عصمت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۲۱: خط ۴۲۱:


==== اهم آثار و کارکردهای [[معصوم]] بودن [[قرآن]] ====
==== اهم آثار و کارکردهای [[معصوم]] بودن [[قرآن]] ====
[[الهی بودن قرآن الفاظ آن و [[عصمت]] تام قرآن، نتایج چندی در عرصه [[فهم]] و [[معرفت دینی]] دارد که به اختصار اهم آنها را مرور می‌کنیم:
[[الهی]] بودن قرآن الفاظ آن و [[عصمت]] تام قرآن، نتایج چندی در عرصه [[فهم]] و [[معرفت دینی]] دارد که به اختصار اهم آنها را مرور می‌کنیم:


===== قداست قرآن =====
===== قداست قرآن =====

نسخهٔ ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۰۰

عصمت در اصطلاح متکلمان امامیه، گاه به لطفی از جانب خدای متعال به برگزیدگان خود و گاه نیز به ملکه‌ای تعبیر شده که به موجب آن، انبیاء و اوصیای ایشان برغم داشتن قدرت بر انجام گناهان، از هر گونه خطا و اشتباه، گناه، سهو و نسیان در تمام مراحل زندگی، حتی قبل از تصدی منصب، مصون هستند. امامیه عصمت را از ضروری‌ترین شروط اعطای مقام نبوت و امامت می‌دانند. استوراترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، «علم خاص» است که هم با تحلیل عقلی و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با متون دینی همخوانی دارد. متکلمان قلمرو عصمت را به عصمت زمانی و عصمت متعلق تقسیم کرده و عصمت متعلق را نیز مشتمل بر عصمت علمی و عملی دانسته‌ و بر این اساس قلمرو عصمت معصومان را به عصمت از انواع گناهان، خطا، اشتباه و نسیان گسترش داده‌اند. پیامبران، امامان اثنی عشر، فرشتگان، قرآن، وحی و برخی اولیای الهی مثل حضرت زهرا و حضرت مریم(س) از مصادیق عصمت و معصوم هستند. عصمت معصومان را با براهین عقلی و ادله نقلی متعددی می‌توان به اثبات رساند. اعتقاد به عصمت نقش قابل توجهی در فقه و اصول فقه امامیه داشته و کارکردهای فقهی و اصولی آن را به وضوح می‌توان در آراء فقها و اصولیون امامی مشاهده نمود که حجیت سیره عقلا، کتاب خدا و سنت از جمله کارکردهای اصولی اعتقاد به عصمت است.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

پیشینه باور به عصمت

پیشینه اعتقاد به عصمت قبل از اسلام

اندیشه عصمت پیش از اسلام وجود داشته است؛ گرچه در هر دینی به شکل و قالب خاصی بروز و جلوه داشته است. در ادیان غیرابراهیمی، بیشتر به عنوان صفت پیش فرضِ معلم و آموزگار خلایق قرار گرفتن و راهبری مردم قرار گرفته است. در بعضی فرقه‌های بودیزم به صراحت و در بسیاری دیگر به صورت غیرمستقیم این اندیشه مطرح شده است؛ اما در ادیان ابراهیمی نیز به شکل واضح‌تری این اندیشه وجود دارد. در دین یهود، عصمت انبیا در مقام اخذ و تلقّی و ابلاغ وحی به شکل قطعی مطرح شده است؛ اما عصمت آنها در مقام عمل نیز با توجیه موارد خلاف در تفاسیر تورات به شکل خاصی مطرح شده است. بیش از همه ادیان و آشکارتر از آنها در مسیحیت، عصمتِ عیسی مسیح(ع)، عصمت کاتبان انجیل، عصمت کلیسا، عصمت پاپ در مقام فتوا و اَشکال دیگری از عصمت مطرح بوده و هست؛ درنتیجه می‌توان گفت تاریخ این فکر و اندیشه و نظریه، قبل از اسلام بی‌ریشه نیست. بنابراین استبعاد یا انکار این اندیشه در اسلام و انتساب آن به عامل بیرونی دور از انصاف است[۱۱].

خاورشناسان دیدگاه‌های مختلفی را پیرامون اصل اعتقاد به عصمت و پیشینه آن مطرح کرده‌اند. برخی پیدایش آن را به نیمه نخست قرن دوم هجری مرتبط دانسته و بر این باورند که این دیدگاه از زمان امام صادق(ع) مطرح شده و سپس توسط شاگردان آن حضرت و بعدها توسط علمای شیعه ترویج یافت[۱۲]، برخی معتقدند مسلمانان آن را از زرتشت یا ایرانیان باستان اخذ کرده‌اند[۱۳].[۱۴].[۱۵] و برخی دیگر تاریخچه آن را به صوفیه بازمی‌گردانند[۱۶]. برخی هم معتقدند مسلمانان این عقیده را از ادیان دیگر همچون مسیحیت[۱۷] گرفته‌اند. برخی دیگر اما آن را از ابداعات عبدالله بن سبا می‌دانند[۱۸]. اعتقاد به سیاسی بودن عصمت[۱۹] و نیز بازگرداندن آن به غلات هم توسط برخی مطرح شده است[۲۰].

پیشینه اعتقاد به عصمت در باور اصحاب ائمه

از سیری در متون و منابع تاریخی و حدیثی می‌توان به نتایج زیر دست یافت:

  1. به‌رغم آنکه بر اصل مسأله عصمت پیامبر و امامان در برخی آیات قرآن کریم و روایات به طور قطع تاکید شده است[۲۱]، اما کیفیت طرح این مسأله توسط آن حضرات فراز و نشیب‌هایی داشته است؛ به گونه‌ای که در دوره‌های نخستین به دلیل اوضاع ویژه سیاسی و عدم آمادگی شیعیان برای پذیرش همه معارف، بر مفهوم عصمت، الهی بودن[۲۲] و معرفی مصادیق آن تاکید می‌شد[۲۳] اما به مرور زمان این مسأله با جزئیات بیشتری تبیین و استدلال‌هایی نیز برای اثباتش اقامه گردید.
  2. واژه عصمت و مشتقات آن از جمله معصوم، از همان قرن نخست هجری در سنت نبوی[۲۴]، مطرح و در کلمات امامان شیعه نیز متداول بوده است[۲۵]. مسأله عصمت امام از گناه، از آغاز شکل‌گیری جامعه شیعی در مدینه و پس از آن در کوفه در دوران امامت امام علی(ع) در میان شیعیان آن زمان مطرح بوده و معتقدان فراوانی نیز داشته است؛ افزون بر آن عصمت امام از اشتباه نیز نزد برخی شیعیان امری مسلم و قطعی بوده است[۲۶]؛ اگر چه به دلایل ویژه تاریخی و سیاسی اعتقاد به عصمت، تا قبل از عصر امام صادق و امام باقر(ع)، بروز و نمود چشمگیری میان شیعیان نداشته است، اما با تکیه بر روایات و نیز قراین و شواهد دیگر می‌توان مدعی شد که اعتقاد به عصمت در آن زمان و نزد شیعیان امری غریب نبوده بلکه در مواردی یا مناطقی این نظریه، باوری عمومی بوده است.
  3. از عصر صادقین(ع) اعتقاد به این مسأله و گفتگو پیرامون آن، به طور گسترده‌تری از سوی امامان معصوم مطرح و توسط اصحاب بزرگ آن حضرات تبیین و نقل گردید به گونه‌ای که از عبارات «مطهر»[۲۷] و «علی الحق»[۲۸] که تا پیش از آن استعمال شده و از آن عصمت برداشت می‌شد، فراتر رفته و از واژه «عصمت» استفاده گردید.
  4. به لحاظ مفهومی، واژه عصمت در این دوران، اغلب بر عصمت از گناه، اطلاق می‌شد[۲۹] و جهت بیان مصونیت امامان از خطا، اشتباه و فراموشی از واژگان دیگری همچون «مبرا بودن»، «عاری بودن» و «منزه بودن» استفاده می‌گردید.
  5. در این دوران نیز همچون گذشته، امامان و اصحاب بر الهی بودن مقوله عصمت تاکید می‌کردند[۳۰].
  6. امام صادق(ع)، نخستین استدلال‌های امامیه بر عصمت امام را ارائه کردند[۳۱]، بعدها به تبع امام، برخی اصحاب ایشان همچون هشام بن حکم، استدلال‌های امام را با شرح و بسط بیشتری در جامعه مطرح نمودند.
  7. از نکات مهم دوران صادقین(ع)، توسعه قلمرو عصمت از مصونیت از گناه به مصونیت از خطا، اشتباه، فراموشی و دیگر عیوب، بوده است. در دوران امامان بعد نیز بر همین مطلب تاکید گردید[۳۲].[۳۳].

عصمت در اندیشه متکلمان از آغاز غیبت تا پایان قرن پنجم

ابن قبه

ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازی[۳۴] یکی از طرفداران نظریه عصمت پیامبر و امام است. وی عصمت را شرط لازم برای امامت می‌داند[۳۵].[۳۶] ابن قبه رازی از آن طیف متکلمان است که عصمت امام را همانند علم امام در چارچوب دین بیان می‌کنند[۳۷]. او از آنجا که وظیفه اولیه و اصلی امام را در حیطه دین و تبیین و تفسیر آموزه‌های دینی می‌داند، عصمت امام را نیز در همین محدوده بیان می‌کند. او امام را کسی می‌داند که از هر گونه خطا به تعمد یا سهو در این زمینه مصون باشد[۳۸].[۳۹]

توجه به این نکته ضروری است که مسئله عصمت امام از اشتباه در امور عادی یا علمی، نزد متکلمان گذشته چندان مطرح نبوده است، و هرگاه سخن از عصمت به میان می‌آمده، غالباً مراد همان عصمت از گناه یا اشتباه در تبیین دین بوده است. از این رو، نظریاتی که ذیل این دو عنوان مطرح می‌شود، غالباً بر اساس نظریات آنها در مسئله علم امام بوده و در واقع لوازم نظریات آنان در آن مسئله است. از این رو ابن قبه نیز به صراحت در این باره نظریه‌پردازی نکرده است[۴۰].

ابن‌جریر طبری

ابوجعفر محمد بن جریر رستم طبری آملی از متکلمان قرن سوم و چهارم هجری قمری است که اصحاب رجال از او به بزرگی یاد کرده‌اند[۴۱].

از مرحوم طبری نظریات اندکی در باب عصمت وجود دارد. بر اساس این نظریات وی عصمت را یکی از شرایط لازم برای امامت دانسته [۴۲] و آن را امری موهبتی و الهی می‌داند[۴۳]. او معتقد است پیامبر و امام ضرورتا از ارتکاب گناهان معصوم هستند[۴۴].

شیخ مفید

محمد بن محمد بن نعمان العکبری البغدادی متولد سال ۳۳۶ هجری قمری، معروف به شیخ مفید، از متکلمان پرآوازه شیعه در قرن چهارم و پنجم، به شمار می‌آید[۴۵].

نظریات مرحوم شیخ در مسئله عصمت را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد:

  1. عصمت، شرط لازم امامت و امری تفکیک ناپذیر از آن است[۴۶].
  2. عصمت معصومان اعم از پیامبر اکرم (ص) و امامان(ع)، لطف و موهبتی الهی است[۴۷].
  3. عصمت معصوم، منافاتی با اختیار وی در گناه کردن ندارد[۴۸].
  4. مفهوم عصمت در آثار شیخ مفید علاوه بر عصمت پیامبر و امام از انواع معاصی و گناهان، درباره عصمت از اشتباه و فراموشی نیز به کار رفته است[۴۹].
  5. معصوم(ع)، در همه عمر خود از گناهان کبیره معصوم است؛ اما ضرورتاً از گناهان صغیره سهوی که موجب استخفاف او نشود، پیش از تصدی منصب امامت معصوم نیست[۵۰].
  6. معصوم، از اشتباه در تبیین دین و عمل به آن معصوم است[۵۱].

شیخ مفید برهان‌های عقلی و نقلی فراوانی بر اثبات عصمت امام اقامه کرده است که اغلب آنها را می‌توان از ابتکارات وی به شمار آورد؛ هرچند متکلمان پیشین شیعه نیز در این باره مسئله عصمت را با برهان‌های دیگری مستدل کرده‌اند. وی به طور گسترده به تعریف عصمت و بیان ویژگی‌های آن پرداخته است[۵۲].

مسئله عصمت معصومان از گناهان سهوی و نیز عصمت تنها پیامبر اسلام و امامان و نه مطلق پیامبران، از ترک مستحبات، برای نخستین بار از زمان مرحوم شیخ مفید و به دست ایشان مطرح شده مفید[۵۳]، چه اینکه تصریح به امکان اشتباه امام، به دلیل نداشتن علم الهی، دست‌کم در حوزه قضاوت را که البته به تنقیح مناط در دیگر امور غیردینی نیز قابل سرایت است، نخستین بار ایشان ابراز کرده است[۵۴].

سید مرتضی

مرحوم سید، عصمت امام را از بزرگ‌ترین اصول امامت وی دانسته و بحث و نظر درباره آن و تعیین دقیق حدودش را لازم می‌شمرد[۵۵]. او مانند دیگر متکلمان امامیه، عصمت را از ذاتیات و شروط لازم برای امام می‌داند: «إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً»[۵۶].

نظریه مرحوم سید در این باره ناشی از نگاه ویژه او به منصب امامت است؛ بدین معنا که وی وجود رئیس را برای جامعه عقلاً امری ضروری دانسته و او را همان امام می‌شمرد و بر این باور است که چنین رئیسی باید از ارتکاب گناهان معصوم باشد[۵۷].

سید مرتضی، عصمت را از نظر لغوی به معنای منع کردن می‌داند: "أصل العصمة في وضع اللغة المنع، يقال: عصمت فلانا من السوء إذا منعت من فعله به"[۵۸]. وی افزون بر تعریف لغوی عصمت، دست‌کم سه بار به تعریف اصطلاحی آن پرداخته است.

بر اساس یکی از این تعاریف، عصمت چیزی است که با وجود آن، اگرچه مکلف تمکن و قدرت ارتکاب گناه را دارد، از گناه یا ترک واجب امتناع می‌کند: "العصمة ما يمنع عنده المكلف من فعل القبيح و الاخلال بالواجب ولولاه لم يمنع من ذلك مع تمكينه في الحالين"[۵۹]. مرحوم سید مرتضی در تعریف دیگری از عصمت، از ادبیات رایج میان متکلمان آن زمان استفاده می‌کند و عصمت را لطف خداوند به بنده خود می‌شمرد[۶۰].

ویژگی‌های مقوله عصمت از دیدگاه ایشان عبارت‌اند از: اختیاری و الهی بودن عصمت[۶۱]، تکاملی بودن آن[۶۲]، اختصاص نداشتن به گروهی ویژه[۶۳] و تشکیکی بودن عصمت. سید مرتضی، عصمت را دارای مراتب تشکیکی می‌داند؛ یعنی کسی که از فعلی قبیح خودداری می‌کند، از همان عمل، معصوم به شمار می‌آید؛ ولی نمی‌توان او را معصوم مطلق نامید، بلکه معصوم مضاف است؛ یعنی از همان عمل، معصوم است. اگر کسی بتواند از همه گناهان خودداری کند، او را معصوم مطلق می‌نامند و از این روست که پیامبران و امامان که در دیدگاه شیعه امامیه از همه گناهان خودداری می‌کنند، معصوم مطلق به شمار می‌آیند[۶۴].

از نظر وی امام ضرورتا از ارتکاب همه گناهان صغیره و کبیره[۶۵] و نیز اشتباهاتی که در تبیین و عمل به دین، به روی گردانی مردم از او بیانجامد[۶۶]، قبل و پس از تصدی امامت، معصوم بوده و ضرورتا از اشتباه و فراموشی و سهو و نسیان در امور عادی زندگی[۶۷] و نیز ترک مستحبات معصوم نیست[۶۸]

سید مرتضی در آثار متعدد خود، از براهین عقلی و نقلی بسیاری در اثبات عصمت معصومان استناد کرده است[۶۹].[۷۰]

ابوالصلاح حلبی

ابوالصلاح تقی بن نجم بن عبیدالله حلبی، معروف به ابوالصلاح حلبی، از جمله متکلمان معروف قرن پنجم و از شاگردان سید مرتضی و شیخ طوسی است. او از متکلمانی است که در زمینه عصمت، به ویژه برهان‌های آن نوآوری‌های زیادی داشته است[۷۱].

خلاصه نظریات مرحوم حلبی در باب عصمت چنین است:

  1. عصمت شرط لازم نبوت و امامت پیامبر و امام است[۷۲].
  2. امام ضرورتا پیش و پس از تصدی منصب امامت از گناه[۷۳] و اشتباه در تبیین دین[۷۴] معصوم است.

مرحوم حلبی را می‌توان از جهت ارائه برهان‌های متعدد عقلی و نقلی یکی از بی‌نظیرترین متکلمان دانست به گونه‌ای که هیچ‌یک از متکلمان قبل از او به اندازه وی برای اثبات عصمت امام اقامه برهان نکرده‌اند[۷۵].[۷۶]

ابوالفتح کراجکی

ابوالفتح محمد کراجکی طرابلسی (۴۴۹ ق، لبنان) از جمله متکلمان معروف قرن پنجم هجری است. وی مانند بسیاری دیگر از متکلمان امامیه طرفدار عصمت پیامبران بوده و در این خصوص امامان را نیز هم‌شأن انبیا می‌داند.[۷۷]. بر این اساس هر مرتبه‌ای از عصمت که برای انبیا ثابت شود برای امامان نیز ثابت خواهد بود.

مرحوم کراجکی در معدود آثار به جای مانده از خود، به طور بسیار گذرا، به یکی از ویژگی‌های عصمت، یعنی اختیاری بودن آن اشاره کرده است: "و انهم معصومون من الخطا و الزلل عصمة اختیار"[۷۸]. وی در این عبارت موجز، مفهوم عصمت را برای عصمت از اشتباه و خطا نیز به کار برده است.

ایشان در آثار خود در موارد متعددی امام(ع) را از گناهان معصوم دانسته است: «امامان(ع) در داشتن کمال، علم و عصمت از گناهان، مانند پیامبران(ع) هستند»[۷۹] وی ضمن بیان اینکه امامان جانشین پیامبر اکرم(ص) هستند، آنها را به هر آنچه مورد نیاز مردم است، عالم می‌داند. حداقل برداشت از این عبارات، عصمت امام از اشتباه در امور مربوط به دین است. وی در این باره می‌نویسد: «تمام حجت‌های خداوند متعالی به همه آنچه مورد نیاز مردم است، احاطه علمی دارند و از اشتباه و لغزش معصوم‌اند»[۸۰].

از برهان‌های مرحوم کراجکی در بحث عصمت امام روشن می‌شود که از نظر وی، عصمت، شرط لازم متصدی منصب امامت است. وی ضمن یکی از برهان‌های خود می‌نویسد: «امام، الگوی مردم در دین و دنیاست، و پیروی از او را خداوند رب العالمین واجب کرده است. پس لازم است اشتباه و لغزشی بر او ممکن نباشد»[۸۱].

او برای اثبات عصمت امام، هم از براهین عقلی و هم از برهان‌های نقلی استفاده کرده است. وی در بحث برهان‌های عصمت، دست‌کم به دو برهان عقلی امتناع تسلسل[۸۲] و پیشوایی امام [۸۳] استناد کرده است[۸۴].

شیخ طوسی

در اندیشه مرحوم شیخ طوسی نه تنها پیامبر و امام معصوم هستند بلکه عصمت شرط لازم نبوت و امامت آنهاست[۸۵]. وی در بیان تعریف اصطلاحی، عصمت را به لطفی تفسیر نموده که معصوم را به انجام واجب و ترک قبیح دعوت می‌کند[۸۶]. وی اختیاری[۸۷] و الهی بودن[۸۸] را از ویژگی‌های عصمت دانسته است. از منظر ایشان، امام از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم بوده است[۸۹].

نظریه‌ای که برای نخستین بار مرحوم شیخ طوسی در کلام شیعه مطرح کرده، این است که وی امام را نه تنها پیش از تصدی منصب امامت، که از آغاز عمر تا پایان معصوم می‌داند[۹۰]. افزون بر آن، مرحوم شیخ طوسی، از کسانی است که پیامبر و به تبع آن، امام را از گناه سهوی نیز معصوم دانسته است[۹۱].

شیخ طوسی به طور کلی پیامبر و به تبع آن، امام را از هر عملی که موجب رویگردانی و نفرت مردم از آنان شود، اگرچه آن عمل قبیح نباشد معصوم دانسته است[۹۲].

وی امام را از گناهان باطنی و ظاهری[۹۳] معصوم می‌داند[۹۴]. با این توضیح روشن می‌شود که در اندیشه مرحوم شیخ طوسی، امام به طور ضروری و وجوبی از آغاز عمر تا پایان از گناهان سهوی و عمدی معصوم است[۹۵].

دیدگاه شیخ در باب قلمرو عصمت معصومان

در اندیشه مرحوم شیخ طوسی، امام (ع) از اشتباه در مرحله عمل به دین اگر به ارتکاب قبیح یا همان گناه سهوی بیانجامد، معصوم است. اما درباره اینکه امام (ع) از اشتباه و فراموشی در امور عادی زندگی معصوم است یا نه، دو دسته عبارت به ظاهر متعارض از ایشان به چشم می‌خورد[۹۶].

جمع میان اطلاق و تقیید این عبارات به ظاهر متعارض به این است که گفته شود: از نظر شیخ امام (ع)، در امور مربوط به تبلیغ دین معصوم است اما در امور عادی، ضرورتاً معصوم نیست[۹۷].

در دیدگاه مرحوم شیخ، امام (ع) به همه مسائل عالم است. در این صورت عصمت او از اشتباه در نظریات غیر دینی نیز امری روشن خواهد بود[۹۸].

ابراهیم نوبختی

مرحوم نوبختی مانند دیگر متکلمان شیعه، عصمت را شرط لازم امامت دانسته و معتقد است قوام امر امامت با توجه به مسدولیت‌های به معصوم بودن وی وابسته است[۹۹].

ایشان در تعریف خود از عصمت آن را لطفی از جانب خدای متعال می‌داند که موجب جلوگیری از وقوع انسان در خطا و اشتباه می‌شود[۱۰۰]. بر اساس تعریف وی از عصمت و دیگر عبارات ایشان می‌توان به این نتیجه رسید که از منظر او عصمت دارای دو ویژگی الهی بودن و اختیاری بودن است[۱۰۱].

مرحوم نوبختی، برهان‌های فراوانی را بر عصمت امام اقامه کرده که همگی، عقلی یا عقلی ـ نقلی‌اند و از خلال آنها می‌توان نظریه وی را در قلمرو عصمت به دست آورد.

امتناع تسلسل[۱۰۲]، حفظ شریعت از جمله برهان‌های بسیار معروفی که مرحوم نوبختی به آن استناد کرده و در صدد اثبات عصمت امام از راه آن است، «حفظ شریعت» است[۱۰۳].

منشأ عصمت

در اینکه منشأ عصمت چیست و چه عامل یا عواملی موجب می‌شود تا معصومان در مقام عمل به اختیار خود آلودگی‌ها را ترک کنند و از خطا و نسیان نیز در امان باشند، دیدگاه‌های مختلفی از سوی متکلمان اسلامی مطرح شده است.

اجتماع چهار عنصر

برخی معتقدند اجتماع چهار عنصر موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) می‌شود که عبارت‌اند از:

  1. در نفس یا بدن مطهر معصوم، خاصیتی وجود دارد که اقتضا می‌کند ملکه مانع از فجور در او پدید آید.
  2. علم و یقین نسبت به زیان‌ها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است.
  3. وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق می‌سازد.
  4. توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمی‌دارد[۱۰۴].

علم خاص

بسیاری از اندیشوران اسلامی، منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی می‏دانند[۱۰۵]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان می‌گردد[۱۰۶].

علم و اراده

برخی دیگر عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانسته‌اند[۱۰۷]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زنده‌تر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزش‌ها و کج روی‌ها بیشتر در امان خواهد بود"[۱۰۸].

اراده قوی و حسن انتخاب

برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب می‌‌دانند[۱۰۹]. از نظر آنان عصمت پدیده‌ای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کننده‌ای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسان‌ها می‌‌توانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند[۱۱۰].

تمامیت عقل

برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمرده‏‌اند[۱۱۱]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیده‌اند"[۱۱۲].

خلق نکردن گناه توسط خدا

اشاعره که تمام افعال را بدون واسطه به خداوند نسبت می‌‌دهند، معتقدند این خداوند است که در اعمال معصوم فعل گناه را خلق نمی‌کند[۱۱۳]. برخی دیگر از اشاعره نیز معتقدند خداوند در افعال معصوم فقط طاعت‌ها را می‌آفریند[۱۱۴]. این نظریه نیز مردود است؛ چراکه بر اساس آن باز هم عصمت به فعل خداوند برگشته و موجب جبر می‌شود[۱۱۵].

روح القدس

در برخی از روایات از روح القدس به عنوان منبع علم معصومان و به عبارت دیگر منشأ عصمت نام برده شده است. بر اساس این روایات، می‌توان روح‌القدس را مؤید ارواح دیگر و پایه عصمت معصومین دانست[۱۱۶].

مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی

برخی دیگر هم مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی همچون وراثت، لطف الهی، تربیت خانواده و ... را منشأ عصمت می‌دانند[۱۱۷].

اقسام عصمت

عصمت موهبتی و عصمت اکتسابی

عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری می‌کند[۱۱۸]. به خلاف عصمت موهبتی یا ذاتی که در آن انسان، به‌ واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب می‌کند[۱۱۹]. به عقیده برخی عصمت ذاتی یا موهبتی بعد از تلاش و کوشش انسان و بعد از به دست آوردن عصمت اکتسابی به برخی از انسان‌‌‌ها داده می‌شود[۱۲۰]. البته برخی، عصمت اکتسابی را به معنای عدالت دانسته‌اند[۱۲۱].

در اینکه عصمت با اکتساب حاصل می‌شود، یا با موهبت الهی، اختلافی میان متکلمان اسلامی دیده نمی‌شود و به جرأت می‌توان گفت که تمام متکلمان در این خصوص قائل به موهوبی بودن عصمت هستند[۱۲۲].[۱۲۳] چه اینکه قرآن و روایات نیز عصمت را موهبت الهی می‌دانند نه کسبی.

به عنوان نمونه آیات شریفه ذیل بر موهبتی بودن عصمت دلالت دارند:

  1. إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۲۴].
  2. وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ * وَآتَيْنَاهُمْ مِنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاءٌ مُبِينٌ[۱۲۵]. این آیه دلالت دارد بر اینکه نبوت و عصمت از مواهب الهی است.
  3. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...[۱۲۶].
  4. وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا...[۱۲۷].
  5. فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا[۱۲۸].

این آیات که بعضی در باب عصمت انبیا و امامان و بعضی در باب عصمت عام می‌باشد همگی بر این نکته که عصمت، موهبتی الهی به صاحبان عصمت است دلالت دارند.

از میان روایات نیز می‌توان به روایات زیر از باب نمونه اشاره کرد.

  1. امام صادق (ع) فرمودند: “کسی که به تقوای الهی تمسک جوید، خداوند به او عصمت عطا می‌کند (او را حفظ می‌کند)”[۱۲۹].
  2. امام علی (ع) فرمودند: “خداوندا، راهی برای اجتناب از گناه نیست، مگر به عصمت و حفظ و نگهداری تو”[۱۳۰].
  3. امام علی (ع) در کلامی دیگر فرمودند: “همانا مردم همواره با پادشاهان و دنیا مشغول‌اند، مگر کسانی که خدا آنها را حفظ کند”[۱۳۱].
  4. جابر می‌گوید: از امام باقر (ع) درباره علم عالم (پیامبر و امام) پرسیدم، ایشان فرمودند: ای جابر، همانا در پیغمبران و اوصیا پنج روح است: روح القدس، روح ایمان، روح زندگی (حرکت)، روح قوت و روح شهوت. ای جابر، ایشان به وسیله روح القدس امور و مطالب را از عرش تا زیر خاک بدانند. سپس فرمود: ای جابر، این چهار روح اخیر را آفت و پیشامد می‌رسد، ولی روح القدس بازی و یاوه‌گری نکند[۱۳۲].

از روایات فوق به دست می‌آید که عصمت علمی مختص به انبیا و امامان است و عصمت عملی که هم در معصومین و هم در سایر مردم وجود دارد موهبتی الهی است، اگرچه ریشه و زمینه‌های آن اکتسابی است[۱۳۳].

عصمت استحقاقی و عصمت تفضلی

بحث دیگری که میان متکلمان اسلامی مطرح است این است که آیا عصمت، استحقاقی است یا تفضلی. این بحث به بحث اختیار در عصمت و مجبور بودن یا نبودن معصوم در ارتکاب معاصی و عدم ارتکاب آنها بازمی‌گردد. از نظر عقل، اگر عصمت مستلزم مجبور بودن شخص معصوم در انجام طاعات و ترک گناهان باشد، در این صورت شخص معصوم مستحق ستایش و مدح نخواهد بود؛ چراکه وجود این صفت در او فضیلتی برای وی به شمار نیامده و بنا به فرض مذکور او مجبور به ترک گناه بوده و اصلا قدرت بر انجام آن را ندارد[۱۳۴] روشن است که به تبع این نظریه، امر و نهی و پاداش و کیفر معصوم نیز نامعقول خواهد بود. اما از آنجا که غالب متکلمان اسلامی غیر از اشاعره، قائل به اختیار شخص معصوم هستند، بنابراین عصمت را امری تفضلی می‌دانند نه استحقاقی[۱۳۵].

گستره عصمت

گستره عصمت معصومان به دو بخش کلی گستره زمانی و گستره متعلق قابل تقسیم است.

گستره زمانی

در گستره زمانی، عصمت معصومان به لحاظ قبل از تصدی منصب نبوت یا امامت و از زمان تولد و نیز پس از تصدی منصب بررسی می‌شود

عصمت پیش از تصدی منصب (نبوت یا امامت)

بحث از قلمرو عصمت معصومان اعم از پیامبران و امامان و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب نبوت و امامت و پس از آن تا عصر امامان اهل بیت(ع) دیده و شنیده نشده چه اینکه گویا تأکید ائمه در دوران حضور بیشتر بر تثبیت اصل مسأله عصمت بوده است. به نظر می‌رسد این مسأله تا زمان مرحوم شیخ صدوق مطرح نبوده است. نخستین بار شیخ طوسی مسأله عصمت امام و به تبع آن پیامبر خاتم را از زمان تولد مطرح کرد در حالی که پیشینیان او تنها به عصمت امام پس از تصدی منصب امامت توجه داشتند[۱۳۶].

عصمت پس از تصدی منصب (نبوت یا امامت)

یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران و امامان معصوم از گناه پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۱۳۷]. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از:

  1. عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛
  2. عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛
  3. عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی؛
  4. عصمت از گناه.

یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار می‌رود. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۱۳۸]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است[۱۳۹].

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

مقصود از «گستره متعلق»، ابعادی است که امام(ع) در آنها معصوم است. به بیان دیگر می‌‌توان عصمت امام را از جنبه‌های متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی مطرح کرد:

عصمت عملی

عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از دریافت منصب

تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی و امامان اثنی عشر را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود داشته و در مورد عدم عصمت جانشینان پیامبر خاتم نیز اتفاق دارند.

مرحوم شیخ مفید همچون دیگر متکلمان امامیه به عصمت امام از گناهان صغیره و کبیره پس از تصدی منصب امامت تصریح کرده و می‌‌گوید: پیامبران و امامان ـ پس از پیامبران ـ در حال نبوت و امامت خود از گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند[۱۴۰]. دیدگاه مرحوم مفید درباره عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب امامت، با توجه به کلمات به ظاهر متعارض ایشان در این خصوص چندان روشن نیست به طوری که برخی محققان معاصر معتقدند وی در این خصوص دیدگاه راسخی ندارد[۱۴۱]؛ وی در مواردی در عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب توقف نموده[۱۴۲] و در مواضعی نیز تنها به عصمت پیامبران از گناهان صغیره تاکید کرده و میان گناهان صغیره‌ای که فاعل آن در اثر انجامش خوار شده و غیر آن تفکیک قائل شده و بر این اساس عصمت پیامبران از گناهان صغیره نوع اول را لازم دانسته است به خلاف نوع دوم[۱۴۳]. از جمع بندی نظریات مرحوم ابوالصلاح حلبی در این خصوص نیز به دست می‌‌آید که ایشان نیز قائل به عصمت پیامبران پیش و پس از تصدی منصب نبوت بوده است.[۱۴۴]. در اندیشه شیخ طوسی، پیامبران و امامان از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند. عبارت‌های او حاکی از آن است که ایشان میان عصمت قبل از تصدی منصب یا پس از آن تفاوتی قائل نشده است[۱۴۵].[۱۴۶]

مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم امام در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است: نخست: عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از دریافت منصب و دوم: عصمت از اشتباه و خطا (گناه سهوی) در مرحله عمل به دین، پیش یا پس از دریافت منصب. تا پیش از مرحوم صدوق، متکلمان امامیه اشاره یا تصریحی به عصمت امام از چنین گناهانی نداشته‌اند. مرحوم صدوق با ارائه این معیار که پیامبر و به تبع آن امام در غیر تبلیغ دین، معصوم نیستند عملا به ضرورت نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شده است[۱۴۷]. این در حالی است که مرحوم شیخ مفید به صراحت امام را از چنین گناهانی معصوم می‌داند[۱۴۸].

عصمت از سهو

مرحوم صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز، [۱۴۹] و نیز خواب ماندن از نماز [۱۵۰]را نفی می‌کند. اما پس از او مرحوم شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز [۱۵۱] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند. هر چند ایشان امکان عقلی قضا شدن نماز به واسطه خواب ماندن پیامبر و امام را می‌پذیرد[۱۵۲]. بر این اساس اگر اشتباه در ادای واجبات را موجب رویگردانی مردم از پیامبر یا امام بدانیم، می‌توانیم مرحوم سید مرتضی را نیز با استادش شیخ مفید هم عقیده بدانیم[۱۵۳]. متکلمان متأخر از مفید و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات بوده و به عبارت دیگر پیامبران و امامان را معصوم از سهو می‌دانند.

عصمت از نسیان

فراموش کردن احکام الهی از جانب انبیا (ع) باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ[۱۵۴] می‌فهماند که رسول به‌گونه‌ای وحی الهی را دریافت و ابلاغ می‌کند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمی‌دهد. اگر رسول در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشد. غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمی‌شود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن به‌وسیله ملائکه ذکر نکرده. و جمله (احاط بما لدیهم) این دلالت را تأیید می‌کند. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است با بی‌کم‌وکاست و کاست به دست مردم برسد.

عصمت در تبلیغ مورد اتفاق همه است و لازمه آن عصمت انبیا (ع) در دریافت و حفظ وحی است.

عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات

مسأله عصمت از ترک مستحبات و ترک اولی هر چند با برخی روایت‌ها قابل استنباط است اما در منابع کلامی امامیه تا زمان مرحوم شیخ مفید مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی متکلمان متأخر، فراهم آورد. به اعتقاد ایشان پیامبران از ترک غیر عمدی مستحبات، معصوم نیستند و لذا ممکن است به طور سهوی، برخی مستحبات از آنان فوت گردد؛ این در حالی است که وی، پیامبر خاتم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را حتی از ترک سهوی مستحبات نیز معصوم می‌داند هر چند بر این باور است که چنین عصمتی عقلا برای آن حضرات ضرورت ندارد و لذا از منظر وی امکان ترک مستحب برای متصدی منصب نبوت و امامت وجود دارد. [۱۵۵] پس از او مرحوم شیخ طوسی نیز با برگزیدن همین نظریه در توجیه ظاهر آیات بیانگر صدور گناه و ظلم از برخی پیامبران(ع)، مقصود از گناه و ظلم را ترک اولی دانسته است[۱۵۶].

عصمت علمی

مقصود از «عصمت علمی» آن است که آیا امام در نظریاتی که ارائه می‌‌کند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی امام با واقع مطابق است؟ این بخش از عصمت نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد:

عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش یا پس از دریافت منصب

از آنجا که جامعه شیعی و نیز اندیشمندان مسلمان، یکی از اهداف نصب امام را تبیین دین پس از رسول خدا(ص) می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که امام، ضرورتا از اشتباه در تبیین دین معصوم است. آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت است اما درباره عصمت پیامبر یا امام از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت یا امامت باید گفت: این مسأله در منابع اندیشمندان شیعه در پنج قرن نخست هجری مطرح نشده است[۱۵۷].

عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی پیش یا پس از دریافت منصب

غالب متکلمان امامیه در پنج قرن نخست، به صراحت درباره این مسأله نظریه پردازی نکرده‌اند، لکن از نظریات آنان درباره مسأله علم امام دست کم می‌توان به لوازم نظریه‌شان در این بخش نیز دست یافت. چه اینکه در میان متکلمان تنها مرحوم طبری و سدآبادی، علم امام را مطلق دانسته‌اند[۱۵۸]. از این رو می‌توان آنان را بر این باور دانست که امام از اشتباه در نظریات غیر دینی معصوم است. همچنین لازمه نظریات مرحوم حلبی درباره علم امامان پاک ـ نه متصدی منصب امامت ـ معصوم دانستن آنان از اشتباه در نظریات غیر دینی است. مرحوم ابن قبه رازی و نیز شیخ صدوق و شیخ مفید به صراحت لازمه منصب امامت را تنها علم به دین دانسته‌‎اند[۱۵۹]. پس از مرحوم مفید، سیدمرتضی نه تنها آشکارا لازمه منصب امامت را فقط علم به دین دانسته بلکه امام را در امور غیردینی به مراجعه به کارشناس موظف کرده است[۱۶۰]. از میان شاگردان مرحوم سید، شیخ طوسی نیز همانند سید، بلکه غلیظ‌‌ تر از وی منکر علم امام به نحو ضروری در امور غیر دینی است به گونه‌ای که امام را در غیر امور دینی موظف به مراجعه به کارشناس و در صورت اختلاف در نظریات کارشناسان با داشتن شرایط، امام را مکلف به انتخاب یکی از نظریات کرده است. [۱۶۱].

لازمه عرفی چنین نظریاتی، آن است که بخشی از علم امام ـ یعنی علم به مسائل و موضوعات غیردینی ـ برگرفته از منابع بشری باشد از این رو نظریات غیردینی وی، همانگونه که می‌تواند درست و مطابق واقع باشد، می‌تواند مطابق با واقع هم نباشد.

عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی پیش یا پس از دریافت منصب

به نظر می‌رسد تبیین این مسأله در عصر امامان معصوم(ع)، دغدغه اصلی خود آن حضرات و نیز یارانشان نبوده است؛ زیرا مطلب خاصی در این باره به دست نیامده است. در هر حال باید گفت فضای حاکم بر جامعه شیعی، تا پایان قرن پنجم هجری بر معصوم دانستن پیامبر و امام از اشتباه در امور عادی استوار نبوده است[۱۶۲].

وجوه اشتراک و افتراق گستره عصمت در معصومان

آنچه در گستره عصمت بیان شد نسبت به همه مصادیق معصومان یکسان نیست بلکه با توجه به تشکیکی بودن مقوله عصمت این وصف دارای درجاتی است از این رو متکلمان امامیه بر این باورند که پیامبر خاتم و امامان معصوم که جانشینان آن حضرت هستند از عالی‌ترین درجه عصمت برخوردارند و سایر پیامبران(ع) به تناسب شأن و جایگاهشان از درجات پایین‌تر آن بهره‌مند هستند با این توضیح می‌توان گفت به طور کلی هر جا متکلمان معتقد به عدم ضرورت عصمت از امری خاص برای پیامبر خاتم و امامان معصوم شده‌اند با عنایت به برتری آن حضرات بر دیگر پیامبران به وضوح می‌توان به اعتقاد آنها به عدم عصمت سایر انبیا در همان مسأله نیز دست یافت اما چنین نیست که در تمامی مواردی که معتقد به عصمت پیامبر خاتم و امامان شده‌ باشند همان عصمت را برای سایر انبیا نیز باور داشته باشند بلکه در این میان حداقل میان عصمت از گناهان صغیره قبل از تصدی منصب یا از ابتدای تولد و نیز عصمت از ارتکاب سهو در امور عادی زندگی و نیز عصمت از ترک مستحاب و ترک اولی میان پیامبر خاتم و امامان و سایر انبیا تفاوت‌هایی در کلمات متکلمان به چشم می‌خورد.

ضرورت و امکان عصمت

امکان عصمت

در آثار کلامی پیشینیان بحثی تحت عنوان "امکان عصمت" نیامده؛ چرا که آنها غالباً این مسأله را مسلّم گرفته و نیازی به بحث درباره آن نمی‌دیده‌اند، هر چند برخی از مباحث مربوط به این موضوع در مسأله "عصمت و اختیار" مطرح گردیده است. امّا اخیراً در پاره‌ای از کتب کلامی و اعتقادی، این مسأله مورد توجه قرار گرفته و عموماً از سوی منکران عصمت ـ ولو منکران بعضی از ابعاد آن ـ مسأله عدم امکان عصمت مطرح شده است. منشأ بسیاری از این‌گونه سخنان، در این است که صاحبان آنها نتوانسته‌اند بین عصمت معصومین و اختیار آنان وجه جمعی بیابند و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده آزاد می‌باشد، نتیجه گرفته‌اند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست.

ادله امکان عصمت برای عموم افراد بشر

برخی معاصرین دستیابی به برخی درجات عصمت را برای عموم افراد بشر ممکن دانسته و به ادله‌ای همچون امکان ذاتی[۱۶۳] و برخی عمومات قرآنی دال بر این موضوع، استناد کرده‌اند[۱۶۴].[۱۶۵]

ضرورت عصمت

بحث از ضرورت عصمت پس از بحث امکان عصمت مطرح می‌گردد. هر چند بهره‌مندی از برخی اقسام و درجات مختلف عصمت برای عموم افراد بشر به تناسب جایگاه هر فرد و تقوای او امری ممکن است اما برخورداری از درجات عالیه آن که شامل عصمت عملی و علمی می‌شود تنها برای حجت‌های الهی اعم از انبیا و امامان معصوم(ع)، ممکن بلکه امری لازم و ضروری است.

ضرورت عصمت پیامبران

هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است و مقتضای این هدف آن است که پیام‌های خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا، و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صد درصد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند.

به همین دلیل است که مفسران بزرگ هنگامی که به آیه‏ ۵۹ سوره نساء أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ؛ (اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر را) می‌‌‏رسند می‏ گویند دستور اطاعت مطلق دلیل بر این است که پیامبران باید معصوم باشند وگرنه خداوند هرگز دستور اطاعت بی‌‏قید و شرط از آنها را نمی‌‏داد[۱۶۶].

اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا می‌‌کند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ حتّی اگر آنها آدم‌های خوبی باشند؛ زیرا منهای مقام عصمت، باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادّی بلغزد، و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند[۱۶۷].

به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله اتمام حجّت نیز حاصل نمی‌شود؛ زیرا همیشه بهانه ای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است؛ لذا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) می‌‌خوانیم: «او معصوم است و مویّد و موفّق و مستقیم و آگاه از حق، و ایمن از خطاها و لغزش‌ها و انحراف ها؛ خداوند او را به این صفت مخصوص کرده تا حجّتش بر بندگان و شاهدش بر خلق باشد»[۱۶۸].

اضافه بر این، برنامه‌های عملی انبیاء نقش اصلی در تربیت مردم دارد؛ زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آنها است که برای کسانی که تحت تربیت آنها قرار دارند معیار و الگو محسوب می‌‌شود. بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک می‌‌کند و او را به مقصد می‌‌رساند. پیامبران آمده‌اند تا انسان‌ها را پرورش دهند و روشن است که در بعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت، تزکیه و انسان‌سازی محقق شود؛ لذا هرگونه خطایی از او می‌‌تواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند و اگر تضادّی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد به کلّی اعتبار خود را از دست می‌‌دهند و هدف بعثت آنان عقیم خواهد ماند[۱۶۹].

ضرورت عصمت امامان

اگر بگوییم عصمت برای امامان ممکن است؛ معنایش این است که عصمت، ذاتاً برای امامان امتناع ندارد و با فرض وقوع عصمت، هیچ محالی لازم نمی‌آید. برای روشن شدن این ادعا باید در دو مقام بحث شود: اقتضای عصمت و موانع عصمت.

اقتضای عصمت

آنچه که در باب عصمت انبیاء مقتضی است در باب عصمت امامان هم اقتضا دارد، زیرا امامت، دنباله نبوت و به قول قرآن، افضل از نبوت است؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۷۰].

یکی از نکاتی که از این آیه فهمیده می‌شود این است که اگر امام، معصوم نباشد اعتماد ملت از او سلب خواهد شد، و لذا از فرمان‌هایش اطاعت نخواهند کرد. با این فرض، کار خداوند عبث و لغو می‌گردد، چون غرضش محقق نمی‌گردد و این عدم اطاعت با غرض خداوند از آفرینش و نصب امامان و حکمت تشریع، ناسازگار است؛ با اینکه می‌دانیم خداوند حکیم است و کار قبیح و عبث انجام نمی‌دهد و سیر تکاملی انسان را نامحدود قرار داده و به انسان امر کرده تا رسیدن به عالی‌ترین مرحله تکامل انسانی، یعنی خلافت الهی سعی و تلاش کند و لحظه‌ای از مجاهدت نفس و طهارت روح و کسب کمالات معنوی باز نماند.

همه این دلایل و امثال آن، عصمت را برای امامان لازم و ضروری می‌کند و روشن است که عصمت برای امام، هم‌سنگ امامت برای هدایت بشر است و امامت، دنبالۀ نبوت در ابلاغ دین و حفظ شریعت از انحرافات و هدایت امت به سوی رستگاری است.

موانع عصمت

این پرسش مهم وجود دارد که آیا عصمت برای امامان، موانعی دارد یا خیر؟

در پاسخ به این سوال می‌گوییم: در باب موانع احتمالی تنها مانعی که اهل سنت به آن اشاره کرده‌اند ـ به استثنای اشاعره ـ مسئله عدم وقوع عصمت برای خلفا است که ربطی به امتناع ذاتی ندارد و ما هم به صورت اصولی با کلام اهل سنت مخالفیم زیرا: اساساً ما خلفای بنی‌عباس و بنی‌امیه را امام نمی‌دانیم، چرا که آنان ظالم و غاصب بوده‌اند. در نظر ما امامان دوازده نفرند که اولین آنها حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و آخرینشان حضرت ولی‌عصر (ع) می‌باشند که معصوم و مطهرند. به علاوه ما معتقد به امامانی هستیم که منصوب الهی‌اند و از جانب خداوند و نبی مکرم اسلام (ص) به مردم معرفی شده‌اند و در روایات شیعه و اهل سنت اسمای آنها آمده است، لذا هیچ دلیلی که امتناع ذاتی عصمت یا امتناع وقوعی عصمت را ثابت کند وجود ندارد، بنابراین ما به امکان عصمت برای امامان قائلیم.

اگر عصمت برای امامان امتناع ذاتی داشته باشد، نباید هیچ انسانی به عصمت دست یابد؛ حال آنکه قرآن کریم در موارد مختلف انبیاء را معصوم می‌داند؛ از جمله در این آیه شریفه: وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۱۷۱]. آیات دیگری از قرآن نیز به صراحت یا به دلالت التزامی، بر عصمت امامان شهادت می‌دهند، همچنان که آیه تطهیر و آیات دیگر بر این مطلب دلالت دارند. از این‌رو به صراحت ادعا می‌شود که در باب امکان عصمت برای امامان، مقتضی عصمت برای آن بزرگواران وجود دارد و موانع احتمالی عصمت، مفقود است و یا اینکه دلالتی بر این موضوع ندارند، بنابراین عصمت برای امامان، امری ممکن است[۱۷۲].

چرایی ضرورت عصمت معصومان

توجه به این نکته حائز اهمیت است که بحث ضرورت عصمت، ارتباط بسیار نزدیکی با بحث اثبات عصمت به واسطه براهین عقلی داشته و به نوعی به آن گره خورده است. ؛ چراکه در ضرورت عصمت امام به دنبال پاسخ به سوال چرایی عصمت در انبیا و امامان هستیم بدین معنا که چرا حجت‌های الهی باید معصوم باشند؛ از طرفی در پاسخ به این سوال به این مهم خواهیم پرداخت که اگر حجج الهی معصوم نباشند، محذوراتی پیش خواهد آمد که به واسطه آنها می‌توان در قالب براهینی عقلی، عصمت حجت‌های الهی را ثابت نمود[۱۷۳].

براهین عقلی ضرورت عصمت معصومان

با توجه به آنچه گفته شد براهین عقلی اثبات عصمت معصومان که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از:

برهان لزوم هدایت بشر

ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۱۷۴].

اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد[۱۷۵].

برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبر خاتم خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۱۷۶].[۱۷۷].[۱۷۸]

برهان حفظ شریعت

پیامبران و امامان، حافظ شریعتند، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است پیامبران و امامان، معصوم باشند[۱۷۹].[۱۸۰]

برهان لزوم اطمینان

صغری: پیامبران و امامان می‌خواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۱۸۱]

برهان لطف

چنان‌که وجود پیامبران و امام لطف است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران و امامان غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیستند و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران و امامان، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشند و خطا و معصیت بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض امامت است[۱۸۲].[۱۸۳]

شرطیت عصمت

متکلمان اسلامی برای پیامبران و امامان شرایطی را بر شمرده‌اند که دسته‌ای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی هستند، مثل مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل بودن، مسلمان بودن[۱۸۴]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین هستند. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام می‌دانند[۱۸۵]. تاکید بر وجود این شرایط در پیامبران و امامان حاکی از لزوم وجود این شرایط در آنهاست که از جمله آنها شرط عصمت است. از منظر آنها شخص معصوم باید در تمام طول عمر خود از هرگونه عمل و رفتار منافی با عصمت معصوم باشد و این عصمت اختصاص به دوران بعثت پیامبر و یا امامت امام ندارد.

اشتراط عصمت معصومان در قرآن

از جمله آیاتی که از آن بر شرطیت عصمت در پیامبران و امامان استفاده شده، آیه ابتلای حضرت ابراهیم (ع) است. آنجا که خدای متعال در پاسخ حضرت ابراهیم (ع) که از خدا خواست تا امامت را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد: لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۸۶].

مفسران با استناد به این آیه عصمت را برای پیامبر یا امام (ع) شرطی لازم می‌دانند و لزوم عصمت را این‌گونه تبیین می‌کنند که پیامبر یا امام (ع) مقتدا و رهبری است که اقتدای به او واجب است و اگر پیامبر یا امام (ع) معصیت کند بر آدمیان نیز از باب لزوم اطاعت از وی، ارتکاب معصیت واجب خواهد بود و این امر محال است، زیرا ارتکاب معصیت ممنوع است و جمع میان یک فعل و ترک آن غیر ممکن است، ازاین‌رو عصمت در پیامبران و امامان (ع) شرطی لازم است تا این محذور پیش نیاید[۱۸۷].

این آیه بر عصمت پیامبر و امام (ع) در طول حیات و تمام عمر دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از عمر خود گرفتار فسق یا شرک باشد شایستگی نبوت یا امامت را نخواهد داشت[۱۸۸].[۱۸۹]

دیدگاه متکلمان

  1. سید مرتضی: وی حجیّت اجماع را به بازگشت آن به قول امام (ع) مستند کرده و در این باره می‌نویسد: إنما قلنا: إن إجماعهم حجّه، لأن في إجماع الإمامية قول الإمام الذي دلت العقول على أن كل زمان لا يخلو منه، و أنه معصوم لا يجوز عليه الخطأ في قول و لا فعل، فمن هذا الوجه كان إجماعهم حجة و دليلا قاطعاً[۱۹۰]؛ اینکه ما قائل هستیم اجماع علماء شیعه حجت است، برای این است که در اجماع امامیه قول امام وجود دارد. امامی که ادلّه عقلی دلالت می‌کنند بر اینکه زمین هیچ‌گاه از او خالی نیست، او معصوم است و خطا در گفتار و کردار او ممکن نیست. از همین جهت است که اجماع عالمان شیعه حجت است و حضور معصوم دلیل قاطعی بر اعتبار اجماع.
  2. خواجه نصیرالدین طوسی: ایشان علاوه بر یادآوری کمال فهم، هوشمندی و مبرا بودن حجت‌های الهی از اموری همچون خطا، سهو و نسیان می‌افزاید: كلما ينفّر عنه من دناءة الآباء وعهر الأمهات و الفظاظة و الغلظة و الأبنة و شبهها و الأكل على الطريق و شبهه[۱۹۱]؛ [پیامبر و امام باید] از آنچه که نفرت‌آور است منزه باشد. به مانند پستی و فرومایگی در نَسَب پدری و مادری، بد اخلاقی، تندخویی، امراض روحی و جسمی، ابتلاء به ابنه و مانند آن، و از غذا خوردن در مسیر راه و مواردی از این قبیل پرهیز کند.
  3. علامه حلی: ایشان نیز در توصیف معصوم می‌نویسد: إنه لا يجوز أن يقع منه الصغائر و لا الكبائر، لا عمداً و لا سهواً و لا غلطاً في التأويل، و يجب أن يكون منزهاً عن ذلك من أول عمره إلى آخره[۱۹۲]؛ سر زدن گناهان بزرگ و کوچک از معصوم جایز نیست، خواه عملی باشد و خواه سهوی.
  4. فاضل مقداد[۱۹۳]: ایشان در شرح عبارت علامه حلی می‌گوید: أصحابنا حكموا بعصمتهم مطلقاً، قبل النبوة و بعدها[۱۹۴]؛ علماء شیعه به عصمت امامان به طور مطلق، چه قبل و چه پس از نبوت حکم کرده‌اند. از نظر ایشان، پیامبران در حوزه‌هایی همچون: عقاید، افعال، تبلیغ دین و امور عرفی عصمت دارند. بر این اساس، برخی از عالمان شیعه معتقدند که معصوم در موضوعات و مصادیق نیز دچار اشتباه نمی‌شود.
  5. مرحوم مجلسی: ایشان به نقل از کتاب «عقائد شیخ صدوق» می‌نویسد: «عقیده ما درباره پیامبران، فرستادگان، پیشوایان و ملائکه این است که اینان از هر پلیدی، پاکند و مرتکب گناهان کوچک و بزرگ نمی‌شوند».[۱۹۵]. علامه مجلسی تصریح می‌کند که این تعریفی که شیخ صدوق از عصمت به دست داده است، مورد اتفاق تمامی علماء شیعه و از ضروریات مذهب امامیه است. ایشان می‌نویسد: عصمت به این معنا در شأن اهل‌بیت (ع)، به دلیل اجماع و روایات بسیار ثابت شده است، به طوری که این اعتقاد در زمره ضروریات مذهب امامیه به شمار می‌رود. علماء شیعه برای اثبات عصمت، به دلیل‌های عقلی نیز استدلال می‌کنند[۱۹۶].

لازم به توضیح است که این صفات به پیشوایان شیعیان اختصاص ندارد؛ بلکه انبیاء گذشته و ملائکه نیز این‌گونه‌اند. اگر کسی این کلمات را درباره ائمه (ع) غلوّ و زیاده‌گویی بپندارد، پس در مورد انبیاء و ملائکه نیز باید همین پندار را داشته باشد، در حالی که هرگز چنین نیست[۱۹۷].

مصادیق عصمت

با توجه به مباحثی که در معنا، گستره، ضرورت و امکان عصمت بیان شد، روشن می‌شود که عالی‌ترین و کامل‌ترین درجات عصمت که هم مشتمل بر مصونیت از انواع گناهان کبیره و صغیره بوده و هم مصونیت از خطا، نسیان و اشتباه را شامل شود، لطف و موهبتی از جانب خدای تعالی است که تنها به برگزیدگان خویش به جهت هدایت و راهبری بشر، عطا نموده است. بر این اساس، پیامبران(ع)، پیامبرخاتم(ص)، امامان اثنی عشر(ع)، اهل بیت پیامبرخاتم(ص)، قرآن کریم، وحی، فرشتگان و برخی دیگر از برگزیدگان الهی همچون حضرت مریم(س) از جمله مصادیق معصومان هستند که هر یک به تناسب شأن و جایگاهشان، در بهره‌مندی از درجات عصمت با یکدیگر متفاوت‌اند.

عصمت پیامبران

با توجه به آنکه هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است به مقتضای این هدف لازم است پیام‌های خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون بوده و دست نخورده به مردم برسند تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران ایجاد نشده و اظمینان کامل به سخنان آنها حاصل شود. روشن است که اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا می‌‌کند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود[۱۹۸].

گذشته از این مسلماً خداوند در مقام هدایت بندگان خود هرگز کوچک‌ترین کاری که سبب تشویق آنها به خطا یا دعوت آنها به انحراف باشد نخواهد کرد،؛ چراکه صدور چنین عملی از هر کس خصوصا ذات پاک خداوند بزرگ قبیح و زشت است. اگر خداوند ادله نبوت، اعم از معجزات و دلائل علمی، را در اختیار غیر معصوم (یعنی کسی که ممکن است دروغ گفته، خطا کرده یا مرتکب گناهی شود، بگذارد، بندگان خود را به گمراهی افکنده است و این نسبت به خداوند حکیم محال است[۱۹۹].

دلایل عقلی و نقلی فراوانی بر ضرورت عصمت پیامبران توسط متکلمان اقامه شده که در بخش ضرورت عصمت پیامبران بیان شد. بر این اساس کلیه پیامبران الهی از آدم تا خاتم(ع)، معصوم هستند. هر چند درجات بهره‌مندی از عصمت با توجه به شأن و جایگاه هر یک از آنان متفاوت بوده و مسلما پیامبران اولوالعزم و به ویژه پیامبرخاتم(ص) واجد عالی‌ترین درجه عصمت‌اند[۲۰۰].

عصمت اهل بیت

عصمت امامان

یکی از اعتقادات شیعه دربارۀ پیامبران و امامان معصوم (ع)، مصونیت آنها از هرگونه گناه، خطا، اشتباه و نسیان است چرا که حجت‌های الهی، هادیان بشر و پیشوایان مردمند و هادی بودن امامان به معنای لزوم اقتدای به آنها در همه امور است، از این رو ائمۀ هدی (ع) از جمله مصادیق عصمت هستند[۲۰۱].[۲۰۲]

عصمت حضرت فاطمه

حضرت فاطمه زهرا(س)، دختر پیامبر خاتم، یکی دیگر از مصادیق معصومان است. شیخ مفید [۲۰۳] اجماع مسلمانان و علامه مجلسی، [۲۰۴] اجماع قطعی شیعیان بر عصمت او را ذکر کرده‌اند. عصمت حضرت فاطمه(س) در کتاب‌های تفسیری و ذیل برخی از آیات قرآن مطرح شده و از آنجا به مباحث و منابع کلامی و اصول فقه راه یافته است. پیشینه طرح عصمت حضرت فاطمه به زمان رسول خدا(ص) و برخی روایات آن حضرت و نیز برخی آیات قرآن همچون آیه مباهله و آیه تطهیر بازمی‌گردد. نخستین گزارش‌های تاریخی درباره عصمت حضرت فاطمه(س) نیز به زمان پس از رحلت پیامبر(ص) یعنی ماجرای مصادره فدک باز می‌گردد که در آن امام علی(ع) [۲۰۵] بر اساس آیه تطهیر به معصوم بودن حضرت زهرا(س) استناد کرده است[۲۰۶].

عصمت وحی

عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسان‌ها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد[۲۰۷].

ضرورت عصمت وحی

از آنجا که خداوند درصدد هدایت انسان هاست و ارسال وحی باید از هرگونه خطایی مصون باشد علاوه بر عصمت پیامبران ملائکه ایی هم که وحی را از طرف خداوند برای پیامبران نازل می‌‌کنند نیز باید از عصمت برخوردار باشند تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. علاوه بر اینکه، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عده‌ای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. از ابن عبّاس نقل شده است: هیچ آیه‌ای بر پیامبر نازل نمی‌شد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر برسانند[۲۰۸].

ملزومات عصمت وحی

عصمت ارکان وحی

با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده، دریافت کننده، محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است.

عصمت ارسال کننده وحی

وحی کننده نخستین و اصلی‌ترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها خدای متعال است عصمت وحی کننده از کذب خطا و نسیان نه تنها مورد اتفاق متکلمان اسلامی است بلکه از جمله باورهای پیروان همه ادیان و مذاهب بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است. متکلمان اسلامی در ضمن شرح و توضیح برخی اوصاف و اسماء خدای متعال که مرتبط با عصمت اوست این مسأله را ثابت نموده‌اند به عنوان نمونه در شرح صفت صدق و نیز اسماء صادق و صدیق که از اسامی خدای متعال است گفته‌اند صدق در لغت به معنای راست‌گویی و در مقابل کذب و دروغ‌گویی است و در اصطلاح به معنای مطابق بودن خبر با واقع است و مقصود از صدق الهی این است که اخباری را که خداوند درباره مبدأ و معاد و آفرینش عالم و همه حوادث گذشته و آینده توسط پیامبران خود بیان فرموده مطابق با واقع و راست بوده[۲۰۹] و ذات مقدس پروردگار از دروغ و غیرواقع‌گویی منزه و پاک است[۲۱۰].

عصمت دریافت کننده وحی

منظور از دریافت کننده وحی فرستادگان الهی یا همان انبیا(ع) هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و عصمت آنان نیز از اموری همچون کذب، گناه، خطا و نسیان ضروری است و الا در غیر این صورت نمی‌توان از ادعای عصمت وحی دفاع کرده و به آن اطمینان نمود هر چند به عصمت وحی کننده یقین داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۲۱۱]. در ادامه لازم است به بررسی گستره عصمت انبیا(ع) در دو بخش عمده: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی و عصمت در تفسیر و تبیین وحی بپردازیم.

توضیح اینکه: یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار می‌رود. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۲۱۲]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است[۲۱۳].

عصمت در این مرحله دو بخش دارد: عصمت از دروغ و عصمت از خطا در تلقّی و دریافت و فهم وحی و رساندن آن به مردم.

دلایل عقلی و قرآنی و روایی بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است. [۲۱۴].[۲۱۵].

عصمت پیک وحی (فرشتگان)

سومین رکن از ارکان عصمت وحی، عصمت آورنده یا پیک وحی است که در لسان روایات از آن با عنوان فرشته وحی یا امین وحی نیز نام برده شده است. در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی علمای اسلامی مطرح شده است و با قطع نظر از دیدگاه اشاعره که در خصوص عصمت جمیع فرشتگان توقف کرده و نظری نداده‌اند[۲۱۶]، سایر علمای اسلامی، معتقد به عصمت فرشته وحی هستند چه به نحو انحصار عصمت در فرشتگان وحی[۲۱۷] و چه به نحو قول به عصمت جمیع فرشتگان الهی[۲۱۸].[۲۱۹]

عصمت محتوای وحی

پس از اثبات عصمت سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت حاملان وحی با ادله عقلی و نقلی، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی خدای متعال فرستاده می‌شود نیز با استناد به همان ادله، از زمان ارسال توسط خدای متعال تا زمان دریافت وحی توسط فرشته وحی و تلقی آن توسط انبیای الهی و ابلاغ آن به مردم قابل اثبات است. تنها چیزی که باقی می‌ماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب متون مقدس یا کتاب‌های آسمانی نازل شده‌اند. در این خصوص باید گفت با توجه به نسخ تمامی ادیان آسمانی قبل از اسلام، مصونیت کتاب‌های منتسب به آن ادیان نیز قابل دفاع نبوده و از دستخوش تحریف در امان نبوده‌اند. آنچه مسلم است تنها عصمت قرآن کریم که کتاب آسمانی مسلمانان و معجزه جاوید پیامبر اسلام (ص) است، که می‌توان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا تغییر، به اثبات رساند.

تحریف ناپذیری قرآن

تحریف از ریشه "ح ـ ر ـ ف"[۲۲۰] به معنای مایل کردن، به کنار بردن و دگرگون ساختن آمده[۲۲۱] و نیز به معنای کناره و جانب هر چیزی است و "حَرَفَ‏ الشَّيْ‏ءَ عَنْ‏ وَجْهِهِ‏" یعنی آن را از جهت اصلی‌اش تغییر داد و "حرف" (به تشدید راء) مفید مبالغه در همین معناست و تحریف سخن، متمایل ساختن معنای کلام از مقصود گوینده به سَمت احتمالی که می‌توان سخن گوینده را بر آن حمل کرد[۲۲۲].[۲۲۳].

عصمت قرآن

عصمت قرآن، یکی از ویژگی‌های اساسی قرآن است. عصمت قرآن دارای ابعاد و مراتب متعددی است که عصمت معنوی یا تفسیری و عصمت لفظی یا همان مصونیت قرآن از تحریف از آن جمله است. عصمت لفظی به به معنای عدم راهیابی باطل، کژی و تحریف در ساحت مقدس این کلام است. عصمت در قرآن یعنی اینکه این کلام بدون هیچ تحریفی در آیات و هیچگونه تعارضی در بین آیات نازل شده و بر تمام کلام‌های دینی دیگر مانند روایات، حجیت و برتری دارد چراکه تمام کلام‌های دینی وابسته به قرآن و نقش تبیین و تفسیر قرآن را دارند[۲۲۴].

مراحل و مراتب عصمت قرآن

عصمت قرآن مراحل و مراتبی به شرح زیر دارد:

  1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند
  2. عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر؛
  3. عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر؛
  4. عصمت در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر؛
  5. عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر؛
  6. عصمت در تبیین و تفسیر وحی توسط پیامبر و دیگر حجت‌های واقعی و معصوم الهی؛
  7. عصمت در بقا، در میان بشر، تا پایان تاریخ.

در نگرش اسلامی، وحی نازل شده بر همه پیامبران برخوردار از عصمت در شش مرحله نخست می‌باشد؛ اما مرحله هفتم از اختصاصات وحی قرآنی است[۲۲۵].[۲۲۶]

ابعاد عصمت قرآن

یکی از گونه‌های عصمت قرآن، عصمت آن به اعتبار پاره‌ای از وجوه و ابعاد قرآن است. به این لحاظ مهمترین ابعاد عصمت قرآن عبارت است از عصمت معنوی و لفظی:

  1. عصمت معنوی همان عصمت در تبیین و تفسیر است که در مرحله ششم از آن یاد شد. مراد از عصمت معنوی یا تفسیری، وجود تفسیر معصومانه از قرآن و دسترس پذیری فی الجمله آن است، هر چند در کنار آن باب فهم‌ها و تفسیرهای غیر معصومانه و خطاپذیر نیز باز است.
  2. مراد از عصمت لفظی مصونیت قرآن از کاربست واژگان و ترکیبات نادرست از ناحیه صادر کننده و نیز محفوظ ماندن از هرگونه تحریف لفظی در مراحل پس از صدور است[۲۲۷].

اثبات تحریف‌ناپذیری قرآن

مفسران اسلامی برای رد هرگونه احتمال تحریفی در آیات و سوره‌های قرآن‌کریم دلیل‌هایی ذکر کرده‌اند که به اهم آنها اشاره می‌شود:

آیات قرآن

  1. آیه حفظ: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲۲۸]. خداوند در این آیه ابتدا با دو بار تأکید "اِنّ‌ + نحن" از یک سو دخالت مبدأ دیگری را در نزول قرآن نفی و انتساب آن را صرفاً به خدا می‌شناساند. از سوی دیگر بر عظمت قرآن و سلامت آن از هر نوع دستبردی در حین نزول تأکید می‌ورزد. جمله دوم آیه شریفه نیز با دو تأکید "اِنّ + لَـ" از نگهبانی و حفظ قطعی قرآن از هر نوع تحریف پس از نزول آن سخن می‌گوید.
  2. اعجاز قرآن: خداوند سبحان می‌فرماید: قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ[۲۲۹] مخالفان نیز انگیزه لازم را برای مبارزه داشتند و نتوانستند همانند قرآن بیاورند و این دال بر صیانت قرآن از تحریف است[۲۳۰].

احادیث:

  1. حدیث ثقلین: از جمله احادیث کارآمد در ردّ تحریف قرآن، حدیث متواتر ثقلین است که از دو جهت به آن استدلال شده است: نخست آنکه در این حدیث بر لزوم تمسک به قرآن در همه زمان‌ها تصریح و تأکید شده و باور به تحریف عملا این تمسک را منتفی می‌سازد. دیگر آنکه باور به تحریف حجیت و اعتبار ظواهر قرآن و مآلاً تمسک بدان را نفی می‌کند، چون فرض افتادگی یا تبدیل بخش‌هایی از یک متن، بی‌گمان فهم استوار آن متن و در نتیجه احتجاج بدان را ناممکن می‌سازد، زیرا چه‌بسا آن بخشِ افتاده یا تبدیل شده، قرینه فهم بخش‌های موجود بوده باشد[۲۳۱].[۲۳۲]

دلیل عقلی

این دلیل مشتمل بر چند مقدمه، بدین شرح است:

  1. خداوند حکیم قرآن را برای هدایت بشر فرستاد.
  2. قرآن آخرین کتاب آسمانی و آورنده آن نیز، آخرین فرستاده خداست.
  3. اگر این کتاب تحریف شده باشد، مردم به بیراهه می‌روند، بدون آنکه کتاب آسمانی دیگر یا پیامبری دیگر راه را به آنان نشان دهد، بنابراین تقصیری متوجه آنان نیست.
  4. این گمراهی با ساحت پروردگار ناسازگار و با حکمت او در هدایت بشر مخالف است، بنابراین قرآن باید از هر نوع تغییر و تحریفی مصون باشد[۲۳۳] این دلیل به گونه‌ای دیگر نیز تقریر شده است[۲۳۴].[۲۳۵]

برهان عصمت قرآن

عصمت قرآن، دلایل متعددی دارد که به دو دسته خاص و عام تقسیم پذیراند. دلایل خاص مرحله یا مراحل خاصی از عصمت را اثبات می‌کنند[۲۳۶]. براهین عام، اموری هستند که حداقل عصمت در شش مرحله نخست از مراحل عصمت قرآن را اثبات می‌‌کنند. اکنون به جهت اختصار به ذکر «برهان نقض غرض» که از دلایل عام عصمت قرآن است، بسنده می‌‌کنیم. این برهان به شرح زیر است:

۱. هدف از ارسال وحی، هدایت مردم به سوی سعادت است.

۲. این هدف، آنگاه تأمین می‌‌شود که وحی نیالوده به هر کژی در اختیار انسان‌ها قرار گرفته و برای آنها تبیین شود؛ و گرنه نقض غرض لازم می‌‌آید.

۳. نقض غرض از خدای حکیم محال است؛ پس: خداوند وحی را از آغاز تا سر حد وصول و تبیین، از هر کژی و ناراستی، مصون و معصوم می‌‌دارد. مقدمه اول و دوم برای اثبات ضرورت غایی عصمت کافی است و با مقدمه سوم ضرورت فاعلی و لاجرم حتمیت وقوع آن نیز اثبات می‌‌شود[۲۳۷].

اهم آثار و کارکردهای معصوم بودن قرآن

الهی بودن قرآن الفاظ آن و عصمت تام قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و معرفت دینی دارد که به اختصار اهم آنها را مرور می‌کنیم:

قداست قرآن

از لوازم الهی بودن قرآن قداست آن است. با پذیرش قدوسیت خداوند، قداست قرآن، نیز که سخن سراپا حکیمانه اوست اثبات می‌شود. قداست دارای معانی متعددی است[۲۳۸] مراد از قداست قرآن در اینجا عبارت است از: احترام پذیری قرآن؛ تنزه قرآن از هر عیب، کاستی و خطا؛ نقدناپذیری قرآن[۲۳۹].

صدق و واقع نمایی قرآن

خدا بنیاد بودن قرآن با توجه به حکمت، علم، صدق و قدوسیت مطلق خداوند، مستلزم صدق تام، واقع نمایی گزاره‌ها و واقع‌مندی آموزه‌های آن و هماهنگی کتاب تکوین و کتاب تدوین است. در نتیجه اگر فهمی از قرآن با درکی قطعی از واقعیت در تعارض افتد، آنچه مورد بازنگری قرار خواهد گرفت فهم ما از قرآن است، نه ارزش و اعتبار کتاب آسمانی. لاجرم پدیده ای به نام تعارض عقل و دین یا علم صادق و دین وجود نتواند داشت[۲۴۰]

فهم پذیری زبان قرآن

الهی بودن قرآن با توجه به حکمت و هدف داری شارع از نزول آن که همان هدایت و راهنمایی بشر است، مستلزم نفی زبان خصوصی شارع و کاربست زبانی فهم پذیر برای نوع انسان‌هاست[۲۴۱]

عصمت فرشتگان

عصمت فرشتگان از جمله مباحث مهم کلامی است چه اینکه یکی از موجودات دارای مقام عصمت‌، فرشتگان الهی هستند. البته اگر آنها را مختار و دارای تکلیف و مسئولیت بدانیم، زیرا در غیر این صورت سخن از عصمت آنها منطقی و بجا نخواهد بود.

منشأ عصمت فرشتگان

غالب متکلمان عصمت فرشتگان را همچون عصمت انسان‌های معصوم اختیاری دانسته، در بیان حقیقت عصمت آنان و منشأ آن، کما بیش مطالبی شبیه آن‌چه در عصمت انبیا و ائمه (ع) گفته شده است، بیان می‌دارند[۲۴۲]. به عنوان مثال، برخی منشأ عصمت فرشتگان را علم ویژه آنان به خداوند و افعال و صفات او دانسته و گفته‌اند: فرشتگان مرتکب معصیت نمی‌شوند؛ زیرا آنها از عجایب آفرینش الهی و آثار هیبت او، چیزهایی را مشاهده می‌کنند که آنان را از انجام معصیت و قصد آن، باز می‌دارد[۲۴۳].

برخی از روایات، برای گزینش فرشتگان، انبیا و ائمه (ع) و برخورداری ایشان از موهبت‌های الهی، دلیلی مشترک و یکسان ذکر کرده و منشأ این انتخاب را علم خداوند به شایستگی‌های آنان شمرده‌اند. امام حسن عسکری (ع) از رسول اکرم (ص) نقل می‌کنند که فرمودند: «أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا مَعَاشِرَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اخْتَارَ النَّبِيِّينَ وَ اخْتَارَ الْمَلَائِكَةَ الْمُقَرَّبِينَ، وَ مَا اخْتَارَهُمْ إِلَّا عَلَى عَلْمٍ مِنْهُ بِهِمْ أَنَّهُمْ لَا يُوَاقِعُونَ مَا يَخْرُجُونَ بِهِ عَنْ وَلَايَتِهِ، وَ يَنْقَطِعُونَ بِهِ عَنْ عِصْمَتِهِ»[۲۴۴].[۲۴۵]

دیدگاه‌ها درباره عصمت فرشتگان

در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی علمای اسلامی ابراز شده است که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

  1. قول به توقف: برخی از علمای اهل سنت (اشاعره) در این زمینه توقف نموده‌اند[۲۴۶]؛ یعنی بعد از آنکه دلایل مخالفان و موافقان را نارسا و غیر برهانی پنداشته‌اند، بهتر آن دیده‌اند که در این زمینه سخنی نگفته، علم آن را به اهلش واگذارند.
  2. فقط ملائکه وحی، معصومند: پاره‌ای از علما بر این عقیده‌اند که تنها ملائکه وحی ـ آنها که برای رساندن پیام خاصی از سوی خداوند مأمور می‌شوند ـ معصومند[۲۴۷].
  3. همه فرشتگان معصومند: نظریه سوم که رأی اکثریت علمای اسلامی و از جمله اجماع علمای شیعه بر آن می‌باشد، این است که همه فرشتگان، چه ملائکه وحی و چه غیر آنها، از هر گونه نافرمانی و خطایی در اجرای اوامر الهی معصوم و مصون هستند[۲۴۸].[۲۴۹]

عصمت حضرت مریم

«بی‌تردید مریم (س) یکی از زنان برگزیده جهان و برخوردار از کرامات و موهبت‌های الهی است. اندیشمندان مسیحی و مسلمان، مقام والای او را ستوده و مناقب فراوانی برای وی یادآور شده‌اند. قرآن کریم نیز همواره از آن حضرت به نیکی یاد کرده و بر طهارت و پاکی او مهر تأیید زده است.

گستره عصمت حضرت مریم

برخی مفسران شیعه و سنی، با استناد به آیه وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ[۲۵۰]، وجوه مختلفی را در تفسیر عبارت طَهَّرَكِ بیان کرده‌ و بدین وسیله گستره عصمت حضرت مریم را مشخص نموده‌اند. اما اغلب آنها تطهیر از گناهان را نیز یکی از آن وجوه شمرده‌اند[۲۵۱] و برخی دیگر از مفسران نیز، به تبیین تطهیر مریم (س) از گناهان، از راه اطلاق عبارت یادشده یا از طریق سیاق آیه به منزله تفسیر درست این عبارت پرداخته‌اند[۲۵۲].[۲۵۳].

اثبات عصمت

اثبات عصمت پیامبران

براهین عقلی

با توجه به آنچه گفته شد مهمترین براهین عقلی اثبات عصمت پیامبران که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از:

برهان لزوم هدایت بشر

ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۲۵۴].

برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبران خطا سرزند، مخالفت و انکار آنها واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از آنها مغایرت دارد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۲۵۵].[۲۵۶].[۲۵۷]

برهان حفظ شریعت

پیامبران حافظان شریعتند، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است معصوم باشند[۲۵۸].[۲۵۹]

برهان لزوم اطمینان

صغری: پیامبران می‌خواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۲۶۰]

برهان لطف

چنان‌که وجود پیامبران لطف است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیستند و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشند و خطا و معصیت بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض نبوت است[۲۶۱].[۲۶۲]

ادله نقلی

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان می‌فرمايد: إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ [۲۶۳]. فراز: لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۲۶۴].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۶۵]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست. به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۶۶]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی مفسران به «رسل»[۲۶۷] و طبق نظر برخی دیگر به «ناس»[۲۶۸] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود.

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است [۲۶۹]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد.

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۲۷۰]. نیز از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..».، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»[۲۷۱].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۲۷۲]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید.

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۲۷۳].[۲۷۴]

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۲۷۵] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۲۷۶].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۲۷۷][۲۷۸].

اثبات عصمت پیامبر خاتم

براهین عقلی

با توجه به آنچه گفته شد مهمترین براهین عقلی اثبات عصمت پیامبر خاتم که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت آن حضرت نیز هست، عبارت‌اند از:

برهان لزوم هدایت بشر

ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۲۷۹].

برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبرخاتم خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۲۸۰].[۲۸۱].[۲۸۲]

برهان حفظ شریعت

پیامبرخاتم، حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است که آن حضرت، معصوم باشند[۲۸۳].[۲۸۴]

برهان لزوم اطمینان

صغری: پیامبرخاتم می‌خواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برساند لذا اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشد[۲۸۵]

برهان لطف

چنان‌که وجود پیامبرخاتم است، عصمت آن حضرت نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبر غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیست و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبر حصول اطاعت و انقیاد است و اگر او معصوم نباشد و خطا و معصیت بر آن حضرت روا باشد، اطاعت واجب نیست، بلکه مخالفتش واجب بوده و این مناقض لطف و غرض نبوت است[۲۸۶].[۲۸۷]

ادله نقلی

ادله قرآنی

آیات دال بر عصمت رسول خدا(ص) را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.

خبر از دوری حضرت از گمراهی و هوای نفس

قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر(ص) و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های پیامبراکرم(ص) را مستند به وحی الهی دانسته و می‌فرماید: مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۲۸۸].

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیات می‌گوید: مَا يَنطِقُ، مطلق است و مقتضای اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر(ص) نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب صَاحِبُكُمْ به مشرکین است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می‌خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می‌کند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می‌گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می‌کند»[۲۸۹].

با این وجود برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى چنین استفاده می‌شود که رفتار و سیره پیامبر(ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضاً چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار می‌شود[۲۹۰].

امر به اطاعت مطلق از آن حضرت

قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از فرامین پیامبراکرم(ص)، امر کرده[۲۹۱] و بدیهی است که مقام آمریت مطلق مستلزم عصمت است. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهی رسول خدا(ص)امر فرموده نیز قابل استفاده است: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا[۲۹۲].

معرفی حضرت به عنوان الگوی حسنه

مصونیت پیامبر خاتم (ع) را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۲۹۳].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود. [۲۹۴]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیه در شمار آیاتی قرار می‌گیرد که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌. امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید.

تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی

آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین می‌فرماید: سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسي؛ [۲۹۵].[۲۹۶].

ادله روایی

در روایت نیز به صراحت دربارۀ عصمت پیامبران سخن گفته شده است، چنانکه امام رضا(ع) دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۲۹۷].

اثبات عصمت امامان اثنی عشر

متکلمان امامیه جهت اثبات عصمت امام به دو گروه از ادله‌ عقلی و نقلی استناد کرده‌اند. با توجه به آنچه گفته شد براهین عقلی اثبات عصمت امام عبارت‌اند از:

براهین عقلی

بحث اثبات عصمت در امام به واسطه ادله و براهین عقلی ارتباط بسیار نزدیکی با بحث ضرورت عصمت امام داشته و به آن گره خورده است؛ چراکه در ضرورت عصمت امام به دنبال چرایی عصمت برای امام هستیم بدین معنا که چرا امام باید معصوم باشد، از طرفی در پاسخ به این چرایی به این مهم خواهیم پرداخت که اگر امام معصوم نباشد محذوراتی پیش خواهد آمد که به واسطه آنها می‌توان در قالب براهینی عقلی، عصمت امام را ثابت نمود. از این رو در توضیح ضرورت یا چرایی عصمت پیامبر و امام باید گفت: پیامبران از جهت واسطه بودن بین خدا و خلق، برای تضمین درستی پیام الهی باید معصوم باشند: وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۲۹۸]. ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۲۹۹].

از طرفی هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین می‌رود[۳۰۰].

اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد[۳۰۱].

قاعده لطف

محقّق لاهیجی، علم و عصمت و سایر فضایل امام را با استفاده از برهان لطف از زوایای مختلف اثبات نموده است. در ادامه با اندکی تغییر، بیان او را ذکر می‌کنیم: بدان که خلاف است در وجوب عصمت امام؛ امامیه برآنند که عصمت امام واجب است و دیگران برآنند که واجب نیست و حقْ وجوب عصمت است؛ زیرا چنان‌که وجود امام لطف است، عصمت امام نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا امام غیرمعصوم، مأمون نیست از حیف و میل که موجب وقوع خلل وفتن در امر دین و دنیا شود و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب امام، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر او روا باشد، اطاعتش واجب نبوَد، بلکه مخالفتش واجب شود و این مناقض لطف و غرض امامت است. ایضاً امامت، خلافت پیغمبر(ص) است و خلیفه باید کار مستخلف از او آید و چون مستخلف واجب العصمه است، خلیفه نیز باید که واجب العصمه باشد؛ تا مأمون باشد از صدور امری که منافی خلافت باشد و به یقین کار مستخلف از او حاصل تواند شد. نتیجه آنکه: به طریق قیاس استثنایی می‌توان گفت اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض از لطف الهی رخ می‌دهد و مخالفت با امام واجب است و خلافت از رسول(ص) از او نشاید. لکن نقض غرض و لزوم مخالفت و عدم حصول کار خلافت، باطل است. نتیجه آن است که امام واجب است معصوم باشد. و هو المطلوب[۳۰۲].[۳۰۳]

برهان وجوب اطاعت از امام

اگر از امام خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۳۰۴].[۳۰۵].[۳۰۶]

برهان نقض غرض

هدف خداوند از نصب امام این است که مردم را به راه راست هدایت کند و او در مسیر تکامل و قرب به خداوند، پیشوایی خلق را بر عهده داشته باشد. حال اگر امکان اشتباه و نافرمانی در کارهای او راه داشته باشد چگونه می‌تواند وظیفه پیشوایی را انجام دهد و مردم را هدایت کند؛ پس امام باید معصوم باشد تا بتواند وظیفه خود را انجام دهد و هدف خداوند از نصب او حاصل گردد. اگر امام دارای مقام عصمت نباشد غرض الهی از نصب او حاصل نمی‌گردد و موجب نقض غرض در حکمت خداوندی می‌شود و نقض غرض در حکمت الهی غیر ممکن است.

سید مرتضی این استدلال را چنین بیان می‌کند: "و می‌توان بر عصمت امام چنین استدلال کرد که گفته شده است: مسلم گردیده که امام حافظ شرع و حجت در شریعت است و چه بسا امر در شریعت یا پاره‌ای از مسائل آن به نظر او منتهی می‌شود که به جانشینی از پیامبر (ص) مطلبی را بازگوید. کسی که چنین وظیفه خطیری را بر عهده دارد در نزد ما و حتی در نزد مخالفان ما باید معصوم باشد؛ زیرا چگونه کسی که معصوم نیست؛ می‌تواند شریعت را حفظ کند یا چگونه به ادای امانت کسی که امانتدار نیست می‌توان اعتماد کرد"[۳۰۷].

شاگرد نامدار سید مرتضی، شیخ طوسی در تلخیص کتاب استادش در این مورد می‌نویسد: "از ادله‌ای که دلالت می‌کند بر اینکه امام باید معصوم باشد، این است که امام جلودار و پیشوا است و به خاطر همین پیشوایی او را امام نامیده‌اند و به امام جماعت، امام می‌گویند چون پیشوای دیگران است و دیگران به او اقتدا می‌کند.... همچنین همه مسلمانان پذیرفته‌اند که به همه رفتارهایی امام در شریعت اقتدا می‌شود اگرچه در کیفیت آن اختلاف کرده‌اند. هنگامی که اقتدا به او در سراسر شریعت ثابت گردید. پس واجب است که او معصوم باشد. اگر غیر معصوم باشد در برخی از اعمالش که ما را به سمت آن فرا می‌خواند از قتل نفوس و گرفتن اموال و مانند آن، ایمن از اشتباه نیست و ممکن است این اعمالش به اشتباه یا از روی نافرمانی واقع گردد، در حالی که بر ما اطاعت از او و اقتدا به او واجب است و بر خداوند روا نیست که اطاعت و اقتدا به چنین فردی را واجب شمارد، هنگامی که چنین امری بر خداوند روا و جایز نباشد، پس می‌بایست کسی که اقتدا و اطاعت او بر ما واجب است اشتباه و عصیان مرتکب نگردد و چنین نمی‌شود مگر آنکه معصوم باشد"[۳۰۸].[۳۰۹]

برهان تسلسل

اگر امام معصوم نباشد، تسلسل به وجود می‌آید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن امام نیز منتفی است. برخی از متکلمین در تحلیل این قضیۀ شرطی می‌افزایند تنها مقتضی بر وجوب نصب امام، اعتقاد به اصل خطاپذیری آحاد انسان‌هاست و هرگاه چنین چیزی در حقّ امام نیز ثابت شود، واجب است او نیز امام دیگری داشته باشد. پس یا باید به دام تسلسل افتاد که عقلاً ممتنع است یا بر وجود امامی معتقد بود که خطاناپذیر است و این همان امام اصلی است[۳۱۰].

در توضیح این برهان چنین آمده است: "از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود"[۳۱۱].[۳۱۲].[۳۱۳]

برهان حفظ شریعت

امام که حافظ شریعت است باید حتما معصوم باشد و الا شریعت حفظ نمی‌شود. امام، حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است امام، معصوم باشد. برخی از متکلمین در تحلیل صغرای این استدلال می‌نویسند: "هرگز نمی‌توان کتاب خدا ـ قرآن ـ را حافظ شرع دانست، چون همه احکام را به تفصیل در بر ندارد، اجماع و [اتفاق] امت بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانه‌ای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدین‌سان، راهی جز عصمت امام برای حفظ شرع باقی نمی‌ماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، اطمینان و وثوقی برای عبادت خدا و انجام درست تکالیف الهی نخواهد بود و این با غَرَض ارسال دین و پیامبری تناقض آشکار دارد[۳۱۴].[۳۱۵]

برهان لزوم اطمینان

امام می‌خواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برساند لذا اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشد. فرق این برهان با برهان قبل این است که انسان‌ها باید در اینجا اطمینان بکنند به رسیدن شریعت، اگر امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب امام خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت می‌افزایند: "غرض از نصب و اقامه امام، پیروی امت از او، اِمتثال اوامر امام و پیروی از افعال اوست و در صورت خطا و معصیت امام، هیچ یک از موارد مزبور واجب نخواهد بود و این با نصب امام منافات دارد"[۳۱۶].[۳۱۷].[۳۱۸]

ادله نقلی

ادله نقلی محض، مشتمل بر آیات و روایاتی است که بر عصمت امام دلالت می‌کنند.

آیات قرآن

آیه ابتلا

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۱۹]. متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جملۀ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بر عصمت امام استدلال کرده اند[۳۲۰]؛ چراکه خداوند فرموده است عهد او ـ یعنی امامت ـ نصیب ظالم نمی‌شود. کسی که مرتکب گناه گردد خواه در آشکار یا پنهان، ظلم کرده است؛ زیرا فرد گناهکار حدود الهی را نقض کرده است و به نص قرآن کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۲۱].

آیه اولی الامر

آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[۳۲۲] "آیه اولی الامر" نام دارد؛ زیرا مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر(ص) و اولی‌الأمر فرمان داده‌ است[۳۲۳].

در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بی‌چون و چرا تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمی‌کند[۳۲۴].[۳۲۵]

آیه صادقین

خداوند در آیه ۱۱۹ سوره توبه فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۳۲۶]. امر وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ، در صورتی امکان‌پذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در جامعه وجود داشته باشند. ثانیاً این صادقین باید دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ یعنی باید معصوم باشند، چون اگر امکان ارتکاب گناه و یا خطا در آنها باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهد بود[۳۲۷]. بدون شک مراد از صادقین، امامان دوازده‌گانه شیعه است چنانچه در روایات نیز بدین مسأله تصریح شده است[۳۲۸].

آیه تطهیر

یکی از ادلّه قرآنی اثبات عصمت امام، آیه تطهیر است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۳۲۹]. استدلال به این آیه، بر سه مقدمه استوار است:

  1. اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر اهل بیت تعلّق گرفته است.
  2. هر کس که اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر او تعلّق گرفته باشد معصوم است.
  3. بر پایه بسیاری از روایات، ائمه شیعه مصداق اهل بیت‌اند.

نتیجه: امامان شیعه(ع)، معصوم‌اند[۳۳۰].

روایات

متکلمان شیعه به روایات فراوانی جهت اثبات عصمت امامان(ع) استناد کرده‌اند که اهم آنها به شرح ذیل است:

حدیث ثقلین

پیامبر اسلام(ص) در این حدیث می‌فرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»[۳۳۱].

بی‌شک قرآن کریم کتابی است معصوم از هرگونه خطا و اشتباه. پس اینکه پیامبر اکرم(ص)، عترت خویش را کنار قرآن نشانده و تمسک به هر دو را موجب هدایت دانسته است، بهترین دلیل بر عصمت ایشان است. چه، پیروی نمودن از غیر معصوم، موج هدایت مطلق و قطعی نخواهد شد، بلکه همواره احتمال انحراف و ضلالت در آن می‌رود و این با جمله «لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» سازگار نیست؛ زیرا معنای این جمله آن است که اگر شما به این دو تمسک کنید، در هیچ شرایط زمانی و به هیچ صورتی، گمراهی و ضلالت به سراغ شما نخواهد آمد. بنابراین، اهل‌بیت، از آنجایی که مفسران قرآن هستند، چه در تبیین و تشریح آیات الهی و چه در اعمال فردی، از هر گونه گناه و خطایی معصوم هستند[۳۳۲].

حدیث سفینه

براساس این حدیث پیامبر(ص) در مورد اهل بیتشان فرمودند: «مَثَلُ أَهلِ بَیتِی فیکم مَثلُ سَفِینَةِ نُوحٍ"؛ مَن رَکبَها نَجَا، وَمَن تَخَلفَ عَنها هَلَک»[۳۳۳].

طبق این حدیث، پیامبر خاتم(ص) به طور مطلق دستور به ملازمت با اهل‌بیت داده و ایشان را به منزله کشتی نوح دانسته‌اند و فرموده‌اند: اولاً، هر که همراه اهل بیت باشد نجات می‌یابد و هر که نباشد هلاک خواهد شد؛ ثانیاً، تنها کسانی نجات می‌یابند که همراه اهل بیت باشند و دیگران لزوماً غرق خواهند شد. این مطلب از دو راه فهمیده می‌شود: یکی از لفظ "إِنَّمَا" که افاده حصر می‌کند و دومی از مثال (کشتی نوح)، چون تنها کسانی نجات یافتند که در کشتی سوار شدند و بقیه همه نابود شدند. در صورتی اهل بیت همانند سفینه نوح به طور مطلق وسیله نجات خواهند بود و هرکه همراه آنان باشد به مقصد خواهد رسید که از هر اشتباه و انحراف و خطای علمی و عملی مصون باشند. یعنی به طور مطلق معصوم باشند، در غیر این صورت، امکان غرق شدن خود و همراهان وجود دارد و این با محتوای کلام پیامبر(ص) نمی‌سازد؛ لذا این قرائن حاکی از آن است که برای نجات تنها باید به اهل بیت تمسک نمود و تمسک مطلق از اهل بیت مساوی با اطاعت مطلق از آنان است و عقلا امر به اطاعت مطلق از شخصی مساوی با عصمت اوست و الا تناقض لازم می‌‌آید.

حدیث امان

رسول خدا در حدیثی می‌فرمایند: « النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بيتي أمان لأمّتي من الاختلاف، فإذا خالفتهم قبيلة اختلفوا فصاروا حزب إبليس»[۳۳۴]؛ "ستارگان، امان اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من، برای امتم امان از اختلاف هستند که اگر قبیله‌ای از آنها مخالفت کنند؛ اختلاف می‌کنند در حالی که حزب شیطان می‌شوند.

وقتی تنها راه نجات، راه اهل بیت باشد و آنان تنها ملجأ و مرجع مردم در پیمودن راه حق‌اند، این یگانه طریق نجات، همسان با عصمت است، چون اگر اهل بیت معصوم نبوده و دچار اشتباه شوند، اطاعت از آنها عقلاً و شرعاً جایز نیست و عدم اطاعت در برخی موارد با اطاعت مطلق سازگار نیست[۳۳۵].

اثبات عصمت حضرت فاطمه (س)

در کتب کلامی، تفسیری و روایی به اثبات عصمت حضرت فاطمه(س) با استناد به ادله عقلی اشاره‌ای نشده است. اما از آنجا که در روایات اهل بیت(ع) عنوان «حجة الله علی الحجج» یعنی حجت خدا بر سایر حجت‌ها که مراد همان امامان معصوم(ع) است، بر آن حضرت اطلاق شده[۳۳۶] می‌توان در اثبات عقلی عصمت آن حضرت به برخی ادله عقلی لزوم عصمت حجج الهی اعم از پیامبران و امامان، استناد نمود.

با این حال به ادله نقلی فراوانی اعم از آیات و روایات جهت اثبات عصمت حضرت فاطمه (س) استناد شده که اهم آنها به شرح ذیل است.

آیات قرآن کریم

آیه تطهیر

خداوند متعال می‌فرمایند: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۳۳۷]. این آیه از اراده خداوند به از بین بردن رجس از اهل بیت(ع) خبر داده است و بر اساس روایات معتبر، مراد از اهل بیت(ع) در آیه تطهیر، پنج تن آل عبا هستند[۳۳۸]. پس آیه مذکور بر حضرت فاطمه زهرا (س) نیز که در شمار پنج تن است صدق می‌کند[۳۳۹].

روایات

اول: حدیث فاطمة بضعة منی

حدیث نبوی «فاطمه بضعة منی» یکی از روایات دال بر عصمت حضرت زهرا(س) است[۳۴۰]. بر اساس این حدیث پیغمبر اکرم(ص) در شأن دختر گرامی خویش فرموده است: «فاطمة بضعة منی فمن ءاذاها فقد ءاذانی و من ءاذانی فقد ءاذی الله»؛ «فاطمه پارۀ تن من است؛ هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است». در این روایت، خشنودی و ناخشنودی حضرت زهرا(س) محور و ملاک خشنودی و ناخشنودی خدا و رسولش شمرده شده و از آنجا که خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمی‌شود و به گناه و نافرمانی از دستوراتش رضایت نمی‌دهد، اگر حضرت زهرا(س) گناهی مرتکب می‌شد یا حتی فکر انجام آن را در سر می‌پروراند، در این صورت به چیزی خشنود شده بود که خدا از آن ناخشنود است؛ در حالی که حدیث بضعة، رضایت الهی را با خشنودی حضرت فاطمه(س) پیوند داده است. بنابراین این روایت به عصمت هم جانبه آن حضرت دلالت دارد[۳۴۱].

دوم: حدیث «یغضب لغضبها»

در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) چنین نقل شده که فرمودند: «ان اللّه تَبارَکَ وَ تَعالی یَغضِبُ لِغَضَب فاطِمَة وَ یَرضی لِرِضاها»، «همانا خداوند بلند مرتبه با غضب فاطمه غضبناک و با رضایت او خشنود می‌شود»[۳۴۲]. بر اساس این روایت، رضایت و نارضایتی حضرت فاطمه زهرا(س)، محور خشنودی و ناخشنودی خداوند قرار داده شده و این حقیقت، بیانگر عصمت مطلق و همه جانبه آن حضرت، است[۳۴۳].

سوم: القاب روایی دال بر عصمت

در برخی روایات، القابی برای حضرت فاطمه (س) نقل شده که یا به صراحت بر عصمت آن حضرت دلالت می‌کنند و یا به صورت غیر مستقیم این معنا را می‌رسانند. برخی از آن القاب عبارت‌اند از: فاطمه، صدیقة، طاهرة، مطهرة، بتول، راضیه، تقیه، نقیه، سیدة نساء اهل الجنة و ...[۳۴۴].

اثبات عصمت وحی

ادله عقلی

سه دلیل عقلی بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که از مجموع آنها می‌توان عصمت وحی را به اثبات رساند که عبارت‌اند از:

  1. عدم تطابق با حکمت الهی و نقض غرض؛
  2. عدم سازگاری با علم نامحدود الهی؛
  3. عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.

توضیح اینکه بعد از آنکه ضرورت وحی به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناخت‌های لازم، و جبران نارسایی حس و عقل انسانی، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح می‌شود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این وسیله شناخت، بهره‌مند نمی‌شوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند، و ناچار پیام الهی به‌وسیله افراد خاصی "پیامبران" باید به ایشان ابلاغ شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟ و از کجا می‌توان مطمئن شد شخص پیامبر، وحی الهی را درست دریافت کرده و آن را درست به مردم رسانده است؟ و نیز اگر واسطه‌ای بین خدا و پیامبر، وجود داشته، او نیز رسالت خود را به‌طور صحیح انجام داده است؟ زیرا راه وحی، در صورتی کارآیی لازم را دارد، و می‌تواند نارسایی دانش بشری را جبران کند که از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی، مصون باشد و گرنه با وجود احتمال سهو و نسیان در واسطه یا وسائط، یا تصرف عمدی در مفاد آن، باب احتمال خطاء و نادرستی در پیام واصل به مردم، باز می‌شود و موجب سلب اعتماد از آن می‌گردد. پس از چه راهی می‌توان اطمینان یافت که وحی الهی به‌طور صحیح و سالم به‌دست مردم می‌رسد؟[۳۴۵].

جواب این است: همانگونه که عقل، با توجه به حکمت الهی درمی‌یابد باید راه دیگری برای شناختن حقایق و وظایف عملی، وجود داشته باشد هر چند از حقیقت و کنه آن راه، آگاه نباشد به همین ترتیب درک می‌کند مقتضای حکمت الهی این است، پیام‌های او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیام‌های الهی باید با یک یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه تکامل اختیاری انسان‌ها فراهم شود و هدف الهی از آفرینش بشر تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه الهی ثابت می‌شود این پیامها مصون از تصرفات عمدی و سهوی خواهد بود؛ زیرا اگر خدای متعال نخواهد، پیامهایش به‌طور صحیح به بندگانش برسد خلاف حکمت خواهد بود و اراده حکیمانه الهی، آن را نفی می‌کند، و اگر خدا نداند پیام خود را از چه راهی و به‌وسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهی او منافات خواهد داشت، و اگر نتواند وسایط شایسته‌ای را برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین، حفظ کند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود[۳۴۶].

ادله نقلی

اما اینکه پیامبر اکرم (ص) چگونه حامل وحی یعنی جبرئیل را می‌‌شناخت و یا چگونه متوجه شد این کلام، وحی الهی است، روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: «همانا خداوند وقتی بنده‌ای را رسول خویش کند به او سکینه و وقار نازل می‌کند پس آنچه از ناحیه خدا برایش می‌آید برای او مثل امری می‌شود که به چشم خود آن را مشاهده می‌کند»[۳۴۷]. در روایت دیگری راوی از پیامبر اکرم (ص) سؤال می‌کند: زمانی که حضرت صدای فرشته را می‌شنود و او را نمی‌بیند، از کجا تشخیص می‌دهد که این وحی الهی است؟ حضرت فرمودند: «خداوند خود به او بیان می‌کند که آنچه به او می‌رسد، حقّ است»[۳۴۸].

روایات دیگری نیز در این خصوص وجود دارند.

اثبات عصمت فرشتگان

دلیل عقلی

متکلمان صرفا جهت اثبات عصمت فرشتگان وحی به ادله عقلی استناد کرده‌اند که تقریر آن چنین است: برای اثبات عصمت فرشتگان در مقام دریافت پیام الهی و ابلاغ آن به انبیا (ع) می‌توان به براهین عقلی استدلال کرد. ... هر گونه دلیل عقلی که برای اثبات عصمت انبیا در مقام تلقی و ابلاغ وحی اقامه شده، لزوم عصمت ملائکه وحی را نیز به اثبات می‌رساند...

غرض اصلی از خلقت آدمی، رسیدن به کمال نهایی و سعادت ابدی است و از طرفی، ابزار و وسایلی که برای درک و شناخت در اختیار انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی حس و عقل، برای این منظور کفایت نمی‌کنند، از این رو عقل با توجه به حکمت خداوند در می‌یابد که حتماً باید راه دیگری در اختیار آدمیان قرار گیرد و آن، راه وحی و نبوت است. طبیعی است که برای حصول و تحقق این منظور باید پیام خداوند به طور کامل و بدون هیچ دستبردی در اختیار انسان‌ها قرار گیرد و این جز با عصمت و مصونیت فرشتگان امکان‌پذیر نیست؛ چرا که اگر پیام الهی توسط فرشتگان وحی دچار تحریف و تغییر شود؛ یعنی آنها در ابلاغ پیام خداوند معصوم نباشند، در این صورت نقض غرض خواهد شد[۳۴۹].

دلایل نقلی

برای اثبات عصمت فرشتگان وحی در اموری که مربوط به دریافت ابلاغ وحی نیست و همچنین عصمت سایر فرشتگانی که با مقوله وحی ارتباطی ندارند- مانند ملائکه‌ای که مأمور کتابت اعمال آدمیان و یا مأمور نزول برکات آسمانی و مانند آن هستند- هر چند که به دلیل کمبود اطلاعات از کیفیت وجودی آنها، نمی‌توان برهان عقلی اقامه کرد؛ اما آیات و روایات بسیاری به خوبی بر عصمت این موجودات پاک و ارجمند دلالت دارند.

آیات قرآن کریم

از نظر قرآن کریم، ایمان به ملائکه الهی از ارکان ایمان به غیب بوده و از شرایط ایمان مؤمن محسوب می‌شود. حدود ۲۰۰ آیه در قرآن در مورد ملائکه، ایمان به آنها، صفات، وظایف و تکالیفشان آمده است. یکی از صفاتی که قرآن برای فرشتگان معرّفی می‌نماید، عصمت است، می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ[۳۵۰]

در مورد این آیه به دو نکته باید توجه کرد: اولاً آیه بر اطاعت محض و عدم عصیان ملائکه صراحت دارد. ثانیاً فرشتگان عذاب خصوصیّتی ندارند؛ بلکه نفس فرشته بودن چنین خصوصیتی را لازم می‌آورد و به اصطلاح باید از ملائکه عذاب بودن، الغاء خصوصیت کرد.

در جای دیگر می‌فرماید: وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ [۳۵۱].

این آیات نیز بر عصمت فرشتگان دلالت دارد. در چند آیه قبل می‌فرماید: وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ * يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ [۳۵۲]. که در این آیات نیز اشاره به قدس و پاکی و عبودیّت فرشتگان شده است.

از آیات قرآن کریم به دست می‌آید که ملائکه هیچ‌گاه از اوامر الهی سرپیچی نکرده. به غیر خواسته خداوند تن در نمی‌دهند؛ یعنی اراده آنها مستقل و بریده از اراده و خواست خداوند نیست، از این رو هیچ گاه در انجام فرمانی که از ناحیه خداوند به آنها ارائه شود، سستی و درنگ نکرده، هیچ دستوری از دستورهای الهی را تغییر نمی‌دهند؛ نه بر آن می‌افزایند و نه از آن می‌کاهند: لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ[۳۵۳]. این، کمال و نهایت عبودیت است که اراده و اعمال موجودی، همگی، مملوک خداوند باشد و ذره‌ای از فرمان الهی تخلف نکند[۳۵۴].

روایات

از انبوه روایاتی که عصمت همه فرشتگان را آشکار می‌کند، به نمونه‌هایی بسنده می‌کنیم.

  1. امیرالمؤمنین علی (ع) در مورد خلقت ملائکه خطاب به خداوند عرض می‌کند: «وَ مَلَائِكَةٌ خَلَقْتَهُمْ وَ أَسْكَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِكَ- فَلَيْسَ فِيهِمْ فَتْرَةٌ وَ لَا عِنْدَهُمْ غَفْلَةٌ وَ لَا فِيهِمْ مَعْصِيَةٌ، هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ...»[۳۵۵].
  2. علی (ع) در نهج‌البلاغه در خطبه معروف به اشباح درباره آفرینش فرشتگان مطالب بسیار گران‌قدر و شگفت‌انگیزی می‌فرماید که قسمت‌هایی از آن را که تناسب بیشتری با بحث ما دارد، در اینجا می‌آوریم: آنان را در مقام‌ها که دارند، امینِ وحی خود ساخت، و رساندن امر و نهیش را به پیامبران به گردن ایشان انداخت. از دو دلی و ناباوری نگاهشان داشت... نه تیر ناباوری از کمان دو دلی، ایمان استوارشان را نشانه ساخت، و نه سپاه بدگمانی بر اردوی ایمان آنان تاخت و نه بیماری کینه و رشک در آنان رخنه نمود... یقین بدو چنان آنان را از جز خدا بریده که شیفته اویند، تنها آن‌چه نزد اوست می‌خواهند، و از دیگری نمی‌جویند... غفلت، عزم استوار‌شان را سست نکند، و فریبِ شهوت راهِ همتشان را نزند[۳۵۶].

اثبات عصمت حضرت مریم

از برخی آیات قرآن کریم می‌توان عصمت حضرت مریم را به دست آورد:

آیه اصطفاء

وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ[۳۵۷]. این آیه سه ویژگی اصلی برای مردم بر می‌شمارد: همسخنی با فرشتگان، برتری بر زنان عالم، و طهارت و پاکی. در زمینه هر کدام از این ویژگی‌ها، سخنان فراوانی گفته شده است.

برخی از مفسرین، ویژگی اول؛ یعنی، سخن گفتن فرشتگان با مریم را دلیل بر پیامبر بودن ایشان شمرده‌اند[۳۵۸]. ویژگی دوم نیز، مورد تفسیرهای گوناگونی واقع شده است. از جمله آنکه برخی، با بهره‌گیری از پاره‌ای از روایات، حضرت مریم را سرور تمامی زنان جهان، از آغاز تا انجام، دانسته‌اند. امّا بعضی دیگر از مفسّران اهل سنت، همانند آلوسی، این دیدگاه را مورد نقادی قرار داده، با اقامه شواهد گوناگونی، چنین نتیجه می‌گیرند که فاطمه زهرا (س) سرور تمامی زنان جهان است. اینان حتی بین پیامبر بودن مریم و برتری فاطمه (س) بر او، منافاتی نمی‌بینند[۳۵۹].

آنچه با بحث کنونی ما رابطه مستقیم دارد، ویژگی سوم است. در زمینه اینکه خداوند، مریم (س) را از چه چیزهایی پاک گردانیده، وجوه گوناگونی بیان شده است؛ از جمله: ناپاکی‌های زنانه، اخلاق ناشایست، کفر و معصیت، تماس با مردان، و تهمت‌های یهودیان[۳۶۰]. به عقیده برخی از مفسران، سزاوارتر آن است که آیه را دارای معنای عامّ شمرده،، حضرت مریم را از تمامی پلیدی‌های حسّی، معنوی و قلبی، پاک بدانیم[۳۶۱]. مرحوم علامه طباطبایی نیز دلالت آیه بر عصمت مریم را با سیاق آیات، سازگارتر می‌دانند[۳۶۲].[۳۶۳]

آیه 50 سوره مومنون

قرآن کریم در آیه دیگر حضرت مریم را در کنار فرزند معصومش، حضرت عیسی(ع)، به عنوان دو آیه الهی بر مردم معرّفی می‌کند. می‌فرماید: وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ[۳۶۴].[۳۶۵]. حال با توجه به آنکه حضرت عیسی (ع) در شمار انبیای الهی و بلکه از جمله انبیای اوالعزم است که شکی در معصوم بودنشان نیست، لذا می‌توان از کنار هم قرار دادن حضرت مریم (س) با حضرت عیسی(ع) و نام بردن از آن دو به عنوان نشانه‌های خدا، به عصمت حضرت مریم(س) نیز دست یافت.

آثار و کارکردهای عصمت

پیامدهای عصمت در فقه و اصول امامیه

فقه امامیه

ردّ پای تأثیر مبنای اعتقاد به عصمت هنگام پرداختن فقیه به فرایند اجتهاد را می‌توان در چند ناحیه جستجو کرد:

بحث سندی: طرد روایت و عدم اعتبار سند به دلیل تنافی با عصمت

در این مقام روایاتی که عصمت پیامبر(ص) یا امامان را زیر سؤال برده‌اند، سنت غیر واقعی و مطرود تلقّی می‌شوند.

بحث دلالی: توجیه و تأویل ظاهر روایت

فقیه در اینجا با پذیرفتن سند و صدور حدیث، محتوای حدیث را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کند که با عصمت ناسازگاری نداشته باشد، گرچه آن معنا غیرظاهر و غیرمتبادر از روایت باشد.

بحث جهتی: حمل روایت بر تقیه

با پذیرش صدور و دلالت سعی می‌شود مضمونی که در حدیث خلاف عصمت تلقّی می‌شود، بر عمل یا گفتار از روی تقیه حمل شود. یکی از موارد بحث جهتی، حمل روایت بر قضیه شخصیه است؛ چون محتوای روایت مطابق موازین اثبات شده توسط ادلّه دیگر نیست. هیچ اطلاقی و عمومی از این روایت را در نظر نمی‌گیرند و بر همان مورد شخصی روایت منطبق می‌کنند.

گفتار یکم: تمسّک به سنّتِ (قول، فعل و تقریر) معصوم برای اثبات حکم شرعی

از آثار اعتقاد به عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، حجیّت گفتار، کردار و تقریر آنان است. در اصول فقه این مسئله را دانشمندان علم اصول امامی بارها مطرح می‌کردند که فعل معصوم، دلالت کننده بر جواز آن فعل می‌باشد یا گفتار و تقریر معصوم، می‌تواند منشأ استنباط حکم خدا قرار گیرد.

به عبارت دیگر عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) از هرگونه خطا، فراموشی و کذب در فهم، ابلاغ و تفسیر شریعت، حجیّت قول، فعل و تقریر آنها را در مقام تفسیر و تبیین احکام شرعی به دنبال دارد.

اکنون به بعضی از مواردی که فقهای امامی بر مبنای عصمت اهل بیت(ع) و حجیّت گفتار، رفتار و تقریر آنان، حکم خدا را استنباط کرده‌اند، اشاره می‌کنیم. شایان ذکر است آوردن این موارد تنها از باب ذکر مثال در این باره است، وگرنه استقصاکننده در استدلال‌های فقهی می‌تواند موارد متعدد دیگری را نیز بیابد.

۱. اثبات حکم شرعی جواز سلام دادن در نماز میت با تمسّک به فعل معصوم

قلمرو اثباتی این استشهاد در دایره احکام عبادی است. از مواردی که فعل امام منشأ استنباط حکم الهی شده است ـ و استدلال به فعل امام تنها در صورتی تمام می‌شود که قایل به عصمت او باشیم ـ مورد ذیل می‌باشد:

آیا سلام (تسلیم) در نماز میت مشروعیت دارد یا نه؟ برای اثبات سلام در نماز میت به دو روایت تمسّک شده است که در روایت اول[۳۶۶] تصریح به تسلیم و در روایت دوم[۳۶۷] تنها به حکایت فعل معصوم اکتفا شده است؛ چون امام معصوم(ع) آن را انکار نکرده‌اند؛ بنابراین سلام دادن در نماز میت مشروع است[۳۶۸]. پس جواز و مشروعیت یک عمل از گفتار معصوم در یک حدیث و از تقریر معصوم از حدیث دیگر توسط فقیه استنباط شده است.

۲. اثبات موضوع شرعی وحدت سوره ضحی و انشراح با استناد به فعل معصوم

این مورد در قلمرو اثبات یک موضوع شرعی است که آیا دو سوره ضحی و انشراح دو سوره‌اند یا یک سوره؟ در این مورد می‌توان نشان داد فقیهان امامی از فعل معصوم یک موضوع شرعی را استنباط می‌کنند.

شیخ احمد حلّی برای اینکه نشان دهد سوره ضحی و انشراح یکی هستند و نیازی به قرائت دو بسم الله در قرائت آن دو در نماز در یک رکعت نمی‌باشد، به فعل امام صادق(ع) استناد کرده است که آن حضرت سوره ضحی و انشراح را در یک رکعت قرائت کرد[۳۶۹]. شیخ می‌گوید: نفس خود فعل معصوم مبنی بر قرائت دو سوره در یک رکعت نشان دهنده وحدت این دو سوره است[۳۷۰] و نیازی به قرائتبسم الله دوم بین دو سوره وجود ندارد. نقدی بر کلام شیخ در این مورد می‌توان وارد کرد که این فعل معصوم شاید دلیل بر وحدت دو سوره و عدم لزوم قرائت بسم الله دوم نباشد، بلکه شاید فقیهی این‌گونه برداشت کند که این عمل معصوم نشان دهنده جواز قرائت دو سوره در یک رکعت نماز باشد؛ همان‌گونه که اهل سنت قرائت هر مقداری از قرآن گرچه یک یا چند آیه را بعد از قرائت حمد جایز می‌دانند، این عمل امام معصوم نشان دهنده جواز قرائت هر مقدار از قرآن یا هر تعداد سوره از قرآن بعد از حمد باشد.

بر فرض پذیرش اینکه لزوم و مشروعیت خواندن تنها یک سوره کامل بعد از حمد از ادلّه دیگر اثبات شده است، از این روایت در حکم یک سوره بودن این دو سوره از جهت محتوایی و معنایی ثابت می‌شود؛ اما عدم لزوم ذکر دو بسم الله و حذف بسم الله دوم از این روایت برداشت نمی‌شود؛ خصوصاً با توجه به دیدگاه امامیه که بسم الله هر سوره جزو سوره است و باید نیت قرائت سوره خاص در هنگام شروع قرائت بسم الله در ذهن مکلّف باشد.

اما به هر روی استنباط یک موضوع شرعی از فعل امام در این مسئله تردیدناپذیر است که منوط به عصمت امام در وهله سابقه است[۳۷۱].

گفتار دوم: تفکیک سنت واقعی از غیر سنت (شرط اعتبار حدیث)

بسیاری از فقیهان بر اساس محتوا و مضمون روایت، اعتبار و عدم اعتبار آن را مورد آزمون و بررسی قرار می‌‌دهند. با توجه به پذیرش مبنای کلامی عصمت، اگر محتوای حدیث دربردارنده نسبتی غیر درخور شأن و منزلت معصوم باشد، آن روایت گرچه تمامی راویان زنجیره سند آن مورد اعتماد و ثقه باشند، در صدور آن از معصوم مورد شک قرار می‌‌گیرد و می‌‌گویند محال است چنین متن و محتوایی از معصوم صادر شده باشد؛ بنابراین مبنای عصمت ملاک و معیاری است که می‌‌توان توسط آن سنت واقعی را از روایات غیرمعتبر تفکیک نمود. ازجمله این روایات، آنهایی هستند که دربردارنده نسبت سهو و فراموشی پیامبر اکرم(ص) در نماز یا ترک عبادت معصوم یا خدشه‌ای در انجام تکلیف شرعی او می‌‌باشد؛ حتی مواردی که نشان دهنده نسبت امری است که از جلالت قدر و علوّ منزلت معصوم به دور می‌‌باشد، در این دسته می‌‌گنجد.

۱. طرد روایات سهو النبی

یکی از قضایایی که محل بحث و جنجال زیادی قرار گرفته است، روایت خواب ماندن بلال و بیدار نکردن پیامبر(ص) برای نماز صبح است. اعتقاد به عصمت پیامبر(ص) و اشتمال روایت بر احکام نماز قضا و نافله، موجب شده که بیشتر فقیهان امامی مسلک، توجیه‌ها و نقض و ابرام‌های زیادی را در ذیل این روایت بیان کنند. [۳۷۲].

بررسی و ارزیابی

حق این است که چنان که شیخ بهایی نیز مطرح کرده است به دلیل مبنای عصمت، روایت را باید طرد کرد. شیخ بهایی از علامه حلّی نقل می‌‌کند که بعد از ذکر بعضی از اخبار نوم النبی(ص) می‌‌گوید: این حدیث باطل است؛ چون محال است چنین فعلی از پیامبر(ص) صادر شده باشد. [۳۷۳] این دیدگاه علامه حلّی مبتنی بر دیدگاه کلامی عصمت است که چون انبیا، به خصوص پیامبر اسلام(ص) از هر نقصی مبرّاست، هر روایتی که چنین نقصی را اثبات نماید، مردود و باطل است.

۲. طرد روایت به دلیل اسناد خطا به قول معصوم

از مواردی که فقهای امامی مسلک، روایتی را به دلیل اینکه مفاد آن با عصمت امام(ع) منافات دارد، طرد کرده‌اند، می‌‌ توان به این مورد اشاره کرد: هنگامی که مکلّف در لباس خود، بعد از نماز، نجاستی را یافت، آیا لازم است نماز را اعاده کند؟ بنا بر موثقه ابوبصیر[۳۷۴] فتوا می‌‌دهند که اگر قبل از نماز علم به نجاست داشت باید نماز را اعاده کند؛ اما شاهد ما روایت صحیح وهب بن عبد ربّه [۳۷۵] است که از امام صادق(ع) نقل می‌‌کند شخصی، علم به نجس بودن لباس خود ندارد و بعد از نماز متوجه می‌‌شود. امام می‌‌فرماید: یعید اذا لم یکن علم: اگر نمی‌داند باید اعاده کند. اما مرحوم خویی در استناد به این روایت خدشه می‌‌کند؛ چون منطوق آن می‌‌گوید: اگر شخصی جاهل به وجود نجاست در لباس خود بود، باید نماز را اعاده کند و مفهوم جمله شرطیه می‌‌گوید: اگر شخص عالم به وجود نجاست بود، نباید اعاده کند و اراده چنین معنایی خطاست و با توجه به عصمت امام از خطا، استناد صدور این جمله به معصوم، خطاست و اگر مراد امام(ع) این بود که باید در هر دو صورت علم و جهل نماز را اعاده کند، بهتر این بود که با ادات وصل جمله خود را ادا می‌‌کرد: یعید و إن لم یکن علم یا اینکه می‌‌گفت: حتی اذا لم یکن علم یا ولو لم یکن علم؛ اما روایت چنین نیست و نمی‌توان به ظاهر آن استدلال کرد[۳۷۶].

۳. طرد روایت به دلیل تنافی آن با عصمت پیامبر از خطای در فهم مسائل اجتماعی

یکی از مواردی که دیدگاه کلامی عصمت پیامد فقهی تأثیرگذاری داشته است، موردی است که روایت را به دلیل دربرداشتن امری که با شأن معصوم از جهت مصون بودن از خطای در فهم مسائل اجتماعی منافات دارد، کنار گذاشته می‌‌شود. محقق حلّی در مورد میت می‌‌گوید که تسریح لحیه و شانه زدن محاسن میت مکروه است؛ به دلیل اینکه هیچ دلیل شرعی بر مشروعیت انجام این عمل برای میت وجود ندارد و به دلیل اینکه منعی نسبت به آن وارد نشده است، پس حرمتی هم در کار نیست. سپس می‌‌گوید: عده ای به قول پیامبر اکرم(ص): إفعلوا بموتاکم ما تفعلون بعرائسکم [۳۷۷] برای جواز تسریح لحیه تمسّک جسته‌اند؛ اما این استدلال مخدوش است؛ به دلیل اینکه در عرف همه جوامع عروس به بهترین عطرها و آرایش‌ها معطر و تزیین می‌‌شود؛ حال آنکه چنین کارهایی در مورد میت مرسوم نیست؛ پس بعید است که پیامبر(ص) چیزی را به چیزی تشبیه کند که در وجه شبه نه تنها مساوی آن نیست، بلکه پایین‌تر از آن است و درست نیست که پیامبر(ص) میت را به عروس تشبیه کند؛ بنابراین روایت از پیامبر(ص) صادر نشده است[۳۷۸].

۴. طرد روایت به دلیل اشتمال بر انتساب فراموشی و سهو به رسول خدا(ص) در حوزه احکام الهی

از مواردی که فقها (شیخ بهایی) روایتی را بر مبنای معصوم بودن امام(ع)، سند روایت و صدور آن را طرد نموده‌اند، روایت ذیل است.

امام باقر(ع) می‌‌گوید عمربن خطاب، اصحاب پیامبر(ص) را - که در میان آنها حضرت علی(ع) هم بود - در محلی جمع کرد و از آنها در مورد مسح روی کفش به هنگام وضو سؤال کرد. مغیره برخاست و گفت: من رسول خدا(ص) را دیدم که بر روی کفش مسح می‌‌کرد. در این هنگام حضرت علی(ع) فرمود آیا این کار رسول خدا(ص) قبل از نزول سوره مائده بود یا بعد از آن؟ مغیره اظهار بی‌اطلاعی کرد. آن گاه حضرت علی(ع) فرمود مسح بر کفش قبل از نزول سوره مائده بوده است، آن گاه چنین فرمود: نزلت المائدة قبل أن یقبض شهرین أو ثلاثة: سوره مائده دو یا سه ماه قبل از ارتحال رسول خدا(ص) نازل شده است. فقها می‌‌گویند: این روایت محال است از معصوم صادر شده باشد؛ چون مشتمل بر عبارتی است که نشان می‌‌دهد معصومشک داشته است که زمان حکم خدا چه بوده است. وقوع چنین تردیدی در مورد غیرمعصوم هیچ مشکلی ندارد و امری بسیار عادی است؛ اما چون معصوم از هرگونه سهو و فراموشی برکنار است، محال است چنین جمله‌ای از معصوم صادر شده باشد؛ چون منشأ شک در اینکه دو ماه یا سه ماه قبل از رحلت رسول خدا(ص) این آیه نازل شده، همان سهو یا فراموشی است، بلکه شک چیزی جز همان سهو نیست[۳۷۹].

۵. شبهه طرد روایت به دلیل انتساب عدم بلاغت ادبی به امام معصوم(ع)

از مواردی که تأثیر اعتقاد به عصمت در مبانی فقهی امامی مشهود است، استدلالی است که میرزاهاشم آملی، در ذیل روایت عمربن حنظله دارد که از امام صادق(ع) سؤال می‌‌کند یکی از دوستانش روی جام شراب آن قدر آب اضافه می‌‌کند تا اینکه مستی آن زایل می‌‌شود چه حکمی دارد؟ امام می‌‌فرماید: به خدا قسم، هیچ قطره‌ای از شراب در یک ظرف آب قرار نمی‌گیرد. مگر اینکه محتوای آن ظرف دور ریخته می‌‌شود[۳۸۰].

۶. طرد روایت به دلیل انتساب فراموشی وضو به امام علی(ع)

بحث مفصّلی در مورد اشتراط عدالت برای امام جماعت میان فقهای شیعه مطرح است[۳۸۱]. اما متذکر شده‌اند که عدالت محرزه شرط است نه عدالت واقعی[۳۸۲]. در تأیید این مطلب به روایاتی استناد شده است که در آنها به مأمومین گفته شده که در صورت کشف خلاف نیازی به اعاده نیست، حتی اگر بعد از نماز متوجه شدی که امام جماعت یهودی بوده است، باز نماز مأمومین نیاز به اعاده ندارد[۳۸۳]. شهید در ذکری بعد از ذکر این مطلب می‌‌گوید: اشکالی به این مطلب شده است که حضرت علی(ع) بدون وضو امامت جماعت را عهده دار شد و بعد از نماز شخصی را فرستاد که اعلام کند امیرالمؤمنین وضو نداشته است؛ مأمومین باید نمازهایشان را اعاده کنند و این مطلب را شاهدان به غایبان خبر دهند[۳۸۴]. در پاسخ این مطلب شهید می‌‌گوید که مفاد آن منافی با عصمت امام(ع) می‌‌باشد، پس روایت مردود است[۳۸۵] و مؤیّد آن کلام شیخ طوسی در تهذیب پس از ذکر روایت است[۳۸۶].

۷. استفاده از عصمت برای طرد روایت مشتمل بر نکته‌ای غیر معقول

ارتکاز فقهای امامی، عصمت امامان معصوم در تمامی موارد عقلایی و اشراف به تمامی موارد مختلف شرعی یک حکم است؛ از این رو اگر امام معصوم یک حکم الهی و فقهی را بیان می‌‌کند باید به صورت جامع باشد. از این قبیل است حدیث و روایتی که داوود بن فرقد از امام صادق(ع) نقل می‌‌کند که هنگام زوال وقت مخصوص نماز ظهر شروع می‌‌شود و تا گذشتن به اندازه چهار رکعت وقت مخصوص ظهر است و بعد از مقدار چهار رکعت وقت مشترک ظهر و عصر شروع می‌‌شود تا به اندازه چهار رکعت به غروب مانده که وقت مخصوص عصر آغاز می‌‌شود[۳۸۷]. شیخ الشریعه اصفهانی می‌‌گوید: اگر مراد امام(ع) مشخص کردن وقت نماز ظهر به‌گونه‌ای باشد که این مقدار مخصوص اقامه نماز ظهر باشد، لازمه‌اش این است که تا این وقت مخصوص نگذشته است، نمی‌توان نماز عصر را خواند و لازمه‌اش این است که شخص مسافر که نمازش شکسته است اگر بعد از دو رکعت ظهر، نماز عصر را خواند نمازش باطل باشد، همچنین در نماز خوف و... . بنابراین چنین تحدیدی از جانب امام محال است و از معصوم چنین بیانی صادر نمی‌شود[۳۸۸].[۳۸۹]

اصول فقه امامیه

از مباحثی که در اصول فقه امامیه نقش کلیدی دارد و مبحث کلامی عصمت پیامبر (ص) و امامان (ع) به عنوان پایه و پیش فرض اساسی آن مطرح می‌باشد، حجیّت کتاب و سنت است. کتاب و سنت دو منبع اولیه و پایه‌ای در شناخت احکام خداست

حجیّت کتاب خدا

بی‌شک قرآن، نخستین و بااهمیت‌ترین منبع برای دریافت و استنباط احکام شرعی است. فقیه در هر قضیه‌ای برای فهم حکم خداوند متعال، در وهله نخست به کتاب خدا مراجعه می‌کند و پس از آن به بررسی منابع دیگر می‌پردازد.

حجیّت سنت

وحی الهی دربردارنده همه جزئیات احکام شرعی نیست. در غالب موارد تنها اصل تشریع حکم در قرآن آمده است و تفاصیل جزئی احکام توسط پیامبر اکرم (ص) در قالب گفتار یا به صورت عملی و رفتاری بیان شده‌اند. بسیاری از احکامی که در قرآن آمده است به صورت مجمل یا عام و یا مطلق بیان شده‌اند. مقیدات، تخصیص‌ها و تفصیل‌ها و تفسیرهای آنها در سخن رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) آمده است. آن حضرت با گفتار و سیره عملی خود به تبیین جزئیات قوانین و تفسیر مجمل‌های قرآن پرداخته‌اند. به آنچه پیامبر (ص) در مقام تفسیر وحی و تبیین جزئیات شریعت گفته‌اند، سنت نبوی گفته می‌شود[۳۹۰]. عده‌ای از اهل سنت، سنت را منحصر در سنت پیامبر (ص) می‌دانند و بعضی آن را به سنت صحابه هم بسط می‌دهند. اگر سنت به صحابه بسط داده شود، یقیناً این سنت شامل سنت برخی از اهل بیت (ع) نیز خواهد شد؛ چراکه اهل بیت (ع) افضل و اعلم همه صحابه محسوب می‌شوند. در هر صورت فقه امامی، سنت را منحصر در سنت نبوی نمی‌داند. همراهی کتاب و سنت و لزوم کنارهم بودن آنها با هم تا روز قیامت در سفارش‌های رسول خدا (ص) و وصایای ایشان به امت اسلام بسیار مورد تأکید قرار گرفته است.

دین اسلام بدون سنت نمی‌تواند دین خاتم باشد؛ چراکه دین خاتم افزون بر کامل بودن خود دین و افزون بر یک منبع وحیانی مصون از تحریف - یعنی قرآن - نیازمند یک روش معیار برای فهم صحیح از آن منبع است تا هر پژوهشگری بتواند تفسیر صحیح از آن منبع را کشف کند. سنت بیان این روش معیار است[۳۹۱]. بنابراین سنت در مکتب امامیه به معنای هر دو سنت پیامبر صلی الله علیه و اله و سنت اهل بیت (ع) می‌آید.

حجیت سیره عقلا

سکوت معصوم در مقابل یک رفتار و عمل، نشانه امضای آن رفتار یا عمل است. نوع عمل یا رفتاری که معصوم مواجه با آن است بر دو نوع است: گاه یک رفتار شخصی و فردی است؛ مانند اینکه معصوم وضوگرفتن یا نماز اشتباه یک شخص را مشاهده کند و گاه معصوم با یک سلوک و پدیده اجتماعی مواجه می‌شود و در مقابل آن سکوت می‌کند. این سکوت در مقابل یک پدیده و رفتار اجتماعی فراگیر که در اصطلاح سیره عقلاییه نامیده می‌شود، دلالت بر امضای آن پدیده و رفتار و مشروعیت آن است؛ مثلاً در میان عرف عُقلای جامعه حیازت، سبب ملکیت شمرده می‌شود. کسی که مثلاً از رودخانه لیوان آبی را برمی‌گیرد، مالک آن می‌شود یا کسی به صحرا می‌رود و سنگی را حیازت می‌کند، مالک آن می‌شود. این سیره عُقلا اگر در برابر و منظر معصوم بود و معصوم در برابر آن سکوت کرد، این سکوت تقریر و امضای آن سیره شمرده می‌شود.

از طریق سیره عُقلاییه، حجیّت خبر واحد، حجیّت ظهور و بسیاری از مسائل اصولی مهم اثبات می‌شود[۳۹۲].

آنچه در سیره عقلایی امضا می‌شود یک رفتار و عمل صامت و خاموش نیست؛ بلکه امضا متوجه نکته مرتکز در اذهان عُقلا می‌شود؛ مثلاً وقتی می‌گوییم عُقلا به ظهور یا اخبار ثقه عمل می‌کنند یا حیازت را سبب ملکیت می‌دانند، همه اینها نشان می‌دهد که این مسئله یک سلوک عقلایی است و عُقلا به دلیل نکته معین و سبب خاصی حیازت را سبب تملیک می‌دانند یا به دلیل وجود نکته کاشفیت خبر ثقه از واقع تا درجه بالایی، خبر ثقه را معتبر می‌شمارند، درنتیجه مورد امضا، آن نکته ارتکازی و سبب باطنی و منشأ این سلوک و رفتار اجتماعی است؛ بنابراین برای ما امکان استفاده حکم شرعی وضعی یا تکلیفی از سیره عُقلا خواهد بود؛ به عبارت دیگر اگر ما باشیم و صرف عمل و رفتار صامت، از سیره مورد نظر بیش از جواز حیازت برداشت نمی‌کنیم، اما به لحاظ نکته‌ای که مورد امضای شارع قرار گرفته است می‌توان حکم شرعی وضعی اینکه عمل حیازت سبب ملکیت است و ملکیت نسبت به مال مورد نظر یک حکم وضعی شرعی است و نیز اینکه ملکیت مال مجاز مباح است که یک حکم شرعی تکلیفی است، برداشت می‌شود[۳۹۳].

شبهات عصمت

شبهاتی که پیرامون عصمت مطرح شده را می‌توان در سه دسته کلی خلاصه نمود.

  1. دسته اول: شبهات مرتبط با اخذ اندیشه عصمت در اسلام از ادیان قبل؛
  2. دسته دوم: شبهات عمومی عصمت؛
  3. دسته سوم: شبهات مرتبط با آیات و روایات نافی عصمت.

در ادامه به بیان و نقد این شبهات می‌پردازیم.

دسته اول: اخذ اندیشه عصمت در اسلام از ادیان ماقبل

شبهه اول: وجود نداشتن عصمت در کتاب و سنت

شماری از نویسندگان روشنفکرمآب مسلمان و خاورشناسان با استناد به پاره‌ای از آیات قرآن و روایات اسلامی مدعی شده‌اند که در قرآن و سنت هیچ یادی از عصمت انبیا و لزوم اعتقاد به آن نشده است. افزون بر آن، معتقدند آیات فراوانی وجود دارد که در آن به برخی از پیامبران الهی نسبت گناه می‌دهد[۳۹۴].

نقد و نظر:

  1. نخست، اندیشه عصمت ریشه در آیات و روایات متعددی داشته و از همان صدر اسلام نیز در میان مسلمانان وجود داشته است.
  2. دوم، در دسته سوم از بحث شبهات عصمت انبیا در انتهای همین نوشتار خواهد آمد که آیات مورد استناد این دسته از نویسندگان و نیز اعتراف به گناه و توبه و استغفار انبیا و امامان و همچنین، جریان‌های تاریخی مورد اشاره آنها هیچ‌گونه منافاتی با عصمت ندارد.
  3. سوم، تمام دلایلی که ضرورت بعثت انبیا را اثبات می‌کند، دست کم، لزوم برخی از مراتب عصمت انبیا را مانند عصمت در مقام دریافت و ابلاغ وحی ثابت می‌کند، هم‌چنانکه بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت به آن اعتراف کرده‌اند[۳۹۵]. بر این اساس، اعتقاد به نبوت و ضرورت آن که از صدر اسلام و مستند به کتاب و سنت وجود داشته است، نمی‌تواند جدای از اندیشه عصمت و اثبات آن باشد[۳۹۶].

شبهه دوم: اندیشه عصمت برگرفته از یهود و نصاری!

بعضی می‌گویند اندیشه عصمت از یهودیان و مسیحیانی است که تازه مسلمان شده بودند.

پاسخ:

  1. اولاٌ به منابع یهود که نظر می‌کنیم می‌بینیم انبیا به بدترین گناهان متهم شده‌اند، مثل دروغگویی، زنا و قتل و جالب اینکه یهودیان در انتساب این اتهامات به انبیا، فرقی میان انبیای الهی نگذاشته‌اند. بر این اساس اصلاً یهودی‌ها اعتقادی به عصمت انبیا نداشته‌اند تا بخواهند آن را در میان مسلمین انتشار دهند.
  2. ثانیاً دایره اعتقاد به عصمت در نصاری هم در محدودۀ عصمت حضرت مسیح (ع) و نویسندگان کتاب مقدس است و آنها اعتقادی به عصمت سایر انبیا ندارند. لذا اعتقاد به عصمت در مسلمین نمی‌تواند زاییده اندیشه مسیحیت باشد[۳۹۷].
  3. نتیجه اینکه اعتقاد به عصمت انبیا و امامان(ع) مأخوذ از قرآن و سنت و عقل در مسلمین است، نه غیر آن[۳۹۸].

شبهه سوم: اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان!

عده‌ای گفته‌اند بعد از ورود اسلام به ایران، اعتقاد به عصمت در میان مسلمین ایجاد شد[۳۹۹].

پاسخ:

  1. با تأمل در منابع اولیه (قرآن و سنت) به وضوح می‌یابیم که اعتقاد به عصمت انبیا از جمله اعتقادات اولیه مسلمین بوده و برگرفته از ادیان و اقوام دیگر نیست[۴۰۰].[۴۰۱]
  2. از این گذشته اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، می‌بینیم که اسلام از زمان خلیفه دوم در ایران نفوذ کرد. با شکست یزدگرد سوم در جنگ، مسلمانان وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، دین اسلام هم به شهرها و خانه‌های مردم نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که اندیشه عصمت از اولین روزهای نزول قرآن و اسلام بر قلب‌های مسلمانان حک شد، پس از حیث تاریخی نیز نمی‌توان ایرانیان را مبتکر اندیشه عصمت دانست.
  3. مهم‌تر اینکه ایرانیان هم عقیده عصمت را برگرفته از قرآن و سنت می‌دانند، نه غیر آن، لذا اصل این شبهه باطل است[۴۰۲].

شبهه چهارم: اندیشه عصمت برگرفته از فرقه متصوفه!

برخی معتقدند اندیشه عصمت از صوفیه اخذ و در میان شیعیان رواج یافته است.

پاسخ

  1. زمانی که اندیشه عصمت در شیعه اوج گرفت، هنوز صوفیه به وجود نیامده بود، لذا اگر اقتباسی هم باشد باید صوفیه از شیعه اقتباس کرده باشند نه بالعکس. [۴۰۳].
  2. بعضی از گروه‌های صوفیه از دیدگاه شیعه جزء غالیان شمرده می‌شوند که مطرود ائمه اطهار (ع) هستند، لذا این شبهه از اساس باطل است[۴۰۴].

شبهه پنجم: اندیشه عصمت برگرفته از آموزه‌های زرتشت!

برخی معتقدند مطالعه تطبیقی آیین زرتشت و اسلام نشان می‌دهد که مثلاً شکل بعثت زرتشت و پیامبر اکرم (ص) و اعتقاد به خدای یکتا و وجود شیطان که منشأ شر است و طهارت خاندان دو پیامبر که همان عصمت است، از جمله اعتقاداتی است که پیامبر اکرم (ص) به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آیین زرتشت اقتباس کرده است.

پاسخ

  1. اولاً، باید گفت که این اتهام علاوه بر عصمت، مسئله نبوت پیامبر (ص) را به چالش کشیده است. اینکه نبی اکرم از شخص دیگری تعلیم می‌گرفت، از تهمت‌های مشرکین بوده تا جایی که قرآن می‌فرماید: "ما کاملاً آگاهیم که (کافران) می‌گویند آن کس که مطالب این قرآن را به رسول می‌آموزد بشری غیر فصیح و اعجمی است، در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح است"[۴۰۵].
  2. ثانیاً، اینکه ادیان در بعضی از عقاید و اصول با یکدیگر تطابق دارند، به خاطر تأثیرپذیری دینی از یکدیگر نیست، بلکه به جهت اشتراک در جوهر و اصول است و اعتقاد به خدا و وجود شیطان از عقاید مشترک تمام ادیان آسمانی است نه فقط اسلام و زرتشت[۴۰۶].
  3. نتیجه اینکه اتهام فوق از جانب مشرکین یا دیگر دشمنان اسلام سرچشمه گرفته و جهت تضعیف عقاید مسلمین است و پایه و اساسی ندارد[۴۰۷].

شبهه ششم: اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه!

بعضی هشام بن حکم را مبتکر اندیشه عصمت می‌دانند، چون هشام می‌گفت امام بیش از پیامبر اکرم (ص) نیازمند عصمت است؛ زیرا بر نبی اکرم وحی نازل می‌شد که موجب مصونیت او از خطا بود، ولی بر امام وحی نازل نمی‌شد، لذا امام به عصمت بیشتر نیازمند بود.

پاسخ:

این نسبتی ناروا به شاگرد برجسته امام صادق (ع) است، چرا که شیعه در طول تاریخ تلاش زیادی را برای تنزه انبیا از گناه و خطا انجام داده است و اینکه انبیا بی‌نیاز از عصمت هستند، سخنی نارواست. از این گذشته، این کلام ناشی از عدم شناخت حقیقت عصمت است، زیرا عصمت به معنای بی‌نیازی از تأییدات الهی نیست[۴۰۸].

گذشته از اینها اندیشه عصمت برگرفته از عقل، قرآن و سنت است و زمان آن مربوط به صدر اسلام است و هشام بن حکم و مؤمن طاق در زمان امام صادق (ع) زندگی می‌کردند و بین این دو زمان حدود یک قرن فاصله است، پس از حیث تاریخی، چنین مطلبی صحیح نیست[۴۰۹].

دسته دوم: شبهات عمومی عصمت

این دسته از شبهات، رویکردهای مختلفی چون پدیدار شناختی، تاریخی، کلامی و روان‌شناختی دارد. از غیر اسلام دانستن عصمت و انکار خاستگاه قرآنی و روایی آن، پیدایش آن بر اساس انگیزه سیاسی، غلوگرایانه و جبرگرایانه بودن و ناسازگاری آن با کیفر و پاداش الهی، ملازمه آن با تعطیلی شریعت و خداگونه شدن انسان معصوم از این قبیل شبهات است.

شبهه اول: جبرگرایی در نظریه عصمت

یکی از شبهات عمومی نظریه عصمت، تلقی جبرگرایانه بودن از آن است؛ یعنی هنگامی که انسان معصوم با اِمداد الهی از انجام گناه عصمت داشته باشند، گویا به نوعی اختیار و گزینش آزادانه و ارادیِ او محدود شده و در سایه یک عامل بیرونی قرار گرفته است[۴۱۰]. معتقدان این نظریه می‌گویند: اینکه در زمینه‌های پیدایش عصمت گفته می‌شود، خداوند انسان معصوم را به نوعی در برابر گناه و آلودگی حفظ می‌کند، به معنای جبر است و اساساً، اندیشه عصمت همسان با جبرگرایی است و با اختیار انسان سازگاری ندارد.

نقد و نظر

ادله فراوانی دلالت می‌کند که انبیا و امامان معصوم(ع) نیز همانند دیگر انسان‌ها مکلف‌اند و خداوند در برابر اعمال آنان نیز پاداش می‌دهد[۴۱۱] و این نشان می‌دهد که آنان در اعمال و کردار خویش کاملاً مختارند و در مورد ترک معاصی و گناهان نیز با اختیار خود عمل می‌کنند؛ زیرا اگر بدون اختیار باشد، گناه نکردن فضیلتی نخواهد بود و هر کس دیگری را هم خداوند به زور از انجام معاصی بازدارد، مرتکب گناه نمی‌شود.

از این‌رو، کمال انسان معصوم در این است که با اختیار و اراده خویش از گناه و آلودگی خودداری کند. چنان‌که در زمینه‌های پیدایش عصمت گفته شد، انسان معصوم البته از اِمداد و کمک ویژه خداوند برخوردار است، ولی این کمک‌ها گزاف نیست[۴۱۲]؛ به این معنا که خداوند کمکی را که به آنان می‌کند که از گناه خودداری کنند، از دیگران دریغ نمی‌ورزد، بلکه این کمک‌ها کاملاً بر اساس معیار و ضابطه است. هر کس به اندازه شایستگی‌ها و متناسب با تلاشی که در راه خدا دارد، از این کمک‌ها برخوردار می‌شود. چون معصومان با همه توان در راه بندگی و طاعت خدا قدم برمی‌دارند، هنگام نیاز به کمک و اِمداد فوق‌العاده الهی، خداوند آنها را بهره‌مند می‌کند، اما این کمک‌ها به گونه‌ای نیست که آنان را مجبور و اختیارشان را سلب کند[۴۱۳].

شبهه دوم: عصمت مستلزم تعطیلی شریعت

هنگامی که انسان‌های معصوم از هرگونه پلیدی و آلودگی پاک و پیراسته باشند و در مرتبه والای عبودیت و بندگی قرار گیرند، دیگر نیازمند عمل به شریعت نخواهند بود و این تعطیلی شریعت را برای آنان در پی دارد؛ بنابراین، اعتقاد به عصمت موجب از بین رفتن شریعت می‌شود[۴۱۴]؛ زیرا زمانی آنها به شریعت و انجام تکالیف مکلف‌اند که به آنها نیاز داشته باشند و در صورتی که دارای عصمت باشند، دیگر به شریعت نیازی ندارند و عمل به آن تحصیل حاصل و بیهوده است.

نقد و نظر

  1. در نقد این شبهه باید گفت: با توجه به اینکه مراتب کمال آدمی و معنویت بی‌پایان و نامحدود است، انسان‌های معصوم هرچند به درجات والاتری از آن نیز دست یافته باشند، باز برای پیمودن درجات و مراتب عالی‌تر آن نیازمند آموزه‌های وحیانی و شریعت الهی خواهند بود؛ مانند صلوات فرستادن برای پیامبر(ص) که درخواست درجات والاتر برای اوست.
  2. شریعت الهی تنها برای پیامبران و امامان نیامده است، انسان‌های دیگر نیز نیازمند آن هستند و برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت باید بر اساس آن زندگی و عمل کنند؛ پس، شریعت الهی هرگز تعطیلی بَردار نیست.
  3. انسان‌های معصوم اگر به درجات و مراتب عالی از کمال و بندگی رسیده‌اند، در سایه عمل به آموزه‌ها و شریعت الهی بوده است و اگر آنها را زیر پا می‌نهادند، هرگز به این مقامات نمی‌رسیدند. برای حفظ و استمرار عصمت نیز باید دقیقاً بر اساس شریعت الهی عمل کنند و تخطی از آن و به تعبیری، تعطیل کردن آن، باعث می‌شود عصمت آنها خدشه‌دار شود[۴۱۵].

شبهه سوم: عصمت مستلزم نوعی الوهیت انسان

هنگامی که انسان معصوم از هرگونه آلودگی و پستی و پلیدی پاک و پیراسته باشد و هیچ‌گونه لغزش و خطا، سهو و نسیان، ناراستی و نادرستی در عقاید، افکار، احساسات و عواطف و رفتارها و گفتارهای ریز و درشت او راه نداشته باشد، وی، به نوعی، الوهیت یافته و شباهت به خدا پیدا کرده است؛ بر این اساس، عصمت مطلقه امکان‌پذیر نیست؛ زیرا که الوهیت معصوم را به دنبال دارد[۴۱۶].

نقد و نظر

انسان معصوم با وجود داشتن مراتب والایی از پاکی و طهارت هرگز قابل مقایسه با خدا نیست. او در عین معصوم بودن، هم‌چنان تمام ویژگی‌های بشری را داراست. همه خواسته‌ها، نیازها و غرایز انسانی او پابرجاست و در چهارچوب آموزه‌های الهی به آنها می‌پردازد.

افزون بر آن، خداوند تمام کمالات را به شکل مطلق و بی‌نهایت و به صورت ذاتی دارد، اما کمالات انسان معصوم هرگز ذاتی و استقلالی نیست و از منبع و منشأ دیگری گرفته شده است؛ به تعبیر فلسفی، خداوند واجب‌الوجود بالذات است و تمام کمالات را نیز بالذات دارد، اما انسان معصوم همانند دیگر انسان‌ها ممکن‌الوجود است و همه کمالاتش، از جمله عصمت را بالغیر دارد؛ از این رو، مرتبه انسان بودنش محفوظ است و در رتبه خداگونه به هیچ وجه قرار نمی‌گیرد. گرچه انسان‌های معصوم نزدیک‌ترین انسان‌ها به خدا و بنده برگزیده حق هستند، اما با حفظ مرتبه انسانی خود. چنان‌که قرآن از زبان پیامبر(ص) می‌گوید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۴۱۷].

از این رو، معصومان با حفظ تمام مراتب بشری و بندگی خدا به درجه برگزیدگی رسیده‌اند و یکی از ویژگی‌های آنان عصمت است که لطفی از سوی خدا به آنهاست. بنابراین، عصمت هیچ‌گونه الوهیتی را به دنبال نخواهد داشت[۴۱۸].

شبهه چهارم: تنافی عصمت با اصل ثواب و عقاب

با توجه به اینکه ملاک ثواب و عقاب اختیار آدمی است؛ انسان معصوم که عمری را بدون اختیار و بر اساس امداد و اراده خداوند در طاعت و بندگی خدا سپری کرده است، شایسته هیچ‌گونه پاداش و ثوابی نخواهد بود؛ زیرا عصمت هرگونه ثواب و عقاب را از بین خواهد برد؛ بنابراین، عصمت با اصل ثواب و عقاب سازگار نیست[۴۱۹].

نقد و نظر

ریشه این شبهه همان جبرانگاری نظریه عصمت است. در پاسخ به شبهه یاد شده گفته شد که عصمت داشتن کسی به معنای سلب اختیار از او نیست و عصمت هیچ‌گونه ناسازگاری با اختیار انسان ندارد و عاصم دانستن خداوند یا دخیل بودن لطف الهی در پیدایش عصمت هرگز به معنای نفی اختیار از انسان معصوم نیست. چنان‌که قبلاً نیز گفته شد، آیات و روایات نشان می‌دهند که پیامبران نیز مکلف به تکالیف الهی هستند.

بنابراین، همه کارهای نیک او استحقاق ثواب را دارد و خداوند در قرآن بهترین پاداش‌ها را به پیامبر خود وعده داده است و این نشان از مکلف بودن وی دارد: وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ[۴۲۰] یا درباره حضرت داود (ع) می‌فرماید: وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ[۴۲۱]. پس، آیا عاقلانه است که خداوند بهترین پاداش‌ها را به کسانی بدهد که در پرهیز از گناه و معصیت (عصمت) هیچ اختیاری از خود ندارند، اما کسانی با داشتن اختیار گرفتار انواع گناهان شوند و در نتیجه، به کیفر الهی دچار آیند؟ این موضوع با حکمت و عدل خداوند سازگار نخواهد بود[۴۲۲].

شبهه پنجم: غلوآمیز بودن نظریه عصمت

اعتقاد به عصمت کبری و مطلق درباره انبیا و امامان، با توضیحاتی که گذشت، نوعی غلوگرایی درباره آنهاست؛ به دیگر سخن، در نظریه عصمت مطلق، معصومان بسیار فراتر از شأن و جایگاه خود قرار داده می‌شوند و درباره آنها بسیار اغراق می‌شود؛ در حالی‌که غلوگرایی و غالیان در آموزه‌های دینی و از زبان پیشوایان دین لعن و طرد شده‌اند؛ از این رو، اثبات عصمت برای معصومان غلو را به همراه دارد و این شایسته نیست[۴۲۳].

نقد و نظر

در نقد این شبهه باید گفت: هنگامی که عصمت مستندات عقلی و قرآنی و حدیثی دارد و تاریخ زندگی انبیا و ائمه اطهار(ع) نیز به عصمت آنان گواهی می‌دهد، دیگر غلو و اغراق گویی در میان نخواهد بود. اگر این نظریه مستندی نداشت و شواهد تاریخی، آن را تأیید نمی‌کرد و بدون هیچ‌گونه دلیلی آن را برای کسی در نظر می‌گرفتیم، می‌شد آن را غلوگرایی خواند.

اگر منظور شبهه افکنان غلو اصطلاحی باشد؛ یعنی انسان‌های معصوم خدا تلقی شده‌اند، بطلان آن روشن‌تر است؛ زیرا ما، معصومان(ع) را خدا نمی‌دانیم، بلکه آنان را انسان‌های وارسته‌ای می‌دانیم که از طرف خدا برگزیده شده‌اند و دارای ویژگی عصمت‌اند. خود معصومان نیز با غالیانی که آنها را خدا قلمداد می‌کردند، مبارزه سرسختانه‌ای داشتند و بارها بر این نکته تکیه می‌نمودند: ما را معبود و خدا ندانید و بنده خدا بدانید و درباره فضایل ما هرچه خواستید بگویید[۴۲۴]. این سخن نشان می‌دهد که عصمت آنان و نیز پرداختن به آن هیچ‌گونه غلو ـ چه اصطلاحی و چه غیر اصطلاحی ـ را به همراه نخواهد داشت[۴۲۵].

شبهه ششم: عصمت و تبعیض

اگر علم ویژه، تأیید و توفیق الهی دیگران را هم در بر می‌گرفت، آنان نیز می‌توانستند به مقام عصمت برسند. آیا این تبعیض نیست؟

در پاسخ باید گفت: خداوند متعال، همه انسان‌ها را بر پایه فطرت توحیدی آفریده است: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۴۲۶] و تشخیص فجور و تقوا را به همگان الهام فرموده است: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۴۲۷]، ولی برخی از انسان‌ها، همین فطرت را در میان گل‌و‌لای شهوت و غضب دفن می‌کند: وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۴۲۸]. و برخی دیگر به ندای فطرت پاسخ مثبت می‌دهند و نفس را تزکیه می‌کنند: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا[۴۲۹]؛ خداوند متعال نیز، بر پایه قانون کلّی لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ[۴۳۰] به پاسخ مثبت این گروه، اجر مضاعف داده و آن گروه را به خودشان وا می‌گذارد. این اجر، با میزان صداقت در پاسخ‌گویی به ندای فطرت هماهنگ است، بدین‌گونه که هر کسی، در پاسخ گفتن صادق‌تر باشد، اجر بیشتری خواهد یافت؛ تا جایی که اجر برخی به صورت"روح‌القدس" بروز می‌کند[۴۳۱].

خداوند متعال، چون با علم بی‌پایان خود، از چگونگی پاسخ‌گویی انسان‌ها آگاهی داشت و می‌دانست که هر کس با اراده خود چه پاسخی خواهد داد و میزان صداقت او در پاسخ مثبت چیست، این اجر را در آغاز آفرینش و پیش از عمل، به انبیا و ائمه (ع) عنایت کرده است، در حالی که به دیگران چنین عنایتی نکرده است[۴۳۲].

شبهه هفتم: تنافی عصمت با خاتمیت

برخی با ارائه تفسیر خاصی از خاتمیت، عصمت امامان را با خاتمیت رسول خدا(ص) در تعارض می‌‌دانند و قول به عصمت امام را نافی خاتمیت دانسته و می‌‌گویند: ختم نبوت به معنای بی نیازی از تفسیر معصومانه دین است بنابراین ضرورت وجود امام معصوم نفی کننده ختم نبوت است.

پاسخ:

  1. اولاً چنین تفسیری از خاتمیت هیچ مبنا و اساس قابل قبولی ندارد زیرا همان گونه که بحث خاتمیت رسول خدا(ص) خواندیم[۴۳۳] ختم نبوت به این معناست که بعد از رسول خدا دین و شریعت و پیامبری نخواهد آمد نه این که مردم نیاز به دین و راهنما برای تبیین و تفسیر صحیح از دین نداشته باشند. و این معنا از خاتمیت نه تنها با وجود امام معصوم تنافی ندارد بلکه امام معصوم مکمل معنای خاتمیت است یعنی: ختم رسالت به وسیله استمرار هدایت الهی توسط امامان و جانشینان رسول خدا تحقق می‌‌یابد.
  2. ثانیاً ادله فراوان عقلی و نقلی بر اثبات این گونه صفات برای هادیان الهی اقامه شده است.

دسته سوم: آیات و روایات نافی عصمت

قرآن کریم در برخی آیات خود به استغفار و طلب بخشش انبیای الهی یا اعتراف آنها به ظلم به خویش اشاره نموده که ظاهر این آیات حاکی از عدم عصمت پیامبران الهی است. در روایات و ادعیه رسیده از امامان معصوم(ع) نیز این گونه اعترافات فراوان دیده می‌شود. وجود چنین اعترافاتی دستمایه برخی جهت انکار عصمت انبیا و ائمه(ع) شده است.

شبهه اول: عصمت و استغفار

اگر اهل بیت (ع) معصوم از خطا و گناه‌اند، چرا در موارد متعددی به گناه اقرار و به درگاه الهی استغفار می‌کنند؟

پاسخ:

1. استغفاری که در بیان و مناجات اهل بیت (ع) به درگاه الهی آمده، رفعی به‌شمار می‌آید که برای آمرزش گناه و خطای غیر اصطلاحی است. به دیگر سخن، برخی از کارهایی که انسان‌ها انجام می‌دهند، گناه اصطلاحی نیست، ولی با عزّت و جلال خدای سبحان منافات دارد، هرچند که ناچار از انجام آن کارها باشد یا خود خداوند به آنها فرمان داده باشد، مانند خوردن و آشامیدن در محضر پروردگار و یا حشر و نشر با بندگان خدا.

در حدیثی معروف از پیامبر اکرم (ص) رسیده است: "بر قلب و روح من غبار می‌نشیند، به گونه‌ای که من روزانه هفتاد بار (یا صدبار) استغفار می‌کنم"[۴۳۴].

از این‌رو تحلیل، استغفار آنان برای رفع است، ولی نه برای رفع گناه اصطلاحی، بلکه برای رفع چیزی که نسبت به شهود تام و استغراق محض، گناه به شمار می‌آید؛ از این‌رو، گفته‌اند: حسنات ابرار و نیکان، سیّئه و گناه برای مقرّبان است: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ»[۴۳۵].

2. استغفار به معنای طلب ظرفیت است و آنان با استغفار به درگاه الهی ظرفیت خود را افزایش می‌دهند تا انوار قدسیه الهی بر آنها بتابد، چراکه همیشه استغفار، توبه از گناه نیست، بلکه بهترین دعاها است: الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ[۴۳۶] و در جای دیگر می‌فرماید: كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ[۴۳۷].[۴۳۸]

3. گاهی ترک مستحب و فعل مکروه نسبت به مقام بلند آنان، گناه نامیده می‌شود که از باب حسنات ابرار، سیئات المقربین است و انجام گناه یا ترک طاعت به شمار نمی‌آید، بلکه به خاطر انحطاط حالشان نسبت به حالات بهترشان است، مثل: ترک نماز شب که امری مستحب است یا اشتغال به کار مستحب و غافل شدن از کاری که اصلح بود، و ترک این موارد گناه اصطلاحی نیست.

4. گاهی با عنوان کردن مطالبی، می‌خواستند بگویند که بدون تکیه بر لطف خداوند از خود چیزی ندارند و عصمت هم از امدادها و الطاف اوست؛ مثلاً حضرت علی (ع) فرمود: "من از خطا در کارهایم ایمن نیستم، مگر اینکه خدا مرا حفظ کند"[۴۳۹]. این کلام علی (ع) را خرده‌گیران به معنای عدم عصمت تلقی می‌کنند، در حالی که این کلام عصمت را ثابت می‌کند و آن را موهبت الهی می‌داند.

5. در بسیاری از موارد آنها، به عنوان الگو و سرمشق سخن می‌گفتند و کلام آنها جنبه تعلیمی داشت.

6. ایشان همیشه مراتب کمال را طی می‌کردند و با قرار گرفتن در مرحله بالاتر، طاعات گذشته خود را کوچک می‌شمردند و بر آن استغفار می‌کردند[۴۴۰].

شبهه دوم: عصمت حضرت ابراهیم (ع)

در سوره انعام، درباره حضرت ابراهیم(ع) چنین می‌خوانیم: فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[۴۴۱].

ممکن است با توجه به آیات گفته شود که حضرت ابراهیم(ع) معصوم از شرک نبوده، و لااقل در بخش‌هایی از عمر خود، ستاره و ماه و خورشید را ربّ و صاحب اختیار خویش می‌پنداشته است. و اگر آیه را بر خلاف ظاهر آن حمل کرده، بگوییم ابراهیم به دروغ این کلمات را به زبان آورده است، مشکل دیگری پیش می‌آید و آن، ارتکاب گناه کبیره است.

پاسخ:

عده‌ای از مفسران، در پاسخ به این شبهه، گفته‌اند: ابراهیم(ع) از روی جدّ و یقین این سخنان را نگفته، بلکه از روی فرض و تردید بوده است[۴۴۲].

با توجه به اینکه، آنچه در آیات، مورد توجه قرار گرفته، مسأله "ربوبیت" است، می‌توان توجیه بالا را این‌گونه تقریر نمود: هر انسانی به مقتضای طبیعت بشری خود، در طول حیات خویش، یک دوره شک و دودلی را سپری خواهد کرد؛ هر چند زمان پیدایش شکّ و مدّت زمانی که به طول می‌انجامد، نسبت به اشخاص مختلف، متفاوت است. گروه پیامبران نیز از آنجا که بشر بوده‌اند، از این قانون مستثنا نیستند. حضرت ابراهیم(ع) نیز با اینکه اعتقاد به خدای آفریننده جهان داشت، امّا نسبت به اینکه تدبیر و ربوبیت آن به چه کسی واگذار شده، مدّتی در تردید به سر برد؛ تا سرانجام به این نتیجه رسید که همان کسی که فاطر آسمان‌ها و زمین است، پروردگار آنها نیز می‌باشد (آیه ۷۹). سخنانی که مربوط به چنین دوره‌ای می‌شود، هیچ گونه مذمتی را متوجه گوینده آنها نمی‌کند؛ بلکه به عنوان مقدمه یقین، ارزشمند و اجتناب‌ناپذیر است.

لکن با دقت در آیات مورد بحث، روشن می‌شود که نه تنها این گونه توجیهات باطل و بی‌مبناست، بلکه اساس شبهه، سست و بی‌پایه است. برای فهم صحیح مفاد آیات، لازم است جریان مجادله حضرت ابراهیم(ع) را با قومش ـ لااقل آن‌گونه که در همین آیات سوره انعام آمده است ـ بررسی نماییم: نخست خداوند، ‌گفت‌و‌گوی ابراهیم(ع) با عمویش (آزر) را نقل می‌کند که در جریان آن، ابراهیم(ع) بت‌پرستی را ضلالت و بت‌پرستان را در گمراهی آشکار می‌خواند. سپس می‌فرماید، ما ملکوت و حقیقت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم، تا او را از صاحبان یقین گردانیم. پس از این مقدمات، داستانی را نقل می‌فرماید که برای برخی دستاویز انکار عصمت حضرت ابراهیم(ع) در دوره‌ای از زندگانی وی شده است. ماجرا بدین قرار است: آنگاه که شب فرا رسید و ستاره‌ای در آسمان پدیدار گشت، ابراهیم گفت: این، ربّ و پروردگار من است. ولی آنگاه که ستاره غروب کرد، گفت: من غروب‌کنندگان را دوست ندارم.

در مرتبه دوم، حضرت ابراهیم(ع) ماه را پروردگار خویش خواند، امّا با غروب ماه، فرمود: لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ؛ یعنی ربّ و صاحب اختیار من باید کسی باشد که بتواند هدایت (تکوینی و تشریعی) مرا به عهده گیرد و اگر او خود، مرا هدایت نکند یقیناً از گمراهان خواهم بود. سرانجام در مرتبه سوم، حضرت با دیدن خورشید فرمود: هَذَا رَبِّي زیرا که خورشید از هر دوی آنها بزرگ‌تر است و وقتی خورشید نیز غروب نمود، با صراحت بیان داشت: يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۴۴۳].

با تدبّر در آیات شریفه، به خوبی روشن می‌شود که ابراهیم(ع) این سخنان را در مقام ارشاد و هدایت قومش بیان نموده است، نه برای رفع شک و تردید خود. یعنی، برای آنکه به طور واضح و آشکار، بطلان عقیده آنان را برایشان اثبات کند، خویش را به منزله یکی از آنها قرار داده، خدایان و ارباب آنها را، ربّ و صاحب اختیار خود فرض کرده است؛ سپس عدم لیاقت و شایستگی آنها را برای ربوبیّت، بیان می‌نماید. این بهترین شیوه برخورد با صاحبان یک عقیده باطل است[۴۴۴].

از جمله شواهد این تفسیر آن است بود که حضرت ابراهیم(ع) علی‌رغم اینکه با مشاهده غروب ستاره، به این نتیجه رسیده بود که موجودی که غروب می‌کند، صلاحیت "رب" بودن را ندارد، مجدداً ماه و خورشید را به عنوان ربّ معرفی کرد. و با غروب آن دو، همان نتیجه پیشین را با تعابیر دیگری تکرار نمود. آیا ابراهیم(ع) ـ چنان‌که برخی پنداشته‌اند ـ می‌دانست ماه و خورشید هم غروب خواهند کرد؟ آیا این تکرار، جز برای این بود که هر چه بیشتر، عقاید باطل را یکایک مورد حمله قرار داده، ربوبیت هر موجودی غیر از خالق آسمان‌ها و زمین را، ابطال نماید؟

علاوه بر آن، کسی که به این مایه از معرفت رسیده است که موجود دارای افول و غروب را شایسته ربوبیّت نمی‌داند، آیا ممکن است بزرگ‌تر بودن خورشید را دلیلی بر ربّ بودن آن پندارد؟ جز آن‌که بخواهد ملاک‌ها و معیارهایی را که قومش برای ربوبیّت درنظر می‌گرفتند، به زیر سؤال ببرد.

بنابراین، آیات یاد شده، هیچ‌گونه دلالتی بر شک و تردید ابراهیم(ع) ندارد؛ تا در پاسخ آن گفته شود: این شک و تردید، مقدمه‌ای برای کشف حقیقت بوده و وجود چنین مرحله‌ای در زندگی هر انسانی ضروری است. و یا اینکه: این جریان در هنگام طفولیت و قبل از بلوغ آن حضرت روی داده و چون در آن زمان، تکلیفی متوجه او نبوده است، اشکالی در آن نیست[۴۴۵].

پرسش مستقیم

منابع

  1. مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی
  2. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت
  4. سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج۵
  5. سبحانی، جعفر، پژوهشی در شناخت و عصمت امام
  6. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
  7. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲
  8. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
  9. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت
  10. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی
  11. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲
  12. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲
  13. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی
  14. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
  15. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی
  16. یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان
  17. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار
  18. محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن
  19. فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه
  20. هادی اکبری ملک‌آبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
  21. محمد تقی فیاض‌بخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
  22. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴
  23. عبدالحسین کافی، جواد شفیعیان حیدری، عصمت فاطمه، دانشنامه فاطمی ج۲
  24. نجارزادگان، فتح‌الله، تحریف‌ناپذیری قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷
  25. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن، ماهنامه معارف
  26. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی
  27. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن
  28. خراسانی، علی، آیات نام‌دار، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱
  29. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی
  30. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵
  31. محمدی، رضا، عصمت در قرآن
  32. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا
  33. علی شاه علیزاده، علی گرامی، اسماء و اوصاف فاطمه، دانشنامه فاطمی ج۲

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۸۱.
  12. ر.ک: فرقه‌های اسلامی، ص۱۲۸ و ۱۸۳؛ تشیع، ص۹۲ و ۹۳؛ رونالدسون، عقیدة الشیعه.
  13. همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸.
  14. مؤلّف کتاب اسلام و بررسی تاریخی نیز این دیدگاه را پذیرفته است و می‌گوید: «این مطلب مطابق با فلسفه نور از حکمت‌های کهن بابلی بود که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسل‌های پیاپی به ایشان رسیده است» هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانه‌های خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند؛ از این‌رو مؤلّف در ادامه می‌گوید: هنوز روشن نیست که با طی چه مراحلی این دو شکل اصلی تشیع با هم در آمیختند: عقیده به حق امامت موروثی و تشیع حاوی عقاید سرّی و رمزی؛ اما می‌توان گفت که در قرن‌های سوم و چهارم هجری، این جریان از قبل پیشرفت فراوانی کرده بود. با این همه هرچند به طور کلی معتقدات شیعه از نظر اهل سنت مردود بوده است، تشیع نفوذی قوی در بخش‌هایی از افکار و اعمال اهل سنت داشته است.... سنیان عقیده به نور الهی و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط علی، بلکه مولای علی، یعنی حضرت محمد را نیز مشمول آن نمودند. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.
  15. گرایش‌های تفسیری در میان مسلمانان، ص۱۲.
  16. رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص229.
  17. بعضی از معاصران از قول عده‌ای نقل می‌کنند که عصمت جزو تعالیم دین اسلام نمی‌باشد، بلکه اندیشه عصمت توسط عده‌ای از دانشمندان یهودی که اظهار اسلام می‌کردند وارد حوزه اعتقادات اسلام شده است، یعنی درواقع عصمت، بدعتی است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دانشمندان یهودی تازه مسلمان شده آن را وارد دین اسلام کرده‌اند یا اینکه عده‌ای از اهل کتاب این عقیده را ترویج کرده‌اند. ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج3، ص163.
  18. ابن تیمیه، مجموعه فتاوی شیخ الاسلام، ج۴، ص۵۱۸؛ همو، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۶؛ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه.
  19. از بعضی اهل سنت دیدگاهی نقل شده که می‌کوشد اندیشه عصمت را سیاسی جلوه دهد و آن اینکه: اندیشه امام معصوم یک اندیشه سیاسی محض است و هیچ جنبه دینی ندارد و ریشه آن تخیل شیعه می‌باشد. شیعیان آرزو داشتند بعد از رسول خدا(ص) علی(ع) خلافت را عهده دار شود. بعد از اینکه ابوبکر متولی امر شد، به خود می‌گفتند که بعد از ابوبکر علی(ع) خلیفه می‌شود، اما عمر متولی شد. باز می‌گفتند: بعد از عمر علی(ع) عهده دار حکومت خواهد شد، اما باز عثمان خلیفه شد تا اینکه در وهله چهارم علی(ع) خلیفه شد. اما مدت کوتاهی این خلافت دوام نیاورد و طلحه، زبیر و عایشه از یک سو، معاویه از سوی دیگر و نیز خوارج در مقابل او ایستادند تا جایی که به شهادت علی(ع) منتهی شد و خلافت به سرسخت‌ترین دشمن علویان یعنی معاویه رسید. شیعه‌ها باز می‌گفتند: معاویه به زودی می‌میرد و خلافت به امام حسن(ع) می‌رسد؛ اما امام حسن(ع) قبل از مردن معاویه به شهادت رسید و با مرگ معاویه خلافت به پسرش یزید رسید و امام حسین(ع) نیز موفق نشد حکومت را به دست گیرد و در عهد امویان و سپس عباسیان اهل بیت در فشار و سرکوب بسیار شدید قرار داشتند. در این جوّ و محیط بود که شیعه به اوج ناامیدی و خیبت افتاد و هیچ تکیه گاه و نقطه امیدی برایش باقی نماند. برای جبران این واقعیت دردناک، اندیشه امام معصوم از طرف شیعه مطرح شد تا بطلان تمام کسانی را که به اهل بیت(ع) ظلم روا داشته‌اند ثابت کنند؛ اما اگر اهل بیت(ع) خلافت را بر عهده می‌داشتند، به هیچ وجه اثری از این اندیشه یافت نمی‌شد. محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۸۸. عده‌ای دیگر می‌گویند: «اندیشه عصمت را شیعیان اختراع کرده‌اند تا بدین وسیله موقعیت والای امامان خویش را در مقابل اهل سنت تحکیم و تثبیت کنند». احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۳۴؛ رونالدسون، عقیدة الشعیه، ص۳۲۸؛ حسن حنفی، من العقیدة الی الثوره، ج۴، ص۱۹۲.
  20. ر.ک: حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص۱۱ - ۱۴.
  21. ن.ک: همین مدخل، ذیل عنوان اثبات عصمت، ادله عقلی و نقلی.
  22. امام سجاد(ع) در روایتی می‌فرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص132.
  23. به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبه‌های خویش می‌فرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»، نعمانی، کتاب الغیبة، ص44.
  24. بخاری در صحیح خود در بابی با عنوان «المعصوم من عصم الله» و نیز نسائی و بیهقی از طریق ابوسعید خدری از پیامبراکرم(ص) چنین نقل می‌کنند: «ما استخلف خلیفة الا له بطانتان بطانة تأمره بالخیر و تحضه علیه و بطانة تأمره بالشر و تحضه علیه و المعصوم من عصم الله»، بخاری، صحیح بخاری، ج7، ص231؛ نسائی، سنن، ج7، ص158؛ بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص111؛ زراره از امام صادق(ع) و آن حضرت از رسول خدا(ص) روایت کرده که ده امر از پایه‌های اسلام است که دهمین آن عصمت به معنای طاعت است. «بنی الاسلام علی عشرة اسهم ... والعصمة و هی الطاعة»، صدوق، الخصال، ج2، ص447.
  25. امام سجاد(ع) در روایتی می‌فرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص132.
  26. به عنوان نمونه می‌توان به این روایت اشاره نمود: محمدبن ثابت از یاران امام سجاد(ع) در وصف آن حضرت چنین می‌گوید: امام چیزی جز حق نمی‌گوید. طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامة، ص212. این کلام را می‌توان هم ناظر به عصمت از دروغ و هم بیانگر عصمت از اشتباه دانست.
  27. به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبه‌های خویش می‌فرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»نعمانی، کتاب الغیبة، ص44؛ از امام مجتبی(ع) هم چنین روایت شده که فرمودند: «نحن حزب الله الغالبون و عترة رسوله الاقربون و اهل بیته الطیبون الطاهرون»، شیخ مفید، امالی، تحقیق علی اکبر غفاری، 348؛ امام کاظم(ع) نیز در روایتی فرموده‌اند: «اللهم صل علی الائمة من ولده ... المطهرین الذین ارتضیتهم انصارا لدینک»، ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، ص43-42.
  28. به عنوان نمونه رسول خدا(ص) در حدیثی متواتر و صحیح فرموده‌اند: «علی مع الحق و الحق مع علیو لن یفترقا حتی یردا علی الحوض یوم القیامة»، حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص124 و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج14، ص322؛ ام سلمه نیز چنین نقل کرده: «والله ان علیا علی الحق قبل الیوم و بعد الیوم عهدا معهودا و قضاءا مقضیا»، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق ج42، ص120؛ عمار یاسر نیز درباره امیرالمومنین(ع) چنین اظهار نظر کرده: « لو لم یبق احد الا خالف علی بن ابیطالب لما خالفته و لا زالت یدی مع یده و ذلک لان علیا لم یزل مع الحق منذ بعث الله نبیه»، نعمان مغربی، شرح الاخبار، تحقیق: سیدمحمد حسین جلالی، ج1، ص731؛ از مقدادبن اسود هم در دفاع از امیرالمومنین و اهل بیت پیامبر(ع) چنین نقل شده: «انی والله لاحبهم لحب رسول الله ایاهم و ان الحق معهم و فیهم»، مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص343-342؛ حذیفة بن یمان هم در دفاع از امیرالمومنین(ع) گفته است: «...فوالله انه لعلی الحق آخرا و اولا ...»، مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص384-383 .
  29. ر.ک: صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج2، ص172-170، روایت امام رضا(ع).
  30. مثل این روایت که هشام بن حکم از امام صادق(ع)درباره چگونگی عصمت پرسیده و آن حضرت چنین فرموده است: «المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله و قال الله تبارک و تعالی: «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم»»، صدوق، معانی الاخبار، ص132.
  31. ر.ک: صدوق، خصال، ج1، ص310.
  32. فرازهای زیارت جامعه کبیره خود شاهدی بر این سخن است. «اشهد انکم الائمة الراشدون المهدیون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون» ... «عصمکم الله من الزلل و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»، صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج2، ص611-609.
  33. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۱۶۴ و ۲۱۶.
  34. متکلم برجسته شیعه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، در آغاز معتزلی بود و سپس به مذهب امامیه گروید، وی در ری می‌زیست و پیش از سال ۳۱۹ هجری قمری در همان جا از دنیا رفت. ابن ندیم و نجاشی او را از متبحرترین متکلمان شیعی که منزلتی بزرگ در شیعه داشته است، شمرده و کتاب‌های او را نام برده‌اند. نجاشی و ابن ندیم نام کتاب‌های ابن قبه را به این ترتیب بیان کرده‌اند: کتاب الإنصاف فی الامامة، کتاب المستثبت نقض کتاب أبی القاسم البلخی، کتاب الرد علی الزیدیة، کتاب الرد علی أبی علی الجبائی، المسألة المفردة فی الإمامة؛ ر. ک: محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۲۵؛ احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۳۷۵-۳۷۶.
  35. ابن قبه، نقض کتاب الاشهاد، به نقل از صدوق، کمال الدین، ج1، ص95-94.
  36. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 267-266.
  37. ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۴-۹۵ و ۱۲۰.
  38. ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵؛ همو، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱؛ همو، الانصاف، ص۱۳۳-۱۳۴.
  39. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۶۰-۱۶۱.
  40. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۸.
  41. احمدعلی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجامی، ص۳۷۶؛ محمدبن حسن طوسی، الفهرست، ص۳۳۹؛ حسن بن علی بن داوودحلی، رجال ابن داوود، ص۱۶۷؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۱۴۱.
  42. ابن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۵۷۱.
  43. محمدبن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۶۰۰-۵۹۹؛ همو، نوادر المعجزات، ص۹.
  44. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۷۵-۲۷۰.
  45. ابن ندیم (گویا او خود، مرحوم شیخ را دیده است) وی را جلودار علم کلام و رئیس متکلمان شیعه در عصر خود دانسته است. محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۴۷. نجاشی نیز که یکی از شاگردان شیخ مفید به شمار می‌رود، کمال استاد خود را در علوم کلام، فقه و حدیث، بالاتر از آن دانسته است که توصیف‌پذیر باشد. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۳۹۹.
  46. مفید محمدبن محمدبن نعمان، وقعة الجمل، ص77.
  47. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص128.
  48. مفید، محمد بن محمدبن نعمانف المسائل العکبریة، ص115.
  49. مفید، محمدبنمحمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص65؛ همو، المقنعة، ص32-31؛ همو، الفصول المختاره، ص105-194.
  50. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص62.
  51. مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات، ص65؛ همو، المقنعة، ص32-31؛ همو، الفصول المختاره، ص105-194.
  52. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، المسائل العکبریة، ص108؛ همو، الافصاح، ص186؛ همو، تصحیح الاعتقادات، ص128.
  53. محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، 105-104.
  54. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص305-275.
  55. العصمة في صفات الإمام من أكبر الأصول في الإمامة... فالواجب أن يكون الاشتغال بتصحيحها أكثر؛ سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۱۴۵؛ همو، الامالی، تحقیق سیدمحمدبدرالدین النعانی الحلبی، ج۲، ص۱۴۵؛ همو، الذریعة إلی اصول الشریعة، تحقیق ابوالقاسم گرجی، ج۲، ص۶۵۰.
  56. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۰۷. نیز ر.ک: همان، ص۱۲۴؛ همو، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴ و ج۳، ص۲۰ و ۹۰؛ همو، الانتصار، ص۸۱ و ۴۷۷؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۴؛ همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۴۳۰.
  57. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۳۲۶.
  58. "إن العقل يقتضي بوجوب الرئاسة في كل زمان و أن الرئيس لابد من كونه معصوماً مأمونا منه كل فعل قبيح"، سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴.
  59. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۷۷.
  60. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  61. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  62. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۲.
  63. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  64. "فإن قيل أ فتقولون فيمن لطف له بما اختار عنده الامتناع من فعل واحد قبيح أنه معصوم قلنا نقول ذلك مضافا و لا نطلقه فنقول إنه معصوم من كذا و لا نطلق... و نطلق في الأنبياء و الأئمة(ع) العصمة بلا تقييد لأنهم لا يفعلون شيئا من القبائح"؛ سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۶. نیز ر.ک: همو، تنزیه الانبیاء، ص۶۸. گفتنی است در عبارات شیخ مفید نیز نظریاتی به چشم می‌خورد که همین معنا را به طور نسبی به ذهن متبادر می‌کند. ایشان در بحث از اینکه آیا امامان(ع) کلام ملایکه را می‌شنوند یا نه، بر این باور است که این کار، نه تنها برای امامان، بلکه برای شیعیان صدیق که از گمراهی معصوم‌اند نیز ممکن است: "أقول بجواز هذا من جهة العقل و أنه ليس بممتنع في الصديقين في الشيعة المعصومين من الضلال و قد جاءت بصحته و كونه للائمة... واضحة الحجة و البرهان"؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۹-۷۰.
  65. سیدمرتضی، الرسائل، ج۱، ص۴۱۳؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۴ و ۷۴.
  66. سید مزتضی، الرسائل، ج۱، ص۱۸.
  67. سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۲۱.
  68. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۶۰؛ همو، همان، ص۲۴.
  69. برهان امتناع تسلسل، سیدمرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹، برهان حفظ شریعت، سیدمرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹، برهان پیشوایی امام، همان، ج۱، ص۳۰۹، از جمله برهان‌های عقلی مورد استناد وی و آیه ابتلا، همان، ج۳، ص۱۴۱، آیه تطهیر، همان، ج۳، ص۱۳۴ و حدیث ثقلین، همان، ص۱۲۲ از جمله ادله نقلی مورد استناد او جهت اثبات عصمت هستند.
  70. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۳۸-۳۰۷.
  71. ر.ک: گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۱۹۶-۱۹۷.
  72. حلبی ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص92.
  73. حلبی ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص104.
  74. همان، ص506.
  75. برهان امتناع تسلسل، حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص150، پیشوا بودن پیامبر و امام، همان، ص170 و 174، برهان روی گردانی مردم از گناهکار، حلبی، الکافی فی الفقه، ص67، برهان خوار شدن گناهکار، حلبی، تقریب المعارف، ص175-174 از جمله برهان‌های عقلی مورد استناد وی در اثبات عصمت معصومان و آیات اهل الذکر، حلبی، تقریب المعارف، ص179، صادقین، همان، ص179، شهادت، همان، ص180 و اولی الامر، حلبی، الکافی فی الفقه، ص93 و برخی احادیث نبوی(ص) از جمله ادله نقلی او در این خصوص هستند.
  76. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص353-339.
  77. کراجکی، کنزالفوائد، ص112.
  78. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۰؛ همو، التعجب، ص۱۵.
  79. ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص۱۱۲، ۱۷۳ و ۲۰۴.
  80. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۰.
  81. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱.
  82. "فهو أن علة الحاجة إلیه أن یکون لطفا للرعیة فی الصلاح لیصدها عن ارتکاب القبائح و الفساد و یردها الی فعل الواجب و السداد"؛ ابوالفتوح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱.
  83. "ان الامام قدوة فی الدنیا و الدین و اتباعه مفترض من رب العالمین فوجب ان لا یجوز الخطا و الزلل علیه و إلا کان الله تعالی قد أمر باتباع من یعصیه و لو لا استحقاقه العصمة لکان إذا ارتکب المعصیة یتضاد مع التکلیف، علی الامة و تصیر الطاعة منها معصیة و المعصیة طاعة و ذلک انها مأمورة باتباعه و الاقتداء به فمتی اتبعته فی المعصیة امتثالا للمأمور من الاقتداء کانت من حیث الطاعة عاصیة لله سبحانه و متی خالفته ولم تقتد به طلبا لطاعة الله تعالی کانت ایضا عاصیة لمخالفتها لمن امرت بالاقتداء به و اتباعه و فی استحالة جمیع ذلک دلالة علی عصمته"؛ ابوالفتوح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱.
  84. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۵ ـ ۳۵۹.
  85. طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، ج۱، ص۱۷۶، همو، الخلاف، ج۲، ص۳۲.
  86. طوسی، محمدبن حسن، الاقتصاد، ص۷۷.
  87. طوسی، محمدبن حسن، التبیان، ج۸، ص۳۴۰ .
  88. همان، ج۵، ص۴۹۰.
  89. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۲۹-۴۳۰. نیز ر.ک: همو، المبسوط، تحقیق محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰.
  90. الامام (ع) معصوم من اول عمره إلی آخره فی اقواله و افعاله و تروکه...؛ محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۸.
  91. "النبی یجب ان یکون معصوما من القبایح کلها صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها علی طریق السهو و العمد وعلی کل حال"؛ محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۲۰-۳۲۱. نیز ر.ک: همو، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶.
  92. قد لا یقع من الانبیاء والمرسلین و الائمة (ع) ما ینفر عن قبول اقوالهم و ان لم یکن ذلک قبیحاً؛ محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۸؛ همان، ج۱، ص۴۸.
  93. مرحوم شیخ درباره این دو واژه توضیح نداده است؛ ولی از برهانی که در آینده از وی نقل خواهیم کرد، می‌توان حدس زد که مقصود از گناهان ظاهری، گناهان جوارحی، و مقصود از گناهان باطنی، گناهان جوانحی، مانند حسد و نفاق باشد.
  94. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  95. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۶۷.
  96. نبینا محمد (ص) معصوم ـ من اول عمره إلی آخره، فی اقواله و افعاله و تروکه و تقریراته ـ عن الخطأ والسهو والنسیان؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۷. نیز ر. ک: همو، التبیان، ج۳، ص۲۵۳؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالحسین مشکوة الدینی، ص۳۶۶. نیز ر.ک: همو، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۱. نیز ر.ک: همان، ج۷، ص۶۸.
  97. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۷۱ ـ ۳۷۷.
  98. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 395-364.
  99. حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۲۰۴.
  100. حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۱۹۵.
  101. حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۱۹۶.
  102. این برهان از فلسفه نیاز به امام در جامعه سرچشمه می‌گیرد. نوبختی در این باره می‌نویسد: «امامت، لطفی است که موجب نزدیکی به طاعت خداوند و دوری از گناه می‌شود»، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶؛ وی همچنین در جایی دیگر می‌نویسد: "و لان الامة مختلفة في الاحكام فلابد من حجة يقطع اختلافهم و يظهر لنا منه العلم"؛ حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶، با توجه به این مقدمات، مرحوم نوبختی می‌نویسد: «عصمت، در امام لازم است؛ وگرنه علت نیازمندی به وی در خود او نیز خواهد بود. پس به تسلسل خواهد انجامید»، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲.
  103. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 403-395.
  104. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  105. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
  106. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
  107. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
  108. مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
  109. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۰.
  110. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰.
  111. لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه می‏‌نویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّت‌های او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر می‏‌شود تا یکی از قوّت‌های او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
  112. جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
  113. قاضی عضد الدین ایجی می‌نویسد: "وهی عندنا ان لا یخلق الله فیهم ذنباً"، رک: ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰٫؛ تفتازانی (متوفای۷۲۹ﻫ.ق) نیز می‌نویسد: "ومن اصحابنا مَن قال: العصمه أن لا یخلق الله تعالى فی العبد الذنب"، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۰٫.
  114. "اللطف و التوفیق قدره الطاعه و الخذلان خلق قدره المعصیه و العصمه هی التوفیق بعینه …کذا ذکره إمام الحرمین و قال ثم الموفق لا یعصى إذ لا قدره له على المعصیه و بالعکس و مبناه على أن القدره مع الفعل ولیست نسبته إلى الطرفین على السواء"، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۵۹.
  115. محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص85.
  116. ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج۵، ص۱۷-۱۵.
  117. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۵۰-۵۴.
  118. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
  119. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
  120. دیانتی‌پور، نعمتی، «عصمت حضرت زهرا(س) الهی یا اکتسابی»، ص۱۰۸.
  121. السند بحرانی، الوراثةالإصطفائیه، ۱۴۳۱ق، ص۳۶. به عقیده آنان عصمت اکتسابی به معنای گناه نکردن در طول عمر است که این معنای عدالت است.
  122. به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید، می‌فرماید: “عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند”. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶. از نظر مرحوم صدوق نیز، عصمت معصومان دو ویژگی عمده دارد: نخست: موهبتی بودن عصمت: مرحوم صدوق به طور مستقیم به این بحث نپرداخته است، اما با توجه به مقدمه ایشان بر کتاب فقهی خود، کتاب المقنع، می‌توان گفت که وی بر آن است که عصمت امامان، امری اکتسابی نیست، بلکه موهبتی الهی است: «شهادت می‌دهم که امامان، رشد یافته، هدایت شده و معصوم‌اند.... خداوند آنها را از لغزش‌ها معصوم، و از پلیدی پاک کرده و رجس را از آنها برده است» اشهد ان الائمة الراشدين المهديين المعصومين... عصمهم من الزلل و طهرهم من الدنس و اذهب عنهم الرجس؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، المقنع، ص۴) دوم: اختیاری بودن عصمت: در هیچ یک از کتب مرحوم صدوق در این باره سخنی نیافتیم؛ اما وی در آثار خود روایاتی را نقل می‌کند که با توجه به مبانی و روش روایی او، می‌توانند ما را به درک نظریه‌اش راهنمایی کنند. روایاتی که مرحوم صدوق از امامان پاک(ع) نقل کرده است، بیانگر این حقیقت‌اند که معصوم با اختیار خود گناه نمی‌کند؛ یعنی تا زمانی که معصوم با اختیار خود از لطف و موهبت الهی استفاده نکند، نمی‌تواند خود را از گناه برهاند. از این رو، باید گفت که گناه نکردن معصوم، امری جبری و غیراختیاری به شمار نمی‌رود، بلکه از آنجا که استفاده کردن از موهبت عصمت، منوط به انتخاب و اختیار معصوم است، او علی‌رغم داشتن قدرت ارتکاب گناه، با اختیار خود و استفاده از عصمت خدادادی، از آن می‌پرهیزد«عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۳۲).
  123. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۱؛ حسین فاریاب، محمد، عصمت امام، ص ۲۳۵.
  124. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  125. «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم * و به آنان از آیات (خویش) آنچه در آن آزمونی آشکار بود بخشیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲-۳۳.
  126. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹.
  127. «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم.».. سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  128. «اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند، (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد و ایشان را به راهی راست به سوی خود راهنمایی خواهد کرد» سوره نساء، آیه ۱۷۵.
  129. «مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ بِتَقْوَاهُ عَصَمَهُ اللَّهُ»؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.
  130. «إِلَهِي لَا سَبِيلَ إِلَى الِاحْتِرَاسِ مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا بِعِصْمَتِكَ»؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۸.
  131. «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ»؛ نهج البلاغه، خ ۹۱.
  132. اصول کافی، ج۲، ص۱۶.
  133. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۱.
  134. علامه حلی، کشف المراد، ص۱۸۶؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱.
  135. به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید، می‌فرماید: “عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند”. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.
  136. یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.
  137. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص412.
  138. شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیهً بالمنح المحمدیهً، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸٫.
  139. "وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع"، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
  140. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۲۹؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۰۵-۱۰۴.
  141. فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه، ص۱۹.
  142. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۳۰.
  143. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، اوائل المقالات، ص۶۵ و ۶۲.
  144. حلبی، ابوالصلاح، کافی فی الفقه، ص۱۰۴.
  145. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۸، ص۴۳۰-۴۲۹؛ همو، المبسوط، تحقیق: محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰؛ همو، تمهیدالاصول، تصحیح: عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  146. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص380-279.
  147. شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج2، ص203. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم(ص) است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360-358، ح1031.
  148. ر.ک: مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص105-104؛ همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص61.
  149. ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص203.
  150. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360-358، ح1031.
  151. مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص104.
  152. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص28.
  153. سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص22.
  154. «تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه 28.
  155. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص62؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص129.
  156. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص370.
  157. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۵.
  158. ر.ک: طبری ابن جریر، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص571؛ همان، ص469.
  159. ر.ک: ابن قبه، مسألة فی الامامة، ص185؛ صدوق، کمال الدین، ص99؛ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص29؛ همو، الارشاد، ج1، ص313؛ همو، اوائل المقالات، ص67.
  160. این دیدگاه از مجموع آراء سید مرتضی پیرامون علم امام به دست می‌آید. به عنوان نمونه وی معتقد است امام باید به علوم مربوط به سیاست آگاه باشد، سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص430؛ همچنین از منظر او لازم نیست امام به همه علوم غیر دینی عالم باشد بلکه برای او تنها علم به احکام شریعت و سیاست لازم است و عقلا بیش از آن لازم نیست. سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج3، ص164-163؛ او همچنین معتقد است که امام در اینگونه علوم باید به متخصص رجوع نماید، همان، ج3، ص165.
  161. این ادعا نیز از مجموع آراء شیخ طوسی قابل استفاده است. به عنوان نمونه وی در جایی می‌نویسد: لازمه منصب امامت،علم به باطن یا راست گویی شاهدان در دادگاه نیست. طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص368؛ نیز در موضعی دیگر می‌گوید: علم به احکام دین و سیاست برای منصب امامت لازم است. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص192 و همو، تلخیص الشافی، ج1، ص245. بر این اساس معتقد است لزوم آکاهی امام و نبی به دیگر علوم باطل است. همو، تلخیص الشافی، ج1، ص253. همچنین می‌نویسد: امام در غیر اجکام دین و سیاست باید به کارشناس مراجعه همو، تلخیص الشافی، ج1، ص252 و در صورت اختلاف کارشناسان باید به عادل‌ترینشان رجوع و در صورت تساوی در عدالت، مخیر است به هر کدام از آنها که خواست رجوع نماید. همو، تمهید الاصول، ص366.
  162. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص414.
  163. در توضیح این دلیل گفته شده که هیچ دلیلی برای محال بودن عصمت و امتناع آن برای انسان وجود ندارد لذا با فرض عصمت برای انسان بما هو انسان، هیچ‌گونه محال یا امتناع ذاتی ایجاد نخواهد شد.
  164. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...، «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد.».. سوره انفال، آیه ۲۹؛ فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ، «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸؛ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ، «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  165. به عنوان نمونه: آیت‌الله جوادی آملی می‌فرماید: “انسان می‌تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. عصمت، منحصر در انبیاء و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد ولی هر معصومی پیامبر یا امام نیست” تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۱-۲۲؛ آیت‌الله معرفت نیز می‌فرماید: “هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک می‌فرماید و او را مشمول عنایت خاص خود قرار می‌دهد، لذا این امر محال نیست و ضرورتی ندارد که آن را در انبیا و امامان منحصر سازیم و دلیل این مطلب، آیات و روایات است” تنزیه الانبیاء از آدم تا خاتم، ص۵۵-۶۲.
  166. ر.ک: پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، ص۱۷۰.
  167. ر.ک: پیام قرآن‏، مکارم شیرازی، ناصر، ج ۷، ص۱۸۵.
  168. «هُوَ مَعْصُومٌ مُویَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ اَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّصهُ اللهُ بِذلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلی خَلْقِهِ»، عیون أخبار الرضا(ع)‏، شیخ صدوق‏، ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه، ج ۱، ص۲۲۲.
  169. ر.ک: پیام قرآن‏، همان، ج ۷، ص۱۸۷.
  170. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  171. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۸.
  172. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۸۵-۹۰.
  173. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
  174. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به امام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  175. یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
  176. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  177. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  178. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  179. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  180. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  181. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  182. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  183. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  184. أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیة و...؛ آمدی، سیف‌الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص ۱۹۱.
  185. یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
  186. پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  187. التفسيرالكبير، ج۴، ص ۳۶ ـ ۳۷، ج ۱۰، ص ۱۴۴.
  188. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
  189. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۲۲۹.
  190. الإنتصار، ص۸۱. همچنین ر. ک: فقه القرآن (قطب‌الدین راوندی)، ج۲، ص۹۳.
  191. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۲.
  192. إرشاد الطالبیین إلی نهج المسترشدین، ص۳۰۳.
  193. فاضل مقداد دانشمندی فقیه، اصولی و متکلم بوده است. ایشان کتاب‌هایی در اعتقادات تألیف کرده است که هر چند در محافل و حوزه‌های علمی شهرت چندانی ندارند؛ ولی در زمره کتاب‌های بسیار مهم و ارزشمند محسوب می‌شود.
  194. إرشاد الطالبیین إلی نهج المسترشدین، ص۳۰۴.
  195. الإعتقادات فی دین الإمامیة، ص۹۶.
  196. "و بعدها قول أئمتنا (ع) بذلك المعلوم لنا قطعاً بإجماع أصحابنا رضوان الله عليهم، مع تأيّده بالنصوص المتظافرة حتى صار ذلك من قبيل الضروريات في مذهب الإمامية. و قد استدل عليه أصحابنا بالدلائل العقلية"، بحار الأنوار، ج۱۱، ص۹۱.
  197. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۵۱.
  198. ر.ک: پیام قرآن‏، مکارم شیرازی، ناصر، ج 7، ص185.
  199. مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص673.
  200. ر.ک: مدخل: گستره عصمت پیامبران.
  201. در همین خصوص امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: "اینکه خداوند به اطاعت پیامبر و اولی‌الامر فرمان داده است به این دلیل است که آنان پاک و معصومند و هرگز به معصیت خداوند فرمان نمی‌دهند"، «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ»؛ الخصال، ج۱، ص۱۳۰. همچنین امام رضا (ع) در نامه‌ای به مأمون، عصمت هادیان بشر را اینگونه بیان می‌‌کند: "خداوند هرگز اطاعت کسی را واجب نمی‌کند با اینکه می‌داند مردم را گمراه کرده و باعث فریب آنها می‌‌شود و هرگز کسی را که می‌داند به خدا و پرستش او کافر می‌شود و شیطان‌پرست می‌‌شود انتخاب نمی‌کند"، «لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۱۲۵. «بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ أَیَّدَهُمْ بِالدَّلَائِلِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَکَانَ النَّاسُ عَلَی سَوَاءٍ»؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۲۵ص ۱۸۲: همچنین در توقیعی که حضرت مهدی (ع) در پاسخ‌ نامۀ احمد بن اسحاق اشعری نوشت، عصمت امامان را یکی از وجه تمایزات بین امام و مردم معرفی کرده و فرمودند: "فرق میان امام و مأموم، عصمت از گناهان و پاکی از عیب‌ها و آلودگی‌ها و منزّه بودن از اشتباه است و امامان خزانه‌داران علم الهی و امین حکمت و راز خداوند هستند و اگر چنین نبود، آنان با مردم فرقی نداشتند و حق و باطل شناخته نمی‌شد و هرکس به دروغ ادعای امامت می‌کرد".
  202. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص۳۵۹ ـ ۳۶۲.
  203. مفید، الفصول المختاره، ص88.
  204. مجلسی، بحار الانوار، ج29، ص335.
  205. ر.ک: صدوق، علل الشرایع، ج1، ص191و192.
  206. عبدالحسین کافی، جواد شفیعیان حیدری، عصمت فاطمه، دانشنامه فاطمی ج۲، ص71.
  207. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
  208. مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱. .
  209. طیّب عبدالحسین کلم طیّب ص۶۵.
  210. سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلامی، ص۱۷۰.
  211. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
  212. شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.
  213. «وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
  214. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما‌شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷؛ طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.
  215. یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰.
  216. المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.
  217. عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل می‌کند.
  218. این نظریه رأی اکثریت علمای اسلامی است و اجماع علمای شیعه نیز بر آناست. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.
  219. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان ص ۳۳۴.
  220. مقاییس‌اللغه، ج‌۲، ص‌۴۲، مفردات، ص‌۲۲۸، «حرف».
  221. مقاییس‌اللغه، ج۲، ص۴۳، لسان العرب، ج‌۳، ص‌۱۲۸ ـ ۱۲۹، «حرف».
  222. مفردات، ص‌۲۲۸، «حرف».
  223. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۳۳؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۳۹؛ نجارزادگان، فتح‌الله، تحریف‌ناپذیری قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷، ص۳۰۲ - ۳۳۵.
  224. ر.ک: شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن؛ ص۴ـ۷.
  225. بنگرید: نگارنده، چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیع؟ ص۱۱۰-۱۱۳.
  226. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن، ص ۴.
  227. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن، ص ۵.
  228. بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه:۹.
  229. سوره‌ای همگون آن بیاورید؛ سوره یونس، آیه: ۳۸.
  230. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۴۷.
  231. نک: البیان، ص۲۱۱ـ۲۱۴؛ تفسیرموضوعی، ج۱، ص۳۴۸.
  232. نجارزادگان، فتح‌الله، تحریف‌ناپذیری قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۵۰؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸.
  233. تفسیر موضوعی، ج‌۱، ص‌۳۱۵.
  234. نک: نفحات الرحمن، ج‌۱، ص‌۱۴ ـ ۱۶؛ صیانة القرآن، ص‌۶۹.
  235. نجارزادگان، فتح‌الله، تحریف‌ناپذیری قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷، ص۳۰۲ – ۳۳۵؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص ۱۵۱ - ۱۵۲.
  236. ر.ک: محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، ص۱۵۴-۱۶۷؛ محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص۴۲ ـ ۳۱.
  237. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن، شماره ۹۷، ص ۵ ـ ۷.
  238. بنگرید: نگارنده، سکولاریسم، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷.
  239. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن، شماره ۹۷، ص ۵ ـ ۷.
  240. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن، شماره ۹۷، ص ۵ ـ ۷.
  241. شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون داده‌ای آن، شماره ۹۷، ص ۵ ـ ۷.
  242. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۶، ص۴۳۲-۴۳۳.
  243. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۶، ص۴۳۳.
  244. «خداوند ـ عز وجل ـ ما آل محمد و پیامبران فرشتگان مقرّب را [از بین سایر خلایق] برگزید. و چیزی باعث این گزینش نشد، جز اینکه می‌دانست اینان عملی که به واسطه آن از ولایت [خاص] الهی خارج شده، از عصمت او جدا گردند، مرتکب نمی‌شوند» بحارالانوار، ج۵۶، ص۳۲۲.
  245. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۳۴۰.
  246. المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.
  247. عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل می‌کند.
  248. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.
  249. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۳۳۴.
  250. «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
  251. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۴۶؛ محمد بن حسن شیبانی، نهج البیان، ج۲، ص۳۰؛ علی بن محمد علی دخیل، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۱، ص۷۴؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۴؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸؛ عبدالکریم خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج۲، ص۴۴۵؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۱، ص۲۸۲؛ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۱۴۹؛ عبدالرحمان بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۱، ص۲۸۱؛ احمد بن ابی اسعد رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، ج۲، ص۱۱۶.
  252. مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۲۷۵؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ، ج۱، ص۵۵؛ سید علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۲، ص۷۶؛ حسن مصطفوی، تفسیر روشن، ج۴، ص۱۹۴؛ سیدمحمد حسینی شیرازی، تقریب القرآن الی الأذهان، ج۱، ص۳۳۹؛ سیده نصرت امین اصفهانی، مخرن العرفان، ج۳، ص۱۰۸؛ سیدعلی عبدالاعلی موسوی سبزواری، مواهب الرحمان، ج۵، ص۲۸۱؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۸۹؛ احمد بن محمد بن عجیبه، البحر المدید، تحقیق حسن عباس زکی، ج۱، ص۳۵۱؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۳، ص۱۵۱؛ محمد ثناء الله مظهری، تفسیر المظهری، ج۲، ص۱۴۸؛ ج۳، ص۲۲۴؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر، ج۳، ص۲۲۴؛ سیدمحمد طنطاوی، تفسیر الوسیط، ج۲، ص۱۰۲؛ حسن بن محمد نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج۲، ص۱۵۹.
  253. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۷۸.
  254. پیامبران پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم هستند و اگر معصوم نبوده و مرتکب خطا و گناه شوند، خود آنها هم محتاج هادیان یا پیامبران دیگری هستند که بی‌خطا باشند و «معصوم» و اگر آنها هم معصوم نباشند نیازمند به معصوم دیگری هستند که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  255. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  256. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  257. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  258. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  259. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  260. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  261. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  262. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۳.
  263. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه 42.
  264. سوره نحل، آیات 99 و100.
  265. راغب اصفهانی، حسین، 1384ق، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، آیه 58 و دخان، آیه 32.
  266. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات 75 و 76.
  267. طباطبایی، محمدحسین، المیزان؛ ج 10، ص 410.
  268. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج 3، ص 172؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، روح المعانی، ج 10، ص 306 و...
  269. سوره نساء، آیات 59 و 64.
  270. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه 21.
  271. سوره ممتحنه، آیه 4.
  272. فیومی مقری، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 494.
  273. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است».، سوره نساء، آیه 165.
  274. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم.
  275. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  276. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  277. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  278. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  279. پیامبر خاتم پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج پیامبر دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  280. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  281. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  282. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  283. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  284. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  285. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  286. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  287. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۳.
  288. «صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.
  289. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ذیل سوره نجم، آیات ۴-۲.
  290. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج ۸، ص ۳۲.
  291. سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  292. آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند را واگذارید. سوره حشر، آیه ۷.
  293. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  294. فیومی مقری، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 494.
  295. ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی. سوره اعلی، آیه ۶.
  296. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم.
  297. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا(ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  298. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱؛ بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست اینکه حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد و دوم این که همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
  299. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا بامام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  300. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  301. "یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه"؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
  302. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  303. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  304. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  305. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  306. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  307. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۱-۴۳۲.
  308. تلخیص الشافی، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.
  309. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۶۲.
  310. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  311. انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
  312. ابن‌میثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود. عبارت ابن‌میثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، قواعد المرام فی علم الکلام (ط. مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ه.ق)، ص۱۷۸.
  313. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  314. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  315. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  316. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  317. مرحوم شیخ مفید همانند اکثر علمای شیعه، قول اول (عصمت به قول مطلق) را قبوال داشته و در کتاب "تصحیح الاعتقاد" خود به صراحت این مطلب را بیان می‌کنند.الأنبیاء و الأئمة(ع) من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم و إمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان و لا یجوز علیهم ترک مفترض إلاّ أن نبیّنا(ص) و الأئمة(ع) من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها؛ مفید، محمد بن محمد. محقق حسین درگاهی.، تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۹. ایشان در کتاب دیگر خود، به سه محذور برای عدم عصمت امام اشاره می‌کند: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد"یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه، شیخ المفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰. بعد از شیخ مفید، شاگرد ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استادش می‌گوید: "پس از پذیرفتن آنکه وصیّ رسول خدا(ص) در امر هدایت و حفاظت از دین جایگزین اوست، عقل به عنوان امری بدیهی به عصمت امام حکم می‌کند". ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان می‌نماید: قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فیه و أن الأمر ربما انتهی فی الشریعة أو بعضها الی أن یکون هو المؤدی لها عن النبی و من کان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلی خصومنا من وجوب عصمته و کیف یحفظ الشرع بمن لیس بمعصوم أو یثق بأداء من لیس بمأمون.الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲. ماحصل بیان سید مرتضی، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که امام حافظ شریعت اسلام و حجّت الهی بر خلایق است؛ او همچنین مبین امور دینی از طرف آخرین رسول خدا(ص) است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، معصوم نباشد.
  318. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  319. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  320. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامة، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.
  321. «آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  322. ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.
  323. خراسانی، علی، آیات نام‌دار، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص۴۱.
  324. دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.
  325. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۰۷-۱۱۱؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۱.
  326. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  327. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۵.
  328. «عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‏: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹. قَالَ: الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ». کافی، ج۱، باب ما فرض الله عزّوجلّ، حدیث ۲، ص۲۹۸، مترجم و نگاه کنید حدیث ۱ همین باب. امام رضا(ع) فرمود: صادقین همان ائمه هستند (که به سبب اطاعت از خدا صادق و صدیق هستند).
  329. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  330. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۴۹-۵۲؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص۴۱.
  331. ‏«من از بین شما می‌روم و دو چیز گران بها و ارزشمند از خودم به یادگار می‌گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتم را و مادامی که به هر دو آنها متوسل شوید هرگز گمراه نخواهید شد» بصائرالدرجات، ج ۱، ص۴۱۳؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص۶۶۳، ح ۳۷۸۸ و....
  332. ر.ک: یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱۹.
  333. «اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کسی از آن جدا شد، غرق و نابود شد». اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص۸۷؛ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، امالی طوسی، احتجاج طبرسی؛ کنز العمال، ج۱، ص۲۵۰.
  334. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۸۶؛ ج۳، ص۱۶۲ و ۵۱۶؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۵۰۱؛ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۱۹؛ ج۳۶، ص۲۹۱.
  335. ر.ک: صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۴۳.
  336. در روایتی از امام عسكری (ع) نقل شده كه آن حضرت فرمود:«نَحْنُ حُجَجُ اللّه‏ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطمةُ حُجةٌ عَليَنا»، «ما حجّت‏‌ها و برگزيدگان خدا بر آفريدگانش هستیم و فاطمه، حجّت راستين و پُرشكوه خدا بر ما است»، طیب، تفسير أطيب البيان، ج ۱۳، ص ۲۳۶.
  337. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  338. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۳۵ و ۳۳۶.
  339. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص۳۶.
  340. برای نمونه نگاه کنید به سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۹۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۳۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۳۳۵.
  341. سبحانی، جعفر، پژوهشی در شناخت و عصمت امام، ص۲۷.
  342. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۱؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷؛ هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص۱۷۵؛ هیثمی‌نور الدین علی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۰۳؛ طبری، محب الدین، ذخایر العقبی، ص۳۹؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، ج۸، ص۲۶۶؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابة، ج۶، ص۲۲۴؛ ذهبی، ابی عبدالله محمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۹۲.
  343. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص۳۶.
  344. علی شاه علیزاده، علی گرامی، اسماء و اوصاف فاطمه، دانشنامه فاطمی ج۲، ص۲۱.
  345. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
  346. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
  347. «إنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ»؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.
  348. «یُبَیِّنُهُ اللَّهُ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ حَق»؛ بحارالانوار، ج۶۲، ص۷۶.
  349. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۳۳۵.
  350. «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  351. «و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند؛ * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  352. «و هر کس که در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست و آن کسان که نزد اویند از پرستش وی سر باز نمی‌زنند و خسته نمی‌شوند * شب و روز (خداوند را) به پاکی ستایش می‌کنند در حالی که سستی نمی‌ورزند» سوره انبیاء، آیه ۱۹-۲۰.
  353. «که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  354. المیزان، ج۱۴، ص ۸۳ و ۲۷۵.
  355. «و فرشتگانی که آنها را آفریدی و در آسمان‌ها جایشان دادی، پس نه سستی در آنها وجود دارد، و نه غفلت می‌ورزند و نه معصیتی از آنها صادر می‌شود. ایشان از همه آفریده‌هایت شناخت بیشتری به تو دارند». بحارالانوار، ج۵۶، ص۱۷۵، حدیت ۶.
  356. نهج البلاغه، خطبه ۹۱، ترجمه سید جعفر شهیدی.
  357. «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
  358. روح المعانی، ج۳، ص۱۳۶.
  359. روح المعانی، ج۳، ص۱۳۷.
  360. تفسیر فخر رازی، ج۲، ص۶۷۰؛ مجمع البیان، ج۱-۲، ص۷۴۵-۷۴۶؛ الکشاف، ج۱، ص۳۶۲.
  361. روح المعانی، ج۳، ص۱۳۷.
  362. المیزان، ج۳، ص۲۰۵.
  363. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۷۱.
  364. «و پسر مریم و مادرش را نشانه‌ای گرداندیم و آن دو را در پناه پشته‌ای هموار و دارای آبی روان جای دادیم» سوره مؤمنون، آیه ۵۰.
  365. محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۶۶.
  366. شهید اول، ذکری الشیعة فی احکام الشریعه، ج۱، ص۴۴۲؛ مضمرة سماعة: «فَإِذَا فَرَغْتَ سَلَّمْتَ عَنْ يَمِينِكَ»، و هو يعطي التسليم مطلقا، و خبر الحسين بن أحمد المنقري، عن يونس، عن الصادق(ع): وَ الْخَامِسَةُ يُسَلِّمُ وَ يَقِفُ مِقْدَارَ مَا بَيْنَ التَّكْبِيرَتَيْنِ وَ لَا يَبْرَحُ حَتَّى يُحْمَلَ السَّرِيرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ.
  367. شهید اول، ذکری الشیعة فی احکام الشریعه، ج۱، ص۴۴۲؛ خبر عمار عن الصادق(ع): سئل عن ميت صلّى عليه، و لما سلّم الإمام فإذا الميت مقلوب و هذان يدلان على تسليم الإمام، و الثاني منهما حكاية فعل الإمام إلّا انّه لم يذكر إنكار المعصوم إياه.
  368. شهید اول، ذکری الشیعة فی احکام الشریعه، ج۱، ص۴۴۲.
  369. شیخ طوسی، الاستبصار، ج۱، باب ۱۷۴، ص۱۳، ح۴.
  370. ابن فهد حلی، المهذّب البارع فی شرح المختصر النافع، ج۱، ص۳۷۰.
  371. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۴۰۲-۳۹۲.
  372. شهید اول؛ ذکری الشیعه فی احکام الشریعه؛ ج۲، ص۴۰۳. این منابع نیز از شهید نقل کرده‌اند: حسین بروجردی؛ جامع أحادیث الشیعه؛ ج۴، ص۲۶۹. شیخ حر عاملی؛ وسائل الشیعه (آل البیت)؛ ج۴، ص۲۸۵. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج۱۷، ص۱۰۸ و ج۸۴، ص۲۵.
  373. سیدعبدالاعلی موسوی سبزواری؛ مهذب الاحکام؛ ج۵، ص۱۳۷. .
  374. سیدابوالقاسم خویی؛ فقه الشیعه؛ ج۴، ص۱۵۱، موثقة ابی بصیر عن ابی عبدالله(ع) قال: «سألته عن رجل صلّی و فی ثوبه بول او جنابة فقال علم به أولم یعلم، فعلیه اعادة الصلاة اذا علم».
  375. سیدابوالقاسم خویی؛ فقه الشیعه؛ ج۴، ص۱۵۱، صحیح وهب بن عبد ربّه عن الصادق(ع): «فی الجنابة تصیب الثوب و لایعلم بها صاحبه، فیصلّی فیه، ثم یعلم بعد ذلک؟ قال: یعید اذا لم یکن علم».
  376. سید عبدالاعلی موسوی سبزواری؛ مهذب الاحکام؛ ج۵، ص۱۳۷.
  377. این روایت در منابع روایی شیعی یافت نمی‌شود؛ اما برای تحقیق این مطلب به کتب فقهی شیعی ذیل می‌‌توان مراجعه کرد: ۱. علامه حلّی؛ تذکرة الفقهاء (چاپ جدید)؛ ج۱، ص۳۸۸. ۲. شهید اول؛ ذکری الشیعة فی احکام الشریعه؛ ج۱، ص۳۴۹. ۳. محقق حلّی؛ المعتبر فی شرح المختصر؛ ج۱، ص۲۷۸. ۴. علامه حلّی؛ منتهی المطلب فی تحقیق المذهب؛ ج۷، ص۲۳۸.
  378. محقق حلّی؛ المعتبر فی شرح المختصر؛ ج۱، ص۲۷۸.
  379. شیخ بهایی؛ مشرق الشمسین مع تعلیقات الخواجوئی؛ ص۱۷۷.
  380. شیخ طوسی؛ تهذیب الاحکام؛ ج۹، ص۱۱۲. محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج۶، ص۴۱۰. شیخ حر عاملی؛ وسایل الشیعه؛ ج۲۵، ص۳۴۶.
  381. شهید اول؛ ذکری الشیعة فی أحکام الشریعه؛ ج۴، ص۳۸۸.
  382. شهید اول؛ ذکری الشیعة فی أحکام الشریعه؛ ج۴، ص۳۸۸.
  383. شهید اول؛ ذکری الشیعة فی أحکام الشریعه؛ ج۴، ص۳۸۸.
  384. شهید اول؛ ذکری الشیعة فی أحکام الشریعه؛ ج۴، ص۳۸۸.
  385. شهید اول؛ ذکری الشیعة فی أحکام الشریعه؛ ج۴، ص۳۸۸.
  386. شیخ طوسی؛ تهذیب الاحکام؛ ج۳، ص۴۰، ح۱۴۰. همو، الاستبصار؛ ج۱، ص۴۳۳، ح۵۲.
  387. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام؛ باب اوقات الصلاة و علامة کل وقت؛ ج۲، ص۲۵.
  388. شیخ الشریعة اصفهانی؛ احکام الصلاه؛ ص۱۳.
  389. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص416-402.
  390. سعید ضیائی‌فر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۵۷ - ۴۵۸.
  391. ر.ک: مهدی هادوی تهرانی، تأملات در علم اصول فقه، دفتر ششم، ص۱۰۶.
  392. عبدالجبار الرفاعی، محاضرات فی اصول الفقه، شرح الحلقة الثانیه، ج۱، ص۲۹۹.
  393. عبدالجبار الرفاعی، محاضرات فی اصول الفقه، شرح الحلقة الثانیه، ج۱، ص۳۰۱.
  394. ر.ک: احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷ ـ ۲۳۰؛ همو، فجرالاسلام، ص۲۶۸؛ رونالدسن، عقیدة الشیعة ص۳۲۵؛ غولد تیسیر، العقیدة و الشریعة، ص۲۰۹؛ صبحی، نظریة الامامة، ص۱۰۵؛ سلیمان بن سالم السحیمی، العقیدة فی اهل البیت، ص۳۶۹؛ حسن حنفی، من العقیدة الی الثورة ج۴، ص۱۹۲؛ احسان اللهی ظهیر، الشیعة و التشیع، ص۳۰۰؛ محمد احمد الخطیب، عقیدة العصمة، ص۱۷ و برای آگاهی بیشتر ر.ک: یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۴.
  395. ر.ک: عصام العماد، المنهج الجدید و الصحیح فی الحوار مع الوهابین، ص۱۶۲.
  396. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۱۹۵.
  397. الهدی إلی دین المصطفی، ج۱ (مقارنة الادیان الیهودیه)، ص۱۹۱ و ۲۳۱؛ الالهیات (سبحانی)، ج۳، ص۱۶۳؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۴.
  398. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۶۸.
  399. همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸.
  400. اسلام، بررسی تاریخی، ص۱۳۸-۱۴۴.
  401. یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
  402. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۶۹.
  403. هاشم حسنی، تصوّف و تشیع، ص۱۲۳؛ ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
  404. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۷۰.
  405. سوره نحل، آیه ۱۰۳.
  406. یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۹ و ۹۰.
  407. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۷۲.
  408. یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۷-۸۸؛ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۱۵؛ الفرق الکلامیه، ص۱۶۵.
  409. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۷۱.
  410. ر.ک: حسن حنفی، من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۸۷ – ۱۸۸.
  411. درباره پیامبر(ص) آمده: فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ «من نخستین پرستنده (ی اوی) ام» سوره زخرف، آیه ۸۱؛ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ «و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۳؛ خداوند خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹؛ وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ «و بی‌گمان تو را پاداشی بی‌پایان است» سوره قلم، آیه ۳؛ یا درباره حضرت داوود و سلیمان(ع) می‌فرماید: وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ «و بی‌گمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵ و ۴۰.
  412. عماد الدین طبری از دانشمندان بزرگ قرن هفتم هجری می‌فرمایند: «سؤال: بنابراین باید که معصوم به عصمت مستحق مدح نیاید. جواب: ما معصوم را به عصمت مدح نکنیم، بلکه به طاعت مدح کنیم، که آن به مشقت حاصل شود، و وی بدان تحمل مشقت مستحق مدح است». تحفة الأبرار، فصل سیم، در عصمت، ص۶۱.
  413. چنان‌که طبق دیدگاه شیعیان که انسان نه مجبور است و نه به گونه‌ای که همه چیز به او واگذاشته شده باشد، طبق فرمایش امام صادق(ع): «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ‌»، عصمت داشتن نه آنها را مجبور می‌کند و نه همه چیز را به آنها را می‌گذارد. ر.ک: شیخ صدوق، التوحید، ص۳۵۲، ب ۵۹، ح۸.
  414. ر.ک: انور الباز، عصمة الأئمة، ص۲۰۸.
  415. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۰۹.
  416. ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۷۷۶.
  417. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  418. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۱۰.
  419. ر.ک: حسن حنفی، من العقیدة إلی الثورة، ج۴، ص۱۸۸.
  420. «و بی‌گمان تو را پاداشی بی‌پایان است» سوره قلم، آیه ۳.
  421. «آنگاه ما آن کار او را آمرزیدیم و بی‌گمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.
  422. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۱۱.
  423. ر.ک: انور الباز، عصمة الائمة عند الشیعة، ص۱۸۹: "القول بعصمة الأئمة قد دفعهم إلى الغلو في الأئمة و تقديسهم لدرجة الشرك بالله، و وضعهم في مكانة من لا يسأل عما يفعل".
  424. «نزھونا عن الربوبیة و قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ‌»، رجب البُرسی، مشارق انوار الیقین، ص۱۰۱.
  425. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۱۳.
  426. «بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
  427. «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
  428. «و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.
  429. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۹.
  430. «اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما می‌افزایم و اگر ناسپاسی کنید بی‌گمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
  431. ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۵۶.
  432. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۶۲-۶۴.
  433. ر.ک: کتاب معارف و عقائد ۲۴، ص ۲۴۱ و، ص ۲۴۸.
  434. «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِينَ مَرَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۴.
  435. بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۵.
  436. «همان شکیبایان و راستگویان و فرمانپذیران و بخشندگان و آمرزش‌خواهان در سحرگاهان»... سوره آل عمران، آیه ۱۷.
  437. «آنان اندکی از شب را می‌خفتند و سحرگاهان آمرزش می‌خواستند» سوره ذاریات، آیه ۱۷-۱۸.
  438. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۶۴-۶۷.
  439. نهج‌البلاغه (ترجمه دشتی)، خ ۲۱۶، ص۴۴۵.
  440. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۶۶.
  441. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بی‌گمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۸.
  442. در تفسیر مجمع البیان، ج۴-۳، ص۵۰۰-۵۰۱، این وجه به نقل از برخی از علما ذکر شده است.
  443. «ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۸-۷۹.
  444. المیزان، ج۷، ص۱۷۶-۱۷۷. همچنین ر.ک: مجمع البیان، ج۳-۴، ص۵۰۱-۵۰۲؛ الکشاف، ج۲، ص۴۰؛ شرح‌الشفا، ج۲، ص۲۰۳.
  445. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۱۵۹-۱۶۲.