←استمداد محمد بن ابی بکر قبل از شهادت از علی{{ع}}
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۹۶: | خط ۵۹۶: | ||
[[روز]] بعد امیرالمؤمنین علی{{ع}} صبح زود، خود به جرعه رفت و تا نیم روز در آنجا ماند. اما بیش از صد نفر از [[مردم کوفه]] نزد آن حضرت نیآمدند. از این رو حضرت به کوفه بازگشت. [[شب]] اشراف [[شهر]] را در [[دارالخلافه]] جمع کرد و در حالی که وی [[دل]] گرفته و اندوهناک بود، فرمود: | [[روز]] بعد امیرالمؤمنین علی{{ع}} صبح زود، خود به جرعه رفت و تا نیم روز در آنجا ماند. اما بیش از صد نفر از [[مردم کوفه]] نزد آن حضرت نیآمدند. از این رو حضرت به کوفه بازگشت. [[شب]] اشراف [[شهر]] را در [[دارالخلافه]] جمع کرد و در حالی که وی [[دل]] گرفته و اندوهناک بود، فرمود: | ||
[[سپاس]] از آن خداست، بر هر فرمانی که صادر کرده و هر کاری که مقدر نموده است. مرا به شما گرفتار کرده، گروهی که [[پیروی]] نکنند، آنگاه که [[فرمان]] دهم و [[اجابت]] ننمایند زمانی که آنها را بخوانم، پدر برای غیر شما نباشد، برای [[نصرت]] و [[یاری]] | [[سپاس]] از آن خداست، بر هر فرمانی که صادر کرده و هر کاری که مقدر نموده است. مرا به شما گرفتار کرده، گروهی که [[پیروی]] نکنند، آنگاه که [[فرمان]] دهم و [[اجابت]] ننمایند زمانی که آنها را بخوانم، پدر برای غیر شما نباشد، برای [[نصرت]] و [[یاری]] [[پروردگار]] خود و [[جهاد]] برای [[حق]] خویش [[منتظر]] چه هستید؟ [[مرگ]] از [[ذلت]] در [[دنیا]]، برای غیر حق بهتر است. به [[خدا]] قسم اگر مرگ به سراغ من آید - که حتماً خواهد آمد و بین من و شما جدایی خواهد افکند - خواهید دید که من از [[مصاحبت]] شما خشمناکم. آیا [[دینی]] نیست که شما را گرد آورد؟ آیا [[حمیت]] و غیرتی نیست که شما را به [[غضب]] و [[خشم]] (علیه [[دشمن]]) وادارد؟ آیا رحمتی نیست که شما را [[نصیحت]] و [[موعظه]] کند؟ آیا نمیشنوید که دشمن شما، از [[کشور]] و شهرهایتان میکاهد و بر شما [[یورش]] میبرد؟ آیا این عجیب نیست که [[معاویه]]، [[مردم]] [[جفاکار]]، [[طغیانگر]] و [[ستم]] پیشه را به [[جنگ]] (علیه حق) میخواند و آنان از او پیروی میکنند. بدون این که چیزی بگیرند و کمک ([[مالی]]) دریافت کنند. او را اجابت میکنند و در طول سال، یک، دو تا سه مرتبه به هر سو که خواهد، آنان را میفرستد. اما چون من شما را میخوانم - در حالی که صاحب [[خرد]] و باقیمانده گذشته هستید -[[اختلاف]] میکنید و از اطراف من پراکنده شده و بر من [[عصیان]] میورزید و با من [[مخالفت]] میکنید<ref>{{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ وَ ابْتَلَانِي بِكُمْ أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي لَا تُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُهَا وَ لَا تُجِيبُ إِذَا دَعَوْتُهَا لَا أَبَا لِغَيْرِكُمْ مَا ذَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنَ الذُّلِّ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لِغَيْرِ الْحَقِّ وَ اللَّهِ إِنْ جَاءَنِي الْمَوْتُ وَ لَيَأْتِيَنِّي فَلَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ لَتَجِدُنَّنِي لِصُحْبَتِكُمْ قَالِياً أَ لَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ أَ لَا حَمِيَّةٌ تَغِيظُكُمْ [رحمة تعظکم] أَ لَا تَسْمَعُونَ بِعَدُوِّكُمْ يَنْتَقِصُ بِلَادَكُمْ وَ يَشُنُّ الْغَارَةَ عَلَيْكُمْ أَ وَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ الظَّلَمَةَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ عَطَاءٍ وَ لَا مَعُونَةٍ فَيُجِيبُونَهُ فِي السَّنَةِ الْمَرَّةَ وَ الْمَرَّتَيْنِ وَ الثَّلَاثِ إِلَى أَيِّ وَجْهٍ شَاءَ ثُمَّ أَنَا أَدْعُوكُمْ وَ أَنْتُمْ أُولِي النُّهَى وَ بَقِيَّةُ النَّاسِ فَتَخْتَلِفُونَ وَ تَفْتَرِقُونَ عَنِّي وَ تَعْصُونِّي وَ تُخَالِفُونَ عَلَيَّ}}؛ ثقفی، الغارات، ص۱۹۱، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص٩٠؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۶۳؛ محمودی، نهج السعاده، ج۲، ص۴۶۷، ۴۷۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۸۱؛ مشابه آن نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۸۰، ص۲۵۹.</ref>. | ||
علی{{ع}} بارها آنها را به جنگ با معاویه [[دعوت]] کرده بود و اینک از آنها میخواست محمدبن ابی بکر را یاری کنند، این گونه کوتاهی کردند. پس از [[سخنرانی]] حضرت یکی از [[یاران فداکار]] و افسران و فادار حضرت به نام [[مالک بن کعب ارحبی]] گفت: ای [[امیرالمؤمنین]] مردم را همراه من برای [[دفاع]] از [[مصر]] بفرست؛ زیرا باید [[عجله]] کرد {{عربی|"لا عِطرَ بَعدَ عَرُوس"}}<ref>این ضرب المثلی است که اسماء دختر عبدالله عذریه گفته است. او شوهری داشت به نام عروس که مرد و بعد از وی با مردی بخیل و بدبو به نام نوفل ازدواج کرد. زمانی که سر قبر عروس رفته بود و بر فراقش گریه میکرد و به شوهر جدیدش کنایه میزد، نوفل او را حرکت داد. وقتی که حرکت کرد، شیشه عطرش افتاد. نوفل گفت: عطرت را بردار، زن گفت: لا عطر بعد عروس و این کنایه از این است که قبل از مرگ عطر لازم بود و باید عجله کرد (المنجد و قاموس اللغة).</ref>. من خود را برای چنین روزی آماده کرده بودم؛ زیرا [[اجر]] و [[پاداش]] جز به [[کراهت]] (و [[سختی]]) حاصل نشود. سپس رو کرد به [[مردم]] و گفت: از [[خدا]] بترسید و [[دعوت امام]] خود را [[اجابت]] و او را [[یاری]] کنید و با [[دشمن]] خود بجنگید. من به سوی آنها میروم ای [[امیرالمؤمنین]]! | علی{{ع}} بارها آنها را به جنگ با معاویه [[دعوت]] کرده بود و اینک از آنها میخواست محمدبن ابی بکر را یاری کنند، این گونه کوتاهی کردند. پس از [[سخنرانی]] حضرت یکی از [[یاران فداکار]] و افسران و فادار حضرت به نام [[مالک بن کعب ارحبی]] گفت: ای [[امیرالمؤمنین]] مردم را همراه من برای [[دفاع]] از [[مصر]] بفرست؛ زیرا باید [[عجله]] کرد {{عربی|"لا عِطرَ بَعدَ عَرُوس"}}<ref>این ضرب المثلی است که اسماء دختر عبدالله عذریه گفته است. او شوهری داشت به نام عروس که مرد و بعد از وی با مردی بخیل و بدبو به نام نوفل ازدواج کرد. زمانی که سر قبر عروس رفته بود و بر فراقش گریه میکرد و به شوهر جدیدش کنایه میزد، نوفل او را حرکت داد. وقتی که حرکت کرد، شیشه عطرش افتاد. نوفل گفت: عطرت را بردار، زن گفت: لا عطر بعد عروس و این کنایه از این است که قبل از مرگ عطر لازم بود و باید عجله کرد (المنجد و قاموس اللغة).</ref>. من خود را برای چنین روزی آماده کرده بودم؛ زیرا [[اجر]] و [[پاداش]] جز به [[کراهت]] (و [[سختی]]) حاصل نشود. سپس رو کرد به [[مردم]] و گفت: از [[خدا]] بترسید و [[دعوت امام]] خود را [[اجابت]] و او را [[یاری]] کنید و با [[دشمن]] خود بجنگید. من به سوی آنها میروم ای [[امیرالمؤمنین]]! | ||
خط ۶۰۵: | خط ۶۰۵: | ||
مالک از شهر بیرون رفت و پنج شب از حرکت وی به جانب مصر نگذشت که خبر جدیدی از آن [[دیار]] رسید.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 273 - 275.</ref> | مالک از شهر بیرون رفت و پنج شب از حرکت وی به جانب مصر نگذشت که خبر جدیدی از آن [[دیار]] رسید.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 273 - 275.</ref> | ||
==خبر [[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]] و [[اندوه]] علی{{ع}} در سوگ او== | |||
بعد از حرکت مالک به جانب [[مصر]]، [[حجاج بن غزیه انصاری]] از مصر و [[عبدالرحمان بن مسیب فزاری]] از [[شام]] نزد علی{{ع}} آمدند. عبدالرحمان جاسوس و نیروی اطلاعاتی علی{{ع}} در شام بود و به گفته [[ابن ابی الحدید]] هرگز نمیخوابید یعنی در صدد [[جمعآوری اطلاعات]] و [[مأمور]] گزارش اوضاع شام به علی{{ع}} بود و از آنجا که خبر مهمی اتفاق افتاده بود، نزد حضرت آمد. | |||
[[مرد]] [[انصاری]] که همراه با محمد بن ابی بکر در مصر بود، مشاهدات خود را بیان کرد و شهادت محمد بیابی بکر را به آن حضرت گزارش داد. مرد فزاری گفت: من زمانی از شام خارج شدم که مژده پیاپی در [[فتح مصر]] به دست [[عمرو عاص]] به [[معاویه]] میرسید و [[مردم]] به فتح مصر [[بشارت]] داده میشدند و خبر شهادت محمد بن ابی بکر به آنجا رسید. معاویه بالای [[منبر]] این خبر را به اطلاع مردم شام رساند. سپس گفت: ای [[امیرالمؤمنین]] من [[سرور]] و [[شادی]] مانند سرور و شادی که در هنگام خبر شهادت محمد بن ابی بکر در شام اتفاق افتاد، ندیدم. [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: آری اندوه ما بر شهادت محمدبن ابی بکر به اندازه شادی آنها بر کشتن اوست (جز این که آنان [[دشمنی]] را از دست دادند و ما [[دوستی]] را). نه! بلکه اندوه ما چندین برابر شادی آنهاست<ref>{{متن حدیث|أَمَا إِنَّ حُزْنَنَا عَلَى قَتْلِهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ [إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً وَ نَقَصْنَا حَبِيباً] لَا بَلْ يَزِيدُ أَضْعَافاً}}ثقفی، الغارات، ص۱۹۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹۱؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۶۴، تاریخ طبری، ج۴، ص۸۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۰؛ امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۶۷؛ امین، أعیان الشیعه، ج۷، ص۴۶۶.</ref>. | |||
بنابر نقل [[مسعودی]] حضرت وقتی که از شادی معاویه و یارانش [[آگاه]] شد فرمود: «[[ناشکیبایی]] ما بر وی به اندازه [[شادی]] آنهاست، [[بیتابی]] من بر کشتهای - از هنگام این [[جنگها]] - به اندازه بیتابیم بر او نیست. او فرزند [[همسر]] من ([[اسماء دختر عمیس]]) بود و من وی را فرزند خود میشمردم، او با من به [[نیکی]] [[رفتار]] میکرد و فرزند برادرم (جعفر) محسوب میشد، برای این است که ما [[اندوهگین]] هستیم و او را به حساب [[خدا]] میگذاریم»<ref>{{متن حدیث| جَزِعْنا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ ، فَمَا جَزِعْتَ عَلَى هَالِكُ مُنْذُ دَخَلْتَ هَذِهِ الْحَرْبِ جَزَعِي عَلَيْهِ ، كَانَ لِي رَبِيباً وَ كُنْتُ أَعَدَّهُ وَلَداً ، كَانَ بِي بَرّاً ، وَ كَانَ ابْنُ أَخِي فَعَلَى مِثْلِ هَذَا نحزن وَ عِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ }}؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۹؛ امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۶۷.</ref> | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پس از اطلاع از [[شهادت]] محمد و [[سقوط مصر]] به دست [[معاویه]] و طرفدارانش، [[عبدالرحمن بن شریح شامی]] را به دنبال [[مالک بن کعب]] فرستاد و از او خواست که به [[شهر کوفه]] برگردد. به گونهای علی{{ع}} در سوگ محمد اندوهگین بود که [[غم]] وی در چهرۀ حضرت نمایان گردید و با [[حزن]] و [[ناراحتی]] به [[سخنرانی]] پرداخت و [[مردم]] را به سبب کوتاهی در [[حمایت]] [[محمد بن ابی بکر]]، مورد [[سرزنش]] شدید قرار داد و بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود: | |||
[[آگاه]] باشید که [[مصر]] را مردمی نابکار فتح کردند. آن [[دوستداران]] [[جور]] و [[ستم]]، کسانی که [[سد]] راه خدایند و [[اسلام]] را به [[کژی]] (و [[انحراف]]) کشاندند. آگاه باشید که [[محمد بن ابی بکر]] به [[شهادت]] رسید - [[خدا]] او را [[رحمت]] کند - پس او را به حساب خدا میگذاریم. به خدا [[سوگند]] تا آنجا که میدانم محمد از آنها بود که به [[انتظار مرگ]] بودند و برای [[روز جزا]] عمل میکرد و با هر شکل و چهره نابکار [[دشمنی]] داشت و [[سیما]] و روش [[مؤمن]] را [[دوست]] میداشت. به خدا سوگند که من خود را به کوتاهی در کار خویش و [[درماندگی]] در آن [[سرزنش]] نمیکنم؛ زیرا من در سختیهای [[جنگ]] میکوشم و در آن بینایم. من در جنگ (و هر کاری) پیشروام و راه [[دوراندیشی]] را میشناسم و برابر [[رأی]] [[استوار]] و صحیح عمل میکنم، پس آشکارا از شما فریادکنان [[یاری]] خواستم و برای [[دادرسی]] شما را طلبیدم، شما نه سخن مرا شنیدید و نه فرمانم را [[اطاعت]] و [[پیروی]] کردید، تا این که [[کارها]] به سرانجام بد دچار شد. شما مردمی هستید که به وسیله شما [[دشمن]] دریافت و گرفتار نمیشود و تقاص خونی جنایتها (و جنایتکاران) گرفته نمیشود، پنجاه و چند شبانه [[روز]] است که شما را به [[دادرسی]] برادرانتان [[دعوت]] میکنم. اما شما در اطراف من ناله کردید. بمانند ناله شتری که دچار درد سینه شده و ضجر میکشد (و در صورت حرکت ناله او بیشتر میشود) و زمینگیر شدید بمانند کسی که قصد [[جنگ]] نداشته و نظری به کسب [[ثواب]] ندارد. آنگاه [[سپاه]] کمی که نگران و ناتوانند به سوی من آمدند «مانند این که ایشان به سوی [[مرگ]] فرستاده میشوند و آنان مرگ را در مقابل خود میبینند» پس اف بر شما باد (که این گونه [[سست]] و بیتفاوت هستید)<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتَتَحَهَا الْفَجَرَةُ أَوْلِيَاءُ الْجَوْرِ وَ الظُّلْمِ الَّذِينَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ بَغَوُا الْإِسْلَامَ عِوَجاً أَلَا وَ إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ قَدِ اسْتُشْهِدَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ مَا عَلِمْتُ يَنْتَظِرُ الْقَضَاءَ وَ يَعْمَلُ لِلْجَزَاءِ وَ يُبْغِضُ شَكْلَ الْفَاجِرِ وَ يُحِبُّ هَيْنَ الْمُؤْمِنِ وَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَلُومُ نَفْسِي عَلَى تَقْصِيرٍ وَ لَا عَجْزٍ وَ إِنِّي بِمُقَاسَاةِ الْحَرْبِ لَجِدٌّ بَصِيرٌ وَ إِنِّي لَأُقْدِمُ عَلَى الْأَمْرِ وَ أَعْرِفُ وَجْهَ الْحَزْمِ وَ أَقُومُ بِالرَّأْيِ الْمُصِيبِ فَأَسْتَصْرِخُكُمْ مُعْلِناً وَ أُنَادِيكُمْ نِدَاءَ الْمُسْتَغِيثِ مُعْرِباً فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً تُصَيِّرُونَ الْأُمُورَ إِلَى عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ فَأَنْتُمُ الْقَوْمُ لَا يُدْرَكُ بِكُمُ الثَّارُ وَ لَا تُنْقَضُ بِكُمُ الْأَوْتَارُ دَعَوْتُكُمْ إِلَى غِيَاثِ إِخْوَانِكُمْ مُنْذُ بِضْعَ وَ خَمْسِينَ يَوْماً فَجَرْجَرْتُمْ عَلَيَّ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَشْدَقِ وَ تَثَاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ تَثَاقُلَ مَنْ لَيْسَ لَهُ نِيَّةٌ فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ لَا رَأْيٌ لَهُ فِي اكْتِسَابِ الْأَجْرِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ {{متن قرآن|كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ}} فَأُفٍّ لَكُمْ}}؛ ثقفی، الغارات، ص۱۹۵ و دو جلدی، ج۱، ص۱۰۱؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۶۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ۹۱، ۹۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۸۲، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۰، محمودی، نهج السعاده، ج۲، ص۴۷۳؛ سپهر، ناسخ التواریخ، حضرت علی بن ابی طالب، ج۳، ص۳۱۳. قسمت اخیر این خطبه و قسمت اول خطبه قبلی که در متن ذکر شد، با خطبه سی و نه نهج البلاغه مطابق است که حضرت در این باره (کوتاهی مردم کوفه) با اندک تفاوتی در عبارات ایراد فرموده است.</ref>. | |||
[[حضرت امیر]]{{ع}} پس از ایراد سخن از [[منبر]] پایین آمد و به [[منزل]] خود رفت. گویا کسی را نمییافت که با او درد [[دل]] کند و [[ناراحتی]] خود را اظهار سازد. از این رو [[نامه]] ای به [[عبدالله بن عباس]] [[کارگزار]] خود در [[بصره]] نوشت و او را از [[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]] [[آگاه]] ساخت.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 275 - 279.</ref> | |||
==نامه علی{{ع}} به [[ابن عباس]] بعد از شهادت محمدبن ابی بکر== | |||
به [[نام خداوند]] [[بخشاینده]] [[مهربان]]، از [[بنده خدا]] [[علی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[عبد الله بن عباس]]؛ [[درود]] بر تو و [[رحمت]] و [[برکات]] [[خدا]]. | |||
اما بعد، [[مصر]] به دست [[دشمن]] افتاد و [[محمد بن ابی بکر]] [[شهید]] شد، در نزد [[خداوند]] - عزوجل - او را به حساب آوردیم [او [[فرزندی]] [[خیرخواه]] و خیراندیش بود. [[کارگزاری]] کوشا و شمشیری برنده و ستونی جلوگیرنده]. من به [[مردم]] امر کردم و نوشتم و در آغاز به آنها پیشنهاد کردم و [[فرمان]] دادم که پیش از واقعه به [[یاری]] وی برخیزند. آنان را در [[نهان]] و آشکار و در رفت و برگشت به [[حمایت]] از او [[دعوت]] کردم؛ برخی با [[کراهت]] و [[بیاعتنایی]] (و [[نگرانی]]) آمدند و گروهی به [[دروغ]] عذر خواستند و جمعی نیز نشسته، بیاعتنا بودند و دست از یاری ما کشیدند. از خداوند میخواهم از ([[شر]]) آنان به من [[گشایش]] و گریزگاهی [[عنایت]] کند و به زودی مرا از (شر) آنها راحت کند. به خدا [[سوگند]] اگر نبود که بر [[شهادت]] در هنگام برخورد با دشمنم [[دل]] بسته ام و خود را برای [[مرگ]] آماده کرده ام؛ [[دوست]] داشتم که حتی یک [[روز]] با اینها نباشم [و هیچ گاه آنها را نبینم] خدا ما و تو را به [[تقوا]] و [[هدایت]] خود مصمم دارد که او بر هر چیز تواناست، و [[السلام]]<ref>{{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ: سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ قَدِ اسْتُشْهِدَ فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ [وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً] (این قسمت تنها در نهج البلاغه نامه ۳۵ آمده است. ر.ک: فیض الاسلام، ص۹۴۵.) وَ قَدْ كُنْتُ كَتَبْتُ إِلَى النَّاسِ وَ تَقَدَّمْتُ إِلَيْهِمْ فِي بَدْءِ الْأَمْرِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِإِغَاثَتِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ وَ دَعْوَتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً وَ عَوْداً وَ بَدْءاً فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلًا أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ أَنْ يُرِيحَنِي مِنْهُمْ عَاجِلًا فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِي عِنْدَ لِقَاءِ عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا أَبْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يَوْماً وَاحِداً [وَ لَا أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً] (این جمله در نهج البلاغه است) عَزَمَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكَ عَلَى تَقْوَاهُ وَ هُدَاهُ إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ السَّلَامُ}}؛ تقفی، الغارات، ص۱۹۶؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۶۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۹۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۸۳؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۱۳۰؛ کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ۳۰۲ به نقل از نهج البلاغه.</ref>. | |||
[[ابن عباس]] که از [[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]] [[آگاه]] شد، در نامهای به علی{{ع}} چنین پاسخ داد: | |||
اما بعد، [[نامه]] شما به من رسید. در آن از گشوده شدن [[مصر]] و شهادت محمدبن ابی بکر خبر دادی و از [[خدا]] خواسته بودید که از دست این [[مردم]] شما را [[نجات]] دهد و راه [[گشایش]] و فرجی بیابید. من از [[خداوند]] میخواهم که همیشه سربلند باشید و فرشتههای ([[الهی]]) تو را [[یاری]] کنند. بدان که خداوند با تو چنین خواهد کرد و تو را [[عزیز]] و دشمنت را [[سرکوب]] کند. ای [[امیرمؤمنان]] ممکن است مردم مدتی از [[وظایف]] خود [[تخلف]] کنند و سپس به [[نشاط]] آیند. پس با آنها [[مدارا]] کن و بر آنان [[منت]] گذار و از خداوند یاری بخواه که خدا، مهم تو را کفایت میکند و السلام. | |||
[[عبدالله بن عباس]] نیز برای عرض [[تسلیت]] از [[بصره]] به [[کوفه]] آمد و حضرت را به [[مرگ]] محمد بن ابی بکر تسلیت گفت<ref>ثقفی، الغارات، ص۱۹۷-۱۹۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 279 - 281.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |