عبدالله بن عباس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۹۱۷: خط ۹۱۷:


==نقل قول [[ابن اعثم]] در [[اختلاف]] ابواسود و عبدالله==
==نقل قول [[ابن اعثم]] در [[اختلاف]] ابواسود و عبدالله==
ابن اعثم [[کوفی]] آغاز جریان را به صورتی دیگر نقل کرده است. وی می‌نویسد: علی{{ع}} به عبدالله که [[کارگزار]] حضرت بر [[بصره]] بود، [[فرمان]] داد که به [[مراسم حج]] رفته و مراسم حج را برای [[مردم]] برگزار نماید و [[امیرالحاج]] باشد. از این رو عبدالله، [[ابواسود دولی]] را برای [[خواندن نماز]] [[جانشین]] خود کرد و [[زیاد بن ابیه]] را [[مسئول]] [[خراج]] قرار داد و خود آماده شده، در [[مراسم حج]] شرکت کرد.
[[ابن اعثم کوفی]] آغاز جریان را به صورتی دیگر نقل کرده است. وی می‌نویسد: علی{{ع}} به عبدالله که [[کارگزار]] حضرت بر [[بصره]] بود، [[فرمان]] داد که به [[مراسم حج]] رفته و مراسم حج را برای [[مردم]] برگزار نماید و [[امیرالحاج]] باشد. از این رو عبدالله، [[ابوالاسود دوئلی]] را برای [[خواندن نماز]] [[جانشین]] خود کرد و [[زیاد بن ابیه]] را [[مسئول]] [[خراج]] قرار داد و خود آماده شده، در [[مراسم حج]] شرکت کرد.
میان [[ابواسود]] و زیادبن ابیه کدورتی بروز کرد. ابواسود در اشعاری زیاد را هجو کرد. سپس به ابواسود خبر رسید که زیاد، وی را [[دشنام]] می‌دهد و سخنان [[زشت]] درباره وی می‌گوید. ابواسود در اشعاری چنین گفت:
 
{{عربی|نُبِّئْتُ أنَّ زِيادَاً ظَلَ يَشتِمُنِي و القَولُ يُكتَبُ عِندَ اللَّهِ و العَمَلُ
میان ابوالاسود دوئلی و زیاد بن ابیه کدورتی بروز کرد. ابواسود در اشعاری زیاد را هجو کرد. سپس به ابواسود خبر رسید که زیاد، وی را [[دشنام]] می‌دهد و سخنان [[زشت]] درباره وی می‌گوید. ابواسود در اشعاری چنین گفت:
لقد لَقِيتُ زِياداً ثُمَّ قُلْتُ لَهُ مِن قَبلِ ذلِكَ ما جاءَت بهِ الرُّسُلُ
{{شعر}}
حَتَّامَ تَذكُرُنِي فِي كُلِّ مُجتَمَعٍ عَرْضاً و أنتَ إذا ما شِئْتَ تَنتَقِلُ
{{ب|''نُبِّئْتُ أنَّ زِيادَاً ظَلَ يَشتِمُنِي''|2=''و القَولُ يُكتَبُ عِندَ اللَّهِ و العَمَلُ''}}
حَتَّامَ تَشْتِمُني حَتَّامَ تَذكُرُني و قَدْ ظَلَمْتَ و تَسْتَعْفِي و تَنْتَصِلُ
{{ب|''لقد لَقِيتُ زِياداً ثُمَّ قُلْتُ لَهُ''|2=''مِن قَبلِ ذلِكَ ما جاءَت بهِ الرُّسُلُ''}}
ثُمَّ تَعُودُ و تنسى مَا يوافِقُنِي و العُذْرُ يُندِمُ و النِّسيانُ و العَجَل}}
{{ب|''حَتَّامَ تَذكُرُنِي فِي كُلِّ مُجتَمَعٍ''|2=''عَرْضاً و أنتَ إذا ما شِئْتَ تَنتَقِلُ''}}
- به من خبر رسیده که زیاد مرا دشنام می‌دهد؛ حال آن‌که سخن و عمل نزد [[خدا]] نوشته می‌شود.
{{ب|''حَتَّامَ تَشْتِمُني حَتَّامَ تَذكُرُني''|2=''و قَدْ ظَلَمْتَ و تَسْتَعْفِي و تَنْتَصِلُ''}}
- درگذشته زیاد را [[ملاقات]] کردم و برای او درباره آن‌چه [[پیامبران]] آورده‌اند سخن گفتم.
{{ب|''ثُمَّ تَعُودُ و تنسى مَا يوافِقُنِي''|2=''و العُذْرُ يُندِمُ و النِّسيانُ و العَجَل''}}
- تا کی [[ناموس]] مرا در هر جمعی به [[بدی]] یاد می‌کنی و هر [[زمان]] که بخواهی رها می‌کنی و به سخن دیگر میپردازی.
{{پایان شعر}}
- تا کی مرا دشنام می‌دهی؟ تا کی مرا به بدی یاد می‌کنی؟ و حال آن‌که [[ستم]] کرده‌ای و درخواست [[بخشش]] خواهی کرد و از این [[کارها]] بیرون خواهی رفت.
:به من خبر رسیده که زیاد مرا دشنام می‌دهد؛ حال آن‌که سخن و عمل نزد [[خدا]] نوشته می‌شود. درگذشته زیاد را [[ملاقات]] کردم و برای او درباره آن‌چه [[پیامبران]] آورده‌اند سخن گفتم. تا کی [[ناموس]] مرا در هر جمعی به [[بدی]] یاد می‌کنی و هر [[زمان]] که بخواهی رها می‌کنی و به سخن دیگر می‌پردازی. تا کی مرا دشنام می‌دهی؟ تا کی مرا به بدی یاد می‌کنی؟ و حال آن‌که [[ستم]] کرده‌ای و درخواست [[بخشش]] خواهی کرد و از این [[کارها]] بیرون خواهی رفت. سپس بازخواهی گشت و آن‌چه با من کرده‌ای فراموش خواهی کرد. [[عذر]] [[پشیمانی]] و [[فراموشی]] و [[عجله]] آورد.
سپس بازخواهی گشت و آن‌چه با من کرده‌ای فراموش خواهی کرد. [[عذر]] [[پشیمانی]] و [[فراموشی]] و [[عجله]] آورد.
 
در این اشعار به هیچ وجه ابو [[اسود]] زیاد را دشنام نمی‌دهد، بلکه وی را به جهت دشنامش به [[یاد خدا]] میاندازد که [[اعمال انسان‌ها]] نزد وی نوشته می‌شود و [[عاقبت]] این کارها را پشیمانی و [[عذرخواهی]] می‌داند.
در این اشعار به هیچ وجه ابو[اسود زیاد را دشنام نمی‌دهد، بلکه وی را به جهت دشنامش به [[یاد خدا]] می‌اندازد که [[اعمال انسان‌ها]] نزد وی نوشته می‌شود و [[عاقبت]] این کارها را پشیمانی و [[عذرخواهی]] می‌داند.
هنگامی که عبدالله از مراسم حج برگشت، زیاد از ابواسـود بـه سـبب [[نکوهش]] او [[شکایت]] کرد. عبدالله، ابواسود را خواست و به وی گفت: «به خدا [[سوگند]] اگر از بهایم و [[چهار پایان]] بودی شتر نر بودی و اگر شتربان بودی آن [[دانش]] را نداشتی که شتران را به چراگاه ببری و نه به خوبی به آبشخور برسانی. تو را چه رسد به بزرگان و [[آزادگان]] که آنان را هجو کنی و درباره آنها سخنان [[زشت]] بگویی و [[ناموس]] آنها را به چیزی که نیست یاد کنی. از نزد من خارج شو. [[خدا]] با تو چنین و چنان کند»<ref>الفتوح، عربی، ج۲، ص۲۳۸ و مترجم، ص۳۰۷، (چاپ قدیم).</ref>.
 
سپس ابو [[اسود]] خارج شد و برای علی{{ع}} [[نامه]] نوشت.
هنگامی که عبدالله از مراسم حج برگشت، زیاد از ابواسـود بـه سـبب [[نکوهش]] او [[شکایت]] کرد. عبدالله، ابواسود را خواست و به وی گفت: «به خدا [[سوگند]] اگر از بهایم و [[چهار پایان]] بودی شتر نر بودی و اگر شتربان بودی آن [[دانش]] را نداشتی که شتران را به چراگاه ببری و نه به خوبی به آبشخور برسانی. تو را چه رسد به بزرگان و [[آزادگان]] که آنان را هجو کنی و درباره آنها سخنان [[زشت]] بگویی و [[ناموس]] آنها را به چیزی که نیست یاد کنی. از نزد من خارج شو. [[خدا]] با تو چنین و چنان کند»<ref>الفتوح، عربی، ج۲، ص۲۳۸ و مترجم، ص۳۰۷، (چاپ قدیم).</ref>. سپس ابو اسود خارج شد و برای علی{{ع}} [[نامه]] نوشت.
 
آن‌چه [[ابن اعثم]] ذکر کرده صحیح نیست و با [[حقایق]] [[تاریخی]] ناسازگار است، زیرا:
آن‌چه [[ابن اعثم]] ذکر کرده صحیح نیست و با [[حقایق]] [[تاریخی]] ناسازگار است، زیرا:
اولاً: [[ابن عباس]] تنها در سال سی و ششم [[امیرالحاج]] بوده<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵.</ref> و درباره وی نوشته‌انــد خطبه‌ای در [[حج]] خواند که آن را اگر ترک و [[اهل]] [[روم]] می‌شنیدند [[مسلمان]] می‌شدند و بعد از آن [[سوره نور]] و به قولی بقره خواند و به [[تفسیر]] آن پرداخت<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۷؛ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۴۰.</ref>.
#[[ابن عباس]] تنها در سال سی و ششم [[امیرالحاج]] بوده<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵.</ref> و درباره وی نوشته‌اند خطبه‌ای در [[حج]] خواند که آن را اگر تُرک و [[اهل]] [[روم]] می‌شنیدند [[مسلمان]] می‌شدند و بعد از آن [[سوره نور]] و به قولی [[سوره بقره]] خواند و به [[تفسیر]] آن پرداخت<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۷؛ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۴۰.</ref>. در سال سی و هفتم امیرالحاج [[عبیدالله بن عباس]] و در سال سی و هشتم [[قُثَم بن عباس]] بود و درباره امیرالحاج در سال سی و نهم بین «قثم»، [[حاکم مکه]] و طرفداران [[معاویه]] [[اختلاف]] بروز کرد<ref>ر.ک: جلد اول همین اثر، کارگزاران مکه، شرح حال قثم؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۵.</ref>.
در سال سی و هفتم امیرالحاج [[عبیدالله بن عباس]] و در سال سی و هشتم قُثَم بــن عباس بود و درباره امیرالحاج در سال سی و نهم بین [[قثم]]، [[حاکم مکه]] و طرفداران [[معاویه]] [[اختلاف]] بروز کرد<ref>ر.ک: جلد اول همین اثر، کارگزاران مکه، شرح حال قثم؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۵.</ref>.
#زیاد بن ابیه در سال سی و نهم بعد از بازگشت ابن عباس به [[بصره]] [[حاکم فارس]] شد و در بصره نبود<ref>ر.ک: جلد اول همین اثر، شرح حال زیاد بن ابیه.</ref>.
ثانیاً: زیادبن ابیه در سال سی و نهم بعد از بازگشت ابن عباس به [[بصره]] [[حاکم فارس]] شد و در بصره نبود<ref>ر.ک: جلد اول همین اثر، شرح حال زیاد بن ابیه.</ref>.
#زیاد از احرار و [[خانواده]] بزرگان نبوده، که ابن عباس این‌گونه از وی یاد کند و ابواسود را به [[زشتی]] منسوب دارد. و چنان‌چه ما قول مشهور را در آغاز اختلاف بین آن دو و سخنان ابن عباس به ابو اسود را بپذیریم، بدین معنی است که ابن عباس به خاطر انعطاف ناپذیری ابواسود، وی را به شتر نر [[تشبیه]] کرده و این نکته را نیز افزوده که توان اداره [[گله]] را ندارد تا چه رسد به [[حکومت]]. این سخن که زیاد از بزرگان است ممکن است جزو ساخته‌های [[بنی‌امیه]] در [[تجلیل]] از زیاد از قول [[ابن عباس]] باشد.
ثالثاً: زیاد از احرار و [[خانواده]] بزرگان نبوده، که ابن عباس این‌گونه از وی یاد کند و ابو اسود را به [[زشتی]] منسوب دارد. و چنان‌چه ما قول مشهور را در آغاز اختلاف بین آن دو و سخنان ابن عباس به ابو اسود را بپذیریم، بدین معنی است که ابن عباس به خاطر انعطاف ناپذیری ابو اسود، وی را به شتر نر [[تشبیه]] کرده و این نکته را نیز افزوده که توان اداره [[گله]] را ندارد تا چه رسد به [[حکومت]]. این سخن که زیاد از بزرگان است ممکن است جزو ساخته‌های [[بنی‌امیه]] در [[تجلیل]] از زیاد از قول [[ابن عباس]] باشد.
#[[ابوالفرج اصفهانی]] در [[الاغانی]] جریان [[اختلاف]] بین ابواسود و زیاد را به گونه‌ای دیگر نقل کرده که هیچ ارتباطی به ابن عباس ندارد. او بر خلاف [[ابن اعثم]] به طور [[مسند]] نقل می‌کند که به من خبر داد [[عبدالله بن محمد رازی]]، از [[محمد بن حارث خراز]]، از [[مدائنی]]، از [[ابوبکر هذلی]] که گفت: [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} ابواسود را بر [[بصره]] گمارد و [[زیاد بن ابیه]] را [[مسئول]] [[دیوان]] و [[خراج]] کرد. زیاد از ابواسود دولی نزد علی{{ع}} [[بدگویی]] می‌کرد و او را [[دشنام]] می‌داد. چون این خبر به ابواسود رسید، در اشعاری وی را [[سرزنش]] کرد. آن‌گاه اشعاری را نقل می‌کند که در آن ابواسود اشاره می‌کند زیاد از گذشت من [[سوء]] استفاده کرده است و در همین [[ارتباط]] درباره زیاد اشعاری را سرود و در این اشعار سه [[بیت]] شعری را که از قول ابواسود نقل کردیم به اضافه بیتی دیگر آورده است<ref>اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۱۱.</ref>.
رابعاً: [[ابوالفرج اصفهانی]] در الاغانی جریان [[اختلاف]] بین [[ابواسود]] و زیاد را به گونه‌ای دیگر نقل کرده که هیچ ارتباطی به ابن عباس ندارد. او بر خلاف [[ابن اعثم]] به طور [[مسند]] نقل می‌کند که به من خبر داد [[عبدالله بن محمد رازی]]، از محمدبن [[حارث]] خراز، از مدائنی، از [[ابوبکر]] هذلی که گفت: [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} ابو [[اسود]] را بر [[بصره]] گمارد و [[زیاد بن ابیه]] را [[مسئول]] [[دیوان]] و [[خراج]] کرد. زیاد از [[ابواسود دولی]] نزد علی{{ع}} [[بدگویی]] می‌کرد و او را [[دشنام]] می‌داد. چون این خبر به ابو اسود رسید، در اشعاری وی را [[سرزنش]] کرد. آن‌گاه اشعاری را نقل می‌کند که در آن ابواسود اشاره می‌کند زیاد از گذشت من [[سوء]] استفاده کرده است و در همین [[ارتباط]] درباره زیاد اشعاری را سرود و در این اشعار سه [[بیت]] شعری را که از قول ابواسود نقل کردیم به اضافه بیتی دیگر آورده است<ref>اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۱۱.</ref>.
 
این نقل [[ابوالفرج]] به این معنی است که علی{{ع}} بعد از خروج [[عبدالله بن عباس]] از بصره ابواسود را به سمت [[کارگزاری بصره]] برگزیده است و چون زیاد از کارهای دیوانی [[آگاهی]] داشته، دیوان و خراج را به وی واگذار کرده است.
این نقل [[ابوالفرج]] به این معنی است که علی{{ع}} بعد از خروج [[عبدالله بن عباس]] از بصره ابواسود را به سمت [[کارگزاری بصره]] برگزیده است و چون زیاد از کارهای دیوانی [[آگاهی]] داشته، دیوان و خراج را به وی واگذار کرده است.
البته این احتمال نیز ممکن است که این واقعه در هنگام [[جنگ صفین]] اتفاق افتاده که ابو اسود [[جانشین]] عبدالله در بصره و [[مسئولیت]] [[بیت المال]] به عهده زیاد بوده است<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۱۷؛ شیرازی، درجات الرفیعه، ص۱۱۰.</ref>. اگر این احتمال را بپذیریم، برابر شواهد [[تاریخی]] و آن‌چه در گذشته در جریان [[فتنه]] [[ابن حضرمی]] ذکر شد، [[دشمنی]] بین این دو از بین رفته بود و با یکدیگر هم‌کاری میکردند.
 
البته این احتمال نیز ممکن است که این واقعه در هنگام [[جنگ صفین]] اتفاق افتاده که ابو اسود [[جانشین]] عبدالله در بصره و [[مسئولیت]] [[بیت المال]] به عهده زیاد بوده است<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۱۷؛ شیرازی، درجات الرفیعه، ص۱۱۰.</ref>. اگر این احتمال را بپذیریم، برابر شواهد [[تاریخی]] و آن‌چه در گذشته در جریان [[فتنه]] [[ابن حضرمی]] ذکر شد، [[دشمنی]] بین این دو از بین رفته بود و با یکدیگر هم‌کاری می‌کردند.
 
احتمال دوم با توجه به اینکه زیاد در سال سی و نهم [[کارگزار فارس]] بوده، صحیح‌تر به نظر می‌رسد. در همین [[زمان]] بوده که [[حضرت علی]]{{ع}} سعد را برای دریافت خراج از زیاد به [[بصره]] فرستاده بود و زیاد مدعی شد که اکراد [[خراج]] نداده‌اند و کسر خراج آورد و علی{{ع}} در نامه‌ای وی را [[تهدید]] کرد<ref>ر.ک: همین اثر، ج۱، ص۳۷۴؛ ویرایش دوم، ص۴۴۷.</ref>.
احتمال دوم با توجه به اینکه زیاد در سال سی و نهم [[کارگزار فارس]] بوده، صحیح‌تر به نظر می‌رسد. در همین [[زمان]] بوده که [[حضرت علی]]{{ع}} سعد را برای دریافت خراج از زیاد به [[بصره]] فرستاده بود و زیاد مدعی شد که اکراد [[خراج]] نداده‌اند و کسر خراج آورد و علی{{ع}} در نامه‌ای وی را [[تهدید]] کرد<ref>ر.ک: همین اثر، ج۱، ص۳۷۴؛ ویرایش دوم، ص۴۴۷.</ref>.
آن‌چه مسلم است این که این درگیری باعث [[اختلاف]] بین [[ابواسود]] و عبدالله نشده است.
آن‌چه مسلم است این که این درگیری باعث [[اختلاف]] بین [[ابواسود]] و عبدالله نشده است.
[[عبدالله بن عباس]] در هنگام ترک بصره برای [[تسلیت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در سوگ [[محمد بن ابی بکر]]، [[زیاد بن ابیه]] را [[جانشین]] خود کرد نه [[ابو اسود دولی]] را و این مطلب یا به علت [[ناتوانی]] ابواسود بوده یا [[سخت‌گیری]] که نسبت به برخی مسائل داشته است.
 
به هر حال [[ابواسود دولی]] جزو شخصیت‌هایی است که تا آخر [[عمر]] [[شیعه]] بود و به جهت علاقه‌اش به علی{{ع}} همیشه مورد [[بی‌مهری]] [[حکام]] بصره و [[مردم]] مخالف آن حضرت قرار می‌گرفت.
[[عبدالله بن عباس]] در هنگام ترک بصره برای [[تسلیت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در سوگ [[محمد بن ابی بکر]]، [[زیاد بن ابیه]] را [[جانشین]] خود کرد نه [[ابوالاسود دوئلی]] را و این مطلب یا به علت [[ناتوانی]] ابواسود بوده یا [[سخت‌گیری]] که نسبت به برخی مسائل داشته است. به هر حال ابوالاسود دوئلی جزو شخصیت‌هایی است که تا آخر [[عمر]] [[شیعه]] بود و به جهت علاقه‌اش به علی{{ع}} همیشه مورد [[بی‌مهری]] [[حکام]] بصره و [[مردم]] مخالف آن حضرت قرار می‌گرفت.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 517 - 521.</ref>
دیدگاه‌ها درباره عبدالله و [[بیت المال]] بصره
 
==دیدگاه‌ها درباره عبدالله و [[بیت المال]] بصره==
پیش از نقل ماجرای عبدالله و بیت المال بصره لازم است دیدگاه‌های مختلف در این زمینه را ارائه دهیم. در مجموع می‌‌توان به چهار نظر اشاره کرد:
پیش از نقل ماجرای عبدالله و بیت المال بصره لازم است دیدگاه‌های مختلف در این زمینه را ارائه دهیم. در مجموع می‌‌توان به چهار نظر اشاره کرد:
۱. گروهی معتقدند عبدالله بن عباس چیزی از بیت المال بصره نبرده و یا اگر برداشته، باز گردانده است؛ چراکه وی تا [[زمان صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} در [[شهر بصره]] [[حاکم]] بوده است. اینان، نامه‌های [[حضرت امیر]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] را یا به عبیدالله مربوط می‌دانند و یا بی‌سند می‌پندارند و یا اگر در کتاب‌های دیگر دارای سند هستند، نامعتبر و [[غیر موثق]] میشمارند. آنان بدین گونه شواهد دیگر را نیز رد کرده و دلایلی بر ادعای خود ارائه می‌کنند.
#گروهی معتقدند عبدالله بن عباس چیزی از بیت المال بصره نبرده و یا اگر برداشته، باز گردانده است؛ چراکه وی تا [[زمان صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} در [[شهر بصره]] [[حاکم]] بوده است. اینان، نامه‌های [[حضرت امیر]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] را یا به عبیدالله مربوط می‌دانند و یا بی‌سند می‌پندارند و یا اگر در کتاب‌های دیگر دارای سند هستند، نامعتبر و [[غیر موثق]] میشمارند. آنان بدین گونه شواهد دیگر را نیز رد کرده و دلایلی بر ادعای خود ارائه می‌کنند. برخی مانند صاحب [[قاموس الرجال]] آغاز ماجرا را پذیرفته و ادامه آن را رد می‌کند. [[علامه]] [[جعفر مرتضی عاملی]] نیز جزو شخصیت‌هایی است که در [[دفاع]] از [[ابن عباس]] رساله‌ای نگاشته با عنوان [[ابن عباس و اموال البصره]].
برخی مانند صاحب قاموس الرجال آغاز ماجرا را پذیرفته و ادامه آن را رد می‌کند. [[علامه]] [[جعفر مرتضی عاملی]] نیز جزو شخصیت‌هایی است که در [[دفاع]] از [[ابن عباس]] رساله‌ای نگاشته با عنوان ابن عباس و [[اموال]] [[البصره]].
#گروهی معتقدند عبدالله بخشی از بیت المال بصره را با خود به [[مکه]] برده است، اما نه از [[زمان]] [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بلکه پس از [[شهادت]] آن حضرت. [[ذهبی]] در [[تاریخ الاسلام]] خود گویا همین نظر را پذیرفته و از مجالد به نقل از [[شعبی]] نقل می‌کند که رفتن عبدالله به [[حجاز]] [[پس از شهادت علی]]{{ع}} بوده و او مقداری از [[بیت المال]] [[بصره]] را برده است و کسی را به عنوان [[جانشین]] خود در بصره برگزیده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، سال ۶۱ - ۸۰، ص۱۵۸.</ref>. [[سید علی خان حسینی شیرازی]] نیز در [[الدرجات الرفیعه]] این نظر را نقل کرده و پذیرفته و آن‌چه در [[ارتباط]] با قدح [[ابن عباس]] نقل شده به طور مشروح رد می‌کند. وی می‌نویسد: ابن عباس، [[عبدالله بن حارث بن نوفل]] را به عنوان جانشین خود در بصره برگزید و به [[مکه]] رفت و اگر [[ابن زبیر]] می‌گوید او [[اموال]] بصره را برده، این بوده است<ref>شیرازی، درجات الرفیعه، ص۱۱۹، عاملی جعفر مرتضی، ابن عباس و اموال البصره، ص۶۰، به نقل از الاصابه، ج۲، ص۳۳۴.</ref>. [[طبری]] در [[تاریخ طبری]]، بعد از نقل فرار عبدالله به مکه، با تردید از [[ابو عبیده]] نقل می‌کند که عبد الله [[شاهد]] [[صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} بود و بعد از آن به بصره آمد و مقداری از [[مال]] آنجا را که می‌گفت روزی من است، با خود به حجاز برد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹.</ref>.
۲ گروهی معتقدند عبدالله بخشی از بیت المال بصره را با خود به [[مکه]] برده است، اما نه از [[زمان]] [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بلکه پس از [[شهادت]] آن حضرت.
#بیشتر [[مورخان]] و [[محققان]] مانند: [[بلاذری]]، [[ابن عبد ربه]]، طبری، [[ابن اثیر]]، [[نویری]]، [[ابن میثم]]، [[مجلسی]] و... معتقدند ابن عباس بصره را ترک کرده و بیت المال را با خود به حجاز برده است و از کرده خود پشیمان نشده است. در این باره چون [[اخبار]]، [[تواتر اجمالی]] دارند، سند آنها اهمیت نخواهد داشت.
[[ذهبی]] در [[تاریخ الاسلام]] خود گویا همین نظر را پذیرفته و از مجالد به نقل از [[شعبی]] نقل می‌کند که رفتن عبدالله به [[حجاز]] [[پس از شهادت علی]]{{ع}} بوده و او مقداری از [[بیت المال]] [[بصره]] را برده است و کسی را به عنوان [[جانشین]] خود در بصره برگزیده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، سال ۶۱ - ۸۰، ص۱۵۸.</ref>.
#برخی نیز معتقدند که عبدالله بیت المال بصره را به حجاز برد، اما بعد از [[نامه نگاری]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پشیمان شد و [[توبه]] کرد. این نظر در [[تذکرة الخواص]]<ref>تذکرة الخواص، ص۱۵۲.</ref> و [[نهج السعاده]]<ref> محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۴۰.</ref> پذیرفته شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 521 - 522.</ref>
[[سید]] علی خان [[حسینی شیرازی]] نیز در الدرجات الرفیعه این نظر را نقل کرده و پذیرفته و آن‌چه در [[ارتباط]] با قدح [[ابن عباس]] نقل شده به طور مشروح رد می‌کند. وی می‌نویسد: ابن عباس، [[عبدالله بن حارث بن نوفل]] را به عنوان جانشین خود در بصره برگزید و به [[مکه]] رفت و اگر [[ابن زبیر]] می‌گوید او [[اموال]] بصره را برده، این بوده است<ref>شیرازی، درجات الرفیعه، ص۱۱۹، عاملی جعفر مرتضی، ابن عباس و اموال البصره، ص۶۰، به نقل از الاصابه، ج۲، ص۳۳۴.</ref>.
 
[[طبری]] در [[تاریخ]] خود، بعد از نقل فرار عبدالله به مکه، با تردید از [[ابو عبیده]] نقل می‌کند که عبد الله[[شاهد]] [[صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} بود و بعد از آن به بصره آمد و مقداری از [[مال]] آنجا را که می‌گفت روزی من است، با خود به حجاز برد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹.</ref>.
==[[نامه]] [[ابوالاسود دوئلی]] به علی{{ع}} و پاسخ آن==
۳. بیشتر [[مورخان]] و [[محققان]] مانند: [[بلاذری]]، [[ابن عبد ربه]]، طبری، [[ابن اثیر]]، [[نویری]]، ابن [[میثم]]، [[مجلسی]] و... معتقدند ابن عباس بصره را ترک کرده و بیت المال را با خود به حجاز برده است و از کرده خود پشیمان نشده است. در این باره چون [[اخبار]]، [[تواتر اجمالی]] دارند، سند آنها اهمیت نخواهد داشت.
پس از برخورد [[ابن عباس]] با ابوالاسود دوئلی، وی دیگر [[سکوت]] را جایز ندانست؛ چراکه به ظاهر ابن عباس می‌خواست رقیبش را از صحنه خارج کند. البته این [[وظیفه]] ابواسود بود که زودتر مسائل را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گزارش دهد. اما نخست [[همراهی]] کرد و پس از این برخورد، [[ضرورت]] آن را [[حس]] کرد و در نامه‌ای به علی{{ع}} چنین نوشت: «اما بعد، [[خداوند]] تو را [[والی]] [[امین]] و [[نگهبان]] [[مسئول]] قرار داده است و ما تو را آزمودیم و دریافتیم که تو به طور کامل [[امانت‌دار]] و [[خیرخواه]] رعیتی و فیء و [[بیت المال]] آنان را به فراوانی به آنها می‌دهی و خود را از دنیای آنها [[حفظ]] می‌کنی. [[اموال]] آنها را نمی‌خوری و در [[داوری]] آنها [[رشوه]] نمی‌گیری، اما [[کارگزار]] تو و پسر عمویت آن‌چه تحت اختیارش بوده، بدون [[آگاهی]] تو خورده است. من نمی‌توانم این امر را از تو پنهان بدارم. پس بنگر - [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند - در آن‌چه میان ماست و [[فرمان]] خود را برای من بنویس ـ اگر خدا بخواهد ـ والسلام».
۴. برخی نیز معتقدند که عبدالله بیت المال بصره را به حجاز برد، اما بعد از [[نامه نگاری]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پشیمان شد و [[توبه]] کرد. این نظر در [[تذکرة الخواص]]<ref>تذکرة الخواص، ص۱۵۲.</ref> و نهج السعاده<ref>محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۴۰.</ref> پذیرفته شده است.
 
نگارنده نیز این دیدگاه را پذیرفته و آن را [[مبرهن]] خواهد ساخت. در این بررسی همچنین به سخنان مخالف و موافق و دیدگاه‌های گوناگون درباره عبدالله پرداخته خواهد شد.
امیرالمؤمنین{{ع}} بعد از دریافت نامه ابوالاسود دوئلی در نامه‌ای به وی چنین نوشت: «اما بعد، از مضمون نامه‌ات [[آگاه]] شدم و از کسی مانند تو میزیبد که [[امام]] [[مسلمین]] و [[امت]] را [[خیرخواهی]] کند [و [[امانت]] را اداء کند] از [[حق]] طرفداری کرده و از [[جور]] و [[ستم]] جدا شود. آن‌چه برای من نوشتی، در آن باره به همکارت، [[نامه]] نوشتم ولی به او اطلاع ندادم که تو درباره او نامه نوشته‌ای. از آگاه ساختن من به آن‌چه نزد توست، خودداری مکن. این از چیزهایی است که توجه به آن به [[صلاح]] امت است؛ زیرا تو [[شایسته]] آن هستی و گزارش آن، [[حق]] واجبی است از جانب [[خدا]] بر عهده تو، والسلام»<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مِثلُكَ نَصَحَ الْإِمَامَ وَ الْأُمَّةَ، [وَ أدَّی الْأَمَانَةَ] وَ والی [دلَّ] عَلَى الْحَقِّ وَ فَارِقُ الْجُورِ، وَ قَد كَتبْتُ إِلَىَّ فِیهِ مِن أمرِهِ وَلَمْ أُعْلِمْهُ بِكِتَابِكَ إِليَّ، فَلَا تَدَعْ إِعْلَامِي بِمَا يَكُونُ بِحَضْرَتِكَ مِمَّا النَّظَرُ فِیهِ لِأُمَّةِ صَلَاحٌ؛ فَإِنَّكَ بِذَلِكَ جَدِیرٌ وَ هُوَ وَاجِبٌ لِلَّهِ عَلَيْكَ وَ السَّلَامُ}}؛ ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۵، ص۹۷؛ نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۴؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۶۹؛ تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۱۰۸ و چاپ دیگر، ج۶، ص۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۴؛ الفتوح، ج۲، ص۲۳۹؛ نویری، نهایة الإرب، مترجم، ج۵، ص۲۴۳؛ تذکرة الخواص، ص۱۵۱؛ تستری، قاموس الرجال، ج۶، ص۴۳۴، به نقل از تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۱؛ زکی صفوت، جمهرة رسائل عرب، ج۱، ص۵۸۸، در تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵، به نامه ابواسود و نامه حضرت به ابن عباس اشاره کرده است؛ سپهر، ناسخ التواریخ، جزء چهارم از جلد سوم، ص۳۸.</ref>؛
[[نامه]] [[ابواسود]] به علی{{ع}} و پاسخ آن
 
پس از برخورد [[ابن عباس]] با ابواسود دُؤَلی، وی دیگر [[سکوت]] را جایز ندانست؛ چراکه به ظاهر ابن عباس می‌خواست رقیبش را از صحنه خارج کند. البته این [[وظیفه]] ابواسود بود که زودتر مسائل را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گزارش دهد. اما نخست [[همراهی]] کرد و پس از این برخورد، [[ضرورت]] آن را [[حس]] کرد و در نامه‌ای به علی{{ع}} چنین نوشت:
«اما بعد، [[خداوند]] تو را [[والی]] [[امین]] و [[نگهبان]] [[مسئول]] قرار داده است و ما تو را آزمودیم و دریافتیم که تو به طور کامل [[امانت‌دار]] و [[خیرخواه]] رعیتی و فیء و [[بیت المال]] آنان را به فراوانی به آنها می‌دهی و خود را از دنیای آنها [[حفظ]] می‌کنی. [[اموال]] آنها را نمی‌خوری و در [[داوری]] آنها [[رشوه]] نمی‌گیری، اما [[کارگزار]] تو و پسر عمویت آن‌چه تحت اختیارش بوده، بدون [[آگاهی]] تو خورده است. من نمی‌توانم این امر را از تو پنهان بدارم. پس بنگر - [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند - در آن‌چه میان ماست و [[فرمان]] خود را برای من بنویس ـ اگر خدا بخواهد ـ والسلام».
امیرالمؤمنین{{ع}} بعد از دریافت نامه [[ابواسود دولی]] در نامه‌ای به وی چنین نوشت:
{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مِثلُكَ نَصَحَ الْإِمَامَ وَ الْأُمَّةَ، [وَ أدَّی الْأَمَانَةَ] وَ والی [دلَّ] عَلَى الْحَقِّ وَ فَارِقُ الْجُورِ، وَ قَد كَتبْتُ إِلَىَّ فِیهِ مِن أمرِهِ وَلَمْ أُعْلِمْهُ بِكِتَابِكَ إِليَّ، فَلَا تَدَعْ إِعْلَامِي بِمَا يَكُونُ بِحَضْرَتِكَ مِمَّا النَّظَرُ فِیهِ لِأُمَّةِ صَلَاحٌ؛ فَإِنَّكَ بِذَلِكَ جَدِیرٌ وَ هُوَ وَاجِبٌ لِلَّهِ عَلَيْكَ وَ السَّلَامُ}}<ref>ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۵، ص۹۷؛ نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۴؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۶۹؛ تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۱۰۸ و چاپ دیگر، ج۶، ص۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۴؛ الفتوح، ج۲، ص۲۳۹؛ نویری، نهایة الإرب، مترجم، ج۵، ص۲۴۳؛ تذکرة الخواص، ص۱۵۱؛ تستری، قاموس الرجال، ج۶، ص۴۳۴، به نقل از تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۱؛ زکی صفوت، جمهرة رسائل عرب، ج۱، ص۵۸۸، در تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵، به نامه ابواسود و نامه حضرت به ابن عباس اشاره کرده است؛ سپهر، ناسخ التواریخ، جزء چهارم از جلد سوم، ص۳۸.</ref>؛
اما بعد، از مضمون نامه‌ات [[آگاه]] شدم و از کسی مانند تو میزیبد که [[امام]] [[مسلمین]] و [[امت]] را [[خیرخواهی]] کند [و [[امانت]] را اداء کند] از [[حق]] طرفداری کرده و از [[جور]] و [[ستم]] جدا شود. آن‌چه برای من نوشتی، در آن باره به همکارت، [[نامه]] نوشتم ولی به او اطلاع ندادم که تو درباره او نامه نوشته‌ای. از آگاه ساختن من به آن‌چه نزد توست، خودداری مکن. این از چیزهایی است که توجه به آن به [[صلاح]] امت است؛ زیرا تو [[شایسته]] آن هستی و گزارش آن، [[حق]] واجبی است از جانب [[خدا]] بر عهده تو، والسلام.
در این نامه، نکاتی چند درخور توجه است:
در این نامه، نکاتی چند درخور توجه است:
١. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این نامه ابو [[اسود]] را مورد [[احترام]] قرار داد و گزارش وی را از باب «[[نصیحت ائمه مسلمین]]» دانسته است و از اینکه تعبیر نموده که [[ادای امانت]] نموده‌ای (این تعبیر در نقل [[طبری]] است) مشخص می‌شود که [[ابواسود]] [[مسئولیت اداری]] نیز داشته است و به احتمال در آن [[زمان]] [[مسئول بیت المال]] بوده است چون [[زیاد بن ابیه]] [[حاکم فارس]] شده بود.
#[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این نامه ابو اسود را مورد [[احترام]] قرار داد و گزارش وی را از باب «[[نصیحت ائمه مسلمین]]» دانسته است و از اینکه تعبیر نموده که [[ادای امانت]] نموده‌ای (این تعبیر در نقل [[طبری]] است) مشخص می‌شود که ابواسود [[مسئولیت اداری]] نیز داشته است و به احتمال در آن [[زمان]] [[مسئول بیت المال]] بوده است چون [[زیاد بن ابیه]] [[حاکم فارس]] شده بود.
۲. چون ابو اسود فردی مطمئن بود، حضرت به گزارش وی ترتیب اثر می‌دهد.
#چون ابو اسود فردی مطمئن بود، حضرت به گزارش وی ترتیب اثر می‌دهد.
۳. حضرت تصریح می‌کند که به [[ابن عباس]] منبع اطلاعاتی خود را معرفی نکرده و از این جهت نگران نباشد.
#حضرت تصریح می‌کند که به [[ابن عباس]] منبع اطلاعاتی خود را معرفی نکرده و از این جهت نگران نباشد.
۴. حضرت تأکید می‌کند که آن‌چه صلاح مملکت است، حقی است [[واجب]] بر عهده وی که در [[آینده]] نیز لازم است به ادای آن بپردازد.
#حضرت تأکید می‌کند که آن‌چه صلاح مملکت است، حقی است [[واجب]] بر عهده وی که در [[آینده]] نیز لازم است به ادای آن بپردازد.
این روش مطمئنی بود که حضرت با استفاده از آن [[کارگزاران]] خود را کنترل می‌کرد و جلو [[انحرافات]] [[مسئولان]] را می‌گرفت.
 
اولین نامه علی{{ع}} به عبدالله درباره [[اموال]] [[بصره]]
این روش مطمئنی بود که حضرت با استفاده از آن [[کارگزاران]] خود را کنترل می‌کرد و جلو [[انحرافات]] [[مسئولان]] را می‌گرفت.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 523 - 525.</ref>
امیرالمؤمنین{{ع}} در نامه‌ای به [[عبدالله بن عباس]] چنین نوشت:
 
{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ اللهَ [رَبَّكَ] وَ أَخْزَيْتَ [وَ أَدَّی الْأَمَانَةَ] وَ والی [دَلَّ] أَمَانَتَكَ، وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ خُنْتَ الْمُسْلِمِینَ. بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ [فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ] وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ وَ السَّلَامُ}}؛
==اولین نامه علی{{ع}} به عبدالله درباره [[اموال]] [[بصره]]==
اما بعد، از تو خبر کاری به من رسیده که اگر آن را انجام داده باشی خدایت را به [[خشم]] آورده‌ای و [[امانت]] خود را ([[حکومت بصره]]) [[خوار]] ساخته‌ای و بر پیشوای خود [[عصیان]] ورزیده و به [[مسلمانان]] [[خیانت]] کرده‌ای.
امیرالمؤمنین{{ع}} در نامه‌ای به [[عبدالله بن عباس]] چنین نوشت: «اما بعد، از تو خبر کاری به من رسیده که اگر آن را انجام داده باشی خدایت را به [[خشم]] آورده‌ای و [[امانت]] خود را ([[حکومت بصره]]) [[خوار]] ساخته‌ای و بر پیشوای خود [[عصیان]] ورزیده و به [[مسلمانان]] [[خیانت]] کرده‌ای. به من گزارش رسیده که [[زمین]] را برهنه ساخته و آن‌چه در اختیارت بوده گرفته‌ای و آن‌چه در دو دستت بوده خورده‌ای. اکنون حساب دخل و [[خرج]] خود را برای من بفرست و بدان که حساب [[خدا]] بزرگ‌تر و شدیدتر از حساب [[مردم]] است؛ والسلام»<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ اللهَ [رَبَّكَ] وَ أَخْزَيْتَ [وَ أَدَّی الْأَمَانَةَ] وَ والی [دَلَّ] أَمَانَتَكَ، وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ خُنْتَ الْمُسْلِمِینَ. بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ [فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ] وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ وَ السَّلَامُ}}</ref>
به من گزارش رسیده که [[زمین]] را برهنه ساخته و آن‌چه در اختیارت بوده گرفته‌ای و آن‌چه در دو دستت بوده خورده‌ای. اکنون حساب دخل و [[خرج]] خود را برای من بفرست و بدان که حساب [[خدا]] بزرگ‌تر و شدیدتر از حساب [[مردم]] است؛ والسلام.
 
این [[نامه]] در [[عقد]] الفرید، أنساب الأشراف، نهج السعاده و [[نهج البلاغه]]<ref>ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۵، ص۹۷؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۴۰، ص۴۱۲؛ فیض الاسلام، ص۹۵۵؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۱۵ - ۵۱۶.</ref> آمده است. آن چه در قلاب آمده به نقل از نهج البلاغه است و مختصری از آن نیز در [[تذکرة الخواص]] ذکر شده و [[طبری]] و به تبع وی [[ابن اثیر]] در [[الکامل]] و [[نویری]] در نهایة الارب تنها به ارسال نامه از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} اشاره دارند.
این [[نامه]] در [[عقد الفرید]]، [[أنساب الأشراف]]، [[نهج السعاده]] و [[نهج البلاغه]]<ref>ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۵، ص۹۷؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۴۰، ص۴۱۲؛ فیض الاسلام، ص۹۵۵؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۱۵ - ۵۱۶.</ref> آمده است. آن چه در قلاب آمده به نقل از نهج البلاغه است و مختصری از آن نیز در [[تذکرة الخواص]] ذکر شده و [[طبری]] و به تبع وی [[ابن اثیر]] در [[الکامل]] و [[نویری]] در [[نهایة الارب]] تنها به ارسال نامه از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} اشاره دارند.
در [[الفتوح]] بخشی از نامه دیگر حضرت را ذیل این نامه نقل کرده است. حضرت در این نامه از وی می‌خواهد که حساب دقیق [[اموال]] [[بصره]] را بفرستد و [[ابن عباس]] پاسخ می‌دهد:
 
«اما بعد هر چه به تو گزارش داده شده، [[دروغ]] و [[باطل]] است و من آن‌چه در دست دارم به خوبی ضبط و [[حفظ]] کرده‌ام. سخنان افراد [[لئیم]] و بدگمان را درباره من [[باور]] مکن. والسلام»<ref>محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۵. در برخی نقل‌ها ضنین آمده که به معنای خسیس و بخیل است، اگر این باشد به احتمال اشاره به ابواسود باشد؛ زیرا وی را جزو بخلاء ذکر کرده‌اند. و در نقل دیگر ظنون (بدگمان) آمده است.</ref>.
در [[الفتوح]] بخشی از نامه دیگر حضرت را ذیل این نامه نقل کرده است. حضرت در این نامه از وی می‌خواهد که حساب دقیق [[اموال]] [[بصره]] را بفرستد و [[ابن عباس]] پاسخ می‌دهد: «اما بعد هر چه به تو گزارش داده شده، [[دروغ]] و [[باطل]] است و من آن‌چه در دست دارم به خوبی ضبط و [[حفظ]] کرده‌ام. سخنان افراد [[لئیم]] و بدگمان را درباره من [[باور]] مکن. والسلام»<ref>محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۵. در برخی نقل‌ها ضنین آمده که به معنای خسیس و بخیل است، اگر این باشد به احتمال اشاره به ابواسود باشد؛ زیرا وی را جزو بخلاء ذکر کرده‌اند. و در نقل دیگر ظنون (بدگمان) آمده است.</ref>.
 
این [[نامه]] در تمام منابع گذشته با اندک اختلافی ذکر شده و [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و [[نویری]] نیز نامه را نقل کرده‌اند و این اعثم آن را جزئی از نامه دیگر دانسته و برخی از قول [[ابن عباس]] نقل کرده‌اند.
این [[نامه]] در تمام منابع گذشته با اندک اختلافی ذکر شده و [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و [[نویری]] نیز نامه را نقل کرده‌اند و این اعثم آن را جزئی از نامه دیگر دانسته و برخی از قول [[ابن عباس]] نقل کرده‌اند.
چون ابن عباس گزارش را رد کرد و حاضر نشد به درخواست حضرت پاسخ دهد، حضرت نامه دیگری به وی نوشت.
چون ابن عباس گزارش را رد کرد و حاضر نشد به درخواست حضرت پاسخ دهد، حضرت نامه دیگری به وی نوشت.
دومین [[نامه امام]] به ابن عباس
 
{{متن حدیث|أمَّا بَعدُ؛ فإنَّهُ لا يَسَعُنِي تَرْكُكَ حَتَّى تُعلِمَني ما أخَذْتَ مِنَ الجِزْيَةِ مِن أيْنَ أخَذْتَهُ، وما وضَعتَ مِنْهَا أينَ وضَعْتَهُ. فَاتَّقِ اللَّهَ، فِيمَا ائتمَنْتُكَ عَليْهِ، وَاسْتَرْعَيْتُكَ إيَّاهُ، فَإنَّ الْمَتَاعَ بِمَا أَنْتَ رَازِمُهُ قَلِيلٌ، وَ تَبِعَاتُهُ وَ بِيلَةٌ لَا تَبِيدُ. وَالسَّلَامُ}}<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۹۷؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۶؛ انساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۰؛ با تفاوتی اندک.</ref>؛
==دومین [[نامه امام]] به ابن عباس==
اما بعد، برای من ممکن نیست تو را رها کنم؛ جز اینکه به من بگویی آن‌چه از [[جزیه]] گرفته‌ای از کجاست و آن‌چه [[مصرف]] و [[خرج]] کرده‌ای در کجا بوده است. از [[خداوند]] بترس درباره آن‌چه تو را بر آن [[امین]] قرار داده و [[حفاظت]] آن را به عهده تو نهاده‌ام؛ زیرا متاع و [[دارایی]] که تو آنها را جمع کرده و به هم بسته‌ای اندک است. اما پیامد و آثار آن وخیم و ویران کننده است که به هیچ وجه از بین نمی‌رود، والسلام.
«اما بعد، برای من ممکن نیست تو را رها کنم؛ جز اینکه به من بگویی آن‌چه از [[جزیه]] گرفته‌ای از کجاست و آن‌چه [[مصرف]] و [[خرج]] کرده‌ای در کجا بوده است. از [[خداوند]] بترس درباره آن‌چه تو را بر آن [[امین]] قرار داده و [[حفاظت]] آن را به عهده تو نهاده‌ام؛ زیرا متاع و [[دارایی]] که تو آنها را جمع کرده و به هم بسته‌ای اندک است. اما پیامد و آثار آن وخیم و ویران کننده است که به هیچ وجه از بین نمی‌رود، والسلام»<ref>{{متن حدیث|أمَّا بَعدُ؛ فإنَّهُ لا يَسَعُنِي تَرْكُكَ حَتَّى تُعلِمَني ما أخَذْتَ مِنَ الجِزْيَةِ مِن أيْنَ أخَذْتَهُ، وما وضَعتَ مِنْهَا أينَ وضَعْتَهُ. فَاتَّقِ اللَّهَ، فِيمَا ائتمَنْتُكَ عَليْهِ، وَاسْتَرْعَيْتُكَ إيَّاهُ، فَإنَّ الْمَتَاعَ بِمَا أَنْتَ رَازِمُهُ قَلِيلٌ، وَ تَبِعَاتُهُ وَ بِيلَةٌ لَا تَبِيدُ. وَالسَّلَامُ}}؛ عقد الفرید، ج۵، ص۹۷؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۶؛ انساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۰؛ با تفاوتی اندک.</ref>؛
در [[تاریخ]] طبری، کامل ابن اثیر، و دیگر منابع بخش اول این نامه ذکر شده است که حضرت می‌فرماید: «به من بگوی آن‌چه از جزیه گرفته‌ای از کجا است و در کجا مصرف کرده‌ای»<ref>تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۱۰۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۴ و مترجم، ج۴، ص۲۱۵؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۶۴؛ الفتوح، ج۲، ص۲۳۹؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۴۳۴.</ref> ولی همین بخش در تاریخ [[ابن اعثم]]، در [[پایان‌نامه]] قبلی ابن عباس آمده است.
 
در این [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به روشنی عبدالله را متهم می‌کند و به او [[پند]] و [[اندرز]] می‌دهد که [[دارایی]] [[دنیا]] همیشه اندک است. اما تبعات و آثار [[شومی]] را در [[دنیا]] و [[آخرت]] برای افراد به دنبال دارد. ذکر [[جزیه]] ممکن است از آن جهت باشد که اکثر [[بیت المال]] [[بصره]] را جزیه تشکیل می‌داده و ممکن است [[تصرف]] او در این بخش بوده که تعیین مقدار آن در دست [[حاکم]] است. برابر نقل [[طبری]] [[ابن عباس]] در پاسخ نامه دوم حضرت می‌نویسد:
در [[تاریخ طبری]]، [[کامل ابن اثیر]]، و دیگر منابع بخش اول این نامه ذکر شده است که حضرت می‌فرماید: «به من بگوی آن‌چه از جزیه گرفته‌ای از کجا است و در کجا مصرف کرده‌ای»<ref>تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۱۰۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۴ و مترجم، ج۴، ص۲۱۵؛ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۶۴؛ الفتوح، ج۲، ص۲۳۹؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۴۳۴.</ref> ولی همین بخش در تاریخ [[ابن اعثم]]، در [[پایان‌نامه]] قبلی ابن عباس آمده است.
«اما بعد، چنین فهمیدم که برابر آن‌چه به تو رسیده، چنین [[تصور]] می‌کنی که از [[مال]] [[مردم]] این [[سرزمین]] برای خود چیزی گرفته و برداشته‌ام. پس برای [[حکومت]] در بصره هر که را [[دوست]] داری بفرست که من میروم؛ والسلام»<ref>تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۱۰۸.</ref>.
 
این پاسخ را طبری این گونه نقل کرده و [[ابن اثیر]]، [[سبط ابن جوزی]] و [[نویری]]، تستری در قاموس الرجال در نقل این پاسخ از وی [[پیروی]] کرده‌اند. ولی در [[عقد]] الفرید، أنساب الأشراف و [[الفتوح]] در میانه این نامه جملاتی ذکر شده است که می‌گوید: «به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[خداوند]] را [[ملاقات]] کنم، با تمام آن‌چه در روی [[زمین]] است بهتر از آن است که او (خدا) را ملاقات کنم، ولی [[خون]] [[امت مسلمان]] را به خاطر [[پادشاهی]] و حکومت ریخته باشم»<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۹۷ - ۹۸؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۱؛ الفتوح، ج۲، ص۲۴۰.</ref> آن‌گاه جمله پایانی نامه آمده که برای حکومتت هر که را خواهی بفرست.
در این [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به روشنی عبدالله را متهم می‌کند و به او [[پند]] و [[اندرز]] می‌دهد که [[دارایی]] [[دنیا]] همیشه اندک است. اما تبعات و آثار [[شومی]] را در [[دنیا]] و [[آخرت]] برای افراد به دنبال دارد. ذکر [[جزیه]] ممکن است از آن جهت باشد که اکثر [[بیت المال]] [[بصره]] را جزیه تشکیل می‌داده و ممکن است [[تصرف]] او در این بخش بوده که تعیین مقدار آن در دست [[حاکم]] است. برابر نقل [[طبری]] [[ابن عباس]] در پاسخ نامه دوم حضرت می‌نویسد: «اما بعد، چنین فهمیدم که برابر آن‌چه به تو رسیده، چنین [[تصور]] می‌کنی که از [[مال]] [[مردم]] این [[سرزمین]] برای خود چیزی گرفته و برداشته‌ام. پس برای [[حکومت]] در بصره هر که را [[دوست]] داری بفرست که من میروم؛ والسلام»<ref>تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۱۰۸.</ref>.
و در ادامه جریان تنها در [[انساب]] الأشراف نقل شده که حضرت وقتی این نامه را خواند، فرمود: مگر او با ما در ریختن این [[خون‌ها]] [[شریک]] نبوده است.
 
به نظر نگارنده این قسمت از نامه جزو همان قسمت‌هایی است که طرفداران [[بنی امیه]] [[جعل]] کرده‌اند. تا درگیری‌های علی{{ع}} را ناحق جلوه دهند و جالب است که بدانیم این بخش از نامه را کشی و [[ابن ابی الحدید]] و [[سبط ابن جوزی]] به عنوان نامه‌ای مستقل ذکر کرده‌اند که [[ابن عباس]] آن را در پاسخ به چهارمین [[نامه]] حضرت از [[مکه]] فرستاده<ref>رجال کشی، (اختیار معرفة الرجال)، ص۶۲. ذیل حدیث ۱۱۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۷۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۵۱.</ref>. و این خود نشان‌گر آن است که این بخش را [[جعل]] کرده‌اند. برخی آن را در میانه یک نامه جای داده‌اند و گروهی به عنوان نامه‌ای مستقل آورده‌اند.
این پاسخ را طبری این گونه نقل کرده و [[ابن اثیر]]، [[سبط ابن جوزی]] و [[نویری]]، [[تستری]] در [[قاموس الرجال]] در نقل این پاسخ از وی [[پیروی]] کرده‌اند. ولی در [[عقد الفرید]]، أنساب الأشراف و [[الفتوح]] در میانه این نامه جملاتی ذکر شده است که می‌گوید: «به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[خداوند]] را [[ملاقات]] کنم، با تمام آن‌چه در روی [[زمین]] است بهتر از آن است که او (خدا) را ملاقات کنم، ولی [[خون]] [[امت مسلمان]] را به خاطر [[پادشاهی]] و حکومت ریخته باشم»<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۹۷ - ۹۸؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۱؛ الفتوح، ج۲، ص۲۴۰.</ref> آن‌گاه جمله پایانی نامه آمده که برای حکومتت هر که را خواهی بفرست. و در ادامه جریان تنها در [[انساب الأشراف]] نقل شده که حضرت وقتی این نامه را خواند، فرمود: مگر او با ما در ریختن این [[خون‌ها]] [[شریک]] نبوده است.
در این جا [[ابن اعثم]] [[کوفی]] می‌نویسد: پس از [[نوشتن]] این نامه ابن عباس در [[بصره]] از کار کناره گرفت و در [[منزل]] خود نشست. علی{{ع}} نیز در نامه‌ای که به عبدالله نوشت او را به خاطر خشمی که نمود، [[سرزنش]] کرد و کسانی را که علیه عبدالله [[سعایت]] کرده بودند، [[تکذیب]] نمود و از ابن عباس خواست به کار خود بازگردد<ref>الفتوح، ج۲، ص۲۴۰؛ مترجم، چاپ قدیم، ص۳۰۹.</ref>. برابر آن‌چه تاکنون نقل کردیم به خوبی می‌‌توان دریافت که صاحب [[الفتوح]] در همه جا در صدد تبرئه ابن عباس و حتی [[تجلیل]] از وی و [[زیاد بن ابیه]] بوده است و حاضر می‌شود ابو [[اسود]] و علی{{ع}} را به انواع [[تهمت‌ها]] متهم سازد. چگونه ممکن است [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کسی را به کار بازگرداند که برابر نقل ابن اعثم تمام فعالیت‌ها و جنگ‌های حضرت را محکوم و در راستای تثبیت [[حکومت]] و [[ریاست]] وی بداند. این نشان می‌دهد که ابن اعثم در گزارش خود جانب عبدالله را گرفته و توجه به تبعات نقل غلط خود نداشته است. همچنین او تنها کسی است که مدعی است عبدالله بعد از این نامه نگاری‌ها در بصره باقی ماند و علی{{ع}} از او خواست به کار خود ادامه دهد.
در این جا [[ابن اعثم کوفی]] می‌نویسد: پس از [[نوشتن]] این نامه ابن عباس در [[بصره]] از کار کناره گرفت و در [[منزل]] خود نشست. علی{{ع}} نیز در نامه‌ای که به عبدالله نوشت او را به خاطر خشمی که نمود، [[سرزنش]] کرد و کسانی را که علیه عبدالله [[سعایت]] کرده بودند، [[تکذیب]] نمود و از ابن عباس خواست به کار خود بازگردد<ref>الفتوح، ج۲، ص۲۴۰؛ مترجم، چاپ قدیم، ص۳۰۹.</ref>. برابر آن‌چه تاکنون نقل کردیم به خوبی می‌‌توان دریافت که صاحب [[الفتوح]] در همه جا در صدد تبرئه ابن عباس و حتی [[تجلیل]] از وی و [[زیاد بن ابیه]] بوده است و حاضر می‌شود ابو اسود و علی{{ع}} را به انواع [[تهمت‌ها]] متهم سازد. چگونه ممکن است [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} کسی را به کار بازگرداند که برابر نقل ابن اعثم تمام فعالیت‌ها و جنگ‌های حضرت را محکوم و در راستای تثبیت [[حکومت]] و [[ریاست]] وی بداند. این نشان می‌دهد که ابن اعثم در گزارش خود جانب عبدالله را گرفته و توجه به تبعات نقل غلط خود نداشته است. همچنین او تنها کسی است که مدعی است عبدالله بعد از این نامه نگاری‌ها در بصره باقی ماند و علی{{ع}} از او خواست به کار خود ادامه دهد.
عجیب‌تر از ادعای ابن اعثم، [[سخن]] سپهر در [[ناسخ]] التواریخ است که آن‌چه ابن اعثم ذکر کرده بهترین نظر درباره جریان [[عبدالله بن عباس]] دانسته و آن را پذیرفته است<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت علی{{ع}}، ج۴، ص۴۴.</ref>.
 
[[عبدالله بن عباس]] با [[اموال]] [[بصره]] در [[مکه]]
عجیب‌تر از ادعای ابن اعثم، [[سخن]] سپهر در [[ناسخ]] التواریخ است که آن‌چه ابن اعثم ذکر کرده بهترین نظر درباره جریان [[عبدالله بن عباس]] دانسته و آن را پذیرفته است<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت علی{{ع}}، ج۴، ص۴۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 526 - 529.</ref>
 
==[[عبدالله بن عباس]] با [[اموال]] [[بصره]] در [[مکه]]==
وقتی که [[ابن عباس]] [[نامه]] علی{{ع}} را خواند، از حد خود [[تجاوز]] کرد و حاضر نشد صورت حساب را برای علی{{ع}} بفرستد. همچنین با علی{{ع}} مانند عموزاده [[رفتار]] نکرد و [[حق]] [[خویشی]] و [[برادری]] را ادا ننمود. او نیز مانند [[سرپرستی]] رفتار نکرد که به [[امام]] خود حق بدهد که راجع به آن‌چه به او سپرده حساب پس بدهد. او خود را همتا و مساوی [[خلیفه]] دانست و خویشتن را بالاتر از آن دانست که او را بازخواست کنند. ابن عباس بهتر از هر کسی می‌دانست که چگونه باید با پسر عموی خود [[مذاکره]] کند. او می‌توانست با [[ملایمت]] به عموزاده خود نامه بنویسد و برای او ثابت کند که چیزی از [[جزیه]] برای خود بر نداشته است. آری او هیچ یک از این [[کارها]] را نکرد، بلکه از کار کناره گرفت.
وقتی که [[ابن عباس]] [[نامه]] علی{{ع}} را خواند، از حد خود [[تجاوز]] کرد و حاضر نشد صورت حساب را برای علی{{ع}} بفرستد. همچنین با علی{{ع}} مانند عموزاده [[رفتار]] نکرد و [[حق]] [[خویشی]] و [[برادری]] را ادا ننمود. او نیز مانند [[سرپرستی]] رفتار نکرد که به [[امام]] خود حق بدهد که راجع به آن‌چه به او سپرده حساب پس بدهد. او خود را همتا و مساوی [[خلیفه]] دانست و خویشتن را بالاتر از آن دانست که او را بازخواست کنند. ابن عباس بهتر از هر کسی می‌دانست که چگونه باید با پسر عموی خود [[مذاکره]] کند. او می‌توانست با [[ملایمت]] به عموزاده خود نامه بنویسد و برای او ثابت کند که چیزی از [[جزیه]] برای خود بر نداشته است. آری او هیچ یک از این [[کارها]] را نکرد، بلکه از کار کناره گرفت.
عبدالله [[شهر بصره]] را برای [[دین خدا]] ترک نگفت که به نقطه دیگری در [[عراق]] یا به [[کوفه]] برود و در جایی بماند که امام بتواند قبل از استعفا از او صورت حساب بخواهد. بلکه ابن عباس از بصره خارج شد و به مکه رفت. آری به [[حرم]] [[پناهنده]] شد و خودش را از [[مجازات]] علی{{ع}} [[نجات]] داد و [[حضرت علی]]{{ع}} نتوانست به او دسترسی پیدا کند و مجازاتش کند<ref>طه حسین، الفتنة الکبری، ج۲، علی و بنوه، ص۱۲۴، به اختصار؛ مترجم، علی و فرزندانش، ص۱۳۸؛ جعفری، ترسمی از شخصیت بزرگ اسلامی عبد الله بن عباس، ص۶۷ به بعد.</ref>؛ زیرا:
عبدالله [[شهر بصره]] را برای [[دین خدا]] ترک نگفت که به نقطه دیگری در [[عراق]] یا به [[کوفه]] برود و در جایی بماند که امام بتواند قبل از استعفا از او صورت حساب بخواهد. بلکه ابن عباس از بصره خارج شد و به مکه رفت. آری به [[حرم]] [[پناهنده]] شد و خودش را از [[مجازات]] علی{{ع}} [[نجات]] داد و [[حضرت علی]]{{ع}} نتوانست به او دسترسی پیدا کند و مجازاتش کند<ref>طه حسین، الفتنة الکبری، ج۲، علی و بنوه، ص۱۲۴، به اختصار؛ مترجم، علی و فرزندانش، ص۱۳۸؛ جعفری، ترسمی از شخصیت بزرگ اسلامی عبد الله بن عباس، ص۶۷ به بعد.</ref>؛ زیرا:
اولاً: مکه [[حرم امن الهی]] است و کسی مانند علی{{ع}} سعی نمی‌کند که در آنجا درگیری به وجود آورد.
#مکه [[حرم امن الهی]] است و کسی مانند علی{{ع}} سعی نمی‌کند که در آنجا درگیری به وجود آورد.
ثانیاً: مرکز فراریان و [[توطئه]] گران است.
#مرکز فراریان و [[توطئه]] گران است.
ثالثاً: [[کارگزار]] آنجا [[قثم بن عباس]] است که از نیرو و امکانات لازم برخوردار نیست؛ زیرا در سال گذشته (سال ۳۹ هـ.ق) در ایام [[حج]] که یزیدبن شجره به مکه [[یورش]] برده بود، توانست [[قثم]] را بدون هیچ مقاومتی، از مکه [[اخراج]] کند و با توافق طرفداران علی{{ع}} و [[معاویه]]، [[شیبة بن عثمان]] [[عبدی]] [[مراسم حج]] را انجام داد. همچنین در [[سال چهلم]] که [[بسر بن ارطات]] به [[مکه]] [[حمله]] کرد، [[قثم]] از مکه گریخت و پس از اینکه بُسْر مکه را به قصد [[طائف]] ترک کرد، به مکه بازگشت و بر [[نماینده]] بسر بن ارطات، شیبة بن عثمان [[غلبه]] یافت<ref> ر.ک: جلد اول همین اثر، کارگزاران مکه، قثم.</ref>.
#[[کارگزار]] آنجا [[قثم بن عباس]] است که از نیرو و امکانات لازم برخوردار نیست؛ زیرا در سال گذشته (سال ۳۹ هـ.ق) در ایام [[حج]] که [[یزید بن شجره]] به مکه [[یورش]] برده بود، توانست [[قثم]] را بدون هیچ مقاومتی، از مکه [[اخراج]] کند و با توافق طرفداران علی{{ع}} و [[معاویه]]، [[شیبة بن عثمان عبدی]] [[مراسم حج]] را انجام داد. همچنین در [[سال چهلم]] که [[بسر بن ارطات]] به [[مکه]] [[حمله]] کرد، [[قثم]] از مکه گریخت و پس از اینکه بُسْر مکه را به قصد [[طائف]] ترک کرد، به مکه بازگشت و بر [[نماینده]] بسر بن ارطات، شیبة بن عثمان [[غلبه]] یافت<ref> ر.ک: جلد اول همین اثر، کارگزاران مکه، قثم.</ref>.
به هر حال [[ابن عباس]] [[تصمیم]] گرفت به مکه برود، ولی نه با دست خالی و همان وضعی که در ابتدای کار خود در [[شهر بصره]] داشت؛ بلکه او در حالی از [[بصره]] خارج شد که آن‌چه می‌توانست از [[بیت المال]] بصره به ناحق برداشت. ابن عباس می‌دانست که [[اهالی بصره]] نخواهند گذاشت آن [[پول]] هنگفت را که آنها را در جوال‌هایی قرار داده بود (که برخی ده هزار درهم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵.</ref>، برخی چهار صد هزار تا هفتصد هزار درهم<ref>تذکرة الخواص، ص۱۵۱.</ref> و برخی دو میلیون درهم<ref>رجال کشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۶۰، حدیث ۱۰۹.</ref> و عده ای آن را در حدود شش میلیون<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۹۸؛ انساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۲.</ref> درهم تخمین زده‌اند). به آسانی از [[شهر]] خارج کند. از این رو از دایی‌های خود از [[بنی هلال]] خواست که از وی [[حمایت]] کرده همراه او باشند تا پول‌ها را به مقصد خود برساند و آنها نیز پذیرفتند.
 
بدین ترتیب [[ضحاک بن عبدالله]] هلالی - [[مسئول]] [[شهربانی]] ابن عباس - عبدالله بن [[رزین]] هلالی و [[قبیصة]] بن [[عبد]] [[عون]] هلالی با عده دیگری از بنی هلال به حمایت عبدالله حرکت کردند و [[سنان بن سلمه]]، [[حصین بن ابی حر عنبری]] و [[ربیع بن زیاد حارثی]] نیز او را [[همراهی]] نمودند. [[بنی هلال]]، [[قبیله هوازن]] و [[بنی‌سلیم]] را با خود همراه کرد و [[قبیله]] قیس نیز به آنها پیوستند<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۱ - ۱۷۲.</ref> و با این حمایت‌ها عبدالله، به جانب مکه حرکت کرد و گفت: این روزی ما بود که جمع شده بود. [[نمایندگان]] پنج [[طایفه]] [[بصره]] او را تعقیب کردند و در محل [[طف]] به او رسیدند و خواستند تا آن [[مال]] را پس بگیرند. امــا اشخاص [[قبیله]] قیس گفتند: به [[خدا]] [[سوگند]] تا چشم ما باز باشد به آن دست نخواهید یافت.
به هر حال [[ابن عباس]] [[تصمیم]] گرفت به مکه برود، ولی نه با دست خالی و همان وضعی که در ابتدای کار خود در [[شهر بصره]] داشت؛ بلکه او در حالی از [[بصره]] خارج شد که آن‌چه می‌توانست از [[بیت المال]] بصره به ناحق برداشت. ابن عباس می‌دانست که [[اهالی بصره]] نخواهند گذاشت آن [[پول]] هنگفت را که آنها را در جوال‌هایی قرار داده بود (که برخی ده هزار درهم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۵.</ref>، برخی چهار صد هزار تا هفتصد هزار درهم <ref>تذکرة الخواص، ص۱۵۱.</ref> و برخی دو میلیون درهم<ref>رجال کشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۶۰، حدیث ۱۰۹.</ref> و عده‌ای آن را در حدود شش میلیون<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۹۸؛ انساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۲.</ref> درهم تخمین زده‌اند). به آسانی از [[شهر]] خارج کند. از این رو از دایی‌های خود از [[بنی هلال]] خواست که از وی [[حمایت]] کرده همراه او باشند تا پول‌ها را به مقصد خود برساند و آنها نیز پذیرفتند.
[[صبرة]] بن شَیْمان [[رئیس]] [[ازدیان]] گفت: ای گروه [[ازد]]، این [[بنی قیس]] [[برادران]] و [[همسایگان]] و [[یاران]] ما، در برابر [[دشمنان]] مایند و [[مالی]] که بردهاند چندان زیاد نیست و [[دوستی]] آنان برای شما از مال بهتر است. دیگران سخنان وی را [[پسندیده]] و بازگشتند. افراد [[قبیله ازد]] نیز [[اطاعت]] کردند و برگشتند و پس از آن [[قبیله بکر بن وائل]] و [[عبدالقیس]] نیز باز گشتند. ولی [[بنی تمیم]] پافشاری کرده و به درگیری پرداختند. [[احنف بن قیس]]، نخست آنان را از درگیری بازداشت، ولی آنان اطاعت نکرده و درگیر شدند تا اینکه بین ابن مجاعه و [[ضحاک بن عبدالله]] درگیری به وجود آمد و [[سلمة]] بن ذؤیب [[سعدی]] به [[ضحاک]] [[حمله]] کرد و او را به [[زمین]] افکند. در این درگیری عده‌ای زخمی شدند، ولی کسی کشته نشد.. پس از آن عبدالله با عده‌ای از قیس و از جمله ضحاک بن عبدالله عبدالله بن [[رزین]] حرکت کرده، خود را به [[مکه]] رساندند. [[طبری]] همراهان عبدالله را در حدود بیست نفر ذکر کرده است<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۲؛ عقد الفرید، ج۵، ص۹۹؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۴؛ مترجم، ج۴، ص۲۱۵؛ نهایة الارب، ج۵، ص۲۴۴.</ref>.
 
[[ابن عباس]] در [[راه رفتن]] به مکه به هر کسی که از او درخواست مال می‌کرد، کمک مینمود و حتی به افرادی که [[ضعیف]] بوده و سؤال نمی‌کردند نیز کمک میکرد<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۴.</ref>. آری از مال دیگران بخشیدن کار مهمی نیست؛ افزون بر این که [[نشانه]] [[بزرگواری]] و [[سخاوت]] خواهد شد.
بدین ترتیب [[ضحاک بن عبدالله هلالی]] - [[مسئول]] [[شهربانی]] ابن عباس - [[عبدالله بن رزین هلالی]] و [[قبیصة بن عبد عون هلالی]] با عده دیگری از بنی هلال به حمایت عبدالله حرکت کردند و [[سنان بن سلمه]]، [[حصین بن ابی حر عنبری]] و [[ربیع بن زیاد حارثی]] نیز او را [[همراهی]] نمودند. [[بنی هلال]]، [[قبیله هوازن]] و [[بنی‌سلیم]] را با خود همراه کرد و [[قبیله]] قیس نیز به آنها پیوستند<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۱ - ۱۷۲.</ref> و با این حمایت‌ها عبدالله، به جانب مکه حرکت کرد و گفت: این روزی ما بود که جمع شده بود. [[نمایندگان]] پنج [[طایفه]] [[بصره]] او را تعقیب کردند و در محل [[طف]] به او رسیدند و خواستند تا آن [[مال]] را پس بگیرند. اما اشخاص [[قبیله]] قیس گفتند: به [[خدا]] [[سوگند]] تا چشم ما باز باشد به آن دست نخواهید یافت.
چون عبدالله به مکه رسید از [[عطاء]] بن [[جبیر]] سه [[کنیز]] [[حجازی]] به نام‌های شادن، [[حوراء]] و فتون به سه هزار دینار خرید<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۱۰۰؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۴.</ref> و به خوش گذرانی مشغول شد.
 
در [[تاریخ]] خلیفة بن خیاط نقل شده: هنگامی که [[عبدالله بن عباس]] [[بصره]] را به مقصد [[حجاز]] ترک کرد، [[ابو اسود دولی]] را به عنوان [[جانشین]] خود معرفی کرد و ابو [[اسود]] [[حاکم بصره]] بود تا این که علی{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۲؛ خوانساری، روضات الجنات، ج۴، ص۱۶۵.</ref>.
[[صبرة بن شَیْمان]] [[رئیس]] [[ازدیان]] گفت: ای گروه [[ازد]]، این [[بنی قیس]] [[برادران]] و [[همسایگان]] و [[یاران]] ما، در برابر [[دشمنان]] مایند و [[مالی]] که بردهاند چندان زیاد نیست و [[دوستی]] آنان برای شما از مال بهتر است. دیگران سخنان وی را [[پسندیده]] و بازگشتند. افراد [[قبیله ازد]] نیز [[اطاعت]] کردند و برگشتند و پس از آن [[قبیله بکر بن وائل]] و [[عبدالقیس]] نیز باز گشتند. ولی [[بنی تمیم]] پافشاری کرده و به درگیری پرداختند. [[احنف بن قیس]]، نخست آنان را از درگیری بازداشت، ولی آنان اطاعت نکرده و درگیر شدند تا اینکه بین ابن مجاعه و [[ضحاک بن عبدالله]] درگیری به وجود آمد و [[سلمة بن ذؤیب سعدی]] به [[ضحاک]] [[حمله]] کرد و او را به [[زمین]] افکند. در این درگیری عده‌ای زخمی شدند، ولی کسی کشته نشد. پس از آن عبدالله با عده‌ای از قیس و از جمله ضحاک بن عبدالله و [[عبدالله بن رزین]] حرکت کرده، خود را به [[مکه]] رساندند. [[طبری]] همراهان عبدالله را در حدود بیست نفر ذکر کرده است<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۲؛ عقد الفرید، ج۵، ص۹۹؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۴؛ مترجم، ج۴، ص۲۱۵؛ نهایة الارب، ج۵، ص۲۴۴.</ref>.
گزارش خلیفة بن خیاط نیز نشان‌گر آن است که عبدالله قبل از [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به حجاز رفته است و چنان‌چه [[جانشینی]] ابو اسود را توسط عبدالله بعید بدانیم، این نکته را ثابت می‌کند که بعد از عبدالله ابو اسود [[کارگزار بصره]] بوده است. شواهد دیگر نیز آن را ثابت می‌کند که ما آنها را نقل خواهیم کرد.
 
[[آگاهی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از فرار عبدالله
[[ابن عباس]] در [[راه رفتن]] به مکه به هر کسی که از او درخواست مال می‌کرد، کمک می‌نمود و حتی به افرادی که [[ضعیف]] بوده و سؤال نمی‌کردند نیز کمک می‌کرد<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۴.</ref>. آری از مال دیگران بخشیدن کار مهمی نیست؛ افزون بر این که [[نشانه]] [[بزرگواری]] و [[سخاوت]] خواهد شد. چون عبدالله به مکه رسید از [[عطاء بن جبیر]] سه [[کنیز]] [[حجازی]] به نام‌های «شادن»، «حوراء» و «فتون» به سه هزار دینار خرید<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۱۰۰؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۴.</ref> و به خوش گذرانی مشغول شد.
 
در [[تاریخ]] [[خلیفة بن خیاط]] نقل شده: هنگامی که [[عبدالله بن عباس]] [[بصره]] را به مقصد [[حجاز]] ترک کرد، ابولاسود دؤلی را به عنوان [[جانشین]] خود معرفی کرد و ابواسود [[حاکم بصره]] بود تا این که علی{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۲؛ خوانساری، روضات الجنات، ج۴، ص۱۶۵.</ref>. گزارش خلیفة بن خیاط نیز نشان‌گر آن است که عبدالله قبل از [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به حجاز رفته است و چنان‌چه [[جانشینی]] ابو اسود را توسط عبدالله بعید بدانیم، این نکته را ثابت می‌کند که بعد از عبدالله ابو اسود [[کارگزار بصره]] بوده است. شواهد دیگر نیز آن را ثابت می‌کند که ما آنها را نقل خواهیم کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 529 - 532.</ref>
 
==[[آگاهی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از فرار عبدالله==
[[ابن عبد ربه]] در [[عقد]] الفرید<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۱۰۰؛ نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۷.</ref> گوید: که سلیمان بن ابی [[راشد]] از [[عبدالله بن عبید]] از [[ابوالکنود]] نقل کرده که وی گفت: من جزو [[یاران]] عبدالله بن عباس در بصره بودم. پس از این که کار او به آنجا کشید که بصره را ترک کرد، من نزد علی{{ع}} رفته و او را [[آگاه]] ساختم. حضرت فرمود:
[[ابن عبد ربه]] در [[عقد]] الفرید<ref>عقد الفرید، ج۵، ص۱۰۰؛ نهج السعاده، ج۵، ص۳۲۷.</ref> گوید: که سلیمان بن ابی [[راشد]] از [[عبدالله بن عبید]] از [[ابوالکنود]] نقل کرده که وی گفت: من جزو [[یاران]] عبدالله بن عباس در بصره بودم. پس از این که کار او به آنجا کشید که بصره را ترک کرد، من نزد علی{{ع}} رفته و او را [[آگاه]] ساختم. حضرت فرمود:
{{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref>.
{{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref>.
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش