شرک در قرآن
مقدمه
منظور از این مدخل بخشی از خطابها و سخنانی است که میان پیامبر و مشرکان رد و بدل شده و ناظر به گفتوگوهایی است که آنان با انکار رسالت به مخالفت پیامبر برخاسته و یا شیوههای بیانی است که پیامبر با مشرکان داشته و در آن استدلال شده است:
چیستی شرک و کیستی مشرکین
- ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۱]. نکته: خداوند درباره چستی شرک و معبودهای مشرکان میگوید: آنها غیر از خدا معبودهایی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند که از ترس زیانشان آنها را بپرستند و نه سودی میرساند که به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ...﴾ بتپرستان نیز اگر بت میپرستیدند برای این میپرستیدند که با عبادت بتها به ارباب آن بتها (که خدایان کوچک و به زعم بتپرستان هر یک مدبر ناحیهای از عالم وجودند) تقرب جسته، و با این تقرب به درگاه خالق هستی که خدای تعالی است و رب آن اربابهاست تقرب بجویند. مشرکین میگفتند (الان نیز میگویند): ما با این همه پلیدی که لازمه مادیت و بشریت مادی است، و با این همه قذارتهای گناه و جرایم نمیتوانیم به درگاه رب الارباب (اللَّه) رابطه عبودیت داشته باشیم، چون خدای سبحان ساحتش مقدس و طاهر است، و معلوم است که (میان طهارت و قذارت رابطهای نیست، در نتیجه) میان ما و خدای تعالی نمیتواند رابطهای باشد. ناگزیر ما باید بهوسیله محبوبترین خلایقش - یعنی ارباب اصنام - به درگاه او تقرب جوییم، زیرا که خدای تعالی زمام تدبیر خلق خود را بهدست آنان سپرده، (و چون ما آنان را نمیبینیم مجسمهها و تمثالهایی از آنان به دست خود میتراشیم، تمثالهایی که نشان دهنده صفات آن ارباب که یا خشم است یا مهر و یا غیر اینها). پس، بتها را به این منظور میپرستیم که شفیعان ما به درگاه خدا باشند و خیرات را به سوی ما جلب نموده، شرور را از ما دفع کنند. پس، عبادت در حقیقت برای بتها است و شفاعت برای ارباب آنها، هر چند که چه بسا شفاعت را نیز به بتها نسبت میدهیم. در عبارت آیه، بجای کلمه «اصنام» عنوان ﴿مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ﴾ آمده، تا اشاره باشد به اینکه نقطه انحراف و اشتباه بتپرستان در عقایدشان کجا است، و آن این است که عبادت برای این بتها وقتی آن فواید را دارد که بتها ضرر و نفعی در امور داشته باشند و موجوداتی دارای شعور باشند، تا بفهمند که این بتپرستان دارند آنها را میپرستند و به سوی آنها تقرب میجویند و تا از پرستش اینان خوشنود شوند، و در عوض یا خود آنها و یا اربابشان به درگاه خدا شفاعتشان کنند، آنهم در صورتی که خدای تعالی شفاعت آنها را بپذیرد. و این بتها اجسامی مرده و فاقد شعورند، نه چیزی میفهمند و نه نفع و ضرری دارند، بدین جهت خدای سبحان پیامبر گرامیاش را دستور داده که علیه بتپرستان احتجاج کند اولاً: به همان دلیلی که جمله ﴿لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ﴾ بیانگر آن بود، و ثانیاً به اینکه بگوید: ﴿أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ﴾ که حاصلش این است که خدای تعالی خودش هیچ اطلاعی از اینکه (چنین اربابی آفریده و زمام امور عالم را به دست چنین مخلوقاتی داده و) چنین شفیعانی به درگاه خود درست کرده ندارد، نه در آسمانها چنین خدایانی سراغ دارد و نه در زمین. پس، اینکه شما از وجود چنین خدایانی خبر میدهید، در حقیقت به خدای تعالی خبری میدهید که خود او علمی به آن ندارد، و این خود یکی از زشتترین افتراءها و شنیعترین لجبازیها است، آخر چگونه ممکن است در عالم چیزی باشد و خدا از وجود آن چیز بیخبر باشد، با اینکه او عالم است به آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمین است. پس، روشن شد که استفهام آیه انکاری است، و تعبیر به اینکه خدای تعالی چنین علمی ندارد، کنایه است از اینکه چنین خدایانی وجود ندارد. و بعید نیست علت اینکه خدای تعالی این تعبیر را اختیار کرده برای این باشد که شفاعت امری است که قوامش و تحقق معنایش به این است که مقام بالاتر که شفیع بخواهد نزد او، شفاعت کسی را بکند بفهمد که این شفیع دارد شفاعت فلانی را میکند، در غیر این صورت شفاعت تصور نمیشود و این کلمه معنا نمیدهد، و فرض این است که خدای تعالی هیچ علمی به وجود شفیعانی کذایی ندارد، با این حال چگونه تصور میشود که شفاعت چنین شفیعانی تحقق یابد؟[۲]
- ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۳]. نکته: یکی از ویژگیهای مشرکین پیروی بیخردانه از افکار و آداب پدران و پیشینیان است با گذشت زمان و توارث و تقالید، بدیها و زشتیها و سنن عقب مانده و پست که از آثار گامهای شیطان است راسختر میشود و راه تحرک و اندیشه آزاد را بر مقلدین و آیندگان میبندد. این بندیان عقبگرای را هر عامل محرک و پیشروی به پسگرایی میانگیزد: همین که به آنان گفته شود که از آنچه خداوند مبدأ کمال نازل نموده پیروی کنید تا اندیشهها را بالا برد و نفوس را از بندها برهاند، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ گویند: ما همان راه و روش را پیرویم که با بررسی و نبش قبور، پدران خود را بر آن دریافتهایم ﴿قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا﴾ - با توجه به فعل ﴿أَلْفَيْنَا﴾! - ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ﴾ - استفهام تعجبی، واو عطف و تقدیر جواب شرط: اگر پدرانشان هم نه پیرو عقل بودند و نه رهبری رهبران به حق، باز باید از آنها چشم و گوش بسته پیروی کنند؟! مگر جز عقل پیشرو ﴿يَعْقِلُونَ﴾ و هدایت پذیری مستمر ﴿يَهْتَدُونَ﴾ هیچ مسئله و مشکلی ﴿شَيْئًا﴾ و سود و زیان واقعی را در مییابد؟. پس اگر راه و روش گذشتگان بر مبنای عقل و هدایت باشد تقلید از آنها روا است و اگر نه باز هم تقلید و پیروی و عقبگردی ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۴].
- ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۵]. نکته: خداوند درباره - کیستی - ویژگی مشرکین میفرماید: بعضی از آنان به سوی تو گوش میدهند ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ﴾ ولی بر دلهای آنها پردههایی افکندهایم ﴿وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ﴾ تا آن را درک نکنند و در گوشهای آنها سنگینی ایجاد کردهایم تا آن را نشنوند ﴿وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا﴾ مقصود از پرده بر قلب و گوش انسان، آن است که تعصبهای کورکورانه جاهلی و پیروی از هوسها، همچون پوششی بر عقل و خرد آدمی چیره میشود، به گونهای که نه حقیقتی را میشنود و نه درک صحیحی از مسائل و قرآن دارد. در حقیقت این یکی از آثار و مجازاتهای اصرار بر گناه است که دامان گناهکاران لجوج را میگیرد. از آنجا که خدا علتالعلل است و همه چیزها در نهایت به او ختم میشود، پرده افکندن بر دل و گوش به خدا نسبت داده شده است، و گرنه این امور نتایج اعمال خود انسان است؛ در اثر کجروی و لجاجت، روح انسان همچون آیینه موجداری میشود که همه چیز را کج نشان میدهد.
- ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا﴾[۶].
- ﴿وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ * وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾[۷].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- مشرکان عرب هنگامی که میشنیدند بعضی از امتهای پیشین همچون یهود، پیامبران الهی را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند با نهایت تأکید سوگند یاد کردند ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ﴾ اگر انذارکنندهای به سراغشان بیاید به طور مسلم از همه امتها هدایت یافتهتر خواهند بود ﴿لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ﴾ آنها هنگامی که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند، بسیار تعجب میکردند و همه گونه ادعا درباره خود داشتند اما هنگامی که انذارکننده الهی آمد ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ﴾ جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزی بر آنها نیفزود ﴿مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا﴾؛
- مشرکان، منکر نبوت پیامبر و پیام توحیدی او، نه وجود آفریدگار جهان زیرا هرچند آنها بر اساس جهالت و منافع دنیوی به استهزاء، مسخره کردن و تکذیب پیامبران میپرداختند ﴿وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾ اما با رجوع به فطرت به وجود خداوند خالق هستی اعتراف میکردند: ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾.
رفتارهای منفی مشرکان
قرآن افزون بر معرفی مشرکان اشارهای هم به اعمال آنان نسبته به مردم و خداوند دارد. از جمله رفتار ناپسندشان این بوده که به خدای تعالی بیحرمتی میکردند، و از جمله گفتارهای باطلشان این بوده که میگفتند: چرا آن عذابی که ما را بدان تهدید میکنی نازل نمیشود؟ و چرا با این پیامبر گنجی نازل نشد؟ و یا چرا همراه او فرشتهای نیامد؟ و یا گفتند: این قرآن راوی به دروغ به خدا نسبت میدهد. البته در این آیات پارهای معارف دیگر نیز خاطر نشان شده است.
- ﴿وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ﴾[۸].
- ﴿أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[۹]. نکته: سر به گریبان فروبردن مشرکان، به منظور پنهان ماندن توطئههایشان علیه پیامبر از خدا و مشرکان دارای مواضع علنی و آشکار علیه پیامبر و توطئههای سرّی و محرمانه بر ضد آن حضرت: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ﴾ منظور از جمله ﴿يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ﴾ این است که مشرکین با سینههای خود به طرف عقب متمایل میشوند و سرهایشان را زیر میاندازند تا خود را از شنیدن کتاب آسمانی پنهان بدارند، تا وقتی قرآن خوانده میشود به گوششان نخورد. و این تعبیر کنایه است از اینکه کفار خود را در هنگام تلاوت قرآن از رسول خدا(ص) و یارانی که نزد آن جناب بودند پنهان میکردند که در آن محل دیده نشوند، و علی الظاهر حجت بر آنان تمام نگردد. ﴿أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ...﴾ از این تعبیر چنین بر میآید که گویا مشرکین سرهای خود را نیز با جامه خود میپوشاندند، و لذا خدای تعالی خبر داد به اینکه او میداند و خبر دارد از آنچه مشرکین در خفاء و ظهور انجام میدهند، ﴿يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾ پس اینکه در هنگام تلاوت قرآن خود را پنهان مینمایند هیچ سودی به حالشان ندارد، زیرا خدای تعالی پنهان و آشکار آنان را میداند. ﴿إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾.
- ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۰].
- ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾[۱۱].
- ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾[۱۲].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- یکی از زشتکاریهای رفتاری بتپرستان این بود که شرکای آنها پرستش و عشق به – بتها و یا متولیان بتخانه - قتل فرزندان را در نظر بسیاری از بتپرستان زیبا جلوه داده بود ﴿وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ﴾ تا آنجا که کشتن بچههای خود را یک نوع افتخار و یا عبادت محسوب میداشتند. و نتیجه اینگونه اعمال زشت این بود که بتها و خدمه آن، مشرکان را به هلاکت بیفکنند ﴿لِيُرْدُوهُمْ﴾ و دین و آیین حق را مشتبه سازند و آنها را از رسیدن به یک آیین پاک محروم نمایند ﴿لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ﴾؛
- یکی از رفتار منفی مشرکان نقشه و توطئه آنان بود که برای خنثی کردن دعوت پیامبر او را از زادگاهش به نقطهای که احتمالاً نقطه خاموش و دور افتادهای بود تبعید کنند خداوند میگوید: و نزدیک بود آنها تو را از این سرزمین با نقشه و تحریک ماهرانه و حساب شدهای خارج سازند ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا﴾ و هرگاه چنین میکردند گرفتار مجازات سخت الهی شده و پس از تو، جز مدت کمی باقی نمیماندند ﴿وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا﴾؛
- آگاهی خداوند از بغض و کینه پنهان و آشکار مشرکان نسبت با پیامبر: ﴿وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾؛
- مشرکان آرزومند سازش پیامبر با آنها: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾ روشن است که منظور سازش در امر دعوت توحید و پذیرش بتها هرچند بهطور موقت است که مورد نهی خداوند قرار گرفته وگرنه از نظر اخلاقی یکی از ویژگیهای پیامبر نرمی و مهربانی که مورد ستایش خداوند قرار گرفته است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[۱۳].
روابط مشرکین با پیامبر
- ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۱۴].
- ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ﴾[۱۵].
- ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۶].
- ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾[۱۷].
- ﴿وَقِيلِهِ يَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۱۸].
- ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ * وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ﴾[۱۹]
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند در برابر مخالفان دعوت توحید که از پیامبر دعوت میکردند به آیین شرک، بپیوندد میفرماید: به آنها بگو علاوه بر این که عقل به من فرمان میدهد که تنها تکیه بر کسی کنم که آفریننده آسمان و زمین میباشد وحی الهی نیز به من دستور داده است که نخستین مسلمان باشم و به هیچ وجه در صف مشرکان قرار نگیرم ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ رهبر جامعه باید در انجام دستورات الهی از همه پیشگامتر باشد؛
- پیامبر تهدیدکننده مشرکان درباره اجرای هرگونه توطئه از سوی آنان برضد وی: ﴿... قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ﴾؛
- موظف بودن پیامبر به پذیرش امانخواهی مشرکان: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ﴾؛
- ممنوعیت پیامبر از استغفار و آمرزش خواستن برای مشرکان: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ... مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾؛
- خداوند آگاه به شکوه پیامبر از حقگریزی مشرکان: ﴿وَقِيلِهِ يَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ﴾؛
- پیامبر، وظیفهدار انذار مشرکان و ترساندن آنان از فرجامی شوم: ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ *... وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ﴾.
شیوههای استدلال با مشرکین
- ﴿وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾[۲۰]
- ﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۲۱]. نکته: در این آیه با توجه به آیه قبل که نفی الوهیت مسیح است میگوید: شما میدانید که مسیح خود سر تا پا نیازهای بشری داشت و مالک سود و زیان خویش هم نبود تا چه رسد به این که مالک سود و زیان شما باشد بگو: آیا چیزی را پرستش میکنید که نه مالک زیان شماست، و نه مالک سود شما ﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا﴾ و به همین دلیل بارها در دست دشمنان گرفتار شد و یا دوستانش گرفتار شدند و اگر لطف خدا شامل حال او نبود، هیچ گامی نمیتوانست بردارد. و در پایان به آنها اخطار میکند که گمان نکنید خداوند سخنان ناروای شما را نمیشنود و یا از درون شما آگاه نیست، خداوند هم شنواست و هم دانا ﴿وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ به طوری که تاریخ نشان میدهد مسأله خضوع در برابر کسی به عنوان ربوبیت مسألهای است که همگام با تاریخ بشریت در بین بشر معمول و منتشر بوده، و غالباً به طمع اینکه خدا شرور را از آنان دور و نفع را بر ایشان جلب کند او را میپرستیدند، و اما پرستش خدای عز و جل برای اینکه خدا است و سزاوار پرستش است، نه برای جلب و نفع، و دفع ضرر، از خواص یعنی انبیا و ربانیین تجاوز نمیکرده است، چون چنین بوده یعنی احتیاج به عبادت در ارتکاز مردم از احتیاج به جلب نفع و دفع ضرر منشا میگرفته، از این رو خدای تعالی در آیه مورد بحث رسول خود را دستور میدهد که در تعلیم معارف حقه به اهل کتاب، آنان را به این نظر که مردمی ساده و عوامند نگریسته و مورد خطابشان قرار دهد، و با زبان ساده و عوامانه خودشان با آنها سخن بگوید و پا از مسیر فطرت سادهای که در عبادت خدا دارند فراتر نگذارد، همانطوری که در خطاب بتپرستان نیز همین نحو خطاب را به کار برد، و یادآوریشان کرد که حس احتیاج و اضطرارشان به عبادت خدا از این جا پیدا شده که فهمیدهاند زمام هر خیر و شر و نفع و ضرری بهدست خداست، و اوست مالک خیر و شر، از اینرو به طمع اینکه خداوند از آنان دفع ضرر نموده و خیر را به آنان برساند او را عبادت میکنند، و چون غیر از خدا هیچ چیزی مالک ضرر و نفع نیست، - زیرا هر چیزی را که فرض کنید مملوک خداست، و کسی در آن چیز با خدا شرکت ندارد - از این رو هیچ چیز را به جز خدای تعالی نمیتوان پرستش کرد، و آن چیز را با خدایی که مالک آن و غیر آنست شرکت داد. بنابراین واجب است تنها خدای تعالی را عبادت نمود و از ساحت ربوبیاش پا به جای دیگر فرا نگذاشت، چه تنها خداست که عبادت و دعا را میشنود، و جواب میگوید، تنها اوست که دعای مضطرین را در وقتی که بخوانندش اجابت میکند. اوست که حاجتهای بندگان را میداند و از احتیاجاتشان غافل نمیشود، و در علم به حوایج بندگان اشتباه نکرده و حاجت یکی را به دیگری نمیدهد، به خلاف غیر خدای تعالی که بیشتر از آنچه را که خدا به او داده چیزی ندارد، و بر بیشتر از آنچه خدا بر آن تواناییاش داده قدرت ندارد[۲۲].
- ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾[۲۳].
- ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ﴾[۲۴]
- ﴿قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ﴾[۲۵].
- ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾[۲۶]. نکته: خداوند دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان میبرد و در آن مخفیگاه اسرارآمیز نور توحید و یکتاپرستی را به آنها نشان میدهد و به پیامبر(ص) دستور میدهد با مشرکان اینگونه استدلال کن و به آنها بگو: چه کسی شما را از تاریکیهای برّ و بحر رهایی میبخشد ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ شما همواره در شدایدی که در ظلمات دریا و خشکی با آن مواجه میشوید و همچنین در سایر شداید وقتی دستتان از اسباب ظاهری بریده میشود و دیگر راه به جایی نمیبرید، به فطرت انسانیّتی که دارید میبینید که تنها خدای سبحان پروردگار شما است، و پروردگار دیگری جز او نیست، و جزم پیدا میکنید به اینکه پرستش غیر خدا ظلم و گناه است، به شهادت اینکه شما تنها در شداید او را میخوانید، و به او وعده میدهید که اگر نجات یافتید از آن پس او را شکرگزاری نموده و دیگر به او کفر نمیورزید. ﴿تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ لیکن بعد از نجات یافتن، باز عهد خود را شکسته و به وعدهای که داده بودید وفا نکرده باز به کفر سابقتان بر میگردید. پس در این دو آیه احتجاج شده است بر مشرکین، و توبیخ آنان است بر عهدشکنی ﴿قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾[۲۷].
- ﴿قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۲۸]
- ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ * قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۲۹]
- ﴿قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ﴾[۳۰]
- ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ * قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾[۳۱].
- ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ * قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ * مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ ﴾[۳۲]
- ﴿سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذَلِكَ زَعِيمٌ * أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ﴾[۳۳]
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- پیامبر مأمور دعوت مشرکان مکه به تسلیم در برابر خدا ﴿... وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ﴾؛
- پیامبر مأمور بیدار کردن فطرت توحیدی مشرکان با توجه به نعمتهایی که خداوند به آنان داده نخست میگوید: اگر خداوند نعمتهای گرانبهایش را همچون گوش و چشم از شما بگیرد، و بر دلهایتان مهر بگذارد؛ به طوری که نتوانید میان خوب و بد و حق و باطل تمیز دهید چه کسی جز خدا میتواند این نعمتها را به شما بازگرداند ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ﴾ در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزیدهنده خداست، و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا میپرستیدند.: و پیامبر، مأمور برانگیختن داوری وجدان مشرکان بر چگونگی فرجام آنان، در صورت نزول عذاب الهی: ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ﴾؛
- پیامبر موظف به اعلام نهی الهی از شرک ورزیدن و پیروی از هوسهای مشرکان و محرومیت پیامبر از هدایت، در صورت پیروی از هواهای نفسانی مشرکان: ﴿قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ...﴾؛
- خداوند با تذکر روش استدلال به مبدأ و معاد به پیامبر دستور میدهد به آنها بگو: آیا هیچ یک از این معبودهایی که شما شریک خدا قرار دادهاید میتواند آفرینش را ایجاد کند و سپس بازگرداند ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾سپس میفرماید به آنها بگو: خداوند آفرینش را آغاز کرده و سپس باز میگرداند ﴿قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ با این حال چرا از حق روی گردان و در بیراهه سرگردان میشوید ﴿فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ﴾؛
- خداوند به پیامبر میگوید: با مشرکان استدلال کن و از آنها درباره حاکمیت بر آسمانها و زمین سؤال کن و بگو: چه کسی حکومت همه موجودات را در دست دارد ﴿قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ و چه کسی به بیپناهان پناه میدهد و نیاز به پناه دادن ندارد ﴿وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ﴾ اگر راستی از این واقعیتها آگاهید ﴿إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ آنها زبان به اعتراف میگشایند و میگویند: ملکوت و حاکمیت و حمایت و پناه دادن در این عالم منحصر به خداست ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ بگو: با این حال چگونه میگویید پیامبر شما را سحر کرده و مسحور او شدهاید ﴿قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ﴾؛
- خداوند به نعمت بزرگ روز و شب اشاره کرده و به پیامبر میفرماید: با مشرکین استدلال کن و به آنها بگو: به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد آیا معبودی جز خدا میتواند روشنایی برای شما بیاورد؟ ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ﴾ آیا نمیشنوید ﴿أَفَلَا تَسْمَعُونَ﴾ و سپس از نعمت ظلمت و تاریکی سخن به میان میآورد و میفرماید: بگو: به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند چه معبودی غیر از اللّه است که شبی برای شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ﴾ آیا نمیبینید ﴿أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾؛
- گرفتاری به انواع عذاب، هشدار پیامبر(ص) به مشرکان در صورت اصرار بر شرک: ﴿قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ... * قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ * مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾؛
- پیامبر مأمور پرسش از مبانی عقیدتی مشرکان و مورد بازخواست قراردادن آنها: ﴿سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذَلِكَ زَعِيمٌ * أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ﴾.
تعلیمات خدا به پیامبر نسبت به مشرکان
- ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ﴾[۳۴]. نکته: در مقابل توقعات نا به جای در اختیار داشتن خزائن الهی، آگاهی به غیب و فرشته بودن، و درخواستهای غیراصولی مشرکان از پیامبر که از پیامبران چهرهای اسطورهای و فوق بشری ترسیم میکردند وحتی در ادیان پشین به تحریف الوهیت پیامبران رسیده بودند، خداوند به پیامبر آموزش میدهد و میگوید به آنها بگو: من هرگز ادعا نمیکنم که خزائن الهی به دست من است ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ﴾ «خزائن» جمع خزینه به معنی منبع و مرکز هر چیزی است و به این ترتیب خزائن اللّه، منبع همه چیز را در بر میگیرد که از ذات بیانتهای او که سر چشمه جمیع کمالات و قدرتهاست، میباشد. سپس در برابر افرادی که انتظار داشتند پیامبر آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتی به آنها بگوید در آینده چه حوادثی مربوط به زندگی آنها روی میدهد، تا برای دفع ضرر و جلب منفعت به پا خیزند، میگوید: من هرگز ادعا نمیکنم که از همه امور پنهانی و اسرار غیب آگاهم ﴿وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾ و با تأکید بر بشر بودن خویش میگوید من هرگز ادعا نمیکنم فرشتهام ﴿وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ﴾ بلکه من تنها از دستورات و تعلیماتی پیروی میکنم که از طریق وحی از ناحیه پروردگار به من میرسد ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ﴾ پیامبر اسلام حتی آنچه را ندارد صریحاً بیان میکند و ادعای گزاف نمیکند و با شخصیتسازی کاذب به مبارزه برمیخیزد و در همین راستاست که قرآن پیروان ادیان را از غُلو منع کرده است و ائمه معصومین نیز مردم را از غُلو در باره خود منع کردهاند.
- ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۳۵].
- ﴿اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ﴾[۳۶].
- ﴿فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ *سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ﴾[۳۷] نکته: در این آیه خداوند به پیامبر تعلیم میدهد که در مقابل تکذیب مشرکان نخست از رحمت همگانی خداوند سخن بگو ﴿فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ﴾ و به آنها بگو: پروردگارتان رحمت وسیع و پهناوری دارد و شما را زود مجازات نمیکند بلکه مهلت میدهد، شاید از اشتباهات خود برگردید و از کرده خود پشیمان شوید و به سوی خدا باز آیید. ولی اگر از مهلت الهی باز هم سوء استفاده کنید، و به تهمتهای ناروای خود ادامه دهید، بدانید کیفر خداوند قطعی است، و سرانجام دامان شما را خواهد گرفت، زیرا مجازات او از جمعیت مجرمان دفع شدنی نیست ﴿وَلَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ *سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ...﴾ احتجاجی است که کفار بر کفر و تحریم حلال خود کردهاند. و در ذیل آن جواب داده که اولاً شما در آنچه که میگویید و به آن احتجاج میکنید عالم نیستید، و جز به ظن و تخمین اعتماد ندارید. و ثانیاً حجتی را که ذکر کردهاید گو اینکه در جای خود مطلب صحیحی است و قرآن هم در آیات بسیاری آن را خاطر نشان ساخته و لیکن مدعای شما را تصحیح نمیکند، چون شما میخواهید با این مطلب شرک و تحریم حلال خود را اثبات نموده و بگویید خداوند شرک و تحریم حلال ما را امضاء فرموده و دیگر هیچ باکی بر ما نیست، و چنین استدلال کنید که اگر خداوند غیر این را از ما میخواست ما نیز غیر این میشدیم یعنی مشرک نمیشدیم و حلال خدا را حرام نمیکردیم و لیکن از آنجایی که غیر این را از ما نخواسته ما میفهمیم که او به ما اذن به شرک و تحریم داده است، پس ما بر شرک و تحریم خود اشکالی نمیبینیم. و لیکن این حجت نتیجه مورد نظر ایشان را اثبات نمیکند، و نتیجه آن بیش از این نیست که چون خداوند ترک شرک را از ایشان نخواسته پس ایشان را مضطر و مجبور به ترک شرک نکرده و بس، و اما ترک شرک اختیاری را هم از ایشان نخواسته نتیجه آن حجت نیست، پس نمیتوانند قدرت و اختیار بر شرک و ترک شرک را انکار کنند، چون چنین است خداوند میتواند ایشان را به سوی ایمان و ترک افتراء دعوت نماید، پس حجت بالغه همان حجت خدا است نه حجتی که ایشان در این مقام اقامه کردهاند، چون حجت ایشان جز پیروی خیال و تخمین پایه و اساسی ندارد. و خداوند متعال به مشیت تکوینی خود از هیچکس ایمان نخواسته و به انسان قدرت انتخاب و اختیار بخشیده است[۳۸].
- ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[۳۹].
- ﴿وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۴۰].
- ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۴۱].
- ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ﴾[۴۲].
- ﴿وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۴۳].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- پیامبر مأمور دور شدن از صف مشرکان و رویگردانی از آنها: ﴿اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ﴾، ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾، ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾، ﴿وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾؛
- پیامبر تنها تابع وحی و نه تابع درخواستهای مشرکان: ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ... إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ... اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ... وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ﴾؛
- حسابرسی اختلاف مشرکان با پیامبر توسط خداوند در قیامت: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾.
برخورد با مشرکین آزار دهنده مسلمانان
- ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۴۴].
- ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۴۵].
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۴۶]. نکته: یکی از فرمانهایی که در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مکّه ابلاغ شد این بود که از سال آینده هیچ یک از مشرکان حق ورود به مسجد الحرام و طواف خانه کعبه را ندارد، و این آیه اشاره به این موضوع و فلسفه آن کرده، میگوید: ای کسانی که ایمان آوردهاید مشرکان آلوده و ناپاکند، بنابراین نباید بعد از امسال نزدیک مسجدالحرام شوند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾ در مجمع البیان در تفسیر این آیه گفته است: هر چیز پلیدی را که طبع انسان از آن تنفر داشته باشد «نجس» گویند، مثلاً گفته میشود: مردی نَجَس و یا زنی نَجَس و یا قومی نَجَس، و نهی از ورود مشرکین به مسجدالحرام به حسب فهم عرفی امر به مؤمنین است، به اینکه نگذارند مشرکین داخل مسجد شوند. و از اینکه حکم مورد آیه تعلیل شده به اینکه چون مشرکین نجسند، معلوم میشود که یک نوع پلیدی برای مشرکین و نوعی طهارت و نزاهت برای مسجد الحرام اعتبار کرده، و این اعتبار هر چه باشد غیر از مسأله اجتناب از ملاقات کفار است با رطوبت و مقصود از ﴿عَامِهِمْ هَذَا﴾ «امسالشان» سال نهم از هجرت، یعنی سالی است که علی ابن ابی طالب(ع) سوره برائت را به مکه برد، و برای مشرکین خواند، و اعلام کرد که دیگر حق ندارند با بدن عریان طواف کنند، و دیگر هیچ مشرکی حق طواف و زیارت را ندارد. و جمله ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ معنایش این است که: اگر از اجرای این حکم ترسیدید که بازارتان کساد و تجارتتان راکد شود و دچار فقر گردید، نترسید که خداوند به زودی شما را از فضل خود بینیاز میسازد، و از آن فقری که میترسید ایمن میفرماید. و این وعده حسنی که خدای تعالی برای دلخوش کردن سکنه مکه و آن کسانی که در موسم حج در مکه تجارت داشتند داده، اختصاص به مردم آن روز ندارد، بلکه مسلمانان عصر حاضر را نیز شامل میشود، ایشان را نیز بشارت میدهد به اینکه، در برابر انجام دستورات دین، از هر چه بترسند خداوند از آن خطر ایمنشان میفرماید، و مطمئناً بدانند که کلمه اسلام اگر عمل شود همیشه تفوق دارد، و آوازهاش در هر جا رو به انتشار است، همچنان که شرک رو به انقراض است. و بعد از اعلام برائت بیش از چهار ماه مهلتی برای مشرکین نماند، و بعد از انقضاء این مدت عموم مشرکین مگر عده معدودی همه به دین اسلام درآمدند، و آن عده هم از رسول خدا(ص) در مسجد الحرام پیمانی گرفتند، و آن جناب برای مدتی مقرر مهلتشان داد، پس در حقیقت بعد از اعلام برائت تمامی مشرکین در معرض قبول اسلام واقع شدند[۴۷].
- ﴿فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ﴾[۴۸].
- ﴿فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ﴾[۴۹].
- ﴿فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ﴾[۵۰].
- ﴿أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۵۱].
- ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا﴾[۵۲] نکته: و مراد از این «فتح» به طوری که قرائن کلام هم تأیید میکند، فتحی است که خدا در صلح حدیبیه نصیب رسول خدا(ص) فرمود. و توضیح اینکه: تمامی پیشرفتهایی که در این سوره اشارهای به آنها دارد، از روزی شروع شده که آن جناب از مدینه به سوی مکه بیرون رفت و سرانجام مسافرتش به صلح حدیبیه منتهی گردید، مانند منت نهادن بر رسول خدا(ص) و مؤمنین، و مدح مؤمنین، و خشنودیاش از بیعت ایشان، و وعده جمیلی که به ایشان داده که در دنیا به غنیمتهای دنیایی و در آخرت به بهشت میرساند، و مذمت عربهای متخلف که رسول خدا(ص) خواست آنان را به سوی جنگ حرکت دهد، ولی حاضر نشدند، و مذمت مشرکین در اینکه سد راه رسول خدا و همراهیان آن جناب از داخل شدن به مکه شدند، و مذمت منافقین و تصدیق خدا رؤیای رسول گرامیاش را، و همچنین اینکه میفرماید: «او چیزهایی میداند که شما نمیدانید، و در پس این حوادث فتحی نزدیک قرار دارد» همه اینها اگر صریح نباشد نزدیک به صریح است که مربوط به خروج آن جناب از مدینه به سوی مکه که منتهی به صلح حدیبیه شد میباشد[۵۳].
- ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ * أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾[۵۴].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- اعلان برائت خدا و پیامبر از مشرکان، در ایام حج: ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ...﴾؛
- پیمانشکنی مکرر مشرکین و اینکه نباید با این همه نقض عهد از طرف خدا و رسولش به صورت یک طرفه انتظار وفای بعهد داشته باشند ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ﴾ مگر کسانی که با آنها نزد مسجد الحرام پیمان بستید - صلح حدیبیه - ﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ این گروه مادام که به پیمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانید ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾ زیرا خداوند پرهیزکاران و آنها را که از هرگونه پیمانشکنی اجتناب میورزند دوست دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾؛
- خداوند ضمن تهدید مشرکان لجوج رسول گرامی خود را مأمور میکند که از ایشان اعراض کند، تا روزی که ببینند آنچه را که از آن بر حذر میشدند، و آن عبارت است از عذاب روز قیامت. ﴿فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ﴾ ﴿فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ﴾ و میفرماید آنها را رها کن تا در اباطیل خود فرو روند، و در دنیای خود به بازی سرگرم باشند، و به خاطر این سرگرمی از اندیشیدن درباره آینده خود غافل گردند تا ناگهان آن روزی را که از عذابش زنهارشان میدادی ببینند، و آن روز قیامت است؛
- توطئه مشرکان مکه علیه پیامبر و تصمیم به اخراج آن حضرت: ﴿أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا﴾؛
- مصالحه مشرکان با پیامبر در صلح حدیبیه و قرارداد آتش بس بین مشرکان و پیامبر در صلح حدیبیه: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا﴾؛
- خداوند توطئههای پیدرپی و جدّی مشرکان علیه پیامبر را مطرح کرده و میفرماید: بلکه آنها تصمیم محکمی بر توطئه گرفتند ما نیز اراده محکم و تغییرناپذیری درباره آنها داریم ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ﴾ آنها توطئهها چیدند تا نور اسلام را خاموش کنند، و پیامبر را به قتل رسانند، و از هر طریقی بتوانند ضربه بر مسلمین وارد کنند. ما نیز اراده کردهایم آنها را در این جهان و جهان دیگر سخت کیفر دهیم. آیا آنها میپندارند که ما اسرار پنهانی و سخنان در گوشی آنها را نمیشنویم ﴿أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ﴾ ولی چنین نیست، هم ما میشنویم، و هم رسولان و فرشتگان ما نزد آنان حاضرند و نجوای آنها را مینویسند ﴿بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾؛
رفتارهای ناپسند مشرکان و دلایل مخالفت با آنان
- ﴿وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ﴾[۵۵]. نکته: قرآن در این آیه اشاره به یکی دیگر از زشتکاریهای شرمآور بتپرستان کرده میگوید: همانگونه که - درباره قربانی - تقسیم آنها در مورد خداوند و بتها در نظرشان جلوه داشت و این عمل زشت و خرافی و حتی مضحک را کاری پسندیده میپنداشتند همچنین شرکای آنها قتل فرزندان را در نظر بسیاری از بتپرستانجلوه داده بود ﴿وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ﴾ و بتها با محبوبیت و واقعیتی که در دلهای مشرکین داشتند فرزندکشی را در نظر بسیاری از آنان زینت داده و تا آنجا در دلهای آنان نفوذ پیدا کرده بودند که فرزندان خود را به منظور تقرب به آنها برای آنها قربانی میکردند، همچنان که تاریخ این مطلب را درباره بتپرستان و ستارهپرستان قدیم نیز ضبط کرده است، البته باید دانست که این قربانیها غیر از موءودههایی است که در بنیتمیم معمول بوده، زیرا «موءوده» عبارت بوده از دخترانی که زنده به گور میشدند، و آیه شریفه دارد که اولاد خود را قربانی میکردند، و اولاد هم شامل دختران میشود و هم شامل پسران. بعضی از مفسرین گفتهاند: مراد از «شرکاء» شیطانها هستند، و بعضی مقصود از آن را خدام بتکده و بعضی دیگر گمراهان از مردم دانستهاند[۵۶]. ﴿لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ﴾ «ارداء» در لغت به معنای هلاک کردن و در اینجا مراد از آن هلاک نمودن مشرکین است به کفران نعمت خدا و ستم بر مخلوق او و «لبس» به معنای خلط کردن و مراد در اینجا این است که دین آنان را که دین باطلی بود به صورت دین حق در نظرشان درآوردهاند.
- ﴿قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ﴾[۵۷]. نکته: در این آیه خداوند به پیامبر دستور میدهد که در برابر رفتار زشت مطالبه عذاب و کیفر از ناحیه این جمعیت لجوج و نادان مشرک به آنها بگو: اگر آنچه را که شما با عجله از من میطلبید در قبضه قدرت من بود و من به درخواست شما ترتیب اثر میدادم کار من و شما پایان گرفته بود ﴿قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ﴾ اما برای اینکه تصور نکنند مجازات آنها به دست فراموشی سپرده شده در پایان میگوید: خداوند از همه کس بهتر ستمکاران و ظالمان را میشناسد و به موقع کیفر آنها را خواهد داد ﴿وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ﴾ از آیات قرآن استفاده میشود که بسیاری از اقوام گذشته همین درخواست را از پیامبران خود داشتند، که اگر راست میگویی پس چرا مجازاتی را که برای ما انتظار داری به سراغ ما نمیفرستی؟! قوم نوح(ع) چنین درخواستی را از او کردند و گفتند ای نوح! چرا این همه با ما سخن میگویی و مجادله میکنی؟ اگر راست میگویی عذابی را که به عنوان تهدید میگویی زودتر بیاور ﴿قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[۵۸]. نظیر این تقاضا را قوم صالح نیز از او کردند (اعراف: ۷۷). و همچنین قوم عاد به پیامبرشان هود چنین پیشنهادی داشتند (اعراف: ۷۰). از سوره اسراء نیز استفاده میشود که این درخواست از پیامبر اسلام مکرر واقع شد، حتی گفتند ما به تو ایمان نمیآوریم مگر زمانی که یکی از چند کار انجام دهی از جمله اینکه سنگهای آسمانی را قطعه قطعه بر سر ما بیفکنی ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا﴾[۵۹] این درخواستهای نامعقول یا به عنوان استهزاء و مسخره کردن صورت میگرفته و یا به راستی به عنوان طلب اعجاز و در هر دو صورت کار احمقانهای بود، زیرا در صورت دوم موجب نابودی آنها میشده و جایی برای استفاده از معجزه باقی نمیمانده و در صورت اول نیز با دلائل و نشانههای روشنی که پیامبران با خود داشتند حداقل احتمال صدق آنها در نظر هر بیننده مجسم میشده است، چطور ممکن است با چنین احتمالی انسان تقاضای نابودی خودش را بکند، یا آن را به شوخی بگیرد، ولی تعصب و لجاجت بلای بزرگی است که جلو هر گونه فکر و منطق را میگیرد[۶۰].
- ﴿وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۶۱].
نتیجه: در آیات فوق: این موضوعات مطرح گردیده است:
- پیامبر مأمور بیاعتنایی به مشرکان هدایتناپذیر: ﴿وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ... فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ﴾؛
- فیصله یافتن کار مشرکان ستمگر، در صورت اختیار نزول عذاب به دست پیامبر: ﴿لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ﴾؛
- یکی از رفتار زشت مشرکان بتپرست این بود که میگفتند: این قسمت از چهار پایان و زراعت که مخصوص بتها است و سهم آنها میباشد به طور کلی برای همه ممنوع است، مگر آنهایی که ما میخواهیم و به پندار آنها تنها بر این دسته حلال بود نه بر دیگران ﴿وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ﴾ و منظورشان همان خدمه و متولیان بت و بتخانه بود تنها این دسته بودند که به پندار آنها حق داشتند از سهم بتها بخورند. عجیب این است که به این احکام خرافی قناعت نمیکردند بلکه به خدا افترا میبستند و آن را به او نسبت میدادند ﴿افْتِرَاءً عَلَيْهِ﴾ و خداوند به زودی کیفر آنها را در برابر این افترائات خواهد داد ﴿سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾.
ادله مشرکان در برابر پیامبر
قرآن بارها خواسته و ادله مشرکان را بازگو میکند سخنان آنان از چند بخش تشکیل مییابد، برخی میگویند، خوب خدا میخواست که ما غیر خدا را هم بپرستیم، یا میگفتند که چرا خود خدا با ما صحبت نمیکند، یا چرا پیامبر برای ما معجزات آنچنانی نمیآورد؟ این آیات پارهای از رفتار و گفتار مشرکین در رد بر نبوت خاتم الانبیاء(ص) و نیز رفتار و گفتاری که در رد کتاب نازل بر آن حضرت داشتهاند را حکایت نموده و از آنها با ذکر دلیل و حجت پاسخ میدهد.
- ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ﴾[۶۲].
- ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۶۳].
- ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۶۴].
- ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۶۵].
- ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۶۶].
- ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا﴾[۶۷]
- ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا * أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا﴾[۶۸].
- ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾[۶۹].
- ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا * وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا * أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا﴾[۷۰].
- ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ﴾[۷۱].
- ﴿قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ﴾[۷۲].
- ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ * وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾[۷۳].
- ﴿وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ﴾[۷۴].
- ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ * فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۷۵].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- عدم مسئولیت پیامبر نسبت به اجبار مشرکان به ایمان: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ﴾ ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾؛
- بهانهجویی مشرکان با درخواست آیه و معجزهای ویژه از پیامبر: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ﴾؛
- التزام به تبعیت از نیاکان و آداب و سنن آنان، پاسخ مشرکان در برابر دعوت پیامبر به پیروی از احکام خدا: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا...﴾ ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا﴾؛
- مشرکان خواهان معجزه تازه از پیامبر و عدم ایمان مشرکان، حتی با مشاهده معجزه مورد درخواست خویش: ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾؛
- تهدید پیامبر اسلام از ناحیه مشرکان و موضعگیری در برابر وی: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا﴾؛
- فرود آمدن قطعاتی از آسمان، از معجزات اقتراحی و مورد درخواست مشرکان از پیامبر و مشرکان مکه، خواهان حضور یافتن خدا و ملائکه نزد آنان برای گواهی دادن به حقانیت پیامبر: ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا﴾ و ایجاد خانهای از طلا برای خود، و صعود به آسمان و آوردن دستخطّی قابل خواندن و گواه بر صعود واقعی خویش، معجزه مورد درخواست مشرکان مکه از پیامبر: ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ﴾؛
- تهدید مشرکان رویگردان از توحید به جنگ، به وسیله پیامبر: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾؛
- بهانهجویی مشرکان از حضور پیامبر در بازارها و استفاده از خوراکیها و همچنین به علت نداشتن باغ و همراه نبودن فرشته با او: ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً... * وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا *...أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا...﴾؛
- آوردن معجزاتی همانند معجزات موسی بهانه مشرکان برای ایمان به پیامبر: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ﴾؛
- پیامبر مأمور ابلاغ کلام خداوند به مشرکان، درباره داوری نهایی خداوند، بین آنان و آن حضرت بر اساس حق: ﴿قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ﴾؛
- بهانهجوییهای پیاپی و گوناگون مشرکان مکه در برابر پیامبر و قرآن: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ... * وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾؛
- دشمنی مشرکان با پیامبر: ﴿وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ﴾؛
- مشرکان، خواهان زنده شدن نیاکان خود، به وسیله پیامبر: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ * فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾.
روش برخورد با مشرکان غیر آزاردهنده
روش پیامبر در این آیات مسالمت، دوری از درگیری و دعوت مشرکان غیر آزار دهنده به آیین توحیدی بر اساس حکمت، موعظه و جدال احسن و توجه دادن آنان به این نکته محوری که هر انسانی مسئول اعمال خویش است ﴿فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۷۶].
- ﴿وَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۷۷].
- ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[۷۸].
- ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۷۹].
- ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ * اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[۸۰].
- ﴿قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ﴾[۸۱].
- ﴿بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ﴾[۸۲].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- اعلام بیزاری پیامبر اکرم از اعمال و کردار مشرکان و بیزاری مشرکان، از اعمال و کردار پیامبر: ﴿فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛
- پیشنهادهای نابهجای مشرکان و معجزههای درخواستی آنان، موجب دلتنگی و ناخشنودی پیامبر: ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾؛
- آزاد بودن مشرکان در بحث و مناظره با پیامبر: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ...﴾؛
- پیامبر در نظر مشرکان انسانی گمراه: و خداوند برای این که روشن سازد که آنچه که پیامبر میگوید پیام وحی است و هر هدایتی از ناحیه اوست، و در وحی الهی هرگز خطایی رخ نمیدهد، میافزاید: بگو: اگر من گمراه شوم از ناحیه خویشتن گمراه میشوم ﴿قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي﴾ و اگر هدایت یابم به وسیله آنچه پروردگارم به من وحی میکند هدایت مییابم ﴿وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي﴾؛
- قرآن بشارت دهنده و بیم دهنده است ﴿بَشِيرًا وَنَذِيرًا﴾ ولی بیشتر آنها - مشرکان – رویگردان شدند از این رو چیزی نمیشنوند ﴿فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ﴾ اما عکسالعمل منفی مشرکان این بود که گفتند: قلبهای ما در برابر دعوت تو در پوششهایی قرار گرفته ﴿وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ﴾ و گوشهای ما سنگین است ﴿وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ﴾ و میان ما و تو حجابی وجود دارد ﴿وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ﴾ حال که چنین است کار به کار ما نداشته باش تو به دنبال عمل خود باش، ما هم برای خود عمل میکنیم ﴿فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ﴾.
پاسخهای گوناگون قرآن به مشرکان
- ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾[۸۳]. نکته: از ظاهر آیه: ﴿حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾ بر میآید که منظور اشاره به رسول خدا(ص) است که از مصادیق حجت بینهای است که علیه مشرکان قیام شده، و این نکته از سویی برای اعلام به مشرکین و کافرین است و از سویی بیان سنت الهی است که در بندگان جاری اقتضا کرده، تا این حجت قائم گشته، و این رسول مبعوث شود، چون سنت جاری خدا ایجاب میکرد بینه و حجت روشنگرش به سوی این طوایف نیز بیاید. لذا خدای تعالی کسانی را که به رسالت و یا دعوت رسول خدا(ص) کافر شدند، و یا به قرآن کفر ورزیدند، رها نخواهد کرد، تا آنکه بینه و دلیل روشن که همان رسول خدا(ص) است برای آنان بیاورد. شاهد بر این معنا جمله بعدی آیه است که میفرماید: ﴿رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً * فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ﴾[۸۴] که این آیه بیانگر معنای بینه و منظور از بینه، محمد رسول اللَّه(ص) است و این معنا از سیاق استفاده میشود.
- ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ * ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ * انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۸۵]. نکته: در این سه آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث میشود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفی همچون بتها نه آرامشی برای خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، میگوید: آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث میکنیم ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا﴾ به مشرکان میگوییم ﴿ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ معبودهای ساختگی شما که آنها را شریک خدا میپنداشتید کجا هستند ﴿أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ چرا به یاری شما نمیشتابند؟ چرا هیچگونه اثری از قدرتنمایی آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمیشود؟ آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبی فرو میروند، سپس پاسخی در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، میگویند به خداوندی که پروردگار ماست قسم، ما هیچگاه مشرک نبودیم به گمان اینکه در آنجا نیز میتوان حقایق را انکار کرد ﴿ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ و سپس برای این که مردم از سرنوشت این افراد عبرت گیرند میگوید: درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا میرسد که به کلی از روش و مسلک خویش بیزاری جسته و آن را انکار میکنند و حتی به خودشان نیز دروغ میگویند ﴿انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ﴾ و تمام تکیهگاههایی که برای خود انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا میپنداشتند همه را از دست میدهند و دستشان به جایی نمیرسد ﴿وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾؛
- ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۸۶].
- ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾[۸۷].
- ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ * وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُوا لَا يُبْصِرُونَ﴾[۸۸]
- ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ * وَيَقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ﴾[۸۹].
- ﴿وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾[۹۰].
- ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ * وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾[۹۱].
- ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[۹۲].
- ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۹۳].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- مشرکان مخالف دعوت پیامبر بهانهجویی میکنند - و با وجود قرآن - معجزه میطلبند ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ...﴾، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ...﴾، ﴿وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ رَبِّهِ...﴾ ولی از قدرت خدا ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً﴾ و پیامد این بهانهتراشیها آگاه نیستند ﴿وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾؛
- درخواست رسالت و دریافت وحی، شرط بیجای مشرکان مکه برای ایمان آوردن به پیامبر: ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ...﴾؛
- سرسختی و لجاجت مشرکان، در مقابل سخنان و تعالیم پیامبر: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ * وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُوا لَا يُبْصِرُونَ﴾؛
- آگاهی خداوند از بغض و کینه پنهان و آشکار مشرکان نسبت با پیامبر: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ * وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾؛
- قرآن، آموزه فردی عجم به پیامبر از دیدگاه مشرکان ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾ و پاسخ خداوند به آنان که اینها توجه ندارد، زبان کسی که قرآن را به او نسبت میدهند عجمی است ﴿لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ﴾در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح و آشکار نازل شده است ﴿وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾؛
- مشرکان نیز خالقیت و آفرینشگری خدا را میپذیرند؛ چرا که عقل و فطرت انسان به این امر گواهی میدهد و هیچ انسانی نمیپذیرد که معبودان و بتهای بیجان بتوانند جهان پهناور ما را بیافرینند. ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ خداوند به پیامبر میفرماید به مشرکان بگو بتها و معبودان مشرکان توانایی جلب منفعت و دفع زیان را ندارند، ولی خدا مالک سود و زیان انسان است. پس این بتهای ناتوان شایستگی پرستش را ندارند. ﴿قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۹۴].
شرک در دانش اخلاق اسلامی ج۱
- ﴿وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۹۵].
- ﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ﴾[۹۶].
- ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[۹۷].
- ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ﴾[۹۸].
- ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[۹۹].
- ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۰۰].
- ﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۱۰۱][۱۰۲].
شرک در دایره المعارف قرآن کریم
واژه شِرک، مصدر از ریشه "ش - ر - ک" و به معنای انباز گرفتن در انجام دادن کاری، یا همتا قائل شدن است.[۱۰۳] در برخی کاربردها شرک به معنای حِصّه و نصیب به کار رفته است.[۱۰۴] بسیاری از لغویان در توضیح این ریشه، آن را به معنای شرکت دانستهاند.[۱۰۵] ابنفارس یکی از دو معنای اصلی شرک را مقارنت و شرکت دانسته است؛ به این معنا که چیزی به گونهای میان دو نفر باشد که هیچیک به تنهایی حق تصرف در آن را نداشته باشد.[۱۰۶] مصطفوی در تحقیق ریشه "ش ـ ر ـ ک" و در کوشش برای بازگرداندن همه کاربردهای آن به معنایی واحد، بر این نظر تأکید کرده که معنای اصلی این ریشه، تقارن دو یا چند نفر در عملی یا امری است؛ به گونهای که برای هر یک از آنان بهره یا تأثیری در آن عمل یا امر باشد.[۱۰۷]
کاربرد واژه شرک و مشتقات آن در اصطلاح قرآن و علوم اسلامی هماهنگ با معنای لغوی آن و به مفهوم شریک قائل شدن برای خدا در امور مختص به او، مانند وجوبِ وجود، الوهیت، معبود بودن و تدبیر شئون آفریدگان است [۱۰۸] و مشرک کسی است که به یگانگی خدا ایمان نداشته باشد، یا در یکی از مقامات ویژه خدایی، چیزی را شریک او بداند و برای موجودی جز خدا "استقلال در تأثیر" قائل باشد.
شرک همانند توحید، مراتب مختلفی دارد. شرک بودن برخی مصادیق به سختی تشخیصپذیر است. این گونه شرک که از آن به "شرک خفی" یاد میشود با برخی مراتب توحید سازگار است؛ یعنی انسان را از جرگه موحدان خارج نمیکند، گرچه با توحید کامل هم فاصله دارد، از همین رو برخی شرک اصطلاحی را به شرک بزرگ (اثبات شریک برای خدا) و شرک کوچک (عدم توحید خالص) قسمت کردهاند[۱۰۹].[۱۱۰]
شرک در قرآن کریم
در قرآن کریم مسئله شرک، آیات فراوانی را به خود اختصاص داده است؛ به گونهای که تنها واژه شرک و مشتقات آن نزدیک به ۲۰۰ بار در قرآن آمده است. بیشترین کاربرد مشتقات شرک در قالب باب اِفعال بوده و شکلهای ﴿أَشْرَكُوا﴾، ﴿يُشْرِكُونَ﴾، ﴿تُشْرِكُونَ﴾، ﴿شُرَكَاءُ﴾ و ﴿مُشْرِكِينَ﴾ بیشترین بسامد قرآنی را دارند. باب اِفعال از "شرک" به همان معنای ثلاثی مجرد به کار رفته است.[۱۱۱] افزون بر این، در آیات بسیاری با تعابیر آلهه ﴿وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ﴾[۱۱۲]، اَصنام ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾[۱۱۳]، ارباب ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۱۱۴]، اَنداد ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۱۱۵]، اَوثان ﴿وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ﴾[۱۱۶]؛ نُصُب ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۱۷]، بَعْل ﴿أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ﴾[۱۱۸] و نیز نامهای خاص بتهای لات، عُزّی، مَنات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى﴾[۱۱۹] و ۵ بت قوم نوح، یعنی وَدّ، سُواع، یَغوث، نَسر و یَعوق ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۱۲۰] به موضوع شرک پرداخته است.
تعبیرهای ﴿مَعَ اللَّهِ﴾ در آیاتی مانند ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا﴾[۱۲۱] و ﴿مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ و ﴿مِنْ دُونِهِ﴾ مانند ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا﴾[۱۲۲] و ﴿ غَيْرُ اللَّهِ ﴾[۱۲۳] نیز در مقام بیان شرک مشرکاناند.
همچنین در قرآن در مواردی به مشرک از آن جهت که در اعتقاد خویش، برخی از شئون خداوندی را انکار میکند، "کافر" نیز اطلاق شده است که در این فرض، شماری از آیات دربردارنده تعبیر کفر نیز مفهوم شرک را دربر میگیرد. قرآن کریم در موارد فراوانی از عمل بتپرستان به "کفر" تعبیر کرده است. ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِنْ دُونِي أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا﴾[۱۲۴]، ﴿فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾[۱۲۵] الحاد که در لغت به معنای انحراف از وسط و میل به کنار است نیز با مفهوم شرک هماهنگ است؛ زیرا در قرآن به معنای انحراف از توحید و میل به شرک به کار رفته است: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۱۲۶] با توجه به تقابل مفهومی شرک با مفاهیم اخلاص، ایمان،[۱۲۷] توحید، ربوبیت الهی و حنفیت (تمایل از گمراهی به راستی و اعتدال)، همه آیات بیانگر مراتب مختلف توحید و آیات ایمان نیز بر نفی شرک دلالت میکنند؛ همچنین شرک، با مفاهیم بتپرستی، عبادت غیر خدا، ریا و بسیاری از موضوعات قرآنی دیگر پیوند دارد.
قرآن کریم در این آیات از آلوده بودن اقوام پیشین به انواع شرک و به موازات آن از کوشش پیامبران الهی برای مبارزه با شرک، به ویژه شرک ربوبی و شرک عبادی، یاد کرده است. در این آیات، ضمن نکوهش مشرکان به سبب فاصله گرفتن از فطرت توحیدی خویش، به زمینهها و آثار شرک اشاره شده است.[۱۲۸]
اقسام شرک
شرک در برابر توحید است و همانند توحید، اقسام ذاتی، صفاتی، افعالی و عبادی دارد. از یک منظر هم میتوان شرک را به شرک در حوزه عقیده و شرک در حوزه عمل قسمت کرد که در این صورت شرک ذاتی، صفاتی و افعالی در قلمرو عقیده و شرک عبادی در عرصه عمل جای میگیرد.
شرک ذاتی
شرک ذاتی به معنای باور به دو یا بیش از دو واجب الوجود و غنی بالذات در نظام هستی است.[۱۲۹] به نظر میرسد نه در عصر نزول قرآن و نه در هیچ دورهای کسی چنین باوری نداشته است؛ زیرا پیروان همه مکاتب معهود شرک، در محدوده خالقیت، ربوبیت، الوهیت و عبادت مشرک هستند نه در مرتبه ذات.[۱۳۰] البته شرک ذاتی از مصادیق بارز شرک است و معتقد به آن از دایره اسلام و جهانبینی توحیدی خارج است و همه احکام فقهی شرک بر چنین کسی مترتب است. گرچه برخی آیه ﴿ لَا تَتَّخِذُوا إِلَهَيْنِ اثْنَيْنِ﴾[۱۳۱] را ناظر به شرک ذاتی دانستهاند،[۱۳۲] به نظر میرسد اعتقاد به ثنویّت اگرچه با شرک ذاتی بیگانه نیست، دو موضوع متفاوتاند، چنانکه آیه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ﴾[۱۳۳] نیز به اقسام دیگر شرک ناظر است. مبارزه با شرک عبادی با انکار الوهیت غیر خدا) با این حال، آیات بیانگر توحید به وضوح شرک ذاتی را نفی میکنند؛[۱۳۴] از جمله آیات ﴿ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ﴾[۱۳۵]، ﴿ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ﴾[۱۳۶]، ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ﴾[۱۳۷]
شرک صفاتی
اعتقاد به اینکه صفات الهی با ذات خداوند مغایرند و وجودی مستقل از ذات او دارند، شرک صفاتی است. لازم اعتقاد به جدا بودن صفات ذاتی مانند علم از ذات خدا، تعدد قدما و شرک است. در این مبحث کلامی، معتزله قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتی شدهاند.[۱۳۸]
به نظر میرسد این دیدگاه با آیاتی که خداوند را به صفات کمالی مانند حیات: ﴿هُوَ الْحَيُّ﴾، علم: ﴿وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ و قدرت: ﴿وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ متصف میکنند، در تعارض است.[۱۳۹] اشاعره به زاید بودن صفات بر ذات نظر دادهاند [۱۴۰] که لازم این قول ترکب خداوند از ذات و صفات هفتگانه حیات، علم، قدرت، اراده، سمع، بصر و تکلم زاید بر ذات (اعتقاد به قدمای ثمانیه) و نیز احتیاج خداوند به امری خارج از ذات است که با احدیت و بساطت خدای متعالی در ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[۱۴۱] و احتیاج با غنای خدا: ﴿هُوَ الْغَنِيُّ ﴾ ناسازگار است. این گونه شرک که در دقتهای علمی متکلمان بروز میکند و عموم مردم از آن آگاهی ندارند، تنها شرک خفی است و موجب خروج از قلمرو اسلام و توحید نمیشود، هرچند با کمال توحید ناسازگار است، چنانکه امیرمؤمنان(ع) ضمن بیان صفات نامحدود خدا، کمال اخلاص را در نفی صفات زاید بر ذات میداند؛ زیرا قائل شدن به صفات زاید بر ذات مستلزم گونهای از شرک است.[۱۴۲] امامیه در این موضوع به عینیت صفات با ذات الهی معتقد شدهاند، تا هم صفات کمالی خدا محفوظ بماند، هم مستلزم شرک نباشد.[۱۴۳] براساس روایتی، امام رضا(ع)درباره کسانی که به زیادت صفات بر ذات قائل شدهاند فرموده است که اینان خدایان متعددی را معبود خود کرده و از ولایت ما بهرهای ندارند و خدا همیشه ذاتاً دانا، توانا، زنده، قدیم، شنوا و بیناست و از آنچه مشرکان و اهل تشبیه میگویند مبرا و بسیار برتر است.[۱۴۴]
شرک افعالی
این شرک در برابر توحید اَفعالی است و از آنجا که توحید افعالی به معنای اعتقاد به منتهی شدن همه امور و حرکتها و تأثیر و تأثرهای عالم به ذات الهی است: ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى﴾[۱۴۵]، شرک افعالی به معنای باور به اثرگذاری غیر خدا در امور عالم است. مهمترین اقسام شرک افعالی، هماهنگ با اقسام توحید افعالی عبارتاند از شرک در خالقیت، مالکیت، ربوبیّت، رزاقیت و ولایت. [۱۴۶]
شرک در خالقیت
شرک در خالقیت بدین معناست که انسان بر خلاف نگاه توحیدی که خالق همه چیز را خدا میداند: ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[۱۴۷]، به گونهای غیر خدا را در خلق برخی امور مستقل یا شریک خدا بداند.[۱۴۸] قرآن کریم با صراحت شرک در خالقیت را نفی کرده و چنین باوری را نکوهیده است: ﴿هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ﴾[۱۴۹] و هرگاه از خالق بودن دیگران سخن گفته، آن خلقت را مستقل نمیداند، بلکه به اراده خدا دانسته و از جمله آفرینش پرندگان به دست حضرت عیسی(ع)را "به اذن خدا" میداند: ﴿َ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي﴾[۱۵۰] و اگر از آفرینندههایی دیگر سخن میگوید، خلقت همه آنها را در طول خدا دانسته و خدا را بهترین آفریننده میداند: ﴿ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[۱۵۱] استناد آفرینش همه موجودات به خدا در آیاتی مانند ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ ﴾[۱۵۲] تخصیصناپذیر است. بطلان شرک در خالقیت از آن روست که اگر در جهان، شیئی آفریده خدای متعالی نباشد یا مستلزم وجوب آن شیء است یا باید مخلوق واجب دیگری باشد که این دو فرض بر اساس توحید واجب الوجود باطلاند، یا باید به صورت تصادف و بیعلّت فاعلی پدید آمده باشد که این فرض نیز باطل است.[۱۵۳] به نظر میرسد شرک در مالکیت در برابر توحید در مالکیت که برخی آن را مستقل و در عرض خالقیت قرار دادهاند در مبحث خالقیت قابل طرح است؛ زیرا مالکیت بر هستی ریشه در خالقیت آن دارد.
در هر حال، قرآن کریم در آیاتی پرشمار با مضامین گوناگون همه هستی را از آنِ خدا میداند: ﴿لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ﴾[۱۵۴] و هرگونه شرک در مالکیت را نفی میکند و اعلام میکند که معبودهای مشرکان هموزن ذرهای در آسمانها و در زمین مالک نیستند: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ﴾[۱۵۵]؛ به گونهای که حتی انسان را مالک چشم و گوش خود نمیداند: ﴿ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ ﴾[۱۵۶] و مالکیت پوست هسته خرمایی را هم از دیگران نفی میکند: ﴿ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ﴾[۱۵۷] و به صراحت عبادت غیر خدا را نکوهش میکند؛ زیرا هیچ کس جز خدا مالک سود و زیان نیست: ﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۱۵۸]؛ همچنین خدا به رسول اکرم(ص) فرمان میدهد شرک در مالکیت را نفی کرده و به مردم اعلام کند که وی مالک هیچ گونه سود و زیانی نیست: ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[۱۵۹]؛ نیز اعلام کند که برای دیگران هم مالک زیان و هدایتی نیست: ﴿قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا﴾[۱۶۰] سرّ نفی شرک در مالکیت از رسول خدا(ص)این است که پیروان متعصب و دوستان جاهل، او را از مقام بندگی به مقام خدایی بالا نبرند [۱۶۱] و البته دیگر انسانها نیز جایگاه خدا را بدانند.
این عقیده که جهان به دلیل برخورداری از خوبیها و بدیها دو خالق دارد، در قلمرو شرک در خالقیت قرار میگیرد. اعتقاد یادشده از تعریفهای رایج اصطلاح "ثنویت" است. این دیدگاه که به مجوسیان نسبت داده شده، یزدان را آفریننده خوبیها و اهریمن را خالق پلیدیها دانسته است.[۱۶۲] آیه ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۱۶۳] گروهی را به سبب شریک گرفتن جنیان برای خدا نکوهیده است. شماری از مفسران، این آیه را به مشرکانی ناظر دانستهاند که به دو مبدأ خیر و شرّ قائلاند و جنّ و به تعبیری اهریمن را مبدأ شرور میدانند؛[۱۶۴] همچنین برخی مفسران با کمک روایات، آیه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾[۱۶۵] را اشاره به دو مبدأ نور و تاریکی و به عبارتی خیر و شر میدانند[۱۶۶]. آیه ﴿وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾[۱۶۷] را نیز با عقیدهای مرتبط میدانند که یزدان و اهریمن را دو برادر انگاشته که یکی آفریننده خیر و دیگری آفریننده شر است.[۱۶۸] شرک در خالقیت در قالب باور به ثنویّت و وجود اهریمن در خلق شرور، افزون بر اینکه با ادله توحید واجب الوجود ناسازگار است، از دو جهت دیگر نیز مردود دانسته شده است: اولاً شرّ مطلق در عالم وجود ندارد. ثانیاً شر نسبی هم از عدم وجود خیر ناشی است؛ نه آنکه خود امری وجودی و نیازمند مبدأ باشد.[۱۶۹] گفتنی است که اعتقاد به "استقلال" دیگر موجودات در خالقیت و اثرگذاری در عرض خداوند، به شرک میانجامد و مطلق باور به نظام علّی و معلولی در جهان هستی مستلزم شرک نیست،[۱۷۰] از این رو نفی نظام علت و معلول در جهان از سوی اشاعره با غرض اجتناب از شرک نارواست، چنانکه دیدگاه مفوّضه در تفویض که بر اساس آن انسان را در خلق افعال خود مستقل میدانند و برای خدا هیچ گونه نقشی قائل نیستند، مردود و شرک به شمار میآید؛ گرچه آثار فقهی بر این نوع شرک مترتب نمیشود.
شرک در ربوبیت
ربوبیّت از ریشه "ر - ب - ب" مصدر جعلی به معنای پروراندن و تدبیر کردن است.[۱۷۱] ربّ از صفات فعلی خدا از همین ریشه و به مفهوم پرورنده است. شرک در ربوبیّت در تقابل با توحید در ربوبیّت به معنای قائل شدن نقش برای غیر خدا در پروراندن جهان هستی و تدبیر آن است. قرآن کریم بر پیوند میان ربوبیّت و خالقیت دلالت دارد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۱۷۲]، از این رو میتوان براساس پذیرش خالقیت خدا بر اثبات توحید ربوبی و نفی شرک در ربوبیت استدلال کرد؛ با این بیان که خالق عالم فقط خداست و هر خالقی ربّ و مدبّر است و در نتیجه، ربّ و مدبّر عالم فقط خداست. این برهان با فرض تفکیک مقوله ربوبیّت از خالقیّت است، در حالی که این فرض نیز وجود دارد که اساساً ربوبیّت را گونه و جلوهای از خالقیت به شمار آوریم که در نتیجه با نفی شرک در خالقیت، شرک در ربوبیت هم منتفی میشود؛ با این بیان که ربوبیّت به مفهوم اعطای کمال و پروراندن و پیش بردن گام به گام مربوب به سوی هدف است که خود گونهای از خلق است و به تعبیری ربّ برای پروراندن مربوب خود کمال و پیوند میان کمال و مستکمل را میآفریند؛ به تعبیر دیگر، گرچه مفهوم ربوبیت با خالقیت تفاوت دارد، در تحلیل عقلی، بازگشت ربوبیت به خالقیت است؛ زیرا تربیب، تربیت، اداره و تدبیر هرچیز عبارت است از دادن کمالها و اوصاف و ارزاق مورد نیاز آن شیء و چون اعطای کمالها به شیئی مستکمل امری تکوینی است نه اعتباری و قراردادی، تکمیل و تربیت، با ایجاد ربط میان آن شیء و کمال وجودی مساوی است و آفرینش کمال برای شیء خاص، خود نوعی خلقت و در نتیجه، ربّ همه اشیاء همان خالق آنهاست.[۱۷۳]
تلازم میان ربوبیت و خالقیت را میتوان از آیه ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾[۱۷۴] استفاده کرد. این آیه با تأکید به مخاطبان خود اعلام میکند از آنجا که شما خالقیت خدا را پذیرفتهاید، باید ربّ بودن او را نیز بپذیرید؛ زیرا ربوبیت شعبهای از خالقیت است.[۱۷۵] تلازم ربوبیت و خالقیت از این روست که تنها خالق شیء از هویت و ذات و نیز از عوامل و موانع کمال آن شیء آگاه است و قدرت آن را دارد که امور آن شیء را تدبیر کند، نه موجودی که با آن بیگانه است.[۱۷۶] بر اساس آیات قرآن کریم، یکی از بیشترین مواجهههای پیامبران با مشرکان درباره شرک ربوبی بوده است. به نظر میرسد بیشتر مشرکانی که قرآن کریم به مناسبتی باورهای آنها را گزارش کرده است، به خدای یگانه و خالقیت او نسبت به جهان، اعتراف داشتند: ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[۱۷۷]؛ ولی میپنداشتند که تدبیر امور عالم به موجوداتی مانند فرشتگان، جنّ، ستارگان، ارواح مقدس و به تعبیر قرآن "ارباب" واگذار شده است. بر این اساس، مشرکان برای فرشتگان، قدّیسان و اجرام آسمانی به نوعی ربوبیت قائل بوده و هر یک از آنها را در بخشی از عالم دارای نقش مستقل میپنداشتند و از همین رو برای آنها احترام خاصی قائل بودند، تمثال و مجسمههای آنها را میساختند، از آنها برای شفای بیماران و نزول باران و دفع خطر کمک میخواستند، در برابر آنها کرنش و بندگی میکردند و به آنها تبرّک میجستند.[۱۷۸] کاربرد پُرشمار اسم "ربّ" در قرآن کریم بیانگر اهتمام قرآن به توحید ربوبی و نفی شرک در ربوبیّت است. این اسم نزدیک به ۱۰۰۰ بار در قرآن آمده است و پس از لفظ جلاله "اللّه" بیشترین کاربرد را دارد. شمول ربوبیت الهی بر همه چیز در عالم که از تعابیر فراگیری مانند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۷۹]، ﴿رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ﴾[۱۸۰] استفاده میشود، برای ربوبیت غیر خدا و شرک ربوبی جایی نگذاشته است.
همچنین قرآن کریم افزون بر کاربرد وصف "ربّ" برای خدا، مظاهر گوناگون ربوبیّت را از خدا میداند که در نتیجه برای ربوبیت غیر خدا و شرک ربوبی جایی نمیگذارد؛ مظاهری مانند رزقرسانی ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[۱۸۱]، عزّت بخشیدن و به ذلّت کشاندن ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱۸۲]، اعطای فرمانروایی و سلب آن، بخشیدن فرزند دختر یا پسر ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ﴾[۱۸۳]، گردش دادن شب و روز ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾[۱۸۴]، میراندن و زنده کردن ﴿وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا﴾[۱۸۵] و تدبیر امور عالم در همه مراتب. ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾[۱۸۶] برخی، گستردگی قلمرو مصادیق ربوبیت را از مفهوم ربّ استفاده کرده و بر این باورند که اسم ربّ بر همه افعال الهی دلالت میکند و اسمای حسنایی مانند خالق، بارئ، مصوّر، قهّار، وهّاب، رزّاق، فتّاح، قابض، باسط، حافظ، رافع، معزّ، مذلّ، لطیف، خبیر، حلیم، رقیب، باعث، شهید، مبدئ، معید، محیی، ممیت، نافع، ضار و غفور را دربر میگیرد؛[۱۸۷] همچنین برخی ربّ را پس از کلمه جلاله اللّه، جامع همه صفات جمال و جلال و از جمله حروف اسم اعظم خداوند دانستهاند.[۱۸۸]
بر اساس روایتی، ربّ بزرگترین نام خداست.[۱۸۹] اطلاق و فراگیری ربوبیت خدا و نیز نامتناهی بودن این ربوبیت مستلزم این است که ربوبیت در خدا منحصر است؛ زیرا ربوبیت فراگیر و نامحدود برای ربوبیت دیگران جایی نمیگذارد، از همین رو در آیه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۹۰] با تأکید، همه عوالم را زیر مجموعه ربوبیت الهی معرفی کرده است[۱۹۱] و اساساً به جز خدا کسی واجد همه کمالات نیست تا بتواند به اقتضای ربوبیّت، آن را به مربوبهای خود افاضه کند؛[۱۹۲] همچنین قرآن ربوبیّت غیر خدا را دارای مفسده میداند و به روش برهانی و در قالب قیاس استثنایی و بیان تالی فاسدِ تعدّد خدایان دارای ربوبیّت، آن را در خدا منحصر دانسته و از دیگران نفی میکند: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۱۹۳].[۱۹۴] و در قالب جدل از زبان حضرت یوسف(ع)، با استفهام انکاری، ربوبیت خداوند یگانه قهار را در برابر ربوبیت خدایان گوناگون متعین میداند: ﴿يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾[۱۹۵] بیتردید، مشکل اساسی بسیاری از بتپرستان، شرک در ربوبیت بود و باور به وجود ارباب و مدبّرهای مستقل در تدبیر هستی، آنان را به عبادت بتها میکشاند.[۱۹۶] ماجرای ابراهیم در تقابل با مشرکانی که اجرام آسمانی را میپرستیدند، گویای این حقیقت است که آنها با وجود اینکه خورشید، ماه و ستارگان را مخلوق خدا میدانستند، میپنداشتند که تدبیر بخشی از امور عالم به آنها تفویض شده است و از همینرو ابراهیم(ع) افول و غروب این اجرام را دلیل روشنی بر نفی ربوبیت اجرام آسمانی میداند؛ زیرا اقتضای تدبیر و ربوبیت، اِشراف و سیطره مستمر مدبِّر بر امور موجودِ مدبَّر است که با غروب و غیبت ناسازگار است: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾[۱۹۷]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ﴾[۱۹۸]، ﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾[۱۹۹]، ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۲۰۰].[۲۰۱] به گفته علامه طباطبایی، جمله ﴿فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾[۲۰۲] دلیلی بر ابطال ربوبیت ستارگان است؛ زیرا با غروبستارگان، تداوم تدبیر و ربوبیّت آنها ممکن نیست.[۲۰۳] علامه در توضیح این استدلال ادامه داده است که ربوبیّت با محبوبیّت ملازم است؛ زیرا از یک سو ربوبیّت ارتباطی حقیقی میان ربّ و مربوب است که جذب تکوینی مربوب به سوی ربّ و تبعیّت مربوب از ربّ را در پی دارد و از سوی دیگر چیزی که غروب میکند و پس از دستیابی به آن از دست میرود، نمیتواند محبوب مربوب باشد. بنابراین لازم است که ربّ ثبات و استقرار داشته باشد و از مرگ و زوال و غروب و خفاء به دور باشد و این خود برهانی است که هرگونه شرک در ربوبیت را باطل و نفی میکند.[۲۰۴] برخی مفسران در توضیح استدلال ابراهیم(ع)به افول در نفی ربوبیّت غیر خدا گفتهاند که برهان افول بر حدوث و امکان آفل و نیاز او به محدث و واجب الوجود بالذات دلالت دارد؛ زیرا افول و حرکت نشانه حدوث و هر حادث نیازمند به قدیم است.[۲۰۵] برخی نیز با تعبیری دیگر گفتهاند که افول، حرکت است و هر حرکتی محرّکی دارد و سلسله محرکها باید به یک محرّک نامتحرک ختم شود و آن خداوند متعالی است،[۲۰۶] از همین رو ابراهیم(ع)به صراحت هرگونه اثرگذاری اجرام آسمانی را نفی کرده و با ایجاد پیوند میان خالقیت و ربوبیّت، به صراحت به مشرکان اعلام میکند که ربّ آنان پروردگاری است که آسمانها و زمین را آفریده است: ﴿قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾[۲۰۷]
شرک در حاکمیت
قرآن کریم از فرمانروایی بر عالم، به "مُلک" تعبیر کرده [۲۰۸] و هرگونه شرک در آن را از غیر خدا نفی کرده: ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا﴾[۲۰۹] و این حاکمیت را مختص خداوند دانسته است: ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ﴾[۲۱۰] این جمله در آیه ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾[۲۱۱] نیز آمده و در آیه ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۱۲] آمده است. این آیات عام و فراگیر که با هیچ گونه تخصیصی سازگار نیست، خود به صراحت هرگونه شرک در حاکمیت را نفی میکنند. از آنجا که حاکمیت مطلق و بیحدّ و مرز از آنِ خدا و او "مالک الملک" است، به هر کس بخواهد میبخشد و از هرکس بخواهد باز میستاند: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۱۳] از فرمانروایی خدا بر هستی با اسم "المَلِک" یاد شده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۲۱۴] که از نگاه توحیدی کسی جز خدا چنین جایگاهی ندارد.
ادله نفی شرک در خالقیت، شرک در حاکمیت را نیز نفی میکند؛ زیرا به نظر میرسد حاکمیت و فرمانروایی نیز از شئون مالکیت و خالقیت است و خالق و مالک حقیقی جدای از فرمانروایی نیست، چنانکه برخی مفسران گفتهاند که خدای سبحان هم مالک است و هم مَلِک و مالکیت حقیقی او از مُلک تکوینی او منفک نیست، بر خلاف مالکیت و مُلکِ اعتباری که ممکن است از یکدیگر جدا باشند؛ همانند کسی که مالک مالی است؛ ولی بر اثر دور افتادن از آن و عدم امکان تصرف، نسبت به آن مَلِک نیست.[۲۱۵] از آیات پیشگفته به وضوح استفاده میشود که هرگونه شرک در حاکمیت و سلطه منتفی است؛ زیرا سلطه الهی عمومیّت و جامعیت دارد و هر گونه ملک و سلطه و نفوذی در عالم فرض شود تحت سلطه خداست.[۲۱۶] از حاکمیت مطلق خداوند بر عالَم، حق حاکمیت تشریعی او نیز استفاده میشود؛ یعنی تنها خداوندحق قانونگذاری و جعل احکام دارد. اطلاق حکومت الهی از آیاتی نظیر ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۲۱۷] و ﴿لَهُ الْحُكْمُ﴾[۲۱۸] استفاده میشود. بنابراین، شریک دانستن غیر خدا در جعل و تنفیذ احکام، شرک به شمار میآید. برخی، از این شرک به "شرک ربوبی تشریعی" تعبیر کرده و آن را به معنای پذیرش قوانین و مقررات غیر الهی در زندگی فردی یا اجتماعی معنا کرده و بر این اساس، دو نمونه تاریخی قرآنی برای آن گفتهاند:
- مسیحیان دچار شرک در تشریع بودند. به تصریح قرآن کریم، آنان دانشمندان و راهبان خود و حضرت مسیح(ع)را ربّ خود میدانستند: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۲۱۹] بر اساس روایات، مسیحیان هرگز علمای خود را نپرستیدند، بلکه حلال و حرام خودساخته و احکام خلاف آنان را پذیرفتند و از این طریق تحت ربوبیت آنها درآمدند. در روایتی، امام صادق(ع) سوگند یاد میکند که احبار و رهبان مردم را به عبادت خود دعوت نکردند و اگر هم دعوت میکردند، مردم نمیپذیرفتند، بلکه علما حلال را حرام و حرام را حلال کردند و مردم نیز بیتحقیق، از آنها پذیرفتند.[۲۲۰]
- فراعنه مصر نیز گرفتار شرک در حاکمیت تشریعی و برای خود حق قانونگذاری قائل بودند و مردم را به اطاعت از خود فرا میخواندند. آنان نزول باران و رویش گیاهان را از سوی خود نمیدانستند، بلکه مردم را به اطاعت و تبعیت از احکام و آرای خود دعوت میکردند و سعادت مردم را در عمل به فرمانهای خود میدانستند: ﴿يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[۲۲۱].[۲۲۲]
شرک عبادی
شرک عبادی به معنای نهایت خضوع و تذلل انسان در برابر کسانی است که آنها را در تدبیر برخی شئون عالم اثرگذار و مستقل بداند.[۲۲۳] از آنجا که این شرک در عمل ظهور مییابد، به آن "شرک عملی" نیز گفتهاند. این گونه شرک، با اعتقاد به برخی اقسام توحید سازگار است، از همین رو بیشتر مردمی که قرآن کریم شرک آنها را گزارش کرده است به رغم اعتراف به توحید در ذات و خالقیت، به شرک عبادی مبتلا بودهاند. شرک عبادی به صورتهای گوناگون مانند بتپرستی، سجده و بر خاک افتادن برای غیر خدا و ریا در انجام اعمال تحققپذیر است که البته برخی از اقسام آن شرک خفی به شمار میآید و موجب خروج از دایره اسلام نمیشود. از ادله نافی اقسام شرک نظری میتوان برهانی برای نفی شرک در عبادت اقامه کرد؛ زیرا بر اساس ادله نفی شرک در اندیشه و باور، روشن میشود که جز خدا واجب الوجودی که زمامدار هستی باشد نیست و هرچه غیر اوست در همه جهات، ممکن و محتاج است. این گزاره خود صغرای برهان بر نفی شرک عبادی است. در کبرای این قیاس گفتهاند که هیچ موجودی جز واجب الوجود و غنی بالذات که ربوبیت در انحصار اوست استحقاق بندگی ندارد و نتیجه گرفتهاند که غیر خدا که همه ممکن و محتاجاند شایستگی معبود بودن ندارند.[۲۲۴] این برهان را از آیات قرآن میتوان استفاده کرد؛ از جمله، آیات ﴿ إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ فَالِقُ الإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ وَهُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُواْ لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴾[۲۲۵] پس از آنکه بر خالقیت خدا تأکید و هرگونه ثنویت را نفی کرده و به شئون مختلفی از تدبیر و ربوبیت او همانند نزول باران، احیای زمین، روزی رسانی به بندگان و هدایت انسانها اشاره کردهاند، نتیجه گرفتهاند که خدا ربّ و پروردگار شماست و هیچ معبودی جز او که آفریننده همه چیز است، شایستگی پرستیده شدن ندارد. پس او را بپرستید و از پرستش غیر او بپرهیزید: ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[۲۲۶].[۲۲۷]
از آیات قرآن کریم به روشنی استفاده میشود که بیشتر اقوام پیامبران، گرفتار انحراف شرک در عبادت بودهاند، از همینرو مبارزه با شرک عبادی و دعوت مردم به توحید در عبادت مهمترین رسالت همه پیامبران بوده است: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾[۲۲۸] قرآن خطاب به رسول خدا(ص)میفرماید پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه خدا به او وحی کرد که جز من معبودی سزاوار پرستش نیست. پس همه مرا بپرستید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾[۲۲۹] فعلِ مضارع ﴿نُوحِي﴾ که بیانگر استمرار است میرساند که بازداشتن مردم از شرک در عبادت و دعوت آنها به توحید عبادی در طول تاریخ همواره به پیامبران یادآوری میشده است.[۲۳۰]
بررسی آیات قرآن درباره یکایک پیامبران نشان میدهد که دعوت به عبادت خدا و وانهادن پرستش بتها، همواره محوریترین موضوع دعوت آنها بوده است. فقط با نگاهی گذرا به آیات بیانکننده سرگذشت پیامبران اولوا العزم، روشن میشود که مهمترین انحراف اقوام آنان، شرک در عبادت و پرستش تندیسها، و محوریترین موضوع تبلیغ، اجتناب از بتپرستی و دعوت به توحید عبادی بوده است؛ از جمله، بر اساس آیه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۲۳۱]، نوح(ع) که نخستین پیامبر اولوا العزم بود، به قوم بتپرست خود گفت خدا را بپرستید که جز او خدایی نیست. ابراهیم(ع) نیز با استفهام انکاری قوم خویش را به سبب عبادت غیر خدا نکوهش کرده: ﴿أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[۲۳۲] و آنها را به عبادت خدا فراخوانده است: ﴿ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ﴾[۲۳۳] موسی(ع) نیز پس از آنکه بنیاسرائیل معبودی همانند آلهه بتپرستان از او خواستند، چنین درخواستی را از روی نادانی خواند: ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾[۲۳۴] و هنگامی که از عیسی(ع) در قیامت پرسیده میشود که آیا تو پیروانت را به پرستش خود و مادرت فراخواندهای؟ آن حضرت با منزه دانستن خداوند از هرگونه شریک، اعلام میکند که چنین دعوت ناحقی را به زبان نیاورده است و تأکید میکند که تنها چیزی را گفته که از سوی خدا فرمان داشته و آن پرستش پروردگار یکتا و یگانه است: ﴿وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾[۲۳۵]، ﴿مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۲۳۶] قرآن کریم خاتم پیامبران، حضرت محمد بن عبدالله(ص) را نیز مخاطب قرار داده و از حکم پروردگار خبر میدهد که از شرک عبادی اجتناب کرده و فقط خداوند را عبادت کنید: ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ﴾[۲۳۷]
پیوند شرک عبادی با شرک ربوبی
از آیات قرآن کریم به روشنی استفاده میشود که اقوام پیامبران پیشین و بتپرستانی که قرآن زندگی آنها را گزارش کرده، از رهگذر شرک در ربوبیّت و باور به تدبیر برخی امور عالم از سوی غیر خدا به شرک عبادی میگراییدند و موجودی را که به گمان خود در شئون مختلف هستی مؤثر میپنداشتند به امید کسب سود یا دفع زیان عبادت میکردند. بنابراین شرک عبادی آنها در شرک ربوبی ریشه داشت، از این رو پیامبران، مستمر به آنها تأکید میکردند که غیر خدا هیچگونه نقش مستقلی در تدبیر عالم ندارد.
با بهرهگیری از مجموع آیات قرآن در این زمینه میتوان برهانی را این گونه اقامه کرد: ارباب و آلهه ربوبیت ندارند و کسی که ربوبیت ندارد شایستگی معبود بودن ندارد. در نتیجه، ارباب و آلهه (غیر خدا) شایستگی عبادت ندارند، از همینرو در آیات فراوانی که از زبان پیامبران گزارش شدهاند، اقتضائات ربوبیت، مانند روزیرسانی، هدایت و اضلال، نفع و ضرر رساندن، ایجاد زندگی و مرگ و سلامت و مرض، از معبودهای غیر حقیقی نفی شدهاند، تا در نتیجه صلاحیت آنها برای عبادت منتفی باشد؛ از جمله، ابراهیم(ع) با استدلال به همین برهان در مواجهه با آزر، او را به سبب عبادت موجوداتی که از شنیدن و دیدن بیبهرهاند و سود و زیانی ندارند نکوهش کرده است: ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا﴾[۲۳۸] خدا دانستن بتها و معبودانی که در هیچ امری و از جمله در رزقرسانی نقشی ندارند را بهتان دانسته است و باور درست را که رزق از سوی خداست و او باید عبادت شود به آنها متذکر میشود: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[۲۳۹] رسول خدا(ص) نیز به صراحت به مشرکان اعلام میکند که من معبودهای شما را نمیپرستم، بلکه اللّه را که مرگ و زندگی در دست اوست، میپرستم: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۴۰] از این آیه به روشنی استفاده میشود که فقدان شایستگی معبودهای مخاطبان آیه به سبب فقدان ربوبیت آنها در موضوع مرگ و زندگی است.
آیات ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[۲۴۱]، ﴿قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾[۲۴۲] در قالب استفهام تقریری از مخاطبان میپرسد که چه کسی شما را از دشواریهایی که در تاریکیهای خشکی و دریا برایتان پدید میآید رهایی میبخشد؟ در هنگامه سختیها شما او را آشکارا و با فروتنی و نیز در نهان میخوانید و عهد میکنید که اگر ما را از این مهلکه برهاند، از سپاسگزاران خواهیم شد. خداست که شما را از آن سختیها و از هر اندوهی دیگر نجات بخشد؛ آنگاه شما پیمان خود را میشکنید و برای او شریک قرار میدهید.[۲۴۳] از آنجا که عبادت خدایان دروغین از سوی مشرکان بر پایه امید یا ترس نهاده شده است، خداوند در شماری از آیات، خدایان را به ناتوانی از سود و زیانرسانی وصف کرده است تا هرگونه اقتضایی را برای عبادت غیر خدا نفی کند، از همین رو ابراهیم(ع) در رویارویی با بتپرستان، آنان را به سبب پرستش خدایانی که سود و زیان ندارند نکوهیده است: ﴿قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ﴾[۲۴۴] رسول خدا(ص) نیز مشرکان را مخاطب قرار داده و با استفهام انکاری میپرسد: ﴿قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۲۴۵]؛ نیز با لحنی خاص پرستشگران بتهای بیسود و زیان و شفاعتخواهان از چنین موجوداتی را نکوهیده است: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۲۴۶] آیه ﴿وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۲۴۷] به صراحت از عبادت خدایان بیسود و زیان و از گرفتار شدن در شرک عبادی و ظلم پرهیز داده است.
قرآن کریم در شماری از آیات بر این نکته پای فشرده که معبودهای ساختگی نه تنها برای دیگران توان جذب سود و دفع زیان ندارند، برای خود نیز نمیتوانند جلب منفعت و دفع ضرری داشته باشند، از همینرو قرآن انسانهای گرفتار در شرک عبادی را نکوهیده که با وجود اینکه ربوبیّت همه هستی مختص خداست، چرا آنان غیر خدا را که حتی مالک سود و زیان برای خویش نیست به ولایت و سرپرستی گرفتهاند: ﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾[۲۴۸] و این معبودان حتی قدرت یاری خود را ندارند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَلَا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ﴾[۲۴۹] آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۲۵۰] به صراحت میان عبادت و ربوبیت پیوند برقرار کرده و حکم ﴿اعْبُدُوا﴾ را بر وصف ﴿رَبَّكُمُ﴾ معلق کرده است و تعلیق حکم عبادت بر وصف ربوبیت، بیانگر علیت وصف یادشده برای ضرورت عبادت است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ﴾.[۲۵۱]
مبارزه با شرک عبادی با انکار الوهیت غیر خدا
در شماری از آیات، با نفی الوهیت غیر خدا بر نفی شرک عبادی استدلال شده است؛ با این بیان که غیر خدا "اِله" نیست و تنها اله شایسته عبادت است و در نتیجه، غیر خدا شایسته عبادت نیست.[۲۵۲] این برهان بر این پایه نهاده شده که "اله" را به معنای موجود مستقل در امور بدانیم، چنانکه برخی مفسران بر آناند که تفسیر "اله" به معبود، تفسیر به لازم معناست و از آنجا که "اله" حقیقی و آلههپنداری در میان ملل مختلف عبادت شده و میشوند، پنداشته شده که "اله" به معنای معبود است، در حالی که معبود بودن غیر از الوهیت است؛ زیرا عبادت به معنای خضوع عملی و قولی برای موجودی با اعتقاد به الوهیت اوست و معنای پذیرش الوهیت، باور به موجودی است که در کار خود به گونه مطلق مستقل باشد.[۲۵۳] بر این اساس، نفی آلهه بدین معناست که غیر خدا از اینرو که ربوبیت ندارد، شایستگی عبادت هم ندارد و در واقع نفی آلهه، نفی همزمان شرک ربوبی و شرک عبادی است.
آیاتی مانند ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۲۵۴] و ﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۲۵۵] مؤید این برداشتاند که اله به معنای معبود بودن صِرف نیست، بلکه به معنای موجود اثرگذار و مدبّر شایسته عبادت است؛ زیرا در این آیات سخن از تدبیر در آفرینش است.[۲۵۶]
قرآن کریم در یک پیام جامع، هرگونه الهی را جز اللّه نفی کرده است: ﴿ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾[۲۵۷] و از اینرو همه باید اللّه را عبادت کنند: ﴿ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ ﴾[۲۵۸] قرآن کریم این جمله را از بسیاری از پیامبران مانند نوح، هود، صالح و شعیب(ع) نقل کرده است؛ از جمله در آیات ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾[۲۵۹]، ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۲۶۰]، ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۲۶۱] و آیات ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ﴾[۲۶۲]، ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ﴾[۲۶۳]، ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ﴾[۲۶۴]. نفی الوهیت غیر خدا و لزوم عبادت خدا، موضوعِ محوری رسالت همه پیامبران بوده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾[۲۶۵] همین مفهوم با بیانی دیگر و با استفهام انکاری طرح، و بر این نکته تأکید شده که همه انبیای الهی پرستش غیر خدا را قاطعانه محکوم کردهاند: ﴿وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ﴾[۲۶۶]. آیه ﴿وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ﴾[۲۶۷] ادّعای الوهیت غیر خدا را ادّعایی بیدلیل و برهان میداند. و در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۲۶۸] از زبان ابراهیم(ع) باور به آلهه را گمراهی میداند. قرآن آلهه را بر خلاف باور بتپرستان، بیاثر در تدبیر شئون بتپرستان میداند و آنها حتی توان یاری رساندن به خود را نیز ندارند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَلَا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ﴾[۲۶۹] از آیات قرآن استفاده میشود که گرچه مشرکان از رهگذر شرک ربوبی به شرک عبادیگراییدهاند، توحید ربوبی در سرشت و باطن آنها نهفته است. شاید از همینروست که خداوند به پیغمبرش خبر میدهد اگر از مشرکان درباره روزی دهنده مخلوقات و مدبر آسمانها و زمین بپرسی، با اندکی درنگ باز هم پاسخشان "اللّه" خواهد بود: ﴿قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾[۲۷۰] بنابراین شرک در ربوبیت از بتپرستان نفی نشده است؛ زیرا این آیات صرفاً فطری بودنِ توحید را گوشزد میکنند و اینکه مشرکان نیز با کمی اندیشه و رجوع به فطرت خویش به این نتیجه خواهند رسید که آن کس که خالق است، همو نیز مدبّر و ربّ خواهد بود و بهترین شاهد بر درستی این مدعا، وجود ادات استقبال در پاسخ مشرکان است: ﴿فَسَيَقُولُونَ﴾[۲۷۱] که در همه آیات در بردارنده سؤال از ربوبیت تکرار شده و بدیهی است که باید میان جمله ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ و جمله ﴿سَيَقُولُونَ اللَّهُ﴾ فرق گذاشته شود؛ زیرا در ادبیات عرب، "لام" حرف تحقیق و "سین" حرف استقبال است و حاضر نبودن پاسخ در ذهن مشرکان و نیازمندی به اندکی تأمل را نشان میدهد. در برخی دیگر از آیات قرآن نیز، به وجود این توحید فطری نهفته، تصریح شده است. از نگاه قرآن، همه فطرتهای به خواب رفته، هنگام پیشامدهای سخت و ناگوار، مانند غرق شدن در دریا، بیدار شده و به اصل خویش باز میگردند: ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾[۲۷۲] امامان شیعه نیز با بهرهگیری از مضمون همین آیات، بر فطری بودنِ توحید استدلال میکردند، چنانکه امام صادق(ع)در مناظره با ملحدی که منکر خدا بود، ضمن اعتراف گرفتن از امیدواری او به یک نجات دهنده غیبی در هنگام غرق شدن کشتی، همان نقطه امیدبخش را خدا معرفی کرد.[۲۷۳] روشن است که شخص ملحد در شرایط عادی به آن مبدأ متعالی باور ندارد.
بطلان شرک عبادی بر مبنای توحید خالقیت
قرآن کریم در آیات فراوانی با طرح مبحث خالقیت جهان، به رویارویی با شرک عبادی پرداخته، یا با طرح موضوع آفرینش هستی برای توحید عبادی زمینهسازی کرده است. از مجموع این آیات میتوان برهانی اقامه کرد که حدّ وسط آن خالقیت جهان است؛ بدین گونه که بر اساس آیات بیانگر توحید افعالی، غیر خدا کسی آفریننده جهان نیست و براساس آیاتی که میان عبادت و خالقیت پیوند ایجاد کرده است، فقط آفریننده جهان شایستگی عبادت دارد و در نتیجه، روشن میشود که غیر خدا کسی شایستگی عبادت ندارد.
حضرت صالح(ع) پس از فرمان به عبادت خدا و نفی شرک عبادی، خلقت الهی را زمینهساز این فرمان دانسته است: "یـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـهٍ غَیرُهُ هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الاَرضِ". (هود / ۱۱، ۶۱) در توضیح استدلال به این آیه گفتهاند: هستی شما عین ذات شما نیست، پس شما مخلوق هستید و طبعاً در حدوث و بقا نیازمند به خالق. آفریننده شما نیز پدران و اجدادتان نیستند، چون هستی آنان نیز عین ذاتشان نیست. بت نیز نیست؛ زیرا بت، ساخته دست شماست و مواد آن از جماداتاند که ضعیفترین مراتب وجود را دارند، پس چیزی نیست که در آفرینش از خدا بینیاز باشد؛ چه رسد به اینکه آفریننده خود باشد. بنابراین همه اشیاء و اشخاص، مخلوق یک خالق غنی بالذات هستند و آن خداست که به همه اشیاء از جمله انسان هستی بخشید.[۲۷۴]
قرآن کریم در آیه ۱۰۲ سوره انعام / ۶ امر به عبادت را با فاء، بر خالقیت فراگیر خدا متفرع کرده است. از این آیه به روشنی، نفی عبادت غیر خدا که فاقد هرگونه نقشی در آفرینش است، استفاده میشود: "ذلکمُ اللّهُ رَبُّکُم لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ خـلِقُ کُلِّ شیءٍ فَاعبُدوهُ". ابراهیم(ع) بتپرستان قومش را نکوهش میکند که چرا بتهایی را که خود میتراشید عبادت میکنید؟ حال آنکه شما را و آنچه را که میسازید خدا آفریده است: "قَالَ اَتَعبُدونَ ما تَنحِتون * و اللّهُ خَلَقَکُم و ما تَعمَلون" (صافّات / ۳۷، ۹۵ - ۹۶)؛ نیز پرستش خدایان را نکوهیده است؛ خدایانی که چیزی را نمیآفرینند، بلکه خود خلق شدهاند: "و اتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لا یَخلُقونَ شیئاً و هُم یُخلَقونَ". (فرقان/ ۲۵، ۳)[۲۷۵] حضرت محمد(ص) در آیه ۷۳ سوره حج / ۲۲ مأمور شده بر این نکته تأکید کند که خدایان حتی اگر در کنار هم قرار گیرند و نیروی خود را مجتمع کنند، هرگز توانِ آفریدن مگسی را هم نخواهند داشت: "اِنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِ اللّه لَن یَخلُقوا ذُبابًا و لَوِ اجتَمَعوا لَه"؛ همچنین قرآن کریم به مشرکان حجاز که به تبعیت از پدران خود گرفتار شرک عبادی بوده و بتها را میپرستیدند فرمان میدهد که شما باید خدا را عبادت کنید؛ زیرا او خالق شما و پدرانتان است: "یـاَیُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم والَّذینَ مِن قَبلِکُم". (بقره / ۲، ۲۱) از این آیه استفاده میشود که محور اصلی عبادت، همان خالقیت معبود است و چون خداوند خالق همه اشیاست: "اللّهُ خـلِقُ کُلِّ شیءٍ و هُوَ عَلی کُلِّ شیءٍ وکیل" (زمر / ۳۹، ۶۲) و غیر خدا خالق چیزی نیست و خالق همتای غیر خالق نخواهد بود: "اَفَمَن یَخلُقُ کَمَن لا یَخلُقُ اَفَلا تَذَکَّرون" (نحل / ۱۶، ۱۷)، عبادت منحصراً برای خدا ضروری است.[۲۷۶]
عوامل شرک ورزی
۱. جهالت (بی عقلی و نادانی) بسیاری از آیات قرآن کریم، جهل را منشأ شرک شناساندهاند. جهل در برابر عقل به معنای سفاهت و حماقت است و همانگونه که عقل به نظری (نیروی عهدهدار فهم و اندیشه) و عملی (نیروی عهدهدار عزم و اراده) قسمت میشود،[۲۷۷] جهل نیز همین دو قسم را دارد: جهلی که عامل شرک است در برابر عقل عملی قرار دارد و این جهل با برخورداری از علم و دانش سازگار است.
به نظر میرسد این جهل، مهمترین عامل ایجاد، بقاء و استمرار شرک در طول تاریخ بوده است، از همین رو قرآن کریم، جهالت را ریشه عناد، لجاجت و شرک مشرکان میداند.[۲۷۸] موسی(ع)در پاسخ قوم خود که خواستار شرک و بتپرستی شدند، آنان را که پس از مشاهده معجزات گوناگون الهی، تقاضای بتپرستی دارند، "جاهل" خطاب کرد: "قالوا یـموسَی اجعَل لَنا اِلـهًا کَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون" (اعراف / ۷، ۱۳۸)؛ همچنین قرآن کریم دعوت به شرک و بتپرستی را از سر جهالت و داعیان به شرک را جاهل: "قُل اَفَغَیرَ اللّه تَأمُرُونّی اَعبُدُ اَیُّهَا الجـهِلون" (زمر / ۳۹، ۶۴) و نیز مشرکانی را که از آیین توحیدی ابراهیم(ع) روی برمیتابند، سفیه دانسته است: "ومَن یَرغَبُ عَن مِلَّةِ اِبرهیمَ اِلاّ مَن سَفِهَ نَفسَهُ". (بقره / ۲، ۱۳۰)[۲۷۹] جهل در برابر علم نیز به کار میرود و بر اساس آیات قرآن، از عوامل شرکورزی، جهل به مفهوم نادانی است. این جهل، سبب شده گروهی با حدس و گمان، یک سلسله علل وهمی و خرافی را برای حوادث و امور طبیعی عالم، مانند باد، باران، سیل، زلزله، امراض و قحطی جعل کنند و به مرور زمان، این علل مجعول در معرض پرستش مردم قرار گیرند و از مشتی چوب و سنگ، سودرسانی و زیانزدایی خواسته شود. شاید تأکید فراوان قرآن بر بیان علل قریب و بعید پدیدههای یاد شده برای تفکر درباره همین امر باشد.[۲۸۰] از نگاه قرآن، مشرکان در عقیده شرکآمیز خود فاقد هرگونه پشتوانه منطقی و علمی هستند و آنان گرچه به ظاهر پیرو خدایاناند، در حقیقت از حدس و گمان خود پیروی میکنند: "و ما یَتَّبِـعُ الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّه شُرَکاءَ اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ و اِن هُم اِلاّ یَخرُصون". (یونس / ۱۰، ۶۶) ناآگاهی مشرکان از عظمت و منزلت پروردگار و اینکه همه هستی تحت تدبیر اوست، آنان را به شرک واداشته است و هنگامی که آسمانها و زمین به دست خدا برچیده میشوند، آشکار خواهد شد که زمام همه امور در اختیار خدا بوده و از اینکه برای او شریکی قائل شوند، منزّه است: "و ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ والاَرضُ جَمیعًا قَبضَتُهُ یَومَ القِیـمَةِ و السَّمـوتُ مَطویّـتٌ بِیَمینِهِ سُبحـنَهُ و تَعـلی عَمّا یُشرِکون". (زمر / ۳۹، ۶۷) قرآن در آیهای دیگر با همین مضمون تأکید میکند که مشرکان به زودی خواهند فهمید که چه کردهاند و چه موجودات بیاثری را پرستیدهاند: "اَلَّذینَ یَجعَلونَ مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَسَوفَ یَعلَمون". (حجر / ۱۵، ۹۶) رسول خدا(ص)با استفهام انکاری مشرکان را مخاطب قرار داده و میپرسد: آیا شما دانشی دارید که آن را برای ما آشکار کنید؟ و پس از این سؤال، تأکید میکند که شما از معارف الهی هیچ آگاهی ندارید و جز از حدس و گمان پیروی نمیکنید: "قُل هَل عِندَکُم مِن عِلمٍ فَتُخرِجوهُ لَنا اِن تَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ و اِن اَنتُم اِلاّ تَخرُصون". (انعام / ۶، ۱۴۸) شرکورزی مشرکان، اعم از شرک ربوبی و شرک عبادی آنها و مخلوق خدا را در مقام خدا قرار دادن، از روی نادانی است: "و جَعَلوا للّهِ شُرَکاءَ الجِنَّ و خَلَقَهُم و خَرَقوا لَهُ بَنینَ و بَنـتٍ بِغَیرِ عِلمٍ سُبحـنَهُ و تَعـلی عَمّا یَصِفون" (انعام / ۶، ۱۰۰)؛ همچنین در آیه ۱۱۸ سوره بقره / ۲ از مشرکان به "الَّذینَ لا یَعلَمونَ" تعبیر کرده است.
۲. هوای نفس از عوامل مهم شرکورزی، پیروی از هوای نفس است. خواهشهای نفسانی مشرکان را به اتخاذ آلهه میکشانند: "اِن یَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ و ما تَهوَی الاَنفُسُ" (نجم / ۵۳، ۲۳)؛ زیرا هواپرستانِ حقگریز، با پذیرش توحید و قبول دعوت انبیا باید در حصار حدود و قواعد شرعی قرار گیرند، درحالی که آنان میخواهند بیقید و رها باشند و در پیروی از نفس اماره هیچ محدودیتی نداشته باشند: "بَل یُریدُ الاِنسـنُ لِیَفجُرَ اَمامَه". (قیامت / ۷۵، ۵) قرآن کریم به صراحت خواندن و عبادت غیر خدا را هوا و هوس مشرکان میداند و رسول خدا(ص)خطاب به آنان میگوید که من مانند شما به پیروی از هواهای نفسانی تن نمیدهم و بت نمیپرستم: "قُل اِنّی نُهیتُ اَن اَعبُدَ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللّه قُل لا اَتَّبِـعُ اَهواءَکُم قَد ضَلَلتُ اِذًا و ما اَنَا مِنَ المُهتَدین". (انعام / ۶، ۵۶) شدت تأثیر خواهشهای نفسانی در شرک و بتپرستی به گونهای است که در واقع مشرکان هواپرستاند و هواپرستی آنان را به بتپرستی کشانده است، از همین رو در برخی آیات از آنان با تعبیر "مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ" یاد شده است.
در آیه ۴۳ سوره فرقان / ۲۵ به رسول خدا تأکید میکند که تو بر چنین افرادی گماشته نشدی تا بتوانی آنان را هدایت کنی: "اَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ اَفَاَنتَ تَـکونُ عَلَیهِ وَکیلا". هواپرستی میتواند همه فضای جان آدمی را فراگیرد و چنان در دل رسوخ کند که برای دریافت حقیقت هیچ روزنهای را نگذارد و به تعبیر قرآن، گوش و قلب و چشمش بسته است و بر آن مهر نهاده شده است و به تبعِ بسته بودن ابزار شناخت، به بتپرستی روی میآورد: "اَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلـهَهُ هَوهُ و اَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلمٍ و خَتَمَ عَلی سَمعِهِ و قَلبِهِ و جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشـوَةً فَمَن یَهدیهِ مِن بَعدِ اللّه اَفَلا تَذَکَّرون". (جاثیه / ۴۵، ۲۳) [۲۸۱] گفتنی است که برخی مصادیق شرکی که در هواپرستی ریشه دارد، شرک خفی است و اساساً هرگونه پیروی از هوای نفس و نادیده گرفتن فرمانهای الهی، گونهای از شرک خفی است. ۳. حسگرایی کسانی که از قلمرو امور حسّی فراتر نمیروند و از ادراک معارف ماورای طبیعت محروماند در مواجهه با چنین معارفی اصل آن را منکر میشوند و در صورت پذیرش، آن معارف متعالی را در حدّ حسّ تنزل میدهند. قرآن کریم ضمن بیان داستان بنیاسرائیل، از حسگرایی آنها پرده برداشته و از تقاضای آنان برای دیدن خدا با چشم سر و از شرک آنها به دلیل گوسالهپرستی خبر میدهد: "فَقالوا اَرِنَا اللّهَ جَهرَةً فَاَخَذَتهُمُ الصّـعِقَةُ بِظُلمِهِم ثُمَّ اتَّخَذوا العِجلَ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنـتُ". (نساء / ۴، ۱۵۳) [۲۸۲] بر اساس این آیه، بنیاسرائیل بر اثر اصالت دادن به امور مادی، مفهوم متعالی عبادت خدا را در حدّ کرنش در برابر گوسالهای تنزل دادند، چنانکه همین قوم حسگرا پس از دیدن آیات و معجزات فراوان از حضرت موسی و از جمله شکافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، از وی خدایی خواستند که همچون بتها آن را بپرستند: "و جـوَزنا بِبَنیاِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلی قَومٍ یَعکُفونَ عَلی اَصنامٍ لَهُم قالوا یـموسَی اجعَل لَنا اِلـهًا کَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون". (اعراف / ۷، ۱۳۸) مشرکان زمان رسول خدا(ص) انتظار داشتند که خدا در سایبانهایی از ابر و نیز فرشتگان به سراغشان بیایند: "هَل یَنظُرونَ اِلاّ اَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلـئِکَةُ" (بقره / ۲، ۲۱۰)، چنانکه مشرکان انتظار داشتند رسول خدا(ص)در سرزمین مکه برای آنها چشمههایی جاری سازد، یا اینکه باغی از درختان خرما و انگور و نهرهای جاری داشته باشد، یا آسمان را پاره پاره کند و بر سرشان بیفکند، یا خدا را با فرشتگان روبهروی آنها آوَرَد، یا خانهای از طلا داشته باشد، یا در آسمان بالا رود و با خود مکتوبی از آسمان بیاورد: "و قالوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الاَرضِ یَنبوعا * اَو تَـکونَ لَکَ جَنَّـةٌ مِن نَخیلٍ و عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الاَنهـرَ خِلـلَها تَفجیرا * اَو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفًا اَو تَأتِیَ بِاللّه و المَلـئِکَةِ قَبیلا * اَو یَکونَ لَکَ بَیتٌ مِن زُخرُفٍ اَو تَرقی فِی السَّماءِ و لَن نُؤمِنَ لِرُقیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتـبًا نَقرَو ٔ هُ قُل سُبحانَ رَبّی هَل کُنتُ اِلاّ بَشَرًا رَسولا". (اسراء / ۱۷، ۹۰ - ۹۳) حتی مشرکان تقاضای دیدن فرشتگان و خدا را داشتند: "و قالَ الَّذینَ لا یَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَةُ اَو نَری رَبَّنا". (فرقان/ ۲۵، ۲۱) بنابراین، انس بشر به امور محسوس موجب شده است همواره در لغزشگاه مجسم ساختن امور معنوی و ریختن نامحسوسها در قالب محسوسها قرار گیرد. [۲۸۳] به نظر میرسد نگاه مادّی و حسگرایانه و عدم امکان اشتغال یک مبدأ فاعلی به امور متعدد و فراوان موجب شده است برخی برای شئون و رخدادهای گوناگون عالم هستی به اتخاذ آلهه کشانده شوند. وجود خدایان متکثر برای اموری مانند باد، باران، آب و نور در میان مشرکان و نامگذاری بتها بر اساس کارکرد مفروض نزد آنها[۲۸۴] گویای این واقعیت است. تعبیر "آلهه" و "ارباب" در آیات قرآن و نیز نفی شئون گوناگون از بتها شاهدی بر این حقیقت است، از همینرو مشرکان، نفی خدایان و اثبات خدای واحد را شگفتانگیز میدانستند: "اَجَعَلَ الالِهَةَ اِلـهًا وحِدًا اِنَّ هـذا لَشیءٌ عُجاب". (ص / ۳۸، ۵) ۴. تعصب و تقلید از نیاکان تبعیت از بزرگان و تعصب به پیشینیان از عوامل و زمینههای بتپرستی مشرکان بود: "واِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما اَنزَلَ اللّهُ قالوا بَل نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا اَوَلَو کانَ ءاباو ٔ هُم لا یَعقِلونَ شَیـئاً و لا یَهتَدون". (بقره / ۲، ۱۷۰) نکوهش قرآن از تقلید پدران از این روست که اساساً در مسائل عقیدتی و اساس دین، تقلید روا نیست؛ زیرا مانع تعقل و کسب معرفت است و شخص به جای اندیشه و تعقل، معتقدات خود را از دیگران میگیرد. افزون بر اینکه مشرکان با تعصبهای شدید قومی و با عدم بهرهگیری از خردورزی بدون هیچ تأمّل و تفکّری بر آراء و تفکرات نیاکان خود پای میفشردند.
پایبندی مشرکان به افکار نیاکان در آیاتی به نقل از امتهای پیشین گزارش شده است؛ از جمله وقتی ابراهیم(ع)به آزر و قوم خود اعتراض کرد که چرا تمثالها را میپرستید؟ آنها پاسخ دادند: زیرا پدرانمان نیز عبادت کننده بتها بودند. ابراهیم(ع) آنان و پدرانشان را گمراه خواند: "اِذ قالَ لاَِبیهِ و قَومِهِ ما هـذِهِ التَّماثیلُ الَّتی اَنتُم لَها عـکِفون * قالوا وَجَدنا ءاباءَنا لَها عـبِدین * قالَ لَقَد کُنتُم اَنتُم و ءاباو ٔ کُم فی ضَلـلٍ مُبین". (انبیاء / ۲۱، ۵۲ - ۵۴) قوم هود نیز با اصرار بر بتپرستی، شرک را آیین پیشینیان خود میشمردند: "سَواءٌ عَلَینا اَوَعَظتَ اَم لَم تَـکُن مِنَ الوعِظین * اِن هـذا اِلاّ خُلُقُ الاَوَّلین". (شعراء / ۲۶، ۱۳۶ - ۱۳۷) در آیاتی دیگر، قرآن کریم خبر میدهد که مشرکان پدران خود را گمراه یافتند، پس به دنبال آنها میشتابند: "اِنَّهُم اَلفَوا ءاباءَهُم ضالّین * فَهُم عَلی ءاثـرِهِم یُهرَعون". (صافّات / ۳۷، ۶۹ - ۷۰) مشرکان چنان به افکار پدران و نیاکان خود تعصب دارند که با شگفتی به پیامبر میگویند آیا تو آمدهای که ما خدای یگانه را بپرستیم و آنچه را پدرانمان میپرستیدند رها کنیم: "قالوا اَجِئتَنا لِنَعبُدَ اللّهَ وحدَهُ و نَذَرَ ما کانَ یَعبُدُ ءاباو ٔ نا". (اعراف / ۷، ۷۰) همچنانکه پیروی کورکورانه مشرکان از پدران خود، زمینهسازشرک و بتپرستی است، استمرار مسیر شرک و بتپرستی و بهانهجوییهای آنان نیز از همین تعصّب برخاسته است. این بهانهجوییها معمولاً از سوی مشرکان در مواجهه با پیامبران ارائه شدهاند؛ از جمله بر اساس آیات ۹۰ - ۹۳ سوره اسراء / ۱۷ مشرکان، پذیرش توحید و رها کردن شرک را به اموری شگفتآور موکول میکردند. البته قرآن کریم تصریح میکند که اگر همه این خواستهها و بهانههای مشرکان نیز تحقق یابد، باز آنها از شرک دست برنمیدارند: "و لَو نَزَّلنا عَلَیکَ کِتـبًا فی قِرطاسٍ فَلَمَسوهُ بِاَیدیهِم لَقالَ الَّذینَ کَفَروا اِن هـذا اِلاّ سِحرٌ مُبین" (انعام / ۶، ۷)؛ "و لَو اَنَّنا نَزَّلنا اِلَیهِمُ المَلـئِکَةَ و کَلَّمَهُمُ المَوتی و حَشَرنا عَلَیهِم کُلَّ شیءٍ قُبُلاً ما کانوا لِیُؤمِنوا". (انعام / ۶، ۱۱۱) ۵. زمامداران ستمگر حاکمان ستمگر در جبهه مقابل پیامبران، همواره در راستای منافع خود در جهت اشاعه شرک و پایداری بر آن کوشیدهاند؛ از جمله فرعون به دفاع از آیین بتپرستی برخاست و از مردم خواست دست او را در کشتن موسی باز بگذارند تا او دین مردم را تغییر ندهد: "و قالَ فِرعَونُ ذَرونی اَقتُل موسی و لیَدعُ رَبَّهُ اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَـکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی الاَرضِ الفَساد". (غافر / ۴۰، ۲۶) سردمداران حکومت او نیز در راستای تثبیت بتپرستی از فرعون خواستند با موسی(ع)برخورد کند؛ زیرا او فرعون و خدایان را رها کرده است: "و قالَ المَلاَُ مِن قَومِ فِرعَونَ اَتَذَرُ موسی و قَومَهُ لِیُفسِدوا فِی الاَرضِ و یَذَرَکَ و ءالِهَتَکَ". (اعراف / ۷، ۱۲۷) بر اساس گزارش قرآن کریم، نمرودیان نیز در برابر دعوت ابراهیم(ع) صفآرایی کرده و مردم را تحریک میکردند که در برابر ابراهیم(ع) بایستند و خدایانشان را یاری کنند: "قالوا حَرِّقوهُ و انصُروا ءالِهَتَکُم اِن کُنتُم فـعِلین". (انبیاء / ۲۱، ۶۸) سامری نیز که فردی بانفوذ در بنیاسرائیل بود، مردم را به شرک گرایش میداد و گوساله طلایی خود را به عنوان "إله" بنیاسرائیل و موسی معرفی میکرد: "فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالوا هـذا اِلـهُکُم و اِلـهُ موسی فَنَسِی". (طه / ۲۰، ۸۸) اشراف قریش نیز که از تقابل با رسول خدا(ص)رویگردان نبودند، هنگامی که از همراهی آن حضرت با خود مأیوس شدند، به مردم خود گفتند بروید و بر پرستش معبودهای خود مقاومت کنید که قطعاً کاری مطلوب است: "و انطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا و اصبِروا عَلی ءالِهَتِکُم اِنَّ هـذا لَشیءٌ یُراد". (ص / ۳۸، ۶) [۲۸۵] در قیامت هم مشرکان در دادگاه عدل الهی اذعان میکنند که اشراف و بزرگان قوم، آنان را به شرک واداشتهاند: "و قالوا رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادَتَنا و کُبَراءَنا فَاَضَلّونَا السَّبیلا". (احزاب / ۳۳، ۶۷) ۶. غلو غلوّ درباره پیامآوران الهی، از ریشههای اصلی شرک به شمار میآید. پیامبران و اولیای الهی گرچه مظهر اسمای الهی و دارای چنان کمالی هستند که هرگز شناخت کامل منزلت آنان مقدور انسانهای عادی نیست، با این حال عبد و مربوباند. این منزلت موجب شده است عدّهای به غلوّ گرفتار شده و پیامبران را از قلمرو مربوب و ممکن بودن به مقام ربوبی و واجب بالا برند.
این انحراف، بدین صورت رخ میداد که پس از رحلت شخص بزرگی، برای فراموش نشدن وی، مجسمه یا تصویر او را میساختند؛[۲۸۶] ولی با گذشت زمان، بر اثر تکریم و تجلیل بیش از اندازه، تدریجاً پرستش میشد.[۲۸۷] جهل مردم و عوامفریبی گروهی سبب میشد که خود این مجسمهها موضوعیت یابند و جنبه حاکی بودن آن از یک شخصیت معنوی، مانند پیامبر - که رهاورد پیام او توحید بود - به فراموشی سپرده شود. این فرایند نسبت به پیامبران از آنرو بیشتر است که اولاً آنها دارای نفوس قدسی و پاک بودند. ثانیاً معجزاتی داشتند که برخی میپنداشتند آنها را به نحو استقلال انجام میدهند.
وجود چنین زمینهای برای شرک موجب شده است قرآن کریم به صراحت با آن مبارزه کند و در پیامی کلی ابلاغ کند که مقام رسالت هرگز به کسانی واگذار نشده است که مردم را به سوی خود دعوت میکنند: "ما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُؤتِیَهُ اللّهُ الکِتـبَ و الحُکمَ و النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقولَ لِلنّاسِ کونوا عِبادًا لی" (آلعمران / ۳، ۷۹)[۲۸۸]؛ نیز قرآن از اینکه مردم پیامبران را "ارباب" قرار دهند، نهی کرده است: "و لا یَأمُرَکُم اَن تَتَّخِذوا المَلـئِکَةَ و النَّبِیّینَ اَربابًا اَیَأمُرُکُم بِالکُفرِ". (آلعمران / ۳، ۸۰) قرآن کریم در راستای مبارزه با زمینه غلو و شرک، معجزات و امور خارقالعاده جاری شده به دست پیامبران را به اذن خدا میداند تا شائبه استقلال انبیا در ارائه معجزه را منتفی سازد: "و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّینِ کَهَیــئَةِ الطَّیرِ بِاِذنی". (مائده / ۵، ۱۱۰) همچنین قرآن در شماری از آیات به ویژگیهای امکانی پیامبران میپردازد تا تردیدی در وجود امکانی آنها نباشد؛ ویژگیهایی مانند بشر بودن، نیازمندی به غذا و خوراک، و تولد و مرگ: "قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ وَاحِد" (کهف / ۱۸، ۱۱۰)؛ "قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ وحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ و استَغفِروهُ و ویلٌ لِلمُشرِکین". (فصّلت / ۴۱، ۶) قرآن در برابر غلوّ و افراط مسیحیان درباره حضرت عیسی(ع) و مادرش تأکید میکند عیسی نیز مانند پیامبران پیشین و مادرش زنی بسیار راستگو بود و هر دو غذا میخوردند: "ما المَسیحُ ابنُ مَریَمَ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ و اُمُّهُ صِدّیقَةٌ کانا یَأکُلانِ الطَّعامَ". (مائده / ۵، ۷۵) در خطاب به رسول خدا(ص)نیز او را "میّت" میداند تا روشن شود زمام همه امور در دست خداست: "اِنَّکَ مَیِّتٌ و اِنَّهُم مَیِّتون". (زمر / ۳۹، ۳۰) در روایات اهلبیت(ع) نیز بر پرهیز از غلوّ تأکید شده است؛ از جمله بر پایه روایتی از امام صادق(ع)رسول خدا(ص)فرمود که هرگز مرا از آنچه سزاوار آن هستم بالاتر نبرید؛ زیرا پیش از اینکه خدا مرا به پیامبری برگزیند، به بندگی خود برگزید.[۲۸۹] آیاتی مانند "نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ" (فرقان/ ۲۵، ۱) و "فَاَوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی" (نجم / ۵۳، ۱۰) بیانگر واقعیت تقدم عبد بودن رسول خدا(ص)بر رسالت اویند. از آنجا که اهلبیت(ع)نیز به سبب منزلت رفیع و اظهار کرامات در معرض غلوّند، روایات فراوانی نیز در نکوهش غلوّ درباره اهلبیت(ع) وارد شدهاند؛[۲۹۰] از جمله براساس روایتی، امام صادق(ع) درباره اینکه گروهی برای اهلبیت(ع)سمت الوهیت قائلاند، با قرائت آیه "و هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلـهٌ و فِی الاَرضِ اِلـهٌ" (زخرف / ۴۳، ۸۴) فرمود گوش، چشم، پوست، گوشت، خون و موی من از این گفتار بیزار است. خدا از اینها بیزار است. اینان بر دین من و دینِ اجداد من نیستند. خدا ما و اینان را در قیامت جمع نمیکند، جز اینکه بر این گروه خشمناک است.[۲۹۱]
۷. ربوبیت پنداری شرک ربوبی از عوامل و ریشههای شرک عبادی است. از آنجا که مشرکان ربوبیّت آلهه را باور داشتند، خود را به عبادت آنها موظف میدانستند و در مقابل از خدایان انتظار داشتند که به اقتضای ربوبیتشان سودهای بیشتری به آنها داده و زیانهایی را دفع کنند. بنابراین جلب منفعت از سوی آلهه، از عوامل اساسی عبادت آنها به شمار میآمد. دستیابی به شفاعت بتها از انگیزههای عبادت مشرکان بوده است: "و یَعبُدونَ مِن دونِ اللّه ما لایَضُرُّهُم و لا یَنفَعُهُم و یَقولونَ هـو ٔ لاءِ شُفَعـو ٔ نا عِندَ اللّه". (یونس / ۱۰، ۱۸) [۲۹۲] طلب نصرت و پیروزی در جنگها نیز از انگیزههای مشرکان در عبادت غیرِ خدا بوده است: "و اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه ءالِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون". (یس / ۳۶، ۷۴) به گفته جواد علی، مشرکان در جنگها و سفرها، بت قبیله را همراه خود میبردند تا از آنها یاری بگیرند و دشمنان قبیله را از تعرض بازدارند و حتی اگر در جنگی شکست میخوردند گاهی بت خود را کنار گذاشته و بتی دیگر برمیگزیدند. [۲۹۳] قرآن کریم این گمان مشرکان را ردّ کرده و به صراحت اعلام میکند که از غیر خدا کار و نصرتی برنمیآید: "لایَستَطیعونَ نَصرَهُم". (یس / ۳۶، ۷۵) در آیهای دیگر تأکید میکند که آنها توان یاری خود را ندارند؛ چه رسد به یاری دیگران: "و لایَستَطیعونَ لَهُم نَصرًا و لا اَنفُسَهُم یَنصُرون". (اعراف / ۷، ۱۹۲)
پیامدهای شرک
بر اساس آموزههای قرآن کریم، شرک آثار شوم گستردهای در زندگی و سرنوشت انسان دارد. شماری از این پیامدها بدین شرحاند: ۱. کوری باطن مشرک بر اثر اعراض از توحید و رو آوردن به اوهامِ شرک، خود را در شرایطی قرار داده است که نه میتواند از دیدن خویشتن و مشاهده آیات انفسی بهرهمند شود و نه از رؤیت حقیقت جهان هستی و آیات آفاقی حظّی ببرد.
آیات ۸ - ۹ سوره یس / ۳۶ که وضع مشرکان معاصر رسول خدا(ص) را گزارش میکند،[۲۹۴] شرایط مشرکان را به گونهای ترسیم میکند که هیچ امکانی برای دیدن ندارند؛ زیرا در گردنهای آنان غلهایی است که تا چانه آنها را فراگرفته و سرشان بالا مانده؛ به گونهای که پیش پای خود را نمیبینند؛ نیز از جلو و پشت سر با حایلی پوشانده شدهاند؛ به گونهای که چیزی را نمیبینند: "اِنّا جَعَلنا فی اَعنـقِهِم اَغلـلاً فَهِی اِلَی الاَذقانِ فَهُم مُقمَحون * و جَعَلنا مِن بَینِ اَیدیهِم سَدًّا و مِن خَلفِهِم سَدًّا فَاَغشَینـهُم فَهُم لا یُبصِرون". مشرکان از اینرو که خدا را فراموش کردهاند، گرفتار خودفراموشی شده و از مشاهده آیات انفسی محروماند: "نَسُوا اللّهَ فَاَنسـهُم اَنفُسَهُم". (حشر / ۵۹، ۱۹) ۲. بیپناهی و تحیر از نگاه قرآن کریم، پناه بردن به غیر خدا و برگزیدن بتها به سرپرستی و تدبیر امور خود مانند بنا کردن خانه عنکبوت است؛[۲۹۵] خانهای که به سبب بنیانی سست، صاحب خود را از گزند حوادث حفظ نمیکند: "مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه اَولِیاءَ کَمَثَلِ العَنکَبوتِ اتَّخَذَت بَیتًا و اِنَّ اَوهَنَ البُیوتِ لَبَیتُ العَنکَبوتِ لَوکانوا یَعلَمون". (عنکبوت / ۲۹، ۴۱) مشرک به سبب بیپناهی و بلاتکلیفی همواره در اضطراب و تحیر است و آرامش ندارد. قرآن کریم تشویش روانی مشرک و آرامش روحی موحّد را به دو بردهای تشبیه کرده که یکی مملوک چند مالک تندخو و ناسازگار با یکدیگر است که هر یک او را به کاری وامیدارد و هنگام تأمین نیازهای مملوک، وی را به یکدیگر میسپارند و روشن است که چنین عبدی همواره در اضطراب به سر میبرد. دیگری مملوک یک مالک است که راهی روشن در برابر او مینهد و او را از جهات گوناگون تأمین میکند و از این جهت، دلهره و اضطراب ندارد: "ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشـکِسونَ و رَجُلاً سَلَمًا لِرَجُلٍ هَل یَستَویانِ مَثَلاً الحَمدُ للّهِ بَل اَکثَرُهُم لا یَعلَمون". (زمر / ۳۹، ۲۹) در حقیقت، تحیّر مشرک از آن روست که هم مقصد را گم کرده و هم راه را؛ نه میداند به کجا برود و نه میداند از چه راهی برود. از چنین گمراهیای به "ضلال بعید" تعبیر میشود: "یَدعوا مِن دونِ اللّه ما لا یَضُرُّهُ و ما لا یَنفَعُهُ ذلک هُوَ الضَّلـلُ البَعید". (حج / ۲۲، ۱۲) ۳. محرومیت از مغفرت الهی خداوند هر گناهی جز شرک را میبخشاید و مشرک هرگز مشمول مغفرت او نیست: "اِنَّ اللّهَ لایَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ و یَغفِرُ ما دونَ ذلک لِمَن یَشاءُ". (نساء / ۴، ۱۱۶) بر همین اساس، رسول خدا(ص)و مؤمنان حق ندارند برای مشرکان آمرزش بخواهند، هرچند خویشاوند آنان باشند: "ما کانَ لِلنَّبِیِّ و الَّذینَ ءامَنوا اَن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ و لَو کانوا اُولی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم". (توبه / ۹، ۱۱۳) به گفته شماری از مفسران، ناروا بودن استغفار برای مشرکان هنگامی است که آنها در حال شرک از دنیا بروند؛ زیرا در این صورت است که جهنمی بودن آنها روشن میشود: "مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم"، از همین رو ابراهیم(ع)نیز برای آزر طلب مغفرت میکرد؛ ولی هنگامی که با شرک از دنیا رفت و دشمنی او با خدا آشکار شد، ابراهیم(ع)برای او استغفار نکرد: "و ما کانَ استِغفارُ اِبرهیمَ لاَِبیهِ اِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها اِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ". (توبه / ۹، ۱۱۴) روایتی از ابن عباس نیز همین برداشت را تأیید میکند. [۲۹۶] قرآن کریم درباره مشرکان قوم عاد میفرماید آنها در دنیا و آخرت لعنتی در پی خواهند داشت: "و اُتبِعوا فی هـذِهِ الدُّنیا لَعنَةً و یَومَ القِیـمَةِ". (هود / ۱۱، ۶۰) ۴. حبط اعمال همه اعمال مشرکان بر اثر شرک نابود میگردد و در نتیجه آنان هیچ عمل صالحی ندارند تا با ترازوی حق سنجیده شود، از همینرو در قیامت برای توزین اعمال منکران توحید،[۲۹۷] سنجه و میزانی نصب نمیشود و سزای آنان به جرم کفر و ریشخند به پیامبران و آیات الهی، دوزخ است: "اُولـئِکَ الَّذینَ کَفَروا بِـآیـتِ رَبِّهِم و لِقائِهِ فَحَبِطَت اَعمـلُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یَومَ القِیـمَةِ وَزنا * ذلک جَزاو ٔ هُم جَهَنَّمُ بِما کَفَروا و اتَّخَذوا ءایـتی و رُسُلی هُزُوا". (کهف / ۱۸، ۱۰۵ - ۱۰۶) خطر حبط اعمال و خسران بر اثر شرک، به همه پیامبران، وحی شده است: "و لَقَد اُوحِیَ اِلَیکَ و اِلَی الَّذینَ مِن قَبلِکَ لَئِن اَشرَکتَ لَیَحبَطَنَّ عَمَلُکَ و لَتَکونَنَّ مِنَ الخـسِرین". (زمر / ۳۹، ۶۵) قرآن کریم در مقام گزارش مشرکان امتهای پیشین، اعمال آنان را به خاکستری تشبیه کرده که به سبب سبکوزنی در برابر تندباد هیچ اثری از آن نمیماند و هیچ سودی به صاحب آن نمیرساند: "مَثَلُ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِم اَعمـلُهُم کَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّیحُ فی یَومٍ عاصِفٍلایَقدِرونَ مِمّا کَسَبوا عَلی شیءٍ ذلک هُوَ الضَّلـلُ البَعید" (ابراهیم / ۱۴، ۱۸)؛ همچنین اعمال مشرکان به آبنمای کاذبی تشبیه شده که در بیابان خشک و سوزان ظاهر میشود و نه تنها عطش تشنهکامان را فرو نمینشاند، چون رفتن به سوی آن موجب پیمودن راهی طولانی است، بر عطش آنان افزوده شده و توانشان سلب میشود : "والَّذینَ کَفَروا اَعمـلُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً حَتّی اِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شیئاً". (نور / ۲۴، ۳۹)[۲۹۸] همچنین در قرآن کریم اعمال مشرکان به کوشش انسانی تشبیه شده که در اعماق اقیانوسی ژرف گرفتار آمده و در تاریکی شب و امواج متراکم و ابرهای تیره، قدرت دیدن دست خود را - که دیدن آن از دیدن همه اعضای بدن راحتتر است - ندارد؛ چه رسد به دیدن کسی دیگر تا با تمسک به وی بتواند خود را نجات دهد. تنها یک نور است که میتواند انسان را از آن تاریکیها خارج کند و آن نور خداست که مشرک آن را در دل خویش خاموش کرده است. در نتیجه در آن ظلمتهای سهگانه آنقدر دست و پا میزند تا هلاک شود: "اَو کَظُلُمـتٍ فی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشـهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُلُمـتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ اِذا اَخرَجَ یَدَهُ لَم یَکَد یَرها و مَن لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُ نورًا فَما لَهُ مِن نور". (نور / ۲۴، ۴۰)[۲۹۹] برخی، ظلمتهای سهگانه را اشاره به تباهی مشرک در عقیده و عمل و اخلاق میدانند و بعضی آن را اشاره به محرومیت مشرک از ابزار شناخت (قلب، چشم و گوش) دانسته و در حقیقت مشرک گرفتار کوردلی، نابینایی و کری شده و برای نجات و شناخت حقیقت هیچ راهی ندارد.[۳۰۰]
۵. خواری و ناکامی نتیجه پرستش و شریک قرار دادن غیر خدا، زمینگیر شدن و خواری است: "لاتَجعَل مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَتَقعُدَ مَذمومًا مَخذولا". (اسراء / ۱۷، ۲۲) خذلان - که در این آیه از پیامدهای شرک شناسانده شده - آن است که به هنگام نیاز، کسی که از وی امید یاری میرود، انسان را رها کند و روشن است که از خدایان کاری ساخته نیست و پرستشگران آلهه خوار میشوند؛ زیرا امید آنان به نصرت و یاری آلهه به ناامیدی بدل میشود و از آنها هیچ گونه کمکی برنمیآید: "و اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه ءالِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون * لا یَستَطیعونَ نَصرَهُم و هُم لَهُم جُندٌ مُحضَرون". (یس / ۳۶، ۷۴ - ۷۵) از منظر قرآن کریم، مشرک حرکت و کوشش دارد؛ ولی چون بیوسیله است، به هدف نمیرسد و ناکام میماند. قرآن این حقیقت را با این مثال بیان کرده است که اگر در عمق چاه، آب زلال بجوشد، تا دلو و طناب و ابزار مناسب نباشد با دراز کردن دست به اعماق چاه و باز کردن دهان، آب به دهان تشنه نمیرسد و مشرکان هم با خواندن و عبادت بتها - که هیچ نقشی در عالم ندارند و از هیچگونه شأنیتی برای پرستش برخوردار نیستند - به هدف نمیرسند؛ زیرا عبادتِ معبود حقیقی، انسان را به مقصد میرساند و پرستش معبود موهوم، گم شده و نابود است: "لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ و الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِهِ لا یَستَجیبونَ لَهُم بِشیءٍ اِلاّ کَبـسِطِ کَفَّیهِ اِلَی الماءِ لِیَبلُغَ فاهُ و ما هُوَ بِبـلِغِهِ و ما دُعاءُ الکـفِرینَ اِلاّ فی ضَلـل". (رعد / ۱۳، ۱۴) [۳۰۱] بخشی از ناکامی مشرک هم بدین صورت نمود مییابد که او بر اثر شرک از جایگاه رفیع توحید سقوط کرده و زمام امور خود را در اختیار ندارد و همانند کسی است که از آسمان سقوط کرده است که در این صورت یا نصیب مرغان آسمان میشود، یا باد او را به نقطهای دور میافکند: "و مَن یُشرِک بِاللّه فَکَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیرُ اَو تَهوی بِهِ الرّیحُ فی مَکانٍ سَحیق". (حجّ / ۲۲، ۳۱) ۶. عذاب اخروی عذاب دوزخ از پیامدهای شرک به خداست: "فَلا تَدعُ مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَتـکونَ مِنَ المُعَذَّبین" (شعراء / ۲۶، ۲۱۳)، "اَلَّذی جَعَلَ مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَاَلقیاهُ فِی العَذابِ الشَّدید". (ق / ۵۰، ۲۶) قرآن کریم افزون بر اینکه جایگاه مشرکان را دوزخ میداند، معبودانی را که راضی به عبادت دیگران بودهاند نیز جهنمی و هیزم دوزخ دانسته است: "اِنَّکُم و ما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه حَصَبُ جَهَنَّمَ اَنتُم لَها ورِدون" (انبیاء / ۲۱، ۹۸)؛ نیز مشرکان در حالی که مذمّت شده و مطرودند وارد جهنم میشوند: "و لا تَجعَل مَعَ اللّه اِلـهًا ءاخَرَ فَتُلقی فی جَهَنَّمَ مَلومًا مَدحورا" (اسراء / ۱۷، ۳۹) و کسانی که بندگان خدا را به جای خدا به ولایت و خدایی گرفتهاند، جهنم برای آنها آماده شده است: "اَفَحَسِبَ الَّذینَ کَفَروا اَن یَتَّخِذوا عِبادی مِن دُونی اَولِیاءَ اِنّا اَعتَدنا جَهَنَّمَ لِلکـفِرینَ نُزُلا". (کهف / ۱۸، ۱۰۲) قرآن کریم از محشور کردن مشرکان و معبودهایشان در قیامت خبر میدهد و در آن روز از معبودها پرسیده میشود آیا شما بندگان مرا گمراه کردید یا خود گمراه شدند؟ و معبودها خداوند را تنزیه میکنند و گمراهی را به مشرکان نسبت میدهند (فرقان/ ۲۵، ۱۷ - ۱۸) و به مشرکان خطاب میشود که معبودها سخن شما را تکذیب کردند. پس نه میتوانید عذاب را از خود برطرف کنید و نه کمکی بگیرید: "فَقَد کَذَّبوکُم بِما تَقولونَ فَما تَستَطیعونَ صَرفًا و لا نَصرًا و مَن یَظلِم مِنکُم نُذِقهُ عَذابًا کَبیرا". (فرقان / ۲۵، ۱۹) مفسران درباره چگونگی سخن گفتن معبودهای مشرکان، احتمال دادهاند که مقصود، معبودهای عاقل و با شعور مانند انسان، شیطان، جنّ و فرشتگاناند که قدرت پاسخگویی دارند. این احتمال نیز داده شده است که خداوند در قیامت گونهای از حیات و شعور را به بتهای بیجان میبخشد تا توان پاسخگویی داشته باشند. [۳۰۲]
شرک خفی
شرک خفی یا کوچک در برابر شرک جلیّ و بزرگ بدین معناست که انسان به رغم اعتقاد به انواع توحید، به مراتب عالی آن دست نیافته و از اینرو در باور و رفتار گرفتار نوعی شرک پوشیده و مخفی است.
شرک خفیّ همانند شرک جلیّ در هر دو قلمرو عقیده و عمل تحققپذیر است و در مقابل مفهوم اخلاص قرار دارد که پاک کردن نیت و عمل برای خداست. این گونه شرک برخلاف شرک جلیّ در قلمرو مؤمنان دستنایافته به درجات خالص ایمان مطرح است، از این رو موجب خروج از قلمرو ایمان و اسلام نمیشود و از آنجا که اندکی از مؤمنان به مراتب عالی توحید و ایماندست مییابند، بیشتر مؤمنان به گونهای گرفتار این شرکاند. فرمان قرآن کریم بر ایمان آوردن مؤمنان با این هدف است که مؤمنان به مراحل برتر ایمان و توحید دست یابند و ایمان خود را افزایش دهند: "یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ءامِنوا بِاللّه و رَسولِهِ". (نساء / ۴، ۱۳۶) [۳۰۳] در روایات، مخفی بودن این شرک به راه رفتن مورچهای در شب تاریک بر سنگی سیاه تشبیه شده که آگاهی از آن بسیار دشوار است.[۳۰۴] آیه ۱۰۶ سوره یوسف / ۱۲ به آلوده بودن بیشتر مؤمنان به گونهای از شرک اشاره دارد و خطاب به رسول خدا(ص)تأکید میکند که بیشتر مردم به خدا ایمان نمیآورند، مگر اینکه در همان حال مشرکاند: "و ما یُؤمِنُ اَکثَرُهُم بِاللّه اِلاّ و هُم مُشرِکون". مراد از شرک در این آیه، شرک خفی است که با ایمان جمع میشود.[۳۰۵] بر اساس روایتی از امام صادق(ع)در تفسیر این آیه، این سخن که "اگر فلانی نبود نابود میشدم، چنین و چنان میشدم یا خانوادهام نابود میشد"، گونهای از شرک است؛ زیرا گوینده، با این گفته برای خدا شریکی قائل شده که به وی روزی میدهد و گرفتاری را از او دفع میکند.[۳۰۶] ریا، اظهار عمل به انگیزه خودنمایی و ستایش مردم، از مصادیق شرک خفی است، از اینرو آیات بیانگر ریا مانند "فَوَیلٌ لِلمُصَلّین * اَلَّذینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهون * اَلَّذینَ هُم یُراءون" (ماعون / ۱۰۷، ۴ - ۶) در ارتباط وثیق با شرک خفیّاند.[۳۰۷] با عنایت به تقابل مفهومی شرک خفی با اخلاص، آیات دالّ بر اخلاص، مانند "فادعوااللّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ" (غافر / ۴۰، ۱۴) را میتوان با شرک خفیّ مرتبط دانست.
دستهبندی مشرکان
در شرکِ دو گروه بتپرستان و دوگانهپرستان تردیدی نیست و در اینباره که آیا باورهای اهل کتاب در باره "ابن اللّه" بودن عُزَیْر و تثلیث، آنان را در شمار مشرکان قرار میدهد یا نه، دو نظر وجود دارد. ۱. بت پرستان کهنترین و شایعترین گونه شرک در طول تاریخ، بتپرستی بوده است. با عنایت به گزارش قرآن از مبارزه نوح(ع) با بتپرستی (نوح / ۷۱، ۲۱ - ۲۴) و نیز بر اساس کاوشهای باستانشناسان [۳۰۸] میتوان نتیجه گرفت که بتپرستی سابقهای دیرینه دارد. برخی با این استدلال که بتپرستی چیزی جز انحراف در فطرت خداپرستی نیست، پیشینه بتپرستی را همزاد با پیدایش انسان دانستهاند.[۳۰۹] شیوع بتپرستی در امتهای پیشین را میتوان از آیاتی که به گزارش رسالت پیامبران پرداختهاند به روشنی استفاده کرد. بر اساس این آیات، قوم نوح پرستشگر بتهای وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسْر بودند. (نوح / ۷۱، ۲۳) پس از نوح، هود(ع)به مواجهه با بتپرستی در قوم عاد پرداخت (هود / ۱۱، ۵۰ - ۵۸) و سپس صالح(ع) با بتپرستی شایع در قوم ثمود مبارزه کرد. (هود / ۱۱، ۶۱؛ اعراف / ۷، ۷۳) بر اساس نقلی، قوم ثمود ۷۰ بت داشتند؛[۳۱۰] همچنین قرآن کریم در بیان استمرار تاریخ بتپرستی، از بتپرستی قوم ابراهیم(ع) (بقره / ۲، ۲۵۸)، قوم لوط و یونس (انبیاء / ۲۱، ۲۵)، اهل مصر در زمان یوسف(ع) (یوسف / ۱۲، ۳۹ - ۴۰) و در دوره موسی (اعراف / ۷، ۱۲۷)، بنیاسرائیل (اعراف / ۷، ۱۴۸)، قوم سبأ و قوم عیسی (انبیاء / ۲۱، ۲۵) خبر داده است.
از آیات قرآن کریم استفاده میشود که مشرکان بتپرست پرستشگر ملائکه، اجرام آسمانی یا صالحان بودند و بتها در حقیقت نماد و سمبل این حقایق به شمار میآمدند.
ا. پرستش فرشتگان بر اساس آیات قرآن، مشرکان ملائکه را دختران خدا میدانستند و از همینرو نامهای مؤنث بر سه بت معروف "لات"، "عُزّی" و "مَنات" که نمادی از فرشتگان بودند، نهاده بودند. قرآن با استفهام توبیخی از آنان میپرسد که آیا این سه بت دختران خدایند و آیا سهم شما پسر و سهم خدا دختر است؟ و چون به گمان شما دختران کمارزشتر از پسراناند این تقسیم شما غیر عادلانه است: "اَفَرَءَیتُمُ اللـتَ و العُزّی * و مَنوةَ الثّالِثَةَ الاُخری * اَلَکُمُ الذَّکَرُ و لَهُ الاُنثی * تِلکَ اِذًا قِسمَةٌ ضیزی". (نجم / ۵۳، ۱۹ - ۲۳) قرآن از ملائکه با تعبیر "عِبادُ الرَّحمَن" یاد کرده و مؤنث خواندن آنها را از سوی مشرکان بیدلیل میداند: "و جَعَلوا المَلـئکَةَ الَّذینَ هُمعِبـدُ الرَّحمـنِ اِنـثًا اَشَهِدوا خَلقَهُم سَتُکتَبُ شَهـدَتُهُم و یُسـئَلون". (زخرف / ۴۳، ۱۹) ب. پرستش اجرام آسمانی از احتجاجهای ابراهیم با بتپرستان زمان خود به روشنی برمیآید که آنها برای اجرام آسمانی خورشید، ماه و ستارگان نوعی ربوبیت قائل بودند. (انعام / ۶، ۷۶ - ۷۸) از آیه "و اَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعری" (نجم / ۵۳، ۴۹) به کمک روایات شأن نزول نیز استفاده شده است که برخی از قبایل معاصر با نزول قرآن کریم ستارهپرست بودهاند. [۳۱۱] ج. پرستش صالحان قرآن کریم درباره بتهای قوم نوح و اهتمام آنها به عبادت این بتها میفرماید: "و قالوا لا تَذَرُنَّ ءالِهَتَکُم و لا تَذَرُنَّ وَدًّا و لا سُواعًا و لا یَغوثَ و یَعوقَ و نَسرا". (نوح / ۷۱، ۲۳) به نقلی در میان قوم نوح(ع) مرد صالح به نامهای "وَدّ"، "سُواع"، "یَغوث"، "یَعوق" و "نَسْر" بودند که پس از مرگشان، شیاطین انس و جن برای یادبود آنها تندیسهایی ساختند و هر یک را در قبیلهای نصب کردند و به تدریج و به مرور زمان مورد پرستش قرار گرفتند. [۳۱۲] کلبی با استناد به قراینی، نخستین پایهگذاری بتپرستی را پس از درگذشت آدم(ع) دانسته و به یکی از فرزندان قابیل نسبت داده است. [۳۱۳] شماری از مفسران، ۵ بت پیشگفته را ساخته شیطان و به نام فرزندان آدم دانستهاند که پس از مرگ هر یک از آنان شیطان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش میساخت و نسلهای بعد به تدریج به عبادت آنها پرداختند. [۳۱۴] ۲. دوگانه پرستان معتقدان به ثنویّت، گروهی دیگر از مشرکاناند که قرآن از آنها یاد کرده است. دوگانهپرستان با این استدلال که لازم است میان علّت و معلول سنخیّت باشد و از طرفی در جهان هستی شاهد موجودات متضادی مانند خیر و شر هستیم، نتیجه گرفتهاند که خالق خیر و شرّ و دیگر امور متضاد مانند نور و ظلمت متفاوت است. آنان بر این باورند که جهان هستی دو مبدأ دارد: مبدأ خیرات و مبدأ شرور. ثنویت به زرتشتیان قائل به یزدان و اهریمن منسوب است.[۳۱۵] باور به ثنویّت، اعم از اینکه همراه با اعتقاد به دو مبدأ واجب الوجود برای جهان باشد یا همراه با اعتقاد به دو مبدأ ممکن ولی مستقل در ایجاد خیرات و شرور باشد، موجب شرک است.
احتمال میرود مشرکان با این اعتقاد که کارها به دست ارباب جزئی است، تدبیر خیرات و منافع را در دست ملائکه و مسئولیت شرور و مضار را با اجنّه میدانستند و برای کسب منفعت و دفع ضرر، هر دو صنف را عبادت میکردند.[۳۱۶] برخی آیه "و جَعَلوا للّهِ شُرَکاءَ الجِنَّ" (انعام / ۶، ۱۰۰) را ناظر به شریک قرار دادن جنّ برای خدا در آفرینش شرور دانستهاند.[۳۱۷] آیه ۱۵۸ سوره صافّات / ۳۷ نیز قریب به همین آیه است: "و جَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبًا". در تفسیر این آیه گفتهاند که دوگانهپرستان، یزدان و اهریمن را دو برادر پنداشتهاند که یزدان خیرات را و اهریمن شرور را میآفریند،[۳۱۸] چنانکه بر پایه روایتی علی(ع) آیه "اَلحَمدُ للّهِ الَّذی خَلَقَ السَّمـوتِ و الاَرضَ و جَعَلَ الظُّلُمـتِ و النّورَ" (انعام / ۶، ۱) را ردّ بر دوگانهپرستی دانسته است.[۳۱۹] همچنین آیه ۵۱ سوره نحل / ۱۶ را ناظر به عقیده دوگانهپرستان دانستهاند.[۳۲۰] در این آیه به صراحت از باور و عبادت دو خدا نهی شده است: "و قالَ اللّهُ لا تَتَّخِذوا اِلـهَینِ اثنَینِ اِنَّما هُوَ اِلـهٌ وحِدٌ فَاِیّـیَ فَارهَبون". به گفته برخی مفسران، ثنویت رایج در برخی قبایل عرب جاهلی از باب اعتقاد به دو مبدأ همعرض نبوده است، بلکه آنان با وجود اعتقاد به اینکه آفریدگار هستی خداست، میپنداشتند تدبیر جهان به آفریدههایی چون فرشتگان و جنیان سپرده شده است و از همین رو توجه به خدا بدون عبادت و واسطه قرار دادن آنها ممکن نیست.[۳۲۱] فخر رازی این آیه را برهانی بر اثبات توحید واجب الوجود میداند. او در بخشی از استدلال خود آورده است که اگر هریک از آن دو خدا ارادهای بر خلاف دیگری کند یا هر دو اراده محقق میشوند که محال است یا هر دو محقق نمیشوند و در نتیجه هر دو عاجزند، یا اینکه اراده یکی غالب شده و محقق میشود که او خداست و دیگری خدا نیست، از اینرو الوهیت با اثنینیت جمعپذیر نیست.[۳۲۲] برخی مفسران، آیه ۹۱ سوره مؤمنون / ۲۳ را نیز در ارتباط با مشرکان دوگانهپرست دانستهاند.[۳۲۳] در این آیه آمده است که خدا فرزندی اختیار نکرده است تا او نیز خدا باشد و هرگز با وجود خدا هیچ معبودی نبوده است؛ زیرا اگر خدایانی وجود میداشت، هریک با آنچه آفریده بود به سویی میرفت و نظام هستی از هم میگسست و بعضی از خدایان بر بعضی دیگر غلبه مییافتند: "مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِن وَلَدٍ و ما کانَ مَعَهُ مِن اِلـهٍ اِذًا لَذَهَبَ کُلُّ اِلـهٍ بِما خَلَقَ و لَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعضٍ سُبحـنَ اللّه عَمّا یَصِفون". (برای تفصیل بیشتر => ثنویت)
۳. اهل کتاب قرآن کریم برخی از باورهای اهل کتاب را گزارش کرده است. درباره یهود آورده است که عُزَیْر را ابن اللّه میشمردند: "وقالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّه". (توبه / ۹، ۳۰) از نظر یهودیان، عزیر کسی است که در ماجرای بخت نصّر، شاه بابل، که آیین یهود بر اثر از بین رفتن کتابها و معابدشان در حال انقراض بود، نزد پادشاه رفت و با وساطت او یهودیان به سرزمین خود بازگشته و دین یهود از نابودی نجات یافت. به دلیل چنین نقش ویژهای، در باور یهود، او فرزند خداست.
قرآن درباره مسیحیان نیز گزارش کرده است که آنان میپنداشتند خدا برای خود فرزندی برگزیده است: "وقالوا اتَّخَذَ اللّهُ ولَدًا" (بقره / ۲، ۱۱۶) و آن فرزند، حضرت مسیح است: "و قالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ اللّه" (توبه / ۹، ۳۰)؛ همچنین از باور مسیحیان به تثلیث و اعتقاد به اَب، ابن و روح القدس خبر میدهد و اینکه آنان بر این عقیده بودند که خدا یکی از این سه نفر است: "لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلـثَةٍ و ما مِن اِلـهٍ اِلاّ اِلـهٌ وحِدٌ و اِن لَم یَنتَهوا عَمّا یَقولونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَروا مِنهُم عَذابٌ اَلیم". (مائده / ۵، ۷۳) قرآن کریم در آیهای دیگر باور به بنوّت عیسی(ع) و تثلیث را غلوآمیز شمرده و از مسیحیان میخواهد از غلوّ در دین خود بپرهیزند و در اینباره از آنچه حق است تجاوز نکنند و به صراحت اعلام میکند که عیسی فرزند مریم، رسول خدا و کلمه الهی و روحی از عالم الوهیت است که به سوی مریم افکنده شده است: "یـاَهلَ الکِتـبِ لاتَغلوا فی دینِکُم و لا تَقولوا عَلَی اللّه اِلاَّ الحَقَّ اِنَّمَا المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَمَ رَسولُ اللّه و کَلِمَتُهُ اَلقـها اِلی مَریَمَ و رُوحٌ مِنهُ فَـآمِنوا بِاللّه و رُسُلِهِ و لا تَقولوا ثَلـثَةٌ انتَهوا خَیرًا لَکُم اِنَّمَا اللّهُ اِلـهٌ وحِدٌ". (نساء / ۴، ۱۷۱) برخی با استدلال به این آیات به شرک اهل کتاب نظر دادهاند؛[۳۲۴] به خصوص که قرآن کریم پس از طرح عقیده یهود و مسیحیان درباره بنوّت عُزَیْر و عیسی در آیه ۳۰ سوره توبه / ۹ به شرک آنان در آیه ۳۱ اشاره کرده است: "اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَـهُم اَربابًا مِن دونِ اللّه و المَسیحَ ابنَ مَریَمَ و ما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدوا اِلـهًا وحِدًا لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ سُبحـنَـهُ عَمّا یُشرِکون". شرک در این آیه، شرک ربوبی است؛ زیرا یهودیان، عالمان خویش (احبار) و مسیحیان، راهبان خود را به جای خدا اطاعت کردند.
در برابر این دیدگاه، بسیاری از مفسران و فقیهان، شرک اهل کتاب را نپذیرفتهاند؛ زیرا باور به بنوّت عزیر را اعتقاد همه یهودیان نمیدانند، بلکه آن را مختص برخی از فرقههای یهودی معاصر پیامبر دانستهاند که بعدها منقرض شدهاند.[۳۲۵] روایتی از ابن عباس که در بسیاری از منابع تفسیری گزارش شده است، همین نظر را تأیید میکند.[۳۲۶] برخی از عالمان مسلمان هم بر این نظرند که صرف اعتقاد به پسر داشتن خدا اگرچه عقیدهای باطل و کفرآمیز است، مستلزم شرک نیست؛ زیرا شرک به معنای قرار دادن شریک برای خدا در یکی از مقامات خاص خدایی است.[۳۲۷]) برخی نیز گفتهاند که بعضی از تفاسیرِ بنوّت برای خدا توجیهپذیر است؛[۳۲۸] مانند اینکه گفته شود اضافه شدن ابن به خدا تشریفی است؛ مانند اضافه تشریفی "بیت" و "شهر" به اللّه در "بیت اللّه" و "شهر اللّه" که در این صورت مستلزم شرک نیست. آیه "و قالَتِ الیَهودُ و النَّصـری نَحنُ اَبنـو ٔ ا اللّه و اَحِبّـو ٔ هُ" میتواند شاهدی بر این برداشت باشد، چنانکه علامه طباطبایی در تفسیر همین آیه تصریح کرده است که بدون شک یهود و نصارا ادعای فرزندی واقعی خویش را برای خدا نداشتند، بلکه این عنوان را جهت تکریم خویش مجازاً به کار میبردند.[۳۲۹] شماری از فقیهان با استناد به آیه "اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَـهُم اَربابًا مِن دونِ اللّه و المَسیحَ ابنَ مَریَمَ" (توبه / ۹، ۳۱) اهل کتاب را معتقد به ربوبیّت غیر خدا دانسته و بر شرک اهل کتاب استدلال کردهاند؛[۳۳۰] ولی چنانکه در روایاتی از رسول خدا(ص)و ائمه اهل بیت(ع)آمده است و بسیاری از مفسران گفتهاند، اهل کتاب عالمان خویش را مدبران جهان هستی نمیدانستند، بلکه از آنان اطاعت محض میکردند.[۳۳۱] فخر رازی ضمن تصریح به اینکه مقصود از "ارباب" در این آیه خدایان نیست، بلکه مقصود اطاعت محض از اوامر و نواهی آنان است، میافزاید که با اندک توجهی این گونه بیماری شرک را در بیشتر مردم روی زمین خواهی یافت.[۳۳۲] با این حال در این آیه حضرت مسیح(ع) نیز عطف به احبار و رهبان شده است که حمل اتخاذ ارباب بر اطاعت محض ممکن نیست؛ زیرا چنین اطاعتی از پیامبر خدا (عیسی) نه تنها نکوهشی ندارد، لازم است. بنابراین، آیه فوق میتواند نسبت به مسیحیان، شرک ربوبی را ثابت کند، چنانکه آیات دیگری به صراحت از شرک نصارا سخن گفتهاند؛ مانند آیاتی که بیان میکنند نصارا حضرت مسیح را خدا میدانستند: "لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ هُوَ المَسیحُ ابنُ مَریَمَ و قالَ المَسیحُ یـبَنی اِسرءیلَ اعبُدوا اللّهَ رَبّی و رَبَّـکُم اِنَّهُ مَن یُشرِک بِاللّه فَقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الجَـنَّـةَ و مَأوهُ النّارُ و ما لِلظّـلِمینَ مِن اَنصار" (مائده / ۵، ۷۲) و آیه ۱۷ سوره مائده / ۵ و نیز آیهای که بر الوهیت عیسی و مادرش نزد مسیحیان دلالت میکند: "و اِذ قالَ اللّهُ یـعیسَی ابنَ مَریَمَ ءَاَنتَ قُلتَ لِلنّاسِ اتَّخِذونی و اُمِّی اِلـهَینِ مِن دونِ اللّه" (مائده / ۵، ۱۱۶) و آیاتی که از اعتقاد نصارا به تثلیث حکایت میکنند: "لَقَد کَفَرَ الَّذینَقالوا اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلـثَةٍ و ما مِن اِلـهٍ اِلاّ اِلـهٌ وحِدٌ". (مائده / ۵، ۷۳ و نیز نساء / ۴، ۱۷۱) بیتردید باورهای گزارش شده در این آیات موجب شرک و توجیهناپذیرند.
با این حال، شماری از دانشمندان مسلمان از اینکه این عقاید به همه مسیحیان منسوب باشد تردید کرده و چنین عقایدی را به شماری از آنان نسبت دادهاند، چنانکه طوسی،[۳۳۳] طبرسی،[۳۳۴] زمخشری [۳۳۵] و فخر رازی [۳۳۶] عقیده الوهیت حضرت عیسی را به فرقه "یعقوبیه" و به احتمال "ملکانیه" نسبت دادهاند؛ نیز طوسی [۳۳۷] و آلوسی [۳۳۸] عقیده به الوهیت مریم و عبادت وی را به برخی فرقهها مانند "مریمیه" منسوب دانستهاند.
نوع شرک مشرکان عصر نزول
درباره آلودگی مشرکان عصر رسول خدا(ص) به شرک عبادی تردیدی نیست و قرآن کریم در آیات فراوانی به صراحت شرک آنان در عبادت را گزارش کرده است؛ ولی برخی در این باره تردید کردهاند که آنان افزون بر شرک عبادی، گرفتار شرک ربوبی نیز بودهاند.
برخی مانند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و پیروان افکار این دو قائلاند که مشرکان صدر اسلام، تنها شرک در عبادت داشتند. این افراد با ترویج این نظر و نیز با توسعه در مفهوم عبادت به هر گونه کرنش و خضوع، کوشیدهاند تا آیات مرتبط با مشرکان عصر رسول خدا را بر مؤمنانی که اولیای الهی را میخوانند، منطبق کرده و آنان را به شرک عبادی متهم کنند.
به گفته ابن تیمیه، شرک، به شرک در الوهیت و ربوبیت قسمت میشود و شرک در الوهیت بدین معناست که برای خدا مانندی در عبادت، محبت، ترس و امید قرار داده شود و این همان شرکی است که رسول خدا(ص)با آن مبارزه کرد و با مشرکان عرب که گرفتار چنین شرکی بودند جنگید. وی در ادامه به آیاتی مانند "مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللّه اَندادًا یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللّه و الَّذینَ ءامَنوا اَشَدُّ حُبًّا للّهِ" (بقره / ۲، ۱۶۵) و "ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَی اللّه زُلفی" (زمر / ۳۹، ۳) استناد کرده و ادامه داده است که مشرکان عرب به ربوبیت خدا اقرار داشتند: "و لَئِن سَاَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّمـوتِ و الاَرضَ لَیَقولُنَّ اللّهُ" (لقمان / ۳۱، ۲۵)؛ "قُل لِمَنِ الاَرضُ و مَن فیها اِن کُنتُم تَعلَمون * سَیَقولونَ للّهِ" (مؤمنون / ۲۳، ۸۴ - ۸۵) و هرگز احدی از مشرکان به نزول باران و روزی و تدبیر عالم از سوی بتها باور نداشته است.[۳۳۹] محمد بن عبدالوهاب نیز، بر این نظر است که کافران عصر رسول خدا(ص) به توحید ربوبی اقرار داشتند و گواهی میدادند که خداوند خالق، رازق، زنده کننده و میراننده و مدبر همه آفرینش است: "قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ و الاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ و الاَبصـرَ و مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ و یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ و مَن یُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَیَقولونَ اللّهُ فَقُل اَفَلا تَتَّقون". (یونس / ۱۰، ۳۱) با این حال، این اقرار موجب وارد شدن آنها در قلمرو اسلام نشد و آنها را در شمار مسلمانان قرار نداد، از همین رو رسول خدا(ص) با آنها جنگید و اموال و خونشان را مباح ساخت.[۳۴۰] این دیدگاه که مشرکان دوره جاهلی تنها در عبودیت شرک ورزیده و در ربوبیت موحد بودهاند، با آیات و گزارشها و روایات تاریخی ناسازگار است، چنانکه ابن تیمیه خود در توضیح شرک الوهی، ترس و امید را مقارن شرک عبادی قرار داده است [۳۴۱] که نشان میدهد مشرکان، شرک در ربوبیت هم داشتهاند. از آیات پرشماری که ذیل عنوان "پیوند شرک عبادی و ربوبی" در همین مقاله ارائه شد، به روشنی استفاده میشود که شرک عبادی مشرکان، برخاسته از شرک ربوبی آنها بوده است؛ برای نمونه: "و اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه ءالِهَةً لَعَلَّهُم یُنصَرون" (یس / ۳۶، ۷۴)[۳۴۲]؛ "و اتَّخَذوا مِن دونِ اللّه ءالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزّا" (مریم / ۱۹، ۸۱)[۳۴۳]؛ "اِنَّما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه اَوثـنًا و تَخلُقونَ اِفکًا اِنَّ الَّذینَ تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه لا یَملِکونَ لَکُم رِزقًا فَابتَغوا عِندَ اللّه الرِّزقَ و اعبُدوهُ". (عنکبوت / ۲۹، ۱۷)[۳۴۴] این آیات به وضوح دلالت دارند که مشرکان با غرض کسب نصرت، عزّت و روزی به عبادت بتها میپرداختند و برای بتها اثرگذاری در امور عالم قائل بودند، از همین رو براساس آیاتی دیگر آنها رسول خدا(ص) را از آسیب و خشم بتها میترساندند: "اَلَیسَ اللّهُ بِکافٍ عَبدَهُ و یُخَوِّفونَکَ بِالَّذینَ مِن دونِهِ" (زمر / ۳۹، ۳۶)[۳۴۵] و در مقام اهانت به رسول خدا(ص)میگفتند که برخی از خدایان ما به تو ضرر رسانده و عقلت را ربودهاند: "اِن نَقولُ اِلاَّ اعتَرکَ بَعضُ ءالِهَتِنا بِسوءٍ". (هود / ۱۱، ۵۴) گزارش مورخان هم مؤید این نظر است: ابن هشام از برخی عالمان گزارش کرده است که عمرو بن لُحَیّ (نخستین کسی که بتپرستی را در جزیرة العرب رواج داد) در مسیر خود از مکه به شام در سرزمین عمالقه بتپرستی آنان را دید. وقتی از آنان درباره حقیقت بتپرستی پرسید، به او گفتند که اینها بتهاییاند که آنها را میپرستیم و از آنها باران میخواهیم و آنها برای ما باران میفرستند و یاری میطلبیم و آنها ما را یاری میکنند. عمرو از آنان بتیطلبید و عمالقه به او بت "هُبَل" را دادند. عمرو آن را به مکه آورد و مردم را به عبادت آن فراخواند.[۳۴۶] سهیلی[۳۴۷] و ازرقی [۳۴۸] نیز از ترویج بتپرستی از سوی عمرو بن لحی گزارشهایی آوردهاند؛ همچنین براساس روایتی، ضمام بن ثعلبه هنگامی که از نزد رسول خدا بیرون آمد و بر قومش وارد شد، در نخستین اقدام به ناسزاگویی به لات و عزّی پرداخت. قومش او را از این کار بازداشتند و به او گفتند از بَرَص و جذام و جنون بترس. او گفت به خدا سوگند، لات و عزّی به شما سود و زیانی نمیرسانند.[۳۴۹] جوادعلی که تاریخ عرب پیش از اسلام را از نسبشناسان، مورخان و سیرهنویسان معتبری، چون محمد بن اسحاق، کلبی و ابن حبیب بغدادی نقل کرده است، درباره بتپرستان عصر جاهلی بر این نظر است که آنان بتها را حافظ و حامی قبیله میدانستند و اهل قبیله بتها را در جنگها و سفرها همراه میبردند تا از یاری آنها بهرهمند و از گزند دشمنان قبیله در امان باشند.[۳۵۰] اما در خصوص آیاتی که براساس آنها مشرکان، خلق و تدبیر عالم را به اللّه نسبت میدهند: "لَیَقولُنَّ اللّهُ" (عنکبوت / ۲۹، ۶۱) یا "سَیَقولونَ للّهِ" (مؤمنون / ۲۳، ۸۵) برخی گفتهاند این پاسخِ باطن و فطرت آنهاست؛ زیرا فطرت و سرشت انسانها به نیکی تشخیص میدهد که همه امور در دست خدایند. تعبیر "سَیَقُولُونَ للّهِ" را نیز شاهدی بر این مطلب گرفتهاند که آنها اگر تأمل کرده و به فطرت خویش مراجعه کنند، چنین پاسخی میدهند.[۳۵۱] روایتی از رسول خدا(ص) که امام باقر(ع) راوی آن است همین برداشت را تأیید میکند. براساس این روایت، رسول خدا(ص) با استناد به این آیه پذیرش خالقیت خدا از سوی مشرکان را ناظر به فطرت آنها میداند.[۳۵۲] قرطبی اقرار مشرکان را به فکر و انصاف موکول کرده است. او جمله "سَیَقُولُون للّه" را به "فسیقولون هو للّه إن فکّروا و أنصفوا" تفسیر کرده است.[۳۵۳] به گفته ابن جوزی، با وجود گزارش چنین جوابی از سوی مشرکان، ظاهر کلام خداوند این است که آنان در هیچ چیز موحد نبودهاند.[۳۵۴] بیضاوی و شوکانی نیز گفتهاند که آنان جز این اعتراف چارهای ندارند؛ زیرا عقل سلیم با کمترین تأمل آنان را به اقرار توحید در خالقیت وا میدارد.[۳۵۵] از کلام علامه طباطبایی در تفسیر این آیه استفاده میشود که گرچه مشرکانی براساس این آیه اصل خالقیت و ربوبیت کلی خدا را پذیرفته بودند، با این حال متناسب با نیازها و اولویتهای خود به خدایان دیگری نیز در تدبیر برخی شئون عالم معتقد بودند و آیه درصدد است که مشرکان را به پذیرش توحید در ربوبیت و عبادت وادارد و جملههای "اَفَلاتَتَّقُون" (یونس / ۱۰، ۳۱) و "فَذَلِکمُ اللّه رَبُّکُم" (یونس / ۱۰، ۳۲) بر این مطلب دلالت دارند.[۳۵۶] به هر تقدیر، قاطبه دانشمندان فریقین، دیدگاه انطباق آیات مربوط به مشرکان را بر مسلمانان، برآمده از جهل و افراط برشمرده و آن را با آموزههای قطعی اسلام، مانند حرمت تکفیر مسلمانان، ناسازگار دانستهاند.[۳۵۷] از آیات قرآن کریم، که باورها و اعمال مشرکان مقارن نزول قرآن را گزارش کردهاند برمیآید که شرک آنان و خواندن خدایان و بتها از سوی آنان به گونهای است که هیچ ارتباط و سنخیتی با خواندن اولیای الهی از سوی مسلمانان ندارد؛ از جمله در آیه ۱۵ سوره احقاف / ۴۶ مشرکان را به سبب خواندن بتها به جای خدا گمراهی معرفی کرده است: "و مَن اَضَلُّ مِمَّن یَدعوا مِن دونِ اللّه مَن لا یَستَجیبُ لَهُ اِلی یَومِ القِیـمَة"؛ نیز از آیات فراوان دیگری که همین محتوا را دارند استفاده میشود که مشرکان نگاه استقلالی به وسایط و آلهه خود داشتهاند. تعبیر "مِن دُونِ اللّهِ" در این آیه و آیات فراوان دیگر بیانگر این واقعیت است.
همچنین خداوند، مسلمانان را از سبّ خدایان مشرکان، نهی کرده است؛ زیرا موجب میشود آنها هم از روی جهل خدا را دشنام دهند: "و لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللّه فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلمٍ". (انعام / ۶، ۱۰۸) جرئت مشرکان بر چنین اقدامی، بیانگر این حقیقت است که آنان برای خدایان خود، منزلت و جایگاهی برتر از خدا قائلاند و برای حفظ حرمت آنها حاضرند به خدا هم دشنام دهند، از همینرو، این ادعای مشرکان که ما خدایان را با غرض نزدیک شدن به اللّه عبادت میکنیم: "ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَی اللّه زُلفی" (زمر / ۳۹، ۳) دروغین بوده و عبادت آنها برخاسته از اعتقاد به ربوبیت و خالقیت استقلالی خدایان بوده است. بخش پایانی همین آیه نیز بر دروغگو بودن مشرکان تأکید کرده است: "اِنَّ اللّهَ لا یَهدی مَن هُوَ کـذِبٌ کَفّار". در حقیقت، هنگامی که مشرکان در برابر احتجاجهای رسول خدا(ص)پاسخی نداشتند مجبور شدند چنین ادعای دروغینی داشته باشند.[۳۵۸] دلیل دروغ بودن این ادعا آن است که آنان از سجده بر خداوند رحمان سرباززدند و رسول خدا(ص) را به سبب فرمان به سجده نکوهش کردند: "و اِذا قیلَ لَهُمُ اسجُدوا لِلرَّحمـنِ قالوا و مَا الرَّحمـنُ اَنَسجُدُ لِما تَأمُرُنا". (فرقان/ ۲۵، ۶۰) در نقد دیدگاه وهابیان در تفاوت عقیده مشرکان و مؤمنان گفتهاند که قطعاً مؤمنان انبیا و اولیا را خدا و شریک خدا قرار ندادهاند، بلکه معتقدند آنان بندگان خدا و مخلوق اویند و آنان را خالق چیزی و مالک نفع و ضرر و شایسته عبادت نمیدانند، بلکه قصد مؤمنان تبرک به آنهاست، از اینرو که آنان دوستان خدا، مقربان درگاه او و برگزیدگاناند و برپایه ادله فراوانی، خدا به برکت آنان به بندگانش رحم میکند. پس اعتقاد مسلمانان این است که خالق نافع و ضار تنها خدای یگانه است و هرگز کسی جز خدا استحقاق عبادت و تأثیری در عالم ندارد؛ ولی مشرکان براساس آیات، بتها را خدای خود و شایسته عبادت میدانستند. (یس / ۳۶، ۷۴؛ مریم / ۱۹، ۸۱)
برائت از مشرکان
موضوع برائت از مشرکان عصر نزول قرآن با تندی و صراحت در آیات نخست سوره توبه / ۹ آمده است. این سوره به علت شروع با مبحث بیزاری از مشرکان به سوره برائت نیز شهرت یافته است.
در منطق قرآن کریم، خدا معیار دوستیها و دشمنیهاست. بر اساس همین اصل، در منظومه تعالیم اسلامی دو مفهوم "تولّی"، یعنی دوستی با خدا و با دوستان خدا شامل پیامبران، اوصیا، اولیای الهی و مؤمنان و "تبرّی"، یعنی دشمنی با دشمنان خدا و دشمنان دوستان خدا شکل گرفته است.[۳۵۹] از نظر قرآن، ایمان به خدا و پیامبر با دوستی با دشمنان خدا ناسازگار است: "و لَو کانوا یُؤمِنونَ بِاللّه و النَّبِیِّ و ما اُنزِلَ اِلَیهِ ما اتَّخَذوهُم اَولِیاءَ". (مائده / ۵، ۸۱) بر پایه روایتی، رسول خدا(ص)ضمن تأکید بر اهمیت فرایضی مانند نماز، روزه، جهاد و حج، محکمترین دستگیره ایمان را دوستی و دشمنی در راه خدا و دوست داشتن خدا و بیزاری از دشمنان خدا برشمرده است؛[۳۶۰] نیز بر اساس روایتی، دین چیزی جز حُب و بغض نیست.[۳۶۱] برائت از مشرکان در قلمرو مفهومیِ تبرّی جای میگیرد و از آن اخصّ است. تبرّی و برائت اگرچه به لحاظ الزامات عملی آن از فروع شمرده شده، پیش از آنکه جنبه فقهی داشته باشد، صبغه اعتقادی دارد؛ زیرا از لوازم ایمان شمرده شده است. از سوی دیگر، ابراز بیزاری، اجتناب و گسستن پیوندها که در جنبه عملی برائت لازم است، موجب جدایی صفوف موحدان از مشرکان و تمایز آنها شده و به بعد اجتماعی برائت اهمیت داده است.
قرآن کریم در آیاتی پرشمار به موضوع برائت از مشرکان پرداخته است. یکی از محوریترین آیات برائت از مشرکان، آیه ۴ سوره ممتحنه / ۶۰ است. بر اساس این آیه، ابراهیم(ع)که در متون اسلامی قهرمان توحید و مبارزه با شرک دانسته شده و نیز پیروان او، در موضوع برائت از مشرکان، اسوه و الگوی مؤمنان معرفی شدهاند: "قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ و الَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءو ٔ اْ مِنکُم و مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللّه کَفَرنا بِکُم وبَدا بَینَنا وبَینَـکُمُ العَدوَةُ والبَغضاءُ اَبَدًا حَتّی تُؤمِنوا بِاللّه وحدَهُ"، بر بیزاریشان از مشرکان، با تعابیر "اِنّا بُرَءو ٔ اْ مِنکُم"، "کَفرنا بکم" و "بَدا بَینَنا وبَینَـکُمُ العَدوَةُ والبَغضاءُ" تأکید شده و به استمرار این برائت تا زمان آلوده بودن مشرکان به شرک تصریح شده است؛ همچنین ابراهیم(ع) از معبودهای مشرکان اعلام بیزاری و راه خود را از مشرکان جدا کرده است: "قالَ یـقَومِ اِنّی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکون * اِنّی وجَّهتُ وجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمـوتِ و الاَرضَ حَنیفًا و ما اَنا مِنَ المُشرِکین". (انعام / ۶، ۷۸ - ۷۹) از آنجا که مفهوم برائت بر مدار دشمنی با خدا استوار است، به محض روشن شدن دشمنی با خدا، ابراز برائت لازم میشود، چنانکه ابراهیم(ع) از آزر اعلام بیزاری کرد: "فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ". (توبه / ۹، ۱۱۴) آیات ۴۸ - ۴۹ سوره مریم / ۱۹ روی گرداندن و کنارهگیری ابراهیم(ع) از خدایان دروغین و مشرکان را با واژه "اعتزال" گزارش کرده است: "و اَعتَزِلُکُم و ما تَدعونَ مِن دونِ اللّه و اَدعوا رَبّی عَسی اَلاّ اَکونَ بِدُعاءِ رَبّی شَقیّا * فَلَمَّا اعتَزَلَهُم و ما یَعبُدونَ مِن دونِ اللّه وَهَبنا لَهُ اِسحـقَ و یَعقوبَ و کُلاًّ جَعَلنا نَبیّا". برائت و رویگردانی اصحاب کهف از مشرکان زمان خود نیز با تعبیر "اعتزال" گزارش شده است: "و اِذِ اعتَزَلتُموهُم و ما یَعبُدونَ اِلاَّ اللّهَ". (کهف / ۱۸، ۱۶) رسول خدا(ص) بر اساس وحی الهی وظیفه داشت از مشرکان روی برگرداند: "اِتّبِـع ما اُوحِیَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ و اَعرِض عَنِ المُشرِکین". (انعام / ۶، ۱۰۶) از آنجا که پیوندهای خویشاوندی و ارتباطات عاطفی میان خویشاوندان میتواند تهدیدی برای برائت به شمار آید و زمینهای برای علاقهمندی و دوستی فراهم کند، قرآن کریم هشدار داده است که نباید مؤمنان با دشمنان خدا و پیامبر دوستی کنند، هرچند این دشمنان پدران، برادران یا خویشاوندان آنان باشند: "لا تَجِدُ قَومًا یُؤمِنونَ بِاللّه و الیَومِ الآخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ و لَو کانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو عَشیرَتَهُم". (مجادله / ۵۸، ۲۲) در این آیه، حکم حرمت دوستی بر وصف "مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ" تعلیق شده و بدین معناست که حرمت دوستی در صورتی است که دوستی با مشرکان به علت دشمنی آنان با خدا و رسول شکل بگیرد، از این رو با رفتار نیک با والدین مشرک سازگاری دارد: "و صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعروفًا". (لقمان / ۳۱، ۱۵) بنابراین، با وجود لزوم برائت از مشرکان و غفلت نورزیدن از مکر آنها، مسلمان میتواند نسبت به غیر مسلمان و از جمله مشرک نیکی و با وی به عدالت رفتار کند: "لایَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِی الدّینِ و لَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین". (ممتحنه / ۶۰، ۸) بارزترین و شدیدترین آیات برائت از مشرکان که به صورت عام، صریح و رسمی اعلام شد، آیات نخست سوره توبه نازل شده در سال نهم هجری است که به دست علی(ع) در روز عید قربان و در منا به مشرکان اعلام شد.
این سوره به سبب شروع با جمله "بَراءَةٌ مِنَ اللّه" سوره "برائت" نیز نامیده شده است. آغاز نشدن این سوره با "بسم اللّه الرحمن الرحیم" بر شدّت برائت افزوده است. آیه نخست سوره اگرچه مشتمل بر برائت خدا و پیامبرش از مشرکان پیمانشکن است، در آیه سوم به صورت عام (و اَذنٌ مِنَ اللّه و رَسولِهِ اِلَی النّاسِ...) همه مشرکان را شامل میشود.[۳۶۲] به رغم این برائت، قرآن التزام به پیمانهایی را که با مشرکان منعقد شده لازم میداند و تا به سرآمدن زمان پیمان، تعرّض به آن را جایز نمیداند: "بَراءَةٌ مِنَ اللّه و رَسولِهِ اِلَی الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکین *... * و اَذنٌ مِنَ اللّه و رَسولِهِ اِلَی النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشرِکینَ و رَسولُهُ... * اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم یَنقُصوکُم شیئاً و لَم یُظـهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین * فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم و خُذوهُم و احصُروهُم و اقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَدٍ". (توبه / ۹، ۱ - ۵) اعزام امیرمؤمنان علی(ع) از مدینه با شتر مخصوص رسول خدا(ص)برای بازستاندن آیات برائت از ابوبکر و نیز تأکید رسول خدا(ص)بر ابلاغ این آیات به دست علی(ع) در موسم حج، نشان اهمیت برائت از مشرکان است.[۳۶۳] از این آیات برمیآید که هدف نهاییِ ساختن بیتاللّه، رسیدن به توحید است و دستیابی به توحید ناب بدون تبرّی تام از هر شرک و انزجار از هر مشرک، شدنی نیست.[۳۶۴] برائت از مشرکان و شدّت برخورد با آنان نباید موجب شود فرصت شنیدن سخنحق و دعوت اسلام از آنها دریغ شود؛ زیرا همه این اقدامها برای این است که آنها از گمراهی نجات یابند و به راه صحیح و مستقیم هدایت شوند. بنابراین اگر مشرکی امان خواست باید به او امان داد تا کلام خدا را بشنود و سپس او را به مکان امنش بازگرداند: "و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلـمَ اللّه ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ". (توبه / ۹، ۶)
احکام شرک
۱. حرمت استغفار برای مشرک در راستای لزوم برائت از مشرکان و پرهیز از اظهار محبت به آنان [۳۶۵] قرآن کریم به صراحت اعلام کرده است که پیامبر اکرم(ص) و مؤمنان حق ندارند برای مشرکانی که دوزخی بودن آنها آشکار شده، آمرزش بخواهند، هرچند آن مشرکان از خویشاوندان مسلمانان باشند. در این آیه با تعبیر نفی حقّ، جواز استغفار نفی شده است:"ما کانَ لِلنَّبِیِّ و الَّذینَ ءامَنوا اَن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ و لَو کانوا اُولی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم". (توبه / ۹، ۱۱۳)[۳۶۶] از آنجا که گناه شرک، نابخشودنی است: "اِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ" (نساء / ۴، ۴۸) منع یادشده به سبب عدم تأثیر استغفار برای مشرکان است.[۳۶۷] با طرح این حکم، این پرسش پیش میآید که چرا ابراهیم(ع)برای آزر مشرک استغفار کرد؟ قرآن خود در آیه بعدی پاسخ میدهد که استغفار ابراهیم برای آزر به سبب وعدهای بود که در اینباره به او داده بود؛ ولی هنگامی که دشمنی او با خدا آشکار شد، از او بیزاری جست: "وَ مَا کَانَ استِغفارُ اِبرهیمَ لاَِبیهِ اِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها اِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ اِنَّ اِبرهیمَ لاََوّاهٌ حَلیمٌ". (توبه / ۹، ۱۱۴) برخی مفسران در توضیح آشکار شدن دشمنی با خدا: "فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ" گفتهاند که مراد، مشرکان عنودی است که با استکبار و لجاجت به دشمنی خدا برمیخیزند. روشن است که استغفار برای چنین کسانی بیفایده بوده و جایز نیست؛ ولی استغفار برای مشرکان فروتن و غیر عنود چه بسا با عنایت به گستردگی رحمت الهی جایز باشد؛[۳۶۸] به ویژه هنگامی که استغفار یا وعده آن بتواند در هدایت مشرک مؤثر باشد، چنانکه ابراهیم(ع) در مسیر کوشش خود برای هدایت آزر برای او استغفار کرد: "و اغفِر لاَِبی اِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّین". (شعراء / ۲۶، ۸۶) در بررسی آرای موجود در تفسیر آیات مرتبط با استغفار برای مشرک و اقدام ابراهیم(ع) در طلب آمرزش برای آزر و نیز توضیح عبارت "مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم" میتوان آنها را در قالب دو دیدگاه جمعبندی کرد: أ. استغفار برای مشرکان تا زمانی که زندهاند جایز است و جهنمی بودن آنان تا پیش از مرگ روشن نیست؛ زیرا این مجال را دارند که توبه کرده و از شرک دست بردارند و ابراهیم(ع) نیز تا زمانی که آزر زنده بود برای وی استغفار میکرد؛ ولی پس از آنکه در حال شرک و بتپرستی مُرد و دوزخی بودن وی روشن شد، از او تبرّی جُست. از ابن عباس، مجاهد و قتاده نیز همین برداشت گزارش شده است.[۳۶۹] ب. استغفار برای مشرک زنده جایز نیست و آشکار شدن دوزخی بودن مشرکان با اظهار شرک و اصرار بر آن محقق میشود. صاحبان این نظر ناچار شدهاند استغفار ابراهیم برای آزر را به چند گونه توجیه کنند: به گفته شیخ طوسی، آزر وعده پذیرش ایمان داد و ابراهیم وعده استغفار. سپس آزر ابراز ایمان و ابراهیم برای او استغفار کرد. سپس خدا به ابراهیم خبر داد که ایمان آزر از روی نفاق بوده است؛ آنگاه ابراهیم از او تبری جست.[۳۷۰] به نظر برخی، استغفار ابراهیم برای آزر مشروط به ایمان بوده است: "اللهم اغفر لأبی اذا آمن".[۳۷۱] برخی گفتهاند که ابراهیم برای آزر استغفار نکرد، بلکه وعده استغفار داد که این توجیه با ظاهر قرآن که از تحقق استغفار خبر میدهد (شعراء / ۲۶، ۸۶) ناسازگار است.[۳۷۲] به گفته برخی، ابراهیم، آزر را مؤمن میپنداشت و همواره برای او استغفار میکرد؛ ولی در روز قیامت که شرک آزر برای ابراهیم آشکار میشود از او تبرّی میجوید.[۳۷۳] به هر تقدیر، با نظر به موجّه بودن استغفار ابراهیم(ع) برای آزر، باید اسوه بودن ابراهیم برای مسلمانان را به صورت فراگیر و بیاستثنا در همه امور دانست که در نتیجه استغفار او برای آزر هم تأسیپذیر است و مسلمانان با وجود چنین شرایطی میتوانند برای مشرک استغفار کنند: "قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ."... (ممتحنه / ۶۰، ۴) بنابراین "الاّ قَولَ اِبراهیم" استثنا از تأسی به ابراهیم نیست، بلکه استثنا از مضمون جمله "اِنّا بُرَءو ٔ اْ مِنکُم" است.
۲. حرمت ازدواج ازدواج دائم و موقت مرد و زن مسلمان با زن و مردمشرک حرام است.[۳۷۴] قرآن کریم در آیه ۲۲۱ سوره بقره / ۲ به صراحت از مردان باایمان میخواهد با زنان مشرک، تا زمانی که به شرک آلوده و ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنند، هرچند مردان مؤمن ناچار به ازدواج با کنیزان شوند؛ زیرا کنیز باایمان از آزاد مشرک بهتر است، هرچند زن مشرک آنان را شیفته خود کند: "و لاتَنکِحوا المُشرِکـتِ حَتّی یُؤمِنَّ و لاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَةٍ و لَو اَعجَبَتکُم". در ادامه آیه نیز به صراحت از مؤمنان میخواهد به مردان مشرک همسر ندهند، اگرچه زنان مؤمن ناچار به ازدواج با بردگان باایمان شوند، چون برده باایمان از مشرک آزاد بهتر است، هرچند مال و ثروت مرد مشرک شگفتآور باشد: "و لا تُنکِحوا المُشرِکینَ حَتّی یُؤمِنوا و لَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَیرٌ مِن مُشرِکٍ و لَو اَعجَبَکُم". در پایان این آیه، حکمت تحریم پیوند ازدواج را اثرپذیری فرد باایمان از مشرک و گرفتار شدن در دوزخ میداند، درحالی که خدا برای مؤمنان بهشت را میخواهد: "اُولـئِکَ یَدعونَ اِلَی النّارِ و اللّهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّةِ و المَغفِرَةِ بِاِذنِهِ". همچنین حرمت ازدواج از آیه ۱۰ سوره ممتحنه / ۶۰ استفاده شده است.[۳۷۵] در این آیه، قرآن کریم درباره زنانی که از مکّه به مدینه هجرت میکنند فرمان میدهد که آنان را بیازمایید و اگر آنان را در ادعای ایمان، صادق یافتید و مطمئن شدید که مؤمناند، حق ندارید آنها را به مکه بازگردانید؛ زیرا زنان باایمان و مشرکان مکه بر یکدیگر حلال نیستند و شما میتوانید با این زنان ازدواج کنید؛ مشروط به اینکه پیش از ازدواج مهری را که مشرکان به زنان خود دادهاند به آنان بپردازید: "اِذا جاءَکُمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرتٍ فَامتَحِنوهُنَّ اللّهُ اَعلَمُ بِایمـنِهِنَّ فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنـتٍ فَلا تَرجِعوهُنَّ اِلَی الکُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم و لا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ و ءاتوهُم ما اَنفَقوا و لا جُناحَ عَلَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ". در ادامه همین آیه، قرآن کریم از مردان باایمانی که همسران مشرکشان در مکه ماندهاند میخواهد پیمان زناشویی خود را با آنان ادامه ندهند و مهریهای را که دادهاند از مشرکان بازپس گیرند: "و لا تُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ و سـئَلوا ما اَنفَقتُم و لیَسـئَلوا ما اَنفَقوا ذلکم حُکمُ اللّه یَحکُمُ بَینَـکُم و اللّهُ عَلیمٌ حَکیم". برخی، حرمت ازدواج با مشرک را از آیه ۲۲ سوره مجادله / ۵۸ استفاده کردهاند؛ زیرا این آیه به گونه اِخبار در مقام انشاء، دوستی مؤمنان با دشمنان خدا و از جمله مشرکان را نفی میکند، در حالی که پیمان ازدواج خود برای برقراری مودّت و محبّت صورت میپذیرد.[۳۷۶] در پاسخ به این استدلال گفتهاند که حکم حرمت دوستی بر وصف "مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ" معلق شده و بدین معناست که ناروا بودن دوستی در صورتی است که به علّت دشمنی آنان با خدا شکل گیرد.[۳۷۷]
۳. نجاست مشرکان بیشتر دانشمندان شیعه بدون هرگونه تردیدی بر نجاست مشرکان تأکید کردهاند.[۳۷۸] استناد این نظر به فقهای شیعه چنان گسترده است که بسیاری این نظر را اجماعی دانستهاند. با این حال، تنها گروهی از فقیهان متأخر و معاصر، ادله نجاست ذاتی مشرکان را ناتمام دانسته، به احتیاط واجب در نجاست مشرکان قائل شدهاند و تنها شمار اندکی قول به طهارت ذاتی را پذیرفتهاند.[۳۷۹] مهمترین مستند قرآنی قائلان به نجاست مشرکان آیه ۲۸ سوره توبه / ۹ است. در این آیه واژه "نَجَس" را به مشرکان اسناد داده و از جهت اتصاف مشرکان به نجاست از نزدیک شدن آنان به مسجد الحرام پس از پایان سال نهم هجری نهی کرده است: "یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا". استدلال به این آیه بر نجاست مشرکان، موکول به کاربرد واژه "نَجَس" در معنای اصطلاح فقهی آن است. شیخ طوسی با استناد به شواهد لغوی، نجس را به شیئی دارای قذارت و ناپاکی ظاهری و معنوی دانسته و نجاست مشرک را به اعتبار قذارت معنویشرک و ناپاکی ظاهری آنها دانسته است.[۳۸۰] طبرسی نیز در مفهوم "نَجَس" سه احتمال داده است: نجاست ذاتی (نجس العین بودن)، پلیدی باطنی، و نجاست عارضی و قول نخست را مختار شیعه دانسته است.[۳۸۱] در برابر این دیدگاه، شماری از فقها و مفسران، در ادله نجاست مشرکان، از جمله در استناد به این آیه تردید کرده و با این استدلال که اصطلاح فقهی نجس، اصطلاحی مستحدث است که در قرون بعدی شکل گرفته،[۳۸۲] از فتوا به نجاست اهل کتاب پرهیز کرده و به احتیاطگراییدهاند [۳۸۳] و برخی با استناد به فقدان دلیل برای طهارت و نجاست مشرکان، چاره کار را در مراجعه به اصالهالطهاره دانستهاند.[۳۸۴] برخی بر این نظرند که تفریع حکم ممنوعیت ورود مشرکان به مسجد الحرام: "فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا" بر "اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ" قرینه و شاهدی است بر اینکه نجاست در معنای اصطلاحی آن به کار رفته است؛ زیرا شخص یا چیز نجس نباید وارد مسجد الحرام شود.[۳۸۵] در نقد این نظر گفتهاند که اولاً طبق نظر بیشتر فقها وارد شدن انسان نجس به مسجد الحرام و دیگر مساجد جایز است، مگر آنکه نجاست او به مسجد سرایت کند. ثانیاً محدث به حدث اکبر، جنب و حائض، حتی با نداشتن نجاست اصطلاحی حق ورود به مسجدالحرام را ندارد، چنانکه حق ماندن در دیگر مساجد را هم ندارد.[۳۸۶] شماری از قائلان به نجاست مشرکان به آیه ۱۲۵ سوره انعام / ۶ هم استدلال کردهاند؛ زیرا در این آیه خداوند از قرار دادن رجس و پلیدی بر غیر مؤمنان خبر داده است: "کَذلک یَجعَلُ اللّهُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤمِنون". علامه حلّی [۳۸۷] و سید مرتضی [۳۸۸] به این آیه بر نجاست غیر مؤمنان و از جمله مشرکان استناد کردهاند. محقق حلّی در توضیح استدلال خود به این آیه گفته است که معنای حقیقی لفظ رجس همین مفهوم نجاست مصطلح فقهی است. بر همین اساس، آیه شریفه این حکم شرعی را برای غیر مؤمنانثابت میکند.[۳۸۹] بسیاری از فقها و مفسران، این برداشت را نپذیرفته و گفتهاند که واژه رجس نه تنها در لغت و عرف به معنای پلیدی و کثیفی است، در اصطلاح قرآن و احادیث نیز اغلب به همین معنا به کار برده میشود؛ مانند "اِنَّمَا الخَمرُ و المَیسِرُ و الاَنصابُ و الاَزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ" (مائده / ۵، ۹۰) و هرگاه لفظی در نصوص، فاقد قرینه بر معنای خاص باشد، باید بر معنای رایج حمل شود،[۳۹۰] از همینرو علامه طباطبایی در ذیل این آیه آورده است که رجس آنچنان غیر مؤمنان را احاطه کرده است که باید از آنان فاصله گرفت؛ زیرا طبیعت سالم انسان از آن گریزان است، چنانکه از غذای آلوده تنفر داشته و از آن میپرهیزد.[۳۹۱] برخی برای طهارت همه انسانها و از جمله مشرکان به آیه "و لَقَد کَرَّمنا بَنی ءادَمَ" (اسراء / ۱۷، ۷۰) استناد کرده و کرامت انسان را با نجاست او ناسازگار دانستهاند.[۳۹۲] هماهنگ با دیدگاه بیشتر دانشمندان شیعه، اقلیت دانشمندان اهل سنت نیز به نجاست مشرکان قائل شدهاند. به گفته فخر رازی، ظاهر آیه بر نجاست مشرکان دلالت میکند و اگرچه بیشتر فقیهان به طهارت کافر نظر داده و برای مدلول آیه توجیهاتی ذکر کردهاند، ظاهر آیه این توجیهات را برنمیتابد و پذیرفته نیست.[۳۹۳] زمخشری نیز همین نظر را از ابن عباس و حسن بصری گزارش کرده است.[۳۹۴] ابن حزم اندلسی نیز قول به طهارت مشرکان را که خداوند به نجاست آنها تصریح کرده است، شگفتانگیز میداند؛[۳۹۵] ولی بیشتر دانشمندان اهل سنت به طهارت اهل کتاب قائل شدهاند؛ از جمله نووی شافعی،[۳۹۶] سرخسی حنفی،[۳۹۷] ابوالبرکات مالکی [۳۹۸] و ابن قدامه حنبلی [۳۹۹] در آثار خود بر طهارت مشرکان نظر دادهاند.
۴. وجوب هجرت از سرزمین شرک شماری از آیات قرآن کریم بر وجوب هجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام دلالت دارند. یکی از صریحترین آیاتی که بسیاری از فقیهان به آن استدلال کردهاند،[۴۰۰] آیه ۹۷ سوره نساء / ۴ است. براساس این آیه، کسانیکه توانایی هجرت از سرزمین شرک را داشته ولی هجرت نکرده و در اعتقاد و عمل به تعالیم اسلام کوتاهی کردهاند نکوهش شدهاند و از آنها با عنوان "ظالم برخود" و "دوزخی" یاد شده است: "اِنَّ الَّذینَ تَوَفـهُمُ المَلـئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالوا اَلَمتَـکُن اَرضُ اللّه وسِعَةً فَتُهاجِروا فیها فَاُولـئِکَ مَأوهُم جَهَنَّمُ و ساءَت مَصیرا"؛ همچنین به آیه "یـعِبادِیَ الَّذینَ ءامَنوا اِنَّ اَرضی وسِعَةٌ فَاِیّـیَ فَاعبُدون" (عنکبوت / ۲۹، ۵۶)؛ نیز به مجموعه آیاتی که به هجرت تشویق کردهاند، مانند آیات ۱۰۰ سوره نساء / ۴، ۵۸ سوره حج / ۲۲ و ۴۱ سوره نحل / ۱۶ استدلال شده است.[۴۰۱] شماری از فقها با استناد به این آیات، هجرت از سرزمین شرک به دار الاسلام را واجب دانستهاند.[۴۰۲] گفتنی است که اولاً این وجوب را به استطاعت و قدرت بر هجرت مشروط کردهاند، چنانکه در آیه ۹۸ سوره نساء / ۴ وجوب هجرت را از مردان، زنان و کودکان مستضعفی که چارهای ندارند برداشته است: "اِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِّساءِ و الوِلدنِ لا یَستَطیعونَ حیلَةً و لا یَهتَدونَ سَبیلا"[۴۰۳]. ثانیاً وجوب هجرت در صورتی است که در سرزمین شرک اظهار شعائر اسلام مانند اذان، نماز و روزه ممکن نباشد. شیخ طوسی این شرط را از "کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ" استفاده کرده است؛ زیرا این آیه، هجرت را برای مستضعفان واجب کرده که قدرت اظهار اسلام را ندارند.[۴۰۴] به هر تقدیر، چه هجرت از سرزمین شرک را واجب بدانیم یا مستحب، به نظر میرسد پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه، بر همه مؤمنان هجرت از مکه - که در آن سالها سرزمین شرک بوده - به مدینه، واجب بوده و این وجوب تا سال هشتم و فتح مکه ادامه داشته است.[۴۰۵] برای وجوب هجرت، افزون بر آیات پیشین میتوان به آیات دیگری نیز استناد کرد؛ از جمله براساس آیه ۷۲ سوره انفال / ۸ ولایت تنها میان مؤمنان مهاجر و انصار برقرار شده و ولایت مؤمنانی که هجرت نکرده و در مکه ماندهاند نفی شده است؛ یعنی شما نسبت به آنها هیچگونه تعهد و مسئولیتی ندارید: "اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا و هاجَروا و جـهَدوا بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم فی سَبیلِ اللّه و الَّذینَ ءاوَوا و نَصَروا اُولـئِکَ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ و الَّذینَ ءامَنوا و لَم یُهاجِروا ما لَکُم مِن وَلـیَتِهِم مِن شیءٍ حَتّی یُهاجِروا". براساس روایتی، عباس عموی پیامبر، عقیل و جمعی دیگر که در بدر به اسارت درآمدند، به پرداخت فدیه مکلف شدند و وقتی یکی از آنها اظهار کرد که در مکه نماز میگزارده است، رسول خدا(ص) آیه ۹۷ سوره نساء / ۴ را تلاوت کرد: "اَلَم تَـکُن اَرضُ اللّه وسِعَةً". در ادامه همین روایت آمده است که پس از نزول این آیه، هر مسلمانی که هجرت نمیکرد در حکم کافران بود؛[۴۰۶] همچنین گزارش شده است که در برهه هجرت تا فتح مکه، کسانی که ایمان میآوردند افزون بر اسلام، بر هجرت و جهاد نیز بیعت میکردند [۴۰۷] و بر همین اساس کسانی که برای هجرت به مدینه عذر داشتند از رسول خدا(ص)اجازه میگرفتند.[۴۰۸]
۵. حرمت ورود به مساجد قرآن کریم پس از تأکید بر نجاست مشرکان، از نزدیک شدن آنها به مسجدالحرام منع کرده که کنایه از ورود آنان است: "اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا". بیشتر فقیهان فریقین با استناد به این آیه بر حرمت ورود مشرکان به مسجدالحرام نظر دادهاند.
برخی از آنان با اشاره به تفریع حکم بر نجاست و نیز با استناد به لزوم دوری همه مساجد از نجاست، به حرمت ورود مشرکان به همه مساجد نظر دادهاند. [۴۰۹] برخی از فقیهان اهل سنت، همچون ابوحنیفه حکم حرمت ورود به مسجد الحرام و دیگر مساجد را به عدم اجازه حاکم اسلامی موکول کرده است و در صورت اجازه، مشرکان میتوانند وارد شوند. از دیدگاه شافعی، حاکم اسلامی تنها میتواند اذن ورود مشرکان به دیگر مساجد را بدهد و در باره مسجد الحرام چنین اجازهای ندارد. [۴۱۰] دیدگاه دیگری ضمن حکومتی دانستن حرمت ورود به مسجدالحرام، این حرمت را ویژه موسم حج و عمره دانسته است. [۴۱۱] به نظر میرسد استدلال به آیه برای حرمت ورود مشرکان به مساجد در صورتی است که تعبیر "نَجَس" را نجاست فقهی و اصطلاحی بدانیم. در غیر اینصورت استدلال ناتمام خواهد بود. ۶. پناه دادن به مشرکان فقیهان فریقین لزوم پذیرش پناهندگی مشرکان از سوی حاکم اسلامی و مسلمانان را از آیه ۶ سوره توبه / ۹ استفاده کردهاند: "و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلـمَ اللّه ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ".[۴۱۲] براساس این آیه که در پی آیات برائت آمده است، به مشرکان در حال جنگ با مسلمانان، امان داده میشود تا به دارالاسلام آمده و با اسلام آشنا شوند و پس از آن بیهیچ گونه تعرضی به دارالحرب و مأمن اصلی خود بازگردانده شوند. وجوب امان دادن به مشرک در صورتی است که وی در صدد تحقیق و شنیدن پیام اسلام باشد یا عدم پذیرش پناهندگی وی مفسدهای در پی داشته باشد. [۴۱۳] قرآن با تشریع حکم امان، راه اندیشه و پژوهش را برای مشرکان گشوده است. [۴۱۴] این حکم با حکم عقلیِ "قبح عقاب بلابیان" نیز تأیید میشود، از همین رو برخی محتوای آیه امان را از محکمات نسخناپذیر دانسته و ادعای نسخ آیه را با آیات برائت و قتال نپذیرفتهاند. [۴۱۵] فقیهان مسلمان قلمرو تأمین به مشرکان را توسعه دادهاند. آنان تأمین سیاسی به نمایندگان مشرکان برای مذاکره و ابلاغ پیام خود به حکومت اسلامی [۴۱۶] و نیز تأمین اقتصادی به بازرگانان مشرک برای تجارت در قلمرو کشور اسلامی [۴۱۷] را از مصادیق امان دانستهاند. [۴۱۸]
منابع
پانویس
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند و نه سودی و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوندند؛ بگو: آیا خداوند را از چیزی آگاه میکنید که خود در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ پاکا و فرابرترا که اوست از شرکی که میورزند» سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۴۰.
- ↑ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید میگویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۲، ص۴۲.
- ↑ «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش میدهند در حالی که بر دلهایشان پوششهایی افکندهایم تا درنیابند و در گوشهایشان سنگینییی (نهادهایم) و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگویند این (چیزی) جز افسانههای پیشینیان نیست» سوره انعام، آیه ۲۵.
- ↑ «و سختترین سوگندهای خود را خوردند که اگر بیمدهندهای نزد آنان آید بیگمان از هر یک از امّتها رهیافتهتر میشوند امّا چون بیمدهندهای نزدشان آمد جز بر رمیدنشان نیفزود» سوره فاطر، آیه ۴۲.
- ↑ «و هیچ فرستادهای نزد آنان نمیآمد مگر آنکه او را ریشخند میکردند * و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۷ و ۹.
- ↑ «و بدینگونه در نظر بسیاری از مشرکان، شریکان آنان کشتن فرزندانشان را آراسته جلوه دادند تا آنان را نابود کنند و دینشان را بر آنان مشتبه گردانند و اگر خداوند میخواست چنین نمیکردند پس آنان را با آنچه دروغ میبافند واگذار» سوره انعام، آیه ۱۳۷.
- ↑ «آگاه باشید که آنان دل میگردانند تا (خویش را) از (شنیدن) آن (قرآن) نهفته دارند، آگاه باشید! همان دم که جامه بر سر میکشند (خداوند) آنچه نهان میدارند و آنچه آشکار میکنند میداند؛ بیگمان او به اندیشهها داناست» سوره هود، آیه ۵.
- ↑ «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند» سوره اسراء، آیه ۷۶.
- ↑ «و به یقین پروردگارت آنچه دلهاشان پنهان میدارد و آنچه (آنان) آشکار میکنند میداند» سوره نمل، آیه ۷۴.
- ↑ «دوست دارند نرمی پیشه کنی تا نرمی پیش گیرند» سوره قلم، آیه ۹.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمانها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) میخوراند و به او نمیخورانند؟ بگو فرمان یافتهام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) میشود و (به من گفتهاند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.
- ↑ «بگو: شریکانتان را (که برای خداوند میتراشید) بخوانید؛ سپس درباره من چارهاندیشی کنید و مرا (هیچ) مهلت ندهید!» سوره اعراف، آیه ۱۹۵.
- ↑ «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.
- ↑ «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و (خداوند آگاه است از) گفتار او که: پروردگارا! اینان گروهی هستند که ایمان نمیآورند» سوره زخرف، آیه ۸۸.
- ↑ «که جز خداوند را نپرستید بیگمان من از سوی او شما را بیمدهنده و نویدبخشم * و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به پیشگاه او توبه کنید تا شما را تا زمانی معیّن از بهرهای نیکو بهرهمند سازد و به هر کس که سزاوار بخششی است، بخشش شایسته او را عطا کند و اگر روی گردانید من به راستی از عذاب روزی بزرگ بر شما بیم دارم» سوره هود، آیه ۲-۳.
- ↑ «و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام میآورید؟ آنگاه اگر اسلام آوردند که رهیاب شدهاند و اگر رو گرداندند، بیگمان بر تو جز پیامرسانی نیست و خداوند به (حال) بندگان بیناست» سوره آل عمران، آیه ۲۰.
- ↑ «بگو آیا به جای خداوند، چیزی را میپرستید که برای شما نه زیان دارد و نه سود؛ و خداوند است که شنوای داناست» سوره مائده، آیه ۷۶.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ «بگو مرا آگاه سازید اگر خداوند شنوایی و چشمانتان را از شما بگیرد و بر دلهای شما مهر نهد جز خداوند کدام خدا آن را برای شما (باز) میآورد؟ بنگر چگونه ما آیات (خود) را گوناگون میآوریم باز هم آنان رو میگردانند» سوره انعام، آیه ۴۶.
- ↑ «بگو مرا آگاه کنید اگر عذاب خداوند ناگهان یا آشکارا بر (سر) شما بیاید آیا (گروهی) جز گروه ستمکاران نابود میگردد؟» سوره انعام، آیه ۴۷.
- ↑ «بگو: من از پرستیدن کسانی که شما به جای خداوند (به پرستش) میخوانید باز داشته شدهام؛ بگو: از خواستههای (نفسانی) شما پیروی نمیکنم که در آن صورت به راستی گمراه گردیدهام و از رهیافتگان نخواهم بود» سوره انعام، آیه ۵۶.
- ↑ «بگو: چه کس شما را از تاریکناهای خشکی و دریا میرهاند؟ در حالی که او را به لابه و در نهان میخوانید که اگر از این (ورطه) رهاییمان دهد از سپاسگزاران خواهیم بود * بگو: خداوند شما را از آن (ورطه) و از هر بلا رهایی میبخشد باز هم شما شرک میورزید» سوره انعام، آیه ۶۳-۶۴.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۱۹۲.
- ↑ «بگو ای قوم من! هر چه میتوانید کرد انجام دهید من نیز خواهم کرد، به زودی خواهید دانست که سرانجام (نیکوی) جهان واپسین از آن کیست؛ به راستی ستمگران رستگار نمیگردند * و برای خداوند از آنچه از کشت و چهارپایان پدید آورده است بهرهای نهادند و به پندار خویش گفتند: این از آن خداوند است و این برای بتان ما؛ اما آنچه از آن بتان آنهاست به خداوند نمیرسد و اما آنچه برای خداوند است به بتان میرسد؛ زشت است این داوری که میکنند!» سوره انعام، آیه ۱۳۵-۱۳۶.
- ↑ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که آفرینش را بیاغازد سپس آن را بازگرداند؟ بگو خداوند است که آفرینش را میآغازد سپس آن را باز میگرداند پس (از حق) به کجا بازگردانده میشوید؟ * بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۴-۳۵.
- ↑ «بگو: اگر میدانید، کیست که گستره (فرمانفرمایی) هر چیز در کف اوست و او پناه میدهد و در برابر (خواست) وی (به کسی) پناه داده نمیشود؟ * خواهند گفت: خداوند است، بگو: پس چگونه افسونزده میشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۸۸-۸۹.
- ↑ «بگو: آیا اندیشیدهاید که اگر خداوند، شب را تا روز رستخیز برای شما جاودان کند کدام خدا جز خداوند برایتان روشنایی میآورد؟ پس آیا نمیشنوید؟ * بگو: آیا اندیشیدهاید که اگر خداوند، روز را تا روز رستخیز برای شما جاودان کند، کدام خدا جز خداوند برایتان شبی میآورد تا در آن آرامش گیرید؟ پس آیا نمیبینید؟» سوره قصص، آیه ۷۱-۷۲.
- ↑ «و چون از ایشان بپرسی: آسمانها و زمین را که آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند بگو: پس آیا آنچه را به جای خداوند به پرستش میخوانید دیدهاید؟ اگر خداوند گزندی برای من بخواهد آیا آنان گزند او را از من میگردانند؟ یا اگر بخشایشی برای من بخواهد، میتوانند بخشایش او را باز دارند؟ بگو: خداوند مرا بس؛ توکّلکنندگان تنها بر او توکّل دارند * بگو ای قوم من! هر چه میتوانید کرد انجام دهید من نیز خواهم کرد، به زودی خواهید دانست * به زودی خواهید دانست که بر چه کس عذابی میرسد که او را خوار میگرداند و بر او عذابی پایا فرود میآید» سوره زمر، آیه ۳۸-۴۰.
- ↑ «از آنان بپرس کدامیک ضامن آن است؟ * یا آنکه شریکهایی دارند، پس اگر راست میگویند شریکهای خود را (که برای خداوند میپندارند) بیاورند» سوره قلم، آیه ۴۰-۴۱.
- ↑ «بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
- ↑ «از آنچه به تو از سوی پروردگارت وحی میشود پیروی کن! هیچ خدایی جز او نیست و از مشرکان روی بگردان» سوره انعام، آیه ۱۰۶.
- ↑ «پس اگر تو را دروغزن شمردهاند، بگو پروردگارتان دارای بخشایشی گسترده است و عذاب وی را از گروه تبهکاران باز نمیگردانند * به زودی مشرکان خواهند گفت: اگر خداوند میخواست ما و پدرانمان شرک نمیورزیدیم و چیزی را حرام نمیدانستیم؛ همینگونه پیشینیان آنها (پیامبران را) دروغگو شمردند تا آنکه عذاب ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزدتان دانشی است تا آن را برای ما آشکار سازید؟ شما جز از گمان پیروی ندارید و جز نادرست برآورد نمیکنید» سوره انعام، آیه ۱۴۷-۱۴۸.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۵۰۴.
- ↑ «بگو: آیا جز خداوند پروردگاری بجویم حال آنکه او پروردگار هر چیز است و هیچ کس کاری (زشت) جز به زیان خویش نمیکند و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر نمیدارد سپس بازگشتتان به سوی پروردگارتان است آنگاه شما را به آنچه در آن اختلاف میورزیدید آگاه میگرداند» سوره انعام، آیه ۱۶۴.
- ↑ «و (به من فرمان دادهاند) که: با درستی آیین، روی به دین آور و هیچگاه از مشرکان مباش!» سوره یونس، آیه ۱۰۵.
- ↑ «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
- ↑ «از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان» سوره حجر، آیه ۹۴.
- ↑ «و مبادا تو را از آیات خداوند پس از آنکه بر تو فرو فرستاده شده است باز دارند! و (مردم را) به سوی پروردگارت فرا خوان و هیچ گاه از مشرکان مباش» سوره قصص، آیه ۸۷.
- ↑ «و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است و اگر روی بگردانید بدانید که شما خداوند را به ستوه نمیتوانید آورد و کافران را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳.
- ↑ «چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بستهاید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد» سوره توبه، آیه ۷.
- ↑ «ای مؤمنان! مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر از ناداری بیمناکید خداوند به زودی شما را با بخشش خویش اگر بخواهد بینیاز میگرداند که خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۲۸.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۰۳.
- ↑ «پس آنان را واگذار تا یاوه گویند و به بازی پردازند تا آن روز را که به آنان وعده میدهند ببینند» سوره زخرف، آیه ۸۳.
- ↑ «پس آنان را به خود واگذار تا با آن روز خود که در آن به بیهوشی میافتند روبهرو گردند» سوره طور، آیه ۴۵.
- ↑ «پس آنان را واگذار تا یاوه گویند و به بازی پردازند تا آن روز را که به آنان وعده میدهند ببینند» سوره معارج، آیه ۸۳.
- ↑ «چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید» سوره توبه، آیه ۱۳.
- ↑ «بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۱-۲.
- ↑ ترجمه المیزان، ج۱۸، ص۳۷۹.
- ↑ «بلکه در کاری پای فشردند، ما نیز پا میفشاریم * آیا گمان میدارند که ما راز و رازگویی آنان را نمیشنویم؟ چرا، (میشنویم) و فرستادگان ما نزد آنان (آنها را) مینویسند» سوره زخرف، آیه ۷۹-۸۰.
- ↑ «و بدینگونه در نظر بسیاری از مشرکان، شریکان آنان کشتن فرزندانشان را آراسته جلوه دادند تا آنان را نابود کنند و دینشان را بر آنان مشتبه گردانند و اگر خداوند میخواست چنین نمیکردند پس آنان را با آنچه دروغ میبافند واگذار» سوره انعام، آیه ۱۳۷.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۹۷.
- ↑ «بگو: اگر آنچه به شتاب میجویید نزد من میبود میان من و میان شما کار به پایان میرسید و خداوند به ستمگران داناتر است» سوره انعام، آیه ۵۸.
- ↑ «گفتند: ای نوح! با ما به چالش پرداختی و چالش با ما را به درازا کشاندی، اگر راست میگویی وعدهای را که میدهی بر سر ما بیاور!» سوره هود، آیه ۳۲.
- ↑ «یا چنان که میپنداری، آسمان را پارهپاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری» سوره اسراء، آیه ۹۲.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۶۵.
- ↑ «و به پندار خویش گفتند که: این چارپایان و این کشتزار حرام است جز آن کس که ما بخواهیم آن را نباید بخورد و چارپایانی است که (سوار شدن بر) پشت آنها حرام است و چارپایانی است که نام خداوند را (در ذبح) بر آنها نمیبرند؛- (همه) برای دروغ بافتن بر اوست- به زودی (خداوند) برای دروغی که میبافتند کیفرشان میدهد» سوره انعام، آیه ۱۳۸.
- ↑ «و اگر خداوند میخواست شرک نمیورزیدند و ما تو را بر آنان نگهبان نگماردهایم و تو گمارده بر آنها نیستی» سوره انعام، آیه ۱۰۷.
- ↑ «و مشرکان گفتند: اگر خداوند میخواست نه ما و نه پدرانمان به جای او چیزی را نمیپرستیدیم و چیزی را بی (فرمان) وی حرام نمیشمردیم؛ پیشینیان ایشان نیز بدینگونه رفتار میکردند و آیا جز پیامرسانی آشکار بر عهده پیامبران است؟» سوره نحل، آیه ۳۵.
- ↑ «و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمیگوید یا برای ما نشانه ای نمیآید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دلهاشان همگون است؛ ما نشانههای (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گرداندهایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.
- ↑ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید میگویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ «و سختترین سوگندهایشان را به خداوند خوردند که اگر نشانه ای برای آنان بیاید به آن ایمان میآورند؛ بگو: نشانهها تنها نزد خداوند است و شما چه میدانید هنگامی که آن (نشانه هم) بیاید ایمان نمیآورند» سوره انعام، آیه ۱۰۹.
- ↑ «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمییابی» سوره اسراء، آیه ۷۶-۷۷.
- ↑ «یا چنان که میپنداری، آسمان را پارهپاره بر سر ما افکنی یا خداوند و فرشتگان را پیش روی آوری * یا خانهای زرّین داشته باشی یا به آسمان فرا روی و فرا رفتنت را (هم) هرگز باور نخواهیم داشت مگر نوشتهای برای ما فرو فرستی که آن را بخوانیم؛ بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۲-۹۳.
- ↑ «و اگر روی بگردانند، بگو: (همه) شما را یکسان آگاه گردانیدم و نمیدانم آیا آنچه به شما وعده میدهند نزدیک است یا دور؟» سوره انبیاء، آیه ۱۰۹.
- ↑ «و به جای او خدایانی را برگزیدند که چیزی نمیآفرینند و خود آفریده میشوند و اختیار هیچ سود و زیانی برای خویش و اختیار مرگ و زندگی و برانگیختنی را ندارند * و گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟! چرا به سوی او فرشتهای فرو نفرستادهاند تا بیمدهندهای همراه او باشد؟ * یا چرا گنجی به سوی او (از آسمان) نمیافکنند یا باغی ندارد که از (بار و بر) آن بخورد؟ و ستمپیشگان گفتند: شما جز از مردی جادوشده پیروی نمیکنید» سوره فرقان، آیه ۳ -۴ و ۸.
- ↑ «و چون حقّ از سوی ما به آنان رسید گفتند: چرا به او مانند آنچه به موسی داده شد ندادهاند؟ مگر اینان پیشتر آنچه را که به موسی داده شد انکار نکردند؟ گفتند: (تورات و قرآن) دو جادویند که از هم پشتیبانی میکنند و گفتند ما هر دو را انکار میکنیم» سوره قصص، آیه ۴۸.
- ↑ «بگو: پروردگارمان ما و شما را گرد هم خواهد آورد سپس میان ما به درستی داوری خواهد کرد و او داور داناست» سوره سبأ، آیه ۲۶.
- ↑ «و چون حقیقت نزدشان آمد گفتند: این جادوست و ما آن را منکریم * و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۰-۳۱.
- ↑ «و گفتند: آیا خدایان ما بهترند یا او؟ آن را برای تو مثل نزدند مگر به چالش (با تو) بلکه آنان قومی (چالشکر و) ستیزهجویند» سوره زخرف، آیه ۵۸.
- ↑ «این (- فرجام ما) جز (همان) مرگ نخستین ما نیست و ما انگیخته نخواهیم شد * پس اگر راست میگویید پدرانمان را (نزد ما) باز آورید» سوره دخان، آیه ۳۵-۳۶.
- ↑ «و اگر تو را دروغگو میشمارند بگو کردار من از آن من و کردار شما، از آن شما شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام میدهید بیزارم» سوره یونس، آیه ۴۱.
- ↑ «و اگر تو را دروغگو میشمارند بگو کردار من از آن من و کردار شما، از آن شما شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام میدهید بیزارم» سوره یونس، آیه ۴۱.
- ↑ «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که میگویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمیشود یا فرشتهای همراه وی نمیآید؟» تو، تنها بیمدهندهای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ «برای هر امّتی آیینی نهادهایم که آنان بر همان (آیین) رفتار میکنند پس نباید در این کار با تو بستیزند و (مردم را) به سوی پروردگارت فرا خوان! بیگمان تو بر رهنمودی راست قرار داری * خداوند روز رستخیز در آنچه اختلاف داشتید میان شما داوری خواهد کرد» سوره حج، آیه ۶۷ و ۶۹.
- ↑ «بگو اگر گمراه گردم تنها به زیان خویش گمراه میگردم و اگر رهیاب شوم از آن روست که پروردگارم به من وحی میکند؛ بیگمان او شنوایی نزدیک است» سوره سبأ، آیه ۵۰.
- ↑ «که نویدبخش است و بیمدهنده اما بیشتر آنان روی گرداندند از این رو نمیشنوند * و گفتند: دلهامان برای آنچه ما را بدان فرا میخوانی در پوششهاست و در گوشهامان سنگینی است و میان ما و تو پردهای (افتاده) است پس هر چه میخواهی بکن که ما نیز میکنیم» سوره فصلت، آیه ۴-۵.
- ↑ «کافران از اهل کتاب و مشرکان، (از کیش خود) دست نمیکشیدند تا آنکه آن برهان به آنان رسد» سوره بینه، آیه ۱.
- ↑ «(یعنی) پیامبری از سوی خداوند که برگهایی پاک را بخواند، *(که) در آنها نگاشتههایی استوار است» سوره بینه، آیه ۲.
- ↑ «و روزی که همه آنان را گرد آوریم آنگاه به مشرکان بگوییم: آن شریکهایتان که (برای خداوند) میپنداشتید، کجایند؟ * سپس بهانه آنان، جز این نیست که میگویند سوگند به خداوند- پروردگار ما- که ما از مشرکان نبودهایم * بنگر چگونه بر خود دروغ بستند و آنچه دروغ میبافتند از (چشم) آنان ناپدید گردید» سوره انعام، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ «و گفتند چرا نشانهای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ بگو بیگمان خداوند، تواناست که نشانهای فرو فرستد اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره انعام، آیه ۳۷.
- ↑ «و هنگامی که نشانهای (از سوی خداوند) نزدشان آید میگویند ما هرگز ایمان نمیآوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود. خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد؛ به زودی به گناهکاران برای نیرنگی که میورزیدند نزد خداوند خواری و عذابی سخت خواهد رسید» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و برخی از آنان به (گفتار) تو گوش میدهند؛ آیا تو ناشنوایان را هر چند خرد نورزند، شنوا میتوانی کرد؟ * و برخی از ایشان به تو مینگرند آیا تو نابینایان را هر چند بینشی نداشته باشند رهنمایی میتوانی کرد؟» سوره یونس، آیه ۴۲-۴۳.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند و نه سودی و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوندند؛ بگو: آیا خداوند را از چیزی آگاه میکنید که خود در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ پاکا و فرابرترا که اوست از شرکی که میورزند * و میگویند: چرا نشانهای (دلخواه ما) از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم» سوره یونس، آیه ۱۸-۲۰.
- ↑ «و گفتند: چرا نشانههایی از سوی پروردگارش بر او فرو فرستاده نمیشود؟ بگو: جز این نیست که نشانهها نزد خداوند است و من تنها بیمدهندهای آشکارم» سوره عنکبوت، آیه ۵۰.
- ↑ «و پروردگارت هر چه خواهد میآفریند و میگزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک میآورند * و پروردگارت آنچه را دلهایشان نهفته میدارند و آنچه را (خود) آشکار میکنند میداند» سوره قصص، آیه ۶۸-۶۹.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ «و چون از ایشان بپرسی: آسمانها و زمین را که آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند بگو: پس آیا آنچه را به جای خداوند به پرستش میخوانید دیدهاید؟ اگر خداوند گزندی برای من بخواهد آیا آنان گزند او را از من میگردانند؟ یا اگر بخشایشی برای من بخواهد، میتوانند بخشایش او را باز دارند؟ بگو: خداوند مرا بس؛ توکّلکنندگان تنها بر او توکّل دارند» سوره زمر، آیه ۳۸.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۷۱۰-۷۴۱.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را (به پرستش) مخوان که نه تو را سودی میرساند و نه زیانی، اگر چنین کنی آنگاه بیگمان از ستمگرانی» سوره یونس، آیه ۱۰۶.
- ↑ «بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خداوند؛ بگو: آیا در برابر او سرورانی گزیدهاید که هیچ سود و زیانی برای خویش در اختیار ندارند؟ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تیرگیها با روشنایی برابرند؟ یا برای خداوند شریکهایی تراشیدهاند که همانند آفرین» سوره رعد، آیه ۱۶.
- ↑ «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند » سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ «و گمراهتر از آن کس که به جای خداوند چیزی را (به پرستش) میخواند که تا رستخیز پاسخ او را نخواهد داد، کیست؟ و آنان از خواندن اینان بیخبرند» سوره احقاف، آیه ۵.
- ↑ «تنها بتهایی را به جای خداوند میپرستید و دروغی فرا میبافید؛ بیگمان کسانی که به جای خداوند میپرستید اختیار روزی شما را ندارند ، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده میشوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
- ↑ «یا (آن مشرکان) میانجیهایی به جای خداوند برگزیدند بگو: و آیا اگر چه اختیار چیزی را نمیداشتند و خرد نمیورزیدند (باز هم آنان را میانجی میگزیدید)؟» سوره زمر، آیه ۴۳.
- ↑ «خداوند فرزندی نگزیده است و با وی هیچ خدایی نیست که (اگر میبود) در آن صورت هر خدایی آفریده خویش را (با خود) میبرد و بر یکدیگر برتری میجستند؛ پاکا که خداوند است از آنچه وصف میکنند» سوره مؤمنون، آیه ۹۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۳۴۵-۳۴۶.
- ↑ المصباح، ص۳۱۱، "شرک".
- ↑ المصباح، ص۳۱۱.
- ↑ جمهرة اللغه، ج۲، ص۷۳۲؛ اساس البلاغه، ج۱، ص۳۲۸، "شرک".
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۲۶۵، "شرک".
- ↑ التحقیق، ج۶، ص۴۸، "شرک".
- ↑ بحار الانوار، ج۳، ص۳.
- ↑ مفردات، ص۴۵۲، "شرک".
- ↑ خراسانی، علی، مقاله "شرک"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.
- ↑ المصباح، ص۳۱۱، "شرک".
- ↑ «و کسانی را که به جای او (به پرستش) میخوانید نه شما را یاوری میتوانند کرد و نه به خود یاری میرسانند» سوره اعراف، آیه ۱۹۷.
- ↑ «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بتهایی که داشتند رو آورده بودند ، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.
- ↑ «آنکه زمین را برای شما بستر و آسمان را سرپناهی ساخت و از آسمان، آبی فرو فرستاد که با آن از میوهها برای شما روزییی برآورد، پس برای خداوند، دانسته همتایانی نیاورید» سوره بقره، آیه ۲۲.
- ↑ «و گفت: جز این نیست که به جای خداوند بتهایی را از سر دوستی میان یکدیگر در زندگی این جهان (به پرستش) گرفتهاید سپس در روز رستخیز هر یک از شما دیگری را انکار میکند و هر یک از شما به دیگری لعنت میفرستد و جایگاهتان آتش (دوزخ) است و یاوری نخواهید داشت» سوره عنکبوت، آیه ۲۵.
- ↑ «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «آیا (بت) بعل را (به پرستش) میخوانید و بهترین آفریدگاران را وا مینهید؟» سوره صافات، آیه ۱۲۵.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟» سوره نجم، آیه ۱۹.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر ، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ «با خداوند خدایی دیگر قرار مده که نکوهیده بییاور فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۲.
- ↑ «(به مشرکان) بگو: کسانی را که به جای او (خدا) میپندارید فرا بخوانید آنگاه (خواهید دید که) توان گرداندن بلا از شما و هیچ دگرگونی (دیگر) را ندارند» سوره اسراء، آیه ۵۶.
- ↑ «جز خداوند» سوره انعام، آیه ۴۶.
- ↑ «پس آیا کافران پنداشتهاند که (میتوانند) بندگان مرا به جای من دوست بگیرند؛ ما بیگمان دوزخ را (سرای) پذیرایی برای کافران کردهایم» سوره کهف، آیه ۱۰۲.
- ↑ «آنگاه، آن (کتاب آسمانی) را انکار کردند و به زودی خواهند دانست» سوره صافات، آیه ۱۷۰.
- ↑ «و خداوند را نامهای نیکوتر است، او را بدانها بخوانید! و آنان را که در نامهای خداوند کژاندیشی میکنند وانهید، به زودی بدانچه میکردهاند کیفر میبینند» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
- ↑ معجم الفروق اللغویه، ص۴۵۴ - ۴۵۵.
- ↑ خراسانی، علی، مقاله "شرک"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸، "توحید در قرآن".
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹.
- ↑ « دو خدا برمگزینید » سوره نحل، آیه ۵۱.
- ↑ تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۲۷۷.
- ↑ «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند » سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ نک: تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۷۸ - ۵۷۹.
- ↑ « چیزی مانند او نیست » سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ « او خداوند یگانه » سوره زمر، آیه ۴.
- ↑ «و نه هیچ کس او را همانند است» سوره اخلاص، آیه ۴.
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۳۸۹.
- ↑ اوائل المقالات، ص۵۶.
- ↑ شرح المواقف، ج۸، ص۴۵.
- ↑ «بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.
- ↑ مجموعه آثار، مطهری، ج۲، ص۱۰۲.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۱۱؛ الملل و النحل، ج۱، ص۱۴.
- ↑ التوحید، ص۱۴۰.
- ↑ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ «این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است» سوره انعام، آیه ۱۰۲.
- ↑ جهان بینی توحیدی، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۶۴ - ۶۷.
- ↑ « آیا آفرینندهای جز خداوند هست » سوره فاطر، آیه ۳.
- ↑ « هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده میساختی» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
- ↑ «خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
- ↑ «خداوند آفریننده همه چیز است » سوره زمر، آیه ۶۲.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۰۰، "توحید در قرآن".
- ↑ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خداوند است » سوره بقره، آیه ۲۸۴.
- ↑ «بگو: کسانی را که به جای خداوند، (خدای خود) میپندارید فرا خوانید؛ آنان همسنگ ذرهای را در آسمانها و زمین در اختیار ندارند و آنان را در (آفرینش) آن دو، شرکتی نیست و او را از میان آنان هیچ پشتیبانی نیست» سوره سبأ، آیه ۲۲.
- ↑ «کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد » سوره یونس، آیه ۳۱.
- ↑ «کسانی را که به جای او (به پرستش) میخوانید سر مویی اختیار ندارند» سوره فاطر، آیه ۱۳.
- ↑ «بگو آیا به جای خداوند، چیزی را میپرستید که برای شما نه زیان دارد و نه سود؛ و خداوند است که شنوای داناست» سوره مائده، آیه ۷۶.
- ↑ «بگو: من برای خویش اختیار زیان و سودی ندارم مگر آنچه خداوند بخواهد؛ هر امّتی زمانهای دارد که چون فرا رسد نه ساعتی دیر میکنند و نه پیش میافتند» سوره یونس، آیه ۴۹.
- ↑ «بگو: من برای شما نه یارای زیانی دارم و نه رهیافتی» سوره جن، آیه ۲۱.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۱.
- ↑ الملل و النحل، ج۱، ص۲۴۴.
- ↑ «و برای خداوند شریکهایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بیدانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف میکنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.
- ↑ تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۱۷۵؛ تفسیر ابو السعود، ج۳، ص۱۶۷ - ۱۶۸.
- ↑ «سپاس خداوند را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا میتراشند» سوره انعام، آیه ۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۴۲۴.
- ↑ «و میان او و پریان، خویشی نهادند و بیگمان پریان میدانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر میآورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۷۱۹.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۰، "توحید در قرآن".
- ↑ الالهیات، ج۲، ص۵۱ - ۵۲.
- ↑ مفردات، ص۳۳۶، "رب".
- ↑ «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱.
- ↑ تسنیم، ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ «به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ کار (هستی) را کارسازی میکند ، هیچ میانجی مگر با اذن او (در کار) نیست، این است خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمیگیرید؟» سوره یونس، آیه ۳.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۲۷.
- ↑ تسنیم، ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ میگویند: خداوند» سوره لقمان، آیه ۲۵.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۳، "توحید در قرآن".
- ↑ «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.
- ↑ «پروردگار آسمانها و زمین است و آنچه میان آنهاست » سوره مریم، آیه ۶۵.
- ↑ «زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند میگیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بیشمار روزی میرساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.
- ↑ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن خداوند است، آنچه را بخواهد میآفریند، به هر که خواهد فرزندان دختر و به هر که خواهد فرزندان پسر میبخشد» سوره شوری، آیه ۴۹.
- ↑ «این بدان روست که خداوند از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید و اینکه خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۶۱.
- ↑ «و اینکه اوست که میمیراند و زنده میگرداند» سوره نجم، آیه ۴۴.
- ↑ «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر میکند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا میرود» سوره سجده، آیه ۵.
- ↑ المنار، ج۱، ص۴۲.
- ↑ اسماء اللّه الحسنی، ص۱۳۱ - ۱۳۲.
- ↑ روض الجنان، ج۱، ص۶۹.
- ↑ «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.
- ↑ تفسیر سید مصطفی خمینی، ج۱، ص۳۳۵ - ۳۳۷.
- ↑ القرآن و العقل، ج۲، ص۲۳.
- ↑ «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ الالهیات، ج۲، ص۶۷.
- ↑ «ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.
- ↑ تسنیم، ج۲، ص۳۶۲.
- ↑ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
- ↑ «آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود» سوره انعام، آیه ۷۷.
- ↑ «هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۸.
- ↑ «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
- ↑ مفاهیم القرآن، ج۱، ص۳۳۹.
- ↑ « هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۷۷.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۷۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۲.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۸۶.
- ↑ «گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم» سوره انبیاء، آیه ۵۶.
- ↑ تفسیر نسفی، ج۱، ص۵۵۱؛ تفسیر لاهیجی، ج۲، ص۸۶۴.
- ↑ «و بگو سپاس خداوند را که نه فرزندی گزیده است و نه او را در فرمانروایی انبازی و نه او را از سر زبونی، سرپرستی است و او را چنان که باید بزرگ میدار!» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.
- ↑ « فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است» سوره مائده، آیه ۱۷.
- ↑ «و یهودیان و مسیحیان گفتند: ما فرزندان خداوند و دوستان اوییم؛ بگو: پس چرا شما را برای گناهانتان عذاب میکند؟ خیر، شما نیز بشری هستید از همان کسان که آفریده است، هر که را بخواهد میبخشاید و هر که را بخواهد عذاب میکند و فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه» سوره مائده، آیه ۱۸.
- ↑ «فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست از آن خداوند است و او بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.
- ↑ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بیعیب، ایمنیبخش، گواه راستین ، پیروز کامشکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک میورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.
- ↑ نک: المیزان، ج۳، ص۱۲۸ - ۱۳۵؛ تفسیر موضوعی، ج ۲، ص۴۱۸، "توحید در قرآن".
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۴۱۸.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست » سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «داوری با اوست » سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.
- ↑ نور الثقلین، ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ «ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۸۲.
- ↑ معالم التوحید فی القرآن، ص۳۸۴.
- ↑ نک: المیزان، ج۷، ص۲۹۱.
- ↑ «خداوند شکافنده هسته و دانه است، زنده را از مرده بیرون میآورد و بیرون آورنده مرده از زنده است، این است خداوند پس چگونه (از حق) بازتان میگردانند؟ شکافنده بامداد پگاه است و شب را (برای) آرامش و خورشید و ماه را (برای) شمارش برگمارده است؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست. و او همان است که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکیهای خشکی و دریا بدانها راه جویید؛ به راستی این آیات را برای گروهی که دانشورند روشن (بیان) داشتهایم. و اوست که شما را از یک تن پدید آورد، آنگاه آرامشگاه و ودیعه گاهی است، این آیات را برای گروهی که درمییابند روشن (بیان) داشتهایم. و اوست که از آسمان، آبی فرو فرستاد و با آن هرگونه روییدنی را برون آوردیم آنگاه از آن جوانه سبزی بیرون کشیدیم که از آن دانههایی بر هم نشسته بیرون میآوریم و از شکوفه خرما، خوشههایی دسترس و باغستانهایی از انگور (بیرون میآوریم) و زیتون را و انار را همگون و غیر همگون (پدید میآوریم)؛ به میوه آن چون ثمر آورد و به رسیدن آن بنگرید! بیگمان در اینها برای گروه مؤمنان نشانههایی است. و برای خداوند شریکهایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بیدانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف میکنند. آفریننده آسمانها و زمین است، چگونه او را فرزندی تواند بود در حالی که او را همسری نیست و همه چیز را آفریده است و او به هر چیزی داناست. این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است» سوره انعام، آیه ۹۵-۱۰۲.
- ↑ «این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است» سوره انعام، آیه ۱۰۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۷، ص۱۸۰.
- ↑ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغانگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.
- ↑ پیام قرآن، ج۳، ص۲۱۷.
- ↑ «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما میهراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹.
- ↑ «آیا به جای خداوند چیزی را میپرستید » سوره انبیاء، آیه ۶۶.
- ↑ « خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۶.
- ↑ «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بتهایی که داشتند رو آورده بودند ، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید» سوره اعراف، آیه ۱۳۸.
- ↑ «و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانستهای، تو آنچه در درون من است میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، بیگمان این تویی که بسیار داننده نهانهایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
- ↑ «به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان بهسر میبردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
- ↑ «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید » سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند و نه هیچ به کار تو میآید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.
- ↑ «تنها بتهایی را به جای خداوند میپرستید و دروغی فرا میبافید؛ بیگمان کسانی که به جای خداوند میپرستید اختیار روزی شما را ندارند ، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده میشوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
- ↑ «بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم ولی خداوندی را میپرستم که جان شما را میستاند و فرمان یافتهام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴.
- ↑ «بگو: چه کس شما را از تاریکناهای خشکی و دریا میرهاند؟ در حالی که او را به لابه و در نهان میخوانید که اگر از این (ورطه) رهاییمان دهد از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره انعام، آیه ۶۳.
- ↑ «بگو: خداوند شما را از آن (ورطه) و از هر بلا رهایی میبخشد باز هم شما شرک میورزید» سوره انعام، آیه ۶۴.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۴۳.
- ↑ «گفت: آیا به جای خداوند چیزی را میپرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.
- ↑ «بگو آیا به جای خداوند کسی را (به پرستش) بخوانیم که نه به ما سود میرساند و نه زیان میزند و پس از آنکه خداوند ما را راهنمایی کرده است به (عقاید) گذشته خود بازگردانده شویم؟ چونان کسی که شیطانها او را در زمین، سرگشته و سرگردان کردهاند در حالی که او را همراهانی است که به راهیابی فرا میخوانندش که نزد ما بیا؛ بگو: تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و فرمان یافتهایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم» سوره انعام، آیه ۷۱.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند و نه سودی و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوندند؛ بگو: آیا خداوند را از چیزی آگاه میکنید که خود در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ پاکا و فرابرترا که اوست از شرکی که میورزند» سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را (به پرستش) مخوان که نه تو را سودی میرساند و نه زیانی، اگر چنین کنی آنگاه بیگمان از ستمگرانی» سوره یونس، آیه ۱۰۶.
- ↑ «بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خداوند؛ بگو: آیا در برابر او سرورانی گزیدهاید که هیچ سود و زیانی برای خویش در اختیار ندارند؟ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است؟ یا تیرگیها با روشنایی برابرند؟ یا برای خداوند شریکهایی تراشیدهاند که همانند آفرینش او را آفریدهاند بنابراین (این دو) آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو خداوند آفریننده هر چیز است و اوست که یگانه دادفرماست» سوره رعد، آیه ۱۶.
- ↑ «آیا خدایانی دارند که آنان را در برابر ما نگهداری میکنند؟ آنها به خویش یاری نمیتوانند کرد و از سوی ما نیز همراهی نمیشوند» سوره انبیاء، آیه ۴۳.
- ↑ «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱.
- ↑ تسنیم، ج۲، ص۳۶۲.
- ↑ نک: معالم التوحید فی القرآن، ص۳۸۴.
- ↑ نک. تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۲۴، "توحید در قرآن".
- ↑ «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ «خداوند فرزندی نگزیده است و با وی هیچ خدایی نیست که (اگر میبود) در آن صورت هر خدایی آفریده خویش را (با خود) میبرد و بر یکدیگر برتری میجستند؛ پاکا که خداوند است از آنچه وصف میکنند» سوره مؤمنون، آیه ۹۱.
- ↑ تفسیر ماوردی، ج۳، ص۴۴۲.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ «ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید» سوره اعراف، آیه ۵۹.
- ↑ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره اعراف، آیه ۶۵.
- ↑ «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانهای است؛ او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسی» سوره اعراف، آیه ۷۳.
- ↑ «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵.
- ↑ «و به سوی (قوم) «عاد» برادرشان «هود» را (فرستادیم که به آنان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ شما جز (گروهی) دروغباف نیستید» سوره هود، آیه ۵۰.
- ↑ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهندهای است» سوره هود، آیه ۶۱.
- ↑ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه مییابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر میهراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
- ↑ «و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.
- ↑ «و از پیامبران ما که پیش از تو فرستادهایم بپرس، آیا به جای (خداوند) بخشنده خدایانی را قرار دادهایم که پرستیده شوند؟» سوره زخرف، آیه ۴۵.
- ↑ «و هر کس با خداوند خدایی دیگر (به پرستش) بخواند که برهانی بر آن ندارد جز این نیست که حسابش نزد پروردگار اوست؛ بیگمان کافران رستگار نمیگردند» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۷.
- ↑ «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتها را به خدایی میگزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری مییابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
- ↑ «آیا خدایانی دارند که آنان را در برابر ما نگهداری میکنند؟ آنها به خویش یاری نمیتوانند کرد و از سوی ما نیز همراهی نمیشوند» سوره انبیاء، آیه ۴۳.
- ↑ «بگو چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی میرساند یا کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد و چه کسی امر (آفرینش) را کارسازی میکند؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو پس آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره یونس، آیه ۳۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۳۳۵.
- ↑ «و چون در کشتی سوار میشوند خداوند را میخوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میگردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک میورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۳، ص۴۱.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۵۱۹، "توحید در قرآن"
- ↑ التبیان، ج۷، ص۴۷۱.
- ↑ تسنیم، ج۲، ص۳۶۴.
- ↑ حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، ص۳۵.
- ↑ پیرامون وحی و رهبری، ص۲۷۵.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۱۸۹ - ۱۹۰.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۴۱، "توحید در قرآن".
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۸۱.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۴۴، "توحید در قرآن".
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ النصرانیه و آدابها بین عرب الجاهلیه، قسم ۱، ص۱۲.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۵۴۵؛ تفسیر واحدی، ج۲، ص۹۱۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۱۳؛ نمونه، ج۲۵، ص۸۲.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۲۷۶.
- ↑ نک: تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۵۸، "توحید در قرآن".
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۶۵.
- ↑ نک: بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۶۵ - ۲۹۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۸.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۶۶، "توحید در قرآن".
- ↑ المفصل، ج۷، ص۱۵۵.
- ↑ جامع البیان، ج۲۳، ص۹۹؛ التبیان، ج۸، ص۴۴۵.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۳۸۵.
- ↑ جامع البیان، ج۱۱، ص۶۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۱۹.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج ۲، ص۶۹۴، "توحید در قرآن".
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۱۳۳.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۹۷.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۹۱، "توحید در قرآن".
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۶۱.
- ↑ نک: المیزان، ج۵، ص۱۱۲.
- ↑ الدر المنثور، ج۲، ص۱۷؛ فتح القدیر، ج۱، ص۶۲.
- ↑ المیزان، ج۱۱، ص۲۷۶.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۰؛ بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۱۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۶، ص۵۱۷.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۱۷۴؛ نثر طوبی، ج۲، ص۵۸.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۷۴.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۳۳۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۶۸۰.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۳۹؛ جامع البیان، ج۲۷، ص۴۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۱۴۳.
- ↑ الاصنام، ص۵۱.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۸۷؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۶۹.
- ↑ اوستا، دفتر یکم، بخش ۳۰، بند ۳ - ۶؛ شرح منظومه سبزواری، ص۱۵۵.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۲، ص۶۱۰، "توحید در قرآن".
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۵۳۱ - ۵۳۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۷۱۹.
- ↑ البرهان، ج۲، ص۳۹۷ - ۳۹۸.
- ↑ تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۲۷۷.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۲۶۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۴۸.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۹۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج۶، ص۴۲؛ الحدائق، ج۵، ص۱۶۵ - ۱۶۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۳۶ - ۳۷؛ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۳۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۳۷.
- ↑ کتاب الطهاره، امام خمینی، ج۳، ص۴۰۴.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۲۴۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ تفسیر صنعانی، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۳۷.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۴۷۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۳۵۲ - ۳۵۳.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۶۱۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۱.
- ↑ التبیان، ج۴، ص۷۰.
- ↑ روح المعانی، ج ۴، ص۶۲ - ۶۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱، ص۹۲.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱، ص۱۰۹ - ۱۱۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱، ص۹۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۳۰۶.
- ↑ فتح القدیر، ج ۳، ص۴۱۳.
- ↑ التحریر و التنویر، ج۲۰، ص۱۴۸.
- ↑ تفسیر مراغی، ج۲۴، ص۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۷.
- ↑ الروض الانف، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۶.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۵۴.
- ↑ المفصل، ج۱۱، ص۶۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ زاد المسیر، ج۴، ص۲۲.
- ↑ فتح القدیر، ج۲، ص۵۰۴؛ نیز نک: تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۴۳۳.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۵۰ - ۵۳.
- ↑ الاغاثه، ص۳۱ - ۳۲.
- ↑ الاغاثه، ص۳۲؛ تصحیح المفاهیم، ص۶۳ - ۶۶.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۹۶؛ صراط النجاه، ج۳، ص۴۵۲.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۲۵.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۶۷؛ کنزالعمال، ج۳، ص۴۷۶.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۴۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۶ - ۸.
- ↑ صهبای حج، ص۱۲۶.
- ↑ نمونه، ج۸، ص۱۵۵.
- ↑ احکام القرآن، کیاهراسی، ج۴، ص۲۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۲۷۳.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۳۵۱.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۳۹۷.
- ↑ جامع البیان، ج۱۱، ص۶۳.
- ↑ التبیان، ج ۵، ص۳۰۹؛ نک: من وحی القرآن، ج ۹، ص۱۷۳.
- ↑ روض الجنان، ج ۱۰، ص۶۰.
- ↑ روض الجنان، ج۱۰، ص۶۰.
- ↑ جامع البیان، ج۱۱، ص۶۴.
- ↑ مسالک الافهام، ج۳، ص۲۳۵؛ غایة المرام، ج۳، ص۶۸ - ۶۹.
- ↑ زبدة البیان، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱.
- ↑ کنزالعرفان، ج۱، ص۴۵؛ مستمسک العروه، ج۱، ص۳۶۷؛ ج۲، ص۱۶۱.
- ↑ نک: طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۱ - ۳۳۲.
- ↑ التبیان، ج۵، ص۲۰۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۳۳.
- ↑ طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۱۸۵.
- ↑ ذخیرهالمعاد، ج۱، ص۱۵۱؛ مصباح الفقیه، کتاب الطهاره، انصاری، ص۸۲ - ۸۳.
- ↑ بحوث فی شرح العروة الوثقی، ج۳، ص۲۸۳ - ۳۸۴.
- ↑ جواهر الکلام، ج۶، ص۴۲؛ کتاب الطهاره، انصاری، ج ۵، ص۳۲۳ - ۳۲۵.
- ↑ عروة الوثقی، ج۱، ص۲۸۵ - ۲۸۶.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۶۷.
- ↑ ایضاح الفوائد، ج۱، ص۲۷.
- ↑ المعتبر، ج۱، ص۹۶.
- ↑ طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۳.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۱۱۸ - ۱۲۰.
- ↑ مغنی المحتاج، ج۱، ص۷۸.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۲۴.
- ↑ المحلّی، ج۱، ص۱۲۹.
- ↑ المحلّی، ج۱، ص۱۲۹.
- ↑ المجموع، ج۲، ص۵۶۲.
- ↑ المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۴۷.
- ↑ الشرح الصغیر علی اقرب المسالک، ج۱، ص۴۳.
- ↑ المغنی، ج۱، ص۶۹.
- ↑ المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵.
- ↑ المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰.
- ↑ المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴.
- ↑ المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۵۵۶.
- ↑ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۰۶؛ التبیان، ج۳، ص۳۰۳.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۴۲۹.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۹۱؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴.
- ↑ الخلاف، ج۱، ص۵۱۸.
- ↑ المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۳۳.
- ↑ المبسوط، طوسی، ج۲، ص۱۴؛ المهذب، ج۲، ص۳۰۵.
- ↑ الموسوعة الفقهیه، ج۵، ص۱۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۳.
- ↑ کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۲.
- ↑ المغنی، ج۱۰، ص۴۴۱.
- ↑ خراسانی، علی، مقاله "شرک"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.