شناخت
واژهشناسی لغوی
- شناخت یا معرفت در لغت، یعنی علم به شیء[۱]. راغب در مفردات میگوید: المَعرِفَة و العِرفَان: "درک کردن و دریافتن چیزی است از روی اثر آن با اندیشه و تدبر، که اخص از علم است و واژه –انکار- نقطه مقابل و ضد آن است"[۲]؛ معرفت چیزی است که دلالت بر سکون و آرامش بکند[۳].
- معرفت در اصطلاح، همان ادراک امر جزئی یا بسیط است و علم عبارت از ادراک کلی یا مرکب است پس معرفت اخص از علم است[۴][۵].
مقدمه
- شناخت، مهمترین رکن و اساس تعالیم اسلامی است. انسان بر اساس شناخت پرورش مییابد و به فردی دینمدار تبدیل میشود، زیرا شناخت ملاک حرکت و اعمال انسان است. در واقع بر هر فرد مسلمان واجب است که هر عمل و حرکتی را بر پایه شناخت و آگاهی به انجام رساند. قرآن کریم میفرماید: نابینا و بینا برابر نیستند[۶][۷].
- امام علی (ع) بر مسئله شناخت تأکید دارد تأکید دارد و اعمال و رفتار مردمان را بدون شناخت، فاقد ارزش میداند. از اینرو خطاب به کمیل میفرماید: هیچ کار و حرکتی نیست، مگر اینکه تو در آن محتاج شناخت و معرفتی. انسانی که در طول زندگی به شناخت صحیح دست یابد، واجد صفت حکمت میشود شناخت در واقع پلی است بهسوی حکمت و زندگی حکیمانه؛ و در حد نهایت آن جزو اسماء و صفات الهی است و مرتبه والای آن در انسان کامل، یعنی امامان معصوم (ع) که از حکمت علمی و عملی برخوردارند، متجلی است. انسانها نیز در مسیر زندگی در صورت بروز شناختهای اصیل میتوانند به صفت حکیم متصف شوند. در این صورت گفتار و عملکرد آنها بهنسبت میزان شناخت، با حق و حکمت منطبق میشود[۸].
شناخت در قرآن
امکان شناخت
ترغیب به شناخت
اهمیت و ارزش شناخت
گستره شناخت
هدف شناخت
ابزارهای شناخت
ابزار برونی
حواس
تاریخ
ابزار درونی
عقل
تفکر
تعقل
تدبر
تذکر
قلب
فطرت
اقسام شناخت
شناخت حسی
شناخت عقلی
شناخت شهودی
شناخت وحیانی
شناختهای بی اعتبار
شناخت ظنی
شناخت تخیلی
شناخت تقلیدی
شرایط شناخت
ایمان
عمل صالح
تقوا
موانع و آفات شناخت
کفر
گناه
فسق
هوای نفس
کبر
لجاجت و بهانه جویی
غفلت
وسوسههای درونی
ماندن در شک
عمل نکردن به رهاورد شناخت
نقش عقل و تفکر در شناخت
- در مکتب نهج البلاغه، شناخت و معرفت در سایه تفکر و تعقل حاصل میشود. بر این اساس به فرزند خویش میفرماید: بینیازترین بینیازی، عقل است و بزرگترین ناداری، نابخردی[۹]. تفکر و اندیشه بهعنوان تمرین در بهرهگیری بیشتر از نیروهای باطنی و قلبی است که در وجود آدمی نهفتهاند. بر همین اساس در تفکر دینی یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانستهاند. نیروهای ادراکی انسان در سایه تفکر بالنده میشوند و تفکر به رشد و توسعه قوای عقلی میانجامد. در نتیجه، استعدادهای انسان تبلور و بروز مییابد و به پیشرفت آدمی در زندگی میانجامد. از اینرو امام (ع) میفرماید: آنکه بیندیشد، بینا شود[۱۰]. فکر، آینهای روش است[۱۱]. هیچ دانشی چون تفکر نیست[۱۲][۱۳].
شناخت سودمند
- مکتب نهج البلاغه بر فراگیری دانش سودمند تأکید دارد و به معرفی آن میپردازد. امام (ع) در بیان صفات پرهیزکاران میفرماید: گوشهای خویش را بر علم سودمند برای خویش وقف کردهاند[۱۴]. از نظر امام (ع) دانستن، تنها کلید شناخت و رسیدن به معرفت نیست، بلکه آموختن دانشی سودمند است که در آن خیری برای انسان وجود داشته باشد. از اینرو میفرماید: بهترین گفته آن است که سود برساند و بدان، دانشی که سود نداشته باشد خیری در آن نیست و از علمی که آموختن آن شایسته نیست خیری بهدست نمیآید[۱۵][۱۶].
- در منظر امام، دانش سودمند دانشی است که آدمی را در مسیر زندگی راهنمایی کند و طریق صحیح را به او نشان دهد. امام (ع) در توصیف عقل کارآمد و سودمند میفرماید: در عقل تو همین بس که راه سقوطت را از راه رشدت روشن سازد[۱۷]. عقل انسان از طریق شناخت صحیح به فعلیت و بهرهوری میرسد. شناخت نیز حاصل دو عامل دانش مفید و تجربه است[۱۸].
محدودیت انسان در شناخت
- مکتب نهج البلاغه گرچه راه شناخت و فراگیری دانش سودمند را به انسانها گوشزد میکند، اما انسانها را از محدودیتهای موجود در مسیر شناخت مطلع میسازد. حقیقت این است که آدمی هرگز نمیتواند بر همه علوم شناخت پیدا کند و باید محدودیت خود را در کسب دانش بپذیرد و ندانستن یا نفهمیدن خویش را به واقعیت نسبت ندهد و همیشه به ظرفیت محدود دانش خویش توجه داشته باشد. از اینرو امام علی (ع) به فرزند خویش میفرماید: اگر چیزی از امور بر تو دشوار آمد، آنرا از نادانی خویش نسبت به آن بدان، زیرا تو نخست نادان خلق شدی و سپس علم آموختی و دانا شدی. چه بسیار چیزها که نه میدانی و نه میتوانی درباره آنها نظر دهی و راهی به جایی ببری و بعدها از آنها آگاه خواهی شد[۱۹][۲۰][۲۱].
معرفت در فرهنگ مطهر
تشخیص و تمیز شیء از غیر خودش بهوسیله جزء اختصاصی، اصطلاحاً “معرفت” یا “شناسایی” نامیده میشود. و گاهی علم اوّلی و حصول صورت اوّلی را که معلول برخورد ذهن با واقعیت عینی است “معرفت اجمالی” و تمیز و بازشناسی شیء را که نتیجه تجزیه و تحلیل ذهن به مابهاشتراک و مابهالامتیاز است “معرف تفصیلی” مینامند. به هر حال “معرفت” تمیز دادن و “تعریف” ممتاز ساختن است و البته یک مفهوم و صورت ذهنی در صورتی نیازمند به تعریف و تحصیل شناسایی است که وجه مشترکی با اشیاء دیگر داشته باشد تا با تحصیل وجه اختصاص و امتیاز، معرفت و شناخت حاصل شود و اگر مفهومی بسیط باشد بالذات با جمیع مفاهیم دیگر مباینت دارد و بالذات از سایر مفاهیم متمایز است و قهراً معرفت به وی بالذات حاصل است[۲۲]. معرفت جز انعکاس [عین در] ذهن چیزی نیست[۲۳]. مراجعه به علم و معرفت.[۲۴]
معرفت استدلالی و افاضی
معرفت استدلالی که حکیم در جستجوی آن است از حدود تصورات و مفاهیم ذهنی و اقناع قوه عاقله تجاوز نمیکند و البته این خود ارزشی به سزاء دارد. ولی معرفت افاضی که عارف در جستجوی آن است چیزی از نوع رسیدن و چشیدن است در معرفت استدلالی عقل در درون ارضا میشود و قانع میگردد؛ اما در معرفت افاضی علاوه بر ارضاء وجدانی، سراسر وجود بشر به هیجان و شور و حرکت در میآید و به سوی خدا بالا میرود و به او نزدیک میگردد. این نوع معرفت وجود آدمی را روشن میکند و به او نیرو و جرأت و محبت میدهد، خشوع و رقّت و لطافت میبخشد و بنیاد هستی او را دگرگون میسازد[۲۵].[۲۶]
معرفت علمی
معرفت علمی، عبارت است از یک بررسی (یعنی بررسی جزئیات) و بعد ارائه یک تئوری (یعنی یک حدس یا یک فرضیهای که از اول برای تفسیر و توجیه این جزئیات به ذهن انسان میآید) و بعد هم آزمون و عمل و آزمایش و بالاخره در مرحله چهارم ارائه قانون کلّی[۲۷][۲۸].[۲۹]
معرفت نفس
در عالم فقط یک معرفت وجود دارد و آن معرفت نفس است، یعنی خودشناسی. در باب معرفت، تکیهگاه فرهنگ هندی، معرفةالنفس است، یعنی اینکه انسان خود را باید بشناسد، خود را باید کشف کند. تمام ریاضتهای هندی هم برای رسیدن به این مطلب است. میگوید این را فهمیدم که یک اصل این است که در همه جهان یک معرفت و یک شناخت وجود دارد و آن شناخت و کشف کردن خود است[۳۰]. مراجعه به عاقل، معقول و عقل.[۳۱]
کارکردهای اندیشهای
از مهمترین کارکردهای دین، اثرگذاری در بُعد معرفتی است که هم کارکردهای معرفت شناختی مربوط به عقل نظری را شامل میشود و هم کارکردهای هنجارشناختی مربوط به عقل عملی را در برمیگیرد. برای نمونه، در مورد کارکردهای معرفت شناختی میتوان گفت این حیطه، سرمنشأ تمام کارکردهای دین در حیطههای دیگر است. شناخت عمیق از آموزههای معرفتیدین، انسان را در جهت بهرهگیری بیشتر از سرمایههای معنوی آن مدد میرساند. دین در این بُعد، در عرصههای مختلف خداشناسی، خودشناسی، زندگیشناسی و جهانشناسی و همچنین ابزار شناخت، نقش مؤثر و اساسی را بر عهده دارد که به طور خلاصه به برخی از این کارکردها اشاره میکنیم.[۳۲]
دین و معرفی معیار اصلی معرفت
کتاب آسمانی اسلام، کسانی را که در ابعاد سه گانه معرفت، احساس و رفتار راه اعتدال را میپیمایند، امت حد وسط معرفی کرده است: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾[۳۳]. امت میانه و حد وسط یعنی معتدل از نظر عقیده و معرفت دینی؛ به گونهای که نه راه غلو را میپیمایند و نه راه شرک را، نه طرفدار جبرند و نه گراینده به تفویض، نه درباره خدا به تشبیه معتقدند و نه به تعطیل باور دارند. از نظر ارزشهای معنوی و مادی معتدلاند؛ چنان که نه به کلی به جهان ماده فرو میروند که معنویت به فراموشی سپرده شود و نه آن چنان در عالم معنا غرق میشوند که از جهان ماده به کلی بیخبر گردند؛ نه همچون گروه عظیمی از یهودیان که جز گرایش مادی چیز دیگری را نمیشناسند و نه مانند راهبان مسیحی به کلی دنیا را ترک میکنند[۳۴]. این امت از نظر اجتماعی، رفتارهای اخلاقی و به طور خلاصه در تمام ابعاد زندگی، میانهرو و اعتدالگرا هستند.[۳۵]
دین و تشخیص نیازهای معرفتی انسان
نیازهای معرفتی انسان، فراوان است که به مهمترین آنها اشاره میشود که عبارتاند از نیازهای عقلانی و احساسی که به دلیل درهم تنیدگی، بحث هر دو را با هم آوردهایم؛ اگرچه میتوانستیم جداگانه مطرح کنیم.
کارکرد دین درباره نیازهای عقلانی و احساسی انسان (دین و درمان شک و تردید)
انسان در بُعد اندیشه، بسیاری از معارف و حقایق علمی را نمیداند و در بعد عمل نیز فاقد بسیاری از فضایل اخلاقی و عملی است. دین، همان حقیقتی است که حقایق علمی و فضایل اخلاقی را برای تحصیل کمال اختیاری، در دسترس او قرار میدهد. از این رو، خدای بزرگ راهنمایی را برای تعلیم معارف و حقایق علمی مورد نیاز انسان و تکمیل ابعاد نفسانیاش به سوی او مبعوث میکند. همچنین دین در پاسخگویی به نیازهای عقلانی انسان، نقش اعتمادسازی و یقینآوری دارد و شک، تردید و حیرت را از انسان دور میکند.
هر انسانی در معرض پندارها، خیالها و تردیدهاست و با این امور ذهن او آشفته میشود و ثبات فکری از او سلب میگردد و قدرت تجزیه و تحلیل او کاهش مییابد و خداوند از آنجا که به نیازهای همه جانبه انسان آگاه است و میداند که به جز انبیا و معصومین(ع)، هیچ کس در زندگی از شک و تردید آسوده نیست، جامعه بشریت، به ویژه مؤمنان را مخاطب قرار میدهد و میفرماید: «از جانب پروردگارت، حق به سوی تو آمد. پس نباید از شک کنندگان باشی»[۳۶].
این سخن، موجب رفع شک و تردید و اثبات یقین و ازدیاد آن است که هم موجب آرامش و هم باعث تنبه و آگاهی است؛ زیرا شک را شیطان درون انسان ایجاد میکند و دل انسان، فقط وقتی به وادی امنیت و آرامش میرسد که این تردیدها در پناه الطاف رحمانی و آموزههای دینی از بین برود.
دین و بیان روشهای شناخت درست دین
در بیان اهداف اندیشهای دین، به آموزش به عنوان یکی از اهداف دین اشاره شده است و در این بحث، بیان میشود که این هدف، به صورت عینی تحقق یافته است؛ مثلاً روشهای شناخت دین به صورت روشن و شفاف به متخصصان دینی آموزش داده شده و این روشها مورد استفاده دانشمندان و پژوهشگران علوم اسلامی است و این کارکرد مشخص دین در بُعد معرفتی است.
مراد از روششناسی فهم، شناخت روشهای درست فهم است؛ یعنی در گام نخست باید دانست چه روشهایی در راستای فهم وجود دارد و مبانی و ادله ضرورت بهکارگیری آن چیست؟ همچنین در ساحت فهم و معرفت دینی، هر یک چه جایگاهی دارد و حیطه اثرگذاری و قلمرو معرفتی و شناختی آن تا کجاست؟ علامه طباطبایی در این باره معتقد است که تفکر و فهم دین و مذهب نیز مانند دیگر تفکرات، مآخذی میخواهد که مواد فکری از آن سرچشمه بگیرد و به آن تکیه بزند؛ چنانکه در تفکر برای حل یک مسئله ریاضی، یک رشته معلومات ریاضی را باید استخدام کرد که در نهایت به عملیات فن مربوط منتهی شود. یگانه مآخذی که دین آسمانی اسلام (از آن حیث که به وحی آسمان میرسد) به آن اتکا دارد، همانا «قرآن کریم» است. قرآن کریم است که مدرک قطعی نبوت همگانی و همیشگی پیغمبر اکرم(ص) است و محتویات آن، دعوت اسلامی است. البته تنها مآخذ بودن قرآن کریم مآخذ و مصادر دیگر تفکر صحیح و حجتهای دیگر را الغا نمیکند؛ چنان که خواهیم گفت. قرآن کریم در تعلیماتش برای رسیدن به مقاصد دینی و معارف اسلامی و درک کردن آنها، چهار راه در دسترس پیروانش قرار میدهد و به ایشان نشان میدهد که گرایشهای فطری، ظواهر دینی و حجت عقلی و درک معنوی از راه اخلاص و بندگی است[۳۷]. بنابراین، میتوان روشهای فهم دین را روشهای فطری عقلی، نقلی و شهودی دانست که متون دین به این روشها اشاره کرده است.[۳۸]
دین و هدفمندی شناخت
از نظر اسلام، هر موضوعی شایستگی شناخته شدن را ندارد؛ بلکه انسان باید در مورد موضوعاتی به تأمل بپردازد که از شایستگی فوق برخوردار باشد و معیار شناخت واقعی، بر اساس حکمت و ایمان است. حتی ایمان حقیقی بر اساس معرفت حکیمانه شکل میگیرد و به طور خلاصه، میتوان گفت که شناختهایی از نظر اسلام، هدفمند و ارزشمند است که حکیمانه باشد. دعوت به حکمت، دعوت خلق است به افعال حسنهای که در استحقاق مدح و ذم دخیلاند و ثواب، مترتب بر آنهاست؛ زیرا از قبایح، زجر میشود و هرگز دعوت به آنها نمیشود و به فعل مباح دعوت نمیشود؛ زیرا عبث است و دعوت منحصراً یا به واجب است یا به مستحب، که استحقاق مدح و ذم به دنبال فعل و ترک آنهاست و حکمت، دانستن مراتب افعال است در حسن و قبح و صلاح و فساد و حکمت از آن رو گویند که به منزله مانع از فساد است و اصل حکمت، منع است؛ یعنی از سفاهت منعشان کنید و فرق میان «حکمت» و «عقل»، آن است که عاقل، کسی است که بر منع فساد تصمیم دارد و حکیم، کسی است که راه منع فساد را میداند و هر حکمتی که در ترک آن، حق نعمت ضایع میشود، بر مکلف واجب است آن را طلب کند؛ خواه از اقسام معرفت باشد یا از اقسام عمل[۳۹].
با این خصوصیت، حکیمانه بودن مصادیقی از شناختهای ارزشمند مشخص میشود. رسول گرامی(ص) تفکر درباره خداوند و قدرت لایتناهی او را برترین عبادت میداند و میفرماید: «برترین عبادت، اندیشیدن مداوم درباره خدا و قدرت اوست»[۴۰] و این که چه موضوعاتی در این باره قابلیت دارند، باید از کانال ایمان و دینداری وارد شد؛ زیرا در غیر این صورت، گاه عقل دچار سردرگمی میشود؛ اگرچه آنی غفلت عقل، همیشگی نیست و در اکثر اوقات، خود عقل مستقلاً میتواند موضوعات سودمند و غیرسودمند را تشخیص دهد؛ اما از آنجا که گاه در معرض ناخالصیها قرار میگیرد و دچار اوهام و خیالات میشود و وسوسههای درون و نفس سرکش بر آن اثر میگذارد، باید به دامان ایمان پناه ببرد. امیر بیان(ع) در این باره میفرماید: ایمان، روشنترین راهها و نورانیترین چراغهاست. با ایمان میتوان به اعمال صالح راه بُرد و با اعمال صالح، میتوان به ایمان دسترسی پیدا کرد. با ایمان، علم و دانش آبادان است [چون تردیدها و شک و شبهات با آن زایل میشود][۴۱].
این سخن ارزشمند امام(ع) را میتوان معیار هدفمندی معرفتها و شناختها در نظر گرفت.
اندیشمندان، حکیمان بزرگ و فرهنگساز جهان، از جمله حکمای بزرگ باستان نظیر افلاطون، ارسطو، سقراط و اغلب افراد اثرگذار، همه دیندار و موحد بودهاند و با اثرپذیری از تعالیم دینی و آسمانی، به چنین مقامات بزرگ علمی و شگردهای فلسفی دست یازیدهاند[۴۲]. آلبرت انیشتین، فیزیکدان نظری آلمانی الاصل در قرن ۲۰ میلادی مبدع نظریه نسبیت در فیزیک یکی از مهمترین فیزیکدانان آلمان در سده ۱۹ میلادی و اوایل سده ۲۰ پدر نظریه کوانتوم. دین را موجب رشد و شکوفایی علم دانسته، میگوید: «علم بدون مذهب، لنگ است و مذهب بدون علم، کور»[۴۳]. ماکس پلانگ در این باره قائل به مکمل بودن این دو برای یکدیگر است. او میگوید: «هرگز تضاد واقعی بین علم و دین پیدا نخواهد شد؛ چه این که یکی از آن دو مکمل دیگری است»[۴۴].[۴۵]
دین و شناختهای عقل نظری
در مکتب الهی اسلام، عقل به عنوان رسول باطنی انسان، جایگاه و مکانت ویژهای دارد؛ به گونهای که در قرآن کریم در مناسبتها و مجالهای گوناگون، انسان را به تعقل، تدبیر، تفکر، و... فرا میخواند و به مدرکات عقلی، بسیار اهمیت میدهد و در سنت و سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز عقل از شأن و منزلت ویژهای برخوردار است. اما به رغم این همه قدرت و توانایی، عقل انسان در بعضی موارد، از درک و دریافت مسائل ناتوان است که در این صورت، عقل جایگاه استقلالی ندارد و آن مسائل، دیگر جزء مستقلات عقلیه نیست؛ بلکه در حیطه غیر مستقلات عقلیه است. در هر یک از این دو مورد، دیندارای کارکرد ویژه و منحصر به فردی است و به طور مستقل میتواند عقل را از حیرت نجات دهد.
در کتاب آسمانی دین حقیقی، که شرف تشرف به آن را داریم، هر جا مناسبتی پیش آمده است، آدمی به اندیشیدن و بهره جستن از خرد خویش برای پی بردن به اسرار جهان دعوت شده است؛ آن همه ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ و ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾، ﴿فَانْظُرُوا﴾ و نظایر فراوان اینها... همه دستورهایی است که افراد مسلمان را به تفکر، تعقل و... دعوت میکند و این خود، آغاز علم و دانش است[۴۶].
از آیاتی که در قرآن به صورت امر و دستور و تشویق برای کسب علم و دین هست و شکوهمندی مکتب اسلام را اثبات میکند، آیه ۱۲۲ توبه است که میگوید: ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾[۴۷]. از آنجا که مهاجرت دسته جمعی مردم برای طلب علم، ناصحیح و ناممکن است، میگوید حال که همه نمیتوانید، چرا از هر فرقه و دستهای طایفه و گروهی حرکت نمیکنند تا در دین دانش آموزند و فقیه شوند و در بازگشت، قوم خود را اندرز دهند و بسا که از زشتیها برحذر شوند. اگر رفتن همه مردم برای فرا گرفتن علم و دانش در دین ایجاد مفسدهای نکند، بر همه واجب است؛ زیرا فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» و اگر رفتن دسته جمعی برای تفقه و دانشآموزی در دین ممکن نباشد، از هر گروه زیادی، گروه کمی باید اقدام کنند و رنج تحصیل علم را به خود هموار سازند تا بتوانند دیگران را ارشاد کنند؛ نه این که هدفشان اغراض پست و ناچیز دنیایی باشد یا اینکه پس از فراگیری و فقاهت در لباس و مرکب و زندگی، به ستمگران تشابه جویند و نزدیک شوند و نه برای حسادت؛ بلکه برای همان هدفی که قرآن میگوید، باشد[۴۸].
کارکرد دین درباره تأیید مستقلات عقلیه و تأکید بر آن
عقل در برخی مسائل اعتقادی مانند وجود و وحدانیت باری تعالی، قدرت و علمحق وکلاً اتصاف به صفات جمال و تنزه از صفات نقص و جلال و مسائل فرعی از قبیل حسن عدل و احسان و قبح ظلم و اسائه... حاکمیت دارد و مستقلاً درک میکند و در این باره، راهنمایی پیامبران در حکم مؤید و مؤکد حکم عقل است؛ زیرا چه بسا افرادی که به ادراک عقلی صِرف قانع نباشند؛ ولی با بیان پیامبرانتسلیم آن شوند و در برابر آن گردن نهند[۴۹] و در این صورت، حجت بر بندگان تمام خواهد شد. پس به دیگر سخن، فایده بعثت انبیا در مستقلات عقلیه، تأیید آنها و اتمام حجت بر بندگان است[۵۰].
جامعهشناسان و مردمشناسان نیز تا حد زیادی این مطلب را تأیید میکنند. برای مثال، کلیفورد گرتیز، انسانشناس امریکایی در قرن ۲۱ میلادی و از مهمترین و اثرگذارترین مردم شناسان معاصر، میگوید که دین، عبارت است از یک نظام نمادین، که به کردار انسان و رویدادها معنا میبخشد و پشتوانه اساسی اندیشهها، ارزشها و شیوههای زندگی یک جامعه است. گرتیز، از این هم فراتر میرود و کاربرد چنین نمادهایی را به نیاز انسان به «معنایابی از تجربهها تفکرات عقلی» و «نظم و نسق بخشیدن به آنها» نسبت میدهد[۵۱]؛ نیازی که به اندازه هر نیاز زیستی دیگر، حیاتی است.
توصیه دین به خداشناسی استدلالی
از اساسیترین رسالتی که دین الهی بر عهده دارد و تا حد زیادی نیز در این باره موفق بوده، دعوت مردم به تفکر و تعقل در باب منشأ هستی و آفرینش است. ایمان الهی، فقط بر اساس شناخت و معرفت دقیق میسر میشود. قرآن کریم در آیات مختلف، بشر را به خلقت موجودات متوجه میسازد و در مجالهای گوناگون، ایمان به خدا و شناخت منبع فیض و رحمت را به انسان گوشزد میکند. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: آغاز و اساس دین، معرفت خداست و کمال معرفت او، تصدیقش، و غایت تصدیق او، توحیدش و حد اعلای توحید او، اخلاص به مقام کبریاییاش، و نهایت اخلاص به او، نفی صفات از ذات اقدسش میباشد[۵۲].
بر اساس تعالیم آسمانی اسلام، اعتقاد به توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت، باید استدلالی و برهانی باشد. وجه تمایز اسلام با دیگر ادیان و مذاهب، این است که اصول آن، برهانی و عقلی است و با دلیل لبّی باید درک شود و نمیتوان در این موارد مقلد بود؛ از این رو ایمان در اسلام، به اجبار و اکراه نیست. قرآن کریم میفرماید: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۵۳].
ارائه راههای ارتباط انسان با خدا
داشتن ارتباط عرفانی با خداوند و چگونگی راز و نیاز، از مهمترین نیازهای روحی و معنوی بشر است. دین با ارئه نظام عبادی مانند دستورها و احکام عملی، انسان را وارد دنیای عرفانی میکند و او را به سیروسلوک میکشاند و این، طریقی است که سرانجام آن، جزء هدایت نخواهد بود[۵۴] و میتوان گفت یگانه راه رسیدن به خدا التزام به اوامر و نواهی شرعی است و نمیتوان مسیر معنوی و عرفانی را طی کرد؛ ولی به این مسئله مهم توجه نداشت.[۵۵]
دین و معرفی نمونههایی از شناختهای واقعی
از کارکردهای مهم دین، معرفی نمونههایی از شناختهای واقعی است که میتوان برای نمونه، به موارد زیر اشاره کرد:
دین و جهانشناسی
برای شناخت فلسفه جهان، باید قبل از هر چیز، جهانبینی انسان مشخص و معین شود؛ زیرا فلسفه جهان، به دلیل تفاوت جهانبینیها متفاوت خواهد بود. برای مثال، بر اساس جهانبینی مادی،جهان فاقد هدف و مسیر مشخصی است؛ زیرا هدف داشتن، فرع وجود شعور است و از آنجا که جهان در بینش مادی فاقد شعور است، هدف ندارد؛ ولی بر اساس جهانبینی الهی، جهان پدیدهای باشعور و دارای اراده است و هدف داشتن، از لوازم شعور است؛ یعنی ممکن نیست موجودی باشعور کاری کند که هدف و مقصودی نداشته باشد. پس مجموعه جهان و آفرینش، به سوی هدفی معین و مشخص حرکت میکند و هدف، نقطه تعالی و ترقی هستی و جهان است. از دیدگاه فلاسفه اسلامی و به طور کلی جهانبینی الهی، فلسفه خلقت جهان تکامل است[۵۶]. باید به این نکته توجه داشت که نظام آفرینش بر اصولی استوار است که برخی از آنها عبارتاند از:
- خدای متعال، قواعد کلی قلمرو هستی را روشن کرد؛
- آفرینش و پرورش اصیل، منحصراً در دست خداست و هر موجود ممکنی، اصل و کمال هستی را از خداوند دریافت میکند؛
- خداوند کیفیت پیدایش و پرورش بسیاری از موجودات مانند گیاهان، درختان، جانوران (حیوان و انسان) و همچنین پدیدهها مانند ابر و باران را بیان کرده است؛
- خداوند برخی موجودات را طبق اراده ویژه خود آفرید؛ مانند ملائکه و جنیان که راه تفکر برای آنها مطرح نیست[۵۷].
ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس آمریکایی در قرن ۲۰ و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم، میگوید که دنیای ارائه شده به وسیله فکر مذهبی دنیای مادی نیست؛ بلکه در ساختمان آن عالم، چیزهای دیگر و بیشتری وجود دارد که با داشتههای مادی قیاس شدنی نیست[۵۸]. ویکتور هوگو، شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس و پیرو سبک رومانتیسم فرانسوی در قرن ۱۹ معتقد است که اگر انسان، این طور فکر کند که عدم است و پس از این زندگی، نیستی مطلق میباشد، در این صورت هرگز زندگی برای او ارزشی نخواهد داشت و آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا، لذتبخش و مفرح میسازد، چیزی است که دین به انسان میدهد؛ یعنی اعتقاد به جهان ابدیت، اعتقاد به خلود و بقای بشر؛ یعنی تو ای انسان، فانی نیستی و باقی خواهی بود، تو از این جهان بزرگتری و این جهان برای تو آشیانهای کوچک و موقتی است؛ یعنی این جهان، فقط گهوارهای برای دوران کودکی انسان است[۵۹] و دوران شادابی و بلوغ معنوی انسان، سرایی دیگر دارد. پس دین، انسان را به فلسفه حیات و زندگی مسلح میکند و به نیروی خرد وی، روشنگری لازم را میبخشد. دین برای فرد، نقش قطبنما را برای کشتی ایفا میکند و در دریای متلاطم زندگی، جهت و راهنمایی را در اختیار انسان قرار میدهد. پس میتوان گفت که ایمان مذهبی، فقط یک سلسله تکالیف برای انسان به رغم تمایلات طبیعی تعیین نمیکند؛ بلکه قیافه جهان را در نظر او تغییر میدهد؛ عناصر غیرمحسوس جهان را برجسته میکند و دنیای مالامال از مادیات را که خشک، سرد و بیروح است، به جهان جاندار، متحرک، ذیشعور و آگاه مبدل میسازد. با این لحاظ، تلقی انسان را از آفرینش دگرگون میکند.
معرفی حقیقت انسان
از مهمترین کارکردهای دین، متوجه ساختن انسان به جنبههای روحی و معنوی اوست و انسان بر اساس آیات قرآن کریم و بیانات ائمه معصومین(ع) بالاترین شأن و منزلت معنوی را بین همه مخلوقات دارد و درعین حال، دین جنبه پَست آدمی را نیز به او گوشزد میکند تا مبادا دچار عُجب و غرور شود. بر اساس تعالیم وحیانی، انسان در جهان آفرینش از عجایب و بدایع خلقت است و عجیب این است که همین معجون خاکی در بُعد معنوی، به قدری تکامل مییابد که به جز خدا نمیبیند. و از طرف دیگر، قرآن کریم در مواردی متعدد، مسئله خاکی بودن انسان را مطرح میکند و انسان را به اصلش متوجه میسازد[۶۰]. کتاب آسمانی اسلام در این باره میفرماید: ﴿وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾[۶۱].
انسان با دقت در ظرافتهای وجودیاش، اولاً به خالق خویش معرفت پیدا میکند و ایمان میآورد[۶۲]. ثانیاً پیامبران را تصدیق میکند و به نبوت آنها ایمان و یقین مییابد[۶۳]. ثالثاً به رستاخیز مطمئن میگردد و زندگی این جهانی او هدفدار میشود[۶۴].
استاد مطهری با استفاده از کلام اقبال شاعر فیلسوف و اندیشمند مسلمان در قرن ۱۴ قمری در کتاب احیای فکر دینی به بیان سخن ویلیام جیمز میپردازد که مضمون کلام او این است که حس دینی، موجب احساس شخصیت و با ارزش بودن، حتی برای افراد طبقات پایین اجتماع میگردد. شهید مطهری بیان میکند که بیشتر مردم، خواه پیوسته و خواه تصادفی،به حس دینی (انگیزه نیایش) رجوع میکنند. در این صورت، حقیرترین فرد روی زمین با این توجه عالی، خود را واقعی و با ارزش احساس میکند[۶۵].
انسان با توجه به اصل خود، به چند نتیجه دست مییابد:
- او در مییابد که مبدأ و منشأ انسان و حیوانات و نباتات، یکی است؛ ولی میان او و دیگر موجودات، تفاوت فراوان وجود دارد و عظمت برای زندگی انسان، به وضوح قابل درک و شهود است.
- او از آنجا که درک عمیقی پیدا میکند، میداند که عناوین و اعتبارات ظاهری از قبیل جاه، مال، مقام، زیبایی، جوانی و نیروی جسمانی، فناشدنی و در معرض نابودی است و از این رو، دچار غرور، تکبر و خودبینی نمیشود.
- این انسان دارای دو بُعد است:
- بُعد حیوانی؛
- بُعد عقلی.
او اگر به هر یک از این دو بعد گرایش پیدا کند، تا بینهایت پیش میآورد؛ یعنی یا تا درکات اسفل السافلین فرود میرود یا به آفاق و کرانههای برتر یعنی اعلی علیین صعود میکند[۶۶].
دین، انسان را در این امور متنبه میسازد و باعث ایجاد شخصیت معنوی در انسان میشود. انسان الهی، شأن خود را بسیار بالاتر از ماده و مادیات میداند. این مطلب در دیدگاه فلاسفه دین و همچنین جامعهشناسان قابل توجه است.
شلایر ماخر، متکلم پروتستان آلمانی در قرن ۱۹، درباره دین مینویسد: «دین، همان چیزی است که جایگاه مرا در جهان تعیین میکند و مرا موجودی میگرداند که هستم»[۶۷]. او بر اساس این مطلب، نقش دین را در طبیعت و زندگی انسان روشن و واضح میگرداند.
در اَدی گِرَنت یکی از متون مقدس آیین سیک آمده است، که دین به انسان در شناخت خودش کمک میکند و باعث میشود که او احساس هویت کند. او در این باره به کارکرد دیگر دین، که همان حفظ خود و حفظ نفس است، اشاره میکند و تأیید مینماید که قطع نظر از عظمت تحولات بالفعل در یک سنت دینی - تاریخی خاص، نیاز اساسی سنتگروی به عنوان یکی از ویژگیها و ساختار حیات دینی، حفظ خود است[۶۸].
گوتهو افرایم لسینگ، فیلسوف آلمانی عصر روشنگری قرن ۱۸، دین را عنصر سازندهای در انکشاف و جلوهنمایی ذهن انسانی میدانست و از خدمات ادیان به تکامل انسان ستایش میکرد[۶۹].
شارل دو منتسکیو یکی از متفکران فرانسه در قرن ۱۷ - ۱۸ مربوط به عصر روشنگری، تحولات دین، نهادهای اجتماعی، علم و تکنولوژی را دارای ارتباط تنگاتنگ باهم میدانست و آن را باعث بهبودی اوضاع در دیگر حوزهها بر میشمرد.
پس میتوان گفت که کارکرد منحصر به فرد دین در این مورد، انسانسازی و تبدیل انسانهای معیوب به سالم، و سالم به کامل است (از نظر معنوی) و انسان وقتی به کمالدست مییابد که رشد جامع و تکامل همه جانبه یابد و دین، انسان را به خودشناسی دعوت میکند
دین و معرفی انسان کامل (به عنوان الگو و سرمشق)
از نظر روانشناسان، اول چیزی که برای تعلیم فرد لازم است، اعتماد کامل به مربی است. مربی باید آن قدر رفتار صحیح و محبتآمیز داشته باشد که علاقهمندان، بدون هیچگونه اجبار و احیاناً سختگیری (و نه از روی ترس)؛ بلکه خود به خود از رفتار و گفتار او پیروی و تبعیت کند. به همین دلیل، در قرآن کریم غیر از یک سوره، تمام سورههای قرآن با ذکر دو صفت رحمانیت و رحیمیت شروع میشود که نشانه بخشندگی، عطوفت و مهربانی خداوند متعال است[۷۰].
خداوند، با دین برای جامعه بشری، انسان کامل را معرفی میکند و انسان کامل دارای سه بُعد است:
- انسان کامل یعنی قطب عالم هستی: همان طور که فعالیتهای حیاتی همه اعظای بدن از طریق قلب تأمین میشود، جامعه بشری نیز برای ادامه حیات به قلب احتیاج دارد که همان ولی الله است. در زمان پیامبر(ص) ولایت الهی از آن خود ایشان و پس از آن حضرت، جانشین برحق اوست که همان حجج الله یعنی ائمه معصومین(ع) هستند و این حجتها را پیامبر(ص) به دستور الهی به مردم معرفی میکند[۷۱].
- اسوه و الگو بودن: همه روان شناسان بر این نکته اتفاق نظر دارند که وجود نمونه و سرمشق برای جامعه بشری در جهت دستیابی به تربیت و اخلاق صحیح، ضرورتی انکارناپذیر است و الگوها نقش منحصر به فردی در راستای تربیت اجتماعی افراد دارند و تکامل انسان، معلول دستیابی به این الگوهاست. از ثمرات وجود پیامبران، که میان مردم و کنار آنها زندگی میکردند، نقشی بود که آنها در مقام الگو و نمونه عینی، فضایل انسانی در جامعه داشته و دارند؛ زیرا پیامبران، همان طور که مردم را به اخلاق حسنه دعوت میکردند، خود نیز مظهر و نشانه روشن فضایل انسانی و اخلاقی بودند؛ چون فکر، عمل و رفتار آنها بر تعالیم الهی استوار بود و آیات فراوانی در قرآن کریم، بیانگر این مطلب است[۷۲].
- تربیت و پرورش مردم: انسان از آنجا که موجودی ناقص است، نیاز به راهنمای الهی دارد و انسان کامل، که همان خلیفة الله است، دین را به عنوان هدیه الهی از خداوند دریافت میکند و به جامعه بشری میرساند و به این وسیله، موجب تکامل جامعه انسانی میشود. رابطه انسان کامل با دیگر انسانها، طبق این اصل کلی است که امیر بیان، حضرت علی(ع) میفرماید: «ما پرورش یافته و ساخته پروردگار خویش هستیم و مردم، پرورش یافته و تربیت شده مایند»[۷۳].
یعنی خداوند متعال، تعلیم و تربیت انسانهای کامل را مستقیماً و بدون واسطه بر عهده دارد و آنها نیز واسطه اتصال بندگان خدا به شاهراه هدایت هستند و مفهوم ﴿أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۷۴] همین است و بس. از دیدگاه علامه طباطبایی، هدایت فقط نمیتواند به معنای راهنمایی صِرف باشد؛ بلکه به معنای ایصال به مطلوب است؛ به این صورت که امام(ع) با تصرف تکوینی در نفوس، راه را برای کسانی که به سوی کمال حرکت میکنند، هموار میسازد[۷۵].
با توجه به اینکه انسان در همه ابعاد دارای نقصهای وجودی است، و با عنایت به این کاستیها، امام علی(ع) فلسفه بعثت انبیا را چنین بیان میکند: خدای سبحان از میان فرزندان آدم، پیامبرانی برگزید و از آنان، پیمان ستاند تا به تبلیغ پیام آسمانی، و ادای رسالت و دیانت الهی قیام کنند... او بدینگونه فرشتگان خود را در میان مردمان برانگیخت و پیامبران خود را پیاپی در میان اقوام مبعوث کرد تا پایبندی به پیمان خدایی فطرت را از مردمان بخواهند و نعمتهای فراموش شده خدا را به یاد آنها آورند و با رساندن پیام، حجت را بر آنان تمام کنند و آنچه در عقل و ضمیر انسانها پوشیده مانده است، همه را بیرون آورند و آشکار سازند و آیات موزون جهان را بر مردم بنمایانند[۷۶].
پس نیاز انسانها به راهنمایی انسان کامل، از آن روست که بشر عادی، نه ظرفیت آن را دارد که به علوم بیکرانه احاطه پیدا کند و نه فرصت آن برای او فراهم است تا همه حقایق را به تدریج بشناسد؛ از این رو بسیاری از خیرات هست که انسان چون خیر بودن آنها را نمیداند، از آنها گریزان است و بسیاری از شرور هست که چون بشر آنها را نمیداند، به سمتشان گرایش مییابد. این گرایش و گریز، کاذبانه است.
شناخت حسن و قبح افعال
بیتردید برخی افعال انسانها در این جهان، حسن، نیکو و بایستنی است و برخی کردارهای انسان، قبیح، زشت و نبایستنی. در هر یک از این امور، برخی را عقل میتواند درک کند و برخی را نمیتواند. در این مورد، دین افعال نیکو و پسندیده و همچنین افعال زشت و ناپسند را به انسان معرفی میکند[۷۷]. بنابراین، از دیگر کارکردهای دین یا فایده بعثت انبیا، شناساندن افعالحسنه و قبیحه است؛ یعنی در این موارد، امرونهی الهی، معیار خوبی و بدی نیست؛ بلکه کاشف از خوبی و بدی است. در این باره بحث دامنهداری وجود دارد که آیا حسن و قبح اشیاء ذاتی است یا شرعی؟ به دلیل ارتباط نداشتن این بحث با بحث مورد نظر، از تفصیل در مورد آن صرف نظر میکنیم که در قسمت دین و تشخیص نیازهای معرفتی انسان بیان شد و در بعد اخلاقیات نیز باید گفت که در جایی که عقل بایستنی و نبایستی را تشخیص میدهد، امرونهی دینی تأییدی و تأکیدی است؛ ولی بعضی اوقات، عقل در مورد تشخیص حسن و قبح ساکت است و هیچ حکمی ندارد و احکام دینی در این موارد، به طور مستقل تکلیف بندگان را مشخص میکند. برای نمونه، قرآن کریم میفرماید: ﴿وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۷۸].
با توجه به فرازهای آیه مبارکه، به این نکته پی میبریم که بیشتر مسائل مطرح شده به عنوان تکلیف بر بانوان، در حیطه درک عقلی نیست؛ بلکه در این باره دین و شریعت، به طور مستقل مسائل را مطرح، و به رعایت آن امر میکند.
شناساندن اشیای سودمند و زیانآور به انسان
آموزهها و تعالیم پیامبران را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
- حقایقی که عقل بشر، به طور کلی قادر به درک آن نیست و تلاش انسان برای معرفت اینگونه حقایق از طریق حس و عقل، بیثمر است.
- حقایقی که عقل توانایی ادراک آن را دارد؛ اما دستیابی به آنها نیازمند سالها، بلکه قرنها تجربه و تلاش علمی است.
پیامبران الهی در این موارد، راه را برای انسان، کوتاه و آسان کرده و این معارف و علوم را در اختیار آنها نهاده است.
مطلب دیگر این که همه میدانیم که برخی اشیاء که در اطراف ما وجود دارند و ما به استفاده از آن مجبوریم، سودمند و نافع و برخی از آنها زیانآور و کشندهاند؛ مثلاً در مورد گیاهان، برخی گیاهان خاصیت دارویی و درمان کنندگی دارند و برخی دارای خاصیت سمی و زیانآور هستند. شناخت جنبههای مختلف امور ضار و نافع، برای عقل انسان ممکن نیست و اگر بگوییم ممکن است، تا تحقق این امکان، نیازمند سالها، بلکه قرنهای متمادی آزمایش و تجربه است تا انسان بتواند گوشهای از این خصوصیات مجهول جهان آفرینش را کشف کند. همچنین از آنجا که بر تجربه و آزمایش مبتنی است، برای انسان یقینآور نیست و همچنان، اضطراب روحی و بحران فکری در این باره وجود دارد. یا مثلاً در مورد امور تجربه ناپذیر یا تجربه پذیر و جبرانناپذیر که اگر بشر بخواهد این گونه امور را تجربه کند، قطعاً دچار ضررها و زیانهای جبرانناپذیر میگردد که توانایی رفع و تدارک آن را ندارد. برای نمونه، در جهان معاصر ضررهای ناشی از آزارهای جنسی و مواد الکلی و مخدر، پیروان مکاتب آمپریسم و پوزیتویسم و تجربهگرای افراطی را دچار بحران کرده است. دین با ارائه راهنمایی لازم و امرونهیهای ضروری، انسان را از افتادن در این مهلکهها، نجات میدهد یا نحوه خروج از این گرداب کشنده آن را به او گوشزد میکند[۷۹]. همچنین در مورد اشیای سودمند و زیانآور دین، آمده است با ارائه یک سلسله دستورالعملهای کوچک و بزرگ بهداشتی، بشر را با این فواید و ضررها آشنا میسازد.
غرض اصلی از بعثت پیامبران، بیان این امور نبود و آنها طبیبان جسم نیستند و غرض اصلی انبیا از بیان آموزههای دینی ایجاد جامعه ایدئال توحیدی و برقراری قسط و عدل در جامعه هستند؛ ولی در کنار این آرمان مقدس، از بیان آن امور ریز هم غافل نماندهاند و مطالعه گذرای دستورهای بهداشتی پیامبر(ص) و ائمه(ع)، این مدعا را اثبات میکند. البته ممکن است کسی بگوید با پیشرفت دانش پزشکی، این کارکرد از دین را باید حذف کرد؛ ولی چنین به نظر میرسد که:
- بخش عمدهای از این پیشرفتها، مدیون بیانات پیامبران و امامان(ع) است.
- فرآوردههای فکری و تجربی بشر، علاوه بر دارا بودن محدودیت، فاقد اطمینان بخشی لازم است؛ ولی دین بر اساس تعالیم ماورائی و الهی، بدون هیچگونه اضطرابی این امور را در اختیار ما میگذارد.
- بشر با همه پیشرفتهای علمی و طبیاش، در شناخت بسیاری از این امور دچار خطا شده و راه یکشبه را صد ساله پیموده و هنوز به هدف اصلی و مقصد نهایی نرسیده است و گاه برای سالهای متمادی، دارویی را پزشکان و دانشمندان تجویز میکنند و پس از آن اعلام میکنند که داروی مورد نظر علاوه برداشتن جنبههای درمانی، خاصیت زیانآوری داشته است یا بالعکس.
ولی در گفتار دین و آموزههای حیاتبخش الهی، تناقض و اشتباه راه ندارد و با این لحاظ، اضطراب، بحران و تشنج فکری ریشهکن میشود. این خصلت در آیین مقدس اسلام، درخشش ویژهای دارد.
جرج برنارد شاو نمایش نامه نویس و فعال سیاسی بریتانیایی قرن ۲۰ و برنده جایزه نوبل، در اسلام دین آینده اروپا، میگوید که من همیشه درباره دین محمد(ص) به واسطه خاصیت زنده بودن شگفتآورش، نهایت احترام را داشتهام. به نظر من، اسلام یگانه مذهبی است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد و من چنین پیش بینی میکنم که ایمان محمد(ص) و مورد قبول اروپای فردا خواهد بود. همان طور که در اروپای امروز نیز پذیرش آن آغاز شده است[۸۰].[۸۱]
دین و زدودن موانع اندیشه
موانع تعقل و اندیشهورزی را میتوان از نظرهای گوناگون تبیین کرد که این آسیبها گاه به دلیل غفلت، و زمانی به دلیل اثرپذیری از شرایط فرهنگی و اجتماعی و گرایشهای اعتقادی، گاه به دلیل تردیدها و شکها، و گاه مربوط به ماهیت موضوع مورد تفکر است که هر یک تحلیل خاص خود را دارد و دین برای رفع هر یک از این موانع دارای کارکرد ویژهای است.
کارکرد دین در مورد غفلتزدایی از انسان
کلید همه بدبختیها، غفلت است؛ غفلت از خداوند، از معاد، گناه، توطئهها، محرومان، تاریخ و سنتهای آن، غفلت از جوانی، استعدادها و زمینههای رشد. غفلت باعث میشود انسان از جایگاه رفیع انسانیت به حضیض ذلت و حیوانیت تنزل یابد.
انسانی که میتواند به اعلی علیین برسد و به کرامت و تنعم در بهشت برین برسد، بر اثر غفلت از حیوان پستتر میشود. کلام وحیانی بهترین تبیین در این مورد است: و مسلماً بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم [؛ زیرا] آنان را دلهایی است که به وسیله آن، معارف الهی را در نمییابند و چشمانی است که توسط آن، حقایق و نشانههای حق را نمیبینند و گوشهایی است که به وسیله آن، [سخن خدا و پیامبران را] نمیشنوند. آنان مانند چهارپایاناند؛ بلکه گمراهترند. ایناناند که بیخبر و غافل [از معارف و آیات خدایاند[۸۲].
حتی تا مرز جمادات، که هیچگونه شعوری ندارند، پیش میرود. خداوند متعال میفرماید: سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد همچون سنگ یا سختتر! چراکه پارهای از سنگها میشکافد و از آن نهرها جاری میشود و پارهای از آنها شکاف بر میدارد و آب از آن تراوش میکند و پارهای از خوف خدا (از فرازکوه) به زیر میافتد (اما دلهای شما، نه از خوف خدا میتپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست [۸۳].
اینگونه قلبها را هادیان الهی از طریق انذار، متنبه و آگاه میسازند. قرآن، غفلت را زمینهساز کفر و بیایمانی معرفی میکند. کلام الهی را در این باره با جان دل بشنوید که به پیامبرش میفرماید: ﴿وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۸۴].
بنابراین، وجود انبیا و سفیران الهی، باعث غفلتزدایی از قلب و اندیشه انسان میشود و کارکرد اصلی و نقش ویژه، دین، همین است؛ زیرا انسان فطرتاً خدایی و خداگر است و در این دنیا در معرض غفلت.
کارکرد دین در زدودن عقاید خرافی و باطل از جوامع انسانی
خرافات و گرایشهای افراطی قومی، قبیلهای و نژادی، از عظیمترین موانع رشد و تکامل و ترقی انسانهاست و مبارزه با آن، مشکلترین نوع مبارزه است؛ چنانکه بسیار طاقتفرسا و رنجآور است. پیامبران در جهت محو آثار کورکورانه و عصبیتهای نژادی و قبیلهای، علم مبارزه را برافراشت. نمونههای باورهای خرافی؛ مانند:
- تقلید کورکورانه از باورهای باطل گذشتگان؛
- افتخار به مال و ثروت و افراد یک قبیله، حتی افتخار به تعداد مردگانشان و....
این عقاید بیارزش و در عین حال مخرب، فقط با دین از قلب انسان پاک میشود[۸۵] و آیات مختلف قرآن، گویای این حقیقت است[۸۶].
دین و ارائه راهکارهای برطرف شدن شک
راهکارهای برطرف شدن شک از منظر آیات و روایات، عبارتانداز:
- دوری از رذایل اخلاقی که موجب بستن درهای دل و قلب انسان به روی شیطان میشود؛
- آراستن خویش به فضایل اخلاقی؛
- زیاد به یاد خدا بودن به دل و زبان[۸۷].
کارکرد دین در موارد سکوت عقل در غیرمستقلات عقلیه
همان طور که بیان شد، پارهای امور از حیطه ادراکات عقلی بیرون است و عقل را توان درک و فهم آن نیست و این ناتوانی در حیطههای گوناگون وجود دارد؛ مانند حیطه اعتقادات و مسائلی مثل درک کنه ذات ربوبی و مسائلی مانند: معاد جسمانی، معراج جسمانی و.... اینها در ادراک عقل نمیگنجد. حضرت علی(ع) میفرماید:
سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمتهای او ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درمانده؛ خدایی که افکار ژرفاندیش، ذات او را درک نمیکنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید[۸۸].
همچنین در حیطه شرایع و فروعات فقهی مثل نماز با همه شرایط، اجزا، آداب واجب و مستحبیای که دارد و اینها مدرَک به درک عقل نیست؛ بلکه در این موارد، عقل بشر باید از شرع استعانت کند. نقش دین در اینگونه موارد، نقش تأسیسی است؛ زیرا سعادت واقعی در پرتو راهنمایی دینی است؛ در حالی که بدون نبوت این امور مصلحتآمیز و یا مفسدهانگیز، هرگز شناخته نمیشد. امیر بیان و سخن(ع) در این باره میفرماید:
خداوند سبحان، پیامبر اکرم(ص) را در حالی فرستاد که مردم در وادی حیرت، گمراه و در آشوب، مشوش و منحرف بودند. هواهای نفسانی آنها را در خود غوطهور ساخته و کبر و نخوت در لغزشگاههایشان انداخته بود. جاهلیت تاریک، آنها را سبک سر و سبک روح (بیشخصیت) نموده بود؛ آنان در تزلزل و اضطراب (در واقعیات حیات) عمر خود را در حیرت میگذراندند و در گرفتاری ناشی از جهل، پیامبر اکرم(ص) خیرخواهی و پند و اندرز را درباره آنان به حد اعلا رساند و به طریقه الهی حرکت فرمود و مردم را با حکمت و موعظه حسنه دعوت فرمود[۸۹].
شیخ مفید فقیه، متکلم و از علمای برجسته شیعه سده ۴ هجری قمری در این باره میفرماید که «همه علمای امامیه، بر این مطلب اتفاق نظر دارند که عقل نمیتواند در موارد علمی و نیز بعضی آگاهیها از سمع و شریعت جدایی ورزد؛ چون به شرع نیازمند است. برای اینکه شریعت، عاقل را در کیفیت استدلال یاری میرساند»[۹۰]. برای مثال، برخی مسائل جزئی است؛ از این رو برهان و استدلال عقلی در آنها را پیدا نمیکند. چنان که خواجه نصیرالدین طوسی حکیم و متکلم شیعه در قرن ۷ هجری قمری و دیگران تصریح کردهاند که در جزئیات نمیتوان برهان عقلی اقامه کرد[۹۱]. پس این سخن، که عقل برخی احکام را نمیپذیرد، در امور جزئی متغیر است که برهان پذیر نیست؛ وگرنه کلیات ثابت در قلمرو عقل و استدلال برهانی قرار میگیرد و به این لحاظ، همین عقل حکم میکند که انسان در امور جزئی به وحی نیازمند است و وحی نیز برنامه زندگی انسان را به گونهای تنظیم میکند که گذشته و آینده او با کل جهان هماهنگ تنظیم شود. بنابراین، عقل با آگاهی به ناتواناییاش در درک مسائل جزئی، مشتاق به راهنمایی غیبی و معصوم است و شارع حکیم باید راهنمایی جامعه انسانی را به عهده گیرد و حکیمانه بر او حکم کند و عقل نیز احکام شارع مقدس را میپذیرد بیآنکه خود صلاحیت دخالت در حکم او را داشته باشد[۹۲]. از دیدگاه دانشمندان غربی نیز دین در مواقع بحرانی، کاشفیت تام را به عهده دارد. کلیفورد گرتیز انسان شناس آمریکایی قرن ۲۱ در این مورد میگوید: نمادهای دینی به دو نحو عمل میکنند:
- تصویری از واقعیت را بیان میکند؛
- با برانگیختن احوال و انگیزههای معین، به واقعیت شکل میدهد. دین سبب میشود که حتی در اغلب موقعیتها و بحرانهای به ظاهر نامعقول، معماگونه متناقض نما، آشوبناک و بیشکل و منفی، معنی کشف شود[۹۳].
یعنی نقش دین در این مورد، نقش کاشف بودن از حقیقت معناست.
برخی اندیشمندان، در مورد مسائلی که عقل مستقلاً درک نمیکند، قائل به تفصیلاند و آن را به دو صورت قابل درک نمیداند؛ زیرا عقل، برخی از آنها را هرگز درک نمیکند و برخی را فیالجمله میفهمد. حکم شرعی درباره آن مقداری که هرگز مورد ادراک برهانی عقل نیست، به شکل تأسیس و نوآوری است و درباره آنچه عقل فیالجمله میفهمد، تأیید است[۹۴].
پل تیلیشن، الهی دان متفکر و فیلسوف آلمانی تبار مشهور و بزرگترین متکلم قرن بیستم آمریکا نیز بر آن است که نمادهای دینی نیز مراتبی از واقعیت را آشکار میسازد که نهان و مخفی است و به هیچ روش دیگر، عیان شدنی نیستند. این مرتبه را میتوان بُعد ژرف واقعیت نامید. نمادهای دینی، تجربه این بعد ژرف در روح آدمی را عیان میکنند. اگر نماد دینی از چنین کارکردی عاری شود، خواهد مرد[۹۵]. مطلب دیگر اینکه انسانها در طول زندگیشان در معرض لغزشها، تردیدها نسبیگراییها و اضطرابهای روحی و فکری قرار دارند. نقش دین در راستای حیرتزدایی از حوزه روحی و فکری انسان، بسیار تعیین کننده است.[۹۶]
دین و رشد معرفتی انسان
درباره دین و رشد معرفتی انسان، بررسی عناوین پنجگانه زیر از اهمیت خاصی برخوردار است:
کارکرد دین در راهاندازی جنبش فکری بشر
قرآن کریم، به عنوان کتاب دینیای که نه تاریخ قوم برگزیده خداست (بر خلاف تصوری که یهود از کتاب دینی خود داشته و دارند) و نه شرح احوال و اقوال حضرت محمد(ص) (بر خلاف تصوری که مسیحیان از اناجیل دارند)؛ بلکه سخن خدا با انسانهاست، در این میان سهم مهمی داشته است. گمان میرود دو ویژگی کتاب آسمانی، در این بعد، شأن انگیزانندگی قویای داشته است: یکی دعوت، تشویق و ترغیب و دیگری، توصیه قرآن به تعقل، تفکر، تفقه، و کسب علم، که میان کتب دینی و مذهبی ادیان و مذاهب جهان بینظیر است[۹۷]. جزیرة العرب، سرزمین خشک و بیآب و گیاه بود و ممکن نبود که در این سرزمینحیات علمی داشته باشد و علم پیشرفت کند[۹۸] و مسلماً اسلام در پیدایش تمدن در بلاد عربی، حقی بزرگ دارد. این اسلام بود که دانشمندانی بزرگ در علوم، فنون و کشفیات مختلف به عالم بشریت معرفی کرد و کار آنها اساس دستاوردهای علمی جدید واقع شد؛ زیرا دعوت انبیا، دعوت به ایمان مبتنی بر تعقل (درک مستقل شخصی) است. آیات قرآن در این مورد، فراوان است که نیاز به تدوین کتابی مستقل در این باره احساس میشود.
کارکرد دین در رشد معرفت حسی ا انسان برای رسیدن معرفت عقلی و معنوی
قرآن به صورتی بسیار شگفت، انسان را به تجربه و حس وا میدارد. حتی سوگندهای خود را با نامهای اشیای محسوس و طبیعی یاد میکند؛ از آسمان، ستاره و فجر دم میزند، از آفرینش و صورتگری در رحم سخن میگوید، خلقت شتر را یادآور میشود به چگونگی پرواز پرندگان اشاره میکند و از شکفتن دانه از زمین و از خوشه گندم و خرما بن و انجیر و زیتون سخن میگوید.
برای این که مردمان در چیزها بیندیشند و در چگونگی آفرینش آن ژرف و دقیق شوند و از کنار هیچ موضوع و پدیدهای، به سادگی نگذرند[۹۹]. پس قرآن، موضوع تفکر را مطلق و مبهم نگذاشته و درباره آن به اجمال نگفته است که بروید فکر کنید؛ بلکه موضوعات را به طور کلی به دست میدهد[۱۰۰]؛ مثلاً تفکر در خلق آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز. آنچه با تفکر حاصل میشود، علم - یعنی دستیابی به معلوم - است. پس بر اساس امر به شیء امر به مقدمه آن است، اسلام به کسب معلومات صحیح درباره مخلوقات دستور میدهد و موضوعات فراوانی را برای اندیشه و تفکر معین میکند که با نگاهی بسیار گذرا به آیات نورانی، قرآن این مطلب به دست میآید[۱۰۱].
قرآن مجید اگر بخواهد از حقایق بسیار عمیق بحث کند، آن را به اولوا الباب وا میگذارد؛ یعنی کسانی این نکات عمیق و ظریف را درک میکنند که صاحب مغز خالص و درک عمیق (یعنی عقلی که از محسوسات و تخیلات مبراست و فقط عقل محض است) باشند[۱۰۲]؛ یعنی قرآن کریم محسوسات را به عنوان موضوعات مورد تفکر معین کرده است؛ ولی درک حقایق عالی را به عقل محض یعنی لُب واگذار نموده.
کارکرد دین در رشد و تعالی فرهنگی
به گواهی مورخان و تحلیلگران تاریخی، شالوده تمدنهای بزرگ بشری در دوران باستان، که از مناطقی چون مصر، یونان بین النهرین، ایران، هند و چین و برخی مناطق دیگر شکل گرفته است، توسط پیامبران الهی و فرهنگهای برخاسته از ادیان آسمانی پیریزی شده.
کارنامه اسلام در این خصوص، بسیار درخشان است و به اعتراف نویسندگان و به ویژه مستشران غربی، خدماتی که اسلام به تمدن و فرهنگ بشری کرده، فوق العاده است؛ طوری که به جرئت میتوان گفت سهم اسلام در شکلگیری فرهنگ و تمدن بشری، سهمی اساسی و تعیین کننده است[۱۰۳].
نویسنده الجزائری در این باره میگوید: میراث فرهنگی بزرگ و ارزندهای که تمدن اسلامی آن را ایجاد کرده و برای بشریت به ارمغان آورده، دارای شواهد و دلایل غیر قابل انکاری است که این فرهنگ در روزگار درخشان و طلایی مسلمین، از طرز تفکر اسلامی، به طور کامل برخوردار بوده و از همین جهت، مبارزات و پیشرفتهای آن همیشه و در همه موارد، با یک نوع احساس قانونی بوده است[۱۰۴].
دکتر گوستاولبون فیلسوف، مورخ، جامعهشناس، پزشک و از خاورپژوهان بلندپایه فرانسوی، در این باره میگوید: «مسلمانان، ششصد سال استاد مسلم اروپاییان بودهاند»[۱۰۵]. مطلب مهمی که در این مجال قابل توجه است، اینکه اسلام دارای گستردگی کارکرد در رفع نیازهای همه جانبه بر اساس مقتضیات زمان است؛ زیرا بر اساس تعالیم الهی این مکتب جهان شمول، خداوند به نیازمندیهای واقعی بشر، که ضامن سعادت دنیا و آخرت اوست، از این بشر ناقص، داناتر است و نیازمندیهای روز نیز به وسیله استخراج قوانین و مقرراتی که در شعاع قواعد اسلامی و اصولی که در علم اصول فقه مقرر شده، قابل علاج است. آری، قوانین و مقررات باید از تمام هواها و هوسها و تأثیرات خارجی و داخلی محفوظ بوده، از منبعی فیاض، پاک و بیآلایش، سرچشمه گرفته باشد.
پل تیلیش متکلم آلمانی - آمریکایی قرن ۲۰ در این باره ابراز نظر میکند و توجه به وضع زمان و پاسخ به پرسشهای فرهنگ زمانه را از کارکردهای دین میداند. او وظیفه عالمان الهیات را ارتباط دادن پیام کتاب مقدس با مقتضیات و تحولات زمان معرفی میکند. از نظر او، دین در پاسخگویی به نیازهای وجودی انسان دارای نقش ارزندهای است؛ یعنی نیازهایی که به فرد خاص یا اوضاع خاص اختصاص دارند و در این زمینه، عالمان و متفکران دینی - با استفاده از نمادهای زبان دین، در هر زمانی، به رفع این مشکلات میپردازند[۱۰۶].
دین و پیشرفت هنر و پیریزی عناصر تمدن آفرین
ادیان در سرکاری که با غایات قصوای انسانی دارند، در ایجاد، کاربرد و پرورش صور و اشیای نمادین، گشادهدست هستند و عجب نیست که ادیان، الهامبخش فزاینده عظیم و متنوعی از انواع هنرها بودهاند. در واقع، در بیشتر فرهنگهای گذشته، ادیان سرچشمه اصلی فرهنگی قلمداد میشوند. در این باره کلیفورد گرتیز انسان شناس آمریکایی قرن ۲۰ نقش دین را در بُعد فرهنگ چنین توصیف میکند:
دین در بُعد فرهنگی، عبارت است از: نظامی از نمادهای عامل در جهت استقرار نیرومند، شوقانگیز و دیرپای احوال و انگیزههایی در انسان، به مدد تدوین و تنسیق مفاهیمی از نظم عالم هستی و جامه عمل پوشاندن به این مفاهیم؛ به نحوی که احوال و انگیزهها، به صورت خوبی همتای واقعگرایانه بنماید[۱۰۷].
ساموئیل کینگ جامعه شناس آمریکایی قرن ۲۰ میگوید که اگر منصفانه سخن بگوییم، باید گفت که مذهب خدمات بزرگی انجام داده است. در این باره سمنر کلر از جامعه شناس آمریکایی قرن ۲۰، نظر قابل نقدی دارد. آنها تأمین کار، اندوختن ثروت، ایجاد یک طبقه مرفه و به وجود آوردن طبقه طلبه علوم دینی را که اغلب وقت خود را صرف پرداختن به هنر و فرهنگ میکردند و همین طلبهها بودند که پایههای طب و حتی علم را پیریزی کردند، از کارکردهای تمدنی دین میدانند[۱۰۸].
این که مذهب و مفاهیم مذهبی، انسان را به کار و تلاش برای معاش و... فرا میخواند و از اسراف و تبذیر مالی جلوگیری میکند، جای تردید نیست؛ ولی هرگز هدف مذهب و دین حقیقی، اندوختن ثروت و ایجاد طبقه مرفه نیست؛ بلکه از کارکردهای ویژه و منحصر به فرد دین، باروری انفاق و تعاون است و از این طریق، تعدیل سطح زندگی اجتماعی و روح از بین رفتن فاصله طبقاتی میسر میشود و به این صورت، تبعیض و انباشت ثروت در دست عدهای خاص از بین میرود.
دین و تعلیم صنایع و فنون سودمند
انسان برای ادامه حیات به آلات و ابزار نیازمند است که این نیاز انسان از راه صنعت مرتفع میشود و صنعت نیز بر اساس تجربه و گذشت زمان و رشد فکری بشر، قابل دستیابی است. از کارکردهای دین در حیات اجتماعی، تعلیم صنایع و فنونی است که بر بشر پوشیده بوده است؛ چنان که خداوند به نوح صنعت کشتی، و به داوود صنعت زرهبافی را آموخت و پس از آن، این صنعت میان بشریت گسترش یافت[۱۰۹].
آموزش صنعت از سوی خداوند به بشریت در زمانهای سابق، از آن رو بود که انسانها آگاهی و تجربه کافی در این باره نداشتند و نمیتوانستند نیازهای حیاتی خود را در این موارد برطرف کنند[۱۱۰].[۱۱۱]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ فیروز آبادی، قاموس المحیط، ص۷۲۵.
- ↑ ترجمه مفردات، ج۲، ص۵۸۴.
- ↑ مقائیس اللغه، ص۷۳۲.
- ↑ سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص۱۸۴۵؛ ابوهلال العسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۵۰۰ و ۵۰۱.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۷۶.
- ↑ نیز بنگرید به: ﴿ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ ﴾؛ سوره جمعه، آیه ۲، ﴿فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾؛ سوره انعام، آیه ۵ و ﴿ قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴾؛ سوره رعد، آیه ۱۶؛ ﴿ وَمَا يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ ﴾؛ سوره فاطر، آیه ۱۹
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۵۰۹.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۰۹.
- ↑ حکمت ۳۸: «إِنَّ أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ وَ أَکْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ »
- ↑ نامه ۳۱: «مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ»
- ↑ حکمت ۳۶۵: « الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ»
- ↑ حکمت ١١٣: «لَا عِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 509-510.
- ↑ خطبه ۱۸۷: «وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا»
- ↑ نامه ۳۱: «فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُه»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 510.
- ↑ حکمت ٤٢١: « كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ مَا أَوْضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِك»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 510.
- ↑ نامه ۳۱: «فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِك»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 509- 510.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 510.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۵۳۵.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۵۳۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۸۷۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۹.
- ↑ چون بحث ما روی شتاخت است و شناخت هم روی کلیات است، یعنی معرفت و شناختی که ما میگوییم معرفت به جهان داریم معرفتهای کلی را میگوییم. معرفتهای جزئی را که معرفت سطحی مینامند مورد بحث نیستند.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۳، ص۳۶۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۹.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۴۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۹.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۳۵-۳۶.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۷، ص۳۱۹ و ۳۲۰.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۳۶.
- ↑ احمد امین، راه تکامل، ترجمه احمد بهشتی، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۸۷.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۳۶-۳۹.
- ↑ علی کمالی دزفولی، قرآن ثقل اکبر، ص۶۵۱.
- ↑ «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ»؛ (کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۵).
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶، فراز ۳.
- ↑ ر.ک: فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۲۹،۶۰۸، ۶۳۸ و ۶۷۰.
- ↑ ر.ک: فیلیپ فرانک، زندگی انیشتیناین، ترجمه حسن صفاری، ص۵۰۸.
- ↑ ر.ک: سید محمد باقر نجفی، تفکر مذهبی، ص۱۱۴.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۳۹-۴۱.
- ↑ ر.ک: عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، مقدمه احمد.
- ↑ «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، ج۲، ص۵۱۷.
- ↑ علی محمدی خراسانی، شرح کشف المراد، ص۳۳۸.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص۴۰.
- ↑ میرچا الیاده، دینپژوهی، ص۱۴۵.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه علامه جعفری، خطبه ۱، ص۵۰ و ۵۱.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ عبدالحسین خسروپناه، کلام، جدید، ص۲۷۱.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۴۱-۴۵.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۲۴۱.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، مفاتیح الحیات، مقدمه، ص۵۴.
- ↑ علی دژآکام، تفکر فلسفی غرب از منظر مرتضی مطهری، ص۳۵۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۶۳.
- ↑ ﴿إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا﴾ «ما شما را به عذابی نزدیک بیم دادیم در روزی که آدمی بدانچه کرده است مینگرد و کافر میگوید: ای کاش خاک بودم» سوره نبأ، آیه ۴۰.
- ↑ «و در زمین برای اهل یقین نشانههایی است * و (نیز) در خودتان، آیا نمینگرید؟» سوره ذاریات، آیه ۲۰-۲۱.
- ↑ ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ * إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ﴾ «سرکردگان کافر از قومش گفتند: این جز بشری مانند شما نیست، بر آن است که بر شما برتری جوید و اگر خداوند میخواست فرشتگانی میفرستاد، چنین چیزی در (میان) پدران نخستین خویش نشنیدهایم * او جز مردی نیست که جنونی دارد پس چندی بر او انتظار برید» سوره مؤمنون، آیه ۲۴-۲۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ﴾ «ای مردم! اگر در رستخیز تردیدی دارید (بنگرید که) ما شما را از خاکی آفریدیم آنگاه از نطفهای سپس از دلمه خونی سرانجام از گوشتپارهای به اندام یا بیاندام تا (حق را) برایتان روشن داریم و در زهدانها آنچه را بخواهیم تا زمانی معیّن استوار میداریم سپس شما را که کودکی شدهاید بیرون میآوریم سپس تا به برنایی برسید؛ و جان برخی از شما را میگیرند و برخی دیگر را به فرودینترین سالهای زندگانی باز میگردانند تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند و زمین را سترون میبینی و چون بدان آب فرو فرستیم فرا میجنبد و برمیآید و هر گونه گیاه شادابی میرویاند» سوره حج، آیه ۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۷۸، به نقل از: اقبال لاهوری، احیای فکر دینی، ص۱۰۵.
- ↑ ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾ «آنگاه او را به (پایه) فروترین فرومایگان بازگرداندیم» سوره تین، آیه ۵؛ ﴿كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ﴾ «نه چنین است؛ کارنامه نیکان در «علّیین» است» سوره مطففین، آیه ۱۸.
- ↑ عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، ص۱۸۳.
- ↑ دین پژوهی، ویراسته میرچا الیاده، ج۱، ص۷۱.
- ↑ دین پژوهی، ویراسته میرچا الیاده، ج۱، ص۷۱.
- ↑ علی پریور، دین و روانشناسی، ص۶۳ و ۶۴.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص۴۴.
- ↑ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱
- ↑ جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص۶۲ به نقل از: نهج البلاغه، نامه ۲۸.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.
- ↑ محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق استاد حسن زاده آملی، ص۳۴۶.
- ↑ «و به زنان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند و زیور خود را آشکار نگردانند مگر آنچه از آن، که خود پیداست و باید روسریهایشان را بر گریبان خویش افکنند و زیور خود را آشکار نگردانند جز بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم آیین) شان یا کنیزهاشان یا مردان وابستهای که نیاز (به زن) ندارند یا کودکانی که از شرمگاههای زنان آگاهی ندارند و چنان پا نکوبند که آنچه از زیورشان پوشیده میدارند آشکار گردد و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید» سوره نور، آیه ۳۱.
- ↑ عبدالحسین خسرو پناه، کلام جدید، ص۲۷۱.
- ↑ جان. ر. ایوت، مذهب در آزمایشها و رویدادهای زندگی بشر، ص۷۸ - ۷۹، به نقل از: جرج برنارد شاو، اسلام، دین آینده اروپا و جهان، ص۲۷، ترجمه سید هادی خسرو شاهی.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۴۵-۵۸.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾ «و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ «باز از پس آن، دلهایتان به سختیگرایید چونان سنگها بلکه سختتر زیرا بیگمان از برخی سنگها جویبارها فرا میجوشد و برخی میشکافد و از آن آب بیرون میزند و برخی از بیم خداوند فرو میغلتد و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۷۴.
- ↑ «و روز دریغ را به آنان هشدار ده! آنگاه که کار یکسره شود و آنان در غفلت باشند و ایمان نیاورند» سوره مریم، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵؛ ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره اعراف، آیه ۶۵؛ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما میهراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹؛ ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾ «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید میگویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافتهایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمیدانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴؛ ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا﴾ «و فرزندانتان را از ترس ناداری مکشید، ما به آنان و شما روزی میدهیم؛ بیگمان کشتن آنان گناهی بزرگ است» سوره اسراء، آیه ۳۱؛ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ احمد امین، راه تکامل، ترجمه دکتر احمد بهشتی، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ احمد امین، راه تکامل، ترجمه دکتر احمد بهشتی، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه اول، ص۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه علامه جعفری، خطبه ۹۵، ص۲۸۳.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) اوائل المقالات فی المذاهب المقالات، ص۴۴.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، ص۴۴۲.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، دینشناسی، ص۱۷۲.
- ↑ دین پژوهی، ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص۱۰۹.
- ↑ ویلیام هوردن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطاوس میکائیلیان، ص۱۴۸.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۵۸-۶۴.
- ↑ محمود بن محمد حسنی واعظ، دقائق التأویل و حقائق التنزیل، ص٢٧.
- ↑ حسین علی غربی، تاریخ تحقیقی اسلام، ص۶۰ - ۷۰.
- ↑ محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، ص۵.
- ↑ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ «خداوند و لعنتکنندگان، کسانی را لعنت میکنند که برهانها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان میدارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.
- ↑ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۲۶۱.
- ↑ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۲۵۲.
- ↑ برای تفصیل بیشتر، ر.ک: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۴، ص۴۳۲-۴۳۵.
- ↑ مجله مکتب اسلام، ش۹۶، ص۲۲.
- ↑ احمد بهشتی، انسان و مذهب، ص۶۲.
- ↑ عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، ص۱۹۷، به نقل از مصطفی ملکیان، جزوه زبان دینی، ج۱، ص۵۶.
- ↑ میرچا الیاده، دینپژوهی، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ ساموئل کینگ، جامعهشناسی، ص۲۲۱.
- ↑ محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۴۸۶.
- ↑ احمد امین، راه تکامل، ترجمه احمد بهشتی، ج۴، ص۵.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص ۶۴-۷۰.