جز
جایگزینی متن - '><ref>مجتبی تونهای، [[موعودنامه' به '><ref>تونهای، مجتبی، [[موعودنامه'
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{مهدویت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center;...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - '><ref>مجتبی تونهای، [[موعودنامه' به '><ref>تونهای، مجتبی، [[موعودنامه') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*صوفی معروف و نامش "[[حسین بن منصور حلاج بیضاوی]]" است. او یکی از مدعیان نیابت و وکالت بوده که در آغاز، خود را رسول امام غایب {{ع}} و وکیل و باب آن حضرت معرفی کرد. از اینرو علمای علم رجال او را از مدعیان بابیت شمردهاند<ref>آخرین امید، داود الهامی، ص ۱۴۴.</ref>. درباره شهر و محل تولد او اختلاف است. خراسان، نیشابور، مرو، طالقان، ری و کوهستان اقوال مختلفی است که بهعنوان زادگاهش ذکر شده. [[ابو ریحان بیرونی]] درباره الحاد و ارتداد او مینویسد: حلاج، ابتدا مردم را به سوی مهدی دعوت میکرد و چنان به مردم القا میکرد که او از طالقان ظهور خواهد کرد. او را گرفتند و به شام بردند و یک ماه حبس کردند، تا اینکه به حیله خود را آزاد کرد. او مردی شعبه باز و ساحر بود و با هرکس مجالست میکرد، ابتدا با اعتقاد او همراهی میکرد، پس دعوی حلول و اتّحاد نمود و گفت: "روح القدس در من حلول کرده". خود را به نام خدا معرفی میکرد و میگفت: من خدای شما هستم. در نامههایی که به اصحاب خود مینوشت، تصریح به خدایی خود میکرد. پیروانش را از ذکر نام خدا بازمیداشت و میگفت: گفتن لا اله الا الله ممنوع است<ref>همان، ص ۱۵۱.</ref>. | *صوفی معروف و نامش "[[حسین بن منصور حلاج بیضاوی]]" است. او یکی از مدعیان نیابت و وکالت بوده که در آغاز، خود را رسول امام غایب {{ع}} و وکیل و باب آن حضرت معرفی کرد. از اینرو علمای علم رجال او را از مدعیان بابیت شمردهاند<ref>آخرین امید، داود الهامی، ص ۱۴۴.</ref>. درباره شهر و محل تولد او اختلاف است. خراسان، نیشابور، مرو، طالقان، ری و کوهستان اقوال مختلفی است که بهعنوان زادگاهش ذکر شده. [[ابو ریحان بیرونی]] درباره الحاد و ارتداد او مینویسد: حلاج، ابتدا مردم را به سوی مهدی دعوت میکرد و چنان به مردم القا میکرد که او از طالقان ظهور خواهد کرد. او را گرفتند و به شام بردند و یک ماه حبس کردند، تا اینکه به حیله خود را آزاد کرد. او مردی شعبه باز و ساحر بود و با هرکس مجالست میکرد، ابتدا با اعتقاد او همراهی میکرد، پس دعوی حلول و اتّحاد نمود و گفت: "روح القدس در من حلول کرده". خود را به نام خدا معرفی میکرد و میگفت: من خدای شما هستم. در نامههایی که به اصحاب خود مینوشت، تصریح به خدایی خود میکرد. پیروانش را از ذکر نام خدا بازمیداشت و میگفت: گفتن لا اله الا الله ممنوع است<ref>همان، ص ۱۵۱.</ref>. | ||
*فقهای مالکی در [[بغداد]]، در روزگار حکومت المقتدر، به اتفاق آراء نتیجه گرفتند وی را به این دلائل، به قتل برسانند: به سبب ادعای الوهیت، به سبب قول به حلول، برای بیان "انا الحق" و اینکه قبول توبه او را مشروع ندانستند. بالاخره او به دار آویخته شد و سپس جسد او را سوزاندند و سرش را بر چوبی بالای پل بغداد زدند. بدینترتیب او در سال ٣٠٩ به جرم ادعای باطل و کفر و الحاد به قتل رسید. وی از نظر شیعه مطرود و ملعون است، هرچند برخی مانند شیخ عطار در "تذکرة الاولیاء" و جامی در "نفحات الانس" کرامات فراوانی برای او نقل کردهاند، که این مطالب به درد خرقهپوشان میخورد و قهرمانپروریهای شاعرانه است<ref>همان، ص ۱۵۴.</ref><ref>[[مجتبی تونهای|مجتبی | *فقهای مالکی در [[بغداد]]، در روزگار حکومت المقتدر، به اتفاق آراء نتیجه گرفتند وی را به این دلائل، به قتل برسانند: به سبب ادعای الوهیت، به سبب قول به حلول، برای بیان "انا الحق" و اینکه قبول توبه او را مشروع ندانستند. بالاخره او به دار آویخته شد و سپس جسد او را سوزاندند و سرش را بر چوبی بالای پل بغداد زدند. بدینترتیب او در سال ٣٠٩ به جرم ادعای باطل و کفر و الحاد به قتل رسید. وی از نظر شیعه مطرود و ملعون است، هرچند برخی مانند شیخ عطار در "تذکرة الاولیاء" و جامی در "نفحات الانس" کرامات فراوانی برای او نقل کردهاند، که این مطالب به درد خرقهپوشان میخورد و قهرمانپروریهای شاعرانه است<ref>همان، ص ۱۵۴.</ref><ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص:۲۸۶.</ref>. | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |