرای مراسم مناسب‌تر بوده است. [۳۸۱] پس از آنکه مردم از او دور شدند، به سراغ بت‌ها آمده، از سر استهزای بت‌ها [۳۸۲] یا تقبیح بت پرستان [۳۸۳] و یا از سر خشم،[۳۸۴] از آنها خواست تا از غذایی که مشرکان برای تبرّک پیش آنها نهاده بودند، بخورند: ﴿فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلا تَأْكُلُونَ مَا لَكُمْ لا تَنطِقُونَ[۳۸۵] آن‌گاه با تیشه نجّاری [۳۸۶] یا تبر [۳۸۷] به طرف بت‌ها رفت: ﴿فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ[۳۸۸] و با ضربه‌های خویش، آنها را قطعه قطعه کرد: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ[۳۸۹][۳۹۰] امّا از تعرّض به بت بزرگ (افلون) [۳۹۱] خودداری نمود: ﴿إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ در اینکه بزرگ‌تر بودن این بت از نظر منزلت نزد بت‌پرستان یا از نظر جثّه و حجم بوده، دو احتمال داده شده است. [۳۹۲] قرآن، انگیزه ابراهیم (ع) را در عدم تعرض به بت بزرگ، چنین بیان داشته: ﴿لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ گرچه به احتمالی، مرجع ضمیر ﴿إِلَيْهِ، بت بزرگ[۳۹۳] یا خدای متعال [۳۹۴] است، بیش‌تر مفسّران، مرجع ضمیر را ابراهیم (ع) دانسته‌اند؛[۳۹۵] بنابراین، انگیزه ابراهیم (ع) آن بوده که مردم برای دست‌گیری وی به سراغ او آمده و او با آنها محاجّه کند و بطلان خدایی بت‌ها را آشکار سازد [۳۹۶] یا آنکه به عقیده ابراهیم درآمده، از باطل دست بکشند. [۳۹۷] ابراهیم پس از شکستن بت‌ها، تبر خویش را به گردن بت بزرگ آویخت و از بتکده خارج شد. [۳۹۸]مشرکان پس از بازگشت و روبه‌رو شدن با صحنه بتکده، عامل این کار را ستم‌گر خوانده، به جست‌وجوی او پرداختند: ﴿قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۳۹۹] احتمال داده شده که ﴿مَنْ در این آیه، موصوله و در نتیجه مفاد آیه، پرس و جو از عامل نباشد؛[۴۰۰] ولی به دلیل آنکه در آیه بعد، پاسخ گروهی از مشرکان نقل شده که ﴿قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ[۴۰۱] این احتمال نادرست می‌نماید. [۴۰۲] در پی معرّفی ابراهیم، تصمیم بر آن شد تا او را در اجتماع مشرکان حاضر کنند ﴿قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ[۴۰۳] و به این منظور، به سرعت به سوی او شتافتند: ﴿فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ[۴۰۴] از کلمه ﴿هَذَا در آیه ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا به دست می‌آید که این اجتماع در همان محل بتکده بوده است. [۴۰۵] انگیزه مشرکان از احضار ابراهیم در برابر اجتماع مردم، آن بوده که اگر کسی او را در حال شکستن بت‌ها دیده، گواهی دهد [۴۰۶] یا آنان‌که سخنان او را بر ضدّ بت‌ها شنیده‌اند، گواهی داده، ازاین راه از ابراهیم اقرار بگیرند [۴۰۷] یا نظر بر آن بوده که مردم مجازات او را ببینند تا درس عبرتی برای همگان باشد: ﴿قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ[۴۰۸] [۴۰۹] سرانجام ابراهیم (ع) دست‌گیر شد و به نقلی، او را نزد نمرود آورده،[۴۱۰] از وی پرسیدند آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟ ﴿قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ[۴۱۱] ابراهیم پاسخ داد: بلکه بت بزرگ که تبر را نیز به گردن دارد با دیگر بت‌ها چنین کرده است: ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا[۴۱۲] و سپس ادامه داد: اگر بت‌ها به سخن گفتن توانا هستند، از خود آنان بپرسید: ﴿فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ[۴۱۳] آیات بعدی نشان می‌دهد که پاسخ ابراهیم (ع) حقیقت را برای مشرکان روشن [۴۱۴] و حجّت را بر آنها تمام کرد [۴۱۵] و کسانی که لحظاتی پیش، ابراهیم را ستم‌گر می‌دانستند، به خود آمده، به عقل[۴۱۶] و فطرت [۴۱۷] خویش بازگشتند و به ستم‌کاری خویش به دلیل عبادت بت‌ها [۴۱۸] اعتراف کردند: ﴿فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ[۴۱۹] و این پیروزی بزرگی بود. قرآن، واکنش مشرکان پس از رسیدن به این حالت درونی را چنین توضیح داده است: ﴿فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ[۴۲۰] آن‌گاه آنان بر سرهای خود واژگون شدند که البتّه مقصود نه واژگونی خود آنان، بلکه منکوس شدن احتجاج آنان است و احتجاج منکوس، دلیلی است که به جای اثبات مدّعای مستدلّ، مدّعای طرف مقابل را اثبات می‌کند که مشرکان به آن دچار شده، در برابر ابراهیم (ع) گفتند: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ[۴۲۱][۴۲۲] و این‌گونه، به ناتوانی بت‌ها اقرار کردند. بعضی دیگر، آیه را چنین توضیح داده‌اند که مشرکان در برابر ابراهیم متحیّر ماندند؛ در نتیجه سرها را از خجالت به‌زیر انداخته، بر ضدّ خویش اعتراف کردند: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ[۴۲۳][۴۲۴] بنا به قولی، منظور آن است که مشرکان با وجود درک حقیقت، در برابر ابراهیم (ع) به مجادله باطل [۴۲۵] و مخاصمه پرداخته، با توجّه به ناتوانی بت‌ها از تکلّم، سخن ابراهیم را اعتراف به شکستن بت‌ها به شمار آورده، اثباتجرم ابراهیم را اعلام داشتند؛[۴۲۶] امّا برخی، این جمله مشرکان را چنین معنا کرده‌اند که: تو می‌دانی بت‌ها همیشه خاموشند و ابّهت سکوت را نمی‌شکنند بنابراین معنا، سخن آنان کوششی برای عذر آوردن از سوی بت‌ها بوده است تا بدین وسیله، ضعف و زبونی آنها را کتمان کنند. [۴۲۷] ابراهیم (ع) با استناد به اعتراف آنان، به بیان بطلان بت‌پرستی پرداخت که سخن نگفتن بت‌ها به این معنا است که آنها چیزی نمی‌دانند و بر کاری قادر نیستند و تدبیر سود و زیان شما به دست بت‌ها نیست؛ پس عبادت آنها بیهوده است: ﴿قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ[۴۲۸] و آن‌گاه بی‌زاری خود را از بت‌پرستان و بت‌های آنان اعلان و آنان را سرزنش کرد: ﴿أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۴۲۹][۴۳۰]

درباره سخنان‌ابراهیم (ع) در ماجرای شکستن بت‌ها دو اشکال مطرح شده که به پاسخ آنها می‌پردازیم:

  1. درباره آیات ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ[۴۳۱] و ﴿ فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ [۴۳۲] این پرسش طرح شده که آیا این سخنان، گفته‌هایی خلاف واقع و دروغ نبوده است؟ ریشه این توهّم در ظاهر دو روایت از ابوهریره است که در آنها ابراهیم به کذب متّهم شده. برخی از اهل سنّت با این استدلال که زشتی کذب ذاتی نبوده،[۴۳۳] محال نیست که خداوند به ابراهیم (ع) در خصوص‌این موارد، اجازه دروغ گفتن داده باشد،[۴۳۴] روایت را به ظاهر آن پذیرفته و حتی بعضی، آیه ﴿وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ[۴۳۵] را اشاره به اموری از جمله این دو مورد دانسته‌اند؛[۴۳۶] ولی برخی، مقصود از کذب را توریه دانسته و اظهار داشته‌اند که این موارد به طور مجازی کذب نامیده شده است. [۴۳۷] مفسّران شیعه احتمال کذب را منتفی دانسته [۴۳۸] و حتی بعضی احتمال توریه را نیز رد کرده [۴۳۹] و یادآور شده‌اند که در این دو روایت، به ابراهیم (ع) نسبت کذب داده شده؛ به همین دلیل، با صریح آیه ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا[۴۴۰] مخالف و از اعتبار ساقط است. [۴۴۱] دقّت در آیات نشان می‌دهد که خلاف واقع در سخنان ابراهیم وجود ندارد؛ چه اینکه جمله ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ که به شکل خبر بیان شده با توجّه به قراین حالیّه،[۴۴۲] جمله‌ای بر مبنای فرض و مقدّمه‌ای برای سخن بعدی ﴿فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ است و به این منظور گفته شده که مشرکان را به اعتراف وا دارد؛ بنابراین [وقتی اخباری وجود نداشته باشد] چگونه می‌شود سخن را دروغ یا توریه شمرد. [۴۴۳] در روایتی از امام صادق (ع) نیز تصریح شده که این جمله برای نشان دادن ناتوانی بت‌ها به کار برده شده و کذب نیست؛[۴۴۴] پس شبهه از اساس بی‌پایه و حاصل سخن این است که چرا شکستن بت‌ها به وسیله بت بزرگ را انکار می‌کنید؛ حال آنکه این لازمه باورهای شما است؟[۴۴۵] اما این احتمال که جمله ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ به ﴿إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ مقیّد است و می‌رساند که اگر آنها سخن می‌گویند، عامل، بت بزرگ است و الاّ نه [۴۴۶] یا اینکه ﴿كَبِيرُهُمْ هَذَا ابتدای جمله بوده و تقدیر چنین باشد که "فعله من فعله، كبيرهم هـذا، فاسئلوهم"[۴۴۷]احتمال‌هایی تکلّف‌آمیز و ملازم با قبول تعقید در قرآن بوده، قابل پذیرش نیستند. [۴۴۸] درباره آیه ۸۹ صافات ﴿إِنِّي سَقِيمٌ نیز قرآن ما را آگاه ساخته که ابراهیم (ع) این جمله را گفته و در آیه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۴۴۹] او را به قلب سلیم وصف کرده و قلب سلیم با کذب و لغو سازگار نیست. [۴۵۰] قرینه‌ای هم وجود ندارد که برساند ابراهیم بیمار نبوده؛ بلکه شاید او بیمار بوده؛ ولی نه به گونه‌ای که او را از شکستن بت‌ها باز دارد. [۴۵۱] در عین حال، مفسّران بر اساس این فرض که سخن ابراهیم، از موارد توریه باشد، در توضیح مقصود واقعی حضرت، احتمال‌های گوناگونی را طرح کرده‌اند. [۴۵۲]
  2. درباره آیه ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ[۴۵۳] این اشکال طرح شده که چرا ابراهیم (ع) از علم نجوم برای پیش‌بینی مریضی خویش در آینده استفاده کرده است؛ در حالی که این عمل جایز نیست؛ افزون بر اینکه عدم جواز تنجیم در بین فقیهان مورد اختلاف است و عدّه‌ای قول به عدم جواز را به صورت مطلق نپذیرفته‌اند و آن‌را صحیح نمی‌دانند؛ بلکه حرمت آن‌را به شروطی مقیّد می‌کنند. [۴۵۴] برخی گفته‌اند: نظر ابراهیم در ستارگان، نظر منجّم برای آگاهی از حوادث نبوده؛[۴۵۵] بلکه ابراهیم با نگاه در ستارگان، فقط وانمود کرد که به محاسبه‌های نجومی مشغول است. [۴۵۶] برخی دیگر مقصود از این نظر را همان رؤیت ستاره، ماه و خورشید دانسته‌اند که در سوره انعام به آن اشاره شده و در زمان مهلت برای معرفت حق [پیش از بلوغ] بوده است؛ بنابراین، منظور از سقم نیز بیماری قلب و اشاره به عدم معرفت پروردگار است. [۴۵۷] این قول از آن رو که با سیاق آیات سازگار نیست، مردود دانسته شده؛ زیرا در این آیات ابتدا آمده که ابراهیم با قلبی پیراسته از شرک رو به سوی خداوند آورد و مشرکان را مورد عتاب قرار داد: ﴿أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ[۴۵۸] سپس جریان نظر در نجوم بیان شده است. [۴۵۹] در رأیی دیگر تأکید شده که بر اساس ظاهر آیه، خبر دادن از بیماری، مبتنی به نظر در نجوم و متفرّع بر آن بوده است؛[۴۶۰] بنابراین، نظر در نجوم ممکن است به منظور تشخیص وقت و ساعت باشد؛ به طور مثال در فواصل زمانی معیّن تبی بر او عارض می‌شد که وقت آن را با طلوع یا غروب یا وضع خاصّ ستاره‌ای مشخّص کرده بود و می‌خواست از وقت آن آگاهی یابد [۴۶۱] یا اینکه خداوند به او خبر داده بود که در آینده مریض خواهد شد و علامت آن را طلوع ستاره‌ای قرار داده بود. [۴۶۲] در این زمینه، هم‌چنین توجیهاتی بر اساس آنکه مقصود از نجم در آیه، ستاره نباشد، ارائه شده که با ظاهر آیه سازگاری ندارد [۴۶۳].

ابراهیم (ع) در آتش

مشرکان برای اثبات شکستن بت‌ها به وسیله ابراهیم (ع) به عدم انکار او بسنده کرده، او را مجرم شناختند و برای حمایت از خدایانشان ﴿قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ[۴۶۴]، ﴿قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ[۴۶۵] بعضی پیشنهاد اعدام و گروهی پیشنهاد سوزاندن وی را ارائه دادند: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۴۶۶] و در نهایت، به [پیشنهاد نمرود [۴۶۷] و] اتّفاق آرا، تصمیم بر آن شد که ابراهیم (ع) سوزانده شود. [۴۶۸] برای اجرای این تصمیم، قرار شد حصاری بلند بنا نهاده، در آن آتشی عظیم فراهم آورند تا ابراهیم (ع) را در میان انبوهی از آتش (جحیم) [۴۶۹] بیندازند: ﴿قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ[۴۷۰] زیرا تشکیلات مشرکان می‌کوشید تا مراسم سوزاندن ابراهیم را به گونه‌ای پر آوازه برگزار کند [۴۷۱] تا شاید ضربه‌ای که بر پایه‌های اعتقاد به خدایی بت‌ها از اقدام ابراهیم وارد شده بود، جبران گردد و، بدین وسیله وانمود کنند که اعتقاد به بت‌پرستی هم‌چنان پابرجا است. بعضی، نکره بودن واژه ﴿كَيْدًا در آیه ﴿وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ[۴۷۲]؛ ﴿فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ[۴۷۳] را بیان‌گر عظمت کید و اشاره به نقشه گسترده مشرکان بر ضدّ ابراهیم برای جبران ضربه‌های او بر پیکر بت‌پرستی دانسته‌اند؛[۴۷۴] به این منظور، آنهاابراهیم را برای مدّتی زندانی کرده، به گردآوری هیزم مشغول شدند. [۴۷۵] (در گزارشی، مدّت بازداشت او هفت سال ذکر شده[۴۷۶] که امر بعیدی است؛ ولی در گزارش‌های دیگر، این مدّت یک ماه،[۴۷۷] چهل روز و یک‌سال [۴۷۸] ذکر شده است.) هیزم‌ها را در بنای یاد شده انباشته، آن را آتش زدند؛ آن‌گاه از آنجا که توان نزدیک شدن به آتش نبوده،[۴۷۹] ابراهیم را دست بسته[۴۸۰] در منجنیق نهاده،[۴۸۱] به درون آتش پرتاب کردند. نمرود و همراهان وی در جای‌گاهی که از پیش برای آنان تهیه شده بود، حاضر شده، تماشاگر ماجرا بودند. [۴۸۲] بر اساس روایات، آرامشی‌وصف‌ناپذیر بر ابراهیم حاکم بود [۴۸۳] و ملائکه الهی و دیگر موجودات، رهایی ابراهیم (ع) را از خدای متعال می‌طلبیدند. [۴۸۴]

جبرئیل هنگام سقوط ابراهیم در آتش، به امر خداوند بر اونازل شد وآمادگی خودرا برای هرگونه کمکی که ابراهیم بطلبد، اعلام داشت؛ امّا ابراهیم سر باز زد و گفت: از غیر خداوند درخواستی نخواهد کرد و این یکی از ادلّه خلّت ابراهیم (ع) به شمار می‌رود. [۴۸۵] ابراهیم پس از آن مشغول دعا به درگاه خداوند شد. در منابع روایی، دعاهای متعدّدی از ابراهیم در این لحظه نقل شده است. [۴۸۶] ابراهیم به درون آتش پرتاب شد؛ ولی خداوند سبحان، او را از آتش رهانید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۴۸۷] روایتی از امام باقر (ع) [۴۸۸] که مضمون آن در روایات عامه [۴۸۹] نیز آمده، حاکی از آن است که پس از فرمان خداوند به آتش: ﴿كُونِي بَرْدًا دندان‌های ابراهیم از سرما به هم خورد و با افزودن ﴿وَسَلَامًا ابراهیم آرام گرفت. پس از آنکه ابراهیم (ع) به آتش پرتاپ شد، جبرئیل نیز با او فرود آمد و در میان آتش با یک‌دیگر به گفت‌وگو نشستند. [۴۹۰] این جریان چنان حجّت آشکاری بر حقّانیّت ابراهیم و قدرت خداوند بود که نمرود بی‌اختیار به ستایش خدای ابراهیم پرداخته، گفت: اگر کسی خدایی بر می‌گزیند، باید مثل خدای ابراهیم را برگزیند. یکی از سران شرک برای پوشاندن این رسوایی بزرگ به نمرود گفت: من به آتش فرمان داده‌ام تا ابراهیم را نسوزاند؛ ولی در پی این سخن، زبانه‌ای از آتش بر آمده، او را سوزاند. [۴۹۱] گفته شده که آزر نیز با دیدن سلامت ابراهیم (ع) در میان آتش، خدای ابراهیم را ستوده که ای ابراهیم! خدای تو خوب خدایی است. [۴۹۲] از ابراهیم (ع) نقل شده: من هیچ‌گاه از زمان اقامت در آتش خوش‌تر نبودم و دوست داشتم که همه زندگی‌ام مانند آن زمان می‌بود؛[۴۹۳] به این ترتیب، طرح سران شرک برای مقابله با ابراهیم (ع) ناکام ماند و کوشش مشرکان، مایه زیان بیش‌تر آنان شد: ﴿وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ[۴۹۴] و خداوند، مشرکان‌را در برابرابراهیم پست و مغلوب‌ ساخت: ﴿فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ[۴۹۵] محل وقوع حادثه رابابل،[۴۹۶] حوالی ‌بابل [۴۹۷] و کوثی [۴۹۸] دانسته‌اند.

هجرت ابراهیم (ع)

ابراهیم پس از رهایی از آتش [۴۹۹] چنان‌که پیش‌تر به آزر وعده داده بود: ﴿وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا[۵۰۰][۵۰۱] از موطن خویش هجرت کرد. در آیات ﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا[۵۰۲]، ﴿وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ[۵۰۳]، ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۵۰۴] و ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ[۵۰۵] به هجرت ابراهیم اشاره شده است. براساس روایاتی چند،[۵۰۶] هجرت ابراهیم در پی تبعید حضرت به وسیله نمرود بوده است. گفته شده: افزون بر اجبار از ناحیه نمرود، خود ابراهیم نیز رسالتش را در منطقه بابل پایان یافته می‌دیده و خواهان منطقه‌ای برای دعوت به توحید بوده و هر دو عامل در هجرت ابراهیم (ع) نقش داشته است. [۵۰۷] از همراهان او در سفر هجرت در قرآن، فقط از لوط نام برده شده است: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ[۵۰۸] به گفته بسیاری از مفسّران[۵۰۹] که روایاتی از امام باقر و امام‌صادق (ع)[۵۱۰] آن را تأیید می‌کند، همسر ابراهیم، ساره، از ابتدا با وی در این سفر همراه بوده است، از آیه ﴿رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ[۵۱۱] که در آن ابراهیم (ع) از خداوند درخواست فرزند شایسته کرده [۵۱۲] نیز همین استفاده شده است. به گفته‌ای، گروهی از ایمان آورندگان به ابراهیم (ع) نیز با او هجرت کردند. [۵۱۳] دراینکه منزل‌گاه‌نهایی ابراهیم (ع) در این ‌هجرت شام بوده، گویا تردیدی وجود ندارد. مقصود از شام، سوریه بزرگ است که شامل سوریه فعلی، لبنان، اردن و فلسطین می‌شود؛[۵۱۴] به همین دلیل، مقصد ابراهیم‌را شام،.[۵۱۵] ارض مقدّس [۵۱۶] فلسطین،[۵۱۷] بیت‌المقدّس،[۵۱۸] رمله،[۵۱۹] سبع فلسطین [۵۲۰] (دو منطقه در نزدیکی بیت‌المقدّس) و شکیم (نابلس) [۵۲۱] نیز یاد کرده‌اند؛ بنابراین، هجرت‌گاه حضرت، فلسطین بوده و این مطلب از آیه ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ[۵۲۲] که هجرت‌گاه ابراهیم را سرزمین مبارک یاد کرده، به ضمیمه آیه ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۵۲۳] که بیت‌المقدّس را مبارک خوانده نیز استفاده می‌شود. [۵۲۴] از ابن عبّاس چنین نقل شده: با توجّه به اینکه در آیه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ[۵۲۵] مکّه نیز مبارک نامیده شده، هجرت ابراهیم (ع) به مقصد مکّه بوده است. [۵۲۶] به گفته‌ای، ابراهیم (ع) ابتدا به "حران" رفته، مدّتی در آنجا اقامت گزید؛ سپس‌ در هجرتی دوباره از حران، رهسپار فلسطین شد [۵۲۷] تاآنجا که برخی، احتجاج با پرستش‌گران اجرام آسمانی.[۵۲۸] و بعضی ازدواج با ساره را در حران[۵۲۹] و حتّی برخی ساره را دختر پادشاه حران دانسته‌اند[۵۳۰] که البتّه سخنی غریب و خلاف مشهور است. [۵۳۱] ماجرای هجرت وی به حران و اقامت در آنجا، از تورات[۵۳۲] و پاره‌ای ازاسرائیلیات گرفته شده و با ظاهر قرآن[۵۳۳] و برخی روایات[۵۳۴] مخالف است.

تشرف به مقام خلت

یکی از مقام‌های معنوی ابراهیم (ع) رسیدن وی به مقام خُلّت است: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۵۳۵] خلیل (فعیل به معنای فاعل یا مفعول) [۵۳۶] می‌تواند از خُلَّت (دوستی) یا خَلّت (حاجت،[۵۳۷] خصلت) [۵۳۸] یا خَلّ (راه شن‌زار) [۵۳۹] یا خِلال (محبتّی که در اعماق جان نفوذ کرده است) [۵۴۰] و یا خَلَل (لایه‌دار بودن و لابرلا داشتن) [۵۴۱] مشتق باشد؛ به همین‌ دلیل، مفسّران در توضیح اینکه خُلّت چگونه رابطه‌ای را میان خداوند و ابراهیم (ع) ترسیم کرده، گوناگون سخن گفته‌اند:

  1. خلیل به معنای ولی [۵۴۲] و دوستی است که درمودّت او خللی نباشد. [۵۴۳] خُلّت از سوی ابراهیم، دوستی اولیا و دشمنی دشمنان خداوند، و از سوی باری‌تعالی، نصرت ابراهیم [۵۴۴] و بهره‌مند ساختن او از خیرات و منافع[۵۴۵] است؛
  2. خداوند به ابراهیم و ابراهیم به خداوند محبّت کامل داشته است. [۵۴۶]
  3. محبّت الهی سرتاپای وجود او را فرا گرفته بود؛[۵۴۷] به گونه‌ای که جایی برای محبّت غیر خدا وجود نداشت. [۵۴۸]
  4. خداوند او را چنان که کسی دوست خود را گرامی می‌دارد، گرامی داشته است. [۵۴۹]
  5. خداوند او را به اموری مانند وحی مخصوص گردانیده است؛ بنابراین، همه پیامبران، خلیلند. [۵۵۰]
  6. او در اتّصاف به اخلاق الهی از همگان پیشی داشت. [۵۵۱]
  7. خلیل کسی است که با دیگری راه می‌پیماید؛[۵۵۲] بنابراین تسمیه ابراهیم به خلیل از آن‌رو است که به طور کامل در مسیر الهی گام برمی‌داشته است.
  8. خداوند برای گرامی داشتن بنده خود، هر نامی را که بخواهد بر او می‌گذارد و چون ابراهیم، خالص و مخلَص بوده، او را به این نام نامیده وگرنه خلّت به معنای متعارف آن بین خداوند و بنده بی‌معنا است. [۵۵۳]
  9. خلیل به معنای فقیر است و خُلّت ابراهیم (ع) یعنی که او را به غیرخدا نیازی نبوده است [۵۵۴].
  10. خلیلِ شخص، یعنی صاحب اسرار او (از خَلّ = لایه دار بودن) و خلیل بودن ابراهیم ازاین‌رو است که او امانت‌دار اسرار الهی و برگزیده او و از الهام‌های غیبی و معارف الهی به طور کامل برخوردار بوده است. [۵۵۵] در روایتی از حضرت رسول (ص) به این معنا تصریح شده است. [۵۵۶] عامل تشرّف ابراهیم (ع) به این منزلت، سجده فراوان بر زمین،[۵۵۷] کثرت صلوات بر محمد و آل محمد (ص) [۵۵۸] درخواست نکردن از غیر خداوند،[۵۵۹] پاسخ مثبت به ‌درخواست دیگران،[۵۶۰] اطعام،[۵۶۱] نماز شب، [۵۶۲] مدارا و مهربانی با مساکین [۵۶۳] و آشکار ساختن سلام [۵۶۴] دانسته شده است. بنا به قولی، همه این عوامل می‌تواند در خلّت ابراهیم (ع) مؤثّر باشد؛ چه اینکه خلّت جز با اجتماع این ویژگی‌ها در شخص امکان ندارد. [۵۶۵] در نظری دیگر، آیه ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۵۶۶] می‌رساند که تشرّف ابراهیم به مقام خلّت، ناشی از شریعتی است که ابراهیم به امر خداوند آن را تشریع کرده است؛ زیرا آیه در مقام تجلیل از آیین ابراهیم است؛[۵۶۷] پس خداوند، ابراهیم را به دلیل علم و عمل به این شریعت، خلیل خویش قرار داده است؛[۵۶۸] از همین نکته می‌توان دریافت که تشرّف ابراهیم (ع) به مقام خلّت، پس از نبوت حضرت بوده است. در روایات متعدّدی نیز تصریح شده که مقام خلّت، پس از نبوّت و رسالت و پیش از امامت وی بوده است. [۵۶۹] بعضی مقام خلّت را با مقام استجابت دعا ملازم دانسته‌اند [۵۷۰] و به قولی، خلّت مرتبه‌ای از مراتب محبّت بوده و محبّت مراتبی دارد که خلیل (ع) به آن راه نیافته و ویژه پیامبر اسلام (ص) است [۵۷۱]. بشارت خلّت را بنا به قولی، جبرئیل (ع)[۵۷۲] و براساس روایتی از امام باقر (ع)[۵۷۳] ملک‌الموت برای ابراهیم (ع) آورده است.

نشان دادن کیفیت زنده ساختن مردگان به ابراهیم (ع)

آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۵۷۴] بیان می‌دارد که، ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟ خداوند فرمود: مگر نه آنکه ایمان آورده‌ای؟ گفت: آری، ولی برای آنکه قلبم آرامش یابد. فرمود: پس چهار پرنده را گرفته، ذبح کن؛ آن‌گاه بر سر هر کوهی بخشی از آنان را قرار ده؛ سپس آنها را فراخوان. آنها با شتاب به سوی تو می‌آیند و بدان که خداوند عزیز و حکیم است. ابراهیم (ع) در پی این فرمان چهار مرغ را سر برید. سرها را نگه داشته، بدن‌های آنان را در هاون قرار داد؛ سپس پر، گوشت و استخوان آنها را درهم آمیخت؛ آن‌گاه آنها را به ده جزء تقسیم کرده، بر سر ده کوه گذاشت؛ پس از آن، مقداری دانه و آب در برابر خویش نهاد و منقارهای آنان را بین انگشتان خود گرفته، به آنان فرمان داد: به اذن خداوند پیش آیید. در پی این فرمان، گوشت، پر و استخوان هر یک از مرغانی که فرا خوانده شده بودند، به پرواز درآمده، به یک‌دیگر ملحق شدند و آن‌گاه که بدن آنان کامل شد، به سوی سر خود آمده به آن ملحق گردیدند. [۵۷۵] در منابع عامّه نیز ماجرا با تفاوت‌هایی در تعداد کوه‌ها [۵۷۶] و چگونگی تقسیم پرندگان [۵۷۷] ذکر شده است. روایات شیعه و اهل سنّت درباره طاووس از چهار پرنده مذکور در آیه، متّفق بوده و در تعیین سه پرنده دیگر از خروس، کبوتر و کلاغ،[۵۷۸] عقاب، [۵۷۹] مرغابی،[۵۸۰] هُدهُد، و رکاک (صرد) [۵۸۱] شترمرغ [۵۸۲] و غرنوق (کرکی) [۵۸۳] نام برده شده است. در روایتی از امام صادق (ع) پس از بیان این که ابراهیم (ع) چهار مرغ را گرفته، سر برید و... ، آمده است: تفسیر باطنی آیه چنین است که ابراهیم (ع) مأمور بوده تا چهار انسان لایق را علم آموزد و آنها را برای تبلیغ از طرف خود اعزام کند و هرگاه خواهان حضور آنان شد، با اسم اکبر خداوند، آنان را فرا خوانده، نزد او آیند. [۵۸۴] صدوق در ذیل روایات اظهار داشته که ابراهیم (ع) به هر دو امر (ذبح مرغان و اعزام مبلغان) مأمور بوده است. [۵۸۵] برخلاف اجماع مفسّران، ابو مسلم اصفهانی بر این باور بوده که ابراهیم به ذبح پرندگان مأمور نشده؛ بلکه آیه فقط مثلی برای حضرت ارائه داده و گفته: همان‌گونه که اگر تو پرندگانی را به خود مأنوس کنی و بعد هر یک را سر کوهی قرار داده، آنها را بخوانی، نزد تو خواهند آمد، مثال زنده کردن مردگان نزد خداوند نیز چنین است که آنها را با کلمه "کن" فرا خوانده، دوباره زنده خواهند شد. [۵۸۶] این نظر از مجاهد نیز نقل شده است. [۵۸۷] از متأخّران نیز عبده در المنار آن را پذیرفته است؛[۵۸۸] ولی سایر مفسّران آن را ردّ کرده‌اند. از ادلّه رازی در ردّ این نظریّه، مخالفت آن با اجماع مفسّران است..[۵۸۹] علّت روی‌کرد ابومسلم به این نظریّه آن بوده که اگر ابراهیم را مأمور به ذبح مرغان بدانیم، جمله ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ در آیه بی‌معنا خواهد شد؛ زیرا اگر مقصود، فراخوانی آنان پس از زنده شدن است، خواندن بهیمه، امری ناپسند و اگر مراد، فراخوانی اجزای متفرّق آنان باشد، ناپسندی آن آشکارتر است؛[۵۹۰] غافل از این که امر یاد شده، فرمانی تکوینی است و نه تشریعی تا در گرو وجود (عینی) مخاطب باشد؛[۵۹۱] گذشته از آنکه درخواست ابراهیم (ع) مشاهده کیفیّت اِحیا بوده و بنا بر نظر ابومسلم، درخواست ابراهیم اجابت نشده است. [۵۹۲] مطابق ظاهر آیه و برداشت بسیاری از مفسّران، آرامش‌ قلبی مطلوب ابراهیم (ع) ﴿لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي درباره معاد بوده؛ ولی نه به این معنا که حضرت در این زمینه تردید داشته است؛ زیرا ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِنْ استفهام تقریری است؛ یعنی تو که ایمان آورده‌ای، چرا این را می‌پرسی؟[۵۹۳] و اگر احتمال تردید ابراهیم وجود داشت، تعبیر آیه باید این می‌بود که ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِنْ تا حاکی از عتاب باشد [۵۹۴] یا اصولاً این استفهام به منظور ثبت پاسخ ابراهیم (ع) ایراد شده تا همگان بدانند که پرسش او از سر تردید نبوده است؛[۵۹۵] برخی مفسّران آرامش مطلوب ابراهیم (ع) را امور دیگری چون اطمینان به خُلّت (از آنجا که احیا به وسیله شخص، نشانه خلّت بوده است) [۵۹۶] یا نشان دادن قدرت الهی به نمرود [۵۹۷] یا اطمینان به رهایی از دست نمرود [۵۹۸] یا زدودن تردیدهای مردم دانسته‌اند.[۵۹۹] رازی پس از ذکر دوازده احتمال، این نظر را برگزیده که هدف، اطمینان یافتن از نبوّت بوده تا بداند با فرشته وحی مواجه است و کلامی را که می‌شنود، کلام خداوند است، نه شیطان. [۶۰۰] این نظر بر فرض پذیرش، مبتنی بر آن است که ماجرا را به ابتدای نبوّت حضرت مربوط بدانیم؛ ولی به نظری، از آنجا که سرزمین بابل، دشتی هموار است و در آن کوهی وجود ندارد، این ماجرا پس از هجرت به سوریه بوده است. [۶۰۱] در سخنی از ابن‌عبّاس نیز زمان واقعه، پیش از فرزند دار شدن ابراهیم و نزول صحف بر وی دانسته شده [۶۰۲] پس ماجرا دست کم مدّتی نسبتا طولانی پس از نبوّت بوده است؛ امّا مفسّرانی که هدف ابراهیم را اطمینان قلب درباره زنده کردن مردگان دانسته‌اند، در توضیح ﴿لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي وجوهی را ذکر کرده‌اند که عبارت است از: ازدیاد یقین یا ایمان، یا رهایی از دغدغه و تفکّر در زمینه چگونگی زنده ساختن که آن را اعتقاد داشته [۶۰۳] یا آرامش قلبی ناشی از علم‌العیان و زوال خواطر و وساوس شیطانی[۶۰۴] و به عبارتی، پایان دادن به خطورات قوای وهمی که به دلیل انس این قوا با حس، در برابر پذیرفته‌های عقلی انسان مقاومت کرده، موجب ایذای نفس می‌شود و گرچه با ایمان منافاتی ندارد، آرامش نفس را سلب می‌کند. [۶۰۵] در روایتی از معصوم (ع) تصریح شده که پرسش ابراهیم (ع) نه از سر تردید، بلکه درحال یقین و برای ازدیاد ایمان [۶۰۶] و یقین [۶۰۷] بوده است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده که ابهام ابراهیم فقط در زمینه چگونگی فعل خداوند بوده؛ لذا با ایمان منافاتی نداشته و در توحید ابراهیم (ع) نقصی نبوده است. [۶۰۸] درباره خواسته ابراهیم، به قولی، درخواست او مشاهده چگونگی احیا به معنای چگونگی تجمّع اجزا در بازگشت به صورت اوّل و کیفیّت پذیرش دوباره حیات بوده است. طبق این نظر، خواست ابراهیم فقط آگاهی از چگونگی انفعال حاصل در موجود، هنگام احیای مجدّد بوده، نه اینکه بخواهد با چگونگی فعل خداوند آشنا شود؛ به عبارت دیگر، او در پی آشنایی با سبب نبوده؛ بلکه فقط آشنایی با مُسَبَّب را خواستار شده است؛[۶۰۹] ولی بنا به گفته‌ای، پرسش ابراهیم (ع) دو ویژگی دارد: نخست آنکه او مشاهده چگونگی افاضه حیات ازسوی خداوند را خواستار شده. این معنا، آشکارا از روایت امام صادق (ع) نیز قابل استفاده است.[۶۱۰] گواه این امر، تعبیر آیه است که چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟ و نپرسیده: چگونه مردگان زنده می‌شوند؟ بنابراین، پرسش به کیفیّت تأثیر سبب مربوط بوده که به گونه‌ای به ملکوت اشیا و نه ظهور مادّی آن ارتباط دارد. روایتی از امام صادق نیز بیان‌گر ارتباط این ماجرا به جریان ارائه ملکوت است.[۶۱۱] دوم آنکه سؤال از مشاهده کیفیّت احیای مردگان (به لفظ جمع) است و ویژگی فراوانی و تعدّد مردگان نیز در آن دخیل بوده؛ زیرا زنده کردن مرده می‌تواند بر زنده کردن جسد سالمی بی‌روح انطباق یابد؛ امّا زنده کردن مردگان، این ویژگی را می‌رساند که اجزای جسد، پراکنده شده و صورتِ نخستین تغییر و حالت تمیّز و تشخّص خود را از دست داده و به فراموشی سپرده شده است؛ در نتیجه نه در خارج و نه در ذهن، چیزی (یک واحد) وجود ندارد تا متعلّق احیا قرار گیرد و او خواستار مشاهده کیفیّت افاضه حیات از سوی خداوند در چنین وضعیّتی بوده است. پاسخی که به ابراهیم (ع) ارائه شده، هر دو ویژگی را دربردارد. بر اساس ویژگی نخست، خداوند خود بدون واسطه، مرده‌ای را زنده نکرد تا ابراهیم فقط تماشاگر باشد و همین نشان می‌دهد که جریان به آن سادگی که دیگران پنداشته‌اند، نبوده؛ بلکه متصدّی احیا را خود ابراهیم قرار داد تا درخواست او اجابت شده، کیفیّت احیا را شهود کند و پاسخ با پرسش منطبق باشد. نکته مهم آن است که خداوند، احیا را متفرع بر فراخوانی ابراهیم قرار داد: ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا؛ پس این فراخوانی سبب افاضه حیات بر پرندگان شده است و چون احیا بدون امر خداوند امکان ندارد، روشن می‌شود فراخوانی ابراهیم به گونه‌ای با فرمان الهی "کُن" که حیات را در موجودات پدید می‌آورد، اتّصال یافته و همین‌جا بوده که ابراهیم، چگونگی فیضان حیات از فرمان "کن" را مشاهده کرده است؛ بنابراین، احیای مردگان، ناشی از اثری نبوده که خداوند در لفظ قرار داده باشد؛ بلکه گونه‌ای اتّصال باطنی به نیرو و قدرت نامتناهی الهی است که در حقیقت همان نیرو کارساز است. بر اساس ویژگی دوم، به او فرمان داده شد تا چهار پرنده گوناگون را گرفته، به طور کامل شناسایی، آنها را ذبح و اجزای آنها را کاملاً با هم مخلوط کند؛ سپس آنها را تقسیم و هر بخشی را بر کوهی نهد تا هر گونه تمیّز و تشخّص از میان برود؛ آن‌گاه آنها را فرا خوانَد تا به سوی او بشتابند. در پرتو این تجربه عملی برای او آشکار شد که تمیّز و تشخّص موجود و بازگشت به زندگی، بر فراخوانی نفس و روح موجود زنده متفرّع است؛ یعنی بدن تابع روح است، نه برعکس. میان روح و اجزای مادّه، رابطه خاصّی وجود دارد که فقط خداوند از آن آگاه است و برای بشر، احاطه علمی به آن میسور نیست؛ به همین دلیل، با فرا خوانی روح، اجزای جسد از روح پیروی کرده، حاضر می‌شوند؛[۶۱۲] بنابراین، چکیده پاسخ به دغدغه ابراهیم، آشکار ساختن تبعیت بدن از روح بوده است. [۶۱۳]

ابراهیم و لوط

لوط از خویشان نزدیک ابراهیم (ع) بود که پس از رهایی وی از آتش،[۶۱۴] به او ایمان آورد؛ ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۶۱۵] سپس باابراهیم به فلسطین هجرت کرد. با آنکه لوط (ع) خود مقام پیامبری داشته، بر آیین ابراهیم بوده [۶۱۶] و ابراهیم (ع) بر او امامت داشته است.[۶۱۷] ابراهیم پس‌از هجرت به فلسطین، در بخش ‌بالایی شامات مستقر شد و لوط را در بخش پایینی آن به فاصله هشت فرسنگ از خود برجای گذاشت.[۶۱۸] با شیوع فحشا در سدوم [۶۱۹] و شکایت گروهی از مردم به ابراهیم، وی لوط را به دیار آنان فرستاده، لوط نسبت خود با ابراهیم را برای مردم بیان‌کرد وبه انذار آنان پرداخت؛[۶۲۰] امّا مردم هم‌چنان بر فحشا اصرار می‌ورزیدند و ابراهیم و لوط، هر لحظه انتظار عذاب آنان را می‌کشیدند. سرانجام خداوند که به احترام ابراهیم و لوط بارها ازعذاب آنان چشم پوشیده بود، آنها را از بین برد.[۶۲۱]

وارد شدن فرشتگانی به صورت میهمان

فرشتگانی که برای عذاب قوم لوط اعزام شده بودند، ابتدا نزد ابراهیم آمده، به حضرت بشارت فرزند دادند؛ سپس مأموریت خود را مبنی بر عذاب قوم لوط به آگاهی حضرت رساندند. ماجرای نزول این فرشتگان در آیات ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلامًا قَالَ سَلامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ [۶۲۲]؛ ﴿وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ إِذْ دَخَلُواْ عَلَيْهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ [۶۲۳]؛ ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ[۶۲۴]، ﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ[۶۲۵] و ﴿هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلا تَأْكُلُونَ فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ قَالُوا كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۶۲۶] بازگو شده است. کاربرد صیغه جمع در آیات یاد شده نشان می‌دهد که آنان دست کم سه فرشته بوده‌اند. [۶۲۷] رقم‌های چهار، نُه، یازده [۶۲۸] و دوازده [۶۲۹] نیز نقل شده است. در روایتی از امام صادق (ع) [۶۳۰] و نیز منابع اهل سنّت،[۶۳۱] تعداد فرشتگان، چهار و به نام‌های جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل (رفاعیل) ذکر شده است. فرشتگان به صورت میهمان و به روایتی، در شب[۶۳۲] بر ابراهیم (ع) وارد شده، ابتدا بر او سلام کردند: ﴿وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ[۶۳۳]، ﴿إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ[۶۳۴]، ﴿هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ[۶۳۵]، ﴿إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ[۶۳۶] ابراهیم میهمان را دوست می‌داشته؛ از همین رو کنیه‌اش ابوالاضیاف یا ابوالضیفان [۶۳۷] بوده است؛ به همین دلیل، میهمانی، بهترین بهانه‌ای بود که ملائکه برای دیدار با او برگزیده بودند. [۶۳۸] با آنکه ناشناس بودن میهمانان، ابراهیم را اندیشناک کرده بود،[۶۳۹]سلام آنان‌را به‌گرمی و با تحیّتی افزون پاسخ‌داد: ﴿قَالَ سَلَامٌ[۶۴۰] با ورود میهمانان، ابراهیم (ع) که آنان‌را بشر می‌پنداشت،[۶۴۱] برای آنکه مانع او نشوند، پنهانی به اندرون رفت و با شتاب، گوساله‌ای بریان (و فربه) [۶۴۲] را در حالی که از آن آب و روغن می‌چکید،[۶۴۳] حاضر ساخت: ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ[۶۴۴]، ﴿فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ[۶۴۵] و چون میهمانان دست به سوی غذا نبردند، در دل، از آنان ترسید: ﴿فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ[۶۴۶][۶۴۷] به گونه‌ای که آثار ناخرسندی در چهره‌اش ظاهر شد: ﴿نَكِرَهُمْ [۶۴۸] زیرا در آن زمان اگر کسی درباره دیگری قصد سوء داشت، از غذای او نمی‌خورد. [۶۴۹] ملائکه خود را شناسانده، او را به فرزندی پسر بشارت دادند و نگرانی او را بر طرف ساختند: ﴿قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ[۶۵۰]، ﴿فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ[۶۵۱] با آنکه خداوند، پیش‌تر اسماعیل را نیز در سنین پیری به ابراهیم عطا کرده بود، این بشارت ابراهیم را شگفت‌زده کرد؛ زیرا از آن زمان، سالیانی گذشته بود و در سنین بالا آثار پیری به سرعت نمایان می‌شود؛ افزون بر آنکه تولّد اسماعیل نیز در آن سنین امری استثنایی به شمار می‌رفت؛[۶۵۲] از همین رو به ملائکه گفت: آیا در این زمان که پیری من فرا رسیده و آثار آن در وجود من ظاهر شده، چنین بشارتی به من می‌دهید؟ این چه بشارتی است؟ ﴿قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ[۶۵۳] این آیه نشان می‌دهد که ابراهیم (ع) پس از تولّد اسماعیل، انتظار فرزند دومی را نداشته است. ملائکه در پاسخ، بر بشارت یاد شده تأکید کردند و از او خواستند که نومید نباشد و ابراهیم آنان را آگاه ساخت که شگفتی او از سر نومیدی نیست؛ زیرا نومیدی از رحمت پروردگار، ویژگی گمراهان است و او گمراه نیست: ﴿قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ (۵۵) قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ[۶۵۴][۶۵۵] از این آیه چه بسا بتوان استفاده کرد که سخن ابراهیم از سر شوق و سرور بوده و نه استبعاد. ابراهیم از ملائکه پرسید: برای چه امر مهمّی [۶۵۶] فرود آمده‌اند: ﴿قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ[۶۵۷] آنان مأموریّت خود را عذاب قوم لوط اعلام داشتند: ﴿فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ[۶۵۸]، ﴿قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ[۶۵۹] و ابراهیم که نگرانی‌اش برطرف شده بود، با آگاهی از مأموریّت ملائکه، با آنها درباره قوم لوط به مجادله پرداخت تا شاید عذاب آنان به تأخیر افتد: ﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ[۶۶۰] امّا فرشتگان او را آگاه ساختند که راهی برای رهایی قوم لوط نیست: ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ[۶۶۱] مفسّران در باره این ماجرا نکاتی را بیان کرده‌اند:

  1. مقام نبوّ ت ملازم با عصمت از گناه و منافی باصفات ناپسند از جمله ترسی است که مقاومت نفس را گرفته، توان تدبیر را از آدمی‌سلب می‌کند و [در کتاب‌های اخلاق] از آن به جبن که تفریط در به‌کارگیری قوّه غضبیّه است، تعبیر می‌شود؛ چنان که تهوّر یعنی عدم تأثّر از مشاهده مکروه به طور مطلق، افراط در به‌کارگیری قوّه غضبیّه، و در شمار رذایل اخلاقی است. عصمت در انبیا، ملازم با شجاعت است و آن اعتدال در به‌کارگیری قوّه غضبیّه به شمار می‌رود و شجاعت صفتی در برابر جبن است، نه خوف [۶۶۲].
  2. گفته شده که آیات بشارت، دو ماجرا را باز می‌گوید: یکی هنگام عزیمت به سوی قوم لوط و بشارت اسماعیل، و دیگری هنگام بازگشت و بشارت اسحاق؛ زیرا تردیدی نیست که آیات سوره ذاریات به قرینه آیه ﴿فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ[۶۶۳]. بازگو کننده بشارت اسحاق به ابراهیم است و آیات پس از آن ﴿قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الأَلِيمَ[۶۶۴] به خوبی نشان می‌دهد که این‌ بشارت پس از نابودی قوم‌ لوط بوده است. در سوره هود نیز که به نام اسحاق تصریح شده، مانند سوره ذاریات، ملائکه لفظ ماضی را به کار برده‌اند: ﴿فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ[۶۶۵] ولی آیات سوره حجر: ﴿إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ[۶۶۶] و نیز آیات سوره عنکبوت: ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ[۶۶۷] آشکارا نشان می‌دهد که ماجرای بشارت در آن دو سوره، پیش از نابودی قوم لوط رخ داده است؛ هم‌چنین در سوره ذاریات، سخن ازپذیرایی میهمانان باگوساله بریان است و ترس ابراهیم پس از پرهیز آنان از خوردن غذا بوده؛ ولی در آیات سوره حجر، سخنی از پذیرایی نیست که خود قرینه‌ای بر تعدّد ماجرا به شمار می‌آید. [۶۶۸] این معنا در روایتی از امام باقر (ع) نیز تصریح شده‌است؛[۶۶۹] ولی بعضی به‌عللی ازجمله آنکه آیات سوره هود از سویی بشارت به اسحاق را تصریح کرده و از سویی کوشش ابراهیم برای رفع عذاب از قوم لوط را بیان داشته، بر آنند که بشارت اسحاق به طور قطع، پیش از عذاب قوم لوط بوده و در نتیجه، همه آیات بشارت در ماجرای نزول فرشتگان، به اسحاق مربوط است. به‌کارگیری لفظ ماضی ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا در آیات سوره ذاریات نیز نمی‌تواند دلیل باشد که این آیات بازگو کننده ماجرا پس از وقوع عذاب بر قوم لوط است؛ زیرا همین تعبیر در سوره حجر نیز آمده و به طور مسلّم، آیات سوره حجر، به زمانی مربوط است که ملائکه هنوز از عذاب قوم لوط فارغ نشده بودند؛ افزون بر این که تعبیر ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا از سوی ملائکه‌ای که در مسیر عزیمت به سوی قوم لوط هستند، از نظر لغت و عرف کاملاً بلامانع است؛ امّا آیات ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الأَلِيمَ[۶۷۰]، سخن خداوند است و نه ملائکه؛ بنابراین، خود آیات شاهد است که ملائکه در این ماجرا یک بار و آن هم پیش از عزیمت به سوی قوم لوط با ابراهیم دیدار کرده‌اند؛ به همین دلیل، روایت یاد شده نیز قابل اعتماد نیست. [۶۷۱] آیه ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ[۶۷۲] بشارت فرزندی (به نام اسماعیل) به ابراهیم را بیان داشته است [۶۷۳]
  3. درباره مجادله ابراهیم (ع) گفته شده: این مجادله در حقیقت پرسش ابراهیم از فرشتگان برای آگاهی از این بوده که آیا عذاب، همه را در بر می‌گیرد یا نه و آیا در حدّ ترساندن است یا نابودی و این که لوط چگونه نجات خواهد یافت که این استفهام، به طور مجازی مجادله نامیده شده است [۶۷۴] یا این که مقصود، مجادله با فرشتگان برای رفع عذاب از قوم لوط به امید بازگشت آنان بوده است؛[۶۷۵] زیرا هنوز روشن نبوده که فرمان عذاب قطعی است، و فرشتگان، او را از حتمیّت فرمان آگاه ساختند: ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ[۶۷۶][۶۷۷] به هر حال، آیه ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ[۶۷۸] که مدح ابراهیم (ع) در جهت بیان علّت مجادله حضرت است، نشان می‌دهد که این مجادله، امری پسندیده برای تأخیر عذاب از قوم‌لوط [۶۷۹] و ناشی ازخصال نیک بردباری، دل‌سوزی، تأثّر از گمراهی مردم و رجوع مکرر او به خداوند برای رهایی گمراهان بوده است. [۶۸۰] مفاد این مجادله را آیه ﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ[۶۸۱] بیان کرده[۶۸۲] در روایتی از امام ‌صادق (ع) [۶۸۳] که مضمون آن در روایات ‌اهل‌ سنّت نیز آمده،[۶۸۴] مجادله ابراهیم (ع) چنین بیان شده که به فرشتگان فرمود: اگردر بین آنان صد مؤمن باشند، آیا بازهم آنان‌را نابودمی‌کنید؟ گفتند: نه. گفت: او این رقم را پایین آورد تا به یک نفر رسید؛ آن‌گاه گفت: ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطًا

عزیمت به مکه

از آیات قرآن استفاده می‌شود که ابراهیم به همراه اسماعیل به مکّه عزیمت کرده، وی را در مکّه اسکان داد: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ[۶۸۵] زمینه‌ساز این تصمیم، ناسازگاری ساره همسر ابراهیم با هاجر (مادر اسماعیل) پیش از تولّد اسحاق بود که این امر، ابراهیم (ع) را آزرد و در پی شِکوه به خداوند، دستور یافت تا اسماعیل و مادرش هاجر را در مکّه اسکان دهد.[۶۸۶] آیات مربوط به این ماجرا، به ویژه آیه ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ[۶۸۷] و﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ[۶۸۸]. نشان می‌دهد که هدف اصلی از این حرکت، ایجاد پایگاهی استوار برای نشر توحید بوده؛ چنان‌که حوادث آینده، از جمله درخواست تشریع امنیّت حرم نیز این مطلب را به خوبی اثبات کرده است. آیه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ[۶۸۹]. دلیل آن است که ابراهیم (ع) در سنین پیری (حداقل در ۶۴ سالگی [۶۹۰] و حداکثر در ۱۱۷ سالگی)[۶۹۱] فرزند دار شده؛ بنابراین، عزیمت ابراهیم (ع) به مکّه نیز در همین سنین بوده است. از نیایش حضرت در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۶۹۲] استفاده شده که هنگام ورود او به سرزمین مکّه، در آن محل، شهری نبوده و اسکان اسماعیل و هاجر در آن سرزمین، زمینه‌ساز تأسیس شهر مکّه بوده و دعای ابراهیم در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ[۶۹۳] نشان می‌دهد که در زمان خود ابراهیم (ع) در آن مکان، شهر مکّه شکل گرفته بوده است.[۶۹۴]

بنای کعبه

بیش‌تر مفسّران برآنند که کعبه پیش از ابراهیم وجود داشته است. [۶۹۵] آیه ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۶۹۶] نشان می‌دهد که پایه‌های خانه کعبه قبل از ابراهیم موجود بوده [۶۹۷] و آیه ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ[۶۹۸] نیز مؤیّد همین مطلب است. [۶۹۹] بعضی در این زمینه به آیه ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ[۷۰۰] تمسّک جسته‌اند؛ زیرا ﴿عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ نشان می‌دهد که هنگام عزیمت ابراهیم با اسماعیل و هاجر به مکّه، اثری از کعبه وجود داشته است. [۷۰۱] این استدلال در صورتی پذیرفته است که ثابت شود سخن مزبور هنگام آوردن اسماعیل و هاجر به مکّه گفته شده باشد؛ ولی بعضی زمان این سخن را پس از بنای کعبه و تأسیس شهر مکّه و در اواخر عمر حضرت دانسته‌اند. [۷۰۲] از روایات متعدّدی برمی‌آید که محل کعبه مشخّص نبوده و ابراهیم (ع) با ترسیم جبرئیل [۷۰۳] یا وزش طوفانی[۷۰۴] که از آن به سکینه تعبیر شده [۷۰۵] یا قطعه ابری که به محلّ کعبه سایه افکند،[۷۰۶] محل کعبه را شناخته و آن را بنا نهاده است. گروهی، آیه ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ[۷۰۷] را اشاره به این ماجرا دانسته‌اند. [۷۰۸] این نظر، مبتنی بر آن است که مقصود از واژه ﴿بَوَّأْنَا، شناساندن محلّ کعبه [۷۰۹] یا آماده‌سازی آن برای ابراهیم (ع) باشد؛[۷۱۰] ولی بعضی این معنا را نپذیرفته و آیه را چنین معنا کرده‌اند: ما به ابراهیم وحی کردیم تا محلّ کعبه را معبد خویش قرار دهد؛[۷۱۱] بنابراین از آیه برنمی‌آید که محلّ کعبه مشخص نبوده؛ هرچند می‌رساند که بنایی وجود نداشته است. مؤیّد این برداشت، روایتی از امام صادق (ع) است که براساس آن، ابراهیم نخستین بار که به مکّه آمد (در حالی‌که بنای کعبه ویران بود) به حج مأموریت یافته، آن‌را به‌جای آورد و سال بعد به بنای کعبه مأمور شد. در این روایت، تصریح شده که با وجود ویرانی کعبه، حدود آن مشخّص بود [۷۱۲]. آیات قرآن، فرمان بنای کعبه به ابراهیم (ع) را به صراحت باز نگفته؛ ولی در روایات آمده که ابراهیم از سوی خداوند مأمور بنای کعبه شد. [۷۱۳] بیش‌تر مفسّران با توجّه به آیه ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۷۱۴] برآنند که ابراهیم و اسماعیل کعبه را به یاری یک‌دیگر بنا کرده‌اند؛[۷۱۵] بلکه در روایتی از امام صادق (ع) تصریح شده که ابراهیم و اسماعیل (ع) هر دو به این کار مأمور بوده‌اند. [۷۱۶] آن دو مأمور بوده‌اند خانه کعبه را پاکیزه دارند: ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ[۷۱۷]، ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ[۷۱۸] مقصود از طهارت می‌تواند فقط طهارت معنوی یا طهارت معنوی و ظاهری باشد؛ ولی به قرینه سیاق، منظور طهارت معنوی است؛ به این معنا که ابراهیم راه عبادت پیراسته از شرک را به مردم نشان دهد. [۷۱۹]

فراخوانی مردم به حج

پس‌ از اتمام بنای کعبه [۷۲۰] و به گفته‌ای بعد از انجام مناسک حج و اقدام به قربانی اسماعیل،[۷۲۱] ابراهیم (ع) از سوی خداوند فرمان یافت تا مردم را به حج فرا خواند: ﴿وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ[۷۲۲] پس از این فرمان، ابراهیم (ع) بر کوه ابوقبیس[۷۲۳] یا کوه صفا [۷۲۴] یا یکی از ارکان کعبه [۷۲۵] یا حجر [۷۲۶] یا مقام [۷۲۷] و به گفته‌ای، در روز دوازده ذی‌حجّه بر کوه ثبیر [۷۲۸] ایستاد و مردم را ندا داد. مراد از ندا به حج، ممکن است فراخوانی مردم به انجام مناسک حج یا قصد کردن خانه کعبه (مثلاً برای زیارت) باشد. [۷۲۹]

انجام مناسک حج

چنان‌چه مقصود از مناسک در آیه﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۷۳۰] مناسک حج[۷۳۱] و منظور از سعی در آیه ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ[۷۳۲]، سعی صفا و مروه باشد [۷۳۳] و نه احتمال‌های دیگر،[۷۳۴] دو آیه یاد شده، به انجام حج از سوی ابراهیم و اسماعیل اشاره دارد.

بنا به روایتی، ابراهیم و اسماعیل، نخستین حجّ خود را پیش از بنای کعبه انجام داده‌اند؛[۷۳۵] ولی ظاهر روایاتی دیگر نشان می‌دهد که نخستین حجّ ابراهیم، پس از بنای کعبه بوده است. [۷۳۶] به تصریح روایات، جبرئیل (ع) در طول مناسک با ابراهیم و اسماعیل (ع) همراه بود و مناسک را به آنان می‌آموخت. [۷۳۷] بعضی، نخستین حج را به ابراهیم نسبت‌می‌دهند؛[۷۳۸] ولی در منابع متعدّدی، نخستین حج‌گزار، آدم (ع) معرّفی شده است؛[۷۳۹] حتّی بر اساس روایتی، قبل از عزیمت ابراهیم (ع) به مکّه، با وجود آنکه خانه کعبه ویران بوده، مردم عرب حج می‌گزارده‌اند. [۷۴۰]

ابتلائات

خداوند ابراهیم (ع) را به صورت‌های گوناگونی‌ آزمود: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۴۱] ابتلا به معنای آزمایش[۷۴۲] و مقصود از کلمات، ماجراهای سختی است که ابراهیم در طول زندگی به آن دچار شده و نیز پیمان‌های الهی که وفا به آن از او خواسته شده [۷۴۳] و به قولی، الزام او به آن‌چه همراه با سختی و رنج بوده [۷۴۴] یا وظایف و اوامر و نواهی خداوند [۷۴۵] است. بعضی، فاعل (ضمیر مستتر) در ﴿فَأَتَمَّهُنَّ را به ابراهیم [۷۴۶] و بعضی به خداوند [۷۴۷] بر گردانده‌اند. در صورت نخست، معنا چنین است که ابراهیم، به خوبی از عهده این آزمایش‌ها برآمد [۷۴۸] و وظایف محوّل را چنان که از او خواسته شده بود به پایان رساند و امتثال کرد. [۷۴۹] در صورت دوم، مقصود آن است که خداوند، ابراهیم را در عمل به آن توفیق و مساعدت داده،[۷۵۰] یاآنکه باافزودن‌امامت ونیز منع امامت از ذریه ظالم او، کلمات را پایان بخشیده است [۷۵۱]. از آنجا که هدف آیه، بیان مصادیق "کلمات" نبوده، درباره آن سکوت کرده؛ ولی بر اساس ترتّب امامت بر این کلمات اموری بوده‌اند که لیاقت ابراهیم را برای احراز مقام امامت اثبات کرده‌اند. [۷۵۲] روایتی از امام ‌صادق (ع) نیز نشان می‌دهد که آن‌چه ابراهیم به آن دچار شده، فرمان یافتن به ذبح اسماعیل بوده و اعطای امامت به حضرت به دلیل تسلیم ابراهیم در برابر این فرمان بوده است. [۷۵۳] مفسّران در بیان مصادیق کلمات، امور متعدّدی از جمله موارد ذیل را یادآور شده‌اند: ابتلا به ستارگان، بت‌ها، آتش، هجرت، قربانی فرزند،[۷۵۴] اسکان اسماعیل و هاجر در بیابان بی‌آب و علف مکّه،[۷۵۵] ایستادگی در برابر انبوه عظیم مشرکان به تنهایی، امر به معروف و نهی از منکر، پاسخ دادن بدی آزر به نیکویی، بازداشت همسر او به وسیله پادشاه قبطی و تعرّض به حریم ابراهیم (ع)، صبر بر بدخلقی ساره،[۷۵۶] التزام به "طهارت‌های ده‌گانه" از جمله: چیدن شارب، گرفتن ناخن، ازاله موهای زاید بدن، شستن محل بول و غائط...) که به حنیفیّه معروف است؛ مناسک حج، ختنه،[۷۵۷] محاجّه با نمرود،[۷۵۸] فرمان یافتن به اسلام: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۷۵۹]، مأمور شدن به میهمانی کردن، نماز، روزه، تقسیم غنایم[۷۶۰] و کسب فضایل و ویژگی‌هایی که در آیات ﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ[۷۶۱]؛ ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ[۷۶۲]؛ ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا[۷۶۳] و ﴿إِلاَّ الْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَالَّذِينَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ يُحَافِظُونَ[۷۶۴] آمده است. [۷۶۵] در این زمینه از یقین، معرفت، توحید، خطا شمردن پیش بینی از طریق نجوم، حلم، سخاوت، توکّل، کوچک شمردن نفس در طاعت خداوند، تنزّه از یهودی بودن یا نصرانی بودن، شهادت خداوند بر گزینش او در دنیا و قرار داشتن در زمره صالحان در آخرت و مقتدا بودن برای پیامبران بعدی، استجابت درخواست او در زمینه نشان دادن کیفیّت زنده ساختن مردگان به وی نیز یاد شده است. [۷۶۶] قرار دادن این موارد در شمار کلمات، نشان می‌دهد که ابتلای ابراهیم (ع) به کلمات، این گونه فرض شده که او وظیفه داشته، این فضایل را در خویش پدید آورد و به گونه‌ای عمل کند تا اقتدای معاصران و آیندگان به او امکان‌پذیر باشد. به گفته‌ای، مقصود از کلمات، سخنانی بوده که ابراهیم وظیفه داشته آن را به قوم خویش ابلاغ کند. [۷۶۷] بنا به نظر دیگر، مقصود از کلمات، اموری است که در آیات بعد آمده و عبارت است از: امامت، تطهیر کعبه، بالا بردن پایه‌های کعبه و دعا برای برانگیخته شدن پیامبر (ص) که لازمه آن، اخلاص و تطهیر کامل قلب از حسد است. [۷۶۸] روایتی از تفسیر عیّاشی [۷۶۹] نیز می‌رساند که منظور از ﴿كَلِمَةً، امامت است که خداوند آن را به امامت رسول (ص) و اهل‌بیت (ع) اتمام بخشیده است که بنابراین، ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۷۰] ﴿كَلِمَاتٍ را تفسیر کرده است؛ چنان‌که در دیگر روایات، ﴿كَلِمَةً در آیه ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۷۷۱] به امامت تفسیر شده است. [۷۷۲] در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که مقصود از کلمات، کلماتی است که خداوند، توبه آدم را با آن پذیرفت که عبارت است از: «يَا رَبِّ أَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ اِلاّ تُبْتَ عَلَيَّ » و مراد از ﴿فَأَتَمَّهُنَّ آن است که خداوند، نام نُه امام دیگر را به آن افزود؛[۷۷۳] بنابراین، معنای ابتلا به کلمات، عرضه ولایت و شفاعت محمد و آل محمد (ص) به حضرت بوده که با پذیرش آن، امامت به ابراهیم (ع) عطا شده است.

قربانی کردن فرزند

در آیات ﴿رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاء الْمُبِينُ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ[۷۷۴] ماجرا به این صورت بیان شده که ابراهیم (ع) از خداوند فرزندی صالح خواست: ﴿رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ و خداوند او را به نوجوانی بردبار بشارت داد: ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ پس از مدتی ابراهیم (ع) خوابی را که از آن مأموریت ذبح فرزندش را دریافت کرده بود با وی در میان گذاشت، ابراهیم (ع) در خواب دیده بود که فرزندش را ذبح می‌کند؛ ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى فرزند نیز پذیرفت و پدر را به اجرای فرمان پروردگار تشویق کرد: ﴿قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ و هر دو، آماده اجرای این دستور شگفت شدند: ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ ولی هنگام ذبح فرزند، خداوند متعال ابراهیم را ندا داد که تو وظیفه خویش را انجام دادی: ﴿وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا؛ آن‌گاه ذبح عظیمی را فدای فرزند ابراهیم (ع) قرار داد: ﴿وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ. درباره جزئیات ماجرا نکاتی مورد بحث قرار گرفته است:

  1. در تعیین ذبیح (اسماعیل یا اسحاق) اختلاف نظر فراوانی وجود دارد. رأی مشهور میان عالمان شیعه همواره آن بوده که ذبیح اسماعیل است. [۷۷۵]
  2. گفته شده که وصف غلام به حلیم در متن بشارت، بر اثر آمادگی او برای قربانی در راه خداوند بوده است؛[۷۷۶] چنان‌که تعبیر از فرزند به ﴿غُلامٍ (نوجوان) به مقطعی که صفت حلم و آمادگی استقامت در راه خداوند در او بروز می‌کند، اشاره دارد. [۷۷۷]
  3. مقصود از رسیدن به ﴿سَّعْيَ در آیه ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ به نظر بعضی رسیدن به سنّی است که انسان خود به کوشش برای تأمین نیازهای زندگی می‌پردازد که همان دوران نزدیک به بلوغ است [۷۷۸] و تعبیر ﴿مَعَهُ نشان می‌دهد او به دورانی رسیده بوده که پدر را در امور زندگی یاری می‌داده است؛[۷۷۹] ولی به قولی، مراد از سعی، عبادت و کار برای خداوند است. [۷۸۰] گروهی از مفسّران، سنّ اسماعیل را هنگام ماجرا سیزده سال ذکر کرده‌اند. [۷۸۱] به گفته‌ای، منظور از سعی، سعی بین صفا و مروه در اعمال حج است؛ به این معنا که هنگام سعی، ابراهیم (ع) رؤیا را با اسماعیل در میان گذاشت.[۷۸۲] این نظر را می‌توان از روایتی از امام صادق (ع) نیز استفاده کرد. [۷۸۳]
  4. تعبیر ﴿إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ نشان می‌دهد که ابراهیم (ع) به طور مکرّر [۷۸۴] و به گفته‌ای، سه شب پیاپی (هشتم، نهم و دهم ذی‌حجه) [۷۸۵] رؤیای ذبح اسماعیل را می‌دیده و از همین رو دریافته که به این امر مأمور است. [۷۸۶] به نظری دیگر، او در خواب صدایی را شنیده که خداوند تو را به ذبح فرزندت فرمان می‌دهد. [۷۸۷] بعضی برآنند که خداوند در بیداری نیز این دستور را به او وحی کرده و گرنه ابراهیم نمی‌توانست به رؤیا ترتیب اثر دهد. [۷۸۸] به نظر بعضی، این فرمان به دلیل سختی آن، ابتدا در رؤیا به حضرت ابلاغ شد تا در حدّ لازم آمادگی یابد؛ آن‌گاه در بیداری بر آن تأکید شد. [۷۸۹]
  5. در میان گذاشتن این مأموریّت با اسماعیل، جلوه‌ای از ادب الهی ابراهیم با فرزندش اسماعیل است. [۷۹۰] به گفته‌ای، هدف آن بوده تا کار بر اسماعیل آسان‌تر باشد [۷۹۱] و نیز دوست داشته تا میزان استقامت فرزندش در راه خدا را بداند [۷۹۲] و به این وسیله، او را برای این مهم آماده ساخته تا در این میدان بزرگ، آگاهانه وارد شود و فرزند نیز از لذّت تسلیم و رضا [۷۹۳] و هم ثواب بزرگ در آخرت و ثنا در دنیا [۷۹۴] بهره بَرَد.
  6. پاسخ رضایت‌آمیز اسماعیل: ﴿يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ آکنده از ادب، تواضع و آرام کننده قلب پدر است. او نگفت: رأی من چنین است تا در برابر پدر، نهایت فروتنی را از خود نشان داده باشد و نگفت: اگر می‌خواهی انجام ده و نیز نگفت: مرا ذبح کن؛ بلکه اجرای فرمان الهی را با قاطعیّت خواست تا برساند که این فرمان، از طرف خداوند است و پدر را جز فرمان‌بری از آن راه دیگر نیست تا دل ابراهیم (ع) را آرام سازد؛ چنان‌که جمله ﴿سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ آکنده از ادب الهی اسماعیل در برابر پروردگار و نفی استقلال از خود در زمینه استقامت در این ماجرا است؛[۷۹۵] افزون بر این که با این جمله، دل پدر خود را آرامش داده، به او فهماند که از جزع و کاری که آشفتگی پدر را هنگام دیدن فرزند غرقه به خون خویش تشدید کند، پرهیز خواهد کرد. [۷۹۶]
  7. آیه ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ بدون جواب ﴿فَلَمَّا پایان یافته، تا به شدّت مصیبت و تلخی واقعه اشاره داشته باشد [۷۹۷] و به شنونده اجازه دهد تا هم‌چنان با امواج عواطفش، قصه را دنبال کند. [۷۹۸]
  8. آیه ﴿وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا پایان مأموریت را به ابراهیم (ع) ابلاغ و او را آگاه کرده که این فرمان، دستوری برای آزمون (امر امتحانی) بوده که در امتثال آن، آمادگی برای اجرای فرمان و آغاز به کار کافی است [۷۹۹] درباره این آیه، بحث نسخ و دلالت یا عدم دلالت ماجرای ذبح بر جواز نسخ حکم، پیش از عمل، طرح و در ضمن آن، این احتمال که مأموریّت ابراهیم (ع) فقط انجام مقدّمات ذبح بوده و نه خود ذبح، مطرح شده است. [۸۰۰] برخی معتقدند آن‌چه در واقع ابراهیم (ع) بدان مأموریّت یافت، ذبح کبش (قوچ) بود که در رؤیا به صورت فرزند برای وی ظاهر شد،[۸۰۱] و محبّت شدید ابراهیم به خداوند مانع از آن شد که او رؤیای خود را تعبیر کند؛ زیرا عشق فراوان وی به محبوبش ایجاب می‌کرد که آن‌چه را بیش‌تر به آن علاقه دارد، در راه او فدا نماید. [۸۰۲]
  9. ماجرای ذبح در آیه ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ[۸۰۳] نامیده شده که بیان‌گر اهمّیّت و سختی این امتحان است.[۸۰۴] طبق منابع شیعه و سنّی، شیطان در این ماجرا بر ابراهیم (ع) ظاهر شده و به شکل‌های گوناگون کوشیده تا او را از اجرای فرمان الهی باز دارد [۸۰۵].
  10. ذبح عظیمی که فدای اسماعیل شد، قوچی بود که جبرئیل (ع) آن را از آسمان آورد؛[۸۰۶] قوچی که از مادر تولّد نیافته؛ بلکه با فرمان "کن" ایجاد شده بود. [۸۰۷] بعضی آن را بز کوهی دانسته‌اند. [۸۰۸] گفته می‌شود در صدر اسلام سر این قربانی به صورت خشک شده، کنار ناودان کعبه آویزان بوده است. [۸۰۹] وصف آن به عظیم، به دلیل آن است که از ناحیه خدای سبحان بوده و فدای ذبیح قرار گرفته [۸۱۰] یا به دلیل پذیرفته شدن آن در درگاه خداوند [۸۱۱] یا چریدن در بهشت [۸۱۲]/ref> است. طبق روایتی از امام رضا (ع) ابراهیم در سرزمین منی آرزو کرده است که خداوند، قوچی را فدای اسماعیل قرار دهد [۸۱۳] و از آن رو که پیامبر و امامان طاهر (ع) در صلب اسماعیل بوده‌اند، این آرزو برآورده شده است. [۸۱۴]

امامت ابراهیم (ع)

﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۱۵] مفسّران اهل سنّت، مقصود از امامت ابراهیم بر مردم را پیشوایی حضرت برای دیگران در زمینه طهارت‌های عَشر [۸۱۶] یا پیروی آیندگان از ابراهیم [۸۱۷] و بعضی، مراد از امامت وی را نبوّت دانسته‌اند. [۸۱۸] تفسیر امامت به نبوّت از سوی مفسّران شیعه ردّ شده؛ زیرا از نظر ادبی، کلمه ﴿جَاعِلُكَ عامل در کلمه ﴿إِمَامًا به شمار می‌رود و اسم فاعل اگر به معنای ماضی باشد، هرگز به جای فعل عمل نمی‌کند؛ [مگر با شرایطی که در این جمله وجود ندارد] پس این خطاب، بازگو کننده ماجرایی در گذشته نبوده و به ناچار باید بیان کننده جعل امامت برای حضرت در همان حال یا در آینده باشد و از آنجا که ابراهیم (ع) پیش از مخاطب شدن به این خطاب، پیامبر بوده، منظور از امامت، نبوّت نیست. [۸۱۹]شاهد قطعی بر پیامبری ابراهیم (ع) قبل از این خطاب، درخواست امامت برای ذرّیّه است که نشان می‌دهد در آن حال، فرزند دار بوده و روشن است که ابراهیم (ع) در سنین پیری فرزنددار شده است. [۸۲۰] "رازی" که خود در این آیه، امامت را به نبوّت تفسیر کرده، در جای دیگر تصریح می‌کند که امامت حضرت، معلول اتمام کلمات بوده و سخن او نشان می‌دهد که مقصود او از اتمام کلمات، علم حضرت به شریعت خود و عمل به آن بوده است؛[۸۲۱] هم‌چنین به تصریح طبری، درباره اینکه امامت ابراهیم (ع) پس از هجرت و در شام بوده، اجماع وجود دارد [۸۲۲] و بسیار روشن است که دریافت شریعت پیش از نبوّت، بی‌معنا است؛ همان‌گونه که هجرت حضرت، مدّت‌ها پس از نبوّت بوده است.

مفسّران شیعه تأکید دارند که منصب امامت، غیر از منصب نبوّت [۸۲۳] است و واپسین مرحله تکامل ابراهیم (ع) به شمار می‌آید. [۸۲۴] روایتی از امام صادق (ع) بیان داشته که خداوند ابتدا ابراهیم را به بندگی برگزید؛ سپس نبوّت، رسالت، خلّت، و در نهایت، منصب امامت را به وی عطا فرمود. [۸۲۵] بعضی، منصب امامت ابراهیم (ع) را به معنای تدبیر امور سیاسی و اجتماعی امّت دانسته‌اند [۸۲۶] و به گفته‌ای، درخواست ابراهیم (و من ذرّیّتی) به ضمیمه تحقّق حکومت یوسف، داوود، سلیمان و طالوت (ع) که در قرآن بیان شده، نشان می‌دهد که حکومت آنان، مصداق استجابت این درخواست است؛ بنابراین، امامت ابراهیم که آن را برای ذرّیّه خود نیز خواسته، همان حکومت و زمام‌داری است که برای گسترش شریعت، امری الزامی بوده است. [۸۲۷] در مقابل، گفته شده که تفسیر امامت به نبوّت، مطاع بودن، پیشوایی، ریاست دینی و دنیایی و امثال آن، ناشی از سبک شمردن معانی الفاظ قرآن است. آیات قرآن خود نشان می‌دهد که منصب امامت منصب هدایت‌گری است؛ با این تفاوت که امام، هدایت کننده‌ای است که هادی بودن او مانند هدایت‌گری مؤمنان عادی یا حتّی نبی و رسول، فقط نشان دادن راه نیست؛ بلکه اهمّیّت آن در هدایت تکوینی انسان‌ها به سوی خداوند به معنای ایصال به مطلوب و قرار دادن آنها در درجات قرب است؛[۸۲۸] البتّه بسیاری از پیامبران دارای مقام امامت نیز بوده‌اند [۸۲۹] که از آن جمله، به امامت ابراهیم (ع)، اسحاق و یعقوب در آیه ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۸۳۰] تصریح شده است. [۸۳۱]

درخواست‌های ابراهیم (ع) از خداوند

قرآن‌کریم درخواست‌های فراوانی را از ابراهیم، درباره خود حضرت، فرزندان، پدر و مادر وی، مؤمنان، مکّه و مردم آن بازگفته که بیان‌گر آرمان‌ها، مجاهدت‌ها، فضایل و قرب او به خداوند متعال است.[۸۳۲] این درخواست‌ها به ترتیب ذکر در قرآن به این شرح است:

  1. تداوم منصب امامت در میان ذریه خود: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۳۳][۸۳۴] این درخواست، درباره آن دسته از ذرّیّه ابراهیم که خود را به ظلم (معصیت) آلوده نسازند، اجابت شد: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و منصب امامت در میان آنان جاوید ماند.[۸۳۵] آیه ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۸۳۶] بنابر تفسیری که روایتی از امام صادق (ع) نیز آن را تأیید می‌کند، به همین امر اشاره دارد [۸۳۷]. در آیه ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۸۳۸] به امامت اسحاق و یعقوب تصریح شده است. بعضی احتمال داده‌اند که مقصود از رحمت در آیه ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا[۸۳۹] اعطای امامت به اسحاق و یعقوب باشد[۸۴۰].
  2. ایجاد حرم امن الهی در سرزمین مکه: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۸۴۱] هدف از این درخواست آن بود تا خداوند، مکه را که در آن هنگام، بیابانی خشک بود، حرم امن خویش قرار دهد تا امر دین سامان یافته، وجود این حرم امن رابطه‌ای میان مردم و پروردگارشان ایجاد کند و، برای عبادت او به آنجا روی آورند. این درخواست که در نهایت به تشریع حرم امن الهی و بنای کعبه انجامید، نموداری از همّت مقدّس و بلند ابراهیم است که مسلمانان به سبب آن تا قیامت رهین منّت او هستند. ابراهیم (ع) یک بار دیگر در اواخر عمر پس از تأسیس شهر مکّه، امنیّت آن را از خدا خواست: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ[۸۴۲][۸۴۳] درباره خواسته ابراهیم و پیامدهای آن، نظریّات گوناگونی ارائه شده است:
    1. خواسته ابراهیم در آیات ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۸۴۴] و ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ[۸۴۵]، امنیّت تشریعی سرزمین مکّه بوده و حرمت حرم، دستاورد خواسته حضرت است. [۸۴۶]
    2. آیه مورد نظر در سوره بقره، ناظر به امنیّت عمومی مورد نیاز در هر شهر، و آیه سوره ابراهیم، ناظر به امن تشریعی حرم است. [۸۴۷]
    3. مکّه پیش از ابراهیم (ع) نیز حرم امن بوده که به درخواست حضرت، حرمت مؤکّد یافته است [۸۴۸].
    4. مکّه از آغاز در برابر خطر بدخواهان، آفت‌ها و عذاب الهی، امنیّت تکوینی داشته؛ ولی به درخواست ابراهیم، افزون بر آن، امنیّت تشریعی نیز یافته است. [۸۴۹]
    5. مکّه قبل از ابراهیم (ع)، از خطر حاکمان ستم‌گر و نزول عذاب الهی امنیّت داشته و او، امنیّت مکّه از شبیخون،[۸۵۰] قحطی و خشک‌سالی [۸۵۱] را خواستار شده است. درخواست ابراهیم به وجهی امنیّت برای ساکنان مکّه را نیز دربردارد. بعضی در توضیح آیه ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا گفته‌اند که ابراهیم برای اهل مکّه در خواست امنیّت داشته است. [۸۵۲]
  3. بهره مندشدن مؤمنان مکه از نعمت‌های الهی: الگو:متن قران مقصود از ﴿الثَّمَرَاتِ، یا نیازمندی‌های غذایی بوده [۸۵۳] تا با فراهم شدن آن مردم از مکّه کوچ نکنند و هم‌چنان آباد بماند [۸۵۴] یا اعمّ از نعمت‌‌های مادّی و معنوی است [۸۵۵]. درباره اختصاص نیایش ابراهیم به مؤمنان مکّه ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ گفته شده: این امر از آن جهت بوده که در پی در خواست امامت برای ذرّیّه خود، خداوند، محرومیّت ستم‌گران از ذرّیّه را به وی گوشزد فرموده بود ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۵۶][۸۵۷] و او دانست که گروهی از ذرّیّه‌اش مشرک خواهند بود؛[۸۵۸] بنابراین، او در این درخواست برای رعایت ادب، آنها را استثنا کرد؛[۸۵۹] ولی خداوند در پاسخ، او را آگاه ساخت که حساب رزق مادّی جدا است. [۸۶۰] این توضیح، در صورتی می‌تواند درست باشد که درخواست رزق پس از درخواست امامت برای ذرّیّه باشد؛ از این رو، توضیح یاد شده با این نظر که امامت ابراهیم (ع) در اواخر عهد حضرت و پس از ابتلای وی به قربانی فرزند بوده است،[۸۶۱] سازگاری ندارد؛ بنابراین، ابراهیم در پی این درخواست از آنجا که به طور طبیعی می‌داند درخواست او شامل مؤمن و کافر هر دو می‌شود، پرسش خویش را مقیّد کرده است و خداوند، او را آگاه ساخته که براساس نظام حاکم بر جهان، ارتزاق مؤمنان از ثمرات، بدون شرکت کافران میسّر نخواهد بود و چون خواسته او بدون إعمال خرق عادت در قانون طبیعت مستجاب می‌شود مؤمن و کافر هر دو از آن بهره‌مند خواهند شد. [۸۶۲]
  4. پذیرش عمل او در بنای کعبه: ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۸۶۳] این خواسته مشترک ابراهیم و اسماعیل (ع) در حال بنای کعبه بوده است. گفته شده نظر به اینکه واژه "تقبّل" معنای تکلّف در قبول دارد، این تعبیر، اعتراف ضمنی به ناتوانی و تقصیر در عمل است؛[۸۶۴] همان‌گونه که آنها از سر تواضع و کوچک شمردن عمل خود، به جمله "تَقَبَّل مِنّا" بسنده کرده و از خود عمل که بنای بیت بوده یاد نکرده‌اند.[۸۶۵]
  5. دست یابی به بالاترین مرتبه تسلیم در برابر خداوند برای خود و گروهی از ذریه خود: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۸۶۶] که ادامه نیایش گذشته ابراهیم و اسماعیل است. به گفته‌ای، مقصود آنان این بوده که الطاف الهی آنها را در بر گیرد و در باقی‌مانده عمر بر اسلام باقی باشند؛[۸۶۷] ولی به نظری دیگر، مراد از این درخواست، تشرّف یا بقا بر اسلام نیست؛ بلکه دست‌یابی به بالاترین مراحل تسلیم و عبودیّت است که پس از مراحل سه گانه تسلیم ظاهری به زبان، سپس پذیرش قلبی و عملی و آن‌گاه انقیاد کامل همه قوای وجودی انسان در برابر خداوند می‌توان به آن دست یافت. پس از طی این مراحل، راه‌یابی به واپسین مرحله از مراحل ایمان برای انسان امکان می‌یابد که در این مرحله، انحصار ملک برای خداوند به مؤمن نشان داده می‌شود و او می‌یابد که هیچ موجودی نمی‌تواند به استقلال، مالک خویش یا مالک چیزی برای خود باشد؛ [بلکه در اصل وجود و هم متفرّعات وجود خود، قائم به ذات حقّ است]. دست‌یابی به این مرحله ایمان، از اختیار خارج و فقط امری اعطایی و موهبتی است. اسلامِ در خواستی ابراهیم (ع) برای خود و برخی از فرزندانش، این مرحله از اسلام است.[۸۶۸] در روایتی از امام صادق (ع) [۸۶۹] با استناد به این‌بخش از درخواست ابراهیم به ضمیمه جمله ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ[۸۷۰] بیان شده که مقصود از "امّت مسلمه" امامان هستند.[۸۷۱]
  6. ارایه مناسک ﴿وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا این درخواست نیز در ادامه خواسته پیشین بوده است. مناسک، جمع "منسک" و منسک یا مصدر میمی و به معنای عبادت یا عملی است که برای عبادت انجام می‌شود [۸۷۲] یا اسم مکان یعنی محلّ عبادت[۸۷۳] است. برخی آن را به معنای محلّ ذبح دانسته‌اند.[۸۷۴] بنا به قولی، [منظور از ارائه تعلیم و] خواسته ابراهیم (ع) در این نیایش، آشنایی با مناسک حج [۸۷۵] یا آگاهی از شیوه پرستش در همه زمینه‌ها [۸۷۶] بوده است؛ ولی به نظری دیگر، با توجّه به اضافه مصدر (مناسک) در "مَناسِکَنا" که مفید تحققّ آن است، مناسک، اعمال عبادی انجام شده بوده و معنای آیه این است که حقیقت عبادت‌های ما را به ما نشان ده تا حق بودن اعمال خود را دیده، به دین خود بصیرت کامل یافته، به این‌وسیله بر استقامت در مسیر حق تأیید شویم.[۸۷۷]
  7. پذیرش توبه: ﴿وَتُبْ عَلَيْنَا که آن را برای خود و ذرّیّه خود ‌طلبیده [۸۷۸] و چون ابراهیم و اسماعیل، پیامبرانی معصوم بوده‌اند، توبه آنان، توبه از گناهان به معنای رایج آن نیست.[۸۷۹] به گفته‌ای، با توجّه به آنکه این نیایش در حال بنای کعبه بوده، آنها از آن‌رو درخواست توبه کرده‌اند که دیگران بدانند کعبه جای‌گاه توبه است[۸۸۰] و به آنان در این زمینه اقتدا کنند[۸۸۱].
  8. برانگیختن پیامبر (ص) در میان فرزندانش: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۸۸۲] به اتّفاق مفسّران، رسول در آیه، پیامبر اسلام (ص) است؛[۸۸۳] چنان‌که خود حضرت نیز فرموده است: انا دعوة أبی إبرهیم.[۸۸۴]
  9. دور ماندن او و فرزندانش از بت پرستی: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ[۸۸۵] این درخواست و دیگر نیایش‌های ابراهیم که در آیات ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ[۸۸۶] ابراهیم بازگو شده، در اواخر عمر او بوده است. [۸۸۷] با توجّه به آنکه ابراهیم (ع) و دو فرزندش اسماعیل و اسحاق (ع) پیامبرانی معصوم و از بت‌پرستی در امان بوده‌اند، مفسّران، توجیهاتی ارائه داده‌اند:
    1. این در خواست تأکیدی بر اهمّیّت مبارزه با بت پرستی به شمار می‌رود. [۸۸۸]
    2. این دعا، گونه‌ای اظهار نیاز به فضل خداوند در همه زمینه‌ها یا منظور مصونیّت از شرک خفی است. [۸۸۹]
    3. آن‌چه خدا عطا کند، از ملک او خارج نمی‌شود؛ بلکه نیاز دریافت کننده و نیز ملکیّت خداوند، پیش و پس از عطا یک‌سان، و طلب از خداوند، از آثار نیاز است و نه از آثار فقدان. [۸۹۰] درباره درخواست مزبور، این پرسش طرح شده که چرا دعای ابراهیم (ع) مستجاب نشد و قریش که فرزندان حضرت بوده‌اند، به بت پرستی آلوده شدند. در پاسخ گفته شده: مقصود، فرزندان بی‌واسطه ابراهیم مثل اسماعیل و اسحاق [۸۹۱] یا فرزندانِ موجود هنگام نیایش بوده [۸۹۲] یا درخواست این بوده که خداوند، هشدارهای لازم در این زمینه را درباره ذرّیّه حضرت اعمال دارد که، دور داشتن به این معنا صدق می‌کند. [۸۹۳] بنا به قولی همین‌که دعا درباره بعضی از فرزندان مستجاب شده، در استجابت دعا کافی است؛[۸۹۴] ولی به نظری دیگر، دعای ابراهیم (ع) مخصوص فرزندانی بوده که خود را در معرض حفظ خداوند از بت‌پرستی قرار دهند، نه آنکه خداوند آنان را به ترک بت پرستی وادارد. این مطلب را از سخن بعدی ابراهیم: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۸۹۵] می‌توان دریافت؛ زیرا این سخن، دعای ابراهیم (ع) را تفسیر می‌کند و با تعمیم و تخصیص در مصداق فرزندان بیان می‌دارد: این دعا مخصوص کسانی است که با پیروی از آموزه‌های ابراهیم (ع) در اعتقاد و عمل، خود را در معرض رحمت الهی و دورداشت خداوند از بت پرستی قرار داده باشند؛ پس درخواست ابراهیم در این نیایش، همان است که در آیه ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ[۸۹۶] بیان شده است. با این بیان، روشن می‌شود که منظور از معصیت در جمله ﴿ وَمَنْ عَصَانِي شرک نبوده؛ بلکه سرپیچی از بعضی آموزه‌های ابراهیم (ع) بوده؛ پس این اشکال که چرا او برای مشرکان به طور تلویحی استغفار کرده، ازاساس منتفی است. [۸۹۷]
  10. مایل شدن دل‌های مردم به فرزندان وی در مکه: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ[۸۹۸] بعضی از ذرّیّه ﴿مِنْ ذُرِّيَّتِي به قرینه جمله ﴿رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ نه تنها اسماعیل، بلکه اسماعیل و فرزندان بعدی اویند [۸۹۹]. این درخواست برای آن بوده تا ذرّیّه‌اش از تنهایی رهایی یافته، با سایر مردم انس گیرند.[۹۰۰] ذکر انگیزه اسکان فرزندانی در کنار کعبه ﴿رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ و نیز پایان دادن بخش بعدی دعا ﴿ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ به جمله ﴿لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ برای بیان آن است که ابراهیم (ع) از این اقدام هدفی درست و مشروع در نظر داشته و تصریح به آن، به دلیل رعایت ادب در دعا و برای بهره‌مندی بیش‌تر از رحمت الهی بوده است[۹۰۱].
  11. بهره مند شدن ذریه او از نعمت‌های الهی: ﴿وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ در آیه ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۹۰۲] نیز نظیر این دعا از ابراهیم (ع) برای اهل مکّه بازگو شده است. ظاهر سخن بعضی مفسّران آن است که این دو آیه، دو نیایش را باز گفته است[۹۰۳].
  12. توفیق اقامه نماز برای خود و فرزندان: ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ[۹۰۴] در این بخش از نیایش، مانند بخش نخست آن: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ[۹۰۵] مقصود، بعضی از فرزندانند. این دو فقره، به طور کامل بر یک‌دیگر انطباق دارد. سخن در این درخواست ابراهیم (ع) از خداوند که وی و فزرندانش را از اقامه کنندگان نماز قرار دهد، همان است که در دور داشتن از بت پرستی گذشت؛ به این معنا که منظور، اجبار آنان به اقامه نماز نبوده؛ بلکه حضرت توفیق الهی را برای کسانی که به این مهم همّت می‌گمارند، خواسته است و همان‌گونه که بخش نخست با جمله ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ تأکید شده، این بخش نیز با جمله ﴿رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ مورد تأکید قرار گرفته است.[۹۰۶]
  13. پذیرش نیایش: ﴿رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ[۹۰۷]
  14. آمرزش خود، والدین و نیز مؤمنان در قیامت: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ[۹۰۸] بنا به قولی، این واپسین دعای ابراهیم (ع) است که قرآن از زبان حضرت بازگفته است[۹۰۹]
  15. بخشیدن حکم به وی و ملحق شدن به صالحان: ﴿رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ[۹۱۰] در توضیح این نیایش، آرای گوناگونی ارائه شده است:
    1. مقصود از حکم، نبوّت، و معنای ملحق شدن به صالحان، قرار گرفتن در شمار رسولان الهی است؛[۹۱۱] ولی از آنجا که او در حال بیان خواسته خویش، پیامبر بوده و درخواست دوباره نبوّت، تحصیل حاصل می‌نماید،[۹۱۲] این تفسیر رد شده است.
    2. منظور از حکم، بیان بر اساس چیزی است که حکمت اقتضا دارد[۹۱۳] و ابراهیم آن را به این دلیل خواسته که راه علم به امور است، و ملحق شدن به صالحان به معنای آن است که خداوند در ثواب [۹۱۴] یا درجه،[۹۱۵] او را با پیامبران همراه سازد.
    3. مراد از حکم، کمال قوّه نظری و شناخت حق و باطل در بعد نظری (توأم با توان داوری درست و به‌دور از هوا و خطا)، و مقصود از ملحق شدن به صالحان، کمال قوّه عملی است. تقدّم طلب بخشش حکم بر ملحق شدن به صالحان از آن رو است که حکمت نظری در انسان، مقدّمه حکمت عملی به شمار می‌رود. [۹۱۶] ابراهیم ملحق شدن به صالحان را خواسته و نه صالح بودن را زیرا صلاح آن است که قوّه عاقله، دقیقاً در اعتدال و از افراط و تفریط کاملاً به دور باشد و این برای بشر ممکن نیست[۹۱۷] که البتّه این سخنی غیر قابل پذیرش است؛ چون این نظر، وجود انسانِ صالح را ممتنع دانسته؛ حال آنکه ابراهیم (ع) با قطع به وجود چنین انسان‌هایی درخواست الحاق به آنها را داشته است.
    4. مقصود از حکم، تشخیص حق در ابعاد نظری و تطبیق رفتار بر آن در ابعاد عملی است. اعطای حکم از سوی خداوند، وحی معارف در زمینه اعتقاد و عمل(یا اعطای شریعت) [۹۱۸] و نیز توفیق پابرجایی و هدایت به صلاح در عمل است. معنای صلاح در ﴿وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ عمل صالح نیست؛ بلکه صلاح ذات به معنای استعداد کامل برای دریافت هرگونه خیر و سعادت ممکن از سوی خداوند است؛ بدون آنکه اعتقادی باطل یا عملی ناشایست، استعداد ذاتی شخص را در این زمینه محدود کند؛ پس درخواست الحاق به صالحان از لوازم درخواست اعطای حکم و متفرّع بر آن بوده، حاصل معنا آن است که خداوندا! به من "حکم" عطا فرما و اثر آن را که صلاح خود من باشد، در من به نهایت برسان. [۹۱۹] علّت اینکه ابراهیم (ع) درخواست خود را الحاق به صالحان قرار داده، آن است که صلاح، درجات متفاوتی دارد؛ البته ابراهیم (ع) خود به دلیل آیه ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ[۹۲۰] از زمره صالحان است؛ امّا گروهی در درجات بالاتری از صلاح بوده‌اند که ابراهیم (ع) درخواست الحاق به آنان را داشته وخداوند این درخواست رافقط درارتباط با آخرت پذیرفته است: ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۲۱]، ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۲۲]، ﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۲۳] آیه ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ[۹۲۴] نشان می‌دهد که پیامبر (ص) از این گروه است؛ پس ابراهیم (ع) درخواست ملحق شدن به وی را داشته؛ بنابراین اگر شنیده شد ابراهیم درخواست پیوستن به محمد و آل‌محمد (ص) را داشته،[۹۲۵] نباید آن را بعید شمرد. [۹۲۶]
  16. قرار دادن "لسان صدق" برای وی در میان آیندگان: ﴿وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ[۹۲۷] بیش‌تر مفسّران برآنند که درخواست حضرت در این آیه، آن بوده که در میان آیندگان به نیکی یاد شود و مقبولیّت همگانی داشته باشد. [۹۲۸] بعضی با توجّه به اضافه لام در "واجعَل لِی" که مفید اختصاص است، مقصود را آن دانسته‌اند که خداوند، برای او در میان آیندگان، زبانی قرار دهد که مانند زبان خودش بیان‌گر منویّات او (دعوت به توحید) باشد [۹۲۹] و شریعت او را ترویج کند؛ بنابراین در حقیقت خواهش او این بوده که خداوند، شریعتی عطایش کند که تا قیامت جاوید باشد. [۹۳۰] بسیاری از مفسّران احتمال داده‌اند که مراد از لسان صدق، پیامبر (ص) باشد؛[۹۳۱] در این صورت، به همان خواسته ابراهیم (ع) در آیه ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۹۳۲] برمی‌گردد؛[۹۳۳] البتّه با این تفاوت که آن خواسته به صورت کلّی مطرح شده است. در روایتی از تفسیر قمی آمده که ﴿لِسَانَ صِدْقٍ در آیه مزبور، امیرمؤمنان (ع) است که می‌تواند از باب جری و تطبیق باشد. [۹۳۴]روایاتی دیگر از امامان (ع) حاکی است که خداوند در جهت استجابت این دعای ابراهیم (ع) علی (ع) را برایش لسان صدق قرار داده و آیه ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا[۹۳۵] به همین مطلب اشاره کرده است. [۹۳۶]
  17. وراثت بهشت: ﴿وَاجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ[۹۳۷] تعبیر "ارث بری" از آن رو است که هر انسانی در بهشت جای‌گاهی دارد و اگر در شمار دوزخیان در آید، جای‌گاه او را بهشتیان به ارث خواهند برد[۹۳۸]
  18. استغفار برای آزر: ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ[۹۳۹] همان‌گونه که آیه ﴿قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا[۹۴۰] نشان می‌دهد، ابراهیم (ع) به آزر وعده استغفار داده بود و همین وعده، انگیزه او در طلب آمرزش برای آزر بوده است: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۹۴۱] با توجّه به اینکه در شرک، مغفرت و شفاعت راه ندارد، این پرسش طرح شده که چرا ابراهیم (ع) به آزر وعده استغفار داده است؟ مفسّران، توجیه‌های گوناگونی ارائه داده‌اند؛ از جمله با استناد به تعبیر ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا[۹۴۲] که خطاب به آزر است، استفاده شده که ابراهیم (ع) به عناد آزر یقین نداشته و احتمال می‌داده در شمار افراد مستضعف باشد و شمول رحمت الهی به مستضعفان امکان‌پذیر است؛ به همین دلیل پس از آنکه دشمنی او با خداوند روشن شد، از او تبرّی جست: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۹۴۳][۹۴۴]
  19. محفوظ ماندن از رسوایی در قیامت: ﴿وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ[۹۴۵] "خزی" پشتیبانی نشدن از سوی کسی است که به یاری اوامید دارند [۹۴۶] یاشکست روحی‌و شرمساری است.[۹۴۷] روایاتی از اهل سنّت این درخواست را به شرمساری ابراهیم (ع) در آخرت به دلیل مشرک بودن پدرش آزر ناظر دانسته‌اند.[۹۴۸] در برابرآن، گفته شده: چون‌این‌روایات مبتنی برآن است که آزر پدرصلبی‌ابراهیم (ع) باشد، بانصّ قرآن در آیه رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ مخالف [و از اعتبار ساقط] است [۹۴۹]
  20. فرزندان صالح: ﴿رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ[۹۵۰] سخن ابراهیم در آیه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ[۹۵۱] نشان می‌دهد که هر دو فرزند او، موهبت الهی در سنین یأس از فرزند دار شدن و هر دو، حاصل برآورده شدن خواسته ابراهیمند. در آیات ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ[۹۵۲]؛ ﴿قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ[۹۵۳]؛ ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ[۹۵۴]؛ ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ[۹۵۵]، ﴿وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ[۹۵۶] و ﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ[۹۵۷] بشارت فرزند به ابراهیم از سوی خداوند بیان، و در آیه ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ[۹۵۸] و ﴿وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ[۹۵۹] به نام اسحاق در این زمینه تصریح شده است. بعضی برآنند که همه آیات بشارت، به اسحاق ارتباط دارد و تولّد اسماعیل هرگز مورد بشارت نبوده است [۹۶۰] و بعضی، آیات سوره حجر و عنکبوت را بشارت اسماعیل و بقیه آیات را بشارت اسحاق به ابراهیم می‌دانند. [۹۶۱] به نظری دیگر، فقط آیه ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ[۹۶۲] درباره اسماعیل (ع) است [۹۶۳] که روایتی از امام صادق (ع) نیز همین امر را تأیید می‌کند. [۹۶۴] در اینکه اسماعیل، سالیانی پیش از اسحاق متولّد شده، اتّفاق نظر وجود دارد. [۹۶۵] در روایتی از امام صادق (ع) فاصله سنّی اسماعیل و اسحاق پنج سال ذکر شده است؛[۹۶۶] با وجود این، بعضی تولّد اسماعیل از هاجر، و اسحاق از ساره را هم‌زمان شمرده‌اند[۹۶۷] و بعضی با وجود اعتراف به اتّفاق نظر یاد شده، به استناد آیه ﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا[۹۶۸] اسحاق را بزرگ‌تر از اسماعیل دانسته‌اند. [۹۶۹] این برداشت، با استناد به سیاق آیات سوره صافات رد، و با کمک آیه ﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا[۹۷۰] چنین تبیین شده: مقصود آن است که پس از هجرت، اسحاق را به او عطا کردیم، نه اینکه بی‌درنگ پس از هجرت، اسحاق تولّد یافته باشد [۹۷۱].
  21. محفوظ ماندن از پیامدهای تبری از مشرکان: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۹۷۲]، ﴿رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۹۷۳] این خواسته ابراهیم در ضمن نیایش و در پی بیزاری ابراهیم و همراهان او از مشرکان است. در ابتدا آنان حال خود را بیان کرده‌اند که پروردگارا! ما تدبیر امور خویش را به تو می‌سپاریم ﴿عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا و خودمان را نیز در اختیار تو قرار می‌دهیم ﴿إِلَيْكَ أَنَبْنَا سپس از خداوند خواسته‌اند که آنها را از پیامدهای تبرّی از کافران پناه دهد و آنها را بیامرزد: ﴿رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا[۹۷۴] فتنه، وسیله امتحان و منظور از ﴿لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً آن است که ما را وسیله امتحان کافران قرار مده که بر ما مسلّط شده، همه توان خود را برای ایذای ما به کار گیرند.[۹۷۵] بعضی، فتنه را به معنای گمراهی دانسته و چنین توضیح داده‌اند که خدایا! ما را وسیله گمراهی کافران قرار نده؛ یعنی ما را مغلوب آنها مساز که آنها غلبه خود را بر ما، نشان حق بودن خود دانسته، در نتیجه گمراه شوند[۹۷۶]

فضایل ابراهیم (ع)

بخشی از فضایل ابراهیم، مانند شخصیّت برجسته او در میان پیروان همه شرایع الهی، مشاهده ملکوت، بنای کعبه و خدمت به خانه خدا، سربلندی از آزمون‌های الهی، امامت و استمرار این منصب در میان ذرّیّه‌اش و نیز شکل‌گیری حرم امن الهی، دیدن کیفیّت زنده ساختن مردگان و تشرّف به مقام خُلّت، در صفحات پیشین بیان شد؛ گذشته از این موارد، ابراهیم (ع) در قرآن کریم به ویژگی‌های فراوان دیگری نیز ستوده شده است. فهرست این ویژگی‌ها بر اساس ترتیبِ ذکر در قرآن به این شرح است:

  1. پذیرش درخواست‌ها: خواسته‌هایی که خداوند متعال در قرآن از ابراهیم (ع) بازگفته، همگی برآورده شده است؛ چه اینکه در سخن خداوند، نشانی از ردّ هیچ یک از این خواسته‌ها نیست و امکان ندارد خداوند درخواستی را بازگوید که آن را برنیاورده و در کلام خویش نیز رد نکند.[۹۷۷] آیه ﴿قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا[۹۷۸] نیز به اجمال بیان‌گر برآورده شدن خواسته‌های ابراهیم (ع) است.
  2. دستور به برگزیدن مقام ابراهیم (ع) در مسجد الحرام برای نیایش، جایگاه نماز و یا قبله: ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ[۹۷۹].
  3. پیروی از آیین ابراهیم، معیار خردمندی:﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۸۰]، ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۹۸۱]،﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۹۸۲]، ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ[۹۸۳]، ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۹۸۴]، ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۹۸۵]،﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۹۸۶]، ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۹۸۷] نیز پیروی از ملّت ابراهیم مورد تأکید یا تشویق قرار گرفته است.
  4. تشرف به مقام اصطفا: ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۸۸]، ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ[۹۸۹] اصطفا، گرفتن برگزیده چیزی و جدا ساختن و معیّن کردن آن است. [۹۹۰] اصطفای ابراهیم (ع)، به برگزیدن او برای رسالت،[۹۹۱] یا خلّت و امامت[۹۹۲] تفسیر شده است. آیه ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۹۹۳] زمان اصطفای او را بیان داشته است. [۹۹۴] در توضیحی دیگر، مقام اصطفا دقیقاً همان مقام اسلام و به تعبیری، دین مداری کامل در همه عرصه‌ها دانسته شده است؛ به این معنا که عبد، در همه شؤون خویش، به آن‌چه مملوکیّت و عبودیّت او می‌طلبد، ملتزم؛ یعنی در همه ابعاد در برابر خدای متعال تسلیم محض باشد. [۹۹۵]
  5. قرار گرفتن در زمره صالحان در آخرت: ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۹۶]، ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۹۷]، ﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۹۸] در اینکه چرا ابراهیم (ع) فقط در آخرت در زمره صالحان به شمار آمده، وجوهی بیان شده است:
    1. امتیازهای دنیایی او مایه نقصان مقام او در آخرت نیست؛ لذا در آخرت نیز در زمره صالحان است. [۹۹۹]
    2. ابراهیم (ع) در دنیا نیز از صالحان است؛ امّا ثواب خالص در آخرت خواهد بود [۱۰۰۰]
    3. صالحان به معنای فائزان و یا ﴿لَمِنَ الصَّالِحِينَ به معنای مع الصالحین است. [۱۰۰۱]
    4. مقصود این است که ﴿إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ که مضاف (عمل) از جمله، حذف شده است. [۱۰۰۲]
    5. گروهی (پیامبر اسلام و اهل‌بیت (ع)) در زمینه صلاح از او بالاترند و او می‌خواسته تا به آنها ملحق شود و این درخواست فقط در آخرت برآورده خواهد شد. [۱۰۰۳]
  6. تسلیم در برابر خدای متعال: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۰۰۴]، ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۰۰۵] اسلام و تسلیم به یک معنا و آن انقیاد کامل در برابر حکم الهی در تکوین (قضا و قدر) و تشریع است و از همین‌رو، مراتبی دارد که مرتبه نهایی آن از اختیار شخص بیرون و امری موهبتی و اعطایی است. در این آیه، ابراهیم (ع) به اسلام فرمان یافته و آن را به اختیار پذیرفته است و به همین قرینه، این ماجرا به اوایل امر او مربوط بوده است. [۱۰۰۶] ابراهیم (ع) پس از خروج از مخفی‌گاه [۱۰۰۷] یا پس از استدلال بر توحید، از طریق افول اجرام آسمانی، در جریان احتجاج با اجرام‌پرستان، مخاطب این فرمان قرار گرفته و جمله ﴿قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ عبارتی دیگر از سخن ابراهیم (ع) در آیه ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۱۰۰۸] است؛ بنابراین، فرمان اسلام، پیش از نبوّت و به صورت الهام بوده است؛ به این معنا که خداوند، شیوه استدلال بر توحید را از طریق نشانه‌های آن در هستی برای او آشکار کرده و این، مقصود از فراخوانی او به اسلام است [۱۰۰۹] یا آنکه این سخن، سرّی بوده که خداوند در خلوت انس ابراهیم، با او در میان گذاشته است [۱۰۱۰]. بعضی، ماجرا را پس از نبوّت و منظور از این فرمان را اموری دیگر به جز اصل اسلام و ایمان و در جهت کمال ایمان دانسته‌اند. [۱۰۱۱]
  7. مشاهده زنده ساختن مردگان: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱۰۱۲] این ماجرا، عنایتی بی‌سابقه بوده که خداوند به ابراهیم (ع) امکان داده تا به طور مستقیم ناظر چگونگی زنده کردن مردگان باشد. از آنجا که درخواست ابراهیم (ع) مشاهده چگونگی زنده کردن مردگان به عنوان وصفی از اوصاف الهی بود، نه چگونگی زنده‌شدن مردگان، خداوند درپاسخ امراحیاءمردگان را به دست خود ابراهیم (ع) اجراء کرده و خواندن وی را سبب افاضه حیات بر پرندگان قرار داد [۱۰۱۳]
  8. روی گردانی از باطل به سوی حق: ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۰۱۴] حنیف کسی است که از باطل روی‌گردانده و به حق رو آورده[۱۰۱۵] و چون ابراهیم به اسلام روی آورده، حنیف نامیده می‌شود.[۱۰۱۶]
  9. قرار دادن مقام ابراهیم (ع) به صورت یکی از نشانه‌های آشکار خداوند: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ[۱۰۱۷].
  10. بهره مندی آل ابراهیم از عنایت‌های ویژه الهی: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۱۰۱۸]، ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۱۰۱۹].
  11. مؤید بودن به الهام خداوند در احتجاج با مشرکان: ﴿وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۱۰۲۰].
  12. بهره‌مندی از علوم الهی و ارتقا در مدارج کمال: ﴿وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۱۰۲۱]
  13. منصوب شدن به قضاوت میان مردم براساس شریعت الهی: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ[۱۰۲۲]
  14. وفا به وعده: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۱۰۲۳]، ﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا[۱۰۲۴]
  15. بیزاری از دشمنان خداوند: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۱۰۲۵]، ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۱۰۲۶]
  16. حلیم بودن، اواه بودن، انابه: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۱۰۲۷]، ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ[۱۰۲۸]، آیه ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۱۰۲۹] نشان می‌دهد: از آنجا که ابراهیم حلیم بوده، جفای آزر را تحمّل و در برابر، به او وعده استغفار داده و از آنجا که اوّاه بوده، برای او استغفار کرده است. [۱۰۳۰] آیه ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ[۱۰۳۱] درباره کوشش ابراهیم برای تأخیر عذاب از قوم لوط، و ریشه لغت اوّاه، آه کشیدن هنگام اندوه شدید است. [۱۰۳۲] وصف ابراهیم به اوّاه، به دلیل تأثّر فراوان او از گمراهی مردم [۱۰۳۳] و آه کشیدن فراوان او از سر امید و ترس از خداوند سبحان بوده است. [۱۰۳۴] در روایتی از امام صادق (ع) اوّاه، به کسی گفته می‌شود که خدا را فراوان می‌خواند و اشک می‌ریزد [۱۰۳۵] و در روایتی از امام باقر (ع) اوّاه، به کسی معنا شده که در نماز و خلوت خویش، در پیش‌گاه خداوند تضرّع می‌کند. [۱۰۳۶] مفسّران در توضیح اوّاه پانزده معنا را ذکر کرده‌اند. [۱۰۳۷] "حلیم" کسی است که کم‌تر غضب می‌کند؛[۱۰۳۸] دیر خشم بوده [۱۰۳۹] و از خطای دیگران می‌گذرد و بر اذّیت آنان صبر می‌کند [۱۰۴۰] و تا آنجا که حکمت اقتضا دارد، [۱۰۴۱] در انتقام و مجازات بدکاران شتاب نمی‌ورزد. [۱۰۴۲] قرآن از میان پیامبران، فقط ابراهیم (ع) و فرزندش اسماعیل را به ویژگی حلیم ستوده است. [۱۰۴۳] "انابه" به معنای رجوع، و مقصود، رجوع به خداوند در همه امور [۱۰۴۴] و توکّل بر او [۱۰۴۵] است. در آیه ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ[۱۰۴۶] کوشش ابراهیم (ع) برای تأخیر عذاب از قوم لوط به ویژگی انابه در حضرت تعلیل شده که نشانه انابه وی به خداوند برای رهایی گمراهان است. [۱۰۴۷] در روایتی، منیب به معنای کسی دانسته شده که بازگشت او به خداوند با امور مورد رضایت و خشنودی خدا است [۱۰۴۸].
  17. سعادتمندی در دنیا و آخرت: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۱۰۴۹]؛ ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا[۱۰۵۰] اتمام نعمت، به معنای بهره‌مند ساختن از نعمت‌ها به گونه‌ای است که همه جوانب سعادت انسان را تأمین کند؛ همان گونه که خداوند، به ابراهیم و اسحاق خیر دنیا و آخرت را عطا فرمود.[۱۰۵۱] اطلاق ﴿أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ نشان می‌دهد که نعمت یاد شده نعمتی به دور از نقمت بوده که این همان سعادت است.[۱۰۵۲] بعضی اتمام نعمت را به نبوت تفسیر کرده‌اند [۱۰۵۳]
  18. بهره‌مندی از مواهب الهی در دنیا: ﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۰۵۴]، ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۰۵۵] این احتمال وجود دارد که حسنه در آیه ﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۰۵۶]، همان اجر در آیه ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۰۵۷] باشد. [۱۰۵۸] بعضی، حسنه در آیه نحل را پاسخ به دعای حضرت در آیه ﴿وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ[۱۰۵۹] دانسته‌اند. [۱۰۶۰] مقصود از حسنه می‌تواند هر امر نیکی از مقام رسالت گرفته تا نعمت‌های مادّی باشد. [۱۰۶۱] بعضی، آن را جاودانگی نام ابراهیم به نیکی،[۱۰۶۲] مقتدا بودن برای آیندگان یا نبوّت حضرت[۱۰۶۳] یا نبوّت فرزندان او [۱۰۶۴] دانسته‌اند. "اجر" در آیه ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۰۶۵] نیز به فرزند صالح و یاد نیک[۱۰۶۶] و امتداد نبوّت در فرزندان [۱۰۶۷] تفسیر شده است. در رأیی دیگر، آیه ﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۰۶۸] به زندگی نیکو و ثروت فراوان، همراه با مروّت عظیم حضرت اشاره دارد. [۱۰۶۹] ابراهیم (ع) از رهگذر کار با سرمایه فراوانی که ساره، همسرش در اختیار او قرار داد، از ثروتی برخوردار شد؛ به گونه‌ای که در سرزمین "کوثی" کسی ثروتمندتر از او یافت نمی‌شد. به‌رغم جلوگیری نمرود، ابراهیم توانست همه دارایی خویش را در سفر هجرت با خود ببرد. [۱۰۷۰] بهره‌مندی حضرت از نعمت فراوان الهی در این زمینه، از ماجرای پذیرایی او از میهمانان که در سوره‌های حجر و ذاریات بیان شده نیز استفاده می‌شود. احتمال داده شده که مقصود از اجر در آیه ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۰۷۱] نیز همین بهره‌مندی از نعمت‌های الهی باشد؛ هرچند ممکن است مقصود مقامات قربی باشد که در آخرت به مؤمنان می‌دهند و به آن حضرت در دنیا عطا شده است. [۱۰۷۲]
  19. امید به خداوند و پرهیز از ناامیدی: ﴿قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ[۱۰۷۳]، ﴿وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا[۱۰۷۴].
  20. به تنهایی، امت بودن: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۰۷۵] درباره نام‌گذاری ابراهیم (ع) به امّت، وجوهی از سوی مفسّران ارائه شده است: امّت به معنای مأموم (کسی که برای کسب خیر، آهنگ او کنند) [۱۰۷۶] یا به معنای امام به دلیل آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۰۷۷][۱۰۷۸] یا به معنای کسی که خوبی را به انسان‌ها آموخته، و آنان را هدایت می‌کند [۱۰۷۹] که به گفته‌ای، این نظرِ بیش‌تر مفسّران است. [۱۰۸۰] دلیل دیگر تسمیه او به امّت این بوده که قوام امّت به شمار می‌آمده [۱۰۸۱] یا چون او سبب شکل‌گیری امّت موحّد بوده [۱۰۸۲] یا چون همه ویژگی‌های نیکی را که در امّت می‌تواند پراکنده باشد، در خود داشته؛ به همین دلیل، به تنهایی امّت به شمار می‌آمده است [۱۰۸۳] یا این که در زمینه عبادت خداوند، به تنهایی قائم مقام جماعتی بوده [۱۰۸۴] و سرانجام، همان‌گونه که در روایتی از امام باقر (ع)[۱۰۸۵] و از طریق اهل‌سنّت از ابن‌عبّاس[۱۰۸۶] آمده، ابراهیم، امّت نامیده شده؛ چون در برهه‌ای از زمان، فقط او بر دین توحید بوده است.
  21. مداومت بر اطاعت و عبادت: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۰۸۷] قنوت به معنای دوام اطاعت و عبادت است. [۱۰۸۸] در روایتی از امام باقر (ع) نیز قانت به مطیع معنا شده است. [۱۰۸۹]
  22. شکرگزاری: ﴿شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰۹۰] حقیقت شکر، اخلاص در عبودیّت است. جمله "شاکِرا لِأَنعُمِه" به علّیّت شاکر بودن ابراهیم برای اجتبای حضرت اشعار دارد که در بخش بعدی آیه بیان شده است. [۱۰۹۱]
  23. اجتبا از سوی خداوند: ﴿شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰۹۲]، ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰۹۳] اجتبا، به معنای جمع اجزای شی‌ء و جلوگیری از پراکندگی آن است؛ بنابراین، اجتبای خداوند آن است که انسان را مورد عنایت ویژه خویش قرار داده، او را از سرگردانی در بیراهه‌های گمراهی حفظ، و در صراط مستقیم خویش وارد کند و در نتیجه، انسان را برای خود خالص ساخته؛ به گونه‌ای که جز خداوند، کسی را در وی بهره نباشد. [۱۰۹۴] گروهی، اجتبا را به معنای اصطفا و انتخاب ابراهیم به نبوّت یا خُلّت تفسیر کرده‌اند. [۱۰۹۵]
  24. هدایت به صراط مستقیم: ﴿شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰۹۶]، ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰۹۷]، ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ[۱۰۹۸]، ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۰۹۹]
  25. صدیق بودن: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا[۱۱۰۰] صدّیق کسی است که در اخبار، گفتار و وعده‌های خود هرگز دروغ نمی‌گوید؛[۱۱۰۱] در نتیجه، عمل و گفتار او با هم تنافی نداشته، بر یک‌دیگر منطبق است. [۱۱۰۲] در بُعد نظری، حقایق اشیا را مشاهده می‌کند و حق را می‌بیند و در بُعد عملی، جز حق نه می‌گوید و نه انجام می‌دهد. [۱۱۰۳] به احتمالی، صدّیق، مبالغه تصدیق و به معنای کسی است که حق را با زبان و عملتصدیق کند. [۱۱۰۴]
  26. مورد توجه خاص خداوند:﴿قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا[۱۱۰۵] این سخن ابراهیم چنین معنا دارد که خداوند به او نهایت نیکی و لطف را داشته،[۱۱۰۶] دقیق‌ترین خواسته‌های وی را مدّ نظر قرار می‌دهد و به نیکویی آنها را برمی‌آورد،[۱۱۰۷] برخی حفی بودن خداوند به ابراهیم (ع) را به این معنا دانسته‌اند که خداوند در گرامی‌داشت او هر آن‌چه سعادتش را در گرو دارد، تأمین خواهد کرد. [۱۱۰۸]
  27. کرنش و زاری هنگام تلاوت آیات: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا[۱۱۰۹] سجود، کنایه از کمال خضوع و بکاء کنایه از کمال و خشوع است.[۱۱۱۰]
  28. وصول به رشد با عنایت خداوند: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ[۱۱۱۱] رشد، رسیدن به واقعیّت است. تعبیر ﴿رُشْدَهُ (رشد ویژه ابراهیم) معنای لیاقت را می‌رساند و مفاد آیه این‌ است که در زمینه‌ دست‌یابی به واقعیّت، هرچه را ابراهیم لیاقت و آمادگی‌اش را داشت، به او دادیم که مقصود، حقیقت توحید و دیگر معارف الهی است که ابراهیم (ع) به فطرت خویش بدون آموزش یا تذّکر دیگران به آن راه یافت. [۱۱۱۲]سخن امام باقر (ع) که خداوند پیش از آنکه ابراهیم (ع) را به نبوّت برگزیند، او را به بندگی برگزید،[۱۱۱۳] برداشتی از همین آیه به شمار می‌آید و بدان معنا است که خداوند، خود متولّی امر ابراهیم بوده است. [۱۱۱۴] مفسّران در بیان معنای رشد، توضیحات گوناگونی داده‌اند که می‌توان آنها را در هدایت[۱۱۱۵] و نبوّت [۱۱۱۶] خلاصه کرد.
  29. بهره‌مندی از توفیق و تأیید خداوند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۱۱۷] مقصود، وحی تسدید است نه وحی تشریع؛ به این معنا که ابراهیم، اسحاق و یعقوب، از درون با نیرویی الهی که آنان را به سوی اعمال خیر فرا می‌خوانده، یاری می‌شده‌اند. جمله: ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ در ادامه آیه نشان می‌دهد که آنان ابتدا به آن‌چه شرع الهی برایشان ترسیم کرده، پای‌بند بوده؛ سپس از امتیاز یاد شده بهره‌مند گشته‌اند. همین مطلب قرینه است که وحی یاد شده در آیه، وحی تشریع نیست. [۱۱۱۸]
  30. بندگی خالص برای خداوند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۱۱۹] مقدّم داشتن کلمه ﴿لَنَا بر ﴿عَابِدِينَ که مفید حصر است، به مقام توحید خالص آنان اشاره داشته، می‌رساند که آنان فقط خدا را عبادت می‌کرده‌اند. از تعبیر ﴿كَانُوا که مفید استمرار در گذشته است، شاید بتوان استفاده کرد که این ویژگی، حتّی پیش از رسیدن به مقام نبوّت و امامت در آنها موجود بوده است. [۱۱۲۰]
  31. پدر مسلمانان بودن: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۱۱۲۱] ابراهیم از آن رو پدر مسلمانان نامیده شده که حرمت او بر آنان، مانند حرمت پدر بر فرزندان است [۱۱۲۲] یا از آن جهت که نخستین اسلام آورنده است: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۱۲۳] و با تعبیر ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۱۲۴] پیروان خود را به خود منتسب دانسته است. [۱۱۲۵] ضمیر ﴿هُوَ در جمله ﴿هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ خداوند است؛[۱۱۲۶] هرچند بعضی احتمال داده‌اند که منظور ابراهیم (ع) باشد.
  32. نزول کتاب‌های آسمانی و امتداد نبوت در ذریه ابراهیم (ع): ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۱۱۲۷]، ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ[۱۱۲۸].
  33. از جمله انبیا و انبیای اولواالعزم بودن: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا[۱۱۲۹] در این آیه، نام پنج پیامبر اولواالعزم از جمله ابراهیم (ع) به دلیل عظمت آنان ذکر شده است.[۱۱۳۰] میثاق یاد شده در آیه درباره نبوّت، و با توجّه به آیات دیگر، مفاد آن وحدت کلمه و پرهیز از اختلاف در دین است. در آیات ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ[۱۱۳۱] و ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا[۱۱۳۲] و ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ[۱۱۳۳] نیز به نبوّت ابراهیم (ع) تصریح شده است.
  34. شیعه نوح بودن: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ[۱۱۳۴] نوح (ع) نخستین پیامبری است که شریعت و کتاب داشته[۱۱۳۵] و در قرآن، از نخستین منادیان توحید به شمار آمده است. [۱۱۳۶] ابراهیم (ع) از آن جهت که در دین توحید، رهرو حضرت بوده، شیعه نوح نامیده شده است. برخی، ضمیر ﴿شِيعَتِهِ را به رسول گرامی (ص) ارجاع داده‌اند؛[۱۱۳۷] البتّه از نظر لفظ آیه، دلیلی بر آن نیست؛[۱۱۳۸] امّا روایتی از امام‌صادق (ع) در تفسیر این آیه، ابراهیم (ع) را شیعه حضرت رسول‌ و امیرمؤمنان دانسته، آن را تأیید می‌کند [۱۱۳۹]
  35. وصول به مقام یقین و برخورداری از قلبی مطمین و سلیم: ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۱۱۴۰]، ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۱۴۱]، ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱۱۴۲] سلامت، دور بودن از آفات آشکار و پنهان است [۱۱۴۳] و مقصود از سلامتِ قلب، دوری از هر چیزی است که به تصدیق و ایمان به خداوند متعال زیان رسانده، توجّه به او را مختل سازد. [۱۱۴۴] آیه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۱۱۴۵]، ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۱۴۶] بیان‌گر مقام یقین ابراهیم و آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱۱۴۷] به قرینه پذیرش خواهش ابراهیم، بیان‌گر اطمینان قلب و سلامت حضرت، حتّی از وسوسه و خواطر ناخواسته است.
  36. تسلیم در برابر امر به قربانی فرزند: ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ[۱۱۴۸]
  37. وصول به مرتبه احسان: ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ[۱۱۴۹]، ﴿كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ[۱۱۵۰] احسان، آوردن عمل صالح از سر یقین به آخرت است. [۱۱۵۱] خداوند، ابراهیم (ع) را پس از اقدام به ذبح اسماعیل (ع) دوبار به وصف محسن ستوده‌است.
  38. جاودانگی نام نیک و نهضت توحیدی ابراهیم (ع): ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا[۱۱۵۲]، ﴿وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ[۱۱۵۳] مقصود از ابقا در میان آیندگان و قرار دادن لسان صدق، به گفته‌ای، جاودانگی نام نیک ابراهیم (ع) [۱۱۵۴] و به نظری، جاودانگی ملّت ابراهیم و دین توحید[۱۱۵۵] از طریق برانگیختن انبیای بعدی است که به هر حال، این دو از هم جدا نخواهند بود. بنا به قولی، منظور از آیه ﴿وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ[۱۱۵۶]، ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ[۱۱۵۷] این است که در میان آیندگان، سلام بر ابراهیم را جاودانه ساختیم[۱۱۵۸]
  39. دریافت تحیت از سوی خداوند سبحان: ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ[۱۱۵۹] سلام در این آیه، تحیّت خداوند بر ابراهیم (ع) است و برای بزرگ‌داشت او لفظ سلام، نکره آورده شده است. [۱۱۶۰] به قولی، این سلام، امانی برای‌ابراهیم (ع) است که در همه زمین جز به نیکی یاد نشود. [۱۱۶۱]
  40. در زمره بندگان مؤمن بودن: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ[۱۱۶۲] این جمله، علّت احسان ابراهیم را که در آیه پیش ﴿كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ[۱۱۶۳] از آن یاد شده، بیان داشته، نشان می‌دهد اراده و عملابراهیم که به معنای واقعی کلمه، مؤمن به شمار می‌رود، تابع اراده خداوند است و ایمان، همه ارکان وجود او را دربرگرفته؛ به همین دلیل، جز احسان (عمل نیکو و زیبا) از او دیده نمی‌شود [۱۱۶۴]
  41. بهره مند شدن از برکت الهی: ﴿وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۱۱۶۵] مقصود آن است که در آن‌چه به ابراهیم عطا کردیم، خیر، افزونی، دوام و ثبات قرار دادیم [۱۱۶۶]. به احتمالی، برکت در آیه، برکت در فرزندان است؛[۱۱۶۷] ولی اطلاق آن، همه امور را در بر می‌گیرد [۱۱۶۸].
  42. توان مندی در طاعت خداوند و بصیرت در دین: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ[۱۱۶۹] ﴿الْأَيْدِي کنایه از عمل، و ﴿الْأَبْصَارِ کنایه از علم [۱۱۷۰] و مقصود، توان‌مندی آنان در طاعت خداوند و ایصال خیر و نیز بینش آنان برای یافتن حق در هر دو بعد اعتقاد و عمل است؛ چنان‌که در روایتی از امام باقر (ع) [۱۱۷۱] نیز آیه همین‌گونه معنا شده است. [۱۱۷۲]
  43. یاد مداوم آخرت: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[۱۱۷۳] یاد سرای دیگر را به صورت‌ خالص ‌در آنان پدید آوردیم؛[۱۱۷۴] به این معنا که یاد آخرت در آنان آمیخته به یاد دنیا نبوده است. [۱۱۷۵] وجوه دیگری نیز در این باره ذکر شده است. [۱۱۷۶]
  44. در زمره اخیار بودن: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ[۱۱۷۷] اخیار یا جمع "خَیّر" (کسانی که افعال نیک فراوان انجام می‌دهند) و یا جمع "خَیْر" (ضد شر) است. [۱۱۷۸]
  45. صلاح: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ[۱۱۷۹][۱۱۸۰]
  46. نزول کتاب آسمانی بر ابراهیم: ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى[۱۱۸۱]، ﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى[۱۱۸۲]، ﴿صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى[۱۱۸۳]، ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ[۱۱۸۴].
  47. ادای حق بندگی: ﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى[۱۱۸۵] "توفیه" ادای حق به تمام و کمال است؛ بنابراین، مقصود آن است که او آن‌چه را در زمینه بندگی بر عهده داشته، به تمام و کمال ادا کرده است؛ همان‌گونه که در آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۱۸۶] نیز به آن اشاره شده است. [۱۱۸۷] مفسّران در این زمینه نمونه یا نمونه‌هایی ذکر کرده‌اند؛ ولی اطلاق ﴿وَفَّى نشان می‌دهدکه اودرهمه زمینه‌ها وظیفه خود را ادا کرده است؛[۱۱۸۸] به گونه‌ای که هرگز وظایف بزرگ‌تر، او را از عمل به وظایف کوچک‌تر باز نداشته است. [۱۱۸۹]
  48. اسوه بودن برای مسلمانان در زمینه تبری از مشرکان: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۱۱۹۰] هم‌چنین، مجاهدت، شجاعت، تدبیر و مدیریت خارق‌العاده در زمینه هدایتگری و ملموس ساختن گمراهی مشرکان در ماجرای شکستن بت‌ها و نیز در شیوه احتیاج، پرهیز از مراء در بحث، تحمّل سخنان استهزاآمیز، تکذیب قوم و آتش نمرود، توکل و اعتماد فراوان به خدای متعال، عصمت از گناه، آرمان بلند و همت بی‌نظیر، دل‌واپسی و نگرانی از گمراهی انسان‌های معاصر و حتی انسان‌های پس از خود تا دوردست‌های تاریخ، آرامش خاطر در پناه ایمان، عشق به خداوند که در جریان قربانی اسماعیل جلوه‌ای تمام یافت، سخاوت، میهمان نوازی، دوست داشتن بندگانِ شایسته خداوند و بغض و کینه به دشمنان حضرت حق، تأدّب به ادب الهی در برابر خداوند هنگام نیایش و ثنا و با مردم در معاشرت و تفهیمِ گمراهی و احتجاج برای هدایت آنان که از نمونه‌های آن، رفتار پسندیده او با آزر است، حمایت بی دریغ خداوند از او در جریان سوزاندن حضرت که معجزه بی‌نظیر سرد شدن آتش را باعث شد و نیز یادگارهای خجسته و جاوید او مانند حج و... ازمواردی است که در قرآن کریم بازگو شده و هرچند بسیاری ازاین موارد، ستایش از ابراهیم نباشد، آشکار کننده گوشه‌هایی دیگر از عظمت شخصیت این پیامبر بزرگ است.

ابراهیم در دانشنامه معاصر قرآن کریم

پیامبر خلیل الله و پرچمدار آیین یگانه‌پرستی. دومین پیامبر اولوالعزم که در قرآن ۶۹ مرتبه در ۲۵ سوره از او یاد شده است. لقبش خلیل الله است که هم در تورات و هم در قرآن به آن اشاره شده است ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا [۱۱۹۱]. چهاردهمین سوره قرآن به نام اوست. نیای بزرگ عرب از طریق پسرش اسماعیل و نیای بنی‌اسرائیل از طریق پسر دیگرش اسحاق است. ولادت او بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۱۹۹۰ ق. م بوده است. شوش یا سرزمین بابل و حرّان را زادگاه ابراهیم دانسته‌اند و مدت عمرش را از ۱۷۵ تا ۲۰۰ سال نوشته‌اند. نام او در تورات "ابرام" یا "آبراهام" تلفظ می‌شود به معنی پدر عالی[۱۱۹۲].

نام پدر ابراهیم، تارِخ یا تارُخ بوده است. ولی گاه در منابع اسلامی از آزر به عنوان پدر ابراهیم یاد کرده‌اند[۱۱۹۳]. در منابع شیعه، مراد از آزر، عموی ابراهیم دانسته شده است[۱۱۹۴]. ابراهیم دو همسر داشت. یکی ساره که در ابتدا نازا بود و بعدها اسحاق از او زاده می‌شود و همسر دیگرش هاجر که اسماعیل از اوست. آنچه که از آیات قرآن در خصوص ابراهیم دیده می‌شود بیشتر ناظر بر حیات دینی و اعتقادی و اخلاقی اوست که در عهد عتیق به آنها اشاره نشده است. در این آیات اساساً از ابراهیم به عنوان مردی مصلح و موحد سخن رفته و تکامل اندیشه دینی و اجتماعی او در مقابله با تفکر غالب بر جامعه یعنی شرک بازنموده شده است. احتجاج‌ها و براهین ابراهیم در رد بت‌پرستی در آیات ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۱۹۵]؛ ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا[۱۱۹۶]؛ ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ[۱۱۹۷]؛ ﴿قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ * قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ[۱۱۹۸]؛ ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۱۹۹]؛ ﴿وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ[۱۲۰۰]؛ ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ[۱۲۰۱]؛ ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ[۱۲۰۲] و استدلال او بر بطلان پرستش اجرام آسمانی در آیات ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۲۰۳] بیان شده است.

به روایت قرآن، ابراهیم با نفی پرستش پدیده‌های آسمانی که در آن زمان رایج بود به احتجاج پرداخت و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد. ابراهیم بر اساس "برهان محبت" در این مجادله می‌گوید که اجرام آسمانی آفل‌اند و هر چیزی که آفل است محبوب نیست: ﴿لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۱۲۰۴]؛ بنابراین اجرام آسمانی، محبوب نیستند و تنها وجودی محبوب است که طلوع و افول نداشته باشد و آن خدای یکتا است[۱۲۰۵].

ابراهیم دو بار با آزر بر سر دین قوم به جدال پرداخت و پس از دومین بار بود که آزر او را از خود راند و ابراهیم مهاجرت کرد. مخالفت اولیه آزر، او را بر آن داشت که بت‌ها را بشکند و این کار را به بت بزرگ نسبت دهد و از قوم بخواهد که علت آن را از همان بت بپرسند. سرانجام وی را به خاطر شکستن بت‌ها در آتش افکندند؛ ولی پروردگار آتش را بر او سرد و گلستان گردانید[۱۲۰۶].

از حوادث مهم زندگی ابراهیم (ع)، می‌توان به بنای "کعبه" به دست او و اسماعیل اشاره کرد ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۱۲۰۷]؛ ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ [۱۲۰۸].

ابراهیم پس از فراغت از بنای کعبه دستور حج را صادر و آیین و اعمال مربوط به آن را تشریح نمود﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ * ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ * ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الأَنْعَامُ إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ[۱۲۰۹].

به روایت قرآن، ابراهیم در پی مناقشه با نمرود یا به درخواست قوم خود از خدا خواست تا نشان دهد که چگونه مردگان را زنده میگرداند. خداوند فرمود: مگر (به معاد) ایمان نداری؟ گفت: آری، ولی میخواهم اطمینان قلب و شهود پیدا کنم. فرمود: پس چهار نوع مرغ را بگیر و آنها را قطعه قطعه کن، سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آن را قرار ده، آنگاه آنها را بخوان که به سوی تو با سرعت میآیند و بدان که خداوند عزیز و حکیم است ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [۱۲۱۰].

از حوادث دیگر زندگی ابراهیم (ع)، داستان قربانی کردن یکی از فرزندانش است. ابراهیم، فرمان الهی را با فرزندش در میان گذاشت و آنان تابع امر خداوند شدند، ولی اندکی قبل از قربانی کردن فرزند، خداوند، گوسفند یا قوچی را فدا و عوض عمل او قرار می‌دهد ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاء الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ [۱۲۱۱]. در قرآن اشاره مستقیمی به ذبیح نشده. مفسران در این باره نظریات مختلف ابراز کرده‌اند. طبری پس از ذکر دلایلی، نتیجه میگیرد که قربانی اسماعیل بوده است نه اسحاق[۱۲۱۲]. در روایات و کتب شیعی نیز ذبیح الله، اسماعیل دانسته شده است[۱۲۱۳].

ابراهیم (ع) از پیامبرانی است که هم در قرآن و هم در عهدین به نیکوترین وجه ستایش شده، اشاراتی که در قرآن به مقام و منزلت او در نزد خداوند شده چنین است: خداوند او را خلیل خود خوانده ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۱۲۱۴]؛ دین اسلام به ابراهیم نسبت داده شده ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۱۲۱۵]؛ و دین و آئین او را حنیف نام نهاده‌اند ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۱۲۱۶]؛ و نیز از میثاق خدا با ابراهیم ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ[۱۲۱۷]؛ ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا[۱۲۱۸]؛ سخن رفته و یادآوری شده است که خدا ابراهیم (ع) را آزمایش‌ها کرد و او از همه سرافراز بیرون آمد. پس خدا او را پیشوایی خلق داد ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۲۱۹]. خداوند، او را در دنیا برگزید و او در آخرت از زمره صالحین است ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ [۱۲۲۰].

ابراهیم مردی فروتن و بردبار است و دو بار به صفت حلم او تأکید شده ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ [۱۲۲۱]؛ ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ [۱۲۲۲].

ابن عربی به ابراهیم خلیل و صفات، مراتب و شخصیت او پرداخته و برای او مقام و منزلتی خاص قائل شده است[۱۲۲۳]؛ سیمای ابراهیم در ادبیات عرفانی، علاوه بر پیغمبری، سیمای عارف حق‌جویی است که از اقلیم حس تا قلمرو عشق با صفایی روحانی، همه جا جویای پروردگار خویش است و طالب نیل به شناخت و لقای اوست. در مبارزه‌اش با بت‌ها در تأویلی که از آن می‌شود به‌ویژه در مثنوی مولوی در واقع نوعی مجاهده با نفس اماره است[۱۲۲۴][۱۲۲۵]

منابع

پانویس

  1. المعرّب، ص ۱۲.
  2. مجمع‌ البیان، ج ۱، ص ۳۷۶.
  3. بصائر ذوی التمییز، ج ۶، ص ۳۲.
  4. واژه‌های دخیل، ص ۱۰۰.
  5. التبیان، ج ۱، ص ۴۴۵.
  6. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۶.
  7. کتاب مقدّس، پیدایش، ۱۷: ۵.
  8. المعرّب، ص ۱۲؛ الصحاح، ج ۵، ص ۱۸۷۱، "برهم"؛ قرطبی، ج ۶، ص ۱۳.
  9. التحقیق، ج ۱، ص ۲۱؛ تاج‌العروس، ج ۱۶، ص ۵۱، "برهم"؛ قرطبی، ج ۲، ص ۶۶.
  10. بصائر ذوی التمییز، ج ۶، ص ۳۲؛ قرطبی، ج ۲، ص ۶۶.
  11. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۶.
  12. الارتباط الزمنی و العقائدی، ص ۸۵.
  13. کتاب مقدّس، پیدایش: ۱۱: ۱۰ ـ ۲۸.
  14. الارتباط الزمنی والعقائدی، ص ۸۵.
  15. الطبقات، ج۱، ص۴۵؛ سیره‌ابن‌هشام، ج۱، ص۳؛ اعلام‌القرآن، ص۲۲.
  16. کتاب مقدّس، پیدایش: ۱۱: ۲۶.
  17. کتاب مقدّس، پیدایش: ۲۵: ۷ ـ ۱۰.
  18. کتاب مقدس، ۲۱: ۱۲.
  19. کتاب مقدس، ۱۲: ۷ و ۱۳: ۱۵ و ۱۵: ۷ و....
  20. کتاب مقدس، ۱۵: ۱۸.
  21. کتاب مقدس، بومیان: ۴: ۱۳.
  22. کتاب مقدس:، غلاطیان:۳: ۲۹.
  23. کتاب مقدس، پیدایش: ۲۰: ۷.
  24. کتاب مقدّس، ۲۲: ۱۲.
  25. کتاب مقدّس، ۲ ایاماخبار: ۲۰: ۷؛ اشعیا: ۴۱: ۸.
  26. کتاب مقدّس، نحمیا: ۹: ۷.
  27. کتاب مقدّس، پیدایش ۱۸: ۱۹.
  28. کتاب مقدّس، ۱۸: ۲۵.
  29. کتاب مقدّس، ۱۲: ۳.
  30. کتاب مقدّس، ۱۲: ۳ و ۱۸: ۱۸.
  31. کتاب مقدّس، پیدایش: ۲۶: ۵.
  32. الهدی الی دین المصطفی، ج ۱، ص ۷۶.
  33. کتاب مقدّس: عبرانیان: ۱۱: ۸ ـ ۱۹.
  34. «و به آنان از بخشایش خویش ارزانی داشتیم و برای آنان نام و آوازه نیکوی بلندی پدید آوردیم» سوره مریم، آیه ۵۰.
  35. «و برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار» سوره شعراء، آیه ۸۴.
  36. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  37. «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
  38. «و در میان آیندگان از وی (نامی نیکو) بر جای نهادیم» سوره صافات، آیه ۷۸.
  39. جامع‌البیان، مج ۹، ج۱۶، ص۱۱۷ و مج ۱۱، ج ۱۹، ص۱۰۷؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۷۹۹ و ج ۸، ص ۳۰۴.
  40. الدرّالمنثور، ج ۶، ص ۴۵۹.
  41. التفسیرالکبیر، ج۲۰، ص ۱۳۵؛ جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص۲۵۰.
  42. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۱۰۶؛ تبیان، ج ۸، ص ۵۲۰.
  43. «درود بر ابراهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۹.
  44. جامع البیان، ج ۱۲، ص ۱۰۶.
  45. قرطبی، ج ۱۳، ص ۲۲۵؛ قصص الانبیاء، ابن‌کثیر، ص ۱۲۰.
  46. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۷.
  47. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۰.
  48. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۷۶.
  49. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۰.
  50. مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۳۴.
  51. التبیان، ج۲، ص۴۹۲؛ التفسیرالکبیر، ج ۸، ص ۹۳.
  52. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  53. «یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهی‌یی را که از خداوند نزد اوست پنهان می‌دارد؟ و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۰.
  54. «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم چون و چرا می‌کنید؟ با آنکه تورات و انجیل جز پس از وی فرو فرستاده نشده است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره آل عمران، آیه ۶۵.
  55. «هان! شما همان کسانید که در آنچه بدان دانشی داشتید چون و چرا کردید؛ (دیگر) چرا در آنچه بدان دانشی ندارید چون و چرا می‌کنید؟ و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره آل عمران، آیه ۶۶.
  56. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  57. «بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  58. «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم چون و چرا می‌کنید؟ با آنکه تورات و انجیل جز پس از وی فرو فرستاده نشده است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره آل عمران، آیه ۶۵.
  59. التحریر و التنویر، ج ۳، ص ۲۷۱.
  60. المیزان، ج ۳، ص ۲۵۱.
  61. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۱۶؛ قرطبی، ج ۴، ص ۶۹.
  62. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  63. المیزان، ج ۳، ص ۲۵۳.
  64. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  65. المنار، ج ۱، ص ۴۸۰ و ۴۸۲.
  66. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  67. المیزان، ج ۳، ص ۲۵۳.
  68. التبیان، ج ۲، ص ۴۹۲.
  69. المیزان، ج ۳، ص ۲۵۳.
  70. «مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.
  71. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۸۱.
  72. «بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  73. المیزان، ج ۳، ص ۲۵۴.
  74. قرطبی، ج ۴، ص ۷۰.
  75. «آیا جز دین خداوند را باز می‌جویند با آنکه آنان که در آسمان‌ها و زمینند خواه‌ناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده می‌شوند» سوره آل عمران، آیه ۸۳.
  76. قرطبی، ص ۸۲.
  77. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.
  78. «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
  79. «بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  80. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  81. «یا او را از آنچه در صحیفه‌های موسی است آگاه نکرده‌اند؟ یا او را از آنچه در صحیفه‌های موسی است آگاه نکرده‌اند؟ و (از صحیفه‌های) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بی‌کم و کاست به جای آورد؟ که هیچ باربرداری بار گناه دیگری را برنمی‌دارد. و اینکه آدمی را چیزی جز آنچه (برای آن) کوشیده است نخواهد بود. و اینکه (بهره) کوشش وی زودا که دیده شود. سپس او را برابر آن کیفری هر چه تمام‌تر می‌دهند. و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست. و اینکه اوست که می‌خنداند و می‌گریاند. و اینکه اوست که می‌میراند و زنده می‌گرداند. و اینکه او دو گونه نر و ماده را آفرید ... از نطفه‌ای، آنگاه که فرو ریخته شود. و اینکه آفرینش جهان دیگر با اوست. و اوست که بی‌نیاز می‌گرداند و سرمایه می‌بخشد. و اوست که پروردگار (ستاره) شعری است. و اوست که قوم نخستین عاد را نابود کرد. و (نیز) ثمود را که (چیزی از آنها) بر جای ننهاد. و (نیز) پیش از آن، قوم نوح را که ستمگرتر و سرکش‌تر بودند» سوره نجم، آیه ۳۶-۵۲.
  82. «بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد، و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد. بلکه، شما زندگی این جهان را برمی‌گزینید. با آنکه جهان واپسین بهتر و پایدارتر است. این (حقیقت) بی‌گمان در صحیفه‌های (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است. صحیفه‌های ابراهیم و موسی» سوره اعلی، آیه ۱۴-۱۹.
  83. المیزان، ج ۱۹، ص ۴۵.
  84. الدرّالمنثور، ج۸، ص۴۸۹؛ المیزان، ج۲۰، ص۲۷۲.
  85. البرهان، ج ۵، ص ۶۳۹.
  86. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  87. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  88. «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا می‌شود بیامرز!» سوره ابراهیم، آیه ۴۱.
  89. «مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.
  90. «و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی می‌کنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمی‌گزارند» سوره یوسف، آیه ۳۸.
  91. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۴ و ۲۰۸.
  92. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴۸ و ۴۹.
  93. اثبات الوصیه، ص ۴۰.
  94. مجمع‌البیان، ج۶، ص۷۹۸؛ المیزان، ج۱۴، ص ۵۷.
  95. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۱.
  96. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۰، ح ۶.
  97. الکافی، ج ۸، ص ۲۸۳، ح ۵۵۸.
  98. الکافی، ج ۸، ص ۲۸۴، ح ۵۵۸.
  99. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۱.
  100. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۱.
  101. الکافی، ج ۸، ص ۲۸۴.
  102. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۹.
  103. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۱۷.
  104. یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴.
  105. «ای پدر! بی‌گمان من به چیزی از دانش دست یافته‌ام که تو بدان دست نیافته‌ای؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی درست رهنمون گردم ای پدر! شیطان را نپرست که شیطان با (خداوند) بخشنده نافرمان است. ای پدر! من می‌هراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی» سوره مریم، آیه ۴۳-۴۵.
  106. المیزان، ج ۷، ص ۱۵۸.
  107. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۲۲۶.
  108. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  109. المیزان، ج ۹، ص ۳۹۸.
  110. قصص‌الانبیاء، شعراوی، ج۱، ص۴۶۴.
  111. الکشّاف، ج۳، ص ۱۹.
  112. المیزان، ج۱۴، ص۵۷.
  113. «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه هیچ به کار تو می‌آید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.
  114. «ای پدر! بی‌گمان من به چیزی از دانش دست یافته‌ام که تو بدان دست نیافته‌ای؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی درست رهنمون گردم» سوره مریم، آیه ۴۳.
  115. الکشّاف، ج۳، ص ۱۹؛ قصص الأنبیاء، شعراوی، ج۱، ص۴۶۴.
  116. «ای پدر! من می‌هراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی» سوره مریم، آیه ۴۵.
  117. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۲۲۶.
  118. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
  119. «ننگ بر شما و بر آنچه به جای خداوند می‌پرستید، آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۶۷.
  120. «گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی می‌گردانی؟ اگر دست نکشی تو را با سنگ خواهم راند و از من چند گاهی دور شو» سوره مریم، آیه ۴۶.
  121. المیزان، ج ۱۴، ص ۵۹ و ۶۰.
  122. «گفت: درود بر تو» سوره مریم، آیه ۴۷.
  123. التبیان، ج ۷، ص ۱۳۱.
  124. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۱۶؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۶۰.
  125. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۷۹۸.
  126. المیزان، ج ۱۴، ص ۶۰.
  127. الکشّاف، ج ۳، ص ۳۱.
  128. مجمع‌البیان، ج۶، ص۷۹۸؛ الکشّاف، ج ۳، ص ۲۱.
  129. «از من چند گاهی دور شو» سوره مریم، آیه ۴۶.
  130. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۲۲۸.
  131. المیزان، ج ۱۴، ص ۶۰.
  132. «از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست» سوره مریم، آیه ۴۷.
  133. «او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۷.
  134. جامع‌البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۱۶؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۵۹ و ۶۰؛ مفردات، ص ۲۴۶ ـ حفی ـ
  135. قصص الانبیاء، شعراوی، ج ۱، ص ۴۶۹.
  136. «از من چند گاهی دور شو» سوره مریم، آیه ۴۶.
  137. «و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید کناره می‌جویم» سوره مریم، آیه ۴۸.
  138. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۲۲۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۶۱.
  139. «باشد که در خواندن پروردگارم رنجور نباشم» سوره مریم، آیه ۴۸.
  140. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۱۸.
  141. قمی، ج ۲، ص ۴۸.
  142. «ای پدر! بی‌گمان من به چیزی از دانش دست یافته‌ام که تو بدان دست نیافته‌ای؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی درست رهنمون گردم ای پدر! شیطان را نپرست که شیطان با (خداوند) بخشنده نافرمان است. ای پدر! من می‌هراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی» سوره مریم، آیه ۴۳-۴۵.
  143. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
  144. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۴۰؛ التحریر والتنویر، ج ۷، ص ۳۱۲.
  145. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۹.
  146. «گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۵.
  147. «گفتند: بت‌هایی را می‌پرستیم و در کنارشان (به خدمت) ماندگاریم» سوره شعراء، آیه ۷۱.
  148. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۲.
  149. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود. هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم. من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۹.
  150. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۳ـ۱۷۴و۱۷۹.
  151. «اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان» سوره شعراء، آیه ۷۷.
  152. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۳۰۳.
  153. «مگر از آن کس که مرا آفریده است که او مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره زخرف، آیه ۲۷.
  154. قرطبی، ج ۱۳، ص ۷۵.
  155. المنار، ج ۷، ص ۵۶۵.
  156. المنار، ج ۷، ص ۵۶۴.
  157. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۱ و ج ۱۸، ص ۹۶.
  158. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۵ و ۸۲.
  159. فرهنگ فارسی، ج ۵، ص ۴۶۸.
  160. المیزان، ج ۷، ص ۲۳۶.
  161. «و ابراهیم را (یاد کن) هنگامی که به قوم خود گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۶.
  162. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۱۵ و ۱۲۰.
  163. المنار، ج۷، ص ۵۶۵.
  164. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۱۵ و ۱۲۰.
  165. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۲۰.
  166. «و گفت: جز این نیست که به جای خداوند بت‌هایی را از سر دوستی میان یکدیگر در زندگی این جهان (به پرستش) گرفته‌اید سپس در روز رستخیز هر یک از شما دیگری را انکار می‌کند و هر یک از شما به دیگری لعنت می‌فرستد و جایگاهتان آتش (دوزخ) است و یاوری نخواهید داشت» سوره عنکبوت، آیه ۲۵.
  167. «و چگونه از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بهراسم در حالی که خود نمی‌هراسید از اینکه چیزی را شریک خداوند قرار داده‌اید که برهانی بر آن بر شما فرو نفرستاده است؛ پس اگر دانایید کدام‌یک از (ما) دو گروه به امن (و آرامش) سزاوارتر است؟» سوره انعام، آیه ۸۱.
  168. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۲.
  169. «تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
  170. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۱۵.
  171. «و گفت: جز این نیست که به جای خداوند بت‌هایی را از سر دوستی میان یکدیگر در زندگی این جهان (به پرستش) گرفته‌اید سپس در روز رستخیز هر یک از شما دیگری را انکار می‌کند و هر یک از شما به دیگری لعنت می‌فرستد و جایگاهتان آتش (دوزخ) است و یاوری نخواهید داشت» سوره عنکبوت، آیه ۲۵.
  172. مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۳۶.
  173. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۴.
  174. «آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  175. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۴.
  176. بحار الانوار، ج ۸۴، ص ۱۵.
  177. یعقوبی، ج ۱، ص ۲۳.
  178. یعقوبی، ج ۱، ص ۲۳.
  179. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند» سوره صافات، آیه ۸۸.
  180. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۸۰۲.
  181. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  182. التحقیق، ج ۱۱، ص ۱۶۳.
  183. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۰.
  184. نمونه، ج ۵، ص ۳۰۹.
  185. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۳۳.
  186. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۲.
  187. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۸ و ۲۹.
  188. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۰.
  189. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۰.
  190. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۲.
  191. جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۳۱۸.
  192. جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۳۱۹؛ کشف الاسرار، ج۳، ص۴۰۲؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۵۱۰.
  193. کشف‌الاسرار، ج۳، ص۴۰۲؛ مجمع‌البیان، ص ۵۱۰.
  194. مراغی، مج ۳، ج ۷، ص ۱۶۹.
  195. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۴۲.
  196. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۴۰۲.
  197. التفسیرالکبیر، ج۱۳، ص۴۳؛ المنار، ج۷، ص ۵۵۴.
  198. المنار، ج ۷، ص ۵۵۴.
  199. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۲.
  200. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  201. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۲.
  202. مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۹۸.
  203. جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۳۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵۶؛ المنار، ج ۷، ص ۵۵۶.
  204. جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۳۲۱.
  205. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۲.
  206. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۲.
  207. المنار، ج۷، ص۵۵۶؛ مراغی، مج۳، ج۷، ص ۱۶۹.
  208. التبیان، ج ۴، ص ۱۷۶؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۴۰۲؛ الصافی، ج ۲، ص ۱۳۱.
  209. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
  210. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  211. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۹.
  212. التفسیرالکبیر، ج۱۳، ص۴۳؛ المنار، ج۷، ص ۵۵۴.
  213. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۱.
  214. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴۰ و ۶۰ و ۶۱.
  215. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
  216. «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه هیچ به کار تو می‌آید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.
  217. «هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیس‌ها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟» سوره انبیاء، آیه ۵۲.
  218. «گفتند: بت‌هایی را می‌پرستیم و در کنارشان (به خدمت) ماندگاریم ابراهیم) گفت: آیا چون فرا می‌خوانید (شان صدای) شما را می‌شنوند؟ یا به شما سود یا زیان می‌رسانند؟» سوره شعراء، آیه ۷۱-۷۳.
  219. «تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
  220. «و گفت: جز این نیست که به جای خداوند بت‌هایی را از سر دوستی میان یکدیگر در زندگی این جهان (به پرستش) گرفته‌اید سپس در روز رستخیز هر یک از شما دیگری را انکار می‌کند و هر یک از شما به دیگری لعنت می‌فرستد و جایگاهتان آتش (دوزخ) است و یاوری نخواهید داشت» سوره عنکبوت، آیه ۲۵.
  221. «آنگاه که به پدر و قوم خویش گفت: چه می‌پرستید؟» سوره صافات، آیه ۸۵.
  222. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید، بیزارم» سوره زخرف، آیه ۲۶.
  223. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود. هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم. من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۹.
  224. «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه هیچ به کار تو می‌آید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.
  225. «گفت: آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.
  226. «(ابراهیم) گفت: آیا چون فرا می‌خوانید (شان صدای) شما را می‌شنوند؟» سوره شعراء، آیه ۷۲.
  227. «یا به شما سود یا زیان می‌رسانند؟» سوره شعراء، آیه ۷۳.
  228. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۸ و ۱۶۹، و ج ۱۴، ص ۵۸، و ج ۱۵، ص ۲۸۲.
  229. التبیان، ج ۸، ص ۳۱.
  230. «تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
  231. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۱۵.
  232. «(ابراهیم) گفت: آیا آنچه را می‌پرستیدید دیده‌اید؟ شما و نیاکانتان؟ اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان. همان که مرا آفرید و همو راهنمایی‌ام می‌کند. و همان که به من می‌خوراند و می‌نوشاند. و چون بیمار شوم اوست که بهبودی‌ام می‌بخشد» سوره شعراء، آیه ۷۵-۸۰.
  233. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۳.
  234. «(ابراهیم) گفت: آیا چیزی را که خود می‌تراشید می‌پرستید؟» سوره صافات، آیه ۹۵.
  235. «در حالی که خداوند، شما و چیزهایی را که می‌سازید آفریده است» سوره صافات، آیه ۹۶.
  236. المیزان، ج۱۷، ص۱۵۰.
  237. قصص الانبیاء، ابن‌کثیر، ص ۱۱۴.
  238. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۴۹.
  239. المیزان، ج ۱۴، ص ۵۹.
  240. «ای پدر! من می‌هراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی» سوره مریم، آیه ۴۵.
  241. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۱۵ و ۱۱۶.
  242. «تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
  243. التفسیر الکبیر، ج ۲۵، ص ۴۴؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۳۵.
  244. «و گفت: جز این نیست که به جای خداوند بت‌هایی را از سر دوستی میان یکدیگر در زندگی این جهان (به پرستش) گرفته‌اید سپس در روز رستخیز هر یک از شما دیگری را انکار می‌کند و هر یک از شما به دیگری لعنت می‌فرستد و جایگاهتان آتش (دوزخ) است و یاوری نخواهید داشت. آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‌کنم که اوست که پیروزمند فرزانه است. و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است. و لوط را (یاد کن) آنگاه که به قوم خود گفت: شما آن کار زشت را می‌کنید که در آن هیچ کس از جهانیان، از شما پیش نیفتاده است. آیا با مردان می‌آمیزید و راه (نسل) را می‌برید و در بزم خویش کار زشت می‌کنید؟ و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می‌گویی عذاب خداوند را بر سر ما بیاور» سوره عنکبوت، آیه ۲۵-۲۹.
  245. «و پندارتان درباره پروردگار جهانیان چیست؟» سوره صافات، آیه ۸۷.
  246. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۴۷؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۰۲؛ قرطبی، ج۱۵، ص ۶۲.
  247. «اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان» سوره شعراء، آیه ۷۷.
  248. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۲.
  249. «و قوم او با وی به چالش برخاستند؛ او گفت: آیا با من درباره خداوند چالش می‌ورزید در حالی که مرا راهنمایی کرده است؟ و من از آنچه شریک او قرار می‌دهید نمی‌هراسم مگر آنکه پروردگارم چیزی برای من بخواهد؛ پروردگارم به دانایی بر همه چیز چیرگی دارد، آیا پند نمی‌پذیرید؟» سوره انعام، آیه ۸۰.
  250. مجمع‌البیان، ج۴، ص۵۰۵؛ التبیان، ج ۴، ص ۱۸۸؛ المیزان، ج۷، ص۱۹۳.
  251. المیزان، ج۱۵، ص۲۸۱.
  252. «تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
  253. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۱۵.
  254. «آیا خدایانی دروغین به جای خداوند می‌جویید؟» سوره صافات، آیه ۸۶.
  255. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۰۱.
  256. «و چگونه از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بهراسم در حالی که خود نمی‌هراسید از اینکه چیزی را شریک خداوند قرار داده‌اید که برهانی بر آن بر شما فرو نفرستاده است؛ پس اگر دانایید کدام‌یک از (ما) دو گروه به امن (و آرامش) سزاوارتر است؟» سوره انعام، آیه ۸۱.
  257. «و پندارتان درباره پروردگار جهانیان چیست؟» سوره صافات، آیه ۸۷.
  258. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۴۷.
  259. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  260. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۷ و ۱۷۸.
  261. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۰.
  262. المنار، ج ۷، ص ۵۵۸ الی ۵۶۰.
  263. کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۴۰۹؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۵۰۰؛ قرطبی، ج ۷، ص ۱۸.
  264. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۵۲.
  265. المیزان، ج ۷، ص ۱۸۶.
  266. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۲۵.
  267. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۴.
  268. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۳۹۹ و۴۰۰؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۷۹.
  269. المیزان، ج ۷، ص ۲۰۶.
  270. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد. و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم. آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود. هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم. من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۴-۷۹.
  271. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۴۸؛ المنار، ج ۷، ص ۵۵۸ و ۵۶۲؛ منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۲۸.
  272. تنزیه الانبیاء، سید مرتضی، ص ۳۹؛ التبیان، ج ۴، ص ۱۸۲؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۵۰۰.
  273. کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۴۰۹؛ قرطبی، ج ۷، ص ۱۸ و ۱۹.
  274. «ای پدر! بی‌گمان من به چیزی از دانش دست یافته‌ام که تو بدان دست نیافته‌ای؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی درست رهنمون گردم» سوره مریم، آیه ۴۳.
  275. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۷.
  276. النور المبین، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۰.
  277. «و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست» سوره انعام، آیه ۸۳.
  278. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۴۸.
  279. «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.
  280. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۳۲۴ الی ۳۲۶.
  281. «ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  282. المنار، ج ۷، ص ۵۶۱.
  283. «پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کرده‌اند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بی‌گمان تو آمرزنده‌ای بخشاینده‌ای» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
  284. قرطبی، ج ۷، ص ۱۹.
  285. «او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  286. الهدی الی دین المصطفی، ج ۱، ص ۷۵ ـ ۸۰.
  287. التفسیرالکبیر، ج۱۳، ص۴۹؛ قصص‌الانبیاء، شعراوی، ج۱، ص۴۹۳.
  288. قرطبی، ج ۷، ص ۱۹.
  289. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۵۰.
  290. کشف ‌الاسرار، ج ۳، ص ۴۰۹.
  291. قرطبی، ج ۷، ص ۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۴۹.
  292. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  293. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
  294. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  295. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۹ ـ ۱۷۰ و ۱۷۳.
  296. المیزان، ج۷، ص۱۸۴ و ۱۸۵.
  297. المیزان، ج۷، ص ۱۸۳ و ۱۸۴.
  298. المیزان، ج۷، ص ۱۶۰.
  299. المنار، ج ۷، ص ۵۶۰.
  300. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۲۸.
  301. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  302. «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.
  303. المیزان، ج ۷، ص ۱۷۴.
  304. قصص‌الانبیاء، راوندی، ص۱۰۷ـ۱۱۹؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۷۹.
  305. المنار، ج ۷، ص ۵۵۶ و ۵۵۷؛ مراغی، مج ۳، ج ۷، ص ۱۷۰.
  306. «و اوست که پروردگار (ستاره) شعری است» سوره نجم، آیه ۴۹.
  307. الارتباط الزمنی و العقائدی، ص ۹۲.
  308. المیزان، ج ۷، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۸.
  309. بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۰؛ قمی، ج۱، ص۲۱۳؛ قصص الانبیاء، ابن کثیر، ص ۱۰۷.
  310. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۴۳؛ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۳ و ۲۴؛ مروج الذهب، ج ۱، ۴۱.
  311. المیزان، ج ۷، ص ۲۰۸.
  312. نمونه، ج ۵، ص ۳۱۱.
  313. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۳۱.
  314. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
  315. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۳۱.
  316. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۶.
  317. المیزان، ج ۷، ص ۱۶۰.
  318. نمونه، ج ۵، ص ۳۱۲.
  319. قصص الانبیاء، ابن‌کثیر، ص ۱۱۱.
  320. نمونه، ج ۵، ص ۳۱۲.
  321. بحار الانوار، ج ۱۱، ص ۷۹.
  322. المیزان، ج ۷، ص ۲۳۹ و ۲۴۰.
  323. «آیا در (کار) آن کس ننگریسته‌ای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او گفت: من (نیز) زنده می‌دارم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  324. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۸؛ الدرّالمنثور، ج ۲، ص ۲۴.
  325. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۳۵؛ جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۴.
  326. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۴۲.
  327. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۳۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۲۳.
  328. التفسیرالکبیر، ج۷، ص ۲۳؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۵۳.
  329. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۲۳؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۵.
  330. جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص ۳۸؛ قمی، ج ۱، ص ۹۴.
  331. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۳۵.
  332. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۸.
  333. قرطبی، ج ۷، ص ۱۸.
  334. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۳۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۲۵.
  335. التفسیرالکبیر، ج۷، ص۲۵؛ الصافی، ج۱، ص۲۸۶؛ المنار، ج۳، ص۴۶.
  336. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۲۷.
  337. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۲۷ و ۲۸.
  338. التفسیرالکبیر، ج۷، ص ۲۵ و ۲۶.
  339. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۳.
  340. مجمع‌البیان، ج۲، ص ۶۳۵؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص ۱۴۱و۱۴۲.
  341. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۳۶.
  342. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۱.
  343. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۱.
  344. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۰و ۳۵۱.
  345. مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۶.
  346. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۴ و ۳۵۵.
  347. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۱.
  348. المیزان، ج ۲، ص ۳۵۰.
  349. المیزان، ج ۲، ج ۲، ص ۳۵۱.
  350. قمی، ج ۱، ص ۹۴؛ منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۵۸.
  351. «و قوم او با وی به چالش برخاستند؛ او گفت: آیا با من درباره خداوند چالش می‌ورزید در حالی که مرا راهنمایی کرده است؟ و من از آنچه شریک او قرار می‌دهید نمی‌هراسم مگر آنکه پروردگارم چیزی برای من بخواهد؛ پروردگارم به دانایی بر همه چیز چیرگی دارد، آیا پند نمی‌پذیرید؟» سوره انعام، آیه ۸۰.
  352. التبیان، ج۴، ص ۱۸۸؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص ۵۰۵؛ المیزان، ج۷، ص ۱۹۲ و ۱۹۳.
  353. «و قوم او با وی به چالش برخاستند؛ او گفت: آیا با من درباره خداوند چالش می‌ورزید در حالی که مرا راهنمایی کرده است؟ و من از آنچه شریک او قرار می‌دهید نمی‌هراسم مگر آنکه پروردگارم چیزی برای من بخواهد؛ پروردگارم به دانایی بر همه چیز چیرگی دارد، آیا پند نمی‌پ» سوره انعام، آیه ۸۰-۸۲.
  354. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۵۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵۷.
  355. مجمع البیان، ج ۴، ص ۵۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۵۸.
  356. التبیان، ج۴، ص ۱۸۸؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص ۵۰۵.
  357. التبیان، ج۴، ص ۱۸۸؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص ۵۰۵.
  358. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۷.
  359. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۶.
  360. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۴.
  361. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۴.
  362. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۴.
  363. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۵.
  364. «و چگونه از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بهراسم در حالی که خود نمی‌هراسید از اینکه چیزی را شریک خداوند قرار داده‌اید که برهانی بر آن بر شما فرو نفرستاده است؛ پس اگر دانایید کدام‌یک از (ما) دو گروه به امن (و آرامش) سزاوارتر است؟» سوره انعام، آیه ۸۱.
  365. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  366. «و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست» سوره انعام، آیه ۸۳.
  367. المیزان، ج ۷، ص ۱۹۹ الی ص ۲۰۴.
  368. «گفتند: (نه) بلکه دریافته‌ایم که پدرانمان چنین می‌کردند!» سوره شعراء، آیه ۷۴.
  369. «(ابراهیم) گفت: آیا آنچه را می‌پرستیدید دیده‌اید؟ شما و نیاکانتان؟ اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان» سوره شعراء، آیه ۷۵-۷۷.
  370. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۲؛ المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۳.
  371. «و سوگند به خداوند تا سر بگردانید در کار بت‌هایتان چاره‌ای خواهم کرد آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند. گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است. گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم می‌گویند از آنان یاد می‌کرد. گفتند: او را پیش چشم مردم آورید باشد که گواهی دهند. گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟ گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید! آنگاه (نخست) به خود آمدند و (به خود یا به یکدیگر) گفتند: بی‌گمان شمایید که ستمگرید. سپس (دوباره) به اندیشه‌های باطلی که در سر داشتند باز گشتند (و به ابراهیم گفتند:) تو بی‌شک می‌دانی که اینان سخن نمی‌گویند. گفت: آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟ ننگ بر شما و بر آنچه به جای خداوند می‌پرستید، آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۵۷-۶۷.
  372. «و (آنان) پشت‌کنان روی از او گرداندند (و رفتند) آنگاه نهانی رو به خدایان آنها آورد و گفت: چرا چیزی نمی‌خورید؟ چرا سخن نمی‌گویید؟ و در نهان با دست راست ضربه‌ای سخت بر آنان کوفت. آنگاه (بت‌پرستان) به شتاب رو به او آوردند. (ابراهیم) گفت: آیا چیزی را که خود می‌تراشید می‌پرستید؟ در حالی که خداوند، شما و چیزهایی را که می‌سازید آفریده است» سوره صافات، آیه ۹۰-۹۶.
  373. «گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۵.
  374. «گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم» سوره انبیاء، آیه ۵۶.
  375. «و سوگند به خداوند تا سر بگردانید در کار بت‌هایتان چاره‌ای خواهم کرد» سوره انبیاء، آیه ۵۷.
  376. قرطبی، ج ۱۷، ص ۱۹۶.
  377. المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۸.
  378. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۵؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۸.
  379. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند. و گفت: من بیمارم. و (آنان) پشت‌کنان روی از او گرداندند (و رفتند)» سوره صافات، آیه ۸۸-۹۰.
  380. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۹.
  381. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۴۶.
  382. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۸۶.
  383. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۰۳.
  384. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۹.
  385. «آنگاه نهانی رو به خدایان آنها آورد و گفت: چرا چیزی نمی‌خورید؟ چرا سخن نمی‌گویید؟» سوره صافات، آیه ۹۱-۹۲.
  386. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۹.
  387. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۴؛ جامع البیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص۵۱.
  388. «و در نهان با دست راست ضربه‌ای سخت بر آنان کوفت» سوره صافات، آیه ۹۳.
  389. «آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه ۵۸.
  390. قمی، ج ۲، ص ۷۱؛ جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۵۱.
  391. بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۵۳.
  392. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۴؛ قرطبی، ج ۱۷، ص ۱۹۷.
  393. قرطبی، ج ۱۷، ص ۱۹۷.
  394. المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۹.
  395. المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۹.
  396. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۸۳.
  397. قرطبی، ج ۱۷، ص ۱۹۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۸۳.
  398. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۵۱؛ مجمع‌البیان، ج۷، ص۸۴.
  399. «گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بی‌گمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه ۵۹.
  400. مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۴.
  401. «گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم می‌گویند از آنان یاد می‌کرد» سوره انبیاء، آیه ۶۰.
  402. المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۹ و ۳۰۰.
  403. «گفتند: او را پیش چشم مردم آورید باشد که گواهی دهند» سوره انبیاء، آیه ۶۱.
  404. «آنگاه (بت‌پرستان) به شتاب رو به او آوردند» سوره صافات، آیه ۹۴.
  405. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۰.
  406. قرطبی، ج ۱۷، ص ۱۹۸.
  407. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۰.
  408. «گفتند: او را پیش چشم مردم آورید باشد که گواهی دهند» سوره انبیاء، آیه ۶۱.
  409. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۸۴.
  410. قمی، ج ۲، ص ۷۱.
  411. «گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟» سوره انبیاء، آیه ۶۲.
  412. «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  413. «اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  414. قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۰۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۸۶.
  415. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۱.
  416. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۵۴.
  417. نمونه، ج ۱۳، ص ۴۴۰.
  418. مجمع‌البیان، ج۷، ص۸۶؛ قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۰۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۰۱.
  419. «آنگاه (نخست) به خود آمدند و (به خود یا به یکدیگر) گفتند: بی‌گمان شمایید که ستمگرید» سوره انبیاء، آیه ۶۴.
  420. «آنگاه (نخست) به خود آمدند و (به خود یا به یکدیگر) گفتند: بی‌گمان شمایید که ستمگرید» سوره انبیاء، آیه ۶۴.
  421. «سپس (دوباره) به اندیشه‌های باطلی که در سر داشتند باز گشتند (و به ابراهیم گفتند:) تو بی‌شک می‌دانی که اینان سخن نمی‌گویند» سوره انبیاء، آیه ۶۵.
  422. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۵۵.
  423. «سپس (دوباره) به اندیشه‌های باطلی که در سر داشتند باز گشتند (و به ابراهیم گفتند:) تو بی‌شک می‌دانی که اینان سخن نمی‌گویند» سوره انبیاء، آیه ۶۵.
  424. التبیان، ج ۷، ص ۲۶۰؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص ۱۸۶.
  425. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۵۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۸۶.
  426. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۲.
  427. نمونه، ج ۱۳، ص ۴۴۱.
  428. «گفت: آیا به جای خداوند چیزی را می‌پرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.
  429. «ننگ بر شما و بر آنچه به جای خداوند می‌پرستید، آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۶۷.
  430. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۲.
  431. «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  432. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۸-۸۹.
  433. التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۵۸.
  434. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۵۴.
  435. «و همان که امید می‌برم در روز پاداش و کیفر لغزش مرا ببخشاید» سوره شعراء، آیه ۸۲.
  436. جامع‌البیان، مج۱۱، ج۱۹، ص ۱۰۶؛ قرطبی، ج ۱۹، ص۷۶ و ج۲۳، ص۶۳؛ الدرّالمنثور، ج۶، ص۳۰۶.
  437. قرطبی، ج ۲۳، ص ۶۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۵.
  438. التبیان، ج ۷، ص ۲۵۹، مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۵ و ۸۶.
  439. المیزان، ج ۱۷، ص۱۴۹.
  440. «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
  441. المیزان، ج ۷، ص ۲۲۹.
  442. التبیان، ج ۷، ص ۲۵۹؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۵.
  443. المیزان، ج ۷، ص ۲۲۸.
  444. الکافی، ج ۲، ص ۳۴۲.
  445. التبیان، ج ۷، ص ۲۵۹؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۵.
  446. التبیان، ج ۷، ص ۲۵۹؛ تنزیه الانبیاء، ص ۴۴.
  447. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۵.
  448. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۱.
  449. «که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۴.
  450. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۸.
  451. المیزان، ج ۷، ص ۲۲۸.
  452. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۱۵؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۵ و ۸۶؛ تنزیه الانبیاء، ص ۴۶.
  453. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند» سوره صافات، آیه ۸۸.
  454. مستندالشیعه، ج۱۴، ص۱۱۸ و ۱۱۹؛ مصباح‌الفقاهه، ج ۱، ص ۲۴۶ ـ ۲۴۸؛ مستند تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۴۳۰.
  455. التبیان، ج ۸، ص ۵۰۹.
  456. النور المبین، ص ۱۰۹.
  457. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۴۷.
  458. «آیا خدایانی دروغین به جای خداوند می‌جویید؟» سوره صافات، آیه ۸۶.
  459. التبیان، ج ۸، ص ۵۰۹؛ تنزیه الانبیاء، ص ۴۸
  460. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۸.
  461. تنزیه الانبیاء، ص۴۶، التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۱۴۷.
  462. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۰۲؛ تنزیه الانبیاء، ص ۴۶.
  463. تنزیه الانبیاء، ص ۴۷.
  464. «گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید، او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید» سوره انبیاء، آیه ۶۸.
  465. «گفتند: برآورده‌ای (پر آتش) برایش بسازید و او را در آتش افکنید» سوره صافات، آیه ۹۷.
  466. «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید! و خداوند او را از آتش رهانید؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان دارند» سوره عنکبوت، آیه ۲۴.
  467. الکشّاف، ج ۳، ص ۱۲۵؛ قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۰۰.
  468. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۲۰ و ج ۱۴، ص ۳۰۳
  469. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۰۴؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۰.
  470. «گفتند: برآورده‌ای (پر آتش) برایش بسازید و او را در آتش افکنید» سوره صافات، آیه ۹۷.
  471. الکشّاف، ج ۳، ص ۱۲۶.
  472. «و با او نیرنگی ورزیدند ما هم آنان را زیانکارتر گرداندیم» سوره انبیاء، آیه ۷۰.
  473. «و خواستند نیرنگی در کار او کنند اما ما آنان را فروتر نهادیم» سوره صافات، آیه ۹۸.
  474. نمونه، ج ۱۹، ص ۱۰۳.
  475. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۹ ـ ۳۷۱؛ قمی، ج ۲، ص ۴۷.
  476. الطبقات، ج ۱، ص ۳۹.
  477. الکشّاف، ج ۳، ص ۱۲۵؛ قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۰۰.
  478. کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۲۶۶.
  479. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۷؛ قمی، ج ۲، ص ۷۱.
  480. قرطبی، ج۱۷، ص ۲۰۰؛ الکافی، ج۸، ص۳۷۱.
  481. الکافی، ج۸، ص ۳۶۸ و ۳۶۹، ح۵۵۹؛ مجمع‌البیان، ج۷، ص۸۷.
  482. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۸ و ۳۶۹؛ قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۰۱.
  483. البرهان، ج ۴، ص ۶۱۱ ـ ۶۱۲؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۵.
  484. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۵؛ قمی، ج ۲، ص ۴۷؛ قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۰۰.
  485. البرهان، ج۳، ص۸۲۴؛ الاحتجاج، ج۱، ص۳۲؛ الکشّاف، ج۳، ص۱۲۵.
  486. بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۹ و ۴۰ و ج۱۶، ص۳۶۶ و ج ۹۲، ص ۳۵۵.
  487. «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید! و خداوند او را از آتش رهانید؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان دارند» سوره عنکبوت، آیه ۲۴.
  488. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۹.
  489. قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۰۰.
  490. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۹.
  491. الکافی، ج ۸، ص ۳۶۹ و ۳۷۰.
  492. تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۹۳.
  493. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۵۶.
  494. «و با او نیرنگی ورزیدند ما هم آنان را زیانکارتر گرداندیم» سوره انبیاء، آیه ۷۰.
  495. «و خواستند نیرنگی در کار او کنند اما ما آنان را فروتر نهادیم» سوره صافات، آیه ۹۸.
  496. کشف‌الاسرار، ج ۸، ص ۲۸۶.
  497. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۹۰.
  498. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۹.
  499. الکافی، ج۸، ص۳۷۰ و ۳۷۱؛ جامع‌البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص۱۱۷.
  500. «و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید کناره می‌جویم و پروردگارم را می‌خوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور نباشم» سوره مریم، آیه ۴۸.
  501. التبیان، ج ۷، ص ۱۳۱؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۵۱.
  502. «پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.
  503. «و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم می‌روم که به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره صافات، آیه ۹۹.
  504. «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‌کنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.
  505. «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱.
  506. الکافی، ج ۸، ص ۳۷۱؛ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۹ و ۱۵۴.
  507. نمونه، ج ۱۳، ص ۴۵۳؛ منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۵۶.
  508. «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱.
  509. مجمع‌البیان، ج۸، ص ۴۴۰؛ قرطبی، ج۲۱، ص ۲۲۵؛ قصص‌الانبیاء، ابن کثیر، ص ۱۰۷ و ۱۲۰.
  510. الکافی، ج ۸، ص ۳۷۰ و ۳۷۱.
  511. «پروردگارا (فرزندی) از شایستگان به من ببخش!» سوره صافات، آیه ۱۰۰.
  512. المیزان، ج۷، ص۲۱۶.
  513. قصص الانبیاء، راوندی، ص ۱۱۰؛ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۴.
  514. فرهنگ فارسی، ج ۵، ص ۸۲۱.
  515. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۷۴؛ الکشّاف، ج۳، ص۱۲۶؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۳.
  516. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۸۹، الدر المنثور، ج ۵، ص ۶۴۳؛ المیزان، ج۷، ص۱۵۱.
  517. الکشّاف، ج ۳، ص ۱۲۶؛ قرطبی، مج ۱۳، ج ۲۱، ص ۲۲۵؛ منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۵۹.
  518. قصص الانبیاء، ابن کثیر، ص ۱۰۸؛ اثبات الوصیه، ص ۴۱.
  519. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۰.
  520. قصص الانبیاء، ثعلبی، ص ۶۹؛ جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۶۱.
  521. اعلام القرآن، ص ۲۳.
  522. «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱.
  523. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  524. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۵۹.
  525. «بی‌گمان نخستین خانه‌ای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان» سوره آل عمران، آیه ۹۶.
  526. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۹۹؛ جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۶۲.
  527. جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۶۱؛ قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۲۵ و مج ۱۵، ج ۲۳، ص ۶۵؛ اعلام القرآن، ص ۲۳.
  528. قصص الانبیاء، ابن کثیر، ص۱۱۱.
  529. مع الانبیاء فی القرآن، ص ۱۲۱.
  530. جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۶۲.
  531. قصص الانبیاء، ابن کثیر، ص۱۲۰.
  532. کتاب مقدّس، پیدایش ۱۱، ج ۳۱.
  533. المیزان، ج ۷، ص ۲۳۹ و ۲۴۰.
  534. الکافی، ج ۸، ص ۳۷۱.
  535. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  536. قرطبی، ج ۵، ص ۲۵۶.
  537. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۱۷۷؛ التبیان، ج ۳، ص ۳۴۱.
  538. روح المعانی، مج ۴، ج ۵، ص ۲۲۷.
  539. الکشّاف، ج ۱، ص ۵۶۹.
  540. روح المعانی، مج ۴، ج ۵، ص ۲۲۷.
  541. التحقیق، ج ۳، ص ۱۱۵ و ۱۱۶.
  542. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۵، ص ۴۰۲.
  543. التبیان، ج۳، ص۳۴۱؛ کشف‌الاسرار، ج۲، ص ۷۱۰؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۱۷۸.
  544. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۵، ص ۴۰۲؛ التبیان، ج ۳، ص ۳۴۱؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۱۷۸.
  545. التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۵۹.
  546. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۱۷۸.
  547. روح المعانی، مج ۴، ج ۵، ص ۲۲۷.
  548. قرطبی، ج ۵، ص ۲۵۶.
  549. روح المعانی، ج ۵، ص ۲۲۸.
  550. التبیان، ج ۳، ص ۳۴۱؛ روح المعانی، مج ۴، ج ۵، ص ۲۲۹.
  551. التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۵۹؛ روح‌المعانی، مج ۴، ج ۵، ص ۲۲۷.
  552. . الکشّاف، ج ۱، ص ۵۶۹.
  553. المنار، ج ۵، ص ۴۳۹.
  554. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۷۱۲؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۱۷۸؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۷۸.
  555. التّحقیق، ج ۳، ص ۱۱۵.
  556. بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۶۰.
  557. علل الشرایع، ص ۴۸.
  558. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  559. تفسیرابن کثیر، ج۱، ص ۵۷۳؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص۱۳.
  560. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  561. علل‌الشرایع، ص ۴۹.
  562. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۱، ص ۵۷۳؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۳.
  563. اثبات الوصیه، ص ۴۴.
  564. قرطبی، ج ۵، ص ۲۵۷.
  565. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶؛ النور المبین، ص ۹۶.
  566. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  567. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۸.
  568. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۲۳۰.
  569. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵ و ج ۴ ص ۱۹۹.
  570. المیزان، ج ۲، ص ۳۸۰.
  571. روح المعانی، مج ۴، ج ۵، ص ۲۲۸.
  572. اثبات الوصیه، ص ۴۴.
  573. علل‌الشرایع، ص ۴۹؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۴.
  574. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پاره‌ای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  575. الصافی، ج۱، ص۲۹۴؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص ۶۳.
  576. جامع‌البیان، مج ۳، ص ۸۰ و ۸۳؛ الدرّالمنثور، ج ۲، ص ۳۲ـ۳۶.
  577. الدرّالمنثور، ج۲، ص۳۲و۳۴ و۳۵؛ جامع‌البیان، مج۳، ج۳، ص۸۱.
  578. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۵.
  579. قرطبی، ج ۳، ص ۱۹۵؛ البرهان، ج ۱، ص ۵۳۵.
  580. البرهان، ج ۱، ص ۵۳۸.
  581. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۳.
  582. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۷۳.
  583. قرطبی، ج ۳، ص ۱۹۵؛ الدرّالمنثور، ج ۲، ص ۳۴.
  584. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۳؛ البرهان، ج ۱. ص ۵۴۰.
  585. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۳.
  586. تنزیه الانبیاء، ص ۵۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۴۴.
  587. جامع البیان، مج ۳، ج ۳ ص ۸۲.
  588. المنار، ج ۳، ص ۵۷ و ۵۸.
  589. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۴۴.
  590. تنزیه الانبیا، ص ۵۳.
  591. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۸۴؛ المیزان، ج ۲، ص ۳۷۰.
  592. تنزیه الانبیاء، ص ۵۴؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۴۶؛ منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۸۱ و ۲۸۲.
  593. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۴۴.
  594. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۳.
  595. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۴۲؛ قرطبی، ج ۳، ص ۲۹۳؛ الصافی، ج ۱، ص۲۹۲؛ علل‌الشرایع، ص ۵۱.
  596. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۴۴؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۲؛ البرهان، ج ۱. ص ۵۳۵.
  597. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۴۴.
  598. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۴۴.
  599. تنزیه الانبیا، ص ۵۰.
  600. التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۳۵ و ج ۷، ص ۴۱.
  601. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۷؛ نمونه، ج ۲، ص ۳۰۷.
  602. قرطبی، ج ۳، ص ۱۹۶.
  603. قرطبی، ج ۳، ص ۱۹۵.
  604. مجمع‌البیان، ج۲، ص۶۴۴؛ الصافی، ج۱، ص ۲۹۳.
  605. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۴.
  606. الکافی، ج۲، ص۳۹۹؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۳.
  607. بحارالانوار، ج۱۲، ص۷۳؛ البرهان، ج۱، ص ۵۳۷.
  608. البرهان، ج ۱، ص ۵۳۵.
  609. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۱.
  610. البرهان، ج ۱، ص ۵۳۵.
  611. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۱.
  612. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۰ ـ ۳۷۶ و ۳۷۹.
  613. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۹.
  614. قمی، ج ۲، ص ۱۴۹.
  615. «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‌کنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.
  616. المیزان، ج ۸، ص ۱۸۳.
  617. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵.
  618. اثبات الوصیه، ص ۴۱.
  619. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۶۲.
  620. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۵۵.
  621. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۴۸.
  622. «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: درود (بر شما)! دیری نپایید که (ابراهیم) گوساله‌ای بریان آورد. و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمی‌شود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم. و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم. گفت: وای بر من! آیا من می‌زایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بی‌گمان این چیزی شگرف است! گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بی‌گمان او ستوده‌ای ارجمند است. پس چون ترس از ابراهیم رخت بربست و (آن) مژده بدو رسید با ما درباره قوم لوط به چالش پرداخت. ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود. (گفتند:) ای ابراهیم! از این (چالش) درگذر که «امر» پروردگارت فرا رسیده است و بر آنان عذابی بی‌برگشت خواهد رسید» سوره هود، آیه ۶۹-۷۶.
  623. «و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم. گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم. گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟ گفتند: ما به تو نویدی راستین می‌دهیم و از ناامیدان مباش. گفت: و جز گمراهان چه کسی از بخشایش پروردگار خویش ناامید می‌گردد؟» سوره حجر، آیه ۵۱-۵۶.
  624. «و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد؛ بی‌گمان مردم آن ستمگرند» سوره عنکبوت، آیه ۳۱.
  625. «(ابراهیم) گفت: لوط در آن است؛ گفتند: ما بهتر می‌دانیم چه کسی در آن است، ما او و خانواده‌اش را می‌رهانیم جز همسرش را که از بازماندگان (در عذاب) است» سوره عنکبوت، آیه ۳۲.
  626. «آیا داستان مهمانان گرامی ابراهیم به (گوش) تو رسیده است؟ هنگامی که بر او وارد شدند و درود گفتند، او نیز درود گفت (و پنداشت) گروهی ناشناسند. آنگاه (پنهان از مهمانان) نزد خانواده‌اش رفت و گوساله‌ای فربه (که بریان کرده بود) آورد. و آن را به آنان نزدیک کرد، گفت: چرا نمی‌خورید؟ آنگاه در دل از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا مژده دادند. و همسرش فریادکنان پیش آمد و به چهره خود کوفت و گفت من پیرزنی سترونم! گفتند: پروردگارت چنین فرموده است، بی‌گمان اوست که فرزانه داناست. ابراهیم) گفت: ای فرستادگان به چه کار آمده‌اید؟ گفتند: ما برای گروهی گنهکار فرستاده شده‌ایم. تا بر آنان سنگ‌هایی از گل بباریم. که نزد پروردگارت برای گزافکاران نشانه‌دار شده است. آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم» سوره ذاریات، آیه ۲۴-۳۵.
  627. التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۲۲ و ۲۳؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۰.
  628. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۲۷۲.
  629. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۲۳۷.
  630. الکافی، ج ۸، ص ۳۲۸.
  631. الدرّالمنثور، ج ۴، ص ۴۴۶.
  632. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۷۰.
  633. «و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن» سوره حجر، آیه ۵۱.
  634. «هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم» سوره حجر، آیه ۵۲.
  635. «آیا داستان مهمانان گرامی ابراهیم به (گوش) تو رسیده است؟» سوره ذاریات، آیه ۲۴.
  636. «هنگامی که بر او وارد شدند و درود گفتند، او نیز درود گفت (و پنداشت) گروهی ناشناسند» سوره ذاریات، آیه ۲۵.
  637. تاریخ دمشق، ج ۶، ص ۱۷۳.
  638. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۲۷۲.
  639. المیزان، ج ۱۸، ص ۳۷۷.
  640. المیزان، ج ۱۸، و ج ۱۰، ص ۳۲۰.
  641. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۲۷۲؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۰.
  642. نمونه، ج ۲۲، ص ۳۴۵ و ۳۴۶.
  643. المیزان، ج ۱۰، ج ۱۰، ص ۳۲۰.
  644. «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: درود (بر شما)! دیری نپایید که (ابراهیم) گوساله‌ای بریان آورد» سوره هود، آیه ۶۹.
  645. «آنگاه (پنهان از مهمانان) نزد خانواده‌اش رفت و گوساله‌ای فربه (که بریان کرده بود) آورد» سوره ذاریات، آیه ۲۶.
  646. «آنگاه در دل از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا مژده دادند» سوره ذاریات، آیه ۲۸.
  647. المیزان، ج ۱۰، ج ۱۸، ص ۳۷۸.
  648. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۷۷.
  649. مجمع‌ البیان، ج ۵، ص ۲۷۲و۲۷۳؛ الدرّالمنثور، ج ۴، ص ۴۴۸.
  650. «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم» سوره حجر، آیه ۵۳.
  651. «آنگاه در دل از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا مژده دادند» سوره ذاریات، آیه ۲۸.
  652. نمونه، ج ۱۱، ص ۱۰۰.
  653. «گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟» سوره حجر، آیه ۵۴.
  654. «گفتند: ما به تو نویدی راستین می‌دهیم و از ناامیدان مباش گفت: و جز گمراهان چه کسی از بخشایش پروردگار خویش ناامید می‌گردد؟» سوره حجر، آیه ۵۵-۵۶.
  655. المیزان، ج ۱۲، ص ۱۸۱.
  656. مجمع‌البیان، ج۹، ص۲۳۸؛ نمونه، ج ۱۱، ص ۱۰۲.
  657. «(نیز) گفت: ای فرستادگان چه کار دارید؟» سوره حجر، آیه ۵۷.
  658. «و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمی‌شود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم» سوره هود، آیه ۷۰.
  659. «گفتند: ما برای (عذاب) قومی بزهکار فرستاده شده‌ایم» سوره حجر، آیه ۵۸.
  660. «پس چون ترس از ابراهیم رخت بربست و (آن) مژده بدو رسید با ما درباره قوم لوط به چالش پرداخت» سوره هود، آیه ۷۴.
  661. «(گفتند:) ای ابراهیم! از این (چالش) درگذر که «امر» پروردگارت فرا رسیده است و بر آنان عذابی بی‌برگشت خواهد رسید» سوره هود، آیه ۷۶.
  662. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۱.
  663. «و همسرش فریادکنان پیش آمد و به چهره خود کوفت و گفت من پیرزنی سترونم!» سوره ذاریات، آیه ۲۹.
  664. «گفتند: ما برای گروهی گنهکار فرستاده شده‌ایم. تا بر آنان سنگ‌هایی از گل بباریم. که نزد پروردگارت برای گزافکاران نشانه‌دار شده است. آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم. و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم. و در آن نشانه‌ای برای آنان که از عذاب دردناک می‌هراسند وانهادیم» سوره ذاریات، آیه ۳۲-۳۷.
  665. «و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمی‌شود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم» سوره هود، آیه ۷۰.
  666. «بجز خاندان لوط، که ما بی‌گمان همه آنان را رهایی می‌بخشیم مگر همسرش را که معیّن کرده‌ایم او از بازماندگان (در عذاب) باشد» سوره حجر، آیه ۵۹-۶۰.
  667. «و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد؛ بی‌گمان مردم آن ستمگرند» سوره عنکبوت، آیه ۳۱.
  668. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۳۴.
  669. البرهان، ج ۳، ص ۱۲۳؛ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۱۷۰.
  670. «آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم و در آن نشانه‌ای برای آنان که از عذاب دردناک می‌هراسند وانهادیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵-۳۷.
  671. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۳۱ و ۳۳۵.
  672. «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱.
  673. التبیان، ج۸، ص ۵۱۵؛ نمونه، ج ۱۹، ص ۱۱۸؛ المیزان، ج۷، ص۲۳۲.
  674. تنزیه‌الانبیاء سید مرتضی، ص ۶۰.
  675. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۶.
  676. «(گفتند:) ای ابراهیم! از این (چالش) درگذر که «امر» پروردگارت فرا رسیده است و بر آنان عذابی بی‌برگشت خواهد رسید» سوره هود، آیه ۷۶.
  677. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۶ و ۳۲۷؛ نمونه، ج ۹، ص ۱۷۶.
  678. «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.
  679. مجمع‌البیان، ج۵، ص ۳۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۳۰؛ المیزان، ج۱۰، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۸.
  680. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۶ و ۳۲۷.
  681. «(ابراهیم) گفت: لوط در آن است؛ گفتند: ما بهتر می‌دانیم چه کسی در آن است، ما او و خانواده‌اش را می‌رهانیم جز همسرش را که از بازماندگان (در عذاب) است» سوره عنکبوت، آیه ۳۲.
  682. المیزان، ج ۱۰،ص ۳۲۶.
  683. الکافی، ج ۸، ص ۳۲۷؛ البرهان، ج ۳، ص ۱۱۹.
  684. جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۱۰۲و ۱۰۳.
  685. «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
  686. قمی، ج ۱، ص ۶۹.
  687. «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
  688. «و (یاد کن) آنگاه را که خانه (کعبه) را برای مردم جای بازگشت و امن کردیم و (گفتیم) از «مقام ابراهیم» نمازگاه گزینید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طواف‌کنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
  689. «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
  690. الکشّاف، ج۲، ص۵۶۰.
  691. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۴۹۱.
  692. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوه‌ها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
  693. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  694. المیزان، ج۱۲، ص۶۸.
  695. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۲؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۱۲۸؛ نمونه، ج۱، ص ۴۵۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۵۷؛ الدرّالمنثور، ج ۶، ص ۳۰؛ قرطبی، ج۱۲، ص۲۵؛ جامع‌البیان، مج۱، ج ۱، ص ۷۴۹؛ قصص‌الانبیاء، شعراوی، ج ۱، ص ۵۵۳.
  696. «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را فرا می‌بردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بی‌گمان تویی که شنوای دانایی» سوره بقره، آیه ۱۲۷.
  697. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۵۷؛ نمونه، ج ۱، ص ۴۵۴.
  698. «بی‌گمان نخستین خانه‌ای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان» سوره آل عمران، آیه ۹۶.
  699. نمونه، ج۳، ص۱۱ و ج ۱، ص ۴۵۴؛ قصص الانبیاء، شعراوی، ج۱، ص ۵۵۵.
  700. «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
  701. نمونه، ج ۱، ص ۴۵۴؛ قصص‌الانبیاء، شعراوی، ج ۱، ص۵۵۳.
  702. المیزان، ج۱۲، ص۷۶.
  703. قمی، ج ۱، ص ۶۹.
  704. مجمع‌البیان، ج۲، ص۱۲۸؛ قرطبی، ج۲، ص۸۳؛ الدرّالمنثور، ج۶، ص۳۰.
  705. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۰۲.
  706. الدرّالمنثور، ج ۶، ص ۳۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۶.
  707. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم را در خانه (کعبه) مستقر ساختیم (و گفتیم) که هیچ چیز را شریک من قرار مده و خانه مرا برای طواف‌کنندگان و قیام‌کنندگان و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار پاکیزه بدار!» سوره حج، آیه ۲۶.
  708. نمونه، ج۱۴، ص۶۷؛ منشور جاوید، ج۱۱، ص۲۶۹.
  709. قمی، ج۲، ص۵۸.
  710. نمونه، ج۱۴، ص۶۷.
  711. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۶۷.
  712. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۹۳ و ۹۴.
  713. قمی، ج۱، ص۶۹ تا ۷۱؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۹۹.
  714. «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را فرا می‌بردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بی‌گمان تویی که شنوای دانایی» سوره بقره، آیه ۱۲۷.
  715. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۲؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۸۹؛ قرطبی، ج۲، ص۸۳؛ جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص۷۶۷.
  716. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۰۵.
  717. «و (یاد کن) آنگاه را که خانه (کعبه) را برای مردم جای بازگشت و امن کردیم و (گفتیم) از «مقام ابراهیم» نمازگاه گزینید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طواف‌کنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
  718. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم را در خانه (کعبه) مستقر ساختیم (و گفتیم) که هیچ چیز را شریک من قرار مده و خانه مرا برای طواف‌کنندگان و قیام‌کنندگان و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار پاکیزه بدار!» سوره حج، آیه ۲۶.
  719. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۱ و ج ۱۴، ص ۳۶۷.
  720. قمی، ج ۲، ص ۵۸؛ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۱۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۲۷.
  721. اثبات الوصیه، ص۴۲.
  722. «و در میان مردم به حجّ بانگ بردار تا پیاده و سوار بر هر شتر تکیده‌ای که از هر راه دوری می‌رسند، نزد تو آیند» سوره حج، آیه ۲۷.
  723. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۱۲۹؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱۵؛ قرطبی، ج ۱۲، ص ۲۶.
  724. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۷.
  725. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۱۰۵.
  726. جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۱۸۹.
  727. قمی، ج ۲، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۰۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۷.
  728. قرطبی، ج ۲، ص ۸۷.
  729. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۶۹.
  730. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  731. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۶۹؛ التبیان، ج ۱، ص ۲۶۴؛ قرطبی، ج ۲، ص ۸۷.
  732. «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
  733. اثبات الوصیه، ص ۴۲.
  734. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۶۹؛ التبیان، ج ۱، ص ۴۶۴؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۸۴.
  735. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۹۳.
  736. الدرّالمنثور، ج ۶، ص ۳۱ و ۳۲.
  737. الکافی، ج ۴، ص ۲۰۲؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۹۳ تا ۹۶؛ الدرّالمنثور، ج ۶، ص ۳۱.
  738. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۲.
  739. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۸۹؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص۳۵۸.
  740. بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۹۴.
  741. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  742. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۲۹؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۶؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۶۸.
  743. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰.
  744. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۳۸.
  745. جامع ‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۰؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۸؛ قرطبی، ج ۲، ص ۶۷.
  746. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۶، التبیان، ج ۱، ص ۴۴۶؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۹.
  747. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۹؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰.
  748. نمونه، ج ۱، ص ۴۳۶.
  749. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۹؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰.
  750. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰.
  751. التبیان، ج ۱، ص ۴۴۶.
  752. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰.
  753. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۷.
  754. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰.
  755. نمونه، ج ۱، ص ۴۳۷.
  756. الخصال، ج ۱، ص ۳۰۵ تا ۳۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۷ و۶۸.
  757. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۰ الی ۷۳۵.
  758. الدرالمنثور، ج ۱، ص ۲۷۳.
  759. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  760. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۳۸.
  761. «آنان توبه‌کنندگان، پرستشگران، ستایشگران، رهپویان، نمازگزاران، سجده‌کنندگان، فرمان دهندگان به کار شایسته و بازدارندگان از کار ناشایست و پاسداران حدود خداوندند و به (چنین) مؤمنان نوید ده» سوره توبه، آیه ۱۱۲.
  762. «بی‌گمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند. و آنان که از یاوه رویگردانند. و آنان که دهنده زکاتند. و آنان که پاکدامنند جز با همسران خویش یا کنیزهاشان که اینان نکوهیده نیستند. پس کسانی که بیش از این بخواهند تجاوزکارند. و آنان که سپرده‌های نزد خویش و پیمان خود را پاس می‌دارند. و آنان که بر نمازهای خویش نگهداشت دارند» سوره مؤمنون، آیه ۱-۹.
  763. «بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۳۵.
  764. «جز نمازگزاران، آنان که در نمازهایشان پیگیری دارند. و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است، برای پرسنده (ی مستمند) و بی‌بهره، و آنان که روز پاداش و کیفر را راست می‌شمارند، و آنان که از عذاب پروردگارشان در هراسند. بی‌گمان عذاب پروردگارشان ایمنی‌ناپذیر است. و آنان که پاکدامنند، جز با همسران خویش یا کنیزهاشان که اینان نکوهیده نیستند. پس کسانی که بیش از این بخواهند تجاوزکارند. و آنان که سپرده‌های نزد خود و پیمان خویش را پاس می‌دارند. و آنان که به ادای گواهی‌های خود برمی‌خیزند. و آنان که بر نماز خویش نگهداشت دارند» سوره معارج، آیه ۲۲-۳۴.
  765. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۰؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۷۸.
  766. الخصال، ج ۱، ص ۳۰۵ الی ۳۰۸.
  767. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۳۷.
  768. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۳۷.
  769. عیّاشی، ج ۱، ص ۵۷.
  770. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  771. «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.
  772. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۹.
  773. الخصال، ج ۱، ص ۳۰۵؛ البرهان، ج ۱، ص ۳۱۷؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص ۳۷۸.
  774. «پروردگارا (فرزندی) از شایستگان به من ببخش! پس او را به پسری بردبار مژده دادیم. و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت. و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم)؛ و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم. بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود. و به قربانی سترگی او را بازخریدیم» سوره صافات، آیه ۱۰۰-۱۰۷.
  775. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۰۷؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۳۵.
  776. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۷۵.
  777. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۱.
  778. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۲.
  779. قرطبی، ج ۱۵، ص ۶۶؛ نمونه، ج ۱۹، ص ۱۱۱.
  780. التبیان، ج ۸، ص ۵۱۶؛ مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۰۶.
  781. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۰۶؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۶۶؛ نمونه، ج۱۹، ص ۱۱۱.
  782. اثبات الوصیه، ص ۴۲؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۳۶.
  783. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۱۰.
  784. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۲؛ منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۷۵.
  785. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۵۳؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۶۸.
  786. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۲.
  787. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۲.
  788. التبیان، ج ۸، ص ۵۱۶.
  789. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۵۶.
  790. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۳.
  791. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۷.
  792. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۹۳؛ التبیان، ج ۸، ص ۵۱۶.
  793. نمونه، ج ۱۹، ص ۱۱۲.
  794. تفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۵۷.
  795. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۳ و ۲۷۴.
  796. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۳ و ۲۷۴؛ و ج ۱۷، ص ۱۵۲.
  797. المیزان، ج ۶،ج ۱۷، ص ۱۵۲.
  798. نمونه، ج ۱۹، ص ۱۱۴.
  799. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۳.
  800. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۸؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۶۸ و ۶۹.
  801. شرح فصوص الحکم، ص ۶۱۷.
  802. شرح فصوص‌الحکم، ص ۶۱۷.
  803. «بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۶.
  804. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۹۵؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۳.
  805. قمی، ج ۲، ص ۱۹۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۷.
  806. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۳.
  807. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۲۳.
  808. زاد المسیر، ج ۷، ص ۷۷؛ جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۱۰۵؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۷۱.
  809. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۱۰۴.
  810. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۳.
  811. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۵۵.
  812. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۱۰۵.<
  813. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۰۸.
  814. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۲۲.
  815. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  816. قرطبی، ج ۲، ص ۷۳.
  817. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۳۴۶.
  818. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۳۹؛ المنار، ج ۱، ص ۴۵۵.
  819. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۸۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۷۰ و ۲۷۱.
  820. المیزان، ج ۱، ص ۲۶۸؛ منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۸۵.
  821. التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۵۸.
  822. جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۶۲و۶۳.
  823. التبیان، ج ۱، ص ۴۴۹.
  824. نمونه، ج ۱، ص ۴۴۱.
  825. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵.
  826. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۸۰.
  827. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۸۷ الی ۲۹۰.
  828. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۲ و ۲۷۳ و ج ۱۸، ص۱۰۶؛ نمونه، ج ۱، ص۴۳۸ و ۴۳۹.
  829. نمونه، ج ۱، ص ۴۴۱.
  830. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  831. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۴.
  832. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۱.
  833. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  834. نمونه، ج ۱، ص ۴۳۶.
  835. المیزان، ج ۱، ص ۲۷۶.
  836. «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.
  837. المیزان، ج ۱۸، ص ۹۷ و ۱۰۶.
  838. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  839. «و به آنان از بخشایش خویش ارزانی داشتیم و برای آنان نام و آوازه نیکوی بلندی پدید آوردیم» سوره مریم، آیه ۵۰.
  840. المیزان، ج ۱۴، ص ۶۲.
  841. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوه‌ها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
  842. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  843. المیزان، ج ۶، ص ۲۰۰.
  844. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوه‌ها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
  845. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  846. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۱ و ج ۱۲، ص ۶۹.
  847. قصص الانبیاء، شعراوی، ج ۱، ص ۵۷۳.
  848. التبیان، ج ۱، ص ۴۵۶؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۸۷.
  849. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۵۵.
  850. قرطبی، ج ۲، ص ۸۱.
  851. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۵۳؛ التبیان، ج ۱، ص ۴۵۷؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۸۷.
  852. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۱.
  853. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۱.
  854. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۱.
  855. نمونه، ج ۱، ص ۴۵۲.
  856. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  857. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۸.
  858. نمونه، ج ۱، ص ۴۵۲.
  859. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۸۸؛ نمونه، ج ۱، ص ۴۵۲.
  860. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۸.
  861. المیزان، ج ۱، ص ۲۶۸.
  862. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۲.
  863. «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را فرا می‌بردند (گفتند):» سوره بقره، آیه ۱۲۷.
  864. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۶۴.
  865. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۲ و ۲۸۳.
  866. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  867. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۳.
  868. المیزان، ج ۱، ص ۳۰۲، ۳۰۳ و ۲۸۴.
  869. نورالثقلین، ج۱، ص ۱۲۹.
  870. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  871. المیزان، ج ۱، ص ۲۹۶.
  872. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۴؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۸۴.
  873. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۹۳.
  874. الدرّالمنثور، ج ۱، ص ۳۳۳.
  875. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۴؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۹۳؛ الدرّالمنثور، ج ۱، ص ۳۳۱ـ۳۳۳.
  876. نمونه، ج ۱، ص ۴۵۵.
  877. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۴ و ج ۱۷، ص ۲۱۱.
  878. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۵.
  879. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۵.
  880. قرطبی، ج ۲، ص ۸۹.
  881. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۵.
  882. «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  883. التبیان، ج ۱، ص ۴۶۶.
  884. البرهان، ج۱، ص۳۳۴؛ جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص۷۷۳؛ الدرّالمنثور، ج۱، ص۳۳۴.
  885. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  886. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کرده‌اند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بی‌گمان تو آمرزنده‌ای بخشاینده‌ای. پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند. پروردگارا! تو آنچه را پنهان یا آشکار می‌داریم می‌دانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خداوند پوشیده نیست. سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست. پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر! پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا می‌شود بیامرز!» سوره ابراهیم، آیه ۳۵-۴۱.
  887. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۲.
  888. نمونه، ج ۱۰، ص ۳۶۷.
  889. التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۱۳۲.
  890. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۴.
  891. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۴.
  892. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۴.
  893. تنزیه‌الأنبیاء، ص ۵۸.
  894. التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۱۳۳.
  895. «پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کرده‌اند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بی‌گمان تو آمرزنده‌ای بخشاینده‌ای» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
  896. «خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا می‌دارد و خداوند ستمگران را بیراه می‌گذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
  897. المیزان، ج ۱۲، ص ۶۹ ـ ۷۶.
  898. «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
  899. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۶.
  900. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۴۹۰.
  901. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۲.
  902. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  903. المیزان، ج ۶، ص ۲۷۲.
  904. «پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۴۰.
  905. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.
  906. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۸.
  907. «پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۴۰.
  908. «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا می‌شود بیامرز!» سوره ابراهیم، آیه ۴۱.
  909. المیزان، ج ۱۲، ص ۷۸.
  910. «پروردگارا! به من حکمتی ارزانی دار و مرا به شایستگان بپیوند» سوره شعراء، آیه ۸۳.
  911. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۰۶.
  912. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۷.
  913. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۳۰۴؛ التبیان، ج ۸، ص ۳۳.
  914. التبیان، ج ۸، ص ۳۳.
  915. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۳۰۴.
  916. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۸؛ نمونه، ج ۱۵، ص ۲۶۱.
  917. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۸؛ نمونه، ج ۱۵، ص ۲۶۱.
  918. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۵ و ۲۸۶.
  919. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۵ و ۲۷۶.
  920. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۲.
  921. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  922. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  923. «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
  924. «بی‌گمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی می‌کند» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
  925. البرهان، ج ۱، ص ۳۳۵.
  926. المیزان، ج ۱، ص ۳۰۵.
  927. «و برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار» سوره شعراء، آیه ۸۴.
  928. جامع البیان، مج۱۱، ج۱۹، ص۱۰۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۹؛ قرطبی، ج ۱۳، ص ۷۷.
  929. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۶.
  930. المیزان، ج ۶، ص ۲۶۹.
  931. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۹؛ قرطبی، ج ۱۳، ص ۷۷.
  932. «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  933. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۷.
  934. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۹۲.
  935. «و به آنان از بخشایش خویش ارزانی داشتیم و برای آنان نام و آوازه نیکوی بلندی پدید آوردیم» سوره مریم، آیه ۵۰.
  936. البرهان، ج ۳، ص ۷۱۴ ـ ۷۱۷ و ج ۴، ص ۱۷۴.
  937. «و مرا از میراث بران بهشت پرنعمت بگمار» سوره شعراء، آیه ۸۵.
  938. المیزان، ج ۱۵، ص ۱۲.
  939. «و از پدرم درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶.
  940. «گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۷.
  941. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  942. «ای پدر! من می‌هراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی» سوره مریم، آیه ۴۵.
  943. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  944. المیزان، ج ۱۴، ص ۶۰.
  945. «و مرا در روزی که (همه) برانگیخته می‌گردند، خوار مکن» سوره شعراء، آیه ۸۷.
  946. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۸۷.
  947. نمونه، ج ۱۵، ص ۲۶۴.
  948. قرطبی، ج ۱۳، ص ۷۷؛ الدرّالمنثور، ج ۶، ص ۳۰۷.
  949. المیزان، ج ۱۵، ص ۲۹۲.
  950. «پروردگارا (فرزندی) از شایستگان به من ببخش!» سوره صافات، آیه ۱۰۰.
  951. «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
  952. «و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱.
  953. «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم» سوره حجر، آیه ۵۳.
  954. «و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد؛ بی‌گمان مردم آن ستمگرند» سوره عنکبوت، آیه ۳۱.
  955. «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱.
  956. «و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۱۲.
  957. «که نزد پروردگارت برای گزافکاران نشانه‌دار شده است» سوره ذاریات، آیه ۳۴.
  958. «و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱.
  959. «و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۱۲.
  960. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۶۰؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۷۵.
  961. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۳۴.
  962. «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱.
  963. التبیان، ج ۸، ص ۵۲۱؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۳۵ و ج ۷، ص ۲۳۲؛ نمونه، ج ۱۹، ص ۱۱۸.
  964. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۱۱.
  965. قرطبی، ج ۱۵، ص ۷۵؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۳۵.
  966. قصص‌الأنبیاء، راوندی، ص ۱۱۲.
  967. کشف‌الأسرار، ج ۵، ص ۲۶۹.
  968. «پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.
  969. قرطبی، ج ۱۵، ص ۶۷.
  970. «پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.
  971. منشور جاوید، ج ۱۱، ص ۲۶۴.
  972. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  973. «پروردگارا! ما را مایه عبرتی برای کافران مگردان و از ما درگذر! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره ممتحنه، آیه ۵.
  974. «پروردگارا! ما را مایه عبرتی برای کافران مگردان» سوره ممتحنه، آیه ۵.
  975. المیزان، ج ۱۹، ص ۲۳۳.
  976. نمونه، ج ۲۴، ص ۲۲.
  977. المیزان، ج ۱، ص ۲۸۱.
  978. «گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۷.
  979. «و (یاد کن) آنگاه را که خانه (کعبه) را برای مردم جای بازگشت و امن کردیم و (گفتیم) از «مقام ابراهیم» نمازگاه گزینید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طواف‌کنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
  980. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  981. «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  982. «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کنید و او از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۹۵.
  983. «و در هر شهری گناهکاران بزرگش را گماردیم تا به فرجام، در آن نیرنگ ورزند و آنان جز به خویش نیرنگی نمی‌ورزند اما درنمی‌یابند» سوره انعام، آیه ۱۲۳.
  984. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  985. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  986. «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
  987. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.
  988. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  989. «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
  990. مفردات، ص ۴۸۸.
  991. مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۹۷ و ج ۸، ص ۷۵۰؛ التفسیرالکبیر، ج۴، ص۷۸.
  992. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۷۸.
  993. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  994. التبیان، ج ۱، ص ۴۷۰؛ جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۷۸ و ۷۷۹؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۹۷ و ۳۹۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۸۰.
  995. المیزان، ج ۱، ص ۳۰۰.
  996. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  997. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  998. «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
  999. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۷۵؛ مجمع‌الیبان، ج ۸، ص۴۴۰.
  1000. التبیان، ج ۱، ص ۴۷۱.
  1001. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۹۷.
  1002. قرطبی، ج ۲، ص ۹۱.
  1003. المیزان، ج ۱، ص ۳۰۳ و ۳۰۵.
  1004. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  1005. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  1006. المیزان، ج ۱، ۳۰۰ ـ ۳۰۳.
  1007. قرطبی، ج ۲، ص ۹۱.
  1008. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
  1009. التبیان، ج ۱، ص ۴۷۱؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۳۹۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۸۰.
  1010. المیزان، ج ۱، ص ۳۰۰.
  1011. التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۸۰؛ قرطبی، ج ۲، ص ۹۱.
  1012. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پاره‌ای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  1013. المیزان، ج ۲، ص ۳۷۵.
  1014. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  1015. المیزان، ج۷، ص۱۹۱و۳۹۳؛ التحقیق، ج۲، ص۲۹۴.
  1016. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۷۷۰.
  1017. «در آن نشانه‌هایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بی‌گمان خداوند از جهانیان بی‌نیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
  1018. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  1019. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  1020. «و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست» سوره انعام، آیه ۸۳.
  1021. «و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست» سوره انعام، آیه ۸۳.
  1022. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند» سوره انعام، آیه ۸۹.
  1023. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  1024. «پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.
  1025. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  1026. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  1027. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  1028. «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.
  1029. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  1030. المیزان، ج ۹، ص ۳۹۸.
  1031. «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.
  1032. التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص ۲۱۱.
  1033. التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص ۲۱۱؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۶.
  1034. المیزان، ج ۹، ص ۳۹۸.
  1035. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۱۱۶.
  1036. قمی، ج ۱، ص ۳۳۵؛ الصافی، ج ۲، ص ۳۸۳.
  1037. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۱۱۶؛ جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۶۴؛ قرطبی، ج ۸، ص ۱۷۴.
  1038. التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص ۲۱۱.
  1039. جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۱۰۴.
  1040. قرطبی، ج ۸، ص ۱۷۵.
  1041. التبیان، ج ۵، ص ۳۱۰.
  1042. الصافی، ج ۲، ص ۴۶۱؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۶.
  1043. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۱.
  1044. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۶.
  1045. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۲۷۵.
  1046. «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.
  1047. المیزان، ج ۱۰، ص ۳۲۶.
  1048. الصافی، ج ۲، ص ۴۶۱.
  1049. «و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۶.
  1050. «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل‌اند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده می‌شد سجده‌» سوره مریم، آیه ۵۸.
  1051. المیزان، ج ۱۸، ص ۸۲.
  1052. المیزان، ج ۱۴، ص ۷۴.
  1053. التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۹۱.
  1054. «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
  1055. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  1056. «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
  1057. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  1058. قرطبی، ج ۱۳، ص ۲۲۵؛ المیزان، ج ۱۶، ص ۱۲۲.
  1059. «و برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار» سوره شعراء، آیه ۸۴.
  1060. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۱۳۵.
  1061. نمونه، ج ۱۱، ص ۴۵۰.
  1062. جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۲۵۰؛ قرطبی، ج ۱۳، ص ۲۲۵.
  1063. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۶۰۳.
  1064. قرطبی، ج ۱۳، ص ۲۲۵.
  1065. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  1066. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۷۵؛ الدرّالمنثور، ج ۶، ص ۴۵۹.
  1067. قرطبی، ج ۱۳، ص ۲۲۵.
  1068. «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
  1069. المیزان، ج ۱۲، ص ۳۶۸.
  1070. الکافی، ج ۸، ص ۳۷۰ و ۳۷۱.
  1071. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  1072. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۲۲.
  1073. «گفت: و جز گمراهان چه کسی از بخشایش پروردگار خویش ناامید می‌گردد؟» سوره حجر، آیه ۵۶.
  1074. «و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید کناره می‌جویم و پروردگارم را می‌خوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور نباشم» سوره مریم، آیه ۴۸.
  1075. «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درست‌آیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
  1076. المیزان، ج ۱۶، ص ۱۲۲.
  1077. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  1078. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۱۳۴؛ الکشّاف، ج ۲، ص ۶۴۲.
  1079. جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۲۴۸.
  1080. مجمع‌البیان، ج۶، ص۶۰۳؛ عرائس‌المجالس، ثعلبی، ص ۸۶.
  1081. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۶۰۳.
  1082. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۱۳۴.
  1083. کشف‌الاسرار، ج ۵، ص ۴۶۶؛ الکشّاف، ج ۲، ص ۶۴۱؛ عرائس المجالس، ثعلبی، ص ۸۶.
  1084. مفردات، ص ۸۶ "امّ".
  1085. قمی، ج ۱، ص ۴۲۳؛ البرهان، ج ۳، ص ۴۶۲.
  1086. الدرالمنثور، ج ۵، ص ۱۷۶.
  1087. «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درست‌آیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
  1088. المیزان، ج ۱۲، ص ۳۶۸؛ مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۶۰۳.
  1089. قمی، ج ۱، ص ۴۲۳؛ البرهان، ج ۳، ص ۴۶۲.
  1090. «سپاسگزار نعمت‌های او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
  1091. المیزان، ج ۱۲، ص ۳۶۸.
  1092. «سپاسگزار نعمت‌های او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
  1093. «و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
  1094. المیزان، ج ۱۱، ص ۷۹ و ج ۱۲، ص ۳۶۸.
  1095. جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۲۴۸؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۱۰۴ و ج ۶، ص ۲۰۹؛ کشف الأسرار، ج ۵، ص ۴۶۸.
  1096. «سپاسگزار نعمت‌های او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
  1097. «و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
  1098. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
  1099. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  1100. «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
  1101. مفردات، ص ۴۷۹، ـ صدق ـ؛ جامع البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص۱۱۲.
  1102. المیزان، ج ۱۴، ص ۵۶.
  1103. المیزان، ج ۴، ص ۴۰۸.
  1104. المیزان، ج ۱۴، ص ۵۶.
  1105. «گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۷.
  1106. الکشّاف، ج ۳، ص ۲۱.
  1107. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۱۶؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۵۹.
  1108. قصص الانبیاء، شعراوی، ج ۱، ص۴۶۹.
  1109. «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل‌اند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده می‌شد سجده‌» سوره مریم، آیه ۵۸.
  1110. قصص الانبیاء، شعراوی، ج ۱، ص ۷۷.
  1111. «و بی‌گمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم» سوره انبیاء، آیه ۵۱.
  1112. قصص الانبیاء، شعراوی، ج ۱، ص ۲۹۷.
  1113. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵.
  1114. المیزان، ج ۱۰، ص ۲۷۷.
  1115. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۶، ص ۴۸؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص۸۳؛ قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۹۶.
  1116. کشف‌الأسرار، ج ۶، ص ۲۶۱؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۲، ص ۱۸۰.
  1117. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  1118. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۰۵.
  1119. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  1120. نمونه، ج ۱۳، ص ۴۵۶.
  1121. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.
  1122. مجمع‌البیان، ج۷، ص ۱۵۴؛ قرطبی، ج ۱۲، ص ۶۷.
  1123. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  1124. «پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کرده‌اند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بی‌گمان تو آمرزنده‌ای بخشاینده‌ای» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
  1125. المیزان، ج ۱۴، ص ۴۵۲.
  1126. قرطبی، ج ۱۲، ص ۶۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۴۵۲.
  1127. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  1128. «و نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آنان پیامبری و کتاب (آسمانی) نهادیم آنگاه، برخی از آنان رهیافته‌اند و بسیاری از ایشان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۶.
  1129. «و (یاد کن) آنگاه را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (نیز) از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و از آنها پیمانی استوار گرفتیم» سوره احزاب، آیه ۷.
  1130. المیزان، ج ۱۶، ص ۲۷۸.
  1131. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند» سوره انعام، آیه ۸۹.
  1132. «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
  1133. «و نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آنان پیامبری و کتاب (آسمانی) نهادیم آنگاه، برخی از آنان رهیافته‌اند و بسیاری از ایشان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۶.
  1134. «و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه ۸۳.
  1135. المیزان، ج ۲، ص ۱۲۸.
  1136. المیزان، ج ۱۰، ص ۱۹۸.
  1137. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۸۲؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۶۱.
  1138. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۱۴۶.
  1139. البرهان، ج ۴، ص ۶۰۰.
  1140. «که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۴.
  1141. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  1142. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پاره‌ای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خ» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  1143. مفردات، ص ۴۲۱، "سلم".
  1144. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۷.
  1145. «که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۴.
  1146. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  1147. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پاره‌ای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خ» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  1148. «و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم)؛» سوره صافات، آیه ۱۰۳.
  1149. «تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۵.
  1150. «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم» سوره انعام، آیه ۸۴.
  1151. المیزان، ج ۱۶، ص ۲۳۰.
  1152. «و به آنان از بخشایش خویش ارزانی داشتیم و برای آنان نام و آوازه نیکوی بلندی پدید آوردیم» سوره مریم، آیه ۵۰.
  1153. «و در میان آیندگان از وی (نامی نیکو) بر جای نهادیم» سوره صافات، آیه ۷۸.
  1154. جامع‌البیان، مج۹، ج۱۶، ص ۱۱۷ و ج ۱۲، ص ۱۰۶؛ التبیان، ج ۷، ص۱۳۱ و ج۸، ص ۵۲۰؛ نمونه، ج۱۳، ص ۸۷ و ج ۱۹، ص ۱۱۷.
  1155. مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۹۹؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۶.
  1156. «و در میان آیندگان از وی (نامی نیکو) بر جای نهادیم» سوره صافات، آیه ۷۸.
  1157. «درود بر ابراهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۹.
  1158. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۱۰۶؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۷۴.
  1159. «درود بر ابراهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۹.
  1160. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۵۳.
  1161. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۱۰۶.
  1162. «بی‌گمان او از بندگان مؤمن ما بود» سوره صافات، آیه ۸۱.
  1163. «و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم» سوره انعام، آیه ۸۴.
  1164. المیزان، ج ۱۷، ص ۱۴۷ و ۱۵۳.
  1165. «و به او و به اسحاق، خجستگی بخشیدیم و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
  1166. مجمع‌البیان، ج۸، ص۷۰۹؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۵۴.
  1167. قرطبی، ج۱۵، ص۷۵؛ کشف‌الاسرار، ج۸، ص ۲۹۳.
  1168. نمونه، ج ۱۹، ص ۱۳۰.
  1169. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن» سوره ص، آیه ۴۵.
  1170. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۲۱۶.
  1171. قمی، ج ۲، ص ۲۴۳؛ الصافی، ج ۴، ص ۳۰۵.
  1172. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۴۹؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۱۱.
  1173. «و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.
  1174. مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۵۰.
  1175. المیزان، ج ۱۷، ص ۲۱۲؛ نمونه، ج ۱۹، ص ۳۰۹.
  1176. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۲۰۴ و ۲۰۵؛ قرطبی، ج ۱۵، ص ۱۴۲.
  1177. «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
  1178. مجمع‌البیان، ج۸، ص۷۵۰؛ المیزان، ج۳، ص ۱۶۵.
  1179. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۲.
  1180. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۶، ص ۴۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۹؛ قرطبی، ج ۱۱، ص ۲۰۲.
  1181. «یا او را از آنچه در صحیفه‌های موسی است آگاه نکرده‌اند؟» سوره نجم، آیه ۳۶.
  1182. «و (از صحیفه‌های) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بی‌کم و کاست به جای آورد؟» سوره نجم، آیه ۳۷.
  1183. «صحیفه‌های ابراهیم و موسی» سوره اعلی، آیه ۱۹.
  1184. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند» سوره انعام، آیه ۸۹.
  1185. «و (از صحیفه‌های) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بی‌کم و کاست به جای آورد؟» سوره نجم، آیه ۳۷.
  1186. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  1187. المیزان، ج ۱۹، ص ۴۵ و ۴۶.
  1188. جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۷، ص ۹۶ و ۹۷.
  1189. قصص الانبیاء، ابن کثیر، ص ۱۵۲.
  1190. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  1191. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  1192. قاموس کتاب مقدس.
  1193. جامع البیان، ج۲، ص۴۶۸؛ قصص الانبیا، ص۴۳.
  1194. المیزان، ج۷، ص۲۹۱.
  1195. «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت‌ها را به خدایی می‌گزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری می‌یابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
  1196. «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه هیچ به کار تو می‌آید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.
  1197. «هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیس‌ها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟» سوره انبیاء، آیه ۵۲.
  1198. «گفتند: بت‌هایی را می‌پرستیم و در کنارشان (به خدمت) ماندگاریم * (ابراهیم) گفت: آیا چون فرا می‌خوانید (شان صدای) شما را می‌شنوند؟ * یا به شما سود یا زیان می‌رسانند؟» سوره شعراء، آیه ۷۱-۷۳.
  1199. «تنها بت‌هایی را به جای خداوند می‌پرستید و دروغی فرا می‌بافید؛ بی‌گمان کسانی که به جای خداوند می‌پرستید اختیار روزی شما را ندارند، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده می‌شوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
  1200. «و گفت: جز این نیست که به جای خداوند بت‌هایی را از سر دوستی میان یکدیگر در زندگی این جهان (به پرستش) گرفته‌اید سپس در روز رستخیز هر یک از شما دیگری را انکار می‌کند و هر یک از شما به دیگری لعنت می‌فرستد و جایگاهتان آتش (دوزخ) است و یاوری نخواهید داشت» سوره عنکبوت، آیه ۲۵.
  1201. «آنگاه که به پدر و قوم خویش گفت: چه می‌پرستید؟» سوره صافات، آیه ۸۵.
  1202. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید، بیزارم» سوره زخرف، آیه ۲۶.
  1203. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۹.
  1204. «ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  1205. المیزان، ج۷، ص۱۷۷.
  1206. سوره انبیاء، آیات ۵۶-۷۱.
  1207. «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را فرا می‌بردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بی‌گمان تویی که شنوای دانایی» سوره بقره، آیه ۱۲۷
  1208. «در آن نشانه‌هایی روشن (چون) مقام ابراهیم وجود دارد و هر که در آن در آید در امان است و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بی‌گمان خداوند از جهانیان بی‌نیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
  1209. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم را در خانه (کعبه) مستقر ساختیم (و گفتیم) که هیچ چیز را شریک من قرار مده و خانه مرا برای طواف‌کنندگان و قیام‌کنندگان و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار پاکیزه بدار! * و در میان مردم به حجّ بانگ بردار تا پیاده و سوار بر هر شتر تکیده‌ای که از هر راه دوری می‌رسند، نزد تو آیند * تا سودهایی که برای آنان دارد ببینند و نام خداوند را در روزهایی معین بر آنچه از دام‌ها که روزیشان کرده است (هنگام قربانی) یاد کنند آنگاه از آن بخورید و بینوای مستمند را خوراک دهید * سپس باید آلایش‌های خود را بپیرایند و نذرهاشان را بجای آورند و خانه دیرین (کعبه) را طواف کنند * چنین است؛ و هر که حرمت‌های خداوند را سترگ بدارد همان نزد پروردگارش برای او بهتر است. و (گوشت) چارپایان بر شما حلال است جز آنچه (حرام بودن آن) برایتان خوانده شود پس، از پلیدی‌ها که بت‌هایند دوری گزینید و از گفتار دروغ (نیز) بپرهیزید» سوره حج، آیه ۲۶-۳۰.
  1210. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پاره‌ای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  1211. «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم * و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت * و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم) * و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود * و به قربانی سترگی او را بازخریدیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱-۱۰۷.
  1212. جامع البیان، ج۶، ص۱۵۳۰-۱۵۴۰.
  1213. مجمع البیان، ج۸، ص۴۵۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۴۸؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۳۴.
  1214. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  1215. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  1216. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  1217. «و (یاد کن) آنگاه را که خانه (کعبه) را برای مردم جای بازگشت و امن کردیم و (گفتیم) از «مقام ابراهیم» نمازگاه گزینید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طواف‌کنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵
  1218. «و (یاد کن) آنگاه را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (نیز) از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و از آنها پیمانی استوار گرفتیم» سوره احزاب، آیه ۷.
  1219. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  1220. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  1221. «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود» سوره هود، آیه ۷۵
  1222. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  1223. فصوص الحکم، ص۳۲۷.
  1224. بحر در کوزه، ص۵۱.
  1225. رهبریان، محمد رضا، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.