بیعت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۵۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل بیعت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

بیعت یکی از تعهّدات اجتماعی و مباحث حقوقی و سیاسی بوده که وقتی فردی یا افرادی با حاکم بیعت می‌کردند (با آداب و شیوۀ خاصّی که داشته) فرمانبرداری از حکومت را گردن می‌نهادند و شکستن آن عهد و پیمان را ناپسند و جرم می‌شمردند[۱].

مقدمه

  • بیعت یعنی دست‌ها را به‌هم زدن در یک دادوستد (بیع) یا برای اطاعت یا تعهّد بر وفاداری بر یک میثاق و پیمان.[۲] بیعت‌کردن به مفهوم پذیرش ولایت والی و نوعی توافق دوجانبه بین حاکم و رعیّت و تفویض حاکمیت و مراعات تعهّدات متقابل بین حاکم و مردم است. هرچند از دیدگاه شیعه، امامت امامان و لزوم تبعیت از آنان که حکّام الهی و پیشوایان منصوب از سوی خداوندند، وابسته به بیعت نیست، امّا در عین حال، بیعت امّت با امام، دست او را در اجرای قانون الهی و رهبری مردم باز می‌کند و هم بر مردم حقوقی پدید می‌آورد، هم بر والی. پذیرش حکومت با بیعت، تکلیفی متقابل بین مردم و حکومت را الزام می‌کند.[۳] وقتی بیعت، آگاهانه و با اختیار صورت گرفت، تعهّد اطاعت بر دوش بیعت‌کننده می‌آورد و نقض و شکستن آن روا نیست و کاری غیراسلامی به شمار می‌آید. همچنانکه علی(ع) پس از بیعت مردم با حضرتش فرمود: "هذه بیعة عامّة من رغب عنها رغب عن دین الإسلام و اتّبع غیر سبیل أهله"[۴]. این بیعتی عمومی است و هرکس از آن روی گرداند، از اسلام روی گردانده و پیرو راه غیر مسلمانان شده است. در جایی دیگر، برای شاهدان و حاضران بیعت، حق بیعت‌شکنی قرار نداده است: لیس للشّاهد أن یرجع[۵] آنچه در تاریخ خلافت و رهبری امام علی(ع) به صورت جنگ جمل پیش آمد، از پیمان‌شکنی و نقض بیعتی بود که طلحه و زبیر و مردم بصره مرتکب شدند. این حادثه را سال‌ها پیش رسول خدا(ص) خبر داده بود و تکلیف جهاد با پیمان‌شکنان را هم برای علی(ع) معین کرده بود. خود آن حضرت می‌فرماید: امرنی رسول اللّه بقتال النّاکثین[۶] پیامبر مرا به جنگ با پیمان‌شکنان فرمان داد. در جایی دیگر می‌فرماید: "امرت أن أقاتل النّاکثین و القاسطین و المارقین، ففعلت ما امرت[۷] برخی از کسانی که به ناحق، طمع در ریاست و مال داشتند و تحمّل عدل علی(ع) برایشان دشوار بود، بیعتی را که در آغاز خلافت امیر المؤمنین با وی بسته بودند شکستند و با تحریک مردم و به بهانۀ خونخواهی عثمان، فتنۀ جمل را پدید آوردند. سران این گروه پیمان‌شکن عبارت بودند از: طلحه، زبیر، عایشه، عبد اللّه بن زبیر، مروان بن حکم، عبد اللّه بن عامر و یعلی بن منیه. دسیسه‌های معاویه هم در بروز این شورش بی‌اثر نبود. امام علی(ع) پس از نامه‌ها، موعظه‌ها و اتمام حجّت‌های فراوان با آنان جنگید و فتنۀ اصحاب جمل را شکست. جز بیعتی که با امام در آغاز خلافتش کردند، روز غدیر خم نیز بر امامت و خلافت وی بیعتی صورت گرفت و پیامبر دستور داد حاضران با علی(ع) بیعت کنند و او را مولای خود بدانند. همه، حتّی زنان بیعت کردند. بیعت زنان به این نحو بود که طشت آبی گذاشتند و علی(ع) دست خود را در آن قرار داد، زنان هم در طرف دیگر ظرف آب، دست خود را قرار دادند و بدین‌گونه بیعت روز غدیر انجام یافت. ابوبکر و عمر از نخستین کسانی بودند که با جملۀ معروف بخّ بخّ لک یا بن أبی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة با وی بیعت کردند،[۸] عثمان، طلحه و زبیر پس از آن دو بیعت کردند، امّا این دو بعدها پیمان شکستند و جنگ جمل را بر ضدّ علی(ع) به راه انداختند[۹].
  • در حادثه کربلا، تلاش عمده دشمن آن بود که حسین بن علی را به بیعت با یزید بن معاویه وا دارد و آن حضرت هم نپذیرفت تا شهید شد. نگاهی ریشه‌ای‌تر به اصل بیعت: بیعت به معنای پیمان و عهد بستن است. شکستن بیعت، نزد عرب بسیار زشت بوده است. بیعت با حاکم، نوعی رای موافق دادن و امضا و تبعیت و تعهد اطاعت محسوب می‌شد و عدم بیعت، نوعی تمرد و به رسمیت نشناختن. بیعت در صدر اسلام، مفهوم اطاعت و پذیرش حکومت را داشت و بیعت کننده با حاکم، نمی‌توانست با او به مخالفت و جنگ بپردازد و آنگاه که علنی انجام می‌گرفت، مردم، بیعت کننده را طرفدار خلیفه و حاکم می‌شناختند و پس گرفتن بیعت، معمول و مقبول نبود، چون هم جانش در خطر می‌افتاد، هم آبرویش. در تاریخ و اسلام، بیعت عقبه، بیعت رضوان... وجود داشت. قرآن، بیعت مردم را با پیامبر، بیعت با خدا می‌داند: ﴿﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِا[۱۰]. درباره بیعت زنان مؤمن با پیامبر، میخوانیم: ﴿﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ... فَبَايِعْهُنَّ[۱۱] که مواد بیعت را هم مطرح می‌کند.

بیعت، دست دادن با کسی به عنوان عهد و پیمان بر امری است و سوگندی است برای وفاداری به یک نظام و حاکم. دست در دست حاکم و امیر و والی یا نماینده او گذاشتن بیعت تلقی می‌شود و بیعت در اسلام، نه به عنوان روش انتخاب رهبر، بلکه به مثابه عامل تحکیم حکومت یک امام و رهبر شایسته تلقی می‌گردد، آن هم بر محور شرع و قانون. خدا به فرموده علی(ع) در نهج البلاغه لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق. در کتب حدیث، باب خاصی برای آن گشوده‌اند که حاکی از اهمیت آن در نظام سیاسی و اجتماعی اسلام است[۱۲]. از این رو، پس از وفات پیامبر اسلام، موضوع بیعت کردن و بیعت گرفتن از مردم به نفع حکومت، حساسیت سیاسی فوق العاده‌ای یافت و در سقیفه خود را نشان داد. طبق همین اصل، علی و یاران همدل او را می‌خواستند به بیعت وادارند. خود آن حضرت نیز پس از مرگ عثمان، با بیعت مردم با وی، خلافت را عهده‌دار شد.

بیعت گرفتن معاویه به نفع پسرش یزید، در زمانی که هنوز خودش زنده بود، آن هم باتهدید و ارعاب و زور، از نقاط ننگ سلطه امویان است. معاویه در سال ۵۹ از مردم شام و چهره‌های معروف قبایل، به نفع یزید به عنوان ولیعهد خویش بیعت گرفت و نامه دعوت به بیعت را به شهرهای دیگر هم نوشت. البته مورد اعتراض‌هایی هم قرار گرفت. ولی مخالفان را سرکوب می‌کرد[۱۳]. پس از مرگ معاویه نیز، یزید به والی مدینه نامه نوشت که به هر صورت از حسین بن علی بیعت بگیرد. امام حسین(ع) نیز که یزید را شایسته خلافت نمی‌دانست، از بیعت امتناع داشت و می‌فرمود: مثلی لا یبایع مثل یزید.

در دورانی هم که سید الشهدا در مکه بود، در پی نامه‌ها و دعوت‌های کوفیان برای عزیمت به آنجا، آن حضرت مسلم بن عقیل را فرستاد. شیعیان کوفه نیز با نماینده امام حسین(ع) بیعت کردند. تعداد بیعتگران کوفه با مسلم را ۱۸ هزار تا ۲۵ هزار هم نوشته‌اند[۱۴] برداشتن بیعت از سوی امام یا والی، در واقع آزاد گذاشتن بیعتگر نسبت به تعهدی بودکه با بیعت سپرده بود. امام حسین(ع) شب عاشورا، ضمن خطبه‌ای وفای یاران را ستود و برایشان پاداش الهی طلبید، آنگاه بیعت را با این جملات از آنان برداشت تا هر که می‌خواهد، از پوشش شب استفاده کرده، صحنه را ترک گوید: الا و انی قد اذنت لکم فانطلقوا جمیعا فی حل لیس علیکم حرج منی و لا ذمام، هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملا[۱۵] البته یاران یکایک برخاسته و با نطق‌های پرشوری اعلام وفاداری کردند و آن شب، کسی نرفت. سخن مسلم بن عوسجه، زهیر، فرزندان مسلم بن عقیل و دیگران معروف است[۱۶].[۱۷].

برداشتن بیعت

بیعت در موعودنامه

  • در لغت به‌معنای الزام به طاعت و پیمان بستن به فرمانبرداری و اطاعت از کسی است[۱۸]. بیعت یک برنامه اجتماعی برای رسمیت دادن به حکومت یک حاکم و به‌معنای اعلام پذیرفتن او و تسلیم در برابر اوست. جلوه ظاهری بیعت، دست در دست حاکم گذاشتن و فشردن دست اوست، و در پس این پرده ظاهری، عهد و پیمان‌ها و گواهی‌های متعددی است که بیعت‌کننده به آن‌ها تعهد می‌نماید. درباره حضرت ولی عصر (ع)، به خاطر عدم حضور وی، به بیعت زبانی اکتفا شده و ما با اقرارهایی که در پیشگاه حضرتش می‌نماییم، در واقع دست بیعت با او می‌دهیم. این اقرارها شامل شهادت و گواهی دادن ما نسبت به فضائل و خصائص و برکات حضرت است و اعلان اعتقاد به ظهور قطعی او و آن‌چه پس از ظهور، به دست مبارکش به وقوع می‌پیوندد و در نهایت عهد و پیمان محکم وفاداری است که با او می‌بندیم. این بیعت در دو مورد به صورت عملی نیز دستور داده شده است: یکی در دعای عهد است که در آخر دعا، سه بار با دست راست به پای راست می‌زنیم و می‌گوییم: "الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلَايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ" و دیگری در دعای زمان غیبت است که پس از دعا، دست راست را بر کف دست چپ می‌زنیم و گویی با آن حضرت دست بیعت می‌دهیم.
  • دعای عهد، بیعت با حضرت است و در آن هرروز صبح با تجدید بیعت و اعلان آمادگی و استقامت بر بیعتی که تا روز قیامت بر گردن گرفته‌ایم از خداوند ثبات آن را می‌خواهیم: "اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي..."[۱۹]؛ خدایا من در صبح امروز و تا روزی که زنده باشم، عهد و پیمان و بیعت او را با خود تجدید می‌کنم، به طوری که هرگز از آن بازنگردم و آن را کنار نگذارم. خدایا این بیعت او تا روز قیامت بر گردن من است. و اما در روایات مختلفی آمده است که یاران حضرت در میان رکن و مقام با او بیعت می‌کنند[۲۰]. نیز آمده است که حضرت در میان رکن و مقام از مردم برای امری تازه، کتابی تازه و حکومت آسمانی تازه، بیعت می‌گیرد[۲۱].
  • امیر المؤمنین (ع) در ضمن حدیثی طولانی، در وصف بیعت یاران حضرت مهدی (ع) چنین می‌فرماید: "... با او بیعت می‌کنند که هرگز دزدی نکنند، زنا نکنند، مسلمانی را دشنام ندهند، خون کسی را به ناحق نریزند، به آبروی کسی لطمه نزنند، به خانه کسی هجوم نبرند، کسی را به ناحق نزنند، طلا و نقره و گندم و جو ذخیره نکنند، مال یتیم را نخورند، در مورد چیزی‌که یقین ندارند گواهی ندهند، مسجدی را خراب نکنند، مشروب نخورند، حریر و خز نپوشند، در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند، راه را بر کسی نبندند، راه را ناامن نکنند، گرد همجنس‌بازی نگرایند، خوراکی را انبار نکنند، به کم قناعت کنند، طرفدار پاکی باشند، از پلیدی گریزان باشند، به نیکی فرمان دهند، از زشتی‌ها بازدارند، جامه‌های خشن بپوشند، خاک را متکای خود سازند، در راه خدا حقّ‌ جهاد را ادا کنند و...، او نیز در حقّ‌ خود تعهد می‌کند که: از راه آن‌ها برود، جامه‌ای مثل جامه آن‌ها بپوشد، مرکبی همانند مرکب آن‌ها سوار شود، آن‌چنان‌که آن‌ها می‌خواهند باشد، به کم راضی و قانع شود، زمین را به یاری خدا پر از عدالت کند، آن‌چنان‌که پر از ستم شده است، خدا را آن‌چنان‌که شایسته است بپرستد، برای خود دربان و نگهبان اختیار نکند و..." [۲۲].
  • این حدیث به شکل دیگر هم روایت شده که موادّ بیعت، پس‌وپیش است ولی متن پیمان یکی است.
  • در روایات آمده است: نخستین کسی که با قائم (ع) بیعت می‌کند، جبرئیل است[۲۳]. حضرت علی (ع) نیز فرمود: "هرگاه قائم ما قیام کند، بیعت احدی بر گردن او نیست و از این رو، ولادتش مخفیانه و خودش غایب خواهد شد"[۲۴][۲۵].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۱۳۲تا۱۳۴.
  2. لسان العرب
  3. در بحار الأنوار، ج ۶۴ باب لزوم البیعه.... مورد مطالعه قرار گیرد، نیز دائرة المعارف تشیّع، ج ۳ ص ۵۸۱
  4. ارشاد، مفید، ص ۱۳۰
  5. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۷۳
  6. امالی، شیخ طوسی، ص ۷۲۶
  7. «مأمور بودم که با ناکثین (پیمان شکنان بصره) و قاسطین (ستمگران شام) و مارقین (خوارج نهروان) بجنگیم و من طبق آنچه مأمور بودم عمل کردم.» الغدیر، ج ۱ ص ۱۰
  8. الغدیر، ج ۱ ص ۲۷۱ و ارشاد، ج ۱ ص ۱۷۷ با عبارت‌های مختلف
  9. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۱۳۲تا۱۳۴.
  10. سوره فتح آیه ۱۰
  11. سوره ممتحنه، آیه ۱۲
  12. باب لزوم البیعة و کیفیتها و ذم نکثها(بحار الانوار، ج ۶۴، ص ۱۸۱ چاپ بیروت)
  13. مروج الذهب، ج ۳، ص۲۷ درباره بیعت گرفتن معاویه برای یزید، ر. ک. الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۴۲
  14. مقتل الحسین، مقرم، ص ۱۶۸
  15. بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۳
  16. بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۳
  17. ر. ک. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا صفحه ۸۹ الی ۹۱.
  18. معارف و معاریف، ج ۳، ص ۳۳۲.
  19. مفاتیح الجنان، دعای عهد.
  20. البیان، ص ۲۱۰ و ۲۱۸؛ الزام الناصب، ص ۵۲ و ۲۵۲.
  21. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۵ و ۱۲۱؛ الزام الناصب، ص ۲۲۳.
  22. منتخب الاثر، ص ۴۶۹؛ الملاحم و الفتن، ص ۴۹؛ روزگار رهایی، ج ۱، ص ۴۶۵.
  23. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۸۵.
  24. کمال الدین، ج ۱، ص ۳۰۳.
  25. مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص:۱۸۷.