امام علی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:


=== از زبان دشمنانش ===
=== از زبان دشمنانش ===
# [[معاویة بن ابی سفیان‌]]: [[ابو مسلم خولانی]] با گروهی نزد [[معاویه]] آمدند و گفتند: تو با [[علی]] می‌جنگی. آیا تو چون اویی؟ گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]، نه! من می‌دانم که او [[برتر]] از من است و به [[حکومت]]، سزاوارتر از من است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰ ش ۲۵.</ref>. جابر نقل می‌کند؛ نزد [[معاویه]] بودیم که از [[علی]] یاد شد، [[معاویه]] از او و [[پدر]] و مادرش به [[نیکی]] یاد کرد. آن‌گاه گفت: چه‌طور درباره آنان، چنین نگویم در حالی که آنان، [[بهترین]] [[بندگان خدا]] بودند و پسران او نزد اویند که [[بهترین]] و فرزندِ بهترین‌اند<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱۵.</ref>. به [[نقل]] از [[مغیره]]: وقتی خبر [[مرگ]] [[علی بن ابی طالب]] به [[معاویه]] رسید، وی با زنش، دختر قرظه، در یک روز تابستانی در [[خواب]] نیم‌روزی بود. گفت: "ما همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم". [[مردم]]، چه [[دانش]] و خیر و [[فضل]] و [[فقهی]] را از دست دادند! زنش گفت: دیروز با او می‌جنگیدی و امروز برایش [[آیه]] [[رجعت]] می‌خوانی؟! [[معاویه]] گفت: وای بر تو! تو نمی‌دانی [[مردم]] چه مقدار از [[دانش]]، [[فضل]] و سابقه را- که‌ او داشت- از دست دادند<ref>مقتل أمیر المؤمنین، ص ۱۰۵، ح ۹۴.</ref>.
# [[معاویة بن ابی سفیان‌]]: [[ابو مسلم خولانی]] با گروهی نزد [[معاویه]] آمدند و گفتند: تو با [[علی]] می‌جنگی. آیا تو چون اویی؟ گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]، نه! من می‌دانم که او [[برتر]] از من است و به [[حکومت]]، سزاوارتر از من است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰ ش ۲۵.</ref>. جابر نقل می‌کند؛ نزد [[معاویه]] بودیم که از [[علی]] یاد شد، [[معاویه]] از او و پدر و مادرش به [[نیکی]] یاد کرد. آن‌گاه گفت: چه‌طور درباره آنان، چنین نگویم در حالی که آنان، [[بهترین]] [[بندگان خدا]] بودند و پسران او نزد اویند که [[بهترین]] و فرزندِ بهترین‌اند<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱۵.</ref>. به [[نقل]] از [[مغیره]]: وقتی خبر [[مرگ]] [[علی بن ابی طالب]] به [[معاویه]] رسید، وی با زنش، دختر قرظه، در یک روز تابستانی در [[خواب]] نیم‌روزی بود. گفت: "ما همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم". [[مردم]]، چه [[دانش]] و خیر و [[فضل]] و [[فقهی]] را از دست دادند! زنش گفت: دیروز با او می‌جنگیدی و امروز برایش [[آیه]] [[رجعت]] می‌خوانی؟! [[معاویه]] گفت: وای بر تو! تو نمی‌دانی [[مردم]] چه مقدار از [[دانش]]، [[فضل]] و سابقه را- که‌ او داشت- از دست دادند<ref>مقتل أمیر المؤمنین، ص ۱۰۵، ح ۹۴.</ref>.
# [[عمرو بن عاص]]: به [[نقل]] از [[عمر بن سعد]]: [[معاویه]] به عمرو گفت: ای [[ابو عبد الله]]! من تو را به [[جنگ]] با این مردی که خدایش را [[عصیان]] کرده، [[خلیفه]] را کشته، [[فتنه]] بر پا ساخته، جمع را پراکنده و رابطه خویشی را قطع کرده است، فرا می‌خوانم. عمرو گفت: با کدام مرد؟ [[معاویه]] گفت: به [[جنگ]] با [[علی]]! عمرو گفت: [[سوگند]] به [[خداوند]]- ای [[معاویه]]- تو و [[علی]]، همتا نیستید. تو [[هجرت]]، سابقه، [[صحابی]] بودن، [[مبارزه]]، [[فقه]] و [[دانش]] او را نداری. به [[خدا]] [[سوگند]]، وی با داشتن همه اینها، از تیزی و جدیت، بهره‌مندی و عنایت و [[آزمایش]] نیکوی [[الهی]] برخوردار است. اگر من تو را در [[جنگ]] با او [[همراهی]] کنم- و خودت می‌دانی که در این کار، چه خطر و ضرری وجود دارد- چه چیزی برای من در نظر می‌گیری؟ گفت: نظر خودت چیست؟ گفت: پیشکشی [[مصر]]<ref>وقعة صفین، ص ۳۷.</ref>.
# [[عمرو بن عاص]]: به [[نقل]] از [[عمر بن سعد]]: [[معاویه]] به عمرو گفت: ای [[ابو عبد الله]]! من تو را به [[جنگ]] با این مردی که خدایش را [[عصیان]] کرده، [[خلیفه]] را کشته، [[فتنه]] بر پا ساخته، جمع را پراکنده و رابطه خویشی را قطع کرده است، فرا می‌خوانم. عمرو گفت: با کدام مرد؟ [[معاویه]] گفت: به [[جنگ]] با [[علی]]! عمرو گفت: [[سوگند]] به [[خداوند]]- ای [[معاویه]]- تو و [[علی]]، همتا نیستید. تو [[هجرت]]، سابقه، [[صحابی]] بودن، [[مبارزه]]، [[فقه]] و [[دانش]] او را نداری. به [[خدا]] [[سوگند]]، وی با داشتن همه اینها، از تیزی و جدیت، بهره‌مندی و عنایت و [[آزمایش]] نیکوی [[الهی]] برخوردار است. اگر من تو را در [[جنگ]] با او [[همراهی]] کنم- و خودت می‌دانی که در این کار، چه خطر و ضرری وجود دارد- چه چیزی برای من در نظر می‌گیری؟ گفت: نظر خودت چیست؟ گفت: پیشکشی [[مصر]]<ref>وقعة صفین، ص ۳۷.</ref>.
# [[مروان بن حکم]]: به [[نقل]] از [[ابن ابی سیف]]: [[مروان]]، سخنرانی می‌کرد و در حالی که [[حسن]] {{ع}} نشسته بود، در سخنرانی‌اش به [[علی]] {{ع}} بد گفت. [امام‌] [[حسن]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو، ای [[مروان]]! آیا این فردی که بدش را می‌گویی، بدترینِ [[مردم]] است؟!". گفت: نه، بلکه بهترینِ [[مردم]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref>.
# [[مروان بن حکم]]: به [[نقل]] از [[ابن ابی سیف]]: [[مروان]]، سخنرانی می‌کرد و در حالی که [[حسن]] {{ع}} نشسته بود، در سخنرانی‌اش به [[علی]] {{ع}} بد گفت. [امام‌] [[حسن]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو، ای [[مروان]]! آیا این فردی که بدش را می‌گویی، بدترینِ [[مردم]] است؟!". گفت: نه، بلکه بهترینِ [[مردم]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref>.
# [[ولید بن عبدالملک]]: [[ولید بن عبدالملک]] روزی به پسرانش گفت: بر شما باد [[دینداری]]! من چیزی را ندیدم که [[دین]]، ایجاد کند و [[دنیا]]، آن را نابود سازد؛ ولی دیدم که [[دنیا]] بنایی بر پا کرده است، ولی [[دین]]، آن را نابود ساخته است. همواره می‌شنوم که [[یاران]] و [[خاندان]] ما، [[علی بن ابی طالب]] را بد می‌گویند و [[فضایل]] او را پوشیده می‌دارند و [[مردم]] را به [[دشمنی]] با او وا می‌دارند؛ ولی این [[کارها]] برای او جز نزدیکی بیشتر به [[دل‌ها]] ایجاد نمی‌کنند و آنان ([[یاران]] و [[خاندان]] ما) تلاش می‌کنند که در [[دل]] [[مردم]] جای گیرند و این تلاش، جز موجب دوری آنها از [[دل]] [[مردم]] نمی‌گردد<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.</ref>.
# [[ولید بن عبدالملک]]: [[ولید بن عبدالملک]] روزی به پسرانش گفت: بر شما باد [[دینداری]]! من چیزی را ندیدم که [[دین]]، ایجاد کند و [[دنیا]]، آن را نابود سازد؛ ولی دیدم که [[دنیا]] بنایی بر پا کرده است، ولی [[دین]]، آن را نابود ساخته است. همواره می‌شنوم که [[یاران]] و [[خاندان]] ما، [[علی بن ابی طالب]] را بد می‌گویند و [[فضایل]] او را پوشیده می‌دارند و [[مردم]] را به [[دشمنی]] با او وا می‌دارند؛ ولی این [[کارها]] برای او جز نزدیکی بیشتر به [[دل‌ها]] ایجاد نمی‌کنند و آنان ([[یاران]] و [[خاندان]] ما) تلاش می‌کنند که در [[دل]] [[مردم]] جای گیرند و این تلاش، جز موجب دوری آنها از [[دل]] [[مردم]] نمی‌گردد<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.</ref>.
# [[عبدالعزیز بن مروان‌]]: به [[نقل]] از [[عمر بن عبد العزیز]]: پدرم سخنرانی می‌کرد و در سخنرانی خود، خوب پیش می‌رفت. هرگاه به یاد کردِ [[علی]] و بدگویی از او می‌رسید، زبانش بند می‌آمد، رنگش زرد می‌شد و حالش دگرگون می‌گشت. در این باره با او صحبت کردم. گفت: آیا این موضوع را متوجه شده‌ای؟ این [[مردم]] اگر آنچه را که پدرت درباره [[علی]] می‌داند، می‌دانستند، حتی یک نفر از آنان از ما [[پیروی]] نمی‌کرد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۶۵-۶۶۷.</ref>
# [[عبدالعزیز بن مروان‌]]: به [[نقل]] از [[عمر بن عبد العزیز]]: پدرم سخنرانی می‌کرد و در سخنرانی خود، خوب پیش می‌رفت. هرگاه به یاد کردِ [[علی]] و بدگویی از او می‌رسید، زبانش بند می‌آمد، رنگش زرد می‌شد و حالش دگرگون می‌گشت. در این باره با او صحبت کردم. گفت: آیا این موضوع را متوجه شده‌ای؟ این [[مردم]] اگر آنچه را که پدرت درباره [[علی]] می‌داند، می‌دانستند، حتی یک نفر از آنان از ما [[پیروی]] نمی‌کرد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۶۵-۶۶۷.</ref>
=== از دیدگاه غیر [[مسلمانان]] ===
# جبران [[خلیل]] جبران: او [[مسیحی]] و [[اهل]] لبنان است. در دوازده سالگی به [[آمریکا]] رفته و تحصیلات خود را ادامه داده است. او هم هنرمندی [[نقاش]] است و هم از نویسندگان بزرگ [[عرب]] که به دو زبان [[عربی]] و [[انگلیسی]] کتاب نوشته است. از شیفتگان [[علی]] {{ع}} است و [[علی]] {{ع}} و [[حضرت مسیح]] {{ع}} را از بزرگ‌ترین شخصیت‌های [[دنیا]] می‌داند<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اسلام و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۱۸۱.</ref>. وی درباره [[علی]] {{ع}} می‌گوید: "به [[عقیده]] من [[علی]] {{ع}} نخستین [[عربی]] است که با [[روح]] کلی [[جهان]] تماس پیدا کرده و با او سخن گفته است. یعنی [[امام علی]] {{ع}} [[همسایه]] [[خدا]] و همنشین اوست و شب‌ها با [[خدا]] به سر می‌برد". او به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} حتی از [[حضرت رسول]] {{صل}} هم بیشتر اظهار علاقه می‌کند و می‌گوید: [[علی]] {{ع}} مُرد در حالی که [[نماز]] بین دو لبش بود. [[علی]] {{ع}} پیش از زمان خود بود و من [[آگاه]] نیستم که چرا روزگار گاهی افرادی را پیش زمان خودشان به وجود می‌آورد. یعنی زمان [[علی]] {{ع}} گنجایش او را نداشت. البته [[امام علی]] {{ع}} درباره مردان [[الهی]] تعبیری عمیق‌تر به‌کار برده و می‌گوید: «این گونه اشخاص در هر زمانی متولد شوند پیش از زمان خود هستند» یعنی آن‌قدر بزرگ هستند که در هر زمان که باشند، زمان خودشان ظرفیت [[شناخت]] و معرفی ایشان را ندارد<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[عدل الهی (کتاب)|عدل الهی]]، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶؛ ج ۱۷، ص ۱۶۴.</ref>.
# جرج جرداق: او نیز از نویسندگان [[مسیحی]] معاصر است. کتاب مشهوری درباره [[علی]] {{ع}} به نام الامام [[علی بن ابی طالب]]، صوت العدالة الانسانیه نگاشته و در آن از [[فضایل]] حضرت [[سخن]] گفته است. به نظر جرج جرداق، [[علی]] {{ع}} مردی [[الهی]] و هم‌رتبه [[حضرت مسیح]] {{ع}} است<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[عدل الهی (کتاب)|عدل الهی]]، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶.</ref> و...<ref>ر.ک: [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]] ص ۲۶ تا ۳۳.</ref>.


== [[شمایل]] [[امام]] ==
== [[شمایل]] [[امام]] ==

نسخهٔ ‏۲۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۴

امام علی بن ابی طالب (ع) فرزند حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد، روز جمعه سیزدهم ماه رجب، بیست و سه سال قبل از هجرت در مکه و درون کعبه به دنیا آمد. ابوالحسن، ابوالحسنین، ابوالریحانتین از کنیه‌ها و امیرالمؤمنین، المرتضی و یعسوب الدین از القاب حضرت است. ایشان در دامان پیامبر خاتم (ص) بزرگ شده و همواره پشتیبان آن حضرت بودند. بعد از بعثت اولین مردی بود که اسلام آورد و از اولین مهاجرین به مدینه محسوب می‌شود. در تمام غزوات دوران پیامبر اکرم (ص) غیر از جنگ تبوک حضور داشت. پیامبر اکرم (ص) در مواقع مختلفی از جمله غدیر خم ایشان را به‌عنوان جانشین معرفی کردند. بعد از رحلت پیامبر براساس توطئه قبلی ایشان را از خلافت کنار گذاشتند و بعد از خلافت ظاهری نیز متحمل سه جنگ داخلی جمل، صفین و نهروان شد. حضرت دارای اوصاف امامت مانند علم لدنی و عصمت بود. سیره امام علی (ع) در امور امور عبادی، عرفانی، علمی، تبلیغی، نظامی، اجتماعی، تربیتی، خانوادگی؛ سیاسی، اقتصادی قابل بررسی است. ایشان در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهل هجری در محراب مسجد کوفه با ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی مجروح و دو روز بعد در شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید.

شجرۀ طیبه

نام مبارک امیرالمؤمنین (ع) علی، پدرش ابوطالب، مادرش فاطمه بنت اسد و جد ارجمندش عبدالمطلب بن هاشم[۱] و پسر عمو و داماد پیامبر اسلام (ص) است[۲]. علی به معنای بلند، والا و بلند مرتبه است. علی و اعلی از نام‌های خداوند هستند که در قرآن هم فراوان به کار رفته است. این نام نزد شیعه از محبوب‌ترین نام‌هاست[۳].

درباره نسب شریف امیرالمؤمنین (ع) گفته‌اند: هُوَ أَوَّلُ‏ هَاشِمِیٍّ‏ وَلَدَهُ‏ هَاشِمٌ‏ مَرَّتَیْنِ: او اولین هاشمی‌ای است که نسبش از دو طرف به هاشم می‌رسد»[۴]پدر بزرگوارش ابوطالب ابن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف، سید البطحاء از بنی هاشم، اشرف فامیل‌های قریش و کفیل در دوران کودکی و حامی رسول خدا (ص) در روزهای سخت و بی‌یاوری آغاز بعثت است[۵]. در روزی که عبدالمطلب جد پیامبر درگذشت، آن حضرت (ص) هشت سال تمام داشت از آن روز تا چهل و دو سال بعد، ابوطالب حراست و حفاظت و حمایت پیامبر را برعهده گرفت و با عشق و علاقۀ بی‌نظیری در راه هدف مقدس پیامبر (ص) که گسترش آیین یکتا‌پرستی بود فداکاری کرد[۶].

مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بانوی کریمه‌ای است که مدال افتخار پرستاری از رسول خدا (ص) در دوران کودکی آن حضرت (ص) را داشت تا جایی که پیامبر اکرم (ص) درباره او فرمودند: «كَانَتْ أُمِّي بَعْدَ أُمِّي الَّتِي وَلَدَتْنِي». همراهی او با رسول خدا (ص) در هجرت و تا پایان عمرش در منابع تاریخی و حدیثی ثبت شده است و سرانجام هم آن پیامبر (ص) وی را در پیراهن خود کفن کرده و بر او نماز خواند و با دست مبارک خود در قبر گذاشت[۷].

نام‌‌گذاری: بعد از ولادت امیرالمؤمنین (ع) برای نام‌‌گذاری آن حضرت ابتدا مادرش «اسد» نام پدر خود را مطرح کرد اما این اسم مورد قبول ابوطالب قرار نگرفت و سر به سوی آسمان کرده و از خداوند تعالی در خواست نام برای فرزندش نمود، بعد از مدت زمان اندکی جبرئیل از سوی خدا نازل شد و پیام آورد: «خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ ‏ و الطَّاهِرِ الْمُنْتَخَبِ الرَّضِیِّ فَاسْمُهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِّ»[۸].[۹]

کنیه مشهور آن حضرت "ابوالحسن" است و کنیه‌های دیگری نیز دارد مانند: "ابوالحسین" و "ابوالسبطین" و "ابوالریحانتین" و کنیه "ابوتراب" را رسول خدا (ص) هنگامی که وی را در سجده روی خاک مشاهده کردند و به آن جناب اعطاء کرد[۱۰].

حضرت دارای القاب و اوصاف فراوانی است که بر برتری و ویژگی‌های ایشان دلالت دارد. از جمله می‌توان به القاب امیرالمؤمنین، امام، حجة الله، خلیفة الله، خلیفة رسول الله و ساقی کوثر اشاره کرد[۱۱]. امیرالمؤمنین (ع) از طرف حضرت رسول (ص) به القاب و عناوین دیگری نیز ملقب بوده مانند: سید المسلمین، امام المتقین، قائد الغر المحجلین، سید الأوصیاء، سید العرب، اخو رسول الله، وزیر، وصی، خلیفه رسول الله، مرتضی، یعسوب المؤمنین و صهر رسول الله[۱۲].[۱۳]

دوران زندگی حضرت علی (ع)

دوران زندگی ایشان به چهار دوره تقسیم می‌‌شود: از ولادت تا بعثت؛ از بعثت تا رحلت رسول خدا (ص)؛ از رحلت رسول خدا تا خلافت و از خلافت تا شهادت. گذری کوتاه خواهیم داشت بر دوران چهارگانه زندگی ایشان.

علی (ع) از ولادت تا بعثت

علی بن ابی طالب (ع)، در روز جمعه ۱۳ رجب سال ۳۰ عام الفیل (۱۰ سال پیش از بعثت)، مطابق با سال ۵۹۹ یا ۶۰۰ میلادی، در مکّه و درون کعبه به دنیا آمد، پدرش ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد بود[۱۴]. دوران کودکی امام با قطحی در شبه جزیره عربستان همزمان شد، به گونه‌ای که زندگی بر ابوطالب سخت می‌گذشت. زمانی که قریش در سختی معیشت بودند روزی رسول خدا (ص) به عباس عموی خود که وضعیت مالی خوبی داشت فرمود: برادرت ابوطالب عائله زیادی دارد، برای کم کردن فشار و سختی زندگی هر یک از ما فرزندی از فرزندان او را تحت کفالت خود قرار دهیم. ابوطالب با پیشنهاد آنان موافقت کرد و رسول خدا (ص) علی (ع) و عباس، جعفر را با خود به خانه بردند و علی (ع) تا زمان بعثت رسول خدا (ص) در خانه آن حضرت بود[۱۵].[۱۶]

از آن پس سرپرستی علی (ع) را پیامبر اکرم (ص) بر عهده گرفت و بدین ترتیب، تربیت او از اوان کودکی (شش سالگی) بر عهده پیامبر اکرم (ص) نهاده شد. جناب فاطمه بنت اسد می‌گوید: علی را به دنیا آوردم در حالی که رسول خدا (ص) سی ساله بود، او علی را بسیار دوست می‌داشت و به من می‌گفت: گهواره علی را نزدیک محل خواب من قرار بده. بیشتر کارهای مربوط به تربیت او را به عهده داشت؛ او را شست‌وشو می‌داد، به او شیر می‌خورانید و او را در آغوش می‌گرفت و می‌فرمود: «هَذَا أَخِی‏ وَ وَلِیِّی‏ وَ نَاصِرِی‏ وَ وَصِیِّی‏ وَ زَوْجُ‏ کَرِیمَتِی‏ وَ ذُخْرِی وَ کَهْفِی وَ صِهْرِی وَ أَمِینِی عَلَی وَصِیَّتِی وَ خَلِیفَتِی»[۱۷].

امام (ع) در نهج البلاغه، شدت علاقه و اعتماد پیامبر را نسبت به خود اینگونه گزارش می‌کند: «شما از منزلت من در نزد رسول الله (ص) آگاهید، هم از جهت خویشاوندی و هم از آن جهت که حرمت خاصی برای من می‌شناخت. من خردسال بودم که مرا در کنار خود می‌نشاند و به سینه خود می‌چسبانید و در بستر خود می‌خوابانید و تن من به تن او می‌سایید و بوی خوش خود را به مشام من می‌رسانید. گاه چیزی را می‌جوید و در دهان من می‌نهاد. او هرگز نه دروغی از من شنید و نه در رفتارم خطایی دید»[۱۸]. امیرالمؤمنین درباره پیروی محض و کسب ادب و اخلاق والای انسانی از رسول خدا (ص) می‌فرماید: «من همواره چون بچه‌شتری که در پی مادر رود، در پی او می‌رفتم و او هر روز یکی از صفات پسندیده‌اش را برای من بیان می‌کرد و مرا می‌فرمود که به آن اقتدا کنم»[۱۹]. عبارت کنایه از شدت ملازمت و همراهی علی (ع) با رسول خدا (ص) است.

محبت پدری رسول خدا (ص) نسبت به علی (ع) به قدری زیاد است که او را محبوب‌ترین فرزندان خود می‌دانست. فضل بن عباس می‌گوید: از پدرم پرسیدم: رسول خدا (ص) کدام یک از فرزندانش را بیشتر دوست می‌داشت؟ در پاسخ گفت: علی بن ابی طالب را. به او گفتم: من از فرزندان رسول خدا سوال کردم. در جواب گفت: علی نزد پیامبر محبوب‌تر از تمام فرزندانش بود و مهربانی و رأفت رسول خدا با علی بیشتر از مهربانی او با فرزندان خودش بود...[۲۰].[۲۱]

امام علی (ع) از کودکی در دامن پیامبر (ص) و مورد محبت او بود، حتی در غار حرا و هنگام بعثت پیامبر (ص) در کنار آن حضرت حضور داشت و صدای ناله شیطان را هنگام نزول وحی شنید[۲۲]. خود امیرالمؤمنین درباره همراهی با رسول الله (ص) می‌فرماید: «او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر می‌برد و به عبادت خدا می‌پرداخت من او را می‌دیدم و کسی دیگر او را نمی‌دید و از برنامه عبادت او خبر نداشت، هنگامی که آن حضرت به نبوت مبعوث شد در آن روز خانه‌ای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود تنها او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحی و رسالت را می‌یدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم. من صدای ناله شیطان را در غار نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله از کیست و برای چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از اینکه پیروی‌اش کنند مأیوس شده است. سپس پیامبر (ص) به من فرمود: تو هم می‌شنوی هر چه را من می‌شنوم و می‌بینی، آنچه را من می‌بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی، ولی وزیر منی و به راه خیر می‌روی»[۲۳].[۲۴]

به اتفاق عالمان و مورّخان مهمّ، اولین کسی که از مردان به پیامبر خدا ایمان آورد، علی (ع) بود[۲۵]. همچنین جزء اولین پیشگامان در نماز بود و چند سال، جز خدیجۀ کبری و علیّ مرتضی، فرد دیگری همراه پیامبر نماز نمی‌خواند. آنگاه که خداوند، پیامبر را مأمور کرد که دعوت خویش را آشکار کند، نخستین کسی که به صراحت از او پشتیبانی کرد و برای یاری‌اش پا پیش نهاد، امام علی (ع) بود. پیامبر (ص) همان گاه، او را به گونه رسمی، وصی و خلیفه خویش خواند[۲۶]. خود حضرت به سبقت در ایمان و هجرت در راه خدا فرموده: «من بر فطرت پاک متولد شدم و در ایمان به خدا و هجرت به مدینه از دیگران سبقت گرفتم»[۲۷].[۲۸]

علی (ع) از بعثت تا رحلت رسول خدا (ص)

دومین دوره زندگی امیرالمؤمنین (ع) از بعثت تا رحلت رسول خدا (ص) است که حضرت تا آخرین لحظه ملازمت و همراهی و تبعیت محض از پیامبر را رها نکرد[۲۹]. برخی از حوادثی که در این دوران به وقوع پیوست عبارت‌اند از:

  1. یوم الانذار: امام علی (ع) سیزده ساله بود که خداوند به پیامبر فرمان داد، دعوت خویش را آشکار کند. پیامبر در روزی موسوم به «یوم الانذار» خویشاوندان و مردان طایفه خویش را دعوت کرد و در جمع آنان سه بار دعوت خویش را ابلاغ فرمود و از میان آنان فردی برای تصدیق و جانشینی خود‌طلبید که در هر سه بار تنها علی (ع) برخاست و پیامبر را تصدیق کرد. پیامبر نیز در حق او فرمود: «علی برادر، وصی و جانشین من است. فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید»[۳۰].
  2. تحریم در شعب ابوطالب: امیرالمؤمنین سال‌های نخستِ دوران مکّه همواره در کنار رسول خدا (ص) بود. سال هفتم بعثت، مشرکان که سخت از مبارزه با پیامبر و از پای درآوردن او ناامید شده بودند، در محلی به نام دارالندوه جمع شدند و تصمیم گرفتند پیامبر و مسلمانان را تحریم کنند و با آنان داد و ستد و ازدواج نکنند، مگر اینکه ابوطالب، پیامبر را تسلیم کند. چون ابوطالب از ماجرا مطلع شد، پیامبر و مردان بنی‌هاشم را که چهل نفر بودند با همسران و فرزندانشان به محل شعب ابوطالب برد. آنان سه سال در آن وادی در شرایطی سخت زندگی کردند. در تمام این مدت، ابوطالب شب‌ها پیامبر را به مکانی دیگر منتقل می‌کرد و علی (ع) در جای او می‌خوابید تا جان پیامبر در امان باشد[۳۱].
  3. لیلة المبیت: با گسترش روز افزون اسلام، در سال ۱۳ بعثت کفار قریش خطر را احساس کردند و توطئه قتل پیامبر (ص) را طراحی کردند. پیامبر اکرم (ص) با وجود اینکه سیزده سال در مکه حضور داشت و با تهاجم سرسختانه مشرکان مکه مواجه بود و شرایط یثرب را برای اقامت و ادامه دعوت خویش مناسب می‌دید، تصمیم به مهاجرت گرفت. مشرکان مکه که از قصد پیامبر آگاهی یافته بودند، تصمیم به قتل او گرفتند. پیامبر اکرم (ص) از طریق وحی از نقشه آنها آگاه شد و تصمیم گرفت شبانه راهی یثرب شود. امام علی (ع) ـ که در این هنگام بیست و سه ساله بود ـ در شب توطئه، در بستر پیامبر آرمید تا جان پیامبر حفظ شود. صبحگاه به بستر پیامبر هجوم بردند که ناگهان علی (ع) برخاست و به‌سوی آنها هجوم برد. فداکاری و ایثار امام (ع) در تاریخ اسلام به «لیلة المبیت» مشهور است. قرآن به این فداکاری و معاملۀ جان با خدای جان‌آفرین اشاره دارد: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ[۳۲].[۳۳]
  4. پیمان برادری: پیامبر برای حفظ رابطه مهاجرین و انصار و جلوگیری از مسائلی که ممکن بود بعدها گریبان‌گیر آنها شود و تفرقه در میان امت نوپای اسلام به وجود آورد، تصمیم گرفت بین آنان پیمان اخوت و برادری جاری سازد. از این‌رو هر دو نفر از صحابه (مهاجرین و انصار) را برادر یکدیگر معرفی کرد و از این پس حقوق برادری بین آنها برقرار شد. رسول اکرم (ص) خود با علی (ع) پیمان برادری بست و او را برادر خود در دنیا و آخرت نامید. این امر از مهم‌ترین و برترین فضایل امیرالمؤمنین (ع) است[۳۴].
  5. سد ابواب: در همان اوایل هجرت، پیامبر همۀ درهایی را که از خانه‌ها به مسجد گشوده می‌شد بست، تنها در خانۀ علی (ع) بازماند و پیامبر این کار را به امر خدا انجام داد[۳۵].
  6. ازدواج علی (ع) و فاطمه (س): امیرالمؤمنین (ع) در سال اول، دوم یا سوم هجرت با دختر پیامبر ازدواج کرد. پیامبر اکرم (ص) ازدواج دختر گرامی خود، فاطمه زهرا (س) را امری از جانب خداوند قلمداد می‌کرد. از این‌رو در جواب برخی کسان که قبل از امام از فاطمه (س) خواستگاری کرده بودند، به این امر اشاره کرده بود. علی (ع) در سال دوم هجرت از فاطمه (س) خواستگاری کرد. پیامبر نیز بنابر فرمان الهی با این وصلت موافقت فرمود و خود، آن دو را به عقد هم درآورد. در شب عروسی میان آن دو ایستاد و دستان آن دو را در دست هم قرار داد. به فاطمه فرمود: «تو را به همسری کسی درآوردم که در دنیا سرور و در آخرت از شایستگان و صالحان است» و به علی (ع) نیز فرمود: «تو را نزد نیرومندترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترین در اخلاق و بلندترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترین در اخلاق و بلندترنشان در روح، ودیعه نهادم» حاصل ازدواج علی و فاطمه، امام حسن و امام حسین (ع)، جوانان اهل بهشت و دو دختر به نام‌های زینب، قهرمان کربلا و ام‌کلثوم بودند. علی نیز به فاطمه مهر می‌ورزید و احترام او را پاس می‌داشت. آخرین فرزند آنان، محسن، پیش از تولد به شهادت رسید. امام علی (ع) تا فاطمه (س) زنده بود، همسری اختیار نکرد[۳۶]. ولی پس از شهادت حضرت فاطمه (س) همسرانی دیگر اختیار کرد؛ از جمله: ام البنین از طایفه بنی کلاب که مادر حضرت عباس، جعفر، عبدالله و عثمان بود و نیز خوله، دختر جعفر بن قیس حنفی که محمد حنفیه از او است[۳۷].
  7. شرکت در جنگ‌های صدر اسلام: نقش دلاوری‌ها و بی‌باکی‌ها و پاکبازی‌های امام علی (ع) در پای گرفتن آیین اسلام بسیار برجسته است. او در همه غزوات و سرایای صدر اسلام ـ جز تبوک ـ شرکت جست و بارها زخم برداشت و تا مرز شهادت پیش رفت. او در جنگ‌ها نقش مهمی ایفا می‌کرد. بسیاری از سران مشرکان به دست او کشته شدند. پیامبر اکرم (ص) در اکثر پیکارها پرچم سپاه اسلام را به دست علی (ع) می‌سپرد. در جنگ احد، چنان رشادت و شهامت از خویش نشان داد که ندای غیبی برآمد: «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِی»[۳۸]. ‏
  8. مباهله: با وجود پیشرفت اسلام در شبه جزیره عربستان، هنوز ساکنان بخشی از شبه جزیره که میان یمن و حجاز قرار داشت و سالیان سال از دوران جاهلیت، محل زندگی مسیحیان بود، اسلام نیاوردند و به آیین مسیحیت بودند. پیامبر اکرم (ص) در نامه‌ای آنها را به اسلام دعوت کرد و در غیر این‌صورت آنها را به پرداخت جزیه هشدار داد. در صورتی‌که هیچ‌یک از دو امر را نپذیرند، تهدید به جنگ شدند. مسیحیان هیئتی را برای بررسی به مدینه فرستادند و با وجود استدلال‌های پیامبر، قانع نشدند. در این هنگام آیه مباهله بر پیامبر نازل شد؛ «از آن پس که به آگاهی رسیده‌ای، هرکس که درباره او (حضرت مسیح) با تو مجادله کند، بگو بایید تا حاضر کنیم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، آن‌گاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خود را بر دروغ‌گویان بفرستیم»[۳۹]. مسیحیان این طرح را پسندیدند. روز بعد پیامبر به همراه امام علی (ع)، فاطمه (س) و حسنین (ع) برای مباهله حاضر شدند. اسقف نجران با مشاهده سیمای مصمم و نورانی آنان، به مسیحیان گفت: «چهره‌هایی که من می‌بینم اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جا برکَنَد، برخواهد کند. زنهار مباهله نکنید که هلاک می‌شوید» آنان مباهله نکردند. پیامبر بار دیگر آنها را به اسلام فراخواند. آنها نپذیرفت. قرار شد سالانه دو هزار حله (لباس نو) و سی هزار زره آهنی به عنوان جزیه بپردازند. پیامبر پذیرفت و قرارداد صلحی میان آنان بسته شد که علی (ع) کاتب آن بود[۴۰].
  9. غدیر خم: پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجرت تصمیم گرفت حج به‌جا آورد و مناسک و آداب حج را به مردم بیاموزد. پس از مناسک حج و هنگام بازگشت در محلی به نام غدیرخم، در نزدیکی جُحفه، به امر الهی بازایستاد و فرود آمد: «ای پیامبر آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنین نکنی امر رسالت را ادا نکرده‌ای. خدا را از مردم حفظ می‌کند؛ که خدا مردم کافر را هدایت نمی‌کند»[۴۱]. دستور الهی مبنی بر نصب امام علی (ع) و جانشینانش به خلافت و رهبری مردمان بود. پس از اقامه نماز ظهر در حالی‌که بیش از صدهزار نفر انتظار می‌کشیدند، پیامبر از منبری که از بارهای شتران ساخته بودند بالا رفت و پس از حمد و ثنای خدا و گواهی گرفتن از مردم بر یکتایی خداوند و بندگی و رسالت خویشتن و حقانیت بهشت و جهنم و روز قیامت، فرمود: "مردم، من به زودی از میان شم خواهم رفت و دو چیز ارزشمند (ثقل) در میان شما باقی می‌گذارم که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. تا کنار حوض کوثر بر من درآیند. پس بنگرید با آنها چگونه رفتار می‌کنید و آیا حق مرا در مورد آنها رعایت خواهد کرد؟ «یکی از حاضران پرسید: "این دو ثقل کدام‌اند؟» پیامبر فرمود: «ثقل اکبر کتاب خداست که یکی سویش به‌دست خدا و سوی دیگر آن‌ به‌دست شماست؛ ثقل اصغر عترت (خاندان و اهل بیت) من است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. من این را از خدا خواسته‌ام. پس به آن دو چنگ زنید تا گمراه نشوید و بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک خواهید شد. درباره آن دو کوتاهی نکنید، که نابود خواهید شد». آن‌گاه با صدای بلند فرمود: «آیا من سزاوارتر از شما به شما نیستم؟» آنها نیز تصدیق کردند. پس پیامبر بی‌درنگ دست علی را گرفت و بلند کرد و سه بار فرمود: «هر که من مولا و سرپرست اویم، این علی مولا و سرپرست اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن می‌دارد و یاری کن هر که او را یاری کند و رها کن هر که او را واگذارد». در پایان فرمود: «حاضران غایبان را از این امر با خبر کنند» و از منبر فرو شد. سپس نماز عصر را به‌جا آوردند و به مردان مسلمان فرمان داد یکایک نزد ایشان بیایند و با علی (ع) بیعت کنند و او را امیرالمؤمنین خوانند. سپس زنان به دستور پیامبر در ظرف آبی با آن حضرت بیعت کردند. پس از آن آیه الهی بر پیامبر نازل شد که: «امروز برای شما دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و (با ولایت علی) خشنود شدم که اسلام دین شما باشد».[۴۲] این واقعه در واپسین سال عمر گرامی رسول خدا اتفاق افتاد[۴۳].[۴۴]
  10. وداع با رسول خدا (ص): همراهی و مصاحبت همراه با شدت محبت و تبعیت تا آخر عمر رسول خدا (ص) ادامه داشت تا جایی که رسول خدا (ص) در آغوش علی (ع) به ملکوت اعلی پیوست[۴۵].

علی (ع) از رحلت رسول خدا (ص) تا خلافت

پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) مهم‌ترین رویداد، تشکیل شورای سقیفه بنی ساعده بود. در این شورا ابوبکر را به عنوان نخستین خلیفه مسلمانان برگزیدند و فرمان و وصیت پیامبر (ص) درباره خلافت علی (ع) را کنار نهادند. پیامبر (ص) بارها از این موضوع سخن گفته و در روایاتی همچون یوم الانذار، غدیر و منزلت، از خلافت علی (ع) یاد کرده بود[۴۶]. هر چند امام علی (ع) خلافت را از آن خویش می‌دانست، برای مصلحت مسلمانان و آیین نوپای اسلام، علیه غاصبان خلافت قیام نکرد و بیست و پنج سال از خلافت بر کنار ماند[۴۷].[۴۸]

پس از ماجرای سقیفه، امام از مسند خلافت و حق مسلم خویش به مدت ۲۵ سال کنار گذاشته شد و در اولین گام، ابوبکر بر مسند خلافت نشست. امام (ع) درباره این دوران چنین می‌فرماید: «آگاه باشید، به خدا سوگند که "فلان" ابوبکر خلافت را چون جامه‌ای بر تن کرد و نیک می‌دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است نسبت به آسیاب... (در حالی‌که می‌دیدم میراث من به غارت می‌رود) دیدم که شکیبایی در ان حالت خردمندانه‌تر است و من طریق شکیبایی گزیدم، همانند کسی که خاشاک به چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد» عمر خلافت ابوبکر دو یا سه ماه بیشتر دوام نیاورد، ابوبکر پیش از مرگش عمر را به جانشینی برگزید. امام علی (ع) در ادامه درباره این انتخاب می‌گوید: «این چنین بود تا روزگار خلیفه اول به‌سر آمد و او خلافت را به دیگری پاس داد... شگفتا او که در زندگی‌اش می‌خواست از مرکب خلافت به زیر آید، چگونه آن را برای دیگری پس از مرگش زین کرد. راستی هر یک تا توانستند ناقه خلافت را به سهم خود دوشیدند. به هر صورت او که طبیعتی خشن داشت، خلافت را در آن مستقر ساخت، طبیعتی که برخورد با آن «جراحت شمشیر» بود و ارتباط با آن «سوهان روح» و مالامال از لغزش‌ها و عذرخواهی‌ها. مرکب خلافت زیر پای راکب تندخویِ آن تعادل از کف داد و همه راه‌های چاره را هم بست، بدین‌سان که اگر افسارش را تنگ می‌گرفت بینی‌اش مجروح می‌شد و اگر رهایش می‌ساخت سقوط می‌کرد. به خدا سوگند، مردم در بیراهه و بی‌ثباتی گرفتار آمدند و من، هرچه بود، بر این رنج طولانی و اندوه جان‌کاه شکیبا بودم». عمر نیز پس از ده سال و شش ماه به‌دست شخصی به‌نام ابولؤلؤ به قتل رسید. او پیش از مرگ شورایی متشکل از شش نفر (شامل امام علی (ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) تشکیل داد و نصب خلیفه بعدی را به این شورا واگذار کرد. امام درباره شورا و کسانی که در این شورا هم‌تراز او انگاشته شده‌اند فرمود: بار خدایا، در این شورا از تو مدد می‌جویم، چه‌سان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند، که اینک با چنین مردمی هم‌سنگ و هم‌ترازم شمارند». پس از عمر، عثمان بن عفان به خلافت رسید. امام درباره دوران او می‌فرماید: «آن‌گاه سومی برخاست. در حالی‌که از پرخوراگی باد به پهلوها افکنده بود، چونان ستوری که همی جز خوردن در اصطبل نداشت. خویشاوندان پدری‌اش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهاری را. تا سرانجام، آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پی داشت و شکمبارگی‌اش به سر در آوردش»[۴۹] او نیز ۱۲ سال بر مسند خلافت تکیه زد[۵۰].

با آنکه امیر المؤمنین، خود را از همه سزاوارتر برای خلافت می‌دانست و این حق شرعی او بود، به خاطر مصلحت اسلام و حفظ وحدت، با حاکمان به منازعه برنخاست و ۲۵ سال دوران سه خلیفه را با تلخکامی و مظلومیّت تحمّل کرد[۵۱].

در این دوره نسبتا طولانی علی (ع) هر چند قدرت و حکومت نداشت، اما این هرگز به معنای انزوا و گوشه‌گیری از جامعه اسلامی نبود بلکه در این دوران خدمات بسیار ارزنده‌ای را به امت اسلامی ارائه کرد. امیرالمؤمنین (ع) به خاطر نرسیدن به حکومت و قدرت دست از یاری اسلام و مسلمانان برنداشت[۵۲].

برخی از فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) در عصر خلفا، به صورت خلاصه عبارت است از:

  1. دفاع از حریم عقاید در اصول اسلام در برابر تهاجمات علمی یهود و نصارا و پاسخگویی به سؤالات و دفع شبهات آنان[۵۳].
  2. هدایت و راهنمایی دستگاه خلافت در مسائل دشوار، به ویژه امور قضایی[۵۴].
  3. انجام خدمات اجتماعی مانند: انفاق به فقرا و یتیمان و آزاد کردن بردگان از مالی که با دسترنج خود کسب کرده بود و این سیره علی (ع) از زمان رسول خدا (ص) بوده و امام صادق (ع) می‌فرماید: «إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (ع) أَعْتَقَ‏ أَلْفَ‏ مَمْلُوکٍ‏ مِنْ‏ مَالِهِ‏ وَ کَدِّ یَدِهِ»[۵۵]‏. درختکاری و حفر قنات: یکی از مشاغل علی (ع) در عصر رسالت و پس از آن، کشاورزی و درختکاری بود. آن حضرت بسیاری از خدمات و انفاقات خود را از این طریق انجام می‌داد. به علاوه املاک زیادی را نیز که خود آباد کرده بود وقف کرد. امام صادق (ع) در این باره فرموده است: «کَانَ‏ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ صَلَوَاتُ‏ اللَّهِ‏ عَلَیْهِ‏ یَضْرِبُ‏ بِالْمَرِّ وَ یَسْتَخْرِجُ‏ الْأَرَضِینَ‏‏»[۵۶]. حضرت زمین‌های انفال را که ملک شخصی رسول خدا (ص) بود و به ایشان بخشیده بود با حفر قنات آباد کرد و آن را ینبع نام نهاد و برای استفاده حاجیان خانه خدا وقف کرد[۵۷]. هم‌اکنون در مسیر حاجیان در راه مدینه به مکه منطقه‌ای است به نام "آبار علی" که آن حضرت در آنجا چاه زده بوده است[۵۸].

علی (ع) از خلافت تا شهادت

پس از کشته شدن خلیفۀ سوم، مردمِ به خانه علی (ع) هجوم آورده و از او خواستند خلافت ظاهری و حکومت را بر عهده بگیرد. آن حضرت هر چند ابتدا استنکاف کرده و دعوت آنان را نپذیرفت اما در نهایت با اصرار مردم و تمام شدن حجت، خلافت را قبول کرده و شصت و نه ماه حکومت کرد[۵۹]. امام خود، در نهج البلاغه می‌فرماید: «به ناگاه دیدم انبوه مردم به من روی نهاده‌اند، انبوه چو یال‌ها کفتاران. گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوان‌های بازو و پهلویم را زیر پا فرو کوبند و ردای من از دو سو بر درید. آنان چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند»[۶۰]. امام (ع) رغبتی به پذیرش خلافت نداشت. ۲۵ سال از زمان پیامبر گذشته و بسیاری از ارزش‌ها دگرگون شده بود. برخی احکام الهی معطل مانده بود. در روزگار عثمان، با روی کار آمدن بنی‌امیه، شرایطی پیش آمده بود که اصلاح آنها از اولویت‌های حکومتی امام بود و شرایط را برای حکومت ایشان بسیار سخت می‌کرد. از این‌رو امام به مردم فرمود: «از من دست بدارید و دیگری جز مرا بطلبید، که روی به کاری داریم که چهره‌ها و رنگ‌های گوناگون دارد. نه ‌دل‌ها را در برابر آن طاقت شکیبایی است و نه عقل‌ها را تاب تحمل. سراسر آفاق را ابری سیاه فروپوشیده و راه‌های روشن ناشناخته مانده‌اند. بدانید اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود می‌دانم. نه به سخن کسی که در گوشم زمزمه می‌کند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت. اگر مرا به حال خود رها کنید، من نیز چون یکی از شما خواهم بود. شاید بیشتر از شما به سخن آنکه کار خود به او وامی‌گذارید، گوش سپارم و بیشتر از شما از او فرمان ببرم. اگر برای شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم»[۶۱] این ‌گفت‌وگوها مدتی به طول انجامید. مردم حاضر نبودند علی را کنار بگذارند. امام گفت اگر چنین است بیعت باید در مسجد صورت گیرد. امام در مورد هجوم مردم برای بیعت می‌فرماید: «بر سر من هجوم آوردند، آن‌سان که اشتران تشنه به آبشخور روی نهند؛ اشترانی که شترچران، مهار از سر زانوبند از پایشان گشوده باشد. به گونه‌ای که پنداشتم می‌خواهند مرا بکشند یا یکدیگر را در برابر من از پای درآورند»[۶۲].

امام (ع) خلافت را پذیرفت و علت پذیرش خلافت را افزون بر اقبال عمومی، عهدی الهی بیان می‌کند که علما نباید در برابر پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت کنند. از این‌رو می‌فرماید: «بدانید، سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن جماعت نمی‌بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمی‌کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستم‌کاران و گرسنگی ستم‌کشان خاموشی نگزینند، افسارش را بر گردنش می‌افکندم و رهایش می‌کردم و در پایان با آن، همان می‌کردم که در آغاز کرده بودم؛ و می‌دیدید که دنیای شما در نزد من از عطسه ماده‌بزی هم کم‌ارج‌تر است»[۶۳].

امام از همان روزهای اول خلافت به اجرای دامن‌گیر عدالت دست زد، اما طولی نکشید که نغمه‌های مخالف و ناموزون بالا گرفت و آنان که به ویژه‌خواری و تبعیض ناروا در تقسیم بیت‌المال و مناصب حکومتی عادت کرده بودند سر به مخالفت و نافرمانی برداشتند. سیاست حکومتی امام علی (ع) بر سیره پیامبر اسلام (ص) و عدالت اسلامی استوار بود. آنان که در عهد خلفای پیشین از امتیازهای مالی و اجتماعی ناروایی برخوردار شده بودند، چنین سیاستی را برنمی‌تابیدند و از این رو، راه مخالفت و معاندت در پیش گرفتند[۶۴].[۶۵]

دنیاطلبان و کینه‌توزان، خون عثمان را بهانه قرار دادند و بر ضدّ حکومت علوی آشوب به راه انداختند، پیمان شکستند و به نزاع پرداختند[۶۶]. امیرالمؤمنین (ع) در دوره کوتاه حکومت خود که با درخواست مردم تشکیل شده بود با سه جنگ داخلی روبه‌رو گردید که طولانی‌ترین آنها جنگ با شورشیان سرزمین شام به سرکردگی معاویه بود[۶۷]. این بود که سه جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان پیش‌آمد و علی (ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید[۶۸].

در واقع امیر المؤمنین در روزگار کوتاه حکومت خود با سه جریان رو در رو بود:

  1. ناکثین: نخستین گروه کسانی بودند که پیمان بیعت خویش را با امام علی (ع) شکستند. طلحه و زبیر در رأس این گروه قرار داشتند. امام علی (ع) مطامع مادی این دو را بر نیاورد و با آنان همانند دیگر مردم رفتار کرد، نه تنها امتیازهای دوران گذشته را از آنان گرفت، در عین حال منصبی به آنان نداد و همین انگیزه‌ای گشت برای بیعت‌شکنی و نافرمانی. طلحه و زبیر، عایشه را نیز با خویش همراه کردند و به میدان جنگ کشاندند و جنگ جمل را راه انداختند. سرانجام، جنگ جمل با کشته شدن طلحه و زبیر و شکست سنگین لشکر ناکثین به پایان رسید.
  2. قاسطین: این کلمه ـ به معنای ستمگران حق ستیز ـ لقب گروهی است که سرکرده آن، معاویة بن ابی‌سفیان بود. او سال‌ها پیش به حکومت شام رسیده و سخت بدین حکومت دل بسته بود و از آن رو که امام علی (ع) حکومت کسی چون او را بر مسلمانان روا نمی‌دانست، به مخالفت با امام (ع) برخاست او سودای خلافت در سر داشت. معاویه دسیسه‌های گوناگونی تدارک دید و علاوه بر جنگ صفین، شورش‌ها و فتنه‌های زیادی را به راه انداخت. خونخواهی عثمان را بهانه کرد و جنگی علیه امام علی (ع) راه انداخت. این جنگ، که به «جنگ صفین» مشهور است، در شوال سال ۳۶ﻫ. آغاز گشت و تا سال ۳۷ﻫ. ادامه یافت. سرانجام نشانه‌های شکست کامل در لشکر معاویه هویدا گشت؛ اما عمرو بن عاص نیرنگی زد و لشکر را از شکست رهانید. بدین‌سان، جنگ صفین بدون نتیجه پایان یافت.
  3. مارقین: لقب گروهی دیگر از دشمنان امام علی (ع) است به معنای کسانی که از دین بیرون رفته‌اند، اینان را «خوارج» نیز می‌‌گویند. همان کسانی که در جنگ صفین، امام (ع) را به قبول حکمیت واداشتند و پس از جنگ و شکست حکمیت، شعار «لا حُکمَ الا لِله» سر دادند و قبول حکمیت را گناهی بزرگ شمردند. خوارج به‌دلیل کوته‌بینی در مقابل امام قرار گرفتند و جنگ نهروان را به امام تحمیل کردند. امام علی (ع) در آغاز از در مسالمت و مدارا با آنان برخورد کرد؛ اما سرانجام مجبور گشت با این گروه بجنگد. از این جنگ در تاریخ اسلام با عنوان «جنگ نهروان» یاد می‌شود که در سال ۳۸ﻫ. روی داد و چهار هزار نفر از خوارج در آن کشته شدند. البته در جنگ نهروان، همه خوارج کشته نشدند؛ گروهی از آنان زنده ماندند. اینان کینه امام علی (ع) را به دل گرفتند و تصمیم بر قتل ایشان بستند. عبدالرحمن بن ملجم مرادی از این کسان بود. او مخفیانه خود را به کوفه رساند و در ۱۹ رمضان سال ۴۰ﻫ. امام را در محراب نماز صبح هدف شمشیر زهرآلود خویش کرد[۶۹].

پس از جنگ نهروان، امام (ع) کوفیان را به جهاد با معاویه ترغیب کرد. آنها به بهانه‌های واهی از تمکین سرباز زدند. از طرفی مردان شام در فرمان‌برداری از معاویه یک‌دل بودند. سال‌های ۳۹ و ۴۰ هجری برای امام سال‌هایی تلخ بود. معاویه گروه‌هایی را برای دست‌اندازی و ترساندن مردم به عراق می‌فرستاد. آنان به ستم و قتل و غارت مردمان می‌پرداختند و در کوفه کسی به ندای امام پاسخ نمی‌داد. امام (ع) در فرازهای زیادی به نکوهش کوفیان در سستی و فرار از جنگ پرداخته است[۷۰]. کار به جایی رسیده بود که سپاهیان معاویه به راحتی در شهرها حاضر می‌شدند و به نوامیس مردم هتک حرمت می‌کردند. علی (ع) از دست مردم خون دل می‌خورد و شکایت به خدا می‌برد و گاه اگر کسی از اهل راز را می‌دید با او به درد دل می‌نشست، چنان‌که با کمیل درد دل می‌کند[۷۱].

خوارج، پس از پایان جنگ نهروان گرد آمدند و آبستن فتنه‌ها را از سه تن دانستند: امام علی (ع)، معاویه و عمروعاص. آنان معتقد بودند تا این سه تن زنده‌اند کار مسلمانان درست نخواهد شد. سه تن از آن جمع کشتن آنها را بر عهده گرفتند. عبدالرحمان بن ملجم مرادی (ابن ملجم مرادی) نیز کشتن امام را بر عهده گرفت. در جریان قتل امام علی (ع) ردپای معاویه و اشعث بن قیس (اشعث بن قیس) وجود دارد. در هر حال سحر نوزدهم ماه مبارک رمضان در اولین سجده نماز صبح فرق امام در اثر ضربت ابن ملجم شکافته شد. امام فریاد برآورد «به خدای کعبه سوگند رستگار شدم» و آخرین سخن او آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره» بود. سرانجام امام علی (ع) دو روز بعد ضربت ابن ملجم در سحرگاه ۱۹ رمضان، یعنی در ۲۱ رمضان به شهادت رسید. امام علی (ع) هنگام شهادت ۶۳ سال داشت و نزدیک به ۵ سال حکومت کرد و شهید عدالت خویش گشت. پس از شهادت، فرزندان امام (ع)، پیکر او را به صورت پنهانی در بیرون کوفه در محلّی به نام غریّ دفن کردن که امروز نجف اشرف نام دارد. جای قبر او تا سال‌ها پنهان بود. اکنون در شهر نجف از شهرهای عراق، مرقد نورانی او جلوه‌گاه محبّت و ولایت و عدالت و زیارتگاه عاشقان مولی است[۷۲].

آخرین وصیت امام به فرزندانش و تمام کسانی که وصیت او را می‌خوانند حاوی نکات دقیق و برجسته‌ای است که توجه به آنها در شرایط ویژه پیش‌آمده و به‌عنوان آخرین وصیت مردی که در تمام زندگی خویش در حیات معقول به‌سر می‌برد، بسیار مفید و سودمند است[۷۳].

گوشه‌ای از فضائل علی (ع)

امام علی (ع) از شخصیت‌های نادر تاریخ است که می‌توان او را انسان کامل دانست، زیرا همه ارزش‌های انسانی در حد اعلی و به‌طور هماهنگ در او رشد کرده است[۷۴]. در هر برهه تاریخ یکی از کمالات انسانی در وجودش رخ می‌نماید. هنگامی که خلوت شب فرا می‌رسد هیچ عارفی در مناجات و راز و نیاز به پای او نمی‌رسد. در حال عبادت چنان گرم عشقبازی شده و عشق الهی چنان در وجودش شعله می‌کشد که گویی در این عالم نیست. آنچنان در محراب عبادت می‌گرید و به خود می‌پیچد که کسی نظیرش را ندیده است. اما هنگامی که روز فرا می‌رسد گویی آن شخص نیست. چهره‌اش همواره خندان و شکفته است. حتی در میدان جنگ نیز چهره‌اش خندان است. تعبیر جامع اضداد بودن صفتی است که علی (ع) از هزار سال پیش با آن شناخته شده است. سخنان او نیز هر کدام دنیایی است. گاهی در دنیای عبّاد است، گاهی در دنیای زهّاد، گاهی در دنیای فلاسفه سخنوری می‌کند، گاهی در دنیای عرفا، گاهی در دنیای سربازان و گاهی در دنیای حکام عادل. او هم اندیشه‌ای عمیق و فیلسوفانه دارد و هم عواطفی رقیق و سرشار[۷۵].

بنابر روایتی از پیامبر اسلام (ص)، امام علی (ع) چنان منزلت و مرتبتی دارد که جز خدا و رسول (ص) کسی را یارای شناختن او نیست[۷۶]. مفسران و مورخان شیعه و سنی بر آن‌اند که بیش از سیصد آیه درباره علی (ع) نازل شده است[۷۷]. روایات فراوانی نیز در این باره در منابع روایی به چشم می‌آیند، به گونه‌ای که حتی علمای اهل سنت معتقدند درباره فضائل هیچ یک از اصحاب پیامبر (ص) همچون امام علی (ع) روایت نقل نشده است[۷۸]. برخی از این احادیث عبارت‌اند از: غدیر، منزلت، یوم الانذار، ثقلین، سفینه، حق و باب علم[۷۹]. رسول خدا (ص) فرمود: «اگر درختان قلم شوند و دریاها مرکّب، و جنّیان حسابگر شوند و آدمیان نویسنده، نمی‌توانند فضایل علی (ع) را برشمارند»[۸۰].

علی (ع) نه تنها گوی سبقت را در میدان فضیلت از تمام صحابه رسول خدا ربوده، بلکه از بسیاری از انبیا نیز افضل است. او انبوهی از مکنونات و معارف غیبی را می‌دانست که بسیاری از پیامبران پیشین نمی‌دانستند. البته او پیامبر نبود، یعنی امر جدیدی که هیچ پیامبری حتی حضرت رسول (ص) نفرموده باشد، ندارد[۸۱].

فصاحت و بلاغت حیرت‌انگیز امیرمؤمنان (ع)، قدرت تهییج کلام او، تحلیل‌های فنی او از مباحث، حیرت بسیاری از بزرگان ادبیات عرب را برانگیخت. فضایل و شخصیت والای علی (ع)، همواره در تاریخ مورد توجه بوده است. تا آنجا که در کتابخانه شخصی ابن شهر آشوب، از دانشمندان قرن هفتم، هزار عنوان کتاب درباره فضائل و مناقب امیرمؤمنان (ع) موجود بوده است[۸۲]. می‌توان گفت خلاصه تمام آن کتاب‌ها این است که امام علی (ع) الگوی انسان کامل است. او شخصیتی است که همه ارزش‌های انسانی به‌طور هماهنگ در او رشد یافته است و می‌تواند الگویی برای جویندگان کمال انسانی باشد[۸۳].

علی از زبان دیگران

از زبان همسران پیامبر

المعجم الکبیر- به نقل از ام سلمه-: علی (ع) بر حق بود. کسی که از او پیروی کرده است، از حق پیروی کرده، و آنکه او را رها کرده، حق را رها کرده است. پیمانی‌[۸۴] است که پیش از این بوده است[۸۵].

التاریخ الکبیر- به نقل از عایشه-: آگاه‌ترینِ مردم به سنت، علی بن ابی طالب (ع) است[۸۶].

خصائص أمیر المؤمنین‌- به نقل از جمیع بن عمیر-: همراه مادرم به خانه عایشه رفتیم. از پشت پرده شنیدم که مادرم درباره علی (ع) از وی می‌پرسد. گفت: از من درباره کسی می‌پرسی که من، کسی را که از او و زنش نزد پیامبر خدا محبوب‌تر باشد، نمی‌شناسم[۸۷].[۸۸]

از زبان یاران پیامبر

تاریخ بغداد- به نقل از ابراهیم، از علقمه و اسود-: به هنگام بازگشت ابو ایوب انصاری از صفین، به نزدش رفتیم و گفتیم: ای ابو ایوب! خداوند با فرود آمدن محمد (ص) به خانه تو و آمدن شترش (به خاطر لطف و اکرام خداوند به تو) به درِ خانه تو و نه دیگران، تو را اکرام کرده است و امروز، شمشیر بر شانه می‌نهی و با آن، گویندگان "لا الا الا الله" را می‌کشی؟ گفت: ای مرد! پیشوا به پیروانش دروغ نمی‌گوید. پیامبر (ص) به ما دستور داده است که به همراه علی (ع) با سه گروه بجنگیم: با ناکثین (عهدشکنان)، قاسطین (تجاوزکاران) و مارقین (از دین به در روندگان). ناکثین، اهل جمل (طلحه و زبیر) بودند که جنگیدیم و اکنون از جنگ با قاسطین (یعنی معاویه و عمرو عاص) بر می‌گردیم؛ و اما مارقین؛ آنان در حاشیه رودخانه‌ها، در نخلستان‌ها و حاشیه نخلستان‌ها، و در کنار نهرها اقامت می‌گزینند. و سوگند به خدا که نمی‌دانم آنان کجایند، ولی حتماً باید با آنان، به خواست خدا، پیکار کنیم. از پیامبر خدا شنیدم که به عمار فرمود: "ای عمار! تو را گروه ستمکار می‌کشند و تو در این هنگام، با حق هستی و حق با توست. ای عمار بن یاسر! اگر دیدی علی در یک وادی گام بر می‌دارد و همه مردم، در وادی‌ای غیر از وادی او گام می‌زنند، با علی حرکت کن؛ چرا که او تو را به پستی رهنمون نیست و از هدایت، بیرونت نمی‌سازد. ای عمار! کسی که شمشیری بر خود حمایل کند که با آن، علی‌را بر دشمنانش یاری‌ رسانَد، در روز قیامت، قیامت، خداوند، دو حمایل از دُر بر گردنش می‌آویزد و آنکه شمشیری بر خود ببندد که با آن، دشمن علی را علیه او یاری رسانَد، خداوند در روز قیامت، دو حمایل از آتش بر گردنش می‌آویزد". گفتیم: ای مرد، کافی است! خدا رحمتت کند! کافی است! خدا رحمتت کند![۸۹]

تاریخ دمشق‌- به نقل از شعبی-: ابو بکر، نشسته بود که علی بن ابی طالب (ع) از دور پیدا شد. ابو بکر وقتی او را دید، گفت: کسی که نگاه به بامنزلت‌ترینِ مردم، نزدیک‌ترینِ آنان [به پیامبر (ص)‌]، با وقارترینِ آنان، و پُر بهره‌ترین آنان از پیامبر خدا شادمانش می‌کند، باید به این که می‌آید، بنگرد[۹۰].

الیقین‌- به نقل از معاویة بن ثعلبه لیثی-: به ابوذر [غفاری‌] گفتم: ای ابوذر! ما می‌دانیم که محبوب‌ترین فرد نزد پیامبر خدا، محبوب‌ترینِ آنان نزد توست. گفت: آری. گفتیم: کدام یک نزد تو محبوب‌ترند؟ گفت: این شیخ مظلومِ محروم از حق خویش (اشاره‌اش به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) بود)[۹۱].

الأمالی‌، طوسی- به نقل از عبد المؤمن انصاری، از پدرش، از انس بن مالک-: از انس پرسیدم: به نظر تو چه کسی نزد پیامبر خدا پیش‌تر بود. گفت: هیچ کس را به اعتبار علی بن ابی طالب ندیدم. در نیمه‌های شب، مرا می‌فرستاد که او را بیاورم و تا صبح با او خلوت می‌کرد و تا زمانی که از دنیا رفت، علی نزد او چنین بود[۹۲].

امام باقر (ع): از جابر بن عبد الله انصاری‌ درباره علی (ع) پرسیده شد. گفت: سوگند به‌ خدا، او امیر مؤمنان، ذلیل کننده منافقان، کشنده کافران، و شمشیر خدا بر تجاوزکاران، پیمان‌شکنان و از دین رَمندگان بود[۹۳].

کتاب من لا یحضره الفقیه: جابر بن عبد الله در مدینه، در محله‌های انصار می‌گشت و می‌گفت: علی، بهترینِ انسان‌هاست. هرکس نپذیرد، کافر است. ای انصاریان! فرزندانتان را با مهر علی بپرورید. هر کدام که نپذیرفت، در مورد مادرش تحقیق کنید[۹۴].

شرح الأخبار- به نقل از حذیفة بن یمان، در وصف علی (ع)-: او پس از پیامبر (ص)، بهترینِ این امت است و جز منافق، کسی در او تردید نمی‌کند[۹۵].

المصنف‌، ابن ابی شیبه- به نقل از سلمان فارسی‌-: اولین فرد از این امت که بر پیامبرش وارد می‌شود، همان اولین کسی است که اسلام آورد، [یعنی‌] علی بن ابی طالب[۹۶].

تاریخ دمشق‌- به نقل از ابن عباس-: علی، چهار ویژگی داشت: او اولین فرد از بین عرب و غیر عرب بود که با پیامبر (ص) نماز گزارْد؛ و او کسی است که پرچم پیامبر (ص) در هر جنگی با او بود؛ و او کسی است که در جنگ احد، با پیامبر (ص) پایداری کرد و همه مردم بجز او فرار کردند؛ و او همان کسی است که پیامبر (ص) را غسل داد و همان کسی است که او را در قبر گذاشت[۹۷].

تاریخ دمشق‌- به نقل از ابن عباس-: ما می‌گفتیم که پیامبر (ص) هفتاد وصیت نزد علی‌ گذاشت که نزد غیر او نگذاشت[۹۸].

مسند ابن حنبل‌- به نقل از عبد الله‌ بن عمر-: سه ویژگی به علی بن ابی طالب داده شده که اگر یکی از آنها به من داده می‌شد، برای من از شتران سرخ موی، دوستْ داشتنی‌تر بود: پیامبر خدا دخترش را به او داد و آن دختر، برایش فرزند آورد؛ در مسجد، همه درها بجز درِ [خانه‌] او را بست؛ و در روز خیبر، پرچم را به او سپرد[۹۹].

تاریخ دمشق‌- به نقل از عبد الله بن مسعود-: قرآن بر هفت حرف نازل شده است که هر حرفی، ظاهری و باطنی دارد و نزد علی بن ابی طالب، دانش ظاهر و باطن آن بود[۱۰۰].

الفتوح‌- از سخنان عمار بن یاسر در جنگ صفین، خطاب به عمرو بن عاص-: ای ابتر! آیا نمی‌دانی که پیامبر (ص) فرمود: "هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست. بار الها! آنکه او را دوست می‌دارد، دوست بدار و آنکه او را دشمن می‌دارد، دشمن بدار. آنکه او را یاری می‌رسانَد، یاری رسان، و آنکه او را بی‌یار می‌گذارَد، بی یاور گذار"؟[۱۰۱]

تاریخ دمشق‌- به نقل از عمر بن خطاب-: خداوندا! هیچ گرفتاری و سختی‌ای نازل مکن، جز آنکه ابو الحسن، کنار من باشد[۱۰۲].

الاستیعاب: درباره زن دیوانه‌ای که عمر دستور به رَجم وی داده بود و درباره زنی که شش ماهه زاییده بود و عمر می‌خواست او را رجم کند و علی (ع) به وی فرمود که‌ خداوند متعال می‌فرماید: "و بار برداشتن و از شیر گرفتن او سی ماه است..." و به وی فرمود: "خداوند، از دیوانه، قلم[محاسبه‌] را برداشته است...". عمر می‌گفت: اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد[۱۰۳].

کنز العمال‌- به نقل از عمر بن خطاب-: ای پسر ابو طالب! همواره تو برطرف کننده هر شبهه و روشن کننده هر حکمی هستی[۱۰۴].

تاریخ بغداد- به نقل از عمر بن خطاب، هنگامی که فردی را دید که علی (ع) را بد می‌گوید-: به نظر من تو منافقی. از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود: "علی نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی (ع) است، جز آنکه پس از من پیامبری نیست"[۱۰۵].

شرح نهج البلاغة: معاویه به قیس بن سعد گفت: خداوند، ابو الحسن را رحمت کند! او مردی خوش و بشاش و اهل مزاح بود. قیس گفت: آری. پیامبر خدا هم با یارانش مزاح می‌کرد و بر چهره‌شان لبخند می‌زد. به نظرم تو کنایه می‌زنی و می‌خواهی با این سخن، بر او خُرده بگیری؛ ولی سوگند به خدا، با همه شوخ‌طبعی و گشاده‌رویی، از شیر پُر یالِ گرسنه هم پُر هیبت‌تر بود. این، هیبتِ تقوا بود و همچون تو نبود که اوباش شام، بزرگت می‌دارند[۱۰۶].[۱۰۷]

از زبان یارانش

ربیع الأبرار: زیاد بن ابیه، از ابو الأسود دُئلی‌ درباره دوستی علی (ع) پرسید. ابو الأسود گفت: دوستی علی در دل من، شدیدتر می‌گردد، همان گونه که دوستی معاویه در دل تو افزوده می‌شود. من از دوست داشتن علی، خداوند و خانه آخرت را می‌طلبم، و تو با دوست داشتن معاویه، دنیا و زیور آن را می‌جویی. مَثَل من و تو، چنان است که شاعر مَذحِجی گفته است: دو دوست با خواستِ گونه‌گونیم‌ من بزرگی می‌جویم و او به یمن، علاقه دارد. من خون بنی مالک را و شیر دوش، سفیدی شیر را در نظر می‌دارد[۱۰۸].

تنبیه الخواطر- به نقل از احنف بن قیس، هنگامی که معاویه از او درباره امیر مؤمنان پرسید-: او سه چیز را گرفته بود و سه چیز را رها کرده بود: هنگامی که سخن می‌گفت، دل مردم را در کف می‌گرفت؛ هرگاه با وی سخن گفته می‌شد، خوبْ گوش می‌داد؛ و هنگامی که با او مخالفت می‌شد، نرم‌ترین روش را برمی‌گزید. جدال را ترک می‌کرد؛ هم‌نشین نابکار نمی‌شد؛ و از آنچه از او عذرخواهی می‌شد، دست‌ می‌کشید[۱۰۹].

الصواعق المحرقة: معاویه به خالد بن معمر گفت: چرا علی را نسبت به ما دوست‌تر می‌داری؟ پاسخ داد: به خاطر سه ویژگی: به خاطر برد باری‌اش در هنگامی که خشمگین می‌شد؛ و به خاطر راستگویی‌اش هر وقت که سخن می‌گفت؛ و به خاطر دادگری‌اش، هرگاه داوری می‌کرد[۱۱۰].

امام صادق (ع): هنگامی که در جنگ جمل، زید بن صوحان بر زمین افتاد، امیرمؤمنان، بالای سرش آمد و نشست و فرمود: "خدا رحمتت کنند، ای زید! تو سبک‌بار و پُر بهره بودی". زید، سرش را بلند کرد و گفت: خدا تو را خیر بدهد، ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند، تو را جز این نشناختم که به خدا دانایی و در ام الکتاب، بلندمنزلت و حکیم هستی، و خداوند، در درون جانت، بزرگ است. سوگند به خدا، از روی ناآگاهی در کنارت نجنگیدم؛ بلکه از ام سلمه، همسر پیامبر (ص) شنیدم که می‌گفت: از پیامبر خدا شنیدم که می‌فرمود: "هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست. خداوندا! دوستدار علی را دوست بدار و دشمن علی را دشمن بدار. یاری کننده علی را یاری کن و تنها گذارنده علی را تنها بگذار". سوگند به خدا، بد داشتم که تو را بی‌یاور بگذارم و خدا، مرا بی‌یاور بگذارد[۱۱۱].

تاریخ الیعقوبی‌- در یادکردِ بیعت مردم با امیرمؤمنان-:... صعصعة بن صوحان برخاست و گفت: سوگند به خدا- ای امیرمؤمنان- تو خلافت را زینت دادی، خلافت به تو زینت نداده است. تو مقام خلافت را بالا بردی و آن، مقام تو را بالا نبرده است، و خلافت به تو نیازمندتر است تا تو به خلافت![۱۱۲]

تذکرة الخواص‌- به نقل از عمرو بن یحیی، از صعصعة بن صوحان-: وی (صعصعه) بر مغیرة بن شعبه گذشت و مغیره پرسید: از کجا می‌آیی؟ گفت: از نزد حاکم پرهیزگارِ بخشنده با شرمِ بردبارِ وفادارِ کریم و پذیرنده، که به شمشیرش باز می‌دارد، با دستش می‌بخشد، اجاقش همیشه روشن است و حمایتگری‌اش بسیار است. آنکه از ریشه و اصل اشراف، بزرگان، شیر مردان و دلیران است. نه کم‌ریشه است و نه درکارش پُر زحمت و نه در سخنش دروغگو. نه بی‌ثبات و تند است، و نه کسِل و تنبل. دارنده فرزندان کریم و پدران شریف است. خوشْ آزموده و ستاره درخشان است. تجربه‌دارِ مشهور و دلیرِ نام آور است. در دنیا، زاهد و شیفته آخرت است. مغیره گفت: اینها، ویژگی‌های امیر مؤمنان علی است[۱۱۳].

مروج الذهب: ضرار بن ضمره که از یاران ویژه علی (ع) بود، به عنوان نماینده بر معاویه وارد شد. معاویه گفت: علی را برایم توصیف کن. گفت: مرا معاف دار، ای امیرمؤمنان! معاویه گفت: چاره‌ای نداری. گفت: اگر چاره‌ای ندارم، بدان که او به خدا سوگند، دیر ترس و قوی پنجه بود. آخرین سخن را می‌گفت و به داد، حکم می‌کرد. دانش از همه سوی او فَوران می‌کرد و حکمت، از اطرافش می‌جوشید. از غذا، درشت آن را و از لباس، کوتاه آن را دوست می‌داشت. به خدا سوگند، هرگاه می‌خواندیمش، پاسخمان می‌داد، و هرگاه درخواست می‌کردیم، اجابتمان می‌کرد. سوگند به خدا، با همه نزدیکی او به ما و نزدیکی ما به او، به خاطر هیبتش با او سخن نمی‌گفتیم و به خاطر جایگاه عظیمش در جان ما، نزد او آغاز به سخن گفتن نمی‌کردیم. لبخند که می‌زد، دندان‌هایش چون رشته گوهر، آشکار می‌شد. اهل دین را بزرگ می‌داشت، به افتادگانْ رحم می‌کرد و در روزگار سخت، یتیمِ خویشاوند و نیازمند بدبخت را غذا می‌داد. برهنه را می‌پوشانْد، و گرفتاران را یاری می‌داد. از دنیا و زرق و برق آن، بیم داشت و به شب و تاریکی آن، انس می‌ورزید. گویی هم‌اکنون او را می‌بینم در هنگامی که شب، دامن گسترده و ستارگانش غروب می‌کنند، و او در محرابش، دست به‌ریش خود، چون شخص‌مار گزیده، به‌خود می‌پیچد و چون غمگینان می‌گِرید و می‌گوید: "ای دنیا! غیر از من را بفریب. آیا به من روی می‌آوری و برای من خودآرایی می‌کنی؟! هیهات، هیهات! زمان، زمانِ فریب خوردن از تو نیست. تو را سه بار طلاق دادم که مرا بازگشتی به سوی تو نباشد. عمر تو کوتاه، و عیش تو کوچک، و ارزشت کم است. آه از کم‌توشگی و دوری سفر و وحشت راه!". معاویه به وی گفت: چیزی از سخن او برایم بگو. ضرار گفت: همیشه می‌گفت: "شگفت‌ترینْ چیز در انسان، دل اوست...". معاویه گفت: هر چه از سخنان او می‌دانی، به من بگو. گفت: هیهات، اگر بتوانم همه آنچه از او شنیدم، به یاد بیاورم![۱۱۴]

الکامل فی التاریخ‌- در یادکردِ کشته شدن حُجر بن عَدی و یارانش-: [معاویه‌] به عبد الرحمان بن حسان گفت: ای برادر ربیعه! درباره علی چه می‌گویی؟ گفت: رها کن و از من مپرس که به نفع توست. گفت: رها نمی‌کنم. پاسخ داد: گواهی می‌دهم که او از بسیارْ یاد کنندگانِ خداوند متعال بود؛ از فرمان دهندگان به حق، قیام کنندگان به قسط، و گذشت کنندگان از مردم بود. پرسید: درباره عثمان چه می‌گویی؟ گفت: او نخستین کسی بود که درهای ستمگری را گشود و درهای حق را بست. معاویه گفت: خود را کشتی! عبد الرحمان‌ در پاسخ گفت: بلکه تو را کشتم. در حالی که قبیله ربیعه، در وادی نیست (یعنی [کسی نیست‌] که وی را شفاعت کند). معاویه او را به سوی زیاد فرستاد و به او فرمان داد که وی را به بدترین شکل، بکشد. زیاد هم او را زنده به گور کرد[۱۱۵].

رجال الکشی: از قنبر پرسیده شد: مولایت کیست؟ گفت: من غلام کسی هستم که به دو شمشیر، می‌جنگید و به دو نیزه، ضربه می‌زد، به دو قبله نماز گزارْد، دو مهاجرت به جای آورد، و لحظه‌ای به خدا کفر نورزید. من غلامِ آنم که شایسته‌ترینِ مؤمنان است و وارثِ پیامبران، و بهترینِ وصی‌ها، و بزرگِ مسلمانان، فرمانده مؤمنان، و نورِ مجاهدان، و رئیس اشکریزان، و زینتِ عبادت کنندگان، و چراغِ گذشتگان، نورِ نمازگزاران، و برترینِ پارسایان، و زبانِ پیامبر خداوند جهانیان، و نخستین مؤمن از آل یاسین. [غلامِ‌] آن [کسی هستم‌] که به وسیله جبرئیل امینْ تأیید شده، و توسط میکائیل متینْ یاری شده، و در بین همه آسمانیانْ ستایش شده است؛ [او که‌]سرور مسلمانان و پیشتازان، و کشنده پیمان‌شکنان و تجاوزکاران، و مدافع حریم مسلمانان، و جنگ کننده با دشمنان کینه توز، و خاموش کننده آتش آتش‌افروزان بود، و با افتخارترین قرشی‌ای که گام بر زمین نهاد، و نخستین کسی که [در راه حق‌] به پیکار برخاست و دعوت الهی را پاسخ گفت، امیر مؤمنان است و وصی پیامبر خدا در بین جهانیان، و امین او بر بندگان، و جانشینِ آن کس که برای همه آنان برانگیخته شده، و کشنده پیمان‌شکنان و منحرفان، و نابود کننده مشرکان، و تیری از تیرهای الهی بر منافقان، و زبان سخن عابدان. [او] یاور دین خدا، و ولی خدا، و زبان سخن الهی، و یاور خدا در زمینش، و گنجینه دانش او، و پناه دین او، و پیشوای خوبان، و کسی که خداوندِ والا و توانمند، از او خشنود است. با گذشت، بخشنده، باشرم، خردمند، شب زنده‌دار، باهوش، پاک، حجازی، دست و دل‌باز، شجاع، سرور و سالار، صبور، روزه‌دار، هدایت شده، دلاورِ پیشتاز، قطع کننده پشت‌ها، برهم ریزنده احزاب، برترِ گردن فرازان که از نظر زمام، استوارترین، و از نظر دل، ثابت‌ترین، و در قوت قلب، استوارترینِ آنان بود. قدرتمند، دلیر، مهتر، هژَبْر، شیر، با اراده، مصمم، نیک‌اندیش، سخنور، مناظره‌گر، اصیل، با فضل، فاضلِ خاندان، پاک عشیره، پُر وقار و امانتدار. از بنی‌هاشم، پسر عموی پیامبر (ص)، امامِ، راه راست یافته، پرهیز کننده از فساد، بخشنده سامانده، قهرمانِ قهرمانان، و شیر ژیان، بدری، مکی، دارنده دین حنیف، روحانی، تابنده، ستیغ‌کوه‌ها، بالای بلندی‌ها، سرور عرب‌ها، و شیر بیشه‌ها، قهرمانِ دلیر، شیر حمله کننده، ماهِ تمام، محک مؤمنان، وارثِ مشعریان، پدر دو سبط حسن و حسین است. سوگند به خدا، امیر حقیقی و بر حق مؤمنان، علی بن ابی طالب است- که درودهای پاک وبرکت‌های ارجمند خداوند بر او باد-[۱۱۶].

تاریخ الیعقوبی‌- در یادکرد بیعت مردم با امیرمؤمنان:... آن‌گاه، مالک بن حارث اشتر به پا ایستاد و گفت: ای مردم! این وصی وصی‌ها، و وارث دانش پیامبران، آزمایش دهنده بزرگ، و نیک بی‌نیاز است. آن است که کتاب خدا به ایمان، و پیامبر خدا به بهشت رضوان برای او گواهی داده است؛ آنکه در او فضایل، کمال یافته‌اند و در سابقه و دانش و فضلش، پیشینیان و پسینیان، تردیدی ندارند[۱۱۷].[۱۱۸]

از زبان دشمنانش

  1. معاویة بن ابی سفیان‌: ابو مسلم خولانی با گروهی نزد معاویه آمدند و گفتند: تو با علی می‌جنگی. آیا تو چون اویی؟ گفت: سوگند به خدا، نه! من می‌دانم که او برتر از من است و به حکومت، سزاوارتر از من است[۱۱۹]. جابر نقل می‌کند؛ نزد معاویه بودیم که از علی یاد شد، معاویه از او و پدر و مادرش به نیکی یاد کرد. آن‌گاه گفت: چه‌طور درباره آنان، چنین نگویم در حالی که آنان، بهترین بندگان خدا بودند و پسران او نزد اویند که بهترین و فرزندِ بهترین‌اند[۱۲۰]. به نقل از مغیره: وقتی خبر مرگ علی بن ابی طالب به معاویه رسید، وی با زنش، دختر قرظه، در یک روز تابستانی در خواب نیم‌روزی بود. گفت: "ما همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم". مردم، چه دانش و خیر و فضل و فقهی را از دست دادند! زنش گفت: دیروز با او می‌جنگیدی و امروز برایش آیه رجعت می‌خوانی؟! معاویه گفت: وای بر تو! تو نمی‌دانی مردم چه مقدار از دانش، فضل و سابقه را- که‌ او داشت- از دست دادند[۱۲۱].
  2. عمرو بن عاص: به نقل از عمر بن سعد: معاویه به عمرو گفت: ای ابو عبد الله! من تو را به جنگ با این مردی که خدایش را عصیان کرده، خلیفه را کشته، فتنه بر پا ساخته، جمع را پراکنده و رابطه خویشی را قطع کرده است، فرا می‌خوانم. عمرو گفت: با کدام مرد؟ معاویه گفت: به جنگ با علی! عمرو گفت: سوگند به خداوند- ای معاویه- تو و علی، همتا نیستید. تو هجرت، سابقه، صحابی بودن، مبارزه، فقه و دانش او را نداری. به خدا سوگند، وی با داشتن همه اینها، از تیزی و جدیت، بهره‌مندی و عنایت و آزمایش نیکوی الهی برخوردار است. اگر من تو را در جنگ با او همراهی کنم- و خودت می‌دانی که در این کار، چه خطر و ضرری وجود دارد- چه چیزی برای من در نظر می‌گیری؟ گفت: نظر خودت چیست؟ گفت: پیشکشی مصر[۱۲۲].
  3. مروان بن حکم: به نقل از ابن ابی سیف: مروان، سخنرانی می‌کرد و در حالی که حسن (ع) نشسته بود، در سخنرانی‌اش به علی (ع) بد گفت. [امام‌] حسن (ع) فرمود: "وای بر تو، ای مروان! آیا این فردی که بدش را می‌گویی، بدترینِ مردم است؟!". گفت: نه، بلکه بهترینِ مردم است[۱۲۳].
  4. ولید بن عبدالملک: ولید بن عبدالملک روزی به پسرانش گفت: بر شما باد دینداری! من چیزی را ندیدم که دین، ایجاد کند و دنیا، آن را نابود سازد؛ ولی دیدم که دنیا بنایی بر پا کرده است، ولی دین، آن را نابود ساخته است. همواره می‌شنوم که یاران و خاندان ما، علی بن ابی طالب را بد می‌گویند و فضایل او را پوشیده می‌دارند و مردم را به دشمنی با او وا می‌دارند؛ ولی این کارها برای او جز نزدیکی بیشتر به دل‌ها ایجاد نمی‌کنند و آنان (یاران و خاندان ما) تلاش می‌کنند که در دل مردم جای گیرند و این تلاش، جز موجب دوری آنها از دل مردم نمی‌گردد[۱۲۴].
  5. عبدالعزیز بن مروان‌: به نقل از عمر بن عبد العزیز: پدرم سخنرانی می‌کرد و در سخنرانی خود، خوب پیش می‌رفت. هرگاه به یاد کردِ علی و بدگویی از او می‌رسید، زبانش بند می‌آمد، رنگش زرد می‌شد و حالش دگرگون می‌گشت. در این باره با او صحبت کردم. گفت: آیا این موضوع را متوجه شده‌ای؟ این مردم اگر آنچه را که پدرت درباره علی می‌داند، می‌دانستند، حتی یک نفر از آنان از ما پیروی نمی‌کرد[۱۲۵].[۱۲۶]

از دیدگاه غیر مسلمانان

  1. جبران خلیل جبران: او مسیحی و اهل لبنان است. در دوازده سالگی به آمریکا رفته و تحصیلات خود را ادامه داده است. او هم هنرمندی نقاش است و هم از نویسندگان بزرگ عرب که به دو زبان عربی و انگلیسی کتاب نوشته است. از شیفتگان علی (ع) است و علی (ع) و حضرت مسیح (ع) را از بزرگ‌ترین شخصیت‌های دنیا می‌داند[۱۲۷]. وی درباره علی (ع) می‌گوید: "به عقیده من علی (ع) نخستین عربی است که با روح کلی جهان تماس پیدا کرده و با او سخن گفته است. یعنی امام علی (ع) همسایه خدا و همنشین اوست و شب‌ها با خدا به سر می‌برد". او به امیرمؤمنان (ع) حتی از حضرت رسول (ص) هم بیشتر اظهار علاقه می‌کند و می‌گوید: علی (ع) مُرد در حالی که نماز بین دو لبش بود. علی (ع) پیش از زمان خود بود و من آگاه نیستم که چرا روزگار گاهی افرادی را پیش زمان خودشان به وجود می‌آورد. یعنی زمان علی (ع) گنجایش او را نداشت. البته امام علی (ع) درباره مردان الهی تعبیری عمیق‌تر به‌کار برده و می‌گوید: «این گونه اشخاص در هر زمانی متولد شوند پیش از زمان خود هستند» یعنی آن‌قدر بزرگ هستند که در هر زمان که باشند، زمان خودشان ظرفیت شناخت و معرفی ایشان را ندارد[۱۲۸].
  2. جرج جرداق: او نیز از نویسندگان مسیحی معاصر است. کتاب مشهوری درباره علی (ع) به نام الامام علی بن ابی طالب، صوت العدالة الانسانیه نگاشته و در آن از فضایل حضرت سخن گفته است. به نظر جرج جرداق، علی (ع) مردی الهی و هم‌رتبه حضرت مسیح (ع) است[۱۲۹] و...[۱۳۰].

شمایل امام

شمایل به معنای خلق و خوی و خصوصیات چهره و اندام و سیمای ظاهری هرکس است[۱۳۱]. دربارۀ امیر المؤمنین و شمایل او در روایات و تواریخ نکاتی آمده است از جمله اینکه: چهارشانه، نسبتا کوتاه قد و کمی فربه، چهره‌اش زیبا و گندمگون، چشمانی سیاه و درشت، جلوی سرش مو نداشت (اصلع) و موهای اطراف سرش تا لالۀ گوش می‌رسید. گردنش نقره‌گون، محاسنش پرپشت، میان دو شانه‌اش پهن، کف دستان پرگوشت، عضلات بازو و ساعد سطبر، سینه‌ فراخ و استخوان‌های مفاصلش درشت بود. هنگام راه رفتن متمایل به جلو بود و هنگام رفتن به جنگ، هروله می‌کرد. اغلب خنده‌رو بود، محاسن سفیدش را رنگ نمی‌زد. در سینه‌اش تا ناف، خطّی از مو بود، همچون شیرغرّان، شجاعت و قدرتی فوق‌العاده داشت، بازوی هرکس را می‌فشرد، نفسش بند می‌آمد[۱۳۲].

اولین مسلمان

به اتفاق عالمان و مورّخان مهمّ، اولین کسی که از مردان به پیامبر خدا ایمان آورد، علی (ع) بود، در حالی‌که ده سال بیشتر نداشت[۱۳۳] و در روزی که پیامبر (ص) مأمور شد دعوت خود را نسبت به خویشاوندان علنی کند، ایمان خود را به پیامبر اظهار کرد، پیامبر هم او را وصیّ و جانشین خود خواند[۱۳۴]. همچنین جزء اولین پیشگامان در نماز بود و چند سال، جز خدیجۀ کبری و علیّ مرتضی همراه پیامبر کسی نماز نمی‌خواند[۱۳۵]. عبدالله بن مسعود در ضمن اولین خاطره خود از رسول خدا (ص) و ماجرای ورود رسول خدا با همراهی خدیجه کبری و علی (ع) به مسجد الحرام و عبادت آن حضرت و تبعیت آن دو می‌گوید: از عباس درباره آنان و آیین جدیدشان سوال کردم. او در پاسخ گفت: او را نمی‌شناسید. او محمد بن عبدالله پسر برادرم است و آن پسر علی بن ابی‌طالب است و آن زن خدیجه همسر محمد است به خدا سوگند در روی زمین هیچ‌کس را نمی‌شناسیم که خدا را بر اساس این دین عبادت کند مگر این سه نفر[۱۳۶].

امام علی (ع) در ایمان، پرهیزگاری، زهد، عبادت و یقین یگانه بود؛ چنانکه پیامبر اسلام (ص) درباره او می‌فرماید: «اگر آسمان‌ها و زمین در یک کفه جای گیرند و ایمان علی در کفه دیگر، بی‌گمان ایمان او سنگین‌تر است»[۱۳۷].[۱۳۸]

علم و حکمت امام

بنابر روایات، امام علی (ع) از دانش لدنی بهره‌مند بوده؛ دانشی که از سوی خداوند افاضه می‌گردد. از روایات بسیاری برمی‌آید دانش امام علی (ع) از همه مردم ـ جز پیامبر (ص) ـ بیش‌تر بوده است[۱۳۹][۱۴۰] آگاهی از علوم مختلف و پیشگویی‌های حضرت نشان از دانش فراوان اوست[۱۴۱]. چنانچه پیامبر فرمودند: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»[۱۴۲]. به تصریح مفسرین آیه علم الکتاب (سوره رعد آیه ۴۳) در مورد او نازل شده است[۱۴۳].

اول مظلوم عالم

از ابعاد شخصیتی امام علی (ع) نه تنها قدرشناسی نشد، بلکه دوستان جاهل و دشمنان آگاه با بی‌مهری با ایشان رفتار کرده تا آنجا که در زمان حیات و پس از شهادت، مظلوم‌ترین فرد تاریخ اسلام بود[۱۴۴]. چون حق علی (ع) را در مورد امامت و خلافت غصب کردند، هم به آن حضرت ستم شد، هم به امّت اسلامی.

رسول خدا (ص) در مورد مظلومیت امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «یا علی، پس از من تو مظلوم می‌شوی، پس وای بر آنکه به تو ستم و تعدّی کند»[۱۴۵]. خود امام نیز به مظلومیت خویش تصریح کرده است: «از آن دم که رسول خدا وفات یافت، من پیوسته مظلوم بوده‌ام»[۱۴۶] و مکرّر این حقیقت را در منبر و مواقع دیگر بیان می‌فرمود. در زیارتنامۀ آن حضرت نیز که از امام هادی (ع) روایت شده است، از وی به عنوان «اولین مظلوم» یاد شده که حقش را غصب کردند: «یَا وَلِیَّ اللَّهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ، وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّه»[۱۴۷].[۱۴۸]

جهل و تعصب مردم از یک سو و عدالت‌طلبی و حق‌محوری علی (ع) از سویی سبب شد تا در زمان حیاتش عدۀ معدودی یار اهل تشخیص و بصیرت داشته باشد. تنهایی او به بعد سیاسی منحصر نیست، بلکه در بعد معرفتی نیز کسی پیدا نمی‌شد که از این چشمه جوشان بهره‌برداری کند. تا جایی که با یار خویش، کمیل، در خلوت صحراهای اطراف کوفه از نبود تشنگان و جویندگان اسرار و معارف نهفته در سینه‌اش، اظهار دلتنگی می‌کرد[۱۴۹].

برخی از نمودها و جلوه‌های مظلومیت حضرت از این قرار است:

  1. غصب خلافت: حضرت در خطبه شقشقیه به آن اشاره فرموده و خود را شایسته‌ترین فرد برای آن دانسته که دیگران به ناحق، جامۀ خلافت را به بر کردند و میراث نبوت را غارت نمودند[۱۵۰].
  2. غصب فدک: حضرت امیر (ع) در نامه به عثمان بن حنیف، اشاره به این ظلم دارد که دیگران در آن طمع کرده، از اهل بیت غصب کردند[۱۵۱]. هدفشان از بین بردن پشتوانۀ مالی خاندان پیامبر و ضربۀ اقتصادی به علی (ع) بود.
  3. شهادت همسر جوان: پس از وفات پیامبر، هواداران جریان شوم سقیفه به قصد درهم کوبیدن پایگاه مقاومت در برابر غصب خلافت، به خانۀ فاطمه زهرا (س) ریختند، در را آتش زدند، فاطمه زهرا (س) آسیب دید، فرزندش سقط شد و بر سر قضیّۀ فدک، کتک خورد و آسیب‌های فراوان جسمی و روحی آن بانوی بزرگ را شهید کرد و علی (ع) با شهادت همسر جوانش، بزرگترین مایۀ دلگرمی و همدم خویش را از دست داد. در سوگ زهرای اطهر، سخنان علی (ع) نشان از شدّت اندوه او بر این ظلم دارد: «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی‏..».[۱۵۲] کتک زدن همسری چون فاطمه در برابر شوهری چون علی، از بزرگترین مصیبت‌های اهل بیت و مظلومیت‌های علی (ع) بود.
  4. اهانت خوارج: خوارج، علی (ع) این اسوه تقوا و اخلاص را کافر می‌دانستند و همواره خون به دل او می‌کردند. هنگام صحبت بر فراز منبر، قصد برهم زدن کلام او را داشته و چون او را مسلمان نمی‌دانستند به او اقتدا نمی‌کردند. مستقیم و با کنایه او را به شرک و کفر متهم ساخته و از او اقرار به گناه و توبه می‌خواستند. اما امام علی (ع) همواره حلیمانه با آنها برخورد می‌کرد[۱۵۳].
  5. تخلف و نافرمانی یاران و سربازان: خون دل خوردن‌های علی (ع) از دست مسلمانان و امّت تحت فرمان بسیار بود و بیعت‌شکنی عده‌ای و رودررو شدن عده‌ای دیگر با او و جهالت گروهی دیگر از پیروان و بی‌اعتنایی به دستورهای او برای جنگ با دشمن و تنها گذاشتن حضرت، نمونه‌هایی از این مظلومیّت است که حضرت را به ستوه آورد[۱۵۴].
  6. شهادت مظلومانه و قبر پنهان: در سحرگاه ۱۹ رمضان سال ۴۱ هجری در حالی که امام علی (ع) نماز صبح را در مسجد کوفه اقامه می‌کرد، ابن ملجم مرادی، از باقی‌ماندگان خوارج شمشیر زهرآلود خود را بر فرق آن حضرت کوبید. در اثر این ضربه امام علی (ع) در بستر بیماری افتاد و پس از دو روز در نیمه شب ۲۱ رمضان به شهادت رسید. فرزندان او و عدۀ کمی از شیعیان خاص در حدود شش یا هفت نفر، مخفیانه او را غسل داده و در تاریکی شب در نقطه‌ای که امام علی (ع) تعیین کرده بود دفن کردند. تا زمان امام صادق (ع) که همواره خطر هتک حرمت به قبر علی (ع) از سوی خوارج وجود داشت، فقط فرزندان علی (ع) و برخی شیعیان خاص از محل دفن ایشان مطلع بودند؛ اما در زمان امام صادق (ع) و پس از انقراض خوارج، ایشان به مردی به نام صفوان دستور دادند تا علامت و سایبانی در آنجا بسازد و مردم پس از یک قرن از محل دفن علی (ع) آگاه شدند[۱۵۵].
  7. هتک حرمت پس از شهادت: با شهادت علی (ع) فکر و اندیشه او از بین نرفت و به صورت نیرویی باقی ماند. به دستور معاویه که از این جاودانگی به شدت عصبانی بود، گروهی برنامه‌های تبلیغاتی ضد علی (ع) راه انداخته و تا سالیان متمادی پس از شهادت، بر فراز هر منبری و در هر خطابه‌ای او را لعن و دشنام می‌دادند[۱۵۶]. این پدیدۀ شوم، تا زمان عمر بن عبد العزیز، به مدّت هشتاد سال ادامه داشت[۱۵۷]. علاوه بر لعن علی (ع) و جلوگیری از نقل فضایل او، راویانی با دریافت پول، به جعل حدیث علیه آن حضرت می‌پرداختند و چهرۀ زشتی از وی ترسیم می‌کردند[۱۵۸].

اما تلاش دستگاه تبلیغاتی بنی امیه برای کم فروغ ساختن خورشید معنویت نقش برآب شد. عظمت امام علی (ع) و اندیشه‌های او با چنین دسیسه‌های کودکانه‌ای فراموش نشده و نمی‌شود. به رغم آنکه بسیاری از دوستان حضرت از ترس جان خود فضائل او را کتمان می‌کردند و دشمنان به خاطر بغض و حسادت سعی در محو آثار او داشتند، تاریخ گواهی می‌دهد همیشه و همه جا عشق و علاقه مردم به زیبایی‌های این خالق زیبایی بیشتر می‌شود[۱۵۹].

جاذبه و دافعه علی (ع)

هر شخصیتی، هم‌سنخ خود را جذب می‌کند و غیر سنخ را از خود دور می‌سازد. جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است. جاذبۀ علی (ع) حقیقتی است که همه افراد را شیفته کرده، بر تارک قرون می‌درخشد و تا ژرفای دل‌ها و باطن‌ها پیش رفته است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «در آینده مرا می‌بینید و خصایص شناخته نشدۀ من برایتان آشکار می‌شود و پس از تهی شدن جای من و ایستادن دیگری به جای من، مرا خواهید شناخت»[۱۶۰]. سر محبوبیت او معنویت اوست. دافعه علی (ع) نیز ممتاز و برجسته است. چون در راه خدا از کسی پروا نداشت، قهراً دل‌های پرطمع را می‌آزرد، انعطاف‌پذیری او در امور کلی دین و عدالت‌طلبی او که برای امتیاز طلبان سخت بود برای او دشمن‌ساز و بلکه عامل قتل او بود[۱۶۱].

برخی از افتخارات امیرالمؤمنین

برخی از افتخارات امیر المؤمنین (ع) عبارت است از:

  1. اولین حامی پیامبر در یوم الإنذار: امام علی (ع) سیزده ساله بود که خداوند به پیامبر فرمان داد، دعوت خویش را آشکار کند. پیامبر در روزی موسوم به "یوم الانذار" مردان طایفه خویش را دعوت کرد و در جمع آنان سه بار دعوت خویش را ابلاغ فرمود و از میان آنان فردی برای تصدیق و جانشینی خود‌طلبید که در هر سه بار تنها علی (ع) برخاست و پیامبر را تصدیق کرد. پیامبر نیز در حق او فرمود: «علی برادر، وصی و جانشین من است. فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید»[۱۶۲].
  2. فدایی رسول خدا در لیلة المبیت: با گسترش روز افزون اسلام، در سال ۱۳ بعثت کفار قریش خطر را احساس کردند و توطئه قتل پیامبر (ص) را طرح ریختند. پیامبر اکرم (ص) که شرایط یثرب را برای اقامت و ادامه دعوت خویش مناسب می‌دید، تصمیم به مهاجرت به یثرت گرفت. مشرکان مکه که از قصد پیامبر آگاهی یافته بودند، تصمیم به قتل او گرفتند. پیامبر اکرم (ص) از طریق وحی از نقشه آنها آگاه شد و تصمیم گرفت شبانه راهی یثرب شود. امام علی (ع) در آن شب در بستر پیامبر آرمید تا جان پیامبر حفظ شود. صبحگاه به بستر پیامبر هجوم بردند که ناگهان علی (ع) برخاست و به‌سوی آنها هجوم برد. آنها که چنین دیدند، مأیوس از اجرای نقشه خویش بازگشتند. فداکاری و ایثار امام (ع) در تاریخ اسلام به "لیلة المبیت" مشهور است[۱۶۳].
  3. برادری پیامبر: پیامبر برای حفظ رابطه مهاجرین و انصار و جلوگیری از مسائلی که ممکن بود بعدها گریبان‌گیر آنها شود و تفرقه در میان امت نوپای اسلام به وجود آورد، تصمیم گرفت بین آنان پیمان اخوت و برادری جاری سازد. از این‌رو هر دو نفر از صحابه (مهاجرین و انصار) را برادر یکدیگر معرفی کرد و از این پس حقوق برادری بین آنها برقرار شد. رسول اکرم (ص) خود با علی (ع) پیمان برادری بست و او را برادر خود در دنیا و آخرت نامید. این امر از مهم‌ترین و برترین فضایل امام علی (ع) است[۱۶۴].
  4. شجاعت بی نظیر: مبارزۀ او در میدان‌ها در رکاب پیامبر و فتوحات شجاعانۀ او و سرانجام شهادت خونین وی، ترسیم خط جهاد و شهادت است و حیات اسلام در سایۀ شمشیر اوست.
  5. سخاوت و ایثار: خانه امام علی (ع) پناهگاه مستمندان و تنگدستان بود. سخاوت امام (ع) را همه ستوده‌اند و حتی قرآن کریم نیز از آن یاد کرده است: «کسانی که اموال خویش را شب و روز، نهان و آشکار، انفاق می‌کنند»[۱۶۵].[۱۶۶]
  6. جان پیامبر: در واقعۀ مباهله و آیه‌ای که دراین‌باره نازل شده، حضرت علی (ع) همچون جان پیامبر به‌شمار آمده است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ[۱۶۷].[۱۶۸]
  7. پدر امّت: حضرت امیرالمؤمنین در حدیث پیامبر اسلام (ص) به منزلۀ پدر امّت به حساب آمده است: «أنا و أنت أبوا هذه الأمّة»[۱۶۹][۱۷۰]
  8. میزان اعمال: میزان کمال و صحّت عمل انسان‌ها با وجود حضرت امیر سنجیده و حساب می‌شود. در برخی زیارت‌ها به آن حضرت به عنوان میزان الأعمال سلام می‌دهیم. در حدیث است: «انّ أمیر المؤمنین و الأئمّة من ذریّته هم الموازین»[۱۷۱].

آیات بسیار و روایات متعددی در شأن و منزلت امیرالمؤمنین نازل شده که بحث مفصل و مستقلی می‌طلبد[۱۷۲].

یاران علی (ع)

علی (ع) شیفتگان و عاشقان فراوانی در تاریخ دارد که در محبت به او شهره‌اند و از هیچ فداکاری برای او دریغ نمی‌کنند، برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. مالک اشتر نخعی: مالک اشتر از تربیت‌شدگان مکتب علی (ع) و فرمانده شجاع او بود. او در امور نظامی به قدری کارآمد بود که فرماندهی سپاه پیش‌آهنگ لشکر علی (ع) با او بود. در ماجرای صفین توانست خود را تا نزدیکی خیمه معاویه برساند که جریان حکمیت پیش آمد. او یکی از کاندیداهای علی (ع) برای حکمیت بود. فضیلت مالک اشتر تنها در شجاعت نبود. او سرداری خودساخته و اهل تهذیب نفس بود. مالک اشتر در اواخر عمر از سوی علی (ع) به حکومت مصر گماشته شد و در بین راه به دست جاسوسان معاویه مسموم شده و به شهادت رسید.
  2. عمار یاسر: عمار از نخستین مسلمانان است. در نوجوانی همراه پیامبر (ص) شبانی می‌کرد. او همراه پدر و مادرش در مکه مسلمان شده و آزار بسیاری دیدند پدر و مادرش در زیر شکنجه مشرکان مکه جان سپردند، ولی او جان سالم به در برد و به مدینه مهاجرت کرد. رسول خدا (ص) در روزهای نخستین ورود به مدینه، اقدام به ساخت مسجدالنبی کرد. یکی از شرکت‌کنندگان در ساخت مسجد، عمار بود که بیش از اندازه تلاش می‌کرد. پیامبر (ص) در حضور جمعیت فرمود: قاتلان عمار گروهی سرکش و اهل باطل هستند. از آن روز وجود عمار به منزلۀ مقیاسی برای روزی که میان مسلمانان اختلاف شود معرفی شد. حدوداً پس از ۳۷ سال عمار در جنگ صفین در کنار علی (ع) رویاروی معاویه ایستاد و به شهادت رسید. شهادت او غوغایی در سپاه معاویه ایجاد کرد و همه حدیث پیامبر (ص) را به خاطر آوردند. او از نخستین کسانی بود که نسبت به انحراف‌های مالی عثمان انتقاد کرد.
  3. ابوذر غفاری: ابوذر یکی از راسخ‌ترین پاران پیامبر (ص) و علی (ع) است. رفاقت و دوستی ابوذر با امام علی (ع) به نخستین ساعات اسلام آوردن او باز می‌گردد. ابوذر نیز هیچ‌گاه دست از یاری و پیروی از پیشوای خویش برنداشت. او در زمان شیخین از مسائل پیش‌آمدۀ جامعه اسلامی ناراضی بود، اما همچون امام خویش برای حفظ وحدت مسلمین سکوت کرد. ابوذر جزء پنج نفری بود که پس از رحلت پیامبر (ص) سر موعد برای یاری امیرمؤمنان (ع) حاضر شدند. روح ابوذر با تشخیص و بصیرت، رشد یافته بود و حق و باطل را با اصول آن می‌شناخت، نه با افراد و شخصیت‌ها؛ از این‌رو در حالی که اکثریت علی (ع) را تنها می‌گذاشتند او در کنار مولایش وفادار باقی ماند[۱۷۳].
  4. صعصعة بن صوحان: صعصعه مردی سخنور، خطیبی توانا و مورد اعتماد و علاقه امام علی (ع) بود[۱۷۴].
  5. عدی بن حاتم: عدی با علی (ع) در صفین شرکت کرد و سه فرزندش در آن جنگ به شهادت رسیدند. سال‌ها بعد معاویه او را دید و به کنایه گفت: علی (ع) انصاف را درباره تو رعایت نکرد؛ چون پسران خود را در پشت جبهه نگه داشت و پسران تو را به کشتن داد. عدی پاسخ داد: من انصاف را درباره علی (ع) رعایت نکردم، چرا که او کشته شد و من هنوز زنده هستم[۱۷۵].
  6. میثم تمار: از جمله شیفتگان علی (ع)، میثم تمار است که بیست سال پس از شهادت مولا، بر سر چوبۀ دار از علی (ع) و فضایل او سخن گفت. در ایامی که سرتاسر مملکت اسلامی در خفقان فرو رفته، تمام آزادی‌ها کشته شده و نفس‌ها در سینه‌ها زندانی بود، او از بالای دار فریاد می‌زد: بیایید تا از علی برایتان بگویم. مردم از اطراف برای شنیدن سخنان میثم هجوم آوردند. حکومت قداره‌بند اموی که منافع خود را در خطر می‌دید دستور داد بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزی به حیاتش خاتمه دادند[۱۷۶].[۱۷۷]

مخالفان امیر المؤمنین (ع)

عدالت‌محوری و دین‌مداری امام علی (ع) سبب مخالفت گروه‌هایی با ایشان شد؛ لکن آن حضرت در نحوۀ مقابله با ایشان نه حبّ و بغض شخصی، بلکه مصلحت عموم مسلمانان و نظام اسلامی را در نظر داشت.

امیرمؤمنان (ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست که قبلا ذیل عنوان چهارمین دوره زندگانی حضرت (از خلافت تا شهادت) مطرح شد و در اینجا به صورت مختصر اشاره می‌شود[۱۷۸].

  1. اصحاب جمل (ناکثین): این جماعت در غالب اهل پول‌پرستی، صاحبان مطامع و طرفداران تبعیض بودند. سخنان علی (ع) درباره عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است.
  2. اصحاب صفین (قاسطین): روح این گروه، روح سیاست‌بازی و تقلب و نفاق بود. آنها می‌کوشیدند زمام حکومت را در دست گرفته و بنیان حکومت علی (ع) را فرو ریزند. جنگ علی (ع) با معاویه وافراد او در حقیقت جنگ با نفاق و دورویی بود.
  3. اصحاب نهروان (خوارج یا مارقین): شاخصه‌های مهم این افراد را می‌توان در عصبیت‌های ناروا، خشکه‌مقدسی‌گری و جهالت‌های خطرناک یافت[۱۷۹].

ویژگی‌های اصلی مخالفان امام علی (ع):

  1. جهل: از اصلی‌ترین ویژگی‌ها که هم در خوارج و هم در یاران معاویه وجود داشت، جهل است. جهل شامیان سبب شد تا معاویه بتواند آنچه می‌خواهد با نام اسلام ترویج کند.
  2. نفاق: نفاق، بارزترین مشخصۀ معاویه و طرفداران او بود که بخش مهمی از مخالفان امام علی (ع) را تشکیل می‌دادند و علی (ع) سالیان متمادی مشغول مبارزه با آنها بود. مشکل‌ترین مبارزه‌ها مبارزه با نفاق است[۱۸۰].
  3. تعصب باطل: یکی از ویژگی‌های برخی دشمنان امام علی (ع) جمود و تعصب باطل بود که بیش از همه در میان خوارج دیده می‌شد و می‌توان گفت خوارج نخستین جریان جمود فکری و تعصب باطل در دنیای اسلام هستند[۱۸۱].

سیره امیرالمؤمنین (ع)

سیره امام علی (ع) در واقع تجسم نظام فکری مورد تأیید حضرت است که در رفتار ایشان نمود دارد. برخی از سیره‌های رفتاری ایشان عبارت است از:

  1. وحدت‌طلبی: آنچه در حیات امام علی (ع) به‌ویژه پس از مرگ پیامبر (ص) بارز است تلاش ایشان برای حفظ وحدت جامعه اسلامی است. پس از رحلت پیامبر (ص) در حالی که خلافت حق مسلم علی (ع) بود این جوان ۳۳ ساله آن‌چنان آینده‌نگر و خالص و بر نفس خویش مسلط و نسبت به اسلام دلسوز بود که حفظ وحدت مسلمانان را بر خلافت ترجیح داد. ایشان شرایط آن زمان را چنین توصیف می‌کند: «در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته‌دستی قیام کنم یا بر تاریکی‌ای کور صبر کنم؟ تاریکی‌ای که بزرگ‌سال در آن فرتوت و تازه‌سال، پیر می‌گردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس قرار می‌گیرد. دیدم صبر بر همین حالت طاقت‌فرسا، عاقلانه‌تر است»[۱۸۲]. حفظ وحدت در جامعه نوپای مسلمانان از مهم‌ترین هدف‌های آن حضرت بود؛ از این‌رو هنگامی که ابوسفیان می‌خواست به بهانه حمایت از علی (ع) فتنه‌ای به پا کند امام علی (ع) فرمود: امواج دریای فتنه را با کشتی‌های نجات بشکافید و از راه خلاف و تفرقه دوری گزینید[۱۸۳]. همچنین در شورای شش نفره که برای تعیین جانشین عمر تشکیل شده بود، پس از انتخاب شدن عثمان فرمود: «شما خود می‌دانید من از همه برای خلافت شایسته‌ترم اما به خدا سوگند، مادامی که کار مسلمانان مرتب باشد و تنها بر شخص من جور و جفا کنند، مخالفتی نمی‌کنم»[۱۸۴]. امیرمؤمنان (ع) در پاسخ به حضرت فاطمه (س) که او را دعوت به اعتراض و قیام کرد، به صدای مؤذن اشاره کرد که بانگ می‌زد: اشهد انّ محمداً رسول الله و فرمود: سکوت من تنها برای باقی ماندن این فریاد است. ایشان می‌دانست هر گونه قیام سبب پاشیده شدن اتحاد مسلمانان و نتیجۀ آن از بین رفتن ثمره تلاش بیست‌وسه ساله پیامبر (ص) خواهد بود. علی (ع) که هرگز پشت به دشمن نکرده و پشت دلاوران از بیم او می‌لرزید برای حفظ یکپارچگی و وحدت جامعۀ نوپای اسلام حتی در برابر اهانت به همسرش نیز واکنش تند نشان نداده و سکوت کرد[۱۸۵].
  2. عدالت‌محوری: سیره امام علی (ع) بر اصول مکتب سیاسی او مبتنی است. عدالت‌محوری علی (ع)، فلسفه اجتماعی او و دیدگاه خاص وی در عدالت اجتماعی در یک راستا هستند. علی (ع) نه تنها عادل بلکه عدالت‌خواه بود[۱۸۶]. در دوران خلافت عثمان، بسیاری از خویشاوندان و نزدیکان او به بهانه‌های مختلف از اموال عمومی، بیش از سهم شرعی بهره‌برداری کردند. امام به محض در دست گرفتن زمام امور فرمود: به خدا قسم، زمین‌هایی را که متعلق به عموم مسلمانان بوده و عثمان به افراد بخشیده است، باز پس خواهم گرفت، هر چند آنها را مهر زنانشان قرار داده یا با آنها کنیز خریده باشند. عده‌ای تقاضا کردند در اجرای عدالت، عطف بماسبق نکرده و گذشته را رها کند. ولی علی (ع) پاسخ داد: حق کهن به هیچ وجه باطل نمی‌شود. برخی از دوستان خیراندیش به حضور علی (ع) رسیده و از ایشان خواستند که در شرایطی که دشمنی مانند معاویه، ایالت زرخیزی همچون شام را در اختیار دارد، موقتاً مساوات و عدالت را برای مصلحت مهم‌تر مسکوت بگذارد. اما علی (ع) پاسخ داد: از من می‌خواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورده و عدالت را فدای سیاست کنم؟ به خدا قسم، تا دنیا دنیا است چنین کاری نخواهم کرد. اگر همه این اموال مال شخصی من و محصول دسترنج من بود، میان مردم تبعیض قائل نمی‌شدم چه رسد به اینکه مال خدا است و من امانتدار خدایم[۱۸۷]. امام علی (ع) این عدالت را در نزدیکان و خویشان خویش با سخت‌گیری بیشتری اجرا می‌کرد تا بفهماند عدالت درباره هیچ‌کس استثنا بردار نیست. ایشان هنگامی که مطلع شد دخترش از بیت‌المال مسلمانان، گردنبندی را به عنوان عاریه، البته با قید ضمانت گرفته و در روز عید از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب قرار داد و با لحنی کاملاً جدی فرمود: اگر به صورت عاریۀ مضمونه یعنی با قید ضمانت نگرفته بودی دستت را می‌بریدم و درباره تو حد سارق را اجرا می‌کردم[۱۸۸]. اجرای عدالت اجتماعی عامل اصلی قتل ایشان بود. از این‌رو گفته‌اند علی به خاطر شدت عدالتش بود که در محراب به شهادت رسید[۱۸۹].[۱۹۰]
  3. پایبندی به اصول: هیچ‌گاه از خیانت و نیرنگ استفاده نکرد، هرچند به قیمت از دست رفتن خلافتش باشد. در مقابل پیشنهاد سکوت موقت در برابر معاویه، فرمودند: «اگر من معاویه را حتی برای مدتی کوتاه تثبیت کنم، به این معناست که من معاویه را حداقل در این مدت صالح می‌دانم در حالی که من او را صالح نمی‌دانم و به مردم هم دروغ نمی‌گویم». وقتی در جنگ صفین شریعه به دست سپاه علی (ع) افتاد. یاران پیشنهاد مقابله به مثل و بستن آب بر سپاهیان معاویه را دادند؛ اما حضرت فرمودند: «خداوند آب را برای مسلمان و کافر قرار داده و این کار دور از شهامت و فتوت و مردانگی است»[۱۹۱]. علی (ع) در مسائل شخصی بسیار نرم، انعطاف‌پذیر، شوخ و خنده‌رو بود و تا جایی که به حد باطل نرسد، با مردم مزاح می‌کرد. ولی در مسائل اصولی، مقررات الهی و حقوق اجتماعی، بسیار صلابت داشت و انعطاف‌پذیری و مماشات در او راه نداشت[۱۹۲].[۱۹۳]
  4. امام علی و مردم: امیرمؤمنان (ع) گذشته از آنکه زمامداران حکومت را به مهربانی با مردم دعوت و حقوق مردم را گوشزد می‌کردند، در سیره مدیریتی خود نیز الگویی از یک رهبر مردمی برای آیندگان به جا گذاشتند. امام علی (ع) با وجود بی‌نیازی از مشورت دیگران، با اطرافیان خود مشورت می‌کردند[۱۹۴]. حضرت علی (ع) هیچ‌گاه خود را برتر از مردم و جدا از آنها نمی‌دید. در میان ایشان و مانند آنها زندگی می‌کرد و از قوانین به نفع خود استفاده نمی‌کرد. روزی در زمان خلافتش در کوفه، زره آن بزرگوار گم شد. پس از چندی آن را نزد فردی مسیحی یافت و او را همراه خود برای اقامۀ دعوی به دادگاه برد. مسیحی گفت: زره از آن من است و ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد. قاضی رو به علی (ع) کرد و گفت: تو مدعی هستی و این شخص منکر است. پس تو باید شاهد بیاوری. علی (ع) خندید و گفت: حق با قاضی است ولی من شاهدی ندارم. قاضی هم به نفع فرد مسیحی حکم کرد. مسیحی منقلب شد و گفت: این طرز حکومت و نوع رفتار بشر عادی نیست. این شیوه حکومت انبیا است و اقرار کرد زره برای علی (ع) بوده و از آن پس از یاران فداکار علی (ع) شد[۱۹۵]. امام علی (ع) با تشریفات مخالف بود. در مسیر عزیمت به کوفه وارد شهر انبار شد که اهالی آن ایرانی بودند. ایشان خرسند از ورود خلیفه به استقبال او آمده و پس از حرکت مرکب علی (ع) در مقابل او شروع به دویدن کردند. علی (ع) از آنها درباره این کار سؤال کرد و ایشان پاسخ دادند: این نوعی احترام از سوی ما به حاکمان و افراد مورد احترام است. امام (ع) فرمود: چنین رفتاری شما را در دنیا به رنج می‌اندازد و در آخرت به شقاوت می‌کشاند. از کارهایی که شما را پست و خوار می‌کند پرهیز کنید. این کارها سودی به حال آن افراد ندارد[۱۹۶]. در نامه به مالک اشتر توصیه کردند: «ساعاتی را برای رسیدگی شخصی به کارهای مردم قرار داده و کسی را بین خود و مردم واسطه قرار ندهد»[۱۹۷].[۱۹۸]

مکتب فلسفی امام علی (ع)

کلمات امام علی (ع) تنها به وعظ و نصایح سازنده منحصر نیست، بلکه میراث به جای مانده از آن امام (ع) کلمات گوهرباری است که می‌تواند منشأ نظریه‌پردازی و نظام‌سازی باشد. اندیشۀ والای امام علی (ع) پایه‌های مکتبی فکری را تشکیل داده است که نظیر آن را جز در پیامبران نمی‌توان یافت. در اینجا به ویژگی‌های منحصر به فرد نظام فلسفی، نظام حقوقی، نظام اخلاقی و سیاسی آن حضرت اشاره می‌شود:

  1. مکتب فلسفی امام علی (ع):
    1. بحث‌های عقلی عمیق مانند ذات و صفات باری و حدوث و قدم، وحدت و کثرت و... برای اولین بار توسط حضرت مطرح شد[۱۹۹].
    2. اتصال به سرچشمه وحی سبب شده کلام علی (ع) آموزه‌های بی‌نظیری را به جهان فکر و اندیشه عرضه کند که بی‌سابقه و ابتکاری است؛ مانند عددی نبودن وحدت خداوند[۲۰۰]، برهان تلازم وحدت وجود و وجود واجب[۲۰۱]، برهان توحید از راه نبوت[۲۰۲].
    3. تعیین گستره عقل: بر خلاف کسانی که معتقد به ناتوانی و تعطیل عقل بشری هستند، در کلام امام علی (ع) قدرت سیر عقلانی بشر محدود است، چنانچه فرموده است: عقل در عین ناتوانی از وصول به کنه معرفت باری تعالی، یک حد واجب معرفت دارد که در آن مقدار نه تنها ممنوعیت نیست بلکه وجوب و لزوم تحقیق در کار است[۲۰۳].[۲۰۴]
    4. بیان مباحث عقلی برای تودۀ مردم: با آنکه مباحث عقلی دشوار و پیچیده است، حضرت این مطالب عمیق را به زبان ساده و قابل فهم برای عموم مردم بیان می‌کردند و در این راه از تشبیه امور معقول به محسوس کمک می‌گرفتند[۲۰۵].
  2. مکتب حقوقی امام علی (ع):
    1. در نظام حقوقی علی (ع) حق و تکلیف رابطه متقابل دارند. چنانچه فرموده است: «حق به نفع هیچ‌کس جریان نمی‌یابد، مگر اینکه ضد او هم جریان یابد. کسی بالاتر یا پایین‌تر از همکاری اجتماعی نیست که به نوعی تعاون عمومی منجر می‌شود. از این رو افراد در برابر اجتماع هم حق دارند و هم تکلیف»[۲۰۶][۲۰۷]
    2. حق خداوند: تنها کسی که بر دیگران حق دارد ولی دیگران بر او حق ندارند، خداوند است. حق خداوند به معنای انتفاع بردن او نیست، بلکه به معنای تکلیف و مسؤولیت دیگران درمقابل اوست، چون بنده در مقابل خدا چیزی از خودش ندارد[۲۰۸].
    3. بزرگ‌ترین حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است. صلاح و شایستگی مردم در گرو حکومت صالح است و حکومت صالح با ملت استوار و با استقامت محقق می‌شود. وفادای مردم به حکومت و ادای حق مردم از طرف حکومت، موجب حکومت حق در جامعه است[۲۰۹]. ایشان درباره حق مردم برحاکمان ‌می‌فرماید: «حکومت امانتی است در دست حاکم و حاکم امانتدار مردم و نگهبان و حافظ حقوق ایشان است»[۲۱۰] و درمورد حقوق حاکم بر مردم می‌فرماید: «حق امام بر مردم این است که فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند»[۲۱۱].[۲۱۲]
    4. حق حیوانات و محیط زیست: انسان از هرچه بهره‌مند است نسبت به آن تکلیف دارد. می‌فرماید: «خداوند را در نظر بگیرید، هم در مورد بندگانش و هم نسبت به سرزمین‌ها و چهارپایان»[۲۱۳].[۲۱۴]
  3. مکتب سیاسی امام علی (ع):
    1. سیاست از نظر امیرالمؤمنین (ع): تصور غالب از مفهوم سیاست، نیرنگ و فریب و استفاده از هر ابزار ممکن برای رسیدن به هدف است. ولی در نظر امیرالمؤمنین سیاست مبتنی بر اصول اخلاقی است هرچند به قیمت از بین رفتن خلافت و حکومت باشد[۲۱۵].
    2. ضرورت حکومت: امام علی (ع) بر لزوم یک حکومت مقتدر تصریح کرده و لاحکم الّا لِلَّه یعنی وضع قانون با خدا است و نه اجرای قانون. در پرتو حکومت، مؤمن برای خدا کار می‌کند و کافر بهره دنیای خود را می‌برد و کارها به پایان خود می‌رسد[۲۱۶]. حضرت، حکومت را به عنوان یک مقام دنیوی سخت تحقیر می‌کند، ولی در مسیر اصلی‌اش آن را وسیله‌ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به مردم، فوق‌العاده مقدس می‌داند[۲۱۷].
    3. عدالت اجتماعی: عدالت به وسیله اسلام حیات را از سرگرفت و ارزش فوق‌العاده یافت. از نظر امام‌علی (ع) اصلی که می‌تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد، عدالت است[۲۱۸].
    4. شرایط مدیر و رهبر: برخی از ویژگی‌های مطلوب رهبر جامعه اسلامی عبارتند از: گذشت و مهربانی[۲۱۹]؛ عدم سازش‌کاری؛ ناهمرنگی با انحرافات[۲۲۰]؛ عدم طمع ورزی[۲۲۱] و آشنایی با درد مردم و زندگی در سطح پایین‌ترین افراد جامعه[۲۲۲].
  4. مکتب اخلاقی امام علی (ع): چگونگی تبیین پایه‌های اخلاق از ارکان مؤثر در سعادت افراد و رفتار جوامع است برخی از مؤلفه‌های مکتب اخلاقی امام عبارت است از:
    1. عدم نسبیت اخلاق: اصول اولیه اخلاقی همواره ثابت هستند هرچند معیارهای ثانویه نسبی اند[۲۲۳].
    2. انسان کامل: امیرالمؤمنین گذشته از آنکه مصداق اتم انسان‌کامل است، همواره بر رشد همه جانبه ارزش‌های والای انسانی تأکید می‌کند[۲۲۴].
    3. خودشناسی مقدمه اخلاق و در مکتب اخلاقی علی (ع) مقدمه خداشناسی و حقیقت عبادت است[۲۲۵]. یکی از آثار خودشناسی، کرامت نفس است که اساس و محور اخلاق اسلامی است و مقابله با غرایز را آسان می‌کند[۲۲۶]. در نقطه مقابل بردگی روح و نفس نسبت به مال و ثروت است[۲۲۷].
    4. زهد و دنیا: از جمله امتیازات مکتب اخلاقی امیرمؤمنان (ع) بررسی جامع و دقیق مفاهیم اخلاقی است. حضرت زهد را به تنبلی به بهانۀ ترک دنیا تفسیر نمی‌کند، بلکه روحیه ثبات در برابر از دست دادن و به دست آوردن دنیا است[۲۲۸]. همچنین حضرت در مورد دنیا با تفکیک نعمت‎های موجود در دنیال و دلبستگی به دنیا، می‌فرماید: «دنیا کسی را فریب نمی‌دهد بلکه انسان با هوای نفس فریب می‌خورد، دنیا مسجد دوستان خداست»[۲۲۹].

دیدگاه ابن ابی الحدید درباره امام علی (ع)

ابن ابی الحدید درباره حضرت مطالبی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۱. علی بن ابی طالب (ع) اهل دنیا نبود... «... و إنما كان رجلا متألها صاحب حق‌»[۲۳۰]. مرد متأله، غیر از مرد الهی است. آن کس که متوغل در معرفت الهی باشد، متأله است.

٢. «و اعلم أن التوحيد و العدل و المباحث الشريفة الإلهية ما عرفت إلا من كلام هذا الرجل و أن كلام غيره من أكابر الصحابة لم يتضمن شيئا من ذلك أصلا و لا كانوا يتصورونه و لو تصوروه لذكروه و هذه الفضيلة عندي أعظم فضائله»[۲۳۱]. معارف بلند توحید خدا، عدل خدا و سایر مطالب شریف الهی، فقط از کلام علی (ع) به دست آمد و با آن شناخته شد و کلام دیگران و بزرگان اصحاب رسول خدا (ص) متضمن چیزی از مسائل اصول اعتقادی نبود و آنان یعنی سایر صحابه، هرگز این معالی امور و مطالب گران‌بها را تصور نمی‌کردند (چه رسد به تصدیق و تبیین آن)؛ زیرا اگر مبادی تصوری این معارف عمیق برای آنان روشن بود و توفیق ادراک مبادی تصدیقی این مطالب بلند را می‌یافتند، آن را باز می‌گفتند و چون هیچ اثری از این‌گونه مفاهیم در کلام آنان یافت نمی‌شود، روشن است که این معارف برای خود آنها مجهول بوده است. فقط علی بن ابی طالب (ع) بود که فاتح این میدان و کاشف این کان و مبتکر و فن‌آور این کانون و صحنه معرفتی بود و این فضیلت علمی نزد من عظیم‌ترین فضیلت علی (ع) است.

سر فضیلت اصل معرفت آن است که مرز محدودی برای علم نیست؛ برخلاف عمل که قلمرو آن متناهی و بسته است. برخی از علوم، کمال نفسی است؛ زیرا مقدمه چیزی نیست تا کمال آنها مقدمی و ابزاری باشد؛ مانند معرفت خدا و علم به اسمای الهی؛ از این رو ذاتاً شریف است. مقصود ابن ابی الحدید از این حصر، مطلق نیست؛ بلکه اضافی است. یعنی غیر از رسول خدا (ص) کسی معارف الهی را این چنین تبیین نکرده، به دلیل آن‌که گفت: من أکابر الصحابه؛ پس منظور، بررسی رجال علمی خصوص امت است، نه اعم از پیامبر و امت. آن‌چه ابن ابی الحدید گفت، نزدیک به گفتار بلند ابن سینا است؛ زیرا بنابر تعبیر بوعلی، امیرمؤمنان (ع) در بین اصحاب پیامبر مانند معقول بین محسوس بود و بنا به تعبیر ابن ابی الحدید، آن‌چه را که حضرت تصدیق و تعلیم کرد، دیگران اصلاً آن را تصور نمی‌کردند؛ یعنی همان طور که حواس، هرگز معقول را ادراک نمی‌کنند، صحابه، معارف عِلوی را اصلاً ادراک نمی‌کردند. ابن ابی الحدید می‌گوید:

٣. و أما الحكمة و البحث في الأمور الإلهية فلم يكن من فن أحد من العرب و لا نقل في جهاد أكابرهم و أصاغرهم شي‌ء من ذلك أصلا و هذا فن كانت اليونان و أوائل الحكماء و أساطين الحكمة ينفردون به و أول من خاض فيه من العرب علي (ع) و لهذا تجد المباحث الدقيقة في التوحيد و العدل مبثوثة عنه في فرش كلامه و خطبه و لا تجد في كلام أحد من الصحابة و التابعين كلمة واحدة من ذلك و لا يتصورونه و لو فهموه لم يفهموه و أنى للعرب ذلك[۲۳۲]؛ «حکمت و جهان‌بینی استدلالی و بحث در معارف الهی، فن هیچ عرب نبود و از بزرگ و کوچک نژاد عرب چیزی در این زمینه نقل نشده و فقط دانشوران یونان و پیشینیان از اهل حکمت و اسطوانه‌های معرفت الهی به این فن می‌پرداختند. اول کسی که از قوم عرب به این‌گونه معارف بلند پرداخت، علی بن ابی طالب (ع) بود؛ از این رو مباحث دقیق توحید خدا و عدل الهی را در پهنه پیام علوی و گستره کلام و خطبه‌های حضرت منشور و فراوان می‌یابی. در کلام هیچ صحابی و هیج تابع اصحاب (یعنی دو نسل رسمی صدر اسلام) اصلاً سخنی از این‌گونه معارف بلند را نمی‌یابی و این دو نسل آنها را تصور و ادراک نمی‌کردند و اگر کسی آن معارف را برای اینان تدریس و به آنها تفهیم می‌کرد، باز از فهم آن مطالب عاجز بودند؛ زیرا نژاد عرب (بدون وحی الهی و الهام نبوی و علوی) توان تحمل این معالی را ندارد».

آن‌چه از این کلام افزون بر مطالب مستفاد از کلام گذشته وی بر می‌آید، این است که علی (ع) در بین امت اسلامی مبتکر معارف الهی بود و هیچ کدام از صحابه و تابعان (معاصران و متأخران) توان ارائه چنین مطالبی را نداشتند، و همچنین هیچ یک از آنان قدرت تلمذ و آموختن آنها را نداشتند. این تعبیر نیز با تعبیر ابن سینا هماهنگ است؛ زیرا کسی که در مرتبه حس به سر می‌برد؛ نه تنها مبتکر ادراک معقول نیست، بلکه شاگرد مکتب عقل هم نخواهد بود؛ به طوری که اگر عاقلی بخواهد مطلب معقولی را به حس‌گرا و موجود حسی بفهماند، او نمی‌فهمد. ابن ابی الحدید می‌گوید:

۴. همه متکلمان اسلامی که در دریای معقولات وارد شدند، دانش خود را از علی بن ابی طالب (ع) گرفتند و به آن حضرت انتساب دارند و او را استاد و رئیس خود نامیدند. اصحاب ما معتزله، به واصل بن عطا انتما و انتساب دارند و واصل تلمیذ ابوهاشم فرزند محمد بن حنفیه بود و ابوهاشم، شاگرد پدرش محمد بود و محمد بن حنفیه شاگرد پدرش علی (ع) بود. انتساب شیعه اعم از امامیه و زیدیه و کیسانیه به علی (ع) ظاهر است. انتمای اشاعره به علی (ع) از این راه است که آنان به ابوالحسن اشعری منتسبند و او شاگرد ابوعلی است و ابوعلی تلمیذ ابویعقوب شحام است و ابویعقوب شاگرد ابوالهُذیل است و ابوالهذیل تلمیذ ابوعثمان طویل به شمار می‌رود و ابوعثمان طویل، تلمیذ واصل بن عطاست. پس سرانجام فرقه اشعری به علی بن ابی طالب (ع) منتهی می‌شود.

انتساب کرامیه به علی (ع) برابر آن‌چه ابن هیصم در کتاب المقالات یاد کرده، این است که عقیده آنان از دو طریق به علی (ع) منتهی می‌شود. انتمای کلامی خوارج به علی (ع) روشن است؛ زیرا اینان اصحاب حضرت بودند و از وی جدا شدند و بر او خروج کردند[۲۳۳].

۵. علی (ع) از اولیای الهی است که گاهی با دست و شمشیر و زمانی با زبان و بیان و گاهی با قلب و فکر، اسلام را یاری کرد. اگر جهاد و جنگ مطرح شود، آن حضرت سیدالمجاهدین است و اگر نامی از وعظ برده شود، وی ابلغ الواعظین است و اگر فقه و تفسیر طرح شود، او رئیس الفقهاء و المفسرین به شمار می‌رود و اگر عدل و توحید مطرح گردد، وی امام اهل عدل و توحید است. ليس على الله بمستنكر أن يجمع العالم في واحد[۲۳۴].

۶. سیره علی (ع) درباره بیت‌المال این بود که هر جمعه بیت‌المال را جارو می‌کرد و پس از اقامه دو رکعت نماز در آن، می‌فرمود: «این خانه برای من در قیامت شهادت دهد»[۲۳۵]؛ یعنی به عدم اکتناز و نزاهت از اختلاس و برائت از امتیاز ناروا و تبعیض ناعادلانه و مانند آن شهادت دهد.

۷. چون تاریخ پیش از طوفان نوح مُدَون نیست و مجهول است، نمی‌شود به لحاظ آن سخن گفت؛ ولی به لحاظ تاریخ پس از طوفان می‌توان گفت: در سراسر گیتی و همه اقوام و ملل از ترک و فارس و عرب و روم و دیگران کسی یافت نشد که از لحاظ شجاعت چونان علی بن ابی طالب (ع) باشد که قتل با شمشیر نزد او از حیات مطلوب‌تر باشد[۲۳۶].

لازم است عنایت شود که آن‌چه عناصر محوری معرفی ابن ابی الحدید را درباره امیرمؤمنان (ع) تشکیل می‌دهد، در بخش عمل از محدوده عبادت و زهد و شجاعت و سخاوت و... نمی‌گذرد و در بخش علم نیز از قلمرو حکمت و کلام تجاوز نمی‌کند؛ بنابراین، با تعابیر این شارح معتزلی، اثبات حیات عارفانه حضرت سهل نیست؛ البته بخش دیگری از سخنان او درباره حضرت می‌تواند زمینه استنباط زندگی شاهدانه امام را تبیین کند؛ نظیر گفتار وی در شرح خطبه‌ای که حضرت پس از تلاوت آیه ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ[۲۳۷] ایراد فرمود[۲۳۸]:

  1. هر کس در این فصل تأمل کند، صدق سخن معاویه را می‌فهمد که گفت: «سوگند به خدا غیر از علی (ع) هیچ کس فصاحت را برای قریش سنت و روش قرار نداد».
  2. سزاوار است در صورت اجتماع همه فصحای عرب در مجلس معین و تلاوت این خطبه بر آنان همگی برای این کلام سجده کنند؛ زیرا... ادبای شعر می‌گویند: ما جای سجده شعر را می‌دانیم، همان طور که شما جای سجده قرآن را می‌دانید.
  3. من در شگفتم از مردی که گفتارش در جنگ نشان آن است که خوی وی طبع شیر و پلنگ است و در همان موقف معین، گفتاری در پند و اندرز دارد که نشان می‌دهد خوی وی طبع راهب تارک دنیا است که اصلاً خونی نریخته است. گاهی در صورت بسطام بن قیس شیبانی و عُتیبة بن حارث یربوعی و عامر بن طفیل عامری، ظهور می‌کند و زمانی در صورت سقراط حِبر یونانی و یوحنا معمدان و مسیح بن مریم الهی ظاهر می‌شود.
  4. من سوگند یاد می‌کنم به کسی که تمام امت‌ها به او قسم یاد می‌کنند که این خطبه را از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار بار قرائت کردم، و هیچ‌گاه آن را نخواندم، مگر اینکه در دل و اعضایم اثر کرد و در آن تأمل نکردم، مگر اینکه مردگانم را متذکر شدم و خود را مصداق سخن آن حضرت که درباره مرده ایراد فرمود، پنداشتم. واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه زیاد گفتند و من نیز مکرر بر آنها واقف شدم و در هیچ یک از آنها تأثیر این کلام را نیافتم. آیا این اثر خاص برای عقیده مخصوص من درباره حضرت است یا نیت صالح و یقین ثابت و اخلاص محض گوینده این کلام است...[۲۳۹].

وقتی از استادمان، حضرت سید محمد حسین طباطبایی تبریزی، معروف به علامه طباطبایی پرسیدم: گفتار ابن ابی الحدید را درباره خطبه مزبور که گفته است: شایسته است فصیحان عرب در برابر آن سجده کنند، چگونه ارزیابی می‌کنید، فرمود: این کلام نه افراط است، نه اغراق؛ زیرا ظهور معارف قرآن و تجلی کلام خدا در خطبه امیرمؤمنان (ع) باعث چنین فروغی شده است و در حقیقت، سجده ادیبانی فصاحت شناس برای قرآن است؛ هر چند به صورت خطبه علوی متبلور شده است.

آن‌چه مورد اشاره قرار گرفته بود که برخی از تعابیر شارح نهج البلاغه، زمینه استظهار حیات عارفانه علوی را فراهم می‌کند، از این گفتار آشکار می‌شود؛ زیرا آن حضرت جریان برزخیان را کاملاً مشاهده می‌کرد و از جزئیات اوضاع آنان آگاه بود؛ چنان که داستان حبه عُرَنی[۲۴۰] گواه آن است[۲۴۱].

منابع

پانویس

  1. احمد حنبل فضائل امیرالمؤمنین، ص ۱۳۷ و موسوعه الامام امیرالمؤمنین (ع)، ج۱، ص ۶۲.
  2. مصنفات شیخ مفید، ج ۱۱ ص ۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۴.
  3. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۵-۱۵۶.
  4. ر.ک: کافی، ج۱، ص ۴۵۲ و رسائل شریف مرتضی، ج۴، ص ۱۰۸ و الصحیح من سیره الامام علی (ع)، ج۱، ص ۷۴.
  5. ر.ک: احمد حنبل فضائل امیرالمؤمنین، ص ۱۳۷ و موسوعه الامام امیرالمؤمنین (ع)، ج۱، ص ۶۲.
  6. ر.ک: فروغ ولایت، ص ۱۴ و الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۲، ص ۱۷۵.
  7. ر.ک: فضائل امیرالمؤمنین علی (ع)، ص ۱۳۸ و موسوعه الامام امیرالمؤمنین (ع)، ج۱، ص ۶۷.
  8. ر.ک: قندوزی حنفی در ینابیع المودة، ج۲، ص ۳۰۵ و ابن صباغ المالکی در الفصول المهمة ج۱، ص ۱۷۳ و إحقاق الحق، الشوشتری ج۷، ص ۴۹۱ و مناقب آل أبی طالب (ع) (لابن‌شهرآشوب) ج۲، ص ۱۷۴ و الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص ۵۶. بحار، ج ۳۵، ص ۱۰۲.
  9. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۵-۱۵۶.
  10. ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، أعلام الوری بأعلام الهدی (القدیمة)، ص ۱۵۴ الفصل الثانی فی ذکر أسمائه و ألقابه (ع) و موسوعه الامام امیرالمؤمنین (ع)، ج۱، ص ۷۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۴.
  11. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶
  12. «قَالَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ إِنَّ‏ عَلِیَ‏ بْنَ‏ أَبِی‏ طَالِبٍ‏(ع) مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ خُلِقَ عَلِیٌّ مِنْ طِینَتِی وَ هُوَ إِمَامُ الْخَلْقِ بَعْدِی یُبَیِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ سُنَّتِی وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ وَ زَوْجُ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَبُو الْأَئِمَّةِ الْمَهْدِیِّینَ‏»؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (القدیمة)، ص ۲۴؛ الصحیح من سیره امیرالمؤمنین (ع)، ج۱، ص ۱۴۰ الفصل الرابع الاسماء و الالقاب و الکنی.
  13. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶
  14. ر.ک: کافی، ج۱، ص ۴۵۲ و الارشاد، ج۱، ص ۶ و برای بررسی اقوال در سال ولادت امیرالمؤمنین (ع)، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ص ۱۸۴؛ مصنفات شیخ مفید، ج ۱۱ ص ۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  15. ر.ک: تاریخ طبری، ج۲، ص ۵۸ و سیره ابن هاشم، ج۱، ص ۱۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص ۲۰۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۹.
  16. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  17. ر.ک: نهج‌الحق و کشف الصدق، ص ۲۳۳.
  18. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴.
  19. «وَ لَقَدْ کُنْتُ‏ أَتَّبِعُهُ‏ اتِّبَاعَ‏ الْفَصِیلِ‏ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  20. ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص ۲۰۰.
  21. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  22. ر.ک: مطهری مرتضی، امامت و رهبری، مجموعه آثار ج ۴ ص ۸۵۹؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۲۱ تا ۲۶.
  23. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ «إِنَّکَ‏ تَسْمَعُ‏ مَا أَسْمَعُ‏ وَ تَرَی‏ مَا أَرَی‏ إِلَّا أَنَّکَ‏ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ».
  24. ر.ک: مطهری مرتضی، امامت و رهبری، مجموعه آثار ج ۴ ص ۸۵۹؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۲۱ تا ۲۶.
  25. ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۳ ص ۲۳۷.
  26. ر.ک: تاریخ طبری‌، ج ۲ ص ۶۳ و ۶۴.
  27. ر.ک: نهج البلاغه خطبه ۵۷؛ «فَإِنِّی‏ وُلِدْتُ‏ عَلَی‏ الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَی الْإِیمَانِ وَ الْهِجْرَةِ».
  28. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  29. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  30. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴.
  31. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  32. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  33. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
  34. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  35. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
  36. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴.
  37. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۵.
  38. الکامل فی التاریخ‌، ج ۲ ص ۱۵۴.
  39. ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ«از آن پس كه به آگاهى رسيده‏ اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  40. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  41. ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  42. ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا«امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم» سوره مائده، آیه ۳.
  43. ر.ک: مسند احمد، ج ۱ صفحات ۸۴، ۱۱۸، ۱۱۹ و ۱۵۲.
  44. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۵-۱۵۶. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵.
  45. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  46. ر.ک: اعیان الشیعة، ج ۱ ص ۴۲۱- ۳۲۴.
  47. ر.ک: نهج البلاغه‌، خ ۳.
  48. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۵.
  49. ر.ک: نهج البلاغه خطیه ۳ (شقشقیه).
  50. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  51. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۵-۱۵۶.
  52. ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۶۲. ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم شاهد شکافی در اسلام یا نابودی آن باشم که مصیبتش برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگ‌تر باشد حکومتی که متاع و بهره‌ دوران کوتاه زندگی دنیاست و آنچه از آن بوده است به زودی زوال می‌پذیرد همان گونه که سراب زائل می‌گردد.
  53. ر.ک: فروغ ولایت، ص ۲۸۳ و سیره پیشوایان، ص ۷۱.
  54. ر.ک: همان و امام علی (ع) و همگرایی اسلامی در عصر خلافت.
  55. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۵، ص ۷۴.
  56. امیرمؤمنان بیل می‌‌زد و نعمت‌های نهفته در دل زمین را استخراج می‌کرد.
  57. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص ۴۹ و ۷۴.
  58. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۴۴.
  59. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  60. «فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَیَ‏] کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
  61. «دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیرا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۹۲.
  62. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۵۳.
  63. «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
  64. ر.ک: فرهنگ شیعه ۹۶ و ۹۷.
  65. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  66. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸.
  67. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  68. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸.
  69. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  70. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۵، ۲۷، ۳۰، ۶۹ و حکمت ۲۵۳.
  71. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  72. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  73. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  74. ر.ک: مطهری مرتضی، انسان کامل، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۱۱۳.
  75. ر.ک: مطهری مرتضی، انسان کامل، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۱۲۴؛ و جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۲۱۸؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۲۱ تا ۲۶.
  76. ر.ک: مناقب آل ابی‌طالب‌، ج ۳ ص ۳۱۰.
  77. ر.ک: علی کیست؟، ص ۳۱۵.
  78. ر.ک: تهذیب التهذیب‌، ج ۷ ص ۳۳۹.
  79. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۷-۹۸.
  80. ر.ک: مناقب، خوارزمی، ص ۲.
  81. ر.ک: مطهری، مرتضی، خاتمیت، ص ۷۲.
  82. ر.ک: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۱۶.
  83. ر.ک: مطهری، مرتضی، انسان کامل، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۱۲۱؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۲۱ تا ۲۶.
  84. پیمان در روایت، احتمالًا اشاره به پیمان روز غدیر باشد و احتمال دارد اشاره به عالم ذر و پیمان ولایت‌بر آن حضرت در عالم یاد شده باشد. (م)
  85. المعجم الکبیر، ج ۲۳، ص ۳۳۰، ح ۷۵۸.
  86. التاریخ الکبیر، ج ۳، ص ۲۲۸ ش ۷۶۷.
  87. خصائص أمیر المؤمنین، نسایی، ص ۲۱۱ ش ۱۱۲ و ۱۱۱.
  88. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۶۵۳.
  89. تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۱۸۶ ش ۷۱۶۵.
  90. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱۱ و، ص ۷۳.
  91. الیقین، ص ۱۴۴، ح ۱۲.
  92. الأمالی، طوسی، ص ۲۳۲، ح ۴۱۱.
  93. «الإمام الباقر (ع): سُئِلَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللهِ الأَنصارِی عَن عَلِی بنِ أبی طالِبٍ (ع)، قالَ: ذلِک وَاللهِ أمیرُ المُؤمِنینَ، ومُخزِی المُنافِقینَ، وبَوارُ الکافِرینَ، وسَیفُ اللهِ عَلَی القاسِطینَ وَالناکثینَ وَالمارِقینَ» (الفضائل، ابن شاذان، ص ۱۳۶).
  94. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۹۳، ح ۴۷۴۴.
  95. شرح الأخبار، ج ۱، ص ۱۴۴، ح ۸۲.
  96. المصنف، ابن أبی شیبة، ج ۷، ص ۵۰۳، ح ۴۹.
  97. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۷۲.
  98. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۹۱.
  99. مسند ابن حنبل، ج ۲، ص ۲۵۶، ح ۴۷۹۷.
  100. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۰۰.
  101. الفتوح، «عن عمار بن یاسر- مِن کلامِهِ فی حَربِ صِفینَ لِعَمرِو بنِ العاصِ-: أیهَا الأَبتَرُ! أ لَستَ تَعلَمُ أن النبِی (ص) قالَ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ؟» (الفتوح، ج ۳، ص ۷۷).
  102. تاریخ دمشق، ج ۵۳، ص ۳۵.
  103. الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۶ الرقم ۱۸۷۵.
  104. کنز العمال، ج ۵، ص ۸۳۴، ح ۱۴۵۰۹.
  105. تاریخ بغداد، «عن عمر بن الخطاب- لَما رَأی‌ رَجُلًا یسُب عَلِیاً (ع)-: إنی أظُنک مُنافِقاً؛ سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (ص) یقولُ: إنما عَلِی مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی‌، إلاأنهُ لا نَبِی بَعدی» (تاریخ بغداد، ج ۷، ص ۴۵۳ ش ۴۰۲۳).
  106. شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۵.
  107. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۶۵۴-۶۵۹.
  108. ربیع الأبرار، ج ۳، ص ۴۷۹.
  109. تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۴.
  110. الصواعق المحرقة، ص ۱۳۲.
  111. «الإمام الصادق (ع): لَما صُرِعَ زَیدُ بنُ صوحانَ- رَحمَةُ اللهِ عَلَیهِ- یومَ الجَمَلِ، جاءَ أمیرُ المُؤمِنینَ (ع) حَتی‌ جَلَسَ عِندَ رَأسِهِ فَقالَ: رَحِمَک اللهُ یا زَیدُ، قَد کنتَ خَفیفَ المَؤونَةِ عَظیمَ المَعونَةِ. قالَ: فَرَفَعَ زَیدٌ رَأسَهُ إلَیهِ وقالَ: وأنتَ فَجَزاک اللهُ خَیراً یا أمیرَ المُؤمِنینَ، فَوَاللهِ ما عَلِمتُک إلابِاللهِ عَلیماً، وفی ام الِکتابِ عَلِیاً حَکیماً، وأن اللهَ فی صَدرِک لَعَظیمٌ. وَاللهِ ما قاتَلتُ مَعَک عَلی‌ جَهالَةٍ، ولکنی سَمِعتُ ام سَلَمَةَ زَوجَ النبِی (ص) تَقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (ص) یقولُ: «مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ» فَکرِهتُ وَاللهِ أن أخذُلَک فَیخذُلَنِی اللهُ» (رجال الکشی، ج ۱، ص ۲۸۴ ش ۱۱۹).
  112. تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹.
  113. تذکرة الخواص، ص ۱۱۸.
  114. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۳۳.
  115. الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۹۸.
  116. رجال الکشی، ج ۱، ص ۲۸۸ ش ۱۲۹.
  117. تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹.
  118. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۶۵۹-۶۶۵.
  119. سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰ ش ۲۵.
  120. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱۵.
  121. مقتل أمیر المؤمنین، ص ۱۰۵، ح ۹۴.
  122. وقعة صفین، ص ۳۷.
  123. شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۰.
  124. الارشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.
  125. شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۱.
  126. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۶۶۵-۶۶۷.
  127. ر.ک: مطهری، مرتضی، اسلام و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۱۸۱.
  128. ر.ک: مطهری، مرتضی، عدل الهی، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶؛ ج ۱۷، ص ۱۶۴.
  129. ر.ک: مطهری، مرتضی، عدل الهی، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶.
  130. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۲۶ تا ۳۳.
  131. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۴۳.
  132. موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۱ ص ۸۶ تا ۹۰، سنن الامام علی، ص ۲۵ تا ۳۱.
  133. ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۳ ص ۲۳۷.
  134. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۸؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  135. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴.
  136. ر.ک: تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ص۵۷۱ و سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص ۴۶۳ و معجم کبیر طبرانی، ج۱۰، ص ۱۸۳ و کنزالعمال، ج۱۳، ص ۴۶۷ و سایر مصادر فریقین.
  137. ر.ک: فضائل الخمسة، ج ۱ ص ۲۳۱.
  138. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۸.
  139. شیخ مفید، الارشاد، ۲۲.
  140. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۸.
  141. ر.ک: دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵.
  142. حر عاملی، وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۳۴.
  143. تفسیر قمی، ج ۱ ص ۳۶۷؛ تفسیر صافی ج ۳ ص ۷۷؛ کنز الدقائق ج ۶ ص ۴۸۰.
  144. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۱۰۷ تا۱۰۹.
  145. «یَا عَلِیُّ أَنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدِی فَوَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَکَ وَ اعْتَدَی عَلَیْکَ» عیون اخبار الرضا، ج ۱ ص ۳۰۳.
  146. ر.ک: امالی، شیخ طوسی، ص ۷۲۶؛ «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)».
  147. ر.ک: مفاتیح الجنان، زیارت پنجم امیرالمؤمنین.
  148. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۴۸.
  149. ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۶۰ و ۴۶۱؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۱۰۷ تا۱۰۹.
  150. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۳.
  151. ر.ک: نهج البلاغه، نامه: ۴۵.
  152. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲.
  153. ر.ک: مطهری، مرتضی، مشکلات علی، ج ۱۶ ص۶۰۳؛ ج۲۲، ص۲۴۹؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۱۰۷ تا۱۰۹.
  154. ر.ک: خطبه ۲۷، ۳، ۲۵، ۱۸۲ و ۷۰ از «نهج البلاغه» صبحی صالح.
  155. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۸۲؛ مطهری، مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۶۱۴؛ و انسان کامل، ج ۲۳، ص ۱۸۰؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۱۰۷ تا۱۰۹.
  156. ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۲ ص ۱۰۲.
  157. ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۲۲۰، ۵۸، ۵۹.
  158. نمونه‌هایی از آنها در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۶۳ به بعد آمده است.
  159. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۱۰۷ تا۱۰۹.
  160. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۹.
  161. ر.ک: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی مجموعه آثار، ج۱۶، ص ۲۳۲ و ۲۸۹؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۷۷ تا۸۱.
  162. ر.ک: اعیان الشیعة، ج ۱ ص ۴۲۱- ۳۲۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷-۹۸؛ دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵.
  163. دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵.
  164. ر.ک: دانشنامۀ امام علی، ج ۱۱ ص ۱۸۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸.
  165. ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ«آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۴.
  166. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
  167. سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  168. فرهنگ شیعه، ص ۹۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  169. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۳۶ ص ۸.
  170. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
  171. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۷ ص ۲۵۲.
  172. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۴۱۲ و ص۴۶۷ تا ۴۷۲.
  173. ر.ک: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۲۷۱ و ۳۰۷.
  174. ر.ک: مطهری، مرتضی، احترام دنیا و تحقیر دنیا، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۷۴۶.
  175. ر.ک: مطهری، مرتضی، داستان راستان، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۳۵۳ و ۴۶۲.
  176. ر.ک: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۳۳.
  177. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۸۳ تا۹۱.
  178. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۷۱-۵۸۶.
  179. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۹۳ تا۱۰۶.
  180. ر.ک: مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۴۳۸.
  181. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۶۳ تا۷۵.
  182. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۳.
  183. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۵.
  184. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِه‏»؛ نهج البلاغه، خطبه ۷۳.
  185. ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۸۵.
  186. ر.ک: مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص ۱۱.
  187. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۶؛ مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۳۷.
  188. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۹.
  189. ر.ک: مطهری مرتضی، بیست گفتار، ص ۲۷.
  190. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۶۳ تا۷۵.
  191. ر.ک: مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۷۹ و ۱۰۵ و ۱۱۱.
  192. ر.ک: مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۷۶.
  193. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۶۳ تا۷۵.
  194. ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۷۹.
  195. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۲۱۵.
  196. ر.ک: مطهری مرتضی، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۲۰۷.
  197. ر.ک: مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص ۲۹.
  198. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۶۳ تا۷۵.
  199. ر.ک: مطهری مرتضی، کلام، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۵۸، ۵۹ و ۸۲-۹۳.
  200. ر.ک: مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۸۳، ۳۹۹ و ۴۰۳.
  201. ر.ک: مطهری، مرتضی، فلسفه ابن سینا، مجموعه آثار، ج ۸ ص ۱۱۱.
  202. ر.ک: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار، ج ۶، ص ۱۰۲۳.
  203. نهج البلاغه خطبه ۱ و ۴۵.
  204. ر.ک: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار، ج ۶، ص ۱۰۰۶.
  205. ر.ک: مطهری مرتضی، کلام، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۱۲۷؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۳۵ تا۶۳.
  206. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۵.
  207. ر.ک: مطهری، مرتضی، انسان و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۱۱ و ج ۲۲، ص ۱۳۵ و ۲۱۲؛ حکمت‌ها و اندرزها، مجموعه آثار ج ۲۲، ص ۱۳۴.
  208. ر.ک: مطهری، مرتضی، انسان و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۱۲.
  209. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷؛ مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۳۳.
  210. «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵.
  211. ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۵؛ مطهری مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۵۱.
  212. ر.ک: مطهری مرتضی، حکمت‌ها و اندرزها، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۲۳۷.
  213. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۵.
  214. ر.ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۳۵ تا۶۳.
  215. ر.ک: مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۷۹-۶۹-۵۴.
  216. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  217. نهج البلاغه، خطبه ۳۲؛ مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۳۰.
  218. ر.ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۳۴.
  219. نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۶۱.
  220. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۱.
  221. ر.ک: مطهری، مرتضی، حج، مجموعه آثار، ج ۲۵، ص ۹۵.
  222. ر.ک: مطهری مرتضی، انسان کامل، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۱۴۱.
  223. ر.ک: مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۷۷.
  224. ر.ک: مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ، ج ۲، ص ۲۵۴.
  225. ر.ک: مطهری مرتضی، حکمت‌ها و اندرزها، مجموعه آثار، ج ۲۲، صص ۴۱۵ و ۴۲۹.
  226. ر.ک: مطهری مرتضی، حکمت‌ها و اندرزها، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۳۹۶.
  227. ر.ک: گفتارهای معنوی، ص ۳۷.
  228. ر.ک: مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۷۰.
  229. ر.ک: مطهری مرتضی، انسان کامل، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۲۹۴؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت ص ۳۵ تا۶۳.
  230. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۳.
  231. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴۶.
  232. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۳۷۰ و ۳۷۱.
  233. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۳۷۱ و ۳۷۲.
  234. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۰۳.
  235. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۹.
  236. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۰۱.
  237. «زیاده‌خواهی شما را سرگرم داشت * تا با گورها دیدار کردید» سوره تکاثر، آیه ۱-۲.
  238. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۱.
  239. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۵۲ و ۱۵۳.
  240. مجلسی، محمدباقر، بحا الانوار، ج۶، ص۲۶۷.
  241. جوادی آملی، عبدالله، مقاله «حیات عارفانه امام علی»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۸۴-۹۰.