حدیث غدیر در کلام اسلامی
پیامبر خدا(ص) روز هجدهم ذی حجه سال دهم هجرت بعد از اعمال حجة الوداع در محلی به نام غدیر خم دستور دادند همه حاجیان جمع شوند؛ حضرت بعد از ایراد خطبهای فرمودند: « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه» و دوستداران و یاوران او را دعا کرد. حدیث غدیر که حدیثی متواتر هست، مهمترین، مؤثرترین و ممتازترین حدیثی است که در جوامع شیعه و سنّی از رسول خدا(ص) بر امامت و ولایت حضرت علی(ع) نقل شده است.
حدیث غدیر در نقل محدثان و مورخان
نقلهای بسیار محدثان و مورخان اسلامی بیانگر این است که پیامبر(ص) هنگام بازگشت از سفر حجةالوداع به مدینه در غدیر خم که نزدیکی جحفه بود توقف و برای مردم سخنرانی کرد. آن حضرت در آن سخنرانی، مطالب بسیاری را در زمینه مسائل دینی بیان کرد و ولایت امیرالمؤمنین(ع) با تأکید ویژهای اعلام فرمود. به همین جهت در نقلهای مربوط به واقعه غدیر آنچه بیش از هر سخن دیگر پیامبر(ص) مورد توجه محدثان و مورخان واقع شده است، مسئله ولایت امیرالمؤمنین(ع) است، تا آنجا که عدهای از آنان تنها به نقل این مسئله اکتفا کرده و دیگر سخنان پیامبر اکرم(ص) را که قبل و بعد از اعلام ولایت علی(ع) بیان شده است، نقل نکردهاند. بنابراین حدیث غدیر در آثار محدثان و مورخان اسلامی از نظر کوتاهی و بلندی، و اختصار و تفصیل، متفاوت نقل شده است. در اینجا گونههایی از این نقلها را بازگو میکنیم.[۱]
کوتاهترین نقل
کوتاهترین نقل حدیث غدیر به جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» بسنده کرده است؛ این عبارت در همه آثار اسلامی که به واقعه غدیر توجه شده است - اعم از کتابهای حدیث، تاریخ، تفسیر و کلام - نقل شده است. در متواتر بودن این بخش از حدیث غدیر، مجال تردید وجود ندارد، چنانکه بسیاری از محدثان بر آن تصریح کردهاند[۲].[۳]
گزارش دوم
گزارش دوم حدیث غدیر از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول، جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» و بخش دوم جمله «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ- وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». اکثر نقلهای حدیث غدیر این گونهاند، چنانکه تواتر آن نیز مورد قبول شماری از عالمان اهلسنت است و شماری از آنان نیز صحت آن را پذیرفتهاند[۴].[۵]
گزارش سوم
در بسیاری از گزارشهای حدیث غدیر، قبل از بیان آنچه در گزارشهای اول و دوم نقل شده، جمله «ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم» یا جمله «ألست اولی بکم من أنفسکم»، یا عبارتهای مشابه آن بیان شده است که مفاد آنها این است که پیامبر اکرم(ص) بر مؤمنان ولایت دارد. از آنجا که گزارشهایی که دربردارنده این جمله است بسیار است در متواتر بودن آن نمیتوان تردید کرد. در احتجاج امیرالمؤمنین(ع) در رحبه کوفه، سی نفر از صحابه - که دوازده نفر آنان صحابی بدری بودند- شهادت دادند حدیث غدیر را از پیامبر شنیدهاند. در شهادت آنان جمله «ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم» نیز آمده است.
گروهی از صحابه و تابعین این واقعه را گزارش کردهاند که علامه امینی نام هیجده نفر از آنان را با گزارشهایشان نقل کرده است[۶]. در اینجا به نقل ابوالطفیل بسنده میکنیم: احمدبنحنبل با سند معتبر از ابوالطفیل نقل کرد که علی(ع) مردم را در رحبه کوفه جمع کرد و به آنان گفت: “هر کس که واقعه غدیر را دیده و شنیده است به خدا سوگند میدهم که به آن شهادت دهد. در این هنگام سی نفر برخاستند و گواهی دادند”. سپس میافزاید ابونعیم گفته است که افراد بسیاری برخاستند و شهادت دادند که پیامبر(ص) در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، خطاب به مردم گفت: “آیا میدانید که من بر مؤمنان از خود آنان برترم؟” گفتند: “آری، ای رسول خدا”. پیامبر گفت: “هر کس که من مولای او هستم، این (علی(ع)) مولای اوست. خدایا! هر کس او را دوست میدارد، دوست بدار، و هر کس او را دشمن میدارد، دشمن بدار”[۷]. در نقلهای احتجاج امیرالمؤمنین(ع) به حدیث غدیر در رحبه کوفه، شمار گواهان مختلف گزارش شده است. دوازده نفر، شانزده نفر، هفده نفر، هجده نفر و سی نفر، افراد بسیاری در این گزارشها آمده است.
منشأ این اختلاف ـ همانگونه که علامه امینی گفته است ـ ناشی از این بوده که هر یک از راویان کسانی را که شناخته یا مورد توجه او بوده، یا در کنار او قرار داشته نقل کرده و یا عواملی از این قبیل بوده است[۸].
علامه امینی پس از نقل روایات مربوط به احتجاج امیرالمؤمنین(ع) در رحبه کوفه نام ۲۴ نفر از صحابه را ذکر کرده است که بر حدیث غدیر شهادت دادند.
علاوه بر احادیث پیشین در روایات بسیار دیگری نیز که از صحابه پیامبر(ص) درباره حدیث غدیر نقل شده، جمله «ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم» یا جملههای مشابه آن آمده است. از باب مثال، مطلب یاد شده در روایاتی از براء بن عازب، بریده اسلمی، جابر بن عبدالله انصاری، حبّه عُرنی، حذیفه بن اسید غفاری، حذیفه بن یمان، زید بن ارقم، سعد بن ابیوقاص، ابوسعید خدری، عامر بن لیلی و عبدالله بن عباس، بیان شده است[۹].[۱۰]
گزارش چهارم
در گزارشهای دیگری از واقعه غدیر و سخنرانی پیامبر اکرم(ص) در آن مناسبت، نکات دیگری نیز در مقدمه سخنرانی پیامبر(ص) گزارش شده است که در فهم معنا و مدلول حدیث غدیر موثر است. این نکات عبارتاند از:
- مورد سؤال قرار گرفتن پیامبر(ص) و همه مسلمانان درباره وظایفشان[۱۱]؛
- تجدید ایمان مؤمنان نسبت به توحید، نبوت و معاد[۱۲].
- خبر دادن از رحلت قریب الوقوع خود[۱۳]؛
- بر جای گذاشتن دو چیز مهم و گرانبها، یعنی قرآن و عترت و اینکه آن دو از یکدیگر جداییناپذیرند، و مردم باید مراقب رفتار خود با آن دو باشند؛ زیرا اگر به آن دو تمسک جویند، گمراه نخواهد شد[۱۴].
نکات یاد شده در احادیث بسیاری که از طریق شیعه و اهلسنت درباره حدیث غدیر آمده، بیان شده است که از آن جمله میتوان به احادیثی اشاره کرد که از امیرالمؤمنین(ع)، جابر بن عبدالله انصاری، زید بن ارقم، حذیفه بن اسید و عامر بن لیلی روایت شده است.[۱۵]
گزارش پنجم
در برخی گزارشهای معتبری که از واقعه غدیر و سخنرانی پیامبر(ص) شده، آمده است که پس از اعلام ولایت امیرالمؤمنین(ع) آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾[۱۶] نازل شد. در این هنگام پیامبر اکرم(ص)، به عنوان اظهار سپاسگزاری از خداوند بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت خداوند از رسالت پیامبر(ص) و ولایت علی(ع) پس از او، تکبیر گفت.
مطلب یاد شده از مسائل قطعی در روایات شیعه است. علاوه بر عالمان شیعه، بسیاری از عالمان تفسیر و حدیث اهلسنت نیز نزول آیه “اکمال دین” را درباره واقعه غدیر نقل کردهاند، چنان که تکبیر گفتن پیامبر و اظهار شکرگزاری از اعلام ولایت امیرالمؤمنین(ع) را از ابوسعید خدری گزارش کردهاند.
ابو جعفر طبری (متوفای ۳۱۰ق)، حافظ ابنمردویه اصفهانی (متوفای ۴۱۰ق)، ابونعیم اصفهانی (متوفای ۴۳۰ق)، خطیب بغدادی(متوفای ۴۶۳ق)، حافظ ابوسعید سجستانی (متوفای ۴۳۰ق)، حافظ ابوالقاسم حسکانی (متوفای بعد از ۴۷۰ق)، حافظ ابن عساکر شافعی (متوفای ۵۷۱ق)، خطیب خوارزمی(متوفای ۵۶۸ق) و شیخ الاسلام حمویی حنفی (متوفای ۷۲۲ق) از راویان حدیث مزبوراند[۱۷].[۱۸]
گزارش ششم، روایت سلیم بن قیس هلالی
ابواسحاق حمونی از سلیم بن قیس[۱۹] نقل کرده است که امیرالمؤمنین(ع) روزی در دوران خلافت عثمان در مسجد پیامبر(ص) با عدهای از مسلمانان درباره ولایت خود سخن گفت و با آنان احتجاج کرد. ایشان آیاتی از قرآن کریم مانند آیه “اولی الامر”[۲۰] و آیه “ولایت”[۲۱] را قرائت کردند. سپس خطاب به حاضران گفتند که آیا میدانید وقتی این آیات نازل شد، مردم از پیامبر(ص) پرسیدند: “آیا ولایت در این آیه عموم مؤمنان را شامل میشود یا به بعضی از آنان اختصاص دارد؟ خداوند به پیامبر(ص) دستور داد تا همانگونه که نماز، زکات و حج را برای مردم تفسیر و تبیین کرده است، مسئله ولایت را نیز با اعلام ولایت من در غدیر خم تفسیر و تبیین کند.
پیامبر(ص) برای مردم خطبه خواند و به آنان گفت: “ای مردم! خداوند مرا به انجام کاری دستور داده است که برایم بسیار دشوار است و فکر میکنم اگر آن را اعلام کنم مرا تکذیب خواهند کرد، ولی خداوند بر انجام آن تأکید کرده و باید آن را تحقق ببخشم”. سپس به آنان فرمود: “آیا میدانید که خدا مولای من و من مولای مؤمنان هستم، و من بر مؤمنان از خودشان برترم؟” آنان گفتند: “آری، یا رسول الله!” پیامبر(ص) فرمود: “هر کس که من مولای اویم، علی(ع) مولای او است. خدایا! هر کس او را دوست میدارد دوست بدار و هر کس او را دشمن میدارد دشمن بدار”.
سلمان بر پای خاست و گفت: “ای رسول خدا! ولایت علی(ع) چگونه است؟” پیامبر(ص) فرمود: “ولایتی همانند ولایت من، هر کس که من بر او از خودش برترم، علی نیز بر او برتر است. در این هنگام آیه اکمال دین نازل شد. پیامبر(ص) تکبیر گفت و بر اکمال دین با ولایت علی(ع) خدا را سپاس گفت. ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: “ای رسول خدا! آیا این آیات به علی اختصاص دارد؟”
پیامبر(ص) فرمود: “آری، این آیات، مخصوص او و اوصیای من تا روز قیامت است”. آنان گفتند: “ای رسول خدا! آنها را برای ما معرفی کن”. پیامبر(ص) فرمود: “آنان عبارتاند از: علی(ع) که برادر، وصی و جانشین من و ولی هر مؤمنی پس از من است و پس از او فرزندم حسن(ع) و سپس فرزندم حسین(ع)، و پس از او نه تن از فرزندان حسین(ع)، یکی از پس دیگری میباشند. قرآن با آنان و آنان با قرآناند و از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار حوض نزد من میآیند”.
حاضران در مسجد، سخنان علی(ع) را تأیید کردند و گفتند: “ما بر آنچه گفتی شهادت میدهیم”. زید بن ارقم، براء بن عازب، سلمان، مقداد و عمار از جمله آنان بودند[۲۲].[۲۳]
بلندترین گزارش
بلندترین گزارش حدیث غدیر را احمد بن ابیطالب طبرسی[۲۴] و فتال نیشابوری[۲۵] از امام محمد باقر(ع) روایت کردهاند. علامه مجلسی در بحارالانوار[۲۶] و سید هاشم بحرانی در غایه المرام[۲۷] از احتجاج طبرسی آن را نقل کردهاند. راوی حدیث از امام باقر(ع) علقمه بن محمد حضرمی است. امام باقر(ع) قبل از نقل خطبه غدیر که پیامبر(ص) ایراد کرده است به اختصار درباره سفر حجه الوداع پیامبر(ص) و دستور خداوند سبحان به او درباره اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) توضیح داده است. خلاصه توضیحات امام باقر(ع) چنین است:
پیامبر(ص) قبل از سفر حجه الوداع همه احکام الهی غیر از حج و ولایت را ابلاغ کرده بود. در این هنگام جبرئیل(ع) از سوی خداوند بر پیامبر(ص) نازل شد و دستور خداوند را درباره لزوم ابلاغ این دو فریضه الهی به او رساند. طبق این دستور، پیامبر مأمور شد که مردم را به حج فراخواند تا هم احکام حج را برای آنان بیان و هم ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به آنان ابلاغ کند.
رسول اکرم(ص) دستور داد تا به مردم اعلان کنند که برای سفر حج آماده شوند. در نتیجه، بیش از هفتاد هزار نفر از مردم مدینه و اطراف مدینه و مناطق دیگر برای انجام فریضه حج عازم مکه شدند. هنگامی که پیامبر(ص) به موقف (سرزمین مکه) رسید جبرئیل از سوی خداوند نزد او آمد و گفت: خدا به تو سلام میرساند و میگوید مرگ تو نزدیک است. باید جانشین خود را معرفی کنی و همه علوم و آنچه از آثار پیامبران که نزد تو است را به او بسپاری؛ او علی بن ابیطالب(ع) است، او را به مردم معرفی کن و عهد و میثاق من درباره ولایت او بر هر مرد و زن با ایمانی را به آنان یادآوری کن، زیرا من هیچ پیامبری را از مردم نگرفتم، مگر پس از آنکه دین خود را کامل و نعمت خود را با ولایت اولیای خود تمام کردم، چون کمال توحید و دین من و اتمام نعمت من بر خلق خود به پیروی و اطاعت از ولی من است، و من هیچگاه زمین را از ولی و رهبری که حجت من بر مردم باشد رها نمیکنم.
بنابراین، امروز دین خود را با ولایت ولی خود و مولای هر مرد و زن با ایمانی یعنی علی(ع) کامل کردم که بنده من و وصی و جانشین پیامبر من و حجت بالغه من بر خلقم است و نعمت خود را بر شما تمام کردم و از اسلام به عنوان دین از شما راضی هستم. اطاعت از او با اطاعت از من و پیامبر همراه است. هر کس وی را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس بر او عصیان ورزد بر من عصیان ورزیده است. وی را نشانهای میان خود و خلقم قرار دادم، هر کس او را بشناسد (به ولایت وی معتقد باشد) مؤمن و هر کس او را انکار کند کافر است. هر کس با ولایت او مرا ملاقات کند وارد بهشت خواهد شد و هر کس با عداوت وی مرا ملاقات کند داخل دوزخ خواهد شد. پس ای محمد(ص) علی(ع) را به عنوان نشانه حق معرفی کن و از آنان برایش بیعت بگیر و عهد و میثاق من از آنان را تجدید کن.
پیامبر(ص) در این باره نگران بود که قوم او گرفتار شقاق و پراکندگی شوند و به جاهلیت باز گردند، زیرا از عداوت و بغض آنان به علی(ع) آگاه بود. بدین سبب از جبرئیل خواست که مصونیت (دین و آیین) وی را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئیل، پاسخ درخواستش را از سوی خدا بیاورد، پس اعلام ولایت علی(ع) را به تأخیر انداخت تا به مسجد خیف رسید. در آنجا جبرئیل(ع) بر او نازل شد و بار دیگر فرمان خدا را درباره معرفی علی(ع) به عنوان نشانه هدایت به مردم به وی ابلاغ کرد، ولی وعدهای را درباره حفظ وی نیاورد. پیامبر(ص) نیز انجام آن مأموریت را به تأخیر انداخت تا به منطقه کراع الغمیم (بین مکه و مدینه) رسید. بار دیگر جبرئیل(ع) نزد وی آمد و امر الهی را به او ابلاغ کرد، اما وعده حفظ را نیاورد.
پیامبر(ص) نگرانی خود را درباره ابلاغ این مأموریت به جبرئیل(ع) اظهار کرد و از آن منطقه کوچ کرد تا به غدیر خم رسید. در آن هنگام که پنج ساعت از روز گذشته بود، جبرئیل(ع) بر آن حضرت نازل شد و این بار وعده مصونیت الهی را برای او آورد و آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۲۸] را بر وی تلاوت کرد. پیامبر(ص) دستور داد تا کاروان بایستد، و کسانی که جلوتر رفته بودند بازگردند، و کسانی که عقبتر بودند برسند و دستور داد تا منادی، مردم را به نماز جماعت فراخواند و نیز دستور داد تا زیر چند درخت را جارو کردند و منبری از سنگ برایش آماده کرده آنگاه بر بالای آن سنگها رفت و خطبه خود را ایراد کرد.[۲۹]
محورهای خطبه غدیر
محور اصلی خطبه غدیر مسئله ولایت و امامت است، ولی مضامین دیگری نیز دارد که عبارتاند از:
خداشناسی
پیامبر(ص) خطبه غدیر را با حمد و ستایش خداوند آغاز کرد، و درباره صفات جمال و جلال خداوند سخن گفت. توحید و یگانگی خداوند، علم گسترده و فراگیر الهی، قدرت، قوت و غلبه بر هر چیز، آفریدگاری، رحمت واسعه، نعمتهای بیشمار، بینیازی از غیر، بیهمتایی، اتقان صنع، قدوسیت و پیراستگی از نواقص، تفضل بر موجودات، عدل در افعال، برخی از صفات جمال و جلال خداوند است که در فراز اول خطبه غدیر بیان شده است.
فرایض الهی
پیامبر(ص) در لابهلای خطبه غدیر، مردم را به رعایت فرایض الهی توصیه کرده است. نماز، زکات، حج، امر به معروف و نهی از منکر از جمله فرایض الهی است که در این خطبه مورد توصیه و تأکید پیامبر(ص) قرار گرفتهاند. ای مردم! آنگونه که خداوند به شما دستور داده است نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، اگر با گذشت زمان، مطلبی را ندانستید یا فراموش کردید، علی(ع) که ولی شماست برای شما بیان خواهد کرد. ای مردم! حج خانه خدا را انجام دهید، هر مؤمنی که آن را به جای آورد خداوند، گناهان گذشتهاش را میآمرزد و او پس از حج اعمالش را از نو آغاز میکند. حج را با کمال دیانت و آگاهی به جای آورید و از مشاهد جز با توبه و ترک گناهان بازنگردید. نماز را برپا داشته و زکات را بپردازید و امر به معروف و نهی از منکر کنید. این سخنِ مرا به کسانی که در این جا نیستند برسانید و آنان را به قبول آن امر و از مخالفت با آن نهی کنید.
یاد مرگ و قیامت
از آنجا که یاد مرگ و قیامت و حساب و پاداش و عقاب در آخرت، نقش مؤثری در توجه و التزام انسان به دستوراهای الهی دارد، پیامبر(ص) در فرازی از خطبه خود، مردم را به مرگ و معاد توجه داده و فرموده است: “ای مردم! تقوا پیشه باشید، از قیامت برحذر باشید، چنانکه خدا فرموده است: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[۳۰] به یاد مرگ، حساب، میزان، محاسبه در پیشگاه پروردگار جهانیان و پاداش و کیفر باشید. هر کس کار نیکی انجام دهد پاداش داده میشود و هر کس گناهی انجام دهد، بهرهای در بهشت ندارد.
فضایل امیرالمؤمنین(ع)
در فرازهای مختلف این خطبه از فضایل امیرالمؤمنین(ع) سخن به میان آمده و برتری او بر دیگران مورد تأکید پیامبر(ص) قرار گرفته است. در فرازی از خطبه غدیر در این باره چنین آمده است: “ای مردم! این علی بیش از شما مرا یاری کرده و نزدیکتر و گرامیترین افراد نزد من است. خدا و من از او راضی هستیم و آیهای درباره رضایت خدا از مؤمنان و در ستایش آنان نازل نشده است مگر اینکه علی(ع) مشمول آن است. ذریه هر پیامبری از صلب او است و ذریه من از صلب علی است. او یاور دین خدا و مدافع رسول خدا، تقی، نقی، هادی و مهدی است. در فراز دیگری، برتری علمی امیرالمؤمنین(ع) را بیان کرده است: “ای مردم! هیچ علمی نیست، مگر اینکه خداوند، آن را به من عطا کرده است و من آن علوم را به علی - که امام مبین است – آموختهام. او هدایتگر به حق و عامل به آن است، از باطل نهی میکند و با آن میستیزد و در این راه از سرزنش کسی باکی ندارد”. در فراز دیگری، از پیشتازی امیرالمؤمنین(ع) در ایمان و ایثار سخن به میان آمده است: “او نخستین کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد و جان خود را فدای رسول خدا کرد، و نخستین مردی است که با پیامبر به عبادت خدا پرداخت”. بیان فضایل و برتری علی(ع) بدان علت است که نصب او به امامت و جانشینی پیامبر(ص) صرفاً جنبه تعبدی ندارد و مقتضای عقل و فطرت آدمی است، زیرا تقدیم مفضول بر افضل از نظر عقل قبیح است.
قرآن و عترت
در فرازی از خطبه غدیر از ثقل اصغر و اکبر سخن به میان آمده است: “ای مردم! علی(ع) و پاکان از فرزندان من ثقل اصغر و قرآن، ثقل اکبر است. آن دو از یکدیگر خبر میدهند و موافق یکدیگرند و از هم جدا نخواهند شد تا نزد حوض بر من وارد شوند. آنان امنای خدا در میان خلق و حکمای الهی در زمیناند”.
سبب نزول آیه تبلیغ
پیامبر(ص) در فراز دوم خطبه غدیر یادآور شد که خداوند به او وحی کرده است و اگر آنچه را بر او نازل شده ابلاغ نکند، رسالت الهی را ابلاغ نکرده، و خداوند ضمانت کرده است که او را در ابلاغ این رسالت ویژه حفظ خواهد کرد، آنگاه آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۳۱] را تلاوت کرد. سپس سبب نزول آن را بیان کرد و فرمود: “سبب نزول این آیه آن است که جبرئیل(ع) سه بار از سوی خداوند بر من نازل شد و از من خواست که علی بن ابیطالب(ع) را به عنوان وصی و جانشین و امام پس از خود معرفی کنم، زیرا نسبت او به من مانند نسبت هارون(ع) به موسی(ع) است، مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود. او ولی شما پس از خدا و رسول خداست و آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۳۲] در شأن او نازل شده است. علی بن ابی طالب(ع) کسی است که نماز خواند و در حال رکوع زکات داد. من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مطلب به شما معاف دارد، زیرا من از کمی متقیان و کثرت منافقان آگاهم؛ آنان کسانیاند که بسیار مرا آزار دادند تا اینکه خداوند آیه ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ﴾[۳۳] را درباره آنها نازل کرد و اگر بخواهم آنها را با نامهایشان معرفی میکنم، ولی من این کار را نخواهم کرد. خداوند، این درخواست را از من نپذیرفت و از من خواست که آنچه را بر من نازل شده ابلاغ کنم و آیه تبلیغ بیانگر همین مطلب است”.
اعلام امامت علی(ع)
ای مردم! بدانید که خدا علی بن ابیطالب(ع) را ولی و امام مفترض الطاعه بر مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی میکنند، و بر غایب و حاضر، و عرب و عجم، و حرّ و مملوک، و کوچک و بزرگ و سپید و سیاه قرار داده است. گفتار او روا، حکمش گذرا، و دستورش نافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون، و هر کس از او پیروی کند مرحوم خواهد بود. ای مردم! شنوا و مطیع امر پروردگار باشید، زیرا خداوند، و پس از او رسولش ولی شما است، و پس از من علی ولی و امام شما به امر پروردگارتان است، و پس از او امامت تا روز قیامت در ذریه من از فرزندان علی(ع) خواهد بود. ای مردم! در قرآن تدبر کنید و آیات آن را بفهمید، به محکماتش بنگرید و از متشابهاتش پیروی نکنید، سوگند به خدا، احکام بازدارنده قرآن را بیان نمیکند و تفسیرش را روشن نمیسازد، مگر کسی که من دستش را گرفته و بالابردهام و به شما میگویم که هر کس من مولای او هستم او مولای اوست، و او علی بن ابیطالب(ع) برادر و وصی من است، ولایت او از سوی خدا بر من نازل شده است. آگاه باشید که من رسالت الهی را ادا و ابلاغ کردم و آن را به گوش شما رساندم و آشکار کردم. آگاه باشید که آنچه گفتم را خدا فرموده و من از سوی او به شما گفتم. آگاه باشید که امیرالمؤمنین کسی غیر از این برادرم (علی(ع)) نیست و رهبری بر مؤمنان پس از من برای کسی غیر از او روا نیست. و من به دستور پروردگارم میگویم: “خدایا! هر کس علی(ع) را دوست دارد دوست بدار و هر کس او را دشمن دارد، دشمن دارد و هر کس او را انکار کند از رحمت خود دور کن، و هر کس که حق او را انکار کند مورد غضب خود قرار بده. ای مردم! خداوند دین خود را با امامت علی(ع) کامل کرده است. پس هر کس به او و به جانشینانش از فرزندان من تا روز قیامت که از صلب او هستند اقتدا نکند، اعمال نیکش حبط شده و اهل دوزخ خواهد بود.
امامت، صراط مستقیم هدایت
پیامبر(ص) در فرازی از خطبه غدیر فرموده است: “من همان صراط مستقیمی هستم که پیروی از آن بر شما واجب شده است و پس از من علی و سپس امامان هدایت از فرزندان من که از صلب علی هستند، صراط مستقیماند”. آنگاه سوره حمد را تلاوت کرد و فرمود: “درباره من و علی و امامان از ذریه من(ع) نازل شده است، (یعنی صراط مستقیم که در این سوره مطرح شده پیامبر و علی و امامان از ذریه او هستند.) علی و امامان از ذریه او(ع) اولیای خدایند که ترس و اندوهی متوجه آنان نیست و آنان حزب خدایند که رستگار و غالباند، و دشمنان علی(ع)، اهل شقاق و برادران شیطاناند که سخنان نادرست را به یکدیگر القا میکنند، و دوستان علی و امامان از ذریه او(ع) مؤمنان راستیناند، آنان همان کسانیاند که خداوند در وصف آنان فرموده است: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾[۳۴]؛ اولیای آنان کسانیاند که خداوند در وصف آنان فرموده است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۳۵]؛ اولیای آنان کسانیاند که داخل بهشت خواهند شد و فرشتگان به گرمی از آنان استقبال خواهند کرد و به آنان خوشآمد خواهند گفت و دشمنان آنان اهل دوزخاند.
امامت و کمال دین
پیامبر(ص) در فرازی از خطبه غدیر به کامل شدن دین با امامت اشاره کرده و فرموده است: “خدایا! تو بر من (این مطالب را) نازل کردی که امامت پس از من از آن علی(ع) است و هنگامی که من آن را برای مردم بیان کنم و او را به امامت نصب کنم دین مسلمانان کامل شده و نعمت تو بر آنان تمام شده و از اسلام به عنوان دین برای آنان راضی هستی، و نیز فرمودهای هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود[۳۶]. خدایا! شاهد باش که من این دستور را به آنان ابلاغ کردم. ای مردم! خداوند، دین شما را فقط با امامت علی(ع) کامل کرده است، پس کسی که به او و به امامان از فرزندان او تا روز قیامت اقتدا نکند، کارهای نیکش حبط شده و در دوزخ جاویدان خواهد بود”.
استمرار امامت تا قیامت
همچنین پیامبر(ص) در خطبه غدیر علاوه بر اعلام امامت امیرالمؤمنین(ع)، استمرار امامت را در ذریه او تا روز قیامت بیان کرده است. در فرازی از آن خطبه فرموده است: “ای مردم! قرآن برای شما بیان میکند که امامان پس از امیرالمؤمنین(ع) فرزندان اویند و من توضیح دادم که آنان فرزندان من و اویند (یعنی فرزندان فاطمه زهرا(س) هستند) آنجا که فرموده است: ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾[۳۷][۳۸]؛ خداوند امامت را (که از عالیترین درجه هدایت برخوردار است و دیگران را هدایت میکند) در ذریه ابراهیم(ع) قرار داد”. پیش از این، سخن پیامبر(ص) را درباره همراهی و هماهنگی قرآن و عترت تا روز قیامت بازگو کردیم. آن فراز نیز در حقیقت، بیانگر امامت عترت پیامبر(ص) است، و عترت پیامبر عبارتاند از: علی(ع) و فرزندان معصوم او که فرزندان پیامبرند. رسول خدا(ص) در فراز دیگری فرموده است: “ای مردم! پس از من، علی، ولی و امام شما به امر پروردگارتان است، سپس امامت تا روز قیامت در ذریه من از فرزندان او خواهد بود”. آن حضرت در فرازی دیگر بر امامت حضرت مهدی(ع) که آخرین امام و جانشین پیامبر است، تصریح و تأکید کرده است: “آگاه باشید که آخرین امام مهدی(ع) است، او بر اساس دین ظاهر میشود و از ستمگران انتقام میگیرد، دژهای (کفر و ستم) را فتح کرده، ویران میسازد و خونخواه اولیای خداوند و یاور دین خداست. او صاحبان فضیلت و جهالت را در جایگاهشان قرار میدهد. وی برگزیده خدا و وارث همه علوم است. او رشید و استوار است. وی آخرین حجت خداست، کسی بر او غالب نخواهد شد. او ولی خدا در زمین و داور الهی در خلق خدا و امین سرّ و آشکار خداوند است”.
پیشوایان دوزخ
پیامبر(ص) در فرازی از خطبه غدیر درباره امامانی سخن گفته است که به جای هدایت مردم به بهشت، آنان به دوزخ فرا میخوانند: “ای مردم! پس از من پیشوایانی خواهند بود که به دوزخ دعوت میکنند و روز قیامت، یاری نخواهند شد. ای مردم! خدا و من از آنان بیزاریم. ای مردم! آنان و یاوران و پیروانشان در پایینترین طبقه دوزخ خواهد بود”.
گرفتن بیعت بر امامت
پیامبر(ص) در پایان خطبه از مردم خواست تا به امامت امیرالمؤمنین(ع) اقرار کنند و آنان نیز گفتند: ““ما شنیدینم همه آنچه را که تو از سوی پروردگارمان درباره امامت علی(ع) و فرزندان او ابلاغ کردی و به آن راضی هستیم و از آن اطاعت میکنیم، با تو بر این مطلب با جان و زبان و دست خود بیعت میکنیم، بر آن زندگی میکنیم و میمیریم و تردید نمیکنیم، و از عهد و پیمان خود بر نمیگردیم و از خدا و تو و امیرالمؤمنین و امامان ذریهاش اطاعت میکنیم”. آنگاه از مردم خواست که به علی(ع) در مقام امیرالمؤمنین سلام بدهند و با او در جایگاه امام مسلمانان پس از پیامبر بیعت کنند. سپس فرمود: “هر کس از خدا و رسول خدا و علی و امامانی که یادآور شدم اطاعت کند به فوز عظیمی خواهد رسید، و پیشتازان به بیعت با او رستگاران در بهشت خواهند بود”. امام باقر(ع) فرموده است که مردم، پیامبر را ندا کرده، گفتند: “امر خدا و رسول خدا را شنیدیم و با قلب و زبان و دستانمان از آن اطاعت میکنیم”. آنگاه بر پیامبر(ص) و علی(ع) ازدحام کردند و با دستان خود با آنان بیعت کردند. ابوبکر و عمر از نخستین کسانی بودند که بیعت کردند، و پس از آن دیگر مهاجران و انصار و سایر کسانی که در آنجا بودند بیعت کردند. این کار سه روز طول کشید، و هر گروهی که بیعت میکردند، پیامبر(ص) میفرمود: “ستایش مخصوص خداست که ما را بر همه جهانیان برتری داد”[۳۹]
جایگاه حدیث غدیر در تفکر اسلامی
حدیث غدیر در تفکر اسلامی جایگاه ممتازی دارد، تا آنجا که در اکثر شاخههای علوم اسلامی از قبیل لغت، تاریخ، شعر، حدیث، تفسیر و کلام به آن توجه شده است. لغتشناسان عرب، هنگام بیان معنای واژگانی چون “مولی”، “ولی”، “غدیر” و “خم” از آن یاد کردهاند. مورخان اسلامی آنجا که از حوادث سال دهم هجری گزارش دادهاند، به واقعه غدیر خم پرداخته و از حدیث غدیر سخن گفتهاند. شاعران بلندآوازهای از نخستین لحظهای که حدیث غدیر از رسول اکرم(ص) صادر شد تا زمان حاضر به زبانهای گوناگون درباره واقعه و حدیث غدیر، اشعار بسیاری را سرودهاند[۴۰].
محدثان اسلامی نیز از دیر زمان به نقل حدیث غدیر در کتابهای حدیثی خود پرداختهاند. مفسران اسلامی در تفسیر آیاتی از قرآن کریم، به ویژه دو آیه سوم و شصت و هفتم سوره مائده، درباره حدیث غدیر سخن گفتهاند. متکلمان اسلامی در مبحث امامت، آنجا که درباره دلایل امامت امیرالمؤمنین(ع) بحث کردهاند، درباره حدیث غدیر به بحث پرداختهاند[۴۱].
حدیث غدیر در کتاب و سنت
نخستین عنایت ویژه به حدیث غدیر به خداوند سبحان و قرآن کریم باز میگردد. آیههای “اکمال دین”[۴۲] و “تبلیغ”[۴۳] به حدیث غدیر نظر دارند، چنانکه در فصل پیشین، روایاتی بازگو شد که شأن نزول این آیات را واقعه و حدیث غدیر بیان کردهاند. این اهتمام الهی، پیامبر اکرم(ص) را مأمور کرد تا با تدبیر و طراحی حکیمانه و معناداری حدیث غدیر را برای مسلمانان ابلاغ و تبیین کند. آن تدبیر و طراحی حکیمانه سبب شد هزاران نفر از مسلمانان حاضر در غدیر خم، حدیث غدیر را در شهرها و سرزمینهای مختلف دنیای اسلام در آن زمان تبلیغ کنند، تا راه هرگونه تلاشی برای فراموش شدن آن، مسدود شود، و چنین شد[۴۴].
اهلبیت پیامبر(ص) و حدیث غدیر
پس از پیامبر اکرم(ص) اهلبیت معصوم او به تبلیغ و نشر حدیث غدیر پرداختند. امیرالمؤمنین(ع) این کار را آغاز کرد و صدیقه طاهره(س) نیز در این باره به یاری او شتافت. امیرالمؤمنین(ع) چه در دوران قبل و چه بعد از خلافت ظاهری، حدیث غدیر را تبلیغ کرد. امام(ع) در سخنانی که در شورای شش نفرهای- که از سوی عمر برای تعیین جانشین او تشکیل شده بود- ایراد کرد، فضائل و مناقب خود را بیان فرمود که حدیث غدیر از آن جمله است[۴۵]. همچنین در جمع عدهای از مسلمانان در مسجد پیامبر(ص) در دوران خلافت عثمان حدیث غدیر را به آنان یادآور شد[۴۶].
مهمترین اقدام امیرالمؤمنین(ع) در این باره در دوران خلافت ظاهری او در رحبه کوفه انجام گرفت، زیرا مردم را جمع کرد و از آنان خواست تا هر کس شاهد واقعه غدیر بوده و سخنرانی پیامبر(ص) را شنیده است بر آن گواهی دهد، که به نقل احمد بن حنبل سی نفر، و به گفته ابونعیم، افراد بسیاری بر پای خاستند و بر حدیث غدیر گواهی دادند[۴۷].
پس از امیرالمؤمنین(ع) دیگر امامان اهلبیت(ع) نیز در شرایط مناسب، حدیث غدیر را بازگو میکردند، تا این سند استوار ولایت، زنده و پایدار بماند، چنانکه امام حسن مجتبی(ع) پس از امضای عهدنامه صلح با معاویه برای مردم سخنرانی کرد و درباره فضایل و برجستگیهای اهلبیت پیامبر(ص) سخن گفت که حدیث غدیر از آن جمله است[۴۸]. امام(ع) با این کار خود میخواست مردم را از این حقیقت آگاه سازد که پیشوای واقعی و جانشین برحق پیامبر(ص) اوست نه معاویه، و امضای عهدنامه صلح و واگذار کردن امر خلافت به معاویه صرفاً برای حفظ مصالح امت اسلامی بوده است.
امام حسین(ع) نیز در خطبه غرّایی در جمع بسیاری از صحابه و تابعین - که شمار آنان هفتصد نفر نقل شده است - در سرزمین منی درباره فضائل و مناقب اهلبیت پیامبر(ص) و اینکه رهبری امت اسلامی حق آنان است نه معاویه، سخن گفت و از آن جمله حدیث غدیر را برای آنان یادآوری کرد، و از آنان خواست تا آن مطالب را برای کسانی که مورد اعتماد آنان است بازگو کنند[۴۹].[۵۰]
عید غدیر
با تدبیر امامان اهلبیت(ع) روز غدیر خم یعنی هیجدهم ذیالحجه، بزرگترین عید اسلامی معرفی شد، تا بدین وسیله حدیث غدیر در تاریخ و فرهنگ اسلامی تثبیت شود. در واقع، ریشه عید غدیر به پیامبر اکرم(ص) باز میگردد، زیرا آن حضرت، پس از آنکه ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر مسلمانان پس از خود را اعلام کرد، به حاضران در غدیر خم دستور داد تا منصوب شدن امیرالمؤمنین(ع) به مقام شامخ ولایت بر مؤمنان را به او تبریک گویند. مسلمانان دستور پیامبر(ص) را انجام دادند و ابوبکر و عمر در این باره پیشتاز بودند[۵۱]. روشن است که تهنیت و شادباش گویی از لوازم و آداب عید نزد اقوام مختلف و امت اسلامی بوده است. ویژگی عید اسلامی این است که علاوه بر آداب و رسوم عادی، با آداب و مناسک دینی و معنوی همراه است. محدثان نقل کردهاند که طارق بن شهاب که از اهل کتاب بود در مجلس عمر بن خطاب حضور داشت، وقتی سخن از آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ به میان آمد گفت: “اگر چنین آیهای در بین ما نازل شده بود، روز نزول آن را عید میگرفتیم”[۵۲]. هیچ یک از مسلمانانِ حاضر در آن مجلس، سخن او را رد نکرد.
امامان اهلبیت(ع) که روز غدیر خم را بزرگترین عید اسلامی دانستهاند، خود حکمی را تشریع نکردهاند، بلکه آن را از رسول اکرم(ص) روایت کردهاند، چنانکه فرات بن ابراهیم کوفی از امام صادق(ع) روایت کرده که او از پدرش و پدرش از نیاکانش و آنان از رسول اکرم(ص) روایت کردهاند که فرمود: “روز غدیر خم بزرگترین اعیاد امت من است و آن روزی است که خداوند به من دستور داد تا برادرم علی بن ابیطالب(ع) را به عنوان راهنمای امتم منصوب کنم، تا پس از من به واسطه او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند، دین را در آن کامل، و نعمتش را بر امتم تمام کرد و از دین اسلام راضی شد”[۵۳].
اگر چه عید غدیر در میان شیعیان جایگاه بسیار والایی دارد، از گزارشهای تاریخی به دست میآید که در دورههای پیشین، این عید به شیعیان اختصاص نداشته و در میان مسلمانان، مرسوم و معروف بوده است، چنانکه ابوریحان بیرونی، آن را از اعیاد اسلامی شمرده است[۵۴]. ابنطلحه شافعی نیز گفته است: “روز غدیر خم، روزی است که امیرالمؤمنین(ع) در شعر خود از آن یاد کرده و آن روز عید به شمار آمده است، زیرا در آن روز پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) را به این منزلت رفیع نایل ساخت”[۵۵].
از عبارتهای مختلف ابنخلّکان نیز به دست میآید که عید غدیر از اعیاد اسلامی نزد عموم مسلمانان بوده است، چنانکه درباره المستعلی فرزند المستنصر گفته است: “در روز عید غدیر خم، یعنی روز هیجدهم ذیالحجه در سال ۴۸۷ ق با او بیعت شد”[۵۶]. همچنین درباره المستنصر بالله گفته است: “در شب پنج شنبه، دوازدهشب مانده به آخر ذیالحجه در سال ۴۸۷ ق وفات کرد، و آن شب عید غدیر خم، یعنی شب هیجدهم ذیالحجه بود”[۵۷].[۵۸]
نگارشها و پژوهشهای ویژه
حدیث غدیر علاوه بر اینکه همواره مورد توجه عالمان اسلامی در شاخههای مختلف علوم اسلامی بوده است، عدهای را برانگیخته است تا درباره آن به نگارش و پژوهش ویژه مبادرت ورزند، بدین علت دهها رساله و کتاب درباره آن تألیف شده است. بر اساس تحقیقی که برخی از محققان در این باره انجام دادهاند، آثاری که درباره غدیر نوشته شده از قرن دوم هجری آغاز و تا قرن حاضر ادامه یافته است. از میان کتابهای غدیری، ۸۳ کتاب عربی، ۶۱ کتاب فارسی و ۲۱ کتاب اردو وجود دارد. از میان نویسندگان این کتابها ۱۲۹ نفر شیعه اثنیعشری، و دوازده نفر اهلسنت، پنج نفر شیعه اسماعیلی، دو نفر شیعه زیدی و یک نفر مسیحی است[۵۹].
در اینجا به معرفی تعدادی از کتابهایی میپردازیم که درباره حدیث غدیر نگارش یافته است[۶۰]:
- الولایة فی طرق حدیث الغدیر، تألیف ابو جعفر محمد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰ق). وی در این کتاب، حدیث غدیر را از بیش از هفتاد طریق روایت کرده است. انگیزه او از تألیف این کتاب، آن بوده که پاسخ ابن ابیداود را بدهد، زیرا وی گفته است که علی(ع) در حجه الوداع در یمن بود، پس حدیث غدیر اساسی ندارد[۶۱]. ذهبی در تذکرة الحفاظ، یاقوت حموی در معجم الادباء]](ج ۱۸، ص۸۰)، ابنکثیر در البدایه و النهایه (ج ۱۱، ص۱۶۷، حوادث سال ۳۱۰ق)، ابنحجر در تهذیب التهذیب(ج ۷، ص۲۹۷)، شیخ طوسی در الفهرست(ص ۵۰، رقم ۶۴۰)، سید بن طاووس در الاقبال (ص ۴۵۳) از کتاب طبری درباره طرق حدیث غدیر نام بردهاند.
- الولایه، تألیف حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی معروف به “ابنعقده” (متوفای ۳۳۲ق). وی حدیث غدیر را از یکصد و پنج طریق روایت کرده است. ابنحجر در تهذیب التهذیب(ج ۷، ص۲۹۷) پس از ذکر حدیث غدیر گفته است: “ابوالعباس بن عقده، این حدیث را صحیح دانسته و به گردآوری طرق نقل آن اقدام کرده و آن را از هفتاد صحابی یا بیشتر روایت کرده است”. وی در فتح الباری (ج ۷، ص۷۴) نیز گفته است: حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» را ترمذی و نسایی روایت کردهاند، و آن طرق بسیاری دارد که ابنعقده در کتاب خاصی گرد آورده و بسیاری از سندهای آنها صحیح یا حسن است. شمسالدین مناوی شافعی در فیض الغدیر (ج ۶، ص۲۱۸) حدیث غدیر را نقل کرده و سخنان ابنحجر را در فتح الباری درباره آن بازگو کرده است. حافظ گنجی شافعی نیز در کفایه الطالب (ص ۶۱، باب ۱) و نجاشی در کتاب رجال خود (ص ۹۴، رقم ۲۳۲) کتاب ابنعقده را نام بردهاند. سید بن طاووس در الاقبال (ص ۴۵۳) گفته است: “کتاب ابوالعباس درباره طرق حدیث غدیر نزد من موجود است، و او حدیث غدیر را از یکصد و پنج طریق روایت کرده است”[۶۲].
- من روی حدیث غدیر خم، تألیف ابوبکر محمد بن عمر تمیمی، معروف به جعابی (متوفای ۳۵۵ق). نجاشی در رجال خود (ص ۳۹۴، رقم ۱۰۵۵) از آن نام برده است. سروی در مناقب آل ابیطالب (ج ۳، ص۳۴) گفته است: “ابوبکر جعابی حدیث غدیر را از یکصد و بیست طریق روایت کرده است”.
- طرق حدیث الغدیر، نوشته ابوطالب انباری واسطی (متوفای ۳۵۶ق). نجاشی در رجال خود (ص ۲۳۲، رقم ۶۱۷) از آن یاد کرده است.
- من روی حدیث غدیر خم، نوشته ابوالمفضل محمد بن عبدالله شیبانی (متوفای ۳۷۲ق). نجاشی در رجال (ص ۳۹۶، رقم ۱۰۵۹) نام برده است.
- نوشتهای از حافظ علی بن عمر دار قطنی (متوفای ۳۵۸.ق) که طرق روایت حدیث غدیر را در آن جمع کرده است. گنجی شافعی در کفایه الطالب (ص ۶۰، باب ۱) این مطلب را آورده است.
- بیان حدیث الغدیر، نگارش شیخ محسن نیشابوری. شیخ منتجبالدین در الفهرست(ص ۱۵۶، رقم ۳۶۰) آن را معرفی کرده است.
- الدرایه فی حدیث الولایه، تألیف ابوسعید مسعود بن ناصر سجستانی (متوفای ۴۷۷ق). مؤلف در ۱۷ جزء، طرق حدیث غدیر را در آن گزارش کرده و آن را از یکصد و بیست صحابی روایت کرده است. ابن شهر آشوب در المناقب (ج ۱، ص۵۲۹) و سید بن طاووس در الاقبال (ص ۴۵۷) آن را نام بردهاند. ابنحاتم شامی در الدر النظیم ج۱، ص۱۰۵، باب ۲) از آن روایت کرده و عمادالدین طبری در بشارة المصطفی (ص ۲۱۱) از آن نقل کرده است.
- عده البصیر فی حجج یوم الغدیر، تألیف ابوالفتح کراجکی (متوفای ۴۴۹ق). علامه نوری در مستدرک الوسائل (ج ۳ ۳، ص۴۹۸) گفته است: “این کتاب ارزشمند در اثبات امامت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر و در ۲۰۰ ورقه نگارش یافته است”. کراجکی، آن را برای عالم جلیلالقدر ابیالکتائب عمار نوشته است. کراجکی رسالهای نیز با عنوان “دلیل النص بخبر الغدیر” دارد که متن آن را در کنز الفوائد(ج ۲، ص۸۴ - ۹۸) آورده است.
- حدیث الغدیر، نوشته شیخ منصور آبی رازی (از دانشمندان قرن پنجم)، نویسنده کتاب ادبی و مهم نثر الدرر. وی راویان حدیث غدیر را بر اساس حروف الفبا نقل کرده است. ابن شهر آشوب در کتاب المناقب (ج ۳، ص۲۵) و معالم العلماء (ص ۶۷، شماره ۴۵۷) کتاب وی را نام برده است.
- دعاء الهداه الی اداء حق الموالاه، تألیف ابوالقاسم عبیدالله بن حسکانی حنفی نویسنده کتاب مهم شواهد التنزیل. وی در [[مستدرک الوسائل (کتاب)|مستدرک الوسائل] (ج ۱، ص۹۰ حدیث ۲۴۶) گفته است: “من طرق حدیث غدیر را در کتاب دعاء الهداه - که در بیست جزء است – جمعآوری کردهام”.
- طرق حدیث الولایه، تألیف شمسالدین محمد بن احمد ذهبی(متوفای ۷۴۸ق). وی در تذکره الحفاظ (ج ۳، ص۱۰۴۲، رقم ۹۶۲) نوشته است: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، طرق پسندیدهای دارد و من در این باره تألیف مستقلی دارم”.
- اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، تألیف شمسالدین محمد جزری دمشقی شافعی (متوفای ۸۳۳ق). وی در این کتاب که برای اثبات تواتر حدیث غدیر نوشته است، حدیث غدیر را از هشتاد طریق روایت کرده و منکر آن را به جهالت و عصبیت نسبت داده است. این کتاب در سال ۱۳۲۴ در مکه مکرمه و در سال ۱۴۰۲ با تحقیق شیخ محمد هادی امینی در تهران چاپ شده است.
- دو جلد از کتاب عبقات الانوار در ۱۰۸۰ صفحه، تألیف سید میر حامد حامد حسین هندی (متوفای ۱۳۰۶ هق) به بحث درباره سند و دلالت حدیث غدیر اختصاص یافته است. سید علی میلانی، عبقات الانوار را به عربی ترجمه کرده، و نام [[[تذکره الحفاظ (کتاب)|تذکره الحفاظ]] را برای آن برگزیده، و در ۲۰ جلد چاپ کرده است که چهار جلد آن (۶ - ۹) به حدیث غدیر اختصاص دارد.
- فیض القدیر فی حدیث الغدیر، تألیف شیخ عباس قمی (متوفای ۱۳۵۹ق). کتاب وی در واقع، تلخیص دو جلد کتاب عبقات الانوار در حدیث غدیر است.
- الغدیر فی الاسلام، تألیف شیخ محمد رضا نجفی (متوفای ۱۳۸۶ق). کتاب وی در سال ۱۳۶۲ در نجف اشرف به طبع رسیده است.
- اهداء الحقیر فی معنی حدیث الغدیر، تألیف سید مرتضی خسروشاهی تبریزی (متوفای ۱۳۷۲ق). کتاب وی بار نخست در عراق و بار دوم در سال ۱۳۹۸ در قم چاپ شده است.
- الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، تألیف علامه عبدالحسین امینی (۱۳۹۰ق) که بار نخست در ۱۱ جلد، و بار دوم از سوی مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه در ۱۴ جلد چاپ شده است که دو جلد اخیر به فهرستهای گوناگون اختصاص یافته و یک جلد نیز قبل از یازده جلد به بحث درباره شخصیت علامه امینی و اهمیت کتاب الغدیر و اظهار نظرهای متفکران از مذاهب مختلف در این باره اختصاص یافته است.
- الغدیر فی التراث الاسلامی، تألیف سید عبدالعزیز طباطبایی (متوفای ۱۴۱۶ق) که کتابهایی را که از قرن دوم تا قرن پانزدهم هجری به زبانهای فارسی، عربی و اردو درباره حدیث غدیر نگارش یافته، معرفی کرده است.
- غدیر در آیینه کتاب، تألیف محمد انصاری (معاصر) که در آن ۴۱۴ اثر نگارش یافته درباره غدیر به زبانهای مختلف معرفی شده است[۶۳].
اولویت نبی و امامت علی
یکی از قراین روشن و گویا بر اینکه مقصود از مولی در حدیث غدیر، امامت است این است که پیامبر اکرم(ص) قبل از آنکه جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» را بیان کند خطاب به مسلمانان حاضر در غدیر خم فرمود: «ألست اولی بکم من انفسکم»؛ آیا من نسبت به شما از خود شما برتر نیستم؟” و برابر برخی نقلها فرمود: «ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم»؛ آیا من نسبت به مؤمنان از خود آنان برتر نیستم؟” مسلمانان حاضر در غدیر گفتند: “آری ای رسول الله(ص)” پیامبر(ص) پس از اینکه آنان به اولویت او نسبت به مؤمنان اذعان کردند، بیدرنگ فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛ هر کس که من مولای وی هستم؛ یعنی بر او اولویت دارم، علی مولای او است؛ یعنی بر وی اولویت دارد. بدون شک مقصود از این اولویت، آن است که پیامبر اکرم(ص) بر مسلمانان ولایت دارد و هرگاه او درباره آنان تصمیمی بگیرد که با میل و خواست آنان سازگاری نداشته باشد، بر آنان واجب است که تابع تصمیم پیامبر(ص) باشند.
این سخن پیامبر(ص) در غدیر خم که ولایت خود بر مسلمانان را به آنان یادآور شد و از آنان بر آن اقرار گرفت خاستگاه قرآنی دارد، خداوند در آیه ۶ سوره احزاب فرموده است: “ ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۶۴]. مفسران اسلامی تصریح کردهاند که این آیه بیانگر آن است که رأی و دستور پیامبر اکرم(ص) بر خواست و رأی مسلمانان حاکم است و آنان باید بیچون و چرا تسلیم رأی و فرمان پیامبر(ص) باشند.
ابنکثیر در تفسیر آیه گفته است: “خداوند از مهربانی و خیرخواهی پیامبر(ص) نسبت به مسلمانان آگاه بود، بدین سبب او را نسبت به آنان از خودشان برتر قرار داد و حکم او درباره آنان را در اختیار آنها مقدم ساخت، چنانکه فرمود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۶۵]؛ در حدیث صحیح آمده است که پیامبر(ص) فرمود: “سوگند به خدا یکی از شما ایمان نمیآورد، مگر اینکه من نزد او از جان و مال و فرزند و همه انسانها محبوبتر باشم”. بخاری درباره این آیه از ابوهریره روایت کرده است که پیامبر(ص) فرمود: “هیچ مؤمنی نیست، مگر اینکه من در دنیا و آخرت بر او اولی هستم، اگر میخواهید آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۶۶] را قرائت کنید، بنابراین، اگر مؤمنی از دنیا برود و مالی را بر جای بگذارد، آن مال به ورثه او تعلق دارد، و اگر دینی بر ذمه داشته باشد من مولای او هستم”. احمد بن حنبل نیز آن را از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است[۶۷].
زمخشری و بیضاوی گفتهاند: “مقصود از اولویت در آیه، اولویت در همه امور است، زیرا پیامبر(ص) مؤمنان را به کاری فرمان نمیدهد، و چیزی را از آنان نمیپسندد، مگر اینکه به صلاح آنان است، بر خلاف نفس انسان که چه بسا انسان را به کاری بر میانگیزد که به صلاح او نیست. بنابراین، واجب است که پیامبر از نفس آنان نزد آنها محبوبتر باشد، و امر او درباره آنان از دستور خود آنها نافذتر باشد، و مهربانی آنان نسبت به پیامبر(ص) از مهربانی آنها نسبت به خودشان بیشتر باشد. روایت شده است که پیامبر(ص) مردم را به غزوه تبوک فراخواند، گروهی گفتند: “از پدران و مادرانمان در این باره اجازه میگیریم”. آیه مزبور در این باره نازل شد[۶۸]. دیگر مفسران اسلامی نیز همین معنا را از آیه کریمه استفاده کردهاند[۶۹].
از آنچه بیان شد نادرستی سخن عبدالعزیز دهلوی روشن میشود. وی گفته است: جمله «ألست اولی بکم من انفسکم» از آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ گرفته شده است و از سیاق آیه به دست میآید که مقصود، اولویت درتصرف نیست، زیرا آیه در صدد بیان این حکم است که پسر خوانده، فرزند واقعی نیست، بنابراین، زید بن حارثه را نباید فرزند پیامبر(ص) دانست، چون نسبت پیامبر(ص) به مؤمنان مانند نسبت پدری مهربان به فرزندان خویش است، همانگونه که همسران او به منزله مادران مسلماناناند[۷۰].
شاید دهلوی در این باره به روایات و تفاسیر رجوع نکرده، و شاید هم رجوع کرده است، ولی برای مخالفت با عقیده شیعه درباره استقلال به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) منطق را زیر پا گذاشته است[۷۱].
تلازم امامت و محبت
امامت و محبّت دو معنای ناسازگار و غیرقابل جمع نیستند تا اینکه ما در تفسیر مولی در حدیث غدیر ناچار از انتخاب یکی از آن دو باشیم، بلکه محبّت از لوازم امامت است؛ یعنی در جهانبینی الهی کسی که عهدهدار امر رهبری مردم است باید دوستدار آنان نیز باشد و به آنان مهر بورزد، چنان که خداوند پیامبر اکرم(ص) را پیشوایی معرفی کرده است که ناگواریهای مردم بر او گران بود، بر هدایت و سعادت آنان حریص بود، و با آنان مهربان و رحیم بود[۷۲].
از سوی دیگر، پیامبر اکرم(ص) علاوه بر مقام نبوت و رسالت، دارای مقام امامت بود[۷۳]، چنان که ناصر و یاور مسلمانان نیز بود، و در این باره، میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد. بر این اساس میگوییم در جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» نخست، مولی بودن پیامبر(ص) بیان شده، آنگاه مولی بودن علی(ع) بر آن متفرع شده است. بنابراین، مقصود از مولی درباره علی(ع) همان است که درباره پیامبر(ص) مقصود است. پیامبر(ص) هم محب و ناصر مسلمانان، و هم رهبر و صاحب اختیار در امور آنان بود، یعنی ولایت پیامبر(ص) بر مسلمانان، دارای ابعاد سهگانه محبت، نصرت و زعامت بود. این ابعاد سهگانه، در حدیث غدیر برای علی(ع) اثبات شده است[۷۴]. این مطلب را دو گونه میتوان تقریر کرد: مولی مشترک معنوی است و همه کاربردهای آن یک معنای جامع و مشترک دارد که با توجه به ریشه کلمه مولی (و - ل -ی) قرب و نزدیکی خاصی است میان دو انسان که مستلزم محبت، نصرت و حق تصرف یکی در امور دیگری است[۷۵].
به عبارتی دیگر، معنای مشترک میان همه کاربردهای مولی، اولویت داشتن نسبت به فرد یا چیزی است که در هر یک از کاربردهای آن ویژگی خاصی دارد؛ ولایت محبت اقتضا میکند که دوست یک فرد رابطه نزدیکتری از دیگران به او داشته باشد و در حل مشکلات او نسبت به وی از دیگران برتر و سزاوارتر باشد. همین گونه است ولایت نصرت، یعنی کسی که با دیگری پیمان نصرت بسته است، در یاری کردن و مقابله با دشمنان او از دیگران سزاوارتر است، و در ولایت زعامت و رهبری، زعیم و رهبر مردم در تصمیمگیری نسبت به امور آنان از دیگران سزاوارتر است[۷۶].
بنابراین که کلمه مولی مشترک لفظی است یکی از معانی سهگانه محبت، نصرت و زعامت مدلول مطابقی، و معانی دیگر مدلول التزامی آن است. بنابر اینکه معنای مطابقی مولی در حدیث غدیر رهبری و زعامت است، رهبر امت اسلامی دوستدار مسلمانان است، چنانکه خداوند درباره پیامبر(ص) میفرماید: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[۷۷].
پیشوایی که نسبت به مردم چنین مهر و محبتی دارد، در یاری آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار رهبری اسلامی است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد[۷۸]، محبت و نصرتی خواهد بود که در عالیترین درجه ممکن، پس از محبت و نصرت خداوند است؛ محبت و نصرتی که در پیامبر(ص) تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از شئون و لوازم رهبری و زعامت دینی است. بر این اساس، اثبات آن برای علی(ع) مستلزم امامت و رهبری اوست[۷۹].
مفاد حدیث غدیر از نگاه اهل بیت و صحابه پیامبر
روایات و گزارشهای متعدد و معتبر بیانگر این است که هم اهلبیت پیامبر(ص) و هم صحابه آن حضرت از حدیث غدیر، امامت امیر المؤمنین(ع) را دریافت کردهاند.
اهلبیت پیامبر(ص)
پیامبر(ص) در حدیث ثقلین - که از احادیث متواتر و مورد قبول همه مسلمانان است- عترت و اهل بیت خود را همتای قرآن قرار داده و هدایت امت را در گرو پیروی از آنان قرار داده است. این حدیث بر عصمت و مرجعیت علمی و دینی اهلبیت پیامبر(ص) دلالت میکند و بیانگر این است که گفتار و رفتار آنان، معیار تشخیص حق و باطل است. همین افراد ولایت در حدیث غدیر را به ولایت امامت و رهبری امت اسلامی تفسیر کردهاند:
- از طریق شیعه و اهلسنت روایت شده است که فاطمه زهرا(س) حدیث غدیر را از دلایل امامت علی(ع) دانسته است. طبق نقل شمسالدین جزری دمشقی در کتاب اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابیطالب از فاطمه زهرا(س) روایت شده است که فرمود: «أنسیتم قول رسول الله یوم غدیر خم: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، آیا سخن پیامبر را فراموش کردهاید که در غدیر خم فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست”[۸۰]. ابنبابویه قمی نیز از محمود بن لبید (محمود أبیلبید) روایت کرده که گفته است از فاطمه زهرا(س) پرسیدم: “آیا رسول خدا قبل از وفاتش، امامت علی(ع) را بیان کرد؟” حضرت زهرا(س) پاسخ داد: «وا عجبا أنسیتم یوم غدیر خم»[۸۱]، این پرسش شگفتآور است! آیا روز غدیر خم را فراموش کردهاید؟”
- در خطبهای که امام حسن مجتبی(ع) در حضور مردم و معاویه ایراد کرد، فرمود: “بنیاسرائیل هارون را- که برادر و جانشین و وزیر موسی(ع) بود- رها کردند و از سامری پیروی کردند و گوسالهپرست شدند. این امت نیز شنید که پیامبر(ص) درباره پدرم فرمود: علی(ع) نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی است مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود، و نیز پیامبر را دیدند که در غدیر خم او را به امامت نصب کرد و به آنان دستور داد که حاضران آن مطلب را به غایبان برسانند”[۸۲].
- ابواسحاق از امام زینالعابدین(ع) پرسید معنای سخن پیامبر(ص) که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» چیست؟ امام(ع) پاسخ داد: “به آنان فرمود که او امام پس از وی میباشد”[۸۳].
- از امام رضا(ع) روایت شده که پس از تلاوت آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾[۸۴] فرمود: “امر امامت از تمامیت دین است و پیامبر(ص) از بین امت نرفت، مگر اینکه علی(ع) را به عنوان امام و راهنمای آنان منصوب کرد”[۸۵]. روشن است که سخن امام رضا(ع) ناظر به واقعه و حدیث غدیر است.
روایات اهلبیت(ع) درباره دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) بسیار است و به ذکر نمونههای بیشتری نیازی نیست، چنان که احتجاجها و استدلالهای امیرالمؤمنین(ع) به حدیث غدیر بر امامت خود نیز از مسلمات تاریخ است[۸۶].[۸۷]
صحابه پیامبر(ص)
روایات و گزارشهای معتبر تاریخی بیانگر این است که صحابه پیامبر(ص) نیز از حدیث غدیر، امامت امیرالمؤمنین(ع) را دریافت کردهاند. در اینجا نمونههایی را یادآور میشویم:
- گروهی از عرب در رحبه کوفه بر امیرالمؤمنین(ع) وارد شدند و بر او سلام کردند. امیرالمؤمنین(ع) پرسید: “شما چه کسانی هستید؟” گفتند: “ما موالیان تو هستیم”. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: “چگونه شما موالیان من هستید، در حالی که شما گروهی از عربید (نه از عجم که در آن زمان رسم بود که افراد غیر عرب تحت ولایت و حمایت فرد یا قومی از عرب قرار میگرفتند)”. آنان پاسخ دادند: “ما روز غدیر خم شنیدیم که پیامبر(ص) در حالی که دست تو را گرفته بود میگفت: ای مردم! آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ آنان گفتند: چرا ای رسول خدا، پیامبر(ص) فرمود: خدا مولای من و من مولای مؤمنانم و علی مولای کسی است که من مولای او هستم، خدایا هر کس او را دوست دارد، دوست بدار و هر کس او را دشمن دارد، دشمن بدار”. ریاح بن ثابت که راوی حدیث است میگوید: “آنان گروهی از انصار بودند و ابوایوب انصاری نیز در میان آنان بود”[۸۸]. این سخن امیرالمؤمنین(ع) که از کجا شما موالیان من هستید در حالی که شما از قوم عربید؟ بیانگر این است که برداشت وی از مولی در سخن آنان، دوست و ناصر نبود، زیرا در ولایت دوستی و نصرت، فرقی میان عرب و عجم وجود ندارد، بلکه مقصود آنان از اینکه خود را موالی امیرالمؤمنین(ع) میدانستند، ولایت زعامت و سرپرستی بود، زیرا در آن زمان، فرد غیر عرب، خود را تحت ولایت و حمایت فرد یا قبیلهای از اعراب قرار میداد، معنایی که امروزه از آن به تابعیت سیاسی تعبیر میشود، و فردی که چنین ولایت یا تابعیتی را میپذیرد تحت ولایت و زعامت فرد یا قبیله یا نظامی سیاسی است، که ولایت و تابعیت آن را پذیرفته است. آنان با اینکه عرب بودند، چنین ولایتی را برای امیرالمؤمنین(ع) نسبت به خود قائل بودند و بر آن به ولایت در حدیث غدیر استدلال کردند. بنابراین، فهم آنان از ولایت در حدیث غدیر، ولایت رهبری و زعامت سیاسی بود که امیرالمؤمنین(ع) نیز آن را تأیید کرد.
- پس از آنکه پیامبر(ص) خطبه غدیر را ایراد کرد، حسان بن ثابت که شاعر زبردستی بود از پیامبر(ص) اجازه گرفت تا آن را به نظم آورد.(...) حسّان بن ثابت که شاعر زبردست عرب و آشنا به دقایق کلمات عرب بود از ولایت در حدیث غدیر، امامت را فهمیده است و فهم او را رسول خدا(ص) تأیید کرد، زیرا به او فرمود: “ای حسّان! تا وقتی که با زبانت ما را یاری میدهی، مورد تأیید روح القدس میباشی”[۸۹]. (...)
- عمر بن خطّاب پس از اعلان ولایت علی(ع) از سوی پیامبر در غدیرخم، نزد علی(ع) رفت و خطاب به او گفت: هنیئا لک یا ابن ابیطالب أصبحت و أمسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه؛ گوارا باد بر تو ای فرزند ابوطالب که مولای هر مرد و زن با ایمانی شدی”[۹۰] این جمله دلیل روشن بر این است که مقصود از مولی در حدیث غدیر امامت است، نه محبت یا نصرت، زیرا محبت و نصرت علی(ع) مطلب جدیدی نبود که در غدیر خم اعلان شده باشد، و مناسب تهنیتگویی به علی(ع) باشد، و اصولاً تبریک و تهنیتگویی در باب ولایت از ویژگیهای امامت و رهبری کسی است که به این مقام منصوب میشود.
- هنگامی که رسول اکرم(ص) در غدیر خم، علی بن ابیطالب(ع) را به امامت منصوب کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» این مطلب در میان مردم انتشار یافت، و حارث بن نعمان فهری از آن آگاه شد. در آن هنگام پیامبر(ص) در ابطح بود، حارث بر مرکب خود سوار شد و نزد پیامبر(ص) رفت و به او گفت: “از ما خواستی که به یگانگی خدا گواهی دهیم و ما چنین کردیم، و از ما خواستی که تو را رسول خدا بدانیم، ما پذیرفتیم - گر چه در دل ما چیزی بود – سپس از ما خواستی که نماز بخوانیم، ما خواندیم، و خواستی که روزه بگیریم، ما انجام دادیم، سپس از ما خواستی که حج انجام دهیم، ما چنین کردیم، آنگاه گفتی: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». آیا این سخن از تو است یا از خدا؟” پیامبر(ص) پاسخ داد: “از خداست”. آن مرد سه بار سخن خود را تکرار کرد، و پیامبر(ص) نیز به او همان پاسخ را داد. وی با حالت خشم خطاب به خداوند گفت: “اگر آنچه محمد(ص) میگوید حق است، سنگی از آسمان بر من فرود آور تا نشانه خشم تو بر ما و نشانهای برای دیگران باشد، و اگر آنچه میگوید دروغ است، خشم خود را بر او نمایان کن”. سپس بر شتر خود سوار شد. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد. در این هنگام آیه ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ﴾[۹۱] نازل شد[۹۲].[۹۳]
پاسخ به مناقشات ابنتیمیه
ابنتیمیه، گزارش مربوط به حارث بن نعمان را ساختگی و بیاساس دانسته و بر این مطلب به وجوهی استدلال کرده است. در این جا مناقشات وی را نقل و نقد میکنیم:
مناقشه اول: حارث در أبطح بر پیامبر وارد شد: واقعه غدیر خم در حجه الوداع و هنگامی که پیامبر(ص) از مکه رهسپار مدینه بود در خارج از سرزمین مکه رخ داد، ولی در حدیث حارث آمده است که وی در أبطح بر پیامبر(ص) وارد شد، و ابطح سرزمین مکه است[۹۴].
پاسخ ابطح در لغت به سرزمینی گویند که محل جریان سیل است، و ریگهای ریز سطح آن را پوشانده است. این معنا به سرزمین مکه اختصاص ندارد[۹۵]. در روایت غدیر از طریق حذیفه بن أسید و عامر بن لیلی آمده است که وقتی پیامبر(ص) از حجه الوداع به سوی مدینه بازگشت و به ذیالحلیفه رسید، دستور داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند منزل نگیرد.
از عبدالله بن عمر روایت شده که پیامبر اکرم(ص) در سرزمین بطحا در ذی الحلیفه توقف کرد و نماز خواند[۹۶].
مناقشه دوم: سوره معارج، مکی است: سوره معارج، مکی است و نزول آن، حداقل ده سال قبل از واقعه غدیر بوده است[۹۷].
پاسخ: مکی بودن سوره معارج با این منافات ندارد که آیاتی از آن مکی نباشد. این مطلب در قرآن، نظایر بسیاری دارد، مانند سوره عنکبوت که مکی است غیر از دو آیه آغاز آن[۹۸]. سوره کهف مکی است جز هفت آیه اول آن[۹۹]. سوره هود مکی است مگر آیه ﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ...﴾[۱۰۰][۱۰۱] سوره مریم مکی است، ولی آیه ﴿وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾[۱۰۲] مکی نیست[۱۰۳]. سوره ابراهیم مکی است، ولی آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا﴾[۱۰۴] مکی نیست[۱۰۵] و نمونههای بسیار دیگر[۱۰۶].
علاوه بر این، نزول مکرر آن نیز محتمل است، از جمله آیاتی که به صورت مکرر نازل شدهاند، عبارتاند از: آیه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۱۰۷]، آیه اول سوره روم، آیه روح و سوره فاتحه الکتاب[۱۰۸].
مناقشه سوم: درخواست عذاب از سوی کافران بود: آیة ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ﴾[۱۰۹] بیانگر درخواست عذاب الهی از سوی کافران است، که پس از جنگ بدر نازل شده و سالها قبل از واقعه غدیر خم بوده است، در حالی که این درخواست در سخن حارث بن نعمان نقل شده است[۱۱۰].
پاسخ حارث بن نعمان آیه مزبور را قرائت و بدین طریق از خداوند درخواست عذاب کرد، این مطلب دلیل بر این نیست که آیه در همان وقت نازل شده است، بلکه او همان چیزی را درخواست کرد که کافران قبل از او درخواست کرده بودند.
مناقشه چهارم: آیه عذاب مربوط به کافران مکه است: آیه درخواست عذاب، مربوط به کافران مکه است، و عذاب نیز هیچگاه بر آنان نازل نشده است، چنانکه فرموده است: “ ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[۱۱۱][۱۱۲].
پاسخ میان عذاب نشدن مشرکان در مکه و عذاب نشدن این فرد، ملازمهای نیست. عذاب نکردن مشرکان، حکمتی داشته، و عذاب کردن فرد مزبور حکمتی دیگر. شاید عذاب نکردن مشرکان بدین علت بوده است که از نسل آنان، کسانی ایمان خواهند آورد، و این وجه درباره حارث بن نعمان وجود نداشته است. حقایق تاریخی، بیانگر این مطلب است که افرادی به عنوان مخالفت با پیامبر دچار نفرین او و عذاب الهی شدهاند، چنان که روایت شده که وقتی قریش از اسلام آوردن سرپیچی کردند و با پیامبر به مخالفت برخاستند، آن حضرت، آنان را نفرین کرد و از خدا خواست که آنها را به قحطی گرفتار کند و این عذاب بر آنان نازل شد[۱۱۳].
بنابراین، مراد از نفی عذاب در آیه یاد شده، نفی فیالجمله است نه بالجمله، و این مطلب، مطابق با حکمت الهی است که از طریق مصالح و مفاسد تبلور مییابد، و در نتیجه، مظاهر آن متفاوت خواهد بود. خداوند، قریش را به صاعقهای مانند صاعقه عاد و ثمود وعید داده است که اگر از پیامبر روی برگردانند به آن مبتلا خواهند شد: ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ﴾[۱۱۴]. اگر قریش، همگی از پیامبر اعراض میکردند، گرفتار آن عذاب میشدند، ولی چون عدهای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر(ص) در میان قریش مانع از نزول عذاب بود، چنین وعیدی داده نمیشد.
مناقشه پنجم: حارث بن نعمان مسلمان بود: طبق حدیث، حارث بن نعمان مسلمان بود، زیرا به اصول پنجگانه معتقد بود، و بدیهی است که در عصر پیامبر هیچ مسلمانی مبتلا به عذاب نشده است[۱۱۵].
پاسخ طبق حدیث، حارث قبلاً مسلمان بود، ولی با انکار سخن پیامبر(ص) و حکم او مرتد شد، و عذاب پس از ارتداد بر وی نازل شد. گذشته از این، برخی از مسلمانان نیز که حرمت پیامبر(ص) را نگاه نمیداشتند گرفتار عذاب شدند. سلمه بن اکوع نقل کرده است که فردی نزد پیامبر(ص) با دست چپ غذا میخورد. پیامبر(ص) به او فرمود: “با دست راست غذا بخور”. وی گفت: “نمیتوانم”. پیامبر(ص) فرمود: “نخواهی توانست”. پس از آن، وی نتوانست دست راست خود را بالا ببرد[۱۱۶].
مناقشه ششم: واقعه مربوط به حارث، مشهور نیست: اگر چنین حادثهای رخ داده بود مانند واقعه اصحاب فیل مورد توجه همگان قرار میگرفت و نقل میشد، ولی نویسندگان مسانید، صحاح، فضایل، تفسیر و تاریخ آن را نقل نکردهاند، و جز با نقلی که سندش منکر است نقل نشده است. بنابراین، چنین مطلبی دروغ است[۱۱۷].
پاسخ اولاً: مقایسه این واقعه با واقعه اصحاب فیل مع الفارق است. این واقعه، واقعهای فردی بود، در حالی که واقعه فیل اقدامی برای ویران کردن کعبه از طرف زمامدار و امپراتوری روم بود. رویارویی قدرتی عظیم با مردمی اندک و فاقد تجهیزات و نابود شدن آنان به صورت خارقالعاده، حادثهای بسیار عظیم بود که توجه همگان را به خود جلب کرد.
ثانیاً: مورخان، محدثان و مفسران اسلامی این واقعه را نیز – چنانکه گذشت - نقل کردهاند، و منکر دانستن سند نقل آن از سوی ابنتیمیه، گزافهگویی است. نقلهای این واقعه به حذیفه بن یمان صحابی جلیلالقدر، و سفیان بن عیینه شخصیت برجسته علمی نزد اهلسنت منتهی میشود، و سند آن نیز به گونهای است که مورد توجه و اعتماد مفسران، محدثان و حفاظ اهلسنت قرار گرفته، و بدون دغدغه و مناقشه، آن را در تفسیر آیهای قرآنی نقل کردهاند.
مناقشه هفتم: حارث بن نعمان به عنوان صحابی شناخته نشده است: حارث بن نعمان به عنوان صحابی پیامبر(ص) شناخته شده نیست، ابن عبدالبر در استیعاب و ابنمنده، ابونعیم اصفهانی و ابوموسی در تألیفات خود درباره صحابه، از او یاد نکردهاند[۱۱۸].
پاسخ معاجم صحابه، مشتمل بر نام همه صحابه نیست، بلکه هر یک از مؤلفان، آنچه را که خود به آن دست یافته نقل کرده است. ابنحجر در مقدمه الإصابه، پس از اشاره به کتابهایی که پیشینیان درباره اسامی صحابه نوشتهاند، ولی جامع همه صحابه نیست، از تصمیم خود بر نوشتن کتابی که مشتمل بر کسانی باشد که گذشتگان، آنها را نام نبردهاند، یاد کرده و افزوده است که کتاب او حتی یک دهم اسامی صحابه را هم در بر ندارد، زیرا ابوزرعه گفته است: “پیامبر(ص) در حالی از دنیا رفت که بیش از یکصد هزار مرد و زن او را دیده، و سخنان او را شنیده، و از او روایت کردهاند”[۱۱۹].[۱۲۰]
امامت علی و خلافت خلفا
عدهای از عالمان اهلسنت هم دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفتهاند و هم خلافت خلفای پیش از علی(ع) را مشروع دانستهاند. به اعتقاد آنان از آنجا که مقصود از حدیث غدیر، امامت علی(ع) پس از پیامبر اکرم(ص) است، و از سوی دیگر زمان امامت او معین نشده است، میتوان گفت: مقصود، امامت وی پس از دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان بوده است. به این صورت میتوان میان دو دیدگاه شیعه و اهلسنت درباره امامت علی(ع) جمع کرد و گفت: اگر چه علی(ع) از طرف پیامبر اکرم(ص) به امامت منصوب شده است، ولی مقصود، امامت او پس از خلفای سهگانه بوده است.
برخی از عالمان اهلسنت نیز که مولی را در حدیث غدیر به محبت و نصرت معنا کردهاند، گفتهاند بر فرض قبول اینکه معنای مولی در حدیث غدیر، امامت است میتوان گفت: امامت علی(ع) پس از خلافت خلفای پیش از او مقصود است[۱۲۱]. در اینجا نمونههایی از عبارت آن دسته از عالمان اهلسنت را میآوریم که دلالت حدیث غدیر را بر امامت امیرالمؤمنین(ع) پذیرفتهاند:
- محمد رشید الدین[۱۲۲] گفته است: “ثبوت خلافت علی(ع) بر اساس غدیر با مذهب اهلسنت منافات ندارد، و برای این دلیل مختصر، به مقدمات طولانی نیازی نیست”[۱۲۳].
- شهابالدین دولتآبادی به دلالت حدیث غدیر بر امامت علی(ع) اذعان کرده و گفته است: “اهلسنت گفتهاند که مراد از حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» امامت علی(ع) در زمان خلافت و امامت اوست”[۱۲۴].
- ابوحامد غزالی در سرّ العالمین، سخن عمر را که گفت: بخ بخ یا أبالحسن أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه دلیل روشن بر امامت علی(ع) دانسته و یاد شده است که پس از آن، هوای نفس و خودخواهی برخی، سبب شد که به مخالفت برخیزند و سخن پیامبر(ص) را نادیده بگیرند[۱۲۵]. سبط ابنجوزی نیز سخن مزبور را از غزالی نقل کرده است[۱۲۶].
- سنایی غزنوی در [[حدیقه الحقیقه (کتاب)|حدیقه الحقیقه)) گفته است: نائب مصطفی به روز غدیر کرده بر شرع خود مر او را میر؛ سخن وی صریح در این است که پیامبر(ص) در غدیر خم، علی(ع)را به امامت منصوب کرده است. حکیم سنایی از بزرگان، دانشمندان و عارفان اهلسنت است. عبدالرحمان جامی در نفحات الانس وی را ستوده است.(...)
- محمد بن طلحه شافعی گفته است: “هر معنایی که لفظ مولی درباره پیامبر(ص) بر آن دلالت میکند، پیامبر(ص) آن را برای علی(ع) اثبات کرده است. پیامبر(ص) هم نسبت به مؤمنان اولی بود و هم ناصر و سید آنان بود، علی(ع) نیز این چنین است”[۱۲۷].
- سبط ابنجوزی نیز گفته است: “مراد از مولی در حدیث غدیر، اطاعت مخصوص از پیامبر است و معنای آن این است: هر کس من نسبت به او اولی هستم، علی نیز نسبت به وی اولی است. حافظ ابوالفرح اصفهانی در مرج البحرین به این معنا تصریح کرده است. وی حدیث غدیر را اینگونه روایت کرده است: من کنت ولیه و اولی به من نفسه فعلی ولیه و جمله «ألست اولی بالمؤمنین من أنفسهم»، صدر حدیث نیز بر این معنا دلالت میکند، زیرا این جمله، نص صریح در اثبات امامت و قبول اطاعت او است. همین گونه است جمله «و أدر الحق معه حیث دار». بر این اساس، در تمام اختلافاتی که میان علی(ع) و دیگر صحابه رخ داده است حق با علی(ع) بوده است، بدین علت است که علما، احکام بُغات را از وقایع جمل و صفین استنباط کردهاند. وی سپس به اشعار حسان بن ثابت در غدیر خم نیز استشهاد کرده است[۱۲۸].
اشکال اگر مقصود از حدیث غدیر بیان امامت علی(ع) پس از خلافت خلفای پیش از او بوده است، چرا تنها امامت او بیان شده و امامت و خلافت خلفای سهگانه بیان نشده است؟
پاسخ پیامبر اکرم(ص) میدانست که در زمان علی(ع) تباهی و تعدی رخ خواهد داد، و گروهی امامت او را انکار خواهند کرد، به این سبب امامت وی را بیان کرد تا رفتار شورشیان و مخالفان امامت او را محکوم کند[۱۲۹].
نقد
اولاً: متفاهم عرفی در اینگونه موارد امامت و جانشینی بلافصل است، مگر آنکه تقیید شود، چنانکه وقتی ابوبکر، عمر را به جانشینی خود تعیین کرد، هیچ کس این احتمال را مطرح نکرد که شاید مقصود، جانشینی پس از علی(ع) یا دیگران است.
ثانیاً: کلمه “من” موصوله در حدیث غدیر، همه افراد را شامل میشود. بر این اساس؛ ابوبکر، عمر و عثمان نیز مشمول ولایت و امامت علی(ع) شدهاند. این معنا تنها با امامت بلافصل علی(ع) تحققپذیر است.
ثالثاً: ابوبکر و عمر، خود در غدیر خم، ولایت و امامت علی(ع) را به او تبریک گفتهاند: أصبحت یا بن ابیطالب مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة. ملا یعقوب لاهوری (متوفای ۱۰۹۸) در شرح “تهذیب الکلام”، تفتازانی، نخست عبارت وی را که گفته است: ولا حصر فی علی شرح کرده و گفته است: “مقصود، این است که بر فرض اینکه حدیث غدیر بر امامت علی(ع) دلالت کند، مفاد آن امامت او در آینده است، ولی بر نفی امامت دیگران قبل از او دلالت نمیکند، و فایده تنصیص به امامت او الزام بُغات و خوارج است”. سپس در نقد آن گفته است: “همانگونه که کلمه من موصوله بر عمومیت ولایت پیامبر(ص) دلالت میکند، بر عمومیت ولایت علی(ع) نیز دلالت میکند. بنابراین، علی(ع) بر ابوبکر ولایت دارد نه برعکس”[۱۳۰].
رابعاً: نکتهای که عبدالعزیز دهلوی و دیگران در توجیه تنصیص پیامبر(ص) بر امامت علی(ع) گفتهاند، درست نیست، زیرا شورش و مخالفت با خلیفه پیامبر(ص) به زمان علی(ع) اختصاص ندارد، بلکه در زمان عثمان نیز جمعی از مسلمانان علیه عثمان شورش کردند و سرانجام، او در آن شورش کشته شد. افزون بر این، شورش و مخالفت در زمان عثمان نیز رخ داده است، ولی پیامبر(ص) در خطبه غدیر تنها از امامت علی(ع) سخن گفته است و به خلافت عثمان حتی اشارهای هم نکرده است؛ لازمه این مطلب آن است که پیامبر(ص) در دو موضوع همانند، به دو گونه متفاوت رفتار کرده باشد![۱۳۱]
غدیر و ابلاغ کامل رسالت
در روایات اسلامی، آیاتی از قرآن کریم با واقعه غدیر مرتبط دانسته شده که آیههای سوم و شصت و هفتم سوره مائده از جایگاه ویژهای برخوردارند. در دو فصل ارتباط این دو آیه با حماسه غدیر را تبیین خواهیم کرد. خداوند سبحان خطاب به پیامبر اکرم(ص) فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۱۳۲].
از دیدگاه عالمان شیعه، این آیه به امامت امیرالمؤمنین(ع) مربوط است. خداوند سبحان از پیامبر اکرم(ص) خواست تا علی(ع) را در میان مردم به امامت منصوب کند و ولایتش را به آنان ابلاغ کند. رسول خدا(ص) نگران بود که چون علی(ع) پسر عمو و داماد اوست اگر این کار را انجام دهد، منافقان از فرصت استفاده کرده، بین مردم شایع خواهند کرد که پیامبر(ص) براساس سنتهای جاهلیت که رئیس یک قبیله، فردی از نزدیکان خود را جانشین خویش میکرد، علی(ع) را به جانشینی برگزیده است. این تفکر شیطانی منافقین میتوانست اساس دعوت پیامبر(ص) را متزلزل سازد، زیرا یکی از اهداف نبوت او این بود که سنتهای جاهلی و امتیازات قومی و قبیلگی را منسوخ سازد، و ارزشهای الهی را جایگزین آنها کند، ولی خداوند به آن حضرت اطمینان داد که منافقان در عملی ساختن این نقشه شیطانی، کامیاب نخواهند شد و پیامبر(ص) از گزند آنان مصون خواهد ماند.
این مطلب در روایات متعدد نیز وارد شده است. عیاشی آن را از سه طریق از جابر بن عبدالله انصاری، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت کرده است[۱۳۳]. محدث کلینی و شیخ صدوق نیز آن را از امام باقر(ع) روایت کردهاند[۱۳۴]. عدهای از عالمان اهلسنّت نیز نزول آیه تبلیغ را درباره امامت امیرالمؤمنین(ع) و اعلان آن در غدیرخم نقل کردهاند:
- حاکم حسکانی در شواهد التنزیل از ابنعباس و جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که این آیه درباره علی(ع) نازل شد و پیامبر اکرم(ص) دست او را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».
- ابواسحاق ثعلبی نیز آن را در تفسیر الکشف و البیان، از ابنعباس روایت کرده است.
- ابوجعفر طبری در کتاب الولایه، از زید بن ارقم نقل کرده است.
- ابنابیحاتم رازی آن را از ابوسعید خدری روایت کرده است.
- ابوبکر فارسی شیرازی آن را در کتاب ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(ع) از ابنعباس روایت کرده است.
- حافظ ابن مردویه اصفهانی آن را از ابوسعید خدری، ابنعباس و عبدالله بن مسعود روایت کرده است.
- حافظ ابونعیم اصفهانی آن را در کتاب ما نزل من القرآن فی علی از عطیه عوفی روایت کرده است.
- ابوالحسن واحدی نیشابوری در کتاب اسباب النزول آن را روایت کرده است.
- حافظ ابوسعید سجستانی در کتاب الولایه به چند طریق از ابنعباس روایت کرده است.
- ابنعساکر شافعی آن را از ابوسعید خدری روایت کرده است.
- ابوالفتح نطنزی در کتاب الخصائص العلویه از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کرده است.
- ابواسحاق حمویی در کتاب فرائد السمطین نقل کرده است، و عده دیگری از عالمان برجسته اهلسنّت مانند: فخرالدین رازی در تفسیر کبیر، ابوسالم نصیبی شافعی، حافظ عزالدین موصلی حنبلی، سید علی همدانی در کتاب مودة القربی، بدرالدین عینی حنفی در عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، ابنصباغ مالکی در الفصول المهمه فی معرفه احوال الأئمه، نظامالدین نیشابوری در السائر الدائر کمالالدین میبدی در شرح دیوان امیرالمؤمنین(ع)، جلالالدین سیوطی در الدر المنثور، سید عبدالوهاب بخاری در [[تفسیر خویش، سید جمالالدین شیرازی در اربعین، محمد محبوب العالم در تفسیر شاهی، میرزا محمد بدخشانی در مفتاح النجاة و شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة[۱۳۵].
وجوه و اقوال دیگر
بر اساس این روایات که از طریق شیعه و اهلسنت نقل شده است، آیه تبلیغ در ارتباط با امامت امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم نازل شده است، ولی در این باره وجوه و اقوال دیگری نیز گفته شده است:
حفظ پیامبر از دشمنان: پیامبر اکرم(ص) هرگاه در بین راه میخواست در مکانی استراحت کند، اصحاب، درختی را پیدا میکردند تا پیامبر(ص) در سایه آن استراحت کند. روزی بادیهنشینی با شمشیر برهنه بر بالای سر پیامبر(ص) آمد و گفت: “چه کسی میتواند تو را از دست من نجات دهد؟” پیامبر(ص) گفت: “خدا” در این هنگام دست آن فرد لرزید و شمشیر از دستش بر زمین افتاد، و خداوند آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ...﴾ را بر او نازل کرد[۱۳۶]. بر فرض درستی داستان مزبور، ارتباط معقولی با آیه تبلیغ ندارد، زیرا میان دستور خداوند به پیامبر(ص) در تبلیغ پیامهای الهی به مردم با حفظ پیامبر(ص) از شر آن بادیهنشین، تناسبی وجود ندارد. داستان یادشده تنها با قسمت پایانی آیه ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ تناسب دارد نه با بخش نخست آیه. در این صورت باید در نزول آیه، صدر و ذیل آن را از هم جدا سازیم. همچنین این وجه با وجه دیگری که درباره سبب نزول آیه گفته شده، ناسازگار است، و آن اینکه پیامبر(ص) وقتی در مکه بود تا قبل از نزول این آیه، نگهبانانی داشت که از او حفاظت میکردند، ولی وقتی این آیه نازل شد نگهبانی از خود را لغو کرد. این مطلب از سعید بن جبیر، عبدالله بن شقیق، محمد بن کعب قرضی و عایشه روایت شده است. با توجه به این روایت، بسیار بعید است در حالی که از پیامبر(ص) حفاظت میشده، فرد بادیهنشین توانسته باشد با شمشیر برهنه بر بالای سر او حاضر شود[۱۳۷].
وجوه دهگانه: فخرالدین رازی در تفسیر آیه، ده وجه را نقل کرده و نزول آن را برای علی(ع) در غدیر خم، وجه دهم قراررداده است[۱۳۸].
نقد: وجوه یاد شده غیر از وجه دهم، سخنانی است که قائل آنها روشن نیست، در حالی که وجه دهم از امام محمد باقر(ع)، ابنعباس، براء بن عازب و ابوسعید خدری نقل شده است، و عدهای از عالمان برجسته اسلامی آن را نقل کردهاند[۱۳۹].
بیتأثیر شدن توطئه یهود و نصارا: گفته شده اگر چه روایات یاد شده بسیار است، ولی بهتر است آنها را بر امنیت الهی به پیامبر(ص) از مکر و توطئه یهود و نصاری حمل کنیم، یعنی پیامبر(ص) باید دین را تبلیغ کند و به آنان اعتنا نکند، زیرا آیات قبل و بعد این آیه، ناظر به کلام الهی با یهود است. بنابراین وحدت سیاق، مؤید این وجه است[۱۴۰].
نقد: اگر آیه کریمه ناظر به اهل کتاب باشد مفاد آن این خواهد بود که پیامبر اکرم(ص) را به تبلیغ آنچه درباره اهل کتاب نازل شده است دستور مؤکد میدهد، و با توجه به سیاق، مراد، همان مطلبی است که در آیه ۶۸ سوره مائده بیان شده است[۱۴۱]: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[۱۴۲]. اهل کتاب! شما بر حق نیستید مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان برای شما نازل شده است را به کار بندید؛ ولی این معنا با سیاق آیه مورد بحث تناسب ندارد، زیرا مفاد جمله ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۱۴۳] این است که دستوری که پیامبر(ص) باید آن را ابلاغ کند به گونهای است که پیامبر(ص) از ابلاغ آن نسبت به کامیابی تبلیغش نگران و بیمناک بوده است، ولی یهود و نصاری در آن زمان از چنان موقعیتی برخوردار نبودند، که از سوی آنان خطری متوجه اسلام شود که پیامبر(ص) از ابلاغ پیام الهی به آنان بیمناک باشد، در حالی که وی پیامهای خطرآفرینتری را ابلاغ کرده بود، مانند ابلاغ توحید و نفی شرک و بتپرستی که مشرکان عرب، سخت به آن پایبند بودند، ولی در این باره نه پیامبر اکرم(ص) از ابلاغ پیام توحید به آنان بیمناک بود و نه از سوی خداوند درباره ابلاغ آن دستور به مشرکان، تهدیدی متوجه پیامبر(ص) شد، و نه وعده حفظ از کید و مکر آنان داده شد. همچنین بسیاری از آیات سوره مائده، ناظر به اهل کتاب است، و سوره مائده، آخرین سورهای است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است و در آن زمان، قدرت یهود و اهل کتاب درهم شکسته شده بود، و از سوی آنان خطری جدی متوجه آیین اسلام نبود. بنابراین، نگرانی پیامبر(ص) از آنان وجه معقولی نداشت. از این نکات به دست میآید که آیه مورد بحث، به آیات قبل و بعد آن، که مربوط به اهل کتاب است ارتباطی ندارد، بلکه آیهای است که مستقل و جداگانه نازل شده است[۱۴۴].
نزول آیه در آغاز بعثت: برخی از مفسران گفتهاند آیه تبلیغ در آغاز بعثت پیامبر اکرم(ص) نازل شده است و بر این فرض به روایاتی استدلال کردهاند. طبری از ابنجریج روایت کرده، که پیامبر(ص)، در آغاز بعثت از قریش واهمه داشت تا اینکه این آیه نازل شد و خداوند وعده مصونیت از خطر آنان را به او داد[۱۴۵]. ابنمردویه و ضیاء مقدسی از ابنعباس روایت کردهاند که از پیامبر(ص) سؤال شد: “کدام آیه که بر تو نازل شده، سنگینتر بوده است؟” پیامبر(ص) پاسخ داد: “من هنگام مراسم حج در منی بودم، مشرکان عرب نیز آنجا بودند، جبرئیل(ع) بر من نازل شد و این آیه را آورد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...﴾[۱۴۶] من در عقبه برپای خاستم و گفتم: ای مردم! ای مردم! چه کسی مرا در تبلیغ رسالتهای پروردگارم یاری میکند تا بهشت، پاداش او باشد؟ ای مردم! به یگانگی خدا و رسالت من ایمان آورید تا رستگار شوید. در این هنگام! مردان و زنان و کودکان مرا سنگباران کردند و مرا دروغگو خواندند. این رفتار آنان بر من ناگوار بود. جبرئیل به من گفت: میتوانی همانند نوح که قوم خود را نفرین کرد، آنان را نفرین کنی تا به عذاب الهی هلاک شوند. من گفتم: خدایا! قوم مرا هدایت کن، زیرا آنان آگاه نیستند، و مرا بر آنان نصرت بده تا به من ایمان آورند” در این هنگام عباس عموی پیامبر اکرم(ص) آمد و او را از دست آنان نجات داد[۱۴۷].
بر اساس این قول، آیه بدان سبب در سوره مائده (آخرین سوره نازل بر پیامبر(ص)) قرار داده شده است تا یادآور آغاز رسالت پیامبر اکرم(ص) باشد[۱۴۸].
نقد: این دیدگاه از چند نظر مردود است:
اولاً: روایت مزبور، خبر واحدی است که نزد محدثان و مفسران، مشهور نیست و نمیتواند معارض وجه اول باشد که گروهی از اعاظم محدثان و مفسران اهلسنت، آن را روایت کردهاند و از امامان اهلبیت(ع) روایت شده و مورد اتفاق عالمان امامیه است.
ثانیاً: مفاد این قول، آن است که پیامبر اکرم(ص) در آغاز رسالت از سوی مشرکان بر جان خود بیمناک بود، و بدین سبب در ابلاغ رسالت الهی بر آنان تعلّل میکرد. این مطلب با شخصیت پیامبر اکرم(ص) و آمادگی او برای هر گونه فداکاری در راه تبلیغ رسالتهای الهی به مردم سازگاری ندارد.
ثالثاً: بر پایه این وجه، مقصود از ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ مجموع دین یا اصل دین است، و مفاد آیه، این است که ای پیامبر(ص) دین خدا را به مردم ابلاغ کن، و اگر آن را ابلاغ نکنی، دین خدا را به مردم ابلاغ نکردهای. این سخن، گفتار لغوی است که از انسان حکیم صادر نمیشود، چه رسد به خدایی که حکیم علی الاطلاق است[۱۴۹].
در پاسخ این اشکال گفته شده است: اینگونه تعبیر، لغو نیست و مانند سخن ابوالنجم است که گفته است: انا ابوالنجم و شعری شعری؛ من ابونجم هستم و شعر من شعر من است”. مقصود او این است که این شعر من از نظر فصاحت و بلاغت از جنس همان شعری است که قبل از این گفتهام و چون مردم، شعر او را با این اوصاف میشناختند، نیاز به ذکر این اوصاف نبوده است. همینگونه است در آیه مورد بحث، چون تبلیغ نکردن رسالت، مطلبی است که همگان آن را میشناسند و میدانند که کار ناروایی است. پس مفاد آیه این است که اگر دین را ابلاغ نکنی، آن را ابلاغ نکردهای و کار ناروایی را مرتکب شدهای[۱۵۰].
نقد این توجیه آن است که سخن ابوالنجم، مخصوص مواردی است که دو چیز با یکدیگر مقایسه میشود و نسبت بین آنها از قبیل مطلق و مقید و مانند آن است، چنانکه سخن ابوالنجم از این قبیل است. اگر مقصود از ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ در آیه مورد بحث، اصل یا مجموع دین باشد، مصداق قاعده ادبی و زبانی مزبور نخواهد بود، زیرا مجموع یا اصل دین، یک چیز است، نه دو چیز که با یکدیگر مقایسه شوند، اما بنابر وجه اول که مقصود از ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ امامت امیرالمؤمنین(ع) است، قاعده ادبی و زبانی مزبور بر آن منطبق است، یعنی ابلاغ این پیام الهی به مردم از چنان جایگاهی برخوردار است که ابلاغ نکردن آن به منزله ابلاغ نکردن دیگر پیامهای الهی به مردم است[۱۵۱].
نقش بیبدیل امامت در نظام اسلامی
اینکه امامت از چنین جایگاه مهمی برخوردار است بر کسی که در تعالیم و احکام اسلامی تأمل کند پوشیده نخواهد بود، زیرا دین اسلام علاوه بر اینکه به سامان بخشیدن رابطه انسان با خدا در دو حوزه اعتقادات و عبادات، اهتمام ورزیده است، به سامان بخشیدن رابطه انسان با افراد دیگر نیز اهتمام کرده است، یعنی در اسلام، دنیا و آخرت و عبادت و سیاست به هم پیوستهاند. روشن است چنین دینی آنگاه میتواند به حیات خود ادامه دهد که پس از پیامبر اکرم(ص) برجسته و شایستهترین فرد امت اسلامی، عهدهدار این مسئولیت خطیر شود.
از سوی دیگر، سیره پیامبر اکرم(ص) گویای این واقعیت است که آن حضرت به مسئله رهبری مردم اهتمام فراوان داشت. بر این اساس، هر گاه میخواست به قصد جنگ با دشمنان اسلام یا مقصود دیگری، مدینه را ترک کند، فردی را جانشین خود میساخت، چنانکه در جریان تبوک، امیرالمؤمنین(ع) را جانشین خود کرد، و برای سپاهیانی که به جنگ با دشمنان اسلام اعزام میکرد، فرمانده تعیین میکرد، و نیز برای اداره امور شهرهایی چون مکه، طائف و یمن که در قلمرو حکومت اسلام قرار داشت، والی معین میکرد.
این شواهد، گویای اهمیت و نقش رهبری در جهانبینی اسلامی است، و معقول نیست که مسئله رهبری امت اسلامی پس از رسول اکرم(ص) مهمل گذاشته شود.
بر این اساس، پیامبر اکرم(ص) از سوی خداوند حکیم مأموریت یافت تا در سفر حجهالوداع و در غدیر خم، این اصل مهم و سرنوشتساز را برای مسلمانان بیان کند و به او هشدار داده شد که اگر این پیام الهی ابلاغ نشود، بدان میماند که او دیگر پیامهای الهی را ابلاغ نکرده است.
از سوی دیگر از جمله ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ به دست میآید که پیامبر اکرم(ص) از ابلاغ این دستور الهی به مردم بیمناک بود. در حالی که او هرگز در راه اجرای فرامین خداوند از اینکه به جان یا مال یا موقعیتش آسیبی برسد بیمناک نبود. بنابراین، نگرانی وی منشأ دیگری داشته است. منشأ نگرانی پیامبر(ص) منافقان و بیماردلانی بود که همواره در درون جامعه اسلامی علیه پیامبر اکرم(ص) توطئه میکردند. آنان در باطن به نبوت رسول خدا(ص) باور نداشتند و رهبری او را از مقوله ریاستهای دنیوی میپنداشتند[۱۵۲]. طبیعی است که برای اثبات این پندار ناصواب خود به دنبال فرصت بودند، تعیین علی(ع) که پسر عمو و داماد پیامبر(ص) بود به عنوان رهبری مسلمانان پس از او، فرصت مناسبی برای آنان بود تا در میان مردم شایع کنند که مسئله نبوت و رهبری الهی، بهانهای بیش نبوده، و پیامبر اکرم(ص) در واقع در پی تثبیت ریاست قومی خود بر امت اسلامی است، و این، همان مطلبی بود که پیامبر اکرم(ص) از آن بیمناک بود، اما خداوند به او اطمینان داد این نقشه شیطانی را خنثی خواهد کرد و کافران را هدایت نخواهد کرد: ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۱۵۳].
مقصود از کافران، منافقان و بیماردلانی هستند که این اصل و حکم الهی که پیامبر اکرم(ص) مأمور ابلاغ آن بود را انکار کردند، همانگونه که در آیهای دیگر، منکران فریضه حج، کافر به شمار آمدهاند: ﴿وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[۱۵۴]. اما کفر به معنای امتناع ورزیدن از قبول شهادتین با این مقام تناسبی ندارد، زیرا در این صورت، مقصود از ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ اصل دین خواهد بود، و لازمه آن - چنان که بیان شد- لغویت در سخن است که خداوند حکیم از آن پیراسته است[۱۵۵].[۱۵۶]
کمال دین و نومیدی کافران
قرآن کریم از روزی یاد کرده است که خداوند، دین اسلام را در آن کامل کرده و نعمت خود را بر مسلمانان تمام نموده، و دین اسلام را – که کامل شده است – پسندیده است: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۵۷].
ویژگی دیگر آن روز، این است که کافران از اینکه بتوانند دین اسلام را دگرگون کنند یا نابود سازند ناامید شدند، و مسلمانان نباید از این بابت نگران باشند، بلکه باید از این جهت نگران باشند که مبادا بر اثر ناسپاسی نعمت الهی مستوجب عذاب خداوند شوند: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾[۱۵۸].
نکته در خور توجه این است که دو فقره مزبور، بخش میانی آیه سوم سوره مائده است. بخش آغاز آیه مربوط به برخی از خوردنیهای حرام، و بخش پایانی آن بیانگر جواز استفاده از آنها در شرایط اضطرار است[۱۵۹]. بنابراین، مفاد دو فقره یادشده از مدلول صدر و ذیل آیه مستقل است و به اصطلاح “جمله معترضه” است:. در اینکه چگونه و چه کسی ساختار آیه را اینگونه شکل داده است، سه فرض است:
- آیه از آغاز از سوی خداوند، اینگونه نازل شده است.
- پیامبر اکرم(ص) دستور داده است که آیه اینگونه تنظیم شود.
- صحابه، هنگام تدوین قرآن کریم آیه را اینگونه نظم دادهاند.
روایاتی که درباره سبب نزول دو فقره میانی آیه نقل شده است، به دست میآید که این دو فقره به صورت مستقل نازل شدهاند، زیرا در این روایات، هیچ اشارهای به صدر و ذیل آیه نشده است.
نکته در خور توجه دیگر این است که مفاد دو فقره میانی آیه به یکدیگر ارتباط وثیقی دارند، زیرا ناامیدی کافران از دین مسلمانان با کامل شدن دین اسلام، پیوند استواری دارد، یعنی آنچه مایه کامل شدن دین اسلام شده است، سبب یأس کافران از دین اسلام گردیده است. بدین علت است که مفسران اسلامی از صحابه و تابعین گرفته تا متأخران و معاصران این دو جمله را مرتبط به یکدیگر شمردهاند[۱۶۰].[۱۶۱]
احادیث شأن نزول
روایات شأن نزول آیه اکمال دین دو دستهاند:
- آیه در روز عرفه نازل شده است. این روایت از طریق امامیه، از امام باقر(ع) و امام صادق(ع)[۱۶۲] و از طریق اهلسنت از عدهای از صحابه مانند: امیرالمؤمنین(ع)، عمر بن خطاب، قیس بن مسلم، ابنعباس و سمرة بن جندب نقل شده است.
- آیه در روز غدیر خم نازل شده است. این روایت نیز از طریق شیعه از امام باقر(ع) و امام رضا(ع)[۱۶۳] و از طریق اهلسنت از عدهای از صحابه مانند ابیسعید خدری، ابیهریرة، جابر بن عبدالله انصاری و زید بن ارقم نقل شده است[۱۶۴].
درباره جمع میان این دو دسته روایات، وجوهی گفته شده است:
- آیه دو بار نازل شده است، مانند آیات دیگری که بیش از یک بار نازل شدهاند، از قبیل آیه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۱۶۵]، آیه اول سوره روم، آیه روح (اسراء / ۸۵)، آیات پایانی سوره نحل (۱۲۶-۱۲۸)، سوره فاتحه الکتاب و آیات دیگر[۱۶۶]. این وجه را سبط ابنجوزی در تذکرة الخواص بیان کرده است[۱۶۷].
- ترجیح دسته دوم بر دسته اول به دلیل روایاتی که بیانگر این است که پیامبر اکرم(ص) پس از نزول این آیه، هشتاد و یک روز یا هشتاد و دو روز در دنیا باقی ماند[۱۶۸]. از سوی دیگر بر اساس نقل مورخان اهلسنت، وفات پیامبر(ص) روز دوازدهم ربیعالاول بوده است[۱۶۹]. این وجه را علامه امینی ذکر کرده و یادآور شده است اگر چه مجموع روزهای زندگی پیامبر(ص) پس از روز غدیر، بنابر اینکه دوازدهم ربیع الاول رحلت کرده باشد، هشتاد و سه روز است، ولی یک یا دو روز اضافی را میتوان بر مسامحه در نقل، حمل کرد، اما اگر در روز عرفه نازل شده باشد مجموع روزهای زندگی پیامبر(ص) پس از عرفه نود و دو روز خواهد بود و نمیتوان آن را بر تسامح در نقل، حمل کرد[۱۷۰].
- آیه در روز عرفه نازل شده است و پیامبر اکرم(ص)، آن را روز غدیر مقارن با اعلان ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر مردم تلاوت کرد، و مقصود از نزول آن در غدیر همین معناست. آنچه این وجه را تأیید میکند، روایاتی است که بیانگر این است که دستور اعلان امامت امیرالمؤمنین(ع) از سوی خداوند به پیامبر اکرم(ص) قبل از غدیر خم نازل شد، و پیامبر اکرم(ص) منتظر فراهم شدن فرصت مناسبی برای انجام آن بود، تا اینکه آیه تبلیغ (مائده / ۶۷) نازل شد و پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم دستور الهی را اجرا کرد. این وجه را علامه طباطبایی بیان کرده است[۱۷۱].
- روایاتی که نزول آیه اکمال دین را مربوط به روز عرفه دانسته از نظر سند معتبر نیستند، ولی روایاتی که بیانگر نزول آیه اکمال دین در روز غدیر خم است، از نظر سند معتبرند. بنابراین، دسته اول نمیتوانند با روایات دسته دوم معارضه کنند. علامه مجلسی پس از نقل روایتی که محدث کلینی از ابیالجارود از امام باقر(ع) روایت کرده و مدلول آن این است که آیه اکمال دین در روز عرفه نازل شده گفته است: “این روایت از نظر سند، ضعیف است و مدلول آن با روایات بسیاری که بیانگر این است که آیه اکمال دین، در روز غدیر یا پس از آن نازل شده مخالف است، و آن روایات با ظاهر آیه سازگارترند”[۱۷۲].[۱۷۳]
معنای اکمال دین
در این باره که مقصود از کمال دین در آیه مورد بحث چیست؟ وجوهی گفته شده است:
- مقصود این است که با حضور پیامبر(ص) در حج، احکام حج به صورت کامل به مردم تعلیم داده شد. اما تعلیم کامل احکام را نمیتوان به عنوان اکمال دین به شمار آورد، به ویژه اینکه میان تعلیم احکام حج و نومیدی کافران از دین اسلام رابطه معقولی وجود ندارد.
- مقصود از اکمال دین، این است که باقیمانده احکام مربوط به حلال و حرام در سوره مائده نازل شده و پس از آن درباره حلال و حرام حکمی نازل نشده است. این وجه نیز با روایات بسیاری که از طریق اهلسنت درباره نزول احکامی پس از حجهالوداع نقل شده است سازگاری ندارد، مانند نزول آیه کلاله در آخر سوره نساء، و آیه ربا، چنانکه در صحیح بخاری از ابنعباس روایت شده است که آیه ربا آخرین آیه نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) است.
- مقصود این است که مشرکان حق ورود به مسجد الحرام را نداشتند و مسلمانان بدون اختلاط با مشرکان میتوانستند در خانه خدا عبادت کنند. این وجه نیز نادرست است، زیرا اولاً: این مطلب، یک سال قبل از حجهالوداع تحقق یافته بود و ثانیاً: خالص شدن مسجد الحرام از وجود مشرکان و یأس آنان از عبادت در آن مکان مقدس، مستلزم یأس عموم مشرکان و کافران از دین اسلام نبود، در حالی که – همانگونه که در آغاز بیان شد - نومیدی کافران از دین اسلام با کامل شدن دین اسلام پیوند استواری دارد[۱۷۴].
- مقصود این است که با اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم از سوی پیامبر اکرم(ص) بقای دین اسلام تضمین شد. این وجه در احادیثی از امامان اهلبیت(ع) وجود دارد. در این روایات از ولایت امیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت معصوم پیامبر(ص) به عنوان آخرین فریضه الهی یاد شده است[۱۷۵]. مقصود از فرایض در این روایات، فرایض مهم و اساسی اسلام است، چنانکه در روایات اهلبیت(ع) از ولایت به عنوان پنجمین فریضه مهم اسلامی در کنار نماز، روزه، زکات و حج یاد شده است. بنابراین، بر فرض صحت روایات نقل شده از طریق اهلسنّت مبنی بر نزول برخی احکام پس از حجهالوداع، منافاتی با این روایات مشاهده نمیشود. کمال یک نظام یا یک مجموعه در گرو آن است که اولاً: اجزا و عناصر لازم در شکلگیری آن تحقق یابد و ثانیاً: عامل و ضامن بقا و استمرار آن مشخص گردد. اجزای تشکیل دهنده شریعت اسلامی از آغاز تا روز غدیر بیان شده بود و عامل بقا و استمرار آن در غدیر خم مشخص و اعلان شد، و همین امر سبب یأس و نومیدی کافران از این شد که بتوانند از استمرار دین اسلام جلوگیری کنند[۱۷۶].
از سوی دیگر، برای آنکه مسلمانان پس از رسول خدا(ص) و در زمانهای دیگر از احکام اسلام به صورت کامل آگاه شوند، باید پیشوای معصومی در میان آنان وجود داشته باشد که از همه آنچه پیامبر اکرم(ص) در تبیین معارف و احکام اسلام باز گفته است، آگاه باشد و باب علم و حکمت پیامبر(ص) به شمار آید. او کسی جز امیرالمؤمنین(ع) نبود که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم، ولایت و امامت وی را به مسلمانان اعلام کرد[۱۷۷] و[۱۷۸].[۱۷۹]
نومیدی کافران از دین اسلام
تا این جا درباره سبب و زمان اکمال دین سخن گفتیم، اکنون به بررسی نومیدی کافران از دین اسلام میپردازیم که سبب آن، چه بوده و کی واقع شده است؟ در این باره احتمالات و اقوالی نقل شده است:
روز ظهور اسلام
احتمال اول این است که کافران از آغاز ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم(ص) از آیین شرک ناامید شدند.
نقد: این وجه مردود است، زیرا مفاد آیه، این است که مسلمانان دارای دین مخصوص خود بودند و کافران به ابطال یا تغییر آن امید داشتند، و مسلمانان هم از اینکه آنان به دین اسلام صدمهای وارد کنند بیمناک بودند، اما خداوند با حکم ویژهای دین را کامل، و نعمت خود را بر مسلمانان تمام کرد و در نتیجه کافران را از اینکه بتوانند دین اسلام را باطل سازند یا آن را تغییر دهند ناامید کرد[۱۸۰].
روز فتح مکه
خداوند در فتح مکه، قدرت مشرکان را درهم شکست و مکر آنان را باطل کرد. پیامبر اکرم(ص) دستور داد تا بتها را شکستند و پایههای شرک متزلزل شد. در نتیجه، امید مشرکان از اینکه بتوانند آیین شرک را بر پا دارند و با اسلام معارضه کنند و از نفوذ اسلام در جزیرة العرب و مناطق دیگر جلوگیری کنند، به یأس تبدیل شد.
نقد: آیه کریمه بیانگر این است که روز نومیدی کافران، دین اسلام کامل شد، در حالی که در سال فتح مکه (سال هشتم هجری) دین اسلام کامل نشده بود و چه بسیار احکام و فرایض که پس از آن نازل شد. مضافاً بر اینکه ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ عموم مشرکان عرب را شامل میشود و با فتح مکه، عموم آنان از مقابله با اسلام و مسلمانان ناامید نشده بودند، به گواه اینکه بسیاری از پیمانهایی که میان مسلمانان و مشرکان بسته شده بود، همچنان باقی بود و آنان طبق رسوم جاهلیت، مراسم حج را انجام میدادند تا اینکه پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را با آیات برائت به مکه فرستاد و بقایای رسوم جاهلیت را باطل کرد[۱۸۱].
روز نزول آیات برائت
روزی که آیات برائت نازل شد دین اسلام بر جزیرة العرب بسط یافت و آثار شرک از بین رفت و سنتهای جاهلی منسوخ شد، از آن پس، مسلمانان در مراسم حج، نشانی از مناسک جاهلی را مشاهده نمیکردند و از امنیت کامل برخوردار شدند.
نقد: مشرکان عرب پس از نزول آیات برائت از دین اسلام ناامید شدند، ولی دین کامل نشده بود، و پس از آن فرایض و احکامی نازل شده است که به اتفاق مفسران در اواخر دوران رسالت نازل شده است؛ از آن جمله است بسیاری از احکام حلال و حرام و حدود و قصاص در این سوره[۱۸۲].
روز عرفه
در برخی روایات آمده است و بسیاری از مفسران نیز گفتهاند که مقصود از روز نومیدی کافران از دین اسلام، روز عرفه است.
نقد: اگر مقصود از نومیدی کافران از دین اسلام، ناامیدی مشرکان قریش است، آنان در روز فتح مکه (سال هشتم هجری) ناامید شدند، نه در روز عرفه در سال دهم هجری، و اگر مقصود، ناامیدی مشرکان عرب است، این ناامیدی با نزول آیات برائت برائت حاصل شد، و اگر مقصود، ناامیدی عموم کافران و مشرکان است که شامل یهود و نصاری و مجوس و دیگران نیز میشود - چنان که اطلاق ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ نیز همین مطلب را میرساند – چنین ناامیدی فراگیری تا آن روز حاصل نشده بود، زیرا قوت و شوکت اسلام به بیرون از جزیرة العرب نفوذ نکرده بود[۱۸۳].
سخن مؤلف المنار: مؤلف المنار وجه پیشین را برگزیده و در توجیه آن گفته است در این آیه خوردنیهای حرام به تفصیل آمده است، ولی در سورههای مکی به صورت مجمل، بازگو شده است، و حکمت آن این بوده است که این محرمات به تدریج بیان شود، چنان که همین روش در تحریم خمر به کار گرفته شده است تا عرب از پذیرش اسلام سرباز نزند. بر این اساس، تفصیل محرماتی که اجمال آنها در سورههای مکی آمده است، پس از قدرت یافتن و توسعه اسلام بیان شد؛ پس از اینکه کافران از مقابله با دین اسلام ناامید شدند. بنابراین، مقصود از روز یأس کافران، روز عرفه در سال حجهالوداع (سال دهم هجری) است، و آن روزی است که این آیه در آن نازل شد و احکام باقیمانده جاهلی را باطل کرد و به سلطه کامل مسلمانان بر مشرکان بشارت داد و با این سلطه، مسلمانان به مدارا کردن با کافران نیازی نداشتند[۱۸۴].
نقد: فرضیه تدریج در بیان خوردنیهای حرام که مؤلف المنار مطرح کرده و آن را به تدریج در تحریم خمر مقایسه کرده است، از دو حال بیرون نیست:
- مقصود، تدریج در بیان مصادیق مأکولات حرام است؛ یعنی در آیه مائده چیزهایی حرام شده است که در آیههای قبل از آن[۱۸۵] حرام نشده بود. این فرض باطل است، زیرا در آیه مائده، حرمت چیز جدیدی بیان نشده است، به این دلیل که ﴿مُنْخَنِقَةُ﴾، ﴿مُتَرَدِّيَةُ﴾، ﴿نَّطِيحَةُ﴾ و ﴿مَا أَكَلَ السَّبُعُ﴾ همگی مصادیق میتهاند، و جمله ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾؛ مگر آنچه تذکیه کردهاید”، گواه این مطلب است. همین گونه است آنچه با عنوان ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ﴾ بیان شده است، زیرا اگر چه قبلاً از آنها نامی برده نشده است، ولی حرمت آنها بدان علت است که مصداق فسقاند: ﴿ذَلِكُمْ فِسْقٌ﴾ و حرمت فسق در آیه انعام بیان شده است[۱۸۶]. همچنین عبارت: ﴿غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ﴾ در آیه مائده[۱۸۷] بیانگر این است که آنچه در این آیه تحریم شده است به علت “اثم” بودن آن است و تحریم “اثم” در آیه بقره[۱۸۸] بیان شده است، چنانکه در آیه دیگری فرموده است: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾[۱۸۹] و نیز فرموده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ﴾[۱۹۰]. از نکات یاد شده روشن شد که آیه مائده بیانگر حرام جدیدی نسبت به موارد مطرح شده در آیات قبل از آن، نیست.
- مقصود، تدریج در بیان اجمالی و تفصیلی است، یعنی آنچه قبلاً بیان شده بود، اجمالی بود و آنچه در آیه مائده آمده است بیان تفصیلی است، و فلسفه این تدریج، آن بوده که قبلاً شرایط فراهم نبود، ولی در اواخر دوران رسالت که اسلام بسط یافته بود شرایط فراهم شده بود و از بیان تفصیلی حرمت مأکولات، نگرانی وجود نداشت.
فرض نیز بیاساس است، زیرا بیان حرمت مردار، خون، گوشت خوک و آنچه هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شود که در آیات قبل از آیه مائده مطرح شده است نسبت به مواردی چون: منخنقه، موقوذه و متردیه، مصادیق بیشتری دارد و بیشتر مورد ابتلای مردم است، و طبعاً طبعا بیشتر با مخالفت مشرکان مواجه بوده است، تا موارد نادر الوقوعی که در آیه مائده نام برده شده است. بر این اساس، این فرض صحیح نیست که تأخیر بیان حرمت این موارد بدان علت بود که قبلاً زمینه بیان آنها فراهم نبوده، و ممکن بود با مخالفت مشرکان مواجه شود. مضافاً بر اینکه ـ همانگونه که پیش از این یاد آور شدیم ـ یأس کافران از دین اسلام با کامل شدن دین اسلام ملازمه دارد، پس این پرسش مطرح میشود که بیان محرمات مذکور در این آیه، چه نقشی در اکمال دین اسلام داشته است؟ و اگر مقصود، این است که این احکام، آخرین احکام دین اسلام بوده است، این فرض نیز باطل است، زیرا طبق برخی روایات، در فاصله میان سفر حجهالوداع و رحلت پیامبر اکرم(ص) احکام دیگری نازل شده است که آیه کلاله[۱۹۱] و آیه ربا از آن جمله است. در صحیح بخاری از ابنعباس روایت شده است آخرین آیهای که بر پیامبر(ص) نازل شد، آیه ربا بود[۱۹۲].
روز غدیر خم
این کلام الهی که فرموده است: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾[۱۹۳] بیانگر این مطلب است که کافران نسبت به دین اسلام طمع میورزیدند و امیدوار بودند که روزی آن را محو و نابود کنند یا آن را تغییر دهند، و در فرصتهای مناسب مسلمانان را تهدید میکردند و اسلام و مسلمانان از خطر آنان در امان نبودند، و جمله ﴿فَلَا تَخْشَوْهُمْ﴾ بیانگر این است که در روز نزول این آیه، واقعهای رخ داده است که امید آنان را به یأس مبدل کرده و دیگر لازم نیست مسلمانان از خطر آنان بیمناک باشند.
اکنون اگر به تاریخ اسلام رجوع کنیم روشن میشود که کافران در آغاز میکوشیدند تا از راه تطمیع و مداهنه، پیامبر(ص) را از هدفش منصرف کنند[۱۹۴]، اما این نیرنگها برای آنان سودی نداشت، سپس از راه جنگ وارد شدند، ولی آن نیز مقصودشان را برآورده نساخت. آخرین امید آنان این بود که سر انجام پیامبر اکرم(ص) از دنیا خواهد رفت و چون فرزند پسری ندارد که جانشین او شود و راهش را ادامه دهد، آنان خواهند توانست از آن فرصت استفاده کنند و آیین اسلام را از بین ببرند، زیرا نگرانی آنان نسبت به پیامبر(ص) نگرشی دینی نبود و آنها به نبوت رسول خدا(ص) اعتقاد نداشتند، بلکه رهبری او را از مقوله رهبری رئیس یک قبیله و زمامدار یک جامعه میدانستند که هرگاه از دنیا برود و جانشین نداشته باشد، آیین و روش او نیز با مرگش دفن خواهد شد[۱۹۵]. بدین علت بود که پیامبر را “ابتر” میخواندند، و آیه ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾[۱۹۶] به آن اشاره کرده است.
بنابراین، قوت و شوکت و گسترش اسلام همه امیدهای کافران را به یأس مبدل کرده بود، جز یک امید و آن، امید به مرگ پیامبر(ص) بود که چون فرزند پسری ندارد که راه او را ادامه دهد، آیین وی نیز با مرگ او پایان خواهد یافت.
بر این اساس، یأس کامل کافران به این بود که پیامبر اکرم(ص) فردی شایسته و توانمند را جانشین خود کند تا پس از رحلت او راهش را ادامه دهد و از آیینش پاسداری کند. این کار، هم کافران را به طور کامل مأیوس میکرد و هم مایه کمال دین بود، زیرا بقای آن را تضمین میکرد و هم نعمت الهی را بر مسلمانان تمام میکرد، زیرا دین اسلام که نعمت عظیم خداوندی است، ادامه و استمرار مییافت. این امر مهم، همان است که در هیجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در غدیر خم واقع شد، چنانکه روایات شأن نزول آیه نیز، آن را تأیید میکند.
بنابراین، ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) که به دستور خداوند و به دست پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم اعلان شد، هم سببِ به کمال رسیدن دین اسلام و هم عاملِ تمام شدن نعمت الهی بر مسلمانان، و سببِ یأس کامل کافران از نابودی دین اسلام بود. روشن است که خداوند از دین اسلام با این ویژگیها، رضایت کامل دارد. جمله ﴿وَاخْشَوْنِ﴾ بیانگر هشدار مهمی به مسلمانان است و آن اینکه با اکمال دین بر اساس ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) مسلمانان نباید نسبت به دین اسلام، از کافران بیمناک باشند، ولی باید نسبت به خداوند بیمناک باشند، زیرا سنت خداوند، این است که اگر در برابر نعمتهای او ناسپاسی شود، ناسپاسان را عقوبت خواهد کرد و نعمت خود را از آنان باز خواهد گرفت، چنانکه فرموده است: ﴿وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۱۹۷] و نیز فرموده است: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾[۱۹۸] بنابراین، معنای خشیت از خداوند این است که مبادا بر اثر ناسپاسی در برابر نعمت عظیم دین اسلام به عقوبت کفران نعمت گرفتار شوند[۱۹۹].[۲۰۰]
پاسخهای ابن قبه رازی درباره شبهات حدیث غدیر
اشکال اول
شاید منظور رسول خدا(ص) از بیان حدیث غدیر بیان فضیلتی برای امام علی(ع) بوده، نه مقام امامت. ابن قبه رازی در پاسخ میگوید در نخستین برخورد با حدیث غدیر چنین احتمالی در ذهن پدید میآید؛ ولی پس از شرح و بیان احتمالات در معنای لفظ مولی این نتیجه حاصل شد که هیچ یک از آن معانی مد نظر پیامبر نبود و تنها معنایی که مراد و مقصود پیامبر بود، حق اطاعت و حق فرمانبرداری مسلمانهاست؛ از اینرو میتوان فهمید پیامبر در مقام اثبات امامت امیرالمؤمنین بوده است نه صرفاً بیان فضیلتی برای ایشان[۲۰۱].
اشکال دوم
شاید رسول خدا معنایی را قصد کرده است که در کتب لغت یافت نمیشود؛ زیرا دامنه لغت عرب بسیار گسترده است و احاطه بر آن امکانپذیر نیست؟ بر این اساس نمیتوان به طور حتم معنای اثباتی شما برای کلمه مولی را پذیرفت. ابن قبه رازی میگوید اگر عدم احاطه بر لغت عرب موجب شود دلیل و برهان از اعتبار ساقط شود، شایسته است این احتمال نه تنها تمام فرمایشهای رسول خدا بلکه تمام آیات قرآن را نیز در بر گیرد؛ از اینرو طبیعی است فرمایشهای رسول خدا و توصیههای آن حضرت اعتبار چندانی نداشته باشد و نتوان به آنها استناد کرد. همچنین میتوان گفت آن معنایی که در صدر اسلام رایج بوده، ممکن است در کتابهای لغت امروزین یافت نشود؛ از اینرو میتوان حجیت کتاب و سنت را با دودلی نگریست. ابن قبه رازی در پایان این شبهه میگوید این گونه اشکالتراشیها نوعی درپوش گذاشتن بر حقایق و خود را به نادانی زدن است. او در ادامه تلاش میکند با تکیه بر عرف و بیان مثالهایی معنای کلمه مولی را تبیین کند[۲۰۲].
اشکال سوم
ابن قبه رازی اشکال سوم را اینگونه شروع میکند که در منابع روایی اهل سنت آمده رسول خدا مولای زید بن حارثه به شمار میرفت، اما به دست امیرالمؤمنین آزاد شد؛ از اینرو پیامبر ولایت خود بر زید را به امام علی واگذار کرده است. از طرفی اخبار دیگری هم نقل شده که پیامبر جانشینی امام علی را انکار کرده است. از اینرو نمیتوان حدیث غدیر را بر آن معنایی که امامیان میگویند حمل کرد. ابن قبه رازی بیان میکند که مخالفان امامیه تلاش کردهاند با این دو دسته اخبار موضوع خلافت امیرالمؤمنین را با تردید روبهرو کنند که بر فرض پیامبر در غدیر خم علی را ولی قرار داده باشد، منظور پیامبر ولایت او بر زیدبن حارثه است نه بر همه مسلمانان. او در پاسخ به این اشکال عقیده میگوید طرح اینگونه مباحث هیچ کمکی به اثبات ادعای مخالفان عقیده امامیه نخواهد کرد؛ زیرا در حوزه نقد اخبار اگر یکی از طرفین بحث بخواهد خبر مورد استناد طرف مقابل را بر اساس خبر دیگری نقد کند باید آن خبر مورد توافق روایی دو طرف بحث باشد، نه اینکه راویان آن خبر تنها از مذهب مدعی باشند.
ابن قبه رازی در تبیین این اصل مینویسد اهل سنت خبری را که در نقل آن با امامیه اتفاق دارند، با اخباری شرح و تفسیر میکنند که تنها در منابع رواییشان آمده است. اگر این روش صحیح باشد، امامیه نیز اخبار بسیاری در تأیید حدیث غدیر دارد که میتواند به آنها استناد جوید، ولی چون مقبول خودشان است، در فرایند استدلال آنها را نادیده میگیرند. در واقع نصوصی که ویژه امامیه است در برابر نصوصی قرار میگیرد که تنها اهل سنت نقل کردهاند و از اینرو استدلال به اینگونه روایات نمیتواند صحیح باشد و هیچگونه حجیتی ندارد؛ در نتیجه خبر مورد اتفاق «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ» باقی میماند که برای فهم صحیح آن هر دو گروه امامیه و اهل سنت باید به لغت و عرف رجوع کنند تا بر اساس آنچه که لغتشناسان بیان کردهاند یا بر پایه استعمال شایع در عرف با یکدیگر به بحث بپردازند. ابن قبه رازی معتقد است در صورت اجرای صحیح این روش برداشت امامیه به اثبات میرسد. او بیان میکند اهل سنت خبری ندارد که در آن اتفاق باشد یا دلالستش همچون خبر مورد ادعای امامیه روشن باشد. در ضمن آنچه درباره ولای علی(ع) بر زید بن حارثه بر زبانشان جاری است، بیاساس بودن آن را مشخص میسازد؛ زیرا بر اساس روایاتی که در کتب اهل سنت نقل شده، زید در غزوه موته (سال هشت هجرت و دو سال قبل از جریان غدیر خم) با جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید[۲۰۳] پس چگونه پیامبر میتواند ولای علی(ع) را بر زید بن حارثه که مدتی از وفات او میگذرد، ثابت کند. غیر از آن میتوان گفت هیچ دلیلی برای اثبات ولای علی(ع) بر زید بن حارثه از طرف پیامبر وجود ندارد. ابن قبه رازی معتقد است خبر زید بن حارثه با اشکالی که بر پایه منابع اهل سنت به آن وارد است، هیچگاه شأنیت مقابله با خبری را که مورد اتفاق مسلمانان است (خبر غدیر) ندارد.
او احتمال دیگری را برای مدعای اهل سنت مطرح میکند که فرض از دنیا نرفتن زید پیش از جریان غدیر و حضور در روز غدیر و شنیدن فرمایشهای رسول خدا چیزی را اثبات نمیکند؛ زیرا تمامی عرب میدانستند زید بن حارثه غلام آزاده پیامبر و غلام آزاده کرده خاندان او نیز آزاد شده پسر عموی اوست. چنین امری در لغت و عرف آن جامعه دارای شهرت بود و دلیل نداشت که ایشان در آن موقع و شرایط مردم را جمع کند و بگوید آنچه را شناختهاید و در میان شما شهرت دارد، دوباره بشناسید. مثل اینکه کسی گفته باشد پسر برادر پدر پیامبر امام علی پسر عموی وی نیست، آنگاه رسول خدا در بازگشت از حج در غدیر خم مسلمانان را جمع کند و بگوید مردم بدانید هر که پسر برادر پدر من است، او عموزاده من میباشد. بدیهی است این گفتار و رفتار شایسته مقام پیامبر خدا نیست و نمیتواند مقبول باشد. این عمل هیچگاه از ساحت نبی خدا سر نمیزد[۲۰۴].
اشکال چهارم
همچنان که امامیه برای اثبات ادعایش درباره حدیث غدیر به روایاتی استدلال میکند که خود نقل کرده، اهل سنت نیز مجازند در اخباری که نقل میکنند، آن مطالبی را روایت نمایند که بر اساس حدیث غدیر برخلاف مدعای امامیه تغییر یابد[۲۰۵]. ابن قبه رازی بر این باور است که این اظهار نظر نمیتواند صحیح باشد؛ چون بر اهل سنت لازم است آنچه از اخبار امامیه را که به معنای حدیث غدیر دلالت دارد، بیان کنند. با این توضیح که عقیده امامیه که «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ» را مختص به امامت علی میداند، با خبر شما که خبر غدیر را بر اساس آن به معنایی دیگر حمل کردهاید معارض میشود. این حدیث از آن جهت که نقلش مورد اتفاق است، برای امامیه حجت خواهد بود بر پایه همان دلالتی که پیش از این درباره مولی تبیین شد (اولی به تصرف بودن) و این سخن درخور تردید و کم و زیادکردن نیست[۲۰۶].
اشکال پنجم
چرا رسول خدا با صراحت و فصاحت جانشینی علی را اعلام نفرمود؟ چرا پیامبر جملهای فرمود که تأویلبردار باشد و باعث این همه بحث و جدل شود؟ ابن قبه رازی در پاسخ به این پرسش میگوید به صرف احتمال تأویل در خبر نمیتوان آن را از معنای اصلی دور کرد و لزوم اطاعت از امام علی را در نظر رسول خدا منتفی دانست. ابن قبه رازی در ادامه چند مثال از اندیشههای معتزله، اشاعره و اصحاب همراه با ادله قرآنی یا روایی آنها را با احتمالهای رقیب بیان میکند... ابن قبه رازی سپس میگوید هیچ کس به صرف احتمالات مخالف از اندیشههای خود دست بر نمیدارد. او معتقد است اینگونه ایرادگیری خود را به سختی انداختن است که هیچ فایدهای ندارد؛ زیرا هر دلیل چه از قرآن یا از سنت که عدهای از مسلمانان به آن تمسک میکنند مورد اختلاف است. با این حال آن را دلیل قاطع میدانند و به مجرد احتمال خلاف دست از حجیت آن برنمی دارند[۲۰۷].
ابن قبه رازی سپس به پاسخ علامه حلی اشکال روی میآورد. او بر این باور است که برای فهم سخن رسول خدا در روز غدیر خم، باید فضای آن موقع را در نظر گرفت و در چارچوب همان مقتضیات، سخن ایشان را تفسیر کرد. او در تبیین این بحث اشاره میکند که کلمات قرآن و اخبار رسول خدا به لغت عربی است؛ همچنین در روز غدیر خم مخاطبان سخن پیامبر مردم عرب فصیحی بودند که با توجه به اوضاع و احوال (قرائن حالیه و مقامیه) حاکم بر آن جلسه به راحتی منظور پیامبر را فهمیدند؛ از اینرو نیاز به لفظ صریحتری نبود تا ایشان مقصود خود را بیان کند و باید گفت که این احتمال تأویل بعدها به وجود آمد.
ابن قبه رازی در پاسخ به این قسمت از اشکال که چرا پیامبر سخن را به گونهای ادا نکردهاند تا روشن باشد، میگوید شاید بدین علت باشد که معنای آن را به خردها و عقلها واگذاشتهاند؛ زیرا بهترین دلیل برای برداشت وجوب اطاعت از کلمه "مولی" این دو پاره کلام رسول خداست: «أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» و «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ». معنای جمله دوم همان مفاد جمله اول است و در واقع «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» استمرار معنایی «أَ لَسْتُ أَوْلى» است؛ به عبارتی "مولا"ی اول همان بار معناییای را دارد که کلمه «أَوْلى» دارد و از آنجا که بر سر "مولا"ی دوم فای عاطفه آمده، از لحاظ ادبی، "مولا"ی دوم نمیتواند معنایی غیر از "مولا"ی اول داشته باشد، چون در غیر این صورت کلام هرگز نه نظم و مفهوم خواهد داشت و نه صحیح است، بلکه نوعی هذیانگویی است و هر کس چنین نسبتی به رسول خدا بدهد به خداوند بزرگ کفر ورزیده است. چنین سخن مختلط، فاسد، بیمفهوم و بیمعنا را هم هیچ انسان عاقل و حکیمی بر زبان نمیآورد، چه برسد به پیامبر اسلام که فرستاده خداست[۲۰۸].[۲۰۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۹۸.
- ↑ در فصل اول، سخنان شماری از محدثان اهلسنت را در این باره نقل کردیم.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۹۸.
- ↑ این مطلب نیز در گفتار اول بیان شد.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۹۹.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۳۹-۳۷۵.
- ↑ المسند، ج۱۴، ص۴۳۶، حدیث ۱۹۱۹۸. محقق کتاب المسند، حمزه احمد الزین سند حدیث را صحیح دانسته است حافظ هیثمی در مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴۹، پس از نقل حدیث گفته است: رجال آن رجال صحیح است مگر فطر بن خلیفه که او نیز ثقه است. الغدیر، ج۱، ص۳۵۶.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۳۷۸.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۱-۱۴۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۱۹۹.
- ↑ «أيّها الناس! إنّي مسئول و أنتم مسئولون».
- ↑ «ألستم تشهدون ان لا اله الا الله و أن محمدا عبده و رسوله، و ان جنته حق، و ان ناره حق، والبعث بعد الموت حق؟ قالو: اللهم بلی».
- ↑ «کأنی دعیت فأجبت ».
- ↑ «إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَ الْحَوْضَ».
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۰۱.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۴۷-۴۵۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۰۲.
- ↑ سلیم بن قیس (متوفای ۹۰ق) یکی از تابعین است که حدیث غدیر را در کتاب خود نقل کرده است. وی و کتابش مورد اعتماد محدثان و مورخان اسلامی است و از مصادر و منابع آنان به شمار میرود. شخصیتهای برجستهای از عالمان اهلسنت مانند حاکم حسکانی در کتاب “شواهد التنزیل”، شیخ الاسلام حمونی در کتاب “فرائد السمطین”، سید بن شهاب همدانی در کتاب “مودة القربی” و قندوزی حنفی در کتاب “ینابیع المودة” و دیگران از کتاب سلیم نقل حدیث کردهاند.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۲، حدیث ۲۵۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۰۲.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۵۵-۵۶.
- ↑ روضة الواعظین، ص۸۹-۹۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۱-۲۱۹.
- ↑ غایه المرام و حجة الخصام، ج۱، ص۳۲۵-۳۳۷.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۰۴-۲۰۷.
- ↑ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، که لرزه رستخیز چیزی سترگ است» سوره حج، آیه ۱.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست» سوره توبه، آیه ۶۱.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالودهاند، امن (و آرامش) دارند و رهیافتهاند» سوره انعام، آیه ۸۲.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
- ↑ «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.
- ↑ در تفسیر آیه ر.ک: المیزان، ج۱۸، ص۱۰۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۰۷-۲۱۵.
- ↑ علامه امینی نام بیش از یکصد نفر از آنان را با سرودههایشان در کتاب گرانسنگ الغدیر آورده است.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱۵.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱۶.
- ↑ المناقب خوارزمی، ص۳۱۳، حدیث ۳۱۴.
- ↑ فرائد السمطین، جوینی، ج۱، ص۳۱۲، حدیث ۲۵۰.
- ↑ المسند، احمد بن حنبل، تحقیق حمزة احمد الزین، ج۱۴، ص۴۳۶، حدیث ۱۹۱۹۸.
- ↑ کتاب الولایة، ابنعقده الکوفی، ص۱۸۲-۱۸۹، حدیث ۱۷.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۱۹۱-۱۹۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱۶.
- ↑ برای آگاهی از احادیث تهنیت در واقعه غدیر ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۵۰۸-۵۲۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۵، ص۵۱۷؛ حدیث ۳، کتاب التفسیر، سنن تزمذی، حدیث ۳۹۴۳ و ۳۰۴۴؛ مشکل الآثار، ج۳، ص۱۹۶؛ تفسیر طبری، ج۴، ص۴۶.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۵۲۸.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۵۰۳، به نقل از: الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۳۴.
- ↑ مطالب السؤول، ص۱۶.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۵۰۴ به نقل از: وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۸۰، رقم ۷۴.
- ↑ وفیات الاعیان، ج۵، ص۲۳۱، شماره ۷۲۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱۷.
- ↑ دانشنامه امام علی(ع)، ج۱۲، ص۴۲۱-۴۲۲.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۱۳-۳۲۵؛ دانشنامه امام علی(ع)، ج۱۲، ص۳۸۰-۳۹۶ و ص۴۲۰-۴۲۴.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۷۱۳، رقم ۷۲۸.
- ↑ یادآور میشویم روایات این کتاب را عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین، جمعآوری کرده، و بر اساس نام صحابه، تنظیم، و از طرف انتشارات دلیل ما، چاپ و منتشر شده است.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱۹-۲۲۵.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۵، ص۴۲۵.
- ↑ تفسیر کشاف، ج۳، ص۵۲۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۷۳.
- ↑ ر.ک: معالم التنزیل، بغوی، ج۵، ص۱۹۱؛ مدارک التنزیل، نسفی، ج۳، ص۲۹۴؛ غرائب القرآن، نظامالدین نیشابوری، ج۲۱، ص۷۷-۷۸؛ تفسیر جلالین، ص۵۵۲؛ تفسیر تبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ مجمعالبیان، ج۷-۸، ص۳۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ج۱۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ روحالمعانی، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ مختصر التحفة الاثنی عشریه، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۲۵.
- ↑ ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ إن لفظة مولی لو کانت مشترکة بین سائر الأقسام و غیر مختصة ببعضها لوجب حمل خطابه(ص) بها علی جمیع محتملاته الا ما منع مانع، کوجوب مثل ذلک فی خطاب مشترک فقدت الدلالة من المخاطب به علی تخصیص مراده ببعض محتملاته. تقریب المعارف، ص۱۵۴.
- ↑ الواو و اللام و الیاء اصل صحیح یدل علی قرب، من ذالک الولی: القرب، یقال تباعد بعد ولی، ای قرب، وجلس مما یلینی، ای یقارینی... و من الباب المولی: المعتق والمعتق، و الصاحب، و الحلیف و ابن العم و الناصر، و الجار، کل هؤلاء من الولی و هو القرب، و کل من ولی امر آخر فهو ولیه. معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴. الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منها، و یستعار ذلک للقرب من حیث النسبة و من حیث الدین و من حیث الصداقة و النصرة و الاعتقاد. المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳. ولی مثل فلس القرب، و جلست مما یلیه ای یقاربه، و قیل: الولی حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل. المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶. فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر. المیزان فی التفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۸-۶۵۱، لیس للمولی الا معنی واحد و هو الأولی بالشیء و تختلف هذه الاولویة بحسب الاستعمال فی کل من موارده. شایان ذکر است که این مطلب را برخی از محققان قبل از علامه امینی بیان کردهاند چنان که علامه کراجکی گفته است: ان الأولی هی الأصل و الیها یرجع معنی کل قسم، لان مالک الرق لما کان اولی بتدبیر عبده من غیره کان لذلک مولاه، و المعتق لما کان اولی بمعنقه فی تحمله لجریرته و ألصق به من غیره کان مولاه، و ابن العم لما کان اولی بالمیراث ممن هو ابعد منه فی نسبه و اولی ایضا من الأجنبی بنصرة ابن عمه کان مولی، و الناصر لما اختص بالنصرة و صار بها اولی کان لذلک مولی. و اذا تأملت فی بقیة الأقسام وجدتها جاریة هذا المجری، و عائدة بمعناها الی الأولی. کنز الفوائد، ج۲، ص۹۱. ابوالصلاح حلبی نیز این مطلب را در تقریب المعارف، ص۱۵۴ بیان کرده است.
- ↑ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربردهای مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی(ع) ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر(ص) و علی(ع) است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر میشود و مورد نظر اهلسنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: من کان مولی فهو مولی علی در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر.ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۳۹.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۳۹۶-۳۹۷.
- ↑ غایة المرام، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ غایة المرام، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۳، به نقل از: امالی شیخ طوسی، ج۲، ص۱۷۴-۱۸۰؛ الغدیر، ج۱، ص۳۹۸؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۵۰، باب ۹۰.
- ↑ غایة المرام، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۳، به نقل از: امالی شیخ صدوق، ص۱۰۹.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۵۱۴؛ باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث اول.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۲۷-۳۹۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۴۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۷۷؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۵۸۳، حدیث ۲۳۵۱ و ۲۳۵۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۳، ص۲۰۸، شرح خطبه ۴۸؛ أسد الغابة، ج۱، ص۴۴۱، رقم ۱۰۳۸؛ الاصابة، ج۱، ص۳۰۴، الریاض النضرة، ج۳، ص۱۰۹؛ البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۳۱، حوادث سال ۱۰ ه.ق؛ ج۷، ص۳۸۴، حوادث سال ۴۰ ه.ق؛ ج۱، ص۳۱۸-۳۸۶.
- ↑ یا حسّان لا تزال مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک. بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۵۰ و ۱۶۶.
- ↑ برای آگاهی از منابع و مصادر حدیث تهنیت ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۵۰۸-۵۲۷. برخی از راویان حدیث تهنیت عبارتاند از: حافظ ابوبکر ابن ابیشیبه، امام حنابله احمد بن حنبل، حافظ ابوالعباس شیبانی، حافظ ابویعلی موصلی، حافظ ابوجعفر طبری، حافظ ابنعقدة کوفی، حافظ ابوعبدالله مرزبانی، حافظ علی بن مردویه اصفهانی، حافظ ابن سمّان رازی، حافظ ابوبکر بیهقی، حافظ ابوبکر خطیب بغدادی، ابوحامد غزالی، خطیب خوارزمی، ابوالفرج ابن جوزی، ابوجعفر محبالدین طبری، شیخ الاسلام حمویی و....
- ↑ «خواهندهای عذابی رخدهنده را خواست * که از آن کافران است، بیآنکه بازدارندهای داشته باشد» سوره معارج، آیه ۱-۲.
- ↑ تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، ص۱۹۰-۱۹۱؛ بحار الأنوار، ج۳۷، ص۱۷۵-۱۷۶. عدهای از مفسران، محدثان و مورخان اهلسنت نیز این واقعه را نقل کردهاند که علامه امینی ۲۹ نفر از آنان را نام برده است. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۶۱-۴۷۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۴۵-۲۴۹.
- ↑ منهاج السنة، ج۲، ص۱۰۱؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۳۴.
- ↑ الفصول المهمة، ص۴۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۶.
- ↑ تفسیر طبری، ج۲۰، ص۱۵۰.
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.
- ↑ «و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار.».. سوره هود، آیه ۱۱۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.
- ↑ «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجامپذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۱.
- ↑ «آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به “سرای نابودی” درآوردند ننگریستهای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۸.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ ر.ک: الاتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش میخواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ تفسیر رازی، ج۲۷، ص۲۴۲.
- ↑ «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم میدهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۴۵۹۹، کتاب الأشربة، حدیث ۱۰۷.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ الاصابة فی تمیز الصحابة، ج۱، ص۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۴۹-۲۵۵.
- ↑ ر.ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ الصواعق المحرقة، ص۵۷؛ مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۶۱.
- ↑ وی شاگرد عبدالعزیز دهلوی مؤلف کتاب “التحفة الإثنا عشریة” است.
- ↑ نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۷.
- ↑ نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۸.
- ↑ سرّ العالمین، ص۷۴.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۹۹. در اینکه کتاب “سر العالمین و کشف ما فی الدارین” از آثار غزالی است، تردیدی نیست، علاوه بر سخن سبط ابن الجوزی که مؤید این مطلب است، ذهبی در میزان الاعتدال نیز بر این مطلب تصریح کرده است. میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۰۰.
- ↑ مطالب السؤول، ص۴۴-۴۵.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۶۰.
- ↑ مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۶۱؛ الامامة و النص، ص۶۱۳.
- ↑ نفحات الازهار، ج۹، ص۲۶۵. ملا یعقوب لاهوری از مشاهیر علمای اهلسنت است. عبدالعزیز دهلوی در بحث درباره حدیث ثقلین، او را از عالمان اهلسنت شمرده و سخن او را نقل و به آن اعتماد کرده است. حافظ عالم خان در کتاب “الافق المبین فی احوال المقربین”، او را در نهمین طبقه علما در کتاب خود ذکر کرده و جامع معقول و منقول و یگانه عالمان دوران خود دانسته است.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۵۵-۲۶۰.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۱-۳۳۴.
- ↑ کافی، ج۱، ص۲۳۴، کتاب الحجة، باب النص علی امیرالمؤمنین(ع)، حدیث۳.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۳۴-۴۳۸، نیز ر.ک: شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۷-۱۹۳؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۵۸، حدیث ۱۲۰؛ الفصول المهمة، ص۴۲؛ الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۹؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۱۴۲، باب ۳۹.
- ↑ تفسیر طبری، ج۶، ص۳۶۶.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۸، ص۴۹-۵۰.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۲.
- ↑ مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۵۰؛ تفسیر المنار، ج۶، ص۴۶۷.
- ↑ چنان که مؤلف المنار همین وجه را برگزیده است.
- ↑ «بگو: ای اهل کتاب! تا تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است بر پا ندارید بر حق نیستید» سوره مائده، آیه ۶۸.
- ↑ «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۲-۴۳.
- ↑ تفسیر طبری، ج۶، ص۳۶۵.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ تفسیر المنار، ج۶، ص۴۶۷.
- ↑ تفسیر المنار، ج۶، ص۴۵۳.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۳-۴۴.
- ↑ احمد بن منیر اسکندری در انتصاف، حاشیه کشاف زمخشری، ج۱، ص۶۵۸.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۴۴-۴۵.
- ↑ آیات مربوط به سرگذشت جنگ احد در سوره آل عمران و آیات ۱۰۵-۱۲۶ سوره نساء بیانگر این مطلب است.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۵-۵۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۰۲-۳۱۲.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید!» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۶۷-۱۶۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۹۳؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۳۰، باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمة(ع)، حدیث ۶.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۳۴-۴۴۴.
- ↑ الدر المنثور، ج۳، ص۲۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج۲، ص۴۹۱؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۸، حدیث ۲۱۱-۲۱۳؛ مناقب خطیب خوارزمی، ص۱۳۵، حدیث ۱۵۲؛ فرائد السمطین، ج۱ ص۷۲، حدیث ۳۹. نیز ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۷.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۵۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۳۹. قال اصحاب الآثار: انه لما نزلت هذه الآیة علی النبی(ص) لم یعمر بعد نزولها الا احدا و ثمانین یوما، أو اثنین و ثمانین یوما.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۹.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۴۴۷.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۹۶.
- ↑ مرآة العقول، ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۴.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۳؛ نیز ر.ک: مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۹؛ مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۱۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶، ص۲۴۵.
- ↑ رک: تفسیر عیاشی.، ج۱، ص۲۹۲-۲۹۳؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۲۹، باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمة(ع) واحدا بعد واحد، حدیث۴.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۵، ص۱۷۹-۱۸۱؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶، ص۲۴۴.
- ↑ انما أکملت الفرائض بالولایة لأن النبی(ص) أنهی جمیع ما استودعه الله من العلم الی علی صلوات الله علیه، ثم الی ذریته الأوصیاء واحدا بعد واحد، فلما اقامهم مقامه و تمکن الناس من الرجوع الیهم فی حلالهم و حرامهم و استمر ذلک بقیام واحد به بعد واحد کمال الدین وتمت النعمة والحمد لله. تفسیر صافی، ج۲، ص۳۷۵.
- ↑ المراد باکمال الدین بالولایة أن دین النبی(ص) انما یحفظ و یبقی و یوضح بالوصی، فمع عدم تعیین الوصی یکون الدین ناقصة فی معرض الزوال والضیاع (مرآة العقول، ج۳، ص۲۵۸)؛ و کان کمال الدین بولایة علی لانه لما نصب للناس ولیا و اقیم لهم اماما صار معولهم علی اقواله و افعاله فی جمیع ما یحتاجون الیه فی أمر دینهم ثم علی خلیفته من بعده، و هکذا الی یوم القیامة، فلم یبق لهم من امر دینهم ما لا یمکنهم الوصول إلی علمه، فکمل الدین بهم و تمت من بعده النعمة بوجودهم واحدا بعد واحد (مرآة العقول، ج۳، ص۲۶۱).
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۶.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۶۹-۱۷۰.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۰.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.
- ↑ یعنی آیههای: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳؛ ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۴۵؛ ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۵.
- ↑ ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ﴾ «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد» سوره انعام، آیه ۱۴۵.
- ↑ ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و گناه آشکار و پنهان را رها کنید» سوره انعام، آیه ۱۲۰.
- ↑ «بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است» سوره اعراف، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ «از تو نظر میخواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر میدهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر میرسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث میبرد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را میبرند و اگر (میراثبران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث میبرد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان میدارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۳.
- ↑ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ﴾ «و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) میخواهند» سوره ص، آیه ۶؛ ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾ «دوست دارند نرمی پیشه کنی تا نرمی پیش گیرند» سوره قلم، آیه ۹؛ ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ در اخبار آمده است که چون رسول خدا(ص) از مرگ خود خبر میداد... مشرکان و منافقان... شنیدند و اندیشه کردند و میگفتند: اگر محمد بمیرد ما دین او را خراب کنیم و اصحاب او را بکشیم و آواره کنیم. چون رسول خدا(ص) در آن موقف باستاد و آن تقریر کرد و امیرالمؤمنین علی(ع) را بازو گرفت و آن خطبه کرد و آن سخن گفت، ایشان گفتند: انداخت و کید ما باطل شد، نومید شدند از آنچه انداخته بودند. خدای تعالی آیت فرستاد: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...﴾ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳. (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶ ص۲۴۴).
- ↑ «بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.
- ↑ «و هر کس نعمت خداوند را پس از آنکه به وی رسید دگرگون سازد (بداند که) بیگمان خداوند سخت کیفر است» سوره بقره، آیه ۲۱۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۴-۱۷۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۸-۳۲۵.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابنسعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱-۷۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲-۷۳.
- ↑ میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۷۹-۱۸۴.