بحث:فساد در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سلامت جامعه

شاخصه‌های سلامت جامعه

اقتصاد ستون اصلی جامعه است، همان‌گونه که نماز ستون دین است. این بدان معناست که اگر اقتصاد در جامعه‌ای شکل نگرفته یا به درستی شکل نگرفته باشد، آن جامعه در معرض فروپاشی است؛ زیرا اقتصاد است که افراد یک جامعه را در یک جا جمع می‌‌کند و ساختاری به نام جامعه را موجب می‌‌شود. البته این بدان معناست که امور دیگری آرامش و امنیت به عنوان اهداف اصلی جامعه مطرح نباشد؛ چنان که وقتی ما از نماز به عنوان ستون دین یاد می‌‌کنیم به این معنا نیست که اموری دیگری چون اعتقادات و باورها نقشی در تحقق دین ندارد، بلکه به این معناست که خیمه و چادر جامعه یا دین به اقتصاد و نماز راست می‌‌ایستد و اگر این دو چیز نباشد،‌ جامعه یا دینی در معرض فروپاشی و تباهی است. پس هر گونه خلل و نقصی در امور اقتصادی یک جامعه به معنای بحران در جامعه است و می‌‌بایست عواملی بحران به سرعت شناسایی و اصلاح شود. این گونه است که مبارزه با فساد اقتصادی و ایجاد اصلاحات در آن، از مهم‌ترین دغدغه‌های پیامبران بوده است؛ زیرا آنان همان اندازه که در اندیشه اصلاح افراد انسانی بودند، در اندیشه اصلاح جامعه بودند، بلکه این دومی از اهمیت بیش تری برخوردار بوده است؛ زیرا جامعه صالح و سالم، امکان رشد افراد سالم بیش تری را فراهم می‌‌آورد و پیامبران در حقیقت در اندیشه اصلاح جامعه بشری و ایجاد جامعه مبتنی بر عدالت در سطح زمین بی‌توجه به ویژگی نژادی و دینی و مذهبی و جنسیتی بوده‌اند چنان که خداوند در آیه ۲۵ سوره حدید بیان کرده است.

جامعه انسانی به حکمت و هدف دست یابی به خوشبختی و مولفه‌های اصلی آن یعنی آرامش و آسایش شکل گرفته است. خرد انسانی به این مسأله توجه داشته که دست یابی به سعادت تنها در گرو همکاری و تعاون جمعی است. این گونه است که با تشکیل جامعه ضمن پاسخ گویی به نیازهای عاطفی و احساسی خود، به پاسخ گویی نسبت به نیازهای مادی و جسمی خود پرداخته است. پاسخی که انسان‌های خردمند به نیازهای مادی خود در ساختار جامعه ارایه می‌‌دهند، همان چیزی است که ما از آن به اقتصاد یاد می‌‌کنیم؛ زیرا اقتصاد و علم آن به معنای دانش مدیریت منابع زمینی برای بهره‌مندی کامل از آن و پاسخ گویی به نیازهای مادی و آسایشی است.

انسان‌های خردمند در یافته‌اند که جامعه نیازمند قوانین و مقرراتی است که بتواند در یک نظام عقلانی،‌ تعاملات افراد جامعه را مدیریت کند تا این گونه همه نیازهای بشری در جامعه به شکل مناسبی پاسخ داده شود. این قوانین و مقررات که بر احکام عقلانی و عقلایی سامان یافته است، شکل به نسبت مطلوبی از زندگی جمعی را ارایه می‌‌دهد؛ چراکه عقل انسانی از این توانایی برخوردار است که خوب را از بد و امر مناسب را از نامناسب تشخیص دهد و با بهره‌مندی از ابزارها و منابع شناختی چون حواس به ویژه گوش و چشم، واقعیت‌ها را با حقایق مطلوب بسنجد و در قلب و عقل خویش تحلیل کند.[۱] عقل انسانی بر اساس این توانایی است که در شکل نظری حقایق محضی چون اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است را به دست می‌‌آورد و بر اساس این اصل بنیادین اصول دیگر عقلانی را به دست آورده و سامان می‌‌دهد و در مقام عقل عملی نیز به داوری رفتارها می‌‌نشیند و از خوبی یا بدی اموری سخن می‌‌گوید و حکم به خوبی عدالت و بدی ظلم می‌‌کند. مجموعه قوانین و مقرراتی که عقل عملی به شکل احکام صادر می‌‌کند، قوانین عقلانی است که بر اساس آن قوانین عقلایی نیز سامان می‌‌دهد.

قوانین و احکامی چون حسن و خوبی عدالت و صداقت و راستی یا قباحت و بدی ظلم و دروغ یا حتی قبح عقاب بلابیان از اموری است که عقل بدان حکم می‌‌کند. قبح عقاب بلابیان به این معناست که قوانین می‌‌بایست به شکل به مکلف برسد که یا از طریق فهم عقلانی یا بیان وحیانی و یا ابلاغ قوانین است. اگر کسی از قانونی آگاه نباشد و مواخذه شود این مواخذه و عقاب قبیح و زشت است و عقل آن را نمی‌پسندد. جامعه سالم جامعه‌ای است که اصول عقلانی و قوانین و مقررات آن مراعات و اجرا می‌‌شود. از جمله این که به عقود و عهود وفا دار باشد یا پیمان شکنی نکند یا دروغ نگوید و صداقت و راستی داشته باشد. چنین جامعه‌ای همان جامعه‌ای است که بر اساس اصول عقلانی و عقلایی سامان یافته است.

از نظر قرآن جامعه‌ای که بر اصول عقلانی حرکت می‌‌کند و بر عدالت و صداقت است، در مسیر بالندگی قرار دارد و این امکان در آن است از کفر نیز رهایی یابد و به وحی متصل شود.[۲] چنین جامعه‌ای همچنین در حوزه اقتصادی که قوام و ستون جامعه است[۳] به سلامت است و رشد اقتصادی خوب و مناسبی را تجربه می‌‌کند؛ چراکه در تحقق رشد اقتصادی عنصر نخست تقوایی عقلانی است. البته از نظر قرآن دست یابی به جامعه صالح و سالم از هر جهت عمل به تقوای کاملی است که عقل و وحی بدان حکم می‌‌کند؛ زیرا برخی از مسایل بر عقل انسانی نهان است و یا به عللی عقل عملی در تشخیص اشتباه می‌‌کند و این جاست که وحی به مدد عقل انسانی می‌‌آید تا به حقایقی دیگر نهان رهنمون سازد. این گونه است که در صورت تقوای کامل همه برکات بر چنین جامعه نازل می‌‌شود و از نظر آرامشی و آسایشی در بهترین وضعیت قرار می‌‌گیرد. به هر حال، شاخصه جامعه سالمی که بر موازین و احکام عقلانی و وحیانی عمل می‌‌کند، تحقق خوشبختی است که یکی از مهم‌ترین آنها آسایشی است که در شکل رشد و شکوفایی اقتصادی خودنمایی می‌‌کند.[۴].

بیماری جامعه

فساد اقتصادی، شاخصه جامعه بیمار

همان‌گونه که رشد اقتصادی و آرامش و آسایش فراگیر مهم‌ترین شاخصه سلامت جامعه است، فساد اقتصادی بیانگر وجود بیماری در جامعه است. جامعه سالم در چارچوب اصول عقلانی اخلاقی بر عدالت و صداقت است و مردمان در چارچوب قوانین اخلاقی نسبت به یک دیگر ظلم و بیدادی را روا نمی‌دارند و بر پیمان و قراردادهای خود پای بند هستند و هرگز بر خلاف قول و قرار که داده‌اند عمل نمی‌کنند. این گونه است اعتماد در همه سطوح جامعه حضور جدی دارد و معاملات و داد و ستدها به درستی انجام می‌‌گیرد. اما جامعه بیمار و فاسد،‌ جامعه‌ای است که مهم‌ترین اصول عقلانی اخلاقی در آن رعایت نمی‌شود و ظلم و بیداد در اشکال گوناگون نمود دارد و هنجارها و ارزش‌ها جای خود را به نابهنجاری داده است. این گونه است که شاخصه‌های سلامت اجتماعی مانند رشد و شکوفایی اقتصادی نیز در آن جامعه دیده نمی‌شود.

هنگامی که ما از فساد در جامعه‌ای سخن می‌‌گویم به معنای خارج شدن هر چیزی از حد اعتدال و عدالت است. البته گاه این خروج به سوی کاستی و گاه زیادی است.[۵] هر دو نوع خروج به معنای فساد دانسته می‌‌شود؛ چراکه جهان و جامعه بر عدالت و اعتدال بنیانگذاری شده است و خروج از اعتدال و عدالت به معنای خروج از قوانین حاکم بر هستی است. برای اصلاح امر فساد لازم است تا به گونه‌ای عمل شود تا دوباره آن چیز به تعادل برسد. جامعه فساد و بیمار جامعه‌ای است که از نظر اعتقادی و عملی بر خلاف اصول عقلانی و وحیانی سامان یافته باشد. هر گونه کفر و شرک به معنای خروج اسراف و ظلم فکری است که از نظر قرآن بیانگر فساد عقلانی جامعه است؛ زیرا انسان و جامعه‌ای که به کفر و شرک گرایش دارد و یا نفاق می‌‌ورزد، در ابزارها و منابع شناختی با مشکل مواجه است و فساد و بیماری در آن راه یافته است؛ هر چند که مدعی سلامت عقلی و دوری از سفاهت باشد.[۶]

جامعه‌ای که به فجور گرایش دارد آن نیز بیانگر فساد و بیماری در جامعه است؛ زیرا رفتار فجور آمیز به معنای خروج از دایره اصول عقلانی اخلاقی است و این خود شاخصه ای برای فساد در جامعه است.[۷] فجور به معنای هنجارشکنی و ارزش‌زدایی از جامعه است. فاجر کسی است که هنجارها و ارزش‌های جامعه از جمله عدالت، صداقت، وفای به عهد و مانند آن را در هم می‌‌شکند و پرده‌های حرمت و حریم قوانین و احکام عقلانی و وحیانی را می‌‌درد. اگر جامعه سالم در اصل بنیادین جامعه یعنی اقتصاد سالم و رشد و شکوفایی آن، خود را به نمایش می‌‌گذارد، جامعه فاجر و بیمار را می‌‌توان از اقتصاد فاسد و فساد اقتصادی آن شناسایی کرد. در جامعه بیمار، آبادی‌های زمین از میان می‌‌رود و به محیط زیست آسیب جدی وارد می‌‌شود. جنگل‌ها و مراتع به غارت می‌‌رود و آب‌های سطحی و غیر سطحی آلوده می‌‌شود. امکانات طبیعی زمین به شکل نادرستی مورد بهره برداری قرار می‌‌گیرد و خشکی و دریا فساد شده و از حد اعتدال خارج می‌‌شود.[۸]

در جامعه بیمار و فاسد، سرقت و دزدی مستقیم و غیر مستقیم از مال دیگری یا اموال عمومی رشد می‌‌یابد و بر خلاف قوانین جاری و حاکم بر هستی، ظلم و بی‌عدالتی رواج می‌‌یابد.[۹] از مصادیق این خروج از قوانین و بی‌عدالتی می‌‌توان به کم‌فروشی و گران فروشی[۱۰] اشاره کرد که سلامت داد و ستد اقتصادی را به هم می‌‌ریزد و اعتماد عمومی را به قول و قرارها و معاملات سلب می‌‌کند. تعدی به حقوق دیگران گاه به تعدی به محیط می‌‌انجامد. حرص و ولع سیر ناپذیری دنیا گرایان و ثروت اندوزان موجب می‌‌شود تا به هر شکلی شده از منابع زمین به درستی و نادرستی بهره گیرند و محیط زیست را برای اندکی مال و ثروت بیش‌تر به تباهی و فساد بکشانند. درخت‌ها و جنگل‌ها را قطع کرده و آب‌ها را به نادرستی استحصال کنند و مراتع و خاک را تخریب کنند و زمینه تباهی کشاورزی و دامداری را فراهم آورند.[۱۱]

فساد و فجور اقتصادی در جامعه باعث می‌‌شود که هر کسی به حق خود قانع نباشد و به حقوق دیگری تجاوز کند و این گونه تضاد و درگیری میان منافع اقتصادی تشدید شده و به جنگ و خونریزی میان افراد بیانجامد که خود فسادی بزرگ در زندگی بشر است.[۱۲] در چنین فقدان سلامت جامعه و بیماری و فساد در آن است که جامعه به تباهی کامل سوق داده می‌‌شود؛‌زیرا گاه نسل‌های کنونی مورد کشتار قرار می‌‌گیرند ولی گاه نوع برخورد انسان با جامعه و جهان به گونه‌ای است که آثار ویرانگر افساد و فساد آن هم چنان تا نسل‌ها باقی می‌‌ماند. از این روست که خداوند به انسان‌ها هشدار می‌‌دهد که از افسادی که موجب هلاکت نسل‌های بشری می‌‌شود و نسل کشی را فراهم می‌‌آورد، پرهیز و اجتناب کنند و به فسادهایی دامن نزنند که نسل کشی را به دنبال دارد.[۱۳] به جامعه‌ای که ربا خواری و کم‌فروشی و گران فروشی و اختلاس و دزدی در آن فراوان است، نمی‌توان امیدی بست؛ زیرا چنین جامعه‌ای ستون‌های بقا و استواری خود را به فساد و تباهی در معرض خطر قرار داده است. خداوند در آیاتی از جمله ۱۷۳ تا ۱۸۳ سوره شعراء فساد اقتصادی در جامعه مداین را عامل مهم در نابودی آنان بر شمرده است. قوم شعیب(ع) عادت کرده بود تا در فعالیت‌های اقتصادی و کم‌فروشی و خیانت در معاملات داشته باشد و بر خلاف عقل و عدل و صدق رفتار نماید. این گونه بود که گرفتار نابودی شد. از نظر خداوند هر گونه رفتاری که خلاف عدالت و صداقت باشد، می‌‌تواند عامل در نابودی ملت‌ها و امت‌ها باشد. اگر جامعه عادت کند که به هر شکلی به نیازهای مادی پاسخ دهد و از لذت‌های مادی و تمتعات دنیوی استفاده کند از مسیر عقل و عدل خارج می‌‌شود و تباهی و فساد را برای خود به ارمغان می‌‌آورد که نتیجه آن نابودی جامعه است.[۱۴]

سودجویی و منفعت‌طلبی افراد جامعه در هر شکلی نادرست است. اگر در گذشته این سودجویی و منفعت‌طلبی از طریق نقص در کالا و جنس انجام می‌‌گرفت و با این عمل تبهکارانه و فسادانگیز اقتصاد شخصی رونق می‌‌گرفت و اقتصاد جامعه با بحران مواجه می‌‌شد، که البته در نهایت ضرر آن به شخص نیز می‌‌رسید هر چند در یک فرآیند زماندار، ولی امروز در اشکال دیگری این سود جویی و منفعت‌طلبی پی گیر می‌‌شود که هر دو رفتار برای جامعه و اقتصاد آن زیانبار است.[۱۵] در جهان امروز انواع غش در معاملات رونق گرفته است و بسته بندی‌های دروغین و تحجیم کالا برای فریب چشم‌ها عامل در بی‌اعتمادی شده است که روند رشد اقتصادی را با خطر جدی مواجه می‌‌کند. هر چند که خداوند به صراحت این گونه غش و فریب و فساد را حرام و گناه دانسته است[۱۶] ولی حتی در جامعه اسلامی این اعمال رواج دارد؛ چراکه تقلب در معامله[۱۷] به هر شکلی می‌‌تواند اعتماد عمومی را نسبت به معاملات از میان بردارد و خرید و فروش را با اختلال جدی مواجه ساخته و میزان تقاضا را به شدت کاهش دهد که در نتیجه آن تولید نیز کاهش یافته و جامعه با رکود مواجه می‌‌شود.

از نظر قرآن چنین جامعه‌ای به شدت آلوده و بیمار است و می‌‌بایست با اصلاحات سخت و شدید و جراحی دردناک این خصلت عمومی اصلاح شود وگرنه می‌‌بایست جامعه خود را برای عذابی دردناک آماده سازد که جنگ و خونریزی از نتایج و پیامدهای طبیعی آن است. غیر از آنکه خداوند نیز به شدت از چنین جامعه‌ای بیزاری می‌‌جوید و ایشان را به عذاب استیصال از زمین محو می‌‌کند.[۱۸] به هر حال، فساد اقتصادی هم اندازه که مانع رشد و شکوفایی اقتصادی جامعه است می‌‌تواند عامل نابودی و نیستی آنان باشد؛ زیرا جامعه‌ای که گرفتار فجور و فساد اقتصادی است در زمینه دیگر چون اعتقادات نمی‌تواند به سلامت باشد؛ زیرا سلامت روحی و روانی جامعه در رفتارهای عملی از جمله رفتارهای اقتصادی آن خودنمایی می‌‌کند و جامعه‌ای که دچار فساد و بیماری اقتصادی است، نشان می‌‌دهد که از سلامت عقلانی و روانی برخوردار نیست. پس چنین جامعه جز نابودی از درون یا خشم و استیصال نمی‌تواند امیدی داشته باشد.[۱۹].

حقیقت فساد

فساد، خروج از مرزهای اعتدال

یکی از بیماری‌های اجتماعی که گریبانگیر همه جوامع بشری می‌‌شود، مسأله فساد است. فساد که نقیض صلاح است به معنای خروج هر چیزی از حد اعتدال و تعادل است؛[۲۰] زیرا صلاح هر چیزی، همان حالت طبیعی است که بر اساس نظام احسن الهی بر اصول عدالت و اعتدال آفریده شده است.

خروج از اعتدال به دو شکل افراطی و تفریطی صورت می‌‌گیرد. بنابراین اگر کم یا زیادی در چیزی تحقق یابد و همین افزایش و کاهش، آن چیز را از اصل خلقت و آفرینش آن بیرون کند، در حقیقت در آن چیز فساد راه یافته است. پس می‌‌توان گفت هر گونه تغییرات در چیزی که موجب شود تا آن چیز از اصل خود خارج و کاربرد خود را از دست دهد، تغییر فاسدی است؛ چراکه صلاح هر چیزی، همان بقای بر خلقت اصلی و اهداف و کاربردهای آن است. بر این اساس اگر تغییر در خلقت اصلی چیزی موجب دست یابی به کمالی شود و در راستای اهداف آن چیز باشد، تغییر مثبت ارزیابی می‌‌شود و فساد بر آن اطلاق نمی‌شود. به سخن دیگر، اگر خروج از اعتدال و تغییر در کمیت و کیفیت هر چیزی موجب نقص و خروج از کمال و اهداف چیزی شود، آن چیز فساد شده است.

از این روست که در قرآن اموری چون انحراف در راه خدا[۲۱]، تخریب آبادانی‌های زمین و به هدر دادن امکانات طبیعی آن[۲۲]، نابودی کشاورزی [۲۳]خونریزی و کشتار[۲۴]، نسل کشی [۲۵]، ظلم و ستم[۲۶]، کفر به خداوند[۲۷]، شرک و رویگردانی از توحید[۲۸]، ذلیل کردن عزیزان شهر به هنگام جنگ[۲۹]، سرقت [۳۰] جلوگیری از رواج دین توحیدی والهی در جامعه[۳۱]، قطع صله رحم[۳۲] برتر جویی و خود بزرگ بینی نژادی[۳۳]، کم‌فروشی[۳۴] به عنوان مصادیقی از فساد مطرح شده است. در این مصادیق می‌‌توان اموری مختلفی یافت که به حوزه باورها و رفتارها تعلق دارد. این بدان معناست که فساد تنها در حوزه رفتاری مطرح نیست، از این روست که کفر و شرک نیز به عنوان مصادیقی از فساد بیان شده است.

اما با نگاهی گذرا به همین مصادیق بیان شده می‌‌توان این نکته را نیز دریافت که بیش‌ترین مصادیق فساد را می‌‌بایست در حوزه رفتارها و آن هم در حوزه رفتارهای اجتماعی یافت. بر این اساس می‌‌توان گفت که بیش‌ترین نمود فساد و خروج از مرزهای صلاح و اعتدال و تعادل در امور اجتماعی اتفاق می‌‌افتد، هر چند که ریشه و خاستگاه آن را می‌‌بایست در همان حوزه بینش‌ها و نگرش‌ها یعنی امور اعتقادی و باورها جست؛ زیرا نوع تفکر و بینش و نگرش آدمی به خود و خدا و هستی است که رفتارهای او را ساماندهی و جهت بخشی می‌‌کند. از این روست که در قرآن اموری چون ایمان به خدا[۳۵]، تفکر درباره آیات الهی و سرگذشت مفسدان[۳۶]، توجه به آخرت[۳۷]توحید[۳۸]، توجه به علم خدا[۳۹]، خوف از خدا[۴۰] اطاعت از خدا[۴۱]، تقوای الهی[۴۲] و عبادت خدا[۴۳] به عنوان موانع فساد در انسان بیان شده است.

به سخن دیگر، میان بینش‌ها و باورها از سوی با نگرش‌ها و رفتارها از سوی دیگر ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. بنابراین اگر بخواهیم رفتارها را اصلاح کنیم می‌‌بایست به اصلاح باورها بپردازیم.[۴۴].

خروج از مرزهای اعتدال

فساد، خارج شدن هر چیزی از حد اعتدال است. تفاوتی نمی‌کند که این خروج کم یا زیاد باشد. در زبان عربی واژه فساد در برابر واژه صلاح قرار داده می‌شود. به این معنا که هر چیزی که فساد شد از صلاح بیرون و خارج شده است. البته کاربرد آن در امور خارجی و مصادیق عینی، زمانی است که نفس و بدن و دیگر چیزهای خارجی از حد تعادل و اعتدال بیرون رفته باشند. در این زمان است که آن چیز را فاسد می‌دانند.[۴۵]

از مشخصات فاسد شدن و یا فاسد بودن هر چیزی آن است که آن چیز از حالت اعتدال خود خارج شده و بر خلاف مقتضای طبیعت خود در آمده باشد.[۴۶].

سوءاستفاده از قدرت

قدرت خوب و قدرت بد

قدرت توانایی انسانی بر انجام یا ترک کاری است. به این معنا که اگر بخواهد و اراده کند بتواند آن را انجام دهد یا از انجام آن سرباز زند. در عمل اجتماعی و سیاسی، قدرت به توانایی وادار کردن دیگران و تسلیم آنان به انجام کاری بر اساس خواست خود است. به نظر می‌‌رسد که تفاوت معناداری در قدرت فردی و اجتماعی وجود دارد؛ چراکه در قدرت فردی، توانایی ذاتی شخص در بعد مادی و معنوی به انجام و یا ترک کاری ملاک و معیار می‌‌باشد؛ در حالی که در قدرت اجتماعی، توانایی وادار کردن دیگران به انجام و یا ترک کاری قدرت گفته می‌‌شود. در عرصه سیاسی، دولت‌ها نماد قدرت اجتماعی هستند؛ چراکه جوامع را به سویی که بخواهند هدایت و مدیریت می‌‌کنند و به اقتدار و زور مشروع، مردمان را به انجام و یا ترک کاری وادار می‌‌سازند.

قدرت در بعد مادی و معنوی مطلوب هر عاقل و خردمندی است. بنابراین می‌‌توان گفت که قدرت دارای ارزش عقلایی است و خردمندان آن را نیک و خوب ارزیابی می‌‌کنند. از این روست که خداوند با توجه به حکم عقل و خرد، مطلوب بودن و ارزشی بودن آن را مورد توجه قرار می‌‌دهد و از انسان‌ها می‌‌خواهد تا آن را در جای درست بیابند و در جای درست به کار گیرند. از این روست که در آیاتی از جمله ۷۵ سوره نحل با اشاره به نیکو بودن قدرت در نزد خردمندان ایشان را به تدبر در امور خود می‌‌خواند و از ایشان می‌‌خواهد تا قدرت را از خاستگاه درست آن بخواهند. همچنین خداوند در آیاتی از جمله ۸۰ سوره اسراء و ۳۵ سوره ص، قدرت را تنها زمانی سودمند می‌‌شمارد که برای تحقق هدف‌های الهی باشد. از نظر قرآن همچنین همه انواع و اقسام قدرت از بدنی[۴۷]، علمی مادی و معنوی حالتی ارزشمند است و تلاش برای کسب آن یا کوشش برای افزایش آن امری شایسته است.[۴۸]

با این همه، خداوند در آیاتی از جمله ۵۱ و ۵۲ سوره زخرف و ۷۶ و ۷۹ سوره قصص، قدرت به ویژه دنیوی و مادی آن را ملاک ارزش‌گذاری نمی‌شمارد و از کسانی که قدرت و ثروت را هم چون فرعون، تنها ملاک ارزش انسان می‌‌دانند انتقاد می‌‌کند و به عالمان بنی اسرائیل هشدار می‌‌دهد که به جای قدرت و ثروت دنیوی به پاداش‌های اخروی الهی توجه یابند.[۴۹] بنابراین، در قرآن سخن از قدرت خوب و قدرت بد است. از جمله در آیه ۱۷ سوره قصص، به‌کارگیری قدرت در جهت تقویت مجرمان را قدرت بد ارزیابی می‌‌کند و در آیه ۴۱ سوره حج به‌کارگیری آن را برای اقامه نماز و امر به معروف و احقاق حق نیازمندان و پرداخت زکات را به عنوان قدرت خوب شناسایی و تشویق می‌‌کند.

اصولا بر مؤمنان است تا در اندیشه قدرت باشند و با افزایش آن، در راه بندگی خداوند گام بردارند[۵۰] و به دیگران در این مسیر کمک کنند. از جمله خداوند در آیات ۸۳ تا ۹۵ سوره کهف، شایسته بودن استفاده از قدرت خدادادی در خدمت به خلق و دفع فساد در زمین را به عنوان قدرت خوب بیان کند. به هر حال، از نظر قرآن، قدرت خوب، قدرتی است که برای جهاد در راه خدا و دفاع از مظلومان[۵۱]، ایجاد زندگی سالم برای خود و دیگران[۵۲]، مبارزه با طغیانگران و علیه فساد [۵۳] و نهی از منکر و ناپسندها و زشت کاری‌ها به کار گرفته شود.

آیات ۲۴ تا ۳۱ سوره طه این معنا را مورد تاکید قرار می‌‌دهد که قدرت و نیرومندی شرط لازم برای مبارزه با فساد و طغیان گری است. بنابراین قدرت خوب، قدرتی است که هر خردمند و مؤمنی می‌‌بایست در جست و جوی آن باشد و آن را تحصیل نماید. خداوند در آیه ۸۰ سوره اسراء درخواست قدرت از خداوند را امری شایسته ارزیابی می‌‌کند و حتی به پیامبرش فرمان می‌‌دهد که از خداوند قدرت را درخواست نماید. این درحقیقت اموزش غیر مستقیم مؤمنان است که از خداوند قدرت خوب را برای انجام اهداف الهی و تحصیل آن در خواست نمایند. از درخواست حضرت سلیمان(ع) چنین بر می‌‌آید که درخواست قدرت بی‌مانند نیز مطلوب می‌‌باشد. شاید برای بسیاری این قدرت بی‌مانند و اقتدار مطلق، نوعی درخواست فساد باشد؛ چراکه در اندیشه بسیاری این معنا لانه کرده است که اقتدار مطلق به معنای فساد مطلق است، در حالی که انسان‌های مؤمن، چون قدرت خویش را از منشای الهی می‌‌جویند و به دست می‌‌آورند، همواره قدرت را برای اهداف متعالی و کمالی خود و جامعه به کار می‌‌گیرند. بنابراین، هرگز قدرت مطلق به معنای فساد یا فساد مطلق نیست، چنان که درخواست حضرت سلیمان(ع) از خداوند به معنای فسادخواهی نبوده است.[۵۴].[۵۵].

سوءاستفاده‌کنندگان از قدرت

با این همه، نمی‌توان از سوء استفاده از قدرت از سوی کسانی که تزکیه نفس و خودسازی نکرده‌اند، چشم پوشی کرد. با نگاهی به آیات قرآنی می‌‌توان گروه‌ها و افراد بسیاری را برشمرد که از قدرت سوء استفاده کرده و آن را در راه‌های خواسته‌های پست و شیطانی خود به کار گرفته‌اند. از آیاتی از جمله آیات ۵۰ و ۵۲ سوره هود می‌‌توان دریافت که همواره گروه‌ها و افرادی در جامعه از قدرت سوء استفاده می‌‌کردند. از این روست که حضرت هود(ع) مأموریت می‌‌یابد تا مردمان خویش را از سوء استفاده از قدرت برحذر دارد و نهی کند. با این همه گروه‌های مردمی و طبقات اجتماعی حاضر به تمکین نمی‌شوند و با سوء از قدرت به جرم و جنایت و گناه اقدام می‌‌کنند و زمینه هلاکت خویش و دیگران را فراهم می‌‌آورند.[۵۶]

خداوند در آیه ۲۵۸ سوره بقره، تبیین می‌‌کند که سوء استفاده نمرود از قدرت موجب شد تا وی در زمره ظالمان قرار گیرد و از هدایت الهی محروم گردد. این در حالی است که منشا و خاستگاه هر قدرتی خداوند است و نمرود نیز با سوء استفاده از قدرت الهی خود را در مسیر زیانکاری و خسران قرار داد[۵۷] و زمینه زوال و نابودی قدرت خویش را فراهم آورد؛ چراکه هر گونه سوء استفاده از قدرت و به‌کارگیری این نعمت بزرگ الهی در مسیر نادرست می‌‌تواند موجبات زوال آن را فراهم کند.[۵۸] از نظر قرآن، هر گونه سوء استفاده آدمی از قدرت عامل زیانکاری و نیز حبط اعمال خوب و نیک وی می‌‌شود و آن چه را به کار خیر و خوب برای خود ساخته و ذخیره نموده با سوء استفاده از قدرت از دست می‌‌دهد و چیزی برای او باقی و برقرار نخواهد ماند.[۵۹]

با نگاهی به آیات ۲۵ تا ۲۹ سوره حاقه این معنا اثبات می‌‌شود که بسیاری از کسانی که به عنوان اصحاب شمال در دوزخ وارد می‌‌شود، کسانی بودند که در دنیا از قدرت و توانمندی بسیاری برخوردار بودند ولی با سوء استفاده خود را بدبخت کرده و در دوزخ افکندند. امت‌های پیشین که از سوی خداوند گرفتار عذاب استیصال شده و ریشه کن گردیدند، امت‌های با قدرت و توانمندی بسیار بالا بودند. ازاین روست که خداوند از مردمان می‌‌خواهد تا با گذر و گردشگری در این آثار باستانی به جا مانده از ایشان، از قدرت و شکوه آنان آگاه شوند و بدانند که چگونه ایشان با آن همه قدرت و شوکت، به سبب سوء استفاده از قدرت، نابود و هلاک شدند.[۶۰] خداوند با اشاره به قوم بسیار قدرتمند و شگفت انگیز عاد که دارای ساختمان با شکوه سنگی و عظیم بودند، به مردمان هشدار می‌‌دهد که این مردمان با همه شکوه و جلال و قدرت خود به سبب سوء استفاده از این قدرت و توان، دچار عذاب استیصال شده و از صفحه روزگار ریشه کن شدند. آنان مردمانی بودند که همانند ایشان از نظر قدرت و شوکت، ملت و امتی خلق نشده است.[۶۱]

اهل قدرت با سوء استفاده خود از قدرت چنان از سوی خداوند خوار و ذلیل می‌‌شوند که هیچ پناهی برای خود نمی‌یابند [۶۲] و این گونه در اوج قدرت سقوط می‌‌کنند و نابود می‌‌شوند.[۶۳] از جمله کسانی که از قدرت خود سوء استفاده کرد، سرمایه دار بزرگ و معروف قوم یهود، قارون است. وی چنان در قدرت و ثروت خود غرق شده بود که خدا را بنده نبود و با تکبر و تفاخر مردمان را خوار و ذلیل می‌‌کرد و ریشه تباهی و فساد در جامعه یهودی شد. از این روست که خداوند وی را به سبب سوء استفاده از قدرت و ثروت، چنان به زمین فرو برد که هیچ اثری از خود و ثروت و کاخ وی بر جا نماند تا دیگران وسوسه قدرت و ثروتی از این دست را نداشته باشند.[۶۴]

داستان باغدار متکبری که در سایه افراد بیش‌تر و ثروت زیادتر احساس قدرت می‌‌کرد و همین ثروت و قدرت وی را به انکار قیامت کشاند، از جمله داستان‌های قرآنی است که در آیات ۳۲ تا ۳۷ سوره کهف به آن اشاره شده است. خداوند در این آیات تبیین می‌‌کند که چگونه وی را به سبب سوء استفاده از قدرت و ثروت به هلاکت رساند و در برابر چشمش او را خوار و ذلیل کرد. داستان برادران یوسف(ع) و سوء استفاده ایشان از قدرت نیز از جمله داستان‌های قرآنی است که در آن به مسأله حسادت و غرور و تکبر پرداخته شده و این که چگونه قدرت موجب می‌‌شود تا حسادت نسبت به دیگران ریشه بداوند و رفتارهای نابخردانه‌ای را سبب شود به گونه‌ای که شخص دست به جنایت بزنند.[۶۵] علت فساد انگیزی یهودیان در فلسطین در دو نوبت گذشته و آینده، قدرت و توانمندی جنگاوری و قدرت نظامی است که در آیات ۴ تا ۶ سوره اسراء بیان شده است. در حقیقت بازگشت قدرت و توان نظامی بنی اسرائیل و دست یابی یهودیان به ثروت و قدرت نظامی عامل مهمی در تباهی ایشان و فساد انگیزی در زمین است که خداوند در این آیات بیان می‌‌کند.

همین یهودیان به سبب باورهای نادرست خویش، در عصر پیامبر(ص) نیز به قدرت قلعه‌ها و دژهای خود در برابر قدرت الهی چسبیدند و به جنگ پیامبرخدا(ص) رفتند و احساس قدرت و شکست ناپذیری در پناه دژ ایشان را فریفت؛ چنان که خداوند در آیاتی از جمله ۲ و ۳ سوره حشر به تفکر و نگرش بنی نضیر اشاره می‌‌کند که از قدرت خدا غافل شدند و بر دژ و قدرت خود غره گشتند. اصولا دولتمردان فاسد به دژ و قدرت مادی و سپاه قدرتمند خویش غره می‌‌شوند و فریب می‌‌خورند. این مسأله‌ای که بارها در طول تاریخ تکرار شده است. خداوند در آیات ۱۱ تا ۱۳ سوره صو ۱۷ و ۱۸ سوره بروج به سپاه قدرتمند ثمود و فرعون اشاره می‌‌کند که ایشان را فریفت و از قدرت مطلق خداوند غافل ساخت و زمینه نابودی ایشان را فراهم آورد. قوم ثمود که دارای قدرت مادی و انسانی بسیار بالا بودند[۶۶] و در دل کوه‌های سنگی کاخ‌ها و خانه‌های استوار می‌‌ساختند و به نیروی جسمی و بدنی خود تکیه می‌‌کردند، به سبب سوء استفاده از قدرت چنان از صفحه روزگار محو و نابود شدند که تنها آثار آن سازه‌هایشان برای عبرت دیگران باقی ماند.

فرعون نیز که مدعی داشتن قدرت برتر نسبت به موسی(ع) و قوم بی‌چیزش بود[۶۷] و از قدرت در راه تباهی و فساد بهره می‌‌جست و شرک و گناه را ترویج و افکار خرافی و پوچ را برای حفظ حکومت خود تبلیغ می‌‌کرد و پسران را می‌‌کشت و زنان را زنده نگه می‌‌داشت تا به بهره‌گیری جنسی از آنان بپردازند، در نهایت به سبب همین سوء استفاده از قدرت خود، در دام مکر الهی افتاد و در دریا وی و سپاهانش غرق شدند. به گمان قدرتمندان سوء استفاده گر، هیچ قدرتی برتر از قدرت ایشان نیست و همسن تصور و تصویر نادرست است که ایشان را به غفلت می‌‌افکند و از قدرت خداوند که منشا و خاستگاه همه قدرت هاست غافل می‌‌سازد و در نهایت به سبب سوء استفاده و بی‌توجهی به قدرت برتر الهی، در دام مکر الهی گرفتار می‌‌شوند و نیست و نابود می‌‌گردند.[۶۸] خداوند در آیات ۲۱ تا ۲۶ سوره احقاف با اشاره به سوء استفاده کردن قوم عاد از قدرت و امکانات اهدایی از سوی خداوند، روشن می‌‌سازد که چگونه این عمل نادرست ایشان آنان را به هلاکت افکند. از این رو، خداوند در پی سوء استفاده ایشان از قدرت در راه طغیان و فساد، عذابی را نازل کرد تا آنان را نابود سازد[۶۹]

به نظر قرآن، سوء استفاده کافران از قدرت و امکانات مادی آزمایشی درباره ایشان است که موجبات خسران و زیان دنیوی و اخروی آنان را فراهم می‌‌آورد[۷۰]؛ چراکه اصولا قدرت یکی از مهم‌ترین آزمون‌های بشر است که بد و خوب بدان آزموده می‌‌شوند تا دانسته شود که چه کسی با قدرت چگونه برخورد می‌‌کند، بد یا خوب؟[۷۱] در این میان تنها مؤمنان واقعی با استفاده درست از قدرت به شکر و سپاس از این نعمت بزرگ خداوندی اقدام می‌‌کنند ولی دیگران از کافران و مشرکان و منافقان با سوء استفاده از قدرت به کفران این نعمت می‌‌پردازند. از این روست که خداوند در آیات ۲۰۴ و ۲۰۵ سوره بقره، در اختیار گرفتن قدرت از سوی منافقان را عامل فسادگری ایشان معرفی می‌‌کند. از آیات ۶۸ تا ۷۰ سوره توبه نیز به دست می‌‌آید که منافقان قدرتمند، مردمانی ظالم و ستمگر هستند و همین سوء استفاده است که خسران و زیان ابدی را برایشان رقم می‌‌زند. اما مؤمنان با به قدرت رسیدن آن را برای برقراری امنیت و برچیدن هر گونه شرک و ظلم و بی‌عدالتی استفاده می‌‌کنند[۷۲] قدرت در دست مؤمنان عامل از میان برداشته شدن فتنه هاست [۷۳] چنان که در دستان کافران و مشرکان و منافقان عامل اصلی ناامنی، بی‌عدالتی و ظلم و ایجاد فتنه هاست.

با آن چه بیان شد دانسته می‌‌شود که قدرتمندان فاسد چه کسانی و با چه اهدافی به قدرت دست می‌‌یابند و چگونه خود و جامعه بشری را به سوی فساد و تباهی و نابودی سوق می‌‌دهند. بنابراین می‌‌بایست به این نکته توجه داد تا قدرت در دستان اهل آن قرار گیرد و به دست طاغوت نیافتد تا زمینه تباهی عمومی و جمعی بشر را فراهم آورند.[۷۴].

فسادگری، خسران بزرگ آدمی

فسادگری انسان در اشکال گوناگون صورت می‌گیرد. گاه انسان به خود ظلم می‌کند و در روح و جان و تن خویش فساد ایجاد می‌نماید و گاه دیگر، در جامعه این فساد از سوی انسان انجام می‌گیرد و گاه دیگر، در طبیعت و محیط‌زیست خویش فسادگری می‌کند. خداوند در آیاتی از جمله ۴۱ سوره روم می‌فرماید که رفتارهای عمومی مردم و برخی از عملکردهای آنان موجب فساد و تباهی در زمین می‌شود و محیط زیست را از میان می‌برد و از حالت تعادل و اعتدال خارج می‌سازد. ریشه و خاستگاه چنین رفتاری را می‌توان در فراموشی فلسفه وجودی هستی دانست. انسان با بهره‌گیری از همه امکانات مادی و معنوی، به جای آنکه نعمت‌های الهی را در مسیر خدایی شدن خود و دیگران صرف کند و در مقام ربوبیت قرار گیرد، در مقام کفران نعمت و ناسپاسی عملی می‌نشیند و آن را در فساد به کار می‌گیرد و خود و جامعه و جهان را به فساد و تباهی می‌کشاند و از حالت تعادل و اعتدال بیرون می‌برد.[۷۵] رفتارهای اسرافی و تبذیری آدمی در خورد و خوراک و دیگر مسائل زندگی[۷۶]، کشتن بی‌گناهان[۷۷]، جلوگیری از فعالیت‌های اصلاح طلبانه دیگران و پیروی از راه و رسم و اندیشه‌های مفسدان[۷۸]، خسران واقعی را برای آدمی پدید می‌آورد[۷۹] و آدمی به جای آنکه خدایی و ربانی شود، از حقیقت خود دور شده و در فرآیندی از کوردلی و فقدان درک حقایق[۸۰] به مرحله پست‌تر از هر حیوان و چارپا و خاک و سنگ تنزل می‌یابد و از اوج انسانیت به حضیض فراق در دوزخ دوری از خدا فرو می‌افتد.

بی‌گمان محرومیت از خلافت انسانی که با خدایی شدن به شکل ربانیت تحقق می‌یابد[۸۱]، محرومیت از محبت خدا و عنایات او[۸۲] و در نهایت محرومیت از سعادت اخروی[۸۳] از جمله آثاری است که خداوند برای فسادگری بشر بیان کرده است. از آنجا که خصلت فسادگری در وجود آدمی نهفته است[۸۴]، بر انسان است تا همواره مراقب و مواظب خود باشد و با گرایش به برخی از اصول عقلانی و عقلایی و تقویت فطرت پاک و بهره‌گیری از عقل سلیم، اجازه دهد تا گرایش به کمالات همچنان در وی باقی بماند تا جبران خصلت فسادگری وی شود از این‌رو در قرآن بر تقویت گرایش‌های فطری انسان به خدا و کمالات تأکید شده و تقوای عقلانی به عنوان مقدمه‌ای برای پرهیز از فسادگری مورد توجه و اهتمام قرار گرفته است. این بدان معناست که انسان نیازمند اصلاحات دائمی در درون و بیرون است؛ زیرا خصلت فسادگری انسان و زمینه‌های تحقق فساد و فسادگری در دنیا موجب می‌شود تا انسان از هر سو مورد هجوم علل و عوامل فسادگری باشد. اگر انسان این‌گونه عمل کند امید است که از خسران بزرگ رهایی یابد. خداوند در سوره عصر تبیین می‌کند که همه انسان‌ها به دلایل پیش گفته در زیان به سر می‌برند؛ به این معنا که خسران به انسان بسیار نزدیک است؛ زیرا خصلت فسادگری در وی وجود دارد و همین خصلت و نیز بستر و فرصت‌های فسادگری است که انسان را در ورطه خسران و سقوط قرار داده است مگر آنکه با ایمان و کارهای نیک و دعوت دیگران به آنها، خود و جامعه را از خسران و فساد نگه دارد.[۸۵].

از اتهام به فساد تا مبارزه با آن

هر چند که طبیعت آدمی به سبب ویژگی‌های خاص آن، ظرفیت آن را دارا می‌‌باشد تا از عدالت و اعتدال و تعادل خارج شود، ولی فساد را به سادگی بر نمی‌تابد؛ چراکه انسان به طور فطری به گونه‌ای آفریده شده تا به کمال و امورکمالی گرایش و از هر امر ضد کمالی اجتناب کند. از آن جایی که نظام نیکوی آفرینش بر پایه عدالت است، به طور طبیعی و فطری انسان نیز بدان گرایش دارد.

همین مسأله گرایش فطری به عدالت موجب می‌‌شود تا هر انسانی به طور طبیعی نسبت به هر گونه فساد واکنش منفی نشان دهد؛ چراکه فساد به معنای خروج از نظام کمالی تلقی می‌‌شود. بیزاری و انزجار فطری آدمی نسبت به فساد همچنین موجب شده تا خود را از هر گونه اتهام فساد و فسادگری مبرا و پاک دارد. این گونه است که اتهام فساد و یا فسادگری از سوی همگان به شدت رد می‌‌شود و هر کسی نه تنها خود را انسانی عادل بلکه مصلح بر می‌‌شمارد که با هر گونه فساد و تباهی مبارزه کرده و می‌‌کوشد تا عدالت و اعتدال را جایگزین فساد نماید. یکی از حربه‌های انسان‌ها در جنگ‌های روانی علیه یک دیگر آن است که دیگری را متهم به فساد و فسادگری نماید و خود را نه تنها انسانی عادل بلکه مصلح بر شمارد تا این گونه نشان دهد تا چه اندازه نسبت به فساد حساسیت دارد؛ چراکه اتهام فساد و فسادگری به معنای اتهام سخت و سهمگین، خروج از فطرت و سلامت جسم و روان و روح است.

خداوند در آیاتی از جمله آیه ۱۱ سوره بقره گزارش می‌‌کند که حتی منافقان که گاه آگاهانه و گاه ناآگاهانه دست به فساد می‌‌زنند، خود را نه تنها عادل بلکه مصلح می‌‌دانند که فسادها را اصلاح می‌‌کنند. این نشان می‌‌دهد که از نظر توده‌های مردم فساد امری ناپسند عقلانی و عقلایی است و عقل و عرف جوامع بشری نه تنها فساد را نمی‌پسندد بلکه با آن مبارزه نیز می‌‌کند. همین واکنش فطری توده‌های مردم نسبت به فساد است که منافقان و حتی مفسدان را بر آن داشته است تا به هر شکلی شده خود را از اتهام فساد و فسادگری پاک و مبرا کنند. در برابر، همین شدت انزجار فطری مردم از فساد و فسادگری موجب می‌‌شود تا اتهام زنی خود به یکی از حربه‌های مهم در جنگ روانی تبدیل شود؛ چراکه شخص متهم به فساد یا فسادگری، از سوی توده‌های مردم مطرود می‌‌شود و هیچ جاذبه‌ای بر مردم نخواهد داشت. طرد اجتماعی نسبت به فسادگران و متهمان به آن، مهم‌ترین دلیل بر فطری بودن انزجار آدمی از فساد و فسادگری می‌‌کند؛ چنان که همین مسأله، خود عاملی است تا از سوی مخالفان در جنگ روانی و نرم به کار گرفته شود.

خداوند در آیه ۱۲۷ سوره اعراف گزارش می‌‌کند که اشراف و درباریان دولت استبدادی و استکباری فرعون، حضرت موسی(ع) و قومش را به فساد و فسادگری متهم می‌‌کردند، تا این گونه جلوی اقدامات عدالت خواهانه موسی و پیروانش را بگیرند. همین اتهامات که انزجار عمومی و طرد اجتماعی را سبب می‌‌شود، ابزاری کارآمد در دست فرعون و فرعونیان بود. شرایط اجتماعی با این اتهامات به گونه‌ای فراهم آمد تا فرعون به سادگی و آسانی دستور قتل حضرت موسی(ع) را فراهم آورد. وی از نظر فرعونیان مستکبر و مفسد، متهم می‌‌شود که نظم عمومی و عدالت اجتماعی را مختل کرده و فساد و تباهی را در جامعه به شکل پدیده‌ای اجتماعی در آورده است.[۸۶] این اتهامات و ظرفیت تاثیرگذاری آن نشان می‌‌دهد که توده‌های مردمی نسبت به فساد و فسادگری تا چه اندازه انزجار دارند، به گونه‌ای که خود مفسدان واقعی و مستکبران جامعه فرعونی، برای اعمال فشار علیه موسی(ع) و پیروانش، از حربه اتهام فساد بهره می‌‌گیرند.

در حقیقت مستکبران و مفسدان جامعه، با ادعای قرار گرفتن در جای مصلحان اجتماعی می‌‌کوشند تا مصلحان واقعی و عدالت خواهان را به عنوان متهمان فساد و فسادگری معرفی کنند و توده‌های مردم عدالت خواه و فسادگریز را با خود همراه سازند. خداوند در آیات ۲۶ و ۲۷ فاطر با اشاره به پلشتی فرعون و فرعونیان روشن می‌‌سازد که منکران قیامت و متکبران و مستکبران واقعی که عامل هر گونه فساد و فسادگری هستند، چگونه در مقام مدعیان عدالت و اصلاحات قرار می‌‌گیرند و با تبلیغات دروغین عدالت جویان و مصلحان واقعی را متهم به فساد و فسادگری می‌‌کنند. فرعون و فرعونیان مدعی این هستند که اگر حضرت موسی(ع) و پیروانش را به حال خود واگذار کنیم، آنان به سبب خوی فاسد و فسادگری، همه جامعه را به فساد و تباهی می‌‌کشانند، بنابراین به عنوان یک رفتار و عمل پیشگیرانه لازم و ضروری است که حضرت موسی(ع) را به قتل برسانیم. [۸۷]

به سخن دیگر، فرعون از این موضوع آگاه بود که مردمان به طور فطری و طبیعی از فساد پرهیز دارند و به مبارزه با فسادگری می‌‌روند. ایجاد ترس از آینده‌ای تاریک که فساد به عنوان یک پدیده اجتماعی فراگیر تبدیل شود، سازوکاری است که فرعون برای سرکوب عدالت‌خواهی حضرت موسی(ع) به کار می‌‌برد تا این گونه مجوز اقدام به ظاهر پیشگیرانه قتل حضرت موسی(ع) را بگیرد و افکار عمومی را با خود همراه سازد. در جهان امروز، آمریکا و دیگر قدرتهای استکباری و مفسد و متکبر نیز از همین شیوه در سرکوب عدالت خواهان و مصلحان واقعی بهره می‌‌گیرند. اتهام زنی به دیگران با ابزارهای قوی تبلیغاتی و افکارسازی و ایجاد همراهی و همدلی افکار عمومی با خود موجب می‌‌شود تا جنگ‌های پیشگیرانه‌ای را علیه ملت‌های آزاده و عدالتخواه سامان دهند.

به هر حال، همواره مفسدان واقعی و مستکبران در قالب اجرای عدالت و مبارزه با فساد و فسادگری پا به میدان می‌‌گذارند و با اتهام زنی به مصلحان واقعی و عدالت خواهان، آنان را سرکوب و به قتل می‌‌رسانند. این شیوه فرعونی و استکباری هم اکنون از طریق جنگ نرم و دیپلماسی عمومی در جهان در جریان است تا با عنوان منادیان صلح، آزادی، دمکراسی، عدالت‌خواهی، فسادگری خود را توجیه و عدالت خواهان و مصلحان واقعی را متهم و در نهایت از گردونه معادلات سیاسی بیرون کنند. خداوند در آیات ۸۱ و ۸۲ سوره یونس در تحلیل طرفداران فسادگران و مفسدان، به مجرمان اشاره می‌‌کند که به سبب مخالفت با حق در جرگه مفسدان قرار می‌‌گیرند و هم نوا و همصدا با آنان علیه حق و عدالت عمل می‌‌کنند.[۸۸].

ویژگی‌های مفسدان

خصلت ‌فسادگری انسان

انسان همان‌گونه که می‌تواند موجودی فاسد باشد و نفس انسانی از حالت اعتدالی که خداوند وی را بر آن آفریده است[۸۹] خارج شود، همچنین می‌تواند انسان مفسدی باشد. خصلت فسادگری در انسان مسئله‌ای است که حتی از سوی فرشتگان در هنگام آفرینش حضرت آدم(ع) مطرح می‌شود و خداوند در برابر آن سکوت می‌کند که علامت تأیید است؛ زیرا هر گاه خداوند در قرآن نقل قولی از دیگران داشته باشد در صورت بطلان و نادرستی سخن، به نقد آن می‌پردازد و نادرستی آن و بطلان آن را بیان می‌کند.

فرشتگان چنانکه خداوند در آیه ۳۰ سوره بقره نقل می‌کند با چنان اطمینانی از فسادگری و خونریزی بشر، پیش از آفرینش سخن می‌گویند که خود بیانگر علم آنان به خصلت طبیعی بشر در این مسئله می‌باشد. فرشتگان بر اساس همین خصلت است که وی را شایسته خلافت بر کائنات نمی‌دانند و در برابرش حاضر به سجده تکوینی نمی‌شوند که به معنای پذیرش تسخیر بشر بر آنان و ربوبیت طولی وی می‌باشد. اما خداوند برای فرشتگان تبیین می‌کند که فسادگری بشر، به سبب زمینه‌های کمالی که در وی به جعل و تعلیم اسمای الهی انجام شده، جبران شده است. از این روست که فرشتگان پس از آگاهی به این موضوع، در برابر فرمان سجده، مقاومتی نمی‌کنند و آن را می‌پذیرند و انجام می‌دهند تا این گونه خلافت را به شکل کامل پذیرا باشند. البته مقاومت‌های نخستین فرشتگان که به شکل مجادله و گفت‌وگو با خداوند بروز و ظهور کرد، به سبب ناآگاهی آنان به ارزش‌های والای انسانی بود که به دلیل جلوه‌گری شدید مسئله خصلت فسادگری انسان موجب شده بود تا خلافت و سلطه انسان را نپذیرند. خداوند در آیات دیگر قرآن از جمله سوره شمس تبیین می‌کند که گرایش به سوی فجور و تعدی و تجاوز موجب می‌شود تا انسان‌ها نتوانند در مسیر صلاح و اعتدال گام بردارند.[۹۰].

مصادیق فساد و مفسدان

فساد اقتصادی

مصادیق مفسدان

از آیات پیشین، برخی از مصادیق مفسدان معلوم و دانسته شده است. افزون بر متکبران، مستکبران، می‌‌توان به فساد انگیزی شیطان اشاره داشت. شیطان و اولیای‌اش همواره در کمین مردمان هستند تا ایشان را گمراه و با خود به دوزخ ببرند. ابلیس و دیگر شیاطین برای دست یابی به این منظور با وسوسه‌ها و دسیسه‌های خویش می‌‌کوشند تا میان مؤمنان، برداران و خویشان اختلاف و فساد بیاندازند.[۹۱]

راغب اصفهانی با اشاره به واژه نزغ که در آیه اخیر آمده است تبیین می‌‌کند که چگونه ابلیس و شیطان در هر کاری وارد می‌‌شود به قصد فسادانگیزی است،؛ چراکه این واژه به معنای ورود به کاری به نیت فساد انگیزی در آن می‌‌باشد.[۹۲] بنابراین انسان‌ها می‌‌بایست مواظب وسوسه‌ها و دسیسه‌های شیطانی باشند که جز به فساد و فسادانگیزی نمی‌خواند. از جمله این کارهای ابلیسی می‌‌توان به واداشتن آدمی به قطع رحم اشاره کرد.

خداوند در آیه ۵۳ سوره اسراء به انسان‌ها هشدار می‌‌دهد که مراقب خود باشند؛ چراکه هیچ کس از انسان‌ها یعنی حتی اهل ایمان که در مراتب و مقامات عالی ایمانی هستند، از فسادانگیزی‌های شیطان در امان نیستند؛ چراکه ابلیس با سخنان ناشایست و مشاجراتی که در میان مردمان پدید می‌‌آید، بستر مناسبی را برای فسادانگیزی پیدا می‌‌کند و از کوچک‌ترین رخنه برای نفوذ در مؤمنان بهره مند می‌‌شود. در حقیقت این کردار و رفتار خود آدمیان است که بستر را برای رخنه شیطان و فسادانگیزی وی آماده می‌‌کند.

خداوند در همین آیه از مؤمنان می‌‌خواهد که همواره بهترین سخنان را بر زبان آورند و بهترین باورها را داشته باشند تا شرایط برای نزغ و نفوذ و رخنه گری ابلیس فراهم نیاید؛ در غیر این صورت حتی مؤمنان نیز می‌‌بایست خود را مهیا کنند تا متاثر از ابلیس باشند؛ چراکه ابلیس از رفتار و گفتار آدمی سوء استفاده می‌‌کند و به مقاصد خود می‌‌رسد.[۹۳] از دیگر گروه‌های فسادگر می‌‌توان به طاغیان در جامعه اشاره کرد که به تعبیر قرآن بیشترین فساد در زمین را موجب می‌‌شوند. آنان با سرکشی و نادیده گرفتن هنجارهای عقلانی و عقلایی و شرعی، بزرگ‌ترین فسادگران زمین به شمار می‌‌آیند.[۹۴]

البته خداوند این گروه‌های فسادانگیز را ناگهان گرفتار عذاب‌های خود می‌‌کند؛ چراکه ربوبیت و پروردگاری‌اش اجازه نمی‌دهد تا ایشان بر خلاف اهداف و مقاصد آفرینش با فسادانگیزی‌های خویش بستر اجتماعی را چنان آلوده کنند که دیگر هیچ عدالت خواه و مصلحی نتواند زندگی کند.[۹۵] گروه دیگر از مفسدان، ظالمان و ستمگرانی هستند که با اعمال نابه هنجار و زشتی چون زنا، لواط و ارتکاب علنی گناه و فحشاء جوامع را به فساد می‌‌کشانند.[۹۶]

اصولا از نظر قرآن ظلم و ستم خود از مهم‌ترین مصادیق فسادانگیزی در جوامع است[۹۷] و همین رفتارهای ستمگرانه است که موجب هلاکت عاملان و بلکه جامعه ایشان می‌‌شود.[۹۸]

خداوند در آیات ۴۷ و ۴۹ سوره توبه منافقان را نیز در ردیف کافران و ظالمان قرار می‌‌دهد و اعمال فسادانگیز ایشان به ویژه در جاسوسی علیه مؤمنان در جنگ سخت و جنگ نرم، به عنوان کاری ظالمانه شناسایی و عاملی برای هلاکت و خشم الهی نسبت به ایشان بر می‌‌شمارد. مسرفان نیز گروهی دیگر از مفسدان هستند که با اسراف گری خویش زمینه‌ساز بسیاری از فسادها و تباهی‌ها در زمین و جوامع بشری می‌‌باشند. خداوند در آیات ۱۵۱ و ۱۵۲ سوره شعراء آنان را فاقد کمترین روحیه اصلاح گری و مایه فساد در زمین بر می‌‌شماردو در آیه ۳۲ سوره مائده، مسرفان را کسانی می‌‌شمارد که بی‌گناهان را می‌‌کشند و در زمین فساد می‌‌کنند.

اهل اسراف با آنکه به ظاهر اهل امتیازات عالی و ویژه در جوامع هستند و به سبب سرمایه و ثروت و قدرت از اعتبار اجتماعی بالایی برخوردار می‌‌باشند، با این همه بر اساس معیارهای اسلامی و قرآنی، نه تنها هیچ اعتبار و ارزش و امتیازی ندارند، بلکه حتی فاقد صلاحیت رهبری جوامع هستند. از این روست که از پیامبران و دیگر رهبران اجتماعی صالح خواسته شده است تا از ایشان پرهیز کنند و اجازه ندهند تا در حوزه مدیریت اجتماعی نفوذ کنند. در حقیقت لازمه تقوا و پیروی از آموزه‌های وحیانی پیامبران، مقتضی آن است که از اسرافگران مفسد پرهیز و دوری شود و اطاعت و پیروی آنان را نپذیرند. این بدان معناست که اصولا مسرفان فاقد صلاحیت رهبری و پیروی هستند.[۹۹]

کافران نیز از جمله مفسدان و فسادگران می‌‌باشند که می‌‌بایست از ایشان پرهیز کرد و اجازه نداد تا در جوامع قدرت بگیرند،؛ چراکه اصولا کفر و شرک خود بزرگ‌ترین ظلم و ستم است و کافران به طور طبیعی به سبب همین ظلم در حق خدا، به سادگی گرایش به فساد و فسادگری دارند و خداوند نیز متناسب با عملکرد و فساد هر یک ایشان را در دنیا و آخرت عذاب خواهد کرد.[۱۰۰]

از گروه‌های دینی و مذهبی نیز کسانی وجود دارند که به فسادگری تمایل شدید دارند. از جمله معروف‌ترین ایشان می‌‌توان به یهودیان اشاره کرد که به طور مستمر برای ایجاد فساد و تباهی در زمین و دیگر انسان‌ها تلاش می‌‌کنند[۱۰۱]

بر اساس آیه ۶۴ سوره مائده این معنا به دست می‌‌آید که یهودیان در تمامی طول تاریخ مشغول به فسادگری بوده و خواهند بود. از این روست که خداوند با آوردن فعل مضارع " یسعون " به تلاش دایمی و مستمر و پیگیر ایشان برای فسادگری توجه می‌‌دهد و از مؤمنان می‌‌خواهد تا مواظب و مراقب ایشان باشند.[۱۰۲].

عوامل و بسترها

زمینه‌های فساد

قرآن زمینه فساد انسان را غیر از جنبه روان‌شناختی پیش‌گفته یعنی خصلت ذاتی گرایش به فساد و تباهی، امور دیگری معرفی می‌کند که در اینجا به عنوان زمینه‌ها و بسترهای ایجادی آن بدان پرداخته می‌شود. خداوند در آیات ۷۹ تا ۸۳ سوره یونس از روحیه اسرافگری انسان سخن می‌گوید. اسراف به معنای تجاوز و تعدی از حدود اعتدال در هر زمینه و حوزه‌ای است. از این رو بیش از آنکه از اسراف در حوزه اقتصادی سخن به میان آید از اسراف در حوزه‌های اعتقادی و رفتاری و اخلاقی سخن به میان آمده است. اسراف تفکر و رفتاری است که آدمی را از حالت تعادل و اعتدال بیرون می‌برد. چنین خصلت و خصیصه‌ای در انسان موجب می‌شود تا بسادگی کارهای صالح و درست را به فساد و تباهی بکشاند.

از آنجا که توحید، محور عدل و عدالت است، هر گونه خروج از اعتفاد و تفکر توحیدی می‌تواند زمینه‌ای به سوی فساد و تباهی را در آدمی ایجاد و یا تقویت کند؛ لذا خداوند اعراض از توحید و گرایش به پرستش دیگران را عاملی مهم در گرایش آدمی به سوی فساد یاد می‌کند و در آیات ۶۲ و ۶۳ سوره آل عمران نسبت به دور شدن از تفکر توحیدی هشدار می‌دهد. دین اسلام مجموعه‌ای از آموزه‌هایی است که بر اساس فطرت اعتدال و سالم انسانی آمده و آن را تقویت و تثبیت می‌کند، بنابراین هر گونه مخالفت با دین اسلام و آموزه‌های وحیانی سازوار با فطرت را به معنای عامل و زمینه‌ساز گرایش به فساد در انسان شناسایی و معرفی می‌کند و در آیه ۲۲ سوره محمد از اعراض نسبت به دین برحذر می‌دارد. در همین رابطه می‌توان اعراض از آموزه‌های قرآنی را نیز زمینه‌ساز فسادگری انسان بر شمرد.[۱۰۳]

در همین رابطه است که خداوند شرک را به عنوان یکی از علل و عوامل زمینه‌ساز فساد و خروج از حد اعتدال و تعادل در آیات ۴۰ و ۴۱ محسوب می‌کند. از دیگر علل و عواملی که بسترساز فسادگری انسان می‌شود می‌توان به رفاه‌زدگی و اتراف‌گرایی[۱۰۴]، تکاثر و زر اندوزی و غرور و تفاخر مالی[۱۰۵] و همچنین قدرت فراوان و امکانات بی‌حد و اندازه مالی و ثروت[۱۰۶]‌ اشاره کرد. البته استفاده نادرست از قدرت و حکومت در برخی از انسان‌ها نه تنها زمینه فساد آنها بلکه زمینه‌ساز فسادگری عمومی در جامعه را فراهم می‌آورد و مردمان را به سوی نا بهنجاری‌ها و تباهی‌ها و زشتی‌ها سوق می‌دهد.[۱۰۷] خداوند در آیه ۲۲ سوره محمد قدرت و امکانات انسان‌های ناصالح را ابزاری در دست ایشان برای فسادگری در زمین معرفی می‌کند و نسبت به آنان هشدار می‌دهد تا قدرت و امکانات از دستشان خارج شود و اجازه داده نشود تا با ابزار قدرت و امکانات در زمین و جامعه فساد کنند و یا آن را گسترش دهند. البته برخی از رفتارهای آدمی‌ در این مسئله می‌تواند بسیار موثر و کارساز باشد و او ‌را به سوی گرایش به فساد تشویق و‌ ترغیب کند. از جمله این رفتارها می‌توان به ‌ترک نهی از منکر‌ اشاره کرد که موجب می‌شود تا شخص و جامعه از نظارت درونی و بیرونی بی‌بهره شود و اندک اندک در برابر فساد و تباهی دیگران سکوت کرده و حتی گرایش یابد و در نهایت امر زشت برای وی امر عادی جلوه کند.[۱۰۸]

ترک جهاد در آیات ۲۰ و ۲۲ سوره محمد به‌عنوان زمینه‌ساز محو ارزش‌های انسانی و به فساد و تباهی کشیده شدن جامعه معرفی شده است. در آیات ۷۲ و ۷۳ سوره انفال ‌ترک امداد و یاری‌رسانی به دیگران به‌ویژه مسلمانان نیز عامل دیگری برای فراهم‌آوری زمینه فساد در شخص و جامعه بیان شده است. از نظر قرآن ظلم بشر سبب اخلال در جامعه[۱۰۹] و فسق و فجور باعث گسترش فساد در زمین و جامعه انسانی[۱۱۰] می‌شود و طغیان و سرکشی از آموزه‌های قرآنی و اخلاقی و عقلانی نیز فساد را در زمین گسترش می‌دهد و یا ایجاد می‌کند.[۱۱۱] این در حالی است که مأموریت بشر اصلاح خود و دیگران در نقش خلافت الهی است. انسان‌ها مأموریت دارند تا در زمین قرار گرفته و ضمن کمال یابی و کمال‌رسانی خود و دیگران، هرگونه فسادی را از زمین پاک کرده و اصلاحات اساسی در زمین انجام دهند و آن را آباد کرده و زمینه رشد و تعالی جمعی بشر و دیگر موجودات را فراهم آورند.[۱۱۲].[۱۱۳].

نخست: قدرت

ارزش قدرت

«قدرت» به معنای توانایی انجام کار و یا ترک آن به اراده و اختیار، یکی از نعمت‌های بزرگ الهی است که در اختیار بشر قرار گرفته است. قدرت و ثروت، از نظر خرد و خردمندان، امری نیکو و پسندیده است. بر همین اساس خداوند در آیه ۷۵ سوره نحل برای تبیین برخی از حقایق هستی، از در قیاس وارد می‌‌شود و با اشاره به این حکم عقل و عقلا درباره قدرت و ثروت، از مردم می‌‌خواهد تا همچنان که درباره قدرت و ثروت و مطلوبیت و نیکو بودن آن قضاوت و ارزیابی درستی دارند، درباره دیگر حقایق نیز این گونه عمل کنند و با مراجعه به عقل خویش، قضاوت درستی از دیگر حقایق داشته باشند و بیرون از دایره عقل گام برندارند. این در حالی است که بسیاری از مردم گرفتار جهل و نادانی هستند؛ زیرا از عقل خویش در همه امور بهره نمی‌گیرند. به سخن دیگر، عقل اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرد، انسان از جهالت و نادانی بیرون آمده و به دانش و علم درستی از حقایق هستی می‌‌رسد. بنابراین همان‌گونه که نقش قدرت و ثروت را در زندگی مفید می‌‌یابد، نقش توحید و عبودیت را نیز در زندگی خود به درستی درک کرده و براساس معیارهای عقلانی و عقلایی و وحیانی گام برداشته، زندگی خویش را در دنیا و آخرت آباد می‌‌کند. از آیاتی از جمله آیه ۲۴۷ سوره بقره این معنا به دست می‌‌آید که وحی و شریعت نیز همانند حکم خرد و خردمندان، بر ارزشمندی قدرت‌های بدنی و علمی و مانند آن تاکید می‌‌کند؛ زیرا احکام شرعی هرگز در تضاد با احکام عقلانی نیست، بلکه عقل و شرع یکدیگر را تأیید و امضا می‌‌کنند. خداوند در این آیه یکی از معیارهای رهبری جامعه را قدرت‌های علمی و جسمی دانسته و طالوت را به عنوان کسی که دارای این خصوصیات است به عنوان رهبر معرفی می‌‌کند.

با توجه به آیات ۷۷ و ۸۰ سوره هود، می‌‌توان این نکته را تقویت کرد که قدرت نه تنها مطلوب است بلکه گاه لازم و ضروری است؛ زیرا بدون قدرت نمی‌توان بسیاری از اهداف و رسالت‌های اجتماعی را تحقق بخشید. از این رو آرزوی قدرت برای تحقق اهداف متعالی، در این آیات به عنوان یک مطلوب مطرح می‌‌شود؛ زیرا حضرت لوط(ع) برای دفاع از مهمان و حیثیت اجتماعی و حفظ حقوق مدنی خود، آرزوی قدرت می‌‌کند. از آیه۲۵ سوره حدید و آیات دیگر این معنا ثابت می‌‌شود که قدرت، از مهمترین عوامل دست یابی به عدالت درجوامع است که مأموریت اصلی پیامبران است. بنابراین، پیامبران برای دست یابی به اهداف رسالت خویش نیازمند قدرتی هستند که بتوانند درسایه سار آن عدالت را به دست توده‌های مردم اجرایی کنند و تحقق بخشند. خداوند در آیه ۴۱سوره حج از لزوم به‌کارگیری قدرت، برای امر به معروف و نهی از منکر سخن به میان می‌‌آورد؛ زیرا کسانی که معروف را ترک می‌‌کنند و یا به منکرات رو می‌‌آورند، به سادگی حاضر نیستند برخلاف آن رفتار نمایند. این جاست که قدرت به عنوان پشتوانه اجرای حکم الهی امر به معروف و نهی از منکر ضروری می‌‌شود. از این جاست که گفته‌اند که قدرت و حکومت، فلسفه وجودی فقه است. به این معنا که اگر فقه اسلامی بخواهد درجامعه‌ای اجرایی شود لازم است تا قدرت و حکومتی باشد تا مفاد احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر را اجرایی کند و درجامعه تحقق بخشد. خداوند درآیات ۴۲ و ۴۳ سوره قلم نیز برلزوم استفاده به موقع از نعمت قدرت در راه بندگی خداوند تاکید می‌‌کند و در آیه ۴۱سوره حج، ضرورت استفاده از قدرت خدادادی برای احقاق حقوق نیازمندان و گرفتن زکات و پرداخت آن را مطرح می‌‌نماید. از نظر قرآن،استفاده از قدرت در راه خدمت به خلق و دفع فساد و دفاع از مظلومان و ایجاد زندگی سالم برای خود و دیگران، نه تنها امری شایسته بلکه بایسته و ضروری است.[۱۱۴] از این رو قدرت را شرط لازم برای مبارزه با طغیانگران و رهبر سیاسی و اجتماعی می‌‌داند[۱۱۵].[۱۱۶].

دو عامل قدرت و ثروت فسادانگیز

اما همین قدرت و ثروتی که این گونه می‌‌تواند به شکل ارزشی مورد استفاده قرارگیرد، از یک نعمت برای شخص و جامعه به نقمتی برای فرد و جامعه تبدیل می‌‌شود؛ زیرا شخص نتوانسته است خود را با حقایق هستی هماهنگ کند و درچارچوب آن قرارگیرد. این گونه است که قدرت و ثروت به جای آنکه عامل رشد و بالندگی باشد، عامل فساد و تباهی می‌‌شود. خداوند درآیاتی از قرآن نشان می‌‌دهد که چگونگی قدرت و ثروت، زمینه‌ساز عجب و خودبینی[۱۱۷]، غرور و تفاخر[۱۱۸]، تکبر و استکبار[۱۱۹]، تحقیر دیگران باطل‌گرایی[۱۲۰] انکار قدرت برتر[۱۲۱]، طغیان[۱۲۲]، غفلت از خدا[۱۲۳] و فساد[۱۲۴] می‌‌شود. از نظر قرآن، قدرت و ثروت می‌‌تواند عامل رشد و یا تباهی بشر و جوامع بشری باشد. بنابراین، شمشیر دو لبه‌ای است که می‌‌بایست با احتیاط تمام آن را دردست گرفت.اگر قدرت و ثروت در دست نااهلان قرار گیرد، می‌‌تواند فساد شخص و یا جامعه را به دنبال داشته باشد؛ چنان که قدرت و ثروت حتی می‌‌تواند اهل ایمان و تقوا را نیز تباه سازد؛ چنانکه علوم دینی و وحیانی از چنین توانایی برخوردار است. قرآن گزارش می‌‌کند که چگونه علم الهی در دستان افرادی چون سامری و بلعم باعورا، قدرتی در جهت فساد و تباهی جامعه شد. بنابراین هیچ کس از تاثیرات بد و زشت قدرت و ثروت در امان نیست؛ مگر آنکه خود را به خدا بسپارد و تقوای الهی را در تمام لحظات زندگی مراعات کند. قارون که از امت موسی(ع) بود، نتوانست از قدرت و ثروت خویش به درستی بهره گیرد؛ زیرا قدرت و ثروت، او را به سوی تباهی کشاند و حتی امت موسوی را دچار چالش جدی نمود.

قدرت و ثروت اقتضائاتی دارد که از آن می‌‌توان به عنوان فرهنگ قدرت و ثروت یاد کرد. به این معنا که نظامی را با خود همراه دارد که آدمی را در فضایی بیرون از فضای طبیعی قرار می‌‌دهد. کسانی که در قدرت و ثروت غرق می‌‌شوند، در یک فرآیندی خصوصیات و رفتاری را در پیش می‌‌گیرند که از آن به فرهنگ اشرافیت و یا فرهنگ زورمداران یاد می‌‌کنند. دراین فرهنگ، شخص خود را گم می‌‌کند و هویت تازه و دیگری می‌‌یابد. دراین فرهنگ و هویت است که برتری جویی و تفاخر امری طبیعی شده و تحقیر دیگران عملی جایز و روا شمرده می‌‌شود. کسانی که در فرهنگ قدرت و ثروت رشد می‌‌کنند، کسانی هستند که بی‌تقوایی در آنان نهادینه می‌‌شود[۱۲۵] و روحیه تجاوزگری و طغیان گری تقویت می‌‌شود. دراین فرهنگ و فضای آلوده تجمل‌گرایی به عنوان مد، جا می‌‌افتد و شخص می‌‌کوشد تا هر روز داشته‌های خویش را به رخ دیگران بکشد و تفاخر نماید. از آن جایی که پذیرش حقوق و قوانین و اجرای آن در حق خود، برای ایشان سخت و دشوار است، اجرای آن را در حق خود عین بی‌عدالتی می‌‌دانند و به شدت به مبارزه و مخالفت با قوانین و حقوق دیگران می‌‌پردازند. گریز از قانون و دور زدن آن برای ایشان امری طبیعی است؛ زیرا خود را بالاتر و برتر از قوانین می‌‌دانند و اصولا قانون را برای توده‌ها مشروع و اجرای آن را مجاز می‌‌شمارند. از این رو بزرگترین مخالفان پیامبران و دعوت‌های آنان، همین قدرتمندان و ثروتمندان بوده‌اند؛ زیرا پیامبران خواهان احقاق حقوق و اجرای قوانین و دوری از ظلم و تجاوزگری هستند، درحالی که این طبقات اجتماعی خود را فراتر از این امور می‌‌بینند. این گونه است که در برابر پیامبران می‌‌ایستند و به ایشان افترا و تهمت می‌‌زنند[۱۲۶] خودنمایی و تجمل‌گرایی اشراف، نه تنها زمینه فساد فزون‌تر در خود آنان می‌‌شود، بلکه جامعه را نیز به تباهی و فساد می‌‌کشاند. از این رو خداوند در قرآن، از این طبقات اجتماعی به عنوان مفسدان یاد می‌‌کند که به معنای فسادانگیزی است.

سرمستی ثروتمندان و قدرتمندان از ثروت و قدرت[۱۲۷] موجب می‌‌شود تا باشگاه‌هایی از منکرات را در جامعه راه اندازی کنند تا این گونه در شادی و فرح دروغین فرو روند و از قدرت و ثروت خویش بهره برند. همین رفتارها جامعه را به تباهی می‌‌کشاند و افکار و اندیشه‌ها و رفتارهای دیگران را تحت تاثیر قرار می‌‌دهد. بسیاری از توده‌های مردم می‌‌کوشند تا با همسان‌سازی با ثروتمندان خود را در سطح قدرت و ثروت ایشان قرار دهند و این گونه است که موجبات گسترش تباهی و فساد در جامعه فراهم می‌‌شود. اینان همانند ویروس و بیماری خطرناکی هستند که به سرعت در جامعه پخش و شایع می‌‌شود. با نگاهی به داستان هامان و قارون و فرعون می‌‌توان دریافت که چگونه رویه زندگی آنها موجبات تباهی در جامعه مصر را فراهم آورد و جامعه را به هلاکت افکند. قدرت و ثروت آنان باعث هرزگی اخلاقی زنان و مردان شد به گونه‌ای که زنان بنی اسراییل که از اقشار پایین جامعه مصری بودند برای بهره کشی جنسی مورد استفاده قرارمی گرفتند و رفتارهای تفاخرآمیز قارون موجب شد تا توده‌های مردم، قدرت و ثروت فسادانگیز قارون و هامان و فرعون را ملاک ارزشی و معیار درست زندگی ارزیابی کنند و درمدار آن حرکت‌های خویش را سامان بخشند. به این معنا که توده‌های مردم قارون را الگوی رفتاری خویش قرار داده و خواهان آن بودند که همچون قارون بیندیشند و همچون قارون زندگی کنند. این آرزو را قوم موسی(ع) به صراحت به آن حضرت(ع) اعلام می‌‌کنند و مردم در حسرت زندگی قارونی می‌‌سوختند.[۱۲۸].[۱۲۹].

بیهودگی ارزشهای ثروتمندان اشرافی

به سخن دیگر، زندگی اشرافی که همراه با خودنمایی، تفاخر و تجمل و مانند آن است، عامل مهمی در گرایش توده‌های مردم به این نوع زندگی است که از نظر اسلام فسادآمیز می‌‌باشد. بنابراین قرآن می‌‌کوشد تا با بیان غایت این گونه زندگی نشان دهد که چنین زندگی‌ای در خور انسان نیست، بلکه یک زندگی حیوانی است که سزاوار نیست کسی درباره آن حسرت بخورد و آرزوی داشتن چنین زندگی را داشته باشد. بی‌گمان فرورفتن قارون همراه همه زندگی و کاخ و ثروتش در زمین، به معنای آن است که چنین زندگی را نمی‌توان زندگی سعادتمندی ارزیابی کرد؛ زیرا نهایت چنین زندگی چیزی جز هلاکت و نابودی در دنیا نیست. به این معنا که اگر کسی چنین زندگی را می‌‌خواهد می‌‌بایست منتظر پیامدهای بد و شوم آن یعنی هلاکت نیز باشد. فرورفتن در زمین به معنای بلعیده شدن با چیزی است که شخص آن را همه چیز ارزیابی می‌‌کرد. بنابراین، فرورفتن و بلعیده شدن با همه ثروت یعنی همه ارزش‌های یک شخص، به معنای بیهودگی همه ارزش‌هایی است که ثروتمندان و قدرتمندان برای خود تعریف کرده‌اند.

شهرت قارون موجب شد تا توده‌های مردم خواهان رسیدن به مقام ثروت و قدرت او شوند و او را الگو و سرمشق در زندگی خویش قرار دهند و همان رفتارها و اندیشه‌های قارونی را ملاک ارزشی در زندگی بشمارند. این همان مشکلی است که حضرت موسی(ع) با قوم خویش داشت؛ زیرا آن حضرت(ع) به زکات و انفاق و زهد و آخرتی دعوت می‌‌کرد که قارون برخلاف آن جریان حرکت می‌‌کرد. مردم می‌‌دیدند که قارون در برابر اندیشه‌ها و رفتارهای حضرت موسی(ع) می‌‌ایستد و در زندگی موفق‌تر و شادتر از همه زندگی می‌‌کند. بنابراین به جای آنکه از اندیشه‌ها و رفتارهای حضرت موسی(ع) پیروی کنند به سمت و سوی قدرت و ثروت قارونی کشیده شده و آن را الگو و سرمشق زندگی خویش قرار می‌‌دادند. این گونه بود که همه زحمات حضرت موسی(ع) به شکست می‌‌انجامید و توده‌های مردم قارون را سرمشق خویش قرار می‌‌دادند. این همان تباهی است که قارون آن را در پیش گرفته بود و با حرکت خویش توده‌های مردم را به سمت فساد و تباهی و شادی و فرح و زشتی‌ها می‌‌برد.

هنگامی که قارون و ثروت وی به درخواست حضرت موسی(ع) در زمین فرو رفت، توده‌های مردم دریافتند که چنین قدرت و ثروتی برای کسی آینده خوبی را رقم نمی‌زند. اینجاست که مردم حقیقت ثروت و قدرت فساد را دریافتند و دیگر آرزو نداشتند که قارون باشند.[۱۳۰] تفکر قارونی بر این بود که هر آنچه دارد از علم و دانش، مدیریت اقتصاد خود اوست. چنین خودبزرگ بینی است که وی را به سوی تباهی و مبارزه با خدا و قوانین الهی و عقلانی سوق داد و زمینه فساد و تباهی را در جامعه فراهم آورد؛ ولی هنگامی که خداوند به دعای حضرت موسی(ع) او را از بین برد تا دیگر سرمشق گمراهان نشود، تازه مردم دریافتند که تفکر و رفتار قارونی نمی‌تواند سعادت ابدی را تضمین کند. بنابراین قدرت و ثروت دو روزه دنیا، ارزش آن را ندارد تا به جنگ خدا و پیامبر و احکام آن رفت. این جاست که حتی دنیاطلبان نیز بیدارشده و مسیر خود را تغییر می‌‌دهند و خواهان بازگشت به مسیر سعادت ابدی می‌‌شوند. به هرحال، در گزارش قرآن بر این تأکید شده است که قدرت و ثروت یکی از مهمترین علل و عوامل تباهی جوامع بشری است مگر آنکه در دست اهل آن قرار داشته و اهل آن نیز همواره مواظبت و مراقبت نمایند تا در دام وسوسه‌های قدرت و ثروت نیفتند و همواره تقوای الهی را مدنظر داشته باشند زیرا این دو نعمت می‌‌تواند عامل تباهی شخص و جامعه باشد و دنیا و آخرت مردم را تباه سازد. بنابراین ما نیز باید هوشیار باشیم که قدرت و ثروت حتی حلال و مشروع آن می‌‌تواند بسیار خطرناک برای شخص و جامعه باشد و زمینه فساد اجتماعی و هلاکت آن را فراهم آورد.[۱۳۱].

آثار وپیامدها

آثار فساد

بی‌گمان هرگونه رفتار فسادانگیزی، نوعی ستیزه‌جویی و اعلان جنگ با خدا و رسول‌خدا(ص) است. بنابراین می‌توان گفت که تلاش برای فساد و تباهی جامعه در حالی که خدا و پیامبرش برای اصلاح آن تلاش می‌کنند، مقابله با خدا و رسول شمرده می‌شود و مجازات‌های دنیوی و اخروی مناسب آن را اقتضا می‌کند.[۱۳۲] خداوند در آیه ۲۷ سوره بقره فساد در زمین از سوی انسان را خسران برای او معرفی می‌کند؛ زیرا انسان با این رفتار خویش از سرمایه‌ها و ظرفیت‌های وجودی خود هزینه می‌کند و چیزی به دست نمی‌آورد و سودی نمی‌کند. نتیجه چنین خسرانی جز لعنت و نفرین ابدی خداوند در حق مفسدان نیست که در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره محمد به آن توجه می‌دهد. محرومیت از خلافت خداوندی[۱۳۳]، محرومیت از محبت خداوندی و الطاف وی[۱۳۴] و در نهایت محرومیت از سعادت اخروی و ابدی[۱۳۵] از جمله آثار فساد انگیزی در زمین و اجتماع از سوی انسان است. تخریب محیط‌زیست و تباهی آن به‌گونه‌ای که آسایش و آرامش را از انسان و دیگر موجودات بر دارد، از آثار رفتارهای فساد‌انگیز بشر است که در آیه ۴۱ سوره روم به آن‌ اشاره شده است. از نظر خداوند، انسان فاسد موجودی گمراه[۱۳۶] کافر و اهل کفر ورزی[۱۳۷] و ناسپاسی است که نعمت‌های الهی را این‌گونه کفران می‌کند.[۱۳۸]

اصولا کسانی که به فساد گرایش دارند و به آن دامن می‌زنند، انسان‌هایی هستند که انکار حق و حقیقت[۱۳۹] برای آنان آسان است و همین مسئله موجب می‌شود تا نتوانند حقایق را درک کرده و نسبت به آن واکنش مثبت و مناسبی از خود بروز دهند. از این روست که انسان‌های فاقد بصیرت و بینایی می‌شوند و نمی‌توانند موقعیت خود و دیگران و نیز رخدادها را تجزیه و تحلیل درست کرده و واکنش مناسبی از خود نشان دهند.[۱۴۰] آنان به سبب همین دوری از حق و حقیقت و مسیر اعتدال و عدالت، گرایش به ظلم و ستم یافته و قتل دیگران برای آنان امری عادی و معمولی جلوه می‌کند.[۱۴۱] فساد روحی و قلبی آنان و عدم ادراک حقایق نیز موجب می‌شود تا اهل فتنه شوند و در دام فساد و فتنه‌گری گرفتار آیند و جامعه را به فتنه و آشوب کشانند.[۱۴۲] از این رو خداوند برای چنین افراد مفسدی هیچ‌گونه حرمت و احترامی ‌قائل نیست و آنان را فاقد ارزش و احترام و شرافت می‌شمارد.[۱۴۳] بر این اساس دولت اسلامی و جامعه مؤمنان می‌توانند آنان را بی‌آنکه قصاصی در کار باشد مجازات کنند. در تفسیر کشاف زمخشری و تفسیر شریف لاهیجی آمده است که مفهوم جمله شرطیه در آیه آن است قتل و کشتن نفس هر گاه در مقابل کشتن کسی به‌عنوان قصاص باشد و یا در مقابل فسادانگیزی باشد، کیفر و مجازاتی ندارد؛ زیرا تنها زمانی که انسان بی‌دلیل و علتی کسی را بکشد قصاص می‌شود؛ اما اگر این کشتن به‌عنوان قصاص باشد و یا دلیلی چون فتنه و فسادانگیزی داشته باشد، قاتل قصاص نمی‌شود.[۱۴۴]

از نظر خداوند، پیروی از راه و رسم و اندیشه مفسدان، مانع مهمی‌در اصلاح جامعه است. از این رو می‌بایست به‌گونه‌ای عمل کرد که مردم در اندیشه پیروی از مفسدان و اندیشه و راه و رسم آنان نباشند تا جامعه گرفتار فساد شود.[۱۴۵] اصولا مفسدان در شرایطی از عدم تعادل شخصیتی قرار می‌گیرند که گاه اندیشه و راه و رسم خویش را عین اصلاح و اصلاحات دانسته و خود را مصلحان واقعی برمی‌شمارند. از این رو خداوند نسبت به چنین افرادی که تغییر شخصیت داده هشدار می‌دهد و به مؤمنان می‌گوید که مراقب چنین‌ اشخاصی باشند که با ادعای اصلاحات دروغین، دین، روش، دنیا و آخرت مردم را به تباهی و فساد می‌کشانند.[۱۴۶] مصلحان دروغین و مفسدان واقعی، گاه در چنان حالتی از خودباختگی شخصیتی قرار دارند که فساد خویش را نمی‌بینند و به تعبیرقرآن احساس و ادراکی حسی نیز نسبت به آن ندارند، چه رسد که فساد خویش را ببینند و بپذیرند و در جهت اصلاح آن بر آیند.

در حقیقت عدم شعور آنها نوعی جهل مرکب و نادانی مطلق است که با هشدار و انذار بیدار نمی‌شوند و هوشیار نمی‌گردند. از این روست که خداوند به جای آنکه آنان را مخاطب قرار دهد، دیگران را مورد خطاب قرار داده و می‌خواهد تا از آنان دوری کنند؛ زیرا اگر به این مفسدان مدعی اصلاحات گفته شود که چرا فساد می‌کنید و فتنه می‌انگیزید آن را از اساس انکار کرده و مدعی می‌شوند که تنها آنان مصلحان واقعی هستند و دیگران در حال افساد و فساد در زمین می‌باشند. اصولا کسانی که خواب مطلق هستند و نمی‌توان آنان را بیدار کرد و یا کسانی که خود را به خواب زده‌اند غیرقابل بیدار کردن می‌باشند. تنها کسانی که در جهل بسیط هستند و به عللی در خواب فساد و گمراهی رفته‌اند را می‌توان با هشدار و انذار بیدار کرد و در مسیر اصلاح قرار داد. به هر حال، گروهی از مفسدان جامعه، در شرایط روان‌شناختی خاصی به سر می‌برند که امکان اصلاح آنان وجود ندارد؛ زیرا در چنان وضعیت از بینش و نگرش قرار دارند که تنها خود را حق دانسته و اعمال و کارهای خویش را صالح و درست می‌دانند و رفتار خویش را نیز مصلحانه ارزیابی می‌کنند. این دست از افراد به هیچ وجه قابل هدایت و اصلاح نیستند؛ زیرا نمی‌توانند درک درستی از حقایق بلند داشته باشند.[۱۴۷] از این روست که گاه دستور حذف فیزیکی آنان به سبب فتنه‌گری و فسادگری داده می‌شود و به حکم مفسد فی‌الارض و جامعه و به قتل می‌رسند. این همان معنایی است که در آیه ۲۲ سوره مائده به آن توجه داده شده است. سردمداران فتنه و فساد در هر جامعه‌ای روشی را در پیش می‌گیرند که نتیجه آن چیزی جز بدبختی و هلاکت مردمان جامعه نیست.[۱۴۸] آنان با توطئه‌گری راه را بر مصلحان می‌بندند.[۱۴۹] و به سبب روحیه برترطلبی اجازه نمی‌دهند تا دیگران در کارهایی که توانا و معتدل و متعهد هستند وارد شوند و با چندقطبی و جناح‌بندی کردن مردم یک جامعه قدرت ایشان را تضعیف و عزت‌شان را سلب می‌کنند.[۱۵۰].[۱۵۱].

آثار زیانبار فسادگری

فسادگری انسان، مهم‌ترین تاثیر زیانباری که به جا خواهد گذاشت، از دست دادن صفات الهی در شخص از جمله عدالت است. شکی نیست که مهم‌ترین صفت الهی عدالت است‌، از این روست که به عنوان اصول دین مطرح شده است؛ اگر عدالت نباشد، هر گونه دین و مذهب وعمل به شریعت و مانند آن بی‌معنا خواهد بود. اگر خداوند دارای صفت عدالت نباشد می‌تواند به جای پاداش کار خیر، شخص را مجازات کند و اهل ایمان و نیکوکار مؤمن را به دوزخ برد و کافربدکار را به بهشت برد. یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین احکام عقل، حسن عدالت و قبح ظلم است. بنیاد اخلاق بر این اصل عقلایی نهاده شده است و اصولا ریشه دین و دینداری انسان در همین اصل عقلانی عدالت نهفته است. اگر این اصل عقلانی نباشد، انسان هرگز گرایش به دین و اخلاق و حیا و مانند آن پیدا نمی‌کرد. در روایات هم بیان شده که عقل است که دین و اخلاق[۱۵۲] را برای انسان به ارمغان آورده است.

بنابراین، هر گونه فساد و خروج از عدالت و تعادل به معنای خروج از مقام خلافت الهی است؛ زیرا خلیفه باید دارای همان صفات و اعمالی باشد که مستخلف‌عنه دارد و او را به سبب همان شایستگی‌ها در این مقام، جانشین و خلیفه خود کرده است.[۱۵۳] انسانی که بی‌عدالتی و فساد را پیشه خود می‌کند و با کفر و شرک به خود ظلم می‌نماید یا در حق دیگران بی‌عدالتی روا می‌دارد و در زمین فساد می‌کند، پیش از آنکه دیگران زیان کنند خود اوست که زیان می‌کند؛ چراکه سرمایه وجودی‌اش را با این اعمال از دست می‌دهد و زیانکار می‌شود.[۱۵۴] البته خروج انسان از دایره عدالت و اعتدال دارای مراتب و سطوحی است. در هر سطح و مرتبه‌ای که انسان از عدالت و اعتدال خارج شود و به فساد و ظلم گرایش یابد در همان سطح آثار زیانبار فساد را تجربه خواهد کرد. به عنوان نمونه کسی که دارای انحراف و فساد قلبی باشد، فاقد بصیرت و روشندلی خواهد بود و در هنگامه فتنه‌ها نمی‌تواند حق را از باطل تشخیص دهد و در نتیجه گرفتار انتخاب غلط و حرکت نادرست می‌شود و خود و دیگران را به هلاکت می‌افکند. در حقیقت پندار درست و قلب سالم به انسان اجازه می‌دهد تا از فطرت و عقل به خوبی بهره مند باشد و از بینایی دل بهره برد و در هنگام فتنه‌ها و در آمیختگی حق و باطل و سیاهی و سپیدی بتواند حق را بشناسد و در پی آن برود. اما اگر قلب‌ها فساد شده باشد‌، این قدرت تشخیص را از دست خواهد داد و در جست‌وجوی فتنه خواهد بود و به استقبال آن می‌رود و خود را به هلاکت می‌افکند.[۱۵۵]

خداوند در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره محمد می‌فرماید که برخی از رفتارهای فساد انگیز مانند رویگردانی از سخن حق و دعوت‌های پیامبران(ع) موجب می‌شود تا انسان گرفتار کوردلی شود و نتواند حقایق را چنان‌که هست درک کند و قدرت تشخیص حق از باطل را از دست می‌دهد. در حقیقت، رفتارهای فساد انگیز، قلب را کدر می‌کند و بر آن زنگار می‌گیرد، به گونه‌ای که دیگر حقایق بر آن نمی‌تابد و اگر تابیده شود به درستی دیده و درک و فهم نمی‌شود و قلب زنگار گرفته نمی‌تواند آینه تمام نمای حقایق باشد. از این‌ رو قدرت تشخیص حق از باطل را حتی در زمانی ندارد که به سادگی بیان و یا نمایش داده می‌شود.‌ برخی چنان به سبب فسادگری گرفتار کوردلی می‌شوند که حقیقت آشکار و روشن را نمی‌توانند ببینند. گاه حتی برخی می‌ببینند ولی هیچ گرایشی به آن پیدا می‌کنند؛ ‌زیرا به بی‌عدالتی و فساد خو کرده‌اند. از این رو با آنکه یقین به حقانیت دارند اما از در مخالفت وارد شده و به انکار آن می‌پردازند. همچنین اگر انسان دچار فساد عمومی‌شود و از دایره عدالت بیرون رود،‌ این شخص نه تنها به خود و جامعه انسانی زیان وارد می‌کند بلکه محیط زیست را نیز تباه می‌کند و با رفتارهای نابخردانه خویش کارهایی را انجام می‌دهد که دریا و خشکی آسیب می‌بیند به گونه‌ای که دیگر نمی‌تواند محیطی سالم برای زندگی انسانی باشد.[۱۵۶] کسانی که عادت به فسادگری کرده باشند، تحمل شنیدن سخن حق را ندارند و بشدت با هر گونه رفتارهای مبتنی بر حق و عدالت مبارزه می‌کنند. از این رو مفسدان همواره دشمن دین و حق و عدالت بوده و هستند.[۱۵۷] این‌گونه افراد ملعون خداوند هستند و از درگاه الهی رانده می‌شوند و چنان دور می‌شوند که از هرگونه سعادتی محروم خواهند شد و حتی سعادت دنیا را نمی‌توانند تجربه کنند چه رسد که به سعادت اخروی دست یابند.[۱۵۸] مفسدان به سبب همین بی‌عدالتی ودوری از صفات خداوندی که عامل قرب به اوست، از خداوند دور می‌شوند و حق تعالی نگاهی از روی مهر و محبت به آنها نخواهد کرد[۱۵۹]؛ چراکه خدا هرگز فساد و بی‌عدالتی را که قبیح و زشت می‌داند، دوست نمی‌دارد و اهل آن را نیز دوست نداشته بلکه دشمن می‌دارد و ملعون دانسته و از خود دور می‌سازد.

مفسدان نه تنها خودشان به صلاح رفتار نمی‌کنند بلکه اجازه نمی‌دهند تا دیگران اصلاحاتی را انجام دهند و اموری که در آن انحراف و کژی و فساد ایجاد شده را باز‌سازی و اصلاح کنند و به تعادل و اعتدال بازگردانند. از این رو در برخی از مراتب فسادگری، انسان به جایی می‌رسد که نه تنها خود اهل فساد است بلکه با اصلاح‌گری مبارزه می‌کند و مانع از اصلاحات می‌شود. برخی دیگر چنان در انحراف غرق می‌شوند که فساد خویش را صلاح و افساد را اصلاح می‌ببینند و به جنگ مصلحان واقعی می‌روند و آنان را به اتهام افساد سرزنش می‌کنند و خود را به عنوان مصلحان واقعی معرفی می‌کنند. در این موارد است که انسان‌های سالم باید مراقب باشند که آنان بر امور جامعه تسلط نیابند. کوتاهی در مبارزه با مفسدانی که خود را مصلح معرفی می‌کنند به معنای اجازه دادن به گسترش فساد است. خداوند به مصلحان واقعی هشدار می‌دهد که در برابر مفسدان کوتاه نیایند و از راه و رسمشان پیروی نکنند؛ زیرا این گروه از مفسدان اجازه نخواهند داد تا اصلاحات واقعی تحقق یابد.[۱۶۰] از نظر قرآن برخی از طبقات نقش مهم‌تر و تاثیرگذارتری در ایجاد فساد در جامعه دارند. از جمله دولتمردان و پادشاهان که به سبب موقعیت اجتماعی خود می‌توانند فساد را به سادگی اعمال و رواج دهند. فسادی که دولتمردان و صاحبان قدرت درجامعه و کارگزاران نظام سیاسی ایجاد ومنتشر می‌کنند موجب ذلت افراد جامعه و ویرانی شهرها و آبادی‌ها می‌شود و سلطه دشمنان بر یک جامعه را تشدید کرده و دامنه فساد را افزایش می‌دهد.[۱۶۱] آنچه بیان شد تنها گوشه‌ای از آثار و نتایج فساد در شخص و جامعه و نیز دنیا و آخرت است. بررسی همه ابعاد و آثار فساد که در قرآن و روایات بیان شده است نیازمند نگارش مقالات متعدد است.[۱۶۲].

آثار فساد

فسادگری انسان مهم‌ترین تاثیر زیانباری که به جا خواهد گذاشت، از دست دادن صفات الهی در شخص از جمله عدالت است. شکی نیست که مهم‌ترین الهی عدالت است، از این روست که به عنوان اصول دین مطرح شده است؛ چراکه اگر عدالت نباشد، هر گونه دین و مذهب وعمل به شریعت و مانند آن بی‌معنا خواهد بود. اگر خداوند به صفت عدالت نباشد می‌‌تواند به جای پاداش کار خیر، شخص را مجازات کند و اهل ایمان و نیکوکار مؤمن را به دوزخ برد و کافربدکار را به بهشت برد.

یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین احکام عقل، حسن عدالت و قبح ظلم است. بنیاد اخلاق بر این اصل عقلایی نهاده شده است و اصولا ریشه دین و دینداری انسان را می‌‌بایست در همین اصل عقلانی عدالت جست. اگر این اصل عقلانی نباشد، انسان هرگز گرایش به دین و اخلاق و حیا و مانند آن پیدا نمی‌کرد. همان‌گونه که در روایات بیان شده است که عقل است که دین و اخلاق [۱۶۳] را برای انسان به ارمغان آورده است، همین اصل اساسی، عدالت عقلانی است که این ثمره و بهره را داشته است.

بنابراین، هر گونه فساد و خروج از عدالت و تعادل به معنای خروج از مقام خلافت الهی است؛ زیرا خلیفه می‌‌بایست دارای همان صفات و اعمالی باشد که مستخلف عنه داشته و او را به سبب همان شایستگی‌ها در این مقام، جانشین و خلیفه خود ساخته است.[۱۶۴]

انسانی که بی‌عدالتی و فساد را پیشه خود می‌‌سازد و در حق خود به کفر و شرک ظلم می‌‌کند یا در حق دیگران بی‌عدالتی روا می‌‌دارد و در زمین فساد می‌‌کند، پیش از آنکه دیگران زیان کنند خود اوست که زیان می‌‌کند؛ چراکه سرمایه وجودی خویش را با این اعمال از دست می‌‌دهد و اهل خسران و زیانکار می‌‌شود.[۱۶۵]

البته خروج انسان از دایره عدالت و اعتدال دارای مراتب و سطوحی است. در هر سطح و مرتبه‌ای که انسان از عدالت و اعتدال خارج شود و به فساد و ظلم گرایش یابد در همان سطح آثار زیانبار فساد را تجربه خواهد کرد. به عنوان نمونه کسی که دارای انحراف و فساد قلبی باشد، فاقد بصیرت و روشندلی خواهد بود و در هنگامه فتنه‌ها نمی‌تواند حق را از باطل تشخیص دهد و در نتیجه گرفتار انتخاب غلط و حرکت نادرست می‌‌شود و خود و دیگران را به هلاکت می‌‌افکند. در حقیقت پندار درست و قلب سالم به انسان اجازه می‌‌دهد تا از فطرت و عقل به خوبی بهره مند باشد و از بینایی دل سود برد و در هنگام فتنه‌ها و در آمیختگی حق و باطل و سیاهی و سپیدی بتواند حق را بشناسد و در پی آن برود. اما اگر قلب فساد شده باشد این قدرت تشخیص را از دست خواهد داد و در جست و جو فتنه خواهد بود و به استقبال آن می‌‌رود و خود را به هلاکت می‌‌افکند.[۱۶۶]

خداوند در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره محمد می‌‌فرماید که برخی از رفتارهای فساد انگیز مانند پشت کردن از سخن حق و دعوت‌های پیامبران(ع) موجب می‌‌شود تا انسان گرفتار کوردلی شود و نتواند حقایق را چنان که هست درک کند و قدرت تشخیص حق از باطل را از دست می‌‌دهد. در حقیقت، رفتارهای فساد انگیز قلب را کدر می‌‌کند و بر آن زنگار می‌‌گیرد به گونه‌ای که دیگر حقایق بر آن نمی‌تابد و اگر تابیده شود به درستی دیده و درک و فهم نمی‌شود و قلب زنگار گرفته نمی‌تواند آینه تمام نمای حقایق باشد. از این روست که قدرت تشخیص حق از باطل را حتی در زمانی ندارد که به آنان به سادگی بیان و یا نمایش داده می‌‌شود. اگر برخی ناتوان از درک حقایق در فتنه‌ها هستند،‌برخی دیگر چنان به سبب فسادگری گرفتار کوردلی می‌‌شوند که حقیقت آشکار و روشن را نمی‌توانند ببیند. گاه حتی برخی می‌‌ببیند ولی هیچ گرایشی به آن پیدا می‌‌کنند؛‌زیرا به بی‌عدالتی و فساد خو کرده‌اند. از این روست که با آنکه یقین به حقانیت دارند از در مخالفت وارد شده و به انکار آن می‌‌پردازند.

همچنین اگر انسان دچار فساد عمومی شود و از دایره عدالت بیرون رود،‌ این شخص نه تنها به خود و جامعه انسانی زیان وارد می‌‌کند بلکه محیط زیست را نیز تباه می‌‌کند و با رفتارهای نابخردانه خویش کارهایی را انجام می‌‌دهد که دریا و خشکی آسیب می‌‌بیند به گونه‌ای که دیگر نمی‌تواند محیطی سالم برای زندگی انسانی باشد.[۱۶۷]

کسانی که عادت به فسادگری کرده باشند، تحمل شنیدن سخن حق را نخواهند داشت و به شدت با هر گونه رفتارهای مبتنی بر حق و عدالت مبارزه می‌‌کنند. از این روست که اهل فساد همواره دشمن دین و حق و عدالت بوده و هستند.[۱۶۸] این گونه افراد معلون خداوند هستند و از درگاه الهی رانده می‌‌شوند و دیگر چنان دور می‌‌شود که از هر گونه سعادتی محروم خواهند شد و حتی سعادت دنیا را نمی‌توانند تجربه کنند چه رسد که به سعادت اخروی دست یابند.[۱۶۹]

اهل فساد به سبب همین بی‌عدالتی ودوری از صفات خداوندی که عامل قرب به اوست؛ چراکه انسان متاله مقرب درگاه الهی است، از خداوند دور و ملعون می‌‌شوند و خداوند نگاهی از روی مهر و محبت به ایشان نخواهد کرد[۱۷۰]؛ چراکه خداوند هرگز فساد و بی‌عدالتی را که قبیح و زشت می‌‌داند، دوست نمی‌دارد پس اهل آن را نیز دوست نداشته بلکه دشمن می‌‌دارد و ملعون دانسته و از خود دور می‌‌سازد.

اهل فساد نه تنها خودشان به صلاح رفتار نمی‌کنند بلکه اجازه نمی‌دهند تا دیگران اصلاحاتی را انجام دهند و اموری که در آن انحراف و کژی و فساد ایجاد شده را بازسازی و اصلاح نمایند و به تعادل و اعتدال بازگردانند. از این روست که در برخی از مراتب فسادگری، انسان به جایی می‌‌رسد که نه تنها خود اهل فساد است بلکه با اصلاح گری مبارزه می‌‌کند و مانع از اصلاحات می‌‌شوند.

برخی دیگر چنان در انحراف غرق می‌‌شوند که فساد خویش را صلاح و افساد را اصلاح می‌‌ببیند و از این رو به جنگ مصلحان واقعی می‌‌روند و آنان را به اتهام افساد توبیخ و سرزنش می‌‌کنند و خود را به عنوان مصلحان واقعی معرفی می‌‌کنند. در این موارد است که انسان‌های سالم می‌‌بایست با پرهیز از مفسدان اجازه ندهند تا ایشان بر امورات جامعه تسلط یابند. کوتاهی در مبارزه با مفسدانی که خود را مصلح معرفی می‌‌کنند به معنای اجازه دادن به گسترش فساد است. خداوند به مصلحان واقعی هشدار می‌‌دهد که در برابر مفسدان کوتاه نیایند و از راه و رسم ایشان پیروی نکنند؛ زیرا این گروه از مفسدان اجازه نخواهند داد تا اصلاحات واقعی تحقق یابد.[۱۷۱]

از نظر قرآن برخی از طبقات نقش مهم‌تر و تاثیرگذارتری در ایجاد فساد در جامعه دارند. از جمله رهبران و پادشاهان که به سبب موقعیت اجتماعی خود می‌‌توانند فساد را به سادگی اعمال و رواج دهند. فسادی که رهبران جامعه و کارگزاران نظام سیاسی ایجاد ومنتشر می‌‌کنند موجبات ذلت افراد جامعه و ویرانی شهرها و آبادی‌ها می‌‌شود و سلطه دشمنان بر یک جامعه شدت و دامنه فساد را افزایش می‌‌دهد[۱۷۲] از این روست که خداوند هشدار می‌‌دهد که مواظب رهبران جامعه و سلطه بیگانگان و دشمنان باشند؛ چراکه خطر آنان بیش‌تر و دامنه فساد آنان گسترده‌تر و عمیق‌تر است.

آن چه بیان شد تنها گوشه‌ای از آثار و نتایج فساد در شخص و جامعه و نیز دنیا و آخرت است. بررسی همه ابعاد و آثار فساد که در قرآن و روایات بیان شده است نیازمند حوصله بیش تری است. از این رو به همین مقدار در این جا بسنده می‌‌شود.[۱۷۳].

نخست: نابودی شایستگی‌های انسان

فساد واژه‌ای عربی است که در برابر صلاح به کار می‌‌رود. این واژه در موارد اطلاق می‌‌شود که چیزی از حد تعادل و اعتدال خارج شده باشد و به جای آنکه آثار مثبت و طبیعی خود را داشته باشد، دارای آثار منفی و زیانبار خواهد بود. به عنوان نمونه مصرف مواد غذایی در حد مورد نیاز که به صلاح بدن آدمی است، امری مفید است؛ اما اگر در مصرف ماده غذایی زیاده روی شود و بیش از اندازه مورد نیاز مورد استفاده قرار گیرد، به عنوان اسراف دانسته می‌‌شود. اسراف در ماده غذایی یکی از مصادیق و موارد فساد است. همچنین اگر این زیاده روی در عملی انجام گیرد که به جای بسامان رساندن و مفید بودن، ضرری را متوجه شخص یا جامعه سازد، این رویه در عمل به عنوان اسراف و از مصادیق فساد شناخته می‌‌شود.[۱۷۴]

رفاه زدگی و غرق شدن در آسایش مادی دنیا و بی‌توجهی به دیگران و نیازهای آنان، از دیگر مصادیق فساد است؛ زیرا این شیوه رفتاری به جای آنکه موجب بهره‌مندی طبیعی انسان و جامعه از مادیات شود عاملی برای تخریب انسان و جامعه می‌‌شود و روحیه‌ای در انسان پدید می‌‌آورد که از آن گاه به روحیه اتراف یا اشرافیت یاد می‌‌شود و انسان را از حالت اعتدال و تعادل بیرون می‌‌برد و فرهنگ خاصی را بر آنان مسلط می‌‌سازد که جز خودبینی و خودپسندی نیست.[۱۷۵]

از مصادیق دیگر فساد می‌‌توان به زراندوزی و غرور و تفاخری یاد کرد که خاستگاه آن زراندوزی و تکاثر و اندوختن مال و ثروت است.[۱۷۶]

همچنین قدرت و امکانات مادی زیاد و سوء‌استفاده از آن در جهات تسلط بر مردم از دیگر مصادیق فساد است که در آیاتی از جمله ۱۰ و ۱۲ سوره فجر به آن اشاره کرده است. حکومتی که مبتنی بر قدرت و استکبارورزی و سلطه جویی باشد و موجبات نابودی حرث و نسل شود[۱۷۷] و انسان‌ها و جوامع را از عزت به ذلت بکشاند[۱۷۸] و روابط سالم اجتماعی را از میان بردارد و موجبات قطع ارتباط خویشی و پیوندهای خانوادگی شود[۱۷۹] حکومتی فساد است که می‌‌بایست از ریشه کنده یا اصلاح شود.

البته با نگاهی به مصادیق و مواردی که قرآن از آن به عنوان مصادیق فساد یاد می‌‌کند معلوم می‌‌شود که دامنه فساد گسترده‌تر از این حوزه مادی و مادیات است،‌ بلکه در حوزه معنوی نیز می‌‌توان مصادیقی از فساد را یافت، از این روست که کفر و شرک و اعراض از دین توحیدی ارایه شده از سوی پیامبران را نیز به عنوان مصداقی از فساد بر می‌‌شمارد و از آن پرهیز می‌‌دهد.[۱۸۰]

در این آیات خداوند با رد اعتقاد تثلیث نصارا و نیز هر گونه تولی و اعراض از دین و اعتقاد به تثلیت به جای توحید، این نوع باور و بینش و نگرش را مصداقی از فساد برآورد کرده و به عنوان عمل فسادانگیز از آن برحذر داشته است.[۱۸۱]

از نظر قرآن هر گونه عملی که موجب می‌‌شود تا چیزی از مسیر طبیعی خود خارج شود و به جای آثار مفید و سازنده موجبات زیان و تخریب شود، به عنوان مصداقی از فساد شناسایی و معرفی شده است. از این روست که خداوند انحراف از راه خدا [۱۸۲]، کفربه خدا [۱۸۳]، شرک و رویگردانی از توحید [۱۸۴]، ممانعت از راه خدا [۱۸۵]، تخریب زمین [۱۸۶]، برترجویی و سلطه جویی [۱۸۷]، جادوگری برای انحراف اذهان و افکار مردم به امور باطل [۱۸۸]، جلوگیری از رواج دین الهی و اجرای قوانین آن[۱۸۹]، خونریزی و کشتار [۱۹۰]، ذلیل کردن عزیزان یک شهر و ملت [۱۹۱]، سرقت و دزدی از اموال ملت یا دولت [۱۹۲]، کشتن بی‌گناهان[۱۹۳]، قتل پیامبران [۱۹۴]، قطع رحم و گسستن پیوندهای خویشاوندی و عدم ارتباط با آنان[۱۹۵]، کم‌فروشی [۱۹۶]، نابودی کشاورزی و کشت و کار مردم [۱۹۷]، نسل کشی [۱۹۸] و مانند آن را به عنوان مصادیقی از فساد شناسایی و معرفی کرده است و از مردمان خواسته از این گونه رفتار اجتناب و پرهیز کنند؛ زیرا چنین رفتاری موجب می‌‌شود که انسان از حقیقت خود مسلوب شود و نتواند در جایگاه شایسته خلافت الهی قرار گیرد؛ زیرا خلیفه می‌‌بایست دارای صفات مستخلف عنه باشد و همانند آن عمل کند. اگر خداوند همه هستی را بر اساس و محور عدالت برپا داشته است هر گونه خروج از آن از سوی خلیفه به معنای خروج از حوزه خلافت است.

چنین رفتاری هم به خود انسان و جامعه انسانی ضربه می‌‌زند و هم آفریده‌هایی که تحت خلافت او قرار گرفته‌اند در معرض خطر و زیان قرار می‌‌دهد.

در حالی که انسان مأموریت دارد تا به عنوان خلیفه همه موجودات را به کمال بایسته و شایسته آنها برساند، افساد از سوی خلیفه موجب می‌‌شود که بر خلاف جریان طبیعی و حکمت و فلسفه آفرینش هستی را قرار دهد و آسیبی جدی به اهداف آن وارد سازد. همین ترس و خوف بود که فرشتگان را نسبت به خلافت انسان به وحشت انداخت و ایشان خواهان عدم انتخاب خلیفه از سوی خداوند شدند؛‌ زیرا می‌‌ترسیدند که خلافت انسانی موجب افساد در زمین شود.[۱۹۹]

در حقیقت فسادگری از سوی انسان نابودگر شایستگی او برای جانشینی و خلافت الهی است. از این روست که می‌‌بایست به شدت از هر گونه فسادگری پرهیز کرد؛ چراکه شایستگی و لیاقت انسان برای خلافت را از او سلب می‌‌کند؛ زیرا خلیفه می‌‌بایست چنان صفات الهی از جمله عدالت را در خود تحقق بخشد که بتواند همانند خداوند به پرورش موجودات اقدام کرده و آنان را به کمالات شایسته و بایسته آنان برساند. بنابراین،‌هر گونه خروج از دایره عدالت و گرایش به فساد و تباهی در کم یا زیاد آن می‌‌تواند آدمی را از شایستگی خلافت الهی بیرون راند و در وضعیت بدی قرار دهد که دوزخ فراق از صفات الهی و قرب خداوندی از جمله آنها خواهد بود.[۲۰۰]

نکته‌ای که نباید از آن غافل شد این است که فسادگری در خصلت انسان است؛ چراکه انسان منبع امور متضاد و متقابل است و جنگ درونی انسان خود فرصتی است تا نفس به گمراهی رود یا شیطان با وسوسه نفس را به سوی فساد سوق دهد. هر چند که زمینه‌های کمال و کمال جویی که از آن به فطرت یاد می‌‌شود در انسان وجود دارد و او را از فساد دور می‌‌سازد ولی باید توجه داشت که خصلت فسادگری در انسان قوی است و می‌‌بایست هرگز از هواهای نفسانی غافل نشد[۲۰۱] افزون بر این که در بیرون از نفس نیز انسان دارای دشمنی سوگند خورده‌ای به نام ابلیس و شیاطین است که می‌‌خواهد انسان را از شایستگی خلافت بیرون راند.[۲۰۲]

البته شیطان مستقیم نمی‌تواند کاری را انجام دهد اما می‌‌تواند با بهره‌گیری از مشاجرات درونی نفس و بیرونی مردم و سخنانی ناشایستی که رد و بدل می‌‌شود [۲۰۳] و کردار ناشایست ایشان،‌راهی برای نفوذ درقلوب مردمان پیدا کند و بر ایشان مسلط شده و ایشان را به افساد بکشاند و دعوت نماید.[۲۰۴].

نابودی شایستگی‌های انسان

فساد واژه‌ای عربی است که در برابر صلاح به کار می‌رود. این واژه در مواردی اطلاق می‌شود که چیزی از حد تعادل و اعتدال خارج شده باشد و به جای آنکه آثار مثبت و طبیعی خود را داشته باشد، دارای آثار منفی و زیانبار خواهد بود. به عنوان نمونه مصرف مواد غذایی در حد مورد نیاز که به صلاح بدن آدمی است، امری مفید است؛ اما اگر در مصرف ماده غذایی زیاده‌روی شود و بیش از مورد نیاز، استفاده شود، به عنوان اسراف شمرده می‌شود. اسراف در ماده غذایی یکی از مصادیق و موارد فساد است. همچنین اگر این زیاده‌روی در عملی انجام گیرد که به جای بسامان رساندن و مفید بودن، ضرری را متوجه شخص یا جامعه کند، این رویه در عمل به عنوان اسراف و از مصادیق فساد شناخته می‌شود.[۲۰۵] رفاه زدگی و غرق شدن در آسایش مادی دنیا و بی‌توجهی به دیگران و نیازهای آنان، از دیگر مصادیق فساد است؛ زیرا این شیوه رفتاری به جای آنکه موجب بهره‌مندی طبیعی انسان و جامعه از مادیات شود عاملی برای تخریب انسان و جامعه می‌شود و روحیه‌ای در انسان پدید می‌آورد که از آن‌، گاه به روحیه اتراف یا اشرافیت یاد می‌شود و انسان را از حالت اعتدال و تعادل بیرون می‌برد و فرهنگ خاصی را مسلط می‌کند که جز خودبینی و خودپسندی چیز دیگری نیست.[۲۰۶]

از مصادیق دیگر فساد غرور و تفاخری است که خاستگاه آن زراندوزی و تکاثر و ‌اندوختن مال و ثروت است.[۲۰۷] همچنین قدرت و امکانات مادی زیاد و سوء‌استفاده از آن در جهت تسلط بر مردم از دیگر مصادیق فساد است که در آیاتی از جمله ۱۰ و ۱۲ سوره فجر به آن اشاره شده است. با نگاهی به مصادیق و مواردی که قرآن از آن به عنوان مصادیق فساد یاد می‌کند معلوم می‌شود که دامنه فساد گسترده‌تر از حوزه مادی و مادیات است و در حوزه معنوی نیز می‌توان مصادیقی از فساد را یافت، کفر و شرک و اعراض از دین توحیدی ارائه شده از سوی پیامبران‌، به عنوان مصداقی از فساد معرفی شده است.[۲۰۸] در آیات فوق خداوند با رد اعتقاد تثلیث نصارا و نیز هر گونه اعراض از دین و اعتقاد به تثلیت به جای توحید، این نوع باور و نگرش را مصداقی از فساد برآورد کرده و به عنوان عمل فسادانگیز از آن برحذر داشته است.[۲۰۹] از نظر قرآن هر گونه عملی که موجب شود چیزی از مسیر طبیعی خود خارج گردد و به جای آثار مفید و سازنده سبب زیان و تخریب شود، به عنوان مصداقی از فساد معرفی شده است. در این زمینه قرآن، انحراف از راه خدا[۲۱۰]، کفربه خدا[۲۱۱]، شرک و رویگردانی از توحید[۲۱۲]، ممانعت از راه خدا[۲۱۳]، تخریب زمین[۲۱۴]، برتری جویی و سلطه جویی[۲۱۵]، جادوگری برای انحراف اذهان و افکار مردم به امور باطل[۲۱۶]، جلوگیری از رواج دین الهی و اجرای قوانین آن[۲۱۷]، خونریزی و کشتار[۲۱۸]، ذلیل کردن عزیزان یک شهر و ملت[۲۱۹]، سرقت از اموال ملت یا دولت[۲۲۰]، کشتن بی‌گناهان[۲۲۱]، قتل پیامبران[۲۲۲]، قطع رحم و گسستن پیوندهای خویشاوندی و عدم ارتباط با آنان[۲۲۳]، کم‌فروشی[۲۲۴]، نابودی کشاورزی و کشت و کار مردم[۲۲۵]، نسل کشی و مانند آن را به عنوان مصادیقی از فساد بیان کرده و از مردم خواسته از این‌گونه رفتارها پرهیز کنند؛ زیرا چنین رفتارهایی موجب می‌شود که انسان از حقیقت خود بدور شود و نتواند در جایگاه شایسته خلافت الهی قرار گیرد؛ زیرا خلیفه خدا باید دارای صفات مستخلف عنه باشد و همانند او عمل کند. اگر خداوند همه هستی را بر محور عدالت برپا داشته‌، هر گونه خروج از آن از سوی خلیفه به معنای خروج از حوزه خلافت است.

چنین رفتاری هم به خود انسان و جامعه انسانی ضربه می‌زند و هم آفریده‌هایی را که تحت خلافت او قرار گرفته‌اند در معرض خطر و زیان قرار می‌دهد. فسادگری انسان‌، نابود‌کننده شایستگی او برای جانشینی و خلافت الهی است. خلیفه باید چنان صفات الهی از جمله عدالت را در خود تحقق بخشد که بتواند همانند خداوند به پرورش موجودات اقدام کرده و آنان را به کمالات شایسته و بایسته شان برساند. بنابراین،‌هر گونه خروج از دایره عدالت و گرایش به فساد و تباهی در کم یا زیاد آن می‌تواند آدمی را از شایستگی خلافت الهی بیرون راند و در وضعیت بدی قرار دهد که دوزخ فراق از صفات الهی و قرب خداوندی از جمله آنها خواهد بود.[۲۲۶] نکته‌ای که نباید از آن غافل شد این است که زمینه فسادگری در خصلت انسان وجود دارد؛ چون او منبع امور متضاد و متقابل است و جنگ درونی انسان خود فرصتی است تا نفس به گمراهی رود یا شیطان با وسوسه‌هایش، نفس را به سوی فساد سوق دهد. هر چند که زمینه‌های کمال و کمال‌جویی که از آن به فطرت یاد می‌شود در انسان وجود دارد و او را از فساد دور می‌سازد ولی خصلت فسادگری در انسان قوی‌تر است و نباید هرگز از هواهای نفسانی غافل شد[۲۲۷] افزون بر آن انسان دارای دشمنی سوگند خورده به نام ابلیس است که می‌خواهد او را از شایستگی خلافت محروم کند.[۲۲۸]

البته شیطان مستقیم نمی‌تواند کاری را انجام دهد اما قادر است با بهره‌گیری از مشاجرات درونی نفس و بیرونی مردم و سخنان ناشایستی که رد و بدل می‌شود[۲۲۹] و کردار ناشایست انسان‌ها با یکدیگر، ‌راهی برای نفوذ در دلها پیدا کند و بر آنها مسلط شده و به افساد بکشاند.[۲۳۰].

دوم: فروپاشی جوامع

نقش مفسدان در فروپاشی جوامع

روحیه فساد گری مفسدان موجب می‌‌شود تا افزون بر تباهی خود عامل تباهی و فروپاشی جوامع بشری نیز شوند. آنان هم چنان که محیط زیست بشری را تباه می‌‌کنند و اجازه نمی‌دهند تا محیط زیست سالمی برای بشر و دیگر موجودات در زمین باقی بماند[۲۳۱] همچنین موجب می‌‌شود تا فتنه و فساد در جوامع گسترش یابد.[۲۳۲]

گسترش فرهنگ تجاوز و قتل بی‌گناهان و کشتار دسته جمعی مردمان[۲۳۳] و تلاش برای تباهی جوامع ایمانی و عدالت خواه و ستیزه جویی با عدالت خواهان و مصلحان[۲۳۴] موجب می‌‌شود تا عدالت نتواند چنان که باید و شاید خود را در جامعه نشان دهد.

راه و رسم مفسدان و اندیشه‌های گمراه کننده آنان، مانع اصلاحات واقعی در جوامع بشری می‌‌شود[۲۳۵] و قدرت درک وتحلیل را از مردمان می‌‌گیرد و افکار عمومی را گمراه می‌‌کند و به سوی کوردلی سوق می‌‌دهد. این گونه است که جوامع قدرت تحلیل و بصیرت خویش را از دست می‌‌دهند و کورکورانه تابع مفسدان و کارها و اندیشه‌های ایشان می‌‌شوند[۲۳۶]

جامعه‌ای که گرفتار فرهنگ و فکر و عمل مفسدان می‌‌گردد از سلامت و عدالت بیرون می‌‌رود و شایستگی خویش را برای خلافت الهی از دست می‌‌دهد[۲۳۷] و از سعادت اخروی محروم می‌‌شود[۲۳۸] و لطف و محبت الهی و رحمت او از آن سلب می‌‌گردد[۲۳۹] و در نهایت خشم الهی را برای جامعه رقم می‌‌زند [۲۴۰].[۲۴۱].

مبارزه با فساد

فسادگری از نظر قرآن به عنوان یک امر ناشایست و زشت و بد عقلانی و نیز گناه شرعی معرفی شده است.[۲۴۲] و چون طبیعت و خصلت بشر به فساد نیز گرایش دارد و زمینه‌های آن در دنیا فراهم است، اصلاحات دایمی به عنوان یک وظیفه الهی و مسئولیت دینی مطرح شده است. بنابراین بر همگان است تا به عنوان یک وظیفه و مسئولیت دینی و الهی، به مبارزه با فساد برخاسته و اصلاحات را مدنظر قرار دهند.

اصلاحگری و مبارزه با فساد می‌بایست همه‌جانبه و فراگیر باشد. بنابراین اصلاح نفسانی به شک خودسازی و تزکیه نفس، اصلاح جامعه[۲۴۳] و اصلاح زمین[۲۴۴] از وظایف و مسئولیت‌های عقلانی و الهی بشر است که می‌بایست همواره مورد توجه و اهتمام باشد.

خداوند در آیاتی از جمله ۱۲ و ۱۴ سوره نمل، مبارزه با هر گونه فسادی را از اهداف رسالت پیامبران از جمله پیامبران اولوالعزم دانسته است که به پیروی از ایشان می‌بایست به رسالت همه مؤمنان و ربانیون تبدیل شود. همین معنا با صراحت بیشتری در آیه ۳۲ سوره مائده بیان شده است. همچنین بخش بزرگی از آیات قرآن به گزارش از مبارزه پیامبران و مؤمنان علیه فساد و مفسدان اختصاص یافته است؛ چراکه برای دستیابی به فضا و بستر مناسب خلافت الهی انسان، لازم است تا مبارزه با فساد و اصلاحات دایمی در دستور کار قرار گیرد. با توجه به اینکه انسان، محور بسیاری از فسادگری‌ها و تباهی‌هاست، مبارزه با انسان‌های مفسد در دستور کار، مأموریت و هدف اصلی پیامبران و مؤمنان قرار گرفته است. از مصادیق اصلاحات و مبارزه با فساد و مفسدان می‌توان به مسئله جهاد اشاره کرد که مبارزه‌ای میان حق و باطل است؛ زیرا باطل در تلاش است تا فساد و تجاوزگری را گسترش دهد و حق اجازه نمی‌دهد تا این مسئله موجب شود تا تعادل و عدالت از میان رود. بر این اساس، پیکار علیه باطل عاملی برای دفع فساد از زمین دانسته شده و این مبارزه در اولویت قرار گرفته است.[۲۴۵].[۲۴۶].

اصلاح‌گری

اصلاحات، رسالت الهی

از آموزه‌های قرآنی این معنا به دست می‌‌آید که مبارزه با فساد و اقدام به اصلاحات نه تنها یک وظیفه انسانی بلکه رسالت الهی است که حتی پیامبران الهی نیز مأموریت داشتند تا در این راستا فعالیت و تلاش کنند.

خداوند در آیه ۱۱۶ سوره هود، اصلاحات و پاک کردن زمین از فساد انسان‌ها را مسئولیت عقلانی و وظیفه‌ای دینی بر می‌‌شمارد و در آیات ۲۰ و ۲۲ سوره محمد(ص) به مؤمنان هشدار می‌‌دهد که درصورت رویگردانی از اصلاحات و مبارزه با فساد از طریق جهاد می‌‌بایست خود را آماده کنند تا گرفتار فساد شوند و خود در دام آن در آیند. به سخن دیگر، اگر جامعه‌ای با فساد مبارزه نکند خود کسانی که با فساد مخالف هستند در یک فرآیند گرفتار فساد می‌‌شوند و در دام آن می‌‌افتند. بنابراین، مبارزه با فساد و اقدام به اصلاحات یک رفتار پیشگیرانه است تا خود گرفتار فساد و تبعات آن نشود. از آیات ۲۴۶ و ۲۵۱ سوره بقره این معنا را می‌‌توان استنباط کرد که دفع فساد از زمین، پیامد طبیعی مبارزه با آن می‌‌باشد و اصولا چنین مبارزه‌ای همان پیکار حق علیه باطل است؛ زیرا صلاح و اصلاحات امری حق است که هستی بر آن مدار و محور آن می‌‌باشد و فساد و تباهی امری باطل است که تحقق آن در جامعه یک امر خلاف حق می‌‌باشد.

بنابراین، کسانی که در جست و جوی حق می‌‌باشند و به حق گرایش دارند، نسبت به باطل کراهت داشته و با آن مخالفت می‌‌ورزند. نتیجه این مخالفت مبارزه با فساد و حمایت از صلاح و اصلاحات است. با نگاهی گذرا به گزارش‌های قرآنی نسبت به مأموریت و اهداف رسالتی پیامبران(ع) این معنا اثبات می‌‌شود که جلوگیری از فساد در هر شکل و نوعی، از اهداف رسالتی پیامبران بوده است.[۲۴۷] خداوند در آیات ۷۳ و ۷۴ سوره اعراف و نیز ۱۴۱ تا ۱۵۲ سوره شعراء، مبارزه با فساد و اصلاح جامعه ثمود را از اهداف رسالتی حضرت صالح پیامبر(ع) بر می‌‌شمارد و در آیات ۸۴ و ۸۵ سوره هود مبارزه با فساد را مهم‌ترین اهداف رسالتی حضرت شعیب(ع) بیان می‌‌کند. مبارزه با فسق و فساد فرعونیان از اهداف رسالتی حضرت موسی(ع) است که در آیات ۱۲ و ۱۴ سوره نمل بیان شده است. با نگاهی به درخواست و استمداد حضرت لوط(ع) از خداوند این معنا به دست می‌‌آید که آن حضرت(ع) نیز مأموریت داشته است تا با فساد قوم خود مبارزه کند و چون آن حضرت(ع) خود را در برابر پافشاری قوم بر فساد ناتوان می‌‌یابد، از خداوند برای مبارزه مفسدان و اجرای اصلاحات یاری می‌‌جوید.[۲۴۸]

البته مبارزه با فساد با همه ارزش و اهمیت آن بسیار دشوار است؛ زیرا انسان‌ها به طور طبیعی تحت تاثیر محیط و نیز هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی به سوی فساد و تجاوزگری گرایش دارند و کم هستند که تقوای الهی در پیش گیرند و به مبارزه با هواهای نفسانی اقدام کنند. بدتر از این، آن است که عوامل نهی کننده از فساد و منکرات بسیار اندک هستند[۲۴۹] از این روست که خداوند در آیه ۳۰ سوره عنکبوت، دعا و استمداد‌طلبی از خداوند برای مبارزه با مفاسد اجتماعی و مفسدان را امری شایسته می‌‌داند تا این گونه با توکل به خداوند و استعانت و یاری او، بتوان در برابر فشارهای فساد و مفسدان ایستاد و کاری از پیش برد. با آنکه انسان می‌‌دانند که فساد امری باطل است و آدمی را به سقوط می‌‌کشاند و جامعه سالم را نابود می‌‌کند، با این همه یا گرایش به فساد پیدا می‌‌کند و یا نسبت به فساد دیگران سکوت می‌‌کند. خداوند در آیه ۱۱۶ سوره هود به انسان‌ها هشدار می‌‌دهد که نهی از منکر و بازداشت مردمان از فساد، می‌‌تواند مایه نجات و رهایی ایشان از عذاب‌های الهی شود تا این گونه به اصلاحات رو آورده و به مبارزه با فساد اقدام کنند. با این همه چنان که گفته شد، اصلاح گران و جهادگران علیه فساد بسیار اندک هستند.[۲۵۰].

چرایی اصلاح‌گری

بر اساس آموزه‌های قرآنی هستی بر مدار و محور عدالت است. بر این اساس می‌‌بایست گفت که جهان هستی به طور طبیعی بر مدار صلاح می‌‌گردد و فساد امری عارضی بر برخی از چیزهاست. پس هنگامی که در چیزی فسادی راه یابد، ریشه آن را می‌‌بایست در تصرفات و تغییراتی جست که خروج از اعتدال و عدالت را سبب شده است،؛ چراکه هر چیزی به خودی خود در مسیر عدالت باقی می‌‌ماند و گرایش به حفظ حالت نخست خود دارد که همان عدالت و صلاح است. البته انسان‌ها به عنوان خلیفه الهی مأموریت دارند تا در زمینه اصلاحاتی را انجام دهند که موجب تقویت مسیر کمالی می‌‌شود که بر مدار عدالت و صلاح شکل گرفته است. بر همین پایه است که مأموریت آبادانی زمین به عنوان ظهور نقش خلافت الهی بر عهده آدمی گذاشته شده است تا آدمی با تلاش و کوشش در مقام مظهر ربوبیت الهی، به پرورش کمالی چیزهای زمین اقدام کند.[۲۵۱]

اما آدمی به علل درونی چون خواسته‌های نفسانی و یا بیرونی چون وسوسه‌های شیطانی، گاه بر خلاف خلافت و مأموریت خویش عمل می‌‌کند و هر آن چه را ساخته و اصلاح کرده است فاسد می‌‌کند[۲۵۲] و یا آنکه از همان ابتدا به گونه‌ای رفتار و عمل می‌‌کند که فساد را در چیزی پدید می‌‌آورد. بنابراین لازم است تا دوباره با اصلاح تفکر و بینش و نگرش خود، به اصلاح چیزها اقدام کند؛ چراکه اگر به اصلاحات نپردازد نه تنها به زمین و محیط زیست خود [۲۵۳] ضربه می‌‌زند و کار را بر خود سخت می‌‌کند، بلکه موجب می‌‌شود دچار محرومیت از خلافت خدا[۲۵۴]، محرومیت از محبت خدا و لطف او[۲۵۵]، کوردلی و درک نکردن حقایق و از دست دادن بصیرت[۲۵۶]، لعنت و نفرین الهی [۲۵۷] گرفتاری در فتنه [۲۵۸] و خسران و زیان واقعی[۲۵۹] و مانند آن می‌‌شود. بنابراین برای رهایی از چنین آثار و پیامدهایی لازم است تا آدمی در اندیشه اصلاحات باشد و به مبارزه با فساد و افساد اقدام کند.[۲۶۰].

عوامل تقویت‌کننده

نخست: حضور رهبری

بی‌گمان حضور رهبری با بصیرت و عدالت خواه در هر جامعه ضروری است. از این روست که حضرت موسی(ع) از خداوند می‌‌خواهد تا حضرت هارون(ع) را به عنوان جانشین خود در میان امت قرار دهد تا با مبارزه با فساد، اصلاحات دایمی را در جامعه مدیریت کرده و اجازه ندهد تا مفسدان مدیریت جامعه را به عهده گیرند.[۲۶۱]

از آن جایی که مفسدان همواره می‌‌کوشند تا با نفوذ در سطوح رهبری، مدیریت جامعه را در اختیار گیرند و فسادگری خویش را از لایه‌ها و سطوح عالی مدیریت کنند، حضرت موسی(ع) به جانشین خویش هشدار می‌‌دهد تا هرگز راه مفسدان را بر نگزیند و پیرو اندیشه‌ها و رفتارهایشان نباشد، بلکه با اصلاحات دایمی ریشه هر فساد خرد و ریزی را بخشکاند و اجازه ندهد تا مفسدان که فساد در ایشان ریشه دوانیده مدیریت جامعه را از طریق نفوذ در فکر و عمل رهبران، اعمال نفوذ کنند و مقاصد خود را پیش ببرند. بنابراین هوشیاری دایمی و جداسازی مرزهای خودی و غیرخودی میان مفسدان و مصلحان، لازمه رهبری خردمندانه است که در این آیه بر آن گوشزد و تاکید شده است. از آیه این معنا نیز استنباط می‌‌شود که حضرت موسی(ع) از این موضوع در هراس بود که مفسدان با نفوذ در سطوح رهبری بخواهند فساد و تباهی را در جامعه گسترش دهند و به اهداف شوم خود دست یابند. از این روست که به جانشین خود هشدار می‌‌دهد تا همواره تمامی حرکات مفسدان را زیر نظر داشته و با بصیرت نسبت به آن واکنش نشان دهد و اجازه ندهد تا مفسدان با اعمال نفوذ و رفتارهای دیگر مانع اصلاح گری دولت و مدیریت عالی جامعه شوند.[۲۶۲].

روش‌ها و شیوه‌ها

روش مبارزه با مفسدان و فساد

از نظر قرآن، دفع فساد و مبارزه با آن یک وظیفه و مأموریت برای بشر است که در قالب مبارزه و پیکار حق علیه باطل تعریف می‌شود.[۲۶۳]؛ زیرا اصلاح جامعه و از میان‌بردن فساد و اهل فساد از اهداف پیامبران و مؤمنان می‌باشد.[۲۶۴] خداوند در آیاتی چند به روش مبارزه با مفسدان و فساد‌ اشاره کرده است که در اینجا گذرا به چندی از آنها‌ اشاره می‌شود. تهدید به مجازات‌های اخروی[۲۶۵] و کیفر و مجازات‌های دنیوی[۲۶۶] در کنار تشویق و برانگیختن عواطف مردمان برای انجام اعمال نیک[۲۶۷] و تحریک احساسات آنان[۲۶۸] و‌ترک اطاعت از مفسدان حاکم[۲۶۹] و نهی و بازداشت از فساد و مفسدان[۲۷۰] از جمله راهکارهایی است که خداوند در این آیات به آنها‌ اشاره کرده است.[۲۷۱].

روش‌های مبارزه با مفسدان

نخستین گام در مبارزه با فساد، شناسایی مصادیق صلاح و فساد است. از این رو به خردمندان و دانشمندان و پیامبران نیاز است تا از طریق عقل و وحی، مصادیق صلاح و فساد را شناسایی و معرفی کنند. گام دوم در این راه، شناسایی مصلحان و مفسدان است؛ زیرا بسیاری از مفسدان خود را به عنوان مصلحان مطرح می‌کنند، چنانکه برخی از مردمان در شناخت صلاح و فساد خویش به اشتباه و خطا می‌روند. براین اساس می‌بایست به عقل خردمندان و دانشمندان و وحی پیامبران به عنوان راه‌های شناخت فساد و صلاح و نیز مفسد و مصلح توجه ویژه داشت. از اینجاست که معلوم می‌شود چرا در قرآن بر رهبری پیامبران و خردمندان و دانشمندان تأکید و توجه شده است[۲۷۲] پس از این گام‌ها لازم است تمام تلاش‌ها معطوف به بیان زشتی فساد شده و نهی از فساد با تحلیل همراه گردد؛ زیرا اطلاع‌رسانی نسبت به زشتی فساد و آثار و تبعات آن می‌تواند خود به عنوان عامل بازدارنده عمل کند. خداوند در آیاتی از جمله ۲۰۵ سوره بقره و ۶۴ سوره مائده و ۱۱۶ سوره هود بر بیان زشتی فساد تأکید می‌کند و حضرت شعیب و صالح(ع) همانند دیگر پیامبران هنگام بیان زشتی فساد به تأثیرات و آثار آن توجه می‌دادند.[۲۷۳]

گام دیگر در مبارزه، تشویق و برانگیختن عواطف انسان‌ها، جهت پایبندی به کارهای نیک و اهداف عالی و اصلاحات در برابر فساد و مفسدان است که خداوند در آیاتی از جمله آیه ۳۲ سوره مائده و ۷۷ و ۸۳ سوره قصص و ۲۸ سوره‌ص به آن اشاره می‌کند. تشویق به کارهای نیک می‌تواند انگیزه‌ای برای دوری فساد و حتی مبارزه با آن باشد. برای این منظور نیز توجه دادن به فلسفه و زیبایی‌های کارهای نیک و آثار و برکات آن می‌تواند بسیار مؤثر و مفید باشد. خداوند در آیاتی از جمله ۲۰۵ سوره بقره و ۳۲ سوره مائده، برانگیختن عواطف و احساسات انسان را شیوه‌ای برای دفع فساد معرفی می‌کند و از پیامبران و مؤمنان می‌خواهد تا این شیوه را در مبارزه مورد استفاده قرار دهند. از جمله روش‌های تهییج و برانگیختن عواطف و انگیزه‌های افراد آن است که از روش احسان و نیکی عملی استفاده شود. به این معنا که با احسان و نیکی می‌توان افراد جامعه به‌ویژه نیازمندان را به سوی کارهای خیر و صلاح و نیک برد و از فساد و تباهی و افساد بازداشت.[۲۷۴] اگر این امور مفید واقع نشد در آن صورت می‌بایست تهدید مفسدان در دنیا و آخرت را به عنوان راهکار مبارزاتی به کار گرفت. این شیوه‌ای است که خداوند خود در قرآن بارها به کار گرفته است[۲۷۵]

کیفر و مجازات دنیایی مفسدان و فاسدان، امکان دفع فساد از جامعه را فراهم می‌آورد. بنابراین نمی‌توان تنها به تهدید بسنده کرد بلکه باید با وضع مجازاتهایی گاه سخت و شدید،‌ گرایش به فساد و همراهی با مفسدان را در اشخاص کاهش داد و یا از میان برد[۲۷۶] از دیگر شیوه‌های مبارزه با فساد آن است که از فرمان و اطاعت فاسدان و مفسدان پرهیز کرد؛ زیرا اطاعت و همراهی با آنها موجب گستاخی و افزایش فساد می‌شود. خداوند از هرگونه همراهی و اطاعت از مفسدان و طاغوت باز داشته است[۲۷۷] البته در این آیات به نقش اسراف توجه خاص مبذول شده است؛ زیرا اسراف، زیاده‌روی در امر اعتقادی و رفتاری و عامل خروج از اعتدال و تعادل است. اگر انسان، شخصی را با خصوصیت اسراف یافت می‌بایست از وی پرهیز کرده و نه تنها از او اطاعت نکند بلکه او را الگوی رفتاری خویش قرار ندهد؛ زیرا مسرفان، با زیاده‌روی خویش موجب تباهی فکری و رفتاری افراد جامعه می‌شوند و مبارزه با مسرفان با ترک اطاعت و همراهی و همدلی با آنان می‌تواند یکی از مهمترین ابزارهای مبارزه با مفسدان و فساد تلقی شود.

خداوند در آیاتی از جمله ۳۲ سوره مائده فساد را یکی از مصادیق اسراف بر می‌شمارد تا این گونه نشان دهد که تا چه اندازه رفتار اسرافی در عقیده و فکر و عمل می‌تواند فرد و جامعه را از صلاح و اصلاح بیرون برد و به سوی فساد و تباهی سوق دهد. دسته دیگری که در قرآن به عنوان مهمترین قشر در فساد انگیزی معرفی شده‌اند، طاغیان هستند که با طغیان خویش خشم الهی را بر می‌انگیزند و فساد را در همه جا می‌گسترانند.[۲۷۸] شاهان و دولتمردان فساد که قدرت و زور را به ابزار فساد تبدیل کرده‌اند از دیگر گروه‌های اجتماعی هستند که باید از آنها پرهیز کرد و از اطاعت آنان سرباز زد.[۲۷۹] از دیگر روش‌های مبارزه با مفسدان آن است که فرجام شوم و عبرت‌آموز آنها را بررسی و تحلیل کرده و به دیگران گوشزد نمود تا در همان مسیر باطل آنان نروند و از آن پرهیز کنند. خداوند در آیاتی چند از جمله ۸۶ و ۱۰۳ سوره اعراف و ۱۴ سوره نمل، به مسئله عبرت‌آموزی از عاقبت و فرجام بد مفسدان توجه داده است.[۲۸۰].[۲۸۱].

شیوه‌های مبارزه با فساد

از آن چه تاکنون گفته شد می‌‌توان این معنا را به دست آورد که نمی‌توان از یک شیوه برای مبارزه با فساد و انجام اصلاحات سود جست و برای همه آنها یک نسخه پیچید، چنان که با توجه به اختلاف مفسدان می‌‌بایست شیوه‌های اختصاصی را نیز مد نظر قرار داد؛ زیرا برخی از مفسدان دانسته و خواسته، اقدام به فساد حتی تحت نام اصلاحات می‌‌کنند. بنابراین نمی‌توان تنها با هشدار و یا آگاه‌سازی نسبت به آثار وتبعات فساد، ایشان را به سوی اصلاحات رهنمون ساخت و از فساد و تباهی باز داشت.

مبارزه بنیادی، شاید نسبت به برخی از افراد و جوامع کار ساز باشد ولی نسبت به برخی دیگر، این مبارزه می‌‌بایست به صورت حذفی انجام گیرد که همان حذف فیزیکی مفسدان است که گاه به شکل اعدام و گاه عذاب‌های استعجالی و استیصالی یعنی نابودی امت‌ها وملت‌ها انجام می‌‌گیرد. خداوند در آیه ۲۷ سوره بقره و ۳۳ سوره مائده از مجازات‌های کیفری دنیا، به عنوان یک راهکار دفع فساد از جامعه یاد می‌‌کند. بر این اساس می‌‌بایست گفت که مجازات کیفری اشخاص مفسد نیز در همین چارچوب معنا می‌‌یابد؛ زیرا زمانی که راه‌های بازسازی و اصلاح شخص یا اشخاص جامعه به بن بست می‌‌رسد حذف فیزیکی مفسد یا مفسدان تنها راه درمان است تا این گونه غده سرطانی از جامعه برداشته شود؛ چراکه بقای این غده سرطانی موجب آلودگی دیگر افراد جامعه می‌‌شود. از این روست که می‌‌بایست شخص به صورت فیزیکی حذف شود و اگر جامعه دچار فساد است می‌‌بایست همان جامعه حذف شود تا دیگر جوامع بشری آلوده نشود. از آن جایی که بینش‌ها و باورها تاثیر اساسی در رفتارهای آدمی دارد، یکی از شیوه‌های مبارزه با فساد آن است که بینش و نگرش مردمان را تغییر داده و با بیان زشتی فساد و اثار آن در دنیا و آخرت، مفسدان را از انجام آن باز داشت. خداوند در آیه ۲۰۵ سوره بقره و نیز ۶۴ سوره مائده و ۱۱۶ سوره هود و ۷۷ سوره قصص به این راهکار اشاره می‌‌کند و آن را شیوه‌ای برای جلوگیری از مفاسد بر می‌‌شمارد.

اصولا اشاره به آثار فساد که در همین مقاله نیز به برخی از آن اشاره شده است، از آن رو مورد توجه و اهتمام قرآن است تا شخص با تفکر و اندیشه در آنها به تاثیرات بد فساد پی برد و در مسیر اصلاحات و مبارزه با فساد گام بردارد. از دیگر شیوه‌های مبارزه با فساد و اقدام به اصلاح گری، تشویق و برانگیختن عواطف و احساسات است تا این گونه اشخاص به اعمال نیک و اهداف عالی در برابر مفسدان پای بند شوند. این روشی است که در آیات ۳۲ سوره مائده و ۷۷ و ۸۸ سوره قصص و ۲۸ سوره صمطرح شده است.

در برابر گاهی لازم است که افراد انسانی تهدید شوند؛ زیرا برخی تنها با تشویق به راه نمی‌آیند و لازم است تا به مجازات‌های سخت دنیوی و اخروی تهدید شوند. خداوند این شیوه را در آیه ۳۳ سوره مائده و ۲۵ سوره رعد و ۸۸ سوره نحل مورد توجه قرار داده است. از دیگر شیوه‌های مبارزه با فساد در جامعه، ترک اطاعت شهروندان جامعه از حاکمان فاسد و مفسد است. اگر اطاعت از حاکمان یک اصل برای حفظ نظم اجتماعی است؛ سرکشی و طغیان نسبت به حاکمان فاسد و مفسد می‌‌تواند آنان را به راه آورد. بنابراین در برخی از موارد طغیان اجتماعی و شورش برای به راه آوردن حکام مفسد لازم و ضروری است.[۲۸۲]

نهی از فساد از دیگر شیوه‌هایی است که قرآن خود بدان عمل کرده و پیامبران و مؤمنان را بدان انگیخته است. این روش مبارزه با فساد از سوی همه پیامبران به کار رفته ا ست و گزارش‌های قرآنی از شعیب(ع) در آیاتی از جمله ۸۵ سوره اعراف و ۳۶ سوره عنکبوت و نیز صالح(ع) در آیات ۷۳ و ۷۴ سوره اعراف و ۱۴۲ و۱۵۰ و ۱۵۲ سوره شعراء نمونه‌های از این اقدام پیامبران است.

اصولا یکی از پایه رستگاری و رهایی از خسران و زیانی که همه انسان‌ها بدان گرفتارند، سفارش دیگران به کارهای نیک و بازداشت از کارهای زشت و فاسد است. مؤمنان و معتقدان به لقای الهی از مبارزان اصلی با فساد می‌‌باشند که خداوند در آیاتی از جمله آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱ سوره بقره از ایشان سخن به میان آورده است. از دیگر شیوه‌های مبارزه برانگیختن عواطف و احساسات با اشاره به حساسیت‌های بشری نسبت به بعضی امور از جمله نسل و فرزندان می‌‌باشد. هنگامی که آثار زیانبار ذکر می‌‌شود به آثار توجه داد که ارتباط تنگاتنگی با مخاطب دارد تا احساسات وی برانگیخته شود و خود به عنوان مانع فساد و عامل مبارزه اقدام کند. خداوند این شیوه را در آیاتی از جمله ۲۰۵ سوره بقره و ۳۲ سوره مائده در پیش گرفته است.

احسان و نیکوکاری به نیازمندان جامعه، خود موجب دفع فساد می‌‌باشد. این معنا را می‌‌توان از آیه ۷۷ سوره قصص به دست آورد و آن را به عنوان یک شیوه‌ای قرآنی در مبارزه با فساد مطرح کرد. آن چه بیان شد بخشی از شیوه‌های مهم مبارزه با فساد و جلوگیری از آن می‌‌باشد که در این آیات بدان اشاره شده بود. بی‌گمان تفکر و تدبر در آیات دیگر قرآنی می‌‌تواند شیوه‌های دیگری را به آدمی بیاموزد.[۲۸۳].

مصادیق و الگوها

نخست: پیامبران و پیروان آنان

هرچند که مبارزه با فساد و انجام اصلاحات دائمی، وظیفه همگانی انسان‌ها است، ولی در این میان برخی از آنها دارای مسئولیت و وظیفه سنگین‌تری هستند. در صف مقدم این جبهه می‌توان از پیامبران نام برد که از سوی خداوند مأموریت یافته‌اند تا به عنوان بخشی از رسالت خویش، با فساد و مفسدان مبارزه کرده و اصلاحات را در جامعه از طریق روشنگری، تقویت همدلی و همکاری‌های میان مردم، بیان حقوق و قوانین، برانگیختن مردم به قیام جهت عدالت و نیز مبارزه با هرگونه ریختن خون بی‌گناهان، پیگیری کنند.[۲۸۴]

از آیه ۵۶ سوره اعراف این معنا به دست می‌آید که پیامبران زمانی مأموریت یافتند که فساد، زمین را فرا گرفته بود و خداوند به وسیله پیامبرانش اقدام به اصلاح آن کرد.[۲۸۵] مؤمنان ربانی، به پیروی از پیامبران در کنار آنان قرار گرفته و به مبارزه با فساد در جامعه می‌پردازند. از این رو می‌بایست دومین گروه انسانی در صف جهاد علیه فساد و عامل اصلاحات و اصلاحگری را مؤمنان و پیروان پیامبران دانست.[۲۸۶]

دوم: عالمان و دانشمندان

عالمان قدرتمند و دانشمندان توانمند، در صف مقدم در کنار پیامبران موظف هستند که به مبارزه با فساد در جامعه خود بپردازند. البته تاکید بر عالمان از آن‌روست که می‌توانند به عنوان رهبران اجتماعی وارد شده و دسته‌های مؤمنان را رهبری و راهنمایی کنند. بنابراین مسئولیت ایشان نسبت به عموم مؤمنان بیشتر است. بنابراین، هر عالم و دانشمندی موظف است مدیریت و رهبری را به دست گیرد و پرچمدار مبارزه با فساد و اصلاحگری باشد.[۲۸۷]

سوم: قدرتمندان و دولتمردان

در همین ردیف می‌توان به قدرتمندان و دولتمردان اشاره کرد؛ زیرا قدرت و توانمندی آنان در سرکوب فساد می‌تواند شرایط را برای اصلاحات فراهم‌تر سازد. بنابراین، دو دسته عالمان و دولتمردان می‌بایست با بهره‌گیری از علم و قدرت خویش، رهبری اصلاحات را در جامعه به عهده گیرند و در مسیری که عقل و شرع بیان می‌کند به مبارزه علیه فساد اقدام کنند.[۲۸۸].[۲۸۹].

فساد در پوشش خیرخواهی

گزارش‌های قرآن از اقوام گذشته در برگیرنده بسیاری از وقایع تاریخی همراه با آموزه‌های بسیاری است. شاید قوم عاد یکی از جوامع پیشرفته‌ای انسانی بود که همانند کم تری برای آن بتوان یافت. وضعیت رفاهی جامعه در آن اندازه بود که ضرب المثل اقوام پس از خود شدند. با این همه همین رفاه و پیشرفت طبقات اجتماعی را پدید آورد که به بدترین کارها دست زدند و آن را در جامه خیرخواهی توجیه کردند. این گونه شد که گرفتار عذاب سخت الهی شده و‌تر و خشک با هم سوختند واز میان رفتند و از آن تمدن و پیشرفت جز داستانی به یادگار نماند. اشرافیت قوم عاد نه تنها به فساد و تباهی شخصی نمی‌پرداخت بلکه در مسیر توسعه انسانی خلل و آسیب جدی وارد ساخت و جامعه را نیز به سوی تباهی و فساد کشانید. آنان در برابر روشنگری‌ها و راهنمایی‌های خالصانه و صادقانه پیامبران خویش ایستادگی می‌‌کردند و برای مخدوش کردن رسالت پیامبرشان در نظر مردم به اخلالگری اقدام می‌‌کردند.[۲۹۰]

با آنکه در امور مادی بر طرح‌های نو و ابتکاری تکیه می‌‌کردند ولی در امور فرهنگی و معنوی بر خرافات و آیین‌های مادی و باطل پدران خویش تاکید می‌‌کردند. شگفت این که در امور مادی انسان‌های روشنگر و اهل ابتکار و تغییرات سهمگین بودند و پل‌ها و سدها و جادها و خانه‌های بسیار پیشرفته و بدیع می‌‌ساختند ولی در اندیشه و فرهنگ انسان‌های مرتجع‌ای بودند که حاضر نبودند سر سوزنی از آیین پدران خویش کوتاه آیند.[۲۹۱] آنان به بهانه تقلید از سنت و آداب پدران خویش همانند گروه‌های امروزی پسانوگرایان هر سنت و فرهنگ گذشته را ارجح می‌‌نهادیند و به بازگشت بدان افتخار می‌‌ورزیدند بی‌آنکه دقت کنند که آنان این همه نوگرایی و پیشرفت در امور مختلف زندگی و تمدنی را مرهون ترک بسیاری از سنت‌ها و روش‌های پدران خویش به دست آورده‌اند نه آنکه با تقلید در همه چیز آن را کسب کرده باشند.

از این روست که قرآن عادیان را مردمان مرتجع و مقلدان کور از سنت‌های باطل پدرانشان معرفی می‌‌کند. تا به این روش به دیگران بفهماند که تقلید در همه چیز و به هر شکلی عملی درست و پسندیده و سازنده نیست، بلکه تنها تقلیدی مفید است که بر پایه اصول عقلانی و عقلایی و در مسیر کمالی انسان و تمدن جامعه باشد. همین تفکر ارتجاعی و بسته اشراف قوم عاد و تقلید‌گرایی کورکورانه از سنت‌ها و آیین‌های پدرانشان، موجب می‌‌شود تا نسبت به دعوت توحیدی پیامبرشان اعتراض کنند و او را از انجام مأموریت باز دارند.[۲۹۲]

آنان در تکذیب دعوت حضرت هود(ع) به مسایلی چند تمسک می‌‌جستند تا به کمک آنها مردم را گمراه و رفتار خویش را توجیه کنند. از جمله این مسایل وضعیت بشر بودن هود(ع) بود.[۲۹۳] آنان با تمسک به بشر بودن هود(ع) وی را شایسته پیامبری نمی‌دانستند و بر این باور بودند که این مأموریت عالی نمی‌تواند با موقعیت و وضعیت بشر بودن وی سازگار باشد. این در حالی است که اگر انسان نیازمند راهنمایی باشد و یا سرمشق و اسوه عینی در زندگی بخواهد بجوید می‌‌بایست کسی را انتخاب کند که شباهت‌هایی با شخص داشته باشد و از دایره انسانی بیرون نباشد تا امکان پیروی و تقلید از وی و بهره‌مندی ازروش‌های برای پیشرفت و تکامل فراهم آید.

خداوند در این باره توضیح می‌‌دهد که اگر بخواهد فرشتگانی را نیز مامور رسالت کند می‌‌بایست نخست آنان را به بشر تغییر ماهیت دهد تا بتوانند به عنوان الگو و اسوه برای مردمان عمل کنند. تغییر شکل یابی فرشتگان به انسان خود همان مشکل را باز می‌‌گرداند و اثبات انسانی که در اصل فرشته بود، خود اول داستان می‌‌باشد.

در آیه ۶۶ سوره اعراف این مسأله مطرح می‌‌شود که اشراف قوم عاد با توجه به حدس و گمان تهمت‌هایی را به حضرت هود(ع) می‌‌زدند بی‌آنکه دلیل و برهانی قاطع در اختیار داشته باشند. در حقیقت آنان به دور از برهان علمی تنها بر حدس و گمان مسایلی را مطرح می‌‌کردند و آن را به شکل باور عمومی تلقی و به خورد مردم می‌‌دادند. آنان با آنکه خود گرفتار بسیاری از روش‌های غیر عقلانی و برهانی بودند و بتان را می‌‌پرستند ولی به گونه‌ای رفتار می‌‌کردند که گویی این حضرت هود(ع) است که دچار سفاهت می‌‌باشد. ازاین روست که وی را متهم به سفاهت می‌‌کردند.[۲۹۴]

به نظر آنان انسان نمی‌تواند نماینده خداوند باشد؛ زیرا هیچ گونه سنخیت و تناسبی میان انسان و خداوند نیست و نمی‌تواند رابطه‌ای میان آن دو برقرار گردد. این بدان معنا بود که هر کسی که مدعی پیامبری از سوی خداوند است، گرفتار سفاهت است و از خرد و عقل بی‌بهره می‌‌باشد. این در حالی است که رابطه میان خدا و انسان در یک فرآیند متاله شدن امکان پذیر می‌‌باشد و خداوند و انسان می‌‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند. ادعای عدم امکان آنان بر نوعی حدس و گمان مبتنی بود و از هیچ دلیل و برهانی قاطع سود نمی‌برد. به این معنا که آنان نمی‌توانستند با دلایل محکم عقلانی منکر هر گونه ارتباط میان انسان و خدا و یا متاله شدن انسان شوند. این گونه است که خداوند سخنان آنان رابر پایه حدس و گمان می‌‌داند و نفی و انکارشان را بی‌اساس می‌‌شمارد. بنابراین اگر کسی می‌‌بایست متهم به سفاهت شود کسانی هستند که بی‌دلایل عقلانی استوار و تنها بر پایه حدس و ظن و گمان سخن می‌‌گویند و به انکار واقعیتی می‌‌پردازند. خداوند در آیات ۳۳ و ۳۴ سوره مؤمنون این مسأله را واکاوی و تحلیل می‌‌کند که مبارزه اشراف قوم عاد با پیامبرشان به سبب برخوردار از امکانات مادی و رفاه زیاد بوده است. این رفاه و ثروت انبوه این معنا را در دل‌های آنان زنده کرده بود که هر عمل ایشان می‌‌تواند سخنی عقلانی و درست باشد و درستی سخن ایشان در نظرشان همان ثروت و رفاه آنان می‌‌باشد. به این معنا که معیار درستی و نادرستی را می‌‌بایست در طبقات اجتماعی دید. طبقات اجتماعی که از ثروت و رفاه بیش تری برخوردار می‌‌باشند بی‌گمان از سطح شعور و ادراک برتری برخوردار می‌‌باشند و سخنان آنان به واقعیت و حقیقت نزدیک‌تر از طبقات پست جامعه است که از هیچ ثروت و رفاهی برخوردار نمی‌باشند.

بنابراین از نظر اشراف قوم عاد، ملاک و معیار سنجش سخن حق از باطل و یا درست از نادرست، طبقات اجتماعی و ثروت مردمان است. هر که داراتر است راستگوتر می‌‌باشد و سخنش به واقعیت نزدیک‌تر می‌‌باشد. چنین تفکری است که در جامعه امروزی نیز به گونه‌ای دیگر ریشه داونده و برخی بر این باورند که رای ایشان از نظر ارزشی بالاتر و برتر از رای توده‌های مردم روستایی است. تفکر اشرافیت این گونه در رفتارها و تحلیل‌های مردم تاثیر سوء و نادرستی به جا می‌‌گذارد و معیارها و ملاک‌های داوری و ارزش‌گذاری را جا به جا می‌‌کند. شگفت این که اشرافیت امروز جامعه نیز همانند اشرافیت قوم عاد، تمام مبارزه خویش را در چارچوب خیراندیشی و مصحلت اندیشی برای جامعه و مردم سامان می‌‌دادند. این گونه است که اشرافیت امروزی نیز تمام حرکت‌ها و اعمال ضد عدالت و رسالت را بر معیار و اصول خیرخواهی و مصلحت اندیشی برای جامعه توجیه و تبیین و تحلیل می‌‌کند.[۲۹۵]

در حقیقت در هر زمانی دشمنان عدالت از اشرافیتی تغذیه می‌‌شود که تفکر تفاوت طبقاتی نه تنها در امور مادی بلکه در امور معنوی و فرهنگی در آنان ریشه داونیده است و بر این باورند که هر که داراتر است بر حق‌تر و راستگو‌تر و به حق و حقیقت نزدیک‌تر می‌‌باشد و هر که فقیرتر و بینواتر می‌‌باشد از اصول حق و حقانیت بی‌بهره می‌‌باشد. پس توده‌های بینوای مردم و طبقات فرومایه و پست اجتماعی به معنای توده‌های بی‌پول می‌‌بایست، پیرو اندیشه‌های روشنگرانه و خیرخواهانه و مصحلت گرایانه‌ای این طبقات خاص و برتر اقتصادی جامعه باشند. این تفکری است که در نهایت موجبات فروپاشی و نیستی جامعه عاد را فراهم آورد و جامعه به سبب چنین تفکر ظالمانه‌ای از درون فروپاشید و از میان رفت.[۲۹۶].

منابع

پانویس

  1. بقره، آیات ۸ تا ۱۰ و آیات دیگر
  2. بقره، آیات ۲ تا ۵
  3. نساء، آیه ۴
  4. منصوری، خلیل، فساد اقتصادی مانع رشد و شکوفایی.
  5. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۶۳۶، ذیل واژه فسد
  6. بقره، آیات ۸ تا ۱۲
  7. نوح، آیه ۲۷
  8. روم، آیه ۴۱؛ اعراف، آیه ۵۶
  9. یوسف، آیه ۷۳؛ اعراف،ایه ۱۰۳
  10. هود، آیات ۸۴ و ۸۵؛‌شعراء،‌آیات ۱۸۱ و ۱۸۳
  11. بقره،ایه ۲۰۵ و آیات دیگر
  12. بقره، آیه ۳۰
  13. بقره، ایه ۲۰۵
  14. هود، آیه ۱۱۶
  15. شعراء، ایات ۱۷۳ تا ۱۸۳؛‌هود، آیات ۸۴ و ۸۵
  16. شعراء، آیه ۱۸۳
  17. هود، آیات ۸۴ و ۸۵
  18. عنکبوت، آیات ۳۶ و ۳۷؛ شعراء، ایات ۱۱۷ تا ۱۸۹ و ایات دیگر
  19. منصوری، خلیل، فساد اقتصادی مانع رشد و شکوفایی.
  20. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۶۳۶ ذیل واژه فسد
  21. اعراف، آیه ۸۶
  22. اعراف، آیه ۵۶
  23. بقره، آیه ۲۰۵
  24. بقره، آیه ۳۰
  25. بقره، آیه ۲۰۵
  26. اعراف، ایه ۱۰۳
  27. بقره، آیات ۸ و ۱۲
  28. آل عمران، آیه ۶۳
  29. نمل،ایه ۳۴
  30. یوسف، آیه ۷۳
  31. نحل، آیه ۸۸
  32. محمد، ایه ۲۲
  33. اسراء، آیه ۴
  34. هود، آیات ۸۴ و ۸۵ و نیز شعراء، آیات ۱۸۱ و ۱۸۳
  35. مائده، آیات ۶۴ و ۶۵
  36. اعراف،آیات ۸۶ و ۱۰۳
  37. قصص، آیات ۷۷ و ۸۳
  38. روم، آیات ۴۱ تا ۴۳
  39. بقره، آیه ۲۲۰
  40. اعراف، آیات ۵۵ و ۵۶
  41. مؤمنون، آیه ۷۱
  42. بقره، آیات ۲۰۵ و ۲۰۶
  43. هود،آیات ۸۴ و ۸۵
  44. منصوری، خلیل، شیوه‌های مبارزه با فساد.
  45. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۶۳۶ ذیل واژه فسد
  46. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مفسدان و آثار فساد از نگاه قرآن.
  47. بقره، آیه ۲۴۷
  48. هود، آیه ۵۲
  49. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۰
  50. قلم، آیات ۴۲ و ۴۳
  51. بقره،آیات ۲۴۶ و ۲۴۷
  52. اعراف، آیه ۱۰
  53. طه، آیات ۲۴ تا ۳۱
  54. ص، آیه ۳۵
  55. منصوری، خلیل، قدرت و قدرتمندان فاسد در نگاه قرآن.
  56. انعام، آیه ۶
  57. توبه، آیه ۶۹
  58. کهف،آیات ۳۴ تا ۴۲
  59. توبه، ایه ۶۹
  60. قصص، ایه ۷۸ و روم، ایه ۹ و غافر، آیه ۸۲ و محمد، آیه ۱۳ و آیات دیگر
  61. فجر،آیات ۶ تا ۱۳
  62. ق، آیات ۳۶ و ۳۷
  63. فجر، آیات ۶ و ۱۲ و آیات دیگر
  64. قصص، آیات ۷۶ و ۷۸
  65. یوسف، آیات ۷ و۸
  66. توبه، آیات ۶۹ و ۷۰
  67. اعراف، آیه ۱۲۷
  68. فصلت، آیه ۱۵
  69. فجر، آیات ۶ تا ۱۳
  70. توبه، آیات ۶۸ و ۶۹
  71. نمل،آیات ۳۶ تا ۴۰
  72. نور، آیه ۵۵
  73. نساء، آیه ۹۱
  74. منصوری، خلیل، قدرت و قدرتمندان فاسد در نگاه قرآن.
  75. اعراف، آیه ۷۴
  76. بقره، آیه ۶۰
  77. مائده، آیه ۳۲
  78. اعراف، آیه ۱۴۲
  79. بقره، آیه ۲۷
  80. محمد، آیات ۲۲ و ۲۳
  81. بقره، آیه ۳۰
  82. بقره، آیه ۲۰۵
  83. قصص، آیه ۸۳
  84. بقره، آیه۳۰
  85. منصوری، خلیل، روش‌های مبارزه با فساد و مفسدان.
  86. ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ «و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که می‌ترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد» سوره غافر، آیه ۲۶.
  87. غافر، آیه ۲۶
  88. منصوری، خلیل، نقش فساد در فروپاشی جوامع بشری.
  89. شمس، آیه ۷ و انفطار، آیه ۷
  90. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مفسدان و آثار فساد از نگاه قرآن.
  91. ﴿فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ * وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «و چون نزد یوسف درآمدند پدر و مادرش را در آغوش کشید و گفت: اگر خداوند بخواهد بی‌بیم به مصر در آیید * و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بی‌گمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد؛ به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک‌بین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۹۹-۱۰۰.
  92. مفردات الفاظ قرآن کریم، ص۷۹۸
  93. المیزان، ج ۱۳، ص۱۱۸
  94. فجر، آیات ۱۱ و ۱۲
  95. ﴿الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ * فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ * إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ «آنان که در شهرها سر به سرکشی برداشتند، * و در آنها بسیار به تباهی پرداختند، * سرانجام پروردگارت بر (سر) آنان تازیانه عذاب فرو کشید * بی‌گمان پروردگارت در کمینگاه است» سوره فجر، آیه ۱۱-۱۴.
  96. عنکبوت، آیات ۲۸ تا ۳۳
  97. ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  98. ﴿وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ * أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ * وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ * قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ * وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ «و لوط را (یاد کن) آنگاه که به قوم خود گفت: شما آن کار زشت را می‌کنید که در آن هیچ کس از جهانیان، از شما پیش نیفتاده است * آیا با مردان می‌آمیزید و راه (نسل) را می‌برید و در بزم خویش کار زشت می‌کنید؟ و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می‌گویی عذاب خداوند را بر سر ما بیاور * (لوط) گفت: خداوندا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاوری کن * و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد؛ بی‌گمان مردم آن ستمگرند * (ابراهیم) گفت: لوط در آن است؛ گفتند: ما بهتر می‌دانیم چه کسی در آن است، ما او و خانواده‌اش را می‌رهانیم جز همسرش را که از بازماندگان (در عذاب) است * و هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند از (آمدن) آنان پریشان گشت و دستش از (یاری به) آنان کوتاه شد و آنان گفتند: نترس و اندوهگین مباش بی‌گمان ما تو و خانواده‌ات را می‌رهانیم جز همسرت را که از بازماندگان (در عذاب) است» سوره عنکبوت، آیه ۲۸-۳۳.
  99. ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ «و تورات پیش از خود را راست می‌شمارم، و (آمده‌ام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم و نشانه‌ای از پروردگارتان برای شما آورده‌ام پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید! * و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید * آنان که در زمین فساد بر می‌انگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمی‌آورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۰-۱۵۲.
  100. ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يُفْسِدُونَ «بر عذاب کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند برای تبهکاری که می‌کردند عذابی می‌افزاییم» سوره نحل، آیه ۸۸؛ ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ «و برخی از آنان بدان ایمان می‌آورند و برخی از آنان بدان ایمان نمی‌آورند و پروردگار تو به (حال) تبهکاران داناتر است» سوره یونس، آیه ۴۰.
  101. مائده،آیات ۳۲ و ۳۳ و ۶۴
  102. منصوری، خلیل، نقش فساد در فروپاشی جوامع بشری.
  103. نگاه کنید: الکشاف، زمخشری، ج ۴، ص۳۲۵ و نیز مجمع البیان، طبرسی، ج ۹ و ۱۰، ص۱۳۴
  104. اعراف آیه ۷۴ و نیز اسراء آیات ۴ و ۶ و ۷
  105. ص، آیات ۷۶ و ۷۷
  106. فجر آیات ۱۰ و ۱۲
  107. بقره آیه ۲۰۵ و کشاف، زمخشری، ج ۱ ص۲۵۱ و نیز ج ۴، ص۳۲۵
  108. هود آیه ۱۱۶
  109. توبه آیه ۴۷
  110. بقره آیات ۲۶ و۲۷ و نمل آیات ۱۲ و ۱۴ و عنکبوت آیات ۳۰ و ۳۴
  111. فجر آیات ۱۱ و۱۲
  112. هود آیه ۱۱۶
  113. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مفسدان و آثار فساد از نگاه قرآن.
  114. کهف، آیات ۸۳ تا ۹۵ و نیز اعراف، آیه ۱۰
  115. طه، آیات ۲۴ تا ۳۱ و نیز بقره، ۲۴۷
  116. منصوری، خلیل، قدرت قارونی و فساد اجتماعی.
  117. کهف، آیه ۳۳ تا ۳۶
  118. همان و نیز قصص، آیات ۷۶و ۷۸
  119. همان و نیز فصلت، آیه ۱۵
  120. توبه، آیه ۶۹
  121. بلد، آیات ۵ و ۶
  122. فجر، آیات ۶تا ۱۱
  123. قصص، آیات ۷۶، ۷۸ و فصلت، آیه ۱۵
  124. بقره، آیه ۲۰۵ و محمد، آیه ۲۲و فجر، آیات ۶ تا ۱۲
  125. قصص، آیات ۷۶ و ۸۳
  126. غافر، آیات ۲۳ و ۲۴
  127. قصص، آیه ۷۶
  128. قصص، آیات ۷۶ تا ۷۹
  129. منصوری، خلیل، قدرت قارونی و فساد اجتماعی.
  130. قصص، آیات ۷۶ تا۸۲
  131. منصوری، خلیل، قدرت قارونی و فساد اجتماعی.
  132. مائده آیه ۳۳ و نیز المیزان، علامه طباطبایی، ج ۵، ص۳۲۶
  133. بقره آیه ۳۰
  134. بقره آیه ۲۰۵ و مائده آیه ۶۴ و قصص آیه ۷۷
  135. قصص آیه ۸۳
  136. بقره آیات ۲۶ و ۲۷
  137. یونس آیه ۴۰
  138. اعراف آیه ۷۴
  139. اعراف آیه ۱۰۳
  140. محمد آیات ۲۲ و ۲۳
  141. مائده آیه۳۲
  142. آل‌عمران آیه ۷
  143. مائده آیه ۳۲
  144. کشاف، ج ۱، ص۶۲۷ و نیز تفسیر شریف لاهیجی، ج ۱، ص۶۴۶
  145. اعراف آیه ۱۴۲
  146. بقره آیات ۱۱ و ۱۲
  147. شعراء آیات ۱۴۱ تا ۱۵۳
  148. نمل آیات ۴۸ و ۵۱
  149. نمل آیات ۴۵ تا ۴۹
  150. نمل آیات ۱۲ تا ۱۴ و نیز قصص آیه ۳
  151. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مفسدان و آثار فساد از نگاه قرآن.
  152. حیا
  153. بقره،‌ آیه ۳۰
  154. بقره، آیه ۲۷
  155. آل عمران، آیه ۷
  156. روم، آیه ۴۱
  157. اعراف،‌آیه ۱۰۳
  158. قصص، آیه ۸۳
  159. قصص،آیه ۷۷؛ مائده، آیه ۶۴
  160. اعراف، آیه ۱۴۲
  161. نمل، آیات ۲۳ و ۳۴
  162. منصوری، خلیل، سیمای فساد و مفسدان در قرآن.
  163. حیا
  164. بقره،‌ آیه ۳۰
  165. بقره، آیه ۲۷
  166. آل عمران، آیه ۷
  167. روم، ایه ۴۱
  168. اعراف،‌آیه ۱۰۳
  169. قصص، ایه ۸۳
  170. قصص،ایه ۷۷؛ مائده، ایه ۶۴
  171. اعراف، آیه ۱۴۲
  172. نمل، آیات ۲۳ و ۳۴
  173. منصوری، خلیل، فساد و آثار و نتایج آن.
  174. یونس، آیات ۷۹تا ۸۳
  175. اسراء، ایات ۴ تا ۷؛ اعراف، آیه ۷۴
  176. قصص، ایات ۷۶ و ۷۷
  177. بقره، آیه ۲۰۵
  178. نمل، آیه ۳۴
  179. محمد، ایه ۲۲
  180. آل عمران، آیات ۶۲ و ۶۳؛ محمد، آیه ۲۲
  181. در همین باره رجوع شود: الکشاف، زمخشری، ج ۱، ص۳۷۰؛ ج ۲، ص۳۲۵
  182. اعراف، ایه ۸۶
  183. بقره، آیات ۸ و ۱۲
  184. آل عمران، آیه ۶۳
  185. اعراف، آیه ۸۶؛ نحل، آیه ۸۸
  186. اعراف، آیه ۵۶
  187. اسراء، آیه ۴
  188. یونس، ایه ۸۱
  189. نحل، ایه ۸۸
  190. بقره، ایه ۳۰
  191. نمل، ایه ۳۴
  192. یوسف، آیه ۷۳
  193. نمل، ایات ۴۵ تا ۴۹
  194. اسراء، آیه ۶
  195. محمد، آیه ۲۲
  196. اعراف،ایه ۸۵؛ هود، آیات ۸۴ و ۸۵
  197. بقره، ایه ۲۰۵
  198. همان
  199. بقره، آیه ۳۰
  200. بقره، آیه ۳۰ و آیات دیگر
  201. بقره، ایه ۳۰
  202. یوسف، آیات ۹۹ و ۱۰۰، اسراء، ایه ۵۳
  203. اسراء، ایه ۵۳
  204. منصوری، خلیل، فساد و آثار و نتایج آن.
  205. یونس، آیات ۷۹تا ۸۳
  206. اسراء، آیات ۴ تا ۷؛ اعراف، آیه ۷۴
  207. قصص، آیات ۷۶ و ۷۷
  208. آل عمران، آیات ۶۲ و ۶۳؛ محمد، آیه ۲۲
  209. در همین باره رجوع شود: الکشاف، زمخشری، ج ۱، ص۳۷۰؛ ج ۲، ص۳۲۵
  210. اعراف، آیه ۸۶
  211. بقره،آیات ۸ و ۱۲
  212. آل عمران، آیه ۶۳
  213. اعراف، آیه ۸۶؛ نحل، آیه ۸۸
  214. اعراف، آیه ۵۶
  215. اسراء، آیه ۴
  216. یونس، آیه ۸۱
  217. نحل، آیه ۸۸
  218. بقره، آیه ۳۰
  219. نمل، آیه ۳۴
  220. یوسف، آیه ۷۳
  221. نمل، آیات ۴۵ تا ۴۹
  222. اسراء، آیه ۶
  223. محمد، آیه ۲۲
  224. اعراف،آیه ۸۵؛ هود، آیات ۸۴ و ۸۵
  225. بقره، آیه ۲۰۵
  226. بقره، آیه ۳۰
  227. بقره، آیه ۳۰
  228. یوسف، آیات ۹۹ و ۱۰۰، اسراء، آیه ۵۳
  229. اسراء، آیه ۵۳
  230. منصوری، خلیل، سیمای فساد و مفسدان در قرآن.
  231. ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
  232. ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  233. ﴿مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ «به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بی‌گمان پیامبران ما برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند» سوره مائده، آیه ۳۲.
  234. مائده، آیه ۳۳ و المیزان، ج ۵، ص۳۲۶
  235. ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  236. محمد، آیات ۲۲ و ۲۳ و نیز اعراف، آیه ۱۴۲
  237. ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  238. ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.
  239. بقره، ایه ۲۰۵ و مائده، ایه ۶۴ و قصص، ایه ۷۲
  240. ﴿الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ «همان کسان که پیمان با خداوند را پس از بستن آن می‌شکنند و چیزی را که خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌گسلند و در زمین تباهی می‌ورزند، آنانند که زیانکارند» سوره بقره، آیه ۲۷؛ ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «سپس بعد از آنان موسی را با نشانه‌هایمان به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم و آنان به آن (نشانه)‌ها ستم روا داشتند پس بنگر که سرانجام تبهکاران چگونه بود» سوره اعراف، آیه ۱۰۳ و آیات دیگر
  241. منصوری، خلیل، نقش فساد در فروپاشی جوامع بشری.
  242. عنکبوت، آیات ۳۶ و ۴۰
  243. اعراف، آیات ۷۳ و ۷۴
  244. هود، آیه۱۱۶
  245. بقره، آیات ۲۴۶ و ۲۵۱
  246. منصوری، خلیل، روش‌های مبارزه با فساد و مفسدان.
  247. مائده،آیه ۳۲
  248. عنکبوت،آیات ۲۸ و ۳۰
  249. هود،آیه ۱۱۶
  250. منصوری، خلیل، شیوه‌های مبارزه با فساد.
  251. هود، آیه ۶۱
  252. اعراف،آیه ۵۶
  253. روم،آیه ۴۱ و بقره، آیه ۲۷
  254. بقره، آیه ۳۰
  255. بقره، آیه ۲۰۵
  256. محمد، آیات ۲۲ و ۲۳
  257. همان
  258. آل عمران، آیه ۷
  259. اعراف، آیه ۱۰۳
  260. منصوری، خلیل، شیوه‌های مبارزه با فساد.
  261. ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  262. منصوری، خلیل، نقش فساد در فروپاشی جوامع بشری.
  263. بقره آیات ۲۴۶ و ۲۵۱ و هود آیه ۱۱۶
  264. اعراف آیات ۷۳ و ۷۴ و هود آیات ۸۴ و ۸۵ و شعراء آیات ۱۸۳ و ۱۴۱ تا ۱۵۲
  265. مائده آیه ۳۳ و رعد آیه ۲۵ و نحل آیه ۸۸
  266. بقره آیه ۲۷ و مائده آیه ۳۳
  267. مائده آیه ۳۲ و صآیه ۲۸
  268. بقره آیه ۲۰۵ و قصص آیه ۷۷ و هود آیه ۱۱۶ و مائده آیه ۶۴
  269. شعراء آیات ۱۵۱ و ۱۵۲
  270. بقره آیه ۲۰۵
  271. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مفسدان و آثار فساد از نگاه قرآن.
  272. بقره، آیه ۲۲۰
  273. عنکبوت، آیه ۳۶ و نیز هود، آیات ۸۴ و ۸۵
  274. قصص، آیه ۷۷
  275. مائده، آیه ۳۳ و نیز رعد، آیه ۲۵ و نحل، آیه ۸۸
  276. مائده، آیه ۳۳ و بقره، آیه ۲۷
  277. شعراء، آیات ۱۵۱ و ۱۵۲
  278. فجر، آیات ۱۱ تا ۱۳
  279. نمل، آیه ۳۴
  280. فجر، آیات ۶ تا ۱۳
  281. منصوری، خلیل، روش‌های مبارزه با فساد و مفسدان.
  282. شعراء، آیات ۱۵۱ و۱۵۲
  283. منصوری، خلیل، شیوه‌های مبارزه با فساد.
  284. مائده، آیه ۳۲ و نیز اعراف، آیه ۸۵
  285. تفسیر نورالثقلین، ج ۲، ص۴۱، حدیث ۱۶۵ از امام باقر(ع)
  286. بقره، آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱
  287. هود، آیه ۱۱۶
  288. کهف، آیات ۹۴ تا ۹۶ و نیز اسراء، آیات ۴ و ۵
  289. منصوری، خلیل، روش‌های مبارزه با فساد و مفسدان.
  290. مؤمنون آیات ۳۱ تا ۳۴
  291. اعراف آیات ۶۵ تا ۷۰
  292. همان
  293. مؤمنون آیه ۳۳
  294. اعراف آیات ۶۶ و ۶۹
  295. مؤمنون آیات ۳۳ و ۳۴
  296. منصوری، خلیل، فساد در پوشش خیرخواهی.